روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

ایدئولوژی از نظر تا عمل




ایدئولوژی از نظر تا عمل


 
            واژة ایدئولوژی برای نخستین با در واپسین دهه‌های قرن هجدهم میلادی توسط تنی چند از متفکرین فرانسوی بکار برده شد. در رأس این عده، فیلسوف فرانسوی دستوت دوتراسی1 قرار داشت که در سال 1795 میلادی، ایدئولوژی را به معنای "علم آراء و عقاید" یا به عبارت دیگر "تحقیق و بررسی در منشأ تحول و تکامل اندیشه‌ها" اعم از اندیشه های مذهبی، فلسفی، سیاسی و اجتماعی بکار برد. به تدریج کسانی که بذنبال تحقیق، کنکاش و تعقل در منشأ و تکامل آراءو اندیشه های مزبور بودند، "ایدئولوگ" یا عقیده شناس نامیده شدند. روشی که این عده در تحقیق و تتبع بکار می‌بردند کم و بیش واجد سه خصوصیت؛ اصالت تجربه، اصالت ادراک، و اصالت ماده بود. این محققین در تحقیقات خود کمتر به مسائل معنوی توجه داشته و معتقد بودند که آراء و عقاید را باید در شرایط خاص زندگی اجتماعی –اقتصادی جوامع انسانی و بدور از هرگونه جانبداری یا پیش‌داوری جستجو نمود اینان معتقد بودند که اندیشه های گوناگون (اعم از فلسفی، اجتماعی، مذهبی و سیاسی)در شرایط خاص اجتماعی-اقتصادی به وجود آمده و طی زمان دستخوش تغییرات شده‌اند.

با گذشت زمان ایدئولوژی دستخوش تغییراتی از لحاظ معنی می‌شود و به جای اینکه معنای "علم آراء و عقاید" داشته باشد، معنای "آراء و عقاید و اندیشه هایی دربارة انسان، جامعه و جهان" را بخود می‌گیرد. ایدئولوژی به معنای دوم آن ( یعنی اندیشه هایی دربارة انسان، جامعه و جهان) به دو صورت بکار برده می‌شود: نخست به صورت یا به معنای محدود مفهوم ایدئولوژی، که فقط شامل ایدئولوژی‌ها یا آراء و عقاید و اندیشه های افراطی راست یعنی ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم و آراء و عقاید و نظرات افراطی چپ یعنی کمونیسم می‌شود. دیگر، به معنای وسیع و گستردة مفهوم ایدئولوژی که شامل هر نوع نظریة جهت‌دار و یا هر نوع تلاش در جهت نزدیک کردن علم سیاست به سیستمی از عقاید است و یا به بیانی دیگر، هرگونه مکتب سیاسی خواه افراطی مانند کمونیسمونیسم و فاشیسم و یا میانه رو مانند لیبرالیسم و محافظه کاری و انواع گوناگون اندیشه های سوسیالیستی را دربر می‌گیرد.


در نیمة دوم قرن بیستم گاهی به عبارت "پایان عصر ایدئولوژی" بر می‌خوردیم، که در اینجا منظور از ایدئولوژی، ایدئولوژی به معنای محدود و افراطی آن است. جنگ دوم جهانی، ورشکستگی ایدئولوژی افراطی راست به صورت فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم را در پی داشت، در حال حاضر نیز اندیشه های مارکسیستی و سوسیالیستی و نیز نظام های اقتصادی-اجتماعی ای کع می‌خواهند این اندیشه‌ها را جامة عمل بپوشانند دچار بحرانی که زمزمه‌های آن از اوایل دخة 1980 آغاز شد، با فروپاشی دیوار برلین به اوج خود رسید و با از هم پاشیدگی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری های آن تکمیل شد و بدین جهت متعاقب ورشکستگی ایدئولوژی افراطی راست، اکنون با مشکلات ایدئولوژی افراطی چپ مواجه هستیم. در رساله‌ای که بنام "منشور کمونیست‌ها"در سال 1848 میلادی منتشر شد، ذکر شده بود که "شبحی اروپا را تهدید می‌کند"، سرمایه داری آخرین مراحل خود را می‌گذراند و به بحران کاپیتالیسم نیز اشاره شده بود. ولی اکنون باید گفت که "شبحی را تهدید می‌کند" و آن شبح کمونیسم عبارت است از عدم اعتماد به نفس و شک.

همچنان که جنگ دوم جهانی و شکست اردوگاه ایدئولوژی افراطی راست (فاشیسم) متفکرین لیبرال را سرشار از غرور نموده و ما شاهد ظهور نظریة پایان عصر ایدئولوژی در دهة 1950 توسط "شیلز2" آمریکایی بودیم که بعدها نیز به صورت نظریه‌ای توسط "دانیل بل3" مطرح شد، در نیمة دوم قرن بیستم، متعاقب فروپاشی اردوگاه ایدئولوژی افراطی چپ (یعنی کمونیسم) نظریة "پایان تاریخ" نضح گرفت که توسط "فرانسیس فوکویاما4" مطرح می‌شود. فوکویاما بر این باور است که آنچه ما امروز شاهد آن هستیم، تنها جنگ سرد یا گذشت مرحلة خاصی از تاریخ پس از جنگ نیست، بلکه پایان خود تاریخ است: خط پایانی روند تکاملی ایدئولوژیکی بشری و جهانی شدن و جامعیت یافتن لیبرال-دمکراسی غربی به عنوان آخرین شکل دولت انسانی در مفهوم غربی آن. وی معتقد است آنچه که امروز از پیروزی لیبرالیسم مشاهده می‌شود، از نوع هگلیسم آن است تا مارکسیسم، یعنی پیروزی جامعه و دولت.

آنچه را فوکویاما در قالب نظریة تاریخ مطرح می‌سازد، باید در قالب مسحور شدن جهان صنعتی غرب از پیروزی های بدست آمده در مقابل کمونیسم تلقی نمو دکه متعاقب موفقیت های تکنولوژیک و اینتراکشنیسم5 (روابط انسان با شرایط محیطی اعم از محیط ساخته و پرداخته خود و محیط طبیعی وی) و افول اینترارگانیسم6 (روابط صرف جوامع بشری با یکدیگر) پدید آمد. اگر جنبة انقلابات تکنولوژیک جهان صنعتی را که حالت جهان شمول داشته و ربطی به صرف جهان صنعتی ندارد، به کناری نهیم، نمی‌توان برای نظریة پایان تاریخ آتیه ای بهتر از نظریة پایان عصر ایدئولوژی تصور نمود. مادامی که بین عقیده و عمل اختلاف و تفاوت وجود داشته باشد، ایدئولوژی‌ها و حرکت تاریخ از انگیزه‌ای شدید برخوردار خواهند بود.

یکی از عمده ترین مباحثی که در عصر حاضر اذهان بشری را به خود معطوف نموده و بحث های جنجالی‌ای را در سراسر جهان برانگیخته است، مفهوم ایدئولوژی و مسائل پیرامون آن از قبیل پایان عصر ایدئولوژی و پایان تاریخ می‌باشد. ارایة پاسخی درست و واکنشی صحیح و منطقی در مقابل آن نیازمند تحقیقی جامع است. مقالة حاضر تحت عنوان "ایدئولوژی از نظر تا عمل" تحقیق جامعی است که علاوه بر شکافتن تاروپود ساختاری مفهوم ایدئولوژی، نحوة عمل و تجارب آن را در صحنة جهانی از آغاز تا به امروز به همراه دستاوردهای آن با دیدی نقادانه به تصویر کشیده است.

تبیین ذهنی ایدئولوژی
بررسی مفهوم ایدئولوژی و تفاوت آن با نظریات7 ،اعتقادات8، نهضت‌ها و نظام‌های فکری9 و برنامه‌ها
ایدئولوژی یکی از اشکال متفاوت و متنوع باورهای جامع،مدرک و معدل تطلبانه در ارتباط با انسان و جامعه می‌باشد که در جوامع انسانی رشد و توسعه یافته است10. نظریات، اعتقادات، نهضت‌ها و نظام‌های فکری و برنامه یا روش کارها در زمرة دیگر انواع الگوهای جامع و فراگیرنده‌ای قرار دارند که از ایدئولوژی متمایز هستند11.

این باورهای جامع از لحاظ درجاتشان با یکدیگر متفاوتند، این درجات عبارتند از:

1- صراحت روش قواعد و دستورات،

2- انسجام سیستماتیک پیرامون یک اعتقاد اخلاقی ویژه یا مردکه،

3- قرابت و وابستگی‌های تأیید شده با دیگر الگوها –چه الگوهایی که در گذشته رایج بوده و چه الگوهای حاضر،

4- انعطاف ناپذیری در قبال اصول نوین و تغییرات دیگر،

5- الزامات رفتاری،

6- تأثیرات مشترک،

7- انتظار اجماع از جانب کسانی که آنها را قبول کرده‌اند،

8- دستورات آمرانه،

9- همکاری با نهادی که جهت تحقق الگوهای اعتقادی در نظر گرفته شده است12.

