روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

امپریالیسم


امپریالیسم

اصطلاح اَمپـِریالیسم  به انگلیسی: Imperialism  خود از واژهء قدیمی‌تر empire ( امپراتوری) آمده است از واژهء امپریالیسم تعاریف گوناگونی بدست داده شده‌است:pic167

  • امپریالیسم به نظامی گفته می‌شود که به دلیل مقاصد اقتصادی و یا سیاسی می‌خواهد از مرزهای ملی و قومی خود تجاوز کند و سرزمین‌ها و ملتها و اقوام دیگر را زیر سلطهء خود درآورد.
  • سیاستی که مرام وی بسط نفوذ و قدرت کشور خویش بر کشورهای دیگر است.
  • رژیمی که بر اثر از میان رفتن خرده‌سرمایه‌داری داخلی و پدید آمدن تراست‌ها و کارتل‌ها دچار تورم تولید و کمبود مواد خام شود و برای به‌ دست آوردن مستعمره و بازار به دیگران تجاوز کند.
  • این واژه در مفهوم امروزی به معنای کنترل کشوری از سوی کشور دیگر به کار می‌رود؛ فرایند تحمیل ارادهء کشوری بر کشور دیگر.
  • امپریالیسم عنوانی است برای قدرتی (یا دولتی) که بیرون از حوزهء ملی خود به تصرف سرزمین‌های دیگر پردازد و مردم آن سرزمین‌ها را به زور وادار به فرمانبرداری از خود کند و از منابع اقتصادی و مالی و انسانی آنها به سود خود بهره‌برداری کند.

امپریالیسم فقط به معنای تصاحب قلمرو ارضی کشورها نیست بلکه به نحو گسترده‌تری با کسب کنترل سیاسی و اقتصادی بر مردم و اراضی، خواه با نیروی نظامی و خواه با ابزارهای زیرکانه تر، مرتبط است. موضوع امپریالیسم سیاست و شیوه‌های دولتی است که غالباً با ابزارهای اقتصادی، قدرت و سلطهء خود را گسترش می‌دهد.

 

تاریخچه

واژهء  امپریالیسم در 1890 در انگلستان رواج یافت. به زودی در زبان‌های دیگر بکار گرفته شد و از آن برای بیان کشاکش‌های قدرتهای اروپایی رقیب برای بدست آوردن مستعمره و حوزهء نفوذ در افریقا و دیگر قاره‌ها استفاده شد. این کشاکش‌ها که از دههء 1880 تا 1914 بر سیاست بین المللی حاکم بود، سبب شد که این دوره « عصر امپریالیسم» نامیده شود. هم انگلیسی‌ها و هم امپریالیست‌های اروپای قاره‌ای ادعا می‌کردند که هدفشان گسترش تمدن و رساندن دستاوردهای آن به مردمان دارای نژاد و فرهنگ پست‌تر است. اما در بنیاد این «احساس رسالت» برای تمامی بشریت ایمان به برتری نژادی، مادی، و فرهنگی نژادهای سفید وجود داشت. پس از جنگ جهانی اول، ایدئولوژی امپریالیسم در ایدئولوژی‌های فاشیسم و نازیسم به کمال خود رسید.

این مرحله از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن حاضر آغاز می‌شود. تدوین تئوری مربوط به امپریالیسم و تجزیه و تحلیل پنج وجه مشخصه اساسی آن می‌گوید:

1. تمرکز و تراکم تولید و سرمایه موجب ایجاد انحصارها ( مونوپول‌ها ) شد. انحصارها در این مرحله نقش قاطع را در حیات اقتصادی بازی می‌کنند.

2. ترکیب سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی به پیدایش سرمایه مالی و الیگارشی مالی منجر گردید.

3. صدور سرمایه به جای صدور کالا اهمیت ویژه‌ای کسب می‌کند.

4. ایجاد اتحادیه‌ها و کنسول‌های انحصاری سرمایه‌داران، این اتحادیه‌ها به صورت کارتل‌ها، تراست‌ها و کنسرسیوم های جهان را از نظر اقتصادی بین خود تقسیم می‌کنند.

