بررسی جنگهای صلیبی
پیامدهای جنگ صلیبی بدون تردید جنگهای صلیبی ابعاد و جنبههای گوناگون زندگی مسلمانان و مسیحیان اعم ازمادی و معنوی، هر دو را زیر تأثیر قرار داده و دامنهء آن تا به روزگار ما نیز - کشیده شده است.انتقال دانش و فرهنگ اسلامی و شرقی به اروپا، تجزیه دینی در درون مسیحیت و تحولشیوههای تولید و رونق تجارت مغرب زمین، نمونهء روشن این تأثیرهاست که به ویژه درنوشتههای مورخان اروپایی باز تاب یافته است. اما پیش از نقل سخنان این مورخان لازماست سخن گوستا ولوبون فرانسوی را نقل کنیم که بیشتر ناظر به جنبههای عمومی و کلیجنگهای صلیبی است. او معتقد است که به دلیل بی فرهنگی و نابهره مندی صلیبیان از مظاهرتمدن، جنگهای صلیبی برای مسلمانان سرتاپا زیانبار بوده است. در حالی که بارور بودندرخت فرهنگ و تمدن در میان ملل اسلامی موجب گشت که اروپائیان با دستی پر از دانش وپیشرفت به خانه باز گردند. او مینویسد: چنان که در ضمن بیان وقایع جنگ صلیبی معلوم شد، صلیبیان یک عده وحشیانی بودند کهدوست و دشمن، خودی و بیگانه را قتل و غارت نموده حتی ذخایر نفیسهء علمی و فنّیقسطنطنیه را که از یونان و روم باقی مانده بود بر باد داده به کلی نیست و نابود نمودند. اهل مشرق ازاین وحشیها انتظار فایدهای نداشته و واقعاً هم هیچ فایدهای نبردند. تنها نتیجهءغیر مفیدهای که عاید مشرق گردید این بود که وی از مغرب تنفر کلّی حاصل نموده حتی بعد ازسالیان دراز هنوز آثار آن باقی است. جهالت و رذالت، توحش و شقاوت کاری به طوری در اروپاشایع و جزء طبیعت شده بود که هنوز اثر آن باقی است. کشیشان عیسوی تا این حّد بهصفحۀ ۱۳۴خونریزی عادت کرده بودند که در اشاعت مذهب خود و تباهی ملل غیر مسیحی همانقساوت و جور را بروز میدادند که ابتدا برای کفّار و بت پرستان مقرر شده بود. در مقابل یکتقصیر مختصر و کوچک شدیدترین عقوبات را روامی داشتند. فاجعهء قتل عام یهود و«آلبیجوها» و قتل عام عیسویان فرقهء مردوده و تمام خون ریزیوحشیانهای که در این مدت طولانی جریان داشت، نتیجهء جور و تعصب شدید مذهبی بود کهجنگ صلیبی آن را اشاعت دا[ . تمدن اسلام و عرب، ص ۴۲۱ - ۴۲۲.]. از نگاه گوستا ولوبون، جنگهای صلیبی به ناهنجاریهای اخلاقی و دینی در جهان دامنزده است. او مینویسد: از جمله نتایج مذمومهء جنگهای صلیبی یکی این است که تا چندین قرن یک رشته بی انصافیو عداوت و کینهء خیلی شدید مذهبی در دنیا پدید آورد و پایهء قساوت و بی رحمی و خونخواری را به جایی رسانید که در غیر از مذهب یهود نظیر آن را بین اهل هیچ مذهبی نمیتوانپیدا کرد. راست است که قبل از جنگ صلیبی هم بازار بیرحمی و بیانصافی مذهبی رواجزیادی داشت، ولی منتهی به سفاکی و خون ریزی نشده بود. لیکن در جریان جنگهای مزبورجور و اعتساف (ستم) مذهبی حقیقتاً به درجهء جنون رسیده و در طول مدت این دویست سالعملیات بی رحمانه و در زندگی آمیخته به جنون، خلف عهد و نقض قسم صلیبیان، مسلمانانرا از نصارا و دیانت آنان به کلّی متنفّر ساخت. پس همین جنگها سبب گردید که بین مشرق ومغرب زمین فواصل ضخیمهای ایجاد گردد که آثار آن تا کنون باقی میباش[ . همان، ص ۴۲۱.]. علاوه بر جنبههای عمومی تأثیر جنگهای صلیبی، پیامد این جنگها در ابعاد اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز از سوی مورّخان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.آلبرماله و ژول ایزاک پیامد مستقیم جنگهای صلیبی را گسترش بازرگانی مشرق و مغرب وپیامد غیر مستقیم آن را رواج تجمل پرستی و تمدّن در مغرب زمین ارزیابی کرده و نوشتهاندکه این جنگها بر مراودهء بازرگانی میان سرزمینهای مغرب و مشرق افزود. حمل جنگجویانصفحۀ ۱۳۵صلیبی از راه دریا، دریا نوردان شهرهای مارسی، ژن و پیزو به ویژه مردم ونیز را ثروتمندگردانید. تا هنگامی که بندرهای شام در دست مسیحیان بود بازرگانان فرانسه و ایتالیا برایخرید کالاهای مشرق زمین پیوسته به آنجا رهسپار میگشتن[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۳۸.]. از دیدگاه این دو مورّخ، این جنگها پیامدهای غیر مستقیمی نیز داشت و آن بسط تجمّل وتمدن در مغرب زمین بود؛ زیرا در آن روزگار نواحی مشرق زمین - مسکن اعراب و نژادیونانی - از لحاظ پیشرفت و مدنیّت بر مغرب زمین - برتری داشت؛ به طوری که جنگجویانصلیبی پس از مشاهدهء آثار تجمّل شیفته گردیدند و استفاده از فرش، آینه، لوازم خانگی زیبا،سلاحهای ظریف، پارچههای فاخر ابریشمی، حریر، پرنیان و مخمل در میان آنها رواجهمگانی یافت[ . همان.]. اما مهمترین نتیجهء اجتماعی جنگهای صلیبی از دیدگاه این دو نویسنده کاسته شدن ازقدرت اربابان املاک و زمین داران اروپا بود. چرا که شمار زیادی از آنها در خلال جنگهایصلیبی مردند و کسانی هم که زنده ماندند، به دام فقر و تهیدستی در افتادند. جنگجویانمسیحی باید از خودشان خرج میکردند و برای تأمین هزینههای جنگ و نقدینه لازمچارهای به جز فروش یا گرو گذاشتن املاکشان نداشتند. آنها که به امید ثروتمند شدن بهمیدانهای جنگ میرفتند، بادست خالی باز میگشتند و چارهای جز فروش و رهن دوبارهءاملاک نداشتن[ . همان، ص ۲۳۹.]. به باور آن دو، جنگ صلیبی، بیش از همه موجب بسط نفوذ سیاسی و تجاری فرانسه درمشرق زمین گردید؛ با نفوذی که دامنهاش به روزگار ما نیز کشیده شده است، آنان در این بارهمینویسند: به قدری فرانسوی به مشرق زمین آمد که هنوز هم ملل مشرق کلّیهء مردم مغرب را فرنگیمیخوانند که مأخوذ از کلمهء فرانک میباشد. زبان فرانسه در شام، قبرس، ارمنستان و مُرّه [ ؟ ] متداول شد و حتّی امروز هم در شام، با وجود مجاهدات سایر ملل از انگلیسی، آلمانیصفحۀ ۱۳۶ایتالیایی و روسی، این زبان همیشه از سایر زبانهای فرنگی رایجتر و در حکم زبان ثانویبومیهاست. نویسندگان فرانسوی معتقدند که اگر مردم فرانسه چند صد باب مدرسه در خاورنزدیک احداث کرده و نگاه میدارند برای این است که برتری خود را در آنجا حفظ کنند و اینبرتری را سنّتی میدانند که از زمان جنگ صلیب شروع شده و دوام آن، هم به حال رواجصنعت و تجارتشان مفید است و هم به حال عظمت خارجی مملکتشان[ . همان، ص ۲۳۹، با اندکی تصرف در الفاظ. لازم به یاد آوری است که فرانسویها در آغاز و تداوم جنگهای صلیبی بیش از دیگر کشورهای اروپایی نقش و سهم داشتند. چنان که پس از فتح قدس، ریاست ایالت لاتینی بیت المقدس با آنها بود و در چند نوبت نیز آهنگ تصرف مصر و شمال آفریقا را کردند. حتّی میتوان گفت که قیمومت فرانسه بر سوریه و لبنان و نیز مداخلهء این کشور در امور کشورهای شمال آفریقا، از آثار سوء همان جنگهای صلیبی است همین طور میتوان گفت که حملهء ناپلئون در سال ۱۷۹۸ م به مصر و نیز شرکت فرانسویها در تهاجم به این کشور در سال ۱۹۵۶ از آثار نامیمون همان جنگهای پیشین است.]. نویسندگان تاریخ عمومی تمدنها ارتقای سطح علمی و توسعهء فرهنگی اروپا را ازدستاوردهای جنگهای صلیبی میدانند و مینویسند که جنگهای صلیبی در فصول پایانیخود، در سایهء ایجاد روابط مستحکم با شهرهای پیشرفته فرهنگی موجب تهذیب اخلاقجنگجویان و انتشار فرهنگ استفاده از راهها و کالاهای بیگانه و انتقال تکنیکهای جدید وهمین طور موجب آگاهی اندیشمندان با برخی مظاهر علم، فلسفه، هنر و ادبیات در دو دنیایعربی و یونانی گردید؛ و این اشکال، مفاهیم، راهها و عادات که احیاناً در امیر نشینهایفلسطین و به ویژه در ایالتهای جنوبی یا در میدان نبرد در شبه جزیرهء ایبری به دست آمد و نیزبه وسیلهء کسانی که از زیارت باز میگشتند منتشر شد، موجب رشد و توسعهء فرهنگی دراروپای مسیحی گردید. همهء این موارد به وسیلهء نهضت معنوی که زمینههای آن در روزگارکارولنجی فراهم شد به پیش رفت و در حالی که ثروت عمومی و افزایش روابط و سرعتمبادلات گوناگون به آن کمک میکرد به آرامی و به طور نامنظم ادامه یافت[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۳۸ - ۲۳۹؛ تمدن اسلام و عرب، ص ۴۲۴ - ۲۵.]. جنگهای صلیبی با همهء زیانهایی که به بار آورد، برای مسلمانان نیز خالی از فایده نبود وبزرگترین سود آن ایجاد استحکامات دفاعی بود. آنان که در معرض حملههای پیاپی زمینیو دریایی فرنگیان قرار داشتند، برای دفاع از خود قلعه هایی مستحکم بنا کردند. این بناها همصفحۀ ۱۳۷در دوران جنگهای صلیبی آنان را محافظت میکرد و کار دفاع را آسان و میسر میگردانید وهم در دوران حملهء بنیان کن و ویرانگر مغولان مؤثر واقع شد؛ به طوری که این قومشکستناپذیر پس از رسیدن به سرزمین شام و مصر متوقف و متحمل شکست گردید؛ ویکی از عمده علل این توقف وجود بناها و استحکامات نظامی بوده است[ . جنگهای صلیبی، رحیم زادهء صفوی، نشر دفتر آسیای وسطی، تهران، ۱۳۳۴، ج ۳، ص ۱۹۵ - ۱۹۶.]. امّا دربارهء دوران عثمانی و مقابلهء صلیبیها با نیروهای عظیم این امپراتوری باید گفت کهضعف اروپائیان در برابر حملههای زمینی عثمانی، به ویژه بسته شدن راه تجاری قسطنطنیهپس از تصرف آن به وسیلهء سلطان محمّد فاتح، آنان را به اندیشهء تشکیل ناوگانهای بازرگانی ونظامی در دریاها فرو برد و همان بود که شرق و غرب عالم بر روی آنان گشوده شد وثروتهایی عظیم و بی کران به سوی کشورهای اروپایی سرازیر گردید. با توّجه به آنچه گفته شد پیامد جنگهای صلیبی را، در دوران جنگهای دویست ساله و نیزدورهء عثمانیها، به صورت زیر میتوان فهرست کرد: ۱ - اتّحاد ملّتهای اروپایی بر ضد مسلمانان. ۲ - گشوده شدن پای اروپائیان در میان ملل اسلامی. ۳ - کشته شدن شماری بسیار از مردم مسیحی و مسلمان. ۴ - سقوط امپراتوری بیزانس. ۵ - نفوذ مسلمانان در اروپا. ۶ - تغییر نظام اقتصادی اروپا. ۷ - پیدایش تحول علمی - فرهنگی در اروپا و فراهم شدن زمینههای رنسانس در این قاره. ۸ - ویران شدن و از رونق افتادن بنادر سواحل شرقی مدیترانه[ . یکی از دلایل این ویرانی ترس مسلمانان از تصرف دوبارهء بنادر به دست صلیبیها و استفادهء از آنها به عنوان پایگاه نظامی بود. برای نمونه از عکا یاد میکنیم که «سلطان(ملک اشرف خلیل) به مجردی که همهء شهر در اختیارش آمد، به شیوهء دیرین کمر به انهدام آن بست. سلطان بر آن بود که کاری کند که این شهر از این پس نوک تجاوز مسیحیان به سرزمین شام نباشد». (تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۰۱).]. ۹ - کشف مناطق و راههای جدید در جهان به وسیلهء اروپائیان. ۱۰ - سلطهء انحصاری ملل اروپایی بر دریاها. صفحۀ 138
صلیبیها و ایران ورود صلیبیها به ایران فرمانروایان آسیای صغیر موسوم به «سلاجقهء روم[ . عنوان شعبهای از سلاجقه که از حدود اواخر قرن پنجم تا حدود اوایل قرن هشتم هـ . ق در قسمتهایی از آسیایصغیر فرمانروایی داشتند. (دایرة المعارف فارسی).] - که شاخهای از سلاجقهء ایران به شمارمیرفتند - نخستین کسانی بودند که در برابر تهاجم سنگین صلیبیها به دفاع پرداختند و آهنگپیشروی آنهارا کند کردند. اما با وجود ایرانی بودن این فرمانروایان، در دوران جنگهایصلیبی، نه پادشاهان ایران خود را موظف به پشتیبانی از آنها میدانستند و نه مردم ایران خوصفحۀ ۱۴۰را در حال جنگ احساس میکردند؛ چرا که تهاجم صلیبیها نه تنها در ایران، بلکه در همه جایجهان اسلام تا اندازهء زیادی داخلی و منطقهای تلقی گردید و دفاع از ساکنان سرزمینهایی کهمورد هجوم قرار گرفت، بر عهدهء خودشان قرار داشت. ولی کار به همین جا خاتمه نیافت و در پی حوادثی که شکست مرحلهء نخست جنگهایصلیبی و پیشروی عثمانی در اروپا پیش آورد و نیز هدفهای توسعهطلبانه و برتریجویانهایکه اروپائیان در سر میپروراندند، سرانجام ایران را نیز در معرض تهاجم قرار داد و پایپیروان مسیح نه از راه خشکی بلکه از راه دریا - یعنی خلیج فارس و دریای عمان - به میهن مانیز کشیده شد. آمدن اروپائیان به خلیج فارس، تاریخ ایران را دستخوش تحوّلی بنیادینساخت و جنبههای گوناگون زندگی سیاسی، فرهنگی، دینی، اقتصادی و اجتماعی مردم ما رابه شدت زیر تأثیر قرار داد. به دنبال آن سرزمین ایران به صورت کانون توجهات جهانیدرآمد؛ و پس از گذشت پنج سده، روز به روز نیز بر اهمیت آن افزوده میشود. در مبحثحاضر به اسباب و علل این دگرگونی عظیم و نیز چگونگی آمدن اروپائیان به ایران پرداختهمیشود، اما پیش از آن لازم است تا اوضاع سیاسی حاکم بر کشورمان، در آن روزگار، به طورگذرا و کوتاه مورد اشاره قرار گیرد. در دورانی که ایران مورد توجه اروپائیان قرار گرفت، زمام امور کشور به دست پادشاهانصفوی بود که توانسته بودند پس از قرنها پراکندگی ایران استقلال و عظمت گذشته را به آنبازگردانن[ . ایران در زمان صفویه، ص ۱۷.]. اما اعلام تشیّع به عنوان مذهب رسمی ایران به وسیلهء این خاندان خشم همسایهء غربیایران یعنی امپراتوری عثمانی را برانگیخته بود. عثمانیها بیشترین دشمنی را با دولت صفوی داشتند و وجود آنان را به عنوان پیروان ومبلغان تشیّع تحمّل نمیکردند. صفویان نیز از عثمانیهای سنّی مذهب تنفّر داشتند واروپائیان مسیحی را بر آنها برتری میدادند. میان پادشاهان این دو خاندان بارها جنگدرگرفت که طی آنها عثمانیها در بیشتر موارد مهاجم و صفویها مدافع بودند؛ و تنها پس اصفحۀ ۱۴۱دستیابی ایرانیان به سلاح آتشین بود که حریف زورمندشان باز پس نشست و متقاعد شدکه دولت صفویه و مرزهای ایران را به رسمیت بشناس[ . ایران در زمان صفویه، ص ۹۵ - ۹۶؛ پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران، مهمید، محمد علی، نشر میترا، تهران، ۱۳۶۱، ص ۸۷.]. از این گذشته، وجود عثمانیها مانع بزرگی بر سر راه تجارت زمینی ابریشم ایران به شمارمیآمد و شاه عباس - که روزگار وی اوج رونق تجارت ایران بوده است - هیچ گونه تمایلیبرای انتقال این قلم بزرگ صادراتی ایران از خاک آنان را نداشت[ . سیاست و اقتصاد در عصر صفوی، ص ۱۲۰.]