روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

مکتب انگلیسی




مکتب انگلیسی

                             

                                       

مکتب انگلیسی به مجموعه آثار و نویسندگانی اشاره دارد که برداشت خردگرایی از روابط بین الملل را فراتر از یک نظام بین الملل جامعه ای مرکب از دولتها می دانند و قائل به اهمیت اهداف، قواعد، نهادها، ارزش ها و هنجارهای مشترک آن هستند . ریشه مکتب انگلیسی را در سنت خردگرایی در روابط بین الملل می دانند.


مارتین وایت از مهمترین نظریه پردازان این مکتب، معتقد است که می توان سه سنت نظری را در روابط بین الملل تشخیص داد که عبارتند از: 1- واقع گرایی یا سنت ماکیاولی 2- انقلابی گری یا سنت کانتی 3- خردگرایی یا سنت گروسیوس که راهی میانه رو بین دو سنت نخست محسوب می شود.


خردگرایی در عین پذیرش ماهیت آنارشیک روابط بین الملل(مانند واقع گرایان) بر اجتماعی بودن روابط و وجود اهداف و هنجارهای مشترک و همکاری میان دولتها تأکید دارد(مانند آرمان گرایان). و دگرگونی در روابط بین الملل را ممکن اما دشوار می داند(یعنی نه بدبینی واقع گرایان و نه خوش بینی آرمان گرایان).

در دهه های 1950 و 60 مکتب انگلیسی بیش از هر چیز بعنوان رهیافت کم و بیش متمایز کلاسیک انگلیسی در چارچوب سنت خردگرا به روابط بین الملل محسوب شد. اما این برداشت وجود داشت که آراء نظریه پردازان مکتب بیش از آنکه جنبه علمی داشته باشد، در سنت اندیشه سیاسی قرار دارد. در اواخر دهه 1970 و اوایل 1980 نسبت به امکان بقای آن ابراز تردید می شد و منتقدان بر غیر علمی بودن آن تأکید داشتند. برخی از اندیشمندان خواهان بسته شدن پرونده مکتب انگلیسی شدند. زیرا رهیافت کل گرایان، دولت محوری، عدم توجه به ابعاد اقتصادی روابط بین الملل را نقاط ضعف مهم آن می دانستند. برخی اساسا منکر موجودیت واحدی به نام مکتب انگلیسی بودند.

 
شیلا گریدر  بر آن بود که اصولا مجموعه نویسندگان مورد اشاره در آن چه مکتب انگلیسی نامیده می شود به یک مکتب شکل نمی دهند زیرا فاقد وحدت ناشی از اتکاء به اصول و روش های مشابه اند و مفروضه های فلسفی مشترک ندارند. در مقابل برخی آن را قابل مستحیل شدن در سایر نظریه ها می دانستند . نویسندگانی نیز مکتب انگلیسی را واقع گرایی  و یا تقریری آرام تر از واقع گرایی تلقی می کردند. اما از نیمه دهه 1980 و بویژه 1990 به تدریج مکتب انگلیسی در روابط بین الملل مورد توجه و ارزیابی مجدد قرار گرفت. این را می توان ناشی از شرایطی دانست که در بحث های درونی رشته روابط بین­الملل پیش آمده بود.

دو محور اصلی مناظره چهارم در روابط بین الملل طرفین دعوی را مشخص می ساخت: از یک سو مناظره ای میان نو واقع گرایان و نو لیبرال ها در جریان بود که تداعی گر مناظره میان واقع گرایان و آرمان گرایان بود و راه میانه بین آن ها یعنی سنت خردگرایی را به یاد می آورد. از سوی دیگر در مناظره میان جریان اصلی کم و بیش علم گرا (که با عنوان خردگرا شامل هر دو نظریه نو واقع گرا و نو لیبرال می شد) و باز اندیش گرایان (شامل کل جریان انتقادی مخالف اثبات گرایی یعنی پساتجددگرایی، نظریه انتقادی و فمینیسم) و با زیر سوال رفتن دعاوی علم گرایانه و اثبات گرایانه و مشروعیت یابی مجدد نظریه پردازی هنجارها، راه را برای احیای برداشت های کلاسیک از روابط بین الملل و بازخوانی متون این سنت از جمله آثار مکتب انگلیسی باز شد.

به طور خاص در دهه 90 و با طرح سازه انگاری در روابط بین الملل به عنوان راهی میانه در هر دو محور مناظره و همچنین شباهتهای انکارناپذیر میان مکتب انگلیس و بسیاری از مباحث سازه انگاری توجه جدی به راه میانه کلاسیک و ظرافت آن برای ایفای مجدد نقش میانی در مناظرات شکل گرفت.

مبانی هستی شناختی:

 
در اندیشه های بنیان گذاران مکتب انگلیسی بحث هستی شناسی به صراحت مطرح نشده است. حتی ویند معتقد است که مناظرات و بحث های هدلی بول به سطح هستی شناختی نرسید.  اما می توان با استناد به مطالعات و مواضع مکتب انگلیسی، نوعی بینش هستی شناختی مستتر در آن را در مورد سرشت نظام بین الملل و کنشگران آن استخراج کرد. آنچه در مورد مکتب انگلیسی جلب توجه می کند، تأکید بر جامعه بین الملل به جای نظام بین الملل است.

 
نظام بین الملل به مجموعه ای از دولت ها اشاره دارد که در تماس با یکدیگرند و تعامل آنها با یکدیگر به حدی است که هر یک از آنها در محاسبات خود رفتار دیگر را مدنظر قرار دهد. این تعاملات می توانند مستقیم و غیرمستقیم و از طرف یک طرف ثالث باشند. در مقابل جامعه بین الملل یا جامعه مرکب از دولتها در شرایطی وجود دارد که «گروهی از دولت ها با آگاهی از برخی منافع مشترک و ارزش های مشترک به یک جامعه شکل دهند، به این معنا که در روابطشان با یکدیگر خود را مقید به مجموعه ای مشترک از قواعد تصور کنند، و در کارکرد نهادهای مشترک سهیم باشند».

