روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

تاریخ و اصول روابط بین الملل (3)










تاریخ روابط بین الملل                                                             

قسمت سوم


21

تـقسیم بندى کشورها بعد از جنگ جهانى اوّل به صورت کشورهاى (فاتح و مغلوب ) و (راضى و نـاراضـى ) بـود. پـس از بـحـران اقتصادى ، اتفاقاً، کشورهاى مغلوب و ناراضى ، بیشترین خسارت از بحران را دیده و در صف واحد کشورهاى فقیر قرار گرفتند؛ دولتهایى مانند آلمان ، اتریش ، ایتالیا و ژاپن از این دست بودند. امّا کشورهاى فاتح و راضى ، به تدریج به مهار و کـنـتـرل بـحـران پـرداخـتـه و بـه شـکـل آشـکـارى سـیـسـتـم سـرمـایـه دارى و دمـوکـراسى را مـتـعـادل کـردنـد و در ایـن راسـتا، با موفقیت سیاستهاى اتخاذ شده ، در جبهه واحد کشورهاى غنى درآمـدنـد. دولتـهاى آمریکا، فرانسه و انگلیس از این نمونه بودند. بدین روى ، یکى از نتایج مـهـم بـحـران اقـتـصـادى 1929، تـقـابـل و جـبـهـه بـنـدى جـدیـد در عـرصـه بـیـن الملل مى باشد.(69)


22

دوره تقابل و تجاوز

دهـه 1930، دهـه اى پـرتـلاطـم ، آشـفـتـه و آکـنده از بى نظمى و هرج و مرج بود. دوره اى بس تـشـنـج آفـریـن و بـحـران زا کـه از نـظـر بـیـن المـللى ، از سـه دوره قـبـلى ـ کـه بـه تـفـصـیـل مـورد بـررسـى قـرار گرفت ـ متمایز و با اهمیت است . در این مرحله ، دولتهاى ژاپن ، ایتالیا و آلمان به سیاستهاى توسعه طلبانه روى آورده و قلمرو سایر کشورها را مورد تهاجم و تاخت و تاز خود قرار دادند، دولتهاى داراى نظام دموکراسى و مرام لیبرالى ، نیز با سیاست تـمکین و مدارا، از برخورد قاطع و جدى به شدّت پرهیز کردند؛ دورانى که ، به واقع ، زمینه ساز جنگ جهانى دوم گردید و ترکیب قوا، نیروها و امکانات را در سطح سیاست بین المللى ، به طور کلى ، عوض کرد.

اقدامات ژاپن

بررسى و درک عملکرد دولت ژاپن در دهه 1930، مستلزم توضیح موقعیت ژاپن وچین در این دوره اسـت . تـبیین وضعیت سیاست و حکومت در ژاپن ، از آن رو ضرورى است که اقدامات این دولت ، تا حدود زیادى ، ناشى از به قدرت رسیدن نظامیان در این کشور بود. سرنوشت چین را نیز بدان سـبـب بـایـد بیان کرد که این دیار، میدان تاخت و تاز ژاپن بوده و اقدامات ژاپن در خاور دور و بویژه در چین ، مقصود و منظور ماست .

چـیـن در قـرن بـیـسـتـم :کـشـور چـیـن در پـى حـاکـمـیـت طـولانـى امـپـراتـوران مـنـچـو،در سـال 1911م دچـار انقلاب سیاسى و اجتماعى نشاءت گرفته از ناسیونالیسم گردید. (سون یـات سـن )، از مـلى گـرایـان مـبـارز، رهـبـرى ایـن انـقـلاب را بـر عهده داشت و رژیم جمهورى را بـرقـرار سـاخـت . امـّا بـا از بین رفتن نماد وحدت چین ، که همانا امپراتورى بود، سرنوشت این سـرزمـیـن دچـار بـحـران و دگـرگـونـى غـیـر قـابـل پـیـش بـینى شد. ایالتهایى که به دست فـرمـانـدهـان نـظـامـى بـود، تـقـسـیـم و تـجزیه شد، حکومتهاى ملوک الطوایفى در مناطق مختلف ، توسعه و گسترش یافت و ایالتهاى جنوبى ، تحت حاکمیت ناسیونالیستهاى حزب (کومین تانگ ) بـه رهـبرى (سون یات سن ) قرار گرفت . بدین سان ، در نخستین سالهاى قرن بیستم ، چین بـا مـسـائلى چـون تـجـزیـه داخـلى ، بـى نـظـمـى و نـابـسـامـانـى و جـنـگ داخـلى رو بـه رو شد.(70)

ظـهـور حـزب کمونیست در سال 1921 در چین ، پیچیدگى بحران و جنگ داخلى در این کشور را دو چـنـدان کـرد. حـزب کـمونیست چین ، از سوى رهبران کرملین ـ اتحاد جماهیر سوسیالیستى سابق ـ کنترل و هدایت مى شد. شورویها جهت مقابله با سیاستهاى توسعه طلبانه ژاپن ، دستور اتحاد حـزب کـمـونـیـسـت بـا حـزب نـاسـیـونـالیست (کومین تانگ ) را صادر کردند که بدین ترتیب ، سـالهـاى نـخـست تاءسیس حزب کمونیست با وحدت آنها با ناسیونالیستها و در نتیجه پیشروى به سوى ایالتهاى تجزیه شده مقارن بود. امّا این اتحاد، طولى نکشید که به یک جبهه بندى نـویـن در جـنـگ داخـلى مـنـجـر شـد. رهـبـرى جـدیـد (کـومـیـن تـانـگ )، (چـیـان کـاى چـک )، دسـتـور قـتـل عـام کـمـونیستها را صادر کرد؛ این امر بیش از همه ، براى جلوگیرى از سهیم شدن آنها در قـدرت سـیاسى پس از کسب پیروزیها و فتوحات بود. رویارویى ناسیونالیستها و کمونیستها از سال 1927 تا 1937 به مدت ده سال ادامه داشت . بدین سان ، زمینه ها و شرایط مساعدى در چین براى تحقق سیاست توسعه طلبى و تجاوز ژاپن وجود داشت .(71)

ژاپـن و روى کـار آمـدن نـظـامـیـان : ژاپـن ، پـس از جـنـگ جـهـانـى اوّل ، بـه عـنـوان یـک کـشـور فـاتـح و پـیـروز در قـاره آسـیـا و مـنـطـقـه خـاور دور درآمـده بود. پـیـروزیـهاى ارتش ژاپن در جنگ چین و ژاپن (1895)، جنگ روس و ژاپن (1904 ـ 1905)، اعتبار نـظـامـیـان را در ایـن کـشور بسیار بالا برد، بگونه اى که هم در سیاست داخلى و هم در سیاست خـارجـى ، در حـکـم یـک نـیـروى فـشـار و صـاحـب نـفـوذ عـمـل مـى کـردنـد. جـنـاح آزادیـخـواه و لیـبـرال حـاکـم بـر ژاپـن ، خـواهـان تـوسـعـه دمـوکـراسـى و اقـتـصاد آزاد در سیاست داخلى ، و اِعـمـال روش مـسـالمـت آمـیـز در سـیـاسـت خـارجـى بـود، در حـالى کـه نـظـامـیان به طرفدارى از نـاسـیـونـالیـسـتـهـاى افراطى پرداخته ، خواهان سیاست مبتنى بر گسترش و توسعه به زور سرنیزه ، بویژه در سیاست خارجى بودند.(72)


23

دو واقـعـه در روابـط بین المللى ، به نفع نظامیان تمام شد و آنها را جهت تکیه زدن بر اریکه قـدرت یـارى داد. نخست آنکه : ایالات متحده آمریکا طى کنفرانسهاى واشنگتن در سالهاى 1921 و 1922، اقدامات جدى براى جلوگیرى از نفوذ ژاپن در خاور دور ـ بویژه چین ـ را به مرحله اجرا گـذاشـت . ایـن سـد سازى ، امکان قدرت نمایى ژاپنیها را بشدت کاهش داد و بستر لازم را براى نـفـوذ نـظـامیان فراهم کرد. دومین حادثه ، رکود اقتصاد بین المللى از 1929 م بود که ژاپن از ایـن نـاحـیـه دچـار خـسـارت مضاعف گردید. نارضایتى طبقه کشاورزان و روستاییان از سیاست و حـکـومـت وقـت و حـمـایـت از سـیـاسـت تـوسـعـه ارضـى بـا تـوسـل به زور، راه را براى دست اندازى نظامیان به قدرت هموار کرد. از این رو، دهه 1930، دهه اى پرفراز و نشیب براى چینیها در قبال تجاوزات ژاپن محسوب مى شود.(73)

