روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

اصول روابط بین الملل




برخی از مباحث


اصول روابط بین الملل


  نظام : مجموعه ای متشکل از اهدافی که کنار هم قرار می گیرند و به دنبال هدف خود هستند .   نظام سیاسی : عناصر متعامل که در آن ارزش ها ، کالا ها و خدمات بر مبنای قدرت معتبر در جامعه تقسیم بندی می شوند .   نهاده : خواست ها و مخالف ها است .   محیط : اعم از داخلی و خارجی که جنبه فرهنگی دارای سیستم ارزشی و اعتقادی است .   داده : نتیجه کار نظام استراتژی است .   بازخورد : تاثیر داده بر نهاده می باشد.       ویژگی های نظام : 1- اجزا همبسته هستند ، 2 – سازگاری ( دارای قابلیت تطابق با دگرگونی ها ) ، 3- نیل به تعادل ، 4 - انقباض ( انقلاب ) و انبساط ( رکود ) ، 5- کنترل ( اتخاذ یکسری شیوه ها ) ، 6- فشار داخلی و خارجی ( که پایداری و ثبات یک نظام را تهدید می کند ) ، 7 – خود ترمیمی ( بخش های آسیب دیده را ترمیم می کند و در صورت نیاز آنها را تکثیر می کند ) ، 8 – اضافه باری ( بحرانی برای نظامی به وجود می آمد ناشی از افزایش بار مسئولیت های جدید )   تجزیه و تحلیل سیستمی ( کارگزار – ساختار )   عامل ، شکل دهنده ساختار است و بلعکس . اجزای شکل دهنده به سیستم شکل می دهد و خود سیستم و ساختار به اعضایش شکل می دهد .   ساختار یا سیستم :   کشوری مثل ایران کارگزار است و نظام بین الملل ساختار است و کشور هایی که تاثیر گذارند در نظام بین الملل مثل آمریکا ، روسیه یا چین عامل هستند .   نکته  : عامل بر ساختار تاثیر می گذارد .   نکته  : ساختار بر کارگذار تاثیر می گذارد .    نکته  : امکانات و موقعیت هایی که ساختار در مقابل بازیگران می گذارد بر رفتار بازیگران تاثیر می گذارد.   در بین بازیگران هم کنش و هم واکنش وجود دارد که به ساختار می تواند شکل دهند. وقتی در ساختار ، جنگی پیش می آید یا رهبران از موقعیت خود ناراضی اند یا موقعیت خود را می خواهند حفظ کنند و هم محافظه کاری و هم تجدید نطر طلبی می تواند باعث جنگ شود . مانند متفقین در جنگ دوم جهانی که مایل بر حفظ موقعیت موجود بودند که آلمان و ژاپن متضرر می شدند .   مورتون کاپلان :   براین اساس کاپلان 6 مدل از سیستم های نظام بین المللی فرضی ساخته است که چارچوب نظری برای تدوین و آزمون فرضیه ها به دست می دهند که به شرح ذیل می باشد ( موردها ی اول و دوم بالفعل هستند ودیده شده اند و بقیه هنوز دیده نشده اند .)   1- موازنه قوا ، 2- نظام دو قطبی منعطف ، 3- دو قطبی متصلب ( دو طرف انعطافی در مقابل هم ندارند- البته امکان تحقق دارد . ) ، 4- نظام جهانی ، 5- نظام سلسله مراتبی ( که در آن تمام کشورها رده بندی می شوند . ) ، 6- با حق وتوی واحدها ( نظامی که مدیریتش با قدرت وتو است ) .   نظام موازنه قوا :   نمونه مشخص آن اروپای قرون 18 و 19 بوده است که اتحادهایی بزرگ به وجود آمده بودند ، بین دول اروپایی که ثبات نسبی موفقی هم داشت در سال 1648 قراردادهای وستفالیا به وجود آمدند . این نظام تا اواخر قرن 19 که با ظهور ناپلئون همراه شد ماندگار بود . در سال 1815 در کنگره ی وین درباره ی این نظام تا سال 1914 ایجاد شد .   نظام دو قطبی منعطف : در سال 1945 به وجود آمد ، با ظهور شوروی و آمریکا به عنوان دو ابر قدرت . در این نظام خشونت وجود داشت اما حیات نظام را هیچ گاه تهدید نمی کرد .   تجزیه و تحلیل تصمیم گیری : ماهیت و ریشه های آن یکی دیگر از موارد تجزیه و تحلیل مسائل مربوط به روابط بین الملل بر اساس مدل تصمیم گیری می باشد . ( رهیافت تصمیم گیری )   در رهیافت تصمیم گیری ما وقتی بخواهیم رفتار دولت را بررسی کنیم به این عوامل توجه می شود که به شرح ذیل می باشد : 1-       تصمیم گیرندگان چه کسانی اند . 2-       شرایط و مقتضیات تصمیم گیری . 3-       چقدر بر منابع اطلاعاتی و امکانات مربوطه دسترسی وجود دارد . 4-       ساختار و نظام تصمیم گیری در کشور . 5-       پیامدهای تصمیم چیست . 6-       محدودیت های تصمیم گیری چیست .   1 - تصمیم گیرندگان چه کسانی اند ؟ به این مسئله باید توجه شود  ، باید شخص تصمیم گیرنده را بشناسیم چون شخصیت تصمیم گیرنده در فراینده تصمیم اهمیت دارد . منافع شخصی و منافع گروهی ، ویزگی های روانی تصمیم گیرندگان ، زمینه های تاریخی تصمیم گیرنده  ، زمینه های فرهنگی  و ارزش فرهنگی تصمیم گیرنده  ، بینش تصمیم گیرنده و تصمیم گیرندگان . که این موارد برای تمرکز بر تصمیم گیرنده لازم است .   سیستم گرایش نخبگان هم اهمیت دارد زیرا باید ببینیم تغیر در سیاست گذاران چگونه است چون تغیر در سیاست گذاران مترادف است با تغیر سیاست ها ، که در نظام های بسته این رهایف اهمیت بالایی دارد . زیرا یک نفر تصمیم می گیرد .   2 - شرایط و مقتضیات تصمیم گیری : در شرایط های مختلف رفتار دولت ها عوض می شود ، در فراق بال با ذیق وقت ، در جنگ یا صلح ، در آرامش یا بحران ، در دوره ی تحریم یا آزادی ، در دوره ی اتحاد یا انزوا ، که در هرکدام از این شرایط تصمیم گیری فرق می کند و تصمیم گیری بستگی به شرایط موجود دارد .   3- دسترسی به منابع اطلاعاتی و امکانات در تصمیم گیری : میزان دسترسی به تکنولوژی ، امکانات مالی ، نیروهای اطلاعاتی و هجوم اطلاعاتی می تواند موجب شود تا تصمیم گیرندگان تا حد امکان ذهنشان را از پیش داوری در مورد اطلاعات دور کنند .   4 – ساختار نظام تصمیم گیری در کشور : نظام آن کشور چه ساختاری دارد پوپولیستی است یا اقتدار گرا ، نظام توده گراست یا نخبه گرا . اگر نظام توتالیتر باشد تصمیم گیری تفاوت می کند ، مثلا نظام چین کمونیست که مقتدر و متمرکز است و تک حزبی است بنابراین در مورد این نظام نباید رفت سراغ دیگر احزاب زیرا آنها تاثیر گذار نمی باشند در حالی که در نظام چند حزبی آمریکا نمی توان به سراغ یک حزب رفت.   نکته  : در نظام تصمیم گیری باید توجه داشت که کشور ها بازیگران عاقل اند  و بر اساس منافع خودشان تصمیم گیری و موضع گیری می کنند که البته بستگی بر نظام تصمیم گیری دارد .   نکته  : اگر نظام تک حزبی و استبدادی باشد ، نظام تصمیم گیری عقلایی نخواهد بود .   5 - محدودیت های تصمیم گیرنده : هر نظام تصمیم گیری با محدودیت هایی مواجه است مانند مشکل تکنولوژی و منابع قابل دسترس برای تصمیم گیرنده باید بر اساس امکانات و محدودیت ها باشد.    باید به محدودیت تصمیم گیرنده توجه داشت ، گاهی اوقات نظام قدرت سدی است در مقابل نوآوری و تصمیم گیرنده نمی تواند بر خلاف نظام تصمیم بگیرد . معمولا تصمیمات بزرگ ومالی در بالاترین سطح نظام گرفته می شود و تصمیمات جزئی در رده های پایین تر گرفته می شود .   نکته  : از نظر سرعت سیستم های بسته و اقتدار گرا زودتر در شرایط بحرانی تصمیم می گیرند نسبت به سیستم های دموکرات و لیبرال زیرا در شرایط بحرانی نیازمند سرعت تصمیم گیری بالایی می باشیم و در سیستم های بسته یک نفر تصمیم می گیرد .     انواع محدودیت به شرح ذیل می باشد :   1-       بیرونی ( فشارهای داخلی ) .   2-       درونی ( اوضاع داخلی و موقعیت ژئوپولتیک ) .   3-    ذهنی : گاهی برخی از افراد به لحاظ شعور یا به دلیل عدم مطالعه ، توانایی کافی برای درک مسئله را ندارند و در نتیجه نمی توانند تصمیم مناسبی بگیرند .   4-       فرهنگی و اجتماعی .   5-       عدم انعطاف در نهادهای تصمیم گیرنده .   6-راه حل های گوناگون در فرآیند تصمیم گیری : باید راه حل های گونگونی را به لحاظ ابزار ، امکانات معنوی و زمانی لحاظ کرد. پر کاربردترین و کم هزینه ترین را باید انتخاب کنیم .   7 – پیامدهای تصمیم : آن تصمیمی منطقی است که قبل از اتخاذ تلاش شود میزان بالایی از پیامدها برای آن در نظر گرفته شود .   نکته  : در تصمیم گیری باید کمیت و کیفیت بازیگران و واکنش های آنها در مقابل هم در نظر گرفته شود.   انواع مدل های تصمیم گیری :   1- مدل عقلایی : یعنی مدلی که بر اساس آن بهترین تصمیم اتخاذ شود . این مدل با فرض اینکه تصمیم گیرندگان آگاهی کامل به همه جوانب دارند و همه فاکتور ها را در نظر گرفته اند ، تصمیم خود را می گیرند .   نکته  : مدل عقلایی بسیار وقت گیر و پر هزینه است .   2 – مدل رضایت بخش : در این مدل هدف اخذ بهترین و جامع ترین تصمیم نمی باشد بلکه تصمیمی که برای ما رضایت ایجاد کند . این مدل بر مبنای واقعیات موجود اتخاذ می شود ، برنامه ریزی آرمانی صورت نمی گیرد و افراد به طور خود آگاهانه ازآرمان اجتناب می کنند .   3- مدل فزآینده : روشی محافظه کارانه دارد و تلاش می شود وضیعت حال بر اساس تصمیم ما تغیر نکند اما هرروز می توان وضعیت بهتر را دید و بر میزان منطقی بودن تصمیم اضافه می شود ، بر میزان منطقی بودن تصمیم اضافه می کند . طیفی از تغیرات در تصمیم منظور می شود ، تغیر یکباره و ناگهانی صورت نمی گیرد، با صرف زمان بیشتر تعداد تصمیمات مورد نظر بیشتر می شود ، فاصله تغیرات به لحاظ کیفی کم می شود . این روش به علت کم کردن تنش و واکنش بازیگران می باشد .   نکته  :  استفاده از مدل فزآینده ممکن است به دلیل کمبود امکانات ، تزلزل در جامعه و یا مشکلات فرهنگی باشد.   4 – مدل بینش فوق العاده : این مدل در روانشناسی سیاسی استفاده می شود زیرا بر نقش توانایی ها و استعدادهای افراد تاکید می کند به طوری که نقش باقی عوامل تحت الشعاع این عامل قرار می گیرد . در این مدل سیاستگذارانی که دارای بینش فوق العاده اند مهم تلقی می شوند مانند شخصیت های بزرگ و تاریخ ساز .   نکته  : مدل بینش فوق العاده با سطح تحلیل خرد ( فرد گرا ) پیوند می خورد .   مدل مختلط : در این مدل سعی می شود نارسایی مدل های دیگر رفع شود و از مزایای هر کدام استفاده می کند و به مسائل چند جانبه نگریسته می شود .   تحلیل روابط بین الملل بر اساس رهیافت قدرت : مبنای این رهیافت سطح تحلیل میانی دولت و ملت است . در این رهیافت قدرت دولت و ملت ها اهمیت اساسی دارد و روابط بین بازیگران بر اساس نحوه توزیع قدرت صحنه ی روابط بین الملل مورد بررسی قرار می گیرد و مورگنتا از جمله نظریه پردازان این رهیافت می باشد.   نکته  : طرفداران این نوع رهیافت رئالیستها می باشند که تاکید بر دولت و ملت می کنند .   نکته : هابز و ماکیاولی از دیدگاه فلسفی به رئالیست ها می نگریستند .    نکته : کتاب معروف مورگنتا سیاست بین ملت ها نام دارد .   سیاست بین الملل عرصه ای می باشد برای کشمکش بر سر قدرت . میان اعمال گران قدرت و اعمال شدگان قدرت که بین این دو یک رابطه روان شناختی هم وجود دارد .در عرصه روابط بین الملل قدرت هم همین وضع را دارد . این رابطه وقتی دیده می شود که جوامع با شناخت از خود و کشورها رابطه ای مبتنی بر رقابت و کشمکش آغاز می کنند .   در چارچوب قدرت کشورها روش های مختلفی را اتخاذ می کنند که به شرح ذیل است :   1- حفظ وضع موجود ( کانسرواتزیم ) 2- افزایش قدرت ( امپریالیسم ) 3–نمایش قدرت ( پرستیژ ) که بر این مقوله ماکس وبر هم تاکید کرده است .    تاکید واقع گرایان از جمله بر بحث موازنه قدرت : تا صلح استوار است که موازنه قوا باشد . در موازنه قوا عده ای حافظ وضع موجود هستند و می جنگند تا نظم موجود بماند و عده ای ناراضی اند و می جنگند برای تغییر وضع موجود که آنها تجدید نظر طلبند.   کشورهای تجدید نظر طلب : شکست در جنگ ( جنگ ژاپن ) یا اعمال قراردادهای تحمیلی ( قرارداد 1975 الجزایر ) یا از دست دادن سرزمین ، یا سیاست خارجی کشوری بر اساس ایدوئولوژی جدید چیده شده باشدباشد که باعث ایجاد نارضایتی عمومی شده و طغیان افراد را به همراه داشته باشد تا هم ساختار و هم نحوه توزیع قدرت تغیر پیدا کند .   سیاست حفظ وضع موجود : از تقسیمات جغرافیایی راضی است ، یا کشوری که بر اساس اصول واقع گرایانه حافظ موازنه است .   چرا دولتی راضی از وضع موجود است ؟ زیرا چیزهای مورد نیاز را دارد و به حق خود رسیده و قانع است و یا سهم مناسبی از قدرت را در اختیار دارد یا اینکه حافظ موازنه حال است .   مفروضه های مورگنتا :   1- : کشورها هر کدام بدنبال نیل به منافع ملی خود هستند .   2- : تعارضات ، کشمکش ها ، جنگ ها اینها محصول تصادم منافع ملی کشور هاست .   3- : ائتلاف ها و اتحادها محصول تجمع موقت منافع ملی کشورهاست .   4- تعارضات در عرصه ی روابط بیت الملل ذاتی اند .   برای تجزیه و تحلیل رفتار سیاست خارجی کشورها باید به سراغ منافع ملی کشورها رفت و بعد سوال پرسیده شود که :    1 – این کشور مذکور منافع ملی خودش را تا چه حدی درک کرده است ؟ 2 – تا چه حد قادر به دست یابی استراتژی برای تعقیب منافع ملی خودش می باشد ؟   کنت والس :  قدرت با تاثیر گذاری رابطه ای همسو دارد ، در واقع عاملی که بتواند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد بیش از آنکه خود تاثیر بگیرد ، قدرت دارد .   