این برداشت اجتماعی از روابط میان دولتها به وضوح با برداشت واقع گرایان که کم و بیش قائل به وجود نوعی وضعیت شبیه به وضعیت طبیعی در روابط بین الملل اند، تفاوت دارد و همراه با تأکید بر وجود ارزشها، هنجارها، قواعد و نهادهای مشترک می باشد.

در این میان نگاه تاریخی مکتب انگلیسی به پدیده های اجتماعی و توجه آن به زمینه بندی و پرهیز از شیئیت انگاری یا عدم توجه به نقش عامل انسانی در شکل دادن به پدیده های اجتماعی و در نتیجه تاریخی و مشروط بودن آنها شایان توجه است.

برخلاف واقع گرایان که نظام بین الملل را امری مفروض می گیرند، مکتب انگلیسی به چگونگی شکل گیری تاریخ این نظام و امکان شکل گرفتن آن به گونه های دیگر توجه دارد. تأکید بر اینکه جامعه بین الملل امروزی در اصل حاصل یک فرایند تاریخی است که با فرهنگ، مفروضه ها، قواعد، هنجارهای خاص اروپائیان در دوران مدرن شکل گرفته و سپس در یک روند تاریخی نسبتاً بلندمدت به کل جهان تعمیم یافته است، این برداشت را نشان می دهد . تاکید بر نقش فرهنگ، هنجارها، قواعد و ... از دید شارحان متأخران مکتب  انگلیسی، حاکی از سازه انگارانه بودن است.

به گفته اسمیت، در آثار مکتب انگلیسی خصوصاً هدلی بول این بر داشت دیده می شود که  معانی و تفاسیر جامعه بین المللی اند که به این جامعه قوام می بخشند. گریفیتس هم بر آن است که برای مکتب انگلیسی، کانون یا هسته مرکزی موضوع روابط بین الملل" فهم بیناذهنی و نیت کنشگرانی است که نظریه پردازان می کوشند آنها را بفهمند".

 
مکتب انگلیسی تأکید دارد که دولتها در جامعه ای از دولتها قرار دارند که شامل ارزشها، قواعد و نهادهایی هستند که دولتها عمدتاً آنها را پذیرفته اند و امکان کارکرد نظام دولتی را می دهند. آنچه به نظم و در قلمرو قوام می بخشد، هنجارهای مربوط به قرارداد و حفظ قول یا وفای به عهدند.

سیاست بین الملل مستقل از فهم کنشگرانی که آن را می سازند نیست .

در مفهوم جامعه بین المللی، دولت ها بعنوان اعضای این جامعه قلمداد می شوند و روابط میان حاکمان است که به جامعه بین الملل شکل می دهد.  مکتب انگلیسی با تمایز میان جامعه بین الملل و نظام بین الملل بر آن است که در نظام بین الملل فقط تماس و تعامل میان دولتها وجود دارد، اما در جامعه بین الملل، تکالیف متقابلی وجود دارد.

مکتب انگلیسی بر این باور است که دیپلماسی، حقوق بین الملل و عرف بین الملل جاری در واقع گفتمان اروپایی است که در سراسر جهان پذیرفته شده است . تبدیل این گفتمان به زمینه فهم مشترک بیناذهنی باعث شده است که امکان گفتگوی جهانی فراهم شود.

اما جالب آنکه حتی در وضعیتی که به نظر مکتب انگلیسی نظام به جامعه بدل نشده است، نیز روابط به یک معنا غیراجتماعی نیست و قواعد و هنجارهایی بر آن حاکم است. نمونه آن نیز به گفته واتسون  در روابط میان اروپائیان و امپراطوری عثمانی دیده می شود. این تکالیف حاصل قواعد تنظیمی است که برای نظم و پیش بینی پذیر ساختن  نظام طراحی می شوند. مانند احترام به پیمانهای تجاری و مصونیت فرستادگان.

رابرت جکسون می گوید: ممکن است تصور شود که جامعه بین الملل ساختاری متمایز از رفتار دولت مردان دارد.  اما نظریه پردازان جامعه بین لملل آن را پیوندی از دولت ها می دانند . یعنی ترتیباتی ارادی میان کسانی که از طرف مجامع سیاسی که دولت های حاکم خوانده می شوند عمل می کنند.

وجه گفتمانی سیاست بین الملل مورد توجه رابرت جکسون است. او  بر این باور است که دیپلماسی، حقوق بین الملل و عرف بین الملل جاری در واقع گفتمان اروپایی است که در سراسر جهان پذیرفته شده است. تبدیل این گفتمان به زمینه فهم مشترک بیناذهنی باعث شده است که امکان گفتگوی جهانی فراهم شود. در عین حال باید توجه داشت که برداشت جکسون از گفتمان و نقش آن مانند برداشت سازه انگاران رادیکال نیست  که در نهایت گفتمان به کارگزاران تعین بخشد  و به نحوی وجهه کارگزاری آنها نفی شود.

 
در میان متقدمان مکتب انگلیسی می توان دیدگاه رادیکال تری نیز یافت. سی ای دبلیومانینگ از متقدمان مکتب انگلیسی تأکید دارد که ما برای سهولت صحبت در مورد روابط بین الملل از دولت، حاکمیت و جامعه بین الملل و مانند آن سخن می گوئیم و در واقع فرض ما بر اینست که اینها هستند. او روابط بین الملل را جهانی اجتماعی می بیند که همراه با یک نگرش کل نگرانه به آن است. او برداشتی مفهومی و ذهنی از جامعه بین الملل دارد که بر اساس آن «وجود واقعی­ای» در خارج از آن برایش قائل نیست. از نظر او حاکمیت یک امر نظری است که به یک وضعیت ذهنی ناظر می شود نه وجودی واقعی. منزلتی حقوقی است که به رسمیت شناخته می شود. این برداشت نشان می دهد که از دید او چگونه قواعد، شناسایی و فهم بیناذهنی به واقعیت بین المللی شکل می دهند.

