آشنایی با برخی مفاهیم اولیه علم سیاست
برای مبتدیان رشته سیاست
سیاست چیست
سیاست از قدیمی ترین فعالیت های انسان ها است.چه کسی قدرت دارد؟چه کسی باید فرمان بدهد؟چه کسی فرمان ببرد؟از هنگامی که بشر زندگی گروهی را آغاز نموده با این مسائل تا کنون سر وکار دارد. فرهنگِ معین: سیاست یا خط مشی، عبارتست از «خط سیر و راهی که انسان پیشرو دارد». این کلمه ریشهی عربی دارد(از ساس یسوس) و به معنی «رام کردن اسب» است . دانشواژه (politics) از واژه یونانی پولیس (polis به معنی شهر) بر گرفته شده است. ارسطو گفته است : «انسان به حکم physis موجودی است که برای زندگی در polis آفریده شده است» از نظر یونانی ها سیاست دانش مربوط به امور یک شهر وشهر و دولت از هم جدائی نا پذیر بودند. یونانی ها در جاهای زندگی می کردند که ما امروز آنها را «شهر – دولت» می نامیم. هر شهر – دولت یک شهر حومه و اراضی اطراف آن را در بر می گرفت. افزون بر آن واژه پولیس در زبان یونانی تنها در بر گیرنده شهرنبود بلکه در معنی «دژ» «دولت» و جامعه هم به کار می رفت. حمید عنایت در پیشگفتار ترجمه سیاست ارسطو توضیح داده است که: مفهوم شهر با polis یونانی تفاوت آشکار دارد. شهر به معنای جایگاه زیست مردمان را در یونانی asty مینامیدند. polis در آغاز قلعه ای بود که در پای asty ساخته میشد اما مفهوم آن تغیر یافت و به معنی جامعه منظم سیاسی به کار رفت. برخی از محققان می گویند که واژه polis در اسناد آتن به خصوص به معنای جامعه سیاسی یک کشوردر ارتباط با کشورهای دیگر و یا به عبارت بهتر به معنای «شخصیت بین الملل» کشور آمده و در برابر آن واژه «دموس» demos ریشه دموکراسی بر مجموعه سازمان داخلی یک شهر اطلاق میشد. سیاست را سایر فرهنگ نامههای انگلیسی زبان در تعابیری مانند :برنامه، شیوهی عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول راهنما و ... نیز بکار بردهاند.عناصری که درتعریف سیاست نقش دارند عبارتند از:
1- شکل یا صورتبندی جامعه یا ساختار سیاسی جامعه.این که جامعه سیاسی از نظر ساختاری به چه صورتی است عملا در رهیافت سیاست نقش دارد.مثلا شهروندی که در جامعه قبیله ای زندگی می کند تا شهروندی که در دولت ملی ،دیدگاهش وتعریفش از سیاست فرق می کند.
دریک جامعه ودولت پادشاهی مهمترین عنصرجامعه شاه است ومهمترین موضوع موردمطالعه سیاست،شاه،مشروعیت وعملکرد وتاثیر شاه برزندگی سیاسی است.در حالیکه درنظام دولت ملی عناصردیگری اهمیت دارد.پس هرگونه تعریفی ازسیاست ازساختارنظام حاکم متاثراست.
2 -نخبگان وصاحبان اندیشه:عالم تفکروتعقل عالم خواص است که درنتیجه تلاش یا به دلیل رابطه با ماورای طبیعت به آن دست می یابند.اگرمخروط فرهنگی جامعه را ترسیم کنیم این ها در راس هرم اند.(ستارگان جامعه اند).سپس روشنفکران بعد مردم عامی.مثلا پیامبران که بحث مدینه فاضله ،عدالت ،جهانداری را مطرح کردند یا فلاسفه ،مدنی الطبع بودن انسان ،قرارداد اجتماعی وضع مدنی .....این ها اسوه های سیاست اند.
3- ا نقلاب: انقلاب های بزرگ هم در نحوه نگرش به سیاست و تعریف اجتماعی آن تاثیر داشته است.مثلا :انقلاب های ساختاری واقتصادی ،ا نقلاب های فکری و فرهنگی وانقلاب های سیاسی-اجتماعی.تعریف سیاست با توجه به انواع انقلاب متفاوت خواهد بود.
تعریف سیاست
سیاست در ادوارگوناگون زندگی بشر با برداشت های متفاوت مواجه وتعاریف مختلف از آن ارائه گردیده است.در یونان باستان سیاست یعنی رسیدن انسان به سعادت،در قرون وسطی به معنی رستگاری انسان ودر عصر جدید به مفهوم آزادی ورسیدن انسان به قدرت بکار رفته است.
سیاست از دیدگاه دانشمندان غربی
سقراط سیاست را رسیدن انسان به سعادت از طریق فضیلت دانسته و مجرای تحقق آن را در فرمانروائی و حکومت خوب می داند. اوحکومت را در پنچ شکل، حکومت فرمانروای عادل, حکومت سلطان مستبد، حکومت نجبا (اشراف و قشر ممتاز), حکومت اغنیاو حکومت عامه مردم مطرح می کند. سقراط حکومت عامه را که مستلزم دخالت افراد نا صالح می باشد رد و حکومت فرمانروای عادل با تقوی و با فرهنگ را ترجیح میدهد.به نظر او در حکومت فرمانروای عادل است که فضیلت محقق گردیده انسان به سعادت دست می یابد.
افلاطون در کتاب جمهوریت و رساله های خود حکومت را از چند زاویه بررسی می کند .گرچه نظریات افلاطون را به جهت کثرت و تنوع آن نمی توان به یک جمع بندی مشخص رساند ولی او فصل نوی در اندیشه سیاسی در زمینه های حکومت و جامعه به و جود آورد. عده ای معتقد اند که حکومت از دید افلاطون به پنچ نوع حکومت فلاسفه، نظامیان، اغنیا, عامه مردم و استبدادی تقسیم شده است.افلاطون ضمن ترجیح حکومت فلاسفه می گوید : زمامدار باید فیلسوف باشد و بهترین دولت ها آن است که بهترین مردم حکومت کنند و حکیم حاکم باشد و حاکم حکیم شود. افلاطون در نظریه جدید بعد از کتاب جمهوریت و وظیفه دولت و نظام سیاسی را تعلیم و تربیت مردم دانست. فرمانروایان را به شبان یا چوپان تعبیر کرد.
ارسطو انسان را موجود اجتماعی ودر نتیجه سیاسی می داند«غایت سیاست خیری خواهد بود که اختصاص به انسان دارد .اگر چه در واقع خیر فرد وخیر مدینه یکی است ،با وجود این حفظ ورعایت خیرمدینه برخیرفرد مقدم ومقدستراست ».ارسطو از سیاست علم سیاست را مراد می کندوبه شکلی آن را مطالعه علمی دولت-شهر ویا چیزی که به هنر سیاست مربوط می شود می داند.اگر ما از طرف ارسطو سیاست را تعریف کنیم چنین خواهد بود:هر آنچیزی که در شهر میگذرد و بدنبال سعادت آدمی است ،سیاست نامیده می شود.ارسطو سیاست را مساوی با ایجاد اعتدال می داند. ارسطو مردم را به سه قسمت تقسیم کرده ( اغنیا –توده مردم – طبقه متوسط که معتدل ترین مردم هستند ) به عقیده ارسطو اساس دولت در طبیعت انسان است و دولت برای تا ًمین نیاز های انسان است که اولین نیاز جسمانی است که سبب پیدایش خانواده شد. ارسطو استقلال نهاد خانواده را ضروری میداند. به عقیده وی قانون و عدالت در قالب دولت، مردم را به هم پیوند میدهد.
سنت آگوسیتن قدیس سیاست را راه رسیدن انسان به رستگاری تعریف می کند.او کتابی دارد بنام «شهر خدا».در این کتاب تصویری از دو شهر زمینی وشهر خدا ارائه می دهد.شهر زمین جایگاه گنهکاران وشهر آسمان مقر بندگان صالح خداوند وآمرزیده شدگان است.سیاست یعنی تدبیری که انسان بتواند از شهر زمینی خود را به شهر آسمانی برساند.
توماس اکویناس پس از گذشت حدود هشت قرن بعد از ارسطو حکومت را به مثابه یک کشتی که نا خدای آن مذهب و روحانیون هستند می داند و می گوید : «حکومت کردن به معنی هدایت کشتی است و ماهیت حکومت را از همین شباهتی که میان دوکلمه هست باید فهمید......و به همین دلیل حکمرانان دنیوی، پاسدار مقاصد فرعی زندگی فردی و اجتماعی انسان اند».هدف حکومت مانند هدف کشتی رساندن بار ومحموله از بهترین راه به مقصد است.غرض اجتماع این است که به کمک پارسائی به نعمت همجواری خدانائل گردد.پس سیاست رهنمونی بشر به سوی سعادت است.
ماکیاولی از نویسندگان معاصر غرب است. اندیشه سیاسی او حذف دین و اخلاق از گردونه سیاست است. وی ضمن انکار قانون الهی کاملا" تفکر عادی سیاسی دارد و هدف زندگی را رفاه و لذایذ مادی می داند. ماکیاول اصل را درحکومت وقدرت میداند و ابزار لازم قدرت را یاد آور میشود. گرچه معتقد است که معلوم نیست انسان صاحب فضیلت از این ابزار استفاده کند وی حکومت جمهوری را بر حکومت سلطان (سلطنتی) ترجیح میدهد.
ژان بدن نخستین کسی که تعریف علمی از حکومت ارائه می کند. او می گوید اگر در حکومت ،مردم سهیم باشند، دمکراسی، اگر عده ای حکومت کنند، اشرافی و اگر یک فرد حکومت کند سلطنتی است. ژان بدن حاکمی را که خدا ترس دور اندیش، دلسوز، عاقل و معتدل و عادل و مقتدر باشد تا وقتی که با عدالت حکومت می کند بر حق میداند. گرچه این حاکمیت را از طریق موروثی و کودتا و یا از راه قانون بدست آورده باشد.
تعاریف جدید سیاست
ماکس وبر سیاست یعنی کوشش برای شرکت در قدرت ویا کوشش برای نفوذ درتخصیص قدرت چه در میان دولت ها و چه در میان گروه در یک دولت.پس به زعم وبر آنچه سیاست ر ااز حوزه دیگر فعالیت های بشری جدا می کندقدرت است،زیرا قدرت همیشه وجود دارد.
مورگانتا «سیاست تنها مبارزه برای قدرت است».پس علم سیاست مطالعه قدرت است.اگر سیاست تنها مبارزه قدرت باشد در جامعه جنگ همه علیه همه همواره حاکم است.اما دنیای سیاست از رقابت علیه قدرت هم خالی نیست.اگر انسان ها همه فرشته بودند،ضرورتی برای تشکیل حکومت وجود نداشت.و اگر فرشتگان بر جامعه حکومت می کردند،نه به اداره وکنترل عوامل داخلی حکومت نیاز بود ونه به تعیین حدود واختیارات.انسان هم قدرت طلب است وهم نظم خواه .هم با تدبیر اداره امور را می چرخاندوهم به رقابت می پردازد.
موریس دورژه سیاست در همه جا ذوجنبتین است.تصویر ژانوس خدای دو چهره مظهر حقیقی دولت است.دولت ضمن این که قدرت سازمان یافته و ابزار سلطه یک طبقه علیه طبقه دیگر است،وسیله ا ی است برای تامین نوعی نظم اجتماعی ونوعی همگونی کلیه افراد در اجتماع در جهت مصالحه عمومی. این دو همیشه با همدیگر است هرچند سهم هر یک به حسب موقعیت ها تغییر می کند. نقد این تعریف رابطه دو طرف را سلطه آمیز می داند.در حالیکه می تواند رابطه آزادانه و آگاهانه بر اساس آمریت باشد نه سلطه پذیری دیگر این که اگر سلطه پذیری باشد دیگر نظم وهمگونی جهت مصلحت عمومی چه معنی دارد.
سیاست هنر استفاده از امکانات است( اغلب برای فعالان سیاسی ممکن نیست به همه هدف های خود برسند بنا بر این باید بلند پروازیها را با قدرت خود متناسب کنند. هیچ کس بیش از قدرت یا امکانات خود نمیتواند در سیاست اعمال نفوذ کند و تأثیر گذارد). سیاست، حکومت کردن بر انسانها است : کایتا نوموسکا در طبقه حاکم و آستین رانی درحکومت بر انسانها در مورد رابطه کسانی که حکومت میکنند و کسانی که بر آنها حکومت میشود میان فرمان روا و فرمانبردار بحث می کنند و استدلال می نمایند که این رابطه مرکز زندگی سیاسی است. سیاست، مبارزه برای کسب وحفظ قدرت است: مهمترین تعریف سیاست در میان متفکران سیاسی غرب این است که آن را مبارزه برای قدرت و نفوذ و اعمال آن در جامعه می دانند. سیاست یعنی دانستن اینکه : چه کسی می برد، چه می برد، چه موقع میبرد، چگونه میبرد، و چرا میبرد. این تعریف هارولد لاسکی از سیاست است. سیاست، توزیع آمرانه ارزشهااست : که به ایستون تعلق دارد، سیاست را هنر حکومت کردن تعریف نموده اند(فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد) نولی: همه آن فعالیت های که مستقیم یا غیر مستقیم با کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت، و استفاده ار قدرت دولت همراه است .تعریف نولی هم تازگی ندارد و در واقع بیان دیگری است از اینکه سیاست مبارزه برای کسب، حفظ افزایش یا نمایش قدرت است.
اگر بخواهیم تعریفی به نسبت فراگیر از سیاست در اختیار داشته باشیم این چنین خواهد بود: سیاست رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد گروه ها و احزاب (نیروهای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولت با دولت های دیگر در عرصه جهانی است. بنابراین تعریف میتوان از سیاست یک فرد، از سیاست یک گروه، از سیاست یک حزب و از سیاست یک حکومت نام برد. و از لحاظ بین المللی هم سیاست خارجی دولت را مشخص کرد . سیاست بر گزیده منافع هریک از نیروهای اجتماعی نامبرده است .
ابو نصر فارابی از فلاسفه مشهور اسلامی الگوی اندیشه و نظام سیاسی را مدینه فاضله بر اساس بنیاد های فلسفی و سیاست را حاصل خدمات حاکم به مردم به منظور رسیدن به سعادت می داند . فارابی از علم مدنی یاد می کند.که هدفش بحث در افعال ورفتار ....وملکات و اخلاق است و این که رواج این افعال در میان مردم توسط حکومتی امکان پذیر است که «تنها به نیروی خدمت وفضیلت »به چنین کاری دست می زند.به نظر فارابی این خدمت عبارت است از پادشاهی وفرمانروائی وحاصل این خدمت سیاست است.غایت علم سیاست یا علم مدن بحث در سعادت عملی آدمی است یعنی برقراری ملکات و اخلاق در آدمی وخدمت دولت در پایداری از آن ها و همین خدمت سیاست است. پس سیاست تامین سعادت آدمی است.
ابوعلی سینا فیلسوف مشهور اسلامی درکتاب السیاسه و رساله اثبات نبوت خود اندیشه دینی سیاسی خود را تبیین کرده است . در کتاب السیاسه به مباحث پیرامون سیاست مدنی و کشور داری می پردازد و در رساله اثبات نبوت فلسفه بعثت پیامبران را بیان می کند. ابن سینا هدف نهائی یک جامعه مدنی و سیاسی را رسیدن به سعادت می داند و برای وحی و نبوت بعد سیاسی قایل است... او قانون وسیاست را که دورکن اصلی یک جامعه متمدن است به انبیاً اختصاص می دهد. به عقیده وی پیامبرقانونگذار و سیاستمدار بر جسته جامعه به شمار می رود و تنها اوست که میتواند این دو مسوً لیت را به عهده داشته باشد. ابن سینا در کتاب فی اثبات النبوه می گوید : پیامبران با سیاست و فن مدیریت و مردمداری که داشته اند، امور مادی مردم را سامان دادند و به یاری مکتب فلسفی الهی زندگی معنو ی را برای مردم کمال بخشیدند.
ابوحامد غزالی ازمتفکران معروف و بر جسته اسلامی است. غزالی در کتاب احیاً العلوم دین،دین را کاملا" سیاسی می داند.از نظر غزالی زندگی اجتماعی انسان به چهار صنعت کشاورزی، پارچه بافی بنائی و سیاست وابسته است که مهمترین این صنایع و فنون سیاست است.از دید غزالی تفکیک میان علم دین و سیاست امری نا ممکن است.
ابن خلدون مثل ارسطو سیاست را علم مطالعه شهر و سعادت آدمی را در آن می داند.«سیاست مدنی دانش تدبیر و چاره جوئی خانه یاشهر است به مقتضای آنچه اخلاق وحکمت ایجاب می کند تا توده مردم رابه روشی که متضمن حفظ نوع وبقای او باشد وادار کند». به نظر حمید عنایت جوهر سیاست همانا هنرزیستن و کارکردن با دیگران است.سیاست هنر حکومت کردن است. در مجموع می توان تعریف سیاست را به سه دسته تقسیم کرد:1- دسته ای که سیاست را بر انسان وبرغایتی که سیاست در آن خصوص باید دنبال کند متمرکز می کنند.2- دسته ای دیگر نحوه بر خورد انسان با امکانات دنیائی رامد نظر دارند و سیاست را با توجه به روند وکارکرد زندگی سیاسی تعریف می کنند.3- دسته سوم غایت وروند سیاست را موضوع سیاست نمی دانند و به آن بعد از سیاست توجه دارند که در همه جا و صرف نظر از فرهنگ و زمان ومکان در سیاست حضور دارد.
در تفکرات جدید تعریف سیاست مبتنی بر چگونه حکومت کردن است.چگونه خدمات وارزشها در جامعه تقسیم می شود.؟سیاست تخصیص آمرانه ارزشها در یک جامعه است.یعنی سیاست به نحوه توزیع خدمات و امکانات کشور که حکومت در جامعه انجام می دهد توجه دارد.در راه توزیع به ناچار منافع مختلف و گاه متضاد وجود دارد وهنر سیاست رسیدگی به حل و فصل این رقابت ها است.پس عنصر اساسی در تعریف سیاست :1- انسان 2- امکانات مادی که هم محدود است وهم مورد نیاز انسان. یکی از دانشمندان تعاریف دو گروه بالا را چنین جمعبندی کرده است به نظر او سیاست شامل جنبه های زیر است.
الف- نوعی فعالیت که به کوشش افراد وگروه ها وجوامع برای منافع ،در حال رقابت هستند.توجه دارد.
ب- نوعی از فعالیت با توجه به این واقعیت که کوشش مزبور در شرایط متغیر ودر کمبود های نسبی رخ میدهد،محدود می شود.
ج- نوعی از فعالیت که در آن به دنبال منافع بودن ،پیامد های چنان بزرگی دار د که بطور بارزی بر کل اجتماع ویا برقسمت اعظم آن تاثیر می گذارد.
چنانکه دیدیم در حالیکه دو گروه یکی بر غایت و دیگری بر روند سیاست توجه دارند، دسته سومی هم است که بر هر دو گروه معترض اند.آن ها معتقد اند که قدرت وجه بارز زندگی سیاسی است.این دید متعلق به کسانی است که مخالف مدنی الطبع بودن انسان اندووضع طبیعی انسان را نا مطلوب می دانند.انسان تنها پس از ورود به وضع مدنی می تواند حیات انسانیش را به منصه ظهور برساند.چون در وضع مدنی حیات انسان عقلانی می شودوقواعد بازی روشنتر می گردد.ماکیاولی برجسته ترین متفکر این نحله است.به نظر او بایدواقعیت سیاست را به آنچه در سیاست می گذرد دید ،نه در آرزو.او در کتاب گفتار ها می نویسد:«امنیت انسان غیر ممکن است ،مگر اینکه با قدرت جفت شود».بعد ها هابز گفت «قدرت جز سرشت آدمی است».قدرت جز دائمی سیاست شد.«قدرت در آدمی است وتنهابا مرگ پایان می یابد.».
چهار مفهوم مختلف از سیاست
1-سیاست به معنی هنر حکومت وفعالیت های دولت. polisهمان فعالیت دولت است.پس اکثر نهاد های اجتماعی از این تعریف خارج می گردند.
2- سیاست فعالیت عمومی نه فعالیت مربوط به علایق خاص افراد.این فکر به ارسطو باز میگردد.تنها انسان می تواند زندگی خوبی داشته باشد.
3-سیاست به عنوان ابزار خاص حل نزاع ها ،اختلافات که باید از طریق مذاکره حل شودونه زور.
4-سیاست به معنی تولید ،توزیع و استفاده از منابع حیات اجتماعی،یعنی چیزی در باره قدرت.
علم سیاست
هرچند در گذشته بسیاری از اندیشمندان به علمی بودن سیاست تردید داشته اند:مثل اگوست کنت،جان استوارت میل و....اما تلاش های انجام شده در قرن 20 از این تردید ها کاست.در بیانیه پایانی کنفرانس فلادلفیا(1965) چنین آمده است:«هیچ جنبه ای از زندگی اجتماعی نیست که با سیاست ارتباط نداشته باشد».پس سیاست علمی است که در بسسیاری از عرصه های پژوهش اجتماعی سهیم است.عنوان های مانند سیاست،حکومت،نهاد های سیاسی،علم سیاست،حکومت مقایسه ای،نظریه سیاسی،فلسفه سیاسی سیاست ملی،سیاست عمومی،سیاست مقایسه ای وسیاست بین الملل و..
رهیافت های علم سیاست
تنسی در مبانی علم سیاست سه رهیافت: سنتی،علوم اجتماعی وانتقادی را مطرح نموده است.رهیافت سنتی که بیشتر در انگلستان معمول بوده مسائل سیاسی را با نگاه به کشور خاص وبا کمک ابزار ها مفاهیم فلسفی - تاریخی بررسی می کند.بحث نهاد های سیاسی، فلاسفه بزرگ،حکومت تطبیقی و.... رهیافت علوم اجتماعی بیشتر در آمریکا رایج است.تلاش این است که نظریات عمومی یا قوانین مربوط به سرشت سیاسی را از طریق مطالعات یا رهیافت کلی و عمومی بدست آرند.پس علوم سیاسی یکی از رشته های علوم اجتماعی است شامل جامعه شناسی واقتصاد که به تحلیل علمی داده ها می پردازد. رهیافت انتقادی معتقد به مطالعه عمومی وکلی است.این گروه نه طرفدار یک رشته دانشگاهی بلکه طرفدار یک نظریه عمومی است.مثل مارکسیسم ،لیبرالیسم و... ، رهیافت تاریخی - توصیفی ، قبل از سال 1900 بررسی سیاست بطور عمده زیر سلطه فلسفه ،تاریخ وحقوق بودوتا هنوز هم این نقش باقی است.
رهیافت مرحله گذار(رفتاری) : کتاب طبع بشر در سیاست از گراهام والاس وکتاب روند حکومت از بنتلی که در 1908 منتشر شد،آغاز دگرگونی در مطالعات سیاسی بود. رهیافت رفتاری در آمریکا وپس از جنگ جهانی دوم رایج گردید.دیوید مارش در کتاب روش ونظریه در علوم سیاسی 6 رهیافت برای مطالعه علم سیاست مطرح کرده است: نظریه هنجاری،مطالعات نهادی،تحلیل رفتاری،نظریه انتخاب عقلانی،فمینیسم و تحلیل گفتمان نظریات سیاسی به دو دسته :کلاسیک(از سقراط تا ماکیاول) و جدید(از ماکیاول به بعد) تقسیم می گردد که هر کدام ویژگی خود را دارد.
1-محور نظریات قدیم فضیلت بود.محور نظریات جدید آزادی است.
2-در نظریات قدیم جامعه بر فرد تقدم داشت.انسان ذاتا اجتماعی است.پس ذاتا سیاسی هم است.(تفاوت در این است که جامعه چگونه اداره شود.ازقبل تعیین شده یا انتخابی است).
3-مفهوم زمان حلقه ای ودورانی است.اما در نظریات جدید این مفهوم صعودی است(نوآوری ،تغییر ،انقلاب،تعیین سرنوشت)
4-نظم قدیم کیهانی است.سلسله مراتبی وهمه از قبل تعیین شده .اما نظم جدید طبیعی است ومبتنی بر آزادی.
قدرت
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
عبد الرحمان عالم(استاد برجسته علوم سیاسی و روابط بین الملل)
علم سیاست به تحلیل و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی نظر دارد. « تحلیل سیاسی به انسان کمک می کند تا جهانی را که در آن زندگی می کند بهتر بشناسد و از میان شقوق گوناگون پیش روی خویش بهترین را انتخاب کند و بالاخره موفق شود به تغییرات کوچک و بزرگ که هر کدام یکی از جنبه های لا ینفک زندگی می باشند تأثیر بیشتر ببخشد.» علم سیاست چیست؟ عرصه ها و تقسیمان آن -علم سیاست به تحلیل و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی نظر دارد. « تحلیل سیاسی به انسان کمک می کند تا جهانی را که در آن زندگی می کند بهتر بشناسد و از میان شقوق گوناگون پیش روی خویش بهترین را انتخاب کند و بالاخره موفق شود به تغییرات کوچک و بزرگ که هر کدام یکی از جنبه های لا ینفک زندگی می باشند تأثیر بیشتر ببخشد.» مر کز ثقل تحلیل و بررسی علم سیاست دولت است.نظر عدۀ دیگر آن است که علم سیاست با حکومت سرو کار دارد . اگر گروه سوم تلفیقی از این دو نظریه را می پذیرند، مانند پل ژانت، متفکر و محقق فرانسوی، که می گوید علم سیاست آن بخشی از علوم اجتماعی است که دربارۀ بنیادهای دولت و اصول حکومت بحث و بررسی می کند.در نظر سنّتی ، اغلب گفته شده که بررسی دولت در بر گیرندۀ حکومت هم هست، زیرا دولت بنا به مقاصد عملی از راه ارگان های حکومت عمل می کند. هارولد لاسکی گفته است؛ «...بنا به مقاصد ادارۀ عملی کارها ، دولت همان حکومت است.» اما از برخی جهات، واژه ی حکومت فراگیر تر است. «حکومت» اگر در معنی وسیع به کار رود، به اندیشه ی بنیادی کنترل و اطاعت متکی است ، پدیده ای است که با جامعه ی انسانی توسعه یافته است. به عقیده ی سجویک، علم سیاست « جامعه های دارای حکومت را بررسی می کند، یعنی جامعه های را که اعضای آن ، دست کم در مسائل معینی ، به اطاعت از دستورات برخی از افراد یا مجموعه ای از افراد که بخشی از جامعه اند، خو گرفته باشند .» این تعریف عرصه ی علم سیاست را گسترده می کند و آن را از دولت هم فراتر می برد.مفهوم سنّتی علم سیاست ، به عنوان علم بررسی دولت یا حکومت دیگر مناسب دانسته نمی شود. این مفهوم بر شکل تأکید می کند و به قانون گرایی یا دقت ظاهری بیش از حد در اجرای قوانین می انجامد. هم چنین روند پویا و نتایج را نادیده می گیرد. اینک به طور کلی پذیرفته شده است که علم سیاست باید در برگیرندۀ سازمان غیر رسمی و رفتار سیاسی در جامعه باشد که ساختار رسمی حکومت و نیز نیروهای سیاسی تأثیر گذار بر آن را نیز در بر می گیرد.یکسان شمردن علم سیاست با مطالعه و بررسی دولت نو هم مورد اعتراض قرار گرفته است. واژه ی «دولت»تا بیش از سدۀ پانزدهم کاربرد سیاسی نداشت، و وقتی چنین کاربردی یافت به صفت « نو» موصوف شد. تعریف علم سیاست با نظر خاص به دولت ، به گمان معترضان، این نتیجه را به بار می آورد که دولت نو شکل نهایی (و نه انتقالی ) سازمان سیاسی است که علم سیاست با آن سرو کار دارد و یگانه واحد سیاسی است که رفاه بشر را تأمین می کند.بنابر این، عرصۀ دانشی که علم سیاست اینک می کوشد آن را در بر گیرد. از دولت فراتر می رود. کاتلین معتقد است که «سیاست» بررسی جامعۀ سازمان یافتۀ انسانی است و پیش از هر چیز جنبه های سیاسی زندگی جامعه را مطالعه می کند. بنابر این نظر بر ترن دو ژوونال،« سیاست» روابط سیاسی را که همزمان با گردهمایی انسانها به وجود آمده است، بررسی می کند این گونه نظر ها عرصۀ مطالعات علم سیاست را تا بدان حد گسترده می کنند که در بر گیرندۀ همۀ چیزهایی می باشد که به جنبۀ سیاسی زندگی اجتماعی مربوط است یا روابط سیاسی انسانها با یکدیگر را بررسی می کند . اما ضمن در نظر داشتن فراگیری علم سیاست و توانایییهای نو یافته ی آن، باید در برابر این وسوسه مقاومت کرد و هر چیزی را که به زندگی انسان در جامعۀ سازمان یافته مربوط است در آن جا نداد.محققان و متفکرانی مانند هارولد لاسول، چارلز مریام، ماکس وبر، برتراند راسل، واتکینس و هانس مور گنتا، ب سرنوشت پویای سیاست تأکید کرده اند، معتقدند که قدرت، مفهوم اساسی سیاست است و همه شاخه های علم سیاست را به هم می پیوندد. برای مثال، لا سول در تعریف علم سیاست گفته است:«علم سیاست به صورت یک نظام تجربی عبارت از مطالعۀ چگونگی شکل گرفتن قدرت و سهیم شدن در آن است.» و « عمل سیاسی، عملی است که بر اساس قدرت انجام می گیرد.» سیاست و علم سیاست با قدرت موجود در جامعه از لحاظ ماهیت، پایه، عرصه و نتایج سرو کار دارند. « کانون توجه» دانشمند علم سیاست روشن و آشکار و عبارت است از شناخت مبارزه ای که در راه کسب یا حفظ قدرت، اعمال قدرت یا نفوذ بر دیگران، یا جلوگیری از اعمال آن وجود دارد. هم چنین گفته شده است که:« سیاست {مقوله ای}دربارۀ قدرت است، یعنی مربوط به توانایی کارگزاران، کارگزاری ها و نهادهای اجتماعی برای حفظ یا تغییر محیط اجتماعی یا مادی خودشان. مقوله ای است دربارۀ منابعی که شالودۀ این توانایی را تشکیل می دهند و نیروهایی که آن را اعمال می کنند و بر آن تأثیر می گذارند.»توجه و تأکید بر قدرت، شکل گرایی نظر سنّتی را از بین برده و به تحلیل واقع گرایانۀ روند سیاسی انجامیده است. تعریف معطوف به قدرت از علم سیاست هم چنین توجه به این واقعیت را خواستار است که نیروهای کنترل کنندۀ شکل و رفتار دولت همانند نیروهایی هستند که در دیگر گروههای سازمان یافته مانند خانواده، اتحادیۀ کارگری و تعاونی ها ( که فعالیت اغلب آن ها غیر سیاسی است)عمل می کنند.با این حال، نظریه های مربوط به تعریف سیاست با مقوله قدرت از برخی جهات رضایت بخش نیست. اول این که، این نظریه ها میان حوزه های اجتماعی و سیاسی قدرت تفاوت نمی گذارند. روابط قدرت و نفوذ زمانی« سیاسی»است که تا حدی سازمان یافته باشد و در جایی «سیاسی» است که اقدامات سازمان ها، دارای نوعی مشروعیت، مدعی اطاعت و احترام مردم، دانسته شود. دوم، سیاست مبارزه در راه قدرت به دور از انگیزه های هدفدار نیست. اما تأکید بر قدرت هدف هایی را که بر حسب آنها قدرت به کار می رفته است و تضاد هدف ها را که قدرت از آن پدیدار می شود، دستخوش ابهام می کند. در واقع ، پایان سیاست، رسیدن به یک خط مشی است _ سازش میان متضاد بر حسب منافع و ارزش های معینی که مشترک هستند. دیوید ایستون هم معتقد است که سیاست به «توزیع آمرانه ی ارزشها برای جامعه »مربوط است. با این همه، مهم ترین عنصر تعیین و اجرای سیاسی قدرت است و شناخت آن وظیفۀ اصلی و اولیۀ علم سیاست است. قدرت هسته و مرکز ثقل سیاست را به وجود می آورد و همۀ کشاکشها در زندگی سیاسی به قدرت مربوط است.نولی، تعریف هایی چند از علم سیاست را بدین شرح آورده است:
1 ) سیاست « هنر استفاده از امکانات است» اغلب برای فعالان سیاسی ممکن نیست به همۀ هدف های خود برسند، بنابر این باید بلند پروازیها را با قدرت خود متناسب کنند.هیچ کس بیش از قدرت یا امکانات خود ممی تواند در سیاست اعمال نفوذ کند و تأثیر گذارد.2 ) سیاست « حکومت کردن بر انسانها»کایتانو موسکا در طبقۀ حاکم و آستین رانی در حکومت بر انسانها، درمورد رابطۀ کسانی که حکومت می کنند و کسانی که بر آن ها حکومت می شود، میان فرمانروا و فرمان بردار، بحث می کنند و استدلال می نمایند که این رابطه مرکز زندگی سیاسی است.3 ) سیاست « مبارزه برای قدرت است» مهم ترین تعریف سیاست در میان متفکران سیاسی غرب این است که آن را مبارزه برای قدرت و نفوذ و اعمال آن در جامعه می دانند.4 ) سیاست یعنی دانستن این که :« چه کسی می برد، چه می برد، چه موقع می برد، چگونه می برد؟ و چرا میرد؟» این تعریف هارولد لاسکی از سیاست که جنبۀ شعاری دارد و به راحتی می توان آن را به یاد سپرد. اما باید دانست که این تعریف، تعریف « علم سیاست» است و نه خود سیاست، زیرا از دانستن و از علم و آگاهی سخن می راند.5 ) سیاست « توزیع آمرانۀ ارزش هاست» که به ایستون تعلق دارد و انتزاعی ترین مفهوم سیاست است.وسر انجام، نوعی نولی خود تعریفی از سیاست ارائه می کند:« همۀ آن فعالیتهایی که مستقیم یا غیر مستقیم با کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت، و استفاده از قدرت دولت همراه است.»تعریف نولی هم تازگی ندارد و در واقع بیان دیگری است از این که سیاست مبارزه ای برای کسب، حفظ، افزایش یا نمایش قدرت است.اگر بخواهیم تعریفی به نسبت فراگیر از سیاست در اختیار داشته باشیم، می توانیم آن را چنین تعریف کنیم : سیاست رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد، گروهها و احزاب ( نیروهای اجتماعی)و کارهای حکومتی در داخل یک کشور، و روابط میان دولت با دولت های دیگر در عرصۀ جهانی است. بنابر این تعریف می توان از سیاست یک فرد، از سیاست یک گروه، از سیاست یک حزب و از سیاست یک حکومت نام برد. و از لحاظ بین المللی هم سیاست خارجی دولت را مشخص کرد. سیاست در بر گیرندۀ منافع هر یک از نیروهای اجتماعی نام برده است. در صورت اختلاف میان آن نیروها، این منافع با یکدیگر برخورد پیدا می کند، در صورت اتحاد و همکاری میان آنها هماهنگ می شود. به دیگر سخن، نیروهای اجتماعی، در صورت برخورد منافع یا تضاد منافع، با یکدیگر به کشمکش می پردازند، و در صورت هماهنگی و اشتراک منافع با یکدیگر متحد می شوند. چگونگی رهبری و هدایت این هماهنگی ها یا برخوردها، سیاست را پدید می آورد. سیاست عرصۀ برخوردها و هماهنگی های منافع و روابط نیروهای اجتماعی است.در این تعریف، به مسئله کاربرد قدرت نیز توجه شده است. سیاست برخاسته از تضاد باشد یا از هماهنگی، در هر حال، برآمده از قدرت است، با این تفاوت که در تضاد ، قدرت به صورت غیر صلح آمیز، از راه زور، اجبار یا خشونت، و در هماهنگی به صورت صلح آمیز، از راه ترغیب، پاداش یا نظیر این ها به کار برده می شود.به برنامه ها و روش های افراد، گروه هاو احزاب، حکومت ها و دولت ها برای رسیدن به هدف ها نیز سیاست می گویند. این معنی سیاست، با برنامه ریزی و پی گیری آن ارتباط دارد و البته همیشه با معنی نخست آن همراه است. سیاست حساسترین حوزۀ فعالیت انسان در جامعه است و سخت تحت تأثیر فرهنگ، اندیشۀ مردم، منافع و نظریات گروهی و شخصی، و عوامل اقتصادی هر جامعه قرار دارد و خود نیز بر آن تأثیر می گذارد.در پرتو این تعریف از سیاست می توان « علم سیاست» را نیز چنین تعریف کرد: علم سیاست، رشته ای از آگاهی اجتماعی است که وظیفۀ آن شناخت منظم اصول و قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی در داخل یک کشور، و روابط میان دولتها در عرصۀ بین المللی است.این رشته از آگاهی و دانش اجتماعی، کارکرد اصول و قواعد حاکم بر روابط میان نیروهای اجتماعی را کشف می کند و چگونگی کارکرد آ؛ن ها را نیز آموزش می دهد. علم سیاست برای کشف این اصول و قواعد، به طور کلی سازمان و عملکرد حکومتها، احزاب سیاسی و گروههای ذی نفوذ، نهاد های اجتماعی و اندیشه های سیاسی را بررسی می کند. از لحاظ روابط بین الملل نیز به مطالعۀ مؤسسات و سازمانهای بین المللی، سیاست و حکومت در کشورهای گوناگون، دیپلماسی عمومی، روابط بین الملل، حقوق بین الملل، و سیاست خارجی کشورها می پردازد تا به شناخت و آگاهی لازم دربارۀ بنیادهای روابط میان آنها دست یابد.
عرصۀ علم سیاست
پس از تعریف علم سیاست، اینک باید عرصۀ آن را معین کرد. فرهنگستان علوم سیاسی و اجتماعی آمریکا، در 28 و 29 دسامبر 1965، برای بحث دربارۀ عرصۀ، هدفها وروش های علم سیاست کنفراسی در فلادلفیا برگزار گردید. آلفرد دوگرازیا، دیوید ایستون، هری ایکشتن، هانس مور گنتا، نورمن پالمر و دانشمندان یگری برای شرکت در بحث ها به این کنفرانس دعوت شده بودند.در این کنفرانس گفته شد که مرزهای دقیق و مشخص علم سیاست را نمی توان به آسانی معین کرد. هیچ جنبه ای از زندگی اجتماعی نیست که با سیاست ارتباط نداشته باشد، و بنابر این ، در قلمرو و بررسی علم سیاست قرار نگیرد. علم سیاست در بسیاری از عرصه های پژوهش اجتماعی سهیم است و با رشته های علمی مانند تاریخ، اقتصاد ، جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی، اخلاق، حقوق، آمار، جغرافی، و رشته هایی دیگر پیوند دارد. اما همان طو که خواهیم دید، علم سیاست ، یک، « کانون توجه » دارد که مطالعات خود را بر آن قرار می دهد. هم چنین مواد و داده های خاص خود دارد.علم سیاست، پویا است : علم سیاست سرشت، پایه ها، روند ها، عرصه و نتایج اقتدار و قدرت در جامعه را بررسی می کند. « قدرت» را در این معنی نباید نیروی اجبار گر تلقی کرد.پایۀ اخلاقی قدرت و نفوذ اندیشه ها بر انسان به طو ر عمده در فلسفه و روان شناسی سیاست نمودار می شود. بحث دربارۀ خاستگاه ها و هدف های قدرت به اندازۀ مطالعۀ اعمال آن اهمیت دارد. افزون بر آن، بررسی قدرت، سیاست شناس را از ارگانهای حکومت به سنجش دیگر نهادها، مانند اتحادیه های کارگری، نهادهای دینی، شرکت های بازرگانی و مانند آنها می کشاند. در واقع، مطالعۀ هر نوع از مجتمع ها و گردهمایی ها جویای قدرت و نفوذ ، به علم سیاست مربوط است. بدین قرار ، موضوع علم سیاست در بر گیرندۀ همۀ اندیشه ها و نهادهایی است که با قدرت و اقتدار، و نفوذ در جامعه سرو کار دارند. این علم هم چنین رفتار سیاسی (یعنی قدرت جویی )گروه ها، سازمان ها و نهاد های کم و بیش جدا از دولت را که می کوشند بر سیاست عمومی و راستای دگرگونی اجتماعی تأثیر گذارند، بررسی می کند، این بررسی به هیچ دورۀ ویژۀ تاریخی و نیز به هیچ حوزۀ معین جامعۀ بشری محدود نیست، مگر از لحاظ تسهیل بررسی ها، از بررسی تاریخ و نیز از راه تحقیق در جریان های موجود در جامعه می توان داده های تجربی مورد نیاز علم سیاست را به دست آورد.علم سیاست، توضیح حال: بررسی تجربی پدیده های و روندهای سیاسی موجود بخش مهمی از وظیفه ی علم سیاست است. این بررسی به مفاهیم سیاسی رایج و نیز به گروه ها و سازمان های جویای قدرت و نفوذ در جامعه توجه دارد . علم سیاست ، به ویژه مفهوم دولت ، ریشه ها، و ویژگی ها، شکل هل و ساختار آن ، روند و کار کرد آن ، هدف ها و کار ویژه های آن، روابط آن با اتباع و شهر وندان و گروه های گوناگون، و نیز روابط آن با دیگر دولت ها و سازمان های بین المللی را مطالعه می کند. در واقع، رشد حقوق بین الملل و سازمان های بین المللی ، بُعد تازه ای به بررسی های علم سیاست افزوده است و در یک معنی، آن را علم الاجتماع ساسی جهانی کرده است.بررسی های رفتار سیاسی، به ویژه دادن رأی ، در حال حاضر، پر ابهام است. اما سنجش افکار و آمار های انتخاباتی داده های لازم برای این گونه بررسی ها را فراهم می کند و این بررسی ها اطلاعات زیادی دربارۀ انگیزۀ رأی دهندگان به دست می دهد.علم سیاست، فهم گذشته: بررسی قدرت و اقتدار، و نفوذ در گذشته به فهم و شناخت نهادها، اندیشه ها و روند های امروز ین بسیار کمک می کند. این جنبه از مطالعه، کوشش هایی را در بر می گیرد که از زمان های باستان به عمل آمده است تا در بارۀ دولت، حکومت، حقوق، و فتار سیاسی استنباط هایی به دست آورد و به نتایج قابل آزمایشی برسد. هم چنین در بر گیرندۀ بررسی مراحل آغازین سیاسی سازمان یافته، تکامل شکل های سیاسی از ساده به پیچیده و نیز بررسی تاریخ تدوین قوانین اساسی است. علم سیاست متضمن بررسی جریان های گوناگون اندیشۀ سیاسی و نیز فهم و شناخت نقش گروه ها و سازمان های جویای قدرت و نفوذ در جامعه است.علم سیاست، پیشنهاد کنندۀ سیاست: هدف نهایی همۀ بررسی های علم سیاست این است که پدیده های سیاسی را با این نظر بشناسد که به تصمیمات عملی دربارۀ سیاستی که باید اتخاذ شود، بی انجامد. در این مورد ، سیاست شناس روش های تجربی ، تاریخی و قیاسی را تر کیب می کند، گرایش کلی این روش ترکیبی آن است که راستای احتمالی جریان تحول را کشف کند و روند های موجود سیاسی از لحاظ هدف هایی که می خواهند به آن ها دست یابند، بررسی شوند. پیش نهاد ها و طرح ها برای اصلاح ساختار و روند های سیاسی موجود، بخش پذیرفته شدۀ علم سیاست است.علم سیاست، در مرحلۀ جنینی: با وجود این واقعیت که تفکر سیاسی بیش از 2500 سال قدمت دارد، علم سیاست هنوز در دوران کودکی است. ارنست بارکر، نخستین استاد علم سیاست در کمبر یج ،در سخنرانی افتتاحی خود راجع به علم سیاست گفت : که عده ای آن را « نامفهوم، شاید مشکوک و احتمالاً جدل آمیز » می دانند.علم سیاست ، در مقایسه با تاریخ پیچیدۀ و غیر قابل قیاس ، در مقایسه با حقوق یا اقتصاد فاقد روش اختصاصی تفکر و واژگانی فنی پذیرفته شده، و در مقایسه با علوم طبیعی و زیستی، فاقد دقت و موضوع مشخص است. اما اگر علم سیاست با جامعه شناسی مقایسه شود، ساده، منسجم و متراکم به نظر می رسد. علم سیاست، اگر چه طی سدۀ حاضر بسیار پیش رفته است، اما هنوز در حالت تغییرات پی در پی و رشد است.
تقسیمات علم سیاست
کمیته ای که یونسکو در 1948 بر پا داشت تا اساسنامۀ انجمن بین المللی علم سیاست را آماده کند، موضوع های مورد مطالعۀ علم سیاست را بدین شرح بر شمرد:1 )نظریۀ سیاسی-الف. نظریۀ سیاسی ب.تاریخ اندیشه های سیاسی2 ) حکومت الف.قانون اساسی ب.حکومت ملی پ.حکومت منطقه ای و محلی (ایالتی و لایتی) ت. ادارۀ امور عمومی ث. وظایف اقتصادی و اجتماعی حکومت ج. نهاد های سیاسی تطبیقی 3 ) احزاب ، گروه ها و افکار عمومی الف. احزاب سیاسی ب. گروه ها و گرد همایی ها پ. مشارکت شهروندان در حکومت و ادارۀ امور عمومی ت. افکار عمومی4 )روابط بین الملل الف. سیاست بین الملل ب.سازمان های بین المللی پ.حقوق بین الملل دانشگاه های کشورمان گوناگون، بسته به نیازها، در این تغییراتی در این تقسیم بندی هستند.
--------------------------------------------------------------
منبع: بنیادهای علم سیاست/مؤلف:عبدالرحمان عالم / انتشارات: نی /چاپ:یازدهم 1383
تاریخ روابط بین الملل
قسمت نهم
143
استراتژى عدم تعهد412
عدم تعهد عبارت ا ست از روشى در سیاست خارجى که هوادار عدم تعهد نسبت به بلوکهاى قدرت مـى بـاشـد و در روابـط خـارجـى بـر اسـتـقـلال و آزادى ، انـتـخـاب و عـمـل ، تـاءکـیـد مـى ورزد. ایـن سـیـاسـت یـعـنـى نـپـیـوسـتـن بـه بـلوکـهـا و در عـیـن حـال ، بـرقـرارى روابـط دوسـتـانـه با تمام کشورها به نحوى که بتوان تعدیلى در صحنه روابط بین المللى ایجاد کرد.(413)
اسـتـراتـژى عدم تعهد، سیاست خارجى دولتهاى عضو جنبش غیر متعهدها را به گونه اى جهت مى دهد که : الف ـ همکارى و دوستى میان کشورهاى جهان سوم هر چه بیشتر افزایش یابد. ب ـ تنش و تـخـاصـم در روابـط بـیـن قـدرتهاى عمده کاهش یافته و محیط بین المللى مساعدى براى حفظ صـلح و امـنـیـت جـهـانـى فـراهـم گـردد. ج ـ بـا عدم وابستگى به بلوکهاى قدرت ، سیاست بى طـرفـى مـثـبـت اخـتـیـار کـرده تـا از ایـن طـریـق هـم زمـیـنـه هـاى حـفـظ استقلال و آزادى کشورهاى جهان سوم مهیا گردد و هم در موازنه قدرت بین المللى ، نقشى معادله دهنده براى این دولتها ایجاد شود.
زمینه هاى تاریخى ظهور استراتژى عدم تعهد
شـکـل گـیـرى جـنـبـش غـیر متعهدها به سالهاى بعد از جنگ جهانى دوم باز مى گردد؛ دورانى که مـلل تـحـت اسـتـعـمـار بـه تـازگـى از بـنـد اسـتـعـمـارگـران رهـیـده و بـه دنـبـال حـفـظ و تـثـبـیـت اسـتـقـلال و آزادى خـود بـودنـد. رهـبـرانـى چـون جـواهـر لعـل نـهرو، نخست وزیر هندوستان ، جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر، احمد سوکارنو، رئیس جـمـهـور انـدونـزى و مارشال تیتو، رئیس جمهور یوگسلاوى (سابق )، با احساسات شدید ضد اسـتـعـمـارى ، بـنـیـاد حـرکتى را گذاشتند که بعدها (جنبش غیر متعهدها) نام گرفت . کنفرانسهاى مـلل آفـریـقـایـى ـ آسـیـایـى ، در نـهـایـت ، به کنفرانس (باندونگ ) ـ از شهرهاى اندونزى ـ در سـال 1334 ه ـ ش / 1955 مـنـجـر گـردیـد کـه در آن 29 کـشـور شرکت داشتند. نطفه جنبش غیر مـتـعـهدها و اصول استراتژى عدم تعهد در این کنفرانس منعقد شد. در این کنفرانس ، براى نخستین بـار، کـشـورهاى تازه استقلال یافته ، خود را به عنوان یک واحد داراى آرمانهاى مشترک در کنار یـکـدیـگـر یـافـتـنـد و اصـول پـنـجـگـانـه مـعـروف بـه (پـانـچ شـیـل )(414) را در اعـلامـیـه مـربـوط بـه صـلح و هـمکارى جهانى گنجاندند. نخستین کـنـفـرانـس رسـمـى جـنـبـش عـدم تعهد در سال 1340 ه ـ ش / 1961 در بلگراد گشایش یافت و اصول عدم تعهد به تدریج تبیین گردید.(415)
زمـیـنـه هـایـى کـه بـسـتـر شـکـل گـیـرى ایـن نـهـضـت را فـراهـم کـرد، عـبـارت بـود از: شـکـل گـیـرى نـظـام دو قـطبى ، برقرارى سیستم موازنه جدید قدرت ، اوج گیرى جنگ سرد در سـیـاسـت بـیـن المللى و تاءسیس کشورهاى نو استقلال و تازه از یوغ استعمار رها شده . در این شـرایـط کـه دولتـهـاى جـهـان نـاچـار بـودنـد بـه یـکـى از دو بلوک غرب یا شرق بپیوندند، کـشـورهاى آفریقایى ـ آسیایى با تشکیل جنبش غیر متعهدها، سیاست و الگوى نوینى را در پیش گرفتند.