نکته  : سیاست علم کسب قدرت است .   نکته  : هر کشوری که قدرت بیشتری داشته باشد در نتیجه تاثیر گذاری بیشتری را در عرصه بین الملل دارد پس این کشور می تواند از یک عامل ( کرگزار ) به مقام بازیگری برسد .   نکته 15 : توزیع قدرت در جوامع بین الملل نابرابر است .   ویژگی های قدرت : نسبی است ، کمی و کیفی بودن قدرت ، تجزیه ناپذیر بودن عناصر قدرت ، توزیع نابرابر قدرت در عرصه ی جهانی .   قدرت های بزرگ حوزه عمل بیشتری دارند ، امکانات بیشتری دارند ، منافع ملی خود را گسترده تر تعریف می کنند ، حوزه ی امنیت خود را وسیع تر تعریف می کنند و می توانند از عواقب اشتباهاتشان مصون بمانند . قدرت های بزرگ معمولا در حفظ وضع موجود می کوشند و ضعیف تر ها راضی بر تغیر وضع موجود هستند .    بعضی ها می گویند که موازنه ی قدرت : ا- عامل توزیع نابرابر قدرت در بین بازیگران است ، 2 – در حال توزیع نسبتا متوازن قدرت در بین بازیگران است .   تعاریف موازنه ی قدرت به شرح ذیل می باشد :   1-در اثر بی ثباتی در جنگ به وجود می آید ، 2 – نظامی است که محور آن اصالت قدرت می باشد .   موازنه ی قوا پیش نیازهایی دارد که به شرح ذیل می باشد :   1 – باید بازیگران سیاسی متعدد باشند ، 2 – اقتدار مشروع مرکزی در دنیا نباشد ، 3 – توزیع نابرابری از قدرت وجود داشته باشد ، 4 – رقابت مستمر اما قابل کنترل بین قدرت باشد ، 5- تفاهم نسبی بین قدرت های بزرگ وجود داشته باشد. نکته  : در هنگام جنگ های بزرگ نظام موازنه ی قوا هیچ کارایی ندارد .   نکته  : قدرت ها در عین حال از پیدایش قدرت برتر جلوگیری می کنند .   نکته  : بدون شکل گیری جنگ موازنه قوا به وجود نمی آید .   موازنه ی قوا پیش نیازهایی دارد که به شرح ذیل می باشد :   1 – باید بازیگران سیاسی متعدد باشند ، 2 – اقتدار مشروع مرکزی در دنیا نباشد ، 3 – توزیع نابرابری از قدرت وجود داشته باشد ، 4 – رقابت مستمر اما قابل کنترل بین قدرت باشد ، 5- تفاهم نسبی بین قدرت های بزرگ وجود داشته باشد. نکته  : در هنگام جنگ های بزرگ نظام موازنه ی قوا هیچ کارایی ندارد .   نکته  : قدرت ها در عین حال از پیدایش قدرت برتر جلوگیری می کنند .   نکته  : بدون شکل گیری جنگ موازنه قوا به وجود نمی آید .   اولین عصر طلایی : ( از سال 1648 با قراردادهای وستفالی تا سال 1748 ظهور ناپلئون)   دول ملی نه البته به معنای امروزی به وجود آمدند ، جنگ ها کاهش یافتند و توافق بر حفظ نظم موجود شد. ولی با انقلاب فرانسه همه چیز بر هم خورد از ویژگی های ناپلئون ملی گرایی فرانسوی وی بود و شروع به دست اندازی کرد اما ناپلئون شکست خورد و دوباره در کنفرانس وین کشورها جمع شدند و سعی شد اصولی اعاده شود و توازن قدرت را احیاء کنند و توافق شد در امور داخلی کشورها دخالت نشود .   عصر دوم از سال1870 به سمت قرن 20 یعنی سال 1914 عصر امپریالیسم است ، قدرت های اورپایی با هم رقابت می کردند برای کسب مستعمره بیشتر ، انقلاب صنعتی به وقوع پیوست ، سلاح های مخرب به عرصه جهانی راه یافت شعارهای انقلاب فرانسه بارور شد ، ملی گرایی توده ای به وجود آمد که ارتش های امپریالیستی با آن مقابله می کردند و اختلاف نظر میان نخبگان اروپایی بیشتر شد .   نکته 19 : از 1918 تا 1939 تلاش جامعه ملل بر حفظ نظم موجود بود و از سال 1945 به بعد تقابل دو قطب قدرت می باشد .   از سال 1945 تا 1971 یک نوع موازنه دو قطبی وجود داشت ، در این دوره سلاح های مخرب قوی ساخته شد و در واقع یک موازنه جدید ایجاد شد ، دو قدرت از درگیری مستقیم با هم پرهیز می کردند و توسط کشورهای دیگر مثل کوبا و ایران با هم درگیر می شدند و قدرت یکدیگر را به رخ هم می کشیدند . در دوره سوم یک صلح نسبی به وجود آمد که زمامدار صلح آمریکایی بود دو ابر قدرت می کوشیدند صلح را در محدوده ای که تحت پرچمشان بود حفظ کنند و این صلح نسبی مولود توزیع متوازن قدرت و ثروت نبود و از نظر اقتصادی هم با هم برابر نبودند در واقع یک نوع موازنه ی وحشت وجود داشت که پایه این موازنه قدرت و ابزار نظامی بود . در دوران صلح نسبی اقتصاد در بخش های بلوک غرب بهتر از شرق بود . در موازنه ی وحشت سرد در نظام دو قطبی دیپلماسی بارور شد و مذاکره اهمیت داشت در واقع هنر این نظام دو قطبی در آن دوران استفاده نکردن از سلاح بود .    نکته 20 : در اواسط سال 1950 جنبش غیر متعهدها در اندونزی به وجود آمدند که نیروی سومی بود در موازنه دو قطبی.   نکته : موازنه فقط در عرصه دو قطب نبود بلکه برای قدرت های منطقه ای هم بود و حامیان دو قطب تلاش می کردند از سردمداران قدرت ها دفاع کنند .    نکته : قدرت واقعی با قدرت ظاهری فرق می کند ، قدرت واقعی بود بر ابزار مادی و توانای های لازم اما قدرت بالقوه قدرت هایی بود که در دوران تنش یا بحران می توان آنها را به با الفعل تبدیل کرد .   انواع استراتژی : ( در گذشته در بعد امنیت مطرح بوده است اما امروزه در تمامی ابعاد در نظر گرفته می شود .   1 – بیطرفی : منظور از بیطرفی این است که دولتی که استقلال سیاسی و تمامیت ارضی دارد بر اساس یک توافق دسته جمعی که توسط قدرت های بزرگ تضمین شده باشد ، مشروط بر اینکه آن دولت از نیروهای نظامی خودش جز در حالت دفاع استفاده نکند .   نکته : تاثیر بیطرفی به واقعیت های سیاسی متکی است تا به تعهدات رسمی.   منظور از سرزمین که در سه منطقه قابل اطلاق است به شرح ذیل می باشد :   1- مناطقی خالی از سکنه ( رودخانه ها و دریاها ) 2- حکومت های به رسمیت شناخته جهان مانند سویس که از گذشته کشوری بیطرف بوده است . 3- مناطقی که حکومتشان به رسمیت شناخته نشده باشد مانند کشمیر . 4- بیطرفی را در بخشی از منطقه ی جغرافیایی حاکم می کنند که در مورد حکومت های به رسمیت شناخته شده کاربردی حقوقی دارد .   برای حفظ تعاملات دوره موازنه قدرت این استراتژی ( بیطرفی ) کاربرد دارد . در دوران دو قطبی کشورهایی وجود داشتند که بیطرفی را انتخاب می کردند اما آمریکا نپذیرفت و از نظر او بیطرفی یک مفهوم و بار منفی داشت و می گفت به سود شوروی است و در اتحادها و ائتلاف هایی که آمریکا در آنها شرکت می کرد ضعیف می شد.   انواع بیطرفی :   1 – بیطرفی حقوقی : که ناشی از قراردادهایی بود که دولت های بزرگ در این بیطرفی و این استراتژی نقش مهمی داشتند .   2- بیطرفی سنتی : کشورهایی همیشه بیطرف هستند که معمولا ضعیف اند .   3- بیطرفی موقت : مثلا یک کشوری در یک دوره خاص استراتژی بیطرفی را اتخاذ کرده است مانند دوره جنگ سرد که یکسری تکالیف در این دوره دارد و باید به این تکالیف عمل کند و از مداخله در دو طرف درگیر خودداری کند .   4- بیطرفی پایدار : کشورهایی که دائما بیطرف هستند .   بیطرفی مثبت یا فعال : منظور این است که کشوری از ورود به جنگ خوداری و در عین حال تلاش برای محدود کردن جنگ و جلوگیری از ورود سایر کشورها به جنگ کند .   بیطرفی منفی : یک کشوری نقش منفعل دارد و کاری به طرفین درگیر ندارد ولی می خواهد خودش مصون بماند .   2- استراتژی عدم تعهد یا بیطرفی مثبت : داستان این استراتژی به نیمه دوم قرن 20زمانیکه دو ابر قدرت ، جهان را به 2 بلوک تقسیم کردند بر می گردد . یکسری کشورهای آفریقایی و آسیایی با هدف دوری از وابستگی به بلوک های شرق و غرب و حذف بلوک بندیهای یک مجموعه که از طریق این مجموعه سیاست خارجی مستقل به دور از دخالت قدرت های بزرگ ( یوگساوی مارشال تستو ، احمد سوکارنو ، جمال عبدالناصر و جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند از بنیان گذاران این جنبش بودند که یک حرکت  ضد امپریالیستی و ضد نژادی بود که بعد به یک حرکت اقتصادی برای توسعه تبدیل شد . اولین اجلاس سال 1954 در باندونگ بود  ( تاریخ رسمی آن 1961 در بلگراد پایتخت یوگوسلاوی بود  )   اصول عدم تعهد : 1 – احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی همه کشورها ، 2- کاهش تشنج در فضای رقابت بین دو بلوک ، 3 – کشورهای درگیر در این جنبش امتناع از شرکت در اتحادهای نظامی می کردند، 4– اصل و اساس کارشان منشور ملل متحد بود ، 5 – از استقلال و آزادی مستعمرات حمایت می کردند ، 6- بر حل مسالمت آمیز مشکلات تاکید داشتند ، 7- بر خلع سلاح تاکید و نباید در امور دیگر کشورها دخالت کرد و به سمت توسعه اقتصادی و مقابله با عقب ماندگی اقتصادی بروند .   نکته : باید میزان عدم تعهد را با میزان وابستگی به قدرت ها سنجید ، برای سنجش عدم تعهد کشورها به لحاظ فکری ریشه در بعضی از رهبران جهان سوم داشتند ، از جمله آنها مصدق با تز موازنه منفی بود .   تاثیر کشورهای عدم تعهد :   1- ایجاد صلح موثر ، 2- موثر در آزاد سازی مستعمرات . ( در سال 1960 مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه ای را صادر کرد که به موجب آن باید استعمار از تمام دنیا زدوده شود و در ضمن در کاهش تشنجات جنگ موثر بودند .   غیر متعهدها از جهاتی ناکام بودند : 1 – نفوذ و رخنه ابرقدرت ها در این جنبش ، 2- تاکید بر ناسیونالیزم و ملی گرایی که انفکاک درونی اعضا را بیشتر می کرد ، 3- اعضا با هم همگون نبودند ، 4– ضمانت اجرا نداشتند و گروه بندیهای داخلی در این مجموعه شکل گرفت .   تفاوت های بیطرفی و عدم تعهد : استراتژی عدم تعهد اتخاذش در راستای اهداف قدرت های بزرگ نیست در حالیکه بیطرفی معمولا با هماهنگی قدرت های بزرگ است در این حالت عدم تعهد هیچ تضمینی برای به رسمیت شناخته شدن وجود ندارد اما در بیطرفی خودشان خواستار این امر می باشند .   نکته : عدم تعهد موازنه مطلوبی است که قدرت های بزرگ در پی برهم زدن آن هستند ، اما بیطرفی به استقرار موازنه ای که دولت های بزرگ در پی آن هستند می انجامد . اعضای عدم تعهد در سازوکارهای تصمیم گیری از جمله در سازمان ملل نقش فعال داشتند اما بیطرف ها یا عضو نمی شوند مثل سویس یا در رای دادن جانب میانه را می گیرند . عدم تعهد استراتژی فعال است اما بیطرفی استراتژی منفعل است مگر اینکه بیطرفی مثبت باشد که همان در ترادف عدم تعهد است . عدم تعهد شناسایی کشورها را مستقیما انجام می دهند اما بیطرف ها می کوشند که ببینند غالب چیست ؟ اگر به رسمیت بشناسند آنها هم به رسمیت می شناسند .         3- انزوا طلبی : وقتی کشوری این را انتخاب می کند ، سعی می کند مراودات دیپلماتیک ، اقتصادی ، سیاسی و .... را به حداقل برساند . دولتی که این استراتزی را اتخاذ می کند در پی حفظ وضع موجود است مانند آمریکای قرن 19 . دکترین مونروئه که تجربه تاریخی نشان می دهد که معمولا وقتی کشورها انزوا طلبی را اتخاذ می کنند که قدرت و توانایی لازم را برای تاثیر گذاری در رفتار سایر بازیگران را ندارند .   نظام فئودالی بهتر است یا توسعه صنعتی ؟ فئودالی بهتر است زیرا توسعه صنعتی کشورها را درگیر در مناسبات جهان می کند . اتخاذ این استراتژی در گذشته راحتر بود به دلایل زیر :   1-    با گسترش ارتباطات ،اقتصاد و صنعت کشورها وابسته تر می شوند و دولتی که این استراتژی را اتخاذ می کند به دنبال مسائل فرهنگی و رفاه خودش است و از جهان گرایی خوشش نمی آید . 2-       دولت ها خودبسنده بودند و نیازها محدود بود . 3-       وابستگی ها و همبستگی های متقابل خیلی کم بود . 4-       سیستم ارتباطات مدرن وجود نداشت . 5-       کشورها منابع و قدرت کافی برای دخالت در امور بقیه کشورها را نداشتند .   3-استراتژی اتحاد و ائتلاف : چه جیز باعث اتحاد می شود ؟ وجود علایق مشترک اقتصادی ، ایدوئولوژیک و امنیت باعث اتحاد ، ائتلاف و بالاترین سطح همگرایی بین دو بازیگر سیاسی است.   نکته : اتخاذ استراتژی اتحاد و ائتلاف برای ایجاد بازدارندگی است مانند ناتو و ورشو است . متحد شدن واحدهای سیاسی با هم یکسری علل و پیامد دارد که به شرح ذیل است :   1-       سعی می کنند عمق نفوذ سیاسی و دیپلماتیک خود را گسترش دهند . 2-       ایجاد بازدارندگی می کنند . 3-       حفظ امنیت می کنند . 4-       اهداف و منافع ملی را با تواناییهای بقیه ترکیب می کنند .   اتحادها به 5 دسته تقسیم می شوند که به شرح ذیل است :   1- اتحادهای طبیعی: ذاتا و ضرورتا در آنها نیاز به اتحاد رسمی وجود ندارد . در قرن 19 هم اتریش وهم روسیه تلاش می کردند بر بالکان مسلط شوند . اتریش در پی آن بود که جلوی بسط و نفوذ روسیه رابگیرد و انگلیس هم رقیب روسیه بود بنبراین انگلیس با اتریش متحد شد .   2- اتحادهای حفظ وضع موجود : دوران موازنه قوا ، اتحاد بین بعضی از کشورهای اروپایی برای حفظ وضعیت موجود بود که در مقابل آنها اتحادهایی خواستار تجدید نظر طلبی بودند .   3 – اتحادهای تجدید نظر طلب : برای تغییر وضع موجود به وجود می آیند . مانند اتحاد روس و آلمان در 1918 .   