اشغال منچورى در سال 1931 م

بـهـانـه لازم بـراى اشـغـال : بـهـانـه مـنـاسـبـى کـه نـظـامـیـان ژاپـن بـراى اِعـمـال سـیـاسـت گسترش به زور سرنیزه به دست آورده بودند، انفجار یک بمب چینى در راه آهن مـنـچـورى تـحـت اداره ژاپـنـیـهـا بـود. ایـن امـر، مـوجـب اعـزام نـیـروى نـظـامـى و اشـغـال منچورى گردید. دولت ژاپن ، ابتدا، مداخله را محدود و براى دفاع از اتباع ژاپن و حفظ دارایـیـهـاى آنـها اعلام کرد؛ امّا بزودى ناچار شد جهت حفظ پرستیژ ملى و اعتبار داخلى ، همسو با نظامیان ، در صدد تداوم اشغال و گسترش آن برآید.

سـیـاسـت دولت چـیـن : دولت چـین سه محور اصلى را در مقابله با تجاوز ژاپن در پیش گرفت . نـخـسـتـیـن آن ، امـتـنـاع از مـذاکـرات بـراى حل و فصل بحران بود. چینیها اعلام کردند که شروع مـذاکـرات تـنـهـا در صـورت خـروج قـواى اشـغالگر امکان پذیر است و حاضر نیستند هیچ پیش شـرطـى را بـپـذیرند. دوم ، تحریم کالاهاى وارداتى از ژاپن و بایکوت اقتصادى بود. سوم ، شکایت به جامعه ملل براى رسیدگى به مساءله تجاوز.

تـداوم تجاوز و استقلال منچورى : دولت ژاپن ، علاوه بر اینکه نیروهاى خود را از منچورى فرا نـخـوانـد، بـه بـهـانـه تـحریم کالاهایش ، به ایالت شانگهاى چین حمله کرد. این اقدام که با مـنـافـع اقـتـصـادى و تـجـارى انـگـلیـس در ایـن ایـالت در تـضـاد بـود، مـوجـب عـکـس العـمـل جـدى ایـن کـشور شد. ژاپنیها که خود را هنوز متحد انگلیس مى دانستند و آمادگى لازم را هم بـراى رویـارویـى بـا آنـهـا نـداشـتـنـد، ضـمـن خـروج از شـانـگـهاى ، به سیاست دائمى کردن اشـغـال ایـالت مـنـچـورى روى آوردنـد. بـراى نـیـل بـه ایـن مـقـصـود، تـدبـیـر جـدایـى و اسـتـقـلال مـنـچـورى اتـخـاذ شـد. در ایـن راسـتـا، پـارلمـانـى مـتـشـکـل از هـفـتـصـد نـمـایـنـده طـرفـدار ژاپـنـیـهـا، در سـال 1932 در مـنـچـورى تـشـکـیـل شـد و راءى بـه جـدایـى ایـالت مـنـچـورى از چـیـن و اسـتـقـلال آن داد. ایـن مـجـلس ، اخـتـیـارات سـرزمـیـن مـنچورى را به شاهزاده (پوئى ) که در سه سـالگـى عـنـوان امـپـراتـورى چـیـن را گـرفـتـه بـود و در سـال 1912 م ، در پى انقلاب سیاسى ـ اجتماعى ناسیونالیستها، خلع شده بود، تفویض کرد. دولت ژاپـن ، این استقلال و حکومت را به رسمیت شناخت و در پانزدهم سپتامبر 1932 م ، در ازاى حـق اسـتـقـرار پـادگـان نـظـامى ، تمامیت ارضى آن را تضمین نمود. بدین سان ، منچورى ، تحت الحـمـایـه ژاپـن قـرار گـرفـت و نیروهاى حکومت جدید تحت رهبرى افسران ژاپنى به گسترش قلمرو آن پرداختند.

اقـدامـات جـامـعـه مـلل : بـررسـى عـمـلکـرد جـامـعـه مـلل در قـبـال تـجـاوز ژاپـن بـه مـنـچـورى از اهـمـیـت بـرخـوردار اسـت ؛ زیـرا از یـکـسـو، جـامـعـه مـلل در دهه 1930، مرحله آزمون خود را مى گذراند و باید نشان مى داد که صلاحیت اداره روابط بین المللى مبتنى بر صلح وهمکارى را دارد و مى تواند به وظیفه خطیر خود یعنى جلوگیرى از تـجـاوز و حـفـظ صـلح ، عـمـل کـنـد. از سـوى دیـگـر، تـحـقـق اصـل (امـنـیـت دسـتـه جـمعى ) که حاکم بر میثاق ملل بود، مستلزم واکنش مناسب در برابر متجاوز و اتـخـاذ اقـدام دسـتـه جـمـعـى سـایـر دولتـهـا بـود. روش بـرخـورد جـامـعـه ملل با اشغال منچورى ، برخى از کاستیهاى این سازمان بین المللى را براى ایفاى نقش اساسى خود؛ یعنى حفظ صلح و امنیت بین المللى ، آشکار ساخت .


24

شـوراى اجـرایـى جـامـعـه مـلل ، در پـاسخ به شکایت دولت چین نسبت به تجاوزات ژاپن در این کـشـور، قـطـعـنامه اى را تصویب و صادر کرد که در آن از ژاپن درخواست شده بود تا نیروهاى خود را از منچورى فراخوانده و در مقابل دولت چین نیز امنیت و داراییهاى اتباع ژاپنى را ضمانت و تاءمین کند. چنین اقدامى ، گردن نهادن به خواسته متجاوز و مشروع دانستن درخواستهاى او تلقى مـى شـد. ژاپن با مشاهده چنین تساهل و مدارایى ، از خروج نیروهاى خود از منچورى امتناع ورزید و خواسته هاى جدیدى را طرح کرد.

شـوراى جـامـعـه مـلل ، بـراى بررسى وضعیت در محل ، کمیسیونى را به ریاست (لرد لیتون )، مـاءمـور تـحـقـیقات در منچورى کرد. گزارش (لرد لیتون )، آشکارا به دست نشانده بودن حکومت مـنـچـوکـو ـ حـکـومـت وقـت مـنـچـورى بـه رهـبـرى (پـوئى ) ـ اشـاره داشـت . پـس از آنـکـه استقلال منچورى و تضمین حاکمیت آن از جانب ژاپن ـ به عنوان یک دولت تحت الحمایه ـ اعلام شد، جامعه ملل با تصویب گزارش لیتون ، راءى به عدم شناسایى دولت منچوکو داد و این حکم ، از نـظـر عـمـلى ، بـراى دولت ژاپـن هـیـچ ضـرر یـا خـطـرى نـداشـت . بـدیـن تـرتـیـب ، جـامـعـه ملل با ضعف رفتار و عملکرد خود بطور تلویحى ، و ضمن عدم مجازات سخت ، متجاوزان دیگر در آینده را آشکار مى ساخت .(74)

جنگ چین و ژاپن در 1937

اقـدام مـهـم دیـگـر ژاپـن در راسـتـاى سـیـاست توسعه ارضى ، حمله گسترده به سرزمین چین در سال 1937 م بود. دولت ژاپن قصد آن داشت تا (نظم و صلح ) را در خاور دور، به دست خویش و بـدون مـداخـله قـدرتـهـاى سـایـر قاره ها، برقرار سازد؛ نظم و صلحى که با منافع رو به تـزایـد ژاپـن ، هـمـاهنگ و همسو باشد. تحقق این آرمان ، آنگاه که در سایه روشهاى مسالمت آمیز، مـمـکـن نـبـاشـد، بـا تـکـیـه بـر زور و قـوه قـهـریـه ، جـامـه عمل مى پوشد. سرزمین پهناور و داراى منابع بیکران چین ، که هنوز درگیر جنگ داخلى ، تجزیه و فـقـدان وحـدت مـلى و حـاکمیت مرکزى مقتدر است ، دوباره میدانى مناسب براى آزمایش سیاستهاى ژاپن مى باشد.

