روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

نقش ام آی سیکس در تجزیه ایران

نقش mi6 در آشوبهای تجزیه‌طلبان ایران



در سالهایی که اتحاد شوروی با تحکیم مواضع دمکرات‌ها در آذربایجان و کردستان در جهت تجزیة این خطّه می‌کوشید، متقابلاً بریتانیا نیز طرح ایجاد آشوب‌های تجزیه‌طلبانه در جنوب ایران را به منظور حفظ برتری قوا به سود خود پیش کشید. این طرح از سال 1321 تدارک دیده شده بود: وزیر کشور بریتانیا مقیم قاهره در گزارش مورخه 31 ژوئیه 1942 (خرداد 1321) به سرریدربولارد در تهران می‌نویسد:
در حال حاضر S.O.E  طرح‌هایی برای سازمان دادن دسته‌های چریکی در میان ایل قشقایی و بختیاری در دست اجرا دارد.
همزمان با شعلة کشیدن غائله آذربایجان، مستر ترات ـ گرداننده عملیات جنوب ـ در سال 1945 م. بعنوان سرکنسول انگلیس در خوزستان و فارس به جنوب رفت. (مستر ترات رئیس Mi6 در ایران بود که با عنوان کاردار در سفارت انگلیس در تهران کار می‌کرد) او در حالیکه ستاد عملیات را در اهواز مستقر کرده بود، بوسیله مأمورین خود در سراسر منطقه تحت پوشش بطور فعّال عمل می‌کرد. یکی از این مأمورین، کلنل فلیچر ـ کارمند سفارت انگلیس در کرمانشاه ـ بود که کلیه دستورات را از ترات اخذ می‌کرد و گزارش عملیات خود را به او می‌داد. اهمیت سیاسی ترات درحدی بود که به هر جا می‌رفت، بلافاصله، هر چه لازم داشت در اختیارش گذارده می‌شد. برای نمونه، در سال 1324 به بروجرد رفت و در باغ یکی از متموّلین شهر، که برایش اجاره کرده بودند، سکنی گزید. در فاصله چند ساعت، این باغ دورافتاده به کلیة وسائل ارتباطی و مخابراتی، از قبیل تلفن کاریر، تلگراف بی‌سیم، برق و رادیو و فرستنده مجهز شد.
لنچافسکی عزیمت ترات به جنوب و انتصاب او بعنوان سرکنسول خوزستان را بعنوان « نشانة عزم راسخ بریتانیا در حفظ سلطة خود بر خوزستان ارزیابی می‌کند.»
ترات بوسیلة شیوخ وابسته، به تشکیل «اتحادیه عرب خوزستان» دست زد. نمایندگان این جمعیت خلق‌السّاعه در ملاقات با نایب‌السلطنه و نخست‌وزیر و وزیر امور ‌خارجة عراق خواستار جدائی از ایران و پیوستن به عراق شدند! رادیو بی‌.بی.سی. این خبر را با آب و تاب بعنوان ملاقات نمایندگان «عربستان» (یعنی خوزستان!!) و عراق پخش کرد.
همزمان، ترات به ایجاد شورش معروف به «نهضت جنوب» در فارس دست زد و با اجیر کردن سران ایل قشقایی (محمد‌ناصر، خسرو، ملک منصور، محمد‌حسین) و با همکاری سرلشکر فضل‌الله زاهدی و حمایت زیر‌پردة قوام‌السلطنه (نخست‌وزیر) طرح آشوب «خودمختاری فارس» را پیاده کرد و برادران قشقایی فارس را به اشغال مسلّحانة خود درآوردند.
ترات، علاوه بر خوزستان و فارس، به اقدامات گسترده‌ای در منطقة بختیاری و لرستان دست زد و هدف این بود که در صورت موفقیت شوروی در آذربایجان و کردستان، در خوزستان و فارس و اصفهان یک حکومت انگلیسی قدرت را بدست گیرد و پس از تصرف تهران به آذربایجان و کردستان حمله برد. یکی از رهبران این طرح، ابو‌القاسم بختیاری بود که از او نامه‌ای کشف شد. او در این نامه خطاب به فرماندار بروجرد چنین نوشته بود: «آقای ترات قونسول انگلستان به بختیاری تشریف می‌آورند، خواهش می‌کنم از ایشان پذیرائی کرده و از هیچگونه مهربانی دریغ نفرمائید.»
ترات بیشتر اطلاعات مربوط به لرستان و بختیاری را از کلنل فلیچر، که غالباً وقت خود را بین ایالات و عشایر لر و بختیاری به اسب ‌سواری و الاغ‌سواری می‌گذرانید، کسب می‌کرد. در یادداشت‌های احمد قوام ذکر شده است که مسئله تجزیه جنوب با جلب نظر ترات تهیه شده است.
سرکلارمونت اسکرین، دیپلمات انگلیسی و مأمور تبعید رضاخان، این اقدامات را «برگ برنده قوام» (و در واقع استعمار غرب) می‌خواند و دربارة نتایج و اهمیت آن می‌نویسد:
بهترین ورق او [قوام] در این بازی، که نیمة ماه سپتامبر بیرون کشیده شد، یک ماه بعد بازی شد و آن شورش قشقایی‌ها و قبائل متحّد آنان در ایالات جنوبی بود. این واقعه در تاریخ ایران بعنوان یکی از تحریکات انگلیسی‌ها ثبت گردید. چارلز گل [گُلت] سرکنسول انگلیس در اصفهان و آلن تروت [ترات] همکار وی در خوزستان، بنظر همه بجز دولت انگلستان بانی این قیام شمره می‌شدند که آن را سازمان داده و به آن کمک مالی و اسلحه رسانده بود.
در پی اغتشاشات جنوب، و بویژه بلوای برادران قشقایی، اتحاد شوروی که در نتیجة اقدامات ترات مجبور شد اقتدار خود را در آذربایجان و کردستان از دست بدهد، شدیداً به خشم آمد. سرویس جاسوسی شوروی برای انتقام‌گیری به افشای وسیع ترات دست زد و نام او بتدریج بعنوان عامل بلوا‌های جنوب مطرح گردید و حتی به مطبوعات نیز کشیده شد. در نتیجه، دولت قوام که می‌دید سکوت در این باره خوشایند نیست، مجبور به واکنش شد و توسط سید‌حسن تقی‌زاده، سفیر کبیر ایران در لندن، از تحریکات ترات و سرهنگ چارلز گلت، سرکنسول انگلیس در اصفهان، در ایلات جنوب رسماً شکایت کرد. بوین، وزیر خارجه انگلستان، در جواب این شکوة تعارف‌آمیز سفیر‌کبیر ایران، به دولت ایران اطمینان داد که مأمورین انگلیسی در طغیان جنوب دخالتی ندارند! ظاهراً پس از این افشا‌گری‌ها، ترات، که بعنوان یک مأمور اطلاعاتی «سوخته» بود، مجبور به ترک ایران شد.