4 – اتحادهای دو منظوری : به اتحادی گفته می شود که یک کشور خواستار وضع موجود با یک کشور تجدید نظر طلب گفته می شود .   5 – اتحادهای عقیم : صرفا در روی کاغذ باقی می ماند وبه مرحله عمل نمی رسد .   چه عواملی باعث از بین رفتن اتحادها می شود :   1 – عملی شدن اهداف اتحاد : دو کشور با یک هدف اتحادی را منعقد کردند مثلا اتحاد متفقین بعد از شکست دادن متحدین از بین رفت .   2 – عملی نشدن اهداف اتحاد به هر دلیل و روی کاغذ ماندن اتحاد .   3- اختلاف بین طرف های درگیر : در سال 1950 اتحاد شوروی و چین به علت اختلاف در بحث کمونیسم از بین رفت .   4- دور شدن اتحاد از هدف های اولیه خود : دور شدن از اهداف اولیه باعث می شود اعضا منحرف شوند.   5 – نخبگان جدیدی روی کار می آیند که اتحاد را نمی خواهند : مانند انقلاب 1979 در ایران .   6- ممکن است یکی از متحدین به هدف خود برسد و بقیه را رها کند : مانند پیمان منع تعرض آلمان به شوروی در سال 1939 7 – اهداف یکی از متحدین عملی نشود : مانند پاکستان در پیمان سیتو .   واگرایی و همگرایی :   نکته  : همگرایی ریشه در مکتب ایدئالیسم و واگرایی ریشه در مکتب رئالیسم سیاسی دارد .   نظریه همگرایی : فرآیندی است که طی آن واحد های سیاسی به طور داوطلبانه از اقتدار نام خود برای رسیدن به اهداف مشترک صرف نظر و از یک قدرت مافوق ملی پیروی می کنند ، این نظریه بعد از جنگ دوم جهانی قوت گرفت ، زمانی که جهان بر اثر آموزه های رئالیستی و پیروی تام از منافع دولتی باعث به وجود آمدن جنگ خانمان سوز شده بود .   این نظریه مبتنی بر 4 دسته است : 1- کارکردگرایی ، 2- نئو کارکردگرایی ، 3- فدرالیسم ، 4- نظریه مبادله.   1-   کارکردگرایی : واحد های مجزای ملی در چارچوب بسته ی خودشان قادر به رفع نیازشان نیستند، یک سری سازمان بین المللی و فرامرزی برای صلح و کم کردن تشنجات به وجود می آید تا کشورها بیشتر بر جامعه بین المللی توجه کنند تا نسبت به مرزهایشان .   2-   نئو کارکردگرایی : لزوما همگرایی های اقتصادی تعبیر به همگرایی های سیاسی نمی شوند .                        روی اسلوب های چانه زنی نخبگان تاکید می کنند . مهم است که در همگرایی به چانه زنی نخبگان توجه شود ، اگر بازیگران سیاسی مجاب شوند که تحقق اهداف و منافعشان جز در سایه تفویض قدرتشان به یک دستگاه فراملی میسر نیست همکاری می کنند .   3-      فدرالیسم : اتحاد و وحدت بین دول در یک واحد فوق ملی بر اساس یک قانون اساسی الزام آور است .   4-      مبادله : در این گزینه اهمیت داده می شود به کمیت و کیفیت مبادلات اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی بین واحدهای گوناگون .   نکته  : واقعگرایی نئوکارکردگرایان بیشتر از کارکردگرایان است .   نکته  : در فرآیند همگرایی باید کیفیت مبادلات را آنقدر بالا برد که منجر به همبستگی شود .   نکته  : در همگرایی بین المللی بایستی به تساوی گرایی توجه داشت ، یعنی باید کشورها کم وبیش به صورت مساوی در یک اتحاد شرکت داشته باشند .   نتیجه گیری :   1 – کارکردگرایان بر ایجاد سازمانهای بین المللی تاکید دارند . 2 – نئو کارکردگرایان علاوه بر ایجاد سازمان های بین المللی بر مجاب شدن دول و بازیگران سیاسی به دادن قدرتشان به دستگاه فراملی برای تحقق اهدافشان تاکید می کنند . 3- فدرالیستها علاوه بر ارگان های فراملی بر قانون اساسی تکیه دارند . 4 – در مبادله بر کیفیت مبادله تکیه دارند .    نظریه واگرایی : به تعارضاتی گفته می شود که در ایدوئولوژی یا منافع ملی یا اقتصادی است .   تعارض بر سر منافع ملی : یا به خاطر تلاش بر سر برتری است مانند کار ناپلئون یا می تواند بر مبنای تجدید نظر طلبی باشد مانند هیتلر در آلمان یا می تواند ناشی از تلاش برای استبداد در منطقه ای که خلاء قدرت یا ضعف قدرت وجود دارد مانند تهاجم عراق به جمهوری اسلامی ایران .   تعارضات ایدوئولوژیک : مانند تعارضات جنگ سرد یا جمهوری اسلامی با نظام جهانی .   تعارضات اقتصادی : مانند تعارض مارکسیسم و امپریالیسم که بر سر اقتصاد بود .   نکته  : با ایجاد تعارض بحث بحران که بالاترین سطح تعارض است به وجود می آید .   نظریاتی که از دل مدیریت بحران مطرح می شوند به شرح ذیل است :   1-       اینکه هدف عمده مدیریت بحران پرهیز از جنگ است و تنها از طریق یک سلسله اقدامات مشترک می توان جلوی تنش را گرفت .   2-    بحران نتیجه برخورد خواسته هایی است که اعتقاد بر این است که بحران گریز ناپذیر است و مدیریت مطلوب باید بر رسیدن به منافع و شکست دشمن منجر شود .   3-       بحران ها اختلافاتی بین تعارضات و همکاری هستند و مدیریت مطلوب بحران به ایجاد تعادل منجر می شود .   در صورت بروز بحران ، در مرحله اول علل ایجاد آن را باید شناسایی کرد مانند اینکه آیا برهم خوردن موازنه قوا باعث شده؟ یا اینکه اتحادها دستخوش دگرگونی شده اند . در مرحله دوم باید نقش قدرتهای بزرگ را در ایجاد بحران بسنجیم مثلا در بحران موشکی کوبا نقش شوروی را نمی توان انکار کرد . در مرحله سوم بحران چه تاثیرات و تبعات سیاسی دارد مثلا در بحران موشکی کوبا آغاز تنش زدایی دو قطبی بود . در مرحله چهارم چه اقداماتی برای برطرف کردن بحران باید صورت بگیرد آیا باید صبر کرد ، مذاکره کرد یا ابزارهای دیگری مثل دخالت دول ثالث نیاز است .   حل اختلافات بین المللی اهمیت زیادی دارد ، چیزهایی که باعث عدم صلح شده است باید مورد توجه قرار گیرد مانند قراردادهای صلحی که بعد از جنگ اول جهانی بسته شد باعث نارضایتی برخی از کشورها مانند آلمان ،شوروی و ایتالیا شد . یکی از طرفین در این شرایط شکست می خورد ، قراردادهایی به او تحمیل می شود و یا به یکی تسلیم می شود و یا اینکه از طریق مذاکره جنگ تمام می شود .   انواع مذاکره : دیپلماتیک ، کمسیون آشتی ، کمسیون تحقیق بین المللی  ، دخالت سازمان ملل ، میانجی گری ، پایمردی ، سازش و داوری یا حکمیت و سیستم دادرسی بین المللی تشکیل می شود .   دیپلماتیک : مذاکره ای به صورت دو جانبه و در مسائل کم اهمیت استفاده می شود .       پایمردی ( مساعی جمیله) : به این صورت که یک یا چند دولت برای حل اختلافات مسالمت آمیز پا وسط می گذارند ، لزوما راه حل ارائه نمی دهند و دو طرف را تشویق به مذاکره می کنند . در واقع هر کشوری معتبرتر باشد پایمردی او موثر تر می باشد .   سازش: از طرف کمسیون بین المللی و وساطت دسته جمعی بی طرفانه و با ارائه راه حل صورت می گیرد.   میانجی گری : وقتی است که دول ثالث رسا در حل و فصل اختلاف شرکت کرده و ممکن است راه حل ارائه دهند  .   نکته : تفاوت عمده در میانجی گری با پایمردی این است که وسعت عمل دول ثالث بیشتر از پایمردی است و مذاکرات علنی و رسمی می باشد .   کمیسیون آشتی بین المللی : قبل از بروز اختلاف میان دو کشور پیش بینی می شود ، هر دو کشور برای ارجاع اختلاف خود به آن کمسیون معرفی می شوند .   کمسیون تحقیق بین الملل : برای بعد از بروز اختلاف از سوی ملل بی طرف تعیین می شود که مامور رسیدگی برای عامل پیدایش اختلاف می شوند . ( دول متخاصم الزامی به قبول داوری ها ندارند )   سازمان ملل : از طریق ابزارهایی چون مجمع و شورای امنیت در صحنه ی روابط بین الملل دخالت می کند .   حکمیت ( داوری ) : دعوا توسط طرفین اختلاف به داوران تعیین شده ارجاع داده می شود .   دادرسی : اختلافات دارای سبغه ی حقوقی به دادگاه ارائه می شود .   تفاوت داوری با دادرسی : در دادرسی بر خلاف حکمیت ( داوری ) انتخاب قضات ، تشکیل دادگاه و شیوه ی رسیدگی دادگاه از امتیازات طرفین خارج است .   توانایی دولت ها در فرآیند سیاست خارجی :   1- توانایی استخراجی ، 2- تنظیمی ، 3- توزیعی ، 4- نمادین و اعتقادی .    نکته : ماندگاری و اقتدار دولت ها بستگی به توانایی های مذکور دارد .   1 – توانایی استخراجی: توانایی یک نظام برای تجهیز منابع مادی و معنوی در محیط داخلی و خارجی برای تامین منافع ملی .   2- توانایی تنظیمی : توانایی یک نظام برای کنترل رفتار اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی شهروندان و گروهای مختلف جامعه .   3- توانایی توزیعی : توانایی یک نظام در توزیع ارزش ها ، منزلت ها ، کالا و خدمات ، فرصت ها و قدرت بین سطوح گوناگون جامعه .   4 – توانایی نمادین و اعتقادی : توانایی یک نظام برای ارتباط دادن تصمیمات و استراتزی های خود بین ارزش های حاکم بر جامعه .   در کشورهای توسعه نیافته سیستم متمرکز حاکم است و دولت ها سکان دار قوه مجریه و همه ی امور کشورند. بر این اساس است که هر گونه تغییر و دگرگونی در ساختار سنتی باعث رواج این تفکر می شود که حکومت در معرض تضعیف قرار دارد به این علت ساختار این کشورها غیر منعطف است .   فرهنگ : مجموعه ای از آداب و رسوم ، اخلاقیات ، اعتقادات ، و ارزشهایی که از طریق جامعه پذیری از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود . ( روش انقال فرهنگ از نظر قوام )   ارزشها : مفاهیم تعمیم یافته ای هستند که مشتمل بر آرزوها و اهداف مشروعی که انسان را به جهتی خاص سوق می دهند .   هنجارها : شکل قانونمند ارزشها که به صورت قاعده و قانون می باشند . ( بایدها و نبایدها ) یا به عبارتی دیگر مقررات رفتاری می باشند که نانوشته اند .   نماد : تجسم ارزشها می باشد . ( پلی است از انتزاع به عالم لمس یا خروج از حالت ذهنی و جسمیت دادن )   ایدوئولوژی : شالوده ای مرکب از مفاهیمی که به نخبگان کمک می کند تا داده های سیاسی و اجتماعی را مورد ارزیابی و قضاوت قرار دهند . یا مجموعه ای از مفاهیمی که تصویری آرمانی از آینده نظام سیاسی را ترسیم می کند ، موجب نارضایتی در زمان حال می شود و راه های نیل به آرمان ها را تعیین می کند .   اقتدار : ( قدرت + مشروعیت = اقتدار ) . در واقع ایدئولوژی در تبدیل قدرت به اقتدار نقش اساسی پیدا می کندکه به توانمندی نمادین دولت برمی گردد .   نکته : پیوند ایدئولوژی و قدرت می تواند مشروعیت را افزایش دهد .   نکته : در هر جایی که قدرت با ارزشها و مشروعیت توام شد اقتدار را شکل می دهند .   فرهنگ سیاسی : مجموعه ای از انگارها نسبت به اقتدار ، مسئولیت های حکومتی و الگوهای سیاسی فرهنگ سیاسی نام دارد .   سیاست زدگی : تشخیص این موضوع که بخشی از فرهنگ سیاسی می باشد در صورتی که در آن افراط شود، می تواند منجر به سیاست زدگی شود .   انواع فرهنگ سیاسی :    1- فرهنگ سیاسی محدود : یعنی مردم درک سیاسی پایینی دارند ، علایق و تعهدات مشترک دارند ، نهادها بیشتر ، چهره ی بدوی و قبیله ای دارند تا اینکه چهره ای ملی و در کل تمسک های گروه ای و قبیله ای وجود دارد .   2- فرهنگ سیاسی منفعل ( تبعی ) : اطلاعات مردم بهتر از جوامع محدود است ولی نهادهای بیان(گفتاری) توسعه نیافته است . در نتیجه تاثیر گذاری اندکی دارند و در جامعه جهانی به حساب نمی آیند.(فقط تعداد محدودی نخبه دارند که سخنگوی سیاسی می باشند)   3- فرهنگ سیاسی فعال ( مشارکتی ) : مردم دارای نقشی بالا و موثر می باشند ، مردم نسبت به فعالیت نخبگان حساس اند و میزان مشارکت سیاسی مردم هم بالا است .   4 – فرهنگ سیاسی مدنی : افراد به اندازه ی کافی در عرصه ی سیاست و علوم سیاسی فعالند اما در همه موارد مشارکت ندارند و بر رفتار سیاسی نخبگان تاثیر نمی گذارند . اعتقاد خیلی ها بر این است که این فرهنگ سیاسی بهترین نوع در جوامع دموکراتیک است . وظیفه ی انتقال و مشارکت سیاسی را این نهادهای مدنی شکل گرفته انجام می دهند و به عنوان واسط میان مردم و نمایندگان ( نخبگان ) عمل می کنند .   دولت در اندیشه های سیاسی دارای اندیشه های تعارض محور و همکاری محور می باشد:   موافقان نقش دولت : دولت یک تجلی از عوامل مختلف است که یک مجموعه منسجم دارد که در مقابل آنارشیسم می ایستد.   مخالفان نقش دولت : دولت یک مانع در نظام امنیت جهانی می باشد .   موافقان نقش دولت : اعتقاد دارند که مردم فقط در قالب ناسیونالیسم و چارچوب مرزهای خودشان می توانند به منافع ملی خود دست یابند و اگر دولت نباشد آنارشیسم در عرصه ی ملی و بین المللی ظهور می کند .   مخالفان نقش دولت : اعتقاد دارند دولت ، بروکراسی ها و دیوان سالاری های مردم را محدود کرده است و سدی می باشد در مقابل رشد مردم ، هرچه بیشتر پیش برویم دولتها بیشتر به ابزار کنترل فشار مردم دست می یابند ، دولت ها آنقدر سلطه ی شدیدی دارند که هرچقدر نمادهای فراملی اضافه شوند باز هم بازیگران اصلی دولت ها نمی گذارند نمادها کار خودشان را بکنند ، باید تلاش در کاهش قدرت دول کرد (اقتدار دول) تا راه برای رسیدن از روابط بین الدول به بین الملل هموار شود که در جوامع توسعه نیافته دولت ها ناکارآمدتر ولی در عین حال بزرگ تر می باشند اما در کشورهای توسعه یافته دولتها کارآمدتر ولی در عین حال کوچکترند.    