تاریخ روابط بین الملل
قسمت هفتم
89
بـا شـروع عـقـب نـشـیـنـى نـیروهاى عراقى ، در هفدهم اوت 1990، تحقق یکى از ماءموریتهاى مهم یـونـیماگ یعنى تاءیید، تحکیم و نظارت بر آتش بس و عقب نشینى نیروها به مرزهاى شناخته شده بین المللى ، امکان پذیر شد.
یـونـیـمـاگ عـقـب نـشـیـنـى کامل نیروهاى دو طرف به مرزهاى شناخته شده بین المللى را بر طبق قـرارداد 1975 در مـورد مـرز و حـسن همجوارى و پروتکلهاى ضمیمه آن ، تاءیید کرد. علاوه بر وظـایـف فـوق ، طـبـق دسـتـور العـمـل مـنـدرج در گـزارش هـفـتـم اوت دبـیـر کـل ، یـونـیـمـاگ مـاءمـوریـت داشـت تـا مـوافـقـت طـرفـیـن را نـسـبت به سایر ترتیباتى که تا نـیـل بـه راه حـل جامع از طریق مذاکره ، مى تواند به کاهش تنش و ایجاد اعتماد میان آنها، مساعدت کـنـد، کـسـب نـمـایـد؛ اقـدامـاتـى مـانـنـد: ایـجـاد مـنـاطـق جـداسـازى نـیـروهـا (ایـجـاد مـنـاطـق حـایـل ) در دو سـوى مـرزهـاى بـیـن المـللى ، مـحدود ساختن تعداد و بُرد سلاحهاى موجود در مناطق نـزدیـک مـرزهـاى بـیـن المـللى و گـشـت زنـى تـوسـط افـراد نـیـروى دریـایـى سـازمـان ملل متحد در برخى از مناطق حساس در اروند رود یا حوالى آن . طى دوره 26 فوریه تا 28 مارس 1991، مـقـامـات عـراقـى بـه اطـلاع یـونـیـمـاگ رسـانـدنـد کـه مـنـطـقـه حـایل (پیش بینى شده در توافق ششم ژوئیه در جلسه فنى کارشناسان نظامى در تهران ) در سمت مرزهاى عراق ایجاد گردیده است ؛ امّا به دلیل تعلیق موقت عملیات یونیماگ در عراق ، به عـلت آغـاز جـنـگ دوم خـلیـج فـارس ، یـونـیـمـاگ قـادر بـه تاءیید نبود. مقامات ایرانى نیز به یـونیماگ اطلاع دادند که ایجاد ناحیه حایل در سمت مرزهاى خود را آغاز کرده اند. در این خصوص نـیـز بـه دلیـل تضییقاتى که براى آزادى حرکت گشتهاى یونیماگ بر اثر تغییر و تحولات نـاشـى از اشـغـال کـویـت تـوسـط عـراق در مـنطقه به وجود آمد، یونیماگ نتوانست پیشرفتهاى حـاصـل شـده در سـمـت ایـران را تـاءیـیـد کند. با آغاز عملیات نیروهاى چند ملیتى علیه عراق در پـانـزدهـم ژانـویـه 1991، عـنـاصـر بـاقـیـمـانـده یـونـیـمـاگ بـه ایـران انـتـقـال یـافـتند و پس از مدت کوتاهى در فوریه 1991، عملیات یونیماگ پایان یافت و این نیروها منطقه را ترک کردند.(225)
گـروه کمک سازمان ملل متحد در دوره انتقالى به نامیبیا (یونتاگ ـ UNTAG):
دو عملیات سـازمـان مـلل بـا نـام هیاءت تحقیق سازمان ملل متحد در آنگولا ـ معروف به یوناوم UNAVEM ـ صـورت گـرفـته است که نخستین آن در سوم ژانویه 1989 و مورد دوم در سى ام ماه مه 1991 آغـاز گـردیـد. عـملیات تحقیق به عنوان گامى در جهت اجراى قطعنامه 435 شوراى امنیت در مورد اسـتـقلال نامیبیا صورت پذیرفت . مداخله هاى نظامى دولت آفریقاى جنوبى و کوبا در جریان جـنـگ داخـلى آنـگـولا و ادامـه سـلطـه همه جانبه دولت آفریقاى جنوبى بر نامیبیا، موجبات مداخله سـازمـان مـلل مـتـحـد در دوره هـمـگـرایى و تنش زدایى جدید را فراهم آورد. هیاءت ناظران نظامى سازمان ملل متحد بر عقب نشینى نیروهاى کوبایى نظارت داشته و در این راستا، نیروى (یوناوم ـ یـک ) بـه محل اعزام شد. در مرحله بعد، مذاکره میان حکومت قانونى جمهورى خلق آنگولا و گروه شـورشـى اتـحاد ملى براى استقلال کامل آنگولا (یونیتا)، زمینه امضاى (توافقهاى صلح براى آنـگـولا) را در اول مـه 1991 فـراهـم سـاخـت . بـه دنـبـال آن ، حـکـومـت آنـگـولا از سـازمـان مـلل مـتـحـد درخـواست کرد که براى اجراى توافقهاى صلح مشارکت جوید. براى تحقق این ایده ، (یوناوم ـ 2) تشکیل گردید تا بر آتش بس میان حکومت آنگولا و یونیتا نظارت کند. اعضاى این نـیـرو کـه تـا انـجـام انـتـخـابـات آزاد و سـراسـرى بـه وظـایـف خـود عمل مى کردند، متشکل از 350 ناظر نظامى ، 90 پلیس ناظر، 14 عضو واحد پزشکى و حدود 80 کارمند عادى از دبیرخانه سازمان ملل بود.
پـس از خـروج نـیـروهـاى کـوبایى از آنگولا ـ که دولت آفریقاى جنوبى به بهانه آن از به رسـمـیـت شناختن طرح استقلال نامیبیا امتناع مى ورزید ـ زمینه تحقق مصوبات شوراى امنیت و مجمع عـمـومـى بـراى اسـتـقـلال نـامـیـبـیـا فـراهـم شـد. طـرح اسـتـقـلال نـامـیـبـیـا در سـال 1978 طـى قـطـعـنـامـه 435 بـه تـصـویـب سـازمـان مـلل رسـیـد، امـّا اجـراى آن بـا تـاءخـیـرى یـازده سـاله ، در سـال 1989 امـکـان پـذیـر شـد. شـوراى امـنـیـت در شـانزدهم ژانویه 1989 طى قطعنامه 629، تـاریـخ پـیـشـنـهـادى بـراى اجـراى قـطـعـنـامـه شـمـاره 435، یـعـنـى اوّل آوریـل 1989 را تـصـویـب کـرد و از دبـیـر کـل خـواسـتار تعیین تاریخ برقرارى آتش بس رسـمـى مـیان (سواپو) (سازمان مردم آفریقاى جنوب غربى (نامیبیا)، به رهبرى سام نجوما که مـجمع عمومى در 1976 آن را تنها نماینده معتبر مردم نامیبیا به رسمیت شناخته بود) و آفریقاى جـنـوبـى گـردیـد. بـعـلاوه ، ایـن شـورا از آفریقاى جنوبى خواست که هر چه سریعتر نیروى پـلیـس مـوجـود در نـامـیـبیا را به منظور نیل به یک توازن منطقى میان این نیرو و گروه سازمان کـاهـش دهـد. همچنین از دبیر کل خواسته شد تا ترتیبات لازم را براى ماءموریت (یونتاگ ) یعنى تـضـمـیـن اسـتـقـلال نـامـیـبـیـا از طریق برگزارى انتخابات آزاد و عادلانه تحت نظارت سازمان ملل متحد انجام دهد.
90
نیروهاى یونتاگ در اواسط ماه مه سال 1989 با تجهیزات لازم در سراسر سرزمین نامیبیا مستقر شدند وظیفه اساسى این نیرو، ایجاد شرایط لازم براى برگزارى انتخابات آزاد و عادلانه در سـرزمـین استعمارزده اى بود که هیچ گونه تجربه قبلى در مورد انتخابات نداشت . انتخابات از هـفتم تا یازدهم نوامبر 1989 براى تعیین سرنوشت مردم نامیبیا برگزار شد که سام نجوما و حـزب او، بـرنـده انـتـخـابـات بـودنـد. بـدیـن تـرتـیـب ، بـا فـعـالیـت نـیـروى یـونـتـاگ ، استقلال نامیبیا محقق شد.(226)
انقلاب اسلامى و نظم نوین جهانى
دهـه هـشـتـاد مـیـلادى ، دهـه اى سـرنـوشـت سـاز در عـرصه روابط بین المللى بوده است . شتاب تحولات ، هم سیاستمداران و هم تحلیلگران را در بهت و حیرت فرو برد، بگونه اى که کمتر کسى پیش بینى چنین تغییرات شگرفى را کرده بود. گویى جهت تاریخ تغییر کرده و همه چیز رو بـه مـتلاشى شدن مى رفت . شوروى ، ابرقدرت شرق ، فروپاشید و کشورهاى کمونیستى تـحـت عـنـوان بـلوک شـرق ، یـکى پس از دیگرى ، به تغییرات زیرساختى در نظام سیاسى و اقـتـصـادى خـود دسـت زدنـد. اتـحادیه هاى نظامى و اقتصادى دگرگون شد و صورت بندیهاى جدیدى پیدا کردند. روند مداخله سازمان ملل متحد و قدرتهاى بزرگ در مناقشات محلى و منطقه اى ، شـتـاب بـى سـابقه اى یافت . انقلاب اسلامى ایران که از نخستین زنجیره این تحولات بود، به یقین ، مى بایست موضع خود را در برابر واقعیتهاى کنونى و دورنماى آینده مشخص کند.
انـقـلاب اسلامى ایران که نظام جمهورى اسلامى ایران را به ارمغان آورد، از آرمانى فراگیر و جهان شمول برخوردار است . این انقلاب و آرمانش ، حد و مرزى نمى شناسد و در پى قطع سلطه و نـفـوذ قـدرتـهـاى بـزرگ در تعیین سرنوشت ملتها و دولتهاست . رستگارى ، آزادى و سعادت انسانها، در دورترین نقاط عالم ، را هدف غایى خود مى داند و به نظم خاصى در دولتمدارى و جهاندارى معتقد است . سیاست داخلى را بر مبناى نظام ولایت به پیش مى برد و در سیاست خارجى ، حکومت واحد جهانى ، به رهبرى امام زمان حضرت حجة بن الحسن العسگرى (عج )، را نظام مطلوب آیـنـده خـود مى داند. از این رو، نظم نوین جهانى ، که پس از جنگ ائتلاف بین المللى علیه عراق در جریان اشغال کویت و فروپاشى اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى اعلام شد، در ارتباط بـا انـقـلاب اسـلامـى ، بـایـد مـورد ارزیـابـى قـرار گـیـرد. بـدیـن مـنـظـور، ضـمـن بـیـان مـراحـل پـیـشـین نظام جهانى ، نظم نوین جهانى را بررسى کرده و موضعگیرى جمهورى اسلامى ایران را در مورد آن ، تجزیه و تحلیل خواهیم کرد.
91
نظام دو قطبى و مراحل آن
نـظـام بین المللى ، به طور کلى ، بر روابط پیچیده واحدهاى سیاسى به صورت یک مجموعه یـکـپـارچـه و داراى تـعامل ، دلالت دارد. واحدهاى سیاسى که به منزله اجزا و عناصر این سیستم است ، در روابط متقابل خود، رعایت قواعد و اصول حاکم بر سیستم را کرده و رفتار هر یک ، بر دیـگرى تاءثیر مى گذارد. این نوع نگرش به یمن انقلاب صنعتى و انقلابهاى تکنولوژیک و ارتـبـاطـات بـه وجـود آمـد. بـا پـیـدایـش ایـن متغیّرها در عرصه روابط دولتها، قواعد رفتارى مـنظمترى بر عملکرد دولتها حاکم شد. کم کم ، بر میزان و تنوع روابط دولتها افزوده شد و روابـط مـتـقـابـل آنـهـا به صورت مجموعه اى درآمد و نظام بین المللى صورتهاى خاص خود را یـافـت . مـهـمـتـریـن نـقـطـه عـطـف و شاید سرآغاز این گونه روابط را مى توان در معاهده صلح وسـتـفـالى (1648) مـشـاهـده کـرد.(227) نـظـام موازنه قوا از این تاریخ بر روابط متقابل قدرتهاى بزرگ حاکم شد.
نـظـام مـوازنه قوا: جوهره این نظام بر روابط مبتنى بر قدرت نظامى دولتهاى بزرگ استوار اسـت . از قـرن هـفـدهـم ، قـدرتهاى بزرگ اروپایى آن دوران به مدت سه قرن ، این نظم را در روابط متقابل خود اعمال کردند. نظام موازنه قوا، با همه کاستیها و فراز و نشیبهایش ، طى سه قرن متوالى توانست صلح و همکارى نسبى بین المللى را ایجاد و حفظ کند. اتحادها و ائتلافهاى انـعـطـاف پـذیـر این نظام ، یک دوره صلح و ثبات نسبى را براى جامعه بین المللى به ارمغان آورد. بـا ایـن وجـود، شـکـنـنـدگـى مـوجـود در مـاهـیـت مـوازنـه قـوا، سـرانـجـام ، زوال آن را در پـى داشـت . جـنـگ جـهانى اول در سال 1914، در واقع ، پایان این نوع نظام بین المللى مى باشد؛ زیرا روح آن که جلوگیرى از جنگ بین قدرتهاى عمده بود، با آغاز و طولانى شـدن جـنگ جهانى اول (1914 ـ 1918)، از کالبد خارج شد و عمرش به سر آمد. تاسیس جامعه ملل و میثاق آن ، آغاز (سیستم امنیت دسته جمعى ) بود.
سـیـسـتـم امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى : قـدرتـهـاى فـاتـح جـنـگ جـهـانـى اول ، بـا یـک نـگـرش ایـده آلیـسـتـى ، اقـدام بـه تـاءسـیـس جـامـعـه مـلل ، بـه عنوان یک سازمان بین المللى حافظ صلح و گسترش همکارى در جامعه جهانى کردند. امـنـیـت ، در سـیـسـتـم امـنـیت دسته جمعى ، یک پدیده عمومى و همگانى بود؛ پدیده اى که تنها با تـاءمـیـن آن بـراى هـمـه دولتـهـا و مـلتـهـا، پـرهـیـز از تـوسـل بـه زور و در پـیـش گـرفـتـن راه حـل مـسـالمـت آمـیـز بـراى حـل و فـصـل اختلافات را مى توانستند به عنوان قاعده عمومى در رفتار دولتها حاکم گردانند. هـر چـند، در سالهاى نخستین پس از جنگ ، کار آمدى امنیت دسته جمعى با شک و تردید تلقى شد، امـّا بـیـن سالهاى 1925 تا 1929، تقریباً همه قدرتهاى بزرگ ، امنیت دسته جمعى را پایه و اسـاس روابـط و رفـتـار خـود قـرار دادنـد. دهـه 1930، دهـه آزمـون جـامـعـه مـلل و امنیت دسته جمعى بود. تجاوزات واقع شده در این دهه و آغاز جنگ جهانى دوم ، نشان داد که ایـن نـظـام نـمـى تـوانـد صـلح و امـنیت بین المللى را به طور پایدار تاءمین و حفظ کند. پس از پـایـان جنگ جهانى دوم (1945) و ظهور دو قدرت برتر و فاتح (آمریکا و شوروى ) نظام بین الملل به صورت دو قطبى درآمد.
در نظام دو قطبى ، روابط دو ابرقدرت ، در ابعاد (ایدئولوژیک ، سیاسى ، اقتصادى و نظامى )، تـواءم بـا رقـابـت و خـصـومـت بود. جنگ سرد سالهاى 1945 تا 1962، بیانگر این روابط تـخـاصـم آمـیـز اسـت . جـنـگ کـره ، جـنـگ ویـتـنـام ، بـحـران کـانـال سـوئز، دیـوار بـرلیـن ، بـحـران مـوشـکـى کـوبـا و دهها مورد از این نمونه ، همگى از نـمـودهـاى بارز این نوع روابط و نظام مى باشد. آمریکا و شوروى ، زیر چتر نظام دو قطبى ، دنـیـا را بـه مـنـاطـق نـفـوذ خـود تـقـسـیـم کـردنـد، اتـحـادیـه هـاى نـظـامـى و اقـتـصـادى در مـقـابـل یکدیگر ایجاد کرده و هر یک در بالاى هرم سلسله مراتب اقتدار، به سردمدارى بلوکهاى شرق و غرب ، پرداختند. آنها همچنین ، رقابت تسلیحاتى استراتژیک و نیروهاى هسته اى را به نـقـطـه اوج خـود رسـانـدنـد. نـظـام دو قـطـبـى حـدود 45 سال حاکمیت بر جهان ، مراحل زیر را سپرى کرد:
92
الف ـ نظام دوقطبى سازش ناپذیر (غیر منعطف ):
ایـن مـرحله از سال 1945 شروع و تا سال 1962 ادامه داشت . ابر قدرتها در این دوران ، سخت تـریـن مـراحـل جـنـگ سـرد را پـشـت سـر گـذاشتند. تاءسیس اتحادیه هاى نظامى همچون (ناتو، ورشـو، سـنـتـو، آنـزوس (228) و سـیـتـو) و اتـحـادیـه هـاى اقـتـصـادى مـانـنـد (طـرح مارشال ، همکارى اقتصادى اروپا و کمکون ) در این مرحله انجام پذیرفت . رقابتهاى تسلیحاتى اتـمـى در سـطـح گـسـتـرده با استراتژى تلافى بزرگ ، نشان دهنده میزان رقابت و خصمانه بـودن روابـط در ایـن دوره اسـت . ایـن مرحله با بحران موشکى کوبا به پایان رسید. بحران مـوشـکـى کـوبـا بـه ابـرقـدرتـهـا ثـابـت کرد که اگر تعادلى در رقابت بین خود، به وجود نیاورند، امکان تقابل و برخورد هسته اى که به نابودى و انهدام طرفین مى انجامد، وجود خواهد داشت .
