هنگامی که اوضاع در نخجوان به واسطه جنگ ودرگیری با ارامنه بسیار پیچیده بود فرمانده جبهه شرق ترکها کاظم قارابکر پاشا که لشگر 11 قفقاز زیر نظر وی بود ، نخجوان را از شقاوت ارامنه رهانید و بدنبال حمایت ترکیه در سال 1918 جمهوری ارس را تاسیس نمود که به مبارزه با حضور و نفوذ ارامنه به رهبری داشناکها در نخجوان تاسیس شد . در ژانویه 1919 نخجوان از طرف انگلیسها اشغال شد انگلیسها میخواستند که نخجوان در ترکیب ارمنستان قرار بگیرد در همین راستا مذاکراتی نیز از سوی انگلستان با رهبران داشناکها انجام شده بود که این امر علائق داشناکها را با مساواتیان تنگتر میکرد .
در تابستان 1919 داشناکها با حمایت انگلیسیها نخجوان را گرفتند و جمهوری ارس سقوط کرد در تشکیل حکومت نظامی نخجوان ژنرال اسبق روسیه شلکو نیکوف و بعدا داشناک به نام وارشامیان به ریاست حکومت منصوب شد .
در تاریخ 30 آوریل 1919 در نخجوان جنگ بزرگی میان ارامنه و مسلمانان شروع شد که در این جنگ هم از آنجائیکه دست بلشویکها نمایان بود به مسلمانان ترک آذربایجان تلفات زیادی وارد آمد و ارامنه به کمک بلشویکها عده زیادی از نخجوانیها را زنده زنده پوست کندند . در همان مدت فعالیت حزب داشناکسیون ارمنستان بر اساس ادعاهای کشور ارمنستان از دریا تا دریا سیاستهای توسعه طلبانه ارمنستان نحجوان را نیز شامل میشد . (1)
ارمنیها در فکر بوجود آوردن یک امپراطوری یا ارمنستان بزرگ از دریا تا دریا (دنیزدن ، دنیزه)[1]بودند که شامل آذربایجان و قسمت شرق ترکیه را نیز شامل میشد و حتی ژنرال آندرانیک در شرق آناتولی دست به کشتار مردم آناتولی و شرق ترکیه زد و در آذربایجان غربی نیز کشت و کشتار وسیعی را به راه انداخت که نزدیک به 60 درصد از اهالی آذربایجان در بین سالهای 20-1918 به خاک خون کشیده شدند ، در اوایل قرن بیستم تجاوز ارامنه شکل بخصوصی بخود گرفت حزب داشناک در فکر بوجود آوردن امپراطوری ارمنی همواره مردمان آذربایجان را مورد تاخت و تاز قرار میدادند نخجوان نیز از جمله مناطقی است که در سال 1918 مورد هجوم داشناکها قرار گرفت که در یول 1918 توسط ژنرال کاظم قارابکر پاشا آزاد گردید و بعدها نیز دوباره به دست ارمنیها افتاد « در سال 1919 با حمایت انگلیسها » در سال 1921 مردمان نخجوان مبارزات وسیعی را بر علیه تهاجم داشناکها نشان دادند و مردمان نخجوان مقاومت کردند ، نخجوان نیز جز مناطقی بود که ارمینها خواستار اشغال آنرا داشتند.(2)
پس از اعلام موجودیت ارمنستان در 4 دسامبر 1920 روسها با وجود حضور ترکها در نخجوان آنرا تسخیر کردند . استالین برای دلجویی از ارامنه به لحاظ واگذاری اداره امور نخجوان به آذربایجان در روزنامه « پراوا » در 4 دسامبر 1920 وعده الحاق قاراباغ و نخجوان را به ارمنستان میدهد . با شروع درگیریهای داخلی در ترکیه بین سلطان عثمانی و مصطفی کمال پاشا و شکستهای نظامی ترکها در جنگ با یونان ترکیه در قارص و بعد در مسکو با روسها وارد مذاکره میگردد و در نهایت در 10 اکتبر 1921 معاهده قارص بسته میشود که آشکارا ولایت قارص اردهان و آرترین را حفظ میکند ولی باطوم به گرجیها بر میگردد . منطقه نخجوان بر اساس قراردادهای مذکور تحت حمایت آذریها میماند . دوستی کمال پاشا با دولت شوروی به ترکها کمک مینمود که دولت ارمنستان استقلال نخجوان را به رسمیت بشناسد و ادعاهای خود را نسبت به این جمهوری کنار بگذارد بدنبال آن در 4 آوریل 1921 حکومت جدید در جمهوری خود مختار شوروی سوسیالیستی نخجوان تشکیل شد و علی قدیم اف به عنوان رئیس کمیساریای خلق و رئیس کمیته انقلابی نخجوان تعیین شد . (3)
در سال 1924 نخجوان بصورت ، جمهوری خودمختار نخجوان به زیر جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان درآمد چنانچه در بند 3 قانون اساسی شوروی در فصل 10 ، اصل 85 آمده است که جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی نخجوان را در بر دارد . (4)
در آغاز دهه نود 1990 نخجوان در ادامه سیاستهای پروستاریکا خود را مستقل اعلام کرد و از سازمان ملل متحد تقاضا نمود که حقوق آن کشور را به عنوان تصمیم گیرنده مستقل بشناسد .
