روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

تاریخ و اصول روابط بین الملل (2)

تاریخ و اصول روابط بین الملل


قسمت دوم



پیروزیهاى نخستین


      جنگ در جبهه غرب (مرزهاى آلمان با فرانسه )، جبهه شرق (مرزهاى آلمان و اتریش و هنگرى با روسـیـه )، مـنـطـقه بالکان (مرز اتریش و هنگرى با صربستان )، سطح دریاها و اقیانوسها و زیـردریـاهـا، تـوسـعـه و گسترش یافت . در جبهه غرب ، نقشه اصلى آلمان در ابتداى جنگ ، از پـاى درآوردن فـرانـسـه در کـمترین مدت زمان بود. بر طبق نقشه (اشلیفن )، ارتش مجهز و عظیم آلمـان مـى بـایـسـت از راه بـلژیک به فرانسه بتازد و آنگاه از پشت سر، ارتش فرانسه را که آمـاده حـمـله بـه آلزاس بـود، مـحـاصـره کـنـد. این طرح با اندکى تغییرات به مرحله اجرا درآمد. ژنـرال مـولتـکـه ، رئیـس ستاد ارتش آلمان ، سپاه بزرگى را از خاک بلژیک عبور داده به خاک فـرانـسـه وارد شـد. امـّا ارتـش فرانسه ، تحت فرماندهى (ژوفر) دلیرانه مقاومت کرد و در جنگ اول (مـارن ) ـ بـیـن 5 ـ 12 سـپـتامبر ـ آلمانیها شکست خورده ، عقب نشینى کردند؛ این امر به منزله شکست کامل طرح اشلیفن بود، چرا که از آن تاریخ به بعد، سنگر بندى خطوط اولیه در صدر عـمـلیات نظامى قرار گرفت و طرفین به تثبیت مواضع خود پرداختند و استحکامات متعدد براى جلوگیرى از اقدامات جنگى و نفوذى ایجاد کردند.(21)

در جـبهه شرق ، ابتدا پیروزى با نیروهاى روسیه بود. دو ارتش روسیه جهت مقابله با آلمان و اتـریـش ـ هـنـگـرى اعـزام شـدنـد که على رغم پیروزیهاى نخستین در پروس شرقى در برابر ارتـش آلمـان در جنگهاى بزرگ (تاننبرگ ) شکست خوردند. امّا در برابر اتریشیها، این روسها بودند که به پیروزى رسیدند و قسمت اعظم (گالِسى ) شرقى را به تصرف خود درآوردند. ایـن عـمـلیـات جـنـگـى نیز در جبهه شرق چندان پایدار نماند و ارتشهاى طرفین ناچار شدند در سنگرهاى دفاعى ، در برابر یکدیگر جبهه گیرى کنند.(22)

جـنگ در منطقه بالکان ، شکل خاصى داشت . سه بار حمله اتریشیها علیه صربستان ، پیروزى در پى نداشت ، تا اینکه پیوستن دولت عثمانى و بلغارستان به متحدین ، راه فتح صربستان را هـمـوار کـرد. نـبـرد طـرفـیـن درگـیـر در دریـاهـا، بـه طـور کـامـل بـه نـفـع مـتـفـقـیـن بـود. نـیـروى دریـایـى بـرتـر انـگـلسـتـان ، تـوانـسـت بـه آسـانـى سـواحـل آلمان را محاصره کند و تمام ناوگان آلمان را از دریاهاى بزرگ خارج نماید. انگلستان با توسل به همین نیروى عظیم دریایى خود، مستعمرات آلمان در اقیانوس آرام و آفریقا را از آن خود کرد.(23)


8

دوران بن بست و جنگهاى فرسایشى

زمـانـى که جنگ در غرب اروپا و پروس شرقى به رکود کشیده شد، مرحله جدیدى از جنگ یعنى دوره طـولانـى بـن بـسـت آغـاز شـد. ایـن بـن بـسـت طـى دو سـال بـعد، بدون آنکه تاءثیرى بر نبرد بگذارد، به جبهه هاى دیگر اروپا گسترش یافت . در سالهاى 1915 و 1916، نبردهاى (وردن ) و (سوم ) مهمترین عملیات بود که نشانه بن بست جـبـهـه هـا نـیـز تـلقـى مـى شـد. آلمـان در نـبـرد (وردن ) تصمیم گرفت دژ (وردن ) فرانسه را تصرف کند که ایستادگى ژنرال پتن ، با تلفات سنگین براى هر دو طرف ، ناکامى را نصیب ارتـش آلمـان کـرد. حـمله انگلیسها در نزدیکى رودخانه (سوم ) نیز هر چند با عقب نشینى آلمانیها هـمـراه بود، امّا شکافى در جبهه مستحکم آلمان باز نکرد. در این دوران ، جنگ زیر دریایى هم که آلمـان عـلیـه کـشتیهاى جنگى و تجارى متفقین به کار گرفت ، با تهدیدات ایالات متحده آمریکا، به بن بست کشیده شد.(24) جنگ به صورت فرسایشى درآمده بود؛ بدین معنا که هر کـشـورى فـکر مى کرد با ایستادگى و مقاومت بیشتر، مى تواند جنگ را ببرد و پیروزى را از آنِ خـود کـنـد. از ایـن رو، حـمـله بـه غیر نظامیان و تاءسیسات صنعتى در پشت جبهه ها اهمیت یافت و آلمـان دوبـاره نـاچـار شد براى قطع ارتباطات تجارى و بازرگانى انگلیس با دنیاى خارج ، بـه جـنـگ زیـر دریـایـى مـتـوسـل شـود. جـنـگـى کـه سـرآغـاز تحول نوین درنبرد بود.(25)

سال بحرانى 1917

سـرنوشت جنگ جهانى اوّل در این سال با دو واقعه رقم خورد: نخست ، ورود ایالات متحده به جنگ بـه نفع متفقین . دوم ، انقلاب اکتبر روسیه و خروج آن کشور از صحنه جنگ . ورود آمریکا به جنگ ، بـطـور مستقیم ، با شروع جنگ زیردریایى آلمان ارتباط داشت . سرمایه گذاریهاى آمریکا در کشورهاى متفقین و بدهکارى آنان به آمریکا، بگونه اى شرایط را فراهم کرده بود که تنها جنگ بـا پـیـروزى مـتفقین ، به نفع آمریکا بود. از این رو، آمریکا با شعار دفاع از جهان دموکراسى وارد جـرگـه مـتـفـقین گردید. میزان نیروى نظامى تازه نفس و آماده ، منابع صنعتى ، اقتصادى و نـظـامى به همراه ناوگان دریایى مجهز، دقیقاً وزنه را به ضرر دولتهاى محور سنگین کرد و از این تاریخ به بعد، شکستهاى پى در پى آلمانیها آغاز شد.(26)

انـقـلاب روسـیـه ، بـه دلایـل نارضایتى عمومى مردم از جنگ ، حکومت خودکامه تزار و سیاستهاى زمـامـداران سـیـاسـى و نـظـامـى بـى کـفایت آن کشور به وقوع پیوست . این انقلاب در دو مرحله (فـوریـه 1917 و اکـتـبـر 1917) شـرایـطـى را بـه آن کـشـور تحمیل کرد که بناچار دست از جنگ شسته و با معاهده (برست لیتوفسک ) 1918، بطور کلى ، از صحنه جنگ جهانى اوّل خارج شد. بر طبق این معاهده ، سرزمینهاى لهستان ، جمهوریهاى بالتیک ، فنلاند، روسیه سفید، اوکراین و بخشى از قفقاز به متحدین واگذار شد. اعتقاد لنین این بود که سـرانـجام آلمان شکست خواهد خورد و روسیه قادر خواهد بود سرزمینهاى از دست رفته را دوباره بـه دسـت آورد. انـقـلاب روسـیـه ، بـه آلمـان اجـازه داد تـا در زمـسـتان 1917 ـ 1918، بهترین نـیـروهـایـش را از جـبـهـه شـرق بـه جـبـهـه غـرب بـفـرسـتـد؛ جـبـهه اى که در جنگ ، تعیین کننده بود.(27)

پایان جنگ ، پیروزى متفقین

آلمـان یـک حـمـله بـزرگ را در جبهه غرب در ماه مارس 1918 آغاز کرد؛ امّا این عملیات ، على رغم تـلفـات زیـادى کـه بر نیروهاى انگلیسى و فرانسوى وارد کرد، نتوانست خطوط جبهه متفقین را بـشـکـنـد و در نـهـایـت آشـکـار شـد کـه ارتـش آلمـان را یـاراى پـیـروزى در مـقـابـل حـریـف نـیـست ، چرا که متفقین با یک ارتش یک میلیون نفرى آمریکایى تقویت شده بودند. انـتـخـاب ژنـرال (فـردیـنـاند فوش ) به فرماندهى عالى واحدهاى متفقین ، موجب شد تا هماهنگى کـلیـه نـیـروهـا و تـجـهـیـزات بـراى شـکـسـت بـن بـسـت عـمـلیـات و آغـاز پـیـشـروى حـاصـل شـود. شـکـست ارتش عثمانى در خاور میانه ، ارتش اتریش در بالکان و در نهایت ارتش ‍ آلمان در جبهه غرب ، تقاضاى متارکه جنگ را باعث شد.(28)


9

اعلامیه چهارده ماده اى ویلسون

اعلامیه چهارده ماده اى ویلسون ، رئیس جمهور آمریکا که در ژانویه 1918 صادر شد، هم از جهت پـایـان دادن بـه جـنگ و هم از جهت تعیین کننده بودن براى دنیاى بعد از جنگ ، داراى اهمیت بسیار بـود. یـکـى از انـگیزه هاى پذیرش آتش بس و متارکه جنگ ، مفاد اعلامیه ویلسون بود که در آن به حق تعیین سرنوشت به وسیله ملّتها اشاره داشت . از این رو، آلمانیها فکر مى کردند اگر با تاءکید بر این اعلامیه ، به صلح تن در دهند ممکن است شرایط مناسب ترى نصیب آنها گردد.