ایدئولوژی‌ها دارای دستورات صریح و موضوعات گسترده‌ای هستند که برای پیروان خود، حکم قواعد و دستورات آمران هرا دارند. ایدئولوژی‌ها در مقام مقایسه با دیگر الگوهای اعتقادی، بطور سیستماتیک، یکپارچه و منسجم پیرامون یک یا چند ارزش والای اجتماعی چون رستگاری، مساوات یا خلوص نژادی تمرکز یافته‌اند. آنها نسبت به تفاوت‌های بارز و عدم ارتباط باورهای خود با نظریات، اعتقادات و دیگر نوآوری در عقاید خود شدیداً ایستادگی کرده و حتی وجود و اهمیت چنین رخدادهایی را تکذیب نموده‌اند. قبول و پذیرش یک ایدئولوژی نیز دارای تأثیرات عمیقی است. مساعدت‌های لازم به ایدئولوژی به وسیلة کسانی صورت پذیرفته است که آن ایدئولوژی را قبول داشته و رفتارشان کاملاً تحت تأثیرات دستورات آمرانة آن ایدئولوژی بوده است. تمامی پیروان ایدئولوژی خواهان توافق و ارتباط کامل با یکدیگرند13.

نظریات، فاقد منشوری لازم الاتباع و صریح‌اند. آنها از لحاظ ساختار درونی، دارای ساختاری کثرت گرا بوده و به همین جهت فاقد انسجام سیستماتیک‌اند. نظریات به دلیل فقدان منشوری لازم الاتباع، بیش از ایدئولوژی‌ها و اعتقادات مذهبی در مظان پذیرش و آمیزش با عناصری از نظریات دیگر و حتی اصول اعتقادی بیگانه قرار دارند. نظریات در درون خود دارای مجموعه‌ای از اعتقادات‌اند که به دلیل تأکیدشان بر عناصر متضاد و متفاوت در یک نظریه، از یکدیگر متمایز می‌شوند. بنابراین اعتقادات در حالی که از بسیاری جهات نظریة فراگیر، غالب و مسلط در جامعة مربوطه را قبول دارند، ولی دربارة برخی مسائل خاص در تضاد دائم با یکدیگر به سر می‌رند. ابهام و عدم انسجام به همراه پراکندگی در نظریات و (تا حدی کمتر) اعتقادات، آنها را در عمل با فشارهای نابرابر (جهت رعایت اصول مربوطه) مواجه نموده است. از لحاظ تبیین، نظریات تقریباً غیر مؤثر هستند و بر خلاف ایدئولوژی، طالب اجماع کمتری از سوی پیروان خود می‌باشند14.

ایدئولوژی‌ها مخصوصاً در مراحل آغازین، به وسیلة متصدیان و پیروان نظام‌های ارزشی-نهادی اساسی15 مورد حمایت قرار نمی‌گیرند. بر عکس، نظریات و اعتقادات فرعی این ایدئولوژی‌ها، الگوهای اعتقادی مشخص شده در آن بخش‌هایی از جامعه‌اند که نظم موجود جامعه را تأیید و قبول کرده‌اند. حاکمان و نخبگان در ادارة نظام‌های نهادی اساسی با آنها همکاری نموده و مایلند تا ازیک نظریه و یا یک یا چندین اعتقاد که سعی دارند قواعد و دستورات مشخص تری به عناصر معین نظری های غالب ارایه دهند، حمایت نمایند. اعتقاداتی که از نظام نهاد اساسی بیگانه شده‌اند خواهان بدست آوردن خصوصیات رسمی ایدئولوژی‌ها می‌باشند. در حالی که نظریات (مانند بودیسم و پروتستانیسم) که متحمل رابطه‌ای بسیار سست با رفتار و اعتقادات (مانند کویکریسم16 و کاتولیسیزم رومی) هستند، خواهان نفوذ و تأثیر کاملتری بر رفتار کسانی می‌باشند که از آنها حمایت می‌کنند17.

اعتقادات اغلب بر روی ایدئولوژی سایه می‌افکنند، اما بدین علت که خواهان تحدید انسجام یافته نبود و کمتر مشکل ادتدکسی دارند، نمی‌توانند در حکم قدرت فکری ایدئولوژیک باشند. لذا تعهدات واقعی نسبت به اعتقادات جزئی، ناقص و متعارض می‌باشند، مگر در مواقعی که یک اعتقاد توسط یک مکتب فکری اتخاذ شود، که در آن صورت نیز این اعتقاد نمی‌تواند متحمل ساختار سیستماتیک شود و اهدافش توانایی فراگیری جهانی ندارند. بنیانگذاران یا نوابغ می‌باید سیستم منسجم اخلاقی، اجتماعی و فلسفة سیاسی‌ای را به وجود بیاورند که در فراگیری و ساختار صراحتش این مکان به وجود آید که با هستة فکری یک ایدئولوژی برابری نماید. هر چند اسلوب بانیان اعتقادات، نه تنها در حد یک مکتب فکری حتی در حد یک گروه مقدم ایدئولوژیک18 نیز نمی‌باشد، با این وجود تأثیرشان شایان توجه است، به گونه ای که به وسیلة جناح‌های فکری مورد استفاده قرار می‌گیرند. هر فردی هر آنچه را که بخواهد، می‌تواند ا زیک اعتقاد اتخاذ کند، اما آن یگانگی و نیرویی را که برای تبدیل شدن به یک ایدئولوژی نیازمند است، از دست خواهد داد. فزون بر این، هر چند اندیشمندان بزرگ نه به نحو گسترده‌ای از نظام های ارزشی-نهادی اساسی جامعة خود بیگانه شده و نه مصرند که دکترین‌هایشان در رفتار پیروان‌شان هویدا گردد، با این وجود هیچ فرصتی برای رهایی ایدئولوژی از ساختار فکری‌اش وجود ندارد19.

نهضت‌ها و نظام‌های فکری، کم و بیش مشخص‌اند و الگوهای فکری سیستماتیک در طی همکاری‌های غیر مستقیم فکری و تقسیم کار مانند اگزیستانسیالیسم، ایده‌آلیسم هگلی و پراگماتیسم، توسعه یافته‌اند. در راستای ایدئولوژی‌ها و نظریات، همیاری و همگرایی درونی و انسجام یافته‌ای نیز به چشم می‌خورد.

با این وجود آنها تاکنون نتوانسته‌اند بر مشاهدات کلی رفتاری، توافقات کامل در میان طرفدارانشان و پایان دیگر ساختارهای ایدئولوژیک متکی باشند. آنها توانایی تبدیل شدن به یک ایدئولوژی را ندارند20.

اهداف عینی و معین شدة یک برنامه مانند حقوق مدنی یا نهضت‌های اصلاح انتخاباتی مشخصة آن برنامه می‌باشند، بدین جهت بیانگر محدودیت شدید منافعی است که در یک نظریه آشکار بوده و در یک اعتقاد یا نظام فکری از وضوح و صراحت بیشتری برخوردار است. یک برنامه با توجه به الگویی که از آن نشأت گرفته است، رابطه‌اش با اصول اخلاقی و ادراکی از وضوحی نسبی برخوردار است. از زمانی که خصوصیت اصلی برنامه ترتیبات محدود عینی را به خود می‌گیرد، از منشأ و مقصد ایدئولوژیک کمتری بهره‌مند می‌شود21.

برنامه‌ها و نظام‌های فکری همانند ایدئولوژی‌ها، با نظریه‌های جدید و اعتقادات غالب و رویه‌هایی که آنها اساساً بدان وابسته‌اند مخالف می‌باشند. اما ایدئولوژی‌ها به لحاظ شدت تأثیراتی که با اختلافات عقیدتی همراه می‌باشند و نیز به لحاظ میزان محدودیت‌های فکری بدین خاطر که مدعی شمول تمامی اهداف و حوادث قابل دسترس می‌باشند، با نظام‌های فکری غیراحساسی و برنامه‌ها فرق می‌کنند22.

ایدئولوژی‌ها و کسانی که از آن‌ها حمایت می‌کنند، معتقدند که از ماهیت مافوق و متافیزیکی (یک طبقه، یک جامعه، یک نوع یا یک ارزش ایده‌آل) که گسترده تر از ساخت یگانة کسانی است که به ایدئولوژی‌ها معتقدند، صحبت می‌کنند. با این وجود حاملان یگانة ایدئولوژی‌ها خود را بیش از اعضای گروه ایدئولوژیک ذیحق می‌دانند. از زمانی که ایده‌آل‌ها از واقعیات فاصله می‌گیرند، ایدئولوژی نیز برای بدست گرفتن امور دولتی تقلا می‌نماید23.

ایدئولوژی و نظام‌های ارزشی اساسی

ایدئولوژی در مقایسه با نظریه‌های غالب و اجزای اصلی آنها و اعتقادات، با ارزش های اخلاقی خالص‌تر، کاملتر و ایده‌آل تر از آنچه در جامعه وجود دارند، شدیداً مخالفت می‌ورزد. ایدئولوژی‌ها بر برخوردهای دائمی و واقعی با سمبل‌های مقدس و ترویج آنها در عالم وجود اصرار می‌ورزند. در صورتی که نظریه‌ها و اعتقادات با تقاضای نظام نهاد اساسی، در قواعد و دستورات از قبل تعیین شده و تغییرات مقطعی در ارتباط می‌باشند. ایدئولوژی‌ها پیروان خود را وا می‌دارند تا در خلال تغییرات کلی جامعه بر روی آرمان مقدس خود پافشاری کنند. این ایدئولوژی‌ها چه از طریق غلبه کلی و چه از طریق نادیده انگاشتن دیگر ارزش‌ها به دنبال تمامیت‌اند، به طوری که شکل خالصتر و ایده‌آل‌ ارزشی می‌تواند جدای از تأثیر آلودة محیط اطراف، رشد پیدا کند. در حالی که حاملان هر یک از چندین اعتقاد از یک نظریة غالب مقداری از معیارهای جامعه را با دیگر اعتقادات پذیرفته‌اند، نمایندگان یک ایدئولوژی که در مقابل دیگر ایدئولوژی‌ها و مخصوصاً در مقابل نظریات و اعتقادات گرفته‌اند، تأکیدشان بر روی تفاوت‌ها و اختلافات بین ایدئولوژی خود و دیگر نظریات و ایدئولوژی‌ها در چارچوب جامعه و نفی هویت‌ها و وابستگی‌ها قرار دارد24.

