تئوریهای تحول تاریخ
تئوریهای تحول تاریخ
الف: تئوریهای خطی و تکاملی ب: تئوریهای ادواری ج: تئوریهای ستیز اگوست کنت (۱۷۹۸-۱۸۵۷ م) اگوست کنت فرانسوی (etmoC tsuquA) قانونی سه مرحلهای (egatS eerht fo waL) رابرای سیر تحول جوامع مطرح نمود. از دید او جوامع از یک مرحلهء اعتقادی یا الهی (lacigoloehT) ، با هدایت یک عقیدهء فراطبیعی (llarutanrepuS) آغاز میشوند. دراین مرحله جوامع از نظر اعتقادی دورهای از بتپرستی، روحگرایی، چندخدایی وتکخدایی را پشت سر میگذارند، که جوامع تکخدایی (citsieht onoM) پیشرفتهترینجوامع در مرحلهء اعتقادیاند. مرحلهء دوم پیشرفت جوامع از نظر کنت، مرحله متافیزیکی (lacisyhp ateM) یا مابعدالطبیعی است. در این دوره قوانین تکامل یافته، بشر به نیروهای انتزاعی یا مجرد بهعنوان نمایندگان کنترلکنندهء جامعه مینگرد و با تکیه بر عقل، طبیعت اشیاء و عللحوادث را تبیین میکند و بدینسان مرحلهء دیگری از ترقی خود را پشت سر میگذارد. در نهایت کنت عقیده دارد که جوامع باید به دنبال علل علمی پدیدههای فیزیکی واجتماعی باشند. این دوره را او مرحله اثباتی (citsivitisoP) نام میگذارد، که در آن رشدصنعت و همزیستی صلحآمیز از طریق خیرخواهی گسترده و اعتماد و اطمینان جامعهصفحۀ ۱۷نسبت به یک مذهب انسانی (msinairatinamuH) وجود دارد. این مرحله از نظر کنتپیشرفتهترین، دورهء تاریخ بشر است. بنابراین آیندهء جهان از نظر او یک آیندهء اثباتی است.روشن است که اگوست کنت یک توسعهء خطی - تکاملی را در سیر تحول جوامع و تاریخطرح میکند. او مرحله پوزیتیویسم[ . msivitisoP روش، نظریه یا نظامی است که بر حسگرایی تأکید داشته، تجربیات حسی، آمایش منطقی وریاضی و علم تجربی ecneicS را منبع معرفت واقعی میداند.] را دورهء رشد و گسترش علم در امور انسانی دانسته،آن را بسیار میستاید[.۱.SeeElbertW.Stewart،JamesA.Glynn،Introductiontosociology)Singapore:Mcgraw-Hill bookcompany،Fourthedition،۵۸۹۱(P.۴۲۵-۵۲۵ ]تالکوت پارسونز (۱۹۰۲-۱۹۷۹ م) دانشمند دیگری که نظر او را میتوان جزو این دسته از تئوریها برشمرد، تالکوتپارسونز (snosraPttoclaT) آمریکایی است. دیدگاه او پیچیده است، اما به وضوح یکسیر پیشرفت در تحولات اجتماعی را نشان میدهد. او معتقد است که جوامع دارای یکظرفیت انطباق برای پیشرفت در درون خود هستند و پیشرفت جامعه از یک قبیله بهسوی دولت - شهر، ملت یا امپراتوری وابسته به آن است. به طور خلاصه وی پنج مرحلهدر سیر تحول جوامع در نظر میگیردصفحۀ ۱۸۱- مرحله ابتدایی یا بدوی (evitimirP) ؛ ۲- نوشتن (gnitirw) ؛ اولین قدم در سیر به سوی کمال که جوامع را از حالت ابتداییخارج میکند. ۳- مرحله شهروندی توسعهیافته (pihsnezitic dednetxE) ؛ در این دوره، نظامی ازقانون و شهروندی، مانند روم و یونان قدیم گسترش مییابد، اما نمیتواند همهء افرادجامعه را در خود جذب کند، یعنی بخشی از مردم با این سیستم ناهمگوناند. ۴- مرحله توسعهء ادبیات فلسفی (erutareti lyhposolihP) ؛ این مرحله به نظرپارسونز به دنبال توسعهء نظام فلسفی و ادبی یونان قدیم صورت گرفت که مرز دولتشهرهای آن را مشخص میکرد. این دوره که برای توسعه سازمانهای بزرگتر ضروریبود؛ ابتد[.