روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

نظریه انتقادی و پست مدرنیسم در روابط بین الملل



نظریه انتقادی و پست مدرنیسم در روابط بین الملل



مقدمه:

  درست در زمانی که «باری بوزان» توجه جدی خود را به مفهوم نظم‌دهنده اصلى روابط بین‌الملل یعنى امنیت در درون مکتب واقع‌گرایى ـ نوواقعگرایی، معطوف کرد، رشته روابط بین‌الملل در دهه 1980 در معرض انتقادات شدیدی قرار گرفت. شاید این رشته توسعه نیافته (Bakward Discipline) تا حد زیادی از توجیه شرایط ناتوان بود و در نهایت تحت تاثیر رویدادهایى قرار گرفت که سایر حوزه‌های علوم اجتماعى را در دهه‌های قبل متاثر ساخته بود.[1] در نتیجه به سوالاتی نظیر هدف رشته روابط بین‌الملل (که اولین بار قبل و بعد از جنگ جهانی دوم مطرح شد) و نیز روش شناسى (که موضوع دومین مناظره بزرگ در دهه 1960 بود) و تا حد کمتری، مسایل هستى شناختی که در دهه 1970 به شکل بحث در مورد بازیگران فراملى و مسایلى از این قبیل مطرح شد، سوالات معرفت شناسانه (که سوال در مورد نحوه ادعای ما درباره معرفت و نحوه دستیابى به آن است) و نیز سوالات اخلاقى (که در مورد آنچه باید هدف و مبنای اخلاقى تلاش نخبگان رشته روابط بین‌الملل قرار گیرد، تحقیق مى‌کند)، اضافه شد. در این جریان، قافله روابط بین‌الملل به سادگى به سایر حوزه‌های علوم اجتماعى رسید. همانگونه که جورج (George) در این باره بیان مى‌کند، برخى سوالات بسیار مهم، دیگر نمى‌توانند از سوی دانشمندان درگیر با مسایل حساس روزمره نادیده گرفته شوند. بنابراین وظیفه این دانشمندان نسبت به دیگران بسیار سنگین‌تر است.[2]

از این رو، برای برخى در حوزه روابط بین‌الملل (که مجموعا تحت عنوان فرا ساختارگرایی یا فرانوگرایى قرار مى گیرند) مشخص نیست که آیا مطالعه بوزان در مورد امنیت مى‌تواند چیزی بیش از مجموعه‌ای از هشدارها در مورد ویژگى دولت محوری امنیت (State-Centered) باشد و یا شرایط پیچیده‌ای است که در نهایت به حفظ انسجام پروژه واقعگرایی، به نحو کم و بیش مناسبى کمک مى‌کند؟[3] برای چنین افرادی که در پی تقویت مفاهیم سنتى روابط بین‌الملل نیستند، ضرورت دارد تا این مفامیم را در معرض انتقاد قرار دهند.[4] سایرین تا حدودی در انتقادات خود حداقل در پی‌نوشت‌ها منصف بوده‌اند؛ اما برای نظریه‌پردازان اجتماعى انتقادی، مساله واقعگرایی که بررسى بوزان در آن مورد به مثابه ایجاد مشکلاتى برای آن است، دقیقا نقطه قوت آن محسوب می‌شود و شاید تنها نقطه قوت نسبت به ارزش‌های ذاتى مفاهیم آن باشد. جرج معتقد است درحالیکه قصد کم ارزش جلوه دادن کار بوزان را به علت وجود بسیاری از مسائل تحسین برانگیز در نگرش متفکرانه او ندارد، با این حال اذعان می‌کند که تحقیق بوزان، نمونه‌ای از انتقاد مدرنیستى سرکوب شده است.[5] به عبارت ساده‌تر، نظریه‌پردازان انتقادی و فرامدرن که مباحث آنها مبنای این مقاله را تشکیل مى‌دهند، معتقدند که برخى مسائل برای مدت بسیار طولانى بدون تغییر حفظ شده‌اند. بنابراین ضرورت دارد که این مسائل با همه پیچیدگى‌های خود شکافته و شالوده شکنى شوند؛ نه اینکه مورد بی توجهى قرار گیرند.

مسلما چنین بررسى‌هایى، بدون واکنش منفی و ارتجاعی نخواهد بود. مثلا، استفن والت معتقد است که مطالعات امنیتى باید در مورد انحرافات غیرسازنده‌ای که سایر حوزه‌های روابط بین‌الملل خصوصا رهیافت فرامدرن را گمراه نموده است، محتاط باشند.[6] با این وجود همانگونه که انتقاد جیم جرج از واقعگرایى به علت ساده انگارانه‌اش، احتمالا واقعگرایان را نگران نمى‌کند؛ به همین ترتیب نیز عصبانیت در اظهارنظر والت مبنی بر اینکه فرانوگرایى، گفتمانى افسارگسیخته است که از جهان واقع دورافتاده، احتمالا اثری نخواهد داشت.[7] به همان ترتیب که واقعگرایان، ساده‌انگاری خود را به جای اینکه نقطه ضعف بیندارند از نقاط قوت خود می‌دانند؛ فرانوگرایان نیز به دنبال تاکید بر محال بودن وجود تک علیتی (Unicausality) جهان واقعى واحد و بالقوه‌ای هستند که ما با نگاه به آن، به دنبال شواهدی برای آزمون فرضیه‌های خود به نحو عینى هستیم. این مفاهیم در ادامه توضیح و بسط داده می‌شوند، ولی نکته‌ای که ارزش تذکر دارد آن است که با تاکید بر تنوع به جای یکپارچگى و با پرهیز از کلى گویی‌های قانون‌گونه (Law-Like) مى‌توان مشاهده کرد چگونه چنین دیدگاهى، اولا جهان سوم را وارد بحث مى‌کند و ثانیا آن را نه به عنوان یک مقوله بلکه به عنوان پدیده‌ای متغیر با معانی متعدد مى‌شناساند.

تئوری انتقادی و فرانوگرایى به علت ایفای نقش در ایجاد سوالات معرفت شناختى که در بالا به آن اشاره شد و در اداهه باز هم به شرح آن خواهیم پرداخت، اغلب در یک فصل یا فصول متوالی به دنبال هم می‌آیند. هر دو رهیافت نقش یکسانى در بازنویسى، بیان و مفهوم سازی مجدد رشته روابط بین‌الملل در سال‌های اخیر داشته اند؛ در حالی که سنت و رشته روابط بین‌الملل در شرایط مدرنیستى شکل گرفته و در ابتدا با تکیه بر اصول تجربه‌گرایى ـ واقعگرایى از معرفت تبیین شده بود.[8]

به‌رغم نقش مشترک این دو تئوری به عنوان جزیى از نظام فراساختارگرا که در اواخر دهه 1980 ظهور یافت، نباید فراموش کرد که نظریه انتقادی و فرانوگرایى بسیار متفاوت از هم و با مقدمات تئوریک متفاوت، از حوزه‌های مختلف تئوری اجتماعى انتقادی هستند. در حالیکه نظریه انتقادی بیانگر برداشتى مجدد و افراطى از پروژه روشنگری است، فرانوگرایی در حکم نقد و رد آن است و آنچه هر دو در آن مشترکند، معرفت شناسی فراساختارگرا و ظهور اخیر آنها در روابط بین‌الملل و در نتیجه رفتار یکسان و مستمرشان است. علاوه بر این، میزان انتقاد هر یک، از جریان دیگر به طور قابل ملاحظه‌ای کمتر از هجوم آنها به واقع‌گرایى است.[9] ارتباط نظریه انتقادی و فرانوگرایى یا نظریه فمینیستى نیز قابل ملاحظه است [10] و هر سه در سالهای اخیر تاثیر زیادی بر روابط بین‌الملل داشته‌اند. فمینیسم درحالیکه به عنوان زیرمجموعه مقطعى (Topical subfield) روابط بین‌الملل به شمار رفته و تا حدودی وارد این رشته شده است؛ ولى هنوز دیدگاههای آن در روابط بین‌الملل انسجام قطعى ندارند [11] و در کنار نگرش فرانوگرایى، فقط می‌تواند به عنوان منتقد این رشته تعریف شود. به علاوه در بسیاری از برنامه‌های درسى رشته روابط، دیدگاه‌های فمینیستى به طور منسجم تدریس نمى‌شوند (توسط دپارتمان‌های تحت مدیریت مردان تدریس مى‌شوند) و تمایل آنها، پرداختن صوری به این مسئله است.

هدف اولیه این مقاله بیان شیوه‌هایی است که این رهیافت‌ها از طریق آنها و به طور بسیار مؤثری هنگام تفکر در مورد مسائل امنیتى و جهان سوم به کار می‌روند. در این مقاله نظریه انتقادی در ابتدا مورد بررسى قرار خواهد گرفت و به همین دلیل گاهى به شاخه‌های گسترده‌تر و تقریبا مبهمی که با عنوان مطالعات انتقادی امنیت (Critrcal Security Studies) شناخته می‌شوند، اشاره خواهیم کرد. به نظر می‌رسد گاهى مطالعات انتقادی در حوزه امنیت، موضوعى گسترده‌تر از رهیافت تئوریک انتقادی به امنیت بوده و فراتر از چارچوبی است که در نهایت شامل تجدیدنظر در مفاهیم واقعگرایى نظیر مفاهیم مورد استفاده بوزان و کسانى که از او الهام گرفته‌اند، می‌باشد. همانطور که در بالا آمد، نمونه‌های بارزی وجود دارند که بر اساس آن مى‌توان ادعا کرد رهیافت تسهیل‌کننده بوزان، در واقع روابطی را وارد مناظره‌ای کرد که از حالت انتقادی فاصله بسیاری داشته و مفروضات مشخص معرفت شناسانه را بدون چالش و دست نخورده باقی گذارده است. توجه ما بیشتر معطوف به بحث در مورد رهیافت‌های تئوریک انتقادی و نحوه کمک احتمالى آنها به تفکرمان در حوزه امنیت است.

این مبحث به فرانوگرایی می‌پردازد، چیزی که در فضای روابطی سنتى (جریان اصلی/ جریان مردانه) (Mainstream/Male Stream) اغلب به عنوان نوعی انتقاد مطرح شده است. فرانوگرایی به دنبال تعیین دستور کار و یا قوانین علم‌گونه (Science-Like) نیست؛ بلکه متوجه مبانی و اقدامات کسانی است که چنین کاری را انجام داده‌اند. به عنوان مثال فرانوگرایان مشغول شالوده‌شکنی متون اصلى روابطی با تحلیل تبارشناسانه از برخى اصطلاحات کلیدی آن هستند. همانطور که «کمبل» اشاره مى‌کند، هدف آن نیست که قرائت اصلى را نادیده بگیریم؛ بلکه هدف بیان این مطلب است که تحلیل‌ها و دیدگاه‌های ارائه شده نیز، صرفا نوعى قرائت هستند.[12] بدین معنا هدف، اثبات این نکته است که آنها برداشت خاص و مربوط به شرایط زمانى و مکانی مشخص هستند. به عبارت دیگر تنها قرائتی از واقعیتند و نه خود واقعیت. برای ما این مسئله مهم است که چه چیزی کاملا دارای امنیت است. به بیان دیگر مسئله اساسى این است که چه کسى و چگونه مسائل امنیتى را تعریف می‌کند؟

این مقاله در نهایت به فمینیسم (که غالبا مربوط به ادبیات فراتجربه‌گرایی است) خواهد پرداخت و نگاهی به مفهوم ناامنى جنسیتی خواهد داشت. از آنجا که اکثر ادبیات فمینیستى در روابط بین‌الملل ریشه انتقادی یا فرانوگرایى دارد، در اینجا ویژگی‌های خاص آن را تبیین خواهیم کرد. در کشورهای جهان سوم که زنانه‌ کردن فقر جریانی رو به رشد است، دیدگاه‌های فمینیستى در مورد امنیت فضای مناسبى را برای مطالعه ایجاد می‌کند.[13]

در حالی که هر دو نظریه انتقادی و فرانوگرا (و همچنین اکثر دانشمندان فمینیست) پایه‌های بنیادین اعتقاد به وجود واقعیتی مستقل در عالم خارج را که در معرض قوانین ازلی و ابدی قرار دارد، زیر سوال مى‌برند، این رهیافت‌ها در صورتی که امنیت در شرایط جهان سوم بامعنى باشد، مهم هستند. به قول متفکری فرامدرن، ویژگى جهان سوم تا حدود زیادی عبارت است از: «منازعه بین نخبگانی که به هر طریق به دنبال کنترل نتایج بین‌المللی شدن تولید بر جوامع خود هستند و نیز توده‌هایی که ازحق رای محرومند و به هر طریق به دنبال غلبه بر بدبختی‌های روزمره زندگی‌اند».[14]

نظریه‌های انتقادی و فرانوگرایى راه‌های مفیدی را برای تفکر در مورد مباحث اصلى روابط بین‌الملل فراهم می‌کنند. هر دو سرسختانه علیه عقاید جهانشمول و کلی نگر امنیت مورد نظر واقعگرایان و فراروایت‌ها (Meta-Narratives) به عنوان مبنای درک تئوریک و اخلاقی در حوزه روابط بین‌الملل قرار می‌گیرند. این امر به تضعیف تجویزهای توسعه‌گرایانه و ساده‌انگارانه برای جهان سوم کمک مى‌کند. این امور بر مبنای توصیه متخصصان خارجی به عنوان ابزارهای تامین نیازهای اساسى، قلمداد می‌شوند که به نظر مى‌رسد امنیت را صرفا تا سطح بقا تقلیل داده‌اند. عصر ما دوره‌ای است که افق آن توسط ملاحظات و خطرات جهانى که در نوع و اندازه خود بى‌نظیرند توصیف می‌شود؛ خطراتی که به مثابه کارکردهایى از شیوه‌های زندگى ما در این شرایط است.[15] نظریه‌هایى که در ادامه معرفى مى‌شوند، بیشتر از جنبه‌های قابل اندازه‌گیری واقعیت خارجى مى‌توانند به روند تفکر ما در مورد امنیت به ویژه از لحاظ فرصت زندگى (Life Chance)، کمک نمایند.

الف. نظریه انتقادى

نظریه انتقادی به‌رغم ریشه‌های متعدد آن رابطه بسیار نزدیکى با مجموعه افکاری دارد که تحت عنوان مکتب فرانکفورت شناخته شده و شامل مجموعه متنوعی از اندیشه‌های افرادی نظیر آدورنو، هورکهایمر، مارکوزه، مابرماس و سایرین است. در نگاه وسیع‌تر تاریخى همانگونه که دوتاک اشاره می‌کند، علاقه هنجاری نظریه انتقادی در تعیین امکان ذاتى تغییر شکل اجتماعى، ویژگی محدودکننده خط فکری است که حداقل از کانت و مارکس تا نظریه‌پردازان انتقادی معاصر نظیر مابرماس تداوم داشته است.[16] برای در نظر گرفتن روشى از تفسیر امنیت که با جهان سوم تناسب داشته باشد، کلمات منافع هنجاری و تغییر شکل اجتماعى را به کار می‌بریم. در حالی که واقع‌گرایى جدید به مشروعیت بخشى نظمى که بازیگر قدرتمند آن را مطلوب مى‌داند کمک می‌کند، نظریه انتقادی به دنبال امکانى ذاتى است که درصورت تغییر شکل بتواند منافع بازیگران حاشیه‌ای و نادیده گرفته شده را تامین کند.[17] هدف پروزه «انتقادی» نظریه انتقادی، آن نیست که سوال کند چرا جهان به این سو گام برداشته است؟ بلکه بر آن است تا به این پرسش پاسخ دهد که چگونه جهان مى‌تواند چپزی غیر از آن چه هست باشد؟

با این وجود، تاکید بر این نکته مهم به نظر مى‌رسد که مکتب فرانکفورت به ندرت به خود زحمت مخاطب قرار دادن حوزه روابط بین‌الملل را داده است. این نظریه که در دهه‌های 1960 و 1970 مورد توجه قرار گرفت، در واقع هجوم روشنفکرانه‌ای به شیوه‌های سنتى جامعه شناسى بوده است. در مطالعات امروزین روابط بین‌الملل، اندیشمندان متعددی نظیر اندرولینکلیتر، رابرت کاکس، هارک هافمن و سایرین هستند که به نظریه انتقادی که مربوط و صورت بندی جهانى روابط قدرت را به عنوان هدف خود برگزیده‌اند و در مورد چگونگى ایجاد این صورت بندی‌ها، هزینه‌های ایجاد آن و سایر احتمالاتى که در تاریخ بدون تغییر باقى مى‌مانند، سوال می‌کنند.[18] چنین تاکیدی آشکارا رابطه نزدیکی بین قدرت و امنیت را در درک معمول روابط بین‌الملل و همچنین تناسبى که در چارچوب مطالعات رایج از ابتدا باید مشخص باشد زیر سوال می‌برد. برای نظریه‌پردازان انتقادی، اهمیت تاثیر بین‌الملل شدن تولید بر ساختار کشورها به اندازه اهمیت منازعه بین کشورها، برای واقعگرایی است.[19]

نظریه انتقادی که در مورد مسائل مربوط به امنیت به طور خاص متوجه جهت‌گیری وضع موجود واقعگرایى و نیز، ین واقعیت بوده که «تاکید، بر ابزارهای رسیدن به هدف است تا ارزشمندی خود هدف».[20] واقعگرایى به علت تک بعدی بودن (از لحاظ دولت محوری و نظامى‌گری) مورد انتقاد قرار گرفته است؛ هرچند که در سطحى عمیق‌تر نیز به علت دفاع از سرکوب سیاسى نیروهایى که نشان دادند الگوهای جدید توسعه تاریخى هم امکان‌پذیر است، مورد نقد واقع شده است.[21] واقع‌گرایى احتمال تغییر را در نظر نمى‌گیرد. بنابراین هیچ مبنایی فلسفى برای مفهوم سازی مجدد امنیت نیز فراهم نمى‌آورد. در واقع، دستور کار تئوریک واقعگرایى از شفافیت مفهومى امنیت حمایت مى‌کند و این شفافیت، دستور کار روابط بین‌الملل را بنیان می‌نهد. اگر ما دولت را به لحاظ هستی شناسى به عنوان موجودیت برتر و تنها مرجع شایسته حفظ امنیت در روابط بین‌الملل بدانیم، در واقع به قول کرامشی از نیروی مسلطى که ما را از تحلیل ناامنى تجربه شده توسط افراد، گروه‌ها و جوامع در سطح فروملى باز می‌دارد، حمایت کرده‌ایم. بنابراین، تئوری انتقادی به بقا و وجود نیروهای ضداستیلا و همچنین تعدیل امنیت مسلط و گفتمان‌های توسعه معتقد است و بدین ترتیب به فهم‌های متفاوت از امنیت و اینکه چه چیزی باید امن شود، کمک مى‌کند. چنین وضعى در تسکین نومیدی ضمنی واقعگرایی، امری حیاتى است زیرا رفتار عقلانی در فضایی آشفته، هم بى‌اعتمادی و نا امنى فراوان ایجاد مى‌کند و هم تهدیدی برای همه دولتهاست.[22]

از این رو برای نظریه‌پردازان انتقادی، امنیت همواره در حالت نبود تهدید تعریف مى‌شود. این امر وابسته به مفهوم رهایی و خودمختاری جهانی است که به آزادی عمل و در نتیجه امنیت واقعى و مناسب منجر مى‌شود. بنابراین، مطالعات امنیتى انتقادی واکنشى در برابر حل مشکلات مطالعات سنتى امنیت است و ترجیح می‌دهد گفتمان برتری جویانه و اقدامات متداول برهم زننده امنیت جهانى را، به چالش بکشد. نظریه معطوف به حل مشکلات، (Problem Solving Theory) نظم غالب روابط سیاسى ـ اجتماعی و نهادهای آن را پذیرفته و به دنبال واداشتن این روابط و نهادها به انجام فعالیتى آرام از طریق مواجهه موثر با منافع خاص و مشکل ساز است.[23] نظریه انتقادی هنگام سوال در مورد چگونگى ایجاد نظم غالب و نهادهای مربوط به آن، بر چارچوبى که تئوری معطوف به حل مشکلات به عنوان نقظه عزیمت خود برگزیده، انگشت می‌گذارد. در محدوده مسایل امنیتى، نوعا سوالاتى که به طور اساسى مطرح مى‌شوند توصیفى بوده و درباره آنند که در نظم غالب چه امری دارای امنیت است؟ امنیت چه کسى باید موضوع بحث باشد؟ و چه کسى و یا چه چیزی نیازمند امنیت است؟

در روابط بین‌الملل و نظریه انتقادی، نباید تاثیر ضدیت آنتونیوگرامشى یا مارکسیسم ساختارگرا را فراموش کرد. گرامشى همانند دیگر متفکرین مکتب فرانکفورت علاقه‌ای به مفصل نویسى درباره روابط بین‌الملل نداشت؛ اما به عنوان کسى که به دنبال پیشرفت انقلاب در کشورهای سرمایه‌داری بود، عقایدش درباره دولت تاثیر مهمی بر روابط بین‌المللی امروز داشته است. برای گرامشى، کشور «مجموعه‌ای کامل از فعالیت‌های عملى و نظری است که با آن طبقه حاکم نه تنها برتری خود را توجیه و حفظ مى‌کند؛ بلکه سعى در کسب رضایت فعال کسانى را دارد که بر آنها حکومت مى‌کند».[24]

بنابراین مى‌توان مشاهده کرد که رهایى، صرفا سرنگونى خشونت‌آمیز ماشین فیزیکى دولت نیست و سیاست رهاسازی نیز چیزی فراتر از حرکت از سرمایه‌داری به سوسیالیسم را بیان مى‌کند. همانند واگرا (Walker) نیز به پذیرش اهمیت جنبش‌های اجتماعى ـ انتقادی و ظرفیت آنها برای اصلاح فهم‌مان از قدرت تمایل داریم.[25]

تئوری انتقادی و علاقه کلى آن به مشکلات بشر، به تغییرات جدی در جامعه تثبیت شده روابط بین‌الملل منجر شده است. به عنوان مثال، کن بوث مفروضات عمده روند اصلى گفتمان امنیتى را درون چارچوب انتقادی امنیت ـ رهایی زیر سوال برد. به‌رغم آنکه مباحث بوث بدیع و مشاجره انگیزاند اما آثار وی توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. تفکرات «کار»، (Carr) گونه او حداقل نقطه مقابل واقع‌گرایی جدید بوزان و نیز اثر قبلى خود اوست. هدف از آنچه ذکر شد، تخطئه کن‌بوث نیست. تلاش‌های بوث در قالب روند مردانه روابط بین‌الملل از تلاش‌های بسیاری دیگر، هوشمندانه‌تر است. علت ذکر این مطلب چیزی جز ارائه نمونه‌ای از افزایش تناسب رهیافت‌های انتقادی در روابط بین‌الملل و کاهش جذابیت واقع‌گرایی نیست.[26]

به طور خلاصه، نظریه انتقادی در مورد به چالش کشیدن امور غیرقابل چالش و رهایی انسان بحث مى‌کند. در به چالش کشیدن اصولگرایى واقعگرایى که مفروضات اصلى آن برتری دولت و دولت قدرتمند است، نظریه انتقادی راه را برای تحلیل کشورهای فقیرتر و حتى مردمى که ویژکى زندگی‌شان فقر است، باز می‌کند. اهتمام رهیافت فرانوگرایی چندان متفاوت از این امور نیست. آنچه در ادامه مى‌آید، مى‌تواند آشکارا به بیان تفاوت‌های این رهیافت خصوصا با توجه به وضعیت پروژه روشنگری، کمک نماید.

ب. فرانوگرایى

به نظر مى‌رسد میان دانشجویان و اساتید رشته روابط بین‌الملل تمایلی برای اجتناب از فرانوگرایی وجود دارد. در رشته‌ای که به مدت طولانى و به شدت با اصول جزمی واقعگرایى تثبیت شده، فرانوگرایی به ندرت امری جذاب خواهد بود و دانشجویانى که دائما رشته خود را با آموختن صرف اصول واقعگرایى آغاز می‌کنند، اغلب نسبت به رهایی از آن اصول بی میل هستند. به نظر می‌رسد که برخی از دانشجویان احساس مى‌کنند به‌رغم اینکه محافظه کاری واقعگرایى مخالف اخلاق شخصى آنهاست ولى بهتر است که واقعگرا باقی بمانند؛ زیرا درک واقعگرایی آسان و قابل فهم است. هنگامى که امری به دنبال تضعیف قرن‌ها تفکر در چارچوب خاصى است، برای ذهنى که درون آن چارچوب رشد یافته، به سختی قابل فهم خواهد بود. این شرایط زمانى پیچیده‌تر مى‌شود که ضرورت آموختن اصطلاحات جدید برای پیوستن به فرانوگرایان احساس شود. این امر درست مانند بازی اسکواش و یا غذاخوردن در یک رستوران هندی و یا وارد کردن امور جدید به زندگی، بدون خارج کردن امور قبلی است. با وجود این برای کسانى که با این ادبیات آشنایى دارند، آنچه در ذیل می‌آید شاید به نحو غیرضروری ساده شده باشد. ماهیت حمایت یا مخالفت ورود فرانوگرایان در روابط بین‌الملل ممکن است به خوبى منجر به ایجاد یک برداشت و یا برداشت دیگری برای دانشجویان شود. این بخش به دنبال تبیین فرانوگرایی، ادعاهای مطروحه توسط آن و نیز ارزیابى تاثیرات احتمالى آن بر مطالعات امنیت است. در نهایت معتقدیم که فرانوگرایی برای کسانى که جهان سیاست را از منظر بازیگران حاشیه‌ای، خاموش و حذف شده مى‌نگرند و همچنین کسانی که زندگى، فرهنگ و تاریخ‌شان به مدت طولانى خارج از جریان قدرت سیاسى مورد بررسى قرار گرفته، دیدگاهى رضایت‌مندانه ایجاد مى‌کند.[27] بنابراین به منظور رسیدن به هدفمان، این امر فرصتى برای مطالعه در مورد امنیت در چارچوب مسائل جهان سوم به شمار می‌رود.

در این بحث خواسته‌های فرانوگرایان یا راهبردی که عبارت است از درخواست مذاکره مجدد در گفتمان مدرنیته به طور کلی مطرح مى‌شود. آنها به دنبال مفهوم سازی مجدد گفتمان راهبردی ـ امنیتى هستند و بدین منظور دستور کار سنتی آن را که بسیاری از مسایل را نادیده گرفته و به حاشیه مى‌راند زیر سوال مى‌برند.[28] مرحله جدید زندگی بشر (مدرنیته) را مى‌توان به روشهای علمی جدید، فردگرایى و حاکمیت دولت به جای کلیسا وابسته دانست. بنابراین، فرانوگرایان مباحث خود را از محصولات فلسفى، علمی و اخلاقى رایج در دوره روشنگری اقتباس کردند. ایده پیشرفت در دوران روشنگری ظهور عمده‌ای در عقاید مدرنیته دارد. به عنوان مثال تئودور شنین (Teodor Shanin) معتقد است که جز برخى استثناهای موقتى، همه جوامع در حال رشد طبیعى و مداوم از فقر، بربریت و خودکامگى و جهالت به سوی غنا، تمدن، دموکراسى و عقلانیت هستند. او در مورد تئوری واقعگرایى به نکته جالبى اشاره مى‌کند. به نظر او مهمترین عامل و ابزار مفهوم پیشرفت در آن تئوری، دولت مدرن است که مشروعیت آن به عنوان نماینده ملت، ادعاهای آن در مورد عقلانیت بروکراتیک و راهبردهای آن بر مبنای مفهوم پیشرفت قرار دارد و با قدرت هزینه کردن و تقویت روش‌ها و ابزارها مرتبط است. شنین معتقد است که منازعه به عنوان اصل اولیه برای کسب قدرت بین کشورها معمولا تبدیل به مناظره در مورد تفسیر قوانین عینی پیشرفت شده است.[29]

در حالی که نوگرایی در مورد علم و قطعیت بحث مى‌کند، فرانوگرایان عدم جزمیت را جایگزین جزمگرایى، تنوع را جایگزین وحدت، تفاوت را جایگزین سنتز و پیچیدگی را جایگزین ساده سازی مى‌کنند. آنها به امور منحصر به فرد به جای امور کلى، به روابط بین متنی به جای علیت و به حوادث تکرار نشدنی به جای حوادث قابل تکرار معمولى و روزمره می‌نگرند.[30] با چنین رهیافتى چندان عجیب نیست که به مفهوم حقیقت (و حقایق اساسی واقعگرایى) به گونه‌ای بسیار متفاوت نسبت به علوم اجتماعی تجربه‌گرا و نیز روابط بین‌الملل سنتی، نگریسته مى‌شود.

فرانوگرایى به عنوان نقدی بر روند اصلى روابط بین‌الملل به دنبال متزلزل کردن مفروضات روش‌شناختى، هستى شناسى و معرفت شناسى تجربه‌گرا بوده و مفاهیمى چون عقلانیت، منطق، حقیقت و عقل عینى را پذیرفته و درواقع ضد مبناگروی (Anti-Foundationalist) است. فرانوگرایی نظریه تجربه‌گرایی را فقط به دلیل این واقعیت که منافع بازیگران قدرتمند را توجیه می‌کند، مورد انتقاد قرار می‌دهد و از این طریق به هسته اصلى واقعگرایى، حمله مى‌کند.

برای فرانوگرایانى چون فوکو، حقیقت و ایدئولوژی به مثابه حقیقتى است که مورد ادعای بازیگر قدرتمند است. ما در معرض ایجاد حقیقت از طریق قدرت هستیم و نمی‌توانیم قدرت را جز از طریق تولید حقیقت اعمال کنیم.[31] برای فوکو رابطه بین قدرت و معرفت در مرر بحث درباره حقیقت قرار دارد. برنامه فوکو برای ملاحظه رابطه بین قدرت، معرفت و حقیقت را مى‌توان به صورت تحلیل گفتمانى برای کشف چگونگى عملکرد معرفت درون جامعه، تحلیل قدرت به منظور کشف تعریف آن از حقیقت در درون گفتمان برای تعریف معرفت و تحلیل عملکرد قدرت برای قرار دادن انسان در معرض این معرفت، خلاصه کرد.

برای فوکو، گفتمان مى‌تواند به صورت «نظام احتمال معرفتى» (System of Possibility of Knowledge) مجموعه‌ای از قوانین، اظهارات افراد را تعریف و محدود کند، تعریف شود. این اظهارات در مجموع حقایق مستقل درون آن گفتمان را تشکیل می‌دهد. [32] آنچه به عنوان معرفت شناخته مى‌شود، درون گفتمان به عنوان حقیقت پذیرفته شده عمل می‌کند. در این حالت، حقیقت پذیرفته شده، معرفت است. به عبارت دیگر گفتمان، شبکه‌ای از فعالیت‌های اجتماعى است که به شیوه شناخت افراد از خود و رفتارشان معنا مى‌دهد و بنابراین مقوله‌هایى از معانى را تولید مى‌کند که واقعیت به وسیله آن مى‌تواند فهم و توصیف شود. به عبارت ساده‌تر، واقعگرایی آنچه را واقعی می‌داند که معنادار مى‌شمرد. [33] از این رو مسایلی نظیر جنسیت و محیط زیست به طور مستدل جزیی از واقعگرایی نیستند.
بنابراین، ادعای واقعگرایى در روابط بین‌الملل مبنى بر دستیابى به ماهیت امنیت و روابط بین‌الملل که در واقع، حقیقت ذاتی بر مبنای ادعاهایى در مورد ماهیت افراد، دولت و نظام بین‌الملل است،چیزی جز توجیه تاریخى روابط قدرت نیست. مسلما اگر در مورد امنیت در حالتی که خود احساس امنیت مى‌کنیم سخن بگوییم، در آن صورت فقط قدرتمندترین فرد یا کشور مى‌تواند ادعا کند که امنیت را به دست آورده است.

فرانوگرایى به یکباره در علوم اجتماعى و خصوصا روابط بین‌الملل رایج شد و مورد سوتعبیر و تمسخر قرار گرفت. این امر در مواجه با ادبیات بیگانه‌ای که در پاراگراف ابتدایى این بخش به آن اشاره شد، کمترین اقدام انجام شده است. برای کسانى که حداقل در مورد شایستگی فرانوگرایى شکاک و مرددند عدم ناراحتی از آنچه ممکن است در واقع گزافه‌گویى و ساخته دست دانشگاهیان برای توجیه و حفظ موقعیت‌شان باشد، مشکل است. در بدترین حالت ممکن است گفته شود فرانوگرایى تبدیل به مهملاتى غیرقابل فهم و هیچ انگار شده است. این امر بدون تردید از حالت بی‌معنایی که مرتبط با زندگی مدرن است نشات مى‌گیرد. در دفاع از فرانوگرایى در سطح نخبگان باید به این نکته اشاره کرد که فرانوگرایى به طور موثری برای طرح سوالات درباره، کسانی که توسط گفتمان غالب در حاشیه قرار گرفته و ساکت شده اند به کار گرفته شده و قصد برجسته نمودن عدم صلاحیت علمى علوم اجتماعى را دارد.[34] فراروایت ضد فراروایت نوگرایى که تا حدودی به کنایه به این نام خوانده مى‌شود، نقد شدیدی بر تئوری کلان واقعگرایی وارد آورده و در مورد امنیت و متون وابسته به آن ما را در مورد آنچه مطرح نشده و نیز قرائت بسیار انتخابی از متون اصلى این رشته، آگاه مى‌کند. برای مثال در واقعگرایی می‌توان چنین گفت که ماکیاولی توسط کسانی که به دنبال قطعیت فلسفى برای تصورشان از جهان معاصر دولت‌ها هستند، به چهره‌ای طنزآمیز و تمسخرآمیز تقلیل یافته است و چیزی بسیار شبیه به این را درباره آثار توسیدید نیز می‌توان بیان داشت.[35] فرانوگرایی، نظریه‌ منسجمی در همه حوزه‌های خود ارایه نمی‌دهد؛ ولی به ما درباره خطر پذیرش ادعاهای کسانی که چنین کاری می‌کنند هشدار مى‌دهد. فرانوگرایى در حساس کردن ما به تفاوت و خطر جهانی‌سازی، بنیادگرایى و تئوری سازی کلان، نقش فراوانى ایفا کرده است. این امر نه تنها برای جهان سوم به عنوان مفهوم محدود جغرافیایی گذشته، بلکه برای امنیت مردم سراسر جهان که در برخى حوزه‌ها از جهان اول (که جهان برتر و قدرتمند شناخته مى‌شود)، به حاشیه رانده شده‌اند، حائز اهمیت است.

فرانوگرایی روش‌های تحلیل و تحقیق را برای ترسیم روابط قدرت که در گذشته حاشیه‌ای و مسکوت مانده بود، بیان مى‌کند. این مهم از طریق استفاده از تحلیل گفتمان و سایر روش‌های فوکو صورت می‌گیرد. مثلا اسکوبار سعى مى‌کند چگونگى پیدایش جهان سوم را به عنوان یک مقوله از درون گفتمان توسعه پس از جنگ که به ایجاد سازوکارهای قدرتمند کنترل و مداخله در کشورهای جهان سوم منجر شد، نشان دهد.[36]

قبل از پرداختن به فمینیسم، جا دارد مباحث فوق را از دیدگاه تبارشناسى امنیتى «جیمز دردریان»(James Derderian)  نیز به اختصار بررسى کنیم. دیدگاه‌های دردریان در کتابى که در سال 1993 توسط کمبل و دیلیون با عنوان «امر سیاسى در معرض خشونت» (The Political Subject to Violance) منتشر شد، بیان شده است. همانند همه تبارشناسى‌ها، تبارشناسى دردریان به منظور تحریک درک ما از قدرت استدلالى مفهوم و یادآوری معانى فراموش شده آن و همچنین ارزیابى صرفه‌جویی استعمال آن در حال حاضر طراحى شده است.[37]

دردریان کار خود را با این سوال آغاز مى‌کند که مفهوم غالب روابط ک تا چه اندازه مورد اطمینان است؟ تاکنون این امر باید آشکار شده باشد، اما با وجود این، مسئله آن است که هیچ مفهوم دیگری در روابط بین‌الملل نه توانایی ورود به وادی متافیزیک را دارد و نه بر قدرت رشته‌ای «امنیت» محاط است. دردریان با بررسی مقاله والت با عنوان «رنسانس در مطالعات امنیتی» می‌گوید:

«انسان در این گمان فرو می‌رود که تغییرات سریع در جهان سیاست موجب آغاز بحران امنیت در مطالعات امنیتی شده که این امر مستلزم کنترل صدمات گسترده تئوریک است».[38]

در این مورد برخی از آثار بعد از بوزان را بیشتر مى‌توان به عنوان مهار صدمات در برابر حملات معرفت شناسانه به روابط بین‌المللی سنتى به شمار آورد تا یک مناظره آزاد واقعی.

دردریان معتقد است که سوالات بسیار مهم معرفت شناختى، هستى شناختى و سپاسى با طرح سوال متعصبانه و تنگ‌نظرانه در مورد هزینه رسیدن به امنیت، اغلب مورد بى توجهی، غفلت و انحراف قرار گرفته است. این مسئله، انتقادی را که پیش از این در مورد مطالعات راهبردی بیان کردیم تقویت مى‌کند. با اتخاذ چنین رهیافتى، سلاح‌های کشتار جمعى توسعه یافتند و در نهایت منافع ملى را به سوی معمای امنیت بر پایه معاهده‌ای انتحاری (Suicide Pact) تغییر شکل دادند. دردریان در ادامه بیان می‌کند:

«امید آن است که در تفسیر خطرات اساسی اواخر مدرنیته بتوانیم شکلی از امنیت را بر پایه درک و بیان صریح مشکلات به وجود آوریم تا عادی‌سازی یا ریشه‌کنی آنها، و اگر قرار است امنیت در آینده نیز اهمیتی داشته باشد، باید فضایی در بی‌نظمی جدید، از طریق ایجاد نظریه‌ای متناسب که محدوده خاصی نداشته باشد، بیابیم».

در اینجا مى‌وان از طریق درک غیرجزمى جغرافیایی از جهان سوم، تناسبى ایجاد نمود. آنچه در بالا آمد تنها بیان یک ویژگی از مباحثات مطروحه بود. دردریان در ادامه به بررسی کاربردهای تاریخی مختلف کلمه امنیت (حداقل 3 معنا) و نیز آثار مارکس، نیچه و بودریارد (Baudrillard) مى‌پردازد. با این وجود، نکته این تحلیل، حمایت از این تفکر است که ماهیت مشخصى که اغلب امروزه به این واژه مرتبط مى‌شود، حتی در یک تحقیق اجمالی نیز قابلیت استناد ندارد.[39]

ج. فمینیسم

فمینیست‌ها و متخصصان غیرفمینیست انتقادی و فرانوگرای روابط بین‌الملل معتقدند که از طریق توجه به موارد تجربی، تئوریک و سیاسى نادیده گرفته شده در این رشته که به کارگزاران، ویژگى‌ها و نتایج آن معنا مى‌بخشد، جهان سیاست را بهتر مى‌توان شناخت.[40] این عقیده دلایل اساسى پرداختن به فمینیسم در این فصل را تقویت مى‌کند و نیز باید به خاطر داشت که فمینیسم (یا فمینیست‌ها) صرفا بیانگر پیشرفت جدید در جامعه‌شناسى معرفت نیست؛ بلکه ریشه در تاریخ مبارزه پربار و متنوع زنان و تئوری‌پردازی آنان از تجربه مبارزه دارد. کاربرد واژه فمینیسم به آن دلیل است که هر چند سعى در مرتبط کردن آن با دو مفهوم خاص یعنی امنیت و جهان سوم داریم، ولی در واقع این مفاهیم، تنوع گسترده‌ای در تفکر فمینیستى دارد. به عنوان مثال، تفکرات محافظه کاری، لیبرال، مارکسیستى، فمینیسم رادیکال و روانکاوانه از این قبیلند.

به منظور مرتبط نمودن عملى فمینیسم با مسایل امنیتى انتقادی، باید بگوییم آمار بیانگر آن است که نداشتن امنیت (یا کاهش امید به زندگی) امری جنسیتى است که با سایر منابع ناامنى نظیر نژاد، فقر و روستانشینی ترکیب مى‌شود. مردی که در روستایى در بولیوی و یا خانواده‌ای فقیر در هند متولد می‌شود، شانس کمى برای بالا رفتن از خط فقر دارد؛ ولى زنی که در شرایط مشابهى متولد می‌شود در واقع هیچ شانسى ندارد. همچنین آسیب‌پذیری زنان در نتیجه نظامى‌گری و یا به خاطر ایجاد جوامع خشن بیشتر از مردان است. زنانه نمودن فقر اصطلاحی است که در چارچوب مطالعات تجربی در مبارزه زنان بسیار به کار مى‌رود. اکثر فمینیست‌ها با لزوم تاثیر این رهیافت موافقند اما مبنای تحلیل فمینیستى را برای آن کافى نمى‌دانند. این رهیافت بی‌تردید راهى به سوی تفکر در مورد جنسیت و امنیت است.

در مثالی که در بالا مطرح شد، نه مرد و نه زن، شانس زیادی برای رسیدن به آنچه در مطالعات انتقادی امنیت، امنیت حقیقى (True Secrity) خوانده می‌شود، ندارند.[41] با این وجود، برخى معتقدند که فمینیست‌ها صرف نظر از جنسیت به اوضاع افرادی که سرکوب شده‌اند مى‌پردازند[42] در این حالت فمینیسم گاهى اوقات به گفتمان افراد سرکوب شده تبدیل مى‌شود؛ در حالی که افراد، مرجع اساسى امنیت هستند. از این رو برای تیکنر (Tickner) هدف گفتمان امنیت فمینیستى فقط بیان ناامنى‌های احساس شده توسط زنان نیست؛ بلکه اشاره به این امر است که چگونه روابط نابرابر اجتماعی مى‌تواند همه افراد را در وضع نبود امنیت قرار دهد. همچنین او سعی دارد به فهم تعریفى از امنیت کمک کند که مردم محور بوده و از دولت و مرزهای منطقه‌ای فراتر رفته است. [43]

به عبارت دیگر، به دلیل آنکه جنسیت همواره مورد بی توجهى قرار می‌گیرد، برخى معتقدند بیان مسایل جنسیتى به آسانی می‌تواند راهى برای پایان سرکوب عمومى باشد. با این وجود فمینیست‌ها ممانند تفکرات سوسیالیستى نه فقط راه ابراز عقاید خود را هموار مى‌کنند؛ بلکه به آنچه از فهم ما از امنیت به دلیل غفلت از مسایل جنسیتى حذف شده نیز می‌پردازند. برخى از فمینیست‌ها به شیوه فرانوگرایی به دنبال افشای اسطوره و تعصبات مردانه در متون و مفاهیم اصلى روابط بین‌الملل مانند آنچه در واقعگرایى کلاسیک ماکیاولی و هابز یافت مى‌شود، هستند. بر اساس چنین متونی، فمینیست‌ها، به دنبال نشان دادن چگونگی غفلت از زنان به علت طبیعى قلمداد کردن تعصبات جنسیتى عمیق، در رشته روابط بین‌الملل می‌باشند. در واقعگرایی، مفهوم امنیت با هویت سیاسى ملى‌گرایانه‌ای مرتبط است که با استفاده از اعمال انحصاری که به وجود دیگری بستگى دارد، ساخته می‌شود. کمبل معتقد است که در تفکرات سنتى همه تهدیدات امنیتى در حوزه خارجى قرار داشته و دولت به منظور امن نگه داشتن هویت و مشروعیت خود نیازمند چنین گفتمانی است. فمینیست‌ها، تا حد زیادی به فهم ما از فرآیند نادیده انگاری موجود در ایجاد «دیگر» خطرناک و تهدیدکننده از طریق نشان دادن چگونگی رابطه نزدیک آن با ساختى مردانه و رد «دیگر» زنانه کمک مى‌کنند.[44]

فمینیست‌ها نه تنها به دنبال حساس کردن روابط بین‌الملل به امور جنسیتی هستند؛ بلکه دیدکاهى جهانى در مورد مطالعه زنان و برجسته نمودن تفاوتهای متعدد و اساسى در ساختارها و فرآیندهای جهانی ایجاد کرده‌اند. در مورد موضوع دوم، فمینیست‌ها در پی برجسته کردن سرکوب‌های متعدد و حل مجموعه نگرانى‌های امنیتى هستند و به دلیل آنکه سرکوب و تهدید هر دو یک منبع ناامنى بسیار نزدیک به هم هستند، این امر چندان شگفت‌آور نیست. فمینیست‌ها به سلسله مراتب نژادی و طبقاتى در روابط بین‌الملل نیز پرداخته‌اند. از این رو مى‌توان نقش مستقیم آنان را در تغییر جهت اساسى در مفهوم امنیت، مشاهده کرد.

نتیجه‌گیرى

با توجه به مطالب فوق مى‌توان پى برد که چرا به روابط بین‌المللی انگ رشته‌ای توسعه نیافته خورده است. مرکز توجه این رشته، بسیار تنگ نظرانه و بى توجهى آن به پیشرفت‌های نظریه انتقادی اجتماعى، مایه تاسف است. در مورد امنیت، واقعگرایی تنها به امنیت دولت پرداخته و نئوریالیسم به دلیل اینکه این امر پوششى برای برای چنین دیدگاهی ایجاد کرد، با آن مخالفت ورزیده است. درون چنین دیدگاه تئوریکى، عمل سیاسى در جهان واقعى و سیاست‌های امنیت ملى اغلب باعث شکنجه و بدبختى افراد و جوامع فروملى شده (و می‌شود) و نخبگان دولتی نیز از این امر سود مى‌برند.

ممکن است ما با آنچه در بالا آمد به دلایل هنجاری و اخلاقى مخالف باشیم و در واقع بسیاری از نویسندگان که با چنین رهیافت‌هایی در ارتباطند، چنین دیدگاهى اتخاذ کرده‌اند. با این وجود، نئوریالیسم نیز مسائل حساس امروزی مانند مسئله محیط زیست را مورد بی توجهى و یا کم توجهى قرار مى‌دهد. بر این اساس در نهایت، با دیدگاه دولت محور به علت تهدیدات آن در مورد کشورها مخالفیم. رهیافت‌های انتقادی در این فصل مطرح شد، ما را در مورد یافتن جایگزین‌هایى در آینده و پرداختن جدی‌تر به مسائل مورد غفلت واقع شده ـ جهان سوم ـ امیدوار ساخته است.

پی‌نوشت‌ها

1.     George, J., Discourse of Global Politics: A Critical (Re) Introduction to International Relations,
London, Macmillan, 1994

2.     Ibid, p. 32

3.     Shaw, M., "There is no such thing as society: Beyond individualism and statism in international
security studies", Review of International Studies, 1993, Vol9, N2, pp. 159-76

4.     Ibid, p. 159

5.     Discourse of Global Politics: A Critical (Re) Interoduction to International Relations, op. cit, p 218

6.     Walt, S. "The renaissance of security studies", International Studies Quarterly, 1991, Vo 35, N2,
p.223

7.     Ibid, p. 223

8.     Discourse of Global Politics: A Critical (Re) Introduction to International Relations, op.cit, p. 171

9.   Hansen,L.,"A case for seduction? Evaluating the poststructuralist conceptualization of security", Conflict and Cooperation, 1997, Vo 32, N4, pp. 369 - 98

10. Ibid

11. True, J, "Feminism" in Burchill, S. and Linklater, A. Theories of International Relations, London, Macmillan, 1996, p. 212

12. Discourse of Global Politics: A Critical (Re) Introduction to International Relations, op.cit, p. 192

13. Steans, J, Gender andInternatinal Relations: An Introduction, London, Polity Press, 1998 ch.5

14. Discourse of Global Politics: A Critical (Re) Introduction to International Relations, op.cit, p. 196

15. Campbell, D. and Dillon, M. (eds), The Political Subject of Violence, Manchester, Manchester University Press, 1993, p.4

16. Devetak, R., "Critical theory" in Burchill, S. and Linklater, A Theories of International Relations, London, Macmillan, 1996, p. 147

17. Linklater, A, Beyond Realism and Marxism: Critical Theory and International Relations, London, Macmillan, 1990, p.26

18. "Critical theory", op.cit, p. 151

19. Beyond Realism and Marxism: Critical Theory and International Relations, op. cit, p.30

20. "Critical theory", op.cit, p. 152

21. Beyond Realism and Marxism: Critical Theory and International Relations,, op.cit, p.3

22. Ibid, p. 12

23. Ibid, pp. 27-8

24. Jessop, B., The Capitalist State: Marxist Theories and Methods, Polity Press, 1982, p. 17

25. Walker, R.B.J, One World, Many Worlds: Struggle for a Just World Peace, London, Zed books, 1988, p.146

26. Booth, K.., New Thinking about Strategy and International Security, London, Unwin Hyman, 1990

27. Discourse of Global Politics: A Critical (Re) Introduction to International Relations, op.cit, pp.211-12

28. Ibid, p. 209

29. Shanin, T., "The idea of progress", in Rahnema, M.(ed), The Post Development Reader, London,
Zed books, 1997, p. 60

30. Rosenau, P., Postmodernism and the Social Sciences: Insights, Inroads and Intrusions, Princeton, Princeton University Press, 1992, p. 8

31. Foucanlt, M., Power / Knowledge: Selected Interviews and Other Writings, 1972-1977, London,
Harvester Wheatsheaf, 1980, p. 132

32. Phelen,S.,"Foucault and feminism" American Journal of Political Science, 1990,Vo. 34, N2,p. 422

33. Discourse of Global Politics:A Critical(Re) Introduction to International/Je/«rioiw,op.cit,pp.29-30

34. Postmoderinsm and the Social Sciences: Insights, Inroads and Intrusions, op.cit, p. 10

35. Discourse of Global Politics: A Critical (Re) Introduction to International Relations, op.cit, p. 197

36. Escobar, A, Encountering Development: The Making and Unmaking of the third World, Princeton, Princeton University Press,1995

37. The Political Subject of Violence, op.cit, p. 29

38. Der Derian, J, "The value of security: Hobbes, Marx, Nietzche and Baudrillard", in The Political Subject of Violence, op.cit, pp. 94-6

39. Ibid, pp. 97-109

40. "Feminism", op.cit, p.2H

41. Booth, K. "Security and emancipation", Review of International Studies, 1991, Vol7, N3

42. Grant, R "The quagmire of gender and international security", in Peterson, V.S.(ed), Gendered States: Feminist (Re) Visions of International Relations, Boulder, Co, Lynne Rienner, 1992

43. Tickner, J.A, "Re - visioning security", in Booth, K. and Smith, S(eds), International Relations Theory 7orfay,Cambridge, Politiy Press,1995,pp. 193- 4

44. Campbell, D, Writing Security: United States Foreign Policy and The Politics of Identity,Manchester, Manchester University Press, 1992

Melissa Curley&Liyod Pettiford, "Critical theory and postmodernism: The challenges", in Changing Security Agendas and the Third world, London, printer, 1999, pp 57-72

نویسنده: لیود پتی فورد. مترجم دکتر ابوذر گوهری مقدم به نقل از فصلنامه مطالعات راهبردی

خلا صه کتاب سیاست خارجی آمریکا از دکتر دهشیار





خلاصه کتاب سیاست خارجی آمریکا






       بدین سبب نگرش قدرتهای بزرگ در پنج دهه گذشته در خصوص ماهیت روابط با آنان مبنایی موقعیتی و شرطی داشته است. در طی قرن 17/19 ارتباط این قاره با جهان خارج از طریق صادرات برده بود از نیمه ی قرن 19 تا پایان جنگ بر مبنای استعماری و چپاول منابع طبیعی این کشورها بوده است. به دنبال رقابت ایدئولوژیک آمریکا و شوروی با وجود اینکه این منطقه خارج از حوزه امنیتی آمریکا بود اما الزامات ایدئولوژیک و منابع ارزان قیمت آمریکا را متوجه آفریقا کرد که بعد از فروپاشی شوروی سیاست آمریکا بدون ملاحظات امنیتی و بیشتر در رابطه با بهره برداری از منابع طبیعی کشورهای این قاره شکل یافته.