بحث  در مورد اهداف سه گانه جامعه (امنیت اعضاء در مقابل خشونت، تضمین وفاداری به تعهدات، ونظامی برای حفظ حقوق مالکیت) که نظم بین الملل آنها را حفظ می کند، شاید بتوان به نوعی به قواعد تکوینی مرتبط دانست. همان گونه که گریفیتس می گوید، این اهداف تکوینی اند  و مبتنی بر توافقی بیناذهنی  میان همه اعضای جامعه در مورد ارزش ذاتی آن ها.

از دید بول قواعدی که اولویت نظام دولت ها را تأیید و تقویت می کنند و دولت ها را بعنوان تنها اعضای جامعه جامعه بین الملل به رسمیت می شناسند و اصل بینادین سیاست جهانی اند، کاملاً جنبه تکوینی دارند.

بنابراین جامعه بین الملل ساختاری غیرارادی یا یک نظام کارکردی مستقل از کنش گران نیست. آنچه در این جامعه بین الملل می بینیم، اعم از هنجارها، نهادها، عرفها، قواعد،... هیچ یک ثابت و ایستا نیستند، بلکه بر ساخته­هایی­اند که در زمان قرار گرفته و در طول زمان تغییر می کنند، به وجود آمده، متحول شده اند و باز هم متحول می شوند.

 
دقت در آراء ذکر شده نشان می دهد که تا چه حد مکتب انگلیسی به تعامل و قوام بخشی متقابل دولتها و جامعه بین­المللی(کارگزار ساختاری) توجه داشته است. معمولاً مکتب انگلیسی را به تبع تأکید آن بر جامعه دولتها «دولت محور» می دانند.

تأکید آشکار نویسندگانی چون وایت یا بول بر کنشگران دولتی است. اما در مواردی هم می توان توجه آنها را به افراد انسانی بعنوان موضوع روابط بین الملل دید. به بیان دیگر در مواردی که بحث از جامعه دولتها به جامعه جهانی تمایل پیدا کرده است، خصوصاً در بحث راجع به حقوق بشر می توان چنین گرایش را در مکتب انگلیسی دید. البته گاه با توجه به اینکه همچنان در بحث راجع به حقوق بشر، کانون توجه جامعه مرکب از دولت ها و وظیفه دولت ها در آن است، شاید این برداشت چندان درست نباشد.

در عین حال باید توجه داشت که خود هدلی بول در کنار جامعه دولت ها و نظم بین المللی از نظم جهانی نیز سخن می گوید . او در این جا در کنار دولت به عنوان یکی از اشکال گروه بندی میان انسان ها بر آن است که می توان اشکالی دیگر نیز داشت . واحدهای تشکیل دهنده نظم جهانی افراد انسانی اند. به علاوه بول نسبت به جاذبه های جهان وطن انگارانه جامعه جهانی که اولویت برای آن عدالت نسبت به افراد انسانی باشد و نه دولت ها احساس همدلی داشت. اما نمی توان به این اعتبار به این نتیجه رسید که او لزوما شأن کنشگری را یرای هر مجموعه ای از افراد  در روابط بین الملل قائل بود. از نظر بول لازمه پذیرش این شأن این است که هنجارها و قواعد بین المللی برای افراد انسانی چنین شأنی قائلند.

می توان گفت: مکتب انگلیسی به شکلی ضمنی با تأکیدی که بر قواعد، هنجارها، نهادها، گفتمان ها دارد، واجد نوعی هستی شناسی سازه انگارانه است و با وجود تأکید بر دولتها بعنوان کنشگران اصلی در سیاست بین الملل، از لحاظ نظری جایی برای طرح سایر کنشگران نیز دارد.

مبانی معرفت شناختی:

 
مهمترین بحث معرفت شناختی در مورد مکتب انگلیسی، موضوع میانه آن از نظر معرفت شناختی است.

آنچه مشخص است، بدبینی کلی مکتب به مطالعه علمی کمی گرایانه یا روایت آمریکایی از علم گرایی در روابط بین الملل است . شاید بتوان گفت که نقطه عزیمت هستی شناختی پیروان مکتب انگلیسی به روابط بین الملل یعنی جامعه بین الملل همراه با تأکید بر قواعد، هنجارها، عناصر فرهنگی،و اساساً مانع از پیگیری یک معرفت شناسی و روش شناسی علم گرایانه است.

 
البته هدلی بول از اینکه چارچوبی که چشم انداز آمریکایی دیکته می کند بر مطالعات راهبردی سایه افکنده است و باعث محدودیت در دید آن شده است، انتقاد می کند. وی همچنین در سطحی دیگر به غربی بودن دانش روابط بین الملل و در نتیجه محدودیت آن توجه دارد و حتی بر آن است که این امکان وجود دارد که نگاه غربی مانع از توجه به وجود دیدگاههای غیرغربی(چه برسد به پذیرش آنها) شود و این پرسش را مطرح می سازد که آیا در یک نظام سیاسی جهانی که عمدتاً مرکب از ملل غیرغربی است، فهم غربی می تواند به فهمی رسا منتهی گردد یا خیر.

مارتین وایت از مفسران مکتب با طرح سه سنت در در روابط بین الملل بر آن بود که واقعیت را می توان به مکالمه ای سه جانبه میان سه سنت واقع گرایی، خردگرایی و انقلابی گری پیدا کرد. او به طور موازی به تفسیر دیدگاه های اندیشمندان و نظریه پردازان از یک سو و سیاست مداران و دولت مردان از سوی دیگپر می پردازد و می کوشد فهم آنها را از روابط بین الملل در قالب سه سنت فکری بیان کند. اما باید توجه داشت از نظر وایت ، این سه سنت به معنای سه پارادایم غیر قابل جمع یا غیر قابل قیاس نیستند، بلکه جریاناتی اند که در بستر خود نمی مانند، در هم نمی آمیزنند، و درهم تنیده اند، بر هم اثر می گذارند، تغییر می کنند، اما هویت خود را از دست نمی دهند.