قانون اساسی جمهوری مستقل آذربایجان با ریاست رئیس جمهوری آذربایجان جناب آقای « حیدر علی اف » و از طرف هیاتی که لایحه قانون اساسی جدید جمهوری آذربایجان را حاضر کرده بودند در تاریخ 12 نوامبر سال 1995 از طریق رفراندوم به تائید رسید و در 27 نوامبر همان سال به مرحله اجراء گذاشته شد . قانون اساسی جدیدآذربایجان فصل هفتم خود را به جمهوری نخجوان اختصاص داده است . (5)
سرزمین قاراباغ که در جنوب شرقی کوههای قفقاز قرار گرفته است ، دارای استان خودمختار بوده و تا قبل از 1991 در ترکیب آذربایجان بوده است و جزء سرزمین و خاک آذربایجانیها میباشد .
با امضای مقاوله نامه 1805 بین ژنرال روسی سیسیانف و ابراهیم خان حاکم قاراباغ مناطق گنجه ، قاراباغ ، تلمیش دین ، زنگه زور و شوراگل از ایران جدا به خاک روسیه انضمام گردید . این حرکت با انعقاد معاهده ترکمنچای در 1828 و تسلط روسیه بر قاراباغ کوهستانی ، ایروان ، نخجوان و اردوبارد تکمیل گردید .
آذبایجانیها و ارمنیها در طول تاریخ همواره روابط سردی با یکدیگر داشته اند و این ناشی از تمایل استقلال طلبانه ارامنه بوده است که حتی در مقابل تزارها نیز گاهی بروز میشد . این روابط سرد و قهرآمیز در سه دوره منجر به درگیری نظامی شده است دوره اول در سال 6-1905 و دوره دوم بین سالهای 20-1918 و دوره سوم هم از سال 1988 به بعد اتفاق افتاده است . در 1923 به قاراباغ بصورت قانونی جمهوری آذربایجان و در چهارچوب آن خودمختاری اعطا شد در 1985 با روی کارآمد گورباچف ارامنه قاراباغ با توجه به سیاست گلاسنوست ، به منظور بازنگری دولت مرکزی به مساله قاراباغ یک طومار با 90 هزار امضا تهیه کردند در پاسخ مقامات مرکزی یک ارمنی را بجای یک غیرارمنی به رهبری حزب کمونیست قاراباغ انتخاب کردند اما این تغییر جزئی ارامنه را آرام ساخت و به تظاهرات صلح آمیز خود ادامه دادند . (6)
بعد از این آذربایجانیها شروع به ترک ارمنستان کردند و تظاهرات ارمنیها به سایر شهرها از جمله گنجه گسترش یافت و حدود 14000 ارمنی آذربایجان را ترک کرده و در ضمن تنشهای قومی در ارمنستان 8000 آذری از ارمنستان خارج شدند . (7)
قانون اساسی شوروی در بند 3 ، فصل 11 ، اصل 87 در سال 1977 توضیح داده است که جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان استان خودمختار قاراباغ کوهستانی را در بر دارد . بنابر « اصل 88 » حوزه خودمختار جزو یک خطه یا یک استان قانون تشکیل حوزه خودمختار در شوراهای عالی جمهوری متحده به تصویب میرسد . (8)
در سال 1988 پارلمان قاراباغ به جدایی کامل قاراباغ از آذربایجان و پیوستن آن به ارمنستان رای داد . بلافاصله مجلس آذربایجان این تصمیم را مردود خواند . در 15 ژوئن 1988 پارلمان ارمنستان خود را مستقل از شوروی خواند و در اوت 1990 کنگره ارمنستان بیانیه استقلال ارمنستان را تصویب کرد . (9)
در سال 1990 درگیریهای در مناطق مختلف قاراباغ میان ارامنه و آذریها درگرفت و در 17 اکتبر 1990 دولت آذربایجان به محاصره یکساله خط آهن ارمنستان خاتمه میدهد ، در سال 1991 با درگیریهای مختلف در قاراباغ مجموع آوارگان در این جنگ به 000/500 میرسد که در سال 1991 پارلمان آذربایجان با تصویب بیانیهای استقلال این جمهوری را اعلام میکند . و یک ماه بعد پارلمان ارمنستان نیز رسما استقلال این جمهوری را اعلام میدارد.(10)
در زمستان 3-1992 با شکست نیروهای آذری از ارمنیها و ورود سربازان ارمنستان به قاراباغ در آوریل 1993 ، مجددا ناآرامیها سراسر آذربایجان را فرا گرفت .
