روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

موج سوم الوین تافلر





موج سوم الوین تافلر




     موج سوم چیزی بیش از اشراق نسبت به آینده است تجزیه و تحلیلی است بسیار درخشان از نیروهایی که تمدن ما را تشکیل داده اند. سنتزی است از ایده های نو که خواننده را در گستره ای وسیع از اطلاعات و مسائل تازه قرار می دهد و راهگشایی است برای پژوهش و تعمق در باب مسائل مهمی چون توسعه و تکنو لوژیموج اول تحول که دها هزار سال قبل بوسیله اختراع کشاورزی برخاست.موج دوم - تحول تکان دهنده ای که حاصل انقلاب صنعتی بود. بشریت با جهشی کوانتومی و با عمیق ترین خیزش اجتماعی و خلاقانه ترین نوسازی که جامعه تا کنون به خود دیده است مواجه است. ما طرح تمدنی شگفت انگیز و نوین را می افکنیم که از آن شناخت  روشنی نداریم. این معنای موج سوم است.

موج سوم با از هم گسستن خانواده هایمان متزلزل ساختن اقتصادمان فلج کردن سیستمهای سیاسی مان و بر هم شکستن ارزشهایمان بر همهء ما اثر خواهد گذاشت. این موج همهء روابط کهنهء قدرت مزایا و حقوق ویژهء نخبگان در خطر گرقتار آمدهء امروز را مورد سوال قرار می دهد. و در عین حال زمینه هایی را برای جنگ قدرت فردا فراهم می آورد.

این تمدن در عین حال که به مقدار زیاد فنی است ضد صنعت نیز هست. موج سوم با خود شیوهء نوینی از زندگی می آورد که بر منابع انرژی متنوع و احیاء پذیر، بر روشهای تولیدی که تولید انبوه کارخانجات را منسوخ می سازد ، بر خانواده های جدید غیر هسته ای ، بر نهادی نوین که ممکن است آن را ((کلبهء الکترونیک)) نامید و بر مدارس و شرکتهای تجارتی از بنیاد تحول یافتهء آینده بنا شده است تمدن در حال ظهور قواعدی جدید برای رفتار ما وضع می کند و ما را به حوزه ای فراتر از همسان سازی، همزمان سازی، تمرکز و تراکم انرژی و پول و قدرت می کشاند.

این تمدن نوین همانطور که نظام کهنه را به مبارزه می خواند نظام اداری را هم واژگون می سازد قدرت دولت ملی را به تحلیل می برد و باعث بوجود آمدن اقتصادهای نیمه خود مختار در جهان فرا امپریالیست می گردد. این تمدن به حکومتهایی ساده تر کاراتر و دموکراتیکتر از آنچه ما امروز      می شناسیم نیاز دارد. تمدنی است با جهان بینی خاص و برخورد ویژه ای با زمان ، فضا، منطق و علیت.

تمدن موج سوم شکاف تاریخی بین تولید کننده و مصرف کننده را پر می کند و نظام اقتصادی تولید برای مصرف شخصی فردا را بوجود می آورد به این علت با قدری هوشمندی می تواند به اولین تمدن واقعا انسانی در تاریخ بشر تبدیل گردد.

بسیاری از مردم تا آن اندازه که به خود زحمت فکر کردن به آینده را می دهند تصور می کنند دنیایی که می شناسند تا ابدیت دوام خواهد داشت. برای آنان مشکل است که شیوهء واقعا متفاوتی برای زندگی خود یا تمدنی کاملا نوین را تصور کنند البته آنها به خوبی می دانند که اشیاء و امور در تغییرند. اما خیال می کنند که تغییر و تحولات کنونی از کنار آنها به آرامی خواهد گذشت و هیچ چیز قادر نخواهد بود چهار چوب اقتصادی و ساخت سیاسی جامعه را مورد تهدید قرار دهد بطور قطع انتظار دارند که آینده تداوم حال باشد. (حارمجدون: صحنه ای است از نبرد نهایی بین نیروهای شر و خیر که در انجیل آمده است).

فرض انقلابی موج سوم شعور و ارادهء ما را آزاد می سازد. پیدایش کشاورزی اولین نقطهء عطف در توسعهء اجتماعی انسان و انقلاب صنعتی دومین پیشرفت بزرگ بوده است.

امروزه ازهم پاشیدگی زندگی سیاسی خود را در چند پارگی شخصیت انسان نیز منعکس کرده است. هر یک از ما هر قدر هم ظاهرا بی اهمیت باشیم جزء زنده ای از تاریخ را تشکیل می دهیم.

تعارض بین گروههای حافظ منافع موج دوم و سوم در واقع اساسی ترین تنش سیاسی است که سراسر جامعه امروز را در بر گرفته.

فوری ترین مسائل جهان از قبیل غذا ، انرژی ، کنترل تسلیحات ، ازدیاد جمعیت ، نفت ، منابع طبیعی ، محیط زیست ، آلودگی هوا ، مسائل سال خوردگان، تزلزل جامعهء شهری ، نیاز به کار مولد و سودمند را نمی توان در چهارچوب نظام صنعتی حل کرد. (این تعارض منازعهء بزرگ فرداست).

برخوردهای اقتصادی و اجتماعی بین نیروهای موج اول و دوم تا سال 1861 به اوج خود رسید و در این سال به خشونت مسلحانه تبدیل شد. لازمهء بقای هر تمدنی چه کهن چه نوین انرژی است. جوامع موج اول انرژی شان را از باطری های حیات یعنی نیروی عضلانی حیوان و انسان یا از خورشید و باد و آب می گرفتند. درختان جنگلها را برای طبخ غذا و ایجاد گرما قطع می کردند. تخمین زده شده است که اروپا تا زمان انقلاب فرانسه انرژی مورد نیازش را از حدود 14 میلیون راس اسب و 24 میلیون راس گاو تامین می کرد بنابراین همهء جوامع موج اول از منابع انرژی که احیاء شدنی بود بهره برداری می کردند.

بالعکس همهء جوامع موج دوم انرژی مورد نیاز خود را از زغال و گاز و نفت یعنی سوختهای فسیلی که جبران ناپذیرند تامین می کردند.(سوختهای فسیلی بنیان انرژی جوامع موج دوم را تشکیل می داد).

جوامع موج اول متکی بر چیزی بودند که ویتروویوس در 2 هزار سال قبل آن را اختراعات ضروری نامید.

تمدن صنعتی به تکنولوژی اعضای حسی اعطاء کرد ماشینهایی خلق کرد که قادر به شنیدن و دیدن و لمس کردن آنهم با دقت و صحتی بیش از انسان بودند.

اگر به همهء تحولات یک جا بنگریم آنچه می بینیم دگردیسی چیزی است که می توان سپهر فنی نامید.

درس نهایی و اساسی که در اغلب کشورهای صنعتی معمول است مشتمل بر سه درس است: درس وقت شناسی ، درس اطاعت و درس کار تکراری طوطی وار.

مفهوم شرکت با مسئولیت محدود: اگر شرکتی ورشکست شود سرمایه گذار فقط مبلغی را که سرمایه گذاری کرده از دست می دهد نه بیش از آن.این اختراع راههای تازه ای بسوی سرمایه گذاری گشود. از این گذشته دادگاهها با شرکت سهامی بمنزله موجودی فناناپذیر رفتار می کردند.

                                                                                               

یعنی می توانست از موسسین خود بیشتر عمر کند در نتیجه امکان می داد که برنامه ریزیهای دراز مدت انجام دهد و طرحهای بمراتب بزرگتری در مقایسه با گذشته اجرا کند.

تعداد مراسلات پستی شاخص خوب و فوری است برای سنجش میزان صنعتی شدن سنتی در یک کشور. در جوامع موج دوم در سال 1960 میزان متوسط حجم پست 141 بسته برای هر نفر بود. بالعکس در جوامع موج اول این میزان به سختی به یک دهم آن می رسید- یعنی 12 بسته برای هر نفر در یک سال در مالایا یاغنا و در کلمبیا 4 بسته در سال.

در کشورهای صنعتی سپهر فنی تولید وتوزیع ثروت را بر عهده داشت. سپهر اجتماعی با هزاران  سازمان و تشکیلات به هم پیوسته اش برای افراد نقشهایی تعیین می کرد و سپهر اطلاعاتی اطلاعات لازم برای فعالیت کل نظام را توزیع می کرد. آنها با هم معماری اساسی جامعه را شکل می دادند.

موج دوم با خود گستره ای شگفت انگیز از امید بشری بهمراه آورد. برای اولین بار مردان و زنان به خود جرات دادند تا باور کنند که می شود فقر و گرسنگی ، بیماری واستبداد را از بین برد.

موج دوم نظیر بعضی واکنشهای زنجیره ای هسته ای دو جنبهء زندگیمان را که تا آن زمان پیوسته یکی بود با خشونت از یکدیگر جدا ساخت با این عمل شکافی نامرئی و عظیم در درون اقتصاد- روان وحتی هویتهای جنسیمان ایجاد کرد. دو نیمهء زندگی بشری که موج دوم آنها را از یکذیگر جدا ساخته است تولید و مصرف است.

تا قبل از انقلاب صنعتی بخش عمدهء همهء مواد غذایی و کالاها و خدمات که بوسیلهء انسان تولید می شد به مصرف خود تولید کنندگان یا خانواده هایشان می رسید.

داشتن یک مغازهء فلفل فروشی کسب خوبی است اما مستلزم ذوق و پشتکار است.اگر اقتصاد موج اول را قبل از انقلاب صنعتی شامل دو بخش تصور کنیم ما را در فهم موج سوم کمک خواهد کرد در بخش الف مردم برای استفادهء شخصی شان تولید می کردند و در بخش ب به منظور تجارت یا معامله به تولید اشتغال داشتند. بخش الف بخشی عظیم و بخش ب بخش کوچکی بشمار می رفت. بنابراین برای اغلب مردم تولید و مصرف در یک کارکرد حیات بخش واحد ادغام شده بود.                                         

معاملات پولی در عصر اقتصاد طبیعی (موج اول) بسیار محدود بود. صنعتی شدن وحدت تولید از مصرف را در هم شکست و تولید کننده را از مصرف کننده جدا ساخت اقتصاد آمیختهء موج اول را به اقتصاد دو پارهء موج دوم تغییر داد.

هر کجا تولید کننده و مصرف کننده از یکدیگر تفکیک شدند مکانیزمی لازم آمد که بین آن دو رابطه برقرار نماید. این مکانیزم به هر شکل که باشد من (الوین تافلر) آن را بازار می نامم.

حرص به پول- کالاو اشیاء بازتاب سرمایه داری یا سوسیالیسم نیست بلکه بازتاب نظام صنعتی است. این امر بازتاب نقش مرکزی بازار در تمامی جوامعی است که ذر آنها تولید از مصرف جدا شده و هر فردی به جای اتکاء به مهارتهای تولیدی خود در رفع حوائج زندگی به بازار وابسته گردیده است.

رشوه در ذات تفکیک تولید از مصرف نهفته است. صرفا ضرورت وجود یک بازار یا صفحهء تقسیم جهت برقراری رابطه بین تولید کننده و مصرف کننده وانتقال کالا از تولید کننده به مصرف کننده است که افرادی را که کنترل بازار را در دست دارند در موقعیت خاص قدرت قرار می دهد قدرتی که هر کس سعی می کند با شعار به نوعی آن را توجیه کند.

شکاف بین دو نقش تولید کننده و مصرف کننده در عین حال یک شخصیت دو گانه خلق کرده است. یک شخص در آن واحد (به عنوان یک تولید کننده) از خانواده ، مدرسه و رئیس خود آموخته است که از خوشی و لذت چشم بپوشد. منضبط و منظم و مقید و مطیع و دارای روح همکاری باشد و در همان حال (به عنوان مصرف کننده) یاد گرفته است که باید به دنبال خوشی های آنی باشد. بجای حسابگر بودن لذت را بپرستد و نظم و انضباط را رها کند و به دنبال لذات شخصی برود و بطور خلاصه انسانی کاملا متفاوت باشد.

یکی از باورهای قالبی مرسوم جامعهء صنعتی این است که مردان را در سوی گیری خود نسبت به مسائل عینی و زنان را ذهنی تعریف می کند. در جوامع موج اول زندگی شغلی و زندگی خانوادگی در یکدیگر آمیخته و ادغام شده بود. در عصر صنعت (موج دوم) همچون همیشه رن خانه دار به انجام یک رشته فعالیتهای مهم اقتصادی ادامه می داد. او به کار تولید اشتغال داشت اما برای بخش الف یعنی استفادهء شخصی خانواده اش نه برای عرضه به بازار. شوهران کم و بیش خانه را به قصد انجام کار مستقیم سیاسی ترک کردند و زنان به طور عموم در خانه ماندند تا کارغیر مستقیم اقتصادی را انجام دهند. مرد مسئولیت انجام کار پیشرفته را به عهده گرفت و زن عقب ماند تا نوع قدیمی تر و عقب افتاده تر کار را انجام دهد. مرد از آنجا که بود بسوی آینده حرکت کرد و زن در گذشته باقی ماند.

مردان که از کودکی برای نقش خود در بیرون خانه ، جایی که در آن به دنیایی از وابستگیهای متقابل راه می یافتند ، آماده می شدند از همان آغاز بنحوی تربیت می شدند که عینیت گرا و واقع بین باشند.

زنان که از بدو تولد برای تولید مثل وپرورش اطفال و کارهای شاق خانه داری که بمیزان قابل توجهی در انزوای اجتماعی انجام می گرفت آموختند که ذهنیت گرا باشند و غالبا تصور می شد که برای کارهای منطقی و تفکر تحلیلی که ظاهرا با واقع بینی مرتبط بود آمادگی ندارند.اقتصاد تفکیک شده شکاف بین دو جنس را نیز شدید تر کرده است. تا زمانی که تولید به قصد معامله و نه استفادهء شخصی انجام گیرد و تا زمانی که از طریق صفحه کلید تقسیم اقتصادی یا بازار محصولات جریان یابد اصول معینی از موج دوم باید مراعات شود.

شش اصل که مردمان موج دوم آنها را بطور غریزی به کار می بندند و از آنها دفاع می کنند و مردمان موج سوم با آنها به مبارزه بر خاسته اند:

1- استاندارد کردن (همسان سازی).

2-تخصصی کردن.

3- همزمان سازی.

4- تراکم.

5- بیشینه سازی.

6- تمرکز.

جوامع صنعتی میلیونها محصولات مشابه به بازار عرضه داشتند و یک اصل واحد در بسیاری امور بکار رفت. برای موفقیت در فضای موج دوم نرم افزار ، یعنی رفتار و عادات روزمرهء اجرائی و اداری هم باید همگام با سخت افزار استاندارد کرد. رسانه های همگانی ، سرکوبی زبانهای اقلیت بوسیلهء دولتهای مرکزی ، پول استاندارد همگی مثالهای مشخصی از همسان سازی می باشند. با استاندارد شدن قیمتها یکی از موانع مهمی که بر سر راه گسترش توزیع انبوه وجود داشت از میان برداشته شد.

منظور از سخت افزار نظام متحد الشکل اداری است.مانند شرکت تلفن و تلگراف آمریکا (ای تی و تی).

دومین اصل مهمی که بر جوامع موج دوم حکمفرما گردید تخصصی ، کردن بود زیرا که هر قدر موج دوم تفاوتهای زبان ، اوقات فراغت و شیوهء زندگی را بیشتر از بین می برد به تنوع بیشتری در حوزهء کار نیاز داشت با تسریع جریان تقسیم کار، موج دوم متخصص و کارگر تنگ نظر و پولکی را که فقط در یک کار مهارت داشت و دائما همان را تکرار می کرد جایگزین روستایی همه فن حریفی ساخت که بطور نامستمر کار می کرد.  از طریق تخصصی کردن می توان کارها را با اتلاف وقت و نیروی کمتری به انجام رساند.

انتقادهایی که از صنعت می شد بر این نکته اشاره داشت که کار تکراری خیلی تخصصی بیش از پیش کارگر را از خصایص انسانی تهی می کند. تخصصی کردن افراطی کار که در همهء جوامع موج دوم معمول بود ریشه هایی در جدایی تولید و مصرف داشت.

در جوامع موج دوم حتی آشوبگری سیاسی خود حرفه ای بشمار می رفت. زیرا استدلال لنین همیشه این بود که توده ها بدون کمک انقلابی انقلابی حرفه ای قادر نخواهند بود انقلابی بر پا کنند. او تاکید می کند که آنچه که برای انقلاب مورد نیاز است سازمان انقلابیون (حزب) است که عضویت در آن تنها برای افرادی مجاز باشد که حرفه شان انقلاب است.

همزمان سازی: در نظام وابسته به بازار اعم از این که بازار آزاد باشد یا برنامه ریزی شده زمان مساوی است با پول.

گسترش تولید کارخانه ای قیمت گزاف و وابستگی متقابل کار ضرورت همزمان سازی دقیق تری را مطرح ساخت. بنابراین وقت شناسی که در جوامع کشاورزی از چندان اهمیتی برخوردار نبود به صورت یک ضرورت اجتماعی درآمد. بر تعداد ساعت های دیواری و مچی روز به روز افزوده گردید.

چند مثال برای همزمان سازی: کودکان سال تحصیلی را بطور همزمان آغاز می کردند و به پایان می رساندند. بیمارستانها بیماران خود را همزمان برای صبحانه بیدار می کردند. پخش برنامه های کانالهای رادیو و تلویزیون در ساعات خاص.

تراکم: پدیدار شدن بازار اصل دیگری از تمدن موج دوم یعنی اصل تراکم را بوجود آورد . جوامع موج دوم تقریبا بطور کامل به ذخایر سوخت فسیلی (نفت و گاز و غیره) وابسته شدند. موج دوم علاوه بر انرژی جمعیت را نیز متراکم ساخت. افراد را از روستا ها جمع آوری کرد و آنها را در شهرک های بزرگ سکنی داد. در جوامع موج دوم کار غالبا در کارخانه ها یعنی جایی که هزاران کارگر را با هم در زیر یک سقف جمع کرده بود انجام   می گرفت. تراکم شرط لازم افزایش تولید است.

چند مثال برای تراکم: اوائل قرن نوزدهم در واقع دوران زندان های بزرگ نامیده شده است زیرا تبهکاران از اطراف جمع آوری و در زندان ها متمرکز شدند بیماران روانی را هم از اطراف جمع آوری کردند و در دیوانه خانه ها محبوس ساختند و کودکان را هم از اطراف جمع آوردند و در مدارس متراکم کردند.

بیشینه سازی (وسواس بزرگی طلبی): بزرگ کردن مقیاسها از نظر اقتصادی بیشتر مقرون به صرفه خواهد بود.

سوسیالیست آمریکایی دانیل دولئون چنین استدلال می کند نردبانی که بشریت از آن بسوی تمدن بالا رفته است همانا پیشرفت روشهای تولید و قدرت رو به رشد ابزار تولید است.

تولید ناخالص ملی: بزرگی مقیاس یک اقتصاد را با مجموع ارزش کالاها و خدمات تولید شده در آن می سنجند.

نقاط ضعف تولید ناخالص ملی: در رابطه با تولید ناخالص ملی مهم نیست که بازده به شکل مواد غذائی- آموزش و پرورش و خدمات بهداشتی باشد یا مهارت جنگی. استخدام تعدادی افراد برای ساختن یک خانه یا خراب کردن یک خانه هر دو به تولید ناخالص ملی می افزاید.

