روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

مؤسسه (رند) آمریکارا کنترل می کند





مؤسسه رند و کنترل آمریکا

اگر گمان می‌کنید اینترنت از «سیلیکون ولی» نشئت گرفت، ناسا نقشه نخستین ماهواره برای ارسال به مدار زمین را طراحی کرد، یا آی‌بی‌ام کامپیوتر مدرن را خلق کرد، بهتر است بیشتر فکر کنید. تک تک این موارد برای اولین بار در رَند مطرح شده بود، اندیشکده ای مرموز در سانتامونیکای کالیفرنیا.

اندیشکده رند از خاکسترهای جنگ جهانی دوم جان گرفت. یک ژنرال پنج ستاره نیروی هوایی به نام «هنری آرنولد» ملقب به «هَپ» ، پس از آن که شاهد موفقیت پروژه منهتن بود (یک نوآوری ۲ میلیارد دلاری که به ایجاد نخستین بمب اتم منجر شد) به این نتیجه رسید که آمریکا به یک تیم از افراد هوشمند و نابغه نیاز دارد تا تکنولوژی کشور را جلوتر از دیگر کشورهای جهان نگاه دارند. او در سال ۱۹۴۶، گروه کوچکی از دانشمندان و ۱۰ میلیون دلار بودجه گردآوری کرد و رند (به معنای تحقیق و توسعه) را راه‌اندازی نمود. او حتی «دونالد داگلاس» یکی از دوستان خانوادگی بانفوذش را متقاعد ساخت که این پروژه را در کارخانه‌اش در سانتا مونیکا مستقر سازد.

 

اتاق فکر، اندیشکده، مؤسسه رند

اتاق فکر، اندیشکده، مؤسسه رند

 

سایت جنگ نرم و عملیات روانی به گزارش اشراف؛ بدون تایید صحت محتوا و ادعاهای مطرح شده در این گزارش، ترجمه آن را صرفا جهت اطلاع نخبگان و تصمیم‌گیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاه‌های اندیشکده‌های غربی منتشر می‌کند.

 

■ طراحی مقدماتی یک سفینه فضایی آزمایشی جهان‌گرد■

پس از گذشت چند ماه، رند با انجام یک مطالعه پیش‌بینانه با نام «طراحی مقدماتی یک سفینه فضایی آزمایشی جهان‌گرد» ، توجه دانشگاهیان، سیاستمداران، و استراتژیست‌های نظامی را به خود جلب کرد. در آن هنگام علم موشک‌سازی هنوز در مراحل ابتدایی به سر می‌برد، بنابراین ادعای رند برای ایجاد یک ایستگاه فضایی در مدار، یک ایده انقلابی بود. این اندیشکده نه تنها نوع سوخت مورد نیاز سفینه فضایی و سرعت احتمالی ساخت آن را مشخص کرده بود، بلکه چگونگی پیش‌بینی وضعیت هوا در ایستگاه، تبادل اطلاعات از راه دور، و مهم‌تر از همه ارعاب رقبای خارجی را نیز تعیین کرده بود. اگر آمریکا می‌توانست یک ماهواره به فضا بفرستد، دیگر قادر به چه کارهایی بود؟

 

■رد ایده این ایستگاه فضایی توسط رئیس جمهور «ترومن» ■

اگرچه رئیس جمهور «ترومن» ایده این ایستگاه فضایی را رد کرد، امّا ارتش بسیار به رند علاقمند شد. نیروی هوایی از طریق ارتباطاتی که «هپ» داشت، به سرعت تبدیل به پیمانکار اصلی این اندیشکده شد، و رند کار مشاوره دادن در مورد همه چیز، از توربین‌های پروانه‌ای گرفته تا دفاع موشکی را آغاز کرد. هنوز زمان زیادی نگذشته بود که این سازمان آنقدر قرارداد امضا کرد که ناچار بود صدها پژوهشگر دیگر استخدام کند تا بتواند به کارهایش ادامه دهد. در آگهی‌های استخدام، رند با افتخار در مورد شجره‌نامه ذهنی خود صحبت کرده و خطی مستقیم از «فرانک کالبام» رئیس موسسه، به «اسحاق نیوتون» کشیده بود. این ادعا چه درست باشد چه نباشد، به هر حال این موسسه از اعتبار و شهرتی برخوردار شد که توانست راه‌هایی نوین برای راه‌اندازی جنگ‌ها و محصور ساختن دشمنانش ابداع نماید.

در دهه ۶۰ میلادی، توجه رقبای آمریکا به این مسئله جلب شد. روزنامه پراودا از اتحاد جماهیر شوروی، رند را با نام مستعار «آکادمی علم و مرگ و ویرانی» معرفی کرد. رسانه‌های آمریکایی ترجیح دادند کارکنان این سازمان را «جادوگران آرماگدون» بنامند.

 

■ماهواره جاسوسی رند، ستون فقرات اطلاعاتی آمریکا در مورد اتحاد جماهیر شوروی ■

- بازی‌های جنگی

اتحاد جماهیر شوروی حق داشت از بابت رند نگران باشد. در سال ۱۹۵۷، نیروی هوایی این اندیشکده را استخدام کرد تا ماهواره‌های جاسوسی ایجاد نماید. در عرض دو سال، کورنا (یک سیستم مخفی با هدف ارسال ماهواره‌های حامل دوربین که پشت موشک‌ها نصب می‌شدند به مدار زمین) ساخته شد. اگرچه این ایده نبوغ‌آمیز بود، اما طراحی آن مشکلاتی داشت. پیش از آن این سیستم بتواند در نهایت در سال ۱۹۶۹ از زمین بلند شود، ۱۳ بار با شکست روبرو شد. با این حال، زمانی که سرانجام به ثمر نشست، نتایجی خارق‌العاده و بی‌نظیر به همراه داشت. ماهواره کورنا با حجم زیادی از فیلم از شوروی بازگشت، که بیشتر از مقداری بود که هواپیماهای جاسوسی در طول چهار سال گذشته توانسته بودند گردآوری کنند. کورنا به مدت یک دهه تبدیل به ستون فقرات اطلاعاتی آمریکا در مورد اتحاد جماهیر شوروی شد. پژوهشگران، راهپیمایی سربازان در طول مرز روسیه با چین را به نظاره نشستند و در مورد شهرهایی جاسوسی کردند که پیش از این هرگز ندیده بودند. آن‌ها حتی توانستند تعداد میوه‌ها در باغ‌های شوروی را بشمارند و محصولاتشان را تجزیه و تحلیل کنند.

 

■رند جایگاه خود را به عنوان تثبیت کننده سیاست‌های آمریکا، محکم کرد■

در اوایل دهه ۶۰ میلادی، رند جایگاه خود را به عنوان تثبیت کننده سیاست‌های آمریکا، محکم کرده بود. این اندیشکده که کار خود را با تحقیق در مورد علم موشکی آغاز کرده بود، تبدیل به مرکز استراتژی هسته‌ای کشور شد. «جان ویلیامز» ، یکی از نابغه‌های عالی‌رتبه موسسه رند، تئوری بازی را برای پیش‌بینی چگونگی اقدامات احتمالی زیرکانه شوروی در طول جنگ، ابداع کرد.این تئوری کاملاً برای رند مناسب بود، چرا که رند سازمانی بود که به شکل مداوم در پی تحمیل واقعیت‌های عینی بر یک جهان غیرمنطقی بود.

 

■ سیستم تخریب امن■

«آلبرت والستتر» ، یکی دیگر از ریاضیدانان نابغه موسسه، مفهوم «تخریب امن» را ابداع نمود که چندین بار جهان را از آتش‌سوزی‌ها و حملات هسته‌ای نجات داد. این نظریه مستلزم وجود مجموعه‌ای از ایست‌های بازرسی برای بمب‌افکن‌های مسلح به تسلیحات هسته‌ای بود. اگر یکی از خلبانان بمب‌افکن‌ها موفق به دریافت تأییدیه در هر یک از ایستگاه‌های بازرسی نمی‌شد، باید مأموریتش را رها می‌ساخت و هواپیما را بازمی‌گرداند. یک بار در سال ۱۹۷۹، اشتباهی که یک اپراتور تلفن مرتکب شد، منجر به انتقال این خبر گشت که ایالات متحده تحت حمله هسته‌ای از جانب مسکو قرار گرفته است. ده جنگنده از سه پایگاه مختلف، نیروی هوایی را به موشک‌های هسته‌ای مسلح ساختند. اما در آخر، به لطف سیستم تخریب امن ابداع شده توسط «والستتر»، هیچ یک از آن‌ها سلاح‌هایشان را به کار نگرفتند.

 

■ سازماندهی مجدد پنتاگون با استخدام محققان جوان موسسه رند■

دامنه نفوذ رند با گذشت سال‌ها، مشهودتر شد. در دهه ۶۰ میلادی، «رابرت مک‌نامارا» وزیر دفاع، جمعی از محققان جوان این موسسه (ملقب به «بچه جادوگرها») را استخدام کرد تا پنتاگون را مجدداً سازماندهی کند. اما شاید نکته‌ای که بیش از همه شهرت رند در وجهه عمومی را تثبیت ساخت، پخش فیلم «دکتر استرنج‌لاو یا: چگونه یاد گرفتم نگرانی را کنار گذاشته و به بمب عشق بورزم» به کارگردانی «استنلی کوبریک» در سال ۱۹۶۴ بود. شخصیت اصلی فیلم، یک دانشمند دیوانه نازی، از «هرمن کان» ، دانشمند عجیب و غریب موسسه رند الهام گرفته بود. «کان» که یک استراتژیست نظامی بود، استدلال کرده بود که اگر مردم به پناهگاه‌ها پناه ببرند و غذا جیره‌بندی شود، آمریکا می‌تواند به راحتی از یک جنگ تمام‌عیار با اتحاد جماهیر شوروی جان سالم به در ببرد. اگرچه پرتوها و اشعه‌ها منجر به صدها هزار نقص ژنتیکی می‌شد، «کان» اصرار داشت که مردم آمریکا می‌توانند این مشکلات را تحمل کنند. سناریوهای آخرالزمانی «کان» به اینجا ختم نمی‌شد. او همچنین در مورد ماشین روز رستاخیز رویاپردازی می‌کرد، دستگاهی که می‌توانست تمام حیات بر روی زمین را نابود سازد، و «کوبریک» نیز در فیلم «دکتر استرنج‌لاو» از همین نظریه استفاده کرده بود. در واقع «کوبریک» چنان از اظهارات و ایده‌های «کان» استفاده کرده بود، که این دانشمند تقاضای حق امتیاز کرد. «کان» چنان در این امر پافشاری کرد که «کوبریک» در نهایت ناچار شد به او بگوید، «کارها اینطوری جلو نمی‌روند هرمن.»

 

■ رد پای رند در صنعت ارتباطات■

- تنیدن یک شبکه تار عنکبوت جهانی

اگرچه رند نقشی اساسی در ایمن نگه داشتن آمریکا در برابر حملات نظامی و فجایع هسته‌ای ایفا کرده، اما ردپای خود را در صنعت ارتباطات نیز به جای گذاشته است. رند مسئولیت مستقیم راه‌گزینی بسته کوچک، یک تکنولوژی که ساخت اینترنت را امکان‌پذیر ساخت، را بر عهده دارد. همه این‌ها در دهه ۶۰ میلادی آغاز شد، هنگامی که ارتش از محققان رند خواست به یک سؤال فرضی جواب دهند: اگر شوروی همه سیستم‌های ارتباطی ما را با یک بمب هسته‌ای نابود سازد، چگونه می‌توانیم مبارزه را ادامه دهیم؟

یک مهندس جوان به نام «پل باران» ، با تشبیه خطوط تلفن کشور به دستگاه عصبی مرکزی مغز، یک راه‌حل بی‌نظیر و جالب برای این سؤال فراهم ساخت. «باران» پیشنهاد کرد پیام‌ها از طریق خطوط تلفن ارسال شوند و حروف به اعداد تغییر یابند تا از شلوغی و اختلال اجتناب شود. «باران» همچنین تصمیم گرفت که هر مطلب بازپخش‌شده باید به «بسته‌های کوچک» تقسیم شود. نتیجه این شد که پیام‌ها در حین انتقال جدا می‌شدند، و سپس هنگام رسیدن به مقصد به طور خودکار خودشان را بازآرایی می‌کردند. نکته مهم‌تر این که، اگر ارتباطات مستقیم از بین می‌رفت، این بسته‌ها می‌توانستند از طریق خطوط تلفن در هر کجای جهان، مسیر خود را تغییر دهند.«باران» سعی کرد سرویس مخابرات را متقاعد سازد که این سیستم را نصب نماید، اما آن‌ها از ایجاد چیزی که می‌توانست تبدیل به قوی‌ترین رقیبشان شود، سر باز زدند.در عوض، ایجاد یک سیستم جهانی راه‌گزینی بسته کوچک، بر عهده پنتاگون قرار گرفت که به ابداع آرپنت، جد اینترنت، منجر شد.

 

■ گسترش خطوط تحقیقاتی رند در امور تحصیلات و اصلاحات رفاهی■

- انتخاب‌های سالم

در طول دهه ۶۰ میلادی، رند خطوط تحقیقاتی خود را به تحصیلات، اصلاحات رفاهی، و عدالت کیفری نیز گسترش داد. هنگامی که «ریچارد نیکسون» در سال ۱۹۶۹ به ریاست جمهوری رسید، این اندیشکده یک منبع تثبیت شده و مستقل برای تحقیقات سیاست‌های اجتماعی بود. بنابراین هنگامی که معضل بیمه خدمات درمانی منجر به ایجاد یک بحث و مناقشه ملی عظیم شد، «نیکسون» برای کسب ایده دست به دامان رند شد. در آن زمان، اطلاعات اندکی در مورد اثربخشی مراقبت‌های بهداشتی رایگان در ازای برنامه‌های تحت پوشش با فرانشیزهای بیمه وجود داشت. «نیکسون» می‌خواست بداند که آیا مراقبت‌های بهداشتی رایگان سطح سلامت مردم را بهبود خواهد بخشید یا خیر. بخش سلامت موسسه رند برای یافتن پاسخ این سؤال، ۱۰ سال به عنوان یک شرکت بیمه برای بیش از ۵۰۰۰ نفر در سرتاسر کشور، فعالیت کرد.

در پایان، تحقیقات رند نشان داد مردمی که برای مراقبت‌های بهداشتی خود پول هزینه می‌کردند، همان قدر سالم بودند که کسانی که این کار را به طور رایگان انجام می‌دادند. مردم با وجود مراقبت‌های بهداشتی رایگان، به شکلی منظم‌تر برای معاینات پزشکی اقدام می‌کردند، اما عادات دیگر آن‌ها (ورزش کردن، رژیم گرفتن، سیگار کشیدن) بدتر شده بود. این پیام نه از دید صنعت بیمه پنهان ماند و نه از دید دولت فدرال. در سال ۱۹۸۲، هنگامی که نتایج این مطالعه منتشر شد، تنها ۳۰ درصد از برنامه‌های پزشکی، فرانشیز بیمه داشتند. پنج سال بعد، بیش از ۳۰ درصد از این خدمات تحت پوشش بیمه قرار گرفتند.

 

■ مراقبت‌های بهداشتی، تنها نقطه آغاز گسترش و توسعه موسسه رند در علوم اجتماعی■

- تفکر رو به جلو

مراقبت‌های بهداشتی، تنها نقطه آغاز گسترش و توسعه موسسه رند در علوم اجتماعی بود. اگرچه ۵۰ درصد از ۲۲۳ میلیون دلار بودجه کنونی رند هنوز از بودجه فدرال تأمین می‌گردند، اما مقادیر زیادی از آن برای فعالیت‌های غیر-دفاعی خرج می‌شود. این اندیشکده در حال حاضر نزدیک به ۱۰۰۰ محقق استخدام کرده است، که زمان خود را صرف تجزیه و تحلیل هر چیزی می‌کنند، از انرژی تجدیدپذیر و چاقی گرفته تا طوفان‌های موسمی و مناقشه اسرائیل و فلسطین. جهانی شدن نیز فرصت‌های تازه‌ای در اختیار سازمان قرار داده است. رند علاوه بر در اختیار داشتن پنج مرکزی که به معضلات سیاسی اجتماعی و اقتصادی رسیدگی می‌کنند و پنج مرکز دیگری که بر امور بین‌الملل متمرکز هستند، یک سازمان وابسته نیز در اروپا، و یک جایگاه برجسته در سیاست‌های خاورمیانه دارد. شاید مشهورترین قسمت در این زمینه موسسه سیاست‌های قطر وابسته به رند باشد که در حال فعالیت برای بازآرایی کل نظام آموزش و پرورش امارات است.

 

■ علاقه وافر باراک اوباما به اندیشکده رند■

البته رند خدمات اساسی و متعارف خود را کاملاً رها نکرده است. این سازمان سه مرکز تحقیق و توسعه دارد که بودجه‌شان به طور فدرال تأمین می‌شود و بر امنیت ملی متمرکز هستند. هر چه باشد، این رند بود که نظم مطالعه بر تروریسم را در دهه ۷۰ میلادی، مدت‌ها پیش از آن که حتی ایالات متحده تعریفی برای این کلمه داشته باشد، برقرار ساخت. امروز، پایگاه اطلاعاتی گاهشناسی تروریسم رند، که تمامی اقدامات تروریستی از سال ۱۹۶۸ تا کنون را فهرست کرده است، تبدیل به ابزاری ارزشمند برای ارتش و دولت شده است. عاقلانه است که در شرایط کنونی، رئیس جمهور جدید ما نیز به این اندیشکده توجه نماید. «باراک اوباما» علاقه وافری به مطالعات این اندیشکده در زمینه اختلالات روانی در سربازان بازگشته از عراق، نشان داده است.

 

■معرفی برخی کارکنان اندیشکده رند■

- کارکنان رند

 

جاش ناش: رند زادگاه تئوری بازی در طول دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی بود، و یکی برجسته‌ترین کارکنانش جاش ناش، سوژه معنوی کتاب و فیلم ذهن زیبا، بوده است. جاش نوآور چیزی است که از آن با عنوان تعادل ناش یاد می‌شود، و برای تعیین ثبات رقابت از آن استفاده می‌گردد.

 

توماس شلینگ: شلینگ اقتصاددانی بود که مدت کوتاهی پس از خروج ناش از رند، به این موسسه پیوست. تئوری بازی وی، دیدگاهی از حمله و ضد-حمله را ایجاد کرد که در طول جنگ ویتنام به شدت تأثیرگذار بود.

 

کنث ارو: ارو، به عنوان یکی از پرنفوذترین کارکنان رند، فرض را بر این گذاشت که حرص و آز خوب است، و آن چه که «حاکمیت مصرف‌کننده» می‌نامید، باید بر جامعه حکم‌فرمایی کند. برخی منتقدان فرضیه ارو را مسئول فراهم ساختن مبنایی نظری برای بازار آزاد ۳۰ سال گذشته، از جمله بحران کنونی بازار مسکن، دانسته و آن را نکوهش کرده‌اند.

 

آلبرت والستتر: برجسته‌ترین عضو موسسه رند. یک ریاضی‌دان نظری نابغه و یک استراتژیست هسته‌ای بی‌نظیر که از سال ۱۹۵۱ تا ۴۶ سال بعد که فوت کرد، در رند مشغول به کار بود. او منشأ ایجاد دکترین هسته‌ای دومین حمله (مطمئن شوید سلاح‌های هسته‌ای پشتیبان کافی در اختیار دارید که بتواند هر مهاجمی را تار و مار کند) و اصل تخریب امن (بمب اصلی را تنها وقتی روی هدف بیفکنید که تأییدیه پرواز از ستادهای اصلی دریافت شود) بوده است.

 

دانیل الزبرگ: یک ریاضی‌دان نابغه پر حرف، متفکر استراتژیک، و صلح‌جویی نامحبوب. او که از دروغ‌های مقامات در مورد دخالت آمریکا در آسیای جنوب شرقی بیزار شده بود، اقدام به انتشار اسناد پنتاگون کرد، که منجر به پایان جنگ ویتنام شد.

بهائیت و پیوند با صهیونیسم


شکل‌گیری بهائیت و پیوند با صهیونیسم

امیرعلی حسن‌لو

چکیده

صهیونیسم و بهائیسم هر دو از اندیشه امپریالیسم و استعمارگران و به منظور سرکوب مسلمانان و از بین بردن فرهنگ اسلام برآمده‌اند. صهیونیسم برای آشوب‌گری در بین ادیان بزرگ جهان و به هم ریختن ساختار هم‌بستگی بین ادیان به وجود آمده است. این ادیان بشر را بر محور توحید گردهم می‌اورند تا در سایه صلح و زندگی مسالمت‌آمیز تعالی و رشد دهند. صهیونیسم در نقطه‌ای مستقر شده که پیروان ادیان بزرگ یهود، مسیح و اسلام در آن سال‌ها زندگی مسالمت‌آمیز داشته‌اند.

بهائیسم نیز برای از بین بردن اندیشه امید به آینده به وجود آمده است. به همین علت، شیعه را که معرف مصداق حقیقی منجی بشر است، آماج تیرهای مسموم خود قرار دادند و اندیشه بهائیت را در ایران بر روی رسوب‌های فکری علی‌محمد باب بنیان نهادند. دولت‌های استبدادی مورد حمایت استعمارگران، مأمور حمایت از این اندیشه بودند. از این‌روی، میان بهائیسم و صهیونیسم پیوندهایی وجود دارد، از جمله این پیوندها مرکزیت و رسمیت بهائیت در قلب اسرائیل، حمایت رسمی رهبران بهائی از اسرائیل و داشتن شرکت‌های تجاری مشترک، اهداف و انگیزه‌های دیگر است.

واژگان کلیدی

بهائیت، صهیونیسم، پیوند، امپریالیسم، مهدویت.

مقدمه

امپریالیسم جهانی برای استثمار و گسترش سیطره استعماری خود در هر دوره‌ای با طرحی نو به غارت ذخایر کشورهای اسلامی و ملت‌های دیگر پرداخته است. سردمداران استعمار، زمانی تمام کشورهای اسلامی را با نیروی نظامی و طرح جنگ و خون‌ریزی و ایجاد خوف و وحشت به یغما می‌بردند، مانند کشورهای اسلامی در افریقا و خاورمیانه که در زیر چکمه‌های نظامیان امپریالیستی بود. مقاومت و دفاع برای آزادی از یوغ استعمارگران پس از بیداری ملت‌ها توسط دانش‌مندان و آزادی‌خواهان و رهبران، نتیجه‌بخش افتاد. آنان برای ادامه سیطره خود دولت‌های استبدادی را به وجود آوردند و شکل حضور خود را در این غالب حفظ کردند. مبارزه با استبداد نیز با بیداری ملل اسلامی و غیراسلامی علیه امپریالیسم آغاز شد. این‌بار امپریالیسم جهانی طرح خود را در ابعاد مختلف فرهنگی و مذهبی، با عمیق‌تر کردن شکاف‌ها و برجسته نمودن اختلافات ادیان بزرگ جهان و گسل‌های موجود بین پیروان مذاهب مختلف بنیان نهاد. با تغییر نقشه خاورمیانه در قلب جهان اسلام (فلسطین) رژیمی غاصب متشکل از صهیونیست‌های افراط‌گر به وجود آمد و کشورهای اسلامی این منطقه را مرزبندی و از هم جدا نمودند.

در مقابل آن به فکر تشکیل اتحادیه‌های نظامی و جغرافیایی در حوزه سرزمینی خود (اتحادیه اروپا و...) و افتراق جهان اسلام، اتحاد امپریالیسم و صهیونیسم علیه اسلام افتادند.

آن‌گاه با توجه به انسجام و هم‌بستگی تشیع در اندیشه مهدویت، در میان شیعه فرقه‌های انحرافی ساختگی را برای ضربه‌ زدن و محو این اندیشه توطئه‌چینی و طراحی نمودند. بابیسم و بهائیسم صهیونیسمی در جهان اسلام، محصول توطئه امپریالیسم جهانی است که هر دو یک ریشه و اساس دارند و پیوندهایی میان آنها وجود دارد که لازم به بیان و شناسایی است.

اهداف استعماری شکل‌گیری بهائیت

فرقه گم‌راه و گم‌راه‌گر بهائیت بر اساس طرحی از پیش تعیین ‌شده بر روی اندیشه‌های پوسیده و خرافاتی بابیت بنیان نهاده شد. پس از اعدام باب در تبریز، میرزا حسین‌علی و میرزا یحیی هر دو از اولین گروندگان به علی‌محمد بودند. این دو برادر که اهل نور مازندران بودند و پدرشان از منشیان عهد محمدشاه قاجار به شمار می‌رفت، به دلیل بزرگ شدن در سایه دولت قاجار که محل آمدوشد سفرای خارجی بود، با تمام امور سیاسی و روابط خارجی آشنایی کامل داشتند.[1] میرزا حسین‌علی پس از قبول مرام بابیت با تلاش بسیار مذهب او را در نور مازندران ترویج و تبلیغ می‌کرد.

دالگورکی این دو برادر را از طراحان و بنیان‌گذاران اولیه و اصلی بابیت می‌داند که برای به ثمر نشستن آن به هر نوع نقشه و طرح دست می‌زدند تا کار علی‌محمد خوب پا بگیرد و صدای ظهور او به درستی در میان شیعه شهرت بیابد. پس از شهرت فراگیر در میان شیعه، نوبت به اجرای مراحل ایجاد آشوب بزرگ و تزلزل عقاید بود. پس از این آشوب‌ها و اعلام اهداف باب و ادعای دروغین نبوت و نزول ـ به اصطلاح ـ کتاب بیان، پایه‌های بهائیت، و اعلام دین جدید و قیامت موعود در قرآن را با برنامه‌های دقیق گذاشته شد. این دو برادر فعال‌ترین عناصر میدان فتنه بودند که از طرف استعمارگران حمایت می‌شدند تا دین «بهایی» را در تمام جهان به گونه‌ رسمی اعلان کنند و از حمایت آشکار استعمارگران برخوردار گردند.

بهائیت ریشه‌های خود را در دوران ضعف اقتدار قاجار به صورت کاملاً خزنده محکم کرد و هرگز در طول این‌ دوره از حمایت استعمارگران محروم نشد.[2] بر اساس اعتراف بسیاری از طرف‌داران این فرقه منحرف، حمایت روس‌ها هرگز از اعضای آن قطع نشد. میرزا حسین‌علی برادر بزرگ که تجربه بیشتر داشت با برادر کوچک درگیری و اختلاف پیدا کرد. این اختلاف سبب شد که بابیت به‌طور رسمی با میرزایحیی به انزوا رود و کتاب بیان که بشارت‌ دهنده ظهور «بهاء» بود، در این‌باره وعده خود را عملی نماید. مأموریت میرزایحیی صبح ازل با مناقشات تند میان دو برادر به پایان رسید، در این میان او هیچ نقش فعال و تعیین‌ کننده نداشت؛ زیرا اجرای طرح به عهده کسانی بود که در پشت پرده این سناریوی بزرگ عمل می‌کردند. سفیر روس معترف است که انگلیس اختلاف بین دو برادر را به راه انداخت[3] تا هدف میرزا حسین‌علی با بستری فراهم‌آوران مناسب عملی شود.