علل آمدن صلیبیها به ایرانانگیزههای ایران برای پذیرش صلیبیها پیش از بحث دربارهء موضوع انگیزههای حکمرانان ایران در پذیرش صلیبیها و استقبال ازفعّالان تجاری و مذهبی آنان، لازم است یک نکته مهّم مورد اشاره قرار گیرد و آن اینکهدولتمردان صفوی تا پیش از شاه عباس یکم و نیز در دورههای پس از وی، نسبت به مخالفانمذهبی خویش، به جز مسیحیان، روشی سخت گیرانه داشتند. مسیحیان که در طول دورانصفحۀ ۱۴۷صفوی نسبت به دیگر اقلیتهای مذهبی از امتیازهای بیشتری برخوردار بودند، پس از آنکهشاه عباس باب گفت و گوی با پادشاهان اروپایی را گشود، موقعیتی بسیار ممتاز یافتند[ . ر. ک. دین و مذهب در عصر صفوی، میر احمدی، مریم، امیر کبیر، ۱۳۶۲، تهران، ص ۱۰۰ - ۱۰۳. ناگفته نماند که در سلوک پادشاهان صفوی با مسیحیان استثناهایی نیز وجود دارد. برای مثال دربارهء رفتار شاه طهماسب صفوی نسبت مسیحیان، در کتاب دکتر نوایی چنین میخوانیم: «آنتونی جن کین سون در روزهایی که خاطر پادشاه ایران سخت به فیصلهء کار سلطان بایزید مشغول بود، به حضور شاه طهماسب بار یافت. شرح دقیقی از این شرفیابی در سفر نامهء جن کین سون وجود دارد و از آنجا که میدانیم پس از آنکه سفیر نامهء الیزابت اول را تقدیم داشت و هدایا را پیشکش نمود، شاه طهماسب از وی پرسید که از کدام یک از شهرهای فرنگ هستی؟ آنتونی جواب داد که من از مردم شهر معروف لندن، از کشور آراستهء انگلستان هستم و از طرف علیا حضرت ملکهء آن کشور جهت بستن قرار دادهای دوستی و تحصیل اجازهء رفت و آمد بدون مزاحمت بازرگانان و مردم آن کشور مأموریت دارم. اما وقتی موضوع مذهب پیش آمد و جن کین سون گفت که پیرو مذهب عیسی مسیح هستم، شاه طهماسب فوراً گفت: «ما نیازی به دوستی با کافران نداریم، ای کافر» و از من خواست که از حضور وی خارج شوم. من از این خوشم آمد که با احترام تمام، در حالی که عدهء بسیاری از نجبا و سران دیگر او مرا مشایعت میکردند، خارج شدم. در همان حال، شخصی با سینی پر از خاک از عقب من روانه شد و در تمامی راه از داخل کاخ، از جلو شاه گرفته تا در حیاط، به هر کجا که قدم میگذاشتم برای تطهیر خاک میریخت». (ایران و جهان، ج ۱، ص ۱۷۸ - ۱۷۹). در اینجا لازم است به این حقیقت نیز اشاره شود که اگر مسیحیان در دوران صفویه از موقعیتی ممتاز برخوردار بودهاند، دست کم یکی از علل آن انتساب اعضای این خاندان از سوی مادر به کیش مسیحیت است. دکتر نوایی در بارهء این انتصاب چنین نوشته است:«اوزون حسن از خاندان امپراتوران طرابوزان، که اصلاً ارمنی یونانی بودند، دختری گرفته بود به نام، کاترینا دسپینا. هم چنان که قره عثمان، جد اوزون حسن، نیز زنی از این خاندان گرفته بود. کلمهء دسپینا در یونانی به معنای دختر شاه، شاهزاده خانم و شاهدخت (پرنسس) است. کاترینا به شرط آنکه دیانت مسیحی خود را حفظ کند به خانهء اوزن حسن آمده بود. این زن که بسیار به مذهب مسیح دلبستگی داشت و هر روز مراسم عشای ربانی را به آیین کلیسای ارتدودکس یونانی، در حضور کشیشانی که به همین منظورهمراه او آمده بودند به جای میآورد، همچنان تا پایان عمر بر مذهب مسیح وفادار ماند و اوزن حسن با آنکه خود مسلمان بود، هرگز نخواست که وی را از مسیحیت به جانب اسلام آورد. در سالهای واپسین عمر، کاترینا از شوهر خود جدا شد و خویشتن را از حرمسرای سلطنتی و دسیسهها و تحریکات زنان و خواجه سرایان رهایی بخشید و یکسره روی به خدا آورد و در شهر خرپوت که شوهرش عزلتگاه او قرار داده بود گوشهء عزلت گرفت و به پرستش پروردگار پرداخت و سر انجام نیز چون عمرش به سر آمد، در کلیسای سن جورجیو در شهر آمد(قره آمد \حمید) به خاک سپرده شد. کاترینا در خانهء اوزن حسن سه دختر آورد و یک پسر. بزرگ ترین دختران «مارتا» نام داشت و پسر «مقصود». مقصود راهمان شب فوت اوزون حسن یعنی شب عید فطر سال ۸۸۲ / ششم ژانویه ۱۴۷۸، برادران ناتنی به قتل رساندند (سفرنامهء ونیزیان، ص ۳۷۲ / ۳۷۳) و دو دختر کوچکتر، پس از شنیدن خبر قتل برادر خویش که بیش از بیست سال نداشت، بر جان خویش ترسیدند و بار سفر بستند و به حلب گریختند (ایضا ص ۲۷۳). اما دختر بزرگتر که در تاریخ ایران اهمیت و شهرت فراوان دارد، همان مارتا نخستین دختر کاترینا و اوزون حسن است و آن دختر همان است که زن سلطان حیدر شده و اسماعیل، موسس سلسلهء صفویه، از بطن وی دیده به جهان گشوده است. مارتا در تواریخ صفوی به عالم شاه بیگم یا حلیمه بیگی آغا شهرت یافته و ظاهراً این زن نیز مانند مادر خویش دیانت مسیحی خود را تا پایان عمر حفظ کرده است. بنابر این شاه اسماعیل از جانب مادر خود از یک سو به امپراتوران ارمنی یونانی طرابوزان نسب میرساند و از سوی دیگر به ترکمانان آق قویونلو معروف به بایندریه». (ایران و جهان، ج ۱، ص ۱۴۵ - ۱۴۶).]صفحۀ ۱۴۸او که برای زیر فشار گذاشتن دشمن دیرینهء صفویان یعنی عثمانیها و نیز رونق بخشیدن بهتجارت ایران و بیرون آوردن کشور از محدودیتهایی که عثمانیها اعمال میکردند، به اروپانیازمند بود، سیاست خوشرفتاری و دادن آزادی مذهبی به مسیحیان به ویژه به ارمنیان ساکنایران و استقبال و پذیرش هیئتهای گوناگون مسیحی اروپایی را در پیش گرفت و از هیچ گونهکوششی در این راه دریغ نکرد. نشانههای چنین سیاستی از سوی شاه عباس در جاهایگوناگون و از جمله در نامههای رّد و بدل شدهء میان او و پادشاهان اروپایی و نیز فرامینی که درزمینهء رفتار با مسیحیان صادر کرده است به خوبی پیداست. او پس از دریافت نامهء پاپ کلمان هشتم و نیز به حضور پذیرفتن هیئت اعزامی از سویوی، آنتونی شرلی[ . شرلی، سر آنتونی( ۱۵۶۸ - ۱۶۳۵ م / ۹۷۶ - ۱۰۴۴ - ۴۵ هـ) سرباز و نجیب زاده و سیاح و ماجرا جوی انگلیسی ومستشار نظامی و سفیر و فرستادهء شاه عباس یکم صفوی به دربار سلاطین اروپا... او مأموریت یافت تا به ایران آید و شاه عباس صفوی را به جنگ با دولت عثمانی و اتحاد با دول اروپا بر خلاف ترکان تشویق نماید و نیز برای تجّار انگلیسی از وی امتیازات مخصوص بگیرد. سرآنتونی به دربار شاه عباس آمد و در اصفهان فنون جنگی جدید را به سربازان ایرانی آموزش داد. سپس از سوی شاه عباس به سفارت اروپا اعزام شد که در مأموریت خود توفیقی نیافت و به ایران نیز باز نگشت... (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).] را از سوی خود به سفارت اروپا فرستاد و در اعتبار نامهای که با وی همراهساخت به شاهزادگان پیرو حضرت مسیح خاطر نشان کرد که شرلی عامل پیوند او با اروپائیاناست؛ و چنین عنوان کرد که او از سالها پیش در آرزوی ایجاد ارتباط بوده است، اما اقدامشرلی است که زمینه این کار را فراهم آورده و موانع را از سر راه برداشته است. در پایان نامهنیز در ضمن برادرانه توصیف کردن رابطهء خود در بارهء وی چنین نوشته است: این مرد به رضای خودش به اینجا آمده و با صلاح دید خودش یکی از رجال درباری را به همراهاو میفرستم[ . شرلی، سر آنتونی( ۱۵۶۸ - ۱۶۳۵ م / ۹۷۶ - ۱۰۴۴ - ۴۵ هـ) سرباز و نجیب زاده و سیاح و ماجرا جوی انگلیسی ومستشار نظامی و سفیر و فرستادهء شاه عباس یکم صفوی به دربار سلاطین اروپا... او مأموریت یافت تا به ایران آید و شاه عباس صفوی را به جنگ با دولت عثمانی و اتحاد با دول اروپا بر خلاف ترکان تشویق نماید و نیز برای تجّار انگلیسی از وی امتیازات مخصوص بگیرد. سرآنتونی به دربار شاه عباس آمد و در اصفهان فنون جنگی جدید را به سربازان ایرانی آموزش داد. سپس از سوی شاه عباس به سفارت اروپا اعزام شد که در مأموریت خود توفیقی نیافت و به ایران نیز باز نگشت... (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).]صفحۀ ۱۴۹رابطهء این نجیب زاده با من این است: از موقعی که در این سرزمین است، هر روز با او در یکظرف غذا میخوریم و در یک جام مثل برادر شراب مینوشیم[ . ایران در زمان صفویه، تاج بخش، بی تا، بی نا، بی جا، ص ۱۰۲.]. آنگاه طی فرمانی به سراسرکشور در بارهء رفتار با مسیحیان در ایران چنین نوشت امر مطلق و اراده و میل ما است که ازامروز تمام قلمرو کشور ما بر روی تمام ملل مسیحی و تمام آنهایی که این مذهب را دارند بازباشد، به طوری که هیچ کس نتواند در هیچ حال با آنها اهانت آمیز صحبت کند و به پاس ایندوستی که من با شاه زادگانی که پیرو مسیح هستند دارم به تمام تجار مسیحی برای تجارت وداد و ستد در تمام قلمرو کشور خودم اجازه میدهم بدون اینکه از طرف هیچ کس، حاکم، شاهزاده، خان و یا افسر و یا ازمتا بعین من هرچه باشد شغل و مقام آنها آزار ببین[ . همان، ص ۱۰۳.]. هدف شاه عباس از دادن این امتیازات در وهلهء نخست تشویق اروپائیان برای جنگ باعثمانی و در وهلهء دوم ایجاد روابط تجاری با آنان بود. اما او که از اعتراض روحانیان ایراننسبت به داشتن روابط دوستانه با مسیحیان بیمناک بود، در پاسخ به یکی از هیئتهایاروپائی چنین گفت: من شخصا حاضرم که برای مسیحیان مقیم ایران کلیسا بسازم و خیلی خوشحالم که پیروانمسیح از هر دسته و طبقه به کشور من بیایند، اما رؤسای روحانی ایران مراقب من بوده و اگردست به ساختمان کلیسا بزنم ممکن است مرا از میان بردارند. ولی به عقیدهء من اگر شما جنگرا بر علیه ترکان عثمانی شروع کنید، میتوانید بعداً در اصفهان [ و ] حتی در سایر شهرهایایران کلیسا بسازید. روحانیان کشور من دیگر نمیتوانند حرفی بزنند، زیرا من به آنها خواهمفهماند که در مقابل کمکی که بر علیه ترکها به من کردهاید چارهای جز موافقت با شمانداشتهام[ . همان، ص ۱۰۹.]. اروپائیان که از ایجاد ارتباط با ایران منافع و هدفهای سیاسی، دینی و اقتصادی خودشانرا در نظر داشتند، ضمن گسیل داشتن هیئتهای گوناگون سیاسی و مذهبی چنین وانموصفحۀ ۱۵۰میکردند که به سفارش ایران با عثمانیها در حال جنگ هستن[ . در نامهء فیلیپ سوم [پادشاه اسپانیا] به شاه عباس در این باره چنین میخوانیم: «نایب السلطنهء من از موفقیتهایبزرگی که شما بر علیه ترکان، دشمن مشترک خودمان، بدست آوردهاید، شرحی به من نوشته است. من از این مسأله و همچنین از اعزام سفیری که برای حفظ دوستی و حسن رابطهای که بین ما وجود دارد فرستاده شده بسیار خوشحال شدم. دوستی ای که امیدوارم سالها برقرار بماند تا اینکه این ترکها کاملاً تنبیه شوند. امیدوارم علاوه بر فتوحاتی که تا به حال نصیب اعلیحضرت شده است، این موفقیتها ادامه پیدا کند. قوای دریایی من در مدیترانه همیشه خساراتی وارد آورده و وارد خواهند آورد و من دستور میدهم که دایماً عملیات خود را با شدت هرچه تمامتر بر علیه ترکان ادامه دهند برای اینکه وعدهای که به اعلیحضرت دادهام انجام شده باشد». (ایران در زمان صفویه، ص ۱۱۵).] و حال آنکه در روابطشانبا عثمانی تنها بر اساس تأمین هدفها و منافع خودشان رفتار میکردند. امّا اعمال اینسیاست گرچه در کوتاه مدت به سود ایران بود، ولی در دراز مدت به زیان کشور ما تمامشد. اروپائیانی که در هر حال از ارتباط با ایران سود میبردند، پس از ورود به خلیجفارس هرگز آن را ترک نگفتند؛ تا آنکه سرانجام این منطقهء بسیار حساس سوقالجیشی بهصورت جولانگاه نیروهای نظامی آنان به منظور فشار آوردن به مسلمانان و از جملهایرانیان تبدیل گردد[ . با وجود این، تلاشهای شاه عباس صفوی در رونق بخشیدن به تجارت ایران؛ جلب سرمایههای خارجی و نیز ایجاد زیر بناهای لازم برای تسهیل امر بازرگانی داخلی و خارجی، مانند ساختن راههای مناسب کاروان رو، پلهای مستحکم بر روی رودخانههای خروشان و ساخت آب انبار در بیابانهای پهناور ایران و نیز بندر گاههای مناسب را نمیتوان نادیده انگاشت. اگر حضور خارجیان در دورههای بعد به زیان ایران تمام شده است، البته گناهش به گردن شاه عباس نیست، زیرا هر حکمرانی که بخواهد به تجارت رونق بخشد باید اعتماد خارجیان را جلب و با آنان داد و ستد کند( ر. ک. سیاست و اقتصاد عصر صفوی، ص ۹۵ - ۱۱۵). ولی اقدامهای شاه عباس در گشودن پای خارجیهای مسیحی، تنها به جنبههای سیاسی و اقتصادی محدود نمیگردد و در تاریخ زندگی وی وقایعی نقل شده که نشان گر گرایش قلبی او به مسیحیت است؛ مانند حضور در کلیسا و دادن گوشت خوک و شراب به شرکت کنندگان در مراسم عید میلاد مسیح. آنتونیودوگوهآ، کشیش اسپانیایی و سفیر فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا در این باره مینویسد:«... فردای آن روز که عید نوئل بود، دو ساعت بعد از ظهر شاه با شاه زاده صفی میرزا و چند تن از درباریان و سران دولت، که منوچهر خان شاه زاده و امیر قسمتی از گرجستان و گروهی از همراهان وی از آن جمله بودند، به صومعهء ما آمدند... روز پیش هم چون یکی از کشیشان به او گفته بود که درین روز چنان که در پرتغال مرسوم است، ما خوکی میکشیم، دستور داد از خوکهایی که امیر گرجستانی برایش فرستاده بود و در دهکدهای نزدیک اصفهان نگه داشته بودند، برای ما فرستادند. این کار مایهء شکایت روحانیان و علمای اصفهان شده زیرا که شاه در ماه مقدس رمضان، بر خلاف قوانین اسلام رفتار کرده بود... سپس آنچه را که در کلیسا بود به دقت تماشا کرد و چون دید که بر پارچهء خاصی، بر بالای محراب حروف S.H.Jرا که معمولاً از آن نام عیسی اراده میشود، دوخته شده، پرسید که این حروف چیست و چه معنی دارد و چون توضیح داده شد، کاغذ و قلم و دوات خواست و به دست خود این حروف را نوشت و دوتا کرد و بر سینه روی قلب خود جای داد. ما امیدواریم که چون روزی هم روی قلب او صلیبی نهادهایم، آن صلیب و این حروف بی اثر نباشد... پس از آن دستور داد که مقداری شراب به ما بدهند، و چون شراب آوردند به بهانهء اینکه«ببینیم شراب خوب است یا نه» تمام کسانی را که همراهش بودند، از کشوری و لشگری و مفتی و قاضی را مجبور کرد که قدری از آن بنوشند. سپس آهسته به من گفت:« وقتی به رم رفتی و به حضور پاپ رسیدی به او بگو که من چگونه روز رمضان با حضور قاضی و مفتی شراب آوردم و به همه نوشاندم. به او بگو اگر چه عیسوی نیستم لایق تقدیر و تمجیدم!». (از تاریخ بیاموزیم، محمود حکیمی، نشر خرم قم، ۱۳۷۰، ص ۱۲۸ - ۱۲۹).]صفحۀ ۱۵۱حضور و رقابت صلیبیها در خلیج فارس پیش از کشف دماغهء امیدنیک و راه دریایی جدید برای رسیدن به هند و خاور دور، تجارتادویه و ابریشم و ادویهء مشرق زمین از طریق خلیج فارس به دجله و سپس از بغداد و - بادیةالشام به بنادر سوریه در ساحل مدیترانه و از آنجا به اروپا حمل میگردید. از عوامل مهمی کهموجب دگرگونی این وضعیت را فراهم آورد و تأثیر فراوانی در تاریخ خلیج فارس گذارد،تشکیل دولت ترکان عثمانی و استیلای آنان بر سواحل دریاهای سیاه، مرمره و مدیترانه و نیزبر مناطق شام و مصر و حجاز بود که با فتح قسطنطنیه به سال ۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م به اوج رسیدتعصب شدید ترکان نسبت به عیسویان تجارت عظیم میان شرق و غرب عالم را از رونقانداخت و در نتیجه کالاهای نفیس مشرق زمین در اروپا نایاب گردید. از این رو شماری ازبازرگانان اروپایی در سدد یافتن راههایی تازه برآمدند که از جمله آنها دریانوردان وبازرگانان پرتقال بودن[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژهء خلیج فارس.]