بحران قاراباغ که ریشه تاریخی دارد ولی از اواخر قرن نوزدهم وارد مرحله تازهای شده است که منجر به درگیری خونین بین آذربایجان وارمنستان شده است .
برخورد مجدد بر سر این سرزمین در فوریه 1988 آغاز شد این زمانی بود که شورای منطقهای قاراباغ ازشورایعالی آذربایجان و ارمنستان درخواست نمود تا انتقال این سرزمین را به ارمنستان بپذیرد . با ردشدن این تقاضا از طرف مقامات آذربایجان تظاهرات عظیمی توسط ارامنه نه تنها در قاراباغ بلکه در ایروان نیز براه افتاد طوری که در این منطقه خشونتهایی از طرف ارامنه براه میافتاد که موجب ترک 8000 آذری از ارمنستان گردید ودر ژانویه 1989 در تلاش برای پایان بخشیدن به خشونتها در این منطقه حکومت شوروی فعالیت مقامات محلی در قاراباغ را معلق اعلام نمود و یک کمیته اداری ویژه را که در قبال شورای وزیران اتحاد شوروی مسئول بودند تشکیل داد در نوامبر 1989 حکومت شوروی کنترل قاراباغ را از « SAC » به یک کمیته سازمانی که توسط آذربایجان اداره میشد انتقال داد . بدنبال آن در دسامبر 1989 شورایعالی ارمنستان اعلام داشت که قاراباغ باید بخشی از یک جمهوری متحد ارمنی باشد.(11)
در 12 ژانویه 1989 در پی مذاکراتی که بین طرفهای درگیر در مسکو صورت گرفت بر طبق اساسنامه ویژهای قاراباغ موقتا از تحت حاکمیت آذربایجان خارج و تحت اقتدار یک کمیسیون ویژه به ریاست یک نفر روس به نام آرکادی ولسکی قرار رگفت . وی دارای سه معاون ارمنی و یک معاون آذری بود و در واقع نوعی وضعیت استثنایی برقرار شد . در اوایل تشکیل این کمیسیون ویژه ، آذربایجان هر چند در مورد ثبات مرزها در آینده اطمینان خاطرهایی دریافت داشته بود ، ولیکن ناراضی بوده و ارامنه که این راه حل را پیش درآمدی برای تغییر وضع موجود میپنداشتهاند از روند وقایع راضیتر بودند . اما پس از چند ماه ارامنه دریافتند که این عمل تنها برای آرام کردن وضع و بازگشت به وضع موجود قبلی صورت گرفته است . عملی که برای ارامنه قاراباغ به هیچ وجه قابل قبول نبود .
در مارس 1989 ارامنه قاراباغ خواهان انجام یک همه پرسی میشوند که به مردم قاراباغ اجازه دهد بصورت تام حق تعیین سرنوشت خود را به اجرا درآورند . از طرف دیگر آذریها معتقدند که اگر قرار است یک همه پرسی برگزار شود . باید در مقیاس جهوری باشد و کل مردم آذربایجان باید در مورد درخواست اقلیت ارمنی اظهارنظر کنند . این با ارامنه جنگ را دوباره آغاز میکنند که با بمب گذاری در خط آهن ارتباطی زمین آذربایجان و نخجوان را قطع میکنند در مقابل آذربایجان با محاصره تمامی سیستم راه آهنی که به ارمنستان میرود واکنش نشان دادند .