 
از آنجا که به نظر مکتب انگلیسی، دولتها در جامعه بین الملل توسط افرادی نمایندگی می شوند که نقش کارگزاری دارند، پس باید بتوان اصول راهنمای رفتار آنها و معنایی را که برای کنشهای خود قائل­اند، شناخت. اما این کنشگران در خلاء عمل نمی کنند، بلکه در ساختار جامعه بین الملل که شامل اصول و قواعد حقوقی است عمل می نمایند.

از دید مکتب جداکردن مسائل اخلاقی-هنجاری( یعنی چیزی که علم گرایان به دنبال آنند) از روابط بین الملل امکان پذیر نیست، چون سرشت روابط بین الملل چنین اجازه ای را نمی دهد. سه سنت فکری مورد توجه وایت بیانگر سه موضع اخلاقی نیز هستند. واقع گرایی به دنبال اخلاقی غیر کمال گرایانه است، انقلابی گری به دنبال عدالتی جهان شمول، و خردگرایی در پی ترکیب ملاحظه کاری و تکلیف اخلاقی.

به علاوه در نگاه خود مکتب به جامعه بین الملل، دولتها واحدهایی غیر اخلاقی نیستند و توسط انسانهایی نمایندگی می شوند که لاجرم موضعی اخلاقی نیز دارند. جامعه بین المللی نیز مبتنی بر اصول اخلاقی است. این اصول نزد شاخه کثرت گرایی مکتب شامل نوعی اخلاق کم مایه(در حد توافق میان دولتها بر سر اصولی که امکان همزیستی و همکاری در جهت منافع مشترک را به آنها بدهد). و نزد شاخه همبستگی گرای شامل اخلاقیاتی پرمایه(یعنی اصول اخلاقی جهان شمول مانند دفاع از حقوق بشر) است.

این خصوصیات باعث شده که گفته شود، مکتب انگلیسی نمایانگر تلاشی برای نظریه پردازی عملی است که هم بر مسائل مرتبط با واقعیت تجربی سروکار دارد و هم به اندیشه در مورد خیر بشری می پردازد. اما در عین حال گفته می شود که این دیدگاه به روز شود.

نگاه تاریخی به روابط بین الملل وجه دیگر مکتب انگلیسی است. برخی از برجسته ترین نویسندگان مکتب مانند هربرت باترفیلد و مارش وایت، اساتید تاریخ بودند و اساساً مطالعات تاریخی را به مهمترین وجه کار علمی خود بدل کرده بودند. خود مارتین وایت به مطالعه و مقایسه نظام های تاریخی روابط بین الملل از جمله نظام ایران باستان و یونان باستان توجه داشت و بر خاص بودن شواهد تاریخی تأکید می کرد. او در عین توجه به خاص بودن امر تاریخی، از یک سو به تداوم ها و از سوی دیگر به امکانات تغییر در روابط بین الملل با گرفتن درس هایی از تاریخ توجه داشت.

هدلی بول صراحتاً بر آن است که نگاه تاریخی است که می تواند اندیشه هایی بر ساخته شدن وضعیت موجود روابط بین الملل را به ما نشان دهد، عناصر تداوم را به ما بشناساند و گسستها و عناصر تغییر و تفاوت را آشکار سازد.

صریح ترین بحث های معرفت شناختی مکتب انگلیسی را می توان در موضع گیری رسمی و علنی هدلی بول در دفاع از کلاسیسم و نقد رهیافت های علم گرایی مشاهده کرد. او برای نقد کردن علم گرایی از هفت استدلال استفاده کرد.

1-
بسیاری از مسائل بین الملل جنبه اخلاقی و فلسفی دارند و با ابزار علمی نمی توان به پرسشهای اساسی در روابط بین الملل پاسخ داد.

2-
در مواردی که طرفداران رهیافت علمی به موضوعات اساسی روابط بین الملل مانند جامعه بین الملل، جنگ، تعارض می پردازند، از ارزش علمی دور و به روش کلاسیک نزدیک می شوند.

3-
طرفداران علم در حوزه روابط بین الملل به یک زبان مشترک نرسیده اند، زیرا تغییرات سریع متغیرها در روابط بین الملل امکان طبقه بندی آن را نمی دهد.

4-
مدلهای ارائه شده فاقد انسجام و قوت درونی اند.

5-
آمار و ارقام علمی وقتی واقعاً اهمیت می یابند که مؤید قضاوتهای مبتنی بر تأثیرات درونگرانه ما هستند. تأکید بر کمی کردن باعث ندیدن تفاوت میان پدیده ها می گردد.

6-
نظریه رهیافت علمی واجد انسجام، قدرت درونی که لازمه نظریه­پردازی اجتماعی است، می­باشد

7-
رهیافت علمی با بریدن از تاریخ و فلسفه از ابزار انتقاد خود محروم ماند.

به این ترتیب بول از یک برداشت ایدئوگرافیک( با تأکید بر منحصر به فرد بودن رویدادهای بین المللی ) و تفسیری دفاع می کند و واقعیت مستقل از نظریه و شناخت مستقل از نظریه را نفی می کند. همچنین او و سایر پیروان مکتب بر آن اند که همه نظریه ها جنبه هنجاری دارند. بول به ترکیب علوم اجتماعی و علوم انسانی باور داشت . یعنی دانشمند باید از یک سو به دنبال کشف و تبیین مسائل بین المللی باشد و از سوی دیگر، باید به به وجود بعد اخلاقی در همه قلمروهای کنش سیاسی توجه داشته باشد.

بول تأکید می کند که قلمرو سیاست بین الملل، قلمرو اراده است و نه تعیین بر اساس قواعد مشخص رفتاری.

از دید او، وضعیتهای سیاسی تاریخی­اند و از نظر زمانی و مکانی منحصر به فردند و هرگز نمی­توان آنها را بعنوان موارد یا نمونه هایی از یک گزاره عام دید. از سوی دیگر او فرض جدایی میان قلمرو نظریه و عمل را نفی می کند و تأکید دارد که نظریه و عمل تداخل دارند و به شکل پویایی یکدیگر را تحت تأثیر قرار می دهند.