. در حدود سالهای ۸۹۳ - ۴ هـ / ۱۴۸۸ - ۸۹ میلادی یکی از کارگزاران شاه پرتغال به نامکوویلیائو از هرمز دیدن کرد. پس از سفرهای دیاش (۸۹۱ هـ / ۱۴۸۶ م) و واسکودوگاما (۹۰۳- ۴ هـ / ۱۴۹۷ - ۹۸ م)، راه دریایی به هند گشوده ش[ . از این پس پادشاه پرتغال خود را «خداوند کشتیرانی و تجارت هندوستان، حبشه و عربستان نامید». (قائم مقامی،جهانگیر، مجموعه مقالات خلیج فارس، ج ۲، ص ۴۵۷).] و بازرگانی میان هند و اروپا از سر گرفتهشد. به سبب نزدیکی خلیج فارس به پایگاههای پرتغالیها در هند و نیز تسلط نداشتن هیچیکصفحۀ ۱۵۲از دولتهای ایران و عثمانی بر خلیج فارس پرتغالیها به سرعت آن را به تصرف خوددرآوردند. آلفو نسو آلبو کرک[. ۱.AlfonsodeAlbuxurxue ] - در سال ۹۲۱ هـ / ۱۵۱۵ م هرمز را به تصرف در آورد و حاکمآنجا را ناگزیر به پذیرش تبعیت پرتغال کرد. از آن پس جزیرهء هرمز مدت صد سال در دستپرتغالیها بود و در طی این مدت امتیازهای بازرگانی و اقتصادی خلیج فارس نیز در انحصارآنان قرار داشت[ . ر. ک. تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۱۰۰ - ۱۰۲؛ رقابت قدرتها در خلیج فارس، ص ۴۱ - ۴۸.]. پس از تصرف بغداد به سال ۹۴۱ هـ / ۱۵۳۴م به دست ترکان عثمانی و نفوذ در احسا وقطیف، اینان نیز در خلیج فارس به اعمال نفوذ پرداختند، ولی در مقابل قدرت نظامیپرتغالیها به ویژه قلعهء مستحکم آنان در هرمز ناگزیر به عقب نشینی گردیدن[ . همان.]. برای مدتی که پرتقال به تصرف اسپانیا در آمد، سیادت خلیج فارس نیز به آن دولت انتقالیافت و حاکم پرتغالی هرمز نیز تابع اسپانیا شد. اما پس از شکست تجهیزات اسپانیا به سال۱۵۸۸ م، بازرگانان هلندی و انگلیسی به آبهای هند راه یافتند و شرکتهای انگلیسی و هلندیهند شرقی تأسیس گردید. شرکت انگلیسی در سورات (بندری هندی) متوجه ایران شد؛ چراکه به سبب زمستانهای سرد ایران، امکان فروش پارچههای پشمی در آنجا بیشتر بود. علاوهبر آن به سبب جنگهای ایران و عثمانی راه صدور بر روی ابریشم ایران نیز بسته شده بو[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی؛ نبرد قدرتها در خلیج فارس، ص ۴۸؛ تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۱۰۵ - ۱۰۶.]. پس از پایان یافتن جنگهای هفت ساله میان انگلستان و فرانسه و چشم پوشی اینکشورها از مستملکات خود در هند شرقی به سود انگلستان، به دلیل اهمیتی که خلیج فارسدر ارتباط میان انگلستان و هندوستان داشت، انگلیسیها در صدد بر آمدند تا به هر شکلممکن این منطقه را زیر سلطهء خود در آورند. آمدن برادران شرلی به دربار ایران، راه انگلیسهارا برای حضور در خلیج فارس هموار ساخت. آنان با یاری دادن به ایران در جنگ با عثمانی،از طریق ساختن توپخانه، اعتماد شاه را به خود جلب کردند و به دنبال آن ایران موفق شد درسالهای ۱۶۰۲ م و ۱۶۱۵ م، پرتغال را به ترتیب از بحرین و هرمز نیز بیرون براند. پس از آنصفحۀ ۱۵۳بود که نمایندگان کمپانی هند شرقی فرمان شاه عباس را برای انجام فعالیت تجاری در ایراندریافت داشتند. در سال ۱۶۱۹ م ایرانیها بندر رأس الخیمه را در ساحل جنوبی خلیج فارس بهتصرف در آوردند؛ و سرانجام در عملیات مشترک ایران و انگلیس در سال ۱۶۲۲ م جزایرهرمز و قشم به تصرف کامل ایران در آمد و پرچم پرتغال پس از یک قرن به زیر کشیده شد. ازآن پس انگلیسیها مرکز تجارت و کشتیرانی خود را به بندر عباس منتقل کردن[ . نبرد قدرتها در خلیج فارس، ص ۵۰ - ۵۳؛ نیز ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژه خلیج فارس.]. دیگر قدرتی که در خلیج فارس به فعالیت پرداخت، کشور هلند بود. هلندیها که خود تاسال ۱۵۹۵ م مستعمرهء اسپانیا بودند، در اوایل قرن هفدهم به یک قدرت مهم دریایی تبدیلشدند؛ و در سال ۱۶۲۳ م شرکت هلندی هند شرقی توسعهء خود را در خلیج فارس آغاز کرد.آنها توانستند با کمک «ویس نیخ[. ۱.HuybertVisnich ]» و یک نقاش هلندی به نام «فان هاسلت[.۲.SanVanHasselt ]» که در دربار.شاه عباس به سر میبرد، امتیاز فعالیت تجاری را در خلیج فارس به دست آورند. آنان پس ازدایر کردن دفاتر تجاری در بندر عباس و اصفهان، با سوء استفاده از ضعف شاه عباس دومصفوی، موقعیت خود را استحکام بخشیدند و سر انجام در سال ۱۶۵۲ م به حضور انگلیسیهادر خلیج فارس و نیز فعالیت تجاریشان در بندر عباس پایان دادند. تا آنکه سرانجام در سال۱۷۶۵ م در برابر فشار ایرانیها ناچار خلیج فارس را ترک گفتن[ . همان، ص ۵۳ - ۵۸؛ نیز ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژهء خلیج فارس.]. پس از عقب نشینی هلندیها از خلیج فارس، بار دیگر انگلیسیها در خلیج فارس به دخالتپرداختند. پالمرستون، وزیر خارجهء وقت انگلستان در اوایل سال ۱۸۳۸ م دربارهء استراتژیاین کشور در خلیج فارس چنین اعلام داشت: ما موظف هستیم خلیج فارس را تحت سلطهء نیروهای دریایی خود در آوریم. به طوری که هیچقدرت دیگری قادر به رقابت با ما نباشد. ولی در عین حال عملی ساختن این منظور نباید ازلحاظ مادی برای ما گران تمام شو[ . تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۲۶۴.]. صفحۀ ۱۵۴در اجرای این سیاست در سالهای ۱۸۴۳ م و ۱۸۵۲ م میان انگلستان و کشورهای حوزهءخلیج فارس قراردادهایی به امضا رسید که تسلط کامل بریتانیا را بر این منطقهء استراتژیکتأمین و تضمین میکرد. انگلستان در طول دوران حضور خود در خلیج فارس پیوسته درامور داخلی ایران دخالت میکرد و چندین بار مناطق ساحلی ایران را به اشغال درآورد. درمنازعهء میان ایران و عثمانی - بر سر اروند رود - به نفع عثمانی این کشور وارد عمل گردید؛ وهیچ گاه اجازه داشتن ناوگان دریایی نیرومندی را به ایران ندا[ . همان، ص ۲۶۶ - ۳۴۱.]. برای نمونه پس از آنکه امیر کبیر تصمیم به ایجاد ناوگان دریایی کوچکی در خلیج فارسمیگیرد، شیل - وزیر مختار انگلیس - در گزارشی به وزیر خارجهء انگلستان موضوع را با اودرمیان میگذارد؛ و در ارز یابی خودش انجام چنین کاری را به زیان انگلستان نمیبیند. اماپاسخی که در نهایت از وزیر خارجه - پالمرستون - دریافت میکند چنین است: به شما دستور میدهم که به اطلاع امیر نظام برسانید که دولت انگلستان نمیتواند با پیشنهادوی راجع به تحصیل کشتیهای منظور موافقت نمای[ . امیر کبیر و ایران، آدمیت، فریدون، انتشارات خوارزمی، چاپ پنجم، تهران، ص ۳۰۳ (به نقل از انگلیس، ۱۵۷ / ۶۰ پالمرستون به شیل، ۱۱ فوریه ۱۸۵۱).]. باری بریتانیا همچنان قدرت برتر و مسلط منطقهء خلیج فارس بود؛ تا آنکه وقوع جنگجهانی دوم و نیز وقوع رویدادهایی مانند ملی شدن نفت در ایران (۱۹۵۱)، کودتای عراق(۱۹۵۸) و استقلال کویت (۱۹۶۱) موجب محدودیت نفوذ این کشور گردید و به دنبال آنپالمرستون - وزیر خارجهء وقت بریتانیا - اعلام کرد که این کشور از خلیج فارس بیرونخواهد رفت[ . سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۳۰، به نقل از nierof'tcudnocfoecruoseht'nannekeyroeG۱۱۰.p۱۹۴۷yluj'xxxycilop ]آمریکا در خلیج فارسجایگاه ایران در حوادث اخیر خلیج فارس از ظاهر قضایا و حوادث حدود دو دههء اخیر منطقه چنین بر میآید که در جنگهای خلیجفارس جمهوری اسلامی ایران نه تنها زیان ندیده بلکه سود هم برده است[ . نگاه اعراب به ایران، فهمی هویدی، ترجمهء دکتر مسعودهء شریعت باقری، نشر دانژه، تهران، ۱۳۸۰، ص ۱۵.]. چنین برداشتی دصفحۀ ۱۶۲نگاه نخست درست هم به نظر میرسد؛ چرا که طی این جنگها بزرگترین و خطرناکتریندشمن جمهوری اسلامی یعنی رژیم بعث عراق به ریاست صدام حسین سرنگون گردید و بااز میان رفتن این مانع بزرگ روابط ایران با همسایگانش نیز رو به بهبودی نهاده است. ولی ژرفنگری در حوادث اخیر ما را به سوی حقایق دیگری رهنمون میگردد کهمهمترینشان اینهاست: ۱. آمریکا به عنوان پرچمدار تمدن غربی در صدد است تا علاوه بر چیرگی سیاسی واقتصادی در منطقه، به فرهنگ مردم نیز چهرهای غربی ببخشد؛ و این با هدف جمهوریاسلامی که در صدد است تا مسلمانان را به سوی فرهنگ اصیل خودشان سوق دهد، درتعارض است. به همین دلیل است که از دیدگاه دولتمردان آمریکا نظام جمهوری اسلامی درایران به هر صورت ممکن باید از میان برداشته شود. چنان که وقتی هنری کسینجر ازبرناردلوئیس - از استادان و پژوهشگران اسلام و خاور میانه - سئوال کرد:«آیا ایجاد تغییراتدر خاورمیانه مستلزم گفت و گو و تعامل میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایراناست؟[ . طرح خاورمیانهء بزرگتر، حسن حسینی، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصرتهران، ۱۳۸۳، ص ۲۸ - ۳۰.]، او با صراحت پاسخ داد: «به طور یقین خیر». این ضدیت با نظام جمهوری اسلامیایران به ویژه پس از حادثهء یازده سپتامبر، شدت بیشتری یافته است چنانکه الیوت کوهن -استاد و مدیر بخش مطالعات جان هاپکینز در واشنگتن - ضمن پیشنهادهای خود به دولتبوش میگوید: ایالات متحدهء آمریکا باید از حاکمیت آزاد، مدرن و متعادل در جهان اسلام حمایت به عملآورد. سرنگونی و تغییر رژیم جمهوری اسلامی ایران به میزان نابودی و اضمحلال بن لادناهمیت دارد، چرا که این تنها و نخستین مدل و الگوی انقلابی و اسلامی در میان دولت - ملتهابه شمار میآید و جایگزین نمودن آن با دولتی سکولار و متعادل بسیار مهم است[ . همان، ص ۷۶.]. ۲. آمریکا در صدد است تا قدرتهای منطقهای خلیج فارس را تضعیف و به خود وابستهکند و تنها قدرت برتر منطقه خودش باشد، در حالی که جمهوری اسلامی معتقد است کهصفحۀ ۱۶۳حضور بیگانگان و از جمله آمریکا در خلیج فارس موجب نا امنی است و امنیت منطقه باید بهوسیلهء کشورهای خود منطقه تأمین گردد. ۳. آمریکا در صدد است تا مبارزهء اسلامی از هر نوعی - حتی مبارزهء فلسطینیهایستمدیده در مقابل رژیم صهیونیستی - را تروریسم قلمداد کند و با این بهانه افکار جهانیان رابر ضد مسلمانان بسیج کند، در حالی که جمهوری اسلامی از مبارزه ملل اسلامی برای احقاقحقوق حقّه شان پشتیبانی میکند و میان عمل تروریستی - که در نظرش محکوم است - و دفاعاز خود تفاوت قائل است. ۴. یکی از استراتژیهای کلی آمریکا پشتیبانی از رژیم غاصب صهیونیستی است و بر همهءاقدامهای سرکوب گرانهء صهیونیستهای جنایتکار مهر تأیید میزند؛ و همهء حقوق فلسطینیانرا نادیده میانگارد. در حالی که جمهوری اسلامی، اسرائیل را رژیمی نامشروع، غاصب وجنایتکار میداند و پشتیبانی از حقوق غصب شدهء فلسطینیان را وظیفهء همهء انسانهای آزاده وبه ویژه مسلمانان میداند. ۵. جمهوری اسلامی ایران استفاده از انرژیهای نوین و از جمله انرژی هستهای را حقطبیعی و قانونی خود میشمارد، در حالی که آمریکا دستیابی ایران به فناوری هستهای را حتیبا هدفهای صلحآمیز نمیپذیرد و با آن مخالفت میورزد و در صدد است تا به هر شکلممکن از دستیابی ایران به این انرژی جلوگیری کند. ۶. ایران برای خود رسالتی اسلامی - جهانی قائل است. آمریکا نیز برای خودش رسالتیجهانی قائل است و بر این باور است که نظام مبتنی بر لیبرال دموکراسی غربی بهترین نوعنظامهای سیاسی است و همهء جهانیان باید خود را با معیارهای آن تطبیق دهند. این دو رسالتبه طور کامل در مقابل هم قرار دارند و در واقع به تعبیر هانتینگتون نظامی با خدا در مقابلنظامی بیخدا قرار گرفته است[ . برای آگاهی در بارهء چگونگی رویارویی تمدن غرب در مقابل جوامع کنفوسیوسی و اسلامی ر. ک. برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، هانتینگتون، ساموئل پی، ترجمهء محمد علی رفیع حمیدی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران ۱۳۷۸، فصل یکم «عصر جدید سیاست جهانی».]صفحۀ ۱۶۴توجه به نکات یاد شده ملهم این حقیقت است که پس از حملهء آمریکا به عراق و اشغالاین کشور با همدستی چند کشور دیگر اروپایی و غیر اروپایی فاصلهء مکانی دو نیروی متضادیعنی ایران و آمریکا از راه زمینی بسیار کوتاه شده است؛ و در صورتی که ژرفاندیشی وآینده نگری بر استراتژیهای طرفین حکمفرما نباشد، نه تنها امنیت منطقه خلیج فارس بلکهامنیت جهانی به خطر خواهد افتاد. صفحۀ ۱۶۵۱. فتح قسطنطنیه (۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م) فتح قسطنطنیه که به دست سلطان محمد فاتح انجام گردید، هر چند کاری بزرگ به شمارمیآمد ولی برای دولت عثمانی از نظر نظامی و پیشروی در اروپا ارزش چندانی نداشت، چراکه آنان توانسته بودند از راه خشکی در قارهء اروپا پیشروی کنند و بخشهای گستردهای را بهتصرف در آورند. ارزش این کار از دو جنبهء دیگر بود؛ نخست آنکه پس از فتح این بندر مهم،دست اروپائیان از شرق دریای مدیترانه کوتاه شد و از آن پس ناگزیر باید در سواحل غربی آناز خود دفاع میکردند و نیز از مناسب ترین راه بازرگانی میان اروپا و سرزمینهای شرقی، «راهابریشم» و «جادهء ادویه» محروم گردیدن[ . ر. ک. ایران در زمان صفویه، تاج بخش، بی جا، بی تا، بی نا، ص ۸۳؛ خلیج فارس و مسایل آن، الهی، همایون، نشر اندیشه و قومس، تهران، ۱۳۶۸، ص ۲۷.]. دوم اینکه دستگاه پاپی یک دورهء هفتاد سالهء تلاش و تبلیغ را آغاز کرد، به طوری که آزاد سازیقسطنطنیه برای مسیحیان همانند آزاد سازی بیت المقدس به یک آرمان مقدس تبدیل ش[. ۱.Thecrusades،p۵۳۲ ].. صفحۀ ۱۴۲سقوط قسطنطنیه پایهء تحولی بزرگ و جهانی گردید. اروپائیان که پس از بسته شدنمسیر قسطنطنیه و نیز نا امن بودن راه اسکندریه و دریای سرخ ناگزیر، برای اموربازرگانی، باید راه مخاطرهآمیز دریای سیاه و روسیه را در پیش میگرفتند، به اندیشهءیافتن راهی تازه فرو رفتند که هم مسیر تجارتشان باز شود و هم از آن طریق مسلمانان رااز پشت دور بزنند هر چند که اندیشهء ایجاد یک ناوگان دریایی در اقیانوس هند و محاصرهمسلمانان در درون خشکیها به سالها پیش از فتح قسطنطنیه باز میگردد. پروفسور واتدر این باره مینویسد: اروپائیان غربی پس از قرن دوازدهم میلادی آگاهی روشنی از قدرت دولتهای اسلامی به طوراعم داشتند. رهبران آنها به شرایط بسیار پیچیده و استراتژیکی فکر میکردند و دریافته بودندکه امکان ایجاد استحکاماتی در فلسطین و سوریه برای آنان وجود ندارد، مگر اینکه آسیایصغیر و یا مصر تحت سلطهء آنان قرار گیرد. شاه لویی فرانسوی با پیاده شدن در مصر در سال۱۲۴۹ م و نیز لشکر کشی او به تونس در سال ۱۲۷۰ م یک چنین افکاری در سر داشت درحوالی سال ۱۳۱۳ م گیوم آده، راهب مسیحی که از ایران، هند و اتیوپی دیدن کرده بود کتابیتحت عنوان "sidnapritxesonecarasodomeD" (ریشه کن کردن مسلمانان) نوشت ودر آن میان به چیزهای دیگر علاوه بر لزوم ایجاد ناوگان مسیحی در اقیانوس هند اشاره کرد.