ترات و دولتمردان پهلوی
از دیگر اقدامات مهم ترات باید به روابط گستردة او با سیاستمداران ایرانی و جذب آنها به سرویس جاسوسی انگلیسی اشاره کرد. معاشرت ترات با دولتمردان لشکری و کشوری بسیار گسترده بود و جاذبه او چنان بود که بگفته لنچافسکی «هر کسی را تحت تأثیر قرار می‌داد.»
سرلشکر ارفع در خاطرات خود می‌نویسد:
ما با کارمندان سفارت بریتانیا، چه سیویل و چه نظامی، دارای روابط بسیار دوستانه بودیم؛ بویژه با سفیر ـ سرریدر بولارد، آلن ترات، ژنرال فریزر، کلنل‌ پی‌بوس، کلنل گاسترل و آن لمبتون. من با دشواری فراوان می‌کوشیدم تا برای آنها وضع واقعی، بویژه نگرش اخلاقی و معنوی ارتش، که کاملاً فدائی شاه و سلطنت بود، و میهن‌پرستی عامة مردم را توضیح دهم.
ناصر قشقایی در «خاطرات روزانة» خود می‌نویسد که از گله‌داری دربارة روابط او با انگلیسی‌ها پرسیدم و او چنین پاسخ داد:
... یک شب در یک میهمانی یک نفر مرا به ترات، کاردار سفارت، معرفی کرد. چون انگلیسی می‌دانستم دوست شدیم. در موقع انتخابات دورة چهاردهم من کاندید بندر‌عباس بودم. مصباح‌زاده هم کاندید شاه بود. بدون اینکه من حرفی بزنم، انگلیسی‌ها، یعنی ترات، در اینجا به سهیلی نخست‌وزیر وقت توصیه کرده بود و قونسول انگلیس در بندر‌عباس هم به فرماندار تأکید کرده بود. بالاخره مردم هم می‌خواستند من وکیل شوم. از آنوقت از شاه دلتنگ شدم و حتی وقتی شاه انتظام را می‌خواست به سفارت آمریکا بفرستد، من در مجلس مخالفت کردم، که دکتر طاهری ازمن پرسید: عقیده انگلیسی‌ها چیست؟ گفتم: باید بپرسم. رفتم سئوال کردم. گفتند: انتظام چون انگلیسی نمی‌داند خوب نیست. همین قسم به دکتر طاهری گفتم.
بعداً، محمدرضا شاه از طریق مورخ الّدوله سپهر گله‌داری را می‌خواهد و او محرمانه ساعت 11 شب به دیدار شاه می‌رود. شاه می‌خواهد تا گله‌داری علت دلتنگی انگلیس از او را پرس و جو کند. گله‌داری به سفارت انگلیس مراجعه می‌کند:
در آنموقع ترات در ایران نبود، یک نفر به اسم... بود. با او مذاکره کردم و تمام تفصیل را گفتم. جواب داد: صحیح است، مخصوصاً سفیر از او گله دارد، و به این علل است: 1ـ گرچه ما با آمریکائی‌ها دوست و پسر‌عمو هستیم. متعهداً سفیر انگلیس مطلبی را به شاه گفته بود، شاه هم عیناً به سفیر آمریکا گفته است، که مدتی بین سفرا دلتنگی و گله‌گزاری بود و حالا هم هست. 2ـ اینکه ایشان فکر نکند که شاه هستند... پدرشان را اگر فکر می‌کنند شاه بود، شاه ژنرال آیرون ساید بود، او یک دزد تاج و تخت بود...

منبع: فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2 ص 47 تا 53.

 
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.