آشنایی با احزاب در ایران
بررسی مبانی احزاب و تشکیلات سیاسی تعریف حزب یک تعریف از حزب این است که: حزب به گروهی از مردم گفته میشود که دارایمنافع مشترکی به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی هستند، گاهی در چارچوب قوانینکشور و گاهی از راههای غیر قانونی، با برخورداری از یک سازمان و برنامه منسجم برایرسیدن به قدرت تلاش میکنند[ - احزاب سیاسی ، ولی ا... یوسفیه ، ص ۹ ، انتشارات عطایی ، تهران ، چاپ سوّم ، ۱۳۵۱ ، (همراه با قدری تغییر و اضافه )] علاوه بر احزاب سیاسی، گروهها و انجمنهای سیاسی متعددی در جامعه فعالیت میکنندکه در این دوره آموزشی نام «تشکیلات سیاسی» به آنها داده شده است. این مفهوم به معنای هرتشکّل سیاسی (و احیاناً غیر سیاسی) است که به طور آشکار یا مخفی، از راه قانونی یا غیر قانونیفعالیت کرده و بعضاً در صدد کسب قدرت هم نبودهاند[ - از قبیل اتحادیه ، مجمع ، جمعیّت ، کانون ، باشگاه و ... ]صفحۀ ۱۶علل پیدایش احزاب ۱ - مبارزات انتخاباتی: نمایندگان مجلس سعی میکردند تا با نمایندگانی که به لحاظفکری نزدیک به هم هستند، همکاریهای بیشتری بنمایند. گاهی، دامنه این همکاریها بهنزدیک شدن کمیتههای انتخاباتی آنان به یکدیگر منجر میشد و در نتیجه حزب پیدامیشد[ - جامعه شناسی سیاسی ، موریس دوورژه ، ترجمهء ابوالفضل قاضی ، ص ۴۲۷ ، انشارات دانشگاه تهران ، چاپ دوّم ] این مطلب بیشتر در کشورهای غربی مصداق داشت. ۲ - دخالت ابرقدرتها: یکی از علل اصلی پیدایش بسیاری از احزاب در کشورهایمحروم جهان، دخالت ابرقدرتها بوده است. قدرتهای بزرگ برای آنکه افراد وابسته به خودرا متشکّل نموده و در قدرت سیاسی تأثیر بگذارند، احزاب مختلفی را در این کشورها بهوجود میآورند. احزابی که اینگونه به وجود میآیند، ممکن است در ظاهر، خود را مخالفقدرتهای خارجی نشان دهند تا در میان مردم بیآبرو نشوند. ۳ - صفات ناپسند انسان: برخی از صفات ناپسند انسان مثل ریاست طلبی، شهرتطلبی، ثروت طلبی و ... ممکن است سبب تشکیل حزب شود. ۴ - اختلاف مکاتب: وجود مکاتبی چون اسلام، زرتشتی، مسیحیت، یهودیت،مارکسیسم، لنینیسم، مائوئیسم، و ... که هر کدام دارای شاخههای فرعی متعدّدی میباشند، ازجمله عواملی است که منجر به دستهبندی صفوف مردم و تشکیل حزب میگردید. ۵ - اختلاف منافع: هر سیاستی که در کشور اجرا گردد، به عدّهای زیان میرساند و بهعدهای دیگر سود میبخشد. طبیعی است افرادی که دارای منافع مشابهی هستند، تشکیلاتیسیاسی ایجاد کنند تا سیاستهای کشور را در جهت منافع خود سوق دهند و یا دست کم باموضعگیریهای سیاسی، از ضررهای احتمالی بکاهند. ۶ - انگیزههای دفاعی: گاهی دفاع از خاک وطن در برابر اشغال آشکار یا مخفی بیگانگان،یا دفاع از دین و آرمان در برابر هجوم فرهنگی، تبلیغاتی، و ... دشمن، سبب تشکیل حزبمیگردد. صفحۀ ۱۷اهداف حزب ۱ - دستیابی به قدرت: هر حزب یا تشکیلات سیاسی، سعی میکند از راه شرکت درانتخابات ریاست جمهوری و مجلس یا از راههای غیر قانونی[ - مثل ایجاد آشوب و ناامنی در کشور ، انجام کودتا از طریق نظامیان وابسته به حزب و ... ] خود را به قدرت برساند. ۲ - حفظ قدرت: برخی از حکومتها، بخصوص پس از پیروزی انقلابها، برای تربیتکادر سیاسی کشور و نیز تشکّل بخشیدن به هواداران خود، احزابی را تشکیل میدهند کههدف عمدهء آنها حفظ قدرت موجود است[ - جامعه شناسی سیاسی ، تام با تامور ، ترجمه منوچهر صبوری کاشانی ، ص ۶۳ ، کیهان ، چاپ اوّل ] احزاب معمولی نیز اگر به قدرت برسند، هدفآنها از «دستیابی به قدرت» به «حفظ قدرت» تغییر مییابد. ۳ - کنترل قدرت: برخی از احزاب یا تشکیلات سیاسی به قدری کوچک هستند که تواندستیابی به حکومت را در خود نمییابند. احزاب معمولی نیز اگر به قدرت نرسند، درراستای فشار بر قدرت و کنترل آن، عمل خواهند کرد. هدف از کنترل قدرت این است کهحکومت در مسیر اهداف حزب گام بردارد. این کنترل، از راه فرستادن هیأتهایی برای گفتگوبا نمایندگان، ارسال نامههای تهدید آمیز به نمایندگان، دعوت نمایندگان به مجالسخصوصی و ... ، دادن اطلاعات صحیح ولی جهت دار، تبلیغات در سطح جامعه، برپاییاعتصابات عمومی، سدّ کردن جادهها، دخالت در فعالیّتهای خشونت آمیز مثل انقلاب یاکودتا، پرداخت رشوه و ... صورت میپذیرد[ - جامعه شناسی سیاسی ، دو ورژه ، ص ۵۵۱ - ۵۵۶ ]انواع حزب ۱ - از نظر شیوهء عضوگیری: الف - احزاب عمومی (عوام): این احزاب مدعی هستند که بودجه خود را از طریقحق عضویتی که از اعضای خود دریافت میدارند، تأمین میکنند. احزاب عوام در مرحله اولسعی میکنند افراد ثابت و فعال و مومن به اهداف حزب را گزینش کنند؛ در مرحلهء بعد بهصفحۀ ۱۸جلب نظر مردم بپردازند. اینگونه احزاب به سازماندهی و تشکیلات اهمیت فراوانیمیدهند و برای جلب توجه عمومی، سنگ منافع عموم را به سینه میزنند. نامزدهایانتخاباتی این احزاب بیشتر توسط سران حزب مشخص میشود. ب - احزاب خواص: اینگونه احزاب ویژهء بخش خاصی از افراد سرشناس، ثروتمند و یاتحصیل کرده است. ادّعا میشود که بودجهء حزب را سران آن میپردازند. احزاب خواصکمتر به سازماندهی و تشکیلات اهمیت میدهند و به طور عمده منافع خواص مربوطه رابیشتر از منافع عمومی مورد توجه قرار میدهند. نامزدهای انتخاباتی این احزاب لازم است از وجههء مردمی بالایی برخوردار باشند، تافقدان موقعیّت عمومی را جبران کنند[ - حقوق اساسی و نهادهای سیاسی ، ابوالفضل قاضی ، ج ۱ ، ص ۷۲۳ - ۷۲۵ ، انتشارات دانشگاه تهران ، (برداشت) ] ۲ - از نظر رأی نمایندگان در مجلس: الف - احزاب انعطاف پذیر: نمایندگان احزاب در مجلس، بنابر تشخیص مصلحتخود رأی میدهند؛ خواه با نظر حزب آنها یکسان باشد، خواه نباشد. معمولاًاحزاب خواصاز این نوع هستند. ب - احزاب انعطاف ناپذیر: نمایندگان حزب در مجلس، بنابر تشخیص مصلحتحزب، رأی میدهند. معمولاً احزاب عوام از این نوع میباشند[ - جامعه شناسی سیاسی، دو ورژه ، ص ۴۳۱ ] ۳ - از نظر نوع مرام: الف - احزاب کمونیست: تحت تأثیر حزب کمونیست شوروی، بسیار تشکیلاتی عملمیکردند و راز دوامشان نیز در همین امر نهفته بود و واحدهای پایه در این احزاب راسلّولهای کمونیستی تشکیل میداد. هر سلّول از چند ده نفر عضو تشکیل شده و دارای یک«دبیر» بود. به محض افزایش تعداد اعضای هر سلّول و وجود فردی مناسب برای دبیری،سلّول را به دو قسمت تقسیم میکردند. طبیعی بود که در این حالت هماهنگی زیادتر بشودصفحۀ ۱۹زیرا ایجاد هماهنگی در سلّولهای کوچک بهتر صورت میپذیرد[ - جامعه شناسی سیاسی ، دو ورژه ، ص ۴۳۴ - ۴۴۱ . ( با تغییر جزئی )] ب - احزاب فاشیست: از فنون نظامی در تشکیلات اینگونه احزاب استفاده میشود؛تمرکز بسیار شدید تصمیم گیری و رعایت دقیق سلسله مراتب، برخورداری از تقسیماتجوخه، گروهان، دسته، هنگ، تیپ و لشگر از ویژگیهای احزاب فاشیست است. اعضایحزب برای جنگ خیابانی، خرابکاری و ضدّ خرابکاری و ... آموزش و تمرین میبینند. ازخشونت به عنوان ابزار اصلی رسیدن به هدف استفاده میشود و در عین حال از انتخابات ومجلس نیز نهایت بهرهبرداری به عمل میآید. احزاب فاشیست بر روی ملیّت و نژاد تأکیدفراوانی مینمایند و به طور معمول در زمانهایی به وجود میآیند که اقلیتی از شورش اکثریتجامعه میترسد، از این رو با تشکیل اینگونه احزاب که بیشتر به یک ارتش خصوصی شبیههستند، در صدد پاسخگویی بر میآیند[ - همان ، ص ۴۳۴ ] ج -احزاب لیبرال: به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارند. طرفدار اقتصاد آزاد هستند وبه دولت توصیه میکنند تا اقتصاد کشور را بر اساس نیروهای بازار اداره کند. ادّعا میکنند کهخواست اکثریت مردم را دنبال میکنند، هر چند که این خواسته با قوانین دینی عموم سازگارنباشد. اعضای اینگونه احزاب، در زندگی شخصی خود ممکن است مذهبی، غیر مذهبی و یاحتی ضدّ مذهب باشند. این امر، در برخورد حزب با آنان تفاوتی را ایجاب نمیکند. اعضایاحزاب لیبرال معمولاً از اقشار تحصیل کرده شهری و از طبقهء مرفّه جامعه میباشند. فرهنگآنان غربی است و به اومانیسم (انسان محوری در برابر خدا محوری) معتقدند. د - احزاب اسلامی: احزاب اسلامی خود به چند دسته تقسیم میشوند. برخی از احزاباسلامی، اصول گرا هستند، یعنی معتقدند که باید به اسلام اصیل عمل کرد. بعضی دیگراسلامی نما هستند، زیرا کمونیسم یا لیبرالیسم را با پوشش مردم فریبی از اسلام به جامعهعرضه میدارند. به لحاظ عملکرد نیز برخی از احزاب اسلامی، معتقد به فعّالیتهای سیاسی آرامهستند و برخی دیگر، فعالیتهای توأم با خشونت را ترجیح میدهند. ۴ - ازنظر اصلاح گرایی: صفحۀ ۲۰الف - احزاب اصول گرا (انقلابی): به اصلاحات اساسی، بنیادی و ریشهای معتقدند.برخی از احزاب اصول گرا، معتقد به زیر و رو کردن وضع موجود از طریق حرکتهای انقلابیو مسلّحانه هستند. ب - احزاب میانه رو: طرفدار اصلاحات تدریجی، قانونی و گام به گام هستند. ج - احزاب محافظه کار: از وضع موجود راضی و با هر گونه اصلاح، بخصوصاصلاحات اساسی مخالف میباشند. ۵ - از نظر شیوهء فعالیت: الف - احزاب مخفی: برخی از احزاب به دلیل مخالفت با حکومت یا وابستگی بهبیگانگان یا نداشتن مجوز فعالیت علنی و ... به طور مخفی فعالیت میکنند. تعداد این گونهاحزاب در دوران انقلاب و جنگ، بویژه هنگام اشغال یک کشور از جانب قوای بیگانه، یازمانی که ابر قدرتها در صدد دخالت در امور یک کشور باشند، افزایش مییابد. ب - احزاب نیمه مخفی: به احزابی اطلاق میگردد که هر چند آشکار و رسمی هستند،امّا بخش قابل توجّهی از فعالیتهای مهم و اساسی خود را دور از چشم مردم و به طور محرمانهانجام میدهند. کلیّهء احزاب آشکار هم، در حقیقت از این دسته هستند. ج - احزاب آشکار: این گونه احزاب معمولاً رسمی و قانونی هستند و یا حدّاقل منعقانونی در برابر خود نمیبینند. احزاب آشکار به طور عمده میانه رو و مردم گرا میباشند تاموجب برانگیخته شدن خشم مردم نشوند و نیز در صحنهء سیاست کشور به موفقیتهایبیشتری دست یابند. ۶ - از نظر تأمین بودجه: الف - وابسته به بیگانگان: اکثر احزاب سیاسی در جهان سوّم وابسته به قدرتهایخارجیهستند.این گونه احزاب در برابر پولهای دریافتی، مقداری از اطلاعات سرّی کشور خود را بهطور معمول در اختیار بیگانگان قرار میدهند و یا کارهای مورد نظر آنها را انجام میدهند. ب - وابسته به ثروتمندان: اکثر احزاب سیاسی در کشورهای قدرتمند و یا ابر قدرتصفحۀ ۲۱خطرات تعدّد احزاب در جهان سوّم ۱ - گسترش سیاستبازی: سران احزاب به طور معمول برای آنکه وجههء خود را دربین هواداران حزب حفظ نموده، یا افزایش دهند، در بسیاری از مواقع سخنان خود را چنان باآرامش و اطمینان بیان میکنند که انسان فکر میکند حق همین است که آنها میگویند، لیکناگر میشد به اعماق ضمیر آنها پی ببریم، در مییافتیم که حتی خودشان نیز به صحتسخنانشان یقین ندارند. از سوی دیگر، سران احزاب تحت تأثیر احساسات حزبی قرار دارندکه از دریافت صحیح واقعیتهای خارجی ممانعت میکند؛ از این رو، بازی احزاب با سیاست،یا سرنوشت کشوری که در دست آنان است، خطرات قابل توجّهی برای جامعه در پی دارد. ۲ - تهدید وحدت عمومی: کشورهای جهان سوّم همواره در خطر تهاجم مستقیم یا غیرمستقیم قدرتهای تحریک شده منطقهای یا ابر قدرتهای خارجی هستند و تنها در صورتیصفحۀ ۲۲راه حل با توجه به این که سیستم تک حزبی هم معمولاً ملازم با دیکتاتوری حزبی و استبداصفحۀ ۲۳جمعی است، تنها راه باقیمانده وحدت عقیدتی جامعه است. در این راستا، یک ملت بزرگ درعین آزادی کامل سیاسی میتواند انسجام داخلی خود را هم حفظ کند و از نفوذ عواملخارجی - که میکوشند سر رشتهء تشکلهای سیاسی را در دستهای مخفی خود نگهداشته و آنرا به میل خود بچرخانند - محفوظ بماند. ملت مسلمان ایران با اعتقادات عمیق اسلامی و بدون حضور احزاب خود محور سیاسیتوانست هشت سال جنگ تحمیلی را با انسجام کامل و آزادی سیاسی شایسته همراه با غرورو پایمردی پشت سر بگذارد.
زمینههای فکری پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران راویان افکار بیگانه در ایران ۱ - تحصیل کردگان غرب: تعداد قابل ملاحظهای از جوانان ایران، طی صد سالگذشته، جهت فراگیری علوم و فنون روز به غرب رفتند. گروهی از آنان، تحت تأثیر ترقّیاتصنعتی غرب، دچار از خود بیگانگی شده، تمامیّت فرهنگ غرب را با جان و دل پذیرا شدندو به عقائد انسان ساز خود نیز پشت پا زدند. زمانی که اینان به ایران برگشتند، در قالبصفحۀ ۲۶روشهای انتقال افکار بیگانگان به ایران ۱ - الگو نشان دادن غرب: الگو نشان دادن غرب برای افکار عمومی و کوشش درتعریف و توصیفهای نابجا از زندگی مردم در غرب و کتمان عیبها و نقصهای آنها و یا توجیهصفحۀ ۲۷آنها برای جذب و استهلاک سرمایههای اصلی جامعه - جوانان - از مهمترین زمینهسازیهابرای انتقال افکار بیگانگان بوده است. کسانی که تنها راه نجات ما را در این میدیدند که «ازفرق سر تا نوک پا فرنگی شویم» پیشقراولان این هجوم ویرانگرند. ۲ - تغییر اصطلاحات: تغییر اصطلاحات و واژههای محلّی و طبیعی مردم به لغات واصطلاحات بیگانه و کوشش در ترویج آنها، به طور طبیعی زمینهء روحی لازم را برای پذیرشمفاهیم غربی آماده میکرد. کوشش رژیم گذشته در نابود کردن اصطلاحات عربی و اسلامیرائج در جامعه و استفاده از واژههای خارجی در سطح رسانههای عمومی در همین رابطهباید مورد تأمّل واقع شود. ۳ - تحریف مذهب: برخی از راویان افکار بیگانه سعی میکردند تا با استفاده از پوششمذهبی به مبارزه علیه مذهب بپردازند. آنان این توصیهء مارکس را اجرا میکردند که گفته بود:«باید دانست چگونه با دین مبارزه کرد و برای این کار باید منابع ایمان و دین تودهها را بامفاهیم مادّیگرا توضیح داد»[ - علل گرایش به مادیگری ، مرتضی مطهری ، ص ۳۵ ، نشر صدرا ] بر این اساس، افرادی که هیچ اعتقادی به دین نداشتند، بهتفسیر و تحلیل مبانی اسلامی و تطبیق آن با اندیشههای مورد نظر خود میپرداختند. تفاسیرملّیگرایان از آیات قرآنی و نیز تفسیرهای گروههای مارکسیستی و التقاطی از برخی آیات وروایات، نمونههای گویائی از این نوع تحریف مذهبی است. ۴ - تحریف شخصیّتها: سعی میشد از طریق تحریف شخصیّتهایی که در قلب مردمجایگاه معنوی بزرگی داشتند، آنها را از حالت «الگو» و «اسوه» بودن خارج کنند و بجای آنهاالگوهای غربی را جایگزین کنند.مذمّت از دانشمندان داخلی و توصیف بیشتر از حدّ ازدانشمندان خارجی در این راستا قرار داشت. نسبت به شخصیّتهای تاریخی نیز گاهی کوششمیکردند آنان را افرادی مادّی مسلک و در واقع پیرو فرهنگ غربیها یا شرقیها وانمود کنند.مثلاً چهرهء «حافظ» را به عنوان یک شاعر عارف و با معنویت و حافظ کل قرآن کریم، حافظیترسیم میکردند که «وعدهء رستاخیز را انکار میکند ... »[ - همان ، ص ۱۵ ] ۵ - تحریف تاریخ: برخی از نویسندگان، در تحلیل پدیدههای تاریخی و حتی بیان وقایعصفحۀ ۲۸تاریخی به منظور مستند نمودن اعتقادات نشأت گرفته از بیگانگان، دست به تحریفاتیمیزدند و از این راه، افکار بیگانه را ترویج میکردند[ - برای مطالعه برخی نمونهها مراجعه کنید به : خدمات متقابل اسلام و ایران ، مرتضی مطهری ، نشر صدرا ، قم ، ۱۳۶۲ ]انواع افکار وارداتی غربی ۱ - ناسیونالیسم: ناسیونالیسم یا ملّی گرایی، مکتبی است که پس از انقلاب فرانسه،رواج پیدا کرد. در ناسیونالیسم، همه ارزشها، حتی دین، تحت الشعاع علاقه به خاک و آبوطن قرار میگیرند و در نهایت به نوعی تفاخر ملّی و استکبار جغرافیایی منجر میشود که بهاین لحاظ با عقل طبیعی و شرع مقدّس مغایرت دارد. ملّی گرایان ایرانی به سلطنت علاقه داشتند؛ زیرا به اعتقاد آنان، ایران در روزگار باستان،تمدّنی درخشان داشته است که این تمدّن در سایهء حکومت شاهان قدرتمند به وجود آمدهبود. ملّی گرایان با اسلام مخالفت میکردند زیرا اسلام از عربستان به ایران آمده است! از جملهراههای مبارزه ملّی گرایان با اسلام، تلاش در تغییر خط و تاریخ عربی و نیز حذف افراطیواژههای عربی از زبان فارسی بود. آنان گاه در کتابهای خود که مثلاً به زبان پارسی سلیسنوشته بودند، مجبور به استفاده از لغت نامه خاص میشدند تا لغات فارسی قدیم را که دصفحۀ ۲۹کتاب خود بکار بردهاند معنی کنند[ - به عنوان مثال رجوع کنید به : تاریخ مشروطه ایران ، احمد کسروی ، ابتدای جلد اوّل ، امیر کبیر ، ۱۳۵۷ . برخی از کلمات تازه این گونه هستند : آگ (عیب) ، آخشیج (ضدّ) ، باینده (وظیفه) ، دستینه (امضا) ، کاچال (اثاث خانه) ، هنایش (تأثیر) ] ۲ - لیبرالیسم: لیبرالیسم از نظر لغوی به معنی آزادیخواهی است و از نظر اصطلاحی بهطرز تفکّری اطلاق میشود که بر مبانی ذیل تکیه دارد: الف - فرد گرایی: فرد در برابر جامعه اصالت دارد و منافع فرد باید در حدّ امکان حفظشود. ب - انسان محوری: همه چیز باید بر محور منافع انسان ارزیابی شود و خدا محوری یامذهب، باید از صحنه زندگی اجتماعی خارج شود. «دین از سیاست جداست». انسانمحوری در برابر خدا محوری مطرح میشود و در واقع باید گفت: «انسان پرستی». ج - اقتصاد بازار: دولت جز در موارد بسیار ضروری نباید در اقتصاد دخالت کند. هرکسبه هر مقدار که بتواند، از هر راه که بتواند و با هر روش که بتواند، مادامی که به آزادی دیگرانلطمه وارد نکند، میتواند ثروت جمع کند و ... . د - اعتقاد آزاد: هر انسانی، هر اعتقادی داشته باشد، محترم است و لازم است دیگران بهعقاید او احترام بگذارند. به عبارت دیگر، «اصالت عقیده» نسبی است و هیچ عقیده و آئینی برهیچ عقیده و آئین دیگر برتری و ترجیح ندارد. هـ - دمکراسی: مشروعیت حکومت و قانون هر دو از رأی اکثریت مردم به دست میآید. و - آزادی احزاب: هر کس با هر عقیده و طرز تفکّری آزاد است تا گروهی را بر گِرد خودجمع کند و حزبی درست کند و دست به تبلیغات حزبی بزند و از طریق شرکت در انتخابات،به کرسیهای مجلس و یا مقام ریاست جمهوری دست یابد[ - نگاه کنید به : فرهنگ سیاسی ، داریوش آشوری ، ص ۱۴۹ - ۱۴۸ ، مروارید ، تهران ، چاپ چهاردهم ، ۱۳۶۸ ] ممکن است در نگاه اولیه و سطحی، لیبرالیسم منطق جذّابی داشته باشد! چه کسی ازآزادی بدش میآید؟! امّا در واقع چنین نیست، زیرا بر اساس دیدگاه لیبرالیستی، اگر اکثریتمردم به آزادی عمل ناپسند همجنس بازی یا سقط جنین رأی دادند، باید عمل شود، مطلبی کهصفحۀ ۳۰افکار وارداتی بیگانگان شرقی ۱ - مارکسیسم - لنینیسم: مارکس معتقد بود سرمایه داران و کارگران به طور دائم درمنازعه با یکدیگر بسر میبرند. با گسترش کارخانجات بزرگ، مجامع بزرگ کارگری ایجادمیشود. سرمایه داران روز به روز بر دزدی خود از حقوق کارگران میافزایند و کارگران نیزروز به روز بیشتر متحد میشوند. سرانجام، روزی کارگران بر سرمایه داران پیروز میشوند.از نظر مارکس، وقوع چنین انقلابی بیشتر در آلمان، انگلیس و سایر کشورهای صنعتی آنروز قابل پیش بینی بود[ - گفته میشود مارکس از وضع مالی بسیار بدی برخوردار بود و در همان حال برای بهبود اقتصاد جهان طرح میداد ! زنش به او میگفت : « تو اگر فکر خوبی داری ، اوّل به زندگی خودت سر و سامان بده ! »] ولی بر خلاف پیش بینی مارکس، اولین انقلاب کمونیستی جهان به رهبری «لنین» درروسیه کشاورزی به وقوع پیوست. تعداد کارگران در جامعه دوران انقلاب روسیه بسیار کمبود و در آن کشور چند ده میلیونی، از سه هزار نفر تجاوز نمیکرد. لنین با سازماندهی تعدادکمی از کارگران و با حمایت آلمان که در آن زمان (۱۹۱۷ م / ۱۲۹۶ ش ) در حال جنگ با روسیهبود و با سوار شدن بر امواج شعارهای صلح طلبانه که به دلیل خستگی مردم از سه سال جنگ باآلمان، فرصت مناسبی را ایجاد کرده بود، حکومت شوروی را قبضه کرد. لنین بر سازماندهی انقلابیهای حرفهای تأکید فراوان داشت و در عین حال معتقد بود کهباید احزاب کمونیست با ایجاد سازمانهای وابسته، تمام اقشار جامعه را تحت پوشش قراردهند. او در توجیه عدم صحت پیش بینی مارکس مبنی بر انقلاب کمونیستی در انگلستان،آلمان و فرانسه، میگفت: علّت عدم انقلاب کارگران مزبور این است که کارفرمایان با اعطایصفحۀ ۳۱خانه سازمانی، نهار رایگان، سرویس رفت و آمد و ... نوعی رشوه به کارگران دادهاند و آنان رافاسد ساختهاند و کارفرمایان با چپاول کشورهای ضعیف جهان توانستهاند چنین امکاناتی رابرای کارگران خود فراهم کنند. بنابر این راه طبیعی مبارزه این است که با دامن زدن به آشوبدر کشورهای محروم جهان، سرمایه داران کشورهای صنعتی را از این منبع درآمد محرومسازیم. در چنین زمانی، کارگران کشورهای صنعتی نیز قیام خواهند کرد و جهان تحت سلطهءکمونیسم در خواهد آمد! لنین در کشورهای جهان سوّم با دو مشکل مواجه بود: اوّل این که مارکس انقلاب را ازدرون مجامع بزرگ کارگری پیش بینی کرده بود، در حالی که چنین مجامعی در کشورهایجهان سوّم وجود خارجی نداشت. برای حلّ مشکل، لنین گفت در این کشورها ممکن استجهش تاریخی انجام شود و جوامع جهان سوّم بدون طیّ یک دورهء ضروری تاریخی از دیدمارکس (دوران سرمایهداری صنعتی) یکباره به جامعه سوسیالیستی برسند. دیگر آن که کارگران در جهان سوّم علاقهء فراوانی به مذهب داشتند و به حرف کمونیستهاتوجّهی نمیکردند. او برای برخورد با این مشکل، دو راه حلّ ارائه کرد: نخست؛ تظاهراحزاب کمونیست به مذهب، برای جذب آنان به سوی کمونیسم. دوّم؛ تشویق گروهی ازکارگران فریبخورده به عنوان پیشتاز به شورش. کارگران مزبور میتوانند از طریق آفریدنمشکلات و اعتصابات یا دامن زدن به مشکلات موجود، سبب تسریع در سقوط هیأتحاکمه شوند. با این استدلال، مارکسیستها بجای مبارزه با امپریالیستهای غربی، مهمترین عامل فساد واغتشاش در جهان سوّم شدند که در نهایت بسود غربیها تمام شد. در هر صورت، همین افکارکمونیستی در حدود نیم قرن، اکثریت روشنفکران معترض را در جهان سوّم و ایران تحتتأثیر جدّی قرار داده بود. ۲ - مائوئیسم: مائو رهبر انقلاب چین، اشکال دیگری را در نظریه مارکس دیده بود. بهنظر او تأکید بر کارگران صنعتی(پرولتاریا) در کشوری مثل چین کاملاً خطاست، زیرا چینیک کشور کشاورزی است نه صنعتی. بنابراین او با شورانیدن دهقانان چینی علیه حکومتملّی گرای «چیان کای چک» انقلاب چین را رهبری کرد و در سال (۱۹۴۹م - ۱۳۳۹ ش) موفّقصفحۀ ۳۲شد در رأس دهقانانی که از روستاهای مختلف چین گرد آورده بود، حکومت وقت را به جزیرهءفرمز (تایوان فعلی) فراری دهد و خود حکومت را به دست گیرد. مائو مدتی پس از پیروزی انقلابش، به روسیه پیشنهاد داد که چین و شوروی یکی شوند!در ظاهر پیشنهاد خوبی بود و خیلیها را در هیأت حاکمه شوروی به سوی خود جذب کرد.امّا استالین، رهبر وقت شوروی، پیشنهاد چینیها را رد کرد! استدلال استالین این بود که اگر با چین متحد شویم، ناچار باید به آراء اکثریت تن دهیم ودر این صورت، با توجه به اینکه جمعیت چین چند برابر جمعیت شوروی است، آنان بدوناینکه جنگی کرده باشند، بر ما حاکم میشوند. بدین ترتیب، مارکسیسم که مدّعیانترناسیونالیسم پرولتری بود، خود تحت تأثیر ناسیونالیسم عمل کرد. مائو که از ردّ پیشنهادش توسط استالین دلگیر شده بود، پیشنهاد کرد که حداقل بخشهاییاز خاک چین که در اشغال روسهاست، به چین بازگردانده شود. استالین، این بار هم، مخالفتکرد. مائو از این مسأله خیلی ناراحت شد و به شوروی لقب «سوسیال امپریالیست» داد؛ یعنیشوروی با ظاهر جامعهگرایی، سیاستهای سلطهطلبانه را دنبال میکند. این امر، اختلافاتچین و شوروی را تشدید کرد و سبب شد که چین با تأکید بر نظریه انقلاب دهقانی وروستایی خود، هوادارانی در میان اقلیتی از روشنفکران معترض جهان سوّم واز جمله ایرانکسب کند و احزابی وابسته به خویش را تشکیل دهد[ - برای مطالعه بیشتر پیرامون افکار مزبور ، رجوع کنید به : کژ راهه ، ایدئولوژی سیاسی عصر ما ، فرهنگ علوم سیاسی و ... . ]
