روابط  بین الملل  ــ  دیپلماتیک  ــ ( قادر توکلی کردلر)

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.
روابط  بین الملل  ــ  دیپلماتیک  ــ ( قادر توکلی کردلر)

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

امپریالیسم و امپریالیسم‌ستیزی ابلهان


 

 زمانی کمک به کشورهای دیگر در روزگار دشوار، یکی از وظایف بخش غیر نظامی دولت امریکا بود. امروزه در چنین مواقعی، از‌هاییتی تا ژاپن، این ارتش امریکاست که دست به عمل می‌زند.
 

جیمز پتراس

 
چکیده

یکی از شگردهای همیشگی قدرت‌های امپریالیستی برای خلع سلاح کردن، نومید ساختن و کنترل اقوامی که بر آنها سیطره داشته‌اند، خلق جنبش‌های به ظاهر مردمیِ ضد استعماری یا ضد امپریالیستی بوده است. آنها از این طریق، با هدایت پنهانی و پشت پرده رهبران اصلی این جنبش‌ها یا نفوذ در ارکان کلیدی آنها توانسته‌اند سمت و سو و شدت و ضعف آنها را کنترل کنند و خود را برای ورود به مراحل بعدی سلطه آماده سازند. این مقاله با وجود آنکه رگه‌هایی از چپ‌نگری در آن دیده می‌شود، از آنجا که به برخی مصادیق کاربرد همین شگرد در جهان فعلی می‌پردازد، می‌تواند آگاهی‌بخش باشد.

بر این اساس، بسیاری از تحرکاتی را که هم‌اکنون در عرصه جهانی مشاهده می‌شود، می‌توان تداوم همین راهبرد دانست که امریکا به ویژه پس از درس گرفتن از تجربه‌های پرهزینه خود در عراق و افغانستان می‌کوشد با پی گیری تاکتیک فوق، زمینه را برای حضور یا تداوم حضور کم‌هزینه‌تر خود در برخی از راهبردی‌ترین مناطق جهان نظیر خلیج فارس یا شمال افریقا فراهم کند.

یکی از بزرگ‌ترین تناقض‌های تاریخ، ادعاهای سیاست¬مداران امپریالیستی مبنی بر دخالت در یک جنگ صلیبی بشردوستانه بزرگ است؛ «مأموریت متمدن‌سازی» تاریخی که برای آزادسازی کشورها و اقوام طراحی شده است و در عین حال، نقش زدن بربرگونه‌ترین فتوحات، ویران‌گرترین جنگ‌ها و خون‌ریزی‌های گسترده اقوام شکست‌خورده در حافظه تاریخی است.

در عصر کاپیتالیستی مدرن، ایدئولوژی‌های حاکمان امپریالیستی در طول زمان دست‌خوش دگرگونی شده است و از درخواست‌های اولیه برای «حق» برخورداری از ثروت، قدرت، مستعمرات و عظمت، تا ادعاهای بعدی ایفای یک «مأموریت متمدن‌سازی» را در بر می‌گیرد.

این مقاله بر تجزیه و تحلیل استدلال‌های ایدئولوژیک امپریالیستی معاصر امریکا برای مشروعیت بخشیدن به جنگ‌ها و تحریم‌ها و تداوم سلطه تمرکز دارد.

 

کشوری نیازمند پروزاک3

آیا شما هم متوجه شده‌اید که هم اکنون نیز رئیس جمهوری ما، نامزدهای ریاست جمهوری مختلف و دیگران با چه تأکیدی پی در پی اصرار می‌ورزند که ما «بزرگ‌ترین کشور روی زمینیم» و می‌گویند ارتش امریکا بهترین نیروی رزمنده در تاریخ جهان است؟ آیا این حرف¬ها در دهانتان، طعمی از خاکستر بر جای نمی‌گذارد؟ به این کشور و ناامیدی و سرخوردگی‌های امروزینش نگاه کنید و به من بگویید آیا دیگر کسی هست که این حرف را باور داشته باشد؟

اشتباه نبود که بلافاصله بعد از شکست در ویتنام، چهره خیالی انتقام‌گیرنده «رمبو» به شدت محبوبیت پیدا کرد و بر خلاف قهرمانان امریکایی دهه‌های پیش‌تر، عضله‌هایی برآمده داشت. این قهرمان به عنوان یک آب نبات تصویری، ناکامی های زیادی را جبران می‌کرد. بنابراین، اگر ایالات متحده، «بزرگ‌ترین» کشور روی زمین باشد، لازم نیست کسی بارها و بارها این را تکرار کند.