در 28 نوامبر 1989 شورای عالی اتحاد شوروی کمیسیون ویژه را منحل میکند و قاراباغ تحت اساسنامه جدیدی دوباره تحت اقتدار آذربایجان قرار میگیرد ، ولیکن آذریها که معتقدند حاکمیت ملی شان مورد تعرض قرار گرفته این شرایط را رد میکنند و ارامنه قاراباغ و ارمنستان نیز از به رسمیت شناختن اساسنامه جدید خودداری میورزند . با آغاز سال 1990 و در ماه ژانویه درگیریها به طرز بی سابقهای به شدت میافتد در این ماه دستهای مسلح و تحت کنترل جبهه خلق کلیه ابنیه دولتی شهر لنکران آذربایجان را در اختیار گرفته و اعلام میدارند که این شهر تا زمانی که قاراباغ علیا به آذربایجان پس داده نشود در خارج از حیطه قدرت اتحاد شوروی باقی خواهد ماند . اما از سوی دیگر هلیکوپترهای که معلوم نیست از کجا آمدهاند ولی به احتمال زیاد ارامنه در آنها نقش داشتهاند به روی شهرهای آذربایجان شلیک میکنند و بر خشم آذریها میافزایند و همچنین در 12 ژانویه نعمت پناه اوف یکی از مسئولین درگیریهای سومقاییت با ظاهرشدن در تلویزیون باکو به هموطنانش که از ارمنستان و قاراباغ گریختهاند اعلام میکند که دولت آذربایجان بجای تامین مسکن برای آنان ، روبلهای خود را برای پیشرفت اقتصادی و فرهنگی منطقه قاراباغ خرج میکند . خشونت در آذربایجان غیرکنترل میشود و فاجعه در شرق تکوین مییابد در 12 ژانویه 1990 قتل عامهای سازمان یافته در باکو و کیروف آباد باقیمانده جامعه ارمنی را به خاک و خون میکشد و در استپاناکرک نیز ارامنه اقدام به تلافی میکنند و این شهر به منطقهای جنگ زده تبدیل میشود . حکومت شوروی در 15 ژانویه باکو اعلام حالت فوق العادهای میکند ودر 19 ژانویه حمله ارتش شوروی به شهر باکو آغاز میشود . جایی که تانکهای ارتش به دشواری راه خود را باز میکند . آذریها در مقابل این حمله ارتش شوروی که 000/300 نفر در آن شرکت دارند مقاومتی سازماندهی شده انجام میدهند و لذا تعداد کشتهها از صدها نفر تجاوز میکند . برای توجیه این قتل عام ، مسکو ملی گرایان آذری را متهم کرد که در پی رسیدن به اهداف سه گانهای بودهاند که واژگون کردن حاکمیت شوروی ، انفصال آذربایجان و تشکیل کشور اسلامی آذربایجان میباشد . در فوریه 1990 پس از مذاکراتی در گرجستان وریگا توافقهایی میان آذریها و ارامنه بر سر مبادله و استقرار آتش بس که اثر مثبتی نداشت در سال 1990 درگیریها در مناطق مختلف قاراباغ ادامه مییابد و مذاکرات دیگری نیز صورت میگیرد اما بی نتیجه میماند . در سال 1991 با درگیریها مختلف در قاراباغ تعداد شمار آوارگان به بیشتر از پانصد هزار نفر میرسد در 31 اوت 1991 پارلمان جهوری آذربایجان با تصویب بیانیهای استقلال این جمهوری را اعلام میکند . ودر ماههای پایانی سال 1991 که ماههای بحران محسوب میشود در قاراباغ در 21 نوامبر هلیکوپتر حامل یک هیئت میانجی سقوط میکند و لذا درگیریها در قاراباغ باز شدت میگیرد . و به حد انفجار میرسد . در 10 دسامبر 1991 ، ارامنه قاراباغ طی یک همه پرسی رای به استقلال منطقه قاراباغ از آذربایجان میدهند و به این ترتیب در مواضع قبلی خود تجدیدنظر مینمایند اما همین امر موجب میشود که بحران دارای ابعاد جدیدتری گردد . (12)
در 25 دسامبر 1991 گورباچف رسما استعفای خود را از تلویزیون ملی اعلام میدارد . بدین ترتیب هفتاد سال حکومت اتحاد جماهیر شوروی به پایان میرسد که منجر به پایان جنگ سرد میشود و با پایان اقتدار شوروی اوضاع بسوی نابسامانی و آشفتگی هدایت میشود . (13) با استقلال جمهوری آذربایجان و ارمنستان اوضاع در منطقه تشدید شد در مذاکراتی که صورت گرفته ، ارمنستان همواره بر شرکت ارامنه قاراباغ در مذاکرات تاکید داشته و مذاکرات ، نوعی شناسایی دو فاکتور آنها محسوب کرده و با آن مخالف نموده است . در این مذاکرات طرف ارمنی تاکید بیشتری بر بعد تاریخی داشته است که در سال 1921 قاراباغ با زور توسط دولت مسکو تحت کنترل باکو در آمده است . ارمنستان سعی دارد برای الحاق قاراباغ و تجزیه آذربایجان رویای قدیمی خود را که از دریای سیاه تا دریای خزر است به واقعیت تبدیل کند ، ارمنستان میگوید :
ایروان هیچگونه طرح ارضی برای ناقورنو قاراباغ ندارد و میخواهد حقوق برادران ارمنی خود را تضمین بکند تا بتوانند بدون تهدید از سوی آذربایجان زندگی کنند بالاخره از سال 1988 بحران بصورت جدیتری شروع شده بود که تا سال 1992 ادامه یافته است و به طوری که در اوایل قرن بیست و یکم به یک بحران بین المللی تبدیل شده است که هنوز هم این بحران ادامه دارد . (14)
در 23 اییول 1993 ، شهر آغدام به اشغال نیروهای نظامی ارمنستان درآمد .
