روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

تئوریهای تحول تاریخ



تئوریهای تحول تاریخ




تئوریهای تحول تاریخ


      الف: تئوریهای خطی و تکاملی ب: تئوریهای ادواری ج: تئوریهای ستیز اگوست کنت (۱۷۹۸-۱۸۵۷ م) اگوست کنت فرانسوی (etmoC tsuquA) قانونی سه مرحله‏ای (egatS eerht fo waL) رابرای سیر تحول جوامع مطرح نمود. از دید او جوامع از یک مرحلهء اعتقادی یا الهی‏ (lacigoloehT) ، با هدایت یک عقیدهء فراطبیعی (llarutanrepuS) آغاز می‏شوند. دراین مرحله جوامع از نظر اعتقادی دوره‏ای از بت‏پرستی، روح‏گرایی، چندخدایی وتک‏خدایی را پشت سر می‏گذارند، که جوامع تک‏خدایی (citsieht onoM) پیشرفته‏ترین‏جوامع در مرحلهء اعتقادی‏اند. مرحلهء دوم پیشرفت جوامع از نظر کنت، مرحله متافیزیکی (lacisyhp ateM) یا مابعدالطبیعی است. در این دوره قوانین تکامل یافته، بشر به نیروهای انتزاعی یا مجرد به‏عنوان نمایندگان کنترل‏کنندهء جامعه می‏نگرد و با تکیه بر عقل، طبیعت اشیاء و علل‏حوادث را تبیین می‏کند و بدینسان مرحلهء دیگری از ترقی خود را پشت سر می‏گذارد. در نهایت کنت عقیده دارد که جوامع باید به دنبال علل علمی پدیده‏های فیزیکی واجتماعی باشند. این دوره را او مرحله اثباتی (citsivitisoP) نام می‏گذارد، که در آن رشدصنعت و همزیستی صلح‏آمیز از طریق خیرخواهی گسترده و اعتماد و اطمینان جامعهصفحۀ ۱۷نسبت به یک مذهب انسانی (msinairatinamuH) وجود دارد. این مرحله از نظر کنت‏پیشرفته‏ترین، دورهء تاریخ بشر است. بنابراین آیندهء جهان از نظر او یک آیندهء اثباتی است.روشن است که اگوست کنت یک توسعهء خطی - تکاملی را در سیر تحول جوامع و تاریخ‏طرح می‏کند. او مرحله پوزیتیویسم[ . msivitisoP روش، نظریه یا نظامی است که بر حس‏گرایی تأکید داشته، تجربیات حسی، آمایش منطقی وریاضی و علم تجربی ecneicS را منبع معرفت واقعی می‏داند.] را دورهء رشد و گسترش علم در امور انسانی دانسته،آن را بسیار می‏ستاید[.۱.SeeElbertW.Stewart،JamesA.Glynn،Introductiontosociology)Singapore:Mcgraw-Hill bookcompany،Fourthedition،۵۸۹۱(P.۴۲۵-۵۲۵ ]تالکوت پارسونز (۱۹۰۲-۱۹۷۹ م) دانشمند دیگری که نظر او را می‏توان جزو این دسته از تئوریها برشمرد، تالکوت‏پارسونز (snosraPttoclaT) آمریکایی است. دیدگاه او پیچیده است، اما به وضوح یک‏سیر پیشرفت در تحولات اجتماعی را نشان می‏دهد. او معتقد است که جوامع دارای یک‏ظرفیت انطباق برای پیشرفت در درون خود هستند و پیشرفت جامعه از یک قبیله به‏سوی دولت - شهر، ملت یا امپراتوری وابسته به آن است. به طور خلاصه وی پنج مرحله‏در سیر تحول جوامع در نظر می‏گیردصفحۀ ۱۸۱- مرحله ابتدایی یا بدوی (evitimirP) ؛ ۲- نوشتن (gnitirw) ؛ اولین قدم در سیر به سوی کمال که جوامع را از حالت ابتدایی‏خارج می‏کند. ۳- مرحله شهروندی توسعه‏یافته (pihsnezitic dednetxE) ؛ در این دوره، نظامی ازقانون و شهروندی، مانند روم و یونان قدیم گسترش می‏یابد، اما نمی‏تواند همهء افرادجامعه را در خود جذب کند، یعنی بخشی از مردم با این سیستم ناهمگون‏اند. ۴- مرحله توسعهء ادبیات فلسفی (erutareti lyhposolihP) ؛ این مرحله به نظرپارسونز به دنبال توسعهء نظام فلسفی و ادبی یونان قدیم صورت گرفت که مرز دولت‏شهرهای آن را مشخص می‏کرد. این دوره که برای توسعه سازمان‏های بزرگ‏تر ضروری‏بود؛ ابتد[.