تاریخ روابط بین الملل
قسمت چهارم
32
پیمان مونیخ و تجزیه چکسلواکى
شـایـد بـحران چکسلواکى در سال 1938 م ، در میان بحرانهایى که با هیتلر و سیاست توسعه طـلبـى او از سـال 1933 م ارتـبـاط داشـت ، از هـمـه مـهـمـتـر بـوده و قـابـل تـوجـه بـیـشـتـر قـرار گـرفـتـه بـاشـد. ایـن اهـمـیـت ، دلایـل واضـح و روشـنـى دارد. اوّل آنـکـه ، هـیـتـلر یـک بـار دیـگـر بـا تـوسـل بـه تهدید ـ نه کاربرد نیروى نظامى ـ به خواسته هاى خود رسید؛ خواسته هایى که نـتـایـج بـسـیـار گـرانـبـهـا براى او در پى داشت . دوم آنکه ، اعتبار دولت فرانسه نزد متحدان اروپـاى شـرقـى اش از دسـت رفـت . دولت فـرانـسـه کـه بـا چـکـسـلواکـى در سـال 1925 م ، قـرارداد اتـحـاد امـضـا کـرده بود، پیمان خود را نقض کرد. سوم آنکه ، سوء ظن اتـحـاد شـوروى بـه دمـوکراسیهاى غربى افزایش یافت و او را براى در امان ماندن از خطرات نـازیـسـم و فـاشـیـسـم ، بـه سـوى تـوافـق بـا آنـهـا سـوق داد. هـمـان ، نـتـیـجـه اى کـه در سـال 1939 م در قـرار داد عـدم تـجـاوز آلمـان ـ شـوروى حـاصـل شـد. سـرانـجـام ، بـا حـل و فـصـل بـحـران چکسلواکى در کنفرانس مونیخ ، حلقه دفاعى فـرانسه که با ارتش سى لشکرى قوى و مجهز چکسلواکى تقویت مى شد، از بین رفت و آلمان مى توانست از آن پس ، نفس راحتى بکشد.
چـکـسـلواکـى ، کـشـورى تـازه تـاءسـیس بود که با قرارداد صلح ورساى پا به عرصه وجود گـذاشـت . ایـن کـشور از لحاظ جمعیت ، با تنوع ملّیت رو به رو بود، بویژه جمعیت سه میلیونى آلمـانـى تـبـار نـاحیه (سودت ) که از سال 1919 م ، خواستار خود مختارى بودند، اهمیت بسیار داشـت ، زیـرا طـعـمـه اى آماده براى اشتهاى سیرى ناپذیر هیتلر به حساب مى آمد. چکسلواکى از لحـاظ صـنـعـتـى از هـمه همسایگان خود در اروپاى شرقى برتر بود و ارتشى مجهز و بزرگ بـراى تـاءمـیـن و حـفـظ اسـتـقـلال خـود تشکیل داده بود. بعلاوه ، طى معاهدات 1925 م لوکارنو، فـرانـسـه از مـتـحـدانـش بـه شـمـار مـى رفـت و اتـحـاد شـوروى نـیـز در سـال 1935 م ، قـرارداد اتـحـاد دفـاعـى را بـا ایـن کـشور به امضا رساند. با این همه ، شرط اصـلى مـوفـقـیـت چـکـسـلواکـى در مـسـاءله اسـتـقـلال ، در چـگـونـگـى عـکـس العمل قدرتهاى بزرگ خلاصه مى شد.
(کنراد هان لین ) از ناسیونال سوسیالیستهاى ناحیه سودت و طرفدار پر و پا قرص هیتلر در شانزدهم مارس 1938 از مردم دعوت کرد تا به حزب وى بپیوندند. هیتلر با اقدامات دیپلماتیک و تـحـرکـات نـظـامـى بـه حـمـایـت از هـان لین و تقاضاهایش مبادرت کرد. هان لین درخواستهاى هـشـتـگـانـه خـود را در کـنـفـرانـس (کـارلسـبـا) به اطلاع دولت چکسلواکى رساند. در این هنگام ، تـقـاضـاى هـیـتـلر مـبـنـى بر (حق تعیین سرنوشت ) براى ملّت آلمانى تبار سودت ، به بحران مـزبـور، جـنـبـه حـادى بخشید. (ادوارد بنش )، رئیس جمهور چکسلواکى از پذیرش حق خود مختارى سـودت سـربـاز زد. دولت آلمـان فـشـارهـاى دیپلماتیک و نظامى خود را دو چندان کرد. دولتهاى انـگـلیـس و فـرانـسـه در پـى چـاره جـویـى بـرآمـدنـد. مـوسـولیـنـى درخـواسـت تـشـکـیـل کـنـفـرانـس قـدرتـهاى اروپایى بر حل بحران چکسلواکى را طرح کرد. بدین ترتیب ، اقدامات پیاپى هیتلر که مى رفت صلح در اروپا را به خطر اندازد، با میانجیگرى موسولینى و تشکیل کنفرانس مونیخ ، سرانجامى مقرون به پیروزى براى هیتلر در برداشت .(99)
کـنـفـرانـس بـا شـرکـت (نـویـل چـمبرلن ) از انگلستان ، (دالایه ) از فرانسه ، (موسولینى ) از ایـتـالیـا و (هـیـتـلر) از آلمـان ، بـدون حضور نمایندگان دولت چکسلواکى و اتحاد شوروى ، در مـونـیـخ افـتـتاح شد. در خواست هیتلر بسیار صریح و بى پرده بود: (الحاق ناحیه سودت به آلمـان ). سـران انـگـلیـس و فرانسه به این بهانه که سودت ، آخرین تقاضاى هیتلر در اروپا خـواهـد بـود و مـقـتـضـى اسـت کـه بـا مـصـالحـه و سازش ، از خطر جنگ عمومى کاسته شود، به درخـواسـت هـیـتـلر تـن در دادنـد و این ناحیه را به آلمان بخشیدند. از سوى دیگر براى رضایت خاطر دولت چکسلواکى ، سایر قلمرو این کشور را ضمانت کردند، ضمانتى که هیچ آینده روشنى فـرا روى آن قـرار نـداشـت . هـیـتـلر بـا اطـمـیـنـان بـه ایـنـکـه سـیـاسـت مـجـامـله و تـمـکـیـن بـه دلیـل ضـعـفـهـاى مـوجـود در دولتـهـاى دمـوکـراسـى ، اجـازه تـصـرف کـامـل چـکـسـلواکـى را بـه او خـواهـد داد، از نـتـایج کنفرانس مونیخ بسیار خرسند و راضى بود؛ واقعیتى که تحقق آن ، چندان به طول نینجامید.
33
الحـاق سـودت ، بـهـانـه اى بـیـش نـبود و هیتلر سوداى تصرف تمامى چکسلواکى را در سر مى پـرورانـد. بـدیـن مـنـظـور، ابـتـدا به تشویق کشورهاى لهستان و مجارستان پرداخت تا ادعاهاى ارضـى خـود بـر چـکـسـلواکى را مطرح کنند. لهستان در روز دوم اکتبر 1938 م ، منطقه (تشن ) و دولت مـجـارسـتـان در روز دوم نـوامـبـر هـمـین سال ، جنوب اسلواکى را تصرف کردند. اسلواکى جـدایـى خود را از چک ، اعلام کرد و ضمن اعلان استقلال ، تحت الحمایه آلمان قرار گرفت ؛ روز پـانـزدهـم مـارس 1939 م ، ارتـش آلمان وارد چکسلواکى شد و ایالات (بوهم ) و (مراوى ) را به تـصـرف و اشـغـال خـود در آورد. بدین سان ، دیگر اثرى از نقشه سیاسى دولت چکسلواکى در نقشه جهان به چشم نمى خورد.(100)
تـجـزیـه و تـحلیل برخورد بسیار ضعیف دولت فرانسه در جریان این بحران ، مى تواند تا حـدودى بـرخـى از جـنـبـه هـاى واقـعـیت را بر ما آشکار سازد. (پى یر رونوون )، محقّق برجسته تاریخ روابط بین الملل ، سه علت زیر را دلیل این امر مى داند:
اول : نـاتـوانـى نـظـامـى و هـوایى فرانسه . دوم : اکراه و خونسردى که قدرتهاى معظم از خود نـشـان دادنـد؛ زیـرا بـدون پـشـتـیـبـانى قدرتهاى معظم ، روش سخت نمى توانست قرین موفقیت گـردد. سـوم : تـردیـد و مـجـامـله اى کـه مـحـافـل حـاکـم چـکـسـلواکـى از خـود نـشـان مـى دادند.(101)
تـفـسـیـر پـیـمـان مـونیخ و تعبیرهایى که در مورد آن وجود دارد، تا حدودى متعارض به نظر مى رسـد. (چـمـبـرلن )، نـخست وزیر انگلیس ، که مهر تاییدش به پاى این پیمان ، در تاریخ ثبت شـده اسـت ، در بـرگـشـت از سـفـر مـونـیـخ ، ایـن پـیـمـان را (صلح بر مبناى شرافت ) نامید. در مـقـابـل ، چـکـسلواکى ها آن را (خیانتى بزرگ به متحدین ) نام نهادند و عده اى نیز به آن (مصیبت بزرگ ) و (پیروزى زور مطلق ) اطلاق کرده اند. به گفته (پرفسور بشومان )، (پیمان مونیخ اوج سـازش و سـنـد مـرگ دمـوکـراسـیهاى غربى و نماد سقوط امنیت عمومى بود). بطور خلاصه ایـنـکـه ، سـرنوشت در نظر گرفته شده براى چکسلواکى ، سرنوشتى بس رنج آور براى آن مـلت بـود؛ هـر چـنـد بـراى هـیـتـلر، تـسـلى خـاطـرى در بـاب مـحـو کامل قرارداد صلح ورساى به شمار مى رفت و دولتهاى فرانسه و انگلیس نیز آن را به منزله تاءخیر انداختن جنگ عمومى و فراگیر تلقى مى کردند.(102)
جنگ جهانى دوم و آثار آن
جـنـگ جـهـانـى دوم در مـقـایـسـه بـا جـنـگ بـزرگ (جـنـگ جـهـانـى اوّل )، جـنـگـى بـمـراتـب فـراگیرتر، مخربتر و هولناکتر بود. میدان نبرد، به حقیقت ، میدانى جـهـانى بود و قدرتهاى بزرگ بین المللى در آن درگیر بودند. این جنگ ، على رغم تفاوتهاى ظاهرى با جنگ جهانى اوّل ، بطور ماهوى با آن مشابه بود. این بار نیز، اروپاییان به جان هم افـتـاده بـودنـد و صـحـنـه اصـلى جـنـگ را قـارّه اروپـا تـشـکـیـل مى داد. همان طور که آلمان در سال 1914 م موجب قاره اى شدن و سپس جهانى شدن جنگ گـردیـده بـود، ایـن بـار هـم ، شـعـله جنگ را برافروخت . تاحدودى ، متحدین و متفقین امروز، همان متحدین و متفقین دیروز بودند. این جنگ نیز، بیش از همه ، بدین علت آغاز شد که آلمان به عنوان قـدرت غـالب و عـنـصـر تـعـیـیـن کـنـنـده در نـظـام قـاره و بـیـن المـلل مـطـرح شـد. بـا ایـن وجـود، شاید جنبه ایدئولوژیک گرفتن جنگ جهانى دوم ، وجه متمایز کننده آن با جنگ جهانى اوّل باشد.
