روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

نگاهی به جنگهای صلیبی (3)



بررسی جنگهای صلیبی



      پیامدهای جنگ صلیبی‏ بدون تردید جنگهای صلیبی ابعاد و جنبه‏های گوناگون زندگی مسلمانان و مسیحیان اعم ازمادی و معنوی، هر دو را زیر تأثیر قرار داده و دامنهء آن تا به روزگار ما نیز - کشیده شده است.انتقال دانش و فرهنگ اسلامی و شرقی به اروپا، تجزیه دینی در درون مسیحیت و تحول‏شیوه‏های تولید و رونق تجارت مغرب زمین، نمونهء روشن این تأثیرهاست که به ویژه درنوشته‏های مورخان اروپایی باز تاب یافته است. اما پیش از نقل سخنان این مورخان لازم‏است سخن گوستا ولوبون فرانسوی را نقل کنیم که بیشتر ناظر به جنبه‏های عمومی و کلی‏جنگهای صلیبی است. او معتقد است که به دلیل بی فرهنگی و نابهره مندی صلیبیان از مظاهرتمدن، جنگهای صلیبی برای مسلمانان سرتاپا زیانبار بوده است. در حالی که بارور بودن‏درخت فرهنگ و تمدن در میان ملل اسلامی موجب گشت که اروپائیان با دستی پر از دانش وپیشرفت به خانه باز گردند. او می‏نویسد: چنان که در ضمن بیان وقایع جنگ صلیبی معلوم شد، صلیبیان یک عده وحشیانی بودند که‏دوست و دشمن، خودی و بیگانه را قتل و غارت نموده حتی ذخایر نفیسهء علمی و فنّی‏قسطنطنیه را که از یونان و روم باقی مانده بود بر باد داده به کلی نیست و نابود نمودند. اهل مشرق ازاین وحشیها انتظار فایده‏ای نداشته و واقعاً هم هیچ فایده‏ای نبردند. تنها نتیجهءغیر مفیده‏ای که عاید مشرق گردید این بود که وی از مغرب تنفر کلّی حاصل نموده حتی بعد ازسالیان دراز هنوز آثار آن باقی است. جهالت و رذالت، توحش و شقاوت کاری به طوری در اروپاشایع و جزء طبیعت شده بود که هنوز اثر آن باقی است. کشیشان عیسوی تا این حّد بهصفحۀ ۱۳۴خون‏ریزی عادت کرده بودند که در اشاعت مذهب خود و تباهی ملل غیر مسیحی همان‏قساوت و جور را بروز می‏دادند که ابتدا برای کفّار و بت پرستان مقرر شده بود. در مقابل یک‏تقصیر مختصر و کوچک شدیدترین عقوبات را روامی داشتند. فاجعهء قتل عام یهود و«آلبیجوها» و قتل عام عیسویان فرقهء مردوده و تمام خون ریزی‏وحشیانه‏ای که در این مدت طولانی جریان داشت، نتیجهء جور و تعصب شدید مذهبی بود که‏جنگ صلیبی آن را اشاعت دا[ . تمدن اسلام و عرب، ص ۴۲۱ - ۴۲۲.]. از نگاه گوستا ولوبون، جنگهای صلیبی به ناهنجاری‏های اخلاقی و دینی در جهان دامن‏زده است. او می‏نویسد: از جمله نتایج مذمومهء جنگهای صلیبی یکی این است که تا چندین قرن یک رشته بی انصافی‏و عداوت و کینهء خیلی شدید مذهبی در دنیا پدید آورد و پایهء قساوت و بی رحمی و خون‏خواری را به جایی رسانید که در غیر از مذهب یهود نظیر آن را بین اهل هیچ مذهبی نمی‏توان‏پیدا کرد. راست است که قبل از جنگ صلیبی هم بازار بی‏رحمی و بی‏انصافی مذهبی رواج‏زیادی داشت، ولی منتهی به سفاکی و خون ریزی نشده بود. لیکن در جریان جنگهای مزبورجور و اعتساف (ستم) مذهبی حقیقتاً به درجهء جنون رسیده و در طول مدت این دویست سال‏عملیات بی رحمانه و در زندگی آمیخته به جنون، خلف عهد و نقض قسم صلیبیان، مسلمانان‏را از نصارا و دیانت آنان به کلّی متنفّر ساخت. پس همین جنگها سبب گردید که بین مشرق ومغرب زمین فواصل ضخیمه‏ای ایجاد گردد که آثار آن تا کنون باقی می‏باش[ . همان، ص ۴۲۱.]. علاوه بر جنبه‏های عمومی تأثیر جنگهای صلیبی، پیامد این جنگ‏ها در ابعاد اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز از سوی مورّخان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.آلبرماله و ژول ایزاک پیامد مستقیم جنگهای صلیبی را گسترش بازرگانی مشرق و مغرب وپیامد غیر مستقیم آن را رواج تجمل پرستی و تمدّن در مغرب زمین ارزیابی کرده و نوشته‏اندکه این جنگها بر مراودهء بازرگانی میان سرزمینهای مغرب و مشرق افزود. حمل جنگجویانصفحۀ ۱۳۵صلیبی از راه دریا، دریا نوردان شهرهای مارسی، ژن و پیزو به ویژه مردم ونیز را ثروتمندگردانید. تا هنگامی که بندرهای شام در دست مسیحیان بود بازرگانان فرانسه و ایتالیا برای‏خرید کالاهای مشرق زمین پیوسته به آنجا رهسپار می‏گشتن[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۳۸.]. از دیدگاه این دو مورّخ، این جنگها پیامدهای غیر مستقیمی نیز داشت و آن بسط تجمّل وتمدن در مغرب زمین بود؛ زیرا در آن روزگار نواحی مشرق زمین - مسکن اعراب و نژادیونانی - از لحاظ پیشرفت و مدنیّت بر مغرب زمین - برتری داشت؛ به طوری که جنگجویان‏صلیبی پس از مشاهدهء آثار تجمّل شیفته گردیدند و استفاده از فرش، آینه، لوازم خانگی زیبا،سلاحهای ظریف، پارچه‏های فاخر ابریشمی، حریر، پرنیان و مخمل در میان آنها رواج‏همگانی یافت[ . همان.]. اما مهم‏ترین نتیجهء اجتماعی جنگهای صلیبی از دیدگاه این دو نویسنده کاسته شدن ازقدرت اربابان املاک و زمین داران اروپا بود. چرا که شمار زیادی از آنها در خلال جنگهای‏صلیبی مردند و کسانی هم که زنده ماندند، به دام فقر و تهیدستی در افتادند. جنگجویان‏مسیحی باید از خودشان خرج می‏کردند و برای تأمین هزینه‏های جنگ و نقدینه لازم‏چاره‏ای به جز فروش یا گرو گذاشتن املاکشان نداشتند. آنها که به امید ثروتمند شدن به‏میدانهای جنگ می‏رفتند، بادست خالی باز می‏گشتند و چاره‏ای جز فروش و رهن دوبارهءاملاک نداشتن[ . همان، ص ۲۳۹.]. به باور آن دو، جنگ صلیبی، بیش از همه موجب بسط نفوذ سیاسی و تجاری فرانسه درمشرق زمین گردید؛ با نفوذی که دامنه‏اش به روزگار ما نیز کشیده شده است، آنان در این باره‏می‏نویسند: به قدری فرانسوی به مشرق زمین آمد که هنوز هم ملل مشرق کلّیهء مردم مغرب را فرنگی‏می‏خوانند که مأخوذ از کلمهء فرانک می‏باشد. زبان فرانسه در شام، قبرس، ارمنستان و مُرّه [ ؟ ] متداول شد و حتّی امروز هم در شام، با وجود مجاهدات سایر ملل از انگلیسی، آلمانیصفحۀ ۱۳۶ایتالیایی و روسی، این زبان همیشه از سایر زبانهای فرنگی رایج‏تر و در حکم زبان ثانوی‏بومیهاست. نویسندگان فرانسوی معتقدند که اگر مردم فرانسه چند صد باب مدرسه در خاورنزدیک احداث کرده و نگاه می‏دارند برای این است که برتری خود را در آنجا حفظ کنند و این‏برتری را سنّتی می‏دانند که از زمان جنگ صلیب شروع شده و دوام آن، هم به حال رواج‏صنعت و تجارتشان مفید است و هم به حال عظمت خارجی مملکتشان[ . همان، ص ۲۳۹، با اندکی تصرف در الفاظ. لازم به یاد آوری است که فرانسویها در آغاز و تداوم جنگهای صلیبی بیش از دیگر کشورهای اروپایی نقش و سهم داشتند. چنان که پس از فتح قدس، ریاست ایالت لاتینی بیت المقدس با آنها بود و در چند نوبت نیز آهنگ تصرف مصر و شمال آفریقا را کردند. حتّی می‏توان گفت که قیمومت فرانسه بر سوریه و لبنان و نیز مداخلهء این کشور در امور کشورهای شمال آفریقا، از آثار سوء همان جنگهای صلیبی است همین طور می‏توان گفت که حملهء ناپلئون در سال ۱۷۹۸ م به مصر و نیز شرکت فرانسویها در تهاجم به این کشور در سال ۱۹۵۶ از آثار نامیمون همان جنگهای پیشین است.]. نویسندگان تاریخ عمومی تمدنها ارتقای سطح علمی و توسعهء فرهنگی اروپا را ازدستاوردهای جنگهای صلیبی می‏دانند و می‏نویسند که جنگهای صلیبی در فصول پایانی‏خود، در سایهء ایجاد روابط مستحکم با شهرهای پیشرفته فرهنگی موجب تهذیب اخلاق‏جنگجویان و انتشار فرهنگ استفاده از راهها و کالاهای بیگانه و انتقال تکنیکهای جدید وهمین طور موجب آگاهی اندیشمندان با برخی مظاهر علم، فلسفه، هنر و ادبیات در دو دنیای‏عربی و یونانی گردید؛ و این اشکال، مفاهیم، راهها و عادات که احیاناً در امیر نشینهای‏فلسطین و به ویژه در ایالتهای جنوبی یا در میدان نبرد در شبه جزیرهء ایبری به دست آمد و نیزبه وسیلهء کسانی که از زیارت باز می‏گشتند منتشر شد، موجب رشد و توسعهء فرهنگی دراروپای مسیحی گردید. همهء این موارد به وسیلهء نهضت معنوی که زمینه‏های آن در روزگارکارولنجی فراهم شد به پیش رفت و در حالی که ثروت عمومی و افزایش روابط و سرعت‏مبادلات گوناگون به آن کمک می‏کرد به آرامی و به طور نامنظم ادامه یافت[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۳۸ - ۲۳۹؛ تمدن اسلام و عرب، ص ۴۲۴ - ۲۵.]. جنگهای صلیبی با همهء زیانهایی که به بار آورد، برای مسلمانان نیز خالی از فایده نبود وبزرگ‏ترین سود آن ایجاد استحکامات دفاعی بود. آنان که در معرض حمله‏های پیاپی زمینی‏و دریایی فرنگیان قرار داشتند، برای دفاع از خود قلعه هایی مستحکم بنا کردند. این بناها همصفحۀ ۱۳۷در دوران جنگهای صلیبی آنان را محافظت می‏کرد و کار دفاع را آسان و میسر می‏گردانید وهم در دوران حملهء بنیان کن و ویرانگر مغولان مؤثر واقع شد؛ به طوری که این قوم‏شکست‏ناپذیر پس از رسیدن به سرزمین شام و مصر متوقف و متحمل شکست گردید؛ ویکی از عمده علل این توقف وجود بناها و استحکامات نظامی بوده است[ . جنگهای صلیبی، رحیم زادهء صفوی، نشر دفتر آسیای وسطی، تهران، ۱۳۳۴، ج ۳، ص ۱۹۵ - ۱۹۶.]. امّا دربارهء دوران عثمانی و مقابلهء صلیبیها با نیروهای عظیم این امپراتوری باید گفت که‏ضعف اروپائیان در برابر حمله‏های زمینی عثمانی، به ویژه بسته شدن راه تجاری قسطنطنیه‏پس از تصرف آن به وسیلهء سلطان محمّد فاتح، آنان را به اندیشهء تشکیل ناوگانهای بازرگانی ونظامی در دریاها فرو برد و همان بود که شرق و غرب عالم بر روی آنان گشوده شد وثروتهایی عظیم و بی کران به سوی کشورهای اروپایی سرازیر گردید. با توّجه به آنچه گفته شد پیامد جنگهای صلیبی را، در دوران جنگهای دویست ساله و نیزدورهء عثمانیها، به صورت زیر می‏توان فهرست کرد: ۱ - اتّحاد ملّتهای اروپایی بر ضد مسلمانان. ۲ - گشوده شدن پای اروپائیان در میان ملل اسلامی. ۳ - کشته شدن شماری بسیار از مردم مسیحی و مسلمان. ۴ - سقوط امپراتوری بیزانس. ۵ - نفوذ مسلمانان در اروپا. ۶ - تغییر نظام اقتصادی اروپا. ۷ - پیدایش تحول علمی - فرهنگی در اروپا و فراهم شدن زمینه‏های رنسانس در این قاره. ۸ - ویران شدن و از رونق افتادن بنادر سواحل شرقی مدیترانه[ . یکی از دلایل این ویرانی ترس مسلمانان از تصرف دوبارهء بنادر به دست صلیبیها و استفادهء از آنها به عنوان پایگاه نظامی بود. برای نمونه از عکا یاد می‏کنیم که «سلطان(ملک اشرف خلیل) به مجردی که همهء شهر در اختیارش آمد، به شیوهء دیرین کمر به انهدام آن بست. سلطان بر آن بود که کاری کند که این شهر از این پس نوک تجاوز مسیحیان به سرزمین شام نباشد». (تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۰۱).]. ۹ - کشف مناطق و راههای جدید در جهان به وسیلهء اروپائیان. ۱۰ - سلطهء انحصاری ملل اروپایی بر دریاها. صفحۀ   138


صلیبیها و ایران‏ ورود صلیبیها به ایران‏ فرمانروایان آسیای صغیر موسوم به «سلاجقهء روم[ . عنوان شعبه‏ای از سلاجقه که از حدود اواخر قرن پنجم تا حدود اوایل قرن هشتم هـ . ق در قسمتهایی از آسیای‏صغیر فرمانروایی داشتند. (دایرة المعارف فارسی).] - که شاخه‏ای از سلاجقهء ایران به شمارمی‏رفتند - نخستین کسانی بودند که در برابر تهاجم سنگین صلیبیها به دفاع پرداختند و آهنگ‏پیشروی آنهارا کند کردند. اما با وجود ایرانی بودن این فرمانروایان، در دوران جنگهای‏صلیبی، نه پادشاهان ایران خود را موظف به پشتیبانی از آنها می‏دانستند و نه مردم ایران خوصفحۀ ۱۴۰را در حال جنگ احساس می‏کردند؛ چرا که تهاجم صلیبیها نه تنها در ایران، بلکه در همه جای‏جهان اسلام تا اندازهء زیادی داخلی و منطقه‏ای تلقی گردید و دفاع از ساکنان سرزمینهایی که‏مورد هجوم قرار گرفت، بر عهدهء خودشان قرار داشت. ولی کار به همین جا خاتمه نیافت و در پی حوادثی که شکست مرحلهء نخست جنگهای‏صلیبی و پیشروی عثمانی در اروپا پیش آورد و نیز هدفهای توسعه‏طلبانه و برتری‏جویانه‏ای‏که اروپائیان در سر می‏پروراندند، سرانجام ایران را نیز در معرض تهاجم قرار داد و پای‏پیروان مسیح نه از راه خشکی بلکه از راه دریا - یعنی خلیج فارس و دریای عمان - به میهن مانیز کشیده شد. آمدن اروپائیان به خلیج فارس، تاریخ ایران را دستخوش تحوّلی بنیادین‏ساخت و جنبه‏های گوناگون زندگی سیاسی، فرهنگی، دینی، اقتصادی و اجتماعی مردم ما رابه شدت زیر تأثیر قرار داد. به دنبال آن سرزمین ایران به صورت کانون توجهات جهانی‏درآمد؛ و پس از گذشت پنج سده، روز به روز نیز بر اهمیت آن افزوده می‏شود. در مبحث‏حاضر به اسباب و علل این دگرگونی عظیم و نیز چگونگی آمدن اروپائیان به ایران پرداخته‏می‏شود، اما پیش از آن لازم است تا اوضاع سیاسی حاکم بر کشورمان، در آن روزگار، به طورگذرا و کوتاه مورد اشاره قرار گیرد. در دورانی که ایران مورد توجه اروپائیان قرار گرفت، زمام امور کشور به دست پادشاهان‏صفوی بود که توانسته بودند پس از قرنها پراکندگی ایران استقلال و عظمت گذشته را به آن‏بازگردانن[ . ایران در زمان صفویه، ص ۱۷.]. اما اعلام تشیّع به عنوان مذهب رسمی ایران به وسیلهء این خاندان خشم همسایهء غربی‏ایران یعنی امپراتوری عثمانی را برانگیخته بود. عثمانی‏ها بیشترین دشمنی را با دولت صفوی داشتند و وجود آنان را به عنوان پیروان ومبلغان تشیّع تحمّل نمی‏کردند. صفویان نیز از عثمانی‏های سنّی مذهب تنفّر داشتند واروپائیان مسیحی را بر آنها برتری می‏دادند. میان پادشاهان این دو خاندان بارها جنگ‏درگرفت که طی آنها عثمانیها در بیشتر موارد مهاجم و صفویها مدافع بودند؛ و تنها پس اصفحۀ ۱۴۱دست‏یابی ایرانیان به سلاح آتشین بود که حریف زورمندشان باز پس نشست و متقاعد شدکه دولت صفویه و مرزهای ایران را به رسمیت بشناس[ . ایران در زمان صفویه، ص ۹۵ - ۹۶؛ پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران، مهمید، محمد علی، نشر میترا، تهران، ۱۳۶۱، ص ۸۷.]. از این گذشته، وجود عثمانیها مانع بزرگی بر سر راه تجارت زمینی ابریشم ایران به شمارمی‏آمد و شاه عباس - که روزگار وی اوج رونق تجارت ایران بوده است - هیچ گونه تمایلی‏برای انتقال این قلم بزرگ صادراتی ایران از خاک آنان را نداشت[ . سیاست و اقتصاد در عصر صفوی، ص ۱۲۰.]