تاریخ و اصول روابط بین المل
فهرست عناوین
مـقـدمـه:
عـلم روابـط بـیـن المـلل ، به عنوان یک دانش نوپا، درصدد تجزیه و تحلیل عناصر سازنده جامعه بین المللى و قواعد حاکم بر رفتار آنهاست ، بگونه اى که این جامعه از لحاظ تاریخى ، حقوقى و سیستمى ، مورد تـحـلیـل عـینى قرار گیرد. در این راستا، جزوه آموزشى حاضر در دو بخش (تاریخ روابط بین الملل) و (اصول روابط بین الملل ) تنظیم شده است .ش
در بـخـش (تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل ) مـسـائل مـهـمّ تـاریـخـى از جـنـگ جـهـانـى اول تـا تـحـولات اخـیـر روابـط بـیـن المـلل آمـده و در بـخـش (اصـول روابـط بـیـن المـلل ) مـبـاحـثـى چـون تـئوریـهـا و نـگـرشـهـا در روابـط بـیـن المـلل ، سـیـاسـت خـارجـى ، صـلح و جـنـگ ، قدرت و دولت مورد بررسى قرار گرفته که به تناسب هر موضوع ، تجزیه و تحلیل کلاسیک و نوین ارائه شده است .
استفاده از منابع معرفى شده در پاورقیها، هرگز به معناى تاءیید مطالب و نویسنده آنها نیست ؛ بـلکـه از آنـجـا کـه مـطـالب تـاریـخـى نـیـاز بـه استناد به منابع و مآخذ دارد، از آنها بهره گرفته شد.
امـیـد اسـت بـا مـطـالعـه و یـادگـیـرى مـطـالب ایـن جـزوه آمـوزشـى ، قـدرت تـجـزیـه و تـحـلیل مسائل سیاسى و بین المللى نیروهاى تحت امر آموزش ، افزایش یافته و آمادگى براى دفاع از نظام و کشور اسلامى ایران حاصل شود.
معاونت متون آموزشى و کمک آموزشى
مرکز تحقیقات اسلامى سپاه
بخش اول
( تاریخ روابط بین الملل )
جنگ جهانى اوّل و پیامدهاى آن
جنگ جهانى اوّل ، در تاریخ روابط بین الملل ، از اهمیت بسزایى برخوردار است ؛ شاید مهمترین نتیجه آن ، یعنى آغاز (افول سلطه اروپا بر دنیا)، بیانگر یک جنبه از این اهمیت باشد. روابط بـیـن المـلل و تـاریـخ آن ، تـا قـبـل از جـنـگ جـهانى اوّل ، اغلب بر کادر اروپایى استوار بود. قـدرتـهـاى تـعـیـیـن کـنـنـده جـامعه بین المللى ، دولتهاى بزرگ اروپایى بودند و عمده ترین مـسـائل آن عـصـر، مـانـنـد (مـسـتـعـمـرات )، (جـنـگ و صـلح )، (بـلوک بـنـدى و اتـحـادیه سازى )، (حـل و فـصـل بـحـرانـهـا) و (اقـتـصـاد بـیـن المـللى ) بـسـتـگـى تـنـگاتنگ به اراده آنان داشت . زوال چـنـیـن سـاخـتـارى بـا وقـوع جـنـگ جـهـانـى اوّل آغـاز شـد و تـنـهـا دو دهـه طـول کـشـید تا اروپا از دور خارج شده ، نظم نوین دیگرى بر جامعه بین المللى حکمفرما شود. بـدون شـک ، پـدیـده اى با این پیامدها و نتایج ، در خور بررسى همه جانبه است که به میزان ظرفیت زمان آموزشى ، در این فصل به آن خواهیم پرداخت .