زمینههای اجتماعی پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران نفوذ گستردهء بیگانگان در صد سال گذشته، بیگانگان نفوذ گستردهای در جامعه ایران کسب کرده بودند.بیگانگان به دلایل مختلف، سعی در ترویج تحزّب در جامعه ایران داشتند. بخشی از ایندلایل عبارت است از: ۱ - شکل سازمانی احزاب: احزاب به طور معمول، حالت سلسله مراتبی و زنجیرهایدارند. این امر دو خاصیّت عمده را پدید میآورد که هر دو مورد توجه بیگانگان بود. نخستاین که اگر بیگانگان رئیس یا رؤسای یک حزب را میخریدند، از طریق آنان، به راحتی کلحزب را در خدمت خود در میآوردند. در این میان، چه بسیار افراد ساده لوحی که تحتتأثیر شعارهای فریبندهء رؤسای احزاب، صادقانه اطلاعات مورد نیاز بیگانگان را برای حزبو در واقع برای دشمنان تهیه میکردند. دوّمین خاصیت سازمانی بودن شکل حزب در این امر خلاصه میشود که حزب در مقابلبحرانهای سیاسی، دیر فرو میپاشد. حزب از طریق زندگی مخفی، فعالیت در خارج از کشورو غیره، بدنه و یا دست کم هستههای اصلی خود را در دوران بحران سیاسی که در کشورهایجهان سوّم کم اتفاق نمیافتد حفظ میکند. با توجّه به وقوع بحرانهای متعدّد در صحنهسیاست کشورهای جهان سوّم، تکیهء صرف بیگانگان بر وابستهسازی عمال حکومت، درراستای منافع بیگانگان، کاری عاقلانه نیست؛ چرا که حکومتهای جهان سوّم هر آن ممکناست از طریق تجاوز خارجی، کودتای نظامی، انقلاب مردمی و ... سرنگون شوند و افرادیبر سر کار آیند که مخالف سلطه بیگانگان باشند. این است که بیگانگان سعی میکنند از طریقخرید سران احزاب داخلی، آیندهء سلطهء غارتگرانه خود را تأمین کنند. به عنوان نمونه میتوان از افرادی چون «بنی صدر» - از سران جبهه ملّی - «رجوی» -رئیس سازمان منافقین - «قاسملو» - رئیس کشته شدهء حزب دمکرات کردستان یاد کرد. تمامیاین افراد در سالهای اولیه انقلاب، داعیهء انقلابی بودن داشتند و بعد در صحنهء عمل نشان دادندوظیفهای جز مزدوری برای بیگانگانی که آنها را برای چنین روزهایی استخدام کرده بودند،ندارند. صفحۀ ۳۷۲ - ظاهر فریبنده: احزاب سیاسی از ظاهر فریبندهای برخوردار بودند و این ظاهرفریبنده از دو جهت به بیگانگان کمک میکرد. این دو جهت عبارت بودند از: «تازگی احزاب»و «لازمهء دمکراسی بودن احزاب.» الف - تازگی احزاب: تاریخچهء پیدایش احزاب در ایران، خیلی پر سابقه نیست. به سخندیگر، بحث احزاب برای بسیاری از ایرانیان - مثل خیلی از کشورهای دیگر در حال توسعه -حالت تازگی داشته است و از آنجا که در هر امر تازهای، لذّتی نهفته است، بسیاری هوسمیکردند فعالیت حزبی را تجربه کنند. بدیهی است که با توجه به خائن بودن سران بسیاری ازاحزاب ایرانی، این «تجربهها» سبب ارائه خدمات ارزندهای به بیگانگان میشد. ب - لازمهء دمکراسی بودن احزاب: دخالت آشکار در امور داخلی یک کشور مستقلهمواره مذموم بوده و هست. جمع آوری اطلاعات محرمانه یک کشور مستقل، جاسوسیتلقّی شده و میشود. چنین مشکلاتی سبب میشد و میشود که بیگانگان به دنبال یافتنراههای آبرومندانه و راحتتر نیل به مقاصد پلید خود باشند. غربیها مدام در بوقهای تبلیغاتی خود، وجود احزاب و گسترش تعداد و آزادی عمل آنهارا از لوازم دمکراسی قلمداد میکنند. آنها با این کار خود، افکار عمومی جهان را در معرضاغفال قرار میدهند. چرا که غربیها در سایه این تبلیغات پر حجم، عوامل جاسوسی و تفرقهافکن خود را در جهان سوّم گسترش میدهند. ۳ - فلج سیاسی کشور: اگر تعداد دو یا سه حزب برای کشور قابل تحمّل باشد، وجوددهها یا صدها حزب، برای هیچ کشوری قابل تحمّل نیست و به فلج سیاسی کشور میانجامد.بیگانگان با آگاهی بر این امر، سعی کردهاند در کشورهای خود سیستمی ایجاد کنند که به طورطبیعی، بیش از یک، دو یا حدّاکثر سه حزب عمده ایجاد نشود و بقیه احزاب کوچک، همانندماهیهای کوچک توسط ماهیان (احزاب) بزرگ بلعیده شوند. امّا در کشورهای جهان سوّم،قضیه بر عکس است. در این کشورها، بویژه زمانی که حکومت آن کشور نوکر بیگانگاننباشد، سعی میکنند تامیشود تعداد احزاب را گسترش دهند و به این ترتیب، سیستم سیاسیکشور را فلج کنند. ۴ - رقابت ابر قدرتها: رقابت دو ابر قدرت شرق و غرب (انگلستان و روسیه و بعدهصفحۀ ۳۸نظام ستمشاهی یکی از زمینههایی که شرایط مناسب برای نشو و نمای احزاب سیاسی در ایران راایجاد کرده بود، وجود نظام ستمشاهی بود. با کمال تأسف، شاهان ایران در سدهء گذشته، ازسفارتخانههای کشورهای بزرگ در تهران حساب میبردند و حرف آنها را پذیرا میشدند.این امر، یک فرصت استثنایی برای این سفارتخانهها ایجاد کرده بود. این سفارتخانهها بامداخله در امور قضایی کشور، سبب نجات عدّهای از شخصیّتهای مملکتی از مجازاتهایحکومتی شدند. این مجازاتها، گاه شامل اعدام افراد نیز میشد. بدیهی است که وقتی عدّهای از شخصیّتهای کشور، نجات جان خود را از اعدام، مدیونسفارتخانههای بیگانه میدانستند، با چه شور و شوقی به منافع بیگانگان خدمت میکردند.بسیاری از این گونه افراد، فرهنگ ایرانی را تحقیر میکردند و فرهنگ غربی یا شرقی را برترجلوه میدادند.اینان، هر چه را که در غرب یا شرق وجود داشت مفید جلوه میدادند و هر چهرا که در کشورمان بود، پست میدانستند. این افراد با توجه به نفوذی که در میان مردم داشتند،سعی میکردند افکار پست خود را در جامعه تبلیغ کنند و متأسّفانه ضعف سواد سیاسی مردمنیز سبب موفقیّت این گونه تبلیغات میشد. چنین بود که اجتماعات کوچکی از غربزدگان یاشرقزدگان تشکیل میشد و به تدریج - بسته به کمکهای بیگانگان و نوع شعارها - تبدیل بهحزب میگشت. ستم شاهان به عنوان یکی از علل زمینهساز پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی به دلایلزیر صورت میپذیرفت: صفحۀ ۳۹۱ - ماهیّت سلطنت: در رژیمهای سلطنتی به علّت آنکه علم و دانش و تقوا و فضیلتهامعیار انتخاب شخص اوّل مملکت نیست و فقط انتساب نژادی به شاه قبلی، یا استفاده از زورو قلدری در مورد شاه اوّل هر سلسله، ملاک سلطنت است، طبیعی است افرادی که در رأسحکومت قرار میگیرند، از حکومت و سیاست، چیزی جز زور و قلدری ندانند. ۲ - سر سپردگی به بیگانگان: متأسفانه بسیاری از پادشاهان ایران در صد سال گذشته، بهروسیه یا انگلستان و در این اواخر به آمریکا وابسته بودهاند. این امر سبب شده بود تا ازمحبوبیّتی در بین مردم و علمای اسلام برخودار نباشند. سر سپردگی به خارجیها و عدممحبوبیّت ناشی از آن، عقدهء حقارتی را در پادشاهان اخیر ایران به وجود آورده بود که برایجبران آن، به قتل و غارت و ظلم بیحساب نسبت به مردم دست میزدند. ۳ - تجمّلات فراوان: شاهان به دلیل زندگی تجمّلاتی و تشریقاتی خود، سفرهای متعدّد وپرخرج به کشورهای خارجی، برگزاری جشنهای فوق العاده پرخرج، علاقه به جمعآوری مال وثروت شخصی و ... مخارج فراوانی داشتند. آنها برای تأمین این مخارج، بر مردم مالیاتهایسنگینی میبستند و در راه اخذ این مالیاتها، ستمهای فراوانی را مرتکب میشدند. ۴ - ضعف امر به معروف و نهی از منکر: عنصر حسّاس، واجب و پر اهمیّت «امر بهمعروف و نهی از منکر» جایگاه شایسته خود را در جامعهء معاصر ایران از دست داده بود.تفکّرهای انحرافی «عیسی به دین خود، موسی به دین خود» و امثال آن، مردم را از امر بهمعروف و نهی از منکر باز میداشت. در موارد اندکی هم که امر به معروف و نهی از منکرصورت میگرفت، چه بسا شرایط اجرای این فریضهء بزرگ، رعایت نمیشد و در نتیجه بهجای تأثیر مثبت، تأثیر منفی میگذاشت. مسأله فوق، سبب شده بود تا ترک معروف (مثل نماز، روزه و ...) و انجام منکرات (مثلشرابخواری، فساد اخلاقی و ...) در جامعه شیوع قابل توجهی پیدا کند، سنگر مساجد خلوتشود، محافل وابسته به دشمنان خدا و دین، به تدریج تقویت گردد، معاملات به حرام آغشتهشود، و ... حکومت نیز به فساد خاص خود که ظلم و ستم است آلوده شده و به تعبیر بهتر،استوارتر از قبل، گردد. ۵ - بی سوادی مردم: بی سوادی اکثریت قابل توجّه مردم جامعه صد سال گذشته ایران صفحۀ ۴۰ضعف سواد سیاسی ضعف سواد سیاسی یکی از مهمترین مشکلاتی بوده است که در سدهء اخیر دامنگیرکشورما بوده است. آثار این ضعف را نه تنها در مردم بی سواد که حتی در اقشار تحصیلکردهءکشورمان میشد دید. وضعیّت طوری بود که حتّی بسیاری از اعضای احزاب سیاسی،نمیدانستند حزب چیست، چه فایدهای دارد، چه ضرری دارد و ... فقط به دلیل جاذبهء نام حزب یاامید برای رسیدن به یک پست و مقام، عضویّت حزب را پذیرفته بودند[ - احزاب سیاسی ، ص ۹ - ۷ ] شاید سؤال شود که ضعف سواد سیاسی و حتی ستم شاهان مسألهای نیست که در صدسال گذشته وجود داشته باشد تا این دو را از عوامل زمینهساز پیدایش احزاب سیاسی در ایرانبدانیم. صدها سال بود که شاهان به مردم ستم میکردند و جامعهء ایران از ضعف سواد سیاسی رنجمیبرد، پس چرا سیصد سال پیش، احزاب سیاسی پیدا نشدند[ - سیصد سال ، فقط به عنوان مثال ذکر شده است . میتوان پرسید چهار صد سال و ... ] جواب این سؤال، بسیار ساده است. «ضعف سواد سیاسی» و «ستم شاهان» هر دو بخشیاز علل پیدایش احزاب سیاسی هستند و تا زمانی که تمامی علل لازم برای پیدایش یک پدیدهسیاسی واقع نشود، آن پدیدهء سیاسی - حزب یا غیر حزب - ایجاد نخواهد شد. سیصد سالپیش، نفوذ بیگانگان به اندازهء نفوذ آنان در صد سال پیش نبود. همچنین افکار وارداتی ازغرب و شرق به اندازهء صد سال پیش در جامعه ایران رسوخ نکرده بود. بدیهی است که اگرهمهء این عوامل که در این درس و درس قبل مورد بحث واقع شدند، در سیصد سال قبل جمعمیشدند، احزاب سیاسی نیز نشو و نما مییافتند. برای توضیح بیشتر مسأله فوق، مثالی ذکر میشود: اگر شما بخواهید با مسلسل خود قلبدشمنان دین را نشانه بگیرید و آنها را به قتل برسانید، باید به چند نکته توجه کنید. نخست اینصفحۀ ۴۱که باید به تعداد کافی گلوله سالم داشته باشید. دوّم این که مسلسل شما باید سالم باشد. سوّماین که مسلسل، به طرف قلب دشمنان دین نشانه رود. چهارم این که ضامن مسلسل آزادباشد. پنجم این که انگشت شما ماشه را بفشارد. حال هر یک از این پنج علّت مورد بیتوجّهیقرار گیرند، طبیعی است که به هدف خود نرسیم. مثال بالا نشان میدهد که برای تحقق یک پدیده، فراهم شدن همه شرایط لازم است.ضعف سواد سیاسی مردم به عنوان یکی از زمینههای جنبی پیدایش احزاب در ایران، تنهایکی از شرایط تحقّق پدیدهء حزب را تشکیل میدهد. ضعف سواد سیاسی از راههای مختلفی به پیدایش احزاب سیاسی در جامعه ایران کمکمیکرد که برخی از این راهها عبارتند از: ۱ - تشنگی سیاسی: ضعف سواد سیاسی در جامعه ایران، نوعی تشنگی سیاسی در مردمایجاد کرده بود. مردم میخواستند بدانند سیاست چیست و چگونه اجرا میشود. آنهامیخواستند بدانند که در دنیای اطرافشان چه میگذرد. این تشنگی سیاسی فرصت نابی رابرای افراد فرصت طلب ایجاد کرده بود که با سوء استفاده از این مسأله، احزاب سیاسی راتأسیس کنند و تبلیغ کنند که میتوانند تشنگی سیاسی مردم را رفع نمایند. ۲ - امکان عوامفریبی: ضعف سواد سیاسی مردم سبب میشد هر کس که توانسته بودچند نفری را به دور خود جمع کند، از طریق انجام سخنرانیهای عوامفریبانه و طرحشعارهای زیبا، دلفریب ولی تو خالی، جمع اطراف خود را گسترش دهد و به تدریج، اساسحزبی را بنیان نهد. این امر مجال گستردهای را برای قدرتهای بیگانه نیز فراهم میآورد. قدرتهای بیگانه نیزبا طرح شعارهای تو خالی حمایت از کارگران، حمایت از حقوق بشر و آزادی انسانها،حمایت از مردم ایران و ... عدّهای را فریب میدادند و آنها را جذب سیاستهای خود میکردند.مدّتی که میگذشت این فریب خوردگان، به کمک همان قدرت بیگانه، همدیگر را مییافتندو به تدریج، حزبی را بنیان مینهادند. حزبی که چه بسا در ظاهر شعارهای زیبایی را مطرحمیکرد ولی در واقع، نوکر و جاسوس قدرت خارجی بود و به تحقّق اهداف پلید آن قدرتخارجی در ایران کمک میکرد.
نقش احزاب و تشکیلات سیاسی در وقایع مهم تاریخ ایران نقش احزاب درنهضت مشروطه احزاب و تشکیلات سیاسی تا پیش از نهضت مشروطیت وجود خارجی نداشتند.افرادی که این احزاب و تشکیلات سیاسی را پس از پیروزی نهضت مشروطیت ایجاد کردند،در دوران نهضت با مردم و روحانیت همکاری میکردند. اینان پس از پیروزی نهضتمشروطیت، شروع به اختلاف اندازی در میان مردم کردند. در این رابطه از احزابی مثل حزبدمکرات و جناح غیر مذهبی حزب اعتدالیون میتوان نام برد. در نتیجه این اختلافات بود که روحانی برجستهای مثل «شیخ فضل الله نوری» به بالایچوبه دار رفت و «عین الدوله» نخست وزیر دوران استبداد، در عهد مشروطیت دوباره بهنخست وزیری رسید و هنوز چند سالی از آغاز نهضت نگذشته بود که کمالالملک نخستوزیر عهد مشروطه، بزرگترین دستاورد نهضت مشروطه، یعنی مجلس را، تنها به این جرمکه چرا التیماتوم روسیه را در مورد اخراج یک مستشار خارجی مخالف روسیه، نپذیرفتهاست، منحل و تعطیل کرد. احزاب سیاسی در مورد نهضتهای پس از مشروطیت، مثل نهضت جنگل، نیز نقشاختلاف انداز خود را بخوبی ایفا کردند. قیام میرزا کوچک خان جنگلی، روحانی مبارزی کهدر جنگلهای شمال علیه سلطهء بیگانگان در منطقه جنگید، به دلیل کودتای کمونیستی حزبعدالت (بامرام کمونیستی)، دچار شکست شد[- تاریخ معاصر ایران ، سال سوم دبیرستان ، ص ۷۰ - ۱۳۸ ]صفحۀ ۴۵نقش احزاب در نهضت ملّی شدن صنعت نفت نهضت ملّی شدن نفت که توسط آیة الله کاشانی آغاز شد با همکاری احزابمختلف به ثمر رسید، لکن پس از کسب پیروزی نسبی، اختلاف اندازی احزاب شروع شد.بخشی از اختلافات به درون خود احزاب مربوط میشد، حزب پان ایرانیست که یکی ازاحزاب عضو جبهه ملّی بود، خود به دو گروه طرفدار شاه و طرفدار مصدق تقسیم شده بود.حزب زحمتکشان که همانند حزب پان ایرانیست یکی دیگر از احزاب تشکیل دهندهء جبههملّی بود، به رهبری مظفر بقائی با مصدق مخالفت کرد و همین امر سبب شد تا خلیل ملکی وهوادارانش که قبلاً از حزب توده انشعاب پیدا کرده و به این حزب پیوسته بودند، بار دیگرانشعاب پیدا کنند و سازمانی را به نام «نیروی سوم» ایجاد کنند که هوا خواه مصدق بود[- کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، مارک ، ج ، گازیوروسکی ، ترجمهء غلامرضا نجاتی ، ص ۲۸ ، چاپ اوّل ، شرکت سهامی انتشار ، تهران ] بخش دیگری از اختلاف اندازی احزاب به تلاش برخی از ملّیگرایان برای دور نمودنمذهبیها از صحنه سیاست برمیگشت. اهمیت این امر تا اندازهای بود که یکی از عوامل مهمّشکست نهضت ملّی شدن صنعت نفت دانسته شده است. افرادی مثل شاهپور بختیار که ازرهبران جبههء ملّی محسوب میشدند، به همراه دیگر دست پروردگان مکاتب غربی و شرقی،مسابقهای دهشتناک را در جهت اهانت، افترا و آزار و اذیّت جامعه روحانیت، به خصوصروحانی مبارز مرحوم آیة ... کاشانی از راههای مختلف؛ رادیو، مطبوعات، حملهء مستقیم و ...برگزار کرده بودند[- روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، به کوشش گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران و اروپا ، ص ۳۱ - ۳۲ ، نشر دارالفکر ، قم ، ۱۳۶۲ ] جاسوسان انگلیس که در جبههء متحدی از احزاب دست نشانده یا غربزده متشکّل شدهبودند، به شایعه پراکنی علیه رهبر مبارز مذهبیها، آیت اللّه کاشانی اقدام کردند و این مبارز بزرگرا جاسوس انگلیس !، نامسلمان! و ... نامیدند. خانه ایشان را سنگباران کردند، یکی از یاران وفادارو مبارز او را به شهادت رسانده و تعدادی دیگر را زندانی ساختند. این شایعات که توسط مطبوعات هوا خواه جبهه ملّی تأئید شده و دامن زده میشد، اندکاندکتأثیرخود را در میانمردم ساده دلِ خوش باور و ناآگاه گذاشت و از حیثیّت آیت ... کاشانی در نزصفحۀ ۴۶آنان کاست. در نهایت آیةالله کاشانی کنار زده شد و «مأموریت تمام شد»[- روحانیت و اسرار فاش نشده ؛ ص ۳۲ - ۳۴ . متأسفانه مشابه قضیه مذکور در مورد شهید شیخ فضل اله نوری در جریان نهضت مشروطه انجام شده بود و بعدها در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ، در مورد شهید مظلوم آیت ... بهشتی تکرار شد ] حزب توده نیز با استفاده از فرصت به دست آمده به انتشار ننگین نامههای مختلفمیپرداخت و در شرایط بحرانی اقتصاد کشور، کارخانجات معدود ایران را به اعتصابمیکشاند. با براه انداختن راهپیمائیهای به ظاهر مسالمت آمیز، شهرهای کشور را به آشوب ونا امنی میانداخت و با سرعت و جدیّت تمام، سعی میکرد در نیروهای نظامی کشور نفوذکند. این نفوذ که صدها تن از نظامیان ساده دل و خوش باور را جذب حزب توده کرده بود، درنهایت پس از انجام کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با اعدام و دستگیری تعدادی از آنها که با انتشارتنفرنامههای متعدّد در مطبوعات همراه بود، تا حدّی خاتمه یافت[ - نگرشی کوتاه برنهضت ملّیایران ، سازمان مجاهدین انقلاباسلامی، بیانیه شمارهء ۲۳، بی تاریخ ، ص ۴۹ . (به همراه برخی اضافات .)]نقش احزاب در جریان قیام پانزده خرداد قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ در اعتراض به دستگیری امام خمینی از سوی رژیم انجامشد. امام خمینی در سخنرانی تاریخی خود در سیزده خرداد همان سال - مصادف با روزعاشورا - به شدّت به رژیم مزدور شاه و رژیم اشغالگر قدس حمله نموده بودند. همان شب،حضرت امام از سوی مزدوران شاه دستگیر و به تهران انتقال داده شدند. اعتراض مردم قم بهاین عمل ننگین رژیم، از همان شب شروع شد و در فردای آن روز - چهارده خرداد - اوج پیداکرد. انتشار خبر دستگیری امام در تهران، این شهر را نیز به حرکت در آورد. تعدادی ازدانشجویان، با تعطیل کلاسها، اعتراض خود را اعلام کردند و با فشردن دست روحانیتمتعهد در کنار سایر اقشار مردم در نهضت شرکت کردند. بازار و مغازهها در روز پانزدهخرداد تعطیل شد و سیل خروشان جمعیت در خیابانها به راه افتاد. مردم علیه رژیم جنایتکار شاه شعار داده حمایت خود را از اسلام اعلام میکردند وخواستار آزادی امام بودند. این تظاهرات که به کشته شدن و مجروح گشتن هزاران نفر ودستگیری تعداد زیادی از مردم توسط مزدوران شاه انجامید، در روزهای شانزده و هفدهخرداد نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از آن نیز، بسان آتش زیر خاکستر، جرقههای انقلابصفحۀ ۴۷اسلامی را در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ باعث شد. دامنهء قیام پانزده خرداد به شهرهای مختلفایران؛ ورامین، مشهد، قم، ری، شیراز و ... نیز کشیده شد. در میان امواج دهها هزار نفری مردم تظاهر کننده[ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۲۲۰ - ۲۲۹ ] چند نفر از اعضای جبهه ملّی نیز دیدهمیشدند. آنها بر خلاف تمایل رهبرانشان و به خاطر علائق مذهبی خود در این قیام شرکتکردهبودند[ - احزاب سیاسی در ایران ، مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، دفتر اوّل ، ص ۳۶۲ ] تعدادی ازاعضای نهضتآزادی بههمراه رهبرانشان درتظاهرات شرکت کرده بودند،در روزهای بعد نیز نهضت آزادی چند اطلاعیه در تجلیل از قیام پانزده خرداد منتشر کرد. ایناقدامات را در واقع باید مدیون تلاش آیة اللّه طالقانی در کادر رهبری نهضت آزادیدانست.سایراحزاب مطرحنیز - جز هیأتهایمؤتلفه - فعالیت چشمگیری نداشتند[- قیام خونین ۱۵ خرداد ۴۲ به روایت اسناد ، دهنوی ، نشر رسا ، تهران ، ۱۳۶۰ ، صفحات مختلف . (با مقداری اضافه )]نقش احزاب در جریان انقلاب اسلامی ایران در پی قیام مردم و روحانیت حوزه علمیّه قم در نوزده دی ۱۳۵۶ و گسترش آن بهدیگر شهرها و حتی روستاهای ایران اسلامی، فصل نوینی از مبارزات مردم مسلمان ما آغازشد و سرانجام در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت. درجریان این قیام و تظاهراتی که در مدت بیش از یک سال ادامه داشت، گروههای مختلفچارهای جز همراهی مردم نداشتند، لیکن در همان حال، احزاب سیاسی نقشهای مختلفی راایفا میکردند. بعضی از آنان به طور کلی از انقلاب دوری میجستند. انجمن حجتیه در نیمه شعبان۱۳۵۷ به رغم دستور امام خمینی مبنی بر اینکه «ملت ایران عزادار است و این عید را جشننمیگیرد.» و در حالی که رژیم شاه با شدّت تمام سعی در هر چه باشکوهتر برگزار کردنجشنهای نیمه شعبان داشت، همگام با رژیم جنایتکار شاه، سخت در مقابل دستور امامخمینی ایستاد و در تهران و شهرستانها جشن دلخواه خود را برگزار کرد[- برداشت از : پاسدار اسلام ، شمارهء ۸۸ ، فروردین ۱۳۶۸ ، ص ۱۱ ] حزب توده نیز با تغییر شعارهای مردم از «استقلال، آزادی ، جمهوری اسلامی» بهصفحۀ ۴۸«استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» در واقع به نفی جمهوری اسلامی میپرداخت، آنانهمچنین سعی میکردند تا از راههای مختلف، شعار «نه شرقی» را از شعار معروف «نهشرقی، به غربی» مردم ایران بزدایند. به طور کلی حزب توده سعی در گسترش دیدگاههایکمونیستی خود درمیان مردم ایران داشت ولی تعداد کم اعضای آن در ایران، چنان در انبوههواداران انقلاب اسلامی گم میشد که اصلاً به حساب نمیآمد. این حزب پس از پیروزیانقلاب اسلامی، سعی کرد تا به فریب مردم مسلمان بپردازد که در این امر موفق نشد و سرانآن به همراه تعداد زیادی از اعضای نفوذی حزب در ارتش و سایر ارگانها و ادارات دستگیرشدند[- جنگ تحمیلی درتحلیل گروهکها ، ص ۱۵۰ - ۱۵۲ ، وزارت ارشاد اسلامی ، چاپ اول ، ۱۳۵۲ ] سچفخا(سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) هیچ نقشی در جریان پیروزی انقلاباسلامی ایفا نکرد. علت این امر را باید در عدم تجانس اعتقادی و اخلاقی و به اصطلاح تضادّایدئولوژیکی و عدم اعتقاد آنها به قدرت اسلام و مردم و نیز در وابستگی مستقیم یا غیرمستقیم آنها به قدرتهای خارجی جستجو کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با شرکت دردرگیریهای مختلف گنبد، کردستان و ... به جنگ با انقلاب اسلامی پرداخت و سرانجام در سال۱۳۶۲ با دستگیری بیشتر اعضای آن، به حیات ننگینش خاتمه داده شد. جبهه ملّی از راه تکیه بر قانون اساسی مشروطیت و تأکید بر این که شاه باید سلطنت کند نهحکومت، نشان داد که به موفقیت انقلاب اسلامی ایمان ندارد. این بود که بگونهای افراطی،سعی در جلب نظر قدرتمندان خارجی و تهیّه مقدمات حاکمیّت خود نمود. نهضت آزادینیز کم و بیش همانند جبههء ملّی عمل کرد. با اوجگیری مبارزات مردم مسلمان ایران، اعضای اندک جبهه ملّی و نهضت آزادی درامواج خروشان مردم مضمحل شدند. پیش از پیروزی کامل انقلاب اسلامی، رهبر نهضتآزادی، مهدی بازرگان، به عنوان نخست وزیر موقت معرفی شد. علّت این معرّفی، حسن ظنبعضی از مسؤولین انقلاب نسبت به شخص بازرگان و معدودی از اطرافیان او بود. نهضتآزادی تا آن زمان هر چند ضعفها و انحرافاتی از خود نشان داده بود، لیکن بعضی از مسؤولاننظام امید هدایت و اصلاح آنان را داشتند، امّا در عمل مشخص گردید که این حسن ظنّ، بهصفحۀ ۴۹مورد نیست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان تصویب لایحه قصاص در مجلس شورایاسلامی، جبهه ملّی علیه این لایحه موضعگیری کرد و از مردم خواست علیه آن راهپیماییکنند. این امر با مخالفت شدید حضرت امام رو به رو شد و ایشان با اعلام ارتداد بانیانراهپیمایی مزبور در صورت عدم پشیمانی از عملکرد خویش، به زندگی سیاسی جبهه ملّیدر داخل کشور پایان دادند. سازمان منافقین که برای جلوگیری از تحقّق نهایی انقلاب پانزده خرداد به وجود آمدهبود، تا نزدیکترین روزهای ممکن به پیروزی انقلاب با آن مخالفت کرد و وقتی که پیروزی راقطعی دید به روشهای منافقانه رو آورد. از این رو، سازمان منافقین هیچ نقش قابل ذکر یا غیرقابل ذکری در پیروزی انقلاب اسلامی نداشت، جز این که تضاد آن با نظام اسلامی، از تماماحزاب و گروههای سیاسی بیشتر بود. منافقین در اغفال برخی از جوانان ساده دل کشورمان، متأسفانه موفقیّت قابل توجهی به دستآوردند و چندین هزار نفر را در راستای اهداف شیطانی خود سازماندهی کردند. آنان همچنین درفریب دادن بنی صدر به هنگام ریاست جمهوری وی موفق بودند. این موفقیّت تا حدّ قابلتوجّهی مدیون سوابق مشکوک و مبهم بنی صدر و وابستگی وی به آمریکا بود. امام خمینی با شناخت دقیقی که از ماهیت منافقین داشتند، دست آنان را برای تودهء مردمرو کردند. بر اثر این افشاگریها، منافقین چهرهء پلید خود را به نمایش گذاشتند و از طریقترور، انفجار، جاسوسی، اعلام جنگ مسلحانه و صدها جنایت دیگر سرسپردگی خود را بهآمریکا به اثبات رساندند. هیأتهای مؤتلفه اسلامی که از ابتدای تشکیل، تحت نظر مستقیم حضرت امام خمینیقرار داشت، با سازماندهی مردم و هیأتهای مذهبی جهت شرکت در راهپیمائیها و اعتصاباتدوران انقلاب اسلامی، نقش بزرگی را در به پیروزی رساندن انقلاب اسلامی ایفا کرد.
