روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

تاریخ روابط بین الملل




تاریخ روابط بین الملل






     طی دوهزار پانصد سال گذشته ، سه نظم سیاسی را پشت سرگذاشته ایم


1.   کلی گرای بی ساختار که مبنایی معنا گرا داشت ، مانند امپراتوری که جنبه قدسی ورمز آلود داشته استاین نظم مرکزگرا بوده وسلسله مراتبی غیربرابر.

2.   ازدوره رنسانس نهضتی جزیی نگر ومرکز گریز . دانشمندان نگرش سایبرنتیک را مبنای ساماندهی جامعه قراردادند.این نظم اصالتاً تمرکزگریز است.

3.      نظم نوین جهانی که درحال شکل گیری است وساختاری شبیه نظام های کنفدرال دارد.

درمطالعات روابط بین الملل صرفاً بخشی مطلوب است که به نحوی برموازنه قدرت بین بازیگران تاثیرگذار است.

تفاوت موضوع مطالعات رشته سیاسی باروابط بین الملل ازگوهر وجود جامعه بین الملل و جامعه داخلی نشات می گیردگوهرنظام بین الملل آنارشیک و قیمومت گریز است.

گوهرروابط بازیگران درعرصه بین الملل عمدتاً جهان گیرانه است تا جهان شمول. یعنی درسطح بین المللی بازی قدرت مطرح است ، نه تمکین به اقتدار.

هم گوهر وهم ذات رشته روابط بین الملل سیاسی است و نهاد حقوقی سازمان ملل نقشی درساختار قدرت بین الملل ندارد.

وجود دارای گوهر وذات است. گوهر کیفیت ماهیت و وجه تمایز یک چیز ازچیز دیگر است و ذات ماهیت متغیر وجود است. گوهروجود اصالت دارد و ذات وجود ضرورت دارد .

درسیاست بین الملل حوزه مطالعاتی معطوف به قانونمندی رفتار(همان اصول) است اما درحقوق بین الملل معطوف به رفتارهای قانونمند است.هدف حقوق بین الملل مطالع هنجارها وباید های حاکم بر روابط بین الملل است اما دراصول روابط موضوع بازی قدرت است ( یعنی هست ها ) چه طبق قانون باشد یا نباشد.

اولین کرسی روابط بین الملل در 1919 در دانشگاه ویلز بریتانیا تاسیس شد.

مهمترین واقعه اثرگذار بر روابط بین الملل درقرن بیستم ، پیدایش سلاح های هسته ای بود.( شلینگ).

هرکشوری درعرصه بین الملل درقالب مقدورات ومحذورات عمل می کنند . قدرتهای بزرگ مقدورات بیشتر و ریز قدرت ها محذورات بیشتر.

تحول درماهیت قدرت به پیچیده شدن آن انجامید. قدرت نظامی غالب است اما رایج نیست . قدرت اقتصادی رایج است اما غالب نیست. قدرت فرهنگی نافذ و رایج است اما غالب نیست.

بینش فلسفی نظام دهنده به جهان بینی انسانهاست. این عامل باعث اقدام یا عدم اقدام انسان می شود. بینش فلسفی دوبخش است :

1.      ماهیت فلسفی شامل :

•     اصالت گوهر ( فلسفه موجهات )

•     اصالت ذات ( سکولاریسم )

•     اصالت وجود دینی ( اصالت گوهر ، ضرورت ذات )

2.      جهت فلسفی شامل :

•     خوش بین و آرمانگرا

•     بدبین و واقع گرا

دراندیشه اسلامی قدرت اصالتاً معنوی است و ازوجود اقدس ومطلق سرچشمه می گیرد. اما دردید موازنه قدرت اصالتاً پسینی است یعنی همان قدرت مادی است.

کلمه بین الملل نشان دهنده آن است که نوع مبادله درروابط بین الملل اصالتاً سیاسی است ودراینجا ملی به معنای سیاسی است.

 

تفاوت امت و ملت : امت غایتش ایجاد فلاح و رستگاری است ، اما ازملت ایجاد امنیت است.

انسان دینی رهبانی نقطه مقابل سکولاریست است ، به اصالت کمال می اندیشد وضرورت توان را فراموش می کند ولی سکولار به ضرورت توان اصالت میدهد وکمال را نادیده می گیرد. در دید اصول گرایی دینی دراسلام ، توان ضرورت دارد وکمال اصالت . توان باعلم تجربی به دست می آید ولی کمال با دین .

 ویژگی های معرفت مدرسی :

1)      توجه به اوصاف منقول وغیر تخصصی ازروابط بین الملل

2)      محدود کردن توجه به مسایل جاری

3)      فقدان توجه به عوامل موثر دررفتار منفعلانه یا فعالانه کشورها

4)      فقدان تلاش برای یافتن قوانین حاکم بررفتار

5)      عدم تلاش برای شناسائی متغیرهای مستقل ووابسته.

ترکیب ناهمگون جامعه بین الملل ، وجود بازیگران غیردولتی ، وجود متغیرهای متعدد ، دگرگونی های سریع درشرایط ومقتضیات ، کمیت ناپذیری عوام کیفی ، محرمانه بودن اطلاعات ؛ برمشکلات می افزاید.

 بنظرمارتین وایت به دلیل وابستگی رشته روابط بین الملل به حقوق بین الملل ، رشته روابط بین الملل توسعه پیدا نکرده است .

هانریدرموفقیت سیاست خارجی را در اجماع داخلی وسازگاری بین المللی میداند. البته هانریدر ازدید یک آمریکایی بررسی می کند و آمریکا دارای مقدورات بسیار زیاد درخارج است ومحذورات آن کم است ، تنها مشکل اساسی رسیدن اجماع درداخل است ومفهوم سازگارکردن یا سازگاری برای قدرت های بزرگ مانند آمریکا تفاوتی نمی کند ، اما برای قدرت های کوچک بسیارمتفاوت است. موارد اندکی وجود دارد که کشورجهان سوم بتواند اهداف خود را با چانه زنی سازگار نماید.

دردهه های اخیربا تحولات و پیچیده شدن روابط ، به تدریج دیدگاه جدیدی شکل می گیرد ومانند دیدگاه باستان کلی نگر است و به همه جلوه های زندگی توجه دارد اما دارای ساختار است.

 بنظرلئواشتراوس: غرب با ماکیاول تصمیم گرفت معیارهای خود را تنزل دهد تا نظم اجتماعی درست را ممکن سازد. ماکیاول پرچمدار تبدیل ارزش های پیشینی به پسینی می باشد.

اصول روابط بین الملل مرهون دست آوردهای ماکیاول وهابز است. اینان به جای تاکید برکمال برتوان تاکید داشتند.

 مورگانتا : سیاست بین الملل مانند سایرعرصه های سیاست ، مبارزه ای است برای کسب وحفظ قدرت ، برهمین اساس قدرت های بزرگ خواهان حفظ وضع موجود وقدرت های کوچک خواهان تغییر وضع موجود هستند. سه الگو را می توان طبقه بندی کرد :

1.      کشورهای خواهان حفظ قدرت ، نه ایجاد تغییر 

2.      کشورهایی باهدف کسب قدرت بالفعل ازطریق واژگونی وضع موجود ، سیاست امپریالیستی

3.      کشورهای باهدف کسب پرستیژ .

هالستی هم سیاست را عرصه تامین امنیت ازطریق کسب قدرت می داند.

 ژاک هونتزینگر : هدف سیاست ملی حفظ وحراست ازکشوراست. حفظ موجودیت وتامین بقا وتضمین تسلط برسرنوشت خویش.

 جوزف فرانکل : دولت نهاد تامین کننده ارزش ها ازطریق قدرت است .

ارزش ها را می توان به دو دسته پیشنی وپسینی تقسیم کرد ، برای مسلمانان نوگرا پیشینی اصل است وپسینی ضرورت  نباید پسینی با پیشینی درتضاد باشد.

ازلحاظ مصداقی ، ارزش های مطلوب درسیاست به دوعرصه مصلحت عمومی در داخل ، ومنافع ملی درخارج  تقسیم می شود. درداخل امنیت وآزادی بالاترین هدف است. استقلال جهت حرکت را مشخص می کند و وابستگی متقابل به آن معنا می بخشد . رهایی از وابستگی یکی ازاهداف تاسیس دولت است. برای دستیابی به این اهداف باید استراتژی وتاکتیک داشت.

استراتژی بلند دامنه هرکشور این است که به طور مداوم موازنه قدرت را به نفع خود تغییر دهد. گاه ممکن است درظاهر تاکتیک با استراتژی همسو نباشد. به ظاهر نباید استناد کرد به هدف باید اندیشید.

دردیدگاه سکولاری هگل "قدرت حق است" در دیدگاه رهبانی دنیا محل گذر است ومحل اعتنا نیست. دید اصول گرای اسلامی خلیفه الهی اصلی دارد وضرورتی ، توان وقدرت ضرورت است اما نه به قیمت ازدست رفتن ارزش اصیل کمال.

رهبانی می گوید باید با نفس مبازره کرد ، اصولگرای دینی نفس را سه قسمت می کند ، اماره (غریزه) که باید با کمک لوامه(عقل) تربیت شود تا زمینه دستیابی به مطمئنه(عشق) شود. سکولار (مانند لئو اشتراوس) می گوید: کل ارزش به معنویت مادی تقلیل می باید.

 

درحوزه خارجی اساس را می توان اصالتاً بازی قدرت نامید.

 موازنه قدرت

سنتی ها درروابط بین الملل نگاه بدبینانه دارند که این دیدگاه را موازنه قدرت می نامند .

درحوزه تعریف، مفهوم موازنه قدرت شامل : توزیع قدرت ، تعادل قوا بین دو یاچند قدرت متخاصم ، تفوق نیروارنست هاس 8 معنا ، مارتین وایت 9 معنا ، کنت والتز 10 معنا برای موازنه قدرت درنظر گرفته اند.

 دلایل واقع گراها برای حمایت ازموازنه قدرت :

1.      معتقدند نمی توان قوانین اخلاقی که ناظر براعمال افراد است شامل حال دولت ها نیز دانست .

2.      تعقیب اصل موازنه قوا برای عده ای زیادی از دولت ها نتایج نیکو را به دنبال دارد.