۱.Ibid،p۵۲۵-۰۳۵ ] امپراتوری روم و سپس کل اروپا را در دورهء رنسانس تحت تأثیر قرار داد.. ۵- مرحله رسیدن به اصول جهانی حقوق و مذهب[.۲.See،Ibid]ابن خلدون (۷۳۲-۸۰۸ ق / ۱۳۳۲-۱۴۰۶ م) عبدالرحمن ابن خلدون از جمله دانشمندان استثنایی جهان اسلام است، که در حوزهءجامعهشناسی سیاسی و فلسفهء تاریخ بسیار تأثیرگذار بوده است. کتاب «المقدمه» اومشهور عوام و معروف در نزد خواص است. وی از کسانی است که با تکیه بر معرفتدینی، با استفاده از آیات قرآن و روایات، نظریهء ادواری خود را تدوین و تبیین کرده است.او با استفادهء از آیاتی همچون: «وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ» (آل عمران:۱۴۰) و آیهء«وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَایَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ» (الاعراف:۳۴) سیریمشابهِ سیر حیات انسان برای جامعه و دولتها قائل است. همان گونه که انسان از تولد،جوانی، پیری و مرگ برخوردار است، جوامع و دولتها نیز چنیناند. این چرخه همانگونه که در گذشته تاریخ جریان داشته است، حال و آیندهء را نیز شامل میشود، بنابراینجهان فردا چون جهان گذشته و حال است. با وجود نوآوری و تکیه ابن خلدون بر معرفت دینی، به نظر میرسد او از برخی آیاتاز جمله «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَََّلِحُونَ» (الانبیاء:۱۰۵) غفلت کرده است[ . نک: آیت قنبری، اندیشه سیاسی ابن خلدون، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص ۱۰۸ - ۱۳۱ و ص ۱۷۹، همچنین نک: به عبدالرحمن ابن خلدون، المقدمه و یاترجمه آن توسط محمد پروین گنابادی.]توین بی (۱۸۸۹-۱۹۷۵ م) آرنولد جوزف توین بی (eebnyoThpesoJdlonrA) فلسفهء تاریخ خود را در قالب یکتئوری ادواری - تکاملی، بیان میکند. او «تمدن» را واحد مطالعات خود در نظر گرفته است. صفحۀ ۲۰نظریهء توین بی ترکیبی از تئوریهای تکاملی، ادواری و حتی ستیز را داراست، اماادواری بودن نظریهء او بسیار پررنگ است، عبارت زیر به خوبی گویای این مطلب است: همچنان که روح زمین تارهایش را به دور زمان میتند، تاریخ دنیوی بشریت با تولد، رشد،انحطاط و سرانجام فروپاشی جوامع شکل میگیرد. از این حیات مغشوش... ما آهنگموزونی میشنویم... آهنگ پیکار و پاسخ، پیشروی و بازگشت، ناسازگاری و نوسازگاری،جدایی و پیوستگی... گرچه حرکت چرخهای در حال گردش چیزی جز تکرار نیست، اما درهر جنبش ارّابهای را به جلو میراند[ . سوروکین، نظریههای جامعه شناسیی و فلسفههای نوین تاریخ، ترجمه اسداللََّه (امیر) نوروزی، ص۱۴۸.] میتوان گفت که نظریه وی، ادواری - تکاملی است یعنی با وجود تکرار مراحل تاریخو شباهت آینده به حال و گذشته، یک پایان متکامل در انتظار بشریت است. بنابر سیر انسان و تمدن از نظر توین بی، انسانِ پایان تاریخِ یک انسان ملکوتی است نهلیبرال دموکرات، و آیندهء جهان به عصر «عدل الهی خلاق» منتهی میگردد نه نظام «لیبرالدموکراسی». البته او تصریح میکند که به نظر میرسد مسیحیت، هدف نهایی تاریخ بشریتو بالاترین حد خیر برای بشر روی کرهء زمین باشد[ . همان، ص ۱۴۸.]