۱.Ibid،p۵۲۵-۰۳۵ ] امپراتوری روم و سپس کل اروپا را در دورهء رنسانس تحت تأثیر قرار داد.. ۵- مرحله رسیدن به اصول جهانی حقوق و مذهب[.۲.See،Ibid]ابن خلدون (۷۳۲-۸۰۸ ق / ۱۳۳۲-۱۴۰۶ م) عبدالرحمن ابن خلدون از جمله دانشمندان استثنایی جهان اسلام است، که در حوزهءجامعه‏شناسی سیاسی و فلسفهء تاریخ بسیار تأثیرگذار بوده است. کتاب «المقدمه» اومشهور عوام و معروف در نزد خواص است. وی از کسانی است که با تکیه بر معرفت‏دینی، با استفاده از آیات قرآن و روایات، نظریهء ادواری خود را تدوین و تبیین کرده است.او با استفادهء از آیاتی همچون: «وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ» (آل عمران:۱۴۰) و آیهء«وَلِکُلِ‏ّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَایَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ» (الاعراف:۳۴) سیری‏مشابهِ سیر حیات انسان برای جامعه و دولت‏ها قائل است. همان گونه که انسان از تولد،جوانی، پیری و مرگ برخوردار است، جوامع و دولت‏ها نیز چنین‏اند. این چرخه همان‏گونه که در گذشته تاریخ جریان داشته است، حال و آیندهء را نیز شامل می‏شود، بنابراین‏جهان فردا چون جهان گذشته و حال است. با وجود نوآوری و تکیه ابن خلدون بر معرفت دینی، به نظر می‏رسد او از برخی آیات‏از جمله «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَََّلِحُونَ» (الانبیاء:۱۰۵) غفلت کرده است[ . نک: آیت قنبری، اندیشه سیاسی ابن خلدون، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص ۱۰۸ - ۱۳۱ و ص ۱۷۹، همچنین نک: به عبدالرحمن ابن خلدون، المقدمه و یاترجمه آن توسط محمد پروین گنابادی.]توین بی (۱۸۸۹-۱۹۷۵ م) آرنولد جوزف توین بی (eebnyoThpesoJdlonrA) فلسفهء تاریخ خود را در قالب یک‏تئوری ادواری - تکاملی، بیان می‏کند. او «تمدن» را واحد مطالعات خود در نظر گرفته است. صفحۀ ۲۰نظریهء توین بی ترکیبی از تئوریهای تکاملی، ادواری و حتی ستیز را داراست، اماادواری بودن نظریهء او بسیار پررنگ است، عبارت زیر به خوبی گویای این مطلب است: همچنان که روح زمین تارهایش را به دور زمان می‏تند، تاریخ دنیوی بشریت با تولد، رشد،انحطاط و سرانجام فروپاشی جوامع شکل می‏گیرد. از این حیات مغشوش... ما آهنگ‏موزونی می‏شنویم... آهنگ پیکار و پاسخ، پیشروی و بازگشت، ناسازگاری و نوسازگاری،جدایی و پیوستگی... گرچه حرکت چرخ‏های در حال گردش چیزی جز تکرار نیست، اما درهر جنبش ارّابه‏ای را به جلو می‏راند[ . سوروکین، نظریه‏های جامعه شناسیی و فلسفه‏های نوین تاریخ، ترجمه اسداللََّه (امیر) نوروزی، ص‏۱۴۸.] می‏توان گفت که نظریه وی، ادواری - تکاملی است یعنی با وجود تکرار مراحل تاریخ‏و شباهت آینده به حال و گذشته، یک پایان متکامل در انتظار بشریت است. بنابر سیر انسان و تمدن از نظر توین بی، انسانِ پایان تاریخِ یک انسان ملکوتی است نه‏لیبرال دموکرات، و آیندهء جهان به عصر «عدل الهی خلاق» منتهی می‏گردد نه نظام «لیبرال‏دموکراسی». البته او تصریح می‏کند که به نظر می‏رسد مسیحیت، هدف نهایی تاریخ بشریت‏و بالاترین حد خیر برای بشر روی کرهء زمین باشد[ . همان، ص ۱۴۸.]