جناحهای سیاسی و نهضت مشروطیت مذهبیها و نهضت مشروطه گفتیم منشاء پیدایش نهضت، بیشتر مسائل مذهبی و دینی بود. از این رو، رهبرینهضت در اوایل کار به طور کامل توسط روحانیت انجام میشد. سه روحانی بزرگ: آیة اللّهشیخ فضل اللّه نوری، آیة اللّه بهبهانی و آیة اللّه طباطبائی به همراه تعدادی دیگر از علما ووعّاظ مردم را بگونه مؤثری هدایت میکردند. آنها این هدایت را تا زمان پیروزی مشروطهءاوّل ادامه دادند[ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۷۰ - ۷۹ و ص ۹۵ ]صفحۀ ۵۳پس از پیروزی مشروطهء اوّل، تلاش فراوانی از سوی غربزدهها صورت گرفت که قوانینکشور اسلامی ایران، همانند کشورهای غربی نوشته شود. این تلاشها، علیرغم مخالفتعلمای آگاهی نظیر شهید شیخ فضل الله نوری، منجر به تدوین برخی از قوانین غیر اسلامیدر مجلس شد. شهید نوری نمیتوانست ساکت بنشیند و نظارهگر انحراف باشد. این بود کهبه حرم حضرت عبدالعظیم(ع) در شهر ری رفت. متحصّن شد و با نوشتن اعلامیههای متعدّدسعی کرد مردم را هوشیار سازد. او تلاش فراوانی انجام داد تا قوانین غیر اسلامی را اسلامینماید و مشروطه را مشروعه [مطابق شریعت] سازد[ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۹۵ - ۹۸ ] محمد علی شاه، چندی پس از پیروزی مشروطه اوّل، مجلس را به توپ بست. استبدادصغیر آغاز شد. بسیاری از مشروطه خواهان دستگیر شدند و به مجازاتهای مختلفی محکومگردیدند. در این دورهء زمانی، بجز شهید شیخ فضل ا... نوری که دست از همکاری با مشروطهخواهان کشیده بود، بسیاری از علمای تهران و نجف با مشروطه خواهان همکاری کردند. درسایه این همکاریها بود که نهضت مشروطیت توانست بار دیگر به پیروزی رسد و مشروطهءدوّم آغاز گردد[ - برای مطالعه بیشتر ر ک : تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق ، عبدالهادی حائری ، ص ۱۰۷ - ۱۳۶ ، امیر کبیر ، ۱۳۶۴ ] غربزدهها، باز هم مطابق معمول، نمکها را خوردند و نمکدان را شکستند. از نفوذ علمایدینی در بین مردم برای پیروز ساختن نهضت بهره بردند ولی در مرحله ثمر دهی، سعیکردند اندیشههای انحرافی خود را بر جریان نهضت حاکم سازند. حقّانیّت دیدگاههای شهیدنوری پیرامون مشروطیت روز به روز آشکارتر میشد. غربزدهها، با ترویج انواع شایعات دربین مردم، به ترور شخصیّت شهید نوری اقدامکردند و چون نتوانستند او را از مخالفت با خود منصرف سازند، محاکمهاش کردند و چوندر صحنهء محاکمه نیز دست از دفاع دین بر نداشت، به چوبهء دارش سپردند. قبل از اعدام به اوپیشنهاد شد که پرچم روسیه را بر بالای خانهء خود بزند تا مشروطه خواهان از ترس دولتروسیه، که در آن روزگار نفوذ فراوانی در ایران داشت، نتوانند او را دستگیر واعدام کنندصفحۀ ۵۴شهید شیخ فضل اللّه نوری پاسخ داد: «رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برایاسلام سفید کردهام، حال بیایم و بروم زیر بیرق کفر؟![ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۹۸ ] اینگونه اعمال مشروطه خواهان سبب تجدید نظر مراجع نجف در سیاستهای خودنسبت به نهضت مشروطیت شد. بزرگترین مرجع وقت، آیة ... العظمی سید کاظم یزدی بهمخالفت با مشروطه برخاست[ - تشیع و مشروطیت در ایران ، ص ۱۶۷ ] آیة اللّه العظمی نائینی که کتابی تحت عنوان تنبیه الامة درتأئید مشروطیت نوشته بود، از برادر زن خود «میرزا محمود یزدی» خواست نسخههای آن راجمع آوری کرده، به رود «دجله» بیاندازد[ - همان ، ص ۱۶۷ ] آیة اللّه العظمی شریعت اصفهانی که بعدها به مرجعیت عامه رسید، در یک اعلامیهمفصّل، پس از شرح جنایات استعمارگران در کشورهای اسلامی مینویسد: «بیائید دربارهءمشروطه و استبداد (اشتراط و استبداد) سخن نگوییم؛ بیائید دشمنیهای داخلی را کنارگذاریم؛ آیا این شرم آور نیست که ما زیر سلطهء حکومت روسها که به وحشیگری نامورشدهاند، قرار گیریم؟[ - همان ، ص ۱۶۶ ]جناح غیر مذهبی نهضت مشروطه جناح غیر مذهبی نهضت مشروطه از چند گرایش ترکیب یافته بود که عبارت بودند از: ۱ - بابیها: سید علی محمد شیرازی که زمانی خود را باب امام زمان (عج) و زمانی خودامام زمان معرفی کرد، توانست عدّهای از مردم ناآگاه را به دور خود جمع کند. پیدایش اینفرقه در زمانی بود که پیر کفتار استعمار (انگلیس) بر اساس سیاست «تفرقه انداز و حکومتصفحۀ ۵۵کن» به ترویج مذاهب جعلی وهابیت در عربستان، قادیانیگری در هندوستان و ...میپرداخت. علمای دین، پس از آگاهی نسبت به عقاید بابیها، آنها را کافر شمردند. امیر کبیر، نخستوزیر مقتدر ناصر الدین شاه، سید علی محمد شیرازی را اعدام کرد. مدّتی پس از مرگ وی،بابیها به دو گروه تقسیم شدند. یک گروه پیرو میرزا یحیی گشتند که در قبرس، مستعمرهءانگلیس، اقامت داشت و گروه دیگر از شخصی با لقب «بهاء اللّه» پیروی کردند که به همیندلیل با نام بهائی مشهور شدند[ - بابیها معتقد به مبارزه با حکومت بودند ولی بهائیها ، مبارزه را بیفایده دانسته و سازش را توصیه میکردند . ( مقدمه فکری نهضت مشروطیت ، ص ۱۵۷ - ۱۶۶ )] بابیها به دلیل اعدام رهبرشان از سوی حکومت قاجار و در به در شدن خودشان، با اینحکومت کینه شدیدی پیدا کردند. آنها، به دلیل جوّ نامساعد اجتماعی، به زندگی مخفی روآوردند و در انتظار فرصت مناسبی بودند تا کینه خود را نسبت به حکومت قاجار از یکسو وعلمای دین از سوی دیگر بروز دهند. نهضت مشروطیت این فرصت مناسب را برای آنها فراهم ساخت. بابیها سعی کردندهدایت نهضت را از دست علمای دین بگیرند. مناسبترین راه، ترویج شایعات بیاساستشخیص داده شد. شهید شیخ فضل اللّه نوری و برخی دیگر از علمای مدافع دین، آماجتهمتهای ناجوانمردانه بابیها قرار گرفتند. این تهمتها، به دست دشمنان دانا و دوستان ناداندر سطح جامعه منتشر شد و سرانجام به شهادت مظلومانه مجتهد بزرگ شهید شیخ فضل اللّهنوری انجامید. عوامل نفوذی بابیها در نهضت مشروطیت به طور دقیق شناخته شده نیستند. این امر بهدلیل زندگی فکری مخفیانه آنها در اجتماع بوده است. در عین حال، نفوذ به قدری قوی بودهکه برخی از مردم و علما به مشروطهگران با چشم «بابیها» مینگریستند؛ گر چه همهء عواملمشروطه را نمیتوان بابی دانست[ - با استفاده از: تاریخ مشروطه ایران ، ص ۲۸۹ - ۲۹۱ . تشیع و مشروطیت در ایران ، ص ۸۹ - ۹۰ . از صبا تا نیما ، ج ۱ ، ص ۱۳۰ - ۱۳۳ ؛ معصوم چهاردهم ، جواد فاضل ، صفحات مختلف ، مقدمه فکری نهضت مشروطیت ، ص ۱۵۷ - ۱۶۶ ]صفحۀ ۵۶۲ - ملّی گراها: ملّی گرایی و وطن پرستی، پوشش مناسبی برای مخفی نگهداشتن چهرهءواقعی عوامل نفوذی بابیه و دیگر جاسوسان انگلیس در کشورمان بوده است. یکی از رهبرانبزرگ فکری آنها، آقاخان کرمانی نام داشت که به اتهام بابیگری از ایران تبعید شد و در قبرسبا دختر میرزا یحیی، رهبر بابیها، ازدواج کرد. آقاخان که مقداری از زبان فارسی قدیم وبرخی از کتب زرتشتیان را آموخته بود، به ایران باستان، بویژه به سلسله هخامنشیان عشقفراوانی ابراز میکرد. او نگران از بین رفتن آیین زردشتی در ایران بود. به خط عربی و الفبای عربی و هر آنچه کهرنگ عربی داشت میتاخت. با حجاب زنان مخالفت میکرد[ - مقدمه فکری نهضت مشروطیت ، ص ۱۶۴ - ۱۶۵ ] آقاخان کرمانی خود زمانمشروطیت راندید ویکسال پس ازترورناصرالدینشاه، توسط محمدعلیمیرزا، ولیعهدوقت، پوست از سرش کنده شد[ - از صبا تا نیما ، ص ۳۹۱ ] افکار او بعدها توسط اشخاصی چون احمد کسروی بهشدّت پیگیری شد و در دوران حکومت پهلوی به عنوان ایدئولوژی رسمی حکومت مطرحگشت. ۳ - غربزدهها: در جریان نهضت مشروطیت و طی سالهای نزدیک به نهضت، عدّهای کهخود کشورهای غربی را دیده بودند و یا وصف آن را شنیده یا خوانده بودند، چنان مجذوبغرب شدند که یکسره فرهنگ خودی را تحقیر کردند. افرادی مانند «سید حسن تقی زاده[ - نمایندهء تندروی تبریز در اولین مجلس شورا و از فعّالان نهضت مشروطه ]که خود را از رهبران نهضت مشروطه مینامیدند، معتقد شدند که باید از فرق سر تا نوک پا فرنگیشد و در این کار چنان افراط کردند که حتی اعتراض «ادوارد براون» (ایران شناس انگلیسی) رابرانگیختند که چرا این مقدار از فرهنگ خود دوری میکنید! تقیزاده در جریان به توپ بسته شدن اولین مجلس ایران توسط سربازان محمد علی شاه،از ترس به سفارت انگلستان پناهنده شد و از طریق سفارت برای مدّتی به انگلستان رفت. تازمانی که آبها از آسیاب افتاد، جهت ادامه مأموریت به ایران باز گردد. دو سال بعد، زمانی کهتهران توسط مشروطه خواهان گیلانی و بختیاری فتح شد و مجلس مجدّداً افتتاح گردید، اصفحۀ ۵۷به ایران برگشت و با کمک «حیدر خان عمو اوغلو[ - عمو اوغلو اهل سلماس بود ولی در قفقاز بزرگ شده بود . تحصیلات او در زمینه برق بود . او بعدها به شوروی رفت و لقب « دستراست لنین » را گرفت ] نخستین حزب آشکار ایران را تأسیسکرد[ - قبل از حزب دمکرات ، چند حزب مخفی مثل فراماسونری و مجمع آدمیت وجود داشت که تحت نظر انگلیس اداره میشد ] این حزب «دمکرات» نامیده شد و در مجلس دوّم (پس از فتح تهران) ۲۸ نمایندههوادار حزب داشت. حزب دمکرات با انگلیسیها روابط صمیمانهای داشت، دین را از سیاست جدا میدانست،اعضای حزب رقیب خود را مستبد یا مرتجع مینامید و معتقد بود که باید مستبدان ومرتجعان را از میان برد. ترور آیت اللّه بهبهانی از رهبران اصلی مشروطیت، در منزلش و برسر سجّادهء نماز، به تقی زاده نسبت داده شد. گفته شد تقی زاده از حیدر خان عمو اوغلوخواست که آیة اللّه بهبهانی را به شهادت برساند. مسمومیت آخوند خراسانی از مراجع تقلیدوقت نیز به عمو اوغلو نسبت داده شده است[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۱۸ ] حزب دمکرات اعضای خود را افراد فعّال، صاحب عقیده، با ایمان، حرف زن، چیزنویس، منتقد، تند زبان و هوادار فقرا و رنجبران معرفی میکرد ولی حزب رقیب (اجتماعیون \ سوسیالیستها) آنها را تندرو و گاهی بیایمان و کافر مینامید. به طور کلی حزب دمکراتمورد هجوم علما و گروه انبوهی از مردم قرار داشت. برخی از رهبران این گروه، بعدها حزبکمونیست ایران و حزب توده ایران را تشکیل دادند[ - تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ملک الشعراء بهار ، کتابهای جیبی و امیر کبیر ، تهران ، چاپ سوّم ، ۱۳۵۷ ، ج ۱ ، ص ۱۲ - ۸ ] رقیب حزب دمکرات، حزب اجتماعیون بود. سید عبداللّه بهبهانی، سید محمد طباطبائی(دو رهبر بزرگ روحانی نهضت مشروطه) علی اکبر دهخدا، ناصر الملک (نایب السلطنه)،ستارخان و باقرخان از رهبران مشروطیت در تبریز و بسیاری از سران کشور در این حزبعضو بودند. این حزب به روش ملایم و تدریجی معتقد بود و در مجلس دوّم ۳۶ نمایندهداشت. در میان اعضای این حزب، مذهبی، غیر مذهبی، ملّی گرا و غربزده و...به چشممیخوردند[ - همان ، ص ۱۹ و تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ج ۱ ، ص ۸ - ۱۲ ]
حزب توده ایران
در زمانی تأسیس شد که کمونیستهای ایران چند تجربهناموفقدر تشکیل حزب کمونیست را پشت سر گذاشته بودند. اولین حزب کمونیست ایران دراواخر جنگ جهانی اوّل در باکو تشکیل شده بود. این حزب که خود را با اسم «عدالت» معرفیمیکرد، قبل از انجام هر کاری، به علت ترور رئیسش شکست خورد. دومین حزب کمونیست ایران، در تابستان ۱۲۹۹ در بندر انزلی تشکیل شد. این حزب باخیانت به میرزا کوچک، سبب شکست نهضت جنگل در برابر رضا خان شد. در پی تصویب قانون منع فعالیتهای کمونیستی در سال ۱۳۱۰، حزب کمونیست ایران بهفعالیت مخفی پرداخت. ولی در سال ۱۳۱۶ لو رفت و ۵۳ نفر از اعضای فعّال آندستگیر شدند. صفحۀ ۶۰چند روز پس از اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ توسط شوروی و انگلیس و تبعید رضا خان بهآفریقای جنوبی، حزب توده ایران به طور رسمی در تاریخ ۷/۷/۱۳۲۰ به دستور روسهاتشکیل شد[ - برداشت به همراه برخی اضافات از: کژ راهه : خاطراتی ازتاریخ حزب توده، احسان طبری ، ص ۱۳ - ۴۵ ، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۶ ] ۲ - رشد: زمان حضور نظامی شوروی در ایران، عید حزب توده بود. در این مدت حزبتوده گسترش فروانی یافت. لیکن پس از خروج شوروی از ایران در سال ۱۳۲۴ و شکست کمونیستهای جدایی طلب آذربایجان از قوای دولتمرکزی در همان سال، ازاهمیت حزبتوده کاسته شد و با ترور ناموفق شاه معدوم در ۱۵/۱۱/۱۳۲۷ که به حزب توده نسبت دادهشد، رشد حزب متوقف گردید و سران حزب، یا فرار کردند، یا دستگیر شدند. حزب توده در دوران اقتدار دکتر مصدق، (سالهای ۳۲ - ۱۳۳۰) دوباره فعال شد. مصدّقاز گسترش فعالیت حزب توده ابراز خرسندی کرد، زیرا به عقیدهء او، چنین کاری میتوانستسبب شود تا آمریکا و انگلیس در جریان مذاکرات نفت، به خاطر ترس از گسترش کمونیسمامتیازات بیشتری به او بدهند. آمریکائیها و انگلیسیها، عدّهای از اوباش تهران را اجیر کردند تا به هواداری از حزب تودهشعار دهند. هدف از این کار، ترساندن مردم مسلمان ایران از گسترش کمونیسم بود. وقتیمردم از گسترش کمونیسم ترسیدند، پشتوانه مردمی حکومت مصدق از بین میرود و بهراحتی با یک کودتا میشود او را از قدرت به زیر آورد[ - کژ راهه ، ص ۲۵ - ۴۱ ] حکومت مصدق، در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با کودتایی تنظیم شده از سوی «سیا» سرنگون شد.حزب توده سعی کرد در ارتش نفوذ بیشتری پیدا کند. این تلاشها، چند ماه بعد، به لو رفتن شبکه نفوذی حزب توده در ارتش منجر شد و صدها تن از نفوذیهای حزب بازداشتشدند. تعدادی از آنان اعدام شدند و تعدادی دیگر پس از ابراز تنفّر از حزب توده درروزنامههای رسمی مورد عفو قرار گرفتند. پس از این جریان رشد حزب متوقف شده و تازمان پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت چشمگیری نداشت. حزب توده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تظاهر به پیروی از خط امام از آزادیصفحۀ ۶۱فعالیت برخوردار شد و رشد قابل توجّهی پیدا کرد[ - کژ راهه ، ص ۲۵ - ۴۱ ] ۳ - مرگ: به دنبال کشف فعّالیّتهای جاسوسی حزب توده برای شوروی و به تبع آن برایعراق، در زمان جنگ عراق با ایران، اقدام به دستگیری رهبران و اعضای حزب شد. بدینترتیب مرگ حزب توده فرا رسید[ - همان ، ص ۳۹ - ۴۱ ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: اسامی آنان که توسط «رضا روستا» گردهم آمدند، عبارت است از:سلیمان محسن اسکندری (شاهزادهء قاجار و به ظاهر غیر کمونیست)، محمد بهرامی، جعفرپیشه وری[ - از هشت سالگی به روسیه رفتهبود. اسماصلی او سیدجعفرجوادزاده بود. او چند سال بعد در رأس غائله تجزیه آذربایجان قرار گرفت ]، مرتضی یزدی، حسین مهانی، محمود بقراطی، محمد علی شریفی، احمداسپهانی، میر قاسم چشم آذر، رسول پیر مرادی، منصور رکنی، بزرگ علوی، عبدالحسیننوشین ، ابوالفضل فرهی، فرخی دهقانی، احسان طبری، و عده دیگری که چند ماه بعد ملحقشدند و عبارت بودند از: نورالدین الموتی، ضیاءالدین الموتی، عبدالصمد کامبخش، اردشیرآوانسیان و ... . بیشتر بنیانگذاران حزب از زمینداران و مالکان بزرگ بودند. برخی از آنها قبلاً در سازمانفراماسونری (حزب جاسوسان انگلیس) و حزب دمکرات (حزب تند رو و تروریست صدرمشروطیت) تجربهء کار حزبی داشتند[ - جنگ تحمیلی در تحلیل گروهکها ، ص ۱۰۸ ، ۱۰۹ . (با مقداری اضافه)] ۲ - رهبران: در معرفی مختصری از رهبران و افراد کاملاً صاحب نفوذ در حزب میتوانگفت: الف - سلیمان محسن اسکندری: از شاهزادگان قاجار بود. سابقه کار حزبی در تشکیلاتصفحۀ ۶۲فراماسونری و حزب دمکرات داشت. در سال ۱۳۰۲ وزیر معارف رضا خان شد. مدتینمایندهء مجلس بود و در جریان تغییر سلطنت، رأی مثبت به رضا خان داد. خود را یک ملّیگراو مسلمان معتقد معرفی میکرد. او تا زمان مرگش، مانع از شرکت زنان در حزب توده شد[ - کژ راهه ، ص ۱۷ و ۴۵ . با مقداری اضافه ] ب - رضا رادمنش: دکترای فیزیک داشت و از سال ۱۳۲۷ به مدّت بیست سال در خارج،حزب را رهبری میکرد. از دوستان صدام حسین بود و به کمک او زندگی راحتی را در بغدادمیگذرانید. زیاد لاف میزد و هوش و تدبیر خود را بسیار عالی میدانست. با اعضای حزب،همانند یک خان برخورد میکرد. (پدر بزرگ مادری او از خانهای معروف لاهیجان بود.) درمقابل قدرت، تسلیم و خوار بود. به رضا شاه و محمد رضا علاقه داشت. بسیار عیاش بود وهمسرش بارها میگفت: «من و شوهرم یکدیگر را کاملاً آزاد کردیم![ - همان ، ص ۲۶۸ - ۲۷۲ ] ج - ایرج اسکندری: از شاهزادگان قاجار و فردی معاشرتی، طنز گو، قمارباز وخوشگذران بود. در شانزده سالگی به فرانسه رفت و تحصیلاتی در زمینه حقوق کسب کرد.در زمان رضا شاه قاضی بود. در زمان محمد رضا نیز چند ماهی در کابینه قوام وزیر بودوهمیشه در زندگی خود به این وزارت ۴ - ۳ ماهه افتخار میکرد. او به شاه و سیاستسرمایهداری وی، هویدا، شریف امامی و سنجابی علاقه داشت. دوران رهبری او از ۱۳۴۷ تا۱۳۵۷ به طول انجامید[ - همان ، ص ۲۷۲ - ۲۷۶ ] د - نورالدین کیانوری: همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حزب توده رسید. اونوهء ناخلف شهید شیخ فضل ... نوری بود. بر خلاف رادمنش و اسکندری، علاقهای بهمشروب نداشت. چهل سال برای ک . گ . ب (سازمان امنیت شوروی) جاسوسی کرد. او بهماکیاول[ - ماکیاول نویسندهای بود که سیاستمداران را به ریا ، دروغ ، فریب و بیرحمی سفارش میکرد ]، قدرت، ثروت، جمعآوری و گزارش ریزترین اطلاعات، بهرهبرداری از زنان بهمنظور جاسوسی و هوسرانی، باند بازی، پنهانکاری و ... علاقه داشت. رفتار او کاملاًبیرحمانه، رنجاننده و هراس آفرین بود. تحصیلات او در زمینه معماری بود و در جعلصفحۀ ۶۳اسناد، بخصوص گذرنامه، تخصّص داشت. وی سرانجام در سال ۱۳۶۱ دستگیر شد[ - کژ راهه ، ص ۲۷۶ - ۲۸۰ و ۲۸۵ . (با مقداری اضافی)] هـ - عبدالصمد کامبخش: از افراد با نفوذ و جزو هیأت دبیران حزب توده بود. تحصیلات عادی فیزیک و دورهء خلبانی را در روسیه دیده بود و در همانجا به استخدام سازمان امنیت شوروی در آمده بود. وی به دلیل جاسوسی از نیروی هوایی رضا خان اخراج شد و به همراهگروه «۵۳ نفره» به زندان افتاد. او در زندان اعترافات مفصّلی کرد و بسیاری از دوستانش را لوداد. در جریان اشغال ایران توسط شوروی، به سال ۱۳۲۰ از زندان آزاد شد. او رئیس سازماننظامی حزب بود که وظیفه عمدهاش جمعآوری اطلاعات و ارسال آنها توسط کیانوری،برادر زنش، یا به طور مستقیم - به خارج بود. مدت زیادی از اواخر عمرش را همانند اوایل عمرش، در شوروی سپری کرد و از آنجا به هدایت، سازماندهی و دریافت اطلاعات ازافسران ایرانی میپرداخت[ - همان ، ص ۲۸۰ - ۲۸۵ ] و - رضا روستا: از ابتدای جوانی با حزب کمونیست ایران همکاری داشت. او از طرفحزب مزبور برای تحصیلات خاص به مدت دو سال به شوروی فرستاده شد. در بازگشت بهاتهام جاسوسی بازداشت شد و به پنج سال حبس محکوم گردید. پس از پایان بازداشت، بهساوه تبعید شد. در زمان اشغال ایران توسط شوروی، به تهران آمد و بنا بر دستور صادره ازسوی ارباب شرق، به گرد آوری و تشکّل حزب جاسوسان یا توده همّت گماشت. پس ازشکست کمونیستهای آذربایجان از قوای دولت مرکزی (۱۳۲۴) به شوروی گریخت. درشوروی پس از دو سال عیّاشی، بنا بر توصیه حزب کمونیست شوروی، با یک زن روسیازدواج کرد. وی چند سال بعد به برلین رفت و در همانجا، به سن ۶۸ سالگی در گذشت[ - همان ، ص ۲۸۵ - ۲۸۹ ] ز - غلام یحیی دانشیان: در اصل اهل سراب بود ولی در باکو بزرگ شده بود. وی در غائلهآذربایجان، فرماندهی گروه ضربت کمونیستها را بر عهده داشت. پس از شکست غائله، بهآذربایجان شوروی و پس از چندی جهت فراگیری آموزشهای حزبی به مسکو رفت. سپسبه رهبری فرقه دمکرات - غائله گران آذربایجان - گمارده و موظف شد تا با حزب توده ایرانصفحۀ ۶۴وحدت حاصل کند. او در عین حال سازمانش را در باکو حفظ کرد. این سازمان هنوز درکشور آذربایجان فعّال است و هدف آن ایجاد اتحاد بین دو آذربایجان و جدایی از ایراناست[ - کژ راهه ، ص ۲۸۹ - ۲۹۴ ] ۳ - اعضا: حزب توده تقریباً در میان همهء اقشار جامعه، بجز روحانیت، هوادارانی داشت.طرفداران حزب توده، بیشتر در مجامع دانشگاهی، فرهنگی و نظامی حضور داشتند تا درمجامع کارگری و کشاورزی؛ و این بر خلاف شعارهایی بود که آنان در دفاع از حقوق کارگران و کشاورزان سرمیدادند. اعضای حزب، افرادی منظم، و در انجام وظایفی مثلجاسوسی، گمراه سازی مردم و ... جدّی بودند. ۴ - انشعابات: در تاریخ تقریباً چهل سالهء حزب توده چند انشعاب مهم صورت پذیرفتکه مهمترین آنها انشعاب «خلیل ملکی» میباشد. او پس از شکست غائله آذربایجان، به انتقاداز رهبری حزب توده پرداخت. انتقاد اساسی او این بود که حزب توده باید سیاست مستقلی را دربرابر شوروی، در پیش بگیرد و در این راه از رهبری روشنفکران و دانشمندان استفاده کند. خلیلملکی به همراه جمعی از طرفداران خود از حزب خارج شد و جریان «نیروی سوّم» را تشکیل داد.وی پس از چندی به جبهه ملی پیوست[ - همان ، ص ۷۸ - ۸۳ ]چگونه؟ منظور، چگونگی عملکرد است . (در این درس و درسهای بعدی سازماندهی: حزب توده در راه رسیدن به هدف، از نهایت قدرت سازماندهیبهرهبرداری میکرد. در این راه سعی میشد ضمن رعایت شدید سلسله مراتب، از طریقایجاد سازمانهای متعدّد علنی وابسته به حزب، بیشتر اقشار جامعه را تحت پوشش قرار دهد؛مانند اتحادیههای کارگری، سازمان جوانان دمکرات، تشکیلات دمکراتیک زنان، سازمانهایدهقانی، سازمان دفاعاز کودک، جمعیت مبارزهبااستعمار و... [ - کژ راهه ، ص ۳۳ ]صفحۀ ۶۵۲ - دو رویی: حزب توده از آغاز فعالیت خود، حتی در انتخاب اسم خود نیز یک حزبدو رو بوده است. یکی از دلایل انتخاب اسم «توده» به جای «کمونیست»، فریب مردم ناآگاه بهمنظور همکاری با حزب بوده است. همچنین حزب توده در موارد دیگری نیز دو رویی بهخرج داده که مهمترین آنها عبارتند از: الف - مرام: رهبران حزب توده تا سال ۱۳۲۸ هـ . ش مدعی بودند که مرام حزب، کمونیستینبوده بلکه طرفدار مشروطهء سلطنتی و در خط سرمایهداری میباشد. روزنامهء «رهبر» ارگانآن زمان حزب در شمارهء ۳۰۶، مورخ ۱۶/۳/۱۳۲۳ مینویسد: « ... نسبت کمونیستی به حزب توده ایران، نسبتی که دستهء سید ضیا میکوشند به ماوارد سازند و بدان وسیله سعی دارند سرمایهداران و تجار ایران را از ما بترسانند،نسبتی است غلط و دور از حقیقت. حزب توده ایران، حزبی است مشروطه خواه وطرفدار قانون اساسی.[ - به نقل از : جنگ تحمیلی در تحلیل گروهکها ، ص ۱۱۰ ] چندی بعد (۱۳۳۱) حزب توده با سیاسی کاری تمام میگوید: «حزب توده حزب طبقهءکارگر و دارای جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی است.[ - برنامه حزب توده ایران برای مرحله کنونی از تکامل اجتماعی کشور ما ، حزب توده ایران ، ۱۳۳۱ . به نقل از جنگ تحمیلی در تحلیلگروهکها ، ص ۱۱۱ ] بعدها نیز خود را چنین معرفیمیکرد: « ... برای دوست و دشمن هرگز تردیدی وجود نداشت که همهء کمونیستهایصدیق ایران در این حزب جمع اند و راه حزب نیز همان شاهراه کمونیستی است.[ - نشریه « به سوی حزب » شمارهء ۱۰ ، ص ۲۹ . به نقل از همان ، ص ۱۱۲ ] ب - انقلاب اسلامی: حزب توده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سعی کرد تا خود رامدافع انقلاب، اسلام و خط امام نشان دهد. آنها در این راه حتی اصطلاحات خاص اسلامی رانیز به کار گرفتند. مثلاً به جای سوسیالیسم از «بینش توحیدی» و به جای پرولتاریا از«مستضعفین» استفاده میکردند[ - نشریه « مردم » ( ۱۲ خرداد ۱۳۵۸ ) ، به نقل از : نبرد طبقاتی و کارنامه حزب توده ، سازمان اتحاد چپ ، ص ۸۱ ] خوشبختانه، چه در قبل از انقلاب اسلامی و چه پس از آن،اغلب مردم مسلمان، نیرنگ حزب توده را بسیار زود تشخیص دادند و فریب دوروییهایصفحۀ ۶۶آنان را نخوردند. ۳ - نفوذ: حزب توده پیش از انقلاب، در میان برخی اقشار جامعه، بویژه نیروهای مسلّحنفوذ داشت؛ حتی از یک سر لشکر به نام «مقرّبی» برای جاسوسی استفاده میکرد[ - مطالعات سیاسی ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ( پائیز ۱۳۷۰ ) ، کتاب اوّل ، ص ۳۰۹ ] پس ازانقلاب نیز این نفوذ ادامه داشت، بگونهای که ناخدا افضلی، فرماندهء نیروی دریایی جمهوریاسلامی ایران، متأسفانه تودهای از آب در آمد[ - کژ راهه ، ص ۴۰ ] ۴ - ترور: حزب توده به منظور حفظ منافع روسیه و رهایی از رسوایی و افشاگریاحتمالی از سوی اعضا، دست به ترور آنان، حتی کادرهای اصلی حزب مانند لنکرانی (درسال ۱۳۳۱) زد. همچنین نفوذیهای حزب در ارتش، پس از آنکه اطلاعات کافی ارائه دادند،مثل پرویز نوائی، داریوش غفاری، آقا برار خاطری و محسن صالحی (همگی نفوذیهایحزب در رکن دو ارتش بودند.) و نیز مدیران جراید مخالف مثل محمد مسعود، مدیرروزنامه «مرد امروز» (در سال ۱۳۲۶)، ترور شدند[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهکها ، محمد رضا اخگری ، ص ۳۲ و ۳۳ ]چرا؟- چرا چنین عمل کردند ؟ درس و درسهای بعد ساده نگری: متأسفانه گروهی از جوانان ساده نگر کشور ما در سالهای گذشتهفریب شعارهای به ظاهر زیبای شوروی سابق را خوردند و در حالی که فکر میکردند بهمردم کشورشان خدمت میکنند، بدترین خیانتها را مرتکب شدند. احسان طبری که خود زمانی از سران متفکر حزب توده شمرده میشد، در شرح روزهاینخست پیوستن خود به حزب توده میگوید: «در این ایام در اثر جوانی و سادگی وخوشباوری عمق مطالبی را که در برابرم میگذشت نمیفهمیدم.[ - کژ راهه ، ص ۴۲ - ۴۳ ] ۲ - وابستگی مالی: حزب توده از لحاظ در آمد و تغذیه تدارکاتی به شوروی وابسته بودصفحۀ ۶۷«کوزیچکین» یک جاسوس به ظاهر دیپلمات شوروی که مدتی در تهران جاسوسی میکرد وسپس در سال ۱۳۶۱ به غرب پناهنده شد، در خاطرات خود مینویسد: «این یک حقیقت بودکه حزب توده کاملاً توسط اتحاد شوروی، و دقیقتر بگویم توسط شعبه بین المللی حفظمیشد. تمامی اعضای کمیته مرکزی حزب توده حقوق بگیر مسکو بودند. تمامی نیازهایمالی برای فعالیتهای حزب توده نیز توسط مسکو تأمین میشد.[ - به نقل از : مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۳۳۱ ] شیوهء تأمین مالی حزب نیز آن را مجبور میکرد تا عملاً در راستای خواستهها و سیاستهایشوروی حرکت کند، موضعگیری کند، جاسوسی کند و ... . ۶۱ ۶۱
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