علل آمدن صلیبی‏ها به ایران‏انگیزه‏های ایران برای پذیرش صلیبیها پیش از بحث دربارهء موضوع انگیزه‏های حکمرانان ایران در پذیرش صلیبیها و استقبال ازفعّالان تجاری و مذهبی آنان، لازم است یک نکته مهّم مورد اشاره قرار گیرد و آن اینکه‏دولتمردان صفوی تا پیش از شاه عباس یکم و نیز در دوره‏های پس از وی، نسبت به مخالفان‏مذهبی خویش، به جز مسیحیان، روشی سخت گیرانه داشتند. مسیحیان که در طول دورانصفحۀ ۱۴۷صفوی نسبت به دیگر اقلیتهای مذهبی از امتیازهای بیشتری برخوردار بودند، پس از آنکه‏شاه عباس باب گفت و گوی با پادشاهان اروپایی را گشود، موقعیتی بسیار ممتاز یافتند[ . ر. ک. دین و مذهب در عصر صفوی، میر احمدی، مریم، امیر کبیر، ۱۳۶۲، تهران، ص ۱۰۰ - ۱۰۳. ناگفته نماند که در سلوک پادشاهان صفوی با مسیحیان استثناهایی نیز وجود دارد. برای مثال دربارهء رفتار شاه طهماسب صفوی نسبت مسیحیان، در کتاب دکتر نوایی چنین می‏خوانیم: «آنتونی جن کین سون در روزهایی که خاطر پادشاه ایران سخت به فیصلهء کار سلطان بایزید مشغول بود، به حضور شاه طهماسب بار یافت. شرح دقیقی از این شرفیابی در سفر نامهء جن کین سون وجود دارد و از آنجا که می‏دانیم پس از آنکه سفیر نامهء الیزابت اول را تقدیم داشت و هدایا را پیشکش نمود، شاه طهماسب از وی پرسید که از کدام یک از شهرهای فرنگ هستی؟ آنتونی جواب داد که من از مردم شهر معروف لندن، از کشور آراستهء انگلستان هستم و از طرف علیا حضرت ملکهء آن کشور جهت بستن قرار دادهای دوستی و تحصیل اجازهء رفت و آمد بدون مزاحمت بازرگانان و مردم آن کشور مأموریت دارم. اما وقتی موضوع مذهب پیش آمد و جن کین سون گفت که پیرو مذهب عیسی مسیح هستم، شاه طهماسب فوراً گفت: «ما نیازی به دوستی با کافران نداریم، ای کافر» و از من خواست که از حضور وی خارج شوم. من از این خوشم آمد که با احترام تمام، در حالی که عدهء بسیاری از نجبا و سران دیگر او مرا مشایعت می‏کردند، خارج شدم. در همان حال، شخصی با سینی پر از خاک از عقب من روانه شد و در تمامی راه از داخل کاخ، از جلو شاه گرفته تا در حیاط، به هر کجا که قدم می‏گذاشتم برای تطهیر خاک می‏ریخت». (ایران و جهان، ج ۱، ص ۱۷۸ - ۱۷۹). در اینجا لازم است به این حقیقت نیز اشاره شود که اگر مسیحیان در دوران صفویه از موقعیتی ممتاز برخوردار بوده‏اند، دست کم یکی از علل آن انتساب اعضای این خاندان از سوی مادر به کیش مسیحیت است. دکتر نوایی در بارهء این انتصاب چنین نوشته است:«اوزون حسن از خاندان امپراتوران طرابوزان، که اصلاً ارمنی یونانی بودند، دختری گرفته بود به نام، کاترینا دسپینا. هم چنان که قره عثمان، جد اوزون حسن، نیز زنی از این خاندان گرفته بود. کلمهء دسپینا در یونانی به معنای دختر شاه، شاهزاده خانم و شاهدخت (پرنسس) است. کاترینا به شرط آنکه دیانت مسیحی خود را حفظ کند به خانهء اوزن حسن آمده بود. این زن که بسیار به مذهب مسیح دلبستگی داشت و هر روز مراسم عشای ربانی را به آیین کلیسای ارتدودکس یونانی، در حضور کشیشانی که به همین منظورهمراه او آمده بودند به جای می‏آورد، همچنان تا پایان عمر بر مذهب مسیح وفادار ماند و اوزن حسن با آنکه خود مسلمان بود، هرگز نخواست که وی را از مسیحیت به جانب اسلام آورد. در سالهای واپسین عمر، کاترینا از شوهر خود جدا شد و خویشتن را از حرمسرای سلطنتی و دسیسه‏ها و تحریکات زنان و خواجه سرایان رهایی بخشید و یکسره روی به خدا آورد و در شهر خرپوت که شوهرش عزلتگاه او قرار داده بود گوشهء عزلت گرفت و به پرستش پروردگار پرداخت و سر انجام نیز چون عمرش به سر آمد، در کلیسای سن جورجیو در شهر آمد(قره آمد \حمید) به خاک سپرده شد. کاترینا در خانهء اوزن حسن سه دختر آورد و یک پسر. بزرگ ترین دختران «مارتا» نام داشت و پسر «مقصود». مقصود راهمان شب فوت اوزون حسن یعنی شب عید فطر سال ۸۸۲ / ششم ژانویه ۱۴۷۸، برادران ناتنی به قتل رساندند (سفرنامهء ونیزیان، ص ۳۷۲ / ۳۷۳) و دو دختر کوچکتر، پس از شنیدن خبر قتل برادر خویش که بیش از بیست سال نداشت، بر جان خویش ترسیدند و بار سفر بستند و به حلب گریختند (ایضا ص ۲۷۳). اما دختر بزرگ‏تر که در تاریخ ایران اهمیت و شهرت فراوان دارد، همان مارتا نخستین دختر کاترینا و اوزون حسن است و آن دختر همان است که زن سلطان حیدر شده و اسماعیل، موسس سلسلهء صفویه، از بطن وی دیده به جهان گشوده است. مارتا در تواریخ صفوی به عالم شاه بیگم یا حلیمه بیگی آغا شهرت یافته و ظاهراً این زن نیز مانند مادر خویش دیانت مسیحی خود را تا پایان عمر حفظ کرده است. بنابر این شاه اسماعیل از جانب مادر خود از یک سو به امپراتوران ارمنی یونانی طرابوزان نسب می‏رساند و از سوی دیگر به ترکمانان آق قویونلو معروف به بایندریه». (ایران و جهان، ج ۱، ص ۱۴۵ - ۱۴۶).]صفحۀ ۱۴۸او که برای زیر فشار گذاشتن دشمن دیرینهء صفویان یعنی عثمانیها و نیز رونق بخشیدن به‏تجارت ایران و بیرون آوردن کشور از محدودیتهایی که عثمانیها اعمال می‏کردند، به اروپانیازمند بود، سیاست خوشرفتاری و دادن آزادی مذهبی به مسیحیان به ویژه به ارمنیان ساکن‏ایران و استقبال و پذیرش هیئتهای گوناگون مسیحی اروپایی را در پیش گرفت و از هیچ گونه‏کوششی در این راه دریغ نکرد. نشانه‏های چنین سیاستی از سوی شاه عباس در جاهای‏گوناگون و از جمله در نامه‏های رّد و بدل شدهء میان او و پادشاهان اروپایی و نیز فرامینی که درزمینهء رفتار با مسیحیان صادر کرده است به خوبی پیداست. او پس از دریافت نامهء پاپ کلمان هشتم و نیز به حضور پذیرفتن هیئت اعزامی از سوی‏وی، آنتونی شرلی[ . شرلی، سر آنتونی( ۱۵۶۸ - ۱۶۳۵ م / ۹۷۶ - ۱۰۴۴ - ۴۵ هـ) سرباز و نجیب زاده و سیاح و ماجرا جوی انگلیسی ومستشار نظامی و سفیر و فرستادهء شاه عباس یکم صفوی به دربار سلاطین اروپا... او مأموریت یافت تا به ایران آید و شاه عباس صفوی را به جنگ با دولت عثمانی و اتحاد با دول اروپا بر خلاف ترکان تشویق نماید و نیز برای تجّار انگلیسی از وی امتیازات مخصوص بگیرد. سرآنتونی به دربار شاه عباس آمد و در اصفهان فنون جنگی جدید را به سربازان ایرانی آموزش داد. سپس از سوی شاه عباس به سفارت اروپا اعزام شد که در مأموریت خود توفیقی نیافت و به ایران نیز باز نگشت... (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).] را از سوی خود به سفارت اروپا فرستاد و در اعتبار نامه‏ای که با وی همراه‏ساخت به شاهزادگان پیرو حضرت مسیح خاطر نشان کرد که شرلی عامل پیوند او با اروپائیان‏است؛ و چنین عنوان کرد که او از سالها پیش در آرزوی ایجاد ارتباط بوده است، اما اقدام‏شرلی است که زمینه این کار را فراهم آورده و موانع را از سر راه برداشته است. در پایان نامه‏نیز در ضمن برادرانه توصیف کردن رابطهء خود در بارهء وی چنین نوشته است: این مرد به رضای خودش به اینجا آمده و با صلاح دید خودش یکی از رجال درباری را به همراه‏او می‏فرستم[ . شرلی، سر آنتونی( ۱۵۶۸ - ۱۶۳۵ م / ۹۷۶ - ۱۰۴۴ - ۴۵ هـ) سرباز و نجیب زاده و سیاح و ماجرا جوی انگلیسی ومستشار نظامی و سفیر و فرستادهء شاه عباس یکم صفوی به دربار سلاطین اروپا... او مأموریت یافت تا به ایران آید و شاه عباس صفوی را به جنگ با دولت عثمانی و اتحاد با دول اروپا بر خلاف ترکان تشویق نماید و نیز برای تجّار انگلیسی از وی امتیازات مخصوص بگیرد. سرآنتونی به دربار شاه عباس آمد و در اصفهان فنون جنگی جدید را به سربازان ایرانی آموزش داد. سپس از سوی شاه عباس به سفارت اروپا اعزام شد که در مأموریت خود توفیقی نیافت و به ایران نیز باز نگشت... (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).]صفحۀ ۱۴۹رابطهء این نجیب زاده با من این است: از موقعی که در این سرزمین است، هر روز با او در یک‏ظرف غذا می‏خوریم و در یک جام مثل برادر شراب می‏نوشیم[ . ایران در زمان صفویه، تاج بخش، بی تا، بی نا، بی جا، ص ۱۰۲.]. آنگاه طی فرمانی به سراسرکشور در بارهء رفتار با مسیحیان در ایران چنین نوشت امر مطلق و اراده و میل ما است که ازامروز تمام قلمرو کشور ما بر روی تمام ملل مسیحی و تمام آنهایی که این مذهب را دارند بازباشد، به طوری که هیچ کس نتواند در هیچ حال با آنها اهانت آمیز صحبت کند و به پاس این‏دوستی که من با شاه زادگانی که پیرو مسیح هستند دارم به تمام تجار مسیحی برای تجارت وداد و ستد در تمام قلمرو کشور خودم اجازه می‏دهم بدون اینکه از طرف هیچ کس، حاکم، شاه‏زاده، خان و یا افسر و یا ازمتا بعین من هرچه باشد شغل و مقام آنها آزار ببین[ . همان، ص ۱۰۳.]. هدف شاه عباس از دادن این امتیازات در وهلهء نخست تشویق اروپائیان برای جنگ باعثمانی و در وهلهء دوم ایجاد روابط تجاری با آنان بود. اما او که از اعتراض روحانیان ایران‏نسبت به داشتن روابط دوستانه با مسیحیان بیمناک بود، در پاسخ به یکی از هیئت‏های‏اروپائی چنین گفت: من شخصا حاضرم که برای مسیحیان مقیم ایران کلیسا بسازم و خیلی خوشحالم که پیروان‏مسیح از هر دسته و طبقه به کشور من بیایند، اما رؤسای روحانی ایران مراقب من بوده و اگردست به ساختمان کلیسا بزنم ممکن است مرا از میان بردارند. ولی به عقیدهء من اگر شما جنگ‏را بر علیه ترکان عثمانی شروع کنید، می‏توانید بعداً در اصفهان [ و ] حتی در سایر شهرهای‏ایران کلیسا بسازید. روحانیان کشور من دیگر نمی‏توانند حرفی بزنند، زیرا من به آنها خواهم‏فهماند که در مقابل کمکی که بر علیه ترکها به من کرده‏اید چاره‏ای جز موافقت با شمانداشته‏ام[ . همان، ص ۱۰۹.]. اروپائیان که از ایجاد ارتباط با ایران منافع و هدفهای سیاسی، دینی و اقتصادی خودشان‏را در نظر داشتند، ضمن گسیل داشتن هیئتهای گوناگون سیاسی و مذهبی چنین وانموصفحۀ ۱۵۰می‏کردند که به سفارش ایران با عثمانیها در حال جنگ هستن[ . در نامهء فیلیپ سوم [پادشاه اسپانیا] به شاه عباس در این باره چنین می‏خوانیم: «نایب السلطنهء من از موفقیتهای‏بزرگی که شما بر علیه ترکان، دشمن مشترک خودمان، بدست آورده‏اید، شرحی به من نوشته است. من از این مسأله و همچنین از اعزام سفیری که برای حفظ دوستی و حسن رابطه‏ای که بین ما وجود دارد فرستاده شده بسیار خوشحال شدم. دوستی ای که امیدوارم سالها برقرار بماند تا اینکه این ترکها کاملاً تنبیه شوند. امیدوارم علاوه بر فتوحاتی که تا به حال نصیب اعلیحضرت شده است، این موفقیتها ادامه پیدا کند. قوای دریایی من در مدیترانه همیشه خساراتی وارد آورده و وارد خواهند آورد و من دستور می‏دهم که دایماً عملیات خود را با شدت هرچه تمام‏تر بر علیه ترکان ادامه دهند برای اینکه وعده‏ای که به اعلیحضرت داده‏ام انجام شده باشد». (ایران در زمان صفویه، ص ۱۱۵).] و حال آنکه در روابطشان‏با عثمانی تنها بر اساس تأمین هدفها و منافع خودشان رفتار می‏کردند. امّا اعمال این‏سیاست گرچه در کوتاه مدت به سود ایران بود، ولی در دراز مدت به زیان کشور ما تمام‏شد. اروپائیانی که در هر حال از ارتباط با ایران سود می‏بردند، پس از ورود به خلیج‏فارس هرگز آن را ترک نگفتند؛ تا آنکه سرانجام این منطقهء بسیار حساس سوق‏الجیشی به‏صورت جولانگاه نیروهای نظامی آنان به منظور فشار آوردن به مسلمانان و از جمله‏ایرانیان تبدیل گردد[ . با وجود این، تلاشهای شاه عباس صفوی در رونق بخشیدن به تجارت ایران؛ جلب سرمایه‏های خارجی و نیز ایجاد زیر بناهای لازم برای تسهیل امر بازرگانی داخلی و خارجی، مانند ساختن راه‏های مناسب کاروان رو، پلهای مستحکم بر روی رودخانه‏های خروشان و ساخت آب انبار در بیابانهای پهناور ایران و نیز بندر گاههای مناسب را نمی‏توان نادیده انگاشت. اگر حضور خارجیان در دوره‏های بعد به زیان ایران تمام شده است، البته گناهش به گردن شاه عباس نیست، زیرا هر حکمرانی که بخواهد به تجارت رونق بخشد باید اعتماد خارجیان را جلب و با آنان داد و ستد کند( ر. ک. سیاست و اقتصاد عصر صفوی، ص ۹۵ - ۱۱۵). ولی اقدامهای شاه عباس در گشودن پای خارجیهای مسیحی، تنها به جنبه‏های سیاسی و اقتصادی محدود نمی‏گردد و در تاریخ زندگی وی وقایعی نقل شده که نشان گر گرایش قلبی او به مسیحیت است؛ مانند حضور در کلیسا و دادن گوشت خوک و شراب به شرکت کنندگان در مراسم عید میلاد مسیح. آنتونیودوگوه‏آ، کشیش اسپانیایی و سفیر فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا در این باره می‏نویسد:«... فردای آن روز که عید نوئل بود، دو ساعت بعد از ظهر شاه با شاه زاده صفی میرزا و چند تن از درباریان و سران دولت، که منوچهر خان شاه زاده و امیر قسمتی از گرجستان و گروهی از همراهان وی از آن جمله بودند، به صومعهء ما آمدند... روز پیش هم چون یکی از کشیشان به او گفته بود که درین روز چنان که در پرتغال مرسوم است، ما خوکی می‏کشیم، دستور داد از خوکهایی که امیر گرجستانی برایش فرستاده بود و در دهکده‏ای نزدیک اصفهان نگه داشته بودند، برای ما فرستادند. این کار مایهء شکایت روحانیان و علمای اصفهان شده زیرا که شاه در ماه مقدس رمضان، بر خلاف قوانین اسلام رفتار کرده بود... سپس آنچه را که در کلیسا بود به دقت تماشا کرد و چون دید که بر پارچهء خاصی، بر بالای محراب حروف S.H.Jرا که معمولاً از آن نام عیسی اراده می‏شود، دوخته شده، پرسید که این حروف چیست و چه معنی دارد و چون توضیح داده شد، کاغذ و قلم و دوات خواست و به دست خود این حروف را نوشت و دوتا کرد و بر سینه روی قلب خود جای داد. ما امیدواریم که چون روزی هم روی قلب او صلیبی نهاده‏ایم، آن صلیب و این حروف بی اثر نباشد... پس از آن دستور داد که مقداری شراب به ما بدهند، و چون شراب آوردند به بهانهء اینکه«ببینیم شراب خوب است یا نه» تمام کسانی را که همراهش بودند، از کشوری و لشگری و مفتی و قاضی را مجبور کرد که قدری از آن بنوشند. سپس آهسته به من گفت:« وقتی به رم رفتی و به حضور پاپ رسیدی به او بگو که من چگونه روز رمضان با حضور قاضی و مفتی شراب آوردم و به همه نوشاندم. به او بگو اگر چه عیسوی نیستم لایق تقدیر و تمجیدم!». (از تاریخ بیاموزیم، محمود حکیمی، نشر خرم قم، ۱۳۷۰، ص ۱۲۸ - ۱۲۹).]صفحۀ ۱۵۱حضور و رقابت صلیبیها در خلیج فارس‏ پیش از کشف دماغهء امیدنیک و راه دریایی جدید برای رسیدن به هند و خاور دور، تجارت‏ادویه و ابریشم و ادویهء مشرق زمین از طریق خلیج فارس به دجله و سپس از بغداد و - بادیةالشام به بنادر سوریه در ساحل مدیترانه و از آنجا به اروپا حمل می‏گردید. از عوامل مهمی که‏موجب دگرگونی این وضعیت را فراهم آورد و تأثیر فراوانی در تاریخ خلیج فارس گذارد،تشکیل دولت ترکان عثمانی و استیلای آنان بر سواحل دریاهای سیاه، مرمره و مدیترانه و نیزبر مناطق شام و مصر و حجاز بود که با فتح قسطنطنیه به سال ۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م به اوج رسیدتعصب شدید ترکان نسبت به عیسویان تجارت عظیم میان شرق و غرب عالم را از رونق‏انداخت و در نتیجه کالاهای نفیس مشرق زمین در اروپا نایاب گردید. از این رو شماری ازبازرگانان اروپایی در سدد یافتن راههایی تازه برآمدند که از جمله آنها دریانوردان وبازرگانان پرتقال بودن[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژهء خلیج فارس.]