سوروکین (۱۸۸۹ - ۱۹۶۸ م) پیتریم الکساندرویچ سوروکین (nikoroS.A.P) دانشمند روسیِ تبعید شده به غرب واز متفکران برجستهء جهان است. او در کتابش «فلسفه‏های تاریخی و اجتماعی جدید»[.۱.Modernhistoricalandsocialphilosophies ]صفحۀ ۲۱یک نظریهء جریانی (xulF) را مطرح می‏کند که از تئوریهای ادواری گرفته شده است. مبنای‏مطالعه او، جامعه به عنوان یک اَبَرنظام (metsysrepuS) ، شامل ساختار اجتماعی، فرهنگ وگروههای افراد است. این بزرگ نظام به طور مستمر در تحول اجتماعی است. این تحول براساس ارزشهای موجود در درون یک سیستم در مسیرهای مختلفی سیر نموده و جوامع‏ممکن است از یک نوع تمدن به نوعی دیگری از آن به سمت جلو یا عقب برگردند. برای درک نظریه جریانی سوروکین آشنایی با انواع تمدنها یا جوامعی که او مورداشاره قرار داده، ضروری است. وی سه نوع تمدن آرمانی (sepytlaedI) مبتنی بر سه‏نوع شناخت و یک تمدن جامع را به قرار زیر طرح می‏کند[ . نک: سوروکین، نظریه‏های جامعه‏شناسی و فلسفه‏های نوین تاریخ، ترجمهء دکتر اسداللََّه نوروزی، ص‏۲۸۴ - ۲۸۷؛ .۲۵۴ _۲۵۰.p،nnylG.A.J،trawetS.W.E،tic.pO ] ۱- تمدن حسی (etasneS) : این نوع تمدن مبتنی بر شناخت حسّی است. تمدنهای حسّی به دنبال تجربه‏گرایی (msicirepmE) یا مشاهده‏گری‏ (ytilibavresbO) به عنوان منبع حقیقت (hturT) هستند. ۲- تمدن اعتقادی یا شهودی (lanoitaedI) : این تمدن که بر شناخت وحیانی،شهودی، الهام و تجربه‏های عرفانی متکی است، در مقابل فرهنگ یا تمدن حسی قرار دارد. ۳- تمدن معنوی یا citsilaedI : این تمدن که فرهنگ‏های حسی و اعتقادی را نیزداراست «عقل» یا nosaeR را به منابع حقیقت اضافه کرده است. ۴- تمدن جامع: این تمدن که مبتنی بر شناخت و نظام حقیقت جامع‏ (noitingoClargetnI) است، تمدنی است مخلوط از هر سه نوع تمدن و شناخت قبلی. به هر روی سوروکین معتقد است که تمدنها مثل هر کالبد زنده‏ای، دوره‏های فراز وفرودی دارند؛ برخی از آنها ممکن است سالها و قرنها در بی‏هوشی اجتماعی فرهنگی‏فرو روند و بعد بیدار شوند. پیش‏گویی دربارهء زوال تمدن و فرهنگ غرب از یک سو و پیدایش فرهنگ و تمدنی‏مذهبی از سوی دیگر نکتهء مهم نظریهء سوروکین است. با این پیش گویی نظر متفکران‏لیبرال از طرف کسی مردود شمرده می‏شود که خود، دنیای غرب را تجربه کرده است. صفحۀ ۲۲هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱ م) جورج هگل (legeH.F،WgroeG) فیلسوف سرشناس آلمانی، تفسیری غیر مادی ازتاریخ ارائه می‏کند. فلسفهء هگل بر پایه دیالک‏تیک (یک پروسهء پویا) بنا شده است.