با این وجود هر ایدئولوژی در خلال پیشرفتی فرهنگی به وجود آمده است. به هر حال واکنش احساسی ایدئولوژی در قبال آن فرهنگ، قابلیت تحریم و بی‌بهره نمودن عناصر مهم آن فرهنگ را ندارد. ایدئولوژی‌ها، پاسخی به نظریه های نامناسب خاص در نظریة مسلط و تلاش‌هایی در جهت اعادة موقعیت عناصر فراموش شده و وارد کردن آنها به مرحلة اجرا می‌باشند. بنابراین میان جهت گیری‌های اخلاقی و ادراکی هر ایدئولوژی مخصوص و نظریات و اعتقاداتی که در محیط اطراف غلبه داشته و نظا‌های ارزشی-نهادی اساسی را تأیید و قبول می‌کنند، وابستگی‌های واقعی و مشخصی وجود دارد25.

یک ایدئولوژی شامل دستورات و روش و رفتاری (با تأکید ضعیفی بر دیگران برای اطاعت از دستورات) است که آن را به یک موقعیت بالاتر از نظریات و اعتقادات سوق می‌دهد. بنابراین ایدئولوژی با یک نظریة غالب و اعتقاداتش از لحاظ صراحت، همگرایی و انسجام درونی و اسلوب، جامعیت و فراگیری، فوریت درخواست‌ها و شدت تمرکزی که بر روی دستورات یا تحولات معینی متمرکز شده است، دارای تفاوت‌هایی است26.

تمامی ایدئولوژی‌ها (چه سنتی و چه پیشرفته، چه محافظه کارانه و چه انقلابی) متضمن یک نوع بیگانگی پرخاشگرایانه از جامعة خود می‌باشند و به عبارت دیگر، نسبت به جامعة موجود بیگانه‌اند. آنها تغییر در زندگی طرفدارانشان طبق اصولی معین را مد نظر دارند. بر ثبات و وقت درخواست‌های اصولی طرفداران خود اصرار می‌ورزند و دستوراتی به پیروان خود می‌دهند تا مستقل از بافت کل جامعه عمل کنند. هر آنقدر که پیروان یک ایدئولوژی مراکز حساس قدرت راب دست می‌گیرند، نسبت به نظریات و اعتقادات جامعه بیگانه‌تر می‌شوند27.

ایدئولوژی‌ها با توسعة نهادهای فرهنگی نظام نهادی اساسی مخالفت می‌ورزند. آنها مدعی‌اند که این نهاد‌ها حقیقت را در مورد امور جدی و مهم تحریف کرده و سعی دارند نظامی غیرعادلانه را در نظم دنیوی جایگزین سازند. ایدئولوژی‌ها به درک صحیح اصول رفتاری اصرار می‌ورزند، که این خود یکی از زمینه‌هایی است که براساس آن، نظام‌های ارزشی-نهادی اساسی دوگانه را به انکار مصالح و فساد قدرت متهم می‌کنند. بنابراین ایدئولوژی‌ها و طرفداران آن‌ها، چه آنهایی که قدرت را در دست دارند و چه آنها که از آن محرومند، به ضعف و بی‌ثباتی رفتار در بخش‌هایی از جامعه که کنترل کاملی بر روی آن ندارند (که در مراجعه به اصول سفت و سخت حق و عدالت ارزیابی می‌شوند) ایراد وارد کرده و نهایتاً به تعیین دستورات زیادی برای رفتار پیروان خود می‌پردازند28.

در حالی که عناصر مختلف یک نظریه ممکن است فقط در میان کسانی که در آن سهیم‌اند توزیع شود، ایدئولوژی به نظرات تمام کسانی که معتقد به ایدئولوژی شده‌اند اصرار می‌ورزد. به عبارت دیگر، عناصر اعتقادی ایدئولوژیک، نسبت به یک نظریه، اعتقاد یا نهضت فکری، کمتر از جانب هواداران پرشور خود مورد حمایت قرار می‌گیرد29.

خاستگاه و ظهور ایدئولوژی‌ها30

ایدئولوژی محصول نیاز انسان جهت تحمیل نظام عقلانی بر جهان است. ضرورت ایدئولوژی‌ که نیاز به یکن قشة اخلاقی و ادراکی از جهان را تشدید می‌کند (هرچند به طور نابرابر توزیع شده باشد)، یکی از تمایلات اساسی انسان‌ها است31.

ایدئولوژی‌ها در شرایط بحران و در بخش‌هایی از جامعه که تاکنون تسلط نظریات، پذیرش آن را غیر قابل قبول نموده بود، ظهور یافتند. ایدئولوژی بدین علت به وجود آمدکه نیاز‌های احساسی قوی که به وسیلة نظریات غالب ارضاء نشده بودند، برای توصیف تجارب مهم، تثبیت الگوهای رفتاری و دفاعی اساسی یا مشروعیت ارزش و شأن اشخاصی که چنین نیازهایی را احساس می‌کردند، وجود داشت. برای پیدای شیک ایدئولوژی، وجود دیدگاهی به همراه آلترناتیوی مثبت در جهت الگوهای موجود جامعه و فرهنگ آن جامعه و قابلیت عقلائی برای تفصیل آن دیدگاه، به عنوان قسمتی از نظم جهانی ضرورت دارد. برخی از ایدئولوژی‌ها مخلوق شخصیت‌های کاریزماتیک‌اند-کسانی که قدرتمند و توسعه طلب بوده، دیدگاه‌های ساده‌ای از جهان دارند و به عنوان قدرت‌های بزرگ فکری و تصوری تلقی می‌شوند. ایدئولوژی‌ها به عنوان یک اعتقاد از جانب کسانی پذیرفته می‌شوند که آن را به عنوان یک حقیقت و واقعیت همیشگی قبول می‌نمایند.

برخی از شخصیت‌ها اساساً ایدئولوگ می‌باشند. چنین افرادی دائماً برای ارایة تصویری منظم و آشکار از جهان و مکانی واضح و مشخص‌اند، همانند اینکه در هر وضعیتی چه چیز درست و چه چیز غلط می‌باشد. آنان باید قادر باشند تا هر آنچه را که اتفاق می‌افتد با پیشنهادات صریح، آماده و قابل اجراء (که از پیش فرضی اصولی نشأت می‌گیرد) توضیح دهند. اشخاص دیگر تحت شرایط بحرانهای عمومی و خصوصی که مؤید نیاز برای جهت دادن به نظم ادراکی و اخلاقی می‌باشد، ایدئولوگ گردیده‌اند و زمانی که بحران‌ها فروکش نمایند، چنین افرادی نیز کمتر ایدئولوگ می‌شوند32.

یک ایدئولوژی بدون وجود الگوهای عمومی اخلاقی و داوری‌های پیشین (یعنی نظریات و اعتقادات وابسته به آنها) نمی‌تواند به وجود آید، و یا به عبارت دیگر، نمی‌تواند یک سنت فرهنگی را به وجود آورد. یک مذهب عقلانی شده پیش شرط‌های ایده‌آلی را برای ظهور یک ایدئولوژی (که نخستین پیش شرط‌ها مربوط به تقدیس و ترویج آن می‌باشد) فراهم می‌آورد. این واقعیت که یک ایدئولوژی وجود دارد. متضمن دو نکتة دیگر است؛ یکی سنت ایدئولوژیک را شکل می‌دهد و دیگری ایجاد حالت بسیطی از مشرب‌های ایدئولوژیک است که بتوانند به وسیلة رقابت تسریع شوند33.

این ایدئولوژی‌ها و جهت گیری‌های ایدیولوژیک در تمامی فرهنگ‌های بزرگ وجود دارند. آنها غالباً در فرهنگ غرب وجود داشته‌اند. تلاش دائمی سنت آمرانة عیر قدیم و سنت رستگاری مذاهب و بویژه مسیحیت، یک سری مشارب فرهنگی را به وجود آورند که در دورة مسیحیت در غرب بدان رجعت شد و دنیوی شدن عصر جدید نیز تغییری در آن ایجاد ننمود. در حقیقت رشد سواد و طبقات تحصیلکرده و فرهیخته و عقلائی شدن سیاست به همراه اعتقادات ایدئولوژیک گسترش یافتند. گسترش آراء و عقاید غربی در آسیا و آفریقا (در خلال مسائل دیگر) موجب گسترش و انتشار فرهنگ ایدئولوژیک نیز گردید34.