 اصول موازنه قدرت :

تعداد زیادی از دولت ها که قدرت های متفاوت دارند با تلاش برای کسب قدرت بیشتر ، درصحنه بین المللی با ایجاد اتحاد ها ، به نحوی رفتارمی کنند که هیچ دولت و یا اتحادی وجود نداشته باشد که بتواند سائرین را ببلعد، تا زمانی  که این موازنه حاکم باشد صلح پایدار است.

درزمان صلح موازنه های متعدد قدرت می تواند وجود داشته باشد، اما در زمان های بحرانی تنها یک موازنه حکم فرما خواهد بود.

 راههای حفظ موازنه قدرت : هرگاه سنگینی یک کفه بر دیگری چربید ، دول آن طرف پایین دو راه پیش رو دارند :

1.      قدرت خود را افزایش دهند

2.      قدرت رقبا را کاهش دهند

•     تسلیحات نظامی: کوتاه ترین راه به دست آوردن قدرت وتامین اسلحه می باشد. البته گاهی خلع سلاح صورت می گیرد.( معمولاً درمذاکرات )

•         تصرف اراضی برای جبران قدرت :

•         ایجاد منطقه حایل : دوقدرت بزرگ را از یکدیگر دور نگه می دارد و درنتیحه ازخطر تصادم می کاهد.

•         مداخله در امورداخلی : با مداخله در امور داخلی کشور کوچکی دوباره او را متحد خود کنند        تاموازنه حفظ شود.

•         ایجاد تفرقه میان متحدین.

•     موازنه خودکار ونیروی موازنه دهنده : نیروی خنثی درزمان عادی اما وقتی کفه ای سنگین شد       وارد صحنه موازنه می شود و با پیوستن به ضعیف باعث حفظ موازنه می شود ، این نیرو برایش     حفظ موازنه مهم است.

 نتایج موازنه : اول حفظ استقلال کشورهای کوچک و دوم حفظ صلح است.

 انتقاد ها به موازنه :

عمدتاً بازی قدرت را به طور اجمالی تصویر می کند ولی نمی تواند پیچیدگی های بازی قدرت فعلی را وصف کند.

•     رواج این نظریه به دلیل جالب بودن قانونی که بتواند رفتارهای بین المللی را توضیح دهد بوده وموازنه قدرت مانند دست نامرئی آدم اسمیت دراقتصاد است و اگرهرکس منفعت خود را دنبال کند، موازنه برقرار خواهد شد. صرفا به دلیل جالب بودن نمی توان نظریه ای را صحیح دانست.

•     گروهی ازمنتقدان عقیده دارند دلیلی که باعث ماندگاری موازنه قدرت شده است ، تعریف آن دراصطلاحات مبهم است و برای همین نمی توان اعتبار و درستی علمی آن را بررسی کرد. ابهام عمده نظریه موازنه قدرت درتعریف اصلی آن نهفته است معلوم نیست (موازنه)ازچه اموری تشکیل شده است. مثلاً در دولت موازنه دهنده ، این ابهام روشن می شود ، چرا نیازی به قدرت موازنه دهنده وجود دارد ، مگر موازنه خود کار نیست.

 بازسازی دیدگاه نظری موازنه قدرت :

1.      آنارشیسم بین المللی شکل دهنده به انگیزه ها، قدرت و امنیت دولت هاست.

2.   آرون : دولت ها دچار دغدغه امنیت وقدرت هستند وبه تخاصم گرایش دارند ، نتیجه اینکه نظریه موازنه قدرت    به قوت خود باقی است.(صاحب کتاب افیون روشنفکران)

3.      خصوصیت نظام بین المللی ازنظر کنت والتز :

•         هرج ومرج و آنارشیک است نه برابرطلب و یا سلسله مراتبی

•         ازتعامل میان کارکردهای مشابه واحد ها تاثیر می پذیرد.

•         توزیع توانایی های دولت ها درنظام ، به مقتضای نظام ها وزمان های گوناگون متفاوت است.

4.   کیدرمان (وفادار به مکتب نو واقع گرایی ) : مهمترین درس موازنه قدرت این است که ساختارهای بین المللی مشوق و یا ناهی از دست زدن به اقدامی خاص برای دولت هستند.

 دیدگاه نظام ها

براساس نظریه نظام ها ، ناکار آمد شدن دیدگاه موازنه قدرت زمینه ساز، گرایش پوزیتویستی بعضی از دانشمندان درروابط بین المللی شد .    .

تعریف نظام : مجموعه ای ازمولفه ها ( دولت های ملی ) که در راستای رسیدن به یک هدف با یکدیگر تعامل می کنند.

خدمتی است که از یک نظام انتظار می رود کارکرد موجب تمایز یک نظام ازنظام دیگر می شود.

هالستی معتقد است مطالعه نظام های بین المللی باید از 5 منظر انجام شود :

1)      مرزهای نظام

2)      ویژگی بازیگران نظام

3)      ساختار قدرت ونفوذ نظام

4)      نوع ساختار روابط بین بازیگران

5)      ارزشهای زیر بنای نظام

 مدل های ساختاری ازنظام بین المللی

الف) مدل های مورتون کاپلان : کاپلان 6 مدل را ارایه میدهد :

نظام های تاریخی :

1)      موازنه قدرت ( 1648-1945)

2)      دوقطبی منعطف(1945-1991)

3)      سلسله مراتبی (1991 به بعد )؛

نظام های ارشادی :

1)      دوقطبی منصلب

2)      نظام عالم گیر

3)      نظام با حق وتو ( خود تاکید می کند اینها تنها جنبه آموزشی دارند )

 معیارهای تقسیم بندی نظام ها : کاپلان 5 مجموعه ازمتغیرها را بیان می کند :

1)      قواعد گوهری : بود وجود را رصف می کند

2)      قواعد دگرگونی : شد وجود را رصف و تفسیر می کند

3)      طبقه بندی بازیگران : مشخصات ساختاری بازیگران را مبنای طبقه بندی آنان قرار می دهد.

4)      قواعد مربوط به تجزیه و تحلیل توانایی بازیگران

5)      اطلاعات .

 بررسی مدل های کاپلان :

1)   موازنه قدرت ( 1648-1945) : بر انارشیک بودن وخود هماهنگی تاکید دارد. در صورت بروز بی ثباتی بیشترین احتمال اینست که به نظام دوقطبی منعطف تبدیل شود. دراین نظام 5 بازیگر اصلی وجود دارد.

2)   دوقطبی منعطف(1945-1991): بازیگران عمده شوروی وآمریکا . ( ورشو وناتو ) بازیگران تحت رهبری    این دوقدرت فعالیت می کردند( به دلیل دگرگونی درتوزیع قدرت بعد ازجنگ جهانی دوم ایجاد شد)وتنها بازیگران غیرمتعهد با صف بندی درجهت یکی از بلوکها زمینه تغییر این نظام را فراهم می آورند. این نظام امکان داردبه دوقطبی متصلب ، موازنه قدرت ، سلسله مراتبی و یا وتوی واحد تبدیل شود.عامل خشونت این نظام را مهاروکنترل می کند.

3)   سلسله مراتبی (1991 به بعد ):به دوشکل دستوری وغیر دستوری تقسیم می شود.عملکرد غیر دستوری شباهت زیادی به دموکراسی ها دارد(مانند نظام فعلی). درمقابل سلسله مراتبی دستوری قرار دارد. که بازیگران ملی   همان تقسیمات فرعی قلمروی نظام بین الملل هستند و نظام های مستقل سیاسی وجود ندارد. اگر دوبلوک به این صورت اداره نشوند امکان دارد به صورت نظام موازنه قدرت تغییر شکل دهد با این تفاوت که دگرگونی ها حول دومحور ثابت ابرقدرت ها خواهد بود. گوهر این نظام باز و ذاتش از لحاظ سیاسی بسته است. این نظام   مرکز غالب است.

4)   دوقطبی متصلب : فاقد معادل تاریخی است .در این مدل دولت های غیر متعهد دریکی ازدو بلوک جذب شده اند. خصوصیت سازش ناپذیری به کل جهان سرایت کرده. برای بازی گر بی طرف جای نمی ماند.

5)   نظام عالم گیر : همه دولت ها به عنوان جزیی ازنظام بین الملل فعالیت می کنند وبرای همین کشور مستقلی نیست که درآن تهاجم بین المللی صورت بگیرد. تنها نظامی است که دارای ثبات سیاسی است. این نظام به طور رسمی به تخصیص ارزش های چون پرستیژ وپاداش می پردازد. این نظام گوهرش باز و ذاتش ازلحاظ حقوقی داوطلبانه بسته است.

6)   نظام با حق وتویی واحد ها : دارای ویژگی کاملاً آنارشیک می باشد.همه بازیگران توان دفاع منفردانه ازخود را دارند. جنگ گرگ ها علیه گرگ ها جریان دارد. قانون طلایی منفی طبیعت حاکم است. این نظام حاشیه غالب است.

تمام نظام های کاپلان به غیر ازعالم گیر کشفی هستند یعنی تاسیسی نیستند و به وطرخود به خودی ایجاد می شوند. نظامی که تاسیس می شود نظام حقوقی است.

به نظراوبه دلیل وجود بمب اتمی نظام موازنه قدرت دیگرنمی تواند حاکم شود. وازبین رفتن انعطاف اتحادیه(تست1377)

 

ب) روزکرانس:

1)   دولت ها به عنوان بازیگران نظام منبع آشوب های ورودی هستند، گرچه گوهر نظام بین الملل آنارشیک است اما ذات نظام تحت تاثیرمکانیسم های رسمی وغیر رسمی مانند اتحاد ها قرارمی گیرد.

2)      برای بازشناسی نظام هابه 4 عنصر مکانیکی تشکیل دهنده آنها اشاره دارد :

•         ورودی آشوبساز: یعنی ورودی هایی که با ورود ثبات را بر هم می زنند.

•         مکانیسم تنظیم کننده

•         مقتضیات محیطی

•         خروجی و یا بازده نظام

3)      عامل مهم وتعیین کننده درعملکرد نظام به ترتیب اهمیت :

•         جهت گیری وابتکاررهبران

•         میزان کنترل رهبران برجامعه

•         منابع در اختیاررهبران

•         ظرفیت نظام درمحدود نمودن آشوب ها

4)      درنتیجه گیری به این می رسد که  نظام های چند قطبی و یا حداقل سه قطبی ازثبات بیشتری برخوردار هستند.