اما سوال مهم این است که مردم تا چه اندازه علاقه به مشارکت بین المللی دارند ؟   مفاهیم در علوم دیگر مانند علوم سیاسی مدام در حال قبض ( کاهش دایره ی مصادیق یک مفهوم ) و بسط  ( افزایش دایره ی مصادیق یک مفهوم ) هستند . قبض و بسط در روابط بین الملل بستگی به سرعت تحولات و شرایط گوناگون دارند ، با فروپاشی نظام دو قطبی برخی از مفاهیم از بین رفته و دستخوش تعریف و ترکیب شدند و مفاهیم جدیدی را به وجود آوردند .   نکته : برخی از مفاهیم که دچار قبض شدند مانند : مفهوم ترور ، عدم تعهد و پرده ی آهنین .   نکته : مفهوم عدم تعهد در دوران جنگ سرد با مفهوم امروزی یکی نیست .   بسط : وقتی اتفاق می افتد که حوزه ی اطلاق و مصادیق مفهومی گسترده یابند و در قبض بر عکس است ، مثلا دکترین حاکمیت می گوید که برخی دول ضعیف برای در امان ماندن و حفظ خودشان از بخشی از حاکمیت خود به نفع دول قوی صرف نظر می کنند . این دکترین زمانی برای اقمار شوروی مستمل بود اما بعد از سقوط شوروی بحث سهیم شدن حاکمیت دول با بازیگران غیر دولتی بود که دکترین حاکمیت جدید محدود بود .   واژه همکاری : در دوران جنگ سرد مفهوم همکاری کوچک و در بلوک ها محدود بود اما بعد از سقوط شوروی همکاری جهانی بسط یافت .   نکته : شوروی زمانی خیلی تاکید برصنایع عظیم استالینی داشت اما امروزه تاکید بر تولیدات ظریفتر بیشتر است .   نظریه روابط بین الملل : ( مطالعه نظامند پدیده ها را نظریه می نامند ) –  به کشف متغیرها در دل پدیده ها و توضیح و تشریح روابط گوناگون می پردازد و مختصات و انواع بین دول ملی را توضیح می دهد . برخی معتقدند نظریات روابط بین الملل باید پیش گویی هم کند و به این دلیل فرضیات قابل آزمون شکل می گیرد.   بنابراین بین مورخ سیاست بین الملل و نظریه پرداز تفاوت است . تاریخ نگار یک توصیف و شرح و گاه نامه را ارائه می دهد و از لابه لای حوادث نظریه اش را صادر می کند ، اما نظریه پرداز روابط بین الملل از ارائه رخدادها مگر در حد مثال خودداری می کند و نظریه اش را ارائه می دهد . روابط بین الملل دیر وارد عرصه شد زیرا تا زمان جنگ های ناپلونی که دیدگاه فلسفی حاکم براین علوم بود و این نگرش وجود داشت که انسان نمی تواند موجب دگرگونی در روابط شود و انسان یک موجود منفعل در نظر گرفته می شد و تلاش لازم برای درک روابط بین الملل صورت نگرفته بود دیدگاه منفی در مردم از قدرت وجود داشت که بررسی آن را در روابط مشکل می کرد .   فواید نظریه پردازی :   1 – باعث نظم ذهنی می شود و افراد را قادر می کند رویدادهای پراکنده در گذشته و حال را به صورت منظم بچینند تا بر اساس آن پیش بینی از آینده داشته باشند .   نکته : یکی از ابعاد مهم نظریه بعد پیش بینی پذیر بودنش است .   نظریه از تز یا سنتز تشکیل شده است . تز یا تحلیل ، شکافتن یا قطعه – قطعه کردن موضوع می باشد و سنتز دوباره سوار کردن فرضیه ها به صورتی که نظریه از ما می خواهد صورت می گیرد و مراد ما را از موضوع نشان می دهد . نظریه پردازی تحت تاثیر جهان بینی می باشد که جهان بینی از تجربه ، شخصیت ، تربیت ، نژاد و........ شکل می گیرد .   سه موج تئوریک در نظریه پردازی روابط را قوام توضیح می دهد که به شرح ذیل می باشد :   1 – موج اول در دهه 20 تا 30 که ایدئالیستها برتری داشتند بر سایر نظریه پردازان ، بیکر ، تیرانی و شاتول که امید گرا بودند سعی می کردند منافع بین المللی را بر منافع ملی قالب کنند و حرکت واحدها را بر اساس همکاری  و مساوات تغییر کنند .   2- موج دوم در دهه 30 و 40 که رئالیست ها برتری داشتند ، کسانی چون اچ کار ، مورگنتا ، کنان و ...... بر تنازع قدرت ، منافع ملی و نبود اقتدار مرکزی در صحنه ی بین الملل تاکید می کردند و مباحثی مانند موازنه قدرت ، آنارشیسم بین المللی و برهم خوردن صلح بین المللی تاکید داشتند .   3- موج سوم در اوایل دهه 50 و اواخر دهه 60 که سعی داشتند به دلیل وجود تنوع در نویسندگان از بیان نظریه جامع خوداری می کردند و سیاست هایی مانند کنترل تسلیحات ، سیاست رهابردی ایالات متحده ، مفاهیم بازدارندگی و جنگ محدود به وجود آمد .   سطوح تحلیل از نظر قوام :   1 – خرد : سبک رهبری ، ویژگی های فرهنگی و مهارتی تصمیم گیرندگان دولت و سیاست خارجی . 2- میانی : دولت به اجزای تشکیل دهنده اش تقسیم می شود ، مانند گروها ،احزاب ،سازمان ها و نظام بین الملل هم تقسیم می شود به جنبش ها و رژیم های بین المللی .   3- کلان : نظام بین الملل و فرآیندهای آن .   نکته : اهمیت سطح تحلیل میانی از دو سطح دیگر بیشتر است .   سطوح تحلیل از نظر کنت والس : 1-طبیعت و تنوع افراد ، 2- ماهیت دولت و 3- ماهیت نظام بین الملل   قالب های کلان تئوریک : 1- نظریه روابط بین الملل اسلامی  2- نظریه روابط بین الملل مارکسیستی .   دیدگاهای کلان نسبت به سیاست و سیاست بین الملل از نظر قوام به شرح ذیل است :   1 – محافظه کارانه : حول رئالیست می چرخد یعنی لزوم حفظ وضع موجود، بی اهمیت بودن تغیر و تحولات بین الملل ، تاکید بر نقش محوری دول ، فقدان اقتدار مرکزی در نظام بین الملل ، طبیعی و نامطلوب بودن جنگ ، توجه به تجارت .   2- لیبرال : صورت گرفتن اصلاحات و تغییر وضع موجود ، منافع مشترک ، اهمیت کسب ثروت ، وابستگی متقابل ، اقتصاد سیاسی بین الملل ، تجارت آزاد ، آزادی ملل از لحاظ سیاسی و اقتصادی ، جنگ غیر طبیعی است وباید با مشارکت سیاسی آن را به حداقل رساند.   3 – انقلابی ( اندیشه های مارکسیستی ) : تغییرات سریع در فضای بین الملل ، اعتراض به استثمار و بی عدالتی و عامل جنگ بی عدالتی است که مسئولیت این امر بر عهده ی اقتصاد جهانی می باشد .   قوام در رویکردهای رئالیسنتی : 1- رئالیسم سنتی ، 2 – نئو رئالیسم .   قوام در رویکردهای لیبرالیستی : 1- انترناسیونالیسم لیبرال ، 2 – ایدئالیسم ، 3- نهاد گرایی لیبرال.   قوام در رویکردهای نئو لیبرال : 1-انترناسیونالیسم نئو لیبرال ،2-نئو ایدئالیسم ،3-نهاد گرایی نئولیبرال.  نکته : فمنیزم ، فرامدرنیزم ، مطالعات صلح ، نظریات زیست محیطی ، هنجاری و روابط بین الملل شمال- جنوب ، این پارادایم های غالب در واکنش به رئالیسم شکل گرفتند .    لیبرالیسم ( خوشبختی نسبت به ذات انسان ) : نهاد انسان به خشونت میل ندارد بلکه اگر هم به جنگ دست  می زند به علت نهادهای نامطلوب و عدم رشد و شکوفایی او می باشد . اگر نهادها اصلاح شوند جلوی جنگ گرفته می شود و در سطح کلان هم نیازمند یک کمک بین المللی می باشد . به طور کلی اصلاح نظام سیاسی و دمکراتیزه کردن جلوی جنگ را می گیرد .   نکته : از نظر وی ایدئالیسم شکل افراطی لیبرالیسم است .   لیبرال ها : بازیگران اصلی روابط بین الملل دولت ها نیستند ، واحد های فراملی اند . مکتب لیبرالیسم از دل کشورهایی به وجود آمده که دارای قدرت دریایی بوده اند . از نویسندگان قدیمی در این مکتب می توان از گراسیوس هلندی و آدم اسمیت انگلیسی نام برد .   در قرن 17 لیبرال ها در عرصه جهانی قدرت و شهرت زیادی داشتند . در روابط بین الملل تجلی لیبرالیسم بین دو جنگ جهانی بود . آنها دیکتاتوری را رد و اندیشه ی موازنه قوا را عامل تباهی ملل دانستند . بر صلح ، تجارت و مسافرت های بین المللی تاکید دارند . قائل بر اخلاق ، حقوق و سازمان های بین المللی می باشند . مفاهیمی مانند امنیت و منافع ملی را قبول ندارند زیرا دولت های ملی را نمی پذیرند . به مسائل نظامی کمتر از اقتصاد ، محیط زیست و تکنولوژی توجه دارند و اولویت را به مسائل غیر نظامی می دهند . معتقدند تعاملات گوناگون در نظام بین الملل تعاملات گوناگون باعث ایجاد نظم می شود . نمی گویند واحدهای گوناگون ملی با مرزهای مشخص را قبول ندارند اما بر آن تاکیدی هم ندارند. به وابستگی های متقابل توجه دارند. بر نهادهای توسعه وحدت ، بسیج افکار عمومی علیه جنگ ، به جای تاکید بر ناسیونالیزم در تمام ابعاد بر تجارت آزاد بین المللی تاکید می کنند و بر چند جانبه گرایی، همکاری های دسته جمعی  و ..... توجه دارند.   نظرات لیبرال ها در باب جنگ :   1 - موازنه قوا باعث جنگ می شود ( هابسون ) 2- حکومت های بسته سبب جنگ می شوند ( ویلسون ) 3- دخالت حکومت ها در سطوح مختلف جهانی باعث جنگ می شود ( کوبدن )   انواع نحله های لیبرالیسم سنتی به شرح ذیل می باشند :   1- انترناسیونالیسم لیبرال : از چهره های شاخص آن می توان به کانت ، بنتام و آدام اسمیت اشاره کرد و ویژگی های آن مواردی چون ضد هرج و ومرج ، استقرار صلح دائم ، معتقد به فرد در روابط بین الملل برای به ارمغان آوردن آزادی و عدل ، دگرگونی در شعور مردم ، تشکیل فدراسیونی برای استقرار صلح جهانی ، تاکید بر جهانی شدن ، خوشبین به نظام سرمایه داری و وجود نظم طبیعی ( محور فکری آنها است ) ، دست پنهان و اینکه پیگیری منافع شخصی منافع جمعی را به دنبال می آورد .   بنتام : در هیچ جا بین تعارض ملت ها تعامل واقعی وجود ندارد و طرح های صلح می تواند از سطوح خرد به سطح روابط بین الملل تسری پیدا کند و محور اصلی این لیبرال ایجاد نظم طبیعی است و منافع جمع تامین می شود در صورتی که آزاد باشند .   2 – ایدئالیسم : در فاصله بین دو جنگ جهانی تحقق یافت و متاثر از جنگ اول جهانی ایدئالیسم یا ایدئالیست ها خواهان جلوگیری از وقوع جنگ بودند . از ویژگی های آنها این است که خیلی به نظم طبیعی اعتقاد ندارند ، ریشه تعارضات را در امپریالیسم می دانند ، عدم اعتقاد به دست پنهان ، صلح از طریق نهادهای بین المللی محقق می شود ( محور فکری آنها است ) ، استثمار در سرمایداران شکل می گیرد ، برای رقابت گاهی حاضر به حذف دیگران هستند ، بعد از فروپاشی جامعه ملل در اروپا قدرتشان از دست رفت ، ایجاد صلح فرآیندی مدیریت شده است و برنامه ریزی می طلبد و باید صلح را در تک تک اعضای جامعه بین الملل تقویت کرد .   نکته : جنگ جهانی اول نشان دهنده این است که وابستگی متقابل نتوانست باعث جلوگیری از جنگ جهانی بین کشور ها شود .   - نهاد گرایی لیبرال : از 1940 به بعد باب شد . اعتقاد دارند امور خارج از دست دول را نهادهای بین المللی حل می کنند ، کثرت گرایی را در اروپا و نهاد گرایی را در آمریکا محقق کردند ، بر همکاری های فرا ملی تاکید دارند ، تاکید بر لزوم ترویج منافع ناشی از همکاری و همگرایی ( محور فکری آنها است ) ، فروکاستن نقش دولت ها ، زمینه سازی برای پلورالیزم در آمریکا ، زمینه سازی برای تشکیل اتحادیه اروپا از طریق همگرایی در قالب اتحادیه زغال و فولاد . و از متفکران معروف می توان به تیرانی و هاس اشاره کرد .   رویکردهای جدید در لیبرالیسم :   1- انترناسیونالیسم نئو لیبرال : در اواخر دهه 20 به وجود آمد. دول لیبرال هرگز با هم نمی جنگند و قائل به صلح جداگانه اند ( محور فکری آنها است ) ، مخالف رژیم های اقتدارگرا ، دول لیبرال کمتر از صلح در جنگ منافع به دست می آورند ، طرفدار قدرت های ستیزه جو هستند . دولت های لیبرال آنچه را که از طریق جنگ بدست می آورند کمتر از آن است که از صلح می گیرند پس صلح را می طلبند اما اکثر جنگ های که میان دول های لیبرال است برای دست یابی به ثروت می باشد . به طور کلی آنها اعتقاد به جهانی کردن لیبرالیسم و ریشه کن کردن اقتدارگرایی و توتالیتاریسم به عنوان عوامل موثر ظهور جنگ و تعارض در دنیا دارند و تاکید بر صلح دول لیبرال دارند و صلح جداگانه. (این که دول لیبرال با هم وارد جنگ نمی شوند)     نقدهایی علیه این نحله مطرح می باشد که به شرح ذیل است :   1- تجربه های تاریخی صلح جو بودن دول لیبرال را رد می کند . 2 – شکست کمونیست استالینی به علت ضعف این دول بوده است نه به معنای برتری لیبرالیسم .   2- نئوایدئالیسم لیبرال : خیلی شبیه انترناسیونالیست های لیبرال اند . به شکل دموکراتیک حکومت و ایجاد وابستگی متقابل تاکید دارند ، معتقد به نظم طبیعی نیستند ، قائل به برنامه ریزی برای نظم و نهادسازی اند ، بر دموکراتیزه کردن نهادهای بین المللی تاکید دارند ، به جهانی شدن به دید مثبت می نگرند ، تاکید بر دموکراتیزه کردن دولت ها ، نهادها ، سیاست ها و سازمانهای جهانی دارند .     3- نهاد گرای نئو لیبرال : 1980 مطرح شد. تاکید بر نقش دولت ، بازیگر اصلی دولت است ، بازیگران غیر دولتی فرعی هستند ، آنارشیسم بین المللی را قبول دارند ، اصل را بر امکان همکاری می دانند ، تاکید بر کاهش آنارشیسم از طریق نهادهای بین المللی ، همگرایی افزایشی در نهادهای منطقه ای وجود دارد ، دولت ها تمایل به همکاری دارند ، منافع مطلق مهمتر از منافع نسبی است .   