قسمت پایانی
نویسنده : قادر توکلی کردلر
پس از آنکه گورباچف در 25 دسامبر 1991 استعفای خود را از تلویزیون ملی اعلام نمود در واقع پایان هفتاد و چهار سال حکومت اتحاد جماهیر شوروی بود که منجر به تولد پانزده جمهوری جدید گردید و سرانجام با تشکیل جامعه کشورهای مشترک المنافع در 20 دسامبر 1991 توسط جمهوریهای مختلف و همچنین عزل گورباچف حیات اتحاد شوروی پایان پذیرفت و جمهوریهای مختلف اعلام استقلال نمودند و آذربایجان نیز در اوت 1991 استقلال خود را از شوروی اعلام و در همان سال نیز با انتخابات عمومی که صورت گرفت مطلب اف به سمت ریاست جمهوری انتخاب گردید . (1)
پس از اعلام استقلال جمهوری آذربایجان تلاش وسیعی را در جهت برقراری روابط سیاسی واقتصادی با کشورهای جهان به ویژه ترکیه و ایران انجام داد . شروع به برقراری با سایر کشورها نیز کرد ترکیه اولین کشوری بود که روابط کامل دیپلماتیک با جمهوری آذربایجان را برقرار نمود و در نوامبر 1991 ترکیه اعلام استقلال آذربایجان را به رسمیت شناخت . پس از آن موافقت نامههای اقتصادی فرهگی بسیاری با آذربایجان امضاء نمود .
جمهوری آذربایجان همچنین به لحاظ موقعیت جغرافیایی و مرز مشترک با روسیه همکاریهای وسیعی را در تمام زمینهها برقرار نموده است از جمله در 16 آوریل 1992 پروتکلی در باکو به امضای دو کشور رسید که بر اساس آن 25% ناوگان دریای خزر به جمهوری آذربایجان اختصاص یافت و بقیه ناوگان به شکل نیروی دریایی « CIS » در اختیار روسیه قرار گرفت . (2)
از سوی دیگر روسیه با دادن تسلیحات و حتی هواپیما و خلبان به آذربایجان که برای ایشان ارزانتر و قابل استفاده تر از تسلیحات سایر کشورهاست بار دیگر وابستگی جبهه خلق آذربایجان به روسیه را تقویت کرد ، زیرا این کمکها منجر به برخی پیروزیهای محدود نظامی آذربایجان در منطقه قاراباغ و کسب موقعیت بهتر مردمی برای جبهه خلق گردید . (3)
مذاکراتی بین روسیه و آذربایجان در خصوص راهیابی آذربایجان به دریای سیاه از طریق خاک روسیه صورت گرفت که از این طریق آذربایجان میتوانست 3 تا 4 میلیون بشکه نفت صادر بکند . همچنین مرزبانان روسی خاک آذربایجان را ترک کردند تعداد واحدهای نیروهای مرزی شوروی سابق در خاک این جمهوری 12 هزار نفر بود در سالهای 1992 و 1993 ارتش چهارم روسیه مرکب از چهار لشکر مرتوریزه متشکل از 60 هزار سرباز افسر ، لشگر هوابرد 104 ، چند هنگ ، یک تیپ نیروی هوایی و نیز واحدهای دیگر از جمهوری آذربایجان خارج شدند . بر اساس یک قرارداد بین روسیه و آذربایجان در سال 1993 یک کمیسیون ویژه همکاری بین دو کشور متشکل از نمایندگان مجالس دو کشور حداقل دوبار در سال در باکو و مسکو تشکیل خواهد شد .
برقراری روابط دیپلماتیک روسیه و آذربایجان طی امضای پروتکلی در باکو توسط وزرای خارجه دو کشور در 4 آوریل 1992 انجام گرفت . روابط کامل دیپلماتیک بین آذربایجان و اسرائیل نیز در 6 آوریل 1992 بدنبال یک تبادل یادداشت میان وزیر امور خارجه آذربایجان و سفیر دولت اسرائیل در فدراسیون روسیه طی یک سفر رسمی از باکو ایجاد شد . عراق و آذربایجان در 17 آوریل 1992 بر ایجاد روابط دیپلماتیک در سطح سفیر توافق نمودند و وزرای خارجه دو کشور یادداشت تفاهمی در این خصوص مبادله کردند. همچنین در 5 آوریل 1992 در وزارت امور خارجه آذربایجان پروتکلی با دولت فلسطین جهت برقراری روابط در سطح سفیر امضا نمودند و در 21 آوریل 1992 مغولستان در سطح سفیر با دولت آذربایجان روابط دیپلماتیک برقرار نمود . دولت آمریکا نیز با امضای قرارداد بازرگانی در آوریل 1993 سرمایه گذاری خصوصی در این جمهوری را آغاز نمودند . (4) همچنین با اعزام هیاتهای نفتی و افتتاح سفارت و برقراری روابط دیپلماتیک در حد سفیر و بالاخره با سفر وزیر امور خارجه آمریکا و آذربایجان تمایل خود را روابط با آذربایجان نشان داد . و بدین ترتیب آمریکا عزم جدی خود را در جهت حضور در آذربایجان جهت جلوگیری از نفوذ سنتی و عقیدتی ایران نسبت به آذربایجان ارائه کرد . (5)
در حال حاضر کشورهای غربی قراردادهایی را در خصوص سرمایه گذاری در بخش نفت و انرژی با آذربایجان منعقد نمودهاند در 24 اوت 1993 در بندر انزلی، آذربایجان با شرکت روسیه ایران ، ترکمنستان و قزاقستان جهت هماهنگی در بازار خاویار ، در تشکیل یک کارتل خاویار شرکت نمود . (6)
همچنین ترکیه روابط خود را با آذربایجان پس از افتتاح سفارت خانه در آذربایجان گسترش داد و پس از افتتاح سفارت خانه در آذربایجان ، استقلال آذربایجان را در اولین قدم به رسمیت شناخت و روابط فرهنگی و اقتصادی خویش را با آذربایجان بهبود بخشید و حمایت خود را بطور اشکار از آذربایجان در مورد مسئله قاراباغ اعلام داشت و قراردادی در زمینه توریستی بین اداره جهانگردی آذربایجان و ترکیه با نام « سارپ تور » به امضاء رساند که البته روابط آذربایجان با ترکیه بعد از سقوط قدرت ایلچی بیگ ضعیف تر گردید که بعدها حیدرعلیاف روابط دیپلماتیک خویش را با ترکیه فعالتر نمود . (7)
پس از اضمحلال نظام سوسیالیستی که در دوره ریاست گورباچف روی داد آذربایجان در اوت 1991 ، اعلام استقلال نمود و به دنبال آن مجمع عمومی سازمان بین الملل عضویت جمهوری اذربایجان را در مارس 1992 به رسمیت پذیرفت و به دنبال آن در ژانویه 1992 آذربایجان تقاضای عضویت در صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را اعلام نمود و به دنبال این درخواست عضویت در فوریه همان سال هیئتی از طرف « IMF » به باکو اعزام شدند که تا مارس 1992 در مورد وضعیت اقتصادی برنامه اصلاحات و ثبات اقتصادی این جمهوری تحقیق کنند . همچنین در مارس سال 1992 هیئتی از طرف بانک جهانی به باکو اعزام گشت تا ضمن روشن کردن مراحل حقوقی و اداری جهت عضویت موثر جمهوری آذربایجان ، معرفی بانک جهانی به مقامات کشور ، ارزیابی مقدمات نیز از وضعیت اقتصادی این جمهوری انجام دهد این هیئت توجه خود را بر مشکلات درازمدت اقتصادی پروسه اصلاحات اقتصادی بخش نفت و گاز، بخش کشاورزی و سیاستهای خصوصی سازی متمرکز گردید .
جمهوری آذربایجان میان سازمانهای تخصصی سازمان ملل متحد ، عضو صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی میباشد . این جمهوری به عضویت جنبش عدم تعهد نیز پیوسته است و در سال 1992 جمهوری مستقل آذربایجان به بانک توسعه اسلامی و بانک اروپایی توسعه و بازسازی نیز ملحق شده است . در اجلاس سران اکو « ECO » سازمان همکاریهای اقتصادی در تهران با حضور مطلب اف رئیس جمهوری وقت آذربایجان و کشورهای آسیای میانه به عنوان اعضای جدید اکو به این سازمان پذیرفته شدند . در 20 سپتامبر 1992 ، مجلس ملی آذربایجان الحاق این جمهوری به « CIS » کشورهای مستقل مشترک المنافع را پذیرفت . این کشور در 24 سپتامبر رسما به عضویت « CIS »[1] پذیرفته شد و پارلمان ، اعلامیه آلما آتا و منشور مشترک المنافع و موافقتنامه تاشکند در مورد امنیت دسته جمعی را تصویب نمود با وجود این که آذربایجان به « CIS » ملحق شده و اعلامیه آلماآتا را در 31 دسامبر 1991 امضا نموده است اما حق تشکیل یک گارد ملی را به جای شرکت در ساختار فرماندهی « CIS » برای خود محفوظ داشته است . در فوریه 1992 آذربایجان به کنفرانس امنیت و همکاری اروپا پذیرفته شده و با 8 کشور دیگر پیمان همکاری دریای سیاه را امضاء کرد .
همچنین سازمان همکاریهای اقتصادی « ECO » با پیوستن آذربایجان به این سازمان ، همکاریهای تازهای را به خصوص در زمینه فعالیتهای اقتصادی ، ترابری در سطح منطقه بخشیده است . چون اهمیت ژئوپلتیک آذربایجان در این منطقه به دلیل داشتن صنعت نفت قابل محسوس است . (8)
تأثیر استقلال جمهوریآذربایجان بر امنیت ملی ایران[2] :
در بررسی پیامدهای امنیتی استقلال جمهوری آذربایجان به دنبال فروپاشی شوروی ، برخی معتقدند ایران از جمله کشورهای است که در آینده دچار تحول خواهد شد . مبنای استقلال برای تاثیرپذیری امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران تشکیل کشوری با اکثریت قومی آذری در کنار آذربایجان ایران است که همه مردم آن آذری زبان هستند .
پس از استقلال جمهوری آذربایجان ، شعارهای تندی از طرف ملی گرایان این کشور ، در ارتباط با هدف اتحاد با آذربایجان ایران و تشکیل آذربایجان بزرگ داده شد . ابوالفضل ایلچی بیگ رئیس جمهور سابق جمهوری آذربایجان در تلویزیون باکو گفته بود : « هر شب خواب تبریز را میبینم . آرزو دارم حتی با زانو هم شده روزی به تبریز بروم ، ما پس از استقلال جمهوری آذربایجان بدنبال اتحاد با آذربایجان ایران هستیم . »
همچنین مواضع ایلچی بیگ زمینههای نفوذ کامل را برای ترکیه فراهم نمود آمریکا بدلیل ضدیت با جمهوری اسلامی ایران و نگرانی از رشد اسلام گرایی در منطقه از یک سو برای نفوذ بیشتر در منطقه از سوی دیگر ، حمایتهای گستردهای را از جناح ملی گرایی جمهوری آذربایجان بعمل آورد با توجه به این مسائل و فضای ایجاد شده برای رشد قومیتها ، اینگونه وانمود میشود که بدنبال استقلال جمهوری آذربایجان آذریهای ایران وارد مرحله ناسازگاری با حکومت مرکزی میشوند . ادامه این ناسازگاری توجه به جمعیت زیاد آذریهای ایران ، موجب تحریک بیشتر قومیتهای کرد ، عرب و بلوچ که همگی استانهای مرزی هستند شده و در نهایت ایران با خطر تجزیه رو به رو خواهد شد .
آنچه این دیدگاه را تقویت میبخشد ، به ضعف گرائیدن قدرت منطقهای روسیه است . مشکلات سیاسی و اقتصادی روسیه سبب شد تا برای مدتی جمهوری تازه استقلال یافته ، از جمهوری آذربایجان برای نفوذ کشورهای غربی و متحد منطقهای آن ترکیه ، بدون مانع جدی تلقی گشته ، و در مدت کوتاهی جریانهای سیاسی طرف غرب در این کشورها به قدرت رسید.
با توجه به ماهیت حکومت جمهوری اسلامی که حکومتی دینی میباشد رشد هر نوع اندیشه ، از جمله اندیشه قوم گرایی به گونه ای که از ارزشهای دینی در ایران پیشی بگیرد میتواند تهدیدی جدی علیه امنیت جمهوری اسلامی ایران باشد . استقلال جمهوری آذربایجان چنانچه تحت شرایطی بتواند موجب برتری احساسات قومی آذریهای ایران و باورهای دینی و مسلمان بودن آنان گردد ، این امر موجب ناسازگاری آنان ، و در نهایت تمایل آنان به زندگی در کشور با ملیت آذری خواهد شد .
با توجه به ماهیت تهدیدی که میتواند با استقلال جمهوری آذربایجان متوجه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران گردد یعنی رشد اندیشه تمایل به استقلال در آذریهای ایران برای اتحاد با جمهوری آذربایجان مربوط میشود که اندیشه اتحاد آذریهای دو سوی رودخانه ارس ، دارای یک سابقه تاریخی میباشد . این اندیشه شکل تازهای بخود گرفت . با تشکیل حزب مساوات در سال 1911 میلادی در باکو و یا خارج شدن این امپراطوری از صحنه قدرت و تسلط بلشویکها در منطقه قفقاز ، کمونیستها در راستای اهداف خود و عمل به وصیت پطر کبیر برای دستیابی به آبهای گرم جنوب به حمایت از این اندیشه پرداختند .
شورویها به دنبال اشغال آذربایجان ایران در جنگ جهانی دوم از
این فرصت طلایی برای اشاعه اندیشه وحدت آذریهای دو سوی رودخانه بهره جستند وبا
تشکیل فرقه دموکرات تحت حمایت ارتش سرخ و در نهایت ایجاد جمهوری دموکراتیک
آذربایجان ایران بدست این فرقه ، اهداف خود را علنی نمودند . که این جمهوری پس از
یکسال (از 21 آذر سال 1324
هـ .ق تا 31 آذر 1325 هـ ق) به پایان رسید ولی اندیشه آن همچنان بصورت تشکیل
جمهوری آذربایجان جلوهای دیگر یافت . تبلیغات و اقدامات عملی شورویها پس از خروج
از ایران ، برای تعقیب این هدف (جدا کردن آذربایجان ایران والحاق آن به شوروی سابق
) ادامه پیدا کرد و مهاجرت رهبران فرقه دموکرات و طرفداران اندیشه وحدت آذریها از
ایران به باکو زمینههای مناسب برای یک کار تبلیغی ، فرهنگی و ایجاد ادبیات مناسب برای این اندیشه و آرمان در آن
سوی ارس بوجود آورد .
شرایط بوجود آمده در ایران بدنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران و دیگر زمینههای رشد ، فعالیت طرفداران اندیشه قومی را در آذربایجان ایران فراهم ساخت . فعالیتهای شوروی (سابق) در ارتباط با آذریهای ایران طی سالهای 1979 میلادی تا 1981 میلادی ، حساسیت دولت جمهوری اسلامی ایران را برانگیخت و مجددا از رشد جریانهای سیاسی طرفدار وحدت آذریها جلوگیری به عمل آمد .
استقلال جمهوری آذربایجان که در مجاورت آذربایجان ایران قرار دارد بالطبع جریانات مثبت و منفی بین دو کشور ایجاد کرده است . جریانات مثبت عبارت است از گسترش روابط اقتصادی بین دو کشور که تا قبل از استقلال سابقه نداشت . در این باره « روزنامه سحر » که در باکو منتشر میشود در شماره « 108 » خود به نقل از وزارت اقتصاد خارجی کشور آذربایجان خبر داد که جمهوری آذربایجان روابط اقتصادی با 30 کشور دارد که در این میان ترکیه و ایران شرکای عمده تجاری آن میباشند .
به نوشته این روزنامه 80% صادرات و 50% واردات این کشور با دو طرف تجاری عمده یعنی ایران و ترکیه که بیشتر ترکیه میباشد ، انجام میگیرد .