سوروکین (۱۸۸۹ - ۱۹۶۸ م) پیتریم الکساندرویچ سوروکین (nikoroS.A.P) دانشمند روسیِ تبعید شده به غرب واز متفکران برجستهء جهان است. او در کتابش «فلسفههای تاریخی و اجتماعی جدید»[.۱.Modernhistoricalandsocialphilosophies ]صفحۀ ۲۱یک نظریهء جریانی (xulF) را مطرح میکند که از تئوریهای ادواری گرفته شده است. مبنایمطالعه او، جامعه به عنوان یک اَبَرنظام (metsysrepuS) ، شامل ساختار اجتماعی، فرهنگ وگروههای افراد است. این بزرگ نظام به طور مستمر در تحول اجتماعی است. این تحول براساس ارزشهای موجود در درون یک سیستم در مسیرهای مختلفی سیر نموده و جوامعممکن است از یک نوع تمدن به نوعی دیگری از آن به سمت جلو یا عقب برگردند. برای درک نظریه جریانی سوروکین آشنایی با انواع تمدنها یا جوامعی که او مورداشاره قرار داده، ضروری است. وی سه نوع تمدن آرمانی (sepytlaedI) مبتنی بر سهنوع شناخت و یک تمدن جامع را به قرار زیر طرح میکند[ . نک: سوروکین، نظریههای جامعهشناسی و فلسفههای نوین تاریخ، ترجمهء دکتر اسداللََّه نوروزی، ص۲۸۴ - ۲۸۷؛ .۲۵۴ _۲۵۰.p،nnylG.A.J،trawetS.W.E،tic.pO ] ۱- تمدن حسی (etasneS) : این نوع تمدن مبتنی بر شناخت حسّی است. تمدنهای حسّی به دنبال تجربهگرایی (msicirepmE) یا مشاهدهگری (ytilibavresbO) به عنوان منبع حقیقت (hturT) هستند. ۲- تمدن اعتقادی یا شهودی (lanoitaedI) : این تمدن که بر شناخت وحیانی،شهودی، الهام و تجربههای عرفانی متکی است، در مقابل فرهنگ یا تمدن حسی قرار دارد. ۳- تمدن معنوی یا citsilaedI : این تمدن که فرهنگهای حسی و اعتقادی را نیزداراست «عقل» یا nosaeR را به منابع حقیقت اضافه کرده است. ۴- تمدن جامع: این تمدن که مبتنی بر شناخت و نظام حقیقت جامع (noitingoClargetnI) است، تمدنی است مخلوط از هر سه نوع تمدن و شناخت قبلی. به هر روی سوروکین معتقد است که تمدنها مثل هر کالبد زندهای، دورههای فراز وفرودی دارند؛ برخی از آنها ممکن است سالها و قرنها در بیهوشی اجتماعی فرهنگیفرو روند و بعد بیدار شوند. پیشگویی دربارهء زوال تمدن و فرهنگ غرب از یک سو و پیدایش فرهنگ و تمدنیمذهبی از سوی دیگر نکتهء مهم نظریهء سوروکین است. با این پیش گویی نظر متفکرانلیبرال از طرف کسی مردود شمرده میشود که خود، دنیای غرب را تجربه کرده است. صفحۀ ۲۲هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱ م) جورج هگل (legeH.F،WgroeG) فیلسوف سرشناس آلمانی، تفسیری غیر مادی ازتاریخ ارائه میکند. فلسفهء هگل بر پایه دیالکتیک (یک پروسهء پویا) بنا شده است.دیالکتیک او از سه مرحله تشکیل میشود: ۱- تز (sisehT) یا عقیدهء اصلی (اولیّه: lanigirO )؛ ۲- آنتی تز (sisehtitnA) یا عقیدهء مخالف یا متضاد؛ ۳- سنتز (sisehtnyS) یا نتیجهء نزاع و تبدیل شدن به یک واحد[.