اصـول حـاکـم بـر عـدم تـعـهـد: اسـتـراتـژى عـدم تـعـهـد، بـیـش از هـمـه ، مـتـاءثـر از اصـول مـوسـوم بـه (پـانـچ شـیـل ) اسـت ؛ ابتدا در موافقتنامه چین و هند بر سر مساءله تبت (در سال 1954/ 1333 ه ـ ش ) این اصول به شرح زیر مورد توافق قرار گرفته بود.
1 ـ احترام متقابل به تمامیت ارضى و حاکمیت کشورها
2 ـ عدم دخالت دولتها در امور داخلى یکدیگر
3 ـ همزیستى مسالمت آمیز
4 ـ عدم تجاوز به یکدیگر
5 ـ برابرى و منافع متقابل (مساوات کشورها)(416)
اصـولى کـه ، طـى کـنـفرانسهاى متعدد این جنبش به عنوان استراتژى عدم تعهد معروف شده چنین است :
1 ـ احترام به حاکمیت و تمامیت ارضى کشورها.
2 ـ کـاهـش تشنجات و تضادهاى موجود در روابط بین المللى ناشى از تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب
3 ـ مـخـالفـت بـا شـرکـت در اتحادیه هاى نظامى و خوددارى از واگذارى پایگاههاى نظامى به بلوکها
4 ـ پـشـتـیـبـانـى از مـنـشـور مـلل مـتـحـد و نـیـز اصـول مـسـلم حـقـوق بـیـن الملل
144
5 ـ استقلال تمامى ملل جهان و آزادى تمامى سرزمینهاى تحت استعمار
6 ـ همکارى مثبت بین المللى
7 ـ مـبـارزه بـا نـژاد پـرسـتـى ، اسـتـعـمـار و سـرمـایـه دارى در تـمـامـى اشکال آن
8 ـ حـل مـسـالمـت آمـیـز اخـتـلافـهـا از طـریـق روشـهـاى سـیـاسـى دوسـتـانـه و عـدم توسل به زور.
9 ـ لزوم خـلع سـلاح از طـریـق نـظـارتـهـاى بـیـن المـللى و امـضـاى قرارداد خلع سلاح توسط دولتهاى بزرگ .
10 ـ عدم مداخله در امور داخلى سایر کشورها
11 ـ مبارزه با توسعه نیافتگى اعم از اقتصادى و سیاسى (417)
استراتژى انزوا طلبى (418)
نشانه ها و شاخصهاى سیاست انزوا عبارت است از: سطح کم درگیرى در موضوعات مربوط به سـیـسـتـم ، تـعـداد کـم مـراودات دیـپـلمـاتـیـک و بـازرگـانـى و عـدم تمایل به متعهد نمودن نیروهاى نظامى به خارجیها.(419)
استراتژى انزواطلبى دربرگیرنده سیاست و جهت گیرى ویژه اى در روابط با سایر واحدهاى سـیـاسـى اسـت کـه بـر مـبـنـاى آن ، سـطـح روابـط بـا کـشـورهـاى دیـگـر بـه حدّاقل ممکن تنزّل مى یابد. حوزه اطلاق منافع دولت دارنده این استراتژى ، بسیار محدود بوده و تـنـهـا در قـلمـرو مـرزهـاى آن کشور معنا پیدا مى کند. بر طبق استراتژى انزواگرایى ، سیاست خـارجـى کـشـور بـه سـوى عـدم مـداخـله در امور بین المللى سوق داده شده و حفظ وضع موجود را پایه اقدامات خود قرار مى دهد.
ایـن اسـتـراتـژى در گـذشـتـه ، بـیـش از زمـان حاضر، مورد استفاده قرار مى گرفت ، زیرا تا قـبـل از قـرن بـیـسـتم ، به سبب محدود بودن روابط بین المللى ، خود بسندگى نسبى دولتها، مـوقـعـیـت خـاص ژئوپـولتـیـک ، مـیـزان انـدک وابـسـتـگـیـهـا و هـمـبـسـتـگـیـهـاى مـتـقـابـل مـیـان واحـدهـاى سـیـاسـى و سـیـستمهاى ارتباطى نسبتاً محدود، امکان در پیش گرفتن این اسـتـراتـژى وجـود داشـت . امـّا امـروزه کـه اقتصاد صنعتى و سرمایه دارى ، میزان وابستگى بین دولتـهـا را بـه مـراتب افزایش داده ، به طور طبیعى ، انتخاب این جهت گیرى در سیاست خارجى چندان آسان نخواهد بود.(420)
بـررسـى تـاریـخـى دولتـهـا، بـیـانـگـر آن اسـت کـه کشورهاى آمریکا، ژاپن ، چین ، آلبانى ، نـپـال و... در برخى از دوره ها داراى این استراتژى بوده اند.علت انتخاب این استراتژى براى هـر کـشـور، مـتـفـاوت بـوده اسـت . دلایـل سـیـاست انزواگرایى دولت آمریکا در قرن نوزدهم به مـسـائلى چـون خـود بـسندگى اقتصادى ، تاءمین امنیت توسط انگلستان ، جدایى ایدئولوژیک از اروپـاى مـسـلط بـر جـهان و دورى جغرافیایى مربوط مى شود. دولتهاى ژاپن و چین براى حفظ سنتهاى فرهنگى و ملى و پرهیز از سلطه بیگانگان از این استراتژى پیروى مى کردند. کشور آلبانى بعد از سلطه کمونیستها بر این سرزمین ـ بعد از جنگ جهانى دوم ـ به استراتژى انزوا طلبى روى آورد. علت اصلى این امر از اختلافات ایدئولوژیک رهبران آلبانى با رهبران سایر کـشـورهـاى سـوسـیـالیـسـتـى نـشـاءت مـى گـرفـت . دولت نـپـال نـیـز بـه دلایـل جـغـرافـیـایـى یـعـنـى مـحـصـور بـودن در مـیـان کـوهـهـا، تمایل به این استراتژى در سیاست خارجى خود داشته است .(421)
استراتژى اتحاد و ائتلاف (422)
اسـتـراتـژى اتـحـاد و ائتـلاف به معناى پذیرش اصل تعهد نسبت به سایر کشورها در سیاست خارجى یک کشور است . این تعهد مى تواند داراى ابعاد نظامى و امنیتى ، اقتصادى ، سیاسى و یا فـرهـنـگـى بـاشـد. بـراسـاس ایـن اسـتـراتـژى ، تحقق اهداف و منافع ملى کشور در گرو ادغام تـوانـایـیـهـاى کـشـور بـا تـوانـایـیـهـاى بـرخـى از کـشـورهـاسـت و در ایـن صـورت ، سـیاست تـشـکـیل اتحادیه یا بلوک ، مى تواند ضامن و پشتوانه اجرایى مناسبى براى پیشبرد برنامه هاى سیاست خارجى دولت باشد.
هدفها و منافع مشترک یا تهدید و خطر مشترک ، زمینه ساز عمده اتخاذ این استراتژى مى باشد. بازار مشترک اروپا، نمونه اى از این دست ، است . قاره اروپا، بویژه اروپاى باخترى ، در پى افـزایـش رونـد تـوسـعـه و هـمکارى قاره اى و کسب مجدد اعتبار بین المللى ، به ایجاد اتحادیه اقتصادى دست زد، در حالى که پیمان آتلانتیک شمالى (ناتو)، به جهت تهدید مشترک دولتهاى غربى از جانب دولت کمونیستى اتحاد شوروى (سابق )، بنیاد گذارده شد.
145
ایـن نـوع جـهـت گـیـرى در سـیـاسـت خـارجـى جـایـگـاه ویـژه اى در دنـیـاى امـروز دارد، مـجـمـوعـه عـوامـل نـیـازهـاى داخلى ، میزان برخوردارى از قدرت ، شرایط جغرافیایى و ژئوپلتیک ، میزان تـهـدیـدات و فـشارهاى بین المللى و همچنین ساختار و نظام بین المللى ، دولتها را به انتخاب ایـن سـیـاسـت سوق مى دهد. وابستگى متقابل که فرآیند رو به رشد دنیاى معاصر در همه ابعاد اسـت ، دولتـهـا را وادار مـى کند تا با اتحاد و ائتلاف با سایر دولتها به مقاصد خویش جامه عمل بپوشانند.
صلح و جنگ در روابط بین الملل
جنگ به عنوان یک واقعیت اجتماعى همیشه در زندگى انسان وجود داشته است . تداوم و استمرار جنگ در روابـط بـیـن جـوامـع ، مـوجب تفسیرهاى متفاوت و متعارض گردیده ، بگونه اى که عدّه اى این پـدیـده اجـتـمـاعـى را ناشى از جهالت و ضلالت آدمیان دانسته اند؛ در حالى که برخى آن را از نـتـایـج عـالیـتـریـن مرحله عقل و خرد اعلام کرده اند. از نظر بعضى دیگر، جنگ باید از عرصه حـیـات اجتماعى رخت بربندد؛ امّا عدّه اى اعتقادشان بر آن است که این پدیده براى جامعه انسانى ضرورت داشته ، مرحله اى از کمال و پیشرفت تمدن محسوب مى گردد. چنین تضادى در اندیشه ها و افکار در باب جنگ و به دنبال آن در مورد صلح ، ما را بر آن مى دارد که برخى از وجوه این پـدیـده را بـا تـعـمـّق و ژرف نـگـرى بـیـشـتـرى مـورد تـجـزیـه و تحلیل قرار دهیم .
146
مفهوم جنگ
بـه رغـم اهـمـیـّت مـوضـوع و تـحـقـیـقـات گـسـتـرده و پـردامـنـه در مـورد جـنـگ ، تـعـریف واحد و قابل قبول دانشمندان علوم اجتماعى ، درباره آن ارائه نشده است . هر یک از محققان ، با تکیه بر جـنـبـه خـاصـى از پـدیـده جـنـگ ، تـعریفى از آن ارائه مى دهند؛ تنها یک اجماع نظر را مى توان مـلاحظه کرد و آن اینکه جنگ در زمره (منازعه خشونت آمیز جمعى ) است . از این رو، تعریف منازعه ، مقدم بر ارائه تعریف جنگ مى باشد.
واژه منازعه (423) معمولاً به وضعیتى اشاره دارد که در آن گروه انسانى معینى (خواه قـبـیـله اى ، قومى ، زبانى ، فرهنگى ، مذهبى ، اقتصادى ـ اجتماعى ، سیاسى ، و یا غیر آن ) با گـروهـهـاى انـسـانى معین دیگرى به دلیل ناسازگارى واقعى یا ظاهرى اهدافشان ، تعارضى آگاهانه داشته باشند.(424)
منازعه خشونت آمیز دسته جمعى ، دربرگیرنده وضعیتى است که براى حلّ تعارض موجود بین دو گـروه انـسـانـى ، از شـیـوه تـوسـل بـه زور و خـشونت استفاده مى شود. جنگ ، زیر مجموعه چنین وضـعـیـتـى اسـت کـه در طـول تـاریخ ، به دفعات در روابط بین سرزمینها و اجتماعات انسانى مـشـاهـده شـده اسـت . بـا شـناخت اجمالى منازعه ، مى توان به تعریفهاى مختلف دانشمندان از جنگ پرداخت .
(فـون بـوگـوسـلافـسـکـى ) در تـعـریـف جـنـگ مـى گـوید: (منازعه گروه مشخصى از انسانها، قبایل ، ملتها، مردم یا دولتها علیه یک گروه مشابه یا متجانس دیگر). (لاگورژت ) این تعریف را ارائه مـى دهـد: (جـنـگ ، مـبـارزه خـشنى است که بین دو یا چند گروه همنوع در اثر تمایلات یا خـواسـتـه هـایى که دارند، صورت مى گیرد). به اعتقاد (کونیسى رایت )، محقق برجسته روابط بـیـن المـلل ، تـعـریـف جنگ چنین است : (جنگ مى تواند نزاع همزمان میان نیروهاى مسلح ، احساسات مردمى ، تعصبات حقوقى و فرهنگهاى ملى تلقى شود).(425)
شـایـد تـعـریـف (گـاسـتـون بوتول ) جامعه شناس مشهور جنگ و صلح ، داراى جامعیّت بیشترى باشد.
جنگ ، مبارزه مسلحانه و خونین بین گروههاى سازمان یافته است .(426)
در این تعریف ، عناصرى چند نهفته است . نخست آنکه جنگ ، نوعى از منازعه خشونت آمیز و مسلحانه اسـت ؛ آن هـم خـشـونـتـى کـه خـونـین است و قتل و کشتار انسانها را در پى دارد. دوم آنکه ، نظم و سـازمـان یـافـتـگى گروههاى درگیر، از خصلتهاى اساسى جنگ است . جنگ همواره داراى (غایت و هدف ، (طرح و برنامه ) و (سازمان و نظم خاص ) مى باشد.
147
علل عمده جنگ
یـکـى از مـحـورهـاى اسـاسـى مـورد بـحـث نـظـریـه پـردازان جـنـگ ، عـوامـل و ریـشـه هـاى ایـجـادى تـعـارض و خشونت در جامعه انسانى است . تئورى سازى در باب عـلل و عـوامـل جـنـگ ، در رشـتـه هـاى علمى روان شناسى ، جامعه شناسى ، انسان شناسى ، زیست شـنـاسـى ، عـلم سـیـاسـت و روابـط بـیـن المـلل ، رواج داشـتـه و دارد. تـحـلیل این جنبه جنگ ـ ریشه ها و علل ـ از گستردگى ویژه اى برخوردار است که در اینجا، به اخـتـصـار، بـه مـهـمـتـریـن آنـهـا اشـاره مـى شـود. هـمـچـنـیـن ، ذکر این نکته بجاست که بررسى عـلل جـنـگ در ایـن مـقـال ، مـنـحـصـر بـه جـنـگ در روابـط بـیـن جـوامـع و دولتـهـاسـت و عـوامـل جنگ داخلى هر چند ممکن است وجوه اشتراکى با جنگ میان دولتها داشته باشد، خود تحقیقات دیگرى را مى طلبد.
1ـ غریزه پرخاشگرى (427)
تـحـلیـل روانـشـنـاسـان ، بـه طـور عـمـده ، بـه نـقـش و تـاءثـیـر مـسـائل روانـى افـراد بـر رفـتـار فـردى و گـروهـى تـاءکـیـد دارد. شـنـاخـت و تـجـزیـه و تحلیل ساخت روانى افراد، مى تواند ریشه رفتار و روابط آدمى را در جامعه انسانى بخوبى بـنـمـایـانـد. از ایـن رو، مـطالعه و بررسى در سطح (خُرد)(428) یعنى فرد و طبیعت انسان ، راهگشاى مطمئنى براى تبیین مسائل انسانى از جمله منازعه و جنگ است .(429)
بـر طـبـق ایـده نـظـریه پردازان غریزه پرخاشگرى ، ریشه تنازع ، اختلاف ، کشمکش و جنگ را بـایـد در نهاد و طبیعت انسان جستجو کرد. ذات آدمى ، قدرت طلب ، ستیزه جو، خودخواه و جاه طلب بـوده و چـنـیـن سرشت و خمیر مایه درونى ، براى وجود و بروز منازعه و جنگ کفایت مى کند. به اعـتـقـاد رئالیـسـتـهـا(430)، کـه بـا دیـد بـدبینانه نسبت به نهاد انسان ، مکتب (واقع گـرایـى ) را در روابـط بـیـن المـلل بـنیاد نهاده اند، ستیزه جویى ذاتى انسان ، نه تنها منشاء رفـتـار خـشـونـت آمیز فردى است ، بلکه عامل جنگ در روابط بین جوامع و دولتها نیز مى باشد. حـکـومـتـهـا، هـمـانـنـد انـسـان ، قـدرت طـلب ، سـتـیـزه جـو و در پـى مـنـافـع مـلى هـسـتـنـد و ایـن اصـل کـه : (سـیـاسـت ، تلاشى است براى به دست آوردن قدرت )(431). بر عرصه روابـط بـیـن المـللى حـاکـم اسـت . حـفـظ، افـزایـش و نـمـایـش قـدرت ، جـزو جـوهره سیاست بین المـلل اسـت و ایـن ویـژگـیـهـا بـراى وقـوع جـنـگ ، خـود کـافـى و مـسـاعـد اسـت . مـورگـانتا(432)، مؤ سس مکتب سیاست قدرت که نظام فکرى او هنوز کماکان بر اذهان انـدیـشـمـنـدان روابـط بـیـن المـللى سـلطـه دارد، ریـشـه هـاى جـنـگ را در تحلیل فوق مى داند.(433)
تـبـیـیـن زیست شناسان ، مردم شناسان و روان شناسان از ریشه جنگ ، چنین است : در ساخت غرائز انـسـان ، تـمـایـل بـه نـابـود کـردن خـود، خـود کـشـى و مـرگ (طـبـق نـظـریـات فـرویـد) یـا تـمـایـل بـه کـسـب قـدرت نـهـفـتـه اسـت . در واقـع ، غـریـزه پـرخـاشـگـرى ، بـخـشـى از تـکـامـل و تـکـویـن طـبیعى است که در نهاد بشر به امانت نهاده شده است . غریزه پرخاشگرى و تـهـاجـم طـلبـى ، هـرگـاه زمـیـنـه مـسـاعـد و مـطـلوبـى پـیـدا کـنـد، فـعـّال گـردیـده و انـگـیـزه رفتار خشونت آمیز را در انسان به وجود مى آورد. در نظریات جدید عـنـوان شـده در ایـن رشـتـه ، تـوان و نـیـروى تـهـاجـمـى مـرمـوزى کـه تـوسـط فـعـل و انـفـعـالات درونى یا برونى مى تواند فعال شود، پذیرفته شده است . نهایت اینکه ، انسان در نظام رقابت بر سر مواد طبیعت یا مصنوعات بشرى ، همواره ناچار است به کمک مکانیسم درونى پرخاشگرى ، در یک رابطه پیچیده اجتماعى به مبارزه برخیزد که بخشى از این مبارزه را (منازعه و جنگ ) تشکیل مى دهد.(434)
2ـ ناسیونالیسم (435) (ملى گرایى )
نـاسـیـونالیسم به عنوان یک پدیده سیاسى و اجتماعى ، جایگاهى ویژه در جریانات تاریخى دوران معاصر داشته و دارد، بگونه اى که به آن لقب (بمب سیاسى ) داده اند(436) و حـوادث مـتـعـارضـى را نـاشـى از آن دانـسـتـه انـد. قبل از آنکه علت جنگ را با نگرش به پدیده نـاسـیونالیسم توضیح دهیم ، ارائه تعریفى از آن ، خالى از فایده نیست . از آنجا که تعریف واحـد و جـامـع در عـلوم اجـتماعى بسیار دشوار است ، انتخاب مناسب ترین تعریفها، کمک شایانى به درک آسانتر موضوع خواهد کرد.
148
نـاسـیـونـالیسم ، که نتیجه عوامل سیاسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى است ، عبارت است از کـیـفـیـت تـفکر و احساس یک دسته مردمى که در محیط محدود جغرافیایى زندگى مى کنند و با یک زبـان مـشـترک سخن مى گویند و داراى ادبیاتى هستند که از آرزوهاى ملى ایشان حکایت مى کند و رسـوم و عـادات مشترکى آنان را به هم پیوسته است و به قهرمانان خویش احترام مى گذارند و احیاناً پیرو یک دین مى باشند.(437)
نـاسـیـونـالیـسـم ، اثـر احـسـاسـى دوگـانـه بـر گـروهـى از مـردم دارد. اول آن کـه ، تـعـلّق خـاطـر، وحـدت و هـمـبستگى بین افراد یک جامعه را به خاطر داشتن ارزشهاى مـشـتـرک (تـاریـخ ، زبـان ، نـژاد، دشمن مشترک و فرهنگ عمومى ) به اوج مى رساند. دوم آن که احساس اختلاف و تفاوت اساسى افراد جامعه را نسبت به افراد و گروههاى دیگر جوامع برمى انـگـیـزد.(438) ایـن تـاءثـیـرات دو جـانـبـه ، به خودى خود، محرکهایى از احساسات تهاجم و تخاصم را ایجاد مى کند.
روح نـاسـیـونالیسم ، تمایل شدید به وحدت و استقلال سیاسى است که در قالب ملّت ـ کشور تـجـلى و نـمـود پـیـدا مى کند. ویژگیهایى چون : خود را تافته جدا بافته از دیگران دانستن ، دیـگـران را بـیـگـانـه تـلقى کردن ، اعتقاد به برترى و رجحان فرهنگ و تمدن خویش ، تعقیب منافع ملى و خواستن همه چیز براى رفاه ملّى خود و... زمینه هاى مساعدى را براى سیاستهاى جنگ طـلبـانـه فـراهـم مـى سـازد. در واقـع ، ایـن جـنـبه هاى ناسیونالیسم ، آن را به عنوان یکى از عـوامـل مـوجـده جـنگ قرار داده است . یکى از ریشه هاى جنگهاى اروپایى در قرن نوزدهم و جنگهاى جـهـانى اوّل و دوّم را پدیده ناسیونالیسم دانسته اند. ایالتهاى ( آلزاس و لُرن )، (ایالتهاى آزاد نـشـده ایـتـالیـایـى )، (مـلیـتـهاى تحت اداره اطریش ـ هنگرى ) و (مردم سرزمینهاى بالکان )، مـوجـبـات بـرافـروخـتـن شعله هاى جنگ جهانى اوّل بوده اند که وجه مشترک همه آنها، روح ستیزه جویى ناسیونالیسم و رسیدن به یک ملّت واحد بود.(439)
گـسـتـرش ملّى گرایى در قاره هاى آسیا و آفریقا که تحت استعمار اروپاییان قرار داشتند، از عـلل مهم جنگهاى ضد استعمارى و مبارزات نهضتهاى آزادى بخش محسوب مى شود. احساس و تفکر تشکیل ملّت مستقل و مبارزه مسلحانه علیه سلطه گران استعمارگر، سرآغاز و منشاء جنگهاى متعددى بـعـد از جـنـگ جـهـانـى دوم بـوده کـه جـنگ آزادى بخش الجزایر علیه استعمار فرانسه ، یکى از نمونه هاى آن است .(440)
3ـ تنازع بقا و فضاى حیاتى (441)
تـئوریـسـین هاى معتقد به (داروینیسم اجتماعى )(442)، ریشه جنگ را در تنازع بقا مى دانـنـد. (دارویـن )، زیـسـت شناس مشهور اروپایى ، نظریه (انتخاب اصلح ) را در میان جانوران ارائه داد. زندگى جانوران در طبیعت بر این اصل استوار است : مبارزه براى زیستن و زنده ماندن . در این مبارزه ، اصلحِ موجودات یعنى قوى ترین آنها زنده خواهند ماند و به طور طبیعى ، طبقه ضـعیف و ناتوان از ادامه حیات باز مى ماند. بدین سان ، تنازع و جنگ به عنوان یک امر طبیعى ، پذیرفته شده و حکم به حقّانیت آن داده شد.(443)
دارویـنـیـستهاى اجتماعى ، احکام و قضایاى فوق را به جامعه انسانى سرایت دادند. منازعه و جنگ بـیـن جـوامـع و مـلتـهـا، ریـشه در مبارزه اى دائمى براى انتخاب اصلح دارد. انگیزه آدمیان براى جـنـگـیـدن ، انـگـیزه آنها براى زنده ماندن است . پیشرفت تمدن و بشریت ، بستگى تام به این مـبـارزه دارد. مـلتهایى که در مبارزه و جنگ ، سرافرازانه زنده بمانند، سردمدار تمدن و ترقى خـواهند بود. پس ، نقش جنگ به عنوان پیش برنده تاریخ و حیات جامعه انسانى و تعالى تمدن مـى بـاشـد و بـراى آن ، هـیـچ انـگـیـزه اى جـز انگیزه طبیعى زنده ماندن و ترقى ، متصور نیست .(444)
اسـتـدلال طرفداران (فضاى حیاتى )، تقریباً شبیه پیروان نظریه (تنازع بقا) است و انگاره هـاى آن را در خـود نـهفته دارد. جامعه ، همانند موجود بیولوژیک ، داراى حیات و ممات است و براى حـیـات خود، نیازمند به فضاى حیاتى مناسب است ؛ بدین معنا که ، جامعه انسانى مانند هر موجود زنـده ، تـولد، رشـد و بـالنـدگـى و مـرگ را در سـیـر مـراحل تاریخى خود طى مى کند. به طور مثال ، میزان تغذیه و فضاى لازم براى رشد فرزند آدمى در مرحله نوزادى ، بسیار اندک است ، امّا چون به مرحله جوانى و بلوغ رسید، غذا و فضاى بـیـشـتـرى را مـى طـلبـد تـا حـیـات وى تـضـمـیـن شـود. جـامـعـه نـیـز ایـن مـراحـل را طـى مـى کـنـد. از این رو، جنگ براى استمرار پویایى جوامع ضرورت دارد و اگر این رونـد مـختل شود، دوران فترت و فرسودگى و در نهایت مرگ جامعه فرا مى رسد. بدین روى ، علت اساسى جنگ را نباید در میان بسترهاى سیاسى ، اجتماعى و فرهنگى جستجو کرد، بلکه این پـدیـده تـنـهـا در بـسـتـر حـیـات طـبـیـعـى جـامـعـه انـسـانـى رو بـه پـیـشـرفـت و تـمـدن ، قابل تحلیل است .(445)
149
غـالب نـظـریـه پـردازان جـنـگ طـلب بـه سـیـاق فـوق ، تـجـزیـه و تـحـلیـل کـرده انـد؛ بـویـژه فـیـلسـوفـان قـرن نـوزدهـم آلمـان ـ هـگـل ، نـیـچـه ، تـرایـچـکه و برنهاردى ـ جنگ را یک ضرورت اجتناب ناپذیر براى حفظ سلامت اخـلاقـى جـوامـع و تـعـیـیـن مـلل پرچمدار تمدن و ترقى تلقى مى کردند. صلح ، یک ناکامى و عـامـل بازدارنده رشد (انسان برتر) است ؛ در حالى که جنگ ، احیاگر تمدن و جوامع اصلح است .(446)
4ـ عامل اقتصادى (447)
ایـن اعـتـقـاد که جنگ ، ریشه در مسائل اقتصادى دارد، هم در میان لیبرالها و هم در نزد مارکسیستها، جـایـگاهى ویژه دارد. (هابسون ) و (جریم نیتام ) از لیبرالها و (مارکس )، (روزا لوکزامبورگ ) و (لنـیـن ) از مـارکـسـیـسـتـهـا، تـوجـیـه و تـحـلیـل خـود را از جـنـگ در مـیـان جـوامـع بـشـرى ، بـر عـامل اقتصاد بنا نهاده اند. توجّه به این نکته ضرورى است که اصولاً تبیین جنگ با نگرش به عـامـل اقـتـصـادى ، بـه دوران اسـتـعـمـار و امـپـریـالیـسـم مربوط مى شود و جنگهاى استعمارى و امپریالیستى ، بستر چنین تحلیلى را فراهم کردند.
(هابسون ) معتقد بود که مازاد سرمایه در جامعه سرمایه دارى و لزوم سرمایه گذارى در خارج از ایـن جـامـعـه ، عـامـل اصـلى امـپـریـالیـسـم و جـنـگ اسـت . تـحـلیـل هـابـسـون بـا مـشـاهـده جـنـگ بـوئرهـا(448) شـکـل گـرفـت و تـاحـدودى خـشـونـت نـیـروهـاى انـگـلیسى در این نبرد را بررسى و تبیین کرده بود.(449) (جرمى بنتام ) نیز مى گفت : دولتهاى اروپایى عصر استعمار، مستعمرات را بـه مـنـزله بـازارهـاى مـصرف صنایع و بازرگانى خود تلقى مى کنند. جستجوى مستعمرات جـدیـد، علت تجاوز کارى انگلیسهاست . (بنتام ) رهایى مستعمرات را تنها راه توقف جنگ اعلام مى کرد.(450)
مـارکـسـیـسـتـهـا، خـصـلت سـودگـرایـانـه نـظـام سـرمـایـه دارى را عامل اصلى جنگهاى امپریالیستى بر مى شمرند. در تئورى مارکسیسم ، نیروهاى اقتصادى ارجحیت داشـتـه و نقش تعیین کننده اى در تحولات و حرکت تاریخ دارند. در واقع ، تبیین تمامى تحولات درون جـوامـع و بـیـن جـوامـع مـى بـایـسـت منحصراً با نقش تعیین کننده نیروهاى تولید و روابط اقـتـصـادى انـجـام پـذیـرد. بـنـابـر تـحـلیـل مـارکـس ، وجـود ارزش اضـافـى کـار و تـبـدیل آن به سرمایه ، موجب تکاثر ثروت مى گردد. امّا تضادها و بحرانهاى جامعه سرمایه دارى ، کـاهـش نـرخ سـود را باعث شده و در نتیجه ، تنها خشونت و نبرد مى تواند کمک کننده چنین بـحـرانـى در جـامـعـه سـرمـایـه دارى بـاشـد. مـبـانـى ایـن تـئورى ، بـعدها توسط مارکسیستها تکامل یافت و علت اساسى جنگ بین جوامع را ترسیم کرد.(451)
(روزا لوکـزامـبـورگ )، از نـظـریـه پـردازان مـارکـسـیـسـتـى ، حـل تـضـادهـاى جـامـعـه سـرمایه دارى را در گسترش برون مرزى آن جستجو مى کرد. پدیده هاى وابـسـته به امپریالیسم یعنى کارتلها، سازمانهاى انحصارى ، سرمایه گذارى سنگین خارجى در جـهان غیر سرمایه دارى و جنگ بین کشورهاى رقیب سرمایه دارى ، از جمله بنیادهاى نظریه او مـى باشند. نظام سرمایه دارى براى حل تعارضات درونى خود، دست به گسترش فعالیتهاى بـرون مـرزى مـى زنـد، امّا از آنجا که سرزمینهاى مستعمراتى ، محدود هستند، به ناچار، جنگ بین امـپـریـالیـسـتـهـا بـه وقـوع مى پیوندد. پس ریشه جنگ را باید در ویژگى سودجویانه نظام سرمایه دارى جستجو کرد.(452)
لنـیـن در کـتـاب (امـپـریـالیـسـم ، مـرحـله نـهـایى سرمایه دارى )، تقریباً تحلیلى مشابه روزا لوکـزامـبـورگ ارائه مـى دهـد. نـظـام نوین سرمایه دارى که مهمترین وجوه آن (انحصارگرى ) و (سرمایه مالى ) است ، براى حل تعارض بین رقباى انحصارگر، چاره اى جز توسعه طلبى و جنگ ندارد.
مـساءله این است که نظام سرمایه دارى از یک سو براى رفع نابرابرى بین پیدایش نیروهاى تـولیـد و سـرمایه اندوزى ، و از سوى دیگر تقسیم مستعمرات و مناطق نفوذ به وسیله سرمایه مالى ، راهى جز جنگ وجود ندارد.(453)
بـدین ترتیب ، سرمایه ، سرمایه گذارى ، سودجویى و انحصارگرایى ، انگیزه هاى بنیادى وجـود جـنـگ در جـوامـع بـشـرى هـسـتـنـد. اتـفـاقـاً، جـنـگ یـک ضـرورت اجـتـنـاب نـاپـذیـر بـراى حـل تـعـارضـات موجود در نظام سرمایه دارى است و فرسایش و فروپاشى این نظام ، تنها از طریق انقلاب و جنگ تحقق مى یابد.
150
5ـ حل و فصل اختلافات با زور(454)
نـظـام دولتـهاى مستقل و ملى ایجاب مى کند که هر دولتى در پى منافع ملى خود باشد و ستاره راهـنـمـاى سـیـاسـت خارجى دولت نیز، همین مفهوم و واقعیت (منافع ملى ) مى باشد. منافع ملى ، در درجه اوّل ، شامل یک سرى ارزشهاى حیاتى شامل اسـتـقـلال ، تـمامیت ارضى ، حفظ جان و مال مردم و حفظ نظام سیاسى و اقتصادى کشور است . این ارزشهاى حیاتى ، غیر قابل مصالحه هستند و یک ملّت حاضر است به بهاى گزاف جنگ ، آنها را تـضـمـیـن کـنـد. در ایـن راسـتـا، آنـگـاه کـه مـنـافع ملى در مخاطره افتد و نگرش دولتمردان به حل و فصل مسالمت آمیز موضوع نباشد، جنگ یک وسیله قهرى و اجتناب ناپذیر خواهد بود.
در واقع ، جنگ براى حل مساءله پیچیده امنیت ، ضرورت مى یابد؛ بدین معنا که دولتها هماره با مـعـضـل چـگـونـگـى تـاءمین امنیت ملّى مواجه بوده اند. آنها براى حفظ سرزمین و ملت خود، ناچارند نـیـروى نـظـامـى تـدارک دیده و هزینه هاى بالایى را جهت آمادگى این نیرو صرف کنند. هرگاه حـیاتى ترین مسائل یک دولت ، با منافع دیگران تعارض پیدا مى کند و مصالحه بر سر آنها نـیـز مـمـکـن نـبـاشـد، دولت تصمیم به جنگ مى گیرد. این نوع آغاز نبرد معمولاً با شعار (جنگ و دفـاع مـشـروع و عـادلانـه ) هـمـراه اسـت تـا بـدیـن وسـیـله ، اصـل عـمـومـى پـرهـیـز از تـوسـل بـه زور در روابـط دولتـهـا تـحـت الشـعـاع قـرار گیرد.(455)
بـرخـى از صـاحـب نـظـران عـقـیـده دارنـد کـه کـاربـرد زور بـراى حـل و فصل اختلافات ، بیش از همه ، به منظور انحراف افکار عمومى از مشکلات داخلى و برخى اوقـات ، بـراى هـمـبـسـتـگـى و وحـدت مـلى است . این زمینه ها، موجب مى شود تا رهبران و نخبگان سـیـاسـى بـه جـاى انـدیـشـیـدن بـه راه حـلهـاى سـیـاسـى و دیـپـلمـاتـیـک ، تـنـهـا شـیـوه حـل مـشـکـل بـا تـکیه بر قوه قهریه و کاربرد زور را مورد توجه قرار دهند. از این رو، یکى از عـوامـل ایـجـاد کـنـنـده جـنـگ مـیـان مـلتـهـا و دولتـهـا، ذهـنـیـت حـاکـمـان و نـخـبـگـان مـبـتـنـى بـر حل اختلافات با تکیه بر زور مى باشد.
151
صلح و روابط بین الملل (456)
صلح ، مفهومى بسیار خوشایند نزد عامه مردم و هواداران صلح دارد؛ هر چند تاریخ بشریت خیلى انـدک ؛ بـا آن قرین بوده است . به تحقیق ، بیشتر تاریخ انسان و جامعه بشرى با جنگ سپرى شـده تـا صـلح ؛ هـمـچـنـین جنگ و صلح ، داراى تناوب و توالى بوده اند. همواره در پس جنگهاى کـوتـاه یـا طولانى ، صلح به ارمغان مى آمد، امّا گذشت ایّامى چند، جنگ جدیدى را پدید مى آورد چـنـیـن تـنـاوب و تـوالى صـلح و جنگ ، تحقیق و پژوهش این دو را به هم گره زده است . نظریه پـردازان صـلح ، ابـتـدا جـنـگ را تجزیه و تحلیل مى کنند و آنگاه مکانیسمهاى صلح و حفظ آن را مطرح مى نمایند.
روابط بین الملل ، هم اکنون بیش از هر دورانى ، نیازمند صلح و آرامش است ، زیرا صلح و ثبات نـاشـى از آن ، مـوجـب پـیـشرفت تمدن مى شود و بعلاوه ، مخاطره روابط بین المللى در یک جنگ فـراگیر و همگانى ، شاید مستلزم کاربرد سلاحهاى هسته اى باشد که بدون تردید نتیجه اى جز پایان نسل بشر و نابودى حیات انسانى در کره زمین نخواهد داشت .
تعریف صلح
صـلح هـمـانـنـد جـنـگ ، یـک پـدیـده اجـتـمـاعـى اسـت کـه حـاصـل روابـط متقابل مبتنى بر همکارى اعضاى جامعه بین المللى مى باشد. به همان میزان که صلح ، احساسات ما را تهییج مى کند و ما در دوره آرامش ، آن را همانند دوره سلامتى خودمان ، چندان لمس نمى کنیم ، تـعـریـف صـلح دشوار مى گردد. گاهى تعریف یک مفهوم به لحاظ بداهت و ساده بودن ، بسیار مشکل مى نمایاند.
عـده اى بـا وارونـه کـردن تـعـریـف جـنگ ، در صدد تعریف صلح برآمدند. (حالت صلح ، حالت مـلتـى اسـت کـه در جنگ نیست ). (سن آگوستین )، از فلاسفه سیاسى اوان قرون وسطى ، براى صـلح چـنـیـن تـعـریـفى ارائه داد: (صلح یعنى نظم در آرامش ). این تعریف ، زیربناى توضیح نظریه پردازان بعدى در مورد این پدیده قرار گرفت .(457)
گـاسـتـون بـوتـول ، از جـامـعـه شـنـاسـان مـعـاصـر، شـایـد تـعـریـف قابل قبول ترى از جنگ و صلح ارائه مى دهد که داراى عینیت بیشترى بوده و جنبه اجتماعى بودن آن را نیز در بر داشته باشد.
صـلح حـالت یـک گـروه انـسـانـى حـاکـم بـر سـرنـوشت خویش (و یا به عبارت دیگر از لحاظ سـیـاسـى ، مستقل ) است که مرگ و میر گروهى اش ، آدمکشى جمعى هدایت شده و سازمان یافته را شامل نمى شود.(458)
نظریه هاى صلح
طرحها و نقشه هایى که براى ایجاد صلح پایدار در نظام بین المللى پیشنهاد گردیده ، بطور شـکـلى و مـاهـوى بـا هـم مـتـفـاوتـنـد؛ شـایـد عـلت عـمـده ایـن امـر را بـتـوان نـاشـى از تـحـلیـل مـتفاوت آنها از جنگ عنوان کرد. اگر ریشه جنگ را در نهاد انسان قدرت طلب و ستیزه جو بـدانـیـم ، بـراى صلح ، طرحى خاص ارائه مى دهیم ؛ امّا اگر شرایط و سیستم حاکم را در آغاز جنگ ، مؤ ثر بدانیم ، نقشه متفاوتى براى تاءمین صلح ارائه خواهیم داد. در اینجا، به اختصار، نقشه ها و نظریه هاى صلح را مرور مى کنیم .
1ـ سازمان بین المللى و امنیت دسته جمعى (459)
یـکـى از نظریه هاى صلح که امکان تحقق و فعلیّت آن هم فراهم شد، نظریه امنیت دسته جمعى در قـالب یـک سـازمـان جـهـانـى اسـت . انـتر ناسیونالیستها که هواداران اصلى این نقشه هستند، اسـتـدلال مـى کـنـنـد که : دولتهاى مستقل و داراى حاکمیت در جهان معاصر، هر چند داراى منافع ملى خـاص خـود مـى بـاشـنـد، امـّا مـنـافـع مـشـتـرک و عامى وجود دارد که تعهّد و مسؤ ولیت دولتها در قـبـال آنـهـا روشن است . از جمله موضوعات مشترک ، مساءله تجاوز و جنگ مى باشد. تجاوز امرى قـبـیـح و زشت در نزد همه ملّتها و دولتهاست ، تجاوز به یک دولت ، در واقع ، تجاوز به همه دولتـهـاست ؛ زیرا مشروعیت تجاوز، امکان وقوع تجاوز را براى هر دولتى فراهم مى سازد. از ایـن رو، مـنافع مشترک همه دولتها در دفع تجاوز و مقابله دسته جمعى با آن است . سازمان بین المـللى ، مـرکـز تـبـادل نـظـر و مـشـاوره جـهـت سـامان دادن صحیح فعالیتهاى علیه تجاوز است .(460) سـازمـان بـیـن المـللى بـا تـکـیـه بـر اصل (امنیت دسته جمعى )، صلح و امنیت را براى همه دولتها تضمین کرده و جلوى تجاوز و جنگ را مى گیرد.
152
اصـل امـنـیت دسته جمعى که مکانیسم صلح پایدار را در نظر دارد، بر فرضیه هاى زیر استوار است .(461)
الف ـ تـوافـق دربـاره تشخیص متجاوز: در هر زد و خورد مسلحانه اى ، همه دولتها باید توافق داشـتـه بـاشـنـد کـه کـدام یـک از مـتـخـاصـمـیـن ، مـتـجـاوز اسـت و ایـن تـوافـق بـایـد به سرعت حـاصـل شـود تا اقدام متحد و سریع آنها، متجاوز را پیش از آنکه خسارت زیادى وارد آورد. متوقف سازد.
ب ـ مـنـافع مشترک دولتها در متوقف ساختن تجاوز: تمامى دولتها در متوقف ساختن تجاوز، از هر نـاحـیـه اى کـه بـاشـد، منفعت و علاقه واحدى دارند و جلوگیرى از تجاوز، چنان ارزشى دارد که سایر روابط بین المللى ـ دوستى یا مزایاى اقتصادى ـ را تحت الشعاع قرار مى دهد.
ج ـ قـدرت جـهـانـى بـراى مـقـابـله بـا تـجـاوز: هـمـه دولتـهـا بـه یـک انـدازه از آزادى عمل و توانایى اقدام در برابر متجاوز برخوردار هستند.
د ـ تـفـوّق قـدرت نیروى متحده امنیت : نیروى متحده امنیت دسته جمعى یعنى تمامى دولتهاى جهان ، به استثناى دولت متجاوز، به اندازه اى خواهد بود که مى تواند متجاوز را بکوبد.
ه ـ صـلح بـر قدرت فائقه اى استوار است : دولت متجاوز در برابر قدرت برتر مدافع ، عقب نشینى کرده و از این رو، صلح و ثبات تاءمین مى گردد.
ایـن طـرح صـلح ، در عـمـل ، بـه تـاءسـیـس (جـامـعـه مـلل ) و (سـازمـان مـلل مـتـحـد)، بـه عـنـوان سـازمـانـهـاى بـیـن المللى حافظ صلح و امنیت بین المللى منجر شد که نـاتـوانـى آنـهـا در ایـجـاد یـک صـلح پـایـدار را تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل بـه ثـبـت رسـانـده اسـت . اشـکـالات وارد بـر ایـن نـظـریـه ، شـامـل نـقـد تـئوریـک و انـتـقـادهـاى عـیـنى مى باشد. از یک سو، فرضیه هاى امنیت دسته جمعى ، قـابـل تـاءیـیـد و تـصـدیـق نـیـسـت ؛ بـدیـن مـعـنـا کـه بـه طـور مثال ، همه دولتها در دفع تجاوز، منافع مشترک ندارند و برعکس شاید دولتى ، نفعش در وقوع تـجـاوز بـیـن دولتـهـاى دیـگـر بـاشـد. از سـوى دیـگـر، تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل هـم نـشـان داده اسـت کـه قـدرتـهـاى بـزرگ تـضمین کننده این سیستم ، هرگاه با یکدیگر ناسازگار باشند، این نظریه در عمل ، هیچ نقشى نمى تواند ایفا کند.(462)
2ـ دولت واحد جهانى :(463)
بـرخـى از نـظـریـه پـردازان ، صـلح را در گـرو حـذف مـرزهـاى مـلّى دانـسـتـه و تـشکیل حکومت واحد جهانى را تنها راه مطمئن صلح پایدار اعلام کرده اند. طرفداران حکومت جهانى ، ریـشـه جنگ و ناامنى در عرصه روابط بین المللى را ناسیونالیسم ، حس وطن خواهى ، تعلق به خاک و سرزمین خاص و مرزهاى موجود تشخیص داده و وجوه خشونت آفرینى و ستیزگى آنها را یـادآور مى شوند. احساسات ناسیونالیستى که ویژگى آن ، بیگانه ستیزى و تفاوت خود با دیـگـر مـلتـهـاسـت ، ریـشـه بـنـیـادیـن تـنـازع در جـامـعـه بـشـرى اسـت . دولتـهـاى مستقل و ملى و مرزهاى آن که حافظ حاکمیت و منافع ملى هستند، زمینه ساز اصلى جنگ مى باشند. از ایـن رو، تـنـهـا راه چـاره ، حـذف نـظـام دولتـهـاى مـسـتـقـل بـا حـاکـمـیـت مـلى ، و در مقابل ایجاد حکومت جهانى است .(464)
مـکـانـیـسـم حـفـظ صـلح بـه وسـیـله حـکـومـت جهانى چنین است : همان طور که یک دولت در عرصه سـیـاسـتـگـذارى داخـلى ، نـظم و امنیت را حفظ مى کند و اطاعت مردم ، موجب ثبات سیاسى و مشروعیت دولتـمـردان مـى گـردد و در نـتـیـجه ، همگان در رفاه و آرامش به سر مى برند؛ یک دولت واحد جـهـانـى نـیز، با وضع مقررات و قوانین الزام آور براى همه ملتها و سرزمینها و اطاعت همه مردم جـهان از آن ، صلح ، ثبات و امنیت را به ارمغان مى آورد. دیگر منافع ملى خاص ، تشدید کشمکش هـاى مـلل را بـه هـمـراه نـدارد بـلکـه بـرعکس ، منافع عام و همگانى در نزد دولت جهانى ، موجب تـقـسـیـم عـادلانـه رفـاه و امـنـیـت براى تمامى جهانیان گشته و از این رهگذر، زمینه ها و محملهاى مخاصمات از بین مى رود.
153
بـر نـظـریـه حـکـومت جهانى ، انتقاداتى چند وارد شده است ؛ از جمله اینکه تحقق حکومت جهانى در آیـنـده بـسـیـار نـزدیک ، غیر ممکن است ، در حالى که جهان نیازمند طرح عینى و واقعى براى حفظ صـلح پـایـدار اسـت . بـعـلاوه ، تـوسـعـه و رشد روز افزون ناسیونالیزم ، با حکومت جهانى نـاسـازگـار اسـت . امـروزه ، جـهان با یک روند ملى گرایى و حتّى قومیّت گرایى شدید مواجه اسـت و طـى سـالهاى اخیر بر تعداد کشورهاى مستقل افزوده شده است ، در حالى که حکومت جهانى درصـدد حـذف ایـن شـرایـط اسـت . شـایـد مـهـمـتـریـن ایـراد بـر ایـن نـظـریـه ، تحلیل زیر باشد:
در حـکـومـت جهانى ، موضوع رضایت مردم و مسائل حقوقى آن است . توضیح اینکه قوانین و حقوق معمولا عکس العمل و زاییده تغییراتى است که در نورمهاى اجتماعى ، سیاسى و اقتصادى مردم روى مـى دهـد و تـا در رفـتـار و بـرداشـت مـردم و مـسـائل سـیـاسـى ، اقـتصادى و اجتماعى آنها در جهت قبول حکومت جهانى تغییرى حاصل نشده ، چطور ممکن است حکومت و قوانینى را از خارج (بالا) به آنها تحمیل کرد. اول باید در مردم احساس تعلق و یکپارچگى به همه جهان و وفادارى به دولت جـهـانـى ایـجـاد شـود و آنـگـاه قـوانـیـن عمومى ، جهانى و سیستم سیاسى و احدى به وجود آورد؛ وگرنه نتیجه اش جز اغتشاش و ستیز چیز دیگرى نخواهدبود(465)
3ـ خلع سلاح (466):
اسـتدلال ساده و روشن نظریه پردازان خلع سلاح این است که : چون انسان با اسلحه مى جنگد، پـس بـراى از بین بردن جنگ ـ و در نهایت استقرار صلح ـ انهدام تسلیحات کفایت مى کند. فقدان وسـائل و لوازم مـورد نـیـاز جـنـگ ، خود به خود زمینه هاى صلح بادوام را موجب مى شود. چنانچه تاریخ هم نشان مى دهد، پیشرفت روند مذاکرات خلع سلاح ، حاکى از بهبود روابط بین دولتها و ملتها و افزایش امید به برقرارى صلح مى باشد.(467)
وسـعـت و گـسـتـره خـلع سـلاح ، خـود بـاعـث شکاف میان طرفداران این نظریه گردید. گروهى خـواهان خلع سلاح کامل و عمومى هستند: به نظر آنها، وجود هر نوع سلاحى ، به طور طبیعى مى تـوانـد شرایط آغاز جنگ را فراهم نماید. تمامى تسلیحات اعم از سلاحهاى معمولى ، هسته اى ، مـیـکروبى و شیمیایى باید از عرصه حیات اجتماعى انسان حذف شوند. برخى دیگر نظرشان بـر آن اسـت کـه بـراى کـاربـرد زور مـشـروع ، نیاز به سلاحهاى معمولى براى جامعه بشرى هـمـواره وجـود دارد. دفـاع مـشـروع از سرزمین ، تعقیب مجرمان و اجراى احکام قضایى ، مستلزم چنین ابـزارهـایـى اسـت . بـنـابـرایـن ، خـلع سـلاح ، بـه تـسـلیـحـات کشتار جمعى مربوط مى شود. ابزارهاى پیشرفته اتمى ، شیمیایى و میکروبى باید نابود شوند. عده اى نیز خواستار کاهش تعداد نظامیان و یا به طور کلى انحلال ارتشهاى ملى هستند. جایگزین ارتشهاى ملى ، یک ارتش واحد بین المللى خواهد شد که نظم جهانى را حفظ مى کند.(468)
ارزیـابـى نـظرى و مصداقى این نظریه ، حاوى نکاتى چند است که به اختصار بیان مى شود. نـخـسـت آنـکه ، هیچ تضمینى براى رعایت خلع سلاح توسط همگان وجود ندارد. اگر دولتهایى پـنهانى به ساخت و تولید تسلیحات ادامه دهند، لیکن دولتهاى دیگر صادقانه خلع سلاح را رعـایـت کنند، چه عواقب وخیم و خطرناکى براى امنیت دولتها و صلح بین المللى به وجود خواهد آمـد؟ عـلاوه بـر آن ، وجـود سـلاح بـه عـنـوان ابـزار اجـبـار و نگهدارنده براى حفظ امنیت داخلى ، ضـرورى و لازم است . هر دولتى براى حفظ نظام سیاسى ، اجتماعى ، فرهنگى و اقتصادى خود بـه دو عـنـصـر (ایـمـان ) و (اجـبـار) وابـسته است . ابزار ایجاد ایمان سیاسى ، تبلیغات است و ابزار اجبار، تسلیحات . چنین ضرورتى ، ضعف بنیادین نظریه خلع سلاح را آشکار مى سازد. از نـظـر تـاریـخـى ، رونـد مـذاکـرات خـلع سـلاح ، بـسـیـار کـنـد بـوده و نـتـایـج قابل ملاحظه و کارگشایى در پى نداشته است . همواره استدلالهاى موافقان و مخالفان در میزان و روش خـلع سـلاح ، دسـتـیـابـى بـه نـتـایـج سـودمـنـد را مـخـتـل کـرده اسـت . بـا ایـن وجـود، یـکـى از نـظـریـه هـایـى کـه در عـمـل ، اگـر چـه بـه صـورت صـورى و ظـاهـرى ، صـورت تـحـقق یافت ، خلع سلاح بوده است .(469)
154
4ـ موازنه قوا:(470)
نـظـریـه مـوازنه قوا، بخلاف سه نظریه قبلى یعنى سازمان بین المللى و امنیت دسته جمعى ، حـکـومـت واحـد جـهـانـى و خـلع سـلاح کـه از جـانـب ایـده آلیـسـتـهـا در روابـط بـیـن الملل مطرح گردیده اند، کوششى از جانب واقع گرایان و رئالیستهاست . نویسندگان معاصر، مـوازنـه قـدرت را (پـایـه اسـاسـى روابط میان ملل )، (نمایش قاعده عمومى اجتماعى ) و تقریباً (نـوعـى قانون اساسى سیاسى که مى توان آن را از گردش سیاستهاى جهانى استخراج کرد) خـوانـده انـد(471) سـه نـظـریـه پـیـشـیـن بـر اصول اخلاقى ، حقوق بین الملل ، تعهدات و مسؤ ولیتهاى مشترک انسانى و راه حلهاى مسالمت آمیز تـکـیـه و تـاءکـیـد دارنـد، در حـالى کـه نـظـریـه مـوازنـه قـوا بـر اصل (قدرت ) استوار است .
