تاریخ روابط بین الملل
قسمت پنجم
46
توافقها و کنفرانسهاى مهم متفقین
در جـنـگ جـهـانـى دوم ، بـخـلاف جـنـگـهاى پیشین در قاره اروپا بویژه جنگهاى ناپلئونى و جنگ جـهـانـى اوّل ، تـوافـقـهـاى قـدرتـهـاى بـزرگ در مـورد اداره جـهـانِ بـعـد از جـنـگ ، در طول این نبرد حاصل گردید. رسم بر این بود که فاتحان ، پس از ختام جنگ ، کنفرانس صلحى تـشـکـیـل مـى دادنـد کـه به مثابه مجلس مؤ سسان بود. آنان ، همچون بعد از هر انقلاب ، قانون اسـاسـى ، مـدیریت روابط بین المللى و نظام حاکم بر جامعه جهانى را تعیین مى کردند. امّا این سـنـّت در جـنـگ جـهـانى دوم شکسته شد. سه قدرت بزرگ متفق ؛ یعنى آمریکا، انگلستان و اتحاد شوروى ، در طول جنگ کنفرانسهایى تشکیل دادند و نسبت به هماهنگى در عملیات نظامى ، تسلیم بـدون قـیـد و شـرط دولتـهـاى مـحـور، تقسیم غنایم جنگ و نظم حاکم بر روابط بین المللى در دنـیـاى پـس از جنگ به توافق رسیدند. این ویژگى را شاید یکى از تفاوتهاى جنگ جهانى دوم بـا نـبـردهـاى قـبـلى بـتـوان برشمرد. از آنجا که پیروزى متفقین ، تا حدود زیادى ، مرهون همین توافقات و کنفرانسهاست ، تجزیه و تحلیل مهمترین آنها در اینجا ارائه مى گردد.
کنفرانسهاى سران آمریکا و انگلیس
نخستین اجلاسیه مشترک (وینستون چرچیل )، نخست وزیر انگلستان ، و (فرانکلین روزولت ) رئیس جـمـهـور آمریکا، از 9 تا 12 اوت 1941 در (تِرنو)(117)، واقع در اقیانوس اطلس ، بـر عـرشـه یـک کـشـتـى بـه صـورت مـحـرمـانـه انـجـام گـرفـت . حـاصـل ایـن مـذاکـرات ، (مـنـشـور آتـلانـتـیـک ) بـود کـه سـنـگ بـنـاى بـیـشـتـر تـوافـقـهـاى (مـلل مـتـحـد) در آیـنـده قرار گرفت . آنها اصول و ترتیبات حاکم بر صلح و مبانى همکارى در آیـنـده را تـعـیـیـن کـردنـد. بـنـابـرایـن تـوافـق ، حـق تـعـیـیـن سـرنـوشـت بـراى هـمـه مـلل لحـاظ خـواهـد شـد و هـر مـلتـى آزادانه ، نظام سیاسى و اجتماعى مورد دلخواه خود را انتخاب خواهد کرد. هیچ تغییر مرزى بدون رضایت ملتها انجام نخواهد گرفت و دولتهاى امضا کننده این اعـلامـیـه در جـستجوى گسترش مرزها و وسعت کشورشان نیستند. آزادى دریاها تضمین خواهد شد و سـیـاسـت کـاهـش تـسـلیـحـات دنـبـال خـواهـد گـردید. منشور آتلانتیک ، در واقع ، الزام مقابله با تمایلات فاشیستى را توسط دولت بى طرف ایالات متحده نشان مى داد؛ هر چند تا این تاریخ برخى از اقدامات آمریکا، از جمله قانون وام و اجاره ، دادن ناوشکن به انگلیس و گسترش محدوده امـنـیـتى آمریکا در سطح اقیانوس اطلس ، تا حد زیادى بى طرفى آن دولت را بطور ضمنى از بین برده بود.
کـنـفـرانـس (آرکـادى ) از 22 دسـامبر 1941 تا چهارم ژانویه 1942 در واشنگتن برگزار شد. روزولت و چـرچـیـل در ایـن کـنـفـرانـس ، مـتـن اعلامیه ملل متحد را تهیه و تنظیم کردند. بر اساس (اعـلامـیـه مـلل متحد)، دولتهاى متحد متعهد شدند که تمامى منابع خود را بر ضد کشورهاى محور بـه کـار گـیـرنـد. آنـان از هرگونه قرارداد صلح جداگانه با دولتهاى محور پرهیز کرده و بـراى نـیـل بـه پـیـروزى ، نـهـایت همکارى و هماهنگى را با یکدیگر خواهند داشت . همچنین در این کـنـفـرانـس ، سـران آمـریکا و انگلیس به توافق رسیدند که براى گشایش جبهه دوم ، به جاى اروپا در شمال آفریقا نیرو پیاده کنند.
کـنـفـرانـسـهـاى (کـازابـلانـکـا) در ژانـویـه 1943 و (تـریـدنـت ) در مـاه مـه هـمـیـن سال ، یک هدف مشترک را دنبال مى کردند و آن جلب رضایت شوروى از باب تاءخیر در گشایش جـبـهـه دوم در غـرب اروپـا بـود. در کـنـفـرانـس کـازابـلانـکـا، روزولت و چرچیل تاءکید کردند که تا تسلیم بدون قید و شرط دولتهاى آلمان ، ایتالیا و ژاپن ، دست از جنگ نخواهند کشید. این دو رهبر در کنفرانس تریدنت ، نقشه نهایى عملیات (اورلرد)؛ یعنى پیاده کردن نیرو در ساحل غرب فرانسه ، را به تصویب رساندند.
توافق انگلیس و شوروى در مورد بالکان
سـوء ظـن دولتهاى ائتلاف علیه محور، نسبت به یکدیگر، از نخستین روزهاى همکارى چهره نموده بـود. روزولت احـسـاس مى کرد که بریتانیاى کبیر در پى حفظ و استمرار امپراتورى خود مى باشد و این امر با روند منافع رو به گسترش آمریکا در سطح جهان در تضاد خواهد بود. بر هـمـیـن اسـاس آمـریـکا با گشودن جبهه دوم در منطقه بالکان مخالفت مى کرد. ژوزف استالین در پـى تـاءخـیـر طـولانى گشایش جبهه دوم ، سوءِ نیت غربیها علیه اتحاد شوروى را آشکارا به زبان آورد. استالین فکر مى کرد که عدم گشایش جبهه دوّم ، به منزله وارد آوردن نهایت تلفات و خـسـارات تـوسـط آلمـان بـه شـوروى مى باشد که ضعف آن دولت را در مذاکره براى تقسیم غـنـایـم فـراهـم مـى آورد. چـرچیل ، به نوبه خود، در این اندیشه بود که سنّت توسعه طلبى تـزارهـا در روسـیـه ، بـدقـت تـوسـط اسـتـالیـن دنـبـال مـى شـود و از ایـن روى ، قـبـل از مـسـدود شـدن بـاب ابـتـکـار، بـایـد بـا تـفـاهـم و سـازش ، سـدى در مقابل شوروى ایجاد کرد.
47
چـرچـیل در نهم اکتبر 1944 روانه مسکو شد و به مدت یک هفته با استالین به مذاکره پرداخت . از آنـجـا کـه در مـورد لهـسـتـان ، امـکـان بـه تـوافـق رسـیـدن وجـود نـداشـت ، چرچیل لهستان را به حال خود رها کرد. او بصراحت گفت : (تا آنجا که به من مربوط مى شود، از لهـسـتان دست مى شویم . ما صلح اروپا را به خاطر ناسازگارى لهستانیها خراب نمى کنیم .). سازش در مورد منطقه بالکان بدین صورت بود: میزان نفوذ و سلطه اتحاد شوروى در رومانى 90 درصد و سایرین 10 درصد، در یونان 10 درصد و سایرین (انگلستان با توافق آمریکا) 90 درصـد، در یوگسلاوى و مجارستان 50 ـ 50، در بلغارستان شوروى 75 درصد و سایرین 25 درصـد. تـصـمـیـم در مـورد (حـق تـعـیـیـن سـرنـوشـت مـلتـهـا)، کـه چـرچـیـل در منشور آتلانتیک ، خود را بدان متعهد مى دانست ، به این آسانى زیر پا گذاشته شد. البـتـّه ، گـذشـتـه از خـیـانـت قـدرتـهـاى بـزرگ بـه آرمـانـهـاى مـلتـهـاى کـوچـک ، مـوافـقـت چـرچـیـل در دادن چـنـیـن امـتـیـازاتـى بـه اسـتـالیـن را مـى تـوان بـه عـنـوان قـبـول یـک واقـعـیـت خـارجـى ، تـوجـیـه کـرد. ارتـش سـرخ در عـمـل ، سـرزمـیـنـهاى فوق را در اختیار خود داشت و در صدد روى کار آوردن دولتمردان موافق با شوروى (کمونیستها) در این کشورها بود.
کنفرانسهاى سران سه دولت بزرگ متفق
کـنـفـرانـس تـهـران : اولیـن مـلاقـات چـرچـیـل ، روزولت و اسـتـالیـن از روز 28 نـوامـبـر تـا اول دسـامـبـر 1943 در تـهـران انـجـام شـد. مـذاکـرات در تـهـران ، حول و حوش محورهاى زیر بود:
1 ـ گـشـایـش جـبـهه دوم در شمال و جنوب فرانسه : عملیات (اورلرد) مى بایست در (نرماندى و پـروانـس ) در سـال 1944 آغـاز شـود تـا بـدین طریق از بار سنگین عملیات به دوش شوروى کاسته گردد.
2 ـ تـقـسـیـم آلمـان : سـرنـوشـت آلمـان در آیـنـده بـراى هـر سـه دولت مـهـم بـود. چـرچـیل پیشنهاد تقسیم آلمان به سه کشور یا ایالت را داشت ، در حالى که استالین طرح پنج کـشـور خود مختار را براى آلمان ارائه مى داد. روزولت نیز در مورد تقسیم آلمان بگونه اى که در آینده ، یک دولت آلمانى قوى ظهور نکند، با دیگران همراه بود.
3 ـ درخـواسـت شـوروى در مـورد لهـسـتان و منطقه بالکان : شوروى براى امنیت خود، اهمیت زیادى بـراى خـطـوط مـرزى بـا لهـستان قائل بود. استالین در مذاکرات متعدد خط (کرزون ) را پیشنهاد قطعى خود اعلام کرده بود؛ بر این اساس ، اُکراین و بیلوروسى به شوروى تعلق مى گرفت و لهـستان مى توانست زمینهاى از دست رفته خود را از خاک آلمان جبران کند. شوروى ، همچنین ، از بیان اهداف خود در منطقه بالکان و رسیدن به آبهاى گرم در آسیا، هیچ ابایى نداشت .
4 ـ تـاءسـیـس یـک سـازمـان بـیـن المـللى : آنـهـا تـوافـق کـردنـد کـه سـازمـانـى جـهـانـى (مـتـشـکـل از مـلل متحد) براى حفظ صلح و امنیت بین المللى ، مرکب از یک مجمع و یک کمیته اجرایى تـشـکـیـل شود. کمیته اجرایى تحت نظارت چهار کشور بزرگ (آمریکا، شوروى ، انگلیس و چین ) اداره مى شد.(118)
کـنـفـرانـس یـالتـا: دومین اجلاسیه مشترک رؤ ساى آمریکا، شوروى و انگلیس در یالتا، واقع در شـبـه جـزیـره کـریمه در کناره دریاى سیاه ، از چهارم تا یازدهم فوریه 1945 برگزار شد. تـلاش بـراى ایـجـاد مـکانیسمى که جهان را تحت اداره سه قدرت بزرگ در آورد، در یالتا به اوج خود رسید. تصمیم گیرى در این کنفرانس تحت الشعاع فتوحات متفقین ، بویژه ارتش سرخ بـود. آنـهـا مـى بـایست درباره اروپاى شرقى ، آلمان ، غرامت ، سازمان بین المللى ، سرنوشت لهـسـتـان و هـمـاهـنـگـى نـظـامـى بـراى شـکـسـت قـطـعـى دولتـهـاى مـحـور بـه نـتـایـج مـثـبـت و قـابـل قـبـول بـرسند. مجموعه توافقهایى که حاصل شد، بطور قطع ، تحت تاءثیر واقعیات خارجى بوده ؛ این واقعیت که اتحاد شوروى در هفتاد کیلومترى برلن قرار داشت ولى ارتش متفقین هنوز از رود راین نگذشته و در (آردن ) ضد حمله آلمانیها، ارتشهاى آمریکا و انگلیس را ناچار به قـبـول عقب نشینى موقت کرده بود. از این رو، تصمیمهاى زیر که تفسیرها و تعبیرهاى متعارضى را به دنبال داشت ، مورد توافق قرار گرفت .
48
آلمان به سه منطقه اشغالى تقسیم شد که بخشى از سهم آمریکا و انگلیس مى توانست در اختیار فـرانـسـه قـرار گـیـرد. اتـحـاد شـوروى ، پـس از تـسـلیم آلمان ، به ژاپن اعلان جنگ مى داد و امـتـیـازات گذشته ـ در دوران تزارها ـ را در خاور دور دوباره به دست آورد؛ از جمله اجاره (پرت آرتـور) و خـطـوط آهـن سـراسـرى مـنـچـورى در چـیـن ، قـسـمـتـى از جـزیـره سـاخـالیـن ، جـزایـر کـوریـل و مـنـافـع آن کـشـور در کـره . در مـورد تـنـگـه هـاى بـیـن المـللى بـسـفـر و داردانـل تـصـمـیـم گـیـرى بـدیـن نحو گرفته شد که با تجدید نظر در مفاد قرارداد کنفرانس مونترو در سال 1936، منافع اتحاد شوروى تاءمین گردد.
یک سازمان بین المللى که قدرتهاى بزرگ در آن حق وتو خواهند داشت تاءسیس گردد، بگونه اى کـه شـوروى در مـجـمع عمومى آن ، سه نماینده (نماینده اتحاد شوروى ، اوکراین و روسیه ) خـواهـد داشـت . شـوروى پـیـشـنـهـاد کـرد مـیزان غرامت بیست میلیارد دلار باشد که نصف آن ، از آنِ شـوروى خـواهـد بـود. سـرنـوشـت مـسـتعمرات با نظر روزولت به صورت طرح قیمومیت تعیین گردید؛ بر طبق این طرح ، مستعمرات به سوى استقلال سوق داده مى شدند.