 

بدین سبب نگرش قدرتهای بزرگ در پنج دهه گذشته در خصوص ماهیت روابط با آنان مبنایی موقعیتی و شرطی داشته است. در طی قرن 17/19 ارتباط این قاره با جهان خارج از طریق صادرات برده بود از نیمه ی قرن 19 تا پایان جنگ بر مبنای استعماری و چپاول منابع طبیعی این کشورها بوده است. به دنبال رقابت ایدئولوژیک آمریکا و شوروی با وجود اینکه این منطقه خارج از حوزه امنیتی آمریکا بود اما الزامات ایدئولوژیک و منابع ارزان قیمت آمریکا را متوجه آفریقا کرد که بعد از فروپاشی شوروی سیاست آمریکا بدون ملاحظات امنیتی و بیشتر در رابطه با بهره برداری از منابع طبیعی کشورهای این قاره شکل یافته. این نگرش اقتصادی به سبب ویژگی مختص این منطقه مثل وجود شبه دولتها یا دولتهای نورسته است که باعث افزایش واکنش های گروه های معترض شد و بر خلاف نظم حاکم خواهد بود. این واکنش های خصمانه به جهت عدم وجود ساختارهای دموکراتیک در این جوامع، جنبه ای خشونت بار و تخریبی خواهد شدات که سهم ساختارهای دموکراتیک حکومتی کشورهای آفریقایی و هم منافع آمریکا را متوجه خواهد بود. • ماهیت سیاست خارجی آمریکا: محور سیاست خارجی آمریکا در طول نیم قرن گذشته که امروز هم دنبال می شود ایجاد تداوم ثبات و نظم بین المللی بوده است این نظم برای اشاعه و نهادینه شدن الگوهای سیاسی و اقتصادی آمریکا در صحنه جهانی ضروری بود که چه در دوران جنگ سرد و چه بعد از فروپاشی شوروی همچنان دنبال شده است. قدرت آمریکا گذشته از اینکه مبتنی بر قدرت سخت افزاری می باشد امروز، بیشتر متکی به قدرت نرم افزاری که همانا چارچوب دموکراسی آمریکایی و مفاهیم اقتصاد بازاری می باشد. این قدرت نرم افزاری، توانایی در کسب نتایج مورد نظر از طریق گیرایی به جای اجبار است. سیاست خارجی آمریکا براساس یکسری اصول کلی خاص است. ماهیت این سیاست همیشه مبتنی بر یک دستور کار لیبرال قرار داشته که به تناسب موقعیت و شرایط بهره مند از حاکمیت فضای باز اقتصادی مبتنی بر تجارت، سرمایه گذاری و حرکت آزاد سرمایه مدیریت مشترک، نظم اقتصادی و سیاسی بوسیله حکومتهیا غربی از طریق نهاد و سازمان های بین المللی بوده است که در نهایت منجر به ثبات تفرق گرا بوده است. به این معنا که قدرت اقتصادی مسلط، ثبات مالی بین المللی را تضمین می کند. اصل دیگر سیستم دموکراتیک لیبرال که جهت دهنده به سیاست خارجی آمریکا می باشد برقراری یک مجموعه کلی از هنجارها و ارزش ها می باشد که در سرتاسر جهان پذیرش دارند. • نگرش اقتصادی برای دولتسازی: امروزه در خصوص اینکه آمریکا چگونه می بایستی مبانی اقتصاد لیبرال را خارج از جهان غرب و در کشورهای جهان سوم خصوصاً آفریقا پیاده کند، پدیدآورنده های نگرش موسوم به «اجماع واشنگتن» است که به مفهوم یک دستور سیاسی جدید برای کمک های اقتصادی می باشد که بستر الزامی برای شکل یافتن دموکراسی می باشد. این اجماع از این جهت سیاسی است که در خصوص چگونگی توسعه ی اقتصادی، ایدئولوژی سیاسی و اهمیت نهادها و ساختارهای مالی، حضوری واضح در مفاهیم اقتصاد سیاسی نئوکلاسیک دارد؛ ابزار مهمی هستند که از طریق آن ها حکومت آمریکا، تلاش می کند یک حضور برونی قدرتمند را به تصویر کشد. واضح است که نهادهای مالی بین المللی مستقر در واشنگتن از جمله صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نقش کلیدی در بسط و تداوم مشروعیت حضور نافذ آمریکا در کشورهای غیر غربی از جمله آفریقا دارد چرا که این نهادها از طریق شروطی که برای اعطای وام برای این کشورها می گذارند. در شکل بندی سیاستهای اقتصادی که دارای پی آمدهای سیاسی نیز هستند، بر عهده می گیرند. مبنای تئوریک عملکرد این نهاد در اعطای وام و همچنین مبنای سیاست آمریکا در ارائه کمک های مالی به کشورهای جهان سوم در جهت نوسازی این جوامع و در نهایت یکپارچگی وسیعتر اقتصادهای ملی می باشد و این یکپارچگی تنها زمانی اتفاق می افتد که مبانی تئوریک و ارزش همسو و یکسان باشند و همسویی بین اقتصادهای کشورهای گوناگون وجود داشته باشد اما واضح است که آمریکا در قالب نوسازی، هدفش دولتسازی به شیوه مطلوب خود در کشورهای این قاره بوده تا از این طریق اشاعه ارزش ها و ایجاد ساختارهای ضروری برای این یکپارچگی عملی شود. اما این یکپارچگی به سادگی امکان پذیر نمی باشد و در این رابطه در آفریقا ما شاهد سه موج در فرایند دولتسازی و ایجاد یکپارچگی بوده ایم که با توجه به نگرش مثبت رهبران موج سوم در آفریقا، آمریکا محورهای سه گانه سیاست خود در آفریقا یعنی ایجاد دموکراسی برقراری امنیت و تأمین توسع را بنیان گذاشته است اما این سیاست ها به جهت اینکه از نظر ایدئولوژی لیبرال و از لحاظ مفهومی، غرب محور و غیر منطبق با شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشورهای آفریقایی می باشد بستر مساعد برای نگرش ها و فعالیتهای ضد غربی بخصوص آمریکا را بوجود آورده است و بر خلاف تصور دولتمردان آمریکایی به جای ثبات گسترده طیف وسیعی از بی ثباتی و منازعات خشونت آمیز را بوجود آورده است که این نشانه ی عدم توفیق آمریکا بوده است. • دولتهای شکست خورده، بازتاب سیاست لیبرال آمریکا: وجود نهادهای سیاسی مؤثر ضرورت اولیه و اصلی بر پایی ثبات می باشد و اگر این نهادها فاقد کارایی باشند آمریکا و نهادهای مالی بین المللی نمی توانند تعدیل های ساختاری مورد نظر را در جوامع آفریقایی برای بسترسازی، اشاعه لیبرالیسم اقتصادی و موکراسی سیاسی از طریق دولتهای بومی انجام دهند. زیرا تجربه دهه های گذشته نشان داده که تشویق آمریکا و نهادهای مالی در خصوص برنامه های تعدیل مبتنی بر شروط سرچشمه اعتراضات فراوان بوده که منجر به ناتوانی دولتهای آفریقایی در ایفای نقش هایی چون برقراری نظم و ثبات، سرمایه گذاری زیربنایی در اقتصاد و....خواهد شد. آنچه امروز در آفریقا شاهدیم وجود دولت های شکست خورده و فروپاشیده و در بهترین شرایط با دموکراسی های ضعیف مواجهه ایم بر خلاف نظرات تئوریسین های لیبرال دهه 50 و 60 که معتقدبه جهانشولی گزاره های اقتصادی و سیاسی لیبرالیسم بودند پی آمد سیاستهای آمریکایی لیبرال محور و نهادهای مالی تحت کنترل آن به گونه ای بوده که باید پذیرفت که کشورهای زیر خط صحرای آفریقا دارای مشکلات عدیده ای هستند که توسعه سیاسی و اقتصادی آن ها بیش از اندازه تعیین کننده هستند. البته باید توجه داشت که دکترین های متفاوت جهت دهنده سیاست آمریکا در خصوص کشورهای آفریقایی از رهیافت اقتصادی گرفته تا دموکراتیک همگی مفاهیم نوسازی را پایه اقدامات خود قرار داده بودند. سیاست کمک های خارجی آمریکا برای انجام اصلاحات از مشروعیت چه در صحنه خارجی و چه در بین نخبگان آفریقایی برخودار می باشد. این باور در میان نخبگان افریقایی همانند سایر رهبران کشورهای جهان سوم وجود داردکه دموکراسی و سرمایه داری تنها چارچوب سازمان اقتصادی و سیاسی جوامع مدرن می باشد اما در واقع برنامه مه های توصیه شده بوسیله بانک جهانی و صندوق بین المللی پول هیچ سنخیتی با بافت های حاکم سیاسی اقتصادی و اجتماعی این جوامع ندارد. فرضیه اشاعه که اعتقاد به جهانشولی الگوهای توسعه غربی در کشورهای غیر غربی و تسری توسعه از بخش های مدرن به سنتی و اینکه غرب به عنوان مدل در نظر گرفته شود، بواسطه عدم وجود دولتهای مؤثر کارا، فقدان نهادهای فراگیر، درهم ریزی ارزش های سنتی در بطن عدم پذیرش هنجاری و ارزش ها نهادهای تجویزی آمریکا و نهادهای مالی وابسته به آن منجر به ایجاد یک بستر مناسب برای پاگیری فعالیت های قهرآمیز و خشونت گرا نسبت به منافع آمریکا در قاره آفریقا شده است. تئوریسم و چالش تئوریک سیستم دفاع موشکی در مبارزات انتخاباتی آمریکا در سال 2000 بوش برد و موضوع محوری حزب جمهوری خواه که در طول بیست سال گذشته نگرش کلی حزب را تشکیل داده اند تأکید کرد. در زمینه داخلی، کاهش شدید مالیات را خواستار شد و در زمینه سیاست خارجی مبحث از نگرش جدید استراتژیکی کرد در هر دو زمینه، نوعی تداوم سیاست های رونالد ریگان بود. هدف بوش از اینکه انبوه نیروهای هسته ای مخرب را کاهش دهد، متحول ساختن وضع موجود ساختار دفاعی، تهاجم محور و ترتیبات جدید دفاعی محوری بود. امروزه بوش، نماینده رادیکال های راست در تلاش برای عینی کردن خواست چپ در چارچوب استقرار دفاع موشکی می باشد و او خواهان کاهش 52000 کلاهک هسته ای موجود در جهان می باشد. بازدارندگی هسته ای مبتنی بر تلافی: تلاش برای کاهش سلاحهای هسته ای به طور یکجانبه، یک دگرگونی اساسی در استراتژی آمریکا است که توجیه ضرورت آن متفاوت با تحلیل های چپ می باشد و این خط مشی جدید از نظر دستگاه تصمیم گیری آمریکا، تلاش برای تفوق نبوده بلکه در جهت ایجاد امنیت است، اما باید پذیرفت که ماهیت امنیتی و راهبردی هزینه های انکارناپذیر می باشد زیرا منطق حاکم بر روابط قدرتهای هسته ای برتر نظام بین الملل که مبتنی بر نابودی قطعی متقابل می باشد، تنها یک نگرش تکنیکی بر تنظیم روابط سیاسی است و نابودی قطعی متقابل یک چارچوب تکنیکی برای سازمان دهی روابط بین کشورهاست که مذاکره 25 درخصوص ساختار و عملیات تبعیات این نگرش تکنیکی می باشد. یک چنین برداشتی حاکمیت شانس، ریسک و هرج و مرج را بر عملکرد سیاسی افزایش می دهد که در نهایت منجر به فلج سیاسی می شود. جنبش های ضدسلاح های هسته ای در غرب در طی چند دهه گذشته از نظر حزب جمهوریخواه پی آمد طبیعی دکترین استراتژی تهاجمی محور حاکم بر روابط قدرتهای هسته ای است. دکترین استراتژی حاکم بر آمریکا از سال 1945 به بعد مبتنی بر بازدارندگی هسته ای بوده است. در سال 1949 که شوروی به سلاح اتمی دست یافت تلاش برای استراتژی متناسب با آن برای جلوگیری از حمله متقابل آغاز شد و بن بست استراتژیک شکل گرفت و برای نخستین بار بقای جامعه آمریکای و در نظم استراتژیک ایجاد شده را وابسته به سیاستها و نیات رهبران دیگری ساخت که مردم آمریکا هیچ گونه کنترلی بر آن نداشتند. بازدارندگی متقابل، انتخاب های آمریکا را بین خودکشی و تسلیم محدود کرد. بازدارندگی هسته ای، تاکیدی بر آسیب پذیری آمریکا در محدودیت قدرت مانور آمریکا می باشد. بدین ترتیب توازن قوا در عصر هسته ای در بطن دکترین استراتژی بازدارندگی متقابل شکل گرفت و سطح غیر قابل پذیرش خوابی نیاز به دکترین استراتژی دفاعی محور را در بین مخالفان ضروری نمود. براساس منطق بازدارندگی متقابل هدف استراتژی هسته ای نمی بایستی محروم ساختن حمله کنند. در منطقه عملیات نظامی باشد بلکه ترس از حملات تلافی جویانه، هزینه کسب امتیاز بیش از هزینه ناشی از شکست دیده، از ضربه اول دست بردارد. بنابراین آمریکا یی ها بعد از جنگ دوم به این سو رفتند که باید توانایی حملات تلافی جویانه را در خود تقویت کنند. جلوگیری از ایجاد جنگ هسته ای با تاکید بر ایده «تلافی قابل انتظار» که باید از تائید مطلق برخوردار باشد. بازدارندگی مبتنی بر تلافی را سنگ بنای دکترین استراتژی آمریکا قرار داد، که خود نشان دهنده تفوق نگرش عمل گرایان هسته ای در شکل دادن به سیاست دفاعی آمریکا می باشد اما منجر به تقویت موضع جهانی آمریکا نگشت و به برتری استراتژیک آمریکا نیانجامید. وقایع ویتنام، ضعف کارتر در برابر توسعه طلبی شوروی و مانند آن باعث به چالش کشیده شدن گزاره های بازدارندگی مبتنی بر تلافی شد که نطق ریگان در 1983 بطور رسمی این دکترین را زیر سوال برد. وی با پیشنهاد ابتکار دفاع موشکی خواهان جایگزینی دکترین استراتژی دفاعی، تهاجمی محور با استراتژی دفاعی دفاع محور گشت. آن هادرپی امنیت مطلق برای امریکا از طریق نابودی و کاهش زرادخانه ی هسته ای بودند، بازدارندگی مبتنی بر تلافی منجر به انفعالی بودن دیپلماسی امریکا شده است. در نتیجه حرکت در جهت برپایی دفاع موشکی از نظر طراحان آن مبتنی بر منطق قانون سیاست و منطق قانون فیزیک که به ترتیب به معنی عقلایی بودن رهبران و کفایت عملیاتی می باشد. دکترین دفاع محور – دفاع موشکی – ثبات عقلایی همراه با قطعیت را جایگزین ثبات شرطی – تلافی همراه با عدم قطعیت – می کند و بدین ترتیب احتمال وقوع جنگ را به جهت افزایش احتمال عدم پیروزی به شدت کاهش می دهد. منطق نشأت گرفته از فیزیک نیز مبنای بر این سیاست است بدین معنا که از نظر تکنیکی دفاع موشکی ممکن بوده و کفایت عملیاتی سیستم دفاعی را افزایش خواهند داد و انگیزه برای حمله محو خواهد کرد. اتکای تحولات تکنولوژی به ایجاد سیستم دفاع موشکی به منظور برقراری امنیت ایده گرایی تعصب آمیز و جبر گرایی ناامیدانه را در حالت دفاعی قرار داد و بستر را برای توجه به طرح دفاع موشکی فراهم ساخت بطوری که در قرن جدید امنیت آمریکا را در رابطه با دیگر کشورها، نه بر اساس توانایی تهدید موجودیت متقابل بلکه در توانایی انهدام موشکهای بالستیک قبل از رسیدن به خاک آمریکا درنظر می گیرند. در این رابطه باید گرفت که ایجاد سیر امنیتی از طریق استقرار دفاع موشکی به مفهوم تسهیل توسل به جنگ های متعارف و اعمال سیاست های سلطه گرایانه تر در صحنه جهانی برای تأمین منافع ملی امریکا و محدودیت قدرت مانور دیگر کشورها می باشد. • تلاش برای کسب امنیت مطلق دگرگون شدن محیط امنیتی دنیا بدنبال فروپاشی شوروی، ظهور رادیکال های محافظه کار در کنگره امریکا در سال 1994 ونوع آمریکای تکنولوژیک در حیطه نظامی، حرکت به سوی استراتژی نوین نظامی را اجتناب ناپذیر ساخت. کنگره در سال 1996 رامنسعلد را مأمور ماهیت تهدید موشک های بالستیک علیه امریکا نمود. گزارش وی از این جهت پر اهمیت بود که مبحث از یک محیط امنیتی جدید می کرد که در آن در کنار قدرتهای هسته ای برتر، تعدادی از کشورهای جهان 3 هم در شرف دسترسی به توانایی هسته ای برای حمله به آمریکا می باشد. این لایحه (لایحه دفاع موشکی) در فوریه 1999 با اکثریت آراء در کنگره تصویب شد و موافقان اعلام کردند که چون برپایی سیستم معیارهای چهارگانه کاخ سفید را داراست می بایستی امضا شود و کلینتون تحت فشار لایحه را امضا کرد. تصویب لایحه به معنای این است که تفکر جدید استراتژیک جایگاه خود را یافته و قالب سنتی بازدارندگی کنار گذاشته شده است. استدلال حامیان لایحه بر این اساس است که اولاً هزینه دفاع کمتر از هزینه طرف مقابل برای حمله است، ثانیاً امکان بقاء بعد از حمله مستقیم بالستیک به آمریکا افزایش می یابد. ثالثاً ثبات در سیستم بین الملل افزایش خواهد یافت و در نهایت این سیستم باعث ایجاد استقلال امنیتی آمریکا خواهد شد در نتیجه آمریکا با توجه به منافع توانایی های خود و همچنین توجه به ضعفها و برتریهای کشورهای مخالف خود تصمیم خواهد گرفت. با روی کار آمدن بوش تلاش برای سیستم دفاع موشکی درصدر مباحث سیاسی قرار گرفت که از حمایت کاخ سفید برخوردار بود. تیم جدید در کاخ سفید اعلام کرد که جغرافیایی امنیت ملی به سبب تحولات در چین، روسیه و جهان سوم دگرگون شده است. با توجه به این دلنگرانی ها بوش اعلام کرد که او به دنبال تأمین هدف تاریخی امریکا یعنی سیاست مصونیت از طریق امنیت کامل می باشد و از بعد نظامی جز از طریق استراتژی دفاع محور امکان پذیر نیست. بوش رادیکال های محافظه کار در کنگره بر این اعتقاد هستند که استراتژی دفاعی مبتنی بر دفاع موشکی برای امریکا در مرحله اول، و برای متعدانش در مرحله دوم ضرورت اساسی برای نهادینه ساختن برتری امریکا و ایجاد امنیت مطلق برای امریکا می باشد. طرفدارای دفاع موشکی اعتقاد دارند که بازدارندگی دفاع – محور به جهت ایجاد امنیت مطلق برای امریکا از یک سوء اعتبار امریکا به خاطر پای بندی به تعهدانش و عدم ترس از مورد حمله قرار گرفتن افزایش می دهد و از سوی دیگر چون کشورهای جهان با توجه به این استراتژی از حمله امریکا هراس نخواهند داشت. در نتیجه نیازی به دست یابی سلاح های هسته ای نخواهند دید. تلاش جمهوریخواهان برای جایگزین توازن قوا با توازن تهدید یا توسل همزمان به هر دو از طریق دفاع موشکی با توجه به فروپاشی شوروی و شکل گیری نظام تک قطبی با مخالفت هایی در داخل امریکا از طرف محافل لیبرال و در خارج از طرف طرفداران «اروپا اول» مواجه شده است. مخالفان داخلی از ابتدا تاکید را بر ثبات زدایی سیستم دفاعی موشکی قرار داده اند و مخالفان خارجی سیستم دفاع موشکی را نابود کننده قرار دادند و موشک بالستیک که در سال 1972 به امضا رسید و آن را عاملی در جهت تسریع مسابقه تسلیحاتی می دانند. آمریکا بعد از فروپاشی شوروی در موقعیتی ممتاز قرار گرفته است که می خواهد از برتری تکنولوژی برای تقویت موقعیت استراتژیک خود حداکثر استفاده را بکند که این خود، استقرار دفاع موشکی را لازم الاجرا می کند، اما امنیت مطلق متضمن آن است که عوامل داخلی مخالف سیستم حکومتی و بازیگران خارجی اعم از دولتی یا غیر دولتی به جهت وجود این سیستم نتوانند مراکز جمعیتی و نظامی این کشور را با خطر مواجه سازند درحالی که فعالیتهای تروریستی بر علیه آمریکا چه از جانب عوامل داخلی و چه خارجی منطق ایجاد امنیت از طریق ایجاد یک سیر دفاعی را دچار شک کرده است. تروریسم و ماهیت آن تروریسم به عنوان شکلی از خشونت سیاسی، حد فاصل بین جنگ و صلح است که بنا بر ماهیتش سیاست را نفی می کند. تروریسم در هر شکل و فرم آن نتیجه یک تصمیم استراتژیک است و پاسخی عقلایی به شرایط حاکم است. پس عمل فرد تروریست از هر نقطه نظر عقلایی است. تروریسم هر چند که ممکن است ریشه داخلی داشته باشد ولی دارای عواقب بین المللی است. فود تروریست برای دسترسی به اهداف خود نیازمند حمایت بین المللی است تا بتواند حکومت را با بی ثباتی مواجه سازد و در سیاست داخلی و خارجی آن تغییر ایجاد کند. در این راستا واضح است که امریکا به عنوان سمبل تمدن و قدرت غرب با حملات تروریستی مواجه شود و امنیت آن به خطر افتد. این در حالی است که نگرش بوش برای ایجاد امنیت مطلق از طریق استرار دفاع موشکی در بهترین شرایط می تواند در یک نبرد متعارف هسته ای بکار آید. اما مشکل اساسی این خواهد بود که چگونه با تروریسم دارای منشأ داخلی و خارجی می توان مقابله کرد؟ اقدامات تروریستی چند دهه اخیر، نشانگر نافذتر شدن اقدامات تروریستی بوده است. تغییر شرایط جهانی سبب شده که ماهیت فعالیتهای تروریستی و شدت آن و تکنیک های مورد استفاده به گونه ای کیفی تغیر یابد. گروه افراطی اوم شینویکیو در ژاپن در سال 1995 میکروب سیاه زخم را در خیابان توکیو پخش کرد. این اقدام هراس همیشگی از امکان توسل گروه های تروریستی به سلاح های میکروبی را به واقعیت مبدل کرد. سلاح های میکروبی و بیولوژیک و ناتوانی دفاع موشکی بدون رد امکان پذیر بودن تکنولوژی دفاع موشکی این واقعیت محرز است که امکان حصول مطلق وجود ندارد. چرا که بهترین فن آوری دفاعی هم در برابر سلاح میکروبی بی ارزش است. این سلاح به مراتب از سلاح های هسته ای نافذتر است که برغم هزینه کمتر سلاح های بیولوژیک به همان اندازه دارای کشندگی بالقوه هستند و این واقعیتی است که دولتمردان امریکایی در دهه گذشته آن را درنظر داشتند و نگرانی از آنجاست که بر خلاف گذشته استفاده از این سلاح ها از انحصار دولتها خارج شده و امروزه توسط بازیگران غیر دولتی هم امکان پذیر گشته است در این رابطه کنگره امریکا در سال 1991 قانون کنترل سلاح های بیولوژیک و شیمیایی را تصویب کرد و در سال 1996 برای مصونیت بخشیدن به امریکا در برابر حمله تروریستی، قانون ضد تروریسم را تصویب کرد. دولتمردان امریکایی تصور می کردند که با تصویب این قوانین استفاده این سلاح ها علیه امریکا را به حداقل رسانده اند اما وقایع بعد از 11 سپتامبر و استفاده از میکروب سیاه زخم برای اشعه وحشت در امریکا، عمق آسیب پذیری این کشور را به نمایش گذاشت و در این چارچوب باید پذیرفت که امریکا تا آینده قابل پیش بینی هدف اصل گروه های تروریستی خواهد بو و این یعنی، امنیت مطلق که منطق استقرار دفاع موشکی است امکان پذیر نبوده و دفاع موشکی آمادگی مواجه با خطرات جدید را ندارد. انتفاضه ی فلسطین و سیاست آمریکا سیاست آمریکا در قبال فلسطین به جهت امتناع از توجه به جنبه های تاریخی و حقوقی موضوعات، مبتنی بر راه حل های بدیع بوده است. به همین دلیل است که پیشنهادهای ارائه شده توسط این کشور در کمپ دیوید و مجموعه پیشنهادات کلینتون ریشه در حقوق بین الملل و قطعنامه های سازمان ملل نداشته بلکه مبتنی بر فشار و کمک بوسیله امریکا، و یا میزان عقب نشینی اسرائیل است چرا که نگرش امریکا به مسئله، نگرش به یک تمامیت حق طلب و یک مقامیت اشغالگر نمی باشد و بر این اساس امریکا اقدامات خودگردان به رهبری عرفات را از سطحی متفاوت از آنها می نگرد به همین سبب امریکا این استباط را دارد که دلیل شکست مذاکرات بین فلسطین ها و یهودیان این است که معیارهای سیاست سازمان آزادبخش فلسطین تأمین منافع فلسطین نبوده بلکه صرفاً بر اساس مخالف با دولت اسرائیل بدون توجه به امتیازات و پیشنهادات ارائه شده است. امریکا برای رسیدن به هدف کلی خود در منطقه که حفظ ثبات است در کنار اسرائیل که به دنبال مشروعیتاست با گذاشتن هزینه سنگین انسانیت و مادی آن بر دوش مردم فلسطین که در چارچوب حقوق بین الملل، قانون را در کنار خود دارد، توانسته اند آنها را واگذاری به حقوق خود در جهت رسیدن به صلح بکنند و فرایند تعدیل حقوق فلسطین از 1967 آغاز شد و بتدریج با تغییر شرایط بین المللی، وابستگی کشورهای عرب به امریکا قدرتمندتر شدن اسرائیل و از بین رفتن اسنجام بین فلسطینی ها به جهت رقابت های ایدئولوژیک در ساختار رهبری و اضمحلال ایدئولوژیک بین دو ابر قدرت تشدید می گردید. • سیاست خارجی مبتنی بر «اخلاف موقعیتی» در رابطه با مسأله فلسطین نزاعی که آغاز شده به سبب مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین که مبتنی بر میراث مذهبی بود سبب ساز شکل گیری تراژدی انسانی و سیاسی به جهت فشارهای امریکا و سیاست های دولت اسرائیل است. سیاست خارجی امریکا در قبال فلسطین در عین تهی بودن از عدالت سرشار از وارونه رویداد بوده است که ساختار نظام بین الملل آن را ممکن ساخته است. عدم توجه به عدالت در رابطه با مسأله فلسطین بازتاب حاکمیت اخلاق موقعیتی در عملکرد سیاست خارجی امریکا است با این وجود هرچند که امریکا در برقراری صلح بین فلسطین ها و اسرائیل موفق نبوده چرا که بدنبال صلح از طریق مرتبط ساختن عدالت فردی با منفعت عمومی است اما در وادارسازی و سوق دادن رهبران فلسطینی در عقب نشینی از مواضع اولیه خود در حقوق حقری آن ها و نادیده انگاشتن خاستگاه مهاجرتی – مستعمراتی اسرائیل توفق بوده است که این خط مشی، چارچوب کلی سیاست امریکا در این منطقه را بوجود آورده است که در ابتدا مبتنی بر عدم شناسایی مردم فلسطین به عنوام مردمی مجزا بوده و آنان را جزئی از اعراب می دانست. تنها بعد از اعلامیه 1975 وزارت امور خارجه امریکا است که نگرش به مسأله فلسطین دچار تحول گردید. • نگرش جدید به موضوع فلسطین به عنوان قلب بحران به دنبال سیاست تنش زدایی جستجو برای روابط سازنده تر، دولت امریکا در اواخر حکومت فورد و وزارت کسینجر، تحلیل مسأله فلسطین را در قالب جنگ سرد و عدم توجه به این امر را مغایر با منافع خود و اقعایت حاکم بر منطقه یافت. با توجه به این مسئله در 1975 ساندرز مسئول خاورمیانه و وزارت خارجه امریکا اعلام کرد موضوع فلسطین قلب این نزاع می باشد: این شروع تحول و نگرش و تأیید واقعگرایانه وزیر خارجه ناشی از نیاز به رهیافت متناسب با نیزا منطقه بود که البته این ارزیابی جدید به هیچ عنوان به مفهوم اقدام جدی از سوی امریکا نبود و کسینجر برای نشان دادن تداوم حمایت آمریکا از اسرائیل سه شرط را برای مذاکره با فلسطین مشخص کرده: اولاً عرفات باید موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناسد. ثانیاً قطعنامه 242 و 338سازمان ملل را بپذیرد و سوم اینکه تروریسم را محکوم کند. که این مشروط برای مذاکره بیانگر نگاه مثبت او به نیازها و خواستهای دولت اسرائیل می باشد و تأکید کسینجر در خصوص مبانی سیاست امریکا، بیانگر تداوم تفاوتهای رویدادی و ماهوی بین فلسطین و امریکاست و دگرگونی تنها در زوایای نگرش و جهت گیری ارزیابی ها می باشد. • انتفاضه اول و تحلیل تفاوتهای ماهوی انتفاضه اول در سال 1987 ضرورت مذاکره دوجانبه بین اسرائیل و فلسطینی ها از سوی امریکا احساس می شد. در سال 1987 مردم فلسین برای اولین بار بدون تشویق سازمان آزادی بخش در پی کشتار تعدادی از فلسطینی ها بطور خودجوش قیام کرده و خواهان خروج اسرائیل از منطقه اشغالی خود شدند و بدنبال این امر، عرفات رهبری را بدست گرفت و خواهان تشکیل کنفرانس بین الملل برای حل مشکل فلسطین شد و ریگان رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که آمریکا، حقوق مشروع فلسطینی ها را به رسمیت شناخته و فلسطینی ها در قالب هیأت نمایندگی اردن در مذاکرات شرکت نمایند و حل مشکل در قالب مذاکرات دوجانبه و راه حل های دو دولت را پیشنهاد کرد. در کنفرانس سران عرب در الجزایر، فلسطینی ها بطور تدرجی نظر مثبت خود را در مورد پذیرش قطعنامه های 242 و 338 را اعلام کردند بعد از این کنفرانس، در پارلمان و اروپا در استراسبورک عرفات حضور یافت و نظر خود مبنی بر پذیرش قطعنامه های سازمان ملل و رد تروریسم را اعلام کرد. به دنبال تمایل عرفات و سازمان آزادی بخش فلسطین در جهت حل مشکلات به شکل دو – دولتی باعث شد که در نوامبر 1988 شورای ملی فلسطین موافقت خود را در پذیرش قطعنامه ها ی سازمان ملل و رد تروریسم اعلام و اما از عقب نشینی یهودیان مبحثی نشده بود. • سیاست مبتنی بر تبدیل تهدید ها به فرصت ها و بالعکس در طی گفتمان های پس از انتفاضه ی اول تفاوت های ماهوی بین فلسطینی ها و امریکایی کاهش یافت اما همچنان تفاوتهای رویدادی وجود دارد. سیاست امریکا در طی مذاکرات آن بود که تهدیدهای تأمین منافع خود و منافع متحد استراتژیکش یعنی اسرائیل بود و توانست تهدیدهای ناشی از انتفاضه را به فرصت تبدیل کردند و امتیازات حیاتی فراوان از عرفات را داشت که از انتفاضه برای تهدید به ثبات زدایی و فشار آوردن بر متحدان اصلی امریکا یعنی مصر و عربستان با تهدید به ایجاد قیام های منطقه ای استفاده کند، تا امریکا با توجه به تهدید منافع خود کشور اسرائیل را برای امتیاز دادن تحت فشار قرار دهد. اما این فرصت تبدیل به گسترده شدن اختلافات میان گروه های مختلف فلسطین و تحلیل تدریجی انسجامی بود که در سال 1964 با تشکیل سازمان مقاومت فلسطین شکل گرفته بود. اما سقوط اتحاد جماهیر شوروی به عنوان عامل متوازن کننده قدرت امریکا در منطقه خاورمیانه و شکست صدام از امریکا در جنگ کویت، انزاوی سیاسی و دیپلماتیک را برای عرفات به ارمغان آورد و او را بیشتر مستعد دادن امتیاز ساخت. در کنار این واقعیت ها، باید توجه داشت که تفاوتهای رویدادی در اواخر حکومت بوش از بین رفت چرا که پایگیری کنفرانس مادرید در سال 1991 شروع مذاکره مستقیم با حضور فلسطینی ها بود که هر چند نتیجه ای نداشت اما سبب شد که کانال غیر رسمی مذاکرات در اسلو در سپتامبر 1993 تشکیل که در نهایت منجر به صدور اعلامیه ی «بیانه ی اصول» و رقابت موافقنامه غزه – اریجا در سپتامبر 1993 بین سازمان آزادبی بخش فلسطین دو – دولت اسرائیل گردید که مبتنی بر 1- شناسایی اسرائیل بوسیله سازمان آزادیبخش فلسطین 2 – شناسایی یک تعامیت خودگردان با قدرت اجرایی محدود به وسیله دولت اسرائیل • واقع گرایی انفعالی و ایده آلیسم انفعالی «بیانیه اصول» سنگ بنای سیاست فلسطین حکومت کلینتون قرار گرفت و حل و فصل 4 معضل مورد اختلاف بین فلسطینی ها و اسرائیل را بر آن اساس قرار داد که عبارتند از 1- آب 2- پناهندگان 3- حق بازگشت 4- بیت المقدس در این زمان در داخل منطقه تحت حکومت دستگاه عرفات به جهت امتیازات فراوان عرفات به اسرائیل و عدم دستیابی به نتایج ملموس در قبال این امتیازات گروه های مخالف عرفات بالاخص گروه حماس نفوذ و اقتدار خود را بین مردم بشدت افزایش دادند. افزایش حضور حماس در منطقه جب نگرانی امریکا شد که مبادا کنترل امور از دست عرفات خارج شود به همین دلیل کلینتون دو طرف را به میز مذاکره در مریلند کشاند که در نهایت منجر به امضای موافقتنامه ی وای در اکتبر 1998 شد اما این بار نیز مذاکرات بدین بست رسید چرا که عرفات نمی توانست خواسته های امریکایی ها را تأمین کند. سیاست عرفات در این زمان ترکیبی از واقع گرایی انفعالی و ایده آلیسم انفعالی بود. به همین دلیل قادر نبود که در ترغیب فلسطینی ها برای مصالحه نهایی با اسرائیل به توفیق دست یابد. • راه حل جمعیتی برای مشکل ارضی به دنبال انتشار اعلامیه برلین در مارس 1999 بوسیله شورای اروپا در خصوص «حقوق غیر مشروط حاکمیت مردم فلسطین» امریکا برای جلوگیری از ورود اروپا به مذاکرات صلح خاورمیانه و تضعیف عرفات در رابطه با نیروهای اسلامی داخل جنبش مقاومت دولت کلینتون در سال 2000 خواهان برگزاری مذاکرات کمپ دیوید برای حفظ فرایند مذاکرات صلح گردید چارچوب کلی طرح های ارائه شده خصوصاً در رابطه با بیت المقدس مبتنی بر راه حل جمعیتی برای حل مشکلی ارضی بود که عرفات فاقد سرمایه سیاسی برای پذیرش آن بود. در نتیجه مذاکرات بعد از 15 روز با شکست مواجه شد. • واکنش آمریکا و انتفاضه ی دوم عدم اخذ نتیجه ملموس از تماس های بین بارک و عرفات و عدم جوابگویی خوش بینی های ارائه شده به وسیله رهبران فلسطین و تشدید فعالیت های گروه های مخالف با روند مذاکرات دو جانبه بین اسرائیل و حکومت خودگردان شرایط انفجاری در نواحی تحت کنترل حکومت عرفات بوجود آورد. در این میان بازدید شارون در سپتامبر 2000 از مکان های مقدس در شرق بیت المقدس زمینه لازم برای انفجار را فراهم آورد. انتفاضه ی روم در 29 سپتامبر 2000 و به دنبال خروج مردم از مسجد الاقصی شروع شد که منجر به کشته شدن پنج فلسطینی و مجروح شدن عده ای دیگر شد. انتفاضه ی روم در دورانی آغاز شد که سیطره آمریکا بر این منطقه شکل گرفته بود. با آغاز انتفاضه دوم کلینتون در جهت خاموش ساختن آن پیشنهادات جدیدی را به عرفات ارائه کرد که بعضی از آن ها عبارتند از: تأسیس یک دولت غیر نظامی در 95 درصد کرانه غربی و تمامی نوار غزه، حاکمیت دولت فلسطینی بر محله های عرب نشین، به فلسطین ها اجازه بازگشت به نواحی تحت حاکمیت اسرائیل داده نشد، به رسمیت شناختن دولت اسرائیل در مرزهای خود و خارج از منطقه. اما با وجود فشارهای بین المللی و ترغیب کلینتون، رهبر آن فلسطینی آن را به بهانه وجود ابهامات نپذیرفتند. چرا که این طرح خواست های تاریخی و ملی حق بازگشت و حاکمیت بر بیت المقدس را برآورده نمی کرد و هدف اصلی فلسطینیان، تشکیل دولت مستقل در نواز غزه و کرانه باختری به پایتختی بیت المقدس می باشد. • شارون و جورج بوش واقعیات جدید منطقه از یک طرف شدت و عمق انتفاضه فرصت پذیرش پیشنهادات کلینتون را از عرفات می گرفت و از سوی دیگر با پیروزی جرج بوش در امریکا، ایمودباراک، جای خود را به شارون داد بدین ترتیب فضای منطقه تغییر می کند چرا که از یک سو شارون معتقد به استفاده از زور برای رسیدن به صلح بود و از سوی دیگر رئیس جمهور جدید امریکا کنارگیری این کشور از مذاکرات و واگذاری موضوع به خود طرفین برای پیدا کردن راه حل را اعلام کرد. در این زمینه باید توجه کرد که در طول انتخابات جورج بوش حساسیت زیادی نسبت نیازهای اعراب نشان داد و در این رابطه به ملاقات رهبران آمریکا ئیان عرب تبار رفت که این نشان می دهد که اعراب مقیم امریکا در صورت انسجام می توانند نقش در معادلات خاورمیانه داشته باشند. در نتیجه عرفات باید برای رسیدن به حقوق خود، فشار را به دولت امریکا وارد آورد که در این راستا می تواند از متحدان منطقه ای آن یعنی مصر و عربستان استفاده کرد. جهانی شدن: نهادینه شدن الگوها و ارزش های غربی در هر مقطع تاریخی، واژگان خاصی، بیانگر ماهیت و جوهر آن دوره تاریخ است و جهانی شدن در زمره واژگن شکل دهنده ترین حاضر است. البته این واقعیت را نباید فراموش کرد که جهانی شدن پدیده تازه ای نیست بلکه ریشه در تحولات فکری و مادی در غرب دارد. رنسانس، اصلاح مذهبی، روشنگری و انقلاب صنعتی به عنوان چهار نقطه عطف تاریخی در غرب در حیطه های نظام دهنده ی جامعه یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ، به گونه ای سیستماتیک وحدت ارزشی بوجود آوردند. اصول محوری حوزه های سه گانه اقتصاد، سیاست و فرهنگ بر پایه پذیرش مشروعیت رقابت، تکثر و تنوع شکل گرفت که خود در همسویی هنجارها و بایدها در حوزه های ذکر شده مؤثر بود. که منظور از غرب شکلی از جامعه و یک حوزه فعالیت است مبتنی بر مؤلفه هایی چون؛ اقتصاد و سرمایه داری غیر خویشاوندی تولید برای تسهیل زندگی، مرکزیت فرد در فرایند سیاسی و همبستگی ارزش در حوزه عمومی با حوزه خصوصی. با توجه به این واقعیت که شرایط اجتماعی، همان مناسبات اجتماعی بوده که بر پایه رفتارهای قراردادن تعریف می شود، رنسانس اصلاح مذهبی، روشنگری و انقلاب صنعتی، نوع تازه ای از ادراکات، گزاره ها و نهادها را در غرب پدید آورد که در پیوند با روابط بین فرد و اوضاع تاریخی و اجتماعی مشخص گشت. به همین دلیل هنجارها، تفکرات و نهادهای همسو در عرصه های مختلف متناسب با نیازهای اجتماعی شکل یافته و خصلت اندام وار بخود گرفت. این بدان معناست که در همة سطوح نظام های اجتماعی، فرایندهای کارکردی همسو و موازی بهره مند از تسلسل داخلی پدیدار گشت که این هرم ترقی در غرب از یک سو متکی بر فرایند عقلایی شدن جامعه و از سوی دیگر افزایش نظارت و کنترل فن آوری در اجتماع حاکم ساخته است. انقلاب های انگلستان، امریکا و فرانسه، چهار نقطه عطف تاریخی غرب را از طریق مشروعیت بخشیدن نهادینه کرد به این معنی که باورها و ارزش های همسو بین حاکمان جامعه و توده ی مردم و در هم تنیدگی فرد و جامعه را ایجاد کرد و این امر به بهترین وجه دلیل پیشرفت غرب در یک دوره زمانی و خمودگی ذهنی مردم دیگر نقاط جهان در همین عصر را به خوبی نشان می دهد. بدین سان غرب به گونه ای ماهوی از دیگر نقاط جهان متمایز شد و زمینه ی تسلط آن در حیطه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی بر جهان شرق فراهم گردید. از همین مقطع تاریخی بود که زیربنای فرایند جهانی شدن در غرب شروع به شکل گیری کرد. جهانی شدن به منزله برون بری نظام اجتماعی غرب با تمام ویژگی های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن به عرصه جهان می باشد. که سقوط دیوار برلین در 1989 نشانه ی مشروعیت یافتن ساختارها و هنجارهای نهادینه شده در غرب در سطح جهان تحت لوای جهانی شدن بود و این در واقع بیانگر این واقعیت است که بعد از این واقعه غرب بطور کلی و امریکا به عنوان شاخص آن، توانسته اند چارچوب های فکری و سازمانی خود را وجهه ای جهانی بخشند. عقلانیت هدفمند، بستر اولیه شکل گیری جهانی شدن: ماکس وبر در تبیین فراینده سرمایه داری، که بشارت عقلانی شدن هدفمند جامعه را دارد، مطرح کرد که عقلانیت عینی و فن آوری معلمی خصلت خاص دارد که اشاعه آن را باید در رابطه با گسترش جهانی شدن جستجو کرد و ویژگی جهانشول آن نیز مایة پیروزی استدلال عملی خواهد بود. نظریه پوزیتیویستی وبر بر این مبنا بود که شناخت علمی، تنها شناخت واقعی بود و باید جدایی ارزش ها از واقعیات را پذیرفت. خودتکنیکی یا عقلانیت ابزاری به تدریج و پیوسته خطوط مشی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را تعیین می کند و با توجه به اینکه جوامع خارج از محدود جغرافیایی غرب مشروعیت سرمایه دارای غرب را پذیرفته اند چنانچه بخواهند الزامات سرمایه داری از جمله عملکرد عقلایی – کارایی – محاسبه پذیری را بپذیرند باید نهادها، کردارها و تجویزات غربی را هم بپذیرند. بر اساس منطق وبری، عنصر وحدت بخش در عصر مدرن عقلانیت ابزاری است. در چنین چارچوبی، جهانی شدن که حاکمیت علم و صنعت را گرامی می دارد جز سلطة غرب بر کشورهای غیر غربی نخواهد بود. این در حالی است که جهانی شدن حاکی از جهانشمول شدن عقلانیت ابزاری وبری در کشورهای سنتی یا در حال گزار است اما مدرن شدن این جوامع کاملاً مکانیکی و غیر متنی می باشد که این خود دلیل تداوم سلطه ی غرب و عقب ماندگی – ساختاری و هنجاری این کشورهاست . جهانی شدن، تکامی فرایند سست مدرنیته از سنت در جوامع غیر غربی است که در نهایت منجر به تغییر قواعد بازی مراجعه کشورها خواهد شد بدون اینکه قالب های کلی ساختاری و ارزشی دگرگون شوند و یکپارچگی مورد نظر حاصل نخواهد شد. • «جامعه فراصنعتی» بستر ثانوی جهانی شدن اگر دگرگونی کیفی سلطه های مشروع وبر را که حکومت از سلطة سنتی به سلطة عقلانی – قانونی است را شکل دهنده فرایند جهانی شدن بدانیم بدون شک حرکت از جامعه صنعتی به فراصنعتی را بایستی تکامل نهایی این فرایند بدانیم. از نظر دانیل بل، جامعة فراصنعتی دوران حاکمیت با شکوه فن آوری و دانش و حکومت فن سالاران است که ارزش های حاکم بر جامعه ارزش های حرفه ای و تخصصی خواهد بود و در چنین محیطی انسان به طور جدایی ناپذیری وابسته به تکنولوژی است. محدودیت دانش نظری در این مقطع تکاملی که از بستر عقلانیت ابزاری برخاسته است نماینده پیروزی قطعی سرمایه داری است. در جامعه فرا صنعتی، قدرت در پرتو تکامل عقلانی و انسان سرمایه داری ماهیت خلاق پیدا می کند و نظم اجتماعی و سامان دهی اجتماعی بیش از اینکه بازتاب قدرت نهادی و اقتصادی باشد ناشی از قدرت ذهنی خود نظم دهی است. زمانی که از جهانی شدن سخن می گوییم، در واقع به انتقال ویژگی های جامعه ی فراصنعتی به خارج از محدود جغرافیایی غرب و جهانشمولی ساختارها و اندیشه های دوره فراصنعتی نظر داریم که این اشاعه چارچوب های فکری و مادی به کشورهای غیر غربی فرایند تسلط غربی را که با اشاعة عقلانیت ابزاری شکل گرفته، تکامل خواهد یافت. • پایان تاریخ» مرحله نهایی جهانی شدن تجلی تئوریک فرایند موسوم به جهانی شدن به گونه ای سیستماتیک را می توان در اندیشه فوکویاما یافت که وی همسو با نظرات وبرو دانیل بابل، عقلگرایی را در غایی ترین شکل آن به تصویر کشید و استدلال کرد که همه چیز قابل پیش بینی است. فوکویاما، دموکراسی لیبرال را شکل نهایی حکومت بشری قلمداد می کند به این معنا که از نظر ایدئولوژیک ارزیابی پدیده ها بر اساس کلیت دموکراسی لیبرال می باشد. نظریه فوکویاما مانند نظریه دیگری دارای ابعاد چهارگانه شناختی، عاطفی، بازاندیشی و هنجاری است که بعد بازاندیشی تأثیر بیشتری در تدوین این نظریه داشته است. نظریه پایان تاریخ در واقع بیان نظریه مشروعیت الگوها، اندیشه ها، برداشت ها، کردارها و ساختارهای غربی در اقصی نقاط جهان است. بر پایه ی این نظریه، جهانشمول شدن هنجارها و ارزش های غربی در شرایط که از نظر اقتصادی همه کشورها به استثناء کره شمالی، سرمایه داری را به عنوان تنها راه توسعه اقتصادی پذیرفته اند و از نظر سیاسی اکثریت کشورها پذیرفته اند که آنچه موجه و منطقی است رأی مردم است پس فعالیت های سیاسی و اقتصادی در بستر فرهنگی متناسب شکل و تداوم می یابد. پیروزی لیبرال دموکراسی در واقع بیان این واقعیت است که چارچوبهای فرهنگی غربی توانسته است در کنار روش های اقتصادی سرمایه داری و شیوه ابزار سیاسی دموکراتیک حضور مؤثر داشته باشد. این پدیده سرآغاز نهادینه شدن سلطه غرب می شودچرا که روی آوردن مردم به مفهوم فراگیری فرهنگ غربی در هر دو حیطه پذیرش و تداوم است. یعنی هم به ارزش های غربی روی می آورند و هم اینکه بر اساس آن عمل می کنند. در حیطه پذیرش، چارچوب ها، مسیرها و جهت گیریها ماهیتی ذهن دارد و حیطه تداوم، نمایشگر ماهیت عینی فرهنگ است و به جنبه ی عملکردی فرهنگ توجه می شود. نظم آمریکایی بر بستر جهانی شدن • چارچوب محتوایی جهانی شدن جهانی شدن، در واقع تثبیت و نهادینه شدن هنجار در حیطه های فردی، ملی، فراملی می باشد. جهانی شدن به مفهوم درک واحد در حیطه های متفاوت فعالیت انسانی است درکی که چارچوب های رفتاری و افکاری را در طول فرایند مشخص می کند و همه چیز در بطن آن شکل می گرد و در آن حیطه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی به مانند دایره هایی هستند که مجزا از یکدیگر اما هم محور می باشند. تک محوری تحلیلی است که جهانی شدن را دارای مفهوم می سازد قوانین حاکم بر این دایره ها از تسلسل و هماهنگی محتوایی برخوردار است که همگی ریشه در مشروعیت انگیزه ی اساسی یعنی رقابت در حیطه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دارند که پذیرش همه گیر این مشروعیت استیلای یک جهان بینی خاص را طبیعی می سازد این تمرکزگرایی (تک محوری بودن) ویژگی اصلی کلیت تازه ای است که واتسون آن را امپراتوری جهانی می نامد و این یعنی محو خودمختاری فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در وجوه مختلف زندگی است. این امپراتوری جدید که فرآگیرتر و تأثیرگذارتر از امپراتوری رم بوده، ایجاد گر ثباتی گشته که منطبق بر یک نظام یکپارچه از ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی متصل به هم است که به صلح امریکایی معروف است. بعد فرهنگی جهانی شدن جهانی شدن در بطن فرهنگی حاصل در واقعیت تعامل و تعارض است. در سایه ی این برداشت، جهانی شدن دو جنبه ی هم زمان را به نمایش می گذارد. از یک یکپارچگی و از سوی دیگر گسل بوجود می آورد که در آخر به نهایتی یکسان یعنی همگونی تفسیرها منجر می شود. یکپارچگی فرهنگی در بطن گسل فرهنگی بوجود می آید. یکپارچگی از طریق یکسان ساختن برداشت ها و مشروعیت ها و گسل از طریق از بین بردن ویژگی های خاص جوامع و ماهیتهای محلی می باشد. در چنین صورتی وجوه ملی و محلی در حیطه فرهنگ محو شده و فاصله های ارزشی جان خود را به هم بستری ارزش خواهند داد. جهانشمولی ارزش های اخلاقی خمیرمایه ی اصلی جهانی شدن فرهنگ است. اخلاق، گونه ی فرهنگی اقتدار است و استیلای امریکا زمانی تحقق می یابد که اخلاق خاص او تعمیم یابد. تسوی جهانی این اخلاق باعث شده که خودمختاری اخلاقی ملتها از بین رفته و فود نیز به تبع آن خودمختاری خود را از دست بدهد. که دسترسی وسیع مردم به آموزش و پرورش و به هم پیوستگی ارتباط در این امر مؤثر است. جهانی شدن و تسلط فرهنگی امریکا و رهبری ایدئولوژیک: فرهنگ امریکایی به عنوان نماد بعد فرهنگی جهانی شدن بازتاب برتری جهانی و منطقی روشنگری است که جهان غیر غرب چارچوب های آن را پذیرفته است. تک بعدی بودن این فرهنگ، رهبری سلطه گرایانه ی امریکا را بواسطه ی برتری در حیطه معنا سازی بلامنازع می سازد که بر خود ناشی از وجود همزمان دو بعد پذیرش یعنی پذیرش هنجاری و پذیرش عملی است و رهبری در حیطه فرهنگ را ممکن ساخته است. رهبری ایدئولوژیک وارزشی امریکا در قالب جهانی شدن به مفهوم برتری نقد تکنولوژیک از نقد ایدئولوژیک می باشد. در این خصوص هدف گفتمان ابزاری بوده و توجهی به دگرگون و جایگزینی ندارد. و اینچنین است که گفتمان عقلایی از بین رفته و گفتمان سرگرمی در قالب رسانه ها و فیلم ظاهر گشته است. جهانی شدن در بستر معنا سازی: منظور از استیلای فرهنگی امریکا در قالب جهانی شدن، بعد معناسازی فرهنگ است، فرهنگ به عنوان یک تعامیت معناساز ایجاد گر خود اخلاقی، بازتاب اندیشه ی متفکرانی چون نیچه و فوکو می باشد که از این دید معناسازی حیطه مخصوص حکومت کردن می باشد. از این منظر فرهنگ ساز و کار مدیریت اجتماعی (جهانی) است از این دیدگاه فرهنگ از طریق معناسازی عنصر وحدت دهنده ی جوامع جهان است، و با توجه به جنبه ی معاساز فرهنگ است که تسلط امریکا در حیطه فرهنگی منطقی جلوه می کند چرا که همسویی ارزشی به معنای تفسیر واحد از پدیده هاست که به دنبال آن تفسیر همسو با استباط های نخبگان امریکایی در ارزیابی پدیده ها بوجود می آید که خود به مفهوم یکپارچگی ارزشی و از بین رفتن ارزشهای بومی و محلی می باشد که این مؤید اقتدار جهانی است که سلطه ی خود را مبتنی بر همسویی ارزش ها قرار داده است. رهبری هژمونیک امریکا در حیطه فرهنگی نتیجه ی پذیرش است که بازتاب ضرورت های عملی و هنجاری می باشد به این معنا که یک رابه اندام وار ضرورت های ارزشی کالاهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در یک راستا قرار می دهد. بعد سیاسی جهانی شدن: از نظر سیاسی فرایند جهانی شدن بازتاب جابه جایی جهانی مرکز ثقل قدرت می باشد. که حدوث این فرایند بازتاب نگرش جدید به مفهوم حاکمیت و دگردیسی تاریخی عملکرد دولت می باشد. امروزه ما شاهد ریشه گیری دوران استیلای امریکا می باشیم که خصلت وجودی آن از بین رفتن نگرش ارضی به جهان و تقسیم بندیهای ارضی می باشد. دولت ستیزی که از ویژگی های این عصر است بیانگر این واقعیت است که به لوث شدن مفهوم حاکمیت دیگر نمی توان از حاکمیت ملی، مرزهای ملی و امنیت ملی سخن گفت چرا که جهانی شدن فراملی بودن اقتدار و پیروی مردم از یک نگرش خاص را متجلی می سازد که در این بین امکان بررسی موضوعاتی مانند هویت، ملیت و فرهنگ در چارچوب دولت – ملت وجود ندارد براساس چنین نگرشی نباید به حاکمیت از دیدگاه حقوقی و قانونی نگاه شود بلکه باید از بعدی جامعه شناسانه دیده شود. توانایی های نابرابر و حقوق نابرابر: توجیه جهانی شدن نظم حاکم بر نظام بین الملل که تبلور هژمونی امریکاست، اصل محوری نظام را یعنی حاکمیت دولت – ملت را واژگون ساخته است و محو شدن حاکمیت در پرتو نظم موجود تأکیدی است که دولتها نه تنها دارای توانایی های نابرابر بلکه دارای حقوق نابرابر نیز هستند. امریکا به عنوان متولی نظم موجود نه تنها از قدرت بیشتری نسبت به دیگر کشورها برخوردار است که حقوق بیشتری نیز نسبت به بقیه دارا می باشد و حضور نفرموتیک وی در این نظم از یک طرف به معنی عدم احترام به حاکمیت کشورها و سوی دیگر به معنی عدم تغییر و تفاوت میان حاکمیت درونی و بیرونی کشورهاست که بطور کلی به معنی جایگزینی حاکمیت انحصاری یک کشور سلطه طلب به جای حاکمیت های متعدد است. در هر صورت باید گفت که جهانی شدن تأییدی بر غلبه ی نظم امریکایی در چارچوب قدرت هژمونیک و رهبری آمریکا که بر ویرانه های مفاهیمی چون حاکمیت ملی، استقلال و خودمختاری دولت – ملت ها نباشد، می باشد. «سیاست خارجی امریکا و بهره گیری از فرصت سازی عراق» • عراق و محدودیت زدایی برای امریکا: حمله صدام حسین به کویت در سال 1990 این فرصت را برای امریکا فراهم ساخت که محدودیت ها و محذورات خود در منطقه را با کمترین میزان هزینه از پیش روی بردارد و امریکا در منطقه سیاستی چند محوری و فراگستر را دنبال کند. تا قدرت مانور بیشتری برای تأمین منافع و تداوم سلطه خود در اختیار داشته باشد. امریکا از عملکرد عراق در جهت افزایش توان مندیهای منطقه ای و مقدورات جهانی خود استفاده کرد همچنین این فرصت در اختیار آن قرار داد که به محدودیت زدایی در این منطقه اقدام کند و اهداف خود را در مورد عراق که در دوران حضور شوروی قادر به دستیابی به آن نبود را دنبال کند که این اهداف عبارتند از متوقف ساختن دست یابی مجدد عراق به توانایهای موشکی، شیمیایی، هسته ای، میکروبی، جلوگیری از ایجاد بی ثباتی منطقه ای در ضمن تضعیف صدام و جلوگیری از تبدیل دوباره عراق به یک قدرت برتر منطقه ای برای از بین بردن هرگونه بستر مناسب برای تجاوز به دوستان امریکا در منطقه و همچنین جلوگیری از به خطر افتادن منافع امریکا بوده است. فرصت سازی برای امریکا: در نتیجه پی گیری اهداف گفته شده امریکا توانست که کشور عراق را تقریباً در تمامی مسایل به حاشیه راند. امریکا اولاً توانست عراق را از یک کشور نافذ به کشوری غیر نافذ در معادلات سیاسی تبدیل کند، ثانیاً موفق به اضمحلال نیروی نظامی این کشور چه از نوع متعارف آن و چه از نوع غیر متعارف آن شود در نتیجه میزان نفوذپذیری دستگاه حاکم عراق را افزایش دهد. ثالثاً رهبران امریکایی در ضمن ضعیف کردن عراق توانسته بودند با افزایش نفوذ کشورهای منطقه ای دوست به مهار اندیشه های ضد اسرائیلی دست یابند. امریکا از زمان دولت کلینتون، عراق را براساس دسته بندی مادلین آلبراین جزو دولت های یا غی محسوب می داشت.و همواره درصدد بود تا در شرایطی قرار گیرد که یا به حذف صدام حسین و همفکران او از قدرت مبادرت ورزد یا حداقل امکان یاغی گری او را محو کند که حمله عراق به کویت و جنگ دوم خلیج فارس این فرصت را در اختیار آن ها قرار داد. اما امریکا برای تضعیف موقعیت صدام و کنترل نفوذگذاری این کشور از دو ابزار بهره برده است که عبارتند از: 1- تحریم اقتصادی 2- حمایت از مخالفان داخلی 1- تحریم اقتصادی: تحریم اقتصادی که بر اساس قطعنامه687 سازمان تصویب شد برای این بود که همکاری صدام را برای از بین بردن سلاح های کشتار جمعی جلب کند، در حالیکه هدف وسیعتر آمریکا سقوط صدام حسین در بطن تحریم بوده است. رژیم تحریم اقتصادی باعث گشته است که رژیم بعثی پول لازم را برای بازسازی زیربنای تخریب شده نظامی و اقتصادی نداشته باشد. همچنین این تحریم باعث کاهش درآمد مردم و تبع آن ایجادگر فقر گسترده و رکود اقتصادی در عراق شده است که طرفین عراق را برای ایفای نقش در منطقه و در سطح جهان عرب کاهش داده است. رژیم تحریم جدا از اینکه به ساختارهای اقتصادی و نظامی لطمه زده و تولید ناخاصل را بر کمتر از نصف کاهش داده، صدمات انسانی فراوای را نیز به عراق تحمیل کرده است. در نتیجه این تحریم است که صدام حسین توانایی تهدید منافع آمریکا و متحدین آن را در منطقه و فدای آن ندارد و عراق را از یک تهدید استراتژیک به منافع آمریکا و تحدین این کشور به یک فرصت ساز استراتژیک تبدیل کرده است. 2- حمایت از مخالفان داخلی: تضادهای قومی، زبانی و مذهبی در کنار سیاست های اقتدارگرایانه رژیم عراق شرایط داخلی مساعدی را برای امریکا فراهم ساخته است که با حمایت از گروههای مخالف صدام رژیم او را متزلزل کند. البته آمریکا اگر چه می داند که این گروه های مخالف، توان لازم برای سرنگونی صدام را ندارند اما وجود آن ها باعث می شود که صدام بخش عمده ای از منافع خو را صرف مخالفان داخلی کرده در نتیجه توان کمتری برای تهدید منافع امریکا و متحدین منطقه ای و فرامنطقه ای این کشور برخوردار باشد. در سال 1998 کنگره ی امریکا قانون کمک به عراق را تصویب کرد که عملاً کمک مستقیم به مخالفان داخلی صدام را به عنوان راهی مناسب برای فراهم سازی زمینه سقوط او را آغاز کرد. مخالفان صدام حسین در داخل عملاً متعلق به کنگره ملی عراق، شورای عالی انقلاب اسلامی و گروه های کره شمالی به رهبری مبارزانی و طالبانی می باشند. اما محدودیت های موجود برای استفاده از هریک از این گروه ها و سیاست های هوشیارانه صدام در خصوص تصفیه مداوم ساختار نظامی از کودتا گران بالقوه این امکان برای آمریکا را تا حدودی کاهش می دهدکه بتواند مکانیزم های داخلی سقوط رژیم صدام را شکل دهد. الگوهای جدید قدرت سیاست خارجی امریکا نظام تک قطبی متقارن: ماهیت نظام بین الملل و شرایط صحنه جهانی به گونه ای است که ایفای نقش بازیگر مسلط به معنای پذیرش دو واقعیت است. یکی اجتناب ناپذیر بودن اختلاف و دیگری اجتناب ناپذیر بودن تعامل تعارض و اختلاف غیر قابل اجتناب است چرا که توانایی های عینی یا ذهنی کشورها یکسان نیست و میزان این توانایی است که حیطه مانور را مشخص می کند. از این منظر، رفتار دولتها متأثر از توزیع توانایی های راهبردی و ماهیت تهدیدها می باشد و امکان سلطه گری زمانی بوجود می آید که کشور، امکان دفاع از خود در برابر تعارض های کشورهای دیگر نظام با اتکاء به منابع خود و امکان تهاجم نظامی، اقتصادی و سیاسی به کشورهای مخالف را داشته باشد. امریکا برای حفظ موقعیت سلطه گر خود و فضای چانه زنی موجود، بایستی ترکیبات کنونی قدرت را از بی ثباتی دور سازد فضای چانه زنی موجود برای امریکا فرصت تضعیف مخالفان بالقوه و تحمیل قدرت خود به دیگر کشورهای نظام را فراهم ساخته است. توفیق امریکا در جنگ خلیج فارس و بالکان به جهت محدوده گسترده ی فضای چانه زنی بود. مؤثر بودن یک تهدید که خمیر مایه ی چانه زنی است به قول توماس شلینگ نه تنها بر پایه ی میزان تهدید بلکه به اعتبار تهدید بستگی دارد. از طرف دیگر، تعامل غیرقابل اجتناب است چون به هم وابستگی مادی و ذهنی امروزه همه گیر و همه جانبه می باشد همکاری بین قدرتهای مطرح نظام بین الملل در جهت مدیریت بحران، نیازمند توافق کلی در مورد شرایط و مقررات چگونگی استفاده از زور می باشد و چنین توافقی متأثر از عناصر ساختاری نظام از قبیل نموه ی توزیع توانایی هاست. ساختار نظام بین الملل قدرت برتر نظام را مشخص می کند و سلطه گری امریکا به جهت ساختاری نظام می باشد. نظمی که امروزه شاهد آن هستیم در متنی شکل گرفته است که بازتاب اولویت ها و ترجیحات ایالات متحده می باشد در نظم حاکم امروزی، امریکا نقش مأمور حاکم را دارد به این مفهوم که در جهت حفظ چارچوب قواعد بازی و تقسیم بندیهای که بیشترین نفع را به امریکا می رسانند از منابع دیگر کشورها در جهت حفظ آن ها استفاده می کند. • نظام تک قطبی متقارن، سه دیدگاه متفاوت 1- تعبیر لیبرالی مثبت پایان تاریخ از نظام تک قطبی متقارن: فروپاشی نظام دو قطبی، بوجود آورنده ی نظم سیاسی نوین شده است. اشاعه و همه گیر شدن مشروعیت اندیشه های لیبرال دموکراسی و سرمایه داری رقابتی منجر به از بین رفت دلایل داخلی و خارجی جنگ ها خواهد شد. این خوش بینی بر دو پیش فرض استوار است: اول دولت هایی که در یک چارچوب دموکراتیک دارای نظم، ثبات و انسجام داخلی هستند. برتری این دولتها به جهت واقعگرایی این نوع نظام هاست و بواسطه ی توانایی در ایجاد تحول و دگرگونی، این نظام ها از تبدیل بحران های کوچک به فاجعه جلوگیری می کنند. پیش فرض دوم اینکه زمانی که ظلم از بین برود دولت ها بطور طبیعی دارای نظم می شوند. 2- تفسیر بدبینانه ی هابزی از نظام تک قطبی متقارن: در این دیدگاه، اعتقاد بر این است که به دلیل بر هم خوردن ترکیب قدرت پس از فروپاشی شوروی احتمال وقوع تضاد و برخورد افزایش می یابد. طرفداران این عقیده به جهت عملکرد تردیدآمیز نظام کنونی معتقدند که امریکا دارای توانایی لازم و منابع نامحدود نیست که بتواند نظم را ایجاد کند چرا که نظم نه بر اساس همسانی ساختار داخلی کشور که بوسیله ی نظام باید اعمال شود. این نظریه ریشه در چند پیش فرض دارد: اول اینکه کشورها بطور مداوم به دنبال قدرت بوده و فقدان کشورهای بازدارنده نظم جهانی را به هم خواهد ریخت، دوم اینکه اخلاق و قدرت به جهت عدم تجانش به این نتیجه منجر خواهند شد که تنها راه حفظ نظم، حضور قدرت است، سوم اینکه ساختار نظام دوقطبی را در جهت جلوگیری از ثبات زدایی مناسب می دانستند چرا که امکان پیش بینی پدیده ها و ابزار مهار آن ها را فراهم می ساخت. بر خلاف نظم لیبرال ها که نظم و ثبات را ناشی از همسانی منافع اقتصادی و وابستگی های اقتصادی می یابند، طرفداران نظریه ی مرکزیت قدرت بر این باورند که در صورت فقدان توازن که از ویژگی های نظام دو قطبی بود، کوچکترین بی نظمی و اعتشاشی کلیت نظام را به خطر می انداخت. 3- نهادگرایی لیبرال جدید: بر خلاف دو دیدگاه فوق، نهادگرایان اعتقاد دارند که نظم، ناشی از وجود یکسری چارچوب ها، رویه ها و مقررات مشخصی است مجموعه ای از رژیم ها به صورت متغیرهای واسطه بین التزام های ساختاری نظام، خصلتها و سرشت قدرت طلب، مناسبترین ابزارها برای ایجاد نظم و ثبات است. رژیم ها در شکل عملیاتی خود به صورت نهادها پدیدار می شوند و شکل رسمی می یابند. از این دیدگاه نهادها نقش معتدل کننده را دارند به این مفهوم که هرج و مرج در نظام را تعدیل و در ضمن چارچوبی را ایجاد می کنند که در متن آن منافع بیان و اختلافها حل و فصل می شوند. از این منظر نظام تک قطبی متقارن کنونی با تأکید بر سازمانهای بین المللی در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرصت بیشتری برای گسترش نهادها به عنوان ابزار نظم فراهم می آورد. منطق نظری نظام تک قطبی شرایط حاکم بین الملل، امروزه به گونه ای است که در طول تاریخ متمایز بوده است، شرایطی که شاید بتوان آن را نظام تک قطبی متقارن نامید. متقارین از این نظر که چارچوبهای فرهنگی توده پسند و نخبه گرا و معیارهای اقتصادی حاکم در بسیاری از کشورها همسان می باشد و در یک جهت حرکت می کنند. ارزش های فرهنگی و اقتصادی غالب و ضوابط رایج اقتصادی تا حد زیادی کپی قالب های فرهنی و اقتصادی در امریکا می باشد. وحدت، خصلت واحد این نظام می باشد البته وحدتی که در کثرت واقع شده است. کثرت در رهیافت و وحدت در یکسانی معیارها و اهداف می باشد که این کثرت قابل کنترل می باشد. خصلت این نظام این است که جنبش های بومی به حاشیه رانده شده و حوادث به عنوان مشکل درنظر گرفته نشده بلکه حوادث بصورت یک وضعیت در نظر گرفته می شوند که باید مدیریت شوند. نظام تک قطبی متقارن دارای چارچوب های سازگار با راهبرد و اهداف امریکا می باشد به گونه ای که قدرت زیادی در مقام ابعاد آن در اختیار این کشور قرار داده است که این امر مبتنی بر دو پیش فرض می باشد: یکی اینکه یک الگوی مکرر رفتاری در نظام مستقر می سازد که بیشترین امتیاز رانصیب امریکا می کند. دوم اینکه الگوهای نهادی بین المللی، تأمین کننده ی احتیاجات امریکا می باشند. سازما تجارت جهانی بر اساس الگوها و مقرراتی شکل گرفته است که بر اساس مفاهیم اقتصادی لیبرال است. • به هم پیوستدگی اقتصادی و همسویی فرهنگی از ویژگی های نظام تک قطبی متقارن، به هم پیوستگی اقتصادی و همسویی فرهنگی است چرا که اقتصاد سرمایه داری، منطق اقتصادی حاکم اکثر کشورها بود. و گرایش مردم به مفاهیم خود محور لیبرالیسم، رهبران کشورهای جهان سوم را نگران وابستگی و امپریالیسم فرهنگی کرده است. محققاً قدرت و استواری پدیده های اقتصادی و فرهنگی در نظامی کشورهای یکساننیست ولی همگی در یک مسیر مشخص و یکسان گام بر می دارند و این سنگ بنایی تقارن است. نظام متقارن است چون چارچوب های فرهنگی و اقتصادی و بالتبع اجتماعی کشورهای متفاوت بر پایه ی الگوهای غربی قرار گرفته است. در نظام تک قطبی متقارن، جنگ التزام کمتری پیدا می کند چون وابستگی های اقتصادی به سبب گسترش مشروعیت سرمایه داری، چنان بین کشورها تنیدگی ایجاد می کند که انگیزه در سطح خود و عوامل ساختاری در سطح کلان توجیحی برای آن ایجاد نمی کند. تقارن منافع که به جهت وابستگی اقتصادی ایجاد می شود، تعارض ها را کاهش می دهد چرا که رهبران، نقاط تشابه بیشتری برای همکاری و مردم فایده ی بسیاری درهم تنیدگی و وابستگی بدست می آورند. نظام تک قطبی متقارن از نظر فرهنگی به مفهوم همسویی استنباط ها و برداشت ها از وقایع و تعریف یکسان برای حوادث می باشد آن هم بطور نسبی امروزه امریکا نقش سلطه گرایانه در جهان دارد چرا که توانسته است، فرهنگ خاص خود را در جهان مقبولیت بخشند. فرهنگ امریکا بازتاب توفیق مادی و اقتصادی این کشور می باشد. • همسویی استنباط ها با سلطه گری امریکا مشمولین سیاست خارجی امریکا برای اعمال این کشور در جهان، همیشه توجیه و معنای خاص خود را دارند. مشخص است که کشورهای دیگر برای این اعمال هم معنا پیدا می کنند که بستگی به فرهنگ، قدرت، وابستگی های نظامی، سیاسی، اقتصادی و اتحاد با دیگر کشورها دارد. سلطه گری امریکا هنگامی عینیت می یابد که معنا با قرائتی که کشورهای دیگر جهان به طور اعم و کشورهای قدرتمند بطور اخص نسبت به رفتار و اقدام این کشور دارند، همسان و همسو با معنایی باشد که خود برای اعمالش قائل است. ولی عامل تداوم این سلطه گری و نظام پذیرش معنای ترجیحی به وسیله ی کشورهای دیگر است. معنای ترحیجی هنگامی شمولیت پیدا می کند که بافت فرهنگی و ارزش های فرهنگی یکسان مبنای قضاوت و معناسازی قرار گیرد که این به معنی امپریالیسم فرهنگی است. چون استنباط و برداشت کشورهای دیگر از فعالیت های کشور سلطه گر اهمیت دارد، بایستی بین دو سطح توصیفی و استنباطی تمایز قائل شد. در سطح توصیفی، کشورهای دیگر تنها به توصیف اعمال سلطه گر می پردازند ولی مهم دلیلی است که باید برای عمل ذکر شود و به همین دلیل است که یکی از ارکان مهم سیاست خارجی امریکا بعد از جنگ جهانی دوم، اشاعه و گسترش لیبرالیسم بوده است. اگر ملاک های کشورهای دیگر همگام با معیارهای مورد استفاده ی دولتمردان و مردم آمریکا باشد، جواب اینکه چرا در یکسان عمل می کنند خواهد بود و این یعنی مشروعیت دادن به اقدام های کشور سلطه گر برای نمونه،..در ها بینی، جنگ خلیج فارس فعالیت نظامی امریکا مورد مخالفت قرار نگرفت چون ارزش هایی که این فعالیت ها راتوجه می کردند مورد قبول اکثر مردم دنیا قرار گرفت. بنابراین همسانی استنباط های امریکا و دیگر کشورهای درخصوص مداخله ی نظامی امریکا در کشورهای فوق به مفهوم پذیرش روایت کشور سلطه گر می باشد. روانشناختی جورج دبلیو بوش و سیاست خارجی امریکا جورج بوش در چارچوب یک ساختار کاملاً نظام یافته و دارای مرزهای متخصص و معین فعالیت می کند. عملکرد او بازتاب نیازها و الزامات این ساختار می باشدنه شکل دهنده به ماهیت این نیازها و الزامات هر چند که ویژگی های متمایز شخصیت او تعیین کننده سبک حاکم بر نحوه اعمال و ارجرای این خواستها و نیازها می باشد. با توجه به نهادینه بودن عوامل شکل دهنده به محورهای سیاست خارجی، کاخ سفید اهمیتش در این می باشد که به عنوان «تریبون سوق دهنده» می بایستی به تقویت ساختارها، مشروعیت سازی و محورها، اخلاقی جلوه دادن سیاستها و جهت دادن به افکار عمومی بپردازد، این فرایند چیزی است که کسینجر آن را فرایند تبدیل اعتقاد به اجماع و تبدیل قدرت به پذیرش می نامد. در این چارچوب است که رئیس جمهور اهمیت پیدا می کند و نقش حساس او مشخص می شود، هر چند که اهمیت ثانوی در رابطه با الزامات زیربنایی را دارا می باشد. رئیس جمهوری می بایست اهداف تعیین شده بوسیله مجموعه نخبگان او توجه کرد چه موفقیت و شکست سیاست های تعیین شده و دستیابی به اهداف کاملاً بستگی به میزان توانایی او در سوق دادن مردم از مرحله اعتقاد به مرحله عالی تر اجماع دارد. ماهیت فرهنگ مرزی در چارچوب این منطق باید دانست که بوش به عنوان فرمانده کل قوا، هنگامی توسل به قوای نظامی را عملی خواهد یافت که مطمئن باشد نتیجه ای جز پیروزی نظامی نخواهد داشت، چرا که با توجه به فرهنگ کابویی تگزاس، کابویی که اسلحه رادیرتر از حریف بکشد جنازه ای بیش نیست. در عین حال فرهنگ کابویی این را تعمیم می دهد که در بسیاری از موقعیت ها گزینه هایی غیر از توسل به اسلحه می تواند با هزینه ای کمتر چه از نظر مادی و انسانی راه گشا باشد، پس بایستی فرصت ها و امکانات بکارگیری گزینه های متفاوت را فراهم کرد. بطور کلی در این فرهنگ بیش از اینکه یک ضرورت روانی باشد بازتاب شکست در متقاعد ساختن طرف مقابل می باشد چرا که در بطن یک فرهنگ مرزی که نگرش فرد کابویی در آن شکوفا می شود، کسب قدرت بیش از یک الزام است هر چند که عدم نیاز به استفاده از آن یک مزیت است و این مزیت تنها هنگامی امکان پذیر می باشد که عدم تقارن طرفین کشمکش ملموس باشد. به عنوام مثال امریکا در افغانستان قدرت نظامی را برگزید جدا که از پیروزی مطمئن بود. ماهیت توجیه کننده ساختار اقتصادی این نظریه سیاستهای امریکا را نه بازتاب منافع ملی و نه پی آمد سخنان وعده های انتخاباتی کاندیدای ریاست جمهوری می داند بلکه آن را پی آمد منافع کمپانی های بزرگ اقتصادی و سازمان های نظامی و سیاستمداران مستقر در واشنگتن می داند، این روشن است که در سیاست و جامعه امریکایی، قدرت اقتصادی نقش اساسی و کلیدی ایفا می کند و رفتارها در حیطه داخلی و خارجی بسیار متأثر از نیازها و الزامات اقتصادی می باشد. سیاست خارجی دبلیو بوش بازتاب تأثیرپذیری از بسیاری از گروه ها در منافع آن ها می باشد و گروه های اقتصادی و یا نظامی از جمله این گروه ها می باشد اما اینکه کدام یک از این گروهها تأثیر و نقش بیشتری دارد بستگی به موضوع مورد بحث در سیاست خارجی و شرایط حاکم بر جامعه دارد. ماهیت شخصیتی سیاست خارجی: جورج بوش با درک شرورتها و الزامات اجتماعی سرمایه داری و نیازهای انطباقی جامعه از همان ابتدا در طول مبارزات انتخاباتی مداوماً صحبت از رفاه هدفمند کرد او با وجود پیش بینی های بیان شده و با وجود فقدان بینه روشنفکرانه و استدلال های فلسفی، ولی به جهت درک غریزی ماهیت جامعه امریکایی توانسته است در هرم قدرت کاخ سفید را در موقعیتی قرار دهد که دستور کار برای کنگره تعیین کند، با وجود اینکه نیمی از آن در کنترل حزب دموکرات است، مطبوعات را بری از نگرش انتقاد می سازد و مردم را مستعد پذیرش افزایش توان نظامی، مقبولیت راه حل های نظامی، انعطاف ناپذیری فارغ از پی آمدهای منفی داخلی در مذاکران جهانی و حضور گسترده تر و فعالتر در حوزه وسیع تری از جهان گرداند. فارغ از الزامات ساختاری، برای ارزیابی دلایل موفقیت برنامه های بوش و دست یابی به مشروعیت شخصی وی می بایستی نیروهای سه گانه تجارب فردی، گزاره های فلسفی و روح زمان توجه قرار داد. ماهیت تجارب فردی: جورج دبلیو بوش، جمهوریخواه محافظه کار و دارای هویت پنداری و در واژگان حزبی از حزب خورشید، رهبری روشن کننده می باشد. او بیش از اینکه در حیطه سیاست تحت تأثیر پدر خود باشد به الگوبرداری از ریگان پرداخته است. فرهنگ مرزی که در بطن نهالهای عقیدتی، او شکل گرفت فردگرایی و عمل گرایی و دوری از انتزاعات فکری را برایش طبیعی ساخته اند. آنچه مهم است اهداف بوده که توجیه آن می بایستی متکی بر فرصت ها و شرایط باشد. بنابراین آنچه اهمیت دارد این نمی باشد که ارزیابی دیگران چه می باشد چرا که عامل تعیین کنندهمیزان خودباوری و اعتقادات و ارزش ها می باشد. جورج بوش در طول انتخابات، ضعف های شخص خود را پذیرفت و اعلام کرد که کسانی را به همکاری دعوت می کند که جزء بهترین ها در حیطه فعالیت خود باشند آنچه در طول مدت ریاست جمهوری انجام داده است رهبری و مدیریت گروهی از آگاه ترین مشاوران است. رمز موفقیت او در تابع گرداندن کنگره و جلب نظر مثبت افکار عمومی و وقوف او به کاستی هایش و به کارگیری بهترین هایی است که در راستای عادی ساختن و اعمال اعتقادات او و نه اهداف گام بر می دارند. ماهیت فلسفی گزاره های فلسفی بوش، ساختاری غیر روشنفکرانه و عمل گرا و مذهبی دارد. که در این زمینه دو امر مأثر است: 1- زندگی در تگزاس و تلاش برای ترک مشروبات الکلی که اعتقادات مذهبی او را می توان در مراسم سوگند ریاست جمهوری دید. نگرش مذهبی تأثیر عمیقی به چگونگی سیاست ها و تحلیل عملکردها برای جورج بوش داشته است چرا که سیاست خارجی چیزی نیست جز تداوم و ادامه سیاست داخلی در یک حوزه جغرافیایی غیر بومی ماهیت فضای حاکم بر جهان روح زمان که همیشه خود را بر روند حوادث تحمیل می کند در آغاز قرن جدید، سمت و سویی را ارائه کرد است که از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هماهنگی غیر قابل تصوری با چارچوب های مورد نظر رهبر آمریکا دارد که این موفقیت او رادر حیطه سیاست داخلی و تحقق اهداف سلطه گرایانه امریکا را بسیار تسهیل نموده است. رهبری جهان: گفتمان حاکم بر سیاست خارجی آمریکا آنچه محافظه کاران سنتی را در حیطه سیاست خارجی از محافظه کاران جدید مشخص می کند نحوه برخورد آنان در مورد چگونگی حضور امریکا برای مقابله با ارزش های مخالف لیبرالیسم کلاسیک و نهادهای متعارض با سرمایه طری می باشد محافظه کاران سنتی مداخله گر بودند اما از نظر اقتصاد و سیاست خارجی انزواگر بودند. تصمیم گیرندگان سیاست خارجی در این مقطع «رهیافت محقق بودن» را دنبال می کردند. اینان معتقد بودند که رفاه داخل امریکا و سلامت اقتصادی این کشور در حضور گسترده تر امریکا در سراسر جهان برای دفاع از آزادی، دموکراسی و سرمایه داری است به همیت دلیل امریکا بایستی در خارج از اروپای شرقی حضور خود را نشان دهد و در واقع جهت گیری علیه کمونیست بود. این رهیافت محقق بودن، نامحدود و موجه گرایی بی حد و حصر با گزارش 68 متواری امنیت ملی در سال 1950 نهادینه گشت و اساس سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت و ثرومن توانست اجماع در سیاست خارجی بوجود آورد و اجماع لیبرال آن را مشروع و محافظه کاران سنتی هر چند به سیاست اروپا اول گستردگی آن معترض بودند، مطلوب داشتند. محور سیاست این قرار گرفت که فقدان نظم طلب می کند که امریکا مسئولیت همراه با خطوط را بپذیرد که نظم و عدالت را از راهی که با اصول آزادی و دموکراسی منطبق است، برقرار سازد. اما جنگ ویتنام، این اجماع را متزلزل ساخت و بسیاری از لیبرال ها این سیاست موجه گرایی نامحدود را زیر سؤال بردند و گفته شد که باید مواجه گرایی م حدود خط مشی مقابله با کمونیسم باشد و امریکا می بایستی از رژیم های دارای ساختار دموکراتیک حمایت کند و توان میل مردم بر این است که از ارزش های خود دفاع کنند. لیبرال های طرفدار سیاست موجه گرایی محدود بر خلاف محافظه کاران سنتی اعتقاد داشتند که امریکا باید میان کشورهای دوست و دشمن که می خواهد از آن ها دفاع کند، مرز مشخص کند. اما محافظه کاران جدید با نمایندگی بوش، معتقدند که در جهان امروز که کمونیسم از بین رفته نه تنها از مسئولیت آمریکا کم نشده که بر آن افزوده شده است چرا که امریکا تنها کشوری است که بدلیل برخورداری از توانایی نظامی، ظرفیت اقتصادی و فرهنگی می تواند نقش رهبری را ایفا کند. در همین راستا بوش مبارزه با تروریسم را مشخصه نیاز امریکا به رهبری داشته است. در نتیجه سیاست سه نفوذ به سیاست سه نفوذ کشورهای یاغی و سیاست مبارزه با تروریسم تبدیل شده است و در یک جمع بندی می توان گفت که از یک سو آمریکا در مورد تأمین منافع خود است و از سوی دیگر در تلاش برای تأمین منافع کشورهای دیگری که این توانایی را ندارند، می باشد. «بستر داخلی امپریالیسم آمریکا» چارچوب توجیه تحلیل درونی و بیرونی امپریالیسم بررسی امپریالیسم از دو راه امکان پذیر است. یکی توجه به خاستگاه بین المللی (بیرونی) امپریالیسم دیگری خاستگاه درونی آن است. در خاستگاه بیرونی و بین المللی امپریالیسم، موقعیت ساختاری در اقتصاد سرمایه داری جهانی و روابط کشورها در چارچوب سلطه سرمایه داری را عامل تعیین کننده می دانند. از این چشم انداز کیفیت مناسبات جوامع غربی و کشورهای جهان سوم شکل دهنده شرایطی است که امپریالیسم را ایجاد می کند که چنین درکی به معنی نفی شکل گیری خط مشی ها و سیاست های ارادی بوسیلة کشورهای جهان سوم است. از این منظر، امپریالیسم تنها در سایه نظم سرمایه داری ایجاد می شود. اما باید توجه داشت که پدیده ها در همه حیطه ها در درجه اول نیازمند یک بستر درونی و طبیعی است بنابراین منطقی آن است که عوامل بنیادی امپریالیسم امریکا را نه در واقعیات اقتصادی و تکنولوژیک امریکا بلکه در واقعیات حاکم بر کشورهای جهان سوم و ویژگی های ساختارهای درونی این کشورها جستجو کرد. در این راستا و در پاسخ به این سوال که چرا بعضی از کشورها استعداد بیشتری برای گردن نهادن به امپریالیسم دارند؟ با تأکید بر خاستگاه ملی در عین پذیرش اهمیت حاشیه ای خاستگاه بین المللی امپریالیسم بایستی به ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی موجود در کشورهای تحت سلطه توجه کرد. دلایل فرهنگی در تحلیل دلایل پذیرش امپریالیسم بایستی به فرهنگ نیز توجه کرد چرا که فرهنگ در عین حال که مبنای ارتباط افراد یک جامعه است، جنبهای از فرایند تسلط جامعه داری بر جامعه ای دیگر نیز می باشد. فرض ها بر این است که در کشورهایی که زایش فرهنگی با چالش روبه رو بوده محدود است باعث حضور امپریالیسم می شود. منظور از زایش فرهنگی امکان حروث نوآوری در حیطه های گوناگون زندگی است. در کشورهایی که زایش فرهنگی با تنش کمتری مواجه است، امکان نوآوری بیشتر و سلطه امریکا کمتر است و بر عکس در کشورهایی که زایش فرهنگی با خشونت و تکفیر روبه رو می شود امکان نوآوری کمتر و امکان سلطه آمریکا بیشتر خواهد بود. در این جوامع نوآوری امکان جهش از حالت ذهنی – فردی به حالت عینی – اجتماعی نمی یابد به این ترتیب در جوامعی که محدودیت زایش فرهنگی وجود دارد با خلأ فرهنگی روبه رو می شویم و این خلأ فرهنگی امکان سلطه را فراهم می آورد. اینکه امریکا در بیشتر کشورهای جهان سوم از نظر فرهنگی سلطه یافته، ناشی از خلأ فرهنگی و واقعیت های داخلی آن ها بوده تا برتری فرهنگی. محدودیت زایش فرهنگی در کشورهای تحت سلطه نتیجه دو واقعیت است: 1- عدم تطابق افکار در جامعه با نیازهای اقتصادی: در جوامعی که افکار حاکم بر جامعه با نیازهای اقتصادی ناشی از روابط تولید، همسو نباشد، زایش فرهنگی با محدودیت روبه رو است. اقتصاد سرمایه داری نیازهای مادی خاص خود را دارد که در صورت وجود ارزش ها و افکار متناسب با آن برآورده می شود. اما در بسیاری از کشورهای جهان سوم در کنار روابط تولیدی سرمایه داری، تفکرات و ارزشهای متناسب با اقتصاد فئودالی نیز وجود دارد که باعث محدودیت زایش فرهنگی و سرانجام خلأ فرهنگی می شود و سلطة امریکا را فراهمی می آورد. 2- ناهمخوانی افکار نخبگان با افکار توده ها: کشورهایی که در آن ها افکار توده ها و نخبگان دارای منبع مشترک نیستند، استعداد بیشتری برای تحت سلطه قرار گرفتن دارند. نبور نگرش همسو بین نخبگان و توده به دلیل منابع فکری متفاوت، نشانه ی عدم توافق توده ها و نخبگان نه تنها در ماهیت افکار که در مورد نحوه ی قرائت نیز می باشد. به همین دلیل امکان تأثیرپذیری متقابل بین توده ها و نخبگان وجود ندارد. نبود این تأثیرپذیری متقابل منجر به جلوگیری از ایجاد ارتباط ارزشی در سایه فقدان شرایط اجتماعی متناسب بین آنان می شود. در نتیجه عدم همسویی، ارتباط مکانیکی را جایگزین ارتباط ارزشی می کند. که بازتاب این ناهمخوانی در کشورهای تحت سلطه تقویت بعد بحرانی فرهنگ است که به معنی اشاعة این نگرش است که آگاهی ثابت و غیر ارادی است و عقلانیت باید از جنبه ی ابزاری مورد توجه قرار گیرد. در نتیجه در سایه فقدان گفتمان بین توده ها و نخبگان به علت وجود منابع فکری متفاوت، پدید آ»د خلأ فرهنگی تسهیل شده که سلطه را به دنبال دارد. 3- دلایل سیاسی ماهیت رابطة حکومت و مردم در بسیاری از کشورهای جهان سوم به گونه است که باعث ایجاد جامعه ی غیر دموکراتیک می شود که چنین جامعه ای منجر به ایجاد خلأ سیاسی برای حضور امپریالیسم می شود. جامعة غیر دموکراتیک محصول حضور همزمان دو واقعیت اجتماعی است: 1- وجود وضع طبیعی: شرایط غیر دموکراتیک بازتاب وجود وضع طبیعی در جامعه است و در چنین جامعه ای به دلیل در سایه ی شرایط غیر دموکراتیک و غیر انسانی خلء سیاسی آسان بوجود می آید و این خود بستر ضروری برای حضور امپریالیسم را فراهم می کند. در این جوامع که به علت وجود وضع طبیعی، «حقوق سه گانه شهروندی» یعنی حقوق مدنی، حقوق سیاسی، حقوق اجتماعی، تقریباً وجود خارجی ندارد. پدید آمدن خلأ سیاسی غیر قابل اجتناب می شود نبود وابستگی کارکردی و اندام وار بین حکام و مردم در بطن استیلای وضع طبیعی، به سبب فقدان گرایش به شناخت متقابل و به تبع آن شکل گیری خلأ سیاسی، حضور امپریالیسم را گریز ناپذیر می سازد. 2- نبود گرایش نخبگان: دفاق ارزشی در جوامعی امکان پذیر است که در زمینه نخبگی و نخبه گرایی انحصار وجود ندارد و اکثریت نخبگان قدرت و امکان بسیج افکار را در اختیار دارند در چنین جوامعی حکومت نیرومند بوده و سرچشمة قدرت نیاز توده ها و محدودیتهای قدرت، ناشی از نیازهای نخبگان برای تداوم موقعیت اجتماعی شان است. اما ماهیت و عملکرد نخبگان در کشورهای تحت سلطه با آنچه گفته شد تفاوت دارد. در بسیاری از کشورهای جهان سوم، به دلیل وجود سیطره ایدئولوژیک، هستی نخبگان برآمده از خواست هیئت حاکم است. به همین جهت نخبگان در این کشورها هم مرکز و هم محورند و حیاتشان وابسته به یک مرکز مشترک است که می تواند یک فرد خاص یا حزب یا طبقه خاص باشد. این ساختار، با تعیین ترکیب، ماهیت و عملکرد نخبگان در جامعه دست به مهندسی اجتماعی در جهت پیشبرد اهداف خود می زند و چنین است که نخبگان به ابزار اعمال قدرت تبدیل می شوند. در چنین ساختاری، نخبگان با یکدیگر رقابتی ندارند و تنها وجه مشخصة آنان سر سپردگی به قدرت حاکم است. ساختار قدرت در کشورهای جهان سوم، به دلیل غیر دموکراتیک بودن تداوم اقتدار خود منوط به پرورش نخبگان وابسته می داند که این خود مانع از پرورش و گردش طبیعی نخبگان شده و راه برای خلأ سیاسی می گشاید و بستر مناسب برای پذیرش امپریالیسم فراهم آورد. حضور امپریالیسم سیاسی امریکا در بسیاری از کشورهای جهان سوم در درجه اول نشانه ی نبود امکان صعود استعدادهای خلاق و مستقل از طبقات پایین جامعه بر جرگة نخبگان و در درجه دوم نشانهی وجود افراد فاسد و بی کفایت در میان نخبگان دهم مرکز می باشد. دلایل اقتصادی: این یک واقعیت است که در بسیاری از کشورهای جهان سوم خلاء اقتصادی، زمینه ساز حضور امپریالیسم شده است همه کشورهای تحت سلطه امپریالیسم، جدا از نوع سیستم سیاسی آن ها، دارای ساختار اقتصادی خویشاوندی هستند که این خود هستة اصلی شکل دهنده خلاء اقتصادی است. اقتصاد خویشاوندی بر مبنای اصول سه گانه عدالت، اقتصادی، باعث نهادینه شدن تضاد در بستر جامعه می شود. خلأ اقتصادی ناشی از این فرایند، سلطه کشورهای غربی به رهبری امریکا را فراهم آورده است چرا که نگرش های اقتصادی حاکم بر این کشورها بدور از منطق اقتصادی و بر پایة زد و بندهای سیاسی می باشد و چون گردانندگان سیاسی به دلیل توزیع ناعادلانه ثروت از حمایت مردمی برخوردار نیستند، برای کسب حمایت امریکا و قدرتهای غربی به سلطة آن ها کمک می کنند. رشد و توسعه ی اقتصادی نیازمند برآوردن دو مسئله است: 1- تخصیص درست منابع در جامعه 3- به حداکثر رساندن منافع جامعه. این در حالی است که در بسیاری از کشورهای جهان سوم به علت فقدان وحدت ملی و ثبات سیاسی، توزیع منابع و ارزش ها که فقر را در میان آمار مردم تشدید و ثروت را در دست عده از از طبقه حاکم قرار می دهند. در این جوامع به دلیل ناتوانی حکومت در ایفای وظایفش به علت ملاحظات سیاسی، همبستگی ملی، ایجاد نمی شود که این خود باعث ایجاد خلأ اقتصادی و حضور امپریالیسم می شود. همچنین در بسیاری از این کشورها، به علت سیاسی شدن مدیریت، توانایی تخصص لازم برای ترکیب منطقی تکنولوژی پیشرفته نیروی کار ماهر و سرمایه بدست می آورند که این ناتوانی منجر به ایجاد خلأ سیاسی و در نهایت حضور امپریالیسم می شود در نتیجه با توجه به ناتوانی کشورهای جهان سوم در ایجاد دو زمینه یاد شده شاهد فقدان هماهنگی سازمانی – سیاسی در جهت شکل دادن به فرایند دخالت مردم در انتخاب بهترین روش برای افزایش کارایی تکنیکی و اقتصادی هستیم و این باعث می شود که نظام سیاسی فاقد مکانیزم های دموکراتیک برای حفظ خود بوده و راه توسعه اقتصاد خویشاوندی هموار شود. اقتصاد خویشاوندی که بر پایه ی ملاحظات سیاسی و بدور از منطق اقتصادی عمل می کند، از یک سو فقر را در جامعه عمومی می کند و از سوی دیگر ثروث را در جامعه انحصاری می کند و روز به روز به ژرفای خلأ اقتصادی می افزاید و همین در نهایت حضور امپریالیسم را اجتناب ناپذیر می سازد.




