روابط  بین الملل  ــ  دیپلماتیک  ــ ( قادر توکلی کردلر)

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.
روابط  بین الملل  ــ  دیپلماتیک  ــ ( قادر توکلی کردلر)

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

مبانی نظری سیاست خارجی





1.  سیاست خارجی

در حال حاضر، زمینه های مطرح در مطالعه روابط بین الملل، متعدد است، اما می توان آن را در حداقل سه گروه از انگاره ها[1] تقسیم بندی نمود که بنام کشور محور، چند محور و جهان محور خوانده شده است[2]. در سیاست خارجی مشابه چنین مدلی را می توان مطرح نمود که بنام انگاره های واقع گرایی، آرمان گرایی و جهانگرایی مشهور میباشند[3].

نظام جهانی، روابط مابین کشورها و همچنین ظهور بازیگران بین المللی بغیر از کشورها، به درجه ای رسیده است که نمی توان آن را با روابطی که تنها چند دهه پیش بوده است، مقایسه نمود. سیاست خارجی نیز به همین میزان اهمیت پیدا نموده و عواملی که سیاست خارجی را می سازند، بیشتر و با اهمیت تر گشته اند. کنش، واکنش و کنش متقابل میان کشورها به سطح بالایی رسیده است. در اولین سالهای هزاره سوم، دیگر بدون داشتن روابط با دیگر کشورها ادامه حیات برای هیچ واحد سیاسی امکان پذیر نیست.[4]

سیاست خارجی، اصولا در مورد فعالیت های یک کشور در محیط و شرایط خارجی است.[5] در همین ارتباط، سیاست خارجی می تواند یک استراتژی و یا برنامه ای از فعالیت ها تعریف گردد که توسط تصمیم گیران یک کشور در برابر کشورهای دیگر و یا نهاد های بین المللی انجام شده تا به اهدافی که بنام منافع ملی آن کشور خوانده میشود، برسند. سیاست خارجی همچنین پروسه ای شامل اهداف مشخص، عوامل معین خارجی وابسته به اهداف فوق الذکر، توانایی کشور در رسیدن به نتایج مطلوب، توسعه یک استراتژی سودمند، اجرای استراتژی، ارزیابی و کنترل آن می باشد.[6]

تصمیم گیری در سیاست خارجی عموما بنام کشور خوانده می شود. بعنوان مثال، گفته می شود که کشور الف اقدام به اعتراض به کشور ب نمود. در حالیکه همه می دانیم که کشور یک واژه انتزاعی است و نمی تواند تصمیم گیر باشد. در حقیقت سیاست خارجی، پروسه ایست از تصمیم گیری و افرادی که بنام تصمیم گیر مانند سایر امور کشور به نیابت از کشور و یا مردم تصمیم می گیرند.[7] بسیاری از ناظران الگوی دولت عامل تصمیم گیرنده را بطور مسلم بازیگرانی می دانند که سیستم بین المللی را تشکیل میدهند. این بدان معنی است که عمل در سیستم بین المللی عادتا به دولتها نسبت داده می شود. ولی این دولت ها مجموعه ای از کارکنان دولتی هستند که بجای جوامع ملی خود و بنا به وظیفه ای که برایشان این جوامع معین کرده اند عمل می کنند. بقول جیمز روزنا "این که می گوئیم آلمان این را می خواهد، یا فرانسه از آن احتراز می کند، این خطر وجود دارد که نسبت دادن مشخصات یک انسان به غیر انسان یا واحدهای تجریدی را بیش از حد لازم ساده کرده باشیم[8]". با این همه، او از این روش بعنوان یک اختصار لازم دفاع می کند.[9]

مورگنتا، پیشکسوت نظریه پردازان بعد از جنگ جهانی دوم در روابط بین الملل و سیاست خارجی است. او در کتاب خود روش منطقی و یا عقلایی را تائید کرده و می نویسد: "ما (تحلیلگر) خود را به جای سیاستمداری قرار می دهیم که بعضی از مسائل سیاست خارجی ملتی را باید تحت شرایطی حل نماید. و از خود می پرسیم، در چنین شرایطی چه راه های منطقی دیگری وجود دارد که یک سیاستمدار می تواند (با فرض اینکه همیشه رفتار منطقی داشته باشد) برای حل این مسئله انتخاب کند و کدامیک ازاین راه های منطقی را این سیاستمدار احتمالا انتخاب خواهد کرد."[10]

برای هر کشوری در سیاست خارجی، نوع کشوری که در مقابل برای ایجاد ارتباط برگزیده است، مهم می باشد. به نظر می رسد که در یک تقسیم بندی کلی، کشور روبرو می تواند در یکی از هفت گروه زیر باشد:

-دشمن ما

-متحد ما

-بی طرف

-تسلط طلب

-متحد وابسته به دشمن ما

-وابسته به کشور ما

-دست نشانده کشورما[11] 

در اکثر اوقات تصمیم گیرندگان در سیاست خارجی پس از آنکه کشوری را در یکی از دستجات فوق الذکر جای دادند، از آن پس نوع تصمیم گیری و تعامل با آن کشور پیرو هنجارهای حاکم بر این دسته از کشورها می باشد.

 

2.  محیط سیاست خارجی از دیدگاه روانشناختی

تصمیم گیری در سیاست خارجی در محیطی انجام می شود که دارای عوامل متعدد است. می توان بصورت ساده این عوامل را به عوامل داخلی وخارجی تقسیم نمود، گرچه این کار نیز بلحاظ تعامل عوامل داخلی و خارجی به دقت نمی تواند انجام پذیرد[12].