پـیـشـنـهادات ویلسون شامل سه محور عمده بود. اولین موضوع ، جلوگیرى از جنگهاى آینده به وسـیـله کـاهـش اقـدامـاتـى نـظـیـر مـحـدودیـتـهـاى تـجـارى ، ایـجـاد اخـتـلال در آزادى دریـاهـا، دیـپلماسى پشت پرده ، تنشهاى استعمارى و مسابقه تسلیحاتى بود. مـحـور دوم ، مـجـمـوعه اى از پیشنهادها با هدف به توافق رسیدن بر سر نکات مورد اختلاف در اروپـا در زمـیـنـه تـمـامـیـت ارضـى ، مـرزهاى ملى و ناسیونالیسم قومى بود. محور سوم نیز در بـرگـیـرنـده مـجـمـعـى از کـشـورهـا بـود کـه براى حفظ صلح فعالیت مى کرد.(29) اصول چهارده گانه ویلسون عبارت بودند از:

1 ـ دیپلماسى باز و گفتگو میان دولتها.

2 ـ آزادى کشتیرانى در دریاها؛ چه در هنگام صلح و چه به هنگام جنگ ـ به استثناى آبهاى ساحلى ـ .

3 ـ برابرى در شرایط تجارت بین المللى و لغو تعرفه ها تا آنجا که ممکن است .

4 ـ اطـمـینان دادن به دولتها مبنى بر خلع سلاح تا پایین ترین میزان به شکلى که امنیت محلى حفظ شود.

5 ـ برابرى منافع مردم مستعمرات با منافع دولتهایى که ادعاى مسؤ ولیت آنها را داشتند.

6 ـ کمک به روسیه و تخلیه سرزمینهاى روسى .

7 ـ یک بلژیک مستقل .

8 ـ ایالتهاى آلزاس و لورن باید به فرانسه داده مى شدند.

9 ـ ایتالیا باید مرزهاى ملّى خود را باز مى یافت .

10 ـ مـردم اتـریـش و مـجـارسـتـان مـى بـایـسـت دولتـهـاى مستقل و جداگانه خود را داشته باشند.

11 ـ رومـانـى ، صـربـسـتـان و مـونـتـه نـگـرو بـایـد آزاد مـى شـدنـد و صـربـسـتـان بـه ساحل دریا دست مى یافت .

12 ـ مردم ترکیه مى باید حکومتهاى خود را بازیافته و تنگه ها بر روى کشتیهاى همه کشورها باز باشد.

13 ـ یک لهستان مستقل .

14 ـ ایجاد یک سازمان بین المللى .(30)

تجزیه و تحلیل معاهده صلح ورساى

فـاتـحـان جـنـگ جـهـانـى اوّل ، سـرنوشت مغلوبان را در کنفرانسهاى صلح تعیین کردند. از میان مـعـاهـدات صـلح کـه (ورسـاى ) بـا آلمـان ، (سـن ژرمن ) با اتریش ، (نویلى ) با بلغارستان ، (تـریـانُن ) با مجارستان و (سور) و (لوزان ) با ترکیه بود، معاهده صلح ورساى داراى اهمیت بـیـشـتـرى اسـت کـه بـه تـجـزیـه و تـحـلیـل آن مـى پـردازیـم . ایـن مـعـاهـده شـامـل مـقـررات ارضـى ، مـقـررات مختلف اقتصادى و ارضى ، مقررات نظامى و نیروى دریایى ، غرامات و تضمینهاى لازم براى اجراى مفاد معاهده بود.(31)

مقررات ارضى : 1 ـ (آلزاس ـ لورن ) به فرانسه واگذار شد. 2 ـ (پوزن ) و دالانى به عرض تـقـریـبـاً شصت مایل که (پومرانى ) را از پروس شرقى جدا مى کرد و در کنار دریاى بالتیک بـود، بـه لهـسـتـان داده شـد. 3 ـ نـاحـیـه هـاى کـوچـکـى مـشـتـمـل بـر شـهـرهـاى (پـوپـن )، (مالمدى ) و (مورسنه ) به بلژیک واگذار گردید. 4 ـ شهر (دانـزیـگ ) و نـواحـى اطـراف آن (در حـدود 700 مـایـل مـربع ) شهرى آزاد اعلام گردید که تحت سرپرستى مجمع اتفاق ملل بوده ، مى بایستى روابط خارجى آن تحت نظارت لهستان باشد. 5 ـ شـهـر (مـمـل ) و قـسـمـت بـاریـکـى از نـواحـى شـمـال شـرقـى رودخـانـه (مـمـل )، (نـیـمـان ) بـه مـتـفـقـیـن واگـذار شـد (ایـن قـسـمـت در سال 1924 به لیتوانى برگردانده شد.) 6 ـ قرار شد در مورد (شلسویک )، (سیلزى علیا) و چند ناحیه در پروس شرقى به آراى عمومى مراجعه شود. (در نتیجه آراى عمومى ، قسمت شمالى شـلسـویـگ بـه دانـمـارک واگـذار شـد؛ در حـدود 1500 مـایـل مـربـع از سیلزى علیا هم به انضمام باارزشترین معادن و صنایع آن به لهستان واگذار گـردید.) 7 ـ تمام متصرفات آلمان در ماوراى دریاها به بریتانیاى کبیر، فرانسه ، بلژیک و ژاپن به عنوان قائم مقام مجمع اتفاق ملل واگذار شد.


10

مـقـررات مختلف اقتصادى و ارضى : 1 ـ معادن زغال حوزه (سار) به فرانسه واگذارگردید با بـاز خـریـد آن تـوسـط آلمـان پـس از پـانـزده سـال . سـرزمـیـن (سـار) مـى بـایـسـت تـا سال 1935 توسط مجمع اتفاق ملل اداره شود و در آن تاریخ براى تعیین وضع نهایى آن به آراى عمومى مراجعه شود. 2 ـ آلمان تمام امتیازات تجارى و حوزه هاى نفوذ اقتصادى خود را در چین ، سـیـام ، لیـبـریـا، مـصر، مراکش و سایر نواحى عقب مانده از دست داد.3 ـ لوکزامبورگ از اتحاد گـمـرکـى آلمـان جـدا شـد و از نـظر اقتصادى به بلژیک پیوست . 4 ـ مقررات پیچیده اى براى کنترل رودخانه هاى آلمان توسط متفقین تنظیم شد.

مـقـررات نـظـامـى و نـیـروى دریـایـى : مـنـظـور از مـقـررات نـظـامـى ، مـعـاهـده تقلیل تسلیحات و وسایل تهیه تسلیحات آلمان بود به حدى که نتواند دست به تعرض مجدد بـزنـد.طـبـق ایـن مـعـاهـده قـرار شـد: 1 ـ قـشـون آلمـان بـه حـداکـثـر 100000 نـفـر تـقـلیـل داده شـود. 2 ـ سـربازگیرى عمومى لغو شود و فقط سربازان داوطلب به مدت دوازده سـال و افـسـران بـه مـدت 25 سـال پـذیـرفـتـه شـونـد (ایـن عـمـل بـراى آن بـود کـه آلمان نتواند با گردش خدمت ، سربازان تعلیم دیده ، در ذخیره داشته بـاشـد). 3 ـ نـیـروى دریـایى آلمان به یک واحد گشتى با ظرفیت محدود کاهش یابد و آلمان از داشـتـن زیـر دریایى کاملاً ممنوع گردد. 4 ـ تمام ناحیه غربى رودخانه (راین ) و یک منطقه به عـمـق پـنـجـاه کـیـلومـتـر در سـاحـل شـرقـى (رایـن ) بـراى همیشه منطقه غیر نظامى گردد و تمام اسـتـحـکـامـات منهدم و آلمان از داشتن پادگان ممنوع گردد. 5 ـ ساختن اسلحه تحت نظر یک هیاءت نـظـامـى از طـرف مـتـفـقـیـن و داشـتـن هـرگـونـه تـسـلیـحـات سـنـگـیـن از قبیل تانک ، هواپیماى بمب افکن و توپخانه کالیبر بزرگ قدغن باشد. 6 ـ استحکامات نیروى دریایى (هلیگولند) منهدم و کانال (کیل ) غیرنظامى گردد.

غرامات : بر طبق ماده 231 از قرارداد صلح ورساى ، آلمان مسؤ ولیت تمام خسارات و ضایعاتى کـه جـنـگ بـه مـتـفـقـیـن و کـشـورهـاى مـتحد و اتباع آنها وارد آورده بود به گردن گرفت . ادعاى قـانـونـى بـراى جـبـران خـسـارات مـالى مـبـتـنـى بـر یـادداشـتـى بـود کـه مـتـفـقـیـن قـبـل از مـتـارکه جنگ همراه با چهارده اصل ویلسون براى صلح داده بودند. در یادداشت ذکر شده بـود کـه : (آلمـان هـمـه خـسـاراتـى را که به مردم غیر نظامى متفقین وارد شده بود، جبران خواهد کـرد...). بـعـد از بـحـث بـسـیـار، تـصـمـیـم گـرفـتـه شـد کـه هـزیـنـه هـایـى از قـبـیل برقرارى وظیفه به سربازان سابق و کمک مالى به خانواده سربازان در مدت اقامت آنها در جـبـهـه را مـى تـوان در لیـسـت غـرامـات مـنـظور کرد. براى شروع پرداخت غرامات ، آلمان مى بایستى على الحساب : 1 ـ تمام کشتیهاى تجارتى خود را واگذار کند. 2 ـ مقدار زیادى از دامها، مـواد خـام ، زغـال سـنـگ ، مـواد شـیـمـیـایـى و غـیـره خـود را تـحـویـل دهـد. 3 ـ پـنـج مـیـلیـارد دلار نـقـد قـبـل از 21 مـاه مـه 1921 بـپـردازد. سـرانجام ، مبلغ کـل غـرامـات تـوسـط هـیـاءت غرامات ، 27 میلیارد دلار تثبیت شد. چون پرداخت این مبلغ ، خارج از تـوانـایـى آلمـان بـود، نـتـیـجـه واقـعـى قـسـمـت مـربـوط بـه غـرامـات مـعـاهـده ، تـحـمـیل بندگى اقتصادى بر آلمان بود و بدون تجدید نظر در شرایط معاهده ، آلمان هیچ وقت نمى توانست از آن رهایى یابد.