بیو گرافی مک نا مارا (طراح جنگ ویتنام )




جنگ ویتنام استراتژی مک نا مارا



      مک نامارا وزیر دفاع آمریکا در دوران کندی و طراح اصلی جنگ ویتنام بود که باعث کشتار میلیونی مردم این کشور شد. پس از کناره گیری از وزارت دفاع به ریاست بانک جهانی رسید. او همواره یکی از افراد تاثیر گذار در سیاست های
داخلی و خارجی آمریکا بود. او در سال 2009 در 93 سالگی مرد.
مشرق
- رابرت مک نامارا
که دنیای رسانه ای غرب در مقابل جنایت هایش در ویتنام به صورت نشان داده شده در بالا از او تشکر می کند در سال 1916 در ایالت سانفرانسیسکوی آمریکا به دنیا آمد. پدرش یک کارشناس امور اقتصادی بود. در سال 1937 در رشته اقتصاد و فلسفه از دانشگاه کالیفرنیا لیسانس گرفت و دو سال بعد از دانشکده مدیریت کسب و کار دانشگاه هاروارد فوق لیسانس دریافت کرد. بعد از مدتی در همان دانشگاه به تدریس دروس اقتصادی پرداخت. او بعدها
دو مدرک دکترا در رشته اقتصاد و ریاضی نیز از دانشگاه کالیفرنیا گرفت. در طول جنگ دوم جهانی به نیروی هوایی ارتش آمریکا پیوست و در عملیات هایی در انگلستان، هند و چین شرکت کرد و قبل از جدا شدن از ارتش در سال 1946 موفق به کسب نشان افتخار شد. او تا درجه سرهنگی در ارتش پیش رفت.



مک نامارا در زمان خدمت در نیروی هوایی در جنگ جهانی دوم

بعد ازجنگ به کارخانه اتومبیل سازی فورد رفت و به جای تدریس در دانشگاه هاروارد تجربه های مدیریتی خود در دوران جنگ را به تجربه مدیریت سازمان های اقتصادی پیوست داد. در آن زمان کمپانی فورد دچار مشکلات شدیدی بود و به ایده های جدید نیاز داشت.

مک نامارا در فورد به خوبی از عهده چالش ها برآمد و با تشکیل تیم ضد بحران توانست شرکت فورد ورشکسته را به کارآمدی و تولید بازگرداند. او به تدریج مدارج ارتقا را در این شرکت پیمود و نامش در تاریخ این کارخانه ماندگار شد. او در ابتدا به عنوان مدیر عمومی وارد کمپانی شد. سپس در راس هیئت مدیره قرار گرفت و مدیریت برنامه ریزی و تحلیل مالی شرکت را انجام داد و در سال 1960 به جایی رسید که اولین کسی بود که در حالی که عضوی از خانواده هنری فورد محسوب نمی شد ولی به ریاست کارخانه انتخاب گردید.

مک نامارا بعد از جنگ وارد کارخانه فورد شد.

در سال 1961 کندی مک نامارا را به عنوان وزیر دفاع آمریکا معرفی کرد. مک نامارا از سال ١٩٦١ تا ١٩٦٧ به مدت 7 سال تحت ریاست جمهوری جان کندی و لیندون جانسون به عنوان وزیر دفاع آمریکا کار کرد که جنگ ویتنام و تحول تسلیحاتی ارتش آمریکا در این دوره روی داد. اما بعدها کمیته مشترک خدمات دفاعی کنگره به انتقاد از برنامه های مک نامارا در طی جنگ ویتنام پرداخت. انتقادها در حدی بالا گرفت که مک نامارا به عنوان یک خائن مطرح شد. به طوری که او به کرات مجبور به دفاع از برنامه های خود شد اما در سال های آخر عمر کتابی نوشت و به اشتباهاتش اعتراف کرد.


مک نامارا در فورد بسیار موفق عمل کرد.


تعدادی از نظامیانی که با مطالعات راهبردی نیروی هوایی آمریکا آشنایی داشتند پس از جنگ به فعالیت های غیر نظامی روی آوردند و ذهنیت استراتژی را در برنامه های اقتصادی به کار گرفتند. مک نامارا یکی از این افراد بود که پس از جنگ به ترتیب به ریاست هیئت مدیره شرکت فورد، وزارت دفاع آمریکا و ریاست بانک جهانی منصوب شد. او همواره یکی از اشخاص تاثیر گذار در سیاست های دولت آمریکا به خصوص دولت های جمهوری خواهان بود.

به عنوان وزیر دفاع کندی ماشین جنگی آمریکا در ویتنام را رهبری می کرد.

مک نامارا در شورای روابط خارجی، کمیسیون سه جانبه و سازمان بیلدربرگ عضویت داشت و از این طریق در تصمیمات داخلی و نیز بین المللی نقش مهمی ایفا می کرد. مک نامارا مدت زمانی نیز ریاست بنیاد کارنگی را برعهده داشت. در طول دهه های ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم، بنیاد کارنگی در طراحی سیاست های اقتصادی وسیاسی کاخ سفید و تأسیس مراکز مختلف مطالعاتی در آمریکا نقش قابل توجهی داشته است. همچنین در طول این دوران، بیشتر مشاغل و پست های مهم سیاسی کاخ سفید در دست کارشناسان بیناد کارنگی قرار گرفته بود. مک نامارا در سال 2009 در منزلش واقع در شمال غربى واشنگتن از دنیا رفت.



پس از ترور کندی مک نامارا در کنار جانسون به کار خود ادامه داد.


مک نامارا و تحول در وزارت دفاع، ارتش و تسلیحات

مک نامارا از جهات گوناگونی منشا تحولات بزرگی برای ارتش آمریکا بود. او هم از نظر تئوریزه کردن کارهای مربوط به ارتش و هم از نظر توان و تجهیزات نظامی ارتش آمریکا را به وضعیت بالاتری نسبت به ارتش های دیگر رساند. کندی در دوران ریاست جمهوری خود کوشش می کرد که سیاست دولت به سمت برنامه ای تر شدن حرکت کند. در راستای این سیاست، مک نامارا تمامی ادارات دولتی و شرکت های خصوصی را که روی پروژه های مختلف دفاعی کار می کردند در قالب یک سیستم برنامه ریزی شده عمومی در یکدیگر ادغام کرد.


او علاقه خاصی به اسلحه و جنگ داشت.

او برای انجام این کار از تئوری تحلیل سیستم ها استفاده کرد که راهکار رایجی برای تعیین میزان تخصیص منابع به برنامه های خاص است. مک نامارا هنگامی که وزیر دفاع بود؛ در اوایل دهه 1960 برای اولین بار استفاده از تحلیل سیستم ها را در برنامه ریزی مطرح کرده بود. او ستاد تحلیل سیستم ها را در بخش مدیریتی خود ایجاد کرد و سیستم های برنامه ریزی و بودجه بندی را برای راهنمایی بودجه ریزی در وزارت دفاع به کار گرفت. درخلال دوره مک نامارا و پس ازآن، تحلیل سیستم ها نقش زیادی در برنامه ریزی اتمی آمریکا داشته است.

مک نامارا با تغییراتی که در دوران وزارتش در جت های جنگنده اف 105 به وجود آورد، توانست نیروی هوایی آمریکا را متحول کند و ناوهای جنگی را برای فرود هواپیماهای جدید 111 F / TFX -آماده نماید. ایجاد سپر دفاع موشکی آمریکا به نام سانتینل در سال 1966 از سوی رابرت مک نامارا وزیر دفاع دولت جانسون مطرح شد که از 25 سایت مجهز به موشک‌ های هسته‌ای در اطراف شهرهای بزرگ ایالات متحده تشکیل می‌شد. برنامه تولید سلاح ضدماهواره در ایالات متحده نیز از اوائل دهه ۶۰ میلادی آغاز شد. یکی از این برنامه ها، برنامه ۴۳۷ بود که به دنبال یک سری انفجارات هسته ‏ای در آسمان، توسط رابرت مک‏ نامارا، وزیر دفاع ایالات متحده، به تاریخ ۲۰ نوامبر ۱۹۶۲ مورد تصویب قرار گرفت. از سوی دیگر مک نامارا به عنوان وزیر دفاع کابینه کندى در مدت یک سال ٣٢٠ هزار نفر بر تعداد نفرات حاضر به خدمت در نیروهاى مسلح آمریکا اضافه کرد و برای آمادگى براى جنگ ویتنام از سال ١۹۶۵ باز هم بر تعداد نفرات افزود تا جایی که در سال ١۹۶٨ افراد نیروهای مسلح به بالاترین رقم خود تا آن زمان یعنی به بیش از سه میلیون و پانصد هزار نفر رسید.


مک نامارا و جنگ ویتنام

مک نامارا می گوید برای بررسی استراتژی های جنگی جنگ ویتنام را کش داده است.

رابرت مک نامارا، وزیر وقت دفاع آمریکا ادعا کرده بود که ویتنامی ها کشتی آمریکایی مادوکس را در خلیج تونکین بمباران و غرق کرده اند که در نتیجه آن، جنگ طولانی مدتی آغاز شد که میلیون ها ویتنامی و ده ها هزار آمریکایی جان خود را در آن از دست دادند. مک نامارا پس از گذشت ۴۰ سال اعلام کرد کشتی آمریکایی در خلیج تونکین اصلا وجود خارجی نداشته است! در واقع با گذشت زمان و انتشار اسناد جنگ ثابت شد که قایق‌های ویتنام هیچ‌گاه به هیچ ناو امریکایی حمله نکرده بوده اند. زمانی که کندی برای دومین بار در انتخابات پیروز شد خواستار عقب نشینی از ویتنام بود که با ترور او در شهر دالاس این برنامه ناتمام ماند.


مک نامارا بارها از نزدیک صحنه نبرد ویتنام و بی حاصلی جنگ را از نزدیک دیده بود.

بعد از ترور کندی، مک نامارا که معاون وی بود مدتی به عنوان جانشین او کار کرد و با ابقا در این پست در دولت لیندون جانسون نیز به کار خود ادامه داد. او بعد از مدتی به وزارت دفاع برگشت و مأمور شد برنامه عقب نشینی از ویتنام را اجرا کند. اما این جنگ بی حاصل نمی توانست به این راحتی تمام شود. ابتدا مک نامارا طی اطلاعیه ای هر گونه عقب نشینی و کاهش نیروهای آمریکایی در ویتنام را رد کرد. اما سیاست جانسون بر عدم تداوم جنگ قرار گرفته بود و ارتش مجبور به عقب نشینی بود. مک نامارا به عنوان عامل اصلی عقب نشینی و شکست آمریکا در جنگ ویتنام شناخته شد و بارها از سوی کنگره و ستاد دموکرات ها و جمهوری خواهان به خیانت متهم شد.

او متهم بود که بخشی از ارتش ذخیره را با گارد ملی ادغام کرده و موجب کاهش توان ارتش شده است و از سوی دیگر راه های مشورتی را بسته است و نیروهای مستقر در 149 پایگاه نظامی را از حالت آماده باش درآورده و در به کارگیری 620 میلیون دلار بودجه برای بهبود ساختار ارتش به بهانه های واهی اهمال کرده است. مک نامارا در جنگ ویتنام تئوری بازی های توماس سی شیلینگ را آزمایش می کرد که در نتیجه آن 6 میلیون تن بمب برسر ویتنامی ها ریخته شد که فقط در این مرحله بیش از 2 میلیون نفر از غیر نظامیان این کشور کشته شدند. بعد از جنگ رابرت مک نامارا از پست وزارت دفاع کناره گرفت و رئیس بانک جهانی شد.


مک نامارا به کرات با رهبران ویتنام جنوبی برای اتخاذ تدابیری علیه ویتنام شمالی وارد مذاکره شد.

در سال های بعد، مک نامارا به بدگمانی های راجع به تلاش های خود بر سر جنگ، اذعان نمود. او گفت تصور نمی کرد بمباران های گسترده آمریکا در ویتنام شمالی به موفقیت برسد. مک نامارا اعتراف کرد که از بیهودگی جنگ ویتنام مطلع بوده است ولی از آنجا که او استراتژیست دولت بوده با ادامه این نبرد سعی در آزمایش تاکتیک‌های نوین جنگی داشته است!


مک نامارا و سربازهای عقب مانده

پرونده سربازهای عقب مانده در نوع خود از قابل توجه ترین مفاد کارنامه مک نامارا است. داستان این سربازان از این قرار بوده است که 350 هزار سرباز عقب مانده­ با طرح «پروژه 100.000 مک نامارا» به ویتنام رفته بودند و به "نیروهای خل و چل" معروف شده بودند. این سربازها از بین افرادی انتخاب شده بودند که قبلا در آزمون هوش نیروهای ارتش آمریکا رد شده و برای پیوستن به ارتش نامناسب تشخیص داده شده بودند.

بیش از 350 هزار نفر از این نیروها که توسط دیگر سربازها "نیروهای خل" نامیده می شدند طبق برنامه مک نامارا جذب ارتش شدند و به ویتنام رفتند و اکثرشان به دلیل عدم توانایی در یادگیری فنون نظامی و جنگی بدون این که بتوانند کار خاصی انجام دهند نفله شدند. در زمان جنگ ویتنام مک نامارا وعده می داد که با به کارگیری سربازان بیش تر طی شش ماه دیگر جنگ وارد مرحله نهایی شده و به پیروزی آمریکا منتهی خواهد شد. اما آمریکا دست از پا درازتر از ویتنام خارج شد و مک نامارا آماج حملات منتقدین قرار گرفت.

کشتار انسان ها برای آزمودن استراتژی های جنگی

مک نامارا و برنامه های بانک جهانی

مک نامارا در بانک جهانی برنامه های سرمایه داری نظام آمریکا ره به پیش برد. او در اثر سیاست هایش در بانک جهانی صفت «معمار بدهی های کلان کشورهای نیم کره جنوبی» را به خود گرفت. مک نامارا تا سال 1981 این سمت را به عهده داشت. در دوران ریاست رابرت مک نامارا در بانک جهانی، گسترش و توسعه بازار سرمایه به طور جدی دنبال شده بود. این کوشش بر مبنای نظریاتی صورت می‌گرفت که اقتصاد دانانی نظیر ریموند گُلداسمیت ارائه داده بودند. رابرت مک نامارا در سال ١٩٧١ واحدی در مؤسسه مالی بین المللی تأسیس کرد تا برای گسترش بازار سرمایه برای گروه بانک جهانی فعالیت هایی انجام دهند. او در یک سخنرانی در بوستون در اوایل‏ 1977 طرح تشکیل کمیسیون بررسی مسائل رشد و توسعه جهانی را‏ مطرح کرد و با تاسیس این کمسیون به دقت این موضوع را زیر نظر گرفته و برای برنامه ریزی های بلند مدت نظام سرمایه داری آمریکا تجزیه و تحلیل هایی تهیه کرد. او در طی ریاستش بر بانک جهانی در مورد افزایش جمعیت کره زمین هشدار داد که بعدها مشخص شد این هشدار فقط در حد یک اظهار نظر کارشناسانه اقتصادی نبوده بلکه پشت پرده مفصلی در این ابراز نگرانی وجود دارد که در زیر مختصرا به آن اشاره می شود.


مک نامارا، کنترل جمعیت جهان و بیماری ایدز

در مدتی که رابرت مک نامارا وزیر دفاع آمریکا بود و مشغول راهبری ماشین جنگی آمریکا در ویتنام و کشتار مردم آن کشور بود موضوع ساختن عاملی که سیستم ایمنی انسان در برابر آن بی دفاع باشد جهت استفاده در تسلیحات بیولوژیک در پنتاگون تحت بررسی بود. مک نامارا از حامیان اصلی و کلیدی تولید این عامل بیولوژیک بود.

مک نامارا در سال 1970 رئیس بانک جهانی شده بود. او طی یک سخنرانی در آن زمان گفته است که به نظر او رشد جمعیت جهان یک موضوع مهلک و خطرناک پیشاروی سال های آینده است. در این سخنرانی مک نامارا مطرح کرد که رشد جمعیت به ناپایداری منجر خواهد شد و یک جمعیت ده میلیاردی در روی زمین "غیرفابل کنترل" خواهد بود. او اضافه می کند "این جهانی نیست که تک تک ما میخواهیم در آن زندگی کنیم. آیا راهی برای گریز از چنین جهانی وجود دارد؟ راه قابل اطمینانی نیست اما دو راه ممکن به نظر می رسد که از طریق آن شاید بشود از رسیدن به ده میلیارد جمعیت جلوگیری کرد. یا باید نرخ زاد و ولد کنونی به سرعت کاهش یابد و یا باید نرخ مرگ و میر بالاتر رود. راه حل دیگری متصور نیست." مک نامارا آگاهانه و بر اساس یک برنامه بلند مدت تکوین و توسعه عامل بیماری ایدز را برای کاهش جمعیت جهان در وزارت دفاع طراحی و حمایت کرده است و پس از تصدی ریاست بانک جهانی و نفوذ در بخش های مختلف سازمان ملل، از جمله بهداشت جهانی، آن را اجرا نموده است. که حاصل آن ابتلای میلیون ها نفر از آفریقیایی ها و مردم دیگر نقاط جهان به این بیماری مهلک است که عملا آن ها را از چرخه زاد و ولد خارج می سازد.


مک نامارا و تسلیحات هسته ای

مک نامارا در سال 1965 با نخست وزیر ژاپن "ایزاکو ساتو" توافقاتی برای استفاده از بمب اتمی علیه چین انجام داده بود. نخست وزیر وقت ژاپن در نشست خود با مک نامارا در واشنگتن گفته بود: «انتظار ما این است که در صورت جنگ با چین، آمریکایی ها با استفاده از سلاح هسته ای تلافی کنند». مک نامارا نیز در پاسخ به این درخواست نخست وزیر ژاپنی گفته بود واشنگتن از توانایی فنی برای استقرار سلاح هسته ای در خارج از آمریکا برخوردار است و بدین طریق به طور ضمنی با این درخواست موافقت کرده بود. اما بعد از سال ها که دیگر متوجه عدم کارایی تسلیحات اتمی در دنیای جدید شده بود نظر دیگری داشت. 

برای مثال، مک نامارا که درکنفرانس بازنگری ان پی تی گفته بود: اگر چه سال هاست که ان پی تی در آمریکا و انگلیس به امضا رسیده است اما هنوز اجرای آنها به طور کامل تضمین نشده است. او در سازمان ملل گفته بود که «نمی دانم با توجه به اینکه 5 عضو دائم شورای امنیت که دارای حق وتو هستند، خود کشورهای دارنده سلاح هسته ای می باشند چطور ما باید توقع داشته باشیم این شورا صلح و امنیت را در جهان برقرار سازد؟!». 


مک نامارا در اواخر عمر رفتار و عقاید متفاوتی داشت.

به ظاهر پشیمان

نظریات طراح جنگ ویتنام پس از سال ها تغییر کرده بود. او ‌بر اشتباهات خویش اعتراف می کرد اما هیچ وقت به طور مستقیم و رک نسبت به کشتار مردم ویتنام اظهار عذر خواهی نکرد. او به سیاست مداران کنونی امریکا توصیه می کرد که سیاست خارجی را از اتکا بر قدرت سخت و برنامه های تهدیدآمیز اتمی و جنگی نجات دهند. اما حتی او هم نتوانست پیوند خطرناک سیاست با نظامی‌گری را در آمریکا قطع کندبا این که نفوذ زیادی بر جمهوری خواهان داشت اما هیچ گاه نتوانست بوش را از دیوانه بازی هایش باز بدارد. مک نامارا در سال 1995 کتاب خاطراتش را منتشر کرد و برای معرفی این کتاب به سراسر آمریکا سفر نمود. در آن کتاب عنوان کرده است که جنگ ویتنام یک اشتباه هولناک بود.

فیلم مستند غبار جنگ جایزه های فراوانی به خود اختصاص داد.

بر اساس اعترافات او در این کتاب فیلمی با عنوان "غبار جنگ" از زندگی و کارهای مک نامارا ساخته شد که مورد توجه فراوان قرار گرفت و به یکی از پربیننده ترین فیلم های مستند زمان خود بدل شد.