بهائیت تا آخر دوره قاجار در داخل خاک ایران و خارج از آن به حفظ هویت خود با پول‌های انگلیس، روس و عثمانی جهت تفرقه در میان شیعیان پرداخت. رهبری این جریان غیر از میرزا حسین‌علی به عهده کس دیگری نبود. پس از اعدام باب، بابیان مشارکت در طرح ترور ناصرالدین‌شاه می‌خواستند طرح‌های استعماری را در سایه آشوب کامل داخلی با حذف شاه سریع‌تر عمل کنند، اما در این نقشه ناکام ماندند و نتوانستند انتقام باب را از شاه بگیرند.

میرزا حسین‌علی که از ایران به عراق رفته بود پس از قتل امیرکبیر و به صدارت رسیدن میرزا آقاخان نوری، که هم‌شهری میرزا حسین‌علی بود، به تهران آمد و قائله ترور شاه به پا شد که بر اساس شواهدی هم‌کاری میرزا حسین‌علی در این فتنه روشن گردید. لذا اعدام او در نظر شاه قطعی بود که با پناهندگی به سفارت روس و حمایت و جانب‌داری شخص سفیر از مرگ حتمی نجات یافت. او را راضی به مهاجرت از ایران به بغداد کردند که از اقمار دولت عثمانی بود. انگلیس و روس در آن‌جا نفوذ و نیرو داشت. بهاءالله[4] از دولت روس و سفیر به دلیل این حمایت قدردانی بسیار نمود. کنسول انگلیس، روسیه و فرانسه در بغداد از وی دیدار کردند و حمایت و هم‌دلی خود را به این صورت از وی به عمل آوردند تا بهاءالله از پشتیبانی آنان مطمئن و با دل‌گرمی کامل به ادامه کار تا رسیدن به نتیجه مطلوب ادامه دهد.[5]

پس از کشته ‌شدن علی‌محمد باب، بابیان به بغداد رفتند و در شهرهای مقدس به ایجاد فتنه و آشوب برخاستند. ده‌ها نفر از بابیان که از متن کتاب بیان آگاهی داشتند، مدعی مقام «من یظهره الله» شدند که به تحریک میرزایحیی و برادرش حسین‌علی همگی کشته شدند. حضور بابیان در بغداد جوی از ناامنی و آشوب را در شهرهای مقدس نجف و کربلای عراق پدید آورد که زائران عتبات مقدسه از موج این ناامنی‌ها در امان نماندند؛ دزدی و غارت امتعه زایران و راه‌زنی در این مسیر (شهرهای مرکزی) به شدت ادامه یافت.‌[6] سرانجام دولت ایران از این وضع بحرانی به دولت عثمانی شکایت کرد که به انتقال بابیان از عراق به استانبول انجامید. میرزایحیی رهبر بابیان نیز با آنان به استانبول رفت.[7]

پس از اخراج بابیان از عراق، میرزا حسین‌علی در فضای به وجود آمده، مدعی مقام «من یظهره الله» شد، بدین صورت تجزیه و اختلاف بزرگ در بابیت با این حرکت آغاز شد و پیروان میرزایحیی صبح ازل، معروف به ازلی شدند و پیروان میرزا حسین‌علی بهاءالله را بهایی نامیدند. با این انشقاق بزرگ، بهائیت به رهبری میرزا حسین‌علی شکل گرفت.

میرزا حسین‌علی به دعوت بابیان به دین خود پرداخت که پس از مدتی دعوت او استقبال چشم‌گیری یافت. منازعات بین دو گروه در ادرنه شدت گرفت و به کشتار، قتل، غارت و جنایت‌های بسیاری انجامید. اختلاف بین دو برادر بر سر دین ‌خرافی برآمده از فساد و نقشه‌های استعماری، خون‌های بسیاری را به هدر داد. بهاءالله با نوشتن کتاب بدیع منکر جانشینی برادرش صبح ازل شد و به او و پیروانش دشنام گفت، خواهرش نیز در مقام افشای بهاءالله از رسوایی‌های او پرده برداشت و کتاب تنبیه النائمین را در این‌باره تحریر نمود. حکومت عثمانی برای تمام شدن این منازعات از قلمرو مرکزی، بهاءالله و پیروانش را به عکا در فلسطین و میرزایحیی و ازلیان را به قبرس تبعید کرد.[8]

بدین صورت بهائیت بر اساس رسوب‌های آلوده فکری بابیت شکل گرفت و بهاءالله طی اقدامی فراگیر با نوشتن نامه‌هایی به سران جهان، آنان را به دین جدید خود فراخواند و خود را پروردگار جهان معرفی کرد که ظهور کرده و دوره‌ای نو از تاریخ انسانیت را آغاز نموده است. پیروان جاهل و نادانش نیز با بار نمودن ادعاهای او به ترویج این اندیشه پرداختند. حسین‌علی با گرفتار شدن در آشوب فکری و روحی در نقض ادعاهای پیشین خود به نوشتن کتاب جدید اقدس پرداخت و آن را نسخ‌ کننده و مبطل تمام کتاب‌های پیشین انبیای الهی نامید که جامع تمام مصالح، مفاسد، مناهی و اوامر است. او در حال عدم تعادل فکری و غافل از این‌که در معرض انتظار جوامع انسانی قرار گرفته نسخ کتاب علی‌محمد باب را نیز منکر شد. وی با تناقض‌گویی‌های بسیار گاهی مدعی ثبوت و گاهی مدعی ربوبیت بود تا بدین وسیله بر اساس مأموریت استعماری که به عهده او گذاشته شده تمام ارزش‌های انسانی و ادیان را به استهزاء بگیرد و به وهن آنها بپردازد. او نیز مثل علی‌محمد معجزه خود را نوشتن و خط زیبا می‌دانست، غافل از این‌که اگر این دو ویژگی برای ادعای ثبوت و اولوهیت کافی بود، باید تمام خوش‌نویسان و خطاطان و نیز قلم‌سانان یا پیامبر و یا خدا می‌شدند و از طرفی خاتم پیامبران نیز نوشتن و خواندن بلد نبود و خداوند متعال ذاتی است که به‌هیچ‌وجه اوصاف نقصی در او پیدا نمی‌شود. بنابراین، پوچ‌ترین و متزلزل‌ترین عقیده و مذهبی که در طول تاریخ انسان ظاهر گردیده، دست‌آورد علی‌محمد باب و جانشینان اوست که دست‌آویز خوبی برای دشمنان اسلام، جهت از هم ریختن اساس دین اسلام و اندیشه‌های ناب شیعه گردیده است.

دولت عثمانی با غفلت از خطر آسیب‌های بزرگ بهائیت، بابیت و مبانی فکری آنان، در پیدایش و شکل‌گیری این فرقه‌های انحرافی نقش بسیاری داشت،[9] به گونه‌ای که با دولت روس و انگلیس در این شکل‌دهی، نقش هم‌آهنگ ایفا کرد و رهبران این فرقه‌ها را در قلمرو جغرافیایی جهان اسلام پناه داد. این رفتار امپراتور عثمانی بهترین بستر برای بقا و گسترش فرقه منحرف بهائیت بود. وی بهائیان را پس از تبعید از ایران در عتبات مقدس پناه داد و بعد از آن، آنان را به استانبول منتقل نمود، به گونه‌ای که تا مدت‌ها این مناطق پر از بهائیان و بابیانی بود که در جهان اسلام تبلیغ می‌نمودند. دولت عثمانی به زعم خود با این پشتیبانی می‌خواست ضربه‌ای بر پیکر تشیع و اندیشه مهدویت وارد سازد، اما استعمارگران علاوه‌بر تخریب وحدت کلی جهان اسلام و ضربه زدن به تشیع برای حضور دائمی خود در خاورمیانه در پی جای پای محکمی بودند. این حقیقت که عبدالبهاء رهبر بهائیان جاسوس دولت انگلیس است،[10] هنگامی روشن شد که دولت عثمانی بهائیان را در عکا (فلسطین) پناه داده بود. از این‌رو، می‌خواست او را اعدام و مراکز بهائیان را برچیند، اما برای این عمل خیلی دیر شده بود؛ چون بهائیان در سایه دولت عثمانی و پشتیبانی همه‌جانبه دولت‌های استعماری به‌درستی در جهان برای خود پیروان بسیاری را پیدا کرده و در شهرهای بسیاری از حکومت عثمانی مستقر شده بودند، از طرفی نیز انگلیس به شدت از آنها حمایت و به بقای این فرقه و رهبران آن پافشاری می‌کرد. از این‌روی می‌توان اساس شکل‌گیری و حفظ بهائیت را با طرح و حمایت کامل استعمارگران در مراکز شیعه‌نشین جهت آسیب زدن به اندیشه موعودگرایی و مهدویت دانست. نود درصد جمعیت کشور عراق در دوره سیطره عثمانی شیعه بودند. کشور ایران نیز بیش از عراق جمعیت شیعه داشت. بنابراین، مراکز مهم شیعه‌نشین جهان در حقیقت این دو کشور هستند؛ اماکن مقدس شیعیان و مراکز علمی بزرگ که رهبران شیعه و مرجعیت در آن تربیت یافته و حضور دارند. نهاد عظیم مرجعیت پشتوانه و مبانی خود را از مهدویت و امامت می‌گیرد. مرکز علمی این اندیشه در شهرهای مقدس کربلا و نجف استقرار داشت و کم‌وبیش در تهران و شهرهای دیگر ایران از جمله خراسان مرکز مهم این تفکر اصیل به شمار می‌روند که بر اساس طرح‌ریزی دشمنان اسلام و تشیع، بهائیت در این مناطق فعالیت چشم‌گیری داشت.[11]

کربلا و نجف به شدت با این مسئله درگیر شد، مدعیان مقام من یظهره الله در نجف سر بلند کردند تا این مقام و رهبری بهائیت را عهده‌دار شوند. اگر این شهر آسیب جدی می‌دید و نهاد مرجعیت در عقیده مردم سست می‌شد. بهترین فرصت برای تزلزل عقاید شیعیان و نابودی تدریجی آن برای استعمارگرانی بود که مدت‌ها در مناطق اسلامی حضور داشتند. آنان با مبارزه‌ها و جهاد شیعیان در مناطق مختلف اسلامی با مشکل اساسی مواجه بودند و پایداری، رشد و گسترش روزافزون تشیع آنها را در شگفت داشت. از طرفی رهبری قیام‌هایی و جنبش‌های فکری که در ایران، عراق و... علیه استعمارگران شکل می‌گرفت آنان را بر آن می‌داشت که درباره اسرار پایداری تشیع و رموز آن بیشتر تأمل کنند. آنان بنابر مطالعات، شناخت و تجربه قدرت شیعه به این نتیجه رسیدند که:

1. نهاد مرجعیت، رمز بقا و پایداری شیعه و رشد روزافزون و گسترش آن است؛ زیرا علاوه‌بر ایجاد وحدت و دمیدن روح هم‌بستگی بر پیکره شیعه بنیان‌های محکم و اساسی دارد که چهارچوب‌های استوار آن با نظمی خاص همواره در تاریخ اسلام پس از قرن سوم و چهارم حضور داشته و همانند رشته‌های محکم زنجیر آهنینی به شمار می‌آید نه تنها با گذشت زمان از بین نمی‌رود، بلکه همواره در حال رشد و تکامل است و در مراکزی به نام حوزه‌های علمی این نهاد شکل گرفته و استمرار دارد؛

2. دومین رمز بقای تشیع را که بنیان مرجعیت نیز بود، در استمرار امامت و مصداق آن را در اندیشه تاب‌ناک مهدویت یافتند. آنان پس از جرقه بابیت آزمودند که با اندیشه واهی باب نمی‌توان این اندیشه سبز و استوار را از بین برد. از این‌رو، پس از ناموفق شدن در داستان باب، جهت استمرار آن بهائیت را مطرح کردند که به سرعت به تشکیل و حمایت از آن پرداختند.

در این طرح دو نفر کاندیداتور داشتند: میرزا حسین‌علی و برادرش که با شکست یکی، دیگری به هر قیمتی طرح آنان را اجرا کند. لذا در روند شکل‌گیری بهائیت میرزایحیی صبح ازل موفقیت چندانی نداشت، ولی برادر دیگر حسین‌علی نوری با فطانت و زیرکی، مهره اصلی شمرده شد و بهائیت را پی‌ریزی کرد.

بنابراین، بهائیت با دو هدف بزرگ نابودی مرجعیت و مهدویت با پوششی تازه شکل گرفت. استعمارگران به این حقیقت رسیده بودند که برای تصرف و مستعمره جهان اسلام، به خصوص مناطق استراتژیک و نفت‌خیزی مثل عراق، ایران و... باید با عقاید و انگیزه‌هایی مبارزه کرد که مردم را به جهاد و مقاومت برمی‌انگیزاند. در جوامع سنی‌مذهب که نماد بزرگ آن عثمانی بود، انگیزه‌ها و مبانی عمیق فکری و الگوهای محسوسی مثل شیعه وجود نداشت؛ چون دولت عثمانی با آنها در نابودی شیعه هم‌دست شده بود[12] و مقاومت در مناطق سنی‌نشین به شکل مناطق شیعه‌نشین نبود. از این‌روی، هدف مهم آنها شیعیان بود، اگرچه در بین اهل‌سنت نیز به تناسب مبانی آنها آشوب‌های فکری مناسب را فراهم نمودند که آن هم برای برانداختن شیعه مخالفت و تضاد با آن بود.

بهائیت در جهان اسلام اندیشه‌ای نظیر صهیونیسم و مشابه آن می‌نمود که کشورهای استعماری آنها را برای ایجاد بحران‌های فکری، سیاسی و اقتصادی پی‌ریزی کردند. ماکسول از رهبران بهائیت گفته است: من ترجیح می‌دهم که جوان‌ترین ادیان (بهائیت) از تازه‌ترین کشورهای جهان (اسرائیل) نشو و نما نماید و در حقیقت باید گفت آینده بهائیت و اسرائیل مثل زنجیر به هم متصل است.[13] با این برنامه‌ریزی بود که مرکز حیات فعلی آن دو اندیشه در قلب جهان اسلام و خاورمیانه قرار گرفت. فلسطین از نظر جغرافیایی بهترین منطقه از جهان اسلام است که استعمارگران، بهائیت و صهیونیسم را در آن بنا نهادند، بهائیت پس از به وجود آمدن در قلب تشیع برای استمرار حیات در عکا و شهرهای دیگر فلسطین مستقر شد.

پیدایش صهیونیسم خارج از فلسطین بود، اما با استقرار آنان این منطقه استراتژیک به صهیونیست‌های جهان مختص گردید. پس از آن بحران فزاینده‌ای در منطقه فراگیر شد. با فراخوان صهیونیست‌ها، مهاجرت گسترده‌ای با حمایت مادی بسیار به فلسطین انجام گرفت، چنان‌که بهائیان نیز پس از استقرار در عکا از بهائیان ایران و مناطق مختلف استمداد مالی نمودند که با حمایت مالی استعمارگران و دولت‌های استبدادی، ترویج و اشاعه افکار بهائیت پرداختند. از این‌روی، بهائیت و صهیونیسم از چند جهت پیوندهای مشترک دارند:

1. هر دو حاصل زاییده تفکر امپریالیسم هستند؛

2. برای غارت اموال دیگر ملل و ایجاد هرج‌ومرج کامل در کشورهای اسلامی پدیدار گشته‌اند؛

3. دشمنی بهائیان و صهیونیست‌ها با شیعه بیان کننده این توطئه است که آنها برای نابودی شیعه برنامه و هدف مشترک دارند.

حمایت استبداد از بهائیت

بهائیت با حمایت و در زیر چتر دولت‌ قاجاری شکل گرفت. پس از اعدام علی‌محمد به دستور و همت امیرکبیر، فتنه بابیت فرو خوابید؛ زیرا امیرکبیر فتنه بابیان زنجان و دیگر مناطق را سرکوب و رهبران آنها را قلع و قمع نمود. بدین جهت، دولت قاجار نیز از این قائله‌ها دمی آسود که باید به دلیل این اقدام امیرکبیر از وی قدردانی می‌شد. بالعکس امیر مورد کم‌لطفی واقع شد و با آن تجارب، تدابیر، کیاست و کشورداری از قدرت برکنار شد و جای او را رمالی صوفی مسلک و سست عنصر به ‌نام میرزا آقاخان نوری گرفت که با میرزا حسین‌علی نوری هم‌تبار بود. به همین روی، میرزا حسین‌علی که به دستور امیرکبیر تبعید شده، بود با حمایت و دل‌جویی میرزا آقاخان نوری از تبعید به ایران برگشت.[14] عودت او به ایران فتنه‌ها را در این کشور زنده نمود و دوباره افکار آشفته و انحرافی علی‌محمد باب در چهره‌ای دیگر و با تندیس ابلیس دیگر نمایان شد.

امیرکبیر قائله بابیان را به خوبی فرو نشانده، اما با برگشت رهبر بابیان، قائله در تهران دوباره شکل ‌گرفت. میرزا آقاخان فردی نبود که درد دین داشته باشد و در فکر حفظ اساس کشور و هم‌بستگی فرهنگی و ملی باشد، بلکه او هرگز درک و فهم چنین مسائلی را نداشت. بنابراین، بدبختی ایرانیان در دوره قاجار تنها گرفتار شدن به استبداد قاجاریان نبود، بلکه گرفتاری بزرگ و مشکل دیگر مردم ایران این بود که امورشان را چنین افراد نالایقی تدبیر می‌کردند. صدر اعظم کشور بر اساس سیستم حکومت قاجاری تمام امور سیاسی و نظامی را رتق و فتق می‌نمود. بیگانگان به دلیل وجود چنین آدم ساده‌لوحی به‌طور کامل و آزادانه در تغییر امور کشور به سود خود مداخله همه‌جانبه می‌نمودند و او با صدای طبل روس و انگلیس می‌رقصید.

رهبران بهایی هرگز از میرزا آقاخان نوری شکوه ننمودند، بلکه در تاریخ و شب‌نشینی‌های خود قصه‌ها و داستان‌های شیرین از خاطرات آقاخان نوری می‌گفتند و کارهای او را نُقل مجلس خود می‌کردند و همیشه یاد او را زنده می‌داشتند. این تمجیدها بیان می‌کند که این صدراعظم با حمایت از رهبران بهائیت خدمت بزرگی در تأسیس آن در ایران کرده است.[15] او هم‌شهری میرزا حسین‌علی بود و روابط خانوادگی نزدیک با پدر او داشت و حمایت‌های بی‌دریغی نیز از بهاءالله نمود.[16]

ناصرالدین‌شاه پس از این‌که مورد سوءقصد و ترور بابیان قرار گرفت، به جای این‌که این فرقه را قلع و قمع و ریشه‌کن کند، به دلیل حمایت‌ افراد نفوذی روس و انگلیس، تصمیم غلطی درباره آنان گرفت و آنها را به تبعید فرستاد.[17] از این‌رو، اساس شکل‌گیری بهائیت را در ناکارآمدی و برخوردهای غیرمسئولانه دولت استبدادی باید دانست که ریشه آنها در دامن استبداد رشد کرد. رئیس حکومتی که این فرقه او را به مرگ و ترور محکوم نمود، باید این مقدار همت می‌داشت که این آشوب‌گران را ریشه‌کن سازد. از این‌روی، استبداد دوره قاجار به میزانی که در شکل‌گیری بابیت نقش داشت، در شکل‌گیری بهائیت نیز مؤثر بود. علی‌رغم حمایت ناآگاهانه استبداد مبارزه علمای شیعه با این فرقه گمراه به شدت ادامه داشت که گاهی نیز به سرکوبی آنها می‌انجامید. از این‌روی، رهبران و مبلغان بهایی برای در امان ماندن از مبارزه علمای شیعه و رشد و گسترش بهائیت در بین مسلمانان دیگر کشورها به تبلیغ آیین خود پرداختند، اگرچه فعالیت‌هایشان را در ایران هرگز قطع نکردند.

انحراف مشروطه و نقش بهائیت

بهائیت پس از آن‌که از ایران به عکا و کشورهای دیگر منتقل شد، در وقایع سیاسی و اجتماعی، اسلام که هدف اصلی پدیدآورندگان آن بود به‌طور پنهانی دخالت می‌کرد و در هر فرصتی برای سرکوب روحانیان شیعه شرکت می‌نمود و جنبش‌هایی که دینی بودند و یا قصد حمایت از دین را داشتند، سرکوب می‌کردند.

در این ‌دوره، آنان ابزاری در خدمت استعمارگران بودند که علاوه بر عضویت در انجمن‌های مخفی و فراماسون، در سرکوب مشروطه‌خواهی و نمایندگان مشروطه‌خواه نیز فعالیت داشتند. بهائیت در طرحی از پیش تعیین ‌شده به ترور مراجع بزرگ شیعه اقدام کردند؛ مراجعی که در پیش‌برد اهداف مشروطه تأثیرگذار بودند. آخوند خراسانی از مراجع بزرگ شیعه در نجف از جمله سوژه‌های آنان بود.[18] سوابق تروریستی آنها از قبل روشن بود چنان‌که در ترور امیرکبیر و ناصرالدین‌شاه نیز نقش داشتند.[19]

پیروزی مشروطه به همت روحانیان شیعه و مراجع بزرگ بود، اما انحراف آن به دلیل دست‌های مرموز انگلیس و آستین عده‌ای به ‌نام روشن‌فکر بود. در همین اوان برخی از علمای بزرگ شیعه در مقابل‌ مشروطه کذایی مخالفت می‌کردند بزرگانی چون شیخ فضل‌الله نوری و حجةالاسلام ملا قربان‌‌علی زنجانی هر کدام به نوعی به مشروطه غربی بدبین بودند و آن را حیله‌ بلوک شرق (کمونیست) و بلوک غرب (امپریالیسم) می‌دانستند. موضع‌گیری علمای بزرگ شیعه در مقابل مشروطه، پس از آغاز انحراف مشروطه از مسیر اصلی بود. بهائیان و هم‌فکران آنان بازی‌گران این نقشه و سناریو، بودند که به هر روی برای شکستن حریم علمای شیعه تلاش می‌کردند و با این موضع‌گیری هدف نهایی ایجاد فرقه بهائیت را مشخص می‌نمودند.

بابیت و سپس بهائیت، از ابتدا بر مرجعیت دینی و روحانیان شیعه تأکید می‌نمودند. استعمارگران پس از درک قدرت بلامنازع مرجعیت شیعه و نفوذ روحانیان در طبقات اجتماعی ایران و چشیدن طعم تلخ شکست در غارت ذخایر ایران با فتوای میرزای شیرازی و دیگری برخوردهای قبل از آن، به فکر از بین بردن این جایگاه بودند. از این‌روی، فرقه‌های دست‌ساز آنها همواره در رأس برنامه‌های خود مبارزه و تخریب چهره مقبول روحانیان را پی می‌گرفتند و برای میل به این اهداف، راه‌های مختلفی انتخاب می‌کردند:

1. پوشیدن لباس روحانیان و ظاهرشدن در میان مردم با سیما و قیافه آنان، با هدف از بین بردن جایگاه مردمی روحانیت؛

2. اغفال طلاب جوان و جذب آنها به دسته‌ها و احزاب خود با تطمیع به چهره تجدد، نوگرایی، مدرنیته، فراماسونی و...؛

3. نفوذ دادن افراد خود در حوزه‌های علمیه و کسب علوم حوزوی و آشنایی با متون دینی، با هدف تحریف و تخریب این متون و تأویل آنها به سود خود چنان‌که اخیراً از روایات ائمه تفسیرهایی سودجویانه نمودند و در سایت‌های خود ضد ائمه و شیعه جهت بر هم زدن وحدت ملی ایرانیان و انحراف جوانان استفاده کردند و ائمه را ضد ایرانی معرفی نمودند؛

4. استفاده از زبان عربی برای طرح اراجیف و ساخته‌های پوشالی باب و بها به مردم.

زبان مقدس قرآن، قرن‌هاست که در بین شیعه و تمام مسلمانان زبان علمی جهان اسلام شناخته می‌شود و تمام عبادات و احکام شرعی به این زبان انجام می‌گردد. علمای اسلام و مراجع شیعه نیز با این زبان آثار خود را به جوامع علمی ارائه می‌دهند. فرقه گمراه باب و بهائیت برای لطمه ‌زدن به تمام آثار دینی و ایجاد شبهه و تردید در آنها، عقاید و افکار باطل خود را با این زبان و با زبان فارسی که دومین زبان جهان اسلام و تشیع است، نوشته و القا کرده‌اند. این ‌روی‌کرد را می‌تواند توطئه‌ای برای صدمه‌ زدن به قداست اسلام و متون دینی مثل قرآن و مرجعیت دانست. چنان‌که یکی از برگشتگان از فرقه بهائیت به این مطلب اشاره می‌کند که هر پیامبری به زبان قوم خود برانگیخته می‌شود و علت این‌که باب و بهاء به زبان عربی غیرفصیح و خودساخته به ادعاهای دروغین اقدام می‌کردند، نامعلوم است.

آنان در سرکوبی مشروطه‌ و رهبران روحانی آن بانفوذ و تشکیل کمیته مجازات در ترور و اعدام شیخ فضل‌الله نوری و سید عبدالله بهبهانی و... نقش داشتند؛ چون اعضای تشکیل ‌دهنده کمیته مجازات از پیروان بهائیت بودند،[20] وابستگی آنها به انگلیس و جاسوسان غرب نیز روشن است.[21]

بهائیان برای ایجاد آشوب و رعب شب‌نامه در تهران پخش می‌کردند[22] تا امنیت اجتماعی را خدشه‌دار سازند و طرف‌داری مردم از مشروطه را متزلزل کنند و این انقلاب مردمی را از مردم بگیرند و در راه اهداف استعمارگران قرار دهند. روند قدرت‌گیری پهلوی این مسئله را بیان می‌کند.

بدین‌سان، بهائیت فرقه دست‌نشانده استعمار، دست خود را در قضیه مشروطه که نهضتی بود برخاسته از میان مردم به رهبری و ارشاد علمای شیعه، رو می‌کند. برخی بدو پیدایش تردید دارند که زمینه‌های تشکیل آن ‌را به بیگانگان نسبت بدهند، اما اگر عمل‌کرد این فرقه و نقش بسیار منفی آن‌ را در سرکوب صدای آزادی و عدالت‌خواهی ایران مورد بازبینی و مدنظر قرار دهند، روشن خواهد شد که این حزب برای ایجاد آشوب و گم‌راهی در میان مردم و انحراف صدای عدالت اجتماعی مردم ایران که با انقلاب مشروطه درصدد پیروزی بود، توسط دول استعماری شرق و غرب به وجود آمد. دست استعمار در بدو پیدایش به قدری پنهان بود که عده‌ای از اهل پژوهش به دلیل نبود مدرک معتبر تردید می‌کردند که این فرقه‌ها را به استعمارگران نسبت دهند، اما گذشت زمان ثابت کرد که روس و انگلیس بابیت و بهائیت را بنیان نهاده‌اند. مشروطه نخست با طرح عدالت‌خانه، توسط علمای بزرگ شیعه شروع شد که با تحصن می‌خواستند سخن خود را به کرسی بنشانند، ولی هر لحظه که پیروزی نزدیک می‌شد، صف علما و مشروطه‌خواهان دچار تزلزل می‌شد. ترور، کشتار و موضع پنهانی بهائیت علت اصلی در قلع و قمع مشروطه بود و انگلیس پشت صحنه این سناریوی از پیش طراحی شده به شمار می‌رفت. اینها همه زمینه را برای قدرت‌گیری مهره جدید استبدادی دست‌نشانده انگلیس آماده می‌کرد تا جامعه ایرانی نیز با استقبال از قدرت‌گیری رضاخان قدرت او را مشروع بدانند. این طرح در نوع خود تا حدی موفق شد و رضاخان در 1919میلادی با کودتای قدم به قدم، قدرت را در ایران به دست گرفت.