2
علل و عوامل جنگ جهانى اول
زمـیـنـه هـا، شـرایـط و عـوامـلى کـه مـوجـب وقـوع جـنـگ جـهـانـى اوّل شـده انـد، شـامل طیفى ازمسائل روانى ، اقتصادى ، نظامى و سیاسى است که هر یک به سهم خود، شروع جنگ را ضرورى ساختند. تحقیقات و بررسیهاى انجام شده در این زمینه ها، فراوان و در دسـتـرس بـوده و در خـور تـحـسـیـن نـیـز مـى بـاشـنـد. در ایـنـجـا، عـلل و عـوامـل عـمـده اى کـه ایـن جـنـگ از آنـهـا نـاشـى شـده ، مـورد تـجـزیـه و تحلیل قرار مى گیرد.
1ـ ناسیونالیسم
عـامـل مـلّیـت ، از دیـدگـاه بـسـیـارى از پـژوهـشـگـران ، از عـوامـل اصـلى زمـیـنـه سـاز جـنـگ جـهـانـى اوّل مـحـسـوب مـى شـود. روح نـاسـیـونـالیـسـم یـا تـمـایـل شـدیـد بـراى وحدت و استقلال سیاسى ، بین ملتهایى که داراى زبان ، فرهنگ و نژاد مـشـتـرک بـودنـد، بـه صـورت یـک جـنبش و نهضت سیاسى در جریان بود. 54 جنگ و شورش در فـاصـله سـالهـاى 1789 تا 1914 (1168 ه ـ ش / 1293 ه ـ ش /) بطور مستقیم یا غیر مستقیم نـاشـى از رشـد یـا سرکوب آرمانهاى ملّى بود.(1) اعتراضها، شورشها و بحرانهاى نـاشـى از احـسـاسـات مـلّى گـرایـانـه در مردم لهستان ، چک ، صرب ، فنلاند، آلزاس و لورن ، ایـتـالیـا، دانـمـارک ، رومـانـى ، آلبـانـى ، مـقـدونـیـه و بـلغـارسـتـان ، در دوره قبل از جنگ جهانى اوّل ، همانند شبکه باروتى شده بود که با جرقه اى منفجر مى شد؛ حساسیت و شـدّت ایـن جریانات با همسویى یا تضاد آنها با منافع قدرتهاى بزرگ اروپایى مضاعف مى شد.
آلزاس و لورن : ایـن دو ایـالت کـه هم فرانسویها و هم آلمانیها را در خود جاى داده است ، در جنگ 1870 ـ 1871 آلمـان و فرانسه ، به خاک آلمان ضمیمه شد، در حالى که هم دولت فرانسه و هـم فـرانـسـویـهـاى مـقـیم آلزاس و لورن ، آرزوى الحاق مجدد این ایالت را به فرانسه در سر داشـتـنـد. ایـن احـسـاسات ناسیونالیستى از 1900 تا 1914 به صورت اعتراض علیه سلطه آلمانیها در آلزاس و لورن تجلى پیدا کرد. اتحادیه دفاع از آلزاس ـ لورن که در مارس 1914 ایـجـاد شـد، نـمـایـنـدگان تمام احزاب سیاسى را گرد آورد. پارلمان این دو ایالت به رفتار وزارت جـنـگ آلمـان که از تنبیه افسرى که بر ضد آلزاسیها، خشونت به کار برده و درگیرى بین نظامیان آلمانى و آنها را فراهم آورده بود اعتراض کرد.(2)
آلمان طى مدت چهل سال ، سعى بسیار داشت که با ممانعت از استفاده و تدریس زبان فرانسه و با تشویق آلمانیها بـه مـهـاجـرت بـه آن دو ایـالت ، آنـجـا را بـه یـک ایـالت آلمـانـى تبدیل کند، ولى این اقدامات تنها موجب ادامه مقاومت و زیاد شدن کینه فرانسویها گردید و فکر انـتـقـام را در آنـها تشدید کرد.(3) چنین احساسات تند ملى گرایانه ، زمینه مساعدى را براى درگیرى میان دو قدرت مهم اروپایى ـ آلمان و فرانسه ـ فراهم کرد، بگونه اى که پس از آغـاز نـبـرد بـیـن اتـریـش ـ مـجارستان و صربستان ، دامنه جنگ براحتى بین فرانسه و آلمان گسترش یافت .