در ایـن مـیان اختلاف نظر اساسى در مورد لهستان بروز کرد. حکومت در تبعید لهستانیها در لندن مـورد حـمـایـت بـى شـائبـه انـگـلیـس بـود، در حـالى کـه شـوراى مـلى لوبـلیـن ، کـه در عـمـل لهـسـتـان را در اخـتـیـار داشت ، از حمایت شدید استالین بهره مند بود در نهایت ، توافق شد دولت لهـسـتـان تـرکـیـبـى از35 اعـضـاى شـوراى لوبـلیـن و 25 اعـضـاى تـبـعـیـدى تـشـکـیـل شـود و در انـتـخـابـات آزاد، راءى مـلت ، تـرکـیـب و شـکل حکومت را تعیین کند. در کشورهاى آزاد شده نیز مى بایست انتخابات آزاد انجام شود تا اراده ملت ، دولتهاى مورد تاءیید را بر سر کار آورد. این تصمیمات بسیار مهم ، در واقع ، حکایت از تقسیم جهان داشت ؛ تقسیمى که ، حداقل ، دو تفسیر و برداشت متضاد نسبت به آن وجود دارد.
بـه نـظـر بـرخـى از مـورخـان و مـحـقـقـان ، رهـبران کشورهاى دموکراتیک ، فریب استالین را در کـنـفـرانس یالتا خوردند و تحت تاءثیر پیشروى ارتش سرخ در اروپا، امتیازات معتنابهى به شوروى دادند. (آرتور کنت )، در کتاب (یالتا تقسیم جهان ) مى نویسد:
آرى ، بـا جایزه اى که یالتا در مقابل رفتار وقاحت آمیز استالین به او اهدا کرد، نه تنها درى بـه سوى صلح پایدار نگشود، بلکه افسار همه جسارتهاى شورویها گسیخته شد. در حقیقت ، نـه تـنـهـا شـوروى کـردن هـمـه اروپـاى شـرقـى ، بـلکـه کـودتـاى پـراگ ، مـسـائل کـره ، هـنـد، چـیـن ، پـیـروزى مـائو تـسـه تـونگ ، محاصره برلن ، مساءله کوبا، انجام مانورهاى کمونیستى در درام و تبعیض نژادى در ایالات متحده آمریکا براى بر هم زدن و به غیظ درآوردن مـردم ، ریـشـه در تـوافقهاى یازدهم فوریه 1945 دارند. در یالتا بود که کمونیسم بـیـن المـللى بـه صـداقـت ایمان غرب پى برد. از همان زمان به بعد کمونیسم دیگر از فریب دادن غرب دست بر نخواهد داشت .(119)
بـرخـى دیـگـر از صـاحـب نـظـران تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل اعـتـقـاد دارنـد کـه تصمیمات یالتا تنها برگردان واقعیت خارجى است . یالتا چیزى جز نـمـود بـخشیدن و آشکار کردن تقسیم واقعى جهان در خارج از آن کنفرانس نبود. بنابراین ، حتى اگـر رهـبـران غرب ، فریب استالین را نمى خوردند و این امتیازات را بطور رسمى به او نمى دادنـد، او خـود این برگهاى برنده را در دست داشت . این تفسیر که تا حدودى واقع بینانه تر است ، چنین استدلال مى کند:
واقـعـیت این است که واقعیات سیاسى چندان هم به مصوبات کنفرانسها بستگى ندارند، چنان که در کنفرانس یالتا هم رسماً سخنى از تقسیم مناطق نفوذ به میان نمى آید، ولى روسها وقتى عملاً بـر نـیـمى از اروپا تسلط یافته اند و احزاب طرفدار خود را در اکثریت کشورهاى شرق براى به دست گرفتن قدرت آماده کرده اند، چه کارى از کشورهاى غرب ساخته است ؟ چنان که دیدیم چرچیل خود براى آنکه هر چه زودتر جلوى ضرر را بگیرد یا سهم بیشتر را به خود اختصاص دهد، وقیحانه بر سر اروپا با استالین معامله مى کند.(120)
49
کـنـفرانس پوتسدام (121): این کنفرانس با شرکت ترومن ، رئیس جمهور جدید آمریکا، اسـتـالیـن و چرچیل (بعدها (اتلى ) جانشین چرچیل به جاى وى در کنفرانس حضور یافت ) از هفدهم ژوئیـه تـا دوم اوت سـال 1945 بـرگزار شد. بر طبق مصوبات کنفرانس پوتسدام ، (شوراى وزراى خـارجـه ) سه کشور، براى تهیه و امضاى قرارداد صلح با کشورهاى ایتالیا، رومانى ، بـلغـارسـتـان ، مـجـارسـتـان و فـنـلانـد تـشـکـیـل مـى گـردیـد. آلمـان بـطـور کـامـل خـلع سـلاح شـده و نـازى زدایـى در ایـن کـشـور بـه مـرحـله اجـرا در مـى آمد. آلمان از نظر شـکـل و تـرکـیـب حـکـومـت ، بـه صـورت سـیـسـتـم عدم تمرکز دموکراسى اداره مى شد. هر یک از اشـغـالگـران مـى تـوانـسـتـنـد خـسـارت جـنـگـى خـود را از مـنـطـقـه تـحـت اشغال خود حاصل کنند.(122)
ترازنامه جنگ جهانى دوم
تلفات انسانى
ایـن جـنـگ کـه شـایـد خـونـیـن تـریـن جـنـگ در تـاریـخ بـشـر بـود، حـدود چهل تا پنجاه میلیون انسان قربانى گرفت . کشته هاى در میدان جنگ و مراکز شهرها، حدود چهار برابر تلفات انسانى جنگ جهانى اوّل بود. وسعت میدانهاى نبرد ـ تقریباً تمام کره زمین ـ ، بى رحـمـى در قـتـل عـام و اخـتـراع وسایل جدید کشتار دسته جمعى ، موجب این تلفات عظیم توده هاى انسانى شد. اروپا، به تنهایى ، حدود سى میلیون نفر کشته داد.
بـررسـى آمـارى تـلفـات انـسـانى جنگ ، این حقیقت را آشکار مى سازد که تمدن غربى به جاى رفاه ، به جنونى دچار شده بود که فقط قتل انسانها مى توانست تا حدودى روحیه جنون طلبى آن را تـسـکـیـن بـخـشـد. در این میان ، اتحاد شوروى ، بیش از سایر متفقین ، بهاى انسانى براى پیروزى در جنگ پرداخت کرد. این کشور حدود بیست میلیون کشته داد؛ یعنى ده درصد جمعیت اتحاد شوروى . نصف این رقم افراد غیر نظامى بودند که ارتش آلمان با قساوت تمام ، آنها را به دم تـیـغ فـرسـتـاده بـود. مـقـام بعدى را کشور چین داشت که شش تا هشت میلیون کشته داده بود. این کـشـور کـه دو سـال زودتـر، یـعـنـى سـال 1937، بـا جـنـگ ویـرانـگـر ژاپـن ، بـه اسـتـقـبـال جنگ جهانى دوم رفته بود، براى حفظ استقلال و تمامیت ارضى خود ناچار شد تسلیم چـنـیـن سـرنـوشـت مـحـتـومـى گـردد. آلمـان و لهـستان ، هر یک ، حدود شش میلیون انسان را تقدیم بـارزتـرین نوع خشونت در تاریخ کردند. لهستان ، حدود پانزده درصد از جمعیت خود را از دست داد، هـمـچـنـیـن نـیـمـى از تـلفـات انـسـانـى آلمـان ، غـیـر نـظـامـى بـودنـد. بـه طـور مـثـال ، در روز سـیـزدهـم فـوریـه 1945، نـیـروى هـوایـى مـتـفـقـیـن ، چـهـارده سـاعـت تـمام شهر (درسـد)(123) آلمـان را بـمـبـاران و آن را ویـران کـرد. در ایـن عملیات 135000 نفر کـشته ، نصیب آلمانیها شد. ژاپن نیز سه میلیون نفر از مردمش را در این جنگ از دست داد. ایتالیا، بـه نـوبـه خـود، در مـرکـز درگـیـریـهـا قـرار داشـت ، امـّا تـسـلیـم ایـن کـشـور در سـال 1943، بـاعـث گـردیـد کـه رقـم کشته هایش از مرز یک میلیون و صدهزار نفر بالا نرود. یـوگسلاوى ، 5/1 میلیون نفر، فرانسه ، ششصد هزار نفر و انگلستان 530000 نفر، سرباز و نـیروى غیر نظامى خود را در صحنه هاى نبرد از دست داده بودند. سایر کشورهاى اروپایى و سـرزمـیـنـهـاى مـسـتـعـمـراتـى نـیـز قـربـانـى سـلاحـهـاى مـرگـبـار شـدند و هر یک ، به عنوان ملل متحد، هم نیروى نظامى و هم جمعیت غیر نظامى را طعمه جنگ ساختند.(124)
کـشـورهـاى فـرانـسـه و انگلستان ، از لحاظ اقتصادى و مالى ، صدمه هاى سنگینى دیده بودند. نـیـروگـاهـهـاى بـرق و مـراکـز صنعتى فرانسه با بمبارانهاى هوایى از بین رفت . چهار هزار پـل و نـهـصـد واحـد از ساختمانهاى راه آهن ویران شد. آلمانها 60 درصد از ماشینهاى مولد ابزار آلات را مـصـادره کـرده بـودنـد و تـولیـد صـنعتى به شدت کاهش یافت . انگلستان نیز وضعى بـهتر از فرانسه نداشت . شیرازه صنعت این کشور از هم گسست . صنایع نساجى که سهم مهمى در صـادرات انگلیس داشت ، در طول جنگ صدمه دید. تناژ کشتیرانى بازرگانى ، شش میلیون و سـیـصـد هـزار تـُن نـسـبـت بـه سـال 1939 کـمـتر بود. نیروى دریایى بریتانیاى کبیر دیگر بزرگترین ناوگان دریایى جهان نبود و برترى خود را از دست داد.
50
اقـتـصـاد اتـحـاد شـوروى از یـکـسـو فـلج گـردیـد و از سـوى دیگر رونق یافت . این کشور تا سـال 1942؛ یـعـنـى تـا عـقـب رانـدن نـیـروهـاى آلمـانـى ، خـسـارات جـبـران نـاپـذیـرى را مـتـحـمـل شـد. شـش مـیـلیون ساختمان در اثر آتش سوزى با خاک یکسان شد یا سخت خسارت دید. 31850 مـؤ سـسه صنعتى و 9800 مزرعه اشتراکى (کلخوز) به طور کلى ویران گردید. 65 هـزار کـیـلومـتـر راه آهـن شـوروى مـنـهـدم گـشـت . غـیـر قابل کشت بودن زمینهاى حاصلخیز و غارت وسایل کشاورزى توسط آلمان ، اقتصاد کشاورزى معیشتى یا خانوادگى را براى جمعیت این مناطق بـه ارمـغـان آورد. امـّا از سـال 1942 بـه بـعـد، صـنـایـع جـنگى ، تولیدات خود را به سطح قـبل از آغاز جنگ رساندند. تولید زغال سنگ در سال 1945، 50 درصد بیشتر از میزان تولید در 1938 شـد. ایـجـاد نـیـروگاههاى برق جدید، کشف مناطق نفتى و استخراج معادن ، تا حدودى ، نـشـان از بهبود و رونق اقتصادى آن کشور دارد، بویژه آنکه شوروى سعى زیادى به کار برد تـا نـواحـى آسـیـایـى خـود را تـوسـعـه دهـد.(125) در مـقـابـل ، ایـالات مـتـحـده آمـریـکـا، از جـنگ نه تنها ضررى ندید، بلکه رونق اقتصادى چشمگیرى نصیبش شد.
کشتار دسته جمعى و قتل عام انسانى
بـار اخـلاقـى جـنـگ جهانى دوم بسیار گران بود. بمباران بى وقفه مراکز پر جمعیت ، به کار گـیـرى بـمـب اتـم عـلیـه مـردم غـیـر نـظـامـى دو شـهـرِ هیروشیما و ناکازاکى (126)، اردوگـاهـهـاى قـتل عام ، اتاقهاى گاز، کوره هاى آدم سوزى ، کوچ اجبارى ، تبعیدهاى سیاسى و غیر سیاسى و اعمال خشونت غیر انسانى در مناطق اشغالى ، بى اعتبارى وجدان بشرى را در عصر مـاشـیـن بـه نـمـایـش مـى گـذاشـت . نـظـم جدیدى که هیتلر در اندیشه بناى آن در اروپا بود و نـظـامیان ژاپن نیز درصدد تحقق آن در آسیا بودند، ارمغانى جز سلطه ، نفوذ و استثمار انسانها نداشت . تصویرى از این آدمکشى به سبک جدید، توسط یکى از شاهدان عینى صحنه مى تواند تا حدودى ، دنیایى را که هیتلر قصد ساختنش را داشت ، بر ملا سازد. وى مى گوید:
وقتى محکومان وارد اتاق گاز مى شدند، آلمانیها ماسک را مى انداختند. از آن پس هر نوع احتیاطى بـى فـایده بود؛ چون قربانیان نه مى توانستند فرار کنند و نه کمترین مقاومتى از خود نشان دهند. گاهى اتفاق مى افتاد که محکومان حرکتى به عقب و به سوى در خروجى انجام مى دادند. در این موقع آلمانیها با خشونت آنها را به طرف داخل اتاق مى راندند و حتى گاهى با هفت تیر به سـوى جـمـعـیت حاضر در اتاق تیراندازى مى کردند. تا آنجا که امکان داشت سالن پر مى شد و اگر یک تا دو نفر از بچه ها در حیاط باقى مى ماندند آنها را روى دیگران پرتاب مى کردند. آنـگـاه در سـنـگـین مثل در سنگى زیرزمین کلیساها بسته مى شد... در یک زمان حرارت افزایش مى یافت و هوا آلوده مى شد. گاهى محکومان قبل از رسیدن گاز مى مردند. در انتهاى این اتاق تنگ و کم ارتفاع یک دریچه کوچک چهار گوش وجود داشت که آهن کشى شده و روى آن را شیشه انداخته بودند. لحظه موعود یک نفر ماءمور اس . اس مجهز به ماسک این دریچه را باز مى کرد و گاز را از آنـجـا وارد اتـاق مـى نـمود... تصور مى شد که (سیکلون B) اثر برق آسایى دارد امّا همیشه وضع این چنین نبود. بسیارى از مردم مى بایست (گازى ) شوند و در نتیجه مى بایست در مصرف گاز صرفه جویى کرد. بدین ترتیب مقاومترین محکومان بعد از یک چنین صحنه اى باز هم زنده مـى مـانـدنـد. امـّا هـیـتـلریـهـا زنـده هـا و مـرده هـا را یـکـجـا در داخل کوره آدم سوزى مى ریختند.(127)
دورانهاى جنگ سرد
و تنش زدایى در روابط بین الملل
پـایـان جـنـگ جـهـانـى دوم ، پـایـان اتـحـاد و ائتـلاف متفقین بود. دوستان و متحدان دیروز، امروز یـکـدیـگـر را بـه چـشم خصم مى نگریستند. هنوز شعله هاى جنگ جهانى دوّم خاموش نشده بود که قـدرتـهـاى بـزرگ فـاتـح بـر سـر غـنـایم جنگ ، اختلاف نظر پیدا کردند. گو اینکه این مقدّر تـاریـخ و سرنوشت محتوم همه قدرتهاى مادى است که پس از پیروزى ، براى بردن صلح نیز باید با یکدیگر به مبارزه برخیزند؛ اگر تا دیروز مبارزه در میدانهاى جنگ بود، امروزه ، بر سر میز مذاکره باید بیشترین امتیازات را به دست آورد. فاتحان جنگ جهانى دوم با چنین نگرش و بینشى رو در روى یکدیگر قرار گرفتند.