دیالک‏تیک او از سه مرحله تشکیل می‏شود: ۱- تز (sisehT) یا عقیدهء اصلی (اولیّه: lanigirO )؛ ۲- آنتی تز (sisehtitnA) یا عقیدهء مخالف یا متضاد؛ ۳- سنتز (sisehtnyS) یا نتیجهء نزاع و تبدیل شدن به یک واحد[.۱.Op.cit،E.W.Stewart،J.A.Glynn.p.۰۳۵ ]. جهان صحنهء نبرد تز و آنتی تز و در نتیجهء نزاع، سنتز که خود به منزلهء تز جدیدی‏است به وجود می‏آید و این حرکت همچنان استمرار داشته تا اینکه در دولت لیبرال باتوجه به حل نزاع، پایان می‏پذیرد. برای هگل، انقلاب‏های فرانسه و تا حدودی آمریکا، پایان تاریخ محسوب می‏شد. امّصفحۀ ۲۳فرانسیس فوکویاما فوکویاما (amayukuFsicnarF) متفکر آمریکایی ژاپنی‏الاصل، پژوهشگر پیشین‏مرکز مطالعاتی «راند» و معاون مدیر سرویس برنامه‏ریزی سیاسی وزارت امور خارجه‏آمریکاست. او با فرضیهء پایان تاریخ خود، جدال‏های قلمی فراوانی را در جهان‏برانگیخته است. نظر فوکویاما را از آن رو جزو تئوریهای ستیز ذکر کرده‏ایم چون بر بنیادنظریهء هگل، «دموکراسی لیبرال» (ysarcom edlarebiL) را نقطهء پایانِ تکامل‏ایدئولوژیک بش[.۱.Theendpointofmankind'sideologicalevolution ]، آخرین شکل حکومت بشری[.۲.Thefinalformofhumangovernment ] و به تعبیر دیگر «فرجام تاریخ[.۳.Theendofhistory ]..می‏داند. او نظر خود را در مقاله‏ای با عنوان «پایان تاریخ» در نشریهء لیبرال «منافع ملی» درسال ۱۹۸۹ نوشت[.۴.FrancisFukuyama....،Theendofhistoryandthelastman)۲۹۹۱(، http://WWW.Marxistsorg/reference/subject/philosophy/Works/us/fukuyama.htm.p.۱ ] و سپس در سال ۱۹۹۲ در کتابش تحت عنوان «پایان تاریخ و آخرین‏انسان[.۵.Theendofhistoryandthelastman ] بر آن تأکید کرد.. نظر فوکویاما از آن رو حائز اهمیت فراوان است چون غرب به رهبری آمریکا، تحت‏عنوان برتری لیبرال دموکراسی بر دیگر حکومت‏های بشری، با مشیّ نظامی‏گری درصددتحمیل آن بر جهان است. حداقل می‏توان گفت این فرضیه، توجیه تئوریک لازم را برای‏اقدامات دولت آمریکا در جهان فراهم ساخته است[.۴.FrancisFukuyama....،Theendofhistoryandthelastman)۲۹۹۱(، http://WWW.Marxistsorg/reference/subject/philosophy/Works/us/fukuyama.htm.p.۱ ]صفحۀ ۲۴نقد نظر فوکویاما واقعیت این است که فرضیهء فوکویاما بیش از آنکه بر استدلال علمی بنا شده باشد،متأثر از جوّ احساسی ناشی از شکست شوروی است. پرسش این است: فوکویاما در مقابل‏موفقیت‏های بزرگ و خیزش اقتصادی سیاسی چین چه پاسخی دارد؟ به باور بسیاری از کارشناسان توسعه، نظام سرمایه‏داری جهانی شرایط را به خصوص درزمینهء تجارت جهانی به گونه‏ای رقم زده است تا کشورهای در حال توسعه چاره‏ای جزپیوستن به فرایند مورد نظر آنها نداشته باشند. از سوی دیگر گسترش بازار آزاد، فرایندنوسازی اقتصادی و پیوستن اجباری ملت‏های بیرون از نظام سرمایه‏داری به آن، همان‏پی‏آمدها را در سطح جهانی باعث شده است، که چند نمونه به شرح زیر بیان می‏شود: ۱- در عرض ۳۰ سال از ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ فاصلهء کشورهای شمال و کشورهای جنوب‏از۱۳۰ به ۱۱۵۰ رسیده است و این در حالی است که سیاستمداران، رسانه‏های