حاملان ایدئولوژی

تمایل انسان به سوی ساختاری ایدئولوژیک در دوره‌ای خاص از مراحل رشد فکری انسان، یکی از اساسی ترین خصوصیات بشر محسوب می‌شود. در هر صورت،تمایل مزبور، تمنایی نهفته است.این نمود، کاملترین تجلی خود را در شخص ایدئولوژیست کاریزماتیک می‌یابد، کسی ک هبا منشأ قدرتمند فکری و اخلاقی متافیزیک در تماس می‌باشد و این تماس را به میزانی وسیع و در دوره‌های مربوط توسعه می‌دهد. ایدئولوژیست کاریزماتیک نمی‌تواند ایدئولوژی را جدای از جمع (از این بابت ک هاو در مورد چه مسائلی صحبت می‌کند و با چه کسانی باید آن ایدئولوژی را تقسیم کند) شکل و سازمان دهد. ایدئولوژی همانند یک ساختار فکری که جدای از فرقه‌ای مذهبی یا گروهی سیاسی شکل می‌گیرد،نمی‌تواند بیش از یک سیستم مذهبی، اخلاقی، اجتماعی و اندیشة سیاسی (که براساس دستورات اساسی در مورد جهان و تاریخ انسان قرار دارد) باشد. ایدئولوژی هنگامی می‌تواند بیش از آن چیزی که هست باشد، که با جامعه‌ای که براساس پذیرش آن نظریه شکل یافته است، سهیم گردد35.

حاملان اولیه و ویژة یک ایدئولوژی، در حقیقتی ک گروه مقدم ایدئولوژیک است، آنچه که «هرمن اشمانل باخ36» آن را یک هیئت نامیده است. هیئتی که اعضای گروه مقدم ایدئولوژیک راب ا یکدیگر پیوند داده و متحد کرده است، تعلق خاطری در بین آنها به وجود آورده و آنان را به شکل پیروان یک نظام اعتقادی ایدئولوژیک در آورده است، به گونه‌ای که اعضاء با پذیرش ایدئولوژی یکدیگر را براساس نیروهای ذاتی و درونی متافیزیک در می‌یابند. خصوصات و تجلیات داخلی، ابتدایی و شخصی به دلیل «تسلط ایدئولوژیک» تقلیل یافته و یا از بین رفته‌اند. یک رفیق براساس فضیلت اعتصادی‌اش (که به عنوان برترین خصیصة وی می‌باشد)یک رفیق است. توسعه یافته‌ترین گروه مقدم ایدئولوژیک براساس مرزهایی معین از جهاتی که آن گروه در جستجوی جلب حمایت آن و یا در پی غلبه و پیروزی برآن است، قابل تشخیص می‌باشد. نظم سفت و سخت در رفتار و اعتقادات و همبستگی‌های قومی و وفاداری‌های پایدار، از دیگر ممیزه‌های گروه مقدم ایدئولوژیک است37.

در حقیقت، خصوصیت و کیفیت ایدئولوژیک نیز هرگز به طور کامل دیگر خصائص و کیفیات را از بین نمی‌برد و توسعة کامل گروه مقدم ایدئولوژیک نیز هرگز بطور کامل محقق نشده است. گروه مقدمایدئولوژیک در معرض فشارهای فزاینده‌ای است البته نه به خاطر فشارهایی که در درون ایدئولوژی به عنوان یک نظام فکری وجود دارد و نه به خاطر دیگر خصوصیات حاصله‌ای (خصوصیات و کیفیاتی که به صورت علقه‌های متناقض و تکمیلی شکل می‌گیرند) که به مقادیر مختلف برای بسیاری از اعضای گروه پیش می‌آید. حتی منظم‌ترین گروه‌های مقدم ایدئولوژیک نیز تحت فشارهای اعتقادی مختلفی (همانند جهت گیری وابستگی های آن به سمت جهان مادی) قرار دارند که در میان اعضایشان نیز وجود دارد. تمامی این تمایلات ضد ایدئولوژیکی در گروه‌های مقدم ایدئولوژیک، دستاورد تشکل احزاب بزرگ جوامع مدرن و ادارات بوردکراتیک در مقیاس بسیار وسیع می‌باشد. هر دوی تمایلات ضد ایدئولوژیک بسیاری را به وجود آورده و فشارهای زیادی را بر خلوص ایدئولوژیکی و همبستگی ذاتی‌اش شکل داده است38.

با این وجود تمامی ایدئولوژی‌ها دارای یکن یروی مولد می‌باشند. آنها اغلب توسط حوزه‌های منسجمی مورد حمایت قرار می‌گیرند، بویژه زمانی که به تنهایی به درون شرایط بحران قدم می‌گذارند. انعکاسات و بقایای ایدئولوژی‌ها بعد از نابودی حاملان اولیةشان و یا عدم موفقیت آنها ادامه می‌یابد، بنابراین ایدئولوژی‌ها بعضی اوقات به نهضت‌ها و نظام‌های فکری مبدل می‌شوند. با این وجود بقایای ایدئولوژی ممکن است موجب تغییراتی در اعتقادات و نظریات گردد39.

در مورد ریشه‌های اجتماعی حاملان ایدئولوژی نمی‌توان سخن زیادی گفت، به طوری که «ماکس وبر» می‌گوید: آنها از طبقة تجار و پیشه وران و بخش‌هایی از جامعه (که ترکیب زندگی‌شان بهم خورده) پدید آمده‌اند. در این فریضه مسائل معقول و قابل قبولی به چشم می‌خورد. به هر حال آنها از درون حوزه‌های تحصیل کرده و فرهیخته، اقلیت‌های بیگانة نژادی (کسانی که به سبب بیگانگی قبلی‌شان، عقاید ایدئولوژیک را پذیرا شده‌اند) به وجود آمده‌اند40.

تغییرات درون‌زا و برون‌زا

پیروان ایدئولوژی‌ها سرسختانه بر مقوله‌های اعتقادی خو پافشاری می‌کنند. ایدئولوژی‌ها در آرزوی جامعیت سیستماتیک بوده و توانایی پاسخگویی به نیازهای جدید پیروان خود را ندارند. به هر حال، ایدئولوژی‌ها هرگز کاملاً استوار (یا کاملاً مناسب با واقعیاتی که مدعی بیان، توجیه و غلبه بر آنها می‌باشند) نبوده،اند. حتی سیستماتیک ترین ایدئولوژی‌ها (مانند تمام نظام‌های اعتقادی، علمی و غیر علمی) دارای یک سری ابهامات، بی‌ثباتی ‌ها، شکاف‌ها و اختلافات می‌باشند. ایدئولوژ‌ها خواهان تجلی از درون مشاجرات واقع در بین پیروان خود (کسانی که معتقد به وجود راه‌های مختلف برای پرکردن شکاف‌های حاضر و روشن نمودن ابهامات موجودند) می‌باشند. هر کدام از آنها مدعی آنند که طریقة پیشنهادی آنان صحیح‌ترین راه حل غیر قابل تغییر و موجود می‌باشد که از ترکیب اصول تغییر ناپذیری بنیان نهاده شده است. نااستواری، بی‌ثباتی و ابهامات موجود ممکن است در زمینه های خالص فکری قابل فهم و درک باشد و تلاش های موجود برای اصلاح آنها ممکن است در ابتدا با یک هارمونی فکری به وجود آمده باشد. چنین تلاش‌ها و تقلاهایی ممکن است به تحریک اختلافات از جانب پیروان ارتدکس ایدئولوژی (کسانی که به نظارت برتر قبلی وفادارند) منجر شود. در هر صورت چه به پیروزی و غلبة نوآوران و چه به پیروزی ارتدکس‌ها معتقد باشیم، باید اذعان داشت که نظرات و قواعد قبلی ایدئولوژی دستخوش تغییر شده‌اند41.

به غیر از این ریشه‌های فکری تغییر در ایدئولوژی، تغییرات درون‌زا در نتیجة برخورد میان پیروان سیاسیت‌های مختلف که به وسیلة ایدئولوژی‌ها مورد تأیید قرار گرفته‌اند، به وجود می‌آیند. در نتیجة غلبة هر یک از گروه‌های مخاصمه گر بر دیگری، پیشرفت‌های،جدیدی در یک ایدئولوژی ایجاد می‌گردد. این خصایص، منشأ بی‌ثباتی ایدئولوژی‌دها بوده و البته در گروه‌هایی که از آنها حمایت می‌شود، پیشرفت و توسعه،نتیجة مواجهه و رویارویی با وضعیت‌های جدید می‌باشد42.

ایدئولوژی همچنین در نتیجة فشار وقایع و حوادث خارجی تغییر می‌یابد. جهان به آسانی نمی‌تواند خود را با نیازها و احتیاجات ایدئولوژیک وفق دهد. واقعیات زندگی، شایستة گروه‌بندی‌های ایدئولوژیک نمی‌باشند، کسانی که در میان یک چنین واقعیاتی زندگی می‌کنند، نمی‌توانند خود را تسلیم نصایح و تهاجمات ایدئولوژیک بنمایند. پیروان یک ایدئولوژی اغلب در تلاش برای ایجاد تغییرات کلی باش کست مواجه می‌شوند. شکست یک «شوک» است، یک فشار ناگهانی برای اصلاح ایدئولوژی به گونه‌ای که آن را با واقعیاتی که بر آنها تحمیل شده است، همسان نماید. علی‌‌رغم تمامی سماجت‌ها و پافشاری‌های ایدئولوژیک، ایدئولوژی‌ها (در ابتدا به طور صوری و بعداً عمیق‌تر) مورد استفاده قرار گرفته‌اند. شکافهای موجود در میان ایدئولوژی‌ها، تلاش برای غلبه بر غیر قابل تشخیص بودن جهان را همراهی می‌نمایند43.