51
دو ابـرقـدرت آمـریـکـا و شـوروى (سـابق )، در پسِ جنگ جهانى دوم ، به عنوان دو قطب سرمایه دارى غرب و کمونیسم شرق ظاهر شدند. این دو بلوک ، متحدان و اقمار ویژه خود را داشتند و بر سـر مـرزها و حوزه هاى نفوذ به رقابت پرداختند. نظام دو قطبى در تمامى ابعاد ایدئولوژیک ، اقـتـصـادى ، سـیـاسـى ، نـظـامـى و فـرهـنـگـى بـه سـردمـدارى آمـریـکـا و شـوروى ، مـرکـز ثـقـل بـیـن الملل شناخته شد. از این پس ، محور تعیین کننده در روابط بین المللى ، محور مسکو ـ واشـنـگـتـن بـود. تـصـمـیـمـهـاى مـهـم مـربـوط بـه روابـط دولتـهـا، مـسائل اقتصادى ، اختلافات حل نشده در اروپا، تسلیحات و...، همه و همه ، تحت الشعاع نظرات رهـبـران آمـریـکـا و شـوروى (تـرومـن و اسـتـالیـن ) قـرار گـرفـت . بدین سان ، نظام دو قطبى جایگزین نظامهاى موازنه قوا و امنیت دسته جمعى پیشین شد.
جـنـگ جـهـانـى دوم ، هـمـچـنـیـن ، پـایـان دوران اروپـا مـحـورى و اروپـا مـدارى بـود. اروپـا، در طول پنج سال و نیم جنگ ، چنان ضعیف شده بود که دیگر نمى توانست نقشهاى سابق خود را در اداره روابـط بـیـن المـللى ایـفـا کـنـد. آلمـان زیـر چـکـمـه هـاى اشـغـال سـربـازان آمـریـکـا، شـوروى ، فـرانسه و انگلیس قرار داشت . انگلستان رمقى نداشت و فـرانـسـه دچـار ضـعـف مفرط گردید. تمدن اروپایى که به اوج رسیده بود، شاید بر اساس سـنـّت تـاریـخ ، روند زوال و سقوطش آغاز شده بود. جنگ چنان پیکر اروپا را نحیف ساخته بود کـه دیـگـر نـاى حـرکـت نداشت . اروپاى باخترى در حوزه نفوذ آمریکا و اروپاى خاورى در حوزه نفوذ شوروى قرار گرفت .
مـتـغـیـرهـاى تـجـزیـه و تـحـلیـل روابـط بـیـن المـلل ، بـعـد از جـنـگ جـهـانـى دوم ، بـطـور کـامـل مـتـفـاوت شد. ظهور دو ابر قدرت شرق و غرب ، روند استعمار زدایى و پیدایش کشورهاى مستقل جدید، آشکار شدن تدریجى جنگ سرد میان دو بلوک ، پایان اروپا مدارى و آغاز دور جدیدى از سـیـاسـت سـدسـازى در مـقـابـل کـمـونـیـسـم ، پـارامـتـرهـاى تـعـیـیـن کـنـنـده در روابـط بـیـن المـلل هـسـتـند. بر این اساس ، فصل حاضر، به بررسى نقاط عطف تاریخى روابط قدرتهاى بـزرگ اخـتـصـاص یـافـتـه اسـت ؛ قـدرتـهـایـى کـه بـا داشتن حق وتو در شوراى امنیت سازمان مـلل مـتـحـد، صلح و امنیت بین المللى را به منافع خود پیوند زده بودند. با این وجود، پیدایش قـدرت جـهـان سـوم ، تـحـت عـنـوان جـنـبـش عـدم تـعـهـّد، تـا حـدودى بـه تعادل جدید انجامید. دورانهاى بعد از جنگ جهانى دوم ، با (جنگ سرد) و (تنش زدایى ) مشخص مى شود که در زیر به بررسى تفصیلى آنها مى پردازیم :
52
مرحله نخست جنگ سرد
شکل گیرى جنگ سرد
اروپـاى شـرقـى ، کـشـورهـاى اقـمـارى اتـحـاد شـوروى : ارتـش سـرخ از سـال 1944 تـا 1945 م ، تـقـریـبـاً، تـمـام اروپـاى شـرقـى را فـتـح و اشـغـال کرد. استالین ، به بهانه حفظ امنیت اتحاد شوروى ، دولتهاى کمونیستى طرفدار مسکو را تـا 1947 در کـشـورهـاى لهستان ، بلغارستان ، رومانى ، یوگسلاوى ، مجارستان و آلبانى روى کـار آورد و چـکـسـلواکـى را نـیـز در 1948 م با یک کودتاى کمونیستى در این طیف قرارداد. البته ، دولتهاى فوق بر اساس آراى ملت در طى یک انتخابات عمومى به قدرت رسیدند، امّا نتایج انتخاباتى که ارتش سرخ اداره کننده آن بود، از آغاز روشن بود. با این اقدامات ، سوء ظـن غـرب ، بویژه آمریکا، نسبت به اهداف و مقاصد استالین در گسترش کمونیسم به هر وسیله مـمـکـن ، افـزایـش یـافـت و خـطـوط اولیـه جـنگ سرد، هر چند به صورت تیره و تار، در اروپا تـرسـیـم شـد. پرده آهنین که با سخنرانى چرچیل به تصویر کشیده شد، نشان مى داد که قلب اروپـا، در واقع حد فاصل و مرز جهان دموکراسى و کمونیستى است و غرب مى بایست جهت محدود کردن توسعه کمونیسم ، دست به اتحاد و ائتلاف نوین بزند.(128)
دکـتـریـن تـرومـن و طـرح مـارشـال : دکـتـریـن تـرومـن در قـبـال نـاتـوانـى و عـجـز انـگـلستان در کمک به یونان و ترکیه ارائه گردید؛ دو کشورى که صـحـنـه جـنـگ داخـلى بـیـن کمونیستها و لیبرالها بودند و در صورت نرسیدن کمکهاى غربى ، تـهـدیـد کمونیسم در براندازى حکومت و ایجاد دولت طرفدار مسکو جدى مى نمود. ترومن ، رئیس جـمـهـور آمـریـکـا، در 1947 اعلام کرد: (به عقیده من ، سیاست ایالات متحده باید در جهت حمایت از مـردمـان آزاده اى بـاشـد کـه در بـرابـر تـحـکـّم اقـلیـتهاى مسلح یا نیروهاى خارجى تجاوزکار، ایـسـتـادگـى و مـقـاومـت مـى کـنـنـد. اعـتـقـاد دارم کـه کـمـکـهـاى مـا در وهـله اول بـایـد اقـتـصـادى و مـالى بـاشد، زیرا این نوع کمکها، لازمه ثبات اقتصادى و پیشرفتهاى سیاسى منظم است .) ایالات متحده آمریکا، بلافاصله ، یک کمک چهارصد میلیون دلارى به یونان و تـرکـیـه اخـتصاص داد و این کشور در سالهاى بعد، در یارى دادن به کشورهاى به اصطلاح آزاد جهان ، در مقابله با کمونیسم ، از هیچ کمکى دریغ نورزید.(129)
ژنـرال جـورج مـارشـال ، وزیـر خـارجـه آمـریـکـا، در ژوئن سـال 1947 در دانـشـگاه هاروارد، طى یک سخنرانى ، طرح کمکهاى گسترده آمریکا به اروپا را ارائه داد. بـنـا به استدلال مارشال ، اروپا براى رونق اقتصادى و احیاى زندگى مادى خود به دلار آمـریـکـا نـیـازمـنـد اسـت . کـمـک آمـریـکـا، هـم ثـبـات اقـتـصـادى و سیاسى قاره اروپا را به دنـبـال خـواهـد داشـت و هم ، بازار مصرف مناسبى را براى کالاهاى آمریکایى تضمین مى کند. این کـمـکـهـا شـامـل هـر دولتـى که علاقه خود را به تعاون و همکارى در راه بهبود اوضاع اقتصادى نـشـان دهـد، مـى گـردیـد. مـبـلغ پـانـزده هـزار مـیـلیـون دلار طـى چـنـد سال براى بازسازى اقتصاد ا روپا ازسوى آمریکا به این قاره سرازیر شد. بدیهى است که دکـتـریـن تـرومن و طرح مارشال تنها در راستاى نجات اروپا از غلتیدن به دامن کمونیسم بود، چـرا کـه احـزاب کـمـونـیـسـت در کـشـورهـاى اروپـاى غـربـى فعّال بوده و امکان به قدرت رسیدن آنها وجود داشت .(130)
تاءسیس کومینفورم (Cominform) و محاصره برلن : اتحاد شوروى نیز براى حفظ حوزه نفوذ خـود بـیـکـار نـنـشـسـت . اسـتـالیـن در اکـتـبـر سـال 1947 م دسـتـور تـشـکیل سازمان احزاب کمونیست جهان را صادر کرد. احزاب کمونیست در سراسر جهان مى بایست بـا ارتـبـاط و هـمـاهـنـگـى هـر چـه بـیـشـتـر بـا مـسـکـو، یـک خـط مـشـى و رویـه واحـدى را اعـمـال کـنـنـد. ایـن سـازمـان اطلاعات کمونیستى را به احزاب کمونیستى کشورهاى سرمایه دارى تـوصـیـه مـى کـرد کـه بـراى مـقـابله با توطئه هاى این نظام باید به انضباط بیشترى روى آورنـد. در واقـع ، کـومـیـنـفـورم ، در پـاسـخ بـه دکـتـریـن تـرومـن و طـرح مـارشـال بـه وجـود آمـد و قصد داشت از وسوسه استحاله شدن اردوگاه سوسیالیسم در اقتصاد سیستم سرمایه دارى جلوگیرى کند.(131)
53
مـحـاصـره بـرلن در سـال 1948 م حـکـایـت از شـکـل گـیـرى کـامـل جـنـگ سـرد بـین آمریکا و شوروى مى کرد. برلن ، شهرى در قلب آلمان شرقى ، در حوزه نـفوذ شوروى قرار داشت ، در حالى که تحت اشغال ارتش چهار قدرت بود. قسمت غربى برلن بـه تـدریـج بـه صـورت واحـد در آمـد و مـتـفـقـیـن غـربـى تـصـمـیـم گـرفتند در راستاى طرح مارشال ، پول واحدى به گردش درآورند. پاسخ اتحاد شوروى ، بستن جاده ها، خطوط راه آهن و راهـهـاى آبى بین آلمان غربى و برلن غربى بود تا از این طریق ، ساکنان این منطقه را وادار بـه ادغـام بـه مـنـطـقـه اشـغـالى شـوروى نـمـایـد. آمـریـکـا بـراى حـل بحران به پُل هوایى روى آورد. تمام ضروریات زندگى 5/2 میلیون نفر ساکنین برلین غربى با هواپیما حدود یک سال هوابرد شد. سرانجام ، شوروى (سابق ) دست از محاصره کشید و تـسلیم شد. جنگ سرد، تا این مرحله ، شکل گرفته بود و اینک نوبت تثبیت خاکریزها، تحکیم حوزه هاى نفوذ و سازمان دادن بلوک شرق و غرب فرا رسیده بود.(132)
سیاست سدّ نفوذ غرب (133)
الف ـ تـشـکـیـل سـازمـان پیمان آتلانتیک شمالى (ناتو): تحکیم سلطه آمریکا بر اروپا که با طـرح مـارشـال حـاصـل شـد، مـسـتـلزم تکمیل آن با قراردادهاى نظامى و سیاسى بود. ماجراجویى اتـحاد شوروى (سابق ) در اروپا، زمینه مناسبى براى نزدیکى و پیوند آمریکا و اروپا فراهم مـى کـرد. فـرانـسـه و انـگـلسـتـان بـراى مـقـابـله بـا حـمـله احـتـمـالى آیـنـده ، در سـال 1947 م ، پـیـمـان دانـکـرک را امـضـا کـردنـد. در پـى کـودتـاى نـظـامى پراگ که سلطه کـمـونـیـستها بر چکسلواکى را قطعى مى ساخت ، اعضاى پیمان دانکرک با اعضاى کشورهاى بنه لوکـس (هـلنـد، بـلژیـک و لوکـزامـبـورگ ) بـه ایـجـاد پـیـمـان نـظـامـى بروکسل ، در سال 1948 م ، راءى دادند. بر طبق این پیمانها، حمله به هر یک از اعضا به مثابه حـمـله بـه تمامى اعضا تلقى مى شد و یک اتحاد دفاعى منطقه اى را به وجود مى آورد. اقدامات اتـحـاد شـوروى در مـحـاصـره بـرلن ، غربیها را مصمم ساخت که مى بایست براى دفاع دسته جـمـعـى تحت چتر ایالات متحده آمریکا چاره اندیشى کنند. بدین منظور، پیمان واشنگتن مشهور به سـازمـان پـیـمـان آتـلانـتـیـک شـمـالى (نـاتـو) در سـال 1949 م بـا شـرکـت اعـضـاى پـیـمـان بـروکـسـل ، آمـریـکـا، کـانـادا، دانـمـارک ، ایـسـلنـد، ایـتـالیـا، نـروژ و پرتغال به امضا رسید.(134) بر طبق این پیمان ، هر نوع حمله به هر یک از اعضاى پـیمان ، در حکم حمله به تمام اعضا بود و مى بایست با نیروى نظامى تمام اعضا، که در واقع هـمـان نـیـروى عـظـیم آمریکا بود، پاسخ داده شود. آمریکا در دهه 1950 م با پیمانهاى (سیتو)، (سنتو) و (آنزوس )، سیاست سد سازى را به نقطه اوج خود رساند.(135)
ب ـ تـشـکیل جمهورى فدرال آلمان (غربى ) (1949 م ): دیگر تهدید اصلى از جانب آلمان نبود؛ بـلکـه اتـحاد شوروى و ارتش سرخ ، این توانایى را داشت که صلح و آرامش را در اروپا به خـطـر انـدازد. بـلوک غـرب بـراى تـکـمـیـل دیـوار دفـاعى در برابر تهاجم شوروى ، دست به تـشـکـیـل دولت فـدرال آلمـان غـربـى زد؛ دولتـى که در اتحاد غرب قرار داشت و کمکهاى طرح مارشال شاملش مى شد و تا چند سال دیگر، این حق را پیدا مى کرد که عضو ناتو شود. از این رو، مى توان استنتاج کرد که جنگ سرد و مرزبندى بلوکها در قاره اروپا در این چهار ساله بعد از جنگ ، بطور کامل ، تعیین و تحدید شد.