از طرف دیگر رفتار انسانی در سالهای اخیر کشف شده است که ریشه در درون آدمی و مسائل ژنتیکی دارد. عوامل روانشناختی پیامدهای جدی بر روی رفتار انسانها بخصوص در نحوه تصمیم گیری بشر دارد. بنابراین محیط روانشناختی در سیاست خارجی از عواملی همچون ادراک، تصویر ذهنی، فرضیات و انتظارات تصمیم گیر از تعامل با جهان تشکیل می شود.[13]

تامدتی پیش تصور می گردید که سیاست خارجی امری حکومتی و دولتی است و افراد در طراحی و اجرای آن نقش تاثیرگذار ندارند، اما پس از توسعه علوم روانشناختی و بخصوص روانشناسی سیاسی اکنون دانشمندان بر این عقیده اند که افراد تصمیم گیر در سیاست خارجی نقش اساسی در این پروسه دارند. گرچه روشن است که کشورها بعنوان واحد های سیاسی همچنان مهمترین بازیگران صحنه بین المللی هستند، ولی در واقع این افراد عالی رتبه نظام های سیاسی هستند که از جانب کشورها تصمیم می گیرند[14].

رفتارشناسی معرفتی[15] به معنای آن است که انسان به محیط خود از طریق خودآگاهی که خود درک او از مسائل در پرتو دانایی قبلی اوست، به واکنش می پردازد.[16]  معرفت و یا شناخت، به معنای پروسه ذهنی دانستن، یادگیری و درک امور است. بنابراین مطالعات مربوط به شناخت به موضوعاتی همچون تصویر ذهنی و راه هایی که این تصویر ساخته می شود، اصلاح می شود، عمل می کند و بر رفتار انسان تسلط دارد مربوط است.[17]

ارزشها عناصری هستند که بر روی کنش انسان تاثیر دارند. هرکسی سعی دارد که ارزشهای مورد قبول خود را به اهداف سیاسی مشخصی منتقل نماید و تصمیم گیران در سیاست خارجی نیز تلاش می نمایند تا ارزشها و تجربیات خود را در تصمیمات منعکس نمایند. و در همین زمان آنها تحت تاثیر تعداد بی شماری از عوامل محیط داخلی و خارجی هستند.[18] 

روشن است که هر تصمیم گیر زمانی که اطلاعات جدیدی به او می رسد، سعی مینماید که این اطلاعات را با تئوری ها و ادراکات قبلی خود تطبیق دهد. نکته دیگر آنکه تصمیم گیران بدنبال درک آن چیزی هستند که آن را انتظار دارند.[19]

بخشی از نخبگان هر کشور در میدان تصمیم گیری در سیاست خارجی حضور دارند. شخصیت نخبگان، روشهای آنان، عقاید، ارزشها و دیگر تک ویژگیهای[20] آنان نیز در سیاست خارجی مورد توجه قرار گرفته است. در مطالعه ای که در مورد ارتباط مابین ارزشهای حاکم بر نخبگان و رفتار سیاست خارجی انجام گرفته است، جرالد هوپل 39 کشور را از میان 56 کشور که دارای حوادث بیشتر در سیاست خارجی خود بوده اند بر می گزیند. او سپس با استفاده از شیوه های ریاضی همچون تحلیل رگرسیون، چهار دسته از متغیرهایی در زمینه روانشناختی، اجتماعی، بین کشوری و جهانی را انتخاب نموده و همچنین کشورها را به چهار دسته غربی، بسته، بی ثبات و جهان سوم تقسیم می نماید. او سه متغیر وابسته نیز در سیاست خارجی کشورها بعنوان رفتار دیپلماتیک سازنده، منازعه غیر نظامی و استفاده از زور در نظر می گیرد. او نتیجه می گیرد که تمام متغیرهای در صحنه خارجی و داخلی، در سطح فردی، کشوری و بین المللی می باید در فهم سیاست خارجی در نظر گرفته شوند. او همچنین نتیجه می گیرد که عوامل فردی و روانشناختی قوی ترین محرک ها در سلسله مراتب تصمیم گیری در سیاست خارجی هستند، در حالیکه متن و محتوای تصمیم شاید این مقدار مهم نباشد. در کشورهای بسته و یا در حال توسعه نقش خصوصیات فردی در تصمیم گیری در سیاست خارجی مهمتر از کشورهای توسعه یافته است. او همچنین نوعی همگنی و تجانس مابین نخبگان سیاست خارجی در تمام کشورها می یابد.[21]

یکی دیگر از مسائل مربوط به محیط تصمیم گیری در سیاست خارجی، تاثیرات گروه است. افراد تحت تاثیر گروه در زمان تصمیم گیری واقع می شوند. در اکثر کشورها بجز حکومت های اقتدارگرا، تصمیم گیری در سیاست خارجی بصورت گروهی انجام میپذیرد. اما در اغلب تصمیم گیری های سیاست خارجی گروهی، افراد معدودی در جلسات گروهی به چنین کاری دست می یازند. بنابراین مشکل "فکر گروهی[22]" و آفات آن در سیاست خارجی نیز وجود دارد.[23]

 

3.                 عدم قطعیت در سیاست خارجی

تصمیم گیری در سیاست خارجی عموما در محیط هایی صورت می گیرد که ناپایدار و پیچیده بوده و ابهام در مورد محیط کاملا نمایان است. رهبران سیاسی در هر کشور، علاوه بر ملحوظ داشتن مسائل مربوط به محیط بین المللی، نگرانی های داخلی را نیز در تصمیم گیری لحاظ می نمایند[24]. سیاست خارجی هرکشور ترکیبی از اهداف که از منافع ملی ناشی شده اند و وسائل که از قدرت ملی توانائی گرفته اند، می باشد. و از آنجا که منافع ملی و قدرت ملی در عین تعاریف متعددی که از آنان داه شده است، مفاهیم مبهمی هستند، سیاست خارجی که ترکیبی از این دواست، دستخوش ابهام و عدم قطعیت بیشتری خواهد بود[25]. بحث خـــود را با تعریف مرسـومی از سیاست خارجی ادامه می دهیم. "اساسی ترین مولفه های سیاست خارجی عبارتند از : اهداف ملی مورد تعقیب و وسائل نیل به آنها. تعامل اهداف ملی و منابع نیل بدانها مضمون همیشگی کشورداری را تشکیل می دهد. مولفه های سیاست خارجی برای کلیه کشورها، اعم از کوچک و بزرگ، یکسان است[26]". این تعریف سیاست خارجی را بر اساس اهداف و وسائل موجود برای تحقق آنها تعریف کرده و آن دسته از اقدامات و عواقب نهایی آنها را که ممکن است با مقاصد بیان شده کشورها مربوط یا نامربوط باشد، نادیده می گیرد. مضمون دقیق سیاست خارجی همچنان مورد بحث علمای علم سیاست و روابط بین الملل است.