چه زمانی؟ ۱ - تولّد: در حدود سالهای ۴۲ - ۱۳۳۹ تحوّلات جدیدی در جهان روی داد.«خروشچف» رهبر وقت شوروی به گمان اینکه میتواند از جوانی و خامی «کندی»رئیسجمهور وقت آمریکا بهره ببرد، سعی کرد به آمریکا نزدیک شود. چین از این مطلب برای شعلهورتر ساختن آتش اختلافات مرزی و مرامی خود باشوروی بهره گرفت و سعی کرد در جهان سومّ (کشورهای مستضعف و غیر کمونیستجهان) برای خود نفوذی کسب کند[ - تحولات روابط بین الملل : از کنگرهء وین تا امروز ، احمد نقیب زاده ، ص ۷۴ - ۷۸ ، نشر قومس ، تهران ، ۱۳۶۹ . ( برداشت )] نخستین افرادی که جذب این سیاست چین شدند، جوانانی از سازمان جوانان حزب تودهو جبهه ملّی دوّم بودند. آنها ابتدا دو گروه کوچک را در سالهای ۱۳۴۲ و ۱۳۴۶ به وجودآوردند که با اتحاد این دو گروه در فروردین ۱۳۵۰ سچفخا به وجود آمد[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۳۹ - ۴۰ ] ۲ - رشد: این گروه نه پیش از انقلاب و نه پس از انقلاب اسلامی، رشد قابل توجّهی پیدانکرد. در اوایل سال ۱۳۵۹ یک انشعاب موقت در سچفخا ایجاد شد که بر آن اساس چریکهایفدایی به دو گروه اکثریت و اقلیّت تقسیم شدند. اکثریت با تظاهر به پذیرش جمهوری اسلامی قدم در راه حزب توده نهاد و بابرخورداری از آزادی، تعدادی از جوانان ساده لوح و ماجراجو را که دوست داشتند عنوان«چریک» بر خود داشته باشند، جذب کرد. سپس، آنها را در اوایل سال ۱۳۶۲، در اتّحاد مجدّدبا اقلیّت، به مبارزه با جمهوری اسلامی کشاند[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ : ظهور و سقوط ضدّ انقلاب ، دادگستری جمهوری اسلامی ایران ، ص ۷۴ - ۷۸ ، تهران ۱۳۶۴ . ( برداشت )] ۳ - مرگ: پس از آنکه اکثریت، در اوایل سال ۱۳۶۲، پیوند خود را با اقلیت اعلام کرد، و بهصورت آشکار، نبرد مسلّحانه خود را با نظام جمهوری اسلامی آغاز کرد، در واقع به تسهیلکار سربازان گمنام امام زمان (عج) کمک کرد. بیشتر اعضای سازمان در همان ماههای نخست آشکار سازی توطئه، دستگیر شدند صفحۀ ۷۱چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: «بیژن جزنی» که از رهبران اولیه و از بنیانگذاران سازمان به حسابمیآید در سال ۱۳۱۶ در تهران متولد شد. در ده سالگی به سازمان جوانان حزب توده پیوست.از سال ۱۳۳۲ به بعد بارها به زندان افتاد، لیکن هر بار با رازداری و برخورد خوب با مسؤولانزندان[ - شاید دستهای پشت پردهای نیز از سوی چین و ... در کار بود ] موجبات آزادی خود را فراهم میکرد. از سال ۱۳۴۲ تصمیم به مبارزه مسلّحانه گرفت. در سال ۱۳۴۶ در صدد تهیه اسلحه برآمد. در سال ۱۳۵۰ سچفخا را بنیان نهاد و در فروردین ۱۳۵۴ اعدام شد. او دانشجوی ادبیاتو یک نقاش ماهر بود. از نظر مرامی طرفدار مارکسیسم - لنینیسم بود و در این رابطه چندجزوه نوشت[ - تاریخچه سازمانهای چریکی در ایران ، دانشجویان کمونیست ، ص ۱۲۴ - ۱۲۸ ] «حمید اشرف» که او نیز از رهبران اولیه و از بنیانگذاران سازمان محسوب میشود، درسال ۱۳۲۵ متولد شد. در دورهء دبیرستان، مرتدّ و کمونیست شد. در سال ۱۳۴۹ تحصیلاتخود را در رشته مکانیک دانشگاه تهران نا تمام گذاشت و در چند مبارزهء مسلّحانه شرکتکرد[ - همان ، ص ۱۲۹ ] او نسبت به انتقاد حساسیّت داشت و با دست خود چند نفر از اعضای سازمانش را بهدلیل انتقاد کشت[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچهء گروهکها ، ص ۴۰ ] حمید اشرف در تیر ۱۳۵۵ در جریان درگیری مسلّحانه با پلیس، به همراهچند تن از دوستانش، به هلاکت رسید[ - تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۱۳۰ ] «مسعود احمد زاده هروی» یکی دیگر از رهبران اولیه و بنیانگذاران سازمان بود. او دصفحۀ ۷۲سال ۱۳۴۴ از مشهد برای ادامه تحصیلات به تهران آمد و در رشته ریاضی دانشگاه تهرانمشغول تحصیل شد. در سال ۱۳۴۶ مرتدّ و کمونیست شد و در اواخر همان سال، به همراهامیر پرویز پویان، عباس مفتاحی و چند تن دیگر یک گروه مخفی به وجود آورد و در سال۱۳۵۰ با کمک جزنی و دوستانش، سچفخا را بنیان گذاشتند. او در همان سال دستگیر و تیرباران شد[ - تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۱۱۳ - ۱۱۷ ] ۲ - رهبران: رهبران اصلی سازمان در واقع همان بنیانگذاران سازمان بودند. این سازمانپس از مرگ بنیانگذاران به دست افرادی چون مصطفی مدنی، انو شیروان لطفی، فرخنگهدار، رقیه دانشگری، علی محمد فرخنده، اصغر یزدی، اشرف دهقان، حماد شیبانی،کشتگر و ... اداره میشد. کشتگر هم اکنون نیز در خارج از کشور گاه و بیگاه به فعالیتهایتبلیغی اشتغال دارد[ - با استفاده از منابع مختلف همین درس ] ۳ - اعضا: در یکی از اسناد درون گروهی سچفخا، به نظرات مردم پیرامون اعضایسازمان اینگونه اشاره شده است: « فدائیها فردگرا هستند مغرورند و از خود راضی. انتقاد پذیر نیستند و احترامی برایسخنان دیگران قائل نیستند و اصولاً اخلاق انقلابی [ندارند] و با توده نیستند کتابیهستند به مسئله ملی بها نمیدهند اعلامیه گروههای دیگر را پاره میکنند (شواهدعینی) نداشتن نظم انقلابی در میتینگها و راهپیماییها، ... خلاصه این نمونهای ازقضاوت مردم است. اما برداشت ما: عدهای غیر مسؤول هوادار، همیشه خود را یکوجب و نیم بالاتر از مردم میدانند و در واقع برای آن فعالیت میکنند که مردمبگویند چریک هستند و خود را قهرمان میدانند و حتی همان انحصار طلبی رانسبت به دیگر هواداران دارند. چه رسد به خلق. اگر مردمی نیستند علت نداشتنانضباط حزبی [است] »[- کردستان، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۷۱ - ۷۲ ، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ] ۴ - انشعابها: سازمان در طول مدت کوتاه زندگی خود، انشعابهای متعدّدی را تحمّل کردهصفحۀ ۷۳است. مهمترین این انشعابها در سال ۱۳۵۵، به رهبری «تورج حیدری بیگوند» صورتپذیرفت. اعتراض آنها به مشی مسلّحانه سازمان و حاکمیّت مائوئیسم[ - کمونیسم از نوع چینی آن که به جای کارگران ، مدعی است به دهقانان احترام میگذارد و در استراتژی انقلاب ، به مبارزه از روستاهای مختلف ، به شیوهء چریکی اعتقاد دارد ] بر آن بود. انشعابیها که در ابتدا خود را «گروه منشعب از سازمان چریکهای فدایی خلق» و سپس«گروه منشعب وابسته به حزب توده» مینامیدند، بعد از انقلاب، در خرداد ۱۳۵۹، تحتعنوان اکثریت به طور رسمی از سازمان جدا شدند[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۴۱ ] آنها خود را به سیاستهای حزب تودهنزدیک کردند و برای ظاهر سازی، بخشی از سلاحهای خود را تحویل ارگانهای انتظامیدادند و در حالی که تشکیلات مخفی و نیز بخش دیگری از سلاحهای خود را حفظ کردهبودند، مدعی پیروی از خط امام و شرکت در جنگ علیه صدام شدند. این انشعاب در اوایلسال ۱۳۶۲ با اصل خود پیوند خورد و بار دیگر سچفخا اتحاد خود را باز یافت[ - دو مقاله ، انو شیروان لطفی و سعید شاهسوندی ، ص ۳۱ - ۳۶ - انتشارات اطلاعات ، تهران ، ۱۳۶۷ ] گفتهمیشود سناریوی انشعاب مزبور توسط اربابان روسی سچفخا نوشته شده بود[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۶ و مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۳۰۴ ] گروهک «راه کارگر» از دیگر انشعابهای سچفخا میباشد. این انشعاب به رهبری«مرتضی یزدی» در آبان ۱۳۵۸ صورت گرفت. علت انشعاب انتقاد به مشی چریکی و نحوهءحاکمیت سازمان بود[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۴۱ ] گروهک «اشرف دهقان» نیز توسط زنی به نام «اشرف دهقانی تبریزی» بر اثر انشعاب ازسچفخا به وجود آمد. این انشعاب در اردیبهشت ۱۳۵۸ صورت پذیرفت. انتقاد آنها بهسچفخا این بود که در مبارزهء مسلّحانه با نظام جمهوری اسلامی، جدیّت کافی ندارد. فعالیتعمده این گروهک در کردستان صورت پذیرفت. کار عمدهء آنان در داخل و خارج ازکردستان، سرقت بانکها و ادارات و ترور افراد و شخصیتهای اسلامی و پاسداران بوده استو در بیشتر شهرهای کردستان، دفتر و مقر مستقل داشته و در تشنّج آفرینیها و کشتارهایبیرحمانه چون مثلهکردن و کندن پوست سر و صورت پاسداران، نقش عمدهای داشته استصفحۀ ۷۴که بعد از پاکسازی شهرها از لوث وجود گروهکها، این گروه نیز به کوهها و روستاهای آزادنشده پناه بردند، بویژه در منطقه آلان و سردشت که در آنجا مقر جداگانه داشتند و در عملیاتمشترک نظامی با حزب دمکرات شرکت میکردند. از این گروه نیز، گروهی به نام گروه«حرمتی پور» انشعاب یافتند که سران این گروه و خود حرمتی پور در جنگلهای شمال توسطبرادران بسیج و سپاه به درک واصل شدند. این گروه هم اکنون در عراق بسر میبرند ووضعیّت فلاکت باری دارند، گاه گاهی نیز برای ضربه زدن، در راه رزمندگان اسلام دست بهکمین میزنند[ - کردستان ، ( دانشکده عقیدتی سیاسی ) ، جزوهء درسی ، ص ۹۴ ]چگونه؟دففـ ۱ - مخفی کاری: سچفخا در طول عمر خود، همیشه سعی کرده که مخفی ۰ندگی کند.آنها حتّی در روزهای نخستپیروزی انقلاب اسلامی که همه گروهها به فعالیت آشکارپرداخته بودند، با استفاده از چفیه، صورت خود را میپوشانیدند، عینک آفتابی میز*ند و درموقع تجمّع از نام مستعار استفاده میکردند و حتی در پاسخ تعدادی از جاسوسان روسی کهدر همان روزها برای برقراری ارتباط بیشتر به نزدشان رفته بودند، خواستار دریافت فوریاسلحه برای دستیابی به قدرت شدند و نیز دربارهء برقراری رابطه، مقرر داشتند ادامهارتباطات در اروپا انجام شود، تا مقامات جمهوری اسلامی آنها را به عنوان «دست سرخمسکو» معرفی نکنند[ - مطالعات سیاسی ، کتاب اول ، ص ۳۰۴ - ۳۰۵ ] ۲ - سرقت: سچفخا با توجیه «مصادرهء انقلابی» به سرقت از بانکها اقدام میکرد و برهمین اساس، سبب دستگیری و هلاکت برخی از اعضایش شد. البته گاهی اوقات نیز موفقمیشد مقداری پول سرقت کند[ - کردستان ، جزوهء آموزش ، ص ۹۳ ] ۳ - تبلیغات: سچفخا اطلاعیهها، اعلامیهها و نشریات بسیاری را منتشر ساخت. وجوهصفحۀ ۷۵مشترک این تبلیغات عبارت بود از برخورد شعاری - احساساتی، تعریف فراوان از سچفخا واعضای آن، دعوت کارگران به اعتصاب، تشویق اقلیتهای نژادی به شورش و ... . در یکی از نوشتههای به دست آمده از آنان آمده است که در اوایل سال ۱۳۵۹، فقط درسنندج، روزانه ده هزار ریال صرف تکثیر اعلامیههای خود میکردهاند[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۶۹ ] این مبلغ در آنزمان و در آن شهر، قابل توجه است. ۴ - نفوذ: اعضای سچفخا در صدا و سیما، مخابرات، ارتش و ... نفوذ کرده بودند. وظیفهاعضای نفوذی دو چیز بود؛ نخست جمعآوری اطلاعات مورد نیاز سازمان، دیگر، تأثیرگذاشتن بر حرکت مراکز کاری خود در راستای اهداف سچفخا[ - دو مقاله ، ص ۳۱ - ۳۶ ] ۵ - آشوب مسلّحانه: فدائیها از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، شورش در گنبد راسازماندهی کردند، بر شورش «خلق عرب» در خوزستان دامن زدند، شورش «قشقائیها» رادر فارس تشویق کردند، در بسیاری از شهرهای شمالی کشور فتنهگری کردند. در کردستاننیزبا همکاریاحزاب ضدّانقلاب به جنگ باپاسداران انقلاباسلامی برخاستند[ - همان ] سچفخا در تاریخ ۱۵/۱/۱۳۵۹ طی نامهای که به «هیأت مؤسس [ضد انقلابی] شورایمحلات سنندج» نوشته، شکایت میکند که چرا به فدائیها کمتر از کومله پول دادهاند و دلایلیرا که ممکن است موجب این امر شده باشد، یکایک بر شمرده و ردمیکند: « شایع میکنند که فدائیها اصلاً در جنگ شرکت نمیکنند و فقط کتاب میخوانند!؟شایع کردند که فدائیها با شلوار لی ! به جنگ آمدهاند ! ؟ ! (فکر میکنند از لوله شلوارشلیک میشود ! فکر میکنند اگر شلوار کردی در پای پیشمرگ نباشد، گلوله تفنگشصدا ندارد و کسی را نمیکشد !) ... دوستان شما قرار بود فشنگ تقسیم کنید، نوک حمله بیشتر فشنگ مصرفمیکند یا پیشمرگهایی که دهها کیلومتر [دورتر،] در قهوهخانهها و دهات وولمیخورد؟ صفحۀ ۷۶... فکر میکنند ... چون فدائی شلوار لی میپوشد، اصلاً فشنگ نمیخواهد و ... درمجموع عملیات نظامی، کومله بیشتر عمل کرد یا فدائی [؟] ... . [ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۶۰ - ۷۱ ] ۶ - اعمال غیر قانونی: اعضای سچفخا به توصیه سازمان، به شکل غیر قانونی از مرزهاعبور میکردند و به اروپا میرفتند. گاهی اوقات نیز برای طیّ برخی دورههای آموزشی بهشوروی میرفتند. جعل شناسنامه، گواهینامه، اوراق دولتی و سوء استفاده از آنها، یک کارعادی بود[ - دو مقاله ، ص ۳۱ - ۳۶ ] ۷ - انفجار: حمله به مراکز مختلف حکومتی و ایجاد انفجار در آنها از دیگر عملکردهایسچفخا بوده است. به عنوان مثال، آنها با استفاده از نارنجک، در ساعت ۴۵/۱۳ روز ۳۰/۴/۱۳۶۰ انفجاری رادر دادگاه مبارزه با منکرات تهران به وجود آوردند[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۷ ]چرا؟ ۱ - ساده نگری: اعضای سچفخا به طور عموم جوانان احساساتی و کم اطّلاعیبودند که تحت تأثیر قیام «کاسترو» در «کوبا» و «ارنستو چه گوارا[ - پزشک جوانی که عمر خود را وقف کمونیست کردن مردم آمریکای مرکزی و جنوبی کرد ] قرار گرفته بودند. آنانحوصلهء بازیهای سیاسی جبهه ملّی یا حزب توده را نداشتند و فکر میکردند اولین و آخرینراه پیروزی، استفاده از اسلحه است. اعضای سچفخا نه تنها از شناخت درست اسلام محروم بودند، بلکه مرام مارکسیسم -لنینیسم خود را نیز درست نمیشناختند. مارکس و لنین هر دو توصیه میکردند در جوامعکاملاً مذهبی، باید با تظاهر به مذهب - کاری که منافقین میکردند - و با رعایت اصل تدریج -کاری که حزب توده میکرد - به مبارزه با مذهب پرداخت، نه اینکه از ابتدا خود را یککمونیست معرفی کرد، آنهم در جامعهای که قتل مرتدّ را واجب میدانند. صفحۀ ۷۷مقایسه کتابهای سچفخا با کتب حزب توده و یا حتی سازمان منافقین، نشان از ضعففراوان در آگاهیهای سیاسی رهبران سچفخا دارد. به طور کلی، کتابهای سچفخا، بیشتر ازکتاب، به انشای دورهء دبیرستان شباهت دارند[ - نگاه کنید به کتابهای مختلف سچفخا و نیز به مصاحبه انوشیروان لطفی در « دو مقاله » ] ۲ - خود بزرگ بینی: سچفخا با همه سادهنگری و ضعف آگاهیهای سیاسی، بسیار متکبّرو خود بزرگ بین بود[ - نگاه کنید به همین درس ، معرفی اعضای سچفخا در قسمت « چه کسانی » ] ۳ - نفوذ جاسوسان بیگانه: با آنکه سچفخا بسیار وا نمود میکرد که از خارج کمکنمیگیرد و برای تأمین مخارج خود متوسّل به دزدی از بانکها میشود، دلایلی وجود دارد کهجاسوسان روسی و آمریکایی سعی میکردهاند سچفخا را به سمت اهداف خود سوق دهند،آنها در این امر توفیق قابل توجّهی نیز پیدا کردند[ - مطالعه سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۳۰۴ و غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۶ و دو مقاله ، صفحات مختلف ]
جبههء ملّی ایران چه زمانی ۱ - تولد: فرقه دمکرات در توطئه جدا سازی آذربایجان ناکام مانده بود. قدرتشوروی در ایران رو به کاهش میرفت. چهرهء پلید آمریکا هنوز برای بسیاری از مردم کشورما روشن نبود. آمریکا برای حفظ منابع خود و ایجاد زمینه برای غارت بیشتر ایران، وانمودکرده بود که مانع از جدایی آذربایجان توسط روسها شده است. این امر، چهرهء شیطانی آمریکارا در نزد بسیاری از ملّی گرایان دوست داشتنی ساخته بود. انگلیس از اینکه یک بار نوکر سر سپردهاش رضاخان نافرمانی کرده و رو به سوی آلمانآورده بود، سخت ناراحت بود. اکنون با جدیّت بیشتری بر اوضاع نظارت میکرد تا محمّدرضا نیز از وظیفه نوکری، سر پیچی نکند. براین اساس در انتخابات مجلس دخالت میکرد،در عزل و نصب نخست وزیر و وزرا اعمال نظر میکرد و در کنار اینها به غارت سهمگینمنابع نفت ایران ادامه میداد. در چنین شرایطی بود که تعدادی از ملی گرایان ایرانی با هدف خارج کردن ایران از دامنانگلیس و انداختن آن در میان دستان اهریمن فرشته نمای آمریکا، آبان ۱۳۲۸، در منزلمصدق، جبهه ملّی را که در واقع ائتلافی از چند حزب بود، تأسیس کردند[ - برداشت تاریخ و محل تأسیس از : ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ص ۶۲ ] ۲ - رشد: جبهه ملی از زمان تأسیس شروع به رشد کرد. هدف اعلام شدهء آن که مخالفت بانفوذ انگلیس در ایران و ملّی کردن صنایع نفت کشور بود، سبب همکاری مذهبیها بهرهبری آیت اللّه کاشانی با آنها شد. هنوز چند ماهی تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ باقی بود کهمذهبیها حمایت خود را از مصدّق و جبهه ملی قطع کردند. دلیل این امر، اهانت برخی ازملی گرایان به مقدّسات اسلامی و میدان دادن به حزب توده درحکومت مصدّق بود. با جداییمذهبیها، رشد جبهه ملّی کم شد. فعالیتهای جبهه ملّی با اعلام فضای باز سیاسی در سال ۱۳۳۹ رشد پیدا کرد و از درون آنچند گروه جدید مثل نهضت آزادی زاده شدند. این رشد پس از دو یا سه سال، به دلیل پایانفضای باز سیاسی کاهش پیدا کرد. صفحۀ ۸۱بار دیگر در سال ۱۳۵۶ به دنبال اعلام فضای باز سیاسی از جانب حکومت شاه که درارتباط با سیاست حقوق بشر کارتر انجام پذیرفته بود، جبهه ملّی به فعالیت پرداخت[ - مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۲۲۰ ( برداشت )] لیکنمثل سابق رشد نکرد. دلیل این امر در رهبری پر جاذبهء امام خمینی بود که امکان جذبعلاقهمندان فعالیتهای سیاسی را از آنها سلب کرده بود. ۳ - مرگ: پس از آنکه یکی از رهبران جبهه ملی یعنی شاهپور بختیار، با قبول پستنخست وزیری رژیم سلطنتی در لحظات احتضار حکومت شاه، آبروی خود و حزبش را بهباد داد، در واقع جبهه ملّی نیز مرد. تکمیل این مرگ با افشای اسناد جاسوسی و وابستگیبسیاری از رهبران جبهه ملّی در جریان اشغال لانه جاسوسی آمریکا صورت پذیرفت وسبب فرار بسیاری از آنها به غرب شد[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۸۱ ] دعوت جبهه ملّی از مردم به راهپیمایی علیه لایحه قصاص و افشاگری صریح امام خمینی- ره - نیز مزید بر علت گردید[ - خط سازش : بررسی و تحلیل تحقیقی و مستندی پیرامون تاریخچه ، مواضع و عملکرد نهضت آزادی ایران، مجتبی سلطانی ،سازمان تبلیغات اسلامی ، تهران ، ۱۳۶۷ ، ج ۱ ، ص ۵۳ - ۵۶ ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: مصدّق السلطنه به اتفاق هیجده نفر؛ شمس الدین امیر علائی،یوسف مشار، هروی، شایگان، محمود نریمان، کریم سنجابی، کاویانی، مظفر بقائی، حسینمکی، عبدالقدیر آزاد، عباس خلیلی، حائری زاده، عمیدی نوری، حسین فاطمی، محمد رضاجلالی نائینی، احمد ملکی، ارسلان خلعتبری، و زیرک زاده، بنیانگذاران جبهه ملّی محسوبمیشوند[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۶۰ - ۶۲ ]صفحۀ ۸۲۲ - رهبران: دکتر محمد مصدق رهبر و پیشوای جبهه ملّی از یک خاندان اشرافیبرخاسته بود. محمد علی شاه، پادشاه مشهور و مستبدّ دوران مشروطه، پسر خاله او بود. پدرمصدق، وزیر دفتر مالیه ناصرالدین شاه و از افراد با نفوذ آشتیان بود. مصدق دکترای حقوق راقبل از جنگ جهانی اوّل (۱۲۹۲) در سوئیس گرفت. او از دولت سوئیس درخواستپناهندگی و ترک تابعیت ایران را کرد ولی دولت سوئیس نپذیرفت و مجبور به بازگشت شد.در مجلس پنجم و ششم نماینده بود و به نفع سلطنت رضا خان رای داد. مصدق در ۱۲/۲/۱۳۳۰ به نخست وزیری رسید. وی علاوه بر پست نخست وزیری،پست وزارت جنگ را نیز خواستار بود، ولی شاه نمیپذیرفت. وی پس از استعفایش در۲۴/۴/۱۳۳۱، بر اثر اقدامات آیة اللّه کاشانی و تظاهرات خونین سیام تیر ۱۳۳۱، دوباره بهنخست وزیری رسید. او با قدر ناشناسی از زحمات آیة الله کاشانی و انجام برخی توهینهانسبت به ایشان، سبب از دست دادن پشتوانه مذهبی حکومتش شد و در نتیجه با کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ سرنگون گشت. مصدق، بر اثر عفو شاه، به سه سال زندان محترمانه و فرمایشی محکوم شد. (در زندان نیزآشپز مخصوص برایش غذا میپخت!) او پس از آزادی به روستای احمد آباد که مقداری از املاکپدری وی در آنجا واقع بود رفت و تا پایان عمرش، ۱۳۴۵، در آنجا زندگی کرد. مصدق به طور کلی فردی شهرت طلب، قدرت طلب، سلطنت طلب، فراماسونر، غیر مذهبیو بسیار فریبکار بود؛ به گونهای که شهید مدرس او را نابغه عوامفریبی میدانست[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۵۵ - ۵۷ ، ۶۵ - ۷۴ . ( با مقداری اضافه . )] شهید نواب صفوی در مرداد ۱۳۳۰ نوشت: «تو ای مصدق کاذب بیش از پیش چهرهء کریهباطن خود را به دنیا و مسلمانان نشان دادی ... تمام دعاوی خود را مبنی برآزادیخواهیتکذیب کرده و کریه ترین چهرههای ظلم و جنایت را نشان دادی.[ - خط سازش ، ص ۴۱ ] سرانجام امام خمینی،مصدق را چنین معرفی فرمود: «مصدّق به ما سیلی زد و میخواست به اسلام سیلی بزند.[ - همان ، ص ۴۴ ] کریم سنجابی از دیگر رهبران جبهه ملّی در سال ۱۲۸۳ در منطقه ایل سنجابی در کرمانشاهصفحۀ ۸۳متولد شد. در سال ۱۳۱۴ با درجه دکترای حقوق از فرانسه، در دانشگاه تهران استخدام شد.در کابینهء مصدّق، وزیر آموزش و پرورش بود. از جناح چپ جبهه ملّی محسوب میشد.خوش صحبت بود[ - مجموعهء اسناد لانهء جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ج ۲ ، ص ۱۸۶ - ۱۹۸ ، دانشجویان پیرو خط امام ، آبان۶۶ ] پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدّتی را در سمت وزارت خارجهدولت موقّت بازرگان مسؤولیّت داشت. پسر وی نیز مدّتی مشاور سیاسی بنی صدر بو[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۱۳۶ . ] وخودش از جمله حامیان بنی صدر به شمار می رفت[ - همان ، ص ۵۹۸ ] شاهپور بختیار، یکی دیگر از رهبران جبهه ملّی بود. او در سال ۱۲۹۳ متولّد شد. ادّعامیکرد که پدرش، یکی از خوانین بختیاری، در سال ۱۳۱۳ توسط رضا شاه اعدام شدهاست[ - شاهپور بختیار ، یکرنگی . ترجمهء مهشید امیر شاهی ، کتاب اول ، ص ۱۴۱ - ۱۴۶ ] تحصیلات ابتدایی را در شهر کرد به پایان رسانید. در سال ۱۳۰۵ به اصفهان رفت. دراصفهان با محافل فراماسونری همنشین شد. در این زمان او در سنین نوجوانی به سر میبرد. در سال ۱۳۰۹ به بیروت رفت و در مدرسه فرانسویها دیپلم ریاضی گرفت و در سال ۱۳۱۳به ایران بازگشت ولی پس از سه سال جهت ادامه تحصیل به فرانسه رفت. در سال ۱۳۱۸ با یکدختر فرانسوی ازدواج کرد. با شروع جنگ جهانی دوّم، خدمت زیر پرچم خود را در ارتشفرانسه انجام داد! پس از دریافت دکترا در رشته حقوق به سال ۱۳۲۴ به ایران برگشت. چهار سالبعد مدیر کل ادارهء کار خوزستان شد. در سال ۱۳۲۹ به عضویت کمیته فدائیان شاه در آمد. دردوران حکومت مصدق و پس از آن به شدّت از مصدق هواداری کرد. از سال ۱۳۲۹ وارد حزب ایران یکی از احزاب زیر مجموعهء جبهه ملّی شد و به عنوانیکی از اعضای اصلی آن مطرح شد و به تدریج در ردیف رهبران جبهه ملّی در آمد. او در عینحال که به جاسوسی ساواک شهرت داشت، جاسوس انگلیس و فرانسه نیز معرفی شده و درهمان حال با سفارت آمریکا نیز ارتباطات بسیار دوستانه برقرار ساخته بود. بسیار جاهطلببود و یک آرزوی بزرگ داشت؛ نخست وزیر شدن! او در آخرین روزهای حکومت شاه، از شاه درخواست کرد نخست وزیر شود تا بتوانصفحۀ ۸۴حکومت شاه را از خطر سقوط نجات دهد. او نخست وزیر شد ولی باهوشیاری امام خمینیو مردم مسلمان ایران، توطئههایش بیثمر ماند و پس از ۳۷ روز مجبور به فرار از ایران شد.بختیار به فرانسه رفت و در آنجا به مدّت سیزده سال، ضمن دریافت کمک کشورهای غربی وعربی، بخصوص عراق، به مبارزه علیه انقلاب اسلامی پرداخت. سرانجام در ۱۵/۵/۱۳۷۰ درویلای مسکونی خود، در حومهء پاریس، به قتل رسید[ - برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به : مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۱۴۱ - ۲۵۳ . - مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۸۵ - ۱۶۲ . - فرازهائی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا ، روابط عمومی وزارت اطلاعات ، چاپ اوّل ، صفحات مختلف ] ۳ - اعضا: جبهه ملّی بیشتر در میان مردم شهرنشین و مرفه یا نیمه مرفه نفوذ داشت.اعضای آن به طور معمول یا تحصیلات دانشگاهی داشتند و یا در دانشگاهها درسمیخواندند. گرایشهای فکری اعضا گوناگون بود؛ اقلیّتی مذهبی و اکثریّتی غیر مذهبی،بعضی هم ضدّ مذهب بودند. به لحاظ وابستگیهای اعضا از همه طیف آدم میشد در آن دید.جاسوسان ساواک یا کشورهای مختلف غربی و افرادی که در حال خیانت فکر میکردنددارند به وطن خود خدمت میکنند در میان اعضای جبهه ملّی مشاهده میشدند. ۴ - انشعابها: جبهه ملّی انشعابهای متعدّدی را به خود دیده است. از مهمترین آنها میتواناز خروج مظفر بقائی در رأس حزب زحمتکشان از جبهه ملّی به سال ۱۳۳۱، در مخالفتشدید با مصدق نام برد[ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۲۲ ] انشعاب مهمتر دیگر که صورت پذیرفت، خروج اعضای مذهبیترجبهه ملّی در سال ۱۳۴۰ و تشکیل نهضت آزادی ایران بود[ - خط سازش ، ص ۲۳ ]چگونه؟ ۱ - توسل به قدرتهای بیگانه به خصوص آمریکا: جبههء ملّی در جهت رسیدن بهخواستههای خود و یا آگاهی از خواستههای ارباب، به طور مداوم با سفارتخانههای بیگانه بهخصوص سفارت آمریکا در تماس بود. بخشی از اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ایراننشانگر این امر است. به سخنان برخی از رهبران جبهه ملّی در این رابطه توجه کنید: صفحۀ ۸۵« آمریکا باید ایران را راهنمایی کرده و کمک کند که به طرف دمکراسی غربی برودتامردم بتوانند آزاد باشند. » (کشاورز صدر) « ما در مورد جبهه ملی احساس میکنیم که در چنین زمانی مهم است به ایالاتمتحده نشان دهیم که اشخاص معتدلی هستیم و ضد بیگانگان بیبند و بار نیستیمو رادیکالهای کله شق نمیباشیم. » (داریوش فروهر) « از سوی دیگر ایران به تنهایی نمیتواند در مقابل شوروی کاری از پیش برد، تنهااز طریق حفظ روابط حسنه و شایسته با غرب و تنها با کمک و تفاهم غرب مامیتوانیم روابط حسنه و مطمئن با آنها داشته باشیم. » (کریم سنجابی[ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۵ ] ۲ - مبارزه در چهار چوب قانون: جبهه ملّی در طول حیات خویش، سعی کردهاست تا در چهار چوب قوانین موجود کشور به مبارزه مسالمت آمیز علیه حکومت بپردازد.این مبارزه در زمان شاه علیه شخص شاه یا نظام شاهنشاهی نبود، زیرا قانون اساسی آن زمانحکومت شاه را تأئید کرده بود، بلکه در جهت ظاهری دریافت آزادیهای سیاسی و درحقیقت وصول به قدرت سیاسی بود. ۳ - ائتلاف: جبهه ملّی سعی میکرد احزاب مختلف را تحت پوشش خود قرار دهد. دراین راستا دگرگونیهای متعدّدی را به خود پذیرفت. احزابی که از اعضای اصلی جبهه ملیبشمار میرفتند، عبارت بودند از: الف - حزب ایران: سازمان یافتهترین گروه موجود در جبهه ملّی بود و معتقد بودکه اصولسوسیالیسم را باید به تدریج وارد ایران ساخت. اعضای آن را معمولاً کارمندان تحصیل کردهءدولت تشکیل میدادند و همین مسأله، قدرت قابل توجّهی را برای حزب فراهم کرده بود.رهبر آن در زمان سقوط مصدق، اللّهیار صالح نام داشت. اوبه خاطر روابط دوستانهاش با«پیشه وری» که میخواست در آذربایجان حکومت مستقل کمونیستی بر پا کند، موردانتقادات متعدّدی قرار گرفت. صفحۀ ۸۶ب - نیروی سوّم: نیروی سوّم در ابتدای امر، بخشی از حزب زحمتکشان مظفر بقایی بود،که بدنبال خروج بقایی از جبهه ملّی در اواخر سال ۱۳۳۱ و خصومت شدید وی با مصدق، ازآن جدا شد. نیروی سوّم بیشتر در دانشگاهها نفوذ داشت و رهبری آن بر عهدهء خلیل ملکیبود. خلیل ملکی از مرتدین حزب توده ایران محسوب میشد. ج - حزب پان ایران: سومین حزب نیرومند در جبهه ملّی بود. دارای ایدئولوژی فاشیستیبود. تمایلات شدید ضدّ کمونیستی و ضدّ یهودی داشت؛ تمایلات ضدّ اسلامی نیز از خودنشان میداد و از کاربرد کلمات عربی در زبان فارسی بشدّت انتقاد میکرد. داریوش فروهررئیس هیتلر گونه این حزب بود. این حزب بسیار سر سخت بود و در نشریات خود نقشهء «ایران بزرگ» ی را چاپ میکردکه حاوی بخشهای عظیمی از شوروی، تقریباً تمام قسمتهای افغانستان و عراق، بخشهایی ازپاکستان، ترکیه و تمام خلیج فارس بود. پیروان آن بسیار جوان و تقریباً بچه سال بودند. اما درمیان آنها افراد ورزیدهء بسیاری وجود داشت که مؤثرترین و منظمترین هسته گروههایمبارزهگر خیابانی جبهه ملّی را تشکیل میدادند. د - حزب مردم ایران: ضعیفترین حزب مرتبط با جبهه ملّی بود. رهبر آن «محمدنخشب» نام داشت. اعضای آن جوانتر و به لحاظ اقتصادی و اجتماعی پائینتر از اعضایحزب ایران - حزبی که حزب مردم ایران از آن متولد شده بود - بودند. علت جدایی این حزباز حزب مردم ایران، همکاری حزب مردم ایران با حزب توده بوده است[ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۲۱ - ۲۳ ]چرا ؟ ۱ - تحقیر مردم: جبهه ملّی اعتقاد داشت ملّت ایران در شرایط فعلی جهان نمیتواندروی پای خودش بایستد. در یکی از اسناد لانه جاسوسی آمریکا از قول اللهیار صالح (ازرهبران جبهه ملی) آمده است: « وی معتقد است که وقتی با تأسف و بناچار باید به یکی از سه قدرت جهان رویصفحۀ ۸۷آورد و همسایگان شوروی هم نمیتوانند تنها روی پای خود بایستند، پس جلبحمایت آمریکا ضروری است. [ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۵ ] ۲ - بی ایمانی به مذهب: جبهه ملّی به دین اسلام نیز معتقد نبود و با آن مخالفتمیورزید. امام خمینی در این رابطه جبهه ملّی را چنین معرفی میفرماید: « یک گروهی است که از اوّلش باطل بوده یک گروهی است که با اسلام و روحانیتاسلام سرسخت مخالف بودند. [ - خط سازش ، ص ۴۹ ] ۳ - ضعف آشنایی با مذهب: رهبران جبهه ملّی بیشتر از افرادی بودند که در سالهایاولیه زندگی خود، بدون اینکه شناخت صحیحی از دین اسلام داشته باشند، جهتتحصیلات به خارج رفته بودند و ذهنیات خود را در خارج مستحکم کردند. طبیعی است کهچنین افکاری، چنان عملکردی را به دنبال داشته باشد.