ایالتهاى الحاق نشده ایتالیایى : از نواحى مناقشه برانگیز، ایالتهاى ایرردانت (الحاق نشده ) مـانـنـد (تـیـرول )، (تـرى یست ) و (ترن تین ) بود که به رغم ملّیت ایتالیایى آنها، هنوز در دست اتریش ـ هنگرى (مجارستان )(4) باقى مانده بود.(5) یکى از محورهاى سـیـاسـت خـارجـى ایـتـالیـا، پـس از وحـدت مـلى در سـال 1860 (و تـکمیل آن در سال 1871) همین ایالتهاى ایرردانت بود. آنها مترصد فرصتى بودند تا آرزوى دیـریـن نـاسـیـونـالیـسـتـهـاى کـشـورشـان را تـحـقـق بـخـشـنـد. گـرچـه ، شـکـل گـیـرى اتـحـاد مـثـلث در سـال 1882، اتـریـش ـ هـنگرى و ایتالیا را به همراه آلمان به صـورت مـتـحـد و دوسـت درآورد، امّا هیچ گاه کینه و خشم ایتالیاییها نسبت به اتریشیها فروکش نـکـرد. ایـن امـر، ابـتـدا بـى طـرفـى ایـتـالیـا در جـنـگ را مـوجـب گـردیـد و آنـگـاه بـراى نـیـل بـه آرمـان فـوق ، بـه مـتـفـقـیـن پـیـوسـت تـا ثـمره پیروزى را به صورت دستیابى به ایالتهاى الحاق نشده ، از آن خود سازد.(6) بنابراین ، روحیه ناسیونالیستى ، باعث ورود یکى از قدرتهاى بزرگ دیگر آن عصر به صحنه پیکار گشت .
3
مـلیـتـهـاى بـالکان : شاید شعله ناسیونالیسم ، بیش از هر جا، در بالکان افروخته تر بود. مـلّتـهـاى یونانى ، بلغارى ، رومانى ، صرب و آلبانى ، هنوز یا دچار برخى تنشها در تعیین مـرزهـاى مـلّى بـودنـد و یـا در التهاب تاءسیس دولت ملّى به سر مى بردند. منافع قدرتهاى اتـریش ـ هنگرى ، روسیه و عثمانى در منطقه بالکان با یکدیگر در تضاد و تعارض بود. این پیچیدگى ، به نوبه خود، راه حلهاى بحرانهاى موجود را مشکلتر مى نمود.
تـبـلیـغـات (پـان ـ اسـلاویـسـم ) کـه از سوى دولت صربستان عنوان مى گردید و مورد حمایت کـشـور روسـیـه تـزارى بـود، یـکـى از نـهـضـتـهـاى پـُرجوش و خروش در بالکان بود. دولت صـربـسـتـان درصدد بود تا با وحدت (بوسنى ـ هرزه گوین ) و مونته نگرو، اقدام به ایجاد صـربـسـتـان بـزرگ کـنـد. از ایـن رو، در بـحران الحاق (بوسنى ـ هرزه گوین ) به اتریش ـ مـجـارسـتـان ، تـا سـر حـد یـک جـنـگ تـمـام عـیـار بـا آن کـشـور پـیـش رفـت .(7) جـنبش نـاسیونالیستى ، (پان اسلاویسم ) از یک سو، آشکارا علیه یکى از قدرتهاى بزرگ آن عصر یـعـنـى (اتـریـش ـ مـجارستان ) بود و از سوى دیگر در راستاى منافع قدرت اروپایى بزرگ دیگر یعنى روسیه تزارى بود. در نهایت ، آتش زیر خاکستر جنگ از همین منطقه شعله کشید و با قـتـل ولیـعـهـد اتـریـش در (سـارایـوو) بـه دسـت یـک دانـشـجـوى صـرب اهل بوسنى ، جنگ جهانى اوّل آغاز گردید. این دانشجو، عضو گروه (دست سیاه )، متعلق به جنبش نـاسیونالیستى پان اسلاویسم تحت رهبرى (سرهنگ دیمتریویج ) رئیس سازمان اطلاعات و امنیت صربستان ، بود.(8)