یکی دیگر از فاکتورهای خارجی که بر ایدئولوژی فشار وارد می‌سازد، تقلیل یافتن بحرانی ایت که به خاطر آن و در نتیجة جهت گیری‌های ایدئولوژیک به وجود آمده است. ایدئولوژی‌ها (به دلیل بحرانهایی که با آنها درگیرند) جهت ادامة حیات و همسازی با محیط، به کناره گیری از گروه مقدم مجبور می‌شوند. تحت یک چنین شرایطی است که مرزهای تعیین شدة گروه از بین می‌روند و اعضای گروه منحصراً به وسیلة خصوصیت‌های ایدئولوژیک از خود دفاع می‌کنند. تغییرات معینی، ایدئولوژی را از نظریه‌های برتر دیگر جدا می‌سازد که در نتیجه آن عناصر ایدئولوژیک مشخص تحت یک سری قواعد خاص از بین می‌روند. تحت یک چنین شرایطی، ایدئولوژی‌ها بعضی اوقات در درون اعتقادات، برنامه‌ها یا نظام‌های فکری حل می‌شوند. خلاصه آنکه بعضی از عناصر ایدئولوژی به اشکال معین نظریات و اعتقادات غالب که قبلاً وجود داشته،تبدیل می‌شوند44.

پدیدة شبه ایدئولوژیک

جهت گیری ‌های بالقوة ایدئولوژیک به ندرت قابل تشخیص‌اند. جهت‌گیری ‌های ایدئولوژیک غالباً در ایدئولوژی‌های توسعه یافته یا گروههای مقدم ایدئولوژیک به وجود نمی‌آیند، زیرا ایدئولوژی نیازمند کسانی است که تحت تأثیر آن قرار گیرند. بدون یک ایدئولوگ معتقد و آگاه، تمایلات ایدئولوژیک در مجاری نیاز‌های ایدئولوژیک انسان عادی، قابل اجرا نیستند45.

فزون بر این، هنگامی که روابط موجود موجبات تضعیف موقعیت بانیان ایدئولوژی را فراهم می‌آورد، ایدئولوژی بر اشکال جدیدی از رفتارها در میان اعضای جدید گروه تأکید می‌ورزد. بدین جهت در تلاش برای پیدا کردن پیروان جدید می‌باشند، کسانی که دارای نظم یک گروه مقدم ایدئولوژیک نبوده و عناصر معینی را برای توسعه انتخاب می‌کنند. چنین عناصری یک سنت ایدئولوژیک را بنیان می‌نهند که برای ایدئولوژیست‌ها و گروههای مقدم ایدئولوژیک بعدی، قابل دسترسی باشد46.

گاه تعیین یک چنین عواملی به یک برنامکه، تقاضا‌های تجاوزگرانه و انتقاد در مقابل نظام‌های ارزشی-نهادی تبدیل می‌شوند. برنامه‌ها همانند ایدئولوژی‌ها از نظریات و اعتقادات غالب ناشی می‌شوند. آنها به طور جدی شمار مشخصی از عناصر موجود در نظریات را بدست می‌گیرند و سعی می‌نمایند تا آن را در درون نظم موجود به مرحلة اجرا درآورند. لذا یک برنامه، حد وسط یک ایدئولوژی و یک نظریة غالب و یا یک اعتقاد است که می‌تواند از هر سو در دسترس باشد47.

اشکال برنامه‌ای جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک گاه ممکن است بر اهداف قطعی و مشخصی تمرکز یابند. به عنوان نمونه،حذف برده‌داری یا ترفیع حقوق یک طبقة خاص از جمعیت مانند یک گروه نژادی یا یک قشر اجتماعی، از همین گونه است. آنها در نقاطی نفوذ نمی‌کنند که مجبور باشند تمام جامعه را با تمامی آمالی که منجر به تغییر می‌شوند، پذیرا گردند. علاقة چنین برنامه‌هایی به نظام‌های ارزشی-نهادی اساسی ممکن است چنان قوی باشد که موجب بیگانگی در رابطه با رویه‌‌های نهادی یا اعتقادات مخصوص گردد. این خصیصة بارز نهضت‌های اصلاحی است. جنبش های حذفی در بریتانیای کبیر در اوایل قرن هجدهم و امریکا در دوره جنگ‌های داخلی نیز از همین دست نهضت‌ها می‌باشند. این نهضت‌ها تمایلات و تلاش‌های خود را در نظام نهادی اساسی متمرکز ساخته و خواهان انطباق و هم‌نوایی رفتار با اصول اخلاقی بودند. هر چند برنامه‌های اینگونه نهضت‌ها، توانایی پافشاری بر ایجاد تغییرات کلی در کل جامعه را ندارند ولی با این وجود بر تجویز اهداف و غایات نهایی خود اصرار می‌ورزند. اغلب این نهضت‌ها توسط شماری از اشخاص که در یک گروه مقدم شبه ایدئولوژیک سازمان یافته‌اند، به وجود می‌آیند. این گروهها مرزهای معینی را به دور خود می‌کشند48.

پدیدة پرتو-ایدئولوژیک49

یکی دیگر از پدیده‌های ایدئولوژیک را می‌باید در تجمعاتی مانند گروههای جوان و واحد‌های نظامی و شبه نظامی جستجو کرد. این گروهها اگر چه دارای یگانگی هستند اما از الگوها و مدل‌های فکری محروم‌اند. چنین تجمعاتی از نظریة غالب (که با نظام‌های ارزشی-نهادی اساسی تلفیق شده و مرزهای معینی را به دور خود کشیده‌اند) بیگانه شده‌اند. در هر حال آنها بر تمرکز وفاداری گروهی و نظم سفت و سخت گروه اصرار می‌ورزند و معیارهای ساده‌ای از دوستی و دشمنی ارایه می‌دهند. آنها به دکترین فکری و اخلاقی عقیده‌ای ندارند. گروههای مقدم پروتو ایدئولوژیک دارای دیدگاهی اصولی و توسعه یافته از جامعة معاصری که آنها را احاطه کرده و تصوری از یک نظم گسترده (که دائماً در حال جایگزین نمودن نظم جاری به جای آنچه که از آن بیگانه شده‌اند) نیستند. جهان دشمنی است که آنها در حال جنگیدن با آنند، اما نفعی از خاتمه دادن به آن نمی‌برند و خواهان تجدید این دشمنی به نام یک اصل مهم جهانی هستند. از این جنبه، این نوع گروهها در ارتباطی نزدیک با گروه مقدم ایدئولوژیک می‌باشند و گروه ایدئولوژیک به طور خصمانه‌ای در جنگ با یک دشمن و فاقد یک دکترین فکری است50.

شکست گروه پروتو‌ایدئولوژیک برای ایجاد و توسعة یک ایدئولوژی، از عدم عرضة یک خط فکری مناسب به اعضای گروه و مهمتر از همه فقدان یک شخصیت ایدئولوژیک کاریزماتیک (یک بنیانگذار و صاحب خلاقیت و ابتکار مناسب که توانایی ارایه یک سیستم بسیار پیچیده اقتصادی را داشته باشد) ناشی می‌شود. چنین گروههایی بانظام ارزشی اساسی و نیز جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک سنتی برخورد مناسبی ندارند. آنها «طغیانگران بی هدف» هستند51.

عملکردهای ایدئولوژیها

ایدئولوژی‌ها اغلب توسط کسانی مورد قبول واقع می‌گردند که فرهنگ یا وضعیت طبیعی آنها آمادگی ایدئولوژیک را در آنها ایجاد نموده باشد. چنین اشخاصی باید به بیان نظراتشان به صورت پرخاشگرانه متمایل بوده و نیاز شدیدی را برای تمییز میان دوستان و دشمنان خود احساس کنند. در هر صورت اینان کسانی هستند که یک چنین آمادگی‌هایی را ندارند، اما تحت تأثیر ایدئولوژی (به دلیل اوضاع و احوال اتفاقی و شانسی یا به خاطر فشار‌های حاصله از بحران) قرار می‌گیرند. ایدئولوژی در یک چنین اشخاصی می‌تواند برای رسیدن به مقصود و در یک زمان محدود تأثیرات شدیدی را از خود بر جای گذارد و با متقاعد کردن آنها به این که در تماس با قدرت‌های همیشگی هستی هستند، می‌تواند مواضع خود را تقویت و تحکیم سازد. آنها با درک یکدیگر به عنوان قسمتی از برنامة جهانی، از توانایی انجام کارهایی برخوردار می‌شوندکه پیش از این جرأت دست زدن به آنها را نداشتند52.

ایدئولوژی خواهان درهم شکستن نظام‌های ارزشی-نهادی اساسی موجود یا تکذیب مدعاهای این نظام‌ها و یا صرف‌نظر کردن از آنها است. ایدئولوژی‌ها پیش از این خواهان جابجایی‌ها و تعویضاتی کلی بودند. ولی آنها در این طریق موفق نشدند، هر چند عاملان و سردمداران آنها در به دست آوردن قدرت جامعه موفقیت‌هایی را به دست آورده‌اند. جایی که گروه مقدم ایدئولوژیک بر نخبگان موجود غلبه می‌نماید و قدرت حاکمه را در جامعه به دست می‌گیرد، دیگر آن توانایی را ندارد تا بر نظریه‌های نافذ قبلی فائق آید.