تـئوریـسینهاى توازن قوا (یا موازنه قدرت ) در مورد چگونگى حفظ صلح از طریق موازنه قوا چـنـیـن اسـتـدلال مـى کـنـنـد: روابـط مـیان دولتها براساس قدرت و منافع ملى استوار است و همه دولتـهـا در تـلاشند تا حداکثر قدرت را به دست آورند و منافع ملى خویش را تحقق بخشند. در ایـن راستا، بطور طبیعى ، دولتها و کشورها در یک روند رویارویى و مبارزه قرار دارند. هر یک بـراى بـقـا و نـیـرومـنـد شـدن یـا قدرتمند ماندن ، تلاش بى وقفه اى را به صورت اتحاد و ائتـلاف بـا بـرخـى دولتـهـا انـجـام مـى دهد. بنابراین ، نتیجه چنین اتحاد و ائتلافى ، موازنه قدرتى است که جلوى تجاوز را گرفته و صلح و ثبات را موجب مى شود.(472)
در واقـع ، بـنـیـان تـحـلیـل نـظـریـه مـوازنـه قـوا بـر ایـن اصـل مـبـتـنـى اسـت کـه قـدرت تـنـهـا بـه وسـیـله قـدرت ، قـابـل مـقـابـله ، کـنـتـرل و مـحـدود شـدن اسـت . تـوازن قـوا، مـوجـب تعادل و ثباتى مى گردد که ضامن صلح و امنیت بین المللى است ؛ زیرا براساس توازن قوا، وضـع مـوجود با قدرت مقابله کننده در برابر متجاوز ـ که بر هم زننده وضع موجود است ـ حفظ مى شود و از وقوع جنگ و دگرگونى در موازنه ، جلوگیرى مى شود.
مـوازنـه قـوا، بـه عـنـوان یـک نـظـام بـیـن المـللى و حـافـظ صـلح جـهـانـى ، از سـال 1648 ـ (قـرارداد صـلح وسـتـفـالیـا) تـا 1789 و از سال 1815 ـ کنگره وین ـ تا سال 1914 به تاریخ سایه افکنده بود. به عقیده مورگانتا (از طـرفـداران ایـن نـظـریـه ) ثـبـات نسبى این دوران ، مرهون مکانیسم موازنه قوا بوده است . حفظ وضـع مـوجـود بـا بهره گیرى از تفوق دریایى انگلستان و نقش تضمین کننده آن براى موازنه قوا، موجب پایدارى صلح و عدم وقوع جنگ نابود کننده گردید.(473)
در ارزیـابـى ایـن نـظـریـه مـى توان چنین تحلیل کرد. نخست آن که در قرن هیجدهم یعنى آخرین قـرنى که آن را عصر طلایى موازنه قدرت مى نامند، جنگهاى مستمرى وجود داشته است . دوّم این کـه ، رابـطـه مـیـان صـلح و مـوازنـه قدرت ، درست در جهت مخالفى است که طرفداران نظریه مـوازنـه ادعـا مـى کنند، زیرا دوره هاى موازنه حقیقى یا فرضى قدرت ، همان دوره هاى جنگ بوده اسـت در حـالى کـه دوره هـایـى کـه تـفوق قدرت در جهان وجود داشته ، از ادوار صلح به شمار رفـته است . سوم آن که : این ادعا که موازنه قدرت ، راهنماى جهان به سوى صلح است ، صحت نـدارد. ادعاى فوق بر این دلیل استوار است که دولتها دست به جنگ نمى زنند، مگر هنگامى که مـعـتقد شوند پیروزى با آنان خواهد بود. ولى فقط هنگامى که هر دو طرف واقعاً همزور باشند یـا حـداقـل بـه ایـن مـرحـله مـعـتقد باشند، پیروزى خود را پیش بینى مى کنند. بنابراین موازنه قدرت ، یکى از زمینه هاى تولید جنگ خواهد بود. آخرین نکته این که ، بر طبق نظریه موازنه ، خـطـر تـجـاوز از دولت قـویـتـر انـتـظار مى رود. در این صورت نیز حقایق و واقعیات ، نظریه موازنه را تاءیید نمى کند. دولتهاى بزرگ ، جنگ بزرگى را آغاز نخواهند کرد، بلکه اغلب و بـدون اسـتـثـنـا، طـرف ضـعـیـفـتـر دسـت به جنگ مى زند. این نظریه نمى تواند جنگهاى جهانى اول و دوم را از طرف آلمان تبیین کند.(474)
155
نظریه اسلام پیرامون جنگ و صلح
اسلام ، به عنوان یک دین کامل و جامع الهى ، با پدیده جنگ و صلح به نحوى برخورد کرده است کـه ارجـحـیـّت نـظـریـات و دیـدگـاهـهـاى وى بـر دیـگـران ، مـسـجـّل و آشکار است . سخن حق در این باب از آنِ اسلام است و ما پیروان این دین آسمانى ، باید بـا شـنـاخـت صـحـیـح احـکام اسلامى در مورد جنگ و صلح ، برنامه هاى جامعه اسلامى را تنظیم و هدایت کنیم .
الف ـ جنگ
از آیه هاى قرآنى چنین استفاده مى شود که پیامبران و ارباب ادیان آسمانى براى حفظ موجودیت خـود، نـاگـزیـر بـه جـنـگ مـتوسل شده اند؛ چرا که آنها به مبارزه با ستمکارى ، شرک و دیگر انـحـرافهاى اعتقادى و اجتماعى قیام کردند و بدون تردید، ستم پیشه گان ، چشم دیدن آنان را نـداشـتـنـد. پـیـامـبـران نـاچار بودند براى حفظ درخت توحید و عدالتى که غرس مى کردند، با علفهاى هرزه ، مبارزه کنند و گرنه نهضت آنان در نطفه خفه مى شد.
قرآن کریم درباره فلسفه جنگ میان انسانها مى فرماید:
﴿وَ لَوْلا دَفـعُ اللّهِ النـّاسَ بـَعـْضـَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ اِنَّ اللّهَ لَقَوِىُّ عَزیزٌ﴾(475)
و اگـر خـداونـد بـعـضـى از آنها را بوسیله بعضى دیگر دفع نکند دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصارا و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى شود ویران مى گردد و خداوند کسانى که او را یارى کنند (و از آئینش دفاع نمایند) یارى مى کند خداوند قوى و شکست ناپذیر است .
آرى ، همچنان که جنگ براى زندگى مادى بشر یک ضرورت است ، براى ادامه زندگى معنوى او نـیـز ضـرورى و لازم است . البته این سخن نه به این معناست که پیامبران ، معنویت را در جامعه بـا جـنـگ رواج مـى دهـنـد؛ بلکه مراد آن است که برخوردهاى خشونت آمیز مخالفان ، جنگ را اجتناب ناپذیر مى سازد.
هـمـچـنین ، از آیه هاى قرآن استفاده مى شود که جنگهاى پیامبر بزرگوار اسلام ـ و به تبع جنگ در اسلام ـ به سه منظور انجام شد: دفاع ، رفع ستم و برانداختن فتنه . اولین انگیزه جنگهاى اسـلام عـلیـه کـفـر، دفـاع از حـقوق مسلمانان و کیان جامعه اسلامى بود. قرآن کریم در این باره فرموده است :
﴿اءُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِاءَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ، اَلَّذینَ اءُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ اِلاّ اَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ﴾(476)
بـه کـسانى که جنگ بر آنان تحمیل گردیده ، اجازه جهاد داده شده است ؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته اند؛ و خدا بر یارى آنها تواناست .
قرآن کریم در مورد رفع ستم ، چنین بیان مى دارد:
﴿وَ مـا لَکـُمْ لا تُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَالْوِلْدانِ الّذَینَ یـَقـُولُونَ رَبَّنـا اَخـْرِجـْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اءَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً﴾(477)
و شـمـا را چـه شـده اسـت کـه در راه خـدا و مـردان و زنـان و فـرزندان مستضعف نمى جنگید که مى گـویـنـد: پـروردگـارا مـا را از ایـن مـنـطقه اى که مردمش ستمکارند به در آور و از سوى خویش براى ما رهبرى (ولیّى ) پدید آور و از سوى خویش براى ما یاورى قرار ده .
دفـع فـتـنـه ، یـکـى دیـگـر از انـگـیـزه هاى جنگ در اسلام مى باشد. آنهایى که سد راه تعالى انـسـانـیـت بـوده ، دیـن خـدا را از گـسـتـرش بـازداشـتـه و از بـرافراشته شدن پرچم اسلام ، ناراضى مى باشند، قرآن کریم در این باره مى فرماید:
﴿وَ قـاتـِلُوهـُمْ حـَتـّى لا تـَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَاءِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ اِلاّ عَلَى الظّالِمینَ﴾(478)
و بـا آنـهـا پـیـکـار کـنـیـد تـا فـتـنـه (و بـت پرستى و سلب آزادى از مردم ) باقى نماند و دین مـخـصـوص خـدا گـردد پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشته (مزاحم آنها نشوید زیرا) تعدى جز بر ستمکاران روا نیست .
156
مفهوم جنگ در اسلام ، همواره با مفهوم (جهاد) قرین است در اسلام جنگى ، مشروعیت دارد که منطبق با مـفـهـوم جـهـاد بـاشـد. جهاد یا جنگ مقدس ، جنگ به خاطر دین و در راه حق و دفاع از آزادیهاى والاى اسـلامـى است که به جهاد ابتدایى و تدافعى تقسیم مى شود.(479) در هر صورت ، (هـدف حـقـیـقى و علت غایى جهاد، صلح است ؛ یعنى صلح قطعى بشریت که تحت تبعیت و سلطه قواعد آیین یکتاپرستى قرار گیرد.)(480)
اسلام ، ریشه جنگ و منازعه در جامعه بشرى را ناشى از فزون طلبى ، استکبار، تجاوز و تعدى انـسـانها به حقوق یکدیگر مى داند. افراد، دولتها و کشورهایى که از حق خود فراتر رفته و مى خواهند حقوق دیگران را از آنِ خود کنند، زمینه هاى نزاع و جنگ را فراهم مى کنند.
ب ـ صلـح
اسـلام ، پـایـه و اسـاس روابـط اجـتـمـاعـى را بـر صـلح نـهـاده اسـت ، کـشـتـار بـدون دلیل را ممنوع کرده ، کشتن یک تن را بدون دلیل ، برابر کشتن همه مردم دانسته است :
﴿مـِنْ اءَجـْلِ ذلِکَ کـَتـَبـْنـا عـَلى بـَنى إِسْرائیلَ اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِى الاَْرْضِ فَکَاءَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً، وَ مَنْ اءَحْیاها فَکَاءَنَّما اَحْیَا النّاسَ جَمیعاً...﴾(481)
بـدیـن سـبـب بـر بنى اسرائیل چنین حکم کردیم که هر کس نفسى را جز براى نفسى یا فساد در زمـیـن بـکـشـد، گـویـى همه مردم را کشته است و کسى که نفسى را زنده کند، گویى همه مردم را زنده کرده است .
اسلام ـ با توجه به احترام به انسانیت ـ روابط مسلمانان با دیگران را براساس صلح و صفا پـى ریـخـتـه اسـت . اسـلام بـه آنـان اجـازه نـمـى دهـد کـه تـنـهـا بـه دلیـل اخـتـلاف اعـتـقـادى ، کـسـى را بـه قـتـل رسـانـند. جامعه اسلامى باید روابطش با دیگران بـراسـاس عـدالت و احـتـرام متقابل باشد؛ عدالت حتّى درباره دشمنان و مخالفان حکومت اسلامى نیز باید اجرا شود. قرآن کریم در این باره مى فرماید:
﴿لا یـَنـْهـیـکـُمُ اللّهُ عـَنِ الَّذیـنَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِى الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ، اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾(482)
خـداونـد شـمـا را از دوسـتـى آنـان کـه بـا شـمـا در دیـن قـتـال و دشـمـنى نکرده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند نهى نمى کند از این که به آنان نیکى کنید و با آنان به عدالت رفتار کنید؛ که خداوند مردم عدالت پیشه را دوست دارد.
اسـلام ، نـهـایـتِ تـاءکـید را دارد تا مردم در آرامش به سر برند. وحدت و یکپارچگى ، یکدلى و یـکـرنـگـى بـر جـامـعـه حـکـمـفـرمـا بـاشـد، و راه آشـوب ، تـفـرقـه و دودلى را راه شـیـطان مى داند،(483) باب صلح و آرامش را گشوده است و ترک ستیز و خصومت را در هر فرصت مـمـکـن تـوصـیـه مـى کـنـد. بـراى مثال ، ممکن است دشمن مسلمانان در جنگ ، احساس ناتوانى کند و پیشنهاد صلح دهد، در چنین صورتى ، اسلام توصیه مى کند مسلمانان نیز صلح را بپذیرند.
﴿وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسِّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾(484)
و اگر به صلح گراییدند تو نیز به آن بگرا.
شعار اجتماعى اسلام ، صلح است که در (اسلام ) مسلمانان تجلى دارد. این از وظایف دینى مسلمانان اسـت کـه در سلام کردن بر یکدیگر پیشى گیرند و پاسخ آن را به وجهى نیکوتر بدهند که خـود مـقـدمـه اى اسـت بـراى بـرقرارى صلح و آرامش . پیامبر اسلام (ص )، در این راستا، پیامبر رحمت بود؛ مهربانى و نرمخویى آن حضرت ، از دیگر نشانه هاى صلح جویى اسلام است .
نظریه اسلام در مورد مکانیسم تاءمین صلح پایدار، بر یک طرح سه مرحله اى استوار است :
1 ـ طرح نخستین ، همان ارتباطات بین المللى و بهره گیرى از قواعد حقوقى عادلانه در روابط مـلتـهـاسـت . اسـلام در ایـن مرحله که معمولاً با شرایط استقرار ملتها و دولتها همراه مى باشد، پیروى از نظام حقوقى بین الملل مبتنى بر عرف و قراردادهاى بین المللى را لازم مى شمارد و از مـشـارکـت فـعـال مـلتـهـا در سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى بـراسـاس اصـل بـرابـرى ، حـق و عـدالت و احـتـرام مـتـقـابـل ، اسـتـقـبـال مـى کـنـد. در ایـن مـرحـله ، اصـول (تـفـاهـم بـیـن المـللى بـه مـعـنـاى تـکـیـه بـر قـدر مـشـتـرکـهـا و اصول موضوعه ، مشارکت و تعاون در مسائل بین المللى ، برابرى دولتها در استیفاى حق آزادى ، اسـتـقلال و حاکمیت ، عدم توسل به زور و نفى تجاوز، حمایت از مبارزات حق طلبانه و جنبشهاى رهـایـى بـخـش ، عـدم مـداخـله در امـورى کـه در صـلاحـیـت اراده مـلتـهـاسـت ، مـقـابـله بـه مـثـل ، لزوم قـراردادهـاى بین المللى ، حکمیت و حل مسالمت آمیز اختلافات بین المللى (مبناى روابط صلح آمیز دولتها و ملتهاست .(485)
157
2 ـ اسلام با بهره گیرى از دو استراتژى (دعوت ) و (جهاد) براى آگاه سازى و رهایى بخشى مـلتـهـا و از مـیـان بـردن اسـتـکـبـار و آثـار آن ، در مـرحـله دوم از تـز تـشـکـیـل حـکـومـت جـهـانـى واحـد، و تـاءسـیـس یـک نـهـاد حـقـوقـى و حـقـوق اسـاسـى بـیـن الملل دفاع مى نماید.
3 ـ در مـرحـله سـوم ، در رونـد حـرکـت بـه سـوى هـمـگـونـى در فـکـر، عـقـیـده و آرمـان ، با ادامه اسـتـراتـژى دعـوت و جـهـاد، در نـهـایـت ، زمـیـنـه بـراى اجـراى طـرح جـامـعـه واحـد جـهـانـى و تـشـکـیـل امـت هـمـگـون و امـامت شایسته فراهم مى شود. این طرح آرمانى اسلام ، در دراز مدت جامه عمل به خود مى پوشد.(486)
1 ـ ابتکار دفاع استراتژیک آمریکا، ناصر ثقفى عامرى ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى وزارت خارجه ، 1365.
2 ـ اتـحـاد شـوروى از تکوین تا فروپاشى ، الهه کولایى ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه ، تهران ، 1372.
3 ـ اثرات وحدت دو آلمان در جامعه اروپایى ، سعید خالوزاده ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه ، تهران ، 1372.
4 ـ اراده خـداونـد؛ یـهـودیـان ، مـسـیـحـیـان و مـسـلمـانـان در راه تـسـخـیـر دوبـاره جـهـان ، ژیل کپل ،ترجمه عباس آگاهى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، تهران ، 1370.
5 ـ اسـرار جـنـگ خـلیـج فـارس ، رولان ژاکار، ترجمه عباس آگاهى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ،تهران ، 1370.
6 ـ اسـلام و حقوق بین الملل عمومى ، احمد رشید، ترجمه حسین سیدى ، مرکز مطالعات عالى بین المللى دانشگاه تهران ،1353.
7 ـ اسـلام و حـقـوق بـیـن المـلل ، مـحـمـدرضـا ضـیـایى بیگدلى ، شرکت سهامى انتشار، تهران ،1366.
8 - اسـنـاد کـنفرانسهاى تهران ، یالتاوپتسدام ، ترجمه : حسن مفیدى ، انتشارات پارت ،تهران ،1360.
9 - آشـنـایـى بـا عـلم سـیـاسـت ، کـارلتـون کـلایـمـررودى ، تـوتـون جـیـمـزآنـدرسـن و کارل کویمبى کرسیتول ،ترجمه : بهرام ملکوتى ، نشر امیرکبیر، تهران ،1351.
10 - اصـول روابـط بـیـن المـلل و سـیـاست خارجى ، حمید بهزادى (مددى )، نشر دهخدا، تهران ، 1368.
11 - اصول روابط بین الملل ، هوشنگ عامرى ، انتشارات آگاه ، تهران ،1370.
12 - اصول سیاست خارجى وسیاست بین الملل ، عبدالعلى قوام ، نشر سمت ، تهران ،1370.
13 - اصـول و مـبـانـى جـغـرافـیـاى سـیـاسى ، دره میرحیدر(مهاجرانى )، نشر کتابهاى سیمرغ ، تهران ،1357.
14 - بازار مشترک اسلامى ، غلامحسین خورشیدى ، انتشارات امیرکبیر، تهران ،1367.
15 - بازى قدرت ، جنگ نفت در خاورمیانه ، محمود طلوعى ، نشر علم ، تهران ، 1371.
16 - بـحـثـى در بـاب خـلع سـلاح ، جـان رابـیـنـسـون ودیـگـران ، ترجمه : هرمز همایون پور، انتشارات آگاه ،تهران ، 1368.
17 - بـحـران خـلیـج فـارس (جـنـگ نـفـت )، کـار مـشـتـرک دفـتـر سـیـاسـى و مـعـاونت تبلیغات و روابطعمومى سازمان عقیدتى سیاسى ارتش ،1370.
18 - بـحـرانـهاى قرن بیستم ، تاپى یررونوون ، ترجمه : احمد میرفندرسکى ، نشر دانشگاه ملى ایران ، تهران ،1357.
19 - بـرداشـتهاى مختلف در مطالعه سیاست بین المللى ، کلوى .جى .هالستى ، ترجمه : بهرام مـسـتـقـیـمـى مـسـعـود طـارم سـرى ، مـجـله سـیـاسـت خـارجـى ، سال اول ، شماره 2، فروردین ، خرداد، 1366.
20 - بـیـسـت کـشور آمریکاى لاتین ، مارسل یندرگانگ ، ترجمه : محمد قاضى ، نشر خوارزمى ، تهران ،1358.
21 - پـرسـتـرویکا و نتایج آن ، گردآورى و ترجمه مصطفى رحیمى ، انتشارات مترجم ، تهران ،1370.
22 - تاریخ اسپانیا، کالمت ، ترجمه : امیر معزى (حسام الدوله )، بى م ،1368.
23 - تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد، هـنـرى و. لیتل فیلد، ترجمه : فریده قره چه داغى (صحیحى )، نشر علمى و فرهنگى ، تهران ،1373.
24 - تـاریـخ آلمـان ، روبـرت ـ هـرمـان شـبـروک ، تـرجـمه : محمد ظروفى ، انتشارات دانشگاه تهران ،1358.
25 ـ تـاریـخ جامعه ملل ، اف . پى . والتوز، ترجمه : فریدون زند فرد،: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى ، تهران ، 1372.
158
26 ـ تاریخ جهانى ، ش . دولاندلن ، مترجم احمد بهمنش ،: انتشارات دانشگاه تهران ، 1368.
27 ـ تـاریـخ جـهـان نـو، رابـرت روزول پـالم ، تـرجمه : ابوالقاسم طاهرى ، نشر امیرکبیر، تهران 1357.
28 ـ تـاریـخ جـنـگ سـرد، آندره فونتن ، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوى ،: نشر نو، تهران ، 1364.
29 ـ تـاریـخ چین ، زیر نظر ژان شنو، ترجمه : شهرنوش پارسى پور،: نشر علم ، تهران ، 1374.
30 ـ تاریخ دول معظم ، ماکسیم مورن ، ترجمه : على اصغر شهمیر، تهران : شرکت سهامى چاپ وانتشارات کتب ایران ، 1338.
31 ـ تـاریـخ دیـپـلمـاسـى اروپـا، رضـا عـلوى ، انـتـشـارات اقبال ، تهران 1349.
32 ـ تاریخ دیپلماسى ، لویى دوللو، ترجمه : رضا وثوقى و اردشیر نیک پور، تهران : مؤ سسه مطبوعاتى علمى ، بى تا.
33 ـ تـاریـخ روابـط بـین المللى در قرن نوزدهم ، پى یرونووى ، ترجمه : قاسم صنعوى ، معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى ، مشهد، 1370.
34 ـ تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل در قـرون وسـطـى ، فـرانـسـوا ـ ل . گانسهوف ، ترجمه : قاسم صنعوى ، ـانتشارات آستان قدس رضوى ، مشهد، 1372.
35 ـ تـاریـخ رهـایـى فـرانـسـه (ژوئن 1944 ـ مـه 1945)، روبـر آرول ، ترجمه قاسم صنعوى ، دفترنشر فرهنگ اسلامى ، تهران ، 1371.
36 ـ تـاریخ سیاسى اسلام ، حسن ابراهیم حسن ، مترجم : ابوالقاسم پاینده : سازمان انتشارات جاویدان ، تهران ، 1366.
37 ـ تـاریـخ سـیـاسـى ،(1940 ـ 1789)، داوُد اصـفـهـانـیـان ، انـتـشـارات مشعل ، اصفهان ، 1351.
38 ـ تاریخ فلسفه سیاسى ، بهاءالدین پازارگاد: کتابفروشى زوار، تهران ، بى تا.
39 ـ تـاریـخ قرن بیستم ، سرژ برشتین و دیگران ، ترجمه : امان اللّه ترجمان ، آستان قدس رضوى ،مشهد، 1370.
40 ـ تـاریـخ قـرن نـوزدهم ، آلبرماله ، مترجم : میرزا حسین خان فرهودى ،: دنیاى کتاب و علمى ،تهران ، 1363.
41 ـ تـاریـخ مـخـتـصـر قـرن بـیـستم ،ریچاردگاف و دیگران ، ترجمه : خسرو قدیرى ،: نشر زلال ، تهران ،1372.
42 ـ تاریخ معاصر اروپا،هیوز، مترجم على اکبر بامداد، انتشارات امیر کبیر، تهران ، 1361.
43 ـ تـاریـخ ملل شرق و یونان ، آلبرماله و ژول ایزاک ، ترجمه میرزا عبدالحسین هژیر: نشر دنیاى کتاب و علمى ، تهران ، 1362.
44 ـ تـاریـخ نـیـمـه نـخـسـت قرن بیستم ، سى . آ. لیدز، همایون حنیفه وند مقدم ، تهران : نشر سرنا،1363.
45 ـ تـاریـخ و فـرهـنـگ ژاپـن ، اسـکـات مـرتون ، ترجمه مسعود رجب نیا،: انتشارات امیر کبیر، تهران ،1364.
46 ـ تـجـزیـه و تـحـلیـل جدید سیاست ، رابرت دال ، ترجمه حسین ظفریان ، بى م : انتشارات مترجم ،1364.
47 ـ تـحـولات روابـط بـیـن المـلل از کنگره وین تا امروز، احمد نقیب زاده ،: نشر قومس ، تهران ،1369.
48 ـ تـحـولات سـیـاسى در اتحاد شوروى (از برژنف تا گورباچف )، یان دربیشایو، ترجمه هرمزهمایون پور، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى ، تهران ، 1367.
49 ـ تشکیل و فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى ، حسین رحمت الهى ، انتشارات اطلاعات ، تهران ، 1371.
50 ـ تشنجات سیاسى بعد از جنگ دوّم جهانى ، مسعود انصارى ، نشر اشراقى ، تهران ، 1353.
51 ـ تـفـکـر نـویـن سـیـاسـى در سـیـاسـت خارجى شوروى ، کورش احمدى ، نشر قومس ، تهران ،1370.
52 ـ تـئوریـهـاى امـپـریالیسم ، ولفگانگ . ج ـ مومسن ، ترجمه ، کورش زعیم ، نشر امیر کبیر، تهران ،1363.
53 ـ جابه جایى در قدرت ، الوین تافلر ترجمه : شهیندخت خوارزمى ، بى جا، 1372.
54 ـ جـامـعـه شـنـاسـى جـنگ ، گاستون بوتول ، ترجمه هوشنگ فرخجسته ، سازمان انتشارات وآموزش انقلاب اسلامى ، تهران ، 1368.
55 ـ جـامـعه شناسى جنگ و ارتش ، پیتر مى یر، ترجمه : علیرضا ازغندى و محمد صادق مهدوى ،نشر قومس ، تهران ، 1368.
56 ـ جامعه شناسى ، ساموئل کینگ ، ترجمه : مشفق همدانى ، انتشارات امیر کبیر، تهران ، 1355 .
159
57 ـ جـامـعـه شـنـاسـى صـلح ، گاستون بوتول ، ترجمه : هوشنگ فرخجسته ،: نشر شیفته ، تهران ،1371.
58 ـ جـامـعـه و حـکـومـت ، ر.م . مـک آیور، ترجمه ابراهیم على کنى ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران 1354.
59 ـ جـهـان در قـرن بـیستم ، لویى ل . استایدر، ترجمه : محمد ابراهیم آیتى ، فجر، تهران ، 1342.
60 ـ جـهـان در مـیـان دو جـنـگ ، ژاک بـنـوامـشـن ، آلان بـالوک و آدولف هـیـتـلر، تـرجـمـه : مـهـدى سمسار،سازمان انتشارات اشرفى ، تهران ، 1363.
61 ـ جـریـانـهـاى بـزرگ تـاریخ معاصر، ژاک پیرن ، ترجمه : رضا مشایخى : انتشارات امیر کبیر، 1357.
62 ـ جـنـایـتـکـاران جـنـگ ویـتـنـام ، هـیـلدرى دو به ریدر، ترجمه : عنایت الله شکیباپور موسسه مطبوعاتى فرخى ، تهران ، بى تا.
63 ـ جـنبش عدم تعهد از آغاز تا سال 1985، على اکبر عبدالرشیدى ، انتشارات سروش ، تهران ،1365.
64 ـ جـنـگ جهانى اول ، پى یر رئوون ، ترجمه عباس آگاهى ، انتشارات آستان قدس رضوى ، 1369.
65 ـ جنگ خلیج فارس در اسناد محرمانه ، پیرى لینجر واریک لوران ، ترجمه : هوشنگ لاهوتى ، انتشارات پاژنگ ، تهران ، 1370.
66 ـ جنگ خلیج فارس و آینده خاورمیانه ، محمود طلوعى ، انتشارات تهران ، 1370.
67 ـ جـنـگ طولانى اعراب و اسرائیل ، ج . بایربل ، ترجمه : ابوطالب صارمى ،انتشارات امیر کبیر،تهران 1349.
68 ـ جنگ ویتنام ، برتراندراسل ، ترجمه : صمد خیرخواه ، نشر خوارزمى ، تهران 1359.
69 ـ جنگ داخلى اسپانیا، هیوتامس ، ترجمه : مهدى سمسار، نشر خوارزمى ، تهران 1353.
70 ـ چـرا شـوروى مـتـلاشـى شـد، گردآورى و ترجمه مصطفى رحیمى ، نشر خوارزمى ، تهران 1353.
71 ـ حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى ، ابوالفضل قاضى ، دانشگاه تهران ، 1368.
72 ـ حقوق بین الملل عمومى ، محمد رضا ضیایى بیگدلى ، نشر مؤ لف ، تهران 1363.
73 ـ خـاطـرات جـنـگ جـهـانـى دوم ، ویـنـسـتـون چـرچـیـل ، تـرجـمـه : تـورج فـرازمـنـد، نـشـر نیل ، تهران
1361.
74 ـ خداوندان اندیشه سیاسى ، و. ت جونز، ترجمه : على رامین ، امیر کبیر، تهران 1362.
75 ـ در آمـدى بر روابط بین الملل ، ژاک هونشرینگر، ترجمه : عباس آگاهى ، معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى ، 1368.
76 ـ دگـرگـونـى نـظـام بـیـن المـللى ؛ تـسـلط جـهـانى اروپا و ارزشهاى اروپایى (1914 ـ 1815)،ترجمه : بهرام مستقیمى ، انتشارات وزارت امور خارجه ، تهران 1373.
77 ـ دومین انقلاب روسیه (پروستریکا) میخائیل گورباچف ، ترجمه : عبدالرحمن صدریه ، نشر
آبى ، تهران ، 1368.
78 ـ دهـه جـنـگ سـرد (رونـد جـنـگ سـرد در دهـه 1980)، نـوامـبـر چـامـسـکـى ، جـونـاتـان استیل ، جان
گیتینگر، ترجمه : شاهرخ وزیرى ، نشر سلسله ، تهران 1364.
79 ـ دیـپـلمـاسـى نـویـن در عصر دگرگونى در روابط بین المللى ، سید على اصغر کاظمى ، دفتر نشر
فرهنگ اسلامى ، تهران 1368.
80 ـ دیوارها فرو مى ریزد، سید محمد کاظم نعیمى ، نشر البرز، تهران 1370.
81 ـ راهـنـمـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد، اداره اطـلاعـات سـازمـان ملل متحد، ترجمه : منصور فراسیون ،
وزارت فرهنگ و آموزش عالى 1354.
82 ـ رژیـمـهـاى سـیـاسـى ، مـوریـس دو ورژه ، نـاصـر صدر الحفاظى سازمان کتابهاى حبیبى ، تهران ،1358.
83 ـ رنـج دیـکتاتورى نیکاراگوئه ، الگ ایگنایتوو جزیخ بروویک ، ترجمه : سید احمد سید طاهرى ،نشر مؤ لف ، تهران 1366.
84 ـ روابـط بـیـن المـلل ، رامـامـلکـوتـه و ناراسیمها رائو، على صلح جو، تهران : چاپ و نشر بنیاد، 1368.
85 ـ روابط بین الملل در جهان متغیر، جوزف فرانکل ، ترجمه : عبدالرحمن عالم ، تهران : دفتر
مطالعات سیاسى و بین المللى ، 1369.
86 ـ روابط بین المللى در تئورى و عمل ، على اصغر کاظمى ، تهران : نشر قومس ، 1372.
87 ـ رونـد سلطه گرى (تاریخ سیاست خارجى آمریکا 1938 ـ 1983)، استفن آمبروز،ترجمه : احمد تابنده ، تهران : نشر چاپخش ، 1363.
160
88 ـ رویـارویـى بـزرگ ، نـبـرد اقـتـصـادى آینده ژاپن ، اروپا و آمریکا، استرتارو، ترجمه : عزیز
کیاوند، تهران : چاپ مؤ سسه عالى پژوهشى در برنامه ریزى و توسعه ، 1372.
89 ـ ریـشـه هـاى جـنـگ جـهانى دوم ، ا. جى . پى . تیلر، ترجمه : محمد على طالقانى ، تهران : مرکزانتشارات علمى و فرهنگى ، 1362.
90 ـ زایش و خیزش ملّت ، داور شیخاوندى ، تهران ، انتشارات ققنوس ، 1369.
91 ـ ژرف نـگـرى در انـقـلاب اروپـا، رالف دارنـدروف ، تـرجـمـه ، هـوشنگ لاهوتى ، تهران ، نشراطلاعات 1370.
92 ـ ژئوپولینک ، عزّت اللّه عزّتى ، تهران : نشر سمت ، 1371.
93 ـ سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، ابـوالقـاسـم مـنـصفى ، تهران : نشر دانشکده علوم ارتباطات اجتماعى ،1358.
94 ـ سـازمـان مـلل مـتـحد، مسئولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ناصر ثقفى عامرى ، تهران : نشردفتر مطالعات سیاسى و بین المللى ، تهران ، 1370.
95 ـ سـقـوط بـزرگ ، جـان کنت گالبرایت ، ترجمه : شهریار خواجیان ، نشر بوعلى ، تهران 1371.
96 ـ سـیـاسـت نـظـر افـلاطون ، الکساندر کویر، ترجمه : امیر حسین جهانبگلو، نشر خوارزمى ، تهران 1360.
97 ـ سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، هوشنگ مقتدر، مؤ سسه خدماتى
انتشاراتى مفهرس ، تهران ، 1370.
98 ـ سـیـاسـت جهان ، اى . اف . ک . ارگاتسکى ،ترجمه : حسین فرهودى ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ،تهران 2535.
99 ـ سـیـاسـتـهاى جهانى ، بروس روست و هارى استا، ترجمه : سید امیر ایافت ، تهران : نشر سیماى جوان ، 1371.
100 ـ سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ ، پیتر کالواکورسى ، ترجمه ، هاشم رجب زاده ، تهران :نشر توس ، 1359.
101 ـ سیاست و سازمانهاى بین الملل ، حسین ناظم ، تهران : شرکت ایران چاپ ، 2536.
102 ـ سـیـر روش و پـژوهـش در رشـتـه روابـط بـیـن الملل ، محمود سریع القلم ، تهران : انتشارات دانشگاه شهید بهشتى ، 1371.
103 ـ شـنـاسـنـامـه سـازمـانـهـاى بـیـن المـلل ، سـازمـان مـلل مـتـحـد، وزارت امـور خـارجـه جـمـهـورى اسلامى ایران ، تهران : واحد انتشارات دفتر روابط عمومى ، 1362.
104 ـ صـاعـقـه در صـحرا، جیمز بلک ول ، ترجمه : حمید فرهادى نیا و هوشمند نامور تهرانى ،تهران : انتشارات اطلاعات ، 1372.
105 ـ ظـهـور و سقوط رایش سوم ، ویلیام شایرر، ترجمه کاوه دهقان ، تهران : نشر پیک دانش ،1363.
106 ـ عـمـلیات حفظ صلح سازمان ملل متحد، فریده شایگان ، تهران ، مؤ سسه چاپ وانتشارات وزارت امور خارجه ، 1372.
107 ـ فرصت را از دست ندهید، ریچارد نیکسون ، محمود حدّادى ، تهران : نشر اطلاعات ، 1371.
108 ـ فرهنگ جامع سیاسى ، محمود طلوعى ، تهران : نشر علم و انتشارات سخن ، 1372.
109 ـ فرهنگ علوم سیاسى ، داریوش آشورى ، تهران : انتشارات مروارید، 1358.
110 ـ فرهنگ علوم سیاسى ، غلامرضا على بابایت ، تهران : نشر ویس ، 1368.
111 ـ فـقـه سـیاسى ، حقوق بین الملل اسلام ، عباسعلى عمید زنجانى ، تهران ، انتشارات امیر کبیر1367.
112 ـ قدرت ، برتراندراسل ، ترجمه : نجف دریابندرى ، تهران : نشر خوارزمى ، 1371.
113 ـ قـدرتـهـاى جـهـانـى در قـرن بـیـسـتـم ، هـاریـت وارد، جلال رضایى راد، تهران ، بنگاه ترجمه ونشر کتاب ، 1360.
114 ـ قدرت : فرّ انسانى یا شرّ شیطانى ، ویراستر اسیتون لوکس ، ترجمه : فرهنگ رجایى ، مؤ سسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى ، تهران ، 1370.
115 ـ قـواعـد بـازى در سـیـاسـت بـیـن المـلل ، دیـموند کوهن ، ترجمه : مصطفى شیشه چى زاده ،تهران : نشر سفیر، 1370.
116 ـ گـاه شـمـار اروپاى شرقى ، قاسم صنعوى ، تهران : مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه ، 1371.
117 ـ گسترش جنگ به اروپا، میروس لاونینسیک ، قاسم کبیرى ، تهران : نشر سفیر، 1368.
118 ـ کـالبد شکافى قدرت ، جان کنت گالبرایت ، ترجمه : احمد شها، تهران ، نشر مترجم ، 1366.
161
119 ـ کلیات و مبانى جنگ و استراتژى ، على باقرى کبورق ، تهران : مرکز نشر بین المللى ، بى تا.
120 ـ کندو کاوها و پنداشته ها، فرامرز رفیع پور، تهران : شرکت سهامى انتشار، 1368.
121 ـ کنفرانس سران بزرگ ، تهران 1943، والنتین برژکف ، ترجمه : ویدا ایزدى ، تهران : نشرتوکا، 1357.
122 ـ ماهیت سازمان ملل متحد، شمس الدین رحمانى ، تهران : انتشارات محراب قلم ، 1364.
123 ـ ماهیت سیاستگذارى خارجى ، جیمز باربو مایکل اسمیت ، ترجمه : سید حسین سیف زاده :نشر قومس ، تهران ، 1373.
124 ـ مبانى جغرافیاى سیاسى ، درّه میر حیدر (مهاجرانى )، تهران : نشر سمت ، 1371.
125 ـ مـبـانـى دیـپـلمـاسـى ؛ چـگـونـگـى مـطـالعـه روابـط مـیـان دول ، جان ویک لین ، ترجمه عبدالعلى قوام ،نشر قومس ، تهران 1369.
126 ـ مبانى علم سیاست ، حشمت الله عاملى ، تهران : نشر کتابخانه ابن سینا، 1346.
127 ـ مجموعه مقالات اولین سمینار بررسى تحول مفاهیم ، به اهتمام سید على قادرى ،تهران : دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى ، 1370.
128 ـ مـدیـریـت بـحـرانـهـاى بـیـن المـللى ، سـید على اصغر کاظمى ، تهران : دفتر مطالعات سیاسى وبین المللى ، 1368.
129 ـ مـراحل اساسى اندیشه در جامعه شناسى ، ایمون آروى ، ترجمه : باقر پرهام ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى ، تهران ، 1363.
130 ـ مـفـاهـیـم اسـاسـى جـامـعـه شـناسى ، ماکس وبر، ترجمه : احمد صدراتى ، تهران : نشر مرکز،1371.
131 ـ مـقـولاتـى در استراتژى ملى ، محمد جواد لاریجانى ، تهران : مرکز ترجمه و نشر کتاب ،1369.
132 ـ مـکـاتـب سـیـاسى معاصر، ویلیام ابنشتاین ـ ادوین فالگمان ، ترجمه : حسینعلى نوذرى ،تهران : نشر گسترده ، 1369.
133 ـ ملیتهاى آسیاى میانه : حبیب الله ابوالحسن شیرازى ، تهران دفتر مطالعات سیاسى وبین المللى ، 1370.
134 ـ موازنه قوا در روابط بین الملل ، مجتبى على بابایى ، تهران : نشر همراه ، 1370.
135 ـ موسولینى ، دنیس مک اسمیت ، ترجمه : محمود ریاضى ، تهران نشر تیراژه ، 1363.
136 ـ ناسیونالیسم ، حمید بهزادى (مددى )، تهران : مؤ سسه حساب ، 1354.
137 ـ نظام بین الملل : بازدارنگى و همپایگى استراتژى ، تهران : نشر قومس ، 1370.
138 ـ نـظـریـه مـعـاصـر روابـط بـیـن المـلل ، جـوزف فرانکل ، ترجمه : وحید بزرگى ، تهران : نشراطلاعاتى ، 1371.
139 ـ نظریه هاى دولت ، اندرو وینسنت ، ترجمه : حسین بشیریه ، تهران : نشر نى ، 1371.
140 ـ نـظـریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، جمیز دوئرتى و فالتز گراف ، ترجمه : علیرضاطیّب و وحید بزرگى ، تهران : قومس ، 1372.
141 ـ نـظـریـه هـاى مـخـتـلف در روابـط بـیـن الملل ، سید حسین سیف زاده ، تهران : نشر سفیر، 1368.
142 ـ نـظـریـه هـمـگـرایى در روابط بین الملل ، سید على اصغر کاظمى ، تهران : نشر قومس ،1370.
143 ـ نـقـد و ارزیـابـى نـظـریـه هـاى روابـط بـیـن المـلل ، عـلى غـازان چگل و دیگران ، تهران : انتشارات مرکزمطالعات عالى بین المللى .
144 ـ نـقـش قـدرت در جـامـعـه و روابـط بـیـن المـلل ، عـلى اصـغر کاظمى ، تهران : نشر قومس ،1369.
145 ـ نـگـاهى به تاریخ جهان ، جواهر لعل نهرو، ترجمه : محمود تفضلى ، تهران : نشر امیر کبیر،1367.
146 ـ نگاهى به تاریخ معاصر جهان یا بحرانهاى عصر ما، محمود حکیمى ، تهران . انتشارات امیر کبیر، 1367.
147 ـ نـگـرشـى جـدیـد بـه عـلم سـیـاسـت ، مـونـتـى پـالم ، لارى اشـتـرن و چـارلز گالیل ، ترجمه : منوچهرشجاعى ، تهران : دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى ، 1367.
148 ـ نگرش سیستمى ، مهدى فرشاد، تهران : انتشارات امیر کبیر، 1362.
149 ـ وجـوه امـپـریـالیـسـم ، چـارلز ریـنـولدز، تـرجـمه : سید حسین سیف زاده ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه ، 1371.
162
150 ـ وحـدت اروپـا در تـئورى و عـمـل ، افـشـیـن عـزیـزیان ، تهران : شرکت انتشارات چاپخش ،1372.
151 ـ هـمـنـوازى تـازه اروپـا، ژاک دولور، تـرجـمـه : عـبـاس آگـاهى ، تهران : مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه ، 1371.
152 ـ یـالیـا یـا تـقسیم جهان ، آرتور کینت ، ترجمه : محمود طلوعى ، تهران : انتشارات هفته ، 1365.
153 ـ یـک بـسـتـر و دو رؤ یـا، آندره فونتن ، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، تهران : نشر نو، بى تا.
154 ـ یـکـى بـدون دیـگـرى ، نـظـم نـوین جهانى ؟، آندره فونتن ، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوى ،نشر فاخته ، تهران ، 1371.
163
پاورقى
1-روابـط بـیـن المللى ، راما ملکوته و ناراسیمها رائو ، ترجمه على صلح جو ، ص 21 ، چاپ و نشر بنیاد .
2-تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم ، پى یر رونوون ، ترجمه قاسم صنعوى ، ج 2 ، ص 364 ، معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى .
3-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، هـنـرى و . لیـتـل فـیـلد ، تـرجـمـه فـریـده قـره جه داغى (صحیحى ) ، ص 195 ، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى .
4-امپراتورى اتریش ـ مجارستان به عنوان کشور واحد در آن مقطع تاریخى مطرح بود .
5-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، احمد نقیب زاده ، ص 57 ، نشر قومس .
6-تـاریـخ دیپلماسى ، لویى دوللو ، ترجمه رضا وثوقى و اردشیر نیکپور ، ص 125 ـ 129 ، مؤ سسه مطبوعاتى علمى .
7-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 115 ـ 117 .
8-همان ، ص 128 ـ 129 .
9-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، لیتل فیلد ، ص 190 .
10-دگـرگـونـى نـظـام بـیـن المللى ؛ تسلّط جهانى اروپا و ارزشهاى اروپایى (1914 ـ 1815) ، بهرام مستقیمى ، ص 181 ـ 189 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .
11-تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم ، رونوون ، ج 2 ، ص 119 ـ 123 .
12-تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم ، رونوون ، ج 2 ، ص 123 ـ 124 .
13-جهان در قرن بیستم ، لویس ل . اسنایدر ، ترجمه محمدابراهیم آیتى ، ص 30 ـ 32 .
14-تاریخ جهان نو ، رابرت روزول پالمر ، ترجمه ابوالقاسم طاهرى ، ج 2 ، ص 263 ـ 322 ، انتشارات امیر کبیر .
15-روابط بین المللى ، راما ملکوته و ناراسیمها رائو ، ص 23 .
16-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، لیتل فیلد ، ص 191 .
17-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 100 ـ 101 .
18-تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم ، رونوون ، ج 2 ، ص 390 ـ 397 .
19-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچاد گاف و دیگران ، ترجمه خسرو قدیرى ، ج 1 ، ص 171 ، نشر زلال .
20-تـاریـخ معاصر اروپا ، استوارت هیوز ، ترجمه على اکبر بامداد ، ج 1 و 2 ، ص 38 ـ 40 ، انتشارات امیر کبیر .
21-جـنـگ جـهانى اوّل ، پى یر رونوون ، ترجمه عباس آگاهى ، ص 30 ـ 37 ، آستان قدس رضوى .
22-جنگ جهانى اوّل ، پى یر رونوون ، ترجمه عباس آگاهى ، ص 37 ـ 38 .
23-بحرانهاى قرن بیستم ، پى یر رونوون ، ترجمه احمد میر فندرسکى ، ج 1 ، ص 54 ـ 56 ، انتشارات دانشگاه ملى ایران .
24-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچارد گاف و... ، ج 1 ، ص 188 ـ 190 .
25-جنگ جهانى اوّل ، رونوون ، ص 59 ـ 72 .
26-تاریخ قرن نوزدهم ، آلبرماله ، ترجمه میرزا حسین خان فرهودى ، ج 7 ، ص 1178 ـ 1180 ، دنیاى کتاب و علمى .
27-همان ، ص 1180 ـ 1182 .
28-بحرانهاى قرن بیستم ، رونوون ، ج 1 ، ص 125 ـ 179 .
29-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچادگاف و دیگران ، ص 195 ـ 196 .
30-تـاریـخ نـیمه نخست قرن بیستم ، سى . آ . لیدز ، ترجمه همایون حنیفه وند مقدم ، ص 63 ـ 65 ، نشر سرنا .
31-ایـن بـخـش ، عـیـنـاً از کـتـاب (تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد) هـنـرى لیـتـل فـیـلد ، از ص 223 ـ 226 نقل شده است .
32-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 135 .
33-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچاد گاف و دیگران ، ج 2 ، ص 30 ـ 33 .