جـنـگ جـهـانـى دوم ، ابـتـدا بـیـن دولتهاى فاشیست و توتالیتر با دولتهاى مبتنى بر نهادهاى دمـوکراسى جریان داشت و آنگاه ، پس از یورش آلمان به شوروى ، رنگ ایدئولوژیک به خود گـرفـت و کـمـونـیست نیز به صف جنگجویان پیوست . این جنگ به مثابه رقابت ، رویارویى و تلاش براى پیروزى در میان ایدئولوژیهاى فاشیسم ، کمونیسم و لیبرالیسم قلمداد مى شود. هـر یک از آنان مى خواستند طرحى خاص براى سطه خود بر جهان به مرحله اجرا درآورند تا از ایـن طـریـق هـم نـظـم بـیـن المـللى را پى ریزى کنند و هم سرورى و آقایى خود را به دیگران بقبولانند.
34
تـجـزیـه و تـحـلیـل جـنـگ جـهـانـى دوم بـا دشـواریـهـاى قـابـل مـلاحـظه اى رو به روست . حجم عظیم مطالعات در مورد آن ، چنان تنوعى به آثار و متون ایـن جـنـگ داده کـه پـى بـردن بـه حـقـیـقـت و واقـعـیـت را تـا حـدودى مـشـکـل سـاخـتـه اسـت ؛ بـویـژه ایـنـکـه مـسـؤ ول جـنـگ کـیـسـت ؟ عـلل و عـوامـل آغاز جنگ چیست ؟ و چرا روند جنگ بگونه اى پیچیده ، پاى شورویها و آمریکاییها را به میدان کشید؟ تلاش ما در این فصل بر آن است که تا حد امکان ، برخى از جنبه هاى این پدیده و واقعیت بین المللى را آشکار سازیم ؛ هر چند قصد بر آن نیست که تمام ابعاد و جزییات ، به تفصیل ، مورد بررسى و تحلیل قرار گیرد.
35
علل و عوامل جنگ جهانى دوم
جـنـگ ، بـه طـور کـلى ، بـه عـنـوان یـک پـدیـده اجـتـمـاعـى ، داراى عـلل و عـوامـل مـتـعـددى اسـت که نظریه پردازان جنگ و صلح ، آنها را طرح و بیان کرده اند. جنگ جـهـانـى دوم ، بـطـور خـاص ، از بعضى علل و عوامل ویژه ناشى مى شد که الزام به توضیح آنها آشکار است که در اینجا، به برخى از مهمترین آنها مى پردازیم :
نقش هیتلر
آن دسته از پژوهشگران تاریخ روابط بین الملل که به نقش مردان بزرگ در حوادث تاریخى اعـتـقـاد راسـخ دارنـد، بـه هـیـتلر و نقش او در ایجاد جنگ جهانى دوم ، بهاى زیادى مى دهند. روان شناسان ، بویژه ، به نقش افراد توجه زیادى دارند.(103)
عـلى رغـم آنـکـه بـسـیارى از دولتمردان و فرماندهان نظامى با او همگام و هم راءى نبودند، این هیتلر بود که با سخنرانیهاى آتشین و مهیّج خود، احساسات ملّت آلمان را برمى انگیخت . هیتلر در کتاب (نبرد من )، آرمان ایجاد (رایش ) یا امپراتورى بزرگ آلمان را به تصویر کشید. این آرمان تنها از طریق نابودى نظم حاکم ، توسعه مرزهاى آلمان و نقض حقوق و قراردادهاى بین المللى امـکـان پـذیـر بـود. شـخـصیت اقتدار طلب هیتلر اقتضا مى کرد که جنگ را تدارک دیده و آغاز کند؛ شخصیتى که جاه طلبیهاى وى و اشتهاى سیرى ناپذیرش در گسترش قلمرو اقتدار، تنها از راه تـوسـل بـه زور ارضـا مى شد. به عقیده پرفسور (شالتان بران ): (هیتلر را باید در گروه مـردانى قرار داد که داراى شخصیت آشفته مى باشند و ما آنها را (پارانوئیاک )(104) مـى نـامیم و ریشه بیمارى او را باید در زندگى احساساتى بیمارگونه اش جستجو کرد.) این تـصـویـر از هـیـتـلر و مـسـؤ ولیـت وى در بـرافـروخـتـن شـعـله جـنگ ، از میان عبارتهاى موجود در سخنرانیهایش بخوبى مشهود و قابل اثبات است :
من نقش سرباز را ایفا نخواهم کرد و تحت تاءثیر استراتژیها هم قرار نمى گیرم . این منم که جنگ را اداره خواهم کرد. این منم که لحظه مناسب حمله را مشخص خواهم کرد؛ این وظیفه من خواهد بود. وقـتـى تـصـمـیم را اتخاذ کردم جوانان را به میادین مرگ خواهم فرستاد و این حق من است . بدین ترتیب در حد ممکن مانع مردن مردم خواهم شد. من جنگ مى خواهم و براى انجام دادن آن استفاده از همه راهـهـا و امـکـانـات خـوب است . جنگ به نحوى خواهد بود که من مى خواهم باشد. من خودم جنگ هستم .(105)
بـدیـن سـان ، یـکـى از عـوامـلى که تحلیلگران و مورخان بدان اشاره مى کنند، نقش هیتلر است . هیتلر در این نوع از تجزیه و تحلیل به مثابه علّت فاعلى نگریسته مى شود که با فقدان وى در عرصه سیاست و حکومت آلمان ، جنگ جهانى دومى وجود نداشت .
قرارداد ورساى و تحقیر ملت آلمان
قـرارداد صـلح ورسـاى ـ کـه در فـصـل نـخـسـت تـحـت عـنـوان (جـنـگ جـهـانـى اوّل و پیامدهاى آن ) به تفصیل مورد بررسى قرار گرفت ـ بر طبق ماده 231، مسؤ ولیت جنگ را بـه گـردن آلمـان انـداخـت . مـجموعه تحمیلاتى که علیه سرزمین ، جمعیت ، ثروت ، مستعمرات ، ارتـش و حـکومت آلمان اعمال شد، به شکل بارزى ، از نظر آن ملت ، غیر عادلانه ، غیر منصفانه و خـارج از حـدّ تـوان بـود. مـلّت آلمـان با این قرارداد احساس حقارت بسیار مى کرد و زمینه روحى مـسـاعدى داشت به اینکه فردى مقتدر ظهور کند تا تاوان این بهاى سنگین را از دشمنان بستاند. تـقـریـبـاً، تـمامى تحلیلگران جنگ جهانى دوم در این مورد اتفاق نظر دارند که این جنگ ، میراث جـنـگ جـهـانـى اول است . شاید بیش از همه ، (ماکس وبر)، دانشمند برجسته آلمانى و (جان مینیارد کـیـنز)، اقتصاددان مشهور انگلیسى ، به این موضوع توجه خاصى داشتند. در اینجا به قسمتى از نظرات (ماکس وبر) اشاره مى کنیم .