بول می گوید: نباید معرفت شناسی و روش شناسی محدود کننده هستی شناسی ما باشد. واقعیت روابط بین الملل بعد غیر مادی قوی­ای دارد که با اتخاذ روشهای علمی، مغفول می ماند. علم گرایان بر خلاف دعاوی خود به مفروضات قوی پیشینی دچارند. و سرانجام به دلیل مفروضه هایی که در آنها تردید نمی کنند، فاقد عنصر انتقاد  به خودند.

در کل در بعد معرفت شناختی، نگاه مکتب انگلیسی بیشتر نگاهی تاریخی و تفسیری است که همراه با تأکیدی که بر ابعاد فرهنگی و گفتمانی واقعیت بین الملل دارند و نقش قواعد را در تکوین آن بسیار مهم تلقی می کنند،  هستی شناسی آنها سازگاری دارد.

 


مکتب انگلیسی و جامعه بین الملل

آنارشی و نظم:

 
پیروان مکتب انگلیسی دو فرض واقع گرایی و نوواقع گرایی را که نظام بین الملل آنارشیک است و دولتها کنش گران مسلط(اما لزوماً نه تنها کنشگران) در روابط بین الملل­اند و هدفشان نیز بقاست، را می پذیرند. اما معنای آنارشی برای همگان یکسان نیست . هدلی بول بر آن است که برای سنت هابزی یا واقع گرایان، آنارشی به معنای وضعیت جنگ همه علیه همه است، یعنی نوع فقدان نظم. اما به نظرمارتین وایت آنارشی به معنی فقدان حکومت است و نه فقدان نظم.

واقع گرایان آنارشی را ویژیگی همیشیگی و تغییر ناپذیر نظام بین الملل می دانند و بر همین اساس میان جامعه داخلی و نظام بین الملل قائل به تمایز و تفاوتی غیر قابل چشم پوشی اند. این تمایز ناشی از وجود دولت در داخل به عنوان مرجع غایی اقتدار و دارنده ابزار اجبار و فقدان آن در سطح جهانی است. در مقابل، لیبرال ها از یک سو مانند واقع گرایان بر آن اند که میان نظم داخلی و وضعیت بین المللی تفاوتی جدی وجود دارد. اما از سوی دیگر با برداشت مثبت از سرنوشت بشر و باور به عقلانیت او و تأکید بر نقش کارگزاری انسانی، بر آن اندکه می توان به تغییری مثبت در روابط بین الملل دست یافت.

نظریه جامعه بین الملل به تعبیری میان این دو دیدگاه قرار می گیرد.

مکتب انگلیسی در مورد آنارشی معتقد است که در قلمرو بین الملل، ما با یک دولت روبه رو نیستیم، بلکه با دهها واحد سرزمینی سروکار داریم که هر یک مدعی حاکمیت و استقلال است و مرجع اقتدار مافوق خود را نمی پذیرند. این فقدان حکومت و دولت در سطح بین المللی ریشه بی اعتمادی نسبت به نظام بین الملل و نهادهای آن و حتی برای برخی به معنای نفی امکان وجود جامعه­ای از دولتها در سطح بین المللی است که این ناشی از قیاس وضعیت بین المللی با وضعیت داخلی است.

مکتب انگلیسی به نظم در شرایط آنارشیک توجه دارد. برداشتهای مکتب انگلیسی از آنارشی در سه محور قرار می گیرد. 1- رفتار کنش گران در آنارشی 2- عامل تعدیل رفتار کنش گران 3- منطق آنارشی.

این سه محور در میانه برداشت واقع گرایی، نوواقع گرایی از یک سو و انقلابی گری، آرمان گرا و نولیبرال از سوی دیگر قرار می گیرد.

1-
از نظر واقع گرایان رفتار کنشگران افزایش قدرت برای تضمین بقاست و از دید آرمان گرایانه(لیبرل و نولیبرال) پیشبرد یادگیری اجتماعی از طریق نهادها است.

2-
عامل تعدیل رفتار از دید واقع گرایان خودیاری بدلیل فقدان حکومت جهانی است و از دید آرمان گرایان وجود اجتماع جهانی

3-
منطق آنارشی برای واقع گرایان تعارض آمیز و برای آرمان گرایان توأم با همکاری است. به بیان دیگر از نظر واقع گرایان به نسبت لیبرال ها یا آرمان گرایان، آنارشی محدودیت های شدیدتری را بر کنشگران تحمیل می کند و در نتیجه همکاری مشکل تر می شود.

از دید مکتب انگلیسی نظام بین الملل نیز مانند جامعه داخلی، خود یک جامعه مرکب از دولتهاست و اهداف اولیه خاص خود را که عبارت است از حفظ خود جامعه مرکب از دولت ها، حفظ حاکمیت اعضا و حفظ صلح، دنبال می کند.

به بیان رابرت جکسون، جامعه بین الملل ساختار غیرارادی یا یک نظام کارکردی مستقل از کنشگران نیست. آنچه ما در این جامعه می بینیم، اعم از هنجارها، نهادها، عرفها، قواعد هیچ یک ثابت و ایستا نیستند، بلکه سازه هایی هستند که در زمان قرار می گیرند و در طول زمان تغییر می کنند، به وجود آمده، متحول شده اند و باز هم متحول می شوند.

به این ترتیب مکتب انگلیسی با تأکید بر وجود آنارشی(همانند واقع گرایی) با جذب یک عنصر دیگر یعنی جامعه بین الملل می کوشد همکاری مورد توجه آرمان گرایان و لیبرال ها را نیز توضیح دهد.