..........................................................................................................

http://www.lbjlib.utexas.edu/johnson/archives.hom/oralhistory.hom/McNamaraR/McNamara-SP1.PDF
http://www.nvc.vt.edu/toalg/Website/Publish/papers/McNamara.pdf
http://www.gsinstitute.org/docs/5_24_05_McNamaraSpeech.pdf
http://www.policyscience.net/mcnamara.pdf
http://memory.loc.gov/service/mss/eadxmlmss/eadpdfmss/2011/ms011085.pdf
http://siteresources.worldbank.org/EXTARCHIVES/Resources/Robert_McNamara_chronology.pdf

http://www.nytimes.com/2009/07/07/us/07mcnamara.html?pagewanted=5&_r=1&hp

http://www.booknotes.org/Watch/64642-1/Robert+McNamara.aspx

http://www.fas.org/irp/nsa/spartans/chapter5.pdf

http://en.wikipedia.org/wiki/The_Fog_of_War

http://www.nytimes.com/1987/01/01/style/kathleen-mcnamara-weds-j-s-spears.html

http://www.nytimes.com/2009/07/07/us/07mcnamara.html

http://en.wikipedia.org/wiki/The_Missiles_of_October



اهمیت استراتژیک خلیج فارس





اهمیت استراتژیک خلیج فارس



خلیج فارس در اسناد تاریخی  اهمیت اقتصادی،سیاسی و نظامی منطقهء خلیج فارس

 


              پرتغالی‏ها، اوّلین استعمارگرانی بودند که پای در خلیج فارس نهادند. پادشاه پرتغال‏به دنبال نتایج تحقیقاتی که هیأت پرتغالی از مصر، خلیج فارس و هندوستان به دست آورد،ناوگان بزرگی به فرماندهی «واسکو دو گاما[. ۱.VascodoGama. ] را در سال ۸۷۸ / ۱۴۹۷ به خلیج فارس اعزام‏کرد. این ناوگان، راه را برای سلطهء پرتغال بر خلیج فارس، فراهم کرد. نیروهایی که پس ازآن اعزام شدند، با قتل، غارت و تجاوز و نابودسازی کشتی‏ها و بندرها، سلطهء خود را برمنطقه تثبیت کردند. این در حالی بود که آن‏ها از اسپانیا، رقیب اصلی خود نگران نبودند،زیرا بر اساس بیانیه پاپ (فرمان تقسیم[ - وی فاتح و یا کاشف خلیج فارس شمرده می‏شود. ] در ۸۷۲ / ۱۴۹۳ تمام آمریکای شمالی و مرکزی‏و قسمت عمده آمریکای جنوبی به اسپانیا و سایر سرزمین‏های شرقی و آفریقا به پرتغال‏واگذار شده بود[ . سرگذشت استعمار، جواد سجادیه، ص ۹۰ - ۹۱.] دولت پرتغال در ۸۸۵ / ۱۵۰۶ ناوگان بزرگی به فرماندهی «آلبر کرک[. ۲.Alborguergue ] به اقیانوس هندفرستاد. وی بعد از غلبه بر حاکمان ایرانی عمان و مسقط، شیخ هرمز را مجبور به پذیرش‏و امضای قرارداد ننگینی کرد که حاصل آن: صفحۀ ۵۰- انفکاک جزیره هرمز از تابعیت و حیطه اقتدار ایران؛ - تضعیف شدید قدرت نظامی و اقتصادی کشور ما؛ - تسلط پرتغالی‏ها بر تنگه هرمز و تجارت منطقه؛ - گسسته شدن سیستم تجاری بین آسیای جنوبی با خاورمیانه و خاور نزدیک و وارد شدن‏خسارت به تاجران ایرانی و عرب بود. بعد از آن، پرتغال بیشتر مناطق دیگر خلیج فارس‏را به اشغال در آورد. ولی با بروز عواملی چون ورود رقیبان جدید و نیز قدرت گرفتن دولت‏مرکزی ایران، پرتغالی‏ها در ۹۸۱ / ۱۶۰۲ از بحرین و در ۹۳۶ / ۱۶۲۰ از جزیره قشم و...بیرون رانده شدند[ . سرگذشت استعمار، جواد سجادیه، ص ۹۰ - ۹۱.] هلندی‏ها در ۹۸۶ / ۱۶۰۷ به خلیج فارس وارد شدند. به دنبال آن، رقابت بین‏انگلیس که بعد از آن کشور وارد منطقه شده بود با هلند بر سر تأسیس تجارت‏خانه هلنددر بندر عباس در ۱۰۰۴ / ۱۶۲۵ شدت گرفت که سرانجام به ادامه برتری هلندی‏ها ختم‏گردید. با افزایش نفوذ انگلیس و هلند با انعقاد یک معاهده، سیادت دریایی آن کشور درخلیج فارس (۱۰۳۳ / ۱۶۵۴) را پذیرفت. با این وصف در ۱۰۴۲ / ۱۶۶۳ انگلیس و فرانسه‏علیه هلند وارد جنگ شدند، ولی هلند در این جنگ به پیروزی رسید و تا سال ۱۱۰۱ /۱۷۲۲ توانست نفوذ تجاری و بازرگانی خود را حفظ کند[ . همان.] در سال ۱۰۴۴ / ۱۶۶۵ هیأتی از کمپانی هند شرقی فرانسه به حضور شاه عباس دوّم‏رسید و شاه هم برای مقابله با نفوذ هلند و انگلیس، حضور فرانسه را به عنوان یک قدرت‏و نیروی سوّم[ . مراد از نیروی سوم یا قدرت سوم وارد کردن یک کشور دیگر در صحنه سیاسی ایران به منظور کاهش‏فشار دو دولت قدرتمند حاکم در ایران یعنی روس و انگلیس بود.] غنیمت شمرد. به دنبال آن، یعنی در ۱۰۴۸ / ۱۶۶۹ سه کشتی فرانسوی‏وارد خلیج فارس شده و فعالیت‏های تجاری خود را آغاز کردند. شکست فرانسه درجنگ‏های هفت ساله‏اش با انگلیس، موجب شد که قدرت رقابت خود در خلیج فارسصفحۀ ۵۱را از دست بدهد، گر چه اتحادش با روسیه در اواخر قرن سیزدهم شمسی و دهه آخرقرن نوزدهم میلادی، باعث افزایش نفوذ آن کشور در منطقه شد[ . نگاهی به تاریخ جهان، جواهر لعل نهرو، ترجمهء محمود تفضّلی، ج ۱، ص ۴۷۸؛ خلیج فارس و مسائل آن، همایون الهی، ص ۹۸ - ۹۹؛ تاریخ سیاسی خلیج فارس، صادق نشأت، ص ۱ - ۶۵ .] انگلیسی‏ها در آغاز قرن دهم شمسی (هفدهم میلادی) وارد خلیج فارس شدند، وبا وجود رقابت شدیدِ پرتغالی‏ها و هلندی‏ها، موقعیت تجاری خود را تثبیت کردند. آن‏هابه تدریج به فعالیت‏های سیاسی و نظامی نیز پرداختند و در این راستا، طی سال‏های‏۱۲۱۷ / ۱۸۳۸ تا ۱۲۲۱ / ۱۸۴۲ جزیرهء خارک را اشغال و از آن به عنوان پایگاهی علیه‏مواضع ایران در خوزستان و عثمانی در بصره استفاده کردند. سلطهء انگلیسی‏ها در دوره‏«لرد کُرزون[. ۱.Curzon. ] (نایب السلطنه انگلیس در هند) در ۱۲۷۷ / ۱۸۹۸ شدّت یافت. وی نقش‏ویژه‏ای در تحمیل برتری انگلیس بر خلیج فارس و کشورهای اطراف آن داشت. جنگ‏جهانی اوّل با تصرف جنوب ایران و سپس روی کار آمدن رضاخان و افزایش نفوذ انگلیس‏در ایران، همراه بود. ولی در پی جنگ جهانی دوّم و خسارت ناشی از آن، انگلیسی‏هامجبور شدند که به نفوذ سنتی خود در خلیج فارس در ۱۳۵۰ / ۱۹۷۱ به نفع آمریکایی‏هاخاتمه دهند. البته این بدان معنا نبود که انگلیس نفوذ خود را به کلی در کشورهای حاشیه‏جنوبی خلیج فارس از دست داده باشد[ . همان.] آمریکا که قبل از جنگ جهانی اوّل، موقعیت تجاری خود را در منطقه خلیج فارس‏تثبیت کرده بود، بعد از آن نیز، با مسائلی چون انحصار نفت عربستان سعودی، به تثبیت‏بیشتر آن پرداخت. شرایط بعد از جنگ جهانی دوّم، مانند پیروزی آمریکا در این جنگ،کمک زیادی به برتری بین المللی آن کشور کرد. آمریکا برای بسط نفوذ سیاسی و نظامی‏خود، سیاست دوستونی را برگزید که طی آن، ایران و عربستان سعودی به عنوان دو ستون‏نظامی و مالی، از امنیت منطقه و منافع آمریکا و غرب پاسداری می‏کردند. پیروزی انقلاب‏اسلامی و تجاوز شوروی به افغانستان، موجب شد تا آمریکایی‏ها به حضور مستقیم نظامیصفحۀ ۵۲در خلیج فارس روی آورند. این سیاست با اقدامات گسترده علیه ایران و تسلیح کشورهای‏هم پیمان آمریکا در منطقه همراه بود. البته حمله عراق به کویت، زمینه حضور بیشترآمریکا را دامن زد[ . همان.] نگاه دولت‏مردان آمریکایی به خلیج فارس، حاکی از اهمیت فوق العاده آن در سیاست‏جهانی و خاورمیانه‏ای آن کشور است. «دیوید نیوسام»، معاون سیاسی اسبق وزرات امور خارجه آمریکا، در یک مصاحبه‏مطبوعاتی اعلام کرد: «اگر جهان دایره‏ای باشد که بخواهیم مرکز آن را بیابیم، به خوبی‏می‏توان توجیه کرد که این مرکز، خلیج فارس است.[ . مجموعه مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ج ۱، ص ۷۴.] «آیزنهاور»، رئیس جمهور سابق‏آمریکا در ۱۳۳۰ / ۱۹۵۱ گفت: «خلیج فارس از نظر استراتژیک، مهم‏ترین منطقه جهان‏است.[ . همان.] «ویلیام راجرز»، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، نیز در ۱۳۵۰ / ۱۹۷۱ گفته است:«شبه جزیره عربستان، عراق و ایران در حدود دو سوّم از ذخایر شناخته شده نفت جهان رادارا می‏باشند. استفاده از این نفت، در شرایط مناسب سیاسی و اقتصادی برای کشورهای‏متحد ما در اتحادیه آتلانتیک و سایر کشورهای اروپای غربی و ژاپن دارای اهمیت است.[ . همان، ص ۲۳.]هم‏چنین، «جیمی کارتر» رئیس جمهور اسبق آمریکا در ۱۳۵۹ / ۱۹۸۰ اظهار داشت:«بگذارید موضع خود را کاملاً روشن کنیم: هرگونه کوشش به وسیلهء هر قدرت خارجی‏به منظور تحت کنترل درآوردن منطقه خلیج فارس، به منزله حمله بر منافع حیاتی ایالات‏متحده آمریکا محسوب شده و چنین حمله‏ای با استفاده از وسایل لازم، از جمله نیروهای‏نظامی رفع خواهد شد.[ . همان، ص ۲۴۱.] «دیک چینی» وزیر جنگ آمریکا در سال ۱۳۶۹ / ۱۹۹۰ نیزگفت: «برای ما آل صباح مطرح نیست، ما نفت را می‏خواهیم.[ . مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ص ۳۵۹.]صفحۀ ۵۳۵ - ۲ - شرایط فعلی خلیج فارس‏ ۱ - ۱ - ۲ - ایرانیان و نام خلیج فارس تاریخ به‏کارگیری دو واژهء دریای پارس و خلیج فارس به زمان هخامنشیان[ . هخامنشیان یکی از قدرت‏مندترین سلسله‏های پادشاهی ایران به شمار می‏روند. با سقوط داریوش‏سوّم، اشکانیان جایگزین سلسله هخامنشیان می‏شوند.] که از ۵۵[ . عربستان سعودی نامی است که با به قدرت رسیدن خاندان سعودی در ۱۳۱۱ / ۱۹۳۲ بر آن منطقه نهاده‏شد. این کشور قبل از آن، حجاز خوانده می‏شد.][ . پرتغال اوّلین کشور استعمارگر غربی بود که با اشغال تنگهء هرمز در ۸۸۶ / ۱۵۰۷ به اعمال نفوذ و سلطه‏در خلیج فارس پرداخت.]صفحۀ ۳۲تا ۳۲۰ قبل از میلاد می‏زیسته‏اند، می‏رسد. کشف کتیبه‏ای از داریوش اوّل، پادشاه مقتدرهخامنشی به هنگام حفر کانال سوئ[ . با حفر این کانال در ۱۲۴۵ / ۱۸۶۶ دریای سرخ (بحر احمر) به دریای مدیترانه متصل شد.] که عبارت «دریایی که از پارس سر می‏گیرد.» بر آن‏نوشته شده، مؤید قدمت کهن استعمال دو واژهء مذکور است. واژهء دریای پارس در دورهء۴۲۶ ساله حکومت ساسانیان[ . ساسانیان از ۲۲۶ - ۶۵۲ میلادی در ایران حکومت کردند. این سلسله با شکست یزدگرد سوّم به‏دست مسلمانان منقرض گردید.] و بعد از آنان نیز به ثبت رسیده است[ . مجموعه مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی، ج ۱، ص ۶۰۹ ] در کتاب‏های جغرافیایی سده‏های بعد نیز، واژهء دریای پارس دیده می‏شود. به‏طورمثال در قرن سوّم هجری، یک جغرافی‏دان ایرانی به نام «سهراب» در کتاب «عجائب الاقالیم‏السبعة الی نهایة العمارة[ . اکثر کتاب‏های قدیمی ایرانیانِ مسلمان، به زبان علمی روز یعنی عربی نوشته می‏شد.]، عبارت «دریای پارس دریای بزرگی در جنوب است» را به کاربرده است در همین قرن، احمد بن خرداد مشهور به خراسانی[ . اسم کامل وی، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد خرداد معروف به خراسانی است. ] در کتاب «المسالک والممالک» محل ریزش و پیوند رودخانه‏های منطقه را دریای فارس دانسته است[ . خلیج فارس، احمد اقتداری، ص ۲. ] یک‏قرن بعد، محمد الفارسی الاصطخری[ . اسم کاملِ الکرخی، ابواسحق ابراهیم بن محمد الفارسی الاصطخری است. ] معروف به الکرخی در کتاب مسالک الممالک،دریای پارس را بزرگ‏ترین و از نظر پهنا عظیم‏ترین دریا دانسته و سپس به شرح دریای‏پارس و تعیین حدود آن پرداخته و آن را تنها معدن مروارید جهان معرفی کرده است.در همین قرن، مؤلف کتاب[ . مؤلف این کتاب ناشناخته است .] «حدود العالم من المشرق الی المغرب»، خلیج فارس رادریایی که حدود آن از سرزمین پارس آغاز و با پهنای اندک به حدود سند می‏رسد، تبیین[ . فصل‏نامه سیاست خارجی (خرداد ۱۳۶۸) ص ۹۰.]کرده است. «ابوریحان بیرونی»، دانشمند بزرگ ایرانی قرن پنجم هجری در کتاب «القانون المسعودی»[ . با حفر این کانال در ۱۲۴۵ / ۱۸۶۶ دریای سرخ (بحر احمر) به دریای مدیترانه متصل شد.]صفحۀ ۳۳و هم‏چنین، در کتاب «التفهیم لاوایل صناعة التنجیم» و در نقشه جهانی که از وی بر جای‏مانده، نام دریای پارس، خلیج فارس و بحر فارس را آورده است. علاوه بر او، «ابن بلخی»در کتاب «فارسنامه»، از دریای جنوب ایران به نام بحر فارس و دریای فارس نام برده‏است[ . همان، ص ۹۱ و ۹۳.]۲ - ۱ - ۲ - نام خلیج فارس در دنیای عرب جغرافی‏دانان عرب، همواره از نام خلیج فارس استفاده کرده‏اند. آنان شاید به تأسی ازدو امپراتوری روم و ایران، دو دریای مجاور خود را به نام دریای روم و پارس نامیده‏اند.«ابن فقیه» در مختصر کتاب البلدان (قرن سوّم) ادعا کرده است که دو دریای مورد اشاره‏در آیات ۱۹ و ۲۰ سورهء الرحمن[ . این آیات عبارتند از: مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ، بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لَّایَبْغِیَانِ.]، دو دریای روم و فارس است. علاوه بر آن، ابوحوقل‏بغدادی در «صورة الارض» (قرن چهارم)، شریف ادریسی در «نزهة المشتاق» (قرن‏ششم)، شمس‏الدین دمشقی در «نخبة الدهر» (قرن هشتم)، جرجی زیدان در تاریخ تمدن‏اسلامی (قرن چهارم) و نیز اَلْمنجد به عنوان یکی از معتبرترین دایرة المعارف‏های عربی‏از واژه‏های «الخلیج الفارسی، بحر عجم، بحر فارس، البحرالفارسی و خلیج العجم»استفاده کرده‏اند[ . کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس، پیروز مجتهد زاده، ترجمهء حمیدرضا ملک محمّدی نوری، ص ۱۹ - ۲۷؛ مجموعهء مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی، ص ۱۳ - ۲۳.] امّا برای نخستین بار در سال ۱۳۳۷ / ۱۹۵۸ عبدالکریم قاسم[ . با کودتای قاسم، حکومت جمهوری در عراق بر پا شد. وی تا کودتای عبدالسلام عارف پنج سال درعراق حکومت کرد.] که در پی یک کودتای‏خونین در عراق به قدرت رسید، عبارت خلیج عربی را به جای نام اصلی خلیج فارس‏به کار برد تا راهش برای در دست گرفتن رهبری جهان عرب هموار شود. پس از اوصفحۀ ۳۴جمال عبدالناص[ . جمال عبدالناصر از ۱۳۳۳ / ۱۹۵۴ به مدت ۱۶ سال رئیس جمهور مصر بود.] نیز نام خلیج عربی را مورد استفاده قرار دارد، ولی خود او قبل از آن،در تبیین حدود جغرافیایی دنیای عرب، به نام خلیج فارس اشاره کرده بود. هم‏چنین، در۱۳۵۹ / ۱۹۸۰ منیرالبعلبکی در «موسوعة المورد»، از خلیج عربی به عنوان بخشی ازدریای عرب که بین ایران و شبه جزیرهء عربستان واقع است، یاد کرد، در صورتی که درطول تاریخ، خلیج عربی نام دریای سرخ بوده است[ . هرودوت مورخ معروف یونانی، در پنج قرن قبل از میلاد، از دریای سرخ به خلیج عرب یاد می‏کند.] در دنیای عرب، نه تنها کاربرد واژه خلیج عربی به جای خلیج فارس با استقبال مواجه‏نشده، بلکه با آن نیز مخالفت شده است. به عنوان مثال، محمّد عبدالکریم صبحی در کتاب‏«الموسعة العربیة المیسّره» (چاپ ۱۳۴۴) و علی حُمَیدان در کتاب «سلاطینِ طلای سیاه»(چاپ ۱۳۴۷) از واژهء خلیج فارس استفاده کرده‏اند. یک نشریه تونسی (چاپ ۱۳۴۷)پس از مقایسه دو عبارت خلیج فارس و خلیج عربی، اوّلی را درست و معتبر می‏داند،هم‏چنین، دکتر سید محمد نوفل، معاون وقت دبیر کل اتحادیه عرب و نماینده دولت‏مصر در کنفرانس‏حقوق بشر تهران (منعقده در ۱۳۴۷)، تلاش برای تغییر نام خلیج فارس‏را به تمسخر می‏گیرد[ . فصل‏نامه سیاست خارجی (خرداد ۱۳۶۸) ص ۹۶ - ۹۹.]۳ - ۱ - ۲ - غرب و واژه خلیج فارس واژه دریای پارس، اولین بار توسط یونانیان به کار رفت. این امرمرهون پیشگامی آنان‏در مطالعه علمی جغرافیای جهان است. آن‏ها دریاهای جهان را به چهار دریا تقسیم کردند که‏در آن خلیج فارس بعد از خلیج روم، دریای خزر و خلیج عربی قرار داشت. جغرافی‏دانان‏مشهور یونانی همانند طالس ملطی[. ۱.ThalesOfMelitus. ]، آناکسی ماند[.۲.AnaxiMender ]، هکاتوس[.۳.Hecataus ]، و به ویژه استراب[.۴.Strabo ]، که‏..[ . جمال عبدالناصر از ۱۳۳۳ / ۱۹۵۴ به مدت ۱۶ سال رئیس جمهور مصر بود.]صفحۀ ۳۵مقارن با حضرت مسیح می‏زیست و به پدر جغرافی معروف است، بر این تقسیم‏بندی‏باقی ماندند[ . کشورها و مرزها در منطقه ژئو پلیتیک خلیج فارس، پیروز مجتهدزاده، ترجمه حمیدرضا ملک‏محمدی نوری، ص ۲۱.] در آثار جغرافی‏دانان و تاریخ نویسان بعدی یونانی و رومی نیز کاربرد واژهء خلیج فارس‏به چشم می‏خورد. مثلاً روفوس[. ۱.Rufus. ] مورخ رومی قرن اوّل میلادی در کتاب «تاریخ تحقیقات‏جامع اسکندر»، خلیج مزبور را به نام «آکواروم پرسیکو[. ۲.AquarumPersico. ] به معنی آبگیر پارس به کار برده‏است. آریانوس[. ۳.Arrianus. ] مورخ یونانی قرن دوّم میلادی نیز در کتاب «تاریخ سفرهای جنگی‏اسکندر»، از واژهء «پرسیکون کا ای تاس[. ۴.PersikonKaiTas. ] به معنای خلیج فارس استفاده کرده است. یونانی‏دیگر به نام بطلمیوس[. ۵.Btolemaeus. ] در کتاب جغرافیایی خود از «پرسیکوس سینوس[.۶.SinusPersicus ] به معنی خلیج‏.فارس سخن گفته است[ . مجموعهء مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ص ۱۲.] اصطلاح پرسیکوس سینوس یا سینوس پرسیکوس که بطلمیوس به عنوان معادل لاتینی‏خلیج فارس به کار برد، بعدها به زبان‏های زنده جهان چون فرانسوی (euqisrePefloG) ،انگلیسی (fluGnaisreP) ، آلمانی (floGrehcsisreP) ، ایتالیایی (ocisrePefloG) ، روسی‏ (vilaziK sdisreP) و ژاپنی (naWahsureP) ترجمه شد که در همهء آن‏ها، از این دریا به نام‏خلیج فارس یاد شده است. همچنین «در کتاب‏های جغرافیایی لاتین، خلیج فارس را ماره‏پرسیکوم[. ۷.MarePersicum. ]... یعنی دریای پارس... نوشته‏اند.» جان رتلمیو در کتاب «ماجراهای اکتشافات آسیا»در ۱۳۲۷ / ۱۹۴۸ و فلیپ حتّی‏ََ در کتاب «تاریخ عرب» در ۱۳۴۶ / ۱۹۶صفحۀ ۳۶به ترتیب از بحر فارس و خلیج فارس استفاده کرده‏اند. روزنامهء تایمز لندن در ۱۳۴۷ /۱۹۶۸ بر خلاف سال ۱۳۴۱ / ۱۹۶۲ از نویسندگان عرب خواست که از تلاش برای‏تغییر نام خلیج‏فارس خودداری کنند[ . محاکمه خلیج فارس نویسان، احمد مدنی، ص ۲۴. لغت نامهء دهخدا، ج ۲۱، ص ۷۰۹؛ کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس، پیروز مجتهدزاده، ترجمه حمیدرضا ملک‏محمدی‏نوری، ص ۱۹ و ۲۷.]۴ - ۱ - ۲ - استعمال واژهء خلیج فارس در قراردادها در ۸۸۵ / ۱۵۰۶ جزیرهء هرم[ . جزیرهء هرمز در ۱۸ کیلومتری بندر عباس قرار دارد و دارای ۹ کیلومتر طول و ۸ کیلومتر عرض است.] برای اوّلین بار به اشغال یک دولت غربی یعنی‏پرتغال در آمد. از آن پس، خلیج فارس تحت سلطه و نفوذ استعمارگران باقی ماند. با این‏وصف، در هیچ‏یک از قراردادهای منعقده بین ایران، شیوخ عرب و کشورهای خارجی ازنام خلیج عربی استفاده نشده است. به عنوان مثال، طی سال‏های ۸۸۴ تا ۹۳۹ / ۱۵۰۷تا ۱۵۶۰ در کلیهء موافقت‏نامه‏های ایران با دولت‏های غربی نام خلیج فارس به کار رفته‏است[ . فصل‏نامه سیاست خارجی (خرداد ۶۸) ص ۹۹.] علاوه بر آن، در سال ۱۱۹۲ / ۱۸۲۰ اوّلین موافقت نامهء چند جانبه و مهم بین یازده‏نفر از شیوخ و رؤسای قبایل عربِ سواحل جنوبی خلیج فارس با ژنرال کایر انگلیسی[ . وی نمایندهء دولت انگلیس در منطقهء خلیج فارس بود.]به امضاء رسید. در متن این قرارداد که با عنوان «قرارداد کلی با قبایل عرب در خلیج‏فارس» آغاز شده، بارها نام خلیج فارس تکرار شده است. بعد از این قرارداد، در متن‏کلیه موافقت نامه‏های میان اعراب و انگلستان، واژهء عربی «الخلیج الفارسی» و واژهء لاتین‏« flunaisreP » دیده می‏شود[ . فصل‏نامه سیاست خارجی (خرداد ۱۳۶۸) ص ۱۰۰.] نامهء امیر کویت به نمایندهء دولت انگلیس در ۱۳۴۰ / ۱۹۶۱ نمونهء دیگر از کاربرد واژهءخلیج فارس در اسناد رسمی و حقوقی است. عبداللََّه السالم الصباح امیر وقت کویت این‏نامه را با جمله جناب نماینده سیاسی ملکه انگلستان مقیم در خلیج فارس آغاز می‏کندصفحۀ ۳۷۵ - ۱ - ۲ - برخورد سازمان ملل متحد با واژهء خلیج فارس رویهء عمومی سازمان ملل متحد، به کارگیری نام خلیج فارس در مکاتبات و اسنادمربوط به این سازمان است. امّا هرگاه سازمان ملل متحد از این رویهء عمومی، عدول کرده‏و از نامی مجعول و ناقص به جای خلیج فارس بهره گرفته، با تذکرات و اعتراضات ایران‏روبرو شده است. دو نمونه ذیل از این موارد است[ . همان، ص ۱۰۱.] ۱ - دبیرخانهء سازمان ملل متحد در پاسخ به یادداشت ۲۳ فوریه ۱۹۷۱ / ۴ اسفند۱۳۵۰ ایران، نوشت: ... عرف جاری در دبیرخانه سازمان ملل متحد بر این است که در اسناد و نقشه‏های جغرافیایی‏منطقه آبی ایران از سمت شمال و شرق و تعدادی از کشورهای عربی از سمت جنوب و غرب‏به نام خلیج فارس نامیده شود... و این عملِ دبیرخانهء سازمان ملل متحد موافق و مطابق با یک‏عرف قدیمی انتشار اطلس‏ها و فرهنگ‏های جغرافیایی می‏باشد... [ . همان.] ۲ - هم‏چنین، در پاسخ ۱۰ اوت ۱۹۸۴ / ۱۹ مرداد ۱۳۶۳ دبیرخانهء سازمان ملل متحدبه مکاتبات دولت جمهوری اسلامی ایران، آمده است: دبیرخانه مایل به تکرار و تأیید این موضوع است که رویهء متعارف این بوده که در اسناد وانتشارات دبیرخانه از اصطلاح خلیج فارس استفاده شود؛ به این ترتیب، دبیرخانه این کاربردرا که از دیر باز معمول بوده رعایت کرده است، و چون لازم است که در اسناد سازمان ملل دراشاره به موضوعات جغرافیایی نوعی هماهنگی و یکنواختی وجود داشته باشد، لذا دبیرخانه‏معتقد بوده است که باید اصطلاح خلیج فارس در اسناد، نقشه‏ها و... که توسط این دبیرخانه‏و با مسئولیت آن تهیه می‏شود، به‏کار رود... [ . همان.]صفحۀ ۳۸بنابراین به کارگیری واژه‏های دریای پارس و خلیج فارس[ . به‏کارگیری واژهء خلیج فارس از قرن ششم هجری به بعد رایج‏تر شد ] در موافقت‏نامه‏های مستندو مدارک رسمی، نشان از نام اصلی این دریا دارد و از سوی دیگر به کارگیری واژهء خلیج‏عربی بیشتر جنبهء سیاسی داشته است؛ زیرا اولاً، کتب جغرافیایی معتبر یونان باستان،ایران قدیم و جدید، دنیای غرب و عرب، مملو از واژهء خلیج فارس است و همین منابع،نام خلیج عربی را برای دریای سرخ به کار برده‏اند. ثانیاً، اوّلین به کار گیرندگان نام مجعول‏خلیج عربی در دنیای غرب، «سر چارلز بلگریو[ . وی از ۱۲۹۵ تا ۱۳۲۶ / ۱۹۱۶ تا ۱۹۴۷ کارگزار دولت انگلیس در خلیج فارس بود ] سیاستمدار و کارگزار انگلیس در خلیج‏فارس، و در دنیای عرب رهبران عراق و مصر بوده‏اند که همواره با طرح مسائل جنجالی‏سعی در تصاحب جایگاه رهبری جهان عرب داشته‏اند[ . خلیج فارس و مسائل آن، همایون الهی، ص ۱۰؛ گزیدهء اسناد خلیج فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی، ج ۱، ص ۲۱ ]۱ - ۲ - ۲ - اهمیت اقتصادی خلیج فارس اهمیت اقتصادی خلیج فارس به برخورداری آن از منابع غنی نفت، گاز و دیگر منابع‏معدنی و غذایی برمی‏گردد که به شرح آن‏ها می‏پردازیم: الف - نفت و گاز: با توجه به نیاز روز افزون غرب به نفت، فراوانی، سهولت بهره‏برداری،هزینهء پایین تولید، کیفیت بالای نفت خلیج فارس، فقدان انرژی جایگزین برای نفت واستخراج مواد اوّلیهء فراوان از آن، بر ارزش اقتصادی این ماده افزوده است[ . خلیج فارس و مسائل آن، همایون الهی، ص ۱۱۲ ][ . وی از ۱۲۹۵ تا ۱۳۲۶ / ۱۹۱۶ تا ۱۹۴۷ کارگزار دولت انگلیس در خلیج فارس بود ]صفحۀ ۳۹منطقهء خلیج فارس با دارا بودن بالغ بر ۶۰۰ میلیارد بشکه ذخیرهء نفت و ۷/۳۰ تریلیون‏مترمکعب گاز طبیعی به ترتیب حدود ۶۰٪ و ۵/۲۸٪ از کل ذخایر نفت و گاز جهان را به‏خود اختصاص داده است. از این‏رو، بررسی جداگانهء ذخیرهء نفت و گاز کشورهای حاشیهءخلیج فارس، درک درستی از توانایی اقتصادی کشورهای منطقه را به دست می‏دهد[ . همان.] عربستان سعودی با ذخیرهء ۱۶۹ میلیارد بشکه نفت، به تنهایی ۱۴ ذخایر شناخته شده‏نفت جهان را دارد. این کشور، یکی از بزرگ‏ترین صادر کنندگان نفت جهان است، و به‏همین جهت، ثروتمندترین کشور منطقه به شمار می‏رود. بیشتر منابع نفتی و تأسیسات‏پالایش و صادرات عربستان سعودی در سواحل خلیج فارس قرار دارد. ذخایر گاز طبیعی‏سعودی‏ها تا ۱۳۶۶ / ۱۹۸۷ بالغ بر ۷/۴۱۳۵ میلیارد مترمکعب بود که ۷/۳٪ ذخایرجهانی را تشکیل می‏دهد[ . سیاست انرژی کشورهای عربی خلیج فارس، توماس سی. بارگر، ترجمهء بیژن اسدی، ص ۱۹؛ روزنامهء جمهوری اسلامی (۲۱ فروردین ۱۳۶۵) ص ۸.] ذخیرهء نفت عراق، به حدود ۱۰۰ میلیارد بشکه و ذخیرهء گاز آن به یک تریلیون مترمکعب می‏رسد. عراق در حمل و نقل نفت و صادرات آن، با مشکل جدی مواجه است. به‏همین جهت، در ایجاد و تأسیس خطوط انتقال و صادرات نفت، از طریق خاک کشورهای‏عربستان سعودی، ترکیه، سوریه و اردن تلاش‏های زیادی کرده است. بیشتر حوزه‏های‏نفتی عراق، در شمال و جنوب آن کشور قرار دارد که همواره در معرض تهدید معارضین‏کرد، نیروهای دولتی ترکیه، شیعیان جنوب، آمریکا و متحدان آن است[ . تاریخ سیاسی و اقتصادی عراق، علی بیگدلی، ص ۱۲۶ - ۱۳۱.] امارات متحده عربی، دارای بیش از ۹۸ میلیارد بشکه ذخیره نفت و بالغ بر ۵ تریلیون‏متر مکعب گاز است. بیشترین تولید این کشور، از طریق امیرنشین ابوظبی است و به همین‏دلیل، سیاست نفتی این کشور، توسط ابوظبی تعیین می‏شود. پروژهء عظیم پالایشگاه نفت‏و کارخانهء تولید گاز مایع نیز، در ابوظبی به مرحلهء اجرا گذاشته شده است[ . خلیج فارس و مسائل آن، همایون الهی، ص ۱۸۴ - ۱۹۰.]صفحۀ ۴۰ذخایر نفتی کویت، در حدود ۹۴ میلیارد بشکه و ذخایر گاز این کشور، بیش از یک‏تریلیون مترمکعب است. کویت در صورتی که تولید روزانهء خود را در حدود یک میلیون‏بشکه حفظ کند، تا ۲۵۰ سال آینده، نفت خواهد داشت. قطر به ترتیب از ذخیرهء نفت و گاز ۵/۴ میلیارد بشکه و چهار تریلیون متر مکعب برخورداراست، البته این کشور هنوز از منابع گازی خود بهره‏برداری نکرده است. هم‏چنین، کشورعمان، حدود چهار میلیارد بشکه نفت و ۲۶۹ میلیارد متر مکعب گاز دارد. سهم دولت این‏کشور از شرکت توسعهء نفت عمان که استخراج قریب ۹۶٪ نفت خام را بر عهده دارد،۶۰٪ است. امّا بحرین که از حدود ۱۴۱ میلیون بشکه ذخیره نفتی و ۱۹۵ میلیارد متر مکعب‏گاز بهره‏مند است، کمترین وابستگی را در بین کشورهای حاشیهء خلیج فارس به درآمدهای‏نفتی دارد. علاوه بر آن، این کشور بیشترین صادرات نفتی خود را به صورت فراورده‏های‏نفتی صادر می‏کند نه به صورت نفت خام[ . همان، ص ۲۱۰ - ۲۱۷. خلیج فارس و نقش استراتژیک تنگهء هرمز، محمدرضا حافظنیا، ص ۲۵۴ - ۲۵۶.] ب - منابع معدنی: خلیج فارس و کشورهای حاشیهء آن، از نظر منابع معدنی نیز غنی‏هستند. منابع معدنی این منطقه عبارتند از: ۱ - آهن: این منبع مهم اقتصادی، در کشورهای عراق، عربستان سعودی، و به ویژه‏در ایران دیده می‏شود. به علاوه، آهن در بیشتر جزایر خلیج فارس، مانند لارک، فارور،هنگام و هرمز وجود دارد. بر اساس بعضی از گزارش‏های کارشناسی، جزیرهء فارور به‏تنهایی دارای ۵۰۰ هزار تن ذخیرهء سنگ آهن است[ . مجموعهء مقالات دوّمین سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ص ۲۱۹.] ۲ - گوگرد: بندر بُسْتانه با ذخیرهء تخمینی ۲۰۰ هزار تن، مهم‏ترین معدن گوگرد خلیج‏فارس است. هم‏چنین، بنادر چارک، جاسک، لنگه و جزایر لارک، کیش و هرمز دارای‏گوگرد فراوان هستند. صفحۀ ۴۱۳ - مس: این ماده اقتصادی ارزشمند، به میزان زیادی در اعماق خلیج فارس و درسواحل برخی از کشورها و جزایر و نیز، در کشورهای عمان، عربستان سعودی، عراق،امارات متحده عربی و به خصوص در کشور ایران (معدن سرچشمهء کرمان) وجود دارد[ . خلیج فارس، احمد اقتداری، ص ۲۳۲.] ۴ - خاک سرخ: مصارف صنعتی خاک سرخ، در صنعت رنگ‏سازی زیاد است. جزایرهنگام، سیری، ابوموسی و هرمز دارای خاک سرخ هستند. همچنین، خاک سرخ از صادرات‏مهم بندر طاهری (سیراف) است[ . نشریهء بندر و دریا، شماره ۲۴، ص ۳۱.] ۵ - نمک: بیشتر معادن نمک، در کشورهای عراق، عربستان سعودی، و در بنادر وجزایر چارک، بُسْتانه، جاسک، چاه‏بهار، بندر عباس، قشم، لارک، هنگام و به خصوص درجزیرهء هرمز قرار دارد. نمک این مناطق، از مزیت‏هایی چون شفافیت، ارزانی و نزدیکی‏به مراکز حمل و نقل برخوردارند[ ۳ . گیتاشناسی کشورها، محمود محجوب و فرامرز یاوری، ص ۲۰۵.] افزون بر آن، منطقه خلیج فارس از معادن سرب،کرومیت، ذغال سنگ، سیلیس، طلا، نقره، منگنز، قلع، پوکه معدنی، خاک نسوز، گچ،فسفات، کلر، زاج، و از مروارید و... بهره‏مند است[ . همان.] ج - منابع غذایی: منطقه خلیج فارس دارای منابع غذایی فراوان است که برخی از آن‏هاعبارتند از: ۱ - ماهی: خلیج فارس، انواع ماهی‏ها را در خود دارد. ولی ماهی شوریده، ماهی لذیذحلوای سیاه، شیرماهی که به صورت خشک شده صادر می‏شود، ماهی بمبک و میگو که‏سرشار از پروتئین و فسفر است، از اهمیت بیشتری برخوردارند[ . مجموعهء مقالات دوّمین سمینار بررسی مسائل خلیج فارس،دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی،ص‏۲۱۹.] ۲ - صدف: صدف‏ها به دو گونهء خوراکی و مروارید تقسیم می‏شوند. صدف خوراکی‏دارای گوشتی لذیذ است، از این رو، اروپائیان خیلی آن را دوست دارند. این نوع صدف،عمدتاً در ساحل صدف (بندر لنگه) یافت می‏شود[ . همان؛ فرهنگ فارسی عمید، حسن عمید، ج ۲، ص ۱۳۵۶.]صفحۀ ۴۲۳ - خرما: خرما که دارای ارزش غذایی زیادی است، از مهم‏ترین اقلام صادراتی عراق‏به شمار می‏رود. علاوه بر آن، سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس، در زمینهء کشت و تولیدخرما، فعالیت قابل توجهی دارند. به عنوان مثال، ۲۳ زمین‏های کشاورزی بحرین به کشت‏خرما اختصاص دارد[ . همان.]۲ - ۲ - ۲ - اهمیت سیاسی خلیج فارس مسائل سیاسی، به اموری گفته می‏شوند که موجب کاهش و یا افزایش قدرت کشورهامی‏شوند. بر این اساس، عناصر بسیاری را می‏توان در منطقه خلیج فارس مشاهده کرد که‏به‏گونه‏ای در ارتقأ و تنزل قدرت کشورهای منطقه و خارج از آن اثر می‏گذارد. به عنوان مثال‏می‏توان به موارد زیر اشاره کرد: الف - بنیادگرایی: به اعتقاد بسیاری از کشورها، ایران از ۱۳۵۷ / ۱۹۷۸ با تأکید برانقلاب اسلامی، ارزش‏های انقلابی و مخالفت با سلطه‏گری دولت‏های مستکبر، و عراق‏پس از امضای قرارداد کمپ دیدید (۱۳۵۷ / ۱۹۹۷) و کاهش وجهه مصر به عنوان مدعی‏رهبری جهان عرب، به ترتیب داعیه رهبری جهان اسلام و جهان عرب را دارند. بنابراین،رها کردن آن‏ها، موجب بسط و گسترش عقاید آنان در حوزهء خلیج فارس خواهد شد. به‏عبارت دیگر، گسترش ایده‏های آرمانی دو کشور ایران و عراق، با سیاست‏های منطقه‏ای‏فرانسوی‏ها، انگلیسی‏ها و آمریکایی‏ه[ . کشورهای قدرتمند جهان هم به نحوی دارای اندیشه‏های انترناسیونالیستی (فرا ملّی) هستند. در واقع،تلاش آنان در صحنهء سیاست جهانی برای پیاده کردن همین اندیشه‏هاست. به عنوان مثال، وارن کریستوفر وزیر امور خارجه اسبق آمریکا می‏گوید: «مهم نیست مردم منطقه چه می‏خواهند... مهم این است که ماچه سر نوشتی را برای آنها تشخیص دهیم...» ر.ک: هفته‏نامه صبح (۱۸ مهر ۱۳۷۴) ص آخر ] که به نحو فزاینده‏ای در کشورهای منطقه و سیاست‏خارجی آنان نفوذ دارند، در تضاد و تعارض است. علاوه بر آن، افزایش قدرت ایران و عراق، موازنهء قدرت منطقه‏ای را به ضرر اسرائیل‏بر هم می‏زند. این در حالی است که اکثر کشورهای منطقه و خارج از آن، خواهان امنیت صفحۀ ۴۳موجودیّت اسرائیل هستند. «فرانسوا میتران»، رئیس جمهور اسبق فرانسه در ۲۳ شهریور۱۳۶۹ / ۱۵ سپتامبر ۱۹۹۰ در این مورد گفته است: ایران در شدیدترین مرحله بنیادگرایی خود قرار داشت و اگر عراق از نظر نظامی شکست‏می‏خورد، نیروهای ایران در رابطه با دنیای عرب و اسرائیل در کجا متوقف می‏شدند؟ باری‏همین استدلال در مورد عراق صادق است[ . فرانسه و مجامع بین المللی در برابر بحران خلیج فارس، علی آهنی، ص ۶۴ .] ب - ساختار سیاسی منطقه: کشورهای فرا منطقه‏ای، به ویژه دولت‏هایی که به نحوی‏در منطقهء خلیج فارس برای خود منافعی قائل هستند، ساختار سیاسی خاصی را برای‏کشورهای حاشیه خلیج فارس می‏پسندند. حکومت کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس‏نیز، به علت فقدان مشروعیت داخلی، ناگزیرند که بقا و حیات خود را با اتکای به قدرت‏های‏خارجی حفظ نمایند. حکومت عربستان سعودی، پادشاهی مطلقه است. بر اساس قانون‏اساسی آن کشور،شاه علاوه بر منصب پادشاهی، ریاست قوهء مجریه را در اختیار دارد. این کشور از یک‏مجلس ۴۵ نفره برخوردار است، که صرفاً جنبهء مشورتی دارد و اعضای آن از سوی‏پادشاه انتخاب می‏شوند. در عربستان، هیچ حزب سیاسی وجود ندارد. در کویت که مردم‏آن از رشد سیاسی و سطح علمی بهتری برخوردارند، ۵۰ نفر از اعضای مجلس ملّی این‏کشور، با رأی مردم انتخاب می‏شوند و مابقی نیز از میان وزرای دولت انتخاب می‏گردند.ریاست قوهء مجریه بر عهدهء نخست وزیر که ولیعهد نیز هست، می‏باشد. در این کشور نیز،هیچ حزب سیاسی فعالیت ندارد[ . عربستان سعودی، رقیه‏سادات عظیمی، ص ۹۲ - ۹۴.] در عُمان همه چیز در شخص سلطان خلاصه می‏شود، و این کشور از تفکیک قوا وقانون اساسی بی بهره است. در سال ۱۳۶۰ / ۱۹۸۱ مجلس این کشور تشکیل شد که‏دارای ۵۵ عضو است و همگی از طرف سلطان انتخاب می‏گردند. با این حال، تمام قوانینصفحۀ ۴۴این کشور طی حکمی از سوی سلطان ابلاغ می‏شود. امارات متحده عربی در همسایگی‏عمان هم از ساختار مشابه آن برخوردار است. این کشور به هفت امیر نشین تقسیم‏می‏شود که عالی‏ترین مرجع قدرتِ در آن، شورای عالی فدرال است. رئیس شورا که ازمیان اعضا، به مدت پنج سال برگزیده می‏گردد، امیر امارات متحده عربی خواهد بود، ومجلس مشورتی ۴۰ نفره، او را در اداره کشور یاری می‏دهد[ . عمان، عباس یگانه، ص ۶۵ - ۷۰.] سیستم حکومتی بحرین سلطنتی است، و امیر به عنوان حاکم مطلق، کشور را بدون‏مجلس قانون گذاری اداره می‏کند. تنها مجلسِ بحرین، در ۱۳۵۲ / ۱۹۷۳ تشکیل و در۱۳۵۴ / ۱۹۷۵ به فرمان امیر منحل شد. سعودی‏ها نفوذ فراوانی بر هیأت حاکمه بحرین‏دارند. هم‏چنین، این کشور رابطهء نزدیکی با آمریکا و انگلیس دارد. حکومت در قطرنیز همانند سایر کشورهای حاشیهء جنوبی خلیج فارس، پادشاهی موروثی است. در قطریک مجلس مشورتی وجود دارد که اعضای آن، انتصابی هستند و وزیران کابینهء دولت‏نیز در آن عضویت دارند. قطر بر اساس آیین وهابیت اداره می‏شود. از این رو، متأثر ازخط مشی‏های عربستان سعودی است. علاوه بر آن، رابطهء دوستانه‏ای با آمریکا و انگلیس‏دارد[ . بحرین، معصومه سیف افجه‏ای، ص ۱۴۴ - ۱۵۶؛ قطر، حسن علوی، ص ۶۶ - ۷۳.]۱ - ۳ - ۲ - ترتیبات امنیتی خلیج فارس ترتیبات امنیتی گوناگونی که طی‏دههء گذشته بر خلیج فارس حاکم و یا پیشنهاد شده‏است، نیز، اهمیّت نظامی خلیج فارس را هویدا می‏سازد. آمریکا پس از خروج انگلستان‏از شرق کانال سوئز و منطقه خلیج فارس (۱۳۵۰ / ۱۹۷۱)، سیاست بومی کردن یادکترین دوستونی نیکسون - کیسینج[ . دکترین دوستونی به معنای به خدمت گرفتن ایران به عنوان ستون نظامی و عربستان سعودی به عنوان‏ستون مالی برای تأمین امنیت خلیج فارس بود.] (ایران و عربستان سعودی) را در پیش گرفت. این‏استراتژی که از تجربهء تلخ رویارویی آمریکا با ویتنام ناشی می‏شد، تا ۱۳۵۸ / ۱۹۷۹ برمنطقه حاکم بود، و منافع آمریکایی‏ها را بدون حضور فیزیکی و صرف هزینه تأمین‏می‏کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی و حملهء نظامی‏شوروی به افغانستان، استراتژی نیروی‏واکنش سریع جایگزین سیاست دوستونی شد. نیروی واکنش سریع آمریکا شامل‏نیروهای زمینی، هوایی و تفنگ‏داران دریایی است که برای دخالت نظامی سریع درکشورهای خاورمیانه به ویژه ایران، تشکیل شده است. جزیره دیگو گارسیا در اقیانوس‏هند و پایگاه مُصیره در عمان، از پایگاه‏های نیروی واکنش سریع آمریکا به شمارمی‏روند[ . نیروهای واکنش سریع، شروود کوردییر، ترجمهء همایون الهی، ص ۵ - ۶ .] اقدام دیگری که برای پرکردن خلأ امنیتی در خلیج فارس، پس از انقلاب اسلامی انجام‏شد، تشکیل شورای همکاری خلیج فارس بود. گر چه زمینه‏های تشکیل این شورا به‏سال‏های قبل از وقوع انقلاب اسلامی بر می‏گردد، ولی انقلاب اسلامی از مهم‏ترین دلایل‏شکل‏گیری آن محسوب می‏شود. هم‏چنین، لزوم کمک به عراق در جنگ با ایران، مقابلهصفحۀ ۴۷با به خطر افتادن منابع منطقه‏ای قدرت‏های بزرگ، ضرورت حفظ امنیت خلیج فارس‏و سیاست جدید آمریکا مبنی بر حضور مستقیم، از دیگر دلایل شکل‏گیری شورای‏همکاری خلیج فارس بودند. البته شورا در دست‏یابی به اساسی‏ترین هدف خود، یعنی‏حفظ امنیت منطقه با تکیه بر توانایی‏های داخلی ناموفق بوده است. حملهء عراق به کویت‏در ۱۳۶۹ / ۱۹۹۰ و مداخلهء قدرت‏های خارجی برای باز پس‏گیری کویت، مصداق بارزی‏در این باره است[ . مبانی رفتاری شورای همکاری خلیج فارس در قبال جمهوری اسلامی ایران، بهمن نعیمی ارفع، ص ۷۷ و ۹۱.]۲ - ۳ - ۲ - تنگهء استراتژیک هرمز تنگهء هرمز اهمیت فراوان نظامی دارد. به اعتقاد یک کارشناس غربی، تسلط بر سه‏تنگهء استراتژیک هرمز، مالاکا وعدن، به تسلط بر دنیا می‏انجامد. به علاوه، تجارت نفت‏و وجود نیمی از ذخایر نفتی جهان در مناطق اطراف تنگهء هرمز، اهمیّت این تنگه را افزایش‏داده است. از این‏رو، شریان حیاتی کشورهای وارد و صادر کنندهء نفت خلیج فارس، تنگهءهرمز است. البته نباید سهم تنگهء هرمز در تجارت دریایی منطقه و تأثیر آن در اقتصاد تک‏محصولی کشورهای منطقه را نیز از یاد بُرد. توانایی جمهوری اسلامی ایران به عنوان‏کشوری که طولانی‏ترین ساحل دریایی را در اختیار دارد، در مسدود کردن تنگهء هرمز وجلوگیری از ترددهایی که معارض حاکمیت ملّی و تمامیت ارضی ایران است که برموقعیت و اهمیّت نظامی خلیج فارس می‏افزاید[ . تنگهء هرمز از دیدگاه حقوق بین‏الملل دریاها، مرتضی نجفی، ص ۴۲؛ فصل‏نامه سیاست خارجی، سال دوّم، شمارهء۱ (اسفند ۱۳۶۶) ص ۷۳.] تنگهء هرمز از نظر ژئواستراتژیکی[ . ژئو استراتژیکی یعنی تأثیر جغرافیا بر استراتژی.] هم حائز اهمیّت است؛ زیرا: ۱ - به دلیل عبور حجم زیادی از نیازهای نفتی غرب از آن، این تنگه به عنوان یک نقطه‏کنترل و اعمال فشار بر جهان غرب به شمار می‏رود، و مسدود شدن و قطع صدور نفت ازآن، بحران شدیدی را پدید می‏آورد. صفحۀ ۴۸۲ - تنگهء هرمز جایگاه ویژه‏ای در ایجاد اتحاد و پیوستگی نیروهای دریایی مستقر درخلیج فارس و اقیانوس هند بر عهده دارد، و نیز در مواقع اضطراری و بحرانی، کشورهای‏منطقه از این طریق قادرند نیازمندی‏های خود را به وسیلهء ناوگان دریایی تأمین نماید. ۳ - یکی از بهترین راه‏های تسلط بر شبه جزیرهء عربستان، عبور از تنگهء هرمز و تصرف‏شمال شرق این کشور است. هم‏چنین، اشغال مناطق شمالی این تنگه چون بندر عباس،نزدیک‏ترین راه نفوذ به داخل ایران را در دسترس متجاوزان قرار می‏دهد[ . خلیج فارس و نقش استراتژیک تنگهء هرمز، محمدرضا حافظنیا، ص ۴۵۰.]۳ - ۳ - ۲ - تسلیحات و جزایر استراتژیک صادرات فراوان تسلیحات کشورهای قدرتمند به دولت‏های خلیج فارس، نشان دیگری‏از اهمیت نظامی منطقه است. کشورهای قدرتمند با ایجاد بحران‏های ساختگی، ترساندن‏کشورها از دشمنان واهی، با به راه انداختن جنگ‏های واقعی، به ناامنی در منطقه دامن‏می‏زنند و فضای مناسب برای فروش تسلیحات خود را ایجاد می‏کنند. کشورهای آمریکا،انگلیس، فرانسه، روسیه و چین (اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد)،بزرگ‏ترین صادر کنندهء تسلیحات به کشورهای حوزهء خلیج‏فارس‏اند. هدف این کشورها،سود سرشار و سلطه بر کشورهای منطقه است. به عنوان مثال، عربستان سعودی در۱۳۶۰ / ۱۹۸۱ از نظر بودجه و خریدهای نظامی، در مقام ششم جهان قرار داشت. دراین سال، سعودی‏ها ۴ فروند آواکس، ۲۰۵ جنگنده، سه اسکادران اف ۱۵ در اختیارداشتند[ . روزنامه کیهان (۲۸ شهریور ۱۳۶۳) ص ۲۰ و (۸ خرداد ۱۳۶۵) ص ۱۶.] خلیج فارس دارای جزایر متعددی است که آن‏ها نیز به اهمیت نظامی این دریا افزوده‏اند.در بخش جنوبی تنگه هرمز و در انتهای شبه جزیره رئوس الجبال، جزایر مسندم، سلامه،بناق‏ها، قوئین کوچک و بزرگ و ام الفیارین وجود دارند که اغلب صخره‏ای، سنگی، دارای‏شیب تند، غیر قابل زیست و فاقد امکانات بندر گاهی هستند. این جزایر که از نظر نظامی‏حائز اهمیت‏اند، در حاکمیت عمان قرار دارند و وسیله‏ای برای کنترل و نظارت بر ترددصفحۀ ۴۹کشتی‏ها در تنگه هرمز می‏باشند. در بخش مرکزی و شمالی تنگه نیز، جزایر ایرانی هرمز،لارک، قشم، هنگام، تنب کوچک و بزرگ و ابو موسی قرار دارند که اهمیت آن‏ها به کنترل‏تنگه هرمز، دفاع از کرانهء جنوبی ایران، به ویژه محور استراتژیک بندر عباس، سیرجان وتنگه هرمز برمی‏گردد. جزیره قشم وسیع‏ترین و پرجمعیت‏ترین جزیره خلیج فارس و ۵/۲برابر خاک بحرین وسعت دارد. این جزیره با برخورداری از آب شیرین و موقعیت ویژه‏در هدایت عملیات نظامی و کنترل کشتی‏ها، دارای اهمیت زیادی می‏باشد[ . کشورها و مرزها در منطقه استراتژیک خلیج فارس، پیروز مجتهدزاده، ترجمهء حمیدرضا ملک‏محمدی نوری، ص ۹۰ - ۸۷ .]۱ - ۵ - ۲ - نقش بی‏همتای ایران ایران نقش بی همتایی در منطقه خلیج فارس دارد که هیچ کشور منطقه را یاری هماوردی‏با آن نیست. نقش ویژه منطقه‏ای ایران به امکاناتی است که در اختیار دارد. از جمله: ۱ - افزایش شبکه جاده‏ای و راه آهن، و توسعهء حمل و نقل در ایران پس از انقلاب‏اسلامی، جای هیچ تردیدی دربارهء توانایی ایران برای ترانزیت کالا و اتصال آسان کشورهای‏دو حوزه مهم دریای خزر و خلیج فارس را باقی نگذاشته است. به عنوان مثال، احداث وراه‏اندازی راه‏آهن بندر عباس - بافق و مشهد - سرخس و تجن، خدمات ترابری وسیعی رادر اختیار کشورهای آسیای مرکزی گذاشته است. ۲ - دوست و دشمن اذعان دارند که ایران کوتاه‏ترین و اقتصادی‏ترین راه برای صدورنفت و گاز کشورهای آسیای مرکزی به بازارهای جهانی است. به همین جهت، جمهوری‏آذربایجان که تحت فشار دولت آمریکا، ۵ درصد سهم واگذاری به ایران در کنسرسیومصفحۀ ۵۴۲ - ۵ - ۲ - نظام امنیتی در خلیج فارس تأسیس یک اتحادیه منطقه‏ای امنیتی با شرکت ایران و کشورهای اطراف آن، یک ایدهصفحۀ ۵۵جدید نیست و دست کم سابقهء آن به پیمان سعدآباد می‏رسد. این پیمان که برای مقابله باکمونیسم و حراست از امنیت کشورهای ایران، افغانستان و ترکیه منعقد شد و سپس به‏پیمان بغداد و سنتو تغییر نام داد، تحت هدایت و نظارت آشکار و پنهان انگلیس و سپس‏آمریکا قرار داشت. البته از ۱۳۵۰ / ۱۹۷۱ به بعد فکر تأسیس یک اتحادیه نظامی برای‏پر کردن خلأ امنیتی ناشی از خروج انگلیس از خلیج فارس جدی‏تر شد، و با پیروزی‏انقلاب اسلامی، تجاوز شوروی به افغانستان و آغاز جنگ تحمیلی، تشکیل شورای‏همکاری خلیج فارس به ثمر نشست. ناتوانی شورای همکاری خلیج فارس در تأمین امنیت منطقه که اوج آن در بحران کویت‏آشکار شد، ایده تشکیل یک نظام امنیتی جدید را شدت بخشید. در این باره پیشنهادات‏زیر مطرح شده است. ۱ - تقویت شورای همکاری خلیج‏فارس، معروف به نظام امنیتی ۶ کشور فعلی شورا؛ ۲ - شورای همکاری خلیج فارس +ایران، معروف به نظام امنیتی ۱ +۶ ؛ ۳ - شورای همکاری خلیج فارس +عراق، معروف به نظام امنیتی ۱ +۶ ؛ ۴ - شورای همکاری خلیج فارس +سوریه و مصر، معروف به نظام امنیتی ۲ +۶ ؛ ۵ - شورای همکاری خلیج فارس +ایران و عراق، معروف به نظام امنیتی ۲ +۶ ؛ ۶ - هشت کشور حاشیه خلیج فارس +مصر و سوریه، معروف به نظام امنیتی ۲ +۸ ؛ ۷ - امضای پیمان‏های امنیتی و حُسن همجواری دو یا چند جانبه به جای اتحادیه منطقه‏ای‏و فرا منطقه‏ای[ . همان.] پیشنهاد ۲ +۶ (شورای همکاری خلیج فارس +سوریه و مصر) به دلیل‏حمایت آمریکا از آن جدی‏تر از سایر پیشنهادات، مطرح شد. در این طرح، ایران و عراق‏به دلیل آن‏که منبع ناامنی در خلیج فارس معرفی شده بودند، کنار گذاشته شدند، و اعراب‏خلیج فارس در صدد بودند پای مصری‏ها و سوری‏ها را به منطقه بکشانند. این طرح ازجهات گوناگون زیر ناقص و نارسا بود[ . همان.]صفحۀ ۵۶۱ - در طول تاریخ، ایران هیچ‏گاه امنیت کشورهای عرب منطقه را مورد تهدید قرارنداده است. بلکه اعراب برای ایران منبع ناامنی بوده‏اند. در سدهء اخیر، و پس از حل مسأله‏بحرین، هیچ‏گاه ادعای ارضی از سوی ایران نسبت به همسایگانش مطرح نشده است.شعار صدور انقلاب اسلامی نیز متضمن ادعاهای ارضی و تهدید نظامی نیست، بلکه به‏معنای فراخوانی مسلمانان به یکپارچگی است[ . همان.] ۲ - عراق پس از شکست سنگین از ایران و ائتلاف ضد عراق، در صورتی می‏تواندمنبع خطر باشد که به وضعیت و توان نظامی قبل از آغاز بحران کویت دست پیدا نکند،امری که تا آینده مبهمی امکان تحقق ندارد. ۳ - نظام امنیتی ۲ +۶ برآمده از نیاز استراتژیک منطقه نیست، بلکه تلاش برای انحراف‏و دور کردن اعراب به ویژه دو کشور قدرتمند مصر و سوریه از اسرائیل به شمار می‏رود.به علاوه، مصر و سوریه دو قدرت منطقه‏ای بیگانه در منطقه خلیج فارس‏اند، و حتی ازمصرف کنندگان عمده نفت و گاز شمرده نمی‏شوند. ۴ - حضور مصر و سوریه در یک اتحادیه امنیتی در خلیج فارس، رقابت‏های بین آن دوکشور و عربستان سعودی و عراق را تشدید و وحدت عربی و پان عربیسم را تضعیف‏می‏کند، و عملاً بر توانایی نظامی چنین اتحادیه‏ای برای برقراری صلح و آرامش منطقه‏ای‏لطمه می‏زند. ۵ - در دراز مدت، عربستان سعودی، حضور دو کشور سوریه و مصر را در شبه جزیره‏عربستان و اطراف آن یعنی در منطقه نفوذ خود تحمل نمی‏کند؛ زیرا امنیت و یا فقدان‏امنیتِ کشورهای کوچک خلیج فارس با امنیت عربستان سعودی ارتباط دارد و طبیعی‏است. سقوط هر یک از آن‏ها خطر جدی علیه امنیت عربستان خواهد بود. دور نگاه داشتن ایران از نظام امنیتی منطقه‏ای، به دور از منطق، و منافع حیاتی کشورهای‏منطقه است. زیرا اوّلاً، ایران بر امنیت صدور نفت و واردات کالا به منطقه که شیخ نشین‏هابه آن وابسته‏اند، تأثیر گذار است. ثانیاً، عدم مشارکت ایران در یک سیستم امنیت منطقه‏ای‏صفحۀ ۵۷۳ - ۵ - ۲ - واگرایی و همگرایی در خلیج فارس عوامل مختلفی کشورهای منطقه را از هم دور و یا به هم پیوند می‏دهد؛ البتّه عوامل‏سیاسی، نظامی، جغرافیایی و مذهبی که به واگرایی می‏انجامد، بیش از عواملی است که‏به همگرایی ختم می‏شود. از نظر فرهنگی، تمایزات فراوان به چشم می‏خورد. از جمله سه تمدن ایرانی، بین‏النهرینی‏و شبه جزیره‏ای در آن دیده می‏شود. مردم به زبان فارسی، ترکی، کردی و بلوچی در شمال‏خلیج فارس و عربی در جنوب آن تکلم می‏کنند. در ایران اغلب شیعیان و در سایر کشورها،اهل سنّت زندگی می‏کنند. بیشتر جمعیت منطقه شیعه‏اند و حدود یک سوّم از جمعیت‏۱۰۰ میلیونی آن سنی‏اند. اغلب فارسی‏ها و بخش قابل توجهی از غیر عرب‏ها شیعه و اکثرعرب‏ها سنی‏اند. شیعیان در ایران، عراق و بحرین اکثریت دارند، ولی تنها در ایران صاحب‏قدرت سیاسی‏اند. از لحاظ سیاسی نیز تفاوت آشکاری در بین کشورهای منطقه وجود دارد. در عراق‏جمهوری غیر دموکراتیک بعثی سوسیالیستی حاکم است که یک دیکتاتوری نظامی‏به شمار می‏آید. در ایران، جمهوری اسلامی متّکی بر آرای عمومی و بر پایه حاکمیّت‏ولی فقیه مستقر است. بقیه کشورها از یک نظام قبیله‏ای سلطنتی (عربستان سعودی) یاامیر نشینی موروثی برخوردارند. امارات متحده عربی به ظاهر از یک سیستم فدرالی‏پیروی می‏کند، ولی در واقع هیچ تفاوتی با امیر نشینان دیگر ندارد. حکومت در ایران وعمان از قدرت تاریخی و در عراق، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، کویت، قطصفحۀ ۵۸و بحرین جدید التأسیس و با عمر متوسط ۲۵ الی ۳۵ ساله‏اند. ایران هیچ‏گاه مستعمره‏نشده و از یک نظام چند حزبی برخوردار است. کشورهای منطقه به استثنای ایران، یامستعمره انگلیس و یا عامل آمریکا و شوروی سابق بوده‏اند. ایران از نظر نیروی نظامی در مقام اوّل و عراق و عربستان سعودی در مقام‏های بعدی‏و از جهت قدرت خرید تسلیحات، عربستان سعودی و سپس ایران و عراق قرار دارند. وضعیت نظامی ایران بهتر از عراقی‏ها و سعودی‏هاست، ولی دوستان و متحدین نظامی‏عربستان سعودی بیش از ایران و عراق‏اند. هزینهء دفاعی سه کشور عربستان سعودی،عراق و ایران در ۱۳۷۴ / ۱۹۹۵ به ترتیب ۳۱۰۰، ۲۷۰۰، ۲۵۰۰ میلیون دلار بود. البته‏ایران در بین کشورهای منطقه، میزان کمتری از تولید ناخالص ملّی را به امور دفاعی‏اختصاص داده است. به استثنای ایران، سایر کشورها در یک مسابقه تسلیحاتی گرفتارآمده‏اند، به‏گونه‏ای که در دههء ۱۳۷۰ / ۱۹۹۰ هزینه نظامی خلیج فارس بیش از هر نقطهءدیگر جهان بود. اختلافات ارضی از دیگر زمینه‏های واگرایی منطقه‏ای است. به نحوی که ایران با کویت‏بر سر مرز دریایی، با امارات متحده عربی بر سر مرز دریایی و جزایر ابوموسی و تنب‏کوچک و بزرگ اختلاف دارد، اگرچه بارها ایران، بر ایرانی بودن جزایر تأکید ورزیده‏است. عراق با کویت بر سر مرز دریایی، جزایر وربه، بوبیان، ام‏القصر و اساساً موجودیت‏کویت اختلاف ارضی دارد. عربستان سعودی با کویت دربارهء مرز دریایی، جزایر ام‏المرادم‏و کارو (قاروه) و با قطر بر سر مرز دریایی در خورالعویه و خلیج سلوا نزاع دارند. امارات‏متحده عربی با قطر بر سر مرزدریایی فلات قارّه و دربارهء منطقهء دیبا در کرانهء شرق مسندم‏و قطر و بحرین نیز بر سر مرز دریائی و جزیره حالول و با عمان بر سرمرز دریایی و جزایرحوار و نوار زباره و پایاب‏های جراده و دیبال، ادعای مرزی دارند. اگرچه کشورهای منطقه از اختلافات مرزی و نیز اختلافات بر سر برخی منافع منابع‏رنج می‏برند، ولی بهره‏گیری از برخی عوامل می‏تواند به کاهش تنش و ایجاد همگرایی‏بیشتر کمک کند. به عنوان مثال، مسأله امنیت یک مسأله جمعی است، به‏گونه‏ای که به‏خطر افتادن امنیت یک کشور، امنیت کشورهای دیگر را نیز به خطر می‏اندازد؛ درآمدهایصفحۀ ۵۹نفتی هم نقش اساسی در ادارهء کشورهای نفت خیز دارد و همکاری در این زمینه به سودهمه کشورها خواهد بود. کمبود آب و آلودگی دریایی، آینده حیات در خلیج فارس را تهدید می‏کند، امّا همکاری‏کشورهای این حوزه دریایی، می‏تواند به کاهش و یا حل این دو مشکل مدد رساند. البته‏آلودگی دریایی یک مسأله فرا منطقه‏ای نیز به شمار می‏رود، زیرا خریداران غربی نفت‏نیز در آلودگی دریا سهیم‏اند. بنابراین، کاهش و یا رفع آلودگی، کمک آنان را نیز می‏طلبد؛امّا از آن جا که این کشورها چندان علاقه‏ای برای حفظ اکو سیستم دریایی خلیج فارس‏ندارند، باید کشورهای منطقه همکاری دریایی نزدیک‏تری با همدیگر به عمل آورند. صفحۀ ۶۱