. در حدود سالهای ۸۹۳ - ۴ هـ / ۱۴۸۸ - ۸۹ میلادی یکی از کارگزاران شاه پرتغال به نام‏کوویلیائو از هرمز دیدن کرد. پس از سفرهای دیاش (۸۹۱ هـ / ۱۴۸۶ م) و واسکودوگاما (۹۰۳- ۴ هـ / ۱۴۹۷ - ۹۸ م)، راه دریایی به هند گشوده ش[ . از این پس پادشاه پرتغال خود را «خداوند کشتیرانی و تجارت هندوستان، حبشه و عربستان نامید». (قائم مقامی،جهانگیر، مجموعه مقالات خلیج فارس، ج ۲، ص ۴۵۷).] و بازرگانی میان هند و اروپا از سر گرفته‏شد. به سبب نزدیکی خلیج فارس به پایگاههای پرتغالیها در هند و نیز تسلط نداشتن هیچ‏یکصفحۀ ۱۵۲از دولتهای ایران و عثمانی بر خلیج فارس پرتغالی‏ها به سرعت آن را به تصرف خوددرآوردند. آلفو نسو آلبو کرک[. ۱.AlfonsodeAlbuxurxue ] - در سال ۹۲۱ هـ / ۱۵۱۵ م هرمز را به تصرف در آورد و حاکم‏آنجا را ناگزیر به پذیرش تبعیت پرتغال کرد. از آن پس جزیرهء هرمز مدت صد سال در دست‏پرتغالیها بود و در طی این مدت امتیازهای بازرگانی و اقتصادی خلیج فارس نیز در انحصارآنان قرار داشت[ . ر. ک. تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۱۰۰ - ۱۰۲؛ رقابت قدرتها در خلیج فارس، ص ۴۱ - ۴۸.]. پس از تصرف بغداد به سال ۹۴۱ هـ / ۱۵۳۴م به دست ترکان عثمانی و نفوذ در احسا وقطیف، اینان نیز در خلیج فارس به اعمال نفوذ پرداختند، ولی در مقابل قدرت نظامی‏پرتغالی‏ها به ویژه قلعهء مستحکم آنان در هرمز ناگزیر به عقب نشینی گردیدن[ . همان.]. برای مدتی که پرتقال به تصرف اسپانیا در آمد، سیادت خلیج فارس نیز به آن دولت انتقال‏یافت و حاکم پرتغالی هرمز نیز تابع اسپانیا شد. اما پس از شکست تجهیزات اسپانیا به سال‏۱۵۸۸ م، بازرگانان هلندی و انگلیسی به آبهای هند راه یافتند و شرکتهای انگلیسی و هلندی‏هند شرقی تأسیس گردید. شرکت انگلیسی در سورات (بندری هندی) متوجه ایران شد؛ چراکه به سبب زمستانهای سرد ایران، امکان فروش پارچه‏های پشمی در آنجا بیشتر بود. علاوه‏بر آن به سبب جنگهای ایران و عثمانی راه صدور بر روی ابریشم ایران نیز بسته شده بو[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی؛ نبرد قدرتها در خلیج فارس، ص ۴۸؛ تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۱۰۵ - ۱۰۶.]. پس از پایان یافتن جنگهای هفت ساله میان انگلستان و فرانسه و چشم پوشی این‏کشورها از مستملکات خود در هند شرقی به سود انگلستان، به دلیل اهمیتی که خلیج فارس‏در ارتباط میان انگلستان و هندوستان داشت، انگلیسیها در صدد بر آمدند تا به هر شکل‏ممکن این منطقه را زیر سلطهء خود در آورند. آمدن برادران شرلی به دربار ایران، راه انگلیسهارا برای حضور در خلیج فارس هموار ساخت. آنان با یاری دادن به ایران در جنگ با عثمانی،از طریق ساختن توپخانه، اعتماد شاه را به خود جلب کردند و به دنبال آن ایران موفق شد درسالهای ۱۶۰۲ م و ۱۶۱۵ م، پرتغال را به ترتیب از بحرین و هرمز نیز بیرون براند. پس از آنصفحۀ ۱۵۳بود که نمایندگان کمپانی هند شرقی فرمان شاه عباس را برای انجام فعالیت تجاری در ایران‏دریافت داشتند. در سال ۱۶۱۹ م ایرانیها بندر رأس الخیمه را در ساحل جنوبی خلیج فارس به‏تصرف در آوردند؛ و سرانجام در عملیات مشترک ایران و انگلیس در سال ۱۶۲۲ م جزایرهرمز و قشم به تصرف کامل ایران در آمد و پرچم پرتغال پس از یک قرن به زیر کشیده شد. ازآن پس انگلیسیها مرکز تجارت و کشتیرانی خود را به بندر عباس منتقل کردن[ . نبرد قدرتها در خلیج فارس، ص ۵۰ - ۵۳؛ نیز ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژه خلیج فارس.]. دیگر قدرتی که در خلیج فارس به فعالیت پرداخت، کشور هلند بود. هلندیها که خود تاسال ۱۵۹۵ م مستعمرهء اسپانیا بودند، در اوایل قرن هفدهم به یک قدرت مهم دریایی تبدیل‏شدند؛ و در سال ۱۶۲۳ م شرکت هلندی هند شرقی توسعهء خود را در خلیج فارس آغاز کرد.آنها توانستند با کمک «ویس نیخ[. ۱.HuybertVisnich ]» و یک نقاش هلندی به نام «فان هاسلت[.۲.SanVanHasselt ]» که در دربار.شاه عباس به سر می‏برد، امتیاز فعالیت تجاری را در خلیج فارس به دست آورند. آنان پس ازدایر کردن دفاتر تجاری در بندر عباس و اصفهان، با سوء استفاده از ضعف شاه عباس دوم‏صفوی، موقعیت خود را استحکام بخشیدند و سر انجام در سال ۱۶۵۲ م به حضور انگلیسیهادر خلیج فارس و نیز فعالیت تجاریشان در بندر عباس پایان دادند. تا آنکه سرانجام در سال‏۱۷۶۵ م در برابر فشار ایرانیها ناچار خلیج فارس را ترک گفتن[ . همان، ص ۵۳ - ۵۸؛ نیز ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژهء خلیج فارس.]. پس از عقب نشینی هلندیها از خلیج فارس، بار دیگر انگلیسیها در خلیج فارس به دخالت‏پرداختند. پالمرستون، وزیر خارجهء وقت انگلستان در اوایل سال ۱۸۳۸ م دربارهء استراتژی‏این کشور در خلیج فارس چنین اعلام داشت: ما موظف هستیم خلیج فارس را تحت سلطهء نیروهای دریایی خود در آوریم. به طوری که هیچ‏قدرت دیگری قادر به رقابت با ما نباشد. ولی در عین حال عملی ساختن این منظور نباید ازلحاظ مادی برای ما گران تمام شو[ . تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۲۶۴.]. صفحۀ ۱۵۴در اجرای این سیاست در سالهای ۱۸۴۳ م و ۱۸۵۲ م میان انگلستان و کشورهای حوزهءخلیج فارس قراردادهایی به امضا رسید که تسلط کامل بریتانیا را بر این منطقهء استراتژیک‏تأمین و تضمین می‏کرد. انگلستان در طول دوران حضور خود در خلیج فارس پیوسته درامور داخلی ایران دخالت می‏کرد و چندین بار مناطق ساحلی ایران را به اشغال درآورد. درمنازعهء میان ایران و عثمانی - بر سر اروند رود - به نفع عثمانی این کشور وارد عمل گردید؛ وهیچ گاه اجازه داشتن ناوگان دریایی نیرومندی را به ایران ندا[ . همان، ص ۲۶۶ - ۳۴۱.]. برای نمونه پس از آنکه امیر کبیر تصمیم به ایجاد ناوگان دریایی کوچکی در خلیج فارس‏می‏گیرد، شیل - وزیر مختار انگلیس - در گزارشی به وزیر خارجهء انگلستان موضوع را با اودرمیان می‏گذارد؛ و در ارز یابی خودش انجام چنین کاری را به زیان انگلستان نمی‏بیند. اماپاسخی که در نهایت از وزیر خارجه - پالمرستون - دریافت می‏کند چنین است: به شما دستور می‏دهم که به اطلاع امیر نظام برسانید که دولت انگلستان نمی‏تواند با پیشنهادوی راجع به تحصیل کشتیهای منظور موافقت نمای[ . امیر کبیر و ایران، آدمیت، فریدون، انتشارات خوارزمی، چاپ پنجم، تهران، ص ۳۰۳ (به نقل از انگلیس، ۱۵۷ / ۶۰ پالمرستون به شیل، ۱۱ فوریه ۱۸۵۱).]. باری بریتانیا همچنان قدرت برتر و مسلط منطقهء خلیج فارس بود؛ تا آنکه وقوع جنگ‏جهانی دوم و نیز وقوع رویدادهایی مانند ملی شدن نفت در ایران (۱۹۵۱)، کودتای عراق‏(۱۹۵۸) و استقلال کویت (۱۹۶۱) موجب محدودیت نفوذ این کشور گردید و به دنبال آن‏پالمرستون - وزیر خارجهء وقت بریتانیا - اعلام کرد که این کشور از خلیج فارس بیرون‏خواهد رفت[ . سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۳۰، به نقل از nierof'tcudnocfoecruoseht'nannekeyroeG۱۱۰.p۱۹۴۷yluj'xxxycilop ]آمریکا در خلیج فارس‏جایگاه ایران در حوادث اخیر خلیج فارس‏ از ظاهر قضایا و حوادث حدود دو دههء اخیر منطقه چنین بر می‏آید که در جنگهای خلیج‏فارس جمهوری اسلامی ایران نه تنها زیان ندیده بلکه سود هم برده است[ . نگاه اعراب به ایران، فهمی هویدی، ترجمهء دکتر مسعودهء شریعت باقری، نشر دانژه، تهران، ۱۳۸۰، ص ۱۵.]. چنین برداشتی دصفحۀ ۱۶۲نگاه نخست درست هم به نظر می‏رسد؛ چرا که طی این جنگها بزرگ‏ترین و خطرناک‏ترین‏دشمن جمهوری اسلامی یعنی رژیم بعث عراق به ریاست صدام حسین سرنگون گردید و بااز میان رفتن این مانع بزرگ روابط ایران با همسایگانش نیز رو به بهبودی نهاده است. ولی ژرف‏نگری در حوادث اخیر ما را به سوی حقایق دیگری رهنمون می‏گردد که‏مهم‏ترینشان اینهاست: ۱. آمریکا به عنوان پرچمدار تمدن غربی در صدد است تا علاوه بر چیرگی سیاسی واقتصادی در منطقه، به فرهنگ مردم نیز چهره‏ای غربی ببخشد؛ و این با هدف جمهوری‏اسلامی که در صدد است تا مسلمانان را به سوی فرهنگ اصیل خودشان سوق دهد، درتعارض است. به همین دلیل است که از دیدگاه دولتمردان آمریکا نظام جمهوری اسلامی درایران به هر صورت ممکن باید از میان برداشته شود. چنان که وقتی هنری کسینجر ازبرناردلوئیس - از استادان و پژوهشگران اسلام و خاور میانه - سئوال کرد:«آیا ایجاد تغییرات‏در خاورمیانه مستلزم گفت و گو و تعامل میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران‏است؟[ . طرح خاورمیانهء بزرگ‏تر، حسن حسینی، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصرتهران، ۱۳۸۳، ص ۲۸ - ۳۰.]، او با صراحت پاسخ داد: «به طور یقین خیر». این ضدیت با نظام جمهوری اسلامی‏ایران به ویژه پس از حادثهء یازده سپتامبر، شدت بیشتری یافته است چنانکه الیوت کوهن -استاد و مدیر بخش مطالعات جان هاپکینز در واشنگتن - ضمن پیشنهادهای خود به دولت‏بوش می‏گوید: ایالات متحدهء آمریکا باید از حاکمیت آزاد، مدرن و متعادل در جهان اسلام حمایت به عمل‏آورد. سرنگونی و تغییر رژیم جمهوری اسلامی ایران به میزان نابودی و اضمحلال بن لادن‏اهمیت دارد، چرا که این تنها و نخستین مدل و الگوی انقلابی و اسلامی در میان دولت - ملتهابه شمار می‏آید و جایگزین نمودن آن با دولتی سکولار و متعادل بسیار مهم است[ . همان، ص ۷۶.]. ۲. آمریکا در صدد است تا قدرتهای منطقه‏ای خلیج فارس را تضعیف و به خود وابسته‏کند و تنها قدرت برتر منطقه خودش باشد، در حالی که جمهوری اسلامی معتقد است که‏صفحۀ ۱۶۳حضور بیگانگان و از جمله آمریکا در خلیج فارس موجب نا امنی است و امنیت منطقه باید به‏وسیلهء کشورهای خود منطقه تأمین گردد. ۳. آمریکا در صدد است تا مبارزهء اسلامی از هر نوعی - حتی مبارزهء فلسطینیهای‏ستمدیده در مقابل رژیم صهیونیستی - را تروریسم قلمداد کند و با این بهانه افکار جهانیان رابر ضد مسلمانان بسیج کند، در حالی که جمهوری اسلامی از مبارزه ملل اسلامی برای احقاق‏حقوق حقّه شان پشتیبانی می‏کند و میان عمل تروریستی - که در نظرش محکوم است - و دفاع‏از خود تفاوت قائل است. ۴. یکی از استراتژیهای کلی آمریکا پشتیبانی از رژیم غاصب صهیونیستی است و بر همهءاقدامهای سرکوب گرانهء صهیونیستهای جنایتکار مهر تأیید می‏زند؛ و همهء حقوق فلسطینیان‏را نادیده می‏انگارد. در حالی که جمهوری اسلامی، اسرائیل را رژیمی نامشروع، غاصب وجنایتکار می‏داند و پشتیبانی از حقوق غصب شدهء فلسطینیان را وظیفهء همهء انسانهای آزاده وبه ویژه مسلمانان می‏داند. ۵. جمهوری اسلامی ایران استفاده از انرژیهای نوین و از جمله انرژی هسته‏ای را حق‏طبیعی و قانونی خود می‏شمارد، در حالی که آمریکا دستیابی ایران به فناوری هسته‏ای را حتی‏با هدفهای صلح‏آمیز نمی‏پذیرد و با آن مخالفت می‏ورزد و در صدد است تا به هر شکل‏ممکن از دستیابی ایران به این انرژی جلوگیری کند. ۶. ایران برای خود رسالتی اسلامی - جهانی قائل است. آمریکا نیز برای خودش رسالتی‏جهانی قائل است و بر این باور است که نظام مبتنی بر لیبرال دموکراسی غربی بهترین نوع‏نظامهای سیاسی است و همهء جهانیان باید خود را با معیارهای آن تطبیق دهند. این دو رسالت‏به طور کامل در مقابل هم قرار دارند و در واقع به تعبیر هانتینگتون نظامی با خدا در مقابل‏نظامی بی‏خدا قرار گرفته است[ . برای آگاهی در بارهء چگونگی رویارویی تمدن غرب در مقابل جوامع کنفوسیوسی و اسلامی ر. ک. برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، هانتینگتون، ساموئل پی، ترجمهء محمد علی رفیع حمیدی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران ۱۳۷۸، فصل یکم «عصر جدید سیاست جهانی».]صفحۀ ۱۶۴توجه به نکات یاد شده ملهم این حقیقت است که پس از حملهء آمریکا به عراق و اشغال‏این کشور با همدستی چند کشور دیگر اروپایی و غیر اروپایی فاصلهء مکانی دو نیروی متضادیعنی ایران و آمریکا از راه زمینی بسیار کوتاه شده است؛ و در صورتی که ژرف‏اندیشی وآینده نگری بر استراتژیهای طرفین حکمفرما نباشد، نه تنها امنیت منطقه خلیج فارس بلکه‏امنیت جهانی به خطر خواهد افتاد. صفحۀ ۱۶۵۱. فتح قسطنطنیه (۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م) فتح قسطنطنیه که به دست سلطان محمد فاتح انجام گردید، هر چند کاری بزرگ به شمارمی‏آمد ولی برای دولت عثمانی از نظر نظامی و پیشروی در اروپا ارزش چندانی نداشت، چراکه آنان توانسته بودند از راه خشکی در قارهء اروپا پیشروی کنند و بخشهای گسترده‏ای را به‏تصرف در آورند. ارزش این کار از دو جنبهء دیگر بود؛ نخست آنکه پس از فتح این بندر مهم،دست اروپائیان از شرق دریای مدیترانه کوتاه شد و از آن پس ناگزیر باید در سواحل غربی آن‏از خود دفاع می‏کردند و نیز از مناسب ترین راه بازرگانی میان اروپا و سرزمینهای شرقی، «راه‏ابریشم» و «جادهء ادویه» محروم گردیدن[ . ر. ک. ایران در زمان صفویه، تاج بخش، بی جا، بی تا، بی نا، ص ۸۳؛ خلیج فارس و مسایل آن، الهی، همایون، نشر اندیشه و قومس، تهران، ۱۳۶۸، ص ۲۷.]. دوم اینکه دستگاه پاپی یک دورهء هفتاد سالهء تلاش و تبلیغ را آغاز کرد، به طوری که آزاد سازی‏قسطنطنیه برای مسیحیان همانند آزاد سازی بیت المقدس به یک آرمان مقدس تبدیل ش[. ۱.Thecrusades،p۵۳۲ ].. صفحۀ ۱۴۲سقوط قسطنطنیه پایهء تحولی بزرگ و جهانی گردید. اروپائیان که پس از بسته شدن‏مسیر قسطنطنیه و نیز نا امن بودن راه اسکندریه و دریای سرخ ناگزیر، برای اموربازرگانی، باید راه مخاطره‏آمیز دریای سیاه و روسیه را در پیش می‏گرفتند، به اندیشهءیافتن راهی تازه فرو رفتند که هم مسیر تجارتشان باز شود و هم از آن طریق مسلمانان رااز پشت دور بزنند هر چند که اندیشهء ایجاد یک ناوگان دریایی در اقیانوس هند و محاصره‏مسلمانان در درون خشکی‏ها به سالها پیش از فتح قسطنطنیه باز می‏گردد. پروفسور وات‏در این باره می‏نویسد: اروپائیان غربی پس از قرن دوازدهم میلادی آگاهی روشنی از قدرت دولتهای اسلامی به طوراعم داشتند. رهبران آنها به شرایط بسیار پیچیده و استراتژیکی فکر می‏کردند و دریافته بودندکه امکان ایجاد استحکاماتی در فلسطین و سوریه برای آنان وجود ندارد، مگر اینکه آسیای‏صغیر و یا مصر تحت سلطهء آنان قرار گیرد. شاه لویی فرانسوی با پیاده شدن در مصر در سال‏۱۲۴۹ م و نیز لشکر کشی او به تونس در سال ۱۲۷۰ م یک چنین افکاری در سر داشت درحوالی سال ۱۳۱۳ م گیوم آده، راهب مسیحی که از ایران، هند و اتیوپی دیدن کرده بود کتابی‏تحت عنوان "sidnapritxesonecarasodomeD" (ریشه کن کردن مسلمانان) نوشت ودر آن میان به چیزهای دیگر علاوه بر لزوم ایجاد ناوگان مسیحی در اقیانوس هند اشاره کرد.