36
جـامـعـه شـنـاس آلمـانـى ، مـاکـس وبـر، در سـخـنـرانـى خـود در سال 1919 م به این مساءله اشاره مى کند و اتفاقاً این کلمه را به زبان مى آورد که :
پـرداخـتـن به گذشته و اینکه مسؤ ول جنگ کیست گناهى سیاسى محسوب مى شود؛ زیرا یک ملّت شـکـسـت را مـى پـذیـرد ولى تـحـقـیـر را نـمـى پـذیـرد و ایـن امـر سـبـب مـى شـود تـا پـانـزده سال بعد جنگى دیگر شعله ور شود.(106)
اندیشه و آرمان فضاى حیاتى
فـضـاى حـیـاتـى از جـمله اندیشه هایى است که در آثار برخى از فیلسوفان آلمانى در قرون مـعـاصـر، از جـایـگـاهى والا برخوردار بود. فاشیستهاى آلمان نیز سخت بدان پاى بند بوده و هـیـتـلر در کـتـاب (نـبرد من ) از آن سخن رانده بود. بر اساس تفکر فضاى حیاتى ، یک ملت به مثابه یک موجود زنده است . هر موجود زنده اى با افزایش رشد و بالندگى خود، نیاز به مکان ، تـغـذیـه و فـضـاى بـیـشـترى دارد. به عبارت دیگر، تداوم حیات این موجود بطور طبیعى به تـوسـعـه فـضـاى حـیـاتـى وابسته است . ملتى که رسالت پیشرفت تمدن را دارد و پرچمدار تـرقـى بـشـریـت اسـت ، بطور طبیعى ، بالنده ، رشد یابنده و پوینده است . این ملت تنها با توسعه فضاى حیاتى است که مى تواند رسالت ، نقش و وظیفه خود را انجام دهد، و گرنه به ضـعـف و اضـمحلال مى گراید. این نحوه نگرش به ملت و جهان ، بدون تردید، به سیاستهاى جـنـگ طـلبـانـه مـى انجامد؛ همان طور که هیتلر با اعتقاد به فضاى حیاتى ، گام به گام ، به سـوى جـنـگ ، قـدم بـرداشـت و بـا حـمـله بـه لهـسـتـان در سال 1939 م جنگ جهانى دوم را آغاز کرد.(107)
اقتصاد و صنعت پویاى آلمان
طرح انگیزه اقتصادى براى فعالیتهاى بشرى ، از جمله جنگ ، بیشتر از همه در آثار مارکسیستها نـمـایـان اسـت ؛ هـر چـنـد لیـبـرالهـا نـیـز در ایـن مـورد تـحـقـیـقـات و بـررسـیـهـاى قـابـل تـوجـهـى دارنـد. از دیـدگـاه مـارکـسـیـسـتها، بویژه لنین ، فاشیسم نماینده آخرین مرحله تـجـاوزکـارانـه سرمایه دارى رو به افول است . سیستم سرمایه دارى در درون خود هاله اى از تـضـاد و تـنـاقـض را مـى پـرورانـد و ایـن امر در نهایت با جنگ و تجاوز همراه است . از دیدگاه لیـبـرالهـا، صـنـعت و اقتصاد پویاى آلمان از دو جهت ناچار به اتخاذ سیاست گسترش با تکیه بـه زور سرنیزه بود. اول آنکه ، اقتصاد خودکفا و بسته اى که هیتلر پایه گذارى کرده بود، بـه مـرحـله اى از شـکـوفـایـى و رشـد رسـیـد کـه دیـگر قادر نبود با تکیه بر جمعیت و قلمرو داخـل اسـتـمـرار یـابـد. از ایـن رو، بـراى افـزایـش بـهـره ورى و حـفـظ نـرخ سـود و تـعـادل اقـتـصـادى مـى بـایست در صدد منضم کردن اراضى مجاور برآید. این مرحله به سیاست تـوسـعـه طلبى ، تجاوز و جنگ منجر گردید. دوم آنکه ، پیوستن به اقتصاد بین المللى و کسب بـازار جـهـانـى جـهـت فـروش محصولات صنعتى آلمان و دستیابى سریع و آسان به مواد خام و اولیـه ، مـى تـوانـد انـگیزه و علت قابل قبولى براى اقدام به جنگ محسوب شود. چرخ اقتصاد قـدرتمند آلمان تنها با گسترش و توسعه مناسبات و روابط اقتصادى به گردش در مى آمد و ایـن امـر بـه عـلت تـمـایـل بـه زورگـویـى و قدرت طلبى از جانب هیتلر، جز از طریق جنگ امکان پذیر نبود.(108)
ایدئولوژى جنگ طلبانه فاشیسم
رفـتـار سیاسى دولتمردان و رهبران ، بویژه آنهایى که داعیه مکتبى دارند، تا حدود زیادى از اصول و مبانى ایدئولوژیک نشاءت مى گیرد. خشونت و زور در ایدئولوژى فاشیسم ، از ارج و اعتبار خاصى برخوردار است . شاید کسى بیش از هیتلر و موسولینى در باب سودمندى و ارزش جـنـگ سـخـن نـگـفـتـه بـاشـد؛ مـگـر بـعـضـى از فـیـلسـوفـان آلمـانـى هـمـانـنـد (نـیـچـه ) و (هگل ) که رهبران فاشیست در اصل به آنها اقتدا کرده اند. اعتقاد اساسى فاشیسم به تنازع بقا و نبرد واقعى در حیات طبیعى و انسانى ، بیانگر جلوه هایى از تجاوز و جنگ در این ایدئولوژى مـى بـاشـد. دارویـنـیـسـم اجـتـمـاعى ، تجلیل از جنگ را موجب مى گردید. جنگ از نظر ایدئولوژى فـاشـیـسـم بـه منزله کارآمدترین وسیله براى رسیدن به هدف بود. هیتلر و موسولینى بارها تـاءکـیـد کـرده بـودنـد کـه بـراى تـغـیـیـر وضـع مـوجـود و نـیل به آرمانهاى خود هیچ ابایى از توسل به جنگ ندارند. عناصر اصلى ایدئولوژى فاشیسم یعنى نژاد، فضاى حیاتى و استقلال اقتصادى فقط در پیوند با توسعه طلبى ، تجاوز و جنگ مـى تـوانـسـت بـراى مـلت آلمـان تـحرّک آفرین و هیجان زا باشد. جنگ پدیده اى اجتناب ناپذیر بود؛ زیرا تحقق ایدئولوژى فاشیسم جز با توسل به آن ممکن نبود.(109)
37
شکست جامعه ملل با سیاستهاى سازشکارانه
کـمـتـر کـسـى مـماشات ، تمکین و سازش قدرتهاى بزرگ را به عنوان یکى از علتهاى اساسى آغاز جنگ جهانى دوم مطرح کرده است . نظام بین المللى حاکم بر روابط دولتها در بین دو جنگ ، نـظـام (امـنـیـت دسـتـه جـمـعى ) بود. جامعه ملل بر اساس این نظام و براى تحقق آن ایجاد شد. امّا پیروزى و موفقیت این نظام در گرو سیاستهاى قاطع و هماهنگ قدرتهاى بزرگ بود. در پسِ جنگ جـهـانـى اوّل ، آمـریـکا به انزوا طلبى روى آورد، فرانسه و انگلیس بشدت با یکدیگر اختلاف نـظر پیدا کردند. ژاپن و ایتالیا از تقسیم غنایم جنگ و نحوه توزیع قدرت ، ناراضى بودند. ایـن امـر خـود تـا حـدودى ، اسـتـحـکـام بـنـیـاد نـظـام امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى را بـا مشکل رو به رو ساخت .
این بنیان سست جامعه ملل با توسعه طلبیها و تجاوزات ژاپن ، ایتالیا و آلمان در دهه 1930 م بـه ضـعـف مـفـرط گـرایـیـد. تـجـاوزات ژاپـن بـه مـنـچـورى در سال 1931 م و به پکن و شانگهاى در سال 1937، بدون پاسخ مناسب با تجاوز، ایتالیا را تـهـیـیـج کـرد کـه بـراى رسـیـدن بـه آمـال خـود، بـه زور تـوسـل جـویـد. حـمـله ایـتـالیـا بـه حـبـشـه (اتـیـوپـى ) در سـال 1935 هـم ، نـظـام امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى را بـسـیـار ضـعـیـف جـلوه گـر سـاخـت . جـامـعـه مـلل در قـبـال اقـدامـات هـیـتـلر، سـکـوتى مرگبار اختیار کرد. در این میان ، بیش از همه باید به سـیـاست تمکین و سازش فرانسه و انگلیس اشاره کرد. اعطاى امتیازهاى انگلستان و فرانسه به هـیـتـلر در جـریان تجدید تسلیحات ، اشغال ناحیه غیر نظامى رنانى ، اعلام خدمت نظام اجبارى ، الحـاق اتـریـش بـه آلمـان و بـحـران چـکـسلواکى ، براستى ، زمینه تجاوز هیتلر به لهستان را فـراهـم کـرد. ایـن مجامله و مماشات ، براى هیتلر اطمینان خاطر ایجاد مى کرد که سیاست توسعه طـلبـى او بـا مانع جدى رو به رو نخواهد شد. از این رو، آغاز جنگ را مى توان تا اندازه زیادى به خط مشیها و رویه هاى سازشکارانه قدرتهاى بزرگ مرتبط دانست .
نیروهاى متخاصم و رویاروى هم در آغاز جنگ (110)
بـررسـى عـوامـل قـدرت دولتـهـایـى که مى خواستند در جنگ جهانى دوم رویاروى یکدیگر قرار گیرند، بویژه براى ما نظامیان ، داراى اهمیت شایان توجهى است ؛ زیرا در واقع ، ارزیابى و سـنـجـش ایـن نـیـروهـا بود که راه حل نظامى و توسل به زور را در سیاست ملى دولتها، اعتبارى خـاص مـى بـخـشـیـد. تـحـقـیـق و پـژوهـش در سـه سطح (نیروهاى مسلح )، (نیروهاى اقتصادى ) و (هـمـبـسـتگى ملى و معنوى ) مى تواند تا حدودى برخى از جنبه هاى واقعیت آمادگى جنگ را نمایان سازد.
نیروهاى مسلح
ارتــش لـهـسـتـان ، بـه عـنـوان اولـیـن خاکـریـز دفـاعـى در بـرابـر تـهـاجـمـات آلمان ، از سى لشـکـر کـه تـسـلیـحـات قـسـمـتـى از آنـهـا مـدرنـیـزه شـده بـود، تـشـکیل مى گردید. این کشور به هنگام بسیج ارتشهاى ذخیره خود مى توانست 42 لشکر داشته بـاشد؛ در صورتى که هنگام بروز جنگ تنها دو لشکر از این لشکرها آماده جنگ بودند. لهستان بـا داشـتـن یـازده تـیـپ سـواره ، در بـرابـر هر بیست تانک آلمانى ، فقط یک تانک مى توانست روانه میدان کند و در مقابل هر هفت هواپیماى دشمن تنها یک هواپیما مى توانست به پرواز درآورد. سنگر بندى استراتژیکى در طول 1900 کیلومتر مرز، بسیار ضعیف و آسیب پذیر جلوه مى کرد.