5)   به دلیل اینکه اونظام بین الملل را یک نظام بازوانطباق گرا محسوب می دارد و درنتیجه مدعی است انسان ها   نظام بین الملل را به حرکت درمی آورند پس باید تحول را درنظام انتظار داشت .( دلیل اینکه ادعا می نماید رهیافت اوبهترین روش ها برای پویش نظام بین الملل است.)

 ج) مک کله لند

1)      توجه خود را به بحران وعدم بحران معطوف کرده است.

2)      نظام ها رابه دو دسته بحران زا و بحران زدا تقسیم کرده است.

3)   درنظام های بحران زا : بازیگران برای یکدیگرعلائم تهدید کننده می فرستند. جنگ سرد آغاز راه وجنگ گرم برافکن جلوه ازاین نظام است. درنظام بحران زدا: تعارضات قابل کنترل هستند. بازدارندگی یکی ازعلائمی است که بازیگران برای یکدیگر می فرستند تا کسی از وضعیت سوء استفاده نکند.

 د) ساختار پویش بازدارندگی درنظام بین المللی

باظهورسلاح های اتمی ، جنگ به عنوان ابزار حل وفصل مشکلات عقلانیت خود را از دست داده. تا به حال بازدارندگی توانسته ترسی شدید نسبت به کاربرد آن ایجاد کند و بحران موشکی آمریکا وشوروی 1962 اولین وآخرین تهدید اساسی بود که قابلیت بازدارندگی را درجلوگیری ازجنگ نشان داد.

 ه)ساختار پویش امپریالیسم

1)      ساختارپویش امپریالیستی ساختارمرزها را به رسمیت می شناسد اما به بهره گیری ازموقعیت برترسعی در استفاده به نفع خود دارد.

2)   امپریالیسم قدیم که تا قرن 18 بود مبتنی برساختار بازیگران حاکم، بود.از 1870 امپریالیسم جدید با تکیه           برساختار پویش های سلطه جویانه ایجاد شد . که بیشتر دربرگیرنده پویش مبادلات است تا ساختاربازیگران فردی.

3)      نظریه پردازان به چهارمدل مختلف ازپویش امپریالیستی جدید اشاره دارند :

•     اقتصادی(افزون طلبی نظام سرمایه داری را موجب بروز امپریالیسم می داند.ابتدا جان هابسون لیبرال وبعد  - لوکزامبورک، هیلفردینگ ،لنین )

•     نظامی ، فرهنگی - ایدئولوژیک ( مانند فاشیسم و نازیسم ، اینولدز معتقد است که ایدئولوژی موجب حرکت امپریالیستی نمی شود بلکه به این تمایلات جهت می دهد )

•         زیستی - اجتماعی( شومپترولورنز ) .

 و )ساختار بازیگران استیلائی

1)      دردیدگاه این نظریه پردازان عرصه روابط بین المللی عرصه رقابت بین بازیگرانی است که مایلند نسبت به دیگران به قدرت فائقه ای دست پیدا کنند. بنابراین لازم است به چگونگی دستیابی به این موقعیت پرداخت.

2)      گروهی ابزارنظامی ، گروهی دیگری ابزاراقتصادی ، ابزارفرهنگی وموقعیت سیاسی را ابزار رسیدن             به این منزلت میدانند.

3)   کوئینسی رایت مدعی است تلاش برای پشوایی درعرصه نظامی هرچند دهه یک بار اتفاق می افتد وچرخه جدید جنگ های 50 ساله است. ورقابت برسر پیشوایی جنگ را اجتناب ناپذیر می کند.

4)   مدلسکی مدعی است که در چند قرن اخیر بازیگران برای پیشوایی سیاسی تلاش کرده اند. اومدعی است که تاریخ این امربه قرن 5 بر می گردد.او می گوید "زمانی که انرژی سازی یک نظم تمام شود ، دوران افول یک چرخه   ازپیشوایی تمام می شود و قدرت فائقه دیگری جایگزین می شود."

5)   نوام چامسکی پیشوایی را عمدتاً اقتصادی می داند که رهبران دول سرمایه داری آگاهانه برای رسیدن به این هدف تلاش می کنند. اومدعی است که اگر قدرت مهارکننده معارضی وجود نداشته باشد قدرت استیلاگر با دست باز به مداخله حتی به شکل  نظامی می پردازد.

6)      استیلای فرهنگی ، گرامشی تدوین نمود و رابرت کاکس در 1974 مطرح کرد . فرضیه این است که رهبری درجهان آینده از آن کشوری است که بهترین تفسیر را ازچگونگی تحولات جهانی دراختیار داشته باشدگرامشی متاثر ازاندیشمند ذهن گرایی مانند دورکیم ( معتقد است مردم آنگونه که می اندیشند دنیا را می بینند نه آنطورکه واقع است ) پس هرقدرتی که بتواند بهتر ازسایرین افکار را هدایت کند با قبولاندن جهان بینی خود رهبری فرهنگی وهدایت افکار را به دست می آورد وبا تحکیم سلطه خود ، سیاست خارجی خود را حقانیت می بخشد.

7)   کندومینیوم راه دیگری است ، سلطه مشترک زمانی است که اختلاف بین قدرت های بزرگ رقیب ایجاد شده است اگر توانایی شکست نباشد به این روش روی می آورند . مانند الجزایر در 1914 توسط فرانسه و بریتانیا

8)      کاپیتولاسیون یاحق قضاوت کنسولی خارجی درحوزه صلاحیت ملی، روش دیگراست.

9)      قیمومیت نیز راه دیگری است.

 قانونمندی ها وقواعد رفتاری ناشی ازسطح کشورها

1)   بازیگران نظام بین المللی بدودسته رسمی(دولت ملی، نابترین نهاد تامین کننده امنیت با ابزار قدرت وغیر رسمی(فراملی و فرو ملی ) تقسیم می شوند.

2)      دولت به معنای نهادی برای تامین امنیت است. مبنای آن جمعیت، سرزمین وگوهر آن حاکمیت است.

3)   تعریف گارنر : سرزمینی را درتصرف دایمی دارند ، ازکنترل خارجی مستقل یا به تقریب مستقل هستند وحکومت سازمان یافته ای دارند ، که بیشتر ساکنان آن سرزمین به طورمرسوم از آن اطاعت می کنند.

4)   حاکمیت به معنای حق انحصاری اعمال زورقانونی ، ویژگی دیگر دولت است که مورد توجه ماکس وبر         قرارگرفته است. حاکمیت وقتی به سرزمین اضافه می شود که مفهوم کشورایجاد می شود. اضافه کردن آن به مردم ، ملت را به وجود می آورد و نیز اضافه نمودن به مدیریت آن را تبدیل به حکومت می کند.

5)   مک آیور : دولت مجتمعی است که بنا به قانون ، توسط حکومتی واجد قدرت اجبار کننده است ، در اجتماع شکل می گیرد که سرزمین مشخص دارد وشرایط عمومی و بیرونی نظم اجتماعی را حفظ می کند.

6)      هارولد لاسکی جلوه اجباررا درسطح داخلی مورد توجه دارد وبه رابطه تمکین شهروندان وشهریاران اشاره دارد.

7)   دیدگاه تقلیل گرای خیریه محور : روسو حکم به استحاله دولت به اجتماع تعاونی وخیریه میدهد. دولت را شرمطلق میدانند که سلطه اقویا است برضعفا.

8)      دولت باید نخبه گرای دموکراتیک باشد.

9)      در داخل دولت رابطه مبتنی براقتدار مقبول است نه قدرت.

10)  مفهوم دموکراسی - حاکمیت مردم - با مفهوم دولت عجین شده است وتجلی آن دولت ملی-مدنی است.

11)  دولت : سه عنصر ذاتی: سرزمین ، جمعیت ، حکومت؛  یک عنصر گوهری : حاکمیت.

•     سرزمین : محدودیت حوزه فعالیت دولت را نشان می دهد. ماهیت شکلی ، موقعیت جغرافیایی ونیزمنابع برمیزان قدرت دولت تاثیر می گذارد. ماهیت شکلی زمینه سازعمق استراتژیک دولت است.

•     جمعیت : دولت به عنوان یک سازمان اجتماعی نیازمند جمعیت به عنوان عنصر تشکیل                 دهنده است. میزان همبستگی و وفاق ملی ونوع جمعیت مهم است. نکته مهم اینست که جمعیت فعال وقدرت ساز باشد نه منفعل ومصرف کننده .

•     حکومت : ابزارسازماندهی ومدیریت داخلی ونمایندگی خارجی هرجامعه است، حکومت مدیریت اجرای وحق حاکمیت را داراست.

•         حاکمیت :اولین باردرقرن 16 توسط بُدن تشریح شد.درکتاب جمهوری خود ازآن "اقتدارعالیه             برشهروندان" نام برد.

12) حاکمیت تجلی قدرت است. در نگاه اسلام ، فقط دو قدرت وجود دارد ، خدایی و انسانی . حاکمیت انسان درطول حاکمیت الهی است نه درعرض آن.

13) قدرت در عرصه خارحی است وخارج ازحوزه شهروندی است واقتدار در داخل و درحوزه شهروندی استقدرت و اقتدار تجلی حاکمیت انسانی - ملی- است.

14) حاکمیت دایمی ، انحصاری ، علی الاطلاق وتجزیه ناپذیر است. حاکمیت از آن مردم است . دربعد داخلی دموکراسی و دربعد خارجی ناسیونالیسم تجلی این حاکمیت انحصاری است.تجلی حاکمیت در داخل آزادی ودرخارج استقلال است.

 خصوصیت حاکمیت :

•         دایمی بودن

•         غیرقابل تقسیم بودن

•         مطلق بودن حاکمیت( اقتدارازسه منشا : دستورات الهی، قوانین طبیعی، قراردادی که قوانین طبیعی الزام آور بودن آنرا تاکید می کند )

 15)  ارگانسکی درکتاب "سیاست جهان" سه دوره تاریخی برای حاکمیت می گوید :

•         قرن 16  در شخص سلاطین کشورها متجلی بود.