تولید ناخالص ملی همچنین به این علت که فقط فعالیت بازار یا معاملات را مورد سنجش قرار می دهد. بخش زنده ای از اقتصاد را که مبتنی بر تولید بدون دستمزد است نظیر پرورش اطفال و کار در خانه به حساب نمی آورد.

در ارتباط با تولید ناخالص ملی یک فانتزی سرگرم کننده پیشنهاد می کند که زنان هر یک کارهای خانهء دیگری را انجام دهند و به خاطر آن از یک دیگر دستمزد بگیرند اگر هر خانمی به خانم دیگر در مقابل انجام همهء امور خانه و نگهداری بچه ها هفته ای یکصد دلار پرداخت نماید و در مقابل به همان میزان برای انجام همان امور در خانهء دیگر دستمزد دریافت دارد  تاثیر آن بر تولید ناخالص ملی حیرت انگیز خواهد بود اگر پنجاه میلیون زن خانه دار آمریکایی در این داد و ستد بظاهر بی اهمیت شرکت جویند یک شبه ده درصد به ارقام تولید ناخالص ملی آمریکا افزوده خواهد شد.

تمرکز: تمرکز تدریجی اقتصاد نامتمرکز بشتر به کمک اختراعی مهم که نام آن بتنهایی گویای اهدافش می باشد یعنی بانک مرکزی صورت گرفت.

برای فهم اینکه چه کسی با تسلط موج سوم ادارهء امور فردا را بر عهده خواهد داشت ابتدا باید بدرستی بدانیم چه کسی ادارهء امور امروز را در دست دارد.

هر کجا که موج دوم جریان یافت قدرتمندان مشهور شناخته شده جای خود را به انسجام دهندگان دادند. کار انسجام دهندگان این بود که نقشها را تعریف کنند و هر کسی را به شغلی بگمارند و مشخص سازند که چه کسی چه نوع پاداشی باید بگیرد.آنان بزنامه ریختندضوابط را معین کردند و به تنبیه و تشویق پرداختند. تولید ، توزیع ، حمل و نقل و ارتباطات را به یکدیگر ربط دادند. از اینها گذشته قوانینی برای ارتباط متقابل بین سازمانها وضع کردند. بطور خلاصه این اشخاص قطعات جامعه را روی هم سوار کردند. بدون وجود آنان نظام موج دوم هرگز نمی توانست دوام یابد.

این مالکیت ابزار تولید نبود که منشا قدرت بود بلکه نظارت بر ابزار انسجام دهی بود که به فرد قدرت می داد. در اقتصاد ، انسجام دهندگان اولیه ، صاحبان کارخانه های کوچک ، مالک اصلی و چند دستیار معمولا قادر بودند کار عدهء زیادی کارگر غیر حرفه ای را هماهنگ کنند و کارخانهء خود را به نظام وسیعتر اقتصادی پیوند دهند. در این کارها مالک و انسجام دهنده یک نفر است یعنی صاحب قدرت یک نفر است.

با پیچیده تر شدن تولید و تخصصی شدن تقسیم کار ، نظام اقتصادی شاهد افزایش باور نکردنی عدهء مدیران اجرایی و کارشناسانی شد که بین کار فرما و کارگرانش حائل شدند. کاغذ بازی مثل قارچ از زمین رویید. بزودی در واحد های صنعتی بزرگ تر هیچ فردی حتی مالک یا سهامدار اصلی قادر به درک همهء عملیات نبود. تصمیمات مالک بوسیلهء متخصصینی که برای هماهنگ کردن نظام استخدام شده بودند شکل می گرفت و حتی در نهایت کنترل می شد. بدین ترتیب بود که گروه سرآمدان اجرائی جدید پدیدار شدند که دیگر قدرتشان نه از مالکیت بلکه از فراگرد انسجام دهی سرچشمه می گرفت. آنچه اهمیت دارد مالکیت نیست بلکه کنترل است.

مائو رهبر بزرگترین کشور موج اول جهان (چین) بود. نامزدهای ریاست جمهوری در آمریکا تا به حال بارها و بارها ادعا کرده اند که دستگاه دولت باید کوچکتر شود اما همانها وقتی انتخاب شدند به جای محدود کردن تشکیلات دولت آن را گسترش دادند. این تناقض بین وعده و وعیدهای تبلیغاتی و زندگی واقعی موقعی فابل فهم است که بدانیم هدف غائی همهء دولتهای موج دوم ساختن تمدن صنعتی و حفظ آن است.

قدرت در تمدن موج دوم در اختیار دها و صدها و حتی هزاران نخبهء متخصص قرار گرفت. این سرآمدان متخصص به نوبهء خود بوسیلهء نخبگان جامع نگر که از افرادی با تخصصهای گوناگون تشکیل یافته بود انسجام یافتند.

امروزه با آغاز یورش ویرانگر تحول موج سوم به دژ مستحکم قدرت اجرائی نخبگان اولین شکافها در نظام قدرت پدیدار شده است. مثال (درخواست برای مشارکت در مدیریت).

آنجا که مسئله سیاست مطرح می شود حتی دو کشور صنعتی مشابه یکدیگر نخواهند بود. نظامهای سیاسی همه کشورهای موج دوم در واقع بر مبنای یک طرح عملیاتی نهانی مشابه ساخته شدهاند.

بعد از تمدن کشاورزی هزاران ساله برای بنیاد گذاران نظامهای سیاسی موج دوم مشکل بود که اقتصادی نه مبتنی بر زمین بلکه مبتنی بر کار ، سرمایه ، انرژی و مواد خام در تصور آورند. انقلابیون موج دوم بنائی بر پا ساختند که بازتاب آخرین نظریات تکنولوژیک زمانشان بود. آدام اسمیت در قرن 17 چنین استدلال کرد که افتصاد یک نظام است و نظامها از بسیاری جهات به ماشین شباهت دارند. از آن زمان تا کنون سیاستمداران آمریکایی مهندسی انتخابات را طراحی کردند.

توصیف لنین از دولت چنین است: چیزی نه بیش از یک ماشین که سرمایه داران از آن برای پایمال کردن حقوق کارگران استفاده می کنند.

ساختارهایی که کشورهای موج دوم با میخ وپیچ و مهره روی هم سوار کردند همگی بر یک مفهوم بنیادی استوار بود: مفهوم نمایندگی. البته هر کشوری از قطعات استاندارد معینی استفاده کرد. این قطعات همگی از بسته ای بیرون آمده بود. قطعات داخل بسته بشرح زیر بود:

1- افراد واجد شرایط برای شرکت در انتخابات.

2- احزاب برای جمع آوری آراء.

3- نامزدهایی که با بدست آوردن اکثزیت آراء بلافاصله به نمایندگان رای دهندگان تبدیل می شدند.

4- مجالس قانونگزاری ( پارلمانها ، دیتها ، کنگره ها ، بوندستاگها و مجالس نمایندگان ) که در آن نمایندگان از طریق رای دادن قانون وضع   می کردند.

5- مجریان (روسای جمهور ، نخست وزیران ، دبیران کل احزاب ) که مواد اولیه را به صورت راه بردها به خورد ماشین قانونگزاری می دادند و بعد قوانین حاصله را بمورد اجرا می گذاشتند.

(دیت: مجالس قانونگزاری کشورهائی چون سوئد ، دانمارک ، ژاپن ، لهستان و آلمان ).

سرد بیر پراودا آفاناسیف در کتابش بنام ( مدیریت علمی جامعه ) تمرکزگرایی دموکراتیکرا متشکل از قدرت حاکمیت کارگران ، انتخاب هیئت حاکمه و رهبران و جوابگویی آنان در مقابل ملت تعریف می کند .

در کشورهای موج دوم ارادهء مردم سوخت اصلی ماشین دولت را تشکیل می داد. حکومت منتخب هم به مظهر ترقی در هر کشور پیشرفته ای تبدیل شد.

مهندسین صنعتی معمولا بین دو نوع ماشین فرق اساسی قائل می شوند: ماشینهایی که بتناوب کار می کنند که به عبارتی دیگر ماشینهای تک مرحله ای یا جریان منقطع نامیده می شوند و آنهایی که بطور مستمر کار می کنند که ماشینهای با جریان مداوم خوانده می شوند.

بطور خلاصه حکومت منتخب یعنی آنچه که آموخته ایم دموکراسی بنامیم چیزی جز نماینده کاذب ملت نبود.

موج دوم تمدنی است که بمقدار زیاد به سوختهای فسیلی ، تولید کارخانه ای ، خانواده هسته ای ، شرکتهای سهامی ، آموزش همگانی و رسانه های همگانی متکی است که همه اینها بر پایه گسترش شکاف بین تولید و مصرف بنا شده اند و همگی بوسیله گروهی نخبه که وظیفه شان انسجام بخشیدن به کل نظام است اداره می شوند.

مفهوم انجمن صنفی ملتها سازمان ملل متحد است. با حملهء ویرانگر موج سوم به بنیادهای تمدن موج دوم یکی از بنیادهایی که مورد هجوم واقع شد دولت ملی است. در دوران قبل از تمدن موج دوم در اروپا انسجام دهی اقتصادی بدون انسجام دهی سیاسی غیر ممکن بود.

برای همگامی با رشد واحدهای اقتصادی موج دوم یک واحد سیاسی نیز مورد نیاز بود. موج دوم به سرعت تعداد افراد علاقمند به جهان بزرگتر را چندین برابر کرد با تکنولوژیهایی مبتنی بر بخار و زغال سنگ و بعدها با اختراع الکتریسیته ، تولید لباس در فرانکفورت ، ساعت در ژنو و پارچه در منچستر به میزانی که در بازارهای محلی قابل جذب نبود امکان پذیر شد.

مفهوم دولت ملی نیاز جامعه صنعتی به انسجام دهی است و ملت جدید از ترکیب نظام سیاسی منسجم و اقتصاد منسجم بوجود آمده است. دولت ملی یکی از ساختارهای مهم تمدن موج دوم است.

هیچ تمدنی بدون کشمکش گسترش نمی یابد. امپریالیسم موج اول در واقع امپریالیسم خرد بود زیرا با نظام اقتصادی یکپارچه نشده بود. موج دوم امپریالیسم خرد را به امپریالیسم کلان مبدل ساخت.

مع هذا امپریالیسم کلان تنها از نیازهای اقتصادی منشا نمی گرفت. ملاحظات استراتژیک و هیجانات مذهبی و ایدئالیسم و ماجراجویی هم در آن نقشی داشتند.

تقسیم کار در هر اقتصادی نیاز شدیدی به انسجام دهی ایجاد می کند که آن هم به نوبهء خود منجر به پدیدار شدن نخبگان انسجام دهنده می شود.

میزان موفقیت انگیزه ایجاد یک بازار جهانی واحد و یکپارچه را می توان بوسیله رشد شگفت انگیز تجارت جهانی بعد از عبور موج دوم از اروپا سنجید چنین تخمین زده اند که بین سالهای 1750 و 1914 ارزش پولی تجارت جهانی پنجاه برابر شده یعنی از هفتصد میلیون دلار به تقریبا چهل میلیارد دلار افزایش یافته است.

هم سطح بودن طرفین معامله مفهوم معاملات آزاد در تمدن موج دوم است. رویای نخبگان انسجام دهنده موج دوم را یک پول واحد که همچون تاری در تمام اطراف و اکناف جهان تنیده شده باشد را تشکیل می داد.

فرهنگهایی که برای هزاران سال در حالت خود کفائی مانده بودند و مواد غذائی مورد نیاز خود را تولید می کردند خواه نا خواه جذب نظام تجارت جهانی شدند وباجبار – یا به داد و ستد با این نظام تن دادند یا بکلی محو و نابود شدند. در سال 1955 نظیر خود جامعه موج دوم – جهان به انسجام دهندگان و انسجام گیرندگان تقسیم شده بود.

در پایان جنگ جهانی دوم از قدرتهای صنعتی اصلی فقط ایالات متحده آمریکا بود که از نظر اقتصادی خسارت ندیده بود.

بعد از جنگ جهانی دوم مسئولیت تجدید سازمان و انسجام مجدد نظام موج دوم را دو کشور بر عهده گرفتند: ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.

در کنفرانس برتون وودز در سال 1944 که تحت رهبری ایالات متحده برگزار می شد 44 کشور در زمینه ایجاد دو ساختار انسجام دهی یعنی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی به توافق رسیدند.

بانک جهانی به این منظور تاسیس شده بود که برای بازسازی مناطق جنگی پول در اختیار کشورهای اروپایی قرار دهد.

موافقت نامه عمومی تعرفه گمرکی و بازرگانی که به اختصار GATT نامیده شد و هدف آن تعمیم تجارت آزاد بود و این امر باعث شد تا کشورهای فقیرتر که از نظر تکنولوژی عقب مانده تر بودند در حفظ صنایع کوچک و نوپایشان با مشکل مواجه شوند.

کتاب لنین به نام امپریالیسم در زمره پرفروش ترین کتابهای قرن 20 بشمار آمده است که در این کتاب امپریالیسم را بشدت مورد حمله قرار داده است. لنین مقاصد سوسیالیسم را چنین بیان می داشت: سوسیالیسم نه تنها کشودها را بهم نزدیکتر می سازد بلکه آنان را تحت یک نظام واحد در می آورد.

رادیکال به افرادی گفته می شود که طرفدار خود کفائی و توسعه داخلی هستند.

در مقابله با آمریکاییها شورویها برای تحقق رویای لنین یعنی پی ریزی یک نظام سازمان یافته اقتصاد جهانی به ایجاد شورای همکاریهای دو جانبه اقتصادی اقدام کردند و کشورهای اروپای شرقی را مجبور کردند تا به عضویت آن  در آیند.امپریالیسم به همان اندازه که ستمگری و قساوت داشت دست آوردهای مثبت هم داشت.

تمدن موج دوم شیوه جدیدی از تفکر درباره واقعیت بوجود آورد. جهان بینی جامعه صنعتی را می توان واقعیت صنعتی نامید. واقعیت صنعتی به فرزندان جهان صنعتی می آموخت تا دنیای اطرافشان را درک کنند. سه باوری که همه کشورهای موج دوم را به یکدیگر مرتبط ساخته است:

1- اولین باور در ارتباط با طبیعت بود با اینکه سوسیالیستها و طرفداران سرمایه داری ممکن است درباره چگونگی توزیع دست آوردهای طبیعت با یکدیگر شدیدا اختلاف داشته باشند اما هر دو به یک شیوه به طبیعت می نگرند. برای هردو طبیعت شیئی است که درانتظاراستثمارآنهاست.

اساس تفکر تمدن موج دوم این است که طبیعت برای استثمار در اختیار آنان است اما سرمایه داری در این غارت تنها نبود ماکسیستهای مشرق صنعت علی رغم اعتقادشان که سود ریشه تمامی شرارتهاست. کشمکش با طبیعت را دقبقا در بطن کتابهای مقدس شان جای دادند.

با پدیدار شدن جامعه طبقاتی به اعتقاد مارکسیستها جنگ انسان با طبیعت متاسفانه به جنگ انسان با انسان تغییر شکل داد. حصول یک جامعه بی طبقه کمونیستی به انسان امکان می دهد که مجددا به کار اولش یعنی به جنگ انسان با طبیعت بازگردد.

2- باور دوم که به باور نخست مربوط می شد این بحث را گامی به جلو برد. افراد بشر تنها سرپرست و صاحب طبیعت نبودند بلکه در عین حال اوج فراگرد طولانی تکامل هم بودند.

انتخاب طبیعی یعنی فرایندی اجتناب ناپذیر که بطور بیرحمانه اشکال ضعیف و بی کفایت زندگی را محو و نابود می کرد. تنها موجوداتی زنده  می ماندند که با تعریف داروین سازگارترین و مناسب ترین بودند.

داروینیزم اجتماعی چنین استدلال می کند که اصل انتخاب طبیعی در جامعه نیز بخوبی صادق است و بر این اساس ثروتمند ترین و قدرتمندترین افراد شایسته ترین ولایق ترین افرادند.این فقط اشاره کوتاهی بود بر این فکر که همه جوامع طبق قوانین انتخاب طبیعی تکامل می یابند.

داروین چنین پیشگویی کرد که در دوره ای از آینده نژادهای متمدن انسان بطور قطع نسل نژادهای وحشی را از روی زمین برمی دارند و خود جایگزین آنها می شوند.

مارکس اعتقاد داشت که نظام صنعتی پیشرفته ترین شکل جامعه است و دیگر جوامع نیز به نوبه خود بطور اجتناب ناپذیری بسوی آن خواهند شتافت.

3- سومین باور اساسی واقعیت صنعتی که طبیعت و تکامل را بهم پیوند   می داد اصل پیشرفت بود: اعتقاد به این که تاریخ بطور برگشت ناپذیری به سوی زندگی بهتر برای بشریت جریان دارد. هر تمدنی باید به فرزندان خود چگونگی مواجهه با زمان و فضا را بیاموزد.

گسترش نظام صنعتی به همزمانی رفتار بشر با آهنگ ماشین بستگی داشت.

زولو یعنی زمان میانگین گرینویچ. جوزف تیدهام در کتابش به نام زمان و انسان شرقی به ما می گوید که: برای هندوان و یونانیان زمان دایره ای و ازلی است.

با قدرت گرفتن موج دوم زمان خطی بر زمان دایره ای پیروز شد. زمان خطی شرط لازم برخورد واقعیت صنعتی با تکامل و پیشرفت را تشکیل  می داد.

مدتها قبل از پدیدار شدن تمدن موج اول بیشتر اجداد دور ما اولین متحرکین بزرگ بودند. این افراد از نوعی زندگی برخوردار بودند که جغرافی دانان امروز آن را زندگی در فضای گسترده نام نهاده اند.

در دوره قبل از تمدن صنعتی مورخ هیل می نویسد احتمالا زیاد خطا نکرده ایم  اگر بگوییم که متوسط طول مسافتی که اغلب مردم در آن زمان در طول زندگی خود پیموده بودند پانزده مایل بیشتر نبود کشاورزی یک تمدن فضای محدود بوجود آورد طوفان صنعتی که اروپا را در قرن هیجده در بر گرفت مجددا یک فرهنگ فضای گسترده خلق کرد.

هماهنگی شگفت انگیز فضاهای تخصصی که برای رساندن افراد معین به جاهای معین در وقت معین ضروری بود – با همزمان سازی قابل قیاس بود. این در واقع همان همزمان سازی فضائی بود. زیرا به منظور اینکه چرخهای جوامع صنعتی دائما در چرخش باشند باید زمان و مکان هر دو بدقت ساخته و پرداخته می شد.

در تمام جوامع صنعتی اعم از سوسیالیست و سرمایه دار ، شرق یا غرب ، تخصصی کردن فضاهای معماری ، استفاده از نقشه تفصیلی ، واحدهای یکسان و دقیق اندازه گیری و بالاتر از همه استفاده از خط یک عنصر ثابت فرهنگی گردید که اساس واقعیت صنعتی جدید را تشکیل می داد.

حدود دو هزار سال قبل از پدیدار شدن نظام صنعتی دموکریتوس اندیشه ای شگفت آور ارائه داد که جهان از ذراتی مجرد ، فنا ناپذیر ، تجزیه ناپذیر ، نامرئی و تفکیک ناپذیر تشکیل شده است. وی این ذرات را اتموس یا اتم نامید.