تـضـمـیـنـات : قـرار شـد نـاحـیـه غـرب رایـن (بـه هـزیـنـه آلمـان ) بـراى مـدت پـانـزده سال تحت اشغال سپاهیان متفقین قرار گیرد، سر پُلهاى مهم در (کولن )، (کوبلنز) و (ماینز) در دسـت سـپـاهـیـان مـتـفـقـیـن بـاشـد و تـخـلیـه ایـن مـنـاطـق در سـه نـوبـت در فـاصـله پـنـج سـال انـجـام شـود، مـشـروط بـر ایـنـکـه بـه شـرایـط مـعـاهـده بـا کمال صداقت رفتار شده باشد.

خـلاصـه اى از نـتـایـج اقـتصادى معاهده ورساى : زیانهایى که این معاهده به اقتصاد آلمان وارد آورد، عـبـارت اسـت از: از بـیـن رفـتـن 1 ـ 18 مساحت خاک و در حدود 110 نفوس آن کشور. 2 ـ 23 مـعـادن آهن ، نصف معادن زغال سنگ 34 معادن روى ، 12 معادن سرب و تقریباً تمام معادن تپاس آن کـشـور. 3 ـ تـقـریـبـاً تـمـام سـرمـایـه گـذاریـهـاى خـارجـى آلمـان کـه بـالغ بـر110 کل ثروت آن کشور مى شد. 4 ـ 16 محصول کشاورزى و 110 کارخانه هاى صنعتى آن .


11

پیامدها و نتایج جنگ

اداره روابط بین المللى قبل از جنگ جهانى اول بیشتر بر محور نظام اروپایى و تسلط ارزشهاى قـاره اروپا استوار بود. جنگ جهانى اوّل در ترکیب بازیگران بین المللى و ارزشهاى حاکم بر جـامعه بین المللى ، تحولات اساسى ایجاد کرد. این تحولات را در زمینه هاى اخلاقى ، سیاسى و نظام بین الملل مورد بررسى قرار مى دهیم :

1ـ پیامدهاى اخلاقى و روانى جنگ

بـحران اخلاقى در اروپا، از نتایج بلافصل جنگ تلقى مى گردد؛ بحرانى که آداب و رسوم ، روحـیـات ، اخلاق ، ادبیات ، هنر و همه عرصه هاى فکرى و فرهنگى جامعه را تحت تاءثیر خود قرار داد. رفتارهاى اجتماعى در قالب نزاکت اشرافیت ، جاى خود را به آشفتگى عمیق در مناسبات اجـتماعى داد. روابط اجتماعى که به علت تحرک اجتماعى به شدت دچار دگرگونى شده بود، نـمـى تـوانـسـت قـواعـد و آداب و رسـوم پـیـشـین را برتابد. به همین روى ، مردم نسبت به قیود اخـلاقـى بـى اعـتـنا شدند و به سرگرمیهاى بى محتوا، رقصها، موسیقیهاى بیگانه با فرهنگ آنـها (تانگو و جاز) و زندگى مصرفى که نشانه بى قیدى آنان به امور اخلاقى و آداب دست و پاگیر اجتماعى بود، روى آوردند. این پدیده ها، به طور مستقیم ، از جنگ نشاءت مى گرفت ؛ زیرا جنگ ، زندگى را بیهوده جلوه داده و مردم در صدد برآمدند تا از این دنیاى فانى ، حداکثر لذت را برده و حداقلِ چارچوب منظم زندگى را بپذیرند.(32)

مـشارکت زنان در امور اجتماعى و استقلال اقتصادى آنها نیز تاءثیرات زیادى در روابط اجتماعى و خـانـوادگـى بـر جـاى نـهـاد. زنـان بـه هـنـگـام جـنـگ جـهـانـى اوّل ، براى جبران نیروى کار مردان جوان که به جبهه ها شتافته بودند، وارد بازار کار شدند و در کـارخانه ها، صنایع و بخش خدمات به کار گمارده شدند. این امر موجب شد تا بسیارى از زنـان غـربـى بـا تـوجـه بـه قـدرت اقـتـصـادى جدید خود، خواستار حقّ راءى و نفوذ بیشتر در مـحـافـل سـیـاسـى شـونـد. هـمزمان با پیوستن زنان به مجموعه نیروى کار، الگوهاى اجتماعى قـدیـمـى دگـرگـون شـد. نـرخ موالید کاهش یافت و ضمن اینکه بى بند و بارى جنسى ، مجاز اعـلام گـردیـد، مـیـزان طـلاق نـیـز بطور فزاینده اى افزایش یافت . زنان با پوشیدن دامنهاى کـوتـاه ، آرایـش جـدید مو، رقص ، مشروبخوارى و...، تصویر سنتى وقار و متانت زن را مخدوش سـاخـتـنـد. ایـن بحران اخلاقى ، چنان نظم و هماهنگى سنّتى جوامع را تحت تاءثیر قرار داد که هـنـر، ادبـیـات و سـایـر جـلوه هـاى فـرهـنـگـى نـیـز نـتـوانـسـتـنـد در قبال آن ، تاب بیاورند.(33)

تـضـاد بـیـن ارزشـهاى سنتى و ارزشهاى نوین ، از جنبه هاى دیگر این پیامد بود. در ارزشهاى سـنّتى ، دین و مذهب از جایگاه رفیعى برخوردار بوده و زندگى مردم بر اساس تعالیم دینى تـنـظـیـم مـى شـد. انـقـلاب روسـیـه در خـلال جـنـگ جـهـانـى اوّل ، باعث ظهور یک سیستم سیاسى ، اجتماعى و ایدئولوژیکى گردید که آشکارا عقاید الحادى را رواج مى داد. در دنیاى غرب نیز روند سکولاریسم (جدایى دین از سیاست ) شتابان شده و همه ابـعاد زندگى اجتماعى را در برگرفت . ارزشهاى سنّتى بشدت از جانب افزایش روز افزون کـالاهـاى مـصـرفـى و خـدمـات عـرضـه شـده مانند اتومبیل ، رادیو، صفحات موسیقى جاز، سینما، بـاشـگـاهـهـاى شـبـانـه و کـاباره ها مورد تهدید قرار گرفت . چنین تعارض اندیشه و ارزش ، محیطى بس آکنده از لذّت ، ترس ، سودجویى و انتقام را به همراه مى آورد.

2ـ پیامدهاى سیاسى

جـنـگ جهانى اوّل ، مهمترین دگرگونیها را در عرصه سیاست و حکومت ایجاد کرد. با فروپاشى امـپـراتـوریـهاى بزرگ ، دولتهاى مستقل و کوچک متولد شدند؛ رژیمهاى سلطنتى و خودکامه به رژیمهاى جمهورى و مترقى تبدیل شدند؛ جبهه بندیهاى نوین سیاسى و اجتماعى ، نیروهاى رقیب جـدیـدى را رویـاروى یـکـدیـگـر قـرار داد و سـرانجام ، اروپا عظمت و اقتدار خود را از دست داد و زوالش آغاز گشت .


12

الف ـ تـغییرات نقشه سیاسى اروپا: آشکارترین اثر جنگ در اروپا، تغییر کلى نقشه سیاسى ایـن قـاره بـود. سـقـوط چـهـار امـپـراتـورى بزرگ آلمان ، روسیه ، اتریش ـ هنگرى و عثمانى ، دولتـهـاى مستقل و کوچکترى را به وجود آورد. در این راستا، دولتهاى یوگسلاوى ، چکسلواکى ، لهـسـتـان و فـنلاند پا به عرصه وجود گذاشتند. سرزمین دولتهاى رومانى و ایتالیا توسعه یـافـت . از تـجـزیـه امـپـراتـورى عـثـمـانـى نـیـز کـشـورهـاى امـروزى خـاورمـیـانـه عـربـى شـکـل گـرفـتند. در واقع ، نهضت گسترده ناسیونالیسم که سراسر اروپاى شرقى را در بر مـى گـرفـت ، تـا حـدودى ، بـه پـیـروزى دسـت یـافـت ؛ هر چند هنوز راه درازى در پیش بود تا خواسته تمامى اقلیتهاى ملّى که خواستار تاءسیس دولت بودند، به انجام رسد.(34)