ارتـش آلمـان ، مـدرن ، مـجـهـز و مـدرنـیـزه بـود. سـتـاد ارتـش آلمـان در سال 1939 مى توانست 54 لشکر آماده را وارد میدان نبرد کند. از این تعداد، شش لشکر آن زرهى و پـنـج لشـکـر آن مـکـانیزه بود. آلمان به تنهایى 3500 هواپیماى جنگى در اختیار داشت و مى تـوانـسـت طـى دو هـفـتـه ، 56 لشـکر ذخیره و احتیاط را به خط کند. این ارتش قوى و مدرنیزه در عرض مدت کوتاهى مى توانست نیروى انسانى ، تجهیزات و امکانات خود را مضاعف سازد.
38
تـدارکـات ارتـش فـرانـسـه بـراى عـملیات جنگى ، مى توانست با آلمان برابرى کند؛ هر چند مـحـدودیـتـهـاى ویـژه اى داشـت . فـرانـسـه علاوه بر نیروهاى مسلح مستقر در آفریقاى شمالى و کـوهـستانهاى آلپ ، 55 لشکر آماده نبرد داشت که بمراتب از نیروهاى آلمانى بیشتر بودند. در مقابل ، فقط یک لشکر زرهى داشت و هواپیماهایش از چهارصد فروند تجاوز نمى کرد و تقریباً فاقد بمب افکنهاى مدل جدید بود.
نیروهاى زمینى انگلیس تا حدودى ناچیز بود. این کشور تنها دو لشکر آماده نبرد داشت ، امّا از جهت تـوپـخـانـه ضـد هـوایـى ، هـواپـیـمـاهـاى شـکـارى و نـاوگـان نـیـروى دریـایـى ، قـدرت قـابـل مـلاحـظـه داشـت . ارتـش انـگـلسـتـان بیش از 1500 فروند هواپیماى شکارى و بمب افکن پیشرفته در اختیار داشت ؛ امّا به لحاظ لشکر زرهى ، ضعف مفرطى نشان مى داد:
کـشـورهـایـى کـه در آیـنـده اى نـزدیـک ـ بـعـد از آغـاز جـنـگ در سـال 1939 م ـ بـه کـارزار پـیـوسـتـنـد، داراى تـوانـایـیـهـاى بـالفـعـل و بـالقـوه قـابـل اعـتـنـایـى بـودنـد. ارتـش ایـتالیا، اعم از کلاسیک و شبه نظامى ، مـتـشـکـل از 67 لشـکـر بـود. از این تعداد، هیجده لشکر خارج از خاک ایتالیا یعنى در آلبانى ، لیبى ، آفریقاى شرقى و دریاى اژه مستقر بودند. این ارتش داراى دو لشکر زرهى بود که به خـودروهـاى زرهـى سـبـک مـجـهـز بـودنـد. 33 لشـکـر ارتـش ایـتـالیـا بـه دلیل فقدان سرباز و کمبود تسلیحات قادر به آمادگى جنگى سریع نبودند.
اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى در سایه سیاستهاى صنعتى و مدرنیزاسیون استالین ، به پـیشرفتهایى سریع دست یافته بود. این کشور با بسیج نیروهاى ارتش و لشکرهاى ذخیره و احتیاط، مى توانست 165 لشکر را به عرصه نبرد بفرستد. ارتش شوروى متکى به پنج هزار هواپیما بود.
ارتـش ایـالات مـتـحـده آمـریـکـا، عـلى رغـم امـکـانـات عـظـیـم جـمـعیتى و اقتصادى این کشور، فاقد تواناییهاى لازم و بالفعل براى ورود در یک جنگ فراگیر و جهانى بود. ارتش آمریکا از لحاظ نـیـروى انـسـانـى در طـى مـدت بـیـن دو جـنـگ جـهـانـى اوّل و دوم ، افـزایـش یـا کـاهـش قـابل ملاحظه اى را به خود ندیده بود. صرف نظر از نفراتى که در فیلیپین ، مجمع الجزایر هـاوایـى و منطقه کانال سوئز مستقر بودند، تنها هشتاد هزار سرباز در خاک آمریکا آماده بودند. البته از لحاظ نیروى هوایى ، ارتش آمریکا طى یک برنامه مدوّن به 5500 هواپیما مجهز گشت و ناوگان دریایى آن نیز از قدرت بالایى برخوردار بود.
ارتـش ژاپـن ، بـه دلیـل جـنگهایى که در سالهاى 1931 م و 1937 م علیه چین به راه انداخته بود، در این زمان در وضع بسیار خوبى قرار داشت . تعداد نفرات ارتش اشغالگر ژاپن در چین ، از یـک مـیـلیـون نفر تجاوز نمى کرد و فقط تنها ده درصد از اسلحه و مهماتى را که در ژاپن تولید مى شد، دریافت مى کرد. ژاپن با تکیه بر جمعیت یک صد میلیون نفرى خود، بدون دست زدن بـه ترکیب نیروهایش در چین ، مى توانست ارتشى بزرگ براى عملیات در اقیانوس آرام و آسـیـاى جـنـوب شـرقـى تـهـیـه و تدارک ببیند. رزم ناوهایش بیش ا ز آمریکا بود و حدود 2700 فروند هواپیما را در خدمت نیروهاى مسلح گماشته بود.
نیروهاى اقتصادى
قـدرت صـنـعـتـى آلمـان بـمـراتـب از فرانسه و انگلستان بالاتر بود. روشهاى جدید اختراع و تـولیـد بـگونه اى ، اقتصاد آلمان را تحرک بخشید که از لحاظ آمارى ، اوضاعى مناسب تر از سـایـر کـشـورهـاى اروپـایـى دارد. در فـرانـسـه هـنوز آثار بحران اقتصادى 1929 م که دوره طـولانـى تـرى را در این کشور به خود گرفته بود باقى مانده بود. بریتانیاى کبیر که از لحـاظ تـوسـعه صنعتى ، شرایط مطلوبى داشت ، توانست رقیب بالقوه آلمان درآید. ایتالیا از لحـاظ صـنـعتى عقب مانده بود و در بسیارى از موارد به خارج اتکا داشت . اتحاد جماهیر شوروى بـه تـنـاسـب تـاریـخ صـنـعـتـى شـدن ـ بـعـد از جـنـگ جـهـانـى اوّل ـ داراى شـاخـصـهـاى بـسـیـار بـالایـى بـود، هـر چـنـد از لحـاظ تـولیـد زغال ، فولاد، چدن و ماشین آلات نمى توانست همپاى رقیبان اروپایى خود حرکت کند. ایالات متحده آمـریـکـا، وضـع مـمـتـاز و اسـتـثـنـایـى داشـت . ایـن کـشـور در سـال 1938 م بـا 8/34 از درصـد کـل تـولیـد صـنـعـتـى جـهـان ، در مـقـام اول قـرار داشـت . صـنـایـع ، مـواد اولیـه ، تـجـارت و بازرگانى آمریکا به نحوى مطلوب در تـرقـى و تـوسـعـه ایـن کـشـور ایفاى نقش مى کردند. در این میان ، ژاپن هم توانست با تسخیر مـناطقى از چین به برخى از نقاط ضعف اقتصاد خود، سر و سامان دهد. تولید صنعتى در مجموع در طـول سـالهـاى بـعـد از جـنگ جهانى اول ، سه برابر گردید و کارخانه هاى فولاد سازى ، تـولیـدات خود را به دو برابر افزایش دادند؛ با این وجود، میزان وابستگى اقتصاد ژاپن به مواد اولیه در خارج از کشورش ، مى توانست تنگناهاى جدى برایش فراهم کند.
39
همبستگى ملى و معنوى
ایمان سیاسى مردم به نظامهاى حکومتى و رهبران کشور، در قدرت ملى بسیار معتبر و مؤ ثر است . وحـدت مـلى و هـمـبـستگى مردمى این امکان را براى سیاستمداران فراهم مى کند که با پشتوانه قابل اتکایى به سیاستگذارى اقدام نمایند. بررسى این مهم در کشورهاى دموکراسى غربى و دولتـهـاى تـوتـالیـتـر مى تواند تا حدودى راهگشاى مشارکت مردم در جنگ احتمالى آینده باشد. هـیـتـلر و حـزب نـازى از سـال 1933 م تـلاش بـسـیـارى را مـبذول داشت تا مشروعیت حکومت فاشیست را در افکار و اندیشه هاى ملت آلمان ایجاد کند. هر چند از لحاظ اسناد و مدارک نمى توان قضاوت مقرون به واقعیتى را ارائه داد، اما در مجموع ، ملت آلمان در سایه حکومت هیتلر از تحقیر قرارداد صلح ورساى رهایى یافت ، رکود اقتصادى به توسعه و پـیـشرفت مبدل شد، تحمیلات متفقین علیه آلمان ، یکى پس از دیگرى ، از میان برداشته شد و بـه مـیـزان مـعـتـنـابهى ، مجد، عظمت و افتخار نصیب ملت آلمان شد. از این رو، اگر چه بررسى تاریخى نمى تواند تصویرى روشن به دست دهد، امّا استنتاج منطقى ما را رهنمون مى سازد که در این مرحله تاریخى ، ملت آلمان از نیروى معنوى بالایى برخوردار بوده است .