ب ـ نظام دو قطبى سازش پذیر (منعطف ):
دوران تـنـش زدایـى ، پـس از بـحـران مـوشـکـى کـوبا، بر روابط ابرقدرتها حاکم شد. وحشت نـاشـى از تـخریب وسیع و عظیم سلاحهاى هسته اى و مشکلات اقتصادى ناشى از هزینه سرسام آور سـلاحـهـاى اسـتـراتـژیک ، ابرقدرتها را به سوى (همزیستى مسالمت آمیز) سوق داد. در این مـرحـله ، تـفـاهـم و سـازش حـاصل شده از مذاکراتِ محدود کردن سلاحهاى استراتژیک ، باعث شد پـیـمـان (سـالت یک ) امضا شود، امّا هر یک از ابرقدرتها، در جهان سوم که حوزه نفوذ و رقابت آنـهـا بـوده و هـسـت ، بـه فـعـالیـت بـیـشـتـرى پـرداخـتـه تـا مـتـحـدیـن زیـادتـرى بـه دسـت آورند.(229)
ج ـ مرحله همکارى کامل و تمام عیار:
جهان پس از یک دوره کوتاه جنگ سرد نوین (1979 ـ 1985) به سمت همکارى و تفاهم بیشتر قدم نـهـاد. مـیـخـائیـل گـوربـاچـف ، صـدر هـیـاءت رئیـسـه اتـحـاد شـوروى ، هـنـگـامـى کـه در سـال 1985 بـه قـدرت رسـیـد، فـصـل نـویـنـى را در روابـط ابـرقـدرتها گشود. سیاستهاى آزادسـازى اقـتـصـادى و سیاسى (پروسترویکا و گلاس نوست )، از تضاد ایدئولوژیکى نظام سرمایه دارى و کمونیسم بشدّت کاست و مجموعه سیاستهاى خارجى وى که دنیاى خلع سلاح شده را نـویـد مـى داد، مـوجـب هـمـکـارى و تـفـاهـم بـى سـابقه در صحنه روابط بین المللى گردید. بـسـیـارى از مـنـاقـشـات مـنـطـقـه اى ، در این رهگذر، که جنبه بین المللى نیز پیدا کرده بودند، حـل و فصل شده و سازمان ملل متحد، در این راستا، از اعتبار و اهمیت بیشترى برخوردار شد، زیرا زمـیـنـه هـاى تـحـقـق سیستم امنیت دسته جمعى و تصمیم گیرى در شوراى امنیّت که فقط از طریق هـمـکـارى و تـفـاهـم حـاصـل مـى شـود، فراهم گشت . کشورهاى اقمارى و متحد نزدیک شوروى (در اروپـاى شـرقـى ) از اسـتـقـلال و قـدرت عـمـل بـیـشـتـرى بـهـره مـنـد شـده و امـکـان استقلال آنها از مسکو فراهم گشت . در سایه چنین تحولات و تغییراتى ، صورت بندى نظام دو قطبى دگرگون شد و بستر مساعد براى شکل گیرى نظم نوین بین المللى مهیا گشت .
93
فروپاشى شوروى ، سرآغاز نظم نوین جهانى
سـرانـجـام ، امـپـراتـورى مـلیـّتـهـا بـه همراه ایدئولوژى کمونیسم ، نظام تک حزبى و سیستم اقـتـصـادى سـوسـیـالیـسـم در سـال 1991 فـروپـاشـیـد و بـه اسـتـقـلال خـواهـى جـمـهـوریـهـاى شـوروى ، جـامـه عـمـل پـوشـانـد و پـانـزده کـشـور مـستقل در صحنه بین المللى ظهور کردند؛ هر چند، تعدادى از این جمهوریها در یک اتحاد نیم بند (جـامـعه مشترک المنافع ) به حیات خود ادامه مى دهند. در واقع ، ظهور قدرت سیاسى گورباچف در سـال 1985، خـود بـه مـنزله دوره اى بود که دنیا به سوى نظم دیگرى سوق داده مى شد؛ زیرا در این مرحله ، کشورهاى اروپاى شرقى از سلطه کمونیسم و مسکو رهایى بسته و اتحاد دو آلمـان نـیـز حاصل شد. در هر صورت ، با متلاشى شدن ابر قدرت شرق ، نظام دو قطبى ، یک پـایه اصلى خود را از دست داد و به طور حتم ، این سیستم نیز به همراه فروپاشى شوروى ، متلاشى گردید. امّا اینکه چه نظام بین المللى ، بر عرصه روابط و رفتار دولتها حاکم شده اسـت ، هـنـوز صـورت بـنـدى آن ، بـخـوبـى مشخص و متعیّن نشده است ؛ از این رو، در اینجا، به اَشکال و صورتهاى محتمل نظم نوین جهانى در آینده اشاره مى کنیم .
1ـ نظام تک قطبى سلسله مراتبى
یکى از صورتهاى احتمالى نظام آینده جهانى ، که آمریکا در پى تحقق آن مى باشد، نظام (تک قـطـبـى ) سـلسله مراتبى است . آمریکا، در این نظام ، رهبرى سیاسى ـ اقتصادى جهان را در دست داشـتـه و سـایـر قدرتها، در رده هاى پایین ترى فعالیت مى کنند. در این راستا، آمریکا خواهان سـلطه کامل بر تمام جهان در ابعاد دموکراسى ، نظام اقتصاد آزاد، تصمیم گیرى بین المللى ، تـجـارت و بـازرگانى آزاد و تسلیحات است . جورج بوش ، رئیس جمهور سابق آمریکا، براى نـخـسـتـیـن بـار سخن از (نظم نوین جهانى ) راند و چندین بار در سخنرانیهاى خود به آن اشاره کـرد.(230) آنـچـه را کـه ایالات متحده آمریکا براى عملى شدن آن تلاش مى کند، به یـقـیـن ، هـمـسـو و هـمـاهـنگ با منافع حیاتى آمریکا مى باشد که جز سلطه و نفوذ همه جانبه بر کل جهان چیز دیگر نیست . به هر حال ، موانعى که آمریکا براى تحقق برنامه سلطه جهانى خود با آن رو به روست ، عبارتند از:
الف ـ مشکلات اقتصادى ـ اجتماعى داخلى آمریکا: این کشور با ششصد میلیارد دلار بدهى خارجى ، از مـقروض ترین دولتهاى جهان است . کسرى بودجه ، عدم موازنه پرداختهاى تجارى خارجى و اغـتـشـاشـات داخـلى ، از سـایـر مـوانـع عـمـده ایـن کـشـور بـراى نیل به این مقصود محسوب مى شود.(231)
ب ـ قطبهاى اقتصادى جهان : ژاپن و اروپاى متحد از قطبهاى عمده اقتصادى جهان هستند. آمریکا که در پـى سـلطـه اقـتـصادى بر جهان است ، به طور طبیعى ، با قدرتمندترین قطبهاى اقتصادى دنـیـا تضاد پیدا خواهد کرد. محدودیتهاى تجارى از جمله موانع بزرگى است که این دولتها مى تـوانـنـد عـلیه آمریکا به کار برند. به تدریج ، ستیز و واگرایى این قدرتهاى اقتصادى ، سد قابل ملاحظه اى براى ناکامى نظم نوین آمریکاییها خواهد بود.(232)
ج ـ نـیـروى احـیا شده مذهبى : جهان از دهه هفتاد به این طرف ، شاهد ظهور نیروى مذهبى احیا شده اى اسـت کـه بـا قدرتهاى جهانى به مبارزه برخاسته و از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است . ایـن نـیـروى مـذهـبـى کـه در کـشـورهـاى اسـلامـى ریـشـه دارد، شـکـل دهـنـده جنبشهاى رهایى بخش است و انقلاب اسلامى ایران از نمودهاى بارز آن است که الهام بـخـش سایر حرکتهاى اسلامى در دورترین نقاط جهان نیز مى باشد.(233) برترى طلبى آمریکا به طور مستقیم با مخالفت این آرمانگرایان اسلامى رو به رو خواهد شد.
د ـ جـهـان سـوم و عـقـب مـانـدگـى فـزایـنـده : یـکـى دیـگـر از عـوامـل بازدارنده سلطه آمریکا بر جهان ، شکاف بین کشورهاى توسعه یافته و عقب مانده است . آگـاهى ملتها در آینده ، مانع جدّى در برابر اراده آمریکا خواهد بود. کشورهاى جهان سوم که در نـظـام دو قـطـبـى بـه سـوى تـشـکیل (جنبش عدم تعهد) روى آوردند، در نظام تک قطبى با سلطه آمریکا، تمهیدات و شیوه هاى دیگر مبارزه را تجربه خواهند کرد.
94
بـه طـور خـلاصـه ، تـمـایل هیاءت حاکمه آمریکا به ایجاد نظم نوین جهانى ، با واقعیات بین المـللى هـمـسـویـى نـدارد. بـلکـه بـر عـکـس ، دورنماى آینده ، تصویرى مبهم و تیره و تار در قـبـال حـاکـمـیـت جـهـانـى آمـریـکـا را نـشـان مـى دهـد. سـخـن (آنـدره فـونـتـن )، تـحـلیـلگـر مسائل بین المللى ، شاید روشن ترین کلام در ترسیم واقعیت مزبور باشد.
با این حال تا کنون هیچ ملتى این چنین نزدیک به سیادت بر جهان نبوده است و ایالات متحده مى تـوانـد مـبـاهـات کـنـد کـه بـا تـرویـج الگـو و نمایش قدرت خود، توانسته است به این مرحله برسد.
حـال بـایـد دیـد آیـا اوّلاً امکان دارد و درثانى مطلوب است که ملتى ، هر قدر بزرگ باشد، به تنهایى مسؤ ولیت صلح جهانى را بر عهده بگیرد؟
هرگونه انحصارى ، نارضایتى به وجود مى آورد، هر قدرتى وقتى زیاد گسترده شد، ضعیف مى شود و گرایش به شاخه شاخه شدن پیدا مى کند.
هـیـچ مـلتـى قـادر نـیـسـت بـه تـنـهـایـى رهـبرى کره زمین را براى مدتى طولانى در دست داشته باشد.(234)
2ـ نظام چند قطبى
یـکـى از مـحـتـمل ترین صورتهاى نظام بین الملل آینده ، نظام چند قطبى است . قطبهاى احتمالى آینده عبارتند از: امریکا، اروپاى متحد و ژاپن .
از آنجا که محور اصلى قدرت در نظام آینده ، (اقتصاد) مى باشد. قطبهاى اقتصادى عمده جهان ، شـکـل دهنده سیستم چند قطبى مى باشند. آمریکا در همین رابطه ، اقدام به ایجاد اتحادیه (نفتا)، مـتـشـکـل از آمـریـکا، کانادا و مکزیک ، کرد که از لحاظ ثروت و مبادلات اقتصادى ، مى تواند به بـزرگـترین قطب اقتصادى دنیا تبدیل گردد. اروپا در یک روند اتحاد و ادغام به اروپاى متحد بـه فـعـالیـت اقـتـصـادى ، مـالى و پـولى هـماهنگ دست زده است . ژاپن به همراه کشورهاى تازه صنعتى شده منطقه پاسیفیک (اقیانوس آرام )، قطب دیگر اقتصادى جهان است .(235)
تـصـویر احتمالى دیگر از نظام چند قطبى در ابعاد اقتصادى ، سیاسى ، نظامى و فرهنگى مى تواند به صورت زیر باشد:
الف ـ قطبهاى اقتصادى : آمریکا، اروپا و ژاپن .
ب ـ قطبهاى نظامى : روسیه و آمریکا (صاحبان اصلى سلاحهاى هسته اى استراتژیک ).
ج ـ قـطـب سـیـاسـى : آمـریـکـا (تـحـت عـنـوان دیـپـلمـاسـى سـازمـان ملل متحد).
د ـ قطبهاى فرهنگى : فرهنگ مذهبى احیا شده و فرهنگ دموکراسى .
3ـ نظام حکومت جهانى واحد
بـعـضـى از تـحـلیـلگـران روابـط بـیـن المـلل کـه بـه نـقـش مـحـورى دیـپـلمـاسـى سـازمـان مـلل مـتـحـد در سـالهاى اخیر با دید خوش بینانه اى مى نگرند، عقیده دارند که نظام آینده (نظام حکومت جهانى ) تحت چتر سازمان ملل متحد خواهد بود. سیستم امنیت دسته جمعى در سالهاى پایانى دهـه 1990، بـارقه اى را در دل آرمانگرایان ایده آلیست در عرصه روابط دولتها و ملتها به وجـود آورد؛ آنـهـا اعتقاد دارند حقوق و اخلاق بین المللى ، راه حلهاى مسالمت آمیز و همکارى دولتها، چاره ساز معضلات کنونى جامعه جهانى است .(236)
تـحـقـق دولت جـهـانـى تـحـت نـظـر سـازمـان مـلل مـتـحـد بـه دو شکل امکان پذیر است :
الف ـ حـفـظ سـاخـتـار کـنـونـى سـازمـان مـلل مـتـحـد: در ایـن صـورت ، اسـتـقـلال و حـاکـمـیـت کـشـورهـا مـحـفـوظ مـى مـانـد و سـازمـان مـلل مـتحد به عنوان یک سازمان بین المللى مقتدر که بیشتر دولتها، منشور آن را امضا کرده اند، عمل خواهد نمود. در این راستا، سازمان ملل با توجه بیشترى به (امنیت )، (صلح )، (حقوق بشر)، (آزادیـهـاى اسـاسـى ) و (تـوسعه ) سعى مى کند نقش مهمترى در صحنه جهانى ایفا کند. سیستم امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى بـا قـبـول هـمـکـارى بـیـشـتـر اعـضـا، کـار آمـد شـده و بـه هـمـیـن دلیـل ، ایـن سـازمان ، در مناطق بحرانى ، قبل از ایجاد کشمکش و جنگ ، اقدام به تصمیم گیرى و عمل مى کند.(237)
ب ـ اصـلاح سـاخـتـار سـازمان ملل متحد: ویلى برانت ، صدر اعظم پیشین آلمان ، از جمله افرادى است که خواهان اصلاح ساختار سازمان ملل متحد است . او طرحى را به نام (ابتکار استکهلم ) به (خـاویـر پـرز دکـوئیـار)، دبـیـر کـل سـابـق سـازمـان مـلل ، ارائه داد و در آن خـواسـتـار تـشـکـیـل یـک دولت جـهـانـى زیـر نـظـر سـازمـان مـلل ـ کـه طـى سـالهـاى دهـه 1920 از سـوى (برتراندراسل )، فیلسوف انگلیسى ، پیشنهاد شده بود ـ گردید.(238)
95
در اینجا، پس از بررسى نظامهاى پیشین ، نظام دو قطبى و احتمالات نظم نوین جهانى ، مواضع جمهورى اسلامى ایران در قبال پدیده اخیر را بیان مى کنیم . انقلاب اسلامى که تجلى و تبلور آن حکومت جمهورى اسلامى ایران است ، در دو استراتژى ، یکى کوتاه مدت و دیگرى بلند مدت ، برنامه ریزى خواهد داشت .
96
انقلاب اسلامى و نظم نوین جهانى
جـمـهـورى اسـلامـى ایـران ، در اسـتـراتـژى خود که با واقعیت کنونى بین المللى نیز همسو مى بـاشـد، بـا تـکـیـه بـر قـانون اساسى ، قرآن و رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ، سیاست حمایت از حـکومت جهانى را در پیش مى گیرد و با نظم نوین آمریکایى به مقابله برمى خیزد. البته ، در اسـتـراتـژى بـلند مدت ، نظام مطلوب تحت رهبرى حضرت ولى عصر(عج ) را بلنداى همت خویش قرار خواهد داد.