164
34-تـاریـخ جـهـانـى ، ش . دولانـدلن ، تـرجـمـه احـمـد بـهـمـنش ، ج 2 ، ص 400 ـ 404 ، انتشارات دانشگاه تهران .
35-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، لیتل فیلد ، ص 216 ـ 221 .
36-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 137 ـ 138 .
37-همان ، ص 138 ـ 139 .
38-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 140 .
39-بـحـرانـهـاى قـرن بـیـستم ، پى یر رونوون ، ترجمه احمد میر فندرسکى ، ج 1 ، ص 191 .
40-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، ژاک پیرن ، ترجمه رضا مشایخى ، ج 1 ، ص 112 و 129 ، انتشارات امیرکبیر .
41-تـاریـخ جـامـعه ملل ، اف . پى . والترز ، ترجمه فریدون زند فرد ، ص 28 ـ 47 ، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى .
42-همان ، ص 547 .
43-سیاست جهان ، ارگانسکى ، ص 481 ـ 496 .
44-تـاریـخ دیـپـلمـاسـى اروپـا ، رضـا عـلوى ، ص 156 ـ 159 ، انـتـشـارات اقبال .
45-معاهدات لوکارنو شامل مجموعه اى از قراردادهاى دو جانبه و سه جانبه که بین کشورهاى غـالب و مـغـلوب بـسـتـه شـده اسـت مـى بـاشـد نتیجه مهم این قراردادها نزدیکى جبهه فاتحین و مـغـلوبـیـن بـود بـطـورى کـه آلمـان پـس از ایـن مـعـاهـده تـوانـسـت بـه جـامـعـه ملل راه یابد .
46-بریان وزیر خارجه فرانسه در نامه اى به کلوک وزیر خارجه امریکا به مناسبت دهمین سـالگـرد (ادامـه در صـفـحـه بـعـد): (ادامـه از صـفـحـه قـبـل ): ورود امـریـکـا بـه جـنـگ جـهـانـى اول پـیـشـنـهـاد مـى کـنـد کـه مـعـاهده اى منعقد گردد که تـوسـل بـه جـنـگ بـراى نـیـل بـه مـقـاصـد سـیـاسـى مـمـنـوع بـاشـد ایـن پـیـمـان در سـال 1928 بـا حـضـور پـانزده قدرت جهان به امضا رسید و بعدها شصت کشور این پیمان را امضا کردند .
47-ر . ک . تاریخ جامعه ملل ، اف . پى . والترز ، ترجمه فریدون زند فرد .
48-تـاریـخ دول مـعظم ، ماکسیم مورن ، ترجمه على اصغر شمیم ، ج 2 ، ص 175 ـ 185 ، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران .
49-تاریخ دول معظم ، ماکسیم مورن ، ترجمه على اصغر شمیم ، ج 2 ، ص 175 ـ 185 .
50-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 144 ـ 147 .
51-تـاریـخ نـیمه نخست قرن بیستم ، سى . آ . لیدز ، ترجمه همایون حنیفه وند مقدم ، ص 261 .
52-روابط بین المللى ، ملکوته و رائو ، ص 69 ـ 73 .
53-همان .
54-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 149 ـ 150 .
55-همان ، ص 150 ـ 153 .
56-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، پیرن ، ج 1 ، ص 215 ـ 219 .
57-تاریخ معاصر اروپا ، هیوز ، ص 134 .
58-همان .
59-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، پیرن ، ج 2 ، ص 303 ـ 306 .
60-fair lazis
61-نگاهى به تاریخ جهان ، جواهر لعل نهرو ، ترجمه محمود تفضّلى ، ج 3 ، ص 1680 ـ 1691 .
62-سـقـوط بـزرگ ، جـان کـنـت گـالبـرایـت ، تـرجـمـه شهریار خواجیان ، ص 37 ـ 67 ، انتشارات بوعلى .
63-روابط بین المللى ، ملکوته و رائو ، ص 75 ـ 77 .
64- (برنامه جدید)Deal New
65-کـیـنـز ، از اقـتـصـاد دانـان بزرگ ، اعتقاد داشت که براى حفظ نظام سرمایه دارى ، مى بـایـسـت دولت در امـور اقـتـصـادى مـداخـله کـنـد و بـراسـاس اصـل قـدیـمـى (اقـتصاد در دست بخش خصوصى ) نمى توان جامعه سرمایه دارى مدرن را اداره کرد . دولت آمریکا نیز با استفاده از این آموزه ، به مداخله در امور اقتصادى و مالى پرداخت .
66-قـدرتـهـاى جـهـانـى در قـرن بـیـسـتـم ، هـاریـت وارد ، تـرجـمـه جلال رضایى راد ، ص 52 ـ 59 ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب .
67-بحرانهاى قرن بیستم ، پى یر رونوون ، ج 2 ، ص 3 ـ 18 .
165
68-ر . ک : تاریخ دول معظم ، ماکسیم مورن ، ترجمه شمیم ، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران .
69-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 166 ـ 167 .
70-قـدرتـهـاى جـهـانـى در قـرن بـیـسـتـم ، هـاریـت وارد ، تـرجـمـه جلال رضایى راد ، ص 201 ـ 202 .
71-تاریخ چین ، زیر نظر ژان شسنو ، ترجمه شهر نوش پارسى پور ، ج 3 ، ص 47 ـ 239 .
72-تـاریـخ و فـرهـنـگ ژاپـن ، اسـکات مرتون ، ترجمه مسعود رجب نیا ، ص 218 ـ 230 ، انتشارات امیرکبیر .
73-همان .
74-مـبـاحـث این قسمت از کتاب (بحران هاى قرن بیستم ) ، پى یر رونوون ، ج 2 ، ص 56 ـ 66 نقل شده است .
75-پـیـمـان ضـد کـمـینترن (Comintern)، یک پیمان ضد کمونیستى بود . بر اساس آن ، دولتهاى عضو پیمان متعهد مى شدند تا در راستاى مقابله با خرابکاریهاى احزاب کمونیستى ، با یکدیگر تبادل اطلاعاتى و هماهنگى داشته باشند .
76-مـبـاحـث این قسمت از کتاب (بحرانهاى قرن بیستم ) ، پى یر رونون ، ج 2 ، ص 144 ـ 154 ، نقل شده است .
77-موسولینى ، دنیس مک اسمیت ، ترجمه محمود ریاضى ، ص 320 ـ 331 ، تیراژه .
78-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 169 ـ 171 .
79-بحرانهاى قرن بیستم ، رونوون ، ج 2 ، ص 96 ـ 105 .
80-همان .
81-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 172 .
82-موسولینى ، مک اسمیت ، ترجمه محمود ریاضى ، ص 333 ـ 334 .
83-موسولینى ، مک اسمیت ، ترجمه محمود ریاضى ، ص 337 ـ 342 .
84-همان ، ص 173 ـ 174 .
85-تاریخ اسپانیا ، کالمت ، ترجمه امیر معزى (حسام الدوله ) ، ص 411 ـ 418 .
86-تاریخ اسپانیا ، کالمت ، ص 421 ـ 429 .
87-بحرانهاى قرن بیستم ، رونوون ، ج 2 ، ص 130 ـ 144 .
88-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 176 ـ 178 .
89-نگاهى به تاریخ معاصر جهان یا بحرانهاى عصر ما ، محمود حکیمى ، ص 276 ـ 293 ، انتشارات امیر کبیر .
90-ر . ک : جنگ داخلى اسپانیا ، هیو تامس ، ترجمه مهدى سمسار ، ج 2 ، خوارزمى .
91-تـاریـخ آلمـان ، روبـرت ـ هـرمـان تنبروک ، ترجمه محمد ظروفى ، ص 233 ـ 246 ، انتشارات دانشگاه تهران .
92-ر . ک ، جـهـان در مـیـان دو جنگ ، ژاک بنوامشن ، آلان بالوک و آدولف هیتلر ، ترجمه مهدى سمسار ، ج 2 ، ص 11 ـ 120 ، سازمان انتشارات اشرفى .
93-تاریخ معاصر اروپا ، هیوز ، ص 17 ـ 21 .
94-روابط بین المللى ، ملکوته و رائو ، ص 101 ـ 102 .
95-همان ، ص 103 ـ 104 .
96-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچاد گاف و دیگران ، ج 2 ، ص 201 ـ 202 .
97-موسولینى در سال 1934 و در پى قتل (لفوس )، صدر اعظم پیشین اتریش ، توسط طـرفـداران هـیـتـلر، بـا اعزام قوایى به مرز ایتالیا و اتریش ، از آرزوى هیتلر مبنى بر الحاق اتریش به آلمان جلوگیرى کرد .
98-ظـهـور و سـقـوط رایـش سـوم ، ویلیام شایرر ، ترجمه ابوطالب صارمى ، ص 355 ـ 393 .
99-ظهور و سقوط رایش سوم ، ویلیام شایرر ، ترجمه کاوه دهقان ، ج 2 ، ص 559 ـ 661 ، پیک دانش .
100-ظهور و سقوط رایش سوم ، شایرر ، ج 2 ، ص 667 ـ 706 .
101-بحرانها قرن بیستم ، رونوون ، ج 2 ، ص 166 .
102-روابط بین المللى ، ملکوته و رائو ، ص 105 .
103-تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل در قـرون وسـطـى ، فـرانـسـوا ـ ل ـ گانسهوف ، ترجمه قاسم صنعوى ، ص 13 ـ 29 .
166
104-paranoiaque مـربـوط بـه paranoia اختلال در عقل .
105-تاریخ قرن بیستم ، سرژبر شتین و دیگران ، ترجمه امان الله ترجمان ، ج 1 ، ص 24 ـ 25 ، آستان قدس رضوى .
106-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 143 .
107-جهان در میان دو جنگ ، ژاک بنو امشن و... ، ج 2 ، ص 127 ـ 149 .
108-ریـشـه هـاى جـنـگ جـهـانى دوم ، ا . جى . پى . تیلر ، ترجمه محمدعلى طالقانى ، ص 161 ـ 165 ، تـهـران ، مـرکـز انـتـشـارات عـلمى و فرهنگى ، 1362 ؛ بحرانهاى قرن بیستم ، رونوون ، ج 2 ، ص 258 ـ 261 .
109-وجوه امپریالیسم ، رینولدز ، ترجمه سیف زاده ، ص 157 ـ 209 .
110-مـطـالب ایـن قـسمت تا (ترازنامه جنگ جهانى دوم ) از کتابهاى زیر اقتباس شده است : بـحـرانـهـاى قـرن بـیـسـتـم ، پـى یر رونوون ، ج 2 ، ص 267 ـ 510 ؛ تاریخ قرن بیستم ، سرژبر مشتین و پى یر میلزا ، ج 1 ، ص 31 ـ 138 ؛ تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچاد گاف و دیـگـران ، ج 2 ، ص 215 ـ 241 ؛ جـریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، ژاک پیرن ، ج 3، ص 657 ـ 853 ؛ تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد، هـنـرى لیـتـل فیلد ، ص 292 ـ 328 ؛ روابط بین المللى ، راما ملکوته و ناراسیمها رائو ، ص 153 ـ 181 .
111- بـلیـتـس کـریـگـه یا حمله برق آساى آلمان بدین صورت انجام شد : صدها بمب افکن بر طبق برنامه دقیقى در بالاى نواحى اى که باید تسخیر شود ، به پرواز در مـى آمـدنـد و بـمـبـهـاى بـسـیـارى مـى ریختند . گاهى در ارتفاعات کمى پرواز مى کردند تا سـربـازان را بـه مـسـلسـل بـبندند و یا راههاى ارتباطى و تهیه تدارکات را قطع کنند . سپس لشکریان زرهى پهلوى هم حرکت کرده و با پراندن شعله و به کار بردن مسلسلهاى خود کار و تـوپـهـاى کـالیـبـر کـوچک هر چه در جلوى خود مى دیدند ، نابود مى کردند . یکبار که تانکها خطوط دشمن را مى شکافتند دور مى زدند و از جناح یا از عقب مواضع آنها را در هم مى کوبیدند . بـعـد نوبت پیاده نظام سبک مجهز به ارابه هاى زرهى مى رسید که به شکافهایى که تانکها بـه وجـود آورده انـد بـریـزنـد و کـار دشـمـن را یـکـسـره کـنـنـد ؛ وظـیـفـه ایـن گـروه اشـغـال مـحـلهـاى بـه دست آمده و مستحکم کردن آنها بود . اغلب ، صدها چتر باز به منظور قطع رابطه و حفظ نقاط سوق الجیشى از هواپیماها در پشت خطوط فرود مى آمدند . برترى در هوا در ایـن گـونـه جـنـگ ، اسـاسـى و مـهـم تـلقـى مـى شـد . سـرانجام ، افراد ستون پنجم به منظور تـحـصـیل اطلاعات سودمند و کمک به پیروزى واقعى ، وارد معرکه مى شدند عملیات برق آسا ، بـیش از همه بر سرعت ، غافلگیرى و دور زدن خطوط دفاعى دشمن تکیه مى کرد و تا آنجا که تاکتیکهاى جنگى اجازه مى داد ، پیشروى ادامه مى یافت .
112-ر . ک : خـاطـره هـاى جـنـگ جـهـانـى دوم ، شـارل دوگل ، ترجمه کریم کشاورز .
113-BarBaroso
114-ر . ک . خـاطـرات جـنـگ جـهـانـى دوم ، ویـنـسـتـون چرچیل ، ترجمه تورج فرازمند ، انتشارات نیل .
115-ر . ک . تـاریـخ رهـایـى فـرانـسـه (ژوئن 1944 ـ مـه 1945) ، روبـر آرول ، ترجمه قاسم صنعوى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .
116-یـکـى از جـزیـره هـاى مـجـمـع الجـزایـر سـیـلمـان اسـت کـه در شمال شرق استرالیا واقع شده است .
117-neuve Terre ، پـایـگـاه دریـایـى انـگـلسـتـان در جـزایـر آنـتـیـل ، واقـع در اقیانوس اطلس ، در سال 1940 به آمریکا اجاره داده شد تا این کشور بتواند دفاع از خود را تضمین کند .
167
118-ر . ک . کنفرانس سران بزرگ ، تهران 1943 ، والنتین برژکف ، ترجمه ویدا ایزدى ، انتشارات توکا .
119-یالتا یا تقسیم جهان ، آرتور کنت ، ص 320 ـ 321 ، انتشارات هفته .
120-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 191 .
121-potsdam ؛ شـهـرى در آلمـان شـرقـى ، بـر رود هافل ، نزدیک برلن .
122-ر . ک . اسـنـاد کـنـفـرانسهاى تهران ، یالتا و پتسدام ، ترجمه حسن مفیدى ، انتشارات پارت .
123-Dresde
124-تاریخ قرن بیستم ، سرژبر شتین و پى یر میلزا ، ترجمه امان الله ترجمان ، ج 1 ، ص 139 ـ 142 ، آستان قدس رضوى .
125-همان ، ص 251 ـ 253 .
126-در هـیـروشـیـمـا شـصـت هـزار نـفـر و در نـاکـازاکـى چهل هزار نفر بر اثر بمب اتمى نابود شدند .
127-تاریخ قرن بیستم ، ژبر شتین ، میلزا ، ج 1 ، ص 157 .
128-ر . ک . گـاه شـمـار اروپـاى شـرقـى ، قـاسـم صـنـعـوى ، ج اول ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه ، 1371 .
129-رونـد سـلطـه گـرى (تـاریخ سیاست خارجى آمریکا 1938 ـ 1983) ، استفن آمبروز ، ترجمه احمد تابنده ، ص 127 ـ 152 .
130-روند سلطه گرى ، آمبروز ، طى 127 ـ 152 .
131-تـاریخ جنگ سرد ، آندره فونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ج 1 ، ص 424 ـ 434 ، نشر نو .
132-تـاریـخ جـنـگ سـرد ، آنـدره فـونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ج 1 ، 424 ـ 434 .
133-"Containment" یـا سـیاست سدسازى به مجموعه تدابیر غرب براى محدود کردن گـسـتـرش کـمـونیسم در سطح جهان اطلاق مى شود که عمده ترین آنها عبارتند از ناتو، سیتو، سنتو و آنزوس .
134-یـونـان و تـرکـیـه در سـال 1952 و آلمـان غـربـى در سال 1955 به سازمان پیمان آتلانتیک شمالى (ناتو) پیوستند .
135-تاریخ جنگ سرد ، فونتن ، ج 1 ، ص 456 ـ 460 .
136-فرهنگ علوم سیاسى ، غلامرضا على بابایى ، ج 5 و 6 ، ص 90 ـ 92 .
137-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، پیرن ، ج 4 ، ص 1146 ـ 1175 .
138-قـطـعـنـامـه اتـحـاد بـراى صـلح "Resoiution peace for uniting" بـه دنـبـال بـن بست شوراى امنیت مطرح شد . آمریکا پیشنها کرد که در صورت بن بست شوراى امنیت در مـسـاءله اى کـه صـلح و امـنـیـت بـین المللى را در معرض خطر قرار دهد ، مجمع عمومى سازمان مـلل مـتـحـد ، نـقـش شـورا را ایـفـا کند . این طرح در مجمع عمومى به تصویب رسید و از آن پس ، نـیـروهـاى درگـیـر در کـره ، تـحـت نـظـارت مـجـمـع عـمـومـى عمل مى کردند .
139-تـشـنـجـات سـیـاسـى بـعـد از جـنـگ دوم جـهـانـى ، مسعود انصارى ، ص 157 و 197 ، انتشارات اشراقى .
140- . (seato) organization treaty Asia East - South
141-سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، ابـوالقاسم منصفى ، ص 324 ، دانشکده علوم ارتباطات اجتماعى .
142- (cento) organization treaty Central
143-فرهنگ علوم سیاسى ، داریوش آشورى ، ص 46 ، انتشارات مروارید .
144- . (paet warsaw) Treaty Assistance Mutual European Eastern- 144
145-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، پیرن ، ج 4 ، ص 911 ـ 972 .
146-بـیـسـت کـشـور آمـریـکاى لاتین ، مارسل نیدر گانگ ، ترجمه محمد قاضى ، ج 3 ، ص 847 ، 894 ، خوارزمى .
147-تـاریخ جنگ سرد ، آندره فونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ج 2 ، ص 531 ـ 559 ، نشر نو .
148-مـدیـریت بحرانهاى بین المللى ، سید على اصغر کاظمى ، ص 114 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .
149-تشنجات سیاسى پس از جنگ دوم جهانى ، مسعود انصارى ، ص 343 .
150-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 214 .
151-سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ ، پیتر کالواکورسى ، ترجمه هاشم رجب زاده ، 276 ـ 288 .
168
152-سـیـاسـت جهان بعد از جنگ بزرگ ، پیتر کالواکورسى ، ترجمه هاشم رجب زاده ، ص 288 ـ 292 .
153-Theory Domino ؛ بـر اسـاس ایـن تـئورى ، سـقوط یک کشور به دامان کمونیسم ، سـقوط همسایگانش را نیز به دنبال خواهد داشت . بنابراین اگر ویتنام جنوبى سقوط مى کرد ، لائوس ، کـامـبـوج ، تـایـلنـد ، بـرمه و... نیز یکى پس از دیگرى ساقط مى شدند . بنابراین ضرورى بود که نخستین دومینو را حفظ کنیم تا از سقوط دیگران جلوگیرى شود .
154-ر . ک . جنگ ویتنام ، برتر اندراسل ، ترجمه صمد خیرخواه ، خوارزمى .
155-ر . ک . جنایتکاران جنگ ویتنام ، هیلدرى دو به ریه ر ، ترجمه عنایت الله شکیبا پور ، مؤ سسه مطبوعاتى فرخى .
156-تشنجات سیاسى پس از جنگ جهانى ، انصارى ، ص 445 ـ 446 .
157-ر . ک . جنبش عدم تعهد از آغاز تا سال 1985 ، على اکبر عبدالرشیدى ، سروش .
158-منظور طرفداران ژنرال دوگل است .
159-سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ ، کالوا کورسى ، ص 93 ـ 112 .
160-تاریخ قرن بیستم ، برشتین و میلزا، ج 2، ص 354 ـ 372.
161-ر . ک . جـنـگ طـولانـى اعـراب و اسـرایـیـل ، ج . بایربل ، ترجمه ابو طالب صارمى ، انتشارات امیر کبیر .
162-یـک بـسـتـر و دو رؤ یـا ، آنـدره فونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ص 119 ـ 144 ، نشر نو .
163-یک بستر و دو رؤ یا ، فونتن ، ص 502 ـ 507 .
164-دهـه جـنـگ سـرد (رونـد جـنـگ سـرد در دهـه 1980) ، نـوام چـامـسـکـى ، جـونـاتـان استیل ، جان گیتینگز ، ترجمه شاهرخ وزیرى ، ص 101 ـ 147 ، نشر سلسله .
165-همان .
166-انـقـلاب گـل مـیخک در پرتغال در سال 1974 موجب آزادى مستعمرات این کشور در قاره آفـریـقا گردید . این سرزمینها شامل (آنگولا ، موزامبیک ، گینه بیسائو ، سائوتام و کیپ ورده ) بودند که تمایلات انقلابى در آنها در غلیان بود .
167-ر . ک . رنـج دیـکـتـاتـورى نیکاراگوئه ، الگ ایگناتیو و جنریج بروویک ، ترجمه سید احمد سید طاهرى .
168- .(mirv)_Vihueke_entry_Re Targetable_Indenpently Multiple
169-ر . ک . گسترش جنگ به اروپا ، میروس لاونینسیک ، ترجمه قاسم کبیرى ، نشر سفیر .
170- . war star (SDI) Initiataive Defence Strategic
171-ابتکار دفاع استراتژیک امریکا ، ناصر ثقفى عامرى ، ص 25 ـ 45 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .
172-ر . ک . تـحـولات سـیـاسـى در اتـحـاد شـوروى (از بـرژنـف تا گورباچف ) ، یان در بیشایر ، ترجمه هرمز همایون پور ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى .
173-ر . ک . دومـیـن انـقـلاب روسـیـه (پـروسـتـرویـکـا) ، میخائیل گورباچف ، ترجمه عبدالرحمن صدریه ، نشر آبى .
174-ر . ک . پروسترویکا و نتایج آن ، گردآورى و ترجمه مصطفى رحیمى .
175-ر . ک . تفکر نوین سیاسى در سیاست خارجى شوروى ، کوروش احمدى ، قومس .
176-ر . ک . چرا شوروى متلاشى شد ، گردآورى و ترجمه مصطفى رحیمى ، نشر البرز .
177-اتـحاد شوروى از تکوین تا فروپاشى ، الهه کولائى ، ص 277 ـ 284 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .
178-همان .
179-تـشـکـیـل و فـروپـاشـى اتـحاد جماهیر شوروى ، حسین رحمت الهى ، ص 209 ـ 223 ، انتشارات اطلاعات .
180-اتحاد شوروى از تکوین تا فروپاشى ، کولایى ، ص 278 ـ 282 .
181-همان ، ص 282 ـ 283 .
182-اتحاد شوروى از تکوین تا فروپاشى ، کولایى ، ص 282 ـ 283 .
183-ر . ک . ژرف نـگـرى در انـقـلاب اروپـا ، رالف دارندروف ، ترجمه هوشنگ لاهوتى ، انتشارات اطلاعات .
184-وحـدت دو آلمـان ، عـلى رحـمـانـى و افـسـانـه نـظـر ، ص 95 ـ 102 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .
185-همان ، ص 97 .
186-دیوارها فرو مى ریزد ، سید محمد کاظم نعیمى ، ص 47 ـ 54 ، نشر البرز .
169
187-دیوارها فرو مى ریزد ، نعیمى ، ص 102 .
188-همان ، ص 141 .
189-گـاه شـمـار اروپـاى شـرقـى ، قـاسـم صـنـعـوى ، ص 345 ـ 384 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .
190-گـاه شـمـار اروپـاى شـرقـى ، قـاسـم صـنـعـوى ، ص 345 ـ 384 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .
191-اثـرات وحـدت دو آلمان در جامعه اروپایى ، سعید خالو زاده ، ص 47 ـ 57 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .
192-همان ، ص 111 ـ 157 .
193-وحدت اروپا در تئورى و عمل ، افشین عزیزیان ، ص 59 ـ 62 .
194-فرهنگ علوم سیاسى ، بهمن آقایى و غلامرضا على بابایى ، ج 5 و 6 ، ص 29 ـ 30 ، شرکت نشر ویس .
195-وحدت اروپا در تئورى و عمل ، عزیزیان ، ص 91 ـ 142 .
196-ر . ک . هـمـنـوازى تـازه اروپـا ، ژاک دولور ، تـرجـمـه عباس آگاهى ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .
197-فرهنگ جامع سیاسى ، محمود طلوعى ، ص 137 ، نشر علم و انتشارات سخن .
198-(EFTA) Association Trade free European ، در سال 1960 متشکل از کشورهاى انگلستان ، سوئد ، نروژ ، فنلاند ، دانمارک ، ایرلند ، اتریش ، ایـسلند و سوئیس ، در مقابل جامعه اقتصادى اروپا ، به وجود آمد . با خروج انگلستان ، دانمارک و ایـرلنـد اعـضـاى آن کـاهـش یـافـت . ایـن اتـحـادیـه در سال 1992 یک قرارداد همکارى با جامعه اقتصادى اروپا امضا کرد .
199-فـرصـت را از دسـت نـدهـیـد ، ریـچـارد نـیـکـسـون ، تـرجـمه محمود حدّادى ، ص 120 ، انتشارات اطلاعات .
200-رویـارویـى بـزرگ ، نـبـرد اقـتـصـادى آیـنـده ژاپـن ، اروپا و آمریکا ، لستر تارو ، ترجمه عزیز کیاوند ، ص 86 ، مؤ سسه عالى پژوهش در برنامه ریزى و توسعه .
201-اثرات وحدت دو آلمان در جامعه اروپایى ، خالو زاده ، ص 47 .
202-جـنـگ خـلیـج فارس در اسناد محرمانه ، پیر سالینجر و اریک لوران ، ترجمه هوشنگ لاهوتى ، ص 89 ، 94 ، پاژنگ .
203-صاعقه در صحرا ، جمیز بلک ول ، ترجمه حمید فرهادى نیا و هوشمند نامور تهرانى ، ص 85 ـ 146 ، انتشارات اطلاعات .
204-ر . ک . اسـرار جـنـگ خـلیـج فـارس ، رولان ژاکـار ، ترجمه عباس آگاهى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .
205-ر . ک . بحران خلیج فارس (جنگ نفت ) ، سازمان عقیدتى سیاسى ارتش ، 1370 .
206-راهـنـمـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد ، اداره اطـلاعـات سـازمـان ملل متحد ، ترجمه منصور فراسیون ، ص 3 ، انتشارات وزارت علوم و آموزشى عالى .
207-همان .
208-ماهیت سازمان ملل متحد ، شمس الدین رحمانى ، ص 17 ، انتشارات محراب قلم .
209-راهنماى سازمان ملل متحد ، ترجمه فرایسون ، ص 6 .
210-راهنماى سازمان ملل متحد ، ص 6 .
211-همان .
212-شـنـاسـنـامـه سـازمـانـهـاى بـیـن المـلى ، سـازمـان ملل متحد، وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ایران ، ص 15 ـ 16، انتشارات وزارت خارجه .
213-منشور ملل متّحد.
214-همان .
215-حقوق بین المللى عمومى ، محمدرضا ضیایى بیگدلى 155.
216-شـنـاسـنـامـه سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، سـازمـان ملل متحد، وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ایران ، ص 27 ـ 28.
217-حقوق بین الملل عمومى ، ضیایى بیگدلى ، ص 160 .
218- .security Collective
219- .keeping - Peace
220-مـجـمـوعـه مـقـالات اولیـن سـمـیـنـار بـررسـى تحول مفاهیم ، مقاله تحول در مفهوم حفظ صلح ، نسرین مصفا ، ص 499 ـ 500 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .
221-سـازمـان ملل متحد ؛ مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ناصر ثقفى عامرى ، ص 42 ـ 43 ؛ دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .
222-مـجـمـوعـه مـقـالات اولیـن سـمـیـنـار بـررسـى تحول مفاهیم ، مقاله تحول در مفهوم حفظ صلح ، نسرین مصفا ، ص 517 .
223-همان ، ص 517 ـ 518 .
224-سازمان ملل متحد ، مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ثقفى عامرى ، ص 43 .
170
225-مطالب این قسمت از کتاب (سازمان ملل متحد ، مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ) ناصر ثقفى عامرى ، ص 42 ـ 48 برگرفته شده است .
226-عـمـلیـات حـفـظ صـلح سازمان ملل متحد ، فریده شایگان ، ص 205 ـ 223 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .
227-ر . ک . موازنه قوا در روابط بین الملل ، مجتبى على بابایى ، انتشارات همراه .
228-پـیـمـان آنـزوس پـیـمـان سـه جـانـبـه امـنـیـت اسـترالیا ، زلاندنو و آمریکا است که در سـال 1951 در سـانفرانسیسکو منعقد گردید طبق این پیمان هر گونه حمله مسلحانه اى به یکى از طرفین در حوزه اقیانوس آرام با واکنش مشترک این سه کشور روبرو مى گردد .
229-نـظـام بـیـن المـلل : بازدارندگى و همپایگى استراتژیک ، علیرضا ازغندى ، ص 1 ـ 14 ، قومس .
230-اطلاعات ، 5 اردیبهشت 1370 .
231-یـکـى بـدون دیـگـرى ، نـظـم نوین جهانى ؟ آندره فونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ص 246 و 248 ، نشر فاخته .
232-روزنامه کیهان ، 10 آذر 1369 ، 24 اردیبهشت 1370 .
233-اراده خـداونـد ؛ یـهـودیـان ، مـسـیـحـیـان و مـسـلمـانـان در راه تـسـخـیـر دوبـاره جـهـان ، ژیل کپل ، ترجمه عباس آگاهى ،ص 30 ـ 71 ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .
234-یکى بدون دیگرى ، نظم نوین جهانى ؟ فونتن ، ص 251 .
235-مـجـله ماهنامه (جامعه سالم ) ، سال دوم ، شماره ششم ، ص 34 ـ 44 ، (مقاله تدبیر یا تقدیر ما) داوود باوند .
236-روزنامه کیهان ، 30 اردیبهشت 1370 .
237-سـازمـان ملل متحد ؛ مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ثقفى عامرى ، ص 106 ـ 133 .
238-روزنامه کیهان ، 30 اردیبهشت 1370 .
239-ر . ک . بازار مشترک اسلامى ، غلامحسین خورشیدى ، امیرکبیر .
240-مقولاتى در استراتژى ملّى ، محمدجواد لاریجانى ، ص 45 ـ 59 ، مرکز ترجمه و نشر کتاب .
241-ر . ک . ملّیتهاى آسیاى میانه ، حبیب الله ابوالحسن شیرازى ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .
242-مـجـله سـیـاسـت خـارجـى ، مـقـاله دیـدگـاهـى پـیـرامـون شـنـاخـت مـاهـیـت نـظـام بـیـن الملل ، محمود سریع القلم ، سال چهارم ، زمستان 1369 ، شماره چهارم ، ص 481 ـ 490 .
243-فقه سیاسى ، عباسعلى عمید زنجانى ، ج 3 ، ص 58 ـ 59 ، امیر کبیر .
244-نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، خطبه سوم ، ص 46 .
245-نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، خطبه دوم ، ص 45 .
246-بقره (2) ، آیه 213 .
247-نور (24) ، آیه 55 .
248-توبه (9) ، آیه 33 .
249-تفسیر نورالثقلین ، الشیخ الحویزى ، ج 3 ، ص 507 .
250-قصص (28) ، آیه 5 .
251-اعـلام الورى ، بـاعـلام الهـدى ، امـیـن الاسـلام ابـن عـلى الفضل بن حسن طبرسى ، چاپ سوم ، ص 399 ، دارالکتب الاسلامیه .
252-منتخب الاثر ، ص 308 ، لطف ا... صافى ، چاپ سوم ، ص 308 ، مکتب الصدر .
253-نور (54) ، آیه 55 .
254-بحارالانوار ، ج 52 ، ص 336 .
255-بحارالانوار ، ج 52 ، ص 328 .
256-همان ، چاپ دوم ، ص 191 .
257- .Discipline
258- .theory range middle
259-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، عبدالعلى قوام ، ص 12 ، انتشارات سمت .
260-مـجـمـوعـه مـقـالات اولیـن سـمـیـنـار بـررسـى تحوّل مفاهیم ، به اهتمام سید على قادرى ، ص 57 ـ 73 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .
261-روابـط بـیـن المـلل در تئورى و عمل ، على اصغر کاظمى ، ص 41 ـ 42 ، نشر قومس .
262-اصـول روابـط بـیـن المـلل و سـیـاسـت خـارجـى ، حـمـیـد بـهـزادى (مـددى ) ، ص 20 ، کتابفروشى دهخدا .
263-همان .
264-اصول روابط بین الملل ، هوشنگ عامرى ، ص 30 .
265-Politics Power
266-سیاستهاى جهانى ، بروس روست و هاروى استار ، ترجمه سید امیر ایافت ، ص 41 ـ 47 ، سیماى جوان .
267-نـظـریـه هـاى مـخـتلف در روابط بین الملل ، سید حسین سیف زاده ، ص 23 ـ 25 ، نشر سفیر .
171
268-همان .
269-سـیـر روش و پـژوهـش در رشـتـه روابـط بـیـن الملل ، محمود سریع القلم ، ص 81 ، انتشارات دانشگاه شهید بهشتى .
270-مـجـله سـیـاسـت خـارجـى ، سـال اول ، شماره 2 ، فروردین ـ خرداد 1366 ، ص 287 ـ 309 ، مقاله برداشتهاى مختلف در مطالعه سیاست بین الملل .
271- .Theory
272-کند و کاوها و پنداشته ها ، فرامرز رفیع پور ، ص 95 ، شرکت سهامى انتشار .
273-درآمـدى بـر روابـط بـیـن الملل ، ژاک هونتزینگر ، ترجمه عباس آگاهى ، ص 110 ، آستان قدس رضوى .
274- .Integration
275-نـظـریـه مـعـاصـر روابـط بـیـن المـلل ، جـوزف فرانکل ، ترجمه وحید بزرگى ، ص 83 ـ 84 ، انتشارات اطلاعات .
276- .nationality super
277- .(ECSC) community steel and coal European
278- ر . ک . سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، ابـوالقـاسـم مـُنـصـفى ، انتشارات دانشکده علوم ارتباطات اجتماعى .
279-ر . ک . وحدت اروپا در تئورى و عمل ، افشین عزیزیان .
280-نظریه معاصر روابط بین الملل ، فرانکل ، ص 84 ـ 86 .
281-نظریه هاى مختلف در روابط بین المللى ، سیف زاده ، ص 203 ـ 204 .
282-نـظـریـه هـمـگـرایى در روابط بین الملل ، سید على اصغر کاظمى ، ص 81 ـ 113 ، نشر قومس .
283- .Interdependence
284-نـقـد و ارزیـابـى نـظـریـه هـاى روابـط بـیـن الملل ، على غازان چگل و دیگران ، ص 67 ـ 90 ، انتشارات مرکز مطالعات عالى بین المللى .
285-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، سیف زاده ، ص 221 .
286-نظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، جیمز دوئرتى و رابرت فالتز گراف ، ترجمه علیرضا طیّب و وحید بزرگى ، ج 1 ، ص 225 ـ 226 ، قومس .
287-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، ص 218 .
288-درآمدى بر روابط بین الملل ، ص 197 .
289-سـیـاسـت عـلیـا (Politics High)، سـیـاسـتـى اسـت کـه مـبـنـاى آن را (مـسـایـل حـاد سیاسى و امنیتى ) تشکیل مى دهد و مکتب سیاست قدرت (Politics power) نیز بدان سـخـت پـایـبـنـد است . در مقابل ، سیاست سفلى (Politics low)، سیاستى است که در ارتباط با مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى اسـت و اصـولاً بـه ایـن طـیـف از مسایل اهمیت بیشتر مى دهند تا مسائل نظامى و امنیتى .
290-ر . ک . جابجایى در قدرت ، الوین تافلر ، ترجمه شهیندخت خوارزمى .
291- .theory Games
292- .(best the of worst the) min Max (worst the of best The) max Mini
293-ر . ک . قـواعد بازى در سیاست بین الملل ، ریموند کوهن ، ترجمه مصطفى شیشه چى زاده ، نشر سفیر .
293- .Game sum - zero
294- .Game sum - zero - Non
295- .Game sum - Variable
296- .dilemma sسPrisoner
297- .chicken
299-نظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، ج 2 ، ص 780 .
300- .Power of Balance
301-نظریه متعارض در روابط بین الملل ، ج 1، ص 67.
302-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 56 ـ 57 و 252 ـ 264.
303- .Balancer
304-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 61.
305-نظریه متعارض در روابط بین الملل ، ج 1، ص 68.
306-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، ص 52 ـ 54.
307- . Theory Systems -
308-نگرش سیستمى ، مهدى فرشاد، ص 43، امیر کبیر.
309-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 34.
310- . put In
311- . put out
312- . back feed
313- . Environment external and Environment Internal
314-نـگـرشـى جـدیـد بـه عـلم سـیـاسـت ، مـونـتـى پـالمـر، لارى اشـتـرن و چـارلز گالیل ، ترجمه منوچهر شجاعى ص 23 ـ 30، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .
315-نظریه معاصر روابط بین الملل ، ص 66.
316-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، ص 73.
317-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، ص 73.
318-همان .
319-حـقـوق اسـاسـى و نـهـادهاى سیاسى ، ابوالفضل قاضى ، ج 1، ص 124، انتشارات دانشگاه تهران .
320-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، قوام ، ص 16 .
172
321- . state - nation / state
322- . Government
323- . country
324-جامعه شناسى ساموئل کینگ ، ترجمه مشفق همدانى ، ص 30 ، امیر کبیر .
325- ر . ک . نظریه هاى دولت ، اندرو وینسنت ، ترجمه حسین بشیریه ، نشر نى .
326-مبانى جغرافیاى سیاسى ، دُرّه میر حیدر (مهاجرانى ) ، ص 38 ـ 67 ، سمت .
327-روابـط بـیـن المـلل در جـهـان مـتـغـیـّر ، جـوزف فرانکل ، ترجمه عبدالرحمن عالم ، ص 22 ـ 23 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .
328-درآمدى بر روابط بین الملل ، هونتزینگر ، ص 121 .
329- . state - city
330-ر . ک . تـاریـخ مـلل شـرق و یـونـان ، آلبـرمـاله و ژول ایزاک ، ترجمه عبدالحسین هژیر ، دنیاى کتاب و علمى .
331-ر . ک . تـاریـخ سـیـاسـى اسـلام ، حـسـن ابـراهیم حسن ، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، سازمان انتشارات جاویدان .
332-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 58 .
333- . population
334-ر . ک . زایش و خیزش ملّت ، داور شیخاوندى .
335-مبانى جغرافیایى سیاسى ، ص 106 ـ 110 .
336-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 71 ـ 76 .
337- . territory
338-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 26 ـ 27 .
339-مـاهـیـت سـیـاسـتـگـذارى خـارجـى ، جـمـیـز بـاربـر و مایکل اسمیت ، ترجمه سید حسین سیف زاده ، ص 238 ، قومس .
340-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 29 .
341- . Geography political
342-مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 3 ـ 4 .
343-ر . ک . بازى قدرت ؛ جنگ نفت در خاور میانه ، محمود طلوعى ، نشر علم .
344-ر . ک . تـاریـخ سـیـاسـى (1940 ـ 1789) ، داود اصـفـهـانـیـان ، انـتـشـارات مشعل .
345-ر . ک . تـاریـخ جـهان نو ، رابرت روزول پالمر ، ترجمه ابوالقاسم طاهرى ، امیر کبیر .
346-مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 74 ـ 77 .
347-مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 84 ـ 91 .
348-ژئو پولتیک ، عزّت الله عزّتى ، ص 1 ، سمت .
349-اصـول و مـبـانـى جـغـرافـیـاى سـیـاسـى ، درّه مـیـر حیدر (مهاجرانى ) ، ص 13 ـ 15 ، کتابهاى سیمرغ .
350- . Heartland
351- . Island World
352-ژئو پولتیک ، ص 10 .
353-همان ، ص 12 ـ 13 .
354-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 208 .
355-ژئوپولتیک ، ص 51 ـ 55 .
356- . Decision of Area
357-اصول و مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 41 ـ 43 .
358- . Government
359-حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى ، ج 1 ، ص 315 .
360-ر . ک . سـیـاسـت از نـظـر افـلاطـون ، الکساندر کویره ، ترجمه امیر حسین جهانبگلو ، خـوارزمـى ؛ جـامـعـه و حـکومت ، ر . م . مک آیور ، ترجمه ابراهیم على کنى ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب .
361-ر . ک . رژیمهاى سیاسى ، موریس دو ورژه ، ترجمه ناصر صدر الحفاظى .
362-ر . ک . تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، احمد نقیب زاده ، قومس .
363-ر . ک . نظام بین الملل : باز دارندگى و همپایگى استراتژى ، قومس .
364- . Sovereignty
365-ر . ک . خـداونـدان انـدیـشـه سیاسى ، و . ت . جونز ، ترجمه على رامین ، ج 2 ، قسمت اول ، تهران ، امیر کبیر ، 1362 .
366-مبانى علم سیاست ، حشمت اللّه آملى ، کتابخانه ابن سینا .
367-مبانى علم سیاست ، حشمت اللّه آملى ، کتابخانه ابن سینا ، ص 279 ـ 281 .
368-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، ص 52 ـ 55 .
369-مبانى و کلیات علوم سیاسى ، ج 1 ، ص 394 ـ 397 .
370-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 30 ـ 34 .
371- . power
372-قدرت ، برتراندراسل ، ترجمه نجف دریابندرى ، ص 55 ، خوارزمى .
373-مراحل اساسى اندیشه در جامعه شناسى ، ریمون آرون ، ترجمه باقر پرهام ، ج 2 ، ص 270 ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى .
173
374-قـدرت ؛ فـرّ انـسـانـى یـا شـرّ شـیطانى ، ویراسته استیون لوکس ، ترجمه فرهنگ رجایى ، ص 53 ، مؤ سسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى .
375-همان ، ص 47 .
376-ر . ک . مفاهیم اساسى جامعه شناسى ، ماکس وبر ، ترجمه احمد صدراتى ، نشر مرکز .
377-کالبد شکافى قدرت ، جان کنت گالبرایت ، ترجمه احمد شهسا ، ص 256 .
378-ر . ک . تـجـزیـه و تـحـلیـل جـدیـد سـیـاسـت ، رابـرت دال ، ترجمه حسین ظفریان .
379-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 197 .
380-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 193 ـ 195 .
381-روابط بین الملل در تئورى و عمل ، کاظمى ، ص 175 ـ 177 .
382-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 80 .
383-مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 85 .
384-مـبـانـى دیـپـلمـاسـى ؛ چـگـونـگـى مـطـالعـه روابـط مـیـان دول ، جان ویک لین ، ترجمه عبدالعلى قوام ، ص 30 ـ 34 .
385-سـیـاسـت بـیـن الملل و سیاست خارجى ، هوشنگ مقتدر ، ص 72 ـ 76 ، مؤ سسه خدماتى انتشاراتى مفهرس .
386-نقش قدرت در جامعه و روابط بین الملل ، على اصغر کاظمى ، ص 149 ـ 156 ، قومس .
387-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 84 .
388-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 191 ـ 200 .
389-ر . ک . کـلیـات و مـبانى جنگ و استراتژى ، على باقرى کبورق ، تهران ، مرکز نشر بین الملل .
390-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، ص 93 .
391-ر . ک . فـقـه سـیـاسـى ؛ حقوق بین الملل اسلام ، عباسعلى عمید زنجانى ، ج 3 ، امیر کبیر .
392-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 231 .
393-همان ، ص 232 ـ 233 .
394-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 235 .
395-روابط بین الملل در تئورى و در عمل ، ص 42 .
396-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، هوشنگ مقتدر ، ص 103 ـ 104 .
397-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، مقتدر ، ص 135 ـ 140 .
398-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 105 .
399-سیاست و سازمانهاى بین المللى ، حسین ناظم ، ص 232 ـ 246 ، شرکت ایران چاپ .
400-روابط بین الملل در جهان متغیر ، 107 ـ 109 .
401-دیـپـلمـاسـى نـویـن در عـصـر دگـرگـونـى در روابـط بـیـن الملل ، سید على اصغر کاظمى ، ص 61 ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .
402-دیپلماسى نوین در عصر دگرگونى در روابط بین المللى ، ص 69 ـ 70 .
403-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 188 .
404-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، 194 ـ 196 .
405-روابط بین الملل در جهان متغیر ، ص 180 ـ 184 .
406-ر . ک . جـامـعـه شـنـاسى جنگ و ارتش ، پیتر مى یر ، ترجمه علیرضا ازغندى و محمد صادق مهدوى ، قومس .
407- . neutrality
408-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 133 ـ 134 .
409-ماده 43 ، منشور ملل متحد .
410-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 141 ـ 144 .
411-همان ، ص 144 ـ 146 .
412- . Alignment - Non
413-روابط بین المللى ، راما ملکوته و ناراسیمها رائو، ترجمه على صلح جو ، ص 316 ، چاپ و نشر بنیاد .
414- . Punchsheel
415-ر . ک . جنبش عدم تعهّد از آغاز تا سال 1985 ، على اکبر عبدالرشیدى ، سروش .
416-همان ، ص 16 .
417-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 149 ـ 150 .
418- . Isolationism
419-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، ص 146 .
420-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 163 .
421-همان .
422- . Alliances and Coalition
423- . conflict
424-نـظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، جیمز دوئرتى ، رابرت فالتزگراف ، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگى ، ج 1 ، ص 296 ، نشر قومس .
174
425-جامعه شناسى جنگ ، گاستون بوتول ، ترجمه هوشنگ فرخجسته ، ص 33 ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى .
426-همان .
427- . (aggression Instintuad) instinet aggression
428- . Micro
429-نظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، دوئرتى و گراف ، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگى ، ج 1 ، ص 298 ـ 301 .
430- . Realtists
431-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 151 .
432- . Morgenthau
433-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 183 ـ 185 .
434-جـامـعـه شناسى و جنگ و ارتش ، پیتر مى یر ، ترجمه علیرضا ازغندى و محمد صادق مهدوى ، ص 12 ـ 26 ، تهران ، نشر قومس .
435- . Nationalism
436-ناسیونالیسم ، حمید بهزادى (مددى ) ، ص 55 ، (تهران ) مؤ سسه حساب .
437-همان ، ص 58 .
438-همان ، ص 58 ـ 60 .
439-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، هـنـرى و . لیتل فیلد ، ترجمه فریده قره جه داغى ، ص 194 ـ 196 ، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى .
440-ر . ک . سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ ، پیتر کالواکورسى ، ترجمه هاشم رجب زاده ، توس .
441- . fittest the of survival and space Living
442- . Darwinism Social
443- .p [1991 Publishers collins Harper :york New] Jones .walters Relations International of logic The - 443 . 88
444- . 390 - 389 .P.P Ibid br 445-وجـوه امـپـریالیسم ، چارلز رینولدز ، ترجمه سید حسین سیف زاده ، ص 157 ـ 209 ، تهران ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .
446-نظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، ج 1 ، ص 314 ـ 320 .
447- . factor Economic
448-جـنـگـى کـه از سـال 1898 ـ 1902 بـیـن انـگـلیس و بوئرها (هلندى الاصلهاى ساکن قـسـمـتـى از سـرزمـیـن آفـریـقـاى جـنـوبـى ) جـریـان داشـت و عـلى رغـم مقاومت بوئرها طى چهار سال ، به شکست آنها منجر گردید .
449-تئوریهاى امپریالیسم ، ولفگانگ ج ، مومسن ، ترجمه کوروش زعیم ، ص 29 ـ 38 ، مؤ سسه انتشارات امیر کبیر .
450-جامعه شناسى جنگ ، ص 96 ـ 100 .
451-ر . ک . مـکـاتـب سـیاسى معاصر (نقد و بررسى کمونیسم ، فاشیسم ، کاپیتالیسم و سوسیالیسم ) ، ویلیام ابنشتاین ـ ادوین فاگهان ، ترجمه حسینعلى نوذرى ، نشر گسترده .
452-ر . ک . تاریخ فلسفه سیاسى ، بهاءالدین پازارگاد ، ج 3 ، زوار .
453-وجوه امپریالیسم ، رینولدز ، ص 98 .
454- . force by Resolution conflict
455- publisher Collins Harper 412 - 411 P Jones . s walter Relations international of logic The - 455 . 1991 Edition eventh
456- .Relations International and Peace
457-جامعه شناسى صلح ، گاستون بوتول ، ترجمه هوشنگ فرخجسته ، ص 31 ـ 37 ، تهران ، نشر شیفته ، 1371 .
458-همان ، ص 38 ـ 39 .
459- . security colleetive and organization International
460- سـیـاست جهان ، اى . اف . ک . ارگانسکى ، ترجمه حسین فرهودى ، ص 481 ـ 496 ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب .
461-همان .
462-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 176 ـ 182 .
463- . state ad univers
464-جامعه شناسى جنگ ، ص 102 ـ 103 .
465-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، بهزادى (مددى )، ص 173.
466- . (Disarmament) ament Disarm -
467-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 171.
468-سـازمـان مـلل متحد، مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ناصر ثقفى عامرى ، ص 49 ـ 72، دفـتـر مـطـالعـات سـیـاسـى و بـیـن المـللى ، جـامـعـه شـنـاسـى جـنـگ ، بوتول ، ص 121 ـ 123.
469-ر. ک . بـحـثـى در بـاب خـلع سـلاح ، جان رابینسون و دیگران ، ترجمه هرمز همایون پور.