وجود جامعه منوط به وجود دولت در رأس آن نیست، بنابراین نمی توان از فقدان دولت در سطح بین المللی به این نتیجه رسید که در اینجا نیز جامعه وجود ندارد. یعنی جامعه بین الملل وجود دارد، اما از نوع خاصی است که در آن آنارشی غیرقابل تحمل نیست، دولت ها در آسیب پذیری مطلق قرار ندارند و نتایج جنگ نیز مطلق نیست.

به این ترتیب منظور از جامعه بین الملل یا جامع دولت ها «وجود گروهی از دولت ها با آگاهی از منافع مشترک و ارزشهای مشترک است که یک جامعه را تشکیل می دهند. به این معنا که تصور می­کنند مجموعه ای مشترک از قواعد، آنها را در روابطشان با یکدیگر مقید می کند و در کارکرد نهادهای مشترک سهیم اند». استفاده از واژه تصور نشان می دهد که بنیان جامعه بین الملل یک بنیان ادراکی و بینا ذهنی است.

توجه مکتب انگلیسی به بنیانهای هنجاری جامعه بین الملل است . دولت ها به رغم انگیزه و توانایی شکستن قواعد و هنجارها در اغلب موارد، آنها را نمی شکنند و خود را مکلف به احترام و توافقات بین المللی مستقل از ضمانتهای اجرایی و امکان مجازات می دانند.  علت این حس تکلیف منافع دولت هاست اما در معنایی وسیع و به یک اعتبار متعالی. یعنی منافعی که امکان انتخاب برای کنش گران در مورد آنها وجود ندارد. زیرا پیگیری هر گونه منافعی به دنبال کردن این منافع اولیه است. یعنی منافعی که صرف عضویت در جامعه جهانی باید به دنبال داشته باشند.

مکتب انگلیسی دو موضع را در مورد درجه انسجام درون و جامعه بین الملل را در برنامه کار خود دارد که با عنوان برداشت های کثرت گرا که ریشه در افکار اوپنهایم دارد و برداشت دوم همبستگی گرا که ریشه در افکار هوگوگروسیوس دارد. هر دو برداشت به یک اعتبار راه میانه اند، در هر دو برداشت بر وجود جامعه بین الملل و وجود قوانین در آن تأکید می شود و از این نظر هر دو برداشت در برابر نسبت سیاست واقع گرایی بین الملل قرار دارند و هر دو با این آموزه که در سیاست به معیارهایی توسل جسته شود که هدف از آنها برانداختن جامعه دولت ها باشد و نه حفظ آن مخالف­اند.

در برداشت گروسیوس این قانون است که باید جنگ ناعادلانه را از جنگ عادلانه بر اساس آرمانهای جنگ متمایز سازد. از این منظر جنگ عادلانه می تواند به شکل مداخله در جنگ های داخلی یا به منظور تأمین اهداف بشردوستانه باشد. پس از نگاه، افراد انسانی­اند که موضوع اصلی حقوق بین الملل را تشکیل می دهند و نه فقط دولتها. در نتیجه جامعه بین الملل می تواند برای نجات افراد علیه دولتهای خاطی عمل کند.

پیروان مکتب انگلیسی با طرح مفهوم جامعه بین الملل بسیاری از خصوصیاتی را که به اجتماع جهانی نسبت داده می شود در پیوند با اجتماعات بر اساس حاکمیت قانون در قالب جامعه بین الملل ارائه می دهند.   چنین جامعه ای مبتنی است بر شناسایی وظیفه وضع آلام بشری با کمک متقابل و در نتیجه باز توزیع ثروت و درآمد.  نظم در جامعه بین الملل بر اساس منافع مشترک اعضا در اهداف اولیه، قواعدی که الگوی رفتار لازم برای تداوم آنها را تجویز می کنند، و نهادهایی که موجب کارآیی این قواعد می شوند، حفظ می گردد.

قواعد عبارت است از اصول عام دستوری ای که امکان یا اجازه آن را می دهند که طبقات تعیین شده ای از اشخاص یا گروه ها به اشکال تعیین شده یا توصیه شده ای رفتار کنند).

ممکن است از قواعد تخطی صورت گیرد اما کارایی آنها منوط به درجه ای از اطاعت از آنهاست. این نهادها هستند که با کارکردهای خود( وضع قواعد، اعلام، اداره، تفسیر، اجرا، تعدیل، تشریع، و حمایت از قواعد) قواعد را کارامد می سازند. جامعه بین المللی هم مبتنی بر نهادهای مشترکی است که اعضا برای رسیدن به اهداف این جامعه به آنها شکل داده اند. نهادها لزوماً به شکل یک سازمان یا سازو کار اداری ( مانند سازمان ملل) نیستند، بلکه مجموعه ای اند از عادات و رویه هایی که معطوف به تحقق اهداف مشترک است .

 
اما مکتب انگلیسی از این نیز فراتر می رود. جامعه بین الملل یک بدیل نیز دارد که جامعه جهانی است که اعضای آن را افراد انسانی برابر تشکیل می دهند. با وجود اینکه در حال حاضر جامعه بین الملل تنها شکل موجود است، اما نظام فعلی می تواند تغییرکند و چیز دیگری جایگزین آن شود.

نهادهای بین المللی و همکاری:

 
پیروان مکتب انگلیسی بر نقش، نهادها، هنجارها و قواعد و در کل نهادها در نظام بین الملل تأکید دارند. یعنی نهادهای بین المللی از اهمیت زیادی در کاهش تعارضات و افزایش همکاری ها برخوردارند.

از نظر مکتب انگلیسی، همکاری در شرایط آنارشی نه تنها امکان پذیر است، بلکه عملاً نیز وجود دارد. در واقع هنگامی که از وجود قواعد، رژیم ها، نهادها صحبت می کنیم، به نوعی همکاری میان دولت ها توجه داریم. زیرا در این چارچوب هاست که همکاری صورت می گیرد.

نهادهای بین المللی، دولت ها را از نقش اصلی شان در اجرای کارکردهای سیاسی جامعه بین الملل محروم نمی کنند و به عنوان مرجع اقتدار مرکزی در نظام نیز عمل نمی نمایند. آنها تجلی عنصر همکاری میان دولت ها، کارکردهای سیاسی و در عین حال ابزاری برای تداوم بخشیدن به همکاری هستند.