بـهـانه لازم : در ژوئیه سال 1937، بین گروهى از سربازان ژاپنى و چینى در (او آن پینگ )، واقـع در جـنـوب غـربـى پـکـن ، زد و خـورد مـختصرى رخ داد. دولت و ارتش ژاپن از این فرصت استفاده کرده ، به دولت چین اولتیماتوم داده ، تهاجم وسیعى را آغاز کردند. این عملیات با حمله بـه پـکـن و چند روز بعد، با پیاده شدن سربازان ژاپنى در شانگهاى آغاز گردید؛ جنگى که به مدّت هشت سال به طول انجامید.

تـسـلط ژاپـن بـر مـهـمـترین مناطق چین : ارتش ژاپن طى هیجده ماه ، برترى خود را در همه جا به اثبات رساند. پکن ظرف 48 ساعت به تصرف درآمد و شانگهاى در 27 اکتبر سقوط کرد. نانکن نـیـز طـى مـاه بـعـد بـه اشـغـال ارتـش ژاپـن درآمـد. ژاپـن در سـال بـعـد، بـا لشـکـر کـشـى عـظـیـمى ، تمام درّه وسطاى رود (یانگ تسه )، از جمله (هان کئو) بـزرگـتـریـن مـرکـز بـازرگـانـى و صـنـعـتـى چـیـن داخـلى را اشـغـال کـرد و از (آموى ) تا (کانتون )، سراسر کرانه جنوبى چین را به تصرف خود درآورد. بـدیـن سـان ، مـهـمـتـریـن مـنـاطـق اقتصادى چین ، در سال 1938، تحت سلطه ژاپنیها درآمده بود، بگونه اى که دولت ژاپن بر 42 درصد از جمعیت چین حکم مى راند.

عـکـس العـمـل جـامـعـه ملل : مجمع جامعه ملل ، اقدام ژاپن را محکوم کرد، امّا از کاربرد واژه (متجاوز) امـتـنـاع ورزیـد، زیـرا بـخـوبـى مـى دانـسـت کـه قـدرت اِعـمـال مـجـازاتـهـاى مـنـطـبـق بـاچـنـیـن تـجـاوزى را نخواهد داشت . قدرتهاى بزرگ در سه جبهه (لیبرالیسم و دموکرات )، (فاشیسم و نازیسم ) و (کمونیسم )، به طور متفاوت با تجاوز ژاپن بـرخـورد کـردند. انگلستان تنها به اعتراض ‍ دیپلماتیک اکتفا کرد. آمریکا اعلام کرد که وضعیت مـوجـود را بـه رسـمـیـت نـمـى شـنـاسـد. دولتـهـاى آلمـان و ایتالیا که با پیمان (ضد کمینترن )(75) متحد ژاپن بودند، در راستاى بر هم زدن نظم حاکم بر جامعه بین المللى ، به طـور ضـمـنى و آشکار از ژاپن حمایت کردند. تنها دولت سوسیالیستى اتحاد شوروى (سابق ) بود که علیه ژاپن به مقابله برخاست .(76)


25

ایتالیا و سیاستهاى دولت موسولینى

ایـتـالیـا، از جـمله کشورهایى بود که در دهه 1930، نقش فعّالى در سیاست بین المللى داشت . دولت فـاشـیـستى موسولینى که از سال 1922 قدرت را در ایتالیا در دست گرفته بود، در صـدد بـهـره بـردارى از شـرایط بین المللى براى تحقق وعده هایش به مردم برآمد. از این رو، تـجـزیـه و تـحـلیـل اقـدامـات مـوسـولیـنـى در بررسى روابط بین المللى دهه 1930 از اهمیت برخوردار است .

پـیـمـان چـهار جانبه 1933: نخستین سالهاى دهه 1930 براى آزمایش سیاستهاى موسولینى در سـطـح اروپـا و بـین الملل ، سالهاى مهم و سرنوشت سازى بود. اولین اقدام به مساءله پیمان چـهـار جـانـبـه مـربـوط مـى شود. موسولینى در چهارم مارس ‍ 1933، طرح (پیمان چهار جانبه ) متشکل از دولتهاى ایتالیا، انگلستان ، فرانسه و آلمان را تهیه و اعلام کرد. بر طبق این پیمان ، چـهـار قـدرت بـزرگ اروپـایـى در مـورد صـلح و امـنـیت جامعه بین المللى با یکدیگر مشورت ، تـبـادل نـظر و همکارى مى کردند و هرگونه تجدید نظر در قراردادهاى بین المللى ، منوط به تصویب اعضاى این پیمان بود.(77)

تـفـسـیـرهـاى مـتـفـاوت و حـتى متضادى در مورد این پیمان ارائه شده است . اعتقاد برخى از صاحب نـظـران بـر آن اسـت کـه قـصد موسولینى ، جایگزینى این شوراى چهار نفره به جاى شوراى جـامـعـه مـلل بـود، زیـرا دولت ایـتـالیا اگر مى خواست به مطامع استعمارى خود در سرزمینهاى اسـتـعـمـارى بـرسـد، نـاچـار بـود کـه رضـایـت خـاطـر دولتـهـاى کـوچـک عـضو غیر دائم جامعه مـلل را نـیز به دست آورد؛ حال آنکه هماهنگى و بده و بستان امتیازات در شوراى چهار نفره ، چنین دشـواریـهـایـى را در بـر نـداشـت . بـعـضـى از مـورخـان بـه ایـن تـحـلیـل روى آورده انـد کـه ایتالیا قصد مقابله با توسعه طلبى هیتلر در ناحیه رود دانوب را داشته است ؛ چرا که موسولینى بارها اعلام کرده بود حاضر نیست در این ناحیه ، قدرت بزرگ دیـگـرى مـانند آلمان ـ ظهور پیدا کند. در مقابل ، عده اى عقیده دارند که موسولینى با این پیمان در صـدد بود جبهه متحدى با آلمان در برابر انگلیس و فرانسه به وجود آورد تا به خواسته هاى خود جامه عمل بپوشاند.

فـرجـام پـیـمان چهار جانبه چندان خوشایند موسولینى نبود. اصلاحاتى که فرانسه نسبت به مـفـاد پـیـمـان ارائه داده بـود، بطور کامل ، بر خلاف مقاصد دولت فاشیست ایتالیا بود. دولت فـرانـسـه ، تـصـویـب پـیـمان را مشروط به لحاظ کردن پیشنهادات خود کرد. بنابر اصلاحات فـوق ، تـصـمـیـم گـیـرى در مـورد سـرزمـیـنـهـاى دولتـهـاى عـضـو جـامـعـه ملل ، تنها با استناد به ماده نوزده میثاق ملل امکان پذیر است . بر اساس میثاق ، تصمیم در مورد یـک کشور بدون آگاهى دولتهاى ذى نفع و بدون حضور نمایندگان آن کشور در شوراى جامعه مـلل ، بـلا اثـر مـى بـاشـد. بـدیـن تـرتیب ، پیمانى که در هفتم ژوئن 1933 در رُم به امضاى نـمـایـنـدگـان چـهـار دولت رسـیـد، مـتـضـمـن مـوادى بـود کـه نشانگر حمایت همه جانبه از جامعه مـلل و شـوراى اجـرایـى آن بـود و هـرگـونـه تجدید نظر در قراردادهاى بین المللى را به این شورا موکول مى کرد.(78)

سـرانـجـام ، پـیـمـان چـهـار جـانـبـه در مسیر تصویب قانونى خود نیز دچار مشکلاتى شد دولت فـرانـسـه در تـسـلیـم آن بـه پـارلمـان تعلل مى ورزید. دولت آلمان ، با شکست مذاکراتش در خـصـوص تـحـدیـد تـسـلیـحـات بـا فـرانـسـه ، از کـنـفـرانـس خـلع سـلاح ژنـو و از جـامـعـه مـلل خارج شد و بطور ضمنى نشان داد که حاضر نیست مفاد این پیمان را رعایت کند. پیمان چهار جـانـبـه بـه صـورت ابـزار ضـمـانـت قـراردادهاى بین المللى ـ از جمله قرارداد صلح ورساى و لوکـارنـو ـ درآمـده بود و حال آنکه قصد هیتلر آن بود که تجدید نظر جدى در این قراردادها به عمل آورد. بدین سان ، این پیمان به مثابه فرزندى بود که مرده از شکم مادر به دنیا آمده بود.