رویارویى اتحاد شوروى
الف ـ تـاءسـیس سازمان پیمان متقابل اقتصادى کشورهاى سوسیالیست شرق (کمکون ): شوروى بـراى مـقـابـله بـا طرحهاى اقتصادى و نظامى غرب ـ که جذب کشورهاى اقمارى اروپاى شرقى نـیـز بطور ضمنى یا صریح جزو اهداف آنها بود ـ درصدد تحکیم مناسبات و پیوندهاى خویش با اروپاى شرقى برآمد. قراردادهاى همکارى متقابل بین اتحاد شوروى ، لهستان ، بلغارستان ، مـجـارسـتـان ، رومـانـى و آلبـانـى بـه امـضـا رسـیـد کـه امـکـان تـبـادل تـجـربـه هـاى تـوسـعه میان آنان را فراهم مى ساخت ؛ با این وجود، کمکون بیشتر نقش سـلطـه مـسـکـو بـر کـشـورهـاى مـتـحـد را ایـفـا مـى کـرد. ایـن پـیـمـان در سـال 1949 م مـنـعـقـد شـد و یـک مـبـارزه جـویـى دیـگـر بـلوکـهـاى قدرت را به نمایش گذاشت .(136)
54
ب ـ تـشـکـیـل جـمـهـورى دمـوکـراتـیـک آلمـان (شـرقـى ): اقـدام دیـگـر شـوروى در هـمـیـن سـال (1949 م ) ایـجـاد جـمـهـورى دمـوکـراتـیک آلمان شرقى در مناطق تحت نفوذ خود بود. آلمان شـرقـى بـانظام سیاسى ، اجتماعى و اقتصادى شبیه اتحاد شوروى و تحت هدایت حزب کمونیست در جـرگـه اقـمـار آن دولت قـرار گـرفـت . شـوروى بـا ایـن عـمـل نـشان داد که دهه پایانى سال 1940 م را با تثبیت سلطه و نفوذ خود در اروپاى شرقى ، آن هم در همه ابعاد و زمینه ها، به پایان مى برد.(137)
دهه 1950، تشدید بحرانها و رقابتها
سـال پـایـانـى دهـه 1940، سـال سـرنـوشـت سـاز بـود. در ایـن سـال ، سـازمـانـهـاى نـاتـو و کـمـکـون ایـجـاد شـدنـد، جـمـهـوریـهـاى فدرال و دموکراتیک آلمان تشکیل شد، اتحاد شوروى به بمب اتم دست یافت ، کمونیستها در چین به پیروزى رسیدند و جنگ سرد، به طور روشن و مشخص ، مرزها، قواعد و حوزه هاى خود را بر جهانیان برملا ساخت . اینک که دهه 1950 آغاز مى شد، آینده ، آبستن حوادثى بود که رقابتهاى ابـرقـدرتـهـا را تـشـدیـد مـى کـرد؛ هـر چـنـد نـبـایـد فـرامـوش کـرد کـه پـانـدول رقـابـتـهـا هـمـواره در نـوسـان بـوده و در ایـن رونـد فـراز و نـشـیـبـهـاى قـابـل تـوجـهـى داشـتـه اسـت . بـه طـور مـثـال ، مـرگ اسـتـالیـن در سـال 1953، تـحـولاتـى را در کـادر رهـبـرى شـوروى موجب شد؛ سرانجام ، خروشچف علاوه بر سـیـاسـت استالین زدایى در داخل ، در روابط خارجى نیز سیاست همزیستى مسالمت آمیز را در پیش گـرفـت . مـلاقـات سـران آمـریـکـا و شـوروى در ژنـو در سال 1955 م نیز در این روند همسویى و سازگارى قرار دارد. امّا ناگفته پیداست که رقابت و واگرایى در روابط ابرقدرتها در این دهه ، داراى وزنى چند برابر از همگرایى و سازگارى بـوده اسـت . در ایـنـجـا مـهـمـتـریـن بـحـرانها و مسایل این دهه را که نشان دهنده تعارض منافع و سیاستهاى ابر قدرتهاست ، تجزیه و تحلیل خواهیم کرد.
جـنـگ کـره : سـرزمـیـن کـره از جـمـله سـرزمـیـنـهـایـى بود که در جنگ جهانى دوم ، نیمى از آن به اشـغـال ارتـش سـرخ شـوروى و نـیـمـى دیـگـر بـه اشـغـال نـیـروهـاى آمـریـکـایـى درآمـد. ایـن اشغال ، در نهایت ، به روى کار آمدن دو دولت با نظامهاى سیاسى ـ اقتصادى متفاوت از یکدیگر در بـخـش شـمالى (جمهورى دموکراتیک کره شمالى ) و در بخش جنوبى (جمهورى کره جنوبى ) مـنـجـر شـد. هـر یـک از دو دولت ، مـستظهر به پشتیبانى یکى از دو ابرقدرت شوروى و آمریکا بـودند. نیروهاى اشغالگر در سالهاى 1947 م و 1948 م از کره خارج شدند و این دو دولت ، بظاهر مستقل ، با ادعاى وحدت ملّى کره ، رو در روى یکدیگر قرار گرفتند. زد و خوردهاى مرزى و جـنـجالهاى تبلیغاتى ـ نظر به اینکه (سینگمان رى ) رئیس جمهور کره جنوبى اعلام کرد که طـى چند روز قادر است (پیونگ یانگ )، پایتخت کره شمالى را به تصرف درآورد ـ دو کشور را به سوى یک جنگ واقعى سوق داد.
نـیـروهـاى کـره شـمـالى بـا حـمـایـت و هـدایـت سـربـازان شـوروى در روز 25 ژانـویـه سـال 1950 م از مـدار 38 درجـه (مـرز بین دو کشور) گذشته و با عملیات برق آسا به سوى (سـئول )، پـایـتـخـت کـره جـنـوبـى ، بـه حـرکـت درآمدند. ارتش کره شمالى با سرعت و قوت ، نیروهاى مسلح کره جنوبى را در هم کوبید و طى عملیات موفقیت آمیز تا منتهى الیه کره جنوبى را تـحـت اشـغـال خـود درآورد. آرزوى وحـدت مـلى ، تـقـریـبـاً، از جـانـب کـره شـمـالى در حـال تـحـقـق بـود و تـنـهـا بـنادر و سواحل انتهایى کره جنوبى در کناره اقیانوس در اختیار کره جنوبى قرار داشت .
سـازمـان مـلل مـتـحـد، بـه عـنـوان سازمان حافظ صلح و امنیت بین المللى و با هدف جلوگیرى از تـجـاوز، در مـوقعیت پرمخاطره اى قرار داشت ، زیرا اگر جلوى تجاوز گرفته نمى شد، بعید نـبـود کـه تـجـاوزات دیگرى به وقوع بپیوندد و دوباره دهه 1930 م تکرار شود؛ دهه اى که جـامـعـه مـلل مـتـحـد را بـا خـفـّت و شـکـسـت رو بـه رو سـاخـت . شـوراى امـنـیـت سـازمـان مـلل مـتـحـد، بـه تـقـاضـاى آمـریـکـا، در بـعـد از ظـهـر 25 ژوئیـه تشکیل جلسه داد. در قطعنامه شوراى امنیت ، پیشنهاد آتش بس فورى بین طرفین متخاصم و خروج نـیـروهـاى کـره شـمـالى از خاک کره جنوبى توصیه شده بود. دو روز بعد، شوراى امنیت ، طى قـطـعنامه اى اعلام کرد: اگر کره شمالى از تجاوز نسبت به خاک کره جنوبى دست برندارد، در صورت لزوم ، با اعمال قوه قهریه ، کره شمالى را سر جاى خود خواهد نشاند و نظم و امنیت را بـه ایـن مـنـطـقـه بـاز خـواهـد گـردانـد. شـوروى کـه بـه دلیـل مـخـالفـت شوراى امنیت از پذیرش چین کمونیست به عنوان عضو دائم شوراى امنیت ، در این جلسات حضور نداشت ، متوجه شد که متحدش ، کره شمالى ، با قطعنامه هاى پى در پى شورا، در مـعـرض خـطـر اسـت ، از ایـن رو، بـسـرعـت نـمـایـنـده اش را بـه شـوراى امـنـیـت گـسـیـل داشـت و از آن پـس ، بـا اسـتفاده از حق وتو، اجازه تصویب قطعنامه علیه کره شمالى را نداد.
55
ایـالات مـتـحـده آمـریـکا براى حفظ منافع بلوک غرب در اقیانوس آرام و خاور دور و جلوگیرى از توسعه کمونیسم ، بطور جدى ، تصمیم گرفت در جنگ دو کره مداخله کند. ترومن ، رئیس جمهور آمـریـکا، دستور اعزام ناوگان دریایى ، نیروى هوایى و سربازان این کشور را به کره صادر کـرد. ژنـرال (مـک آرتـور)، فاتح ژاپن در جنگ جهانى دوم و حکمران فعلى آن کشور، فرماندهى عـمـلیـات در کـره را بـه عـهـده گـرفـت و نـیـروهـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد، کـه بـا قطعنامه (اتحاد براى صلح )(138) اعزام شده بودند، به یارى نـیـروهـاى آمـریـکـایـى شـتـافـتـنـد. شـکـسـت نـیـروهـاى مـتـحـد در قـبـال ارتـش کـره شـمـالى ، مـوجـب حـیـرت بـسـیارى از تحلیلگران گردید، امّا در نهایت ، این تـکـنـولوژى و سـلاحـهـاى بـرتر غرب بود که سرنوشت جنگ را رقم مى زد. نیروهاى متحد به رهبرى آمریکا، طى عملیات پیاپى ، کره شمالى را وادار کرد به مدار 38 درجه عقب نشینى کند. نبرد مزبور تا این مرحله ، دهها هزار کشته از طرفین بر جاى گذاشته بود.
مـرحـله دیـگـر بـا شـروع پـیـشـروى نـیـروهـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد در خـاک کـره شـمـالى آغـاز شـد؛ مـرحـله اى کـه در عـمـل ، پـاى چـین را به کارزار کشاند. این بار ارتش چین با تمام قوا به حمایت از کره شمالى بـرخـاسـت و بـا تـهـاجـمهاى فداکارانه ، دوباره نیروهاى آمریکایى را تا منتهى الیه خاک کره جنوبى عقب راند. چین و کره شمالى با فداکارى تحسین برانگیز و با عملیاتى که بیش از همه بـه نـیـروهـاى انسانى وابسته بود، به پیروزیهاى نخستین دست یافتند؛ امّا بار دیگر تهاجم ارتـش غـرب ، خـاک کـره جنوبى را از نیروهاى اشغالگر باز پس گرفت . بدین ترتیب ، طى مدّتى نه چندان طولانى ، صحنه هاى اصلى نبرد و پایتخت هاى دو کشور دست به دست گردید. ایـن بـار، حـمـله و درگـیـرى در مدار 38 درجه متوقف شد و زمینه هاى مناسبى براى آغاز مذاکرات صلح فراهم گشت . مذاکرات صلح از سال 1951 م تا 1953 م با مشاجرات طولانى ادامه یافت و سـرانـجـام قـرارداد تـرک مـخـاصمه به امضا رسید. این جنگ نشان داد که جنگ سرد واقعى بین قـدرتـهـاى بـزرگ در جـریـان اسـت و قـربـانـى ایـن رونـد نـیـز مـتـحـدان آنـهـا مـى باشند.(139)
تکمیل پیمانهاى نظامى بلوکها: روابط ابرقدرتها، على رغم مرگ استالین و سیاست همزیستى مـسـالمـت آمـیـز خـروشـچـف ، هـمـچـنـان در حالت جنگ سرد قرار داشت . هر چند جنگ سرد داراى ابعاد اقـتـصـادى ، فرهنگى ، ایدئولوژیکى و سیاسى بود، امّا بُعد نظامى آن ، اهمیت بسیارى داشت ، زیـرا امـکـان تـبـدیـل شـدن آن را بـه یـک جـنـگ گـرم افـزایـش مـى داد. در ایـن راسـتـا، بـه شکل گیرى پیمانهاى (سیتو)، (سنتو) و (ورشو) اشاره مى کنیم .