نهضت آزادی ایران چه زمانی؟ ۱ - تولّد: نهضت آزادی در سال ۱۳۴۰ و در شرایطی متولد شد که کندی بتازگی بهریاست جمهوری آمریکا رسیده بود. وی برای آنکه در مقابل تبلیغات کمونیستها مبنی بردفاع از حقوق کارگران، دستاویزی داشته باشد، به تبلیغ آزادی و حقوق بشر پرداخت. شاهایران به عنوان یک نوکر آمریکا، مجبور به تبعیت از سیاست وی شد و مقداری آزادی سیاسیظاهری به عوامل کنترل شده خویش و یا عواملی که میتواند آنها را تحت کنترل داشته باشد،اعطا کرد. از سوی دیگر، برگزاری با شکوه مراسم ختم آیة اللّه العظمی بروجردی و آیة اللّهکاشانی در سال ۱۳۴۰، اوجگیری تبلیغات اتحاد اسلام به خاطر مبارزه در برابر دشمنمشترک (کمونیستها که به شدّت در حال رشد بودند.) و تلاشهای برخی علمای دین،گرایشهای دینی را در جامعه تقویت میکرد. ۲ - رشد: نهضت آزادی در یکی دو سال اوّل رشد کمی داشت. با شروع مجدّد فضایاختناق شاهی، از این رشد کم هم کاسته شد و برخی از اعضا، خود به تشکیل سازمانهایدیگری مثل سازمان منافقین مبادرت کردند. در سال ۱۳۵۶ با روی کار آمدن کارتر در آمریکا،باز هم شاه مجبور شد مقداری آزادی سیاسی بدهد. نهضت آزادی با استفاده از فرصت،مقداری رشد کرد. در آخرین روزهای باقی مانده از رژیم پهلوی به دلیل انتصاب رهبرنهضت آزادی، در سمت دولت موقت از سوی امام خمینی، نهضت آزادی گسترش بیشترییافت. این رشد با سقوط بنیصدر کاهش یافت و به تدریج نهضت آزادی رو به سوی مرگحرکت کرد. ۳ - مرگ: به دنبال ملاقات خود سرانه بازرگان (رهبر نهضت آزادی و نخست وزیر دولتصفحۀ ۹۱چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: اعضای هیأت مؤسس در حدود ۴۲ نفر بودند که مهمترین آنانعبارت بودند از مرحوم حاج سید محمود طالقانی، حاج سید ابوالفضل زنجانی، مهندسمهدی بازرگان، دکتر ید... سحابی، منصور عطایی، حسن نزیه و رحیم عطایی[ - خط سازش ، ج ۱ ، ص ۲۳ . نام حجج اسلام حاج سید محمود طالقانی و حاج سید ابوالفضل زنجانی در میان مؤسسین نهضت آزادی به چشم میخورد که در این رابطه به توضیح نیاز دارد . مرحوم طالقانی در سال ۱۳۴۰ روحانی نسبتاً جوانی بود که هنوز از نظر علمی به آن حدّی که عنوان آیة اللّهی اقتضا میکند نرسیده بود . دوستی و معاشرت فراوان او با بعضی از سران نهضت آزادی ، پای ایشان را به داخل آن مجموعه باز کرد . حضور ایشان به عنوان سر پلی بین نهضت آزادی و جامعه روحانیت ، بیشتر از خصوصیات شخصی ایشان برای نهضت آزادی مفید بود و همین مصلحت اندیشی هم به استمرار معاشرت با ایشان و جذب و انجذاب طرفین کمک کرد . با مرور زمان و در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی و در شرائطی که مرحوم طالقانی به همراه عدّهای دیگر از علمای اسلام در زندان ستمشاهی بسر میبردند نام ایشان و آقای منتظری با عناوین « آیة الله طالقانی » و آیة الله منتظری » در اعلامیهها و سخنرانیها درج شد . صفای باطن و حسن اخلاق و پاکی طینت و خلوص مرحوم طالقانی هم برای ایشان محبوبیتی خاص به وجود آورد و بر شهرت ایشان افزود ؛ هر چند گروههای سیاسی نظیر نهضت آزادی و منافقین میکوشیدند با ترویج و تثبیت موقعیّت اجتماعی ایشان به بهرهبرداریهای سیاسی و گروهی خود بپردازند ] ۲ - رهبران: رهبران عمده نهضت آزادی عبارتند از: مهدی بازرگان، ید... سبحانی وابراهیم یزدی. صفحۀ ۹۲۳ - اعضا: اعضای نهضت آزادی به طور عمده از میان اقشار مرفه یا نیمه مرفه شهریبرخاستهاند و بیشتر آنها دارای تحصیلات دانشگاهی و یا دانشجوی دانشگاه هستند. اعضاینهضت، چه از سوی مردم و چه از سوی رسانههای غربی به عنوان لیبرال شناخته شدهاند. اینلیبرالها که گرایشهای کم رنگی از مذهب در سخنان آنها به چشم میخورد دارای ویژگیهایزیر هستند: الف - غربزدگی: مهندس بازرگان در این رابطه میگوید: «زندگی که ما امروز داریمهمهاش فرنگی است. طرز فکر ما، درس خواندن ما، مبارزه ما، انقلاب، ضدیت ما با استعمارو استثمار، تمام ارمغان غرب است.[ - مواضع نهضت آزادی در برابر انقلاب اسلامی ، ص ۲۴ ] ب - علم گرایی: به پیشرفتهای علم با دیدهء تحسین مینگرند و میکوشند که بسیاری ازپدیدههای اجتماعی - مذهبی را از جمله شناخت مبدأ و معاد را از راه علوم روز به اثبات برسانند.کتب مذهبی بازرگان نشانگر اصالت دادن بیش از حد به پیشرفتهای علمی است. ج - فرد گرایی: به اصالت فرد و آزادیهای فردی در حد عدم تزاحم یکدیگر عقیده دارند. د - ملّی گرایی: اسلام را از زاویهء ایرانی بودن نگاه میکنند. به قول خودشان سعی میکننداز طریق اسلام به ایران خدمت کنند؛ یعنی اوّل ایران سپس اسلام[ - انقلاب در دو حرکت ، مهندس بازرگان ، ص ۱۱۱ ] هـ. - جدایی دین از سیاست: دین را امری شخصی میدانند و معتقد به اجرای همه احکامآن در زمینههای سیاسی و اجتماعی نیستند. و - مبارزهء مسالمت آمیز: اعتقاد دارند که باید مبارزه و مخالفت خود را از راههایمسالمت آمیز و در چهار چوب قوانین کشور انجام دهند[ - به همین دلیل هنوز آزادانه فعالیت دارند ] ز - فقدان پایگاه مردمی: اعضای نهضت به دلیل آنکه از نظر طبقاتی و فرهنگی با تودهمردم فاصله دارند، قادر به برقراری تماس با آنان نیستند. در عین حال، انتظار آنها از مردم ایناست که با انجام تظاهرات و فداکاری آنها را به حکومت برسانند و سپس خود کنار بروند. ح - مخالفت با ولایت فقیه: اعضای نهضت با توجه به اصل جدایی دین از سیاست، اصلصفحۀ ۹۳ولایت فقیه را نیز قبول ندارند و فکر میکنند که به دیکتاتوری مذهبی منجر میشود[ - معهذا همواره مدعی هستند که زیر چتر « قانون اساسی » حرکت میکنند ! واقعاً جای تعجّب است که این آقایان نسبت به قانون اساسی رژیم شاهنشاهی که نظام شاهنشاهی را تثبیت میکرد معتقد و مدافع و وفادار بودند و تا آخرین حد ممکن پافشاری میکردند که شاه باشد ولی فقط سلطنت کند نه حکومت ! اما نسبت به قانون اساسی کنونی که حکومت اسلامی و « ولایت فقیه » را تثبیت نموده از عمق جان مخالفند و هرگز نتوانستهاند خود را به قبول صمیمی آن وادار کنند . این مسأله نشان میدهد وفاداری آنها به قانون اساسی گذشته نیز به خاطر غربی بودن آن بوده است ] ط - مصدّقی - ملّی: پیشوای خود را مصدّق میدانند. ی - انحصارگری: در عین آنکه مخالفان خود را به انحصارگری متهم میکنند، خود درگزینش همکارانشان بیش از حد انحصارگری میکنند. به عنوان مثال تمام اعضاء کابینه دولتموقت از ملیگرایان طرفدار مصدّق تشکیل شده بود. یا - بدبینی به نهادهای انقلابی: آنها به نظام اداری باقی مانده از رژیم قبل احترام گذاشته واز دخالت نهادهای انقلابی در امور مختلف رنج میبردند[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، جزوه آموزشی ، منوچهر محمّدی ، دانشگاه تهران ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی ، ص ۱۱۴ - ۱۱۶ . ( کل قسمت ۳ خلاصه شده از جزوهء مذکور است . )]چگونه؟ ۱ - تبلیغات: نهضت آزادی در هر مناسبت و رویداد سیاسی، به طور معمول بهانتشار اعلامیه و گاهی جزوه اقدام میکند. کلاسهای مختلف عقیدتی سیاسی برقرار میکند.خصوصیتهای عمومی تبلیغات نهضت آزادی در موارد ذیل نهفته است: الف - انتقاد: انتقادهای نهضت آزادی فقط متوجّه علمای دین و حکومت جمهوریصفحۀ ۹۴اسلامی ایران است. اگر حزبی که دوست آنهاست، بر خلاف نصّ صریح قرآن هم فتوا بدهدو مردم را به راهپیمایی دعوت کند، از او انتقاد نمیکنند. همچنین اگر آمریکا هر جنایتی بکند،نهضت آزادی انتقاد نمیکند، زیرا معتقد است که باید با آمریکا دوست باشیم. ولی اگرکوچکترین نقطه ضعفی در عملکرد یکی از مسؤولان مشاهده کند آن را «بزرگ» و بزرگترمیکند و به توسط آن کل نظام را زیر سؤال میکشاند. ب - مظلوم نمایی: نهضت آزادی در تبلیغات خود چنین وانمود میکند که تحت خفقانشدیدی قرار دارد و انواع ظلمها و ستمها را تحمّل میکند و بدین وسیله نظام اسلامی را متّهمبه استبداد مینماید. ج - گستردگی: نهضت آزادی اعلامیههای خود را تنها در میان مردم توزیع نمیکند، بلکهگاهی قبل از انتشار آنها در داخل کشور نسخههایی از آنها را به رادیوهای مختلف بیگانه،بویژه رادیو آمریکا و رادیو انگلیس، میسپارد تا آنها در برنامههای فارسی خود به پخش ایننظرات بپردازند. د - سوء استفاده: نهضت آزادی در اطلاعیههای مختلف خود به طور معمول از نام برخیاعضای خود که محبوب امت اسلامی هستند، مثل شهید دکتر مصطفی چمران[ - شهید چمران در دوران اوج فعالیتهای نهضت آزادی ( در دروان خود و برای تربیت اعضا ) در لبنان بسر میبرد و به تربیت مردم آندیار و نبرد مسلحانه با اسرائیل همت گماشته بود . شهید چمران خوبی خود را به دوستان همرزم خود همچون امام موسی صدر ، سید احمد خمینی و نیز قلب خداپرست خود مدیون است نه امثال مهدی بازرگان ] بهرهبرداریمیکند و وانمود میکند که گوئی همه اعضای نهضت آزادی در حال حاضر نیز همچونایشان هستند. ۲ - سازشکاری: نهضت آزادی به همه خوشبین است. (به جز علمای دین) به طور مثالبازرگان طی مصاحبهای در سوّم بهمن ۱۳۵۷ در مورد بختیار اظهار نظر کرد که «او مردیوطن پرست، بسیار منطقی و دارای تشخیص درست است.» و این در حالی بود که مردم او رانوکر بیاختیار میخواندند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در دوران نخست وزیریخود از خائن شمردن بختیار خودداری کرد ولی امام، بختیار را «ته مانده استعمار»، «خائن»،«ذخیرهء استعمار و نوکر و مأمور و آدمکش»، «به تباهی کشانندهء مملکت» و «جانی که اگر او راپیدا کردند بگیرند و به ما تحویل بدهند» معرفی میکرد[ - خط سازش ، ج ۱ ، ص ۵۲ ]صفحۀ ۹۵چرا؟ ۱ - علم زدگی: در این که علم [تجربی] میتواند بسیاری از پدیدههای دینی را تبیین وتأیید کند شکی وجود ندارد، لکن باید به محدودیتهای آن توجه کرد. معلومات امروز بشرنسبت به آنچه میتواند باشد قطره در برابر دریاست. بسیاری از نظرات علمی به طور مرتّبدگرگون میشوند و نظریاتی جدیدتر جای آنها را میگیرند. بهرهگیری انحصاری از چنینعلوم اندک و در حال تغییر برای تبیین معارف دینی میتواند علت بسیاری از اشتباهاتنهضت باشد. ۲ - وابستگی به استکبار جهانی: اگر به نهضت آزادی خیلی خوشبینانه نگاه کنیم و اسنادجاسوسی برخی از سران نهضت نظیر امیر انتظام، میناچی و ... را که در جریان اشغال لانهجاسوسیآمریکابه دست امتاسلامی ایران افتاد، و ... نادیده بگیریم، همصدایی عملی آنها بارادیوهای بیگانه، به ویژه رادیوی استعماری انگلیس (بی . بی . سی) و وابستگی فکری آنها بهغرب، بخصوص آمریکا، قابل انکار نیست. این وابستگی سبب بسیاری از اشتباهات نهضت دربرخورد با خواستههای مردم و فرامین ولایت فقیه گردیده است. ۳ - فقدان شمّ سیاسی: امام خمینی در این ارتباط، خطاب به نهضت آزادی فرمودند: «...من به شما عرض کردم که یک مطلبی که بر خلاف ضرورت اسلام است و بر خلاف نصّقرآن است و از یک گروهی [جبهه ملی] صادر شده است با اسم و رسم، من دعوت کردم ازاینها حسابتان را جدا کنید، چرا شما نکردید؟ ... من باید بگویم که شماها با اینکه در سیاستبزرگ شدید شمّ سیاسی ندارید، چنانچه آقای بنیصدر نداشت.» [ - خط سازش ، ج ۱ ، ص ۵۸ . [ به نقل از روزنامه اطلاعات (۲/۴/۱۳۶۰) ]]
حزب دمکرات کردستان ایران چه زمانی؟ ۱ - تولّد: اواخر جنگ جهانی دوّم که ایران در اشغال قوای خارجی قرار داشت،روسها حکومتی دست نشانده در آذربایجان ایران به ریاست پیشهوری تشکیل دادند. آنهاقصد داشتند خود را به آبهای گرم خلیج فارس برسانند. بهترین راه موجود، عبور ازآذربایجان، سپس مناطق کردنشین و آنگاه عبور از منطقه نفت خیز خوزستان و اتصال به[ - روزنامهء جمهوری اسلامی ( ۳۰/۳/۶۰ ) ]صفحۀ ۹۸اروند رود و در نهایت به خلیج فارس بود. شوروی تصور میکرد آذربایجان ایران برای همیشه در تصرّف او باقی خواهد ماند، ازاین رو، میاندیشید که چرا از مناطق کردنشین ایران صرف نظر کند؟ در چنین جوّی حزبدمکرات کردستان ایران در سال ۱۳۲۲ در منطقه مهاباد تأسیس شد. ۲ - رشد: حزب دمکرات از بدو تولد تا دو سال رشد کرد و مهاباد را پایتخت حکومتخود قرار داد. با خروج سربازان شوروی از ایران و با شکست غائله آذربایجان، سران حزبدمکرات کردستان نیز دستگیر شده حدود پنجاه نفر از آنان اعدام شدند. بار دیگر در دوران حکومت مصدق، حزب دمکرات بر اثر تلاشهای حزب توده، احیاگشت. ولی با شکست حکومت مصدق متوقف شد و تا دوران پیروزی انقلاب اسلامی دچاررکود گشت. حزب دمکرات، چند ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی بار دیگر فعّال شد. پس ازانقلاب اسلامی با استفاده از ضعف عمومی دولت موقّت بازرگان به سرعت رشد کرد و برمنطقه کردستان تسلّط قابل توجّهی پیدا کرد. این بار حزب دمکرات از پشتیبانی قدرتهایغرب و شرق، عراق و برخی از حکومتهای دیگر منطقه برخوردار گشت. مشکل مالی،تجهیزاتی و مخابراتی نداشت[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۲۴ - ۵۲ ، دفتر سیاسی پاسداران انقلاب اسلامی ] حتی از نظر تاکتیکهای جنگی نیز افسران فراری شاه مثلپالیزبان و اویسی به یاریاش شتافتند. لیکن به لطف الهی، این بار نیز حرکت حزب دمکراتدچار توقّف شد و از حدود سال ۱۳۶۵ با جانفشانی و دلاور مردیهای سپاه اسلام به سویمرگ پیش رفت. ۳ - مرگ: با سرکوب بخش عظیمی از نیروهای حزب در منطقه کردستان و با کشتهشدنرهبر حزب دمکرات در وین (قاسملو) و رهبر بعدی آن (شه فکندی) که چند ماه بعدصورت پذیرفت، میتوان سال ۱۳۷۰ را سال مرگ حزب دمکرات دانست، گر چه تعداد کمیاز اعضای ساده لوح آن هنوز به فعالیت مشغول هستند و هر از چندی مزاحمتهایی را برایمردم و یا نیروهای دولتی فراهم میکنند. صفحۀ ۹۹چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: بنیانگذار حزب شخصی به نام «قاضی محمد» بوده که به اتفاق اقوامنزدیک خود و تعدادی از خوانین منطقه[ - مثل عمر آغای شکاک ، قاسم آغا ، میرزا بایر آغا ( کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۷۴ . )] به این کار نحس اقدام کرد. ۲ - رهبران: علاوه بر قاضی محمد که از تجار چپ گرای منطقه بود و در اوایل سال ۱۳۲۶اعدام شد، باید از سیف قاضی، مازوحی، فاطمی، نقدهای، علی بیک و بیکشو نیز که در همانسال اعدام شدند به عنوان دیگر رهبران حزب نام برد. از رهبران جدید سازمان میتوانعبدالرحمن قاسملو، غنی بلوریان و سمکو علیار را نام برد. دکتر عبدالرحمن قاسملو، جاسوس شوروی، نوکر آمریکا و مزدور عراق، فرزند یکی ازخوانین کردستان است. او از سال ۱۳۳۸ تا زمان مرگش در اوایل ۱۳۶۸ - بجز سالهایمعدودی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی - در خارج از کشور - بیشتر در اروپا - زندگی کردهاست. کشورهای مورد اقامت او عبارت بود از عراق (با یک زندگی کاملاً رفاهی) فرانسه،چکسلواکی، شوروی و چند کشور دیگر از بلوک شرق. او مدتی در رادیو مسکو کار میکردو زمانی نیز در مدرسه زبانهای شرقی فرانسه به تدریس اشتغال[ - کردستان ، امپریالزم و گروههای وابسته ، ص ۳۷ . ( با مقداری تغییر )]داشت. وی در رأس جناحمارکسیستی حزب دمکرات قرار داشت و در دوران پیروزی انقلاب اسلامی به رهبریحزب رسید و با تأکید بر نبرد مسلّحانه، به جنگ با حکومت اسلامی ایران اقدام کرد. غنی بلوریان از شخصیتهای بنام کمیته مرکزی حزب دمکرات و در رأس جناح سیاسیآن بود. او جناح وابسته به حزب توده را نیز در داخل حزب دمکرات رهبری میکرد. او را پدرجنبش خود مختاری کردستان می نامند. غنی بلوریان در سال ۱۳۳۴ سفری به شورویداشت. بر این اساس میتوان او را از عناصر سابقهدار حزب دمکرات دانست. وی در تاریخ۱۷/۲/۱۳۵۹ به دلیل مخالفت با قاسملو از حزب جدا شد[ - کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۷۹ - ۸۱ ] «سمکو علیار» از افسران فراری ارتش و از یاران نزدیک قاسملو بود. او فرماندهیصفحۀ ۱۰۰پیشمرگان دمکرات را در جنگ اول کردستان به عهده داشت. در طول جنگ عراق با ایران،چند بار به عراق سفر کرد و با مقادیر زیادی اسلحه به ایران باز گشت. علیار مدتی درشهرهای اشنویه و پیرانشهر فرماندهی پیشمرگان را به عهده داشته است. او در توطئه پادگانپیرانشهر از مهرههای رابط با حزب دمکرات بود[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۳۸ . [ که خود از نامهء مردم (۲۳/۴/۱۳۵۹ ) نقل نموده است . ]] ۳ - اعضا: حزب دمکرات به طور کلی در میان همه اقشار جامعه کردستان از فئودال و خانگرفته تا کشاورز و دامدار ساده و بی سواد به عضویت پذیرفته بود. شرط عضویت فقطداشتن نژاد کردی و یا پوشیدن لباس کردی بود. در میان اعضای حزب دمکرات برخی ازاعضای فراری ساواک و یا ارتش رژیم شاه به چشم میخوردند. جو کلّی حزب، جوّبیسوادی بود. ۴ - انشعابها: مهمترین انشعاب در حزب توسط غنی بلوریان (نفر دوّم حزب) صورتپذیرفت. این انشعاب که در ۱۷/۲/۱۳۵۹ به وقوع پیوست، از گروه هفت نفره زیر که همگیعضو کمیتهء مرکزی بودند، تشکیل میشد: الف - غنی بلوریان « عضو کمیته مرکزی حزب دمکرات و دفتر سیاسی » ب - احمد عزیزی « عضو کمیته مرکزی و مسؤول تشکیلات سنندج » ج - فاروق کیخسروی « عضو کمیته مرکزی و مسؤول تشکیلات سقز » د - فوزیه قاضی « عضو کمیته مرکزی و مسؤول سازمان زنان حزب » هـ - دکتر رحیم سیف قاضی « عضو کمیته مرکزی » و - نوید معین « عضو کمیته مرکزی » ز - هیمن (معروف به شاعر ملی کرد) « عضو افتخاری کمیته مرکزی » آنها نخستین انشعاب را در حزب دمکرات ایجاد کردند. اینان گر چه نسبت به انقلاباسلامی نظر مثبتی نداشتند، دلایل انشعاب خود را این گونه بیان کردند: « شکی نیست که وجود جنگ در کردستان بهترین زمینه را برای نفوذ حزب بعث درایران و ایجاد دستجات مزدور مسلح در کردستان فراهم میآورد. اکنون بیم آن[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۳۸ . [ که خود از نامهء مردم (۲۳/۴/۱۳۵۹ ) نقل نموده است . ]]صفحۀ ۱۰۱میرود که کردستان ایران به طور کامل به پایگاه عوامل بعث عراق و امپریالیسمآمریکا تبدیل و توطئههای گستردهتری تدارک دیده شود. از طرفی افسران تعلیم یافته در آمریکا و کشورهای اروپای غربی، وابسته به شاه وبختیار در خاک عراق و نزدیک مرزهای ایران متمرکز شده واز طرفی دیگر عدهایمزدور مانند سردار جاف و شیخ محمد کربچند، حامد بیک و غیره که به اسلحه بعثعراق مجهزند مشغول عملیات مسلحانه هستند و افسران ارتش به اصطلاح آزادایران وابسته به شاه و بختیار به کردستان سرازیر شده، جای خود را در میانپیشمرگان حزب دمکرات کردستان ایران باز کرده مورد استقبال قرار میگیرند...مسبّب اصلی این انحرافات دبیر کل عبدالرحمن قاسملو و چند نفر از همفکران ویدر کادر رهبری حزب میباشند. [ - کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۷۹ - ۸۰ ]چگونه؟ ۱ - بد رفتاری: حزب در راه رسیدن به اهداف خود به بدرفتاری با مردم منطقه وزندانیان خود میپرداخت که به شرح نمونههایی از آن میپردازیم: الف - در خاطرات به دست آمده از یک دمکرات نوشته شده بود: « نزدیکی ظهر بود که به بزوش [حوالی کامیاران] رسیدیم ... در این روستا هرپیشمرگی یا کسی که وارد مقر حزب شود او را به خانه یکی از اهالی میبرند و بهنوبت هر چند روز یک یا چند نفر به خانه اهل روستا میروند برای خورد و خوراک.یکی از مسؤولان مقر به پیشمرگی که لباس خودش را شسته بود تذکر داد که چرالباسهایت را نیاوردهای تا من به یکی از اهالی بدهم برایت بشویند مگر نه این است کهما برای اینها زحمت میکشیم... وقتی شخصی از ده دیگری میآمد بعد از دست بوسیمعاون مسئول مقر اظهار میداشت که ما شرمندهایم که چیزی به خدمت نیاوردهایم. ... مقر بزوش قالی فرش بود و قالیها را هم مردم روستا نوبتی میآوردند هر پانزدهصفحۀ ۱۰۲روز ۷ تخته قالی میآوردند. ... حزب گفته بود که یک نفر را برای ما بگیرید که جلو دست ما کار کند و تمامیکارهای مقر را انجام دهد و در ضمن حقوق آن یک نفر را مردم روستا بایدمیدادند... بعضی از پیشمرگهای مقر برخوردهای ناآگاهانه مردم عادی را با تندیجواب داده و آنها را جاش مینامند. »[- کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۴۳ ، ۴۴ ] ب - بد رفتاری با زندانیان: یکی از زندانیان حزب دمکرات به نام «سید محمود امامیان» ازدرون زندانهای حزب اینگونه گزارش میدهد: « در تاریخ ۱/۶/۵۸ در سقز بوسیله افراد ضد انقلاب دستگیر شدم و به اصطلاحدادگاه برایم تشکیل دادند؛ دادگاهی که فقط یک نفر نشسته بود و حکم صادرمیکرد و از ما نه سؤالی میشد و نه فرصت حرف زدن داشتیم. ... به حزب دمکرات تحویل داده شدم... اصلاً نام زندان صحیح نیست بلکه بایدگفت طویله زیرا ما را در طویلهها نگهداری میکردند در جاهایی که بیش از ۱۵۰سانتیمتر ارتفاع نداشت و ما نمیتوانستیم در آن بایستیم. هوای طویله بشدت ناجوربود و هر وقت باران یا برف میبارید تا مدتی سقف آن چکه میکرد. از نظر غذایی هیچ بما توجه نمیشد، گاه در ۲۴ ساعت یک وعده غذا داشتیم که آنهم یک مشت گندم بود با نخود و برنج خشک. برای طبخ غذا باید در پیتهایحلبی غذا درست میکردیم و نان خود را نیز در زیر همان سقفی که زندگی میکردیممیپختیم. بعضی اوقات مجبور بودیم که برای آنها نیز نان درست کنیم و پختن ناندر محل کوچک مسکونی ما که حدود صد نفر در آن بودیم عوارض بیماری فراوانیبرای ما ببار آورده بطوری که هنوز بعد از چند ماه آزادی از دهان من خلط سیاه بیرونمیآید. ... شکنجه آنان از این قرار بود که گاهی یک نفر را برای مدت زیادی به درختمیبستند گاه سر پایی آویزان میکردند و گاه در زمستان در رودخانه انداخته و زندانیصفحۀ ۱۰۳را تا گلو زیر آب به مقدار زیاد نگاه میداشتند و سپس بیرون آورده با چوب و کابلمیزدند و یک روز همین کار را با من کردند. ... یکی از زندانبانان ... اسلحه میکشید و به طرف ما تیراندازی میکرد تا ایجادوحشت کند. یکی دیگر از آنها فردی بود به نام سیخو که به دو تن از گروگانها به زورو ناجوانمردی تجاوز کرده بود... برای یک وضو باید قنداق تفنگ و چند ضربهشلاق میخوردیم آنها میگفتند که مسلمانی شما را قبول نداریم در صورتی کهخودشان بطور علنی مشروب میخوردند... حتی قاسملوی خبیث که برای صحبت باگروگانها به زندان آمده بود همان روز نیز مشروباتش را آورده بود... .[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۴۹ - ۵۱ ] ۲ - هتک نوامیس مردم: به طور معمول وقتی پیشمرگی وارد خانهای میشود،صاحبخانه موظف است از مهمان یا مهمانان ناخوانده خود بانهایت سخاوت پذیرایی کند ودر این راه از ناموس خود نیز باید بگذرد تا توسط مهمانان به همکاری با جمهوری اسلامیمتهم نشود[ - گفتگوی مستقیم با تعدادی از مردم منطقه ] ۳ - جنایت: حزب دمکرات جنایات زیادی را مرتکب شده است. یکی از این جنایاتبمباران وحشیانه زندان دولتوی سردشت که در آن اسرای اسلام اسیر بودند، توسطهواپیماهای عراقی و به درخواست حزب دمکرات بود. بنابه گفته یکی از آزاد شدگان، تعدادمحافظین زندان در روز بمباران فقط دوازده نفر بود، در حالی که در روزهای عادی بیش از۱۵۰ محافظ داشت. ضمناً آنها هفت تن از مجروحین بمباران را به عراق بردند[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۶۸ ]چرا؟ ۱ - سادهنگری: بسیاری از اعضای حزب دمکرات فکر میکردند برای کسب خودمختاری در حال مبارزهاند. آنها نمیدانستند با چه کسانی مبارزه میکنند و از سوی چه کسانیرهبری میشوند. بسیاری از آنها خبرنداشتند که قاسملویک کمونیست دوآتشه است. صفحۀ ۱۰۴به گفتهء برخی از اهالی منطقه، یکی از علل درگیریهای حزب دمکرات با کومله[ - حزب مائوئیست و نیمه روشنفکر چینگرا ] اینبوده که یک عضو کومله قرآنی را به زمین انداخته، به آن اهانت میکند. یکی از اعضای حزبدمکرات که حاضر بوده، ناراحت شده و او را میکشد و به این ترتیب درگیریها آغاز میشود.این داستان، که احتمالاً ساختگی باشد، میزان فریبکاری رهبران بیدین حزب دمکرات را درتحمیق مردم بیسواد یا کمسواد منطقه نشان میدهد. ۲ - وابستگی سران: سران حزب دمکرات از ابتدای تأسیس به شرق (شوروی سابق)وابسته بودند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نوکری و مزدوری غرب را نیز پذیرفتند.وابستگی به عراق هم که جای خود دارد. ۳ - جدایی طلبی: حزب دمکرات، گر چه ادعای مبارزه برای کسب «خود مختاری»میکرد، لیکن در واقع جدایی از ایران را میطلبید. برنامه حزب دمکرات که به تصویب کنگرهچهارم حزب در سال ۱۳۵۸ رسید خواهان این است که سرزمین خود مختار کردستان بهلحاظ قانونگذاری، مجریه و مسائل انتظامی خود مختار عمل کند. این امر در واقع به معنیاستقلال است[ - کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۶۸ - ۶۹ ]