همچنین در نواحی مرزی دو کشور ، بازارچههای مشترک از جمله در بیله سوار و جلفا ایجاد گردیده که درتقویت همکاری دو جانبه نقش موثری دارد.
جریانات منفی همان فعالیتهای سیاسی و فرهنگی جمهوری آذربایجان برای اتحاد دو آذربایجان میباشد که موجودیت ایران را که دارای تعدد قومی است بصورت حادتر به خطر میاندازد .
در سال 1992 به دنبال درگیریهای ماههای فوریه و مارس جمهوری آذربایجان و ارمنستان از جمهوری اسلامی ایران درخواست میانجیگری نمودند که توسط وزیر امور خارجه ایران با توجه به این درخواست نقش فعال ایران را درمنطقه نسبت به برقراری آتش بس ایفا نمود و سرانجام روسای دو کشور آذربایجان و ارمنستان در تهران با میانجیگری ریاست جمهور وقت آقای رفسنجانی در هفتم ماه مه 1992 موافقتنامهای در تهران امضاء نمودند .
در این موافقت نامه که از هشت ماده تشکیل شده بود طرفین بر استمرار ملاقاتها و انجام مذاکرات برای نیل به توافق اصولی بر مبنای موازین حقوق بین المللی و منشور سازمان ملل متحد تاکید نموده و توافق کردند که مدت یک هفته پس از سفر نماینده رئیس جمهوری ایران به منطقه آتش بس به مرحله اجرا در آید و ناظرینی از شورای امنیت و همکاری اروپا در منطقه مستقر شوند تا اینکه صلح در منطقه حاکم شود . (9)
جمهوری اسلامی ایران با صدور بیانیهای هرگونه تغییر در مرزهای جغرافیایی منطقه و به کار گیری زور و خشونت را یک تجاوز دانسته و اعلام نمود به منظور اعاده صلح لازم است نیروهای نظامی به مواضع خود تا قبل از توافقات اجلاس تهران باز گردند .
ایران علاوه بر حل بحران قاراباغ در زمینههای کمک رسانی و امداد ، و ارسال محمولههای غذایی ، دارویی و پوشاک پتو و چادرهای امدادی دریغ نکرده است از جمله اقدامات ایران ایجاد اردوگاه در منطقه صابرآباد است که توسط هلال احمر انجام شده بود .(10)
نشست تهران پیروزی بزرگی برای کشور ایران در منطقه آسیای مرکزی و منطقه قفقاز به حساب میآید . که یک سدی برای نفوذ آمریکا در این منطقه میباشد . در راستای همین توافقنامه دو روز پس از نشست تهران ، دو منطقه که کلید فتح قاراباغ محسوب میشد یعنی شهرهای شوشا و لاچین به بهانه حضور در باکو برای حمایت از جبهه خلق ، از نیروهای آذری تخلیه و بلافاصله نیروهای ارمنی که موقعیت را مناسب دیدند بدون درگیری در این شهرها استقرار یافتند و خبر اینکه ایران با سردرگم کردن هیئت آذربایجان در تهران و تسلیح ارامنه[3] و فرستادن تجهیزات نظامی به ارمنستان نقش بیشتری را در سقوط دو شهر شوشا و لاچین داشته است . که این گزارش از طریق آمریکا و ترکیه بررسی شده بود . (11)
به نظر میرسد که ایران در قبال بحران قاراباغ و نشست تهران موضع خویش را بصورت پنهانی به سوی ارمنستان فعال تر مینمود بنا به دلایل که موجود است از جمله رئیس جمهوری ارمنستان برای امضای موافقتنامه آتش بس با آذربایجان در تهران ، ضمن امضای سند مذکور ، خطر گسترش نفوذ فرهنگ ترک را از سوی ترکیه در منطقه را با ایران در میان گذاشت ودیگر اینکه ایران ارمنستان را به علت موقعیت سیاسی که برای ایران دارد از آن به عنوان اهرم احتمالی موازنه در ارتباط با روسها و ترکها به شمار میآورد و دیگر اینکه ایران برای اجرای سیاستهای خویش در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی وجود جمهوری ارمنستان را در مقابل ترکیه لازم میپندارد و لذا روابط بسیار نزدیکی را با ارمنستان جهت قطع روابط ترکیه با سایر ملتهای ترک نشین منطقه و آسیای مرکزی را برقرار مینماید تا از نفوذ احتمالی ترکیه به منطقه که برای ایران خطرناک تلقی میشود و موجب تحکیم و روابط اقوام ترک میشود سد نفوذی را داشته باشد . (12)
موضع روسیه در قبال بحران قاراباغ :
روسیه را به سبب موقعیت جغرافیایی و اقتصادی با کشورهای آذربایجان و ارمنستان و همچنین چندین سال حاکمیت بر این منطقه یکی از قدرتهای مهم تری در جهت حل و فصل بحران میتوان دانست چونکه بحران قاراباغ از قبل نیز اثراتی بر روی روابط روسیه با این دو کشور را داشته است . در این بحران قوت و ضعف روسیه را در منطقه قفقاز میتوان مشاهده کرد . جنگ قاراباغ برای مسکو بهانهای بود تا مسکو حضورش را در ارمنستان دوام بخشد و از سوی دیگر این جنگ چماقی بوده که از خروج آذربایجان از حوزه نفوذ روسیه جلوگیری نماید . با نگرش به این دیپلماسی ، روسیه بطور عقلایی عمل کرده است و تا حدودی نیز در این خصوص موفق بوده است . اما با وجود نفرت دیرینه آذربایجان از سیاست مسکو در قبال آذربایجان ، جمهوری آذربایجان با عقد قراردادهای نفتی با کمپانیهای آمریکایی و اروپایی توانسته است از نفوذ و قدرت روسیه در منطقه بکاهد . چون هر دو کشور آذربایجان و ارمنستان متوجه شدهاند که روسیه نمیتواند به حمایت یکی بپردازد ، چون حمایت از یکی بطور اتوماتیک نفوذ روسیه را در کشور دیگری کاهش خواهد داد . (13)
زمانی که گروه مخالف به رهبری جبهه خلق به عنوان اقلیت پارلمانی موفق شد پارلمان را وادار نماید که خودمختاری قانونی قاراباغ را در عکس العمل به اعلام استقلال آن منطقه لغو و مواضع تندی بر علیه روسیه اعلام کند و حکومت آذربایجان را جهت تشکیل ارتش مستقل ملی و نه پیوستن به ارتش جامعه مشترک المنافع تحت فشار قرار داد روسها نیز به دنبال این حرکت جبهه خلق حمایت خویش را از آذربایجان قطع میکند و با حمایت از ارمنستان ، علائم تهدید آمیزی را به آذربایجان میدهند . کمکهای نظامی به ارامنه به حدی رسید که موجب سقوط مرکز قاراباغ توسط ارامنه گردید . (14)
هر چند سیاستهای مسکو طی چند سال اخیر به دلیل گرایشهای آذربایجان به غرب و توجه بیشتر ارامنه به منافع حیاتی روسیه در منطقه تا حدودی موازی با سیاستهای ارامنه بوده است . ولیکن به لحاظ اینکه روسیه نمیتواند اجازه غلبه قطعی یک طرف بر طرف دیگر را بدهد ، ارامنه دریافتند که موضع روسیه در حل بحران قاراباغ بیشتر در جهت منافع خود خواهد بود و منافع ارامنه را مدنظر خواهد داشت . کرملین مایل است که بحران قاراباغ در چهارچوب مورد نظر روسیه انجام گیرد . چونکه مسکو خواهان رهبری در منطقه قفقاز را دارد . که البته پس از اینکه غرب در آذربایجان موافقتنامههای اقتصادی و نفتی را امضاء نمود و منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا نمایان گشت مسکو تا حدودی نقش خویش را ضعیف تر دید البته در حل بحران قاراباغ روسیه را نباید از این سناریو خارج کرد . (15)
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ترکیه تلاش وسیعی را آغاز نمود تا بازگشت به قدرتی که آن را پس از جنگ جهانی اول 1918 و پس از سقوط خلافت عثمانی در سال 1922 به دست مصطفی کمال (آتاتورک) داده بود به دست بگیرد . ترکیه بعد از تحولات سریع اروپای مرکزی و شرقی در طرح استراتژیک غرب از موقعیت کشوری کم اهمیت به کشوری با اهمیت استثنایی برخوردار شد . وبا ظهور نقش منطقهای ترکیه در پی تحولات مهم در مرزهایش مسایلی چند در رابطه با اوضاع و احوال آن با دوران جنگ سرد تفاوت پیدا کرده است . خطر شدیدی که روزگاری از جانب شوروی ترکیه را تهدید میکرد جای خود را به تلاش مصرانه ترکیه برای جانشینی شوروی حداقل در منطقه قفقاز که بخشی از آن زمانی تابع دولت عثمانی بود تبدیل شده است . از اینرو سیاستهای توسعه طلبانه این کشور در روابط خارجی با ایران نیز تنش بوجود آورده است . (16)
درگیریهای آذربایجان وارمنستان باعث شد که ترکیه وضع نامطلوبی داشته باشد چرا که از یک طرف ترکیه به دلایل بین المللی خواهان فرو رفتن بیش از حد در بحران قاراباغ نیست و از طرفی دیگر فشارهای افکار عمومی مردم ترکیه و دولت آذربایجان در جهت حمایت موثرتر از جمهوری آذربایجان در این بحران ، ترکیه را هر چه بیشتر به طرف درگیری در بحران قاراباغ سوق داده است . (17)
به طور کلی در مقایسه با تضادهای سیاست خارجی ترکیه با سوریه ، عراق ، ایران ، یونان و بلغارستان ، نفوذ در کشورهای مسلمان نشین منطقه قفقاز و آسیای مرکزی ابعادی تازه به خود گرفته است که از همه مهمتر جمهوری آذربایجان بیشتر مورد توجه ترکیه است و به لحاظ زبان ترکی سعی میکند در جمهوریهای آذربایجان و سایر جماهیر آسیای مرکزی و قفقاز نفوذ بکند . به همین دلایل نیز ترکیه خواهان حل هر چه بیشتر مناقشه قاراباغ است . ولی در این میان منافع ترکیه ایجاب میکند که حل بحران به ضعیف شدن آذربایجان منجر نشود و بر روابط ترکیه با غرب و روسیه نیز تاثیر بخصوصی نداشته باشد . (20)
در کل ترکیه به لحاظ موقعیت ژئوپلتیک ودرک واقعیتهای منطقه در رابطه با بحران قاراباغ سیاست فعالی اتخاذ نموده است و در عمل نیز با ارسال کمکهای تسلیحاتی و اقتصادی به باکو در خصوص مناقشه قاراباغ بین ارمنستان و آذربایجان موضع خویش را در مورد آذربایجان تقویت مینماید . (21)
این مذاکرات بین آذربایجان و ارمنستان در پایتخت جمهوری قرقیزستان با نظارت نمایندگان روسیه ، فنلاند و قرقیزستان تشکیل گردید . در این مذاکرات روسها با حمایت از ارامنه خواهان رعایت سه اصل را بودند . یکی برقراری آتش بس و دیگری قبول نمایندگان قاراباغ به عنوان یک طرف اصلی مذاکرات صلح و دیگر اینکه استقرار 1800 نفر از نیروهای جامع مشترک المنافع در خط حائل آتش بس بود که این به طور آشکارا حمایت از دیدگاههای ارامنه بود و به سبب همین ارامنه بدون هیچ شرطی اعلامیه مذاکرات را امضاء کردند و در نهایت جمهوری آذربایجان نیز تحت فشار روسها و تغییرات مختصری که در اعلامیه نهایی داده شده بود تاکید بر اشغال مناطق آذربایجان نمود . و همچنین استقرار نیروهای ناظر بین المللی در کنار نیروهای جامعه مشترک المنافع در خط حائل را مدنظر قرار داد و این اعلامیه را امضاء نمود . از آن پس و در ادامه مذاکرات بیشکک مذاکراتی در مسکو در جهت به اجرا گذاشتن اعلامیه بیشکک صورت گرفته است که در آن نمایندگان دولت آذربایجان خود را مظلوم میدانند و سعی در کسب امتیازات بیشتر و زمان بیشتر نمودهاند و در تلاشند تا در مقابل این اقدامات روسها ،نقش گروه مینسک را در مذاکرات صلح ارتقا دهند . (22)
با توجه به تلاشهای کشورهای منطقهای ، سازمان ملل و سازمان امینت همکاری اروپا تلاشهایی را برای حل بحران قاراباغ آغاز نمودند که اولین دور نشست مقدماتی کنفرانس صلح قاراباغ به کوشش سازمان ملل و همکاری اروپا در سال 1371 در ایتالیا برگزار شد و در این اجلاس نمایندگان کشورهای ایتالیا ،ارمنستان ، آذربایجان ، آمریکا ، روسیه ، آلمان ،روسیه سفید ، سوئد ، فرانسه و ترکیه در مورد بحران قاراباغ و روشهای حل مسالمت آمیز اختلافات به سرپرستی « مارئورافائلی » معاون سابق وزارت خارجه ایتالیا گفتگو و تبادل نظر کردند این کنفرانس اولین نشست مقدماتی به منظور برقراری مقدمات کنفرانس صلح که قرار بود در «مینیسک » برگزار شود ، بود سرانجام به دلیل اختلافات عمده رهبران طرفهای درگیر نتایجی حاصل نشد . (23)
با سفر رئیس گروه مینیسک آقای « یان الیاسون » سوئدی به منطقه بحرانی دوره جدیدی از فعالیتها شروع شد که مهمترین آن مذاکرات بیشکک بود که روسها بطور صریح حمایت خود را از ارامنه نشان دادند در هر حال در ماه مای 1994 طرفهای درگیر با آتش بس موافقت کردند و این آتش بس هر چند همراه با نقصهای کوچکی که داشت از آن زمان تا اکنون پایدار مانده است طی سالهای اخیر تلاشهای گروه مینیسک برای نزدیکتر کردن دیدگاههای طرفین بحران به یکدیگر ادامه یافته و در این راه موفقیتهایی نیز بدست آمد . (24) در مذاکرات مینیسک که عمده ترین کشورهای حضور آمریکا و فرانسه و روسیه بودند رئیس جمهور فرانسه « ژاک شیراک » از اشغال نیروهای ارمنی در خاک آذربایجان در منطقه قاراباغ را مغایر با اصول طبیعی وقانونی دانسته است و آمریکا نیز بدون هیچ گونه حمایتی اشغال خاک آذربایجان را از سوی ارمنستان قبول کرده و به خروج آرام ارمنستان از خاک آذربایجان شده است . البته در نشست مینیسک سه اصول پایه قرار گرفت که در مرحله اول آزادی شش منطقه آذربایجان از دست ارامنه میباشد و دیگری آزادی شوشا ولاچین و دادن مختاریت به قاراباغ و نهایتا تامین امنیت مردم و اهالی قاراباغ که بیشتر از نیمی از آن ارمنی میباشد ، مورد مذاکره قرار گرفت و همچنین کشورهای اروپایی ارمنستان را به عنوان اشغالگر شناخته و خواهان عقب نشینی از خاک آذربایجان شدند . (25)
دولت ارمنستان با طرح صلح گروه مینسک مبنی بر خروج نیروهای قاراباغ از اراضی اشغالی آذربایجان به عنوان یکی از مراحل اولیه مذاکرات صلح موافق بود ، بر اساس این طرح بحث در مورد وضعیت سیاسی آینده قاراباغ که از دیدگاه ارامنه قاراباغ مهمترین بحث در مذاکرات صلح است به پس از خروج نیروهای ارمنی اشغال موکول شد . پس از روی کار آمدن « روبرت کوچاریان » به عنوان کفیل ریاست جمهوری ارمنستان ، برای برطرف کردن نگرانیها اعلام کرد که دولت ارمنستان مذاکرات صلح را ادامه خواهد داد . با این فرق که مذاکرات خروج ارامنه از مناطق اشغالی قاراباغ باید همراه با مذاکره درباره آینده سیاسی منطقه قاراباغ مناسب باشد .