97
ردّ نظم نوین جهانى با حاکمیت آمریکا
نـظـام بـیـن الملل تک قطبى تحت سیادت آمریکا و نیز نظام جهانى که یکى از قطبهاى عمده و مؤ ثـّر آن آمـریـکـا باشد، نمى تواند مورد حمایت جمهورى اسلامى ایران قرار گیرد. آمریکا، حدود بـیـش از 45 سال حاکمیت در نظام دو قطبى ، پس از جنگ جهانى دوم ، کارنامه سیاه و تاریکى از عـدالت ، آزادى و اسـتـقـلال را به یادگار گذاشته است . آمریکا در راستاى بلوک بندى جهان ، به ایجاد پیمانها و سازمانهاى نظامى و اقتصادى دست زد تا بر مبناى آنها، اقتدار و سلطه خود را حـفـظ کـنـد، از اسرائیل غاصب در خاورمیانه حمایت کرده و با این کشور که از رعایت هرگونه قوانین بین المللى ابا دارد، پیمان دفاعى و استراتژیکى منعقد کرده است .
آمـریکا در رابطه با کشورهاى جنوب ـ جهان سوم ـ همواره با ابزارهاى (وام و اعتبارات ) و (دانش فـنـى )، آنـهـا را بـه خود وابسته کرده و بحران بدهى را به وجود آورده است . در مناطقى مانند (هـنـدوچـیـن )، جـهـت تـثـبـیـت اقـتـدار خـود، به کشتار وسیع و همه جانبه ویتنامیها دست زد که موجب سـرافـکـنـدگـى بـشـریـت قـرن بـیـسـتـم مـى بـاشـد. ایـن دولت اسـتـکـبـارى ، در قـبـال پـیروزى انقلاب اسلامى و فروپاشى نظام استبدادى شاه در ایران ، ـ که ژاندارم منافع غـرب در خـلیـج فـارس بـود ـ دهـهـا تـوطئه و حتّى براندازى جمهورى اسلامى ایران را تهیه و تـدارک دیـد. در جنگ تحمیلى عراق علیه ایران نیز با حضور گسترده ناوگانهاى آمریکایى در مـنـطـقـه و حـمـایت همه جانبه از عراق ، مشکلات زیادى در راه تحقق آرمانهاى انقلاب اسلامى ایجاد کـرد. بـنـابـرایـن ، ملت مسلمان و انقلابى ایران به همراه رهبر و دولت ، هرگز سر تسلیم در قبال سلطه جویى آمریکا فرود نخواهد آورد و با تمام توان با آن مقابله خواهد کرد.
98
نقش جمهورى اسلامى ایران در نظم نوین جهانى
مـوقـعـیـت اسـتـراتـژیـک ، مـرکـزیـت انـقـلاب اسـلامـى و تـوانـایـیـهـاى بـالقـوه و بـالفـعـل اقـتـصـادى و نـظـامـى جـمـهـورى اسـلامـى ایـران ، نـقـش قـابـل مـلاحـظـه اى را بـراى کـشورمان در نظم نوین بین المللى فراهم مى کند. ایران در منطقه خـاورمـیـانـه و خـلیـج فـارس از اهـمـیـت ژئوپـولتـیـک بـرخـوردار اسـت . آسیاى میانه به همراه اسـتقلال جمهوریهاى شوروى سابق که مشترکات فرهنگى و دینى عمیق با ایران دارند، به این اهـمـیـّت افـزوده اسـت . مـجـمـوعـه ذخایر زیرزمینى ، نیروى انسانى و تجارب نظامى ایران طى سـالهـاى دفـاع مـقـدس ، کشورمان را به طور بالقوه ، آماده ایفاى نقش محورى در نظم نوین مى کـنـد. ایـنـک ، مـحـورهـایـى که امکان مانور در سطح منطقه و جهان را براى ایران فراهم مى کند، بررسى مى کنیم :
الف ـ جـهـان اسلام : مهمترین محورى که جمهورى اسلامى مى تواند در سطح جهانى بر مبناى آن فـعـالیـت کـند (جهان اسلام ) است . مجموعه اى از کشورهاى اسلامى در سه قاره (آسیا، آفریقا و اروپا)، نیروى بالقوه عظیمى است که با رهبرى واحد و خط مشى هماهنگ مى تواند در سیستم بین المـللى ، یک عامل موثر و فعّال باشد. زمینه هاى وحدت و همگرایى در این کشورها در ابعاد زیر وجود دارد:
1 ـ وحدت مذهبى و دینى .
2 ـ وحـدت فرهنگى منطقه اى (اعراب در خلیج فارس ، سیاهان در آفریقا و فارسى زبانان در آسیاى میانه و...).
3 ـ وضعیت مشابه اقتصادى و سیاسى (جهان سومى بودن ).
4 ـ مـشـابـهـت تـاریـخ اسـتـعـمـارى در ایـن کـشـورهـا و مـبـارزات استقلال طلبانه .(239)
جـمـهـورى اسـلامـى مـى تـوانـد بـا بـهـره گـیـرى از این زمینه هاى همگرایى و وحدت ، یک قطب ایـدئولوژیـک در جـهـان ایـجـاد کند که در مقابل سلطه قدرتمندان ، قادر به مقاومت و رویارویى باشد. اگر این تعداد از کشورها در فعالیتهاى اقتصادى به وحدت برسند، مى توانند یک قطب اقـتـصـادى عمده محسوب شوند که آثار سیاسى آن در یکسان بودن سیاستها، اقدامات و تصمیم گیریها در سازمانهاى منطقه اى و بین المللى آشکار مى شود.(240)
ب ـ جـهـان سـوم و جـنبش غیر متعهدها: جنبش غیر متعهدها، مرکز وحدت کشورهاى توسعه نیافته مى بـاشـد کـه تـاکـنـون بـیش از یکصد کشور عضو آن هستند. کشورهاى عضو این جنبش ـ که از یوغ اسـتعمارگران اروپایى رها گشته در چنگال سلطه جوییهاى آمریکا گرفتار شده اند ـ آمادگى زیـادى بـراى پـذیـرش طـرحـهـا و برنامه هاى جمهورى اسلامى دارند و کشورمان با تکیه بر نفرت عمیق ملتها و غارت منافعشان توسط استعمارگران نو، مى تواند این مجموعه عظیم را به سدّى در مقابل و سلطه جویى و سلطه پذیرى تبدیل کند.
ج ـ آسـیـاى مـیـانـه (مـرکزى ): کشورهاى تازه استقلال یافته و رهیده از بند کمونیسم در آسیاى میانه ، امید روشنى را براى مسلمانان در حفظ دین ، فرهنگ و تمدن خود به وجود آورده ، ایران از جـهـت اقـتـصـادى ، فـرهـنـگـى ، ایدئولوژیک و سیاسى مى تواند در مرکزیّت این کشورها قرار گیرد. زمینه هاى مشترک ، (دینى ، فرهنگى و اقتصادى ) مى تواند به روابط عمیق و گسترده اى تـبـدیـل شـود کـه ایـران اسـلامى ، تاءمین کننده بسیارى از نیازهایشان باشد. ایجاد و توسعه سـازمـانهاى منطقه اى ، همچون سازمان کشورهاى همجوار دریاى خزر و اکو، امید روشنى در تحقق ایـن آرمـان اسـت . این منطقه استراتژیک با نیروى انسانى بسیار، منابع زیرزمینى بى شمار و خـلاّقـیـتـهـاى وافـر مـى تـوانـد تـحـت رهبرى دینى و سیاسى جمهورى اسلامى ایران به قطبى تبدیل گردد که در نظم نوین جهانى ، نیروى قابل ملاحظه بشمار آید.(241)
سـازمـان مـلل مـتـحـد: سـازمـان مـلل مـتـحـد، در نـظـم نـویـن جـهـانـى بـا هـر شـکـل و صـورتـى ، داراى اهـمـیـت و نقش بارزى است . این سازمان بین المللى هر چند با مکانیسم شـوراى امـنـیـت ، تـحـت تـاءثـیـر زیـاد قـدرتهاى بزرگ دنیاست ، امّا جمهورى اسلامى ایران در صورت کسب موفقیت در هر یک از قطبهاى یاد شده ، مى تواند به عنوان نیروى بزرگ و عمده در دنیا و سازمان ملل متحد تلقى گردیده و از محرومان و مستضعفان جهان دفاع کند. از این رو، محور سازمان ملل ، محورى مناسب براى ایفاى نقش جهانى جمهورى اسلامى ایران است .
99
ه ـ خـاورمـیانه : خاورمیانه از مناطق مهم و حساس دنیاست ؛ هم در نظام جهانى گذشته و هم در نظم نـویـن آیـنده ، اهمیت اقتصادى آن از لحاظ منابع زیرزمینى بویژه (نفت ) براى کشورهاى صنعتى غیر قابل انکار است . کانال سوئز، به عنوان نزدیک ترین راه دریایى مدیترانه به اقیانوس هـنـد، از اهـمـیـت اسـتراتژیک در این منطقه برخوردار است . فزونى جمعیت مسلمانان در این منطقه ، نـهـضـتـهـا و جنبشها، احزاب اسلامى و انقلابى در میان ملتها، از نظر سیاسى ، حساسیت ویژه اى به منطقه بخشیده است . تواناییهاى بالقوه کشورهایى مانند جمهورى اسلامى ایران ، ترکیه ، پـاکـسـتـان ، مـصـر و عـربستان مى تواند به عنوان مانعى بر سر راه تحقق نظم نوین ادعایى آمـریـکـا بـاشـد. جـمـهـورى اسـلامـى ایران با تکیه بر زمینه هاى مشترک مذهبى ، جغرافیایى و تـاریـخـى مـى تـوانـد ایـن مـنـطـقـه را بـه قـطـبـى اقـتـصـادى و سـیـاسـى تـبـدیـل نـمـایـد. کـنـفـرانـس اسـلامـى مـى تـواند در این زمینه به عنوان ابزار مناسبى در تحقق همگرایى مورد استفاده قرار گیرد.(242)
در ایـنـجـا، پـس از بـررسـى اسـتـراتـژى کـوتـاه مـدت جـمـهـورى اسـلامـى ایـران در قـبـال نـظم نوین جهانى ، استراتژى بلند مدت کشورمان را تحت عنوان ، (نظام جهانى مطلوب ) مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم .
100
دورنماى نظام جهانى مطلوب
نـظـام جهانى مطلوب از دیدگاه اسلام ، نظامى عادلانه است که بر پایه هاى (رهبرى ، قانون ، حـاکـمـیـت و امت واحده ) استوار مى باشد و پس از ظهور امام زمان (عج ) در جهان تحقق مى یابد. ما مـسـلمـانـان وظـیـفـه داریـم کـه در بـرپـایـى آن نـظـام بـر حـق ، تـلاش و کـوشـش وافـى بـه عمل آوریم .
گذر از نظام کنونى و رسیدن به نظام مطلوب ، سه مرحله را ممکن است در برداشته باشد. به عـبـارت دیـگـر، نـظـام مـقـدس جـمـهـورى اسـلامـى ایـران و مـسـلمـانـان جـهـان تـا نیل به نظام مطلوب ، در برابر نظام کنونى و نظم نوین جهانى ، نگرش زیر را خواهند داشت :
نـظـام بـیـن المـللى کـنـونـى : در ایـن نظام که پایه و اساس آن (دولت ـ کشور) است ، ملّتها از یـکـدیـگـر جـدا زنـدگـى مـى کنند و مرزهاى جغرافیایى موجب مرزبندیهاى واقعى بین انسانها و ملّتها گردیده است . جمهورى اسلامى ایران در ارتباط با این نظام بین المللى ، بر مبناى حقوق و قـراردادهاى بین المللى رفتار مى کند. مشارکت فعّال در سازمانهاى بین المللى بر این اساس قـرار دارد کـه در حـد امـکـان روابط ملتها و دولتها را بر مبناى (برابرى )، (حق )، (عدالت ) و (احترام متقابل ) استوار سازد.
حـکـومـت واحـد جـهـانـى : در این فرض که یکى از صورتهاى احتمالى نظام بین المللى آینده مى بـاشـد، مـمـکـن اسـت حـکـومـت جـهـانـى واحـد بـر مـبـنـاى حـاکـمـیـت سـازمـان مـلل مـتـحـد ایـجـاد شـود. در آن نظام ، البتّه ، وظیفه ما بر مبناى استراتژى (دعوت ) براى آگاه سازى ملّتها قرار دارد. جمهورى اسلامى ایران با تکیه بر نیروى ملتها و افکار عمومى جهانى و قـطـبـهـاى قـدرتـمـنـد جـهـان اسـلام ، جـهـان سـوم و آسـیـاى مـیـانـه ، سـعـى در تحقق آرمانهاى عدالتخواهانه در نظام بین المللى دارد.
نـظـام بین المللى امّت واحده (امامت و امت ): نهایى ترین مرحله نظام مطلوب اسلام ، نظام امامت و امت اسـت . امـام بـه عـنـوان مـرکز و قطب آرمانى و فکرى بشریت ، جهت اصلاح جامعه جهانى ، حاکمیت الهـى را در نـظـام بـیـن المـللى به مورد اجرا مى گذارد. تمام ملتها و سرزمینها تحت عنوان (امت واحده ) به سوى کمال و تعالى سوق داده مى شوند.(243)
سـاختار نظام جهانى مطلوب که سعادت و آسایش همه انسانها را در سطح جهانى تاءمین مى کند، بـر سـه مـحـور (تـشکیل حکومت واحد جهانى (بر چیدن مرزها)، قانون واحد (قانون الهى ) و حاکم واحد (اللّه ) استوار است . تشکیل حکومت جهانى واحد، این امکان را براى بشریّت فراهم مى سازد که همه انسانها بدون احساسات و تعلّقات ملّى و ناسیونالیستى در کنار هم با صلح و صمیمیت زنـدگـى کـنـنـد. شـایـد مـهـمـتـریـن عـلت اختلافها، جنگها و نزاعهاى میان آدمیان ، وجود احساسات نـاسـیـونـالیـسـتى باشد. بعلاوه ، تجربه تاریخ انسانى بیانگر آن است که قوانین تدوین شـده انـسـانـى هـرگـز نتوانسته حق و عدالت را به بار آورد. حاکمیت قانون الهى در جامعه بین المـللى مـوجب برخوردارى انسانها از عدالت واقعى گردیده و ریشه بسیارى از منازعات از بین مى رود. حاکمیت الهى در جهان ، زمینه رشد و تعالى بشریت را در تمام ابعاد فراهم کرده ، مایه وحدت در هدف و عمل مى شود و از این طریق به همبستگى نوع انسان منجر مى گردد.
ارکان ساختار نظام مطلوب جهانى
عـنـاصر چهارگانه (رهبرى )، (امت واحده )،( قانون ) و (حاکمیت )، زیر بناى نظم مطلوب اسلامى را تشکیل مى دهد که به بررسى مختصرى از هر یک اکتفا مى شود.
رهبـرى
امـامـت و رهـبرى در نظام جهانى آرمانى اسلام ، مرکز وحدت و یکپارچگى جامعه بشرى است . امام ، زعـامـت مـعـنـوى و سـیـاسـى را بـه عـهـده گرفته ، احکام و فرامین الهى را با تکیه بر ایمان و آگـاهـى مـردم عـمـلى مـى سـازد. امـام در ایـن مـقـام ، داراى چـهـار ویـژگـى ذیل است که به ایشان و مردم جهان ، امکان مى دهد تا حکومت واحد جهانى را بنیاد نهد.
101
الف ـ مـرکـزیـت و قطب ایدئولوژیک (عقیدتى ): بر پا کننده حکومت جهانى اسلام ، امام دوازدهم ، حضرت مهدى (عج )، زمامدار بر حق جهان و هدایت کننده مردم به سوى حق تعالى است . امام از آنجا که واسطه فیض الهى است ، باید محور حرکت و فعالیت بشریت قرار گیرد. کُلِّ جامعه و امت در گـرداگـرد امـام به گردش در آمده و امام هسته مرکزى و نگهدارنده و نظم دهنده جامعه مى باشد. حـضـرت عـلى (ع ) در خـطـبه شقشقیه ، امام را به (قطب الرّحا) یعنى محورى که سنگ آسیاب به دور آن مى چرخد، تشبیه کرده است .
(وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحا)(244)
در حالى که او (خلیفه ) نیک مى دانست که موقعیت و نقش من چون قطب در سنگ آسیاب است .
جـامعه جهانى در عصر ظهور با پیوند خوردن با عنصر امامت به حرکت تکاملى خود ادامه مى دهد. اسـتـعـدادهـاى مـردم در گـرو پـیـروى از او، شـکـوفـایـى نـهـایـى را حـاصـل مـى کـنـنـد. امـام ، راهـبـر ایـمـان و عقیده مردم در تحقق احکام و فرامین الهى است . آرى ، این گـونـه است که امام ، محور و مرکز نظام جهانى قرار گرفته و اداره و هدایت جامعه به دست با کـفـایـت او بـه مـطـلوب نـهـایـى نـائل مـى گـردد. و هـدف آفـریـنـش یـعـنـى کمال انسان به واقعیت مى پیوندد.