فکر مسائل استراتژیکی گسترده برای گرفتن بیت المقدس در میان مورخین جنگهای صلیبیقرن چهاردهم میلادی نظیر رومن لول (llulnamoR) ، مارینو سانودو (odunasoniraM) و فیلیپ دومزیه (sereizemedpilihP) هنوز وجود داشت. از این رو حتی در زمانی کهقدرتمندان واقعی، فکری برای تحقّق آن در سر نداشتند مفهوم جنگ صلیبی تبلیغمیگردی[ . تأثیر اسلام در اروپا، ص ۹۹.]. گیوم آده که برای نخستین بار پیشنهاد ایجاد ناوگانی دریایی در اقیانوس هند را بهصلیبیها داد، کشیشی بود از فرقهء دومینیکن که در سال ۱۳۱۴ م ۷۱۴ / هـ به ایران آمد و دربازگشت پیشنهاد ایجاد سراسقفی در شهر سلطانیه را به پاپ داد که مورد تصویب قراصفحۀ ۱۴۳گرفت. خود او نیز در سال ۱۳۲۲ م / ۷۲۲ هـ به عنوان مطران[ . مطران: بزرگ و مهتر ترسایان...(لغتنامهء دهخدا).] سلطانیه[ . این شهر (نزدیک زنجان) در سال ۷۰۴ هـ به وسیلهء اولجایتو، هشتمین پادشاه ایلخانان - بنا گردید و از سوی وی به پایتختی برگزیده شد. اولجایتو در کودکی به میل مادرش غسل تعمید کرده و نیکلاس لقب یافته بود. در جوانی به خواست همسرش اسلام آورد؛ اما اختلاف مذاهب اسلامی وی را دچار شک و تردید کرد، تا آنکه سرانجام به تشیّع گروید، اولجایتو با خاقان مغولستان و همچنین با پاپ و سلاطین فرنگستان روابط دوستانه داشت و آنها چون از تردد خاطر وی در مذاهب اسلام اطلاع یافته بودند وی را مخالف اسلام میپنداشتند و به مخالفت با پیروان محمد(ص) ترغیب مینمودند. (دایرة المعارف فارسی) ] بر گزیده شد واقامتش در ایران تا سال ۱۳۲۴ م ادامه یافت. او دربارهء تشکیلات مسیحی و نیز نواحیگوناگون مشرق زمین اطلاعاتی جامع گرد آورد. بر پایهء پیشنهاد او بود که پاپ مقرّرداشت همهء اسقفهای ایران از فرقهء دومینیکن و اسقفهای چین از فرقهء فرانسیسکنباشند. گیوم آده در مسیحیت بسیار متعصب بود. او با اسلام که مانع گسترش مسیحیتشده بود به شدت دشمنی میورزید و به مسلمانان به چشم کینه و نفرت نگاه میکرد. ویدر پایان مأموریتش در ایران در کتابی که پیشتر گفته شد دیدگاههای خود را در بارهءپادشاهان مسیحی و تصرف سرزمینهای اسلامی شرح داد. در همان دوران مسیحیانیبودند که با ایران دوستی و داد و ستد داشتند و به مسلمانان اسلحه میفروختند. آده آنان راسخت نکوهید و «پسران تبهکار کلیسا» خواند. طبق نقشهای که او طراحی کرد، در گامنخست برای سرکوب مسلمانان باید از تجارت ژن (جنوا \بندری در ایتالیا) و مسیحیاناسکندریه - پسران تبهکار کلیسا - و کمک آنان به پادشاه مصر با سلاح و سرباز جلوگیریمیشد. گام دوم تصرف قسطنطنیه بود، چرا که یوناییها همواره با جنگهای صلیبیمخالف بودند و امپراتوران بیزانس با سلاطین مصر روابط دوستانه داشتند. گام سوم اینبود که باید جلوی تاتاران دشت قبچاق که از بیم ایلخانان مغول با ممالیک مصر طرحدوستی ریخته بودند گرفته میشد؛ و گام چهارم تمرکز ناوگانی مسیحی در اقیانوس هندیا خلیج فارس بود که از رفت و آمد کشتیهای تجاری هند به مصر جلوگیری کند. او ازاروپائیان خواست که برای صرفه جویی در کار، چند کشتی به یاری پادشاه ایرانصفحۀ ۱۴۴(اولجایتو) در قشم و هرمز اعزام کنن[ . ر. ک. ایران و جهان، ج ۲، ص ۶۱ - ۶۲. لازم به یادآوری است که فکر حمله به ممالیک مصر از راه خلیج فارس بهوسیلهء مارینوسانودو ابراز شد و ارغون نیز در این باب در سال ۶۸۹ هـ بنابر گفتهء ابن عبری نهصد دریا نورد جنوایی را برای ساختن کشتی استخدام کرد و آنان نیز از طریق دجله به بغداد آمدند و به کار پرداختند، اما یکی از آنان به مسجدی بیحرمتی کرد و این امر موجب آشوب و بلوا گردید و هنگامی هم که کار ساختمان کشتیها پایان گرفت، باز بین دریانوردان جنوایی نزاع درگرفت و جمعی از آنان در این نزاع کشته شدند و طرح ارغون بیحاصل ماند.]۲. آغاز دوران استعمار و اهمیت ژئو پولیتیکی خلیج فارس با پایان یافتن دور نخست جنگهای صلیبی و عقب نشینی اروپائیها از سرزمین فلسطین،قرون وسطی و دوران تاریک اروپا نیز پایان پذیرفت و عصر رنسانس ادبی و صنعتی آغازگردید. پس از رنسانس و در سایهء اکتشافات و اختراعات خارق العادهء علمی، اروپائیان ازچنان قدرتی برخوردار گشتند که میتوانستند در سرزمینهای دوردست و ماورای بحار برایخود امپراتوریهای مستعمراتی ایجاد کنند. پرتغال، اسپانیا، انگلستان، فرانسه و هلند در شمارنخستین کشورهایی بودند که در صدد کشف و تصرف سرزمینهای ناشناخته و مناطق زرخیزجهان بر آمدند و مناطق وسیعی را در آفریقا، آسیا و شبه قارهء هند زیر یوغ استعمار خود درآوردند و بر سر منابع سرشار و منافع کلان آنها با یکدیگر به ستیز و رقابت پرداختند. از جملهسرزمینها و مناطق بسیار مهم و استراتژیکی مورد توجه استعمارگران قرار گرفت، کشورایران و به ویژه خلیج فارس بود که شاهراه میان اروپا و شبه قارهء هند و بهطور کلی گذرگاهخاور زمین به شمار میرفت[ . ر. ک. نبرد قدرتها در خلیج فارس، ص ۴۱ - ۸۴.]. آلبوکرک مهاجم پرتغالی به منطقهء اقیانوس هند و خلیج فارس در سال ۸۸۶ هـ (۱۵۰۷ م)در بارهء اهمیت خلیج فارس میگوید: هر دولتی که بر سه تنگهء هرمز باب المندب و مالاکا تسلط داشته باشد بر جهان مسلط خواهد بو[ . خلیج فارس و مسایل آن، ص ۱۱۱.]. دیوید نیوسام، معاون سیاسی وزارت خارجه آمریکا در خصوص اهمیت خلیج فارس ازنظر اقتصادی و استراتژیکی گفته است: صفحۀ ۱۴۵اگر جهان دایرهای باشد که بخواهیم مرکز آن را بیابیم، به خوبی میتوان توجیه کرد که این مرکزخلیج فارس است. برای ثبات و سلامت جهان امروز جایی به اهمیت خلیج فارس وجود ندار[ . علایق و استراتژی ابرقدرتها در خلیج فارس، ص ۱۹.]. این اهمیت استراتژیک خلیج فارس آن را به صورت میدانی برای حضور رقابتآمیزقدرتهای استعماری در آورد. پرتغالیها، هلندیها، فرانسویها و روسها هر یکی چیرگی بر این منطقه را برای سیاستهایاستعماری خود در خاور زمین ضروری یافتند. با شکست فرانسویها در جنگهای ناپلئون،انگلیسیها، روسها، عثمانیها و ایرانیان، همزمان یا یکی پس از دیگری، رقبای اصلی در منطقهشدند. محیط سیاسی که هر یک از این قدرتها در منطقه آفریدند، به ویژه محیطی کهانگلیسیها نزدیک یک قرن و نیم در منطقه فراهم آوردند، همراه با زندگی اقتصادی که بر گردصید و بازرگانی مروارید دور میزد و بعدها جای خود را به زندگی اقتصادی متّکی به تولید وبازرگانی نفت داد، همه به صورت پدیده هایی از یک محیط متمایز در آمدند و آن محیط را جدااز محیطهای اطراف، شخصیتی ویژه و متمایز از دیگران دادند. محیطی که با اطمینانمیتوان «منطقهء ژئوپلتیک خلیج فارس» نامش دا[ . ایدههای ژئوپولتیک و واقعیتهای ایرانی، مجتهد زاده، پیروز، نشر نی، تهران، ۱۳۷۹، ص ۳۳۶.]۳. اهمیت تجاری و ارزشهای اقتصادی خلیج فارس خلیج فارس به عنوان شاهراه، بندر و بار انداز تجارت میان شرق و غرب دنیا از دیر باز نزداقوام عیلامی، آشوری، بابلی، کلدانی، فنیقی، ایرانی و سرانجام ملل اروپایی حایز اهمیت ویژه بودهاست. آغاز شهرت جهانی خلیج فارس به دوران اسکندر مقدونی میرسد که با پیمودن آبها و نیزمناطق ساحلی این خلیج، ارزش تجاری و جایگاه نظامی آن را برای جهانیان آشکار ساخت[ . ر. ک. تاریخ ایران باستان، پیرنیا، حسن. دنیای کتاب، تهران ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۱۸۸۵ - ۱۸۸۶؛ تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۱، ۳؛ خلیج فارس، دلدم، ص ۱۷ - ۲۸.]صفحۀ ۱۴۶جزیرهء هرمز که در سفرنامههای جهانگردان از آن به عنوان «جزیرهء گنج» یاد شده به عنوانبندری تجاری و پایگاهی نظامی در نزد دریانوردان، بازرگانان و سیاستمداران بسیاربا اهمیت بوده است. به ویژه آنکه این جزیره مرکز تولید غلّات، نیشکر، انگور و نیل بوده واسبهای اصیل و گران قیمت پرورش یافته در آن به هندوستان صادر میشده است. درسفرنامهها و نوشتههای کسانی چون ابن بطوطه، - جهانگرد معروف عرب مراکشی - ،مارکوپولو - شاهزادهء ونیزی - و نیز کاموئنس - شاعر پرتغالی و میلتون - شاعر انگلیسی - ازهرمز به عنوان مرکز تجاری زیبا، پر رونق و پر کالا یاد شده است؛ و بالاتر از همه اینکهگفتهاند: «اگر جهان انگشتری باشد، هرمز نگین است که بر آن میدرخشد[ . ر. ک. خلیج فارس، دلدم، ص ۳۱ - ۳۲.]. وجود مروارید در سواحل بحرین، از دیگر عوامل رونق تجارت در خلیج فارس بودهاست. صنعت صید مروارید تا پیش از سال ۱۳۴۸ ش که مرواریدهای ژاپنی رواج یافت یکیاز جاذبههای بزرگ تجاری را تشکیل میداده است[ . ر. ک. دایرة المعارف مصاحب.]۱. دلایل حضور آمریکا در خلیج فارس۲. زمینههای حضور آمریکا گذشته از انگیزهها و عوامل سیاسی و اقتصادی که موجب کشانده شدن پای ابرقدرتها و دررأس آنها آمریکا به خلیج فارس گردیده، «اختلافهای ارضی» به ضمیمهء جاهطلبی برخیکشورهای منطقه زمینه ساز حضور آمریکا در خلیج فارس بوده است. در حالی که برخی ازاین اختلافها حل شدهاند، برخی دیگر به صورت فعّال و یا گهگاه فعّال امنیت منطقه را درمعرض خطر جدّی قرار دادهاند[ . رویدادهای چند دههء اخیر گواه آن است که خطرناکترین حوادث را اختلافهای ارضی عراق با همسایگانش رقم زده است. این کشور ظرف دو دهه دو کشور همسایهاش را به طور گسترده مورد تجاوز قرار داده است. بار نخست در سال ۱۹۸۰ م بود که ارتش عراق به قصد تصرف بخشهای وسیعی از غرب و جنوب غرب ایران به ویژه استان خوزستان به ایران حمله کرد؛ و بار دوم حملهء این کشور به کویت در سال ۱۹۹۱ م بود. این توسعه طلبیها که به بهانههای واهی اختلافهای ارضی صورت گرفت، چنان گسترده بود که اوّلی موجب جنگی هشت ساله و دومی عامل حضور نیروهای بین المللی به رهبری آمریکا در منطقه گردید. سرانجام نیز کشور عراق به ریاست صدام حسین به چنان موضعی در افتاد که ایالات متّحده به طور مستقیم و با بهانهء مبارزه با تروریسم آن را مورد حمله قرار داد و اشغال کرد.(برای آگاهی دربارهء میزان فعالیّت اختلافهای ارضی کشورهای منطقه ر. ک. «اختلافات ارضی عامل بی ثباتی خلیج فارس»، سید فاروق، حسنات، ترجمهء محمد باقر نصیری، مجموعهء مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس، ج ۵، ص ۸۵ نیز ر. ک. ناپایداری مرزها در خلیج فارس، همان، ص ۱۷۵).]صفحۀ ۱۵۸۳. سیاستهای آمریکا در خلیج فارس۱ - ۱. مقابله با نفوذ شوروی: قدرت فزایندهء آمریکا پس از جنگ دوم جهانی به این کشورامکان داد که در بیشتر نقاط دنیا حضور یابد؛ و مبارزه با کمونیسم و جلوگیری از نفوذشوروی و ایجاد موانع امنیتی بر گرد این رقیب قدرتمند اقتضا میکرد که ایالات متحده برحوزهء خلیج فارس پنجه افکند. ۲ - ۱. انرژی و وجود منابع بسیار بزرگ نفت در زیر بستر خلیج فارس؛ آمریکا که تا پیش ازسال ۱۹۴۸ م یکی از صادر کنندگان نفت بود، از آن پس به وارد کننده تبدیل گشت و دلیل آنصفحۀ ۱۵۶ارزانی نفت بود. در این میان نفت حوزهء خلیج فارس بیشترین سود را برای آمریکاییها در برداشت ولی ایالت متحده هدفهای خود را فراتر از برآوردن منافع شخصی وانمود میکرد و بهگونهای خود را متعهّد میدانست که جریان نفت را به سود کشورهای غربی و کل جهانصنعتی به طور مستمر حفظ کن[ . ویلیام راجرز - وزیر خارجهء اسبق آمریکا - در گزارش ۲۶ مارس ۱۹۷۱ خود در بارهء سیاست خارجی آمریکا متذکر شد:«شبه جزیرهء عربستان، عراق و ایران در حدود دو سوم ذخایر شناخته شدهء نفت جهان را دارا میباشند. استفاده از این نفت در شرایط مناسب سیاسی و اقتصادی برای کشورهای متحد ما در اتحادیه آتلانتیک و سایر کشورهای اروپای غربی و ژاپن واجد کمال اهمیت است.(اسدیان، امیر، علایق و استراتژی آمریکا در خلیج فارس، مجموعه مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، تهران، ۱۳۶۸، ص ۷۰).]۳ - ۱. سلطهء کامل بر منطقه؛ هر چه بر عمر حضور آمریکا در خلیج فارس میگذشت،انگیزههای حضورش نیز قویتر میگردید و ابعاد تازهتری مییافت تا آنکه سرانجام درقالب سیاست سلطهء کامل بر منطقه نمودار گشت. ریچارد مورفی گفته است: ما در خلیج فارس تنها برای دفاع از کشورهای کوچک خلیج فارس حضور نداریم. هدف ماتضمین دسترسی اقتصادهای جهانی به نفت خلیج فارس است. ما در این مورد به صدام اعتمادنکردیم و به ایران نیز نخواهیم کرد. ما میخواهیم سلطهء خود را در خلیج فارس تداوم بخشیم[ . سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، امیر اسدیان، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، ۱۳۸۱، ص ۱۳۹.]۴ - ۱. بهره برداری از بازار بزرگ اقتصادی؛ کشورهای حوزهء خلیج فارس با برخورداری ازدرآمدهای سرشار نفت یکی از سود آورترین بازارهای جهانی به ویژه برای کشورهایغربی هستند. در حقیقت در آمد نفتی این کشورها با صاحبان تکنولوژی غرب دست بهدست میشود؛ زیرا با توجه به شرایط و فضای سیاسی حاکم بر منطقه، اینان ناگزیرند آنچه راکه از راه صدور نفت کسب کردهاند؛ برای خریدهای تسلیحاتی شان هزینه کنند و در نتیجهدلارهای نفتی به جای اصلی خود یعنی کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا باز میگردد. یکی دیگر از علایق اقتصادی آمریکا در منطقه، سرمایه گذاری دلارهای مازاد نفتی کشورهایعرب منطقه در بلوک غرب به خصوص آمریکا میباشد. به عنوان نمونه، عربستان و کویتمقادیر هنگفتی از ذخایر و پس اندازهای ارزی خود را در غرب سرمایه گذاری میکنند و از اینطریق کمک مؤثری به رشد اقتصادی و شکوفایی غرب و آمریکا میکنند[ . سیاستهای امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۳۸]صفحۀ ۱۵۷۵ - ۱. علاوه بر آنچه گفته شد هدفهای صلیبیگری غرب به ویژه آمریکا را نباید در اینزمینه نادیده گرفت. حضور غرب و آمریکا در خلیج فارس سطوح گوناگونی از اهداف رادنبال میکند که تحقق هدفهای مربوط به آیندهء جهان یعنی بروز جنگ بزرگ و خونین آرماگدون(هارمجدون) و ظهور دوبارهء مسیح - با توجه به ایدههای مطرح شده از سوی سیاستمداران وسردمداران آمریکا چون رونالد ریگان و بوش براساس اعتقادات مذهبیشان - نمیتواند ازنگاه آنان دور مانده باشد. این انگیزهها و اهداف چنان قوی و با اهمیتند که سیاستهای امنیتی و استراتژیهای بلندمدت آمریکا و غرب به طور کامل با آنها گره خورده و موجب گردیده است که ایالات متحدهءآمریکا با وجود مخالفتهای گستردهء افکار عمومی داخلی و خارجی با جنگطلبیسیاستمداران این کشور، در صدد برآید تا به هر شکل و هر قیمتی در خلیج فارس حضورداشته باشند و در امور آنجا مداخله کنند. ۱ - ۳. سیاست امنیت دوستونی: این سیاست از سوی نیکسون - رئیس جمهور وقت آمریکا - اعلام گردید و مطابق آنتأمین امنیت خلیج فارس بر دو ستون نیرومند یعنی ایران و عربستان سعودی مبتنی گردید.