تعریف نقطه: وقتی خطی را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنیم تا حدی که دیگر قابل تقسیم نباشد نقطه بدست می آید.

هر تمدن جدیدی گلچینی از افکار گذشته فراهم می آورد و آنها را بشیوه ای که به درک خود در رابطه با جهان یاری دهد از نو با هم ترکیب می کند. واقعیت صنعتی مفهومی از فرد ارائه داد که به میزان زیاد نظیر اتم بود یعنی تجزیه ناپذیر ، فناناپذیر و ذره بنیادی جامعه.

مفهوم اتم در سیاست آنجا که رای ذره نهایی محسوب می شود.مفهوم اتم در امور بین الملل: واحدهای مستقل و نفوذناپذیری بنام ملتها تشکیل شده است. در قانون عمومی جاذبه برای نیوتون علل عبارت بودند از نیروهای وارده بر اجسام برای ایجاد حرکت.

کیهان واقعیت مرکبی است که از تکه های مجزا که در یک مجموعه بر روی هم سوار شده اند تشکیل یافته است.

بزرگترین متفکران موج دوم دقیقا همان کسانی بودند که به منطقی ترین و محکم ترین وجه درباره قانونمندی جهان استدلال کرده اند.

ما قادر به هر کاری خواهیم بود اگر صرفا بتوانیم توپ بیلیارد مناسب را پیدا کنیم و از زوایای مناسب آن را بزنیم.

واقعیت صنعتی زندانهای جدید خود را نیز خلق کرد. ذهنیت صنعتی بوجود آورد که هر آنچه را که نمی توانست به کمیت در آورد باطل اعلام می کرد و یا از آن چشم می پوشید. کرارا سختگیری و دقت را مورد تحسین قرار می داد و تخیل را مجازات و محکوم می کرد. انسانها را تا حد واحدهای پروتوپلاستیک ساده کرد و تقلیل داد و بالاخره ذهنیتی آفرید که برای هر مسئله ای راه حل مهندسی جستجو می کرد.

ما در آخرین بحرانهای برگشت ناپذیر نطام صنعتی زندگی می کنیم. جستجو برای یافتن علت خاص انقلاب صنعتی تلاشی است بیهوده زیرا هرگز یک علت واحد یا یک علت مسلط وجود نداشته است.نه تکنولوژی – نه اندیشه ها و ارزشها و نه منازعه طبقاتی هیچکدام به تنهایی کاری از پیش نمی برند. شبکه مبادله که ما اکنون آن را بازار می نامیم بر واقعیت اجتماعی مسلط گردیده است.

تمدن موج دوم تنها تکنولوژی – طبیعت و فرهنگ را دگرگون نساخت. این تمدن شخصیت را دگرگون ساخت و یک منش اجتماعی جدید ایجاد کرد. از آنجا که مردان بطور نزدیکتری به ماتریس بازار و شیوه های جدید کار کشانده شدند بیش از زنان خلق و خوی خاص صنعتی را به خود گرفتند.   در دوران موج اول امید به زندگی کوتاه بود یعنی در حدود چهل سال در قرن شانزدهم ، در قرن هفدهم که قرن بیماریهای مسری لقب گرفته است امید به زندگی به حدود سی تا سی و پنج سال تقلیل یافت و در قرن هجدهم مجددا تا حدود چهل سالگی بالا رفت.

تمدن موج دوم بمقدار زیاد شرایط زندگی پدران ومادران ما را بهبود بخشید اما در مقابل عوارض جانبی پیشبینی نشده ای نیز به بار آورد که از میان آنها می توان خسارات فراوان و جبران ناپذیری که بر سپهر زیستی شکننده زمین وارد ساخت نام برد. تمدن موج دوم نژاد پرستی را رواج داد و اقتصادهای خودکفا و کوچک را بزور در نظام داد و ستد جهانی چپاند.

با بازگشت به گذشته ای ذلت بارتر از حال هرگز راهی به آینده نخواهیم گشود. همانطور که یک علت واحد تمدن موج دوم را بوجود نیاورده است یک ارزشیابی واحد نیز امکان پذیر نیست.

اگر به نظر می رسد که من ( الوین تافلر ) از یک طرف ان ( تمدن موج دوم ) را محکوم و از طرف دیگر تایید کرده ام به این علت است که داوریهای ساده و یک جانبه گمراه کننده است.

وجود دو جریان تحول به تنهایی تداوم طبیعی تمدن صنعتی را بعد از این غیر ممکن می سازد: اول اینکه ما در جنگ علیه طبیعت به نقطه عطف رسیده ایم. سپهر زیستی دیگر تاب تجاوزات نظام صنعتی را ندارد. دوم اینکه ما دیگر قادر نخواهیم بود بطور نامحدود به انرژی فسیلی جبران ناپذیر که تا کنون اساسی ترین پشتوانه توسعه صنعتی بوده است متکی باشیم

همه پیشرفت تکنولوژی در آینده بر مبنای توجه به محدودیت محیط زیست شکل خواهد گرفت.اضمحلال تمدن موج دوم یک اپیدمی بحران شخصیت ایجاد کرده است.

مفهوم شخصیت: اساسی ترین و ظریف ترین و شکننده ترین ساختار یعنی شخصیت.

آینده سیال است نه منجمد آینده با تغییر و دگرگونی تصمیمات روزمرمان ساخته می شود.مردمان تمدن موج دوم از نظر فرهنگی بیشتر به عنوان تحلیل گر مهارت دارند تا ترکیب گر.

برخورد ما با مسائلی که در پیش داریم این خواهد بود که به جریاناتی از تحول بپرداریم که زندگی ما را بیشتر دگرگون می کنند.

جویبارهای تحول با هم تلاقی می کنند و رودخانه های وسیع تر ، عمیق تر و خروشان تر تحول را تشکیل می دهند که آنها هم به نوبه خود به هم می پیوندند و موج سوم را بوجود می آورند.

اکنون مهم ترین جستجوی زندگیمان جستجویمان برای یافتن آینده می باشد. بنیاد انرژی موج دوم بر فرض جبران ناپذیری انرژی استوار بوده است: بر استخراج از ذخایر بسیار متراکم و پایان پذیر ، بر تکنولوژی گران بها و بسیار متمرکز و بر منابع غیر متنوع و روشهای معدود. اینها ویژگیهای اصلی بنیاد انرژی در همه کشورهای موج دوم در طول عصر صنعتی بوده اند. در نیم قرن گذشته بطور کامل دو سوم تمام انرژی مورد نیاز جهان از نفت و گاز تامین شده است.

به پایان رسیدن منابع انرژی از جهت فیزیکی یک مسئله فرعی است. زیرا در جهان امروز این قیمت است که اثرات فوری و اساسی بر جای می گذارد نه عرضه کالا.

عصر نفتی با صدای گوشخراشی در حال ترمز کردن است. در ضمن زغال سنگ که یک سوم باقیمانده کل انرژی جهان را تامین می کرد به مقدار فراوان عرضه می شود هر چند که آن نیز خود در نهایت به اتمام خواهد رسید. زغال سنگ در نهایت تا بدان حد گران و فاقد کارایی کافی از کار در خواهد آمد که تنها می توان آن را یک راه حل پر خرج و فرعی و بسیار موقتی تلقی کرد. رئاکتورهای معمولی هنوز به اورانیوم متکی هستند که خود یک سوخت تمام شدنی است.

نظام تولید جدیدی که اکنون در حال پیدایش است به یک تجدید سازمان بنیادی تمامی تولید و توزیع انرژی احتیاج دارد.

واقعیت عظیمی که نادیده گرفته شده این است که مشکل انرژی تنها کمیت آن نیست بلکه ساختار آن را نیز در بر می گیرد. ما نه تنها به مقدار معینی انرژی نیاز داریم بلکه احتیاج داریم که انرژی به اشکال متنوع تر در مکانهای گوناگون و متغیر و در اوقات مختلف شب ، روز و سال و برای مقاصدی که حتی به خواب هم نیامده ارائه شود. انتقال از یک بنیاد انرژی به بنیادی دیگر بدون شک با بهم ریختگی اقتصادی و انواع دیگر مشکلات مواجه می شود.

پیشرفتهای غیر منتظره عظیم غالبا از یک تکنولوژی واحد منتج نشده اند بلکه با بهم آمیختن ابتکار آمیز چند تکنولوژی بوجود آمده اند. بنیاد انرژی موج سوم بدون مبارزه ای تلخ ایجاد نخواهد شد.

انرژی موج دوم طرفدار منابع انرژی و تکنولوژیهای مرسوم یعنی زغال سنگ ، نفت ، گاز ، انرژی هسته ای و استحاله های گوناگون هستند.

افراد طرفدار پیشرفت بسوی بنیاد انرژی موج سوم شامل مصرف کنندگان – طرفداران حفاظت محیط زیست – دانشمندان و کار آفرینان پیشگام است که همراه با متحدین گوناگونشان پراکنده و کم پول اند و غالبا در عرصه سیاست بی عرضه به نظر می رسند.

مبلغان موج دوم دائما این افراد را جاهل و بی توجه به واقعیتهای مادی و مسحور تکنولوژی آسمان آبی ( بدون آلودگی ) تصویر می کنند.عامه مردم هواخواهان موج سوم را با مخالفینی حاشیه نشین اشتباه می گیرند که به بهترین وجه می توان آنها را پیروان موج اول نامید.

بحث بر سر این نیست که بنیاد انرژی موج دوم براحتی از بین می رود و بنیاد جدیدی جایگزین آن خواهد شد. بحث اساسی این است که این کار با مصرف چه مقدار نیرو تحقق خواهد یافت. صنایع شناخته شده موج دوم بر اصول ساده الکترومکانیکی مبتنی است.

صنایع موج سوم صنایع خدماتی را در آینده حمایت خواهد کرد. چهار رشته از صنایع بهم مرتبط که ستون فقرات صنایع عصر موج سوم را تشکیل می دهند و با خود تحولاتی اساسی در زمینه قدرت اقتصادی ، نظم اجتماعی و سیاسی بهمراه می آورند:

1-   الکترونیک و کامپیوتر.

2-   صنایع فضائی.

3- کشش به سوی اعماق دریا ها بازتابی است از کشش به سوی فضای لایتناهی ماوراء جو که احتمالا بخش اصلی سپهر فنی جدید است.

4- صنایع بیولوژیکی.

الکترونیک و کامپیوتر: صنایع الکترونیک ماشینهای حساب دستی ، ساعتهای مچی دیودی و بازیهای صفحه تلویزیونی یا باصطلاح تی وی گیم ها را  فراهم آورده است. ( انفجار الکترونیک = عصر موج سوم ).

صنایع فضائی : شاتل یا اتوبوس فضائی وسیله ای است که به مدار زمین پرتاب می شود و می تواند مجددا به زمین بازگردد و نطیر یک هواپیمای معمولی فرود می آید. از این وسیله می توان جهت نصب ماهواره ها در مدار و تعمیر یا اصلاح آنها و نیز به عنوان آزمایشگاهی در مدار برای چند روز استفاده کرد. اتوبوس فضائی از سال 1977 مورد آزمایش قرار گرفت. ( کالیفرنیا که اقتصاد ایالتش به مقدار خیلی زیاد مبتنی بر صنایع فضائی است ).

کشش به سوی اعماق دریاها: در حال حاضر محتمل است که اولین شهرهای شناور در نواحی پر جمعیت کشورهای صنعتی برای رفع کمبود مسکن در سواحل دریاها ساخته شود و یا شرکتهای چند ملیتی ممکن است از آنها به عنوان پایانه های ( ترمینالها ) متحرک برای فعالیتهای تجاری یا کشتیهای کارخانه ای استفاده کنند و یا شرکتهای تهیه مواد غذائی احتمالا به احداث شهرهای شناور به منظور اجرای عملیات کشت دریایی مبادرت ورزند یا شرکتهایی که در جستجوی راههای فرار از پرداخت مالیات هستند به ساختن شهرهای شناور بپردازند. یا حتی این شهرها را به عنوان ایالتی جدید در آمریکا اعلام کنند. شهرهای شناور ممکن است از نظر سیاسی به رسمیت شناخته شوند یا به گروههای اقلیت امکان دهند تا برای خود سرزمینی مستقل پیدا کنند.

صنایع بیولوژیکی: بشر سرانجام قادر خواهد بود طرح بدن انسان و ماشینهای رشد را از قبل تعیین کند و مغز را از نظر شیمیایی برنامه ریزی نماید. از راه تلقیح مصنوعی انسانی کاملا شبیه به خود به وجود آورد و اشکال زندگی جدید و خطرناکی خلق کند.

داشتن برخوردهایی نظیر از عهده من کاری ساخته نیست یا هر چه پیش آید خوش آید سرنوشت شومی برای ما و فرزندانمان ببار خواهد آورد. زیرا تحول اخیر از آنچنان نیرو و وسعت و سرعتی برخوردار است که در تاریخ سابقه نداشته است.

نیروهای موج دوم می گویند: آنچه را که قابل استفاده است باید ساخت ، آنچه را که به فروش می رسد باید تولید کرد. آنچه را که قدرت نظامی ما را افزایش می دهد باید بدست آورد.

ترکیب کردن تکنولوژی های جدید با بنیاد نوین انرژی تمامی تمدن مان را به سطح کاملا جدیدی ارتقاء خواهد داد.

جاسوس یکی از پرقدرت ترین استعاره ها و مهیب ترین پدیده های زمان ماست. جاسوس در تاریخ پدیده ای تازه نیست. پس شاید بی جا نباشد که بپرسیم چرا در زمانه ما تا این حد فیلمهای جاسوسی اذهان را به خود مشغول کرده است؟ با طرح این سوال بلافاصله به تفاوت مهم بین جاسوسان و سایر قهرمانان فیلمها پی می بریم. در حالی که پلیس و کابوی خیالی فقط به هفت تیر یا مشتهای خالی خود متکی است ، جاسوس خیالی به آخرین و عجیب و غریب ترین تکنولوژیها مجهز است.

کار اصلی جاسوس کسب اطلاعات است و اطلاعات شاید سریع تر از هر رشته دیگری در جهان رشد پیدا  کرده و امروزه به صورت مهم ترین رشته فعالیت در آمده است.

ادراکات یعنی اثرات بر جای مانده از اطلاعاتی که ما درباره محیط اطرافمان داریم نظیر دو کلمه مادر و فرزند برخی ساده و برخی پیچیده و مفهومی هستند نظیر این فکر که تورم معلول افزایش دستمزدهاست.

 دو ویژگی پیامهای یکنواخت: الف- پیامها بیشتر به صورت گفتار عامیانه است که معمولا پر از مکثها و تکرار مکررات است.

ب- پیامها به شکل رشته افکار ( قالبی ) بهم پیوسته ای ارائه می شوند که در آن غالبا گویندگان یکدیگر را تایید می کنند.

همسان کردن رفتار مورد نیاز نظام تولید صنعتی است. امروزه موج سوم با تغییرو تحول سریع جامعه – درون ما را هم به سرعت تغییر می دهد. اطلاعات تازه به ما می رسد و ما مجبوریم بایگانی ادراکی خود را دائما با سرعت بیشتری اصلاح کنیم. تصاویر قبلی ما از واقعیت باید جای خود را به تصاویر تازه بدهند. زیرا اگر این کار انجام نشود اعمال ما از واقعیت فاصله می گیرد و روز به روز توانایی خود را برای پاسخ دادن به مسائل روزمره بیشتر از دست می دهیم. تا آنجا که احساس می کنیم دیگر از عهده هیچ کاری بر نمی آییم.

موج سوم تنها جریان اطلاعاتی را سرعت نمی بخشد ، بلکه ساختار عمیق اطلاعاتی را که اعمال روزانه مان بر آن استوار است دگرگون  می سازد. (روزنامه قدیمی ترین رسانه همگانی موج دوم )

بازیهای تصویری نمایانگر موجی است از یادگیری اجتماعی ، آماده سازی برای آینده و برای زندگی در محیط الکترونیک آینده.

ماهواره به معنای تماشاگران کمتر و برنامه های متنوع تر و بیشتر برای پخش در سراسر کشور است.

انفجار اطلاعات است که تبیین می کند چرا ما به یک جامعه اطلاعاتی تبدیل می شویم. زیرا هر چه تکنولوژی و اشکال انرژی و افراد جامعه متفاوت تر شوند ، برای اینکه جامعه بتواند انسجام خود را حفظ کند ، بویژه تحت فشار تحول زیاد ، باید اطلاعات بیشتری بین بخشهای متشکله آن جریان یابد.

بدیهی است اگر نتوانیم عکس العملهای یکدیگر را پیش بینی کنیم قادر نخواهیم بود با یکدیگر کار و حتی زندگی کنیم.

امروزه با برپائی سپهر جدید اطلاعاتی برای تمدن موج سوم به محیط بی جان اطرافمان نه جان بلکه هوش می دهیم.

بین سالهای 1955 و 1965 موج سوم خروش خود را در ایالات متحد آغاز کرد. ( کوچک سازی = مینیاتور سازی )

ما انسانها از خرد و قوه تخیلی برخورداریم که هنوز استفاده از آن را آغاز نکرده ایم.                                                                    

در جهان موج دوم توانایی خواندن یکی از اساسی ترین مهارتهایی بود که هر دائرهء استخدامی لازم داشت. البته سواد چیزی بیش از یک مهارت حرفه ای است سواد در واقع راهگشایی است به سوی جهان شگفت آور تخیل و لذت.

کامپیوترها به غنوان شگفت انگیز ترین و حیرت آورترین پیشرفت بشری باقی خواهند ماند زیرا آنان قدرت مغزی ما را تقویت کرده اند بهمانگونه که تکنولوژی موج دوم قدرت عضلانی ما را افزایش داد. کامپیوتر یکی از پادزهرهای فرهنگ علائم راداری است.

حافظه را می توان به دو دسته تقسیم کرد: حافظه صرفا شخصی یا خصوصی و حافظه مشترک یا اجتماعی. اینک ما در آستانه جهش دیگری در زمینه گسترش حافظه اجتماعی هستیم.

کامپیوتر نه تنها به ما امکان می دهد تا علائم راداری را نظم بخشیم و در قالب الگوهای بهم پیوسته واقعیت شکل دهیم بلکه حدود امکانات بشری را نیز به مقدار زیاد گسترش می دهد. ساختمان تمدن جدید از تمام جهات با هم در حال پیشرفت است.

ویژگی کارخانه جدید این است که تکنولوژی جدید و نطامهای اطلاعاتی بسیار پیشرفته را با هم در یک جا گرد آورد. از دید دوستان قدیمی  (تمدن موج دوم ) کارخانه مرکز تولید انبوه است.

به دلایل استراتژیک واقتصادی ممالک غنی نمی توانند بطور کامل صنایع تولیدی را برچینند و به جوامع خدماتی یا ( اقتصاد اطلاعاتی ) کامل تبدیل شوند.

تولید در کارخانه موج دوم مبتنی بود بر ( دور طولانی ) یعنی تولید سری میلیونها محصول مشابه و استاندارد در هر دور ، در مقابل تولید صنعت موج سوم مبتنی است بر ( دور کوتاه ) یعنی تولید کالاهای نیمه سفارشی یا کاملا سفارشی.

