ده واژه قرن
اعصار
مختلف از تاریخ زندگی بشر را میتوان از لابهلای روایتها، تصویرها و
دیگر نقلهای تاریخی شناخت. اما واژگان رایج در هر عصر، بهویژه آنها که
مستقیما با تحولات سیاسی و اجتماعی گره خوردهاند از اهمیت بالایی
برخوردارند. این امر زمانی چشمگیرتر میشود که بدانیم قرن بیستم بستر اوج
درگیریهای فکری بشر بوده است. رشد اندیشه و دانش بشر و غلیان تفکر غربی در
حوزههای مختلف، تنها به دانشگاهها و آکادمیها منحصر نماند و هم بسیاری
از سردمداران را تحت تاثیر قرار داد و هم پایهگذار نظم جهانی شد. بسیاری
از وقایع سده بیستم را بدون ارجاع به این واژگان نمیتوان شناخت. واژگان
سده بیستم، روزنهای برای شناخت آنچه از تحولات فکری و سیاسی در قرن سابق
اتفاق افتاد است.
1. ایدئولوژی
ایدئولوژى،
ترکیبى از «ایده» و «لوژى» است و این ترکیب ظاهرا نخستین بار در پایان
قرن هجدهم، بعد از انقلاب فرانسه و در سال 1796 از سوی «دوتراسى» به کار
رفت. آنچه دوتراسی از ایدئولوژی مدنظر داشت، علم مطالعه عقاید و نظرات
بود. اما با مرور ایام و فرارسیدن سده بیستم، ایدئولوژی بیشتر به معنای
منظومههای فکری و جهانبینیهای معطوف به عملی شد که برنامه سیاسی و
اجتماعی انسان قرن را پیریزی میکنند. سده
بیستم، بدون شک عرصه بزرگترین رقابت ایدئولوژیک تاریخ بود. انواع و اقسام
«ایسم»های سیاسی در پهنه جهان طراحی و ارائه میشدند و هر یک هم ضمن تاکید
بر حقانیت خود به نفی دیگران میپرداخت. شاید بتوان بنمایههای
غالب این ایدئولوژیها را در نظریههای فلسفی پیشتر از سده بیستم هم پیدا
کرد اما آنچه در این سده از اهمیت برخوردار است شدت رقابت و درگیری میان
ایدئولوژیها است که آثار فراوانی بر زندگی سیاسی مردم جهان داشت.