ب ـ تـغـیـیر رژیمهاى سیاسى : یکى دیگر از نتایج جنگ ، سقوط رژیمهاى اریستوکراتیک بود. در کـشـورهـاى بـلغـارسـتـان ، تـرکیه ، اتریش ، مجارستان ، یوگسلاوى ، چکسلواکى ، آلمان و لهـسـتـان ، رژیـمـهـاى سـیـاسى مترقى و آزادیخواه بر سر کار آمدند. با اینکه بلغارها، پس از اسـتـعـفـاى فـردیـنـانـد، (بوریس ) سوم را به پادشاهى برگزیدند، امّا قدرت سلطنت از میان رفته بود. گروهى سوسیالیست و طرفدار اصلاحات ارضى ، به ریاست (استانبولینسکى )، کـنـتـرل دولت را بـه دسـت گـرفـت . مـصـطـفـى کمال پاشا ـ معروف به آتاتورک ـ در ترکیه توانست بر ضد سلطان محمد ششم فعالیت گسترده و مستمرى را به راه اندازد که در نهایت به بـرقـرارى سـیـسـتـم جـمـهـورى در ایـن کـشـور مـنـتـهـى شـد. (شـارل ) امـپـراتـور اتـریـش ، خـود بـا رفـتـار مـعـقـولانـه کـنـاره گـرفـت و در ایـن هـنـگـام ، سوسیال دموکراتها، سوسیالیستهاى مسیحى و ملّیون آلمانى با هم ائتلاف کرده ، دولت موقتى تـشـکـیـل دادنـد. آنـهـا ضـمـن تـدویـن قـانـون اساسى جدید، اتریش را جمهورى اعلام کردند. در مـجارستان ، یوگسلاوى ، چکسلواکى و لهستان نیز دولتهاى تازه تاءسیس ، بیش از پیش ، خود را مـلزم بـه آرمانها و نهادهاى دموکراتیک مى دانستند و از جلوه هاى استبداد و خودکامگى حکومتهاى پـیـشین خبرى نبود. تحولات حکومتى در آلمان ، نمى توانست روندى غیر از جریان اجتماعى حاکم بـر اروپـا را بـپـذیـرد. پـس از اسـتـعـفـاى پـرنـس (مـاکـس فن بادن ) و فرار قیصر به هلند، تـظـاهـرات سـوسـیـالیـسـتهاى چپگرا معروف به (اسپارتاکستیها) سرکوب شد و در انتخابات نـمـایـنـدگـان مـجـلس شـوراى مـلى آلمـان ـ رایـشـتـاگ ـ سـوسـیـال دمـوکـراتـهـا، میانه روها (مرکزیها) و دموکراتها، اکثریت را به دست آوردند. آنها در (وایـمـار)، اجـلاسـیـه پـارلمـان را بـرگزار کردند و ضمن تدوین قانون اساسى جدید، حکومت جـمـهـورى آلمـان ـ کـه بـه جـمـهـورى وایـمـار مـعـروف است ـ را اعلام کردند. (ابرت ) از رهبران سوسیال دموکرات به ریاست جمهورى برگزیده شد. بطور کلى ، شاید چنین مقتضى بود که پس از پیروزى نسبى ناسیونالیسم ، نهضت عمومى دیگر اروپا یعنى لیبرالیسم که تجلى آن در حکومت دموکراسى مى باشد هم به پیروزى برسد.(35)

ج ـ بـحـران سـیـاسى ـ اجتماعى : یکى از مهمترین آثار جنگ که سبب تغییرات اساسى در اوضاع اجـتـمـاعـى و سـیـاسى مردم اروپا شد، به هم ریختن نظم اجتماعى سابق بود. قربانیان جنگ در تـمـام کـشـورهـا جـزو فـعـالتـریـن اقـشـار جـامـعـه بـودنـد. نـابـسـامـانـیـهـاى اقـتـصـادى ، تـعـطـیـل کـارخـانجات و خرابى مزارع باعث فقر و بیکارى و در نتیجه ، موجد آشوبها و افراط گـرایـیـهـاى خطرناکى در جامعه مى شد. آنچه این وضعیت را تشدید مى کرد از یک طرف شکاف عـمـیـقـى بـود کـه بـیـن طـبـقـات ثـروتـمـنـد جـدیـد کـه در طـول جـنـگ بـر ثـروت خـود افزوده بودند (مانند مزرعه داران بزرگ ، کارخانه داران اسلحه ، مـحـتـکـران ...) و از طـرف دیـگـر طـبـقـاتـى که داراى درآمد ثابت بودند (مانند کارمندان و طبقات مـتـوسـط...) قـدرت خـریـد آنـهـا بـه 25 درصـد سـابـق تنزل کرده بود.

نـمـایـش زنـدگـى پـرتجمل ثروتمندان جدید، سبب نارضایى کارگران ، دهقانان و رزمندگان سـابـق مـى شـد. نـابـسـامـانـیـهـاى اجـتـمـاعـى ـ اقـتـصـادى یـا پـاره اى از مـسـائل دیـگر مانند سنّت شکنیها، نوعى اغتشاش فرهنگى و اجتماعى را نیز به وجود مى آورد. از جـمـله ورود زنـان بـه صـحـنـه کـارهاى اجتماعى و تولیدى (در آلمان و انگلیس ، کارکنان زن در کارخانجات به 35 درصد مى رسید) همراه با افراط آنان در نمایش زن گرایى (دامنهاى کوتاه ، موى مردانه ، پوشیدن کت و شلوار...)، موجب نگرانى سنت گرایان مى شد.(36)


13

نـارضـایـتـیـهـاى اجـتـماعى ، بتدریج ، موجب ایجاد تشکلهایى در صفوف کارگران و رزمندگان قـدیـم گـردیـد. تـمـایـلات افـراطـى ایـن دو گـروه ، شـورشـهـا و نـاآرامـیـهـایـى را بـه دنـبال داشت که رژیمهاى دموکراسى را در معرض خطرناکترین آزمایشها قرار داد. ابتدا موجى از شـورشـهـاى چـپ و به دنبال سرکوب این شورشها، موجى از عصیان راستگرایان (با تمایلات فـاشـیـسـتـى ) بـه طور پراکنده اروپا را فرا گرفت . اولین شورش چپ در آلمان که بر اثر شـکست و حقارت ملى ، زمینه مساعدترى پیدا کرده بود پا گرفت . در مجارستان نیز، حکومت صد روزه بـلاکـن ، در پـى ایـجـاد دیـکـتـاتورى پرولتاریایى به سبک لنین در روسیه برآمد. در کـشـورهـاى ایـتـالیـا، فـرانـسـه و انگلستان ، اعتصابات کارگرى و اعتراضات سندیکاها، به شـکل رویارویى حکومت و گروههاى اجتماعى نمود پیدا کرد. پس از سرکوب این شورشهاى چپ ، راسـتـگـرایـان افـراطـى پـا به عرصه مبارزه گذاشتند که به تدریج از ضعف دموکراسیهاى نوپا استفاده کردند و حکومتهاى فاشیستى را بنیان گذاشتند. در واقع ، یکى از پیامدهاى جنگ ، بـروز جـبـهـه هاى نوین سیاسى در مبارزات انتخاباتى و بحران نهادهاى دموکراتیک بوده است .(37)

در آغـاز افـول اروپـا: اروپـایـیـان قـبـل از جـنـگ جـهـانـى اوّل ، عـنـاصـر تـعـیـیـن کـنـنـده روابـط و نـظـام بـیـن المللى بودند. اروپا در زمینه هاى علمى و تکنولوژیک ، هنر و ادبیات ، واردات و صادرات و تجارت جهانى ، بازار مالى و پولى و اداره روابـط بـیـن المـللى ، بـرتـرى تـقـریـبـاً مـطـلق داشـت . جـنـگ جـهـانـى اوّل ، ایـن قـاره کـهـن را چه در زمینه اقتصادى ، چه سیاسى و چه فرهنگى با چالشهاى جدى رو بـه رو سـاخـت . از نـظـر اقتصادى ، اروپاى بعد از جنگ ، بشدّت به آمریکا مقروض بود. میزان قروض انگلستان و فرانسه به آمریکا در سال 1919 به ترتیب 5/4 و 5/2 میلیارد دلار بود. در مقابل ، دو دولت غیر اروپایى و رو به رشد یعنى ژاپن و آمریکا، بیش از پیش بر ثروت و سـرمـایـه خـود افـزودنـد و در بـرخـى از امـور، خـلا قـدرت دولتـهـاى اروپـایـى را پـُر کردند.(38)

سقوط فرهنگى و معنوى اروپا، بسیار چشمگیرتر بود، چرا که خود را پرچمدار فرهنگ و تمدن قـلمـداد مـى کـردند و رسالت متمدن ساختن اقوام و ملل دیگر را براى خود ترسیم مى کردند، در حـالى کـه اکـنـون خـود، در حـیـن جـنـگ ، تـمـام ارزشهاى اخلاقى و فرهنگى را نادیده گرفته و پایمال کرده بودند. تمدن غرب ، نه تنها صلح و آرامش و رفاه را براى جهان تاءمین و تضمین نـکرد، بلکه مخوف ترین و گسترده ترین جنگ و ویرانى را براى بشریت به ارمغان آورد. این تـمـدن که روزى خود را فناناپذیر و ابدى جلوه مى داد، با سخن معروف رمان نویس فرانسوى (پـل والرى ) کـه مـى گـفـت : (ایـنـک روشـن اسـت که تمدن ما اروپاییان فناپذیر است ) و کتاب (افـول غـرب ) اثـر (اسـوالد اشـپـنـگـلر) در سـراشـیـب سـقـوط و اضمحلال قرار گرفت .(39)