 

4.                 ساده سازی در تصمیم گیری سیاست خارجی

یکی از مسائل مهم در تصمیم گیری در سیاست خارجی، مسئله اطلاعات است. حجم وسیعی از اطلاعات در جهان کنونی همواره در اختیار تصمیم گیران است. فارغ از کیفیت مورد مجادله این اطلاعات که می تواند مورد سوء فهم قرار گیرد[27]، تمام اطلاعات بلحاظ محدودیت های ذهن بشری نمی تواند مورد استقاده تصمیم گیر قرار گیرد. بنابراین با توجه به واقعیت دنیای ما که بهرحال مقامات کشورها همه روزه در حال تصمیم گیری هستند، این سئوال پیش می آید که آنان چگونه با انبوه اطلاعات ولی دسته بندی نشده، ناکامل و با کیفیت نامعلوم تصمیم می گیرند. پاسخ این سئوال آن است که آنان به ساده سازی رو می آورند[28]. آنان بخش هایی از محیط که برای آنان شناخته شده است را با بکار بردن ساختار دانایی موجود خود (عقاید، چارچوب و تصویر ذهنی) برای تفسیر و تعبیر اطلاعات ورودی، ساده می نمایند. در تصمیم گیری نیز مجددا بازیگران سیاسی، با استفاده از مدلهای شهودی، وسعت و سنگینی پروسه انتخاب را کاهش داده و آن را ساده می نمایند. هر چقدر که محیط پیچیده تر و نامعلوم تر باشد، افراد بیشتر به مدلهای شهودی شناختی در تحلیل اطلاعات رو میآورند تا بتوانند و یا تصور نمایند که تمام عوامل را شناخته اند و می توانند تصمیم مقتضی را اتخاذ نمایند[29].

 

5.                 قدرت ملی و سیاست خارجی

در این میان، علمای روابط بین الملل بر این عقیده اند که سیاست خارجی هر کشور مستقیما با عناصر قدرت ملی آن کشور در ارتباط است. می توان برای تعیین قدرت ملی یک کشور میان دو دسته از عوامل تفکیک قائل شد: عوامل نسبتا با ثبات و عواملی که همواره دستخوش دگرگونی هستند. جغرافیا به وضوح باثبات ترین عاملی است که شالوده قدرت ملی راتشکیل می دهد[30]. همچنان رودها، دریاها، اقیانوسها، دره ها، دشت ها و کوه ها مهمترین صحنه های ترجمه سیاست ها و استراتژی های طراحی شده می باشند. تفاوت کشورها در ارتباط با قدرت آنان مانند تفاوت آنان در شکل و اندازه کشورشان است. منابع طبیعی نیز یکی دیگر از عوامل باثبات در میزان قدرت یک ملت نسبت به ملل دیگر است. مواد غذایی، مواد خام و منابع مدنی خصوصا نفت و گاز از جمله مظاهر توان یک کشور بشمار می روند. قدرت صنعتی و یا تکنولوژیک در زمینه هایی مانند صنعت، حمل و نقل، ارتباطات و یا کشاورزی خود میتواند گویای قدرت یک کشور باشد. آمادگی نظامی مستقیما با قدرت یک کشور در رابطه است و در ذیل آمادگی نظامی می توان به عواملی همچون تکنولوژی نظامی، رهبری، کمیت و کیفیت نیروهای مسلح پرداخت. جمعیت یک کشور نیز نمادی از قدرت ملی آن کشور می تواند باشد و البته این موضوع الزامی نیست. شاید از خود جمعیت، توزیع جمعیت و روند رشد جمعیت مهمتر باشد. در میا ن عوامل کیفی مربوط به قدرت ملی می توان از منش ملی[31]، روحیه ملی[32]، کیفیت حکومت و جامعه و کیفیت دیپلماسی نام برد. شاید بتوان گفت که دیپلماسی مغز متفکر قدرت ملی است، همانگونه که روحیه ملی روح آن است. اگر قدرت دید آن کاهش پیدا کند، قدرت داوری آن دچار اشکال شود، و اراده آن تضعیف گردد، همه امتیازات ناشی از موقعیت جغرافیایی، خودکفایی در مواد غذایی، مواد خام، تولید صنعتی، آمادگی نظامی، تعداد و ویژگیهای جمعیتی در دراز مدت چندان به کار ملت نخواهند آمد. ملتی که بتواند به داشتن همه این امتیازات ببالد، اما دیپلماسی مناسب با آنها را نداشته باشد، ممکن است از طریق وزنه خالص سرمایه طبیعی اش به موفقیت های موقت نائل شود. اما در دراز مدت با بکار اندختن ناقص، ناپیوسته و مسرفانه این سرمایه طبیعی در راه اهداف بین المللی ملت، آن را بر باد خواهد داد[33].

 

6.                 متغیرهای موثر در سیاست خارجی

می توان متغیرهای موثر بر سیاست خارجی را به 5 گروه تقسیم نمود:

-متغیرهای فردی: این متغیرها به برداشتها، تصورات و ویژگی های تصمیم- گیران مربوط می شود. احتیاط در مقابل بی ملاحظگی، عصبانیت در مقابل دوراندیشی، عمل گرایی در مقابل آرمانگرایی، احساس برتری در مقابل احساس حقارت و این گونه متغیرها بر سیاست خارجی و تصمیم گیری در آن تاثیر بسیاری دارد. زیرا این یک انسان است که می باید در یک لحظه بحرانی تصمیم بگیرد و مسائل کوچک مانند این که سیاستمدار امروز صبح قبل از آمدن به وزارت خارجه آیا با همسرش بگو مگو داشته یا خیر در تصمیمات آن روز سیاستمدار تاثیر بسزایی دارد.