ایدئولوژی در وهلة نخست مجبور است با علقه‌های قوی نظام‌های ارزشی اساسی مسلط یا دیدگاههایی که به طور وسیعی در میان جمعیت رسوخ کرده‌‌اند، مقابله نماید. منابع در دسترس برای نخبگان ایدئولوژیک جهت غلبه بر این علقه‌ها، کافی نمی‌باشند، به گونه‌ای که نخبگان با اتکاء بر آنها توانایی کنترل و نظارت کلی را نمی‌یابند. پس بعضی از عناصر غالب دیدگاههای قبلی، موجبات حمایت از آنها را فراهم می‌آورد. این فرایند با این واقعیت که اعضای گروه مقدم ایدئولوژیک از پیروان خود جدا شده و به نظراتی که ایدئولوژی از آنها برخاسته، سوق پیدا کرده‌اند، تقویت می‌شود. همچنان که گروه مقدم ایدئولوژیک در قدرت می‌باشد، موانعی که در درک صحیح اهدافشان وجود دارد، مسیر‌های متناوب سیاستهای چندگانه‌شان و دیگر شرایط و اوضاع و احوالی که در بعضی از اعضای گروه ایجاد می‌شود، باعث می‌گردند تا پیروان به سمت عقایدی متمایل شوندکه خارج از نظام فکری‌ای باشدکه زمانی مورد قبول بود53.

گروههای مقدم ایدئولوژیک (چه به قدرت برسند وچه بدان دست نیابند) در اجرای اهداف مورد نظرشان باش کست مواجه می‌شوند. هر چند الگوهاو مدلهای معمولی جهت‌گیری‌های ارزشی (که آنها خواهان رسیدن بدان هستند) مصرانه مورد تأئید قرار می‌گیرند، اما در هر صورت تغییراتی در این بین حادث می‌شوند که به بهای از دست دادن پیروان این گروهها تمام می‌شود. جایی که «نهادینه سازی54» اتفاق می‌افتد (مانند موردی که یک ایدئولوگ در قدرت می‌باشد) ارزش جدید کاملاً مشابه ارزشی که قبلاً بوده است، نمی‌باشد55.

هنگامی که جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک به نسل های جدید منتقل می‌گردند، با مخالفت‌هایی از جانب نسل جدید روبرو می‌شوند که برخواسته از نیازها و احتیاجات نوین آنان است. این مخالفت‌ها به بروز تغییراتی در جهت‌گیری‌های مزبور منجر می‌گردد. در هر صورت جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک بی مورد همچنان باقی نماندهآند. کسانی که با این جهت‌گیری‌ها مخالفت می‌ورزند، زندگی تحت لوای سنت‌های گذشته (که ایدئولوژی آن سنت‌ها را از اعتقادات و نظریات مخالف اخذ نموده است) را رد می‌کنند56.

زمانی که یک گروه مقدم ایدئولوژیک نتواند به سلطة غالب نائل آید، تا وقتی که هنوز قدرت دارد (در یک دورة محدود) سردمداران و حافظان نظام‌های ارزشی- نهادی اساسی را مورد حمله قرار داده، جهت‌گیری های قبلی نظریه مسلط را تسریع نموده و چهارچوب نظریة پیشین را مورد حملات تازه قرار می‌دهد. این عمل به نوبة خود منجر به تجدید حساسیت‌ها و گسترش تقاضا برای جهت‌گیری‌های اخلاقی و ادراکی‌ای می‌گردد که در قسمتی از دولت بی‌تأثیر بوده‌اند. نظم قدیمی با نظم جدید قابل مقایسه نیست، زیرا نظم قدیم خود را با بعضی تأثیرات ایدئولوژیک وفق داده و خود را بدین وسیله به مخاطره انداخته است57.

ایدئولوژی، یوتوپیا58 و واقعیت

سعی و کوشش در راه دوری از کج اندیشی‌های ایدئولوژیکی و یوتوپیایی، در حقیقت تلاشی برای یافتن واقعیت می‌باشد. اندیشه در این میان می‌باید تا بدان حد از واقعیت را دربرگیرد که در حوزة آن عمل می‌نماید. ایدئولوژی و یوتوپیا این حکم را که هر تصور و اندیشه‌ای باید ا زراه هماهنگیش با واقعیت سنجیده گردد، در خود نهفته دارند. تمامی اقشار و گروههای مختلف جامعه در تمامی اعمال و سکنات خود در جستجوی همین واقعیت‌اند و لذا تعجب آور نخواهد بود که واقعیت برای هر کدام از آنها به گونه‌ای متفاوت جلوه نماید59.

یک اندیشه هنگامی یوتوپیایی است که با چگونگی واقعیتی که این حالت ذهنی و اندیشه در آن به ظهور می‌رسد، ناهمساز باشد. تنها آن سری از جهت‌گیری‌های فکری فراتر از واقعیت را باید یوتوپیایی قلمداد کنیم که هنگامی که به عرصة عمل می‌آیند، خواهان درهم شکستن نظام حاکم زمان خود می‌باشند. هر دوره از تاریخ شامل عقایدی است که فراتر از نظام موجود می‌باشند. اما اینها نقش عقاید یوتوپیایی را عهده‌دار نبوده‌اند، بلکه ایدئولوژی‌های مقتضی آن دوره از هستی به شمار می‌رفته‌اند. اگر گروههای اجتماعی معینی این تصورات و اندیشه‌های آرزومندانه را در کردار خود واقعیت بیرونی نمی‌بخشیدند و در تحقق آنها تلاش لازم را مبذول نمی‌داشتند، این ایدئولوژی‌ها به یوتوپیا تبدیل نمی‌شدند. روی هم رفته تمامی عقایدی که با نظم جاری تناسب و توافق لازم را دارند، غیر واقعی بوده و از موقعیت محیطی خود فراتر می‌روند. یوتوپیا‌ها تا آنجا که براساس فعالیت مخالفت‌آمیز در راه متحول نمودن واقعیت تاریخی موجود به یک واقعیت دیگر هماهنگ با مفاهیم و یافته‌های خود موفق شوند، ایدئولوژی محسوب نمی‌گردند. امروزه روز، تلقی عموم از اصطلاح «یوتوپیایی» غالباً اشاره به عقیده‌ای است که اصولاً تحقق ناپذیر باشد60.

ایدئولوژی‌ها دارای عقایدی فراتر از موقعیت محیطی می‌باشند که هرگز به صورت حقیقی در تحقق مضامین مورد نظرشان کامیاب نمی‌گردند، هر چند آن عقاید غالباً به صورت انگیزه‌هایی برای کردار ذهنی فرد در‌می‌آیند که هدفی نیک از آنها مد نظر می‌باشد، اما وقتی جامة عمل به تن می‌نماید، معانی‌شان اکثراً تغییر شکل61 می‌یابند.

طرز تفکر ایدئولوژیکی انوع متعددی دارد. نخستین نوع آن موردی است که انبوه اصول بدیهی نهفته در اندیشة ذهن اندیشنده مانعی ایجاد می‌کند تا وی نتواند عقایدش را با واقعیت سازگار کند. دومین نوع طرز تفکر ایدئولوژیکی، طرز تفکر ریاکارانه نامیده می‌شود. خصوصیت ویژة این نوع طرز تفکر این است که فرد، قدرت آشکار ساختن ناسازگاری موجود بین عقاید و اعمالش را دارد، اما این قدرت روشن بین را در برابر برخی منافع حیاتی- عاطفی کتمان می‌کند. سومین و آخرین نوع روحیة ایدئولوژیکی موردی است که بر پایة فریب آگاهانه استوار باشد. در این نوع، ایدئولوژی را باید به مثابةیک دروغ عمدی و از روی قصد تعبیر نمود. فریب عمدی دیگران در این مورد به خاطر هدف و نیتی ویژه انجام می‌گیرد62.

از آنجا که تعیین واقعی یوتوپیایی می‌باشد همیشه از دورة معینی از وجود شروع می‌شود، این احتمال وجود داردکه یوتوپیا‌های امروز به واقعیت‌های فردا مبدل شوند و به قول «لامارتین» یوتوپیا‌ها اغلب چیزی جز حقیقت‌های زودرس نیستند. هر نظریه‌ای که عنوان به خود می‌گیرد، معمولاً مربوط به نمایندگی دوره‌ای است که دیگر گذشته است. و از سوی دیگر، پیدایش ایدئولوژی‌ها اکثراً کار‌کسانی است که هنوز در مرحله پیدایش و ظهورند. همیشه گروه غالب و مسلط که در ارتباط و همنوایی کامل با نظام موجود می‌باشد، تعیین کنندة آن چیزی است که یوتوپیایی قلمداد می‌شود، در حالیکه گروه رو به اوج که با چیزهای موجود سر ستیز دارد، گروهی ایت که آنچه را ایدئولوژیک نامیده می‌شود، معین می‌سازد. عوامل و عناصر یوتوپیایی و ایدئولوژیکی در پروسة تاریخ جدا از هم به وجود نمیآیند. لذا عناصر ایدئولوژیک غالباً در یوتوپیا‌های طبقات رو به اوج رخنه می‌کنند. به طوری کلی، عقایدی که بعداً معلوم می‌شوند که چیزی جز نمودهای تحریف شدة یک نظام اجتماعی بالقوه یا نظام اجتماعی گذشته نبوده‌اند، ایدئولوژیکی و عقایدی که به نحوة گسترده‌ای در نظام اجتماعی آینده تحقق می‌یابند، یوتوپیا‌های نسبی محسوب می‌شوند. واقعیت‌های تحقق یافتة گذشته به نزاع و برخوردهای نظریات صرف دربارة اینکه در نخستین عقاید (فراتر از موقعیت محیط) چه چیزی تقریباً یوتوپیایی شمرده می‌شد که قیدهای نظام موجود را در هم می‌شکست، و چه چیزی ایدئولوژی‌ای بود که فقط به کار کتمان واقعیت می‌آمد، پایان بخشید63.