کالاهای ساخته شده در دور کوتاه : نظیر کامپیوتر ، ماشینالات بسیار تخصصی ، هواپیما ، سیستمهای تولیدی خودکار ، تکنولوژی پیشرفته رنگ سازی ، محصولات داروئی ، تکنولوژی پیشرفته پولیمرها و پلاستیک. صنایع پیشرفته امروزه فقط پنج درصد کل کالاهای تولید شده را تشکیل می دهند.

بعضی از دورهای تولیدی آنقدر کوتاه است که ما آنها را دورهای ( شیر موشی ) نامیده ایم. سفارش پذیری کامل یعنی ساختن کالاها فقط از یک نوع و این هملن جهتی است که ما بسوی آن در حرکتیم یعنی تولید کالاهایی منحصر به فرد برای یکایک افراد.

آنچه ما بدان نظر داریم به کار گماردن مجدد نظام تولیدی که قبل از انقلاب صنعتی معمول بود اما این بار با پیشرفته ترین و پیچیده ترین تکنولوژی ها.

ما به سرعت بسوی سفارش پذیری تولید مداوم و بی وقفه ماشینی در حرکتیم. تحول مهم دیگری که بزودی آنرا بررسی خواهیم کرد تحولی است که مشتری را بیش از همیشه به فراگرد ساختن کالا وارد می کند. در برخی صنایع چیزی نمانده است که یک شرکت خاص مشتریان بشکیل شود تا مشخصات مورد نظر مشتریان را مستقیما به کامپیوترهای کارخانه ها بدهد تا کالاها مطابق سلیقه آنها تولید شود.

صنعت موج دوم دکارتی بود بدین معنی که کالاها به قطعات و اجزاء تقسیم و سپس با زحمت زیاد مجددا روی هم سوار می شدند. در حالیکه ساخت و تولید موج سوم  ( فرا- دکارتی ) یا ( کل - گرا ) خواهد بود. مثال: تلویزیونهای پاناسونیک امروزی در مقایسه با تلویزیونهای ده سال قبل از قطعات کمتری تشکیل شده اند.

ما به سرعت فراتر از شیوه سنتی تولید انبوه گام بر می داریم و بسوی ترکیب پیشرفته ای ار تولید کالاهای انبوه و غیر انبوه در حرکتیم. هدف غائی این کوشش اکنون مشخص است: ساختن کالاهای کاملا سفارشی از طریق فراگردهای کل گرا و جریان مداوم تحت نظارت مستقیم و هر چه بیشتر مشتری.

افزایش میزان کارمندان ( یقه سفیدان ) را باید جزئی از گسترش نظام صنعتی تلقی کرد.

نهایت حسن اداره الکترونیک ( اداره بدون کاغذ فردا ) و نتیجه استفاده از آن: سرعت و دقت کار افزایش می یابد. هزینه ها کم می شود. تجهیزات الکترونیکی موج سوم وقتی وارد اداره می شود در برخورد با نطامهای کهنه موج دوم در افراد هم اضطراب و تعارض ایجاد می کند و هم تجدید سازمان و بازسازی نظام را ضروری می سازد. و حتی برای برخی از افراد نوعی حیات دوباره خواهد بود زیرا امکان دست یافتن به مشاغل و امکانات تازه را فراهم می آورد. نظامهای نوین امتیازات مدیران گذشته ، سلسله مراتبها ، تقسیم کار بر حسب جنس و شعبه شعبه کردن کارها را از بین خواهد برد.

بالا رفتن سطح اشتغال صرفا بازتاب پیشرفت تکنولوژی نیست و بسادگی با رواج صنایع خودکار یا عدم رواج آن صعود وسقوط نمی کند. 

اشتغال حاصل هماهنگی بسیاری از سیاستهاست. اداره و کارخانه هر دو در دهه های آینده محکوم به تحول و دگرگونی بنیادی هستند.

انقلابهای توامان در حوزه اداری و صنعت به شیوه کاملا جدید تولید در جامعه منجر می شود و این برای بشریت گامی عظیم بسوی پیشرفت محسوب خواهد شد این تحول نه تنها چیزهایی از قبیل سطح اشتغال و صنعت را تحت تاثیر قرار خواهد داد بلکه بر توزیع قدرت سیاسی و اقتصادی ، حجم واحدهای کاری ، تقسیم بین المللی کار ، نقش زن در اقتصاد ، طبیعت کار و جدائی تولید کننده از مصرف کننده اثر خواهد گذاشت و حتی آنچه بظاهر یک وافعیت ساده می نماید یعنی محل کار را نیز تغییر خواهد داد.

نظام جدید تولید علاوه بر کوچکتر کردن واحدهای تولید ، علاوه بر نامتمرکز کردن و از شهر بریدن تولید و علاوه بر دگرگون ساختن خصلت واقعی کار ، می تواند میلیونها انسان را از کارخانه و ادارات زندان مانند موج دوم آزاد کند و به ماوای اصلی شان که از ابتدا بدان تعلق داشته اند یعنی خانه بازگرداند. اگر قرار است چنین چیزی اتفاق افتد در اینصورت تمام موسسات و نهادها از خانواده گرفته تا مدرسه و شرکت باید دگرگون شوند.

اگر کسی سیصد سال پیش انبوه دهقانانی را که با داس زمینی را درو  می کردند نظاره می کرد باید دیوانه می بود که تصور کند بزودی روزی فرا خواهد رسید که مزارع از کشاورزان تهی گردند و مردم برای تهیه مایحتاج روزانه شان دسته دسته به داخل کارخانه های شهری هجوم برند و براستی هم اگر در آن زمان کسی چنین خیالاتی به سرش می زد دیوانه بود. امروزه هم اگر کسی شهامت این را داشته باشد که بگوید روزی فرا می رسد که این کارخانه های غول پیکر و موسسات و ادارات سر به فلک کشیده به صورت ساختمانهای نیمه خالی و انبارهای متروک پر از اشباح در می آیند یا به فضای مسکونی تبدیل می شوند هیچ کس باور نخواهد کرد. مع هذا این دقیقا همان چیزی است که شیوه جدید تولید آنرا میسر ساخته است: بازگشت به صنعت کلبه روستایی منتها بر پایه جدید و پیشرفته و الکترونیکی. بازگشت به عصری که در آن خانه ( نه کارخانه و اداره ) کانون و محور جامعه خواهد بود.

به عقیده کرل مارکس پیر کار کردن در خانه شکل ارتجاعی تولید بوده است زیرا شرط لازم برای تقسیم کار در جامعه این است که نیروی کار در کارگاه زیر یک سقف گرد آید. امروزه مجموعه ای متشکل از نیروهای اجتماعی و اقتصادی برای انتقال کانون کار ( از کارخانه و اداره به خانه ) به یکدیگر پیوسته اند. صنعت موج سوم علی رغم نطریه مارکس نیازی بدان ندارد که صد در صد نیروی کار در کارگاه متمرکز شود.

کارهای کمی انتزاعی نظیر وارد کردن داده ها ، ماشین نویسی ، فرا خوانی اطلاعات ، جمع بستن ستون ارقام ، آماذه کردن صورت حسابها و فاکتورها و امثال آن که به تماس دو جانبه مستقیم ( رو – در – رو ) بسیار کمی نیاز دارد انتقال این گروه به کلبه الکترونیک احتمالا با سهولت بیشتری امکان پذیر است.

کارهای فوق العاده انتزاعی نظیر پژوهشگران و اقتصاد دانان ، تدوین کنندگان سیاستها ، طراحان طرحهای تشکیلاتی ، هم به تماسهای متراکم با همکاران خود احتیاج دارند و هم اینکه به تنهایی کار کنند. اوقاتی نیز هست که حتی معامله گران نیز نیاز دارند گاهگاهی خود را به خانه برسانند و تکالیف خانه را انجام دهند. تکنولوژی آینده میزان تکالیف خانه را افزایش خواهد داد.

سیگل معاون شرکت عظیم تولید چوب: مهم این است که شما کارتان را انجام دهید. برای ما اهمیتی ندترد که شما آنرا کجا آنرا انجام می دهید.  از جمله این شرکتها خطوط هوایی یونایتد است که رئیس روابط عمومی اش به کارمندان خود اجازه می دهد سالانه تا بیست روز وظایف محوله را در خانه انجام دهند.

رابرت لتام برنامه ریز آینده نگر شرکت بل کانادا: با رو به افزایش گذاشتن مشاغل اطلاعاتی و توسعه تسهیلات ارتباطی عده افرادی که کار خود را در خانه یا مراکز محلی کار انجام می دهند افزایش خواهد یافت. برخی از مشاغل بویژه آنهایی که با معاملات ابتکاری سر و کار دارند و باید تصمیمات غیر معمول بگیرند نیاز به تماسهای رو – در – رو دارند. مقامات دولتی و شرکتها کشف خواهند کرد که انتقال کار به خانه یا به مراکزی واقع در محله یا همسایگی خانه کارکنان به عنوان راه حل میانه می تواند هزینه های هنگفت تاسیسات و ساختمان را بشدت کاهش دهد. هر قدر طرفداران محیط زیست شرکت را بیشتر وادار به پرداخت هزینه های مربوط به آلودگی کنند گرایش این شرکتها به فعالیتهایی که آلودگی کمتزی ایجاد می کند بیشتر می شود و بیشتر راغب می شوند تا محلهای کار وسیع و متمرکز را به واحد های کوچکتر تبدیل کنند یا اصلا کار را به خانه ها انتقال دهند.

یکی از چیزهایی که پیوستگی افراد خانواده را در طول تازیخ مستحکم کرده است کار مشترک بوده است.

انتقال تمام یا بخشی از کار به خانه نه تنها می تواند نیاز به انرژی را کاهش دهد بلکه همچنین قادر است به عدم تمرکز انرژی بیانجامد. در جهان آینده احتمالا دو نوع رابطه انسانی وجود خواهد داشت یک نوع رابطه واقعی و و دیگری رابطه با واسطه ( دستگاههای الکترونیکی ). مشکلات و مسائل خاص جامعه صنعتی از بیکاری گرفته تا یکنواختی فرساینده کار ، تخصصی شدن بیش از حد کارها تا رفتار خشک و تهی از عاطفه انسانها و دستمزدهای پایین در چهارچوب نظام تولیدی موج دوم کاملا لاینحل به نظر می رسند.

بیکاری ناشی از تنبلی یا ضعفهای اخلاقی نیست بلکه معلول عوامل نیرومندی است خارج از کنترل افراد. آنچه بیکاری را بوجود آورده بود توزیع نابرابر ثروت ، سرمایه گذاری کوته بینانه ، حدسیات عجولانه ، سیاستهای احمقانه بازرگانی و حکومت نالایق بود نه بی عرزگی و بی لیاقتی شخصی کارگر.

اگر واقعا کسی بخواهد خانواده هسته ای را اعاده کند باید کارهایی انجام دهد که برخی از آنها به شرح زیر است:

1- باید تمام تکنولوژی را در مرحله موج دوم نگه داشت تا جامعه مبتنی بر نظام کارخانه ای و تولید انبوه همچنان حفظ شود.

2- باید از طریق کمکهای مالی صنایع را تقویت کرد و جلوی رشد بخش خدماتی در اقتصاد را گرفت.

3- باید بحران انرژی را از طریق بکار بردن انرژی هسته ای و دیگر انرژی های خیلی متمرکز حل کرد.

4- باید رسانه هایی را که بشدت غیر توده ای شده اند از دور خارج کرد. خانواده هسته ای برای جامعه ای مناسب است که در آن در زمینه اطلاعات و ارزشها همرایی ملی وجود داشته باشد. در جامعه ای که بر تنوع بسیار استوار است خانواده هسته ای دچار اشکال خواهد شد.

5- باید به زور زنان را به آشپزخانه برگرداند. باید حقوق آنان را به حداقل ممکن کاهش داد و مقررات اتحادیه های کارگری را در زمینه حق تقدم مردان تقویت کرد تا از عده زنان در نیروی کار باز هم کاسته شود.

6- باید بطور همزمان دستمزدهای کارگران جوان را کم کرد تا هر چه بیشتر و برای مدتی طولانی تر به خانواده هایشان وابسته شوند و در نتیجه استقلال روانی کمتری بدست آورند. خانواده هسته ای وقتی که جوانان برای کار کردن در بیرون از خانه از حیطه نظارت والدین خارج می شوند باز هم غیر هسته ای خواهد شد.

7- باید سطح زندگی تمامی جامعه را به سطح قبل از سال 1955 تقلیل دهید. خانواده هسته ای برای بقا خود به کمی احساس فقر ( نه خیلی زیاد – نه خیلی کم ) احتیاج دارد.

8- باید در نهایت جامغه ای را که دارد انبه زدایی می شود مجددا از طریق مقاومت در مقابل تحولاتی که در زمینه سیاست وهنر ، تعلیم و تربیت ، بازرگانی و یا زمینه های دیگر – جامعه را بسوی تنوع و آزادی فعالیت سیاسی و آزادی عقیده وفردیت سوق می دهد مجددا( انبوهی ) کرد.

اگر واقعا می خواهیم خانواده موج دوم را اعاده کنیم بهتر است که برای اعاده کل تمدن موج دوم آماده شویم یعنی اینکه نه تنهاتکنولوژی بلکه خود تاریخ را در نقطه ای ثابت نگهداریم.

تلبته موج سوم در حال پدیدار شدن بمعنای پایان عمر خانواده هسته ای نیست در عوض این معنا را دارد که خانواده هسته ای دیگر به منزله انگاره آرمانی جامعه نخواهد بود.

اتحاد ملی برای بچه داشتن اختیاری: کارش دفاع از حقوق افراد بدون بچه و مبارزه با تبلیغات طرفدار زاد و ولد است.

خانواده هم افزود: زن و مردی که از همسرانشان جدا شده اند و از ازدواجهای قبلی شان بچه داشته اند با هم ازدواج می کنند و بچه ها را نزد خود نگه می دارند و بدین ترتیب شکلی از خانواده گسترده تشکیل می دهند.

کشورهای صنعتی بسیار پیشرفته امروزه در مواجهه با اشکال بسیار متنوعی از خانواده سردرگم شده اند: ازدواج همجنس گرایان ، کمونها ، گروههایی که برای صرفه جویی در هزینه ها با یکدیگر زندگی می کنند ، گروههای قبیله ای در بین اقلیتهای قومی معین و بسیاری اشکال دیگر زندگی مشترک که قبلا هرگز وجود نداشته است.

مشخص ترین ویژگی ازدواج در آینده دقیقا این است که برای افرادی که از رابطه شان با یکدیگر انتظارات متفاوتی دارند راههای مختلفی وجود دارد. ( با هجوم موج سوم نظام خانوادگی انبوه زدایی می شود ).

تحول موج سوم بدون شک همان انتقال کار از اداره و کارخانه به خانه است. باز گرداندن کار به خانه بدین معناست که بسیاری از زن و شوهرها که در شرایط فعلی روزانه فقط چند ساعت یکدیگر را می بینند با یکدیگر روابط صمیمانه تری برقرار خواهند کرد.

کار مشترک می تواند عشق را از نو تعریف کند و بدان مفهومی تازه بدهد. در دوران موج دوم زندگی واقعی بندرت با افسانه های رمانتیک مطابقت می کرد.

مشخصه های ازدواج موج سوم: عشق بعلاوه آگاهی ، عشق بعلاوه احساس مسئولیت و انضباط نفس یا عشق بعلاوه دیگر فضیلتها در رابطه با کار.

پیتر نوبلر سر دبیر مجله کراوددی: امروزه یک مرد باید به همه قانون شکنی های زنان تن دهد ... بسیاری از قوانین را باید زیر پا گذارد.

این یک قانون است که ارزشها کند تر از واقعیت اجتماعی تغییرمی یابند.

تعداد زوجهای همکار این روزها رو به افزایش گذاشته و این امر هم به نفع کارفرماست و هم به نفع زندگی خانوادگی.

پول رایج بی وطن یعنی پول و اعتباری که از کنترل هر دولتی خارج است. اکثریت حجم این پول رایج بی وطن را دلارهای اروپایی یعنی دلارهای خارج از ایالات متحد تشکیل می دهد. ( طول عمر تمدن موج دوم سیصد سال می باشد ).

نظام اقتصادی موج دوم بر بازارهای ملی – پولهای رایج ملی و دولتهای ملی استوار شده بود.

به گفته نشریه عصر تبلیغات بازاریابان باید برای تضمین بقای فردایشان هر چه سریع تر عکس العمل نشان دهند. نباید هفته ها یا ماهها این امر به تعویق افتد ، سرعت حوادث آنچنان است که دیگر مجال نفس کشیدن هم نیست.

مدیران موج دوم آموخته بودند که تولید انبوه پیشرفته ترین و کاراترین شکل تولید است. امروزه با هجوم موج سوم نه تنها اطلاعات و تولید و خانواده – بلکه بازار کالا و بازار کار نیز به تدریج به اجزاء کوچکتر و متنوع تری تقسیم می شود.

فیلیس سوول معاون اتحادیه فروشگاههای بزرگ پیش بینی می کند که : ما به طرف تخصص بیشتر در حرکتیم ... در آینده در فروشگاههای بزرگ بخشههای متنوع تری ایجاد خواهیم کرد.

تنوع فزاینده کالاها یا خدمات در عین حال بازتابی است از تنوع فزاینده نیازهای واقعی ، ارزشها و شیوه های زندگی در یک جامعه غیر انبوه موج سوم.

در اطراف و اکناف جهان اقلیتهای قومی از نو به دفاع از هویت خود برخاسته اند و حقوق پایمال شده خود را در زمینه هایی چون بدست آوردن کار ، دستمزد بیشتر و پیشرفت در محیط کار خواستارند. ملی گرایی در چهار چوب تکنولوژی پیشرفته به ناحیه گرایی تبدیل می شود.

شرکت یک نهاد بنیادی اقتصادی است. ولی منتقدان امروزی شرکت پیش فرض تازه ای را مطرح کرده اند. آنها جدایی تصنعی اقتصاد را از سیاست و اخلاق و دیگر ابعاد زندگی مورد حمله قرار می دهند.

پنج تحول انقلابی که در شرایط واقعی تولید اتفاق افتاده است. این تحولات عبارتند از: تحول در محیط فیزیکی ، در تجهیز نیروهای اجتماعی ، در نقش اطلاعات ، در تشکیلات دولتی و در اخلاق.

به هر طریق که اندازه گیری کنیم نیازهای ما در کره زمین بطور وحشتناکی در حال افزایش است. اگر می خواهیم زنده بمانیم مدیران فردا باید مسئولیت حفظ محیط زیست را در مقابل آثار شوم تولید بر عهده بگیرند.

آلودگی اجتماعی که بوسیله شرکتها به صورت بیکاری ، از هم گسیختگی جامعه محلی و انتقال اجباری افراد از محلی به محل دیگر و امثال آن ایجاد می شود.

مفهوم موج دومی شرکت: شرکت چیزی نیست مگر یک نهاد اقتصادی. در محلهایی که از نظر اقتسادی مشابه ولی از نظر تاثیرات اجتماعی متفاوت باشند این عوامل اجتماعی هستند که در تصمیم گیری نهایی مورد توجه قرار می گیرند.

شرکت موج سوم به خطوط اصلی چند گانه ای نیاز دارد که عبارتند از خطوط اجتماعی ، محیطی ،اطلاعاتی ، سیاسی و قومی که همگی بهم پیوسته اند. در مواجهه با این پیچیدگی تازه مدیران امروزی عقب نشینی کرده اند. زیرا که به ابزار ذهنی و عقلی لازم برای مدیریت موج سوم مجهز نیستند.