470- . power of Balance
471-سیاست جهان ، ارگانسکى ، ص 348 .
472-ر . ک . موازنه قوا در روابط بین الملل ، مجتبى على بابائى ، تهران ، نشر همراه .
175
473-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، سیف زاده ، ص 55 .
474-سیاست جهان ، ارگانسکى ، ص 376 ـ 377 .
475-حج (22) ، آیه 40 .
476-همان ، آیه 39 .
477-نساء (4) ، آیه 75 .
478-بقره (2) ، آیه 193 .
479-اسـلام و حـقـوق بـیـن المـلل ، مـحـمـدرضا ضیایى بیگدلى ، ص 131 ـ 133 ، شرکت سهامى انتشار .
480-اسـلام و حـقـوق بین الملل عمومى ، احمد رشید ، ترجمه حسین سیدى ، ص 126 ، مرکز مطالعات عالى بین المللى دانشگاه تهران ، 1353 .
481-مائده (5) ، آیه 32 .
482-ممتحنه (60) ، آیه 8 .
483-بقره (2) ، آیه 208 .
484-انفال (8) ، آیه 61 .
485-فـقـه سـیـاسـى ؛ حـقـوق بین الملل اسلام ، عباسعلى عمید زنجانى ، ج 3 ، ص 426 ـ 508 ، امیر کبیر .
486-همان ، ص 58 ـ 59 .
فهرست آیات
فهرست روایات
تاریخ روابط بین الملل
قسمت هشتم
118
از یـک سـو، دولت ، واحـد اصـلى نـظـام بـیـن المـللى اسـت . سـازنـدگـان نـظـام بـیـن الملل عبارتند از (دولتها)، (سازمانهاى بین المللى )، (نهادها، سازمانها و مؤ سسات غیر دولتى ). از مـیـان ایـن عـنـاصـر، دولت به عنوان واحد سیاسى رسمى اصلى محسوب مى شود. از سوى دیـگـر، دولت ، واحـد مـنـحـصـر بـه فـرد تـجـزیـه و تـحـلیـل سـیـاسـت بـیـن المـلل اسـت . اگـر سـیـاسـت بـیـن المـلل را تحلیل رفتار دولتها بدانیم ، روشن است که تنها پدیده اى که موضوعیت طرح در این حوزه را دارد، دولت خواهد بود.
اهـمـیـت نـقـش دولت در جـهـان مـعـاصـر بـه مـسـؤ ول بـودن دولت در قـبـال سـیـاسـت خارجى نیز برمى گردد. سیاست خارجى به طور انحصارى در دست دولت قرار دارد و دولت در ایـن خـصـوص ، مـسـؤ ولیـت بـیـن المـللى دارد، بدین معنا که هر گونه تغییر و تـحـوّل در حـکـومت و به دنبال آن ضرر و زیان احتمالى به دولتها یا شرکتهاى خارجى ، موجب مـسـؤ ولیـت مـسـتـقـیـم دولت در جـبـران ایـن امـور مـى شود. مجموعه ادله اقامه شده ، تحلیلگران مسایل بین المللى را بر آن مى دارد که دولت را مهمترین رکن روابط بین المللى بدانند.
119
تعریف دولت
دولت در زبان عامّه مردم به معناى (هیاءت دولت )، (کابینه ) یا (تشکیلات و اداره هاى دولتى ) مـى بـاشـد. هـنـگـامـى کـه گفته مى شود: (دولت در برابر مجلس ، مسؤ ولیت سیاسى دارد) یا (دولت خدمتگزار ملّت است ) و یا (دستگاههاى دولتى نیازمند اصلاح ساختارى هستند)، در همه این موارد، مراد از واژه دولت ، همان معناى عام و رایج در میان مردم مى باشد.(319)
مـفـهـوم دولت در عـلم سـیـاست و روابط بین الملل ، داراى معنایى فراتر از آنچه که گذشت مى باشد. دولت ، بزرگترین سازمان بندى گروه انسانى است ؛ قدرت سیاسى در آن به جریان مـى افـتـد و عـالیـتـریـن تـجـلى قـدرت نـیـز نام گرفته است . این اصطلاح در نزد علماى علوم سیاسى و علم روابط بین المللى ، چنین معنایى را مى رساند:
دولت عـبـارت اسـت از عـده اى از مـردم کـه در سـرزمـیـن مـشـخص بطور دائم اسکان دارند و داراى حـکـومـتـى هـسـتـنـد که به وضع و اجراى قانون اقدام مى کند و از حاکمیتى برخوردارند که به صـورت روح حـاکـم و قـدرت عـالى آنـهـا را از تـعـرضـات داخـلى و خـارجـى مـصـون مـى دارد.(320)
ایـن تـعـریـف ، مـتـضـمـن چـهـار رکـن (مـردم )، (سـرزمـیـن )، (حـکـومـت ) و (حـاکـمـیـت ) اسـت کـه از عـوامـل مـتـشـکـلّه دولت مـحـسوب مى شوند. مفاهیم متداول و رایج در متون سیاسى و بین المللى که اشاره به همین معنا داشته و با دولت مترادف مى باشد، عبارتند از: (دولت ـ کشور)، (دولت ملى )، (دولت ـ ملت )، (سیستم کشورى ملى ) و (نظام دولت ).
در ایـنـجـا ذکـر ایـن نکته مفید است که به رغم تشابه بین مفهوم دولت (321) و مفاهیم حـکـومـت (322) و کـشـور(323)، بـایـد مـیـان آنـان تفاوت گذاشت . دولت ، چـنـانـچـه گـذشـت ، به کلّیتى شامل چهار عنصر مردم ، سرزمین ، حکومت و حاکمیت گفته مى شود. حـکـومـت ، بـه عـنـوان بـخـشى از دولت ، به نحوه توزیع قدرت و چگونگى روابط میان قواى عـمـومـى اطـلاق مـى شـود. بـطـور مـعـمـول ، مـعـطـوف بـه مسائل جغرافیایى است ؛ هر چند بعضى اوقات به جاى مفهوم دولت ـ کشور نیز به کار مى رود.
شـکـل گیرى دولت ـ کشور
دولت به عنوان سازمان اجتماعى صاحب قدرت ، از دیرباز در جامعه انسانى نمود یافت . دولت هـمـزاد جـامـعـه اسـت ، بـدیـن مـعـنـا کـه هـمـزمـان بـا تـاءسـیـس جـامـعـه ـ گـروهـى مـتـشـکّل ، منظم و داراى روابط عمیق و مستمرّ ـ(324)، ضرورت ایجاد دولت نیز احساس شـد. بـسـیارى از نیازهاى اجتماعى مى بایست از طریق اراده عمومى و همگانى برآورده شود و این امـر، بـستر پیدایش دولت را فراهم کرد. نظریه پردازان دولت ، زمینه ها و بسترهاى دیگرى را نیز طرح کرده اند.(325)
بـا آنـکـه دولت یـک پـدیـده تـاریـخـى اسـت و قـدمـت آن بـه دوران مـاقـبـل تـاریـخ (تـاریـخ غـیـر مـُدوّن و ثـبـت نـشده ) مى رسد، (دولت ـ کشور) پدیده اى نوین و اروپایى است .(326) نظام دولت نوین که مهمترین مشخّصه آن ، (حاکمیت ) است براى نـخـسـتـیـن بـار در اروپـاى بـاخـتـرى ظهور کرد و سپس در قاره هاى دیگر رواج یافت . جهت درک آسـانـتـر مـفـهـوم دولت ـ کـشـور، مـنـاسـب اسـت بـه اخـتـصـار تحول سیستم دولت را بیان کنیم .
نـخـسـتـیـن سازمانهاى سیاسىِ مقیاس بزرگ ، یعنى دولتها، و نظامهاى دولتى که سوابقى از آنـهـا در اخـتـیـارمـان اسـت ، حـدود پـنـج هـزار سـال پـیـش از مـیـلاد در دره هـاى دجـله و فـرات و نیل ، و اندکى بعد در دره هاى رود بزرگ چین پدیدار شدند.(327)
ایـن نـظـام دولت ، شـامـل سـه عـنـصـر مـردم ، سـرزمـیـن و حـکـومـت بـود، امـّا در واقـع شـکـل جـا نـیـفـتاده دولت بود.(328) هنوز حدود قلمرو دولتها بدقت تعیین نشده بود و مـلّتهاى مختلف ، تحت پوشش حکومت واحد قرار گرفته و مردم به علت پراکندگى جغرافیایى ، تـمایل آشکارى از وفادارى به دولت و کشور را احساس نمى کردند. این نظام دولت ، اساساً شـکـل (امـپـراتـورى ) داشـتـه و قـدرت مـرکـزى بـر سـراسـر قـلمـرو، قابل اعمال نبود.
120
دولت در یونان باستان به شکل (دولت ـ شهر)(329) نمود پیدا کرد. شهرهاى آتن ، اسـپـارت و غـیـره ، هـر یـک بـه مـثـابـه دولتـى بـودنـد کـه قـانـون اسـاسـى ، شـکـل حـکـومـت ، انـتـخـابـات و دولتمردان مخصوص به خود داشتند و روابط خارجى نیز بطور جداگانه از طریق هر یک از دولت ـ شهرها برقرار مى گردید.(330)
دوران قرون وسطى براى اروپاییان ، از نظر سیستم دولت ، دوران حاکمیتِ قطعه قطعه شده و حـکـومـت مـلوک الطـوایـفـى اسـت . نـظـام فـئودالیته حاکم بر آن دیار، موجب تقسیم یک کشور به قلمروهاى تحت حکومت نجبا و اشراف مى گردید که اطاعت آنها از حکومت مرکزى (پادشاه )، بسیار مـحـدود و جـزیـى بـود. در هـمـیـن دوران ، جهان شاهد شکل گیرى دولت اسلامى بود؛ دولتى که بـنـیـانـش تـوسـط رسـول گـرامـى اسلام ، حضرت محمد(ص )، در مدینه نهاده شد و امپراتورى اسلامى را در بخش بزرگى از جهان ایجاد کرد.(331)
تـحـول نـظـام دولت ، در مـرحله بعد، به شکل گیرى دولت سلطنتى در اروپا مربوط مى شود. پـیـامد رنسانس مذهبى و پیشرفتهاى علمى و صنعتى ، دگرگونى در سیستم سیاسى را هم طلب مـى کـرد. نـظام فئودالیته و حکومت ملوک الطوایفى با تغییرات اجتماعى رو به گسترش ـ نظام سـرمـایـه دارى ـ هـمـخـوانـى و سازگارى نداشت . اقشار شهرنشین ، گرد پادشاه جمع شدند و نـظام سلطنتى مطلقه ایجاد شد. اساس سیاست داخلى و خارجى در چنین حکومتى ، منافع ، خواسته ها و دیدگاههاى سلاطین بود. چنانچه (لویى پانزدهم )، پادشاه مقتدر و مطلق العنان فرانسه ، گفت :
حـاکـمـیـت در انـحـصـار شخص من است . قوه قانونگذارى بدون شریک و فقط متعلق به من است و منشاء نظم عمومى من هستم .(332)
بـا انـقـلاب کـبـیـر فـرانـسـه (1789 م ) نـظـام دولت مـلّى بـه مـرحـله کمال خود رسید، در حالى که حاکمیت قبل از انقلاب ، تنها در شخص پادشاه خلاصه مى شد و او مـظهر حاکمیت کشور به شمار مى رفت ؛ بعد از انقلاب فرانسه ، آرمان (حاکمیت ملّى ) در عرصه سـیـاسـت و حـکـومـت ، جـولان یـافـت . بـطـور خـلاصـه ، نـظـام (دولت ـ کـشـور) کـنـونـى ، واجـد ویژگیهایى است که نظام دولتهاى برشمرده پیشین فاقد آنها بوده اند. این ویژگیها عبارتند از:
1 ـ تـثـبـیت مرزها: قلمرو جغرافیایى یک دولت بدقت مشخص شده و حفظ تمامیت ارضى ، از اهداف حیاتى و اولیه هر کشور قلمداد مى شود.
2 ـ کـانـون وفـادارى : کـانـون وفـادارى از قـبـیـله ، شـهـر و اسـتـان بـه جـامـعـه کل منتقل شد و جامعه سیاسى مستقل ، مرکز وفادارى قرار گرفت .
3 ـ حـاکـمـیـت مـلّى : اراده مردم ، ایجاد کننده حاکمیت گردید و از این رو، صاحبان اقتدار مى بایست بنا به اراده و خواست ملّت تعیین شوند.
4 ـ اسـتـقـلال : تصمیم گیرى در سطح سیاست داخلى و خارجى ، بدون نفوذ و اراده مستقیم دیگر کشورها، در دست دولتمردان منتخب ملت مى باشد.
5 ـ رفـاه و مـنـافـع مـلّى : مـشـروعـیـت نـظـام دولت ـ کـشـور بـه تـطـابـق داده هاى آن با نهاده ها (درخواستها و حمایتها) مى باشد. راهنماى سیاست داخلى براى سیاستگذاران ، رفاه ملّى و براى سیاست خارجى نیز، منافع ملى مى باشد.
121
عناصر متشکّله دولت
1 ـ مـردم (جـمـعـیـت ):(333) نـخـسـتـیـن شـرط پـیـدایـش و تـاءسـیـس دولت ، تـجـمـّع و تـشـکـّل عـده اى از انـسـانـهـاسـت . دولت ، بـزرگـتـریـن سـازمـان اجـتـمـاعـى در طـول تـاریـخ مـى بـاشـد کـه لزومـاً اجـتـمـاعـى از مـردم ، آن را شـکـل مـى دهـد. مـیـزان جمعیت در تشکیل دولت ، ملاک و معیار خاصى ندارد. دولتهایى مانند چین با بـیـش از یـک مـیـلیـارد نـفـر و بـرونـئى بـا جمعیتى بالغ بر 000 218 نفر، هر دو جزو دولت محسوب مى شوند، هر چند از نظر قدرت با هم برابر نیستند.
اسـکـان دائم مـردم در یـک مـحـدوده جـغـرافـیـایـى از لوازم جـدایـى نـاپـذیر مردم به عنوان جزء تـشـکـیـل دهـنـده دولت بـه شمار مى آید. اقوام مهاجر و کوچ نشین تاکنون نتوانسته اند، دولتى تـشـکـیـل دهـنـد. بـعـلاوه ، مـردمى که به صورت دایم در محلى سکونت مى کنند، داراى پیوندهاى مـشـتـرک مـى بـاشـنـد. ایـن عـلایـق و رشـتـه هـاى پـیـونـد، زمـیـنـه سـاز پـیـدایـش (مـلّت ) مـى شود.(334)
مـلّت بـه گـروهـى از مـردم گـفـتـه مى شود که به دلایلى روشن ، خود را متعلّق به یکدیگر و وابـسـتـه بـه هـم مـى دانند. این عدّه افراد، خود را متعلق به کلیّتى متمایز از دیگران دانسته و درصـدد تـحقق آمالها و آرمانهاى مشترک خویش هستند. مجموعه پیوندهایى که آنان را به صورت یک واحد تاریخى ـ سیاسى در مى آورد عبارت است از:(335)
1 . فرهنگ و زبان
2 . مذهب
3 . آداب و رسوم اجتماعى
4 . سرزمین
5 . تاریخ مشترک
6 . نژاد مشترک
7 . تصور آینده مشترک
در بـررسـى جمعیت یک دولت باید علاوه بر تعداد جمعیت ، به کیفیّت آن نیز توجّه داشت ؛ زیرا میزان مهارت و تواناییها، سطح سواد، رفاه ، آرمانهاى ایدئولوژیک و انسجام و یکپارچگى جمعیت در قدرت ملّى هر کشورى مؤ ثّر است . جمعیتى هر چند زیاد امّا فاقد ویژگیهاى فوق ، موجب ضعف دولت مـى شـود، در مـقـابـل ، جـمـعـیـتـى اندک امّا واجد کیفیّات مذکور، دولت را صاحب تواناییهاى بسیار عالى مى گرداند.(336) مقایسه میزان و کیفیت جمعیت کشورهاى توسعه یافته و توسعه نیافته ، بخوبى نشانگر واقعیت بیان شده است .
2 ـ سـرزمـیـن (قـلمـرو)(337) قـلمـرو جـغـرافـیـایـى دولت ، بـراى شـکـل گـیـرى آن از اهـمـیـت بـرخـوردار اسـت ، تـا آنـجـا که عدّه اى نظام دولت نوین را با عنوان (دولتـهـاى سـرزمـیـنـى داراى حـاکـمـیـت ) یـا (دولتـهـاى داراى حـاکـمـیـت سـرزمـیـنـى ) یـاد کرده انـد.(338) بعلاوه ، این مهم تا بدانجاست که حفظ تمامیت ارضى ، جزو اهداف حیاتى و منافع ملى به شمار مى آید.(339) با چنین وصفى ، مى توان اذعان کرد که سرزمین نیز همانند جمعیت ، از اجزاى غیر قابل تفکیک دولت است .
سـرزمـیـن ، بـخـش مـشـخـصـى از کـره خـاکـى اسـت کـه حـوزه صـلاحـیـت اِعمال قدرت دولت محسوب مى شود؛ بدین معنا که سیاستهاى داخلى هر دولت ، تنها در چارچوب مـرزهـاى آن دولت مى تواند به اجرا درآید. این جنبه از سرزمین به منزله میدان صلاحیت حقوقى دولت اسـت کـه حـاکـمـیـت در درون آن بـه جـریـان مـى افـتد. جنبه سیاسى قلمرو دولت به حفظ اسـتـقـلال و تمامیت ارضى آن مربوط مى شود و دولتها حسّاسیت فوق العاده اى در مورد آن نشان مـى دهـنـد. هـمـچـنین ، سرزمین مى تواند عامل قدرت ملى واقع شود و یک موقعیت استراتژیک براى صـاحـب خـود پـدیـد آورد.(340) این وجوه سرزمین ، موجب مى گردد که مباحث متعدد زیر مورد بررسى قرار گیرد.
ابعاد جغرافیایى و سیاست : تجزیه و تحلیل مـسـائل جغرافیایى و سیاستگذارى یک دولت در (جغرافیاى سیاسى )(341) انجام مى پـذیـرد. تـعـریـف جـغـرافـیـاى سـیـاسـى بـه صـورت بـررسـى کـنـش متقابل منطقه جغرافیایى و فرآیند سیاسى تحلیل فضایى پدیده هاى سیاسى و یا شناسایى تـظـاهرات فضایى فرآیند سیاسى (342) تا حدودى خود بیانگر این ارتباط است . روابـط متقابل انسان و محیط و بالمآل سیاست و جغرافیا در این رشته علمى مورد بررسى قرار مـى گـیـرد. مـهـمـتـریـن جنبه هاى جغرافیایى دولت که در جغرافیاى سیاسى بررسى مى شود شامل وسعت ، موقعیت و شکل کشور است .
122
وسعت سرزمینى یک دولت ، امکانات بالقوه اى را مى تواند فراهم کند که دولتمردان با تکیه بر آنها سیاستهاى اقتصادى ، دفاعى و سیاسى خود را به نحو مطلوبترى تدوین و اجرا کنند. اگـر سرزمین وسیع داراى اقلیم مناسب و منابع غنى باشد، بهترین بستر براى رشد اقتصادى واقـع مـى شـود. از نـظـر دفاعى نیز امکان مقاومت و دفاع در یک سرزمین وسیع ، بیشتر از قلمرو مـحدود است ؛ چنانچه کشور کویت به علت همین محدودیت سرزمینى ، به آسانى و طى چند ساعت ، بـه اشـغـال نـیـروهـاى عـراق در سـال 1991 م / 1369 ش درآمـد؛(343) در مـقـابـل ، دولت روسـیـه در مـقـابـل تـهـاجـم نـاپـلئون بـنـاپـارت در سال 1812(344) و اتحاد
شوروى در مقابل یورش سربازان هیتلر در سال 1943 توانست ایستادگى کند.(345) بـه لحـاظ سـیـاسـى ، سـرزمـیـن هموار، ارتباط مرکز حکومت را با سراسر قلمرو تحت پوشش ، آسان کرده و در زمینه همگرایى و وحدت بخشى نیز نقش مثبت ایفا مى کند.
تـوسـعـه ارضـى از طـریـق (اشغال )، (مرور زمان )، (کشور گشایى )، (واگذارى ) و (توسعه طـبـیـعـى ) انـجـام مـى گـیـرد. دولتـهـاى اسـتـعـمـارگـر اروپـایـى ، بـا اشـغـال سـرزمینهاى آمریکاى لاتین ، آسیا و آفریقا، آنها را جزو قلمرو امپراتورى خود قلمداد مى کـردنـد. مـرور زمـان بـه ایـن قاعده اشاره دارد که اگر قلمرو مورد ادعاى یک دولت ، براى مدت طـولانـى در اشـغـال دولت دیـگـر بـاشـد، بـدون ایـنـکـه بـا مـخـالفـت جـدى دولت اول رو بـه رو شـود، حاکمیت آن به کشور اشغالگر داده خواهد شد. روش کشور گشایى ، یکى از مـتـداولتـرین راههاى توسعه سرزمین در ادوار تاریخ بوده است ، هر چند امروزه دیگر منسوخ شـده اسـت . واگـذارى هـم بـه خـریـد و هم به معامله و بده و بستان سرزمینهاى مرزى یا جزایر دلالت دارد. توسعه طبیعى نیز دستیابى به سرزمینهاى جدید از راه فرایندهاى طبیعى است که بـطـور اخـص در اثـر تـغـیـیـر تـدریـجـى مـسـیـر رودخـانـه هـاى بـیـن المـللى ، صـورت مـى گیرد.(346)
مـوقـعـیـت در جـغـرافـیـاى سـیـاسـى بـه مـعـنـاى مـکـان قـرار گـرفـتـن کـشور در چه نقطه اى از طـول و عـرض جـغرافیایى ، خط استوا و همچنین دورى و نزدیکى به دریا و دسترسى به نقاط استراتژیک مى باشد. هر یک از این عوامل جغرافیایى در قوّت و ضعف یک دولت تاءثیر دارند. کـشـورهـاى مـحـصـور در خـشـکـى از مـنـاسـب تـریـن طـریـق حـمـل و نـقـل یعنى دریا بى بهره اند و یا براى استفاده از آن ناچار به پرداخت حقوق و عوارض سنگین ترانزیت هستند.
واقع شدن در کنار تنگه هاى بین المللى ، به عنوان یک اهمیت استراتژیک مطرح است . دولتهاى ایـران و تـرکـیـه بـا مـالکـیـت تـنـگـه هـاى هـرمـز، بـُسـفـر و داردانـل از مـوقـعـیـت استراتژیک برخوردارند. قرار گرفتن در همسایگى یک قدرت بزرگ نیز هـمواره با مخاطراتى همراه است ؛ زیرا دولت ضعیف باید از سیاستهاى هماهنگ با سیاست قدرت بزرگ همسایه پیروى کند. نمونه آن روابط بین مکزیک و ایالات متحده آمریکاست .
شـکـل کـشور، از جهات دفاعى ، ارتباطات و اداره سرزمین ، به عنوان یک موضوع با اهمیت براى دولت مـطـرح اسـت . شـکل کشورها ممکن است به صورت (جمع و جور (فشرده ) یعنى نزدیک به دایـره یـا مـسـتـطـیـل ، (طـویـل )، (دنـبـاله دار)، (پاره پاره ) و (محیطى ) باشد.(347) کـشـورهـاى بـلژیـک ، فـرانـسـه ، لهـسـتـان و کـامـبـوج بـه شـکـل فـشـرده ، کـشـورهـاى شـیـلى ، ایـتـالیـا و پـانـامـا بـه صـورت طـویـل ، کـشـورهـاى زئیـر، نـامـیـبـیـا، افـغـانـسـتـان ، بـرمـه و تـایـلنـد بـه شـکـل دنـبـاله دار، انـدونـزى ، فـیـلیـپـیـن و ژاپـن جـــزو کـشـورهـــاى بـــه شـکـل پـاره پـاره و دولـتهـاى سن مارینو و لسوتو به صورت کشورهاى محیطى هستند.
نظریه هاى ژئوپولتیک : در تعریف ژئوپولتیک چنین آمده است :
سیاستهاى جغرافیایى یا ژئوپولتیک ، در حقیقت نتایج جغرافیایى یک سیاست است ؛ به عبارت دیـگـر، در ژئو پـولتـیـک ـ کـه مـعـنـاى لغـوى آن سـیـاسـت زمـیـن اسـت ؛ نـقـش عوامل محیط جغرافیایى در سیاست ملل بررسى مى شود.(348)
123
یـکـى از مـحـورهـاى دیـگـرى کـه در بـحـث از سـرزمـیـن بـه عـنـوان عـامـل مـتـشـکـّله دولت ، مـورد توجّه قرار مى گیرد، موضوع مهم نظریه هاى ژئوپولیتینهاست . نظریه پردازان مشهورى چون (فردریک راتزل )، (سرهالفورد مکیندر)، (آلفرد تایر ماهان )، (نـیـکـولاس اسـپـایکمن ) و (الکساندر دو سورسکى )، در این زمینه ، طرحها و تحلیلهاى مبسوطى ارائه داده اند که در اینجا به اختصار به نظریات برخى از آنها اشاره مى شود.
(فـردریـک راتـزل ) آلمـانـى ، بـا کـتـاب جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـویـش کـه در سـال 1897 بـه چـاپ رسـیـد، فـصـل نـویـنـى در نـظـریات ژئوپولتیک گشود. بنابر نظر راتزل ، محیط و شرایط طبیعى ، نقش بسیار مهمى در رفتار و قدرت دولتها دارند. انسان براى نـیـل بـه مـوفقیت باید خود را با محیط هماهنگ کند. کشورها، همانند موجودات زنده ، یک ارگانیسم هـسـتـنـد کـه بـراى رشـد خـود، نـیـاز بـه مـکـان و فـضـاى بـیـشـتـرى دارنـد. بـراى یـک نـهـال ، خـاک و فـضـاى انـدکى ، کافى است ؛ امّا براى یک درخت تنومند، نیاز به خاک و فضاى بـیـشترى است . دولتها و کشورها نیز همین حکم را دارند. اگر دولتى ، خواهان قدرت بیشتر در نـظـام بـیـن المـلل اسـت ، به ناچار، باید داراى وسعت ارضى بیشترى نیز باشد. هر چه وسعت کـشـورى بـیـشـتـر بـاشـد، قـدرت سـیـاسـى و تـمـدن آن کـشـور تـوسـعـه بـیـشـتـرى مـى یـابـد.(349) بـدیـن تـرتـیـب ، تـفـکّر (فضاى حیاتى ) بنیان گذاشته شد که بر اسـاس آن ، ارتـبـاط بـیـن فـضـا و مـحـیـط (قـلمـرو) و قـدرت و تـمـدن یـک کـشـور، یـک ارتـبـاط بلافصل و تنگاتنگى بوده و توسعه ارضى ، از ضروریات افزایش قدرت یک دولت است .
(سـرهـالفـورد مـکـیـنـدر)، متفکر ژئوپولتیک انگلستان ، با نظریه (هارتلند)(350) (قلب زمین )، تاءثیر مهمى در سیاست جغرافیایى به جاى گذاشت . کتابهاى (محور جغرافیایى تـاریـخ ) 1904 و (حـقـیـقـت و آرمـانـهـاى دمکراتیک ) 1914، حاوى نظریات (مکیندر) در خصوص اسـتـراتـژى جـهـانى است . او قاره هاى اروپا، آسیا و آفریقا را به عنوان بزرگترین (جزیره جهانى (351)) مى دانست . از دیدگاه مکیندر، جزیره جهانى 23 کره خاکى و 78 جمعیت جهان را در بردارد. کلید جزیره جهانى ، ناحیه محور یا هارتلند است .(352)
هـارتـلنـد از غـرب بـه رودخـانـه ولگـا، از شـرق بـه سـیـبـرى غـربـى ، از شـمـال بـه اقـیـانـوس مـنـجمد شمالى و از جنوب به ارتفاعات هیمالایا محدود مى شد. این منطقه شامل ارتفاعات جنوب غربى ایران و ارتفاعات جنوب شرقى مغولستان نیز مى گردید. البته در تـحـقـیـقـات بـعـدى مـکـیـنـدر، جـهـت (هـارتـلنـد) بـه سـمـت غـرب متمایل شد و تمام اتحاد شوروى (سابق ) را در بر گرفت . بررسیها و آثار منتشره (مکیندر) در سـال 1943، تـغـیـیـراتـى را در نـظـریـه (هارتلند) وى نشان مى دهد.(353) به هر حـال ، ایـن نـظـریـه کـه مـنـطـقـه (اروآسـیـا)، کـلیـد فـتـح جـهـان اسـت ، از بـنـیـادى تـریـن اصول ژئوپولتیک مکیندر به حساب مى آید. وى در این رابطه مى نویسد:
هـر کـس بـر اروپـاى شرقى حکومت کند، فرمانرواى اروپا و آسیاست . هر کس بر اروپا و آسیا حـکـم بـراند، فرمانرواى جزیره جهانى است . هر کس بر جزیره جهانى حکومت کند، فرمانرواى کل عالم است .(354)
(آلفرد تایر ماهان ) که از دریا سالاران آمریکایى بود، با سه کتاب (تاءثیر قدرت دریایى بـر تـاریخ )، (تاءثیر قدرت دریایى بر انقلاب و امپراتورى فرانسه ) و (زندگى نلسون )، اسـتـراتـژى نـیـروى دریـایـى را در قـلمـرو ژئوپـولتـیـک بـه کـمـال رسـانـد. از دیـدگـاه (مـاهـان )، شـرط اصـلى بـراى ایـجـاد یـک قـدرت جـهـانـى ، کنترل بر دریاهاست . آن دولتى در جنگهاى بین المللى ، برگ برنده را در دست دارد که صاحب بزرگترین ناوگان دریایى باشد. دولت انگلستان ، با توجه به ویژگى (جزیره اى بودن ) و در دسـت داشـتـن نـقـاط اسـتـراتـژیـک دریـایـى (تـنـگـه جـبـل الطـارق ، کـانـال سـوئز، دمـاغه هورن ، هنگ کنگ ، سنگاپور و تنگه ماژلان ) و صاحب عظیم تـریـن قـدرت دریایى ، توانست در عصر استعمار، بزرگترین امپراتورى جهانى (بریتانیاى کـبـیـر) را ایـجـاد کـنـد. ایـن نـمونه اى بود که ماهان بر آن تاءکید زیادى داشت و سیاستمداران آمـریـکـایـى را بـه پـیـروى از چـنـیـن الگـویـى ، تـشـویـق و تـرغـیـب مـى کـرد. عـوامـل مـؤ ثـر بـر قـدرت دریـایـى از دیـدگـاه مـاهـان عـبـارت بـودنـد از: موقعیت جغرافیایى ، ویژگیهاى طبیعى ، طول ساحل و وسعت قلمرو، جمعیت ، خصوصیات ملّى ، خط مشى حکومت و رهبران سیاسى .(355)
124
(الکـسـاندر دوسورسکى )، ژنرال نیروى هوایى شوروى سابق با کتابهاى (پیروزى از طریق نـیـروى هـوایـى ) و (قـدرت هـوا، کـلیـد بقا)، دیدگاه ژئوپولتیکى مبتنى بر قدرت هوایى را ارائه کـرد. او از یـک (مـنـطـقـه تـصـمـیـم )(356) کـه در قـطـب شـمـال قـرار داد، سـخـن گـفـت کـه صـحنه اصلى نبرد هوایى بین قدرتهاى عمده براى کسب مقام بـرتـر جـهـانـى خـواهد بود. در این راستا، دارندگان مدرنترین تسلیحات و تجهیزات هوایى ، قدرت بلامنازع جهانى مى شوند.(357)
3 ـ حـکومت (358): یکى از ارکان مهم دولت ، عنصر حکومت است ، زیرا هیچ ملّتى بدون تـاءسـیـس حـکـومـت نـمـى تـوانـد بـه آمـال و آرزوهـاى خـویـش جـامـه عمل بپوشاند. حکومت در سایه تدبیر و سیاستهاى متخذه ، چگونگى اجراى اهداف ملّى را معیّن مى کند و پشتوانه محکمى براى تعقیب و پیگیرى آن اهداف فراهم مى کند. از این رو، برخى اوقات ، واژه حکومت مترادف و همسنگ با واژه دولت لحاظ مى شود.
حکومت به معانى زیر آمده است :
1 ـ عـمل حکومت و رهبرى 2 ـ رژیم سیاسى 3 ـ ارگانهایى که عملاً حکومت را در یک دولت ـ کشور بـر عـهـده دارنـد؛ بـویـژه ارگـانـهـایـى کـه قـوّه اجـرایـى را اعمال مى کنند (مانند شوراى وزیران ).(359)
مقصود از حکومت ، در اینجا، گروه فرمانروایان در قالب نهادهاى حاکم است ، بدین معنا که نوع حـکـومـت از چـه طیفى است ؟ زمامداران جامعه چگونه به قدرت مى رسند؟ میزان صلاحیتها و اقتدار نـهـادهـاى سـیـاسـى و روابط آنها با یکدیگر به چه صورت مى باشد و سرانجام آیا حکومت و حکومت کنندگان در نزد فرمانبرداران یعنى مردم ، مشروعیت دارند یا خیر؟
دولتـهـا از لحـاظ سـیـاسـى و ادارى بـه اَشـکـال و صـورتـهـاى مـخـتـلف در طول تاریخ زندگى اجتماعى بشر ظهور کرده اند. فلاسفه و دانشمندان سیاسى با توجه به حـکـومـتهاى موجود و آرمانى ، طبقه بندیهاى مختلفى از حکومت ارائه کردند. تقسیم بندى سنّتى (360) و نـویـن (361) از حـکـومـتـهـا، از یـکسو، اشاره به سازمان سیاسى موجود در جامعه داشته و از سویى دیگر، بیانگر ایده آلهاى فلاسفه و دانشمندان مى باشد. در هـر صـورت ، شـکـل و سـاخـتـار حـکـومـت در نـحـوه تـصـمـیـم گـیـرى ، مـشـارکـت مـردمـى و سرعت عـمـل تـصـمـیـم گـیـرنـدگان ، نقش اساسى دارد. چنانچه ، نظامهاى متمرکز به آسانى در موارد بـحـران ، تصمیم گیرى مى کنند، در حالى که نظامهاى دمکراتیک با توجه به تعارض منافع سازمانها و نهادهاى مختلف ، به مدت طولانى ترى براى اخذ تصمیم نیاز دارند.
قواى عمومى حکومت ، شامل سه قوه مجریه ، مقننه و قضائیه است . میزان صلاحیتها و اختیارات این قـوا و روابـط آنـهـا با یکدیگر، بیانگر تفکیک یا اختلاط قواست ؛ همان طور که بیانگر تفکیک مـطـلق یـا مـعـتـدل نـیز مى باشد. هر یک از جنبه ها، در چگونگى اقدام و یا انعقاد قراردادهاى بین المللى مؤ ثر است . بطور مثال نقش قوه مقننه در تصویب قراردادها مى تواند قدرت قوه مجریه را مـهـار و تـعـدیـل کـنـد. در ایـن رابـطـه ، سـنـاى آمـریـکـا بـا عـدم تـصـویـب قـرارداد (ورساى )(362) و قـرارداد (سـالت دو)(363)، مـهـمـتـریـن نـقـش را در سـیاستگذارى خارجى ایفا کرد.
مـشـروعـیـت حـکـومـت و نـظـام سـیـاسـى بـر نـقـش مـهـم هـمـاهـنـگـى بـیـن ارزشـهـاى مـورد قـبول مردم و ساختار حکومت دلالت مى کند. آنگاه که بین ایدئولوژى سیاسى و اعتقادى یک ملت و نـظـام سـیـاسـى و اجـتـمـاعـى آن ، هـمسویى و هماهنگى باشد، حکومت از مشروعیت برخوردار است . مشروعیت حکومت ، در تبعیت و اطاعت پذیرى مردم از تصمیم گیرندگان ، نقش اساسى دارد. در این راسـتـا، دولتـهـا درصـددنـد تـا بـا تـبلیغات ، حمایت مردم را به دست آورند که خود پشتوانه معتبرى براى اجراى اهداف ملّى مى باشد.
4 ـ حـاکـمـیت (364): شاید مهمترین وجه تمایز دولت از سایر نهادهاى سیاسى ، رکن حـاکـمـیـت بـه عـنوان یکى از اجزاى متشکّله دولت باشد. مفهوم حاکمیت ، نخستین بار توسط (ژان بُدَن ) فرانسوى در ادبیات سیاسى طرح شد؛(365) هر چند معنایى که (بُدَن ) براى حـاکـمیت ارائه داد، در دنیاى معاصر مصداق ندارد، امّا مى توان با جرح و تعدیلهایى ، حاکمیت را متناسب با شرایط عینى معاصر تعریف کرد.
125
(ژان بـُدَن ) در اثـر مـشـهـور خـود بـه نـام (جـمـهـور) کـه در سال 1575 م منتشر شد، تعریف زیر را از حاکمیت ارائه داد:
حـاکمیت عبارت است از قدرت فرمانروایى و اجبار اتباع به اطاعت از دولت ، بدون آنکه خود، از هیچ شخصى در روى زمین فرمان ببرد و یا تحت اجبار او قرار گیرد. این حاکمیت یا قدرت حاکمه ، بـه مـنـزله سیمانى است که عناصر دولت را به هم ملصق مى سازد و آن است که تمام اعضا و اجـزاى دولت و تـمـام خـانواده ها و اصناف و دستجات را به یکدیگر مربوط و متحد ساخته و از آنها، جسم واحدى (به نام دولت ) تشکیل مى دهد.(366)
(بـُدَن ) بـراى حـاکـمـیـت ، بـه ویـژگـیـهـاى (دائمـى بـودن )، (مـطـلق بـودن ) و (غـیـر قـابـل تـقـسـیم و تجزیه بودن ) اعتقاد داشت . بدین معنا که به رغم تحولات در هیاءت دولت ، حـاکـمیت همواره استمرار دارد، حاکمیت دولت بدون هیچ قید و شرطى است و بطور مطلق ، وضع و اجـراى قـانـون بـه دست اوست و در نهایت اینکه ، حاکمیت تنها در اختیار فرمانروا است و هیچ کس نمى تواند در این امر سهیم او باشد.(367)
بـدیـهـى اسـت کـه ایـن تـعـریـف و مـختصات به دوران و عصر (ژان بُدَن ) بر مى گردد و تنها مـصـداق عـیـنـى آن ، حـکـومـت سـلطـنـتـى اسـت . امـروزه ، دو صـفـت (مـطـلقـه بـودن ) و (غـیـر قـابـل تـقـسـیـم و تـجـزیـه بـودن )، در مـورد دولتـهـاى مـعـاصـر صدق نمى کند. در رژیمهاى دمـوکـراتـیک ، مشارکت سیاسى مردم و نهادهاى سیاسى مانند احزاب ، قدرت دولت را مهار کرده و در جـهـت مـصـالح عـمـومـى و هـمـگـانـى هـدایت مى کنند. بعلاوه ، با افزایش اقتدار قواى عمومى ـ شـامـل قـوه مـجـریه ، مقننه و قضائیه ـ و تحقق تفکیک قوا و همچنین تاءسیس دولتهاى فدرالى ، دیگر غیر قابل تجزیه بودن حاکمیت معنایى ندارد.(368)
حـاکمیت به مفهوم نوین و امروزین آن به معناى (اقتدار عالى دولت جهت حفظ نظم و امنیت داخلى ) و (اسـتـقـلال ) مـى بـاشـد. بـه عـبـارت دیـگـر، حـاکـمـیـت دو جـلوه اسـاسـى دارد: اول حـاکـمـیـت داخـلى ، دوم حاکمیت خارجى . حاکمیت داخلى به معناى قدرت دولت در سراسر کشور جـهـت اجـراى قوانین و مجازات متخلفین مى باشد. این جنبه به دولت ، امکان مى دهد که برتر از نـهـادهـا یـا گـروهـهـاى سیاسى قرار گرفته و به نام (منافع عمومى ) به اجراى قوانین دست زنـد. حـاکـمـیـت خـارجى ، به استقلال و آزاد بودن دولت از سلطه مستقیم سایر واحدهاى سیاسى ارتباط پیدا مى کند.(369)
حـاکـمـیـت مـلى یـک کشور در جامعه بین المللى ، در تضاد با همکارى و همگرایى قرار مى گیرد. اگر هر دولتى در پى تحقق حاکمیت ملى خود برآید و منافع ملى خود را راهنماى سیاستگذارى و اجـراى آن قـرار دهـد، ایـن امـر بـا حـاکـمـیت سایر کشورها در تعارض قرار گرفته و زمینه هاى هـمـکـارى از دسـت مـى رود. هـمچنین ، حاکمیت ملّى ، با عضویت دولتها در سازمانهاى بین المللى و اعـطـاى بـخـشـى از اقتدار عالیه به این سازمانها، در تضاد و تعارض قرار مى گیرد؛ بطور مـثـال ، هـنـگـامـى کـه شـوراى امـنـیـت از جـانـب اعـضـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد، بـا حق مداخله و حل و فصل مخاصمات بطور مستقیم و یکجانبه ـ به بهانه در مخاطره قـرار گـرفـتـن صلح و امنیت بین المللى ـ دست به اقدام علیه حاکمیت ملى یک کشور مى زند. این مـشـکـل ، بـا تـعـدیـل مـفـهـوم حـاکـمـیـت حـل شـده اسـت . حـاکـمـیـت بـه مـعـنـاى اقـتـدار عـالى غـیـر قابل کنترل و خدشه نیست ؛ بلکه در عرصه داخلى به معناى صلاحیت دولت در تحقق نظم داخلى اسـت و در گـسـتـره خارجى نیز حفظ استقلال و حق تعیین سرنوشت به دست دولتمردان یک کشور مى باشد.(370)
قـدرت (371)
قـدرت از مـبـاحـث مـحـورى عـلم سـیـاسـت و روابـط بـیـن المـلل مـى بـاشـد. انـدیـشـه و تـاءمـّل دربـاره قـدرت ، در بـیـشتر متون و آثار سیاسى یافت مى شود و علت اساسى این امر، اهمیت عینى و خارجى قدرت است . قدرت ، در عرصه سیاست داخلى ، پشتوانه اجراى خط مشى ها و بـرنـامه هاى دولت قرار مى گیرد و در عرصه سیاست خارجى ، زمینه تحقق اهداف و منافع ملّى را فـراهم مى کند. این نقش با اهمّیّت قدرت ، موجب شده تا اندیشمندان علم سیاست و روابط بین الملل در مورد آن به تجزیه و تحلیل بپردازند.
126
قـدرت در سـیـاسـت بین الملل ، تعیین کننده گستره منافع ملّى است ؛ یعنى ، حوزه و قلمرو منافع مـلى یـک دولت بـا مـیزان قدرت او ارتباط مستقیم دارد: دولتهاى قدرتمند داراى پهنه منافع ملى گـسـترده و وسیع هستند، تا آنجا که ممکن است در سراسر جهان ، منافع آنها وجود داشته باشد، در حـالى کـه حـوزه مـنـافـع کـشـورهـاى ضـعـیـف ، از سـرزمـیـنـهاى همجوارشان تجاوز نمى کند. ابرقدرتها با تکیه بر عوامل قدرت آفرین خود، در دورترین نقاط جهان ، داراى منافع بوده و مناطق نفوذ نیز حاصل همین امر است .
127
تعریف قدرت
بـه رغـم اسـتـعـمـال وسـیـع مـفـهـوم قـدرت تـوسـط عـالمـان عـلوم سـیـاسـى و روابـط بـیـن المـلل ، تـعـریف واحدى از آن به دست داده نشده است . هر یک از متفکران این دو رشته ، با تاءکید بر جنبه خاصى از قدرت ، تعریفهاى متفاوتى از آن ارائه کرده اند.
قـدرت در نـزد عـده اى بـه معناى (پدید آوردن آثار مطلوب )(372) تعریف شده است . ایـجـاد آثـار مـطـلوب بـه ایـن بستگى دارد که ما چه چیزى را (آثار مطلوب ) بدانیم و در نیت ما، کدامین رفتارها یا پدیده ها، جزو (مطلوب ) بشمار مى آید؟
(مـاکـس وبـر) جـامعه شناس سیاسى مشهور آلمانى ، به گونه اى دیگر قدرت را تعریف کرده است . مفهوم (سلطه )، یک مفهوم کلیدى براى فهم اندیشه وبر در مورد قدرت است . سیاست ، از دیـدگـاه وبـر، عـبـارت اسـت از: مـجـمـوعـه رفـتـارهـاى بـشـرى کـه شـامل اعمال سلطه انسان بر انسان است .(373) سلطه مى تواند شکلهاى متنوعى پیدا کـنـد؛ امـّا در مجموعه اصطلاحات ماکس وبر، سلطه با (قدرت آمرانه فرماندهى ) یکسان فرض شده است . به این مفهوم ، سلطه :
بـه مـعـنـى مـوقـعـیـتـى است که در آن اراده متجلى (فرمان ) فرمانروا یا فرمانروایان ، نفوذ در رفـتـار شـخـص یـا اشخاص دیگر (فرمانبرداران ) دارد و در واقع ، چنان نفوذ مؤ ثرى است که رفـتـار آنـان تـا درجـه اى کـه از لحـاظ اجتماعى مناسب باشد، به وجهى رخ مى دهد که گویى فـرمـانـبـرداران ، مـحـتـواى فـرمـان را قـاعـده کـلى رفـتـار خـود بـه خـاطـر نـفـس آن قـرار داده اند.(374)
بـطـور خـلاصـه ، در حـالى کـه قـدرت در مـفـهـوم کـلى بـه مـعـنـاى (امـکـان تـحمیل اراده خود بر رفتار افراد دیگر)(375) است ، سلطه ـ به معناى قدرت آمرانه فـرمـانـدهـى ـ اشـاره بـه نـفـوذى دارد کـه صـاحـب قـدرت ، خود را محقِّ فرمان دادن مى داند و در مقابل ، فرمانبرداران نیز، اطاعت را از سر تسلیم و رضا مى پذیرند.(376)
تعریفى که (جان کنت گالبرایت ) در (کالبد شکافى قدرت ) از این مفهوم ارائه مى دهد، داراى وضـوح بـیشترى است . قدرت یعنى توانایى فرد یا گروه در کسب تسلیم و اطاعت دیگران در راه مقاصد و خواستهاى خویش .(377)
تـحـلیـلى کـه (رابـرت دال ) از مـفـهـوم قـدرت طـرح نـمـوده ، تـاءکـیـد بـر (کنترل رفتار دیگران ) دارد. به طور مثال ، اگر رابطه (الف )، به عنوان یک فرد یا کشور، بـا (ب )، بـه عـنـوان فـرد یـا کـشـورى دیـگـر، بـه گونه اى باشد که رفتارهاى (ب ) تحت کنترل (الف ) قرار گرفته و بنا به خواسته هاى (الف ) تغییر کند، در این صورت ، (الف ) بر (ب ) قدرت دارد.(378)
بـا تـوجّه به تعاریف یاد شده ، براى تحقق و فعلیّت قدرت ، حداقلّ سه چیز لازم است . نخست آنـکـه دسـت کم دو طرف باید وجود داشته باشند. دوم آنکه ، باید رابطه اى بین آنان برقرار بـاشـد. سـوم آنـکـه ، ایـن رابـطـه بـه صـورت یـک طـرف (تـاءثـیـر گـذار) و طـرف دیـگـر (تاءثیرپذیر) باشد.
در پـایـان تـعـریـف قـدرت ، ذکـر ایـن نـکـتـه ضـرورى اسـت کـه در روابـط بـیـن المـلل ، مـحور اساسى ، (قدرت ملّى ) است نه قدرت به مفهوم عام و کلى آن . قدرت در سطح یک دولت یـا کـشـور در (عـلم ) روابـط بـیـن المـلل مـورد تـجـزیـه و تـحـلیـل قـرار مـى گـیرد. قدرت ملّى به معناى مجموعه تواناییهاى یک دولت جهت تحقق اهداف و مـنـافـع مـلى خـویـش اسـت . ایـن تـوانـایـیـهـا نـاشـى از عـوامـلى اسـت کـه در بـخـش (عوامل متشکّله قدرت ملّى ) به آن خواهیم پرداخت .
128
ویژگیهاى عمومى قدرت
1 ـ نسبى بودن : در دستگاه آفرینش ، تنها قدرت خداوند تبارک و تعالى (مطلق ) است . سنجش و ارزیابى سایر صاحبان قدرت به نسبت موضوع قدرت (یعنى اقتصادى ، نظامى یا سیاسى ) طـرف مـقـابـل (یـعنى فرد یا کشورى که با ملاحظه او، قدرتمندى یک طرف مطرح مى شود) و زمان ، انجام مى گیرد. توضیح اینکه : ممکن است یک واحد سیاسى از نظر اقتصادى از یک دولت دیـگـر قـدرتـمندتر باشد؛ امّا همین دولت ممکن است از نظر نظامى ، ضعیفتر از آن دولت باشد. (مقایسه دولت ژاپن و انگلستان ) بعلاوه ، توانایى یک دولت نسبت به یک دولت مشخص دیگر، امـکـان دارد بـیـشـتـر بـاشـد، امـّا احـتمال دارد قدرت این دولت در مقایسه با دولتى دیگر، کمتر بـاشـد. (مـقایسه دولت ژاپن با ویتنام و ژاپن با آمریکا). همچنین ، یک واحد سیاسى در یک مقطع زمـانـى قـدرتـمـنـد است ؛ ولى تحولات داخلى و خارجى ، آن کشور را در برهه زمانى دیگر به قدرت درجه پایین تنزّل مى دهد. (امپراتوریهاى بزرگ انگلستان و اتریش ـ مجارستان ) از این رو، یکى از خصوصیات بارز و عمومى پدیده قدرت ، نسبى بودن آن است .