انواع ایدئولوژی

دایره المعارف بین‌المللی علوم اجتماعی، ایدئولوژی‌ها را به چهار نوع تقسیم نموده است64 :

1- ایدئولوژی محافظه‌کار

2- ایدئولوژی رفورم یا اصلاح

3- ایدئولوژی انقلابی

4- ضد ایدئولوژی

هر چهار نوع ایدئولوژی یک برنامة مخصوص اجتماعی را جهت کسب مشروعیت ارائه می‌دهند. ایدئولوژی محافظه کار را نباید به وسیلة ارزشهایی که مطالبه کرده یا مورد حمایت قرار می‌دهد،مورد ارزیابی قرار داد. این نوع از ایدئولوژی تحت تأثیر حالتی تدافعی برای حفظ وضع موجود در زمینه‌های مختلف قرار دارد. ایدئولوژی اصلاح یا رفورم خواهان اصلاح و رفورم است. ایدئولوژی انقلابی خواهان تغییر در نظام ارزشی وضع موجود می‌باشد. ضد ایدئولوژی، ایدئولوژی‌ای است که براساس تحریف65 و گزینش66، رفتارهای انحرافی ایجاد شده را توجیه می‌نماید. نمونة عامیانة ضد ایدئولوژی ، توسعة رفتارهای عامیانه و رواج آن در بین مردم می‌باشد. آنچه که در هر چهار نوع ایدئولوژی ذکر شده قابل توجه به نظر می‌رسد این نکته است که ایدئولوژی در هر چهار نمونة فوق عنصری قابل تغییر است67.

ایدئولوژی از نقطه نظرهای مختلف به انواع مختلفی تقسیم شده است که تمامی آنها به بینش خاص متفکر سیاسی در تقسیم‌بندی مورد نظر بستگی دارد. از دیگر تقسیم‌بندی‌های ایدئولوژی می‌توان به تقسیم ایدئولوژی‌ها به راست و چپ و همچنین تقسیم آنها به لیبرالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، آنارشیسم.... و ناسیونالیسم و یا به انواع دیگری اشاره نمود.

اهمیت ایدئولوژی

این واقعیت که ایدئولوژی کژدیسه،تحریف شده و گزینش شده می‌باشد ضرورتاً مانع از آن نمی‌گردد که جنبه‌ها و تأثیرات مثبت آن را نادیده بگیریم. ایدئولوژی یک سیستم اجتماعی را جهت دست‌یابی به اتحاد و توافق بیشتر یاری می‌رساند. در قالب این مفهوم، ایدئولوژی احتمالاً دارای وظیفه‌ای اساسی می‌باشد. به بیانی دیگر، ایدئولوژی تحریف نسبتاً ساده‌ای ا زیک موقعیت و وضعیت پیچیده می‌باشد اما قادر است مشکلات را برای شمار کثیری از مردم توجیه کرده و آنان را براساس یک طرح مشترک به فعالیت وادارد. حتی امیدهای غیر عقلانی نیز (اگر تا آن حد غیر واقعی نباشند که موجبات فشارهای بیشتر را فراهم آورند) ممکن است که مردم را بر فائق آمدن بر مشکلات روزمرةشان کمک نمایند. جامعه‌پذیری و تأثیرات آن ممکن است باعث نوعی بیطرفی بعضی از افراد گردد و مشارکت در یک نهضت برای ایجاد تغییر در جامعه ممکن است منجر به تضعیف وفاداری‌ها و ایجاد شخصیت‌های نوین شود. نوع معینی از تحریف در ارتباط با طرفداری معمولاً به عنوان نمایندة روحیه خوب، شناسایی در گروه و وفاداری به آن مورد توجه قرار می‌گیرد68 .

از هنگامی که ایدئولوژی به عنوان یک نظام سمبلیک وجود داشته است، توانسته که به عنوان یک «هنر» مطرح شود و یک تحلیل گر (مجهز به روشن‌بینی شایستة علمی) ممکن است که این توانایی را داشته باشد تا در مورد جهت‌گیری‌های کسانی که ایدئولوژی را به وجود آورده‌اند و یا کسانی که آن را قبول نموده‌اند، نتایجی مطلوب اخذ نمایند (نظیر بعضی کارهای هنری یا دیگر فرآورده‌های متصور اخلاقی) یک ایدئولوژی ممکن است برای یک تحلیل‌گر، جنبه‌های انگیزشی را که پوشیده و یا فهمشان برای خود ایدئولوگ مبهم باشد، روشن نماید. لذا تحلیل‌های تکنیکی ایدئولوژی می‌تواند ابزاری برای تشخیص دادن باشند، به گونه‌ای که بتوان به راحتی از عملکرد‌های نظام اجتماعی صحبت کرد. مفهوم ایدئولوژی در تئوری جامعه شناسانه ثبات و تغییرات اجتماعی نقش مهمی را عهده‌دار است69.

تجزیه و تحلیل ایدئولوژی ممکن است دارای ارزش عملی نیز باشد. شکی نیست که انتخاب این یا آن قسمت از اعتقادات جهت تجزیه و تحلیل ممکن است توسط ارزشهای منحصر به فرد دانشمندان علوم اجتماعی تعیین گردند. حتی اگر این چنین نیز باشد، باز چندان اهمیتی ندارد، زیرا این مسئله ضرورتاً بدین معنی نیست که تجزیه و تحلیل غیر عملی است. در روابط داخلی و بین فردی، اعمال عقلایی معیاری را بدست می‌دهد که هر گروهی به دنبال فهم و درک بی‌غرضانة انحرافات خود و دیگر گروهها باشد70.

کنترل ایدئولوژی

باوجود این واقعیت که ایدئولوژی ممکن است عملکرد‌های مثبتی برای یک نظام اجتماعی داشته باشد اما نادانی و اشتباه نیز نمی‌تواند اساس محکمی برای عملکرد یک نظام اجتماعی یا یک شخصیت باشد. اگر ایدئولوژی مثل یک تراوش صدف‌وار در اطراف فشار ایجادگردد، هر چیزی که توانایی کاستن آن فشار را داشته باشد تمایل خواهد داشت تا از گسترش ایدئولوژی‌ ممانعت به عمل آورد. لذا تمام مکانیسم‌های اجتماعی خواهان کاستن از میزان فشارها و ایدئولوژی‌ها می‌باشند71.

پارسونز معتقد بود که مهارت‌ها (از زمانی که با علوم و مطالعات سیستماتیک ترکیب یافته‌اند) می‌توانند در محدود کردن ایدئولوژی‌ها مثمر ثمر واقع شوند. در ایدئولوژی محدود، علوم اجتماعی و قانون از اهمیت شایانی برخوردارند اما از زمانی که گزینش و تحریف جزء خصوصیات معین ایدئولوژی گردیده‌اند، احتمالاً مهارت‌های ژورنالیستی همراه با تخصص، مهارت، استقلال و معیارهای بالایی از درستی و صحت در تجزیه و تحلیل، سعی نموده‌اند تا از گسترش ایدئولوژی ممانعت به عمل آورند72.

ارزیابی مبحث تبیین ذهنی ایدئولوژی

متفکران مشهور و سرشناس و از جمله برخی ایدئولوژیست‌ها عادتاً بر حسب سلسله مراتب کنترل دستوری که شامل سطوح مختلف ساختار اجتماعی می‌باشد، نمی‌اندیشند. لذا همیشه رابطه تعریف پارسونز از ایدئولوژی در نگاه نخست چندان مشهود نیست. بدین جهت تحلیل دقیق افکار عامیانه براساس مفاد ایدئولوژیک تصریح شده پارسونزی به علاوه تلاش جهت توضیح تحریف و انتخاب موضوعی در شرایط جامعه‌شناختی، همکاری‌های ارزشمندی را هم در جامعه و هم در زندگی عملی ایجاد نماید73.

گیرتز74 معتقد است که کاربرد ایدئولوژی به معنای تحریف و انتخاب موضوعی عملی نیست. به هر حال این یک واقعیت است که عقاید برگزیده و مخدوش واقعیت‌های اجتماعی را تحریف کرده‌اند و اگر به دنبال چرایی مسئله بگردیم، کار اشتباهی نکرده‌ایم. اگر کسی یک چنین عقایدی را ایدئولوژیک بنامد، تنها مبادرت به تعریف آن کرده است و در نهایت کار عملی‌ای انجام نداده است. گیرتز هنگامی که به ادوار شیلز حمله می‌کند، بیان می‌نماید که در زندگی اجتماعی کج‌نمایی و تحریف وجود ندارد؛ رویة شیلز در آسیب‌شناسی اندیشه‌های ایدئولوژیک (نازیسم، بلشویسم و یا هر چیز دیگر) همانند اشکال پارادایمتیک‌اش که خاطرة انکیزیسیون، فساد شخصی پاپ‌های دوره رنسانس،توحش جنگ‌های رفورماسیون یا بنیادگرایی ارتدکسی را زنده می‌کند، نمونه یا طرح اولیه عقاید مذهبی و رفتاری را ارائه می‌دهد. در هر حال نه پارسونز و نه شیلز نگفته‌اند که دکترین‌ها و برنامه‌های سیاسی کاملاً توسط ایدئولوژی ترکیب یافته‌اند یا آن ایدئولوژی قسمتی از دکترین سیاسی می‌باشد. به بیان آنها، ایدئولوژی در عقاید عامه به عنوان عنصری قابل تغییر جلوه‌گر می‌شود75.