شـایـد تـا حـد زیـادى ایـن نـتـیـجـه گـیـرى در مـورد مـردم ایـتـالیـا و ژاپن هم صادق باشد. در مـقـابـل ، در فـرانـسـه تـشـتـت آرا و دودلى بـر مـردم و زمـامـداران کشور،، حاکم بود. بحرانهاى سـیـاسـى و اقـتصادى در فرانسه ، اجازه فضاى فکرى و سیاستگذارى مساعدى را نمى داد. ملت انـگـلیـس ، بر عکس فرانسویان ، مصمم و آماده براى مقاومت و دفاع از آرمانهاى دموکراتیک بود. افـکـار عـمـومى و رهبران انگلیس ، هیتلر و آلمان را به مثابه امپریالیستى مى نگریست که قصد سـلطـه انـحـصـارى بـر اروپـا و دنـیـا را دارد. از ایـن رو، سخن از مصالحه با متجاوزان ، دیگر خریدارى نداشت . آمریکا به طور سنّتى در پرتو نگرش انزوا گرایى ، به جنگ ، درگیرى و تجاوز نمى اندیشید. ملت آمریکا به شدت از درگیر شدن در جنگهاى اروپایى نفرت داشت و افکار عمومى ـ که کنگره ، مطبوعات و احزاب سیاسى بیانگر آن مى بود ـ نگران مداخله مجدد این کشور در رقابتهاى خصمانه اروپایى بود امّا رهبران آمریکا به تدریج به سوى هدایت افکار عمومى در جهت مشارکت در جنگ تلاش مى کردند. در این میان ، اتحاد شوروى در وضعیتى دوگانه قـرار داشـت . از یـک سـو، جـنـگ قـدرت در داخـل و تصفیه خونین استالین ، جوى از بى اعتمادى و نـاخـرسـنـدى را پـدیـد آورده بـود؛ از سـوى دیـگـر، مـلّت روس داراى روحـیـه اى سـخـت مقاوم در مـقـابـل بـیـگـانـگـان بـود و درسـت بـه هـمـیـن عـلت ، اسـتـالیـن مـوفـق شـد خیل عظیمى از ارتش مردمى را در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح آلمان آرایش دهد.
40
روند کلّى جنـگ
مرحله اول جنگ (1939 ـ 1941)
آغـاز جـنـگ در جـبـهـه شـرق : جـنـگ جـهـانـى دوم بـا حـمـله هـیـتـلر بـه لهـسـتـان در اوّل سـپتامبر 1318 ه . ش / 1939 م آغاز شد. انگلستان و فرانسه که مرزها و حاکمیت لهستان را تضمین کرده بودند، با تجاوز آلمان به لهستان ، به آلمان اعلان جنگ دادند. اتحاد شوروى با پـیـمـان عـدم تـجـاوز خود با آلمان ، بى طرف ماند و دولت ایتالیا اعلامیه عدم مخاصمه صادر کـرد. ژاپـن و ایـالات متحده نیز خارج از میدان نبرد ـ قاره اروپا ـ منتظر فرصت در آینده بودند. سایر دولتهاى اروپایى و غیر اروپایى در وضعیت بى طرف بودند.
حملات برق آساى آلمان ، مشهور به بلیتس کریگه (111) امکان هر نوع مقاومت مؤ ثر از جانب لهستانیها را سلب کرد. از دست متحدان انگلیسى و فرانسوى هم چندان کارى ساخته نبود. لهـسـتـان طـى سـه هـفـتـه بـه تصرف ارتش آلمان درآمد؛ لهستانى که از جانب شورویها، براى دسـتـیـابـى بـه سـهـم خـود طـبـق مـعـاهـده مـحـرمـانـه بـا آلمـان در سـال 1939 م ، مـورد حـمـله قـرار گرفت . با فرار برخى از دولتمردان و تعدادى از واحدهاى نـظـامـى و نـیـروهـاى دریـایـى لهـسـتـان بـه انـگـلسـتـان ، دولت در تـبـعـیـد لهـسـتان در لندن تشکیل شد؛ مثل اینکه مقدّر بود که یک بار دیگر، سرزمین لهستان توسط همان دولتهایى که در قـرن هـجـدهـم بـه مـتلاشى شدن لهستان اقدام کردند، از نقشه سیاسى جهان حذف گردد. جنگ در جـبـهـه شرق شامل نبرد فنلاند نیز مى شد که على رغم مقاومت سرسختانه فنلاندیها، سرانجام شکست نصیب آنان شد.
جبهه شمالى و غرب : هیتلر که از جبهه شرق ، آسوده خاطر گشت ، رو به سوى جبهه غرب کرد؛ ولى بـراى نیل به پیروزى ناچار بود به جاى خطوط دفاعى مستحکم غرب (خطوط زیگفرید و مـاژیـنـو در مـرز بـین فرانسه و آلمان ) از راه شمال ، عملیات خود را آغاز کند. حدود نه ماه جبهه غـرب سـاکـت بـود. سـرانـجـام ، نـیروهاى برق آساى آلمان به دانمارک ، نروژ، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ حمله ور شدند و تقریباً بدون دشوارى ، یکى پس از دیگرى ، این کشورها را فتح کردند. حالا دیگر نوبت فرانسه بود.
حـمـله بـه فـرانسه ، همانند جنگ جهانى اوّل ، از طریق بلژیک و لوکزامبورک آغاز شد. ترکیب مؤ ثر تانکها، هواپیماها، توپخانه و پیاده نظام با تاکتیکهاى جنگ برق آسا، براى ارتش آلمان امـکـان پـیـشـروى سـریع را فراهم کرده ، دشمن را سخت غافلگیر و تار و مار مى کرد. بر این اساس ، پیشروى نیروهاى آلمان تا کانال (مانش ) انگلیس ، ارتباط ارتش بریتانیا و بخشى از نـیـروهـاى فـرانـسـوى را با بدنه اصلى ارتش فرانسه از بین برد. خط دفاعى ، بظاهر غیر قـابـل نـفـوذ، مـاژیـنـو در هـم شـکـسـتـه شـد. ارتـش فـرانـسـه مـسـتـاءصـل شـد و دیـگـر قـادر نـبـود جـبهه دفاعى دیگرى را تدارک و تحکیم کند. در حالى که فـرانـسـویـها در آستانه شکست قرار داشتند، ایتالیا به متفقین اعلان جنگ داد. پاریس در چهاردهم ژوئن 1940 تـسـلیـم دشـمـن شـد و هـیـتـلر بـراى جـبـران تـحـمـیـلات جـنـگ جـهـانـى اول ، سـنـد مـتـارکـه جـنـگ بـا فـرانـسـه را درسـت در هـمـان نـقـطـه و هـمان واگنى امضا کرد که نـمـایـنـدگـان آلمـان در سـال 1918، بـنـاچـار، سـند تسلیم خود را در برابر متفقین امضا کرده بودند.(112)
جـنـگ در جـبـهـه غـرب بـا شکست فرانسه ، به صورت مقابله آلمان و انگلیس درآمد. آلمان براى شـکـست دادن انگلیس ، دو نقشه جنگى را تدارک دیده بود؛ نخست ، بمباران شدید هوایى و از بین بـردن نـیـروى هـوایـى سـلطـنـتـى انـگـلسـتـان ، دوم ، پـیـاده کـردن قـوا در بـنـادر و سـواحـل بـریـتانیا طى نقشه اى موسوم به نبرد شیر دریایى . عملیات هوایى آلمان ، على رغم شدت و وسعت خود، نتوانست انگلیس را از پاى درآورد و بدین سان ، جنگ صورت فرسایشى به خود گرفت و هیتلر دستور لغو عملیات شیر دریایى را صادر کرد.
41
جنگ در دریا: همزمان با نبردهاى زمینى و هوایى متخاصمان ، جنگ در سطح و زیر دریاها نیز ادامه داشـت . اقـیـانـوس اطـلس و دریـاى مـدیـتـرانـه ، عرصه مبارزه جویى و رقابت ناوگان دریایى دولتـهـاى مـحـور (آلمـان و ایـتالیا) و متفقین (فرانسه و انگلیس ) بود. محاصره دریایى نیز در جـریـان بـود. فـراز و نـشـیـبـهـاى جنگ در دریا، براى هر یک از طرفین تا حدودى برابر بود، بگونه اى که نمى توان هیچ یک را پیروز نامید.
جبهه شمال آفریقا: جنگ در شمال آفریقا در سرزمینهاى مستعمراتى مصر، لیبى و اتیوپى بین ارتـشـهـاى ایـتـالیـا و انگلستان در جریان بود. شکست اولیه ایتالیا در صحنه هاى نبرد، موجب اعـزام قـواى تازه نفس از سوى آلمان به این منطقه شد. هر چند شکست در لیبى جبران شد، اما در اتـیـوپـى ، ارتـش هـایـله سـلاسى ، امپراتور مخلوع این کشور، از هنگام لشکر کشى ایتالیا در سال 1935، با حمایت انگلیسیها دوباره کنترل کشور را به دست گرفت .
مـنـطـقـه بالکان : نبرد در بالکان ، ابتدا با اولتیماتوم ایتالیا به یونان شروع شد. دفاع یـونـانیها در برابر ارتش ایتالیا بسیار دلیرانه بود و انگلستان با اعزام نیروى کمکى به یونان ، سعى در حفظ این خاکریز دفاعى در بالکان داشت . ارتش آلمان نازى براى پشتیبانى از ایتالیا، وارد عمل شد. ابتدا رومانى فتح گردید، آنگاه بلغارستان به اتحاد دولتهاى محور پیوست ، سپس مقاومت یوگسلاوى در هم شکسته شد و با ورود نیروى آلمانى به یونان ، شکست در پـیـش روى آنـان نـمـودار گـشـت . بـدیـن تـرتـیـب ، فـتـح مـنـطـقـه بـالکـان در سـال 1941، امـکـان عملیات موفقیت آمیز بر ضد اتحاد شوروى از جانب آلمان را تا حدود زیادى آسان مى کرد.
مرحله دوم جنگ (1941 ـ 1943)
نـبـرد در سال 1941، چهره دیگرى پیدا کرد. پاى نیروهاى نوین به میدان کارزار کشیده شد و مـتـحـدان دیـروز ـ آلمـان و شـوروى ـ بـه عـنـوان حـریـفـان امـروز، در مـقـابـل یـکـدیـگـر قرار گرفتند. ژاپن و آمریکا در اقیانوس آرام رو در روى هم ایستادند و جنگ ، بطور واقعى ، معناى جهانى و بین المللى به خود گرفت .