گروه مینیسک به دلایل مختلف که یکی از آن را باید نفوذ و مخالفت روسیه به حساب آورد نتوانست به موفقیتهایی برای جلوگیری از تشدید بحران و یا حل آن نائل آید . در همین زمان شورای امنیت سازمان ملل متحد با تصویب « قطعنامه 822 » خود ، بدون نام بردن از ارامنه قاراباغ یانیروهای ارمنستان ، خواهان خروج نیروهای اشغالگر از مناطق اشغال آذربایجان شدو همچنین در این قطعنامه بر حل اختلافات در چارچوب شورای امنیت و همکاری اروپا اصرار ورزید . (26)
بعد از اینکه حیات اتحاد جماهیر شوروی به پایان رسید و پانزده جمهوری شکل گرفتند . و آذربایجان در 1991 استقلال یافتن خویش را اعلام نمود و به عضویت سازمان ملل متحد پیوست جنگ بر سر منطقه قاراباغ کوهستانی میان آذربایجان و ارامنه درگرفت . مساحت منطقه قاراباغ طوری است که معادل 9800 مایل مربع است که هیچ مرز مشترک خاکی و آبی با ارمنستان ندارد با اوج گرفتن درگیریهای میان آذریها و ارامنه کشورهای منطقه و کشورهای غربی و سازمانهای بین المللی اقدامات میانجیگرایانهای با برپایی اجلاس و کنفرانسها و هیئتهای مذاکره کننده انجام دادهاند . (27) غرب و ایالات متحده آمریکا موضع چندان جدی را در مناقشه قاراباغ نداشتند ، با توجه به اینکه شرکتهای نفتی و کمپانیهای غربی در آذربایجان حضور دارند مشخص است که آمریکائیها و غرب موضع خویش را به نفع آذربایجان تقویت خواهند نمود .
در اکتبر سال 1994 « پطروس غالی » دبیر کل وقت سازمان ملل متحد از ایروان و باکو بازدید نمودو فهرست زیر از اصولی که وی در آن ضرورت استقرار نیروهای حافظ صلح را ضروری دانست را به روسای جمهور ارمنستان و آذربایجان ارائه کرد . که در قطعنامههای شماره « 822 ، 853 ، 874 ، 882 » شورای امنیت سازمان ملل تدوین شدهاند . (28)
اصولی که از طرف سازمان ملل ذکر شده است بدین قرار است :
1- حفظ تمامیت ارضی آذربایجان و تقویت و تایید آن .
2- مصون نگه داشتن و احترام به مرزهای جمهوری آذربایجان .
3- عدم استفاده از زور به عنوان راه حل بحران قاراباغ .
4- آزادی تمام سرزمینهای آذربایجان که به طور غیرقانونی از طرف نیروهای نظامی ارمنستان اشغال شده است .
در تاریخ 30 آوریل شورای امنیت سازمان « ملل متحد »[4] طی صدور « قطعنامه 822» که در خصوص آتش بس بین آذربایجان و ارمنستان در منطقه قاراباغ بود . خروج تمام نیروهای نظامی ارمنی را از سرزمین اشغال شده آذربایجان خواست و در ژوئن همان سال شورای امنیت در یک اجلاس فوری « قطعنامه 853 » را بر اصول گزارشات گروه مینیسک ، کنفرانس امنیت و همکاری اروپا تصویب کرد و خواستار خروج فوری نظامیان از قاراباغ ، آغدام و قطع بمباران مراکز غیرنظامی شد و در اکتبر همان سال « قطعنامه 874 » توسط شورای امنیت مورد تایید قرار گرفت به موجب این قطعنامه ارامنه قاراباغ کوهستانی به عنوان یک طرف درگیر در این بحران شناخته شدند و در اکتبر سال 1993 یعنی چند روز بعد از «قطعنامه 874 » به دنبال حملات ارامنه شبه نظامیان ارمنی به مرز ایران رسیدند ، تا اول نوامبر 96 کیلومتر از مرز ایران آذربایجان توسط نیروهای ارمنی به تصرف درآمده بودند که تا اکنون حدود 20% درصد خاک آذربایجان از سوی نظامیان ارمنی اشغال شده است . (29)
آذربایجان همچنین سازمان ملل را جهت حمایت از کوششهای کنفرانس امنیت و همکاری اروپا برای ایجاد یک نیروی بین المللی حافظ صلح در قاراباغ فرا خواند . « حیدرعلی اف » رئیس جمهوری آذربایجان مواضع باکو را در قبال اصول قید شده از طرف « سازمان ملل» را تصریح کرد و اشاره کرد که حقوق مردم ارمنی باید در داخل محدوده دولت آذربایجان تضمین شود . ایروان در این خصوص ناراضی به نظر میرسید چونکه تمامی اصول ذکر شده درباره دیدگاههای آذربایجان شکل گرفته شده بود و به منافع امنیت ارمنستان در این اصول توجه نشده بود . (30)
در آخر میتوان به برخی از نکات در خصوص بحران قاراباغ اشاره نمود که بشدت درگیری میان آذربایجان و ارمنستان از سال « 1988 » شروع شده است . در فوریه سال 1988 زمانی که شورای منطقه قاراباغ کوهستانی از جمهوری آذربایجان و ارمنستان خواست که انضمام قاراباغ را به ارمنستان به رسمیت بشناسند ، که این کار از طرف مقامات و رهبران آذربایجان مخالفت گردید . درگیری در منطقه قاراباغ با شورش ارمنیهای ساکن آغاز گردید ، و تا سال 2-1991 این درگیری مجددا به اوج خود رسید . و سرانجام تلاشهای وسیع بین المللی به منظور حل بحران منطقه صورت گرفت که دارای جنبههای سیاسی از جمله میانجیگری و تشکیل اجلاس به منظور مذاکرات میان طرفین درگیر داشته است . البته جمهوری آذربایجان همیشه تلاش میکند با استفاده از قدرتهای سیاسی بین المللی و با تکیه بر تلاشهای سازمان ملل متحد ، کنفرانس امنیت و همکاری با کشورهای اروپایی به حل کامل این بحران دست یابد .
------------------------------------------
1- لافه بر ، والتر ؛ پنجاه سال جنگ سرد از غائله آذربایجان تا سقوط گورباچف ، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی ، تهران : نشر مرکز ، 1376 ، ص283.
2- اسدی کیا ، بهناز ؛ جمهوری آذربایجان (مباحث کشورها و سازمانهای بین المللی) ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1375 ، ص 122 .
3- شیخ عطار ، علیرضا ؛ ریشههای رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1373 . ص 95 .
4- جمهوری آذربایجان ، ص 123 .
5- ریشههای رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز ، ص 93 و 92 .
6- جمهوری آذربایجان ، ص 124 .
7- جباری ، جلیل ؛ پیامدهای فروپاشی شوروی ، بی جا ، نشر رامین ، بی تا . ص122.
8- جمهوری آذربایجان ، ص 121 و 120 .
9- روشندل ، جلیل ، قلی پور ، رافیک ؛ سیاست و حکومت در ارمنستان ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1375. ص 200 .
10- جمهوری آذربایجان ، ص 129 .
11- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 201 .
12- پیامدهای فروپاشی شوروی ، ص 126 .
13- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 210 .
14- ریشههای رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز ، ص 94 .
15- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 211 و 210 .
16- پیامدهای فروپاشی شوروی ، ص 121 .
17- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 209 .
18- پیامدهای فروپاشی شوروی ، ص 122 .
19- ریشههای رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز ، ص 92 .
20- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 209 .
21- قاسمی ، صابر ؛ ترکیه ، تهران : دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی ، 1374 . ص240 .
22- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 204 .
23- پیامدهای فروپاشی شوروی ، ص 118 .
24- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 204 .
25- تلویزیون ملی جمهوری آذربایجان ، شبکه ، LIDER ، 28 مای 1998.
26- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 206 و 202 .
27- جمهوری آذربایجان ، ص 116 .
28- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 208 .
29- جمهوری آذربایجان ، ص 117 و 116 .
30- ------------ ، ص 208 .
[1] - کشورهای مشترک المنافع (حوزه دریای خزر)
[2] - تقوی اصل ، عطا ، ژئوپلتیک جدید ایران ، از قزاقستان تا گرجستان ، تهران ، وزارت امور خارجه ، 1374 ، ص 148 الی 150 .
[3] - بنا به گزارش تصویری از سوی تلویزیون ملی باکو ، در گمرک مرزی بین ایران و ارمنستان یک محموله تسلیحات نظامی که از طرف ایران برای ارمنستان ارسال میگردید . از سوی مامورین جبهه خلق مورد ضبط قرار گرفته بود . که رئیس جمهور وقت آقای ایلچی بیگ به صراحت از تلویزیون ملی در سخنرانیش اعلام نمودند .
[4] - U.N – (united nationas) ملل متحد ،
در سالهای بین 1870 و 1880 بعد از کشف و پیدایش نفت سرمایه گذاران داخلی و غربی با حفاری و استخراج کردن نفت و همزمان با آن راه آهن و ارتباطات تلفنی را در آذربایجان آغاز کردند و کارگران ایران و روسیه و داغستان به باکو مهاجرت کردند و پس از گذشت زمانی جنبشهای کارگری را در زمان امپراطوری روسیه سازماندهی نمودند . پس از اعلامیه تزار در اکتبر 1905 و اعطای پارهای امتیازات لیبرال بورژوازی آذری «حزب مشروطه خواه » مسلمان تاسیس شد . روزنامه «حیات» ارگان این حزب بود و از فکر خودمختاری محلی دفاع میکرد .(1)
شهر باکو به خاطر صنعت نفت یکی از مهمترین پایگاههای جنبشهای اجتماعی نوین روسیه شد و در تمام سالهای مبارزه ضداستبدادی بر علیه امپراطوران روسیه جلوهای داشت . باکو نیز نوعی از آن جلوه بود . مردم باکو در انقلاب 1905 حضوری گسترده داشتند . در انقلاب 1917 ، باکو پایگاه مهم آن و از مراکز انتشار آرمانهای آن انقلاب به شمار میآمد . باکو در حکومت مساوات چیها که در 1921 حزب « لیبرال ناسیونالیست » به نام « مساوات » تشکیل شد . پایتخت جمهوری آذربایجان گردید و پس از تسلط شوروی نیز همچنان بر این مقام برقرار ماند . باکو در طول تاریخ میهماندار دهها هزار ایرانی بود که در جستجوی کار و نان به آنسوی ارس کوچ کرده بودند . اینان با کار و کوشش بر رونق باکو افزودند که بخشی از توسعه باکو محصول مساعی طاقت فرسا و کمرشکن کارگران ایرانی بوده است . (2)
در سال 1904 در زمانهای اوج گیری انقلاب قفقاز حزب « سوسیال دمکرات » مسلمانان به نام « همت » تشکیل میگردد . جناح چپ همت در 1917سال حزب « عدالت » را با هدف دفاع از منافع کارگران ایرانی که تعدادشان در باکو زیاد بود تاسیس میکند . عدالت در 1920 تبدیل به حزب کمونیست ایران میگردد . حزب فدرالیست ملی مسلمان که در آوریل 1917 در گنجه تاسیس شده بود در حزب مساوات ادغام میگردد تا حزب فدرالیست ترک را با همان نام مساوات تشکیل دهند حزب مساوات همکاری نزدیکی با عثمانیها داشت و در گردهمایی مخفی بلشویکها در 11 و 12 فوریه 1920 در باکو ، تاسیس حزب کمونیست «آذری» به ریاست دکتر حسین اف اعلام میشود . در دوران حکومت کمونیستی فعالیت سایر احزاب ممنوع و حزب کمونیستها حزب سیاسی در آذربایجان میباشد .
در سال 1989 « جبهه خلق » آذربایجان در باکو تاسیش شد . این جبهه توانست یک اپوزیسیون سازمان یافتهای را نسبت به حزب کمونیست آذربایجان ارائه دهد . بدنبال اعتصابات و تظاهرات در سراسر اوت 1989 این جبهه یک اعتصاب ملی را در اوایل سپتامبر سازمان داد و خواستار بحث بر سر مشکل حاکمیت ، وضعیت در قاراباغ ، آزادسازی زندانیان سیاسی و شناسایی جبهه خلق شد . بعد از یک هفته اعتصاب عمومی ، شورایعالی آذربایجان اعطای امتیازاتی به این جبهه از جمله شناسایی رسمی آنرا پذیرفت . در حقیقت جبهه خلق از ائتلاف گروههای چندگانه بوجود آمد که « یئنی مساوات » آناوطن « خلق دیرچلیش » ، « خلق آزاد لیغی » ، « توران بیرلیگی » را میتوان نام برد . خط مشیهای سیاسی اقتصادی کنونی جبهه خلق بر پایههای « ترکیسم » لائیسم و همچنین دارای اعتقاد به بازار آزاد و پان تورانیسم و مخالفت با اصول گرایی اسلامی و گرایش به غرب و ایجاد آذربایجان متحد میباشد . که در سال 1992 قدرت را در جمهوری آذربایجان به ریاست « ابوالفضل ایلچی بیگ » به دست گرفتند . (3)
جبهه خلق آذربایجان همانطور که اشاره شد از ترکیب افراد گروههای مستقل تشکیل شده بود . سیاستی مشابه سیاست حزب کمونیست آذربایجان شوروی را در پیش گرفت در همان زمان تمام مسائل و مشکلات به دو موضوع احساسی برانگیز قاراباغ و وحدت دو آذربایجان خلاصه شده بود . جبهه خلق که از شناسایی رسمی حزب کمونیست برخوردار شده بود تمام امکانات سیاسی و تبلیغاتی نیروهای جدید را در این جهت به کار گرفت و شعار برداشتن تمام موانع سیاسی از سر راه توسعه و رشد پیوندهای فرهنگی و اقتصادی با آذربایجان جنوبی و شناسایی رسمی خلق آذربایجان به عنوان یک موجودیت واحد که از شعارهای آشنای سالهای حاکمیت مسکو بود . یکی از برنامههای جبهه خلق است . یکی از تحولات مهم و جالب این دوره رشد و توسعه سریع ترک گرایی و تحت شعاع قرار گرفتن آذریسم بود . از نظر ایلچی بیگ رهبر جبهه خلق ، که در فاصله 3-1992 حکومت باکو را در دست داشت ، ترکیسیم میبایست در کنار اسلامیسم و مدرنیته سه رکن عمده جهان بینی جمهوری آذربایجان را تشکیل دهد .
بخش وسیعی از دیگر اقوام آذربایجان چون « لزگیها » ، «طالش ها »و غیره نیزاز طریق تشکلهای سیاسی فرهنگی مخالفت خود را با این دگرگونی ابراز داشتند . برخی از این حرکات مخالف حتی ابعاد مسلحانه به خود گرفت . و سرانجام با لشگرکشی نیروهای « صورت حسین اف » به سمت باکو و استقرار آنها در حومه این شهر ایلچی بیگ از باکو فرار میکند . و منجر به سقوط جبهه خلق میشود و دولت آذریست قدیمی حیدرعلی اف جایگزین میشود . و حزب آذربایجان نوین را بنیان مینهد . (4)
حزب مساوات :
مؤسس حزب « مساوات » محمدامین رسول زاده است که وی در سال 1911 این حزب را بنیان نمود و طی سالها فعالیت سیاسی و مدنی در اواخر امپراطوری تزار در دوره رهبری رومانف موفق به تاسیس جمهوری مستقل آذربایجان در سال 1918 شد و به دنبال آن زمانی که بلشویکها بر منطقه قفقاز تسلط یافتند جمهوری مستقل آذربایجان در سال 1920 سقوط نمود و سرانجام حزب مساوات بار دیگر با نام یئنی مساوات به رهبری عیسی قنبراف که پارلمان آذربایجان را بر عهده داشت در سال 1992 توسط ائتلاف رهبران جبهه خلق دوباره پا به عرصه سیاست در آذربایجان گذاشت . (5)
حزب استقلال ملی :
این حزب در سال 1992 تاسیس شده است که اعضای آن از رهبران حزب جبهه خلق بودهاند . این حزب مخالف عضویت جمهوری آذربایجان در جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع است و برخلاف حزب جبهه خلق که به رهبری ابوالفضل ایلچی بیگ رئیس جمهوری جمهوری آذربایجان در سالهای 3-1992 مخالف تغییر الفبای روسی کریل که مردم آذربایجان در دوره حکومت شوروی از آن استفاده میکردند بودند . البته علی رغم مخالفت این حزب با الفبای کریل روسی الفبای لاتین مورد تصویب پارلمان آذربایجان قرار گرفت و اکنون نیز مردم آذربایجان از این خط استفاده میکنند . استفاده از الفبای کریل که از سال 1939 مورد استفاده بود در سال 1992 پارلمان آذربایجان به لاتین تغییر داد . حزب استقلال ملی تغییر ترکی آذری را به ترکی عثمانی مغایر با منافع ملی آذربایجان میدانست . البته اکنون نیز این حزب به مراتب از سایر احزاب موجود در آذربایجان فعالیت گستردهای در جریانات سیاسی آذربایجان دارند . رهبری این حزب توسط اعتیار محمداف که در سال 1992 این حزب را تاسیس نمود در حال حاضر نماینده مجلس میباشد . (6)
حزب همبستگی مردم آذربایجان :
موسس حزب صابر رستم خانقی ، رئیس کمیته مطبوعات آذربایجان است . در سال 1992 اولین کنگره این حزب برگزار شد . و روزنامه آند (سوگند) ارگان رسمی حزب است .