26

جـبـهـه اسـتـرزا 1935: اقـدام دیـگـر مـوسـولیـنـى در عـرصـه اروپـا، تـشـکـیـل جـبـهـه متحد استرزا، متشکل از ایتالیا، فرانسه و انگلستان بود. نمایندگان سه دولت فـوق ، در مـحـلى بـه هـمـیـن نـام در شـمـال ایـتـالیـا گـرد هـم آمـدنـد تـا در قـبـال سـیـاسـتـهـاى تـوسـعـه طـلبـانـه هـیـتـلر، جـبـهـه واحـدى ایـجـاد کـنـنـد. اعـلامـیه شانزدهم آوریل 1935 در پایان کنفرانس استرزا، صراحت داشت که ایتالیا به اتفاق بریتانیاى کبیر و فـرانـسـه ، با تمام وسایل مقتضى ، با هرگونه نقض یک جانبه عهدنامه ها که صلح اروپا را بـه خـطر افکند، مخالفت خواهد کرد. دولتهاى متعاهد، ضمن وفادارى به معاهدات لوکارنو، بر لزوم اسـتـقـلال اتـریـش ـ ضـدیـت بـا آنـشـلوس یـا هـمـان الحـاق اتـریـش بـه آلمـان ـ تـاءکـید کردند.(79)

زمینه هاى مساعدى براى این طرح ایتالیا، در این برهه زمانى ، وجود داشت . امتیازاتى که (پیر لاوال )، وزیر امور خارجه فرانسه ، بر سر مساءله مستعمراتى به ایتالیا داده بود، به همراه گـذشـتـهـاى مـستعمراتى انگلستان ، شرایط مناسبى را براى این گونه اتحادها فراهم ساخت . بـعـلاوه ، تـمـایـلات هـیتلر در سال 1934، یک خطر جدى براى وعده هاى پیشین موسولینى به مـلت ایـتـالیـا مـحـسـوب مـى شـد. در ایـن سـال ، طـرفـداران هـیـتـلر در اتـریـش ، مـوجـب قـتـل (دلفـوس )، نـخـسـت وزیـر سـوسـیال مسیحى آن کشور، شدند. نازیها طى شورشى ، هدف اساسى خود را تحقق رؤ یاى دیرینه (آنشلوس ) اعلام کردند و هیتلر از آن حمایت کرد. در صورت عملى شدن این آرمان ، دولت ایتالیا در مرزهاى خود با دولتى بزرگ از ژرمن تبارها مواجه مى شد که تمایلات توسعه طلبانه اش ، ممکن بود دامن ایتالیا را نیز بگیرد. از این رو، بستر و شرایط مساعد و مناسبى براى ایجاد جبهه استرزا به وجود آمده بود.(80)

شـایـد تفاوتى بین سرانجام پیمان چهار جانبه و جبهه استرزا نتوان مشاهده کرد. این پیمان با دو اقـدام ، یـکـى از سوى انگلستان و دیگرى از جانب ایتالیا، با شکست رو به رو شد. محافظه کـاران حـاکـم بـر انـگـلستان که سیاست مماشات و مدارا را با دولتهاى متجاوز در پیش گرفته بودند، وارد مذاکره با رهبران آلمان جهت تحدید نیروى دریایى آلمان شدند. مذاکرات انگلستان و آلمـان کـه از چـهارم ژوئن 1935 شروع شد در تاریخ هجده همین ماه به نتیجه رسید. دو کشور توافق کردند که نیروى دریایى آلمان در حد 35 درصد ناوگان دریایى انگلستان محدود شود، هـر چـنـد زیـر دریـاییهاى دو کشور مى توانست در حد مساوى قرار گیرد. این امر، بر سیاستهاى هـیـتـلر مبنى بر لغو معاهده ورساى و تجدید نظر در قراردادهاى بین المللى ، صحه مى گذاشت که سرانجام آن نیز در تعارض با مفاد جبهه استرزا بود.(81) اقدام دولت ایتالیا در حـمـله بـه اتـیـوپـى (حـبـشـه )، نـیـز مـتـضـمـن نـقـض پـیـمـان اسـتـرزا بـود کـه در زیـر بـه تفصیل خواهد آمد.

حـمـله بـه حـبـشـه (اتـیـوپـى ) 1935: لشـکـر کـشـى ایـتـالیـا بـه حـبـشـه در سـال 1935؛ بـا مـلاحـظـه زمـیـنـه هـاى مـنـاسـبـى انـجـام گـرفـت . مـوسـولیـنـى بـراى نـیـل بـه مـطـامـع مستعمراتى خود، امتیازاتى از فرانسه و انگلستان گرفته بود و در مذاکرات (پـیـر لاوال )، وزیـر خـارجـه فـرانـسـه ، بـا مـوسـولیـنـى ، مـخـالفـتـى بـا اشغال و تصرف اتیوپى توسط ایتالیا مشاهده نشده بود؛ چنانچه این رویه ، سیاستهاى هیتلر را نـیـز بـه مـوفـقیت مقرون ساخته بود و موسولینى احساس مى کرد که هر چه زودتر باید از نـمـد، کـلاهـى ساخت . بعلاوه ، مى توان به صنعت نوپاى ایتالیا اشاره کرد که با برداشتى جـبـرگـرایـانـه ، مـسـتـلزم سـیـاسـتـهـاى امـپـریـالیـسـتـى بـوده اسـت . پـویـایـى صـنـعـتى در مـراحل نخستین خود، نیاز به صدور سرمایه و کالا و دستیابى آسان و مداوم به مواد خام ارزان و بازار فروش محصولات صنعتى دارد. چنین نیازمندیهایى تنها از طریق داشتن مستعمرات برطرف مـى شـد. در راسـتـاى چـنـیـن نـگـرشـى ، حـمـله بـه اتـیـوپـى انـجـام گرفت . البته برخى از تحلیلگران به ماجراجوییهاى یک رهبر کاریزماتیک در یک نظام توتالیتر اشاره مى کنند. این رهـبـر بـراى حـفـظ اطـاعـت پـیـروان و در صـحـنـه نـگـه داشتن آنها، هر روز به ماجرایى جدید و پـرمخاطره دست مى زد تا بهانه اى گردد که پیروانش همچون پروانه به دور این شمع حلقه زنـنـد.(82) روى هـم رفـتـه ، عـمـلیـات نـظـامـى ایـتـالیـا بـا در نـظـر گـرفـتـن عوامل و جنبه هاى مختلفى به مرحله اجرا درآمد.


27

بـهـانـه لازم ، از قـبـل مـهـیـا شده بود. در سال 1934، طى یک برخورد مرزى بین سربازان دو کـشـور در نـاحـیه (اووال اووال )، در مرز سومالى لند ـ به عنوان مستعمره ایتالیا ـ و اتیوپى ، حـدود شـصـت نـفـر از سربازان ایتالیایى از پاى درآمدند. قواى نظامى ایتالیا به تدریج از طـریق دریاى مدیترانه به خاک اتیوپى اعزام شدند و نفوذ در خاک اتیوپى را آغاز کردند. این عمل توانست احساسات ناسیونالیستى داخلى ایتالیا را ارضا نموده و خاطره تلخ شکست ایتالیا در سـال 1896 در جـنگ (آدوا) در مورد تصرف اتیوپى را جبران کند. جنگ بدون اعلان رسمى در سـال 1935 آغـاز شـد و سـال بـعـد، آدیـس آبـابـا، پـایـتـخـت اتیوپى ، به تصرف درآمد. با فـروپـاشـى حـکـومـت (هـایـله سـلاسـى )، امـپـراتـور حـبـشـه ، ویـکـتـور امـانـوئل سوم به عنوان پادشاه ایتالیا و امپراتور حبشه معرفى گردید.(83) بدین سـان ، یـک قـدرت مـعـظـم بـدون اعـتـنـا بـه مـیـثـاق جـامـعـه مـلل و خـواسـت جـامـعـه جـهـانـى ، بـه تـجـاوز و اشـغـال یـک کـشـور مستقل اقدام کرد؛ اقدامى که پیامدهاى قابل ملاحظه اى داشت که شمه اى از آنها در پى خواهد آمد.