•         طبق متوسط مظهر حاکمیت جامعه

•         دوره حاکمیت ملی : با الهام ازانقلاب فرانسه ، ملی گرایی دوشکل دارد : القایی - رمانتیک ، عقل گرایی.

 16)  اثرات حاکمیت ملی برصحنه بین المللی

•     یکی از آثارجبری ، اصل رضایت کشور دراجرای قوانین بین اللمللی است. درمعنای دیگر اصل رضایت اکثریت درصحنه بین المللی ملاک نیست.

•     منظورازجامعه جهانی مجموعه کشورهای مستقل دردوره معین است که ازنظر سیاسی بریکدیگر تاثیر می گذارند ومعمولاً برای تحصیل منافع ملی باهم روابط متقابل برقرار می نمایند.

•     کیفیت وکمیت روابط سیاسی یک کشور زائیده مجموعه عواملی همچون قدرت ، پیشرفت اقتصادی ، فرهنگ ، تاریخ ، حکومت، مذهب وقراردادهای کشور با دیگر کشورها و نیزموقعیت جغرافیائی می باشد.

•         خصوصیات حاکم برنظام بین المللی

 17)  جامعه جهانی یک جامعه بدون حکومت است.

18) درجامعه داخلی افراد به صورت عمودی ازسیستم تبعیت می کردند ونظام اجتماعی به علت وجود قدرت مرکزی تضمین می شود. اما جامعه جهانی جامعه ای رقابتی است که فاقد هرنوع قدرت مرکزی است.

19) درداخل صلاحیت وفعالیت گروههای ذینفوذ و احزاب به وسیله خود جامعه تعیین می گردد.اما درجامعه جهانی صلاحیت از اعضای جامعه جهانی کسب می شود.

•     یکی از آثار حقوقی تساوی دولت های خودیار و دارای حاکمیت است. این اصل نشانه پذیرفته شدن گوهر آنارشیک وقیمومیت گریز نظام بین المللی است.

•     اصل تساوی کشورها بدین معنا نیست که کشورها ازهرلحاظ باهم برابر هستند بلکه به طورمساوی از احترام به حقوقی که دارند برخوردارهستند.

•         واندایک در مورد تساوی حقوقی :

1.      هیچ قرارداد ، مقاوله نامه یا قانونی بدون امضا وقبول رسمی کشور ضمانت اجرایی برای آن کشور را ندارد.

2.      هیچ کشوری را بدون رضایت نمی توان به دادگاه بین المللی کشاند.

3.   هنوز درصحنه بین المللی هیچ قوه مجریه وجود ندارد تاحقوق بین المللی ومفاد قراردادها وتصمیمات   سازمان های بین المللی را به اجرا گذارد.

•         درکشورهای جنوب شاهد دو دیدگاه انحرافی هستیم :

1.      گروهی همراه با جهان گرایی درفرهنگ غرب مستحیل می شوند

2.      گروهی به بهانه تحکیم هویت خویش به بنیاد گرایی روی می آورند.

3.      بهترین راه تلفیق رفاه سازی تمدنی همراه با معنا بخشی فرهنگی است.

4.      تحول در منزلت قدرت ملی

•     درهردوحوزه داخلی وخارجی دو دسته ازعوامل نرم افزاری(بلند پروازی فلسفی معقول،توسعه یافتگی وسخت افزاری (انرژی ، صنعت )وجود دارند که می توانند به عنوان عامل قدرت ساز درصعود یا افول منزلت کشور نقش ایفا کنند.

•     انقلابات سیاسی بسیاری صورت گرفت تا شهروندان وشهریاران توانستند تقسیم کارانجام دهند: حکومت مدیریت   وکارگردانی قدرت را کند ومردم به عنوان حاکمیت تولید قدرت را کنند.

•     دربعد نظامی اعتقاد بر اینست که دیکتاتورها برای حقانیت بخشی به خود دست به اعمال بلند پروازانه درصحنه بین المللی می زنند درصورتیکه نظام های دموکراتیک به همکاری به ویژه درعرصه اقتصادی وفرهنگی گرایش دارند. کانت وباستیا ورادیکال های انگلیسی ازین دسته هستند. اینان معتقدند که دموکراسی ها به قدرت بخشی مردم میل می کنند.لیبرال ها به طبقه مولد وسوسیالیست ها به طبق کارگر.

•         درنظام سیاسی بین المللی باید صرفاً به قدرت اندیشید. فقدان قدرت کشور را منفعل و مجبور می کند.

•         درزمینه های اقتصاد و تکنولوژی کشورها به 4 دسته تقسیم می شوند :

1.      مرکز: قدرت تولید علم وسرمایه برای تولید قدرت را دارد.

2.      شبه مرکز: وارد کننده علم ، تولید کننده فن وسرمایه برای تولید قدرت است.

3.      شبه حاشیه ، فاقد توان برای دریافت علم ، ولی دریافت کننده فن وسرمایه برای تولید قدرت است.

4.      حاشیه : فاقدتوان برای دریافت علم وفن است .این کشورممکن است دارای منابع خام برای تولید سرمایه باشد.

•     درزمینه ارتباطات : نفوذ پذیرغیر متنفذ(لبنان 1975-1990) ، نفوذ پذیر متنفذ(ژاپن وهنگ کنگ ، سنگاپور) ، نفوذ ناپذیرغیر متنفذ (سویس، سوئد)، نفوذ ناپذیرمتنفذ(آمریکا).

•         درنظام بین اللملل بازی سیاسی اصالت دارد واستراتژیک است وبازی حقوقی ضرورت دارد وتاکتیکی است.

•         باجهانی شدن عوامل قدرت ، نقش اتحادیه های سیاسی بسیار مهم است. آنها می توانند دارای دو نقش ابزاری وحقانیت بخش باشند.

تاریخچه گذار ازقدرت کوچک به قدرت بزرگ

1.   با اقتدار می توان زمینه های سخت افزاری دولت را فراهم آورد. پس از این مرحله نوبت به توسعه اقتصادی-سیاسی می رسد. برخلاف مرحله اول که با تکیه بر نظامی گری قابل حصول است ،مراحل بعدی نیاز به   نخبه گرایی دارد.

2.      جونزمعتقد است که غرب دریافت که برای توسعه پیش ازهرچیزباید به کنترل موالید وافزایش تولید         دست بزند.

3.      پورات تحولات 6 دهه اخیر را ذیلاً فهرست می کند :

•         دهه 40 ، تولید ومصرف انبوه.

•         دهه50-60 ، افزایش کیفیت ، خلاقیت و بازاریابی به عنوان ابزار خود تحقق بخشی.

•         دهه 70 ؛ تنظیم و تعمیق اقتصادی .

•         80 به بعد ، کیفی شدن دانش فنی.

زمود  :

•         1890 تا 1950 ، دوبرابر شدن دانش فنی طی 60 سال.

•         دهه 1950 ، دوبرابر شدن طی ده سال.

•         دهه هفتاد ، دوبرابر شدن در طی 5 سال.

•         دهه هشتاد ، دوبرابر شدن به طور لحظه ای

 

هالستی دولت ها را به سه دسته قسمت می کند :

1.      کشورهای بسیار پیشرفته و بازغرب.

2.      کشورهای صنعتی شده شرق با اندیشه توتالیتر.

3.      کشورهای عقب مانده.

 

گوستارلاگوس، معیارهای طبق بندی کشورها : میزان تکنولوژی ، توان قابل دسترسی نظامی ، میزان اعتبار ناشی ازرفتارهای دیپلماتیک است.

مازلو معتقد است که پیشرفت تنها ازعهده دولت بر نمی آید. نظام آموزش درسطوح مختلف خانواده ، آموزش و پرورش نظام اقتصادی ، وحوزه فرهنگی باید املا متحول شوند. او 5 مرحله را پیش بینی می کند:

1.      گذر از نیازهای فیزیولوژیک ، چون خوراک، پوشاک ومسکن

2.      مرحله نیاز بیولوژیک امنیت که متضمن دولت سازی است.

3.      مرحله نیازغریزی امنیت ساز

4.      مرحله انسانی احترام به دیگران

5.      مرحله انسانی خود - تحقق بخشی

 ناسیونالیسم وجهانگرایی

1.   اوج گیری نهضت های ناسیونالیستی ، در اینست که مبنای آن برقدرت سیاسی استوار است.این نگرش    قدرت گرا درناسیونالیسم ممکن است به دو شکل سازنده یا مخرب ظاهر شود.

2.   دررابطه با ناسیونالیسم دوعامل آموزش و القاء ایمان نقش ایفا می کند.آموزش مولفه های هویت ملی را می شناساند ، اما القاء ایمانی زمنیه وفاداری را ایجاد می کند.

3.   زبان ملی و وابستگی به آن و نیزهمبستگی مذهبی می توان ازتعارض هویتی جلوگیری نماید اما خطر ایجاد قومیت ومذهب سیاسی وجود دارد که زمینه ساز بحران سیاسی می شود.

 

قانونمندی های رفتاری ناشی ازتعامل بازیگران ملی با بازیگران جهانی

1.      مردم خواهان دولت هستند که نوع موازنه بین قدرت مردمی به شکل آزادی دموکراتیک وقدرت ملی  به شکل استقلال فراهم کند.

2.   واقع گراها معتقدند که دولت ملی با قدر واقتدار کامل باقی خواهد ماندونظام بین الملل به صورت آنارشیک تعاملات بین اللمللی را سامان می بخشد.

3.      کارکرد گراها نیزمعتقدند که نهاد غیرسیاسی فعال تر می شود.

4.      نگرش مارکسیستی نیز می گوید دولت ملی در آینده مضمحل خواهد شد.

5.      نگرش متعادل این است که دولت ملی باقی خواهد ماند اما دندان زهرآلود آن کشیده خواهد شد.

6.      شخصیت های بین المللی  نیز نقش مهمی در سامان دهی مسایل بین المللی بر عهده دارند.

7.      به تدریج دولت نقش خدماتی و تنظیمی وسامان بخش را به خود اختصاص میدهد و ازجنبه های استخراج آن کاسته خواهد شد.

8.   مکتب واقع گرایی ازنظرفرهنگی نیز مورد انتقاد قرارگرفته .انسان علاوه بر نیاز امنیتی به معنای فرهنگی نیز محتاج است.حتی امروزه از تقابل مکتب فرهنگی با مکتب نظامی سخن می گویند.