5. پایان تقسیم منطقه‌های سرزمین‌های جهان بین بزرگ‌ترین و ثروتمندترین دولت سرمایه‌داری و آغاز تجدید تقسیم آن‌ها.

 

رابطه دو سویه میان امپریالیسم، قدرت_ایدئولوژی
ایدئولوژی امپریالیسم، همیشه مسئولیت اثبات را بردوش دارد . قدرت، سیطره بر ذهن و رفتار دیگران (دیگر بازیگران نظام بین الملل)
سیاست امپریالیستی همیشه مستلزم ایدئولوژی است، زیرا برخلاف سیاست حفظ وضع موجود، امپریالیسم همیشه مسئولیت اثبات را بردوش دارد امپریالیسم باید ثابت کند که وضع موجودی که در صدد بر اندازی آن است باید برانداخته شود و مشروعیت اخلاقی که بسیاری از افراد برای هرآنچه وجود دارد قائل هستند، باید تسلیم آن اصل برتری اخلاقی شود که خواهان توزیع جدید قدرت است بدین ترتیب به نقل از گیبون ( برای هر جنگی می توان در حقوق مقدس فاتحان انگیزه هایی یافت : امنیت یا انتقام، شرف یا حمیّت، حق یا آسایش ).
قدرت یعنی سیطره بر ذهن و رفتار دیگران (قدرت سیاسی رابطه ای است روانشناختی، بین کسانی که آن را اعمال می کنند و کسانی که بر آنان اعمال می شود. )

امپریالیست چیست ؟
این واژه ابتدا به توسعه طلبی های ناپلئون در دهه ی 1830 -  م نسبت داده شد و در اواخر سدهء 19- م ، مخالفانی که در بریتانیا با توسعه طلبی و سیاست استعماری مخالف بودند، از این واژه استفاده می کردند. البته کسانی بودند که در آن دوران یک برداشت مثبتی از واژه ی امپریالیسم داشتند. به عنوان مثال جوزف چمبرلین  که اعتقاد داشت باید به گسترش امپراتوری بریتانیا به مثابه یک قطب ایجاد کننده توازن قدرت در سیستم بین المللی، در مقابل تسلط و سیاست استعماری آلمان و فرانسه نگاه کرد. و در اویل سده 20 میلادی که در علوم سیاسی، بحث علمی درباره ی سیاست استعماری و امپریالیسم گسترش یافت. واژه امپریالیسم در فرهنگ نامه ها و واژه نامه ها به چند برداشت تعریف شده است.
برداشت اول : این واژه از ریشه لاتینی ایمپرو (امپراتوری) مشتق شده و یکی از شکل های قدیمی کشور گشایی و سلطه در رقابت های سیاسی بین جوامع انسانی است. (تحمیل سلطه یا قدرت یک دولت بر قلمرو دولت های دیگر با وسایل گوناگون به قصد استثمار و کسب امتیازات سیاسی و اقتصادی )
برداشت دوم : امپریالیسم به طور کلی عنوانی است برای قدرتی( یا دولتی) که بیرون از حوزه ملی خود به تصرف سرزمین های دیگر پردازد و مردم آن سرزمین را به زور وادار به فرمانبرداری از خود کند و از منابع اقتصادی و مالی و انسانی آنها به سود خود بهره برداری کند.( این برداشت امروزه تعریف خود را از دست داده است).
برداشت سوم : برداشت لنینی_کمونیستی است که امپریالیسم را عالی ترین و آخرین مرحله سرمایه داری و جوهره آن را تسلط انحصارها و از بین رفتن رقابت آزاد توصیف می کند و پنج مشخصه را برای امپریالیسم بر می شمارد ( 1. تمرکز و تراکم تولید سرمایه 2. آمیخته شدن سرمایه صنعتی و بانکی _الیگارشی مالی 3. صدور سرمایه بجای صدور کالا 4. انحصار سرمایه داران بین المللی 5. تقسیم مجدد جهان بین بزرگترین دولت های سرمایه داری ) در این راستا مارکسیسم نوین، پس از دوران جنگ سرد واژه امپریالیسم در رابطه با استعمارگری نوین و داد و ستدهای ناعادلانه قدرت های سرمایه داری با کشورهای درحال توسعه و انتقاد از سرمایه گذاری های شرکتهای چند ملیتی می دانند. ( البته این نکته قابل ذکر است که پژوهشگران علوم سیاسی دلایل تجربی و کافی و قانع کننده ای ندارند که بتوانند ادعا کنند امپریالیسم تنها در سیستم های کاپیتالیستی و سرمایه داری گسترش می یابد برای مثال می توان از نقش چین در تبت و از نقش شوروی در اروپای شرقی و آسیای مرکزی در دوران جنگ سرد پس از پایان جنگ جهانی دوم نام برد).
هانس مورگنتا نظریه پرداز امریکایی – آلمانی (1980 - 1904  ) و استاد روابط بین الملل و علوم سیاسی ، خود نیز با دیدی محافظه کارانه امپریالیسم را چنین تعریف می کند :« امپریالیسم، خط مشیی سیاسی است که بازیگری خاص قصد براندازی وضع موجود یا برهم زدن روابط قدرت بین دو یا چند بازیگر را دارد.»