-متغیرهای نقش گرایانه: این متغیرها معمولا به عنوان شرح مشاغل یا قواعد رفتاری مورد انتظار از مقامات تعریف می شود. منظور از مقامات، افرادی مانند رئیس جمهور، وزراء، مقامات اداری عالی رتبه، نمایندگان مجلس و نخبگان دیگری است که در سیاست خارجی دخالت دارند. صرفنظر از شخصیت روانی یک فرد، وقتی وی نقش خاصی را به عهده می گیرد، رفتار وی بر اساس انتظاراتی که مردم از آن نقش دارند، بطور قابل توجهی تغییر می یابد.

-متغیرهای دیوانسالارانه: این متغیرها به ساختار و فرآیندهای یک حکومت و تاثیر آنها بر سیاست خارجی مربوط می شوند. بوروکراسی در هرکشوری دارای یک روند پیچیده می باشد. اکثر تصمیم گیری ها در سیاست خارجی به نوعی منعکس کننده منافع متعارض ادارات مختلف دولتی، دستگاه های نظامی و دوایر وابسته بدانهاست. رفتار دولت آمریکا در جریان خلیج خوکها و مذاکرات شورای امنیت ملی آمریکا نشان می دهد که هرکدام از مراکز دولتی مانند وزارت خارجه، سازمان مرکزی اطلاعات، وزارت دفاع و آن طرحی را پیشنهاد می کردند که منافع مرکز و یا اداره خود را حد اکثر می ساخت[34].

-متغیرهای ملی: منظور از متغیرهای ملی، متغیرهای زیست محیطی نظیر وسعت، موقعیت جغرافیایی، عوارض زمینی، آب و هوا و منابع طبیعی کشورهاست. برای مثال، یک کشور قاره ای که از مرزهای آسیب پذیر و موقعیتی استراتژیک برخوردار است، احتمالایک استراتژی تهاجمی در پیش گرفته و یا حمایت کشور قدرتمندتر و متحرکتری را بخود جلب خواهد کرد. منظور از متغیر های ملی کلا همان عواملی است که قبلا تحت عنوان عوامل بوجود آورنده قدرت ملی از آنها بحث کردیم. عامل اقتصاد در این میانه از اهمیت بیشتری برخوردار است. مراحل مختلف توسعه اقتصادی اعم از داخلی و خارجی می تواند تبیین کننده درجات متفاوت و مختلف استقلال سیاست خارجی باشد[35].

-متغیرهای نظام گرایانه: منظور آندسته از متغیرهایی است که نسبت به کشور مورد مطالعه، خارجی محسوب می گردند. برای نمونه، ساختــــار و فرآیند های کل نظام بین الملل را می توان در این مقوله قرار داد. نظام نوین بین المللی، توازن قدرت، نظام تک قطبی یا چند قطبی هرکدام به صورتی بر سیاست خارجی کشورها تاثیر خواهند داشت[36]. مثلا سیاست خارجی ایران در سیستم دو قطبی بدون تردید با سیاست خارجی این کشور در دوره پس از فروپاشی شوروی متفاوت خواهد بود. این متغیرها تصمیم گیری در کشورهای کوچک را بیشتر تحت تاثیر قرار خواهد داد تا کشورهای قوی و بزرگ.

  

7.                 اشکال تصمیم در سیاست خارجی

همانطور که در بخش اول این مقاله آمد، سه انگاره اساسی در مطالعه روابط بین الملل عبارتند از انگاره های کشور محور، چند محور و جهان محور. جایگاه علوم رفتاری در میان سه انگاره فوق، بنظر می رسد که نزدیکتر به انگاره اول یعنی کشور محور باشد[37]. زیرا تصمیم گیری در سیاست خارجی، پروسه ایست که می توان با نگاه رفتاری معرفت- شناختی به آن برخورد نمود و طبیعی است که در نگاه اول، این کشورها هستند که سیاست خارجی دارند. بنابراین سطح تحلیل می تواند سطح ملی باشد.

نکته دوم آن است که علیرغم آن که در زبان مصطلح ما از سیاست خارجی کشورها صحبت می کنیم، اما واقعا این کشور به معنای واقعی کلمه است که در این مورد تصمیم می گیرد و یا مسئولین کشوریعنی انسانهایی با مشخصات دیگر افراد بشری هستند که تصمیم گیرند؟ به همین دلیل برخی از صاحبنظران بر این عقیده اند که وقتی که ما از یک کشور صحبت می کنیم در حقیقت داریم از تصمیم گیرندگان رسمی آن صحبت می کنیم. آن کسانی که می توانند عمل به اختیار از جانب مردم و کشور انجام دهند. "کنش یک کشور همان عملی است که بوسیله افرادی به نام آن کشور انجام می شود[38]."

برخی از صــاحب نظران، تصمیمات ســیاست خارجی را به سه بخش عمده تقسیم می نمایند:

-تصمیمات برنامه ریزی شده[39]: تصمیمات عمده ای که از عواقب بلند مدتی برخوردار بوده و بدنبال مطالعه، تامل و ارزشیابی مفصل کلیه گزینه ها اتخاذ می شود. این تصمیمات تکرار شده، خوب تعریف شده و برای حل مشکلات، روال هایی از قبل وجود دارد. اطلاعات در مورد مسائلی که باید در مورد آنها تصمیم بگیریم تا حد قابل توجهی وجود داشته و همچنین احتمال آنکه راه حل ها به نتیجه برسد زیاد است[40].

-تصمیمات بحرانی: تصمیماتی که در ادواری اتخاذ می شوند که تهدید شدیدی پیش آمده، زمان پاسخگویی محدود بوده و میزانی از غافلگیری وجود دارد که به خاطر عدم وجود پاسخ هایی از پیش برنامه ریزی شده، ارائه پاسخی اختصاصی را می طلبد.

-تصمیمات تاکتیکی: تصمیمات مهمی که معمولا از تصمیمات برنامه ریزی شده مشتق شده ومی توانند مورد ارزشیابی مجدد، تجدید نظر، لغو و ابطال قرار گیرند[41].