تهاجم آلمان به شوروى : عملیات (بار باروسا)(113) در 22 ژوئن 1941 آغاز شد. هـیـتـلر در ایـن یـورش جدید، 000 200 3 سرباز، دو هزار هواپیما و 3500 تانک را به حرکت درآورد. ارتشهاى رومانى ، فنلاند، مجارستان و ایتالیا نیز به کمک هیتلر شتافته بودند، زیرا دو کـشـور نـخـست ، طى سالهاى قبل ، مورد تجاوز ارتش سرخ قرار گرفته بودند و دولتهاى مـجـارسـتـان و ایـتـالیـا در زمـره مـتـحـدان فـاشـیـسـم قـرار داشـتـنـد. دلایـل اصـلى ایـن تـهـاجـم ، عـلى رغـم پـیـمـان عـدم تـجـاوز شـوروى ـ آلمـان در سـال 1939، را مـى تـوان در عـلایـق اسـتراتژیک ، ایدئولوژیک ، اقتصادى و سیاسى خلاصه کرد.
از لحـاظ اسـتـراتـژیـک ، پیروزى فاشیسم در جبهه غرب و مدیترانه ناممکن به نظر مى رسید؛ ایـنـک پـیـروزى در جـبـهـه شـرق مـى تـوانـسـت تـوازن قـوا را بـه نـفـع هـیـتـلر، بـراى نـیـل بـه فـتـح نـهـایـى ، تـغـیـیـر دهـد. از نـظـرگـاه ایـدئولوژیـک ، هـیـتـلر سـالهـا قبل در کتاب نبرد من ، آرزوى گسترش به سوى شرق و دستیابى به فضاى حیاتى را در سر مى پروراند. فاشیسم همواره خود را مخالف سرسخت کمونیسم و بلشویسم قلمداد مى کرد. فتح اوکـرایـن و مـنطقه قفقاز، هیتلر را از لحاظ اقتصادى مستغنى مى ساخت . امّا در این میان ، نمى توان از رقابتهاى سیاسى استالین و هیتلر در مورد منطقه بالکان چشم پوشى کرد. از هنگام آغاز جنگ جـهـانـى دوم ، اخـتـلاف نـظـر تـقـریباً شدیدى بین رهبران آلمان و شوروى در خصوص لهستان ، رومـانـى ، یـوگـسـلاوى و فـنـلانـد بـروز کـرده بود؛ اختلافى که در نهایت سوء ظن هیتلر به استالین را تا حد زیادى تشدید کرد و عزم وى را در حمله به شوروى جزم نمود.
تاکتیک جنگ برق آسا در حمله به شوروى به کار گرفته شد. نیروهاى آلمانى بسرعت خطوط دفاعى در غرب شوروى را در هم شکستند و اوکراین ، لنین گراد، کیف ، مسکو و استالین گراد یا سـقـوط کـردنـد و یا در معرض خطر جدى و محاصره قرار گرفتند. ارتش شوروى با دادن چهار میلیون اسیر، به سوى شرق عقب نشست و با فرا خواندن نیروهاى کمکى از سیبرى ، خط دفاعى (لنـیـن گـراد)، (مـسـکـو) و (استالین گراد) انتخاب گردید. حملات سنگین ارتش هیتلرى نتوانست دروازه هـاى ایـن سه شهر مهم و استراتژیک شوروى را بگشاید و این خود، آینده اى تیره و تار براى پیشواى آلمان ترسیم مى کرد.
42
حـمـله آلمـان بـه شـوروى ، یـک پـیـامـد قـابـل تـصور داشت ؛ اتحاد میان انگلستان و شوروى در مـقـابـل دشمن مشترک . چرچیل بدون در نظر گرفتن ملاحظات ایدئولوژیک و اخلاقى ـ تضاد بین لیـبـرالیـسـم و کـمـونـیـسـم ـ بـسـرعـت هـیـاءتى را به مسکو روانه و تقاضاى اتحاد کرد. کمک انـگـلستان و آمریکا به شوروى براى مقابله با تهاجمات هیتلر، از راه استراتژیک ایران ، به عـنـوان مـنـاسـب تـریـن راه ، مـوجـب نـقـض بـى طـرفـى ایـران و اشـغـال آن گـردیـد. بـدیـن تـرتـیـب ، جـنـگ جـهـانـى دوم بـه صـورت تقابل ایدئولوژیک فاشیسم با کمونیسم و لیبرالیسم درآمد.
حـمـله ژاپـن (بـه پـرل هاربر) و ورود آمریکا به جنگ : رقابت ژاپن و آمریکا در اقیانوس آرام و آسـیاى جنوب شرقى در دوران بین دو جنگ بتدریج شدّت و حدّت بیشترى یافت . جنگ چین و ژاپن کـه از 1937 آغـاز شـده بـود، هـمـچنان ادامه داشت و در حالى که ژاپن بر مراکز عمده صنعتى ، جمعیت ، بنادر و منابع زیرزمینى چین سلطه یافته بود، آمریکا با کمک به دولت چیان کاى چک ، در صدد بود جلوى سیاست توسعه طلبانه ژاپن را سد کند. از زمان شروع عملیات جنگى هیتلر در اروپـا، مـوقـعـیت مساعدترى براى ژاپن در خاور دور فراهم شد؛ بگونه اى که رژیم نظامى حـاکـم بـر ژاپـن ، قـصـد خـود را مـبـنـى بـر تـوسـعـه منافع در آسیاى جنوب شرقى ـ یا همان مـسـتعمراتى که در اختیار استعمارگران اروپایى قرار داشت ـ آشکار ساخت . آمریکا بطور جدى بـا طـرحها و نقشه هاى ژاپن مخالفت کرده ، تحریمهاى اقتصادى و تجارى بر ضد آن کشور را افزایش داد. نقطه اوج این تضاد منافع و سیاستها، به صورت حمله ژاپن به ناوگان دریایى آمریکا، نمود پیدا کرد.
نـیـروى هـوایـى و دریـایـى ژاپـن در هـفـتـم دسـامـبـر 1941 بـه پـایـگـاه دریـایـى آمـریـکـا (پرل هاربر)، واقع در جزایر هاوایى در اقیانوس آرام ، حمله کردند و صدمات بسیار سنگینى بـه آمـریـکاییها وارد ساختند. دولت آمریکا روز بعد به ژاپن اعلان جنگ داد و همزمان ، دولتهاى بـریـتانیا، آلمان و ایتالیا نیز در این رویارویى صف آرایى کردند. تهاجم ژاپن بر حوزه هاى نـفـوذ آمـریـکـا و اروپـایـیـان در خـاور دور چـنـان گـسـتـرده و قـدرتـمـند بود که براى حریفان مـقـابل ، جز عقب نشینى و شکست چیز دیگرى در برنداشت . ژاپن در ماههاى نخست به پیروزیهاى چـشـمـگیرى دست یافت . ناوگان ایالات متحده در اقیانوس آرام بطور موقت از کار افتاد. تایلند بـه اجـبـار بـا ژاپـن مـتـحد شد و انگلیسیها از (برمه ) و (مالایا) بیرون رانده شدند. سنگاپور توسط ژاپن فتح شد و شصت هزار تن به اسارت درآمدند. ژاپنیها بسرعت هندِ هلند (اندونزى ) را تـصـرف و سـرانـجام ، ارتش ایالات متحده را در فیلیپین وادار به تسلیم کردند. آنها همچنین جـزایـر آمـریـکـایـى و بـریـتـانـیایى را در غرب اقیانوس آرام تصرف و جاى پایى در جزایر (آلوئتـى ) و (گـیـنـه نـو) به دست آوردند؛ جایى که ژاپن ، در واقع ، مى توانست استرالیا را مورد تهدید جدى قرار دهد. بدین سان ، ژاپن همانند آلمان ، در نخستین ماههاى نبرد، به عنوان یک فاتح تمام عیار، جلوه کرد و اقیانوس آرام و آسیاى جنوب شرقى در دست او قرار گرفت .
جـنـگ در شـمـال آفـریـقـا: نـبرد در آفریقا، کش و قوسهاى زیادى داشت . نیروهاى ایتالیایى در سـال 1940 از لیبى به سوى مصر حرکت کردند؛ جایى که انگلستان داراى نیروى قدرتمندى بـود. شـکـسـت ارتـش ایـتـالیـا و عـقـب نـشـیـنـى تـا مـرزهـاى لیـبـى ، مـوجـب تـشـکـیـل (سـپـاه آفـریـقـا) از جـانـب آلمـان بـه رهـبـرى مـارشـال (رومـل ) گـردیـد. مـبـارزه نـیـروهـاى تـحـت فـرمـانـدهـى رومـل و نظامیان انگلیسى به فرماندهى مارشال (مونتگمرى )، در نهایت ، به شکست ارتش محور در (العلمین ) منجر شد. امّا آنچه توازن قوا در آفریقا را به نفع متفقین تغییر داد، ورود نیروهاى تـازه نـفـس آمـریـکـایـى بـه تـعـداد صـدهـزار نـفـر، بـه مـراکـش و الجـزایـر در سال 1942 براى گشایش جبهه دوم بود. قواى محور از این به بعد مى بایست طعم تلخ شکست بزرگ را بچشد و آفریقا را به ائتلاف متفقین تسلیم کند.