 

نقاط استراتژیک جهان



نقاط استرتژیک جهان


خاورمیانه ، خلیج فارس ،  اقیانوس آرام  ، جزیره های استراتژیک


منطقه استرایژیک

بـرخـى از مـنـاطـق جـغـرافـیـایـى بـر دلایـل مـخـتـلف از اهـمـیـت و ارزش خـاصـى برخوردار است این مناطق را که در نظر اقتصادى ، سیاسى ، نـظـامـى یـا مـذهـبـى داراى اهـمـیـت مـى بـاشـد.(مـنـاطـق اسـتـراتـژیـک) مـى نـامـنـد. بـه عـنـوان مـثـال ، مـنـطـقـه خـلیـج فـارس از مناطق استراتژیک جهان محسوب مى شود؛ زیرا این منطقه داراى ذخایر عظیم نفت و گاز است .(1)

مـنـاطـق استراتژیک جهان ، همواره در طول تاریخ مورد توجه قدرتهاى بزرگ است و قدرتهاى رقـیـب بـه مـنظو ر تصاحب و سلطه بر این مناطق ، بطور مستمر، بادیگر در جنگ و نزاع بوده و هـسـتـنـد. سـرزمـیـن فـلسـطـیـن نـمـونـه بـارز ایـن مـسـاءله اسـت چـرا کـه در طـول تـاریـخ هـمـواره بـیـن اقـوام مـخـتـلف و قـدرتـهـاى بـرتـر جـهانى دست به دست مى گشت .(2)

تعریف منطقه استراتژیک

اصـطـلاح (منطقه استراتژیک) در اصل یک واژه جغرافیایى است که در کتابهاى جغرافیا و در ذیل مبحث (موفعیتهاى جغرافیایى) از آن سخن به میان مى آید.

امـروزه وارژه (اسـتـراتـژیـک) را در مـوارد زیـادى بـه کـار مـى بـرد. بـراى مـثـال ، مـى تـوان بـه اصـطـلاحـات ( سـلاح اسـتـراتـژیـک) ، (کـالاى اسـتـراتـژیک) آبراه استراتژیک) و یا حتى (دانش استراتژیک) (3)اشاره کرد. معنا و مفهوم مشترک به کار رفـتـه در تـمـامـى ایـن مـوارد، نـشـانـگـر نـوعـى اهـمـیـت خـاص اسـت و بـیـشـتـر جـنـبـه نـظـامـى دارد.(4)بـنـابـرایـن ، مـنـطـقـه اسـتراتژیک ، یک موقعیت جغرافیایى است که داراى اهمیت نـظـامـى بـاشـد؛ بـدیـن مـعـنـى کـه از ایـن مـنـاطـق مـى تـوان بـر دریـا و خـشـکـى اشـراف کـامـل داشـت و در حـالت جـنـگ ضـربـه هـاى مـؤّثـرى بـردشـمـن یـا دشـمـنـان وارد کـرد بـراى مـثـال کـشـور عـراق در طـول جـنـگ تـحـمـیـلى هـمـواره تـلاش مـى کـرد بـا دست یافتن به جزیره اسـتـراتـژیـک (بـوبـیـان) مـتـعـلق بـه کـویـت ضـربـه هـاى نـظامى مؤ ثرى بر ایران وارد کند.(5)

امـروزه ، مـفـهـوم مـنـطـقه استراتژیک را در سطح جهانى مورد بحث و بررسى قرار مى دهند. به عـبـارت دیـگـر، ایـن اصـطـلاح یـک مـفـهـوم جـهـانـى شـده و در شـنـاخـت آن عـلاوه بـر مـسـائل سـیـاسـى و اقتصادى هم توجه مىشود.(6)در این زمینه مطلب دیگرى را هم بـایـد در نـظر داشت و آن اینکه از متغیّر بودن این مفهوم ، بدین معنى که یک موقعیت یا منطقه مى تـوانـد در یـک بـرحـه از زمـان اسـتـراتـژیـک بـاشد و در زمانى دیگر این خصوصیت را از دست بـدهـنـد.(7)بـراى مثال ، کشور ترکیه که در دوران جنگ سرد از اهمیت خاصى برخوردار بود، پس از فروپاشى شوروى (سابق) اهمیت استراتژیک خود را از دست داد.(8)

دلایل استراتژیک شدن یک منطقه

مـنـاطق جغرافیایى به دلایل گوناگون ممکن است به عنوان یک منطقه استراتژیک محسوب شود. برخى از این دلایل عبارتند از:

الف ـ واقع شدن در کنار تنگه هاى بین المللى (9)

امـروزه اغـلب کـشـورهـا یـا جـزیره هایى که در کنار یک آبراه بین المللى واقع شده اند بخاطر اهمیّت نظامى یا غیر نظامى ، آن آبراه براى قدرتهاى جهانى جزء مناطق استراتژیک محسوب مى شـونـد بـراى مـثـال در کـشـور ایـرت و عـمـان کـه در دو سـوى تـنـگـه هـرمـز سال دارند، به خاطر اهمیت تنگه هرمز داراى موقعیت استراتژیکى است . کشورهاى دیگرى نظیر مصر، سنگاپور، ترکیه و پاناما نیز از چنین موقعیتى برخور دارند.(10)

ب ـ واقع شدن بین دو ناحیه مهمّ(11)

کـشـور عـربـسـتـان سـعودى در حد فاصل بین خلیج فارس و دریاى سرخ واقع شده است که از مـهـمـتـریـن آبـراهـهـاى جـهـان بـه شـمـار مـى رود. ایـن خـصـوصـیـت سـرزمین عربستان ، یکى از دلایـل اسـتـراتـژیـک بـودن آن اسـت . تـا قبل از فروپاشى شوروى (سابق) ، کشور ایران نیز دلیل واقع شدن بین ابرقدرت شرق و خلیج فارس ، از چنین موقعیتى برخوردار بود.

موقعیت سرآغازى

مـنـاطـق در جـهـان وجـود دارد کـه رونـد تـوزیـع و پـخـش کـالا و حـمـل مـسـافـر از آنجا متوقف شده و پس از تغییراتى دو باره به راه خود ادامه مى دهد. شام (دمشق فـعـلى) یـکـى از توقفگاههاى اصلى در تاریخ قدیم آسیا محسوب مى شد. جزیره هایى که در مسیر راههاى مهم اقیانوسى واقع شده ، در بیشتر اوقات داراى موقعیت استراتژیکى (سرآغازى) مى باشد: مانند سریلانکا به سنگاپور و هنگ کنگ .(12)


3

داشتن موقعیت بندرگاهى (13)

تـنـهـا بـرخـى از کـشـورهـا و مـنـاطق جغرافیایى جهان امکان دسترسى به دریا، همراه با موقعیت سـاحـلى مناسب دارند. مزیت حمل و نقل کالا از طریق دریا و امکان داشتن نیروى دریایى ، موجب شده اسـت کـشـورهـایى که داراى موقعیت بندرگاهى مناسب است از ویژگى خاصى برخوردار باشد. کـشـور لبـنـان در سـاحـل شـرقـى دریـاى مـدیترانه (14)از موقعیت بندرگاهى مناسبى بـرخـوردار اسـت . بـنـدر بـیـروت تـا قـبل از وقوع حوادث اخیر در لبنان ، یکى از معروفترین بندرهاى جهان محسوب مى شود.

ه‍ ـ موقعیتهاى نظامى

مـنـاطـقى که از نظر نظامى داراى ارزش خاصى باشد. و در زمان بحران و جنگ ، در اختیار داشتن آن مـوجـب بـرتـرى نـظامى گردد، از اهمیت استراتژیک برخوردار است .(15) تنگه هاى بـسـفـر و داردانـل در تـرکـیـه از چـنـان اهـمـیـتـى براى شوروى (سابق) برخوردار بود که مى بـایـسـتى بلافاصله پس از وقوع هر جنگى با کشورهاى غربى ، به تصرف آنها درآید، چرا کـه ایـن تـنـگـه در واقـع ، دروازه هاى ورود به مهمترین منطقه صنعتى آن کشور محسوب مى شد. اگـر چـه بـا فـروپـاپـى شـوروى (سـابق) جنگ سرد پایان یافته است ، لیکن این تنگه ها، همچنان ارزش و اهمیت نظامى و استراتژیک خود را حفظ کرده است .(16)

موقعیت مرکزى

بـرخـى از مـنـاطـق جـغـرافیایى وجود دارد که نمى توان از آنها به عنوان مناطق استراتژیک یاد نـمـود، لیـکـن از نـظـر اهـمـیـت و ارزش در ابعاد مختلف ، به منطقه استراتژیک بسیار نزدیک مى بـاشـد از ایـن مـناطق تحت عنوان (موقعیت یا موقع مرکزى) نام برده مى شود. این مناطق از نظر اقـتـصـادى و اجـتـمـاعـى داراى ارزشهاى گوناگونى بوده ، از نظر سیاسى نیز با کشمکشهاى تاریخى رو به رو بوده است .(17)

هنگامى که دو یا چند مسیر تجارى یا مسافرتى ، یکدیگر را در یک نقطه یا منطقه قطع کند، یک مـوقـعـیـت مـرکزى ایجاد خواهد شد. گاهى این مرکزیت به واسطه تلاقى خطوط راه آهن ایجاد مى شـود کـه شـهـرهـاى مـسـکـو و شـیگاگو از آن جمله است . تلاقى خطوط دریایى و هوایى نیزمى تـوانـد مـوجـب مـرکـزى شـدن یـک شـهـر یـا مـنـطـقـه شـود. بـه عـنـوان مـثـال ، شـهـرهاى کلمبو و سنگاپور از مناطقى است که بیشترین خطوط دریایى از آن مى گذرد و شهرهایى چون پاریس و نیویورک ، مرکز تلاقى خطوط هواپیمایى مى باشد.(18)

گـاهـى اوقـات یـک مـنطقه جغرافیایى ممکن است همه ویژگیهاى مزبور را به صورت یکجا دارا بـاشـد؛ کشور عربستان سعودى یکى از مناطقى است که علاوه بر داشتن اهمیت استراتژیکى ، از مـوقـعـیت مرکزى نیز برخوردار است . وجود حرمین شریفین ، یعنى مقدسترین شهرهاى مسلمانان در ایـن کـشـور، مـوجـب شـده کـه هـر سـال قـریـب دو میلیون مسلمان جهت انجام مناسک حج به آن کشور مسافرت و اجتماع با شکوهى را پدید آورند.(19)

بـنابراین ، در زمان انجام مراسم حج ، کشور عربستان و بویژه شهرهاى مکه و مدینه که مرکز عمده رفت و آمد و تجمع دو میلیون انسان مى باشد، از موقعیت مرکزى برخوردار است .

موقعیت ژئوپلتیک

اصـطـلاح (ژئوپـلتـیـک) را بـیشتر معادل واژه (جغرافیاى سیاسى) قرار مى دهند، لیکن این اصطلاح تفاوتهایى با مفهوم جغرافیاى سیاسى دارد. به عبارت دیگر، در حالى که جغرافیاى سـیـاسـى از چـگـونـگـى تـشـکـیـل کـشـورهـا بـحـث مـى کـنـد، ژئولتـیـک بـه بـررسـى علل این شکل گیریها مى پردازد.(20)

در یـک تـعـریف دیگر، (ژئوپلتیک) به رقابت استراتژیهاى کشورهاى متخاصم که در صدد حـذف یـا تـفـوّق سـیاسى بر طرف مقابل خود است ، اطلاق مى شود.(21)این درگیرى و رقـابـت در مـنـاطـقـى از جهان متمرکز است که داراى ویژگى خاص باشد. این ویژگى خاص در واقع ، عبارت است از نقشى که این مکان جغرافیایى در کشمکشهاى بین دو نیروى رقیب مى تواند ایفا کند.(22)

هـمـسایگى یک کشور کوچک با یک کشور قدرتمند، مى تواند موجب شود تا آن کشور کوچک داراى مـوقـعـیت ژئوپلتیک گردد(23)این امر در صورتى اتفاق مى افتد که کشور مذکور به صـف مـخـالفـان و رقـیـبـهـاى هـمـسـایـه قـدرتـمـنـد خـود مـحـلق شـود. بـطـور مثال تا چندى قبل ، کشور کوبا در همسایگى آمریکا و کشور ایران در همسایگى شوروى (سابق) از چـنـیـن مـوقـعیت برخوردار بود؛ امّا پس از فروپاشى بلوک شرق و سیستم و قطبى حاکم بر جهان ، این کشور اهمیت ژئوپلتیکى خود را تا حدودى از دست داد.(24)


4

کـشـور کوچکى که در همسایگى یک کشور قدرتمند واقع مى شود، بطور عادى ناگزیر است از اتخاذ هر گونه سیاستى که مغایر با سیاستهاى همسایه قدرتمندش باشد، اجتناب ورزد، مگر اینکه از همکارى و مساعدت یک کشور قدرتمند دیگر بهره مند باشد. این مساءله در مورد دو کشور ایران قبل از انقلاب اسلامى و کوبا صادق بود.

خـلیج فارس منطقه اى است که به دلیل داشتن موقعیت استراتژیک و وجود منابع انرژى درآن از اهمیت ژئوپلتیکى نیز برخوردار است ؛ امّا از آنجا که اهمیت ژئوپلتیکى یک منطقه به خودى خود یـک عـامـل مـثـبـت یـا منفى تلقى نمى شود، باید گفت : این ویژگى خلیج فارس آثارنامطلوبى بـراى کـشـورهـاى مـنـطقه دربرداشته است .(25)حضور و سلطه قدرتهاى استعمارى در گـذشـته و حضور گسترده آمریکا در منطه خلیج فارس ‍ که پس از حمله عراق به کویت بشدت افزایش یافته است ، معلول همین موقعیت ژئوپلتیک منطقه خلیج فارس ‍ است .

دلایل اهمیت ژئوپلتیکى خلیج فارس

1 ـ خـلیـج فـارس بـه دلیـل هـمـسـایـگـى بـا ایـران بـه عـنـوان حائل میان این منطقه و اتحاد جماهیر شورورى (سابق) داراى اهمیت ژئوپلتیکى است .

2 ـ وجـود ذخـایـر عـظـیـم نـفـت و گـاز در بـسـتر و سواحل خلیج فارس و نیاز کشورهاى صنعتى بـویـژه ژاپـن و اروپـاى غـربـى بـه ایـن مـنـابـع انرژى و حفظ امنیت راههاى دستیابى به آنها توسط آمریکا.

3 ـ وجـود بـازار پـرسود منطقه براى کشورهاى سنعتى پیشرفته ، همان کشورهایى که تلاش مـى کنند دلارهاى نفتى را از طریق فروش کالاهاى سرمایه اى ، مصرفى و تسلیحات پیشرفته و مواد غذایى به بازار خود بازگردانند.

4 ـ موقعیت استراتژیکى خلیج فارس در شمال غربى اقیانوس هند و نزدیکى بالنسبه آن به پایگاه دیگوگارسیاس (26)امریکا.(27)

خـلیـج فـارس مـنـطـقه اى است که داراى موقعیت ژئوپلتیکى و استراتژیکى است و همین امر موجب شـده اس کـه مـورد توجه شدید محافل سیاسى ، نظامى و اقتصادى جهان قرار گیرد. این منطقه به دلیل تردد کشتیهاى نفتکش ، تجارى ناوهاى جنگى این منطقه او موقعیت مرکزى نیز برخوردار است .


5

خاورمیانه

خـاورمـیـانـه از گـذشته هاى دور، مهد تمدنهاى درخشان بشرى ، زادگاه علم و میعادگاه پیامبران الهـى بوده است . این منطقه از نظر جغرافیایى در مرکز تقاطع سه قاره آسیا، افریقا و اروپا قـرار گـرفـتـه ، بطورى که از طریق ترکیه به اروپا و از طریق سرزمین فلسطین به قاره افریقا متصل مى شود.

خـاورمـیـانـه یـکى از مناطق استراتژیک جهان است که سالها مرکز حوادث بین المللى بوده است . پـس از جـنـگ جـهـانـى دوم ، شاید هیچ منطقه اى در جهان به اندازه خاورمیانه به حوادث مختلف و جنگهاى گوناگون رو به رو نبوده است .

مـهـمـتـریـن وقـایـعـى کـه طـى 25 سـال گـذشته در خاورمیانه به وقوع پیوست عبارت بود از :جـنـگـهـاى اعـراب اسـرائیـل (1963،1973)، بـحران انرژى (1973)، پیمان صلح بین مصر و اسـرائیـل (28)، حـمـله اسـرائیـل بـه جـنـوب لبـنـان (1982)، وقـوع جـنـگهاى داخلى در کـشـورهـاى لبـنـان ، یـمـن ، عـراق ، اردن ، حـمـله شـوروى (سـابـق) بـه افـغـانـسـتـان واشـغـال آن (1979)، وقـوع انـقلاب اسلامى ایران و ایجاد موج حرکتهاى اسلامى در خاورمیانه ، جـنـگ تـحـمیلى عراق علیه ایرانى و جنگ خلیج فارس . از این رو، خاورمیانه ، بحران خیزترین منطقه در کل جهان بوده است .(29)

جغرافیاى خاورمیانه

الف ـ محدوده جغرافیایى

اولیـن گـام در مـطـالعـه جـغـرافـیـایـى هـر مـنـطقه ، تعیین حدود و شناسایى آن مى باشد. واژه خـاورمـیـانه از اصطلاحاتى است که در مورد محدوده جغرافیایى آن بحثهاى فراوانى گرفته ، لیکن هنوز محدوده مشخصى که مورد اتفاق همگان باشد، براى آن تعیین نشده است .

اصـطـلاح خاورمیانه براى اولین بار توسط یک استراتژیست آمریکایى به نام (آلفردماهان) در سـال 1902 بـه کـار رفـت . مـاهان هنگام بیان واژه خاورمیانه به منطقه اى اشاره کرد که خـلیـج فـارس در مـرکـز، آن قـرار داشت . به نظر ماهان دو اصطلاح رایج آن زمان ، یعنى خاور نزدیک و خاور دور، براى مشخص کردن آن منطقه ناکافى به نظر مى رسید.(30)

در جنگ جهانى دوم ، زمانى که پایگاه انگیسیها و متفقین در قاره ، (مقرّ خاورمیانه) نام گرفت ، ایـن اصـطـلاح تـا حـدودى از حـالت ابـهـام درآمـد. از آن پـس ، خـاورمـیـانـه بـخـشهاى وسیعى از شـمـال آفـریـقـا، ایـران تـرکـیـه و کـلیـه کـشـورهـاى عـربـى و شـرق کانال سوئز را شامل مى شد. این کشورها، در واقع ، میدان جنگ و عرصه عملیاتى نیروهاى مستقر در(مقرّ خاورمیانه) به شمار مى آمد.(31)

قـلمـرو خـاورمـیـانـه بـتـدریـج از شـرق بـه سـمـت غـرب متمایل شد و اینک تا حدّى خاور نزدیک را هم دربر مى گیرد، بطورى که امروزه اصطلاح (خاور نـزدیـک) (32)دیـگـر به کار نمى رود و به صورت بخشى از خاورمیانه در آمده است .(33)

در بـحـث از واژه خـاورمـیـانه ، این نکته را باید همواره در نظر داشت که این کلمه یک اصطلاح و ضـع شـده از سـوى غـربـیـهاست و مربوط به زمانى است که اروپا در مرکز قدرت جهان قرار داشـت . اروپـائیـان مـنطقه خاور (شرق) را بر اساس دور یا نزدیک بودن به اروپا، بخ خاور نزدیک و خاور دور و خاورمیانه نامگذارى مى کردند.

ب ـ وضعیت جغرافیایى

خـاورمـیـانـه عـمـومى از نظر جغرافیایى ، از اقلیم و آب هواى ناهمگونى برخوردار بوده ، به داشـتـن تـابـستانى بسیار گرم و خشک ، زمستانهایى به نسبت کوتاه و بیشترین بارندگى در بهار، معروف است علت این امر، واقع شدن این منطقه در فاصله عرضهاى 20 و 40 شمالى است .(34)

آب و هـواى ایـن مـنـطـقـه خـشـک اسـت ، بـگـونـه اى کـه در طول ماههاى تابستان بندرت بارشى در آن صورت مى گیرد. کمبود آب ، اغلب باعث زد و خورد بوده ، امروزه منازعات شدید بین المللى بر سر تخصیص منابع آب در چند حوضه رودخانه اى و تعداد زیادى کشمکشهاى محلى در جریان است .(35)

وجـود سـرزمـیـنهاى خشک و نیمه خشک ، موجب کمى جمعیت و پراکندگى آن در منطقه خاورمیانه شده اسـت . بـالاتـریـن جـمـعـیـت را مـى تـوان در کـشـورهـاى مـصـر، تـرکـیـه و ایـران یـافـت . کل جمعیت خاورمیانه در سال 1984 میلادى ، 278 میلیون نفر بود که 52 درصد آن در سه کشور مذکور زندگى مى کردند. با توجه به رشد سریع جمعیت منطقه تخمین زده مى شود که در 25 یال آینده تعداد جمعیت خاورمیانه به دو برابر تعداد فعلى برسد.(36)


6

ج ـ موقعیت جغرافیایى

بـرخـلاف وضـعـیـت جـغرافیایى خاورمیانه که از آن یگانگى و همگونى خاصى برخوردار است مـوقـعـیـت جـغـرافـیـایـى آن نـاهـمـگـونـى و مـتـشـکـل از مـنـاطـق فـرعـى مـتـعـددى اسـت . حـداقـل چـهـار مـنـطـقـه فـرعـى در خـاورمـیـانـه وجـود دارد کـه شـمـال کـشـورهـاى حـوزه دریـاى سـرخ ، شـمـال آفـریـقـا، هلال خصیب (37) (هلال بارْوَرْ) و خلیج فارس است .

مرزهاى جغرافیاى خاورمیانه براساس تقسیم بندى مزبور عبارت است از:

1 ـ مرزهاى شمالى :در مرزهاى شمالى خاورمیانه ، کشورهاى ایران و ترکیه قرار دارند. این دو کشور با جمهوریهاى مسلمان نشین و تارزه استقلال یافته آسیایى مرکزى ، مرز مشترک دارند.

2 ـ مرزهاى شرقى : در مرزهاى شرقى دو کشور پاکستان و افغانستان قراردارد البته در مورد اینکه آیا این دو کشور جزو کشورهاى خاورمیانه محسوب مى شوند؟،اختلاف نظر وجود دارد.

3 ـ مـرزهـاى جـنـوبـى : مـرزهـاى جـنـوبـى مـنـطـقـه خـاورمـیـانـه ، شامل کشورهاى حوزه خلیج فارس ، عمان ، یمن و عربستان سعودى است .

4 ـ مـرزهـاى غـربى : مرزهاى غربى خاورمیانه را کش

ورهاى ساحلى دریاى مدیترانه و در کشور مصر و لیبى تشکیل مى دهد.(38)تمامى کشورهایى که در خارج مرزهاى خاورمیانه واقع شده است جزوه خاور نزدیک محسوب مى شوند.

کشورهاى خاورمیانه (39)

الف ـ تعداد کشورها

دومین گام در مطالعه جغرافیایى هر منطقه ، تعیین و شناسایى کشورهایى است که در محدوده آن قـرار مى کیرد. همان طور که در مورد تعیین حدود جغرافیایى منطقه خاورمیانه اختلاف وجود دارد، در مـورد تعداد کشورهایى که در این منطقه قرار دارد نیز اختلاف است . برخى از جغرافى دانان ، کـشـورهـاى شـمال و شرق آفریقا مانند الجزایر و سودان را نیز جزو کشورهاى خاورمیانه به حساب آورده اند؛ عده اى دیگر کشورهاى مانند پاکستان و افغانستان را از کشورهاى خاورمیانه مى دانـنـد. بـا ایـن وجـود مـى تـوان گـفـت : تـعـرف ثـابـتـى از ایـن مـنـطـقـه وجـود نـدارد و بطور مـعـمـول ، کـشـورهـاى تـرکـیـه ، ایـران ، کـشـورهـاى عـربـى شـرق سـوئز و اسرائیل ، همراه با مصر و لیبى در این منطقه جاى دارد. سودان و قبرس نیز گاهى و الجزایر و مراکش و تونس هم بندرت جزو کشورهاى خاورمیانه محسوب مى شوند.(40)

دولت انـگـلسـتـان در نـوشته هاى خود، هفده کشور را تحت نام خاورمیانه گنجانده است . ایران ، عـراق ، عـربستان سعودى ، مصر، اسرائیل ، لبنان ، اردن ، لیبى ، شیخ ‌نشینهاى خلیج فارس ،یمن ، اتیوپى ، سومالى ، سودان ، مالت و قبرس .(41)

بـه هر حال ، برخى از محققان ، کشورهاى خاورمیانه را از نظر سیاسى و فرهنگى به دو قسمت جداگانه تقسیم کرده اند:

الف ـ کـمربند شمالى :شامل کشورهایى است که با شوروى (سابق) مرز مشترک دارد و از نژاد عرب نیستند مانند ایران ، ترکیه و افغانستان .

ب ـ سـرزمـیـنـهـاى عـرب نـشـیـن :شـامـل مـنـطـقـه هـلال خـصـیـب و کـشـورهـاى حـوزه خلیج فارس ، مـثـل اردن ، فـلسـطـیـن ، لبنان ، سوریه ، عربستان ، عراق ، کویت ، بحرین قطر، امارات متحده عربى ، عمان و یمن .(42)

ج ـ کشورهاى خاورمیانه و نظام جهانى

کـشـورهـاى خـاورمـیـانـه بـه جـهـان سـوم تـعـلق دارد. ایـن کـشـورهـا هـنـوز مـراحـل اولیـه صـنعتى شدن را طى مى کند و بشدّت وابسته به صادرات مواد خام و واردات مواد غـذایـى ، کـالاهـاى مـصـرفـى ، تـجـهـیـزات و تکنولوژى مى باشد. بطور تقریبى در همه این کـشـورهـانـابـرابـریـهـاى داخـلى و اجـتـمـاعـى مـشـاهـده مـى شـود و فـقـط ایـران اسـلامـى در حـال اسـتـثـنـا شـدن از ایـن قـاعـده شوم است . صادر کنندگان پر در آمد نفت در شمار غنى ترین کشورهاى جهان محسوب مى شوند؛ امّا متاءسفانه على رغم این ثروت سرشار خدادادى ، از رشد و تـوسـعـه اقـتـصـادى بـرخـوردار نـبوده ، از نظر سیاسى وابسته به قدرتهاى بزرگ جهانى هستند.(43)

د ـ بافت جمعیت در کشورهاى خاورمیانه

خـاورمیانه از نظر بافت جمعیتى ، داراى ویژگیهاى خاصى است ، بگونه اى که در این منطقه ، شـش نـژاد مـخـتلف در کنار یکدیگر زندگى مى کنند و سه مذهب متفاوت در آن (44) وجود دارد.(45)


7

زندگى اجتماعى در خاورمیانه بسیار متنوع است ، در حالى که برخى از اجتماعات شهرى بسیار گسترش یافته و اقشار وسیعى از مردم با مظاهر و جلوه هاى تمدن امروزى آشنا شده و به آنها خـو گـرفـتـه انـد، جـمـعى نیز زندگیشان را از طریق شکار مى گذارنند، و در حالى که عده اى دیگر، به شیوه کوچ نشینى و بیابانگردى زندگى مى کنند.(46)

در مجموع ، فاصله سطح زندگى بین روستا و شهر بسیار زیاد است و همین امر موجبات مهاجرت روسـتـائیـان بـه شـهـرهـا را فـراهـم مـى کـنـد. پدیده مهاجرت از روستا به شهر که در نتیجه سـیـاسـتـهـاى تـوسـعـه صـنـعتى در شهرها به وجود آمده ، در برخى از کشورهابه صورت یک مـشـکـل اسـاسى بروز کرده است . در این کشورها، ضمن نابودى کشاورزى ، شهرهاى بزرگ با مساءله انفجار جمعیت روبه رو شده است .(47)

ابعاد اهمیّت خاورمیانه

الف ـ اهمیّت اساسى و حیاتى

خاورمیانه منبع بزرگترین ذخایر انرژى جهان است لوله هاى نفت خاورمیانه را مى توان شاهرگ حـیـات صـنـعـتـى و نـظامى دنیا دانست . غرب توسط خاورمیانه با تمدّن آشنا شده و بتوسط را خاورمیانه صعنتى شده است . امروز شما تمام هواپیماى نظامى و صنایع موشکى و کارخانه هاى مـخـتـلف صـنعتى غرب و شرق با نفت خاورمیانه کار مى کند، بطورى که مى توان گفت : بدون خاورمیانه ، غرب مرده است .

ب ـ اهمیت ترانزیتى و تجارتى

در طى چند قرن ، راههاى خشکى و دریایى ، منطقه خاورمیانه را به سایر نقاط دنیا پیوند دارد. ایـن بـخـش از جهان همواره به صورت یک منطقه ترانزیت و چهار راهى میان قاره هاى جهان قدیم بوده است .

در گـذشـتـه کـه هـنـوز کـانـال سـوئز حـفـر نـشـده بـود، راهـهـاى تـجـارتى خاورمیانه از اهمیت اسـتـراتـژیک برخوردار بود. یکى از راهها از اسکندریه شروع و پس از عبور از قاهره و منطقه سـوئز بـه کـناره دریاى سرخ مى رسید و از آن به بعد از طریق راه دریایى به اقیانوس هند ختم مى شد. پس از گشایش کانال سوئز در سال 1869، این جاده اهمیت خود را از دست داد و از آن پس مورد استفاده تجارت بین المللى قرار مى گیرد.(48)

افـتـتـاح کانال سوئز موجب اتصال اقیانوس اطلس به اقیانوس هند از طریق دریاى مدیترانه و دریـاى سـرخ شـد. پس از این خاورمیانه از نظر قدرتهاى دریایى بویژه انگلستان داراى اهمیت اسـتـراتـژیـک شـد وسـیـادت و سـلطـه بـر جـهـان مـنـوط بـه تـسـلط بـر ایـن مـنـطـقـه بـویـژه کانال سوئز بود.

اهمیت استراتژیک و نظامى

اهـمـیـت اسـتـراتـژیـک و نـظـامى خاورمیانه تا قبل از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى (سابق) بـسـیـار زیاد بود. دریاى مدیترانه و بحر احمر و خلیج فارس کانون رقابت دو قدرت برتر جـهـان در اواسـط قـرن بـیـسـتم بود. منطقه خاورمیانه در دوران تسلط انگلستان بر جهان که تا سـال 1971 ادامه داشت ، از مهمترین مناطق تحت سلطه آن کشور به شمار مى رفت . خارومیانه از نـظـر انـگـلستان تنها راه دسترسى به هندوستان بود که مى توانست توسط رقیبان اروپایى مورد استفاده قرار گیرد.(49)

قـدرتـهـاى بـرتـر جـهـان مـانـنـد انگلستان و امریکا، پس از ظهور انقلاب کمونیستى در سرزمین روسـیـه هـمـواره در صـدد بـودنـد تـا از توسعه و گسترش این انقلاب ضد سرمایه دارى به سایر نقاط جهان جلوگیرى کنند. این کشور ما پس از اینکه پیمان آتلانتیک شمالى (ناتو) را در اروپـا تـشکیل دادند، سعى کردند در خاورمیانه و خاوردور نیز چنین پیمانهایى جهت جلوگیرى از نـفـوذ شـوروى (سـابـق) بـه وجـود بـیـاورنـد. پـیـمـان بـغـداد کـه بـعـدهـا تـبـدیـل بـه پـیـمـان (نـستو) شد، از پیمانهایى بود که به منظور جلوگیرى از دست اندازى شوروى (سابق) به نقاط مرکزى خاورمیانه منعقد شده بود.(50)


8

اهمیّت خلیج فارس

خـلیـج فـارس و کـشـورهـاى حـاشـیه آن ، همواره در طول تاریخ از اهمیت بسیارزیادى برخوردار بوده است . امروزه نیز این منطقه یکى از مهمترین مناطق استراتژیکى جهان به شمار مى رود.

خـلیـج فـارس ، در دوران اسـتـعـمـار، اهـمـیـت یـافـت ، جـرا کـه ایـن مـنـطـقـه در واقـع ، سـرپـل دسـتـیـابى به هندوستان به شمار مى رفت . استعمار انگلیس مجبور بود تا به منظور حفظ هندوستان ، خلیج فارس را نیز در دست داشته باشد. به همین خاطر، این منطقه و کشورهاین حاشیه آن از جمله ایران ، مدت 150 سال عرصه تاخت و تاز نیروهاى انگلیس بود.

بـا فوران اولین چاه نفت در سال 1908 در مسجد سلیمان ، توجه جهانیان به این منطقه بیشتر شد. وقتى که عملیات اکتشاف و حفارى در کشورهاى منطقه خلیج فارس ،یکى پس از دیگرى به نـفـت رسـیـد، ایـن مـنـطـقـه بـه صـورت کـانـون تـوجـه قـدرتـهـاى جـهـانـى درآمـد، در طـول نـیـم قرن گذشته منطقه خلیج فارس هیچ گاه از سلطه نفوذ یا رقابت قدرتهاى بزرگ مصون نبوده است .(51)

جغرافیاى طبیعى خلیج فارس

الف ـ محدوده جغرافیایى

خلیج فارس از ریزشگاه رود اروند تا شبه جزیره مُسْنَدُمْ در کشور عمان ، امتداد دارد و از طریق تـنـگـه هـرمـز بـا دریـاى عـمـان و اقـیـانـوس هـنـد مـرتـبـط اسـت . طـول خـلیـج فـارس از دهـانـه ارونـد رود تـا سـاحل کشور عمان حدود هشصد کیلومتر است . عرض خـلیـج فـارس را نـیـز دویست تا سیصد کیلومتر بیان کرده اند که در تنگه هرمز به 155 الى 95 کیلومتر مى رسد.(52)

مـسـاحت آبهاى خلیج فارس 850/232 کیلومتر مربع است که هر ساله 56 مترمربع از این مقدار کـاسـتـه مـى شود. این کوچک شدن سطح خلیج فارس ، بر اثر تحولات زمین شناسى وریزش رسـوبـات رودخـانـه اى است . عمق خلیج فارس نیز بسیار کم است ، بطورى که عمق متوسط آن 35 مـتـر و در تـنـگـه هـرمز به 144 متر مى رسد. (53)قابل توجه است که آبهاى عـمـیق خلیج فارس در مجاورت سواحل ایران ، بویژه در نیمه شرقى آن ، یعنى به سمت تنگه هـرمـز، قـرار دارد، امـّا در داخـل تـنـگـه هـرمـز، قـسـمـتـهـاى عـمـیـق در نـزدیـکـى سواحل عمان قرار دارد.(54)

ب ـ موقعیت جغرافیایى

تـمـامـى سـواحـل شـمـالى خـلیـج فـارس مـتـعـلق بـه ایـران بـوده و طـول آن ، از دهـانـه ارونـد رود تا بندرعباس و تنگه هرمز، 1259 کیلومتر است . علاوه بر آن ، کـشـور ایـران در دریـاى عـمـان از بـنـدرعـبـاس تـا(تـا خـلیـج گـواتـر) صاحب 784 کیلومتر ساحل است .(55)

کـشـور عـراق در مـنـتـهـى الیـه شـمـالى خـلیـج فـارس قـرار دارد. سـاحـل عـراق در خـلیـج فـارس انـدک اسـت و بـه خـاطـر عـمـق کـم قابل استفاده براى نفتکشها نیست . حدّ جنوبى آن را بخشى از خاک کشور عمان در تنگه هرمز به نـام (رَاْسِ الْمـُسـْنـَدْ)،کـشـور امـارات مـتـحـده عـربى ، قطر، بحرین و بخشى از خاک عربستان تـشـکـیـل مـى دهـد. از ایـن مـیـان ، امـارات مـتـحـده عـربـى هـشـتـصد کیلومتر و قطر 563 کیلومتر از سـواحـل جـنـوبـى را بـه خود اختصاص داده اند. حدّ شرقى خلیج فارس به تنگه هرمز ختم مى شـود و حـد غـربـى آن را کـشـورهـاى کـویـت و عـربـسـتـان تـشـکـیـل مـى دهـد. سـاحـل کـویـت بـا خـلیـج فـارس حـدود شـصـت کـیـلومـتـر اسـت کـه بـا احتساب سـواحـل جـزایرش به 499 کیلو متر مى رسد. عربستان نیز در حدود چهار صد کیلومتر مرز آبى با خلیج فارس دارد.(56)

ج ـ وضعیت آب و هوایى

منطقه خلیج فارس از مناطق بد آب وهواى به شمار مى رود. درصد رطوبت در آن بسیار بالاست ؛ بطورى که در بوشهر به حدود84 درصد و در بحرین به حدود هشتاد درصد مى رسد. درجه حـرارت هـوا نـیـز بـسـیـار بـالاسـت ، بـگـونـه اى کـه تـحـمـل آن در فـصـل گـرمـا بـسـیـار مـشـکـل اسـت . شـدّت گـرمـا در فصل تابستان بحدى است که درجه حرارت آب در ماههاى تیر و مرداد به 36 درجه مى رسد. در واقـع بـایـد گـفـت کـه در ایـن مـنـطـقـه دو فـصـل بـیـشـتـر وجـود نـدارد، یـکـى فـصـل سـرمـا کـه خـیـلى کـوتـاه مـدت اسـت و دیـگـرى فـصـل گـرمـا کـه حـدود نـه مـاه از سال را دربرمى گیرد.(57)


9

کشورهاى حوزه خلیج فارس

منطقه خلیج فارس از جمله مناطقى است که کشورهاى زیادى در خود جاى داده است . کشورهایى که در ایـن مـنـطـقـه اسـتـراتـژیـک قـرار گـرفته ، عبارت است از: ایران ، عراق ، کویت ، عربستان سـعـودى ، بحرین ، قطر، امارات متحده عربى (ابوظبى ، دوبى ، شارجه ، عجمان ، ام القوین ، راس الخـیـمه فجیره) و سلطان نشین عمان .(58)باید توجه داشت که خاک اصلى کشور عـمـان در سـواحـل دریـاى عـمـان و دریـاى عـرب قرار دارد، ولى به علت آنکه باریکه اى از این سـرزمـیـن در ساحل جنوبى تنگه هرمز قرار گرفته است ، این کشور را هم جزو کشورهاى خلیج فـارس مـورد بـحـث و بـررسـى قرار مى دهند. در ضمن امیرنشین فجیره نیز در کنار دریاى عمان واقع شده است .(59)

گفتنى است که کشور عراق اگر چه یکى از کشورهاى حوزه خلیج فارس محسوب مى شود، لیکن از سـواحـل کـمـى در خـلیـج فـارس بـرخـوردار اسـت . عـراقیها همواره خواهان مشارکت بیشترى در مـسـائل مـربـوط بـه مـنـطـقـه خـلیـج فـارس بـوده انـد از هـمـیـن رو، یـکـى از دلایل تجاوز عراق به کویت را مى توان در همین راستا ارزیابى کرد.(60)

اینک نگاهى خواهیم داشت به کشورهاى حوزه خلیج فارس .

الف ـ امارات متحده عربى

سـرزمـیـن امـارات مـتـحـده عـربـى مـنطقه اى خشک است که در شرق شبه جزیره عربستان و جنوب شـرقـى خـلیـج فارس واقع شده است . از شرق به کشور عمان و از جنوب با عربستان هم مرز اسـت . ایـن کـشور از هفت امیرنشین تشکیل شده است که از غرب به شرق عبارت است از: ابوظبى ، دوبى ، شارجه ، عجمان ، ام القوین ، راءس الخیمه و فجیره .(61)وسعت این سرزمین در حدود 700/77 کیلومتر مربع است .(62)

بـه ایـن کـشـور در سـال 1971 مـیـلادى بـه اسـتـقـلال دسـت یـافـت و قبل از کسب استقلال بر اساس یک رشته موافقتنامه هاى ویژه ، تحت الحمایه انگلستان بود. این مـوافـقـتـنـامـه هـا در اوایـل قـرن نـوزدهـم بـا هـدف مـبـارزه با دزدان دریایى منعقد شده بود. به دنـبـال تصمیم انگلستان در سال 1968میلادى مبنى بر لغو موافقتنامه ها و خروج نظامى خود از خـلیـج فـارس تـا سال 1971، نه امیرنشین یعنى امارات متحده عربى و بحرین و قطر تصمیم گـرفـتند فدراسیونى تشکیل دهند، لیکن تنها هفت امیرنشین متحد شدند و فدراسیون امارات متحده عـربـى را بـنـیـاد نـهـادنـد دو کـشـور بـحـریـن و قـطـر نـیـز جـداگـانـه اعـلام استقلال کردند.(63)

ب ـ قطر

کشور قطر شبه جزیره اى است که در ساحل جنوبى خلیج فارس قرار گرفته است . از جنوب به خاک عربستان و از سه طرف دیگر به آبهاى خلیج فارس محدود است . نزدیکترین همسایه دریـایـى آن ، کـشـور بـحـریـن اسـت . مـسـاحـت قـطـر در حـدود 400/11 کـیـلومـتـر مـربـع اسـت .(64)جمعیت این کشور طبق آمار سال 1986 میلادى حدود 301000نفر اعلام شده است ؛که از ایـن تـعـداد تـنـهـا 65 هـزار نـفـر بـومـى هـسـتـنـد از نـظـر مذهبى 95 درصد مردم قطر مسلمان هـسـتـنـد.(65) پـایـتـخـت آن شهر دوحه است که هشتاد درصد جمعیت را در خود جاى داده است .(66)

در اواخـر قـرن هـیـجـدهـم ، وهـابیها قطر را تصرف کرده و حاکم آنجارا دست نشانده خود کردند. بـعـدهـا ایـن کـشـور مـدتـى تـحـت حـکـومت عثمانى و سپس تحت سیطره حکومت ایران بود. با ورود انگلستان به منطقه خلیج فارس ، قطر نیز مانند سایر کشورهاى حوزه خلیج فارس تحت حمایت آن کـشـور قرار گرفت تا اینکه در سال 1971 میلادى با خروج انگلستان از منطقه ، این کشور به استقلال دست یافت .(67)

ج ـ بحرین

بـحرین مجمع الجزایرى است در میان آبهاى جنوب خلیج فارس که در شرق آن قطر و در مغرب آن کـشـور عـربـسـتـان قـرار دارد. ایـن کـشـور از سـى وسـه جـزیـره بـزرگ و کـوچـک تـشـکـیـل شـده اسـت کـه بـزرگـتـریـن ایـن جـزایـر(مـنامه) نام دارد. مساحت این سرزمین در حدود 678کـیـلومـتـر مـربـع است که پوشیده از زمینهاى شنى و سنگى است و ارتفاع مهمى در آن وجود ندارد.(68)


10

جمعیت این کشور در سال 1986میلادى در حدود 422000 نفر برآورد شده است . از این جمعیت 85 درصد مسلمان ، 3/7 درصد مسیحى و 7/7 پیرو مذهبهاى دیگر هستند.(69)

در بین کشورهاى حوزه خلیج فارس ، بحرین از موقعیت استراتژیکى ویژه اى برخوردار است . ایـن کـشـور از نـظـر جـغـرافـیـایـى در دهـانـه خـلیـج سـالوا، در حـد فـاصـل دو کـشـور عـربـسـتـان و قـطـر واقـع شـده اسـت . یـک پـل ارتـبـاطـى بـیـسـت و پـنـج کـیـلومترى که بر روى دریا نصب شده است ، دو کشور بحرین و عربستان را به هم وصل مى کند.(70)

بـحـریـن کـشورى است داراى سابقه تاریخى ، بطورى که قدمت آن به پیش از ظهور اسلام مى رسد. قبل از اسلام ، بحرین که در واقع به همه سرزمینهاى جنوبى خلیج فارس از بصره تا عـمـان اطـلاق مـى شـد، تـحـت سـیـطـره حـکـومـت ایـران بـود. ایـن کـشـور در زمـان رسـول گـرامـى اسـلام (ص) بـه تصرف حکومت اسلامى درآمد. پس از آن ، هزار چندگاهى تحت حـاکـمـیـت و نـفوذ یکى از قدرتهاى درمى آمد. در زمان صفویه بحرین جزیى از ایران بود و تا اواخـر قـاجـار، حاکم بحرین به ایران خراج مى پرداخت . حضور استعمارگران در خلیج فارس مـوجـب جـدا شـدن بـحـریـن از ایـران شـد ایـن کـشـور سـرانـجـام در سال 1971 م به استقلال دست یافت .(71)

د ـ کویت

کـشـور کویت میان کشورهاى عراق و عربستان واقع است و خلیج فارس در شرق این کشور قرار گـرفـتـه اسـت . مـسـاحت کویت در حدود818/17 کیلومتر مربع است و از نظر طبیعى کشورى است هموار و جلگه اى که کوه و رود مهمى در آن وجود ندارد. جمعیت کویت بیش از 8/1 میلیون نفر است کـه از ایـن تـعـداد 85 درصـد مسلمان و بقیه مسیحى ، هندو و ... هستند. نیمى از مردم این کشور در بندر کویت ، پایتخت این کشور زندگى مى کنند.(72)

در نـزدیـک کـرانـه هـاى کـویـت جـزایـر فـراوانـى وجـود دارد کـه وسـیـعـترین آن بوبیان است . طول این جزیره 24 و عرض آن حدود 12میل و غیر مسکونى مى باشد. بین جزیره بوبیان و خاک عـراق یـا بـاریـکـه دریـایـى بـه نـام (خـور عـبـدالله) وجـود دارد کـه قابل کشتیرانى است .(73)

از تـاریـخ قـدیـم کـویـت اطـلاعـى در دست نیست پس از ظهور اسلام این کشور تحت سیطره حکومت اسـلامـى در آمـد. در قـرن شـانـزدهـم مـیـلادى پـرتـغـالیـهـا بـه سـواحـل کـویـت دسـتـرسـى پـیـدا کردند و پس از آنان ،انگلستان طى پیمانى این کشور را تحت قـیـمـویـت خـود در آورد.(74)سـرانـجـام ایـن کـشـور در سـال 1961 مـیـلادى بـه عـضـویـت سـازمـان مـلل پـذیـرفـتـه شـد و بـه اسـتقلال رسید هنوز چند روزى از استقلال این کشور نگذشته بود که دولت عراق بطور رسمى اعـلام کـرد کـه کـویـت جـزو عـراق بـوده و از توابع استان بصره است . کویت به سازمان متحد شـکـایـت کـرد، ولى سـرانـجـام مـجـبـور شـد بـا پـرداخـت بـیـش از شـش مـیـلیـارد ریال به عراق ، آن کشور را راضى کند تا استقلال آن را به رسمیت بشناسد.(75)

ه‍ـ عمان

کـشـور عـمـان درشـرق شـبـه جـزیـره عـربـسـتـان قـرار دارد کـه از جـنـوب غـربى به یمن ، از شـمال شرقى و شرق به دریاى عمان و اقیانوس هند و از جنوب شرقى به اقیانوس هند محدود مـى شـود. تـکـیـه اى از خـاک عمان به شکل شبه جزیره در دهانه تنگه هرمز قرار دارد که شبه جـزیـره (مسندام) نامیده مى شود. مساحت این کشور در حدود سیصد هزار کیلومتر مربع و جمعیت آن حدود دو میلیون نفر است . پایتخت عمان ، بندر مسقط و شهرهاى مهم آن مطلاح و سلاله است . یکى از ایـالتـهـاى مـهـم ایـن کـشـور(ظـفـار) اسـت . ایـن ایـالت از سـال 1965 مـیلادى با نیروهاى دولتى درگیرى مسلحانه داشته است و جبهه آزادیبخش ظفار که داراى مرام مارکسیتى است ، رهبرى این عملیات را به عهده داشته است .(76)

ایـن کـشـور نـیـز هـمـچـون بـحـریـن داراى سابقه تاریخى بسیار طولانى مى باشد. برخى از تـاریـخ نـویـسـان قـدمـت عمان را به هزاره دوم قبل از میلاد مسیح (ع)مى رسانند. عمان و مسقط در 536 قـبـل از مـیـلاد تـوسـط سـپـاهـیـان کـوروش ‍ هـخـامـنـشـى تـصـرف شـد. پـس از آن ، تـمـام سـواحـل و جـزایـر خـلیـج فارس به ایران تعلق گرفت و تا ظهور اسلام این تسلط کم و بیش ادامـه داشـت پس از ظهور اسلام ، فرقه (اباضیه) از گروه خوارج به این منطقه آمده ، و آنجا را پایگاه خود قرار دادند. و هنوز هم حکومت عمان را دردست دارند.(77)


11

عـمـان پـس از نفوذ و سلطه استعمار در این منطقه ، ابتدا در دست پرتغالیها و پس تحت سیطره انـگـلسـتـان درآمد. با کشف نفت در این کشور در سال 1964 بر اهمیت آن افزوده شد، ولى پس از مدتى معلوم شد که ذخایر نفتى آن بسیار اندک بوده و بزودى پایان خواهد پذیرفت .