بـحران سیاسى اروپا به مساءله استعمار و مستعمرات مربوط مى شود. سرزمینهاى مستعمراتى ، نهضتهایى براى استقلال و رهایى از بند استعمار بنیان نهادند که نخستین آنها در هندوستان و مـصـر پایه گذارى شد. آنان که در جنگ به آگاهیها و تواناییهاى جدیدى دست یافته بودند، انـتـظـار داشـتند به عنوان پاداش مشارکت در جنگ ، یا از سلطه و نفوذ دولتهاى استعمارگر به کـشـورشـان کـاسـتـه شـود و یـا ایـنـکـه دولت مـسـتـقـل و مـلّى تـشـکـیـل دهـنـد. امـّا غـارتـگـران اروپـایـى هـنـوز چـند سالى فرصت داشتند که بتوانند مرکز و ثـقـل اداره روابـط بـیـن المـللى بـاشـنـد و از ایـن طـریـق ، از پـیـروزى جـنـبـشـهـاى اسـتـقـلال طـلب جـلوگیرى کنند. به عبارت دیگر، گویا جنگ دیگرى لازم بود تا اروپا بطور کلى از نفس بیفتد و از مرکزیت ساقط شود.(40)

3ـ نظام بین المللى

قـدرتـهـاى بـزرگ فـاتح ، بویژه ایالات متحده آمریکا، بریتانیاى کبیر، فرانسه و ایتالیا، بـعـد از ایـن پـیروزى بزرگ ، حق خود مى دانستند که در مورد سرنوشت آینده جهان و نظم حاکم بـر آن تـصـمیم گیرى کنند. کنفرانس (صلح ورساى (1919 م ) که رهبران کشورهاى پیروز را در خـود جـا داده بـود، جـایـگاهى مناسب براى این امر بود. نظم نوین بین المللى ، آن گونه که اعـلامـیـه چـهـارده مـاده اى ویـلسـون مـقـرر مـى داشـت ، (سـیـسـتـم امـنـیـت دسـته جمعى ) بود. جامعه مـلل ، بـه عـنـوان سـازمـانى بین المللى و حافظ صلح و امنیت جهانى ، بر مبناى این نظام ایجاد گردید.


14

مـیـثـاق جـامـعـه مـلل بـراسـاس پـیـش نـویـس (هـرسـت ـ مـیلر)، وزراى خارجه آمریکا و انگلیس ، در کـمـیـسـیـونى از نمایندگان نوزده کشور به سرپرستى (ویلسون )، رئیس جمهور آمریکا، به تـصـویـب رسید. این میثاق در 28 آوریل 1919 مورد تاءیید تمام اعضاى کنفرانس صلح پاریس قـرار گـرفـت و 26 مـاده اوّل آن ، جـزو پـیـمـان ورسـاى درآمـد. هـمـچـنـیـن مـیـثـاق جـامـعـه مـلل در سـایـر پـیمانهاى صلح با کشورهاى مغلوب گنجانده شد تا بدین وسیله ، هم کشورهاى غالب و هم دولتهاى مغلوب ، بدان وفادار و متعهد باشند.(41)

اهداف جامعه ملل ، به روایت میثاق ، به قرار زیر بود:

1 ـ افزایش همکاریهاى بین المللى و دست یافتن به صلح و امنیت بین المللى .

2 ـ سپردن تعهد در مورد دست نیازیدن به جنگ .

3 ـ مقرر داشتن روابط آشکار، عادلانه و شرافتمندانه میان ملتها.

4 ـ استقرار حقوق بین المللى به عنوان ضابطه عملى سلوک میان دولتها.

5 ـ رعـایـت عـدالت و در نظر گرفتن تعهدات گنجانده شده در پیمانهاى منعقد بین ملتها بطور کامل و دقیق .(42)

نـظـم مـبـتنى بر امنیت دسته جمعى و جامعه ملل ، براى نگهدارى صلح ، بر فرضیه هایى مانند (تـوافـق دربـاره تـشـخـیـص مـتـجـاوز)، (مـنـافـع مـشـتـرک دول در مـتـوقـف سـاختن تجاوز)، (قدرت جهانى براى مقابله با تجاوز) و غیره استوار بود. ایده آلیـسـتـهـا و آرمـانگرایان امیدوار بودند با توسل به حقوق ، اخلاق و دیپلماسى ، جهانى مقرون بـه عـدالت ، صـلح ، هـمـکـارى و امـنـیـت بـسـازنـد. جـامـعـه ملل ، سازمان اجرایى این آرمان بود.(43)

جـامـعـه مـلل داراى سـازمـانـدهـى و تـشـکـیـلاتـى شـبـیـه بـه سـازمـان مـلل مـتـحـد امـروزى بـود. مـجـلس یـا مـجـمـع اتـفـاق مـلل ، از تـمـام اعـضـا تـشـکـیـل مـى شـد. یـک شوراى اجرایى ، متشکل از پنج عضو دائمى و چهار عضو غیر دائم ، وظیفه داشـت بـراى حـفـظ صـلح چـاره انـدیـشـى کـنـد. دبـیـرخـانـه ، بـه سـرپـرسـتـى دبـیـر کـل ، بـه ثبت پیمانهاى میان دولتها و جمع آورى اطلاعات و تنظیم گزارشات شورا مبادرت مى کـرد. شـوراى قـیمومیت ، دیوان بین المللى دادگسترى ، سازمان کار و... ترتیباتى بودند که بـراى افـزایـش روح هـمـکـارى و حـل و فـصـل مـسـالمـت آمـیـز اخـتـلافـات عمل مى کردند.(44)

جـامـعـه مـلل در طـول حـیـات خـود کـه از 1920 تـا 1945 ادامـه داشـت ، مـراحـل پـرفـراز و نـشـیـبـى را پـشـت سـر گـذاشت . این سازمان از 1920 تا 1925 برخى از مـنـاقـشـات و اخـتـلافـات بـیـن دولتـها را حل و فصل کرد. از جمله مهمترین آنها عبارت بودند از: مـناقشه بین سوئد و فنلاند بر سر جزایر آلند (1920)، مناقشه بین لهستان و آلمان بر سر سیلزى علیا (1922)، مناقشه میان لیتوانى و لهستان بر سر ویلنا (1923)، ادعاهاى لیتوانى بـر مـمـل (1924) و مـنـاقـشـه مـیـان یـونـان و بـلغـارسـتـان بـر سـر مسائل مرزى (1925).

اوج فـعـالیـت جـامـعـه مـلل از سـال 1925 تـا 1929 بـود؛ دورانـى کـه بـا مـعـاهـدات لوکـارنـو(45) (1925) و مـعـاهـده بریان ـ کلوک (46) (1928) حاکمیت امنیت دسـتـه جـمـعـى بـر روابـط دولتـهـا بـرقـرار شـده بـود. پـیـشـرفـت کـنـفـرانـس خـلع سـلاح و حـل و فـصـل اخـتلافات در سایه اصول همزیستى مسالمت آمیز از عمده ترین دستاوردهاى این دوره بود. دهه 1930، دهه اى پرمخاطره براى این سازمان بین المللى محسوب مى شد. در واقع ، این دهـه ، دوران آزمـون جـامـعه ملل بود؛ چرا که شیوه برخورد با تجاوزات قدرتهاى بزرگ مانند ژاپـن ، ایـتـالیـا و آلمـان در این برهه زمانى آشکار مى گردید. جامعه که نتوانست به مبانى و اصـول خـود الزام جـدى و قـاطـع داشـتـه بـاشد و به تجاوز، پاسخ دندان شکن دهد، به سوى سـراشـیـبـى و اضـمحلال پیش ‍ رفت . با آغاز جنگ جهانى دوم ، کار این جامعه ، در واقع ، پایان یافته بود.(47)

جهان بین دو جنگ

دوره بـیـسـت سـاله 1919 ـ 1939، حـد فـاصـل پـایـان جـنـگ جـهـانـى اول و آغـاز جـنـگ جـهـانـى دوم اسـت . مـجـمـوعـه تـحـولات در داخـل کـشـورهـا و عـرصـه روابـط بـیـن المـلل ، زمـیـنـه هـاى کافى براى ایجاد یک جنگ عمومى و فـراگـیـر دیگرى را فراهم کرد؛ جنگى که بمراتب مرگبارتر، مخرّبتر و وحشتناک تر از جنگ اول بـوده اسـت . اگـر جـنگ به عنوان یک پدیده اجتماعى ـ ارادى تلقى گردد، ضرورت دارد که ریـشـه هـاى جـنـگ جـهـانـى دوم ـ که در دوره ما بین دو جنگ نهفته است ـ مورد بررسى و تجزیه و تـحـلیـل تـفـصـیـلى قـرار گـیـرد. ایـنـجـاسـت کـه اهـمـیـت مـقـطـع زمـانـى مـورد بـحـث در ایـن فصل ؛ یعنى دوره بین دو جنگ ، آشکار مى شود.


15

در ایـن فـصـل ، ابـتـدا، بـه دوران حـلّ مـشـکـلات اشـاره مـى کـنـیـم کـه حـل و فـصـل برخى از اختلافات عمده بین قدرتهاى بزرگ از جمله آنهاست . سپس ، مرحله حاکمیت (امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى ) مـورد بـررسـى قـرار مـى گـیـرد کـه جـامـعـه مـلل در پـرتـو آن تـوانـسـت بـطـور فـعـّال عـمـل نـمـاید. مهمترین و حساسترین دوره از این مقطع تـاریـخـى ، دوران 1929 تـا 1933 اسـت کـه رکـود اقـتـصـادى بـزرگ بین المللى به وقوع پـیـوست ؛ رکودى که زمینه ساز ظهور رژیمهاى توتالیتر و فاشیستى گردید. سرانجام به دوره تجاوزات و تقابل نیروهاى متخاصم خواهیم پرداخت .


16

دوره حل مشکلات

ایـن دوره ، بـیـن سـالهـاى 1919 تـا 1925 واقـع شـده اسـت . دورانـى که ایالات متحده آمریکا، دوبـاره بـه سـیـاسـت انـزوا گـرایـى بـازگـشـت و از دخالت در امور بین المللى دورى گزید. کـنـفرانسهاى (کن ) و (جنوا) به شکست انجامید؛ ولى در رهگذر همین کنفرانسها، آلمان شکست خورده بـه روسـیـه انـقـلاب زده (شـوروى سـوسـیـالیـسـتـى ) نزدیک شد که در نهایت به شناسایى شوروى منجر گردید.