فکر مسائل استراتژیکی گسترده برای گرفتن بیت المقدس در میان مورخین جنگهای صلیبی‏قرن چهاردهم میلادی نظیر رومن لول (llulnamoR) ، مارینو سانودو (odunasoniraM) و فیلیپ دومزیه (sereizemedpilihP) هنوز وجود داشت. از این رو حتی در زمانی که‏قدرتمندان واقعی، فکری برای تحقّق آن در سر نداشتند مفهوم جنگ صلیبی تبلیغ‏می‏گردی[ . تأثیر اسلام در اروپا، ص ۹۹.]. گیوم آده که برای نخستین بار پیشنهاد ایجاد ناوگانی دریایی در اقیانوس هند را به‏صلیبیها داد، کشیشی بود از فرقهء دومی‏نیکن که در سال ۱۳۱۴ م ۷۱۴ / هـ به ایران آمد و دربازگشت پیشنهاد ایجاد سراسقفی در شهر سلطانیه را به پاپ داد که مورد تصویب قراصفحۀ ۱۴۳گرفت. خود او نیز در سال ۱۳۲۲ م / ۷۲۲ هـ به عنوان مطران[ . مطران: بزرگ و مهتر ترسایان...(لغتنامهء دهخدا).] سلطانیه[ . این شهر (نزدیک زنجان) در سال ۷۰۴ هـ به وسیلهء اولجایتو، هشتمین پادشاه ایلخانان - بنا گردید و از سوی وی به پایتختی برگزیده شد. اولجایتو در کودکی به میل مادرش غسل تعمید کرده و نیکلاس لقب یافته بود. در جوانی به خواست همسرش اسلام آورد؛ اما اختلاف مذاهب اسلامی وی را دچار شک و تردید کرد، تا آنکه سرانجام به تشیّع گروید، اولجایتو با خاقان مغولستان و همچنین با پاپ و سلاطین فرنگستان روابط دوستانه داشت و آنها چون از تردد خاطر وی در مذاهب اسلام اطلاع یافته بودند وی را مخالف اسلام می‏پنداشتند و به مخالفت با پیروان محمد(ص) ترغیب می‏نمودند. (دایرة المعارف فارسی) ] بر گزیده شد واقامتش در ایران تا سال ۱۳۲۴ م ادامه یافت. او دربارهء تشکیلات مسیحی و نیز نواحی‏گوناگون مشرق زمین اطلاعاتی جامع گرد آورد. بر پایهء پیشنهاد او بود که پاپ مقرّرداشت همهء اسقفهای ایران از فرقهء دومی‏نیکن و اسقفهای چین از فرقهء فرانسیسکن‏باشند. گیوم آده در مسیحیت بسیار متعصب بود. او با اسلام که مانع گسترش مسیحیت‏شده بود به شدت دشمنی می‏ورزید و به مسلمانان به چشم کینه و نفرت نگاه می‏کرد. وی‏در پایان مأموریتش در ایران در کتابی که پیشتر گفته شد دیدگاههای خود را در بارهءپادشاهان مسیحی و تصرف سرزمینهای اسلامی شرح داد. در همان دوران مسیحیانی‏بودند که با ایران دوستی و داد و ستد داشتند و به مسلمانان اسلحه می‏فروختند. آده آنان راسخت نکوهید و «پسران تبهکار کلیسا» خواند. طبق نقشه‏ای که او طراحی کرد، در گام‏نخست برای سرکوب مسلمانان باید از تجارت ژن (جنوا \بندری در ایتالیا) و مسیحیان‏اسکندریه - پسران تبهکار کلیسا - و کمک آنان به پادشاه مصر با سلاح و سرباز جلوگیری‏می‏شد. گام دوم تصرف قسطنطنیه بود، چرا که یوناییها همواره با جنگهای صلیبی‏مخالف بودند و امپراتوران بیزانس با سلاطین مصر روابط دوستانه داشتند. گام سوم این‏بود که باید جلوی تاتاران دشت قبچاق که از بیم ایلخانان مغول با ممالیک مصر طرح‏دوستی ریخته بودند گرفته می‏شد؛ و گام چهارم تمرکز ناوگانی مسیحی در اقیانوس هندیا خلیج فارس بود که از رفت و آمد کشتیهای تجاری هند به مصر جلوگیری کند. او ازاروپائیان خواست که برای صرفه جویی در کار، چند کشتی به یاری پادشاه ایرانصفحۀ ۱۴۴(اولجایتو) در قشم و هرمز اعزام کنن[ . ر. ک. ایران و جهان، ج ۲، ص ۶۱ - ۶۲. لازم به یادآوری است که فکر حمله به ممالیک مصر از راه خلیج فارس به‏وسیلهء مارینوسانودو ابراز شد و ارغون نیز در این باب در سال ۶۸۹ هـ بنابر گفتهء ابن عبری نهصد دریا نورد جنوایی را برای ساختن کشتی استخدام کرد و آنان نیز از طریق دجله به بغداد آمدند و به کار پرداختند، اما یکی از آنان به مسجدی بی‏حرمتی کرد و این امر موجب آشوب و بلوا گردید و هنگامی هم که کار ساختمان کشتیها پایان گرفت، باز بین دریانوردان جنوایی نزاع درگرفت و جمعی از آنان در این نزاع کشته شدند و طرح ارغون بی‏حاصل ماند.]۲. آغاز دوران استعمار و اهمیت ژئو پولیتیکی خلیج فارس‏ با پایان یافتن دور نخست جنگهای صلیبی و عقب نشینی اروپائیها از سرزمین فلسطین،قرون وسطی و دوران تاریک اروپا نیز پایان پذیرفت و عصر رنسانس ادبی و صنعتی آغازگردید. پس از رنسانس و در سایهء اکتشافات و اختراعات خارق العادهء علمی، اروپائیان ازچنان قدرتی برخوردار گشتند که می‏توانستند در سرزمینهای دوردست و ماورای بحار برای‏خود امپراتوریهای مستعمراتی ایجاد کنند. پرتغال، اسپانیا، انگلستان، فرانسه و هلند در شمارنخستین کشورهایی بودند که در صدد کشف و تصرف سرزمینهای ناشناخته و مناطق زرخیزجهان بر آمدند و مناطق وسیعی را در آفریقا، آسیا و شبه قارهء هند زیر یوغ استعمار خود درآوردند و بر سر منابع سرشار و منافع کلان آنها با یکدیگر به ستیز و رقابت پرداختند. از جمله‏سرزمینها و مناطق بسیار مهم و استراتژیکی مورد توجه استعمارگران قرار گرفت، کشورایران و به ویژه خلیج فارس بود که شاهراه میان اروپا و شبه قارهء هند و به‏طور کلی گذرگاه‏خاور زمین به شمار می‏رفت[ . ر. ک. نبرد قدرتها در خلیج فارس، ص ۴۱ - ۸۴.]. آلبوکرک مهاجم پرتغالی به منطقهء اقیانوس هند و خلیج فارس در سال ۸۸۶ هـ (۱۵۰۷ م)در بارهء اهمیت خلیج فارس می‏گوید: هر دولتی که بر سه تنگهء هرمز باب المندب و مالاکا تسلط داشته باشد بر جهان مسلط خواهد بو[ . خلیج فارس و مسایل آن، ص ۱۱۱.]. دیوید نیوسام، معاون سیاسی وزارت خارجه آمریکا در خصوص اهمیت خلیج فارس ازنظر اقتصادی و استراتژیکی گفته است: صفحۀ ۱۴۵اگر جهان دایره‏ای باشد که بخواهیم مرکز آن را بیابیم، به خوبی می‏توان توجیه کرد که این مرکزخلیج فارس است. برای ثبات و سلامت جهان امروز جایی به اهمیت خلیج فارس وجود ندار[ . علایق و استراتژی ابرقدرتها در خلیج فارس، ص ۱۹.]. این اهمیت استراتژیک خلیج فارس آن را به صورت میدانی برای حضور رقابت‏آمیزقدرتهای استعماری در آورد. پرتغالیها، هلندیها، فرانسویها و روسها هر یکی چیرگی بر این منطقه را برای سیاستهای‏استعماری خود در خاور زمین ضروری یافتند. با شکست فرانسویها در جنگهای ناپلئون،انگلیسیها، روسها، عثمانیها و ایرانیان، همزمان یا یکی پس از دیگری، رقبای اصلی در منطقه‏شدند. محیط سیاسی که هر یک از این قدرتها در منطقه آفریدند، به ویژه محیطی که‏انگلیسیها نزدیک یک قرن و نیم در منطقه فراهم آوردند، همراه با زندگی اقتصادی که بر گردصید و بازرگانی مروارید دور می‏زد و بعدها جای خود را به زندگی اقتصادی متّکی به تولید وبازرگانی نفت داد، همه به صورت پدیده هایی از یک محیط متمایز در آمدند و آن محیط را جدااز محیطهای اطراف، شخصیتی ویژه و متمایز از دیگران دادند. محیطی که با اطمینان‏می‏توان «منطقهء ژئوپلتیک خلیج فارس» نامش دا[ . ایده‏های ژئوپولتیک و واقعیت‏های ایرانی، مجتهد زاده، پیروز، نشر نی، تهران، ۱۳۷۹، ص ۳۳۶.]۳. اهمیت تجاری و ارزشهای اقتصادی خلیج فارس‏ خلیج فارس به عنوان شاهراه، بندر و بار انداز تجارت میان شرق و غرب دنیا از دیر باز نزداقوام عیلامی، آشوری، بابلی، کلدانی، فنیقی، ایرانی و سرانجام ملل اروپایی حایز اهمیت ویژه بوده‏است. آغاز شهرت جهانی خلیج فارس به دوران اسکندر مقدونی می‏رسد که با پیمودن آبها و نیزمناطق ساحلی این خلیج، ارزش تجاری و جایگاه نظامی آن را برای جهانیان آشکار ساخت[ . ر. ک. تاریخ ایران باستان، پیرنیا، حسن. دنیای کتاب، تهران ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۱۸۸۵ - ۱۸۸۶؛ تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۱، ۳؛ خلیج فارس، دلدم، ص ۱۷ - ۲۸.]صفحۀ ۱۴۶جزیرهء هرمز که در سفرنامه‏های جهانگردان از آن به عنوان «جزیرهء گنج» یاد شده به عنوان‏بندری تجاری و پایگاهی نظامی در نزد دریانوردان، بازرگانان و سیاستمداران بسیاربا اهمیت بوده است. به ویژه آنکه این جزیره مرکز تولید غلّات، نیشکر، انگور و نیل بوده واسبهای اصیل و گران قیمت پرورش یافته در آن به هندوستان صادر می‏شده است. درسفرنامه‏ها و نوشته‏های کسانی چون ابن بطوطه، - جهانگرد معروف عرب مراکشی - ،مارکوپولو - شاهزادهء ونیزی - و نیز کاموئنس - شاعر پرتغالی و میلتون - شاعر انگلیسی - ازهرمز به عنوان مرکز تجاری زیبا، پر رونق و پر کالا یاد شده است؛ و بالاتر از همه اینکه‏گفته‏اند: «اگر جهان انگشتری باشد، هرمز نگین است که بر آن می‏درخشد[ . ر. ک. خلیج فارس، دلدم، ص ۳۱ - ۳۲.]. وجود مروارید در سواحل بحرین، از دیگر عوامل رونق تجارت در خلیج فارس بوده‏است. صنعت صید مروارید تا پیش از سال ۱۳۴۸ ش که مرواریدهای ژاپنی رواج یافت یکی‏از جاذبه‏های بزرگ تجاری را تشکیل می‏داده است[ . ر. ک. دایرة المعارف مصاحب.]۱. دلایل حضور آمریکا در خلیج فارس‏۲. زمینه‏های حضور آمریکا گذشته از انگیزه‏ها و عوامل سیاسی و اقتصادی که موجب کشانده شدن پای ابرقدرتها و دررأس آنها آمریکا به خلیج فارس گردیده، «اختلافهای ارضی» به ضمیمهء جاه‏طلبی برخی‏کشورهای منطقه زمینه ساز حضور آمریکا در خلیج فارس بوده است. در حالی که برخی ازاین اختلافها حل شده‏اند، برخی دیگر به صورت فعّال و یا گهگاه فعّال امنیت منطقه را درمعرض خطر جدّی قرار داده‏اند[ . رویدادهای چند دههء اخیر گواه آن است که خطرناک‏ترین حوادث را اختلافهای ارضی عراق با همسایگانش رقم زده است. این کشور ظرف دو دهه دو کشور همسایه‏اش را به طور گسترده مورد تجاوز قرار داده است. بار نخست در سال ۱۹۸۰ م بود که ارتش عراق به قصد تصرف بخشهای وسیعی از غرب و جنوب غرب ایران به ویژه استان خوزستان به ایران حمله کرد؛ و بار دوم حملهء این کشور به کویت در سال ۱۹۹۱ م بود. این توسعه طلبیها که به بهانه‏های واهی اختلافهای ارضی صورت گرفت، چنان گسترده بود که اوّلی موجب جنگی هشت ساله و دومی عامل حضور نیروهای بین المللی به رهبری آمریکا در منطقه گردید. سرانجام نیز کشور عراق به ریاست صدام حسین به چنان موضعی در افتاد که ایالات متّحده به طور مستقیم و با بهانهء مبارزه با تروریسم آن را مورد حمله قرار داد و اشغال کرد.(برای آگاهی دربارهء میزان فعالیّت اختلافهای ارضی کشورهای منطقه ر. ک. «اختلافات ارضی عامل بی ثباتی خلیج فارس»، سید فاروق، حسنات، ترجمهء محمد باقر نصیری، مجموعهء مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس، ج ۵، ص ۸۵ نیز ر. ک. ناپایداری مرزها در خلیج فارس، همان، ص ۱۷۵).]صفحۀ ۱۵۸۳. سیاستهای آمریکا در خلیج فارس‏۱ - ۱. مقابله با نفوذ شوروی: قدرت فزایندهء آمریکا پس از جنگ دوم جهانی به این کشورامکان داد که در بیشتر نقاط دنیا حضور یابد؛ و مبارزه با کمونیسم و جلوگیری از نفوذشوروی و ایجاد موانع امنیتی بر گرد این رقیب قدرتمند اقتضا می‏کرد که ایالات متحده برحوزهء خلیج فارس پنجه افکند. ۲ - ۱. انرژی و وجود منابع بسیار بزرگ نفت در زیر بستر خلیج فارس؛ آمریکا که تا پیش ازسال ۱۹۴۸ م یکی از صادر کنندگان نفت بود، از آن پس به وارد کننده تبدیل گشت و دلیل آن‏صفحۀ ۱۵۶ارزانی نفت بود. در این میان نفت حوزهء خلیج فارس بیشترین سود را برای آمریکاییها در برداشت ولی ایالت متحده هدفهای خود را فراتر از برآوردن منافع شخصی وانمود می‏کرد و به‏گونه‏ای خود را متعهّد می‏دانست که جریان نفت را به سود کشورهای غربی و کل جهان‏صنعتی به طور مستمر حفظ کن[ . ویلیام راجرز - وزیر خارجهء اسبق آمریکا - در گزارش ۲۶ مارس ۱۹۷۱ خود در بارهء سیاست خارجی آمریکا متذکر شد:«شبه جزیرهء عربستان، عراق و ایران در حدود دو سوم ذخایر شناخته شدهء نفت جهان را دارا می‏باشند. استفاده از این نفت در شرایط مناسب سیاسی و اقتصادی برای کشورهای متحد ما در اتحادیه آتلانتیک و سایر کشورهای اروپای غربی و ژاپن واجد کمال اهمیت است.(اسدیان، امیر، علایق و استراتژی آمریکا در خلیج فارس، مجموعه مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، تهران، ۱۳۶۸، ص ۷۰).]۳ - ۱. سلطهء کامل بر منطقه؛ هر چه بر عمر حضور آمریکا در خلیج فارس می‏گذشت،انگیزه‏های حضورش نیز قوی‏تر می‏گردید و ابعاد تازه‏تری می‏یافت تا آنکه سرانجام درقالب سیاست سلطهء کامل بر منطقه نمودار گشت. ریچارد مورفی گفته است: ما در خلیج فارس تنها برای دفاع از کشورهای کوچک خلیج فارس حضور نداریم. هدف ماتضمین دسترسی اقتصادهای جهانی به نفت خلیج فارس است. ما در این مورد به صدام اعتمادنکردیم و به ایران نیز نخواهیم کرد. ما می‏خواهیم سلطهء خود را در خلیج فارس تداوم بخشیم[ . سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، امیر اسدیان، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، ۱۳۸۱، ص ۱۳۹.]۴ - ۱. بهره برداری از بازار بزرگ اقتصادی؛ کشورهای حوزهء خلیج فارس با برخورداری ازدرآمدهای سرشار نفت یکی از سود آورترین بازارهای جهانی به ویژه برای کشورهای‏غربی هستند. در حقیقت در آمد نفتی این کشورها با صاحبان تکنولوژی غرب دست به‏دست می‏شود؛ زیرا با توجه به شرایط و فضای سیاسی حاکم بر منطقه، اینان ناگزیرند آنچه راکه از راه صدور نفت کسب کرده‏اند؛ برای خریدهای تسلیحاتی شان هزینه کنند و در نتیجه‏دلارهای نفتی به جای اصلی خود یعنی کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا باز می‏گردد. یکی دیگر از علایق اقتصادی آمریکا در منطقه، سرمایه گذاری دلارهای مازاد نفتی کشورهای‏عرب منطقه در بلوک غرب به خصوص آمریکا می‏باشد. به عنوان نمونه، عربستان و کویت‏مقادیر هنگفتی از ذخایر و پس اندازهای ارزی خود را در غرب سرمایه گذاری می‏کنند و از این‏طریق کمک مؤثری به رشد اقتصادی و شکوفایی غرب و آمریکا می‏کنند[ . سیاستهای امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۳۸]صفحۀ ۱۵۷۵ - ۱. علاوه بر آنچه گفته شد هدفهای صلیبی‏گری غرب به ویژه آمریکا را نباید در این‏زمینه نادیده گرفت. حضور غرب و آمریکا در خلیج فارس سطوح گوناگونی از اهداف رادنبال می‏کند که تحقق هدفهای مربوط به آیندهء جهان یعنی بروز جنگ بزرگ و خونین آرماگدون‏(هارمجدون) و ظهور دوبارهء مسیح - با توجه به ایده‏های مطرح شده از سوی سیاستمداران وسردمداران آمریکا چون رونالد ریگان و بوش براساس اعتقادات مذهبی‏شان - نمی‏تواند ازنگاه آنان دور مانده باشد. این انگیزه‏ها و اهداف چنان قوی و با اهمیتند که سیاستهای امنیتی و استراتژیهای بلندمدت آمریکا و غرب به طور کامل با آنها گره خورده و موجب گردیده است که ایالات متحدهءآمریکا با وجود مخالفتهای گستردهء افکار عمومی داخلی و خارجی با جنگ‏طلبی‏سیاستمداران این کشور، در صدد برآید تا به هر شکل و هر قیمتی در خلیج فارس حضورداشته باشند و در امور آنجا مداخله کنند. ۱ - ۳. سیاست امنیت دوستونی: این سیاست از سوی نیکسون - رئیس جمهور وقت آمریکا - اعلام گردید و مطابق آن‏تأمین امنیت خلیج فارس بر دو ستون نیرومند یعنی ایران و عربستان سعودی مبتنی گردید.