و ـ عربستان

کـشـور عـربستان در حد فاصل بین دو آبراه استراتژیک خلیج فارس و دریاى سرخ واقع شده است . مساحت این کشور در حدود 000/24/2 کیلومتر مربع است که حدود23 شبه جزیره عربستان را در بـرگـرفـتـه اسـت . همسایه هاى شمالى این کشور عبارت است از: کویت ، عراق و اردن این کـشـور هـمـچـنـیـن در جـنـوب بـا یـمـن مـتـحـد و در شـرق بـا عـمـان و در شـمـال شـرقـى بـا بـحـریـن ،(78)قـطـر و امـارات مـتـحـده عـربـى همسایه است (79)جـمعیت عربستان بیش از 6/13 میلیون نفر است . حدود چهار هزار قبیله در این کشور وجود دارد که هر یک به نوعى وابسته به دربار سعودى هستند.

کـشـور عـربـسـتـان از نـظـر جـغـرافـیـایـى و اقـتـصـادى مـوقـعـیـت ویـژه اى دارد. بـه هـمـیـن دلیـل ایـن کـشـور، براى قدرتهاى بزرگ جهانى از اهمیت خاصى برخوردار است . واکنش شدید آمـریـکـا در مـقـابل اشغال کویت توسط عراق در سال 1990 (1369) ه‍ ش بیانگر اهمیّت منطقه خلیج فارس بخصوص سرزمین عربستان نزد قدرتهاى استکبارى است .

از نـظـر تـاریـخـى ، خـاک کـشـور فعلى عربستان در زمانهاى پیش از ظهور اسم ، همواره بین ، قبایل مختلف تقسیم شده بود و هیچ گونه قدرت واحدى در آن حکومت نداشت . پس از ظهور اسلام عربستان از یک حکومت مرکزى برخوردار گردید.(80)

پـرتـغـالیـهـا در اوایـل قـرن شـانزدهم قصد حمله به مکّه را داشتند که عملى نشد. در همان قرن خـلفـاى عـثـمـانـى بـراى دفـع خطر مسیحیان متوجه عربستان شدند و بتدریج این سرزمین تحت حـکـومـت عـثـمـانیان درآمد. در قرن هجدهم میلادى شخصى به نام (ابن عبدالوهاب) با حاکم شهر (درعیه) به نام محمد بن سعود متحد شد و مذهب وهابیت که ابن عبدالوهاب بنیانگذار و مروّج آن بـود، بـتـدریـج گـسـتـرش یـافـت و وهـابـیـان سـرانـجـام مـکـّه را بـه تـصـرف درآوردنـد. آل سـعـود تـحـت رهـبـرى عـبـدالعـزیـزبـن سعود در مخالفت با سیطره امپراتورى عثمانى ، قدر بـرافـراشـتـنـد و در سال 1903 میلادى عثمانیها را از ناحیه (الحساء) بیرون راندند و اساس حـکـومـت سـعـودى را بـنـیـان نـهـادنـد.(81)پـس از پـایـان جـنـگ جـهـانـى اول و فـروپـاشـى امـپـراتـورى عـثـمـانـى ، سـرانـجـام در سال 1932 کشور عربستان سعودى به استقلال دست یافت .

تـنـهـا چـهـار سـال پـس از اسـتـقـلال عـربـسـتـان یـعـنـى در سـال 1936م ، در ایـن کـشـور و در نزدیکى سواحل خلیج فارس ‍ نفت کشف شد. امروزه این کشور بیشترین ذخایر نفت جهان را داراست و بزرگترین صادر کننده نفت جهان است .(82)

ز ـ عراق

عـراق کـشـورى اسـت بـا مـسـاحـت 446/438 کـیلومتر مربع و جمعیتى بیش از هفده میلیون نفر که کـشـورهـاى ایـران در شـرق ، تـرکـیه در شمال ، سوریه و اردن در غرب و عربستان سعودى و کـویـت در جـنـوب در هـمـسـایـگـى آن قـرار دارنـد این کشور در حدود 58 کیلومتر با خلیج فارس سـاحل دارد. سه بندر معروف این کشور در خلیج فارس و دهانه اروند رود عبارت از: بصره ، ام القصر و فاو .(83)

سـرزمـین عراق در سال 1535 میلادى پس از اینکه سپاهیان عثمانى قواى ایرانى را شکست دادند، بـه تـصـرف آن امـپـراتـورى درآمـد و تـا پـایـان جـنـگ جـهـانـى اول ، بـجـز سـالهاى (1625 ـ 1638) که در تصرف ایران بود، جزیى از عثمانى محسوب مى شـد. پـس از فـروپـاشـى امـپـراتـورى عـثـمـانـى و تـجـزیـه آن بـه دسـت دولتـهـاى مـتـفـق در سـال 1920 تـحـت قـیـمـومـیـت انـگـلسـتـان قـرار گـرفـت . دوازده سـال بـعـد یـعـنـى در سـال 1932 مـیـلادى قیمومیت انگلستان پایان یافت و عراق بطور رسمى مـسـتـقـل شـد. تـا آغـاز جـنـگ جـهـانـى دوم ، عـراق اگـرچـه ظـاهـر مـتـقـل بـود ولى در واقـع تـحـت نـفـوذ انـگـلسـتـان قـرار داشـت . در سـال 1941 رشـیـدعـالى گیلانى طى یک کوتا، زمام قدرت را در عراق به دست گرفت ، ولى نـتـواسـت در مـقـابـل هـجـوم سـربـازان انـگـلسـى مـقـاومـت کـنـد. سـرانـجـام ، هـفـده سـال بـعـد یـعـنـى در سـال 1958رژیـم سـلطـنـتـى عـراق بـه دنـبـال کـودتـاى عـبـدالکـریـم قـاسـم مـنـقـرض و رژیـم جـمـهـورى اعـلام شـد. چـنـد سـال بـعـد حـزب بـعـث عـراق بر علیه قاسم کودتا کرد و زمام قدرت را در این کشور به دست گرفت .(84)


12

ح ـ جمهورى اسلامى ایران

کـشـور جـمـهـورى اسـلامـى ایـران با وسعتى معادل 195/648/1 کیلومتر مربع و جمعتى بیش از پـنـجـاه مـیـلیـون نـفـر قـدرتـمـنـدترى کشور منطقه خلیج فارس محسوب مى شود. این کشور از گـذشـتـه هـاى دور بـه خـاطـر مـوقـعـیت ویژه جغرافیایى ، همواره مورد توجه قدرتهاى بزرگ جهانى بوده است .(85)

نـام خـلیـج فـارس از نام ایران اقتباس شده است و سراسر بخش شمالى خلیج فارس و دریاى عمان را سواحل ایران تشکیل مى دهد. جزیره هاى متعددى در خلیج فارس به ایران تعلق دارد که برخى از آنها که از اهمیت بیشترى برخوردار است عبارتند از: قشم ، کیش ، دوان ، لارک ، هرمز ، هنگام ، تنب بزرگ و کوچک و ابوموسى .(86)

ایـران داراى سـرزمین کوهستانى و در عین حال بیابانهایى وسیع است . از این رو، این کشور به مـنـاطـق جـدا از هـم تـبـدیـل شده است ، بطورى که در هر منطقه ، مردمى با فرهنگ و زبان متفاوت زندگى مى کنند. ایران در بین کشورهاى حوزه خلیج فارس بیشترین تنوع ، زبانى و قومى را دارد و در عـیـن حـال ، بـه دلیـل عـقـایـد عمیق اسلامى و پیشینه تاریخى طولارنى ، همه این اقدام مـخـتـلف هـرگـز بـا یـکـدیـگـر احـسـاسـى بـیـگـانـگى نکرده و همواره خود را مسلمان و ایران مى دانند.(87)عامل مهم دیگرى که مردم ایران را به هم پیوند داده است ، دین مبین اسلام است . این امر بویژه پس از انقلاب نمود بیشترى یافته است .

وسعت زیاد، جمعیت فراوان ، امکانات و ذخایر طبیعى خداداد و موقعیت جغرافیایى منحصر به فرد در کـنـار وجـود یـک حکومت اسلامى قدرتمند، ویژگى خاصى به ایران داده است ، به طورى که کشورهاى حوزه خلیج فارس نیز منطقه خاورمیانه نمى توانند در معادلات سیاسى اقتصادى خود آن را بـه حـسـاب نـیـاورنـد. جـمـهـورى اسـلامـى ایـران در طـول هـشـت سـال جنگ تحمیلى عراق علیه خود، توانایهایى مادى و معنوى خود را به همه جهانیان نـشـان داد و ثـابـت کـرد کـه در مـنـطـقـه خـلیـج فـارس هـمـواره حـرف اول را خواهد زد.


13

موقعیت اقتصادى خلیج فارس

اهمیّت اقتصادى

خـلیـج فـارس در طـول قـرون اخـیـر، از نـظـر اسـتـراتـژیـکـى و مـسـائل مـنـطـقـه اى و بـیـن المـللى از اهـمـیـّت ویـژه اى بـرخوردار شده و بیشترین اهمیّت آن به مسائل اقتصادى اقتصادى برمى گردد.

وجود منابع عظیم نفت و گاز در خلیج فارس و کشورهاى همجوار آن ، علّت واقعى اهمیّت اقتصادى ایـن مـنـطـقه مى باشد. کشورهاى عربى جنوب خلیج فارس به تنهایى بیش از نیمى از ذخایر نفت شناخته شده جهان را دار مى باشند و ده درصد دیگر در امتداد کشور ایران وجود دارد.

مـوقـعـیـّت تـجارى مناسب این منطقه ، باعث اهمیّت آن به عنوان مرکز تجارى یا راه ارتباطى بین شرق و غرب شده است .

بـازار مـنـطـقـه خـلیـج فـارس ، هـمـچنان ارزش خود را به عنوان بازار فروش خدمات و کالاهاى مـثـرفـى و سـرمـایـه اى و یـا بـازار سـرمـایـه حـفـظ کـرده و نـقـش بـسـیـار حـسـّاسـى را در تـعـادل تراز پرداختهاى خارجى کشورهاى جهان (بخصوص کشورهاى صنعتى غرب و ژاپن به عهده دارد.

اهـمـیـّت دیـگـر خـلیـج فـارس به وجود منابع غنىّ معدنى و غذایى این منطقه و کشورهاى حاشیه خـلیـج فـارس مـربـوط مى شود. در این منطقه انواع و اقسام ماهیهاى خوراکى و تزئینى و همچنین منابع معدنى مانند آهن ، خاک سرخ ،گوگرد، سرب و ... فراوان یافت مى شود.

منابع نفتى

اهمیّت و ارزش اصلى خلیج فارس به خاطر وجود منابع سرشار نفت در این منطقه است ، که روز به روز بر اهمیّت این منطقه مى افزاید.

مـنابع نفتى سرشارى در کف خلیج فارس به علّت ادامه طبقات نفت خیز زاگرس به سمت جنوب وجود دارد که قسمت زیادى از آن در حال حاضر مورد بهره بردارى قرار گرفته است .

نفت حوزه خلیج فارس داراى مزیّتهاى زیر مى باشد:

الف ـ فـراوانـى مـنـابـع (88)(حـدود شـصـت و چـهـار درصـد کل ذخایر شناخته شده نفت جهان در کشورهاى حوزه خلیج فارس قرار دارد).(89)

ب ـ سهولت استخراج .

ج ـ هزینه پایین تولید.

د ـ مازاد ظرفیّت تولید.

ه‍ـ سهولت حمل و نقل .

و ـ تـوان بـالاى تـولیـد چـاهـهـا (اسـتـخـراج نـفـت از هـر حـلقـه چـاه نـفـت در حـوزه خلیج فارس حدود000/250تن در سال مى تواند باشد، در حالى که رقم تولید در مورد آمریکا فقط هزار تن در سال است) .(90)

ز ـ امکان کشف ذخایر جدید وسیع در این منطقه در مقایسه با سایر مناطق جهان .

مـنـابـع نـفـتى کشورهایى چون کویت ، ایران ، عراق ، عربستان سعودى ، قطر وابوظبى که از بـزرگـتـریـن تـولیـد کـنـنـدگـان نـفـت جـهـان مـى بـاشـنـد، در سواحل این خلیج قرار دارد.

ذخـایـر نـفـت فـلات قـارّه (91)خـلیـج فـارس درحدود شصت میلیارد بشکه است وامارات ، شـارجـه و دوبى تمام و قطر نصفى از تولیدات نفتى خود را از مناطق فلات قارّه به دست مى آورند.(92)

منابع گاز

کـشورهاى واقع درکرانه خلیج فارس علاوه بر تولید نفت ، مقدار زیادى گاز نیز تولید مى کنند که بیشتر آن به صورت (گاز همراه) (93)مى باشد.

گـاز طـبـیـعـى از منابع است که به علّت فراوانى ذخایر، براهمیّت خلیج فارس افزوده است . کـشـورهـاى خـلیـج فـارس ‍ در سـال 1985، 5/27 درصـد کـل ذخـایر جهانى گاز را دارا بوده و ایران با ذخیره فراوان ، در راءس کشورهاى خلیج فارس قرار دارد.(94)

مقدارى از گازهاى تولید شده براى تولید نیروى برق ، تصفیه مواد سوختى ، تصفیه آب ، تـولیـد کـود و تـزریـق مـجـدد داخـل مـخـازن و چـاهـهـاى نـفـت مـورد اسـتـفاده قرار مى گیرد، ولى حداقل 34کل گازهاى تولید شده بیهوده مى سوزد و از بین مى رود.

ذخـایـر گـاز طـبـیـعـى کـشـورهـاى حـوزه خـلیـج فـارس در سال 1987(95)

ایران عراق کویت قطرعربستان

744401205100014000/4135

تولید گاز طبیعى کشورهاى حوزه خلیج فارس 1986(96)

(میلیارد متر مکعب)

بحرین ایران عراق کویت عمان قطرعربستان امارات 1511771707021174336168

صنایع پتروشیمى

صـنـعـت پـتـروشـمـى ، امـروزه نـقش عمده اى در پیشرفت اقتصاد و توسعه صنایع ملتهاى جهان دارد.14 مـحـصـولات صـنـعـتـى در کـشـورهـاى پـیـشـرفـتـه از صـنـایع پتروشیمى به دست مى آید.(97)

آهـنـگ رشـد ایـن صـعـنـت نـسـبـت به صنایع دیگر بیشتر بوده ، بطورى که رشد آن در تولید کـالاهـاى مـصـرفـى مـانـنـد الیـاف مـصـنوعى ، پلاستیک و لاستیک مصنوعى در سالهاى اخیر بى سابقه است .


14

صـنـایـع پـتـروشـیـمـى در کـشورهاى خلیج فارس نیز از اهمیت زیادى برخوردار است . .بطور مـثال کارخانه اى براى تولید اوره و اسید سولفوریک در نزدیکى چاههاى نفت عربستان ایجاد شـده کـه به صورت اقتصادى به تولید مشغول بوده و سالانه 330000تن اوره ، صد هزار تن اسید سولفوریک در نزدیکى چاههاى نفت عربستان ایجاد شده که به صورت اقتصادى به تـولید مشغول بوده و سالانه 330000 تن اوره ، صدهزار تن اسید سولفوریک و بیست هزار تن ملانین تولید مى کند.(98)

مـجـتـمـع پـتـروشـیـمى (خلیج فارس) نیز با ظرفیّت روزانه یک هزار تن آمونیاک و هزار تن مـتـانـول از سـال 1985 در بـحـریـن شـروع بـه کـار کـرده است . این مجتمع متعلق به صنایع پـتـروشـیـمـى خـلیـج فـارس مـى بـاشـد که سال 1980 توسّط کشورهاى عربستان سعودى ، بحرین و کویت بطور مشترک در بحرین تشکیل شد.(99)

اوّلیـن کـارخـانـه کـود شـیـمـیـایـى بـراى تـولیـد آمـونـیـاک و سـولفـات در سـال 1966 بـا ظـرفیّت 550 تن در روز در کویت مورد بهره بردارى قرار گرفت وهم اکنون ظرفیّت تولید آن به 950 تن در روز افزایش یافته است .(100)

پس از انقلاب اسلامى و پایان جنگ ، صنایع پتروشیمى در ایران مورد توجه قرار گرفته و پـیـشـترفتهاى خوبى در راه تولید آن به دست آمده است . این صنایع بطور عمده در کناه خلیج فـارس مـانـنـد صـنـایـع پـتـروشـیـمـى آبـادان ، خـارک و شـیراز استقرار یافته است . صنایع پتروشیمى اراک نیز که یکى از بزرگترین مجتمع هاى پتروشیمى ایران مى باشد، بتازگى راه اندازى شده است .

مـجـتـمـع شیمیایى رازى (بندر امام خمینى ره) تولید کننده کودهاى شیمیایى ازُته ، فسفاته و گـوگـر بـوده و شـرکـت سهماى پتروشیمى ایران ـ نیپون به تولید مواد نرم کننده پلاستیک مشغول است . کارخانه پولیکا(کرج) تولید کننده لوله هاى خشک پى وى سى ، اتصالات لوله و تـرکـیـبـات نـرم مـورد نیاز کابل سازى و مجتمع پتروشیمى آبادان داراى خط تولاید پى وى سى و مجتمع شیراز داراى خط تولید کود شیمیاى ، کربنات و بى کربنات دوسود مى باشد.

تجارت

مـدارک مـربـوط به تاریخ دریانوردى در آبهاى جهان نشان مى دهد که خلیج فارس از زمانهاى قـدیـم مود توجه اقوام و ملّتهاى مختلف بوده ، همواره به عنوان یکى از با ارزشترین آبراههاى تجارتى جهان از آن استفاده شده است .

ایـن اهـمـیـت هـر چـنـد در طـول زمان متفاوت بوده ، ولى در واقع ، از محدوده معینى خارج نشده است . مـهـمـّتـرى اهمیت خلیج فارس موقعیت جغرافیایى خاص آن است که از نظر نظامى و تجارتى در طول تاریخ مورد توجه دولتها بوده است .

اهـمـیـت دیـگـر خـلیـج فـارس بـه ارزشـهاى اقتصادى آن برمى گردد. وجود منابع غنى معدنى و غذاییى در آبها و کشورهاى حاشیه آن به این منطقه اهمیّت بسیار بخشیده است .(101)

بـنـدرهـاى خـلیـج فـارس و دریـاى عـمـّان ، قـرنـهـاى مـتـمادى داراى اهمیّت و اعتبارى ویژه اى در بازرگانى دریایى و مبادلات تجارى دنیا قدیم بوده ، هم اکنون نیز بعضى از آنها، اهمیّت خود را حـفـظ کـرد و نقش مهمّى را در حمل و نقل دریایى خلیج فارس ایفا مى کنند. مجتمع بندرى شهید رجـایـى ایـران ، یـکـى از این بندرهاى مهم مى باشد. این مجتمع عظیم بندرى در بیست کیلومترى غـرب بندر عباس ، در دامنه کوههاى ( کشار) و (گچین) قرار گرفته است و از نظر موقعیّت دریایى در دهانه وردى خلیج فارس واقع شده است . از دیگر بندرهاى مهم ایران در منطقه خلیج فارس بندرهاى امام خمینى ، خارک ، آبادان ، خرمشهر، بوشهر و چاه بهار را مى توان نام برد.

بـنـدرهـاى مـهـم کـشورهاى دیگر خلیج فارس عبارت از: بصره ، ام اقصر و فاو(عراق) ، راشد، زایـد، مـجـتـمـع بـنـدرى راءس الخـیمه و جَبَل عَلى (امارات متحده عربى) ، دوحه ام سعید(قطر)، ظهران ، (عربسان سعودى) و کویت و میناء احمدى (کویت) .

افـزایـش قـیمت نفت از سال 1973 به بعد، قدرت مالى کشورهاى تولید کننده نفت را بالا برد کـه بـه دنـبـال آن ، غـربـیـهـا کـوشیدند، کشورهاى منطقه خلیج را به مصرف کنندگان خوبى براى کالاهاى ساخته شده کشورهاى صنعتى تبدیل کنند. از آن وقت بودکه منطقه خلیج فارس ، مـحـلّى مـنـاسب براى گردش دلارهاى نفتى و تجارت کالاهاى صنعتى و سرمایه اى شد. در بخش سرمایه گذارى صنعتى ، ایجاد کارخانه هاى مونتاژ که خود عاملى براى وابستگى به واردات بود به اجرا درآمد.


15

سـهـم شـاغـلیـن در تـجـارت نـسـبـت بـه کـل جـمـعـیـّت در بـعـضـى از کـشورهاى خلیج فارس در سـال 1980 بـدین شکل بوده است : امارات متحده عربى ، 21 درصد کویت 19 دصد و عربستان سعودى 16.5 درصد شاغلین در بخش تجارت فعالیت داشته اند.(102)

منابع غذایى

نـعـمـتـهـا و گـنـجـهـاى فراوانى در خلیج فارس نهفته است ؛ چنانچه بیش از 150 نوع ماهى در دل آبـهـاى مـنـطـقـه یـافـت مى شود که هر کدام ازز آنها طعم و لطافت خاص خود را دارد. آبزیان خلیج فارس از نظر زندگى و شرایط محیط، وضع خاصى دارند، زیرا آبزیان خلیج فارس بـه اسـتثناى یکى دو نوع از آنها وارد آب شیرین اروند رود، بهمن شیر و کارون مى شوند. همه در آب شـور زنـدگـى کـرده و در هـمـان جـا تـخـم ریـزى و تـولیـد مثل مى کند. آشنایى با شرایط محیط و زندگى ماهیها، کمک فراوانى به صید آنها به عنوان یک منبع تغذیه مى نماید.

بـراى صـید ماهیهایى ،از قبیل کفشک ، سنگسر، سبیتى ، شوریده ، هامور، سرخو، و غیره باید و مـسـائل صـیـد تـعـقـیـبى عمقى به کار برد، در حالى که با این وسیله صید، نمى توان ماهیهاى مهاجر سطحى مانند تون و ساردین را صید کرد.(103)

انواع گونا گونى از ماهیها در خلیج فارس وجود دارد. گونه هایى که ارزش تجارتى داشته ، شامل سرگروه زیر مى باشند:

1 ـ درجه یک شامل ماهیهاى زبیده ، حلوا سفید، قباد، شیرماهى و شانک .

2 ـ درجـه دوم شـامـل مـاهـیـهـاى سـنگسر، پیش ماهى ، هامور، سیکین ، کارفه ، طوطى ، حلوا سیاه ، شوریده ، خبور و کفشک .

3 ـ سورخو، خارو و وسبور.

البتّه حدود 146 نوع ماهى دیگر نیز در این منطقه یافت مى شود که تعداد آنها چندان زیاد نیست .

آبـهـاى اطـراف جـزیـره قـشـم ، یـکى از مراکز عمده صید ماهى بوده و در حدود هشتاد درصد ماهى ساردین صید شده در منطقه هرمزگان ، در نواحى اطراف جزیره قشم صید مى شود.

یـکـى دیـگـر از مـحـصـولات غـذایى پر ارزش خلیج فارس (میگو) است . این حیوان سرشار از پروتین ، فسفر، اسیدهاى آمینه و مواد غذایى انرژى زاست .

انـواع صـدفـهـاى خـوراکـى در سـواحـل و اطـراف جـزیـره هـاى جـنـوب ، مـانـنـد سـاحـل گـشـه (Gashe)، معروف به ساحل صدف (بندر لنگه) جزایر هرمز، قشم ، لارک دیده مى شود و گوشت آن بسیار لذیذ وخوشمزه است که بین اروپاییان طرفداران فراوانى دارد.

این صدف خوراکى در منطقه بین جزیره هاى قشم ، هرمز، بندر عباس و بندر لنگه فراوان است و در صـورت عـمـل کـشـت و پـرورش آن به صورت اقتصادى ، مى توان هزارها تن از این صدف خوراکى را در سال به بازار مصرف عرضه کرد.

معادن

الف ـ معادن کشورهاى حاشیه خلیج فارس

عربستان : طلا، نقره ، آهن ، مس ، نمک ، منگنز، سولفور، سرب و سنگ گچ .

ایـران : زغـال سـنـگ ، مـس ، سـنـگ آهن ، سرب ، روى ، کرومیت ، منگنز، سنگ تزئینى ، سنگ لاشه سـاخـتـمـانـى ، سنگ آهک ، کالوئن و خاک نسوز، نیتونیت ، دولومیت ، باریت ، فلورین ، سولفات سدیم ، فلدسپات ، نمک ، سیلیس ، کوراتزیت ، پوکله معدنى ، تلک و سنگ کچ .

عمان : مرمر، پنبه گوهى ، کرم و مس .

امارات متحده عربى :مس .

عراق :آهن ، نقره ، سرب ، زغال

قطر: آهک و خاک رس .

ب : معادن خلیج فارس (104)

آهـن :مـعـدن آهن در بیشتر جزیره هاى خلیج فارس از جمله جزیره هاى لارک ، فارور، هنگام و هرمز وجـود دارد. بـراسـاس مطالعاتى که از سوى سازمان برنامه و بودجه در جزیره فارور انجام گرفته ،میزان سنگ آهن این جزیره تاپانصد هزارتن تخمین زده مى شود.

نـمـک :معدن نمک در بیشتر نقاط ساحلى ، و جزیره هایى مانند هرمز، لارک ، هنگام و قشم یافت مى شـود. مـعـدن نـمـک هـرمـز کـوهـى از نـمـک اسـت کـه در کـتـابـهـاى قـدیـم آن را (جبل الملح) نام برده اند.


16

خـاک سـرخ : ایـن خـاک کـه از آن در رنـگ سـازى استفاده مى شود، در بیشتر جزیره ها و بندرهاى خـلیج فارس از جمله لارک ، هنگام ، هرمز، سیرى ، ابوموسى وسیراف (105)وجود دارد. ذخـیـره ثـابـت شـده خـاک سـرخ هرمز حدود شصت هزار تن و ذخیره احتمالى آن حدود 150 هزار تن تخمین زده شده است .

گوگرد: معدن گوگرد در بیشتر نقاط ساحلى خلیج فارس وجود دارد.

سرب :معدن سرب نیز به فراوانى در بیشتر ناحیه هاى خلیج فارس وجود دارد.


17

موقعیت سیاسى خلیج فارس

منظور از موقعیت سیاسى در این درس ، وضعیت سیاست و حکومت و همچنین روابط سیاسى کشورهاى منطقه خلیج فارس مى باشد. از آنجا که بررسى موقعیّت سیاسى به این مفهوم ، مستلزم بیان ویـژگـى عـمـومـى کـشـورها و سپس ویژگیهاى اختصاصى هر یک از آنهاست ، ابتدا خصوصیات عمومى کشورهاى عرب منطقه خلیج فارس و جمهورى اسلامى ایران را برشمرده ، سپس سیاست و حکومت کشورهاى همجوار خلیج فارس ‍ به اختصار مورد بررسى قرار مى گیرد.

ویژگیهاى مشترک سیاسى کشورهاى عربى خلیج فارس

1 ـ عـرب بـودن :مـردم کـشـورهـاى خـلیج فارس بجز ایران از نژاد عرب بوده و هر کدام از این کشورها خود را جزو جهان عرب به حساب مى آورند.

2 ـ قبیله اى و سنتى بودن حکومت : حکومت در این کشورها(بجز عراق) بنابرتاءکیدى که قانون اسـاسـى آنـهـا بـر آن دارد، بـه شـکـل قـبـیـله اى و سـنـّتـى اداره مـى شـود. بـه هـمـیـن دلیـل ، آل صـبـاح در کـویـت ، آل سـعـود در عـربـسـتـان ، آل نـهـیـان در امـارات ، آل خـلیـفـه در بـحـریـن ، آل ثـانـى در قـطـر و آل تـیـمـور در عـمـان بطور موروثى حکومت مى کنند؛(106) حتّى بیشترین مسؤ ولین این کشورها از نزدیکان و بستگان امیران مى باشند.

3 ـ سـلطـنـتـى بـودن حـکـومـت : حـکـومـت در ایـن کـشـورهـا(بـجـز عـراق) بـه شکل سلطنتى وامیرنشینى است .(107)

4 ـ اسـتـبـدادى بـودن حـکـومـت : شـیـوه حـکـومـت در ایـن کـشـورهـا بـه شـکـل اسـتـبـدادى اسـت . سـران ایـن کـشـورهـا، بـا تـوجـه بـه قـبـیـله اى بـودن حـکـومـت ، تحمّل دموکراسى را نداشته اقدام به سرکوب مخالفین خود مى کنند.(108)

ویژگیهاى سیاسى عمده جمهورى اسلامى ایران

نـظـام ایـران ، اسـلامـى و مـردمـى اسـت و مـحـتـوا و شـعـارهـاى انـقـلاب ، ریـشـه در تـعـالیـم و اصول اسلام دارد.(109)مردم ایران در ابعاد مختلف فعالیتهاى مردمى شرکت داشته خود بـر سـرنـوشـتـشـان حـاکـم مـى بـاشـنـد.انـقـلاب اسـلامـى ،از نـظـر سـیـاسـى بـطـور کـامـل مـسـتقّل بوده ، شعار (نه شرقى ، نه غربى ، جمهورى اسلامى) را سرلوحه خود قرار داده است .

سیاست و حکومت کشورهاى حوزه خلیج فارس

الف ـ جمهورى اسلامى ایران

کـشـورهـاى ایـران ، سـراسـر بخش شمال خلیج فارس و دریاى عمّان را در برمى گیرد. حکومت ایران (جمهورى اسلامى) بوده ، براساس (ولایت فقیه) بنا نهاده شده است .

قـوه مـقـنـّنـه از یـک مـجـلس بـه نـام مـجـلس شـوراى اسـلامـى تـشـکـیـل یـافته ، داراى 270 نماینده است . نمایندگى مجلس براى یک دوره چهار ساله توسّط مـردم انـتـخـاب مـى شـونـد. قـانـون اسـاسـى جـمـهـورى اسـلامـى ایـران نـیـز در سال 1358 تدوین شد و در سال 68 مورد بازنگرى قرار گرفت و به تصویب عمومى رسید. رئیـس جـمـهـور کـه از طـرف مـردم بـه مـدّت چـهـار سـال انـتـخـاب مـى شـونـد، مـسـؤ ول قوّه مجریّه است .

قـوه قـضـایـیـه کـه بـعداز انقلاب به صورت شورایى اداره مى شد، بعداز بازنگرى قانون اسـاسـى بـه صـورت مـتـمـرکـز درآمـد، رئیـس قـوه قـضـایـیـه تـوسـط رهـبـر انـقـلاب نـصـب و عزل مى شود.

فـعـالیـت احـزاب در ایـران به شرط آنکه به حکومت اسلامى و قانون اساسى و فادار باشند، آزاد است . سیاستگذارزى ملّى براساس احکام اسلام و مصلحت مردم انجام مى شود.

ب ـ امارات متّحده عربى

کشور امارات متّحده عربى از هفت امیرنشین ابوظبى ، دوبى ، راءس الخیمه ، فجیره ، ام القوین ، شارجه و عجمان تشکیل یافته است . این امارات هر چند داراى اختلاف مزرى جدّى نیستند. ولى وجود ابهام در تقسیمات داخل در بعضى از مناطق مى تواند مشکلاتى را به بار آورد.(110)

اسـتـقـلال (امـارات مـتـحـده عـربـى) بـا خـروج انـگـلسـتـان از خـلیـج فارس وشرق سوئز در سـال 1971 و لغـو تـمام معاهداتى که شیخ نشینها براساس آن ، تحت الحمایه انگلستان قرار گرفت ، تحقّق یافت .(111)

(شـوراى عـالى فـدرال) (112)بـراسـاس قـانـون اسـاسـى ایـن کـشـور کـه در سـال 1971 تـدویـن یـافـتـه ، عـالیـتـرین ارگان حکومتى محسوب مى شود این شورا از حکّام و شـیـوخ هفت امارت تشکیل شده و تنظیم تمام سیاستهاى رسمى ، نظارت بر اجراى آنها، تصویب قـوانین فدرال و تنظیم بودجه اتحادیه از اختیارات آن است . رئسى این شورا، به عنوان رئیس اتّحادیه فدرال نخست وزیر و کابنیه وزیران را منصوب مى کند.(113)


18

هـیـچـگـونـه انـتـخـاباتى تا به حال در این کشور برگزار نشده است . فقدان نهادهاى حکومتى انـتـخـابـاتـى بـه اضـافـه وجـود نـداشـتـن اجـزاب سـیـاسـى بـه خـاطـر(مـمـنـوعـیـت تشکیل احزاب) سبب شده که هیچ فرصتى براى بیان علنى عقاید سیاسى مخالف وجود نداشته باشد.(114)

حـاکـمـان امـارات مـتـّحـده عـربـى ، در مـذاکـرات خصوصى خود از پیروزى انقلاب اسلامى ایران استقبال کرده ، بدان اظهار علاقه مى کنند. با این وجود، در بعضى مواقع ، اختلاف مصنوعى بر سـر مـالکـیّت سه جزیره ایرانى در نزدیکى تنگه هرمز(ابوموسى ، تنب کوچک وتنب بزرگ) روابـط ایـن دو کـشـور را دچـار اخـتلال مى کند. موضع امرات متّحده عربى در رابطه با تحریم اقـتـصـادى ایـران از جـانـب کـشـورهـااى غـربـى ، دوستانه بوده و نقش آنها (بخصوص دوبى و شارجه) در شکستن این تحریم ، قابل ملاحظه مى باشد.(115)

ج ـ عربستان سعودى

حکومت عربستان ، پادشاهى است . قانون اساسى و مجلس قانونگذارى مردمى در این کشور وجود نـدارد. خـانـواده سـعـودى از سـال 1932 ( سـال استقلال عربستان) بر این کشور حاکم بوده ، تـمـامـى تـشـکـیـلات دولتى در دست دارند. تشکیلات حکومتى عربستان سعودى ، به سه دسته تقسیم مى شود:

1 ـ مـجـلس المـمـارسـه المملکه السعودیه (شوراى عالى خانوادگى) که براى رسیدگى به مـوضـوع جـانشینى تشکیل مى شود. این مجلس تعیین خطوط کلى سیاست داخلى و خارجى و نظارت بـر کـار هـیـاءت وزیـران و نـحـوه انتخاب آنها را به عهده دارد و چنانچه مصلحت ایجاب کند حتى قـادر اسـت پـادشـاه را عـزل و نـصـب کـنـد، هـمـان طـورى کـه در سـال 1964 در مـورد عـزل مـلک سـعـود و نـصـب مـلک فـیـصـل ایـن عزل و نصب را انجام داد.(116)

2 ـ پـادشـاه :حـدود اخـتـیارتش بستگى به قدرت تسلّطى بر مجلس شیوخ و ارگانهاى دولتى دارد.

3 ـ هـیـاءت وزیـران : هـیـاءت وزیـران از ولیـعـهـد، شـاهـزادگـان و افـراد مـتـخـصـّص تشکیل مى شود.

ریاست هیاءت وزیران با شخص پادشاه مى باشد.(117)

فـعـالیـّت احـزاب در ایـن کـشـور مـمـنـوع اسـت ، هـر چـنـد گـروهـهـاى و احـزاب مـخـالفـى بـه شکل مخفیانه مشغول فعالیت هستند.(118)

سـیـاسـتـهاى این کشور، با سیاستهاى آمریکا در منطقه منطبق بوده و هست و این کشور همواره مورد حـمـایـت غـرب ، بـویـژه آمریکا بوده است . رژیم عربستان با بیشتر کشورهاى مسلمان ، رابطه سـیـاسى داشته و روابط بسیار خوبى نیز با دنیاى غرب دارد. رابطه این کشور با ایران در زمـان رژیـم پـهـلوى خـوب بـود، ولى بـا پـیـروزى انقلاب اسلامى ، این رابطه تیره شد. این کـشـور در جنگ عراق علیه ایران به رژیم عراق کمکهاى زیادى کرده ، اطلاعات نظامى خود را در اختیار آن کشور قرار مى داد.(119)

د ـ قطر

کـشـورهـاى قـطـر در سـال 1971 بـه دنـبـال خـروج انـگـلسـتـان از خـلیـج فـارس ، اعـلام اسـتـقـلال کـرد. حـکـومـت ایـن کـشور، پادشاهى بوده ، امیر به عنوان نخست وزیر ورئیس شوراى وزیـران انـجـام وظـیـفـه مـى کـنـد. در ایـن کـشـور تفکیک قوا وجود ندارد و امیر به عنوان تصمیم گیرنده نهایى در راءس نظام قرار دارد.(120)

یـک شـوراى مـشـورتـى انـتـصـابى که تحت سلطه امیر قطر بوده ، به عنوان قوّه مقنّنه در این کـشـور مـشغول به کار است . تمام پستهاى کلیدى کابینه و فرماندهى نیروهاى دفاعى و امنیّت داخـلى در دسـت اعـضـاى خاندان حاکم است . حاکم قطر با توجه به جنبه هاى سنّتى و استبدادى نـظـام کـشـور و مـمنوع بودن فعالیّت احزاب ، هنوز بطور جدّى با مقاومتى رو به رو نشده است .(121)

قـطر با بیشتر کشورهاى اسلامى و غربى رابطه دارد. این کشور با عربستان سعودى روابط نـزدیـکى دارد. سیاست خارجى این کشور در بیشتر موارد، همگام با کشورهاى عرب منطقه بویژه مـتـاءثـر از عـربـسـتـان سـعـودى اسـت . روابـط ایـن کـشـور بـا ایـران در قـبـل از انـقـلاب دوسـتـانـه بـوده ، ضـمـن ایـنـکـه حـمـایـت خـود را از انـقلاب اسلامى ایران اعلام کرد.(122)

ه‍ـ عمان

حکومت عمان ، سلطنتى مطلق است . قانون اساسى در این کشور وجود نداشته ، عمام قوانین از جانب سـلطـان صـادر مـى شـود. تـفـکیک قوا نیز، با توجه به فقدان قانون اساسى ، به چشم نمى خـورد. سـلطـان قـابـوس ، عـلاوه بـر سـلطـنـت ، وظـایف دیگرى را نیز به عهده دارد. فرماندهى کل نیروهاى مسلّح ، نخست وزیرى ، مسؤ ولیتهاى وزارت دفاع ، اقتصاد و دارایى ، امور خارجه و ریاست شوراى توسعه از آن جمله است .(123)


19

عـمـان بـه عـنـوان یـک کـشـور مـحـافـظـه کـار مـطـرح بـوده ، اغـلب در مـسـائل خـارجـى دخـالت نمى کند. این کشور روابط خوبى با کشورهاى غربى بویژه آمریکا و انـگـلسـتـان و همچنین چین کمونیست دارد. عمان ، على رغم اختلافات مرزى با امارات متحده عربى ، عـربـسـتـان ، و یـمـن روابـط حـسـنـه اى بـا آنها دارد. رابطه این کشور با ایران پس از انقلاب بـخـصـوص بـعـداز شـروع جـنـگ تـحـمـیـلى تـا حـدودى بـه سـردى گـرایـیـد، ولى در قـبـال جـنـگ تـحـمـیـلى عـراق علیه ایران ، نسبت به بقیّه کشورهاى شوراى همکارى خلیج فارس مـواضـع بـهـتـرى در پـیـش گـرفـت خـط مـشـهـاى عـمـان ، نـسـبـت بـه ایـران در کـل ، بـه عـنـوان عـامـلى بـراى تـعـدیـل مـواضـع تـنـد کـشـورهـایـى مثل عربستان و کویت به شمار مى رود.(124)

بـخـشـى از خـاک عـمـان ، جـزو تـنـگه هرمز مى باشد که از اهمیّت استراتژیک برخوردار است ، کـشـور عـمان ، جزیره مصیره را به عنوان پایگاهى براى استقرار (نیروهاى واکنش سریع به امریکا واگذار کرده است . (نیروهاى واکنش سریع) آمریکا در عملیات آزادسازى گروگانهاى آمـریـکـا در لانـه جـاسـوسـى تـهـران ، از ایـن پـایـگـاه ، دسـت بـه عـمـلیـات نـظـامـى مـى زدند.(125)

و ـ بحرین

بحرین در سال 1971 به استقلال رسید. حکومت این کشور پادشاهى (امیرنشین) بوده و امیر در اداره امور مملکتى با هیاءت وزیران همکارى مى کند.(126)

قـانـون اسـاسـى بـحـریـن یـدر سـال 1973 بـه تـصـویـب رسـید براساس آن ، آزادى بیان ، مـطـبـوعـات ، عـقـیـده بـاورهـاى مـذهـبـى تـضـمـیـن شـده اسـت . هـیـچ یـک از ایـن مـوارد در عمل تحقّق نیافته ، اقتدار امیر برحین همچنان به صورت مطلق باقى مانده است . فعالیت احزاب و گـروبـنـدیـهـاى سیاسى در این کشور ممنوع مى باشد. (جبهه اسلامى آزادى بخش بحرین) یـکـى از سـازمانهاى فعّال مخالف در این کشور، در ظاهر از انقلاب اسلامى ایران الهام گرفته است .(127)

ز ـ کویت

کـویـت در سـال 1961 بـه اسـتـقـلال رسـیـد و حـکـومـت آن ، پـادشـاهـى اسـت قـانون اساسى در سـال 1962 تـدویـن شد که با توجه به الغاى قسمتى از آن ، قرار است قانون اساى جدیدى تـدویـن شـود. حـکـومـت کـویـت بـراسـاس قـانـون اسـاسى ، از سه قوّه مقنّه ، قضاییه و مجریه تـشـکـیـل یـافـتـه اسـت . یـک شـوراى مـشـورتـى نـیـز امـیر کویت را در امور مملکتى کمک مى کند، کـنـتـرل فـعـالیـتـهـاى حـکـومـت بـه عـلت انـحـلال مـجـلس مـلى در سـال 1365 (ه‍. ش) بـه عـهـده امـیـر و شـوراى وزیـران گـذارده شـده و امـیـر کـویـت مـسـؤ ول هماهنگى سه قوّه مجریه ، مقننه و قضاییه گردید.(128)

کـویـت یـکـى از اعـضاى شوراى همکارى خلیج فارس بوده و با بیشتر کشورهاى جهان ، بویژه آمـریـکـا و جـامـعـه اقـتـصـادى اروپـا، روابـط سـیـاسى خوبى دارد . روابط کویت و عراق داراى نـوسـانات زیادى بوده است ، زیرا عراق از آغاز استقلال کویت ادّعا داشته که این کشور بخشى از خـاک عـراق و در واقـع ، دنـبـاله بـخـشـى جـنـوبـى بـصـره مـى بـاشـد. کـشـور کـویـت در سـال 1990 در ادامـه ادّعـاى عـراق مـبـنـى بـر مـالکـیـّت ایـن کـشـور، بـه اشـغـال کـامـل نـیـروهـاى عـراق درآمـد کـه بـه دنـبـال آن بـا هـجـوم آمـریـکـا و مـتـحـدانـش در سـال 1991جـنـگ خلیج فارس به راه افتاد و زیانهاى بسیارى به دو کشور عراق و کویت وارد آورد.

ح ـ عراق

عـراق در سـال 1932 از قـیـمـومـت انـگـلسـتـان خـارج شـده ، بـه اسـتـقـلال رسـیـد. شـوراى فـرمـانـدهـى انـقـلاب کـه شـش ‍ عـضـو تـشـکـیـل شـده ، بـالاتـریـن مـقام رسمى کشور مى باشدو رئیس آن ، مقام ریاست جمهورى ، نخست وزیـرى فـرمـانـدهـى کـل نـیـروهـاى مـسـلّح ، ریـاسـت حـزب سـوسـیـالسـتـى بـعـث بـه عـهـده دارد.(129)

قـانـون اسـاسـى مـوجـود در سـال 1970 تـدویـن شـد و در سـال 1977 نـیـز اصـلاحاتى در آن صورت گرفت . فعالیت احزاب در عراق محدود بوده فقط احـزاب مـوافـق اجـازه فـعـالیـّت دارنـد. مـهـمـتـرین حزبى که در این کشور فعالیّت دارد، حزب سـوسـیـالسـتـى عـربـى بـعـث اسـت کـه در سـال 1948 شکل گرفت .

روابـط عـراق بـا کـشـورهـاى غربى دوستانه ، ولى با ایران و کویت همراه نوساناتى شدید بـوده کـه در نـهـایـت بـه جـنـگ (عـراق با ایران) (عراق با کویت) منجر شد. این نوسانات همچنان ادامه دارد.


20

سـیاستهاى فعلى رژیم عراق براساس سرکوب ، خشونت و ترس استوار است . رژیم عراق با حـمـله بـه ایـران در سـال 1980 و حـمـله بـه کـویـت در سال 1990، بهانه هاى لازم را براى حضور قدرتهاى خارجى در منطقه خلیج فارس به وجود آورد.


21

موقعیّت نظامى خلیج فارس

مـنـظـور از مـوقـعـیت نظامى ، بیان اهمیّت نظامى منطقه خلیج فارس و استراتژیک بودن آن ، با ملاحظه و بررسى (پایگاههاى نظامى قدرتهاى خارجى در منطقه) ، (حضورمستقیم ناوگانهاى کـشـورهـاى بـزرگ در خـلیج فارس) ، (خرید تسلیحات انبوه کشورها حوزه خلیج فارس) و (نیروى نظامى کشورهاى همجوار خلیج فارس) مى باشد.

در مـنـطقه خلیج فارس ، پایگاههاى متعدّدى وجود دارد که متعلّق به قدرتهاى بزرگ است و این کـشـورهـا با استفاده از تجهیزاتى که در این پایگاهها دارند، براحتى مى توانند به هر نقطه اى کـه بـخـواهـنـد لشگرکشى کنند. حسّاسیّت این منطقه ، همواره ابرقدرتهارا بر آن داشته تا کـوشـشـهاى خود را جهت حضور مستقیم در منطقه ، شدّت بخشند. سابقه حضور فیزیکى و نظامى کـشـورهـاى قـدرتـمـنـد بـه گـذشـتـه هـاى دور مـانـنـد حـضـور نـظـامـى کـشـورهـایـى چـون پـرتـغـال ، هـلنـد، فـرانـسـه ، انگلستان و آمریکا برمى گردد. سیاستهاى غلط حاکمان منطقه و دعـوت از قـدرتـهـاى بـزرگ بـراى حـضـور نـظامى باعث شده که ناوگانها عظیم و پیشرفته کشورهاى قدرتمند در این منطقه حضور داشته باشند.(130)

بـودجـه هـاى کـلانى که سالیانه صرف خرید تسلیحات عظیم و پیشرفته مى شود، با اهداد گـونـاگـونـى در ایـن مـنـطـقـه صورت مى پذیرد. خریدهاى هنگفتى که کشورهاى عربى منطقه بـویـژه عـربـسـتـان داشـته اند، این منطقه را تبدیل به یک انبار بزرگ تسلیحاتى کرده است .(131)وجـود تـنـگـه هـرمـز در ایـن مـنـطـقـه بـه عنوانشاهراهى حیاتى که بیشتر سوخت مصرفى جهان صنعتى از آنجا تاءمین مى شود و همچنین وجود جزیره ها و مناطق استراتژیک دیگر بر اهمیت نظامى خلیج فارس افزوده است .

علاوه برعامل مهم نفت که در سراسر قرن گذشته ، خلیج فارس را به صورت مهمّترین منطقه سـوق الجـیـشى و استراتژیکى غرب و شرق درآمدخیزش جدیداسلامى و رشداسلام انقلابى که کانون آن ایران است غربیها را نسبت به این منطقه حساس کرده است .

پایگاههاى نظامى قدرتهاى خارجى در منطقه خلیج فارس

آمـریـکـا و انـگـلستان براى حفظ منافع خود و ایجاد امنیّت راههاى کشتیرانى و مواصلاتى ، اقدام به ایجاد پایگاههایى در کشور هاى عرب منطقه خلیج فارس کرده اند تا به هنگام ضرورت ، از این پایگاهها جهت عملیاتهاى نظامى استفاده کنند. این پایگاهها همگى با اهداف استعمارى بنا شده است . با وقوع جنگ خلیج فارس اهمیّت این پایگاهها آشکارتر شد.

الف ـ پایگاههاى نظامى در عمّان

پـایـگـاه مـصـیـر:جـزیـره مـصـیـره (132)، مـتـعلّق به کشور عمان و قسمت شمالى آن در سـال 1958 در اخـتـیـار انـگـلستان گذاشته شد. این پایگاه با خروج انگلستان از منطقه خلیج فـارس در سال 1971 به علّت اهمیّت نظامى و استراتژیکى آن در اختیار آمریکا قرار داده شدو هـم اکـنـون محل استقرار نیروهاى واکنش سریع آن کشور مى باشد.(133)پایگاه مزبور بـا دارا بـودن یـک فـرودگـاه بـبـند دوازده هزار فوت و یک باند اضطرارى ، یک انبار بزرگ مهمّات و شش آشیانه هواپیما(134)از مهمترین پایگاههاى آمریکا در منطقه خلیج فارس ‍ محسوب مى شوند.

پـایـگـاه دریـایى ام الغنم :این پایگاه در دهانه تنگه هرمز در منطقه مسندم (135)واقع شـده اسـت . اهمیت این پایگاه به خاطر آن است که از اینجا مى توان بر تنگه هرمز و کشتیرانى در خلیج فارس نظارت کرد .

پـایـگـاه دریـایـى خـضـب :ایـن پـایـگـاه نـیـز در مـنطقه مسندم (136) واقع شده که به دلیـل نـزدیـکـى آن بـه تنگه هرمز از اهمیّت ویژه اى برخوردار است . در خضب یک باند پرواز 6500 فوتى وجود دارد که هواپیماى آمریکایى از آن استفاده مى کنند.

پـایـگـاه ثـمـریـت : ایـن پـایـگـاه بـه عـنـوان یـک پـایـگـاه زمـیـنـى و هـوایـى در شـمـال شـهـر سـلاله قـرار داشـتـه و در اخـتـیـار کـشـور انـگـلستان مى باشد. به موجب قرارداد سـال 1970 بـین انگلیس و عمان ، انگلیس از فرودگاه نظامى این پایگاه استفاده کرده و جزیره مـصـیـره را نـیـز بـه یـک پـایـگـاه نـیـروى هـوایـى و دریـایـى تبدیل کرد.

پـایـگـاه بـیـت الفـالاج : ایـن پـایـگـاه زمینى نیز در اختیار انگلسیهاست . البته تعدادى نیروى نظامى عمانى ، تحت نظارت انگلیسیها نیز در این پایگاه مستقر مى باشند.


22

ب ـ پایگاههاى نطامى در عربستان

پایگاه هوایى ـ دریایى ظهران :این پایگاه در عربستان سعودى قرار دارد و در اختیار آمریکاست . در ضـمـن کـشـور آمـریـکـا از تـسـهـیـلات دریـایـى بـنـدر جبل نیز استفاده مى کند.(137)

پـایـگـاه دریـایـى السـفـانـیـه : ایـن پـایـگـاه در خاک عربستان قرار دارد و قراربود در کشور عـربـسـتـان وآمـریـکـابـطـور مـشـتـرک ازآن اسـتـفـاده کـنـنـد.ایـجـادایـن پـایـگـاه از سال 1980آغاز شد.

پـایـگـاه هـوایـى حـفـرالبـاطـن : ایـن پـایـگـاه در شمال شرقى حجاز واقع شده و مرکز پرواز هواپیماهاى آواکس ‍ است .