در 22 آوگوست 1993 ، شهر فضولی نیز به اشغال نظامیان ارمنی درآمد .
در 24 اوکتیابر 1993 ، جاده حورادیز از طرف ارمنستان قطع و همین منطقه به اشغال ارمنی درآمد .
در 23 اوکتیابر 1993 ، شهر جبرائیل به اشغال ارمنستان درآمد .
در 24 اوکتیابر 1993 ، شهر قبادلی و در 30 اوکتیابر 1993 زنگزور به اشغال نیروی نظامی ارمنستان درآمد . (15)
در زمان خروشچف مسئله قاراباغ پس از مرگ استالین به طور ساکت باقی ماند چونکه اعتقاد داشت که توجه به احساسات ملی و اعطای امتیازات به ملیتها نه تنها مسئله ای را حل نخواهد کرد بلکه باعث تشدید احساسات ملی و رشد ناآرامیهای قومی خواهد شد . به این خاطر توجهی نسبت به مسئله قاراباغ نکرد . همچنین پس از خروشچف ، در دوران حاکمیت برژنف ، آندروپف و چرنینکو نیز تغییرات مهمی در اوضاع قاراباغ به وقوع نپیوست تا اینکه میخائیل گورباچف در سال 1985 به دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی انتخاب گردید . وی مسئله ملیتها و گرایشهای واگرایانه و تعارضات آنها را از جمله مسئله قاراباغ را امری خاتمه یافته میپنداشت . (16) وی پروستریکا را چنین تعریف میکند : « پروستریکا » به این مفهوم است که بر حالت سکون فایق بیاییم همه آنچه را که ترمز کننده است از میان برداریم . مکانیسمی موثر قابل اعتماد برای تحرک کامل اجتماعی و اقتصادی ، خلق کنیم و بدان تحرک بزرگی بدهیم وی پروستریکا را ابتکار تودهها میخواند ، مسئله فدرالیسم و ملیتها برای دولت شوروی همیشه از اهمیت بسیاری برخوردار بود . ملی گرایی شدیدا تحت کنترل دولت مرکزی شوروی بود . تا هر نشانهای از تمایل به جدایی و خود مختاری فورا شناسایی و سرکوب گردد . (17) در ترکیب نخستین دفتر سیاسی دوران گورباچف تنها دو فرد غیرروسی وجود داشت که یکی جناب « حیدر علی اف » رئیس جمهوری فعلی آذربایجان و دیگری « شوارد نادزه » از گرجستان بود . (18)
پس از روی کار آمدن گورباچف وجوی که بوجود آمده بود حکومت ارمنستان سعی کرد که نقش فعالتری را در این منطقه ایفا نماید در این زمان گورباچف با توجه به نزدیکیاش با آقانبگیان ، مشاور اقتصادی خود که یک ارمنی بود به وی و ارامنه قول داده بود که ترتیب واگذری قاراباغ را به ارمنستان خواهد داد ، که بعدها این را به هم زده باعث خشم ارمینها گردیده است . در مارس 1987 سون آیوازیان یکی از اعضای حزب کمونیست ارمنستان ، طی نامهای به گورباچف وضعیت ارامنه قاراباغ و خواستههای آنان را مطرح کرد . از آنجا که این نامه همزمان با مطرح شدن پروستریکا نگاشته شده بود ، سرآغاز تحولی نو در مسئله قاراباغ گشت . در خلال ماههای بعد نیز افرادی دیگر همچون زوری پالایان (نویسنده) و سرگئی میکویان که یک مورخ بود و آکادمی علوم ارمنستان نامهها و طومارهایی را تحت عنوان خواستههای ارامنه قاراباغ مبنی بر وحدت با ارمنستان به مقامات مسکو ارسال داشته و نهایتا ارامنه قاراباغ نیز با ارسال طوماری به گورباچف که در آن وحدت قاراباغ را ارمنستان درخواست شده بود خواستار اصلاح مرزهای 1923 شدند . آذریها معتقدند که با سخنان تحریک آمیز رهبران ارمنستان و سایر افراطیون ارمنی که در امور داخلی جمهوری آذربایجان دخالت میکردند باعث شد تا نهایتا احساسات جدایی طلبانه در ارامنه قاراباغ تشدید شود و عامل خارجی بیش از عوامل داخلی و نارضایتی ارامنه قاراباغ در این روند نقش داشتهاند . که همانا اصول پیدایش مسئله قاراباغ توسط بعضی گروههای ناسیونالیست افراطی میباشد .