ب ـ بـرگـزیـده الهـى : امـام و هـادى بـشـریـت ، مـنـتـخـب خـداسـت ؛ زیـرا تـنـهـا راه وحـى ، راه کـامـل هـدایت است . پروردگار متعال بر انسان و انسانیّت منّت نهاده ، فردى از همه نظر ممتاز را انـتـخـاب و بـه فـرمانروایى جهان گمارده است . این خصیصه در کلام مولى الموحدین على (ع ) چنین بیان شده است :
(وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَ فیهِمُ الْوَصَیَّةُ وَالْوارِثَةُ)(245)
و خـصـائص امـامـت (عـلوم و مـعـارف حـقـه و آیـات و معجزات ) در آنان جمع و حق ایشان است وبس و دربـاره آنـان وصـیـت (رسـول اکرم (ص ) و ارث بردن از (آن وجود محترم ) ثابت است (و ایشان بـه آن حـضـرت از هـر جـهـت نـزدیـکـتـر و سـزاوارتـرند و لیکن بعضى از این امت به وصیت آن بزرگوار عمل نکرده ارث او را پایمال نموده و تخم فساد را در روى زمین پاشیدند.
ج ـ پـذیـرش و بیعت مردم : تحقق امامت در زمینه حکومت به پذیرش مردم وابسته است . به عبارت دیـگـر، هـنگامى امام حاکمیت الهى را محقق مى سازد که مردم با آگاهى به او ایمان آورده ، از سر اخلاص ، تابع وى گردند. بشریت آگاه با قبول حکومت مشروع امام به سوى مصلحت حقیقى خود یعنى هدایت و کمال گام برداشته ، نظام امامت و امت رابنیان مى نهند.
د ـ اسـوه بـودن بـراى امـّت : امـامـت مـسؤ ولیتى بزرگ جهت هدایت مردم است . امام از همه جهات یک انـسـان کـامـل است . بندگان خدا با اعتقاد به رهبرى که تمامى استعدادها و ارزشهاى الهى در او بـه فـعلیّت رسیده مى توانند سیر حقیقى الى اللّه را بپیمایند. از این رو، یک جنبه این نظام ، اطاعت و پیروى از تمامى رفتارها، اخلاقیات ، ایده آلها و دستورات امام مى باشد.
امّت واحـده
یکى دیگر از ارکان نظام جهانى مطلوب ، (امت واحده ) است .
بـدیـن مـعـنـا کـه انـسـانـهـا در آن دوران بـلوغ و شـکـوفـایـى بـه مرحله والاى تعالى رسیده و بالفعل داراى ارزشهاى واقعى انسانى مى گردند؛ برخلاف دوران معاصر که آدمیان به بلاى وحشتناک جهل ، فقر، گمراهى دچار هستند. سیر تکاملى جوامع ، فطرت خدا خواهى و صلح جویى و مـجـمـوعـه الزامـات اجـتـمـاعـى ، جـامـعـه بـشـرى را بـه سـوى تـرقـى و تـکـامـل سـوق داده و بـا هـدایـت امـام بـه وحـدت و یـکـانـگـى کـامـل ، نـایـل مـى آیـد. جوامع بشرى ، از دیدگاه قرآن داراى فطرت یکسان بوده و وحدت امت در نخستین مراحل اجتماعى انسان حاصل بوده است :
102
(کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً)(246)
مردم یک امت بودند.
جـامـعـه جـهـانـى کـه اسـلام نـویـد دهـنـده آن اسـت ، جـامـعـه اى هـمـگـون و متکامل است که استعدادها و ارزشهاى انسانى در آن شکوفا مى گردد و نیازهاى بنیادین فطرت و روح انسانى برآورده مى گردد. قرآن کریم ، چنین نظامى را این گونه بشارت مى دهد:
وَعـَدَ اللّهُ الَّذیـنَ امـَنـُوا مـِنـْکـُمْ وَ عـَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذیـنَ مـِنْ قـَبـْلِهـِمْ وَ لَُیـمـَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً یَعْبُدُونَنى لا یُشْرِکُونَ بى شَیْئاً(247)
خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده اند، وعده داده است که آنان را خلیفه خود در زمین خواهد گرداند؛ آنگونه که پیشینیان را خلیفه گردانیده است . و تحقیقاً دینى را کـه بـراى آنـهـا بـرگـزیـده اسـت مـستقر خواهد ساخت . و مسلّماً به آنها پس از یک دوره بیم و ناامنى ، امنیت خواهد بخشید که دیگرى تنها خداى یگانه را پرستش کنند و دیگرى را شریک خدا قرار ندهند.
قانـون
(قـانـون واحـد) کـه از مـکـتـب انـسان ساز اسلام سرچشمه مى گیرد، از عناصر وحدت بخش نظام مـطـلوب جـهـانـى است . قانون در جامعه بشرى از اهمیت بسزایى برخوردار است ، زیرا قانون ، روابط متقابل انسانها را در جامعه جهانى مشخص مى سازد. جامعه بشرى همواره از نقصان قانون رنـج بـرده و مـى بـرد. عـقـل کـه قـادر بـه تـرسـیـم حـدود و تـعـیـیـن هـمـه جـانـبـه مـسـائل نـبـوده ، هـرگـز یـک سـیـسـتـم حـقـوقـى و قـانـونـى کـامـل ارائه نـداده اسـت . قـانـون شـرع کـه از جـانـب آفـریـدگـار جـهـان بـه وسـیـله وحـى نازل شده ، ویژگى کامل و همه جانبه بودن را داراست و بافطرت انسانها نیز سازگار است . از ایـن رو، در دوران تـحـقـق نـظـام امـامـت و امـت ، قـانـون کـامل و تمام یعنى سیستم حقوقىِ به اجرا درآمده که همه در برابر آن ، یکسان بوده و براى هر شخصى و مقامى نیز به میزان ظرفیت و توانایى اش ، حقوق و وظایفى تعیین گردیده است .
حاکمیت
حاکمیت بالاصالة تنها از آن خداست . اراده جامعه بشرى نیز از آنِ اوست ، چرا که جهان ، مجموعه بـه هـم پـیوسته اى است که تمامى عناصر و ارکانش در ید قدرت الهى است . اراده الهى تعلّق گـرفـتـه که حاکمیت خویش را در باب تدبیر و اداره جامعه (سیاسى ) به انسانهایى تفویض کـنـد کـه تـجـلى اراده اویـنـد ـ هـر چـند این تفویض از قدرت و حاکمیت او چیزى نمى کاهد ـ و آنها (پیامبران و امامان ) مى باشند.
حـاکـمـیـت در نـظـام جـهـانـى مـطـلوب بـه دسـت رهـبـرِ بـرگـزیـده الهـى اسـت کـه از جـانـب او اِعـمـال حاکمیت مى کند. حاکمیت امام به معناى حاکمیت قانون ، عدالت ، حق و معنویت است . جهان تحت حـاکـمـیـت الهـى امـام ، بـه جـهـانـى تـبـدیـل مـى گـردد کـه هـمـگـان در جـهـت تکامل و تعالى ، فعالیت مى کنند.
103
ویژگیهاى نظام برتر مطلوب
بـررسـى بـرخـى از خـصـوصـیات و ویژگیهاى نظام جهانى مطلوب ، آگاهى ما را نسبت به آن افـزایـش داده با این آرمانى ترین ایده اسلامى آشناتر خواهد ساخت . این شناخت ، درخواست ما را از خداى بزرگ جهت تحقّق هر چه زودتر آن بیشتر خواهد کرد. ویژگیهاى عمده این نظام برتر و مطلوب را در اینجا با تکیه بر متون اسلامى بر مى شماریم .
1ـ جهانى بودن :
وحـدت جـامـعـه بـشـرى در زمـیـنـه قـانون ، رهبرى و حاکمیت ، در این نظام مطلوب متحقق شده جهان یکپارچه تحت زعامت امام بر حق قرار مى گیرد. در آن نظام ، تمامى سرزمینها، کلیه ادیان و مذاهب و جمیع ملتها در یک سیستم واحد اداره شده ، تحت تدبیر و هدایت قرار مى گیرند و جهان وطنى ، یکى از آرزوهاى دیرین بشرى ، به وقوع مى پیوندد.
امام صادق (ع ) در تفسیر آیه شریفه زیر:
(هـُوَ الَّذى اَرْسـَلَ رَسـُولَهُ بـِالْهـُدى وَ دیـنِ الْحـَقِّ لِیـُظـْهـِرَهُ عـَلَى الدّیـنِ کـُلِّهِ وِ لَوْکـَرِهـَ الْمُشْرِکُونَ)(248)
اوسـت خدایى که رسول خود را به هدایت (خلق ) و آیین حق فرستاد تا بر تمامى ادیان تسلط و برترى دهد؛ هر چند کافران ناخشنود باشند.
مى فرماید:
(سوگند به خدا هنوز تفسیر این آیه تحقق نیافته است ).
و در پاسخ راوى که پرسید: فدایت شوم ، پس چه زمانى تحقق مى یابد؟ فرمود:
وقتى با اراده خدا، قائم قیام کند.(249)
بـدیـن تـرتـیـب ، حـکـومـت واحد جهانى با الهام از امداد و به کارگیرى تکنیکها و فنون نوین و پیشرفته قابل انجام خواهد بود. تداوم و استمرار آن نیز با تدبیر، دانش و بینش امام و آگاهى امـت مـیـسـّر مـى باشد. بشارتها و وعده هاى قرآن کریم از حکومت جهانى ، ریشه محکم اعتقادى این ایده اسلامى قرار گرفته و اراده الهى ، تحقق آن را تضمین نموده است . چنانچه قرآن شریف مى فرماید:
(وَ نـُریـدُ اَنْ نـَمـُنَّ عـَلَى الَّذیـنَ اسـْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلُهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ)(250)
اراده ما بر این قرار گرفته است که بر مستضعفین منّت نهاده و آنها را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم و در زمین مکنتشان دهیم .
2ـ عدالت :
از ویـژگـیـهاى بارز نظام جهانى مطلوب ، عدالت فراگیر آن است . تاریخ جهان بیانگرظلم و جـورهاى بى شمار بر محرومان و مستضعفان بوده و در آینده بشریت نیز ظلم ، تبعیض ، استثمار و اسـتـعـمـار در هـمـه ابـعـاد تـوسـعـه و گـسـتـرش یـافـتـه و نسل انسان را تهدید به نابودى مى کند. در روایات زیادى چنین آمده است .
(یَمْلاَُ اللّهُ بِهِ الاَْرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جُوْراً)(251)
خـداونـد بـه وسـیـله او (حـضـرت مـهـدى (ع ) زمـیـن را پـر از عدل و داد مى کند، پس از آنکه از جور وستم پر شده باشد.
نـظـام اجـتـمـاعـى عـادلانه اى در پى ظهور حضرت مهدى (عج ) برقرار مى شود که در پرتوآن تـمـامـى ستمها، جورها و تبعیضها از جامعه بشرى ریشه کن شده و عدالت جایگزین آن مى شود. عـدالت در زمینه اقتصادى به گونه اى فراگیر خواهد شد که حتى یک نفر نیازمند به صدقه و کـمـک مـالى پـیـدا نـمـى شـود. عـلى بـن عـقـبـه از پـدرش چـنـیـن نقل مى کند:
(اِذا قامَ الْقائِمُ، حَکَمَ بِالْعَدْلِ، وَارْتَفَعَ الْجَوْرُ فى اَیّامِهِ، وَ اَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ، وَ اَخْرَجَتِ الاَْرْضُ بـَرَکـاتـِهـا، وَ رُدَّ کـُلُّ حَقٍّ اِلى اَهْلِهِ... وَ لا یَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ وَ لا لِبِرِّهِ لِشُمُولِ الْغِنى جَمیعَ الْمُؤْمِنینَ)(252)
هـنـگـامـى کـه قائم قیام کند؛ بر اساس عدالت حکم مى کند، و ظلم و جور در دوران او برچیده مى شود، و راهها در پرتو وجودش امن و امان مى گردد، و زمین برکاتش را خارج مى سازد و هر حقّى بـه صـاحـبـش مى رسد... و کسى ، موردى را براى انفاق و صدقه و کمک مالى نمى یابد، زیرا همه مؤ منان بى نیاز و غنى خواهند شد... .
104
3ـ امنیت :
امـنـیـت از ضـرورى ترین مسائل حفظ و تداوم جامعه انسانى است . این مساءله از آرزوهاى طالبان صـلح و آرامش بوده و هست . تاریخ روابط بین الملل ، آن گونه که در بحثهاى پیشین گذشت ، شـاهـدِ ارائه راه حـلهـایـى بـراى حفظ امنیت و صلح بوده که از میان آنها مى توان به سیستمهاى (مـوازنـه قوا)، (امنیت دسته جمعى ) و (حکومت جهانى ) اشاره کرد؛ امّا هیچ یک از راه حلهاى یاد شده تـا کـنـون نتوانسته امنیت واقعى را براى جامعه بشرى به ارمغان آورد، بلکه بر عکس ، به هر مـیـزان تـکـنـولوژى و تـسـلیـحات پیشرفته تر گردید، امکان تهدید به امنیت و حتّى نابودى نسل بشر توسط سلاحهاى هسته اى افزایش یافت .
امـنـیت در نظام جهانى مورد نظر اسلام به نحو مطلوب تاءمین خواهد شد. قرآن کریم این بشارت را بـه مـؤ مـنـان مـى دهـد کـه در نـظـام خـلافـتِ مـؤ مـنـان بـر زمـیـن ، امـنـیـت کامل برقرار خواهد شد:
﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ... وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً....﴾ (253)
خـداونـد بـه مـؤ مـنان و شایسته کاران وعده داده است که آنان را جانشینان زمین قرار دهد... و دوران خوف آنان را به دوران امنیت تبدیل نماید... .
در نـظـام مطلوب که بارزترین ویژگیهایش (عدالت )، رشد معنویت و اخلاق ، و وجود رهبرى با خصیصه انسان کامل است ، به یقین ، امنیت کامل برقرار مى شود؛ چرا که تمامى ریشه هاى ناامنى از بین مى رود.
4ـ رشد:
(رشد) و (تعالى ) انسان و جامعه بشرى از خصوصیات برجسته نظام آرمانى عصر ظهور است . مهمترین زمینه ها و ابعاد این رشد عبارتند از:
الف ـ پـیـشـرفـت سـریـع عـلوم : عـلم و دانـش بـشـرى در آن دوران بـه مـنـتـهـى درجـه تـکـامـل خـود مـى رسـد، چـه آن عـلومـى کـه بـراى آبـادى و عـمـران و سهولت در امور است (علوم تـجـربـى ) و چـه علوم مربوط به اصول زندگى صحیح انسانى (علوم انسانى ). نوسازى و پـیـشـرفـت جـامـعـه انـسـانـى ، تـنـهـا بـا ابـزار علم امکان پذیر است که در آن عصر به نهایت شکوفایى خود مى رسد. امام صادق (ع ) مى فرماید:
اَلْعـِلْمُ سـَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمیعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفانِ، فَلَمْ یَعْرِفِ النّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ، فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرینَ حَرْفاً؛ فَبَثَّها فِى النّاسِ وَ ضَمَّ اِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتّى یَبُثَّها سَبْعَةُ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً(254)
عـلم و دانـش بیست و هفت حرف (بیست و هفت شعبه و شاخه ) است ، تمام آنچه پیامبران الهى براى مـردم آورده انـد دو حـرف بـیش نبود و مردم تا کنون جز آن دو حرف را نشناخته اند، اما هنگامى که قائم ما قیام کند. بیست و پنج حرف (شعبه و شاخه علم ) دیگر را آشکار مى سازد و در میان مردم مـنـتـشـر مـى کـنـد، دو حـرف دیـگـر را بـه آن ضـمـیـمـه مـى کـنـد تـا بـیـسـت و هـفـت حـرف کامل و منتشر گردد.
انـدیـشـه و عـقـل آدمـى نـیـز تـحـت هـدایـت و ارشـاد آن انـسـان کـامـل ، حـضـرت مـهـدى (عـج )، شکوفا شده بینش وسیع و والا پیدا مى کند. امام باقر(ع ) در این مورد فرمود:
اِذا قـامَ قـائِمـُنـا وَضـَعَ یـَدَهُ عـَلى رُؤُسِ الْعـِبـادِ فـَجـُمـِعَ بـِهـا عـُقـُولُهـُمْ وَ کـَمـُلَتْ بـِهـا اَخْلاقُهُمْ(255)
هـنـگـامـى کـه قـائم مـا قـیـام کـنـد، دسـتـش را بـر سـر بـنـدگـان گـذارد پـس عقل و اخلاقشان کامل گردد.
ارتـبـاط امـام بـا سـایرین و نیز انسانها با یکدیگر در سراسر جهان در پرتو رشد علم ، به آسانى انجام گرفته ، اداره حکومت واحد جهانى نیز عملى گردد.
ب ـ پـیـشـرفـت اقـتـصـادى : عصر ظهور را عصر توسعه اقتصادى و اجتماعى همه جانبه نیز مى تـوانـیـم بـنـامـیـم . در سـیـستم اقتصادى حاکم بر نظام مطلوب اوّلاً، تمامى علوم و دانش به کار گرفته مى شوند، ثانیاً، سازماندهى صحیح تولید موجب حداکثر بازدهى مى گردد و ثالثاً، زمـین کلیه منابع و استعداد خود را در اختیار انسان قرار مى دهد تا بهره بردارى از آن به تمام و کمال انجام پذیرد.