سیاست انزوا گرایى آمریکا

آمـریـکـا از جـمـله کـشورهایى بود که از جنگ ، سود بسیار بُرد. صنایع نظامى و تسلیحاتى ، بـخـش کـشـاورزى ، بـانـکـهـا و مـؤ سـسـات اعـتـبـارى ، هـمـگـى بـه دلیـل نـیـاز کـشـورهـاى اروپـایـى بـه تـسـلیـحـات ، کـالاهـا و اعـتـبـارات آنـهـا، فـعـال شـده و بـازارشـان رونـق یـافـت . امـّا ایـن تـنـهـا یـک روى سـکـّه اسـت . در مـقـابـل ، آمـریـکـایـیـهـا در زمـیـنـه سـیـاسـت خـارجى و سیاست داخلى ، دچار تشتت آرا شدند و بین جـمـهوریخواهان و دموکراتها، رقابتى سخت درگرفت ؛ در حالى که دموکراتها، قدرت سیاسى را در دسـت داشـتند، جمهوریخواهان با تبلیغات گسترده و وسیع درصدد بودند که آراى مردم را بـه سـوى نـظـرات و دیـدگـاههاى خویش جلب کنند. از این رو، جامعه داخلى آمریکا، بى ثبات ، متشنّج و سردرگم جلوه مى کرد.(48)

عـمـده تـرین اختلاف نظر در سیاست خارجى آمریکا، ادامه سیاست سنّتى انزوا گرایى آن کشور یا ترک آن بود. در صورت تداوم سنّت انزوا گرایى ، آمریکا از مداخله و مشارکت در جامعه بین المـللى خـوددارى کـرده و عـرصـه بـازیـگـرى جـهـانـى را بـراى اروپـاییان باز مى گذاشت . جـمـهـوریـخـواهـان بـا شـعـار (اول آمـریـکـا بـعـد جـهـان ) در انـتـخـابـات ریـاسـت جـمـهـورى سـال 1920 به پیروزى رسیدند و حسب وعده هاى انتخاباتى خویش ، جهتگیرى انزوا طلبى را در سـیـاسـت خـارجـى بـرگـزیـدنـد. در ایـن راسـتـا، بـه دلیل عدم تصویب قرارداد (صلح ورساى ) در مجلس سناى آمریکا، این کشور از عضویت در جامعه مـلل ـ کـه ویـلسون ، رئیس جمهور پیشین آمریکا از طراحان و بنیانگذارانش بود ـ امتناع ورزید و در 24 اوت 1921، مـعـاهـده صـلح جـداگـانـه اى بـا آلمـان امضا کرد و قواى خود را از آن کشور فراخواند.(49)

اثرات بلافصل سیاست انزوا طلبى آمریکا، تشدید رقابت و اختلافات بین اروپاییان بود. در این رهگذر، ابتدا خشونت و سختگیرى فرانسه علیه آلمان آغاز شد. فرانسه در مورد بازپرداخت غـرامـت و انـجـام تـعـهـدات آلمـان بـراسـاس مـفـاد قـرارداد صـلح ورسـاى ، بـرشـدت عـمـل خـود افزود. دولت انگلیس که خط مشیهاى فرانسویها را به دیده (برترى طلبى آنان در قـاره اروپـا) مـى نـگـریست ، در تقابل با اعلام مواضع فرانسه قرار گرفت . بدین ترتیب ، متحدان دیروز، در صف مخالفان یکدیگر درآمدند.(50)

بحران غرامت و حل آن

دولت آلمـان بـر طـبـق مـاده 231 مـعـاهـده ورسـاى ، مـسـؤ ول جـنـگ جـهـانـى اوّل شـنـاخـتـه شـده و مـى بـایـسـت کـلیـه خـسـارتـهـاى مـتـفـقـیـن در طـول جـنـگ را بـه صـورت غـرامت پرداخت نماید. کمیسیون غرامت که از جانب کشورهاى متفق فاتح تشکیل گردید، کل غرامت پرداختى از طرف آلمان را 6600 میلیون لیره تعیین کرد. دولت آلمان مـى بـایست در زمان مقرر، اقساط غرامت را پرداخت کند. از آنجا که میزان غرامت بطور کلى و میزان قـسـط در هـر مـرحله ، متناسب با تواناییهاى آلمان نبوده و آن کشور قادر نبود که با یک اقتصاد جنگ زده ، این بار مالى سنگین را تحمل نماید، بحران غرامت به وجود آمد.

کـشـورهـاى اروپـایـى براى حل بحران غرامت ، مذاکراتى در کنفرانسهاى (کَن ) و (جنوا) ترتیب دادنـد کـه بـا شـیوه شدت عمل فرانسه علیه آلمان به شکست انجامید. دولت آلمان پس از شکست کـنـفـرانـس (جـنـوا) بـطـور رسـمـى اعـلام کـرد کـه بـه دلیل تورم بیش ‍ از حد، از پرداخت دیون عاجز است و تقاضاى مهلت پرداخت آن را دارد. فرانسه که از زمان کنفرانس صلح ورساى در پى تسلط و تصرف مناطق سرشار از معادنِ آلمان بود، در یـک عـمـلیات مشترک با کشور بلژیک ، به اشغال ناحیه (روهر) دست زد؛ منطقه اى که به لحاظ مـعـادن و صـنـایـع از اهـمـیـت بـسـزایـى بـرخـوردار بـود و دیون فرانسه از آلمان را جبران مى کرد.(51)


17

کـشـورهـاى انـگـلستان و آمریکا در قبال این اقدام فرانسه ، ساکت ننشستند و پیشنهاد بین المللى کـردن مـسـاءله غـرامـت را عـنـوان کـردنـد. چـاره جـویـى بـراى حـل بـحـران ، عـلاوه بـر منافع مستقیم این قدرتها، به موضوع اعتصاب کارگران معادن (روهر) نـیـز مـرتـبـط اسـت . بـه دنـبـال اشـغـال نـاحـیـه روهر از جانب قواى مشترک فرانسه و بلژیک ، کـارگـران از ادامـه کـار و تـولیـد امـتناع کردند که با به کارگیرى سربازان اشغالگر در مـعـادن ، بـحـران یـک شـرایـط حـادّى پیدا کرد. در نهایت ، فشار آمریکا و انگلیس ، باعث شد تا فـرانـسـه بـه مـذاکـره تـن در دهـد و کـمـیـسـیـون غـرامـت بـه رهـبرى (یونگ ) بانکدار آمریکایى تشکیل گردید.(52)

طـرح (دیـوز) بـراى حـل بـحـران غـرامـت ، داراى یـک ویـژگـى اساسى بود؛ نگرش اقتصادى و کـارشـنـاسـانـه بـه مـساءله غرامت و نه نگرش سیاسى و قدرتمندانه . هدف اصلى ، جدا کردن جـنـبـه هـاى سـیـاسـى موضوع از جنبه هاى اقتصادى آن بود. آلمان مى بایست بر منابع خویش ، کـنـترل کامل داشته باشد. پول جدید و بهترى مى بایست توسط بانک ناشر اسکناس در آلمان رایـج شـود کـه مـسـتـقـل از حـکومت آلمان باشد. غرامتها نیز مى بایست در قسطهاى کوچک و بطور سـالانـه دریـافـت شود و متناسب با درآمدهاى آلمان باشد. بعلاوه ، ضرورت داشت که متفقین جهت پـیـشرفت آلمان ، کمکهاى مالى در اختیار آن کشور مى گذاشتند. این طرح ، موجب بهبودى اقتصاد آلمان و پرداخت قسطهاى غرامت گردید.(53)

شناسایى شوروى

انقلاب بلشویکى سال 1917 روسیه ، قرارداد صلح (برست لیتوفسک ) انقلابیون با آلمان ، کـنـاره گـیـرى از جنگ (جهانى اوّل ) و اعلام مواضع ایدئولوژیک انترناسیونالیستى ، موجب شد کـه جـنگ داخلى در روسیه انقلابى ـ میان انقلابیون و ضد انقلاب ـ مورد حمایت قدرتهاى بزرگ غـربى قرار گیرد. این مداخله در امور داخلى رژیم نوبنیاد، سرآغاز کشمکشهاى نوین در عرصه روابـط بـیـن المللى بود؛ از جمله عدم شناسایى رژیم جدید حاکم بر روسیه از جانب دولتهاى اروپایى و آمریکا.