جـنـبـش نـاسـیـونالیستى در سایر مناطق بالکان نیز مایه منازعات بود. دولتهاى بلغارستان ، یـونـان ، رومـانـى ، صـربـسـتـان و آلبـانـى اگـر چـه تـازه از طـریـق جـنگ ، خود را از سلطه امـپـراتـورى عـثـمـانى رهانیده بودند، اما همچنان اختلافات مرزى شدیدى داشتند. این امر که به جـنـگـهـاى بـالکـان ـ جـنـگ اتـحاد بالکان با عثمانى 1912 ـ 1913 و جنگ بین اتحاد بالکان ـ 1913 ـ مـنـجـر شـده بـود، هـنوز ریشه هاى اختلاف و کشمکش را نخشکانده و نارضایتى از میزان قـلمـرو جغرافیاى ملى در تمام این کشورها، زمینه مساعدى براى اغتنام از فرصت فراهم مى کرد. بـدیـن سـان ، آغـاز جـنـگ جـهـانى و منافع متعارض دو دولت اتریش ـ مجارستان و روسیه در این منطقه ، بالکان را در کام جنگ عمومى و فراگیر فرو برد.(9)
2ـ وجود سیستم اتحاد و اتفاق مثلث
شـکـل گـیـرى دو بـلوک مـتـخـاصـم ، تـحت عنوان (اتحاد مثلّث ) و (اتفاق مثلّث )، روند تحولات و حوادث را به وقوع جنگ سوق داد. اتحاد مثلث ، متشکّل از کشورهاى (آلمان )، (اتریش ـ هنگرى ) و (ایـتـالیـا) از یـکـسو و اتفاق مثلث ، در بر گیرنده دولتهاى (فرانسه )، (بریتانیاى کبیر) و (روسیه ) از سوى دیگر، جبهه گیرى قدرتهاى عمده بین المللى را چنان سخت و پیچیده کرد که تنها بهانه اى لازم بود تا شعله هاى جنگ میان آنان برافروخته شود.
شکل گیرى اتحاد مثلث : سیستم اتحاد مثلث در ذیل سیاستهاى بیسمارک ، صدر اعظم آلمان ، معنا و مـفـهـوم پـیـدا مـى کـنـد. بـیـسـمـارک کـه از شـخـصـیـتـهـاى مـؤ ثـر وحـدت آلمـان در سال 1871 بود، سیاست (خون و آتش ) را براى تحقق آرمان وحدت ملّى به مرحله اجرا درآورد. او توانست با جنگهاى 1864 دانمارک ـ پروس ، 1866 اتریش ـ پروس و 1870 ـ 1871 پروس و فـرانـسـه ، امـپـراتـورى واحد آلمان را اعلام کند. تحقق این آرمان و آرزوى او، به بهاى شکست نـاپلئون سوم ، امپراتور مقتدر فرانسه ، از دست رفتن ایالتهاى آلزاس و لورن از فرانسه ، پـرداخـت غرامت سنگین و نگهدارى قواى آلمانى در خاک فرانسه براى ضمانت تعهدات بود. چنین بـهـاى سـنـگینى ، به احتمال زیاد، فرانسه را مترصد اقدامات تلافى جویانه مى کرد. از این رو، سـیـاسـت بـیـسـمارک به (دیپلماسى اتحاد و ائتلاف ) جهت منزوى نگه داشتن فرانسه تغییر یافت . اتحاد مثلث ، حاصل این جهتگیرى بیسمارک در سیاست خارجى است .(10)
4
بـیـسـمـارک ابـتـدا پـیـمـان (اتـحـاد سـه امـپـراتـورى ) را در سـال 1872 بـین روسیه ، آلمان و اتریش ـ مجارستان به وجود آورد که در واقع نخستین سیستم اتـحاد و ائتلاف وى بود. هنگامى که بحران 1875 ـ 1887 به عمر این اتحاد پایان داد، دومین سـیـسـتـم بیسمارک شکل گرفت . در این مرحله ، اتحاد نظامى و دفاعى اتریش و آلمان به هنگام وقـوع حـمـله از طـرف روسـیـه بـه آنـهـا، بـنـیـادى را بـنـا نـهـاد کـه ایـتـالیـا در سـال 1882، مـتـمـایـل بـه الحـاق بـه آن گـردید. پیوستن ایتالیا به اتحاد دفاعى اتریش ـ مجارستان و آلمان ، اتحاد جدید دیگرى به نام (اتحاد مثلث ) را به وجود آورد.(11)