سازمان منافقین چه زمانی؟ ۱ - تولّد: قیام پانزده خرداد با اهدای هزاران شهید به درگاه خدای بزرگ انجام شده صفحۀ ۱۰۸شاه مغرور از پیروزی ظاهری و موقّت خود بر سختگیری و تشدید جو اختناق افزوده بود.امام خمینی نیز ابتدا به ترکیه سپس به نجف تبعید شده بودند. گروهی از جوانان که از نظر سیاسی در جبهه ملی و از نظر دینی در محضر مهدی بازرگان[رهبر نهضت آزادی] تربیت شده بودند، با احساس ناامیدی از فعّالیتهای جبهه ملّی و نهضتآزادی که به شکل مسالمتآمیز انجام میشد، تصمیم گرفتند تا با بررسی ضعفهای گذشته،راه [به اصطلاح] علمیتر مبارزه را پیدا کنند. آنها برای یافتن چنین راهی، بدون آنکهاطلاعات و شناخت صحیحی از اسلام پیدا کرده باشند به سراغ کتابهای مارکسیستی رفتند.نخستین جلسهها که به شکل نامنظم انجام میپذیرفت از شهریور ۱۳۴۴ شروع شد و دو سالبعد اندکی نظم تشکیلاتی به خود گرفت[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۸ ؛ ریشهیابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۹۰ ] آنچه خواندید ادّعای رسمی و مورد قبول منافقین نیز هست، ولی ارتباط بنیانگذاران اینسازمان قبل از تأسیس آن با «دلفانی» که یکی از افسران وابسته به حزب توده بود، احتمالدخالت آن حزب را در تأسیس اولیّه این سازمان نفاق به طور جدّی مطرح میکند و به طورقطع در این زمینه اسرار پنهانی فراوان است. ۲ - رشد: آهنگ رشد سازمان منافقین بسیار کند و آهسته بوده است. علّت این امر بیشتربه ماهیّت منافقانه سازمان و شیوهء مبارزهء آن که مسلّحانه بود برمیگردد. مبانی مارکسیستیایدئولوژی سمخا(سازمان منافقین خلق ایران) در سالهای اولیّه تأسیس برای بسیاری ازمردم مذهبی و حتی برخی از علمای دینی - جز امام خمینی (ره) که از همان ابتدا ماهیتمنافقین را شناخته بودند - روشن نبود و آنها با حسن ظنّ افراطی به این تشکیلاتمینگریستند. این حسن ظنّ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی و نشر آثار عقیدتی و عملکردسیاسی سمخا برقرار بود و کمکم سیر معکوسی پیدا کرد. سمخا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با اغتنام فرصت از آزادیهای به دست آمده، بهعوامفریبی گستردهای دست زد و متأسفانه جوانان بسیاری اعم از دختر و پسر را جذبسازمان خود نمود. امّا با افشای تدریجی ماهیت، عقاید و عملکرد آنها، رشد آن کاهش یافتصفحۀ ۱۰۹و از تابستان ۱۳۶۰ که به جنگ مسلّحانه علیه حکومت اسلامی اقدام کرد و بدینوسیلهواقعیّت منفور خود را نشان داد، نه تنها رشد نداشت که بعضی از اعضا و غالب هواداران خودرا به دلایل گوناگون از دست داد. ۳ - مرگ: سمخا پس از آنکه در ۳۱/۳/۱۳۶۰ جنگ مسلّحانه خود را با نظام اسلامی ومردمی جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد، در واقع به سوی مرگ پیش رفت. تعداد قابلتوجّهی از اعضای سازمان دستگیر و تعداد قابل توجه دیگری نیز دست از همکاری کشیدهتوبه کردند. اعضای باقی مانده از ایران فرار کرده به کشورهای غربی و برخی از کشورهایمنطقه پناهنده شدند. سمخا پس از مدّتی تصمیم گرفت تا همکاری نهائی خود با آمریکا وصدام را علنی کرده، با استفاده از امکانات عراق به جنگ با سربازان ایران اسلامی بپردازد و درکنار دشمن بعثی برای از بین بردن تمامیّت ارضی، نوامیس و ملیّت کشور خود وارد جنگشود. این کار در حقیقت ضربه مهلکی بود که منافقین بر پیکرهء خود وارد کردند. منافقین دلیل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران را فقدان پشتوانهء مردمی نظام جمهوریاسلامی میدانستند. از این رو، تا آنجا که میتوانستند اعضای خود را از کشورهای مختلفجهان جمعآوری کردند و با یک آموزش نظامی فشرده، آنان را با سلاحهای اهدایی صدامحسین، کسی که به قصد تصرف آب و خاک ایران، حملهء گستردهء خود را به این مرز و بوم آغازکرد، مجهّز کردند. آنها پس از انجام محاسبات دقیقی [از نظر خودشان] که قبلاً در دوران فراگیری علممبارزه آموخته بودند، نیروهای خود را از جادّهء آسفالته حرکت داده و پیشبینی میکردند کهبه زودی تهران را فتح خواهند کرد! امّا به یاری خداوند متعال، نیروهای مسلّح جمهوریاسلامی ایران در کنار مردم منطقه، طی عملیات «مرصاد» چنان دماری از روزگار این نوکراناحمق امپریالیسم درآوردند که داغ آن را تا سالها فراموش نخواهند کرد. با این ضربه مهلک،سازمان به مرگ بسیار نزدیک شد ولی با تنفّس مصنوعی کشورهای غربی بویژه آمریکا و نیز بامساعدتهای صدام حسین، بار دیگر شروع به نفس کشیدن کرد. چند سال بعد، بار دیگر اعضای سازمان از کشورهای مختلف گرد هم جمع شدند تاتجربهء مرصاد را تکرار کنند؛ زیرا مساعدتهای مالی کشورهای غربی و نیز عراق، منوط بهصفحۀ ۱۱۰چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: محمد حنیفنژاد، علی اصغر بدیعزادگان و سعید محسن که هر سهاز دانشجویان عضو نهضت آزادی بودند، این سازمان را بنیان نهادند[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۹۰ ] ۲ - رهبران: از میان رهبران و اعضای اصلی سازمان میتوان اسامی زیر را یاد نمود:موسی خیابانی، معاون رجوی که در درگیری با پاسداران انقلاب اسلامی در ۱۹/۱۱/۱۳۶۰کشته شد. احمد رضایی که در درگیری با پلیس در ۱۱/۱۱/۱۳۵۰ کشته شد. بهمن بازرگان کهاز سال ۱۳۴۸ کمونیست بوده، به دستور رجوی نماز تاکتیکی میخوانده و امام جماعتمنافقین در زندان بوده است. علی میهندوست و عسگریزاده که هر دو قبل از اعدام - پیش ازانقلاب اسلامی - مارکسیست بودن خود را افشا کردند. تقی شهرام از عوامل اصلیمارکسیست شدن سازمان در سال ۱۳۵۲ که پس از انقلاب اسلامی دستگیر و اعدام شد.حسین روحانی مفسّر منافق قرآن در سمخا، از عوامل اصلی تشکیل دهندهء سازمان پیکار وگردانندهء اصلی آن که پس از انقلاب دستگیر شد[ - برداشت از : ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۹۰ - ۱۱۳ ؛ تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۵۸ - ۸۲ ] اولین رهبر سمخا را میتوان علی اصغر بدیعزادگان دانست. «مسعود رجوی» زمانی کهصفحۀ ۱۱۱در سال ۱۳۵۰ بازداشت شد، او را به ساواک چنین معرفی کرد (لو داد): « اصغر را هم در کوه شناختم. فردی بود در سطح بالا، بعداً در اثر اشتباهی کهخودش کرد فهمیدم که هم مهندس است و هم استادیار دانشکده فنی و نامواقعیاش بدیعی یا ودیعی است. [اعضای سازمان به دلایل امنیتی، اسم واقعی خودرا از یکدیگر مخفی نگه میداشتند.] او بتازگی از خارج به ایران بازگشت. مدتزیادی هم در اروپا بود و مکاتبات مابا خارج از طریق او بود. اصولاً اطلاع اصلی را ازمسائل خارج او داشت. در منزل ما زندگی نمیکرد و در تهران خانواده و منزلشخصی داشت. حدس میزنم که اصلیت او باید اصفهانی باشد. بعد از بازگشت ... بهایران مسائل مربوط به خارج با او بود. [او زمانی که از خارج - بیروت - به ایران آمد، با خود] مقداری مهمات و اسلحه آوردکه من نه آن را دیدم و نه مطلعم فقط میدانم که در ته یک ساک جاسازی شده بود.... قد کوتاه سیه چرده یا سبزه - مو فلفل نمکی - چشم مشکی - ما فقط یک نوعجوهر نامرئی داشتیم - و آن را اصغر به من داد . [ - اسناد و مدارک سخن میگویند ، انتشارات گروه توحیدی شریف ، تبریز ، اسفند ۱۳۵۸ ، صفحات مختلف ] به این ترتیب، ساواک، علی اصغر بدیعزادگان را به کمک رجوی شناسایی، دستگیر و پساز یکماه شکنجه اعدام کرد[ - تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۶۲ ، ۶۳ ] رجوی به معرفی شخص فوق بسنده نکرد و تا آنجا کهمیدانست، با ساواک همکاری کرد و افراد زیادی را لو داد که بیشتر آنها دستگیر واعدامشدند. رجوی به عضویّت ساواک در آمد و ساواک نیز در پاداش این خوش خدمتیها باارسال چند نامه به دادستانی ارتش - که بیشتر آنها به امضای شخص نصیری رئیس ساواک بود- رجوی را به عنوان همکار خود معرفی و وی را از مجازات مرگ نجات داد[ - گذری از ماهیت تا عملکرد ، منافقین ، قسمت دوّم ؛ مسعود رجوی ، صفحات مختلف ] رجوی، رهبر فعلی سمخا، از دانشجویان رشته فنی در یکی از دانشگاههای تهران بود. اودر ابتدای همکاری خود با سازمان در جهت تدوین جزوات ایدئولوژیک با حنیفنژادهمکاری میکرد و ضمن فعالیت در گروه سیاسی، مسؤولیت بخش تبلیغات را نیز بر عهدهصفحۀ ۱۱۲داشت. رجوی پس از پیروزی انقلاب مدعی شد که شکنجهها دیده و از میان دود و آتش و خون،سالم بیرون آمده و به قدری مقاومت کرده که بازجوها از شنیدن نامش به خود میلرزیدهاند.این ادعاها برای کسانی که سالها او را در زندان دیده و از امتیازات ویژهء پلیس مخفی شاه برایاو مطّلع بودند خندهآور بود. رجوی در پی آن بود که در انتخابات ریاست جمهوری ایرانشرکت نماید، لکن به دلیل آنکه به قانون اساسی[ - سازمان منافقین انتخابات قانون اساسی را تحریم کرده بود ] رأی نداده بود، در توطئه خود موفق نشد. رجوی ناامید نشد و خود را به بنیصدر نزدیک کرد و با غرور احمقانهء خود در تظاهر بهدفاع از بنیصدر، به نظام جمهوری اسلامی اعلام جنگ مسلحانه داد و پس از ارتکابجنایات فراوان، همراه بنیصدر که با لباس زنانه استتار شده بود، توسط معزّی خلبان شاهمعدوم از ایران فرار کرده، به فرانسه رفت. رجوی در فرانسه به طور مرتب به خبرنگاران قول میداد که رژیم ایران ظرف دو یا سهماه آینده سرنگون خواهد شد. ولی در فرانسه، اختلافاتش با بنیصدر بالا گرفت و جنگلفظی شدیدی را علیه هم در نشریات وابسته به خود راه انداختند؛ روز به روز فاصله سیاسیآنها بیشتر شد و بنابراین دلیلی برای ادامه ازدواج سیاسی هم باقی نماند و رجوی دختربنیصدر را طلاق داد. منافقین در نهایت به این نتیجه رسیدند که برای ایجاد فشار مضاعف بر انقلاب اسلامی وسقوط آن راهی جز همکاری علنی و رسمی آنها با صدام نیست. بر این اساس، رجوی بهعراق رفت. تلویزیون عراق، تصویر رو بوسی وی با صدام را پخش کرد. اعضای منافقین همبه تدریج در عراق مستقر شدند و رجوی سعی کرد با استفاده از نیروهای سازمان برایرسیدن به اهداف پلید خود ارتش تشکیل دهد. پس از مدّتی، انقلابی ایدئولوژیک (به تعبیر خودش) به راه انداخت و آن، این بود که ازمهدی ابریشمچی (از اعضای مرکزیت منافقین) خواست زنش را طلاق دهد تا او بتواند بافاصله یک روز با او ازدواج کند! رجوی میگفت زن ابریشمچی چون مسؤول بخش زنانصفحۀ ۱۱۳سازمان شده است، بنابراین باید بدون این که ایّام عدّه مطلّقه را سپری کند زن من شود و ناماین زنا را که موجب حرمت همیشگی میشود انقلاب ایدئولوژیک گذاشت و بر خلافدستور صریح قرآن که میفرماید: « وَالْمُطَلَّقََاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ ثَلََثَةَ قُرُوءٍ ... [ - بقره ، آیهء ۲۲۸ ] « و زنان طلاق داده شده به اندازهء سه پاکی انتظار میبرند ... » روز بعد از طلاق با زن ابریشمچی ازدواج کرد و چون قبلاً نیز چند بار ازدواج کرده بودیکی از مطبوعات خارجی او را «رهبر همیشه در حجله» نامید. رجوی به دلیل در پیش گرفتن روشهای ماکیاولی و نیز زن بازی، جاسوسی، بیرحمی و ...با کیانوری رهبر حزب توده قابل مقایسه است. ۳ - اعضا: اعضای منافقین افرادی کلیشهای و چشم و گوش بسته هستند که سالها درمحاصرهء تبلیغاتی و آموزشی سازمان کانالیزه شده و به موجوداتی قالبی، خشک، خشن، ضدّاسلام و ضدّ روحانی تبدیل شدهاند. تحصیلات آنها بایکدیگر تفاوت قابل توجّهی دارد.بیشتر از اقشار شهری و دانشآموز میباشند. از نظر سیاسی ضعیف و دچار وابستگیمضاعف تشکیلاتی و سیاسیند. ۴ - انشعابات: تا کنون چندین انشعاب در سمخا صورت پذیرفته است که مهمترین آنهاعبارت است از: الف - انشعاب میثمی: این انشعاب توسط لطفالله میثمی در سال ۱۳۵۶، در درون زندانصورت گرفت. رجوی بعدها گفت که او را به دلیل گرایشهای راستگرایانه اخراج کرده است.میثمیها «نهضت منافقین» را به وجود آوردند. اعضای اصلی این نهضت را سیدمهدی غنی،مسعود حقگو، محمد توکل و پرویز یعقوبی تشکیل میدادند. آنها دلیل انشعاب را انحرافسمخا از اهداف اولیه خود عنوان کردند. نهضت منافقین در دوران قائم مقامی آقای منتظریبسیار سعی کرد از طریق سیدمهدی هاشمی به ایشان نزدیک شود و در این راه موفقیتهایی نیزکسب کرد که خوشبختانه با روشن بینی امام خمینی (ره) و عزل به موقع آقای منتظری ازصفحۀ ۱۱۴بسیاری توطئهها جلوگیری شد. نهضت منافقین با ولایت فقیه مخالف است و چند بار سعی کرده است تا نظم مجامعمختلف بویژه کارخانجات را بر هم بزند و مردم را نسبت به آیندهء نظام جمهوری اسلامیبدبین کند[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۱۱۴ - ۱۱۵ . ( با مقداری اضافه )] ب - انشعاب پیکار: از آنجا که سازمان منافقین قصد داشت در جریان انقلاب اسلامیمجدّداً خود را مسلمان نشان دهد و این امر مطلوب برخی اعضا نبود، آنها از سمخا جدا شدندو در پاییز ۱۳۵۷ سازمان «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را تأسیس کردند. رهبر آن حسینروحانی بود و اعضای اصلی آن را تقی شهرام، بهرام آرام، مصطفی شعاعیان، ترابحقشناس، آلادپوش، علیرضا زمردیان، زینالعابدین حقانی، علیمحمد تشید و علیرضاتشید تشکیل میدادند[ - همان ، ص ۱۱۲ - ۱۱۳ ]چگونه؟ سمخا از کثیفترین و رسواترین شیوه برای رسیدن به اهداف خود استفاده کرد؛ ازروابط نامشروع و فحشاء مفرط درون سازمان تا انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک و از قتل وغارت و کشتار مردم بیگناه و معمولی تا ترور مسؤولین مملکتی (۷۲ تن شهیدان حزبجمهوری اسلامی و شهیدان رجایی و باهنر) و حتی ترور اعضای ناراضی خودش؛ ازجاسوسی برای صدام تا همکاری رسمی و علنی با امپریالیسم جهانی. این سازمان با استفاده از شلوغیهای روزهای نخستین پیروزی انقلاب، عناصر نفوذیقابل توجّهی در سطح بالایی از مسؤولیتها جای داد که شهادت ۷۲ تن توسط یکی از آنها وشهادت رئیس جمهور و نخستوزیر توسط یکی دیگر انجام گرفت[ - انفجار اخیر توسط کشمیری ، مشاور امنیتی آقای رجایی صورت گرفت . او بعدها در رادیوی انگلیس گفت که من میخواستم امام را ترور کنم ، اینکه مهم نبود ! لکن به هنگام دیدار آقای رجایی با امام که من هم همراه آقای رجایی رفتم و در آخرین پست بازرسی ، به دلیل سماجت پاسدار محافظ در بازرسی کیف ، من برگشتم ]صفحۀ ۱۱۵چرا؟ ۱ - دوری از روحانیت: هستههای اولیه منافقین، به این دلیل به نفاق کشیده شدند کهبا وجود اینکه شناخت صحیحی از اسلام نداشتند و از نظرات روحانیت متعهد هم استفادهنمیکردند، خود را تحت تأثیر بنیانگذاران التقاطی اولیه سازمان قرار دادند و در نهایت بهآنجا رسیدند که تنها تفاوت آنها با گروههای کمونیستی، داشتن یک روکش اسلامی وعوامفریبانه بود. ۲ - خوشبینی به کفار: مطالعات اولیه منافقین از کتب مارکسیستی بر مبنای انتقادی انجامنشد. آنها تحت القاءات رهبری سازمان فکر میکردند که علم مبارزه در مارکسیسم نهفتهاست و با خوشبینی خواستند راه مبارزه را از مارکس و پیروان او یاد بگیرند و در همان حالدین خود را نیز حفظ کنند. ۳ - عدم شناخت صحیح از رهبری سازمان: اگر کادرهای اصلی سازمان از مبانیالتقاطی و روابط مشکوک بنیانگذاران سازمان مطلع بودند و اعضای بعدی سازمان رجوی رادرست میشناختند، به احتمال قوی از او پیروی نمیکردند و دنیا و آخرت خود را به رسوایینمیکشاندند.
گروهک فرقان چه زمانی؟ ۱ - تولّد: در حدود سال ۱۳۵۵ که مبارزهء رژیم شاه با گروههای چریکی بسیار سختشد، مارکسیستها، از دوسو ضربه خوردند؛ هم از جانب رژیم و هم از جانب مردم. این بودکه گرایش ظاهری مارکسیستها به اسلام افزایش یافت. آنها با استفاده از برخی متشابهاتمتون اسلامی که قابلیّت برداشتهای مختلف را داشت، سعی میکردند اسلام را به صورت یکدین مارکسیستی! تفسیر کنند، به طوری که در نهایت با مسخ هویت واقعی مکتب اسلام، بجزپوسته ظاهری و یا حتی یک اسم تنها، از اسلام چیزی باقی نماند. برخی از خودباختگانفرهنگ و تمدّن غربی نیز همین کار را دانسته یا نادانسته انجام میدادند. این کار مشترک -مسخ واقعیت اسلام - هر دو گروه غربزده و شرقزده را به یک دیگر نزدیک کرد. در خفقان نظام شاهنشاهی، امکان عملی نزدیک شدن به گروههای التقاطی موجود وجودنداشت، از این رو تشکیل یک حزب جدید لازم مینمود. هستههای اولیه گروه جدید تحتعنوان جلسات تفسیر قرآن، درس نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه در منطقه خانیآباد و میدانشوش تهران به آهستگی پا گرفت. این درسها در سال بعد (۱۳۵۶) به مسجد اعظم قلهکمنتقل شد. در آنجا افراد بیشتری بودند که آمادگی پذیرش عقاید سخیف التقاطی را داشتند[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۱۲۰ . (برداشت)] با آغاز انقلاب اسلامی و آزادی فعالیّتهای سیاسی، گردانندگان جلسات مزبور که باسازمان منافقین اعتقادات یکسانی داشتند، جهت تشکّل بیشتر به منافقین رجوع کردند.منافقین به بررسی عقاید آنها پرداختند و چون آنها را تندروتر [و احمقتر] از خود یافتند، بهفکر بهرهکشی از آنان افتادند. منافقین میدانستند که امام خمینی (ره) و بسیاری از یاران نزدیک او پی به چهرهء زشت وکفرآمیز آنها بردهاند و مطمئن بودند با حضور این افراد در سازمان نمیتوانند به مقاصد پلیدخود برسند، از این رو، از هستههای اولیه گروه فرقان خواستند با نام جداگانهای فعالیت کردهصفحۀ ۱۱۹و منتظر دستورات بعدی باشند. به این ترتیب در سال ۱۳۵۷ گروه فرقان فعالیت نحس خودرا آغاز کرد. ۲ - رشد: گروه فرقان همچنان به جلسات خود ادامه داد و سعی کرد با جذّابتر نمودنسخنان خود و جوانپسند نمودن آنها، تعداد بیشتری از جوانان ساده لوح را فریب دهد ولیتوفیق زیادی به دست نیاورد. پیروان تفکر التقاطی، بیشتر سازمان منافقین را که پرآوازه ومشهور بود، ترجیح میدادند. بیچاره سران فرقان! که نمیتوانستند راز خود را در یکی بودنبا منافقین، بنابه دستور سازمان افشا کنند. در روزهای نخست سال ۱۳۵۸ دستورات مرکزیت منافقین به فرقان رسید: لیستی شاملنام ۲۲ نفر روحانی و پانزده نفر غیر روحانی که مانع از به قدرت رسیدن منافقین بودند.روحانیون عبارت بودند از آیة اللّه مطهری، حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی، حجة الاسلامربانی شیرازی و ... غیر روحانیون، آقایان مهدی عراقی، اسداللّه لاجوردی، محمد کچوئی و... [ - خبر فوق سه هفته قبل از اجرا به مسؤولین امر اطلاع داده شد . خبر به شهید مطهری نیز رسید ، لیکن به دلیل ضعف برنامههای حفاظتی ، برخی توطئههای فرقان به ثمر رسید. نگاه کنید به : غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۸۵ ، ۸۶ ]چه کسانی: ۱ - بنیانگذاران: اکبر گودرزی و علی حاتمی. ۲ - رهبران: به دلیل کوتاهی عمر سازمان فرقان، همان بنیانگذاران، رهبران فرقان نیزبودند. علی حاتمی معلّم در مدرسه جهانآرا و گرداننده مسجد خمسه در تهران بود. اکبصفحۀ ۱۲۰گودرزی خط عقیدتی گروه را ترسیم میکرد. او قرآن را تفسیر میکرد و نهجالبلاغه وصحیفه سجادیه را درس میداد. به دلیل اهمیت نقش گودرزی در فرقان، بیشتر به معرفی اومیپردازیم؛ نکاتی از چگونگی تفسیر گفتن وی را بیان میکنیم تا او و در حقیقت گروهش رابهتر بشناسیم و تفکّر التقاطی را سریعتر تشخیص دهیم. فرقانیها در زمینهء تفسیر قرآن، علم زیاد را برای مفسّر مضرّ میدانستند! رجوع به احادیثاهل بیت (ع) برای فهم معانی قرآن را قبول نداشتند! رجوع به تاریخ صدر اسلام و شأن نزولآیات را نیز لازم نمیشمردند! به مفسّران بزرگ قرآن توهین میکردند! آنها بشدّت تحتتأثیر ابداعات فکری دکتر شریعتی قرار داشتند و قرآن را بر اساس جبر تاریخی (فلسفهمارکس) تحلیل میکردند و «معاد» و آخرت را به «نظام عادلانه سوسیالیستی» تفسیرمیکردندکه در همین دنیا برقرارمیشود و به تعبیر استاد شهید مطهری: « ... در این تفسیر همهء نامها مذهبی است و ابتدا جلب توجه میکند. از قبیل الله،توحید، نبوّت، وحی، ملک، آخرت، بهشت، دوزخ، روح، نعیم، عذاب، توکل، صبر،تکامل، انقلاب ... اما همین که به عمق و ژرفای برداشتها وارد میشویم همه از نظرناپدید میشوند و به جای اینها معانی و مفاهیم دیگری جایگزین میگردند و جزلفظ، چیزی باقی نمیماند. عجیب این است که ادعا میشود ما میخواهیم فرهنگ اسلامی را فرهنگی انقلابیکنیم. شگفتا! آیا انقلابی بودن و یا به نظر شما انقلابی شدن فرهنگ اسلامی درگرو این است که محتوای معنوی آن را از آن بگیریم و محتوای مادی جایگزین آنهاسازیم؟! آیا انقلاب منحصر به انقلاب شکم و انقلاب ناشی از محرومیت و موضعطبقاتی است؟ آیا پیغمبر اسلام انقلاب سر و انقلاب روح و قلب بر پا نکرد؟ [ - علل گرایش به مادیگری ، ص ۵۲ ] ۳ - اعضا: اعضای فرقان را جوانان ساده لوح و کج فهم تشکیل میدادند که بعضی از آنهابا شعار خدمت به قرآن، بزرگترین پاسداران قرآن را شهید کردند. خاستگاه اجتماعی بیشترآنها از اقشار نیمه مرفّه جامعه بود و به لحاظ علمی، تحصیلات قابل توجهی نداشتند. صفحۀ ۱۲۱چگونه؟ ۱ - ترور سرلشکر قرنی: در سوّم اردیبهشت ۱۳۵۸ به جرم اقدام برای سرکوبیگروهکهای ضدّ انقلاب در کردستان در دوران ریاستش بر ستاد مشترک ارتش جمهوریاسلامی ایران. ۲ - ترور آیة الله شهید مطهری: فرقان که از نقد علمی تفسیرش درمقدمه کتاب «عللگرایش به مادیگری» استاد، سخت خشمگین شده بود و جوابی منطقی برای کتاب استادنداشت، در شب یازدهم اردیبهشت ۵۸، با شلیک سه گلوله در مغز شهید مطهری، منطقزشت خود را آشکار کرد و فیلسوف بزرگ اسلامی و اولین رئیس شورای انقلاب را بهشهادت رسانید. ۳ - ترور ناموفق حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی: به گزارش این حادثه در اسناد لانهجاسوسی آمریکا توجه کنید: « (خیلی محرمانه - غیر قابل رؤیت برای بیگانگان) در چهارم خرداد ۱۳۵۸، فرقانکوشش کرد که حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی، یک رهبر مذهبی سر سخت ضدکمونیست را به قتل برساند. او بطور جدّی در نزاعی با دو مرد مسلح که به داخلخانه وی در تهران، هنگامی که وی مشغول نماز بود، یورش بردند، مجروح گردید.رفسنجانی یار نزدیک (امام) خمینی است و گزارش شده که عضو شورای انقلاباست. ... (امام) خمینی گفت که «آمریکا و سایر ابر قدرتها باید بدانند که با چنینکوششهای احمقانه نمیتوانند انقلاب ما را از بین ببرند» در پیامی به ملت در هفتمخرداد ۱۳۵۸، دادگاه انقلاب اسلامی تهران گفت که فرقان توسط رئیس پیشین سیا،ریچارد هلمز که بعداً به عنوان سفیر در ایران خدمت کرد، تشکیل شده است. در هشتم خرداد ۱۳۵۸ فرقان نیّت خود را برای کوشش دیگری در بقتل رساندنصفحۀ ۱۲۲رفسنجانی اطلاع داد. بطوری که گزارش شده (امام) خمینی و سایر رهبران مذهبیکه در لیست مرگ فرقان هستند، امنیّت خودشان را قویتر کردهاند. ... [ - احزاب سیاسی در ایران ، مجموعه اسناد لانه جاسوسی ، ج ۳ ، ص ۳۳۶ - ۳۳۷ ] ۴ - ترور ناموفق آیة اللّه موسوی اردبیلی: این ترور با بمب کنترل از راه دور انجام شد.اتومبیل ایشان در دو سه متری بمب توقف کرد، راننده میخواست از خلوت بودن خیابانسمت راست آگاه شود. تروریستها در این هنگام بمب را منفجر کردند که فقط به جلویاتومبیل ایشان کمی آسیب رسید[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۵ - ترور تقی حاجی طرخانی: او که از مبارزان سرسخت علیه رژیم پهلوی و بنیانگذارمسجد قبابود، در هفدهم تیر ۱۳۵۸ ترور و شهید شد[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۶ - ترور ناموفق حجة الاسلام سید رضی شیرازی: ایشان که رئیس کمیته منطقه سهتهران و امام جماعت مسجد شفا بودند در ۲۵/۴/۱۳۵۸ پس از نماز ظهر و عصر، به هنگامبازگشت به منزل، ترور و مجروح شدند[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۷ - ترور بهبهانی واعظ معروف: در ۳۰/۴/۱۳۵۸ در جلوی درب منزلشان به شهادترسیدند[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۸ - ترور شهید عراقی و پسر شهیدش حسام: حاج مهدی عراقی رئیس مالی مؤسسهکیهان و یکی از یاران قدیمی امام خمینی در چهارم شهریور ۱۳۵۸ به همراه پسرش ترور شدو به شهادت رسید[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۹ - ترور آیة اللّه قاضی طباطبائی: از یاران قدیمی امام در خطهء آذربایجان، به هنگامی کهرهسپار مسجد بودند، در ۱۲/۸/۱۳۵۸ ترور و شهید شدند[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۱۰ - ترور حجة الاسلام دکتر مفتح: دکتر مفتح رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامیبود که در ۲۷/۹/۱۳۵۸ در محل دانشکده به همراه دو پاسدار محافظش ترور شد و به شهادترسید[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۱۱ - ترور ناموفق آیة اللّه خامنهای: آیة اللّه خامنهای که در آن زمان امام جمعه تهران ونمایندهء امام در شورای عالی دفاع بودند، در تاریخ ۶/۴/۱۳۶۰ بر اثر انفجار بمبی که داخلصفحۀ ۱۲۳ضبط صوت قرار داده شده بود مجروح شدند. بر قسمتی از بدنهء ضبط صوت منفجر شده باماژیک نوشته شده بود: «هدیه گروه فرقان[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۱۰۰ ]چرا؟ ۱ - دوری از روحانیّت: فرقانیها تحت تأثیر القاءات دکتر شریعتی و منافقین با امامامّت رضوان الله تعالی علیه و روحانیت اسلام دشمن شدند. در نتیجه از فهم واقعی اسلامدور گشتند و به انحراف کشیده شدند. از نظر سیاسی دقیقاً همان طور عمل کردند که خواستابر قدرت بیرحم غرب و شیطان بزرگ بود و از نظر فکری درست به همان صورت به تحلیلحوادث پرداختند که مطلوب ابر قدرت تجاوزگر شرق بود و البته بهرهگیری از نظریههاییک ملحد یهودی تبار (مارکس) برای تفسیر قرآن و متون اسلامی که تحت تأثیر منافقینانجام میگرفت، نتیجهای بهتر از این نمیداد. ۲ - فریب خوردن از چرب زبانیها:اعضای فرقان گول چرب زبانیهای رئیس خود راخوردند که با به هم بافتن آسمان و ریسمان و دهها مطلب دروغ و خلاف واقعیت، خود رایکفرد معصوم، کاشف شیوهء نوین تفسیر قرآن و ... معرفی میکرد. اگر آنان مقداری تعقّلمیکردند، چنین نمیشدند.