نوع دیگری از اشکال تصمیم در سیاست خارجی را می توان در شناسایی  بعد مرحله و یا ترتب[42] نگاه افکند. از این بعد، تصمیمات به دو گروه اساسی و تبعی تقسیم می شوند. تصمیم اساسی[43] به تصمیمی گفته می شود که به انتخاب اهداف جدید معطوف گردد. چنین تصمیماتی ممکن است سبب ایجاد خط مشی جدید و تغییر یا اصلاح سیاست قبلی گردند و یا واکنشی به یک موقعیت نوین در محیط باشند. اتخاذ این گونه تصمیمات انحصارا در اختیار رهبران جامعه است. نوع دوم، تصمیمات تبعی[44] است. تصمیمات اساسی، زمینه را برای تصمیمات تبعی فراهم می کند. این گونه تصمیم ها خود ناشی از تصمیم های اساسی هستند. این گونه کارها عمدتا در اختیار تکنوکرات ها و یا مقامات وزارت امور خارجه است.

نوع دیگری از تقسیم بندی تصمیمات به منشاء تصمیم باز می گردد. منشاء پویا و متحرک خود سه نوع تصمیم گیری را اقناع می نماید. اولین آنها، تصمیمات ابتکاری و یا ابداعی[45] هستند. این گونه تصمیم ها سبب ایجاد واکنش و رفتارهایی در نظام بین- الملل گردیده و در سیستم بین الملل جنبش و تحرک بوجود می آورند، گرچه از فرآیندهای داخلی سرچشمه می گیرند. عقلانیت و انتخاب منطقی-تحلیلی در تصمیمات ابداعی بیش از سایر تصمیمات احتمال وقوع دارد. دومین نوع، تصمیمات واکنشی[46] است. این نـــوع، به منظور واکنش نســـبت به وقایع خارج از کشور اتخاذ می گردد. نوع سوم تصمیمات تکراری است. منظور آن است که تصمیم گیرندگان، با ملاحظه مجدد آلترناتیوها، تصمیمات قبلی را تکرار نمایند[47].

 

8.                 نقش نقش

در گذشته اشاره ای به نقش نقش [48] و تاثیر آن در تصمیم گیری سیاست خارجی داشتیم. تئوری نقش بیشتر در جامعه شناسی، مردم شناسی و روانشناسی اجتماعی مطرح است. توجه اصلی این تئوری بر نقش رهبری انسان و انتظارات و هویت او در چارچوب تعامل مابین موقعیت اجتماعی و واکنش های فردی او است. وقتی که یک بازیگر، نقشی  را در یک نمایش بازی می کند، چگونگی اجرای او بوسیله متن نمایشنامه، نظریات کارگردان، اجراهای دیگر بازیگران مربوط به این صحنه و عکس العمل بینندگان و همچنین استعداد خود بازیگر مشخص می گردد. فارغ از تفاوت های مابین بازیگران مختلف و همچنین اجرای هر بازیگر که با عوامل بیرونی گفته شده برنامه ریزی می گردد، مشابهت های اساسی در اجرای بازیگران مختلف در نمایش یک بخش واحد از تئاتر فارغ از اینکه بازیگران چه کسانی هستند وجود دارد.[49] این تعریف در زندگی واقعی و در جامعه و بخصوص در مدیریت سیاسی جامعه صادق است. همانطور که در گذشته مطرح گردید در تصمیم گیری رفتاری بر شخصیت تصمیم گیرنده تاکید مجدد می شود. و می توان گفت در میان عواملی که به تصمیم سازی مربوط هستند، از همه مهمتر عوامل مربوط به شخصیت است مانند تفاوت شخصیت آقای خاتمی و آقای هاشمی رفسنجانی. اما این بدان معنا نیست که در حالتی که هرکدام ازاین افراد در کرسی ریاست جمهوری جای می گیرند، کاملا متفاوت از یکدیگر عمل نمایند. حداقل تئوری نقش چنین اعتقادی را ندارد. وقتی که یک فرد، موقعیت سیاسی و یا اجتماعی خاصی رااشغال می نماید، عملکردهای[50] این شخص تحت تاثیر هنجارهای اجتماعی، نیازهای مردم از او، قواعد اداری کشور، اجرای نقش بوسیله دیگر رهبران آن جامعه، نقش کسانی که با این فرد در نقش جدیدش در تعامل هستند و افراد قابل توجه بلحاظ شخصیت و توانایی های اجتماعی خود است. متن نمایش در جامعه شاید محدود به مانند متن نمایش ما در صحنه تئاتر نباشد و انتخاب های بیشتری را در اختیار ما قرار دهد[51]. اما باید دانست که در اکثر اوقات،این خود مقام سیاسی نیست که متن نمایشی که قرار است در صحنه اجتماع به ایفای نقش بپردازد، می نویسد، بسته به نظام سیاسی کشور، این دیگران یعنی استراتژیست ها و طراحان سیاست های بلند مدت یک نظام هستند که متن و سناریو را می نویسند. مخاطب ما در زندگی واقعی تمام کسانی هستند که رفتار این مقام را در موقعیت ایفای نقش ملاحظه می نمایند. کارگردان در صحنه اجتماع کیست وقتی که ما صحبت از نقش در عالیترین سطوح سیاسی جامعه می کنیم؟

قوت تئوری نقش در این است که سطوح تحلیل متعددی را در یک زمان مطرح نموده، عناصر ساختاری و سیستمیک  مانند اهداف و هنجارهای دستجمعی، متغیرهای بازیگر محور مانند تصویر جهانی، نظام عقاید و مفاهیم رفتاری را مدنظر قرار می دهد.