جمعی وشیفتگان لیبرال دموکراسی از آن به عنوان دورهء توسعه یاد می‏کنند[ . نک: روژه گارودی، آمریکا ستیزی چرا، ترجمه جعفر یاوه ص ۷۶.] ۲- تنها ده نفر از ثروتمندترین افراد جهان ۱۳۳ میلیارد دلار در اختیار دارند که ۵/۱برابر کل درآمد تمامی کشورهای در حال توسعه [ مانند ایران، مصر، پاکستان‏ ] است. این‏نابرابری در کشورهای ایده‏آل لیبرال دموکراسی نیز بسیار عظیم است. در سال ۱۹۹۱ تنها۵ درصد مردم آمریکا حدود ۹۰ درصد ثروت ملی را در اختیار داشتند، در فرانسه‏۶درصد مردم ۵۰٪ ثروت ملی را و بقیه مردم نیز پنجاه درصد[ . همان.] ۳- هر سال ۳۰ میلیون نفر از گرسنگی می‏میرند و ۸۰۰ میلیون نفر دچار سوء تغذیه‏مزمن هستند. این آمار در گزارش ۱۹۹۰ یونیسف به ۴۵ میلیون نفر در کشورهای جنوب‏می‏رسد که ۵/۱۳ میلیون نفر آن را کودکان تشکیل می‏دهند. به تعبیر روژه گارودی، این‏بدان معناست که نظام لیبرال دموکراسی آمریکایی در هر دو روز یک هیروشیمای جدیدبه وجود می‏آورد[ . همان، ص ۷۷.]صفحۀ ۲۵۴- از ۴/۴ میلیارد جمعیت کشورهای در حال توسعه تقریباً ۳۵ از خدمات بهداشتی‏محروم‏اند. ۵- طبق گزارش روزنامه لوموند فرانسه، بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون نفر درفقر مطلق زندگی می‏کنند و تعداد این افراد رو به افزایش است و بعضی تا ۲ میلیارد نیزتخمین زده‏اند[ . حسن توانایان فرد، اقتصاد آیندهء بشر، ص ۷۴ - ۷۵.] ۶- طی یک بررسی به عمل آمده، بیش از ۱۴ جمعیت جهان با درآمدی کمتر از یک‏دلار و نیمی از جمعیت جهان با کمتر از دو دلار و نزدیک به ۷۰٪ نیز با کمتر از ۳ دلاردرآمد در روز زندگی می‏کنند، اما در روی دیگر سکه ظلم اقتصادی در جهان ۱۰ درصداز ثروتمندان جهان ۸۰٪ از کل درآمد جهان را در اختیار دارند[ . نک: ترجمان سیاسی (مجله)، ش ۴۱، ص ۲۸.] روشن است یکی از مهم‏ترین عوامل این شکاف عظیم، استعمار ملت‏های جنوب بر اثرعملکرد اقتصاد سرمایه‏داری در سطح جهان است. ۷- پی‏آمد دیگر نظام سرمایه‏داری، گسترش بردگی پنهان افراد برای سرمایه‏داران‏است. به ظاهر در این نظام همه آزادند، اما در واقع مجبورند سخت کار کنند تا با توجه به‏تبلیغات فراوان و فرهنگ مصرفی، روزآمد شوند؛ یعنی تمام درآمد خود را دوباره به‏جیب‏سرمایه‏داران بریزند، در شرایطی که بسیاری از کالاها نیاز ضروری آنها نیست و تنها نیازهای‏کاذب ناشی از جو تبلیغات سرمایه‏داری آنان را در نظام بردگی پنهان گرفتار کرده است. ۸- افزایش نابرابری اجتماعی، قطبی شدن جامعه، فقر و بی‏نوایی (زیر خطر فقر) پی‏آمددیگر این نظام اقتصادی حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی شمال است. مانوئل کاستلز (slletsaC leunaM) استاد اسپانیایی الاصل رشته جامعه‏شناسی و برنامه‏ریزی دانشگاه‏برکلی کالیفرنیا، در کتاب «ظهور جامعهء شبکه‏ای[.