43
جـنـگ در مـدیـترانه و خاور نزدیک : نبرد ناوگان دریایى در سطح دریاها و زیر دریاها، همچنان ادامـه داشـت . بـرتـرى نـیـروى دریـایـى انـگـلیـس ، مـسـتـقـر در کانال سوئز و دریاى مدیترانه ، موجب تلفات انسانى و خسارات زیادى به دولتهاى محور در تدارک به جبهه شمال آفریقا مى گردید و ناوگان دریایى ایتالیا تا حدودى فلج شده بود. گـشـایـش مـحـورهـاى جدید نبرد توسط نیروهاى مشترک انگلیس و فرانسه آزاد ـ ارتش آزادیبخش وابسته به دولت در تبعید ژنرال دوگل در لندن ـ در سوریه و فلسطین ، در خاور نزدیک ، این امـکـان را بـراى مـتـفقین فراهم کرد تا در حفظ منابع نفتى در خاور میانه ، اطمینان خاطر بیشترى پیدا کنند، بویژه آنکه عراق ، تحت الحمایه انگلیس درآمده بود.
مرحله سوم جنگ (1943 ـ 1945)
چـرخـش بـزرگ در عـرصـه پـیـکـار بـه نـفـع مـتـفـقـیـن در سـال 1943 آغـاز شـد؛ هـر چـنـد نـشـانـه هـاى روشـنـى از آن در سـال قـبـل (1942) بـه چـشـم مى خورد. جنگ در شمال آفریقا، مدیترانه ، اقیانوس اطلس ، خاور مـیـانـه ، جـبـهـه شـرق ، مـنـطـقـه بـالکـان ، اقـیانوس آرام و آسیاى جنوب شرقى با عقب نشینى دولتـهـاى مـحـور و پـیشروى ارتشهاى متفقین تواءم بود. استراتژى متفقین بر سه محور استوار بـود: 1 ـ عـقـب نـشـینى نظامى ، 2 ـ استراتژى دفاعى و 3 ـ آماده شدن براى حمله و تهاجم . این سـه مـرحـله در جـنـگـهـاى غـرب ، جـبـهـه شـوروى ، اقـیـانـوس آرام و شمال آفریقا به کار گرفته شد.
فـتـح شـمـال آفـریـقـا: سـپـاه آفـریـقـاى آلمـان و ارتـش ایـتـالیـا در شـمـال آفـریـقـا، تـحـت فـشـار قـواى تـازه نـفـس غـرب بـه رهـبـرى (ژنـرال آیـزنـهـاور) و سـپـاه هـشـتـم انـگـلیـس بـه فـرمـانـدهـى (فـیـلد مـارشـال مونتگمرى ) قرار گرفت . تونس آخرین پایگاه نیروهاى محور محسوب مى شد. هنگامى کـه خـط (مـارت ) در تـونـس شـکـسـتـه شـد (آخـریـن مـاه سـال 1943) دیـگـر آفـریـقـا تـوسط متفقین فتح شده بود. این شکست با پیامدهایى که داشت ، براى متحدین بویژه موسولینى بسیار نگران کننده بود؛ زیرا بدین وسیله دریاى مدیترانه در اختیار متفقین قرار مى گرفت و بعلاوه ، ایتالیا در تیررس قواى متفقین بود.
شـکـسـت ایـتـالیـا، اولیـن ضـربـه مـهـم بـر فـاشـیـسـم : ایـتـالیـا در سـال 1943 از آسـیـب پـذیـرتـریـن کـشـورهـاى مـحـور بـود. بـحـران اجـتـمـاعـى و سـیاسى در داخـل کـشـور بـه اوج خود مى رسید و مخالفان موسولینى ، نقشه هایى براى برکنارى وى مى کـشـیـدنـد. ارتـش ایـتـالیـا در ضـعـف مـفـرط قـرار داشـت و تـولیـدات و تـدارکـات ، کـاهـش قـابـل تـوجـهـى را نـشـان مـى داد. شـکـسـت ایـتـالیـا بـا پـیـاده شـدن نـیـروهـاى متفقین در جزیره سـیـسـیـل در نـهـم و دهـم ژوئیه سال 1943 قطعى به نظر مى رسید. امّا سرنوشت این کشور را تغییر دولت از موسولینى به مارشال (بادوگلیو) تعیین کرد.
(شـوراى بـزرگ فـاشـیـسـم ) ایـتـالیـا در 24 ژوئیـه تـشـکـیـل جـلسـه داد و تـمـام اعـضـاى آن ، راءى بـه اسـتـعـفـاى مـوسـولیـنـى دادنـد. ویـکـتـور امـانـوئل سـوم ، پـادشـاه ایـتالیا، روز بعد مارشال بادوگلیو را به ریاست دولت برگزید. مـوسـولیـنـى دسـتـگـیر و زندانى شد. دولت جدید با متفقین قرارداد آتش بس امضا کرد و براى نشان دادن حُسن نیت خود، به آلمان اعلان جنگ داد.
واحـدهـاى آمـریـکـایـى بـه فـرمـانـدهـى ژنـرال (کـلارک ) و سـپـاه هـشتم انگلیس تحت فرماندهى مـونـتـگـمـرى ، ایـنـک در جـنـوب رم ، بـر ضـد آلمـان مـى جـنـگـیـدنـد؛ زیـرا قـواى آلمـان شـمـال و مـرکـز شـبـه جـزیـره ایـتـالیـا را اشغال کرده بود. کماندوهاى آلمانى طى یک عملیات مـتـهـورانـه ، مـوسـولیـنـى را آزاد و در شـمـال ایـن کـشـور، جـمـهـورى سـوسـیـال ایـتـالیـا را بـه رهـبـرى او تشکیل دادند، امّا این مقدّر تاریخ بود که هیتلر و نازیسم آلمـانـى که خشونت و قتل عام را به نهایت رسانده بودند، دیگر طعم شیرین پیروزى را نچشند. سـرنـوشـت موسولینى با اعدامش در 27 آوریل 1945 که توسط پارتیزانهاى آن کشور انجام شد، به پایان رسید.
نـبـردهـاى جـبـهـه شـرق (شوروى ـ منطقه بالکان ): این تجربه تاریخ بود که فاتح نهایى جـنـگـهـاى بـزرگ اروپـا، در جـبـهـه روسـیـه ـ شـوروى آن روز ـ مشخص شود. به عبارت دیگر، سـرنـوشـت نـهـایـى جـنـگ در ایـن جـبـهـه رقـم مـى خـورد. نـبـرد اسـتـالیـن گـراد از سـپـتـامـبـر سال 1942 تا فوریه سال 1943، از جمیع جوانب ، به مثابه چرخش بزرگ در جنگ جهانى دوم بود. فراز و نشیب در جنگ آلمان و شوروى و دست به دست شدن سرزمینهاى مهم و استراتژیک در صـحـنـه اصـلى نبرد به تابستان و زمستان ارتباط زیادى داشت . مجموعه تاکتیکهاى جنگ برق آسـاى آلمـان ، بـه فـصـل تابستان وابسته بود، زیرا نیروى زرهى در برف و سرماى زمستان شـدیـد شـوروى زمـیـنـگـیـر مـى شـد. مـقـاومـت ، دفـاع و تـهـاجـم شـوروى بـه فـصـل زمـسـتـان مـربـوط مـى شد و حملات عظیم ارتش سرخ در زمستان به مرحله اجرا در مى آمد. بدین ترتیب تا سال 1943، دو تا سه بار، میدانهاى اصلى نبرد دست به دست گشـت .
44
آلمـان و شـوروى ، هـر دو، استالین گراد را کلید فتح و پیروزى مى دانستند. ارتش ششم آلمان به فرماندهى (فُن پاولوس ) از نوامبر سال 1943 به طرف استالین گراد حرکت کرد. نبرد تـن بـه تـن بـیـن نـیـروهـاى مـتـخـاصـم در گـرفـت . ضـد حـمـله شـوروى در شـمـال و جنوب ولگا، سخت ترین وضعیت را براى ارتش آلمان به وجود آورد. روز 22 نوامبر، دو شـاخـه یـک حـمـله گـازانبرى ارتش سرخ ، 330 هزار نفر از قواى محور را به محاصره خود درآورد. سـرانـجـام ، فـُن پـاولوس در دوم فـوریـه سـال 1943 تـسـلیـم شـد و بـزرگـتـریـن شـکـسـت ، نـصـیـب ارتـش هـیـتـلرى گشت . از آن پس ، پـیـروزیـهـاى اسـتـالین که کمکهاى متفقین را از راه ایران بخوبى دریافت مى کرد، پى در پى بـود. ارتـش سـرخ بـه سـوى دریـاى سـیـاه و قفقاز سرازیر شد، کیف ، خارکوف و سایر مناطق اشـغـالى ، آزاد گـردیـد. حـمـلات سـخـت و سـنـگـیـن زمـسـتـانـى ارتـش شـوروى تـا سـال 1944، اوضـاع را بـگـونـه اى مـتحول و دگرگون کرد که جنگ بین آلمان و شوروى به منطقه بالکان کشیده شد.
ورود ارتش شوروى به منطقه بالکان ، رومانى و بلغارستان را مجبور ساخت که تقاضاى آتش بـس دهـنـد؛ هـمـچـنـیـن فـنـلانـد نـاچـار شـد مـتـارکـه جـنـگ را خـواسـتـار شـود. در مـراحـل بـعـد، مـجـارسـتـان و یـوگـسـلاوى بـه زانـو درآمـدنـد و لهـسـتـان نـیـز در عمل ، در انقیاد ارتش سرخ قرار داشت . این بار نوبت شوروى بود که به خاک آلمان نفوذ کرده ، بـرلن ، پـایـتـخـت هـیتلر را نشانه رود. ارتشهاى متفقین غربى (آمریکا، انگلیس و فرانسه ) از غـرب و ارتـش سـرخ از شـرق ، آلمـان را مـورد تـهـاجـم قـرار داده و بـه اشغال درآوردند. شاید این پیروزیهاى اخیر ارتش سرخ ، بیش از همه ، مرهون گشایش جبهه دوم در غرب بود.(114)
گـشـایـش جـبـهـه دوم در غـرب : عـمـده تـریـن اخـتـلاف نـظر ائتلاف علیه فاشیسم و نازیسم از سـال 1941، گـشـایش جبهه دوم بود، جبهه اى که مى توانست از بار سنگین حمله هاى آلمان به شـوروى بـکـاهـد. سـرانـجـام ، تـوافـق اصـولى براى گشایش جبهه دوم در غرب ، در کنفرانس تـهـران 1943 حـاصـل شـد. ایـن تـوافـق بـر پـیـاده کـردن نـیـروهـاى مـتـفـقـیـن در سواحل فرانسه و آغاز حملات از ناحیه غرب به نیروهاى آلمان بود.