انجمن حجتیه چه زمانی؟ ۱ - تولّد: در دوران نخست وزیری مصدق، بویژه در اواخر سال ۱۳۳۱ و اوایل سال۱۳۳۲ که ملّیگرایان و مذهبیها با یکدیگر اختلاف پیدا کرده بودند، یک فرقه که در زمانقاجاریه دست ساخته استعمار بود، خود را با نام شوم بهائیت معرفی میکرد، فرصت عرضاندام پیدا کرد و تبلیغات گستردهای را آغاز نموده و در این راه موفقیّتهایی به دست آورد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نوعی سرخوردگی از مبارزات سیاسی در میان نیروهایاسلامی پدیدار شد. آنان با زحمت فراوان توانسته بودند مصدّق را به نخست وزیریبرسانند. هنوز مدّت زیادی نگذشته بود که مصدّق به روحانیت پشت کرد و با نیروهایاسلامی در افتاد، طبعاً مردم او را رها کردند و بازوان حمایتهای مردمی دست از یاری مصدّقبرداشتند. کودتا انجام شد. مصدّق رفت و شاه برگشت. بازگشت شاه به معنی ضرر مضاعفبرای نیروهای مذهبی بود که به اعتزال و کنارهگیری سیاسی برخی از آنها انجامید. سرخوردگی مزبور در کنار ظاهر مشروع مبارزه با بهائیت، زمینههای مناسب جهتتشکیل انجمن حجتیه را ایجاد کرد و این انجمن در سال ۱۳۳۵ تأسیس شد. اسم کامل آن«انجمن خیریّه حجتیه مهدویه» بود که در این درس به اختصار، انجمن یا انجمن حجتیهنامیده میشود. ۲ - رشد: انجمن حجتیّه به این دلیل که حریم حکومت شاه را رعایت میکرد و الزاماً درمبارزه با بهائیت، بهائیهای دربار شاه را استثنا کرده بود، خطری برای رژیم سلطنتی نداشت.بلکه چون نیروهای جوان و مبارز احتمالی را هم به مبارزه با یکی از شاخ و برگهای درختتنومند استعمار مشغول میکرد و از پرداختن به اصل درخت و ریشههای آن بازمیداشت،مورد تأیید حکومت شاه نیز بود. بخصوص که خسارتهای وارده به همان شاخه هم به توسطبهائیهای قدرتمند دربار جبران میشد. از این رو، هیچ مانعی در راه رشد انجمن حجتیه بهچشم نمیخورد. انجمن حجتیه برای جذب جوانان مذهبی و تأمین هزینههای جاری به تأیید رسمی وکتبی علما و مراجع نیاز داشت. از این رو، کارگزاران انجمن سازمان خود را به گونهای زیبا دصفحۀ ۱۲۷سؤالات کتبی خود مطرح میساختند و بعد خواهان تأیید معنوی و مالی انجمن میشدند ومعمولاً به خواسته خود میرسیدند. انجمن حجتیه بر اساس ماهیت خاصّ، زمان تشکّل و اهداف آن دارای نیروهای متفاوتیبود. از مذهبیهای متدیّن تا معدودی از رجال نظامی و سیاسی رژیم شاه! از جوانان سطحی وسریع التأثیر جامعه تا پختهمردان سیاسی کاری که با چشمهای تیزبین خود هم موشکافیمیکردند و هم حکم صادر میکردند و هم اجرا مینمودند! از معتقدین واقعی به حضرتولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تا کسانی که وقتی کار به جاهای باریک میکشیدپشتپا زدن به همهء اصول برایشان راحتتر از تحمّل سختیها بود! و هرگز بوی «تقوا» از آنهابه مشام نمیرسید. رهبری این انجمن پس از انقلاب بسختی کوشید تا آن را با عموم ملّت هماهنگ بنمایاندولی فشار نیروهای مستقل و خودخواهی که در زوایای انجمن رخنه کرده بودند آرام آرامچنان اوج گرفت که حتی همان رهبری را هم به موضعگیری تند و پرخاشگریهای غیرمسؤولانه در برابر انقلاب کشانید. این پرخاشگریها که از چشمان تیزبین و ژرفنگر امام راحل (ره) مخفی نبود، کمکم آنچهرا که لااقل از نظر تئوری میتوانست به بازوی توانمندی در جهت انقلاب تبدیل شود، ازنظر واقعی به عضو بیماری تبدیل کرد که چارهای جز جرّاحی آن نبود و این جرّاحی را همانطبیب مهربان انجام داد که همواره انقلاب را در حسّاسترین مراحل آن نجات بخشیده بود. امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین بار تذکراتی را به صورتمحرمانه و یا با کنایه به انجمن دادند، لیکن مشکل حل نشد و سرانجام در پیام ۳/۱۲/۱۳۶۷خود به جامعهء روحانیّت به طور مفصّل از وجود جمودگرایی در میان برخی از روحانیونناآگاه و یا آگاه و وابسته گلایه فرموده، با نام بردن از انجمن حجتیه به عنوان یکی از مظاهر اینجریان، به طور صریح آن را و خط عمومی آن را که خطّ تحجّر باشد محکوم نموده، چگونگیعمل آنان را ریختن آبروی اسلام و مسلمین و شکستن پشت پیامبر(ص) و اهل بیت عصمتصفحۀ ۱۲۸و طهارت معرفی کردند[ - نگاه کنید به پاسدار اسلام ، ص ۴ - ۱۲ ، شمارهء ۸۸ ، ( فروردین ۱۳۶۸ )] ۳ - مرگ: انجمن حجتیه با حکم امام خمینی (ره) که دستور فرمودند مردم به عنواناعتراض به سفاکیهای رژیم شاه از چراغانی نیمه شعبان سال ۱۳۵۷ خودداری کنند مخالفتکرد و بدین وسیله سیر نزولی خود را شروع کرد. امام خمینی (ره) دستور مزبور را به خاطرعزای مردم در سوگ شهیدانی که شاه آنها را به شهادت رسانده بود، صادر فرموده بود.حکومت شاه که از بازتابهای دینی این اعتصاب میترسید سعی کرد به هر ترتیب که شدهاعتصاب مزبور را نقض کند. انجمن حجتیه عملاً یار حکومت شاه شد و چراغانی مفصلّیبرقرار کرد و به این ترتیب آبروی خود را در نزد مردم مسلمان ایران از دست داد[ - نگاه کنید به سخنان امام خمینی (ره) در ابتدای همین درس ] از سوی دیگر، در پی سخنان امام خمینی (ره) در ۲۱/۴/۱۳۶۲ که در آن آمده بود: « یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تاحضرت صاحب بیاید، حضرت صاحب مگر برای چی میآید؟ حضرت صاحب میآیدمعصیت را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات [کج رویها] را برداریداین دستهبندیها را برای خاطر خدا، اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان، اگر ملّیهستید، این دستهبندیها را بردارید و در این موجی که الان این ملت را به پیشدارد میبرد، در این موج خودتان را وارد کنید و بر خلاف این موج حرکت نکنید کهدست و پایتان خواهد شکست. [ - صحیفهء نور ، ج ۱۸ ، ص ۳۶ و ۳۷ ] انجمن حجّتیه چون فکر کرد این سخنان با آنها مرتبط است، در ۱/۵/۱۳۶۲ با صدوراطلاعیهای اعلام کرد که کلیه جلساتش تعطیل شده است. به نوشته یکی از مسؤولان دفتر امامخمینی، اطلاعیه را به امام نشان دادیم و گفتیم انجمن اعلام انحلال کرده است. به هنگامقرائت متن اعلامیه، وقتی به کلمه تعطیل برخورد شد، با تبسّم فرمودند: « تعطیل غیر از انحلال است. اینکه فایده ندارد. ... این کار اثری ندارد. آنها که فاسصفحۀ ۱۲۹هستند، کار خودشان را میکنند. ... [ - در سایه آفتاب : یادها و یادداشتهائی از زندگی امام خمینی قدس سره ، محمد حسن رحیمیان ، ص ۲۲۹ ، مؤسسه پاسدار اسلام ، قم ، چاپ سوّم ، ۱۳۷۱ ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: بنیانگذار اصلی انجمن حجتیه، شیخ محمود حلبی بود[ - رویدادها و تحلیل ، ش ۵۷ ، ص ۳۷ ] ۲ - رهبران: در تمام مدّت زندگی انجمن حجتیه، رهبری آن با شیخ محمود حلبی بود. دراین اواخر، به دلیل سنّ زیاد وی، کارهای اجرایی انجمن توسط شخصی به نام سید حسنافتخارزاده صورت میگرفت. سید حسن افتخارزاده از اعضای انجمن شاهنشاهی فلسفهبود. انجمن مزبور، زیر نظر فرح پهلوی کار میکرد. افتخارزاده در سال ۱۳۶۷ به دلیل اهانتبه شهدا و برخی از مقدّسات دینی دستگیر شد[ - همان ، ص ۳۸ و ۳۷ ] ۳ - اعضا: انجمن حجتیه در میان اقشار مختلف جامعه، افرادی را جذب کرده بود. سطحسواد، درآمد و مسؤولیتهای سیاسی آنها با یکدیگر، تفاوتهای زیادی داشت. از سرهنگ ومهندس گرفته تا محصّل معمولی در انجمن حجّتیه عضویت داشتند. ۴ - انشعابها: انجمن حجتیه تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد انشعاب قابل توجّهینبود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در نیمهء شعبان ۱۳۵۹، آقای طیّب، که مسؤولکنفرانسهای انجمن حجتیه بود، انشعاب کرد و همراه دوستانش، گروهی با نام «عباد صالحصفحۀ ۱۳۰تشکیل داد. این گروه، شش ماه پس از تشکیل، با انتشار یک بیانیه خود را منحل نمود. در بیانیهءانحلال گروه عباد صالح آمده بود: « ما قصد داریم در جمهوری اسلامی خدمت کنیم و در این راه احتیاج به وجود گروهودستهء خاص نمیباشد. [ - رویدادها و تحلیل ، ش ۵۷ ، ص ۴۰ و ۴۴ ]چگونه؟ ۱ - توجه به مسائل فرعی: انجمن حجتیه با اعضای سطح پایین فرقهء بهائیت بحثمیکرد و طبعاً از برخورد با سران آنان که در دربار شاه و کابینهء هویدا و ... صاحب موقعیّتبالایی بودند، اجتناب مینمود. ولی پرداختن به مسألهء بهائیت، به عنوان یک فرقهء استعمارساخته، در شرائطی که سراسر کشور در کار مبارزهای خونین و فراگیر با ریشههای استعمارشده بود، معنایی جز تقدیم مسائل فرعی بر اصلی نداشت. ۲ - مخالفت با مبارزه علیه طاغوت: انجمن حجتیه برای اینکه در شرائط ستمشاهیبتواند دوام بیاورد خودش را از شرکت در فعالیتهای مبارزاتی علیه رژیم شاه بازمیداشتولی این شیوه کمکم در آن انجمن به اصلی بنیادین تبدیل شد و اساسیترین علت انحراف رانیز باید از همین جا جستجو کرد. اعضای انجمن (درست مثل یهودیانی که خود را همواره بندگان برگزیده خداونددانستهاند) خود را همیشه از اصحاب خاص امام زمان (عج) و دوستداران حقیقی آنحضرت تلقی نموده و دیگران را در این زمینه بیگانه یا بیتفاوت میشمردند و کمکم ازجامعه انقلابی جدا شدند و گاهی به حرکتهای انقلابی هم اعتراض میکردند و بر اساسمحکهای انجمنی خود آنها را به «خوب و بد» یا «درست و نادرست» تقسیم میکردند و گاهیهم رسماً بباد انتقاد میگرفتند و در حقیقت به مبازره علیه مبارزه میپرداختند. شاید امامخمینی (ره) در این رابطههاست که میفرمایند: صفحۀ ۱۳۱« ... ترویج تفکّر « شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابلتوپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلّف به جهاد و مبارزه نیستیم، و یا جواب خونمقتولین را چه کسی میدهد؟ ... و هزاران « اِنْ قُلْت » [اشکال] دیگر، مشکلاتبزرگ و جان فرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلویآنها را گرفت. ... در پانزده خرداد ۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بودمقابله را آسان مینمود بلکه علاوه بر آن از داخل جبههء خودی گلوله حیله ومقدسمآبی و تحجّر بود، گلولهء زخمزبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر ازباروت و سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید. ...[ - پاسدار اسلام ، ش ۸۸ ، فروردین ۱۳۶۸ ، ص ۱۲ ]چرا؟ ۱ - غرور تشکیلاتی: وجود تشکیلات تقریباً منسجم که با جدیدترین شیوههای رایجدر جهان، سازماندهی شده بود، غرور خاصی برای برخی از مسؤولان انجمن به وجود آوردهبود که بر آن اساس، بسیاری از انتقادات وارده را نمیپذیرفت. ۲ - جدا دانستن دین از سیاست: ترویج اندیشه جدایی دین از سیاست، یکی ازحرکتهای استعمار در جوامع اسلامی بوده است. این حرکت که یکی از اصول مقدّس بهائیّتبود متأسفانه برای انجمن هم به عنوان یک اصل استراتژیک تجلّی کرده بود و در حقیقتانجمن حجتیه در یکی از اصول مسائل سیاسی با بهائیت همگام شده بود و متأسفانه این تفکّرشوم کمکم بوسیله آنها در میان برخی از اقشار مذهبی نیز جای خود را باز کرد. ۳ - رفاهطلبی: رفاهطلبی سبب میشد تا برخی از مقدسمآبان، از جمله انجمن حجتیه، بهبرخی از روایات ضعیف از نظر سند یا متن یا دلالت، استناد کنند و آیات و روایات بسیاردیگری را نادیده بگیرند و شانه از زیر بار مبارزه خالی کنند.
هیأتهای مؤتلفه اسلامی چه زمانی؟ ۱ - تولّد: آمریکا در سال ۱۳۴۰ بر شاه فشار میآورد تا برخی ا ز سیاستهای مطلوبغرب را در جامعهء ایران اجرا کند. علاوه بر این، آمریکا از شاه میخواست که جبهه ملّی راآزاد بگذارد و حتی دولت خود را از این حزب برگزیند. در سطح جامعه نیز مفاسد اخلاقی گسترش فراوان یافته بود. برخی از مجلّات، با اشاعهتصاویر، داستانها، طنزها و کاریکاتورهای مبتذل بر این فساد دامن میزدند و مردم متدیّن ازاین وضعیّت رنج فراوان میبردند. صفحۀ ۱۳۴امام خمینی نیز از وضعیّت موجود رنج میبرد. اولین گام برای مبارزه، ایجاد وحدت درمیان مردم مذهبی بود. مردم مذهبی در قالب هیأتهای مختلف عزاداری امام حسین(ع) و نیزتعدادی از جمعیّتهای اسلامی که مخفیانه فعالیت میکردند تقسیم شده بودند. نخستین گامبرای اتحاد مردم ایجاد وحدت در میان هیأتها و جمعیّتهای مزبور بود. با تلاش تعدادی ازمبارزان، هیأتهای مؤتلفه در اواخر سال ۱۳۴۱ بنابر راهنمائی و ارشاد امام خمینی به وجودآمد[ - تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ، ۵۷ - ۱۳۲۰ ، گردآوری علیرضا ازغندی ، جزوهء درسی ، مرکز آموزش عالی تربیت مربی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ص ۱۶۰ ، خرداد ۱۳۶۸ ، ( برداشت با مقداری اضافه )] ۲ - رشد: هیأتهای مؤتلفه، از آنجا که زیر نظر مرجع بزرگ تشیّع حضرت امامخمینی بهوجود آمده و اداره میشد، مورد اعتماد مردم قرار گرفت و به سرعت در سطح جامعه ایران،بویژه شهرهای بزرگ، گسترش یافت. هیأتهای مؤتلفه در جریان قیام پانزده خرداد، به دلیل نقش بسیار فعّال خود درسازماندهی مردم برای راهپیمایی، مورد اذیّت و آزار حکومت شاه واقع شد. این آزارها درعزم آنان برای مبارزه، خللی وارد نساخت. آنها پس از تبعید امام خمینی در سیزده آبان ۱۳۴۳،یک شاخهء نظامی در تشکیلات خود ایجاد کردند. شاخهء نظامی با توجه به سخنان امام در ۴/۸/۱۳۴۳ که در اعتراض به قانون «کاپیتولاسیون»ایراد شد و طی آن مجلس و دولت، خائن به کشور معرفی شده بود، تصمیم به مجازات خائنینگرفت. با توجه به اهمیت آن سخنان تاریخی و نقشی که آن سخنرانی در تبعید امام و حوادثبعدی در هیأتهای مؤتلفه ایفا کرد، به ذکر قسمتهایی از آن میپردازیم: « ... من با تأثرات قلبی روز شماری میکنم، چه وقت مرگ پیش بیاید (گریه شدیدحضار)، ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردند، ... استقلال ما را فروختند، بازهم چراغانی کردند، پایکوبی کردند ... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بینرفت (گریه حضار) عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی به مجلس بردند که ... اگر یک خادم آمریکائی، یا یک آشپز آمریکائی مرجعتقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پای خود منکوب کند، پلیس ایران حق ندارصفحۀ ۱۳۵جلو او را بگیرد! دادگاههای ایران حق محاکمه ندارد! باید پرونده به آمریکا برود و درآنجا اربابها تکلیف را معین کنند! ... ملت ایران را از سگهای آمریکائی پستتر کردند! ... اگر شاه ایران یک سگآمریکائی را زیر [اتومبیل] بگیرد مورد بازخواست قرار میگیرد، ولی چنانچه یکآشپز آمریکائی شاه ایران را ... بزرگترین مقام را زیر بگیرد، کسی حق تعرض ندارد .... ملت مسلم ایران را در دنیا از وحشیها عقب ماندهتر معرفی نمود! ... آنها بخوبی دریافتند که: اگر نفوذ روحانیون باشد نمیگذارد این ملت یک روز اسیرانگلیس و روز دیگر اسیر آمریکا باشد... اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه کند... اینهاخودسرانه چنین قرضهی سنگین را بر ملت ایران تحمیل کنند... در بیتالمال چنینهرج و مرجی واقع شود... مجلس به این صورت مبتذل در آید، با سر نیزه درستشود، تا چنین فضاحتی ببار آورد. ... دختر و پسر در آغوش هم کشتی بگیرند...دختران عفیف مردم در مدارس زیر دست جوانها باشند و زنها را به مدرسهء پسرانه ومردها را به مدرسهء دخترانه بفرستند و فساد راه بیاندازند... . نفوذ روحانی مضر بهحال شما خائنهاست نه مضر به حال ملت ... . ... در مجلس گفتند نگذارید پردهها بالا برود. معلوم میشود برای ما خوابهائیدیدهاند از این بدتر چه خواهند کرد؟ از اسارت بدتر چیست؟ اینها چه خیالی دارند. ...اگر مملکت ما اشغال آمریکاست اعلامکنید پس ما را از این مملکت بیرون بریزید... . ... ما این قانون را که به اصطلاح خودشان گذرانیدهاند قانون نمیدانیم؛ ما اینمجلس را مجلس نمیدانیم؛ ما این دولت را دولت نمیدانیم؛ اینها خائنند، خائن بهکشورند. ... خداوندا افرادی را که به این آب و خاک خیانت میکنند، به اسلام خیانتمیکنند، به قرآن خیانت میکنند نابود کن... .[ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، سید جلال الدین مدنی ، ج ۲ ، ص ۸۵ - ۹۰ ] هیأتهای مؤتلفه با سرعت هر چه تمام سخنان مزبور را در سطح کشور منتشر کرد کهموجب رسوایی فراوانی برای رژیم شد. رژیم امام را به ترکیه تبعید کرد. هیأتهای مؤتلفه درنخستین قدم به اعدام انقلابی «حسنعلی منصور» نخست وزیر وقت که بانی کاپیتولاسیونشده بود، همّت گماشت. صفحۀ ۱۳۶در پی کشته شدن منصور که در اوّل بهمن ۱۳۴۳ صورت پذیرفت، بیش از صد نفر ازاعضای هیأتهای مؤتلفه بازداشت شدند که چهارده نفر از آنها را در بیدادگاههای دربستهایکه حتی خانوادهء متهمین نیز حق شرکت نداشتند، محاکمه کردند. نخست شش نفر به اعدام و بقیه به حبس ابد محکوم شدند. امّا، به دلیل اعتراض علمایدینی، رژیم یک قدم عقبنشینی کرد و حکم اعدام را در مورد دو نفر اجرا نکرد. صادق امانیهمدانی، محمد بخارائی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیکنژاد با روی باز شهادت را استقبالکردند. هاشم امانی همدانی، مهدی عراقی، حبیب الله عسگراولادی، عباس مدرسیفر و حیدریبه حبس ابد محکوم شدند. آیة اللّه محیالدین انواری، شاه بداغلو و شهاب به پانزده سال زندان وعدّهای دیگر به حبسهای دراز مدّت محکوم شدند[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ، جاما ، ص ۴ - ۵ ، حزب ملل اسلامی ، انتشارات ۲۹ بهمن ، ۱۳۵۳ ] هیأتهای مؤتلفه، در طول سالهای ۱۳۴۴ - ۵۷ به تکثیر اعلامیههای امام و توزیع آنها درسراسر کشور میپرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی این تشکیلات اسلامی، شهدایفراوانی را در راه پاسداری از انقلاب اسلامی تقدیم کرد و بسیاری از آنان ضمن ادامه حرکتدر مسیر گذشته، جذب حزب جمهوری اسلامی گردیدند[ - نگاه کنید به : راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، شهید دکتر باهنر: الگوی هنر مقاومت ، انتشارات واحد فرهنگی بنیاد شهید اسفند ۱۳۶۱ صفحات مختلف ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: نقش امام خمینی (ره) در پیدایش هیأتهای مؤتلفه به قدری مهماست که میتوان ایشان را بنیانگذار اصلی این جمعیّت دانست؛ البته این جمعیّت از آغازتشکّل خود همواره کوشیده است پاس حرمت سایر مراجع معظّم تقلید رانیز نگهدارد وروابط حسنهای با اساتید حوزه و علمای مهم برقرار کند[ - تحولات سیاسی و اجتماعی ایران : ۵۷ - ۱۳۲۰ ، ص ۱۶۰ . ( برداشت )] ۲ - رهبران: تصمیمات سیاسی هیأتهای مؤتلفه بخصوص در آنچه که نیاز به اجازهء ولیامر داشت توسط شورای روحانیت منتخب امام تأیید میشد. اعضای این شورا عبارت بودنداز شهید مطهری، شهید بهشتی، حجج اسلام انواری و مولائی و غفوری و البته پس از مدّتیصفحۀ ۱۳۷شهید باهنر و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی هم مرتبط شدند[ - تحولات سیاسی و اجتماعی ایران : ۵۷ - ۱۳۲۰ ، ص ۱۶۰ . ( برداشت )] ۳ - اعضا: بیشتر اعضای آن را دانشجویان، دانشآموزان، بازاریان، کارگران، طلاب وکارمندان جزء تشکیل میدادند. برخی از آنها سابقه کار تشکیلاتی در «مکتب توحید» ،«جبهه مسلمانان آزاده» ، «بازاریان مسلمان» ، «فدائیان اسلام» و ... داشتند[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ، ص ۵ و همان . ( برداشت )]چگونه؟ ۱ - سازماندهی: هیأتهای مؤتلفه از سازماندهی کار آمدی برخوردار بود. ارکان آن دردو بخش تنظیم شده بود: الف - کمیته مرکزی: از دوازده نفر انسان فعال و مسلمان ترکیب شده بود. بعضی از آنها ازاعضای با سابقه فدائیان اسلام بودند و همهء آنها در راه حفظ مکتب و آرمان، جان برکف آمادهفداکاری و ایثار بودند. شهید حاج مهدی عراقی، شهید صادق امانی، شهید محمد صادقاسلامی و آقایان حبیب الله عسگراولادی و حاج مهدی شفیق و سید اسدالله لاجوردی ششنفر از اعضای کمیته مرکزی بودند. در میان اعضای غیر اصلی مؤتلفه نیز چهرهء کسانی نظیرشهید صفار هرندی و شهید محمد بخارائی و شهید مرتضی نیکنژاد و آقایان هاشم امانی و... میدرخشد. ب - شورای روحانیت: از تعدادی روحانی آگاه به انتخاب امام (ره) تشکیل شده بود. آنهابا توجه به گزارشهایی که از کمیته مرکزی در ارتباط با مسائل مختلف دریافت کرده بودند،وظیفه سیاستگذاری را بر عهده داشتند. شورای روحانیت در برخی موارد، از امام خمینی (ره) وپس از ایشان، از آیة الله میلانی برای حل نهایی مشکلات نظر میخواست. از وظایف دیگرشورای روحانیت، تهیه مواد تعلیماتی و آموزشی به صورت جزوه بود. تعلیمات لازم در قالبحوزههای پنج نفره و یا جلسات ده نفره به اعضا داده میشد[ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج ۲ ، ص ۱۰۱ ، ۱۰۲ . ( و سایر منابع همین درس )] مباحث عقیدتی، تفسیر سیاسینسبت به امور داخلی و مسائل بینالمللی، مطالعه جنبشهای آزادیبخش و ... از مباحثی بود که دصفحۀ ۱۳۸اینگونه جلسات مورد تدریس قرار میگرفت[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ... ، ص ۵ ] ۲ - رساندن سریع پیامهای امام: این امر از وظایف عمده هیأتها محسوب میشد. آقایعسگراولادی از اعضای کمیته مرکزی میگوید: « پس از سخنرانی چهارم آبان ۴۳ علیه کاپیتولاسیون، نظر امام این بود که رژیم،یورشی در قم خواهد داشت و برای اینکه این یورش اثر منفی در حرکت اسلامینداشته باشد باید مردم آگاه شوند و هیأتهای مؤتلفه متعهد شدند در یک فرصت ۴۸ساعته اعلامیه امام را که خلاصهای از همان سخنرانی بود در تهران و همهشهرهای ایران پخش نمایند و چون تأکید امام تأکیدی بود که همه نیروهایاسلامی آن روز در خط امام را وادار میساخت که با دقیقترین ابتکارات، اعلامیه راپخش کنند به طور بیسابقهای انجام گرفت و با وجود کوشش رژیم، سخنان امامسراسر کشور را فرا گرفت و ملت میرفت برای یک بسیج عمومی و یکعکسالعمل جدی در مقابل نفوذ آمریکا مهیا شود که سازمان امنیت با تمام توانبکار خود سرعت داد و با تدارک وسیعی تبعید امام را انجام داد. [ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج ۲ ، ص ۱۰۲ و ۱۰۴ ] ۳ - اعدام انقلابی: هیأتهای مؤتلفه، برای انتقاد از عملکرد خائنانه رژیم در جهتتصویب لایحه کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی، تصمیم به ترور شاه، منصور (نخستوزیر)، نصیری، ایادی (پزشک بهایی شاه)، اقبال و پانزده نفر دیگر از عوامل خائن حکومتجلّاد پهلوی گرفت. لیکن تنها موفّق به اعدام انقلابی منصور شدند[ - همان ] شهید محمد بخارایی در دادگاه نظامی در پاسخ به سؤال رئیس [بیدادگاه] که پرسید: «چرابر خلاف قرارتان که باید تیر اوّل را به شکم و تیر دوّم را به مغزش بزنید به حنجرهاش زدید؟»گفت: « من تیر اوّل را به شکم او زدم در مغزم خطور کرد که حنجرهای که به آیة اللهالعظمی خمینی توهین کرده باید دریده شود. این بود که [تیر دوم را به حنجره و] تیرسوّم را به مغزش زدم. [ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج ۲ ، ص ۱۰۲ و ۱۰۴ ]صفحۀ ۱۳۹۴ - سایر فعالیتهای مهم «مؤتلفه» قبل و بعد از ترور منصور: الف - بهمن ۱۳۴۱: تدارک و شرکت در رهبری اعتصابات علیه «رفراندم» شاهانه در ششمبهمن ۱۳۴۱. ب - خرداد ۱۳۴۲: تلاش در سازمان بخشیدن به تظاهرات و راهپیماییهای این ماه. ج - فروردین ۱۳۴۳: برگزاری مجالس جشن به دلیل آزادی امام خمینی از زندانهای رژیمدر تهران و قم که تبدیل به مجالس افشاگری جنایات رژیم گردید. د - فروردین ۱۳۴۳: برگزاری مجلس ختم برای شهدای مدرسه فیضیه در مسجد جامعتهران. هـ - ۱۳۴۳: رهبری اعتصابات تاکسیرانان تهران به مناسبت گرانشدن بنزین. و - آبان ۱۳۴۳: تدارکاعتصاب دربازار ومحلات جنوبی تهران به مناسبت تبعید امام خمینی. ز - ۲۱ آذر ۱۳۴۳: برگزاری اجتماعی در مسجد حاج سید عزیزالله تهران، در اعتراض بهفجایع رژیم ونیز تبعید امام خمینی[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ... ، ص ۳ - ۷ ]چرا ؟ ۱ - غیرت اسلامی: اعضای هیأتهای مؤتلفه از فعّالیتهای سیاسی خود جز دفاع از حریماسلام وقرآن وشناساندن فرهنگ ناباسلامی به جوانان هدفدیگری را جستجونمیکردند. نیّتپاک در کنار شجاعت و ایثارگری سبب شد تا این تشکیلات سیاسی بر خلاف بیشتر تشکّلهایسیاسی دیگر به دام بیگانگان نیفتد و از خط اسلام راستین منحرف نشود. ۲ - امر رهبری: هیأتهای مؤتلفه از ابتدا به امر یک مرجع و عالم بزرگ، با تقوا و خودساخته دینی تأسیس شد و تا پایان نیز به دستورات آن امام بزرگ وفادار ماند. ۳ - پیوند دین و سیاست: از دیگر علل موفقیت هیأتهای مؤتلفه نگرش صحیح به رابطهدین با سیاست بود. پیوند دین صحیح و قویم اسلام با سیاست سالم امری است که سبباستقامت بیشترمبارزان راه ایجاد حکومتاسلامی در مسیر تحقّق اهداف خود میشد.