ج ـ پایگاههاى نظامى در بحرین

پـایـگـاه دریـاى جـفـیـر: ایـن پـایـگـاه در بـحـریـن قـرار دارد و از سال 1949 در اختیار نیروى دریاى آمریکا گذاشته شده است . قرارداد اجاره این پایگاه در ژوئن 1977 بـه پـایـان رسـیـد، ولى آمـریـکـا هـمـچـنـان در آن حـضور دارد. در این پایگاه تعدادى از نیروهاى انگلیسى نیز حضور دارند.

پایگاه هحرق :آمریکا همراه با دو کشور فرانسه و انگلیس از این پایگاه ، واقع در خاک بحرین ، استفاده مى کند. این پایگاه نقش پشتیبانى و تقویت نیروها را به عهده دارد. تعدادى از نیروهاى عـربـسـتـان ، کـویـت ، امـارات و قـطـر در ایـن پـایگاه توسط کارشناسان آمریکایى آموزش مى بینند.(138)

بـقـیـه کـشـورهـاى عرب خلیج فارس در زمینه واگذارى پایگاه به آمریکا، خود را از هرگونه همکارى مبرا مى دانند، ولى در عمل ناوگانهاى آمریکا هنگام ورود به منطقه از تاءسیسات نظامى کلیّه کشورهاى عرب منطقه استفاده مى کنند(139)

حضور ناوگانهاى نظامى قدرتهاى بزرگ در خلیج فارس

خـلیـج فـارس در قـرون اخـیـر شـاهـد حضور و نمایش ناوگانهاى بسیارى از قدرتهاى بزرگ خـارجـى بـوده اسـت . آمـریـکا و شوروى (سابق) نیز براى به دست آوردن منافع بیشتر در این مـنـطـقـه بـه طور دایم در حال نزاع بودند. تسلّط بر خلیج فارس از نظر کاهش خطر محاصره شوروى (سابق) توسط کشورهاى غربى براى کشور، اهمیّت بسیارى داشت .

هـرچـنـد شـوروى (سـابـق) بـراى نفوذ در خلیج فارس سعى در ایجاد پایگاه ، فرودگاه و یا اعـمـال حاکمیت در بعضى از نقاط آن را داشت ، ولى هیچ گاه حضور جدى در خلیج فارس نداشته است .(140)

در رابـطـه با حضور آمریکا در منطقه خلیج فارس مى توان گفت : آمریکا براى اعزام نیروهاى نـظـامى بیشتر به سوى منطقه ، جنگ ایران و عراق و یامورد خطر قرار گرفتن تنگه هرمز به وسـیـله یـک نـیـروى مـنـطـقـه اى ـ ایـران ـ را بهانه قرار داد. آمریکا با ادّعاها، چندین با توانست حضور نظامى خود را در خلیج فارس نشان دهد.(141)؛

جـنـگ نـفـتـکشها در خلیج فارس (1984 ـ 1987) نیز یکى از عواملى بود که سبب حضور نظامى امـریـکـا در خـلیـج فـارس شـد بـه دنـبـال تـقـاضـاى کـویـت از آمـریـکـا در اوایل سال 1987 براى حمایت از نفتکشها وارد خلیج فارس ‍ کرد. در همان ابتدایى کار، یکى از نـاوگـانـهـاى آمـریـکـا بـه نـام (یـو . اس . اسـتارک) توسط موشکهاى (اگرزوسه) ساخت فـرانـسـه مـورد اصـابت قرار گرفت و 37 نفر از خدمه آن نیز کشته شدند. بعداز مدتى عراق بـه حـمـله بـه نـاوگـان آمـریـکـایـى اعـتـراف کـرد، ولى آمـریـکـا ایـران را عـامـل اصـلى تـشـنـّج دانـسـت . آمـریـکـا در ژوئیـه سـال 1987 بـعـداز آنـکـه چـهـل نـاو خـود را در مـنـطـقـه مـسـتـقـّر کرده بود، اقدام به نصب پرچم خود بر روى اولین نفتکش کویتى کرد.

جـنـگ نـفـتکشها پاى کشورهاى قدرتمند را نیز به خلیج فارس باز کرد. فرانسه در روز هفدهم اوت سـال 1987 اعـلام کـرد کـه نـاو هـواپـیـمـابـر خود به نام (کلمانسو) را به منطقه خلیج فـارس اعـزام خـواهـد کـرد. در اکـبر سال 1987 تعدادى ناوهاى آمریکا به 41 فروند و ناوهاى جـنـگـى کـشـورهـاى قـدرتمند دیگر به سى فروند رسید. حضور قدرتهاى خارجى نه تنها از شـدّت حـمـله بـه نـفـتـکـشـهـا کـم نـکـرد، بـلکـه ایـن حـمـلات در نـوامـبـر هـمـیـن سال شدّت بیشترى گرفت .(142)

دراول سـتپامبر سال 1987 سه کشتى نفتکش حامل نفت کویت و عربستان مورد حمله قایقهاى تندرو قـرار گـرفت و در روز دوم ژوئیه سال 1988 ناوگان آمریکا به حمایت از یک کشتى دانمارکى برخاست و باناوچه هاى توپدار ایرانى درگیر شد.(143)


23

خرید تسلحیاتى کشورهاى خلیج فارس

کشورهاى غربى در پى وقوع انقلاب اسلامى ایران و به خطر افتادن منافعشان در منطقه خلیج فارس ، درصدد نشان برآمدند که با تبلیغات دروغ ایران را به عنوان یک دشمن اصلى براى کـشورهاى عرب خلیج فارس نشان دهند کشورهاى عرب خلیج فارس تحت تاءثیر همین تبلیغات و فشار غربیها قرار گرفته خریدار اسلحه از کشورهاى غربى را افزایش دادند، بطورى که تـوازن قـوا در ایـن مـنـطـقـه بـه هـم خـورده و ایـنـک مـنـطـقـه بـه یـک انـبـار بـزرگ تـسـلیحات تـبـدیـل شـده اسـت . آمـریـکـا و انـگـلسـتـان در فـروش سـلاحـهـاى نـظـامـى به این کشورها، مقام اول و دوم را کـسـب کـرده انـد. آنـهـا بـا فـروش ایـن سـلاحـهـا چـنـدیـن هـدف را دنـبـال مى کنند. آمریکا علاوه بر سودى که از این طریق نصیبش مى شود، مى تواند نفوذ خود را در دسـتـیـابـى کـامـل بـر سـرنـوشـت ایـن کـشورها افزایش دهد، زیرا این کشورها به هیچ عنوان تـوانـایـى بهره بردارى از این همه سلاح را ندارند.(144) ودر نتیجه ارتشهاى منطقه زیـر نـظـر کـارشـنـاسـان آمـریـکـایـى قـرار خـواهـد گـرفـت .بـه عـنـوان مثال ، عربستان سعودى با توجه به خریدهاى کلان و نظامى اش از نظر بودجه نظامى در مقام شـشـم قـرار گـرفـتـه اسـت . بـیـشتر ثروت این کشور صرف خرید تسلیحات بویژه نیروى هـوایـى مـى شـود. عـربـسـتان در سال 1981 چهار هواپیماى آواکس از آمریکا خریدارى کرد. این کـشـور عـلاوه بـر ایـن هـواپـیـمـاهـا، مـجـهـّز بـه 205 جـنـگـنـده و سـه اسـکـادران اف 15 مـى باشد.(145)

حضور نیروهاى نظامى (دریایى) کشورهاى منطقه

دو کـشـور ایـران و عـراق از نـظـر قـدرت دریـایى از عمده ترین کشورهاى قدرتمند دریایى در خلیج فارس بودند، ولى کشور عراق در طول جنگ تحمیلى براثر حمله نیروى دریایى جمهورى اسلامى ایران ، بیشتر امکانات دریایى خود را از دست داد.

نـیـروهـاى دریـایـى ایـران در طـول جـنـگ ایـران و عـراق ، حـضـور فـعـّال خود را در خلیج فارس به نمایش گذاشت . نیروى دریایى عراق در شروع جنگ با تمام قـوا وارد جـنـگ بـا نـیـروهـا دریـایـى ایـران شـد، ولى بـا تـحـمـّل خسارات سنگین ، عملیاتهاى دریایى خود را محدود کرده ، به صورت ضربه و فرار، اقـدام بـه عـمـلیات نظامى مى کرد، نیروى دریایى ایران نه تنها وارد جنگ با عراق شده بود، بلکه کنترل کشتیرانى در خلیج فارس و جلوگیرى از ورود کلیه کشتیها به بندرهاى عراق را نیز در دست داشت .(146)

کشورهاى عرب منطقه از دهه 1970 به بعد، بویژه بعداز وقوع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران ، اقـدام بـه مـدرن کـردن نـیـروى دریـایـى خـود کرده اند، این نیروها تاکنون دخالت مستقیمى در حـوادث خـلیـج فارس نداشته اند و قدرت نظامى خود را به صورت شرکت در مانورهاى مشترک به نمایش گذارده اند.(147)

ترتیبات امنیّتى در خلیج فارس

اهمیّت حفظ صلح و امنیّت منطقه خلیج فارس

مـنـطـقـه خـلیـج فارس ، یک منطقه استراتژیک به شمار مى آید، زیرا مرکز تاءمین انرژى مورد نـیـاز کـشـورهـاى صـنـعـتـى جـهان و شاهراه اقتصادى و بازرگانى بین سه قارّه اروپا، آسیا و آفریقا مى باشد. همچنین ، این منطقه ، مرکزیّت جهان اسلام بوده ، از موقعیت نظامى حسّاسى نیز بـرخـوردار اسـت . حـال ، ضرورت توّجه به حفظ صلح و امنیّت منطقه خلیج فارس ، با توجه به موقعیّت استراتژیک این منطقه ، آشکار مى شود.

حـفـظ امـنـیـّت خـلیـج فـارس بـگـونه اى است که تمامى کشورهاى منطقه و بسیارى از قدرتهاى خارجى ، خواستار آن بوده و در برابرش ، احساس مسؤ ولیّت و تعهّد نیز مى کنند.

سه دیدگاه بطور کامل متفاوت در مورد چگونگى حفظ امنیّت منطقه وجود دارد:

1 ـ حفظ امنیّت با حضور مستقیم قدرتهاى عمده جهانى بویژه آمریکا.

2 ـ حـفـظ امـنـیـت بـا تشکیل پیمانهاى منطقه اى و بومى که ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم با مراکز قدرت جهانى داشته باشد.

3 ـ طـرح هـمـکـارى مـنـطقه اى جداى از زرد و بندهاى موسوم سیاسى با قدرتهاى خارج از منطقه خلیج فارس .(148)


24

و ایـن هـمـان راهـى اسـت کـه هـمـواره جـمـهورى اسلامى ایران بر آن پافشارى داشته است ، ولى متاءسفانه کشورهاى عربى منطقه راههاى اول و دوم را در پیش گرفته اند.

ترتیبات امنیتى قدرتهاى بزرگ

الف ـ دکترین دوستونى (نیکسون ـ کسینجر)

بعداز خروج انگلستان از شرق کانال سوئز و منطقه خلیج فارس (1971)و جایگزینى آمریکا بـه جـاى آن ، دو راه در مـقابل آمریکا وجود داشت :1 ـ حضور نظامى مستقیم 2 ـ حضور غیر مستقیم . سرانجام ، طرفداران عدم حضور نظامى مستقیم در منطقه خلیج فارس فائق آمدند و این سیاست را در منطقه ، اجرا کردند.(149)

عـوامـلى کـه بـاعـث شـد آن روز کـشـور آمـریـکـا سـیـاسـت (بـومـى کـردن) مسائل منطقه را برگزیند، چنین بود:

1 ـ تجربه تلخى که از رویارویى مستقیم با ویتنام داشت .(150)

2 ـ آمادگى نداشتن مردم آمریکا براى درگیرى نظامى در نطقه دیگرى از جهان .

3 ـ پرهیز از ایجاد تنش و برخورد با شوروى در منطقه .

4 ـ جلوگیرى از تحریک احساسات ضد آمریکایى .

آمریکا براى اجراى سیاست (بومى کردن) مسائل منطق ، به پیاده کردن سیستم (دو ستونى) مـنـطـقـه دسـت زد بـدیـن تـرتیب که دو مهره اصلى خود(151)یعنى عربسان ا وایران را تـوقـیت کرد ایران به دلیل موقعیّت استراتژیکى خود،براى آمریکا از اهمیت خاصى برخوردار بود. به همین دلیل ، نیکسون و کسینجر، رئیس ‍ جمهور و وزیر امور خارجه وقت آمریکا، درملاقات بـا شـاه در سـال 1972 در تـهـران ، مسلّح کردن ایران را بدون محدودیت پذیرفتند، عربستان سعودى نیز به دلیل درآمد هنگفت نفت ، به عنوان پشتوانه مالى این طرح امنیّتى انتخاب شد.

این طرح از سال 1971 تا 1979 بر منطقه حاکم بود، و توانست تا سالها، با کمترین حضور فیزیکى ، منافع آمریکا در منطقه را حفظ کند و نفوذ سیاسى ، فرهنگى این کشور بر کشورهاى مـنـطـقـه خلیج فارس را تضمین کند. پیروزى انقلاب اسلامى ایران پایان دهنده این سیتم امنیتى بـود، لیـکـن نـفوذ سیاسى ، فرهنگى و تسلّط آمریکا بر منافع اقتصادى کشورهاى عرب منطقه همچنان ادامه دارد.(152)

ب ـ دکترین نیروهاى واکنش سریع

فـکـر ایـجـاد نـیـروهـاى واکـنـش سـریـع بـه عـنـوان یـک طـرح اسـتـراتـژیـک در سـال 1958 در بـنـیاد راکفلر و از سوى هنرى کسنجر مطرح شد، ولى مدتهاى طولانى در سطح آکـادمـیـآک بـاقـى مـانـد سرانجام در سال 1979 (پس از سرنگونى شاه ایران) کارت تصمیم گرفت ، طرح ایجاد نیروهاى واکنش سریع را مرحله اجرا درآورد.

وقایع دهه 1970 مانند جنگ اعراب و اسرائیل ،(153)حمله نظامى شوروى به افغانستان ، وقوع انقلاب اسلامى در ایران 1979 و فروپاش دکترین (دو ستونى) باعث شد که ایالت مـتـّحـده آمـریـکـا بـه تـشـکـیـل چـنـیـن نـیـرویـى دسـت زد. در واقـع ، انـگـیـزه اصـلى تشکیل چنین نیرویى ، وقوع انقلاب اسلامى بود.

نـیـروهـاى واکـنـش سـریـع ، از نـیـروهـاى زمـیـنـى ، دریـایـى ، هـوایـى و تـفـنـگـداران دریـایى تـشـکـیـل شـده دخـالت نـظـامـى فـورى در کـشـورهـایـى کـه بـراى اسـتـقـلال مـبـارزه مـى کـردنـد و جـلوگـیرى از حمله دشمن به نیروهاى آمریکایى و متحدان وى در (مناطق حیاتى) (154)، از اهداف مهم نیروهاى واکنش سریع بود.

آمریکا با تشکیل نیروهاى واکنش سریع ، سعى دربراندازى جمهورى اسلامى ایران داشت ؛ حتّى براى عملى کردن این تصمیم ، حمله اى نیز تدارک دیده شد، هر چند در آخرین لحظات ، به علّت عدم توانایى ، لغو شد.(155)

فـروش تـجـهـیزات نظامى مدرن به کشورهاى منطقه ، کوششهاى وسیع تبلیغاتى براى ایجاد دشمنى بین اعراب و ایران و تلاش وسیع دیپلماتیک براى به انزوا کشاندن سیاسى ایران ، از جمله سیاستهاى آمریکا در منطقه خلیج فارس بود. البتّه آمریکا براى اطمینان دادن به کشورهاى مـتـّحـد خـود در مـنـطـقه ، نیروهاى واکنش سریع را تقویت کرد و بدین منظور، بخشى از نیروهاى واکـنـش سـریـع در جـزیـره دیـگـوگـارسـیا(156)مستقّر شدند تا هم در موقع عملیات ، براحتى به منطقه برسند.

آمـریـکـا بـا تقویت (کمربند امنیّتى) و تشکیل نیروهاى واکنش سریع ، به عنوان دخالت کننده نـهـایـى ، سـعـى در حفظ امنیّت خلیج فارس جهت تاءمین منافع خود دارد. در هر صورت ، سیاست آمریکا در خلیج فارس هنوزنیز با مشکلات و نگرانیهاى بسیارى رو به روست .


25

ج ـ پایگاههاى نظامى و مانورهاى مشترک

یـکـى از تـرتـیـبـات امـنـیـّتـى کـه کـشـورهـاى قدرتمند براى پیشبرد اهداف خود علیه ملتهاى دیـگـربـه کـار گـرفـتـه ، مـسـاءله حـضـور مـسـتـقـیم در مناطق مهمّ جهان بوده است . انگلستان از کشورهایى است که در این مساءله ، پیشگام بوده و به تاءسیس نخستین پایگاهها در منطقه خلیج فارس اقدام کرده است . براى مثال جزیره (مصیره) متعلق به کشور عمّان از دیرباز پایگاهه نـظـامـى انـگلس بوده و بتازگى آمریکاییها، این پایگاه را ترمیم کرده و براى نیروهاى واکنش سریع خود از آن استفاده مى کنند.(157)

انـگـلسـتـان ، در بـحـریـن نـیـز پـایـگـاهـهـایـى داشـت کـه با خروجش از منطقه خلیج فارس در سـال 1971، بـراسـاس ‍ قـراردادهایى آنها را به آمریکا واگذار کرد؛ اما پیوندها و ریشه هاى انـگـلیـسى هنوز هم در این کشور قطع نشده است .(158)انگلستان هم اکنون نیز در خلیج فـارس پـایـگـاههایى دارد، مانند پایگاه دریایى (خصب) (واقع در خاک عمان) و پایگاه زمینى (بیت الفالاج) (واقع در خاک عمان) .

مـنـطـقـه خـلیـج فارس به دلیل اهمیّت و موقعیّت استراتژیکى ، یکى از مناطقى است که بشدّت مـورد توجّه آمریکا قرار گرفته است . این کشور از زمان حضور خود در خلیج فارس ، سعى در ایـجـاد پـایـگـاهـهـا و انـجـام مـانـورهـاى مـشـتـرک در ایـن مـنـطـقـه داشـت . بـه هـمـیـن دلیل ، آمریکا همواره ، از مناقشات منطقه بهره جسته و بهانه لازم را براى حضور دایمى و ایجاد پایگاههاى نظامى به دست آورده است . نمونه بارز این مساءله ، حضور سریع آمریکا در خلیج فارس و دخالت این کشور براى پایان اشغال کویت توّسط عراق بود.

آمـریـکـا پس از جنگ نفت در خلیج فارس (1991) توانست موقعیت خود را در این منطقه تثبیت کند و کـویـت نـیـز بـه هـمـیـن مـنـطـور، جزیره بوبیان را به عنوان پایگاهى براى استقرار نیروهاى آمـریـکـایـى در اختیا آنها قرار داد. عراق نیز درآمد نفتى خود را تا ماهها به عنوان خسارت جنگ در اختیار امریکا و متحدانش ‍ گذاشت .

ترتیبات امنیّت دسته جمعى کشورهاى منطقه

شوراى همکارى خلیج فارس

شوراى همکارى خلیج فارس یک طرح دسته جمعى از کشورهاى عرب است که براى حفظ امنیت خود تدارک دیده اند این از شش کشور عربستان سعودى ، کویت ، عمان ، امارات متّحده عربى ، بحرین و قـطـر تـشـکـیـل شده است . گرچه زمینه هاى تشکیل چنین شورایى به دهه هاى 1960 و 1970 برمى گردد. انگیزه هاى تشکیل شوراى همکارى خلیج فارس با وقوع انقلاب اسلامى ایران در سـال 1979 و لزوم یارى عراق از جانب کشورهاى عرب خلیج فارس در جنگ تحمیلى عراق علیه ایـران در سـال 1980 و بـه خـطـر افـتادن منافع قدرتهاى بزرگ در این منطقه استراتژیک ، فراهم شد. ضرورت حفظ امنیت منطقه خلیج فارس و سیاست جدید آمریکا در منطقه مبنى بر ایجاد (کـمـربـنـد امـنـیـّتـى) از دیـگـر انـگـیـزه هـااسـت . بـا تـوجـّه بـه ایـن دلایـل ، شـوراى هـمـکـارى خـلیـج فـارس در سـال 1980 تشکیل شد.(159)

شـوراى هـمکارى خلیج فارس درطول جنگ تحمیلى عراق علیه ایران ، کشور عراق را مورد حمایت مالى ، سیاسى ، تبلیغاتى و نظامى خود قرار داد کویت نیز به عنوان یکى از اعضاى این شورا بـعـداز شـروع جـنـگ ایـران و عـراق بطور رسمى از آمریکا براى حضور در منطقه خلیج فارس دعوت به عمل آورد. به طور کلّى ، سیاست شورا بر حفظ امنیت خلیج فارس با دخالت قدرتهاى خارجى بنا نهاده شده است .(160)

حـمـله عـراق به کویت در سال 1990، ضعف کشورهاى عضور شوراى همکارى خلیج فارس را در زمـیـنـه تـاءمـیـن امـنـیـّت منطقه ظاهر ساخت . نیرومندترین کشور عضور شوراى ، یعنى عربستان سـعـودى ، حـضـور قـدرتـهـاى غـربـى و مـداخـله بـراى پـایـان دادن اشـغـال کـویـت را درخـواست کرد.از این رو، بحران خلیج فارس ، کارایى شوراى همکارى خلیج فارس را زیر سؤ ال بقرده و نیاز به یک نظام امنیّتى جدید را ضرورى ساخته است .


26

ترتیبات امنیّتى کشورهاى خلیج فارس

ایـران ، بـه عـنـوان یـک قـدرت مـنـطـقـه اى ، موقعیّت مهمّى را در حفظ ثبات و امنیّت منطقه خلیج فـارس دارا بـوده نـقش مهمى را مى تواند ایفا کند. این کشور همواره خواستار تاءمین امنیّت منطقه خـلیـج فـارس تـوسـّط کـشـورهـاى سـاحـلى منطقه ، کوتاه شده دست بیگانگان و دخالت نکردن قدرتهاى خارجى مى باشد.(161)

کـشـورهـاى حـوزه خـلیـج فـارس بـا پـیـو سـتـن بـه تـرتـیـبـات امـنـیـّتـى دسـتـه جـمعى مبتنى برایدئولوژى اسلامى ، مى توانند امنیّت منطقه را تاءمین کنند. جمهورى اسلامى ایران بر همین اساس ، علاوه بر محکوم کردن اشغال کویت اوت 1990 توسّط رژیم عراق ، با حضور نیروهاى بیگانه نیز مخالف بود.

کـویـت از جـمـله کـشـورهایى بود که با توجّه به عضویتش در شوراى خلیج فارس ، هنگام جنگ نفتکشها، خواستار محافظت نفتکشها توسط کشورهاى غربى شد. عربستان نیز در جریان جنگ نفت ، خواستار حضور بیگانگان و قدرتهاى غربى در خلیج فارس براى پایان داده جنگ شد.


27

سوابق تاریخى خلیج فارس

خلیج فارس تا قبل از هجوم اروپاییان

منطقه خلیج فارس از تاریخى بس قدیمى برخوردار بوده و نقش مهمّى در ارتباط بازرگانى دنـیـاى قـدیـم داشـتـه اسـت . دریـا نـوردان سـاحـل غـربـى خـلیـج فـارس در سـه یـا چهار هزار قبل از میلاد، روابط بازرگانى نزدیکى با بندرهاى مصر، حبشه و هند داشتند.

خـلیـج فـارس از نظر پادشاهان اشکانى ، حکم دریاى داخلى داشته است . اشکانیان جلوى رومیها را کـه مـى خـواسـتـنـد بـا تـصرّف بین النهرین بر خلیج فارس (کلید بازرگانى خاور دور) تـسـلّط پـیـدا کـرده و مـال التـجـاره خـود را از ایـن راه (162)منتقل کنند، مى گرفتند.

مـلوانـان ایـرانـى در زمـان سـاسانیان ، خلیج فارس را پایگاه اساسى رفت و آمد کشتیهاى خود قرار داده ، خود را از طریق دریا تا نقاط نزدیک و دور خاور و باختر رسانده بودند.

هجوم و سلطه اروپاییان بر خلیج فارس (163)

الف ـ حضور پرتغالیها در خلیج فارس

پـایـان قـرون وسـطـى در اروپـا، شـروع دوره رنـسـانس (164)و آگاهى اروپاییان از ثروتهاى بى کران شرق ، انگیزه تسلّط آنان بر تجارت پرسود شرق و یافتن راههاى جدید برقرارى ارتباط با این مراکز به وجود آمد.

پـرتـغـالیـهـا درایـن هـجـوم ، پـیـشـتـاز بـودنـد. پـادشـاه پـرتغال به دنبال اطّلاع از نتیجه گزارشهاى هیاءتهایى که از طریق خشکى به مصر و خلیج فـارس و هـنـدوسـتـان رفـته بودند، دستور اعزام ناوگان بزرگى به فرماندهى (واسکود و گـاما) به خلیج فارس را در سال 1497(م) صادر کرد. ناوگانهاى جدیدى بعد از بازگشت (واسـکـود وگـاما) براى تحت سلطه در آوردن تجارت بین آسیا و اروپابه منطقه اعزام شدند. آنها، غارت ، تجاوز و نابود کردن کشتیها و بندرها توانستند بتدریج بر منطقه تسلّط یابند.

اسـپـانـیـا نـیـز در هـمـیـن زمـان بـا هـجـوم خـود بـر راهـهـاى دریـایى ، سعى در رقابت با کشور پـرتـغـال داشـت . بـا صـدور بـیـانـیـّه (پاپ) در سال 1493 (م) که به (فرمان تقسیم) معروف شد، تمام آمریکاى شمالى و مرکزى و قسمت عمده آمریکاى جنوبى را به اسپانیا و سایر سـرزمـیـنـهـاى شـرقـى بـا انـضـمـام تـمـام آفـریـقـا بـه پرتغال واگذار شد.(165)

دولت پرتغال در سال 1506 براى تسلّط بر دریاى احمر و خلیج فارس ، ناوگانى بزرگ بـه فـرمـانـدهـى ( آلبـوکـرک) به اقیانوس هند اعزام کرد. (آلبوکرک) بعد از غلبه بر فـرمـانـداران ایرانى عمان و مسقط، جزیره هرمز(166)را مورد هجوم قرار داد، شیخ هرمز کـه خـود تـابـع دولت مـرکـزى ایـران بـود، مـجـبور به امضاى قراردادى ننگین شد. نتایج این تسلیم عبارت بود از:

1 ـ جدا شدن جزیره هرمز از حیطه اقتدار ایران .

2 ـ تضعیف شدید قدرت نظامى و اقتصادى ایران .

3 ـ تسلّط پرتغالیها بر نتگه هرمز و تجارت منطقه .

4 ـ خـسـارت تـاجـران ایرانى و عرب به دلیل گسسته شدن سیستم تجارى بین آسیاى جنوبى باخاورمیانه و خاور نزدیک .

خـروج پـرتـغالیها و قطع سلطه آنان ، در پى مبارزات ضداستعمارى (167)و عواملى چـون قـدرت یـا فـتـن تـرکـان عـثـمـانـى در خـلیـج فـارس ، ظـلم بـى حدّ پرتغالیها، تغییر و انـتـقـال حـاکـمـیـت در پـرتـغـال ، رقـیـبـان جـدیـد بـه منطقه و قدرت یافتن دولت مرکزى ایران ،(168)امـکـان پـذیر شد، بحرین در سال 1602 (م) آزاد شد و در بین سالهاى 1619 تا 1620 راءس الخیمه و جزیره قشم به کنترل ایران در آمد.

ب ـ حضور هلندیها در خلیج فارس

سـایـر دولتـهـاى اروپـایـى بعداز پایان سلطه پرتغالیها از خلیج فارس ، به رقابت با یـکـدیـگـر پـرداخـتـنـد. دولت هـلنـد یـکـى از دولتـهـایـى بـود کـه در ایـن دوره ، بـه دنبال گسترش نفوذ خویش برآمد.

ورود هلندیها به خلیج فارس در سال 1607 صورت گرفت . رقابت بین هلند و انگلستان به دنـبـال تـاءسـیـس ‍ تـجـارتـخـانـه هـلنـدیـهـا در بـنـدرعـبـّاس در سـال 1625 شـدّت گـرفـت . هـلنـدیـهـا بـزودى بـرتـرى پـیـداکـرده و بـا مـرگ شـاه عـبـّاس اوّل ،ایـن بـرتـرى گسترش یافت ، زیرا ادامه قراردادن ایران و انگلستان منوط به امضاى شاه جدید(شاه صفى) بود، در حالى که هلندیها توانسته بودند امتیازات خود را حفظ کنند.

هـلنـدیـهـا بـعـدا زمـدّتـى از ایـن بـرتـرى خـود سـوء اسـتـفـاده کـردنـد، دولت ایـران نـیـز، در مـقـابـل ، مـعـافـیت گمرکى واردات و صادرات هلندیها را لغو کرد که موجب اعتراض هلندیها و در نـتـیجه ، حمله آنها به جزیره قشم در سال 1645 شد. هلندیها حتى براى جلوگیرى از تجارت انـگلیسیها، چند کشتى به جزیره هرمز و بندر عبّاس فرستادند. سرانجام ، شاه عبّاس دوم مجبور بـه صـلح شـد و هـلنـدیـها براساس قراردادى ، اجازه خرید ابریشم در هر نقطه ایران و ورود کالاهاى خود (بودن پرداخت حقوق گمرکى) را به دست آوردند.


28

انـگلستان پس از تثبیت اوضاع داخلى خود براى دردست گرفتن بازارهاى شرق ،با هلندیها به مـبـارزه پـرداخـت . هـلنـد در سـال 1654 طـبق معاهده اى سیادست دریایى انگلستان را به رسمیّت شـنـاخـت . انـگـلسـتـان و فرانسه در سال 1663 علیه هلند وارد جنگ شدند که این جنگ با شکست انـگـلسـتـان به پایان رسید. تجارت انگلستان در خلیج فارس در سالهاى 1689 ـ 1702 یک بـار دیـگـر رونـق گـرفـت . بـاوجـود ایـن ، هـلنـدیـهـا تـا سال 1722 از نظر تجارت و بازرگانى ، وضع خوبى داشتند.

ج ـ فرانسویان در خلیج فارس

ورود فـرانـسویان به خلیج فارس با اعزام مبلّغان مسیحى شروع شد. سپس کمپانى هند شرقى فرانسه ، هیاءتى در سال 1665 به حضور شاه عباس دوم در اصفهان فرستاد تا امتیازاتى را کـسـب کـنـد. شاه عباس دوم براى مقابله با نفوذ هلند و انگلستان ، حضور این قدرت سوم را غنیمت شـمـرد و بـه دنـبـال آن سـه کـشـتـى کـمـپـانـى هـنـد شـرقـى فـرانـسـه در سـال 1669 بـراى اولیـن بـار وارد خـلیـج فـارس شـدنـد و فعالیتهاى تجارى خود را شروع کردند.

جـنـگـهـاى هـفـت سـاله فـرانسه و انگلس در اروپا(169)(1756 ـ1763)، روابط این دو کشور را در خلیج فارس ‍ خصمانه کرد. شکست فرانسه درجنگهاى هفت ساله ، موجب شد رقابت در خلیج فارس به نفع انگلستان تمام شود.

کشور فرانسه با اتّحادى که بار روسیّه ایجاد کرده بود، طىّ سالهاى دهه آخر قرن نوزدهم ، نـاگـهـان در خـلیـج فـارس دسـت بـه فـعـالیـتـهـاى دامـنـه دارى زد و در عـیـن حال ، خود را به انگلستان نیز نزدیک کرد.

تسلّط انگلستان بر خلیج فارس

ورود انـگـلسـتـان بـه خلیج فارس به آغاز قرن هفدهم برمى گردد. نخستین اقدامات سیاسى و نـظـامـى آنـهـا عـلیـه پـرتـغـالیـهـا بـود آنـان در طـول 150 سال اوّل حضورشان در خلیج فارس با وجود در رقابت شدید پرتغالیها و هلندیها، توانستند مـوقـعـیـت خـود را حـفظ کنند. هدف اصلى انگلیسیها، تجارت بود، هر چند در پاره اى از جزیانات سیاسى نیز دخالت مى کردند.

بـا روى کـارآمـدن نـادرشاه افشار(1730 ـ 1747) منافع بیگانگان از جمله انگلستان به خطر افـتـاد و در طول قرن هیجده نیز برخى از وقایع ، مشکلاتى را فرار راه سلطه جویى آن کشور استعمارگر قرار داد.

انـگـلیسیهادر سال 1838 تا 1842 جزیره خارک را به عنوان پایگاهى علیه مواضع ایران در خـوزنـسـان و عـثـمانیها در بصره به اشغال خود درآوردند. آنها همچنین با دامن زدن به اختلافات شـیـخ کـویـت و قـبـیـله هـاى هـمـسـایـه وى ، قـرارداد ارسـارت بـارى در سال 1899 برآنها تحمیل کردند.

لردکـرزون که درسال 1898 به عنوان نایت السلطنه هندوستان انتخاب شده بود، فعالیتهاى زیادى جهت سلطه کامل انگلستان بر خلیج فارس انجام داد. او هنگام اقامتش در خلیج فارس سعى کـرد سـیـادت امـپـریـالسـیـم انـگـلسـت را هـرچـه بـیـشـتـر بـر شـیـخ نـشـیـنـهـاى عـرب تـحـمـیـل کـنـد. جـنـوب ایـران نـیـز پـس از جـنـگ جـهـانـى اوّل بـه اشغال قشون انگلستان در آمد. نفت خوزستان و موصل به نفتکشهاى انگلستان سرازیر و کشتیهاى جـنـگـى بـریـتـانـیـا در هـر یـک از بـنـدرهـاى خـلیـج فـارس کـه مـایـل بـود، لنـگـر مـى انـداخـت . مـخـالفـتـهـایـى عـلیـه انـگـلسـتـان بـعـد از سـال 1913 بـه وقـوع پـیـوسـت کـه درپـى آن قـرارداد اسـارت بـار سـال 1919 بـیـن ایـران و انـگـلسـتان باطل شد بحران سیستم استعمارى انگلستان بتدریج در خـلیـج فـارس احـسـاس شـد، بـگـونـه اى کـه آنـهـا، جـاى خـود را بـه رقـیـبـان آمـریـکایى خود سپردند.(170)

آمریکا و خلیج فارس

آمـریـکـا سـالهـا قـبـل از خـروج انـگـلسـتـان از خـلیـج فـارس در سـال 1971 مـوقـعـیّت خود را در خلیج فارس تثبیت کرده بود، شرایط مساعد بعداز جنگ جهانى اول بـراى آمـریـکـایـیـان ، امـکـان نـفـوذ بـیشتر در خلیج فارس را براى این کشور فراهم کرد، بـگـونـه اى کـه سـهامهایى را از شرکتها و کمپانیهاى نفتى مختلف به دست آوردند. تولید نفت بـعـداز روى کـار آمدن عبدالعزیز بن سعود در سال 1932 در عربستان به انحصار آمریکاییها در آمد.

آمـریـکـا بـرى نـفـوذ در ایـران و دسـتیابى به سهام نفتى ، کوششهاى بسیارى کرد .انگلستان براى منحرف کردن نظر آمریکا از ایران به سایر نقاط، با سهیم شدن کمپانیهاى نفتى آمریکا در نفت سایر کشورهاى منطقه نظر موافق داشت .


29

شـرایط بعداز جنگ جهانى دوم ، کمک شایانى به برترى بین المللى آمریکا کرد.اثرات کاهش نفوذ انگلستان به تدریج آشکار شد، تا جایى که ایران در فاصله سالهاى 1941 تا 1971 نـیـروهـاى خـود را از خـلیـج فـارس خـارج خـواهـد سـاخـت . خـروج انـگـلسـتـان عـلى رغـم مخالفت آمریکا(171)در زمان مقرّر انجام شد.

آمـریـکـا بـراى اجـراى سـیـاسـتهاى خود در منطقه خلیج فارس تمایلى به حضور نظامى مستقیم نـداشـت ؛ زیـرال بـا حـضـور مـستقیم خود در اقیانوس هند و جنگ با ویتنام ، شکست سختى خورده ، تـجـربـه تـلخـى بـه دست آورده بود. همین حضور مستقیم و شکست از ویتنام ، آنها را به دکترین (بومى کردن) منطقه سوق داد. عربستان سعودى و ایران در راستاى این سیاست ، به عنوان دو ستونى اصلى (172)انتخاب شدند.

پیروزى انقلاب اسلامى ایران در1979(م) سیاست (دو ستونى) آمریکا در منطقه را به شکست کـشـانـده ، مـنـافـع کـشـورهـاى قـدرتـمـنـد را بـه خـطـر انـداخـت . استقلال همه جانبه اى که جمهورى اسلامى ایران خواهان آن بود و صدور انقلاب به عنوان یکى از اهـداف آن بـا مـنـافـع کـشـورهـاى قـدرتـمـنـد در تـضـاد بـود. آمـریـکـا بـه هـمـیـن دلیل به کمک همپیمانان خود، اقدامات گسترده اى را علیه ایران تدارک دید.

یکى از این اقدامات ، مسلّح کردن عربستان سعودى به عنوان تنها ستون حفظ منافع آمریکا بعد از سـقوط شاه بود. فروش هواپیماهاى (آواکس) به عربستان در راستاى همین سیاست صورت گرفت .البتّه آمریکا براى تداوم دکترین (دو ستونى) که براساس استراتژى بومى کردن ، صورت پذیرفته بود، اقدام به ایجاد (کمربندامنیّتى) ازپاکستان تا مصر کرد.

اشـغـال نـظـامـى کـویـت تـوسـّط نـیـروهـاى عـراقـى در دوم اوت سـال 1991 نـیز یکى از عواملى است که زمینه حضور و دخالت مستقیم آمریکا و متّحدانش در منطقه خلیج فارس را فراهم کرد. آمریکا به بهانه دفاع از کویت و عربستان و ایجاد امنیّت در منطقه خلیج فارس ، جنگى بزرگ را در هفده ژانویه سال 1991 با شرکت خود و متّحدانش علیه عراق بـه را انـداخت و جنگ را به سود خود به پایاان رساند. و بهانه لازم براى حضور در سالهاى آینده را نیز به دست آورد.


30

حوزه اقیانون آرام 

اهمیّت حوزه اقیانوس آرام (کبیر)

الف ـ اهمیّت سیاسى و استراتژیکى

اقیانوس آرام ، بزرگترین اقیانوس جهان است . این اقیانوس با پوشاندن یک چهارم کره زمین ، نـزدیک به نصف سطح آبهاى کره زمین را دربرگرفته است پنچ کشور از هفت کشور پرجمعیّت جـهـان یـعـنـى چین ، روسیّه ، ژاپن ، آمریکا و اندونزى و سه کشور از کشورهاى دارنده سلاحهاى هسته اى یعنى آمریکا، روسیّه و چین در منطقه اقیانوس آرام واقع شده اند.(173)

وجـود تـنـگـه هـا، مجمع الجزایر، آبراهها، شبه جزایر و جزیره هاى متعدّد، موقعیّت استراتژیک پـیـچـیـده اى را بـه ایـن مـنـطـقـه بـخـشـیـده اسـت و مـوقـعـیـّت خـاصّ جـغـرافیایى و استراتژیک سواحل این اقیانوس ، بر این اهمیّت افزوده است ؛ بگونه اى که دسترسى قدرتهاى زمینى به دریاى آزاد از طریق تنگه هاى باریکى که در کنترل دولتهاى این منطقه است ، میّسر مى باشد.

مـجـمـوعـه ایـن عوامل ، موقعیّتى براى این منطقه به وجود آورده که مى تواند زمینه ساز مناقشه بین قدرتهاى ذى نفع باشد. این منطقه ، از دیرباز صحنه رقابت قدرتهاى بزرگ بوده است .

ب ـ اهمیّت اقتصادى

اهـمـیـّت اقـتـصـادى مـنطقه اقیانوس آرام به رشد سریع اقتصادى کشورهاى منطقه برمى گردد. تـوسـعـه اقتصادى این کشورها از اواخر دهه 1960، توجّه همه را به این منطقه به عنوان مرکز تـجـارت و تحرّک اقتصادى جهان ، جلب کرده است .ژاپن از دهه 1960 به بعد، بالاترین نرخ رشـد اقـتـصـادى کشورهاى عمده صنعتى را داشته و کشورهایى مانند کره جنوبى ، تایوان ، هنگ کـنـگ و سـنـگـاپـور نیز از شکوفایى اقتصادى بالایى بهره مند نشده اند. این رشد، سبب رکود تدریجى اقتصادى اروپا و در نتیجه ، کاهش سرمایه گذاریهاى آمریکا در اروپا شده است .

مـقـایسه رشد اقتصادى اروپا با این منطقه ، بیانگر اهمیّت اقتصادى آن است . در حالى که رشد اقـتـصـادى اروپـا غـربـى بـیـن ، 2 تـا 4 درصد بود، این رشد در کشورهایى مانند ژاپن ، کره جنوبى ، تایوان ، هنگ کنگ و سنگاپور و حتّى چین (در دهه 1980) به 5 تا 9 درصد رسید.

مـبـادلات 9/135 مـیـلیـارد دلارى آمـریـکـا بـا حـوزه اقـیـانـوس آرام در سـال 1983 نـشـان دهـنده این است که مبادلات این کشور با کشورهاى حوزه آسیایى اقیانوس آرام بیش از سایر مناطق جهان بوده است . زیرا این رقم 26 میلیارد دلار بیش از حجم معامله هاى آمریکا بااروپا غربى است .(174)

آمریکا در یان زمینه ، براى جلوگیرى از تشدید بحران اقتصادى و مالى خویش ، همواره کوشش کرده تا بازارهاى مناسبى را در این بخش از اقیانوس آرام پیدا کند.

کشورهاى حوزه اقیانوس آرام (نقش ،منافع و رابط آنها)

یکى از خصوصیّات منطقه اقیانوس آرام ، غیر متجانس بودن کشورهاى آن در زمینه هاى فرهنگى ، اجـتـمـاعـى ، سـیـاسـى ، ایدئولوژیکى ، اقتصادیث ، و امنیّتى است . این منطقه ، از نظر وسعت و جمعیّت ، بزرگترین کشورها مانند جمهورى خلق چین و کوچکترین کشورها مانند جزیره تونگارا و از نـظـراقـتـصـادى ، نـظـامـهـاى پیشرفته مانند ژاپن ، سنگاپور و کره جنوبى و کشورهاى کم توسعه یافته مثل پاپواگینه نو را شامل مى شود. بعضى از کشورهاى این منطقه مانند ژاپن ، کـره جـنـوبـى ، تایوان ، تایلند، فیلپین و استرالیا، از متحدان آمریکا به شمار مى روند، در حـالى کـه بعضى نیز مانند ویتنام ، کامبوج ، لائوس و کره شمالى در دوران جنگ سرد از متحدان شـوروى (سـابـق) یـا چـین محسوب مى شدند، حتّى بعضى از کشورها مانند انذونزى خود را غیر متعهد به حساب مى آورند.

کـشـورهاى شمال شرقى آسیا از نظر فرهنگى و اجتماعى و کشورهاى غیر کمونیست آسیاى جنوب شرقى نیز از نظر فرهنگى به یکدیگر نزدیک هستند.

امـروزه کـشـورهـاى مـنـطـقـه پـاسـیـفیک (175)با توجّه به توسعه سریع ارتباطات ، تـرابـرى و تـکـنـولوژى مشترک به یکدیگر نزدیک شده و توانسته اند(الگویى اقتصادیى ارائه دهنده پاکسازى درنهادهاى ممکلتى ، مقابله با بى ثباتى و تورم ، بر قرارى روابط با کـشـورهـاى صـنـعتى به منظور استفاده از سرمایه و تکنولوژى آنها، جهت گیرى رشد اقتصادى بـه طـرف افـزایـش صـادرات ، تـوزیـع در آمـدهـا و حاصل انى (الگوى اقتصادى) مى باشد.(176)


31

بـنـا بـراین ، منطقه پاسیفیک نقش مهمّى را از نظر سیاسى ـ اقتصادى در سطح بین المللى باز مـى کـنـد. تـصـمـیـمهاى نگرفته شده در توکیو و سیاستهاى تجارى اقتصادى کشورهایى مانند تـایـوان و کـره جـنـوبـى بـر سیاستها و اقتصاد و آمریکا و بعضى از کشورهاى دیگر تاءثیر زیادى گذاشته است .

غرب پاسیفیک (بطور عمده آسیاى شرقى) در سال 1962، 9 درصد تولید ناخالص ملّى جهان را بـه خـود اخـتـصـاص داد، در صـورتى که در سال 1982 این رقم به 15 درصد رسید.پیش بـیـنـى مى شود که کشورهاى غرب پاسنیفیک تا سال دو هزار تولید ناخالص ملّى جهان را به خـود اخـتـصـاص دهـنـد و ایـن رقـم بـراى تـمـام حـوزه اقـیـانـوس آرام بـه حدود 50 درصد خواهد رسید.(177)

الف ـ ژاپن

ژاپـن هـم اکـنـون نقش مهمّى را در صحنه بین المللى ایفا مى کند و قدرت اقتصادى اش به جایى رسـیـده کـه بـه عـنـوان ابـر قـدرت اقـتـصـادى مـطـرح اسـت . ایـن کـشـور بـه دلیل واردات گاز طبیعى ، چوب ، مس ، قلع ، آلومینیوم و کائوچو، به کشورهاى آسیایى ، احتیاج شدید دارد و در مقابل منبع عمده کمکهاى اقتصادى به این گونه کشورهاست .

هـر یـک از دو کـشـور ژاپـن و آمـریکا، شریک عمده تجارتى دیگرى است و نوع روابط میان آنها( سـیاسى ، اقتصادى ، امنیّتى و نظامى) اثرات قابل توجّهى بر نظام بین المللى دارد. گفتنى است که به دلیل عدم موازنه تجارى میان ژاپن و آمریکا، اختلافاتى در این زمینه میان آنها وجود دارد. آمـریـکـا در حـال حاضر، برغم آنکه ثروتمندترین کشور جهان است ، به عنوان یک کشور مـقـروض مـطـرح اسـت درحـالى کـه ژاپـن رهـبـرى اعـطـاى اعـتـبـارات بـه کل جهان را بدست گرفته است .

از سوى دیگر، چین و کشورهاى منطقه ، به دلیل نقش تجاوز گرانه قبلى ژاپن ، نوعى سوء ظن نـسـبـت بـه سـیـاسـتـهـاى ژاپـن دارنـد کـه ایـن کـشـور بـا اعمال سیاستهاى ملایم ، در حال بر طرف کردن آن است .

کشورهاى عضور(آ سه آن) (178)دوّمین شریک عمده ژاپن مى باشند و ژاپن هر ساله از انـدونـزى ، مـالزى و بـرونئى نفت و گاز طبیعى وارد مى کند. واردات ژاپن در سالهاى 1982 ـ 1986 از کـشـورهـاى (آ سـه آن) 5/4 تا 9 میلیارد دلار بیش از صادرات آن کشور بوده است . ژاپـن بـا استرالیا نیز روابط نزدیک بازرگانى دارد و این کشور پنچمین شریک عمده تجارى ژاپن محسوب مى شود. 29 درصد کل صادرات استرالیا به ژاپن است .(179)

چـیـن نـیـز بـه عـنـوان یـک کـشـور وسـیـع و پـر جـمـعـیـّت ، بـا مـنـابـع غـنـى و پـیـشـرفـتـهاى بالفعل و بالقوّه خود در زمینه هاى اقتصادى ، نظامى و علمى وتکنولوژیک مى تواند نقش عمده اى را در سطح جهان و منطقه ایفا کند.

ب ـ کشورهاى تازه صنعتى شده

کـشـورهاى کره جنوبى ، تایوان ، سنگاپور و هنگ کنگ که به (کشورهاى تازه صنعتى شده) مـعـروف است از توسعه اقتصادى چشمگیرى برخوردارند. کلّ تجارت کره جنوبى تایوان و هنگ کـنـگ در سـال 1983 بـه 5/147 مـیـلیـارد دلار رسـیـد ایـن رقـم معادل 54 درصد تجارت ژاپن و 31 درصد تجارت آمریکاست .(180)

ایـن چـهـار کـشـور کـه بـه (چـهـار پـلنـگ) منطقه معروف شده اند، روابط اقتصادى خوبى با کـشـورهـاى آمـریـکـا،ژاپن ، استرالیا، زلاندنو و بعضى از کشورهاى (آ سه آن) داشته و نقش عمده اى در منطقه پاسنیفیک بازى مى کنند.

کـره جـنوبى از نظر اقتصادى ، در میان این چهار کشور، از سابقه درخشانترى برخوردار است . ایـن کـشوراز نظر صید ماهى ، یکى از کشورهاى عمده جهان محسوب مى شود. امروزه جمهورى کره (کره جنوبى) زمینه در تولید تلویزیون رنگى و کشتى سازى ، مقام دوّم را در جهان داراست .

ایـن کـشـور در چـنـد سـال اخـیر به دلیل وجود تظاهرات دانشجویى و تشنجّات سیاسى در دانشگاهها، با مشکلات سیاسى متعدّدى رو به رو بوده است .

تـایـوان به عنوان یکى از بیست کشور عمده صادر کننده کالاهاى ساخته شده در جهان ، على رغم مشکلات سیاسى و دیپلماتیک ،یکى از سریعترین رشدهاى اقتصادى جهان را داشته است . صنایع پـتروشیمى تایوان در آسیا مقام سوم را داراست . این کشور سه نیروگاه هسته اى در اختیار دارد که 37 درصد کلّ انرژى آن کشور را تاءمین مى کند.(181)


32

امـروزه ، کـشـور تـایـوان بـا تـوجـّه بـه تـمـامـى ایـن مسائل وقطع رابطه سیاسى بیشتر کشورهاى جهان با آن ، توانسته است ، خود را به عنوان یک قـدرت اقـتـصـادى مـطرح کند و روابط اقتصاداش با بیشتر کشورهاى جهان حفظ کرده و توسعه دهد.

سـنـگـاپـور، پیشترفه ترین کشور عضور سازمان آسیاى جنوب شرقى (آ سه آن) محسوب مى شود.این کشور از منابع محدودى برخوردار بوده و متکّى به واردات است ، ولى به جهت پیشرفت صـنـایـع و تـجارت ، کشورى توسعه یافته محسوب مى شود. سوّمین بندر متراکم جهان (بندر سنگاپور) در این کشور واقع شده است . سنگاپور یکى از بالاترین در آمدهاى سرانه در آسیا را به خود اختصاص داده است .

هنگ کنگ نیز داراى رشد سریع اقتصادى بوده و به عنوان بزرگترین صادر کننده اسباب بازى در جـهـان مـطـرح اسـت . صـنـایع الکترونیک این کشور از نظر درآمد صادراتى دردرجه دوّم قرار دارد.

ایـن کـشـور بـراى جمهورى خلق چین اهمیّت بسیار دارد؛ زیرا 40 درصد ارز خارجى خود را از هنگ کنگ به دست مى آورد. رهبران چین براساس موفقتنامه 26 سپتامبر 1984م میان چین و انگلیس و با ارائه طرح (یک کشور با دو سیستم) (وحدت دو کشور در عین حفظ نظامى سرمایه دارى هنگ کنگ و نـظـام سـوسـیـالیستى جمهورى خلق چین) الحاق هنگ کنگ به سرزمین اصلى اش را امکان پذیر کردند.

کانادا، استرالیا و زلاندنو با توجه به صنعت پیشرفته و منابع طبیعى فراوان که دارند از کشورهاى توسعه یافته منطقه اقیانوس آرام به شمار مى آیند.(182)


33

حوزه اقیانون آرام (2)

نزاع دو ابر قدرت آمریکا و شوروى (سابق)

مـنـطـقـه آسـیـاسـى اقـیـانـوس آرام ، بـه دلیـل بـرخـوردارى از مـوقـعـیـّت خـاصّ جـغرافیایى و استراتژیکى در طول چند دهه قبل ، براى قدرتهاى بزرگ ، بویژه آمریکا و شورورى (سابق) ؛ پـیـش از پـیـش حائز اهمیّت بوده ، توجّه قدرتهاى بزرگ را به این منطقه جلب کرد.موقعیّت اسـتراتژیکى ، وجود منابع سرشار طبیعى ، زمینهاى حاصلخیز و نیروى انسانى قوى ، مبتکر و فـعـّال نـیـز در جـلب تـوج ، مـؤ ثـر بـوده اسـت . بـه هـمـیـن دلیـل ، ایـن منطقه از دیرباز صحنه برخورد منافع متعارض و عرصه رقابت قدرتهاى بزرگ بوده ، موقعیّت خاصّى را درسیاست جهانى و روابط بین المللى به دست آورده است .

جـنـگ جهانى ، دوّم بسیارى از مشکلات سرزمینى گذشته افزود مانند اختلاف شوروى ( سابق) و ژاپن در ناحیه آسیاى شرقى بر سر چهار جزیره شمالى ، اختلاف میان چین و شوروى (سابق) درسـراسر مرز طولانى دو کشور و همچنین اختلافهاى که در موردقلمروهاى آبى ژاپن ، کره ، چین و تایوان وجود دارد. قدرتهاى بزرگ ، در تمام این مناقشه هانیز دخالت داشته اند.

از نـظـر مـقـامـهاى شوروى (سابق) گسترش مناسبات سیاسى و اقتصادى آمریکا و چین و ائتلاف امـنـیـتـى این دو کشور با ژاپن علیه شوروى (سابق) مى توانست منافع شوروى (سابق) را در حـوزه اقـیـانـوس آرام بـه خـطـر انـدازد. شـوروى (سـابـق) بـه هـمـیـن دلیـل ، بـشـدت ، سـعى داشت منافع خود را در این منطقه حفظ کند، در حالى که کشورهاى منطقه ، تـقویت بنیه نظامى شوروى (سابق) رابیش از نیاز آن کشور دانستند، رهبران شوروى (سابق) بـر محدودیّت موقعیّت خود تاءکید مى کردند. شوروى (سابق) على رغم توجه به منطقه حوزه اقـیـانـوس آرام ، نـفوذ چندانى در این منطقه نداشته و نتوانست موقعیّت یک ابرقدرت را در قسمت آسیایى اقیانوس آرام داشته باشد.

آمریکا با در پیش گرفتن سیاست (سدّ نفوذ)(183)با مسائلى که منافع ایالات متّحده آمـریـکـا را بـه خـطـر مـى انـداخـت ، بـه مـبـارزه بـرخـاسـت و بـا ایـن حـرکـت چـنـد هـدف را دنـبـال مـى کـرد. ایـن اهـداف عـبـارت بودند از: جلوگیرى از بهره گیرى نیروى نظامى توّسط شـوروى (سـابـق) تـجـاوز چـین و متّحدانش علیه همسایگان غیر کمونیست ، محدود کردن توانایى کشورهاى کمونیست آسیا و نیز گسترش نفوذ سیاسى در اقیانوس ‍ آرام .

وسـعـت درگـیـرى آمـریکا در دهه هاى 1960 و 1970 در منطقه آسیا اقیانوس آرام را مى توان از سـیـاسـتـهـاى ایـن کـشـور در قـبـال کـشـورهـایى مانند وتینام ، ژاپن ، کره ، تایوان ، فیلیپین و اسـتـرالیـا بـرداشـت کـرد شـکـسـت آمـریکا در جنگ با ویتنام ، ادامه استراتژى آمریکا پس از جنگ جـهـانى ، دوّم در منطقه آسیایى اقیانوس آرام را با مشکلات چندى رو به رو ساخت و این کشور را بر آن داشت تا استراتژى و جهت گیریهاى خود را در منطقه ، تغییر دهد.

هـم اکـنـون ، آمـریـکـا بـراى حـفظ منافع خود، از کشورهاى جزیره اى واقع در حوزه پاسیفیک به صـورت پـایـگـاه هایى مطمئن استفاده مى کند. البتّه این توجّه خاص او به معناى غفلت از سایر سرزمینهاى حوزه اقیاوس آرام نیست .