آیا جای پرسش نیست که دارد اتفاق بزرگی در این کشور می‌افتد، حتی اگر دقیقاً ندانیم این اتفاق چیست؟ بر خلاف مردم امپراتوری‌های پیشین، ما هیچ وقت به امپراتوری خود افتخار نکرده‌ یا حتی نتوانسته‌ایم خودمان را به عنوان یک کشور امپریالیستی ببینیم؟ اگر به راستی منکر این هستیم که در شکم یک قدرت امپریالیستی بزرگ زندگی می‌کنیم؛ اگر مثل بیشتر امریکاییان، شما هم این واقعیت را نادیده می گیرید که ما خزانه‌هایمان را به سمت ارتش سرازیر کرده‌ایم یا پایگاه‌هایی را در کشورهایی بر پا کرده‌ایم که تعداد اندکی می‌توانند جای آنها را روی نقشه پیدا کنند، در این صورت، شما به طور طبیعی، افول امپراتوری به چاهی را تجربه کرده‌اید که انگار در یک آینه تاریک انعکاس یافته است.

با این حال، احساساتی که باید با تجربه خارج شدن یک امپراتوری از ریل همراه باشند، فقط به دلیل نبود یک تجزیه و تحلیل، ناپدید می‌شوند. توهم، افسردگی و سقوط، حتی قوی‌تر از پیش، درون رگ‌های امریکا به حرکت درآمده‌اند. فقط اگر به اطلاعات نظرسنجی‌ها در این مورد نگاهی بیندازید که آیا این کشور ـ که زمانی سرزمین آرمانی خوش بین‌ها بود ـ در «جهت درست» در حرکت است یا «در جهتی نادرست»، متوجه خواهید شد تعداد کسانی که به جهت نادرست اشاره کرده‌اند، ماه به ماه، به شدت در حال افزایش است. در مواقع معدودی که پرسش گران از امریکاییان پرسیده‌اند آیا به نظر آنها کشور «در حال افول است» یا نه، باز هم ارقام به همین شکل سر به آسمان می‌زنند.

فهمیدن دلیل آن دشوار نیست. از دست دادن ایمان نسبت به نظام سیاسی امریکا روز به روز بیشتر می شود. از نظر بسیاری از امریکاییان، این نظام دیگر نه «کشور ما»، بلکه «بوروکراسی» است. واشینگتن به شکلی آشکار در مخمصه افتاده و از انجام دادن کاری قابل توجه، ناتوان است، در حالی که دولت‌های ایالتی در برخورد با شدیدترین کاهش ثبت شده در میزان مالیات‌های دریافتی، در کنار دولت‌های محلی در زیر کسری‌های کلان و کاهش بودجه حوزه‌هایی که به زندگی روزمره مرتبط می‌شوند ـ تحصیلات، پلیس، آتش نشانی ـ کمر خم کرده‌اند.

سال‌ها پیش در دوران جرج دبلیو بوش، من می‌خواستم کلمه «جمهوری‌خواهان ناتوان»4 را به عنوان یک واژه جدید وارد دایره واژگان سیاسی داخلی مان کنم. می‌خواستم به این طریق این احساس را انتقال دهم که چیزی اساسی در این کشور ـ روح « نتوانستن» ـ در حال گسترش است. البته موفق به انجام این کار نشدم و از آن زمان به بعد، روح «نتوانستن» به صورت آشکار به فراتر از حزب جمهوری‌خواه نیز گسترش یافته است. ساده‌تر بگویم: ما یک کشور نیازمند به پروزاک هستیم.

در حاشیه رویارویی با چالش‌های جهانی ـ از ژاپن تا خاورمیانه بزرگ، از نظام اقتصادی لرزان جهانی گرفته تا آب و هوا که به یک سرگرمی تمام‌عیار تبدیل شده ـ هر چه می‌گذرد، ناتوانی امریکا، برای غلبه بر این مشکلات مشخص‌تر می‌شود. این کشور دیگر روی جوانانش سرمایه‌گذاری نمی‌کند یا طرح‌های کارآمدی برای آینده ندارد یا راه‌هایی جدیدی را ارائه نمی‌دهد. این کشور به معنای واقعی کلمه «نمی‌تواند» و این نتوانستن فقط به دلیل بحران داخلی نیست، بلکه بخشی از افول امپراتوری است.

ما چندان به این مشکل نمی‌پردازیم و به جای آن تمایل داریم به عنوان سپهرهایی جداگانه با عرصه‌های داخلی و خارجی برخورد کنیم، آن هم در حالی که ارتباط بین این دو کاملاً روشن است. اگر در این باره شک دارید، فقط کافی است وارد نزدیک‌ترین پمپ بنزین شوید و باک اتومبیلتان را پر کنید. البته کیست که نداند این کشور که زمانی یک مولّد ثروت بود، اکنون با آمارهای بی‌کاری‌ دست به گریبان است که از زمان رکود بزرگ، شبیه آنها دیده نشده است.