نقد بر لیبرال : ناکارآمدی در جلوگیری از جنگ ، ناکآرامدی سازمان های جهانی برای ایجاد صلح ،نظم و امنیت . بحران های اقتصادی و ناکارآمدی تز لیبرال ( بحران اقتصادی 1929 ) ، عجز در تحلیل واقعیات به سبب افراط در آرمان گرایی ، زیر سوال رفتن ایده ی پیش گیری جنگ توسط نهاد برتر ،   نقاط قوت : توسعه ارزش همگرایی ، همکاری ، تجارت و بازارهای آزاد.   رئالیسم : نگرش های فلسفی ، انسان شناسانه ، جهان بینی ، نحله ی سیاسی .    1-       نگرش فلسفی : هابز و ماکیاول ، انسان ذاتا شرور است . 2-       نگرش انسان شناسانه : شرور بودن انسان و منفعت طلبی . 3-       جهان بینی : هرج و مرج و آنارشیسم ،اهمیت قدرت و تاکید بر دولت . 4-    نگرش سیاسی : در روابط بین الملل ؛ توازن قوا ، اعتقاد به ناکارآمدی نظام های بین الملل ، ماندگاری اتحادهای نظامی و کارآمدی آنها در جلوگیری از جنگ ، قدرت طلبی جوامع که مساوی با آنارشیسم بین المللی ، نگاه جبرگرایانه به تاریخ و مشی محافظه کارانه .   اصول مشترک رئالیسم :   1-       دولت سالاری : دولت مهمترین بازیگر عرصه روابط بین الملل می باشد . ( دولت قدرت فائقه ی مرکزی است ) 2-       بقاء : مهمترین اصل در منافع ملی تحصیل بقا است همه اقدامات بعدی دول برای کمک به بقا نیاز به افزایش قدرت دارد . 3-       خودیاری : دولت ها در نظام بین الملل تنهامی باشند ، همکاری محدود است ، عدم اتکا به ضمانت دول دیگر برای احراز بقا .   سه صورت رئالیسم :   1 – رئالیسم ساختاری اولیه : سیاست بین الملل عرصه مبارزه بر سر قدرت است ، نشات گرفته از سرشت انسان است .   2- رئالیسم تاریخی : ماکیاول و اچ کار .     3- رئالیسم ساختاری معاصر : والتس ، تکیه بر ساختار ، علت اصلی تعارض به خاطر آنارشیسم است.   نئو رئالیسم یا رئالیسم ساختاری : ( مکتبی برای تعدیل و اصلاح رئالیسم است )  ، دولت بازیگر اصلی است ، فقدان قدرت مرکزی در نظام بین الملل ، سطح تحلیل کلان ( ساختار نظام بین الملل ) ، همه چیز تحت تاثیر تغییرات سیستمیک ، سعی در ارائه درک جدید از سیاست بین الملل دارد ، به خاطر تاکید بر ساختار سیستمیک بر نظام بین الملل می گویند اگر چه افراد ، نگرش ها و رویه ها تفاوت دارند اما در عمل به علت فشار سیستمی شباهت زیادی دارند ، به زور خیلی توجه ندارند به همکاری ها تاکید می کنند مثل رئالیست ها به قدرت تاکید می کنند ( مقایسه منافع مکتسبه با سایر رقبا )، بر خلاف نئوایدئالیست ها اهمیت می دهند به فایده های مطلق .   نکته : رئالیست های کلاسیک منازعات را به طبع انسان منتصب می کنند اما نئورئالیست ها به وجود آنارشیسم.   نکته : رئالیست ها فلسفی اند ولی نئورئالیست ها سیاسی اند . ضعف رئالیست ها در قرن بیستم ( عجز رئالیست ها درباره بحران های جهانی ) : 1-       تلاش کشورها در کسب قدرت در جنگ جهانی دوم . 2-       ضعف در تحلیل بحران های اقتصادی 1929 . 3-       عدم تحلیل درست در وجود بحران شوروی و فروپاشی آن ( غفلت از ساختار اقتصادی ) 4-       تفاوت در دیدگاه های عملی نظریه پردازان رئالیست مانند تاکید کسینجر به جنگ ویتنام و مخالفت مورگناتا با این جنگ. 5-       نگاه بینا بینی نظریه پردازان رئالیسم به مسائل بین الملل . 6-    وجو تناقضات نظری ؛ اخلاق ، منافع مشروع ، منافع دیگران ، اختیار در عمل سیاسی در شرایطی که آنها به آزادی سیاست های قدرت ها اهمیت می دادند . 7-    نگاه رئالیستی در روابط بین الملل در واقع این است که یک قدرت بزرگ وجود داشته باشد برای نظام سیاسی که این نگاه محافظه کارانه به نظر می آید .   نقد لیبرال ها به رئالیست ها : 1-       بازیگر اصلی را دولت می دانند . 2-       چارچوب عقلانی برای همه کشورها تعیین می کنند. 3-       تاکید بر نیروی نظامی به صورت افراطی 4-       تاکید بر آنارشیسم بین المللی .   تفاوت نئو رئالیست ها ( ن.ر ) با نئو لیبرال ها ( ن.ل ) :   ن. ر : رسیدن به همکاری ها دشوار است . ن. ل: رسیدن به همکاری ها آسان است . ن.ر: فقدان اقتدار مرکزی ضایعه بزرگی است که از طریق همکاری و وابستگی به راحتی قابل ارتفاع نیست . ن.ل : تقویت رژیم ها و نهادهای بین المللی در رفع نقص فقدان اقتدار مرکزی موثر است . ن.ر : فایده نسبی مورد توجه است . ن.ل : فایده مطلق مورد توجه است. ن.ر : در اثر جهانی شدن هیچ تغییر ی در قدرت دولت وارد نمی شود . ن.ل: جهانی شدن باعث فرو کاستن نقش دولت و اهمیت بازیگران فراملی می شود . ن.ر: اهمیت به نیروهای نظامی می دهد . ن.ل: نیروی نظامی در سیاست سفلایشان است . ن.ر: سیاست داخلی و خارجی را تفکیک می کند. ن.ل : معتقد به تعامل سیاست داخلی و خارجی هستند . ن.ر : تاکید بر مفهوم قدرت و امنیت . ن.ل : تاکید بر اقتصاد سیاسی . شباهت ها :   1 – عدم تاکید بر استفاده از زور . 2- کم رنگی نقش اخلاق در نظرات . 3- توجه به همکاری ها و تعارضات .    مکاتب انعکاسی در روابط بین الملل به شرح ذیل است :   1 – فمنیسم: ( واکنشی به رئالیسم است ) ، نظام بین الملل مردانه است و بر اساس مرد سالاری استوار شده ، در حالی که زنان در سیاست بین الملل تاثیر گذار بودند اما رئال ها توجه نکردند ، اگر زنان در سیاست بین الملل دخیل شوند سیاست بین الملل رنگ انسانی و دوستانه پیدا می کند و البته اگر زنان در روابط بین الملل باشند همکاریهای بین المللی زیاد می شود .   انتقاد به رئالیست ها :   1-       قدرت : قدرت تعریف شده چون بر امتیازات مردانه مبتنی است تعریف جهانی نیست .   2-       اخلاق : نمی توان اخلاق را از سیاست جدا کرد بهتر است اموال اشتراکی اخلاق را استخرج کنیم .   3-    استقلال دولت ها : نظام بین الملل عرصه مستقلی برای رقابت دولت است که این خصوصیت مردانه است و ریشه در دوران تربیتی مردان دارد .   4-       تمایز در سیاست داخلی و بین الملل : رئالیست ها می گویند حاکمیتی که بر حقوق بین الملل ارجعیت دارد را رد می کنند .   5-       بهره گیری از زور در روابط بین الملل : خشونت طلبی قسمتی از ذات مردان است که جنگ را اجتناب ناپذیر می دانند .   6-       اگر زنان در نظام بین المللی تاثیر بسزایی داشتند همکاریها بیشتر و اخلاقی تر می شد ( در بعد نظریه پردازی ) .   فرا مدرنیسم: یعنی دورانی که ارزش های مدرنیستی زیر سوال می رود  و خیلی از پارادایم های غالب را به چالش می کشد . محور این مکتب بر نفی واقعیت منحصر به فرد است  ، واقعیت مطلق و عینی وجود ندارد و تجارب و برداشت های زیادی وجود دارد ، هیچ داوری نهایی برای تشخیص واقعیت وجود ندارد و اینکه دولت ها بازیگران اصلی هستند را قابل توجیه نمی دانند . چگونه می توان یک سلسله از ارزش ها را به همه واحدهای سیاسی تعمیم داد .؟ دولت ها واقعیت های مدنی و ملموسی ندارند مانند شوروی .   پست مدرنیتها : مخالف ساده سازی مفاهیم هستند مثلا منافع ملی موجودیت عینی ندارد و نمی توانیم آنرا تسری بدهیم یا دولت نماینده ملت است ، دولت بسیط و عینی نداریم و باید به تعارضات درونی و شهروندان توجه کنیم مانند شوروی که از چند اتحاد تشکیل شده است ، در باز خوانی متون به نکات آشکار توجه دارند .   نقد به رئالیست ها : این است که نگاهی خیلی محدود دارند و جزئی نگر هستند مدل رئالیستها ، مدلی ساده و غیر دقیق می دانند .   3- فرامدرنیست فمینستی : مفروضات رئالیست ها و آموزه های فمنیست ها را زیر سوال می برند ، تلاش می کنند لحن مردانه رئالیست ها را زیر سوال ببرند و سخنانشان کمتر آهنگ قدرت داشته باشد اما فرا مدرن ها می گویند این چارچوب صدا و لحن زنانه هم توانایی غلبه بر صدای نظام بین الملل را ندارد .   رویکرد مطالعات صلح : ( چالش ایدئالیست ها و رئالیست ها ) در واقع تلاش است صلح از طریق اجتماعات ملی و فراملی تامین شود نه از طریق مبادلات رهبران ، تاکید بر مشارکت عملی و وجهه ای آرمانی دارد .   نقد وارد بر آنها : دچار تعصبات هنجاری ، آرمان گرا و عدم عینیت دارند .   نتایج : قائل اند که جنگ و نزاع طبیعی نیست ، صلح را در زیربنا می دانند نه در روبنا و فقر ، گرسنگی، و سرکوب عامل اساسی و نمادهای بنیادین خشونت هستند .   طرفداران صلح در تقسیم این رویکرد :   1-    صلح مثبت یا فعال : صلحی که ساختارهای اساسی را هدف قرار می دهد و باید فرهنگ نظامی گری را تغییر داد. مانند هدف قرار دادن خودکامگی ، فقر و.....   2-       صلح منفی یا منفعل : صرفا از بروز خشونت ظاهری جلوگیری می کند.   اقدامات رویکرد مطالعه صلح : تشکیل جنبش های صلح ، انتقاد از انواع خشونت ، تبلیغ هنجارها در آثارشان ، ترویج برابری در حوزه های مختلف ( اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ) . رویکردهای مطالعات هنجاری : در عرصه روابط بین الملل همه بازیگران مدام درگیر با هنجارها می باشند و باید هنجارها را تقویت کرد تا مانع بروز جنگ و تعارض شوند . اشکالات رویکرد مطالعات هنجاری :   1-    هر بازیگری نگرش و هنجاری متفاوت دارد  اختلاف در توجیه پذیری جنگ ، چه کشورهایی مجاز به داشتن تسلیحات بزرگ اند ، بنابراین نگرش ها متفاوت می باشند و سایه انداخت یک نگرش واحد کار را سخت می کند .   2-    ازدیاد باید و نباید ، وقتی هیچ واقعیتی هنجار نیست بنابراین گزاره های این رویکرد واقعی نیست و تصدیق نمی توان کرد و این امر حاکی از غلبه نگرش پوزیتیویسم است .   3-    آنها یک فضای آرمانی را ترسیم می کنند ، یک نظریه هنجاری مورد وفاق همه وجود ندارد ، هنجارها قابلیت سوءاستفاده را دارند ، جوامع هم یکسان نیستند و هنجار پذیری آنها با هم فرق می کند.، بین سیاست دولت ها و هنجارها تعارض است .   عوامل رشد زمینه هنجارگرایی در فضای بین الملل :   1-       گسترش ارتباطات 2-       آمیختگی دستگاهای هنجاری 3-       فرسایش تعصبات هنجاری 4-       افزایش تعاملات امنیتی و اقتصادی و بهم پیوستگی آنها 5-       امکان تشکیل انسجام ضد جنگ و خشونت ها به صورت جهانی 6-       تقویت نهادهای دموکراتیک   نظریه شمال و جنوب :   آیا نطریات موجود روابط بین الملل به درد کشورهای عقب مانده هم می خورد ؟ تا کنون بسیاری از گفته های روابط بین الملل از میان رفتار و ساختارهای وستفالیا بودند در حالیکه کشورهای جنوب مدل ناقصی از وستفالیا بودند و کارکردهای اصلی این نظریات قدرت های بزرگ را در بر می گیرد .   دولت به عنوان بازیگر اصلی در جوامع غربی مختصات کاملی از آن وجود دارد اما در کشورهای جنوب این مختصات به کار نمی آیند زیرا :   1-       مرزها اولا بدون ملاحضات حقوقی ایجاد شده و مفهوم مرز در کشورهای پیشرفته را این کشورها ندارند. 2-       اغلب کشورهای جنوب بر سرزمین خودشان تسلط کافی ندارند ( بحران نفوذ ) . 3-       نهاد دموکراتیک خیلی وجود ندارد و دولت خودش عامل تهدید مردم است .   حاکمیت : اصل عدم مداخله و اقتدار یک دولت و اعمال قانون در کشور خود .   ویژگی های حاکمیت در کشورهای جنوب :   1-       کشورهای جنوب حاکمیت مسلط ندارند ( به علت عدم قدرت ) 2-       فرسایش حکومت به نفع مردم نیست زیرا فشارهای بین المللی زیاد می شود .   نکته : اگر حاکمیت کمتر شود همگرایی بیشتر خواهد شد .   پیش شرط های همگرایی :   1-رشد و پیشرفت قابل ملاحضه اقتصادی 2- فرهنگ و نهادهای دموکراتیک 3-اعضای موجود در فرآیند همگرایی احساس تهدید و امنیت بیشتری داشته باشند 4- رسیدن به همگونی به لحاظ توسعه ، امنیت ، ارزش ، هنجار و.........   نکته : کشورهای در حال توسعه منابع متنوع ناامنی دارند و فرهنگ و نهاد دموکراتیک کمتری دارند .   نکته : نظریه همگرایی مختص به جوامع پیشرفته است .     نکته : کشورهای شمال و جنوب را با تقسیم بندی اقتصادی در نظر می گیرند هرچند که این تقسیم بندی از واقعیات جغرافیایی هم دور نمی باشد .   اتحادها و ائتلاف های بین المللی : از منظر واقع گرایی سیاسی به وجود آورنده ی اغلب اتحادها قدرت های بزرگ بودند و این اتحادها را هدایت می کردند و بر اساس منافع آنها این اتحادها شکل گرفتند .   انگیزه اتحاد متفاوت است : در کشورهای شمالی اتحادها برای مبارزه بیرونی است و اتحادهای جنوبی انگیزه داخلی دارند و اتحادهایشان برای حفظ موقعیت داخلی و رهبری خودشان است و آن به علت بسته بودن این کشورها می باشد و در جنوب این نوع اتحادها شکننده تر و کم دوام تر می باشد و در شمال این اتحادها بادوام تر است .   نظام بین الملل :   آیا کشورهای جنوب در شکل دادن به نظام بین الملل موثراند و آیا نظام بین الملل محلی در آن از ساختن شمال و جنوب وجود دارد ؟   به عنوان مثال نئورئالیستها می گویند اکثرا قدرت های بزرگ نقش در سیاست بین الملل دارند ، مانند اینکه در طول دوران جنگ سرد چه کشورهای مهم و چه کشورهایی منزوی باشند و نگاهی دیگر می گوید بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی و نظام دوقطبی برخی از جنوبی ها مستقل شدند اگر منابع خود را کامل می کردند.  