سـازمـان پـیـمـان آسـیـاى جـنـوب شـرقـى (سـیـتـو)(140)، در سـال 1954 م در مـانـیـل ، پـایـتـخت فیلیپین با شرکت کشورهاى استرالیا، ایالات متحده آمریکا، بـریـتـانـیـا، پـاکـسـتـان ، تایلند، فرانسه ، فیلیپین و نیوزیلند به امضا رسید. این سازمان نظامى و دفاعى در راستاى توسعه و تکمیل سیاست سد سازى غرب در برابر نفوذ کمونیسم ، قـابـل تـجـزیـه و تـحـلیـل است . بلوک غرب در دهه 1950 با بحرانهاى اجتماعى در کشورهاى آسـیـاى جـنـوب شـرقـى روبـه رو گـردیـد. در کـشـورهاى اندونزى ، مالزى ، برمه ، تایلند، لائوس ، کـامـبـوج ، ویـتـنـام ، فـیلیپین ... جنبشهایى با تمایلات کمونیستى به وجود آمد که در صـدد در دسـت گرفتن قدرت سیاسى در این کشورها بودند. مبارزات مشترک ملیون و کمونیستها در بـرابـر تـجـاوزات ژاپـن در طى جنگ جهانى دوم ، اعتبارى خاص به احزاب کمونیست بخشیده بود. این اعتبار، پس از بازگشت دوباره استعمارگران اروپایى به منطقه آسیاى جنوب شرقى ، رو بـه فـزونـى گذاشت ، بگونه اى که در بیشتر کشورهاى یاد شده ، این نهضت ، مبارزه اى پـیـگـیـر را بـراى نـیـل بـه قدرت آغاز کرد. در این میان ، شکست نیروهاى فرانسوى در برابر کمونیستهاى ویتنام در (دین بین فو) در سال 1954 م ، زنگ خطرى براى بلوک غرب بود که در صـورت عـدم ارائه راه حـل مـنـاسـب سـرنـوشـت ایـن مـنـطـقـه مـثـل سـرنـوشـت اروپـاى شـرقـى خـواهـد شـد. بـدیـن سـان ، شـکـل گیرى سازمان پیمان دفاع جمعى آسیاى جنوب شرقى ، اتحاد دولتهاى فوق در برابر تـوسـعـه و نـفـوذ کـمـونیسم است که حلقه اى از حلقه هاى محاصره و سد نفوذ غرب در برابر کمونیسم شوروى به حساب مى آمد.(141)
56
سازمان پیمان مرکزى (سنتو)(142)، یک پیمان دفاعى بلوک غرب در خاور میانه است کـه تـا سـال 1959 م بـه نـام (پـیـمـان بـغـداد) مـعـروف بـود. پـیـمـان بـغـداد در سـال 1955 م بـا شـرکـت دولتهاى عراق ، ترکیه ، انگلستان ، پاکستان و ایران به وجود آمد. انـگـلسـتـان نـقش اساسى را در تشکیل پیمان بغداد به عهده داشت ؛ زیرا بدین وسیله مى خواست مـنافع حیاتى غرب در منطقه خاور میانه را تاءمین و حفظ کند. گرچه ایالات متحده آمریکا بطور رسمى به عضویت پیمان در نیامد، امّا کمکهاى اقتصادى و فنى این کشور که در اختیار دولتهاى عضو پیمان بغداد قرار مى گرفت و به آنها امکان مقاومت در برابر تجاوزات احتمالى شوروى را مـى داد. بـعـلاوه ، دولت آمـریکا به عنوان عضو ناظر در اجلاسیه هاى پیمان بغداد شرکت مى کـرد و بـعـدهـا نـیـز در مـانـورهـاى مـشـتـرک نـظـامـى ، حـضـور فـعـّال داشـت . عـراق در سـال 1958 م از پـیـمـان بـغـداد خـارج شـد و در سال بعد، سایر اعضا، نام آن را به (سازمان پیمان مرکزى ) تغییر دادند. این اتحادیه دفاعى در واقـع حلقه اتصالى ناتو و سیتو بود و کمربند امنیتى غرب در برابر گسترش کمونیسم را تکمیل مى کرد. اهمیت این سازمان ، زمانى آشکار مى شود که جاى پاى اتحاد شوروى در منطقه خـاور میانه با روى کار آمدن جمال عبدالناصر در مصر و تمایلات وى به شوروى ، بروشنى معلوم بود.(143)
پـیـمـان ورشـو یـا (پـیـمـان همیارى اروپاى شرقى )(144)، پاسخى به تمهیدات و اقدامات غرب از جانب اتحاد شوروى (سابق ) محسوب مى شد. ایجاد ناتو در اروپاى باخترى و پـذیـرش آلمـان فـدرال (غـربـى ) بـه عـنـوان عـضـو نـاتـو در سـال 1955 م ، بـدرستى ، آشکار ساخت که بلوک غرب براى مقابله با تهدیدات شوروى هیچ ابـایـى در مـسـلح کـردن مـجـدد آلمـان نـدارد؛ آلمـانـى که در نیمه نخست قرن بیستم (یک بار در سـال 1919 م و یک بار هم در سال 1939 م ) موجب برافروختن دو جنگ جهانى گردید. شوروى در یـک اقـدام مـتـقـابـل فـورى دسـت به ایجاد پیمان (ورشو) زد تا این دیوار دفاعى ، هرگونه تـهـدیـد جـدى غـرب عـلیـه خـاک شـوروى را سـد کـنـد. ایـن پـیمان در ماه مه 1955 م به امضاى نـمـایـنـدگـان اتـحـاد شـوروى ، آلبـانى ، چکسلواکى ، بلغارستان ، جمهورى دموکراتیک آلمان (شـرقـى )، رومـانـى ، لهـسـتان و مجارستان رسید. به موجب این پیمان ، ستاد فرماندهى واحدى بـراى تـمـام نـیـروهـاى مـسـلح کـشـورهـاى عـضـو ایـجـاد شـد و (مـارشـال کـونـیـف )، یـکـى از فـرمـاندهان برجسته جنگ جهانى دوم ، به فرماندهى ستاد پیمان ورشـو مـنـصـوب گردید. بر طبق این پیمان ، هرگونه تجاوز به یکى از اعضاى پیمان ، به مـنـزله تـجـاوز بـه هـمـه اعـضـا بـوده و مـسـتـلزم دفـاع دسـتـه جـمـعـى مـى بـاشـد. ایـن تقابل ، دسته بندى و جبهه بندى ، در حقیقت ، جنگ سرد را شکننده مى کرد و امکان برخورد نظامى را افزایش مى داد؛ هر چند پیامدهاى جنگ هسته اى ، تا حدودى ، به خود نگهدارى متخاصمان منتهى مى شد.(145)
57
مرحله تنش زدایى
دوره جـنـگ سـرد کـه از سـال 1947 م ـ مـطـابـق نـظـریـه مـشـهـور ـ آغـاز شـد، بـه مـدت پانزده سـال اسـتـمـرار یـافـت ؛ دوره اى کـه حوزه هاى نفوذ دو بلوک غرب و شرق ، تعیین و به رسمیت شـنـاخته شد و رقابتها در ابعاد مختلف ، نشان داد که شوروى و آمریکا، حاضر نیستند از منافع خـود در سـطـح جـهـان دسـت بـردارنـد و اداره روابـط بـیـن المللى سرانجام ، در مسکو و واشنگتن تصمیم گیرى مى شود. هر چند نیروهاى جدیدى مانند جنبش غیر متعهدها و وحدت اروپاى غربى در عـرصـه روابط بین الملل ، ظهور پیدا کرده بودند، امّا هیچ یک یاراى مقابله با دو ابرقدرت را نداشتند. سرانجام ، مرحله جنگ سرد در سال 1962 م با وقوع بحران موشکى کوبا به پایان رسـیـد و دور جـدیـدى بـه نـام تـنـش زدایـى در روابـط ابـرقـدرتـهـا ظـاهـر شـد. تـجـزیـه و تحلیل بحران کوبا و پیامدهاى آن ، تا حدودى ، ما را در شناخت دهه 1960 م و 1970 یارى مى دهد.
بحران کوبـا
کـوبا، متحدى قابل اعتماد براى شوروى : کوبا، کشورى در دریاى کارائیب در اقیانوس اطلس ، در نـزدیـکـى سـواحل آمریکا واقع شده است . ژنرال (باتیستا)، حاکم نظامى کوبا، طى سالهاى طـولانـى حـکـومـت اخـتـنـاق و دیـکـتـاتـورى بـر مـلت خـود، در سـال 1959 م ، تـوسـط (فـیـدل کـاسـتـرو) از اریـکه قدرت به زیر کشیده شد و به جمهورى دومینیکن پناهنده شد. دولت کوبا، از این تاریخ به بعد، در زمره مخالفان ایالات متحده آمریکا و از متحدان اتحاد شوروى درآمد. اصلاحات ارضى ، ضبط سرمایه ها و داراییهاى آمریکا در کوبا، قطع روابط تجارى و حمایت از نهضتهاى چپگرا در آمریکاى لاتین ، مجموعه عواملى بود که دست بـه دسـت هم داده ، دو کشور کوبا و آمریکا را در مقابل هم قرار داد. تیرگى روابط دو کشور با قطع خرید نیشکر از کوبا و تحریم اقتصادى این کشور از جانب آمریکا، افزایش یافت .
در ایـن مـیان ، حمایت آمریکا از ضد انقلابیون فرارى کوبا که در خاک آمریکا آموزش مى دیدند، به حمله خلیج خوکها منتهى شد. ضد انقلابیون با برنامه ریزى سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا (سـیـا) و بـا پـشـتـیـبانى نیروى هوایى این کشور، در خلیج خوکها (واقع در جنوب کوبا) پیاده شـدنـد و تـهـاجـمـى وسیع را آغاز کردند. ارتش کوبا با قاطعیت تمام ، مخالفان را شکست داد و آمـریـکـایـیـهـا از ایـن تـوطـئه ، طـرفـى نـبـسـتـنـد. قـطـع روابـط سـیـاسـى آمـریـکـا و کـوبـا، فـیـدل کاسترو را بطور کامل به سوى شوروى سوق داد. بعلاوه اینکه ، اتحاد شوروى ، دست دوسـتـى و اتـحـاد بـه کـوبـا داده و ضمن خرید نیشکر آن کشور، به تقویت و تجهیز ارتش آن کـشـور پـرداخـت . بـدیـن تـرتـیـب ، شـوروى ، بـه عـنـوان ابـرقدرت رقیب آمریکا، در نزدیکى سواحل آن کشور، متحدى پیدا کرد که از این طریق مى توانست تهدید جدى براى آمریکا به وجود آورد.(146)
اسـتـقـرار مـوشـکـهاى میان برد هسته اى در خاک کوبا: ارتش کوبا پس از ورود هیاءتهاى نظامى شـوروى ، بـه صـورت یـک ارتـش مدرن درآمد و بازسازى و تجهیز آن ، با قصدى فراتر از امـنـیـت کـوبا انجام گرفت . پس از حمله خلیج خوکها، هم کوبا و هم شوروى ، احساس کردند که بـایـد دیـوار دفـاعـى مـحـکـمترى در برابر تهدیدات روز افزون آمریکا ایجاد کرد. هر چند نیت کـاسـتـرو، حـفـظ اسـتـقـلال و تـاءمـیـن امنیت کشورش بود، امّا هدف خروشچف ، صدر هیاءت رئیسه شـوروى ، رویارویى با رقیب خود و کسب امتیازاتى در سطح بین المللى بود. در این راستا، در بـهـار سـال 1962 م ، شـوروى تعدادى از سلاحهاى ضد هوایى و موشکهاى زمین به هوا که مى تـوانـست هواپیماهاى u2 جاسوسى آمریکا را هدف قرار دهد، در کوبا مستقر کرد. سپس ، تعدادى از مـوشـکـهـاى بـالسـتـیـک بـا بـرد متوسط و بمب افکنهایى که مى توانست بمبهاى هسته اى را حـمـل کـنـد، در مـغـرب کـوبـا اسـتـقـرار یافتند. شوروى پس از تدارک سکوهاى پرتاب موشک ، درصـدد بـرآمـد تـا از طـریـق دریـا، مـوشـکـهـا و بـمـب افـکـنـهـاى (الیـوشـیـن ) را در اخـتـفـاى کـامـل بـه کـوبـا مـنـتـقـل کـنـد و بـراى تـحـقـق ایـن مـقـصـود، دوازده فروند کشتى جنگى شوروى حامل تسلیحات نظامى در پهنه اقیانوس آرام ، به سوى کوبا به حرکت درآمدند. اتحاد شوروى ، بـدیـن سـان ، قـادر بـود در کـمـتـریـن فـاصـله مـکـانى و زمانى ، قلب آمریکا را مورد اصابت مـوشـکـهـاى اتـمـى خـود قـرار دهـد و شـایـد پـیـروزى یـک طـرفـه در جـنگ هسته اى را از آنِ خود کند.(147)
58
بـحـران مـوشـکـى کـوبـا: هـواپـیـماهاى جاسوسى 2 - U آمریکا در ماه اکتبر از استقرار سکوهاى پرتاب موشک میان برد اتمى در خاک کوبا، اطلاعاتى را در اختیار مقامات بلندپایه کاخ سفید قـرار دادنـد. سـپـس ، اطـلاعـات مـربـوط بـه حـمـل سـلاحـهـا و بـمـب افـکـنـهـاى قـادر بـه حمل بمبهاى هسته اى ، کندى ، رئیس جمهور آمریکا، را با بحران جدى رو به رو ساخت .
عـکـسـهـاى هـوایـى گـرفـتـه شـده ، نـشـان مـى داد کـه شـورویـهـا حـداقـل ده پـایـگـاه مـوشـکـى در نود مایلى سواحل آمریکا مستقر کرده اند و این امر، تدارک وسیع شـوروى در خـاک کـوبـا را حـکایت مى کرد. عکس العمل آمریکا در برابر این بحران ، بسیار تند بود و راه حلهاى مختلف زیر در (گروه بحران ) مورد بررسى قرار گرفت :(148)
1 ـ هیچ واکنشى به عمل نیاید.
2 ـ تنظیم شکایت براى سازمان ملل متحد.
3 ـ اقدام به محاصره دریایى کوبا.
4 ـ انهدام سکوهاى پرتاب موشک با توسل به بمباران موضعى دقیق .
5 ـ هجوم نظامى به کوبا با استفاده از نیروى زمینى .
تـهـدیـد کـنـدى جـدى بـود و شـوروى چـاره اى جـز تـسـلیـم یـا جنگ نداشت . کندى در سخنرانى تلویزیونى خود اظهار داشت :
مـا مـیـل نـداریـم یـک جنگ هسته اى که ثمر پیروزى آن خاکسترهایى خواهد بود که دهانمان را پر خـواهـد کـرد، در دنـیـا بـه وجـود بـیاوریم ، ولى از رو به رو شدن با هر نوع خطرى که ما را تهدید کند، نیز هراسى به خود راه نخواهیم داد.(149)
سـرانـجـام ، تـصـمـیـم بـه مـحـاصره دریایى (قرنطینه ) گرفته شد. کوبا به وسیله حلقه فـشـرده اى از ناوهاى هواپیما بر، رزم ناوها و ناوشکنهاى آمریکا به محاصره درآمد. خروشچف ، پـس از یـک هـفـتـه از آغـاز بـحـران ، دسـتـور بـازگـشـت کـشـتـیـهـاى حامل موشکها را به شوروى در 28 اکتبر صادر کرد؛ البته با این شرط که : الف ـ آمریکا نیز مـوشـکـهـاى میان برد (طرح نورستاد) را از ایتالیا، ترکیه و انگلستان بر چیند. ب ـ هرگز در صدد ساقط کردن کاسترو بر نیاید.(150)
پیامدهاى بحران کوبا: این بحران که دو ابر قدرت را تا لبه پرتگاه جنگ هسته اى سوق داده بـود، بـه آنها فهماند که تداوم حالت جنگ سرد ممکن است عواقب جبران ناپذیرى براى طرفین به بار آورد. از این رو، نتایج و پیامدهاى به دست آمده از بحران ، بسیار گرانبها و مهم بود. برخى از آنها بطور فهرست وار چنین است :
1 ـ وصـل خـط تـلفـن بـیـن کـاخ سـفـیـد و کـاخ کـرمـلیـن بـراى تبادل نظر در چنین لحظات بحرانى .