سازمان بوزقورد – گرگ خاکستری :
رهبری سازمان بوزقورد، اسکندر حمیداف عضو بلند پایه جبهه خلق و وزیر کشور قبلی ایلچی بیگ میباشد . که به حزب یا سازمان بین المللی بوزقورد معروف است چون سازمان بوزقورد در ازبکستان و ترکیه نیزفعالیت دارد . و استانبول را مرکز این تشکیلات بحساب میآورند .
اتحادیه کارگری مستقل توارن یا اتحاد توران :
این حزب توسط یکی از لیدرهای جبهه خلق آذربایجان توسط نعمت پناه اوغلو بنیان نهاده شد که ایشان از طرفداران و گرایشات پان آذریستی دارد .
حزب دوغرویول پارتیاسی – راه صحیح :
این حزب تحت رهبری تامرلمان قارایف درسال 1993 شکل گرفته است که معاون اول پارلمان میباشد . که این حزب در برقراری وحدت و عدالت و آزادی و تامین امنیت اجتماعی فعالیت دارد . (7)
اسلام پارتیاسی – حزب اسلام :
حزب اسلام در آذربایجان فعالیت گستردهای دارد و به گروههای کوچکتری نیز تقسیم و در شهرهای مختلف آذربایجان فعالیت دارند . این حزب از سال 1992 بعد از به رسمیت شناخته شدن فعالیت رسمی داشته است و انگیزه و تمایلات ناسیونالیستی دارد . و تحت رهبری حاج علی اکرام جهت تقویت فرهنگ ملی واتحاد مسلمانان و دارای انگیزه حفظ تمامیت ارضی و استقلال هستند و نشریههایی به نام صدای اسلام و دنیای اسلام به ترتیب ، « اسلام سسی » و « دونیا سسی » دارند و در زمینه فرهنگ اسلامی و برگزاری جشنواره های اسلامی و مذهبی فعالیت دارند .
حزب مستقل آذربایجان :
این حزب در سال 1991 تاسیس شد . رهبر این حزب را نظامی سلیمان اف بر عهده دارد . و مخالف تغییر نام ملیت آذربایجان به ترکی آناتولی است . و روزنامه « آختاریش » جستجو برای این حزب و از ارگان این حزب میباشد .
حزب نوین آذربایجان – یئنی آذربایجان پارتیاسی[1] :
این حزب توسط حیدرعلی اف رئیس جمهوری آذربایجان تاسیس شده است . این حزب هیچ گونه گرایشات روسی و ترکیه را ندارد و خود مستقل عمل میکند . حیدرعلی اف یکی از سیاستمداران قوی میباشد و در دوره حکومت گورباچف معاون سیاسی گورباچف بوده است مرکز این حزب در نخجوان است و در باکو نیز فعالیت عظیم و گستردهای را دارند . البته در آذربایجان احزاب دیگری نیز وجود دارد که فعالیت آنها در سطح پایینی قرار دارد که میتوان به برخی از آنها اشاره نمود :
حزب سبز آذربایجان ، حزب کمونیست آذربایجان ، حزب آزادی خلق ، سازمان قیزیلباشها ، حزب دمکرات بیرلیگسی ، حزب دموکرات ، وطن جمعیتی ، حزب اسلامی ،گروه سوسیال دموکرات، حزب امید آذربایجان ، حزب مساوات و اتحادیه کمونیست جوانان آذربایجان. (8)
البته حزب کمونیست آذربایجان با توجه به اینکه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 ، منحل شده بود بار دیگر در سال 1993 فعالیت خود را آغاز نمود و مجدداً موجودیت و تاسیس آن در همان سال اعلام گردید . همچنین حزب مساوات نیز با نام یئنی مساوات تحت رهبری عیسی قنبراف که رئیس پارلمان دوره حکومت ایلچی بیگ میباشد از سال 1992 شروع به فعالیت سیاسی وتاسیس این حزب نمودند . و سایر احزاب نیز به همین ترتیب فعالیت سیاسی گسترده تری ندارند .
عمده فعالیتهای سیاسی جمهوری آذربایجان در رابطه با آذربایجان ایران و شعار اتحاد بین دو آذربایجان شمالی و جنوبی در زمان حاکمیت جبهه خلق صورت گرفت . البته قبلا نیز فعالیتهایی در این زمینه صورت میگرفت . ولی نسبت به اقدامات جبهه خلق چندان مهم جلوه نمیکند . جبهه خلق از جمله گروههای سیاسی است که بعد از ایجاد فضای جدید سیاسی در 1998 و اعطای آزادیهای نسبی برای فعالیتهای سیاسی تشکل پیدا کرده تا قبل از 1988 فعالیت این جبهه بیشتر زیرزمینی و بصورت اشکال ادبی و هنری تجلی پیدا میکرد . اوج گیری بحران قره باغ و اشغال قسمتهای مهمی از سرزمین آذربایجان توسط ارتش ارامنه ، جبهه خلق میدان دار معرکه شد دولت حزب حاکم را متهم به سهل انگاری کرد . در انتخابات پارلمانی 1990 این جبهه توانست کرسیهای مهمی بدست آرود . در 1992 در اوج تشنج سیاسی داخلی در آذربایجان که بیشتر ناشی از شکست این کشور در جنگ قره باغ میشد جبهه خلق به رهبری ایلچی بیگ بر مسند قدرت نشست.
یکی از آرزوهای جبهه خلق اتحاد آذربایجان شمالی و جنوبی است که در اساسنامه این جبهه منعکس شده است وقتی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی 19/9/68 از ایلچی بیگ پرسید :
س : شما از آذربایجان جنوبی نام بردید ما فکر میکنیم منظورمان آذربایجان ایران باشد ، آیا در فکر با آنها هستید ؟ ایلچی بیگ پاسخ داد : « بله ، بعد از تشکیل آذربایجان مستقل ما در فکر اتحاد با آنها هستیم . »
ایلچی بیگ این اظهارات را قبل از استقلال آذربایجان بیان داشت و بالطبع با به قدرت رسیدن موضع گیریها شدیدتر میشد . همچنین گفته میشد که در منزل و محل کار ایلچی بیگ عکسی از شاه اسماعیل صفوی دیده شده که حکایت از افکار افراطی و ناسیونالیستی او دارد .
ایلچی بیگ در یکی از مصاحبههایش اظهار داشت :
« ایرانیها نمیتوانند به ما درس دموکراسی بدهند ، ما هرگز الگوی سیاسی ایرانیها را نخواهیم پذیرفت »
ایلچی بیگ در راستای حمایت از اتحاد آذربایجان شمالی و جنوبی ، تزارهای روس و شاهان ایرانی را علت پاره پاره شده ملت واحد آذربایجان دانست و اظهار امیدواری کرد که روزی میرسد که این ملت پاره شده دوباره به هم میپیوندد او در مصاحبه با تلویزیون رسمی آذربایجان اظهار داشت : « از آذربایجان چیزی باقی نگذاشتهاند و روسیه و ایران ملت ترک را تکه تکه کرده و نصف آنرا در آن سوی ارس گذاشتهاند . روزی میرسد که جمیعت آذربایجان بهم میپیوندد . »
ایلچی بیگ برای تعقیب استراتژی وحدت جمهوری آذربایجان ایران ، پا را از حذف اظهار نظر فراتر برده و در دوره زمامداری او ، حمایت رسمی از گروهها و عناصر تجزیه طلب آذربایجانی که بیشتر بقایای فرقه دموکرات آذربایجان ایران هستند ، بعمل میآمد . در دوره ریاست جمهوری از جهت بزرگداشت خاطره 21 آذر ، سالروز خودمختاری آذربایجان ایران توسط فرقه دموکرات آذربایجان ، کنفرانسی تحت عنوان (دموکراتهای آذربایجان ایران) مورخ 21/9/71 در محل موسسه خواجه نصیر طوسی در باکو برگزار گردید در این کنفرانس تعدادی از ایرانیان مقیم باکو و همچنین افراد باقیمانده از حرکت 21 آذر در آذربایجان ایران ، مانند منوچهر آذر سهراب الهی ، و تقی خان بیگی در آن حضور داشتند .
شرکت کنندگان در این کنفرانس ضمن تاکید برای ایجاد آذربایجان متحد راههای جدایی آذربایجان از ایران را مورد بررسی قرار دادند . از اهداف اصلی کنفرانس ، ادامه راه پیشروی و تشکیل جمعیت ایرانیان دموکرات آذربایجان ذکر شده بود .
تلویزیون باکو که تصاویر آن در بعضی شهرهای ایران دریافت میشود تاریخ 13/10/71 بعد از اخبار 30/20 برنامه ای با حضور ایلچی بیگ و 12 صاحب نظر از سالخوردگان حزب دموکرات آذربایجان ایران (خط پیشه روی) که جهت بحث و تبادل نظر پیرامون آذربایجان متحد تشکیل یافته بود را پخش کرد .
شرکت کنندگان در این جلسه هر کدام نظرات خود را جهت زمینههای تحقق وحدت آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان مطرح کردند . یکی از حضار در این جلسه گفت : « اگر ایجاد آذربایجان واحد داریم باید دولت آذربایجان یا دولت ایران رابطه نزدیک داشته باشد تا اینکه بتوانیم با فعالیت زیاد در ایران نقشه خودمان را عملی کنیم یکی دیگر از شرکت کنندگان در جلسه اظهار داشت ما تاکنون چند بار به آذربایجان جنو.بی (آذربایجان ایران) سفر کردهایم ملت آذربایجان جنوبی علاقه بیشتری به آذربایجان واحد دارند وی در ادامه سخنانش از ایلچی بیگ درخواست میکند که ایشان اجازه دهد تا روشنفکران آذربایجان جهت تبلیغ به خارج از کشور بروند به دنبال چنین درخواستی ،ایلچی بیگ اظهار داشت :
« . . . شما به هر کجای دنیا که در آنجا آذربایجانی هست سفر کنید و تبلیغ نمائید خصوصا به آذربایجان ایران بروید و نقشه آذربایجان واحد را توجیه نمائید . برای ما فرق نمیکند چه در باکو باشیم چه در تبریز یا در مراغه . هدف ایجاد یک کشور آذربایجان واحد است دهها سال است که در آرزوی چنین فرصتی بودیم و الان که به استقلال رسیدهایم ، امکان آن را داریم باید کوشش کنیم . . . »
ایلچی بیگ در تعقیب سیاستهای مخاطره آفرین برای تمامیت ارضی ایران حمایت قدرتهای خارجی از جمله ترکیه و آمریکا را پشت سرش داشت در مورد آمریکا باید با توجه به اینکه ایران به کانون دردسر برای منافع آمریکا تبدیل شده است گرفتار کردن ایران در کشمکشهای قومی برای منافع آمریکا قطعا مفید است ترکیه نیز از همان ابتدای استقلال آذربایجان و جمهوریهای آسیای مرکزی ، با شعار پان ترکیسم به برقراری وگسترش روابط با این جمهوریها پرداخت . در مورد آذربایجان ، ترکیه چنان سرمایه گذاری کرده بود که سلیمان دمیرل در یکی از اظهاراتش چنین عنوان داشت :
« ترکیه و آذربایجان در زمینههای اقتصادی و اجتماعی بصورت یکپارچه درمیآید و تمامی روابط فی مابین را از میان برخواهد داشت . پس از اجرای این طرح ، فرقی بین باکو در آذربایجان و قوینه در ترکیه از نظر رفت و آمد آزاد بین اتباع دو کشور باقی نخواهد ماند » مقامات ترک هر چند برای تحقق شعار پان ترکیسم با چالشهای غلبه ناپذیری رو به رو هستند ، ولی در عالم تئوری دست از شعارها برنداشته و برای مفتون سازی جمهوریهای دید بعد از فروپاشی شوروی ملل ترک را از یک اصل دانسته و آرزوی بازگشت به یکپارچگی در قالب پان ترکیسم دارند که به نظر میرسد قطعا آذربایجان ایران از آن مستثنی نمیباشد ، وزیر خارجه ترکیه با اشاره به سخنان آتاتورک ، ادعا میکند :
« هیچکس غیر از ترک نمیتواند حامی ترک باشد و ما هم در آرزوی روزی هستیم که به جدایی خلق ترک ، خاتمه داده شود ، ما به امید آن روزی هستیم که جمهوری های ترک آسیای میانه و تمام آذربایجان ! همه یک کشور بشوند و در این راه تلاش میکنیم .»
ادامه شکست در بحران قره باغ ، افراط کاریهای ایلچی بیگ در جانبداری از غرب و ترکیه و تورم افزاینده در داخل آذربایجان همگی دست به دست هم داده و شرایط طوری شد که ایلچی بیگ از باکو به نخجوان فرار کرد و به زندگی تبعید گونه در آنجا ادامه داد .
افراط وتفریط در سیاست عواقب سنگینی دارد که ایلچی بیگ هزینه آن را پرداخت با رفتن ایلچی بیگ هر چند از شدت شعارهای اتحاد بین آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان کاسته شد ولی اصل جریان به قوت خود باقی است . حیدر علیف بعد از تصدی پست ریاست جمهوری ، با توجه به تجربه سیاسی اش ، نهایت جزم و دوراندیشی سیاسی را در قبال همسایگان خود از جمله ایران اعمال میکند ولی خود او یکبار در سال 1981 ، زمانیکه به عنوان دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان صدارت جمهوری آذربایجان را در دست داشت اظهار کرده بود :
« رفقا میخواهم در صحبتهای خود به مسالهای اشاره کنم و آن این است که نویسندگان آذربایجان جنوبی به عنوان اعضاء اتحادیه نویسندگان آذربایجان جنوبی ،فعالانه به نوشتن مشغولند . رهبری اتحادیه میبایست آنها را مورد توجه قرار داده و به نشر آثار آنان هم در داخل و هم در خارج جمهوریها بپردازد . بطور کلی باید در صدد مستحکم نمودن روابط خود با آذربایجان جنوبی و برقراری تماسهای مشترک و گسترده در تمامی مقاطع فعالیتهای ادبی و فکری با آن باشیم و تجربیات غنی خود رادر زمینههای هنرهای زیبا در اختیار رفقای اهل قلم خود قرار دهیم . »
حیدرعلیف ، همچنین اعتقاد قلبی خود را نسبت به یکپارچگی آذریها ، به مناسبات دیگر چنین منعکس میکند :
« جبر تاریخ عامل اتحاد دو آذربایجان میباشد . »
بنابراین میبینید که علیف نیز باطنا با شعارهایی چون اتحاد آذربایجان جنوبی با آذربایجان شمالی کم میل نیست ولی شرایط بروز احساسات باطنی خودرا با توجه به واقع بینی که دارد ، مناسب نمیبیند . او برای رفع کدورتهای بجامانده از دوره ایلچی بیگ استراتژی موازنه مثبت با سه قدرت همسایه ، یعنی ایران ، ترکیه و روسیه را در پیش گرفته و برای کاربست آن مسافرتهایی به کشورهای منطقه کرده است . او در طول ریاست جمهوری خود که هنوز ادامه دارد ، از تحریک ایران در زمینه مسایل مربوط به یکپارچگی آذربایجان با خط نشان کشیدن برای کسانیکه دنبال چنین هدفی هستند خودداری کرده است ولی چنانکه گفتیم این فشار داخلی و مشکلات جنگ قره باغ است که رژیم حاکم آذربایجان را از طرح و پیگیری برنامههای ناسیونالیستی بازداشته است .