105
اِنَّهُ یـَبـْلُغُ سـُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوزُ وَ لا یَبْقى فِى الاَْرْضِ خَرابٌ اِلاّ یَعْمُرُهُ(256)
حـکـومـت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنجینه هاى زمین براى او ظاهر مى گردد و در سراسر جهان جاى ویرانى باقى نخواهد ماند، مگر آن که آن را آباد خواهد ساخت .
از ایـن رو، در نـظـام مـطـلوب اوّلاً شکاف بزرگ بین ملتهاى فقیر و غنى که امروزه بحران عظیم فـقـر و گـرسـنـگـى را بـراى کـشـورهـاى توسعه یافته در بردارد، از بین مى رود، تعاون و همکارى همگانى جهت ایجاد زندگى بهتر و ایده آل براى نوع بشر آغاز مى گردد، تمامى ملتها از ثمرات توسعه اقتصادى ، اجتماعى ، سیاسى و فرهنگى بهره مند مى شوند. ثانیاً، تحت یک سـیـسـتـم واحـد بـیـن المـللى ، امـکـان بـهـره ورى هـمـگان از منابع طبیعى فراهم مى شود، منابع زیـرزمـیـنـى ، دانـش و تـکـنولوژى تنها مختص به کشورهایى که در آن منطقه جغرافیایى قرار دارنـد نـیـسـت ؛ بـلکـه تـمامى ابزارهاى ترقى و پیشرفت به صورت عادلانه در اختیار همگان قرار مى گیرد.
ج ـ تـعـالى و تـکـامـل اخـلاق و مـعنویت : بشر در عصر حاضر نتوانسته به موازات رشد علمى و صـنـعـتـى خـود بـه رشـد مـعـنـوى و اخـلاقـى دسـت یابد. خلا معنوى و اخلاقى بشریّت در عصر شکوفایى صنعت در جوامع پیشرفته ، موجب نگرانیهاى عمده دانشمندان ، مصلحان اجتماعى و حتّى سیاستمداران شده است .
تـکـامـل فـرهـنـگـى و اخـلاقـى انـسـانـهـا از ویـژگـیـهـاى آشـکـار دوران ظـهـور و شـکـل گـیـرى نـظـام مـطـلوب است . ایمان بشر تحت تعلیمات صحیح و رهبرى امام ، بگونه اى پرورش مى یابد که به خودى خود، حلاّل بسیارى از مشکلات کنونى است .
اصـولاً رفتار و کردار آدمى از انگیزه ها و خصوصیات درونى او ناشى مى شود. نفوس انسانى هنگامى که تحت سیستم تعلیم و تربیت صحیح ، تزکیه شود، به طور حتم و یقین ، رفتارهایش تـصـحـیـح مـى گـردد. در عـصـر ظـهـور، بـه مـدد عـنـصـر مـحـورى (امـامـت ) تـهـذیب نفوس آدمیان حاصل مى گردد و جامعه انسانى به خلوص و صمیمیت خواهد رسید.
بخش دوّم
( اصول روابط بین الملل )
روابط بین الملل ، نگرشها و تئوریها
دانـش روابـط بـیـن المـلل ، دانشى جدید است که پس از جنگ جهانى دوم به عنوان یک رشته مستقلِ عـلمـى (257) در عـلوم آکـادمیک پایه گذارى شد. نگرشها و تئوریهاى این علم ، هنوز به مرحله عام و مورد پذیرش همه نظریه پردازان این رشته ، نرسیده و تنها در سطح (تئورى مـیـان بـرد)(258)، اتـفـاق نـظـرهـایـى وجـود دارد. ایـن فصل در برگیرنده تعریف روابط بین الملل ، دیدگاهها و تئوریهاى مهم این نظم است .
106
تعریف روابط بین الملل
دولتـهـا، سـازمـانـهـا و نـهـادهایى که جامعه بین المللى را مى سازند، داراى روابط و مناسبات سـیـاسـى ، اقـتـصـادى و فـرهـنـگـى هـسـتـنـد کـه بـیـانـگـر روابـط متقابل آنهاست ؛ آن گونه که این روابط مى تواند به صورتهاى روابط دوستانه (همکارى )، رقـابـت و تـعـارض آمـیـز (سـتـیـز یـا مـنـاقـشـه ) بـاشـد. اصـطـلاح روابـط بـیـن الملل به :
(مـجـمـوعه اقدامات و کنشهاى متقابل واحدهاى حکومتى و نیز نهادهاى غیر دولتى و همچنین روندهاى سیاسى میان ملتها اطلاق مى شود.)(259)
قـلمـرو دانـش روابـط بـین المللى بسیار گسترده و وسیع است . همان طورى که از تعریف فوق پـیـداست ، تمامى داد و ستدها و تعامل بین واحدهاى سیاسى (دولتها) و سازمانهاى بین المللى و مـؤ سسات غیر دولتى ، در حوزه بررسى و مطالعات این علم قرار مى گیرد(260)از این رو، روابط سیاسى ، کنسولى ، اقتصادى ، بازرگانى ، فرهنگى ، نظامى ، استراتژیک ، دوسـتـى و هـمـجـوارى ، اطـلاعـاتى و خبرى و روابط با سازمانهاى بین المللى ، موضوعات مهم روابـط بـیـن المـلل مـى بـاشـنـد. بـعـلاوه ، رونـدها و نظامهاى حاکم بر جامعه بین المللى مانند موازنه قوا و نظام دو قطبى ، نیز در این رشته مورد بررسى قرار مى گیرد.
روابـط بـیـن الملل ، سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، مفاهیمى نزدیک به هم هستند که آگاهى از تـفـاوتـهـایـشـان در درس اصـول روابـط بـیـن المـلل ضـرورى اسـت . روابـط بـیـن المـلل ، چـنانچه گذشت ، مجموعه اقدامات حکومتها در برقرارى روابط دیپلماتیک ، قطع روابط سیاسى ، انعقاد قراردادها و عضویت در سازمانهاى بین المللى و همچنین فعالیتهاى شرکتها و مؤ سـسـات غـیـر دولتـى اسـت . سـیـاسـت بـیـن المـلل ، بـه رفـتـار دولتـهـا و عـکـس العـمـل یا پاسخ دولتهاى دیگر اشاره دارد. در این صورت ، این مفهوم تنها به عملکرد دولتها مـحـدود مـى شود. واژه سیاست خارجى که در مقابل سیاست داخلى است ، در برگیرنده تصمیمها و سـیـاسـتـهـاى یـک دولت در عـرصه روابط خارجى است . این مفهوم به تدوین ، اجرا و ارزیابى تـصـمـیـم گـیـریـهـایـى کـه از دیـدگـاه خـاص یـک کـشـور، جنبه برون مرزى دارد، مربوط مى شود.(261)
مـحور و موضوعاتى که تحت عنوان روابط بین الملل مطالعه مى شود، امروزه ، خود در نظامهاى عـلمـى مـخـتـلفـى ، تـجـزیـه و تـحـلیـل مـى شـود. مـسـایـل تـاریـخـى در (تـاریـخ روابـط بین المـلل )، قـراردادهـا و مـعـاهـدات در (حـقـوق بـیـن المـلل ) رونـد و اصـول کـلى حـاکـم بـر جـامـعـه بـیـن المـللى در (اصـول روابـط بـیـن المـلل ) و... بـررسـى مـى شـود. در ایـن دوره آمـوزشـى ، هـفـت فـصـل اول بـه تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل و پـنـج فـصـل پـایـانـى بـه اصول روابط بین الملل اختصاص یافته است .
107
نگرشها در مطالعات روابط بین الملل
روابـط بین المللى ، از نظر موضوعات و محتوا و نیز روش شناختى ، دستخوش تحولاتى عمیق شـده اسـت . ایـن امـر، مـوجـب شـکل گیرى نگرشها، برداشتها و مکتبهاى متفاوت در علم روابط بین الملل گردیده که همچنان ادامه دارد. در این قسمت به دو نظر یاد شده اشاره مى شود.
الف ـ محتوا و موضوعات
مـوضـوعـات مـورد مـطـالعـه مـحـقـقـان و پـژوهـشـگران بین المللى ، در قرون مختلف ، بسته به چگونگى روابط، تعداد دولتها و نهادهاى بین المللى ، متفاوت بود. افزایش دولتها در عرصه بـیـن المـلل و پیچیده تر شدن روابط در ابعاد اقتصادى ، سیاسى ، نظامى و فرهنگى و همچنین ظهور سازمانهاى بین المللى ، موجب طرح موضوعاتى نوین در گستره این علم گردید.
در قـرن هـجـدهـم و نـوزدهـم ، مـسـایل مهم بین المللى شامل خطرات سیاسى ، تجارب دیپلماتها و نـظـریـات نـظـامـیـان ، بـویـژه در نـظـریـه هـاى اسـتـراتـژى و هـمـچـنـیـن حـقـوق بـیـن المـلل ، بـیـشـتـریـن مـحـتـواى مـتـون روابـط بـیـن المـللى را تشکیل مى داد.(262)
مـوضـوعـات عـمـده مـورد تـوجـه مـتـفـکـران جـامـعـه بـیـن المـللى ، در اوایل قرن بیستم و پس از وقوع جنگ جهانى اوّل ، عبارت بود از: سازمانهاى بین المللى ، جامعه مـلل ، خـلع سـلاح ، قـوانـیـن جـنـگ و بـى طـرفـى ، قـراردادهـا، حـقـوق بـیـن الملل ، کنفرانسهاى بین المللى و اخلاق و ارزشهاى بین المللى .(263)
جنگ جهانى دوّم ، نقطه عطفى در روابط بین الملل بود؛ از یکسو، مکانیسمهاى حفظ صلح در سطح جـهـانى ، بویژه از طریق جامعه ملل ، نتوانست آرمان بزرگ بشریت (حفظ صلح و امنیت ) را تحقق بخشد. از سویى دیگر، پدیده هاى نوینى مانند رقابت بلوکهاى سرمایه دارى و کمونیست ، جنگ سـرد، سـلاحهاى اتمى و کشورهاى نو استقلال و جدید، موجب پیچیدگى روابط بین المللى شد، بـگـونـه اى کـه نـیـاز بـه مـطـالعه علمى و منظم در سطح تئورى و کاربردى ، بشدّت احساس گردید. از این زمان به بعد، علم روابط بین الملل پایه گذارى شد.(264)
مـبـاحـث و مـطـالعـات عـلمـى مـعـاصـر در ایـن رشـتـه ، بـیـشـتـر شکل نظرى و تئوریک به خود گرفته و تمامى تلاشها، بر آن است که از واقعیات و حوادث ، قـواعـد و قـوانـیـنى استخراج شود که امکان تعمیم آنها وجود داشته باشد. نظریه هاى سیستم ، بـازدارنـدگـى ، امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى ، مـوازنـه قـوا، امـپـریـالیـسـم و وابـسـتـگـى متقابل از جمله آنهاست .
ایـن مـجـادلات در مـحـتـوا و موضوعات روابط بین الملل ، موجب پیدایش دو مکتب (آرمان گرایى ) و (واقـع گـرایـى ) شـد. آرمـان گـرایـان کـه مـروّج انـدیـشـه هـاى ایـده آلیـسـتى در روابط بین المـلل بـودنـد، بـه مـوضوعاتى چون منافع جمعى ، نهادهاى بین المللى ، دادگاه افکار عمومى جـهـانـى ، حـقـوق بـیـن المـلل و ارزشـهـاى اخـلاقـى در سـطـح جـامـعـه بـیـن الملل ، علاقمند بوده ، ترتیبات امنیت دسته جمعى را تنها راه حلّ حفظ صلح بین المللى مى دانند. در مـقـابـل ، واقـعـگـرایـان بـه عـنـوان وفـاداران بـه سـنـّت رئالیـسـتـى و سـیـاسـت قـدرت (265)، مـحـورهایى مانند حاکمیّت ملّى ، قدرت نظامى و تسلیحات ، دیپلماسى مخفى و مـوازنـه قـوا را مـهـمترین مباحث علم روابط بین المللى تلقى مى کنند. این اسلوب فکرى بیش از آنـکـه مـکـانـیـسـم حفظ صلح را در خلع سلاح عمومى و اشتراک منافع عمومى جستجو کند، افزایش قـدرت نـظـامـى بـراى حـفـظ امنیت ملّى را توصیه مى کند که در نهایت به حفظ صلح و امنیت بین المللى از طریق سیستم موازنه قوا منجر خواهد شد.(266)
ب ـ روش
تـحـقـیـق و پـژوهـش در جـمـع آورى اطـلاعـات ، طـبـقـه بـنـدى و تـجـزیـه و تـحـلیـل آنـهـا، سـه رهـیـافـت را در عـلم روابط بین الملل بنیان نهاد. این سه برداشت ، برحسب ترتیب تاریخى ، عبارتند از: سنّت گرایى ، رفتار گرایى و فرا رفتار گرایى .
در شـیـوه سـنـّت گـرایـى ، مـوضـوعـات خـاص در روابـط بـیـن المـلل ، گـزیـنـش شـده و اطـلاعات در مورد آنها بطور مشروح و تفصیلى جمع آورى مى گردید. آنـگـاه تجزیه و تحلیل منطقى براى پدیده ها از جهت علّتها و نتایج و پیامدها ارائه مى شد. در ایـن روش ، اعـتـقـاد بـه قـواعـد عام و قوانین کلى در مورد پدیده هاى سیاسى و بین المللى وجود نداشت و در نتیجه ، تنها جزئیات هر پدیده اى بدون ارتباط با موارد مشابه آن ، مورد بررسى و تحلیل قرار مى گرفت . بر همین اساس ، وجود هرگونه تئورى و نظریه در علم روابط بین الملل ، مورد انکار پژوهشگران سنّت گرا بود. توصیف پدیده ها، اغلب تحت تاءثیر نظریات و قـضـاوتـهـاى ذهـنـى و شـخـصـى قـرار گـرفـتـه ، بـشـدّت از اسـتـنـتـاجـات قابل تعلیم پرهیز مى شد.(267)
108
رفـتـار گـرایـان ، خـود تـحـت تـاءثـیـر روش رفـتار گرایى و (علوم دقیقه ) که موفّقیّتهاى شـایـان تـوجه به دست آورده بود، قرار گرفتند و قصد خود را مبنى بر به کارگیرى شیوه هـاى عـلمـى در مـورد پـدیده هاى بین المللى اعلام داشتند. اعتقاد محققان رفتارگرا آن بود که با اسـتفاده از مجموعه اى از روشهاى مختلف مانند (بررسى مدلهاى بازى و شبیه سازى ، همبستگى آمـارى ، مـدل سـازى و کـاربـرد تـحـلیـلهـاى آمـارى هـمـراه بـا کامپیوتر)، مى توان به نظریه پردازى در این علم دست زد. شیوه رفتارى از طریق تجرید، انتزاع و تعمیم ، قواعد کلى و عام را استخراج کرده ، بگونه اى که قابل تعمیم به موارد مشابه بوده و امکان پیش بینى رفتارها و اقدامات دولتها و سایر عوامل مؤ ثر در عرصه جهانى را امکان پذیر سازد.(268)
فـرا رفـتـارگـرایـى ، بـه عـنـوان رهیافت سوم ، تلفیقى از روشهاى سنّتى و رفتارى است . دانـشـمـنـدان و تحلیلگران روابط بین المللى که طرفدار این برداشت هستند، درصددند تا با بـهـره گـیـرى از جـنـبـه هـاى مـثبت دو برداشت سنّت گرایى و رفتار گرایى ، علم روابط بین المـلل را هـر چـه بـیـشـتـر کـاربـردى کـرده و بـه صـورت حـلاّل مـشـکـلات جـامـعـه جـهـانى امروزى درآورند. آنان به طور جدّى ، نگران عمده ترین مشکلات کـنونى جامعه بشرى مانند خطر جنگ اتمى ، آلودگى محیط زیست و فقر عمومى بوده ، تحقیقات خود را در این راستا قرار داده اند. این تحقیقات داراى ویژگیهاى زیر مى باشد:
مـا در مـتون دهه 1970 به بعد، هم دقّت علمى مى بینیم و هم توصیف و قضاوت ، هم طبقه بندى موضوعى مى بینیم و هم تقسیم بندى مفهومى ، هم نظریه پردازى مى بینیم و هم مباحث کاربردى ، هـم تـوجـّه به گذشته و تاریخ مى بینیم و هم تعلّق به وضعیت موجود و تهدیدات آینده ، هم اشراق و بصیرت مى بینیم و هم حسّاسیّت به سندیت و مدرک .(269)
روشـهـاى مـطـالعه ، شناخت و تحلیل پدیده هاى بین المللى ، به موازات افزایش پیچیدگیها و هـمـبـسـتـگـیـهـا در نـظـام دولتـهـا و نـظـام بـیـن المـلل ، در مـعـرض تـحـول و تـغـیـیـر قـرار دارد. حـوزه ایـن عـلم ، هـمـانـند سایر حوزه هاى علوم انسانى ، همگام با پـیـشـرفتهاى تکنولوژیک معاصر، گسترده شده و نیاز به استفاده از شیوه ها و تکنیکهاى نوین تر براى نیل به شناخت واقعى از پدیده ها احساس مى شود.(270)
109
تئوریهاى مهم روابط بین الملل
تـئورى یـا نظریه (271)، مجموعه اى از فرضیه ها، قضایا یا گفتارهایى است که بـر مبناى قواعد منطق با یکدیگر در ارتباط بوده ، مبیّن بخشى از واقعیت است .(272) وظـیـفـه اصـلى نـظـریـه ، تـبـیـیـن واقـعـیـت اسـت و در عـلم روابـط بـیـن المـلل ، تـبـیـیـن واقـعـیـتها و پدیده هاى بین المللى ، مورد نظر مى باشد. تبیین به معناى بیان روابـط عـلّى یـا تـاءثـیـر گـذارى و تـاءثـیـرپـذیـرى بـیـن عـوامـل و پـدیـده هـاسـت . بـنـابـرایـن ، عـلم روابـط بـیـن الملل ، دانشى است در ارتباط با تبیین ، توضیح و تشریح روابط و رفتار کشورها، محیط بین المللى و حوادث مهم جهانى .