مفهوم و تعریف نظریه :

1- دیدگاه ذهنی گرایان :

نظریه به دستگاهی قیاسی اطلاق می شود که حاوی مجموعه ای از قضایای به هم پیوسته از عناصر تصوری و ذهنی است . قضایای آن موضوعی و بدیهی است .

2- دیدگاه عینی گرایان و تجربه گرایان :

نظریه تلخیصی منظم از داده ها اطلاق می شود که در ذهن منعکس شده است .

3- دیدگاه معرفت شناسانه :

1) کارن همپل : نظریه حاوی دستگاه منتظمی است که برای پدیده های بسیار متنوع خارجی ، تبیین منظم و یکسانی ارائه می دهد .

2) ایان باربود : وی نظریه را مساوی با چهارچوبهای مفهومی درونی می داند که می توان از آنها قوانین را استخراج کرد .

3) رفیع پور : نظریه مجموعه به هم پیوسته و نظام یافته ای از گزاره ها می داند که بیانگر بخشی از واقعیت است .

معیار شناخت شناسانه ارزیابی مفروضات یک نظریه  :

الف : رهیافتها

1-  رهیافت سنتی : معتقدند که علوم انسانی تابعی از جهان بینی فلسفی و حتی گاه ناشی از برداشتهایی از بینش و فرهنگ جوامع است . و به عبارت دیگر قوانین علوم انسانی دارای ثبات و پایداری و پیشرفت نیست بلکه به مقتضای جهان بینی های فلسفی و ایدئولوژیکی نظریه مختلفی درباره انسان وجود دارد .

2- رهیافت رفتار گرایی : رفتار گرایان معتقدند نظریه ای اعتبار دارد که مبنای صدورش عینیات خارجی و صدق و کذبش مبتنی بر تعمیمات تجربی باشد و نظریه پوزیتوسیت ها مهمترین رکن علم عینی گرایی .

3-  فوق رفتار گرایی : تلفیق دو رهیافت سنتی و رفتار گرایی می باشد . ذهنی گرایی – عینی گرایی – فلسفی و علمی – مطلق گرایی و نسبی گرایی قیاس و استقراء .

نظریه های امپریالیسم :

الف : تبیین امپریالیسی ناشی از قدرت :

1- دیدگاه این نظریه همه جوامع سیاسی به لحاظ طبیعت نا امنی ( ترس امنیتی ) که دارند سعی خواهند کرد با افزایش قدرت نظامی خود از آسیب پذیری بکاهند .

صاحب نظران نظریه امپریالیسم :

ناشی از قدرت عبارتند از : مورگنتا – شومان – آرون

اشتراک نظر کلیه صاحب نظران : کلیه واحد های سیاسی که منابع لازم برای اعمال سیاست های امپریالیسی داشته باشند به سیاست امپریالیستی اقدام خواهند کرد .

نکته مهم این است : امپریالیسم پدیده مطلق و گذرا نیست بلکه اقدام یک واحد سیاسی است برای رفع ترس امنیتی ، خود محرک لازم را برای اقدام بازیگر دیگر فراهم می کند که با گرایش دور باطلی ایجاد می شود که در آن امنیت یک کشور موجب نا امنی دیگر بازیگران خواهد شد .

نکته دیگر اینکه مورگنتا معتقد است که صرفاً ترس امنیتی محرک امپریالیسم نیست بلکه پیروز یا شکست در جنگ و ضعف دیگران می تواند ، ترغیب کننده سیاست امپریالیستی باشد .

نظریه های امپریالیسم ناشی از قدرت :

مفروضه های مهم نظریه امپریالیسم ( نظام سلطه ) ( نظریه مورگنتا ) :

1-    زیر بنای رفتار خارجی جوامع را ترس امنیتی تشکیل می دهد .

2-    روابط بین جوامع مبتنی بر خودیاری و هرج باقی خواهد ماند . .

3-    محیط هرج و مرج گونه بازیگران سیاسی را به حفظ هویت فیزیکی و سیاسی فرهنگی خویش حساس می کند .

4-    قدرت نظامی به عنوان ابزار مورد استفاده برای رفع ترس امنیتی و تهاجم دیگران لازم است .

5-    دولتها ناگزیرند برای تضمین بقای خود به قدرت نظامی اهمیت دهند .

6-    بازی بازیگران مبتنی بر حاصل جمع جبری صفر است .

7-    قدرت صرفاً وسیله نیست بلکه به صورت هدف در می آید .

8-    تنها تشکیل امپراتوری است که تضمین کننده امنیت دائمی است .

تعریف امپریالیسم : مور گنتا می گوید : امپریالیسم خط مشی سیاسی است که بازیگری قصد براندازی وضع موجود با برهم زدن روابط قدرت بین دو یا چند بازیگر را دارد .

تعریف امنیت : حفظ تمامیت ارضی در مقابل تهاجم و یا تهدید به تهاجم

تعریف قدرت : توانایی و قابلیت تغییر رفتار دیگران به مقتضای خواسته صاحب قدرت .

الف : دستگاه منطقی نظریه امپریالیسم ناشی از قدرت :

1- اگر هرج و مرج طبیعت ساختار حاکم بر روابط جوامع باشد (مقدم) آنگاه هر یک از جوامع امنیت خود راا از سوی جوامع دیگر در معرض تهدید می بیند .

2- اگر هر یک از جوامع امنیت خود را از سوی جوامع دیگر در معرض تهدید ببینند ( مقدم ) آنگاه برای رفع تهدید به افزایش قدرت نظامی و گسترش حوزه نفوذ ارضی خود دست خواهند زد .

3- اگر جوامع برای رفع تهدید به افزایش قدرت نظامی و گسترش حوزه نفوذ ارضی خود دست زنند ( مقدم) آنگاه جوامع دیگر برای حفظ و افزایش موقعیت خود اقدام به رقابتی نظامی دست خواهند زد .

4- اگر جوامع برای حفظ و افزایش موقعیت امنیتی خود به اقدام رقابتی نظامی دست بزنند ( مقدم ) آنگاه روابط سلطه جویانه امپریالیستی بر روابط بین جوامع حاکم خواهد شد .

ب : تبیین زیست شناختی اجتماعی از امپریالیسم

مفروضه های نظریه امپریالیسم بر مبنای زیست شناختی اجتماعی ( نظریه شومپیتر ) :

1-    امپریالیسم ناشی از خصلتهای موروثی و ژنتیک انسان است که به صورت تهاجم علیه هم نوع تجلی می یابد .

2-    انسان صرفاً موجودی عقلایی نیست بلکه عمدتاً سخت تأثیر ویژگی های عادی و یا بیولوژیکی به خشونت کشیده می شود .

3-    امپریالیسم از دوران قبل از سرمایه داری به سرمایه داری که قالب فکری عقلایی است وارد شده است .