اما در اینجا گروههای نیمه رسمی وغیررسمی از ادامه تلاشهای خود جهت تحقق رویای اتحاد دست نکشیدهاند و اصل داستان همچنان به قوت خود باقی است . بر این اساس ، نیروهای ناسیونالیستی جمهوری آذربایجان در فروردین ماه سال 1374 در یک کنفرانس ضدایرانی از تشکیل « جبهه استقلال ملی آذربایجان جنوبی » حمایت کردند . این جلسه از سوی جوانان حزب دموکرات آذربایجان تشکیل شد و در آن قاسم اف وزیر سابق امور خارجه آذربایجان و نصیب نصیب زاده سفیر سابق آذربایجان در ایران شرکت داشتند در ادامه جلسه (ن . صمدی) یکی از رهبران حزب مذکور ، ایران را متهم به نقض حقوق آذریهای جنوبی نمود. در این جلسه سردار اوغلو ، رهبر حزب دموکرات آذربایجان از کمکهای اقتصادی و روابط گرم ایران و ارمنستان انتقاد بعمل آورد .
در این میان رادیو آزادی در اردیبهشت ماه سال 1374 گزارش دادکه ایلچی بیگ در طی مصاحبهای ایران را متهم به نابود کردن فرهنگ استانهای ترک زبان ایران نمود و اعلام داشت که سرمایههای این استانها توسط دولت به غارت برده میشود .
همچنان این رادیو گزارش داد که در اردیبهشت 1374 رهبران جبهه خلق مدعی شده اند که یک گروه مرسوم به جبهه استقلال ملی به منظور بدست آوردن حقوق از دست رفته آذری های ساکن ایران تشکیل یافته است .
بنابراین میبینیم که رهبران جبهه خلق علی رغم معزول شدن از قدرت سیاسی همچنان به سنگ اندازیهای خود نسبت به تمامیت عرضی ایران ادامه میزنند و دولت علیف مبارزه جدی بر علیه آنها بعمل نمیآورد . آنها چنان فعال شدهاند که برای نائل شدن به اتحاد دست به تشکیل سازمان میدهند.
در این راستا اژدر تقی زاده نماینده حزب و جمعیت جمهوری آذربایجان به رادیو آزادی گفت : برای تحقق آذربایجان بزرگ باید تشکیلات ملی مشترک بین آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی تشکیل شود . (9)
پس از سقوط فرقه دموکرات آذربایجان و فرار هواداران آن به سوی شوروی سابق در سال 1946 عدهای از اهل شعر و هنر نیز همواره آنها رفتند . این هنرمندان فراری همراه همفکران آذری خود به تشکیل نمایشهای هنری ، در مجالس شب شعر و گردهمائیهایی از این قبیل پرداختند . در نتیجه اینگونه کارهای هنری سوژه ادبیاتی و آرمانی « آذربایجان جنوبی » مستمسک طرفداران اتحاد بین آذربایجان شمالی و جنوبی قرار گرفت . در این راستا بسیاری از آثار ادبی مهاجرین با کمک امکانات دولتی و گروههای ذینفع در مجموعههایی به چاپ رسید و از سوی منتقدین ادبی مورد تحسین و ستایش قرار گرفت . بعضی از این آثار عبارتند از گلچین ادبی 1948 م بنام « صدای تبریز » ، شعر حماسی اذر اوغلو بنام ساوالان (نام کوهی در آذربایجان ایران) و کتابهای منظوم از شعرای معروفی مثل علی توده و مدینه گلگون و . . . ، اشاعه این آثار در زنده نگه داشتن مساله جنوب در افکار عمومی آذریها نقش موثری داشته است .
در این میان رودخانه ارس استعاره خوبی بود که این شعار برای بیان آرزوی خود از آن استفاده کردند و میتوان از شعر « کامران مهدی » یکی از شعرای جمهوری آذربایجان به عنوان نمونه یاد کرد :
« آری ، ارس ملتی را به دو نیم میکند ، اما خاک زیرین آن واحد است »
یا شاعر دیگری در این باره میگوید : این طرف سرزمین پدری ، آنطرف سرزمین پدری ، این روند یعنی اسطوره کردن سوژه جنوب (آذربایجان جنوبی) بعد از وقوع انقلاب 1357 ایران ادامه داشت و بعضی از نشریات جدیدالانتشار آذری ایران نیز به نوعی در این ادبیات حسرت (جدایی بین دو آذربایجان) از جمله مجله (انقلاب بولوند در آن سهیم شد تا اینکه مقامات دولتی دستور بع تعطیلی آن دادند .
استقلال جمهوری آذربایجان فعالیت های فرهنگی جهت نیل به وحدت آذریها را وارد مرحله جدیدی کرده است که در زمان حاکمیت جبهه خلق ما شاهد اوج این مرحله بودیم . شدت تبلیغات بگونه ای است که در این کشور روزنامهای با عنوان « ایکی ساحل » (دو ساحل) بچاپ میرسد و در آن اخبار و مسائل فرهنگی دو سوی ورد ارس به تفصیل بیان میشود .
بعضی از نشریات تمامیت ارضی ایران را متزلزل و آینده مهمی را برای یکپارچگی ایران تصویر میکنند :
آیا تجزیه ایران یک واقعیت است ؟ در ایران آذریها از آن حقوقی که باید برخوردار باشند ، نیستند و حقوق آنها با عدم اجرای اصل پانزدهم از فصل دوم و اصل نوزدهم از فصل سوم قانون اساسی ایران پایمال شده است .
همچنین هفته نامه عدالت در این ارتباط مینویسد :
« از یاد بردن این رویداد تاریخی تشکیل دولت خودمختار در آذربایجان ایران که در سال 1324 پیش اتفاق افتاده است گناه میباشد مساله آذربایجان موضوع حل نشده سیاست جهانی میباشد . این را هم فقط مردم آذربایجان باید بر اساس نظریهای سنجیده و دوراندیشانه عملی حل و فصل نمایند » .
چاپ نقشه آذربایجان بزرگ ، یکی دیگر از کارهای فرهنگی ، هوادارن اتحاد بین آذربایجان جنوبی و شمالی است که هر روز ابعاد تازهای به خود میگیرد . بر اساس گزارش نمایندگی خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در پاریش مدتی پیش تحت عنوان « آذربایجان متحد » به زبان ترکی و در قطع 40 در 60 حاوی عکس هایی از پرچم جمهوری آذربایجان ستارخان و باقرخان شیخ محمد خیابانی ، پیشه وری و مرحوم شهریار و همچنین آثار باستانی شهرهای تبریزو باکو به چاپ رسید . در انتهای نقشه ، نقشه کوچکی از آذربایجان متحد که شهرهای قزوین و همدان را نیز در بر دارد، مصور شده است بر اساس قراین موجود این کار باید از طرف دولت ترکیه سرچشمه گرفته باشد و هدف تحریک آذریهای مقیم ایران است و این نقشه از طریق آلمان در سطح اروپا توزیع گردیده است کارهایی از این قبیل همچنان ادامه دارد .
نویسندگان و هنرمندان در اثرهای خویش به اتحاد دو آذربایجان شتاب خاصی میدهند و آذربایجان جنوبی و شمالی را بصورت آذربایجان مستقل با جمیعت 35 میلیونی به عنوان وطن اصلی پرستش میکنند که در معاهده ننگین گلستان و ترکمنچای بین روسها و فارسها از هم جدا گشتهاند . در نظر نویسندگان و دانشمندان آذربایجان بصورت یک سرزمین در قلب ملتهای آذربایجان شمالی و جنوبی همیشه جاویدان است و تنها به جدایی فیزیکی کمترین باور را دارند با این وجود اگر نظام سیاسی ایران نتواند انسجام بیشتری را شکل دهد نیروی گریز از مرکز با تقویت ناسیونالیسم قومی فزونی یافته و تجزیه ایران را به همراه خواهد داشت .
تلویزیون و رادیو از دیگر وسایل مهمی است که برای تقویت علایق عمومی نقش مهمی ایفا میکند . هم اکنون تصاویر شبکههای تلویزیونی جمهوری آذربایجان و ترکیه براحتی در نواحی مرزی ایران در شمال و شمال غرب قابل مشاهده است و حتی در بعضی از مناطق آذربایجان ، تصویر تلویزیون آذربایجان بهر از تلویزیون ایران گرفته میشود . ساکنین این مناطق بیشتر تلویزیون جمهوری آذربایجان را تماشا میکنند و هنرمندان معروف آنها را خوب میشناسند و دلیل آن را پایین بودن کیفیت برنامههای تلویزیونی ایران عنوان میکنند .
علت قضیه هر چه باشد ، تلویزیونهای جمهوری آذربایجان و ترکیه در تقویت علایق قومی و شبیه سازی آذریهای ساکن ایران بر اساس الگوهای خاص خود ، موفقیتهایی بدست آوردند و آذریهای ساکن ایران نیز بطور آگاهانه یا ناآگاهانه از آنها تقلید میکنند .
واکنشهای مردمی آذربایجان ایران در قبال استقلال و حوادث جمهوری آذربایجان هر چند بعضی از بازماندگان دولت خودخوانده پیشه وری (آذر 1324) و همفکران آنها ، برای زنده نگه داشتن شدن مساله جنوب (آذربایجان ایران) و تحریک آذریهای ایران اقدامات زیادی کردهاند ودولت جمهوری آذربایجان در زمانهای مختلف از آنها حمایت رسمی وغیررسمی بعمل آورد ولی عمده واکنشهای مردمی آذربایجان ایران در سمپاتی با جمهوری آذربایجان و اساسا انعکاس یکنوع خودآگاهی بعد از شدت گرفتن جنگ قره باغ دیده شده است .
آذریهای ایران بعد از اینکه میدیدند مناطق قابل توجهی از جمهوری آذربایجان بدست نیروهای ارمنی افتاده و هزاران تن از مردم این سرزمین آواره گشتهاند ، سخت خشمگین شده و واکنشهای خشم آلود خود را بصورتهای راهپیمایی ، پخش شب نامه ، تشکیل میتینگ و شعار نویسی منعکس شاختند .
تظاهرات دانشجویان تبریز در تاریخ 20/3/71 دانشجویان آذری و بعضا غیرآذری دانشگاه تبریز در طی یک راهپیمایی اعتراض آمیز خشم و اعتراضات خود را علیه ارمنستان ابراز کردند دانشجویان با شعارهای مرگ بر فرانسه (به نظر آنها فرانسه یکی از حامیان اصلی ارمنستان است) و مرگ بر ارمنستان ، انزجار خود را علیه تجاوزات ارتش ارمنستان و مزدوران قره باغی آنها اعلام کردند . در پایان راهپیمایی ضمن حمایت از مردم آذربایجان از دولت ایران خواستند که موضع سخت تری علیه دولت ارمنستان اتخاذ نماید .
قبل از انجام راهپیمایی اعلام هایی در سطح شهر تبریز درباره مسائل تاریخی از جمله کتب محمد علی تربیت ، محمد حسین خلف تبریزی و حمداله مستوفی ، ادعای امتداد آذربایجان از زنجان تا داغستان مطرح گردیده بود پس از اشاره به گذشته این چنینی ، ضرورت همدردی در زمینه قره باغ باکسانی که خون زیان و دین یکسان دارد تبلیغ شده بود . تظاهرات دانشجویان آذری دانشگاههای تهران : 6/3/71 ، بعضی از دانشجویان آذری دانشگاههای تهران به انجام یک راهپیمایی اعتراض آمیز ، ضمن لبیک گفتن به دانشجویان آذری دانشگاه تبریز از ادامه تجاوزات ارمنستان اعلام انزجار کردند بعضی دانشجویان بطرف سفارت ارمنستان حرکت کرده و با پرتاب سنگ به سفارت ارمنستان حمله ور شدند که در نتیجه خسارات جزیی به سفارت وارد آمد .
همچنین دانشجویان آذری دانشگاههای تهران ، در تاریخ 24/1/72 در مسجد دانشگاه تهران گرد آمدند و بار دیگر ضمن ابراز احساسات ناسیونالیستی آذری خشم خود را از ادامه جنگ قره باغ اعلام کردند .
اعلامیههای زیادی هم در این زمینه در تهران و تبریز پخش شد . بعضی از این شب نامهها دارای مفاهیم شدید ناسیونالیستی بودند . به عنوان نمونه اعلامیهای در سطح شهر اردبیل در شهریور سال 1373 از طرف سازمان آن بخش جنوبی پخش گردید که در آن به مواردی چون تاریخ مشترک فرهنگ و زبان مشترک ملیت و نژاد ملی واحد وسرنوشت مشترک تاکید شده بود .
در اعلامیه دیگری آمده است ما آزادیمان را میخواهیم ما ترکیم و به ترک بودنمان افتخار میکنیم ترک آمدیم ترک خواهیم ماند و ترک خواهیم رفت.
با توجه به مطالب فوق میتوان نتیجه گرفت که با اوج گیری بحران قره باغ به ضرر جمهوری آذربایجان احساسات ناسیونالیستی دولتمردان جمهوری آذربایجان شدت مییابد ، زیرا خود را در معرکه تنها میبیند و جلب نظر یک جمعیت عمده آذری در ایران از لحاظ استراتژیک برای آنها بسیار حائز اهمیت است از طرف دیگر آذریهای ایران نیز شدت واکنشهای قوم شناختی بیشتر موقعی صورت میگیرد که میبیند هم نژادان آذری خود آنسوی ارس تنها مانده و دشمن سرزمین و سرمایه برادران آنها را به نابودی میکشاند بنابراین ، شاهد نوعی همبستگی بین تشدید بحران قره باغ و بازیهای قومی در ایران هستیم .
استقلال جمهوریهای آذربایجان دوره جدیدی را برای طرفداران ناسیونالیسم قومی در سوی ارس بوجود آورد . سیاستمداران طرفدار یکپارچگی آذریها در جمهوری جدید الاستقلال آذربایجان به قدرت رسیدند و در تعقیب هدف خود از حمایتهای ترکیه که خود اهداف بلند مدت در سیاست خارجیاش داشت بهره مند شدند .
ترکیه در دهه هشتاد به لحاظ بسته بودن منطقه قفقازی و آسیای مرکزی توان پی گیری مسئله ملی ترکها و تبلیغ اندیشه پان ترکیسم را نداشت ولی در دهه نود با باز شدن راههای نفوذ در منطقه بر روی ترکیه ، این کشور با تغییر درخط مشی سیاست خارجی خود مجددا شعار کشور بزرگ ترک و اتحاد یکپارچگی سرزمینی برای ترکها را سر داد .
در ابعاد بین المللی موضوع بویژه تلاشهای آمریکا در منطقه خاورمیانه و حمایت از سیاستهای ترکه میتوان اشاره کرد قطع رابطه آمریکا با ایران از سال 1979 میلادی بدنبال پیروزی انقلاب اسلامی و به خطر افتادن منافع ملی کشور در دنیا ، بویژه در خاور میانه با رشد جریانهای اصولگرایی اسلامی که از ایران متاثر میباشند و رهبران سیاسی این دو کشور را در یک حالت انتقامجویی از ایران قرار داد . بگونه ای که از هر اهرمی به فشار ایران به منظور تعدیل سیاستهای خارجی اسلامی ایران و قطع حمایت از جریانهای اسلامی توسط این کشور استفاده خواهند کرد. حمایت قاطع آمریکا از اکراد ایرانی ، دلیل واضحی بر این مطلب است طرح شعار آزادی آذریهای ایران توسط برخی از جناحهای سیاسی در جمهوری آذربایجان که همسو با اهداف سیاسی ترکیه نیز میباشد محل مناسبی برای غرب و آمریکا برای وارد کردن فشار به جمهوری اسلامی ایران میباشد .