بـراسـاس ایـن اتـحـاد، اگـر ایـتـالیـا بدون تحریک فرانسه ، مورد حمله دولت اخیر قرار مى گرفت ، دو متحد دیگر به کمک آن مى شتافتند و در صورت حمله فرانسه به آلمان نیز ایتالیا بـه هـمـیـن نـحـو عـمـل مى کرد. اما اگر قدرت ثالثى به یکى از طرفها حمله مى نمود، دو متحد دیـگـر بـى طـرف مـى مـانـدنـد، مـگـر آنـکـه یـکـى بـه شـرکـت در جـنـگ بـه نـفـع دیـگـرى تـمـایل داشت . این اتحاد در سالهاى 1887، 1891، 1897، 1902 و 1912 تجدید گردید و تـعـهـدات فـوق ، مـورد تـاءیـیـد مـتـعـاهـدیـن قـرار گـرفـت . آشـکـارا مـى تـوان اسـتـدلال کـرد کـه وجـود چنین سیستم و تعهداتى ، زمینه مساعد و مناسبى براى بحران و جنگ مى بـاشـد. از هـمـین رو، با آغاز جنگ میان اتریش و صربستان ، پاى سایر متحدان به وسط کشیده شد و جنگ جهانى آغاز گردید.(12)
شـکـل گـیـرى اتـفـاق مـثـلث : کـنـاره گـیـرى بـیـسـمـارک از قـدرت در آلمـان در سـال 1890، سرآغاز تحولاتى نوین در قاره اروپا محسوب مى شود. از یکسو، سیاست خارجى آلمـان در دو مـحـور (کـسـب مـسـتـعـمـرات ) و (تـوسـعـه نـیـروى دریـایـى ) فـعـّال گـردیـد و از سـوى دیـگـر، خـروج فرانسه از انزواى ایجاد شده در چارچوب سیستمهاى اتـحـاد و ائتـلاف بـیـسـمارک ، موجب شکل گیرى (اتفاق مثلث ) شد. اتفاق مثلث ، متضمّن تعهدات ضـمـنـى بـراى طـرفـیـن آن یـعنى (روسیه )، (فرانسه ) و (انگلستان ) بود؛ بگونه اى که در مخاطره جدى قرار گرفتن یک کشور، ورود به عرصه بحران براى دیگرى را در پى داشت .
در سـال 1898 اتـفـاق مـثـلث بـا بـهـبـود روابـط فـرانـسـه و روسـیـه در زمـیـنـه مـسـائل اقـتصادى ، آغاز شد؛ این روابط که رو به بهبود فزاینده و تواءم با دور شدن روسیه از آلمـان بـود، در سـال 1900 بـه پـروتـکـل نـظـامـى بـیـن دو کـشـور تـبـدیـل گـردیـد. این نخستین پایه اتفاق مثلث قلمداد مى شود که به ابتکار (دلکّسه )، وزیر امور خارجه فرانسه ، به نتیجه رسید. در مرحله بعد، توافق دوستانه (توافق قبلى یا آنتانت ـ کـُردیـال ) مـیـان فـرانـسـه و انگلستان در سال 1904، نشان داد که رقباى اتحاد مثلث ، در پى نـزدیـکـى هـر چـه بـیشتر با یکدیگرند، تا به هنگام مخاطرات ، بخوبى میزان تعهدات و مسؤ ولیـتـهـاى یـکـدیـگـر را بـدانـنـد. در نـهـایـت ، تـوافـق سـیـاسـى روسـیـه و انـگـلسـتـان در سال 1907، سیستم اتفاق مثلث را تکمیل کرد و بطور ضمنى ، روسیه ، فرانسه و انگلستان ، طى معاهداتى دو جانبه با یکدیگر، در یک ائتلاف قرار گرفتند.(13)
3ـ مستعمرات و امپریالیسم اقتصادى
دولتـهـاى اروپـایـى ، پـس از رنـسـانـس و انـقـلابـهـاى صـنـعـتـى ، بـه اسـتـعـمـارگـرانـى تـبـدیـل شـدنـدکه با هجوم و اشغال سرزمینهاى آمریکایى ، آسیایى و آفریقایى ، به غارت و چـپـاول آنـهـا پـرداخـتـنـد. رقابت دولتهاى استعمارى براى تصرف این سرزمینها، خود زمینه اى براى بروز اختلافات و منازعات بین آنها شد. سرزمینهاى مستعمراتى به عنوان بازار فروش مـحـصـولات و کالاهاى صنعتى ، محل مناسب سرمایه گذارى ، تهیه