۱.TheRiseoftheNetworksociety ] به افزایش چشمگیر نابرابری اجتماعی،قطبی شدن جامعه، فقر و بینوایی در آمریکا، اروپای غربی و بریتانیا اشاره می‏کند. بیان‏نظر کاستلز از آن رو دارای اهمیت است چون به عنوان یک جامعه‏شناس از متن جوامعصفحۀ ۲۶ایده‏آل سرمایه‏داری یعنی آمریکا و اروپا مشاهدات عینی خود را براساس آمار و ارقام‏بیان کرده است[ . نک: مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ (ظهور جامعه شبکه‏ای)، ج ۳، ترجمه احد علیقلیان، افشین خاکباز.] ۹- افزایش بی‏خانمان‏ها؛ کاستلز آن را از شگفت‏انگیزترین چهره‏های فقر نوین می‏داند.وی می‏نویسد: در نیمه دوم دهه ۱۹۸۰ تعداد بی‏خانمان‏ها در آمریکا بین ۵ تا ۹ میلیون‏نفر بوده و ۷ درصد از بزرگسالان آمریکایی در طول زندگی بی‏خانمانی را تجربه کرده‏اند. ۱۰- محلات فقیرنشین؛ تبعیض نژادی و افزایش آمار زندانیان، پدیدهء منفی دیگری است‏که اقتصاد سرمایه‏داری به ارمغان آورده است. محلات فقیرنشین و اقلیت‏نشین در آمریکای‏امروز در درون شهرهای بزرگ به ویژه در محله‏های سیاه‏پوست‏نشین بدترین جلوه‏های‏نابرابری، تبعیض، فلاکت انسانی و بحران اجتماعی را در کنار چهرهء پیشرفته شهرهای بزرگ‏به نمایش گذاشته است[ . همان، ص ۱۶۱ - ۱۶۹.] فوکویاما می گوید هر کودکی که در کشورهای لیبرال به دنیا می‏آید اعم از اینکه غنی‏یا فقیر، سیاه یا سفید باشد، از حقوق شهروندی برابر برخوردار است. فوکویاما برای‏مشاهدات اجتماعی ذکر شده در بالا که جامعه‏شناس معروف آمریکا، کاستلز آن را بیان‏کرده است، چه پاسخی دارد؟ چگونه نظام ایده‏آل بیشترین تعداد زندانیان در جهان راداراست و ایالت کالیفرنیا نیز به داشتن بیشترین تعداد زندانیان در ایالات متحده، (کشورآرمانی لیبرال دموکراسی و اقتصاد سرمایه‏داری) مفتخر است؟[ . همان، ص ۱۶۹ - ۱۷۰.] ۱۱- فساد و فحشاء و بهره‏کشی جنسی از کودکان؛ یکی از پررونق‏ترین بازار فحشای‏کودکان در آمریکا و کاناداست[ . همان، ص ۱۸۱.] طبق گزارش وزارت کار آمریکا دلیل این امر، کسب‏درآمد بیشتر، به دست آوردن غذا و مانند آن است و این کودکان در معرض خطر ایدز وسایر بیماری‏های آمیزشی یا سوء استفاده‏های جسمانی سبعانه قرار دارند و از آثار سوءآن تا آخر عمر - که ممکن است کوتاه باشد، - رنج می‏برند[ . همان.]صفحۀ ۲۷در متن جامعه ایده‏آل لیبرال دموکراسی (آمریکا)، پلیس فدرال ( IBF ) هر ۲۲ دقیقه‏یک فقره قتل، هر پنج دقیقه یک فقره تجاوز، هر ۴۹ ثانیه یک فقره دزدی، هر سی ثانیه‏یک فقره حمله مسلحانه و هر ده ثانیه یک فقره دزدی مسلحانه را گزارش می‏کند[ . نک: آمریکا ستیزی چرا؟، ص ۸۶ - ۸۷.] این بنیاد ظالمانه علاوه بر نظام اقتصادی سرمایه‏داری، ریشه در نظام فلسفی لیبرال‏دموکراسی دارد. لیبرال دموکراسی از دو رکنِ لیبراسیم یا آزادی خواهی و دموکراسی یا حکومت‏مردم تشکیل شده است و نه عدالت. اگر به سایر مبانی این مکتب نیز توجه کنیم، اصولی‏همچون اومانیسم (msinamuH) ، فردگرایی (msilaudividnI) ، سکولاریزم‏ (msiraluceS) ،ساینتیسم (msitneicS) عقل‏گرایی (msilanoitaR) و مانند آن، خالی از «عدالت»اند. عدالت به معنی دادگری، احقاق حق و در مقابل ظلم و جور است. عدالت مورد نظرما عدالتی است فراگیر و همه جانبه. بشر به طور فطری خواهان آن است که استحقاق‏های‏طبیعی و واقعی هر کس در سطح فردی، اجتماعی و حکومتی بدون تبعیض در اختیار اوقرار گیرد. به تعبیر دیگر در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی‏همه چیز در مجرای طبیعی خود قرار گیرد، چه آنکه «العَدلُ یَضَعُ الامورَ مَواضِعَها»[ . ر.