بهائیت در سایه حمایت پهلوی‌ها

در دوره استبدادی خاندان پهلوی این فرقه رشد چشم‌گیر یافت، به گونه‌ای که چنین فضای آزادی در هیچ دوره‌ای نداشتند. اگر دولت قاجار بهائیان را حمایت می‌کرد، حمایت‌های عصر پهلوی بیش از آنان بود. میرزا آقاخان نوری از بهائیان حمایت کرد و از اعدام شخص بهاءالله (رهبر بهائیان) جلوگیری نمود، ولی آشکار نمی‌توانست از آنان حمایت کند و یا مردان بهایی را در رأس قدرت و حکومت و یا مشاغل مهم دولتی بگمارد. این زمینه هرگز در دوره قاجاریه مساعد نشد بلکه آنها بر اثر فشارهای اجتماعی و مذهبی و ناامنی به کشورهای مجاور مهاجرت کردند، چنان‌که صبحی در خاطرات خود می‌نویسد که آواره شهرهای مختلف بوده‌اند.[23] اما در دوره پهلوی آنها در رأس امور حساس قرار داشتند.

رضاخان و بهائیان

فردوست در خاطرات خود از گرایش و علاقه شدید رضاخان به بهائیان پرده برمی‌دارد و از روابط حسنه  رضاخان با بهائیان یاد می‌کند. به نقل فردوست، رضاخان اسدالله صنیعی را که بهایی طراز اول به شمار می‌رفت، آجودان مخصوص محمدرضا کرد. صنیعی بعدها بسیار متنفذ در زمان نخست وزیری علم، حسن‌علی منصور و به خصوص هویدا به وزارت جنگ و وزارت خواربار رسید. با وجود این، نفوذ اصلی بهائیت در دوران عبدالکریم ایادی بود. ایادی از خانواده طراز اول بهائیت بود. او به این دلیل نام فامیل «ایادی» داشت که پدرش از «ایادی امرالله» یعنی چند نفر خواص اطراف عباس افندی بود. ایادی با نفوذی که نزد محمدرضا کسب کرد، بهائیان را به مقامات عالی رساند. او مسلماً در رساندن امیرعباس هویدا (بهایی) به نخست‌وزیری نقشی مهم داشت. در زمان هویدا کار بهایی‌ها دیگر تمام بود و مقامات عالی مملکت توسط آنها به‌ راحتی اشغال می‌شد. پدر هویدا نیز مثل پدر ایادی از خواص عباس افندی و گویا نویسنده مخصوص او بوده است. تنها یک‌‌بار موقعیت بهائیت به خطر افتاد؛ زمانی که مرحوم فلسفی واعظ معروف حملات شدیدی را علیه بهائیت آغاز کرد.[24] از جهات دشمنی رضاخان با روحانیان، مسئله مخالفت روحانیان با بهائیان بود. او از سوی اربابان خود دستور داشت که با بهائیان به نرمی برخورد کند؛ چون قدرت استبدادی رضاخان و پیدایش بهائیت از یک پدر و مادر بودند. لذا لازم بود که رضاخان (استبدادگر بزرگ تاریخ معاصر) با بهائیان که برادر تنی بودند، با هم سازش داشته باشند. بر همین اساس، رضاخان با چهره‌های بیدار روحانیت مثل شهید مدرس این‌گونه برخورد کرد و بسیاری از مبارزان و مخالفان مذهبی را از میان برداشت و در عوض برای فرزندش که ولی‌عهد و پادشاه آینده ایران بود، مربی و آجودان‌باشی بهایی را استخدام کرد تا او را بهایی تربیت کنند یا شاید تحت نظر کامل استعمارگران قرار بگیرند. با مطالعه روندی تخریب ارزش‌های مذهبی در عصر پهلوی چنین برمی‌آید که بهائیان در ایران کاملاً از طرف خاندان پهلوی حمایت می‌شدند و مأموریت مهم خاندان پهلوی و بهائیان، نابودی کامل تمام مؤسسات اسلامی و سرکوب مبارزه‌ها و نهضت‌های دینی بوده است. محمدرضا با مخالفت گسترده علمای بزرگ و مراجع دینی شیعه، به اقتضای مصلحت مجبور شد که دستور تخریب حضیرة‌القدس، مرکز تجمع بهائیان تهران را صادر کند. آن‌گاه ایادی که مربی او بود، برای مدتی از تهران خارج شد و نه ماه بعد به ایران برگشت. به‌طور کلی، دوران محمدرضا، بهائیان ترقی بسیار کردند و ثروت‌مند شدند. آنان در انحطاط اقتصاد ایران بسیار کوشیدند. به نقل فردوست، در حدود سال‌های 51 و 52شمسی سرلشکر ضرغام که مدتی وزیر دارایی و مدتی هم مدیرعامل بانک اصناف بود، به ریاست اتکا (سازمان تدارکاتی ارتش) منصوب شد. با وجود آن‌که اجناس ارزان‌تر در ایران تهیه شدنی بود، ایادی او را از کار برکنار کرد و افسر دیگری را به این سمت گمارد تا او اجناس مورد نیاز را بی‌واسطه از خارج وارد کند.[25]

بهائیان بدون اجازه عکا حق پذیرفتن مشاغل سیاسی را نداشته‌اند و تنها باید تلاش می‌کرده‌اند که در فعالیت‌های تجاری و کشاورزی پیشرفت کنند. بر اساس همین اصل، وقتی فردوست از سپهبد صنیعی پرسید که چگونه شغل سیاسی پذیرفته‌اید، سپهبد به اجازه عکا اشاره کرده که در موارد استثنایی و مهم این نوع مشاغل را می‌پذیرفته‌اند. در واقع بهائیت تصور داشته که ایران ارض موعود است، مانند صهیونیسم‌ها غرب که با ایده سرزمین موعود، در قلب جهان اسلام (فلسطین) با حمایت امپریالیسم برای تشکیل کشور، به قتل و خون‌ریزی مسلمانان و بحران‌آفرینی در منطقه خاورمیانه پرداخته‌اند. به گفته فردوست، بهایی‌ها احساس ایرانی بودن نداشته‌اند و این افراد جاسوس‌های بالفطره بوده‌اند.[26]

رضاخان و پسرش نه تنها به نفوذ بهایی‌ها حساسیت نداشتند، بلکه خود محمدرضا گفته بود که افراد بهایی در مشاغل مهم و حساس مفیدند، چون علیه دولت توطئه نمی‌کنند. فردوست این ادعا را از مقام موثقی نقل می‌کند. بهائیانی که به مقامات حساس می‌رسیدند، از موقعیت خود برای ثروت‌مند شدن جامعه بهائیت استفاده می‌کردند تا از این طریق اقتصاد مملکت را به دست گیرند. به گفته فردوست، بهائیانی بسیار ثروت‌مند بودند، مانند نعیمی پدرزن خسروانی که از مقامات مهم بهائیت بوده است. آبادی حدیقه (شرق اقدسیه) متعلق به بهایی بوده و برخلاف سنت ده‌داری که اراضی جنوب یک ده تا ده بعدی متعلق به ده شمالی است، بهایی‌ها اراضی شمالی حدیقه را تا قله کوه دیوارکشی و تصرف کرده بودند. آنان در اتوبان تهران کرج (نرسیده به کرج سمت راست) نیز اراضی وسیعی را تصرف کرده و گنبد آبی‌رنگی به پا کرده بودند.

بهائیان با حمایت افرادی مثل هژیر یزدانی زمین‌های وسیعی از کشاورزان را تصرف می‌کردند و ایادی نیز پشت قضیه از آنها حمایت می‌کرد تا بدین وسیله اراضی بسیاری را تصرف نمایند. هژیر با حمایت ایادی تبدیل به فئودال بزرگی به شمار می‌رفت و اراضی وسیعی را در باختران، مازندران، اصفهان، (سمنان) و...، با همین شیوه زورگیری و حمایت‌های قانونی ایادی تصاحب کرده بود.[27]

بهائیت در دوران رضاخان و قدرت استبدادی او به دربار پهلوی نفوذ کرد و محمدرضا تحت نظر آنان تربیت یافت. بهائیت در دوران او در ایران توسعه عجیبی یافت[28] و آنان بر مبنای انگیزه و مشکلات مالی، به بهائیان گراییدند و به مسلک آنان درمی‌آمدند.

عوامل مهم رشد بهائیت در ایران عصر پهلوی

فقر و گرفتاری‌های مالی، از عوامل مهم گرایش افراد به بهائیان بود. بهائیان بسیاری از گرفتاران و مستمندان مالی را تطمیع کرده بودند. موارد زیادی از نظر مالی گرفتار بودند که با تطمیع مبلغان گرفتار بهائیت می‌شدند.

از سوی دیگر، زنان زیبا و دختران بهائی آراسته‌ظاهر، دام بزرگی بر سر راه جوانان جهت گرفتار شدن در انواع مفاسد فکری و اخلاقی به شمار می‌رفتند. بهائیان برای تبلیغ و رونق کار خود جوانان فراوانی را به دام انداختند. آنان برای نیل به این مقصود احکام فریبنده‌ شرعی نیز از خود ساختند تا بدین وسیله به تخریب آینده کشورهای اسلامی و خالی کردن آنها از نخبگان و جوانان برومنددست یابند. بهائیان به خوبی دریافتند که جوانان آینده‌سازان کشورها و مدیران و دانش‌مندان آینده هر کشورند. از این‌روی، آنان علاوه ‌بر این‌که با سلاح اختلاط فکری به جنگ تشیع آمدند، از راه خالی کردن درون جوانان و از بین بردن غیرت و شهامت آنان با ترویج انواع مفاسد اخلاقی به نابودی این سرمایه‌ها برآمدند و دختران بهایی را برای جلب جوانان مناسب دیدند و از این راه عده‌ای را گم‌راه نمودند.[29]

حمایت حکومت استبدادی از استخدام بهائیان در امور دولتی عامل مهم دیگر در گرایش به بهائیت بود. پهلوی‌ها، بهائیان را بی‌خطر و برای مقابله با براندازی نیروهای آشوب‌گر مناسب می‌دانستند. از این‌روی مدت‌ها بهائیان با آزادی کامل در فرقه‌های استخدامی مذهب خود را بهایی می‌نوشتند و آن را با افتخار تلقی می‌کردند؛ چون هوادار داشتند. شرکت نفت ازجمله مراکز مهم استخدام بهائیان به شمار می‌رفت.[30]

رشد و رونق بهائیت در دوره پهلوی‌ها بسیار چشم‌گیر می‌نمود، زیرا ایران از هر لحاظ به‌طور کامل به دست بیگانگان افتاده بود. دست‌یابی بهائیان ایران به قدرت، در توسعه جمعیتی آنان در خارج از کشور نیز تأثیر مستقیم داشت؛ چون از نظر مالی از طرف بهائیان ایران که بسیاری از آنها در مناصب دولتی نفوذ داشتند؛ حمایت می‌شدند و حتی از طرف دربار پهلوی کمک‌های مالی دریافت می‌کردند.

صبحی یکی از مبلغان و رجال مهم بهایی که بعد از کار بهائیان پرده برداشت و از این فرقه برگشت، از بهائیانی بود که در رادیو ایران قصه می‌گفته است. چه‌بسا مدت‌ها به تبلیغ آیین بهائیت نیز ‌پرداخته است. بهائیان در دوره پهلوی با حمایت‌های درباریان، با آزادی کامل در تمام نقاط ایران مبلّغ داشتند. آنان حتی در روستاها، نفوذ داشتند و پیروانی برای خود دست‌و‌پا کرده بودند. مردم ساده‌دل در شهرهای مختلف و روستاها با این خیال که بهائی‌گری جنبش جدیدی است که همه باید با آن آشنا گردند، فریفته سخنان مبلّغان منحرف بهایی ‌شدند، بدون این‌که از مفاسد

و عواقب شوم این عضویت باخبر باشند. روشن‌فکران مذهبی در عصر پهلوی که در مقابل بهائیت مقاومت می‌کردند، همه سرکوب می‌شدند و محدود بودند، ولی مبلّغان بهایی با آزادی کامل در ایران تبلیغ می‌کردند. برخی از رجال دربار پهلوی نقش بسزایی در رشد بهائیت در ایران داشتند؛ نقش هویدا بسیار مهم‌تر و آشکارتر از نقش میرزا آقاخان نوری مؤسس بهائیت بود. بر اساس اظهارات فردوست، وابستگی بهائیان به درباریان و درباریان به بهائیان وقتی روشن می‌شود که اسناد درباره آنها را به خوبی بررسی کنیم و به پیوند میان صهیونیسم و بهائیت پی ببریم:

الف) سند اول

بهائیت هویدا در دوران صدارتش شهرتی وسیع یافت. ابقای هویدا به نخست‌وزیری که از نظر احساسات مذهبی مردم به شدت منفور بود، عمق بی‌اعتنایی شاه به افکار عمومی را نشان می‌داد. در زمینه ارتباط هویدا با فرقه ضاله بهائیت به ذکر دو سند بسنده می‌کنیم: سند اول نامه مورخ 12/6/1343 است که گویا یکی از سران جامعه بهائیت به نام قاسم اشراقی به مناسبت تصادف هویدا در جاده شمال و شکسته‌شدن پای او برای دکتر فرهنگ مهر ارسال داشته و در آن تأسف خود را از این حادثه ابراز داشته است.

جناب آقای دکتر فرهنگ مهر معاون محترم وزارت دارایی!

به مناسبت پیش‌آمدی که برای جناب آقای هویدا وزیر محترم دارایی رخ داده، خواهش‌مند است مراتب تأثر و تأسف این‌جانب و برادرانم را به عموم هم‌مسلکان (بهائیان) و به‌خصوص جناب آقای ثابت پاسال، مدیر محترم تلویزیون ایران که بزرگ‌ترین خدمت‌گزار فرقه ما هستند، ابلاغ فرمایید.

احترامات فائقه را تقدیم می‌دارد

قاسم اشراقی

از این سند مهم می‌توان استنباط کرد که نه تنها هویدا به ‌عنوان مهم‌ترین عنصر حکومتی وابسته به بهائیان بود، بلکه اکثر مدیران ادارات و سازمان‌ها بهایی بوده‌اند. ثابت مدیر صدا و سیمای ایران که از او به عنوان بزرگ‌ترین خدمت‌گزار فرقه یاد کرده، بهایی‌مسلک بوده و هیچ استبعادی ندارد که با این گرایش حاکمان به بهائیت، هیئت حاکمه ایران یا بدنه اصلی تشکیلات سیاسی ایران بهائی بوده باشند، چنان‌که معاونت وزارت‌خانه‌ای مهم مثل وزارت دارایی وقت (فرهنگی) بهائی بوده. و برای حمایت از بهائیان اقدامات مهمی انجام داده است. وزارت دارایی در تشکیلات اداری از مهم‌ترین ادارات دولتی ایران به شمار می‌رفته که با ریاست بهائیان اداره می‌شده است.

ب) سند دوم

فردوست از رده‌های مهم ساواک و از مهره‌های اساسی آن به شمار می‌رفته است. در گزارش مورخ 19/5/1350 درباره جلسه مشترک بهائیان با صاحب منصبان پهلوی چنین آمده است:

جلسه‌ای با شرکت دوازده نفر از بهائیان ناحیه دو شیراز در منزل آقای هوش‌مند و زیر نظر آقای فرهنگی تشکیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد و ایقان (کتاب بهائیان)، فرهنگی و هوش‌مند پیرامون وضع اقتصادی بهائیان در ایران صحبت کردند. فرهنگی اظهار داشت: بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و می‌توانند هرچیزی را که می‌خواهند بگیرند؛ تمام سرمایه‌های بانکی و ادارات و رواج پول در ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان می‌باشد؛ تمام آسمان‌خراش‌های تهران، شیراز و اصفهان مال بهائیان است؛ چرخ اقتصاد این مملکت به دست بهائیان و کلیمیان می‌چرخد؛ شخص هویدا بهایی‌زاده است؛ عده‌ای از مأمورین مخفی ایران که دربار شاهنشاهی می‌باشند، می‌خواهند هویدا را محکوم کنند، ولی او یکی از بهترین خادمین امرالله است. امسال مبلغ 25 هزار تومان به محفل ما (بهائیان) کمک نموده است.[31] آقایان بهائیان نگذارید کمر مسلمانان راست شود. نام شرکت‌کنندگان جلسه:

1.فرهاد روحانی؛ 2. دانیال روحانی؛ 3. ثناءالله زارعیان؛ 4. قاسم کریمیان؛ 5 . هدایت؛ 6. وسیح الله؛ 7. ناصر؛ 8. ضیاءالله فرهنگی؛ 9. قدرت الله کمالی؛ 10. محمدعلی هوش‌مند.

اکثر فرماندهان و رجال عصر پهلوی با هر عقیده‌ای که داشتند، به انتصاب هویدای بهایی به مسئولیت کابینه و نخست‌وزیری اعتراض کردند.[32]

در متن صورت جلسه، کلیمیان (یهودیان صهیونیسم) در کنار بهائیان به عنوان قطب اقتصادی مطرح می‌شوند. مرکز بهائیت و صهیونیسم در سرزمین فلسطین قرار گرفته است. این دو فرقه گم‌راه در پی تخریب چهره دو دین بزرگ اسلام و یهود بوده‌اند. دین موسی انسان‌ها را دارای کرامت می‌داند. تقوا و زهد و توجه به آرمان‌های الهی اساس یهودیت است. رفتار صهیونیسم جهانی هرگز با روح این دین بزرگ الهی سازگاری ندارد. صهیونیسم اندیشه‌ای سرمایه‌داری بود که برای درگیر کردن اسلام با دین موسی به وجود آمد، چنان‌که عده‌ای قدرت‌طلب مسیحیت را مدت‌ها در قبال اسلام قرار دادند و جنگ‌های صلیبی را به راه انداختند. جهان سرمایه‌داری و امپریالیسم با طرح مسئله کشور اسرائیل در قلب جهان اسلام در فکر مقابله با اسلام از طریق دین دیگری بودند، چنان‌که در دین اسلام فرقه‌های دیگری نیز به‌وجود آوردند؛ فرقه وهابیت و قادیانیه و بهائیت هریک با اهداف خاص در مناطق مختلف اسلام به‌وجود آمدند. پشتوانه این فرقه‌ها، امپریالیسم و استعمار است. بهائیت و صهیونیسم تشابهات فراوانی دارند و گرایش و تلاش این دو برای انباشت ثروت و بلعیدن طلا و آثار عتیقه کشورهای اسلامی و آثار فرهنگی و مخطوطات، از خصیصه مشترک این دو فرقه است. صهیونیسم نوآوری و بدعت در دین حضرت موسی و بهائیسم نوآوری و بدعت‌ در دین اسلام به شمار می‌روند. این دو اندیشه باید بر اساس طرح‌های استعماری و سرمایه‌داری در بهترین سرزمین اسلامی متمرکز گردند و به تخریب و درگیرکردن پیروان ادیان مختلف بپردازند. منطقه استراتژیک خاورمیانه مرکز ثقل و پیدایش ادیان بزرگ جهان است.

نظریه برخورد تمدن‌ها که تئوریسین‌های غرب و امریکا آن را مطرح نمودند و نیز قضیه هولوکاست، طرحی را پی می‌گیرند که در پی آن، یهودیان و پیروان مذهب یهود با مسلمانان و مسیحیان درگیر شوند؛ چون در قضیه هولوکاست، علاوه ‌بر حمایت از تشکیل کشور فلسطین عامل کشتار یهودیان و کشندگان آن، کسانی غیر از مسیحیان نبوده‌اند. تشکیل اسرائیل و اجتماع صهیونیسم و بهائیت، با بحران فکری، جغرافیایی و ملی مواجه گردیده است. نظریه برخورد تمدن‌ها نیز تکمیل‌کننده این بحران‌ها به شمار می‌رود. یکی از رهبران بهائیت درباره پیوند صهیونیسم و بهائیت چنین می‌انگارد که جوان‌ترین ادیان بهتر است از تازه‌ترین کشورهای جهان (اسرائیل) نشو و نما یابد و درواقع، بهائیت و اسرائیل را چون حلقه‌های زنجیر به هم پیوند می‌پندارند.[33]

پیوند بهائیت و صهیونیسم از جهات فراوانی بررسی‌شدنی است؛ چون ریشه هردو آنها به امپریالیسم برمی‌گردد و هر دو می‌خواهند از چند جهت به اسلام ضربه زنند:

1. از جهت فیزیولوژی و اختلاف جغرافیایی؛

2. از جهت عقیدتی که تشیع را در مرکز خاورمیانه متزلزل کنند؛

3. غارت ثروت‌های منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی؛

4. ضربه زدن به مرجعیت شیعه؛

5. از بین بردن اندیشه موعودگرایی در تشیع و جهان اسلام؛

6 . محو و نابودی ارزش‌های اسلام و خرافی جلوه‌دادن احکام دین و کتاب‌های آسمانی؛

7. مخدوش کردن باورهای شیعه اثنا‌عشری از جمله امامت و موعود.

امام خمینی در مقابل رژیم استبدادی طاغوت به مبارزه برخاست، در حالی‌که رژیم پهلوی از هواداران بزرگ رژیم اشغال‌گر بود. امام در گفتار خود تصریح نمود که چرا شاه همواره بر سخن نگفتن از اسرائیل تأکید می‌ورزد! این بیان امام، اشاره به پیوند دو رژیم و حمایت‌های بی‌دریغ پهلوی از صهیونیسم بوده است؛ چون محمدرضا درباره بهائیت نیز چنین هواداری می‌کرد و با روحانیت به علت مقابله با بهائیان دشمنی می‌‌نمود. وی میلیاردها دلار از ثروت جهان اسلام و پول نفت ایران را صرف منافع صهیونیستی و پایه‌گذاری رژیم اشغال‌گر قدس می‌‌کرد. مبارزه مرجعیت با صهیونیسم و استبداد، آنان را بر آن می‌داشت که برای سرکوب و تضعیف مرجعیت توطئه‌ بچینند؛ چون آن‌چه جهان اسلام را در مقابل توطئه بزرگ استعمارگران در خاورمیانه بیدار می‌نمود، قدرت مرجعیت دینی و رهبران مذهبی بود. از این‌روی آنان برای سرکوبی این نهاد باسابقه و مبانی فکری آن متمرکز شدند و با نگاه به آن‌که اندیشه و اعتقاد به ظهور منجی، در تمام مذاهب آسمانی دیده می‌شود، بر آن بودند که اسلام و تشیع را به صورت خرافه و عقاید بی‌اساس و بدون پشتوانه وحیانی بنمایانند تا اندیشه موعودگرایی را در ادیان دیگر نشان دهند. بهائیت در این طرح‌ریزی به ارائه عقاید سخیف و بی‌اساس، و با آنان هم‌پیمان شد. اگر دست استعمارگران در پیدایش این فرقه گم‌راه نادیده یا ناپیدا تصور شود و اگر در صغرا و کبرای قضیه (پیدایش باب و بهأ) تردید گردد، نتیجه قضیه بسیار آشکار نشان می‌دهد که به‌وجود آورندگان رژیم صهیونیستی در شکل‌گیری منطقه مختص به صهیونیست‌ها در قلب جهان اسلام و بهترین سرزمین، اندیشه بابیت و بهائیت در قلب اندیشه اسلامی نقش آفریده‌اند، شیعه به منزله قلب اسلام و چکیده تمام اصول اسلام است. آنان به خوبی دریافته‌اند که حیات اسلام به شیعه است و اگر شیعه و آموزه‌های امامت را از اسلام بگیرند، از دین کامل و خاتم چیزی جز خمودی و عقاید جبرگرایانه و قشری‌گری باقی نخواهد ماند که همواره در طول تاریخ با ظلم و ستم سازش نموده و در مقابل حاکمان زورمدار و حیله‌گر هیچ حرکت اصلاحی به خود ندیده است، چنان‌که امروز کشورهای عربی سنی مذهب با رژیم اشغال‌گر اسرائیل هیچ مشکلی ندارند و اندیشه‌های صوفیانه و سازش‌کارانه در میان اهل‌سنت رشد کرده است. اهل‌سنت هرگز نظیر تشیع به سرنوشت انسان و قیام در مقابل ظلم نیندیشیده و برای مردم و جامعه، نقشی در اداره زندگی خود قائل نبوده‌اند. تنها تشیع اصیل، با الهام از قیام امام حسین7 در مقابل ظلم، استبداد، فساد و استعمار دست به شمشیر برده و با آنها جنگیده و آنها را در نقاط مختلف دچار مشکل کرده و مانع از رسیدن آنها به اهدافشان شده است.

شهادت برای شیعه مفهومی دارد که آنان را به قیام فراخوانده است. از این‌روی قلب تپنده و حیات‌بخش جهان اسلام، در مبارزه با استعمار پیش‌گام بوده است. این حیات شیعه از نهال امامت می‌شکند و قلب و حیات تشیع به امامت وابسته و از آن امید می‌گیرد. تشیع با اعتقاد به امامت حضرت مهدی4 کامل و پوینده است. استعمار بر این عقیده رشک می‌برد و برای به‌وجود آوردن فرقه‌های باطل بر محوریت تخریب تشیع بسیار سرمایه می‌گذارد و بر همین اساس، از فرقه آقاخانیه اسماعیلیه هواداری می‌کند. حمایت از فرقه قادیانیه در شبه‌قاره هند و هواداری از وهابیت در مقابل عقاید شیعه و اینک نظامی‌گری، به انگیزه درگیری با عقاید شیعیان بوده است. آنان با تأسیس جبهه دومی بر ضد شیعه، از درون اندیشه سلفی‌گری (وهابیت) با عناوینی چون طالبان، القاعده و سپاه صحابه و... و به بهانه مقابله با تروریست خودساخته، به مناطق اسلامی تهاجم نظامی می‌کنند. همه این ترفندها برای مبارزه با تشیع و سرکوبی اندیشه امید به آینده است که امروز از سرزمین ایران به رهبری مرجعیت برخاسته است. آنان می‌دانند که اگر بیداری و وحدت امت اسلام در میان نباشد و نیز شیعه نابود شد، تمام اسلام از بین می‌رود، اما هرگز چنین اتفاقی روی نخواهد داد.