ایران به سبب داشتن ارتشی نیرومند و برخورداری از ساحلی طولانی در خلیج فارس عهدهدار نقش نظامی گردید و عربستان سعودی با بهرهمندی از ثروت هنگفت حاصل از درآمدهای نفتی، تأمین منابع مالی سیاست امنیتی مورد نظر آمریکا را عهده دار گشت[ . سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۳۲.]۲ - ۳. استراتژی ایجاد نیروهای واکنش سریع: با سقوط شاه و از میان رفتن یکی از قدرتمندترین هم پیمانان آمریکا در خلیج فارس، اینکشور در صدد بر آمد تا با تشکیل نیروی موسوم به واکنش سریع، زمینهء مداخلهء مستقیمنیروهای نظامی در خلیج فارس، آنهم در کوتاهترین زمان ممکن، فراهم سازد. تهاجمشوروی در سال ۱۹۷۹ م، به افغانستان - انگیزههای دولتمردان ایالات متّحده را برای تشکیلچنین نیرویی که ایدهء آن از سالها پیش (۱۹۵۸) مطرح شده بود - ، چندین برابر کر[ . برای آگاهی بیشتر ر. ک. علایق و استراتژی ابر قدرتها در خلیج فارس، میرحسن اسدی، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ۱۳۷۱، ص ۹۱ - ۱۰۷.]. هدف نیروهای واکنش سریع در وهلهء نخست محافظت از منافع حیاتی آمریکا در خلیجفارس و جنوب غرب آسیا و عمدتاً محافظت از نفت منطقه بود. آمریکاییها که پس ازپیروزی انقلاب اسلامی و نفوذ آن در میان ملتهای مسلمان، منافع خود در خلیج فارس را درمعرض خطر میدیدند، برای جلوگیری از محرومیّت کشورهای پیشرفتهء صنعتی از منابعانرژی خلیج و نیز جلوگیری از ورشکستگی متحدان آمریکا و اقتصاد جهانی، لازم دیدند کهاز نیروهای نظامی استفاده کنند[ . ر. ک. همان.]صفحۀ ۱۵۹اما ایجاد نیروهای واکنش سریع درحقیقت واکنش نظامی آمریکا در مقابل انقلاباسلامی ایران بود. چرا که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با از هم گسیخته شدن پیمانهایسیتو و سنتو، در سد امنیتی آمریکا در برابر اتحاد جماهیر شوروی(سابق) رخنه افتاد ومتحدان منطقهای آمریکا نیز از داخل و خارج در معرض تهدید قرار گرفتن[ . برای مثال به بروز شورش در بحرین و تصرف کویت به وسیلهء عراق اشاره کرد.]. از این رو آمریکا در سطح منطقهای اقدام به تقویت نظامی شورای همکاری خلیج فارسو به ویژه عضو قدرتمند آن یعنی عربستان سعودی کرد و در سطح بین المللی و گستردهتر،پایگاههای جدیدی را در کشورهای حوزهء اقیانوس هند و نیز در خود این اقیانوس تدارکدید، و امکان حضور نظامی دایم و سریع خود را در منطقه فراهم آور[ . در توضیع بیشتر باید گفت: تشکیل نیروهای واکنش سریع آمریکا که بعدها زیر عنوان فرماندهی مرکزی آمریکا مناطقی از جزیرهء ماداگاسکار را تا افغانستان، آسیای میانه و قفقاز زیر پوشش عملیاتی قرار داد، واکنش به دو رویداد مهم فرهنگی و نظامی بود. اولی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و از هم پاشیدن رکن اصلی سیاست دو ستونی و پیمان سنتو و دیگری اشغال نظامی افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی(سابق) میباشد. برای آگاهی بیشتر ر.ک. مأخذ پیشین.]۳ - ۳. سیاست مهار دوگانه: پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی از همهء پیمانهای امنیتی منطقهای خارجشد؛ و از همه مهمتر اینکه بنیاد سیاست امنیتی دو ستونی آمریکا در خلیج فارس فرو ریخت.اندکی پس از پیروزی انقلاب، ایران به طور همه جانبه به وسیلهء ارتش بعثی عراق مورد حملهقرار گرفت. سیاست اتخاذ شده از سوی آمریکا، با وجود رضایت از تهاجم عراق به ایران،این بود که هیچ یک از دو کشور به پیروزی کامل دست نیابد، و طرفین آن قدر با یکدیگرمبارزه کنند تا نیروی نظامی آنها به طور کامل تحلیل رود[ . ر. ک. سیاستهای امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۱۴۲ - ۱۴۸. پس از ناکار آمدی نیروی واکنش سریع در تأمین اهداف و منافع حیاتی آمریکا و عدم راهیابی مجدد جیمی کارتر به کاخ سفید، رونالد ریگان با رویکردی میلتیاریستی وارد عرصهء رهبری آمریکا شد و با پروژه جنگ ستارگان سعی در به زانو در آوردن رقیب قدرتمند نظامی خود(شوروی) بر آمد و در مورد سایر ملّتهای متمرد که نظام کاپیتالیستی را یا بر نمیتافت و یا برایمشکل آفرینی میکردند، - سیاست تحمیل جنگ برای از بین بردن اصل امید - را تدارک دیدند، مانند تحمیل جنگ هشت ساله به ایران و جنگ مخالفان طرفدار غرب با ساندنیستها در نیکاراگوئه.]صفحۀ ۱۶۰۴ - ۳. سیاست برپایی جنگ صلیبی: حادثهء یازدهم سپتامبر۲۰۰۱ م حادثهای بحران آفرین برای همهء جهانیان، به ویژه برایسیاستها و استراتژیهای ایالات متحده در سطح بین المللی بود. این حادثه، یعنی انفجار چندآسمان خراش، در هر یک از دیگر کشورهای غربی نیز میتوانست روی دهد. اما وقوع آن درآمریکا بدون شک، از منظر بازتاب رفتار غربیان به ویژه آمریکا با مسلمانان، مفهوم و پیامهایویژهای دارد که به چند مورد آن در اینجا اشاره میگردد: الف - به فرض آنکه حادثهء یازدهم سپتامبر به وسیلهء عوامل خارجی - به ادعای آمریکاسازمان القاعده به رهبری بن لادن - آفریده شده باشد، به یقین باید آن را باز تاب سیاستهایسلطهآمیز ایالات متّحده در سطح بین المللی و به ویژه در کشورهای اسلامی و خاورمیانهبدانیم[ . به تعبیر دکتر ماهاتیر محمد، دفاع مسلمانان از خود در مقابل تحقیر و تحریم غربیان جای شگفتی نیست. او مینویسد:«امروز دیدگاه منفی نژادهای اروپایی حتی غیر مسیحیان نسبت به مسلمانان حفظ شده و متأسفانه برداشت نا صحیح آنان نسبت به مسلمانان نهادینه گردیده است؛ و به خاطر این دیدگاه بسیاری از ملّتهای مسلمان منزوی شده مورد تحریم و مجازات واقع گردیدهاند و حتی مسلمانان با شیوههای مختلف در اروپا قتلعام شدهاند. آیا جای تعجب دارد که مسلمانان پس از این برخورد منفی در جستجوی انتقام باشند؟ آیا عجیب است که مسلمانان برای دفاع از خود اقدامات خشن انجام دهند؟ البته تعداد معدودی از مسلمانان به این قبیل اقدامات روی آوردهاند. اروپائیان باید این وضعیت را درک کنند. آنها باید تصورات خود را نسبت به اسلام اصلاح نمایند. اما متأسفانه هیچ تلاشی برای درک مسلمانان نمیشود و بالعکس تبلیغات ضد اسلامی علیه مسلمانان و همچنین توسعهء سوء تفاهم توسط اروپائیان نسبت به مذهب اسلام تداوم یافته، به وخامت رسیده است».(جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، محمد، ماهاتیر، ترجمهء محسن پاک آیینی، مؤسسه اطلاعات، تهران، ۱۳۸۲، ص ۱۵۳).]. ب - به فرض اینکه حادثهء یاد شده به وسیلهء عوامل درونی و مسلط بر حاکمیت آمریکا -اسرائیل و صهیونیستها - انجام گردیده باشد، باید آن را نشان درماندگی آمریکا در پیشبردسیاستهای جهانی خود و نیز نیاز فراوان این کشور به انگیزهای بسیار قوی برای جلب افکارعمومی مردم خودش برشمرد. اما دلیل حادثه هر چه و عامل آن هر که بود، بلافاصله پس از آن انگشت اتهام مقامهایآمریکایی به سوی مسلمانان نشانه رفت؛ و به دنبال آن دولت ایالات متحده به بهانهء نابودسازی عاملان حادثه اقدام به گرد آوری نیرو کرد .
اسلام و مسیحیت، دیدگاههای متقابلمسیحیت از دیدگاه قرآن پس از بیان این مقدمهء کوتاه نخست به سراغ قرآن کریم میرویم و دیدگاههای این کتابشریف را در بارهء اهل کتاب و از جمله مسیحیت مورد بررسی قرار میدهیم؛ زیرا قرآن کریمروشنترین بیانها را در بارهء اهل کتاب در بر دارد و در مواردی فراوان آنان را مورد خطابقرار داده ضمن بیان خطاها و انحرافهایشان از آنها خواسته است که به آیههای الهی کفرنورزند، حق و باطل را به هم در نیامیزند، مانع پیشرفت دین خدا نشوند، در دین خدا غلوّنکنند، به فرمان خدا که در تورات و انجیل آمده گردن نهند و آخرین پیامهای خداوند را باگوش جان بشنوند. صفحۀ ۱۶۶از دیدگاه قران کریم حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) دو پیامبر آسمانی هستند؛ وحضرت مسیح از مادری باکره زاده شده است[ . «و اذْکُرْ فی اْلکِتََابِ موُسََی اِنَّهُ کََانَ مُخْلَصاً وَ کََانَ رَسُولاً نَبِیّاً».(سوره:۵۱) (و در این کتاب موسی را یاد کن. او بندهایمخلص و فرستادهای پیامبر بود). «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَیََ ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَیََ مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ». (نساء:۱۷۱) (ای اهل کتاب در دین خویش غُلُوّ مکنید و در بارهء خدا جز سخن حق مگویید. هر آینه عیسی پسر مریم پیامبر خدا و کلمه و روح او بود که در مریم قرارش داد).]. تورات و انجیل کتابهایی آسمانی و موردتأیید و تصدیق پیامبر اسلام(ص) هستن[ . «وَقَفَّیْنََا عَلی ََاثََارِهِمْ بِعیسی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لمََا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْریََة و اََتَیْنََاهُ اْلِا نْجیلَ فیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لمََا بَیْنَیَدَیْهِ مِنَ التَّوْریََة وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ». (مائده:۴۶) (و از پی آنها عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق کنندهء تورات پیش از آن بود به او دادیم که در آن هدایت و روشنایی بود و برای پرهیزگاران هدایت و موعظهای). «وَ أنْزَلْنآ اِلَیکَ الکِتََابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّ قاً لمََا بَینَ یَدَیْهِ مِنَ الکِتََابِ». (مائده:۴۸) (و این کتاب را به راستی بر تو نازل کردیم؛ تصدیق کننده و حاکم بر کتابهایی است که پیش از آن بودهاند).]؛ و از نظر قرآن مسیحیان نسبت به مسلمین از یهودو مشرکان مهربانترن[ . «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَاریََ». (مائده: ۸۲) (دشمنترین مردم نسبت به کسانی که ایمان آوردهاند یهود و مشرکان را مییابی و مهربانترین کسان نسبت به آنان که ایمان آورده کسانی را مییابی که میگویند: ما نصرانی هستیم).]. شیوهء اصولی دعوت اسلامی «مباحثه با نیکوترین روش» است[ . «اُدْعُ إِلَیََ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَأَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ». (نحل: ۱۲۵) (مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله کن؛ زیرا پروردگار تو به کسانی که از راه او منحرف شدهاند آگاهتر است و هدایت یافتگان را بهتر میشناسد). «ولََا تُجادِلُوآ أَهْلَ الکتابِ اِلّابِالتَّیِ هِیَ أحْسَنُ اِلَّا الَّذینَ ظَلَمُوا مِنهُمْ وَ قُولُو امَنّا بِالَّذی اُنزِلَ اِلَیْنََا وَ اُنزِلَ اِلْیکُمْ و اِلََهُنََا وَ اِلََهُکُمْ وََاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِموُنَ». (عنکبوت: ۴۶) (با اهل کتاب جز به نیکوترین شکل مجادله نکنید، مگر با آنها که ستم را پیشه خود کردند، و بگویید: به آنچه بر ما نازل شده و بر شما نازل شده است ایمان آوردهایم؛ و خدای ما و خدای شما یکی است و ما در برابر او گردن نهادیم).]؛ و به ویژه نسبت به اهلکتاب این شیوه باید مورد استفاده قرار گیرد؛ زیرا میان اهل کتاب و مسلمانان یکی ازبنیادیترین اصول یعنی اعتقاد به خداوند مشترک است[ . «قُلْ یََا اَهلَ الکِتََابِ تَعََالَوْا اِلََی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنََا وَ بَیْنَکُمْ اَلََّا نَعْبُدَ اِلََّا اللََّهَ وَ لاََ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنََا بَعْضاً اَرْبََاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَاِنْ تَولّواْ فَقُولُوا اشْهَدُوا بِاَنََّامُسْلِمُونَ». (آلعمران:۶۴) (بگو: ای اهل کتاب بیایید از آن کلمهای که پذیرفته ما و شما است پیروی کنیم: آنکه جز خدای را پرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را سوای خدا به پرستش نگیرد، اگر آنان رویگردان شدند، بگو: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم).]صفحۀ ۱۶۷در عالم واقع و مقام عمل نیز حسن سلوک مسلمانان نسبت به مسیحیان و زندگی پیروانمسیح(ع) در میان ملل اسلامی و ارتقای اجتماعی - سیاسی آنان تا حد وزارت و برخورداریاز حق انجام شعایر دینی و داشتن دیر و کلیسا، گواه پذیرفته بودن مسیحیت از سوی اسلام وزندگی محترمانه عیسویان در جامعهء اسلامی است. بارزترین نمونهء حسن سلوک و رفتارمسامحهآمیز مسلمانان با مسیحیان را میتوان در دورهء جنگهای صلیبی دید که طی آن مسلمانان،حساب صلیبیهای اروپایی را از مسیحیان بومی جدا کردند و هیچ گاه جنایتهای جنگجویان مهاجمرا به پای ساکنان منطقه نگذاشتند. عیسویان بومی در نواحی مسلمان نشین از حقوق کاملشهروندی و مذهبی برخوردار بودند و حتّی در موارد اختلافشان با مسیحیان غیر بومی، از پشتیبانیمسلمانان نیز بهرهمند میگشتند. این درست در هنگامی بود که مسلمانان در مناطق زیر سلطهءمهاجمان، از حقوق مدنی بی بهره بودند و حتی حق داشتن مسجد از آنها سلب گردیده بو[ . ر. ک. malsifoaideapolcycnE مقالهء sedasurc ]. حقوق اهل ذمه - غیر مسلمانان اهل کتاب و از آن جمله یهودیان و مسیحیانی که در پناهدولت اسلامی زندگی میکنند - در کتابهای فقهی اسلامی باب ویژهای را به خود اختصاصداده و طی آن حقوق و وظایف این دسته به طور مشخص بیان گردیده است[ . برای نمونه در این باره ر. ک. مختلف الشیعه، ج ۱، علامهء حلی، الذکری، شهید اول؛ مجمع الفائده ج ۱۱ و ۱۳، محقق اردبیلی؛ مشرق الشمسین، بهائی عاملی؛ ذخیرة المعاد، ج ۲۲ محقق سبزواری؛ تحفة السُنّه(مخطوط) جزایری، سید عبدالله، لازم به یادآوری است که به رسمیت شناخته شدن حقوق اهل کتاب در اسلام موجب شده است که برخی از آنها سوء استفاده کرده با جعل پیمان نامههایی از زبان پیامبر(ص)، پارا از اندازه فراتر نهاده و این حقوق را بیش از اندازه واقعی آن برشمرند. (ر. ک. الوثائق، پروفسور حمید اله، محمد، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص ۴۱۱ - ۴۱۸؛ مکاتیب الرسول. احمدی میانجی، علی، مؤسسة دارالحدیث الثقافیه، تهران ۱۴۱۹، ج ۳، ص ۷۵۳ - ۷۵۸).]