ایران به سبب داشتن ارتشی نیرومند و برخورداری از ساحلی طولانی در خلیج فارس عهده‏دار نقش نظامی گردید و عربستان سعودی با بهره‏مندی از ثروت هنگفت حاصل از درآمدهای نفتی، تأمین منابع مالی سیاست امنیتی مورد نظر آمریکا را عهده دار گشت[ . سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۳۲.]۲ - ۳. استراتژی ایجاد نیروهای واکنش سریع: با سقوط شاه و از میان رفتن یکی از قدرتمندترین هم پیمانان آمریکا در خلیج فارس، این‏کشور در صدد بر آمد تا با تشکیل نیروی موسوم به واکنش سریع، زمینهء مداخلهء مستقیم‏نیروهای نظامی در خلیج فارس، آنهم در کوتاه‏ترین زمان ممکن، فراهم سازد. تهاجم‏شوروی در سال ۱۹۷۹ م، به افغانستان - انگیزه‏های دولتمردان ایالات متّحده را برای تشکیل‏چنین نیرویی که ایدهء آن از سالها پیش (۱۹۵۸) مطرح شده بود - ، چندین برابر کر[ . برای آگاهی بیشتر ر. ک. علایق و استراتژی ابر قدرتها در خلیج فارس، میرحسن اسدی، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ۱۳۷۱، ص ۹۱ - ۱۰۷.]. هدف نیروهای واکنش سریع در وهلهء نخست محافظت از منافع حیاتی آمریکا در خلیج‏فارس و جنوب غرب آسیا و عمدتاً محافظت از نفت منطقه بود. آمریکاییها که پس ازپیروزی انقلاب اسلامی و نفوذ آن در میان ملتهای مسلمان، منافع خود در خلیج فارس را درمعرض خطر می‏دیدند، برای جلوگیری از محرومیّت کشورهای پیشرفتهء صنعتی از منابع‏انرژی خلیج و نیز جلوگیری از ورشکستگی متحدان آمریکا و اقتصاد جهانی، لازم دیدند که‏از نیروهای نظامی استفاده کنند[ . ر. ک. همان.]صفحۀ ۱۵۹اما ایجاد نیروهای واکنش سریع درحقیقت واکنش نظامی آمریکا در مقابل انقلاب‏اسلامی ایران بود. چرا که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با از هم گسیخته شدن پیمانهای‏سیتو و سنتو، در سد امنیتی آمریکا در برابر اتحاد جماهیر شوروی(سابق) رخنه افتاد ومتحدان منطقه‏ای آمریکا نیز از داخل و خارج در معرض تهدید قرار گرفتن[ . برای مثال به بروز شورش در بحرین و تصرف کویت به وسیلهء عراق اشاره کرد.]. از این رو آمریکا در سطح منطقه‏ای اقدام به تقویت نظامی شورای همکاری خلیج فارس‏و به ویژه عضو قدرتمند آن یعنی عربستان سعودی کرد و در سطح بین المللی و گسترده‏تر،پایگاههای جدیدی را در کشورهای حوزهء اقیانوس هند و نیز در خود این اقیانوس تدارک‏دید، و امکان حضور نظامی دایم و سریع خود را در منطقه فراهم آور[ . در توضیع بیشتر باید گفت: تشکیل نیروهای واکنش سریع آمریکا که بعدها زیر عنوان فرماندهی مرکزی آمریکا مناطقی از جزیرهء ماداگاسکار را تا افغانستان، آسیای میانه و قفقاز زیر پوشش عملیاتی قرار داد، واکنش به دو رویداد مهم فرهنگی و نظامی بود. اولی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و از هم پاشیدن رکن اصلی سیاست دو ستونی و پیمان سنتو و دیگری اشغال نظامی افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی(سابق) می‏باشد. برای آگاهی بیشتر ر.ک. مأخذ پیشین.]۳ - ۳. سیاست مهار دوگانه: پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی از همهء پیمانهای امنیتی منطقه‏ای خارج‏شد؛ و از همه مهم‏تر اینکه بنیاد سیاست امنیتی دو ستونی آمریکا در خلیج فارس فرو ریخت.اندکی پس از پیروزی انقلاب، ایران به طور همه جانبه به وسیلهء ارتش بعثی عراق مورد حمله‏قرار گرفت. سیاست اتخاذ شده از سوی آمریکا، با وجود رضایت از تهاجم عراق به ایران،این بود که هیچ یک از دو کشور به پیروزی کامل دست نیابد، و طرفین آن قدر با یکدیگرمبارزه کنند تا نیروی نظامی آنها به طور کامل تحلیل رود[ . ر. ک. سیاستهای امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۱۴۲ - ۱۴۸. پس از ناکار آمدی نیروی واکنش سریع در تأمین اهداف و منافع حیاتی آمریکا و عدم راهیابی مجدد جیمی کارتر به کاخ سفید، رونالد ریگان با رویکردی میلتیاریستی وارد عرصهء رهبری آمریکا شد و با پروژه جنگ ستارگان سعی در به زانو در آوردن رقیب قدرتمند نظامی خود(شوروی) بر آمد و در مورد سایر ملّت‏های متمرد که نظام کاپیتالیستی را یا بر نمی‏تافت و یا برای‏مشکل آفرینی می‏کردند، - سیاست تحمیل جنگ برای از بین بردن اصل امید - را تدارک دیدند، مانند تحمیل جنگ هشت ساله به ایران و جنگ مخالفان طرفدار غرب با ساندنیستها در نیکاراگوئه.]صفحۀ ۱۶۰۴ - ۳. سیاست برپایی جنگ صلیبی: حادثهء یازدهم سپتامبر۲۰۰۱ م حادثه‏ای بحران آفرین برای همهء جهانیان، به ویژه برای‏سیاستها و استراتژیهای ایالات متحده در سطح بین المللی بود. این حادثه، یعنی انفجار چندآسمان خراش، در هر یک از دیگر کشورهای غربی نیز می‏توانست روی دهد. اما وقوع آن درآمریکا بدون شک، از منظر بازتاب رفتار غربیان به ویژه آمریکا با مسلمانان، مفهوم و پیامهای‏ویژه‏ای دارد که به چند مورد آن در اینجا اشاره می‏گردد: الف - به فرض آنکه حادثهء یازدهم سپتامبر به وسیلهء عوامل خارجی - به ادعای آمریکاسازمان القاعده به رهبری بن لادن - آفریده شده باشد، به یقین باید آن را باز تاب سیاستهای‏سلطه‏آمیز ایالات متّحده در سطح بین المللی و به ویژه در کشورهای اسلامی و خاورمیانه‏بدانیم[ . به تعبیر دکتر ماهاتیر محمد، دفاع مسلمانان از خود در مقابل تحقیر و تحریم غربیان جای شگفتی نیست. او می‏نویسد:«امروز دیدگاه منفی نژادهای اروپایی حتی غیر مسیحیان نسبت به مسلمانان حفظ شده و متأسفانه برداشت نا صحیح آنان نسبت به مسلمانان نهادینه گردیده است؛ و به خاطر این دیدگاه بسیاری از ملّتهای مسلمان منزوی شده مورد تحریم و مجازات واقع گردیده‏اند و حتی مسلمانان با شیوه‏های مختلف در اروپا قتل‏عام شده‏اند. آیا جای تعجب دارد که مسلمانان پس از این برخورد منفی در جستجوی انتقام باشند؟ آیا عجیب است که مسلمانان برای دفاع از خود اقدامات خشن انجام دهند؟ البته تعداد معدودی از مسلمانان به این قبیل اقدامات روی آورده‏اند. اروپائیان باید این وضعیت را درک کنند. آنها باید تصورات خود را نسبت به اسلام اصلاح نمایند. اما متأسفانه هیچ تلاشی برای درک مسلمانان نمی‏شود و بالعکس تبلیغات ضد اسلامی علیه مسلمانان و همچنین توسعهء سوء تفاهم توسط اروپائیان نسبت به مذهب اسلام تداوم یافته، به وخامت رسیده است».(جهانی که ما در آن زندگی می‏کنیم، محمد، ماهاتیر، ترجمهء محسن پاک آیینی، مؤسسه اطلاعات، تهران، ۱۳۸۲، ص ۱۵۳).]. ب - به فرض اینکه حادثهء یاد شده به وسیلهء عوامل درونی و مسلط بر حاکمیت آمریکا -اسرائیل و صهیونیستها - انجام گردیده باشد، باید آن را نشان درماندگی آمریکا در پیشبردسیاستهای جهانی خود و نیز نیاز فراوان این کشور به انگیزه‏ای بسیار قوی برای جلب افکارعمومی مردم خودش برشمرد. اما دلیل حادثه هر چه و عامل آن هر که بود، بلافاصله پس از آن انگشت اتهام مقامهای‏آمریکایی به سوی مسلمانان نشانه رفت؛ و به دنبال آن دولت ایالات متحده به بهانهء نابودسازی عاملان حادثه اقدام به گرد آوری نیرو کرد .


اسلام و مسیحیت، دیدگاههای متقابل‏مسیحیت از دیدگاه قرآن‏ پس از بیان این مقدمهء کوتاه نخست به سراغ قرآن کریم می‏رویم و دیدگاههای این کتاب‏شریف را در بارهء اهل کتاب و از جمله مسیحیت مورد بررسی قرار می‏دهیم؛ زیرا قرآن کریم‏روشن‏ترین بیانها را در بارهء اهل کتاب در بر دارد و در مواردی فراوان آنان را مورد خطاب‏قرار داده ضمن بیان خطاها و انحرافهایشان از آنها خواسته است که به آیه‏های الهی کفرنورزند، حق و باطل را به هم در نیامیزند، مانع پیشرفت دین خدا نشوند، در دین خدا غلوّنکنند، به فرمان خدا که در تورات و انجیل آمده گردن نهند و آخرین پیامهای خداوند را باگوش جان بشنوند. صفحۀ ۱۶۶از دیدگاه قران کریم حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) دو پیامبر آسمانی هستند؛ وحضرت مسیح از مادری باکره زاده شده است[ . «و اذْکُرْ فی اْلکِتََابِ موُسََی اِنَّهُ کََانَ مُخْلَصاً وَ کََانَ رَسُولاً نَبِیّاً».(سوره:۵۱) (و در این کتاب موسی را یاد کن. او بنده‏ای‏مخلص و فرستاده‏ای پیامبر بود). «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی‏ََ ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی‏ََ مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ». (نساء:۱۷۱) (ای اهل کتاب در دین خویش غُلُوّ مکنید و در بارهء خدا جز سخن حق مگویید. هر آینه عیسی پسر مریم پیامبر خدا و کلمه و روح او بود که در مریم قرارش داد).]. تورات و انجیل کتابهایی آسمانی و موردتأیید و تصدیق پیامبر اسلام(ص) هستن[ . «وَقَفَّیْنََا عَلی ََاثََارِهِمْ بِعیسی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لمََا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْریََة و اََتَیْنََاهُ اْلِا نْجیلَ فیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لمََا بَیْنَ‏یَدَیْهِ مِنَ التَّوْریََة وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ». (مائده:۴۶) (و از پی آنها عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق کنندهء تورات پیش از آن بود به او دادیم که در آن هدایت و روشنایی بود و برای پرهیزگاران هدایت و موعظه‏ای). «وَ أنْزَلْنآ اِلَیکَ الکِتََابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّ قاً لمََا بَینَ یَدَیْهِ مِنَ الکِتََابِ». (مائده:۴۸) (و این کتاب را به راستی بر تو نازل کردیم؛ تصدیق کننده و حاکم بر کتابهایی است که پیش از آن بوده‏اند).]؛ و از نظر قرآن مسیحیان نسبت به مسلمین از یهودو مشرکان مهربان‏ترن[ . «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَاری‏ََ». (مائده: ۸۲) (دشمن‏ترین مردم نسبت به کسانی که ایمان آورده‏اند یهود و مشرکان را می‏یابی و مهربان‏ترین کسان نسبت به آنان که ایمان آورده کسانی را می‏یابی که می‏گویند: ما نصرانی هستیم).]. شیوهء اصولی دعوت اسلامی «مباحثه با نیکوترین روش» است[ . «اُدْعُ إِلَی‏ََ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَأَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ». (نحل: ۱۲۵) (مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله کن؛ زیرا پروردگار تو به کسانی که از راه او منحرف شده‏اند آگاه‏تر است و هدایت یافتگان را بهتر می‏شناسد). «ولََا تُجادِلُوآ أَهْلَ الکتابِ اِلّابِالتَّیِ هِیَ أحْسَنُ اِلَّا الَّذینَ ظَلَمُوا مِنهُمْ وَ قُولُو امَنّا بِالَّذی اُنزِلَ اِلَیْنََا وَ اُنزِلَ اِلْیکُمْ و اِلََهُنََا وَ اِلََهُکُمْ وََاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِموُنَ». (عنکبوت: ۴۶) (با اهل کتاب جز به نیکوترین شکل مجادله نکنید، مگر با آنها که ستم را پیشه خود کردند، و بگویید: به آنچه بر ما نازل شده و بر شما نازل شده است ایمان آورده‏ایم؛ و خدای ما و خدای شما یکی است و ما در برابر او گردن نهادیم).]؛ و به ویژه نسبت به اهل‏کتاب این شیوه باید مورد استفاده قرار گیرد؛ زیرا میان اهل کتاب و مسلمانان یکی ازبنیادی‏ترین اصول یعنی اعتقاد به خداوند مشترک است[ . «قُلْ یََا اَهلَ الکِتََابِ تَعََالَوْا اِلََی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنََا وَ بَیْنَکُمْ اَلََّا نَعْبُدَ اِلََّا اللََّهَ وَ لاََ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنََا بَعْضاً اَرْبََاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَاِنْ تَولّواْ فَقُولُوا اشْهَدُوا بِاَنََّامُسْلِمُونَ». (آل‏عمران:۶۴) (بگو: ای اهل کتاب بیایید از آن کلمه‏ای که پذیرفته ما و شما است پیروی کنیم: آنکه جز خدای را پرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را سوای خدا به پرستش نگیرد، اگر آنان رویگردان شدند، بگو: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم).]صفحۀ ۱۶۷در عالم واقع و مقام عمل نیز حسن سلوک مسلمانان نسبت به مسیحیان و زندگی پیروان‏مسیح(ع) در میان ملل اسلامی و ارتقای اجتماعی - سیاسی آنان تا حد وزارت و برخورداری‏از حق انجام شعایر دینی و داشتن دیر و کلیسا، گواه پذیرفته بودن مسیحیت از سوی اسلام وزندگی محترمانه عیسویان در جامعهء اسلامی است. بارزترین نمونهء حسن سلوک و رفتارمسامحه‏آمیز مسلمانان با مسیحیان را می‏توان در دورهء جنگهای صلیبی دید که طی آن مسلمانان،حساب صلیبیهای اروپایی را از مسیحیان بومی جدا کردند و هیچ گاه جنایتهای جنگجویان مهاجم‏را به پای ساکنان منطقه نگذاشتند. عیسویان بومی در نواحی مسلمان نشین از حقوق کامل‏شهروندی و مذهبی برخوردار بودند و حتّی در موارد اختلافشان با مسیحیان غیر بومی، از پشتیبانی‏مسلمانان نیز بهره‏مند می‏گشتند. این درست در هنگامی بود که مسلمانان در مناطق زیر سلطهءمهاجمان، از حقوق مدنی بی بهره بودند و حتی حق داشتن مسجد از آنها سلب گردیده بو[ . ر. ک. malsifoaideapolcycnE مقالهء sedasurc ]. حقوق اهل ذمه - غیر مسلمانان اهل کتاب و از آن جمله یهودیان و مسیحیانی که در پناه‏دولت اسلامی زندگی می‏کنند - در کتابهای فقهی اسلامی باب ویژه‏ای را به خود اختصاص‏داده و طی آن حقوق و وظایف این دسته به طور مشخص بیان گردیده است[ . برای نمونه در این باره ر. ک. مختلف الشیعه، ج ۱، علامهء حلی، الذکری، شهید اول؛ مجمع الفائده ج ۱۱ و ۱۳، محقق اردبیلی؛ مشرق الشمسین، بهائی عاملی؛ ذخیرة المعاد، ج ۲۲ محقق سبزواری؛ تحفة السُنّه(مخطوط) جزایری، سید عبدالله، لازم به یادآوری است که به رسمیت شناخته شدن حقوق اهل کتاب در اسلام موجب شده است که برخی از آنها سوء استفاده کرده با جعل پیمان نامه‏هایی از زبان پیامبر(ص)، پارا از اندازه فراتر نهاده و این حقوق را بیش از اندازه واقعی آن برشمرند. (ر. ک. الوثائق، پروفسور حمید اله، محمد، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص ۴۱۱ - ۴۱۸؛ مکاتیب الرسول. احمدی میانجی، علی، مؤسسة دارالحدیث الثقافیه، تهران ۱۴۱۹، ج ۳، ص ۷۵۳ - ۷۵۸).]