۱.Op.cit،E.W.Stewart،J.A.Glynn.p.۰۳۵ ]. جهان صحنهء نبرد تز و آنتی تز و در نتیجهء نزاع، سنتز که خود به منزلهء تز جدیدیاست به وجود میآید و این حرکت همچنان استمرار داشته تا اینکه در دولت لیبرال باتوجه به حل نزاع، پایان میپذیرد. برای هگل، انقلابهای فرانسه و تا حدودی آمریکا، پایان تاریخ محسوب میشد. امّصفحۀ ۲۳فرانسیس فوکویاما فوکویاما (amayukuFsicnarF) متفکر آمریکایی ژاپنیالاصل، پژوهشگر پیشینمرکز مطالعاتی «راند» و معاون مدیر سرویس برنامهریزی سیاسی وزارت امور خارجهآمریکاست. او با فرضیهء پایان تاریخ خود، جدالهای قلمی فراوانی را در جهانبرانگیخته است. نظر فوکویاما را از آن رو جزو تئوریهای ستیز ذکر کردهایم چون بر بنیادنظریهء هگل، «دموکراسی لیبرال» (ysarcom edlarebiL) را نقطهء پایانِ تکاملایدئولوژیک بش[.۱.Theendpointofmankind'sideologicalevolution ]، آخرین شکل حکومت بشری[.۲.Thefinalformofhumangovernment ] و به تعبیر دیگر «فرجام تاریخ[.۳.Theendofhistory ]..میداند. او نظر خود را در مقالهای با عنوان «پایان تاریخ» در نشریهء لیبرال «منافع ملی» درسال ۱۹۸۹ نوشت[.۴.FrancisFukuyama....،Theendofhistoryandthelastman)۲۹۹۱(، http://WWW.Marxistsorg/reference/subject/philosophy/Works/us/fukuyama.htm.p.۱ ] و سپس در سال ۱۹۹۲ در کتابش تحت عنوان «پایان تاریخ و آخرینانسان[.۵.Theendofhistoryandthelastman ] بر آن تأکید کرد.. نظر فوکویاما از آن رو حائز اهمیت فراوان است چون غرب به رهبری آمریکا، تحتعنوان برتری لیبرال دموکراسی بر دیگر حکومتهای بشری، با مشیّ نظامیگری درصددتحمیل آن بر جهان است. حداقل میتوان گفت این فرضیه، توجیه تئوریک لازم را برایاقدامات دولت آمریکا در جهان فراهم ساخته است[.۴.FrancisFukuyama....،Theendofhistoryandthelastman)۲۹۹۱(، http://WWW.Marxistsorg/reference/subject/philosophy/Works/us/fukuyama.htm.p.۱ ]صفحۀ ۲۴نقد نظر فوکویاما واقعیت این است که فرضیهء فوکویاما بیش از آنکه بر استدلال علمی بنا شده باشد،متأثر از جوّ احساسی ناشی از شکست شوروی است. پرسش این است: فوکویاما در مقابلموفقیتهای بزرگ و خیزش اقتصادی سیاسی چین چه پاسخی دارد؟ به باور بسیاری از کارشناسان توسعه، نظام سرمایهداری جهانی شرایط را به خصوص درزمینهء تجارت جهانی به گونهای رقم زده است تا کشورهای در حال توسعه چارهای جزپیوستن به فرایند مورد نظر آنها نداشته باشند. از سوی دیگر گسترش بازار آزاد، فرایندنوسازی اقتصادی و پیوستن اجباری ملتهای بیرون از نظام سرمایهداری به آن، همانپیآمدها را در سطح جهانی باعث شده است، که چند نمونه به شرح زیر بیان میشود: ۱- در عرض ۳۰ سال از ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ فاصلهء کشورهای شمال و کشورهای جنوباز۱۳۰ به ۱۱۵۰ رسیده است و این در حالی است که سیاستمداران، رسانههای