4-    سرمایه داری ذاتاً به لحاظ عقلایی بودن ضد امپریالیسم است .

5-    عملکرد صحیح سرمایه داری ، امپریالیسم را از بین می برد .

6-    منابع کمیاب به طور نا مساوی بین بازیگران کشور تقسیم شده است .

تعارف مفاهیم :

خوی نیاکانی : منظور خصلتهای پرخاشجویانه انسانی برای تأمین بقاست .

پرخاشگری : تحمیل خشونت قهر آمیز بر دیگران

تنازع بقاء : وضعیت نا مطلوب محیطی که در آن بقای هر فرد یا هر نوع مستلزم رقابت قهر آمیز یک فرد یا گروه مناسب است که در عمل به نابودی دومی می انجامد .

دستگاه منطقی نظریه زیست شناختی اجتماعی امپریالیسم :

1- اگر انسان مایل به بقاء خود باشد ( مقدمه) در آن صورت برای دستیابی به منابع کمیاب باید رقبای خود را تسلیم یا نابود کند .

2- اگر انسان برای دستیابی به منابع کمیاب باید رقبای خود را تسلیم و یا نابود کند ( مقدم ) در آن صورت باید از خصلت پرخاشجویی ذاتی خود علیه ضعیف ترها استفاده کنند .

3- اگر انسان باید برای دستیابی به « منابع کمیاب در اختیار کشور ما » از خصلت پرخاشجویی ذاتی خود علیه این کشور ما استفاده کند ( مقدم ) در آن صورت مکانیسم پرخاشجویی ذاتی او هنگام برخورد با محرک خارجی « وجود منابع کمیاب در اختیار دیگر کشورها » فعال می شود .

4- از آنجا که مکانیسم پرخاشجویی ذاتی انسان هنگام برخورد خارجی وجود منابع کمیاب در دست دیگر کشورها فعال می شود ( مقدم ) در آن صورت کشورها برای دستیابی به منابع کمیاب علیه کشورهای دارنده آن منابع به جنگ امپریالیستی دست می زنند .

5- اگر کشورها هنگام برخورد با محرک خارجی تحریک می شوند به جنگ امپریالیستی دست می زنند ( مقدم ) در آن صورت این مکانیسم درونی به طور خودکار  و غیر ارادی فعال می شود .

نظریه امپریالیسم اقتصادی :

مفروضه های نظریه امپریالیسم اقتصادی ( نظریه هیلفردینگ ) و هابسون و لنین ( بر بنای نظریه هارکس ) :

1- رابطه سیاست و اقتصاد ( اقتصاد زیر بناء و سیاست رو بنا ) که هابسون و هیلفردینگ اراده انسانی را قادر به تعدیل این فشار می داند .

2- سرمایه داری دچار بحران است : 1- بحران ناشی از کاهش سود    2- بحران ناشی از مصرف کمتر از تولید و کمبود تقاضای موثر ( نظریه هابسون و رزا لوکزامبورک )   3- بحران ناشی از روند پیدایش انحصار و از بین بردن رقابت ( نظریه هیلفردینگ )

3- تنها محرک و انگیزه نظام سرمایه داری کسب سود بیشتر است که پیشرفت تکنولوژیک سرمایه داری به منظور مازاد تولید ، زمینه مناسب آنرا فراهم کرده است .

دستگاههای منطقی نظریه امپریالیسم اقتصادی نظریه هابسون :

1- اگر هدف سرمایه دار از تولید کسب سود بیشتر و کاهش هزینه باشد ( مقدم ) در آن صورت وی سرمایه ثابت ( تجهیزات ) را جایگزین سرمایه متغیر ( کارگران ) خواهد کرد .

2- اگر سرمایه دار سرمایه ثابت را جایگزین سرمایه متغیر کند ( مقدم ) در آن صورت سرمایه متغیر قدرت خرید خود را از دست خواهد داد . 

3- اگر سرمایه دار سرمایه ثابت را جایگزین سرمایه متغیر کند (مقدم) در آن صورت بهره وری تولیدی افزایش خواهد یافت .

4- اگر پیشرفت تکنولوژیک سود صنعتی را در نظام سرمایه داری نسبت به سود بانکی افزایش دهد (مقدم)  در آن صورت سرمایه بانکی جهت افزایش سود با صنعت ادغام شده ( انحصار مالی ) ایجاد خواهد کرد .

5- اگر در نظام سرمایه داری کاهش قدرت جایگزین قدرت کارگران با بهره وری تولیدی عجین شود (مقدم) در آن صورت مصرف کمتر از تولید در اقتصاد سرمایه داری به وجود خواهد آمد .

6- اگر در نظام سرمایه داری مصرف کمتر از تولید وجود داشته باشد ( مقدمه ) در آن صورت یا دولت به توزیع ثروت برای ایجاد تقاضای موثر اقدام می کند و یا سرمایه داری وارد مرحله امپریالیسم می شود .

7- اگر نظام سرمایه داری دچار مصرف کمتر از تولید شود (مقدم) در آن صورت جهت ایجاد بازار جدید و سرمایه گذاری و تقاضای موثر به قلمروهای اقتصادی کشورهای عقب افتاده هجوم خواهد برد .

8- اگر انحصار مالی در داخل و یا خارج با کاهش سود روبرو باشد (مقدم) در آن صورت جهت ایجاد سیاست حمایت اقتصادی نیاز اعمال سیاستهای تعرفه گمرکی از سوی دولت دارد .

 9- اگر دولت به تقاضای حمایتی دولتی جهت ایجاد انحصار در قلمروهای اقتصادی پاسخ مثبت دهد (مقدم) در آن صورت سرمایه داری وارد مرحله امپریالیسم می شود .

10- اگر کشورهای امپریالیستی قلمرو اقتصادی جدید برای تقسیم بین خود نداشته باشند (مقدم) در آن صورت جنگ امپریالیستی اجتناب ناپذیر خواهد بود .

11- اگر جنگ امپریالیستی میان کشورهای سرمایه داری انحصاری اجتناب ناپذیر باشد (مقدم) آنگاه سرمایه داری انحصاری با وقوع جنگهای امپریالیستی بر سر رقابت برای تصرف قلمروهای اقتصادی یکدیگر از بین خواهد رفت .

نظریه امپریالیسم ناشی از ایدئولوژی :

مفروضه های نظریه امپریالیسم ناشی از ایدئولوژی ( نظریه مانهایم و مورگنتا کسینجر) :

1-    در ذات ایدئولوژی نوعی عدم تساهل ، خشکی و انعطاف ناپذیری نهفته است .

2-    ایدئولوژی ها برخاسته از موقعیتی نا مطلوب موجود و یا نارضایتی از وضع نا مطلوب موجود است .

3-    ایدئولوژی گرایشی تحمیلی برای تفسیر محیط به نفع خود .

مفاهیم اصلی نظریه :

1-    ایدئولوژی : مجموعه باورها و اعتقاداتی است که جنبه اجتماعی داشته عملاً خواهان تغییر وضع موجود است .

2-    جامعه اعتقادی : گرایش اعتقادی به مرزهای عقیدتی غیر ارضی که حاکی از پیوستگی فکری و گروهی است .

3-    فضای حیاتی : قلمرو ارضی که تأمین کننده نیازهای استقلالی جامعه اعتقادی است .

4-    خود کفایی : خود بسندگی ، استقلال و بی نیازی از دیگر جوامع اعتقادی .

دستگاههای منطقی نظریه امپریالیسم ناشی از ایدئولوژی :

1- اگر جامعه الف از موقعیت خود در داخل و یا خارج نا راضی باشد ( مقدم ) آنگاه خواهان رفع موقعیت مطلوب خود خواهد بود .

2- اگر جامعه فرضی الف خواهان رفع موقعیت نا مطلوب خود باشد ( مقدم ) آنگاه به تعریفی مجددی از خود و وضعیت محیطی دست خواهد زد .

3- اگر جامعه فرضی الف به تعریف مجدّدی از خود وضعیت محیطی دست یابد ( مقدم ) آنگاه برای رفع موقعیت نا مطلوب فعلی به راهنمایی تعریف جدید از خود دست به اقدام عملی خواهد زد .

4- اگر جامعه فرضی الف برای رفع وضعیت نا مطلوب فعلی خود به راهنمایی جدید دست به اقدام عملی زند ( مقدم ) آنگاه موقعیت دیگر جوامع را به خطر خواهد انداخت .

5- اگر جامعه فرضی الف برای رفع موقعیت نا مطلوب خود دیگر جوامع را به خطر اندازد ( مقدم ) آنگاه جوامع دیگر به مقتضای توانایی خود یا در مقابل آن مانع ایجاد خواهند کرد و یا تسلیم خواهند شد .

6- اگر جوامع دیگر در مقابل سیاستهای جامعه فرضی الف مانع ایجاد کند ( مقدم ) آنگاه جامعه فرضی الف برای رفع مانع اقدام خواهد کرد .

7- اگر جامعه فرضی الف برای رفع مانع در مقابل سیاستهای تغییر طلبانه خود دست به اقدام قهر آمیز بزند ( مقدمه ) آنگاه سیاست آن جامعه امپریالیستی شده است .

نظریه وابستگی :

مفروضه های نظریه وابستگی از دیدگاه سمیر امین :

1- زیر بنای روابط کشورها مبتنی بر مسائل اقتصادی است .

2- کشورهای مختلف در سلسله مراتب مختلف از قدرت اقتصادی قرار دارند .

3- انحصارات بین المللی چون شرکت های چند ملیتی موجب  تحکیم نا برابری بازیگران کشوری در صحنه بین الملل می شود .

4- کشورهای مرکز ( متروپُل ) برای حفظ منافع خود علیه کشورهای وابسته و حاشیه با هم همکاری می کنند.

5- رابطه کشورهای مرکز و پیرامون رابطه ی استثماری است و حاصل جمع جبری صفر بر آن حاکم است .

6- کشورها برای تأمین منافع خود محورانه ، رفتاری عقلایی دارند .

7- شرکتهای چند ملیتی مجبور به تبعیت از منافع کشوری هستند و یا بالعکس .

مفاهیم مهم نظریه  وابستگی :

1- مرکز ( متروپل ) : کشور صنعتی با نظام اقتصادی سرمایه داری که به مرحله ای از توسعه خود به نام مرحله سرمایه گذاری خارجی رسیده است .

2- پیرامون حاشیه : کشوری کشاورزی با نظام اقتصاد معیشتی که در مرحله ای زودرس در اقتصاد جهانی ادغام می شود .

3- توسعه وابسته : به وضعیتی گفته می شود که در آن تحولات اقتصادی داخلی کشور پیرامونی نسبت به تحولات کشور مرکز مشروط می شود .

4- توسعه توسعه نیافتگی : به وابستگی پیش رونده و شرطی شدن فزاینده کشور پیرامونی به کشور مرکز اطلاق می شود .

دستگاههای منطقی نظریه وابستگی :

1- اگر نظام سرمایه داری کشور با بحران روبرو شود ( مقدم ) در آن صورت برای رفع بحرانهای خود بر همکاری با دیگر کشورهای سرمایه داری در قالب شرکتهای چند ملیتی دست می زند .

2- اگر کشورهای سرمایه داری به همکاری با یکدیگر در قالب شرکتهای چند ملیتی دست زنند ( مقدم ) در آن صورت انحصار مبادلات صنعتی ، اقتصادی و مالی را به خود اختصاص می دهند .

3- اگر کشورهای سرمایه داری انحصار مبادلات صنعتی ، اقتصادی و مالی را به خود اختصاص دهند ( مقدم ) آنگاه در مبادله با کشورهای عقب افتاده در موقعیت برتری برای تأمین منافع خود قرار می گیرند .

4- اگر کشورهای سرمایه داری در مبادله با کشورهای عقب افتاده در موقعیت برتری برای تأمین منافع خود قرار گیرند ( مقدم ) آنگاه کشورهای عقب افتاده برای دستیابی به توسعه صنعتی از طریق انتقال تکنولوژی مجبورند به خواسته های جمعی کشورهای صنعتی تن دهند .

5- اگر کشورهای عقب افتاده مجبور باشند برای دستیابی به توسعه صنعتی از طریق انتقال تکنولوژی به خواسته های جمعی کشورهای صنعتی تن دهند ( مقدم ) آنگاه تحولات داخلی و رفتار خارجی آنان نسبت به خواسته ها و الزامات کشورهای صنعتی شرطی می شود .

6- اگر تحولات داخلی و رفتارخارجی کشورهای عقب افتاده ، نسبت به خواسته ها و الزمات کشورهای صنعتی شرطی شود ( مقدم ) آنگاه کشورها به دو دسته مرکز ( شمال ) و پیرامون ( جنوب ) تقسیم می شوند .

7- اگر کشورها به دو دسته مرکز و حاشیه تقسیم و تحولات داخلی و رفتار خارجی حاشیه نسبت به تحولات داخلی و رفتار خارجی مرکز مشروط شود ( مقدم ) آنگاه منزلت کشورهای صنعتی با استفاده از منابع کشورهای جنوب و تعمیق روند توسعه افزایش و منزلت کشورهای جنوب ( حاشیه ) با انتقال منابعش به کشورهای شمال ( مرکز ) و شیوع توسعه عدم توسعه کاهش خواهد یافت .

نمودار نظریه وابستگی = توسعه توسعه مرکز = توسعه عدم توسعه حاشیه

نظریه چرخه ای استیلا :

مفروضه های نظریه چرخه ای استیلا ( نظریه های فرهنگی گرامشی – نظریه چامسکی – نظریه والراشتاین – نظریه کوئینسی رایت – نظریه بلند پیشوای مدلسکی )

1-    نابرابری در قدرت و نقش بازیگران

2-    تعارض بین منافع بازیگران

3-    استیلا جویی جزئی از ذات نظام جهانی است .

مفاهیم :

 1- استیلا : برتری و تفوق عظیم یک بازیگر به نحوی که دیگر بازیگران برای اقدام آن نوعی مشروعیت و نفوذ قائلند .

2- چرخه : به برهه تاریخی خاصی اطلاق می شود که طی آن نوعی تشابه الگویی بر رفتارها حاکم است .

3- مشروعیت : قبول داوطلبانه و یا اکراه آمیز تفوق و برتری اقتدار یک بازیگر درفیصله و کارگردانی مسائل بین المللی

4- مرکز ( متروپل ) : منطقه اقتصادی که مبنای تولید ارزشهای اقتصادی موضوع است .