2 ـ آغـاز مـذاکـرات دو ابـرقـدرت براى تحدید سلاحهاى اتمى که به قرارداد سالت یک منجر شد.
3 ـ آغـاز روابـط تجارى و اقتصادى گسترده بین آمریکا و شوروى ، از جمله خرید گندم توسط شوروى .
4 ـ امضاى پیمان منع آزمایشات اتمى در فضا و زیر دریاها و ماوراى جو.
5 ـ انـعـقـاد قـرارداد مـنـع گـسترش سلاحهاى اتمى به کشورهایى که فاقد این نوع تسلیحات هستند.
6 ـ مـشـخـص شـدن بـارز و آشـکار (بازدارندگى ) به عنوان یکى از ویژگیهاى عمده سلاحهاى اتمى .
جنگ ویتنام ، استثنایى بر تنش زدایى
بـازگـشـت اسـتـعـمـار فـرانـسـه و شـکـسـت آن : مـنـطـقـه هـنـدوچـیـن تـا قـبـل از جنگ جهانى دوم ، جزو مناطق مستعمراتى فرانسه بود. ژاپن در جنگ جهانى دوم ، با شکست دادن نیروهاى استعمارگر اروپایى ، بر این منطقه سلطه پیدا کرد. پایان جنگ و شکست ژاپن ، سرنوشت این منطقه را دوباره با منافع اروپاییان ـ و این بار با منافع وسیعى به نام منافع بـلوک غـرب پـیـوند زد. تعادل نیروهاى فاتح در این منطقه بگونه اى بود که همانند سرزمین کـره ، مـنـافـع بـلوکـهـا را بـا خـود هـمـراه داشت . ویتنام ، در این میان ، از حساسیت بسیار زیادى برخوردار بود.
ویـتـنام به هنگام خروج ژاپنیها، تحت اداره جبهه ائتلافى نیروهاى مبارز به رهبرى (هوشى مین ) قـرار داشـت ؛ امـّا از نـظـر حـضـور قـدرتـهـاى خـارجـى ، چـیـنـیـهـا در شـمـال مـدار شـانـزده درجـه و انـگـلیـسـهـا در جـنـوب ایـن مـدار مـسـتـقـر بـودنـد کـه در سـال 1946 بـه تـخـلیـه ایـن مـنـاطـق مبادرت کردند. (هوشى مین ) که از فعالان کمونیست بود، جـمـهـورى مـستقل ویتنام را اعلام کرد و قصد داشت بر همه ویتنام حکومت کند. این تصمیم با منافع اسـتـعـمـار فـرانـسـه کـه در حـال بـازگـشـت بـه مـنـطـقـه بود، ناسازگار به نظر مى رسید. فـرانـسـویـهـا، حکومت دیگرى را در جنوب ویتنام به وجود آوردند. مبارزان کمونیست در جنوب که حـزب (ویـت مـیـن ) را تاءسیس کرده بودند، به فرماندهى (جیاپ )، به مبارزه با فرانسویها و حـاکـمـیـت ویتنام جنوبى پرداختند. اینان حمایت آشکار و پنهان ویتنام شمالى را با خود داشتند و این امر، بطور طبیعى ، به جنگ و جدال دو کشور منتهى مى شد.(151)
59
پـیـروزى چـیـن کـمـونـیـسـت در سـال 1949 م ، اطـمـیـنـان قـلبـى قـابـل مـلاحـظـه اى را بـراى ویـتـنام شمالى و ویت مین ـ که ویتنام جنوبى آنها را (ویت کنگ ) مى خـوانـد ـ بـه ارمـغـان آورد. نـبـرد مـیـان فـرانـسـویـهـا و ویـت کـنـگـهـا تـا سـال 1954 داراى مـراحـل پـرفـراز و نـشـیـب بـود. در ایـن سال که قلعه و دژ مستحکم فرانسه به نام (دین بین فو) سقوط کرد، فرانسه ، ناتوانى خود را در مـنـطـقـه هـنـدوچـیـن اعـلام نـمـود و از ایـن پـس ، پـاى آمـریـکـایـیـهـا بـه نـبرد ویتنام کشیده شد.(152)
مـداخـله امـپـریـالیستى آمریکا در ویتنام : از آنجا که آمریکا ویتنام را همانند کره ، مرز تحدید یا تـوسـعـه کـمـونـیـسـم مـى دانـسـت ، قـبـل از سـال 1954 م ، بـا تـقـبـّل میزانى از هزینه هاى جنگ فرانسه علیه ویت کنگها، بطور غیر مستقیم در ویتنام مداخله مى کرد. امّا با شکست فرانسه در (دین بین فو)، آمریکا بطور قطعى تصمیم گرفت که در سرزمین ویـتـنـام جـاى فـرانـسـه را پـُر کـنـد. ایـن امـر، شـایـد بـیـش از هـمـه ، دو دلیـل عـمـده داشـت : یـکـى اینکه ویتنام جنوبى داراى پایگاههاى سوق الجیشى هوایى و دریایى بود و آمریکا از این طریق مى توانست در اقیانوس آرام و خاور دور به حفظ منافع خود و توسعه نـفـوذ بـپـردازد. دیـگـر اینکه اگر ویتنام جنوبى سقوط مى کرد، لائوس و کامبوج و پس از آنها تـایـلنـد، بـرمـه و مـالزى نـیـز در مـعـرض سـقـوط قـرار مـى گـرفـت ؛ یـعـنـى تـئورى (دومـیـنـو)(153) محقق مى شد. آمریکاییها با روى کار آوردن (نگودین دیم )، به عنوان رئیـس جـمـهور که از عناصر ضد کمونیست و کاتولیک متعصب بود، پرداخت 75 درصد از هزینه هـاى دولت او را کـه شـامـل مـخـارج و تـجهیزات ارتش این کشور نیز مى شد، بر عهده گرفتند. حال دیگر حفظ رژیم ویتنام جنوبى از وظایف اصلى آمریکا محسوب مى شد.(154)
نـبـرد چـریـکـهـاى کـمـونیست ویت کنگ (تحت حمایت ویتنام شمالى ، چین و حتّى شوروى ) با ارتش ویـتـنـام جـنـوبـى ، بـتـدریـج اعـزام مـسـتـشـاران نـظـامـى و ارسـال تـجهیزات را به دنبال داشت . روند رو به افزایش اعزام نیروى نظامى آمریکا، با حمله اژدر افـکـنـهـاى ویـتـنـام شـمـالى بـه یـکـى از کـشـتـیـهـاى آمریکایى در خلیج (تونگ کینگ ) در سـال 1964 م ، تـشـدیـد شـد. جـنـگ گـسـتـرده آمـریـکـا از ایـن سـال بـه مـدت تـقـریـبـاً ده سال ادامه یافت و مجموعه تکنیکها و روشهاى به کار گرفته شده علیه ویتنام شمالى و چریکهاى ویت کنگ ، چهره زشت آمریکا را براى مردم آسیا و جهانیان برملا و آشـکـار سـاخـت . سـیـل کـمـکـهـاى چـین و وجود جنگنده هاى شوروى در میادین نبرد، امکان برخورد قـدرتـهـاى بـزرگ را تـداعـى مى کرد. آمریکا در این جنگ ، از بمبهاى ناپالم (آتش زا) و سموم شـیمیایى استفاده کرد؛ بمباران یکسره ویتنام شمالى ، چنان دامنه وسیع یافته بود که بیش از بمبهایى که هر ماه در خلال جنگ جهانى دوم در اروپا به کار مى رفت ، در ویتنام شمالى ریخته مـى شـد. ایـن بـمـبـارانها از مدارس تا بیمارستانها، از تاءسیسات راه آهن تا مناطق مسکونى پر جمعیت ، از صنایع و کارگاهها تا راهها و پلها را در برمى گرفت . روستاها، شهرها، پایگاهها و مـیـادیـن نـبـرد، هـمـانـنـد کره ، چندین بار دست به دست گشت . تلفات و خسارات به علت به کـارگـیـرى پیشرفته ترین تکنولوژى عصر، بیش از حد تصور بود؛ امّا جنگ چریکى و حمایت مردمى ، نیروهاى آمریکایى را مستاءصل کرد.(155)
تـلفـات زیـاد آمـریـکـایـیها، هزینه هاى سرسام آور جنگ و شکست نیروى نظامى در از بین بردن چریکها، مردم آمریکا را به مخالفت با سیاست جنگى در ویتنام وادار کرد. رؤ ساى جمهور آمریکا در طـى ایـن مـدت ، قـول پـیـروزى یا اتمام جنگ را مى دادند، اما به آسانى نمى توانستند از دام ویـتـنـام خـارج شـونـد؛ دامى که در حکم یک کابوس براى سیاستمداران ، نظامیان و کارشناسان بود.
60
شـکـسـت خـفـت بـار آمـریکا: آمریکا به عنوان یک ابر قدرت به همراه متحدان خود در سیتو، در یک طـرف جـنـگ ویتنام قرار داشت و طرف دیگر، چریکهاى ویتنام جنوبى و سربازان ویتنام شمالى بـودند که با حمایت چین و شوروى مى جنگیدند. مجموعه هواپیماها، تانکها، سلاحها، تجهیزات ، روشها و تکنیکهاى متفاوت آمریکایى ، سرانجام ، ره به جایى نبرد. نخستین سالهاى دهه 1970، بـدرسـتى ، حکایت از شکست حقیقى دولت آمریکا در جنگ ویتنام داشت . سرانجام ، موافقتنامه آتش بـس و ختم جنگ ، در سال 1973 م بین نمایندگان آمریکا و ویتنام شمالى به امضا رسید؛ جنگى که برترى ایمان و اراده مردم را نسبت به تکنولوژى پیشرفته به اثبات رساند.
جـنگ ویتنام ، اعتبار و حیثیت ابر قدرت غرب را خدشه دار کرد؛ جنگى که نشان داد آمریکا به هیچ یک از اصول حقوق انسانى ـ مندرج در حقوق بشر ـ پایبند نیست . عقب نشینى و پذیرش شکست از جـانـب آمـریـکا، تنها و تنها، از این جهت بود که آن کشور، بیش از این نمى توانست از دست رفتن نـیـروى انـسـانـى و مـنـابـع اقـتـصـادى و تـسـلیـحـات نـظـامـى را تحمل کند.
کـارنامه جنگ ویتنام بسیار گران و نگران کننده است . تلفات نظامیان : آمریکا حدود پنجاه هزار نـفر کشته ، ویتنام جنوبى 183 هزار نفر کشته ، سایر متفقین 4875 نفر کشته ، ویتنام شمالى و ویـت کـنـگ 910 هـزار کشته ، جمع تلفات نظامیان از مرز یک میلیون نفر گذشت . تلفات غیر نظامیان : ویتنام جنوبى 350 هزار کشته و 950 هزار زخمى ؛ ویتنام شمالى در جریان جنگ از هر 27 نـفـر جـمـعـیـت خـود، یـک نـفـر را از دسـت داد. خـسـارات مـادى : سـقـوط هـواپـیـماهاى آمریکایى شـامـل 3607 هـواپـیما و 5134 هلى کوپتر (بر اساس گزارش ویتنام شمالى ، 4011 فروند هـواپـیـمـا و هـلى کوپتر آمریکایى در آسمان ویتنام شمالى سرنگون شدند)، سقوط هواپیماهاى ویتنام شمالى شامل 190 میگ ؛ تعدادى از تانکهاى ویتنام شمالى در حدود 500 تا 800 عراده از بـیـن رفـت . مـیـزان بـمـب : روى هـم رفـتـه از فـوریـه سـال 1965 بـیـش از 7700000 تـن بـمب و موشک بر دو کشور هند و چین ریخته شد. بعلاوه ، 64 مـیـلیـون لیـتـر سـمـوم ضـد درخـت ، نـزدیـک بـه دو مـیـلیـون هـکـتـار جنگل را در ویتنام جنوبى نابود کرد.(156)
سایر تحولات مهم دوره تنش زدایى
تـحـولات بـسـیـار مـهـمـى در دهـه هاى 1960 م و 1970 م که دوره تنش زدایى نام گرفته ، در روابـط بـیـن المـلل به وجود آمد که بررسى اجمالى آنها مى تواند افق اندیشه ما را نسبت به نـظـام بـیـن المـلل روشـن سـازد. از ایـن روى ، تـحـولاتـى از قـبـیـل ظـهـور جـهـان سـوم بـه عـنـوان یک قطب قدرت ، وحدت اروپا به عنوان قدرتى نوظهور، قـدرتـهـاى مـتـوسط آسیایى ، جنگهاى اعراب و اسرائیل ، رقابت تسلیحاتى و بحران در اقمار اتحاد شوروى را مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم .
جـهـان سـوم بـه عـنـوان یـک قـطـب قـدرت : رونـد اسـتـعمار زدایى بعد از جنگ جهانى دوم رو به فـزونـى نـهـاد و سـرزمـیـنـهـاى مـسـتـعـمـراتـى ، یـکـى پـس از دیـگـرى ، بـه اسـتـقـلال دسـت یافتند. اندیشه ها و آرمانهاى رهبران قدرتمند برخى از جوامع جهان سوم ـ مانند جـمـال عـبـدالنـاصـر، جـواهـر لعـل نـهـرو، تـیتو و سوکارنو ـ، منابع عظیم انسانى و طبیعى این کـشـورهـا، تجربه تلخ استعمار و وجود حالت جنگ سرد در روابط بین المللى ، کشورهاى تازه استقلال یافته جهان سوم را به سوى تشکّل و تجمع سازمان یافته رهنمون ساخت . چنین عواملى مـوجـب شـکـل گـیـرى جنبش غیر متعهدها (عدم تعهد) گردید. تلاش چندین ساله کنفرانس آسیایى ـ آفریقایى ، سرانجام ، در 1955 م در باندونگ به ثمر نشست و پایه نهضت عدم تعهد ریخته شد.