جمعی وشیفتگان لیبرال دموکراسی از آن به عنوان دورهء توسعه یاد میکنند[ . نک: روژه گارودی، آمریکا ستیزی چرا، ترجمه جعفر یاوه ص ۷۶.] ۲- تنها ده نفر از ثروتمندترین افراد جهان ۱۳۳ میلیارد دلار در اختیار دارند که ۵/۱برابر کل درآمد تمامی کشورهای در حال توسعه [ مانند ایران، مصر، پاکستان ] است. ایننابرابری در کشورهای ایدهآل لیبرال دموکراسی نیز بسیار عظیم است. در سال ۱۹۹۱ تنها۵ درصد مردم آمریکا حدود ۹۰ درصد ثروت ملی را در اختیار داشتند، در فرانسه۶درصد مردم ۵۰٪ ثروت ملی را و بقیه مردم نیز پنجاه درصد[ . همان.] ۳- هر سال ۳۰ میلیون نفر از گرسنگی میمیرند و ۸۰۰ میلیون نفر دچار سوء تغذیهمزمن هستند. این آمار در گزارش ۱۹۹۰ یونیسف به ۴۵ میلیون نفر در کشورهای جنوبمیرسد که ۵/۱۳ میلیون نفر آن را کودکان تشکیل میدهند. به تعبیر روژه گارودی، اینبدان معناست که نظام لیبرال دموکراسی آمریکایی در هر دو روز یک هیروشیمای جدیدبه وجود میآورد[ . همان، ص ۷۷.]صفحۀ ۲۵۴- از ۴/۴ میلیارد جمعیت کشورهای در حال توسعه تقریباً ۳۵ از خدمات بهداشتیمحروماند. ۵- طبق گزارش روزنامه لوموند فرانسه، بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون نفر درفقر مطلق زندگی میکنند و تعداد این افراد رو به افزایش است و بعضی تا ۲ میلیارد نیزتخمین زدهاند[ . حسن توانایان فرد، اقتصاد آیندهء بشر، ص ۷۴ - ۷۵.] ۶- طی یک بررسی به عمل آمده، بیش از ۱۴ جمعیت جهان با درآمدی کمتر از یکدلار و نیمی از جمعیت جهان با کمتر از دو دلار و نزدیک به ۷۰٪ نیز با کمتر از ۳ دلاردرآمد در روز زندگی میکنند، اما در روی دیگر سکه ظلم اقتصادی در جهان ۱۰ درصداز ثروتمندان جهان ۸۰٪ از کل درآمد جهان را در اختیار دارند[ . نک: ترجمان سیاسی (مجله)، ش ۴۱، ص ۲۸.] روشن است یکی از مهمترین عوامل این شکاف عظیم، استعمار ملتهای جنوب بر اثرعملکرد اقتصاد سرمایهداری در سطح جهان است. ۷- پیآمد دیگر نظام سرمایهداری، گسترش بردگی پنهان افراد برای سرمایهداراناست. به ظاهر در این نظام همه آزادند، اما در واقع مجبورند سخت کار کنند تا با توجه بهتبلیغات فراوان و فرهنگ مصرفی، روزآمد شوند؛ یعنی تمام درآمد خود را دوباره بهجیبسرمایهداران بریزند، در شرایطی که بسیاری از کالاها نیاز ضروری آنها نیست و تنها نیازهایکاذب ناشی از جو تبلیغات سرمایهداری آنان را در نظام بردگی پنهان گرفتار کرده است. ۸- افزایش نابرابری اجتماعی، قطبی شدن جامعه، فقر و بینوایی (زیر خطر فقر) پیآمددیگر این نظام اقتصادی حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی شمال است. مانوئل کاستلز (slletsaC leunaM) استاد اسپانیایی الاصل رشته جامعهشناسی و برنامهریزی دانشگاهبرکلی کالیفرنیا، در کتاب «ظهور جامعهء شبکهای[.