نـظـریـه پـردازى در دانـش روابـط بـیـن المـلل ، بـه رغـم گسترش و پیشرفت آن ، هنوز داراى تـنـگـناها و محدودیتهاى بسیارى است . این امر شاید بیش از همه بدان خاطر است که موضوع این علم ، وسیع و گسترده مى باشد و مجموعه عوامل تاءثیرگذار و تاءثیرپذیر را نمى توان یک جـا در نـظـریـه اى واحـد ارائه کـرد. بـعـلاوه ، اخـتـلاف نـظـر در بـرداشتها و نگرشها و همچنین روشـهـاى مـتـفـاوت مـورد اسـتـفـاده در جـمـع آورى ، طـبـقـه بـنـدى و تـحـلیـل داده هـا و اطـلاعـات ، امـکـان پـذیـرش نـظـریه واحد را امرى بعید و ناممکن ساخته است ، بگونه اى که یکى از صاحبنظران این رشته چنین اظهار نظر کرده است :
یـک تـئورى کـلى روابـط بـیـن المـللى وجـود نـدارد و نـمـى تـوانـد وجـود داشـتـه باشد.(273)
نظریه هاى روابط بین الملل را مى توان بطور کلى تحت سه مقوله دسته بندى کرد: نخست از آنـهـا کـه (نـظـریـه هـاى هـمکارى ) نام گرفته ، شامل تبیین روابط و رفتار دولتها براساس فـرضـیـه هـمـکـارى اسـت . در ایـن مـقـوله ، تـئوریـهاى همگرایى ، کارکرد گرایى ، وابستگى مـتـقـابـل ، تـحـقـیـقـات صـلح ، ارتباطات و... قرار مى گیرند. مقوله دوم با عنوان (نظریه هاى کـشـمـکـش و مـنـازعه )، در برگیرنده تئوریهاى تحلیل منازعات ، بازدارندگى ، توازن قوا و بـازیـهـاسـت . در مـقـوله سـوم زیـر نـام (نـظـریـه هـاى نـظـام بـیـن المـلل ) تـئوریـهـاى سـیـستمها و وابستگى جاى دارند. در اینجا، تنها به عمده ترین تئوریهاى روابط بین الملل که در این سه مقوله جاى دارند، اشاره خواهد شد.
1ـ تئورى همگرایى
تئورى همگرایى درصدد تبیین پدیده همگرایى (274)، بویژه همگرایى منطقه اى در اروپـاسـت . هـمـگرایى به معناى وحدت و ادغام نهادهاى ملّى در مراکز و سازمانهاى فرا ملّى ، یک پدیده رایج در قارّه اروپاى بعد از جنگ جهانى دوّم بوده است . تئورى همگرایى قصد آن داشته و دارد کـه ضـمن تجزیه و تحلیل این پدیده ، چگونگى توسعه و گسترش آن را در سطح بین المللى نشان دهد.
فـرآیـنـدى کـه طـى آن مـلّتـهـا از تـمـایـل و تـوانـایـى خـویـش نـسـبـت بـه تـدبـیـر مـسـتـقـل سـیـاسـت خـارجـى و سـیـاسـتهاى اساسى داخلى خود صرف نظر کرده ، در عوض در پى تـصـمـیـم گـیـرى مـشـتـرک و یـا تـفـویـض رونـد تـصـمـیم گیرى به سازمانهاى ناظر جدیدى هستند.(275)
بـراسـاس ایـن تـعـریـف ، رونـد جـدیـد صـرف نـظـر کـردن از حـاکـمـیـّت مـلّى و تمایل به پذیرش اقتدار فراملّى (276)، از مفروضات اصلى تئورى همگرایى است . در ایـن رونـد، مـلّتـهـا و رهـبـران سـیـاسـى در مـى یـابـنـد کـه نـیـل بـه اهـداف و مـنافع ملّى ، تنها در سایه تصمیم گیرى جمعى و مشارکت در یک نظام همگرا، بیشترین بهره دهى و مطلوبیّت را به همراه دارد. بنابراین ، دولتها و ملّتها به جاى تکیه بر نـاسـیـونـالیسم و خوداتکایى داخلى ، به آرمانها، سازمانها و تصمیمهاى مافوق ملى ، گرایش پیدا مى کنند.
حـرکـت وحـدت گـرایـى ، از حـوزه و قـلمـرو اقـتـصادى به سوى حوزه سیاسى است . بنابراین فـرض ، نـخـسـتین عرصه همگرایى در حوزه اقتصادى نمود مى یابد؛ آنگاه به حوزه سیاسى و امـنـیـّتـى سـرایـت پـیـدا مـى کـنـد. تـشـکـیـل جـامـعـه (زغـال و فـولاد اروپـا)(277) در سـال 1330 ه ـ ش / 1951، مـتـشـکـل از کـشـورهـاى آلمـان ، فـرانـسـه ، ایـتالیا، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ ، به عنوان یک نهاد اقتصادى فراملّى ، نمونه تاریخى و واقعى همگرایى و وحدت در حـوزه اقـتـصـادى اسـت .(278) گـسترش و توسعه این پدیده به قلمرو سیاسى و امـنـیـتى ، با فراز و نشیبهایش ، به آرمان وحدت اروپا منجر شد که تحقق آن ، به رغم موانع و تـنـگـنـاهـاى مـوجـود، تـجربه هاى عملى را پشت سر گذاشته است .(279) درستى یا نـادرسـتى این فرضیه موجب مجادلاتى چند براى تئورى همگرایى بود، بگونه اى که برخى از تـحـلیـلگـران بـا اسـتـنـاد بـه شـواهـد تـاریـخـى و سـایـر دلایل منطقى ، در موفقیت کامل این فرضیه تردید کردند.(280)
110
نظریه همگرایى ، انگاره اى به نام (فرهنگ سیاسى یا وجدان سیاسى ) را تصور مى کند که شکل گیرى نهادهاى فوق ملّى ، متاءثر از آن مى باشد. در واقع ، آنچه که همگرایى ، (و بطور خاص همگرایى منطقه اى ) خوانده مى شود، ناشى از ضرورتهاى سیاسى و امنیتى محض نبوده ، بلکه بروز نوعى فرهنگ سیاسى نوین ، زمینه هاى ایجاد آن را فراهم کرده است . فرهنگ نوین داراى عـنـاصـر و الزامـاتى فراتر از ملّى گرایان و ناسیونالیسم مى باشد و بر اندیشه و آرمـان فـوق مـلى گـرایـى اسـتـوار اسـت . ایـن انـگـاره نـیـز مـورد انتقاداتى چند قرار گرفت و مقبولیّت عام نیافت .(281)
نـظریه همگرایى ، علاوه بر تجزیه و تحلیل تئوریک از پدیده همگرایى ، تحقق این آرمان را در قـالب (وحـدت مـنـطـقـه اى (منطقه گرایى )، (وحدت ساختارى (فدرالیسم )، (وحدت جهانى (یـونیورسالیسم ) امکان پذیر مى داند. وحدت منطقه اى اشاره به تجانس ارزشى ، انتظارات مـشـتـرک و تـفـاهـم بر سر اهداف و منافع همگون دارد که موجب همکارى و اتحاد بین کشورهاى یک مـنـطـقـه مـى شـود. مـنـطـقـه بـه طـور عـمده در برگیرنده قلمرو جغرافیایى خاصى است که در جـغـرافـیـاى سـیـاسـى مـشـخص شده است ؛ مانند منطقه اروپایى (اروپاى غربى )، آسیاى جنوب شرقى ، آفریقا، آمریکاى لاتین و... .
فـدرالیـسـم یـا وحـدت سـاخـتـارى بـه تـجـمـع و اتـحـاد دولتـهـا تحت چتر یک قانون اساسى فـدرال اطلاق مى شود. براساس این گونه وحدت ، دولتها با صرف نظر کردن از قسمتى از حـاکـمـیت خود، یک ارگان فراملّى تاءسیس مى کنند که قسمت عمده اى از حاکمیت ملى بدان تفویض مى شود. همگرایى و وحدت در قالب فدرالیسم ، نمونه هایى مانند ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و سوئیس را شامل مى شود.
وحـدت جـهـانـى یـا یـونـیـور سـالیسم ، ایده اى خوش بینانه نسبت به توافق و تفاهم ملتها و دولتـهـا بـوده کـه ابـتـدا بـه صـورت آرمان حکومت جهانى واحد در قرن نوزدهم در اروپا مطرح گـردید و سرانجام به شکل سازمانهاى بین المللى نمود پیدا کرد. حکومت جهانى واحد، بیانگر دنـیـایـى اسـت که حاکمیت ملّى برچیده شده و همه ملّتها تحت یک اقتدار فراملّى و جهانى قرار مى گـیـرنـد، در حـالى کـه سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، بـویـژه جـامـعـه مـلل و سـازمـان مـلل مـتـحـد، در صـدد حـفـظ حـاکـمـیـت مـلّى و استقلال دولتها بوده و هستند و تنها بشارت دهنده این ارمغان هستند که روابط و مناسبات دولتها از طـریـق دیـپـلمـاسـى و راه حـلهـاى مـسـالمـت آمـیـز، بـدون تـوسـل بـه زور و جـنـگ ، امـکـان پـذیـر اسـت . بـدیـن سـان ، وحـدت و هـمـگـرایـى در شکل جهانى آن ، خواستار همبستگى و همکارى دولتها در عرصه هاى مختلف براى ایجاد جامعه بین المللى داراى صلح ، ثبات و امنیت مى باشد.(282)
ایـن نـکـتـه در پایان بحث تئورى همگرایى شایسته ذکر است که مجموعه تحولات جارى در دهه پـایـانـى قـرن بیستم ، این تئورى را فاقد اعتبار کرده است . شاید بیش از آنکه روند وحدت و هـمـبـسـتـگـى در مـیـان دولتـهـا و مـلتـهـا پـدیـدار گـردد، توسل به ملّیت ، حاکمیت ملّى و حتّى قومیّت در جامعه بین المللى عصر کنونى ما چهره نموده است . از آنـجـا کـه اعـتـبـار و ارزش هـر نـظـریـه اى به محک تجربه و آزمایش بستگى دارد، تجربه کنونى جوامع ، تا حدود زیادى بطلان همگرایى را در سطح بین المللى نشان مى دهد.
2ـ وابستگى متقابل (283)
نظریه وابستگى متقابل همانند نظریه همگرایى ، در طیف (تئوریهاى همکارى ) قرار دارد. قصد اصلى نظریه پردازان وابستگى متقابل ، از یکسو، تبیین کاهش کارآیى قدرت نظامى در روابط بین الملل و از سویى دیگر، گسترش همکارى بین دولتها براى رسیدن به دنیایى با ثبات و داراى امـنـیّت مى باشد. نظریه وابستگى متقابل بر این نکته اساسى مبتنى است که : در سیستم بـیـن المـللى مـعـاصـر، مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى ، جـایـگـزیـن مـسـایـل سـیـاسـى و امنیّتى شده و از این رو، زور و خشونت نمى تواند کارآیى مناسب در روابط اقـتـصـادى بـیـن دولتـهـا داشـتـه بـاشـد، بـلکـه بـر عـکـس ، مـذاکـره ، چـانه زنى ، ارتباطات مـتـقـابـل و هـمـکـارى مـى تـوانـد مـنـافـع اقـتـصـادى و تـکـنـولوژیـکـى طـرفـیـن را تـاءمـیـن کند.(284)
111
مـفـروضـات نـظـریـه وابـسـتـگـى مـتـقـابـل : چـنـدیـن فـرض پـایـه اى وجود دارد که وابستگى متقابل بر اساس آنها بنیاد نهاده شده است . مهمترین آنها عبارتند از:
الف ـ سـلاحـهـاى هـسـته اى و بازدارندگى : بشر در ساخت سلاحهاى تهاجمى و کاربرد ابزار خـشـونت ، عالى ترین دستاورد خود یعنى تسلیحات اتمى را ابداع کرد؛ امّا توسعه و گسترش ایـن تـسلیحات ، موجب عدم به کارگیرى و استفاده صلح آمیز آنها توسط بشر شده است ؛ زیرا اسـتـعـمـال سلاحهاى مخرّب اتمى ، انهدام کامل طرفین و نابودى حتمى دو طرف منازعه را در پى دارد. بنابراین ، از آنجا که جنگ ، وسیله دستیابى به اهداف مورد نظر است ، نه نابودى خود و حـتّى طرف مقابل ، امکان استفاده از این نوع تسلیحات ، حتّى در سطح محدود آن ، وجود ندارد. این امـر، موجب بازدارندگى شده و به نوبه خود، زمینه هاى همکارى ، گفت و شنود، بده و بستان و رسیدن به مقاصد از طریقِ مذاکره و چانه زنى را فراهم کرده است .
ب ـ اهـمـیـت مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى : سـاختار سیستم بین المللى کنونى ، بر خلاف قرون گـذشـتـه ، بـر سـیـاسـت مـبـتـنـى بـر قـدرت اسـتـوار نـبـوده ، بـلکـه وابـسـتـگـى مـتـقـابـل بـویـژه در مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى ، بـنـیـاد نـظـام بـیـن المـللى مـعـاصـر را شـکـل مـى دهـد. امـروزه ، مـسـایـل اقـتـصـادى بـیـش از آنـکـه بـه سـیـاسـت مـلت ـ کـشـور و در داخل یک دولت ارتباط داشته باشد، به مجموعه رفتارها و روابط دولتهاى دیگر وابسته است . به عبارت دیگر، اقتصاد بین المللى و جهانى ، بر نظام بین المللى سایه افکنده است و تداوم ایـن ساخت ، تنها از راه تداوم صلح ، ثبات و امنیت ممکن است . در نتیجه ، دولتها به جهت اهمیّتى کـه بـه رفـاه مـلّى خود مى دهند، ناچارند از طریق دیپلماسى و ابزارهاى مسالمت آمیز با واحدهاى سـیـاسـى دیـگـر رابـطـه داشـتـه بـاشـنـد. ایـن امـر نـیـز بـه نـوبـه خـود، یک نوع وابستگى مـتـقـابـل بین دولتها به وجود مى آورد که هر چه بیشتر در جستجوى راه حلهاى مشترک صلح آمیز به جاى تاءکید بر زور و راه حلهاى خشونت آمیز برآیند.(285)
ج ـ حـسـّاسـیـت و آسـیب پذیرى : رفتار کشورها، در سیستم بین المللى معاصر، از اهمّیت ویژه اى بـرخـوردار اسـت ، بدین معنا که رفتار هر کشور بطور مستقیم یا غیرمستقیم بر کشورهاى دیگر تـاءثـیـر مى گذارد. کشورها نسبت به رفتارهاى یکدیگر حسّاسیت خاصى دارند و همواره رفتار یـک کـشـور، بـا عـکـس العمل و واکنش کشور یا کشورهاى دیگر روبه رو است . این حساسیت اشاره ضـمـنـى بـه آسـیـب پـذیـرى نیز دارد. آسیب پذیرى یعنى صدمه دیدن و خسارت وارد شدن به طرحها، برنامه ها و سیاستهاى یک دولت .(286) با توجه به این دو مفهوم ، دولتها بـه هـنـگـام تـدویـن سـیـاسـتـهـا و خـط مشى هاى خود، باید واکنشهاى کشورهاى دیگر را در نظر گرفته و منافع ملّى خود را در چارچوب لحاظ منافع ملى دیگران ، بنگرند. وجود چنین عناصرى در روابط بین دولتها، خود باعث وابستگى متقابل در سطحى پیچیده تر مى گردد.
د ـ عـدم مـنـاسـبـت زور در روابـط اقتصادى : روابط کشورها در ابعاد مختلف اقتصادى ، سیاسى ، نـظـامـى و امـنـیتى و فرهنگى به قرارى مى باشد که از میان آنها، روابط اقتصادى در سطحى بـسـیـار وسـیـع و گـسـتـرده قـرار دارد و جـایـگـاه مـهـمـى نـیـز در روابـط مـتـقـابـل دولتها یافته است . ایجاد و استمرار این نوع روابط، تنها در گرو هماهنگى و همکارى بوده و نمى تواند بر مبناى زور تنظیم شود. چانه زنى ، مذاکره ، بده و بستان ، امتیاز دادن و امـتـیـاز گـرفـتـن ، مـنـاسـب ترین راه کارهاى مناسبات اقتصادى مى باشند و از این رو، خشونت و کاربرد زور، هیچ تناسبى در روابط تجارى و بازرگانى نداشته و برعکس مى تواند موجبات رکود اقتصادى را فراهم آورد.