ک. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.] عدالت‏خواهی آرمان اساسی و مشترک بشر در طول تاریخ بوده است. از ابتدای خلقت‏برای رسیدن به عدالت نبردی آغاز شده است که منشأ تحولات گوناگونی در جهان بوده‏است. عدالت‏خواهی شعار جاودانه‏ای است که در همهء نبردها، نهضت‏ها، قیام‏ها، انقلاب‏هاو جنگ‏های حق‏طلبانه از آن سخن گفته می‏شود. هرجا که بشر احساس کرده عدالت برپا وبرجاست، درگیری خاموش شده است و هرگاه ظلم و بی‏عدالتی را مشاهده نموده به انحاءمختلف با ظالمان و حاکمان جور به ستیز برخاسته است. بر این اساس مهم‏ترین نیاز فطری بشر «نیاز به عدالت» است و هر مکتب، مذهب یادینی که بتواند آن را پاسخ بگوید، همو صاحب پایان تاریخ خواهد بود. صفحۀ ۲۸مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳ م) کارل مارکس (xraMlraK) آلمانی، بنیانگذار مارکسیسم، شاگرد هگل بود و بر اساس‏منطق او نظریهء اجتماعی خود را با عنوان ماتریالیسم دیالک تیک طرح کرد. مارکس‏همچون هگل به تکامل تاریخ اعتقاد داشت، با این تفاوت که جامعهء پایان تاریخ او، یک‏جامعهء کمونیستی بود و نه دولت لیبرال. بنابراین آیندهء جهان از دیدگاه او و طرفدارانش ازآن، کمونیزم است. بدون اینکه قصد نقد و بررسی تفصیلی دیدگاه مارکس را داشته باشیم، یادآور می‏شویم‏که مارکسیسم آینده را تنها در بعد مادی می‏بیند. نظریه مارکس پس از تبدیل شدن به مکتب ودر مرحلهء عمل به‏ویژه در اتحاد جماهیر شوروی به شکست انجامید. پیش‏گویی‏های مارکس‏در مورد رسیدن جوامع اروپایی به دوره کمونیزم نیز قبلاً نادرست از آب درآمده بود. مارکسیسم در شوروی با ایجاد یک نظام دولت‏سالار، کنترل همه جانبهء حزب کمونیست‏را بر جامعه به حداکثر رساند و در همهء امور و حوزه‏های شخصی، اجتماعی، حقیقی وحقوقی تلاش کرد تا نظریهء پایان تاریخ خود را تجربه کند. آنان در نهایت نتیجه‏ای جزشکست و فروپاشی به دست نیاوردند[ . نک: عصر اطلاعات، ج ۳، ص ۱۸.]صفحۀ ۲۹مارکسیسم نمی‏تواند آیندهء جهان را از آنِ خود سازد، زیرا به تعبیر امام خمینی(ره) درنامه‏اش به گورباچف: مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی وبا مادیت نمی‏توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی‏ترین درد جامعهءبشری در غرب و شرق است، به درآورد[ . امام خمینی، آوای توحید (نامهء امام خمینی به گورباچف با شرح آیت الله جوادی آملی)، ص ۹.] پرسش ۱ - از دید تئوریهای خطی - تکاملی آینده جهان چگونه است؟ ۲ - تئوریهای ادواری در بارهء آیندهء جهان چه می‏گویند؟ ۳ - نظر تئوریهای ستیز درباره جهان فردا چیست؟ ۴ - دیدگاه هگل، اگوست کنت و ابن خلدون به ترتیب در کدام دسته از تئوریهای تحول جای می‏گیرد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.