نـخـسـت بـایـد بـه اقـدامـات جـامـعـه مـلل اشـاره کـرد. شـوراى اجرایى جامعه ملل ، ضمن محکوم کردن عملیات نظامى ایتالیا در حبشه ، آن کشور را متجاوز خواند و دست به تحریم اقتصادى و تسلیحاتى علیه دولت ایتالیا زد؛ البته ایـن تـحـریـم شـامـل نـفـت نـمـى شـد. دولت انـگـلیـس نـیـز تـهـدیـد کـرد کـه کـانال سوئز را به روى ناوگان دریایى ایتالیا خواهد بست ؛ امّا از ترس همگانى شدن جنگ ، از چـنـیـن کـارى امـتـنـاع ورزیـد. مـوفـقـیـت اقـدامـات جـامـعـه مـلل ، بطور کامل به اراده دولتهاى عضو و غیر عضو بستگى داشت . در این میان ، دولت آلمان ، ضـمـن پـشـتـیـبـانـى از خـواسـتـه ایـتـالیـا، تـشـکـیـل امـپـراتـورى ایـتـالیـا و حـبـشـه را در سـال 1936 بـه رسـمـیـت شـنـاخـت . هـیـچ مـکـانـیـسـمـى بـراى نـظـارت و کـنـتـرل سـیـاسـتـهـا و رویـه هـاى سـایـر دولتـهـا وجـود نـداشـت . بـدیـن تـرتـیـب ، جـامـعـه مـلل در سـال 1936، پایان و لغو تحریم علیه ایتالیا را اعلام داشت . این آزمایش سخت و مهمى بـراى سـازمـان نـگـهـدارنـده صـلح و امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى بـود کـه جـامـعـه مـلل نـتـوانـسـت از آن سـرافـراز بـیـرون آیـد. از ایـن جـهـت ، پـیـامـد قابل توجه تجاوز ایتالیا، شکست ترتیبات حفظ صلح جهانى بود.(84)

نـتـیـجـه مـؤ ثـر دیـگـر ایـن جـنـگ ، تـشـکـیـل جـبـهه فاشیست بود. حمایتهاى هیتلر از برنامه هاى مـوسـولیـنـى ، ایـن دو رهـبـر را بـه هـم نـزدیـک کـرد و آنـان تا حدودى یکدیگر را درک کردند. مـوسـولینى متوجه شد که هیتلر نه تنها هیچ خطرى براى ایتالیا محسوب نمى شود، بلکه مى تـوان بـه عـنـوان یـک دوسـت و مـتـحـد، روى او حـسـاب کـرد. ایـن تـفـاهـم و هـمـکـارى در سال بعد، یعنى 1937، به صورت جبهه متحد فاشیست یا (پیمان ضد کمینترن ) که سه محور (رُم ـ بـرلن ـ تـوکیو) را در بر مى گرفت ، آشکار شد. ژاپن ، ایتالیا و آلمان با این پیمان ، ائتلاف نوین بین المللى را پى ریزى کردند.

جـنـگ داخـلى اسـپـانـیـا: جـنگ داخلى اسپانیا، نمود کوچکى از جنگ جهانى دوم به شمار مى آید. به تـعـبـیـرى مـى تـوان گـفـت که این جنگ ، یک نقاشى مینیاتورى از جنگ جهانى دوم بود. سه جبهه ایـدئولوژیـک فـاشـیـسم ، کمونیسم و لیبرالیسم (صاحبان دموکراسى ) در جنگ داخلى اسپانیا، هـمـانند جنگ جهانى دوّم ، در برابر هم قرار داشتند و پیروزى هر یک مى توانست امیدهایى براى پیروزى بزرگ در آینده نشان دهد.

آغـاز جـنـگ داخـلى : اسـپـانـیـا در دهه هاى اولیه قرن بیستم در مرحله نیمه فئودالى قرار داشت . سـیـسـتـم سـیـاسـى سـلطـنـتـى ، بـه دور از سـنـتـهـاى دمـوکـراتـیـک ، هنوز به شیوه استبدادى ، اِعـمـال قـدرت مـى کـرد. نـظـامـیـان در سـیـاسـت و حـکومت بشدت مداخله مى کردند؛ بگونه اى که ژنـرال (پـریـمـود وریـورا) از سال 1923 تا 1930 قدرت را در قبضه خویش داشت . تجزیه طـلبـى ، فـشـار و اخـتـنـاق ، فـقـر عـمـومـى و آشـوب سـیـاسـى حـدود ده سـال اسـپـانـیـا را تـحـت فـشـار قـرار داده بـود. چـنـیـن وضـعـیـت غـیـر قـابـل تـحـمـلى ، سـرانـجـام ، در سـال 1931 بـه تـغـیـیـر رژیـم سـیـاسـى مـنـجر شد. در این سـال ، بـا یـک تـحـوّل اجـتـمـاعـى ـ سیاسى آرام ، نظام سلطنت ملغى شد و جمهورى اسپانیا اعلام گـردیـد. رژیـم جدید با در پیش گرفتن اصلاحات ارضى ، ملى کردن دارایى کلیساها، اعطاى خـود مـخـتـارى بـه مـنـاطـق خواهان استقلال ، جدایى دین از سیاست و اصلاحات در ارتش ، مجموعه سـلطـنـت طـلبان ، روحانیون کاتولیک ، افسران ارتش ، ملاکین و فئودالها و ناراضیان از رژیم جـمـهـورى را در صـفـى واحـد قـرار داد. سـال 1936 م ، سـال سـرنـوشـت سـاز بـود. جـمـهـوریخواهان متشکل از سوسیالیستها، کمونیستها، آنارشیستها و سـندیکالیستها، (جبهه خلق و مردمى ) را تشکیل داده و در انتخابات عمومى به پیروزى رسیدند. اصـلاحـات رادیـکـالتر جبهه خلق ، موجب نارضایتى بیشتر گردید و همین امر، زمینه شورش را فراهم کرد. شورش نظامیان ، مدخلى بر جنگ داخلى اسپانیا بود.(85)


28

نـظـامـیـان اسـپـانـیـایـى مـسـتـقـر در مـراکـش بـه فـرمـانـدهـى (ژنرال فرانسیسکو فرانکو) دست به شورش زده ، توسط ناوگان دریایى ایتالیا در دریاى مـدیـتـرانـه ، بـه خـاک اسـپـانـیا منتقل شدند. این نظامیان شورشى ، در (بورگس )، دولت موقت تـشـکـیـل داده و جـنـگ داخـلى گـسـتـرده اى را بـا جمهوریخواهان آغاز کردند. حمایتهاى بى شائبه دولتـهـاى فـاشیست ایتالیا و آلمان از نظامیان شورشى ، جنگ را به عرصه مداخلات قدرتهاى بـزرگ تـبـدیـل کـرد. از ایـن رو، بررسى سیاست قدرتهاى بزرگ که سه جبهه ایدئولوژیک (فـاشـیـسـم )، (کـمـونـیـسـم ) و (لیـبـرالیـسـم ) را تـشـکـیـل مـى دادنـد، از اهـمـیت برخوردار است .(86)