112
ه ـ عـدم خـودکـفـایـى و اسـتـقـلال اقـتـصـادى : مـفـاهـیـم (خـودکـفـایـى ) و (استقلال اقتصادى )، دیگر معناى مطلق و کلاسیک خود را از دست داده اند. هیچ کشورى به تنهایى نـمـى تـوانـد نـیـازهـاى اقـتـصـادى خـود را بـرطـرف کـنـد و بـه خـودکـفـایـى کـامـل و تـمـام عیار دست یابد. کشورهاى توسعه یافته و توسعه نیافته به یکدیگر وابسته انـد، زیرا در صورت قطع مواد اولیه از سوى کشورهاى جهان سوم ، جهان صنعتى نمى تواند بـه حـیـات اقـتـصـادى خـود ادامـه دهـد و در مـقـابـل نیز، اگر کالاهاى صنعتى متوقف شوند، روند تـوسـعـه و نـوسـازى در کـشـورهـاى جهان سوم دچار اختلال مى شود. از این رو، گفته مى شود: اسـتـقـلال اقـتـصـادى چـیـزى مـربـوط بـه روزگـار پیشین است (287) و دولت ملّى در عمل به عنوان یک واحد اقتصادى مستقل وجود ندارد.(288)
و ـ تـغییر معناى قدرت : قدرت به معناى زور در سیاست علیا(289)، معنا و مفهوم پیدا مـى کـنـد. نـقـش قـدرت در سـیـاست حاد و امنیّتى ، اجبار و الزام است ، در حالى که نقش قدرت در سیاست سفلى ، پاداش و تشویق است و عوامل قدرت نیز از تجهیزات نظامى و تعدد نفرات ارتش ، به میزان توسعه ، (دانش و تکنولوژى تغییر) یافته است .(290)
تئورى وابستگى متقابل ، با تکیه بر فرضیه هاى یاد شده ، در پى ایجاد و تبیین جهانى است کـه در آن از ارزش و اهـمیّت حاکمیت ملّى کاسته شده و همگونى و تفاهم بیشترى بین دولتها به وجـود آیـد. دولتها به جاى توسل به زور در حل اختلافات ، روشهاى مسالمت آمیز را انتخاب مى کنند. بطور کلّى حل بسیارى از مشکلات به مسایل بین المللى وابسته است و در سطح ملّى ، امکان چـاره سـازى آنـهـا وجـود نـدارد. بـنـابـرایـن ، بـا تـغـیـیـر سـاخـتـار دولتـهـا و نـظـام بـیـن المـلل از نـظـامـى و امـنـیـتـى بـه اقـتـصـادى ، روابـط و راه حـلهـا نـیـز بـه نـوبـه خـود تحوّل یافته ، صلح و ثبات ، جایگزین جنگ و خشونت خواهد شد.
3ـ نظریه بازیها(291)
ایـن نـظـریـه در مـقـوله ، (نظریه هاى کشمکش و منازعه ) قرار دارد؛ یعنى بیش از آنکه بیانگر هـمـکـارى و هـمـاهنگى در رفتار سیاستمداران و دولتها باشد، نشان دهنده تعارض و کشمکش بین آنـهاست . تبیین نظریه بازیها از واقعیت بین المللى بدین نحو است که عرصه روابط دولتها هـمـانـنـد صـحـنـه شـطـرنـج اسـت . دولتـهـا و دولتـمـردان به مثابه بازیگرانى هستند که در مـقـابل یکدیگر قرار گرفته اند. بُرد و باخت در این بازى ، بستگى به مهارت ، حدس نزدیک به واقع ، بد یا خوب بازى کردن طرف مقابل ، اطلاعات و... دارد. نظریه بازیها درصدد است تـا بـا بـیـان استراتژیها و سیاستهاى مختلف در یک وضعیت و شرایط مشخص ، منطقى ترین و عقلانى ترین سنجش و انتخاب را نشان دهد. به عبارتى دیگر، آن استراتژى را انتخاب مى کند که کمترین هزینه و باخت را داشته و بیشترین سود و بُرد را به ارمغان آورد.
مبانى نظرى تئورى بازیها بدین شرح است :
الف ـ آگـاهـى از قـواعـد بـازى : بـازیگران از قواعد بازى مطّلع هستند و مى دانند که چگونه امـتـیـاز از دسـت مـى دهـنـد و چـگـونـه بـه دسـت مـى آورنـد. آنـهـا هـمـچـنـیـن از عـوامـل نـیـرومـنـدى و قـدرت در بـازى آگـاه هـسـتـنـد. بـه طـور مـثـال مـى دانـنـد کـه داشـتـن سـلاحهاى استراتژیک ، میزان تولید ناخالص ملى در سطح بالا و انسجام و اتحاد درونى از عوامل نیرومندى محسوب مى شود.
ب ـ تـعـداد و تـنوّع بازیگران : به هر میزان که تعداد بازیگران افزایش مى یابد، به همان نسبت ، بازى از پیچیدگى بیشترى برخوردار مى شود.
ج ـ بـُرد و بـاخـت ، بـسـتـگـى بـه نـوع بـازى دارد: اگـر بـازى از نـوع (حـاصـل جـمـع صـفـر) بـاشـد، بـُرد یـکـى بـه مـعـنـاى بـاخـت دیگرى است . اگر بازى از نوع (حاصل جمع غیر صفر) باشد، آن دو در بُرد و باخت شریک هستند.
113
د ـ بـلوف : در یـک بـازى ، طـرفین تلاش مى کنند میزان تواناییهاى خود را بیش از واقع ، جلوه دهـنـد. بـلوف بـه مـعـناى واقعى نشان دادن یک امر غیرواقعى است . بازیگران سیاسى همواره در پى بزرگ نمایى امکانات و ابزارهاى خویش هستند.
ه ـ قـاعـده بـیـشـترین کمینه یا کمترین بیشینه (292): بازیگران ، بویژه در صحنه سـیـاسـت ، هـمـواره نـمـى تـوانـنـد در انـتظار بهترین انتخاب باشند. آنان ناچارند از میان بد و بدتر، بد را انتخاب و از میان بدتر و بدترین ، بدتر را برگزینند. این انتخابها، معروف بـه (بـیـشـتـریـن کـمـیـنـه یـا بـهـتـریـن کـهـیـنـه ) و (کـمـتـرین بیشینه یا بدترین بهینه ) مى بـاشـد.(293) البـتـه ، ایـن اصـل در قـاعده فقهى اسلام نیز وجود دارد و عنوان (دفع افسد به فاسد) به خود گرفته است .
در اینجا به طور اختصار به انواع بازیها اشاره مى کنیم :
1 ـ بـازى بـا حـاصـل جـمـع صـفـر:(294) در ایـن نـوع بـازى ، هر بازیکن به میزان امـتـیـازى کـه بـه دسـت مـى آورد، طـرف مـقـابل او به همان میزان امتیاز از دست مى دهد. جمع جبرى امـتـیـازات ، مساوى با صفر است . بطور مثال ، اگر بازیگرى ده امتیاز کسب کند، بازیگر حریف او، ده امـتـیـاز (بـه هـمـان انـدازه ) از دسـت مـى دهـد. در بـازى بـا حـاصـل جـمـع صـفـر، رقـابـت کـامـل وجـود دارد و هـیـچ نـقـطـه تعادل و مشترکى ، براى طرفین جهت تفاهم و وحدت وجود ندارد.
2 ـ بـازى با حاصل جمع غیر صفر:(295) همکارى دو بازیگر، اساس این نوع بازى را تشکیل مى دهد. آنها در سود و زیان شریک هستند و اگر یکى به میزان ده امتیاز به دست آورد، طرف مقابل او نیز به میزانى کمتر یا بیشتر امتیاز به دست مى آورد. جمع جبرى بُردها و باختها صـفـر نـبـوده و بـازیـگران در چند مرحله بازى ، بده و بستانهایى با یکدیگر دارند. این نوع بـازى را (بـازى بـا حـاصـل جمع متغیّر)(296) نیز مى گویند. بر خلاف بازى نوع اوّل ، تـنـهـا رقـابـت محض نمى تواند سود طرفین را تاءمین کند و نیاز به همکارى در عین وجود رقابت ، احساس مى شود.
نمونه هاى بازى : نظریه پردازان بازى از مثالهاى مشهورى براى ارائه تئورى خود بهره مى جـویـنـد؛ از آن جـمـله : (مـعـمـّاى زنـدانـى )(297) و (بـازى بـُزدل ) اسـت .(298) در بـازى (مـعـمـّاى زنـدانـى ) فـرض مـى شود، دو نفر متهم به قـتـل تـوسـط پـلیـس دسـتـگـیـر مى شوند. آنان در اتاقهاى جداگانه بازجویى شده و در ازاى اعـتـراف یـا سـکـوت ، پـاداش گـرفـتـه یـا مـجـازات مـى شـونـد. پـیـشـنـهـادهـاى زیـر در مقابل آنها وجود داشته و از میان آنها مى توانند یکى را برگزینند.
الف ـ یک سال زندان ؛ در مقابل سکوت هر دو زندانى .
ب ـ بیست سال زندان ؛ در مقابل اعتراف هر دو زندانى در یک روز.
ج ـ زنـدانـى مـادام العـمـر؛ در مـقـابـل پـیـمـان شـکـنـى طـرف مقابل .
ایـنـکـه هـر کـدام چـه راه حـلى را انـتـخـاب کـرده و نـتـیـجـه چـه خـواهـد شـد، در جدول به شکل زیر نمایش داده مى شود:
(الف ) و (ب ) بازیگران (دو زندانى )
(ه ) و (ص ) همکارى و صدمه
حاصل هر حالت براى (الف ) در گوشه بالاى سمت راست و براى (ب ) در گوشه پایین سمت چپ در هر مربع نشان داده شده است .
(ص ) 2 ـ ب (ه) 1 ـ ب 1 ـ الف (ه ) 2 ـ الف (ص )
اگـر هـر دو زنـدانـى (الف و ب ) سـکـوت کـنـنـد، تـنـهـا یـک سال زندانى مى شوند. پس با اتخاذ این نوع استراتژى ، هر دو سود مى برند. اگر زندانى (الف ) بـا مـسـؤ ولان زنـدان همکارى کند، آزاد گشته و زندانى (ب ) مادام العمر در زندان باقى خـواهـد مـانـد. اگـر زنـدانـى (ب ) با مسؤ لان زندان همکارى کند، آزاد مى شود و زندانى (الف ) بـراى هـمـیشه در زندان باقى مى ماند. اگر هر دو پیمان شکنى کنند و در یک روز اعتراف کنند، هر دو به بیست سال زندان محکوم مى شوند یعنى با اتخاذ این استراتژى هر دو ضرر مى کنند.
114
در بـازى (بُزدل ) فرض مى شود دو راننده با اتومبیلى با سرعت هشتاد کیلومتر روى خط وسط خـیـابـان بـه سـمـت یـکـدیـگـر رانـنـدگـى مـى کـنـنـد. اگـر هـیـچ یـک از دو رانـنـده ، فـرمـان اتـومـبـیـل را به سمت راست نچرخاند، هر دو در جریان یک تصادف شدید کشته خواهند شد. اگر یـکـى از دو رانـنـده بـه مـسـیـر خود ادامه دهد و دیگرى جا خالى کند، اوّلى با کسب اعتبار در چشم تـمـاشـاگـران ، امـتـیـاز بـه دسـت مـى آورد و دیـگـرى بـه عـنـوان بُزدل و ترسو، با از دست دادن حیثیت و احترام خود در نزد ناظران ، امتیاز منفى مى گیرد. چنانچه هر دو در آنِ واحد، تصمیم بگیرند که با انحراف از خط وسط، خود را از خطر نجات دهند، هرچند ترسو معرفى مى شوند، امّا با سرشکن کردن این بُزدلى بین آن دو، میزان امتیاز از دست رفته بـراى هـر دو کـاهـش مـى یـابـد. جـدول زیـر، ایـن نـحـوه رفـتـار در بـازى را نـشـان مـى دهد.(299)
اسـتـراتـژیـهـاى بـازیـکـن دوم الف اسـتـراتـژیـهـاى بـازیـکـن اول ب
ب الف
نتیجه تئورى بازى : اوّل آن که ، رفتار سیاسى ، یک رفتار عقلانى و منطقى است و بازیگران صـحنه سیاست و روابط بین الملل ، با محاسبه و سنجش راه حلها، دست به بهترین انتخاب ممکن مـى زنـنـد. دوم آن کـه اطـلاعات براى بازیکنان ، نقش بسیار زیادى دارد؛ با افزایش اطلاعات ، امکان دستیابى به انتخاب بهتر نیز افزایش مى یابد. سوّم آنکه ، حدس و احتمالات ، یک عنصر مـهـم در بازى است . اگر بتوان حدس نزدیک به واقع زد، میزان موفقیت بسیار بالا خواهد بود. بـراى نـیـل بـه ایـن مـقصود، آشنایى با اهداف بازیگران ، منافع آنها و راههاى اقناع آنها اهمیت دارد. در واقـع ، یـک بازیگر به رابطه بین میزان (پرداختها) و میزان (امتیازات ) نگاه مى کند و راه حل مناسب را با حدس قوى گزینش مى کند.
4ـ توازن قوا(300) (موازنه قدرت )
تـئورى تـوازن قـوا کـه جـزو تئوریهاى کشمکش و منازعه است ، هم براى تبیین دوران تاریخى مـبـتـنـى بر توازن قوا طرح و ارائه شده است و هم براى توصیه به سیاستمداران ؛ توصیه براى سیاستى که اساس آن را موازنه قدرت شکل دهد.
تـوازن قـوا داراى مـعانى مختلفى است و تحلیلگران این تئورى نتوانسته اند بر معناى واحدى اتـفـاق کنند. برخى آن را وضعیت یا شرایطى دانسته اند که رضایت خاطر نسبتا گسترده اى از توزیع قدرت وجود دارد. به عبارت دیگر، قدرتهاى مهم و عمده از نحوه توزیع قدرت راضى هستند.
عـده اى اعـتـقـادشـان بـر آن اسـت کـه تـوازن قـوا به نظام و سیستمى اشاره دارد که بازیگران اصـلى ، هـویـت ، تمامیت و استقلال خود را از طریق فرآیند ایجاد توازن ، تاءمین و حفظ مى کنند. بنابر تعریف بعضى از محققان دیگر، موازنه قدرت ، قانون رفتار دولتهاست ، بدین معنا که آنـان در صـورت رویـارویـى بـا قـدرتـى مـتـجـاوز و بـرهـم زنـنـده تـعـادل ، بـه تاءسیس یک ائتلاف متوازن کننده مبادرت ورزیده واز ظهور قدرتى مسلط و برتر جلوگیرى مى کنند.(301)
مکانیسم موازنه قوا، از لحاظ تاریخى ، از سالهاى 1648 ـ 1789 و 1815 ـ 1914 بر اروپا حـاکـم بـود. انـعـقاد قرار داد صلح وستفالى (1648) سرآغاز موازنه قوا در اروپا دانسته شده اسـت ؛ قـرار دادى کـه اثـرات آن شامل (استقلال و تساوى کشورها) ، (عدم مداخله پاپ و کلیسا در امـور خـارجـى دولتـهـاى اروپـایـى )، (تـکـویـن حـقـوق بـیـن المـلل و رعـایـت آن ) و (مـوازنـه قـدرت ) بـوده اسـت .(302) راه حـل موازنه قدرت ، از بروز جنگهاى وسیع و ظهور یک قدرت برتر تا 1789 جلوگیرى کرد. پـیـامد انقلاب فرانسه در این سال ، توسعه طلبى ناپلئون بناپارت بود که آرمان اروپاى تحت سلطه فرانسه او موجب برهم خوردن موازنه گردید.
بـا شـکـسـت نـاپـلئون در (واتـرلو) و تـشـکـیـل (کـنـگـره ویـن ) در سـال 1815، دوبـاره مـوازنـه بـرقـرار گـردیـد کـه تـا جـنـگ جـهـانـى اول یعنى سال 1914 ادامه داشت .
115
پـیـش نـیـازهـاى عـمـده مـوازنـه قوا: شرایطى چند براى تحقق موازنه قدرت ، ضرورى است که مهمترین آنها عبارتند از:
1 ـ بـازیـگران متعدد سیاسى : حداقل سه و حداکثر پنج قدرت مهم باید وجود داشته باشند تا یـک نظام موازنه با ثبات ایجاد شود. از آنجا که وجود کشور (موازنه دهنده )(303)از اهمیت برخوردار است ، چنین اظهار مى شود که تعداد بازیگران بهتر است ، فرد باشد.