مواد خام و اولیه ارزان قیمت و در نـهـایـت کـارگـران بـا دسـتـمـزد پـایین ، همواره مورد طمع و رقابت بین استعمارگران بود. کـشـورهـاى انـگـلسـتـان و فـرانـسه ، بیش از سایر اروپاییان در سده هیجدهم و نوزدهم در امور مـسـتـعـمـراتـى پیشرفت داشتند. دولت تازه صنعتى شده آلمان از قافله استعمارگران عقب مانده بـود. چـنـین تضاد منافع با وجود شرایط خصومت آمیز سیاسى و نظامى بین آنها، بستر مساعدى براى آغاز جنگ بود.
5
آلمـان در سال 1914 م تنها توگو، کامرون ، آفریقاى جنوب غربى آلمان و آفریقاى شرقى آلمـان و بـرخـى از مـجـمـع الجـزایـر را در اقـیـانـوس آرام تـحـت اخـتـیـار داشـت ، حـال آنـکـه مـتـصـرفـات انـگـلیـس بـه مـیـزانـى گـسـتـرده و وسـیـع بـود کـه ضـرب المـثـل مـعـروف آن (خـورشـیـد هـرگـز در پهنه قلمرو بریتانیاى کبیر غروب نمى کند) براى آن کـشـور بـه کـار مى رفت . تشدید مخاصمات بر سر مستعمرات با دو مساءله (وقوع بحرانهاى مـسـتـعـمراتى مانند مراکش ) و (سیاست جهانى آلمان مبنى بر کسب مستعمرات ) یکى از زمینه هایى بود که به جنگ جهانى اول منجر گردید.(14)
4ـ نظامیگیرى (میلیتاریسم ) و مسابقه تسلیحاتى
نـظـامى گیرى یا میلیتاریسم به معناى نفوذ فوق العاده نظامیان بر سیاست ملّى یک کشور است کـه از پـیـامـدهـاى بـلافـصـل آن ، حـل اخـتـلافـات و مـنـازعـات بـا تـوسل به زور و تکیه بر قهوه قهریه مى باشد. هرگاه سیاستمداران احساس کنند که جز با خـشـونـت و زور، نـمـى توان به اهداف و منافع ملى دست یافت و در این راستا، نظامیان جهتگیرى سـیـاست خارجى را تعیین کنند، در واقع ، حکومت میلیتاریستى نمود پیدا کرده است . دوران پیش از جـنـگ جـهانى اوّل ، دوران نفوذ و سلطه نظامیان و افکار نظامیگرى بر کشورهاى اروپایى است . سمبل این اندیشه ها را مى توان در تحلیل زیر یافت :
وزیـر خـارجـه آلمـان در یـازده دسـامـبـر 1879 اعـلام کرد: (بدون قدرت ، بدون یک ارتش و یک نـاوگـان قـدرتـمـنـد، هیچگونه رفاه و آسایش براى ما در میان نخواهد بود... در قرن آینده ملت آلمـان یـا در حکم پتک خواهد بود یا سندان ). با به اجرا درآوردن اندرز فردریک کبیر مبنى بر ایـنـکـه (دیـپـلمـاسى بدون زور همچون موسیقى بدون ساز است )، ارتش آلمان در 1914 آن چنان بـزرگ شـده بـود کـه در تـوصـیـف آن گـفـتـه اند: (آلمان کشورى نیست داراى یک ارتش ، بلکه ارتشى داراى یک کشور است .)(15)
چـنـیـن انـدیـشـه و افـکـارى ، آشـکـارا رونـد تـحـولات روابـط بـیـن المـلل را در دهـه قـبـل از جـنـگ جـهـانـى اول بـه سـوى کـاربـرد زور در حـل و فـصـل اخـتـلافات بین المللى سوق مى داد که در نهایت ، شروع جنگ را موجب شد. بعلاوه ، افزایش فوق العاده تسلیحات طى سالهاى 1871 تا 1914، یکى از ویژگیهاى برجسته این دوره بـود. در تـمـام کـشورهاى اروپا، سربازگیرى در زمان صلح با تعلیمات نظامى عمومى مـتـداول بـود. بـر عـظـمـت ارتـشـهـاى مـجـهـّز هـر سـال بـیـش از پـیـش افـزوده مـى شـد و در عـین حـال ، پـیـشـرفـت عـلم و صـنعت ، سلاحها را ترسناکتر مى کرد و همواره بر ارزش و پیچیدگى ماشینهاى مدرن نظامى مى افزود.(16)