۱.TheRiseoftheNetworksociety ] به افزایش چشمگیر نابرابری اجتماعی،قطبی شدن جامعه، فقر و بینوایی در آمریکا، اروپای غربی و بریتانیا اشاره میکند. بیاننظر کاستلز از آن رو دارای اهمیت است چون به عنوان یک جامعهشناس از متن جوامعصفحۀ ۲۶ایدهآل سرمایهداری یعنی آمریکا و اروپا مشاهدات عینی خود را براساس آمار و ارقامبیان کرده است[ . نک: مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ (ظهور جامعه شبکهای)، ج ۳، ترجمه احد علیقلیان، افشین خاکباز.] ۹- افزایش بیخانمانها؛ کاستلز آن را از شگفتانگیزترین چهرههای فقر نوین میداند.وی مینویسد: در نیمه دوم دهه ۱۹۸۰ تعداد بیخانمانها در آمریکا بین ۵ تا ۹ میلیوننفر بوده و ۷ درصد از بزرگسالان آمریکایی در طول زندگی بیخانمانی را تجربه کردهاند. ۱۰- محلات فقیرنشین؛ تبعیض نژادی و افزایش آمار زندانیان، پدیدهء منفی دیگری استکه اقتصاد سرمایهداری به ارمغان آورده است. محلات فقیرنشین و اقلیتنشین در آمریکایامروز در درون شهرهای بزرگ به ویژه در محلههای سیاهپوستنشین بدترین جلوههاینابرابری، تبعیض، فلاکت انسانی و بحران اجتماعی را در کنار چهرهء پیشرفته شهرهای بزرگبه نمایش گذاشته است[ . همان، ص ۱۶۱ - ۱۶۹.] فوکویاما می گوید هر کودکی که در کشورهای لیبرال به دنیا میآید اعم از اینکه غنییا فقیر، سیاه یا سفید باشد، از حقوق شهروندی برابر برخوردار است. فوکویاما برایمشاهدات اجتماعی ذکر شده در بالا که جامعهشناس معروف آمریکا، کاستلز آن را بیانکرده است، چه پاسخی دارد؟ چگونه نظام ایدهآل بیشترین تعداد زندانیان در جهان راداراست و ایالت کالیفرنیا نیز به داشتن بیشترین تعداد زندانیان در ایالات متحده، (کشورآرمانی لیبرال دموکراسی و اقتصاد سرمایهداری) مفتخر است؟[ . همان، ص ۱۶۹ - ۱۷۰.] ۱۱- فساد و فحشاء و بهرهکشی جنسی از کودکان؛ یکی از پررونقترین بازار فحشایکودکان در آمریکا و کاناداست[ . همان، ص ۱۸۱.] طبق گزارش وزارت کار آمریکا دلیل این امر، کسبدرآمد بیشتر، به دست آوردن غذا و مانند آن است و این کودکان در معرض خطر ایدز وسایر بیماریهای آمیزشی یا سوء استفادههای جسمانی سبعانه قرار دارند و از آثار سوءآن تا آخر عمر - که ممکن است کوتاه باشد، - رنج میبرند[ . همان.]صفحۀ ۲۷در متن جامعه ایدهآل لیبرال دموکراسی (آمریکا)، پلیس فدرال ( IBF ) هر ۲۲ دقیقهیک فقره قتل، هر پنج دقیقه یک فقره تجاوز، هر ۴۹ ثانیه یک فقره دزدی، هر سی ثانیهیک فقره حمله مسلحانه و هر ده ثانیه یک فقره دزدی مسلحانه را گزارش میکند[ . نک: آمریکا ستیزی چرا؟، ص ۸۶ - ۸۷.] این بنیاد ظالمانه علاوه بر نظام اقتصادی سرمایهداری، ریشه در نظام فلسفی لیبرالدموکراسی دارد. لیبرال دموکراسی از دو رکنِ لیبراسیم یا آزادی خواهی و دموکراسی یا حکومتمردم تشکیل شده است و نه عدالت. اگر به سایر مبانی این مکتب نیز توجه کنیم، اصولیهمچون اومانیسم (msinamuH) ، فردگرایی (msilaudividnI) ، سکولاریزم (msiraluceS) ،ساینتیسم (msitneicS) عقلگرایی (msilanoitaR) و مانند آن، خالی از «عدالت»اند. عدالت به معنی دادگری، احقاق حق و در مقابل ظلم و جور است. عدالت مورد نظرما عدالتی است فراگیر و همه جانبه. بشر به طور فطری خواهان آن است که استحقاقهایطبیعی و واقعی هر کس در سطح فردی، اجتماعی و حکومتی بدون تبعیض در اختیار اوقرار گیرد. به تعبیر دیگر در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، اجتماعیهمه چیز در مجرای طبیعی خود قرار گیرد، چه آنکه «العَدلُ یَضَعُ الامورَ مَواضِعَها»[ . ر.