و پس از پاسخ منفی در قبال درخواست ارامنه از سوی دبیرخانه کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی ارمنیها دست به تظاهرات در « استپاتاکرت[2] » مرکز اداری قاراباغ نمودند و خواهان الحاق منطقه به ارمنستان را شدند . از این رو در واقع بحران جاری منطقه قاراباغ شکل جدیدی به خود گرفت . در فوریه 22 و 1988 هیئتی از سوی پولیت بورو حزب کمونیست شوروی به منطقه اعزام میشود که این هیئت رای شورای قاراباغ را رد کرده و از نیروهای نظامی میخواهد که وضع را به حالت عادی برگرداند و از همین جا درگیریها آغاز شد . رای شورای قاراباغ عدم حضور نمایندگان آذریها به پیوستن این منطقه به ارمنستان رای میدهد . از این رو درگیریها در بسیاری از شهرهای آذربایجان و استپاناکرت شروع میشود و کشت و کشتار و وحشت و نا امنی حاکم میشود و به دنبال آن وقایع خوجالی اتفاق میافتاد به این زمان هر دو طرف منتظر اظهارنظر گورباچف و رای قاطع وی هستند که گورباچف از انجام این کار عاجز میماند . چون از طرفی ترکیه مراقب اوضاع است و در 12 مارس روزنامه ملیت بسیار به موقع یاد آور میکند که آنکارا پاسخگوی قلمروهای ترک زبانان است و این تهدیدی بود که بر علیه گورباچف از طرف ترکیه صورت گرفت ، همچنین گورباچف در این زمان درگیر آثار ناشی از سیاستهای پرستریکا و گلاسنوست در جبهههای اقتصادی و سیاسی از یکسو و واکنشهای مخالفان با این طرحها از سوی دیگر بود . مسائل قومی شوروی به نظر وی مسائل درجه دومی هستند که بسیار با اهمیت تلقی نمیشد .
مشکلات گورباچف با ظهور کمیتهای به نام « جبهه مردمی قاراباغ » که سازمان دهنده اعتراضات مردم قاراباغ است افزایش مییابد ، چرا که ایجاد چنین کمیتهای ایجاد پیشینهای خطرناک در شوروی خواهد بود با این حال ، شورای عالی اتحاد شوروی در 23 مارس 1988 تصویب قطعنامهای موضع ارامنه را شدیدا محکوم میکند و کمی بعد دو دبیر اول حزب کمونیست ارمنستان ، دمیرچیان و آذربایجان ، باقراف از مقامهای خود برکنار میشوند . در این زمان مسئله باز هم پیچیده تر میشود چرا که شورای عالی ارمنستان در تاریخ 15 ژوئن به اتفاق آراء رای به پیوستن قاراباغ را به ارمنستان میدهد و در 17 ژوئن شورای عالی آذربایجان مشابه قطعنامه معکوس را به تصویب میرساند . این بار دیگر گورباچف دخالت کرده و به وضوح علیه هرگونه تغییر در مرزها نظر میدهد و با پیوستن قاراباغ به ارمنستان رای موافقت نشان میدهد و اعلام میکندکه باید به حق تعیین سرنوشت آنان توجه شود پس از این واقعه بار دیگر درگیری و خشونت و نبرد سنگین جنگ داخلی صورت میگیرد که به ناچار ماندن مسکو میانجامد و سرانجام در سال 28 نوامبر 1989 شورای عالی اتحاد شوروی کمیسیون ویژه را منحل میکندو قاراباغ تحت اساسنامه جدیدی تحت اقتدار آذربایجان قرار میگیرد . با آغاز سال 1990 در ماه ژانویه درگیریها به طرز بی سابقهای شدت مییابد و حکومت شوروی در 15 ژانویه در باکو اعلام حالت فوق العاده میکند که به دنبال آن فاجعه خونین باکو اتفاق میافتاد . (19)
حکومت مسکو با احساس اینکه تسلط خود را منوط به منطقه از دست خواهد داد با دستور به نیروهای ارتشی جهت سرکوب خونین اعتراضات مردم در 20 ژانویه 1990 نخستین رویارویی مسلحانه در سطح وسیع با مردم را آغاز مینماید. در حادثه باکو صدها نفر از مردم که توسط جبهه خلق به خیابانها آمده بودند ، به خاک و خون کشیده شدند و سران این جبهه نظیر اعتبار محمد اف و ابوالفضل علی اف و شماری از روشنفکران دستگیر شده و به مسکو اعزام و زندانی میشوند . کشتار باکو نخستین و وسیعترین اقدام سرکوبگرانه دوره گورباچف به شمار میآمد که مشابه آن طی دهههای اخیر نیز در شوروی دیده نشده بود . (20)
« هرمان در سال 1987 یک مجموعه از عوامل شخصیتی و موقعیتی را پیشنهاد میکند که تاثیر شخصیت بر رفتار سیاست خارجی را وساطت و یا پالایش میکند ، الگوی مخصوص گورباچف در اوایل 1989 وی را به عنوان رهبری توسعه گرا طبقه بندی کرده که خواهان استفاده از هر ابزار و جلب هر کمک جهت ارتقاء و یا حداقل ثبات بخشیدن به کشورش است . (21) میبینیم که سرکوب باکو نیز به اعتقاد گورباچف ثبات بخشیدن از طریق ابزار خشونت میباشد .