یک موسسه بازرگانی باید خیلی شهامت داشته باشد تا به تفاوتهای موجود بین اهداف و نتایج عملی فعالیتهایش اذعان کتد.

روش محاسبه هدف باعث می شود تا شرکتها هدفهای فرا اقتصادی خود را صریحا بیان دارند و مدت زمان لازم برای اجرای آنها را معین کنند و این اطلاعات را در اختیار عموم قرار دهند.

آنچه ما شاهد آن هستیم صرفا دعوای قدیمی جوان خیالپرداز با بزرگسالان واقع گرا نیست. در واقع آنچه روزگاری واقع گرایی محسوب می شد احتمالا دیگر چنین نیست. زیرا قواعد اساسی رفتار که شامل قواعد اساسی زندگی اجتماعی است با یورش موج سوم به شدت تغییر یافته است.

موج دوم با خود کتاب قواعدی حاوی اصول با قواعدی که حاکم بر رفتار روزانه اند بهمراه آورد. قواعدی مانند همزمانی ، همسان سازی یا بیشینه سازی در تمام زمینه ها.

آنچه امروزه مطرح است کتاب ضد قواعد است که به نوبه خود حاوی قوانین بنیادی جدیدی است برای زندگی نوبتی مبتنی بر نظام اقتصادی غیر انبوه ، رسانه های غیر توده ای ، خانواده ای جدید و موسسات اقتصادی با ساختاری نو.

ستیزهای میان دو نسل پیر و جوان که به نظر بی معنا می رسد و نیز دیگر تعارضات موجود در سر کلاسها ، در جلسات شوراها و در جلسات محرمانه سیاسی در واقع چیزی نیست جز دعوا بر سر اینکه کدام کتاب قواعد را باید به کار گرفت.

زمان شناور کار به کارگران و کارمندان اجازه می دهد تا حدود از قبل تعیین شده ساعات کار خود را انتخاب نمایند. بطور خلاصه خود وقت نیز انبوه زدایی شده است. سیزده درصد کل کمپانیهای آمریکایی از ساعات کار شناور استفاده می کنند. اکنون چیزی بنام مشکل وقت شناسی وجود ندارد.

مطالعه ای که در سال 1977 بوسیله پژوهشگران دانشگاه جرج تاون انجام گرفت بدین نتیجه رسیده است که در آینده تقریبا تمام کارها نیمه وقت خواهد شد.

فردی شدن روز افزون الگوهای زمانی بطور قطع کار روزمره را کمتر طاقت فرسا جلوه خواهد داد ولی می تواند تنهایی و انزوای اجتماعی را تشدید کند.

انبوه زدایی در زمان ترافیک را هم در زمان و هم در مکان پخش می کند. یکی از شیئه های ابتدائی برای اینکه ببینیم موج سوم در جامعه ای چطور پیشرفت کرده است نگاه کردن به میزان ازدهام ترافیک است. در واقع این کامپیوتر است که استفاده از برنامه ساعت کار شناور را در سازمانهای بزرگ ممکن ساخته است.

جامعه اکنون از وقت شناسی عام به وقت شناسی اختیاری یا موقعیتی تحول یافته است. تاخیر داشتن ممکن است دوست یا همکاری را برنجاند اما اثرات مختل کننده اش بر تولید روز به روز کمتر می شود.

موج سوم خصوصیت اصلی زندگی صنعتی یعنی همسان سازی را نیز مرد سوال قرار داده است.

مجله اخبار هنری نظریات دیتر هانیش رئیس گالری ملی برلین غربی را چنین خلاصه کرد: آنچه در کلن مورد ستایش است ممکن است در مونیخ حتی مورد پذیرش واقع نشود و یک اثر موفق در اشتوتگارت احتمالا مردم هامبورگ را تحت تاثیر قرار ندهد. کشور تحت تاثیر علائق منطقه ای دارد فرهنگ ملی اش را از دست می دهد.

تحول موج سوم بیشتر بسوی تنوع بیشتر در حرکت است نه بطرف همسان سازی بیشتر زندگی.

مبارزه بر سر عدم تمرکز و ناحیه گرایی در سالهای اخیر فرانسه را به لرزه در آورده.

عدم تمرکز در مدیریت نیز واژه ای پر آوازه گردیده و کمپانیهای بزرگ کوشش می کنند که واحدهای بزرگ خود را به مراکز انتفاعی کوچکتر و مستقل تری تقسیم کنند.

موسسه معمولی موج دوم یا اداره دولتی بر اساس اصل رئیس واحد سازمان یافته است. بدین معنی که هر کارمندی یا مدیر اجرائی در حالیکه چندین نفر زیر دست خود دارد ولی به بیش از یک نفر بالاتر از خود گزارش نمی دهد.

سازمان ماتریسی به جای نظارت متمرکز از نظامی به نام تظام چند فرماندهی استفاده می کند. در این نظام هر کارمندی به بخشی تعلق دارد و به طور عادی به مافوق خود گزارش کار خود را می دهد اما در عین حال برای انجام کارهایی که یک بخش از عهده انجام آن بر نمی آید مامور می شود تا با یک یا چند تیم از بخشهای دیگر همکاری کند.

ماتریس فقط تکنیک کم اهمیت جدیدی در مدیریت یا مد زود گذری نیست بلکه نمایانگر تحول بنیادی است و به پدیدار شدن انواع جدیدی از موسسات بازرگانی منجر خواهد شد.

هر تلاشی که در جهت خنثی کردن تورم یا از بین بردن بیکاری از طریق تخفیف یا افزایش مالیاتها در سراسر کشور یا از طریق دستکاریهای پولی یا اعتباری یا دیگر سیاستهای یک شکل و تفکیک نشده انجام گیرد مطمئنا مشکلات را تشدید خواهد کرد.

امروزه کم کم می فهمیم که نه کوچک زیباست و نه بزرگ اما مقیاس مناسب و ترکیب همشمندانه بزرگ و کوچک است که از همه زیباتر است.

برای اینکه بدانید چه می خواهید لازم نیست که کارشناس باشید.

شبکه بوسیله هیچ کس هم آهنگ نمی شود بلکه اعضا شرکت کننده خود را بنحوی با شرایط تطبیق می دهند که می توان از خود هم آهنگی سخن گفت.

در طول موج اول اغلب مردم آنچه را مصرف می کردند  خود  تولید  می نمودند. به معنای معمول کلمه نه تولید کننده بودند و نه مصرف کننده بلکه بر عکس اصطلاحا ( تولید کننده برای مصرف شخصی ) بودند.

این انقلاب صنعتی بود که با ایجاد شکاف در جامعه این دو کار را از هم جدا ساخت و در نتیجه آنچه را امروز تولید کننده و مصرف کننده می نامند بوجود آورد. با موج دوم جامعه کشاورزی مبتنی بر تولید برای استفاده ، یا اقتصاد تولید برای مصرف شخصی ، به جامعه صنعتی مبتنی بر تولید برای مبادله تبدیل شد.

برای شروع شدن موضوع بهتر است که اقتصاد را متشکل از دو بخش بدانیم. بخش الف شامل کلیه کارهای بدون دستمزد که مستقیما توسط افراد برای خودشان یا خانئاده هایشان ویا همسایگانشان انجام می شود و بخش ب شامل تولید کتلاها و خدمات برای فروش یا مبادله از طریق شبکه مبادلاتی یا بازار. ( بخش الف اقتصاد نامرئی ، بخش ب اقتصاد مرئی ).

واقعیت این است که قابلیت تولید هر بخش بستگی به بخش دیگر دارد. تا زمانی که سیاستمداران و کارشناسان در قالب مقوله های موج دوم تفکر کنند و تا زمانی که بخش الف را نادیده گیرند و آن را خارج از حوزه اقتصاد بدانند و تا زمانی که تولید برای مصرف شخصی همچنان از نظرها پنهان باقی بماند قادر نخواهند بود به امور اقتصادی سر و سامانی بدهند.

اگر به دقت نگاه کنیم مرزی که تولید کننده را از مصرف کننده جدا می کرد بتدریج محو می شود و نیز شاهد اهمیت فزاینده اقتصاد تولید برای مصرف شخصی خواهیم بود.

( فوبیای یعنی ترس شدید. فوبیا ترسی است بی اساس و شدید که علل روانی بسیار پیچیده دارد و از جمله بیماریهای روانی از نوع نوروز محسوب می شود ).

مشتری را به انجام بخشی از کار واداشتن دیگر تازگی ندارد. این پدیده را اقتصاد دانان ( برون هشتن هزینه کار ) می نامند.

در گذشته اگر کسی کار خود را می کرد حداقل در طبفه متوسط با حقارت ، تلقی می شد امروزه شخص می تواند نسبت به آن احساس غرور کند. افرادی که کارهایشان را خودشان انجام می دهند به این امر افتخار می کنند. رواج این جنبش ( کارت را خودت انجام بده ) به دلایل چندی بستگی دارد. اول تورم و گرانی ، دوم مشکل پیدا کردن نجار یا لوله کش ، کلاهبرداری و تقلب تعمیر کاران ، چهارم اوقات فراغت بیشتر.

همه اینها در این امر تاثیر دارند ولی عامل مهمتر چیزی است که می توان آن را قانون عدم کارایی نسبی نامید. بر اساس این قانون هر قدر تولید کالاها به صورت خودکار درآید و هزینه آن کاهش یابد به همان نسبت هزینه تعمیرات دستی و غیر خودکار افزایش می یابد.

کالای درون به بیرون و کالاهای بیرون به درون: نوع اول کالاهایی است که کارخانه می سازد و به بیرون می دهد. دسته دوم کالاهایی است که فکر آن از کارخانه نبوده بلکه مبتکر آن مشتریان بالقوه است.

خلاق ترین کاری که فرد می تواند در بیست سال آینده انجام دهد این است که مصرف کننده بسیار مبتکری باشد.

بنیادی ترین نهاد موج دوم بازار بود. وجود بازار فقط آنگاه لازم آمد که مصرف از تولید جدا گردید.

نویسندگان سنتی معمولا با تنگ نظری بازار را به عنوان پدیده ای سرمایه داری و مبتنی بر پول تعریف می کنند. در حالیکه بازار صرفا واژه ای است برای اطلاق به شبکه مبادلاتی.

بازارهای سوسیالیستی: بازارهایی که بر معامله پایاپای مبتنی است.  بازار نه پدیده ای است سرمایه داری و نه پدیده ای است سوسیالیستی بلکه در واقع پیامد مستقیم و اجتناب ناپذیر جدایی تولید کننده از مصرف کننده است.

یکی از آثار و نتایج پدیدار شدن تولید برای مصرف شخصی تحولی است در آنچه می توان ( شدت مشارکت زندگی روزمره در بازار ) نامید.

بسوی اقتصادی در حرکتیم که در آن افراد زیادی هرگز مشاغل تمام وقت نخواهند داشت و یا اصلا مفهوم کار تمام وقت از نو تعریف خواهد شد.

در چهار چوب موج سوم شیوه های جدید زندگی مبتنی بر نیمی تولید برای مبادله و نیمی تولید برای استفاده شخصی شکل می گیرد.

بسادگی می توان نسلی را تصورکرد که دیگرکار نیمه وقت درزندگی اش به صورت هنجار در آمده دوست دارد کارهایش را با دست خودش انجام دهد و در خانه به بسیاری تکنولوژی های کوچک وارزان قیمت مجهز است. و در عین حال بخش عظیمی از جمعیت را تشکیل می دهد.

این نسل نیمی از وقت خود را در بازار کار و نیمی دیگر را در خانه می گذراند و به جای اینکه تمام سال را کار کند به طور متناوب سر کار خواهد رفت و گاه هم می شود که یک سالی به خود مرخصی دهد و بدین ترتیب امکان دارد درآمد مالی کمتری داشته باشد اما می تواند آن را با انجام بسیاری از امور شخصی که اکنون در مفابلش باید پول بپردازد جبران کند و با این عمل اثرات تورم را نیز کاهش دهد.

پدیدار شدن خدمات باعث شده است که سنجشهای مرسوم بهره وری دیگر به کار نیاید.

معلومات ، تجربه ، صداقت و انگیزش مصرف کننده بر بهره وری ،  در بخش خدمات تاثیر می گذارد.

جوامع موج دوم سعی کرده اند با مسئله بیکاری از طریق اعمال سیاستهایی چون مقاومت در برابر تکنولوژی و جلوگیری از سیل مهاجرت به داخل کشور ، مبادله کارگر ، افزایش صادرات ، کاهش واردات ، تدوین برنامه های کار همگانی ، کاهش ساعات کار و تلاش برای افزایش جابجایی کارگران و تبعید دسته جمعی افراد از کشور و حتی افروختن آتش جنگ برای تحرک بخشیدن به اقتصاد مقابله کنند. مع هذا این مسئله روز به روز پیچیده تر و مشکل تر شده است.

تحول موج دوم جهان را بازار گرا کرد.

شیوه های گسترش بازار:

اول: سوداگران و مزدوران تمدن موج دوم در سراسر کره زمین پراکنده شدند و از جوامع تازه ای برای ورود به بازار دعوت کردند و یا آنها زا به این کار مجبور ساختند.

دومین شیوه گسترش بازار از طریق افزایش کالا گرایی زندگی بود. سوم: هر قدر بر تعداد واسطه ها افزوده شد بهمان نسبت این شبکه پیچیده تر گردید. این پیچیدگی فزاینده نظام خود نوعی تکامل بازار محسوب می شود.

ظهور جنبش خودیاری و همچنین خارج کردن اغلب کالاها و خدمات از حیطه بازار هشداری است بر پایان فراگرد بازارگرایی.

بازار فقط یک ساختار ساده اقتصادی نیست بلکه عبارتست از شیوه ای برای سازماندهی انسانها و طریقی برای تفکر و منش قومی و مجموعه ای است از انتظارات مشترک ( برای مثال انتظار اینکه کالای خریداری شده واقعا تحویل داده شود ).

( فرا – بازاری ) تمدنی است که به بازار وابسته است اما دیگر تا این اندازه تحت تاثیر نیاز به ساختن وگسترش و تکمیل و یکپارچه کردن این ساختار نخواهد بود.

ما شاهدیم که چطور بطور روزافزونی علوم رسمی زمانه مورد حمله واقع می شوند و چطور مذاهب بنیادگرا بسرعت احیا می شوند و چطور مردم از روی یاس و ناامیدی در جستجوی چیزی هستند ، تقریبا هر چیز، که بدان چنگ زنند و ایمان آورند.

امروزه جامعه از برخورد خصمانه با طبیعت به برخوردی غیر خصمانه کشانده شده است.

ستاره شناسان و کیهان شناسان معتقدند که کیهان در حدود بیست میلیارد سال عمر دارد. زیست شناسان به این نتیجه رسیده اند که زندگی خاصیت ذاتی انواع معینی از ملکولهای پیچیده با تجمعی از ملکولهاست.

تحقیقات جدید این نظریه عجیب را مطرح کرده است که چه بسا اشکال ساده تر زندگی از انواع پیچیده تر به وجود آمده باشند. تکوین تکاملی خسارتهای کوتاه مدت را می پذیرد تا امتیازات دراز مدت را بدست آورد.

در سال 1953 واتسن و کریک راز حیات یعنی ساختار DNA را کشف کردند. در سال 1957 اولین نشانه های موج سوم احساس می شد.

انسان جایزالخطاست نظریه های سیاسی نسبی است و پیشرفت خودبخودی سرابی بیش نیست. پیشرفت را دیگر نمی توان بر اساس پیشرفت تکنولوژی یا ارتقا سطح مادی زندگی بتنهایی مورد سنجش قرار داد و اینکه جامعه ای که از نظر اخلاقی ، زیبایی شناسی ، سیاسی یا محیط زیستی دچار انحطاط شده باشد دیگر یک جامعه پیشرفته نیست.

امروزه پیشرفت همچون درختی در حال رویش با شاخه هایی بسیار که راه بسوی آینده می گشایند در نظر گرفته می شود. این شاخه ها در واقع همان تنوع فراوان و غنای فرهنگهای بشری است که بعنوان یک شاخص سنجش پیشرفت بکار می رود.

زمان چیزی نیست که بدون انعطاف و با آهنگی یکنواخت آنطور که ساعتها و تقویمها نشان می دهند به جلو حرکت کند. بلکه می تواند دارای پیچ و تاب و کجی شود و بر حسب اینکه آنرا کجا اندازه گیری کنید نتیجه کار متفاوت خواهد بود.

در اوائل قرن حاضر اینشتین ثابت کرد که زمان می تواند فشرده و منبسط شود و بدین طریق مفهوم مطلق زمان را بشدت متزلزل ساخت.

مردی که در کنار ریل راه آهن ایستاده دو نقطه نورانی می بیند که به طور همزمان خاموش و روشن می شوند. یکی در منتهی الیه شمال و دیگری در جنوب و مشاهده گر در فاصله بین این دو نقطه ایستاده است. شخص دیگری در یک قطار سریع السیر نشسته که با سرعتی بسیار زیاد رو به شمال در حرکت است وقتی او از کنار شخص اول که در خارج از قطار ایستاده می گذرد آن دو نقطه نورانی را می بیند اما به نظر وی این دو نقطه به طور همزمان خاموش و روشن نمی شوند زیرا که قطار با سرعت وی را از یک نقطه دور می کند و به نقطه دیگر نزدیک می سازد در نتیجه نور یک نقطه سریع تر از نور نقطه دیگر به وی می رسد به نظر این شخص نوری که در سمت شمال وافع شده اول خاموش و روشن می شود.

ترتیب زمانی رخداد ها اینکه از نظر زمانی کدام اول و کدام دوم اتفاق می افتد به سرعت مشاهده گر بستگی دارد در نتیجه زمان مطلق نیست بلکه نسبی است.

فیزیک کلاسیک و واقعیت صنعتی هر دو فرض می کردند که قبل یا بعد معنایی ثابت و مستقل از هر مشاهده گر دارد.

بعلت انحراف جاذبه ای در مجاورت حفره سیاه تصور می شود در مجاورت حفره سیاه یک لحظه برابر است با یک قرن در روی زمین.

فزیکدانی به نام فرینجوف کاپرا می گوید زمان در هر بخشی از عالم با سرعت متفاوتی در جریان است بنابراین دیگر نمی توان از یک زمان ثابت صحبت کرد.

اینکه می گویند اکتشافات تئوریک فعلا هیچگونه کاربرد عملی در زندگی روزمره ندارند درست نیست زیرا فرضیاتی هم که به صورت فرمول با قطعه گچ سفیدی روی تخته سیاه نوشته می شد بالاخره به اکتشاف اتم انجامید.

می توان کل را با مطالعه اجزاء آن بطور مجزا درک کرد. یوجین اودوم زیستبوم شناس اظهار داشت : وقتی که اجزاء برای ایجاد کلهای کارای بزرگتری ترکیب می شوند خواص تازه ای پدید می آید که قبلا یا اصلا وجود نداشت و یا کاملا مشهود نبود. این بدان معنا نیست که بگوییم باید علوم تجزیه گرا را رها سازیم زیرا از این روش فوائد بسیاری برای بشر حاصل آمده است.