از نگاه علی(ع) در قرآن کریم پیرامون آراء عقاید، تاریخ و نیز روان‏شناسی و جامعه‏شناسی پیروان ادیان‏گذشته فراوان سخن به میان آمده است؛ ولی در اینجا تنها به اندازهء بیان کلی دیدگاه اسلامصفحۀ ۱۶۸دربارهء آنان بسنده می‏گردد و یاد آوری می‏شود که رفتار مسلمانان با مسیحیان متأثر از همین‏دیدگاههای کلی و اصولی، پیوسته با تسامح و گذشت همراه بوده است. اگر در جایی کسی به‏طور خود سرانه رفتاری بیرون از چارچوبهای اسلامی داشته ارتباطی با دیدگاههای اسلامی‏ندارد و نمی‏توان آن را به پای اسلام نوشت. یکی از بهترین نمونه‏های برخورد اسلام نسبت‏به اهل کتاب در نهج البلاغه به چشم می‏خورد. آنجا که حضرت اهل ذمه را یکی از طبقه‏های‏اجتماعی به شمار آورده خطاب به مالک اشتر می‏فرماید: بدان که رعیت دسته‏هایی گوناگونند که امورشان جز به یاری یکدیگر سامان نمی‏پذیرد و هیچ‏کدامشان از دیگری بی نیاز نباشند: یک دسته سپاهیان خدایند؛ یک دسته دبیران عامه وخاصّه‏اند؛ یک دسته داوران دادگرند؛ یک دسته کارگزاران انصاف و مدارایند؛ یک دسته جزیه‏دهندگان اهل ذمّه و خراج دهندگان مسلمانانند؛ یک دسته بازرگانان و صنعتگرانند؛ یک‏دسته طبقه پایین نیازمند و تهیدستانند؛ و خداوند در کتاب خویش یا سنّت پیامبرش - صلی‏الله علیه و آله - سهم هر کدام از آنهارا یاد آور شده اندازه و مقدار واجبش را تعیین فرموده و آن‏را به صورت پیمانی به ما سپرده است[ . «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّةَ طَبَقََاتٌ لاََ یَصْلُحُ بَعْضُهََا اِلاَّ بِبَعْضٍ وَ لاََ غِنی‏ََ بِبَعضِهََا عَنْ بَعْضٍ: فَمِنْهََا جُنُودُ اللََّهِ وَ مِنْهََا کُتََّابُ الْعََامَّةِ وَ الْخََاصَّةِ، وِ مِنْهََا قُضََاة العَدْلِ وِ مِنْهََا عُمّالُ الْاِ نْصََافِ وَ الرِّفْقِ وَ مِنْهََا اَهْلُ الْجِزْیَةِ وَ الْخَراجِ مِنْ اَهْلِ الذِّمَّةِ و مُسْلِمَةِ النََّاسِ، وَ مِنْهََا التُّجََّارُ وَ أَهْلُ الصِّنََاعََاتِ وَ مِنْهََا الطَّبَقَةُ السُّفْلََی مِنْ ذَوِی الحََاجَةِ واْلمَسْکَنَةِ وِ کُلٌّ قَدْسَمّی اللََّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلََی حَدِّهِ وَ فَریضَتِةِ فِی کِتََابِهِ اَوْسُنَّةِ نَبِیّهِ - صَلیَّ اللََّهُ عَلَیهِ وَ آلِه - عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنََا مَحْفُوظاً»(نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامهء شماره ۵۳ - بخش ۲۵).]. در جای دیگر، آن حضرت عِرض و ناموس مسلمانان و اهل ذمّه را برابر دانسته واکنش‏خود را دربارهء بی حرمتی نسبت به آنان در یک ایلغار دشمن چنین ابراز داشته است: به من خبر رسیده است که مردان دشمن برزنی از مسلمانان و زنی از هم پیمانان اهل ذمّه واردشده و خلخال و گردنبند و گوشواره هایشان را کنده است و آنان جز با گریه و زاری توان دفاع ازخودشان را نداشته‏اند. انگاه دشمنان با غنایم و اموال فراوان باز گشته‏اند، بی آنکه خونی از آنان‏بریزد و یا زخمی برداشته باشند، اگر مرد مسلمانی باشنیدن این خبر از اندوه جان بسپارد،سزاوار نکوهش نباشد، بلکه در نزد من همان بهتر که بمیرد[ . «وَ لَقَدْ بَلَغَنِی اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کََانَ یَدْخُلُ عَلَی اْلمَرأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَاْلأُخْرَی الْمُعََاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجلَها وَ قُلْبَهََا وَ قَلََائِدَهََا وَ رِعََاثَهََا مََا تَمْتَنِعُ مِنهُ اِلا بالاِسْتِر جََاعِ وَالاِسْتِرحََامِ، ثُّمَ انْصَرَ فُوا وََافِرینَ مََانََالَ رَجُلاً مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لا اُریقَ لَهُمْ دَمٌ، فَلَوْ اَنَّ امْرَأً مُسْلِماًمََاتَ مِنْ بَعْدِ هََذََا اَسَفا مََا کََانَ بِهِ مَلوُماً، بَلْ کََانَ بِهِ عِنْدی جدیراً(نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۲۷).]صفحۀ ۱۶۹مباهله نخستین اقدام فرهنگی‏ اما به گواهی تاریخ مسیحیت به آن نداهای آسمانی و این پیامهای انسانی هیچ پاسخی مناسب‏نداده است. مسیحیت در داوری دربارهء اسلام، بیرون از فرمان خرد و منطق رفتار نموده وحقایق را به طور خودخواهانه تفسیر کرده است. پیروان این آیین کم‏تر دیدهء واقع‏بینی‏گشوده‏اند و در تحریف واقعیات اندک تردیدی به خود راه نداده‏اند. آنان به جای گوش فرادادن به‏ندای قرآن زبان به طعن آن گشوده انبوهی از اتهامهای بی‏پایه و اساس را متوجه قرآن کریم ساخته‏و این کتاب شریف را آموخته‏های پیامبر(ص) از یهود و نصارای عربستان و شام معرفی کرده‏اند.با دیدن آن همه گذشت و بزرگواری از اسلام و مسلمانان باز هم آن را دین شمشیر تبلیغ کرده‏اند.در حالی که مسلمانان در اوج قدرت و اقتدار از حاکم ساختن شمشیرمیان خود و مسیحیان‏خودداری ورزیده‏اند، اما داور مسیحیان در هنگام قدرت پیوسته زور و شمشیر بوده است. چنان که در آغاز یاد آور شدیم، قضاوت مسیحیان در بارهء اسلام منشأ آسمانی و مبنای‏دینی ندارد و صد البته که از سر چشمه عقلایی نیز تهی است. منشأ این برخوردها به طورعموم، تاریخی و روانی است[ . ر. ک. نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، ثواقب، جهان بخش، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۷۹ ص ۱۵۴؛نقش کلیسا در ممالک اسلامی، خالدی، مصطفی و فروخ، عمر، ترجمهء مصطفی زمانی، مؤسسهء دارالکفر، قم، ۱۳۴۷، ص ۲۲ - ۲۹.]. مسیحیت در سالیان پیش از ظهور اسلام - به سرزمین‏عربستان چشم دوخته بود؛ و بارها در صدد تصرف این سرزمین بر آمده است. آخرین باری که سپاهیان عیسوی آهنگ تصرف حجاز و انهدام کعبه را کردند، یورش‏سپاه ابرهه از سوی حبشه بود؛ که در میان مسلمانان به عام الفیل - سال پیل - مشهور است. آنهادر این آرزو بودند که شبه جزیره را به کیش خود درآورند و کلیسایشان در یمن معبد گردد،اما ظهور اسلام همهء آمال و آرزوهایشان را بر باد داد. برخی پژوهشگران را باور بر این است‏که دلیل دشمنی مسیحیان با اسلام این است که نخستین بار از طریق جهاد با آن آشنا شده و درمقابلش موضع خصمانه گرفته‏اند[ . التوحید و النبوة و القرآن فی حوار المسیحییة و الاسلام. هانس کونگ و جوزف فان اس، ترجمه عربی سید محمد الشاهد، مؤسسة الجامعیه للدرسات و التوزیع و النشر، ۱۹۹۴/۱۴۱۴، بیروت، لبنان، ص ۲۱.]صفحۀ ۱۷۰حال آنکه چنین نیست. ما در تاریخ اسلام دربارهء مسیحیان پیش از هر اقدامی گفت وگوی جعفر بن ابی‏طالب به عنوان فرستادهء پیامبر(ص) با پادشاه حبشه و نیز دعوت به مباهله‏را داریم. از آنجا که داستان مباهله در تاریخ اسلام حایز اهمیت فراوان است. خلاصه آن را به‏نقل از یک مستشرق مسیحی یعنی لویی ماسینیون می‏آوریم؛ که در این باره می‏نویسد: الف) هنگامی که قلمرو دولت اسلامی نبوی گسترش یافت و به یمن رسید، در شوال سال دهم‏هجری، جمهوری عیسوی نجران هیئت سیاسی هفتاد نفره‏ای به مدینه فرستاد. ترکیب‏هیئت عبارت بود از چهارده نفر از اشراف نجران، رؤسای سیاسی - مذهبی سه‏گانه نجران:عاقب ( \رئیس خدمات شهری) السیّد ( \مدیر کاروانهای نجران)، اسقف ( \کشیش بزرگ وبازرس مدارس و دیرهای نجران، رابط دولت مسیحی نجران با دیگر دُوَلِ مسیحی جهان). این‏هیئت برای گفت و گو با محمّد(ص) به مدینه آمد. ب) هیئت اعزامی سراپا لباس ابریشمی و حریر پوشیده بود و در میدانگاه اطراق کرده بود،پیامبر(ص) به آنان اجازه داد تا در مسجدش به قبله خویش (به سوی مشرق) نماز برند. ج) پس از آنکه پیرامون پیامبر اسلام (ص) حلقه زدند، محمد(ص) آنان را به خاطر اعتقاد به‏الوهیت مسیح سرزنش نمود و به اسلام دعوتشان کرد. کار به مجادله کشید و امر دعوت مشوب‏شد. پیامبر (ص) به آنان پیشنهاد کرد که مباهله کنند. این پیشنهاد مبتنی بر نزول فوری آیه‏۶۱ سورة آل عمران بو[ . گویا دربارهء شمارهء آیه اشتباهی صورت گرفته و به جای ۶۱، ۵۴ نوشته شده است. آیهء شریفه چنین است:«فَمَنْ‏حََاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ مََا جََاءَکَ مِنَ اْلعِلْمِ فَقُلْ تَعََالَوْا نَدْعُ اَبْنََاءَنَا وَ اَبْنََاءَکُمْ وَ نِسََاءَ نََا وَنِسََاءَ کُمْ وَ اَنْفُسَنََا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُّمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللََّهِ عَلَی اْلکََاذِبینَ»(هر کس پس از این آگاهی که بر تو رسید، در بارهء عیسی با تو مجادله کند، بگو:بیایید فرزندان و زنان خود را به مباهله بخوانیم و نفرین خدا را بر دروغگویان قرار دهیم) [ال عمران (۳):۶۱].]. قرار بر این شد که در صبح روز چهارم شوال سال دهم هجری‏(پانزدهم ژانویه سال ۶۳۱ میلادی) ملاعنه و مباهله نمایند. د) هیئت مسیحی نجران با یکدیگر شور و مشورت بسیار کردند. سپس سران مسیحی هیئت‏در صبح روز موعود در میعادگاه حاضر شدند تا انصراف خویش را از مباهله اعلام دارند و باپیامبر اسلام مصالحه کنند. هـ) شروطی را که مسیحیان در این قرارداد پذیرفتند عبارت بود از اینکه در هر شش‏ماه هزارحلّه اوقی در ماه رجب و صفر هر سال بپردازند و (قیمت هر حلّه برابر بود با یک اوقیه نقره یصفحۀ ۱۷۱چهل درهم)، و هرگاه مسلمانان به یمن تاختند سی زره و سی نیزه (در روایت صنعانی: سی‏پوستین) سی‏شتر، سی‏اسب تقدیم دارند، و هر گاه پیامبر اسلام نزد آنان فرستادگانی اعزام‏داشت، بیش از یک ماه از فرستادگان پذیرایی کنند. در مقابل زیر حمایت دولت اسلامی (به‏عنوان جَوار الله و ذمّه امر رسول) خواهند بود و دولت اسلامی نبوی افراد و اموال و عبادات آنان‏را ضمانت می‏کند و اجازه می‏دهد که مقامات مذهبی مسیحی (کشیشها، راهبها و ...) همچنان‏به کار خود ادامه دهند و مشمول هیچ‏گونه مالیات و جزیه و خراج و خدمت نظامی نباشند.البته به شرط اینکه معاملات ربوی نداشته باشند و ربا نخورن[ . مباهله در مدینه، ماسینیون، لویی، ترجمه محمود رضا افتخارزاده، انتشارات رسالت قلم، ۱۳۷۸، تهران، ص ۸۰ - ۸۲.]. آری، دعوت به مباهله از سوی رسول خدا (ص) ماهیتی آسمانی و دینی داشت که‏حقانیت آن حضرت را در دعوی پیامبری اثبات می‏کرد و روحانیت مسیحی را سخت به‏چالش می‏کشید. انصراف عیسویان از مباهله به مفهوم عقب‏نشینی از مبارزهء فرهنگی و گفت‏و گو در فضایی فکری بود. از آن پس بود که اربابان کلیسا در برابر پیشرفتهای چشمگیرمسلمانان، در زمینه‏های سیاسی شیوهء صبر و انتظار پیش گرفتند و در زمینه‏های فرهنگی به‏تخریب افکار و تشویش اذهان مسیحیان نسبت به اسلام و پیامبر خدا(ص) پرداختند وتصویری تحریف شده از اسلام در جوامع مسیحی ارائه دادند. نورمن دانیل در اثر خود اسلام‏و غرب دربارهء بینش مسحیت از اسلام می‏نویسد: مهم آن است تا به خاطر بیاوریم حتی در منصفانه‏ترین شروح قرون وسطایی از حیات‏محمد(ص) تا چه حد نکات فراوانی را مکتوم کرده‏اند. در روایات قرون وسطایی آمده است که‏حکام بت‏پرست مدینه مصرّانه گفته‏اند، هرگز قانونگذاری اجتماعی محمد(ص) را برای جامعه‏عربستان به رسمیت نمی‏شناسند. فتح بدر که محمد(ص) مخصوصاً آن را مشیّت الهی‏می‏دانست. نه تنها توسط نویسندگان قرون وسطایی مبالغه پنداشته شد، بلکه آن را ندیده هم‏گرفتند. از اعمال پیامبر(ص) که مفهوم احتجاج دینی هم نداشت، مثلاً تعیین قبله، بسیار به‏ندرت حرفی به میان آمده، اشاره‏ای به اتحاد و سایر شیوه‏های صلح‏آمیز در وحدت قبایل‏نشده، چشم‏پوشی مطالبی چون پیمان حدیبیه و فتح بدون خونریزی مکه و فتوحات نهایی بصفحۀ ۱۷۲بت‏پرسی و تأسیس حکومت اسلامی و پی‏ریزی مذهب، شرح نویسندگان قرون وسطایی ازاسلام را به نحو مضحکی ناقص کرده است[ . برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص ۱۴۶.]تصویر نادرست از اسلام‏ پروفسور وات دربارة تصویر نادرست و کینه‏آمیزی که مسیحیان به ویژه بیزانسیها از اسلام ومسلمانان ترسیم کرده بودند، عنوان می‏کند: در حالی که مسیحیان حاضر در قلمرو اسلامی‏در انتقادهایشان ناگزیر به رعایت جنبه احتیاط بودند، اتباع امپراتوری بیزانس در ارائه‏کاریکاتوری کینه‏آمیز از اسلام هیچ قید و بندی نداشتند. در نزد بیزانسیها اسلام دشمن‏بزرگی بود که بر سرزمینهایشان در مصر، سوریه و فلسطینی چیره گشته بود و در مرزهای‏جنوبی و شرقی تهدیدشان می‏کر[ . همان، ص ۱۳۹.]. آن گاه وات به بیان دیدگاههای عادل تئودور خوری، عرب مسیحی و استاد دانشگاه نسترآلمان می‏پردازد که نوشته‏های دین‏شناسان بیزانسی را در فاصله سده‏های هشتم تا سیزدهم‏میلادی یعنی مدت پانصد سال را مورد بررسی قرار داده است. مطابق این بررسی بیزانسیها«اسلام را نه تنها به عنوان یک بدعت مسیحی... به تصویر کشیده‏اند، بلکه اسلام را به شکل‏یک مذهب غیر صادق و متمایل به بت پرستی ترسیم کرده‏اند. نبوت محمد [ص‏] انکار شده واو را ضد مسیحی دانسته‏اند ...». مطابق گزارش وات، در آن نوشته‏ها سعی شده است تا برای‏پیامبر اسلام(ص) ضعف اخلاقی بتراشند و بگویند که او مطالب درستی را از عهد عتیق وجدید در قرآن گنجانده و در عین حال مواردی بدعت آمیز مانند آیین مانویت و نیز مطالبی رااز خود به آن افزوده است[ . همان، ص ۱۴۳.]. سپس پروفسور وات برداشت‏های نادرست مسیحیان از اسلام و اقدامهایی را که از سرکینه‏توزی و بی‏دانشی بر آن وارد کرده‏اند به صورت زیر فهرست کرده است: ۱. «اسلام صدق نیست و انحراف عمدی از حقیقت است.» چنین برداشتی نتیجه‏حصاری بود که متفکران مسیحی در اروپای باختری برگرد عقاید خود کشیده بودند و هصفحۀ ۱۷۳اعتقادی را جز آنچه خود داشتند دروغ می‏پنداشتند. در این میان معتقدان الهیات و فلسفه‏توماس آکویناس، در حالی که برخی از دعویهای حضرت محمد [ص‏] را درست می‏دانستند،عنوان می‏کردند که وی آنها را با تعبیرهای نادرستی از عهد جدید و قدیم در هم آمیخته است‏و برای اثبات مدعای خود معجزه‏ای نیاورده است! آنها همچنین نخستین گروندگان به اسلام‏را مردمانی بی‏فراست و بی‏ذکاوت می دانند و می‏گویند که رواج دین اسلام مرهون وعده‏های‏برخورداری از جنس مخالف در قیامت و نیز تهدید و استفاده از زور بوده است. برخی دیگراز نویسندگان مسیحی پا را از این نیز فراتر نهاده و گفته‏اند که محمد(ص) نه تنها صدق را باکذب در آمیخته، بلکه جاهایی که به بیان حقیقت پرداخته نیز مقداری از سمّ تحریف به آن‏افزوده است و می‏توان گفت که گفته‏های صادق او چونان عسل به زهر آلوده است[ . همان.]