9.   مکتب فرهنگی خود به واقع گرا و آرمانگرا تقسیم می شود.واقعگراها می گویند تحولات جدید زمینه را     برای تنازع اعتقادی درحوزه های قومی و فرقه ای آماده می کند( هانتینگتون).

10. با توجه به تعییرات، صاحب نظران معتقدند که جریانات سیاسی درعرصه بین المللی حاوی 5 گرایش    خواهد بود. همگرایی منطقه ای ، وابستگی متقابل ، وابستگی نظام جهانی ، میراث مشترک بشری ، همکاری ومبادلات رژیمی.

 •         همگرایی منطقه ای:

1)   کارکردگراها که میترانی فرد مشهور آنهاست مدعی است، روندهای فوق ملی جدید نه تنها به نیازهای جدید رفاهی جامعه پاسخ خواهد داد بلکه نظام آنارشیک بین الملل را نیز متحول خواهد ساخت.

2)   میترانی : "چون ناسیونالیسم وایدئولوژی های ملی درچارچوب دولت ملی عامل ناامنی است لذا همکاری درزمینه های فنی که حیطه محدود ومشخص دارند بهتر می تواند برناامنی غلبه نمایند.

3)      او پیشنهاد داد که دولت ملی بعضی ازحوزه های صلاحیت خود را به نهاد های فراملی واگذار نماید.

4)   او متذکر می شود : گرچه همکاری های فنی یا اقتصادی منجر به امنیت نمی شوند اما پایه هایی را ایجاد می کنند که موجب موافقت های امنیتی نیزمی گردد. در این رابطه وی نظریه تسری را مطرح می کند.

5)   به نظر کارل دویج ، دو نوع همگرایی ممکن است : همگرایی ادغام شده ، همگرایی کثرت گرا.         به نظر اوهمگرایی می تواند زمینه ساز چهار ارزش زیر شود :

ü      حفظ صلح

ü      حصول ظرفیت های چند منظوره

ü      نیل به بعضی از وظایف خاص

ü      کسب هویت و تصویری جدید ازخود.

6)      درمورد شرایط زمینه سازهمگرایی، دویج به چهار مسئله اشاره دارد : 1

ü      ارتباط متقابل

ü      سازگاری عملی ارزش ها و یادداشت های مشترک 

ü      واکنش پذیری متقابل

ü      پدیدار شدن نوعی هویت ویا وفاداری مشترک.

7)   پس ازشکست اولیه دردهه شصت وهفتاد ، در اواخردهه هشتاد همگرایی منطقه ای نظر سیاست مداران را به خود جلب کرد.( موفقیت های شورای همکاری خلیج فارس وجامعه اروپا ؛ به این امر دامن زد)

8)      ازلحاظ تاریخی زمانی که فقر ریشه کن شده است و زمینه توسعه اقتصادی وفنی فراهم آمده ، میل به همگرایی زیاد شده است.

9)   هونتزیگرمعتقد است :"منطقه گرایی بی تردید قادر است در آینده راه را برای جوامع مختلط باز کند.   اومعتقد است این همگرایی می تواند اشکال مختلف ایدئولوژیک ، اقتصادی ، یا سیاسی باشد.

10) کسانی که هنوز نتوانسته اند کثرت گرایی را در داخل حل کنند دچار این توهم هستند که می توانند        درعرصه جهانی و یا منطقه ای به هم گرایی روی آورند.

 •         وابستگی متقابل

1)   برخی از دانشمندان بین آرمان گرایی فلسفی و واقعیت عینی نیاز انسان به قدرت ، تلفیق ایجاد کرده       ومدل وابستگی متقابل را ارایه داده اند.

2)   اینان معتقدند که تمایلات ملی گرا از بین رفتنی نیست.اما دلیلی ندارد که رابطه بین کشورها صرفاً تعارضی باشد. می توان پیش بینی کرد که دولت ها بتوانند آمیخته ای از تعارض وهمگرایی را درقالب معادلات خود بگنجانند.

3)   تعارض منافع موجب می شود تا دولت به عنوان یک واحد سیاسی موحودیت خود را حفظ کند ، زمینه های مشترک منافع ، دولت ها را به همکاری و تعاون وا دارد.

4)      آسیب پذیری مشترک کشورها نسبت به یکدیگر آنها را نسبت به سرنوشت هم حساس می کند.

5)   هونتزینگر : "همان طوریکه باروت و توپ شوالیه گری را از بین برد ، هر اتم نیز ممکن است دولت را از میان بردارد.".کشف اتم؛" تمامی دولت ها را حتی قویترین دولت ها را آسیب پذیرکرده ، موجب خواهد شد که دولت های متعدد که از این پس بیش ازاندازه کوچک هستند ، جای خود را به اردوگاه هایی بدهند که در پیرامون آنها حصارهایی کشیده خواهد شد ، که نفوذ ناپذیری مورد نیازمعیارهای مقایسه   بین ساختار تعارضی وساختار همکاری.

ü      نوع بازیگر : درتعارضی رسمی ، دولت ، همکاری : هم رسمی وهم غیر رسمی

ü      نوع تهدید : تعارضی سخت افزاری ؛ همکاری: نرم افزاری

ü      ماهیت تهدیدات : تعارضی ، وجودی ؛ همکاری: رقابت رفاهی

ü      نوع ابزار قدرت : تعارضی : نظامی ، همکاری : نظامی غالب ، اقتصادی رایج وفرهنگی نافذ

ü      استراتژی: احتیاط وکنترل محافظه کارانه ؛ ایجاد هماهنگی برای تغییر مطلوب اعتدالی

ü      قاعده بازی : جمع جبری صفر ؛ حاصل جمع جبری مثبت.

ü      دراولی منافع بازیگران متضاد ، دومی همکاری برای تامین منافع ، تاکید برتمایز هویت ها

ü      دراولی ابزار قدرت اکراهی و در دومی عمدتا تشویقی است.

ü      کارایی زور دراولی بسیار زیاد و در دومی کم است

ü   دراولی گوهرسازمان روابط آنارشیک وقیمومیت گریز است و بدبینانه ، دردومی رقابت قیمومیت گریز ضمن همکاری داوطلبانه است.

ü      وابستگی

6)      درصورت عدم بلوغ ملی وعدم آمادگی ، کشورقهراً و یا داوطلبانه وابسته می شود.

7)      این مدل مبتنی بر واقعگرایی است.

نوع بازیگران و پویش های مورد مقایسه

کشورهای شمال پویش وابستگی متقابل

کشورهای جنوب ، پویش وابستگی

موازنه تجاری

تاثیربرتولید بومی

انتقال تکنولوژی

انتقال الگوی مصرف

اثرسیاسی

مثبت

تقویت

نامناسب

بهینه شدن مقدورات

مثبت

منفی

تخریب

مناسب

مصرفی شدن کشورها به صورت پرستیژی

منفی

 8)   ابتدای دهه هفتاد نظریه پردازان وابستگی فکرمی کردند که می توان با قطع رابطه باعرصه بین المللی به شکوفایی رسید. تجربه کره جنوبی درمقابل کره شمالی نشان داد جهان گرایی امری محتوم است.

 

•         نظام جهانی

1.   گروهی عقیده دارند اززمانی که سرمایه داری درعرصه اقتصاد پاگرفت دیگر چیزی به نام استقلال ملی واقعیت تاریخی نداشته وندارد . به عکسی نظام سرمایه داری ، نظامی جهانی را ازلحاظ سیاسی به وجود آورده است.

2.      درنظر والراشتاین دراین نظام بازیگران به سه دسته : مرکز، شبه مرکز وحاشیه تقسیم می شوند.

3.      اواعتقاد دارد که نظام جهانی تابعی ازساختار قدرت بازیگران است اما اقتصادی است.اوگوهر نظام جهانی را سلسله مراتبی میداند.

4.      او ادعا می کند هرچه توان اقتصادی وتکنولوژیک بازیگر بیشتر باشد احتمال سلطه او برنظام بین الملل بیشتراست.

5.      سه نوع بازیگر :

ü   نظام تابعه مرکز : دولت ها در این نظام تابعه درهرسه زمنیه اقتصادی ، نظامی ، سیاسی نقش مسلط    درصحنه بین الملل ایفا می کنند.

ü   نظام تابعه نیمه حاشیه : درترکیبی ازفعالیت های تولیدی اشتغال دارد. بخشی به مرکز وبخشی به دنیای حاشیه تعلق دارد. این بازیگر دربخش هایی که دستمزد درنظام تابعه مرکز گران است ، وظیفه جذب سرمایه وتولید واسطه ای را ایفا می کند.

ü   نظام تابع حاشیه:این کشورها قادرنیستند سرنوشت خود را درصحنه نظام سرمایه داری بین الملل        رقم بزنند. به تولید مواد خام برای صنایع دونظام دیگر اشتغال دارد.

6.   نکته مهم دراندیشه والتراشتاین اینست که تحول به بالا یا به پایین درمنزلت هردولت تابعی ازهمت وکاردانی دلت مردان آن دولت می باشد.

7.   دومین تکته اینست که قرارگرفتن دریک منزلت جبری نیست. بازیگرانی که قانونمندی ها وقواعد را بدانند   درصورت توانایی می توانند از آن به نفع خود استفاده کنند.

8.   والتراشتاین تاکید می کند که نظام سرمایه داری نمی تواند پیشتازی خود را حفظ کند . به نظراو نظام جهانی به سه مشکل روبروست : او این سه مشکل را " گزینه امام خمینی " " گزینه صدام حسین "                     و" پدیده مهاجرت" می داند. امام خمینی به طورکلی قواعد بین المللی را نفی می کند. در این دیدگاه هنجارهای جغرافیایی وفرهنگی غرب به چالش کشیده می شود. دردومی " گزینه صدام حسین " درصدد      به چالش کشیدن منزلت نظامی سلطه شمالی برنظام جهانی است. سومین مشکل ازمهاجرت مردم کشورهای جنوب به کشورهای شمال ناشی می شود.این امرزمینه ساز بی ثباتی و اغتشاش بین المللی می شود.