سـیـاسـت دولتـهـاى ایـتـالیـا و آلمـان در قـبـال جـنـگ داخـلى اسـپـانـیـا: دولت ایـتـالیا از سالها قبل با نظامیان ناراضى و ناسیونالیستهاى افراطى ، روابط مخفى داشت و آنها را به مخالفت تـشـویـق مـى کـرد. پـس از آغـاز شـورش نـظـامـیـان در مـراکـش ، ایـن دولت ، بـا انـتـقـال نـظـامـیـان شـورشـى تـوسـط نـاوگـان دریـایـى مـسـتـقـر در مـدیترانه از طریق تنگه جـبـل الطـارق بـه خـاک اسـپـانـیـا، بـیـشـتـریـن کـمـک را بـه آنـهـا کـرد. آنگاه با اعزام داوطلب و ارسـال تـسلیحات و کمکهاى اقتصادى به حمایت سخت از مخالفان جمهورى ـ که اغلب آنها داراى عـقـاید دست راستى افراطى بودند ـ پرداخت . دولت آلمان نیز، عرصه پیکار اسپانیا را میدانى مـنـاسـب بـراى آزمـایـش ‍ سـلاحها و تاکتیکهاى جنگى خود مى دانست . این دولت با اعزام سرباز، هـواپـیما، تجهیزات نظامى و کمکهاى مالى و آموزشى ، سعى وافر داشت که افراطیون فاشیست را بـه پـیروزى برساند. تعداد سربازان ایتالیایى و آلمانى را حدود پنجاه هزار نفر تخمین زده انـد. ایـن دو دولت ، تـحـت تـاءثـیـر رابـطـه هـاى ایـدئولوژیک و استراتژیک به حمایت از نـظـامـیـان شـورشـى مـى پـرداخـتـنـد. اِشـراف اسـپـانـیـا بـر تـنـگـه جبل الطارق ، به عنوان شاهراه ورودى به دریاى مدیترانه ، مى توانست در جنگ احتمالى آینده در اروپـا، نـقـش ‍ قـاطـعـى ایفا کند. بدین سان ، جبهه متحد فاشیست ، با مداخله آشکار در جنگ داخلى اسپانیا، امکان پیروزى طرفداران خود را افزایش داد.(87)

موضع دولتهاى انگلیس و فرانسه : اینک نوبت کشورهاى مبتنى بر نهادهاى دموکراسى بود که چـگـونـه از جـمـهـورى نـوپـاى اسـپـانـیـا حـمـایت به عمل آورند. محافظه کاران انگلیسى ، اقدام قابل قبولى در حمایت از رژیم جمهورى اسپانیا در برابر جنگ داخلى ، اعلام و اجرا نمى کردند؛ تـنـهـا ماههاى نخست به حمایت دیپلماتیک پرداختند. در فرانسه ، اوضاع بمراتب ناخوشایندتر بـود. دولت جـبـهـه خـلق در فـرانـسـه کـه (لئون بلوم ) ریاست آن را به عهده داشت ، در تعقیب (سـیـاسـت نـه کـمـونیسم و نه فاشیسم در اسپانیا) و براى حفظ اکثریت پارلمانى که طرفدار صلح بودند و همچنین از بیم درگیر شدن در جنگى عمومى و فراگیر، پیشنهاد فورى عدم مداخله در امـور اسـپـانـیـا را مـطـرح کرد. این پیشنهاد مورد قبول 27 کشور که پیمان عدم مداخله را امضا کـردنـد، قـرار گـرفـت کـه در پـى آن ، (کـمـیـسـیـون بـیـن المـللى عـدم مـداخـله ) در لنـدن تـشـکـیـل شـد. بـدیـن سـان ، دولتـهـاى دمـوکـرات ، در عمل خود را از صحنه جنگ داخلى اسپانیا کنار کشیدند.(88)

سـیـاسـت اتحاد شوروى : دولت اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى سابق به همراه ایتالیا و آلمـان از جـمـله امـضا کنندگان پیمان عدم مداخله بود. امّا مداخله هاى آشکار دولتهاى فاشیستى در این جنگ ، شوروى را ناچار کرد که به کمیته عدم مداخله بین المللى مستقر در لندن اطلاع دهد که دیـگـر حـاضـر نـیـسـت قـوانـیـن بـى طـرفـى را رعـایـت کـنـد. ارسـال تـسـلیـحـات از جـمـله تـانـک ، اعـزام نـیـروهـاى بـریـگـاد بـیـن المـلل و کـمکهاى اقتصادى و مالى از جانب اتحاد شوروى سابق ، به جمهورى خواهان صحنه جنگ را بـه صـورت درگـیـرى بـیـن دو جـنـاح چـپ و راسـت درآورد، ولى بـُعـد مـسـافـت و عـلل دیـگـر اجـازه نـداد کـه مـداخـله شـوروى بـه انـدازه دولتـهـاى فـاشـیـسـت مـؤ ثـّر واقـع شود.(89)

فـرجـام جـنـگ داخـلى اسـپـانـیـا: طـى سه سال جنگ داخلى ، قلمرو تحت تصرف نظامیان شورشى راستگراى مورد حمایت دولتهاى فاشیست ، گسترش و توسعه یافت . حمایتهاى همه جانبه آنان تـوانـسـت تـاءثـیـر بـسـزایـى در سـرنـوشـت نـبـرد بـه جـا گـذارد. در مـقـابـل ، جـمهوریخواهان که تنها مانده بودند و اقدام مؤ ثرى از جانب دموکراسیهاى اروپایى و آمـریـکـایـى بـراى نـجـاتـشـان بـه عـمـل نـمـى آمـد، از پـاى در آمـدنـد. سـرانـجـام ، در سـال 1939، فـرانـکو موفق شد با تصرف مادرید، پایتخت اسپانیا و سایر مراکز و شهرهاى عمده ، رژیم توتالیترى شبیه رژیمهاى حاکم بر آلمان و ایتالیا به وجود آورد. این جنگ نشان داد کـه تـا چـه انـدازه جـبـهـه فـاشیستها، مستحکم و پایدار و جبهه دموکراسى از هم پاشیده است .(90)


29

هیتلر و سیاستهاى توسعه طلبانه آلمان

کـشـور آلمـان کـه در جـنـگ جـهـانـى اوّل شکست خورد، ناچار شد با امضاى پیمان صلح ورساى ، تـحـمـیـلات و پـیـامـدهـاى آن را بـپـذیـرد. ایـن کـشـور مـغـلوب ، بـه دلیـل پـذیـرش مـسؤ ولیت جنگ ، طبق ماده 231 معاهده صلح ورساى ، تمام متصرفات مستعمراتى اش را از دسـت داد، بـخـش قـابل توجهى از سرزمین و مردمش را به همسایگان واگذار کرد، ارتش مـتـفـقـیـن بـراى ضـمـانـت اجـراى مـعـاهـده صـلح در خـاکـش مـانـدگـار شـد و حـقـوق یـک دولت مـسـتـقـل ـ از جـمـله تـاءسیس ارتش ـ از آن سلب گردید. چنین تحمیلاتى در حکم تحقیر ملت آلمان بود؛ ملّتى که با وجود تواناییهاى بسیار، اینک ناچار بود به عنوان یک دولت ضعیف ، تحقیر شـده و شـکـسـت خـورده ، نـقـش بـازى کـنـد. هـیـتـلر و حـزب نـاسـیـونـال سـوسـیـال وى از چنین محیط مساعدى بهره گرفته و به قدرت سیاسى آلمان دست یازیدند.(91)

مـشـکـلات روانـى ، اجتماعى ، اقتصادى و سیاسى ملت آلمان با وقوع بحران اقتصادى 1929 دو چندان شد. بیکارى در سطح شش میلیون نفر به عنوان یک بحران سیاسى و اجتماعى مطرح گشت و طبقات متوسط، نظامیان ، دانش آموزان و اقشار وسیعى از مردم با ترس از کمونیسم ، به جبهه اى روى آوردنـد کـه هـمـواره در تـبـلیـغـات گـسـتـرده خـود، قـول حـل بـحـرانـهاى کشور و ملت آلمان و ضدیت با کمونیسم را به مردم مى داد. این جزو خوش اقـبـالى هـیتلر بود که تحولات و شرایط محیطى و روانى ، بطور مجموعه اى ، در راستاى به قـدرت رسـیـدن او عـمـل مـى کـردنـد. (حـزب نـازى ) در انـتخابات راشیتاگ ـ پارلمان آلمان ـ در سـال 1924، تـعـداد 32 کرسى به دست آورد، در حالى که همین حزب در انتخابات 1933 به 288 کـرسى دست یافت . این اکثریت در پارلمان ، (هیند نبورگ ) رئیس جمهور آلمان را وادار مى کـرد کـه رهـبـر حـزب یـعـنـى (هـیـتـلر) را بـه صـدر اعـظـمـى بـرگزیند. بدین سان ، هیتلر در سـال 1933، از راه قـانـونـى و بـا تـوسـل به نهادهاى دموکراتیک ، به صدارت عظماى آلمان رسید.(92)