امپریالیسم، شعاری سیاسی:
امپریالیسم از نیمه دوم قرن بیستم به عنوان شعار اصلی و اصطلاح رایج سیاست جهانی باقی مانده است. واژه امپریالیسم از جنگ دوم جهانی به بعد کاربردی جهانی یافته است. این ناظران، واژه امپریالیسم را جهت تشخیص عینی نوع خاصی از سیاست خارجی نمی برند، بلکه از این واژه برای تقبیح و بی اعتبار ساختن سیاستی که خود با آن مخالفند، استفاده می کنند. این استفاده قراردادی از این واژه برای اهداف مجادله آمیز، چنان گسترش یافته که امروزه از واژه های «امپریالیسم» و «امپریالیستی» در مورد هر نوع سیاست خارجی، صرف نظر از ماهیت واقعی آن، و صرفاً به خاطر مخالفت با آن، استفاده می شود. پس به این شکل می توان بیان کرد که کسانی که از سیاست خارجی بریتانیا، شوروی سابق ، امریکا و ...  در هراس بودند همه این فعالیت ها را در روابط بین الملل( سیاست خارجی) ، سیاستی امپریالیستی می نامیدند.

ریشه و یا خاستگاه اصلی امپریالیسم :
بهترین راه برای توضیح ماهیت واقعی و یا ریشه و خاستگاه امپریالیسم به عنوان سیاستی که برای براندازی وضع موجود مورد استفاده قرار می گیرد، از طریق توجه به برخی موقعیت های نوعی است که نفع در اتخاذ سیاست امپریالیستی است.( یا به نفع سیاستهای امپریالیستی عمل می کنند) اگر در این موقعیت، شرایط ذهنی و عینی لازم برای سیاست خارجی فعال وجود داشته باشد، اتخاذ سیاست امپریالیستی اجتناب ناپذیر می گردد.
ریشه و یا خاستگاه امپریالیسم را می توان به چهار قسمت تقسیم کرد :
امپریالیسم ناشی از قدرت
امپریالیسم ناشی از اقتصاد
امپریالیسم ناشی از زیست شناختی اجتماعی
امپریالیسم ناشی از ایدئولوژی

 

انواع امپریالیسم

سه نوع امپریالیسم می‌توان تصور کرد که عبارت‌اند از:

1) امپریالیسم سیاسی (امپریالیسم کلاسیک)؛ جوزف شومپیتر در مقاله‌ای تحت عنوان "جامعه‌شناسی امپریالیسم"، امپریالیسم [کلاسیک] را از بقایای سیاسی پادشاهی‌های مطلق می‌د‌اند و در تعریف امپریالیسم عنوان می‌کند: «موضع‌گیری بی‌هدف دولت برای گسترش قهرآمیز و بی‌پایان.»، بر طبق این نظریه امپریالیسم نتیجه منافع روندهای مشخص اقتصادی نیست بلکه نتیجه رفتار روانی حکمرانان اشرافی است. شومپیتر سپس به تبیین "امپریالیسم نو" که در روزگار معاصر خود مشاهده می‌کرد بر اساس منافع اقتصادی می‌پردازد.