. ۲. «اسلام دینی است که با شمشیر و خشونت ترویج می‏شود». پروفسور وات در تحلیل‏چنین برداشتی از اسلام در نزد مسیحیان می‏نویسد که گویا مسیحیان اروپای غربی در سده‏دوازدهم و سیزدهم میلادی - دوران جنگهای صلیبی - درباره چگونگی رواج اسلام دردوره‏های نخستین آن مبهم‏ترین تصویر را داشته‏اند. آنان هرگز به این واقعیت توجه نداشتندکه مسیحیان در سرزمینهای تسخیر شده به دست مسلمانان، می‏توانستند به صورت اقلیت‏مذهبی و تحت حمایت دولت اسلامی زندگی کنند. به طوری که «پدرودِ آلفونسو» (متوفای‏۱۱۱۰ م) فکر می‏کرد که «تاراج و اسیر گرفتن و مقتول کردن دشمنان خدا و پیامبران او و ایذا واز بین بردن آنان به هر صورت ممکن» از احکام شرع اسلام است و به طور طبیعی چنین‏ایده‏ای را با تعالیم مسیحیت که آن را دین صلح می‏دانستند در تعارض آشکار می‏دیدن[ . همان.]. ۳. «اسلام مذهب تن‏آسایی است». به نوشته آقای وات، مسیحیان قرون وسطی از اسلام‏تلقی دینی تن‏آسا را داشتند که به پیروانش اجازه می‏دهد چهار زن و یا بیش‏تر انتخاب کنند واز دنیا هم که رفتند، در سرای جاوید با زنان دلپسند و حوریان بهشتی هم آغوشند. البته‏پروفسور وات این باور اروپائیان را مردود می‏شمارد و واقعیت زندگی مسلمانان را با چیزی‏که اروپائیان قرون وسطی فکر می‏کردند بسیار دور می‏داند[ . همان، ص ۱۴۴.]صفحۀ ۱۷۴۴. «محمد مخالف مسیح است». پروفسور وات می‏گوید که به گمان مسیحیان قرون‏وسطی، در قرآن اشتباهات فراوان وجود دارد و در نتیجه نمی‏توان رسالت آسمانی پیامبر راپذیرفت، برخی دیگر پا را فراتر از این گذاشته می‏گفتند که چون او پیامبر نیست و در عین‏حال مذهبی مخالف مذهب مسیح آورده است، پس کار او مضر و ضد دین مسیحیت است[ . همان، ص ۱۴۵.]. چنین اتهامهایی البته مصرف داخلی داشت و تنها می‏توانست نزد متدینان مسیحی مقبول‏افتد؛ اما نزد مسلمانان حقانیت اسلام، صداقت پیامبر (ص) آسمانی و سازنده بودن آیه‏های‏قرآنی، چیزی نبود که بتوان در آن تردید روا داشت. از نظر آنها مسیحیان نیز موظف هستند که‏اسلام بیاورند. به عبارت دیگر مسلمانان با وجود پراکندگی سیاسی، از نظر فرهنگی نسبت به‏اروپائیان احساس برتری می‏کردند و چنین احساسی برای آنان غرور و قدرت می‏آفرید و راه‏غربیان را برای نفوذ در میان آنها سد می‏کرد. این بود که صلیبیها راه ضد فرهنگی را که جنگ‏فراگیر و همه‏جانبه بود در پیش گرفتند و تهاجمهای صلیبی را آغاز کردند. جنگ‏هایی که نتیجه‏ای جز ناکامی و سرخوردگی برای غربیان همراه نداشت و آنان را دراندیشه یافتن راهی غیر نظامی برای مبارزه با مسلمانان فرو برد و نقشه‏های خود را بر پایه‏«نابودی اسلام از درون» پی‏ریزی کردند. یکی از مقامهای ارشد دولت استعماری انگلستان‏جزئیات این سیاست را چنین بازگو کرده است: جنگهای صلیبی فایده‏ای نداشت، همان‏گونه که قوم مغول نتوانستند اسلام را ریشه‏کن سازند.زیرا عملیات آنان دفعی و بدون برنامه و نقشه قبلی بود. آنان عملیات نظامی انجام می‏دادند که‏جنگ علنی و آشکار بود و لذا در مدتی کوتاه از بین رفتند. اما امروزه حکومت با عظمت ما درفکر این است که اسلام را از داخل با یک نقشه مطالعه شده و دقیق با بینش و به مرور زمان نابودسازد. البته این برنامه نیز در آخر کار نیازمند یک لشکرکشی و یورش هست، ولی این کارموقعی انجام می‏گیرد که بلاد اسلامی را به سقوط کشانده و از هر سو کلنگ ویرانی بر پیکراسلام وارد آورده‏ایم که دیگر قدرت جمع‏آوری قوا و مقابله در برابر جنگ ما را نداشته باشد[ . خاطرات سیاسی و تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، ترجمهء علی کاظمی، چاپ سوم، بی نا، بی تا، بی جا، ص ۱۶۰ - ۱۶۱.]صفحۀ ۱۷۵باری، اینکه اسلام را نمی‏توان با زور و جنگ از میان برد، بهترین و سودمندترین نتیجه‏ای بودکه استعمارگران در طول حضور خود در کشورهای اسلامی و نیز به وسیله جاسوسان خویش کسب‏کرده بودند و تهاجم به اسلام از درون، خطرناک ترین تصمیمی بود که علیه مسلمانان گرفته شد. بدیهی است که جنگ فرهنگی را باید کلیسا هدایت می‏کرد و کلیسا برای رسیدن به این‏هدف دو راهکار عمده در پیش گرفت. نخست تبلیغ علیه اسلام، مقدسات و مقررات‏اسلامی بود که عالمان مسیحی با نداشتن حداقل اطلاع لازم درباره اسلام به داوری پرداختندو با دروغ‏پردازی آتش کینه ونفرت مسیحیان را نسبت به مسلمانان افروخته نگاه داشتند. دوم‏آنکه با تبلیغات خود کوشیدند تا اسلام را در نظر مسلمانان مخدوش جلوه دهند و باشیوه‏های گوناگون، بی‏ایمانی، بی‏بند و باری و بی‏اعتنایی به شعایر و وظایف دینی را درجوامع اسلامی ترویج کردند. قضاوت مبشران مسیحی درباره مسلمانان این است که آنها ادیان را درک نمی‏کنند ودرباره دین آنها می‏گویند: «اسلام چیزی جز صورتهای تحریف‏شده از عقاید و افکار باطل‏نیست.» گاه می‏گویند: «مسلمانان دزد و آدم‏کش هستند»؛ و دسته‏های جدید مبشران می‏گویندکه مسلمانان وحشی هستند و باید آنها را متمدن ساخت. دسته‏ای از آنها بر این باورند که آیین‏یهود یک مذهب روحی است ولی اسلام دینی مادی است؛ و دسته‏ای دیگر می‏گویند که‏اسلام یک آیین حقوقی است و نسبت به برنامه‏های معنوی و اخلاقی توجّهی ندار[ . نقش کلیسا در سرزمینهای اسلامی، ص ۳۴ - ۳۵.]. از آنجا که مبشران مسیحی بنا را بر مخالفت با اسلام و تحریف و تخریب همه شعایر وقوانین اسلامی گذاشته‏اند، حتی به سخنان پوچ و بی‏معنا نیز متوسل شده‏اند. نمونه آن تفسیریحیی دمشقی از عبارت مبارک «الله اکبر» است. با آنکه وی در سرزمینهای اسلامی و در میان‏مسلمان به سر می‏برده است، الله اکبر را مرکب از سه واژهء «الله»، «و» «کوبر» به معنای ستاره‏زهره - می‏داند. او در توضیح «کوبر» آن را به کعبه پیوند می‏دهد؛ بدین سان که کعبه را «خَبِر»می‏خواند و آن را نه تنها نام ساختمان، که نام «حجر الاسود» نیز می‏داند؛ و حجر الاسود را سرحکاکی شدهء ستارهء زهره به شمار می‏آورد»[ . نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، ص ۱۵۸ - ۱۵۹.]صفحۀ ۱۷۶باری، مشاهده این همه قضایای ناعادلانه و برداشت نادرست از اسلام و طرح و نقشه‏برای ریشه‏کن ساختن این دین مبین ما را هر چه بیش‏تر به صداقت سخن خداوند در قرآن‏کریم رهنمون می‏گردد که درباره خواست باطنی و آرزوی قلبی یهودیان و مسیحیان‏می‏فرماید: یهودیان و ترسایان هرگز از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه از آیین‏شان پیروی کنی. بگو:هدایت هدایت الهی است و اگر از هوا و هوس آنها پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدی، دیگر ازجانب خدا، یار و یاوری نخواهی داشت[ . وَلَنْ تَرْضی‏ََ عَنْکَ اْلیَهُودُ وَ لاَ النَّصََاری‏ََ حَتََّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ اِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الهُدی‏ََ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أهْواءَ هُمْ بَعْدَالذی جََاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مََالَکَ مِنَ اللََّهِ مِنَ وَلِیِّ وَلاََ نَصیرْ(بقره(۲):۱۲۰).]. آیه شریفه حاکی از آن است که طرح و نقشه از میان برداشتن و نابودسازی اسلام ازسوی یهودیان و مسیحیان پیشینه‏ای به اندازه عمر خود اسلام دارد و به آغاز دعوت‏اسلامی باز می‏گردد و این تصمیم چیزی نبود که پس از تصرف قلمرو سیاسی وجغرافیای اهل کتاب به ویژه مسیحیان گرفته شده باشد، بلکه تاریخ پیدایی ایده مخالفت‏و ضدیت با اسلام به هر قیمت و هر صورت ممکن، به آغاز ظهور پیامبر(ص) و نزول‏قرآن کریم باز می‏گردد. یهودیان و مسیحیان در دوران حضور پیامبر (ص) در مدینه، درست همانند مشرکان درمکّه، از آن حضرت می‏خواستند که دست از اسلام بردارد و به کیش آنان درآید. آنان هیچ‏گاه‏حاضر نبودند که با پیامبر (ص) به عنوان رقیبی برابر وارد گفت و گو شوند، بلکه خود و آیین‏خود را برتر می‏دانستن[ . از جمله ادعاهای برتری جویانهء آنها اینکه می‏گفتند: کسی جز یهود و نصارا به بهشت نمی‏رود. قران کریم در این‏باره می‏فرماید:«وَ قََالُوالَنْ یَدْخُلَ اْلجَنَّةَ اِلاََّ مَنْ کََانَ هُوداً اَوْ نَصََارََی تِلکَ اَمَانِیُّهُمْ، قُلْ هَاتُوا بُرهَانَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صََادِقینَ» (آنها گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نخواهد شد مگر اینکه یهودی یا نصرانی باشد، این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می‏گویید دلیل خود را عرضه کنید) [بقره (۲):۱۱۱].] و به چیزی جز اینکه مسلمانان دست از ایمان خویش بردارندرضایت نمی‏دادند، حتی اگر به کفر باز می‏گشتند. قرآن کریم دربارهء نقشه‏هایی که اهل کتاب‏برای مسلمانان در سر می‏پروراندند می‏فرماید: صفحۀ ۱۷۷بسیاری از اهل کتاب به سبب حسادتی که در دلهایشان هست، دوست دارند شما را که ایمان‏آورده‏اید به کفر بازگردانند، با اینکه حق برایشان کاملاً روشن شده است. از آنها در گذرید وببخشیدشان تا خدا فرمان خود را نازل کند، خداوند بر همه چیز قادر است[ . وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أهْلِ اْلکِتَابِ لَوْ یَرُ دُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ اَیمََا نِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِهمْ مِنْ بَعْدِ مََا تَبَیَّنَ لَهُمُ اْلحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّی یَأتِیَ اللَّهُ بِاَمْرِهِ اِنَّ اللَّه علی‏ََ کُلِّ شَی‏ءِ قَدیرٌ. [بقره (۲): ۱۰۲]. به حق باید استفادهء قران کریم از عبارت «فَاعْفُوا وَ اصْفَحوا»(از آنان در گذرید و ببخشیدشان) را یکی از شگفتیهای این کتاب شریف از جنبه انسانی و اخلاقی دانست. قابل توجه کسانی که اسلام را زور و شمشیر معرفی می‏کنند!]تبشیر در خدمت استعمار به راستی آیا هدف مبشران مسیحی و آبای کلیسا از مبارزه با اسلام تبلیغ مسیحیت بوده و یاهدفهای دیگری داشته‏اند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: در اینکه مسیحیان دوست‏می‏دارند آیین عیسوی جهان‏گیر شود تردیدی نیست، ولی تجربه تاریخی و سابقه حضورآنان در کشورهای گوناگون نشان می دهد که مبلغان و مبشران مسیحی پیش از آنکه منادی‏دین مسیح باشند، به ویژه در دوره‏های اخیر، جاده صاف‏کن استعمار بوده‏اند و به ویژه‏پژوهشهای علمی آنان بسیار برای استعمارگران راه‏گشا بوده است: شکی نیست که علت اصلی اعزام مروّج کلیسا این است که کیشهای غیر از مسیحیت را محکوم‏و نابود سازند. تا بدان وسیله پیروان آنها را بنده و اسیر خویش سازند. زیرا مبارزه بین مبشرین‏و بین ادیان دیگر مبارزه دینی نیست، بلکه مبارزه در راه قدرت سیاسی و اقتصادی است. و ازهمین رهگذر است که برای مبشرین پروتستانی اگر مملکتی مسیحی ارتدوکسی گردند قانع‏نیست بلکه باید حتماً پروتستانی شوند. زیرا کاتولیک هواخواه فرانسه است و ارتدوکس علاقه‏به روسیه دارد، ولی هر گاه این دو فرقه پروتستانی باشند، در مرحله اول محبت آمریکا را در دل‏می‏پرورانند و در درجه دوم دوستی انگلستان را. صرف نظر از اینکه این سه فرقه با یکدیگرسازگار نیستد هر سه با اسلام مخالفن[ . نقش کلیسا در ممالک اسلامی، ص ۴۰.]. از آن سوی، استعمارگران نیز پیوسته پشتیبان مبشران بوده‏اند و در موارد نیاز به یاری آنهاشتافته‏اند. صفحۀ ۱۷۸آن‏گاه که مبشرین آمریکا در سالهای ۱۸۴۰ - ۱۸۵۰ در امپراتوری عثمانی نفوذ خود را توسعه‏دادند و برنامه‏های استعماری را اجرا می‏نمودند، ترکیه تصمیم گرفت که آنان را از امپراتوری‏خود اخراج نماید، ولی وزارت خارجه آمریکا از این عمل ممانعت کرد و ممانعت آمریکامشکلات فراوانی برای مملکت عثمانی به وجود آورد و از بیداری دربار امپراتوری جلوگیری‏شد و بدین طریق مبشرین توانستند آزادانه به امر تبشیری خود ادامه دهند. مطلب به همین‏جا خاتمه نیافت، بلکه مبشرین آمریکایی نیز، طبق قانون «امتیازات خارجی» که برای‏خارجیان مورد استفادهء ترکیه حقوق گزاف قایل بود، از همان حقوق برخوردار شدند. به دنبال‏برقراری قانون «امتیازات خارجی» (کاپیتولاسیون) مبشرین در انجام اعمال تبشیری وسیاسی آزاد شدند تا آنکه ترکیه در جنگ بین‏المللی ۱۹۱۴ توانست آن قانون را لغو کند و ازشر آنان نجات یاب[ . همان، ص ۵۶ و نیز ر. ک. ص ۱۴۲.]. نیز در مواردی پا را از این فراتر نهاده، هدفهای سیاسی و تبشیری را عین هم دانسته‏اند: در سال ۱۹۲۰ م کانون تبشیر آمریکایی که بسیار اهتمام می‏ورزد تا از مناسبات جنگی‏استفاده تبشیری نماید کتابی منتشر کرد. در مقدمه این کتاب چنین نوشته است: مهم‏ترین‏موضوعی که مربوط به دخول ایالات متحده آمریکا در جنگ جهانی اول است، این است که‏عقاید و اصولی را که هدف مبشرین بود به اختیار آمریکا در آورده و اعلام کرده که این هدف‏هابرای او جنبه اخلاقی دارد و به علت همین هدفها وارد جنگ گردیده است[ . همان، ص ۱۶۰ - ۱۶۱.]. دورانی که اروپائیان در صدد اجرای این نقشه برآمدند، از دو ویژگی عمده برخوردار بود.نخست اینکه آنان دوران قرون وسطی و جهل و تاریکی را پشت سر نهاده و به پیشرفتهای‏بزرگ و شگفت‏انگیز دانش و فناوری دست یافته بودند و به همین دلیل، نسبت به مسلمانان‏احساس برتری ذهنی نیز داشتند. در مقابل، مسلمانان در عقب‏ماندگی علمی به سر می‏بردند و نسبت به اروپائیان از نظرفرهنگی نیز در موضع ضعف قرار داشتند. دوم اینکه تبلیغات این مرحله به خلاف دوران‏پیش از جنگهای صلیبی، برای دفاع از خود و در دوران جوامع مسیحی نبود، بلکه جنبهصفحۀ ۱۷۹تهاجمی داشت و مبلغان مسیحی در درون سرزمینهای اسلامی، به ویژه نسلهای جوان را درمعرض تبلیغات خویش قرار دادند. اما گویا تجربه‏های پیشین به آنها آموخته بود که با وارد شدن از در خصومت راه به جایی‏نمی‏توان برد و از این رو، این بار جامه خیرخواهی به تن کردند و از راه ساختن مدرسه وبیمارستان به طور غیر مستقیم در کشورهای اسلامی سرگرم تبلیغ گشتند. با توجه به شرایطاقتصادی بدی که بر ممالک اسلامی حکمفرما بود، مبلغان مسیحی در پوشش پزشک و معلم‏سراغ بیماران و بیسوادان رفتند و با سوء استفاده از فقر مردم به تبلیغ دین مسیح پرداختند. گرچه این‏شیوه نسبت به روشهای خصومت‏آمیز گذشته مناسب‏تر بود، ولی همیشه نیز نتایج دلخواه مبشران‏را به بار نمی‏آورد؛ چنان‏که دیدر پولادر - وزیر مختار و نیز سفیر انگلستان در ایران - گفته است: مسلمانان می‏توانند عملیات تبشیری را در فرهنگ و بهداری تحمل کنند، ولی از شنیدن تبلیغات‏دینی ناراحتند و حاضر نیستند آن را بشنون[ . نقش کلسیا در ممالک اسلامی، ص ۵۰، برای آگاهی بیشتر در بارهء تلقی کلیسا از حرفهء پزشکی مبشران ر. ک. ص ۶۱ - ۷۰ هماه مأخذ.]