 

9.                 نیاز به شناسایی:

کشورها و گروه های سیاسی نیاز دارند که موجودیت آنها مورد شناسایی قرار گیرد. به همین دلیل هم تمامی ملت ها در سراسر جهان از نمادهایی استفاده می نمایند که یکتایی و منحصر بفرد بودن آنها را مشخص سازد. نادیده انگاشتن چنین موجودیتی باعث آسیب رسانی به بعد خود-شیفتگی ملت ها می گردد که خود محرک واکنش های خشمگینانه است.[52] در سطح بین المللی، عدم شناسایی کشورها در سطح جهانی به نوعی به معنای عدم وجود قدرت در یک واحد سیاسی است.[53] نیاز به شناسایی، یکی از حقوق هر کشور است که تصویر مثبتی از خود در برابر چشمان دیگران در صحنه بین المللی به نمایش می گــــذارد و عدم شناسایی خود منبعی برای خشمی بی نهایت می گردد که برخی اوقات بوسیله تهاجم نظامی علیه کسانی که می باید این شناسایی را به رسمیت بشناسند و این کار را نکرده اند، بروز می یابد.[54]

 تصویر یک کشور در میان کشورهای دیگر و جامعه بین المللی و همچنین احترام به آن کشور توسط دیگران، از جمله عوامل موثر در تصمیم گیری در سیاست خارجی یک کشور است. موضوع دیگر هویت ملی یک جامعه است. اگر نخواهیم مدل عقلایی تصمیم گیری را که در سطح ملی، منافع ملی یک کشور را کاملا روشن و تصمیمات رهبران آن کشور را بیشینه می دانند، انتخاب کنیم، می باید به عوامل متعدد اجتماعی و روانشناختی نظر افکنیم[55].

 

10.              رئیس جمهور

روسای جمهور بعنوان بالاتر ین مقام اجرایی کشورها و همچنین نخست وزیران روش های خاص خود در رهبری جامعه را دارند. خلق و خوی رئیس جمهور در کار، چگونگی ارتباط داشتن با اطرافیان، چگونگی دست یافتن به اطلاعات و نوع ساختار ذهن رئیس جمهور در نگرش یک کشور به سیاست خارجی و تصمیم گیری در این حوزه موثر است.[56] هر رئیس جمهور بر روی پروسه سیاست خارجی کشورش کنترل داشته و تصمیمات نهایی در این زمینه توسط او اتخاذ می گردد.

بصورت کلی نقش شخصیت در تصمیم گیری های استراتژیک و عالی، موضوع دیگری برای بحث است، اما بصورت ابتدایی می توان گفت که نقش یک فرد همچون رئیس جمهور هنگامی در فعالیت های یک سیستم برجسته تر می گردد که اولا محیط اطراف فرد دارای قابلیت تجدید ساختار باشد. ثانیا شخص مورد نظر در مرکز این محیط بوده و یا نقش او بلحاظ تمرکز، بصورت استراتژیکی باشد و نهایتا آنکه فرد مورد نظر دارای توانایی های شخصی قابل توجه باشد. لازم به تذکر است که برای یک رئیس جمهور، محیط به معنای نظام بین المللی، محیط داخلی کشور و همکاران او اعم از کابینه و مشاوران می باشد.[57]

شخصیت انسان ها در کارکرد آن ها تاثیر مستقیم دارد. اما در برخی از اوقات این تاثیر دو چندان می گردد. خصوصیت های فردی در شرایط زیر تاثیر بیشتری بر روی وظایف بازیگر دارد:

1-موقعیت های مبهم مانند موقعیت نو، پیچیده و یا متناقض

2-جهت خلق و خو های اصلی بازیگر در جهت خلاف رویه های رایج باشد

3-بازیگر در موضوعات سیاسی دخالت داشته باشد.

4-از او تقاضای یک فعالیت سیاسی در سطح بالا را داشته باشند[58]

 

از طرف دیگر مطالعات اخیر نشان می دهد که متغیرهای مشترک برای انجام وظائف توسط روسای جمهور می تواند در پنج متغیر خلاصه شود:

1-میزان دخالت در پروسه تصمیم گیری و سیاستگذاری: نشانگر توجه و تمرکز رئیس جمهور و مداخله شخصی او در پروسه آنچه که در حال اتفاق افتادن بوده و حل مشکلات می باشد.

2-میزان علاقه برای تحمل اختلاف : توجه رئیس جمهور به اختلافات به معنای اجازه دادن او به وجود عدم توافق و ناهمسازی مابین همکاران ومشاوران اومی باشد.

3-میزان انگیزش برای رهبری: محرک یک رئیس جمهور برای مدیریت جامعه میتواند انعکاسی از انگیزش او توسط یک عامل مهم مانند یک ایدئولوژی، تائید مردم و یا منافع شخصی باشد.

4-مدیریت اطلاعات: استراتژی های متخذه توسط رئیس جمهور برای مدیریت اطلاعات  حل مناقشه به معنای روش رئیس جمهور برای ساختن محیط افراد خود می باشد. این بدان معناست که آیا رئیس جمهور می خواهد که پس از آنکه اطلاعات از چند صافی درست شده توسط زیردستان او گذشته به او برسد و یا رئیس جمهور مایل است که بصورت فعال درگیر پردازش و مدیریت اطلاعات باشد؟  

5-میزان آشنایی با تکنیک های حل مخاصمه: آیا رئیس جمهور مایل است که تنها در مواقع بحرانی به میانجی گری درمناقشات و اختلافات همکاران خود بپردازد و یا اینکه در جریان مباحثات آنان بصورت فعال شرکت کرده و سعی در کم نمودن فاصله دیدگاه های آنان دارد؟ [59]

رئیس جمهور همچنین می تواند به مثابه رهبر سازمان مورد مطالعه قرار گرفته و مطالعات رهبری سازمانی در این مورد مد نظر قرار گیرد.[60] یکی از تئوری های رهبری در زمینه های قدرت و تاثیر آن، تئوری اتصال زوجی عمودی است. رهبران روش های مختلفی برای ارتباط برقرار نمودن با مردم دارند که می توان آن ها رادر چارچوب زوج رهبر-پیرو مورد نظر قرار داد. توجه شود که یک رئیس جمهور تنها یک روش برای برخورد با گروه های مختلف اعم از همکاران خود در دولت، مجلس، مطبوعات و مردم ندارد، بلکه برای هر لایه اجتماعی او دارای یک روش در نحوه ارتباط خویش با آنهاست. اما رئیس جمهور تنها با یک گروه از پیروان خود روابط بسیار نزدیکی داشته و بیشترین توجه را بدانان نموده و بیشترین پشتیبانی را از آنان می نماید. این گروه مثلا می تواند همکاران و مشاورانی از او در دولت باشد که مثلا از یک حزب و یا گروه سیاسی به قدرت رسیده اند. به این گروه "کادر" می گوئیم.[61] رئیس جمهور نسبت به دیگر گروه ها با توجه کمتر و پشتیبانی ضعیفتر برخورد نموده و در حقیقت نسبت بدانان حالت سرپرستی دارد. در تصمیم گیری های حکومتی نیز میان گروه حالت اول و گروه های دیگر رقابت وجود داشته و میزان دسترسی هرکدام از آنان به اطلاعات کاملا متمایز است.[62]