جنبه نظامى حوزه اقیانوس آرام

ایـنـک مـنطقه آسیاى شرقى از نظر دارا بودن تسلیحات نظامى ، بعد از اروپادوّمین مقام جهان را بـه خـود اخـتـصـاص داده کـشـورهـاى چـیـن ، ژاپـو، کـره شـمـالى و جـنـوبـى در سال 1980 حدود 78 میلیارد دلار صرف هزینه هاى دفاعى کردند 23 این مبلغ را بودجه نظامى چین تشکیل مى داد. اگر در این محاسبه ، بودجه دفاعى (آ سه آن) را نیز منظور کنیم ،

تقریبا نسبت به دهه هفتاد، بودجه نظامى 30 درصد افزایش یافته است .(184)

شوروى (سابق) براى حفظ منافش بهبود بخشیدن به موقعیّت خود در منطقه اقیانوس آرام دست بـه اقداماتى زد. تقویت موقعیّت استراتژیک از طریق تقویت ناوگان پاسیفیک ، بهبود نیروى هـوایـى ، استقرار موشکهاى اس ‍ . اس ـ 20 سرانجام گسترش همکارى نظامى با ویتنام ، از جمله ایـن اقـدامـات اسـت . هـمـه ایـن تـحـوّلات ، بیانگر افزایش تواناییهاى بالقوّه نظامى شوروى (سابق) دردهه 1980 در حوزه اقیانوس آرام بوده است .


34

وجـود سـلاحـهـاى هـسـته اى در این منطقه ، واکنشهاى گوناگونى را در پى داشته است . اعضاى کمتیه پاسنیفیک جنوبى از پیشنهاد استرالیا مبنى بر ایجاد منطقه عادى از سلاحهاى هسته اى در حوزه جنوبى آرام ، پشتییبانى گردند.

از آنـجـا دولتـهـاى اسـتـرالیا و زلاندنو از اعضاى پیمان نظامى آنزوس هستند، نظریه (ایجاد مـنطقه عادى از سلاحهاى هسته اى) مشکلاتى را نیز براى مناسبات امنیّتى آنها با ایالات متّحده آمریکا به وجود آورده است .

از مـیـان دولتـهـاى صـاحـب سـلاحـهـاى هـسـتـه اى تـنـهـا چـیـن قـطـعـنـامـه 1975 سـازمـان مـلل مـتـّحـد، مـبـنـى بـر ایـجـاد مـنطقه عارى ازسلاحهاى هسته اى در حوزه جنوبى اقیانوس آرام را پذیرفت . آمریکا نه تنها از چنین طرحى حمایت نکرد، بلکه امضاى قرارداد مربوط به آن را رد کرد.

سازمانها و پیمانهاى منطقه اقیانوس آرام

تـاءکـیـد بـیـشـتـر کـشـورهـاى پـاسـنـیـفـیـک بـر هـمـکـاریـهـاى مـنـطـقـه اى بـا تـوجـّه بـه مسائل اقتصادى بوده و روند این همکاریهاى منطقه اى در آسیاى شرقى وپاسنیفیک بطور رسمى موجب ایجاد دو سازمان منطقه اى ـ دولتى شده است :

الف ـ سازمان کشورهاى آسیاى جنوب شرقى ( آ سه آن)

ایـن سـازمـان در سـال 1967 بـه منظور توسعه همکاریهاى منطقه اى غیرنظامى ، تاءسیس شد. اعـضـاى آن عـبارتند از :اندونزى ، مالزى ، فیلپین ، تایلند، سنگاپور و برونى . جمعیّت این کشورها در حدود سیصد میلیون نفر تخمین زده شده است .

ایـن مـنـطـقـه بـا توجّه به تاءثیر گذارى منابع سر شار طبیعى و تجارت بین المللى آن بر سیاستهاى اقتصادى ، سیاسى و امنیّتى و نیز متّصل کردن راههاى آبى اقیانوس آرام و اقیانوس هند به یکدیگر، اهمیّت استراتژیک پیدا کرده است .

اهـداف (آ سـه آن) دربـرگـیـرنده بالابردن رشد اقتصادى و ثبات سیاسى در جنوب سرقى آسیا، پایین آوردن تعرفه هاى تجارتى میان کشورهاى منطقه و تشویق اعضا به مبادله برنامه و اطلاعات علمى است .(185)

ب ـ مجمع عمومى پاسنیفیک جنوبى

ایـن سـازمـان بـا شـرکـت کـشـورهـاى اسـتـرالیـا، زلانـدنـو و یـازده جـزیـره مستقّل جنوب غربى پاسیفیک در سال 1971 تشکیل شد. جزیره هاى مزبور عبارتنداز جزیره هاى کوک ، فیجى ، کى ریباتى ، ناورو،(186) نیو،(187) پاپواگینه نو، جزایر سولومون ، تونگو،(188)و انواتو و سامواى غربى .

حـفـظ تـمـاس رهبران با یکدیگر و ارائه نظرهاى واحد در مورد مسائلى چون آزمایشات هسته اى ، حقوق دریا و استعمارزدایى از هدفهاى مهمّ این سازمان مى باشد.

سـازمـان (آ سـه آن) و (مـجـمـع عـمـومـى پـاسـنـیـفـیـک جـنوبى) على رغم نزدیکى و مجاورت جـغـرافـیـایـى ، روابط محدودى با یکدیگر دارند و علّت آن نداشتن پیوندهاى فرهنگى و قومى بین این دو سازمان است . مردم جزیره هاى یاد شده خود را (مردم پاسیفیک) مى دانند، نه آسیایى .

یـازده کـشـور واقـع در حـوزه اقـیـانـوس آرام از سـال 1984 مـوافـقـع کـردنـد کـه هـر سـال وزیـران خـارجـه کـشـورهـاى (آسـه آن) (بـعداز پایان کنفراس وزیران خارجه آ سه آن) بـراى تـبـادل نـظـر در رابـطـه بـا مـسـائل اقـتـصادى منطقه پاسنیفیک (استرالیا،کانادا،ژاپن ، زلانـدنـو و آمـریـکـا) بـه مذاکره و تبادل نظر بپردازند این واقعه جدید به (شش به اضافه پنچ) معروف شد.

در مـنـطقه اقیانوس آرام ، پیمانهاى نظامى نیز وجود دارد. پیمان ( آنزوس) (پیمان پاسیفیک) یـکـى ازایـن پـیـمـانـهـاسـت . ایـن پـیـمـان در سـال 1951 در شـهـر سانفرانسیکو میان کشورهاى اسـتـرالیا، زلانودنو و ایالات متحده آمریکا منعقد شد. و مقرّ آن نیز در شهر کانبا (استرالیا) مى باشد.(189)

تنگه مالاکا

تـنـگـه مـالاکا، یکى از مناطق استراتژیک حوزه اقیانوس آرام بوده و تا حدودى بعداز تنگه ها و کـانـالهـایـى مـانـنـد هـرمـز، بـاب المـنـدب ، سـوئز، جـبـل الطـارق ، پـانـامـا، بـسـفـر و دردانل ، یکى از مهمترین تنگه هاى دنیاست .

این تنگه بین کشور سنگاپور و جزیره سوماترا واقع شده و اقیانوس هند را به اقیانوس آرام مـرتـبـط سـاخـتـه و نـقـش ‍ مـهـمـّى در کـوتـاه کـردن مـسیر آبراههاى دریایى ایفا مى کند. جزیره سـوماترا که بخشى از خاک کشور انذونزى است به حساب مى آید، یکى از بزرگترین جزیره هـاى جـهـان اسـت و بـا جـزیره هاى جاوه ، سلبس و برنئو در مجموع (جزایر سونداى بزرگ) نـامـیـده مـى شـود(190) کـشـور سـنـگـاپـور نیز با 581 کیلومترمربع وسعت در جنوب شرقى آسیا و درجنوب مالزى واقع شده است . این کشور هم اکنون ،از پیشرفته ترین کشورهاى آسـیـاى جـنـوب شـرقـى اسـت و از نـظـر در آمـد سـرانـه ، اوّلیـن کـشـور مـنطقه مى باشد. بندر سنگاپور، یکى از مترقى ترین بندرهاى جهان ، در این کشور واقع شده است .(191)


35

یـکـى از مـهـمـتـریـن خـطـوط کـشـتـیـرانـى دنـیـا، از داخـل تـنـگـه مـى گـذرد. تـعـاد قـابـل تـوجـّهـى از کـشـتیهایى که از منطقه جنوب شرقى آسیا به طرف اقیانوس هند و برعکس عـبـور مـى کنند از داخل این تنگه و تنگه سوندا (تنگه اى بین جزیره سوماترا و جزیره جاوه) مى گذرند.

ایـن تـنگه ، بندرهاى کشورهاى واقع در اقیانوس هند (بمبئى کلکته ، کلمبو و...) و خلیج فارس (بـنـدرهـاى واقـع در مـنـطـقـه خـلیـج فـارس) و شـرق و جنوب آفریقا رابه بندرهاى مهمّ حوزه اقـیـانـوس آرام (بـنـدرهـاى ژاپـن ، بـندرهاى غربى آمریکا، بندرهاى فیلیپین) مرتبط سازد. در نتیجه این تنگه نقش مهمّى را در ارتباطات اقتصادى بین المللى به عهده دارد.

آینده حوزه اقیانوس آرام

مـنـطـقـه اقـیـانـوس آرام ، در آیـنـده مـى تـوانـد بـابـرخوردارى از امکانات اقتصادى ، سیاسى ، استراتژیک ، فرهنگى و علمى عمده اى را در معادلات سیاسى اقتصادى جهان ایفا کند.

از آنـجا که قدرتهاى بزرگ ، از منافع حیاتى در این منطقه برخوردارند در نتیجه رقابتها یا هـمـکـاریـهاى آنها مى تواند در چگونگى فعالیّت نظامى بین المللى تاءثیر گذاشته و توجّه جـهانیان را به خود جلب کند. براى پیشبرد همکاریهاى مختلف (بخصوص همکاریهاى اقتصادى) در این منطقه ، از سوى کشورهاى سرمایه دارى ، طرحهاى متعدّد ارائه شده است .

بـا تـوجّه با مطالب یاد شده مى تواند گفت : این منطقه مى تواند در آینده ، صحنه همکاریهاى دولتـهـا یا صحنه برخوردهاى سرسختانه و رقابتهاى متعدّد در زمینه هاى اقتصادى و نظامى و یـا حـتـّى بـرخـوردهـاى نـظـامـى بـاشـد. ایـن امـر بـه چـگـونـگـى و مـیـزان روابـط مـتـقـابـل و رعـایـت مـنـافـع کـشـورهـاى ذى نـفـع بـسـتـگـى دارد. حـاکـمـیـّت اصـل روابـط مـسـالمت آمیز و روابط متقابل بر اساس همکارى مى تواند از تنشهاى احتمالى آینده جلوگیرى کند.

آمـریـکـا عـلى رغـم شـکـسـت سـخـتـى کـه در جـنـگ ویـتـنـام خـو د ، از نـفـوذ قـابـل تـوجـّه اقـتـصـادى ـ تـجـارى در مـنـطـقـه بـرخـوردار اسـت .و احـتـمـال افـزایـش ایـن نـفـوذ در آیـنـده وجـود دارد. البـتـه بـر سـر ایـن راه ، مـشـکـلاتـى از قـبـیل رشد اقتصادى قابل توجه برخى از کشورهاى رشد ناسیونالیسم ، ظهور چین و ژاپن به عـنوان مراکز دیگر قدرت در منطقه و اختلاف برخى از متّحدان آمریکا( مانند استرالیا و زلاندتو در چارچوب پیمانهاى دسته جمعى به چشم مى خورد.

ژاپن خواهان آن است که از انزواى سیاسى خارج شود و در این زمینه باید به نقش ژاپن در آینده اهـمـیّت زیادى داد. اگر چه ممکن است بعضى از کشورهاى منطقه ، این موضعگیرى ژاپن را خطرى عـلیـه منافع خود بدانند، زیرا ژاپن یکى از منابع اصلى کمکهاى اقتصادى به این کشورها به شـمـار مـى رود. تقویت و توسعه قدرت سیاسى و امنیّت ژاپن به همراه سلطه اقتصادى موجود، مى تواند به نگرشهاى امپریالیستى ژاپن دامن زده و منافع سایر کشورهاى منطقه را به خطر اندازد.

در ضـمـن ، احـتـمـال گـسـتـرش روابـط چـیـن و ژاپـن بـه دلیل نیاز ژاپن به مواد اولیه چین و نیاز چین به آمریکانات علمى و تکنولوژیک ژاپن نیز وجود دارد.

در دهـه آیـنـده ، نـیـروى دریـایـى نقش اساسى در برنامه هاى دفاعى آمریکا و در آسیا به عهده خواهد داش ؛ زیرا نیرو قادر به حضور نظامى هسته اى و غیرهسته اى در منطقه است که نتیجه آن حفظ و حمایت خطوط دریایى پاسیفیک مى باشد.

مـجـمـوعـه ایـن تـحـوّلات بـه نـوعـى وضـعـیـّت چـنـد قـطـبـى ، حداقل در سطح منطقه منجر خواهد شد.


36

جزیره هاى استراتژیک

بـرخـى از مـنـاطـق ، تـحـت شـرایـط خاصّى اهمیّت نظامى و استراتژیکى پیدا مى کند؛ یعنى با استقرار در این مناطق مى توان جابه جاییهایى دریایى ، خشکى و هوایى را تحت نظارت در آورده و یـا بـا اسـتـفاده از این مناطق به نقاط دیگر حمله کرد. در دست داشنت چنین پایگاههاى نظامى مى تـوانـد قدرت هر کشورى را بطور مؤ ثر افزایش ‍ دهد. در این درس ، جزیره هاى که داراى چنین خـصوصیاتى بوده و استراتژیک محسوب مى شوند، مورد بررسى قرار مى گیرد. کفتنى است کـه تـصـرّف یـک یـا چـنـد جـزیـره در گـذشته به دلیل تسلّط آنها برخشکیها، از اهمیّت زیادى برخوردار بود، ولى امروزه این نوع موقعیّتها آن ارزش سابق را ندارد.(192)

اقیانوس هند

جزیره دیه گوگارسیا

ایـن جـزیـره بـا وسـعت سى مایل مربع در اقیانوس هند واقع شده و کشور انگلستان تعلّق دارد. جزیره دیه گوگارسیار بر سواحل اقیانوس هند اشراف داشته و از آن مى توان به عنوان یک مـرکـز عـملیاتى خوب براى حمله به سواحل اقیانوى هند استفاده کرد.(مارگارت تاچر) نخست وزیـر وقـت انـگـلسـتـان در سـال 1981 ضـمـن دیـدارى از آمـریـکـا بـا اسـتـفـاده کـامل آمریکا از این جزیره موافقت کرده ، اظهار داشت که آمریکا مى تواند تجهیزات خود را از این جـزیـره تـقـویـت کـنـد. آمـریـکـا بـعـداز آن ، شـروع بـه بـهـره بـردارى کامل از این پایگاه کرد.(193)

پـایـگـاه ( دیـه گوگارسیا) پایگاهى دریایى ، زمینى و هوایى بوده و بزرگترین پایگاه نظامى آمریکا در اقیانوس هند محسوب مى شود. این پایگاه مرکز فرماندهى تمام پایگاههاى در اقـیـانـوس هـنـد بـود، بـراى اسـتـفاده نیروهاى واکنش سریع آمریکا در نظر گرفته شده است . آمـریـکـا تـا بـه حـال ، بـودجـه هـاى هـنـگـفـتـى صـرف تـجـهـزات ایـن پـایـگـاه کـرده اسـت . بـطـورمـثـال : مـبـلغ 559مـیـلیـون دلار در سـال 1983 بـه هـمـیـن مـنـظـور اخـتـصـاص داده شد.(194)

آمریکا با سود جستن از این پایگاه بطور دایم مى تواند تسلّط خود را به وسیله چندین ناوگان نـظـامـى بـر آبـهـا و سـواحـل اقـیـانـوس حـفـظ کـند. مساءله آرایش نیروهاى نظامى جهت شرکت در عـمـلیاتهاى دور دست براى آمریکا بسیار مهم است و جزیره (دیه گوگارسیا) در این جهت نقش اسـاسـى بـه عـهده دارد. البتّه گروهى از صاحب نظران در آمریکا، فاصله زیاد این پایگاه با خـلیـج فارس (به عنوان یکى از استراتژى ترین مناطق جهان) را به عنوان یکى از نقاط ضعف آن بـه حـسـاب مـى آورنـد. آمـریکا با آغاز بهره بردارى از این پایگاه ، خود را وارد یک مسابقه تـسـلیـحـاتـى بـا شـورورى (سـابـق) کـرده بـود کـه بـه قـول برخى از مخالفان حضور آمریکا در اقیانوس هند، این امر براى آمریکا به عنوان یک خطر بـه حـسـاب مـى آمـد،(195)بـعـداز فـروپاشى شوروى (سابق) وجود این پایگاه موجب حـضـور قـدرتـمـنـدانـه و اسـتـعـمـارى آمـریـکـا در ایـن مـنـطـقـه و سـرکـوب حـرکـتـهـاى استقلال طلبانه شده است .

در مـورد اسـتـقـرار نـیـروهاى آمریکا در جزیره (فورد) ابتدا مخالفتهایى ابراز شد، ولى این گونه مخالفتها از سوى دولت وقت آمریکا(فورد) ردّ شد. دولت آمریکا این جزیره را به مظور استفاده نیروى هواى و ناوگانهاى دریایى آمریکا توسعه داد و امکانات و تجهیزات لازم را بدر آن مـسـتـقـّر کـرد. مـوافـقـان حـضـور نـظـامـى آمـریـکـا در (دیـه گـوگـارسـیـا) بـر ایـن استدلال بودند که اگر بنا باشد (دیه گوگارسیا) موجب نزاع دو ابرقدرت شود، این حرف در مـورد همه پایگاههاى آمریکایى صادق است و بنابراین آمریکا باید اقدام به برچیدن کلیه پایگاههاى نظامى خود کند.(196)

هـفـت کـشـتـى کـه بـه زرادخـانـه هـاى شـنـاور مـعـروفـنـد، بـطـور دایم در اطراف پایگاه (دیه گـوگـارسـیـا) حـضـور دارنـد. در ایـن پـایـگـاه یـک بـانـد فـرودگـاه بـه طـول دوازه هـزار پـا، هـشـت مـنـبع انبار مواد سوختى ، یک رشته تاسیسات لجستیکى ، یک ایستگاه مخابراتى و یک اسکله وجود دارد.(197)

درایـن پـایـگاه ، تاسیسات وسیعى براى تعمیر ناوگانهاى جنگى و زیر دریاییها وجود دارد و کـارکـنـان و سـربـازان آمـریـکـایـى مـسـتـقـر در آن از تـمـام وسایل رفاهى موجود دراین جزیره بهره مى برند. همچنین پناهگاههاى اتمى و سکوهاى پرتاب مـوشـکـهـاى قاره پیما نیز در آن وجود داشته و کشتیهاى اتمى مستقر در این پایگاه قادرند ظرف 48 سـاعـت خـود را بـه دورتـرین نقطه اقیانوس هند برسانند.(198) در پایگاه (دیه گـوگارسیا)دو هزار نفر تفر نیروى نطامى مستقرندکه بیشتر آنها کارشناس و متخصص هستند و این پایگاه مى تواند دوازده هزار نفر تفنگذار را پشتیبانى کند.(199)


37

اقیانوس اطلس

الف ـ جزایر فالکلند

جزایر فالکلند در اقیانوس جنوبى واقع شده و با توجه به اهمیّت نظامى اش در قرن هیجدهم بـه اشـغـال بـریتانیاى کبیر درآمد. انگلیس با این کار توانست برتمام راههایى که به جنوب آمـریـکـایـى جـنـوبـى خـتـم مـى شـد نـظـارت داشـتـه بـاشـد. بـطـور مـثـال ، انـگـلسـتـان بـا اسـتـفـاده از ایـن جـزیـره هـا تـوانـست دست به انهدام کشتیهاى آلمانى در سـال 1914(جـنـگ جـهانى اول) بزند.این جزیره ها اهمیت ارتباطى و تجارى نیز داشت بتازگى بـازشدن کانال پاناما،ازاهمیت نظامى و استراتژیک جزایر فالکند تا حدود زیادى کاسته شده است .(200)

جـنـگـى در سـال 1982 بر سر مالکیت این جزیره هاى ، بین انگلستان و آراژانتین درگرفت . در ظاهر ، علّت جنگ انگلیس و آرژانتین در فالکنلند، مساءله ماهیگیرى بود، زیرا آبهاى این جزیره ها بـه یـکـى از غـنـى تـریـن مـیـدانـهـاى صـیـد مـاهـى در جـهـان تـبـدیـل شـده بـود. اعـلام 150 مـایـل براى شعاع آبهاى حفاظت شده جزیره ها از طرف بریتانیا باعث اعتراض آرژانتین شد و آن را تجاوز به آبهاى خود تلّقى کرد.(201)

سرانجام ، در آوریل سـال 1982 جـنـگـى درگـرفـت و آرژانـتـیـن تـعـداد یـازده هـزار سـربـاز بـه مـجـمـع الجـزایر گـسیل داشت . انگلیس با شلیک دو اژدر زیر دریایى اتمى خود، یک رزمناو آرژانتینى را در 250 مـایـلى جـنوب غرب فالکلند منهدم کرد و 368 تن از 1100 خدمه آن را به هلاک رساند. دو روز بـعـد، آرژانـتـیـن نـیـز بـه تـلافـى آن ، به وسیله یک جهت سوپر اتاندارد،اقدام به شلیک یک فـرونـد موشک اگزوست به سوى ناوشکن مافوق مدرن انگلیسى کرد و آن را منهدم ساخته ، 21 ملوان آن را از بین برد. خلبانان آرژانتینى ، پنچ فروند شناور دیگر انگلیسى را منهدام کرده و خـود نـیـز تـعـداد 45 فـرونـد هـواپـیـمـا از دسـت دادنـد. در طول جنگ 635 آرژانتینى و 255 انگلیسى کشته شدند. در این بحران ، دولت آرژانتین مجبور به استعفا شد و اعضاى آن به سبب شکست درجنگ به زندان افتادند.(202)

ذکـر ایـن نـکته مهم است که آرژانتینیها ابتدا فکر مى کردند انگلیسیها به اعتراضهاى دیپلماتیک بسنده مى کنند، ولى انگلسیها بر خلاف نظر آنها، دست به حمله زدند و این مساءله را به اثبات رسـانـدنـد کـه ارتـش انگلیستان براحتى مى تواند در یک فاصله هشت هزار مایلى از کشورشان دسـت بـه یـک عـمـلیـات نـظـامـى مـهـم بـزنـد در ایـن راه قـربانى بدهد و با صاحبان اصلى آن سرزمینها بجنگند.(203)

انـگـلسـتـان در سال 1914 نیز دراین آبها با نیروى دریایى آلمان درگیر شده بوده به نبرد فـالکـلنـد مـشـهـور اسـت . در ایـن نبرد، یک اسکادران انگلیسى در آبهاى شیلى راه را بر نیروى دریـایـى آلمـان کـه از اقـیـانوس آرام به طرف اقیانوس اطلس درحرکت بود بست که به شکست انـگـلیـس مـنـجـر شـد. بـعـداز ایـن واقـعـه ، یـک اسـکـادران جـدیـد انـگـلیـسـى روانـه مـحـل شـد و بـعداز یک ماه به فالکلند رسید و با سوخت بسیار کمى که داشت ، در هشتم دسامبر 1914 بـه اسـکـادران آلمـانـى کـه در حال سوختى گیرى بود، حمله کرده ، شکست سنگینى به آلمانیها تحمیل کرد.(204)

انـگـلیـسـیها با تسلّط برجزایر فالکلند توانستند، نظارت خود را برگذرگاه (دریک) که یـکـى از گـذرگـاهـهـاى استراتژیک جهان به شمار مى رود. حفظ کنند تا در مواقع ضرورى از عبور و مرور زیردریاییهاى شوروى جلوگیرى کنند انگلستان درصد است این جزیره ها را به دژ مـحـکـم تـبدیل کند. باندهاى فرودگاه (پورت استانلى) واقع در این جزیره مى تواند فرود هـواپـیـمـاهـاى بـزرگ بـارى را تـحمّل کند.(205) کشور انگلیس براى دفاع از جزایر فـالکـلنـد در مواقع لزوم ،اقدام به تاءسیس یک پایگاه در (مونت پلیزنت) کرد. این پایگاه بـا تـوجـه بـه وجود دو هزار نفرازافراد گارد محافظ وانبارهاى بزرگ مهماتش ،لقب (ستاره مرگ) گرفت .

ب ـ جریزه هاى دیگر

جـزایـر قـنـارى (مـتـعـلق بـه اسـپـانـیـا) و مـادیـرا و آشـور(مـتـعـلق بـه پـرتـغـال) واقـع درشـمـال اقـیـانـوس اطـلس از نـقـاط مـهـم نـظـامـى بـوده ، بـه دلیـل مـرکـزیـت داشـتـن و اشـرافـشـان بـر سـواحـل غـرى اروپـا و تـنـگـه جـبل الطارق از اهمیت استراتژیک برخوردار است یکى از پایگاههاى مهم آمریکا و پیمان آتلانتیک در جزیره آشور قراردارد.(206)


38

اقیانوس آرام

الف ـ جزایر هاوایى

بعداز جنگ جهانى دوم ، اقیانوس آرام به دلایل مختلف ، اهمیّت استراتژیک یافت و بیشتر جزیره هـاى واقـع در ایـن اقـیـانـوس نـیـز بـه کـنـتـرل نـیـروهـاى غـربـى درآمـد. (جـزایـر هـاوایـى) (207)در بـیـن ایـن جزیره ها، حالت مرکزیت داشته وا ز نظر نظامى ، کلید منطقه به حـسـاب مـى آیـد. بـزرگـتـریـن پـایـگـاه آمـریـکـا در اقـیـانـوس آرام بـه نـام (پرل هاربور) در این منطقه قرار داشته و مرکز فرماندهى نیروهاى نظامى آمریکا دراقیانوس آرام است .(208)

جزیره هاى دیگر

از دیـگـر جـزیـره هـاى اسـتـراتـژیـک اقـیانوس آرام ، جزایر آلئوت (متعلّق به دولت آمریکا) و جـزایـر کـمـانـدور (مـتـعـلّق بـه روسـیـه) اسـت . ایـن جـزیـره هـا در شـمال اقیانوس آرام و جنوب تنگه برینگ قرار دارند. و برتنگه برینگ اشراف داشته و رفت و آمـدهـایـى کـه از ایـن تـنـگـه صـورت مـى پـذیـرد، بـراحـتـى مـى تـوانـد تـحـت نـظـارت و کـنـتـرل قـرار گـیـرد.(209) جـزیـره (گـوام) یـکى دیگر از جزیره هاى استراتژیک اقـیـانـوس آرام مـى بـاشد. ین جزیره در غرب اقیانوس آرام و درشرق کشور فیلیپین قرار دارد. پـایـگـاه هـوایـى (انـدرس) کـه قـدرت خـدمات رسانى به هر نوع هواپیمایى را دارد، در این جزیره واقع شده است .(210)

اقیانوس منجمد شمالى

جزیره ایسلند

قطب شمال از نظر نظامى ، یک منطقه استراتژیک محسوب مى شود و منطقه اى مناسب جهت فعالیت زیـردریـایـیـهـاى اتـمـى ، هـواپـیـمـاهـا و مـوشـکـهـاى هـسـتـه اى اسـت . مـنـطـقه استراتژیک قطب شمال ، شامل جزیره ایسلند نیز مى شود.

جـزیـره ایـسـلنـد بـا 829/102کـیـلو مـتـر مـربـع وسـعـت در شمال اقیانوس اطلس و در شرق گروئنلند واقع شده است .(211)این جزیره بر خلاف جزایر فالکلند، در گذشته فاقد ارزش نظامى بود، اما بتازگى داراى اهمیّت نظامى شده است . جزیره ایسلند به دلیل اینکه در عرض زیاد شمالى واقع شده و در گذشته نیز بخش وسیع ارتـباطات توسط کشیتى انجام مى شده ، از زمره خطوط عبور عبور بین المللى خارج بود، ولى بـا پیشرفت نیروى هوایى و اهمیّت دایره عظیمه در کوتاه کردن راههاى هوایى و واقع شدن این جـزیـره بـر سـر راههاى هوایى به عنوان یک پایگاه مهم نظامى ، اهمیّت استراتژیک پیدا کرده است .(212)

درنـزدیـکـى پـایـتـخـت جـزیـره ایـلسـنـد، پـایـگـاه (کـیـولاویک) وجود دارد که از بزرگترین پـایـگـاهـهـاى اسـتراتژیک آمریکاست . در این جزیره یک پایگاه دریایى به نام (هفالوزدو) و تـاءسیسات رادارى دوربرد و مراکز کنترل عبور و مرور زیر دریاییهاى استراتژیک وجود دارد. وجـود سه پایگاه دریایى ( نرسارسواک) ، (گیریندال) و (سوندرسووم

) و چند پایگاه هوایى مانند (بلووست 1) و(بلووست 8) در اطراف آن بر اهمیت استراتژیک این جزیره افزوده است .(213)

پـاورقـى

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

نام کتاب :نقاط استراتژیک جهان

مولفان :اسماعیل جهان بین _ ماشاالله مشهدی

تهیه کننده :مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

تاریخ انتشار :پاییز 1376

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1 ـ دلایل استراتژیک بودن منطقه خلیج فارس متعدد است که در درس سوم مورد بحث و بررسى قرار مى گیرد.

2 ـ فلسفه جغرافیا، حسین شکویى ، ص 257 .

3 ـ جـغـرافـیـانـخـسـت در خدمت جنگ ، ایولاکست ، ترجمه ابوالحسن سرومقدم ، ص 29 ، در این کتاب نویسنده از علم جغرافیا به عنوان دانش استراتژیک نام برده است .

4 ـ فرهنگ لغت و بستر ، ص 115 ؛ فرهنگ آریانپور ، ص 167 .

5 ـ مبانى جغرافیاى سیاسى ، درّه میرحیدر ص 103 .

6 ـ فلسفه جغرافیا، شکوئى ، ص 249 .

7 ـ همان ، ص 426 .

8 ـ البـتـه این کشور به دلیل همسایگى با جمهورى اسلامى ایران (مرکز انقلاب اسلامى) کما کان اهمیت خود را در نظر غرب حفظ کرده است .

9 ـ مبانى جغرافیاى سیاسى ، میرحیدر ، ص 103 .

10 ـ کـانـال سـوئز در مصر ، واقع شدن کشور سنگاپور در جوار تنگه مالاکا ، تنگه هاى بـسـفـر و داردانـل در تـرکیه و کانال پاناما در کشور پاناما موجب استراتژیک شدن این کشورها شده است .

11 ـ فلسفه جغرافیا، شکویى ، ص 275 .

12 ـ همان ، ص 259 .

13 ـ فلسفه جغرافیا ، شکویى ، ص 259 .

14 ـ ساحلى شرقى دریاى مدیترانه ، یعنى سرزمین لبنان و فلسطین ، مهد اوّلین تمدنهاى بشرى یعنى فنیقیها بوده است ، که در دریانوردى و تجارت دریا نوردى و تجارت دریایى از قـدرت زیـادى بـرخـوردار بـودنـد. لبـنـان از زمـان حـیـات خـود تـا کـنـون ، محل برخورد دو تمدن شرق و غرب بوده است .


39

15 ـ در اوایـل قـرن نـوزدهـم ، دولت انـگلستان به منظور جلوگیرى از حمله احتمالى نیروى دریـاى روسـیـه بـه نـاوگـان دریـایـى خـود در دریـاى مـدیـتـرانـه ، طى قراردادى معروف به (عـهـدنـامـه داردانـل) از عـثـمـانـى خـواسـت تـا از عـبـور کـشـتـیهاى جنگى در تنگه هاى بسفر و داردانل جلوگیرى کند . (تاریخ معاصر خاورمیانه ، ص 69 .)

16 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال افـریـقـا ، درایـسـدل و بـلیـک ، تـرجـمـه دره مـیـرحـیـدر ص 177 . تـنـگـه هـاى هـرمـز ، جبل الطارق و باب المندب نیز از چنین موقعیتى برخوردارند .

17 ـ فلسفه جغرافیا ، شکویى ، ص 285 .

18 ـ فلسفه جغرافیا ، شکویى ، ص 259 . شهر کلمبو پایتخت سرى لانکا و سنگاپور نیز پایتخت کشور سنگاپور است .

19 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال آفـریـقـا ، درایسدل و بلیک ، ترجمه دره میرحیدر ، ص 286 .

20 ـ مسائل ژئوپلتیک اسلام ، دریا ، آفریقا ، ایو لاکست ، ترجمه عباس آگاهى ، ص 3 .

21 ـ همان ، ص 7 .

22 ـ این نفش بستگى به آن دارد که منطقه مورد نظر تا چه اندازه مى تواند در نابودى یا شکست دشمن مؤ ثر باشد .

23 ـ مبانى جغرافیاى سیاسى ، میرحیدر ، ص 103 .

24 ـ هـر چـنـد اهـمـیـت ژئوپـولتـیـکـى ایـران از نـظـر هـمـسایگى با یک ابرقدرت ، پس از فروپاشى شوروى سابق از بین رفت امّا این کشور در ابعاد دیگر مانند مجاورت با جمهوریهاى تـازه بـه اسـتـقـلال رسـیـده مـسلمان ، تسلط برتنگه هرمز و همچنین مرکز انقلاب اسلامى بودن هـمچنان اهمیتش باقى است . اتخاذ ییک سیاست مستقل از سوى این نوع کشورها ، بیشتر با مشکلات و دشواریهایى همراه است .

25 ـ مبانى جغرافیاى مبانى ، میرحیدر ، ص 103 .

26 ـ ایـن پـایـگـاه کـه در جـزیـره دیـه گوگارسیا واقع است ، در حدود 3500 کیلومتر با خلیج فارس فاصله دارد .

27 ـ همان ، ص 91 .

28 ـ این پیمان صلح که با وساطت آمریکا منعقد شد، به پیمان صلح (کمپ دیوید) معروف اسـت . از سـال 1948 بـه بـعـد طـولانـى تـریـن و مهمترین حادثه ، جنگ و مناقشه بین اعراب و اسرائیل است که هنوز هم ادامه دارد .

29 ـ خـاورمـیـانـه در قرن بیستم ، ژان پى یر درینیک ، ترجمه فرنگیس اردلان ، ص 457؛ چین و خاورمیانه ، محمد جواد امید دارینا ص 57،

30 ـ جغرافیاى سیاسى خاورمیانه و شمال آفریقا، آلاسدیر درایسدیرو جرالد. اچ . بلیک ، ترجمه درّه میرحیدر ، ص 20 .

31 ـ جغرافیاى خاورمیانه و شمال آفریقا، ص 20 .

32 ـ خاور نزدیک شامل کشورهاى ترکیه ، سوریه ، لبنان ، فلسطین ، اردن و مصر بود.

33 ـ خاورمیانه ، پیتربیومون و دیگران ، ترجمه محسن مدیر شاخه چى و دیگران ، ص 2 .

34 ـ خاورمیانه ، محمد تقى رضویان ، ص 5 .

35 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال آفـریـقـا ، درایـسـدیـل وبـلیک ، ترجمه میرحیدر ، ص 24 . به عنوان نمونه مى توان از منازعه سه کشور عـراق ، تـرکـیـه ، و سـوریـه بـرسر آب رودخانه فرات ، مصر و سودان در مورد آب رودخانه نیل و رژیم اشغالگر قدرس با اعراب محلى و کشور لبنان بر سر منابع آب یاد کرد .

36 ـ همان ، ص 25 .

37 ـ نـامـگـذارى هـلال خـصـیـب ، از آن روسـت کـه ایـن کشورها برروى نقشه جغرافیایى به شـکـل مـاه نـو دیـده مـى شـود و از زمـیـن بـارور و آب و هـواى بـارانـى بـرخـوردار اسـت . هلال خصیب شامل کشورهاى فلسطین ،لبنان ، سوریه و اردن است .

38 ـ خاورمیانه ، بیومونت و دیگران ، ص 4 .

39 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال آفـریـقـا ، درایسدل وبلیک ، ص 20 .

40 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال آفـریـقـا، درایسدل و بلیک ، ص 20 .

41 ـ خـاورمـیـانـه ، رضـویـان ، ص 3 . البـتـه بـاید توجه داشت که وارد کردن برخى از کـشورهاى یادشده در این لیست فقط به خاطر مقاصد نظامى بود و پایه و اساس ‍ جغرافیایى نداشت .


40

42 ـ فرهنگ علوم سیاسى ، علامرضا على بابایى ، ج 1 ، ص 251 .

43 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال آفـریـقـا ، درایسدل و بلبیک ، ص 34 .

44 ـ سه مذهب موجود

45 ـ خاورمیانه ، رضویان ، ص 5 .

46 ـ همان ، ص 5 .

47 ـ خاورمیانه ، بیومونت و دیگران ، ص 18 ؛ خاورمیانه ، رضویان ، ص 5 .

48 ـ خاورمیانه ، رضویان ، ص 8 .

49 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال آفـریـقـا ، درایسدل و بلیک ، ص 71 .

50 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال آفـریـقـا ، درایسدل و بلیک ، ص 48 .

51 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال آفـریـقـا ، آلاسـدیـر درایسدل و جرالو .اچ ـ بلیک ، ترجمه درّه میرحیدر ، ص 69 .

52 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 11 .

53 ـ همان ، ص 12 .

54 ـ مجله سیاست خارجى ، شماره 4 ، سال دوم ، مهر و اسفند 1367 ، دفتر مطالعات سیاسى بین المللى ، ص 578 و 581 .

55 ـ کیهان سال 66 ـ 65 ، جهان سیاست ، ص 511 .

56 ـ خلیج فارس و سائل آن ، همایون الهى ، ص 15 .

57 ـ همان .

58 ـ روابـط آمـریـکـا و اعـراب در خـلیـج فـارس ، امیل ، آ . نحله ، ترجمه کارو، ص 12 .

59 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 123 .

60 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه ون شـمـال آفـریـقـا، درایسدل و بلیک ، ص 149 .

61 ـ در میان این هفت امارت بین ابوظبى ، دوبى ، و شارجه ، ارتباطى رقابت آمیز وجود دارد . جغرافیاى سیاسى خاورمیانه و شمال آفریقا ، درایسدل وبلیک ، ص 237 و 348 .

62 ـ جغرافیاى کشورهاى مسلمان ، عبدالرضا فرجى ، ص 85 .

63 ـ روابط آمریکا و اعراب در خلیج فارس ، نخله ، ص 16 .

64 ـ جغرافیاى کشورهاى مسلمان ، فرجى ، ص 90 .

65 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 208 .

66 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شـمـال آفـریـقـا ، درایسدل و بلیک ، ص 237 .

67 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 208 .

68 ـ جغرافیاى کشورهاى مسلمان ، فرجى ، ص 93 .

69 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 201 .

70 ـ بـحـریـن ، ص 14 ، مـوسـسـه مـطـالعـات و پـژوهـشـهـاى بازرکانى ، توفان خلیج ، الیویه دلاژ ـ ژرار گریزبک ، ترجمه اسدالله مبشرى ـ محسن مؤ یدى ، ص 255 .

71 ـ خلیج فارس و مسائل آن همایون ، الهى ، ص 202 .

72 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى کـشـورهـاى مـسـلمـان ، ص 97 ؛ جـغرافیاى سیاسى خاورمیانه و شمال آفریقا ، درایسدل و بلیک ، ص 237 .

73 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 143 .

74 ـ همان ، ص 144 .

75 ـ همان ، ص 144 ؛ کویت ، ص 57 .

76 ـ جغرافیاى کشورهاى مسلمان ، فرجى ، ص 80 . براى مطالعه بیشتر ر . ک . جغرافیاى سیاسى خاورمیانه و شمال آفریقا ، درایسدل و بلیک ، ص 235 .

77 ـ کیهان سال 65 ـ 66 ، جهان سیاست ، ص 124 .

78 ـ البـتـه عـربـسـتـان بـا بـحـریـن مـرز مـشـتـرک زمـیـنـى نـدارد ، ولى پـل (فـهـد) که به طول 25 کیلو متر بر روى خلیج فارس ساخته شده است ، این دو کشور را به گونه اى به یکدیگر متصل کرده است که به صورت یک کشور واحد در آمده اند .

79 ـ جـغـرافـیـاى کـشـورهـاى مـسـلمـان ، فـرجـى ، ص 65 ؛ و خـلیـج فـارس و مسائل آن ، الهى ، ص 158 .

80 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 160 .


41

81 ـ همان .

82 ـ همان ، ص 61. ذخایر نفتى عربستان در حدود 170 میلیارد بشکه مى باشد . میدان نفتى (قـوار) در ایـن کـشـور، به تنهایى ذخیره اى معادل شصت میلیارد بشکه نفت را در خود جاى داده است که این مقدار حداقل دو برابر، بیشتر از تمامى ذخایر نفتى آمریکاست .

83 ـ خـلیـج فـارس و مـسـائل آن ، الهـى ، ص 133؛ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـانـه و شمال آفریقا درایسدل و بلیک ، ص 149 .

84 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 137 .

85 ـ همان ، ص 128 .

86 ـ خلیخ فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 129 .

87 ـ جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـاورمـیـایـه و شـمـال آفـریـقـا، درایسدل و بلیک ، ص 231 .

88 ـ البـتـه ایـن احـتـمال را نباید از نظر دور داشت که در برخى از کشورهاى غربى نظیر آمـریـکـا ذخـایـر نـفـت عـظـیـمـى کـشـف شـده اسـت و آنـهـا بـه دلایل مختلف از آن ذخایر استفاده نمى کنند .

89 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 117 . 90 ـ همان .

91 ـ فـلات قـارّه : مـنـطـقـه اى اسـت در امـتـداد سـطـح سـواحـل کـه بـتـدریـج بـه داخـل دریـا غوطه ور مى شود تا آنجا که شیب آن یکباره به صورت پرتگاهى به طرف کف دریاى آزاد سرازیر مى شود .

92 ـ همان ، ص 66 .

93 ـ گـاز هـمـراه : گـازى اسـت کـه در حـرارت و فـشـارهـاى مـوجـود بـه صـورت محلول در نفت است و هنگامى که نفت به حرارت و فشار جوّ سطح زمین مى رسد ، از آن جدا مى شود .

94 ـ مجله سیاست خارجى ، سال دوم ، دى ـ اسفند 1366 ، شماره 81 ـ 82 .

95 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، صى 130 ـ 211 .

96 ـ خـلیـج فـارس از دیـدگـاه آمـار و ارقـام ، بـیـژن اسـدى ، جدول شماره 14 .

97 ـ خلیج فارس ، عبدالرضا امیرابراهیمى ، ص 141 .

98 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 169 ـ 170 .

99 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 206 .

100 ـ همان ، ص 149 .

101 ـ خلیج فارس و مسائل ، الهى ص 16 .

102 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 241 .

103 ـ جزیره قشم و خلیج فارس ، حسین نوربخش ، ص 390 ـ 400 .

104 ـ نشریه بندر و دریا، ویژه خلیج فارس ، شماره 24 ، آذر ماه 1368 ، ص 31 ـ 32 .

105 ـ نام جدید آن بندر طاهرى مى باشد .

106 ـ نگاهى به اوضاع کویت روزنامه جمهورى اسلامى 9/5/1365 .

107 ـ روابـط آمـریـکـا و اعـراب در خـلیـج فـارس ، امیل . آ . نخله ، ترجمه کارو ، ص 22 .

108 ـ نگاهى به اوضاع کویت ، روزنامه جمهورى اسلامى ، 9/5/65 .

109 ـ انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن ، عباسعلى عمید زنجانى ، ص 24 .

110 ـ جهان اسلامى ، مرتضى اسعدى ، ج 1 ، ص 208 ـ 209 .

111 ـ همان ، ص 226 .

112 ـ سـیـسـتـم فـدراى آن بـدین شکل است که در بعضى از موارد به حاکمان شیخ نشینها ، اختیارات قابل ملاحظه داده شده است .

113 ـ سهمان ، ص 229 ـ 230 .

114 ـ جهان اسلام ، مرتضى اسعدى ، ج 1 ،ص 231 و 233 .

115 ـ همان ، ص 237 ـ 238 .

116 ـ فـصـلنـامـه خـاورمـیـانـه ، سـال دوم ، شـماره 1 ، ص 134 ، 1374 . (مقاله تحولات سیاسى اجتماعى عربستان سعودى ابراهیم زرگر .

117 ـ عربستان ، ص 17 ـ 18 .

118 ـ همان ، ص 35 .

119 ـ عربستان ، ص 39 ، 44 ـ 45 و 135 ـ 137 .


42

120 ـ قطر، ص 20 ـ 21 .

121 ـ همان ، ص 21 و 23 .

122 ـ قطر ، 23 ـ 24 و 127 .

123 ـ کتاب سبز ، کشور عمان ، ص 54 .

124 ـ همان ، ص 68 ـ 69 و 84 ـ 86 .

125 ـ همان ، ص 84 .

126 ـ جهان اسلام ،اسعدى ، ج 1 ، ص 365 و 369 .

127 ـ جهان اسلامى ، اسعدى ، ص 37 و 371 .

128 ـ کتاب سبز ، کشور کویت ، ص 67 ـ 71 .

129 ـ تاریخ سیاسى ـ اقتصادى عراق ، على بیگدلى ، ص 31 و 71 ـ 72 .

130 ـ مـجـله سـیـاسـت خـارجـى ، شـمـاره 1 و 2 ، سال چهارم ، بهار و تابستان 1369 ، ص 89 .

131 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 254 .

132 ـ مـصـیـره ، جـزیـره اى بـه طـول چهل مایل و عرض دوازده مایل مى باشد که در سواحل شرقى عمان در دریاى عرب واقع شده است .

133 ـ ر . ک . کتاب سبز ، کشور عمان .

134 ـ ایـن آشـیـانـه هـا ، انـفـجـاراتـى تـا هـزار پـونـد را مـى تـوانـنـد تحمل کنند .

135 ـ منطقه مسندم ، قسمتى از خاک عمان مى باشد که در کناره تنگه هرمز قرار دارد .

136 ـ منطقه مسندم ، قسمتى از خاک عمان مى باشد که در کناره تنگه هرمز قرار دارد .

137 ـ خلیج فارس و نقش استراتژیک تنگه هرمز ، محمد رضا حافظ نیا ، ص 459 .

138 ـ آمـریـکـا در کـدام یـک از کـشـورهـاى مـنـطـقه پایگاههاى نظامى دارد، روزنامه جمهورى اسـلامـى ،3/11/ 1361 ، ص 11 . 139 ـ مـجـمـوعـه مـقـالات سـمـیـنـار بـررسـى مسائل خلیج فارس ص 348 .

140 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 329 .

141 ـ روزنامه اطلاعات ، 59/2/9 ، ص 13 ، مقاله استراتژى جدید آمریکا در خلیج فارس .

142 ـ بـراى مـثـال از شـروع سـال 1987 تـا اوت هـمـیـن سال ، تعداد 151 فروند کشتى در خلیج فارس مورد حمله قرار گرفت .

143 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 314 و 317 .

144 ـ روزنـامه کیهان ، 63/6/28 ، ص 20 توازن نظامى آمریکا براى تداوم جنگ در خلیج فارس .

145 ـ روزنـامـه کـیـهـان ، 65/3/8 ، ص 16 ، مـقـاله عـربـستان بازار پرسود تسلیحاتى براى آمریکا .

146 ـ مجموعه مقالات سمینار بررسى مسائل خلیج فارس ، ص 525 ـ 528 .

147 ـ همان .

148 ـ روزنامه کیهان ،4/10/69 .

149 ـ پـس از پـیـروزى انـقـلاب اسـلامـى در ایران شرایط تغییر کرد و اینک حضور مستقیم آمریکا در سراسر منطقه چشمگیر است .

150 ـ آمـریـکـا در سـال 1964 بـه جـنـگ مـسـتـقـیـم بـا ویـتـنـام شـمـالى پـرداخـت کـه در سال 1975 با شکست آمریکا به پایان رسید. در این جنگ هر دو طرف خسارات مالى زیادى دیده و کشته هاى بسیارى برجاى گذاشتند .

151 ـ ایران به عنوان ستون نظامى و عربستان سعودى به عنوان ستون مالى و اقتصادى .

152 ـ خـلیـج فـارس و مـسـائل آن ، همایون الهى ص 103 ، 106 .

153 ـ جـنـگى که در سال 1973 بین کشور اسرائیل از یک طرف و کشورهاى مصر وسوریه از طـرف دیـگـر درگـرفـت کـه بـا صـدور دسـتـور آتـش بـس از جـانـب شـوراى امـنـیـّت سازمان مـلل مـتـحـد در 23 اکـتـبـر هـمـان سـال بـا بـرتـرى نـظـامـى اسرائیل به پایان رسید .

154 ـ مناطق که به دلایل مختلف براى آمریکا و متحدانش اهمیت داشته و از موقعیت استراتژکى برخوردار باشد .

155 ـ نیروهاى واکنش سریع ، شروود کورد ییر ، ترجمه و تنظیم زیر نظر همایون الهى ، ص 5 ـ 6 .

156 ـ جزیره دیگوگارسیا ، جزیره اى استراتژیک در اقیانوس هند است .

157 ـ کتاب سبز ، کشور عمّان ، ص 5 .


43

158 ـ همان ، کشور بحرین ، ص 65 ـ 66 .

159 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 247 ـ 251 .

160 ـ مـبـانـى رفـتـارى شـوراى هـمـکـارى خـلیـج فـارس در قبال جمهورى اسلامى ایران ، بهمن نعیمى ارفع ، ص 77 و 88 و 91 ـ 96 .

161 ـ سـومـیـن سـمینار خلیج فارس ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى مرکز مطالعات خلیج فارس ، ص 14 .

162 ـ که به خلیج فارس کوتاهترین فاصله دریایى ما بین کشور رورم و خاور دور بود .

163 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 27 و 99 .

164 ـ دوره تجدید حیات دانش و هنر در اروپا .

165 ـ نگاهى به تاریخ جهان ، جواهر لعل نهرو ، ترجمه محمود تفضّلى ، ج 1 ، ص 478 .

166 ـ جـزیـره هـرمـز کـه در دهـانـه خـلیـج فـارس قـرار داشـت ، نـه تـنـهـا بـه دلیل موقعیّت استراتژیک ، بلکه به دلیل شهرت ثروت ، طمع اروپاییان را برانگیخته بود .

167 ـ مـانـنـد مـبـارزات مـردم هـرمز در مقابل حمله پرتغالیها به بندر قلهات که به شکست پرتغالیها انجامید .

168 ـ مانند شاه طهماسب اول و شاه عباس اوّل از سلطه صفوى .

169 ـ جنگهاى هفت ساله : جنگ انگلس و فرانسه که به مستعمرات هند و آمریکا مربوط مى شد و نتیجه آن ضعف فرانسه به عنوان یک قدرت استعمارى و ایجاد امپراتورى هند انگلیس بود .

170 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، الهى ، ص 98 ـ 99 .

171 ـ زیرا با فقدان نیروهاى انگلیسى ، احتمال گسترش جنبشهاى آزادى بخش زیاد بود .

172 ـ ایران به عنوان ستون نظامى و عربستان به عنوان ستون مالى .

173 ـ اهـمـیـّت و مسائل حوزه اقیانوس آرام ، مریم دفترى و سیّد عبدالعلى قوام ، ص 1 ـ 2 ، با دخل و تصرف .

174 ـ اهمت و مسائل حوزه اقیانوس آرام ، ص 9 .

175 ـ اقیانوس آرام در زبان لاتین ocan Pacific نامیده مى شود؛ بنا بر این منطقه (حوزه پاسیفیک) نیز گفته مى شود.

176 ـ اهمیّت و مسائل حوزه اقیانوس آرام ، مریم دفترى و سیّد عبدالعلى قوام ، ص 18 ـ 19 با دخل و تصرّف .

177 ـ اهمیّت و مسائل حوزه اقیانوس آرام ، ص 22 .

178 ـ سـازمـان کـشـورهـاى آسیاى جنوب شرقى (آ سه آن) یک سازمان اقتصادى است که در سـال 1967 تـاءسـیـس شـد و اعـضـاى آن عـبـارتـنداز : مالزى ، سنگاپور، تایلند، اندونزى ، فلیپین و برونى .

179 ـ اهمیت و مسائل حوزه اقیانوس آرام ، ص 33 .

180 ـ اهمیّت و مسائل حوزه اقیانوس آرام ، مریم دفترى و سیّد عبدالعلى قوام ، ص 58 .

181 ـ اهمیّت و مسائل حوزه اقیانوس آرام ، ص 62 ، با اندکى تغییر .

182 ـ کـلیـّه مـطـالب ایـن درس از کـتـاب ( اهـمـیـّت و مسائل حوزه اقیانوس آرام) نوشته مریم دفترى و سیّد عبدالعلى قوام ، اقتباس شده است .

183 ـ سـیـاسـت سـدّ نـفـوذ ، یکى از پایه هاى اساسى سیاست خارجى آمریکا در رابطه با جلوگیرى از نفوذ کمونیسم در جهان و نیز توسعه طلبى اتحاد شوروى (سابق) است .

184 ـ اهمیّت و مسائل حوزه اقیانوس آرام ، مریم دفترى و سیّد عبدالعلى قوام ص 137 .

185 ـ کیتاشناسى کشورها ، ص 434 ، با اندک تغییر .

186 ـ NAURU.

187 ـ NIVE .

188 ـ tuvalu .

189 ـ گیتاشناسى کشورها ، ص 435 ، با اندک تغییر .

190 ـ همان ، ص 46 ، با دخل و تصرف .

191 ـ همان .

192 ـ اصول و مبانى جغرافیاى سیاسى ، دره میرحیدر ، ص 133 و 137 .

193 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 314 .

194 ـ روزنامه ، اطلاعات ، 18/4/63 ، ص 12 .

195 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، همایون الهى ، ص 315 .


44

196 ـ خلیج فارس ، ص 104 ـ 105 .

197 ـ خلیج فارس و مسائل آن ، ص 314 ـ 315 .

198 ـ روزنامه ، اطلاعات ، 18/11/63 ، ص 12 .

199 ـ روزنامه ، جمهورى اسلامى ، 3/11/ 61 ، ص 11 .

200 ـ اصول و مبانى جغرافیاى سیاسى ، درّه میرحیدر (مهاجرانى) ، ص 137 .

201 ـ مجله بندر و دریا ، شماره 19 ، ص 52 .

202 ـ همان .

203 ـ نـیروهاى واکنش سریع آمریکا ، شروودکوردییر ، ترجمه و تنظیم زیر نظر همایون الهى ، ص 119 .

204 ـ مسائل ژئوپلتیک ، ایولاکست ، ترجمه عباس آگاهى 134 ـ 137 .

205 ـ مسایل ژئوپلتیک ، ایولاکست ، ص 148 .

206 ـ اطـلس اسـتراتژیک جهان ، ژرارشالیان ـ ژان پیرراژو، ترجمه ابراهیم جعفرى ، ص 57 .

207 ـ جـزایـر (هـاوایـى) در اقـیـانـوس آرام واقـع شـده و پنجاهمین ایالت از ایالات متحده آمریکا مى باشد .

208 ـ اطلس استراتژیک جهان ، ژرارشالیان ـ ژان پیرراژو ، ص 70 ـ 714 .

209 ـ همان ، ص 55 .

210 ـ میلتیارسیم آمریکا، عفیف برزى ، ترجمه محمد رخشنده ص 123 .

211 ـ گیتاشناسى ، ص 74 .

212 ـ اصول و مبانى جغرافیاى سیاسى ، درّمیر حیدر ، ص 138 ـ137 .

213 ـ میلیتارسیم آمریکا ، عفیف بزرى ، ترجمه محمد رخشنده ، ص 108 ـ 109 .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------