2 ـ غـیـر قـابـل انـدازه گـیـرى بـودن : عـوامـل مـتـشـکـّله قـدرت ، شـامـل عـنـاصـر مـادى و مـعـنـوى اسـت . هـر چـنـد عـنـاصـر مـادى از قـبـیـل مـنـابـع زیـر زمـیـنـى ، مـیـزان جـمـعـیـت ، تـعـداد نـفـرات ارتـش و وسـعـت یـک کـشـور قـابـل انـدازه گـیـرى اسـت ؛ امـّا عـوامـل کـیـفـى و معنوى شامل ایدئولوژى ، رهبرى ، روحیه ملى و مـشـروعـیـت سیاسى قابل اندازه گیرى نیست ؛ بر این اساس ، نمى توان به طور قطع و یقین ، اظهار نظر کرد که میزان قدرت کدام یک از دو کشور فرضىِ مورد مقایسه ، بیشتر است .
3 ـ دو قـطـبـى بودن : مقصود، دو قطب مثبت و منفى مى باشد، قدرت از لحاظ آنکه بازدارنده است قـدرت مـنـفـى نـام گـرفته و از آن روى که عمل کننده است ، قدرت مثبت نامیده مى شود. توانایى دولتها در جلوگیرى از رفتارهاى نامطلوب از جانب سایر دولتها، نشان دهنده قدرت منفى است .
توانایى دولت در تنظیم روابط و تدوین و اجراى قوانین ، جزو قدرت مثبت دولت به شمار مى آیـد. از این جهت ، قدرت ، اغلب در روابط خارجى جنبه منفى و در امور داخلى جنبه مثبت به خود مى گیرد.(379)
4 ـ روانـى و ذهـنـى بـودن : تـحـقق قدرت ، چنانچه گذشت ، به وجود رابطه تاءثیرگذارى و تاءثیرپذیرى حداقل دو طرف بستگى دارد. یکى از مواردى که در بررسى این پدیده با اهمیت تـلقـى شـده ایـن اسـت کـه تـصـورات و ذهـنیات در تحقق قدرت ، نقش مهمى دارد. اگر دولت یا فـردى در تـصـور و ذهـن دیـگران قدرتمند جلوه کند، براحتى تحت تاءثیر آن قرار گرفته و تـسـلیـم خـواسـتـه هـایـش مـى شـونـد. در واقـع ، نـفـوذ بـر اذهـان ، مـقـدّم بـر نـفـوذ بـه وسیله عوامل مادى است .(380)
5 ـ جـهـانـى بـودن : در نـزد پـیـروان مـکـتـب سـیاست قدرت ، قدرت یک پدیده جهانى ، عمومى و همگانى است ؛ بدین معنا که جهان ، آکنده از روابط بین اشیا، افراد، دولتها و سازمانهاست . در هـر رابـطه اى هم جلوه اى از قدرت وجود دارد، یعنى ، یک طرف خواهان برترى بر طرف دیگر جـهـت نیل به آرمانها و تقاضاهایش مى باشد. این جمله معروف که (همه در پى کسب قدرت هستند) یا (سیاست تلاشى است براى کسب قدرت )، در واقع ، نشان دهنده واقعیت فوق است .
129
عوامل متشکله قدرت ملّى
قـدرت مـلّى ، مـجـمـوعـه تـوانـایـیـهـاى یـک دولت در راسـتاى تحقق اهداف و منافع ملّى است . این تـوانـایـیـهـا از عـنـاصـر و عـوامـل مـتـعـددى نـشـاءت مـى گـیـرد. بـرخـوردارى یـک کـشور از این عـوامـل بـه هـر مـیـزان ، نـشـان دهنده میزان قدرت آن کشور مى باشد. آنچه که در زیر به عنوان عوامل متشکّله قدرت ملّى مى آید، و به صورت منفک و جداى از یکدیگر بحث شده ، هرگز بیانگر آن نـیـسـت کـه در واقـعـیت و دنیاى خارج نیز این امور از یکدیگر جدا هستند، بلکه مقوله بندى این بـحـث ، تنها به منظور درک آسانتر و فهم بهتر موضوع انجام گرفته است و در دنیاى واقع ، عـوامـل تـشـکـیـل دهـنـده قـدرت مـلّى ، کـامـلاً بـه هـم پـیـوسـتـه انـد و بـه صـورت متداخل و ممزوج یافت مى شوند.
تـحـلیلگران سیاست بین الملل آنگاه که از عوامل قدرت ملّى سخن گفته اند، هر یک ، تعدادى از ایـن عـوامـل را شـنـاسـایـى و مـورد تـجـزیـه و تـحـلیـل قـرار داده انـد. نـوع طبقه بندى و تعداد عـوامـل تـحـت هـر عنوان نیز متفاوت مى باشد؛ به طور خلاصه : وحدت نظرى در این مورد مشاهده نـمـى شـود.(381) در ایـنـجـا سـعـى مـى شـود تـا ضـمـن طـرح کامل این عوامل ، تحلیلى نسبتاً جامع از آنها ارائه شود
130
عوامل محسوس یا مادى
1 ـ وضـعـیـت جـغـرافـیـایـى : عـوامـلى از قـبـیـل (وسـعـت ، شـکل ، وضع طبیعى ، مرزها، آب و هوا و موقعیت سرزمینى ) در ارزیابى قدرت یک کشور از نظر عـوامـل جغرافیایى باید مورد نظر قرار گیرد. وسعت خاک کشور از جهات مختلف مى تواند مایه قـدرت دولت واقـع گـردد. از یـک سـو، سـرزمـیـن وسـیـع ، امـکـان اسـکـان و تـغـذیـه جـمـعـیـت قـابـل ملاحظه اى را فراهم مى کند. از سوى دیگر، به هنگام حمله بیگانگان ، دفاع از کشور از طـریـق عقب نشینى در یک سرزمین پهناور انجام مى گیرد تا در نهایت ، با استفاده از فرصت به دسـت آمـده ، بـر مـهـاجـم غـلبـه پـیـدا کـنـد، چـنـانـکـه سـرزمین پهناور روسیه این امکان را براى دولتـمـردان آن کـشـور بـه وجـود آورد تـا در مـقـابـل تـهـاجـم نـاپـلئون بـنـاپـارت در سـال 1812 ایـسـتـادگـى کـنـنـد؛ هـمـانـطـور کـه تـهـاجـم هـیـتـلر در سال 1941 به اتحاد شوروى با توجه به همین ویژگى شکست خورد.(382)
شـکـل هـنـدسى منظم یک کشور، در انتخاب پایتخت که در مرکز کشور واقع است ، مفید خواهد بود. بـه طـور مـثـال مـادرید و پاریس براى کشورهاى اسپانیا و فرانسه ، چنین حکمى دارند. این امر، سـهـولت ارتـبـاط مـرکـز بـا سـراسـر قـلمـرو تـحـت پـوشـش را بـه دنـبـال دارد. در مـقـابـل اگـر شـکـل کـشـور بـه صـورت طـویل یا دنباله دار باشد، هزینه هاى حفاظت از مرزها و دفاع از آنها بسیار بالا خواهد بود. به عنوان نمونه ، کشورهاى شیلى ، نروژ و ایتالیا از این دست هستند.(383)
وضـع طـبـیعى ، سهولت یا دشوارى ارتباطات را باعث مى شود. کوهستانى بودن ، هم از لحاظ دفاعى و هم از لحاظ ارتباطى ، در سیاستگذارى دولت ، مهم است . قدرت ملى که بخشى از آن ، نـتـیجه وضع طبیعى است ، براى مردمان سوئیس ، یوگسلاوى (سابق ) و لهستان ، به صورت متفاوت ظاهر گردید. کشورهاى سوئیس و یوگسلاوى با توجه به فراز و نشیبهاى سرزمینى و احاطه سلسله جبال آلپ ، توانستند در مقابل حمله هاى آلمان و تسلط آنها مقاومت کنند، در حالى که لهستان ، على رغم مقاومت شجاعانه ، به اشغال دشمن درآمد.(384)
مرزها و آب و هوا، هر یک ، به سهم خود در قدرت ملّى مؤ ثرند. مرزهاى دریایى و رودخانه اى از جـنـبـه مـناسبات با کشورهاى همجوار و حمل و نقل از طریق راههاى آبى ، موجب بهره ورى بهتر از روابـط تـجـارى و بازرگانى مى گردد. بعلاوه ، این گونه مرزها از لحاظ دفاعى نیز مناسب تـرنـد، زیـرا تـاکـنون کمتر تهاجم و اشغالى از طریق مرزهاى آبى صورت گرفته و بیشتر حـمـلات از راه مـرزهـاى زمـیـنـى انـجـام گـرفته است . آب و هوا، از آن جهت که در میزان محصولات کـشـاورزى تـعـیـیـن کـنـنـده اسـت ، مـایـه هـاى قـدرت مـلّى را شکل مى دهد.(385)
مـوقعیت سرزمینى ، از یک سو، اشاره به همسایگان یک کشور دارد. اگر همسایگان یا همسایه اى جـزو دولتـهـاى قـدرتـمـنـد بـاشـد، بـه طـور طـبـیـعـى ، مـى تواند سلطه خود را بر آن کشور اعمال کند. از سوى دیگر، این موقعیت ، دلالت بر استراتژیک بودن آن سرزمین دارد به گونه اى که به طور مثال ایران ، در سراسر تاریخ گذشته خود، مورد تهاجم بیگانگان بوده است .
2 ـ جـمـعـیـت : دولت ، از یـک جـنـبـه ، یـک پـدیـده انـسـانـى اسـت ؛ یـعـنـى ، مـتـشـکـل از آحـاد افـراد انـسـان مـى بـاشـد. بـا ایـن نـگـرش ، مـردمـِ تشکیل دهنده دولت ، نقش مستقیم و بلافصلى در قدرت ملّى دارند. این نقش به مسایلى چون میزان جـمـعیت ، سطح سواد، مهارتهاى شغلى و فنى ، آگاهى ، رفاه ، نسبت سن و جنس و تعهّد اجتماعى وابسته است .
مـیـزان جـمعیت ، به تنهایى ، نمى تواند ملاک قدرتمندى یا ضعف قرار گیرد. چه بسا، جمعیتى بـسـیـار امـّا فـاقـد ویـژگـیـهـاى بـرشـمـرده فـوق ، مـوجـبـات ضـعف دولت را فراهم آورد و در مـقـابـل ، جمعیتى اندک با مهارتهاى علمى و فنى ، زمینه هاى تقویت قدرت دولت را باعث گردد؛ البـتـه بـراى نـیـرومـنـدى و تـوانـایـى یـک کـشـور، حـداقـل ، جـمـعـیـت قابل ملاحظه و متناسبى ، لازم است . تاکنون کشورى که جمعیت بسیار کم داشته باشد، نتوانسته به جرگه دولتهاى قوى وارد شود.
131
انـسـجـام و یـکپارچگى اجتماعى نیز زمینه ساز قدرت ملّى مى گردد. وحدت ملّى ناشى از اتحاد و انسجام اجتماعى به دولت اجازه مى دهد تا برنامه ها و سیاستهاى خود را به آسانى اجرا کند و نـیـروى زیـادى در سـطـح جـامعه داخلى براى اجراى سیاستها صرف نکند. این اتحاد و انسجام ، پـشتوانه معتبرى براى تعقیب و اجراى سیاستهاى خارجى نیز مى باشد؛ زیرا به هنگام مشکلات و دشـواریـهـا، مـلّت بـه حـمـایـت دولت پـرداخته و از هرگونه تلاش و ایستادگى براى تحقق آمال و اهداف دولت دریغ نمى ورزد.
3 ـ عـوامل اقتصادى و تکنولوژیک : کارآیى سیستم اقتصادى ، میزان تولید ناخالص ملى ، درآمد سـرانـه ، مـنـابـع زیـرزمـیـنـى و کـارخـانـجـات ، هـر یـک بـه سـهـم خـود، جـزو عـوامـل قدرت آفرین یک کشور محسوب مى شوند. انعطاف پذیرى سیستم اقتصادى ، بگونه اى کـه بـتـواند در شرایط مختلف بویژه موقعیتهاى بحرانى ، دچار رکود و فروپاشى نشود، مى تواند عامل بالقوه قدرت ملّى کشور به حساب آید. در این رابطه ، اقتصاد ملّى با ید توانایى مقاومت و انعطاف در شرایط جنگى را داشته باشد تا دولت در تعقیب سیاست خارجى عاجز نماند.
ظـرفـیـت تولید، چه از نظر مواد صنعتى و چه از لحاظ مواد خام ، این امکان را فراهم مى کند که میزان تولید ناخالص ملّى در سطح بالایى قرار گرفته و از این طریق ، درآمد سرانه و رفاه مـلّى افـزایـش یـابـد. ایـن امـور، در دنیاى معاصر، به عنوان شاخصهاى مهمّ موفقیت دولت و به دنبال آن جزو عوامل قدرتمندى قلمداد مى شود.
تـوسـعـه و رشـد اقـتـصـادى ، مـعـیـار تـوانـمـنـدى دولت اسـت . ایـن امـر، خـود، مـرهـون عـوامـل مختلفى است که یکى از آنها (تکنولوژى ) و (تحقیقات علمى و فنى ) است . تکنولوژى ، بهره ورى در سطح مطلوب از منابع را هموار ساخته و دستیابى به اهداف و مقاصد را آسان مى کـنـد. نـقش تکنولوژى ، در زمان صلح و جنگ ، بر کسى پوشیده نیست و کافى است در این مورد، به تاریخ جهان در قرن بیستم نظرى افکنده شود تا پیروزى صاحبان تکنولوژى در شرایط صلح و جنگ را مشاهده کنیم .(386)
4 ـ توان نظامى : در اغلب موارد، واژه قدرت یا قدرت ملّى ، با قدرت نظامى مترادف فرض مى شـود و بـه هـنگام طرح قدرت ملّى ، کیفیت قدرت نظامى یک کشور نیز به ذهن متبادر مى شود، در حـالى کـه قـدرت نـظـامـى تـنـهـا یکى از عوامل و پایه هاى قدرت ملّى محسوب مى گردد. براى تجزیه و تحلیل توان نظامى یک دولت باید به مواردى چون (سلاحها و تجهیزات جنگى ، کم و کـیـف افـراد نـظـامـى ، فرماندهى ، بودجه نظامى ، پایگاهها، فنون نظامى ، تحرک نیروها و امکانات تدارکاتى و لجستیکى )(387) توجه داشت .
از نـظـر تـسـلیـحـات و تـجـهـیـزات نـظـامـى ، سلاحهاى کلاسیک و استراتژیک از اهمیت ویژه اى برخوردار است . بیشتر کشورهاى جهان ، تنها صاحب سلاحهاى کلاسیک ـ غیراتمى ـ هستند و حتّى آنهایى که داراى تسلیحات استراتژیک هستند، به ناچار، از سلاحهاى کلاسیک استفاده مى کنند، گـرچـه صـاحـبـان تـجـهـیزات استراتژیک ، پشتوانه معتبرى براى دفاع از منافع و ارزشهاى حـیـاتـى خـود دارنـد. عـلت اسـاسـى عـدم کاربرد سلاحهاى اتمى ، این است که بروز جنگ اتمى فاجعه انهدام کامل طرفین را در بردارد. اگر هدف از جنگ ، دستیابى به اهداف خاصى است ؛ جنگ اتمى ، هیچ نتیجه اى جز نابودى تمام عیار ندارد. تکنولوژى پیشرفته تسلیحات نوین ، باعث شده تا ابعاد تخریب در سطح بسیار بالایى افزایش یابد و این امر، خود مفهوم بازدارندگى را پـدیـد آورده اسـت کـه بـه طـور سـاده بـه مـعـنـاى عـدم اسـتـفـاده سـلاحـهـاى اتـمـى مـى باشد.(388)
تـعـداد نـفـرات ارتـش و بودجه دفاعى و فرماندهى نظامى ، عناصر به هم پیوسته ارزیابى قدرت نظامى یک کشور هستند. افراد نظامى آموزش دیده و مجرّب مى توانند تحت رهبرى کار آمد، سـرزمـیـن یـک دولت را بـه دژى مـبدّل سازند که بیگانگان حتّى تصور تهاجم و حمله را در سر نـداشـتـه بـاشـنـد. لازمـه تـحـقـق چـنـیـن مـقـصـودى ، تـخـصـیـص بـودجـه دفـاعـى مـنـاسـب و قابل ملاحظه است تا ارتش هم از تکنولوژى و هم از لحاظ آموزش و تجربه ، بیشترین آمادگى را داشته باشد.
132
اسـتـراتـژى نـظـامـى یـعـنـى تـعـیـیـن سـیـاسـتـهـاى کـلان کـاربـرد نـیروى نظامى ، مى تواند عـامل بالقوه اى در تقویت ارتش باشد، بدین معنا که : توان نظامى کشور در هر گونه حوادث و اتـفـاقـات آیـنـده چگونه مورد بهره بردارى قرار خواهد گرفت . با لحاظ این مساله ، نیروى نـظـامـى بلاتکلیف نبوده و در نخستین ساعات وقوع پدیده اى غیر عادى ، وظیفه خود را بخوبى دانسته و بدان عمل مى کند.(389)
بـخـش لجـسـتـیـک و پـشـتـیـبـانـى نـیـروى مـسلح نیز، بویژه در جهان مدرن معاصر، از اهمیت ویژه بـرخـوردار اسـت . هـرگـاه کـلیـه امـکانات موجود یا مورد نیاز ارتش در اسرع وقت ممکن در اختیار نـیـروهـاى درگیر قرار گیرد، امکان پیروزى و دستیابى به اهداف از پیش تعیین شده به همان میزان افزایش مى یابد.
133
عوامل نامحسوس یا معنوى
1ـ ایدئولوژى :
مـفهوم ایدئولوژى ، با کاربرد وسیع و رایج آن ، به تعبیرهاى متفاوتى آمده است . از آن میان ، مى توان تعریف زیر را مناسبتر دانست :
یـک ایـدئولوژى عـبارت است از مجموعه اى از اندیشه ها درباره زندگى ، جامعه یا حکومت که از شعارهاى اجتماعى ، سیاسى یا مذهبى که نسبت به آن ، اعتقادى تعصّب آمیز موجود است ، مایه مى گـیـرد و با استفاده مستمر و موعظه دائمى ، به تدریج ، به صورت اعتقاد مسلّم و مُنجّز و وجه مشخّصه گروه یا حزب یا ملّتى در مى آید.(390)
ایـدئولوژى از جـنـبـه هـاى مـختلفى مى تواند عنصر مولّد قدرت ملّى به حساب آید. از یک سو، ایـدئولوژى مـوجـب اتحاد، انسجام و یکپارچگى مردمى مى گردد که بدان معتقدند. اعتبار و اقتدار یک ایدئولوژى ، به میزان اعتقاد و تعصّب و پایبندى طرفدارانش بستگى دارد. البته ، این امر بـه نـظـم درونـى نـظام ایدئولوژیک مربوط است ؛ آشفتگى و عدم ارتباط منطقى بین پایه هاى اسـاسـى ایـدئولوژى ، مـوجـب سـسـت اعـتـقـادى حـامـیـان آن مـى گـردد. اتـحـاد و انسجام ناشى از ایـدئولوژى ، در بـرهـه هـایـى از تـاریـخ ، نـقـش سازنده اى ایفا کرده است . در کشور ایران ، ایـدئولوژى اسـلامـى ، مـوجـب سرنگونى نظام 2500 ساله شاهنشاهى گردید و پس از انقلاب اسـلامـى نـیـز، طـى هـشـت سال دفاع مقدس ، این ایدئولوژى ، باعث مقاومت و ایستادگى و ایثار و فداکارى ملت مسلمان ایران بوده است .
از سـویـى دیـگـر، ایـدئولوژى ، یک معیار و ملاکى در دست سیاستگذاران است تا با توجه به اصـول و رهـنـمودهاى آن ، جهت گیرى سیاست خارجى را مشخص سازند. به عبارت دیگر، یکى از عوامل مؤ ثر در تعیین و تنظیم سیاست خارجى ، عامل ایدئولوژیک است . چنانچه ، طبق مفاد صریح اسـلامـى و مـتـن قـانـون اسـاسـى ، تـقـسیم بندى کشورهاى جهان به (دارالاسلام ) و (دارالکفر)، نـاشـى از هـمـیـن عـامل است . بر این اساس ، نظام جمهورى اسلامى ایران در روابط خارجى خود، مـناسبات با جهان اسلام را ترجیح مى دهد. از این رو، گفته مى شود ایدئولوژى ، ملاکى را به دولتمردان مى دهد تا سمت گیرى سیاست بین المللى خود را تعیین کنند.(391)
بـعـلاوه ، ایـدئولوژى ، خـود مـعـیـارى اسـت کـه مـردم مـى تـوانـنـد بـا تـطـبـیـق اصـول آن با اصول و اهداف سیاست خارجى دولت ، درستى یا نادرستى تصمیمات دولتمردان را تـشـخـیـص دهـند. در این راستا، هماهنگى بین مفاد ایدئولوژى و خط مشى هاى اتخاذ شده ، موجب مـشـروعـیـت و اقـتـدار دولت مـى گـردد، هـمـان طـور کـه در مقابل ، عدم تطابق بین این دو امر، عدم حمایت مردم از سیاست خارجى دولت را در پى دارد.
2ـ رهبرى :
نقش رهبرى در میزان و کیفیّت قدرت ملّى ، حائز اهمیت فراوان است . رهبر با درک و شناخت صحیح از شـرایـط و مقتضیات بین المللى ، اجراى سیاست خارجى را هدایت مى کند تا حداکثر منافع ملّى حـاصـل گـردد. او بـا تـرکـیـب مـناسب عوامل مؤ ثر در قدرت ملّى ، میزان به کارگیرى هر یک را مـشـخـص مى کند تا بدین ترتیب ، از هرز رفتن عوامل قدرت آفرین جلوگیرى شود. این امر به مـدیـریـت رهـبـر، بـسـتـگـى تـام دارد؛ یـعـنـى در تـجـهـیـز مـنـابـع و عوامل ، سهم هر یک را به چه میزانى تعیین کند تا بیشترین بهره ورى را داشته باشند.
رهبران بزرگ در طول تاریخ ، بر روحیه مردم ، تاءثیر بسیارى داشتند؛ آنان حتّى در برخى مـوارد، تـنـهـا عـامـل ایـجاد کننده روحیه مردمى بوده اند. بویژه در جنگها و بحرانها، نقش رهبرى بـیـشـتـر آشکار مى شود. رهبرى رسول گرامى اسلام ، حضرت محمّد(ص )، در روابط با سایر سـرزمـیـنـهـا و حـکـومـتـهـا، مـى تـوانـد الگـوى کاملى باشد. رویارویى با قدرتهاى بزرگ و ارسـال پـیام براى آنان ، تنها در سایه درایت رسول الله (ص ) انجام گرفته و سخن آن پیام آور بـزرگ در تـقـویـت روحیه مسلمانان ، چه در جنگهاى زمان آن حضرت و چه در جنگهاى بعد از رحلت پیامبر(ص )، نقش بسزایى داشته است .
134
تـصـمـیـمات استراتژیک و خط مشى هاى کلان به تدبیر رهبر باز مى گردد. در این صورت ، رهـبـرى صـلح جـو مـى تـوانـد زمـیـنـه سـاز امـنـیـت داخـلى و بـیـن المـللى گـشـتـه و در مـقـابل ، رهبرى تشنج آفرین ، کشور خویش ، منطقه و حتى تمام دنیا را به سوى جنگ خطرناک و تمام عیارى سوق مى دهد. نمونه هاى بارز مورد اخیر را مى توان هیتلر و صدام حسین ذکر کرد.
3ـ روحیه و خصایص ملى :
نمونه هاى طرز تفکّر، احساس و عمل یک ملّت را خصایص ملى آن ملّت نامیده اند. اغلب ادعا شده است کـه ایـن گـونـه صـفات و خصیصه هاى ملى ، یکى از عناصر به وجود آورنده قدرت کشور است .(392)
صـفات و خصوصیات برخى از ملّتها از سایر ملل متمایز است ؛ بگونه اى که با آن ویژگیها شناخته و معرفى مى شوند. به طور مثال ، آلمانیها، مردمانى میلیتاریست ، خشن ، پُرکار، منظم و بـا دیـسـیـپـلیـن مـعـرفـى مـى شـوند. مردم آمریکا را ملتى متکى به نفس ، مخترع ، ساده ، دست و دل بـاز و مـادى مـى شـنـاسـنـد. فـرانـسـویـهـا، باهوش ، منطقى ، بدگمان و دمدمى مزاج هستند و انگلیسها را مردمى خالى از احساسات ، اهل عمل و ریاکار معرفى کرده اند. صفات ویژه روسها را میهن پرست ، ثابت قدم ، مطیع دولت ، ترسو از بیگانه برشمرده اند.(393)
ایـن ویـژگـیـهـا و صـفـات مـوجـب مـى شـود تـا نـوع سـازمـان سـیـاسـى و نـظـامـى ، مـقـاومـت در مقابل هجوم بیگانگان تلاش براى جبران شکستها و کسب موقعیت برتر در روابط بین المللى در مـیـان ملتها متفاوت باشد. انگلیسها با تکیه بر صفات مختص به خود توانستند چند قرنى به عـنـوان قدرت عمده جهانى ظاهر شوند. آلمانیها على رغم شکست در دو جنگ جهانى ، با اتحاد مجدد دو آلمـان (آلمـان شـرقـى دمـکـراتـیـک و آلمـان غـربـى فـدرال )، بـه عـنـوان یک قدرت عمده بین المللى مطرح شده اند. فرانسویها نیز با توجه به صـفـات خـاص خـودشـان ، در جـنگ جهانى دوّم عقب نشستند و حکومت دست نشانده را پذیرفتند. ملت روسـیـه بـا ویـژگـیـهـاى بـرشـمـرده شـده اش ، حـکـومـت تـوتـالیـتـر اسـتـالیـنـى را تحمل کرد و تاوان صنعتى شدن را با بهاى بسیار بالاى تلفات انسانى پذیرا شد.
روحیه ملّى ، یکى دیگر از عوامل قدرت آفرین ملتهاست . شاید، تعریف زیر بتواند این مفهوم را تا حدودى تبیین کند.
روحـیـه مـلى یـکـى از مـبـانـى پـیـچـیـده ، نـاپـایـدار و در عـیـن حـال بـسـیـار مـهم قدرت مى باشد. به نظر مورگنتا، روحیه ملى (درجه اى از تصمیم افراد یک جـامـعـه اسـت کـه از طـریـق آن ، سـیاست خارجى دولت خود را در زمان صلح یا جنگ پشتیبانى مى کند.)(394)
روحـیـه مـلى ، بـیـشـتـر بـه هنگام جنگها و بحرانها ظاهر مى شود. در واقع ، این مفهوم به میزان فداکارى و گذشت یک ملت جهت تحقق اهداف دولت خود اشاره دارد. به هر میزان که ترجیح منافع عـمـومـى و هـمـگانى بر منافع شخصى و فردى در ملتى بیشتر باشد، به همان میزان ، روحیه مـلّى در سـطـح بـالایـى بـراى آن مـلّت قـلمـداد مـى شـود. بـه طـور مثال ، روحیه بسیار بالاى رزمندگان مسلمان ایرانى در دفاع هشت ساله (جنگ عراق علیه جمهورى اسلامى ایران ) موجب شد تا دشمن نتواند به هیچ یک از اهداف خود دست یابد. البتّه ، روحیه ملّى ، خود از عواملى چون هماهنگى منافع دولت با ملت ، اعتماد مردم به رهبران سیاسى و همبستگى و یکپارچگى اجتماعى نشاءت مى گیرد.
4ـ عوامل سیاسى :
قـدرت مـلى بـه مـیـزان زیـادى بـه عوامل سیاسى از جمله (ثبات سیاسى ، نوع رژیم سیاسى ، اعتبار ملى و رهبرى ) مرتبط است . این مجموعه عوامل ، قدرت یک ملت و دولت را در تصور و اذهان دیـگـر دولتـها به گونه اى وصف ناپذیر افزایش مى دهد و زمینه نفوذ و اجراى سیاستهاى آن دولت را فراهم مى کند.
135
ثبات سیاسى ، بیانگر میزان پایدارى و عدم تغییرات عمده در نخبگان سیاسى یا خط مشى هاى دولتى مى باشد. اگر سیاستها و برنامه هاى میان مدت و دراز مدت به گونه اى طرّاحى شده بـاشـنـد که در فراگرد زمانى ، دستخوش تحولات عمده اى نگردند، نشان دهنده ثبات سیاسى است . بعلاوه ، عدم تغییر رهبران ، کابینه و مجریان سیاست خارجى نیز ثبات سیاسى در کشور را نـمـایـان مـى سـازد. چـنین حکومتى در نیل به اهداف و مقاصد تعیین شده با موفقیت بیشترى مى تواند عمل کند.
رژیـم سـیـاسـى بـه مـعـنـاى نـوع حکومت ، از جنبه هاى مختلفى چون روابط قواى عمومى ، نحوه انتخاب زمامداران ، میزان قدرت رهبران و میزان مشارکت مردمى و حقوق آنها مورد بررسى قرار مى گـیـرد. رژیـم سیاسى که نحوه تصمیم گیرى در کشور را نیز در بر مى گیرد، مى تواند در قـدرت مـلّى تـاءثـیـر بـسـزایـى داشـتـه بـاشـد. بـه طـور مثال ، نظامهاى دمکراتیک با حمایت افکار عمومى مى توانند پشتوانه معتبرى براى اجراى سیاست خـارجـى خـود در نـظـر داشته باشند؛ در حالى که نظامهاى توتالیتر یا تمرکز گرا، هرگز بـه دنـبـال جـلب افـکـار عـمـومـى نـبـوده و سـعـى دارنـد بـا تـکـیـه بـر عـنـصـر خـشـونـت ، نـیل به اهداف را ممکن سازند. ساختار تصمیم گیرى به صورت متمرکز، هر چند سرعت تصمیم گیرى و عمل را در پى دارد، امّا تا کنون تجربه موفقى در میراث بشرى محسوب نشده است .
اعـتـبار ملى به موقعیت دولت و ملت در اذهان و افکار دیگران برمى گردد. موفقیتهاى اقتصادى ، نظامى و فرهنگى در یک کشور، باعث مى شود تا دیگر ملتها و دولتها، به دیده تحسین به آن دولت و مـلت بـنگرند. از همین رو، به آسانى به خواسته هاى آن تن در مى دهند و تحقق سیاست خـارجـى آن دولت را آسان مى کنند. نمونه بارز این مورد، دولت ژاپن و آلمان است . این دولتها بر اثر پیشرفتهاى علمى ، اقتصادى و فنى توانسته اند اعتبار زیادى در نزد ملتها و دولتها پـیـدا کـنـنـد و بـه دنـبـال آن ، سـیـاسـت خـارجـى آنـهـا بـه آسـانـى اعمال مى شود.
سیاست خارجـى
تـجـزیـه و تـحـلیـل سـیـاسـت خـارجـى از اهـمـیـت بـسـزایـى در روابـط بـیـن المـلل بـرخـوردار اسـت ، زیـرا بـخـش عـمـده روابـط بـیـن المـلل را (سـیـاسـت بـیـن المـلل ) تـشـکـیـل مـى دهـد کـه از تعامل سیاست خارجى دولتها نشاءت مى گیرد. دولتها، به طور انحصارى ، مسؤ ولیت تدوین و اجراى سیاست خارجى را بر عهده دارند و بررسى رفتار دولتها در این حوزه ، از وظایف مهم علم روابـط بـیـن المـلل مـى بـاشـد. سـیـاسـتـگـزارى خـارجـى ، هـم اکـنـون ، بـخـش قـابـل مـلاحـظـه اى از تـحـقـیـقـات و نـظـریـات رشـتـه روابـط بـیـن المـلل را بـه خـود اخـتـصـاص داده اسـت . در ایـن فـصـل ، برخى از نکات مهم و برجسته آن مورد بررسى قرار مى گیرد.
136
مفهوم سیاست خارجى
مـفـهـوم (سـیـاسـت خـارجـى ) در یـک کشور مربوط مى شود به تدوین ، اجرا و ارزیابى تصمیم گیریهایى که از دیدگاه همان کشور جنبه برون مرزى دارد.(395)
دولتـها به وسیله سیاست خارجى با دنیاى خارج ارتباط برقرار مى کنند. مجموعه خط مشى ها، سـیـاسـتـهـا و تـصـمـیـم گـیـریـهـایـى کـه تـوسـط دولتـمـردان اعـمـال مـى شـود و عرصه تحقق آنها در ماوراى مرزهاى ملى است ، جزو سیاست خارجى محسوب مى شود. این مفهوم ، از میان روابط بسیار گوناگونى که یک کشور ممکن است با جهان خارج داشته بـاشـد، تـنـهـا در بـر گـیرنده آن دسته از روابطى است که دولتها، کارگزار آن مى باشند. بـدیـن سـان ، روابـط افـراد، گـروهها، سازمانها و شرکتها با سایر ملتها و دولتها در حوزه تجزیه و تحلیل سیاست خارجى قرار نمى گیرد.(396)
سـیـاسـت خـارجـى ، چـنـانـکـه بـصـراحـت در تـعـریـف آن آمـده اسـت ، شامل سه مرحله (تدوین )، (اجرا) و (ارزیابى ) است . در مرحله تدوین ، سیاستمداران با ملاحظه اطـلاعـات دیـپـلمـاتـها و دستگاه سیاست خارجى و همچنین با در نظر گرفتن منافع و اهداف ملى ، سـیـاست خارجى را تنظیم مى کنند؛ یعنى چه نوع روابط یا موضعگیرى و با کدام کشور. مرحله اجـرا بـه رونـد تـحـقـق اهـداف سـیـاسـت خـارجـى ارتـبـاط دارد کـه شـامـل (روشـهـا و ابـزارهـا و تـکـنـیکهاى ) اجراى سیاست خارجى است ، بدین معنا که آیا از روش مـذاکـره یـا تـهـدیـد اسـتـفـاده شـود، بـعـلاوه ، کـدامـیـک از عـوامـل سـیـاسـى ، اقـتـصـادى ، نـظـامى و فرهنگى در اجراى تصمیمات مورد نظر باید به کار گـرفـته شود. ارزیابى سیاست خارجى به میزان موفقیتها و شکستها در فرآیند اجراى سیاست خـارجـى مـربـوط مـى شـود. ایـن امـر، مـوجـب تـصـحـیـح و تعدیل سیاستگذارى خارجى ، مى شود.
137
تفاوت سیاست داخلى و خارجى
در تـجـزیـه و تـحـلیـل سـیـاست خارجى باید به تفاوت آن با سیاست داخلى اشاره کرد؛ زیرا تـفـاوتهاى اصولى و زیربنایى در این دو حوزه ، در شناخت ما از مطبوعات و پدیده هاى خارجى مـؤ ثـر اسـت . ایـن تـفـاوتـهـا در چـهار زمینه (عرصه و قلمرو)، (حاکمیت )، (ابزارها و روشها) و (اهداف ) قابل تبیین است .
عـرصـه سـیـاسـت داخـلى در قـلمـرو مـرزهـاى کـشـور اسـت ، حـال آنـکـه مـیـدان اجـراى سیاست خارجى در وراى مرزهاى کشور قرار دارد. تصمیم گیرندگان ، هـنـگـام تـدویـن و تـصـویـب قـوانـیـن در مـورد امور داخلى ، به این نکته توجه دارند که محیط و شـرایـط داخـلى تـا چـه انـدازه اى پـذیـراى آنـهـاسـت . در مـقـابـل ، سـیـاسـتـگـذاران خارجى به محیط بین المللى و شرایط سایر کشورها توجه مى کنند. هرگاه این زمینه ها، بسترى مناسب براى تحقق آرمانها و اهداف دولت باشد، در آن موارد، تصمیم مناسب را مى گیرند.
حـاکـمـیـت در داخـل ، تـام اسـت ولى در خـارج ، نـاقـص ؛ بـدیـن مـعـنـا کـه دولت در اِعـمـال قـدرت بـر مـحـدوده سـرزمـیـن تـحـت حـاکـمـیـت خـود، اقـتـدار کـامـل دارد. هـمـه گـروهـها، افراد و سازمانها ناچارند از دستورات و فرامین حکومتى اطاعت کنند و هـرگـونـه سـرپـیـچـى مـى تـوانـد بـا تـوسـل بـه قـوه قـهـریـه ، جـلوگـیـرى و کنترل شود. امّا همین دولت در خارج از مرزهاى خود چنین اقتدارى را ندارد. حاکمیت در بُعد خارجى ، تـنـهـا بـه اسـتـقـلال یـک کشور اشاره دارد و دولت از این نظر، فاقد قدرت ما فوق بر سایر واحدهاى سیاسى است .
ابـزارها و روشهاى اجراى سیاست خارجى نیز با سیاست داخلى متفاوت است . در سیاست داخلى از (قـانـون )، (پـاداش و مـجازات ) و (اقناع و استدلال ) براى اجراى برنامه هاى دولت استفاده مى شـود. در سـیـاسـت خـارجى ، قانون هیچ اعتبارى ندارد، زیرا قانون تنها در چارچوب مرزهاى یک کـشور معتبر است . برنامه هاى خارجى دولت را مى توان با سیاست (تشویق و تنبیه ) و مذاکره و چـانـه زنـى ـ بـده و بـسـتـان سـیـاسـى و اقـتـصـادى ـ مـحـقـق کـرد. تـوسـل بـه زور کـه مـى تـوانـد پـشـتـوانـه مـحـکـمـى در سیاست داخلى باشد، اثرات و نتایج زیانبارى در جامعه بین المللى به جا مى گذارد.(397)
اهـداف دولت در بـرنـامـه ریـزى سـیـاسـتـهـاى حـکـومـتـى بـطـور عـمـده شـامـل رفـاه مـادى و معنوى ملت است . هدف عمده سیاست خارجى ، پیگیرى منافع ملى و کسب قدرت اعلام شده است .
نهادها و سازمانهاى تصمیم گیرنده در سیاست خارجى
دستگاه تنظیم کننده سیاست خارجى (شامل ساختار رسمى ) و (ساختار غیر رسمى ) است . ساختار رسـمـى در بـرگـیـرنـده نـهـادهـایـى است که براساس قانون اساسى یا عادى ، وظیفه تدوین سـیـاسـت خـارجـى را بـر عـهـده دارنـد. عـلاوه بـر سـازمـانـهـاى مشخص شده در قانون اساسى ، عـوامـل دیگرى نیز به حسب عمل سیاسى یا شرایط و مقتضیات جامعه سیاسى امروزین ، در تعیین سـیـاسـت خارجى نقش دارند. در اینجا بر مبناى اولویت و اهمیت این نهادها و سازمانها، از آنها سخن به میان مى آید.
ساختار رسمى
1 ـ قـوه مـجـریـه : ایـن قوه ، مسؤ ولیت مستقیم طرح و اجراى سیاست خارجى را به عهده دارد. این امـر، شـایـد تـا حـدود زیـادى ، بـه سـوابـق تـاریخى این نهاد به عنوان تنها مرکز هدایت امور خـارجـى بـاز گـردد. در گذشته ، سلاطین و پادشاهان به طور انحصارى روابط خارجى را در دست داشتند. در دنیاى معاصر، على رغم ظهور تفکیک قوا و محدودیت اختیارات قوه مجریه ، هنوز هم در مـسـائل سـیـاست خارجى ، قوه مجریه ، ابتکار عمل را در دست دارد؛ زیرا هم استفاده از زور به طـور انحصارى در اختیار اوست و هم اینکه منابع و اطلاعات ارزشمند براى طرح و اجراى سیاست خارجى در دست او قرار دارد.(398)
قـوه مـجـریـه تـوسـط پـادشاه ، رئیس جمهور یا نخست وزیر، هیاءت وزیران بویژه وزیر امور خـارجـه ، دسـتـگـاه بـوروکـراسـى (بـویـژه دسـتـگـاهـهـاى درگـیـر بـا مسائل خارجى )، ارتش و سازمانهاى اطلاعاتى و جاسوسى ، هدایت و تنظیم سیاست خارجى را به عـهـده دارنـد. رئیـس حـکـومـت مـى تـوانـد از طـریـق تـعـیـیـن سـفـرا و وزیر امور خارجه ، پذیرش اسـتـوارنـامه هاى سفراى کشورهاى دیگر و ملاقات سران ، نقش بسزایى در سیاست خارجى ایفا کند.(399) هیاءت وزیران به عنوان مرکز تصمیم گیریهاى داخلى و خارجى ، بویژه از طـریـق وزیـر امـور خـارجـه ، رونـد سـیـاسـتـگـذارى خـارجـى را از نـظـر اجـرا و عمل تعیین مى کند.
138
مـجـمـوعـه تـشـکـیـلات و ادارات درگـیـر بـا مـسـائل خـارجـى ، از قـبـیـل وزارت اقـتـصـاد، آمـوزش عـالى ، صنایع و...، امروزه به نحو مؤ ثرى ، انحصار سیاست خـارجـى تـوسـط وزارت امـور خـارجه را شکسته اند. فرآیند طرح ، اجرا و ارزیابى سیاستهاى مـربـوط، مـوجـب مـى گـردد که نظام ادارى این وزارتخانه ها در تصمیم گیرى سیاست خارجى ، دخـالت داده شـونـد. بـا ایـن حـال هـنـوز وزارت خـارجـه و سـازمـانـهـاى وابـسـتـه بـه آن ، کنترل و نظارت برتر خود را بر روابط خارجى حفظ کرده است .
ارتـش و سـازمـانـهـاى اطـلاعـاتـى و جاسوسى نیز هر یک در تدوین سیاستگذارى خارجى سهیم هـسـتـنـد. ارتـش بـویـژه به هنگام بحران یا جنگ مى تواند با ارائه برنامه هاى تخصصى در خـصـوص بـه کـارگـیـرى زور در حـل بـحـران و ادامه یا توقف جنگ ، سیاست خارجى را جهت دهد. کـانـالهـاى اطـلاعـات و اخـبـار سـازمـانـهـاى جاسوسى ـ که منابع انحصارى اخبار و گزارشات مـحـرمـانـه هـسـتند ـ با بزرگ یا کوچک کردن اخبار و یا تفسیر خاص خودشان از اطلاعات ، جزو عوامل درگیر در مسائل خارجى محسوب مى شوند.
2 ـ قـوه مـقـنـنـه : نـقـش این قوه در تدوین سیاست خارجى ، داراى اهمیت است ، قوه مقننه از اهرمهاى ویـژه اى بـراى اعـمـال نفوذ در حوزه سیاست خارجى بهره مى گیرد که عمده ترین آنها عبارتند از:
1 ـ تصویب قراردادهاى بین المللى .
2 ـ تصویب بودجه دفاعى
3 ـ تصویب کمکهاى خارجى و استقراض از دولتهاى دیگر
4 ـ کمیسیونهاى تحقیق و بازرسى
5 ـ انعکاس افکار عمومى (400)
ساختار غیر رسمى
1 ـ افـکـار عمومى : افکار عمومى به عنوان نیروى مؤ ثر در سیاست خارجى ، پدیده اى نوین و مـربـوط بـه ظهور حکومتهاى دمکراتیک است ؛ زیرا تا گذشته هاى نه چندان دور که استبداد بر اغلب جوامع حاکم بود، مردم هیچ نقشى در سیاست داخلى نداشتند تا چه رسد به سیاست خارجى . عـرصـه فـعـالیـتـهـاى انـتـخـابـاتـى و گـزیـنـش دولتـمـردان تـوسـط مـردم ، تشکیل احزاب سیاسى و تشکل اجتماعى مردم ، پیدایش دولت رفاهى و ایده حاکمیت ملى ، به مداخله مردم در مسائل سیاست خارجى منجر گردید. افکار عمومى که به معناى گرایش عقیده ملّت در مورد یک پدیده خاصى است ، دولتها را ناچار مى کند که با در نظر گرفتن آن ، سیاست خارجى خود را شکل و جهت دهند. نمونه هاى مؤ ثر و تعیین کننده این نیرو در حوزه سیاست خارجى را مى توان در مـخـالفـت مردم آمریکا با ادامه جنگ در ویتنام و حمایت همه جانبه ملت مسلمان ایران در دفاع هشت ساله علیه عراق متذکر شد.
2 ـ دانشمندان و متخصصان : در میان متخصصان ، اقتصاددانان و فیزیکدانان ، مى توانند بیش از همه بر سیاست خارجى تاءثیر گذارند. هرگونه اعطاى وام ، استقراض ، صادرات و واردات ، کـمـکـهـاى خارجى و برنامه هاى توسعه به دیدگاههاى کارشناسى اقتصادى پیوند مى خورد. آنـان از طـریـق ارائه طـرحـهـاى کـارشـناسى مى توانند برنامه هاى اقتصادى مرتبط با دنیاى خـارج را جهت دهند. فیزیکدانان که در امور تسلیحات اتمى و استراتژیک ، صاحبنظر هستند، مى تـوانـنـد در تعیین استراتژى سیاست خارجى در مورد قراردادهاى موازنه تسلیحات اتمى ـ مانند سالت 1 و2 ـ ، به کارگیرى سلاحهاى اتمى و... تاءثیر گذارند.
139
ابزارها و تکنیکهاى اجراى سیاست خارجى
دولتـهـا بـراى تـاءمـیـن مـنـافـع مـلى خود و تحقق اهداف سیاست خارجى ، از تکنیکها و ابزارهاى متفاوتى بهره مى گیرند. در اینجا مهمترین این امور را حسب اولویت و اهمیت به تصویر مى کشیم .
1ـ دیپلماسى
دیـپـلمـاسـى عبارت است از مدیریت روابط بین دول ، با به کارگیرى روشهاى مذاکره و معامله ، جهت ایجاد تفاهم و دوستى ، براى پیشبرد مقاصد و منافع ملى یک کشور.(401)
دیپلماسى ، در واقع ، اداره سیاست خارجى و امور بین المللى از طریق راه حلهاى مسالمت آمیز است . هـر چـند برخى اعتقادشان این است که پایان دیپلماسى و سیاست ، جنگ است ، امّا باید افزود که در حـیـن جـنـگ نـیـز دیـپـلمـاسـى بـه کـار مـى آیـد. وظـیـفـه اصـلى دیـپـلمـاسـى در طـول جـنـگ ، کـسـب حـمـایـت و مـشـروعـیـت بـیـن المـللى مـى بـاشـد. بـنـابـرایـن ، اصـل (جـنـگ مـولود شـکـسـت سـیـاسـت و دیـپـلمـاسـى اسـت )، نـمـى تـوانـد مـبـنـاى مـنـطـقـى داشته باشد.(402)
دیپلماسى متداولترین شیوه برقرارى و تداوم روابط دولتها با یکدیگر مى باشد. ویژگى بـارز دیـپـلمـاسـى در قـرون گـذشـته ، مخفى و پنهان بودن آن بود؛ بدین معنا که دولتها با مـذاکـرات مـخـفـى ، ایـجـاد اتـحادها و ائتلافها و تصویب قراردادها و پیمانهاى محرمانه ، منافع دولتـهـاى دیـگـر، حـتـى دولتـهـاى دوسـت خـود را نادیده مى گرفتند. امروزه ، به سبب بسط و گـسـتـرش روابـط بـیـن المـللى ، تـحـولات تـکـنـولوژیـک ، هـمـبـسـتـگـى و وابـسـتـگـى مـتـقـابـل واحـدهـاى سـیـاسـى بـه یـکـدیـگـر، تـعـارضـات ایـدئولوژیـکـى ، تـوسـعـه وسـائل ارتـبـاط جـمـعـى ، اهـمـیـت یـافـتـن افـکـار عـمـومـى ، افـول دیـکـتـاتـوریـهـاى کـلاسـیـک و ظهور دموکراسیهاى نوین (403)، دیپلماسى به صـورت بـاز و آشـکـار درآمـده اسـت . دولتها ناچارند براى جلب حمایت افکار عمومى ، مذاکرات مربوط به روابط خارجى را، هر چند به اختصار، در اختیار عامه قرار دهند. بعلاوه ، با دخالت نـیروها و عوامل متعدد در روند سیاستگذارى خارجى ، بستر مناسب براى پنهانکارى از میان رفته اسـت . در نـهـایـت ، بـه دلیـل گـسـتـرش روابـط بـیـن المـللى و ارتـباط بسیارى از پدیده ها و مسائل با یکدیگر، نمى توان همانند گذشته به مذاکرات و پیمانهاى محرمانه روى آورد.
کـشـورهـا بـراى اسـتـمـرار روابـط مـتـقـابـل بـراساس همزیستى مسالمت آمیز، از انواع شیوه هاى دیـپلماسى (مذاکره ، چانه زنى ، بده و بستان ، وعده و وعید، ترغیب ، پاداش و تشویق ، ملاقات سـران ، تـهـدید، کسب اطلاعات و...) استفاده مى کنند. یک دیپلمات موفق و مجرب سعى مى کند با درک صـحـیـح مـوقـعیت ، ارزیابى درست از منافع ملى و امکانات دولت خود و پیش بینى احتمالى رفـتـار سـایـر کـشـورهـا، شـیـوه هـاى مـناسبى را جهت تحقق اهداف سیاست خارجى در پیش گیرد. تـوفـیـق دیـپـلمـاسـى یـک کـشـور در عـرصـه روابـط بـیـن المـللى بـه عـوامـل و مـتـغـیـرهـاى مـخـتـلفـى وابـسـتـه اسـت کـه تـفـصـیـل آن در ایـن مقال نمى گنجد.