یکی از بهائی‌های توبه کرده و به دامن اهل‌بیت بازآمده، درباره شکل‌گیری و پیوند بهائیت با صهیونیسم، عامل اصلی برگشت خود را تناقض‌گویی شدید بهائیان و رهبران آن یاد می‌کند که هرگز پیروان بهائیت را اقناع ایدئولوژیک نمی‌سازد. این آیین هرگز نتوانسته تشنگان حقایق را اقناع کند؛ چون اساساً ‌مبنا و ریشه ندارد. آنان برای جذب جوانان به این کیش ابتدا از طریق عشق مجازی وارد می‌شوند و آنان را اغفال می‌نماید، آن‌گاه برای رهبران بهائیت، قداست ظاهری و دروغینی ایجاد می‌کنند و آنان را گم‌راه می‌نمایند. وی با خواندن کتاب‌های فضل‌اله صبحی و عبدالحسین آینی (آواره) که هر دو از بهائیت برگشته‌اند، به پوشالی بودن بهائیت پی برده است. او هم‌چنین کتاب جمال الهی آیت‌الله موسوی اردبیلی را نیز مطالعه کرده است. خانم مهناز رئوفی اظهار می‌دارد که بهائیت منشأ سیاسی و کارکردهای استعماری دارد. اسرائیل، انگلیس و قدرت‌های استعماری دیگر، تشکیلات بهائیت را در ایران حمایت می‌کنند. اسرائیل با تمام توان از این فرقه انحرافی حمایت می‌‌نماید.[34]

صبحی که از پیش‌گامان و مبلغان و پیروان سرسخت عبدالبهأ بود، درباره پیدایش و پیوند بهائیت با صهیونیسم، معتقد است که بیشتر بهائیان جهودند (یهودی هستند). از این‌رو، حامیان سرسخت بهائیت که سیاهی‌لشکر شده و در ترویج این آیین از ثروت و چیزهای دیگر مایه گذاشته‌اند صهیونیست‌ها بوده‌اند؛ صهیونیستی که خودساخته دست امپریالیسم است. با اجتماع صهیونیست‌ها در پیرامون بهائیان، برای آنان هیمنه و شکوهی حاصل شده که خود در ترویج کار آنان بسیار تأثیر گذارده و برخی از افراد ساده‌دل را به آیین بهائیت جذب و اغفال نموده است.

اسرائیل اولین حکومتی بوده که با مسلک بهائی را به گونه جهانی در اسرائیل به رسمیت شناخت.[35] این وفاداری صهیونیسم‌ها پاسخی در برابر استقبال و حمایت رهبر بهائیان شوقی افندی معلوم‌الحال از تشکیل حکومت غاصب اسرائیل در قلب جهان اسلام است. و افندی حکومت اسرائیل را از امور الهی و پیش‌بینی شده قلمداد کرده و بر حقانیت آن صحه ‌گذارده است. وی در این‌باره به شورای بین‌المللی بهائیان که خود به‌وجود آورده، سه وظیفه مهم را توصیه نموده است: اولین وظیفه پس از تأسیس دولت اسرائیل برقراری روابط حسنه و دوستانه با اسرائیل است که آینده بهائیت را به آن مرتبط می‌کند.[36] وی هم‌چنین طی نقشه ده ساله خود ضمن هدف بیست و چهارم، حمایت از دولت اسرائیل را بر همه دولت‌های جهانی ترجیح داده و به بهائیان سفارش می‌کند که در تأسیس محافل روحانی بهائیان را تنها در اسرائیل و ارض اقدس با توجه به قوانین این حکومت جدید به‌وجود آورند، ولی در کشورهایی نظیر ایران رعایت قوانین این کشورها را لازم نمی‌داند. نرمان نیویچ، دادستان وقت اسرائیل در پاسخ وفاداری شوقی افندی بهائیت را در ردیف سه دین مهم بزرگ جهان (یهود، مسیح و اسلام) قرار داده و فلسطین را مرکز چهار دین بزرگ می‌شمارد.[37]

از مشترکات و پیوندهای دیگر بهائیت و صهیونیسم این است که هر دو در ترویج آیین خود با خشونت و تندی برخورد نمی‌کنند، مگر به اهل اسلام و شیعه. بهائیان با دیگر ملت‌ها به نرمی برخورد می‌کنند و از راه تزویر و تدلیس به معرفی و آیین خود اقدام می‌کنند. اما در برخورد با مسلمانان علاوه ‌بر تخریب ارزش‌های اسلامی و مقدسات، از تخریب و ترور و غارت اموال مسلمانان نیز دریغ نمی‌کنند، چنان‌که صهیونیست‌ها در اشغال و تخریب خانه‌ها و غارت و دزدی اموال مسلمانان در فلسطین و از غارت و دزدی وسایل و آثار باستانی و عتیقه دیگر کشورهای اسلامی خصوصاً ایران هیچ کوتاهی نداشته‌اند. نقل شده که صهیونیست‌ها در دوران تاریک پهلوی و قاجار در لباس و حرفه پیمان‌کاران و مهندسان با شناسایی مراکز آثار تاریخی مثل سلطانیه و زیویه و... به غارت آثار تاریخی ایران اقدام کرده‌اند و آنها را جهت تشکیل دولت غاصب اسرائیل به فلسطین می‌فرستاده‌اند و از بهائیان ایران و سایر کشورها نیز ‌خواسته‌اند در آینده ثروت‌های کلان و زمین‌های مرغوب را تصرف کنند و از این راه بر تسلط خود در جهان اسلام بیفزایند. این درسی است که آنها از استعمار پیر و پدر نامشروع خود آموخته‌اند. تدفین رهبران بهائی در سرزمین‌های در تصرف دولت غاصب اسرائیل، دیگر سرنخی برای برداشتن پرده از پیوند مبنایی این دو فرقه گمراه است. ترور و جاسوسی بر ضد شخصیت‌های اسلامی، جهان اسلام و نظام جمهوری اسلامی نیز از دیگر ویژگی‌های پیوند دهنده صهیون‌ها و بهائی به شمار می‌رود. جاسوسان اسرائیل در کشورهای مختلف با ایجاد تنش و ترور آن را به نام نظام اسلامی نسبت می‌دهند و در تخریب وجهه نظام اسلامی در سطح بین‌الملل می‌کوشند. بهائیان نیز بیشتر چهره جاسوسی دارند و بدون اظهار مرام خود جاسوسی می‌کنند. شخص عبدالبهاء و میرزا حسین‌علی نوری سال‌ها جاسوس انگلیس و روس بوده‌اند و در ایران بر خیانت به وطن معروفند؛ ترورهایی که آنان در عصر مشروطه به راه انداختند. همه این خیانت‌پیشگی‌ها و خیانت‌گری‌ها از این دو فرقه شوم برخاسته است.

از دیگر مصادیق پیوند آنها می‌توان به حمایت آنها از گروه‌های ضد اسلامی اشاره کرد که هرجا گروهی بر ضد جهان اسلام اقدام کند، مورد حمایت این دو فرقه گم‌راه قرار می‌گیرد که دشمنی سرسخت آنان با مسلمانان را نشان می‌دهد.[38]

نتیجه

1. شناخت دقیق مبانی و علل شکل‌گیری صهیونیسم‌ و بهائیت ما را به مقابله هشیارانه فرامی‌خواند تا در مقابل اهداف و آرمان‌های آنها با شناخت آسیب‌های و مرزها گسل در مسائل فرهنگی و اجتماعی برنامه‌ریزی کرده و مقابله نماییم.

2. مسئولان فرهنگی کشور پس از شناختن آسیب‌ها و آفت‌هایی که سبب نفوذ فرقه‌های انحرافی در بین جوانان و قشرهای اجتماعی شده و آنها را به انحراف می‌کشاند، ابزارهایی را جهت مقابله آماده سازند و از ترویج فرهنگ ابتذال در غالب این فرقه‌ها جلوگیری کنند.

3. با توجه به این‌که این دو فرقه سیاسی و فرهنگی از امپریالیسم سرچشمه می‌گیرند و امپریالیسم جهت استثمار ملت‌های جهان سوم و کشورهای اسلامی، برنامه‌هایی با ساختار سرمایه‌داری و استعمار دارد، برای رویارویی با آنها باید به برنامه‌هایی برای حفظ هویت اصیل اسلامی و ملی پرداخت؛ برنامه‌هایی که در مقابل اهداف استعماری کاربردی باشد، چنان‌که امروز به وضوح مطرح شده که قشر جوان را با آلوده کردن به انواع مشروبات الکلی و انواع مواد مخدر و آلودگی‌های جنسی می‌توانند تخریب کنند. مسئولان فرهنگی برای رویارویی با این برنامه‌ها باید تدابیر لازم را اتخاذ و عملی نمایند.

4. استفاده از مفاهیم قرآنی و فرهنگ اسلامی و تبیین آنها به زبان نو و به شیوه‌های هنری از طریق ابزارهای لازم یکی از راه‌کارهای مقابله می‌تواند باشد.

5. ایجاد زمینه اشتغال جوانان و حفاظت از آنان به هر طریق ممکن و تربیت صحیح از دوران کودکی و آموزش‌های ابتدایی و راه‌نمایی، از اموری است که می‌تواند با برنامه‌ریزی از آلودگی جوانان پیش‌گیری کند.

6. فرهنگ از اساسی‌ترین عناصر هویتی و تمدنی است. حفظ هویت باید فرهنگ یک ملت را نگاه داشت. بایسته است مسئولان کشور برای پاس‌داری از فرهنگ ملی و بازسازی فرهنگ اسلامی و تزریق آن در جامعه، از طریق ابزارهای آموزشی از مهد کودک تا دانشگاه در ساختن نسل آینده و واکسینه کردن آنان در مقابل صدمات فرهنگی اقدامات مقتضی را انجام بدهند.

7. کاربردی شدن این برنامه‌ها به تربیت متولیان امین و متعهد فرهنگی نیاز دارد که هیچ گونه برنامه‌ای در این باره اندیشیده نشده است. وضعیتی که امروز جامعه علمی و فرهنگی را می‌رنجاند و آسیب‌ها را در جامعه بروز می‌دهد، همین مسئله است که باید به آن توجه شود.

8. برای شناخت درست علل پیدایش فرقه‌هایی چون بهائیت در ایران، توجه به تاریخ اجتماعی ایران ضروری است تا از این راه آسیب‌ها را بشناسند و با آن مقابله کنند.

9. اطلاع‌رسانی در رسانه‌های عمومی در بازسازی فرهنگی و احیای هویت اسلامی مهم است، از این‌رو، شناساندن این فرقه‌ها و کارهای خلاف و ناشایستان در روشن‌گری قشر جوان می‌تواند تأثیر بگذارد.

10. حرکت مراکز تبلیغی در مسیر بالا بردن عقلانیت جامعه با استفاده از سیره معصومان نیز از راه‌کارهای مهم برای مقابله با ترویج فرقه‌های خرافی است.

 



[1]. کنیاز دالگورکی، اسرار فاش‌شده، ترجمه حیدر بهرمن، ص45 و 69، چاپ سیزدهم: انتشارات مجتمع فرهنگی میثاق، قم1422 قمری، بنابر اعتراف او آنها از سفارت روس حقوق و مستمری ماهانه داشتند.

[2]. همان، ص72.

[3]. همان، ص75.

[4]. نک: کتاب بلا نفلید، ص387، انتشارات مؤسسه ملی مطبوعات، تهران. سفیر روس از بهاءالله به ‌امانت یاد می‌کند و به میرزا آقاخان نوری می‌نویسد: «... در حفظ این امانت بسیار کوشش نما اگر آسیبی به او برسد تو مسئول هستی...»

[5]. بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص312ـ314، چاپ دهم: انتشارات مهرفام، تهران 1382 شمسی.

[6]. همان، ص300ـ302.

[7]. همان، ص303. ناصرالدین‌شاه از دولت عثمانی خواست که آنها را به مناطق دیگر منتقل سازند.

[8]. اعتضاد السلطنه، فتنه باب، با توضیحات عبدالحسین نوایی، ص160ـ163، چاپ اوّل: نشر علم، تهران 1377 شمسی.

[9]. تاریخ جامع بهائیت، ص301.

[10]. فضل‌الله صبحی (مهتدی)، خاطرات صبحی، ص47؛ تاریخ جامع بهائیت، ص264، ص301، 312.

[11]. همان، ص301 ـ 302.

[12]. همان، ص302.

[13]. مجله اخبار امری، دی‌ماه 1340، ش10.

[14]. موسوی اردبیلی، جمال الهی، ص115 ـ 117، انتشارات جهان، تهران 1348 شمسی.

[15]. امان‌الله شفا، نامه‌ای از سن پالو، ص360، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران.

[16]. تاریخ جامع بهائیت، ص256؛ فتنه باب، ص152.

[17]. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، ص101ـ 102، انتشارات مؤسسه تحقیقاتی رایین.

[18]. خاطرات صبحی، ص325.

[19]. تاریخ جامع بهائیت، ص243ـ254؛ حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ج2، ص440، چاپ سوم: انتشارات اطلاعات، تهران 1370 شمسی.

[20]. عبدالله شهبازی، فصل‌نامه تاریخ معاصر ایران، پاییز 1382، ش27، ص45ـ46.

[21]. ظهور و سقوط، ج2، ص440. ارفع و وابستگان به او در احزاب وابسته به انگلیس فعال بودند افرادی چون رشتی نیز عضو وابسته آنها بودند.

[22]. علی‌اکبر ارداقی، خاطرات، ص50 ـ51.

[23]. اسناد و مدارک صبحی «پشین» بهایی‌گری، ص50 ـ57.

[24]. ظهور و سقوط پهلوی، ج1، ص374.

[25]. همان.

[26]. همان، ص375.

[27]. همان، ص376.

[28]. همان.

[29]. درباره شورش بابیه در زنجان نوشته‌اند، محمدعلی زنجانی مردان و زنان مجرد را به عقد هم درآورد و بیش از دویست دختر و پسر ازدواج کردند. (نبیل زرندی، تاریخ نبیل، ص449)

[30]. ظهور و سقوط پهلوی، ص377.

[31]. همان، ج2، ص385.

[32]. همان.

[33]. مجله اخبار امری، ش10، دی‌ماه 1340.

[34]. خبرنامه بنای فرهنگی اجتماعی جامعه مدرسین، مورخه 22/6/86، ش949، ص30.

[35]. انشعاب در بهائیت، ص168 و 171. (به نقل از: پیام پدر، ص224)

[36]. مجله اخبار امری، 1329، ش8 و 9.

[37]. قرن بدیع، قسمت چهارم، ص162.

[38]. انشعاب در بهائیت، ص168.

نگاهی به تاریخ عراق


 

 

 

Ø                تاریخ و جغرافیای عراق

Ø    پیشینه تاریخی روابط ایران و عراق

Ø    بخش سوم:معاودین و روابط ایران و عراق

Ø    بخش چهارم:وضعیت کنونی مهاجرین عراقی در تهران

 

3-1. نگاهی به تاریخ و جغرافیایی عراق

کشور عراق، در آسیای غربی، با مساحت 522/437 کیلومتر مربع می‏باشد. (احمدی، 1384) جمعیت این کشور، در سال 1921 م 2750000 و در سال 1937 بالغ بر 3940000 نفر و در سال 1957 بیش از 6496000 و رسال 1970، 9440000 نفر بوده است. (فولادزاده، 1369: 16) در سال2006 عراق حدود 25 میلیون نفر جمعیت داشته است. (احمدی، 1384: 21)

پایتخت عراق بغداد است که پس از تهران بزرگترین پایتخت در جنوب غربی آسیا می‏باشد. این کشور از شرق به ایران از شمال به ترکیه، از غرب به سوریه و اردن، از جنوب به عربستان سعودی، کویت و خلیج فارس محدود می‏شود. (المنجد، م 1973: 458)

هرچند محصور در خشکی نیست اما تنها بین 15 تا 40 کیلومتر با خلیج فارس مرز دریایی دارد. (احمدی، 1384: 21)

تقسیمات کشوری عراق، عبارت از 16 استان است که به ترتیب عبارتند از: نینوی، ذهوک، اربیل کرکوک، سلیمانیه، دیالی، بغداد، انبار، واسط، کربلا، بابل، قادسیه، المثنی، میسان، ذی‏قار، بصره. مهمترین شهرهای آن عبارتند از: بغداد، بصره، موصل، کرکوک، نجف، کربلاء. (المنجد، 1973: 459) درة رودهای دجله و فرات از عناصر اصلی طبیعت عراق‏اند که از کوه‏های آناتولی ترکیه سرچشمه می‏گیرند. دجله به طور مستقیم وارد عراق می‏شود اما فرات ابتدا به سوریه رفته آنگاه به عراق سرازیر می‏شود. (احمدی، 1384: 21) از منظر ترکیب جمعیت 75 درصد عرب و باقی را ترکها و کردها به اضافه اقلیتهای قومی و مذهبی دیگر تشکیل می‏دهند، مانند: کلدانیها، آشوریها، یزیدیون، صائبیها، یهودی‏ها، مسیحی.

اسلام دین رسمی کشور است و بیشتر مردمان این دیار شیعه مذهب‏اند. (برخی منابع جمعیت شیعه را 65 الی 70 درصد و برخی دیگر بیش از 75 درصد تخمین زده‏اند. سلیم مطر علت این اختلاف را در شمارش یا عدم شمارش جمعیت‏ کردهای عراق می‏داند. شیعیان عراق به ترتیب جمعیت به سه گروه قومی تقسیم می‏شوند: عرب‏ها، کردها، ترکمان‏ها .)

(مطر، 1383: 358  )

در حال حاضر سه زبان عربی، کردی و سریانی در عراق گویشور دارد. و میراث دینی عراق شامل: اسلام، مسیحیت، مانوی‏ها، بابلی‏ها و صائبی‏هاست.

گروه‏های قومی ساکن در عراق عبارتند از: سومری‏ها، بابلی‏ها، آرامی‏ها، کردها، ترک‏ها و عرب‏ها بعلاوه گروه‏های کوچک هندی‏ها، آفریقایی‏ها و قفقازی‏ها نیز در عراق زندگی می‏کند. (مطر، 1383: 359)

سرزمین عراق، عموماً به سه منطقه جغرافیایی تقسیم می‏شود: 1. مناطق رسوبی. 2. مناطق صحرائی 3. مناطق کوهستانی؛ متناسب با تقسیمات جغرافیایی دارای سه نوع آب و هواست: معتدل، گرم و صحرایی، مرطوب.

محصولات کشاورزی این کشور عبارتند از: گندم و جو، برنج، سبزیجات، میوه‏جات و 454 نوع خرما. عراق از لحاظ تنوع خرما و تعداد نخل‏ها مقام اول را در جهان داشت اما صدام طی سیاستهای نابودگرانه‏ی خود بیش از 2 میلیون نخل را در عراق سربرید و همین باعث شده که در حال حاضر تنها توانایی تأمین نیاز داخلی خود را داشته باشد.

نفت نیز، یکی از مهمترین ثروت‏های معدنی عراق به شمار می‏رود. استخراج و تصفیه‏ی آن به اوایل قرن 19 م و در منطقة «درمندلی» و «قیاره» انجام گرفت. (فولادزاده، 1369: 19)

تقسیمات میدانهای نفتی در عراق، در سه مجموعة اصلی است:

1.      مجموعة میدانهای میانی

2.      مجموعة میدان‏های شمالی

3.      مجموعه میدان‏های جنوبی.

ثروت عظیم نفت باعث طمع قدرت‏های خارجی از گذشته‏ی تاریخی تاکنون بوده است که همواره در معرض دست درازی و طمع بیگانه قرار داده و همواره پستی بلندی‏های فراوانی را برای مردم این کشور به همراه داشته است.

3-1-1.علت اهمیت کشور عراق :

عراق در طول تاریخ خود پستی بلندی‏های فراوانی را پشت سر گذاشته که می‏توان دلیل آن را در موارد زیر جستجو کرد:

1.      بازار مصرفی مناسب برای تولیدات استعماری.

2.      سرزمینی غنی از منابع طبیعی چون نفت و مواد معدنی و زمین کشاورزی غنی بطوریکه در سرزمین عراق صحرای بی‏آب و علف و غیر قابل کشت یافت نمی‏شود.

3.      راه خشکی مناسب که دریای مدیترانه را به خلیج فارس و بصره متصل ساخته و مسیری برای استعمار بریتانیا و مستعمرات او در خاورمیانه بوده است.

این عوامل باعث می‏شد که عراق کلید دستیابی به خاورمیانه و سلطه بر مناطقی که شامل قفقاز کشورهای جنوب عربستان، خلیج فارس و ... گردد.

علاوه بر موارد طبیعی یاد شده عراق مرکز تمدن انسانی و دارای ریشه‏های عمیق تمدن اسلامی بوده است که این مساله از قرار گرفتن کوفه به عنوان بزرگترین شهر سیاسی پس از مدینه بوده است. بطوریکه امام علی (ع) این شهر با قرار دادن پایتخت حاکمیت سیاسی تبدیل به پایتخت تمدن اسلامی کرد.

در دوران خلافت عباسی‏ها و امویان نیز عراق نقش استراتژی خود را به عنوان پایتخت سیاسی و سپس پایتخت فکری و اجتماعی حفظ کرد و این نقش خویش را تا زمان امپراتوری عثمانی‏ها ایفا می‏نمود.

بنابراین دلایل اهمیت عراق را می‏توان در دو بخش طبقه‏بندی کرد:

1.      دلایل استراتژیک

2.      اصالت تمدن و اسلامی. ( ، 1411 هـ.ق: 6 و 5)


3-2. پیشینه تاریخی روابط ایران و عراق

عراق به دلایلی چون : موقعیت خاص ژئوپلتیکی، قرار گرفتن در منطقه‏ی جغرافیایی خاورمیانه، بهره بردن از ذخایر عظیم نفتی و طبیعی، قرار گرفتن بارگاه ائمه وحوزة علمیه نجف و تبدیل شدن به قطب عالم تشیع از ابتدای تاریخ اسلامی تاکنون و ... از موقعیت ویژه‏ای برخوردار است. تنوع قومیتی، زبانی و دینی نیز از ویژگی‏های سرزمینی است که تمدن‏های بزرگی چون بابلی‏ها، آشوری‏ها، کلدانی‏ها و ... را در خود جای داده و رویدادهای بزرگ تاریخی را از سر گذرانده است.

ایران نیز به عنوان یکی از بزرگ‏ترین تمدن‏های تاریخی از گذشته تا به امروز حلقه وصل مهمی بین دو جناح جهان اسلام بوده است و رابطة‏تاریخی آن با کشورهای عربی جایگاهی خاص در میراث اسلامی به آن بخشیده . بطوریکه اهمیت آن‏ کمتر از اهمیت جایگاه کشور عراق در میان سایر سرزمین‏های عربی نیست.

هردو کشور ایران و عراق به دلایل جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی، تاریخی و دینی فراوانی خواه و ناخواه با یکدیگر پیوندهای عمیقی داشته‏اند. داشتن مرز زمینی مشترک، قرار گرفتن بارگاه ائمه معصومین (ع) در خاک عراق، شیعه مذهب بودن اکثریت جمعیت در دو کشور، پیوندهای تاریخی عمیق که حتی به دوران پیش از اسلام می‏رسد و همچنین بسیاری از آداب و رسوم مشترک هم نماد و هم علت پیوند گسست‏ناپذیر دو کشور با سابقه‏ی تاریخی شکوهمند و صاحبان تمدن‏های ایران باستان و بین‏النهرین می‏باشد.

عمق روابط ایران و عراق به حدی است که سلیم مطر نویسنده و جامعه‏شناس عراقی آن را تا  دوران پیش از اسلام امتداد داده و به رابطه‏ی عاشق و معشوق تشبیه می‏کند که طی دوران تاریخی هرچه بیشتر به هم شبیه شده‏اند. هرچند ایران اصالت فرهنگی آریایی آسیایی خود و عراق اصالت فرهنگ سامی، عربی و مشرقی خویش را حفظ کرده است.

اما از طرف دیگر اختلافات ایدئولوژیکی و مذهبی میان دو امپراتوری ایران وعثمانی، فتنه‏انگیزی انگلیس، اختلافات مرزی در دوران تاریخی گذشته ، مسأله‏ی جنگ تحمیلی، اخراج ایرانیان از عراق، روی کار آمدن حزب بعث در عراق و ... باعث ناپایداری دو کشور و پیچیدگی روابطشان گشته است.

به نظر می‏رسد جهت روشن شدن تصویر پیشینه روابط ایران و عراق باید آن را در دو بخش مجزا بررسی کرد:

1.      روابط ایران و عراق در دورة امپراتوری‏های عثمانی و صفویه.

2.      سقوط و تجزیه عثمانی و تشکیل دولت ملی عراق.

3-2-1.روابط ایران و عراق در دورة امپراتوری‏های عثمانی و صفویه:

امپراتوری صفوی و عثمانی دو امپراتوری بزرگ و نظامی بودند که در قرن 13 میلادی مناطق فراوانی را از آسیا و اروپا تحت سیطره و نفوذ خویش داشتند.

از یک طرف امپراتوری صفویه با رهبری دینی قرار داشت که از منطقه‏ی آذربایجان غربی ایران شکل گرفت. فرهنگ و تمدن عظیمی را در بطن خویش پرورش می‏داد که از جمله می‏توان آن را در جلوه‏های معماری شهری چون اصفهان که روزگاری پایتخت این قدرت بود جستجو کرد. این امپراتوری که در قرن 13 میلادی شکل گرفته و به تدریج توسعه یافته بود شیعه مذهب بود. و برداشت متفاوت از دین اسلام و خلافت داشت. هدف این دولت چنانچه در منابع تاریخی آمده آزادی ایران از قید نظام ملوک‏الطوایفی و یافتن سلطه بر مناطق شیعه‏ی جهان و همچنین مرقد امامان معصوم در عراق و رهایی آن از سلطه‏ی بیگانه بود. در این نظام باید حاکمیت سیاسی از مشروعیت دینی برخوردار می‏بود که این مشروعیت نیز توسط شیوخ صوفی مسلک و مردان دین به دست می‏آمد. این پادشاه زاهد و متصوف در تمام امورات مادی و سیاسی از مشورت دینی و نظارت شرعی آنها برخوردار بود.

در آن طرف نیز امپراتوری عظیمی در کنارة دریای مدیترانه به وجود آمده بود که مبتنی بر ارزش‏های جنگاوری، شجاعت و خونریزی بوده و رهبری آن را سلطان برعهده داشت. قبیله محور بوده و از جنبه‏های تمدنی و شهرنشینی گسترده برخوردار نبود. برخلاف امپراتوری صفویه که میدان جنگ‏های مغول‏ها و تاتارها بود،این قدرت از بند هرگونه سلطه‏ی بیگانه‏ی شرقی و غربی آزاد شده و سرزمین‏های زیادی را از آسیا و تا غرب، پایتخت اتریش تحت سیطره‏ی خود درآورده بود. برخلاف صفوی‏ها، عثمانیان سلطان را جانشین خلیفه و عالمان دینی را در امر حکمرانی شریک می‏دانستند. (الدجیلی، 1999: 11)

ارتش آن نیز برخلاف امپراتوری صفوی که مزدورانی بودند که هدفشان تنها اطاعت از پادشاه بود و فرزندان ممالکی بودند که آموزش‏های نظامی را پشت سرگذارده‏اند. ارتش عثمانی دارای ارزش‏های پایدار و بنیاد محوری در راستای شهادت جهت دفاع از عقیده‏اند. (الدجیلی، 1999: 12 و 11)

امپراتوری عثمانی اهل تسنن بودند. و شیعیان را «کافر» و «زندیق» دانسته و ریختن خون آنها را مباح تلقی می‏کردند. قرار گرفتن تشیع در مقابل تسنن به عنوان دو مذهب رسمی این امپراتوری‏ها نقطه اوج اختلاف آنها را تشکیل می‏داد.