سـتـاد ارتـش مـتـفـقـیـن در گـشـایـش جـبـهـه دوم تـحـت فـرمـانـدهـى ژنرال (آیزنهاور) قرار داشت . برنامه اى به نام (اورلورد) جهت پیاده کردن نیروهاى انگلیسى و آمـریـکـایـى در نـرمـانـدى (در فـرانـسه ) تهیه شد. در ششم ژوئن 1944، 250000 نفر در 4000 کـشـتـى در حـمـایـت 11000 هـواپـیـمـا بـا مـوفـقـیـت بـه دیـوار آتـلانـتـیـک هـیـتـلر در سـاحـل نـرمـانـدى رخـنـه کـردنـد. ایـن نیروها در شش لشکر دریایى و سه لشکر هوایى ، جبهه جدیدى را علیه نیروهاى آلمانى گشودند.
آلمـانـیـهـا بـه سـبب ضعف در تاءمین نیروهاى کمکى نتوانستند از (دیوار آتلانتیک ) محافظت کنند. آمـریـکـایـیها در پایان ماه ژوئیه کنترل (برتانى ) و (نرماندى ) را در دست گرفتند. نیروهاى انـگـلیـسـى و کـانـادایـى کـه ابـتـدا در (کان ) مستقر بودند، به این نیروها پیوستند و مجموعه نـیـروهـاى فـوق ، آلمـانـهـا را از کـنـاره راسـت رود (سـن ) عـقـب رانـد. پـاریـس در مـاه اوت هـمـیـن سـال آزاد شـد. نـیـروهـاى کـمکى که در (پرووانس ) پیاده شده بودند، با کمک ارتش فرانسه ، (مـارسـى ) و (تـولون ) را آزاد کـرده ، از درّه (رون ) بـالا رفـتـنـد؛ آنـگـاه بـعـد از الحـاق بـه نـیـروهـایـى که از سوى نرماندى در حرکت بودند، به سوى مرزهاى آلمان تغییر جهت دادند. در پـایان سال 1944، متفقین به رود (راین ) رسیدند. استان (لورن ) ـ که به همراه آلزاس همواره مورد منازعه آلمان و فرانسه بود ـ آزاد گردید. آخرین خط دفاعى هیتلر در (آردن ) نیز با شکست رو بـه رو شـد. نـیـروهـاى مـتـفـقـیـن در هـفـتـم مـارس 1945 از طـریـق پـل (رمـاگـن ) از رود (رایـن ) گـذشـتـنـد و سرزمین اصلى رایش مورد تهاجم سنگین هوایى قرار گـرفـت . حـدود پنجاه هزار تُن بمب روى منطقه صنعتى روهر ریخته شد. نیروهاى آمریکایى از غـرب و نـیروهاى ارتش سرخ از شرق در (الب ) به هم ملحق شدند و ارتش متفقین توانست برلن را فتح کند. هیتلر در زیرزمینى که اقامت گزیده بود، خودکشى کرد و فرماندهان نظامى آلمان ، تـسـلیـم نامه بدون قید و شرط آلمان را امضا کردند. آلمان بطور موقت بین چهار کشور آمریکا، شـوروى ، انـگلیس و فرانسه تقسیم شد و شورایى مرکب از نمایندگان آنها براى اداره برلن تـشـکـیـل شـد. بـدیـن سـان ، یـک بـار دیـگـر آلمـان ، هـمـانـنـد جـنـگ جـهـانـى اول ، جـنـگ را بـه مـتـفـقـیـن بـاخت و ناچار شد تاوانى بمراتب بیشتر و سنگین تر از تاوان جنگ اول جهانى را بپذیرد.(115)
45
نـبـرد در اقـیانوس اطلس و شکست ژاپن : آخرین عرصه پیکار بین دولتهاى محور و متفق ، آسیاى جـنـوب شـرقـى و اقـیـانـوس آرام بـود. فـرمـانـدهـى نـیـروهـاى آمـریـکـایـى در اقیانوس آرام را ژنـرال (مـک آرتـور) بـر عـهـده داشـت . در ایـن نـبـرد، تـنـها ژاپن بود که در مصاف با آمریکا و مـتـحـدانـش قرار گرفته بود. پس از پیروزیهاى پیاپى ژاپنیها در سالهاى 1941 و 1942، نـاوگان دریایى آمریکا در جنگهاى (مرجان ) و (میدوى )؛ موازنه قدرت دریایى در اقیانوس آرام را کـه در حـمـله پـرل هـا ربـر از دسـت داده بـود، دوباره به دست آورد. جزایر اقیانوس آرام که داراى ارزش استراتژیک بود، از آن پس ، صحنه نبرد گاه و بى گاه متخاصمان شد. ژاپن نیز هـمـانـنـد مـتـحـدان اروپـایـى اش ، سـال 1943 را بـه مـثـابـه سـال آزمـون بـراى پـیـروزى یـا شـکـسـت مـى نـگـریـسـت . در ایـنـجـا، اقبال بر ژاپنیها پشت کرد و شکستها، یکى پس از دیگرى ، نصیبشان شد.
در اواخـر سـال 1942 و اوایـل 1943، تـمـرکـز نـیـروهـاى آمـریـکـایـى در گـوادال (116) کـانـال ، بـاعـث شـد تـا ژاپـنـیـهـا بـتـدریـج از جـزایـر شـمال شرق استرالیا بیرون رانده شوند و تهدیدشان علیه استرالیا از بین برود. نیروهاى ایالات متحده در اقیانوس آرام ، در چارچوب استراتژى تصرف مرحله اى جزایر، به چند جزیره در مـنـطـقـه میانى اقیانوس حمله کردند. این جزایر بعد از تصرف به پایگاهى براى حمله به هـدفـهـاى اصـلى یـعـنـى جـزایـر (مـاریـانـاس ) تـبـدیـل شـدنـد؛ جـزایـرى کـه بـه دلیـل فـاصـله مـنـاسـب بـا خـاک ژاپن ، به عنوان پایگاه هواپیماهاى آمریکایى جهت بمباران این کـشـور مـورد اسـتـفـاده قـرار گـرفـت . ژنـرال مـک آرتـور در امـتـداد سواحل گینه نو به نقل و انتقال نیروهاى خود با هدف نهایى تصرف فیلیپین و فرمز (تایوان ) و استفاده از آنها به عنوان پایگاهى براى تهاجم به ژاپن ادامه داد.
نـاوگـان دریـایـى آمریکایى در ژوئن و ژوئیه سال 1944، (سایپان ) و (تى نیان ) از جزایر مـاریـانـاس ، را تـصـرف کـردنـد. در ایـن دو جزیره پایگاههاى بزرگى تاءسیس شد که بمب افـکـنـهـاى جـدیـد (بـى ـ 29) مى توانستند از آنجا به پرواز درآیند و شهرهاى ژاپن را بطور مـسـتـمـر بـمـبـاران کـنـنـد. بـا فتح فیلیپین و از بین بردن ناوگان ژاپن در این منطقه ، ارتباط نـیـروهـاى ژاپنى در جنوب شرقى آسیا با بقیه نیروهاى این کشور در چین و ژاپن قطع شد. در بـهـار سـال 1945، ژاپـن در آسـیـا و اقـیـانـوس آرام در حـال عـقـب نـشـیـنـى کـامل بود. ارتش چین که مورد حمایت بیشتر متفقین قرار گرفت ، ژاپنیها را در مناطقى حساس عقب راند و تصرف دوباره برمه توسط بریتانیا و هند، ژاپن را در موقعیت بسیار دشوارى قرار داد.
فـرمـاندهان نظامى آمریکا، در این مرحله از جنگ ، به پایگاههاى هوایى نزدیکتر به خاک اصلى ژاپـن نـیـاز داشـتـنـد؛ از ایـن رو، جـزایر (ایوجیما) و (اوکیناوا) مورد تهاجم شدید قرار گرفت . دفـاع و مـقـاومت سرسختانه ژاپن که تواءم با عملیات انتحارى بود، آمریکاییها را ناچار ساخت کـه بـا دادن تلفات بسیار سنگین به این جزایر استراتژیک دست پیدا کنند. شاید این نبردها، تـرومـن ، رئیـس جـمـهـور جدید آمریکا را بیشتر ترغیب مى کرد که با استفاده از بمب اتمى ـ که تازه در آمریکا با موفقیت آزمایش شده بود ـ کار ژاپن را یکسره سازد.
نـخـسـتـیـن بمب اتمى در روز ششم اوت 1945 بر روى شهر (هیروشیما) انداخته شد. تلفات و خسارات ، خارج از حدّ تصور بود. اتحاد شوروى در روز هشتم اوت به ژاپن اعلان جنگ داد و با یـک مـیـلیـون نـیرو، منچورى و کره را مورد تهاجم قرار داد. دومین بمب اتمى در روز نهم اوت بر (ناکازاکى ) فرو ریخت که حدود صد هزار ژاپنى طى این دو عملیات با انرژى هسته اى از پاى درآمـدنـد. امـپـراتـور ژاپـن ، هیرو هیتو، دیگر چاره اى جز پذیرش بدون قید و شرط متارکه جنگ نـداشـت . ژاپـن در دهـم اوت مذاکراتى را براى تسلیم آغاز کرد، در چهاردهم اوت ، شکست خود را اعـلام و بـا امضاى تسلیم نامه در دوم سپتامبر 1945 از طرف ژاپن ، جنگ جهانى دوم به پایان رسید.