به رغم آنکه اسناد موجود حالی از آنست که گورباچف شخصا و با مشورت دستگاه اطلاعاتی و فرماندهان ارتش تصمیم به سرکوب را اتخاذ کرد ، با وجود این با اعزام هیات رسیدگی کننده به این ماجرا و اجازه برگزاری تشییع جنازه با شکوه مردمی ، سعی در تظاهر به جبران این خشونت کم نظیر نمود در پی این حوادث حکومت آذربایجان که به دنبال استعفای کامران باقر دبیر اول قبلی که به رغم تحت سلطه فرهنگ روسی بودن چندان هم مورد علاقه مسکو نبود ، ایاز مطلب اف نخست وزیر و یکی از چهرههای با سابقه تکنوکراسی و بدون سابقه سیاسی ولی متمایل به تبعیت از مسکو و بی اعتقاد به استقلال به دبیر اولی حزب میرسد . او نیز حسن حسن اف دبیر اول خوش نام و مردمی منطقه گنجه را که معروف به تمایلات ملی گرایی بود به نخست وزیری میگزیند .
حرکتهای مردمی آذربایجان از انگیزههای مذهبی نیز برخوردار بود ، زیرا مردم احساس مینمودند که با دو جریان دشمن اسلام یعنی کمونیسم و مسیحیت روبه رو هستند به همین جهت با آغاز بحران در این جمهوری جریانات مردمی با همراه کردن شعار دفاع از مسلمانان و روی آوردن به ایران خواهان پشتیبانی آشکارا ایران بودند . در این زمان جناحهای غیرمذهبی جبهه خلق اقدامات خود را نزدیک شدن به ترکیه و غرب آغاز نموده و نخستین پاسخ مثبت را از احزاب اقلیت و گروههای روشنفکر و ملی گرای ترکیه دریافت داشتند البته در ابتدای این ماجرا غرب با ذهنیت قبلی برخلاف روش متداول خود نسبت به شوروی عمل نمود . (22)
مقامات مسکو برای توجیه این قتل عام باکو ، ملی گرایان آذربایجانی را متهم کرد که در پی رسیدن به اهداف سه گانه ای بودند که یکی واژگون کردن حاکمیت شوروی ودیگری انفصال آذربایجان و تشکیل کشور اسلامی آذربایجان بود . (23)
با توجه به اوضاع آشفته منطقه قاراباغ واوضاع نامطلوب سیاسی و اقتصادی آذربایجان در ماه ژوئن 1993 نیروهای مخالف جبهه خلق در شهر گنجه ، دومین شهر بزرگ آذربایجان سر به شورش برداشته و تحت رهبری « صورت حسین اف » یکی از فرماندهان ارتش آذربایجان ، شهر را به شورش برداشته و به تصرف خود درآوردند . برخی از جناحهای خارجی و روسیه نیز از این شورش حمایت به عمل آوردند و خواستار استعفای رئیس جمهور ، نخست وزیرو رئیس پارلمان آذربایجان شدند و بجای آنان خواستار به قدرت رسیدن حیدرعلی اف رئیس جمهور خودمختار نخجوان در باکو گردیدند و با حرکت نیروهای صورت حسین اف به سمت باکو و استقرار آنها در حومه این شهر ، ایلچی بیگ از باکو به زادگاهش در نخجوان فرار کرد . با رای پارلمان آذربایجان ،حیدرعلی اف به ریاست پارلمان و کفالت رئیس جمهوری آذربایجان انتخاب و صورت حسین اف نیز به نخست وزیر آذربایجان انتخاب شد . این عمل مورد مخالفت آمریکا و ترکیه قرار گرفت که متقابلا ایلچی بیگ را همچنان به عنوان رئیس جمهور قانونی آذربایجان شناخته و حمایت خود را از او اعلام میداشتند . در این اوضاع نابسامان باکو ، ارامنه با استفاده از فرصت پیش آمده کل منطقه مارتاکرت را در قاراباغ تصرف کردند و حملات شدیدی را علیه آغدام که یکی از بزرگترین شهرهای آذربایجان در غرب این کشور است آغاز کردند . به پیشنهادهای صورت حسین اف درباره مذاکرات صلح توجهی نشد و وی ناچار کلیه افرادی را که در آذربایجان حمل سلاح داشتند به خدمت فرا خواند تا به جبهههای قاراباغ برای جنگ اعزام شوند . ادامه این اوضاع سیاسی و همچنین بروز شورشهای تجزیه طلبانه در مناطق مختلف از جمله در داغستان و لنکران باعث شد که روز به روز بر وخامت اوضاع در این کشور افزوده شود . و نهایتا شهر آغدام و همچنین مناطق جنوبی قاراباغ در امتداد مرز ایران به اشغال ارامنه درآمد .