به نظر می‏رسد این عثمانی‏ها بودند که نفرت عمیقی را میان دو ملت ایران و عراق ایجاد کردند و این را می‏توان در شیعه ستیزی امپراتوری عثمانی جستجو کرد. آن‏ها با نسبت دادن ویژگی‏هایی چون «زنادقه» و «مجوس» به شیعیان آن‏ها را گروه‏های بیگانه و مشکوکی در نظر می‏گرفتند و هرگونه عزل، قمع، قتل و اخراج را در حق آنان توجیه می‏کردند. در حقیقت این سیاستی بود که حکومت عثمانی در تمامی مناطق شیعی دنبال می‏کرد. بطوریکه شیعیان زیادی را در مناطق تحت سلطه‏ی امپراتوری خویش از سرزمین مادر اخراج کرده  یا مجبور شدند طی فرآیند حفظ جان و مال وانمود به ترک مذهب تشیع نمایند. و این کاری بود ه عثمانی‏ها به دلیل تنگ نظری‏های نژادی و مذهبی خویش انجام دادند که باعث قربانی شدن تاریخ مشترک دو ملت طی صدها سال گشت. (بطاطو، 1990: 221-205)

همین تفاوت‏ها در شیوه‏ی حکمرانی، مذهب و جهان‏بینی باعث شکل‏گیری انواع درگیری‏های نظامی و سیاسی گشت که تقریباً 3 قرن ادامه داشت. که تأثیرات عمیقی را در روح دو ملت نهاد. همین جنگهای امپراتوری عثمانی با ایران بر ملت عراق و ایران تأثیرات بسیاری گذاشت. چرا که خون بسیاری از آنها در راستای تحقق اهداف امپراتوری عثمانی و صفوی ریخته شد و نفرت عمیق را در روح دو ملت ریشه دوانید.

لونگریک مورخ بریتانیایی متخصص در کتاب تاریخ عراق در این رابطه می‏نویسد: «اگر جنگهای بزرگ را میان دو امپراتوری عثمانی و صفوی با پایان قرن 19 خاتمه یافته بدانیم اما تاکنون کینه‏ها، سوءظن‏ها و بی‏اعتمادی‏های فراوانی را در ته‏نشین‏های تاریخ دو ملت به جا گذاشته است.» (Longgrigg, 1953: p. 3)

روابط ایران و عراق دو دوره متفاوت را پشت سر گذاشته که سرشار از افت و خیزهای فراوانی بوده است:

-        روابط ایران و عراق در دورة امپراتوری صفوی و عثمانی

-        روابط ایران و عراق در زمان پادشاهی‏های ایران و عراق

-        روابط ایران و عراق در دوره جمهوری عراق و دوران جمهوری اسلامی ایران.

در طول این سه دوران نیز تاریخ دو کشور علاوه بر رفت و آمدهای فرهنگی و سیاسی شاهد معاقدة انواع پیمان‏نامه‏های صلح، معاهدات مرزی و صلح‏نامه بوده است که جهت حل مشکلاتی چون اختلافات مرزی، مسأله سیادت شط‏العرب، مسئله‏ی کردهای ساکن در ایران و عراق و جنگها  درگیری‏ها بوده است. (الدجیلی، 1999: 13-12) البته نباید در این میان تلاش عثمانی‏ها و انگلیسی‏ها برای سرکوب شیعیان در دو کشور و ایجاد تفرقه میان شیعیان عراق و ایران را نادیده گرفت.

روابط ایران و عراق در دورة نظام‏های معاصر در ایران و عراق  را می توان این چنین تبیین کرد که در دوران رژیم پهلوی، ایران متعلق به اردوگاه سرمایه‏داری آمریکا و حافظ منافع غرب محسوب می‏شد، حال آنکه عراق در این دوران در اردوگاه سوسیالیسم قرار داشت. بنابراین اختلافات ایدئولوژی یکی از عوامل مهم در تشدید اختلاف ایران و عراق بود. (احمد، 1384: ص 63) بناراین می‏توان ایران را در آن دوران محافظه‏کار و عراق سوسیالیسم را رادیکال به حساب آورد.

3-2-2.معاودین و روابط ایران وعراق :

مسأله ی معاودین نیز یکی از مسائل قابل توجه و تأثیرگذار در تاریخ روابط دو کشور است.

معاودین کسانی بودند که طی سال‏های قرن 19 و 20 م به دنبال اشتراکات دینی، مذهبی و فرهنگی فراوانی که میان مردمان دو سرزمین وجود داشت از ایران روانة کشور عراق شدند. اهداف عمدة آنان از این مهاجرت گسترده تحصیل علم و معرفت در حوزه علمیه نجف، اشتغال به بازرگانی و تجارت، در جوار قرار گرفتن با قبور ائمه (ع) بود .

از دیرباز به علت وجود گرایشات دینی و فرهنگی مشترک میان مردمان این دو سرزمین، رفت و آمد و مبادله فرهنگی و اقتصادی وجود داشت. همین مسأله باعث پیوستگی عمیق تاریخ دو کشور با یکدیگر و همچنین باعث گسترش شبکه‏ی روابط اجتماعی شد. پیشینه‏ی روابط به قدری عمیق و ممتد است که برخی آن را به دوران پیش از اسلام نسبت می‏دهند. اما با روی کار آمدن حزب بعث از زمان ریاست عبدالسلام عارف در سال 1954 و به دنبال سیاستهای شیعه ستیزی و نژادپرستانه‏ای که عراق را سرزمین عرب می‏دانست، رویه‏ی جدیدی نسبت به ایرانی‏ها اتخاذ شد که در نهایت منجر به اخراج آنان گردید.

ایدئولوژی حزب بعث که مقدمة اخراج ایرانیان از عراق شد: سرزمین پدری عرب آن قسمتی از کره زمین است که (فقط) ملت عرب در آن ساکن باشد. (احمدی، 1384: 6)

علاوه بر مسأله‏ی نژادی، سرکوب شیعیان و پراکندگی آن‏ها توسط حزب سوسیالیسم بعث نیز در رأس اهداف قرار داشت تا به این ترتیب این اخراج گسترده ضرب شستی برای شیعیان باشد تا فکر هرگونه حرکت قیام‏گونه، نهضت و یا انقلابی را علیه نظام سکولار حاکم ،به رهبری روحانیت شیعه از ذهنشان دور کنند. چرا که نظام حاکم قیام‏های پیشینی را به رهبری روحانیت و توسط شیعیان تجربه کرده بود.

در انقلاب 1920، به رهبری آیت‏اله العظمی میرزا محمدتقی شیرازی، قیام آیت‏اله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی در (مقابله) با قرارداد تحمیلی جهت غارت (منابع) دو نهر مهم عراق؛دجله و فرات، و نهضت آیت‏اله العظمی میرزا مهدی شیرازی و حکیم در جلوگیری از اجرای قوانین ضد اسلامی، و وضع مقاصد استبدادی و سرانجام مبارزات پیگیر خاندان شیرازی در جهانی کردن نهضت اسلامی امام خمینی (ره) (فولادزاده، 1369: 94) و همچنین پیروزی انقلاب اسلامی ایران ترس نظام حاکم را از شیعیان، رهبری روحانیت و پاگیری نظامی اسلامی توسط انقلاب‏های مردمی دو چندان کرد. لذا نقشه خائنانه‏ای را اجرا کردند تا تمامی قیام‏ها و نهضت‏ها را سرکوب کنند و آن مسأله‏ی آواره ساختن شیعیان به نام «ایرانی» از خانه و کاشانه‏شان بود.

این مهاجرت اجباری در دو مرحله صورت گرفت:

1.      موج اول 1971.

2.      موج دوم 81-1980: این موج بی‏رحمانه‏تر بود و چون بدون ابلاغ پیشین صورت گرفته بود تا پایان دهه 90 میلادی ادامه داشت.

هدف از اجرای این طرح ضربه زدن و سرکوب شیعیان و مراجع تقلید، از میان بردن متخصصین، اندیشمندان و دانشمندان از عراق، ایجاد خلاء فکری، از هم پاشیدن نهضت‏های اسلامی و بدست آوردن ثروت عظیم از آواره کردن مسلمانان از راه مصادره اموال، خانه، مغازه، کارخانه و ... آن‏ها بود. (فولادزاده، 1369: 95-94)

درنتیجه در دهة 80 میلادی ،نیم میلیون عراقی به مرزهای ایران رانده شدند چون اصالت نژادی آن‏ها وابستگی‏شان را به سرزمین عراق اثبات نکرده بود. (مطر، 1383: 118)

اخراج ایرانیان از عراق با وضعیت ناگواری بود که موضع‏گیری شدید روحانیون، فقها، و مراجع تقلید را در حوزه علمیه نجف برانگیخت. بسیاری از معاودین بدون داشتن فرصتی برای برداشتن توشه راه و یا فروش و به نام کردن دارایی‏ها از جمله املاک و مستغلات از کشور تبعید شدند. افرادی بودند که جدا از فرزندان و والدین سوار بر ماشین‏های نظامی به مرز فرستاده شدند.

حکایت مادری که حتی فرصت نکرد نوزاد شیرخواره‏اش را از گهواره بردارد، یا فرزندی که پس از بازگشت از مدرسه با خانه خالی روبرو شد، و یا پدری که جدا از همسر و فرزندانش و بدون اطلاع دادن به آن‏ها به ایران فرستاده شد، یا زنی که تنها به اتهام ایرانی بودن پس از طلاق اجباری از همسرش به ایران تبعید گشت. این‏ها تنها بخشی از تاریخچه سیاه حاکمیت رژیم بعث علیه شیعیان ایران و عراق است. معاودین تاکنون نیز در میان عراقی‏ها با عنوان هم‏کیش و هم‏وطن شناخته شده‏اند و در بسیاری از کتب تاریخ معاصر عراق با نام «شیعیان عراق» و نه «معاودین ایرانی» از آنان یاد می‏شود. بسیاری نیز معاودین را با نام «مهاجرین عراقی» می‏شناسند.

در حال حاضر می‏توان وضعیت کنونی معاودین را سکة دورویی دانست که از یک طرف می‏تواند به بهبود روابط دو کشور کمک کنند و از طرف دیگر در پی مسأله‏ی معاودین حافظه‏ی تاریخی ایجاد شده است که عراق را مترادف با سیاست‏های نژادی در حق ایرانیان می‏دانند.

معاودین به عنوان یک خرده فرهنگ چه در ایران و چه در عراق دارای قدرت انطباق‏پذیری بالایی هستند و تا به امروز با توجه به موارد عینی مورد مشاهده محقق و مصاحبات صورت گرفته روابط اقتصادی و فرهنگی گسترده‏ای را با هردو دارند.در ادامه به بخشی از روایت های مورد استناد از زبان معاودین در این بخش اشاره خواهیم کرد.

روایت 1: پدر من وقتی که صدام سقوط کرد رفت کربلا و در اونجا مغازة طلافروشی زده ما خودمان هم هرسال میریم کربلا ...                                                                                                                                  اطلاع رسان12

روایت 2: بعد از سقوط صدام همة کاروبارم به عراق منتقل شد. الان هم کربلا زندگی می‏کنم و به خاطر نسب عراقی و تولدم در عراق شناسنامة عراقی هم گرفتم ...                                                                                   

روایت 3: پسرم برای تحصیل رفته عراق، خودمم می‏رم!! چون شوهرم عراقیه ...                                  

روایت 4: خون من ایرانی اما خاکم عراق است.                                                                         


روایت 5: من هردو کشور رو دوست دارم. هردو وطن من هستند.                                                

روایت 6: عراق پدر من و ایران مادر من هستش ...                                                                 

روایت7:یک مهاجر نه ایران وطنش است و نه عراق .وضعیت یک مهاجر عراقی مانند یک فلسطینی است که هیچ وطنی ندارد.اینجا نمی تواند وطنش باشد چون چنین اجازه ای نمی دهند.عراق با این وضعیت نابسامان هم نمی تواند وطنش باشد آنجا هم او را ایرانی می دانند.

اطلاع رسان14

در واقع می‏توان معاودین را پل روابط مسالمت‏آمیز میان دو ملت ایران و عراق دانست. همین گروه بودند که مجال انطباق برای بسیاری از مهاجرین عراقی را در ایران در قالب ازدواج، فرصت‏های شغلی و مؤسسات خیریه فراهم آوردند.

از سوی دیگر این خرده فرهنگ به علت داشتن هویت ایرانی و حقوق شهروندی برابر با سایر ایرانی‏ها و همچنین تسلط نسبی به زبان عربی و آداب و رسوم کشور عراق گاه به عنوان عراقی‏های مهاجر و گاه به عنوان شهروندان ایرانی تلقی می‏شوند.

جنگ تحمیلی نیز یکی از عوامل تأثیرگذار در روابط دو کشور است که در بخشی جداگانه به آن خواهیم پرداخت.

3-4. وضعیت کنونی مهاجرین عراقی در شهر تهران :

در این بخش به دنبال تبیین تصویر کلی مهاجرین عراقی در شهر تهران در قالب بخش‏هایی چون علل مهاجرت، نحوة مهاجرت و وضعیت زندگی آن‏ها در قالب خصیصه‏های توصیفی تحصیل، اشتغال، مالکیت و ازدواج هستیم.

3-4-1.علل مهاجرت

در زمان حاکمیت حزب بعث در عراق و ریاست جمهوری صدام حسین، مهاجرت از کشور عراق به دو صورت انجام می‏گرفت:

1.      شیوه اول: مهاجرت اجباری که توسط دولت بعث انجام گرفت. اخراج ایرانیان از عراق نمود عینی این سیاست بود.

2.      شیوه دوم: مهاجرت طبیعی که مردم درنتیجه‏ی ترسشان از نظام حاکم به آن روی آوردند. مهاجرت گروه گسترده از مردم عراق به کشورهایی چون سوریه، ایران، کانادا، انگلستان، سوئد و امریکا و ... (بشر، 1412 هـ.ق: ص 69).

در این بخش هدفمان بررسی و تبیین مهاجرت عراقی‏ها به ایران و دلایل آن است.

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی (ره) و نگاه قدرت‏های استعماری جهان به سمت کشوری متوجه شد که از هر حیث آمادگی و زمینه‏ی تکرار چنین رویدادی را در خود داشت. مرکزیت مراجع تقلید جهان، قرار گرفتن حوزه علمیه‏ی نجف، جمعیت فراوان شیعیان، رویداد نهضتها و قیام‏های متعدد در سال‏های پایان قرن 19 و اوایل قرن 20، همه نشان از احتمال وقوع یک انقلاب بزرگ در کشور عراقداشت.

به فاصله کوتاهی از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و پیام جهانی آن مبنی بر انقلاب مستضعفین علیه قدرت‏های استکباری شاهد حرکت‏های ضد قدرت‏های امپریالیستی و کمونیستی در جهان هستیم. تا در واقع زره آمادگی و مقابله را در برابر این انقلاب و پیام جهانی آن به تن کنند. و از همه گیرشدن اپیدمی ممانعت با ظلم و استبداد بیگانه و مهره‏های آنان در کشورهای تحت سلطه جلوگیری به عمل آورند. «اشغال افعانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی به عنوان کشوری همسایه‏ی ایران و درگرفتن یک انقلاب نظامی در ترکیه جهت ممانعت از رشد حرکت‏های اسلامی در این کشور، استقرار پایگاه‏های نظامی در خلیج فارس به بهانه‏ی جلوگیری از پیشروی روسیه از افغانستان به سمت آبهای گرم خلیج فارس». (شبر، 1412ک82) از جمله اقداماتی بود که توسط قدرت‏های شرقی و غربی صورت گرفت.

در روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در زمان ریاست احمد حسن البکر بود که جورج براون وزیر وقت انگلستان جهت دیدار با رئیس جمهور عراق صدام حسین به عراق سفر کرد که طی این سفر ملاقاتی خصوصی میان دو نفر صورت گرفت. (شبر، 1412: 83)

صدام نیز برای اینکه اشتباهات شاه را تکرار نکرده و انقلابی مشابه در عراق صورت نگیرد با تمام قوای خود وارد میدان شده و هر حرکت مردمی را به شدت زیر نظر می‏گیرد. فشارها بر مردم و به خصوص شیعیان دو چندان می‏شود. عملکردهای نظام را جهت خاموشی هر حرکت انقلابی می‏توان چنین برشمرد:

1.      نمایش گستردة قدرت و اتحاد دولت حاکمه و رهبران حزب بعث و واردکردن هرگونه فشار جهت وادار کردن مردم به عضویت در حزب بعث.

2.      جلب طرفداری دولت‏های عربی از طریق صرف هزینه‏های هنگفت و دعوت نمودن آنها در کنفرانس بغداد و بزرگنمایی آن در رسانه.

3.      تلاش برای اتحاد با سوریه (به عنوان یک هم‏پیمان بعثی در خاورمیانه و جهان)

4.      تهدید گسترده‏ی مردم با ابزارهای مختلف. بطوریکه صدام در سخنرانی های خود حتی در دانشگاه‏ها آن‏ها را به شدت تهدید کرده و چنین القاء می‏نمود که هر احدی که قصد آسیب رساندن به امنیت کشور را داشته باشد، کمترین مجازات او مرگ خواهد بود.

5.      تظاهر به رعایت شعائر دینی و کمک به مستمندان و مظلومان. در راستای این سیاست خویش به زیارت اماکن مقدس عراق رفته و لوازم برقی میان نیازمندان به خصوص در روستاها توزیع می‏کرد. (شبر، 1412: 81-86).

در این میان یکی از احزاب اسلامی که پایداری خود را در مقابل قدرت حاکم حفظ کرد حزب الدعوه الاسلامیه (حزب دعوت اسلامی) بود. رهبری این حزب را علماء، روحانیون و اندیشمندان مسلمان در رأسشان محمدباقر صدر رهبری می‏کرد. نظام نیز از آنجایی که با سابقه‏ی روحانیت شیعه در مبارزات اسلامی ضد رژیم آشنا بود در یک عملیات ضربتی این روحانی و عالم برجسته به همراه خواهرش بنت‏الهدی در تاریخ 5/4/1980 دستگیر و مورخ 9/4/1980 اعدام شدند.

گام بعدی نیز اعمال هرگونه فشار و اعدام گستردة اعضای حزب بود. که شمار این اعدام طبق آمار غیررسمی به بیش از صدهزار نفر رسید.

و ای کاش صدام تنها به اعدام افرادی که عدم عضویت در حزب را داشتند اکتفا می‏کرد. او به تعقیب و گریز اعدام وابستگان متهم حتی درجه‏ی هفتم می‏پرداخت. که در ادامه توضیح آن وارد شده است.

وابستگان درجه اول والدین، همسر و فرزندان.

وابستگان درجه دوم خواهرها و برادرها و پدربزرگ‏ها

وابستگان درجه سوم عموها و دایی‏ها

وابستگان درجه چهارم عموزاده‏ها و دایی‏زاده‏ها

وابستگان درجه پنجم فرزندان عموزاده‏ها و دایی‏زاده‏ها

وابستگان درجه ششم نوه‏ زاده‏های پسرعموها و پسردایی‏ها

وابستگان درجه هفتم نتیجه‏زاده‏های پسرعموها و پسردایی‏ها

این به معنی قتل عام وابستگان متهم به جرم همکاری با حزب دعوه بوده و عملاً نیز این کار انجام می‏شد. (بشر، 1412: 89)

علاوه بر اعدام‏های گسترده و قبرهای دسته جمعی که از سنین مختلف از مرد و زن و کودک و حتی نوزادان شیرخواره در آن مدفون بودند، تعقیب  و گریز، دستگیر و زندانی کردن نیز بخش دیگری از جنایتهایی است که رژیم در حق ملت خویش اعمال می‏کرد. زندان‏های زیرزمینی که تعداد فراوانی در مردم این کشور را از تحصیلکرده تا کارگر، روحانی، صنعتگر، استاد دانشگاه، تاجر و ... را در خود جای می‏دادند.

بعد از جنگ امریکا علیه عراق یکی از این زندان ها رو در اعماق زمین پیدا کردند...

آدمهایی که حتی چهره شان شبیه آدمیزاد نبود.آنها حتی حاضر نشدند از زندان بیرون بیایند.آنها به همان زندگی حیوانی خو گرفته بودند.  اطلاع رسان10

علل دستگیری و شکنجه به دلایلی بود که از شمارش خارجند. در این جا به بخشی از آن اشاره می‏کنیم:

1.      وابستگی به حزب دعوة اسلامی

2.      مخالفت با رژیم بعث در بحث و گفتگوهای صورت گرفته در فضاهای عمومی چون دانشگاه‏ها و قهوه‏خانه‏ها.

3.      ناراضی بودن فرد از عملکردهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و یا هرکدام از جنبه‏های زندگی و معیشت در عراق.

4.      گفتگوی کنایه‏آمیز و یا کوچکترین اشاره‏ای به ناکارآمدی رژیم بعث (بشر، 1412: ص 90).

5.      ممانعت از شرکت در جنگ تحمیلی علیه ایران.

6.       شادی و خوشحالی نکردن به مناسبتهای ملی چون سالگرد شکل‏گیری حزب یا جشن تولد صدام.

تمامی مجازات‏ها براساس قوانین نانوشته‏ای بود که دایرة محدودیت آن به حدی گسترده بود که شهروند عراقی از مرزهای آن باخبر نبود و مرگ کمترینمجازاتی بود که یک فرد متهم با آن روبرو می‏گشت.

بسیار بودند نظامیانی که جنگ علیه ایران را ناحق می‏دانستند به همین دلیل عضوی از بدن خود را از کار می‏انداختند تا از خدمت اجباری معاف شوند اما در نهایت با مجازات تیرباران روبرو می‏شدند.

به این ترتیب با روی کار آمدن صدام، موج اعدام‏ها و انواع مجازات‏ها شدت یافت. پاکسازی وسیعی در تمامی ارگانهای دولتی از ارتش گرفته تا ادارات، سازمان‏ها، وزارت‏خانه، مراکز صنعتی و سایر مؤسسات دولتی آغاز شد. هرکسی که کمترین اختلاف نظری با صدام حسین داشت، مستوجب مجازات بود. زندان‏ها اینبار صدها هزار نفر را در خود جای دادند. بسیاری از شیعیان از کار بیکار شدند و نیروهایی از کشورهایی چون مصر، اردن، مراکش، پاکستان، بنگلادش، سودان، تونس، سنگاپور نیروهایی چون کارگر متخصص و تکنسین وارد گردید. (فولادزاده، 1369: 14)

پس از این اقدامات بود که بسیاری دست به مهاجرت زدند. این سرزمین‏ها به ترتیب در اولویت قرار داشتند: 1. سوریه 2. ایران 3. انگلستان 4. کشورهای اسکاندیناوی: سوئد، نروژ و فلناند 5. آلمان 6. هلند 7. کانادا

سوریه مقصد اول برای مهاجرت عراقی‏ها بود. زیرا ورد به آن نیاز به ویزا نداشت.

3-4-2.چرا ایران؟

کسانیکه به دلایل گوناگون تحت تعقیب بودند و از لحاظ جانی خود و خانواده‏شان را تهدید شده می‏یافتند فرصت تهیه مدارک عبور از جمله گذرنامه را نداشته به همین رو به صورت غیرقانونی وارد مرزهای ایران و کویت می‏شدند. به این ترتیب پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی (ره) در سال 1979 گروه‏های مهاجر از عراق وارد خاک ایران شدند. این گروه‏ها شامل طلبه، روحانی، نویسنده، روزنامه‏نگار، بزرگان عشایر عراق، سیاستمداران، اهالی شهر و روستا، خانواده شهدا، مبارزان و مجاهدان بودند.

در ابتدای سال 1980 بود که به تدریج اعضای کادر عمل اسلامی و سایر احزاب اسلامی به همراه جمعی از شاگردان محمد باقر صدر وارد کشور شدند.اما به تدریج از تاریخ 31/3/1980و با صدور فرمانی جهت قلع و قمع شیعیان و هر گونه حرکت مخالفی با نظام سیاسی حاکم بود که جمعیت مهاجر به صورت گروه های بزرگ وارد خاک ایران شدند.تعداد این مهاجرین به خصوص پس از اعدام شهید محمد باقر صدر و خواهرش و کشتار صدها نفر از روحانیون و علمای دینی عراق به علاوه دستگیری ها، به هزاران نفر افزایش یافت.

جمعیت این مهاجرین را می توان به سه گروه کلی تقسیم بندی کرد:

اول-اعضای گروهک ها ،احزاب و حرکت های اسلامی که انقلاب ایران و نظام جدید شکل گرفته را همسو با ایدئولوژی های خویش یافته و همکاری با ایران را در جنگ تحمیلی بهترین فرصت برای سقوط نظام و شکل گیری حاکمیت متحد یافتند.

دوم-افرادی که به دلیل مخالفت با سیاستهای قمع گونه ی رژیم و ظلم عیان به سمت ایران روانه گشتند.اغلب اینها در اردوگاه های مرزی سکنی گزیدند و چون عضو حرکت و یا گروه های معارض نبوده و واسط ارتباطی نداشتند که ضمانتشان را جهت خروج از اردوگاه بر عهده بگیرد در اردوگاه ها ماندند.بسیاری تا کنون نیز در این اردوگاه های مرزی ساکن اند و یا علی رغم اوضاع نابهنجار به کشورشان عراق بازگشتند.به عنوان مثال بنا بر گزارشی در روزنامه ی ایران مورخ10/8/1991برابر با 20مرداد 1370 به نقل از مسئول امور بیگانگان وزارت کشور آمده است:«از پناهندگان عراقی ساکن در اردوگاه  باختران255209 نفر ایران را ترک کرده و حدود 154791نفر باقی مانده اند.که از این تعداد نیز طی دو روز6145 نفر خاک ایران را به مقصد عراق ترک نمودند.»

سوم-اسرای عراقی که پس از آزاد شدن از بند اسارت ترجیح به ماندن در ایران داشتند تا از زورگویی های نظام صدام در امان بمانند.چرا که به زنده ماندن خود پس از بازگشت به عراق اطمینان نداشتند.اغلب این ها در خانه ای در منطقه ی کهریزک تهران سکنی گزیدند.به این گروه به اصطلاح«توابین:توبه کنندگان» گفته می شود.

با توجه به آنچه آمد می توان عوامل دافعه ی مبدأ را در مورد مهاجرین عراقی به این شیوه خلاصه کرد:

عوامل دافعه در مبدأ:

1.      فقدان آزادی بیان.

2.      ممانعت از هر گونه حرکت اصلاحی.

3.      نبود امنیت جانی و تهدید به مرگ خود و خانوداه هایشان.

4.      نبود رهبری سیاسی منسجم پس از شهادت محمد باقر صدر جهت پیش برد قیام ها.

5.      عقیم ماندن بسیاری از نهضتها و حرکتهای اصلاح طلبانه در عراق.