هابس نیز امپریالیسم را تلاش برای استیلا یافتن بر اقوام دیگر و تحت انقیاد در آوردن آن‌ها، که استعمار قدیم یکی از شکل‌های آن است می‌داند. تحلیل‌های لنین و هابسن از استعمار، مربوط به این دوره است. اما در سال‌های بعد، اصطلاح امپریالیسم مفهوم خود را به‌عنوان نظامی بر پایه سلطه حکومت امپراتوری از دست داد و در عصر حاضر این تبیین امپریالیستی دیگر توجیهی ندارند؛ زیرا امپراتوری‌های استعماری کهن،‌ مانند امپراتوری بریتانیا، کم و بیش به‌طور کامل از میان رفته‌اند و عملاً‌ همه نواحی مستعمراتی قدیم به‌صورت کشورهای مستقل درآمده‌اندکه حکومت سیاسی مستقل دارند؛ گرچه دچار نوعی پیچیده‌تر از امپریالیسم شده‌اند که عبارت از امپریالیسم نو باشد.

 

2) امپریالیسم اقتصادی (امپریالیسم نو)؛ امپریالیسم نو، که استعمار نو شکل عملی آن است،‌ به‌معنای وضعیتی است که در آن کشوری، ‌با داشتن استقلال سیاسی،‌ از دست‌اندازی و دخالت کشور دیگری و یا عوامل آن آسیب ببیند و این رابطه ممکن است دنباله رابطه استعماری گذشته میان دو کشور نباشد و قدرت نوخاسته‌ای آن را پدید آورد. در برخی از بخش‌های جهان (مثلاً، امریکای لاتین) اغلب اصطلاحات هم‌ردیف مانند "امپریالیسم اقتصادی" (یا به اصطلاح دقیق‌تر، "امپریالیسم دلار")‌ را بیشتر به‌کار می‌برند.

محققان معتقدند پایان حکومت رسمی مستعمراتی در جهان سوم تأثیر چندان بر روح امپریالیستی قدرتمندان جهان نداشته است؛ زیرا با وجود رژیم‌های فاسد، وابسته و مرتجع در این کشورها استقلال سیاسی‌ای که تقریباً کسب شده است به پدیده‌ای ساختگی تبدیل می‌شود. گروه هیأت حاکمه جدید با هیأت حاکمه قدیم پیوند می‌خورد و طبقات مالدار تحت پشتیبانی امپریالیسم کلیه امکانات خود را برای خفه کردن جنبش‌های مردمی که برای استقلال ملی و اجتماعی پیکار می‌کنند به‌کار می‌برند و چپاول مواد خام در کشورهای عقب‌مانده توسط سرمایه خارجی به شکل گذشته همچنان ادامه دارد. کشورهای صنعتی از طریق موقعیت برجسته اقتصادیشان در تجارت جهانی و از طریق نفوذ شرکت‌های بزرگ که در مقیاس جهانی عمل می‌کنند هنوز کنترل خود را حفظ کرده‌اند. زیرا گرچه نوعی استقلال سیاسی در این کشورها وجود دارد اما محیط اقتصادی آن‌ها به‌شدت تحت تاثیر سلطه جوامع مرکزی است و بورژوازی خارجی همچنان در راس قدرت در این جوامع پیرامونی است.