9.   درسالهای اخیر وی نگرش فرهنگی به محیط سیاسی دارد. به نظر او ازلحاظ فرهنگی "تناقض عظیمی "      درماهیت نظام جهانی به وجود آمده است . اواین نظام را " جهانی-ملی" می نامد. به نظر اواین نظام " بیشترین جذبه ، بیشترین طاقت ، بیشترین نفوذ سیاسی ، وقوی ترین جنگ افزارها را دارد". دو روند ابساط گرا وهمگرایی تمدنی وانقباضی گرای فرهنگی مخلوط شده است.

10.  جهان گرایی حقوقی نیز جلوه دیگری ازنظام جهانی است.

11. پس ازانقلاب فرانسه وبحران های ناشی ازآن ، تلاشی برای نظم بخشی حقوقی درعرصه بین المللی به عمل آمد. کنگره وین درراستای چنین تحولی بود . ازاین پس نظم حقوقی قاعده بازی را تعیین می کرد.

12.  غرب سعی کردعلاوه برجهانی کردن دستاوردهای تمدنی خود، فرهنگ خویش را جهانی کند ، این امربه نگرش ضد غربی انجامید.

 •         میراث مشترک بشری

1.   دردیدگاه اسلام اقتدارگرایی به عنوان یک امرنخبه گرای مبتنی بر اسوه حسنه و پیروی ازاصول است .      اما اقتدار سالاری به عنوان تسلط فرد یا بخشی از جامعه برمردم مردود اعلام شده است.

2.   اکنون با جهانی شدن حوزه اطلاعات وتقویت حوزه های فرهنگی، بعد جدیدی درتمایزات قدرت بازیگران عرصه بین المللی مطرح شده است .هم اکنون عدم عدالت اطلاعاتی درعرصه بین المللی مطرح می شود.

3.   البته رسوخ وشیوع ارتباطات جمعی می تواند موجب آگاهی مردم ازتمایزات فرهنکی خود بشوند.            این امرممکن است موجب تقویت تعارضات بین انسان های بی فرهنگ شود. بی فرهنگی انحصارگرایی می آورد درنتیجه ممکن است خشونت زا شود.

 

•         مبادلات رژیمی

1.      امروزه این فهم نسبتاً عمومی حاصل شده است که حوزه اعتقاد رسوخ ناپذیر است . برداشت های اعتقادی به حوزه ارزش های پیشینی وقدسی مربوط است وچون وچراپذیری آن نه مفید است و نه ممکن. با این آگاهی روابط ومبادلات به حوزه ارزش های پسینی ازجمله منافع که قابل مصالحه وچانه زنی است، کشیده شده است.

2.   دولت ها فهمیدند که روابط بین الملل ماهیتی سیاه وسفید ندارد. درآن روابط بین دوستداری و دشمنی درنوسان است. به جای دیدگاه مطلق وجود و یا عدم وجود رابطه ، دولتمردان دریافتند نوع رابطه مهم است.

3.      فضیلت مدل رفتارهای رژیمی اینست ، هیچ پیمان اخوت و یا دشمنی پایدار بین بازیگران شکل نمی گیرد.

4.      اینکه چه نوع رژیمی بررفتار بین بازیگران حاکم باشد به ماهیت روابط وتصمیم دولتمردان بستگی دارد.

5.   به نظر کراسنر باعنایت به اصول وهنجارهای مطلوب ، قواعد وآیین های رفتاری شکل می گیرد.         مسایل عرضی درکیفیت روابط نقشی ندارند بلکه برماهیت این روابط تاثیری کمی می گذارند.                 مثلاً ایران وآمریکا به رغم معارضه استراتژیک درزمینه های اقتصادی روابط کم وبیش برقرار بوده است.

6.      تا زمانی که نوعی توافق بیم بازیگران ایجاد نشود رژیم موضوعی شکل نمی گیرد.

7.      رژیم ها خاص حوزه منافع مشترک است و ربطی به حوزه تعارض ندارد.

8.   با نگاهی عمیق تر درمی یابیم حتی درجنگ های گرم وسرد نیز طرفین ازنوعی توافق ضمنی مربوط          به کاربرد سلاح ها تبعیت می کنند.

9.   رابرت کوهن وجوزف نای رژیم موضوعی حاوی اصول وهنجارها ،قواعد و روند های خاصی ازتصمیم گیری می دانند که انتظارات بازیگران را در یک حوزه موضوعی خاص حول محور آن به همگرایی           ونزدیکی می گراید.

 

کشوردربازی قدرت بین المللی

1.      عرصه بین المللی صحنه بازی قدرت برای تامین امنیت ملی است.امنیت دو دسته وجودی ورفاهی دارد.

2.   علت غایی وکارکرد دولت، تامین پایدارامنیت ملی است.امنیت شهروندان دوشاخه نهادی (سطح نظام سیاسی استقلال ملی )وفردی (آزادی ورفاه) دارد.

3.      علت صوری : تبدیل شدن به قدرت فائقه درهمه زمینه ها.

4.      علت فاعلی : مدیران کشور مدیریت قدرت ، مردم : تولید قدرت

5.   علت مادی: بهره گیری ازمنابع مختلف ازجمله مواد خام ، سرمایه ها ، به ویژه نیروی کارومدیریت کارآمد وخلاق در دوعرصه داخلی وخارجی .

6.      در اروپا از 1648 دریافت شد باید واحد خاصی برای تامین امنیت ایجاد شود.

 

امنیت ملی

1.   والترلیپمن : امنیت درمعنای عام کلمه همیشه همراه با قدرت نظامی خواهد بود. بود نبود امنیت به توانایی کشور دردفع وازبین بردن حمله نظامی است. البته حمله نظامی آخرین اهرم است. وی می گوید : جنگ راهی است  که طی آن تصمیمات بزرگ انسانی اخذ می شود.

2.      امنیت به معانی زیر:

ü      حفظ تمامیت ارضی حفظ جان مردم،بقاء و ادامه سیستم اجتماعی وحاکمیت کشور

ü      حفظ و ارتقا منابع حیاتی کشورامروز سرمایه ملی، نیروی متخصص و فراورده های صنعتی هستند

ü      فقدان تهدید جدی ازخارج نسبت به منافع ملی

 

صفات امنیت

1.      امنیت امری نسبی است:

•     عامل زمان ، ایدئولوژی اوضاع و احوال بین المللی وهم چنین موقعیت کشور در کیفیت وکمیت امنیت    ونحوه تحصیل آن تاثیر دارد.

•         دردنیای اسلام حفظ فرهنگ اسلامی نیز جزء مسایل امنیتی به شمار می رود واز امنیت جانی             وبیولوژیک مهمتر است.

2.      امنیت پدیده ای ذهنی است:

امنیت وکیفیت آن وابسته به نظری است که مردم و دولت نسبت به دشمن احتمالی وبالقوه خود دارند. ذهنی بودن به جهت ارتباط با سه عامل است

•         اعتماد یا عدم اعتماد به توانایی وقدرت نسبی کشور برای مقابله با هرخطر جدی وحمله احتمالی

•         اعتماد یا عدم اعتماد به قدرت نسبی کشور دوست یا دشمن

•         اعتماد یا عدم اعتماد به اینکه کشور می تواند وضع مطلوبی را درگرایش ها و روندهای سیاسی حفظ کند

3.      یکی ازنتایج ذهنی بودن امنیت ، ایجاد ترس و توسل به قوه قهریه برای سیاست های داخلی و خارجی است.

4.      بین امنیت وقدرت رابطه منطقی و همیشگی وجود دارد.

5.      طرقی که برای حفظ امنیت به کاررفته :

ü      انزواگرایی

ü      عدم تعهد و وابستگی به بلوک مختلف

ü      توازن قوا

ü      ایجاد اتحادیه های حمایتی و قراردادهای نظامی

ü      دیپلماسی

ü      رقابت تکنولوژیک اقتصادی ، فرهنگی وعلمی

6.      ازجمله عوامل تهدید کننده هرملتی اتکای بیش ازحد به کشورهای دیگر جهت دریافت کمک های اقتصادی، سیاسی ونظامی است.

7.      پوچالا:دریک جامعه درحال مدرن شدن ، امنیت توسعه است و بدون توسعه هیچ امنیتی نمی تواند وجود داشته باشد.

8.      تهدید کننده های امنیت:

ü      ظهوروتوسعه ایدئولوژی که مخالف ایدئولوژی حاکم کشورباشد.

ü      کثرت وانفجار جمعیت همسایه(همسایه دشمن)

ü      پیشرفت اقتصادی و مازاد تولید کشور همسایه ( همسایه دشمن)

ü      اتکا فنی ، اقتصادی ونظامی به کشوری خاص

ü      عدم ثبات اجتماعی

ü      ضعف وکوچکی از نظر قدرت

ü      موقعیت نامساعد جغرافیایی

ü      افزایش قدرت نظامی کشور دشمن

 

 اهداف ملی

هدف ملی : هدف ملی عبارت ازتصویری ازآینده یا مجموعه شرایطی درآینده می باشد که کشور حاضر است درراه تحصیل آن بکوشد.

کشورها به علل زیر دارای منافع مختلف وخط مشی های خارجی متفاوتی هستند :

1.      ازنظر قدرت برابر نیستند

2.      دارای رهبرانی متفاوت هستند

3.      گروههای ذینفوذ کشورها یکسان نمی باشند.

4.      وجود اهداف متعارض

5.      اوضاع متفاوت ومتغیر بین المللی

 

مورگانتا(بنیان گذارمکتب سیاست قدرت) : هرنوع سیاست داخلی یا خارجی تلاشی است برای کسب قدرت.

هالستی: برای انواع مختلف اهداف ملی سه خصوصیت را مد نظرگرفته است :

1.      ارزش واهمیتی که رهبران برای هدف قائلند

2.      فشارها وتحصیلات که در به دست آوردن آن هدف ها برکشور وارد می شود

3.      زمانی که برای به دست آوردن هدف درنظرگرفته شده است.

 

هالستی بر این اساس اهداف را به دسته های زیر تقسیم کرده است :

1.      هدفهای حیاتی و اولیه :

2.      هدفهای متوسط

•         اهدافی که حکومت ها برای برآوردن تقاضا ها واحتیاجات عمومی ازطریق اقدامات بین المللی         انجام می دهند.