6.       فرار از مشارکت در جنگ تحمیلی علیه ایران.

عوامل جاذبه در مقصد :

1.      مشارکت در جنگ تحمیلی در جبهه‏ی ایران و علیه نظام دیکتاتوری عراق جهت سقوط آن.

2.      تشیع به عنوان مذهب رسمی در ایران، که ایران را تبدیل به یک حامی سیاسی و روزنه‏ای در مقابل فرمانروایان سنی بغداد تبدیل کرده بود. (کمجیان، 1377: 229)

3.      فضای ایجاد شده پس از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) و امکان پیگیری حرکات انقلابی در خارج از مرزهای عراق.

عوامل جاذبه و دافعه ذکر شده تنها برای مهاجرین عراقی مصداق دارد که ایران را مقصد خویش انتخاب کرده بودند. عوامل اقتصادی چون رهایی از فقر و رسیدن به رفاه اقتصادی و یا تجربه‏ی شرایط بهتر معیشتی در مجموع  عوامل ترغیب‏کننده مهاجرت به ایران نیست زیرا در آن سال‏ها ایران خود کشوری جنگ زده و تحت تحریم اقتصادی بود و نمی‏توانست مقصد نهایی کسانی باشد که خواهان اوضاع بهتر اقتصادی و معیشتی باشند بسیاری از آنها به دلایلی که بدان می‏پردازیم به حداقل درآمد و شرایط معیشتی اکتفا نمودند.

من اولی که به ایران آمدم به همراه همسرم که ایرانی بود در یک اتاقی که فرش آن را صاحبخانه به ما داده بود زندگی می کردیم.غذایمان را هم روی پیک نیک می پختیم.

اطلاع رسان10

در ادامه به مشکلات مهاجرین در بخش‏های ذیل خواهیم پرداخت.

3-4-3.مشکلات مهاجرین عراقی در شهر تهران:

مدرک هویتی:

مهاجرین عراقی که توانستند با ضمانت از اردوگاه‏های مرزی خارج شوند و به شهرهایی چون تهران، شیراز، اصفهان، قم و .. راه پیدا کنند، در مرحله اول کارتی را تحت عنوان «کارت شناسایی رانده شدگان» از کشور عراق دریافت کردند. این همان کارت سبز بود که توسط امور بیگانگان وزارت کشور صادر گشت.

به موجب این کارت آن‏ها شهروندان درجه دوم شناخته می‏شوند که از حقوق ماهیانه و سکونتگاه و سهمیه خوار وبار و پوشاک بهره می‏برند و پس از گذشت 6  ماه نیز گذرنامه‏ای به فرد پناهنده یا مهاجر اعطا می‏گردد که به موجب آن می‏تواند به صورت آزادانه به کشورهای مختلف رفت و آمد داشته باشد. پس از 5 سال از اقامت در کشور میزبان نیز شناسنامه و مدرک رسمی هویت شهروندی همان کشور را دریافت کرده و از شهروند درجه دوم به شهروند درجه اول صعود می‏کند و از حقوق شهروندی برابر با مردم آن کشور بهره‏مند می‏گردد.

برای مهاجرین عراقی این کارتها در ایران یکسال اعتبار داشتند و تاریخ ورود مهاجر به کشور ایران در آن قید نشده بود و مهر رانده شدگان از کشور عراق بر آن بود.

فرد مهاجر پس از گذشته دو دهه از زندگی خود یک مهاجر باقی می‏ماند. این کارتها اعتبار ثبتی نداشته و مهاجر نمی‏توانست از آن در معاملات اداری، خرید و فروش، افتتاح حساب و ... از آن استفاده کند. از آنجایی که محل تولد در آن قید نشده است حتی فرزندان مهاجرین که در ایران متولد شده‏اند یک مهاجر عراقی باقی می‏مانند. پس از آن کارت سبز دیگری صادر شد که عبارات بالا از آن حذف شده و این تبصره بدان اضافه گردید:

- این کارت جهت استملاک اموال غیرمنقول اعتبار ندارد. این کارت واجد نام، نام پدر، نام جد، شهرت تابعیت، تاریخ تولد، استان محل تولد، محل صدور کارت، شماره کارت و تاریخ اعتبار است و به جای عبارت «رانده شدگان عراقی» عبارت «کارت شناسایی ویژه اتباع خارجی وارد شده است.

- پس از مدتی نیز  کارت‏های سفیدرنگی به عنوان جایگزین کارت سبز صادر شد. این کارتها فاقد تاریخ تولد و تاریخ ورود به ایران می‏باشد. افرادی که واجد این کارت هستند اغلب بیش از یک یا دو دهه از اقامتشان در ایران می‏گذرد و یا نسل دومی‏های مهاجری‏اند که در ایران متولد شده‏اند. شماره این کارت 11 رقمی بوده و در پایانه‏های دیجیتال مانند ثبت نام آزمون ورودی دانشگاه‏ها، افتتاح حساب و خرید و فروش املاک و مستغلات،  اجاره نامه و .. بی‏اعتبار است.

افراد واجد این کارت نیز مانند موارد قبلی گذرنامه دریافت نمی‏کنند.

اخیراً نیز به موجب قانونی فرزندان مهاجرین عراقی بالای 18 سال که در ایران متولد شده و مادرشان ایرانی‏اند می‏توانند به تابعیت ایران درآمد و شناسنامه ایرانی دریافت کنند.

به نقل از روزنامه همشهری 14 آبان 1386، ایسنا: رئیس جمهور اسلامی ایران قانون تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی را برای اجرا ابلاغ کرد.

بنابراین گزارش براساس ماده واحده این قانون که به وزارت خانه‏های کشور و دادگستری ابلاغ شده است، فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی که در ایران متولد شده یا حداکثر تا یکسال پس از تصویب این قانون در ایران متولد می‏شوند می‏توانند بعد از رسیدن به سن هجده سال تمام تقاضای تابعیت ایرانی کنند. این افراد در صورت نداشتن سوء پیشینه کیفری یا امنیتی و اعلام رد تابعیت غیرایرانی به تابعیت ایران پذیرفته می‏شوند.

همچنین وزارت کشور طبق این قانون مکلف شده است نسبت به احراز ولادت طفل در ایران و صدور پروانه ازدواج اقدام کرده و نیروی انتظامی نیز با اعلام وزارت کشور پرانه اقامت برای پدر خارجی مذکور در این ماده صادر می‏کند.گفتنی است فرزندان موضوع این ماده قبل از تحصیل تابعیت، مجاز به اقامت در ایران هستند. براساس تبصره یک قانون ابلاغی چنانچه سن مشمولین این ماده در زمان تصویب بیش از هجده سال تمام باشد، باید حداکثر ظرف یکسال اقدام به تقاضای تابعیت ایرانی کنند.

همچنین از تاریخ تصویب این قانون، کسانی که در اثر ازدواج زن ایرانی و مرد خارجی در ایران متولد شوند و ازدواج والدین آنان از ابتدا با رعایت ماده 100 قانون مدنی به ثبت رسیده باشد، پس از رسیدن به سن هجده سال تمام و حداکثر ظرف یکسال، بدون رعایت شرط سکونت مندرج در ماده 979 قانون مدنی به تابعیت ایران پذیرفته می‏شوند.

قانون تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی در جلسة علنی دوم مهرماه سال جاری مجلس اسلامی تصویب و به تأیید شورای نگهبان رسید.

بنابراین قانون که در سال 85 تصویب گشت اولین مجموعه دریافت‏کنندگان شناسنامه ایرانی در اواخر نیمه‏ی اول سال 1389 بودند که پس از طی مراحل اداری، آزمون قانون اساسی و سوگند وفاداری موفق به کسب تابعیت ایرانی و به تبع آن گذرنامه دولت متبوع شدند.

اشتغال:

در صورتی مهاجرین و اتباع بیگانه در ایران حق کارکردن را دارا هستند که از وزارت کار و امور اجتماعی پروانة کار دریافت کرده باشند. شرط دریافت این مجوز داشتن جواز اقامت است. داشتن جواز اقامت نیز در گرو باطل کردن کارت هویت اتباع خارجی است. ابطال این کارت هم مستلزم خروج از کشور و وارد شدن با گذرنامه به وطن اول مهاجر یا تبعه بیگانه است. این مسأله نیز عملاً اشتغال‏یابی مهاجرین را با مراحل مختلف و طولانی روبرو کرده و حوزه اشتغال‏یابی‏شان را محدود می‏نماید.

در شهر تهران اغلب مهاجرین عراقی با ویزای کار و در این مؤسسه‏ها فعالیت دارند:

_صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بخش برون مرزی که شامل شبکه رادیویی عربی و شبکه  های تلویزیونی می‏شود.

-        دفتر مجلس اعلای اسلامی عراق در تهران

-        موسسه فرهنگی البلاغ

-        مدرسه‏ی لیبی، سودانی و عراقی در تهران.

-        روزنامه‏های عربی الوفاق تابع روزنامه فارسی زبان «ایران» و روزنامه کیهان عربی تابع روزنامه فارسی زبان «کیهان».

-        به عنوان مترجم در برخی از مؤسسات مربوطه.

تمامی موارد ذکر شده نیازمند تمدید قرارداد و اخذ ویزای کار و پروانه اقامت به درخواست رسمی از محل اشتغال خود هستند. که باید در گذرنامه به صورت رسمی و قانونی ثبت گردد چرا که در غیر این صورت اجازه اقامت نخواهند داشت.

تحصیل :

 از آنجایی که فاقد مدرک هویتی شناسنامه هستند، تحصیل آن‏ها نیز با محدودیت روبروست. تحصیل در مراحل ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان مستلزم صدور بخشنامه از آموزش و پرورش است و از آنجایی که این مسأله با تأخیر صورت می‏گیرد ثبت نام نیز متناسب با زمان صدور و ابلاغ بخش‏نامه انجام می‏پذیرد. یکی از مدارک هویتی که فرزند هر مهاجر عراقی هنگام ثبت نام باید ارائه دهد برگة ویژه اجازه تردد در شهر تهران است که به مدت یکسال اعتبار دارد. تعهدنامه‏ای نیز مبتنی بر پرداخت مبلغی که مدرسه تعیین می‏کند باید توسط اولیاء امضاء گردد.

در مراحل تحصیل دانشگاهی نیز بنا بر مصاحبه‏های صورت گرفته و به نقل از خود مهاجرین گاه اجازة ثبت نام دارند و گاه این امکان وجود ندارد و از آنجایی که دارای کارت هویتی 11 رقمی هستند که محل تولد نیز در آن درج نشده است در مراحل ثبت نام آزمون ورودی با مشکلاتی روبرو می‏شوند. پس از انجام ثبت نام نیز سهمیة ورود‏آن‏ها به دانشگاه محدود و مشخص است. آن‏ها جز در شهرهای دانشگاهی هفت‏گانه‏ی تهران، مشهد، اصفهان، قم، تبریز، شیراز و یزد اجازة ادامه تحصیل ندارند. (میرزایی، 1386: 166)

پس از پذیرش در دانشگاه ،آغاز تحصیل آن‏ها در نیمة دوم سال تحصیلی است. زیرا باید پس از قبول شدن در دانشگاه کارت هویتی خود را باطل کرده و طی سفری به کشور عراق و انجام مراحل اداری لازم تابعیت عراقی و به تبع آن گذرنامة دولت متبوع را بدست آورند. به موجب آن به درخواست رسمی از دانشگاه محل تحصیل خود پروانة اقامت دریافت می‏کنند.

این‏ها نسل دومی‏های مهاجر هستند که همگی متولد ایران می‏باشند و پس از پذیرش در دانشگاه اجازة خروج از کشور می‏یابند. و برای اولین بار به کشور خود عراق سفر می‏کنند.

پس از پایان تحصیل در دانشگاه نیز اجازة اقامت ندارند و به فاصلة 9 ماه پس از پایان تحصیل باید ایران را ترک کنند.

به همین علت بسیاری از آنها از تحصیل صرفنظر کرده تا مجبور به ترک خانواده‏های خویش و سرزمینی که در آن متولد شده‏اند نشوند.

روایت 1: پس از جنگ آمریکا علیه عراق شرط ورود به دانشگاه داشتن پاسپورت شد.

اطلاع رسان6

روایت 2: اصلاً برای تحصیل به عراق رفتم و بعد با ویزای کار در ایران زندگی می‏کنم.

اطلاع رسان3

روایت 3: من شانس آوردم به خاطر اثبات نسب پدرم به عنوان یک ایرانی قبل از ورود به دانشگاه شناسنامه گرفته بودم. برای همین مشکلی نداشتم.

اطلاع رسان8

روایت 4: خواهرم قبول شد سال بعدش قانونی ویزای تحصیل اومد من هم از تحصیل منصرف شدم.

اطلاع رسان4

روایت 5: من قبل از اجبار به داشتن پاسپورت دانشگاه آزاد رشتة ریاضی محض قبول شدم اما بعدها برای گرفتن مدرک دچار مشکل شدم. تا الآن نگرفتمش ...

اطلاع رسان16

مالکیت:

با توجه به مدرک هویتی اجاره‏نامه، سند مالکیت املاک و مستغلات و سیم کارت تلفن و تا سال گذشته 1390 افتتاح حساب برای مهاجرین عراقی امکانپذیر نبود. اما در سال 1390 به موجب صدور کارت هوشمند جدید افتتاح حساب بلامانع است.

ازدواج:

 از لحاظ حقوقی طبق ماده 1060 قانون مدنی کشور، ازدواج اتباع خارجی با زن ایرانی در مواردی که منع قانونی نداشته باشد، مشروط به کسب اجازه از دولت است که این اجازه از سوی وزارت کشور اداره اتباع بیگانه صادر می‏شود.

به نقل از مدیر کل اداره امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور این اجازه تنها در صورتی از سوی وزارت کشور و ادارة اتباع بیگانه صادر می‏شود که فرد تبعة خارجی دارای اقامت مجاز باشد و گواهی‏نامه‏ای از مرجع رسمی کشور خود یعنی عراق مبنی بر بلامانع بودن ازدواج وی با زن ایرانی و نیز به رسمیت شناختن آن ازدواج در کشور متبوع مرد، همچنین با ارائه گواهی نداشتن سوء پیشینه و محکومیت کیفری و گواهی استطاعت و تمکن زوج برای پرداخت نفقه زن و فرزندان و تقاضای صدور پروانه زناشویی کند.

در غیر این صورت ازدواج آنان خلاف قانون بوده و براساس ماده 18 قانون ازدواج و آیین‏نامه اجرایی آن به حبس تأدیبی از یکسال تا سه سال  محکوم می‏شوند.

در زمان حاکمیت حزب بعث دریافت گواهی‏نامه از یکی از مراجع رسمی کشور عراق از جانب یک مهاجر عراقی که به ایران پناهنده شده عملاً غیرممکن بود چرا که نظام دیکتاتوری عراق او را خائن و مستوجب اعدام می‏دانست بسیاری از مهاجرین عراقی نیز در سال‏های  دهه 80-60 هـ.ش به ازدواج  ثبت شرعی با زنان ایرانی اکتفا کردند. و این مسأله پیامدهای زیر را برای یک مهاجر عراقی، همسر و فرزندانش به دنبال داشت:

-        عدم امکان ثبت ازدواج در محضرهای رسمی

-        عدم امکان صدور گواهی ولادت برای فرزندان آنان

-        مشخص نبودن وضعیت تابعیتی فرزندان اینگونه افراد

-        مشخص نبودن حقوق زن در مورد ارث همسر در صورت فوت زوج

-        مشخص نبودن قیومیت فرزندان در صورت فوت شوهر

-        امکان اجرای مجازات حبس تأدیبی برای شوهر.

اما پس از سقوط نظام دیکتاتوری صدام، ارائه‏یگواهینامه از یکی از مراجع رسمی کشور عراق از مدارک لازم جهت ثبت ازدواج مردان خارجی با زنان ایرانی حذف شده است. بسیاری از این ازدواج‏ها پس از سال 85 به صورت رسمی ثبت شده و فرزندان بالای 18 سال آنها اقدامات لازم جهت اخذ شناسنامه را آغاز کردند.

یافته های تحقیق

4-1.هویت دینی

در این بخش به دنبال درک هویت دینی مهاجرین عراقی و ارتباط آن با شبکة اجتماعی و همچنین ،جایگاه آن در میان ادیان دیگر عراق هستیم. به همین منظور در بخش اول ادیان در عراق مورد بررسی قرار گرفته و سپس جهت درک عناصر هویت دینی شیعیان که مذهب غالب در این کشور است آن‏ها را در نمودهای عینی که شامل مناسک و باورهای عقیدتی چون اعتقاد به زیارت بارگاه ائمه‏ی معصومین و اعتقاد به مرجعیت دینی و.. است مورد تبیین و بررسی قرار می‏دهیم.

علت پرداختن به ادیان دیگر، درک جایگاه مذهب تشیع در این کشور و در ارتباط با نظام‏های سیاسی است که در این کشور حاکم شده‏اند. مورد قابل تمرکز در این مطالعه حزب بعث و ارتباط آن با شیعیان است که یکی از نتایج عملی آن مهاجرت گسترده شیعیان به خارج از مرزهای کشور عراق است.

روش: مطالعه اسنادی و مطالعة میدانی با تکنیک مصاحبه.

4-1-1.ادیان در عراق:

از گذشته‏های دور تاکنون بین‏النهرین همواره بستر همزیستی ادیان مختلفی بوده است. از اسلام گرفته تا مسیحی‏ها، مسلمان‏ها، یهودی‏ها، یزیدی‏ها، صائبی‏ها و مانوی‏ها. گاه جمعیتی از این سرزمین خارج شده و گاه پیروان دین جدید دیگری جایگزین آن گشته‏اند. گاه یک گروه دینی پیروزمند میدان جنگ و گاه دیگری سرخورده جنگ‏ها و کشتارها مناسک خود را به صورت علنی اجرا نمی‏کردند گاه نزدیک به هم و گاه دشمنی و نفرت حائلی قدرتمند پدید می آ‏ورده است. اما در هر صورت هیچ دینی در عراق نه حذف شد و نه نابود گشت. بلکه هرکدام در یک محدودة جغرافیایی معین در کنار پیروان سایر ادیان زندگی می‏کردند. مثلاً صائبی‏های مندائی صدها سال در کنار مردمان شیعه مذهب جنوب عراق زندگی می‏کردند.

به جز برخی شهرهای مذهبی عراق چون نجف و کربلاء، باقی شهرهای عراق ترکیبی از پیروان ادیان مختلفی است که در شهرهایی چون بغداد، موصل و بصره قرار دارند. (اخیون، 2005: 5)

به طور مثال در بغداد پیروان ادیان یهودیت، مسیحیت و مسلمانان همواره در کنار هم زندگی می‏کردند و در اعیاد و مناسبتها به دیدار یکدیگر می‏رفتند. و یا مسیحی‏ها در ایام عاشورا به عزاداری برای امام حسین (ع) می‏پرداختند.

همة ادیان و مذاهب دارای انعطاف‏پذیری، وحدی از تسامح و توانایی همزیستی با سایر ادیان هستند. درنتیجه امر به کوتاه‏بینی که نتیجة آن نفی یکدیگر باشد نمی‏رسد اما سیاست‏های تعصب‏آمیز و کورکورانه بنام دین و دینداری باعث تفرقه و جدایی میان پیروان ادیان گوناگون در عراق گشته است. (الخیون، 2005: 7)

پیش از ورود اسلام به عراق اغلب مردمان این سرزمین از شمال گرفته تا جنوب مسیحیان نسطوری بودند که به زبان آرامی سخن می گفتند. اما با ورود اسلام به عراق برای بهره بردن از امتیازات دولت اسلامی و مشارکت در جبهه جنگ و بدست آوردن غنائم، دین اسلام و زبان عربی را برگزیدند. »

 (سلیم مطر، 1383: 145)

اما عراق همواره توانسته است تنوع دینی، قومی و زبانی خود را حفظ کند. هر امپراتوری و سلسله‏ی حکومتی نیز سیاستی متفاوت در مقابل تعدد ادیان در عراق اتخاذ کردند. مثال: ساسانیان از پیروان ادیان مختلف مالیات می‏ستاندند. ایدئولوژی جهانی اسلام هم مبتنی بر آیه شریفه «لا اکره فی‏الدین» بود اما خلفاء گاه این توصیه الهی را نادیده گرفته و گذشته از دریافت جزیه رفتاری نامناسب با آنان داشتند. مانند ممنوعیت حمل شمشیر و یا اسب‏سواری برای پیروان سایر ادیان در اقلیت.

صابئی‏ها :

دین صائبی مندائی را می‏توان قدیمی‏ترین دین زنده در عراق دانست که تاکنون در مناطق جنوبی عراق و در کناره‏های دجله و فرات پیروان خود را دارد. وجه نامگذاری این دین اشاره به ادیانی دارد که نقش‏ها، بتها و مجسمه‏ها را وسیله‏ای برای تعبد و پرسش قرار می‏دهند. مورخین مسلمان این نظر را تأیید می‏کنند که در قدیم الایام صائبی به تمام پیروان ادیان باستانی در بابل، مصر، روم و هند را شامل می‏شده است. (الخیون، 2005: 8)

پیروان این دین معتقدند که کتاب آسمانی‏شان بر آدم ابوالبشر نازل گشته و هیچ دینی جز صائبیان چنین ادعایی ندارند. کتاب آسمانی آن‏ها «اکنزاربا» است.

زبان پیروان این دین، آرامی است که با لهجه‏ی شرقی بدان سخن می‏گویند و با نام زبان مندائی نزدشان معروف است. (الخیون، 2005: 8) آن‏ها از این زبان تنها در حین عبادت و اجرای مناسب دینی و یا زمانیکه نخواهند طرف مقابل سخنشان را متوجه شود از این زبان استفاده می‏کنند.

با توجه به اینکه آنها  کتاب آسمانی خود را به حضرت آدم، شیث، ادریس و نوح نسبت می‏دهند به سختی می‏توان برای این دین مؤسس و پایه‏گذاری تعیین کرد و این چیزی است که این دین را از سایر ادیان آسمانی چون یهودیت، زرتشت، مسیحیت و اسلام متمایز می‏سازد.

برخی از عقاید و آداب و رسوم این گروه دینی عبارتند از: عدم تقدس نهادن بارگاه‏ها و ضریح و قبور مردگان، اجرای مناسک درآب، قائل به پاک بودن و قابل احترامتر بودن زن نسبت به مرد. چرا که معتقدند آدم از گل و حوا از آدم آفریده شده و آدم پاکتر از گل و پس حوا پاکتر از آدم است،ممنوعیت ختنه و ... (الخیون، 2005: 21)

یزیدی‏ها :

این دین را می‏توان در امتداد زرتشتی دانست. پیروان این دین ابتدا کردها بودند. با ریشه‏شناسی واژه یزیدی به عبارتی در زبان سومری برمی‏خوریم که معنای آن «یزدان» یا همان «خدا»ست. هرچند که روایت‏های تاریخی آن را به یزیدبن معاویه نسبت می‏دهند. اما به نظر می‏رسد نام درست آن‏ها ایزدی باشد و نه یزیدی.

این گروه در کوه ببنجار و شیخان موصل واقع در شمال عراق زندگی می‏کنند. اماکن مقدس آن‏ها با گنبدهای مخروط شکل و سفیدرنگ مشخص می‏شود. (الخیون، 2005: 61)

آن‏ها بر روایت‏های شفاهی تکیه کرده و تا دوران اخیر نیز یادگیری خواندن و نوشتن نزدشان حرام بوده است.

برخی از اعتقادات پیروان این دین در عراق عبارتند از: تکیه بر سنت شفاهی و حرام بودن یادگیری خواندن و نوشتن مگر برای روحانیون دینی جهت قرائت دعا و صلواتهای آنها، روی‏گردانی از دنیا و گرایش به روحانیت محض، اجتناب از لعن‏فرستادن، یگانگی بزرگداشت ابلیس به عنوان آفریننده شر و گناهان و یکی از فرشتگاه برگزیدة خداوند. عید نورز، تقدیس آفتاب به عنوان منبع حیات و نور، ممنوعیت ازدواج در ماه آغاز سال، ممنوعیت گریستن برای مردگان، کراهت داشتن پوشیدن لباس آبی و پوشیدن لباس سفید به جای آن؛ چرا که آن را پوشش اهل بهشت می‏دانند. (الخیون، 2005: 70-61)

یزیدی‏ها به شدت سلسله مراتبی هستند و میان امور دینی و دنیوی مرزبندی‏ها مشخصی قائل‏اند. بطوریکه هرکدام اجراکننده خاص خویش را دارد و هرکدام اجازه‏ی تعدی به حیطه‏ی دیگری را ندارد. در رأس این سلسله مراتب "میرمیران" قرار گرفته که امور دینی را برعهده دارد و دارای اختیارات تام است. پس از او "بابا شیخ "قرار دارد که مسئول رسیدگی به امور دینی بلندمرتبه را دارد. بعد از آن بیراتها هستند که کاهنان متخصص در امور محدودی از دین هستند. مانند روزه، افطار و ... در پایین‏ترین مرتبه نیز افراد فقیری هستند که مسئول خدمت‏رسانی در ضریح شیخ آدی یا عدی هستند.

یهودیت :

یهودی‏ها 3000 سال پیش طی یک مهاجرت گسترده به سرزمین عراق کوچانده شدند و نیم قرن پیش نیز طی یک عملیات مهاجرت از عراق به فلسطین اشغالی کوچانده شدند. (الخیون، 2005: 99) تاریخ دقیق ورود یهودیان اوایل قرن ششم و اوایل قرن هفتم قبل از میلاد است.

با از دست دادن این جمعیت عراق نیز بخشی از سرمایه فرهنگی خود را در عرصة هنر و صنعتگری از دست داد. سرمایة مالی هنری و صنعتی فراوانی که طی چند هزار سال توسط قوم یهود در بستر تمدنی عراق حاصل آمده بود طی چند دهه از عراق خارج و صرف آبادانی اسرائیل گشت.

امروزه جمعیت اندکی از آنان در شهر بغداد زندگی می‏کنند و در اصناف و حرفه‏های مختلفی چون خیاطی، رستوران‏داری، وکالت و مهندسی اشتغال داشته و عبادت‏ها و مناسک روزانه‏ی خویش را آزادانه انجام می‏دهند.

(الخیون، 2005: 103).

مسیحیت:

تاریخ ظهور و انتشار مسیحیت در عراق را قرن سوم میلادی می‏دانند. مردم عراق طی حرکت‏های فتوحانة رومی‏ها به مسیحیت گرایش پیدا کردند و تا مدتها دین رایج در این سرزمین بود. بطوریکه در اسناد تاریخی آمده پیش از ورود اسلام به عراق اغلب مردم این سرزمین از شمال گرفته تا جنوب مسیحیان نسطوری بودند که به زبان آرامی سخن می گفتند. اما با ورود اسلام به عراق برای بهره بردن از امتیازات دولت اسلامی و مشارکت در جبهه‏های جنگ و بدست آوردن غنائم، دین اسلام و زبان عربی را برگزیدند. (سلیم مطر، 1383: 145)

به این ترتیب می‏توان عمر مسیحیت در عراق را 20 قرن دانست. این دین در خلال عمر طولانی خود با انواع شرایط سخت و آسانی روبرو بوده که نتیجه‏ی شرایط سیاسی حکومت ساسانیان و مسلمانان بر این سرزمین بوده است.