ک. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.] عدالتخواهی آرمان اساسی و مشترک بشر در طول تاریخ بوده است. از ابتدای خلقتبرای رسیدن به عدالت نبردی آغاز شده است که منشأ تحولات گوناگونی در جهان بودهاست. عدالتخواهی شعار جاودانهای است که در همهء نبردها، نهضتها، قیامها، انقلابهاو جنگهای حقطلبانه از آن سخن گفته میشود. هرجا که بشر احساس کرده عدالت برپا وبرجاست، درگیری خاموش شده است و هرگاه ظلم و بیعدالتی را مشاهده نموده به انحاءمختلف با ظالمان و حاکمان جور به ستیز برخاسته است. بر این اساس مهمترین نیاز فطری بشر «نیاز به عدالت» است و هر مکتب، مذهب یادینی که بتواند آن را پاسخ بگوید، همو صاحب پایان تاریخ خواهد بود. صفحۀ ۲۸مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳ م) کارل مارکس (xraMlraK) آلمانی، بنیانگذار مارکسیسم، شاگرد هگل بود و بر اساسمنطق او نظریهء اجتماعی خود را با عنوان ماتریالیسم دیالک تیک طرح کرد. مارکسهمچون هگل به تکامل تاریخ اعتقاد داشت، با این تفاوت که جامعهء پایان تاریخ او، یکجامعهء کمونیستی بود و نه دولت لیبرال. بنابراین آیندهء جهان از دیدگاه او و طرفدارانش ازآن، کمونیزم است. بدون اینکه قصد نقد و بررسی تفصیلی دیدگاه مارکس را داشته باشیم، یادآور میشویمکه مارکسیسم آینده را تنها در بعد مادی میبیند. نظریه مارکس پس از تبدیل شدن به مکتب ودر مرحلهء عمل بهویژه در اتحاد جماهیر شوروی به شکست انجامید. پیشگوییهای مارکسدر مورد رسیدن جوامع اروپایی به دوره کمونیزم نیز قبلاً نادرست از آب درآمده بود. مارکسیسم در شوروی با ایجاد یک نظام دولتسالار، کنترل همه جانبهء حزب کمونیسترا بر جامعه به حداکثر رساند و در همهء امور و حوزههای شخصی، اجتماعی، حقیقی وحقوقی تلاش کرد تا نظریهء پایان تاریخ خود را تجربه کند. آنان در نهایت نتیجهای جزشکست و فروپاشی به دست نیاوردند[ . نک: عصر اطلاعات، ج ۳، ص ۱۸.]صفحۀ ۲۹مارکسیسم نمیتواند آیندهء جهان را از آنِ خود سازد، زیرا به تعبیر امام خمینی(ره) درنامهاش به گورباچف: مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی وبا مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسیترین درد جامعهءبشری در غرب و شرق است، به درآورد[ . امام خمینی، آوای توحید (نامهء امام خمینی به گورباچف با شرح آیت الله جوادی آملی)، ص ۹.] پرسش ۱ - از دید تئوریهای خطی - تکاملی آینده جهان چگونه است؟ ۲ - تئوریهای ادواری در بارهء آیندهء جهان چه میگویند؟ ۳ - نظر تئوریهای ستیز درباره جهان فردا چیست؟ ۴ - دیدگاه هگل، اگوست کنت و ابن خلدون به ترتیب در کدام دسته از تئوریهای تحول جای میگیرد؟