. به موازات فعالیت‏های تبلیغی مبشران که آشکارا در حال انجام بود، فعالیتهای دیگری نیزهدف «تخریب اسلام از درون» را دنبال می‏کرد، تلاشهایی که به وسیله دستگاه‏های‏جاسوسی استعمارگران مسیحی در کشورهای اسلامی صورت می‏گرفت. به این ترتیب که‏سرزمینها و ملتهای اسلامی را به طور همه جانبه مورد مطالعه قرار دادند و نقاط ضعف وقدرت جوامع مسلمانان را در ابعاد گوناگون مشخص کردند و در یک جمع‏بندی کلی به این‏نتیجه رسیدند که مسلمانان باید از نظر فرهنگی و اجتماعی عقب نگه داشته شوند و از نظردینی و سیاسی دستخوش پراکندگی و تفرقه گردند. مجموعه راهکارهای که برای نیل به این هدف تدارک دیده شد، در کتابی زیر عنوان چگونه‏اسلام را نابود کنیم[ . چنانکه از نوشتهء همفر بر می‏آید در وزارت خارجهء انگلستان برای پنج تن از علمای بزرگ کشورهای اسلامی، پنج‏بدل انتخاب و آنان را مطابق اندیشه‏های آن عالمان تربیت کرده بودند. سپس سؤالهایی را از هر دو گروه اصلی و بدلی می‏پرسیدند و پاسخها را مقایسه می‏کردند. حاصل این کار در کتابی با نام یاد شده ثبت و در وزارت خارجه نگهداری می‏شد. وجود بدلها در تصمیم گیریها بسیار مؤثر بود. (ر. ک. خاطرات مستر همفر، ص ۱۱۹ - ۱۲۸).] تدوین گردید. در این کتاب نقاط ضعف و قوت مسلمانان مشخص گردید صفحۀ ۱۸۰به جاسوسان فرمان داده شد که نقاط ضعف را که بیشتر بر محور تلقیهای نادرست از اسلام وآموزشهای دینی دور می‏زد تشدید کنند و پس از شناسایی نقاط قوت، برای تبدیل آنها به نقاطضعف بکوشند. مستر همفر که خود از جاسوسان بزرگ استعمار انگلستان است فهرست‏سفارش‏های کتاب را برای از میان بردن نقاط قوت مسلمانان چنین بازگو کرده است: ۱. باید کاری کرد که در جهان اسلام نغمه ملت‏گرایی و تعصب قومی از هر سوی سازگارگردد و عرب و عجم و ترک و فارس به جان هم بیفتند. لازم است که مسلمانان به گذشته پیش‏از اسلام خویش بازگردانده شوند و به قهرمان‏پرستی روی آورن[ . پدیده‏ای که پس از تجزیه عثمانی روی داد و تا آنجا پیش رفت که امروزه مصریها آهنگ بازگشت به مصر فراعنه را کرده‏اند.]. ۲. لازم است شراب، قمار، فحشا و خوردن گوشت خوک اگر ممکن باشد آشکارا و گرنه‏مخفیانه رواج یابد و برای این کار پیروان دیگر ادیان به خدمت گرفته شوند و حتی به آنهامقرری ماهانه و جایزه داده شود؛ زیرا ارتکاب این اعمال موجب می‏شود که مسلمانان با قرآن‏مخالفت کنند و پس از مخالفت با قرآن انجام هر کار خلافی سهل خواهد بود. ۳. با وارد کردن جاسوسان در لباس اهل علم مردم نسبت به آنها بدبین شوند. مدارس‏تشکیل گردد و در آنها کودکان مخالف علمای دینی و خلیفه مسلمانان بار بیایند. ۴. درباره حکم جهاد تشکیک گردد تا مردم این حکم را ویژه صدر اسلام بدانند. ۵. کاری کنیم که شیعیان اهل کتاب را نجس ندانند. ۶. باید مسلمانان را معتقد کرد که اصل دینداری مهم است نه نوع دین. ۷. باید از حساسیت آنها نسبت به کلیساها کاسته شود؛ با این بهانه که اسلام به همه مراکزعبادت احترام می‏گذارد. ۸. احادیثی که بر بیرون راندن یهود از جزیرة العرب تأکید دارد، خدشه دار گردد. ۹. لازم است مسلمانان به انجام عبادات بی‏تفاوت گردند. ۱۰. باید کاری کنیم که مردم از پرداخت خمس خودداری ورزند. ۱۱. باید اسلام را هرج و مرج طلب جلوه دهیم. ۱۲. کودکان باید از تربیت دینی و اسلامی فاصله بگیرند. صفحۀ ۱۸۱۱۳. حجاب را باید از زنان برداشت و جوانان را از این راه به فساد کشانید. ۱۴. باید پیشنمازها را فاسق جلوه دهیم و به این ترتیب نمازهای جماعت را به تعطیلی‏بکشانیم. ۱۵. باید قبور بزرگان را که کانون توجه مسلمانان است ویران کنیم. ۱۶. باید در نسب سادات و اهل بیت پیامبر(ص) تشکیک ایجاد کنیم و عمامه‏ها را از سرمردان دین و سادات برداریم. ۱۷. حسینیه‏ها باید ویران گردد. ۱۸. مردم باید آزاد بار بیایند و امر به معروف و نهی از منکر تعطیل گردد. ۱۹. به تعدد زوجات و تعدد فرزندان پایان داده شود. ۲۰. از تبلیغات اسلامی جلوگیری شود تا مردم اسلام را مخصوص اعراب بدانند. ۲۱. امور خیریه از نهادهای مردمی گرفته و به دولت سپرده شود. ۲۲. قرآن دستکاری شود و از اعتبار بیفت[ . خاطرات مستر همفر، ص ۱۴۲ - ۱۵۸، با اختصار.]. به حق باید گفت که جهان مسیحیت در این کوشش خود بسیار کامروا بوده و موفق شده‏است که چند گانگی و پراکندگی را بر ملل اسلامی حکمفرما سازد، مردم را تا اندازه‏ای نسبت‏به مبادی و آداب دینی بی‏اعتنا گرداند و حریمها را بشکند. مسلمانان که روزگاری خود را تنهابه چند مرکز خلافتی منسوب می‏دانستند، اینک در چارچوب کشورهایی پراکنده محصورگشته‏اند و مواضع نزاع چنان در میان آنها فراوان است که امید به هر گونه اتحاد و یکپارچگی‏را از میان برده است. اما نه! رؤیای شیرین گذشته افتخارآمیز، همچنان روح انسان مسلمان رامی‏نوازد، توسن خیال برتری جهانی او را در پهنه تاریخ پر فراز و نشیبش به جولان درمی‏آورد، قلبش را در آرزوی شکفتن گل یگانگی به تپش در می‏آورد و زبان او را به سر دادن‏شعار وحدت آفرین «الله اکبر» گویا می‏سازد. عوامل و سمبلهای وحدت هنوز هم در جوامع‏اسلامی موجودند: تلاوت قرآن کریم روحیه‏ای واحد را به آنان القا می‏کند، اوقات شبانه‏روزبیش‏ترشان طبق وقت نماز تنظیم می‏گردد و شمار بسیاری از آنها همه ساله در موسم حج بصفحۀ ۱۸۲دورنمای آینده‏ بیش از هزار سال از مبارزهء مسیحیت با اسلام می‏گذرد و هنوز هم صدای ناقوس کلیسا وبانگ الله اکبر مسجد همچنان به گوش می‏رسد. معنایش این است که گرچه هر از چند گاه‏پیروزی نصیب یکی از دو رقیب دیرینه گشته؛ اما هیچ‏کدام میدان را ترک نگفته است. تاریخ‏منازعه طرفین نیز حصول نوعی توافق برای به رسمیت شناختن یکدیگر را - دست کم درجنبه‏های اعتقادی - به آنها القا کرده است. دشمنی و منازعه گرچه ممکن است خاطر مبلغان دینی به ویژه مسیحیان را از جهت انجام‏وظایف حرفه‏ای خشنود ساخته باشد؛ اما بی‏نتیجه بودن آن به طرفین فهمانده است که باید به‏جای زور، گفت و گو را نشاند و بهتر است که به جای نفی یکدیگر در صدد شناخت واقعی‏تریکدیگر برآیند. اگر طرفین می‏توانستند بدون داشتن هر گونه ارتباطی دور از یکدیگر زندگی‏کنند، شاید ضرورت چنین شناختی - که بیشتر از باب ادیان دلیلی برای آن نمی‏یابند - هیچ‏گاه‏احساس نمی‏گشت. این تجربه بلند تاریخی باید به مسیحیت فهمانده باشد که آرزوی ریشه کن سازی اسلام‏و بازگرداندن مسلمانان به دامن مسیحیت را باید از سر بیرون کنند و همانند اسلام راه گفت وگو با بهترین شیوه و نیز تسامح و مدارا را در پیش گیرند. خوشبختانه جوانه‏های ایده گفت و گو و تسامح از دل کلام مسیحیت سرزده است وشماری از اندیشمندان بزرگشان ابراز می‏دارند که رابطه اسلام و مسیحیت دوران منازعه وستیز را از سر گذرانده و اینک دوران شناخت عالمانه و منصفانه فرا رسیده است. هانس کونگ در این باره می‏نویسد: اروپائیان تا چهارصد سال پس از پیامبری‏محمد(ص) درباره او چیزی نمی‏دانستند. در سال ۱۱۴۲ م. و پس از دیدار پطرس بزرگ ازاسپانیا - که در تصرف مسلمانان بود - به اهمیت شناخت ریشه‏ای اسلام پی بردند. پس از آن‏بود که دستور ترجمه قرآن به زبان لاتینی صادر گردید و نخستین ترجمه آن در سال ۱۱۴۳ مصفحۀ ۱۸۳انجام پذیرفت. با وجود این تا پانصد سال پس از آن نیز هیچ پژوهش علمی اصیلی دربارهءاسلام صورت نگرفت تا آنکه «الکساندر راس» در سال ۱۶۵۰ م کتاب مهمی در تاریخ ادیان‏نوشت و آن را «عبادتهای گوناگون در جای جای جهان» نام نهاد. این کتاب در سال ۱۶۶۸ م به‏زبان آلمانی نیز ترجمه شد. نظریه حاکم در غرب دربارهء اسلام این بود که عقیده‏ای نادرست‏یا تحریفی عمدی از حقیقت و آمیزه‏ای از زور و شهوت است. در مقابل، از مسیحیت به‏عنوان نمونه‏ای که بر حقیقت مطلق، صلح، دوستی و پاکدامنی مبتنی هست یاد می‏شد...هدفشان از این کار این بود که برای حفظ پیروان دین خودشان، از دیگر ادیان تصویری مشوه‏و نادرست ارائه دهند. با اینکه در قرون وسطای مسیحی، اروپاییان از فرهنگ پیشرفته عربی، فلسفه، علوم‏طبیعی، پزشکی و نیز نیروی اقتصادی و نظامی اسلام در شگفت بودند - تا آنجا که ظهوردانشمندی مسیحی چون «توماس آکوینی» بدون وجود اعراب ممکن نبود - این شگفتی باآغاز دوره رنسانس پنهان گردید و هر چیز که صبغه عربی داشت مورد مخالفت قرار گرفت.این مخالفت هنگامی فزونی یافت که خطر ترکها در اروپا آشکار شد. در این هنگام بود که بی‏درنگ پس از چاپ قرآن در ونیز (بندقیه) به سال ۱۵۳۰ م فرمان‏آتش زدن آن صادر گردید. لوتر (مؤسس کلیسای پروتستانها، در گذشته به سال ۱۵۴۶ م) در صدد ترجمه قرآن‏برآمد؛ ولی تنها برای حمله به آن. اما با فرا رسیدن قرن روشنفکری (قرن هجدهم)جهت‏گیری به سوی آشتی با اسلام آغاز گردید و «لی‏سینگ» (متوفای ۱۷۸۱ م) با نوشتن‏داستان «ناتان حکیم» (نشر سال ۱۷۷۹ م) این جهت‏گیری را آشکار ساخت. او در کتابش، سه‏گوهر همانند را که تنها یکی از آنها طلا هست و برای کسی شناخته شده نیست مثال آورده وصلاح الدین ایوبی - حاکم مسلمان - را نمونه حاکمی حکیم ذکر کرده است. هانس کونگ، ازدیگر نمونه‏های آشتی با اسلام دیوان گوته، که آن را «دیوان غربی - شرقی» می‏نامد (۱۸۱۹ م) ونیز سخنرانی توماس کارلایل را زیر عنوان «محمد پیامبر راستگو» (۱۸۴۰ م) مثال می‏آورد و درادامه می‏نویسد: در قرن نوزدهم با آغاز دوران استعمار، شرق شناسی نیز دستخوش تحوّلی‏عظیم گشت و (به جای بدگوییهای متعصبانه) نقد تاریخی علوم اسلامی آغاز گردید. اینصفحۀ ۱۸۴جهت‏گیری علمی در سده‏های نوزدهم و بیستم از مخالفتهای مسیحیان علیه مسلمانان‏کاست و آنان را به سوی تلاش برای پژوهش و درک موضوع سوق داد. در این جهت‏گیری‏تحولی روشن آشکار گردید و پژوهشهای ارزشمندی نیز به انجام رسید، مانند موارد زیر: - پژوهشهای تاریخی که محمد را بزرگ می‏شمارند، مثل پژوهشهای گوستاووایل[ . .lieW.GI ]،الویس اشپرنگ[ . regnerpS.A ]، ویلیام موی[. riuM.W ]، لیونی کی‏تانی[. .inateaC.L ]، تاورآندره[. .eardnA.T ]، ریچارد بلاش[. .rehcalB.R ] ومونتگمری وات[ . .ttaW.M ]. - پژوهشهای قرآنی از نویسندگانی مثل «تئودور نولدکه» (پژوهشهای تاریخی‏درباره قرآن)، ترجمه «گوستا و فلوگل» از قرآن، و پژوهشهای ریچارد بل و رودی‏پارت. - مباحثی فراگیر دربارهء فرهنگ اسلامی، عبادات، تصوف، شریعت، اخلاق، ادبیات و هنراز کسانی چون گلدزیهر، اسنوک هورگرونیه و لویی ماسینیون. - مباحثی پیرامون تصویر مسیح در قرآن کریم از جی.اف. گروک (۱۵۰ سال قبل) وپژوهشهای فراوانی که در پی آن انجام گردید. هانس کونگ مخالفت خود را با بازگشت به جدال مسیحیت علیه اسلام از راه افترا،تحریف و تشویه اعلام می‏دارد و می‏گوید: اینک بر ما است که فهم اسلام را از درون آغازکنیم و بکوشیم تا به پرسشهایی از این قبیل پاسخ دهیم: چرا انسان مسلمان خداوند، جهان،عبادت، حقوق بشر و نیز سیاست و هنر را به گونه‏ای متفاوت از آنچه ما می‏بینیم و با قلبی‏متفاوت از قلبهای ما مسیحیان می‏بین[ . التوحید و النبوه و القرآن فی حوار المسیحیة و الاسلام، ص ۲۸ - ۲۹.]؟ صفحۀ ۱۸۵نتیجه‏گیری‏ برای مسلمانان این بهترین مژده است که آنها که در گذشته کمر به «نابودی اسلام از بیرون»بسته بودند، اینک به «فهم اسلام از درون» روی آورده‏اند. اگر مسیحیان از خط مشی «نابودی‏اسلام از بیرون» طرفی نبستند و نا امید شدند، بدون شک سیاست «فهم اسلام از درون» آنان رابه سوی حقیقت رهنمون خواهد گشت. با این همه، از یاد نباید برد که پذیرش اسلام به عنوان یک دین، محمد(ص) به عنوان‏پیامبر و قرآن به عنوان کتاب آسمانی از سوی مسیحیان هر چند واقعیتی انکارناپذیر است،ولی همه واقعیت حاکم بر مناسبات میان مسیحیان و مسلمانان نیست. اعتقاد صلیبیهای‏صهیونیست و صهیونیستهای صلیبی درباره ظهور دوم مسیح و اینکه دولت او در سرزمین‏فلسطین تشکیل خواهد گردید، ایده‏ای است که حیات دینی و فرهنگی مسلمانان را به شدت‏تهدید می‏کند. رسالتی که سران آمریکا مبنی برای ایجاد دموکراسی مورد نظرشان درخاورمیانه و عموم کشورهای اسلامی برای خود قائل هستند، نخستین چیزی را که از میان‏خواهد برد آزادی مسلمانان پای‏بند به عقاید دینی است. از این رو، باید میان قلمروهای این‏دو واقعیت تفکیک قائل شد و گفت که روابط میان مسیحیان و مسلمانان در حوزه‏های کلامی‏و اعتقادی به سوی تفاهم گرایش دارد، ولی در حوزه‏های استراتژیکی و سیاسی، تقابل،درست همانند دوره‏های کهن به جای خود باقی است و چشم‏انداز آینده آن نیز غیر قابل‏پیش‏بینی و گاه بسیار خطرناک می‏نماید. توصیه‏ها۱. یکتاپرستی: به مصداق آیه شریفه «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی‏ََ کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَنُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(آل‏عمران: ۶۴) (بگو: ای اهل کتاب به سخنی روی آورید که میان ما و شما یکسان است. این که‏جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را غیر ازخداوند یکتا به خدایی نگیرد.) ۲. عدالت: به مصداق آیه شریفه «قُلْ أَمَرَ رَبّی بالقِسْطِ ...»(اعراف:۲۹) (بگو: پروردگار من به عدالت فرمان‏داده است...) ۳. گفت و گو با نیکوترین شیوه: به مصداق آیه شریفه «ادْعُ إِلَی‏ََ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ‏هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(نحل: ۱۲۵) (با فرزانگی و اندرز نیکو به راه‏پروردگارت بخوان و با بهترین طریق با آنها مباحثه کن. پروردگار تو گمراهان وهدایت‏شدگان طریقش را بهتر می‏شناسد). صفحۀ ۱۸۸۴. دفع بدی با نیکی: به مصداق آیه شریفه «وَلاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ‏عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (فصلت: ۳۴) (خوبی و بدی برابر نیست. همواره به نیکوترین وجهی پاسخ‏ده تا کسی که میان تو و او دشمنی است همچون دوست صمیمی شود) البته توجه به جنبه‏های اخلاقی اسلام در برخورد با دشمنان هرگز به معنای نادیده گرفتن‏اصول جهاد و مبارزه نیست، بلکه تأکید بر جنبه تکمیلی آنها نسبت به یکدیگر و نیز تأکید برسیره نبوی است، که خداوند او را فرستاد تا گواه باشد، مژده برساند و هشدار دهد. یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً (احزاب: ۴۶) ای پیامبر ما تو را فرستادیم تا گواه باشی و مژده رسانی و هشدار دهی؛ و به سوی خدا دعوت‏کنی و چراغی تابان باشی.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.