شـالوده ایـن جـنـبـش جـهـان سـومـى ، بـر تـعـادل در نـظـام بـیـن المـلل اسـتـوار بـود. قـصد اصلى بنیانگذاران را مى توان بطور خلاصه در هماهنگى و همکارى بـراى پـیـشـرفـت و توسعه ، ایفاى نقش موازنه مثبت در امور جهانى و کاهش تنش در روابط بین الملل ، کمک به صلح و امنیت بین المللى ، پیگیرى سیاست همزیستى مسالمت آمیز و مبارزه با نژاد پـرسـتى و استعمار بیان کرد. کنفرانسهاى سران در بلگراد (1961)، قاهره (1964)، لوزاکا (1970)، الجـزیـره (1973) و کـلمـبـو (1976)، نـتـایـج مـثـبـت و مـفـیـدى بـراى حل و فصل صلح آمیز اختلافات و کمک به نهضتهاى آزادى بخش و محو استعمار و توازن در نظام بین الملل مربوط مى شود.(157)
61
وحدت اروپا یا شکاف در بلوک غرب : اروپا در جنگ جهانى دوم ، تمام توان خود را از دست داد و تـا حـدودى از گـردونـه قـدرت بـیـن المـللى خـارج شـد. رقـابت ابرقدرتها و ترس آمریکا از تـوسـعه کمونیسم ، نتیجه مطلوبى براى اروپا داشت . کمک اقتصادى و نظامى آمریکا در قالب طرح مارشال و سازمان پیمان آتلانتیک شمالى ، یک بار دیگر، رونق اقتصادى و حیات فرهنگى را در اروپـا زنـده کـرد. نـخستین آثار وحدت و یکپارچگى اروپاى غربى را مى توان در سازمان هـمکارى اقتصادى اروپا که متشکل از شانزده کشور در راستاى هماهنگ کردن فعالیتهاى جذب کمک طـرح مـارشـال و بـازسـازى اروپـا در سـال 1948 م مـشـاهـده کـرد. تـشـکیل جامعه ذغال سنگ و فولاد اروپا در سال 1952 م با مشارکت بلژیک ، فرانسه ، جمهورى فدرال آلمان ، ایتالیا، لوکزامبورگ و هلند، یک حرکت واقعى به سوى وحدت بود.
دهـه 1960 م شـاهـد پـیـشـرفت در روند همگرایى و اتحاد در اروپا بود. بازار مشترک یا جامعه اقـتـصـادى اروپـا کـه در سـال 1958 بـا امـضـاى قرارداد رُم به وجود آمد، قصد داشت با ایجاد بـازار مـشـتـرک و تـعـرفـه هـاى گمرکى خارجى مشترک یا (اتحاد گمرکى ) براى همه کالاها، داشـتـن سـیـاسـت مـشـتـرک در مورد کشاورزى ، جا به جایى سرمایه ها، کار و ترابرى ، تمامى فعالیتهاى دولتهاى اروپا را هماهنگ و یک کاسه کند. بازار مشترک به عنوان یک قطب اقتصادى در بـرابـر آمـریـکـا قـرار داشـت ، هـر چـنـد دسـت پـرورده طـرح مارشال بود.
مـبـارزه جـویـى ژنـرال دوگل ، رئیس جمهور فرانسه ، در برابر آمریکا، بیانگر آن بود که در واقـع ، در بـلوک غرب ، شکاف ایجاد شده است . گلیستها(158) در نظر داشتند اعتبار اروپـا را بـار دیـگـر در عـرصـه بـیـن المـللى احـیـا کـنـنـد؛ در ایـن راسـتـا فـرانـسـه در سال 1966 م از قسمت نظامى پیمان ناتو خارج شد و از عضویت انگلستان در بازار مشترک نیز جـلوگـیـرى بـه عـمـل آورد. چـنـین مبارزه طلبیهاى اقتصادى ، نظامى ، سیاسى و فرهنگى ، نشان بارزى از اتحاد اروپا در قبال شرق و غرب داشت .(159)
ظـهـور قـدرتـهـاى مـیانه در آسیا: طى دهه هاى 1960 م و 1970 م دو کشور چین و ژاپن در شرق دور، یـکـى بـه صـورت قـدرت نـظـامـى ـ سـیاسى و دیگرى به صورت یک قدرت اقتصادى ، حـضـورى مـسـلم و غـیـر قـابـل انـکـار در صـحـنـه سـیـاسـت جـهـانـى پـیـدا کـردنـد. کشور چین از سـال 1949م داراى رژیـم کـمـونـیـسـتـى بـه رهـبـرى (مـائوتـسـه تـونـگ ) گـردیـد. سیل کمکهاى اقتصادى ، فنى و نظامى شوروى ، چین را به صورت یک قدرت مهم درآورد، هر چند در دوران اسـتـالیـن زدایـى در شـوروى روابـط ایـن دو کـشـور سـرد شـده و بـه حـداقـل کـاهـش یـافت . چین از آن پس ، با حمایت همه جانبه از کشورهاى جهان سوم ، اعلام کرد که رهـبـرى جـهـان سـوم عـلیـه امـپـریالیستها فقط از آن چین است . بمب اتمى چین و توسعه روابط دیـپـلماتیک ، آن کشور را در موقعیتى قرار داد که شعار (تئورى سه جهان ) را مطرح کرد؛ یعنى جـهـان سـه قطبى که یک قطب آن ، چین و متحدانش مى باشد. ژاپن نیز به یمن مساعدتهاى غرب ـ کـه بـیـش از هـمـه بـه خـاطر این بود که به دامانِ کمونیسم نیفتد ـ به قطب اقتصادى و صنعتى تـبـدیـل شـد. بـازسـازى ژاپـن بـعـد از جـنـگ جـهـانـى دوم کـه تـحـت چـتـر امـنـیـتـى کـامـل آمـریـکـا صـورت گـرفـت ، ژاپـن را بـه صـورت یـک غـول اقـتـصـادى در سـطـح بین المللى ظاهر ساخت ، هر چند راه طولانى در پیش بود تا ژاپن با بلوک غرب به رهبرى آمریکا به مصاف رود.(160)
جـنـگـهـاى اعـراب و اسـرائیـل : دولت غـاصـب اسـرائیـل در سـال 1949م اعـلام مـوجـودیـت کـرد و نـخـسـتـیـن جـنـگ اعـراب و اسـرائیـل در هـمـیـن سـال بـه وقـوع پـیـوسـت کـه بـا شـکـسـت اعـراب قـریـن بـود. مـجـمـوعـه عوامل موجود در خاورمیانه ، پاى شوروى و آمریکا را، علاوه بر فرانسه و انگلستان ، به منطقه باز کرد. بدین سان ، اسرائیل مورد حمایت کامل آمریکا و متحدان غربى اش قرار گرفت و اتحاد شـوروى نـیـز بـه عـنوان حامى اعراب ، به تسلیح ، تجهیز و بازسازى این کشورها به ویژه مـصـر هـمـّت گـمـاشـت . دومـیـن جـنـگ در سـال 1956م در جـریـان جـنـگ کـانـال سـوئز صـورت گـرفـت . قـواى مـشـتـرک انـگـلیـس ، فـرانـسـه و اسـرائیـل ، در پـى مـلى کـردن کـانـال سـوئز تـوسـط جـمـال عـبـدالنـاصـر، به مصر یورش بردند. ناهماهنگى در متحدان غربى ، یعنى بین آمریکا و اروپاییها، موجب شکست این جنگ گردید و اعتبار ناصر به میزان زیادى افزایش یافت . جنگ سوم اعـراب و اسـرائیـل در سـال 1967م بـا عـمـلیـات بـرق آسـاى اسـرائیـل بـه مـصـر، سـوریـه ، اردن و عـراق آغـاز شد. هواپیماهاى کشورهاى عربى در نخستین سـاعـات روز پـنـجـم ژوئن 1967م تـقـریـبـا بـه طـور کـامـل از بین رفتند و ارتش متجاوز اسرائیل ، صحراى سینا، ارتفاعات جولان و غرب رود اردن را بـه تـصـرف و اشـغـال خـود درآورد. چـهـارمـیـن نـبـرد بـیـن نـیـروهـاى اعـراب از یـک سـو و اسـرائیـل از سـوى دیـگـر، در سال 1973م با ابتکار و همکارى مصر و سوریه شروع شد. جنگ 1973م ، بـه درسـتـى ، اسـطـوره شـکـسـت نـاپـذیـرى اسـرائیـل را پـایـان داد. نـیروهاى هوایى و زمینى اسرائیل در نخستین ساعات و روزهاى عملیات ، طعم تلخ شکست را چشیدند. بحران خاور میانه ، رقابت آمریکا و شوروى را براى حفظ مناطق نفوذ و توسعه آنها دو چندان کرد.(161)
62
بـحـران در اقـمـار شـوروى : شـکـاف در بـلوک شـرق ، از هـمـان آغـاز، بـا مـبـارزه جـویـى ژنـرال تـیـتـو، رهـبـر یـوگـسلاوى علیه استالین ، این حقیقت را آشکار ساخت که دولتها و ملتها سـرانـجـام ، علیه سلطه و ظلم ، قیام خواهند کرد. رومانى نیز از جمله کشورهایى بود که همواره سوداى استقلال از سیاستهاى دیکته شده مسکو را در سر مى پروراند.
بحران اقمار شوروى (سابق ) در دهه 1950 م و 1960 م در چندین کشور خود را نشان داد. نخست ، شـورش بـرلن در سـال 1953 م بـود؛ آنـگـاه عـصـیـان لهـسـتـان و مـجـارسـتـان در سال 1956 م به وقوع پیوست .
شوروى ، بدون کمترین تردیدى ، با توسل به زور و نیروى نظامى گردنکشى علیه مسکو را سـرکـوب کـرد. آخـریـن بـار، حـوادث بـهـار پـراگ در سـال 1968 م نـشـان داد کـه شـوروى حـاضـر نیست به آسانى کمربند امنیتى کشور شوراها را بگسلد. در این سال ، رهبران چکسلواکى ، بناى اعتراض به سیاستهاى شوروى را داشتند که با یـورش تـانـکـهـاى پـیـماى ورشو، صداى هر مخالفى خفه شد. با این وجود، دهه هاى بعد، بر هـمـگـان ثـابـت کـرد کـه ظـلم و سـتـم را هـیچ گاه بنیان محکمى نیست و سرانجام روزى ، تارهاى عنکبوتى آن پاره خواهد شد.(162)
63
دوره جنگ سرد جدید (دهه 1980)
ایـن دوره بـا اشـغـال افـغـانـسـتـان تـوسـط شـوروى در سـال 1979 م آغـاز و بـا روى کـار آمـدن مـیـخـائیـل گـوربـاچـف در سـال 1985 م به پایان رسید. بررسى ریشه ها و زمینه هاى جنگ سرد جدید، به تحولات در جـهان سوم باز مى گردد که از نظر سیاستمداران و تحلیلگران آمریکایى ، به معناى از دست رفـتـن برخى از مناطق تحت نفوذ آمریکاست . از دید این تحلیلگران ، اتحاد شوروى در دهه هاى تـنـش زدایـى بـه گـسـتـرش حـوزه هـاى نـفـوذ خـود دسـت زد و تـعـادل و تـوازن ، هـم از لحاظ مناطق نفوذ و هم از جهت تسلیحات اتمى ، به نفع اتحاد شوروى بـه هـم خـورد. ایـنـک ، ضـمـن بـررسـى ریـشـه هـاى جـنـگ سـرد نـویـن ، مـهـمـتـریـن مسائل آن مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهند گرفت .
بر هم خوردن تعادل در حوزه هاى نفوذ
دوره اى کـه تـنـش زدایـى در جـریـان بـود ـ از 1962 م تـا 1979 م ـ ابـرقـدرتـهـا در عـیـن حـال کـه به تفاهم و سازش مى اندیشیدند، به رقابت نیز مى پرداختند. در واقع ، در اوج تنش زدایـى ، رقابتها همچنان به صورت پنهان و آشکار ادامه داشت . نفوذ شوروى در خاور میانه از جمله در کشورهاى سوریه ، لیبى و عراق افزایش یافت و در سایر مناطق ، بگونه اى که شرح داده خـواهـد شـد، یـا دولتـها از حوزه نفوذ آمریکا بیرون رفتند (مانند ایران ) و یا در حوزه نفوذ شـوروى قـرار گـرفتند. در مقابل اینها کشورهاى مصر و سومالى از تحت نفوذ شوروى خارج و تحت سلطه آمریکا قرار گرفتند و نفوذ آمریکا در جنوب خلیج فارس نیز افزایش یافت .
انقلاب اسلامى ایران : ایران ، بعد از جنگ جهانى دوم ، بتدریج زیر سلطه و نفوذ ایالات متحده آمـریـکـا قـرار گـرفـت کـه کـودتاى 28 مرداد 1332 نقطه عطفى در این زمینه بود. طى دو دهه 1960 و 1970 م ، ایـران و آمـریـکـا از لحـاظ نـظـامـى ، سـیـاسى ، اقتصادى و فرهنگى هر چه بـیـشـتر به هم نزدیک شدند. شکست آمریکا در جنگ ویتنام و در پیش گرفتن سیاست بومى کردن مـسائل ، ایران را در استراتژى دو ستونى نیکسون ـ کسینجر، به عنوان ستون نظامى و ژاندارم مـنـطـقه خلیج فارس قرار داد؛ دولتى که وظیفه اساسى آن ، حفظ منافع حیاتى غرب در منطقه بود.
پـیـروزى انـقـلاب شـکـوهـمـنـد اسـلامـى ایـران بـه رهـبـرى امـام خـمـیـنـى (ره ) در سـال 1357 (1979)، بـحـرانـى بـس شگرف و عمیق براى آمریکاییها ایجاد کرد. آنها نه تنها مـتـحـدى مطیع را از دست داده بودند، بلکه در معرض تهدیدات فزاینده ناشى از صدور انقلاب اسـلامـى ایران قرار گرفتند. اشغال لانه جاسوسى (سفارت آمریکا) و به گروگان گرفتن اعـضـاى سـفـارت آمـریـکـا در ایـران ، ضـربـه سـخـتـى بـه اعـتـبـار و حـیـثـیـت آمـریـکـا وارد کرد.(163)
اشغال افغانستان توسط شوروى (سابق ): در آوریل سـال 1978 م ، رژیـم داوود بـا یـک کـودتاى کمونیستى ساقط شد و حکومت جدید با پیروى از اصـول سـوسـیالیسم ، دست به اصلاحات اجتماعى و اقتصادى در جامعه عقب مانده افغانستان زد. مخالفت با رژیم حاکم بگونه اى در حال گسترش بود که دولت افغانستان از اتحاد شوروى ، تقاضاى کمک کرد. بدین سان ، شوروى با درخواست دست نشاندگان خود، در دسامبر 1979 با نـیـروى 85 هـزار نـفـرى به افغانستان ، یورش برد. اعزام قواى نظامى از جانب یک ابرقدرت بـه جـهان سوم ، تداعى کننده لشکرکشى آمریکا به ویتنام بود. با این وجود، مى توان دلایلى چند براى این اقدام شوروى برشمرد.