استقلال جمهوری آذربایجان در رشد احساسات قومی آذریهای ایران ، بی تاثیر نبوده است . در میان آذریهای ایران بویژه پس از درگیری جمهوری آذربایجان با جمهوری ارمنستان بر سر قره باغ نمودهای همبستگی با آذربایجان آن سوی ارس ظاهر شده است .
رشد احساسات ناسیونالیستی بویژه در نسل جوان و تحصیل کرده و طرطح شعارهای قومی در آذربایجان ایران در شکل ضعیف خود از جمله این تاثیرات پس از استقلال جمهوری آذربایجان وبه قدرت رسیدن ملی گرایان در این کشور ، این نظریه که ایران در آینده دچار مشکل خواهد شد بالا گرفت . توافق تاریخی ، اشتراکات قومی و نژادی ، وجود جریانهای سیاسی طرفدار وحدت آذربایجان در جمهوری آذربایجان وآذربایجان ایران از استنادات این نظریه بود .
هر چند چنین تهدیدی در حال حاضر بصورت بالقوه و کم و بیش در تئوری وجود دارد اما تحقیق آن راه بسیار درازی در پیش دارد . اندیشه وحدت آذریهای دو سوی رودخانه ارس و ایجاد آذربایجان واحد ،در نهایت قرار گرفتن آذریها در دایره پان ترکیسم و تشکیل کشور کشور برزگ ترک که برخی از جریانهای سیاسی ترک آرزوی آن را در قرن بیست و یکم دارند نیاز به دیپلماسی بلند مدت وانگیزه ایدئولوژی ملی دارد . (10)
-----------------------------------------------
1- اسدی کیا ، بهناز ؛ جمهوری آذربایجان ،تهران : وزارت امور خارجه ، 1375 . ص 109 .
2- پوراصغر ، علی ؛ حکومتهای محلی قفقاز در عصر قاجار ، تهران : نشر نظر ، 1377 ، ص 95 .
3- جمهوری آذربایجان ، ص 110 و 109 .
4- کاوه ، بیات ؛ آذربایجان در موج خیز تاریخ (نگاهی به مباحث ملیون ایران و جراید باکو در تغییر نام آران به آذربایجان) تهران : نشر شیرازه ، 1379. ص 24 و 22 .
5- اتابکی ، تورج ؛ آذربایجان در ایران معاصر ، ترجمه محمدکریم اشراق ، تهران . نشر توس ، 1376 . ص 36.
6- جمهوری آذربایجان ، ص 110 .
7- --------------- ، ص 87 .
8- --------------- ، ص 110 .
9- تقوی اصل ، عطا ؛ ژئوپلتیک جدید ایران از قزاقستان تا گرجستان ، تهران : وزارت امور خارجه 1374 . ص 156- 151 .
10- -------------- . ص 162- 156 .
·
پاکسازی قومی
پاکسازی قومی در طول تاریخ : کشتار کنعانیان خاورمیانه ، اسکانهای اجباری بین النهرین ،قرون وسطا :کشتار دانمارکیان انگلستان ، اخراج یهودیان انگلستان ، اخراج یهودیان فرانسه ، اخراج یهودیان اسپانیا ،اخراج مسلمانان اسپانیا ، پس از عصر نوزایش: پاکسازی بوسیله جابجایی مردم امپراتوری روسیه و امپراتوری عثمانی ، پاکسازی قومی و استعمار: نابودی تاینوها قارهٔ آمریکا ، جابهجایی سرخپوستان قارهٔ آمریکا، پاکسازی قومی در جزیره دیگو گارسیا اقیانوس هند ، پاکسازی قومی در قرن بیستم :موج نخست (پیش و در خلال جنگ جهانی اول) مسلمانان بالکان ،امپراتوری عثمانی ، اخراج و کشتار یهودیان و آلمانیها امپراتوری روسیه ، موج دوم (پیش، در خلال و اندکی پس از جنگ جهانی دوم) اخراج لهستانیها آلمان نازی هولوکاست آلمان نازی ،قتل عام و اخراج یهودیان رومانی، پاکسازیهای قومی در شوروی در جنگ جهانی دوم، شوروی پاکسازیهای قومی در شرق اروپا، اروپای شرقی و بالکان اخراج آلمانیها اروپای شرقی ،اخراج فلسطینیها خاورمیانه، موج سوم (در خلال و پس از جنگ سرد) خشونت میان یونیانیان و ترکهای جزیرهٔ قبرس ،نسلکشیهای یوگسلاوی یوگسلاوی، پاکسازیها در قفقاز جنوبی قفقاز(کشتار آذریها به دست ارامنه) پاکسازی قومی در رواندا آفریقا:
پاکسازی قومی:
به کوششی قهرآمیز جهت یکدستسازی منطقهای از لحاظ قومی گویند که معمولاً با تبعید، مهاجرت و جایگزینی اجباری و کشتار صورت میگیرد. پاکسازی قومی، معمولاً با نابودی بخش بزرگی از آثار تاریخی، گورستانها، خانهها و دیگر مظاهر تمدنی قوم هدف همراه خواهد بود.[۱] شاید بتوان گفت پاکسازی قومی، نوعی نسلکشی است که بیشتر برای زدودن قوم هدف از یک منطقهٔ جغرافیایی خاص انجام میپذیرد و معمولاً سبب تغییر جغرافیای قومی-نژادی-مذهبی آن منطقه میشود. بزرگترین شباهت میان نسلکشی و پاکسازی قومی را میتوان نابودی اجباری گروههای قومی، نژادی، ایدئولوژیکی دانست. از آنجایی که پاکسازی قومی تعریفی رسمی در مجامع بینالمللی ندارد، نمیتوان بهدرستی تفاوتی قضایی، میان نسلکشی و پاکسازی قومی قائل شد. انگیزهٔ اغلب پاکسازیهای قومی مدرن، یکدستسازی ترکیب دینی-قومی و یا نژادی بودهاست، در حالی که در قرون وسطی و اوایل دوران مدرن، انگیزهٔ پاکسازیها عموماً بر پایهٔ مذهب بودهاست.[۲] پاکسازی قومی ترجمهٔ فارسی عبارت انگلیسی ethnic cleansing و آن خود ترجمهٔ تحتالفظی عبارت صربی-کرواتی etničko čišćenje است.[۱] این واژه در دههٔ ۹۰ قرن ۲۰ میلادی و به دنبال نسلکشیهایی که در جریان فروپاشی یوگوسلاوی سابق اتفاق افتاد، وارد ادبیات سیاسی جهان شد و بهسرعت به یکی از اصطلاحات رایج در میان واژگان مربوط به خشونت علیه گروههای انسانی تبدیل شد. هر چند که برخی معتقدند پاکسازی قومی ریشهای تاریخی دارد.[۲] اینکه آیا پاکسازی قومی در طول تاریخ ریشه داشته یا مربوط به تحولات قرن بیستم میلادیاست، از موارد مورد اختلاف است. از مصادیق پاکسازی قومی در طول تاریخ میتوان به جابهجاییهای اجباری آشوریان سدهٔ نهم تا هفتم پ. م، کشتار و اعدام دستهجمعی دانمارکیهای ساکن انگلستان در سده دهم میلادی، اخراج یهودیان از اسپانیا در قرن ۱۵ میلادی، و نابودی سرخپوستان آمریکا توسط مهاجران و استعمارگران سفیدپوست اروپایی اشاره کرد.[۱] اگرچه عملاً فتح تمامی سرزمینهای مستعمراتی توسط اروپاییان —مانند مکزیک، استرالیا، آمریکا— خشن بودهاست، اما فقط برخی از آنها منجر به پاکسازی قومی خونین شدند.[۳] ظهور «پاکسازی قومی مدرن» در قرن نوزدهم و بیستم میلادی و در مناطق مختلفی مانند سرزمینهای امپراتوریهای قدیمی در مرکز و شرق اروپا و غرب آسیا اتفاق افتاد. امواج متعدد پاکسازی قومی نقشهٔ قومی و مذهبی این مناطق را تغییر داد. نخستین موج در زمان جنگ جهانی اول آغاز و مدت کوتاهی پس از پایان آن به اتمام رسید. دومین موج درست پس از آغاز جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید و اندکی پس از اتمام جنگ پایان پذیرفت. سومین موج هم در خلال جنگ سرد با شدت کمی آغاز و پس از پایان جنگ سرد به اوج رسید.[۲] از موارد به وقوع پیوسته در امواج مذکور میتوان به کشتار یونانیان توسط ترکان عثمانی در خلال و پس از جنگ جهانی اول، نسلکشی یهودیان —معروف به هولوکاست— توسط آلمان نازی، اخراج میلیونها آلمانی از لهستان و چکوسلواکی و دیگر مناطق اروپای شرقی پس از پایان جنگ جهانی دوم و کشتار بوسنیاییهای مسلمان توسط صربهای بوسنی وکشتار ونسل کشی آذریها توسط ارامنه پس از پایان جنگ سرد اشاره کرد.[۲]
[۱] کمیسیونی از کارشناسان سازمان ملل که جهت رسیدگی به وقایع بوسنی و هرزگوین تشکیل شده بود، در ماه فوریهٔ ۱۹۹۳ پاکسازی قومی را جرمی علیه قوانین بینالمللی توصیف کردهاند. اگرچه امروزه مفهوم پاکسازی قومی بهخوبی فهمیده شدهاست، اما بر خلاف نسلکشی وارد اسناد حقوق بینالملل نشده و به عنوان جزئی از جرایمی که پیشتر تعریف شده، یعنی جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی، طبقه بندی میشود.[۲] محتویات ۱ تعریف۲ سازوکار پاکسازی قومی۳ پاکسازی قومی در طول تاریخ ۳.۱ کشتار کنعانیان به دست یهودیان۳.۲ اسکانهای اجباری توسط آشوریان۳.۳ کشتار دانمارکیان توسط انگلیسیها۳.۴ اخراج یهودیان از انگلستان۳.۵ اخراج یهودیان از فرانسه۳.۶ اخراج یهودیان از اسپانیا۳.۷ اخراج مسلمانان از اسپانیا۳.۸ جابهجاییهای اجباری امپراتوری عثمانی و روسیه۴ استعمار و پاکسازی قومی ۴.۱ نابودی تائینوها۴.۲ جابهجایی اجباری سرخپوستان در آمریکای شمالی۴.۳ پاکسازی قومی در جزیره دیگو گارسیا۵
پاکسازیهای قومی در قرن بیستم میلادی ۵.۱ موج نخست ۵.۱.۱ پیش از جنگ جهانی اول۵.۱.۲ در جنگ جهانی اول
۵.۱.۲.۲ پاکسازی قومی توسط امپراتوری روسیه ۵.۲ موج دوم ۵.۲.۱ در جنگ جهانی دوم ۵.۲.۱.۱ نسلکشی و پاکسازی قومی توسط آلمان ۵.۲.۱.۱.۱ هولوکاست۵.۲.۱.۲ پاکسازی قومی توسط رومانی۵.۲.۱.۳ پاکسازی قومی توسط شوروی۵.۲.۱.۴ پاکسازیهای قومی محلی۵.۲.۲ پس از جنگ جهانی دوم ۵.۲.۲.۱ اخراج آلمانیها۵.۲.۲.۲ فلسطینیها۵.۳ موج سوم ۵.۳.۱ در جنگ سرد ۵.۳.۱.۱ یونانیان و ترکان قبرس۵.۳.۲ پس از جنگ سرد ۵.۳.۲.۱ پاکسازی قومی در یوگسلاوی۵.۳.۲.۲ پاکسازی قومی در قفقاز جنوبی۵.۳.۲.۳ پاکسازی قومی در رواندا۶ پاکسازی قومی و حقوق بینالملل۷ مبانی نظری ۷.۱ انگیزه عاملان۷.۲ پاکسازی قومی و فلسفه ۷.۲.۱ پاکسازی قومی و دموکراسی۸ جستارهای وابسته۹ پانویس
تعریف
هنگامی که اوضاع در نخجوان به واسطه جنگ ودرگیری با ارامنه بسیار پیچیده بود فرمانده جبهه شرق ترکها کاظم قارابکر پاشا که لشگر 11 قفقاز زیر نظر وی بود ، نخجوان را از شقاوت ارامنه رهانید و بدنبال حمایت ترکیه در سال 1918 جمهوری ارس را تاسیس نمود که به مبارزه با حضور و نفوذ ارامنه به رهبری داشناکها در نخجوان تاسیس شد . در ژانویه 1919 نخجوان از طرف انگلیسها اشغال شد انگلیسها میخواستند که نخجوان در ترکیب ارمنستان قرار بگیرد در همین راستا مذاکراتی نیز از سوی انگلستان با رهبران داشناکها انجام شده بود که این امر علائق داشناکها را با مساواتیان تنگتر میکرد .
در تابستان 1919 داشناکها با حمایت انگلیسیها نخجوان را گرفتند و جمهوری ارس سقوط کرد در تشکیل حکومت نظامی نخجوان ژنرال اسبق روسیه شلکو نیکوف و بعدا داشناک به نام وارشامیان به ریاست حکومت منصوب شد .
در تاریخ 30 آوریل 1919 در نخجوان جنگ بزرگی میان ارامنه و مسلمانان شروع شد که در این جنگ هم از آنجائیکه دست بلشویکها نمایان بود به مسلمانان ترک آذربایجان تلفات زیادی وارد آمد و ارامنه به کمک بلشویکها عده زیادی از نخجوانیها را زنده زنده پوست کندند . در همان مدت فعالیت حزب داشناکسیون ارمنستان بر اساس ادعاهای کشور ارمنستان از دریا تا دریا سیاستهای توسعه طلبانه ارمنستان نحجوان را نیز شامل میشد . (1)
ارمنیها در فکر بوجود آوردن یک امپراطوری یا ارمنستان بزرگ از دریا تا دریا (دنیزدن ، دنیزه)[1]بودند که شامل آذربایجان و قسمت شرق ترکیه را نیز شامل میشد و حتی ژنرال آندرانیک در شرق آناتولی دست به کشتار مردم آناتولی و شرق ترکیه زد و در آذربایجان غربی نیز کشت و کشتار وسیعی را به راه انداخت که نزدیک به 60 درصد از اهالی آذربایجان در بین سالهای 20-1918 به خاک خون کشیده شدند ، در اوایل قرن بیستم تجاوز ارامنه شکل بخصوصی بخود گرفت حزب داشناک در فکر بوجود آوردن امپراطوری ارمنی همواره مردمان آذربایجان را مورد تاخت و تاز قرار میدادند نخجوان نیز از جمله مناطقی است که در سال 1918 مورد هجوم داشناکها قرار گرفت که در یول 1918 توسط ژنرال کاظم قارابکر پاشا آزاد گردید و بعدها نیز دوباره به دست ارمنیها افتاد « در سال 1919 با حمایت انگلیسها » در سال 1921 مردمان نخجوان مبارزات وسیعی را بر علیه تهاجم داشناکها نشان دادند و مردمان نخجوان مقاومت کردند ، نخجوان نیز جز مناطقی بود که ارمینها خواستار اشغال آنرا داشتند.(2)
پس از اعلام موجودیت ارمنستان در 4 دسامبر 1920 روسها با وجود حضور ترکها در نخجوان آنرا تسخیر کردند . استالین برای دلجویی از ارامنه به لحاظ واگذاری اداره امور نخجوان به آذربایجان در روزنامه « پراوا » در 4 دسامبر 1920 وعده الحاق قاراباغ و نخجوان را به ارمنستان میدهد . با شروع درگیریهای داخلی در ترکیه بین سلطان عثمانی و مصطفی کمال پاشا و شکستهای نظامی ترکها در جنگ با یونان ترکیه در قارص و بعد در مسکو با روسها وارد مذاکره میگردد و در نهایت در 10 اکتبر 1921 معاهده قارص بسته میشود که آشکارا ولایت قارص اردهان و آرترین را حفظ میکند ولی باطوم به گرجیها بر میگردد . منطقه نخجوان بر اساس قراردادهای مذکور تحت حمایت آذریها میماند . دوستی کمال پاشا با دولت شوروی به ترکها کمک مینمود که دولت ارمنستان استقلال نخجوان را به رسمیت بشناسد و ادعاهای خود را نسبت به این جمهوری کنار بگذارد بدنبال آن در 4 آوریل 1921 حکومت جدید در جمهوری خود مختار شوروی سوسیالیستی نخجوان تشکیل شد و علی قدیم اف به عنوان رئیس کمیساریای خلق و رئیس کمیته انقلابی نخجوان تعیین شد . (3)
در سال 1924 نخجوان بصورت ، جمهوری خودمختار نخجوان به زیر جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان درآمد چنانچه در بند 3 قانون اساسی شوروی در فصل 10 ، اصل 85 آمده است که جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی نخجوان را در بر دارد . (4)
در آغاز دهه نود 1990 نخجوان در ادامه سیاستهای پروستاریکا خود را مستقل اعلام کرد و از سازمان ملل متحد تقاضا نمود که حقوق آن کشور را به عنوان تصمیم گیرنده مستقل بشناسد .