از نگاه علی(ع) در قرآن کریم پیرامون آراء عقاید، تاریخ و نیز روانشناسی و جامعهشناسی پیروان ادیانگذشته فراوان سخن به میان آمده است؛ ولی در اینجا تنها به اندازهء بیان کلی دیدگاه اسلامصفحۀ ۱۶۸دربارهء آنان بسنده میگردد و یاد آوری میشود که رفتار مسلمانان با مسیحیان متأثر از همیندیدگاههای کلی و اصولی، پیوسته با تسامح و گذشت همراه بوده است. اگر در جایی کسی بهطور خود سرانه رفتاری بیرون از چارچوبهای اسلامی داشته ارتباطی با دیدگاههای اسلامیندارد و نمیتوان آن را به پای اسلام نوشت. یکی از بهترین نمونههای برخورد اسلام نسبتبه اهل کتاب در نهج البلاغه به چشم میخورد. آنجا که حضرت اهل ذمه را یکی از طبقههایاجتماعی به شمار آورده خطاب به مالک اشتر میفرماید: بدان که رعیت دستههایی گوناگونند که امورشان جز به یاری یکدیگر سامان نمیپذیرد و هیچکدامشان از دیگری بی نیاز نباشند: یک دسته سپاهیان خدایند؛ یک دسته دبیران عامه وخاصّهاند؛ یک دسته داوران دادگرند؛ یک دسته کارگزاران انصاف و مدارایند؛ یک دسته جزیهدهندگان اهل ذمّه و خراج دهندگان مسلمانانند؛ یک دسته بازرگانان و صنعتگرانند؛ یکدسته طبقه پایین نیازمند و تهیدستانند؛ و خداوند در کتاب خویش یا سنّت پیامبرش - صلیالله علیه و آله - سهم هر کدام از آنهارا یاد آور شده اندازه و مقدار واجبش را تعیین فرموده و آنرا به صورت پیمانی به ما سپرده است[ . «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّةَ طَبَقََاتٌ لاََ یَصْلُحُ بَعْضُهََا اِلاَّ بِبَعْضٍ وَ لاََ غِنیََ بِبَعضِهََا عَنْ بَعْضٍ: فَمِنْهََا جُنُودُ اللََّهِ وَ مِنْهََا کُتََّابُ الْعََامَّةِ وَ الْخََاصَّةِ، وِ مِنْهََا قُضََاة العَدْلِ وِ مِنْهََا عُمّالُ الْاِ نْصََافِ وَ الرِّفْقِ وَ مِنْهََا اَهْلُ الْجِزْیَةِ وَ الْخَراجِ مِنْ اَهْلِ الذِّمَّةِ و مُسْلِمَةِ النََّاسِ، وَ مِنْهََا التُّجََّارُ وَ أَهْلُ الصِّنََاعََاتِ وَ مِنْهََا الطَّبَقَةُ السُّفْلََی مِنْ ذَوِی الحََاجَةِ واْلمَسْکَنَةِ وِ کُلٌّ قَدْسَمّی اللََّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلََی حَدِّهِ وَ فَریضَتِةِ فِی کِتََابِهِ اَوْسُنَّةِ نَبِیّهِ - صَلیَّ اللََّهُ عَلَیهِ وَ آلِه - عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنََا مَحْفُوظاً»(نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامهء شماره ۵۳ - بخش ۲۵).]. در جای دیگر، آن حضرت عِرض و ناموس مسلمانان و اهل ذمّه را برابر دانسته واکنشخود را دربارهء بی حرمتی نسبت به آنان در یک ایلغار دشمن چنین ابراز داشته است: به من خبر رسیده است که مردان دشمن برزنی از مسلمانان و زنی از هم پیمانان اهل ذمّه واردشده و خلخال و گردنبند و گوشواره هایشان را کنده است و آنان جز با گریه و زاری توان دفاع ازخودشان را نداشتهاند. انگاه دشمنان با غنایم و اموال فراوان باز گشتهاند، بی آنکه خونی از آنانبریزد و یا زخمی برداشته باشند، اگر مرد مسلمانی باشنیدن این خبر از اندوه جان بسپارد،سزاوار نکوهش نباشد، بلکه در نزد من همان بهتر که بمیرد[ . «وَ لَقَدْ بَلَغَنِی اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کََانَ یَدْخُلُ عَلَی اْلمَرأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَاْلأُخْرَی الْمُعََاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجلَها وَ قُلْبَهََا وَ قَلََائِدَهََا وَ رِعََاثَهََا مََا تَمْتَنِعُ مِنهُ اِلا بالاِسْتِر جََاعِ وَالاِسْتِرحََامِ، ثُّمَ انْصَرَ فُوا وََافِرینَ مََانََالَ رَجُلاً مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لا اُریقَ لَهُمْ دَمٌ، فَلَوْ اَنَّ امْرَأً مُسْلِماًمََاتَ مِنْ بَعْدِ هََذََا اَسَفا مََا کََانَ بِهِ مَلوُماً، بَلْ کََانَ بِهِ عِنْدی جدیراً(نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۲۷).]صفحۀ ۱۶۹مباهله نخستین اقدام فرهنگی اما به گواهی تاریخ مسیحیت به آن نداهای آسمانی و این پیامهای انسانی هیچ پاسخی مناسبنداده است. مسیحیت در داوری دربارهء اسلام، بیرون از فرمان خرد و منطق رفتار نموده وحقایق را به طور خودخواهانه تفسیر کرده است. پیروان این آیین کمتر دیدهء واقعبینیگشودهاند و در تحریف واقعیات اندک تردیدی به خود راه ندادهاند. آنان به جای گوش فرادادن بهندای قرآن زبان به طعن آن گشوده انبوهی از اتهامهای بیپایه و اساس را متوجه قرآن کریم ساختهو این کتاب شریف را آموختههای پیامبر(ص) از یهود و نصارای عربستان و شام معرفی کردهاند.با دیدن آن همه گذشت و بزرگواری از اسلام و مسلمانان باز هم آن را دین شمشیر تبلیغ کردهاند.در حالی که مسلمانان در اوج قدرت و اقتدار از حاکم ساختن شمشیرمیان خود و مسیحیانخودداری ورزیدهاند، اما داور مسیحیان در هنگام قدرت پیوسته زور و شمشیر بوده است. چنان که در آغاز یاد آور شدیم، قضاوت مسیحیان در بارهء اسلام منشأ آسمانی و مبنایدینی ندارد و صد البته که از سر چشمه عقلایی نیز تهی است. منشأ این برخوردها به طورعموم، تاریخی و روانی است[ . ر. ک. نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، ثواقب، جهان بخش، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۷۹ ص ۱۵۴؛نقش کلیسا در ممالک اسلامی، خالدی، مصطفی و فروخ، عمر، ترجمهء مصطفی زمانی، مؤسسهء دارالکفر، قم، ۱۳۴۷، ص ۲۲ - ۲۹.]. مسیحیت در سالیان پیش از ظهور اسلام - به سرزمینعربستان چشم دوخته بود؛ و بارها در صدد تصرف این سرزمین بر آمده است. آخرین باری که سپاهیان عیسوی آهنگ تصرف حجاز و انهدام کعبه را کردند، یورشسپاه ابرهه از سوی حبشه بود؛ که در میان مسلمانان به عام الفیل - سال پیل - مشهور است. آنهادر این آرزو بودند که شبه جزیره را به کیش خود درآورند و کلیسایشان در یمن معبد گردد،اما ظهور اسلام همهء آمال و آرزوهایشان را بر باد داد. برخی پژوهشگران را باور بر این استکه دلیل دشمنی مسیحیان با اسلام این است که نخستین بار از طریق جهاد با آن آشنا شده و درمقابلش موضع خصمانه گرفتهاند[ . التوحید و النبوة و القرآن فی حوار المسیحییة و الاسلام. هانس کونگ و جوزف فان اس، ترجمه عربی سید محمد الشاهد، مؤسسة الجامعیه للدرسات و التوزیع و النشر، ۱۹۹۴/۱۴۱۴، بیروت، لبنان، ص ۲۱.]صفحۀ ۱۷۰حال آنکه چنین نیست. ما در تاریخ اسلام دربارهء مسیحیان پیش از هر اقدامی گفت وگوی جعفر بن ابیطالب به عنوان فرستادهء پیامبر(ص) با پادشاه حبشه و نیز دعوت به مباهلهرا داریم. از آنجا که داستان مباهله در تاریخ اسلام حایز اهمیت فراوان است. خلاصه آن را بهنقل از یک مستشرق مسیحی یعنی لویی ماسینیون میآوریم؛ که در این باره مینویسد: الف) هنگامی که قلمرو دولت اسلامی نبوی گسترش یافت و به یمن رسید، در شوال سال دهمهجری، جمهوری عیسوی نجران هیئت سیاسی هفتاد نفرهای به مدینه فرستاد. ترکیبهیئت عبارت بود از چهارده نفر از اشراف نجران، رؤسای سیاسی - مذهبی سهگانه نجران:عاقب ( \رئیس خدمات شهری) السیّد ( \مدیر کاروانهای نجران)، اسقف ( \کشیش بزرگ وبازرس مدارس و دیرهای نجران، رابط دولت مسیحی نجران با دیگر دُوَلِ مسیحی جهان). اینهیئت برای گفت و گو با محمّد(ص) به مدینه آمد. ب) هیئت اعزامی سراپا لباس ابریشمی و حریر پوشیده بود و در میدانگاه اطراق کرده بود،پیامبر(ص) به آنان اجازه داد تا در مسجدش به قبله خویش (به سوی مشرق) نماز برند. ج) پس از آنکه پیرامون پیامبر اسلام (ص) حلقه زدند، محمد(ص) آنان را به خاطر اعتقاد بهالوهیت مسیح سرزنش نمود و به اسلام دعوتشان کرد. کار به مجادله کشید و امر دعوت مشوبشد. پیامبر (ص) به آنان پیشنهاد کرد که مباهله کنند. این پیشنهاد مبتنی بر نزول فوری آیه۶۱ سورة آل عمران بو[ . گویا دربارهء شمارهء آیه اشتباهی صورت گرفته و به جای ۶۱، ۵۴ نوشته شده است. آیهء شریفه چنین است:«فَمَنْحََاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ مََا جََاءَکَ مِنَ اْلعِلْمِ فَقُلْ تَعََالَوْا نَدْعُ اَبْنََاءَنَا وَ اَبْنََاءَکُمْ وَ نِسََاءَ نََا وَنِسََاءَ کُمْ وَ اَنْفُسَنََا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُّمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللََّهِ عَلَی اْلکََاذِبینَ»(هر کس پس از این آگاهی که بر تو رسید، در بارهء عیسی با تو مجادله کند، بگو:بیایید فرزندان و زنان خود را به مباهله بخوانیم و نفرین خدا را بر دروغگویان قرار دهیم) [ال عمران (۳):۶۱].]. قرار بر این شد که در صبح روز چهارم شوال سال دهم هجری(پانزدهم ژانویه سال ۶۳۱ میلادی) ملاعنه و مباهله نمایند. د) هیئت مسیحی نجران با یکدیگر شور و مشورت بسیار کردند. سپس سران مسیحی هیئتدر صبح روز موعود در میعادگاه حاضر شدند تا انصراف خویش را از مباهله اعلام دارند و باپیامبر اسلام مصالحه کنند. هـ) شروطی را که مسیحیان در این قرارداد پذیرفتند عبارت بود از اینکه در هر ششماه هزارحلّه اوقی در ماه رجب و صفر هر سال بپردازند و (قیمت هر حلّه برابر بود با یک اوقیه نقره یصفحۀ ۱۷۱چهل درهم)، و هرگاه مسلمانان به یمن تاختند سی زره و سی نیزه (در روایت صنعانی: سیپوستین) سیشتر، سیاسب تقدیم دارند، و هر گاه پیامبر اسلام نزد آنان فرستادگانی اعزامداشت، بیش از یک ماه از فرستادگان پذیرایی کنند. در مقابل زیر حمایت دولت اسلامی (بهعنوان جَوار الله و ذمّه امر رسول) خواهند بود و دولت اسلامی نبوی افراد و اموال و عبادات آنانرا ضمانت میکند و اجازه میدهد که مقامات مذهبی مسیحی (کشیشها، راهبها و ...) همچنانبه کار خود ادامه دهند و مشمول هیچگونه مالیات و جزیه و خراج و خدمت نظامی نباشند.البته به شرط اینکه معاملات ربوی نداشته باشند و ربا نخورن[ . مباهله در مدینه، ماسینیون، لویی، ترجمه محمود رضا افتخارزاده، انتشارات رسالت قلم، ۱۳۷۸، تهران، ص ۸۰ - ۸۲.]. آری، دعوت به مباهله از سوی رسول خدا (ص) ماهیتی آسمانی و دینی داشت کهحقانیت آن حضرت را در دعوی پیامبری اثبات میکرد و روحانیت مسیحی را سخت بهچالش میکشید. انصراف عیسویان از مباهله به مفهوم عقبنشینی از مبارزهء فرهنگی و گفتو گو در فضایی فکری بود. از آن پس بود که اربابان کلیسا در برابر پیشرفتهای چشمگیرمسلمانان، در زمینههای سیاسی شیوهء صبر و انتظار پیش گرفتند و در زمینههای فرهنگی بهتخریب افکار و تشویش اذهان مسیحیان نسبت به اسلام و پیامبر خدا(ص) پرداختند وتصویری تحریف شده از اسلام در جوامع مسیحی ارائه دادند. نورمن دانیل در اثر خود اسلامو غرب دربارهء بینش مسحیت از اسلام مینویسد: مهم آن است تا به خاطر بیاوریم حتی در منصفانهترین شروح قرون وسطایی از حیاتمحمد(ص) تا چه حد نکات فراوانی را مکتوم کردهاند. در روایات قرون وسطایی آمده است کهحکام بتپرست مدینه مصرّانه گفتهاند، هرگز قانونگذاری اجتماعی محمد(ص) را برای جامعهعربستان به رسمیت نمیشناسند. فتح بدر که محمد(ص) مخصوصاً آن را مشیّت الهیمیدانست. نه تنها توسط نویسندگان قرون وسطایی مبالغه پنداشته شد، بلکه آن را ندیده همگرفتند. از اعمال پیامبر(ص) که مفهوم احتجاج دینی هم نداشت، مثلاً تعیین قبله، بسیار بهندرت حرفی به میان آمده، اشارهای به اتحاد و سایر شیوههای صلحآمیز در وحدت قبایلنشده، چشمپوشی مطالبی چون پیمان حدیبیه و فتح بدون خونریزی مکه و فتوحات نهایی بصفحۀ ۱۷۲بتپرسی و تأسیس حکومت اسلامی و پیریزی مذهب، شرح نویسندگان قرون وسطایی ازاسلام را به نحو مضحکی ناقص کرده است[ . برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص ۱۴۶.]تصویر نادرست از اسلام پروفسور وات دربارة تصویر نادرست و کینهآمیزی که مسیحیان به ویژه بیزانسیها از اسلام ومسلمانان ترسیم کرده بودند، عنوان میکند: در حالی که مسیحیان حاضر در قلمرو اسلامیدر انتقادهایشان ناگزیر به رعایت جنبه احتیاط بودند، اتباع امپراتوری بیزانس در ارائهکاریکاتوری کینهآمیز از اسلام هیچ قید و بندی نداشتند. در نزد بیزانسیها اسلام دشمنبزرگی بود که بر سرزمینهایشان در مصر، سوریه و فلسطینی چیره گشته بود و در مرزهایجنوبی و شرقی تهدیدشان میکر[ . همان، ص ۱۳۹.]. آن گاه وات به بیان دیدگاههای عادل تئودور خوری، عرب مسیحی و استاد دانشگاه نسترآلمان میپردازد که نوشتههای دینشناسان بیزانسی را در فاصله سدههای هشتم تا سیزدهممیلادی یعنی مدت پانصد سال را مورد بررسی قرار داده است. مطابق این بررسی بیزانسیها«اسلام را نه تنها به عنوان یک بدعت مسیحی... به تصویر کشیدهاند، بلکه اسلام را به شکلیک مذهب غیر صادق و متمایل به بت پرستی ترسیم کردهاند. نبوت محمد [ص] انکار شده واو را ضد مسیحی دانستهاند ...». مطابق گزارش وات، در آن نوشتهها سعی شده است تا برایپیامبر اسلام(ص) ضعف اخلاقی بتراشند و بگویند که او مطالب درستی را از عهد عتیق وجدید در قرآن گنجانده و در عین حال مواردی بدعت آمیز مانند آیین مانویت و نیز مطالبی رااز خود به آن افزوده است[ . همان، ص ۱۴۳.]. سپس پروفسور وات برداشتهای نادرست مسیحیان از اسلام و اقدامهایی را که از سرکینهتوزی و بیدانشی بر آن وارد کردهاند به صورت زیر فهرست کرده است: ۱. «اسلام صدق نیست و انحراف عمدی از حقیقت است.» چنین برداشتی نتیجهحصاری بود که متفکران مسیحی در اروپای باختری برگرد عقاید خود کشیده بودند و هصفحۀ ۱۷۳اعتقادی را جز آنچه خود داشتند دروغ میپنداشتند. در این میان معتقدان الهیات و فلسفهتوماس آکویناس، در حالی که برخی از دعویهای حضرت محمد [ص] را درست میدانستند،عنوان میکردند که وی آنها را با تعبیرهای نادرستی از عهد جدید و قدیم در هم آمیخته استو برای اثبات مدعای خود معجزهای نیاورده است! آنها همچنین نخستین گروندگان به اسلامرا مردمانی بیفراست و بیذکاوت می دانند و میگویند که رواج دین اسلام مرهون وعدههایبرخورداری از جنس مخالف در قیامت و نیز تهدید و استفاده از زور بوده است. برخی دیگراز نویسندگان مسیحی پا را از این نیز فراتر نهاده و گفتهاند که محمد(ص) نه تنها صدق را باکذب در آمیخته، بلکه جاهایی که به بیان حقیقت پرداخته نیز مقداری از سمّ تحریف به آنافزوده است و میتوان گفت که گفتههای صادق او چونان عسل به زهر آلوده است[ . همان.]