•         کسب وافزایش پرستیژ ( پوچالا : پرستیژ : توجه و احترامی که به کشوری ازسوی کشورهای دیگر گذاشته می شود)

•         انواع مختلف توسعه طلبی وامپرالیسم

•         توسعه وگسترش ایدئولوژی خاص

3.   هدفهای جهانی دراز مدت :هدفهایی که زمان محدودی برای آنها درنظر گرفته نشده است. این اهداف شامل تصورات و رویاهای یک رهبر ویا کشوری درباره ایجاد یک نظام بین المللی می گردد.

 

اهداف :

•     استراتژیک : درکلام هالستی اهداف اولیه وحیاتی هستند که به بقای وجود رابطه دارند، یا : اهداف اصولی         وجریان سازی است که به مقتضای قدرت های وجودی تعیین می شود.همیشه ثابت

ü      بلند دامنه : خود بر دو نوع است : حفظ وضع موجود وتغییر وضع موجود.

ü      کوتاه دامنه

•     تاکتیک : به اهدافی اطلاق می شوند که متضمن رفاه وافزایش توان جامعه است. ولذا قابل مذاکره است.      یا:اهداف متغیر ومحیطی است که به مقتضای شرایط به عنوان موضع اجرا می شود.متغیر نسبت به شرایط

ü      تصمیم گیری

•     عقلایی: اسنایدر وهمکاران ؛به نظر آنان می توان به عقلانیت جامعه ملی را آنچنان توسعه داد که دولت ملی   بتواند درعرصه بین الملل بهترین منافع را به دست آورد. درصدد اتخاذ بهترین تصمیم ها هستند.

•     تصمیم گیری مبتنی برعقلانیت محصورخاکی ، به مقتضای وجود انسانی وبا شرایط محیطی ، انسان عقل    محصور دارد.عقلانیت اونسبی است لذا منافع ملی تحت تاثیر این عوامل قرار می گیرد.

هربرت سایمون اعتقاد دارد که درعمل انسانها به آنچه که می توانند بسنده می کنند.حتی به دنبال بهترین ویا بهینه نمی رود. اصل بسندگی باید راهنمای سیاست خارجی باشد.

•     فزاینده: به شرایط متغیرمحیطی توجه دارد.عزم باید جزم شود اما به تغییرات محیطی برای اصلاح مفاد تصمیم مناسب باید توجه کرد.اصول را باید حفظ کرد اما مواضع را باید تغییر داد.(این مدل محافظه کارانه است )

دراین مدل تصمیم گیرندگان بدنبال تغییرات اساسی درتصمیمات قبلی نیستند . زیرا هرگونه تغییرناگهانی      مسایل متعددی را به بار می آورد.(قوام)

زمانی از این مدل استفاده می شود که امکانات کمی دراختیار باشد.

•     تصمیم گیری مبتنی بربینش فوق العاده: زمانی که جامعه توده ای باشد وروحیه ملی درهم ریخته باشد زمینه ساز ظهور رهبران فره وشی می باشد. توده جذب تصمیمات رمانتیک و باشکوه رهبران می شوند.

•     مختلط که حاوی عقلانیت نهادی ، ابتکار انسانی وهمچنین اصول ثابت وشرایط متفاوت محیطی است. به این تلاش پاره تویی می گویند.(می توان تصمیمات را بهینه کرد تا همه اعضا از آن بهره ببرند وکمترین آسیب ممکن     منافع آنان را تهدید کند) سعی در برطرف کردن نارسایی های مدل فزاینده وعقلایی را به حداقل کاهش دهد.

در این مدل به طورهمزمان دیدگاههای خرد وکلان را مورد توجه قرار می دهند.(قوام)

 

قدرت ملی:

تعریف : توانایی تحصیل هدف قبل ازدیگران چیزی است که بنام قدرت ملی در روابط بین الملل نامیده شده وهسته اصلی مباحث سیاست داخلی وخارجی را تشکیل می دهد تا جایی که گفته می شود سیاست تلاشی برای کسب قدرت است.

 

سیاست قدرت

1.      هابز : دوعامل که اعمال انسان انعکاس آن دو است : 1- استدلال وتعقل 2- تمایلات وتنفرات

2.   به نظرمورگانتا گرچه تلاش برای کسب قدرت قاعده کلی است اما مفهوم مزبور درشرایط مختلف متفاوت      بروز می کند ودرنتیجه تجلیات سیاسی یکسان ویکنواخت نخواهد بود.

3.      دسته بندی سیاست های داخلی وخارجی به نظروی :

•         سیاست حفظ قدرت:

•         سیاست افزایش قدرت:این نوع سیاست را امپریالیستی نیز می نامند

•         سیاست نمایش قدرت

4.      اسپایکمن عناصر قدرت را اینگونه می داند :

•         مساخت زمین

•         ماهیت مرزها

•         کثرت جمعیت

•         منابع طبیعی

•         پیشرفت اقتصادی وتکنولوژیک

•         قدرت مالی

•         تجانس نژادی

•         میزان همگونی وهمسانی جمعیت

•         ثبات سیاسی

•         روحیه ملی

•         عناصر مادی قدرت

 

وضع جغرافیایی وقدرت کشور: دربحث منابع طبیعی برروی دوعنصر غذا ومنابع خام تکیه می کنند.

پیشرفت صنعتی : کشورهای پیشرفته ازنظرصنعتی کشورهای بزرگ ازنظر قدرت نیز هستند. پیشرفت صنعتی می تواند باعث کسب پرستیژ شود که خود نیز باعث جلب وفاداری مردم به دولت مرکزی می شود.

آمادگی : آمادگی برای قدرت مستلزم داشتن سازمانی است که توانایی حمایت ازهدف های سیاست خارجی دولت را      داشته باشد. چنین توانایی ازنظر مورگانتا ازعوامل زیر ناشی می شود:

ü      توسعه تکنولوژی وقدرت ملی برمحور پرورش انسان های توانمند ومتخصص

ü      مدیریت قدرت

ü      کمیت وکیفیت نیروهای قدرت ساز

جمعیت :

•     خصایص ملی : طرزتفکر ، خلق وخوی و طرز عمل یک ملت را می توان خصایص آن ملت دانست.           اغلب خصایصی که به ملت ها می دهند کلیشه ای است و از روی مبنای علمی نیست.

•         روحیه ملی : روحیه ملی معلول عوامل دور (صفات وخصوصیات ملی سنت وتجارب تاریخی)              ونزدیک( بیشمارند) است

•         دولت کارآمد: یکی از مبانی قدرت ملی است.

 

مورگانتا اشاره می کند که برای اینکه دولتی درسیاست داخلی وخارجی موفق باشد باید به اصول زیر توجه داشته باشد

•         وجود فضای بین افکارعمومی وسیاست های دولت امری غیر طبیعی نیست

•         دولت باید به وجود آورنده افکارعمومی باشد نه دنباله رو آن، باید توجه داشته باشد که افکارعمومی امری گذرا است.

•         دولت باید بین اهداف اصلی وغیر اصلی تفاوت قایل شود وتنها دراهداف غیراصلی به افکارعمومی مراجعه کند.

•     پرستیژ بین المللی :امروز داشتن سلاح اتمی ، دانش فنی وفرهنگ مقبول جهانی ازمهمترین عوامل تعیین کننده موقعیت وپرستیژ بین المللی کشور است.

•     ایدئولوژی : مجموعه افکاری است درباره ارزش ها وهدفهای اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی که برنامه هایی    برای نیل به اهداف و ارزش ها ارایه می دهد.

 

علل تاثیرگذاری ایدئولوژی برقدرت ملی:

•         موجب تقویت روحیه ملی می شود

•         مردم را به دستگاه دولتی وسیستم موجود درکشور معتقد می کند

•         موجب یکپارچگی و وحدت در داخل می شود.

•         یکی از مهمترین وسایل نفوذ در داخل دیگر کشورها می باشد

•         معمولاً باعث هماهنگی و اتحاد کشورهای هم مسلک درعرصه بین الملل می شود

•         مناطق نفوذ در برخی از موارد زائیده ایدئولوژی درصحنه بین المللی است.

 بین ایدئولوژیک بودن و ایدئولوژی داشتن تفاوت است. انسان ایدئولوژیک اسیر وزندانی ایدئولوژی خود است این انسان را بنیاد گرا می نامند. اما انسان ایدئولوژی دار ، انسان اصول گرا است و نیروی غریزه را با عقل هدایت وبا عشق ملطوف به معنا می کند .

قدرت حاکی ازتوان به تمکین واداشتن رقیب است ومخالف است. درداخل قدرت از آن مردم است و در خارج درمقابله با دیگر بازیگران استفاده می شود.

اقتدارمرجعیت تصمیم است ومعمولاً به قدرت مشروع تعبیر می شود.

قدرت عرصه موازنه منفی وجهت دهنده به بازی قدرت برای سلطه است واقتدار عرصه موازنه مثبت وجهت دهنده به مصالح عمومی است.

قدرت ممکن است به سه شکل : ایجابی (قدرت به تمکین واداشتن رقیب)، سلبی (توان بازداشتن رقیب ازاقدام عملی )، ایذایی ( توان به تاخیر انداختن اقدام رقیب) نمود پیدا کند.

 

منافع ملی

•     به نظرمورگانتا وپادلفورد و لینکلن کشورها ممکن است ازسیاست حفظ وضع موجود و بعضی دیگر ازسیاست های استعماری و توسعه طلبی و ایجاد منطقه نفوذ پیروی کنند.

•         منافع ملی عبارت است از وضعیتی که جامعه سیاسی در بهترین وضعیت ممکن سیاسی و قدرت خود قرار گیرد.

•         منافع ملی امری ذهنی و دلخواه نیست

•         مورگانتا منافع ملی را امری ملموس و عینی محسوب می دارد و مدعی است منافع ملی معیاری همیشگی است    که باید با آن اقدام سیاسی را ارزیابی کرد.

•         کراسنر منافع ملی را گزینه ای گریز ناپذیر محسوب می دارد.

•     لرد پالمرستون :منافع ملی معیاری جاودانی درسیاست خارجی است." ما تعهد ابدی نداریم ، اما منافع ملی ما   امری ابدی است و وظیفه ما پیروی ازآن است."