به علاوه سطوح بدهی بی‌سابقه به خاطر وابستگی به تأمین انرژی از خارج است (و نظیر بیشتر معتادان، هیچ برنامه‌ای برای ترک اعتیاد خود ندارد) یا قرار داشتن آن در بدترین دوره نابرابری در آمدها در تاریخ نوین. و کیست که نداند گروهی از افسانه‌پردازان مالی، عوامل شرکتی، لابی‌گر و سیاست¬مدار در حال فربه‌تر کردن خودشان از قِبَل این آشفته‌بازار سیاسی‌اند؟

اگر فکر می‌کنید هیچ کدام این چیزها با افول قدرت امپریالیستی ارتباطی ندارد، از خودتان بپرسید: چرا در بیشتر گزینه‌های پیش روی کشورمان، مواردی است که فقط ارتش قادر به انجام دادن آن است یا بخش قابل ملاحظه‌ای از دولت که بودجه‌شان همچنان در پنتاگون در حال افزایش است،توانایی انجامش را دارند؟ یا چرا وقتی به انجام دادن کاری نیاز است، این دولت همچون سلف خود، مرتب به همین ارتش روی می‌آورد؟

روزی روزگاری، کمک به کشورهای دیگر در روزگار دشوار، یکی از وظایف بخش غیر نظامی دولت امریکا بود. امروزه در چنین مواقعی، از‌هاییتی تا ژاپن، این ارتش امریکاست که دست به عمل می‌زند. برای مثال، در واکنش به مصیبت سه‌گانه‌ای که در ژاپن رخ داد ـ زمین‌لرزه، سونامی و انفجار نیروگاه هسته‌ای ـ پنتاگون یک اقدام بازسازی گسترده را به اجرا گذاشته است که در آن، هجده هزار نفر با بیست کشتی نیروی دریایی و حتی شناورهای حمل سوختی که برای خنک کردن نیروگاه فوکوشیما آب تازه می‌آوردند، شرکت دارند. به این اقدام، یک نام رمزی نظامی «عملیات توموداشی» (در زبان ژاپنی به معنای «دوست») نیز داده‌اند و علاوه بر اهداف دیگری که دنبال می‌کند، یک کارزار تبلیغاتی آشکار با هدف تبلیغ سودمندی پایگاه‌های نظامی امریکایی در این کشور است.

به همین ترتیب، وقتی دولت به انجام کاری در خاورمیانه نیاز دارد، این روزها غالباً وزیر دفاع، رابرت گیتس را ـ او به تازگی دیدارهای رسمی از بحرین، عربستان سعودی، عراق و مصر داشته است ـ به جای وزیر امور خارجه، هیلاری کلینتون به آنجا می‌فرستد. در اقدامی دیگر، زمانی که وضعیت وحشتناک لیبی وخیم‌تر شد و سخن از اقدامی «بشردوستانه» به میان آمد، دولت اوباما (در کنار ناتو) به نیروی هوایی خود توسل جستند.

همچون اتفاقی که در مرزهای افغانستان و پاکستان رخ داد، همان‌طور که قابل پیش‌بینی بود، نیروی هوایی از دست یافتن به پیروزی قابل توجه ناکام ماند. تکان‌دهنده‌تر از همه این نیست که حاکم لیبی، معمر قذافی بی‌درنگ سقوط کرد یا ارتش لیبی وقتی بخش قابل توجهی از تانک‌ها و دفاع توپ‌خانه‌ای‌ او از آن گرفته شد، دچار فروپاشی نشد یا حملات سریعی که قرار بود به موجی بزرگ تبدیل شوند، صرفاً به اعمال یک منطقه پرواز ممنوع یک ماهه از سوی ناتو انجامید (در حالی که منطقه پرواز ممنوعی که در عراق صدام حسین اعمال شد، بدون توفیق نهایی، دوازده ماه به طول انجامید).

از دیدگاه امپریالیستی، دو نکته درباره اقدام نظامی امریکا در لیبی قابل ذکر است. اول اینکه به نظر نمی‌رسید واشینگتن نسبت به قدرتی که برایش باقی مانده است، متقاعد شده باشد؛ نکته‌ای که رقص هوایی عجیب آن در آسمان این کشور نمایانگر آن بود. دوم اینکه حتی در حوزه نظامی، هر چه می‌گذرد، واشینگتن از درس گرفتن از اقدامات پیشین خود ناتوان‌تر می‌شود. در نتیجه، زرادخانه تاکتیک‌های بالقوه آن بیشتر از تاکتیک‌هایی تشکیل شده است که در گذشته‌ای نزدیک شکست خورده‌اند. نوآوری، دیگر بخشی از این امپراتوری نیست.

مترجم: محمود سبزواری

پی نوشت ها:

1. Prozac: نام یکی از داروهای ضد افسردگی.

2. Republican’ts.

3- The Empires Ideology: Imperialism and "Anti-Imperialism of the Fools"

Source: www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=28456

4- James Petras.

منبع : ماهنامه سیاحت غرب شماره 103
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.