بازخوران منفی باعث می شود تا اشیاء ، تعادل و ثبات خود را حفظ کنند. تئوریسینهای اطلاعاتی و متفکران تئوری سیستمها بازخوران منفی را در اواخر دهه 1940 و اوائل دهه 1950 تعریف کردند که با ذکر مثالی توضیح می دهیم. برای مثال شیوه ای که دولت مخالفین خود را آنگاه که پا از حد خود فراتر می نهند طرد می کند.

بازخوران مثبت یعنی فراگردهایی که نه تنها جلوی تغییر را نمی گیرد بلکه آن را تقویت می کند و نه تنها ثبات را حفظ نمی کند بلکه آن را نفی می کند و چه بسا که آنرا در هم نیز شکند.

بازخوران مثبت هر فراگردی است که محرک خود باشد نظیر مسابقه تسلیحاتی که در آن هر گاه اتحاد جماهیر شوروی اسلحه جدیدی بسازد ایالات متحده بودجه بیشتری به ساخت اسلحه جدیدتر اختصاص می دهد. و این امر شوروی را بر می انگیزد تا باز هم سلاح جدیدتری تولید کند و این کار تا سر حد جنون و به آتش کشاندن سراسر جهان ادامه پیدا می کند.

علیت موج سوم که به تدریج شکل می گیرد تصویرگر جهان پیچیده ای از نیروهای در کنش و واکنش متقابل است.

پریگوکین معتقد است هر سیستمی در اثر نوسانات تحول دائما از درون در ارتعاش است. نظریات پریگوکین علاوه بر مفهوم کاملا علمی معنای سیاسی و فلسفی نیز دارد ( از درون نوسانات و آشفتگیها نظم به وجود می آید ) این نوع تکامل را نمی توان با روش مکانیکی برنامه ریزی یا از قبل تعیین کرد. امروزه در فیزیک اتمی اعتقاد اکثر دانشمندان بر این است که سیر تحول را تصادف تعیین می کند.

پریگوکین می گوید ما شاهد تشکیل خودبخودی ساختارهای به هم پیوسته هستیم. پریگوکین چنین جمع بندی می کند قوانین انعطاف ناپذیر اینک در نظر ما شرایط محدود کننده ای می آیند که فقط در موارد بسیار آرمانی که تقریبا کاریکاتورهای توصیف تحول به شمار می روند قابل اعمال است.

ایدئولوژی موج دوم از دیدگاه آینده هم خودخواهانه و هم محبوس در زمان و کمان خواهد بود.

با از هم پاشیدگی جامعه انبوه عصر صنعتی تحت تاثیر موج سوم گروههای ناحیه ای ، محلی ، قومی ، اجتماعی و مذهبی دیگر شبیه هم نخواهند شد. شرایط و نیازها از هم فاصله می گیرند. افراد نیز تفاوتهای موجود یبن خود را کشف و بر آن تاکید خواهند ورزید.

پیر ترودو : شما نمی توانید یک نظام عملیاتی کارساز و حکومت فدرال داشته باشید چنانچه بخشی از آن خواه ایالت یا استان در موقعیت بسیار حساس خاصی باشد و روابطش با دولت مرکزی ، با دیگر استانها و ایالات بکلی متفاوت باشد.

بیماریهای اقتصادی همچون اپیدمی از مرزها عبور کرده اند و به سایر کشورها سرایت می کنند. حفاظ اقتصادی دولتهای ملی امروزه بشدت نفوذ پذیر شده است.

مک کاورن سناتور آمریکایی می نویسد : یک شیوه حمله به کشوری این است که جریان اطلاعات را مسدود سازیم. مثلا تماس ستادهای مرکزی و شعب خارجی یک موسسه چند ملیتی را قطع کنیم یا دیوارهای اطلاعاتی در اطراف یک کشور بنا کنیم.... عبارت جدیدی وارد واژه نامه بین المللی شده است حاکمیت اطلاعاتی.

انتقال به نظام صنعتی موج سوم به گسترش شبکه اعصاب یا نظام اطلاعاتی کاملا گسترده ، حساس و بازی نیاز دارد و تلاشهای کشورهای واحد برای مسدود کردن جریان اطلاعات و داده ها نه تنها توسعه اقتصادی خود آنها را تسریع نمی کند بلکه سد راه آن نیز خواهد شد. از آن گذشته هر پیشرفت تکنولوژیک با خود شیوه تازه ای برای نفوذ از حفاظ خارجی کشورها بهمراه می آورد.

شرکت چند ملیتی ( یا شرکت فرا ملیتی ) ممکن است در کشوری پژوهش کند ، در کشوری دیگر قطعات صنعتی بسازد ، در کشور سوم آنها را مونتاژ کند ، در کشور چهارم کالاهای ساخته شده را به فروش رساند و بالاخره سود حاصله را در بانکهای کشور پنجم به سپرده بگذارد و الی آخر.

کل چارچوب تفکر و عمل ما بر اساس مفهوم دولت ملی دارای حاکمیت مقتدر شکل گرفته است. در حالیکه شرکتهای بین المللی این مفهوم را   بی اعتبار ساخته اند. از نقطه نظر نظام قدرت جهانی وجود شرکتهای فراملیتی بزرگ نقش دولت ملی را تضعیف نموده است.

تحلیل رفتن قدرت دولت ملی نشانگر ظهور نظام جدید اقتصاد جهانی است که از هجوم موج سوم به این طرف آغاز شده است. دولتهای ملی قالبهای سیاسی متناسب با اقتصادهای ملی بشمار می رفتند.

ایدئولوژی گروههای موج سوم ایدئولوژی جهان گرایی  (  آگاهی    سیاره ای ) است.

در گذشته هویت ملی لازمه صنعتی شدن بشمار می رفت. از هر جهت ، از اقتصاد در سیاست تا سازمان و ایدئولوژی ، دولت ملی یعنی رکن اساسی تمدن موج دوم ، از درون و از بیرون مورد حمله واقع شده است. در دنیای پر آشوب کنونی به دلائلی زیاد دولت ملی دیگر یک ناهمزمانی خطرناک گردیده است.

اغلب آنچه که هرج و مرج به نظر می رسد در واقع هرج و مرج نیست. پدیدار شدن تمدنی جدید در کره زمین جز از طریق در هم شکستن روابط کهنه و سرنگونی رژیمها و ایجاد بی نظمی در نظام مالی امکان ندارد.( مانند سرنگونی رژیم شاهنشاهی در ایران ).

گسترش سریع موج سوم تمامی اندیشه های مرسوم را هم درباره پایان بخشیدن به فقر در جهان دگرگون می کند.

اصول موج دوم بطور خلاصه : توسعه مستلزم تقلید مو به موی مدلی است که موفقیت آمیز بودنش قبلا به اثبات رسیده است.

در خاورمیانه این پول بود که انگیزش لازم را برای توسعه فراهم آورد نه اینکه توسعه پول را بوجود آورد.

تمدن موج سوم خصائصی داراست ، از جمله تولید نامتمرکز ، اندازه های مناسب ، انرژی احیا پذیر ، از شهر بریدن ، کار در خانه ، تولید برای مصرف شخصی به میزانی وسیع ، که عملا به خصائصی شباهت یافته است که در جوامع موج اول وجود دارد.

عروج موج سومی افق تازه ای در برابر ما خواهد گشود و فرصتها و امکانات تازه ای در اختیار کشورهای دارا و ندار جهان قرار خواهد داد.

یکی از صنایع مهم موج سوم یعنی میکروالکترونیک. این تکنولوژی در جهت عدم تمرکز تولید گرایش دارد.

به طور قطع برای کشورهای رو به توسعه که سرمایه ناچیزی در اختیار دارند سودمند خواهد بود اگر از هر واحد سرمایه که به جریان می افتد بالاترین بازده را به دست آورند.

جهان صنعتی همه را به منظور مشارکت در امر تولید به سوی شهرها رانده است و اکنون ما کارخانه ها و نیروهای کار را به روستاها باز    می گردانیم.

در دوران انقلاب صنعتی جاده شرط لازم توسغه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی محسوب می شد اما امروزه به نظام ارتباطی الکترونیک نیاز است. ارتباطات از راه دور بیش از آنکه پیامد توسعه باشد شرط اولیه آن است.

اغلب جوامع موج اول در حال حاضر جذب نظام پولی شده اند یا بعبارتی بازارگرا گردیده اند.

در کشورهای فقیرمسئله بیکاری مطرح نیست زیرا بیکاری مفهومی است غربی که مستلزم وجود بخش مدرن اشتغال در مقابل دستمزد  بازارهای کار ، مبادله کار و بیمه های اجتماعی است ... آنچه مطرح است مسئله کار بدون پاداش و غیر مولد مردم فقیر و بویژه روستائیان فقیر است.

موج سوم ملاحضات غیر اقتصادی و غیر تکنولوژیکی را بی اندازه مهم می داند. ( آموزش و پرورش در توسعه نقش مرکزی دارد ).

سواد چیست؟ آیا منظور از سواد توانائی خواندن ونوشتن است؟ از نظر مردم شناس عالی قدر سر ادموند لیچ خواندن در مقایسه با نوشتن هم یاد گیری اش آسان تر است و هم مفیدتر است و لزومی ندارد که همه مردم نوشتن بیاموزند.

برخورد دو تمدن مخاطرات فوق العاده عظیمی در بر دارد. منابع انرژی موج سوم : هیدروژن ، حرارت مرکزی زمین ، جزر و مد ، مواد آلی ، نیروی رعد و برق و بالاخره شاید نیروی گداخت هسته ای.

غالب تکنولوژی های موج سوم طوری طراحی می شوند که انرژی کمتری مصرف کنند. تکنولوژیهای موج سوم بنحوی طراحی شده اند که تفاله های یک کارخانه به عنوان ماده اولیه کارخانه دیگر مورد استفاده قرار گیرد.

در آینده دورتر تلویزیون جای خود را به ویدیوهای انفرادی خواهد داد که در آن پیام رسانی به شدت انفرادی می شود یعنی در آن واحد هر فردی می تواند تصویر مورد علاقه خود را روی صفحه تلویزیون تماشا کند.

انتقال به جامعه اطلاعاتی و الکترونیکی نیاز ما را به انرژی پر هزینه کاهش خواهد داد. در حال حاضر کارخانه موج سوم کالاهای غیر انبوه و غالبا سفارشی تولید می کند.

ادارات موج سوم نیز دیگر شباهتی با ادارات امروزی نخواهند داشت. ماده اولیه کار اداری یعنی کاغذ به میزان قابل توجهی ( هرچند نه کاملا ) حذف خواهد شد. ماشین تحریرهای پر سر و صدا ساکت خواهند شد. قفسه های بایگانی ناپدید می شوند. نقش منشی همراه با حذف بسیاری از وظایف قدیمی و ایجاد امکانات جدید توسط ابزارهای الکترونیک دگرگون خواهد شد. حرکت پی در پی کاغذها از میزی به میز دیگر و بالعکس و ماشین کردن تکراری و مستمر ستونهای ارقام دیگر اهمیت سابق را نخواهد داشت. نقش تصمیمات فردی مهمتر می شود و به افراد امکان مشارکت بیشتری در تصمیمات داده می شود.

برای به کار انداختن کارخانه ها و ادارات آینده ، شرکتهای موج سوم به افرادی احتیاج خواهند داشت که به جای اجرای دستورازاستقلال رای و اتکا بنفس بیشتری برخوردار باشند.

تکان دهنده ترین تحول تمدن موج سوم شاید انتقال کار از اداره و کارخانه به خانه باشد.

بخش مهمی از نیروی کار در جوامع موج سوم حداقل قسمتی از کار را به خانه خواهند برد و کارخانه ها فقط برای کسی می ماند که واقعا با مواد سر و کار دارند. این خانه است که مرکز تمدن آینده می شود.

مدیر زیرک موج سوم بر هدفهای چند گانه توجه خواهد داشت( و شخصا برای آن مسئول شمرده خواهد شد .)

شرکت خواه داوطلبانه یا بالاجبار به آنچه امروزه غیر اقتصادی تلقی می شود یعنی مسائلی مانند محیط زیست و مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی که ظاهرا با تجارت ربطی ندارد علاقع نشان خواهد داد و معیارهای تعیین میزان حقوق و پاداشهای مدیران بتدریج این اهداف چند گانه را منعکس خواهد ساخت.

جامعه موج سوم بر پایه جز جز شدن و تنوع بنا می شود. جامعه موج سوم بر پراکندگی و عدم تراکم تاکید دارد.

تمدن موج سوم بر توزیع جدید قدرت تکیه دارد و دولت مثل گذشته از نفوذ و قدرت برخوردار نیست و در عوض دیگر نهادها از جمله   شرکت های فراملیتی ، محلات خود مختار ، یا حتی شهرها نسبت به گذشته قدرت بیشتری پیدا خواهند کرد.

با تجزیه بازار ملی و اقتصاد ملی به واحدهای کوچکتر، اتحادیه های جدیدی که کمتر بر پایه مجاورت جغرافیایی و بیشتر بر پایه وجود اشتراک فرهنگی ، محیط زیستی ، مذهبی یا اقتصادی است ایجاد می شوند.

موج سوم با خود مخاطرات جدی گوناگونی از تهدید های محیط زیست تا خطر تروریسم هسته ای و فاشیسم الکترونیک برای بشر بهمراه دارد.تحولات آینده حاصل درگیری و تضاد است نه پیشرفت خودبخودی.

با خروش موج سوم در برابر دیدگان ما دو چیز راه خود را باز می کند اول حرکت در جهت انتقال جامعه به سطح عالیتری از تنوع : یعنی انبوه زدایی جامعه انبوه. دیگری شتاب : یعنی تحول تاریخی با سرعتی بیشتر تحقق می یابد.

برای ایجاد تحولات ضروری باید به دو مبحث مهم نظری کاملا تازه و خلاق انداخت : 1- آینده شخصیت. 2- سیاست آینده.

زندگی روزمره واقعا بطور افتضاح آمیزی کیفیت خود را از دست داده است. اعصاب همه خرد وداغان است. دست به یقه شدن و تیر اندازی در مترو و یا صفهای بنزین نشانگر این واقعیت است که کنترل اعصاب از دست افراد خارج شده است. میلیونها نفر از مردم به آخرین حد ظرفیتشان رسیده اند.

برای ایجاد یک زندگی عاطفی دلپذیر و یک سپهر روانی معقول و مناسب برای تمدن در حال ظهور فردا باید سه نیاز اساسی فردا را بشناسیم : نیاز به تعلق اجتماعی ، نیاز به ساختار و نیاز به معنی. درک این نکته که چگونه فرو ریختن جامعه موج دوم هر سه این نیازها را بدون پاسخ می گذارد می تواند برای ما در ساختن محیط سالم تر روانی برای خود و فرزندانمان در آینده راهگشا باشد. احساس تعلق خاطر لازمه زندگی است.

تنهایی علت اصلی رونق کار آژانسهای مسافرتی و تفریحی است. تنهایی به استفاده از مواد مخدر و افسردگی و کاهش کارایی کمک می کند.

در شرکتهای امروزی احساس تعلق و حس وفاداری وجود ندارد و واژه وفاداری به شرکت معنی خود را از دست داده است.

با انبوه زدایی جامعه و با تاکید بر تفاوتها و نه شباهتها فردیت افراد بیشتر می شود. و این باعث می گردد تا هر یک از افراد تواناییهای بالقوه خود را کشف کنند. ولی با این کار برقراری تماس و رابطه بین انسانها   مشکل تر می شود. زیرا هر قدر فردیت بیشتر رشد کند به همان نسبت یافتن همسری که دقیقا علائق و ارزشها و برنامه ها یا سلیقه هایی متناسب با شخص داشته باشد مشکل تر می شود.

اگر جامعه موج سوم نمی خواهد به صورت محیطی سرد و بی روح و فضائی تهی از احساس و عاطفه در آید لازم است که جامعه محلی احیا شود.

امروزه بسیار ضروری است ما باید بتوانیم بدون شرمساری اعتراف کنیم که به کمک و تماس با افراد دیگر و یک زندگی اجتماعی نیاز داریم.

این نگرانی عمومی که کامپیوترها و ارتباطات راه دور ما را از تماس رو ، در ، رو محروم می سازند و روابط انسانی را به صورت با واسطه در خواهند آورد یک نگرانی نابخردانه و ساده لوحانه است.

حداقل این وسایل می توانند برخی از افراد را از رفت و آمد بین خانه و محل کار معاف دارند. همان نیروی گریز از مرکزی که افراد را هنگام صبح به اطراف می پراکند و آنها را به درون شبکه روابط سطحی محیط کار پرتاب می کند و پیوند های مهمتر خانوادگی و همسایگی را تضعیف می نماید.

در حالی که مشغول ساختن تمدن موج سوم هستیم باید توجه داشته باشیم که در گذشته چیزهایی هست که باید آن را حفظ و حتی غنی تر کنیم ، یکی از اینها رابطه صمیمانه با در و همسایه است.

آنچه کیش به پیروان خود می دهد تنها همنشینی و دوستی و تعلق اجتماعی نیست. بلکه نظم و انضباط هم به آنها می دهد و از آن طریق نیاز به ساختار را در آنها ارضاء می کند.

برای آنکه تمدن موج سوم تمدنی سالم و دموکراتیک شود به چیزی بیش از عرضه منابع انرژی جدید یا تکنولوژی الکترونیک نیاز است. حتی ایجاد نوعی مشارکت و همدلی اجتماعی هم کافی نیست. بلکه باید این تمدن بتواند به زندگی نظم و هدف و معنا بخشد. برای تحقق این امر باید از کارهای ساده ای شروع کرد.

جامعه ای آگاه باید طیفی از نهادها و سازمانهایی از نامنظم ترین وبی شکل ترین تا ساختمندترین و سازمان یافته ترین آنها را ایجاد کند.

هیچ جهان بینی واحدی هرگز تمامی واقعیت را در بر نگرفته است. ساختن تمدن موج سوم چیزی فراتر از امحاء تنهایی است. باید به زندگی چهار چوبی از نظم و هدف بخشید. زیرا که معنا ، نظم و ساختار و تعلق اجتماعی همگی شرایط بهم پیوسته لازم برای آینده ای قابل زیستن هستند. اندوه انزوای اجتماعی زمان حاضر ، بی هویتی ، بی سر و سامانی و احساس پوچی که اغلب افراد از آن رنج می برند علائم فروریختگی گذشته است نه نزدیک شدن آینده.

هرمن روشنینگ نوشته است : نازیسم فراتر از یک مذهب است. نازیسم اراده ای است برای خلق ابر انسان.

اریک فروم روانکاو بهترین مطلب را درباره منش اجتماعی نوشته است و آن را چنین توصیف می کند : آن بخش از ساختار شخصیتی افراد که بین اکثر اعضاء گروه مشترک است. در هر فرهنگی صفاتی هست که به طور وسیعی عمومیت دارد و این صفات منش اجتماعی را تشکیل می دهند. منش اجتماعی به نوبه خود افراد را شکل می دهد به نحوی که رفتار افراد یک تصمیم آگاهانه در مورد اینکه آیا از الگوی اجتماعی پیروی کنند یا خیر نیست بلکه تمایل به انجام عملی است به شیوه ای که باید انجام شود و در عین حال از انجام کاری که مطابق با شرایط فرهنگی است لذت می برند و احساس رضایت می کنند.آنچه موج سوم انجام می دهد ایجاد تحولات عمیق در صفات همه افراد جامعه است ، نه خلق یک انسان جدید بلکه یک منش اجتماعی جدید. بدین ترتیب وظیفه ما جستجوی انسان اسطوره ای نیست بلکه تلاش برای شناخت صفاتی است که به احتمال زیاد تمدن فردا برای آنها ارزش قائل خواهد بود.