قانون اساسی جمهوری مستقل آذربایجان با ریاست رئیس جمهوری آذربایجان جناب آقای « حیدر علی اف » و از طرف هیاتی که لایحه قانون اساسی جدید جمهوری آذربایجان را حاضر کرده بودند در تاریخ 12 نوامبر سال 1995 از طریق رفراندوم به تائید رسید و در 27 نوامبر همان سال به مرحله اجراء گذاشته شد . قانون اساسی جدیدآذربایجان فصل هفتم خود را به جمهوری نخجوان اختصاص داده است . (5)
سرزمین قاراباغ که در جنوب شرقی کوههای قفقاز قرار گرفته است ، دارای استان خودمختار بوده و تا قبل از 1991 در ترکیب آذربایجان بوده است و جزء سرزمین و خاک آذربایجانیها میباشد .
با امضای مقاوله نامه 1805 بین ژنرال روسی سیسیانف و ابراهیم خان حاکم قاراباغ مناطق گنجه ، قاراباغ ، تلمیش دین ، زنگه زور و شوراگل از ایران جدا به خاک روسیه انضمام گردید . این حرکت با انعقاد معاهده ترکمنچای در 1828 و تسلط روسیه بر قاراباغ کوهستانی ، ایروان ، نخجوان و اردوبارد تکمیل گردید .
آذبایجانیها و ارمنیها در طول تاریخ همواره روابط سردی با یکدیگر داشته اند و این ناشی از تمایل استقلال طلبانه ارامنه بوده است که حتی در مقابل تزارها نیز گاهی بروز میشد . این روابط سرد و قهرآمیز در سه دوره منجر به درگیری نظامی شده است دوره اول در سال 6-1905 و دوره دوم بین سالهای 20-1918 و دوره سوم هم از سال 1988 به بعد اتفاق افتاده است . در 1923 به قاراباغ بصورت قانونی جمهوری آذربایجان و در چهارچوب آن خودمختاری اعطا شد در 1985 با روی کارآمد گورباچف ارامنه قاراباغ با توجه به سیاست گلاسنوست ، به منظور بازنگری دولت مرکزی به مساله قاراباغ یک طومار با 90 هزار امضا تهیه کردند در پاسخ مقامات مرکزی یک ارمنی را بجای یک غیرارمنی به رهبری حزب کمونیست قاراباغ انتخاب کردند اما این تغییر جزئی ارامنه را آرام ساخت و به تظاهرات صلح آمیز خود ادامه دادند . (6)
بعد از این آذربایجانیها شروع به ترک ارمنستان کردند و تظاهرات ارمنیها به سایر شهرها از جمله گنجه گسترش یافت و حدود 14000 ارمنی آذربایجان را ترک کرده و در ضمن تنشهای قومی در ارمنستان 8000 آذری از ارمنستان خارج شدند . (7)
قانون اساسی شوروی در بند 3 ، فصل 11 ، اصل 87 در سال 1977 توضیح داده است که جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان استان خودمختار قاراباغ کوهستانی را در بر دارد . بنابر « اصل 88 » حوزه خودمختار جزو یک خطه یا یک استان قانون تشکیل حوزه خودمختار در شوراهای عالی جمهوری متحده به تصویب میرسد . (8)
در سال 1988 پارلمان قاراباغ به جدایی کامل قاراباغ از آذربایجان و پیوستن آن به ارمنستان رای داد . بلافاصله مجلس آذربایجان این تصمیم را مردود خواند . در 15 ژوئن 1988 پارلمان ارمنستان خود را مستقل از شوروی خواند و در اوت 1990 کنگره ارمنستان بیانیه استقلال ارمنستان را تصویب کرد . (9)
در سال 1990 درگیریهای در مناطق مختلف قاراباغ میان ارامنه و آذریها درگرفت و در 17 اکتبر 1990 دولت آذربایجان به محاصره یکساله خط آهن ارمنستان خاتمه میدهد ، در سال 1991 با درگیریهای مختلف در قاراباغ مجموع آوارگان در این جنگ به 000/500 میرسد که در سال 1991 پارلمان آذربایجان با تصویب بیانیهای استقلال این جمهوری را اعلام میکند . و یک ماه بعد پارلمان ارمنستان نیز رسما استقلال این جمهوری را اعلام میدارد.(10)
در زمستان 3-1992 با شکست نیروهای آذری از ارمنیها و ورود سربازان ارمنستان به قاراباغ در آوریل 1993 ، مجددا ناآرامیها سراسر آذربایجان را فرا گرفت .
بحران قاراباغ که ریشه تاریخی دارد ولی از اواخر قرن نوزدهم وارد مرحله تازهای شده است که منجر به درگیری خونین بین آذربایجان وارمنستان شده است .
برخورد مجدد بر سر این سرزمین در فوریه 1988 آغاز شد این زمانی بود که شورای منطقهای قاراباغ ازشورایعالی آذربایجان و ارمنستان درخواست نمود تا انتقال این سرزمین را به ارمنستان بپذیرد . با ردشدن این تقاضا از طرف مقامات آذربایجان تظاهرات عظیمی توسط ارامنه نه تنها در قاراباغ بلکه در ایروان نیز براه افتاد طوری که در این منطقه خشونتهایی از طرف ارامنه براه میافتاد که موجب ترک 8000 آذری از ارمنستان گردید ودر ژانویه 1989 در تلاش برای پایان بخشیدن به خشونتها در این منطقه حکومت شوروی فعالیت مقامات محلی در قاراباغ را معلق اعلام نمود و یک کمیته اداری ویژه را که در قبال شورای وزیران اتحاد شوروی مسئول بودند تشکیل داد در نوامبر 1989 حکومت شوروی کنترل قاراباغ را از « SAC » به یک کمیته سازمانی که توسط آذربایجان اداره میشد انتقال داد . بدنبال آن در دسامبر 1989 شورایعالی ارمنستان اعلام داشت که قاراباغ باید بخشی از یک جمهوری متحد ارمنی باشد.(11)
در 12 ژانویه 1989 در پی مذاکراتی که بین طرفهای درگیر در مسکو صورت گرفت بر طبق اساسنامه ویژهای قاراباغ موقتا از تحت حاکمیت آذربایجان خارج و تحت اقتدار یک کمیسیون ویژه به ریاست یک نفر روس به نام آرکادی ولسکی قرار رگفت . وی دارای سه معاون ارمنی و یک معاون آذری بود و در واقع نوعی وضعیت استثنایی برقرار شد . در اوایل تشکیل این کمیسیون ویژه ، آذربایجان هر چند در مورد ثبات مرزها در آینده اطمینان خاطرهایی دریافت داشته بود ، ولیکن ناراضی بوده و ارامنه که این راه حل را پیش درآمدی برای تغییر وضع موجود میپنداشتهاند از روند وقایع راضیتر بودند . اما پس از چند ماه ارامنه دریافتند که این عمل تنها برای آرام کردن وضع و بازگشت به وضع موجود قبلی صورت گرفته است . عملی که برای ارامنه قاراباغ به هیچ وجه قابل قبول نبود .
در مارس 1989 ارامنه قاراباغ خواهان انجام یک همه پرسی میشوند که به مردم قاراباغ اجازه دهد بصورت تام حق تعیین سرنوشت خود را به اجرا درآورند . از طرف دیگر آذریها معتقدند که اگر قرار است یک همه پرسی برگزار شود . باید در مقیاس جهوری باشد و کل مردم آذربایجان باید در مورد درخواست اقلیت ارمنی اظهارنظر کنند . این با ارامنه جنگ را دوباره آغاز میکنند که با بمب گذاری در خط آهن ارتباطی زمین آذربایجان و نخجوان را قطع میکنند در مقابل آذربایجان با محاصره تمامی سیستم راه آهنی که به ارمنستان میرود واکنش نشان دادند .
در 28 نوامبر 1989 شورای عالی اتحاد شوروی کمیسیون ویژه را منحل میکند و قاراباغ تحت اساسنامه جدیدی دوباره تحت اقتدار آذربایجان قرار میگیرد ، ولیکن آذریها که معتقدند حاکمیت ملی شان مورد تعرض قرار گرفته این شرایط را رد میکنند و ارامنه قاراباغ و ارمنستان نیز از به رسمیت شناختن اساسنامه جدید خودداری میورزند . با آغاز سال 1990 و در ماه ژانویه درگیریها به طرز بی سابقهای به شدت میافتد در این ماه دستهای مسلح و تحت کنترل جبهه خلق کلیه ابنیه دولتی شهر لنکران آذربایجان را در اختیار گرفته و اعلام میدارند که این شهر تا زمانی که قاراباغ علیا به آذربایجان پس داده نشود در خارج از حیطه قدرت اتحاد شوروی باقی خواهد ماند . اما از سوی دیگر هلیکوپترهای که معلوم نیست از کجا آمدهاند ولی به احتمال زیاد ارامنه در آنها نقش داشتهاند به روی شهرهای آذربایجان شلیک میکنند و بر خشم آذریها میافزایند و همچنین در 12 ژانویه نعمت پناه اوف یکی از مسئولین درگیریهای سومقاییت با ظاهرشدن در تلویزیون باکو به هموطنانش که از ارمنستان و قاراباغ گریختهاند اعلام میکند که دولت آذربایجان بجای تامین مسکن برای آنان ، روبلهای خود را برای پیشرفت اقتصادی و فرهنگی منطقه قاراباغ خرج میکند . خشونت در آذربایجان غیرکنترل میشود و فاجعه در شرق تکوین مییابد در 12 ژانویه 1990 قتل عامهای سازمان یافته در باکو و کیروف آباد باقیمانده جامعه ارمنی را به خاک و خون میکشد و در استپاناکرک نیز ارامنه اقدام به تلافی میکنند و این شهر به منطقهای جنگ زده تبدیل میشود . حکومت شوروی در 15 ژانویه باکو اعلام حالت فوق العادهای میکند ودر 19 ژانویه حمله ارتش شوروی به شهر باکو آغاز میشود . جایی که تانکهای ارتش به دشواری راه خود را باز میکند . آذریها در مقابل این حمله ارتش شوروی که 000/300 نفر در آن شرکت دارند مقاومتی سازماندهی شده انجام میدهند و لذا تعداد کشتهها از صدها نفر تجاوز میکند . برای توجیه این قتل عام ، مسکو ملی گرایان آذری را متهم کرد که در پی رسیدن به اهداف سه گانهای بودهاند که واژگون کردن حاکمیت شوروی ، انفصال آذربایجان و تشکیل کشور اسلامی آذربایجان میباشد . در فوریه 1990 پس از مذاکراتی در گرجستان وریگا توافقهایی میان آذریها و ارامنه بر سر مبادله و استقرار آتش بس که اثر مثبتی نداشت در سال 1990 درگیریها در مناطق مختلف قاراباغ ادامه مییابد و مذاکرات دیگری نیز صورت میگیرد اما بی نتیجه میماند . در سال 1991 با درگیریها مختلف در قاراباغ تعداد شمار آوارگان به بیشتر از پانصد هزار نفر میرسد در 31 اوت 1991 پارلمان جهوری آذربایجان با تصویب بیانیهای استقلال این جمهوری را اعلام میکند . ودر ماههای پایانی سال 1991 که ماههای بحران محسوب میشود در قاراباغ در 21 نوامبر هلیکوپتر حامل یک هیئت میانجی سقوط میکند و لذا درگیریها در قاراباغ باز شدت میگیرد . و به حد انفجار میرسد . در 10 دسامبر 1991 ، ارامنه قاراباغ طی یک همه پرسی رای به استقلال منطقه قاراباغ از آذربایجان میدهند و به این ترتیب در مواضع قبلی خود تجدیدنظر مینمایند اما همین امر موجب میشود که بحران دارای ابعاد جدیدتری گردد . (12)
در 25 دسامبر 1991 گورباچف رسما استعفای خود را از تلویزیون ملی اعلام میدارد . بدین ترتیب هفتاد سال حکومت اتحاد جماهیر شوروی به پایان میرسد که منجر به پایان جنگ سرد میشود و با پایان اقتدار شوروی اوضاع بسوی نابسامانی و آشفتگی هدایت میشود . (13) با استقلال جمهوری آذربایجان و ارمنستان اوضاع در منطقه تشدید شد در مذاکراتی که صورت گرفته ، ارمنستان همواره بر شرکت ارامنه قاراباغ در مذاکرات تاکید داشته و مذاکرات ، نوعی شناسایی دو فاکتور آنها محسوب کرده و با آن مخالف نموده است . در این مذاکرات طرف ارمنی تاکید بیشتری بر بعد تاریخی داشته است که در سال 1921 قاراباغ با زور توسط دولت مسکو تحت کنترل باکو در آمده است . ارمنستان سعی دارد برای الحاق قاراباغ و تجزیه آذربایجان رویای قدیمی خود را که از دریای سیاه تا دریای خزر است به واقعیت تبدیل کند ، ارمنستان میگوید :
ایروان هیچگونه طرح ارضی برای ناقورنو قاراباغ ندارد و میخواهد حقوق برادران ارمنی خود را تضمین بکند تا بتوانند بدون تهدید از سوی آذربایجان زندگی کنند بالاخره از سال 1988 بحران بصورت جدیتری شروع شده بود که تا سال 1992 ادامه یافته است و به طوری که در اوایل قرن بیست و یکم به یک بحران بین المللی تبدیل شده است که هنوز هم این بحران ادامه دارد . (14)
در 23 اییول 1993 ، شهر آغدام به اشغال نیروهای نظامی ارمنستان درآمد .
در 22 آوگوست 1993 ، شهر فضولی نیز به اشغال نظامیان ارمنی درآمد .
در 24 اوکتیابر 1993 ، جاده حورادیز از طرف ارمنستان قطع و همین منطقه به اشغال ارمنی درآمد .
در 23 اوکتیابر 1993 ، شهر جبرائیل به اشغال ارمنستان درآمد .