نهادها، دولت ها را متوجه آن می کنند که از اهداف مشترک خود غافل نمانند دولت ها از طریق نهادهای بین المللی در جهت ایجاد، اجزاء و حمایت از قواعد عمل می نمایند.

 
این نهادها لزوماً به شکل یک سازمان یا سازوکار اداری نیستند، بلکه مجموعه ای از عادات و رویه ها هستند که در جهت تحقق اهداف مشترک شکل می گیرند.

 
تأکید بول بر پنج نوع از این نهادهاست که جملگی در وهله نخست در جامعه اروپایی دولت ها شکل گرفتند و با عالم گیر شدن این جامعه است که جنبه جهانی یافته اند.

این پنج نهاد عبارتند از: موازنه قدرت، حقوق بین الملل، دیپلماسی، جنگ، و نظام مدیریتی قدرت های بزرگ.

موازنه قدرت(وضعیتی است که در آن هیچ قدرتی در موضعی نیست که تفوق یابد و قانون را برای دیگران تعیین کند).  این نهاد که به شکل همکاری دولت ها در جهت مانع جلوگیری از تفوق یک دولت مانع از آن می شود که یک امپراطوری با فتح جهان جامعه بین الملل را از میان ببرد، استقلال دولت ها را در مناطق خاص حفظ می کند، و شرایظ را برای کارکرد سایر نهادها فراهم می سازد.

حقوق بین الملل عبارت است از (مجموعه ای از قواعد که دولت ها و سایر کارگزاران را در سیاست جهانی و در روابطشان با یکدیگر، به هم پیوند می دهد و این تلقی وجود دارد که از منزلت قانون برخوردار است). حقوق بین الملل به تعیین اصول سازمان دهنده سیاست جهانی کمک می کند، قواعد پایه همزیستی میان دولت ها را مشخص می سازد و به ایجاد سازواری با قواعد جامعه بین الملل کمک می کند. در هر موضوعی در روابط بین الملل میان دولت ها حقوق بین الملل ابزاری را فراهم می سازد تا دولت ها بتوانند نیات خود را بیان کنند، به یکدیگر اطمینان کنند، و به این توافقات جنبه تداوم بخشند.

دیپلماسی به طور خاص به هدایت روابط در سیاست جهانی اشاره دارد که توسط اشخاص مجاز به عمل به نام دولت ها یا واحدهای سیاسی خاص( مانند سازمان های بین المللی) صورت می گیرد. دیپلماسی موجب تسهیل ارتباط میان واحدهای سیاسی می شود، به مذاکرات منجر به توافق شکل می دهد، به گردآوری اطلاعات در مورد سایر کشورها کمک می کند و سرانجام اینکه نماد وجود دولت هاست.

سه نهاد اولیه را می توان به سهولت بعنوان زمینه های همکاری در سطح بین الملل تلقی کرد. ولی در دو مورد دیگر جنگ و قدرت های بزرگ تا چه حد می توان از تأثیر بر همکاری سخن گفت؟ برای بول جنگ به عنوان خشونت سازمان یافته واحدهای سیاسی علیه یکدیگر را تعریف می شود و گاه به شکل همکاری در جهت حفظ موجودیت جامعه بین الملل و حفظ واحدهای تشکیل دهنده آن می تواند باشد و بنابر این می توان در آن نیز نوعی همکاری در جهت اهداف جامعه دولت ها دید.

قدرت های بزرگ(یعنی دولت هایی که دارای منزلتی کم و بیش برابرند، از چنان قدرت نظامی برخوردارند که می توانند مستقل از از متحدان خود باشند، و از نظر دیگران حقوق و تکالیف خاصی دارند. این ها با اتکا به قدرت بیشتر خود می توانند با تعقیب سیاست هایی که به نفع نظم بین المللی است، به پیشبرد این نظم کمک کنند و  نیز به نوعی از طریق ایجاد ثبات و نظم به شکل گیری همکاری میان سایر واحدها کمک می کنند.[2]

به این ترتیب از دید مکتب انگلیسی، نهادهای بین المللی­اند که به همکاری های بین المللی در جهت تأمین اهداف و منافع مشترک در جامعه شکل می دهند و باعث همکاری میان دولت ها می شوند. در صورت وجود اجماع ارزشی امکان همکاری میان دولت ها افزایش می یابد و گستره همکاری نیز توسعه پیدا می کند.

تحول در نظام بین الملل:

با توجه به تأکید مکتب انگلیسی بر جامعه بین الملل و نقش قواعد در آن  نگاه آن به تحول در جامعه بین الملل از این منظر است.

نگاه مکتب انگلیسی به تحول در جامعه بین الملل در میان بدبینی و خوش بینی بین واقع  گرایان و آرمان گرایان قرار می گیرد. مکتب در عین توجه به جریان جاری امور در روابط بین الملل، نگاه انتقادی خود را نسبت به آن حفظ می کند و نگاه مکتب به تغییر تا حد زیادی تحت تأثیر این نگاه انتقادی قرار می گیرد.  بر این اساس می توان گفت: نگاه مکتب به تغییر در بسیاری از بحث ها جنبه هنجاری می یابد. یعنی دغدغه تغییر وجود دارد و نه صرفاً تلاش برای تبیین و توضیح تغییر و یا امکانات آن.

همچنین آنچه بول در مورد طغیان های جهان سوم علیه غرب بیان می کند می تواند به نوعی تلاش برای تغییر در قواعد بین المللی تلقی شود. تلاش کشورهای غیر غربی برای ورود به جامعه دولت ها، استعمار زذایی، مبارزه با نژادپرستی، تلاش برای ایجاد نظم نوین اقتصادی و کاهش نابرابر یهای اقتصادی بین المللی و سرانجام مبارزه با امپریالیسم فرهنگی غرب، تلاش های گاه موفق و گاه ناموفق برای ایجاد تغییر در برخی از قواعد جامعه بین الملل محسوب می شوند.