هـیـتـلر و پـیـروانـش ، از هـمـان آغـاز نـیـل بـه قـدرت ، در صـدد اجـراى نـقـشـه هـاى استبدادى در داخـل و تـوسـعـه طلبى در خارج برآمدند. از آنجا که مهمترین اقدامات توسعه طلبانه هیتلر در عـرصـه داخـل و خـارج ، زمـیـنـه سـاز جـنـگ جـهـانـى دوم مـحـسـوب مـى شـود، بـه تفصیل ، آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم .

خروج از کنفرانس خلع سلاح و جامعه ملل

از نـخـسـتـین اقدامات هیتلر، دستور به نمایندگان آلمان در کنفرانس خلع سلاح ژنو وابسته به جـامـعه ملل ، مبنى بر تقاضاى حقوق مساوى با سایر کشورها در زمینه تسلیحات و مذاکرات با اروپـایـیـان ، بـویـژه نـمـایندگان دولت فرانسه بود. در پى مخالفت فرانسه با درخواست آلمـان و به بن بست رسیدن مذاکرات ، نمایندگان آلمان به دستور هیتلر از کنفرانس خلع سلاح ژنـو خـارج شـده و در پـى آن نـمـایـنـده آلمـان در جـامـعـه مـلل نـیـز بـه بـرلن فـرا خوانده شد. علت اساسى خروج آلمان از کنفرانس خلع سلاح و جامعه مـلل ، زمـیـنـه سـازى نـقـض مـعـاهـده صـلح ورسـاى بـود؛ زیـرا 26 مـاده نـخـسـت مـیـثـاق جـامـعـه مـلل را مـواد ورسـاى تـشـکـیـل مـى داد و پـذیـرش جـامـعـه مـلل و عـضـویـت در آن ، بـه طـور طـبـیـعـى ، بـه مـنـزله قـبـول مـوارد مـعـاهده صلح ورساى بود. از این رو، اولین گام براى تحقق وعده هاى انتخاباتى حـزب نـازى و بـه مـرحـله اجـرا درآوردن مـفـاد کـتـاب (نـبـرد مـن هـیـتـلر) خـروج از جـامـعـه ملل بود. هیتلر براى مشروعیت بخشیدن به این اقدام ، آن را به رفراندوم عمومى گذاشت که با 95 راءى مثبت به تصویب ملّت آلمان رسید.(93)

پیمان ده ساله عدم تجاوز با لهستان

مـقـاصدى که آلمان فرا روى خود قرار داده بود، مستلزم برخى از ملاحظات و فریبکاریها بود، تا بدین طریق احساس نشود که هیتلر اغراض خصمانه در سر مى پروراند. در این راستا، آلمان بـا لهـسـتـان یـک قـرارداد عـدم تـجـاوز مـتـقـابـل ده سـاله را در سـال 1934 م بـه امـضا رساند؛ لهستانى که بیشترین سهم از سرزمین و جمعیت آلمان را پس از جـنـگ جـهـانـى اول و مـطـابق قرارداد صلح ورساى از آنِ خود کرده بود. این حربه خوبى براى فـریـب سـیـاسـتـمـداران و افـکـار عـمـومـى اروپـایـى بـود. هـیـتـلر بـا ایـن عـمـل نـشـان مـى داد کـه هـر چـنـد از جـامـعـه مـلل خـارج شـده امـّا قـصـد تـجـاوز بـه هـمسایگان را ندارد.(94)


30

الحاق ناحیه سار به آلمان

نـاحـیـه سـار از جـمـله سـرزمـیـنـهـایـى بـود که بر اساس قرارداد صلح ورساى مى بایست تا سـال 1935 م ، تـحـت اداره بـیـن المللى بوده و سپس سرنوشت آن با مراجعه به آراى عمومى و بـرگـزارى هـمـه پـرسـى ، تـعـیـیـن گـردد. هـیـتـلر بـا وقـوف بـه ایـن مـطـلب ، از سـال 1933 م تـبـلیـغـات گسترده اى را براى جلب نظر مردم این ناحیه در پیش گرفت . حزب نـازى در مـنـطـقـه فـوق فـعـّال شده و با توسّل به حربه هاى تبلیغاتى و روانى ، زمینه را براى الحاق آن به آلمان آماده ساخت . مردم آلمانى تبار این ناحیه که پیروزى و آینده مقرون به شـکـوفـایـى اقـتـصـاى و اعـتـبـار بـیـن المـللى را در هـیـتـلر خـلاصـه مـى دیـدنـد، بـا رضـایـت کامل ، با 97 آراى مـثـبـت ، الحـاق به آلمان را انتخاب کردند. بدین ترتیب ، هیتلر به یکى دیگر از آرمانهاى ملّى ملت آلمان جامه عمل پوشانید.(95)

اعلام نظام خدمت اجبارى

سـیـاسـت تـسـلیـح مـجـدد آلمـان ، از جـانـب آدولف هـیـتـلر در سـال 1934 م اعـلام شـد. تـجـدیـد تـسلیحات براى تحقق اهداف جاه طلبانه و بلند پروازانه هـیتلر، امرى ضرورى و اجتناب ناپذیر بود. در این راستا، محدودیتهاى در نظر گرفته شده در قـرارداد صـلح ورسـاى ، بـه طـور کـلى ، فـرامـوش شـد و سـاخت تسلیحات و تجهیزات براى تشکیل ارتشى بزرگ و ناوگان دریایى عظیم آغاز شد. براى تاءمین نیروى انسانى مورد نیاز ایـن ارتـش بـزرگ ، هـیـتـلر بـه بـهـانـه ایـنـکـه فـرانـسـه دوره نـظـام اجـبـارى رابـه دو سـال افـزایـش داده اسـت ، خـدمـت نـظـام اجبارى را اعلام کرد. سرباز گیرى عمومى ، این امکان را فـراهـم مـى کـرد کـه بـا داشتن نیروهاى آموزش دیده و تحت پرچم ، ارتش احتیاط را در دوره جنگ تـشـکیل دهد. هیتلر، ضمن اجبارى کردن خدمت نظام ، قصد خود را مبنى بر تاءسیس 36 هنگ ارتش و یـک نـاوگـان جـنـگى آشکار ساخت . تهدید به میزانى بالا بود که انگلستان تن به مذاکره با آلمان ـ بر سر نیروى دریایى ـ داد. توافق دو کشور مبنى بر اینکه نیروى دریایى آلمان در حد 35 درصـد نـاوگـان دریـایـى انـگـلسـتان محدود بوده ، ولى زیر دریاییهاى طرفین مى تواند مـسـاوى بـا یـکـدیـگـربـاشـد، حاصل این مذاکرات بود. صحه یک دولت قدرتمند اروپایى بر اقدامات هیتلر، او را براى اجراى مقاصد بعدى مصمم تر ساخت .