 

11.              مشاوران سیاست خارجی

تصمیمات سیاست خارجی، متغیر مستقلی از مجموعه نظرات رئیس جمهور است. این متغیر بصورت غیر مستقیم با دخالت فرآیند مشاوره مواجه می گردد. مجموعه نظرات و عقایدی که رئیس جمهور با خود به دفتر ریاست جمهوری می آورد، به نوعی جهت و گرایشات وی را در سیاست خارجی مشخص می سازد و به زبان دیگر خطوط کلی را برای دستگاه های مسئول در سیاست خارجی مشخص می سازد[63]. دفتر مشاوره در حقیقت وحدت نظر مابین مشاوران مختلف را برقرار می نماید.

در یک مطالعه دیگر، روابط رئیس جمهور و مشاوران او در پنج دسته طبقه بندی شده است:

-آزمایش واقعیت

-تقویت کردن

-تلفیقی از آزمایش واقعیت و تقویت نمودن

-جبران

-وکالت

مشاوران هرکدام بصورت متفاوت به نیازهای سیاسی و روحی او پاسخ می دهند. افراد نوع اول اکثرا به محیط و وقایع حادث شده در آن توجه داشته و به محرک ها و نیازهای روحی رئیس جمهور کمتر توجه دارند. نوع دوم، اکثرا بدنبال آن هستند که به رئیس جمهور بفهمانند که چقدر نقش آنان مهم است. نوع سوم، گرایشات روانشناختی رئیس جمهور را با نیازها و شرایط محیطی تطبیق می دهند. نوع چهارم مشاور بخش و یا خصلتی را از خود به جامعه نشان می دهد که در آن رئیس جمهور ضعیف است و یا آن را ندارد. آن دسته از مشاورین که در دسته وکالت جای می گیرند، در مقابل دسته سوم، در حقیقت بصورت روانشناختی، تفویضی از طرف رئیس جمهور کار می کنند. یعنی مواردی که رئیس جمهور در ارائه اظهار نظر مقید و یا محدود است، آنها این کار را می کنند.[64]

 

 

12.              تناقض در اهداف سیاست خارجی:

همانطور که گفته شد سیاست خارجی یک کشور برآیند پروسه پیچیده و چند وجهی تصمیم گیری است که تعداد  متعددی از دستگاه های دولتی و غیردولتی در آن دخالتدارند. هرکدام از بازیگران هدف متفاوتی را پی گیری می نمایند که بعضا اهداف افراد مختلف اهداف متضاد دارند. این تفاوت دراهداف، زمانی که به تصمیم گیری مشخص در سیاست خارجی نزدیک می شویم، منجر به بی تصمیمی و یا رفتار ناهمساز توسط واحد های مختلف دخیل در سیاست خارجی می شود. ناهمسازی در اعمال سیاست خارجی خود موجب پیامدهای جدی در کاهش بازدهی و کم شدن اعتبار یک کشور در سطح جهانی شود. این مسئله زمانی جدی تر می شود که اهداف متخالف، بصورت همزمان در حال اجرا باشد. بعنوان مثال با یک کشور قرار است که روابط تجاری همه جانبه داشته باشیم و در همان زمان قراراست که نسبت به نقض حقوق بشر در همان کشور بشدت اعتراض گردد.

 

 

 

 



[1] Paradigms

[2] Rosenau, James N. & Mary Durfee; Thinking Theory Thoroughly-Coherent Approaches to an Incoherent World; Oxford: Westview Press, 1995. 

[3] Sergunin, Alexander; "Russian Post-Communist Foreign Policy Thinking at the Cross-Roads: Changing Paradigms"; Journal of International Relations and Department; Vol. 3, No. 3, Sep. 2000, P. 34.

[4] Baharcicek, Abdulghadir; "Psychological Environment of Foreign Policy Making"; Turkish Foreign Policy Quarterly; Vol. 26, November 2001, Pp. 1-6.

[5] Holsti, K. J.; International Politics: A Framework for Analysis; New Jersey: Prentice-Hall International, 1982.

[6] Jack C. Plano & Roy Olton, The International Relations Dictionary, Forth Edition, New York: Longman, 1988.

[7] Frankle, Joseph; National Interest; New York: Pall Mall Press, 1970.

[8] Rosenau, James (ed); International Politics and Foreign Policy, Glencoe, Ill., 1961. P. 78.

[9] آلیسون (1364)، ص. 62.

[10] Morgenthau, Hans; Politics Among Nations; 4th edition, New York: 1970, P. 185.

[11] Cottam, Martha L.; Foreign Policy Decision Making: The Influence of Cognition; Boulder: Westview Press, 1986, P. 50.

[12] Allen, David; "The Context of Foreign Policy Systems: The Contemporary International Environment"; Michael Clarke & Brian White (eds), Understanding Foreign Policy: The Foreign Policy System Approach, New York: Edward Elgar, 1989, Pp. 60-83.

[13] Farrands, Christopher, "The Context of Foreign Policy Systems: Environment and Structure", Michael Clarke & Brian White (eds), Understanding Foreign Policy: The Foreign Policy System Approach, New York: Edward Elgar, 1989, Pp. 84-108.

[14] Plano (1998), P. 89.

[15] Cognitive Behaviorism

[16] Frankel, Joseph, "Towards a Decision Making Model in Foreign Policy"; Political Studies, Vol. 7, No. 1, 1959, Pp. 1-11.