تمدن موج سوم جوانانی بار می آورد با خصوصیات متفاوت. از جمله با همسالان خود کمتر می جوشند ، به مصرف تمایل کمتری دارند و همینطور کمتر به عیش و لذت جویی رغبت خواهند داشت.

موسسه اقتصادی موج سوم به افرادی نیاز دارد که کمتر فرمانبر باشند و اتکاء به نفس و سرعت عمل بیشتری داشته باشند.

اکثریت مدیران جوان بشدت خواهان گرفتن مسئولیت بیشتر و کار زنده تر و طالب کارهایی هستند که ارزش آن را داشته باشد که مهارت و استعداد خود را صرف آن کنند. این گروه از کار هم رضایت خاطرمی خواهند و هم مزایای مادی. کارفرمایان برای استخدام چنین افرادی بتدریج مجبور می شوند که پاداشها و مزایای استثنائی خاصی در نظر بگیرند.

کارمند موج سوم : کارکنان معمولا چند رئیس دارند و کارمندان رده های متفاوت و مهارتهای مختلف در گروههای موقتی یا ماموریت ویژه گرد هم می آیند. ( در سازمان ماتریسی ) اختلافات ..... بدون وجود رئیسی مشترک به عنوان حکم حل می شوند.... در ماتریس فرض بر این است که اختلافات می تواند به سلامت سیستم کمک کند .... به این نوع اختلافات اهمیت داده می شود و افراد نظریات خود را با علم به اینکه ممکن است دیگران با آن مخالفت کنند ابراز می دارند. این نظام کارمندان و کاگرانی را که اطاعت و فرمانبرداری کورکورانه نشان می دهند به شدت تنبیه می کند. و بالعکس آنان را که در محدوده های مشخص حاضر جوابی می کنند مورد تشویق قرار می دهد.

نظام اقتصادی فراتر از شغل یا کار در مقابل دستمزد است. درآینده پول فراوان داشتن هنوز هم اعتبار خود را حفظ خواهد کرد اما خصوصیات دیگری هم هست که به حساب خواهد آمد. از جمله باید از اتکاء به نفس ، سازگاری و بقاء در شرایط سخت و توانائی انجام کارهای خود ، ساختن یک نرده یا طبخ یک غذا یا دوختن لباسهای شخصی یا تعمیر یک شطرنج عتیقه ، نام برد.

موج سوم باعث می شود تا میان تولید برای مبادله و تولید برای مصرف در اقتصاد توازن بیشتری برقرار شود و در نتیجه نیاز جامعه به داشتن زندگی متعادل تر بیشتر حس خواهد شد.

در تولید برای مصرف معمولا انسان با واقعیتهای ملموس تماس برقرار می کند یا به عبارت دیگر مستقیما با مردم و اشیاء سر و کار دارد. افراد بیشتری می توانند با تقسیم وقت خود بین کار نیمه وقت در بیرون و تولید نیمه وقت برای مصرف شخصی هم از کار ملموس و هم از کار انتزاعی لذت ببرند. و از ثمرات کار فکری و کار بدنی که مکمل هم هستند برخوردار شوند. اصول اخلاقی تولید برای مصرف بار دیگر بعد از سیصد سال که کار بدنی خوار شمرده می شد مجددا برای آن ارزش قائل می شود. و این توازن تازه صفات شخصیتی افراد جامعه را دگرگون می کند.

در آینده افراد جامعه موج سوم وقت خود را بین کار نیمه وقت در سازمانهای ماتریسی یا شرکتهای بزرگ و کار نیمه وقت برای خود و خانواده در واحد های مستقل کوچک تولید برای مصرف تقسیم می کنند.

نظام آینده به جای تقویت نگرش مردانه یا نگرش زنانه که هیچکدام به تنهایی مناسب نیست افراد را تشویق می کند تا از روی سلامت کامل قادر باشند از هر دو دیدگاه به جهان نگاه کنند.

( موج سوم = انقلاب ارتباطی )

در دوران موج دوم روزنامه ها و مجلات و رادیوها و تلویزیونها و سینماها که به صورت متمرکز سازمان یافته بودند آگاهیهایی به مردم  می دادند که منتقدان آن را آگاهی یکپارچه می نامند. این سبب می شد تا افراد بطور مداوم خود را با تعداد معدودی از الگوها بسنجند و زندگی خود را بر اساس الگوهای آرمانی که می شناختند ارزیابی کنند. از این جهت طیف انواع شخصیتهای مورد قبول جامعه نسبتا محدود بود.

فردیت خود یعنی مجموعه صفاتی که ما را از دیگران متمایز می دارد. رسانه های ارتباطی موج سوم علاوه بر آنکه به افراد کمک می کنند تا فردیت خود را به دست آورند به آنها امکان می دهند تا به تولید تصاویر ذهنی خود بپردازند.

در رسانه های همگانی دیروز تمایز فنی بین گیرنده و فرستنده پیام بازتابی بود از تقسیم اجتماعی کار بین تولید کننده و مصرف کننده.

در تمدن موج سوم انسان بطور روزافزونی تکنولوژی آگاهی و شعور را به تملک خود در می آورد.

با حرکت به آن سوی موج دوم انسان در درون خود نیز انقلابی برپا می دارد. به این علت بسیار بی معناست مردم تمدن موج سوم را با واژگان موج دومی توصیف کنیم.

چنانچه به یک امر ضروری توجه نکنیم هیچ امیدی برای انتقال صلح آمیز و بی خطر به یک تمدن انسانی جدید نخواهد بود. این امر ضروری چیزی نیست جز دگرگون کردن نظام سیاسی. شخصیت آینده باید با سیاست آینده تناسب یابد.

غیر ممکن است که در آن واحد جامعه در معرض انقلابی در انرژی ، انقلابی در تکنولوژی ، انقلابی در زندگی خانوادگی ، انقلابی در نقشهای جنسی و انقلابی در ارتباطات قرار گرفته باشد. بدون اینکه دیر یا زود با انقلاب سیاسی انفجار آمیزی مواجه نشود.

تمدن موج سوم نمی تواند با ساختار سیاسی موج دوم عمل کند. جامعه امروزی نیز بار دیگر باید ابزار سیاسی جدیدی ابداع کند. این پیام سیاسی موج سوم است.

در حال حاضر شرکتها و موسسات اقتصادی در آنچنان فضای سیاسی بی ثباتی فعالیت می کنند که از امروز به فردا تکلیفشان در برابر دولت و سیاستهای آن روشن نیست.

پیچیدگی نظام اداری فعالیت بخش اقتصادی را مختل می کند و در عین حال دوباره کاریهای مسئولین دولتی و پاسخهای سرسری آنان بر هرج و مرج موجود دامن می زند.

در نتیجه مناسک بازگرداندن اعتماد موج دومی یعنی رای دادن به تدریج اعتبار خود را از دست می دهد. فقط دوازده درصد از انتخاب کنندگان هنوز اعتماد دارند که رای آنان مهم است.

در اغلب کشورهای موج دوم که زیر هجوم تحولات موج سوم خرد شده اند خلاء قدرت در حال گسترش است. و حفره ای سیاه در جامعه به چشم می خورد.

عقده مسیحا به آن توهمی گویند که معتقد است از طریق تغییر مرد یا زنی که در راس امور است می توان جامعه را نجات داد.

میلیونها نفر با دیدن ناتوانی و ضعف سیاستمداران موج دوم در مواجهه با مشکلات حاصله از هجوم موج سوم و تحت تاثیر مطبوعات که این ناتوانیها را بیشتر بزرگ می کنند به توجیه ساده و عوام فهمی از درماندگی و نکبت جامعه رسیده اند و آن این است که مشکل جامعه ناشی از ضعف رهبری است. مگر آنکه مسیحای دیگری در افق سیاسی ظهور کند و اوضاع فلاکت بار را سر و سامانی بخشد. بطور خلاصه گرایش شدید برای رهبری قوی تر دقیقا با بازگشت گروههای بشدت قدرت ورز که امیدوارند بتوانند از ضعف دولت منتخب مردم بنفع خود بهره برداری کنند. همزمان شده است. آتش و پنبه بنحوی مخاطره آمیز بهم نزدیک شده اند.

فریادهای التماس آمیز برای یافتن رهبری مقتدر که روز به روز هم بلند تر می شود از سه تصور غلط سرچشمه می گیرد. اولین آن ناشی از این اسطوره است که اقتدار همیشه کارساز است. این نظریه که دیکتاتورها حد اقل می توانند نظم را برقرار کنند بین مردم طرفدار بسیاری دارد. امروزه آنفدر زوال و از هم پاشیدگی سازمانها و نهادهای جامعه شتاب گرفته و آینده آنچنان تیره و تار شده است که میلیونها نفر از مردم حاضرند بخشی از آزادی خود ( البته ترجیحا آزادی دیگری ) را بدهند تا نظام اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه مجددا نظم پیدا کند.

مع هذا رهبری قدرتمند و حتی خودکامه چندان ربطی به کارایی ندارد. شواهدی در دست نیست که نشان دهد اتحاد شوروی که رهبریش بطور قطع قوی تر و قدرت ورز تر از ایالات متحده و فرانسه یا سوئد است در اداره امور کارایی بیشتری داشته باشد. اتحاد جماهیر شوروی باستثنای ارتش و پلیس مخفی و چند کارکرد دیگری که برای بقای رژیمش حیاتی است در همه زمینه ها از جمله در مطبوعات در واقع به یک کشتی طوفان زده می ماند که همه چیزش در هم ریخته باشد. و جامعه ای است که در اثر اسراف و بی مسئولیتی و رکود و فساد و بطور خلاصه عدم کارایی توتالیتر فلج شده است.

دومین تصور غلط در رابطه با گرایش به رهبری قدرتمند بر این فرض استوار است که چون شیوه رهبری قوی در گذشته موثر بوده در زمان حال یا آینده نیز کارساز خواهد بود. هر بار که به موضوع رهبری     می اندیشیم از اعماق گذشته بطور مداوم تصاویری چون روزولت و چرچیل و دوگل را بیرون می کشیم. حال آنکه تمدنها هر کدام الگوی رهبری بسیار متفاوتی لازم دارند و چه بسا رهبری که در یک کشور قدرتمند به نظر می رسد در کشوری دیگر به طور فاجعه آمیزی آدم ضعیف و ناتوانی باشد.

در دوران موج اول رهبری به طور معمول موروثی بود نه اکتسابی یک سلطان به مهارتهای عملی محدودی از قبیل توانائی رهبری افراد در جنگ ، حیله گری لازم در به جان هم انداختن نجبایش و زیرکی در  بهره مندی از یک ایدواج مصلحتی احتیاج داشت.   

سواد و توانائی تفکر انتزاعی در زمره شرایط اساسی محسوب نمی شد. علاوه بر آن رهبری کاملا آزاد بود که اقتدار شخصی خود را بنا به میل و هوس حتی از روی بوالهوسی اعمال نماید بی آنکه در مقابل قانون اساسی و مجلس یا افکار عمومی جوابگو باشد. اگر تاییدی هم مورد نیاز بود فقط از حلقه کوچکی در اطراف پادشاه مرکب از نجبا ، لردها و وزراء گرفته می شد. رهبری که قادر بود حمایت این گروه را جلب کند قدرتمند به حساب می آمد.

رهبر موج دوم با قدرتی غیر شخصی و به شدت انتزاعی سر و کار داشت. وی می بایست تصمیمات بیشتری درباره موضوعات بسیار وسیع تری از تحت نظارت در آوردن رسانه ها تا اداره دستگاه عظیم اقتصادی اتخاذ کند. تصمیمات وی باید از طریق زنجیره ای از سازمانها و ادارات بمرحله اجرا در آید که روابط پیچیده شان را با یکدیگر درک می کرد و هم آهنگ می نمود. چنین رهبری باید با سواد و برخوردار از توانائی تفکر انتزاعی باشد.

ضعف رهبران امروز کمتر بازتابی است از خصوصیات شخصی این افراد و بیشتر پی آمد از هم پاشیدگی نهادهایی است که قدرت آنان بدان وابسته است. در واقع ضعف ظاهری آنان دقیقا نتیجه قدرت فزون یافته آنهاست.

موج سوم به دگرگون کردن جامعه و افزایش سطح تنوع و پیچیدگی آن ادامه می دهد همه رهبران در اتخاذ و اجرای تصمیماتشان به کمک عده روزافزونی از مردم احتیاج خواهند یافت.هر قدر ابزار قدرتمند تری از قبیل جنگنده های مافوق صوت ، سلاحهای اتمی ، کامپیوترها و ارتباطات از راه دور تحت فرماندهی رهبر قرار داشته باشد وابستگی وی به مردم نه تنها کمتر نخواهد شد بلکه بیشتر نیز می شود.

خصوصیات لازم رهبران موج سوم : قدرت رهبر موج سوم در تحکم آمیزی اش نباشد بلکه دقیقا در توانائی اش به گوش دادن به حرف دیگران باشد ، نه در نیروی بولدوزروارش بلکه در قدرت تخیلش ، نه در جنون خود بزرگ بینی اش بلکه در شناخت وی نسبت به طبیعت محدود رهبری در جهان امروزه باشد.

رهبران فردا ممکن است با جامعه ای بسیار نامتمرکز و مشارکت جوتر سر و کار داشته باشند. رهبری احتمالا امری بیشتر موقتی مبتنی بر همکاری گروهی از افراد و یا شورائی خواهد شد.

با کوچک شدن کره زمین مشکلات آنقدر کلی و آنقدر بنیادی و آنقدربه هم وابسته شده اند که قوه ابتکار هیچ شخص یا دولت واحدی نظیر گذشته قادر به حل آنها نخواهد بود.

رهبران حتی بهترین آنان در شرایطی که دست و پایشان در پوست گردو است کاری از دستشان بر نمی آید زیرا که نهادها و سازمانهای فعلی جامعه که همه فرسوده و کند شده اند حکم همان پوست گردو را دارند که دست و پای رهبران را بسته است.

فرض بر این است که مشکل اساسی ما مشکل پرسنلی است در حالی که چنین نیست. حتی اگر قدیسین و نوابغ و قهرمانان را هم در راس کار     می داشتیم باز هم با بحران غائی دولت ملی یعنی تکنولوژی سیاسی عصر موج دوم مواجه می شدیم.

ابعاد حکومت و توزیع قدرت تصمیم گیری بطرز مایوس کننده ای برای جهان امروز نامناسب است. این فقط یکی از دلائل بسیاری است که نشان می دهد چرا ساختارهای موجود سیاسی کهنه و فرسوده شده اند.

آنچه هیچ حکومت موج دومی حتی متمرکز ترین و مقتدر ترین آنها قادر به حل آن نیست مشکل روابط درونی بافتهاست. یعنی اینکه فعالیتهای تمامی این واحد ها را چطور باید هم آهنگ کرد تا به جای آثار و نتایج متناقض و متنافی و شلوغ کاری برنامه های منظم و منسجم ارائه دهند.

همه مشکلات اجتماعی و سیاسی همچون تار و پود بهم بافته شده اند. برای مثال انرژی بر اقتصاد اثر می گذارد و اقتصاد به نوبه خود بهداشت را تحت تاثیر قرار می دهد و بهداشت هم آموزش و پرورش و زندگی خانوادگی و کار و هزاران چیز دیگر را. کوشش برای جدا کردن پدیده ها از یکدیگر که خود حاصل ذهنیت صنعتی است فقط به سر در گمی و فاجعه می انجامد. مع هذا ساختار تشکیلاتی حکومت دقیقا منعکس کننده این برخورد موج دومی با واقعیت است. این ساختار ناهمزمان و کهنه به منازعات پایان ناپذیر حقوقی بر سر قدرت و بیرون هشتن هزینه ها ( هر اداره ای سعی می کند مشکلات خود را به قیمت ایجاد مشکل برای دیگری حل نماید ) و ایجاد عوارض جانبی متعارض منجر می شود. و به این علت است که هر تلاش دولت برای حل مشکلات به ایجاد مشکلاتی جدید و غالبا بدتر از مشکلات اولیه منتهی می گردد. تمرکز دولت دیگر کارایی ندارد.

تشکیلات حکومتی و نهادهای پارلمانی موج دوم بنحوی طراحی شده بودند که فرصت کافی برای تصمیم گیری داشته باشند. البته برای دنیائی که در آن یک هفته طول می کشید تا پیامی از بوستون به نیویورک یا فیلادلفیا برسد مشکلی ایجاد نمی کرد. ولی امروزه اگر در تهران افرادی را به گروگان بگیرند و یا آیت الله خمینی در قم حرفی بزند مقامات سیاسی در واشینگتن و مسکو و پاریس یا لندن باید طی چند دقیقه واکنش نشان دهند.

رهبران امروز که مجبورند در چهارچوب نهادهای کند کار موج دومی کار کنند توانائی تصمیم گیری سریع و درست را ندارند. تصمیمات یا خیلی دیر گرفته می شود و یا بی تصمیمی بر امور حاکم می گردد.

موج سوم جامعه را انبوه زدائی می کند و همه نظام اجتماعی را در جهت تنوع و پیچیدگی سوق می دهد.

یکی از جالب ترین پدیده های سیاسی عصر حاضر از بین رفتن همرایی عمومی است.

اساسی ترین پیش فرض نظریه سیاسی موج دوم یعنی مفهوم نمایندگی منتخب است.

رهبران خواه نیرومند باشند یا ضعیف مادام که مجبورند با نهادهای نامناسب و به هم ریخته و فرسوده کار کنند بهیچوجه قادر به رفع اغتشاشات و بحرانهای سیاسی که جامعه با آن مواجه است نخواهند بود. یک نظام سیاسی نباید تنها به اتخاذ و اجرای تصمیمات اکتفا کند بلکه باید وسعت عملیاتش متناسب با تواناییهایش باشد. باید بتواند سیاستهای نامتجانس را هم آهنگ کند به موقع تصمیم بگیرد و تنوع آراء و عقاید جامعه را منعکس کند و بدان پاسخ دهد و اگر در هر کدام از این موارد شکست بخورد فاجعه به بار خواهد آمد. مشکلات ما دیگر به جناح چپ یا جناح راست ، رهبری قدرتمند یا ضعیف ارتباط ندارد بلکه خود نظام تصمیم گیری است که مخاطره آمیز شده است.

هیچ حکومتی ، هیچ نظام سیاسی و هیچ قانون اساسی و هیچ منشور یا دولتی نمی تواند جاودانه باشد و تصمیمات گذشته نیز قادر نیستند تا ابد آینده را در چنگ خود داشته باشند. و بهیچوجه حکومتی که خاص تمدنی طراحی شده است نمی تواند با تمدن بعدی بطور شایسته ای مقابله کند.

زمان آن فرا رسیده است که گزینه های کاملا تازه ای را در نظر مجسم کنیم و طرح ساختمان جامعه دموکراتیک فردا را از بنیاد مورد بحث قرار دهیم و آن را در معرض افکار عمومی بگذاریم تا پس از مباحثات لازم طرح آن آماده شود.