2ـ عوامل اقتصادى :
گـرایـش سـاخـتـار جـهـانـى بـه سـوى بـسـط نـیـروهـا و عـوامـل اقـتـصـادى بـا ظـهـور دولت رفـاه یـا دولت پـر مـسـئولیـت بـه کـمـال خـود رسـیـد. از آن پـس ، مـلاک مـوفـقـیـت و تـوسـعـه یـک کشور، تا حدود زیادى به رشد شاخصهاى اقتصادى و توزیع ثمرات توسعه در بین اکثریت مردم ، منوط شد. در این راستا، به کـارگـیـرى ابـزارهـاى مـالى ، اقـتـصادى ، تجارى ، تکنولوژیک و بازرگانى در روابط بین دولتـهـا از اهـمـیـت بـسیار زیادى برخوردار گردید. مطالعه روابط بین المللى در پى انقلاب صنعتى و ظهور سیستم سرمایه دارى ، بیانگر این جنبه مى باشد.
اسـتـفاده از این ابزار به شکلهاى مختلفى ممکن است در روابط بین دولتها تجلى یابد که عمده تـریـن آنـهـا عـبارتند از: اعطا یا عدم اعطاى وام ، صدور تکنولوژى یا خوددارى از آن ، تحریم تجارى و بازرگانى ، محاصره اقتصادى ، مسدود کردن دارائیها، افزایش یا کاهش تعرفه هاى گـمـرکـى ، مـشـارکـت یـا عـدم مـشـارکـت در سـرمـایـه گـذارى خـارجـى ، توازن تراز پرداختها، اصـل کـامـلة الوداد و... . نـاگفته نماند که برخوردارى از قدرت اقتصادى ، شرط نخستین بهره گـیـرى از ایـن ابـزارهـاسـت . بـررسـى اجـمـالى سـیـاسـت بـیـن الملل نشان مى دهد که ابزارهاى اقتصادى ، اغلب توسط کشورهاى صنعتى و پیشرفته به کار گرفته مى شود.
140
ظـهـور اتـحـادیـه هـاى اقـتـصـادى و هـمـگرایى منطقه اى بر پایه ارتباطات نزدیک ساختارها و سـیـاسـتـهـاى اقـتـصـادى ـ مـانـنـد اتـحـادیـه اروپـا ـ اهـمـیـت ایـن عـامل را دو چندان نموده است ، بگونه اى که آمریکا، کانادا و مکزیک در یک اتحادیه اقتصادى به نـام (نـفـتـا) سـعـى دارنـد بـلوک هـمـوزنـى بـا (اتـحـادیـه اروپـا) بـه وجـود آورنـد. بـه هـمـین مـنـوال ، در آسـیـاى جـنـوب شـرقـى ، کـشـورهـاى تـازه صـنـعـتـى شـده ، مـراحـل آغـازیـن هـمـگـرایـى اقـتصادى را تجربه مى کنند. روابط این دولتها، بطور عمده ، بر تبادلات اقتصادى ، تکنولوژیک و مالى استوار است .
3ـ ابزار فرهنگى ـ تبلیغاتى :
پـیـشـرفت تکنولوژى ارتباطات ، این امکان را براى دولتها فراهم ساخت که با تبلیغات خود، بـر افکار، اندیشه ها و رفتار ملتهاى دیگر تاءثیر گذاشته و فرهنگ ملّى خود را در سراسر دنـیـا رواج دهـنـد. نـکـتـه بـسـیـار مـهـم در تـجـزیـه و تـحـلیـل ایـن عـامـل ، آن اسـت کـه مـخـاطـب سـایـر ابـزارهـا و عـوامـل ، (دولت ) اسـت ، امـّا مـخـاطـب ایـن عـامـل (یعنى فرهنگى ـ تبلیغاتى ) مردم و ملتها هستند. دولتها در پى آنند تا با تغییر افکار، آرا و رفتار ملتها، دولتهایشان را مجبور سازند براى حفظ حمایت مردمى ، تغییر رفتار و رویه دهـنـد. بـدیـن تـرتـیـب ، حـربـه تـبـلیـغاتى به تدریج بر رفتار ملتها تاءثیر مى گذارد. دگـرگـونـى در عـقـایـد و رفـتار عمومى مردم ، نخبگان سیاسى را وادار مى کند تا اصلاحات و دگـرگـونیهایى در ساختارهاى سیاسى ، اقتصادى و اجتماعى به وجود آورند. این پدیده ، خود یک فرآیند پیچیده و مستمر است و آثار آن در بلند مدت به صورت داده ها و جهت گیریهاى جدید سیاست خارجى نمایان مى شود.(404)
استفاده از رادیو، تلویزیون ، ماهواره ، فیلم ، مجلات و روزنامه ها، خبرگزاریها و هزاران وسیله دیـگـر، مـى تـوانـد بر احساسات ، اذهان و اقدامات یک ملّت تاءثیر گذاشته و نتیجه مطلوب را براى کشورى که از این ابزارها استفاده مى کند به بار آورد،(405) چنانکه ، یکى از عـوامـل مـؤ ثـر در تـحـول جـوامـع کـمـونیستى اروپاى شرقى را تبلیغات بسیار گسترده جوامع غربى ، پس از جنگ جهانى دوّم تا فروپاشى شوروى دانسته اند.
4ـ ابزار نظامى :
در سـلسـله مـراتـب ابـزارهـاى اجـراى سـیـاسـت خـارجـى ، بـه کـارگـیـرى زور و تـوسـل بـه قـوه قـهـریـه در آخـریـن مـرتـبـه قـرار مـى گـیـرد؛ زیـرا از یـکـسـو، اصـل بـر حـل و فـصـل اخـتـلافات بر مبناى اصول همزیستى مسالمت آمیز است و جنگ و تجاوز به عـنـوان یک پدیده نامشروع بین المللى شناخته شده است . از سویى دیگر، هزینه بسیار بالاى جنگ در دنیاى مدرن معاصر، دوراندیشى بیشترى را براى استفاده از این ابزار طلب مى کند. اگر هـدف سـیـاسـت خـارجـى ، تـاءمـیـن مـنـافـع مـلى اسـت و بـراى حـصـول آن بـایـد حـداقـل هـزینه را مصرف کرد و بیشترین سود را برد، پس ، استفاده مستقیم از ارتـش و آغـاز جنگ ، راه حل منطقى و مطلوب نمى باشد. از این رو، دولتها اهتمام والایى دارند که با استفاده از سایر عوامل و ابزارها، اهداف مندرج در برنامه هاى خود با کشورهاى دیگر را متحقق سازند.
تـاءسـیـس نیروى نظامى و پیدایش تسلیحات به صورت ساده آن ، به تاءسیس حیات و جامعه انـسـانـى بـاز مـى گردد.(406) دفاع از سرزمین و مقابله با تهاجم بیگانگان ، جزو اولیـن وظـایـف ارتـش محسوب مى شود. اصل دفاع و حفاظت از مصالح جامعه ، به تدریج ، روند انـحـرافـى بـه خـود گـرفـت و ارتـش در عـمـلیـات تـهـاجـمـى و اشـغـال سـرزمـیـنـهـاى دیـگـر به استخدام درآمد. به هر صورت ، استفاده از زور در روابط بین دولتـهـا، در دورانـهـاى گـذشـتـه ، بـه عـنـوان یـک اقـدام رایـج و مـتـداول درآمـده بـود. جـنـگهاى دولتهاى اروپایى با یکدیگر و عملیات نظامى آنان جهت تسخیر مـسـتـعمرات ، نمونه بارز این الگو مى باشد. به تدریج که هزینه هاى جنگ افزایش یافت و مـیـزان تـخـریـب و تلفات تسلیحات افزوده شد، تنفّر و انزجار عمومى از جنگ در افکار عمومى پـدیـد آمد. به دنبال این امر، ممنوعیت استفاده از زور و ابزار نظامى در روابط بین دولتها، به صـورت قـراردادهـا ظـهـور کـرد و سـرانـجـام ، در مـنـشـور ملل متحد تجلى یافت . با این وجود، هرگز جنگ از عرصه حیات آدمى محو نشد.
141
استفاده از عوامل نظامى جهت تعقیب اهداف خارجى دولت ، مستلزم ارزیابى موارد زیر است . نخست آن کـه ، چـه تـوجـیـهى براى این اقدام وجود دارد؟ چگونه مى توان مشروعیت کاربرد زور را براى حـل و فـصـل اختلافات ، براى جامعه بین المللى اثبات کرد؟ در این راستا، دیپلماسى به عنوان حامى جنگ در عرصه سیاسى روابط دولتها، وظیفه دارد استدلالهاى قانع کننده اى براى سایر دولتـهـا جـهـت تـوجـیه اقدام به جنگ ارائه دهد. دستگاه دیپلماتیک موفق ، به هنگام صلح و جنگ ، تـوجـیـه گـر اعـمـال و رفتارهاى دولت خویش در صحنه بین المللى است . دوم آنکه ، ارزیابى دولت آغـازگـر جـنـگ از مـیـزان دسـتـیـابـى بـه اهـداف و نیل به موفقیت چگونه مى باشد؟ آیا امکانات و ابزارهاى موجود و در دسترس ، مى تواند ضامن پـیـروزى بـاشـد؟ سـوم آن کـه استفاده از تسلیحات متعارف یا استراتژیک چگونه خواهد بود؟ مـحـدودیـتـهـاى ناشى از سلاحهاى هسته اى و بازدارندگى آن ، این تسلیحات را به عنوان اهرم فـشـار و تـهـدیـد درآورده اسـت و جز استفاده از آن در پایان جنگ جهانى دوّم ، از آنها، حتى در یک سـطـح مـحـدود، اسـتـفـاده نـشده است . از این رو، ضرورت ارزیابى از سلاحهاى متعارف را باید یادآور شد.
142
استراتژیهاى سیاست خارجى
دولتـهـا، نـگـرشـهـاى مـتـفـاوتى نسبت به جامعه بین المللى و رفتار واحدهاى سیاسى و سایر بـازیگران دارند. این نگرشها و جهت گیریها، به طور کلى ، در سیاست خارجى دولتها، تعیین کـنـنـده اسـت . انـتـخـاب هـر یـک از جهت گیریها و استراتژیها، تحت تاءثیر نیازهاى اقتصادى و اجـتـمـاعـى داخـلى ، مـوقـعـیـت جـغرافیایى و ژئوپولتیک ، ساختار نظام بین المللى و تصورات تـصـمـیـم گـیـرنـدگـان قـرار دارد. در کـل ، چـهـار نـوع اسـتـراتـژى سـیـاسـت خـارجـى قابل تمایز است :
استراتژى بى طرفى (407)
بـراسـاس یـک تـعـریـف سـنـّتـى ، دولت بـى طـرف ، دولتـى اسـت کـه استقلال سیاسى و تمامیت ارضى آن براساس یک توافق دسته جمعى توسط قدرتهاى بزرگ تضمین شده باشد؛ مشروط بر اینکه دولتِ مزبور، از نیروى نظامى مگر در شرایطى که جنبه تدافعى داشته باشد علیه دیگران استفاده نکند.(408)
گـزیـنـش ایـن نـوع جـهـت گـیـرى در سـیـاسـت خـارجـى ، بـه دلایل مختلف صورت مى گیرد؛ از آن جمله مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
اول آن کـه در شـرایـط هـرج و مرج و فقدان حاکمیت فائقه بین المللى ، دولت داراى استراتژى بـى طـرفـى مـى تـوانـد ثـبـات و آرامـش خـود را حـفظ کند. این دولت با عدم مداخله در امور بین المـللى ، سـعـى مـى کـند از موقعیتها و امکانات داخلى و خارجى جهت تاءمین ثبات و توسعه خود، بـیـشـتـریـن بهره را بگیرد. دوم آنکه ، چنین دولتهایى فکر مى کنند با استفاده از امنیت نظامى ـ مـورد حـمـایـت دولتـهـاى بزرگ ـ و اصول بى طرفى ، به نحو شایسته مى توانند از تمامیت ارضـى و سیاسى خود دفاع کنند. سوم آن که ، در منطقه اى که سطح رقابتها بسیار بالاست ، بـى طـرفـى ، مـکـانیسمى براى جلوگیرى از درگیریها و جنگهاى منطقه اى است . بعلاوه ، این دولتـهـا و هـمـچـنـیـن قـدرتـهـاى عـمـده ضـمـانـت کـنـنـده بـى طـرفـى ، استدلال مى کنند که بى طرفى ، حافظ موازنه قدرت در سطح بین المللى است .
اسـتـراتـژى بـى طـرفـى داراى الزامـات چـنـدى اسـت کـه شامل وارد نشدن به اتحادیه هاى نظامى ، عدم واگذارى پایگاههاى نظامى به دولتهاى دیگر، مـمـنـوعـیـت تـوسـل به اقدامات نظامى علیه واحدهاى سیاسى دیگر مگر به هنگام دفاع مشروع ، اجـازه نـدادن به نیروهاى نظامى درگیر در یک جنگ جهت عبور از خاک آن کشور و... مى باشد. این وجـوه بـى طـرفـى مـوجـب گـردیـد کـه در مـورد عضویت دولتهاى بى طرف در سازمانهاى بین المـللى بـویـژه سـازمان ملل متحد، این سؤ ال مطرح گردد که آیا در چارچوب سیستم امنیت دسته جـمـعـى مـنشور سازمان ملل متحد، بخصوص موردى که بنا به درخواست شوراى امنیت ، دولتهاى عـضـو بـایـد تسهیلات لازم را براى سرکوب نیروى متجاوز فراهم کنند،(409) امکان عـضـویـت دولتـهـاى بـى طـرف در سـازمـانـهـاى بـیـن المللى وجود دارد؟ در پاسخ به این سؤ ال ، بـه اخـتـصـار مـى تـوان بـیـان کـرد کـه سـازمـان ملل متحد نسبت به عضویت سوییس در آن سازمان بعد از جنگ جهانى دوم ، درخواست سوییس را جهت عضویت ویژه (بدون تعهدات و مسؤ ولیتهاى حفظ صلح به هنگام وقوع تجاوز و جنگ در عرصه بـیـن المـللى ) نـپـذیـرفـت و در نـتـیـجـه ، ایـن کـشـور نـتـوانـسـت به جرگه اعضاى آن سازمان بپیوندد.(410)
در پایان ، مناسب است به تفاوت مفاهیم (منطقه بى طرف )، (بى طرفى موقت ) با بى طرفى (پـایـدار) اشـاره کـرد. مـنـطـقـه بـى طـرف شـامل قسمتى از سرزمین مرزى بین دو کشور است که بـراسـاس قـرارداد دو جـانـبـه ، بـى طـرف اعـلام گـردیـده و اسـتفاده از آن و حاکمیت بر آن به صورت مشترک خواهد بود، مانند منطقه بى طرف بین مرز عربستان و کویت . بى طرفى موقت ، بـه اعـلام بـى طـرفى از سوى یک کشور در یک جنگ بین المللى یا منطقه اى دلالت دارد. دولت بـى طـرف تـلاش مـى کـنـد خـود را از صـحـنـه جـنـگ دور نـگـه دارد و ایـن حـق در حـقـوق بـیـن المـلل بـه (حـقِّ خـود بـى طرف سازى ) مشهور است ؛ یعنى هر دولتى حق دارد خود را به دور از مـنـاقـشـات و درگـیـریـهـا نگه دارد؛ به شرطى که تعهدات مربوطه را انجام دهد. بى طرفى پـایدار و دایمى که تعریف آن در ابتداى بحث آمد، یک نوع نگرش خاص حاکم بر سیاستگذارى خـارجـى اسـت و بـا الزامـات خـاص خـود، بـنـابـر تـوافـق و ضمانت قدرتهاى بزرگ تحقق مى یابد.411
تاریخ روابط بین الملل
قسمت هفتم
89
بـا شـروع عـقـب نـشـیـنـى نـیروهاى عراقى ، در هفدهم اوت 1990، تحقق یکى از ماءموریتهاى مهم یـونـیماگ یعنى تاءیید، تحکیم و نظارت بر آتش بس و عقب نشینى نیروها به مرزهاى شناخته شده بین المللى ، امکان پذیر شد.
یـونـیـمـاگ عـقـب نـشـیـنـى کامل نیروهاى دو طرف به مرزهاى شناخته شده بین المللى را بر طبق قـرارداد 1975 در مـورد مـرز و حـسن همجوارى و پروتکلهاى ضمیمه آن ، تاءیید کرد. علاوه بر وظـایـف فـوق ، طـبـق دسـتـور العـمـل مـنـدرج در گـزارش هـفـتـم اوت دبـیـر کـل ، یـونـیـمـاگ مـاءمـوریـت داشـت تـا مـوافـقـت طـرفـیـن را نـسـبت به سایر ترتیباتى که تا نـیـل بـه راه حـل جامع از طریق مذاکره ، مى تواند به کاهش تنش و ایجاد اعتماد میان آنها، مساعدت کـنـد، کـسـب نـمـایـد؛ اقـدامـاتـى مـانـنـد: ایـجـاد مـنـاطـق جـداسـازى نـیـروهـا (ایـجـاد مـنـاطـق حـایـل ) در دو سـوى مـرزهـاى بـیـن المـللى ، مـحدود ساختن تعداد و بُرد سلاحهاى موجود در مناطق نـزدیـک مـرزهـاى بـیـن المـللى و گـشـت زنـى تـوسـط افـراد نـیـروى دریـایـى سـازمـان ملل متحد در برخى از مناطق حساس در اروند رود یا حوالى آن . طى دوره 26 فوریه تا 28 مارس 1991، مـقـامـات عـراقـى بـه اطـلاع یـونـیـمـاگ رسـانـدنـد کـه مـنـطـقـه حـایل (پیش بینى شده در توافق ششم ژوئیه در جلسه فنى کارشناسان نظامى در تهران ) در سمت مرزهاى عراق ایجاد گردیده است ؛ امّا به دلیل تعلیق موقت عملیات یونیماگ در عراق ، به عـلت آغـاز جـنـگ دوم خـلیـج فـارس ، یـونـیـمـاگ قـادر بـه تاءیید نبود. مقامات ایرانى نیز به یـونیماگ اطلاع دادند که ایجاد ناحیه حایل در سمت مرزهاى خود را آغاز کرده اند. در این خصوص نـیـز بـه دلیـل تضییقاتى که براى آزادى حرکت گشتهاى یونیماگ بر اثر تغییر و تحولات نـاشـى از اشـغـال کـویـت تـوسـط عـراق در مـنطقه به وجود آمد، یونیماگ نتوانست پیشرفتهاى حـاصـل شـده در سـمـت ایـران را تـاءیـیـد کند. با آغاز عملیات نیروهاى چند ملیتى علیه عراق در پـانـزدهـم ژانـویـه 1991، عـنـاصـر بـاقـیـمـانـده یـونـیـمـاگ بـه ایـران انـتـقـال یـافـتند و پس از مدت کوتاهى در فوریه 1991، عملیات یونیماگ پایان یافت و این نیروها منطقه را ترک کردند.(225)
گـروه کمک سازمان ملل متحد در دوره انتقالى به نامیبیا (یونتاگ ـ UNTAG):
دو عملیات سـازمـان مـلل بـا نـام هیاءت تحقیق سازمان ملل متحد در آنگولا ـ معروف به یوناوم UNAVEM ـ صـورت گـرفـته است که نخستین آن در سوم ژانویه 1989 و مورد دوم در سى ام ماه مه 1991 آغـاز گـردیـد. عـملیات تحقیق به عنوان گامى در جهت اجراى قطعنامه 435 شوراى امنیت در مورد اسـتـقلال نامیبیا صورت پذیرفت . مداخله هاى نظامى دولت آفریقاى جنوبى و کوبا در جریان جـنـگ داخـلى آنـگـولا و ادامـه سـلطـه همه جانبه دولت آفریقاى جنوبى بر نامیبیا، موجبات مداخله سـازمـان مـلل مـتـحـد در دوره هـمـگـرایى و تنش زدایى جدید را فراهم آورد. هیاءت ناظران نظامى سازمان ملل متحد بر عقب نشینى نیروهاى کوبایى نظارت داشته و در این راستا، نیروى (یوناوم ـ یـک ) بـه محل اعزام شد. در مرحله بعد، مذاکره میان حکومت قانونى جمهورى خلق آنگولا و گروه شـورشـى اتـحاد ملى براى استقلال کامل آنگولا (یونیتا)، زمینه امضاى (توافقهاى صلح براى آنـگـولا) را در اول مـه 1991 فـراهـم سـاخـت . بـه دنـبـال آن ، حـکـومـت آنـگـولا از سـازمـان مـلل مـتـحـد درخـواست کرد که براى اجراى توافقهاى صلح مشارکت جوید. براى تحقق این ایده ، (یوناوم ـ 2) تشکیل گردید تا بر آتش بس میان حکومت آنگولا و یونیتا نظارت کند. اعضاى این نـیـرو کـه تـا انـجـام انـتـخـابـات آزاد و سـراسـرى بـه وظـایـف خـود عمل مى کردند، متشکل از 350 ناظر نظامى ، 90 پلیس ناظر، 14 عضو واحد پزشکى و حدود 80 کارمند عادى از دبیرخانه سازمان ملل بود.
پـس از خـروج نـیـروهـاى کـوبایى از آنگولا ـ که دولت آفریقاى جنوبى به بهانه آن از به رسـمـیـت شناختن طرح استقلال نامیبیا امتناع مى ورزید ـ زمینه تحقق مصوبات شوراى امنیت و مجمع عـمـومـى بـراى اسـتـقـلال نـامـیـبـیـا فـراهـم شـد. طـرح اسـتـقـلال نـامـیـبـیـا در سـال 1978 طـى قـطـعـنـامـه 435 بـه تـصـویـب سـازمـان مـلل رسـیـد، امـّا اجـراى آن بـا تـاءخـیـرى یـازده سـاله ، در سـال 1989 امـکـان پـذیـر شـد. شـوراى امـنـیـت در شـانزدهم ژانویه 1989 طى قطعنامه 629، تـاریـخ پـیـشـنـهـادى بـراى اجـراى قـطـعـنـامـه شـمـاره 435، یـعـنـى اوّل آوریـل 1989 را تـصـویـب کـرد و از دبـیـر کـل خـواسـتار تعیین تاریخ برقرارى آتش بس رسـمـى مـیان (سواپو) (سازمان مردم آفریقاى جنوب غربى (نامیبیا)، به رهبرى سام نجوما که مـجمع عمومى در 1976 آن را تنها نماینده معتبر مردم نامیبیا به رسمیت شناخته بود) و آفریقاى جـنـوبـى گـردیـد. بـعـلاوه ، ایـن شـورا از آفریقاى جنوبى خواست که هر چه سریعتر نیروى پـلیـس مـوجـود در نـامـیـبیا را به منظور نیل به یک توازن منطقى میان این نیرو و گروه سازمان کـاهـش دهـد. همچنین از دبیر کل خواسته شد تا ترتیبات لازم را براى ماءموریت (یونتاگ ) یعنى تـضـمـیـن اسـتـقـلال نـامـیـبـیـا از طریق برگزارى انتخابات آزاد و عادلانه تحت نظارت سازمان ملل متحد انجام دهد.
90
نیروهاى یونتاگ در اواسط ماه مه سال 1989 با تجهیزات لازم در سراسر سرزمین نامیبیا مستقر شدند وظیفه اساسى این نیرو، ایجاد شرایط لازم براى برگزارى انتخابات آزاد و عادلانه در سـرزمـین استعمارزده اى بود که هیچ گونه تجربه قبلى در مورد انتخابات نداشت . انتخابات از هـفتم تا یازدهم نوامبر 1989 براى تعیین سرنوشت مردم نامیبیا برگزار شد که سام نجوما و حـزب او، بـرنـده انـتـخـابـات بـودنـد. بـدیـن تـرتـیـب ، بـا فـعـالیـت نـیـروى یـونـتـاگ ، استقلال نامیبیا محقق شد.(226)
انقلاب اسلامى و نظم نوین جهانى
دهـه هـشـتـاد مـیـلادى ، دهـه اى سـرنـوشـت سـاز در عـرصه روابط بین المللى بوده است . شتاب تحولات ، هم سیاستمداران و هم تحلیلگران را در بهت و حیرت فرو برد، بگونه اى که کمتر کسى پیش بینى چنین تغییرات شگرفى را کرده بود. گویى جهت تاریخ تغییر کرده و همه چیز رو بـه مـتلاشى شدن مى رفت . شوروى ، ابرقدرت شرق ، فروپاشید و کشورهاى کمونیستى تـحـت عـنـوان بـلوک شـرق ، یـکى پس از دیگرى ، به تغییرات زیرساختى در نظام سیاسى و اقـتـصـادى خـود دسـت زدنـد. اتـحادیه هاى نظامى و اقتصادى دگرگون شد و صورت بندیهاى جدیدى پیدا کردند. روند مداخله سازمان ملل متحد و قدرتهاى بزرگ در مناقشات محلى و منطقه اى ، شـتـاب بـى سـابقه اى یافت . انقلاب اسلامى ایران که از نخستین زنجیره این تحولات بود، به یقین ، مى بایست موضع خود را در برابر واقعیتهاى کنونى و دورنماى آینده مشخص کند.
انـقـلاب اسلامى ایران که نظام جمهورى اسلامى ایران را به ارمغان آورد، از آرمانى فراگیر و جهان شمول برخوردار است . این انقلاب و آرمانش ، حد و مرزى نمى شناسد و در پى قطع سلطه و نـفـوذ قـدرتـهـاى بـزرگ در تعیین سرنوشت ملتها و دولتهاست . رستگارى ، آزادى و سعادت انسانها، در دورترین نقاط عالم ، را هدف غایى خود مى داند و به نظم خاصى در دولتمدارى و جهاندارى معتقد است . سیاست داخلى را بر مبناى نظام ولایت به پیش مى برد و در سیاست خارجى ، حکومت واحد جهانى ، به رهبرى امام زمان حضرت حجة بن الحسن العسگرى (عج )، را نظام مطلوب آیـنـده خـود مى داند. از این رو، نظم نوین جهانى ، که پس از جنگ ائتلاف بین المللى علیه عراق در جریان اشغال کویت و فروپاشى اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى اعلام شد، در ارتباط بـا انـقـلاب اسـلامـى ، بـایـد مـورد ارزیـابـى قـرار گـیـرد. بـدیـن مـنـظـور، ضـمـن بـیـان مـراحـل پـیـشـین نظام جهانى ، نظم نوین جهانى را بررسى کرده و موضعگیرى جمهورى اسلامى ایران را در مورد آن ، تجزیه و تحلیل خواهیم کرد.
91
نظام دو قطبى و مراحل آن
نـظـام بین المللى ، به طور کلى ، بر روابط پیچیده واحدهاى سیاسى به صورت یک مجموعه یـکـپـارچـه و داراى تـعامل ، دلالت دارد. واحدهاى سیاسى که به منزله اجزا و عناصر این سیستم است ، در روابط متقابل خود، رعایت قواعد و اصول حاکم بر سیستم را کرده و رفتار هر یک ، بر دیـگرى تاءثیر مى گذارد. این نوع نگرش به یمن انقلاب صنعتى و انقلابهاى تکنولوژیک و ارتـبـاطـات بـه وجـود آمـد. بـا پـیـدایـش ایـن متغیّرها در عرصه روابط دولتها، قواعد رفتارى مـنظمترى بر عملکرد دولتها حاکم شد. کم کم ، بر میزان و تنوع روابط دولتها افزوده شد و روابـط مـتـقـابـل آنـهـا به صورت مجموعه اى درآمد و نظام بین المللى صورتهاى خاص خود را یـافـت . مـهـمـتـریـن نـقـطـه عـطـف و شاید سرآغاز این گونه روابط را مى توان در معاهده صلح وسـتـفـالى (1648) مـشـاهـده کـرد.(227) نـظـام موازنه قوا از این تاریخ بر روابط متقابل قدرتهاى بزرگ حاکم شد.
نـظـام مـوازنه قوا: جوهره این نظام بر روابط مبتنى بر قدرت نظامى دولتهاى بزرگ استوار اسـت . از قـرن هـفـدهـم ، قـدرتهاى بزرگ اروپایى آن دوران به مدت سه قرن ، این نظم را در روابط متقابل خود اعمال کردند. نظام موازنه قوا، با همه کاستیها و فراز و نشیبهایش ، طى سه قرن متوالى توانست صلح و همکارى نسبى بین المللى را ایجاد و حفظ کند. اتحادها و ائتلافهاى انـعـطـاف پـذیـر این نظام ، یک دوره صلح و ثبات نسبى را براى جامعه بین المللى به ارمغان آورد. بـا ایـن وجـود، شـکـنـنـدگـى مـوجـود در مـاهـیـت مـوازنـه قـوا، سـرانـجـام ، زوال آن را در پـى داشـت . جـنـگ جـهانى اول در سال 1914، در واقع ، پایان این نوع نظام بین المللى مى باشد؛ زیرا روح آن که جلوگیرى از جنگ بین قدرتهاى عمده بود، با آغاز و طولانى شـدن جـنگ جهانى اول (1914 ـ 1918)، از کالبد خارج شد و عمرش به سر آمد. تاسیس جامعه ملل و میثاق آن ، آغاز (سیستم امنیت دسته جمعى ) بود.
سـیـسـتـم امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى : قـدرتـهـاى فـاتـح جـنـگ جـهـانـى اول ، بـا یـک نـگـرش ایـده آلیـسـتـى ، اقـدام بـه تـاءسـیـس جـامـعـه مـلل ، بـه عنوان یک سازمان بین المللى حافظ صلح و گسترش همکارى در جامعه جهانى کردند. امـنـیـت ، در سـیـسـتـم امـنـیت دسته جمعى ، یک پدیده عمومى و همگانى بود؛ پدیده اى که تنها با تـاءمـیـن آن بـراى هـمـه دولتـهـا و مـلتـهـا، پـرهـیـز از تـوسـل بـه زور و در پـیـش گـرفـتـن راه حـل مـسـالمـت آمـیـز بـراى حـل و فـصـل اختلافات را مى توانستند به عنوان قاعده عمومى در رفتار دولتها حاکم گردانند. هـر چـند، در سالهاى نخستین پس از جنگ ، کار آمدى امنیت دسته جمعى با شک و تردید تلقى شد، امـّا بـیـن سالهاى 1925 تا 1929، تقریباً همه قدرتهاى بزرگ ، امنیت دسته جمعى را پایه و اسـاس روابـط و رفـتـار خـود قـرار دادنـد. دهـه 1930، دهـه آزمـون جـامـعـه مـلل و امنیت دسته جمعى بود. تجاوزات واقع شده در این دهه و آغاز جنگ جهانى دوم ، نشان داد که ایـن نـظـام نـمـى تـوانـد صـلح و امـنیت بین المللى را به طور پایدار تاءمین و حفظ کند. پس از پـایـان جنگ جهانى دوم (1945) و ظهور دو قدرت برتر و فاتح (آمریکا و شوروى ) نظام بین الملل به صورت دو قطبى درآمد.
در نظام دو قطبى ، روابط دو ابرقدرت ، در ابعاد (ایدئولوژیک ، سیاسى ، اقتصادى و نظامى )، تـواءم بـا رقـابـت و خـصـومـت بود. جنگ سرد سالهاى 1945 تا 1962، بیانگر این روابط تـخـاصـم آمـیـز اسـت . جـنـگ کـره ، جـنـگ ویـتـنـام ، بـحـران کـانـال سـوئز، دیـوار بـرلیـن ، بـحـران مـوشـکـى کـوبـا و دهها مورد از این نمونه ، همگى از نـمـودهـاى بارز این نوع روابط و نظام مى باشد. آمریکا و شوروى ، زیر چتر نظام دو قطبى ، دنـیـا را بـه مـنـاطـق نـفـوذ خـود تـقـسـیـم کـردنـد، اتـحـادیـه هـاى نـظـامـى و اقـتـصـادى در مـقـابـل یکدیگر ایجاد کرده و هر یک در بالاى هرم سلسله مراتب اقتدار، به سردمدارى بلوکهاى شرق و غرب ، پرداختند. آنها همچنین ، رقابت تسلیحاتى استراتژیک و نیروهاى هسته اى را به نـقـطـه اوج خـود رسـانـدنـد. نـظـام دو قـطـبـى حـدود 45 سال حاکمیت بر جهان ، مراحل زیر را سپرى کرد:
92
الف ـ نظام دوقطبى سازش ناپذیر (غیر منعطف ):
ایـن مـرحله از سال 1945 شروع و تا سال 1962 ادامه داشت . ابر قدرتها در این دوران ، سخت تـریـن مـراحـل جـنـگ سـرد را پـشـت سـر گـذاشتند. تاءسیس اتحادیه هاى نظامى همچون (ناتو، ورشـو، سـنـتـو، آنـزوس (228) و سـیـتـو) و اتـحـادیـه هـاى اقـتـصـادى مـانـنـد (طـرح مارشال ، همکارى اقتصادى اروپا و کمکون ) در این مرحله انجام پذیرفت . رقابتهاى تسلیحاتى اتـمـى در سـطـح گـسـتـرده با استراتژى تلافى بزرگ ، نشان دهنده میزان رقابت و خصمانه بـودن روابـط در ایـن دوره اسـت . ایـن مرحله با بحران موشکى کوبا به پایان رسید. بحران مـوشـکـى کـوبـا بـه ابـرقـدرتـهـا ثـابـت کرد که اگر تعادلى در رقابت بین خود، به وجود نیاورند، امکان تقابل و برخورد هسته اى که به نابودى و انهدام طرفین مى انجامد، وجود خواهد داشت .
ب ـ نظام دو قطبى سازش پذیر (منعطف ):
دوران تـنـش زدایـى ، پـس از بـحـران مـوشـکـى کـوبا، بر روابط ابرقدرتها حاکم شد. وحشت نـاشـى از تـخریب وسیع و عظیم سلاحهاى هسته اى و مشکلات اقتصادى ناشى از هزینه سرسام آور سـلاحـهـاى اسـتـراتـژیک ، ابرقدرتها را به سوى (همزیستى مسالمت آمیز) سوق داد. در این مـرحـله ، تـفـاهـم و سـازش حـاصل شده از مذاکراتِ محدود کردن سلاحهاى استراتژیک ، باعث شد پـیـمـان (سـالت یک ) امضا شود، امّا هر یک از ابرقدرتها، در جهان سوم که حوزه نفوذ و رقابت آنـهـا بـوده و هـسـت ، بـه فـعـالیـت بـیـشـتـرى پـرداخـتـه تـا مـتـحـدیـن زیـادتـرى بـه دسـت آورند.(229)
ج ـ مرحله همکارى کامل و تمام عیار:
جهان پس از یک دوره کوتاه جنگ سرد نوین (1979 ـ 1985) به سمت همکارى و تفاهم بیشتر قدم نـهـاد. مـیـخـائیـل گـوربـاچـف ، صـدر هـیـاءت رئیـسـه اتـحـاد شـوروى ، هـنـگـامـى کـه در سـال 1985 بـه قـدرت رسـیـد، فـصـل نـویـنـى را در روابـط ابـرقـدرتها گشود. سیاستهاى آزادسـازى اقـتـصـادى و سیاسى (پروسترویکا و گلاس نوست )، از تضاد ایدئولوژیکى نظام سرمایه دارى و کمونیسم بشدّت کاست و مجموعه سیاستهاى خارجى وى که دنیاى خلع سلاح شده را نـویـد مـى داد، مـوجـب هـمـکـارى و تـفـاهـم بـى سـابقه در صحنه روابط بین المللى گردید. بـسـیـارى از مـنـاقـشـات مـنـطـقـه اى ، در این رهگذر، که جنبه بین المللى نیز پیدا کرده بودند، حـل و فصل شده و سازمان ملل متحد، در این راستا، از اعتبار و اهمیت بیشترى برخوردار شد، زیرا زمـیـنـه هـاى تـحـقـق سیستم امنیت دسته جمعى و تصمیم گیرى در شوراى امنیّت که فقط از طریق هـمـکـارى و تـفـاهـم حـاصـل مـى شـود، فراهم گشت . کشورهاى اقمارى و متحد نزدیک شوروى (در اروپـاى شـرقـى ) از اسـتـقـلال و قـدرت عـمـل بـیـشـتـرى بـهـره مـنـد شـده و امـکـان استقلال آنها از مسکو فراهم گشت . در سایه چنین تحولات و تغییراتى ، صورت بندى نظام دو قطبى دگرگون شد و بستر مساعد براى شکل گیرى نظم نوین بین المللى مهیا گشت .
93
فروپاشى شوروى ، سرآغاز نظم نوین جهانى
سـرانـجـام ، امـپـراتـورى مـلیـّتـهـا بـه همراه ایدئولوژى کمونیسم ، نظام تک حزبى و سیستم اقـتـصـادى سـوسـیـالیـسـم در سـال 1991 فـروپـاشـیـد و بـه اسـتـقـلال خـواهـى جـمـهـوریـهـاى شـوروى ، جـامـه عـمـل پـوشـانـد و پـانـزده کـشـور مـستقل در صحنه بین المللى ظهور کردند؛ هر چند، تعدادى از این جمهوریها در یک اتحاد نیم بند (جـامـعه مشترک المنافع ) به حیات خود ادامه مى دهند. در واقع ، ظهور قدرت سیاسى گورباچف در سـال 1985، خـود بـه مـنزله دوره اى بود که دنیا به سوى نظم دیگرى سوق داده مى شد؛ زیرا در این مرحله ، کشورهاى اروپاى شرقى از سلطه کمونیسم و مسکو رهایى بسته و اتحاد دو آلمـان نـیـز حاصل شد. در هر صورت ، با متلاشى شدن ابر قدرت شرق ، نظام دو قطبى ، یک پـایه اصلى خود را از دست داد و به طور حتم ، این سیستم نیز به همراه فروپاشى شوروى ، متلاشى گردید. امّا اینکه چه نظام بین المللى ، بر عرصه روابط و رفتار دولتها حاکم شده اسـت ، هـنـوز صـورت بـنـدى آن ، بـخـوبـى مشخص و متعیّن نشده است ؛ از این رو، در اینجا، به اَشکال و صورتهاى محتمل نظم نوین جهانى در آینده اشاره مى کنیم .
1ـ نظام تک قطبى سلسله مراتبى
یکى از صورتهاى احتمالى نظام آینده جهانى ، که آمریکا در پى تحقق آن مى باشد، نظام (تک قـطـبـى ) سـلسله مراتبى است . آمریکا، در این نظام ، رهبرى سیاسى ـ اقتصادى جهان را در دست داشـتـه و سـایـر قدرتها، در رده هاى پایین ترى فعالیت مى کنند. در این راستا، آمریکا خواهان سـلطه کامل بر تمام جهان در ابعاد دموکراسى ، نظام اقتصاد آزاد، تصمیم گیرى بین المللى ، تـجـارت و بـازرگانى آزاد و تسلیحات است . جورج بوش ، رئیس جمهور سابق آمریکا، براى نـخـسـتـیـن بـار سخن از (نظم نوین جهانى ) راند و چندین بار در سخنرانیهاى خود به آن اشاره کـرد.(230) آنـچـه را کـه ایالات متحده آمریکا براى عملى شدن آن تلاش مى کند، به یـقـیـن ، هـمـسـو و هـمـاهـنگ با منافع حیاتى آمریکا مى باشد که جز سلطه و نفوذ همه جانبه بر کل جهان چیز دیگر نیست . به هر حال ، موانعى که آمریکا براى تحقق برنامه سلطه جهانى خود با آن رو به روست ، عبارتند از:
الف ـ مشکلات اقتصادى ـ اجتماعى داخلى آمریکا: این کشور با ششصد میلیارد دلار بدهى خارجى ، از مـقروض ترین دولتهاى جهان است . کسرى بودجه ، عدم موازنه پرداختهاى تجارى خارجى و اغـتـشـاشـات داخـلى ، از سـایـر مـوانـع عـمـده ایـن کـشـور بـراى نیل به این مقصود محسوب مى شود.(231)
ب ـ قطبهاى اقتصادى جهان : ژاپن و اروپاى متحد از قطبهاى عمده اقتصادى جهان هستند. آمریکا که در پـى سـلطـه اقـتـصادى بر جهان است ، به طور طبیعى ، با قدرتمندترین قطبهاى اقتصادى دنـیـا تضاد پیدا خواهد کرد. محدودیتهاى تجارى از جمله موانع بزرگى است که این دولتها مى تـوانـنـد عـلیه آمریکا به کار برند. به تدریج ، ستیز و واگرایى این قدرتهاى اقتصادى ، سد قابل ملاحظه اى براى ناکامى نظم نوین آمریکاییها خواهد بود.(232)
ج ـ نـیـروى احـیا شده مذهبى : جهان از دهه هفتاد به این طرف ، شاهد ظهور نیروى مذهبى احیا شده اى اسـت کـه بـا قدرتهاى جهانى به مبارزه برخاسته و از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است . ایـن نـیـروى مـذهـبـى کـه در کـشـورهـاى اسـلامـى ریـشـه دارد، شـکـل دهـنـده جنبشهاى رهایى بخش است و انقلاب اسلامى ایران از نمودهاى بارز آن است که الهام بـخـش سایر حرکتهاى اسلامى در دورترین نقاط جهان نیز مى باشد.(233) برترى طلبى آمریکا به طور مستقیم با مخالفت این آرمانگرایان اسلامى رو به رو خواهد شد.
د ـ جـهـان سـوم و عـقـب مـانـدگـى فـزایـنـده : یـکـى دیـگـر از عـوامـل بازدارنده سلطه آمریکا بر جهان ، شکاف بین کشورهاى توسعه یافته و عقب مانده است . آگـاهى ملتها در آینده ، مانع جدّى در برابر اراده آمریکا خواهد بود. کشورهاى جهان سوم که در نـظـام دو قـطـبـى بـه سـوى تـشـکیل (جنبش عدم تعهد) روى آوردند، در نظام تک قطبى با سلطه آمریکا، تمهیدات و شیوه هاى دیگر مبارزه را تجربه خواهند کرد.
94
بـه طـور خـلاصـه ، تـمـایل هیاءت حاکمه آمریکا به ایجاد نظم نوین جهانى ، با واقعیات بین المـللى هـمـسـویـى نـدارد. بـلکـه بـر عـکـس ، دورنماى آینده ، تصویرى مبهم و تیره و تار در قـبـال حـاکـمـیـت جـهـانـى آمـریـکـا را نـشـان مـى دهـد. سـخـن (آنـدره فـونـتـن )، تـحـلیـلگـر مسائل بین المللى ، شاید روشن ترین کلام در ترسیم واقعیت مزبور باشد.
با این حال تا کنون هیچ ملتى این چنین نزدیک به سیادت بر جهان نبوده است و ایالات متحده مى تـوانـد مـبـاهـات کـنـد کـه بـا تـرویـج الگـو و نمایش قدرت خود، توانسته است به این مرحله برسد.
حـال بـایـد دیـد آیـا اوّلاً امکان دارد و درثانى مطلوب است که ملتى ، هر قدر بزرگ باشد، به تنهایى مسؤ ولیت صلح جهانى را بر عهده بگیرد؟
هرگونه انحصارى ، نارضایتى به وجود مى آورد، هر قدرتى وقتى زیاد گسترده شد، ضعیف مى شود و گرایش به شاخه شاخه شدن پیدا مى کند.
هـیـچ مـلتـى قـادر نـیـسـت بـه تـنـهـایـى رهـبرى کره زمین را براى مدتى طولانى در دست داشته باشد.(234)
2ـ نظام چند قطبى
یـکـى از مـحـتـمل ترین صورتهاى نظام بین الملل آینده ، نظام چند قطبى است . قطبهاى احتمالى آینده عبارتند از: امریکا، اروپاى متحد و ژاپن .
از آنجا که محور اصلى قدرت در نظام آینده ، (اقتصاد) مى باشد. قطبهاى اقتصادى عمده جهان ، شـکـل دهنده سیستم چند قطبى مى باشند. آمریکا در همین رابطه ، اقدام به ایجاد اتحادیه (نفتا)، مـتـشـکـل از آمـریـکا، کانادا و مکزیک ، کرد که از لحاظ ثروت و مبادلات اقتصادى ، مى تواند به بـزرگـترین قطب اقتصادى دنیا تبدیل گردد. اروپا در یک روند اتحاد و ادغام به اروپاى متحد بـه فـعـالیـت اقـتـصـادى ، مـالى و پـولى هـماهنگ دست زده است . ژاپن به همراه کشورهاى تازه صنعتى شده منطقه پاسیفیک (اقیانوس آرام )، قطب دیگر اقتصادى جهان است .(235)
تـصـویر احتمالى دیگر از نظام چند قطبى در ابعاد اقتصادى ، سیاسى ، نظامى و فرهنگى مى تواند به صورت زیر باشد:
الف ـ قطبهاى اقتصادى : آمریکا، اروپا و ژاپن .
ب ـ قطبهاى نظامى : روسیه و آمریکا (صاحبان اصلى سلاحهاى هسته اى استراتژیک ).
ج ـ قـطـب سـیـاسـى : آمـریـکـا (تـحـت عـنـوان دیـپـلمـاسـى سـازمـان ملل متحد).
د ـ قطبهاى فرهنگى : فرهنگ مذهبى احیا شده و فرهنگ دموکراسى .
3ـ نظام حکومت جهانى واحد
بـعـضـى از تـحـلیـلگـران روابـط بـیـن المـلل کـه بـه نـقـش مـحـورى دیـپـلمـاسـى سـازمـان مـلل مـتـحـد در سـالهاى اخیر با دید خوش بینانه اى مى نگرند، عقیده دارند که نظام آینده (نظام حکومت جهانى ) تحت چتر سازمان ملل متحد خواهد بود. سیستم امنیت دسته جمعى در سالهاى پایانى دهـه 1990، بـارقه اى را در دل آرمانگرایان ایده آلیست در عرصه روابط دولتها و ملتها به وجـود آورد؛ آنـهـا اعتقاد دارند حقوق و اخلاق بین المللى ، راه حلهاى مسالمت آمیز و همکارى دولتها، چاره ساز معضلات کنونى جامعه جهانى است .(236)
تـحـقـق دولت جـهـانـى تـحـت نـظـر سـازمـان مـلل مـتـحـد بـه دو شکل امکان پذیر است :
الف ـ حـفـظ سـاخـتـار کـنـونـى سـازمـان مـلل مـتـحـد: در ایـن صـورت ، اسـتـقـلال و حـاکـمـیـت کـشـورهـا مـحـفـوظ مـى مـانـد و سـازمـان مـلل مـتحد به عنوان یک سازمان بین المللى مقتدر که بیشتر دولتها، منشور آن را امضا کرده اند، عمل خواهد نمود. در این راستا، سازمان ملل با توجه بیشترى به (امنیت )، (صلح )، (حقوق بشر)، (آزادیـهـاى اسـاسـى ) و (تـوسعه ) سعى مى کند نقش مهمترى در صحنه جهانى ایفا کند. سیستم امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى بـا قـبـول هـمـکـارى بـیـشـتـر اعـضـا، کـار آمـد شـده و بـه هـمـیـن دلیـل ، ایـن سـازمان ، در مناطق بحرانى ، قبل از ایجاد کشمکش و جنگ ، اقدام به تصمیم گیرى و عمل مى کند.(237)
ب ـ اصـلاح سـاخـتـار سـازمان ملل متحد: ویلى برانت ، صدر اعظم پیشین آلمان ، از جمله افرادى است که خواهان اصلاح ساختار سازمان ملل متحد است . او طرحى را به نام (ابتکار استکهلم ) به (خـاویـر پـرز دکـوئیـار)، دبـیـر کـل سـابـق سـازمـان مـلل ، ارائه داد و در آن خـواسـتـار تـشـکـیـل یـک دولت جـهـانـى زیـر نـظـر سـازمـان مـلل ـ کـه طـى سـالهـاى دهـه 1920 از سـوى (برتراندراسل )، فیلسوف انگلیسى ، پیشنهاد شده بود ـ گردید.(238)
95
در اینجا، پس از بررسى نظامهاى پیشین ، نظام دو قطبى و احتمالات نظم نوین جهانى ، مواضع جمهورى اسلامى ایران در قبال پدیده اخیر را بیان مى کنیم . انقلاب اسلامى که تجلى و تبلور آن حکومت جمهورى اسلامى ایران است ، در دو استراتژى ، یکى کوتاه مدت و دیگرى بلند مدت ، برنامه ریزى خواهد داشت .
96
انقلاب اسلامى و نظم نوین جهانى
جـمـهـورى اسـلامـى ایـران ، در اسـتـراتـژى خود که با واقعیت کنونى بین المللى نیز همسو مى بـاشـد، بـا تـکـیـه بـر قـانون اساسى ، قرآن و رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ، سیاست حمایت از حـکومت جهانى را در پیش مى گیرد و با نظم نوین آمریکایى به مقابله برمى خیزد. البته ، در اسـتـراتـژى بـلند مدت ، نظام مطلوب تحت رهبرى حضرت ولى عصر(عج ) را بلنداى همت خویش قرار خواهد داد.
97
ردّ نظم نوین جهانى با حاکمیت آمریکا
نـظـام بـیـن الملل تک قطبى تحت سیادت آمریکا و نیز نظام جهانى که یکى از قطبهاى عمده و مؤ ثـّر آن آمـریـکـا باشد، نمى تواند مورد حمایت جمهورى اسلامى ایران قرار گیرد. آمریکا، حدود بـیـش از 45 سال حاکمیت در نظام دو قطبى ، پس از جنگ جهانى دوم ، کارنامه سیاه و تاریکى از عـدالت ، آزادى و اسـتـقـلال را به یادگار گذاشته است . آمریکا در راستاى بلوک بندى جهان ، به ایجاد پیمانها و سازمانهاى نظامى و اقتصادى دست زد تا بر مبناى آنها، اقتدار و سلطه خود را حـفـظ کـنـد، از اسرائیل غاصب در خاورمیانه حمایت کرده و با این کشور که از رعایت هرگونه قوانین بین المللى ابا دارد، پیمان دفاعى و استراتژیکى منعقد کرده است .