2 ـ فقدان یک قدرت مرکزى و مشروع : هیچ قدرت برتر و واحدى که دیگران را تحت سلطه خود قرار دهد، نباید وجود داشته باشد.
3 ـ تـوزیـع نـابـرابـر قـدرت : مـیـان بـازیـگـران صـحـنـه سـیـاسـت بـیـن الملل نباید برابرى قدرت وجود داشته باشد. این تفاوت موجب دسته بندى دولتها به بزرگ ، متوسط و کوچک مى شود که از نخستین شرایط موازنه قوا محسوب مى شود.
4 ـ رقـابـت مـسـتـمـر امـا کـنترل شده مناقشات میان بازیگران سیاسى حاکم براى کسب ارزشها و منابع کمیاب جهان .
5 ـ تـفـاهـم مـیان رهبران قدرتهاى بزرگ درباره نفع مشترک ناشى از استمرار مکانیسم توزیع قدرت که شامل حفظ ثبات و تاءمین امنیت و تداوم صلح مى باشد.(304)
اهداف و کارکردهاى موازنه قوا: هدف حیاتى و اولیه موازنه قوا، حفظ صلح و امنیت با تکیه بر قدرت مى باشد. با این وجود، مى توان چندین هدف اصلى و فرعى را براى آن فرض کرد.
1 ـ جلوگیرى از بروز و استقرار یک قدرت برتر و مسلط.
2 ـ حفظ موجودیت عناصر تشکیل دهنده موازنه (دولتهاى عضو) و خود نظام موازنه .
3 ـ تاءمین ثبات و امنیت ملى و بین المللى .
4 ـ تقویت و تداوم صلح که ناشى از عدم وقوع جنگ است .
شـیـوه هـاى تـاءمـیـن و حفظ موازنه قوا: نظریه پردازان این تئورى با بررسى روشهاى مورد اسـتـفـاده کـشـورهـاى عـضـو مـوازنـه قـوا طـى قرنهاى هفدهم تا نوزدهم ، موارد زیر را استخراج کردند:(305)
1 ـ سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن .
2 ـ بازگرداندن اراضى اشغال شده توسط دولت تجاوزگر.
3 ـ ایجاد دولتهاى حایل .
4 ـ تشکیل اتحادیه ها.
5 ـ ایجاد حوزه هاى نفوذ.
6 ـ مداخله .
7 ـ چانه زنى دیپلماتیک .
8 ـ رقابت یا مسابقه تسلیحاتى .
9 ـ جنگ (به عنوان آخرین حربه و راه حل ).
اصـول حـاکـم بـر نـظـام مـوازنـه قـدرت : مـــورتـــون کـــاپـلان ، یـکـى از بـرجـستـه تـریـن تئوریسینهاى روابط بین الملل ، شش قاعده جوهرى حاکم بر این نظام را به شرح زیر ارائه نموده است :(306)
1 ـ افـزایـش تـوان جـنـگـى کـشـور بـه مـنظور مذاکره نه جنگ : پشتوانه معتبر دیپلماسى براى نـیـل بـه مـنافع ملى ، توان و قدرت نظامى مى باشد. افزایش میزان تواناییهاى نظامى براى بـالا بـردن اعـتـبـار تـهـدیـدات و واقـعـى جـلوه دادن امـکـان تـوسـل به زور است . در این صورت ، تلاش مى شود با دیپلماسى و مذاکره مبتنى بر قدرت ، به اهداف ترسیم شده در سیاست خارجى نایل آمد.
2 ـ بـهـره گیرى از جنگ در مواقع ضرورى : جنگ همانند سایر ابزارهاى اجراى سیاست خارجى ، وسیله اى است که در سلسله مراتب ابزار، در آخرین مرحله قرار دارد؛ لیکن باید کشور هماره آماده جـنـگ بـاشـد و در صورت لزوم ، بدان مبادرت ورزد. این قاعده حاکم بر موازنه قوا، اتفاقا، از بروز جنگ جلوگیرى مى کند.
3 ـ ادامـه جـنـگ تـا تـسـلیـم دشـمـن و نـه نـابـودى آن : اصل در موازنه قوا، وجود چندین بازیگر است . بنابر این ، در صورت وقوع تجاوز، فقط تا سرحد عقب نشینى و تسلیم به خواسته هاى نظام موازنه ، با او برخورد خواهد شد.
4 ـ مـخـالفـت جـدى بـا بـرتـرى هـر یـک از اعـضـا: یـکـى از بـنـیـادى تـریـن اصول حاکم بر توازن قدرت ، اصل جلوگیرى از سلطه یک قدرت برتر مى باشد؛ زیرا این امر را عامل اساسى بى ثباتى و جنگ تلقى مى کنند.
5 ـ مـخـالفـت بـا عـضـویـت اعـضـا در سـازمـانـهاى مافوق ملى : حاکمیت ملى و منافع ملى ، دو رکن بـازیـگـران مـستقل در نظام موازنه مى باشد. از آنجا که پیوستن به سازمانهاى بین المللى از ارزش و اهمیت این دو مى کاهد، با آن مخالفت مى شود.
116
6 ـ هـمـکـارى بـا عـضـو شـکـست خورده : اقتضاى تداوم عملکرد نظام موازنه این است که بازیگر شکست خورده و عقب نشسته از تجاوز خود، دوباره به صحنه بازى وارد شود.
5ـ نظریه سیستمها (تحلیل نظامها)(307)
نظریه سیستمها، نظریه اى جامع و کل نگر است . از ویژگیهاى برجسته این نظریه ، تطبیق و سـازوارى آن بـا نـظام بین المللى ، منطقه اى و ملى (داخلى ) است ؛ یعنى مى توان دنیا یا منطقه اى از آن و یا یک کشور را به صورت (نظام یا سیستم ) تصور کرد.
مـفهوم نظریه سیستم ، ابتدا در زیست شناسى ، آنگاه در علوم رفتارى و در نهایت در علم سیاست و روابـط بین الملل مطرح گردید. دانشمندان بیولوژى ، چرخه هاى حیات در میان موجودات زنده را به (سیستم ) تشبیه کردند.
عـالمـان عـلوم اجـتـمـاعـى بـا اسـتـفـاده از این مفهوم ، انسان و جامعه را به صورت یک سیستم به تصویر کشیدند و نظریه پردازان بین المللى نیز مجموعه دولتها و سایر بازیگران را به مثابه سیستم در نظر مى گیرند.
در تـعـریـف عـمـومى از سیستم مى توان به این جمله اکتفا کرد: از نظر برتالنفى ـ مؤ سس این تـئورى ـ سـیـستم عبارت است از تعدادى عنصر که با یکدیگر ارتباطهایى دارند. با تکیه بر ایـن تـعـریـف ، سـیـسـتـم ، مـوجـودیـتـى اسـت مـتـشـکـّل از عـنـاصـرى مـرتـبـط و متعامل که این ارتباط و تعامل ، نوعى کلیّت و تمامیّت به آن مى بخشد.(308) هنگامى که این مفهوم را در روابط بین الملل به کار مى بریم ، از آن چنین قصد مى کنیم :
نـظـام بـیـن المـللى از مـجـمـوعـه اى از واحـدهـاى سـیـاسـى مـسـتـقـل (دولتـهـا) تـشـکـیـل شـده اسـت کـه هـمـواره در تـعـامـل بـا یـکـدیـگـر بـه سـر مـى برند.(309)
عناصر و اجزاى تشکیل دهنده سیستم : هر سیستم یا نظام را داراى چهار عنصر اساسى مى دانند که تجزیه و تحلیل سیستمیک در مورد آنها صورت مى گیرد. این اجزا عبارتند از:
1 ـ نـهاده (درون داد)(310): عوامل و متغیرهایى که به سیستم وارد مى شوند، نهاده نام دارنـد. در یـک نـظـام سـیـاسـى ، مـجـموعه درخواستها (تقاضاها) و حمایتها در این حوزه قرار مى گیرد.نهاده در نظام بین المللى ،عبارت ازاقدامات ، رفتارهاو سیاستهاى خارجى دولتهاست .
2 ـ داده (311): بـرون داده یـا ستاده به خروجى سیستم مربوط مى شود. تصمیمات و خـط مـشیهاى یک نظام داخلى در قبال تقاضاها و حمایتها، جزو داده ها محسوب مى شود. در یک نظام بین المللى ، رفتار سایر بازیگران در مقابل سیاست خارجى یک دولت ، داده نظام مى باشد.
3 ـ بازخور:(312) ارزیابى هماهنگى یا ناهماهنگى بین نهاده ها و ستاده ها در فرآیند بازخور مورد بررسى قرار مى گیرد. چنانچه تصمیمات سیاستگذاران (ستاده ها)، هماهنگ با در خـواسـتـهـاى مـردم (نهاده ها) باشد، نتیجه بازخور مثبت مى باشد. اما اگر سیستم اطلاعاتى به تصمیم گیرندگان منعکس کند که مردم ناراضى هستند، بازخور منفى است .
4 ـ مـحـیـط داخـلى و خـارجـى :(313) محیط به مقتضیات و شرایطى اطلاق مى شود که سـایـر عـنـاصـر مـتـشـکـّله در آن عـمـل مـى کـنـنـد. بـه طـور مـثـال ، مـحیط ارزشى و فرهنگى که سیاستمداران در آن به تصمیم گیرى مى پردازند، از این نمونه مى باشد.
این اجزاى متشکّله سیستم در نمودار زیر نشان داده شده است .(314)
Put Outمحیط PutEnvironment Inتقاضاها
تصمیمات ،ستاده نهادهDemands
خط مشى ها و سیاستگذاریها (داده )حمایتها
Supports
محیط Environment
بازخور Back Feed
مـسـائل مـفـهـومـى تـئورى تـحـلیـل نـظـامـهـا: بـرخـى از مـفـاهـیـم و واژه هـاى کـلیـدى بـراى تـحـلیل تئورى نظامها از اهمیّت بیشترى برخوردارند که فراگیرى آنها ضرورى است . باید تـوجـه داشـت کـه چـگـونـگـى ارتـبـاط بـیـن ایـن مـفـاهـیـم ، بـنـیـانـهـاى تـجـزیـه و تحلیل نظریه سیستمى را شکل مى بخشد. این مفاهیم عبارتند از:
1 ـ ثبات و تعادل : هر چند این دو مفهوم ، مترادف و به یک معنا نیستند؛ امّا در یک رابطه نزدیک و تـنـگـاتـنـگ بـا یـکدیگر قرار دارند. ثبات به معناى پایدارى و استمرار روابط میان متغیرهاى سـیـسـتـم مـى بـاشـد کـه در مـقـابـل آن ، مـفـهـوم بـى ثـبـاتـى قـرار مـى گـیـرد. تـعـادل بـه کـارکـرد مـنـظـم سـیـسـتـم مـرتـبـط مـى شـود کـه در مـقـابـل آن ، حـالت عـدم تـعـادل مـى بـاشـد. یـک نـظـام بـى ثـبـات ، بـه آسـانـى تـعـادل خـود را از دسـت مـى دهـد و نـامـتـعـادل مـى شود، در حالى که نظامهاى باثبات ، یا داراى تعادل هستند و یا براى کسب یک سطح تعادل بالاتر تلاش مى کنند. یکى از ویژگیهاى سیستم ، تلاش جهت حفظ تعادل یا دستیابى به سطح تعادل نوین مى باشد.
117
2 ـ کـنـش متقابل : تعامل یا کنش و واکنش ، همواره در میان عناصر سیستم جارى و سارى مى باشد. کـارکـرد هـر سـیـسـتـم بـه کـنـش مـتـقـابـل اعـضـاى آن بـسـتـگـى دارد. بـه هـر مـیـزان کـنـش مـتـقـابـل بـیـشـتـر شـود، سـیـسـتـم پـیـچـیـده تـر مـى گـردد. بـا تـشـخـیـص روابـط مـتـقـابـل و چـگـونـگـى آن در مـیـان عـنـاصـر مـتـشـکـله نـظـام ، مـى تـوان وضـعـیـت نـظـام را تحلیل کرد.
3 ـ همبستگى : میان عناصر هر نظام ، وابستگى متقابلى وجود دارد که نشان دهنده تاءثیرپذیرى آنـهـا از یـکدیگر است . این ارتباط سازمان یافته و پیوسته موجب مى شود که واحدهاى سازنده نظام از درجه اى از حساسیّت و آسیب پذیرى نسبت به هم ، برخوردار شوند. از این رو، رفتار و کـنـش هـر واحـدى بـایـد بـر مـبـنـاى نـقـش و وظـیـفه اى باشد که بدان واگذار شده ، چه در غیر اینصورت ، باعث صدمه به عناصر دیگر مى شود.
4 ـ سـازوارى و انـطـبـاق : هـر سـیـستمى داراى ظرفیت معینى است که قابلیت میزان پذیرش بار وارده بـه سـیـستم را نشان مى دهد. ظرفیت و قابلیت ، روى دیگر سکّه سازوارى و انطباق هستند، بـدیـن مـعنا که هر چه ظرفیت و قابلیت سیستم بیشتر باشد، مى توان انطباق پذیرى بیشترى را از آن انتظار داشت . بر عکس ، سیستمهاى داراى قابلیت و ظرفیت کم ، با ورود بار اضافى ، نـمـى تـوانـنـد خـود را بـا شـرایـط جـدیـد تـطـبـیـق دهـنـد، در نـتـیـجـه تعادل خود را از دست مى دهند.
5 ـ تـحـوّل و دگـرگـونـى : از ویـژگـیـهـاى مـهـم جـامـعـه انـسـانـى و نـظـام بـیـن المـللى ، دگـرگـونـیـهایى است که هر روز حادث مى شود. از آنجا که سیستم موجودات زنده ، پویاست و قـابـلیـت پـذیـرش دگـرگـونـى و هـضـم آنـهـا را دارد، تـا حـدودى از اسـتـحـاله و تـغـیـیـر شـکـل نـظـام جـلوگـیـرى مـى شـود. امـّا اگـر مـیـزان تـحـوّل ، بـسـیار زیاد و شدید باشد باعث فـروپـاشى سیستم مى شود. این نوع دگرگونى را مى توان از تغییر نظام چند قطبى به دو قطبى یا دوقطبى به تک قطبى مشاهده کرد.(315)
یـک نـمـونـه از تـئورى نـظـام بـیـن المـلل : تـعـدادى از نـظـریـه پـردازان روابـط بـیـن المـلل بـا تـجـزیـه و تـحـلیـل چـنـدى بـا اسـتـنـاد بـه تـئورى تـحـلیـل نـظـامـها، به بررسى و تحقیق درباره مسایل بین المللى پرداختند. مورتون کاپلان ، ریـچـارد روزکـرانـس ، دیـویـد اسـتـیـون و چـارلز مک کلند، از مشهورترین این نظریه پردازان بشمار مى آیند. در اینجا به تئورى نظام بین المللى کاپلان مى پردازیم .
نظام از دیدگاه کاپلان ، که به تعبیر او (نظام فعالیتى ) است ، چنین تعریفى دارد:
(مـجـمـوعـه اى از متغیرها که این متغیرها آن چنان به هم پیوسته اند و آن چنان متمایز از محیط خود مـى بـاشـنـد کـه از آنـهـا قـواعـد مـنظم رفتارى قابل توصیفى ناشى مى شود. این قواعد منظم رفـتـارى ، روابـط داخـلى آحـاد مـتـغـیـرهـا را نـسـبـت بـه مـجـمـوعـه مـتـغیرهاى خارجى توصیف مى کند.(316)
کاپلان با توجه به تعریف فوق از نظام و متغیرهاى پنجگانه (قواعد جوهرى ، قواعد تغییر و تـحـول ، طـبـقـه بـنـدى بـازیـگـران ، قـواعـد مـربـوط بـه تـجـزیـه و تـحـلیـل تـوانـایـى بازیگران و اطلاعات )، شش نظام بین المللى را به تصویر مى کشد. این نظامها عبارتند از:
1 ـ نظام موازنه قوا
2 ـ نظام دو قطبى منعطف
3 ـ نظام دو قطبى غیر منعطف
4 ـ نظام عالمگیر
5 ـ نظام سلسله مراتبى
6 ـ نظام با حق وتو(317)
از میان این شش نظام فرضى ، دو مورد نخست یعنى (نظام موازنه قوا) و (نظام دو قطبى منعطف ) داراى مـعـادل تـاریـخـى هـسـتـنـد و چـهـار مـورد دیـگـر، تـنـهـا جـنـبـه آمـوزشى و تحلیلى دارند. مـعـادل تـاریـخـى مـوازنـه قوا، نظام بین المللى حاکم بر اروپا در قرون هجده و نوزده بوده و نظام دوقطبى انعطاف پذیر نیز پس از جنگ جهانى دوم بر روابط قدرتهاى عمده جهانى سایه گسترانده بود.(318)
دولت ، مهمترین رکن روابط بین الملل
دولت ، بـه عنوان مهمترین بازیگر عرصه روابط بین المللى مطرح است . در میان کارگزاران روابـط بـیـن المـللى ، نقش دولت از همه آنها اساسى تر و بیشتر مى باشد. این اهمیت ، دلایلى چند دارد که به اختصار بدانها اشاره مى شود..