[17] Vogler, John; Perspectives on the Foreign Policy Systems: Psychological Approaches", Michael Clarke & Brian White (eds), Understanding Foreign Policy: The Foreign Policy System Approach, New York: Edward Elgar, 1989, Pp. 135-162.

[18] Bilton, Tony, Kevin Bonnet; Introductory Sociology; Second Edition London: McMillan, 1987.

[19] Jervis, Robert, "Hypotheses on Misperception", World Politics, Vol. 20, No. 3, pp. 454-479.

[20] Idiosyncratic Characteristics

[21] Hopple, Gerald W.; Political Psychology and Biopolitics: Assessing and Predicting Elite Behavior in Foreign Policy Crises; Boulder: Westview Press, 1980, Pp. 117-157.

[22] Groupthink

[23] Vogler (1989), P. 145.

[24] Geva, Nehemia & J. Mark Skorick; "Information Inconsistency and the Cognitive Algebra of Foreign Policy Decision Making", International Interactions; Vol. 25, No.4, 1999, Pp. 333-362.

[25] Wolfe, James H. & Theodore Couloumis; Introduction to International Relations: Power and Justice; New Jersey: Prentice-Hall, 1990, P. 430.

[26] Cecil, V. Crabb, Jr.; American Foreign Policy in the Nuclear Age; New York: Harper & Row, 1972, P. 1.

[27]Jervis, Robert; Perception and Misperception in International Politics; Princeton: Princeton University Press, 1976.  

[28]Fiske, Susan T. & Shelley E. Taylor; Social Cognition; New York: McGraw-Hill, 1991.

[29] Geva (1999), P_. 334.

[30] مورگنتا، هانس، سیاست میان ملتها، ترجمه حمیرا مشیرزاده، تهران:موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه،  1374، ص. 197.

[31] National Character

[32] National Morale

[33] مورگنتا (1374)، ص. 246.

[34] آلیسن، گراهام، شیوه های تصمیم گیری در سیاست خارجی: تفسیری بر بحران موشکی کوبا، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1364، صص. 266-287.

[35] ذوقی، ایرج، "عوامل موثر بر سیاست خارجی ایران"، فصلنامه تاریخ روابط خارجی،  تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سال اول، شماره 1، 1378، ص. 106.

[36]Rosenau, James; The Scientific Study of Foreign Policy; New York: Free Press, 1971, Pp. 95-150.

[37] Legrand, Vincent; "Foreign Policy Decision Making Theories: Some Steps towards a more Reflexive Cognitive Behavorialism"; Studia Diplomatica; LII (1-2), 1999, Pp. 65-86.

[38] Snyder, Richard C., H. W. Bruck & Burton Sapin; "Decision Making as an Approach to the Study of International Politics"; in Stanly Hoffmann (ed); Contemporary Theory in International Relations ; Englewood Cliffs: Prentice-Hall, 1960, P. 153.

[39] Programmed Decisions

[40] Daft, 2002, P. 401

[41] Cecil (1972), Pp. 114-23.

[42] Stage Dimension

[43] Basic Decision

[44] Sequential Decision

[45] Initiative Decisions

[46] Response Decisions

[47] خوشوقت (1375)، صص. 261-263.

[48]  Role

[49] Biddle, Bruce J. & Edwin J. Thomas (eds); Role Theory: Concepts and Research; New York: Robert Krieger Publishing, 1979, P. 4.

[50] Performance

[51] Campbell, Steven J.; "Role Theory, Foreign Policy Advisors, and US Foreign Policy Making"; presented in International Studies Association; Feb. 16-20, 1999, Washington D.C.; P. 1-2.

[52] Scheff, Theodore & S. Reztinger; Emotions and Violence. Shame and Rage in Destructive Conflicts; Lexington: Lexington Books, 1992.

[53] Femenia, Nora; "Emotional Actor: Foreign Policy Decision Making in the 1982 Falklands/Malvinas War", in Patrick Coy & Lynne M. Woehrle (eds); Social Conflicts and Collective Identities;2000, P. 1.

[54] Burton, John (ed); Conflict: Human Needs Theory; New York: St. Martin Press, 1990.

[55] Wendt, Alexander; "Anarchy is what states make of it: The Social Construction of Power Politics"; International Organization, Vol. 40, No. 2 (19960, Pp. 60-389.

[56] Kaarbo, Juliet; "Prime Minister Leadership Styles in Foreign Policy Decision Making: A Framework for Research", Political psychology; Vol. 18, No. 3, 1997, Pp. 553-81.

[57] Kaarbo (1997), P. 560.

[58] Greenstein, F. I.; Personality and Politics: Problems of evidence, inference and conceptualization; Chicago: Markham, 1969P. 46.

[59] Hermann, M. G. & j. T. Preston; "Presidents, advisors, and foreign Policy: The effects of leadership style on executive arrangements"; Political Psychology; Vol. 15, 1994, Pp. 75-96.

[60] در مورد رهبری سازمانی بنگرید به

-Etzioni, Amitai; Modern Organizations; New Delhi: Prentice-Hall of India, 1993, Ch. 6.

-Davar, Rustam S.; Creative Leadership: The People Oriented Task Approach; New Delhi: UBSPD, 1993.

-Pucik, Vladimir, Noel M. Tichy &Carole K. Barnett; Globalizing Management: Creating and Leading The Competitive Organization; New York: John Wiley, 1992.

[61] در حقیقت تئوری Vertical Dyad Linkage (VDL) به این گروه ingroup  و یا cadre می گوید.

[62] Dansereau, F., G. Graen & W. J. Haga; "A Vertical dyad linkage approach to leadership within formal organizations; Organizational Behavior and Human Performance, No. 13, 1975, pp. 46-78.

[63] Jentleson, Bruce W.; "Discrepant Responses to Falling Dictators: President Belief Systems and The Mediating Effects of the Senior Advisory Process"; Political Psychology; Vol. 11, No. 2, 1990, Pp. 353-384.

[64] Link, Michael W. & Betty Glad; "Exploring the Psycho political Dynamics of Advisory Relations: The Carter Administration's Crises of Confidence"; Political Psychology; Vol. 15, No. 3; Pp. 461-480.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.