در ایـن مـسـابـقـه تـسـلیـحـاتـى ، هـمـه کـشـورهـا نـقـش داشـتـه انـد. انـگـلسـتـان در سـال 1889 قـانـون دریـایـى مـوسـوم بـه - power - two" "standard را به منظور تقویت نیروى دریایى خود به تصویب رساند. براساس این قانون ، انگلستان تصمیم گرفته بود ناوگانى به بزرگى مجموعه ناوگان دو رقیب خویش ـ آلمان و روسیه ـ به اضافه ده درصد اضـافـه نـیـرو تـدارک بـبـیـنـد. بودجه اى که براى توسعه نیروى دریایى فرانسه در دهه 1880 در نـظـر گـرفـتـه شـده بـود، مـبـلغى بین پنجاه تا هفتاد میلیون فرانک بود که در دهه 1890 بـه صـد مـیـلیـون فـرانـک بـالغ گـردیـد. ایـتـالیـا نـیـز در سـال 1895، اعـتـبـار جـدیدى براى توسعه نیروى دریایى خود تخصیص داد. امّا بیش از همه ، طـرحـهـاى آلمـان داراى حـسـاسـیـت بـود. در سـال 1897 (ژنـرال اشـلیـفـن ) کـه از سـال 1891 تـا 1905، رئیـس ستاد ارتش آلمان بود، طرح حمله به فـرانـسـه از طـریق بلژیک را تهیه و به عنوان نقشه نظامى آلمان به تصویب رساند که به نـام (طـرح اشـلیـفـن ) مـشـهـور اسـت ؛ در جنگ جهانى اول نیز این طرح با اندک تغییرى ، راهنماى عـمـلیـات آلمـان قـرار گـرفـت . بـرنـامـه تـوسـعـه نـیروى دریایى آلمان ، طبق طرح (دریادار تـیـرپـیـتـز) در سـال 1898، بـا افـزایـش پـرسـنـل نـیروى دریایى مرکب از برنامه ریزان ، تـکـنـسـیـنـهـاى کـارآزمـوده و سـربـازان مـاهـر بـه مـیـزان 630 هـزار نـفـر در سـال 1903، مـى تـوانـسـت مـوجـبـات تعارض دو قدرت عمده دریایى یعنى انگلستان و آلمان را فـراهـم سازد. این افزایش نیرو و تجهیزات همچنان در سالهاى بعد ادامه داشت ؛ زیرا به اعتقاد فـرمـانـده نـیروى دریایى آلمان ، ناوگان جنگى در معاملات دیپلماتیک برگ برنده اى است که مخاطبان را به مدارا و مذاکره مجبور مى سازد.(17)
6
مـسـابـقـه تـسـلیـحـاتـى در سـالهـاى نـزدیـک بـه آغـاز جـنـگ جـهـانـى اوّل بـه اوج خـود رسـید. به تقاضاى (ژنرال مولتکه ) رئیس ستاد ارتش آلمان ، نفرات ثابت ارتـش را در هـنـگـام صلح از 623 هزار نفر به 820 هزار نفر افزایش داد که با احتساب افراد زیـر پـرچـم ، از مـرز یـک مـیـلیـون و نـیـم تـجـاوز مـى کـرد. در فرانسه به تقاضاى (ریمون پـوانـکـاره )، رئیـس جـمـهـور وقـت ، خـدمـت نـظـام از دو سـال بـه سـه سـال افـزایـش یـافـت و بـدیـن سـان ، نـفرات ارتش فرانسه در زمان صلح به 750 هزار نفر رسـید. روسیه نیز طرح تجدید سازمان ارتش را تدارک دید و بر اساس قانون دسامبر 1913 تصمیم گرفت ، بتدریج نفرات خود را از یک میلیون و سیصد هزار نفر به یک میلیون و هشتصد هزار نفر برساند.(18) ناگفته پیداست که چنین آمادگى نظامى به همراه اندیشه هاى نظامیگرى ، یکى از ریشه هاى جنگ جهانى اول مى باشد.