نـخـسـتـیـن گـام در رونـد شـنـاسـایـى حاکمیت جدید در روسیه ، قرار داد (راپالو) بود. قرارداد راپـالو در جـریـان کـنـفـرانـس (جـنوا) در سال 1922 بین دولتهاى شوروى و آلمان بسته شد؛ بـدیـن تـرتـیـب ، هـر چـنـد کـنـفـرانـس (جـنـوا) کـه بـراى حـل مـسـاءله غـرامـت تشکیل شده بود، نتیجه اى براى غرامت نداشت ، اما مهمترین نتیجه را براى دو دولت شـکست خورده و منزوى داشت . نمایندگان شوروى و آلمان در دهکده اى به نام (راپالو) در خـاک سـوئیـس ، پیمان دوستى امضا کردند و به ادعاهاى کشورهاى متبوع خود نسبت به هم پایان دادنـد. اثـر بـلافـصل این پیمان که بنا به ضرورتهاى عینى و سودمندیهاى آن براى طرفین امـضـا شـد، شـنـاسـایـى رژیـم سـوسـیـالیـسـتـى شـوروى از جـانـب یـک دولت اروپـایـى بود.(54)

دولت اتـحـاد شـوروى ، پـس از انـعـقـاد قـرارداد (ریـگـا) ـ کـه بـر اسـاس آن شـوروى اسـتـقـلال فـنـلانـد و دولتـهـاى مالت و لهستان را به رسمیت شناخت ـ و قرارداد (راپالو)، باب مـذاکـره با کشورهاى اروپایى را بطور جداگانه گشود. کشورهاى اروپایى که به حقیقت دوام رژیـم جـدید پى برده بودند و وضع بد اقتصادى آنها نیز ایجاب مى کرد که بازارهاى تازه اى پـیـدا کـنـند، علاقه خود را به برقرارى روابط با اتحاد شوروى اعلام کردند. حتّى وضع بـد اقـتـصادى این کشورها، آنها را در برقرارى رابطه تجارى با شوروى به رقابت کشانید. ابتدا دولتهاى ایتالیا، انگلستان و فرانسه در سالهاى 1923 و 1924، شوروى را به رسمیت شناخته و آنگاه دولتهاى نروژ، اتریش ، یونان ، سوئد، دانمارک ، چین و آلبانى ، گوى سبقت را از یـکـدیـگـر ربـوده و بـه شـنـاسـایـى شـوروى اقـدام کـردند. تنها ایالات متحده آمریکا، از شناسایى دولت شوروى تا سال 1933 خوددارى ورزید.(55)


18

دوره آرامش و حاکمیت امنیت دسته جمعى

آرامترین دوره در نیمه نخست قرن بیستم ، دوره 1925 تا 1929 مى باشد. ویژگى این سالها، تـوافـق هـمـگـانى بر حل مشکلات و اختلافات از طریق راههاى مسالمت آمیز و تحقق ایده امنیت دسته جمعى بود؛ امنیتى که جامعه ملل بر اساس آن ، بنا شده بود. قراردادهاى (لوکارنو) و (بریان ـ کلوگ )، در این راستا، تنظیم و تصویب شدند.

معاهدات لوکارنو

پـس از آنـکـه بـرخـى اخـتـلافـات بـا تـدابـیـر مـسـالمـت آمـیـز و بـه دور از خـشـونـت حـل گـردیـد، زمـیـنـه هـاى مـسـاعـدى فـراهـم شـد تا عمده ترین اختلاف یعنى مناقشات مرزى بین دولتـهـاى آلمـان و فـرانـسـه ، بـا مـذاکـره و حـصـول تـوافـق ، حـل و فـصـل شـود. عـلاوه بـر تـجـربـه هـاى پـیشین و نمودار شدن واقعیات زندگى سیاسى و اقـتـصـادى کـه از طریق همبستگى و تفاهم ، امکان تداوم داشت ، ظهور رهبران صلح دوست نیز به کـمـک رونـد آرامـش طـلبـى شتافت ؛ رهبرانى چون (اریستید بریان ) از فرانسه و (اشترزمن ) از آلمان که در صدد بودند بیش از تقابل ، به تفاهم روى خوش نشان دهند.

مـعـاهـدات لوکـارنـو در سال 1925 در دهکده اى به همین نام در سوئیس ، بین دولتهاى انگلیس ، آلمـان ، فـرانـسـه ، ایـتـالیـا و بـلژیـک به امضا رسید. رهبران شرکت کننده در مذاکرات عبارت بـودنـد از: (چـمـبـر لیـن ) از انـگـلستان ، (اریستید بریان ) از فرانسه ، (اشترزمن ) از آلمان ، انـدرولد از بـلژیـک و بـنـیـتـو مـوسـولیـنـى از ایـتـالیـا. ایـن پـیـمـان صـلح شـامـل هـفـت مـوافـقـتـنـامه بود که مرزهاى اروپا را تضمین مى کرد. مهمترین آنها، قرارداد تضمین متقابل امنیت مرزهاى فرانسه ـ آلمان و بلژیک ـ آلمان بود که انگلستان و ایتالیا به عنوان حافظ ایـن تـضـمـیـن ، آن را امـضـا کردند. مطابق ماده دوم این قرارداد، به هنگام وقوع تجاوزى از جانب آلمان ، این اقدام به منزله تجاوز به خاک طرفین قرارداد تلقى شد و عملیات مسلحانه و دسته جـمـعـى آنها را در پى داشت . همچنین قراردادهاى دیگرى بین فرانسه و لهستان و بین فرانسه و چکسلواکى به امضا رسید.(56)

مـفاد معاهدات لوکارنو دلالت بر امور قابل توجه دیگرى نیز داشت . امضا کنندگان متعهد شدند کـه مـسـائل مـورد اخـتـلاف را تـنـهـا از طـریـق مـسـالمـت آمـیـز حـل کـرده و از تـوسـل بـه زور پـرهـیز کنند. این اصل ، همسویى روح معاهده با روح میثاق جامعه مـلل را آشـکـار مـى سـازد. جـامعه ملل براى تحقق آرمان امنیت دسته جمعى ، جلوگیرى از تجاوز و حـل و فـصـل اخـتـلافـات از طـریـق مـسـالمت آمیز، بنیان گذاشته شده بود و معاهدات لوکارنو در راستاى همین آرمان قرار داشت . از این رو، جامعه ملل ، پس از این تاریخ ، مرحله فعالیت مقارن با موفقیت را آغاز کرده که عمده ترین تجلى آن در کنفرانسهاى خلع سلاح عمومى ژنو بوده است .

معاهده بریان ـ کلوگ

صلح دوستى و صلح خواهى آریستید بریان ، وزیر خارجه فرانسه ، در پیامى خطاب به ملت آمـریـکـا در آوریـل 1927، بـه مـنـاسـبـت دهـمـیـن سـالگـرد ورود آمـریـکـا بـه جـنـگ جـهـانـى اوّل ، مـنـعـکـس گـشـت . او پـیـشـنـهـاد کـرد کـه دو کـشـور بـه صـورت مـتـقـابـل و دو جـانـبـه ، تـوسـل بـه زور و جـنـگ را به عنوان حربه سیاسى ، مطرود اعلام کنند. فـرانـسـه بـراى رسـیدن به مقصود خود، گام عملى دیگرى برداشت . بریان در ژوئن 1927، طى پیامى به (کلوگ )، وزیر خارجه آمریکا، پیشنهاد مشخص خود را چنین بیان کرد: انعقاد معاهده و قـراردادى کـه تـوسـل بـه جنگ را براى نیل به مقاصد سیاسى ممنوع اعلام کند. پاسخ مساعد کلوگ ، موجب امضاى معاهده بریان ـ کلوگ شد.(57)

ایـن پـیـمـان ، تـنـهـا بـه کشورهاى آمریکا و فرانسه محدود نشد. در روز 27 اوت 1928، معاهده بریان کلوگ به امضاى پانزده قدرت جهان رسید. اندکى پس از آن ، تعداد کشورهایى که به پیمان پیوستند از شصت عضو فراتر رفت ؛ کشورهایى چون آلمان ، شوروى و ژاپن نیز در این لیـسـت قـرار داشـتـنـد. گـویـى صـلح خـواهـى بـه صـورت نـهـضـتـى اجـتماعى در آمده بود که دولتـمـردان جـهـان را گـریـزى از آن نبود. این پیمان اثرات بلافصلى در روابط بین المللى داشـت کـه حـل مـسـاءله غرامت بر اساس ‍ طرح (دیوز)، بانکدار آمریکایى ، تخلیه قواى متفقین از نـاحیه (رِنانى ) و پیشرفت کمیسیون خلع سلاح که به کاهش قواى نظامى اروپاییان منجر شده بود، از جمله آنهاست .(58)


19

دوره رکود اقتصادى بزرگ

بـحـران اقـتـصـادى 1929 ـ 1933 کـه از آمـریـکـا شروع شده بود، به تدریج ، به اروپا و سایر نقاط جهان سرایت کرد و پیامدهاى آن ، گریبانگیر بیشتر دولتهاى آن دوران شد. اثرات داخـلى و خـارجـى (بـیـن المـللى ) ایـن رکـود بـزرگ ، از نـظـر سـیـاسـت بـیـن المـلل ، بـسـیـار حـائز اهـمـیـت اسـت ؛ زیرا ظهور رژیمهاى توتالیتر و توسعه طلب ، تا حدود زیـادى ، بـه بـروز ایـن بـحـران بـرمـى گـردد. عـلل و عوامل رکود اقتصادى بزرگ و اثرات آن ، از جمله مباحثى است که در پى مى آید.