دولت آذربایجان که ادامه این وضع را به هیچ وجه قابل تحمل نمیدانست و چارهای جز عقب نشینی در برخی از مواضع قبلی خود را نمیدید ، با تماس با ارامنه قاراباغ در اصل شناسایی نیم بند آنان خواستار توقف حملات ارامنه و آتش بس شد از سوی دیگر حیدر علی اف با انجام اقداماتی از جمله لغو قراردادهای نفتی با شرکتهای غربی و اعلام پیوستن آذربایجان به جامعه مشترک المنافع و پذیرفتن حاکمیت روبل توانست حمایت روسها را جلب کند . و در سال 1994 تلاشهای جدیدی برای برقراری آتش بس در مسکو و استقرار صلح در منطقه آغاز گردید که در صفحات بعدی توضیح داده خواهد شد .(24)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- جمشیدی راد ، جعفر ؛ تاریخ سیاسی نخجوان از چیرگی روسها تا سقوط بلشویکها ، تهران : مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی ایران ، 1379 .
2- TRT , 1 تلویزیون ملی و شبکه ماهوارهای ترکیه ، 12 سپتامبر ، 2001 .
3- تاریخ سیاسی نخجوان .
4- اولام ، آدام ؛ سیاست و حکومت در شوروی ، ترجمه علیرضا طیب ، تهران : نشر قومس . 1368 ص 128 .
5- تاریخ سیاسی نخجوان .
6- شه وری ، احمد ؛ دیپلماسی بحران ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1375 . ص 210 و 209 .
7- اسدی کیا ، بهناز ؛ جمهوری آذربایجان ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1375 . ص 115 .
8- سیاست و حکومت در شوروی ، ص 129 .
9- دیپلماسی بحران ، ص 210 .
10- روشندل ، جلیل ؛ قلی پور ، رافیک ؛ سیاست و حکومت در ارمنستان ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1375 ، ص 198 و 197 .
11- جمهوری آذربایجان ، ص 116 و 115 .
12- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 198 و 196 و 195 .
13- لافه بر ، والتر ؛ پنجاه سال جنگ سرد از غائله آذربایجان تا سقوط گورباچف ، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی ، تهران : نشر مرکز ، 1376 ص 383.
14- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 198 و 197 .
15- سلطان اوف ، ضیاء الدین ؛ دیدرگین لر (آوارگان) باکو ، 1990 ، ص 153 .
16- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 190 .
17- اتحاد شوروی از تکوین تا فروپاشی ، ص 125 .
18- -------------------------- ، ص 228 .
19- جمهوری آذربایجان ، صص 197 و 195 و 194 .
20- شیخ عطار ، علیرضا ؛ ریشههای رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز ، تهران : وزارت امور خارجه ، 1373 . ص 91 و 90 .
21- دکتر آشتیانی ،علی ؛ روانشناسی سیاسی ، تهران : نشر بعثت ، 1377 . ص 188 .
22- ریشههای رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز ، ص 91 .
23- جمهوری آذربایجان ، ص 197 .
24- سیاست و حکومت در ارمنستان ، ص 204 و 203 .