سریانی ها و کلدانی‏ها دو قوم مسیحی در عراق بوده‏اند در حالیکه آشوری‏ها و بابلی‏ها آیین بت‏پرستی داشته‏اند. اما بعد از سقوط بابل و نینوی دو مرکز تمدنی و فرهنگی آشوری‏ها و کلدانی‏ها، مسیحیت طی دعوتهای تبشیری مبلغان کلدانی و سریانی در این مناطق نیز رواج یافت.

زبان غالب مسیحی‏های عراق آرامی بوده است و آن را زبان دینی و مقدس خویش می‏دانند.

تشیع :

اکثریت جمعیت عراق را شیعیان تشکیل می‏دهند که نسبت جمعیت آنها به کل بدون احتساب کردها 60 درصد با احتساب آنها 70  تا 75درصد است. می‏توان جمعیت شیعیان عراق را به سه گروه عرب، کردهای فیلی و ترکمان تقسیم کرد. این گروه علی رغم اکثریت همواره در طول تاریخ به عنوان یک گروه اقلیتی مذهبی بوده‏اند که در امر سیاست مشارکت رسمی و مستقیم نداشتند.

بطوریکه مقصود از کاربرد «تشیع» در عراق همواره یک گروه اقلیتی، مذهبی، قومی، فرهنگی بوده است در حالیکه شیعه بیشتر جمعیت عراق را تشکیل می‏دهد که نسبت آن را سه چهارم تخمین زده‏اند. علاوه بر این در این کشور تداخل ریشه‏ای و عمیقی میان شیعه و سنی وجود داشته است چرا که در مناطق جغرافیایی زیادی این دو گروه در کنار هم زندگی می‏کنند و میان آنها ازدواج،آمد  و شد و ارتباطات عمیق اجتماعی وجود دارد.

به نقل از بطاطو در کتاب اول خود می‏نویسد: «شیعیان سه چهارم جمعیت عراق را تشکیل می‏دهند و به ترتیب کثرت جمعیتی در شهرهایی چون بغداد، بصره، سامراء، موصل و کرکوک زندگی می‏کنند. اما قبایل بزرگ عراق از لحاظ مذهبی به دو شاخه‏ی شیعه مذهب و سنی مذهب تقسیم می‏شوند مانند الدلیم، الجبور، ربیعه، زبیر .

گروه‏های زبانی و قومی چون ترکان و کردهای فیلی که متفاوت از کردهای کردستان عراق‏اند شیعه مذهب بوده و جزیی از فرهنگ عربی عراق‏اند.

شیعه در عراق به علت حافظه‏ی تاریخی متفاوتی که از اهل تسنن دارد و همچنین گذشته‏ی تاریخی خود علی‏رغم کثرت جمعیت به عنوان یک اقلیت دینی با آن‏ها برخورد شده است. امپراتوری عثمانی در جا انداختن شیعیان در بن‏بست اقلیت مطرود، نقش بسزایی داشته و پس از آن رژیم بعث پایه‏های این ایدئولوژی اقلیتی در رابطه با شیعیان را استوار ساخته است. بطوریکه شیعیان در عراق همواره مورد اهمال و بی‏توجهی قرار گرفته و در تشکیلات حکومت مشارکت حداقلی داشته‏اند. شاید بخشی از علت خیزش انواع قیام‏ها و نهضت‏ها را از میان شیعیان توانا در این امر جستجو کرد.

دو عنصر هویت‏ساز در حافظه‏ی تاریخی شیعه عبارتند از:

1.      ماجرای سقیفه و به خلافت رسیدن ابوبکر به رغم مخالفت خاندان رسول (ص)

2.      شهادت امام حسین (ع) به دستور یزید بن معاویه

3.      اندیشه‏ی انتظار ظهور مهدی (عج) که یک تفکر دینی و اجتماعی نزد عموم شیعیان است. (الخیون، 2005: 269) مهاجرین عراقی که به ایران مهاجرت کرده‏اند نیز شیعیانی هستند که یکی از علل اصلی انتخاب ایران به عنوان مقصد مهاجرت رسمی بودن مذهبی بوده است که در عراق این مذهب فاقد قدرت عملیاتی جهت جامه عمل پوشاندن به آرمان‏های خویش و تحقق حکومتی بوده که ضامن حافظه‏ی تاریخی و شعایر مذهبی آنان باشد. چرا که ایران از قدیم الایام پایگاه تشیع و دربرگیرنده جمعیت فراوانی از شیعیانی بوده که ایران را خانه اول و آخر خود دانسته‏اند. هرچند موطن اصلی تشیع سرزمین عراق بوده است. (وردی، 1371، 104) تشیع در نزد مهاجرین عراقی نیز دقیقاً دارای عناصری است که می‏توان آن را در تشیع ایرانی نیز یافت اما بازتولید آن در کشوری که مذهب رسمی آن شیعه و جمعیت اکثریتی آن نیز پیرو این مذهب هستند در یک گروه قومی مهاجر علاوه بر مشاهدات میدانی، مطالعات اسنادی و بررسی دقیقی را می‏طلبد.

4-1-2.رابطة تشیع و تمدن عراق :

سرمنشأ تشیع را می‏توان در میان قبایل عرب ساکن در کوفه دانست. شهری که  امام علی (ع) در آن به عنوان خلیفه مسلمانان و امیر مؤمنان و جانشین پیغمبر امارت می‏کرد. تشیع به تدریج از این منطقه به مناطق رسوبی اطراف عراق وارد گشت و پیروان خود را یافت. در این دوران تشیع تنها از حیث موضع‏گیری سیاسی خویش نسبت به خلافت با سایر مذاهب متفاوت بود. به تدریج رنگ انقلابی آن برجسته گشت و انقلاب علوی‏ها را علیه دولت اموی تأیید کرد. (وردی، 1371: 227)

تشیع در عراق را می‏توان نتیجه‏ی تراکم تجارب دینی در بین‏النهرین دانست. دین داری در عراق امتدادی از خورشیدپرستی سومریان تا مانویت بابلی‏ها و مسیحیت نسطوریان دارد.

به  عنوان مثال شهر مقدس نجف همان شهر مقدس بابل نزد بابلیان است که در حوزه تمدنی شهرهای کوفه و حیره قرار می‏گیرد. به نظر می‏رسد این شهرها همچنان که از پیش مرکز تقدیس برای بابلیان بوده است .امروز نیز مرکز مرجعیت شیعه و حوزة علمیه آن می‏باشد و به همین رو «پایتخت تمدن اسلامی» نام گرفته است. همچنین انتخاب کوفه به عنوان پایتخت خلافت اسلامی از طرف امیر مؤمنان امام علی (ع) به صورت آگاهانه بوده است. دلایلی که ارتباط عمیق میراث تمدن بابل را با میراث تاریخی شیعیان به اثبات می‏رساند نحوة عزاداری برای ائمه (ع) توسط شیعیان عراق تحت تأثیر مناسکی است که مردم بین‏النهرین همزمان با پنهان شدن خدای تموز در تاریکی زمین اجرا می‏کردند، می‏باشد. (مطر، 1383: 137)

زنان عراقی هنگام برپا داشتن مراسم عاشورا موهای خود را باز کرده و با لباس مشکی بر سروصورت خود می‏زنند و برای شهدای کربلا عزاداری می‏کنند. (الخلیلی، 1965: 373)

زنان بابل نیز هنگام هبوط ایزد خویش به عالمی دیگر و پنهان شدنش در تاریکی زمین با پوشیدن لباس سیاه و خودزنی و کندن موهایشان برای او عزاداری می‏کنند. (مطر، 1383: 138)

در میراث شیعیان عراق عاشورا همان روزی است که اولین بارندگی سال رخ می‏دهد. همان روزی است که هفت آسمان و آدم و حوا آفریده شدند. همان روزی است که رسالت مقدس به هزاران فرستادة خدا بر زمین به عنوان پیغمبر بخشیده شد. (الخلیلی، 1965: 373)

نام شهرهای عراق نیز بر پیوند آن‏ها با میراث باستان بین‏النهرین اشاره دارد. به عنوان مثال شهر سامراء ؛نام این شهر برگرفته از نام کلیسای بزرگی در آن است که در دورة اسلامی توسط خلیفه معتصم خریداری شده و تبدیل به خزانة بیت‏المال مسلمانان گشت . اسقف کلیسای سامراء در زمان متوکل «قیوم» در زمان معتمد «اشیو غرخا» بود. محوریت این شهر تا زمان مغول‏ها با کلیسای مسیحی واقع در این شهر بود.(همان)

معماری شهر سامراء نیز در واقع میراث بابلی‏ها است بطوریکه یکی از بزرگترین مناره‏های این شهر که در زمان خلیفه متوکل ساخته شد تحت نظارت معماری بنام «یعقوب النصرانی» بود که او نیز آن را از معماری زیگورات سومری بابلی‏ها الهام گرفته بود.

اسامی بیشتر شهرهای عراق برگرفته از نام‏های آرامی زبان باستانی مردمان بین‏النهرین است. به عنوان مثال:

کوفه برگرفته از کوثا که نام رودخانه‏ای در این حوالی است.

کربلاء برگرفته از کرب ایل به معنی شهر خدا است.

بصره برگرفته از بصریانا است.

اربیل برگرفته از اربع ایلاست. (مطر، 1371: ص 372  )

بعلاوه تشیع در عراق درنتیجه‏ی مهاجرت گستردة مردمان شیعه مذهب از مناطق اطراف به کشور عراق نبوده است، بلکه آنچه اسناد و روایت‏های تاریخی بر آن تأکید دارند رخ داد عملیات گسترده مهاجرت از عراق به دیگر سرزمین از جمله ایران بوده است. ورود تشیع به عراق را می‏توان همزمان با ورود اسلام به این کشور و انتخاب کوفه توسط امام علی (ع) به عنوان پایتخت دولت اسلامی دانست. (الحیدری، 1998: 12)

بنابراین تشیع با تمدن عراق پیوندی تنگاتنگ دارد.

 

4-1-3.عناصر هویتی شیعیان عراق:

همانطور که از پیش آمد شیعیان عراق علی رغم کثرت جمعیتی خود همواره با انواع تمهیدات سرکوبگرانه چه در دوران امپراتوری عثمانی و چه با روی کارآمدن رژیم بعث (1968) روبرو بوده اند. اخراج نیم میلیون ایرانی از عراق جهت تضعیف صفوف شیعه، ممنوعیت مشارکت در امور سیاسی کشور، بازپس‏گیری شناسنامه‏های عراقی جهت جداسازی آنان از هویت عربی، اعدام و غارتهای گسترده، سرکوب نهضت‏های مختلف به رهبری روحانیت شیعه از جمله‏ی این اقدامات علیه شیعیان بود.

هرچند شیعیان در عراق در رأس هرم سیاسی عراق سهمی نداشتند اما همواره زیر ساختار بنیادی سازمان‏های اداری، نظامی، سیاسی، اقتصادی، آموزشی و فرهنگی را در دست داشته‏اند. همین مسأله می‏تواند تأثیرگذاری شیعیان عراق را در سرنوشت سیاسی، اقتصادی و آموزشی عراق را به تصویر کشد.

در ادامه به بررسی عناصر اساسی هویت شیعیان عراق خواهیم پرداخت.

-        مرجعیت دینی:

مرجعیت دینی در میان شیعیان بلندمرتبه‏ترین مقام دینی است. (الحیدری، 1998: 21) نجف اشرف نیز قدیمی‏ترین مرکز مرجعیت شیعه می‏باشد. شهر مقدس قم دومین مرکز مرجعیت است که در ابتدای قرن بیستم میلادی بود که جایگاه خاصی در میان شیعیان یافت. در دوران رژیم بعث عراق در اثر سرکوب‏های شدید علیه شیعیان عراق و مراکز محوری آنان «قم» به عنوان مرکز روحانیت شیعه از نجف اشرف پیشی گرفت. (الحیدری، 1998: 21)

مرجع دینی فرد شایسته، آگاه، عادل و اعلمی است و هر مسلمان شیعه باید از یک مرجع دینی در امورات اجتماعی و فردی خود پیروی کند. وظایفی که مرجع برعهده دارد عبارتند از: حفظ سلامت دین از طریق روش‏های تبلیغی چون سخنرانی‏ها، ارائه رساله و نگارش انواع کتب آگاهی‏بخش، بیدارسازی امت مسلمان و مقابله با ظلم و استکبار، مقابله با انحرافات و کمک به گسترش دین اسلام از طریق ارسال مبلغین مذهبی به نقاط مختلف جهان، ارائه‏ی راه‏حل‏های اسلامی در برابر مشکلات پیش آمده برای مسلمانان، دریافت خمس از مردم و خرج کردن عادلانه و صحیح آن.

مسأله‏ی کسب درآمد از مردم را می‏توان وجه تمایز روحانیون و علمای شیعه از علمای اهل تسنن دانست. علمای دینی اهل تسنن درآمد خویش را از مصادره حکومتی و دولتی به دست می‏آورند و همین امر بر آنان لازم می‏سازد که اوامر حکومتی را اطاعت کرده و مردم را به رعایت آن رهنمون سازند. زیرا سلطان یا خلیفه ظل‏ا... در زمین می‏دانند و اطاعت از او را برابر با اطاعت خدا قرار می‏دهند در حالیکه شیعیان و مرجعیت نگاهی انتقادی و تحقیرآمیز به حکومت داشته و آن هنگام که سکوت پیشه می‏کنند درواقع رویة «تقیه» را در پیش گرفته‏اند. چرا که حافظه‏ی تاریخی شیعه تنها حاکمی را شایسته‏ی اطاعت می‏داند که در عدل و ایمان همچون علی‏ابن ابیطالب (ع) باشد و چون حاکمان را قادر بر امر حکومت عادلانه نمی‏یافتند رویه مخالفت ، قیام و یا تقیه را در پیش می‏گرفتند. (وردی، 1371: 230-229)

همین مسأله باعث می‏شود شیعیان در عراق روز به روز به مراجع تقلید خود نزدیکتر و از حاکمان خود دورتر و بیگانه‏تر گردند. خیزش انواع حرکت‏های عدالت‏طلبانه و ظلم ستیز در عراق مانند انقلاب صفر، نهضت شعبان 1991، نهضت رجب و ... همه از میان شیعیان بود. آن‏ها هرگاه نتوانسته بودند از طریق پایگاه‏های داخلی به نظام حاکم ضربه زنند، با کمک پایگاه‏های خود در خارج از کشور به صورت مستقیم و غیر مستقیم و زیر نظر روحانیت شیعه اقدام کرده‏اند. این همان چیزی است که «سیاست حمله از بیرون» نام دارد.

نتیجه اینکه می‏توان جدایی شیعه و سنی را از بعد سیاسی در طول تاریخ عراق از دو جنبه مورد توجه قرار داد. از یک طرف سیاست‏های تفرقه‏انگیز و مستکبرانه نظام‏های حاکم در عراق و نیروهای بیگانه‏ای چون انگلیس که رهبری خود را مبتنی بر شعار «تفرقه بیانداز، حکومت کن» قرار داده است و از طرف دیگر جهان‏بینی و حافظه‏ی تاریخی متفاوت شیعه در توجه به امر سیاسی و امامت جایگزین خلافت و مرجعیت جایگزین حاکمیت سیاسی در عراق جستجو کرد.

این مسأله پس از روی کار آمدن رژیم بعث در عراق برجسته‏تر گشت. اگر تا پیش از این میان شیعه و سنی عراق رابطه‏ی برادری وجود داشت پس از روی کار آمدن این حکومت دیواری از فاصله‏ها حائل گشت و نوعی از بدبینی را میان ملت استوار ساخت.

یکسال پس از کودتای بعثی‏ها (1968) و بدست گرفتن حکومت توسط عبدالسلام عارف بود که مرجع تقلید برجسته‏ی علامه آیت‏اله حکیم را مورد آماج فشار خویش قرار دادند. بطوریکه در گام اول خانة او را تحت محاصره قرار دادند. سپس به بهانة بازجویی به منزل این روحانی حمله برده و فرزندش سید مهدی حکیم را به اتهام جاسوسی دستگیر نمودند .همچنین مجموعه بزرگی از روحانیون صاحب نام پیرو و همراه آیت‏اله حکیم را دستگیر و زندانی نمودند. محاصرة منزل این روحانی تا فوت او در سال 1970 ادامه داشت. (الحیدری، 1998: 22)

در سال 1980 نیز سید محمد باقر صدر  خانواده‏اش را مورد محاصره قرار دادند و در پایان پس از دستگیری او و خواهرش بنت‏الهدی صدر هردو را به ضرب گلوله اعدام کردند.

بعلاوه سلطه‏ی سیاسی از هرگونه آمد و شد مردم نزد علما و مراجع تقلید جلوگیری کرده و مانع از رسیدن حقوق شرعی علما به آنان می‏شد.

از دیگر اقدامات حکومت بعث عراق در تقابل قرار دادن مرجعیت عربی در مقابل مرجعیت ایرانی بود تا به این ترتیب بتواند میان عرب و ایرانی به واسطه‏ی مرجعیت که نقطه‏ی اشتراک شیعیان ایران و عراق است. جدایی و تفرقه بیاندازد.

- مساجد و حسینیه‏ها :

مساجد و حسینیه‏ها دو مؤسسه دینی مهم برای شیعیان عراق است. این دو مکان مرکزی برای انجام مناسک عبادی و مراسم مذهبی و همچنین تربیت دینی مردم است. علت اهمیت این دو مؤسسه برای شیعیان را می‏توان در روایت واحادیثی که از پیامبر (ص) و ائمه معصوم (ع) وارد شده جستجو کرد.

مساجد و حسینیه‏ها را می‏توان مؤسساتی فرهنگی، فکری و دینی برای مسلمانان دانست چرا که در آن انواع آموزش دینی و احکام داده می‏شود. مراجع نیز نمایندگانی را جهت اقامه نماز و ادارة امور مردم در مساجد و حسینیه‏ها می‏گمارند.

همچنین تنها مساجد و حسینیه‏ها تریبونی آزاد برای شیعیان عراق در طول تاریخ بوده است. اجرای مناسک و شعائر مذهبی برگزاری مراسم دینی چون مولودی‏ها و عزاداری‏های حسینی، شرح احکام شرعی و سخنرانی‏های مذهبی فعالیت‏هایی هستند که در این مراکز انجام می‏شود.

هرچند که امتداد سیاستهای سرکوبگرایانه رژیم بعث در حق شیعیان عراق تا مساجد و حسینیه‏ها هم رسید. از جمله این اقدامات دستگیری و زندانی کردن روحانیون و امام جماعت مساجد، ممنوعیت احداث مساجد شیعه و حسینیه‏های از سال 1970 تا سقوط این نظام،  قرار دادن روحانیون مرتبط با نظام حکومتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 و ... اما این مؤسسات همچنان مرکزیت خویش را برای شیعیان و مراجع تقلیدشان در عراق حفظ کردند. بطوریکه مراجع تقلید نیز با اقدامات متفاوتی سعی در کوتاه کردن ید رژیم از این مؤسسات می نمودند. (الحیدری، 1998: 32-30)

مهاجرین عراقی در تهران نیز از این مراکز همواره جهت حرکتهای سیاسی و آگاهی‏بخش خویش و ارتباط با پایگاه‏های خود در عراق استفاده نموده‏اند. حسینیه کربلائی‏ها و نجفی‏های در تهران از جمله این مؤسسات مذهبی هستند. حسینیه امام علی (ع) واقع در خیابان ناصر خسرو تهران اغلب توسط مهاجرین عراقی اداره می‏شود که پیرو مرجعیت آیت‏اله حکیم و فرزندش در ایران بودند.

معاودین نیز ارتباط تنگاتنگی را با مهاجرین عراقی در این مکان‏ها دارند.

-        مراقد اهل بیت :

وجود مراقد اهل بیت (ع) در عراق همواره مرکزیت خاصی را برای برخی از شهرهای عراق برای شیعیان جهان به ارمغان آورده است. از جمله مرقد ا مام علی (ع) در نجف اشرف، مرقد امام حسین (ع) و برادرش حضرت عباس (ع) در کربلا، مرقد امام موسی کاظم (ع) و محمد جواد (ع) در کاظمین واقع در شمال بغداد و مرقد امام علی هادی (ع) و حسن عسگری در سامراء اما به نظر می‏رسد از این استعداد بالقوه جهت شکوفایی بیش از پیش این مرکز به خوبی بهره‏وری شده است.

می‏توان علت عمدة آن را حاکمیت سه دهه بعث در عراق دانست. سلیم مطر یکی از پژوهشگران قومی عراق در این رابطه می‏نویسد: «حکمرانان عراق همواره از عامل قدرت شیعه که می‏توانست با جلوگیری از حاشیه‏ای شدن شیعیان در عراق و برجسته‏سازی نقش شهرهای مذهبی نصیبشان شود، غافل مانده‏اند. نمونة بارز آن عربستان سعودی است که از مرکزیت مکه و مدینه نزد اعراب و مسلمانان به بهترین وجه بهره‏برداری کرده و عنوان «قلب جهان اسلام» را بدان بخشیده است. و یا ایتالیا که با مرکزیت روم و پاپ توانسته قطب توجه مسیحیان جهان گردد. شهرهای مذهبی در عراق نیز می‏توانستند مراکز سیاسی مذهبی و اقتصادی برای شیعیان جهان باشد و به عنوان «قلب شیعیان» و مرکز تشیع تلقی گردد. اما به علت بی‏توجهی به این امتیاز همواره نتیجة عکس عاید عراق گشته است. بطوریکه علی‏رغم قداست این شهرها در فاصلة سال‏های 1991 1975 بارها مورد بی‏حرمتی و بمباران قرار گرفتند. (مطر، 1384: 368- 367)

شیعیان عراق همواره مراقد اهل بیت (ع) را مصدر الهام بخشی  ارتباط با روحانیت و ائمه‏ی اطهار (ع) می‏دانند. مراکزی که دعا و خواندن نماز و زیارات وارده در آن مستحب است و هرکس حاجتی داشته باشد با توسل به ائمه‏ی اطهار و واسط و شفیع قراردادنشان به زیارت مراقد می‏رود.

این مراکز نیز از اعمال زورگویانه رژیم حاکم بعث در طول 3 دهه در امان نبوده است و همین مسأله باعث حاشیه‏ای شدن این شهرها و عدم استفاده حداکثری از توانایی‏های آن گشته از جمله این سیاست‏ها، ممنوعیت ورود جوانان به مراقد اهل بیت، ممنوعیت خواندن زیارت نامه در مراقد اهل بیت (ع)، غارت موقوفات و تزئینات موجود در مراقد اهل بیت (ع)، بستن درب‏های حرم به صورت زودهنگام، برخورد خشونت‏آمیز با زائرین، ممنوعیت احداث هتل‏ها و اقامتگاه‏ها برای زائرین در جوار حرم ائمه، بمباران مراقد مقدس در نجف و کربلا در سال 1991 به علت نهضت شعبانیه د رعراق. (الحیدری، 1998: 36)

علی رغم تمام رویدادها و اقدامات نظام‏های پیشین در حق ائمه (ع) همچنان این مراقد از جایگاه بالایی برای شیعیان برخوردارند. و این یکی از مهمترین نقاط تلاقی میان شیعیان ایران و عراق است.

-        عزاداری‏های حسینی:

در میان شیعیان، امام حسین (ع)، مظهر مبارزه علیه ظلم و ستم و یزید نماد ظلم و انحراف از دین است. شهادت امام حسین (ع) نیز سمبل پیروزی حق بر باطل و تضمین پیروزی بشر علیه استکبار است. شعائر مذهبی و عزاداری‏های حسینی حامل معانی و نمادهای بسیاری برای شیعیان است. انقلاب امام حسین (ع) از بدو رویدادش تا به امروز تأثیرات فراوانی را بر ملت عراق داشته است بطوریکه شیعیان این سرزمین علی رغم فشارهای موجود از جانب رژیم‏های حاکم همواره این مراسم را به همراه آداب و رسوم خاص آن برپا داشته‏اند. این چنین بود که تمام شیعیان عراق با قیام امام حسین(ع) آشنا گشتند

روایت 1: در زمان صدام عزاداری برای امام حسین (ع) ممنوع بود بعد از سقوط ما سعی کردیم .بچه‏هامون رو با امام حسین (ع) آشنا کنیم. تا قبل از اون حتی جرئتش رو نداشتیم که حرفی بزنیم.      اطلاع رسان16

روایت 2: ما با هدف حسینی اومدیم ایران ...                    

 اطلاع رسان10

عناصر عزاداری‏های حسینی در میان شیعیان عراق عبارتند از:

1.      مجالس تعزیه

2.      دسته‏های عزاداری

3.      جلوه‏های عزاداری (لباس مشکی، اطعام عزادارن، علم‏های بلند در دسته‏ها و ...)

4.      زیارت عتبات مقدس در کربلا و سایر شهرهای مقدس در روز دهم محرم و اربعین حسینی .

در عراق طبقات ثروتمند و حتی فقیر در ایام دهه محرم مراسم عزاداری برپا داشته که در آن شرح واقعة عاشورا بیان می‏گردد. سخنرانی و روضه، دو پایة اساسی این مجالس هستند که با گریه و سینه زنی حاضرین برپا می‏گردد.

 (وردی، 1371: 237)

همواره شعائر و عزاداری‏های حسینی برای شیعیان عراق به منزله وسایل تبلیغی و فرهنگی بوده است. زیرا شیعیان هیچ‏گاه دریچه‏های رسمی چون رادیو و تلویزیون را در اختیار نداشتند.

روایت 1: سخنرانی‏های آقای وائلی واقعاً تأثیرگذار بود.                                                                   اطلاع رسان10

روایت 2: تا الان که الآنه روضه حمزه الصغیر رو تو خونه گوش می‏دیم. بچه‏های من با روضه حمزه الصغیر با امام حسین (ع) آشنا شدن ...                                                                                                            اطلاع رسان10

این شعائر مذهبی به همراه آداب و رسوم خاص آن به منزلة وسیلة ارتباطی شیعیان با یکدیگر و اندیشه‏های آرمانی‏شان جهت ستیز با ظلم، آشنایی با سیرة اهل بیت و مراجع تقلید و عمل به دستورات دینی آنان بوده است.

بنابراین می‏توان نقش این عزاداری‏ها را بیدارسازی و آگاهی بخشی به مردم دانست. رژیم حاکم نیز همواره سعی در بکارگیری حربة سرکوبگرایانه علیه این مراسم و تعقیب و گریز برپا دارندگان آن و ممنوعیت اجرای این مراسم در محافل عمومی و خصوصی داشته است. بطوریکه نمونة عینی آن را می‏توان در نهضت صفر سال 1977 م دانست. در محرم این سال دستگاه حکومتی زمانیکه اصرار مردم را بر اجرای عزاداری یافت تصمیم به دستگیری ده‏ها هزار نفر از شیعیان عزادار کرد و 8 نفر نیز محکوم به اعدام شدند . آیت‏اله سید محمدباقر حکیم نیز بدون اجرای جلسه محاکمه به زندان محکوم گشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز حملات بی‏رحمانه رژیم علیه عزاداری‏های حسینی شدت گرفت. بطوریکه تعداد فراوانی از خطباء، روضه‏خوانان و برپا داران مجالس دستگیر و زندانی شدند و تمام کاستهای حاوی عزاداری، اشعار و مداحی در شأن و مقام اهل بیت (ع) جمع‏آوری شد و از بین رفت.