7
روند کلى جنگ طى سالهاى 1914 ـ 1918
آغـاز جنـگ
(آرشـیـدوک فرانسیس فردیناند)، ولیعهد و وارث تاج و تخت امپراتورى اتریش ـ هنگرى ، به هـنـگـام بـازدیـد از یـک مـانـور بـزرگ ارتـش اتـریـش در (سـارایـوو)، بـه دسـت یـک دانـشجوى بـوسـنـیـایـى کـه عـضـو جـنـبـش نـاسـیـونـالیـسـتـى صـرب بـود، بـه قـتـل رسـیـد. اتـریـش کـه در صـدد انـتـقـام از صـربـسـتـان بـه دلیـل تبلیغات پان اسلاویسم و تشکیل (صربستان بزرگ ) بود، این واقعه را بهانه مناسبى براى درهم کوبیدن لانه تبلیغات ضد اتریشى در صربستان قرار داد. از این رو، اتریش طى اولتـیـمـاتـوم ده مـاده اى به صربستان ، به حکومت آن کشور به مدت 48 ساعت فرصت داد که پـاسـخ دهـد. در ایـن اولتـیـمـاتـوم ، اتـریـش خـواستار برچیده شدن سازمانها و تبلیغات ضد اتـریـشـى ، عزل افسران و مقاماتى که اتریش آنان را متهم به دشمنى با خود مى کرد، شرکت اتریش در تحقیقات مربوط به توطئه ترور فردیناند و سرکوب حرکتهایى شد که با هدف براندازى علیه اتریش هدایت مى شد.(19)
حـکـومـت صـربـسـتان ، به پشتوانه حمایت دولت روسیه از آن کشور، به دو تقاضاى مندرج در اولتـیـمـاتـوم پـاسـخ رد داد. ایـن دو تقاضا عبارت بود از اینکه صربستان ، همکارى ماءموران اتـریـشـى را در جـلوگـیـرى از نـهـضـت خـرابـکارى علیه اتریش و در تحقیقات و بازجوییهاى مـربـوط بـه قـتـل ولیعهد (فردیناند) قبول نماید. اتریش که به چیزى کمتر از پذیرش بى قـیـد و شـرط همه موارد رضایت نمى داد، در 28 ژوئیه به صربستان اعلان جنگ داد و بلگراد، پـایـتـخـت صـربـسـتـان ، را گـلوله باران کرد. اعلان جنگ آلمان به روسیه ـ که دست از بسیج عمومى براى حمایت از صربستان نکشیده بود ـ پاى دولت فرانسه را نیز به میان کشید؛ زیرا روسـیـه و فرانسه از متحدین یکدیگر بودند. اجراى نقشه (اشلیفن ) یعنى حمله به فرانسه از طـریـق بـلژیک ، که به نقض بى طرفى و حاکمیت بلژیک منجر شد، انگلستان را هم وارد معرکه جنگ کرد.(20) بدین سان ، جنگ عمومى بین پنج قدرت بزرگ جهانى آغاز شد.