در 24 اوکتیابر 1993 ، شهر قبادلی و در 30 اوکتیابر 1993 زنگزور به اشغال نیروی نظامی ارمنستان درآمد . (15)
در زمان خروشچف مسئله قاراباغ پس از مرگ استالین به طور ساکت باقی ماند چونکه اعتقاد داشت که توجه به احساسات ملی و اعطای امتیازات به ملیتها نه تنها مسئله ای را حل نخواهد کرد بلکه باعث تشدید احساسات ملی و رشد ناآرامیهای قومی خواهد شد . به این خاطر توجهی نسبت به مسئله قاراباغ نکرد . همچنین پس از خروشچف ، در دوران حاکمیت برژنف ، آندروپف و چرنینکو نیز تغییرات مهمی در اوضاع قاراباغ به وقوع نپیوست تا اینکه میخائیل گورباچف در سال 1985 به دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی انتخاب گردید . وی مسئله ملیتها و گرایشهای واگرایانه و تعارضات آنها را از جمله مسئله قاراباغ را امری خاتمه یافته میپنداشت . (16) وی پروستریکا را چنین تعریف میکند : « پروستریکا » به این مفهوم است که بر حالت سکون فایق بیاییم همه آنچه را که ترمز کننده است از میان برداریم . مکانیسمی موثر قابل اعتماد برای تحرک کامل اجتماعی و اقتصادی ، خلق کنیم و بدان تحرک بزرگی بدهیم وی پروستریکا را ابتکار تودهها میخواند ، مسئله فدرالیسم و ملیتها برای دولت شوروی همیشه از اهمیت بسیاری برخوردار بود . ملی گرایی شدیدا تحت کنترل دولت مرکزی شوروی بود . تا هر نشانهای از تمایل به جدایی و خود مختاری فورا شناسایی و سرکوب گردد . (17) در ترکیب نخستین دفتر سیاسی دوران گورباچف تنها دو فرد غیرروسی وجود داشت که یکی جناب « حیدر علی اف » رئیس جمهوری فعلی آذربایجان و دیگری « شوارد نادزه » از گرجستان بود . (18)
پس از روی کار آمدن گورباچف وجوی که بوجود آمده بود حکومت ارمنستان سعی کرد که نقش فعالتری را در این منطقه ایفا نماید در این زمان گورباچف با توجه به نزدیکیاش با آقانبگیان ، مشاور اقتصادی خود که یک ارمنی بود به وی و ارامنه قول داده بود که ترتیب واگذری قاراباغ را به ارمنستان خواهد داد ، که بعدها این را به هم زده باعث خشم ارمینها گردیده است . در مارس 1987 سون آیوازیان یکی از اعضای حزب کمونیست ارمنستان ، طی نامهای به گورباچف وضعیت ارامنه قاراباغ و خواستههای آنان را مطرح کرد . از آنجا که این نامه همزمان با مطرح شدن پروستریکا نگاشته شده بود ، سرآغاز تحولی نو در مسئله قاراباغ گشت . در خلال ماههای بعد نیز افرادی دیگر همچون زوری پالایان (نویسنده) و سرگئی میکویان که یک مورخ بود و آکادمی علوم ارمنستان نامهها و طومارهایی را تحت عنوان خواستههای ارامنه قاراباغ مبنی بر وحدت با ارمنستان به مقامات مسکو ارسال داشته و نهایتا ارامنه قاراباغ نیز با ارسال طوماری به گورباچف که در آن وحدت قاراباغ را ارمنستان درخواست شده بود خواستار اصلاح مرزهای 1923 شدند . آذریها معتقدند که با سخنان تحریک آمیز رهبران ارمنستان و سایر افراطیون ارمنی که در امور داخلی جمهوری آذربایجان دخالت میکردند باعث شد تا نهایتا احساسات جدایی طلبانه در ارامنه قاراباغ تشدید شود و عامل خارجی بیش از عوامل داخلی و نارضایتی ارامنه قاراباغ در این روند نقش داشتهاند . که همانا اصول پیدایش مسئله قاراباغ توسط بعضی گروههای ناسیونالیست افراطی میباشد .و پس از پاسخ منفی در قبال درخواست ارامنه از سوی دبیرخانه کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی ارمنیها دست به تظاهرات در « استپاتاکرت[2] » مرکز اداری قاراباغ نمودند و خواهان الحاق منطقه به ارمنستان را شدند . از این رو در واقع بحران جاری منطقه قاراباغ شکل جدیدی به خود گرفت . در فوریه 22 و 1988 هیئتی از سوی پولیت بورو حزب کمونیست شوروی به منطقه اعزام میشود که این هیئت رای شورای قاراباغ را رد کرده و از نیروهای نظامی میخواهد که وضع را به حالت عادی برگرداند و از همین جا درگیریها آغاز شد . رای شورای قاراباغ عدم حضور نمایندگان آذریها به پیوستن این منطقه به ارمنستان رای میدهد . از این رو درگیریها در بسیاری از شهرهای آذربایجان و استپاناکرت شروع میشود و کشت و کشتار و وحشت و نا امنی حاکم میشود و به دنبال آن وقایع خوجالی اتفاق میافتاد به این زمان هر دو طرف منتظر اظهارنظر گورباچف و رای قاطع وی هستند که گورباچف از انجام این کار عاجز میماند . چون از طرفی ترکیه مراقب اوضاع است و در 12 مارس روزنامه ملیت بسیار به موقع یاد آور میکند که آنکارا پاسخگوی قلمروهای ترک زبانان است و این تهدیدی بود که بر علیه گورباچف از طرف ترکیه صورت گرفت ، همچنین گورباچف در این زمان درگیر آثار ناشی از سیاستهای پرستریکا و گلاسنوست در جبهههای اقتصادی و سیاسی از یکسو و واکنشهای مخالفان با این طرحها از سوی دیگر بود . مسائل قومی شوروی به نظر وی مسائل درجه دومی هستند که بسیار با اهمیت تلقی نمیشد .
مشکلات گورباچف با ظهور کمیتهای به نام « جبهه مردمی قاراباغ » که سازمان دهنده اعتراضات مردم قاراباغ است افزایش مییابد ، چرا که ایجاد چنین کمیتهای ایجاد پیشینهای خطرناک در شوروی خواهد بود با این حال ، شورای عالی اتحاد شوروی در 23 مارس 1988 تصویب قطعنامهای موضع ارامنه را شدیدا محکوم میکند و کمی بعد دو دبیر اول حزب کمونیست ارمنستان ، دمیرچیان و آذربایجان ، باقراف از مقامهای خود برکنار میشوند . در این زمان مسئله باز هم پیچیده تر میشود چرا که شورای عالی ارمنستان در تاریخ 15 ژوئن به اتفاق آراء رای به پیوستن قاراباغ را به ارمنستان میدهد و در 17 ژوئن شورای عالی آذربایجان مشابه قطعنامه معکوس را به تصویب میرساند . این بار دیگر گورباچف دخالت کرده و به وضوح علیه هرگونه تغییر در مرزها نظر میدهد و با پیوستن قاراباغ به ارمنستان رای موافقت نشان میدهد و اعلام میکندکه باید به حق تعیین سرنوشت آنان توجه شود پس از این واقعه بار دیگر درگیری و خشونت و نبرد سنگین جنگ داخلی صورت میگیرد که به ناچار ماندن مسکو میانجامد و سرانجام در سال 28 نوامبر 1989 شورای عالی اتحاد شوروی کمیسیون ویژه را منحل میکندو قاراباغ تحت اساسنامه جدیدی تحت اقتدار آذربایجان قرار میگیرد . با آغاز سال 1990 در ماه ژانویه درگیریها به طرز بی سابقهای شدت مییابد و حکومت شوروی در 15 ژانویه در باکو اعلام حالت فوق العاده میکند که به دنبال آن فاجعه خونین باکو اتفاق میافتاد . (19)
حکومت مسکو با احساس اینکه تسلط خود را منوط به منطقه از دست خواهد داد با دستور به نیروهای ارتشی جهت سرکوب خونین اعتراضات مردم در 20 ژانویه 1990 نخستین رویارویی مسلحانه در سطح وسیع با مردم را آغاز مینماید. در حادثه باکو صدها نفر از مردم که توسط جبهه خلق به خیابانها آمده بودند ، به خاک و خون کشیده شدند و سران این جبهه نظیر اعتبار محمد اف و ابوالفضل علی اف و شماری از روشنفکران دستگیر شده و به مسکو اعزام و زندانی میشوند . کشتار باکو نخستین و وسیعترین اقدام سرکوبگرانه دوره گورباچف به شمار میآمد که مشابه آن طی دهههای اخیر نیز در شوروی دیده نشده بود . (20)
« هرمان در سال 1987 یک مجموعه از عوامل شخصیتی و موقعیتی را پیشنهاد میکند که تاثیر شخصیت بر رفتار سیاست خارجی را وساطت و یا پالایش میکند ، الگوی مخصوص گورباچف در اوایل 1989 وی را به عنوان رهبری توسعه گرا طبقه بندی کرده که خواهان استفاده از هر ابزار و جلب هر کمک جهت ارتقاء و یا حداقل ثبات بخشیدن به کشورش است . (21) میبینیم که سرکوب باکو نیز به اعتقاد گورباچف ثبات بخشیدن از طریق ابزار خشونت میباشد .
به رغم آنکه اسناد موجود حالی از آنست که گورباچف شخصا و با مشورت دستگاه اطلاعاتی و فرماندهان ارتش تصمیم به سرکوب را اتخاذ کرد ، با وجود این با اعزام هیات رسیدگی کننده به این ماجرا و اجازه برگزاری تشییع جنازه با شکوه مردمی ، سعی در تظاهر به جبران این خشونت کم نظیر نمود در پی این حوادث حکومت آذربایجان که به دنبال استعفای کامران باقر دبیر اول قبلی که به رغم تحت سلطه فرهنگ روسی بودن چندان هم مورد علاقه مسکو نبود ، ایاز مطلب اف نخست وزیر و یکی از چهرههای با سابقه تکنوکراسی و بدون سابقه سیاسی ولی متمایل به تبعیت از مسکو و بی اعتقاد به استقلال به دبیر اولی حزب میرسد . او نیز حسن حسن اف دبیر اول خوش نام و مردمی منطقه گنجه را که معروف به تمایلات ملی گرایی بود به نخست وزیری میگزیند .
حرکتهای مردمی آذربایجان از انگیزههای مذهبی نیز برخوردار بود ، زیرا مردم احساس مینمودند که با دو جریان دشمن اسلام یعنی کمونیسم و مسیحیت روبه رو هستند به همین جهت با آغاز بحران در این جمهوری جریانات مردمی با همراه کردن شعار دفاع از مسلمانان و روی آوردن به ایران خواهان پشتیبانی آشکارا ایران بودند . در این زمان جناحهای غیرمذهبی جبهه خلق اقدامات خود را نزدیک شدن به ترکیه و غرب آغاز نموده و نخستین پاسخ مثبت را از احزاب اقلیت و گروههای روشنفکر و ملی گرای ترکیه دریافت داشتند البته در ابتدای این ماجرا غرب با ذهنیت قبلی برخلاف روش متداول خود نسبت به شوروی عمل نمود . (22)
مقامات مسکو برای توجیه این قتل عام باکو ، ملی گرایان آذربایجانی را متهم کرد که در پی رسیدن به اهداف سه گانه ای بودند که یکی واژگون کردن حاکمیت شوروی ودیگری انفصال آذربایجان و تشکیل کشور اسلامی آذربایجان بود . (23)
با توجه به اوضاع آشفته منطقه قاراباغ واوضاع نامطلوب سیاسی و اقتصادی آذربایجان در ماه ژوئن 1993 نیروهای مخالف جبهه خلق در شهر گنجه ، دومین شهر بزرگ آذربایجان سر به شورش برداشته و تحت رهبری « صورت حسین اف » یکی از فرماندهان ارتش آذربایجان ، شهر را به شورش برداشته و به تصرف خود درآوردند . برخی از جناحهای خارجی و روسیه نیز از این شورش حمایت به عمل آوردند و خواستار استعفای رئیس جمهور ، نخست وزیرو رئیس پارلمان آذربایجان شدند و بجای آنان خواستار به قدرت رسیدن حیدرعلی اف رئیس جمهور خودمختار نخجوان در باکو گردیدند و با حرکت نیروهای صورت حسین اف به سمت باکو و استقرار آنها در حومه این شهر ، ایلچی بیگ از باکو به زادگاهش در نخجوان فرار کرد . با رای پارلمان آذربایجان ،حیدرعلی اف به ریاست پارلمان و کفالت رئیس جمهوری آذربایجان انتخاب و صورت حسین اف نیز به نخست وزیر آذربایجان انتخاب شد . این عمل مورد مخالفت آمریکا و ترکیه قرار گرفت که متقابلا ایلچی بیگ را همچنان به عنوان رئیس جمهور قانونی آذربایجان شناخته و حمایت خود را از او اعلام میداشتند . در این اوضاع نابسامان باکو ، ارامنه با استفاده از فرصت پیش آمده کل منطقه مارتاکرت را در قاراباغ تصرف کردند و حملات شدیدی را علیه آغدام که یکی از بزرگترین شهرهای آذربایجان در غرب این کشور است آغاز کردند . به پیشنهادهای صورت حسین اف درباره مذاکرات صلح توجهی نشد و وی ناچار کلیه افرادی را که در آذربایجان حمل سلاح داشتند به خدمت فرا خواند تا به جبهههای قاراباغ برای جنگ اعزام شوند . ادامه این اوضاع سیاسی و همچنین بروز شورشهای تجزیه طلبانه در مناطق مختلف از جمله در داغستان و لنکران باعث شد که روز به روز بر وخامت اوضاع در این کشور افزوده شود . و نهایتا شهر آغدام و همچنین مناطق جنوبی قاراباغ در امتداد مرز ایران به اشغال ارامنه درآمد .دولت آذربایجان که ادامه این وضع را به هیچ وجه قابل تحمل نمیدانست و چارهای جز عقب نشینی در برخی از مواضع قبلی خود را نمیدید ، با تماس با ارامنه قاراباغ در اصل شناسایی نیم بند آنان خواستار توقف حملات ارامنه و آتش بس شد از سوی دیگر حیدر علی اف با انجام اقداماتی از جمله لغو قراردادهای نفتی با شرکتهای غربی و اعلام پیوستن آذربایجان به جامعه مشترک المنافع و پذیرفتن حاکمیت روبل توانست حمایت روسها را جلب کند . و در سال 1994 تلاشهای جدیدی برای برقراری آتش بس در مسکو و استقرار صلح در منطقه آغاز گردید که در صفحات بعدی توضیح داده خواهد شد .(24)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- جمشیدی راد ، جعفر ؛ تاریخ سیاسی نخجوان از چیرگی روسها تا سقوط بلشویکها ، تهران : مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی ایران ، 1379 .
2- TRT , 1 تلویزیون ملی و شبکه ماهوارهای ترکیه ، 12 سپتامبر ، 2001 .
3- تاریخ سیاسی نخجوان .
4- اولام ، آدام ؛ سیاست و حکومت در شوروی ، ترجمه علیرضا طیب ، تهران : نشر قومس . 1368 ص 128 .
5- تاریخ سیاسی نخجوان .
6- شه وری ، احمد ؛ دیپلماسی بحران ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1375 . ص 210 و 209 .
7- اسدی کیا ، بهناز ؛ جمهوری آذربایجان ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1375 . ص 115 .
8- سیاست و حکومت در شوروی ، ص 129 .
9- دیپلماسی بحران ، ص 210 .
10- روشندل ، جلیل ؛ قلی پور ، رافیک ؛ سیاست و حکومت در ارمنستان ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1375 ، ص 198 و 197 .
11- جمهوری آذربایجان ، ص 116 و 115 .
12- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 198 و 196 و 195 .
13- لافه بر ، والتر ؛ پنجاه سال جنگ سرد از غائله آذربایجان تا سقوط گورباچف ، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی ، تهران : نشر مرکز ، 1376 ص 383.
14- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 198 و 197 .
15- سلطان اوف ، ضیاء الدین ؛ دیدرگین لر (آوارگان) باکو ، 1990 ، ص 153 .
16- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 190 .
17- اتحاد شوروی از تکوین تا فروپاشی ، ص 125 .
18- -------------------------- ، ص 228 .
19- جمهوری آذربایجان ، صص 197 و 195 و 194 .
20- شیخ عطار ، علیرضا ؛ ریشههای رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1373 . ص 91 و 90 .
21- دکتر آشتیانی ،علی ؛ روانشناسی سیاسی ، تهران : نشر بعثت ، 1377 . ص 188 .
22- ریشههای رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز ، ص 91 .
23- جمهوری آذربایجان ، ص 197 .
24- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 204 و 203 .