اشغال ناحیه راینلند (رنانى )

شـرق رود رایـن ـ یـا هـمـان رایـنـلنـد ـ منطقه حساس و استراتژیک در مرز آلمان و فرانسه بود. تـهـدیـد فـزایـنـده آلمـان عـلیـه فرانسه ، همواره در این منطقه نمود پیدا مى کرد. فاتحان جنگ جهانى اول که فرانسه از جمله آنها بود، براى تاءمین امنیت فرانسه و پیشگیرى از جنگ احتمالى آیـنـده بـیـن آلمـان و فـرانـسـه ، ناحیه راینلند را منطقه اى غیر نظامى اعلام کردند. مفاد قرارداد صـلح ورسـاى اشعار مى داشت که آلمان ، حق اعزام و استقرار نیرو و ایجاد استحکامات نظامى در ایـن مـنـطـقـه را نـدارد. بـعـلاوه ، مـتـفـقـیـن پـیـروز در جـنـگ جـهـانـى اوّل بـراى ضـمـانـت اجـراى قـرارداد صـلح ، تـعـداد قـابـل ملاحظه اى از سربازان خود را به هزینه آلمان در این منطقه نگه داشتند؛ امّا به تدریج کـه خـصـومـتـهـا کـاهـش یـافت و رهبران آلمان ، صداقت خود را در پاى بندى به قرارداد صلح و پـرداخـت غـرامـت نـشـان دادنـد، نـیـروهـاى مـتفقین تا سال 1930 م از راینلند خارج شدند. هیتلر در سـال 1936 م در صـدد بـرآمـد کـه سـیـاسـتهاى دولتهاى اروپایى را محک زند تا از این طریق دریـابـد کـه تـا چـه انـدازه مـى تـوانـد بـه اهـداف خـود جـامـه عمل بپوشاند.

هـیـتـلر، بـه رغـم نـگـرانـیـهـا و مـخـالفـتـهـاى سـران ارتـش ، در سـال 1936 م دسـتـور داد کـه قواى نظامى به راینلند اعزام شود. وى به فرماندهى این نیرو تـاءکـیـد کـرده بـود کـه در صورت عکس العمل فرانسویها، بدون هیچ تاءخیر و تردیدى ، عقب نـشـیـنـى کـنـد. ایـن عـمـلیـات ، تـنـهـا بـه مـنـظـور ارزیـابـى و سـنـجـش عـکـس العـمـل حـریـفـان تـلقـى مـى شـد. اگـر فـرانـسـه شـدت عمل به خرج مى داد و به مقابله برمى خاست ، ارتش هیتلر به هیچ روى ، تاب رویارویى با آن را نداشت ؛ از این رو، هیتلر دستور عقب نشینى را نیز از همان ابتدا لحاظ کرده بود. اگر خط مشى و رویـه مـمـاشـات از جـانـب مـتـفـقـیـن اتـخـاذ مـى شد، هیتلر این عملیات را یک پیروزى بزرگ در داخـل جـلوه مـى داد و زمـیـنـه هـاى اقـدامـات آیـنـده را فـراهـم مـى کـرد. فـرانـسـه و انـگـلیـس در قـبـال اعـزام قـواى آلمـانـى بـه رایـنـلنـد هـیـچ عـکـس العـمـلى نـشـان نـدادنـد و ایـن رویـه بـه دلایل زیر، قابل توجیه است :


31

1 ـ وجـود نـفـرت عـمـیـق از جـنـگ در مـیـان بـسـیـارى از کـسـانـى کـه وحـشـت جـنـگ جـهـانـى اول را به یاد داشتند و فقدان تمایل به صرف هزینه هاى سنگین نظامى .

2 ـ وجود احساسى که بیشتر در انگلیس رایج بود تا در فرانسه و آن اینکه شاید با آلمان در پـیـمـان ورسـاى بـیـش از حـد سـخـتـگـیـرانـه بـرخـورد شـده بـود و مـنـطـقـى بـودن تمایل این کشور به تجدید نظر در پیمان .

3 ـ قـابلیت هیتلر به متقاعد کردن دولتمردان متفقین به اینکه وى فردى منطقى و صلح دوست با هدفهاى محدود و بعضاً قابل درک است .

4 ـ وجـود دیـدگـاههاى مختلف نسبت به هیتلر و استالین در بریتانیا و فرانسه که به خوددارى از اتخاذ سیاستهاى ملى و مشترک کمک کرد.(96)

آنشلوس (الحاق اتریش به آلمان )

هـیـتلر در صفحه نخست کتاب (نبرد من ) اظهار کرده بود که اتحاد با اتریش ـ (آنشلوس ) ـ باید یـک هـدف مـلّى قـلمـداد شـود. وى هـمچنین آرزو کرده بود که همه آلمانى زبانها در یک امپراتورى آلمان ـ رایش ـ متحد شوند تا رسالت پیشرفت تمدن بشرى را به انجام رسانند. از هنگام روى کارآمدن هیتلر تا سال 1938 م ، پنج سال مى گذشت و موانع بسیارى که بر سر راه تحقق این آرمـان ملّى قرار داشت ، برطرف شد. دولتهاى اروپایى ، هر چند با اکراه ، رضایت داده بودند که قرارداد صلح ورساى نقض ‍ شود. دولت فرانسه با بحران کابینه ، دست و پنجه نرم مى کـرد و نـمـى توانست سیاست قاطع پیشه کند. ایتالیا در صف متحدان هیتلر قرار گرفت و دیگر سدى در مقابل تحقّق (آنشلوس ) نبود.(97)

رهـبـران حـاکـم بـر اتـریـش از ایده اتحاد با آلمان طرفدارى نمى کردند و بر عکس ، در نقطه مـقـابـل نـظـرات هـیـتلر قرار داشتند. (شوشینگ )، صدر اعظم و (میکلاس )، رئیس جمهور، به طور اسـاسـى مـخـالف الحـاق اتـریش به آلمان بودند. هیتلر، (شوشینگ ) را احضار و به وى اخطار کـرد کـه بـایـد زنـدانـیـان نـازى را آزاد و (سـایـس ایـنـکـوارت )، یـکـى از نـاسـیـونال سوسیالیستهاى اتریش را به وزارت کشور منصوب کند. تهدید و فشار هیتلر روز بـه روز افزایش یافت ، بگونه اى که رهبران اتریش ، دست استمداد به سوى رهبران اروپا ـ فرانسه و انگلیس ـ دراز کردند. رهبران محافظه کار و مماشاتگر انگلیس پاسخ منفى دادند و از فرانسه نیز که دچار بحران کابینه بود، انتظار کمکى نمى رفت . شوشینگ استعفا داد و سایس ایـنـکـوارت ، بـه مـقـام صدارت عظماى اتریش رسید، میکلاس ، رئیس جمهور، که روند حاکم بر کـشـور را مـوافـق بـا عقاید خود نمى یافت به استعفا روى آورد. سایس اینکوارت ، همانند همکار خـود در آلمـان ، پـسـت ریاست جمهورى را هم اشغال کرد. او که با حمایتهاى هیتلر به این منصبها دسـت یازیده بود، به بهانه ناآرامى در کشور، از ارتش آلمان دعوت کرد تا براى اعاده نظم ، وارد اتریش شود.

ارتـش آلمـان ، ویـن پایتخت اتریش رابه اشغال درآورد. در روز سیزدهم مارس 1938 م ، بطور هـمـزمـان در آلمـان و اتـریـش ، قـانون اتحاد دو کشور مورد تصویب قرار گرفت و اتریش به آلمـان مـنـضـم شـد. بـراى مـشـروعـیـت بـخـشـیـدن بـه ایـن اقـدام ، در دهـم آوریل یک رفراندوم عمومى در آلمان بزرگ انجام شد که بر طبق آراى دو ملّت ، 97 راءى مـثـبـت به الحاق داده بودند. حالا دیگر، هیتلر به عنوان رهبر و پیشواى ملت بزرگ آلمان ، مـى تـوانـسـت بـر خـود بـبالد که تمامى نژاد آلمان پشت سر وى ایستاده اند. بدین سان ، هیتلر بـدون کـاربـرد مـسـتـقیم نیروى نظامى و تنها با استفاده از حربه تهدید، به یکى از آرزوهاى دیـریـن خود نایل شد. هر چند در تحلیل نهایى باید گفت : این توانایى و قدرت هیتلر نبود که چنین پیروزیهایى برایش به ارمغان مى آورد، بلکه بیش از همه ، تردیدها و ضعفهاى فرانسه و انگلیس ، به همراه دوستى و یارى موسولینى ، چنین عرصه تکتازى را براى هیتلر فراهم مى کرد.(98)


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.