. ۲. «اسلام دینی است که با شمشیر و خشونت ترویج میشود». پروفسور وات در تحلیلچنین برداشتی از اسلام در نزد مسیحیان مینویسد که گویا مسیحیان اروپای غربی در سدهدوازدهم و سیزدهم میلادی - دوران جنگهای صلیبی - درباره چگونگی رواج اسلام دردورههای نخستین آن مبهمترین تصویر را داشتهاند. آنان هرگز به این واقعیت توجه نداشتندکه مسیحیان در سرزمینهای تسخیر شده به دست مسلمانان، میتوانستند به صورت اقلیتمذهبی و تحت حمایت دولت اسلامی زندگی کنند. به طوری که «پدرودِ آلفونسو» (متوفای۱۱۱۰ م) فکر میکرد که «تاراج و اسیر گرفتن و مقتول کردن دشمنان خدا و پیامبران او و ایذا واز بین بردن آنان به هر صورت ممکن» از احکام شرع اسلام است و به طور طبیعی چنینایدهای را با تعالیم مسیحیت که آن را دین صلح میدانستند در تعارض آشکار میدیدن[ . همان.]. ۳. «اسلام مذهب تنآسایی است». به نوشته آقای وات، مسیحیان قرون وسطی از اسلامتلقی دینی تنآسا را داشتند که به پیروانش اجازه میدهد چهار زن و یا بیشتر انتخاب کنند واز دنیا هم که رفتند، در سرای جاوید با زنان دلپسند و حوریان بهشتی هم آغوشند. البتهپروفسور وات این باور اروپائیان را مردود میشمارد و واقعیت زندگی مسلمانان را با چیزیکه اروپائیان قرون وسطی فکر میکردند بسیار دور میداند[ . همان، ص ۱۴۴.]صفحۀ ۱۷۴۴. «محمد مخالف مسیح است». پروفسور وات میگوید که به گمان مسیحیان قرونوسطی، در قرآن اشتباهات فراوان وجود دارد و در نتیجه نمیتوان رسالت آسمانی پیامبر راپذیرفت، برخی دیگر پا را فراتر از این گذاشته میگفتند که چون او پیامبر نیست و در عینحال مذهبی مخالف مذهب مسیح آورده است، پس کار او مضر و ضد دین مسیحیت است[ . همان، ص ۱۴۵.]. چنین اتهامهایی البته مصرف داخلی داشت و تنها میتوانست نزد متدینان مسیحی مقبولافتد؛ اما نزد مسلمانان حقانیت اسلام، صداقت پیامبر (ص) آسمانی و سازنده بودن آیههایقرآنی، چیزی نبود که بتوان در آن تردید روا داشت. از نظر آنها مسیحیان نیز موظف هستند کهاسلام بیاورند. به عبارت دیگر مسلمانان با وجود پراکندگی سیاسی، از نظر فرهنگی نسبت بهاروپائیان احساس برتری میکردند و چنین احساسی برای آنان غرور و قدرت میآفرید و راهغربیان را برای نفوذ در میان آنها سد میکرد. این بود که صلیبیها راه ضد فرهنگی را که جنگفراگیر و همهجانبه بود در پیش گرفتند و تهاجمهای صلیبی را آغاز کردند. جنگهایی که نتیجهای جز ناکامی و سرخوردگی برای غربیان همراه نداشت و آنان را دراندیشه یافتن راهی غیر نظامی برای مبارزه با مسلمانان فرو برد و نقشههای خود را بر پایه«نابودی اسلام از درون» پیریزی کردند. یکی از مقامهای ارشد دولت استعماری انگلستانجزئیات این سیاست را چنین بازگو کرده است: جنگهای صلیبی فایدهای نداشت، همانگونه که قوم مغول نتوانستند اسلام را ریشهکن سازند.زیرا عملیات آنان دفعی و بدون برنامه و نقشه قبلی بود. آنان عملیات نظامی انجام میدادند کهجنگ علنی و آشکار بود و لذا در مدتی کوتاه از بین رفتند. اما امروزه حکومت با عظمت ما درفکر این است که اسلام را از داخل با یک نقشه مطالعه شده و دقیق با بینش و به مرور زمان نابودسازد. البته این برنامه نیز در آخر کار نیازمند یک لشکرکشی و یورش هست، ولی این کارموقعی انجام میگیرد که بلاد اسلامی را به سقوط کشانده و از هر سو کلنگ ویرانی بر پیکراسلام وارد آوردهایم که دیگر قدرت جمعآوری قوا و مقابله در برابر جنگ ما را نداشته باشد[ . خاطرات سیاسی و تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، ترجمهء علی کاظمی، چاپ سوم، بی نا، بی تا، بی جا، ص ۱۶۰ - ۱۶۱.]صفحۀ ۱۷۵باری، اینکه اسلام را نمیتوان با زور و جنگ از میان برد، بهترین و سودمندترین نتیجهای بودکه استعمارگران در طول حضور خود در کشورهای اسلامی و نیز به وسیله جاسوسان خویش کسبکرده بودند و تهاجم به اسلام از درون، خطرناک ترین تصمیمی بود که علیه مسلمانان گرفته شد. بدیهی است که جنگ فرهنگی را باید کلیسا هدایت میکرد و کلیسا برای رسیدن به اینهدف دو راهکار عمده در پیش گرفت. نخست تبلیغ علیه اسلام، مقدسات و مقرراتاسلامی بود که عالمان مسیحی با نداشتن حداقل اطلاع لازم درباره اسلام به داوری پرداختندو با دروغپردازی آتش کینه ونفرت مسیحیان را نسبت به مسلمانان افروخته نگاه داشتند. دومآنکه با تبلیغات خود کوشیدند تا اسلام را در نظر مسلمانان مخدوش جلوه دهند و باشیوههای گوناگون، بیایمانی، بیبند و باری و بیاعتنایی به شعایر و وظایف دینی را درجوامع اسلامی ترویج کردند. قضاوت مبشران مسیحی درباره مسلمانان این است که آنها ادیان را درک نمیکنند ودرباره دین آنها میگویند: «اسلام چیزی جز صورتهای تحریفشده از عقاید و افکار باطلنیست.» گاه میگویند: «مسلمانان دزد و آدمکش هستند»؛ و دستههای جدید مبشران میگویندکه مسلمانان وحشی هستند و باید آنها را متمدن ساخت. دستهای از آنها بر این باورند که آیینیهود یک مذهب روحی است ولی اسلام دینی مادی است؛ و دستهای دیگر میگویند کهاسلام یک آیین حقوقی است و نسبت به برنامههای معنوی و اخلاقی توجّهی ندار[ . نقش کلیسا در سرزمینهای اسلامی، ص ۳۴ - ۳۵.]. از آنجا که مبشران مسیحی بنا را بر مخالفت با اسلام و تحریف و تخریب همه شعایر وقوانین اسلامی گذاشتهاند، حتی به سخنان پوچ و بیمعنا نیز متوسل شدهاند. نمونه آن تفسیریحیی دمشقی از عبارت مبارک «الله اکبر» است. با آنکه وی در سرزمینهای اسلامی و در میانمسلمان به سر میبرده است، الله اکبر را مرکب از سه واژهء «الله»، «و» «کوبر» به معنای ستارهزهره - میداند. او در توضیح «کوبر» آن را به کعبه پیوند میدهد؛ بدین سان که کعبه را «خَبِر»میخواند و آن را نه تنها نام ساختمان، که نام «حجر الاسود» نیز میداند؛ و حجر الاسود را سرحکاکی شدهء ستارهء زهره به شمار میآورد»[ . نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، ص ۱۵۸ - ۱۵۹.]صفحۀ ۱۷۶باری، مشاهده این همه قضایای ناعادلانه و برداشت نادرست از اسلام و طرح و نقشهبرای ریشهکن ساختن این دین مبین ما را هر چه بیشتر به صداقت سخن خداوند در قرآنکریم رهنمون میگردد که درباره خواست باطنی و آرزوی قلبی یهودیان و مسیحیانمیفرماید: یهودیان و ترسایان هرگز از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه از آیینشان پیروی کنی. بگو:هدایت هدایت الهی است و اگر از هوا و هوس آنها پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدی، دیگر ازجانب خدا، یار و یاوری نخواهی داشت[ . وَلَنْ تَرْضیََ عَنْکَ اْلیَهُودُ وَ لاَ النَّصََاریََ حَتََّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ اِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الهُدیََ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أهْواءَ هُمْ بَعْدَالذی جََاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مََالَکَ مِنَ اللََّهِ مِنَ وَلِیِّ وَلاََ نَصیرْ(بقره(۲):۱۲۰).]. آیه شریفه حاکی از آن است که طرح و نقشه از میان برداشتن و نابودسازی اسلام ازسوی یهودیان و مسیحیان پیشینهای به اندازه عمر خود اسلام دارد و به آغاز دعوتاسلامی باز میگردد و این تصمیم چیزی نبود که پس از تصرف قلمرو سیاسی وجغرافیای اهل کتاب به ویژه مسیحیان گرفته شده باشد، بلکه تاریخ پیدایی ایده مخالفتو ضدیت با اسلام به هر قیمت و هر صورت ممکن، به آغاز ظهور پیامبر(ص) و نزولقرآن کریم باز میگردد. یهودیان و مسیحیان در دوران حضور پیامبر (ص) در مدینه، درست همانند مشرکان درمکّه، از آن حضرت میخواستند که دست از اسلام بردارد و به کیش آنان درآید. آنان هیچگاهحاضر نبودند که با پیامبر (ص) به عنوان رقیبی برابر وارد گفت و گو شوند، بلکه خود و آیینخود را برتر میدانستن[ . از جمله ادعاهای برتری جویانهء آنها اینکه میگفتند: کسی جز یهود و نصارا به بهشت نمیرود. قران کریم در اینباره میفرماید:«وَ قََالُوالَنْ یَدْخُلَ اْلجَنَّةَ اِلاََّ مَنْ کََانَ هُوداً اَوْ نَصََارََی تِلکَ اَمَانِیُّهُمْ، قُلْ هَاتُوا بُرهَانَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صََادِقینَ» (آنها گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نخواهد شد مگر اینکه یهودی یا نصرانی باشد، این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست میگویید دلیل خود را عرضه کنید) [بقره (۲):۱۱۱].] و به چیزی جز اینکه مسلمانان دست از ایمان خویش بردارندرضایت نمیدادند، حتی اگر به کفر باز میگشتند. قرآن کریم دربارهء نقشههایی که اهل کتاببرای مسلمانان در سر میپروراندند میفرماید: صفحۀ ۱۷۷بسیاری از اهل کتاب به سبب حسادتی که در دلهایشان هست، دوست دارند شما را که ایمانآوردهاید به کفر بازگردانند، با اینکه حق برایشان کاملاً روشن شده است. از آنها در گذرید وببخشیدشان تا خدا فرمان خود را نازل کند، خداوند بر همه چیز قادر است[ . وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أهْلِ اْلکِتَابِ لَوْ یَرُ دُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ اَیمََا نِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِهمْ مِنْ بَعْدِ مََا تَبَیَّنَ لَهُمُ اْلحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّی یَأتِیَ اللَّهُ بِاَمْرِهِ اِنَّ اللَّه علیََ کُلِّ شَیءِ قَدیرٌ. [بقره (۲): ۱۰۲]. به حق باید استفادهء قران کریم از عبارت «فَاعْفُوا وَ اصْفَحوا»(از آنان در گذرید و ببخشیدشان) را یکی از شگفتیهای این کتاب شریف از جنبه انسانی و اخلاقی دانست. قابل توجه کسانی که اسلام را زور و شمشیر معرفی میکنند!]تبشیر در خدمت استعمار به راستی آیا هدف مبشران مسیحی و آبای کلیسا از مبارزه با اسلام تبلیغ مسیحیت بوده و یاهدفهای دیگری داشتهاند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: در اینکه مسیحیان دوستمیدارند آیین عیسوی جهانگیر شود تردیدی نیست، ولی تجربه تاریخی و سابقه حضورآنان در کشورهای گوناگون نشان می دهد که مبلغان و مبشران مسیحی پیش از آنکه منادیدین مسیح باشند، به ویژه در دورههای اخیر، جاده صافکن استعمار بودهاند و به ویژهپژوهشهای علمی آنان بسیار برای استعمارگران راهگشا بوده است: شکی نیست که علت اصلی اعزام مروّج کلیسا این است که کیشهای غیر از مسیحیت را محکومو نابود سازند. تا بدان وسیله پیروان آنها را بنده و اسیر خویش سازند. زیرا مبارزه بین مبشرینو بین ادیان دیگر مبارزه دینی نیست، بلکه مبارزه در راه قدرت سیاسی و اقتصادی است. و ازهمین رهگذر است که برای مبشرین پروتستانی اگر مملکتی مسیحی ارتدوکسی گردند قانعنیست بلکه باید حتماً پروتستانی شوند. زیرا کاتولیک هواخواه فرانسه است و ارتدوکس علاقهبه روسیه دارد، ولی هر گاه این دو فرقه پروتستانی باشند، در مرحله اول محبت آمریکا را در دلمیپرورانند و در درجه دوم دوستی انگلستان را. صرف نظر از اینکه این سه فرقه با یکدیگرسازگار نیستد هر سه با اسلام مخالفن[ . نقش کلیسا در ممالک اسلامی، ص ۴۰.]. از آن سوی، استعمارگران نیز پیوسته پشتیبان مبشران بودهاند و در موارد نیاز به یاری آنهاشتافتهاند. صفحۀ ۱۷۸آنگاه که مبشرین آمریکا در سالهای ۱۸۴۰ - ۱۸۵۰ در امپراتوری عثمانی نفوذ خود را توسعهدادند و برنامههای استعماری را اجرا مینمودند، ترکیه تصمیم گرفت که آنان را از امپراتوریخود اخراج نماید، ولی وزارت خارجه آمریکا از این عمل ممانعت کرد و ممانعت آمریکامشکلات فراوانی برای مملکت عثمانی به وجود آورد و از بیداری دربار امپراتوری جلوگیریشد و بدین طریق مبشرین توانستند آزادانه به امر تبشیری خود ادامه دهند. مطلب به همینجا خاتمه نیافت، بلکه مبشرین آمریکایی نیز، طبق قانون «امتیازات خارجی» که برایخارجیان مورد استفادهء ترکیه حقوق گزاف قایل بود، از همان حقوق برخوردار شدند. به دنبالبرقراری قانون «امتیازات خارجی» (کاپیتولاسیون) مبشرین در انجام اعمال تبشیری وسیاسی آزاد شدند تا آنکه ترکیه در جنگ بینالمللی ۱۹۱۴ توانست آن قانون را لغو کند و ازشر آنان نجات یاب[ . همان، ص ۵۶ و نیز ر. ک. ص ۱۴۲.]. نیز در مواردی پا را از این فراتر نهاده، هدفهای سیاسی و تبشیری را عین هم دانستهاند: در سال ۱۹۲۰ م کانون تبشیر آمریکایی که بسیار اهتمام میورزد تا از مناسبات جنگیاستفاده تبشیری نماید کتابی منتشر کرد. در مقدمه این کتاب چنین نوشته است: مهمترینموضوعی که مربوط به دخول ایالات متحده آمریکا در جنگ جهانی اول است، این است کهعقاید و اصولی را که هدف مبشرین بود به اختیار آمریکا در آورده و اعلام کرده که این هدفهابرای او جنبه اخلاقی دارد و به علت همین هدفها وارد جنگ گردیده است[ . همان، ص ۱۶۰ - ۱۶۱.]. دورانی که اروپائیان در صدد اجرای این نقشه برآمدند، از دو ویژگی عمده برخوردار بود.نخست اینکه آنان دوران قرون وسطی و جهل و تاریکی را پشت سر نهاده و به پیشرفتهایبزرگ و شگفتانگیز دانش و فناوری دست یافته بودند و به همین دلیل، نسبت به مسلماناناحساس برتری ذهنی نیز داشتند. در مقابل، مسلمانان در عقبماندگی علمی به سر میبردند و نسبت به اروپائیان از نظرفرهنگی نیز در موضع ضعف قرار داشتند. دوم اینکه تبلیغات این مرحله به خلاف دورانپیش از جنگهای صلیبی، برای دفاع از خود و در دوران جوامع مسیحی نبود، بلکه جنبهصفحۀ ۱۷۹تهاجمی داشت و مبلغان مسیحی در درون سرزمینهای اسلامی، به ویژه نسلهای جوان را درمعرض تبلیغات خویش قرار دادند. اما گویا تجربههای پیشین به آنها آموخته بود که با وارد شدن از در خصومت راه به جایینمیتوان برد و از این رو، این بار جامه خیرخواهی به تن کردند و از راه ساختن مدرسه وبیمارستان به طور غیر مستقیم در کشورهای اسلامی سرگرم تبلیغ گشتند. با توجه به شرایطاقتصادی بدی که بر ممالک اسلامی حکمفرما بود، مبلغان مسیحی در پوشش پزشک و معلمسراغ بیماران و بیسوادان رفتند و با سوء استفاده از فقر مردم به تبلیغ دین مسیح پرداختند. گرچه اینشیوه نسبت به روشهای خصومتآمیز گذشته مناسبتر بود، ولی همیشه نیز نتایج دلخواه مبشرانرا به بار نمیآورد؛ چنانکه دیدر پولادر - وزیر مختار و نیز سفیر انگلستان در ایران - گفته است: مسلمانان میتوانند عملیات تبشیری را در فرهنگ و بهداری تحمل کنند، ولی از شنیدن تبلیغاتدینی ناراحتند و حاضر نیستند آن را بشنون[ . نقش کلسیا در ممالک اسلامی، ص ۵۰، برای آگاهی بیشتر در بارهء تلقی کلیسا از حرفهء پزشکی مبشران ر. ک. ص ۶۱ - ۷۰ هماه مأخذ.]