بعد از کشتار وسیع مردم در نهضت شعبانیه در دهه 80 میلادی و پس از جنگ کویت، اجرای شعائر حسینی به طور کامل ممنوع اعلام شد. اما علی رغم این ممنوعیت‏ها بسیاری از شیعیان به برپا داشتن آن تداوم داشتند. و به این ترتیب در این سال نیز هزار نفر دستگیر و اعدام شدند. (الحیدری، 1998: 25) اما هرچه کشتارها وسیع‏تر، اصرار مردم بر اجرای آن بیشتر می‏شد. بطوریکه پیش از سقوط نظام دیکتاتوری صدام این مراسم بطور علنی اجرا می‏شد. مردم لباس مشکی به تن می‏کردند و نذورات خویش را توزیع می نمودند. همچنان کاست‏های صوتی خطباء، روضه‏خوانان و شاعران حسینی در میان سایر محصولات فرهنگی به فروش می‏رسید و تعداد زیارت‏کنندگان مراقد اهل بیت (ع) و علی‏الخصوص امام حسین (ع) روز به روز افزون می‏گشت. بطوریکه در سال 1998 م در روز دهم محرم تعداد زائران به سه میلیون نفر رسید. (الحیدری، 1998: 46-45)

همه‏گیری و تأثیرگذاری این مجالس در عراق به حدی است که تمام ادیان و قومیتها در کنار هم به شرکت در این عزاداری‏ها مبادرت می‏ورزند. داستان‏های زیادی از مشارکت مسیحیان عراق در مراسم دهه محرم و اطعام زائرین و همچنین شفا یافتن بیماران در تاریخ شفاهی عراق وارد است.

روایت 1:

یادم می‏آید بانوی مسیحی که فرزند بیمارش با توسل به امام حسین (ع) شفا یافته بود. این بانوی مسیحی هر سال در روز عاشورا نذورات خود را در میان اهالی محله و عزاداران حسینی تقسیم می‏کرد. هنوز مزه غذای آن بانوی مسیحی را زیر زبان دارم.

اطلاع رسان10

 

روایت 2:

اللیدی درور بانوی مسیحی بود که در کتاب خاطرات خود تحت عنوان «فی بلاد الرافدین» می‏نویسد: که در روزهای عزاداری برای امام حسین (ع) در مسجد جامع کاظمین عراق حاضر شده بودم. از نزدیک شاهد این مراسم بودم. به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم و ناخودآگاه شروع به گریستن کردم. در این هنگام زن عربی به من نزدیک شد و در حالی که اشکهای مرا می‏دید با تعجب فریاد زد: «خدا را شکر. این زن هدایت شده و به مذهب تشیع گرویده است!» به نقل از دکتر علی الوردی در کتاب «دراسه فی طبیعه المجتمع العراقی» .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روسیه و غرب در اوکراین


تخطی از حقوق بین‌الملل، نقض حاکمیت کشورها، نادیده گرفتن محوریت سازمان ملل در حل و فصل چالش‌های بین‌المللی و استفاده از زور در عرصه بین‌الملل از جمله اصلی‌ترین انتقادات روسیه به غرب (در مفهوم کلی و منظور ائتلاف غربی به رهبری امریکا) طی سال‌های اخیر بوده و مخالفت مسکو با فشارهای غرب بر سوریه، اقدام نظامی علیه لیبی و ... بر همین موارد مبتنی است.   در همین راستا، پوتین در مقاله خود تحت عنوان «روسیه و جهان در حال تغییر» با اشاره به کشورهایی که قربانی "عملیات بشر‌دوستانه" و "دموکراسی بمب و موشک" شده‌اند، تأکید کرد؛ «هیچکس حق ندارد صلاحیت‌ و اختیارات سازمان ملل، بویژه در زمینه استفاده از نیروی نظامی ‌در قبال کشورهای دارای حاکمیت را به خود اختصاص دهد». ... و اینکه؛ "غرب بسیار سرگرم "مجازات" برخی از کشورها شده و تا مسئله‌ای اتفاق می‌افتد، سریعاً دست به چماق تحریم و یا چماق نظامی‌ می‌شود. یادآوری می‌کنم که در قرن نوزدهم و حتی بیستم هم نیستیم".

به رغم این تأکیدات، جنگ اوت 2008 روسیه با گرجستان و محق دانستن خود به دخالت نظامی در اوکراین در تحولات اخیر این کشور نشان می‌دهد که مسکو نیز در مواردی خود را چندان به این اصول پایبند نمی‌داند. آنچه در ماهیت این موارد نهفته است و اسباب رفتار دوگانه در سیاست خارجی روسیه شده، رویکرد سخت‌انگار و نامنعطف مسکو به مقوله‌های سنتی سیاست قدرت یعنی امنیت، موازنه قوا و مزیت ژئوپولیتیکی است.

لذا، هرچند در دوره پساشوروی تحولات ذهنی و عینی زیادی در سیاست خارجی روسیه حادث شده و این سیاست با کاهش عنصر ایدئولوژیکی، بیش از پیش به عمل‌گرایی سوق یافته، اما، واقعیت‌هایی همچون تصوّر حضور در فضا ژئوراهبردی خاص، احساس ناامنی تاریخی و رویکرد راهبردی-ژئوپولیتیکی همچنان تأثیر پایدار خود بر خودآگاهی نخبگان تصمیم‌ساز کرملین را حفظ کرده‌اند. واکنش «سخت» کرملین به هجمه‌های ژئوپولیتیکی غرب در موضوعاتی چون گسترش ناتو به شرق، سپر ضدموشکی اروپایی و «بهار عربی» که در جنگ روسیه با گرجستان، مقاومت مستقیم آن در برابر غرب در سوریه و ورود بی‌درنگ آن به «فاز» نظامی در مواجهه با تحولات اخیر اوکراین نمود یافته، حاکی از استمرار همین ذهنیت‌ها است.

اصرار نخبگان و کارشناسان روس به استفاده از اصطلاحات «خارج نزدیک» (جغرافیای شوروی سابق)، «خارج دور» (سایر مناطق) و «خارج نزدیک‌ترین» (اوکراین و بلاروس)  در تقسیم‌بندی جغرافیای پیرامونی روسیه نیز در همین راستا قابل ارزیابی است و همچنان که پیداست، «خارج نزدیک» و «خارج نزدیک‌ترین» برای روسیه حائز اهمیت زیادی هستند. دلیل این اهمیت به ماهیت «رابطه‌ای» مفاهیم امنیت، موازنه قوا و مزیت ژئوپولیتیکی و نقش مهم این جغرافیاها در «چگونه بودگیِ» این مفاهیم در رقابت/تقابل کلان ژئوپولیتیکی روسیه و غرب باز می‌گردد.

بر این اساس، مسکو امنیت و ناامنی، تغییرات در موازنه قوا و رقابت ژئوپولیتیکی را مقوله‌های پویایی می‌داند که «چگونگی» آنها در «خارج نزدیک» و «خارج نزدیک‌ترین» تأثیری مستقیم در «چگونگی» آنها در روابط خارجی روسیه دارد. مهم‌تر اینکه این مقولات در رابطه با تحرکات رقبای ژئوپولیتیکی مسکو و در رأس آنها «غربی» معنا می‌یابد که راهبرد دربرگیری و تحدید روسیه به جغرافیای سرزمینی آن را مصرانه در درست اجرا دارد.

در این بین، هرچند واکنش روسیه به تلاش‌ها برای تغییر موازنه قوا در «خارج دور» از جمله در سوریه چندان ناسازگار با قواعد بین‌المللی نبوده، اما مسکو با جنگ اوت 2008 با گرجستان و ورود سریع به «فاز» نظامی در مواجهه با تحولات اخیر اکراین نشان داده که امنیت، موقعیت برتر و مزیت‌های ژئوپولیتیکی خود در «خارج نزدیک» به ویژه در «خارج نزدیک‌ترین» را قابل معامله نمی‌داند و در توسل به «زور» برای مقابله با خدشه به آنها تردید به خود راه نمی‌دهد.

بر این اساس، چرایی واکنش «سخت» روسیه به تحولات اخیر اوکراین و موضوع شبه‌جزیره کریمه تنها از منشور رقابت قدرت کلان مسکو با غرب و «بازی ژئوپولیتیکیِ صفر» آنها قابل فهم است. مسکو عقب‌نشینی از اوکراین را مترادف با جای گرفتن غرب در این کشور، جابجایی «فضای» رقابت/تقابل ژئوپولیتیکی روسیه با غرب به «خارج نزدیک»، پیشروی تدریجیِ ابتدا «نرم» و سپس «سخت» غرب تا مرزهای روسیه و بدنبال آن آسیب‌پذیر شدن بیشتر عمق راهبردی این کشور در بلندمدت می‌داند. در مقابل نیز، مسکو با «بیرون‌گذاری» بیشتر خود از تحولات اروپا و عرصه بین‌الملل و  دور شدن از مرزهای قدرت‌های اصلی اروپا مواجه خواهد بود.

البته پذیرش این آسیب‌ها و امتیازگیری غرب در «بازی صفر»، مطلوب مسکو نیست. در این بین، شاید حتی «کریمه» نیز برای روسیه اهمیت ثانوی داشته باشد، چرا که این کشور در نزیکی این شبه‌جزیره و در مرزهای سرزمینی خود قادر به توسعه بنادر نظامی در ساحل دریای سیاه است، اما مسئله مهم، اهمیت سمبلیک حضور نظامی روسیه در این شبه‌جزیره در پرستیژ منطقه‌ای و بین‌المللی مسکو است، چرا که از دست رفتن آن می‌تواند حاوی پیام‌های «بدی» برای دوستان و دشمنان روسیه باشد.

با عنایت به «در جریان» بودن این بازی، روسیه احتمال وضعیت دومینیویی به تبع عقب‌نشینی از اوکراین را از نظر دور نمی‌دارد، و به خوبی واقف است که اگر به غرب اجازه پیشروی در اوکراین را بدهد، نه تنها رویکرد تهاجمی آن متوقف نخواهد شد، بلکه هجمه آن به منافع ژئوپولیتیکی روسیه دوچندان می‌شود. بعد از اوکراین نوبت گرجستان و بلاروس و به تبع آن سایر کشورهای «خارج نزدیک» نیز می‌رسد و برنامه‌های الحاق این کشورها در طرح‌های ژئوپولیتیکی غرب از جمله الحاق به ناتو و سپر ضدموشکی اروپایی نیز سرعت خواهد گرفت.

تأثیر منفی واگذاری اوکراین به غرب بر آرمان احیاء موقعیت «قدرت بزرگیِ» روسیه را نیز باید در نظر داشت. چرا که از دست رفتن مدیریت این کشور بر روندها در اوکراین، موقعیت مسکو به عنوان بازیگر اصلیِ معادلات سیاسی و امنیتی «خارج نزدیک» را زیر سئوال می‌برد و شرکاء روسیه در «خارج دور» از جمله در خاورمیانه را برای همکاری گسترده با مسکو با تردید مواجه کند. این در حالی است که حداقل طی ماه‌های اخیر، روسیه مصرانه در پی معرفی خود به عنوان وزنه تعادلی در برابر غرب بوده است.

هرچند از دست رفتن مزیت‌های ژئوپولیتیکی روسیه در خارج نزدیک در کوتاه مدت رخ نخواهد داد و تحقق نسبی آن در بلندمدت امکان‌پذیر است، اما مسکو با واکنش سخت خود در گرجستان و اوکراین نشان داده که حتی به بهاء تنش با شاکله غرب و از دست رفتن مزایای بسیارِ رابطه با کشورهای غربی بر ممانعت از این امر اصرار دارد. چرا که قرائت آن از موقعیت خود در نقشة ژئوپولیتیکی اروپا و در رقابت قدرت در عرصه بین‌الملل، هویت مستقل و در عین حال ممتازی است که باید ملاحظات آن مراعات شده و تغییرات با در نظرداشتِ منافع آن صورت گیرد.

روس‌ها مصرانه بر این اعتقادند که ‌به تبع تحلیلِ توان بازدارندگی روسیه در اروپا بود که واشنگتن ‌احساس ‌کرد ‌می‌‌تواند ‌تغییراتی در نقشة اروپا ایجاد و مزیت‌های راهبردی خود را افزایش دهد و با همین پیش‌ذهنیت بود که با تهاجم به ‌یوگسلاوی این کشور را از حوزة نفود مسکو خارج کرد.  به همین اعتبار است که کرملین مقاومت مستقیم را تنها راه حل مقابله با هجمه ژئوپولیتیکی غرب در موضوع سپر دفاع ضدموشکی و نیز در سوریه می‌داند و در همین چهارجوب، «وادادگی» در برابر غرب در اوکراین را آغازی بر از دست رفتن «خارج نزدیک» و آرمان احیاء موقعیت «قدرت بزرگ» روسیه تفسیر می‌کند.

اما باید اشاره کرد که تلاش روسیه برای پیروزی در جدال ژئوپولیتیکی و بازی صفر خود با غرب نمی‌تواند مجوزی برای اقدام نظامی آن در/علیه یکی از اعضاء دارای حاکمیت سازمان ملل باشد و «شورای فدراسیون» این کشور «شورای امنیت» سازمان ملل نیست که مجوز اقدام نظامی صادر کند. از سوی دیگر، همچنان که واکنش‌های اولیه قدرت‌های غربی نشان می‌دهد، آنها می‌تواند با «بزرگ‌نمایی» هرچه بیشتر این اقدام روسیه، از آن به عنوان بهانه و ابزاری علیه مسکو و تسریع نفوذگذاری نرم و سخت خود در «خارج نزدیک» استفاده کنند.

نویسنده: علیرضا نوری
منبع: سایت موسسه ابرار معاصر تهران / 14 اسفند 1392




طبقه بندی:

استراتژی نظامی اوباما


                                                            
                                                              
                                     استراتژی نظامی اوباما
 
JPEG - 21.2 kb
ایالات متحده تنها در اظهارات رئیس جمهور اوباما «ملتی ضروری و اجتناب ناپذیر» بنظر می رسد.

رئیس جمهور اوباما، 28 می، سخنرانی مهمی به مناسبت اهداء دیپلم به فارغ التحصیلان مدرسۀ نظامی وست پوینت در مورد نظریۀ استراتژی خود ایراد کرد [1].

بی آن که موجب شگفتی شود، رئیس جمهور یادآور شد که به قول خود وفادار مانده و یگان های آمریکائی را که در افغانستان و عراق مستقر بودند به خانه بازگردانده و اسامه بن لادن را نیز حذف کرده است. ولی آنچه را که او به عنوان ترازنامۀ افتخار آمیز مطرح کرد، واقعیت ندارد : زیرا سربازان آمریکائی از پا افتاده از افغانستان بازگشتند و از عراق گریختند پیش از آن که با مقاومت مردمی درگیر شوند. مخارج سرسام آور این لشگر کشی ها —بیش از 1000 میلیارد دلار— مانع از این شد که پنتاگون به امور انبار سلاح هایش رسیدگی کند. اما در مورد بن لادن، داستانی که او تعریف می کند کودکانه بنظر می رسد، زیرا اسامه بن لادن هیچ ارتباطی با سوء قصد 11 سپتامبر نداشت و همانگونه که ام آی 6 تأیید کرده است [2] سال 2001 در اثر بیماری درگذشته و بخاک سپرده شده است.

در اینجا، قابلیت ایالات متحده در ادامۀ روایت داستان تخیلی اش تنها می تواند تحسین ما را برانگیزد، و اگر چه مدارک معتبر آن را تکذیب کرده است، با این وجود نشریات طرفدار آتلانتیک تعبیر رسمی را دائما تکرار می کنند.

رئیس جمهور در سخنرانی اش کشور خود را از دیدگاه نظامی و اقتصادی به عنوان «ملتی ضروری و اجتناب ناپذیر» معرفی کرد. ولی هیچیک از این دو مورد مذکور حقیقت ندارد. 14 می، ژنرال مارتین دامپسی، رئیس کمیتۀ فرماندهان مرکز فرماندهی در مقابل شورای آتلانتیک اعتراف کرد که اگر فورا برای به روز رسانی فن آوری نظامی اقدامی صورت نگیرد، طی ده سال آینده نیروهای مسلح آمریکا برتری خود را به شکل قطعی از دست خواهند داد [3]. یعنی امری که با توجه به محدودیت بودجه ها برای ایلات متحدۀ آمریکا امری نا محتمل بنظر می رسد. از دیدگاه پنتاگون تأخیر در پژوهش های نظامی احتمالا بازگشت ناپذیر است. تکنولوژی نظامی به روز شدۀ روسیه و چین امروز پیشرفته تر از ایالات متحده است. برای جبران این فاصله دیگر دیر شده است. برتری ظاهری واشینگتن تنها به این امر بستگی دارد که یگانهای ایالات متحده در تمام جهان مستقر هستند. این برتری تنها در برخی صحنه های عملیاتی حقیقت دارد، ولی نه علیه روسیه و نه علیه چین پیروزمندانه از جنگ جهانی بیرون نخواهد آمد. در مورد اقتصاد نیز اکثر محصولات مصرفی در ایالات متحده در چین ساخته می شود.

بر اساس این فانتسم، به گفتۀ واشینگتن پست که تنها از ضعف نسبی ارتش آمریکا یاد می کند [4]، رئیس جمهور اوباما اعلام کرده است که اگر منافع کشور او بخطر بیافتد، هیج تردید برای مداخله بخود راه نخواهد داد، ولی برای حل مسائل دورتر، از هم پیمانان بین المللی خود استفاده خواهد کرد. او اظهار داشت که خلاف دوران جنگ سرد، روسیه خطر فوری بحساب نمی آید، ولی دشمن اصلی تروریسم است.

در نتیجه پیوستن کریمه به فدراسیون روسیه اهمیتی ندارد. واشینگتن علیه موردی که آن را «ضمیمه سازی» خشونتبار می نامد مبارزه نخواهد کرد که با نقض حقوق بین الملل صورت گرفته، و تردیدی بخود راه نمی دهد که ولادیمیر پوتین را به آدولف هیتلر تشبیه کند.

به ویژه طی 13 سال « جنگ علیه تروریسم »، واشینگتن مدعی شده است که تعدادی از سرکردگان فناتیک از میان رهبران القاعد ه را از بین برده است که در صحنۀ بین المللی فعال بوده اند، ولی از این پس باید با مشکل وخیم تری رویاروئی کند : القاعده تعداد بسیاری زیادی شبکه در سر تا سر جهان ایجاد کرده است.

مزیت این «جنگ بی پایان» آن است که هر اقدامی را مجاز می دارد. از سال 2001 واشینگتن با مظلوم نمائی و قربانی جلوه دادن کشورش، خود را مجاز می داند که حاکمیت هر کشوری را ندیده بگیرد، هر فردی را در هر کجا و در هر زمانی که مناسب بداند برباید و یا بمباران کند. برای ادامۀ چنین جنگی رئیس جمهور اوباما ایحاد «صندوق مشترک برای مبارزه علیه تروریسم» را اعلام کرده است که در سطح 5 میلیارد دلار است. هدف از ایجاد چنین صندوقی تشکیل سرویس های امنیتی برای کشورهای هم پیمان است. چه کسی می تواند به چنین برنامه ای باور داشته باشد ؟ هم اکنون تروریست ها در چندین اردوگاه القاعده متشکل شده اند و در صحرای لیبی مستقر هستند، یعنی کشوری که تحت اشغال ناتو می باشد. در حالی که سه اردوگاه القاعده در شانلی اورفه، عثمانیه و قرامان در ترکیه بر پا شده، یعنی در یک کشور عضو ناتو [5].

سوری ها اعترافان تلویزیونی یکی از امرای جبهۀ النصره (از شبکه های القاعده) را بخاطر می آورند که موشک های شیمیائی را از یک پایگاه نظامی ترکیه به غوطه در حومۀ دمشق منتقل کرده بود. به گفتۀ این فرد، نه تنها سلاح ها از سوی یک ارتش عضو ناتو تحویل داده شده بود بلکه فرمان استفاده از آن زیر پرچم دروغین نیز توسط همین ارتش عضو ناتو صادر شده بود تا بهانه ای برای بمباران سوریه توسط ایالات متحده به وجود بیاورند. در واقع فرمان به کاربستن سلاح شیمیائی از سوی ایالات متحده صادر شده بود.

13 سال پس از رویداد 11 سپتامبر 2001، چه کسی می تواند باور که القاعده دشمن اصلی «ملت ضروری و اجتناب ناپذیر» است، در حالی که بارک اوباما در سخنرانی در دانشکدۀ ملی دفاع، 28 می 2013 عناصر مرتبط به القاعده را « با قابلیت کمتر » تشریح نمود [6]، و اعلام کرد که خطر به شکل نسبی تحول یافته و از این پس جزء اولویت های ایالات متحده نیست.

در مورد سوریه، رئیس جمهور اوباما طی سخنرانی در وست پوینت اعلام کرد که ما باید «به مردم سوریه یاری رسانیم تا در مقابل دیکتارتوری که به آنها با بمباران و تحمیل گرسنگی پاسخ می گوید مقاومت کنند ». به همین علت واشینگتن « به آنهائی که برای احقاق حقوق تمام سوری ها مبارزه می کنند تا مردم سوریه سرانجام بتوانند مبتکر آیندۀ خود باشند کمک خواهد کرد » (توجه داشته باشیم : کمک نه به سوری هائی که برای انتخاب رئیس جمهور خودشان رأی می دهند، بلکه تنها به آنهائی که حاضر به همکاری با آن دولت استعماری هستند که توسط ناتو تشکیل شده است).

علاوه بر این، چرا تنهائی در سوریه مداخله کنیم ؟ زیرا که «جنگ داخلی سوریه به فراسوی مرزهای کشور گسترش می یابد، گروه های افراطی جنگ آزموده ممکن است ما را نیز هدف قرار دهند ». به عبارت دیگر پس از به آتش کشیدن سوریه، ایالات متحده می تواند طعمۀ زبانۀ آتشی بشود که خود او برافروخته است. و در ادامه می گوید :

« ما تلاش هایمان را برای پشتیبانی از همسایگان سوریه افزایش خواهیم داد — اردن، لبنان، ترکیه، عراق — که به مسئلۀ پناهندگان رسیدگی می کنند. من با کنگره برای افزایش کمک به عناصر اپوزیسیون سوریه کار خواهم کرد. این عناصر اپوزیسیون بهترین آلترناتیو برای تروریست ها و دیکتاتوری خشونتبار هستند. علاوه بر این، در چشم انداز راه حل سیاسی برای این بحران، ما به همکاری با دوستان و هم پیمانان اروپائیمان و به همین گونه در جهان عرب ادامه خواهیم داد تا این کشورها و نه تنها ایالات متحده، هر یک به سهم خود مردم سوریه را پشتیبانی کنند »

به عبارت دیگر، کاخ سفید با کنگره به شیوه ای گفتگو می کند که خواست های شخصی اعضای اتحادیۀ ملی را برآورده سازد. به گزارش روزنامه، واشینگتن می تواند برای کشورهای هم مرز آموزش های نظامی و سلاح مدرنتری در نظر بگیرد.
- اگر واشینگتن بخواهد همکاران سوری خود را آموزش بدهد و آنها را به سلاح های مدرنتر مجهز سازد، باید بپذیریم که پیش از این در سطح گسترده به چنین امری اقدام نکرده و تنها مزدوران خارجی در چهار چوب القاعده را به خدمت گرفته است.
- اگر 250000 مزدور مسلح جهاد طلب طی سه سال قادر به سرنگون سازی دولت سوریه نبوده اند، چگونه چند هزار همکار استعمار غرب می توانند از عهدۀ چنین کاری برآیند ؟
- چرا دولت های مرزی که از پیش در جنگی مخفیانه شرکت داشته اند، خواهند پذیرفت که با سوریه وارد جنگ علنی بشوند، با تمام خطراتی که می تواند برای آنها داشته باشد ؟
- چند سلاح مدرنتر می توانند تحویل همکاران استعمار غرب دهند ولی با آگاهی به این امر که روزی همین سلاح ها می تواند علیه اهداف دیگر به کار بسته شود، از جمله علیه برتری هوائی اسرائیل ؟
- و آخرین ولی نه کم اهمیت ترین، با آگاهی به این امر که تمام این موارد از سه سال پیش مطرح شده بوده، چه دلیلی وجود دارد که امروز برای این پرسش ها پاسخی بیابیم ؟

سخنرانی اوباما از روی ناتوانی بود : او با افتخار از بیرون کشیدن نیروهایش از افغانستان و عراق می گوید و از قتل یک شبح می گوید که ده سال پیشتر در گذشته بوده و تنها روی نوارهای صوتی الجزائر زنده مانده بوده است. او اعلام می کند که علیه تروریسم مبارزه می کند، در حالی که همه حا از آنها حفاظت کرده است. او اعلام می کند که می خواهد به شکل مؤثر از «اپوزیسیون سوریه» پشتیبانی به عمل بیاورد، ولی فورا کنگره را ندیده می گیرد که طی بحران سلاح شیمیائی خواهان بمباران کشور نبود.

JPEG - 39.8 kb
دیپلمه های جدید مدرسۀ نظامی وست پوینت از رئیس جمهور اوباما استقبالی که شایستۀ پیروزی هایش باشد را به عمل نیاوردند

این سخنرانی چیزی بجز وراجی ظاهر سازانه نیست که می خواهد سقوط اجتناب ناپذیر را استتار کند. او حضار را بخاطر رؤیاهای پیروزمندانه اش به شگفتی واداشت که غایت حرفهای آن را دریافته بودند. خلاف تمام انتظارات، کمتر از یک چهارم 1064 دیپلمۀ مدرسۀ نظامی وست پوینت برای رئیس جمهور دست زدند، در حالی که اکثر آنها بی اعتنا مانده بودند. امپراتوری به آرامی می میرد.

ترجمه توسط
حمید محوی

منبع
Al-Watan (Syrie)

[1] “Remarks by Barack Obama at West Point Academy”, by Barack Obama, Voltaire Network, 28 May 2014.

[2] « Réflexions sur l’annonce officielle de la mort d’Oussama Ben Laden », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 4 mai 2011.

[3] «La ecuación "2, 2, 2, 1" del Pentágono reconoce a Rusia y China como pesos pesados», por Alfredo Jalife-Rahme, La Jornada/Red Voltaire , 27 de mayo de 2014.

[4] “President Obama’s foreign policy is based on fantasy”, The Washington Post, 2 March 2014.

[5] “Israeli general says al Qaeda’s Syria fighters set up in Turkey”, par Dan Williams, Reuters, 29 janvier 2014. « Lettre ouverte aux Européens coincés derrière le rideau de fer israélo-US », par Hassan Hamadé, Réseau Voltaire, 21 mai 2014.

[6] “Barack Obama on the Future of Fight Against Terrorism”, by Barack Obama, Voltaire Network, 23 May 2013