گیرتز همچنین خصیصه استعاری، تشبیهی و سمبلیک دکترین‌های جدال برانگیز را به ما یادآوری می‌کند. آنها به مفهوم واقعی قابل فهم نیستند. زبان ارزیابی و سنجش ضرورتاً شامل تحریف ادراکی نمی‌گردد، ولی در هر حال جالب توجه است بدانیم که مائوسه تونگ عملاً چه اعتقادی در مورد امریکا داشت و چرا داشت، حتی در بعضی مواقع عملاً بین او و مارشال این پیائو گزافه گویی‌ها و اختلافات کلامی بسیار مشهودی وجود داشت76.

تمایزی که پارسونز بین ارزشها و مفاهیم ادراکی قائل می‌شود بسیار مهم می‌باشد. برای مثال «وایت»77 مدافع فرهنگ عامه و شخصیت‌های عامه پسند نیست، زیرا او نشان داده است که تحریف در بعضی از تفاسیر معاصر جامعه امریکایی دیده شده است. آنچه که وایت و پارسونز مطرح کرده‌اند مفهومی است که برای بسیاری از نویسندگان مطرح بوده است که فردیت و ابتکار فرد کمتر از آنچه قبلاً در امریکا وجود داشته، دارای اهمیت می‌باشد. آنها نشان دادند که در بسیاری از نقدهای اخیر فرهنگ عامه، شخصیت جهت یافته و شکل یافته توسط دیگران، انسان سازمان یافته، همنوایی و غیره دارای کج‌نمایی و تحریف ایدئولوژیک کمتری بوده‌اند. به نظر آنها تنوع گستردة جامعة معاصر، فردیت بیشتری را ایجاب نموده است. در هر صورت تنوع همراه با عناصر متغیرش مشکل هم‌آهنگی و انسجام سازمانی را بیشتر کرده است. لذا نیاز شدیدی برای حساسیت روانشناسانه وجود دارد، به طوری که سفسطة بیشتری در روابط بین فردی به چشم می‌خورد. برای کاستن از خطر گسترش فرهنگ عامه، پارسونز و وایت ارزش چندانی برای فیلم‌های کارتونی و تلویزیونی قائل نبودند، اما مانند دیگر دانشمندان علوم اجتماعی خاطرنشان می‌سازند که در دوران گذشته قسمت زیادی از جمعی تحتی نمی‌توانستند که بخوانند، و وسایل اطلاعاتی و سرگرم کننده نیز بسیار ناچیزتر از امکانات در دسترس امروزین بود78.

اینها حقایق امرند و تصمیم گیری در مورد حقایق بسیار مشکل می‌باشد. کار پارسونز و وایت در تجزیه و تحلیل تحریف‌های ایدئولوژیک که در میان متفکران بصیر، مشترک بود، به طور قابل توجهی به درون‌گرایی تئوریک دورکهایم که به فرآیند‌های مسلم تنوع اجتماعی و تنوع فرهنگی مربوط می‌شود، اضافه گشت79.

نویسندگان بسیاری عبارت «پایان عصر ایدئولوژی‌ها»80 در جوامع نسبتاً پیشرفته اشاره کرده‌اند، جوامعی که نهادهای اجتماعی آنها فرآیند دائمی انتقاد از خود را اجازه می‌دهند، لذا از جمله خصوصیاتی که ممکن است برای جامعة خود اصلاحگر ذکر نمود عبارتند از؛ توافق بسیار وسیع با احترام به ارزشهای اجتماعی (نخستین مرحله ساختار اجتماعی) تمایز روشن و صریح بین ارزشها و هنجار‌ها (به طوری که هنجارهای سخت و مبهم ضرورتاً به معنای ارزشهای سخت و مهاجم نیستند) لذا یک سلسله مراتب جدیدی از کنترل را ارائه می‌دهد. فقدان نسبی شکاف‌های موجود بین بخشهایی از جمعیت‌ که در موضوعات بسیار مهمی با هم برخورد دارند و با تأمین منافع مشترکشان، ایجاد یک مدل و الگوی نهادی ثابت برای فرآیند قضاوت و داوری و کانال‌های سازمانی مؤثر برای رتق و فتق شکایات و برای جلوگیری از خسارات حاصله، مانع از آن می‌گردد که توده‌ها در اثر نارضایتی‌های حاصله به هیئت‌ها و باند‌های مخصوص مبدل شوند81.

___________________دکتر توحید فام استاد دانشکده علوم سیاسی تهران مرکزی________________

1 - A.L.C.Destutt de Tracy.

2 – Edward Shils.

3 – Daniel Bell.

4 – Francis Fukuyama.

5 – Interctionism.

6 – Interorganism.

7 – Out Looks.

8 – Creeds.

9 – Systems and Movements of thought.

10- ایدئولوژی در این قالب عبارتا ز هر نوع دکترین سیاسی سیستماتیک ( و توسط همگان پذیرفته شده‌ای )

است که خواهان ارایه یک نظریة کامل و جهانی قابل اجرا برای فرد و جامعه می‌باشد. یک ایدئولوژی در جستجوی پذیرش هر چیزی است که مربوط به شرایط سیاسی فرد می‌باشد و خواهان گسترش دکترین در هر مقطعی است که دکترین در ایجاد و تغییر آن شرایط مؤثر باشد. در اینجا منظور از دکترین، مجموعه‌ای از ایدئولوژی‌ها است که به منظور ایجاد جنبش یا حرکات سیاسی توسط افراد یا رهبران در هر جامعه ممکن است عنوان گردد.

11 – Edward , shils. The Concept And The Function of Ldeology. International Encyclopedia of The Social Sciences. Ed by David L Shills, Vol vll. (New York: Macmillan Company and The Free Press , 1972). P . 66.

12 – lbid.

13 – lbid.

14 – lbid.

15 – The Central institutional and Value Systems.

16 – Quakerism.

17 – lbid.

18 – ldeological primary Group.

19 – lbid. Pp 66-7.

20 – lbid.

21 – lbid.

22 - lbid.

23 - lbid.

24 - lbid.

25- lbid . pp .67 – 8.

26 - lbid.

27 - lbid.

28 - lbid.

29 – در دائره المعارف بین‌المللی علوم اجتماعی به پنج عامل برای منشأ و خاستگاه ایدئولوژی‌ها اشاره شده است : 1- رفتار اجتماعی، 2- منافع وسیع و اهداف آتی 3- تغییرات سریع اجتماعی، 4-روشن بینی محدود که مقتضی شرایط اجتماعی است، 5- ایستادگی و مقاومت سنت‌های فکری منسوخ شده.

30 – Qouted in Shils . OP . Cit . 79

31 - lbid.

32 – lbid . p , 29.

33 – lbid.

34 - lbid.

35 - lbid.

36 – Herman Schmanel bach.

37 – lbid. Pp. 69 – 70.

38 - lbid.

39 - lbid.

40 - lbid.

41 - lbid.

42 - lbid.

43 – lbid , pp. 70 – 1.

44 - lbid.

45 - lbid.

46 - lbid.

47 - lbid.

48 - lbid.

49 – Porto – Ldeological phenomena.

50 – ldid .pp , 71-2.

51 - lbid.

52 - lbid.

53 - lbid.

54 – Routinization.

55 - lbid.

56 – lbid. P . 73.

57 - lbid.

58 – یک نظام Utopia : یوتوپیا به معنی مجموعه‌ای از افکار و اندیشه‌ها بکار می‌رود که هدف آنها برقراری آرمانی در آینده می‌باشد.

59 –Karl Mannheim . Ldeology and Utopia . (New York : Harcour , Brace and World , Inc, 1963) pp . 68-108.

60 – lbid , pp.192-8.

61 – مانهایم (1893-1947) Karl Mannheim مراحل تغییر در شکل‌بندی روحیه یوتوپیاتی را در دوران جدید به چهار صورت تقسیم‌بندی می‌کند.

1- گرایش سرمستانة آناباپتیست‌ها به سلطنت شکوهمند هزار ساله مسیح.

2- طرز فکر آزادی خواهانه انساندوستانه.

3- طرز فکر محافظه‌کارانه.

4- یوتوپیای سوسیالیستی – کمونیستی.

Quoted in op . cit., p . 192.

62 – lbid. pp . 194 – 5

63 – lbid . pp .203 – 4

64-50–Harry M.johncon.ldeology and Social Systems. International Encyclopedia of the Social Science. Ed . David L.Shills . vol . 7 . (New York : Macmilan Company and the free press , 1972) , pp . 81.

65 – Distortion : تحریف یاکژدیسه یا مخدوشه کردن بیشتر به معنای قلب واقعیت‌ها می‌باشد که به دو معنای کج‌نما شده، کج‌نمایی و بدعت‌های دور از علم هم به کار می‌رود.

66- Selection : گزینش یا گزیده یا انتخاب موضوعی عبارتا ز نادیده انگاشته شدن بعضی از مطالب، حقیقت‌ها و واقعیات وتأکید بیشتر بر روی برخی نکات دیگر می‌باشد.

67 – lbid . p . 81.

68 - lbid.

69 - lbid.

70 - lbid.

71 - lbid.

72 - lbid.

73 - lbid.

74 – Geertz.

75 – lbid . p .84.

76 – lbid.

77 – white.

78 - lbid.

79 - lbid.

80- End of ldeology : نظریه پایان عصر ایدئولوژی در مبحث دوم مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

81 - lbid.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.