مکتب به بررسی امکانات بدیل برای جایگزینی نظام موجود دولتی می پردازد. راههایی ارائه می دهد که عبارتند از:

1-
بقای نظام دولت ها بدون وجود عنصر جامعه در سطح جهانی( یعنی بدون قواعد و نهادهای مشترک جهانی).

2-
بقای دولت ها بدون وجود نظام(یعنی کاهش تعاملات به حدی که دولت ها بر هم تأثیرگذاری عمده ای نداشته باشند)

3-
شکل گیری یک حکومت جهانی و از میان رفتن واحدهای حاکمه( که می تواند از راه فتح جهان توسط یک دولت یا توافقی میان دولت ها باشد)

4-
ظهور قرون وسطاگرایی جدید به شکل واحدهای کوچک تر با وفاداری های متقاطع

5-
و سرانجام با شکل گیری بدیل هایی که سابقه تاریخی ندارند.

ولی به این نتیجه می رسد که امکان تحقق اشکال بدیل جامعه بین المللی موجود اندک است. آنچه می تواند نظام موجود را اصلاح کند، توجه به تقاضای کشورهای جهان سوم، جهانی کردن فرهنگ بین المللی از طریق گنجاندن عناصر فرهنگی غیرغربی در این فرهنگ و اجماع گسترده بین واحدهای تشکیل دهنده جامعه بین الملل است.

از نظر مکتب نظم ناعادلانه پایدار نیست و بنابراین لازمه حفظ نظم موجود درجه­ای از عدالت است. بدین ترتیب از یک سو به امر مطلوب توجه دارد.(عدالت، که امری انتزاعی است) و از سوی دیگر به امکانات که ناشی از تعارضاتی است که میان نظم و عدالت پیش می آید.

نتیجه گیری:

 
راه میانه: بین واقع گرایی و آرمان گرایی

قرائت مجدد مکتب انگلیسی در سایه تحولات و مباحثات جدی دو دهه اخیردر روابط بین الملل نشان می دهد که مکتب نه تنها جایگاهی میانه از دید برداشت محتوایی در میان واقع گرایی و انقلابی گری برای خود قائل است، بلکه از نظر هستی شناسی و معرفت شناختی نیز در جایگاهی میانه قرار می گیرد و همین اهمیت آن را بیش از پیش نشان می دهد.

اگر به مکتب انگلیسی بعنوان یک راه میانه بنگریم می توانیم امتیازات آن را نسبت به راههای موجود در دو سوی آن یعنی واقع گرایی و آرمان گرایی دریابیم.

تأکید مکتب بر وجود آنارشی تأکید بر واقع گرایی توضیح و فهم روابط دولتها است و باز تأکید بر وضعیت خاص آنارشی به این معناست که مکتب حوزه های مورد تأکید آرمان گرایان در زمینه نظم و امکانات همیاری را مورد تأیید قرار می دهد.

در زمینه سیاست خارجی نیز مکتب می تواند راه گشاتر از دو دیدگاه دیگر باشد. زیرا با تکیه بر مفاهیم و مفروضه های مکتب، تصویری کم و بیش منسجم تر و جامع تر از سیاست خارجی دولت ها داشت.


محدودیت ها و انتقادات:

1-
توجه مکتب صرفاً به بازیگران دولتی است در صورتی که با توجه به تحولات اخیر در نظام بین الملل پس از 11سپتامبر 2001 و اهمیت بازیگران غیردولتی حتی از لحاظ امنیتی و نظام بر لزوم جذب آنها در نظریه پردازی در روابط بین الملل تأکید دارند.

 
استدلال مکتب:  بی­توجهی به این علت است که به نظر نظریه پردازان این مکتب هنوز کنشگران دولتی اهمیت بیشتری دارند. اما این نظریه قابلیت جذب نظری کنشگران غیر دولتی را دارد. اما باید توجه به این بعد درهر دو تقویت شود تا از این نظر نیز در راه میانه قرار گیرد.

2-
تأکید بر قدرت های بزرگ است.

استدلال مکتب : آرائ کسانی چون هدلی بول در خدمت وضع موجود و توجیه گر سیاست های قدرت های بزرگ نیست، بلکه نگاه  مکتب به دوره های تاریخی چون کنسرت اروپا و عصر به اصطلاح زرین دیپلماسی است که قدرت های بزرگ با تأکید بر موازنه قدرت و دیپلماسی موفق به رسیدن به نقطه اوج شکوفایی نظم بین المللی شدند ولو آنکه در این دوران طلایی کشورهای کوچک قربانی منافع فدرت های بزرگ گردیدند.

 
به نظر می رسد با توجه به خصوصیات مکتب انگلیسی که آن را به راه میانه بدل می سازد، این مکتب می تواند به شکلی پویا و با جذب عناصری از سایر نظریه ها و رهیافت های روابط بین الملل چارچوب تحلیلی مناسب در اختیار دانش پژوهان این حوزه قرار دهد.

 [1].
برخی بر آن اند که این عنوان با توجه به تنوع در ملیت موسسان و پیروان آن نادرست است. به همین دلیل آن را تحت عناوینی چون نظریه جامعه بین الملل، مکتب مدرسه اقتصاد لندن، و گاه واقع گرایی انگلیسی نیز می خوانند. مهمترین نظریه پردازان این مکتب را می توان مارتین وایت، هربرت باتر فیلد، هدلی بول،آدام واتسون در میان متقدمین و شاگردان و پیروان آن ها چون جان وینسنت، و از میان متاخران، رابرت جکسون، دیوید آرمسترانگ، باری بوزان، جیمز میال، و... دانست.

1-
هدلی بول به شدت منتقد عملکرد دو ابرقدرت طی سال های جنگ سرد بود و اعتقاد داشت که این دو به تکالیف خود به عنوان قدرت های بزرگ درست عمل نمی کنند.

 --------------------------------------------

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.