نـخست آنکه ، پیروزى انقلاب اسلامى ایران ، این امید را در افغانستان زنده کرد که مى شود با رژیـم حاکم و دست نشانده مبارزه کرد و حکومت اسلامى بنا نهاد. بنابراین ، هجوم شوروى براى جـلوگـیـرى از چـنـیـن رونـدى در افـغـانـستان بود تا از این طریق ، به جمهوریهاى مسلمان نشین شـوروى بـفـهـمـانـد کـه هرگونه حرکت استقلال طلبانه اى بشدت و با قواى نظامى سرکوب خـواهـد شـد. دوم آنـکـه ، اتـحـاد شـوروى بـه آبـهـاى گـرم خـلیـج فـارس نـزدیـکـتـر مـى شد. دلیـل سـوم را مـى تـوان بـه ایـجـاد و تـوسـعـه کـمـربـنـد امـنـیتى و کشورهاى اقمارى شوروى بـازگـردانـد؛ سـیـاسـتـى کـه تـا آن تـاریـخ در جـهـت تـاءمـیـن امـنـیـت شـوروى مـؤ ثـر بود.(164)
64
واکـنـش آمـریـکـا در قـبـال تـجاوز شوروى به افغانستان ، هر چند شدید نبود، امّا به طرق زیر انجام گردید:
الف ـ به ارسال تجهیزات و کمک اقتصادى به مجاهدین افغانى مبادرت کرد.
ب ـ صدور گندم به شوروى را تحریم کرد.
ج ـ از اعزام ورزشکاران آمریکا به المپیاد مسکو (1980) امتناع ورزید.
د ـ رقابت تسلیحاتى را دو چندان افزایش داد.(165)
مـنـطـقـه هـنـدوچـیـن : جـنـگ ویـتـنـام ، بـه طـور قـطـعـى ، در سال 1975 م به پایان رسید؛ هنگامى که کنگره آمریکا از تصویب کمک 722 میلیون دلارى به دولت ویـتـنـام جـنـوبـى خـوددارى کـرد، هـوشى مین ، رهبر ویتنام شمالى براحتى توانست اتحاد ویـتـنـام را تحقق بخشد. با تیرگى روابط بین چین و ویتنام ، این کشور در زمره اقمار شوروى درآمـد. کـشـورهاى لائوس و کامبوج نیز، یکى پس از دیگرى ، در حوزه نفوذ اتحاد شوروى قرار گـرفـتـنـد و تقریباً بطور دقیق ، تئورى دومینو، صحت خود را نشان داد. بدین ترتیب ، رقابت شوروى و آمریکا در جهان سوم به صورت تعارض نظامهاى سیاسى و اقتصادى جلوه کرد.
قـاره آفـریـقـا و آمـریـکـا: گـسـتـرش مـنـاطـق نـفـوذ در قـاره آفـریـقـا و آمـریـکـا بـه شـکـل حـمـایـت از جنبشهاى انقلابى یا ضد انقلابى خود را نشان داد. اتحاد شوروى در آنگولا از "A.L.P.M" (نـهـضـت خـلق بـراى آزادى آنـگـولا) حـمـایـت مـى کـرد و در مـقـابـل ، آمـریـکـا از "Unita" (اتـحـاد مـلى بـراى اسـتـقـلال کامل آنگولا) حمایت به عمل مى آورد. در همین راستا، سربازان کوبایى و آفریقاى جنوبى ، به نـیـابـت از ابـر قـدرتـها، وارد آنگولا شدند و جنگ داخلى شدّت یافت . همچنین ، مستعمرات از بند رسـتـه پـرتـغـال (166)، شـامـل مـوزامـبـیـک ، گـیـنـه بـیـسـائو و... در معرض انقلاب مـتمایل به شوروى قرار گرفتند. اتیوپى نیز جزو هم پیمانان شوروى درآمد. بدین ترتیب ، آمـریـکـا اسـتدلال مى کرد که در دهه تنش زدایى ، شوروى بطور یک طرفه ، مسابقه رقابت را ادامـه داده و بـر رقـیـب خـود سبقت گرفته است . کشورهاى نیکاراگوئه و السالوادر صحنه هاى رقـابـت در قـاره آمـریـکا بودند. پیروزى انقلاب در نیکاراگوئه ، خاطره کوبایى دیگر را در نیمکره غربى در اذهان زمامداران آمریکا تداعى مى کرد. پیروزى انقلاب نیکاراگوئه در 1979 م ، آمـریـکـایـیها را مصمم ساخت که با تقویت و تجهیز ارتش السالوادر، از پیروزى انقلابیون جـلوگـیـرى کـنـنـد؛ انـقـلابـیـونـى کـه بـطـور طـبـیـعـى ، خـلاف مـنـافـع و خـواسته هاى آمریکا عمل مى کردند.(167)
تشدید رقابت تسلیحاتى بین آمریکا و شوروى
رقـابـت در سـطح جنگ افزارهاى اتمى : ساخت سلاحهاى اتمى ، على رغم هزینه هاى سرسام آور آن ، بـه عـنـوان مـرکـز ثـقـل رقـابـتـهـا بـه شـمـار مـى رفـت . شـوروى در پـى تـکـمیل و توسعه موشکهاى اس . اس 19، به ساخت موشک اس . اس 20 همت گماشت ؛ موشکهایى کـه بـا دقت فوق العاده خود، یک نوع برترى در قاره اروپا را براى شورویها به ارمغان مى آورد. هـمـچـنـیـن سـاخـت و تـولید بمب افکنهاى توپولف 22 ام معروف به "fire - Back"، به عـنـوان هـواپـیـمـاهـاى بـازدارنـده ، شـوروى را قادر مى ساخت که از موضع قدرت ، در پشت میز مـذاکـرات ، سـخـن بـگـویـد. آمـریـکـا نـیـز در مـقـام پـاسخ ، دستور استقرار موشکهاى (کروز) و (پرشینگ 2) را در اروپا صادر کرد. ساخت و توسعه موشکهاى "MX" نیز در دستور کار قرار گـرفـت . پروژه ساخت هواپیماهاى فوق مدرن1 - B که قادر بودند پانزده هزار کیلومتر را با سـرعـت 2300 کـیـلومـتر در ساعت و حمل 45 تن سلاح طى کنند، توانمندى آمریکا را در مقابله با اقـدامـات شوروى ، بروشنى آشکار مى ساخت . موشکهاى پولاریس و جنگ افزارهاى هسته اى چند پـیگانه (میرو)(168)، قدرت تهاجم و مقابله آمریکا را دو چندان مى ساخت و از این رو، شـوروى چـاره اى جـز عقب نشینى از اقدامات خود نداشت ؛ گو اینکه علت اساسى عقب نشینى ها را باید در ناتوانى اقتصاد شوروى جستجو کرد.(169)
65
جـنـگ سـتـارگـان : ریـگـان ، رئیـس جـمـهـور جـدیـد آمـریـکـا کـه در سـال 1980 م بـعـد از جـیـمـى کـارتـر بـه قـدرت رسـیـد، در سـال 1983م طـى یـک سـخـنـرانـى بـسـیـار جـنـجـالى ، طـرح (ابـتـکـار دفـاع اسـتـراتـژیـک )(170) یـا جـنـگ سـتـارگـان را اعلام کرد. او از دانشمندان آمریکایى درخواست کرد تا سـلاحـى بسازند که بتوانند سلاحهاى اتمى را از بهره دهى ساقط کند. جنگ ستارگان ، ایجاد یـک چـتـر فـضـایـى بـراى خـاک ایـالات متحده در برابر حملات موشکهاى بالستیک قاره پیماى شـوروى بـود. بـر طـبق این طرح ، موشکهاى پرتاب شده از سوى دشمن ، مى بایست در فضا، ردیـابـى و نـابـود شـونـد. سـلاحـهـاى مـدرن و پـیـشـرفـتـه کـه در قـالب طـرح ابتکار دفاع استراتژیک پیش بینى شده بود، عبارت بودند از: لیزر شیمیایى ، اقمار مصنوعى ، آیینه هاى فضایى ، اشعه اتمى ، سلاحهاى الکترو مغناطیسى ، گلوله هاى هوشیار و... . بنیان اصلى جنگ سـتارگان بر محو موشکها با انرژى متراکم شده لیزرى استوار بود. هزینه هاى تحقیقاتى و اجرایى بسیار بالاى آن ، جنبه تبلیغاتى را نمایانتر مى کرد؛ هر چند تصویب 26 میلیون دلار اعتبار براى مرحله نخست طرح ، واقع نگرى را به شورویها بازگرداند.(171)
دکترین ریگان : ریگان از حزب جمهوریخواه ، که قدرت سیاسى در آمریکا را قبضه کرده بود، عـلاوه بـر طـرح جـنـگ سـتـارگـان ، دکـتـریـن مناقشات کم شدت یا منازعه خفیف را نیز ارائه داد. عناصر اصلى این دکترین عبارت بودند از:
اصـل اوّل : مـنـازعـه خـفـیـف ؛ ایـن یـک تـئورى تازه اى از جنگ بود که پایین تر از جنگ متعارف و بالاتر از رقابت مسالمت آمیز بود. در این طرح ، ضمن استفاده از فعالیتهاى رزمى و غیر رزمى ، به حداقل رساندن درگیرى رزمى آمریکا در نظر گرفته شده بود.
اصـل دوم : اقـدامـات پـنهان ؛ که شامل حمایت محرمانه از کودتاهاى نظامى و اقدامات پنهان علیه رژیمهاى مخالف سیاست آمریکا (حمایت از گروههاى ضد انقلاب ) بود.
اصـل سـوم : حـفـظ رژیمهاى راستگرا؛ ارسال کمکهاى فنى و نظامى ، اعطاى کمکهاى اقتصادى و تـغـیـیـر حـکـومـت دیـکـتـاتـورى بـه سـوى دمـوکـراسـى هـدایـت شـده ، بـراى تـحـقـق ایـن اصل ملحوظ شده بود.
اصـل چـهـارم : مـبـارزه ضـد تـروریـسـتـى ؛ مـطـابـق ایـن اصـل ، مـبـارزه هـمـه جـانـبه علیه به اصطلاح فعالیتهاى تروریستى در صدر سیاستها و خط مشیهاى سازمان سیا قرار مى گرفت .
اصـل پـنـجـم : قـدرت مـداخـله نـهـایـى ؛ ایـن اصـل ، امـکـان تـوسـل بـه زور را بـراى بـرنـامه ریزان و تصمیم گیرندگان فراهم مى ساخت ؛ چنانچه در گرنادا، لیبى و لبنان ، میلیتاریسم آمریکا به نمایش گذاشته شد.
دوره تنش زدایى و همگرایى ، به سوى نظم نوین جهانى
این مرحله تاریخى از روابط بین الملل را در فصلهاى آینده تحت عنوان (تحولات اخیر در روابط بـیـن المـلل ) و (انـقـلاب اسـلامـى و نـظـم نـویـن جـهـانـى ) تـجـزیـه و تحلیل خواهیم کرد.
تحولات اخیر در روابط بین الملل
تـحـولات روابـط بـیـن المـللى در نـیـمـه دوم دهـه 1980 م و سالهاى نخست دهه 1990 م ، چنان پـرشـتـاب و غـیـر مـتـرقـّبـه بـود کـه نـاتـوانـى انـدیـشـمـنـدان و تـحـلیـلگـران سیاست بین المـلل را در پـیـش بـیـنـى ایـن گونه وقایع بین المللى بروشنى آشکار ساخت . در مقام مقایسه انـدیـشـه و واقـعـیـت ، سـبـقـت واقـعـیـت بـر انـدیـشـه ، چـنـان زیـاد بـود کـه انـدیـشـه مـجـال جـولان در مـورد ایـن مـسائل را نیافت . یک باره ، اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى به عنوان ابرقدرت شرق از هم فرو پاشید. اروپاى شرقى از بند کمونیسم و مسکو رهایى یافت . از تـلاشـى امـپـراتـورى شـوراهـا، حـدود پـانـزده کـشـور مستقل در عرصه بین المللى ظاهر شدند. ایدئولوژى کمونیسم به زباله دان تاریخ سپرده شد. وحدت آلمان در قلب اروپا، باعث ظهور یک قدرت اقتصادى و سیاسى در این منطقه گردید. روند تکاملى اروپاى متحد با افزایش اعضاى آن ، به سرعت ، اوج گرفت ، بگونه اى که مى تواند بـه عـنـوان یـک قـطـب اقـتـصـادى ، سـیـاسـى و نـظـامـى در مـقـابـل دیـگـر قـطـبـهـا مـطـرح شـود. جنگ ائتلاف بین المللى علیه عراق ، افق روشنى بر روى آمـریـکـایـیها که سخن از نظم نوین جهانى به زبان مى راندند، گشود؛ نظمى که ایالات متحده آمـریـکـا در سـلسـله مـراتـب قدرت ، تصمیم گیرنده اصلى و نهایى است . روند صلح و سازش اعـراب و اسـرائیـل ، بـه گـمـان بـرخـى از تـحـلیـلگـران ، حل بحران خاورمیانه را نوید مى دهد؛ آنجا که اسرائیل غاصب ، با سلطه بر سرزمین فلسطین ، کانون بحران خاورمیانه را همیشه فروزان نگه داشته است . سازمان آزادى بخش فلسطین (ساف ) بـه رهـبـرى یـاسـر عـرفـات ، با خیانت و خفت ، خون فرزندان فلسطین را به خاطر حفظ امنیت اسـرائیـلى هـاى صـهـیـونـیـسـت مى ریزد. در این میان ، باید به هماهنگى و همکارى بسیار بالاى اعـضـاى شـوراى امـنـیـت اشـاره کـرد کـه جـان تـازه اى به این سازمان بین المللى داده و آمریکا، بـخـوبـى ، از آن بـه عـنـوان ابـزار دیپلماسى خود استفاده مى کند. مجموعه تحولات اخیر را مى تـوان در رونـد هـمـگـرایـى و واگـرایـى در نـظـام بـیـن المـللى مـورد تـجـزیـه و تـحـلیـل قـرار داد. بـراى دسـتـیابى به شناخت منظمترى از این واقعیات بین المللى ، برخى از مـهـمـتـریـن آنـهـا را در ایـن فـصـل مـورد بـررسـى قـرار مـى دهـیـم . مـسـائل مـربـوط بـه سـازمـان مـلل مـتـحـد را در فـصـل بـعـد و نـظـم نـویـن را در آخـریـن فصل این دوره آموزشى ارزیابى خواهیم کرد..