قوانین و نهادها باید دست در دست یکدیگر با پیشرفت ذهن بشری همگام شوند... همانطور که اکتشافات جدید انجام می شود و حقایق تازه آشکار می گردد و حالات و افکار و عقاید نیز همگام با شرایط تغییر می یابند ، نهادها نیز باید پیشرفت کنند و خود را با زمان همگام سازند. واقعیت این است که ساختن تمدنی جدید بر ویرانه های تمدن قدیمی مستلزم خلق ساختارهای سیاسی تازه و مناسب تری است که باید به طور همزمان در بسیاری کشورها انجام گیرد. این پروژه پر زحمت اما لازمی است که چشم اندازی گیج کننده دارد و بدون شک چندین دهه طول می کشد تا کامل شود.

ساختارها باید از بنیاد دگرگون شوند و این نه به این خاطر است که آنها ذاتا بد و شریرند و نه حتی به این خاطر که تحت کنترل فلان یا بهمان طبقه یا گروه هستند بلکه به این علت که به طور روزافزونی کارآرایی خود را از دست داده اند و دیگر با نیازهای دگرگون شده جهان مطابقت نمی کنند.

اولین اصل یا به عبارتی اولین بدعت حکومت موج سوم قدرت اقلیت است. این اصل معتقد است که حکومت اکثریت که اصل مهم و مشروعیت دهنده دوران موج دوم بشمار می رفت به تدریج اعتبار خود را از دست داده است. این نه اکثریتها بلکه اقلیتها هستند که به حساب می آیند. و نظامهای سیاسی باید بمقدار زیاد این واقعیت را منعکس کنند. با پیدایش تمدن موج سوم توده ها و طبقات اهمیت خود را از دست خواهند داد.

بنابراین نه تنها حکومت اکثریت به عنوان یک اصل مشروع دیگر اعتباری ندارد بلکه در جوامعی که به سوی موج سوم حرکت کرده اند این اصل الزاما انسانی و دموکراتیک هم محسوب نمی شود.

برای بازسازی دموکراسی در قالبهای موج سوم باید این تصور خطرناک اما دروغین را که افزایش تنوع در جامعه خودبخود به افزایش تنش و تعارض منجر می شود بدور افکنیم. در واقع عکس آن صادق است. تعارض در جامعه نه تنها ضروری است بلکه تا حدودی نیز مطلوب است. تحت شریط اجتماعی مناسب تنوع زمینه را برای تمدنی ایمن و با ثبات فراهم خواهد آورد.

فقدان نهادهای سیاسی مناسب است که امروز به نحوی غیر ضروری تعارض بین اقلیتها را تا سر حد خشونت تشدید کرده است. و این نبود چنین نهادهایی است که اقلیتها را مصالحه ناپذیر و ناسازگار کرده است. و در غیاب چنین نهادهایی است که حصول اکثریت روز به روزمشکل تر شده است.

امروزه به هر حال در جهانی پر مخاطره نمی توان تمامی قدرت را به یک نفر تفویض کرد. حتی نمی توان تسلیم سیاستهای عوامفریبانه حکومت های مبتنی بر اکثریت شد. و همینطور نمی توان به اقلیتی کوچک اجازه داد تا تصمیمات بزرگی بگیرد و سایر اقلیتها را به انقیاد کشد.

جامعه به رهیافتهای جدیدی که برای دموکراسی اقلیتها مناسب باشد نیاز دارد. رهیافتهایی که هدفشان کشف تفاوتها باشد نه سرپوش گذاشتن بر آنها توسط اکثریتهای تحمیلی یا کاذب که بر رای گیری انحصاری ، بیان مباحث به شیوه های سفسطه آمیز یا روشهای فریبنده انتخاباتی مبتنی هستند. بطور خلاصه لازم است که کل نظام بنحوی نوسازی شود که نقش اقلیتهای پراکنده را تقویت کند و با وجود این به آنها اجازه دهد که تشکیل اکثریت دهند.

در جهانی که به سرعت بسوی آن می شتابیم با تکنولوژی های ارتباطی پیشرفته ای که دارد ، طرق گوناگونی بوجود خواهد آمد تا دولت بدون قدم گذاشتن مردم به حوزه های رای گیری از آراء آنها مطلع شود. و همچنین همانطور که بزودی خواهیم دید راههای بسیاری بوجود خواهد آمد که این نظریات به درون فراگرد تصمیم گیری سیاسی راه یابند.

بطور قطع باید ساختارهای کهنه حزبی را که برای جان بآرامی دگرگون شونده و جنبشهای توده ای و داد و ستد های انبوه مناسب است کنار گذاشت و به جای آن احزاب مدولی موقتی که با ترکیب بندی متغیراقلیتها متناسب باشد ایجاد کرد به عبارت دیگر احزاب آینده به جای ساختاری ثابت دارای ساختاری موقتی خواهند بود که مطابق با نیازها و شرایط جامعه می آیند و می روند.

ممکن است به دیپلماتها یا سفرائی احتیاج پیدا شود که کارشان وساطت بین کشورها نباشد ، بلکه وساطت بین اقلیتهای داخلی هر کشور باشد. همینطور شاید لازم باشد نهادهای شبه سیاسی برای کمک به اقلیتها ایجاد کرد ، نهادهای حرفه ای یا قومی و ناحیه ای و تفریحی یا مذهبی که با سرعت و سهولت بیشتری تشکیل ائتلاف دهند و به همان سرعت و سهولت این ائتلاف را در هم شکنند.

با استفاده از کامپیوترها و ارتباطات راه دور پیشرفته و روشهای نظر خواهی ، نه تنها انتخاب یک نمونه تصادفی از جمعیت بسیار آسان شده است بلکه می توان این نمونه را دائما با شرایط تازه تطبیق داد وآخرین اطلاعات را درباره موضوعات روز به دست آورد.دومین اصلی که نظام های سیاسی فردا بر پایه آن بنا خواهند شد اصل دموکراسی نیمه مستقیم است یعنی انتقال از مرحله اتکاء به نماینده ها به مرحله ای که در آن فرد نماینده خودش است. تلفیق این دو دموکراسی نیمه مستقیم خواهد بود.

گروههای فشار سیاسی تک موضوعی آشتی ناپذیر شده اند. آنها وقتی می بینند که از طریق کنگره و مجالس قانون گذلری نمی توانند به مصالحه برسند درخواستهایی مطرح می کنند که برای دولت قابل قبول نیست. در نتیجه دولت منتخب هم به عنوان آخرین ملجا در هم می ریزد. متلاشی شدن مکانیزم گرفتن امتیاز از طریق گفتگو و مذاکره ، آشفتگی تصمیم گیری ، فلج روزافزون نهادهای قانون گذاری در دراز مدت ، و اینکه بسیاری از تصمیمات توسط عده قلیلی از شبه نمایندگان گرفته می شود. اگر نمایندگان منتخب ما نتوانند امور ما را انجام دهند ما مجبوریم که خود این کار را به انجام رسانیم. اگر قوانینی که آنان تدوین می کنند از نیازهای ما فاصله زیادی داشته باشد یا نتواند پاسخ گوی آنها باشد مجبوریم خود دست به تدوین قوانین بزنیم. از اینجاست که ما به نهادهای تازه و نیز تکنولوژیهای تازه برای انجام این امور احتیاج داریم. مشکل عکس العمل تند و عاطفی مردم را می توان از راههای گوناگونی کنترل کرد. مثلا فرصت داد تا غلیان احساسات مردم فرو بنشیند و یا تصمیمات مهمی که از طریق همه پرسی اتخاذ شده است قبل از اجرا مجددا به نظر خواهی عمومی گذاشته شود.

محدودیتهای ارتباطاتی گذشته دیگر مانعی در راه اعمال دموکراسی مستقیم بخاطر بعد مسافت ایجاد نمی کند. پیشرفتهای خیره کننده تکنولوژی ارتباطات برای اولین بار امکانات حیرت آوری جهت مشارکت دادن مستقیم شهروندان در تصمیم گیری سیاسی فراهم کرده است.

یک شهروند تحصیل کرده با استفاده از کامپیوترهای پیشرفته وماهواره ها و تلفن و تلویزیون سیمی و روشهای نظر خواهی و دیگر ابزار می تواند برای اولین بار در تاریخ درباره بسیاری از مسائل سیاسی تصمیم گیری کند. این تنها یک نمونه ابتدائی از امکاناتی است که تکنولوژی می تواند برای اعمال دموکراسی مستقیم در آینده فراهم سازد. اگر مردم به گسترش استفاده از نیروی هسته ای رای دادند در این صورت می توان تعداد معینی رای به حساب نمایندگان موافق با گسترش استفاده از نیروی هسته ای در پارلمان منظور کرد. میزان این آراء     می تواند بر حسب شدت و ضعف موافقت مردم بین 10 تا 25 درصد کل آراء نمایندگان کنگره تعیین شود. در این روش خواست مردم صرفا بطور مستقیم در تصمیم گیری اثر نمی گذارد ولی در تصمیم گیریها بر حسب وزنی که بدان داده شده به حساب می آید.

سومین اصل اساسی سیاست فردا از بین بردن تمرکز شدید مراکز تصمیم گیری و واگذاری آنها به خود مردم است. این فقط به معنی بازسازی کادر رهبری نیست بلکه در عین حال پادزهری است برای درمان فلج سیاسی که اکنون جامعه بدان مبتلا شده است. ( توزیع تصمیم گیری )

برای حل مشکل تمرکز تصمیم گیری امروزی که نتیجه فشار بیش از حد کار بر نهادهاست لازم است مسئولیت تصمیم گیری ها را تقسیم کنیم و آنها را جا به جا سازیم به طوری که گروههای بیشتری در تصمیم گیری مشارکت جویند و تصمیمات در جاهایی گرفته شود که مسائل ایجاب می کنند.

ساخت نهادهای تصمیم گیری در سطح ملی کامل ترین و بهترین شکل خود را داراست. در مقابل در سطح فرا ملیتی تصمیمات کافی اتخاذ     نمی شود و ساختارهای تصمیم گیری مورد نیاز بشدت ابتدائی باقی مانده اند.

بسیاری از مسائلی که حکومتهای ملی با آن مواجه هستند مسائلی است که حل آنها از عهده شان خارج است. یک دولت واحد نمی تواند این مسائل را بعلت گسترده بودن ابعاد حل کند. از این رو لازم است نهادهای تازه ای ایجاد شود که بسیاری از تصمیمات در سطح فراملیتی به آنها ارجاع شود.

ضرورت دارد که کنسرسیومها و تیمهایی از سازمانهای غیر دولتی برای مبارزه با مشکلات گوناگون جهانی تشکیل شود. باید سازمانهایی جهانی ایجاد کرد که بتوانند به مراتب بهتر از سازمانهای فعلی پولهای خارج از کنترل را به نظم درآورند یا باید سازمانهای دیگری را جانشین صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و شورای همکاریهای دوجانبه اقتصادی( کومکون ) و ناتو و دیگر سازمانهایی از این قبیل کرد و یا آنها را از بنیاد دگرگون ساخت. باید سازمانهای جدیدی برای استفاده بیشتر از مزایای تکنولوژی و محدود کردن عوارض جانبی آن بوجود آید. باید ایجاد سازمانهای معتبر و قدرتمند فراملیتی جهت نظارت بر فعالیت در فضا و اقیانوسها تسریع شود. باید سازمان ملل متحد را که دیگر فسیل شده و شدیدا گرفتار کاغذ بازی است نوسازی کرد.

عدم تمرکز سیاسی بهیچوجه دموکراسی را تضمین نمی کند. چه بسا که باعث ظهور حکومتهای محلی استبدادی و شریری بشود. تجربه نشان داده است که سازمانهای سیاسی محلی چه بسا از سازمانهای سیاسی ملی هم فاسد تر بوده اند. مع هذا با وجود همه این تناقض تا زمانی که مقدار قابل توجهی از اختیارات دولت مرکزی به سایر ارگانها تفویض نشود امکان بازگرداندن روحیه مشارکت فعال و نظم و کارایی مدیریت به دستگاههای دولتی وجود ندارد. باید بار تصمیم گیری را توزیع کرد و بخش مهمی از آن را به سطوح پایین تر انتقال داد.

در حال حاضر شاهد گسترش حیرت آور تلویزیون سیمی و کامپیوتر و نظامهای پستی خصوصی الکترونیک هستیم که همگی در همان جهت عدم تمرکز حرکت می کنند.

چنین تحولی ( عدم تمرکزگرایی ) مستلزم مبارزه ای گسترده بر سر کنترل بودجه ها و مالیاتها و زمین و انرژی و سایر منابع است. توزیع تصمیم گیری به آسانی امکان پذیر نیست. و در کشورهای بشدت تمرکزگرا اجتناب ناپذیر است.

مفهوم بار تصمیم گیری به این بد گمانی ملال انگیز می انجامد که بدون توجه به منازعه سیاسی ، همیشه بار تصمیم گیری بر دوش کمترین تعداد ممکن افرادی است که از عهده آن بر می آیند. بدین معنی که عده قلیلی از مردم همیشه موفق می شوند قدرت تصمیم گیری را به انحصار خود درآورند. مگر اینکه با انفجار تصمیمات مواجه شوند و دیگر خودشان بتنهایی قادر به انجام آن نباشند.

در هر دورانی محدودیتهایی برای جذب افراد اضافی به جرگه نخبگان حاکم وجود داشته است و این محدودیت اساسا با سنگینی بار تصمیم گیری متناسب بوده است.

جامعه موج دوم خود را جامعه شایسته سالاری می دانست. میزان دموکراسی در یک جامعه کمتر به فرهنگ ، به طبقه از دیدگاه مارکسیستی ، به شهامت در مبارزه ، به شعار و به اراده سیاسی بستگی دارد و بیشتر به سنگینی بار تصمیم گیری وابسته است. بار سنگین بالاخره باید از طریق مشارکت دموکراتیک وسیعتر بین افراد توزیع گردد.

مادام که بار تصمیم گیری نظام اجتماعی رو به گسترش است دموکراسی از روی اراده و اختیار انتخاب نمی شود بلکه یک ضرورت انقلابی خواهد بود. که نظام بدون آن قادر به حیات نیست.

منازعه بزرگ آینده گسترش مشارکت سیاسی است. نیاز به نهادهای سیاسی جدید با نیاز به خانواده جدید و نهادهای آموزشی جدید و موسسات اقتصادی جدید همگام است.

امروزه مهم ترین تعارض سیاسی تعارض بین فقیر و غنی و بین گروههای قوی غالب و مغلوب یا حتی تعارض بین سرمایه دار و کمونیست نیست. منازعه تعیین کننده امروز منازعه ای است که بین حامیان جامعه صنعتی و آنهایی که آماده اند فراتر از آن حرکت کنند در جریان است. این منازعه بزرگ فردا است.

تعارضات مرسوم بین طبقات و نژادها و ایدئولوژیها از بین نخواهد رفت. این نوع کشمکشها حتی ممکن است خشونت آمیز تر هم بشوند. بویژه اگر جامعه گرفتار آشفتگی اقتصادی شدید تری بشود.

بطور همزمان شاهد دو جنگ سیاسی شدید خواهیم بود. در یک سطح منازعه سیاسی معمول بین گروههای موج دوم است که با یکدیگر بر سر منافع آنی در کشمکش اند و در سطح عمیق تر گروههای سنتی موج دوم با یکدیگر همکاری می کنند تا با نیروهای سیاسی جدید موج سوم به مقابله بپردازند.

مهم ترین حادثه سیاسی عصر ما تقسیم جامعه به دو جبهه است یکی هواخواهان تمدن موج دوم و دیگری طرفداران موج سوم. یک جبهه با لجاجت تمام سعی در حفظ نهادهای اصلی جامعه انبوه صنعتی ، خانواده هسته ای ، آموزش و پرورش همگانی ، شرکت بزرگ ، اتحادیه کارگری ، دولت ملی تمرکزگرا و دولت منتخب دروغین می کند و جبهه دیگر به خوبی متوجه شده است که حاد ترین مسائل امروز یعنی انرژی و جنگ و فقر نابودی محیط زیست و از هم پاشیدگی روابط خانوادگی را نمی توان در چهارچوب تمدن صنعتی حل کرد.

مدافعین موج دوم معمولا علیه قدرت اقلیت مبارزه می کنند. آنان به دموکراسی سیاسی به عنوان مردم باوری به دیده استهزاء می نگرندو در برابر سیاست عدم تمرکز و ناحیه گرایی و تنوع مقاومت می کنند. با تلاشهایی در جهت انبوه زدایی مدارس مخالفت می ورزند. برای حفظ نظام عقب مانده انرژی مبارزه می کنند خانواده هسته ای را مقدس می شمارند ، نگرانیهایی را که درباره محیط زیست ابراز می شود جدی نمی گیرند و درباره ملی گرایی سنتی عصر صنعتی موعظه به راه می اندازند و با حرکت به سوی نظام عادلانه تر اقتصادی در جهان مخالفند. در مقابل نیروهای موج سوم طرفدار دموکراسی مبتنی بر مشارکت اقلیتها در اعمال قدرت هستند برای تجربه دموکراسی مستقیم تری آمادگی دارند و هم با گرایشهای فراملیتی و هم با تفویض قدرت به ارگانهای گوناگون موافقند. آنان خواهان در هم شکستن دیوانسالاری ها هستند و نظام انرژی احیاء پذیر و کمتر متمرکزی را جستجو می کنند. می خواهند که علاوه بر خانواده هسته ای اشکال دیگر خانواده هم مشروعیت پیدا کند. آنان برای همسان سازی کمتر و تقویت فردیت شاگردان در مدارس مبارزه می کنند ، برای مسائل محیط زیست اولویت زیادی قائلند و ضرورت تجدید بنای اقتصاد جهانی را بر مبنائی متعادل تر و عادلانه تر بخوبی درک می کنند.

بسیاری از افراد موج سوم دارای تحصیلات دانشگاهی و از افراد طبقه متوسط هستند. و مطمئنا بسیاری مستقیما در تولید و پخش اطلاعات یا کارهای خدماتی شرکت دارند.

هر چه ساختن نهادهای سیاسی بر اساس سه اصل قدرت اقلیت و قدرت نیمه مستقیم و توزیع تصمیم گیری زود تر آغاز شود شانس بیشتری برای انتقال صلح آمیز خواهیم داشت.

قبل از آنکه طرحی را در سطح ملی و جهانی پیاده کنیم آن را در سطح محدود محلی و ناحیه ای بیازماییم.

مسئولیت ایجاد تحول با ماست باید از خود آغاز کنیم. باید یاد بگیریم که چشمانمان را به روی واقعیت اعجاب انگیز و عمیق و تازه نبندیم. این به معنای مرعوب نشدن در برابر اندیشه کشهاست که عجولانه هر فکر تازه ای را با این خیال که غیر عملی است سرکوب می کنند. و از هر آنچه هست به دلیل عملی بودن ( حال هر قدر بی معنی و ستمگرانه و بی فایده باشد ) دفاع می کنند. و این به معنای میارزه برای آزادی بیان است یعنی این که مردم حق داشته باشند حرف خود را بزنند صرفنظر از این که درست یا نادرست باشد.

ما نیز سرنوشتی داریم که باید خود خلق کنیم. پا به هستی گذاشتیم که بخندیم یا بگرییم؟ این مرگ است که بر ما سایه افکنده یا حیاتی است دوباره؟ امیدوارم پس از مطالعه این متن خلاصه نویسی شده توان پاسخ گویی به نحو احسن به این دو سوال را داشته باشید.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.