برخی پژوهشگران معتقدند لیبرالیسمِ پوشش‌یافته پس از جنگ، بساط امپریالیسم را برنچیده‌ بلکه تنها ساختارهای کلانی پدید آورده است که به شمال توسعه‌یافته اجازه داده است به شکل اسلوب‌مند از منابع اقتصادی و نیروی کار جنوب توسعه‌نیافته بهره‌کشی کند. آن‌ها انترناسیونالیسم لیبرال و نهادهای اصلی آن مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی را یک ردای مبدل بر قامت امپریالیسم می‌دانند و معتقدند فعالیت امپریالیستی از طریق انترناسیونالیسم لیبرال، از شیوه‌های پرهزینه رسمی مانند اداره مستقیم سرزمین‌ها به شیوه‌های غیررسمی‌تری چون شرکت‌های چندملیتی غربی تبدیل شده است که برای بهره‌مندی از نیروی کار ارزان و معافیت‌های مالیاتی، در کشورهای جهان سوم استقرار می‌یابند و بدین‌سان همان فرآیندهایی در حال وقوع است که در امپریالیسم کلاسیک شرح داده شده‌اند.

 

3) امپریالیسم فرهنگی و رسانه‌ای؛ گرچه امپریالیسم فرهنگی اعم از امپریالیسم رسانه‌ای است، اما به‌دلیل قدرت و سلطه رسانه‌ها و حجم بالای انتقال فرهنگی رسانه‌ها به‌ویژه رسانه‌های مدرن، برخی از نویسندگان چون گیدنز، امپریالیسم فرهنگی را در چارچوب تبیین رسانه‌ای آن ارائه می‌کنند. او می‌گوید: «موقعیت برتر کشورهای صنعتی و بیش از همه‌ ایالات متحده آمریکا در تولید و گسترش رسانه‌ها سبب شده است که بسیاری از محققان از امپریالیسم رسانه‌ای سخن بگویند.»

هربرت شیلر معتقد است: «صادرات تلویزیونی آمریکا، ‌همواره با آگهی‌های تجاری تبلیغاتی، فرهنگی تجاری را انتشار می‌دهد که شکل‌های محلی بیان فرهنگی را تباه می‌کند.» این دیدگاه، جهانی شدن را نیز به‌مثابه شکلی از "امریکایی‌شدن" که برای دولت ایالات متحده و منافع شرکت‌های خصوصی آن سودمند است با امپریالیسم فرهنگی ملازم می‌داند. به گفته آنتونی اسمیت، یکی از محققان برجسته رسانه‌های همگانی: تهدید استقلال کشورها از سوی ارتباطات الکترونیکی جدید در اواخر قرن بیستم می‌تواند از استعمار در گذشته خطرناک‌تر باشد. رسانه‌های جدید بیش از دیگر تکنولوژی‌های پیشین غرب از قدرت و نفوذ عمیق به دورن فرهنگ "دریافت‌کننده" برخوردارند. نتیجه می‌تواند ویرانگری پایان‌ناپذیر تشدید تناقض‌های اجتماعی در جوامع در حال توسعه امروز باشد.

- مظاهر امپریالیسم فرهنگی و رسانه‌ای؛ محققان، مظاهر این نوع امپریالیسم را در مولفه‌های زیر بر می‌شمرند که توضیح مفصل آن‌ها ذیل واژه "امپریالیسم فرهنگی" آمده است:

1.   انحصار خبری؛

2.   انحصار سینمایی؛

3.   انحصار تبلیغی؛

4.   انحصار سایبری؛

5.   انحصار تولید و صدور کتاب.

 

ابزارهای حفظ سلطه امپریالیسم

1.   دخالت‌های سیاسی؛

2.   انجام کودتاهای نظامی؛

3.   ایجاد درگیری‌های مرزی و جنگ بین کشورهای پیرامونی؛

4.   تقویت اغتشاش‌های داخلی؛

5.   تقویت مرزهای جاسوسی و حکومت‌های نامریی؛

6.   استفاده گسترده از تبلیغات و رسانه‌های گروهی؛

7.   تدوین و استقرار نظام تعرفه‌ای و تعیین قیمت‌ها و موارد دیگر.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.