علل و عوامل رکود

بـحـران اقـتـصـادى در 24 اکـتـبـر 1929، مـعـروف بـه (پـنـج شـنـبـه سـیـاه ) از بـازار سـهـام (وال اسـتـریـت ) نـیـویورک آغاز شد. سقوط ارزش ‍ سهام در این روز، سرآغاز روند نزولى قیمت سهام در بازار بورس بود که به ورشکستگى سرمایه داران آمریکا منجر شد. در این روز، بیش از هـفـتـاد میلیون اوراق بهادار از اعتبار ساقط شد که ضرر حاصله آنها از مرزهیجده میلیارد دلار گـذشـت . بـحـرانـى کـه در بـخـش پـول اعـتـبارى رخ داده بود، بسرعت به بخشهاى صنعتى و کـشـاورزى سـرایـت کـرد و اقـتـصـاد آمـریـکـا را بـطـور کـامـل بـه رکـود کـشـانـد. وابـسـتـگـى اقـتـصـاد اروپاییان به اقتصاد آمریکا به عنوان یکى از پـیـامـدهـاى قـابـل تـوجـه جـنـگ جـهـانـى اوّل مـوجـب سـرایـت آن بـه کـشـورهـاى قـاره اروپـا گردید(59). در مورد اینکه چه علل و عواملى ، سبب ساز بحران اقتصادى بزرگ شد، تحلیلهاى متفاوتى ارائه شد که در آنها به موضوعاتى اشاره شده است ؛ در اینجا به برخى از مهمترین آنها مى پردازیم :

الف ـ عـدم مـداخـله دولت در امـور اقـتـصـادى : اقـتـصـاد سـرمـایـه دارى بـر اسـاس اصـول اقـتـصـاد آزاد(60) اداره مـى شـد. در ایـن سـیستم اقتصادى ، دولت به شدت از مـداخـله در امـور اقـتـصـادى پـرهـیـز کـرده و آن را جـزو حـوزه بخش خصوصى قلمداد مى کرد. با پـیـشـرفـت نـظام سرمایه دارى و پیچیده شدن امور اقتصادى ، ضرورت مداخله دولت احساس مى شـد؛ امـّا به آسانى دست کشیدن از سنّت لیبرالى اقتصاد آزاد ممکن نبود. در این راستا، على رغم سـود جـویـى بورس بازان و اختلال جدى در نظام اقتصادى ، دولت به موقع اقدام نکرده و بنا به سنت پیشین عمل مى کرد. این امر، به ناچار، بحران اقتصادى را در پى داشت که در نهایت در اکتبر سال 1929 به وقوع پیوست .(61)

ب ـ بـورس بازى : این بحران که در سیستم پولى ـ مالى و بازار بورس و سهام آشکار شد، بـیـش از هـمـه ، مـوجـب بـحران گردید؛ بدین معنا که در یک وضعیت عادى و مطلوب ، رابطه بین عرضه تولید و عرضه بورس و سهام ، یک رابطه منطقى است . در این مکانیزم ، به هر میزان کـه امـکـان افـزایش منطقى کالاها وجود داشته باشد، به همان میزان ، ارزش سهام افزایش خواهد یـافـت . امـّا بـورس بازان و سفته بازان ، اعم از شرکتها، افراد، بانکها و مؤ سسات اعتبارى ، به بورس بازى پرداخته و بدون توجه به عرصه تولید، قیمتهاى سهام را افزایش دادند. تـداوم ایـن امـر، بـستگى به حفظ تعادل روانى سهامداران ، شکوفایى اقتصاد و احساس ‍ اعتماد مـردم بـه عـرضـه تـولیـد و فـروش آنـهـا دارد. در سال 1929، از یک طرف ، پایه هاى صلح با مرگ مردان بزرگ و صلح دوست مانند اشترزمن ، وزیر خارجه آلمان ، به خطر افتاد. از طرفى دیگر، کاهش قیمتها در محصولات کشاورزى قدرت خـریـد کـالاهـاى صـنعتى را در میان قشر عظیم کشاورزان ، پایین آورده و کالاها در بازار در دست فـروشـنـدگـان بـاقـى مـانـد. بـدیـن تـرتـیـب . بـا دخـالت عوامل روانى و واقعى ، ارزش سهام بشدت سقوط کرد و بحران بازار بورس به وقوع پیوست .(62)

ج ـ سیاست اقتصادى قدرتهاى بزرگ : سیاست اقتصادى دولتها در ابعاد مختلف ، بروز بحران را نـاگزیر کرده بود. اول آنکه دولتها براى حمایت از صنایع داخلى و جلوگیرى از واردات ، تـعـرفـه هـاى گـمرگى را افزایش دادند و بدین سان ، سطح مبادلات تجارى و بازرگانى ، کـاهـش یـافـت . دوم آنـکه ، دولتهاى اروپایى پرداخت دیون آمریکا را منوط به دریافت غرامت از آلمـان کـرده و بـا عـدم پـرداخـت غـرامـت از آلمان ، انگلیس و فرانسه از پرداخت بدهیهاى خود به آمریکا ابا کردند. این امر، اقتصاد آمریکا را به شدت متضرر ساخت . سوم آنکه ، توزیع بسیار نابرابر درآمد در جامعه داخلى آمریکا، قدرت خرید عموم مردم را پایین آورده و چرخش (تولید و مـصـرف ) کـه اقـتـضـاى جـامـعـه سـرمـایـه دارى اسـت را مـخـتـل کـرد. ایـن عـوامـل بـه صـورت تـرکـیـبى به همراه سایر علل پیشین ، بحران اقتصادى در آمریکا را حتمى ساخت .(63)


20

پیامدها و نتایج بحران

1 ـ در سـیـاسـت بـیـن المـللى : بـحـران در دسـت بـه دسـت گـشتن قدرت ، تاءثیر گذاشت و در سـال 1932، جـمهوریخواهان که بر سنّت عدم مداخله دولت در امور اقتصادى تاءکید داشتند، با تـبـلیـغـات دمـوکـراتها براى حل فورى بحران رو به رو شده ، در نتیجه ، از گردونه قدرت خـارج شـدنـد. در انـتـخـابـات ایـن سـال ، نـمـاینده دموکراتها، روزولت ، به پیروزى رسید و سـیـاسـتـهـاى جـدیـد خـود به نام (نیودیل )(64) (برنامه جدید) را به اجرا گذاشت . (نیودیل ) تحت تاءثیر آموزه هاى (کینز)(65) قرار داشت که به شدت خواستار مداخله سـریـع و گـسـتـرده دولت در امور اقتصادى بود. این سیاست داراى سه مرحله (تسکین ، بهبود و اصـلاح ) بـود. در مـرحـله تـسـکـین ، دولت مى بایست به فقرا، تغذیه رایگان داده ، آنها را در خـانـه هـاى مـوقـّت سـکـونـت دهـد. و بـا کـاهـش ارزش دلار، رغبت کشورهاى خارجى را براى مبادله پـولشـان بـه دلار فراهم سازد. در مرحله بهبود، دولت موظف بود صنایع و کارخانجات را با اعـتـبـارات دولتـى راه انـدازى کـرده و بـه امـر ایـجـاد اشـتـغـال ، کمک نماید. در مرحله اصلاح ، دولت وظیفه داشت با تغییراتى در نظام اقتصادى ، از جمله قانون تاءمین اجتماعى و قانون کار، از شدّت بحران کاسته و امکان ظهور دوباره بحران را به حداقل برساند.(66)

بـحـران اقـتـصـادى در انـگـلسـتـان و فرانسه ، سیاست ارشادى دولتها را در پى داشت . دولت انـگـلیس ، على رغم سنّت محافظه کارى و نظام اقتصاد آزاد، ناچار گردید مبادله و تجارت آزاد را کـنـار گـذاشته و قوانین حمایت از صنایع داخلى را به مرحله اجرا گذارد. در این راستا، حتّى مـقـرر گـردیـد کـه واردات به کشور، تنها از طرف کشورهاى مشترک المنافع و مستعمرات انجام پـذیـرد. فرانسه که دیرتر و کمتر از بحران ، صدمه دیده بود، سیاست کسب اختیارات بیشتر بـراى قـوه مـجـریـه از طـریـق قـانـون تصویب نامه ها را در پیش گرفت . این دولتها در مورد بـحـرانـهـاى سـیـاسـى نـیـز از به کار بردن شدت عمل و مقررات امنیتى ، تردیدى به خود راه ندادند.(67)

اثرات بلافصل بحران در کشورهاى آلمان ، ژاپن ، ایتالیا و اسپانیا، ظهور و تقویت رژیمهاى تـوتـالیـتـر و خـودکـامـه بود. فقر، بیکارى و نارضایتى بطور گسترده جامعه آلمان را فرا گـرفـت ؛ بـگـونـه اى کـه شـش مـیـلیـون بـیـکـار در آلمان وجود داشت . از لحاظ اقتصادى ، به دلیـل قـطـع کـمـکـهـا و اعـتـبـارات آمـریکا، اقتصاد آلمان فلج شد و از هرگونه درآمد، بازدهى و تولید بازماند. تشدید فعالیتهاى گروههاى چپ و راست افراطى ، در نهایت ، موجب به قدرت رسـیـدن حـزب نـاسیونال سوسیال به رهبرى آدلف هیتلر شد. در ایتالیا، گروه فاشیستها با اقتدار و اعتبار بیشترى ، به دخالت در همه شؤ ون جامعه پرداختند. نظامیان در ژاپن با ایده هاى مـیـلیـتـاریـسـتـى و امـپـریـالیـسـتـى روى کـار آمـدند و سیاست توسعه طلبى ارضى را در پیش گـرفـتـنـد. در اسـپـانـیـا نـیـز، سـرانـجامِ جنگ داخلى ، به نفع افراطیون دست راستى بود. این کشورها، سیاست مداخله دولت در تمامى شؤ ون جامعه را به اجرا گذاشته و به دموکراسى به چشم حقارت مى نگریستند.(68)

2 ـ در سـیـاسـت بـیـن المـلل : پـیـامـد رکـود اقـتـصـادى بـزرگ در سـطـح روابـط بـیـن الملل ، به دو صورت : (کاهش همکاریها و مبادلات تجارى اقتصادى بین المللى ) و (تقسیم بندى جـدیـدى از کـشـورهـا مـبـنـى بـر فـقـیـر و غـنـى ) جـلوه کـرد. در مـورد نـخـسـت بـدیـن شـکـل بوده است : از آنجا که بحران ، موجب تقویت سیستم خود بسندگى در دنیاى سرمایه دارى شـده بود، میزان همکاریها و مبادلات و مناسبات اقتصادى به شدت کاهش یافت . کشورها، هر یک ، بـه دنبال حل بحران در داخل کشورشان بودند و از مداخله در امور بین المللى پرهیز مى کردند. بدین سان ، از میزان هماهنگیها و توافقات کشورهاى صاحب دموکراسى کاسته شد..

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.