انقلاب اسلامی و احزاب برخورد غیر خصمانه انقلاب اسلامی با احزاب ۱ - چه زمانی؟ بر اثر مشارکت وسیع اقشار مردم و رهبری خردمندانه و مکتبی امامخمینی، خیلی زودتر از آنچه تصوّر میشد، انقلاب اسلامی پیروز گردید. هنوز توطئههاآشکار نشده و توطئهگران شناختهنشده بودند. دولت جمهوری اسلامی ایران در دستتعدادی تحصیلکردهء به ظاهر مذهبی با گرایشهای غربی اداره میشد. آنها مناسبترین افرادیبودند که در آن روزها، جهت ادارهء حکومت، شناخته شده بودند. انحرافات آنها هر چند که ازدید مسؤولان بلند پایه نظام مخفی نبود، ولی امید هدایت آنها میرفت. این دوره از آغازپیروزی انقلاب اسلامی شروع و تا عزل بنیصدر در سال ۱۳۶۰ ادامه یافت. چه کسانی؟ در این دوره با بیشتر احزاب مدارا میشد، از احزاب کمونیست گرفته تااحزاب آمریکایی و از احزاب التقاطی تا احزاب انحرافی. تنها با گروههایی بدرفتاری میشدکه با انقلاب اسلامی مستقیماً در جنگ بودند مثل گروهک فرقان، حزب دمکرات و کومله وچریکهای فدائی خلق شاخهء اقلیت. ۳ - چگونه؟ احزاب آزادی فعالیت داشتند، میتوانستند تبلیغ کنند، عضوگیری کنند،نظرات خود را در سطح جامعه منتشر سازند، هر انتقادی را بنویسند، برای مجلس خبرگان ومجلس شورای اسلامی، کاندید شوند، هنگام انتخابات ریاست جمهوری یا نامزد معرفیکنند یا از نامزد دیگران حمایت کنند، در جلسات مناظرهء صدا و سیما شرکت کنند و ... . ۴ - چرا؟ هنوز خباثت بسیاری از گروهها برای افکار عمومی روشن نبود و اگر همکسانی میدانستند، معمولاً امید هدایت آنها را در اثر انوار معنوی انقلاب اسلامی داشتند. ازسوی دیگر، کادر دولت را عناصر لیبرالی تشکیل میداد که نه توان قاطعیّت در برابر ضدصفحۀ ۱۴۳برخورد شدید انقلاب اسلامی با احزاب ۱ - چه زمانی؟ صدام با هماهنگی کامل عوامل آمریکا در منطقه به جمهوریاسلامیایران حمله کرده بود. صدام را بیشتر کشورهای بزرگ و متوسط و حتی برخی کشورهایکوچک جهان کمک میکردند، و این در حالی بود که ایران از سوی همان کشورها، بهشکلهای مختلف، تضعیف میشد. از سوی دیگر، ستون پنجم دشمن که حتی در مقر ریاستجمهوری نیز نفوذ کرده بود، سبب تضعیف بیشتر قوای مدافع میهن اسلامی میگردید.پیشرفت امور جنگ بسیار کند بود و باید به آن شتاب داده میشد. بخشی از خاک ایراناسلامی در دست دشمن بعثی افتاده بود و بسیج همه نیروها و امکانات برای آزادی میهناسلامی ضروری بود. در این شرایط زمانی، هر گونه مخالفت بانظم و امنیّت کشورمیتوانست ضربهای باشد به جبهه دفاع از عزّت و شرف ملّت اسلامی. این دورهء زمانی ازتیر۱۳۶۰ همزمان با عزل بنیصدر و اعلامجنگ مسلّحانه منافقینآغاز و تا تیر۱۳۶۷ که ایران قطعنامه۵۹۸ سازمان ملل متحد مبنی بر برقراری آتش بس را پذیرفت، ادامه یافت. ۲ - چه کسانی؟ گروههایی که به تضعیف روحیه عمومی یا خرابکاری یا جاسوسی و یاجنگ مسلّحانه علیه جمهوری اسلامی دست زده بودند مثل انجمن حجتیه، جبهه ملّی،نهضت آزادی، حزب توده، چریکهای فدایی خلق، منافقین و ... مورد تنفر مردم و مسؤولاننظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند و قدری از عدالت اسلامی در مورد برخی از آنها اجراشد. ۳ - چگونه؟ روشهایی که برای برخورد با احزاب به اصطلاح سیاسی در این دورهء زمانیبه کار گرفته شد، عبارت بودند از: الف - منع فعالیّت: فعالیت احزابی که رسماً به خدمت دشمن در آمده و به جاسوسی یامبارزه مسلحانه با نظام اسلامی برخاسته بودند به لحاظ قانونی منع شد. صفحۀ ۱۴۴ب - افشاگری: با استفاده از اسناد لانه جاسوسی آمریکا و اعضای اخراجی یا توبهکاراحزاب، سعی میشد حقایق پشتپرده احزاب وابسته برای مردم بیان شود. ج - دستگیری: اعضای گروههایی که امنیت جامعه را از طریق بمبگذاری، ترور،جاسوسی برای بیگانگان و ... به خطر میانداختند، دستگیر و محاکمه شدند. زندانیان درزندانها با حقیقت احزاب خود آشنا شده و به انحرافات موجود در تشکیلات خود پی بردند وبا تأیید حقانیت نظام جمهوری اسلامی، از اعمال گذشتهء خود توبه کردند و در برخی مواردنیز در دستگیری یاران سابق خود، به همکاری پرداختند. ۴ - چرا؟ توطئهعلیه نظم وامنیّت کشور، جاسوسیبرای بیگانگان، ترور و انفجار و مبارزهمسلحانه با نظام اسلامی ... از جمله عللی بودهاند که سبب برخورد شدید انقلاب اسلامی باگروههای وابسته گردید. در این رابطه به چند نمونه در رابطه با منافقین اشاره میکنیم: الف - انفجار هفتم تیر ۱۳۶۰: سازمان منافقین به بهانه دفاع از بنیصدر که توسط مجلسشورای اسلامی به دلیل عدم کفایت سیاسی معزول شده بود، تصمیم قبلی خود را مبنی برنبرد مسلحانه با حکومت جمهوری اسلامی علنی کرد و در نخستین عمل خیانتکارانهء خود،۷۲ تن از مسؤولان نظام جمهوری اسلامی را که شهید بهشتی، شهید محمد منتظری، تعدادیاز وزرای کابینه شهید رجایی، تعدادی از نمایندگان حزب اللّهی مجلس و ... در میان آنهابودند، با انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی در «سرچشمه» تهران به شهادت رساندند. ب - انفجار هشتم شهریور ۱۳۶۰: این انفجار نیز به دست منافقین انجام شد. محمدعلیرجایی رئیس جمهور مکتبی و حجة الاسلام دکتر محمد جواد باهنر نخستوزیر در اینانفجار به شهادت رسیدند. ج - ترور سایر مسؤولان نظام: آیة اللّه قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی، دکتر حسنآیت مسؤول سیاسی حزب جمهوری اسلامی، حجت الاسلام عبدالکریم هاشمینژاد،نویسنده و روحانی مبارز مشهد، انصاری استاندار گیلان، استکی فرماندار شهرکرد، شهدایمحراب و ... به دست منافقان شهید شدند[ - کودتای نوژه ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص ۵۰ - ۵۱ ، چاپ دوّم ، ۱۳۶۸ ]صفحۀ ۱۴۵د - ترور پاسداران انقلاب اسلامی: تعداد زیادی از پاسداران انقلاب اسلامی در خیابانها،مراکز کار و حتی در خانههای خود مورد هدف تروریسم کل منافقان و اذناب آنها قرارگرفتند. سر کردهء منافقین در این رابطه میگوید: « در مرحلهء اوّل، نوبت سران سیاسی بود. در مرحلهء دوّم دست و پای اجرایی رژیماهمیت درجه اوّل دارد... باید نرخ رشد کار عملیات به جائی برسد که دیگر پاسداریکار سادهای نباشد و به بهای ارزانی میسر نشود و بعینه ببینند که بهایش گران است.آن وقت دیگر کسی جرأت پاسداری به سرش نخواهد زد و خلاصه کنیم، اینها رانباید آرام گذاشت. [ - جمع بندی یکساله ، رجوی ، ۳۰ خرداد ۱۳۶۱ . به نقل از همان ، ص ۵۱ ] نه تنها پاسداران، بلکه هر کس که ریش (ظاهر حزب اللّهی) داشت و یا شلوار سبزپوشیده بود، مورد هدف ترور کور آنان قرار میگرفت. هـ - ترور مردم عادی: مردم عادی نیز به جرم داشتن قیافهء اسلامی یا نصب عکس امامخمینی در محل کار خود یا همکاری نکردن با منافقینی که از آنها موتور، ماشین یا پول و ...میخواستند توسط عناصر منافق ترور میشدند. به برخی از نمونههای آن توجه کنید: « ۱۳ مرداد ۱۳۶۱: ترور یک پلاستیک فروش (حاج احمدی). ۶ شهریور ۱۳۶۱: به رگبار بستن یک لبنیاتی، خیابان کارون تهران. ۶ شهریور ۱۳۶۱: انفجار یک نمایشگاه اتومبیل، که منجر به شهادت هفت نفر شد،خیابان آذربایجان تهران. ۸ شهریور۱۳۶۱: ترور یک خواربار فروش و یکتعمیرکار موتورسیکلت، دولتآباد تهران. ۱۳ شهریور ۱۳۶۱: ترور یک مغازهدار، خیابان اندیشه تهران. ۱۵ شهریور ۱۳۶۱: ترور یک گرمابهدار (ابوالقاسم جابرزاده)، خیابان سعدی تهران. ۱۶ شهریور ۱۳۶۱: ترور یک پارچه فروش، آریا شهر، فلکه اوّل گلنار تهران. [ - کودتای نوژه ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص ۵۲ ] در همین رابطه به چند نمونه از سایر گروههای انحرافی اشاره میکنیم: صفحۀ ۱۴۶الف - توطئه جنبشیها[ - جنبش مسلمانان مبارز از گروهکهای التقاطی نزدیک به منافقین بود ] در اواسط تیرماه ۱۳۶۰ یک مرکز توطئه جنبشیها در سمنگانتهران کشف شد که در آنجا نقشه تخریب پل جوادیه که اطراف آن مراکز راه آهن است کشفشد. همچنین آنها اعتراف کردند که قصد داشتهاند مجلس شورای اسلامی را تخریب کنند[ - راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، شهید دکتر باهنر ، الگوی هنر مقاومت ، دفتر دوّم ، ص ۳۸۵ ] ب - توطئه باند سیّد مهدی هاشمی: او که در دفتر آقای منتظری مسؤولیتی داشت، بااستفاده از موقعیت خود، باندی ایجاد کرده بود که ترور، جعل اسناد، نگهداری غیرمجازاسلحه و مهمات، جاسوسی برای بیگانگان، شایعه پراکنی علیه مسؤولان نظام و ... از جملهاقدامات آنها بود[ - نگاه کنید به : خاطرات سیاسی ، ۶۶ - ۱۳۶۵ ، محمدی ری شهری ، مؤسسهء اطلاعات و پژوهشهای سیاسی ، چاپ اوّل ، خرداد ۱۳۶۹ ، صفحات مختلف ] ج - آتش زدن خرمنها: این مسأله را از زبان امام خمینی بخوانید: « الان وقت خرمن است، وقت برداشت محصول خلق مستمند است و همینها کهادعای این را دارند که ما برای مستمندان خدمت میکنیم مشغول آتشزدن خرمنهاشدهاند و در یک روزنامهای خواندم که صد خرمن در یک ناحیهای آتش زدهاند. اینها اگر چنانچه قدرت پیدا کنند همه چیز را آتش میزنند. مقصد آنها و اساس تفکرآنها تفکری است که با تفکر اسلامی نمیسازد و چون میبینند که اسلام داردشکوفا میشود و احکام اسلام دارد در ایران و ان شاء الله سایر مناطق پیاده میشوداینها به دست و پا افتادهاند. در بین مردم تفرقه میکنند، زراعتهای مردم رامیسوزانند، کارخانهها را نمیگذارند که به کار خود مشغول باشند. [ - در جستجوی راه امام از کلام امام ، دفتر سیزدهم ، ص ۹۷ ، ۹۸ ]برخورد محتاطانه انقلاب اسلامی با احزاب ۱ - چه زمانی؟ پس از اجرای آتشبس در جنگ ایران و عراق و بخصوص پس ازآنکهصدام حسین شرایط ایران را برای صلح پذیرفت، ثبات سیاسی ایران و کاهش قدرت رزمیصفحۀ ۱۴۷عراق در جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۶۹ و فروپاشی تدریجی شوروی سبب شد که از سال۱۳۶۸ به بعد، گروههای سیاسی در چهارچوب قانون اساسی اجازه بیشتری برای فعالیتبیابند. این حرکت تا کنون ادامه دارد ولی تجربه دردناک جمهوری اسلامی از فعالیتگروههای سیاسی وابسته سبب شده است که مردم به گروههای سیاسی خوشبین نباشند و لذاگروههای مزبور نیز خود در شرایط کنونی میدان عمل مناسبی برای خود نمیبینند که به آندست یازند. ۲ - چه کسانی؟ تا کنون گروههای مختلفی اجازه فعالیت دریافت داشتهاند. مهمترینآنها «مجمع روحانیون مبارز» است. نهصت آزادی نیز گرچه تا کنون پروانه فعالیت دریافت نداشته است ولی به طور عملی،به فعالیتهایش ادامه داده است. ۳ - چگونه؟ احزابی که پروانهء فعالیت دارند، میتوانند نشریه داشته باشند، برای مجلس وریاست جمهوری کاندید معرفی کنند، سخنرانی داشته باشند، از سیاستهای دولت انتقاد کنندو ... . ۴ - چرا؟ مهمترین دلیل این اقدام دولت جمهوری اسلامی ایران رعایت اصل بیست وششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که دربارهء احزاب سیاسی میگوید: « احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهایدینی شناخته شده آزادند، مشروط به اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملّی،موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند، هیچکس را نمیتوان ...به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت. »
علل عدم موفقیّت احزاب در ایران فقدان درک صحیح احزاب از اوضاع سیاسی احزاب سیاسی به دلیل آنکه همواره اوضاع سیاسی کشور و جهان را از زیر عینکحزبی خود میدیدهاند، از درک واقعیّات محروم بوده، به نتایج گاه خندهآوری میرسیدهاند. بهطور نمونه میتوان از اهداف و عملکرد منافقین در جریان عملیات مرصاد یاد کرد. آنها کهصفحۀ ۱۵۰خود را پیشرو گروههای سیاسی قبل و بعد ازانقلاب میدانند میخواستند از جادهء آسفالتهاستفاده نموده فاصله بین مقرهای خود در عراق تا فتح تهران را ظرف یک یا دو روز بپیمایند!آنها فکر میکردند مردم ایران در طول مسیر به استقبال آنها آمده و یا حداقل با آنها مخالفتنخواهند کرد! به چند اعتراف از منافقان دستگیر شده توجه کنید: « در آخرین نشست عمومی، رجوی اعلام کرد این عملیات نهائی و آخرین گامیاست که برمیداریم. روز سرنوشت فرا رسیده است. خانمی به عنوان اعتراض گفتکه من چهار ماه پیش ایران بودم و آنچه شما در مورد مردم میگویید صحیح نیستو مردم به استقبال ما نخواهند آمد. رجوی در جواب وی گفت: اگر مردم با ما نباشندعلیه ما نیستند. مردم تابع قدرتند و وقتی ما رفتیم داخل و طلسم اختناق راشکستیم مردم به ما ملحق خواهند شد[ - کیهان هوایی ، اعتراف مرضیهء زرگر ، خدمه « خمپاره انداز» منافقین ( به نقل از کودتای نوژه ، ص ۵۵ )] « به ما گفته شده بود که در سر راهتان هیچ نیروئی مانع از حرکت نخواهد بود. شمابه راحتی میتوانید شهرها را یکی پس از دیگری فتح کنید ... حکومت ایران هم کهمقبولیت مردمیاش را از دست داده و در حال سقوط است و توانایی بسیج نیرو راندارد. بنابراین به راحتی وارد کشور میشوید. [ - کیهان هوایی ، ۱۳/۷/۱۳۶۷ ، اعترافات شهرام سیفی ( به نقل از کودتای نوژه ، ص ۵۵ )] این سخنان نشانگر چندین برداشت غلط از اوضاع سیاسی ایران بود: اوّل اینکه فکرمیکردند مردم با آنها موافقند و یا حدّاقل مخالف نیستند که واقعیت نشان داد چنین تحلیلیغلط بوده است. دوم آنکه فکر میکردند مردم تابع قدرتند و هر کس که به هر نحو بر آنهاسلطه خود را تحمیل کند، آنان تبعیّت خواهند کرد، در صورتی که اگر چنین بود، رژیم شاهقدرت و پشتوانهء بیشتری را نسبت به این گروهک مزدور داشت. سوّم اینکه فکر میکردندرژیم جمهوری اسلامی مقبولیّت مردمی خود را از دست داده و دیگر توانایی بسیج نیروها راندارد که در عمل، پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، خیل عظیم علاقهمندان انقلاب اسلامی برایدفاع در برابر آخرین یورشهای عراق و منافقین، سرازیر جبههها شدند[ - کیهان هوایی ، ۱۳/۷/۱۳۶۷ ، اعترافات شهرام سیفی ( به نقل از کودتای نوژه ، ص ۵۵ )]صفحۀ ۱۵۱سوء استفادهء سران احزاب از موقعیّت خود بسیاری از مردم ایران مشاهده کردهاند که چگونه بسیاری از سران احزاب سیاسی ازموقعیّت خود برای تحمیق دیگران و بهرهبرداریهای مالی، شهوانی و هوسرانیهای خود سوءاستفاده کردهاند. بارزترین نمونه این امر را سران سازمان منافقین تشکیل میدهند. آنها در حالی که برایخود انواع وسایل عیش و نوش و هوسرانی را فراهم ساختهاند، به اعضای بیچارهء خوددستور میدهند که در برابر رژیم جمهوری اسلامی ایران، سختترین مقاومتها را تحمّلکنند و حتی در موقع دستگیری با خوردن سیانور خودکشی کنند تا مبادا به اعتراف وافشاگری کشیده شوند. سوء استفادههایی که امروزه توسط سران نفاق از موقعیّت خود به عمل میآید، بر کسیپوشیده نیست. آنچه کمتر بحث شده است، ریشههای این گونه سوء استفادههاست که بهدوران پیش از پیروزی انقلاب و سالهای اولیّه تاسیس سازمان دورویان ایران برمیگردد.شاید بسیاری از افراد چنین بیندیشند که سازمان منافقین در ابتدا خوب بوده ولی بعدها دچارانحراف شد. ولی واقعیت چیز دیگری را نشان میدهد. اسنادی که در مراکز ساواک کشفشده است و نیز اعترافات افراد قدیمی منافقین در دوران پس از انقلاب، نشان میدهد که:سنگ اوّل چون نهد معمار کج#تا ثریّا میرود دیوار کج تنها اگر بخواهیم فهرست بسیار مختصری از سوء استفادههای سران نفاق را نقل کنیم،میتوانیم به موارد زیر که به طور کامل مربوط به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است، اشارهداشته باشیم: ۱ - دزدی: سرقت اموال واسناد اقوام، ادارات، مغازههای مردم و کیف خانمها ازمواردیست که بارها قبل و حتی بعد از انقلاب اسلامی، توسط اعضا و به سفارش سران نفاقصفحۀ ۱۵۲انجام شده است[ - نهضت امام خمینی (ره) ، ج ۳ ، ص ۳۶۶ - ۳۷۰ ، البته باید توجه داشت که دزدی و سایر فسادهای اخلاقی در قبل از انقلاب ، همه سازمان را به طور صد در صد فرا نگرفته بود و افراد خوبی نظیر شهید صمدیه لبّاف وجود داشتند که با ایمان بودند و به همین دلیل توسط سازمان به شهادت رسیدند و یا اخراج شدند و ... ] ۲ - فحشا: سران نفاق، علاوه بر این که رفتن به مراکز فساد را به اعضای خود توصیهمیکردند، از اعضای مؤنّث سازمان بهرهبرداریهای پست شهوانی داشتند. آنان برای انجامچنین اعمال پستی، توسّط پادوهای خود، دختران جوان مردم را فریب میدادند و آنها را بهبهانهء آموزش قرآن و تفسیر قرآن، به درون خانههای تیمی خود جلب میکردند و سپس ...طوری میشد که آن دختران دیگر روی بازگشت به خانه را نداشتند. در این مسیر، حتی بهزنان شوهردار هم رحم نمیکردند و از راه تفرقه انداختن میان زن و شوهر، اسباب جدایی آنهارا فراهم میساختند و پس از آن، با جذب زنان مزبور به سازمان، به ارضای مطامع پست و پلیدنفسانی خود میپرداختند. حال اگر دختر یا زنی تسلیم مطامع پست آنها نمیشد، به شیوههایمختلف مورد آزار و اذیت قرار میگرفت؛ ارتقاء رتبه نمییافت؛ از خانه تیمی اخراج میشد؛موجبات لو رفتن او فراهم میگشت و ... [ - همان، ج ۳ ، ص ۳۹۰ - ۳۶۹ . در این صفحات ، شرح مفصّل و هشدار دهندهای از فسادهای درون سازمانی منافقین در پیش از انقلاب اسلامی مطرح شده است که در این درس ، با توجه به محدودیت جا ، فقط در حدّ اشاره مطرح شد ] ۳ - دستور به کفر: همان طور که میدانید سازمان منافقین، یک بار در سال ۱۳۵۴ تصمیمگرفت نقاب از چهره کنار زند و واقعیّت خویش را بروز دهد. این بود که به طور رسمی،«تغییر ایدئولوژی» خود را از اسلام به مارکسیسم اعلام کرد و آیهء بالای آرم خود را حذفکرد و به جای آن یک ستاره گذاشت. سازمان منافقین، در این رهگذر به کسانی که هنوز اندکایمانی در وجودشان باقی بود، دستور داد که مارکسیسم را بپذیرند و نماز را کنار گذارند. یکیاز اعضای قدیمی منافقین، در اعترافاتی که پس از پیروزی انقلاب نوشته و آن را منتشرساخته است، بیان میکند که وی را به خاطر خواندن نماز تهدید به مرگ کرده بودند. آنها بهصراحت از وی خواسته بودند دست از اسلام بردارد و به مکتب پوشالی مارکسیسم که در آنروزها آب و رنگی داشت، بپیوندد[ - قدرت و دیگر هیچ (بیست سال با سازمان مجاهدین خلق ) ، طاهره باقرزاده ، ص ۳۸ - ۴۹ ، چاپ اوّل ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، ۱۳۷۲ ]صفحۀ ۱۵۳کشف وابستگیهای احزاب سیاسی به قدرتهای خارجی جاسوسی برای بیگانگان از پستترین و رذیلانهترین اعمالی است که یک حزبمیتواند مرتکب شود. ادارهء یک حزب، محتاج بودجه است. یک حزب دارای ساختماناست. باید اجاره دهد. پول آب، برق، گاز و تلفن پرداخت کند. هزینهء رفت و آمدهای سران واعضای مهم خود را تأمین کند. هزینهء تبلیغات کاندیداهای خود برای مجلس یا ریاستجمهوری را تأمین کند. این از یک سو، از سوی دیگر، طمع انسان در جمعآوری مال وثروت، سبب وابستگی بسیاری از احزاب کشورمان به قدرتهای بیگانه گردید. بیگانگان،مخارج احزاب وابسته به خود را تأمین میکردند و در مقابل اطلاعات مورد نیاز خود رادریافت میکردند. مواردی از این دست، به شدت بغض و تنفّر مردم ایران را علیه احزاب سیاسی تحریکمیکرد. مردم حق داشتند. آنها ضربات بسیاری را از ناحیهء این گونه جاسوسیها خورده بودند.آنها به درستی یقین داشتند که بیگانگان اطلاعات محرمانه کشور ما را برای کمک به اینجامعه نیاز ندارند. آنها از راه دریافت این اطلاعات، میخواهند کشور را در مسیر اهداف ومنافع خودشان سوق دهند. بیگانگان پول خرج نمیکردند تا رضای خدا را جلب کنند! هیچگربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد! واقعیّت این است که اگر خیانت عدّهای جاسوسبیگانه در کشور ما نمیبود، وضعیّت کشور ما در حال حاضر به مراتب بهتر از این چیزیمیشد که اکنون هست. مردم میدانستند و میدیدند که سهم احزاب در این خیانتها کم نیست.این بود که به سختی از احزاب سیاسی، بویژه در سبک غربی آن، متنفّر شدند و معلوم است کهاگر مردم یک جامعه از احزاب سیاسی بیزار شوند، شکست احزاب قطعی است. حزب توده از جمله احزاب سیاسی وابسته ایران بود. حزب توده توانسته بود از طریقفعالیت چندین دهساله خود، شبکهای از عوامل نفوذی در ارتش ایجاد کند. گروهی را بفریبدو از آنها اطلاعات و نقشههای محرمانهء نظامی را کسب کند و سپس اطلاعات یاد شده رابهصفحۀ ۱۵۴مأموران «ک . گ . ب .» (سازمان امنیت شوروی سابق) بفروشد[ - کژ راهه ، ص ۳۰۸ - ۳۱۰ و صفحات دیگر ] سازمان منافقین نیز از جمله تشکّلهای سیاسی وابسته ایران بود. این سازمان که در ابتدابرای شوروی سابق و پس از آن برای غربیها جاسوسی میکرد، کارش به جایی رسید کهاطلاعات محرمانه کشورش را نه تنها به سرویسهای امنیتی کشورهای بزرگ که حتی بهسرویسهای امنیتی کشورهای کوچکی نظیر عراق میفروخت و بی هیچ شرمی، اعضایاحمق خود را با نان جاسوسی و خیانت تغذیه میکرد. عمق رذالت این گروهک در دوراندفاع مقدس به حدّی رسید که وقتی موشکهای صدام به اطراف دزفول میخوردند، از طریقاندازهگری فاصله انحراف موشک توسط کیلومتر شمار موتور سیکلت و گزارش آن به عراق،سعی کرد مسیر این موشکها را برای انهدام منازل مردم تصحیح کند! عمق وابستگی احزاب سیاسی را نمیتوان با یکی دو نکتهای که بیان شد، درک کرد آنچهکه گفته شد تنها قطرهای از دریای شور و ظلمانی انحراف و وابستگی احزاب سبک غربیکشورمان بود. بدیهیست در شرایطی که مردم حامی نظام مقدّس جمهوری اسلامی هستند واین را چه از طریق شرکت در دفاع مقدس و چه از طریق شرکت در سایر صحنههای دفاع ازانقلاب اسلامی اثبات کردهاند، اگر مردم ببینند که حزبی از نظر عقیدتی «ضدّ اسلام» و ازنظرسیاسی «عامل بیگانگان» است، از آن استقبال نخواهند کرد[ - شایان ذکر است تعداد بسیار کمی از احزاب و تشکلهای سیاسی خوب هم در کشور ما وجود داشتهاند که نکوهشهای این درس و دروس قبلی ، شامل حال آنان نمیشود . البته تعداد آنها به قدری کم بود که در میان تعداد زیادی از احزاب و تشکلهای وابسته ، استثنا به شمار میرفتند . در ضمن ، وظیفهء نیروهای مسلّح در برابر این گونه تشکّلهای سیاسی در حسن ختام همین درس از زبان امام (ره) بیان شده است ]حسن ختام در پایان این سلسله درسها، با پیامی از امام خمینی (ره) که شرکت نیروهای مسلّح دصفحۀ ۱۵۵احزاب سیاسی را منع میفرماید، سعی داریم تا حسن ختامی داشته باشیم: « قوای مسلّح مطلقاً، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچحزبو گروهی وارد نشده و خود را از بازیهای سیاسی دور نگهدارند. [ - کلمات قصار : پندها و حکمتها ، امام خمینی (س) ، ص ۱۶۵ ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، تهران ، چاپ اوّل ، ۱۳۷۲ ]