. به موازات فعالیتهای تبلیغی مبشران که آشکارا در حال انجام بود، فعالیتهای دیگری نیزهدف «تخریب اسلام از درون» را دنبال میکرد، تلاشهایی که به وسیله دستگاههایجاسوسی استعمارگران مسیحی در کشورهای اسلامی صورت میگرفت. به این ترتیب کهسرزمینها و ملتهای اسلامی را به طور همه جانبه مورد مطالعه قرار دادند و نقاط ضعف وقدرت جوامع مسلمانان را در ابعاد گوناگون مشخص کردند و در یک جمعبندی کلی به ایننتیجه رسیدند که مسلمانان باید از نظر فرهنگی و اجتماعی عقب نگه داشته شوند و از نظردینی و سیاسی دستخوش پراکندگی و تفرقه گردند. مجموعه راهکارهای که برای نیل به این هدف تدارک دیده شد، در کتابی زیر عنوان چگونهاسلام را نابود کنیم[ . چنانکه از نوشتهء همفر بر میآید در وزارت خارجهء انگلستان برای پنج تن از علمای بزرگ کشورهای اسلامی، پنجبدل انتخاب و آنان را مطابق اندیشههای آن عالمان تربیت کرده بودند. سپس سؤالهایی را از هر دو گروه اصلی و بدلی میپرسیدند و پاسخها را مقایسه میکردند. حاصل این کار در کتابی با نام یاد شده ثبت و در وزارت خارجه نگهداری میشد. وجود بدلها در تصمیم گیریها بسیار مؤثر بود. (ر. ک. خاطرات مستر همفر، ص ۱۱۹ - ۱۲۸).] تدوین گردید. در این کتاب نقاط ضعف و قوت مسلمانان مشخص گردید صفحۀ ۱۸۰به جاسوسان فرمان داده شد که نقاط ضعف را که بیشتر بر محور تلقیهای نادرست از اسلام وآموزشهای دینی دور میزد تشدید کنند و پس از شناسایی نقاط قوت، برای تبدیل آنها به نقاطضعف بکوشند. مستر همفر که خود از جاسوسان بزرگ استعمار انگلستان است فهرستسفارشهای کتاب را برای از میان بردن نقاط قوت مسلمانان چنین بازگو کرده است: ۱. باید کاری کرد که در جهان اسلام نغمه ملتگرایی و تعصب قومی از هر سوی سازگارگردد و عرب و عجم و ترک و فارس به جان هم بیفتند. لازم است که مسلمانان به گذشته پیشاز اسلام خویش بازگردانده شوند و به قهرمانپرستی روی آورن[ . پدیدهای که پس از تجزیه عثمانی روی داد و تا آنجا پیش رفت که امروزه مصریها آهنگ بازگشت به مصر فراعنه را کردهاند.]. ۲. لازم است شراب، قمار، فحشا و خوردن گوشت خوک اگر ممکن باشد آشکارا و گرنهمخفیانه رواج یابد و برای این کار پیروان دیگر ادیان به خدمت گرفته شوند و حتی به آنهامقرری ماهانه و جایزه داده شود؛ زیرا ارتکاب این اعمال موجب میشود که مسلمانان با قرآنمخالفت کنند و پس از مخالفت با قرآن انجام هر کار خلافی سهل خواهد بود. ۳. با وارد کردن جاسوسان در لباس اهل علم مردم نسبت به آنها بدبین شوند. مدارستشکیل گردد و در آنها کودکان مخالف علمای دینی و خلیفه مسلمانان بار بیایند. ۴. درباره حکم جهاد تشکیک گردد تا مردم این حکم را ویژه صدر اسلام بدانند. ۵. کاری کنیم که شیعیان اهل کتاب را نجس ندانند. ۶. باید مسلمانان را معتقد کرد که اصل دینداری مهم است نه نوع دین. ۷. باید از حساسیت آنها نسبت به کلیساها کاسته شود؛ با این بهانه که اسلام به همه مراکزعبادت احترام میگذارد. ۸. احادیثی که بر بیرون راندن یهود از جزیرة العرب تأکید دارد، خدشه دار گردد. ۹. لازم است مسلمانان به انجام عبادات بیتفاوت گردند. ۱۰. باید کاری کنیم که مردم از پرداخت خمس خودداری ورزند. ۱۱. باید اسلام را هرج و مرج طلب جلوه دهیم. ۱۲. کودکان باید از تربیت دینی و اسلامی فاصله بگیرند. صفحۀ ۱۸۱۱۳. حجاب را باید از زنان برداشت و جوانان را از این راه به فساد کشانید. ۱۴. باید پیشنمازها را فاسق جلوه دهیم و به این ترتیب نمازهای جماعت را به تعطیلیبکشانیم. ۱۵. باید قبور بزرگان را که کانون توجه مسلمانان است ویران کنیم. ۱۶. باید در نسب سادات و اهل بیت پیامبر(ص) تشکیک ایجاد کنیم و عمامهها را از سرمردان دین و سادات برداریم. ۱۷. حسینیهها باید ویران گردد. ۱۸. مردم باید آزاد بار بیایند و امر به معروف و نهی از منکر تعطیل گردد. ۱۹. به تعدد زوجات و تعدد فرزندان پایان داده شود. ۲۰. از تبلیغات اسلامی جلوگیری شود تا مردم اسلام را مخصوص اعراب بدانند. ۲۱. امور خیریه از نهادهای مردمی گرفته و به دولت سپرده شود. ۲۲. قرآن دستکاری شود و از اعتبار بیفت[ . خاطرات مستر همفر، ص ۱۴۲ - ۱۵۸، با اختصار.]. به حق باید گفت که جهان مسیحیت در این کوشش خود بسیار کامروا بوده و موفق شدهاست که چند گانگی و پراکندگی را بر ملل اسلامی حکمفرما سازد، مردم را تا اندازهای نسبتبه مبادی و آداب دینی بیاعتنا گرداند و حریمها را بشکند. مسلمانان که روزگاری خود را تنهابه چند مرکز خلافتی منسوب میدانستند، اینک در چارچوب کشورهایی پراکنده محصورگشتهاند و مواضع نزاع چنان در میان آنها فراوان است که امید به هر گونه اتحاد و یکپارچگیرا از میان برده است. اما نه! رؤیای شیرین گذشته افتخارآمیز، همچنان روح انسان مسلمان رامینوازد، توسن خیال برتری جهانی او را در پهنه تاریخ پر فراز و نشیبش به جولان درمیآورد، قلبش را در آرزوی شکفتن گل یگانگی به تپش در میآورد و زبان او را به سر دادنشعار وحدت آفرین «الله اکبر» گویا میسازد. عوامل و سمبلهای وحدت هنوز هم در جوامعاسلامی موجودند: تلاوت قرآن کریم روحیهای واحد را به آنان القا میکند، اوقات شبانهروزبیشترشان طبق وقت نماز تنظیم میگردد و شمار بسیاری از آنها همه ساله در موسم حج بصفحۀ ۱۸۲دورنمای آینده بیش از هزار سال از مبارزهء مسیحیت با اسلام میگذرد و هنوز هم صدای ناقوس کلیسا وبانگ الله اکبر مسجد همچنان به گوش میرسد. معنایش این است که گرچه هر از چند گاهپیروزی نصیب یکی از دو رقیب دیرینه گشته؛ اما هیچکدام میدان را ترک نگفته است. تاریخمنازعه طرفین نیز حصول نوعی توافق برای به رسمیت شناختن یکدیگر را - دست کم درجنبههای اعتقادی - به آنها القا کرده است. دشمنی و منازعه گرچه ممکن است خاطر مبلغان دینی به ویژه مسیحیان را از جهت انجاموظایف حرفهای خشنود ساخته باشد؛ اما بینتیجه بودن آن به طرفین فهمانده است که باید بهجای زور، گفت و گو را نشاند و بهتر است که به جای نفی یکدیگر در صدد شناخت واقعیتریکدیگر برآیند. اگر طرفین میتوانستند بدون داشتن هر گونه ارتباطی دور از یکدیگر زندگیکنند، شاید ضرورت چنین شناختی - که بیشتر از باب ادیان دلیلی برای آن نمییابند - هیچگاهاحساس نمیگشت. این تجربه بلند تاریخی باید به مسیحیت فهمانده باشد که آرزوی ریشه کن سازی اسلامو بازگرداندن مسلمانان به دامن مسیحیت را باید از سر بیرون کنند و همانند اسلام راه گفت وگو با بهترین شیوه و نیز تسامح و مدارا را در پیش گیرند. خوشبختانه جوانههای ایده گفت و گو و تسامح از دل کلام مسیحیت سرزده است وشماری از اندیشمندان بزرگشان ابراز میدارند که رابطه اسلام و مسیحیت دوران منازعه وستیز را از سر گذرانده و اینک دوران شناخت عالمانه و منصفانه فرا رسیده است. هانس کونگ در این باره مینویسد: اروپائیان تا چهارصد سال پس از پیامبریمحمد(ص) درباره او چیزی نمیدانستند. در سال ۱۱۴۲ م. و پس از دیدار پطرس بزرگ ازاسپانیا - که در تصرف مسلمانان بود - به اهمیت شناخت ریشهای اسلام پی بردند. پس از آنبود که دستور ترجمه قرآن به زبان لاتینی صادر گردید و نخستین ترجمه آن در سال ۱۱۴۳ مصفحۀ ۱۸۳انجام پذیرفت. با وجود این تا پانصد سال پس از آن نیز هیچ پژوهش علمی اصیلی دربارهءاسلام صورت نگرفت تا آنکه «الکساندر راس» در سال ۱۶۵۰ م کتاب مهمی در تاریخ ادیاننوشت و آن را «عبادتهای گوناگون در جای جای جهان» نام نهاد. این کتاب در سال ۱۶۶۸ م بهزبان آلمانی نیز ترجمه شد. نظریه حاکم در غرب دربارهء اسلام این بود که عقیدهای نادرستیا تحریفی عمدی از حقیقت و آمیزهای از زور و شهوت است. در مقابل، از مسیحیت بهعنوان نمونهای که بر حقیقت مطلق، صلح، دوستی و پاکدامنی مبتنی هست یاد میشد...هدفشان از این کار این بود که برای حفظ پیروان دین خودشان، از دیگر ادیان تصویری مشوهو نادرست ارائه دهند. با اینکه در قرون وسطای مسیحی، اروپاییان از فرهنگ پیشرفته عربی، فلسفه، علومطبیعی، پزشکی و نیز نیروی اقتصادی و نظامی اسلام در شگفت بودند - تا آنجا که ظهوردانشمندی مسیحی چون «توماس آکوینی» بدون وجود اعراب ممکن نبود - این شگفتی باآغاز دوره رنسانس پنهان گردید و هر چیز که صبغه عربی داشت مورد مخالفت قرار گرفت.این مخالفت هنگامی فزونی یافت که خطر ترکها در اروپا آشکار شد. در این هنگام بود که بیدرنگ پس از چاپ قرآن در ونیز (بندقیه) به سال ۱۵۳۰ م فرمانآتش زدن آن صادر گردید. لوتر (مؤسس کلیسای پروتستانها، در گذشته به سال ۱۵۴۶ م) در صدد ترجمه قرآنبرآمد؛ ولی تنها برای حمله به آن. اما با فرا رسیدن قرن روشنفکری (قرن هجدهم)جهتگیری به سوی آشتی با اسلام آغاز گردید و «لیسینگ» (متوفای ۱۷۸۱ م) با نوشتنداستان «ناتان حکیم» (نشر سال ۱۷۷۹ م) این جهتگیری را آشکار ساخت. او در کتابش، سهگوهر همانند را که تنها یکی از آنها طلا هست و برای کسی شناخته شده نیست مثال آورده وصلاح الدین ایوبی - حاکم مسلمان - را نمونه حاکمی حکیم ذکر کرده است. هانس کونگ، ازدیگر نمونههای آشتی با اسلام دیوان گوته، که آن را «دیوان غربی - شرقی» مینامد (۱۸۱۹ م) ونیز سخنرانی توماس کارلایل را زیر عنوان «محمد پیامبر راستگو» (۱۸۴۰ م) مثال میآورد و درادامه مینویسد: در قرن نوزدهم با آغاز دوران استعمار، شرق شناسی نیز دستخوش تحوّلیعظیم گشت و (به جای بدگوییهای متعصبانه) نقد تاریخی علوم اسلامی آغاز گردید. اینصفحۀ ۱۸۴جهتگیری علمی در سدههای نوزدهم و بیستم از مخالفتهای مسیحیان علیه مسلمانانکاست و آنان را به سوی تلاش برای پژوهش و درک موضوع سوق داد. در این جهتگیریتحولی روشن آشکار گردید و پژوهشهای ارزشمندی نیز به انجام رسید، مانند موارد زیر: - پژوهشهای تاریخی که محمد را بزرگ میشمارند، مثل پژوهشهای گوستاووایل[ . .lieW.GI ]،الویس اشپرنگ[ . regnerpS.A ]، ویلیام موی[. riuM.W ]، لیونی کیتانی[. .inateaC.L ]، تاورآندره[. .eardnA.T ]، ریچارد بلاش[. .rehcalB.R ] ومونتگمری وات[ . .ttaW.M ]. - پژوهشهای قرآنی از نویسندگانی مثل «تئودور نولدکه» (پژوهشهای تاریخیدرباره قرآن)، ترجمه «گوستا و فلوگل» از قرآن، و پژوهشهای ریچارد بل و رودیپارت. - مباحثی فراگیر دربارهء فرهنگ اسلامی، عبادات، تصوف، شریعت، اخلاق، ادبیات و هنراز کسانی چون گلدزیهر، اسنوک هورگرونیه و لویی ماسینیون. - مباحثی پیرامون تصویر مسیح در قرآن کریم از جی.اف. گروک (۱۵۰ سال قبل) وپژوهشهای فراوانی که در پی آن انجام گردید. هانس کونگ مخالفت خود را با بازگشت به جدال مسیحیت علیه اسلام از راه افترا،تحریف و تشویه اعلام میدارد و میگوید: اینک بر ما است که فهم اسلام را از درون آغازکنیم و بکوشیم تا به پرسشهایی از این قبیل پاسخ دهیم: چرا انسان مسلمان خداوند، جهان،عبادت، حقوق بشر و نیز سیاست و هنر را به گونهای متفاوت از آنچه ما میبینیم و با قلبیمتفاوت از قلبهای ما مسیحیان میبین[ . التوحید و النبوه و القرآن فی حوار المسیحیة و الاسلام، ص ۲۸ - ۲۹.]؟ صفحۀ ۱۸۵نتیجهگیری برای مسلمانان این بهترین مژده است که آنها که در گذشته کمر به «نابودی اسلام از بیرون»بسته بودند، اینک به «فهم اسلام از درون» روی آوردهاند. اگر مسیحیان از خط مشی «نابودیاسلام از بیرون» طرفی نبستند و نا امید شدند، بدون شک سیاست «فهم اسلام از درون» آنان رابه سوی حقیقت رهنمون خواهد گشت. با این همه، از یاد نباید برد که پذیرش اسلام به عنوان یک دین، محمد(ص) به عنوانپیامبر و قرآن به عنوان کتاب آسمانی از سوی مسیحیان هر چند واقعیتی انکارناپذیر است،ولی همه واقعیت حاکم بر مناسبات میان مسیحیان و مسلمانان نیست. اعتقاد صلیبیهایصهیونیست و صهیونیستهای صلیبی درباره ظهور دوم مسیح و اینکه دولت او در سرزمینفلسطین تشکیل خواهد گردید، ایدهای است که حیات دینی و فرهنگی مسلمانان را به شدتتهدید میکند. رسالتی که سران آمریکا مبنی برای ایجاد دموکراسی مورد نظرشان درخاورمیانه و عموم کشورهای اسلامی برای خود قائل هستند، نخستین چیزی را که از میانخواهد برد آزادی مسلمانان پایبند به عقاید دینی است. از این رو، باید میان قلمروهای ایندو واقعیت تفکیک قائل شد و گفت که روابط میان مسیحیان و مسلمانان در حوزههای کلامیو اعتقادی به سوی تفاهم گرایش دارد، ولی در حوزههای استراتژیکی و سیاسی، تقابل،درست همانند دورههای کهن به جای خود باقی است و چشمانداز آینده آن نیز غیر قابلپیشبینی و گاه بسیار خطرناک مینماید. توصیهها۱. یکتاپرستی: به مصداق آیه شریفه «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَیََ کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَنُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(آلعمران: ۶۴) (بگو: ای اهل کتاب به سخنی روی آورید که میان ما و شما یکسان است. این کهجز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را غیر ازخداوند یکتا به خدایی نگیرد.) ۲. عدالت: به مصداق آیه شریفه «قُلْ أَمَرَ رَبّی بالقِسْطِ ...»(اعراف:۲۹) (بگو: پروردگار من به عدالت فرمانداده است...) ۳. گفت و گو با نیکوترین شیوه: به مصداق آیه شریفه «ادْعُ إِلَیََ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَهُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(نحل: ۱۲۵) (با فرزانگی و اندرز نیکو به راهپروردگارت بخوان و با بهترین طریق با آنها مباحثه کن. پروردگار تو گمراهان وهدایتشدگان طریقش را بهتر میشناسد). صفحۀ ۱۸۸۴. دفع بدی با نیکی: به مصداق آیه شریفه «وَلاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُعَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (فصلت: ۳۴) (خوبی و بدی برابر نیست. همواره به نیکوترین وجهی پاسخده تا کسی که میان تو و او دشمنی است همچون دوست صمیمی شود) البته توجه به جنبههای اخلاقی اسلام در برخورد با دشمنان هرگز به معنای نادیده گرفتناصول جهاد و مبارزه نیست، بلکه تأکید بر جنبه تکمیلی آنها نسبت به یکدیگر و نیز تأکید برسیره نبوی است، که خداوند او را فرستاد تا گواه باشد، مژده برساند و هشدار دهد. یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً (احزاب: ۴۶) ای پیامبر ما تو را فرستادیم تا گواه باشی و مژده رسانی و هشدار دهی؛ و به سوی خدا دعوتکنی و چراغی تابان باشی.