 

انواع منافع ملی

•         اختلاف زا : قابل مصالحه یا مرافعه است. جنگ سرد را در این فضا می توان دید.

•         متعارض : زمانی که منافع بازیگران با یکدیگر تضاد اصولی دارد. مثل سیاست های شمال و جنوب.

•         مشترک : بازیگران دارای منافع همسان هستند.

•     موازی: زمانی که ارتقا وافول منافع ملی یک کشور به ارتقا وافول منافع ملی کشور دیگر بستگی دارد وهریک   ازطرفین درصدد تحصیل آن ازطریق همکاری یا عدم همکاری با دیگران است. تنش زدایی درچارچوب این منافع قابل تبیین است.

 سنتزمنافع ملی حاصل : تزعرصه داخلی ( آمادگی ومقدورات که خود سنتزی از تز اهداف ملی و آنتی تز قدرت ملی است) وآنتی تزعرصه بین المللی ( سازگاری با محذورات ) است.

درهر جامعه : ارزشهای اصولی ، مواضع اصولی ، ارزشهای فرعی ، مواضع فرعی وجود دارد.

ارزشهای اصولی: ارزشهای ناشی از استراتژی بلند دامنه است

مواضع اصولی : ارزشهای ناشی از استراتژی کوتاه دامنه است.

انزوا: بازیگرخود را مستغنی ویا ناتوان ازدرگیر شدن درمسایل بین المللی می بیند.آمریکا در قرن 19 وآلبانی بعد ازجنگ

بی طرفی :بازیگرخود را درمنازعات بین المللی درگیر نمی کند.استقلال وتمامیت ارضی آن مورد احترام قدرت های بین المللی قرار می گیرد.(در صورت پذیرفته شدن ). این بازیگر می تواند با داشتن پرستیژ خوب درمسایل به عنوان داور وحکم رفتار نماید. سویس در 1815 ، لائوس در 1962 و ترکمنستان در اواخر . این بیطرفی باید مورد توافق قدرت های بزرگ قرار بگیرد. مانند آمریکا در زمان جنگ اول درصورتی بیطرفی سویس را قبول کرد که دشمن نیز آن را قبول کند . سویس صرفاً با سازمانهای فنی سازمان ملل همکاری می کند.

عدم تعهد : به همت رهبران تازه جسته ازدست استعمار : جواهرلعل ونهرو( هندوستان) عبدالناصر(مصر)سوکارنو(اندونزی) مارشال تیتو ( یوگسلاوی). نطفه این جنبش 5 سال بعد در مبارزات نهضت ملی نفت درایران شکل گرفت. (1955). بعد از فروپاشی شوروی و ظهورنظام سلسله مراتبی غیر دستوری آمریکا نشان داده است که با این ارزشها مقابله می کند . اصول :

ü      عدم تعهد به هیچ یک از اتحادیه های نظامی

ü      وفاداری به اصل همزیستی مسالمت آمیز

ü      کمک به جنبش های آزادی بخش

ü      عدم واگذاری پایگاه های نظامی

ü      عدم انعقاد قراردادهای دوجانبه نظامی با ابر قدرت ها

اتحاد وتعهد: حول محور منافع مشترک شکل می گیرد. انواع : اتحاد های طبیعی ، محافظه کارانه برای حفظ وضع موجود، تجدید نظر طلبانه. در این ارزش عامل تعهد بسیار مهم است.

 

انواع تصمیم گیری ها

الگوهای سیاست خارجی

1.      مدل استراتژیک(عقلایی) : به منافع حساس حیاتی توجه دارد.

قوام :

•     یکی ازاشکلات دراستفاده ازمدل استراتژیک نبودن ضوابط ومعیارهای مشخص برای منطقی یاعقلایی بودن است، زیرا هردولتی برداشت ها خود را از این مقوله دارد.

•         مورخان دیپلماسی معمولاً ازمدل استراتژیک ( منطقی) استفاده نمودند.

•     این مدل به طورعمده تعامل داده های سیاست خارجی دولت ها ورهبران آنها را مورد بررسی       قرارمی دهد وطی آن هریک ازبازیگران می کوشد تا به اهداف بیشتری درتامین منافع ملی دست یابد. دراین مدل به سیاست والا توجه دارند.

•         دراین مدل بررفتاروعملکرد آن دسته ازنهادهای حکومتی که در اداره امورمسئولیت مستقیم دارند     تاکید می شود.

2.   مدل تصمیم گیری نهادی : به سنت ها و آیین نامه های نهادی توجه دارد(در این مدل به طورعمده تاکید برجنبه انسانی در فرایند سیاست گذاری خارجی دارد .محور مطالعه بررسی انگیزه های مختلف تصمیم گیرندگان           ودسترسی آنها به منابع اطلاعاتی ، شرایط ومقتضیات تصمیم گیری وتاثیر داده های سیاست خارجی دیگران       بر انتخاب آنهاست. (قوام )

3.      مدل دیوانسالاری: به ارتباط شخصیت انسانی و نهاد حاکم عنایت دارد.

4.   مدل تطابق وسازگاری : به این توجه دارد که حقیقت ثابت است و واقعیت ها متغیر. برای انطباق با واقعیت ها   باید سازگاری داشت.(قوام : رفتار دولت ها ازلحاظ کیفیت واکنش به محدودیت ها وموانع یا فرصت هایی که محیط بین المللی برای آنهافراهم می کند ، مورد بررسی قرار می گیرد)

5.   مدل فزاینده : تاحد زیادی مانند سیاست خارجی قبلی است ونیز باید به طور فزاینده ای اطلاعات را جذب کرد.(قوام : تصمیم گیرندگان به دنبال یافتن بهترین راه منطقی برای تامین منافع نیستند ، بلکه به اتخاذ تصمیمی  که بیشترین عوامل موثر درتصمیم با آن موافق هستند ، بسنده می کند. دراین مدل فقدان اطلاعات کافی ازرفتار بازیگران دولتی وخصوصی ازجمله عوامل مهمی است که تصمیم گیری براساس یک محاسبه منطقی را دچارمشکل می کند. )

6.   مدل سیستمی : به جامعیت سیاست خارجی توجه دارند. اعتقاد دارند باسیاست خارجی به عنوان سیستم  برخورد کرد که ورودی دارد وخروجی.

 

مبانی موثر برشکل گیری و اجرای سیاست خارجی

نظم نوین جهانی

•     این نظمی است که پس از رنگ باختن نظم آنارشیک وستفالیایی درحال شکل گیری است. مبنای انسان محوردارد. خود آگاهی فرهنگی همراه باهمکاری تمدنی دو روند واگرایی وهمگرایی را در نظم نوین          بوجود آوردند.

•         تحول درقانونمندی های رفتاری

•         این نظم درواقع نتیجه اینست که انسان دریافت که خدا او را محور مخلوقات هستی قرار داده است

•         انقلاب های انگلیس ، آمریکا وفرانسه تجلی این تحول درصحنه داخلی بود.

•     ازاوایل قرن حاضر به تبع اندیشه های کانت وهگل ومارکس وتلاش انسان ، سامان بخشی اجتماعی متحول شد. حرف آن بود که آزادیهای فردی ومزومات ناشی ازهمکاری جمعی با هم تلفیق شود.

•     نظمی ساخته شد که به آن می توان نظم کورپوراتیو گفت.اصالت آزادی های انسانی رعایت شود ، اما نیازهای انسانی همکاری جمعی را می طلبد.

 

اتزیونی به دو خط فکری آفرینشی و سلولی اشاره دارد.

•         آفرینشی : حاکی ازتقدم حقوق جزیی نسبت به جمع است، درعمل به تفردگرای منجر می شود( که اوج آن درنظم وستفالی است )

•         سلولی : تقدم حقوق جمع نسبت به حقوق فرد است. درعمل به تجمع گرا منجر می شود.( اوج آن امپراتوری است )

نظم نوین جهانی ضمن تقویت گذار ازخیر نسبی نظامی به خیر مطلق تولیدی ، دندان زهر آلود فردگرایی خود محورانه را کشیده وفرد گرایی را درقالب تعاون جمعی و رفاه وسعادت مادی ومعنوی جمعی پیوند میدهد.

این تحول مستلزم نوع خاصی ازنظم است که نظم تکثرگرای مدنی لقب گرفته است.

مقایسه نظام های سیاسی

1.      نظام سیاسی سنتی :

ویژگی های نظام سیاسی سنتی :

•     ادراک مبنایی ذهنی دارد و ازاضطرار وترس ناشی می شود. تشکیلات قداستی متافیزیکی می یابند      که نظامی گری ازویژگی های بارز آن است.

•         فرد در این مجموعه نقش انفعالی دارد وقربانی سرنوشت محتوم است

•         ازلحاظ سیاسی هم حاکمیت وهم حکومت درشخص فرمانروا نهفته است.

 

2.      نظام وستفالی

ویژگی های نظام سیاسی سنتی :

•         مرزها تثبیت می شوند.

•         صحنه داخلی وخارجی ازهم جدا می شود.

•         بازیگر ملی متولد می شود.

•         بازیگر ملی گرایشی تمرکزگریز دارد.

 

ژان بدن به تمایز دومفهوم حاکمیت وحکومت ازیکدیگر می رسد. بعد از آن دولت وحکومت با دید کارکردگرایانه وابزاری تفسیر می شود.

دراین قالب درصحنه داخلی لیبرال دموکراسی و در صحنه خارجی ناسیونالیسم وملی گرایی به صورت ایدئولوژی نظم وستفالی درمی آیند.

نظم نوین جهانی ازتلفیق دیالکتیکی ویژگی های کابردی دونظم سنتی تمرکز گرا و نظم وستفالی تمرکز گریز ایجاد شده است.

درنظم سنتی مشروعیت بعدی متافیزیکی داشت وویژگی آن مستغنی بودن ازمردم بود که این امردولت ها وحکومت هایی را ایجاد می کرد که مستقل ازمردم بودند.

نظم نوین این اندیشه را بوجود آورده است که هر وظیفه حکومتی و یا غیر حکومتی دارای ایده آلی است که اصالت آن به پذیرش ومقبولیت فرد ارتباطی ندارد ، اما هر انسان خود برای تعیین مصلحت های خود شایسته تر است ، بنابر این تنها می توان او را نسبت به فضیلت ها آگاه نمود.

=======================
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.