5-پیرامون ( حاشیه ) : منطقه اقتصادی صادر کننده مواد خام به مرکز

6- شبه پیرامون : منطقه واسطه اقتصادی است که بعضی از ویژگی های هر دو منطقه مرکز و پیرامون را دارد .

دستگاههای منطقی نظریه ی چرخه ای استیلا :

1- اگر نظام جهانی بر تلاش استیلا جویانه بازیگران مبتنی باشد ( مقدم ) آنگاه بازیگران قدرتمند سعی دارند به رهبری آن نایل آیند .

2- دیگر بازیگران قدرتمند سعی دارند به رهبری این نظام نایل آیند ( مقدم ) آنگاه از طریق مختلف سعی خواهند کرد قدرت خود را نسبت به رقبا بهبود بخشند .

3- اگر بازیگران قدرتمند مایل به تحکیم قدرت خود نسبت به رقبا باشند ( مقدم ) آنگاه سعی خواهند کرد از دستیابی دیگر بازیگران به قدرت برتر جلوگیری کنند .

4- اگر بازیگران قدرتمند مایل باشند از دستیابی دیگر بازیگران به قدرت برتر جلوگیری کنند ( مقدم ) آنگاه برای حفظ قدرت برتر به نوآوری سیاسی و اقتصادی دست خواهند زد .

نظریه موازنه قدرت :

1-    انسان ذاتاً شرور است

2-    شرارت انسان پایدار است .

3-    شرارت انسان از قدرت طلبی و زیاده خواهی او سرچشمه می گیرد .

4-    قدرت طلبی و زیاده خواهی و ترس انسانی همراه با فقدان امکانات انسان را مضطرب می کند .

5-    اضطراب انسان زمینه ساز جنگ همه علیه همه می شود .

6-    انسان موجودی عقلایی است .

7-    جنگ امری عادی و ممکن است .

مفروضه های نظریه موازنه قدرت :

1-    ریمون آرون

2-    جورج کنان

3-    کیسینجر

4-    آلفرد تی – ماهان

5-    سرهلفدر میکندر

6-    هانس جی – مور گنتا

7-    نیکولاس اسپایکمن

مفاهیم نظریه موازنه قوا :

1- قدرت : توان عملیاتی ، نظامی و اعتباری هر کشور است که موجب رفتار دیگران به نفع صاحب قدرت می شود .

2- موازنه قدرت : تعادل یا ثبات قوانین دو یا چند قدرت متخاصم به طوری که هیچ یک از قدرتها به خود اجازه ندهد که از طریق آغاز مخاصمه تعادل موجود را بر هم زند .

3- منافع ملی : تضمین بقای شرافتمندانه کشور به قول مورگنتا بر حسب قدرت تعریف می شود .

4- نیروی موازنه دهنده : بازیگری که با افزودن بخشی از قدرت خود بر سود طرفداران وضع موجود موجب بقای نظام میشود.

5- انعطاف : وجود امکان برای دستیابی به منافع از طریق دیپلماسی ، مذاکره و تشکیل اتحادیه .

 6- امنیت : به وضعیتی اطلاق می شود که بقای شرافتمندانه کشور را در معرض تهدید بنا شد .

دستگاههای منطقی نظریه موازنه قوا :

1- اگر کشورها از انسانهای قدرت طلب ، زیاده خواه و مضطرب از به خطر افتادن امنیت خود تشکیل شده باشد ( مقدم ) آنگاه صحنه بین الملل عرصه رقابت بین کشورهای مختلف خواهد بود .

2- اگر صحنه بین الملل عرصه رقابت بین کشورهای مختلف باشد ( مقدم ) آنگاه کشورها برای حفظ برتری و تأمین امنیت دائمی خود به حفظ قدرت ، افزایش قدرت و کسب اعتبار اقدام خواهند کرد .

3- اگر کشورها برای حفظ برتری و امنیت دائمی خود به حفظ قدرت ، افزایش قدرت و کسب اعتبار اقدام کنند ( مقدمه ) آنگاه کشورها در صورت امکان خود منفرداً و یا به صورت اتحاد با دیگران در مقابله با هر کشوری که در رسیدن به این اهداف راه آنان را سدّ کند دست به خشونت خواهند زد .

4- اگر کشورها در صورت امکان – خوی منفرد و یا به صورت اتحاد با دیگران در مقابله با هر کشوری که در رسیدن به این اهداف راه آنان را سدّ کند دست به خشونت خواهند کرد ( مقدم ) آنگاه خشونت در نظام بین الملل امری طبیعی است .

5- اگر خشونت در نظام بین الملل امری طبیعی است ( مقدم ) آنگاه کشورهایی که از لحاظ نظامی قوی ترند ، منافع ملی خود را بر حسب قدرت نظامی تأمین می کنند.

6- اگر کشورهایی که از لحاظ نظامی قوی ترند منافع ملی خود را بر حسب قدرت های نظامی تأمین می کنند ( مقدم ) آنگاه چنین کشورهایی با رضایت از تأمین قدرتمندانه منافع ملی موجود را به نفع خود حفظ خواهند کرد .

7- اگر کشورهایی که با تأمین قدرتمندانه منافع خود نظام موجود را به نفع خود حفظ کنند ( مقدم ) آنگاه آنان از وضع موجود راضی خواهند بود .

8- اگر کشورهایی که قدرتمندانه منافع خود را تأمین کرده اند از وضع موجود راضی باشند ( مقدم ) آنگاه کشورهایی که تحت فشار منافع ملی خود را تسلیم قدرتهای فاتح کرده اند از وضع خود ناراضی هستند .

9- اگر کشورهایی که تحت فشار منافع ملی خود را تسلیم قدرتهای فاتح کرده اند از وضع خود ناراضی باشند ( مقدم ) آنگاه جهت از بین بردن وضع موجود به تجهیز نظامی خود اقدام خواهند کرد .

10- اگر کشورهای نا راضی از وضع موجود به تجهیز نظامی خود برای تغییر وضع موجود اقدام کنند ( مقدم ) آنگاه کشورهای راضی از وضع موجود برای حفظ وضع موجود بر قدرت نظامی خود خواهند افزود .

11- اگر کشورهای راضی و نا راضی از وضع موجود در رقابت با یکدیگر بر قدرت نظامی خود بیفزایند ( مقدم ) آنگاه به طور خودکار تعادل نیروها و موازنه قدرت بین آنان به طور پایدار حفظ خواهد شد .

نظریه بازدارندگی :

1-    وجود حداقل دو بازیگر رقیب و پیوستگی مثبت و یا منفی منافع این بازیگران با یکدیگر

2-    منطقی بودن تصمیم گیرندگان کشوری

3-    توان سلاح اتمی از ایجاد تغییر در تصمیم بازیگران مهاجم

4-    تحمل نا پذیر بودن خسارات ناشی از جنگ اتمی

5-    وجود بدیهای مختلف برای تصمیم گیری

6-    وجود رابطه بین تهدید و بازدارندگی

7-    قدرت انسان در کنترل حوادث

8-    فزونی چشمگیر هزینه های ناشی از تهاجم نسبت به دستاوردها و نقش آن در کارایی بازدارندگی

مفاهیم مهم نظریه بازدارندگی :

1- اعتبار : قبول واقعیت داشتن توانمندی و اراده مهم لزوم برای کاربرد آن جهت باز داشته شدن مهاجم از تهاجم

2- بازدارندگی : تأثیر گذاری بر رفتار طرف مقابل به نحوی که تصمیم خود مبنی بر حمله نظامی تغییر ایجاد کند.

3- سیاست پیش گیرانه : اعمال سیاستی که از قبل تعیین شده و طرف مهاجم را از تهاجم باز دارد .

4- سیاست پیشدستانه : تحمیل ضرب اول به طرف مهاجم تا وی را از قصد اعمال تهاجم محروم کند .

5- تهدید اتمی : ادعای یک طرف دعوا که در موقعیت اضطرار به اقدامی دست خواهد زد که که در وضعیت عادی مایل به انجام آن نیست .

6- ضربه اول : وضعیتی است که در آن طرف اول می تواند در یک حمله غافلگیرانه هسته ای قسمت اعظم سلاحهای هسته ای طرف دوم را ار کار بیندازد . به نحوی که طرف دوم بتواند در جواب خساراتی غیر قابل تحمل بر طرف اول وارد آورد .

7- ضربه ی دوم : ( تلافی جویانه ) : وضعیتی که در آن یک طرف دارای چنان نیروی هسته ای آسیب پذیری باشد که حتی پس از تحمیل ضربه اول قادر به وارد آوردن ضربه متقابل تلافی جویانه و تحمیل خسارتهای بر طرف مقابل باشد .

دستگاههای منطقی نظریه بازدارندگی :

1- اگر تهدید ارزشها در جنگ اتمی بیش از تحصیل منافع باشد ( مقدم ) آنگاه بازیگران از اقدامی که به جنگ اتمی بینجامد حذر خواهد کرد .

2- اگر بازیگران از اقدامی که به جنگ اتمی بینجامد حذر خواهد کرد ( مقدم ) آنگاه افزایش فزاینده هزینه های ناشی از جنگ اتمی به بازدارندگی بیشتری می انجامد .

3- اگر بازیگران از اقدامی که به جنگ اتمی بینجامد حذر خواهند کرد ( مقدم) آنگاه افزایش فزاینده هزینه های ناشی از جنگ اتمی به بازدارندگی بیشتری انجامد .

4- اگر افزایش فراینده هزینه های ناشی از جنگ اتمی به بازدارندگی بیشتری می انجامد ( مقدم ) تصمیم به تقویت زرادخانه های اتمی ، عقلایی خواهد بود .

نظریه بازی ها :

بازی : داد و ستد و کناکشی که بین طرفین یک مبادله در جریان است . و به سه نوع 1- مهارتی ( شطرنج ) 2- بازی بخت ( بخت ازمایی ) 3- بازی استراتژی ( نوعی بازی است که در آن اقدام هر بازیگر به نوع اقدام بازیگر دیگر بستگی دارد .

قواعد بازی : 1- اصل بورل ریاضی رکن دستوری 2- مارتین شوبیک 3- توماس شلینگ :

1- بازی با حاصل جمع جبری صفر : نوعی بازی است که در آن حاصل جمع جبری دریافت شده از مبادلات بین برندگان و بازندگان در بازی صفر است [0=(1-) + (1+) ] مثل بازی سالنی نظر شطرنج ، پوکر – بریج و بلاک جک و در مسائل زندگی بین المللی ادعای انحصاری ارضی نسبت به یک سرزمین خاص – این قاعده بازی در یک سیستم بسته جریان پیدا می کند .

2- بازی با حاصل جمع ثابت : در این نوع بازی سر جمع پیامد به دست آمده از بازی همیشه ثابت است . بدین لحاظ نوعی رقابت بین منافع دو بازیگر وجود دارد اما حاصل آن صفر نیست . در این بازی الگویی ناب و یکپارچه از تعارض منافع بین بازیگران جریان دارد . گاه این بازی را بازی اکیداً رقابت آمیز می نامند.

3- بازی حاصل جمع متغیر : در این نوع بازی صرفاً تعارض منافع بازیگران حاکم نیست بلکه بازیگران می توانند با اتخاذ استراتژی های انتخابی خود سرنوشت جبری واقعیات مبادلاتی بین خود تأثیر بگذارند . مثل جلوگیری از تهدیدات ناشی از جنگ اتمی و بهره گرفتن از بازیگران غیر بلوکی در نظام دو قطبی

مفروضه های نظریه بازی ( تومایش شلینگ و مارتین شوبیک )

1- هر بازیگر رشته ای از اهداف پایه ای ثابت و کاملاً مشخص دارد . که فایده مندی یکی از اهداف اصولی و پایه ای اوست .

2- چون هر بازیگر عقلایی است ، سیاست واقعی خود را چنان انتخاب کند می کند که به مطلوبیت دلخواه برسد .

3- هر بازیگر با طیفی از استراتژی های بدیل روبروست که می تواند با توسل به آن رفتار بازیگر رقیب را تحت تأثیر قرار دهد .

4- منافع بازیگران در محورهای خاص بی گمان کاملاً با هم در تعارض است .

دستگاههای منطقی نظریه بازی ها :

نظریه مشترک :

1- اگر منافع بازیگران نسبت به یک موضوع کاملاً متعارض باشد ( مقدم ) آنگاه بازیگران سعی خواهند کرد به قیمت نابودی منافع رقیب ، منافع خود را تحمیل کنند .

نظریه بازی جوانک ترسو بحران کوبا ( شوروی و آمریکا سال 1962 )

2- اگر به رغم اشتراک منافع در حوزه صیانت نفس در منافع عرضی رقبا تعارض ایجاد کند ( مقدم ) آنگاه بازیگران به ملاحظه اولویت صیانت ذاتی نفس از بازی رقابتی عرضی چشم پوشی خواهند کرد .

نظریه معمای زندانی :

3- اگر دو زندانی هم دست با استراتژی های متعارض ( نا رو زدن – اعتراف – چانه زنی خاموش و عدم اعتراف ) روبرو باشند ( مقدم ) آنگاه به نوعی چانه زنی خاموش با یکدیگر جهت منافع مشترک همدستان دست خواهند زد .  

اگر در مورادی که زندانیان به هر علت ممکن نارو زدن ، غیر عقلایی بودن (ایدئولوژیک عمل کردن و عدم آشنایی با قواعد بازی بتواند تفکر استراتژیک داشته باشند با اقرار خود موجب زندانی کردن هر دو طرف می باشد دستگاههای منطقی زیر را خواهد داشت .

1- اگر بازیگران منافع مشترک استراتژیک را در نظر نداشته باشند ( مقدم ) آنگاه بازیگران به اقدامی دست خواهند زد که حداقل ضرر متوجه آنان شود . اما بازیگران منافع استراتژیک را در نظر دارند ( شرط وقوع ) پس بازیگران به اقدامی است نخواهند زد که ضرری متوجه آنان باشد .

برچسب‌ها: واگرایی, مکتب ایدئالیسم, رئالیسم, همگرایی, دو فاکتو, دوژور, مورتون کاپلان, دو قطبی منعطف, انزوا طلبی, عدم تعهد, موازنه قوا, نظام سلسله مراتبی, نظام جهانی, رهیافت تصمیم گیری, مورگنتا, استراتژی, بیطرفی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.