آمـریکا در رابطه با کشورهاى جنوب ـ جهان سوم ـ همواره با ابزارهاى (وام و اعتبارات ) و (دانش فـنـى )، آنـهـا را بـه خود وابسته کرده و بحران بدهى را به وجود آورده است . در مناطقى مانند (هـنـدوچـیـن )، جـهـت تـثـبـیـت اقـتـدار خـود، به کشتار وسیع و همه جانبه ویتنامیها دست زد که موجب سـرافـکـنـدگـى بـشـریـت قـرن بـیـسـتـم مـى بـاشـد. ایـن دولت اسـتـکـبـارى ، در قـبـال پـیروزى انقلاب اسلامى و فروپاشى نظام استبدادى شاه در ایران ، ـ که ژاندارم منافع غـرب در خـلیـج فـارس بـود ـ دهـهـا تـوطئه و حتّى براندازى جمهورى اسلامى ایران را تهیه و تـدارک دیـد. در جنگ تحمیلى عراق علیه ایران نیز با حضور گسترده ناوگانهاى آمریکایى در مـنـطـقـه و حـمـایت همه جانبه از عراق ، مشکلات زیادى در راه تحقق آرمانهاى انقلاب اسلامى ایجاد کـرد. بـنـابـرایـن ، ملت مسلمان و انقلابى ایران به همراه رهبر و دولت ، هرگز سر تسلیم در قبال سلطه جویى آمریکا فرود نخواهد آورد و با تمام توان با آن مقابله خواهد کرد.
98
نقش جمهورى اسلامى ایران در نظم نوین جهانى
مـوقـعـیـت اسـتـراتـژیـک ، مـرکـزیـت انـقـلاب اسـلامـى و تـوانـایـیـهـاى بـالقـوه و بـالفـعـل اقـتـصـادى و نـظـامـى جـمـهـورى اسـلامـى ایـران ، نـقـش قـابـل مـلاحـظـه اى را بـراى کـشورمان در نظم نوین بین المللى فراهم مى کند. ایران در منطقه خـاورمـیـانـه و خـلیـج فـارس از اهـمـیـت ژئوپـولتـیـک بـرخـوردار اسـت . آسیاى میانه به همراه اسـتقلال جمهوریهاى شوروى سابق که مشترکات فرهنگى و دینى عمیق با ایران دارند، به این اهـمـیـّت افـزوده اسـت . مـجـمـوعـه ذخایر زیرزمینى ، نیروى انسانى و تجارب نظامى ایران طى سـالهـاى دفـاع مـقـدس ، کشورمان را به طور بالقوه ، آماده ایفاى نقش محورى در نظم نوین مى کـنـد. ایـنـک ، مـحـورهـایـى که امکان مانور در سطح منطقه و جهان را براى ایران فراهم مى کند، بررسى مى کنیم :
الف ـ جـهـان اسلام : مهمترین محورى که جمهورى اسلامى مى تواند در سطح جهانى بر مبناى آن فـعـالیـت کـند (جهان اسلام ) است . مجموعه اى از کشورهاى اسلامى در سه قاره (آسیا، آفریقا و اروپا)، نیروى بالقوه عظیمى است که با رهبرى واحد و خط مشى هماهنگ مى تواند در سیستم بین المـللى ، یک عامل موثر و فعّال باشد. زمینه هاى وحدت و همگرایى در این کشورها در ابعاد زیر وجود دارد:
1 ـ وحدت مذهبى و دینى .
2 ـ وحـدت فرهنگى منطقه اى (اعراب در خلیج فارس ، سیاهان در آفریقا و فارسى زبانان در آسیاى میانه و...).
3 ـ وضعیت مشابه اقتصادى و سیاسى (جهان سومى بودن ).
4 ـ مـشـابـهـت تـاریـخ اسـتـعـمـارى در ایـن کـشـورهـا و مـبـارزات استقلال طلبانه .(239)
جـمـهـورى اسـلامـى مـى تـوانـد بـا بـهـره گـیـرى از این زمینه هاى همگرایى و وحدت ، یک قطب ایـدئولوژیـک در جـهـان ایـجـاد کند که در مقابل سلطه قدرتمندان ، قادر به مقاومت و رویارویى باشد. اگر این تعداد از کشورها در فعالیتهاى اقتصادى به وحدت برسند، مى توانند یک قطب اقـتـصـادى عمده محسوب شوند که آثار سیاسى آن در یکسان بودن سیاستها، اقدامات و تصمیم گیریها در سازمانهاى منطقه اى و بین المللى آشکار مى شود.(240)
ب ـ جـهـان سـوم و جـنبش غیر متعهدها: جنبش غیر متعهدها، مرکز وحدت کشورهاى توسعه نیافته مى بـاشـد کـه تـاکـنـون بـیش از یکصد کشور عضو آن هستند. کشورهاى عضو این جنبش ـ که از یوغ اسـتعمارگران اروپایى رها گشته در چنگال سلطه جوییهاى آمریکا گرفتار شده اند ـ آمادگى زیـادى بـراى پـذیـرش طـرحـهـا و برنامه هاى جمهورى اسلامى دارند و کشورمان با تکیه بر نفرت عمیق ملتها و غارت منافعشان توسط استعمارگران نو، مى تواند این مجموعه عظیم را به سدّى در مقابل و سلطه جویى و سلطه پذیرى تبدیل کند.
ج ـ آسـیـاى مـیـانـه (مـرکزى ): کشورهاى تازه استقلال یافته و رهیده از بند کمونیسم در آسیاى میانه ، امید روشنى را براى مسلمانان در حفظ دین ، فرهنگ و تمدن خود به وجود آورده ، ایران از جـهـت اقـتـصـادى ، فـرهـنـگـى ، ایدئولوژیک و سیاسى مى تواند در مرکزیّت این کشورها قرار گیرد. زمینه هاى مشترک ، (دینى ، فرهنگى و اقتصادى ) مى تواند به روابط عمیق و گسترده اى تـبـدیـل شـود کـه ایـران اسـلامى ، تاءمین کننده بسیارى از نیازهایشان باشد. ایجاد و توسعه سـازمـانهاى منطقه اى ، همچون سازمان کشورهاى همجوار دریاى خزر و اکو، امید روشنى در تحقق ایـن آرمـان اسـت . این منطقه استراتژیک با نیروى انسانى بسیار، منابع زیرزمینى بى شمار و خـلاّقـیـتـهـاى وافـر مـى تـوانـد تـحـت رهبرى دینى و سیاسى جمهورى اسلامى ایران به قطبى تبدیل گردد که در نظم نوین جهانى ، نیروى قابل ملاحظه بشمار آید.(241)
سـازمـان مـلل مـتـحـد: سـازمـان مـلل مـتـحـد، در نـظـم نـویـن جـهـانـى بـا هـر شـکـل و صـورتـى ، داراى اهـمـیـت و نقش بارزى است . این سازمان بین المللى هر چند با مکانیسم شـوراى امـنـیـت ، تـحـت تـاءثـیـر زیـاد قـدرتهاى بزرگ دنیاست ، امّا جمهورى اسلامى ایران در صورت کسب موفقیت در هر یک از قطبهاى یاد شده ، مى تواند به عنوان نیروى بزرگ و عمده در دنیا و سازمان ملل متحد تلقى گردیده و از محرومان و مستضعفان جهان دفاع کند. از این رو، محور سازمان ملل ، محورى مناسب براى ایفاى نقش جهانى جمهورى اسلامى ایران است .
99
ه ـ خـاورمـیانه : خاورمیانه از مناطق مهم و حساس دنیاست ؛ هم در نظام جهانى گذشته و هم در نظم نـویـن آیـنده ، اهمیت اقتصادى آن از لحاظ منابع زیرزمینى بویژه (نفت ) براى کشورهاى صنعتى غیر قابل انکار است . کانال سوئز، به عنوان نزدیک ترین راه دریایى مدیترانه به اقیانوس هـنـد، از اهـمـیـت اسـتراتژیک در این منطقه برخوردار است . فزونى جمعیت مسلمانان در این منطقه ، نـهـضـتـهـا و جنبشها، احزاب اسلامى و انقلابى در میان ملتها، از نظر سیاسى ، حساسیت ویژه اى به منطقه بخشیده است . تواناییهاى بالقوه کشورهایى مانند جمهورى اسلامى ایران ، ترکیه ، پـاکـسـتـان ، مـصـر و عـربستان مى تواند به عنوان مانعى بر سر راه تحقق نظم نوین ادعایى آمـریـکـا بـاشـد. جـمـهـورى اسـلامـى ایران با تکیه بر زمینه هاى مشترک مذهبى ، جغرافیایى و تـاریـخـى مـى تـوانـد ایـن مـنـطـقـه را بـه قـطـبـى اقـتـصـادى و سـیـاسـى تـبـدیـل نـمـایـد. کـنـفـرانـس اسـلامـى مـى تـواند در این زمینه به عنوان ابزار مناسبى در تحقق همگرایى مورد استفاده قرار گیرد.(242)
در ایـنـجـا، پـس از بـررسـى اسـتـراتـژى کـوتـاه مـدت جـمـهـورى اسـلامـى ایـران در قـبـال نـظم نوین جهانى ، استراتژى بلند مدت کشورمان را تحت عنوان ، (نظام جهانى مطلوب ) مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم .
100
دورنماى نظام جهانى مطلوب
نـظـام جهانى مطلوب از دیدگاه اسلام ، نظامى عادلانه است که بر پایه هاى (رهبرى ، قانون ، حـاکـمـیـت و امت واحده ) استوار مى باشد و پس از ظهور امام زمان (عج ) در جهان تحقق مى یابد. ما مـسـلمـانـان وظـیـفـه داریـم کـه در بـرپـایـى آن نـظـام بـر حـق ، تـلاش و کـوشـش وافـى بـه عمل آوریم .
گذر از نظام کنونى و رسیدن به نظام مطلوب ، سه مرحله را ممکن است در برداشته باشد. به عـبـارت دیـگـر، نـظـام مـقـدس جـمـهـورى اسـلامـى ایـران و مـسـلمـانـان جـهـان تـا نیل به نظام مطلوب ، در برابر نظام کنونى و نظم نوین جهانى ، نگرش زیر را خواهند داشت :
نـظـام بـیـن المـللى کـنـونـى : در ایـن نظام که پایه و اساس آن (دولت ـ کشور) است ، ملّتها از یـکـدیـگـر جـدا زنـدگـى مـى کنند و مرزهاى جغرافیایى موجب مرزبندیهاى واقعى بین انسانها و ملّتها گردیده است . جمهورى اسلامى ایران در ارتباط با این نظام بین المللى ، بر مبناى حقوق و قـراردادهاى بین المللى رفتار مى کند. مشارکت فعّال در سازمانهاى بین المللى بر این اساس قـرار دارد کـه در حـد امـکـان روابط ملتها و دولتها را بر مبناى (برابرى )، (حق )، (عدالت ) و (احترام متقابل ) استوار سازد.
حـکـومـت واحـد جـهـانـى : در این فرض که یکى از صورتهاى احتمالى نظام بین المللى آینده مى بـاشـد، مـمـکـن اسـت حـکـومـت جـهـانـى واحـد بـر مـبـنـاى حـاکـمـیـت سـازمـان مـلل مـتـحـد ایـجـاد شـود. در آن نظام ، البتّه ، وظیفه ما بر مبناى استراتژى (دعوت ) براى آگاه سازى ملّتها قرار دارد. جمهورى اسلامى ایران با تکیه بر نیروى ملتها و افکار عمومى جهانى و قـطـبـهـاى قـدرتـمـنـد جـهـان اسـلام ، جـهـان سـوم و آسـیـاى مـیـانـه ، سـعـى در تحقق آرمانهاى عدالتخواهانه در نظام بین المللى دارد.
نـظـام بین المللى امّت واحده (امامت و امت ): نهایى ترین مرحله نظام مطلوب اسلام ، نظام امامت و امت اسـت . امـام بـه عـنـوان مـرکز و قطب آرمانى و فکرى بشریت ، جهت اصلاح جامعه جهانى ، حاکمیت الهـى را در نـظـام بـیـن المـللى به مورد اجرا مى گذارد. تمام ملتها و سرزمینها تحت عنوان (امت واحده ) به سوى کمال و تعالى سوق داده مى شوند.(243)
سـاختار نظام جهانى مطلوب که سعادت و آسایش همه انسانها را در سطح جهانى تاءمین مى کند، بـر سـه مـحـور (تـشکیل حکومت واحد جهانى (بر چیدن مرزها)، قانون واحد (قانون الهى ) و حاکم واحد (اللّه ) استوار است . تشکیل حکومت جهانى واحد، این امکان را براى بشریّت فراهم مى سازد که همه انسانها بدون احساسات و تعلّقات ملّى و ناسیونالیستى در کنار هم با صلح و صمیمیت زنـدگـى کـنـنـد. شـایـد مـهـمـتـریـن عـلت اختلافها، جنگها و نزاعهاى میان آدمیان ، وجود احساسات نـاسـیـونـالیـسـتى باشد. بعلاوه ، تجربه تاریخ انسانى بیانگر آن است که قوانین تدوین شـده انـسـانـى هـرگـز نتوانسته حق و عدالت را به بار آورد. حاکمیت قانون الهى در جامعه بین المـللى مـوجب برخوردارى انسانها از عدالت واقعى گردیده و ریشه بسیارى از منازعات از بین مى رود. حاکمیت الهى در جهان ، زمینه رشد و تعالى بشریت را در تمام ابعاد فراهم کرده ، مایه وحدت در هدف و عمل مى شود و از این طریق به همبستگى نوع انسان منجر مى گردد.
ارکان ساختار نظام مطلوب جهانى
عـنـاصر چهارگانه (رهبرى )، (امت واحده )،( قانون ) و (حاکمیت )، زیر بناى نظم مطلوب اسلامى را تشکیل مى دهد که به بررسى مختصرى از هر یک اکتفا مى شود.
رهبـرى
امـامـت و رهـبرى در نظام جهانى آرمانى اسلام ، مرکز وحدت و یکپارچگى جامعه بشرى است . امام ، زعـامـت مـعـنـوى و سـیـاسـى را بـه عـهـده گرفته ، احکام و فرامین الهى را با تکیه بر ایمان و آگـاهـى مـردم عـمـلى مـى سـازد. امـام در ایـن مـقـام ، داراى چـهـار ویـژگـى ذیل است که به ایشان و مردم جهان ، امکان مى دهد تا حکومت واحد جهانى را بنیاد نهد.
101
الف ـ مـرکـزیـت و قطب ایدئولوژیک (عقیدتى ): بر پا کننده حکومت جهانى اسلام ، امام دوازدهم ، حضرت مهدى (عج )، زمامدار بر حق جهان و هدایت کننده مردم به سوى حق تعالى است . امام از آنجا که واسطه فیض الهى است ، باید محور حرکت و فعالیت بشریت قرار گیرد. کُلِّ جامعه و امت در گـرداگـرد امـام به گردش در آمده و امام هسته مرکزى و نگهدارنده و نظم دهنده جامعه مى باشد. حـضـرت عـلى (ع ) در خـطـبه شقشقیه ، امام را به (قطب الرّحا) یعنى محورى که سنگ آسیاب به دور آن مى چرخد، تشبیه کرده است .
(وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحا)(244)
در حالى که او (خلیفه ) نیک مى دانست که موقعیت و نقش من چون قطب در سنگ آسیاب است .
جـامعه جهانى در عصر ظهور با پیوند خوردن با عنصر امامت به حرکت تکاملى خود ادامه مى دهد. اسـتـعـدادهـاى مـردم در گـرو پـیـروى از او، شـکـوفـایـى نـهـایـى را حـاصـل مـى کـنـنـد. امـام ، راهـبـر ایـمـان و عقیده مردم در تحقق احکام و فرامین الهى است . آرى ، این گـونـه است که امام ، محور و مرکز نظام جهانى قرار گرفته و اداره و هدایت جامعه به دست با کـفـایـت او بـه مـطـلوب نـهـایـى نـائل مـى گـردد. و هـدف آفـریـنـش یـعـنـى کمال انسان به واقعیت مى پیوندد.
ب ـ بـرگـزیـده الهـى : امـام و هـادى بـشـریـت ، مـنـتـخـب خـداسـت ؛ زیـرا تـنـهـا راه وحـى ، راه کـامـل هـدایت است . پروردگار متعال بر انسان و انسانیّت منّت نهاده ، فردى از همه نظر ممتاز را انـتـخـاب و بـه فـرمانروایى جهان گمارده است . این خصیصه در کلام مولى الموحدین على (ع ) چنین بیان شده است :
(وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَ فیهِمُ الْوَصَیَّةُ وَالْوارِثَةُ)(245)
و خـصـائص امـامـت (عـلوم و مـعـارف حـقـه و آیـات و معجزات ) در آنان جمع و حق ایشان است وبس و دربـاره آنـان وصـیـت (رسـول اکرم (ص ) و ارث بردن از (آن وجود محترم ) ثابت است (و ایشان بـه آن حـضـرت از هـر جـهـت نـزدیـکـتـر و سـزاوارتـرند و لیکن بعضى از این امت به وصیت آن بزرگوار عمل نکرده ارث او را پایمال نموده و تخم فساد را در روى زمین پاشیدند.
ج ـ پـذیـرش و بیعت مردم : تحقق امامت در زمینه حکومت به پذیرش مردم وابسته است . به عبارت دیـگـر، هـنگامى امام حاکمیت الهى را محقق مى سازد که مردم با آگاهى به او ایمان آورده ، از سر اخلاص ، تابع وى گردند. بشریت آگاه با قبول حکومت مشروع امام به سوى مصلحت حقیقى خود یعنى هدایت و کمال گام برداشته ، نظام امامت و امت رابنیان مى نهند.
د ـ اسـوه بـودن بـراى امـّت : امـامـت مـسؤ ولیتى بزرگ جهت هدایت مردم است . امام از همه جهات یک انـسـان کـامـل است . بندگان خدا با اعتقاد به رهبرى که تمامى استعدادها و ارزشهاى الهى در او بـه فـعلیّت رسیده مى توانند سیر حقیقى الى اللّه را بپیمایند. از این رو، یک جنبه این نظام ، اطاعت و پیروى از تمامى رفتارها، اخلاقیات ، ایده آلها و دستورات امام مى باشد.
امّت واحـده
یکى دیگر از ارکان نظام جهانى مطلوب ، (امت واحده ) است .
بـدیـن مـعـنـا کـه انـسـانـهـا در آن دوران بـلوغ و شـکـوفـایـى بـه مرحله والاى تعالى رسیده و بالفعل داراى ارزشهاى واقعى انسانى مى گردند؛ برخلاف دوران معاصر که آدمیان به بلاى وحشتناک جهل ، فقر، گمراهى دچار هستند. سیر تکاملى جوامع ، فطرت خدا خواهى و صلح جویى و مـجـمـوعـه الزامـات اجـتـمـاعـى ، جـامـعـه بـشـرى را بـه سـوى تـرقـى و تـکـامـل سـوق داده و بـا هـدایـت امـام بـه وحـدت و یـکـانـگـى کـامـل ، نـایـل مـى آیـد. جوامع بشرى ، از دیدگاه قرآن داراى فطرت یکسان بوده و وحدت امت در نخستین مراحل اجتماعى انسان حاصل بوده است :
102
(کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً)(246)
مردم یک امت بودند.
جـامـعـه جـهـانـى کـه اسـلام نـویـد دهـنـده آن اسـت ، جـامـعـه اى هـمـگـون و متکامل است که استعدادها و ارزشهاى انسانى در آن شکوفا مى گردد و نیازهاى بنیادین فطرت و روح انسانى برآورده مى گردد. قرآن کریم ، چنین نظامى را این گونه بشارت مى دهد:
وَعـَدَ اللّهُ الَّذیـنَ امـَنـُوا مـِنـْکـُمْ وَ عـَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذیـنَ مـِنْ قـَبـْلِهـِمْ وَ لَُیـمـَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً یَعْبُدُونَنى لا یُشْرِکُونَ بى شَیْئاً(247)
خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده اند، وعده داده است که آنان را خلیفه خود در زمین خواهد گرداند؛ آنگونه که پیشینیان را خلیفه گردانیده است . و تحقیقاً دینى را کـه بـراى آنـهـا بـرگـزیـده اسـت مـستقر خواهد ساخت . و مسلّماً به آنها پس از یک دوره بیم و ناامنى ، امنیت خواهد بخشید که دیگرى تنها خداى یگانه را پرستش کنند و دیگرى را شریک خدا قرار ندهند.
قانـون
(قـانـون واحـد) کـه از مـکـتـب انـسان ساز اسلام سرچشمه مى گیرد، از عناصر وحدت بخش نظام مـطـلوب جـهـانـى است . قانون در جامعه بشرى از اهمیت بسزایى برخوردار است ، زیرا قانون ، روابط متقابل انسانها را در جامعه جهانى مشخص مى سازد. جامعه بشرى همواره از نقصان قانون رنـج بـرده و مـى بـرد. عـقـل کـه قـادر بـه تـرسـیـم حـدود و تـعـیـیـن هـمـه جـانـبـه مـسـائل نـبـوده ، هـرگـز یـک سـیـسـتـم حـقـوقـى و قـانـونـى کـامـل ارائه نـداده اسـت . قـانـون شـرع کـه از جـانـب آفـریـدگـار جـهـان بـه وسـیـله وحـى نازل شده ، ویژگى کامل و همه جانبه بودن را داراست و بافطرت انسانها نیز سازگار است . از ایـن رو، در دوران تـحـقـق نـظـام امـامـت و امـت ، قـانـون کـامل و تمام یعنى سیستم حقوقىِ به اجرا درآمده که همه در برابر آن ، یکسان بوده و براى هر شخصى و مقامى نیز به میزان ظرفیت و توانایى اش ، حقوق و وظایفى تعیین گردیده است .
حاکمیت
حاکمیت بالاصالة تنها از آن خداست . اراده جامعه بشرى نیز از آنِ اوست ، چرا که جهان ، مجموعه بـه هـم پـیوسته اى است که تمامى عناصر و ارکانش در ید قدرت الهى است . اراده الهى تعلّق گـرفـتـه که حاکمیت خویش را در باب تدبیر و اداره جامعه (سیاسى ) به انسانهایى تفویض کـنـد کـه تـجـلى اراده اویـنـد ـ هـر چـند این تفویض از قدرت و حاکمیت او چیزى نمى کاهد ـ و آنها (پیامبران و امامان ) مى باشند.
حـاکـمـیـت در نـظـام جـهـانـى مـطـلوب بـه دسـت رهـبـرِ بـرگـزیـده الهـى اسـت کـه از جـانـب او اِعـمـال حاکمیت مى کند. حاکمیت امام به معناى حاکمیت قانون ، عدالت ، حق و معنویت است . جهان تحت حـاکـمـیـت الهـى امـام ، بـه جـهـانـى تـبـدیـل مـى گـردد کـه هـمـگـان در جـهـت تکامل و تعالى ، فعالیت مى کنند.
103
ویژگیهاى نظام برتر مطلوب
بـررسـى بـرخـى از خـصـوصـیات و ویژگیهاى نظام جهانى مطلوب ، آگاهى ما را نسبت به آن افـزایـش داده با این آرمانى ترین ایده اسلامى آشناتر خواهد ساخت . این شناخت ، درخواست ما را از خداى بزرگ جهت تحقّق هر چه زودتر آن بیشتر خواهد کرد. ویژگیهاى عمده این نظام برتر و مطلوب را در اینجا با تکیه بر متون اسلامى بر مى شماریم .
1ـ جهانى بودن :
وحـدت جـامـعـه بـشـرى در زمـیـنـه قـانون ، رهبرى و حاکمیت ، در این نظام مطلوب متحقق شده جهان یکپارچه تحت زعامت امام بر حق قرار مى گیرد. در آن نظام ، تمامى سرزمینها، کلیه ادیان و مذاهب و جمیع ملتها در یک سیستم واحد اداره شده ، تحت تدبیر و هدایت قرار مى گیرند و جهان وطنى ، یکى از آرزوهاى دیرین بشرى ، به وقوع مى پیوندد.
امام صادق (ع ) در تفسیر آیه شریفه زیر:
(هـُوَ الَّذى اَرْسـَلَ رَسـُولَهُ بـِالْهـُدى وَ دیـنِ الْحـَقِّ لِیـُظـْهـِرَهُ عـَلَى الدّیـنِ کـُلِّهِ وِ لَوْکـَرِهـَ الْمُشْرِکُونَ)(248)
اوسـت خدایى که رسول خود را به هدایت (خلق ) و آیین حق فرستاد تا بر تمامى ادیان تسلط و برترى دهد؛ هر چند کافران ناخشنود باشند.
مى فرماید:
(سوگند به خدا هنوز تفسیر این آیه تحقق نیافته است ).
و در پاسخ راوى که پرسید: فدایت شوم ، پس چه زمانى تحقق مى یابد؟ فرمود:
وقتى با اراده خدا، قائم قیام کند.(249)
بـدیـن تـرتـیـب ، حـکـومـت واحد جهانى با الهام از امداد و به کارگیرى تکنیکها و فنون نوین و پیشرفته قابل انجام خواهد بود. تداوم و استمرار آن نیز با تدبیر، دانش و بینش امام و آگاهى امـت مـیـسـّر مـى باشد. بشارتها و وعده هاى قرآن کریم از حکومت جهانى ، ریشه محکم اعتقادى این ایده اسلامى قرار گرفته و اراده الهى ، تحقق آن را تضمین نموده است . چنانچه قرآن شریف مى فرماید:
(وَ نـُریـدُ اَنْ نـَمـُنَّ عـَلَى الَّذیـنَ اسـْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلُهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ)(250)
اراده ما بر این قرار گرفته است که بر مستضعفین منّت نهاده و آنها را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم و در زمین مکنتشان دهیم .
2ـ عدالت :
از ویـژگـیـهاى بارز نظام جهانى مطلوب ، عدالت فراگیر آن است . تاریخ جهان بیانگرظلم و جـورهاى بى شمار بر محرومان و مستضعفان بوده و در آینده بشریت نیز ظلم ، تبعیض ، استثمار و اسـتـعـمـار در هـمـه ابـعـاد تـوسـعـه و گـسـتـرش یـافـتـه و نسل انسان را تهدید به نابودى مى کند. در روایات زیادى چنین آمده است .
(یَمْلاَُ اللّهُ بِهِ الاَْرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جُوْراً)(251)
خـداونـد بـه وسـیـله او (حـضـرت مـهـدى (ع ) زمـیـن را پـر از عدل و داد مى کند، پس از آنکه از جور وستم پر شده باشد.
نـظـام اجـتـمـاعـى عـادلانه اى در پى ظهور حضرت مهدى (عج ) برقرار مى شود که در پرتوآن تـمـامـى ستمها، جورها و تبعیضها از جامعه بشرى ریشه کن شده و عدالت جایگزین آن مى شود. عـدالت در زمینه اقتصادى به گونه اى فراگیر خواهد شد که حتى یک نفر نیازمند به صدقه و کـمـک مـالى پـیـدا نـمـى شـود. عـلى بـن عـقـبـه از پـدرش چـنـیـن نقل مى کند:
(اِذا قامَ الْقائِمُ، حَکَمَ بِالْعَدْلِ، وَارْتَفَعَ الْجَوْرُ فى اَیّامِهِ، وَ اَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ، وَ اَخْرَجَتِ الاَْرْضُ بـَرَکـاتـِهـا، وَ رُدَّ کـُلُّ حَقٍّ اِلى اَهْلِهِ... وَ لا یَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ وَ لا لِبِرِّهِ لِشُمُولِ الْغِنى جَمیعَ الْمُؤْمِنینَ)(252)
هـنـگـامـى کـه قائم قیام کند؛ بر اساس عدالت حکم مى کند، و ظلم و جور در دوران او برچیده مى شود، و راهها در پرتو وجودش امن و امان مى گردد، و زمین برکاتش را خارج مى سازد و هر حقّى بـه صـاحـبـش مى رسد... و کسى ، موردى را براى انفاق و صدقه و کمک مالى نمى یابد، زیرا همه مؤ منان بى نیاز و غنى خواهند شد... .
104
3ـ امنیت :
امـنـیـت از ضـرورى ترین مسائل حفظ و تداوم جامعه انسانى است . این مساءله از آرزوهاى طالبان صـلح و آرامش بوده و هست . تاریخ روابط بین الملل ، آن گونه که در بحثهاى پیشین گذشت ، شـاهـدِ ارائه راه حـلهـایـى بـراى حفظ امنیت و صلح بوده که از میان آنها مى توان به سیستمهاى (مـوازنـه قوا)، (امنیت دسته جمعى ) و (حکومت جهانى ) اشاره کرد؛ امّا هیچ یک از راه حلهاى یاد شده تـا کـنـون نتوانسته امنیت واقعى را براى جامعه بشرى به ارمغان آورد، بلکه بر عکس ، به هر مـیـزان تـکـنـولوژى و تـسـلیـحات پیشرفته تر گردید، امکان تهدید به امنیت و حتّى نابودى نسل بشر توسط سلاحهاى هسته اى افزایش یافت .
امـنـیت در نظام جهانى مورد نظر اسلام به نحو مطلوب تاءمین خواهد شد. قرآن کریم این بشارت را بـه مـؤ مـنـان مـى دهـد کـه در نـظـام خـلافـتِ مـؤ مـنـان بـر زمـیـن ، امـنـیـت کامل برقرار خواهد شد:
﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ... وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً....﴾ (253)
خـداونـد بـه مـؤ مـنان و شایسته کاران وعده داده است که آنان را جانشینان زمین قرار دهد... و دوران خوف آنان را به دوران امنیت تبدیل نماید... .
در نـظـام مطلوب که بارزترین ویژگیهایش (عدالت )، رشد معنویت و اخلاق ، و وجود رهبرى با خصیصه انسان کامل است ، به یقین ، امنیت کامل برقرار مى شود؛ چرا که تمامى ریشه هاى ناامنى از بین مى رود.
4ـ رشد:
(رشد) و (تعالى ) انسان و جامعه بشرى از خصوصیات برجسته نظام آرمانى عصر ظهور است . مهمترین زمینه ها و ابعاد این رشد عبارتند از:
الف ـ پـیـشـرفـت سـریـع عـلوم : عـلم و دانـش بـشـرى در آن دوران بـه مـنـتـهـى درجـه تـکـامـل خـود مـى رسـد، چـه آن عـلومـى کـه بـراى آبـادى و عـمـران و سهولت در امور است (علوم تـجـربـى ) و چـه علوم مربوط به اصول زندگى صحیح انسانى (علوم انسانى ). نوسازى و پـیـشـرفـت جـامـعـه انـسـانـى ، تـنـهـا بـا ابـزار علم امکان پذیر است که در آن عصر به نهایت شکوفایى خود مى رسد. امام صادق (ع ) مى فرماید:
اَلْعـِلْمُ سـَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمیعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفانِ، فَلَمْ یَعْرِفِ النّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ، فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرینَ حَرْفاً؛ فَبَثَّها فِى النّاسِ وَ ضَمَّ اِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتّى یَبُثَّها سَبْعَةُ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً(254)
عـلم و دانـش بیست و هفت حرف (بیست و هفت شعبه و شاخه ) است ، تمام آنچه پیامبران الهى براى مـردم آورده انـد دو حـرف بـیش نبود و مردم تا کنون جز آن دو حرف را نشناخته اند، اما هنگامى که قائم ما قیام کند. بیست و پنج حرف (شعبه و شاخه علم ) دیگر را آشکار مى سازد و در میان مردم مـنـتـشـر مـى کـنـد، دو حـرف دیـگـر را بـه آن ضـمـیـمـه مـى کـنـد تـا بـیـسـت و هـفـت حـرف کامل و منتشر گردد.
انـدیـشـه و عـقـل آدمـى نـیـز تـحـت هـدایـت و ارشـاد آن انـسـان کـامـل ، حـضـرت مـهـدى (عـج )، شکوفا شده بینش وسیع و والا پیدا مى کند. امام باقر(ع ) در این مورد فرمود:
اِذا قـامَ قـائِمـُنـا وَضـَعَ یـَدَهُ عـَلى رُؤُسِ الْعـِبـادِ فـَجـُمـِعَ بـِهـا عـُقـُولُهـُمْ وَ کـَمـُلَتْ بـِهـا اَخْلاقُهُمْ(255)
هـنـگـامـى کـه قـائم مـا قـیـام کـنـد، دسـتـش را بـر سـر بـنـدگـان گـذارد پـس عقل و اخلاقشان کامل گردد.
ارتـبـاط امـام بـا سـایرین و نیز انسانها با یکدیگر در سراسر جهان در پرتو رشد علم ، به آسانى انجام گرفته ، اداره حکومت واحد جهانى نیز عملى گردد.
ب ـ پـیـشـرفـت اقـتـصـادى : عصر ظهور را عصر توسعه اقتصادى و اجتماعى همه جانبه نیز مى تـوانـیـم بـنـامـیـم . در سـیـستم اقتصادى حاکم بر نظام مطلوب اوّلاً، تمامى علوم و دانش به کار گرفته مى شوند، ثانیاً، سازماندهى صحیح تولید موجب حداکثر بازدهى مى گردد و ثالثاً، زمـین کلیه منابع و استعداد خود را در اختیار انسان قرار مى دهد تا بهره بردارى از آن به تمام و کمال انجام پذیرد.
105
اِنَّهُ یـَبـْلُغُ سـُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوزُ وَ لا یَبْقى فِى الاَْرْضِ خَرابٌ اِلاّ یَعْمُرُهُ(256)
حـکـومـت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنجینه هاى زمین براى او ظاهر مى گردد و در سراسر جهان جاى ویرانى باقى نخواهد ماند، مگر آن که آن را آباد خواهد ساخت .
از ایـن رو، در نـظـام مـطـلوب اوّلاً شکاف بزرگ بین ملتهاى فقیر و غنى که امروزه بحران عظیم فـقـر و گـرسـنـگـى را بـراى کـشـورهـاى توسعه یافته در بردارد، از بین مى رود، تعاون و همکارى همگانى جهت ایجاد زندگى بهتر و ایده آل براى نوع بشر آغاز مى گردد، تمامى ملتها از ثمرات توسعه اقتصادى ، اجتماعى ، سیاسى و فرهنگى بهره مند مى شوند. ثانیاً، تحت یک سـیـسـتـم واحـد بـیـن المـللى ، امـکـان بـهـره ورى هـمـگان از منابع طبیعى فراهم مى شود، منابع زیـرزمـیـنـى ، دانـش و تـکـنولوژى تنها مختص به کشورهایى که در آن منطقه جغرافیایى قرار دارنـد نـیـسـت ؛ بـلکـه تـمامى ابزارهاى ترقى و پیشرفت به صورت عادلانه در اختیار همگان قرار مى گیرد.
ج ـ تـعـالى و تـکـامـل اخـلاق و مـعنویت : بشر در عصر حاضر نتوانسته به موازات رشد علمى و صـنـعـتـى خـود بـه رشـد مـعـنـوى و اخـلاقـى دسـت یابد. خلا معنوى و اخلاقى بشریّت در عصر شکوفایى صنعت در جوامع پیشرفته ، موجب نگرانیهاى عمده دانشمندان ، مصلحان اجتماعى و حتّى سیاستمداران شده است .
تـکـامـل فـرهـنـگـى و اخـلاقـى انـسـانـهـا از ویـژگـیـهـاى آشـکـار دوران ظـهـور و شـکـل گـیـرى نـظـام مـطـلوب است . ایمان بشر تحت تعلیمات صحیح و رهبرى امام ، بگونه اى پرورش مى یابد که به خودى خود، حلاّل بسیارى از مشکلات کنونى است .
اصـولاً رفتار و کردار آدمى از انگیزه ها و خصوصیات درونى او ناشى مى شود. نفوس انسانى هنگامى که تحت سیستم تعلیم و تربیت صحیح ، تزکیه شود، به طور حتم و یقین ، رفتارهایش تـصـحـیـح مـى گـردد. در عـصـر ظـهـور، بـه مـدد عـنـصـر مـحـورى (امـامـت ) تـهـذیب نفوس آدمیان حاصل مى گردد و جامعه انسانى به خلوص و صمیمیت خواهد رسید.
بخش دوّم
( اصول روابط بین الملل )
روابط بین الملل ، نگرشها و تئوریها
دانـش روابـط بـیـن المـلل ، دانشى جدید است که پس از جنگ جهانى دوم به عنوان یک رشته مستقلِ عـلمـى (257) در عـلوم آکـادمیک پایه گذارى شد. نگرشها و تئوریهاى این علم ، هنوز به مرحله عام و مورد پذیرش همه نظریه پردازان این رشته ، نرسیده و تنها در سطح (تئورى مـیـان بـرد)(258)، اتـفـاق نـظـرهـایـى وجـود دارد. ایـن فصل در برگیرنده تعریف روابط بین الملل ، دیدگاهها و تئوریهاى مهم این نظم است .
106
تعریف روابط بین الملل
دولتـهـا، سـازمـانـهـا و نـهـادهایى که جامعه بین المللى را مى سازند، داراى روابط و مناسبات سـیـاسـى ، اقـتـصـادى و فـرهـنـگـى هـسـتـنـد کـه بـیـانـگـر روابـط متقابل آنهاست ؛ آن گونه که این روابط مى تواند به صورتهاى روابط دوستانه (همکارى )، رقـابـت و تـعـارض آمـیـز (سـتـیـز یـا مـنـاقـشـه ) بـاشـد. اصـطـلاح روابـط بـیـن الملل به :
(مـجـمـوعه اقدامات و کنشهاى متقابل واحدهاى حکومتى و نیز نهادهاى غیر دولتى و همچنین روندهاى سیاسى میان ملتها اطلاق مى شود.)(259)
قـلمـرو دانـش روابـط بـین المللى بسیار گسترده و وسیع است . همان طورى که از تعریف فوق پـیـداست ، تمامى داد و ستدها و تعامل بین واحدهاى سیاسى (دولتها) و سازمانهاى بین المللى و مـؤ سسات غیر دولتى ، در حوزه بررسى و مطالعات این علم قرار مى گیرد(260)از این رو، روابط سیاسى ، کنسولى ، اقتصادى ، بازرگانى ، فرهنگى ، نظامى ، استراتژیک ، دوسـتـى و هـمـجـوارى ، اطـلاعـاتى و خبرى و روابط با سازمانهاى بین المللى ، موضوعات مهم روابـط بـیـن المـلل مـى بـاشـنـد. بـعـلاوه ، رونـدها و نظامهاى حاکم بر جامعه بین المللى مانند موازنه قوا و نظام دو قطبى ، نیز در این رشته مورد بررسى قرار مى گیرد.
روابـط بـیـن الملل ، سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، مفاهیمى نزدیک به هم هستند که آگاهى از تـفـاوتـهـایـشـان در درس اصـول روابـط بـیـن المـلل ضـرورى اسـت . روابـط بـیـن المـلل ، چـنانچه گذشت ، مجموعه اقدامات حکومتها در برقرارى روابط دیپلماتیک ، قطع روابط سیاسى ، انعقاد قراردادها و عضویت در سازمانهاى بین المللى و همچنین فعالیتهاى شرکتها و مؤ سـسـات غـیـر دولتـى اسـت . سـیـاسـت بـیـن المـلل ، بـه رفـتـار دولتـهـا و عـکـس العـمـل یا پاسخ دولتهاى دیگر اشاره دارد. در این صورت ، این مفهوم تنها به عملکرد دولتها مـحـدود مـى شود. واژه سیاست خارجى که در مقابل سیاست داخلى است ، در برگیرنده تصمیمها و سـیـاسـتـهـاى یـک دولت در عـرصه روابط خارجى است . این مفهوم به تدوین ، اجرا و ارزیابى تـصـمـیـم گـیـریـهـایـى کـه از دیـدگـاه خـاص یـک کـشـور، جنبه برون مرزى دارد، مربوط مى شود.(261)
مـحور و موضوعاتى که تحت عنوان روابط بین الملل مطالعه مى شود، امروزه ، خود در نظامهاى عـلمـى مـخـتـلفـى ، تـجـزیـه و تـحـلیـل مـى شـود. مـسـایـل تـاریـخـى در (تـاریـخ روابـط بین المـلل )، قـراردادهـا و مـعـاهـدات در (حـقـوق بـیـن المـلل ) رونـد و اصـول کـلى حـاکـم بـر جـامـعـه بـیـن المـللى در (اصـول روابـط بـیـن المـلل ) و... بـررسـى مـى شـود. در ایـن دوره آمـوزشـى ، هـفـت فـصـل اول بـه تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل و پـنـج فـصـل پـایـانـى بـه اصول روابط بین الملل اختصاص یافته است .
107
نگرشها در مطالعات روابط بین الملل
روابـط بین المللى ، از نظر موضوعات و محتوا و نیز روش شناختى ، دستخوش تحولاتى عمیق شـده اسـت . ایـن امـر، مـوجـب شـکل گیرى نگرشها، برداشتها و مکتبهاى متفاوت در علم روابط بین الملل گردیده که همچنان ادامه دارد. در این قسمت به دو نظر یاد شده اشاره مى شود.
الف ـ محتوا و موضوعات
مـوضـوعـات مـورد مـطـالعـه مـحـقـقـان و پـژوهـشـگران بین المللى ، در قرون مختلف ، بسته به چگونگى روابط، تعداد دولتها و نهادهاى بین المللى ، متفاوت بود. افزایش دولتها در عرصه بـیـن المـلل و پیچیده تر شدن روابط در ابعاد اقتصادى ، سیاسى ، نظامى و فرهنگى و همچنین ظهور سازمانهاى بین المللى ، موجب طرح موضوعاتى نوین در گستره این علم گردید.
در قـرن هـجـدهـم و نـوزدهـم ، مـسـایل مهم بین المللى شامل خطرات سیاسى ، تجارب دیپلماتها و نـظـریـات نـظـامـیـان ، بـویـژه در نـظـریـه هـاى اسـتـراتـژى و هـمـچـنـیـن حـقـوق بـیـن المـلل ، بـیـشـتـریـن مـحـتـواى مـتـون روابـط بـیـن المـللى را تشکیل مى داد.(262)
مـوضـوعـات عـمـده مـورد تـوجـه مـتـفـکـران جـامـعـه بـیـن المـللى ، در اوایل قرن بیستم و پس از وقوع جنگ جهانى اوّل ، عبارت بود از: سازمانهاى بین المللى ، جامعه مـلل ، خـلع سـلاح ، قـوانـیـن جـنـگ و بـى طـرفـى ، قـراردادهـا، حـقـوق بـیـن الملل ، کنفرانسهاى بین المللى و اخلاق و ارزشهاى بین المللى .(263)
جنگ جهانى دوّم ، نقطه عطفى در روابط بین الملل بود؛ از یکسو، مکانیسمهاى حفظ صلح در سطح جـهـانى ، بویژه از طریق جامعه ملل ، نتوانست آرمان بزرگ بشریت (حفظ صلح و امنیت ) را تحقق بخشد. از سویى دیگر، پدیده هاى نوینى مانند رقابت بلوکهاى سرمایه دارى و کمونیست ، جنگ سـرد، سـلاحهاى اتمى و کشورهاى نو استقلال و جدید، موجب پیچیدگى روابط بین المللى شد، بـگـونـه اى کـه نـیـاز بـه مـطـالعه علمى و منظم در سطح تئورى و کاربردى ، بشدّت احساس گردید. از این زمان به بعد، علم روابط بین الملل پایه گذارى شد.(264)
مـبـاحـث و مـطـالعـات عـلمـى مـعـاصـر در ایـن رشـتـه ، بـیـشـتـر شکل نظرى و تئوریک به خود گرفته و تمامى تلاشها، بر آن است که از واقعیات و حوادث ، قـواعـد و قـوانـیـنى استخراج شود که امکان تعمیم آنها وجود داشته باشد. نظریه هاى سیستم ، بـازدارنـدگـى ، امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى ، مـوازنـه قـوا، امـپـریـالیـسـم و وابـسـتـگـى متقابل از جمله آنهاست .
ایـن مـجـادلات در مـحـتـوا و موضوعات روابط بین الملل ، موجب پیدایش دو مکتب (آرمان گرایى ) و (واقـع گـرایـى ) شـد. آرمـان گـرایـان کـه مـروّج انـدیـشـه هـاى ایـده آلیـسـتى در روابط بین المـلل بـودنـد، بـه مـوضوعاتى چون منافع جمعى ، نهادهاى بین المللى ، دادگاه افکار عمومى جـهـانـى ، حـقـوق بـیـن المـلل و ارزشـهـاى اخـلاقـى در سـطـح جـامـعـه بـیـن الملل ، علاقمند بوده ، ترتیبات امنیت دسته جمعى را تنها راه حلّ حفظ صلح بین المللى مى دانند. در مـقـابـل ، واقـعـگـرایـان بـه عـنـوان وفـاداران بـه سـنـّت رئالیـسـتـى و سـیـاسـت قـدرت (265)، مـحـورهایى مانند حاکمیّت ملّى ، قدرت نظامى و تسلیحات ، دیپلماسى مخفى و مـوازنـه قـوا را مـهـمترین مباحث علم روابط بین المللى تلقى مى کنند. این اسلوب فکرى بیش از آنـکـه مـکـانـیـسـم حفظ صلح را در خلع سلاح عمومى و اشتراک منافع عمومى جستجو کند، افزایش قـدرت نـظـامـى بـراى حـفـظ امنیت ملّى را توصیه مى کند که در نهایت به حفظ صلح و امنیت بین المللى از طریق سیستم موازنه قوا منجر خواهد شد.(266)
ب ـ روش
تـحـقـیـق و پـژوهـش در جـمـع آورى اطـلاعـات ، طـبـقـه بـنـدى و تـجـزیـه و تـحـلیـل آنـهـا، سـه رهـیـافـت را در عـلم روابط بین الملل بنیان نهاد. این سه برداشت ، برحسب ترتیب تاریخى ، عبارتند از: سنّت گرایى ، رفتار گرایى و فرا رفتار گرایى .
در شـیـوه سـنـّت گـرایـى ، مـوضـوعـات خـاص در روابـط بـیـن المـلل ، گـزیـنـش شـده و اطـلاعات در مورد آنها بطور مشروح و تفصیلى جمع آورى مى گردید. آنـگـاه تجزیه و تحلیل منطقى براى پدیده ها از جهت علّتها و نتایج و پیامدها ارائه مى شد. در ایـن روش ، اعـتـقـاد بـه قـواعـد عام و قوانین کلى در مورد پدیده هاى سیاسى و بین المللى وجود نداشت و در نتیجه ، تنها جزئیات هر پدیده اى بدون ارتباط با موارد مشابه آن ، مورد بررسى و تحلیل قرار مى گرفت . بر همین اساس ، وجود هرگونه تئورى و نظریه در علم روابط بین الملل ، مورد انکار پژوهشگران سنّت گرا بود. توصیف پدیده ها، اغلب تحت تاءثیر نظریات و قـضـاوتـهـاى ذهـنـى و شـخـصـى قـرار گـرفـتـه ، بـشـدّت از اسـتـنـتـاجـات قابل تعلیم پرهیز مى شد.(267)
108
رفـتـار گـرایـان ، خـود تـحـت تـاءثـیـر روش رفـتار گرایى و (علوم دقیقه ) که موفّقیّتهاى شـایـان تـوجه به دست آورده بود، قرار گرفتند و قصد خود را مبنى بر به کارگیرى شیوه هـاى عـلمـى در مـورد پـدیده هاى بین المللى اعلام داشتند. اعتقاد محققان رفتارگرا آن بود که با اسـتفاده از مجموعه اى از روشهاى مختلف مانند (بررسى مدلهاى بازى و شبیه سازى ، همبستگى آمـارى ، مـدل سـازى و کـاربـرد تـحـلیـلهـاى آمـارى هـمـراه بـا کامپیوتر)، مى توان به نظریه پردازى در این علم دست زد. شیوه رفتارى از طریق تجرید، انتزاع و تعمیم ، قواعد کلى و عام را استخراج کرده ، بگونه اى که قابل تعمیم به موارد مشابه بوده و امکان پیش بینى رفتارها و اقدامات دولتها و سایر عوامل مؤ ثر در عرصه جهانى را امکان پذیر سازد.(268)
فـرا رفـتـارگـرایـى ، بـه عـنـوان رهیافت سوم ، تلفیقى از روشهاى سنّتى و رفتارى است . دانـشـمـنـدان و تحلیلگران روابط بین المللى که طرفدار این برداشت هستند، درصددند تا با بـهـره گـیـرى از جـنـبـه هـاى مـثبت دو برداشت سنّت گرایى و رفتار گرایى ، علم روابط بین المـلل را هـر چـه بـیـشـتـر کـاربـردى کـرده و بـه صـورت حـلاّل مـشـکـلات جـامـعـه جـهـانى امروزى درآورند. آنان به طور جدّى ، نگران عمده ترین مشکلات کـنونى جامعه بشرى مانند خطر جنگ اتمى ، آلودگى محیط زیست و فقر عمومى بوده ، تحقیقات خود را در این راستا قرار داده اند. این تحقیقات داراى ویژگیهاى زیر مى باشد:
مـا در مـتون دهه 1970 به بعد، هم دقّت علمى مى بینیم و هم توصیف و قضاوت ، هم طبقه بندى موضوعى مى بینیم و هم تقسیم بندى مفهومى ، هم نظریه پردازى مى بینیم و هم مباحث کاربردى ، هـم تـوجـّه به گذشته و تاریخ مى بینیم و هم تعلّق به وضعیت موجود و تهدیدات آینده ، هم اشراق و بصیرت مى بینیم و هم حسّاسیّت به سندیت و مدرک .(269)
روشـهـاى مـطـالعه ، شناخت و تحلیل پدیده هاى بین المللى ، به موازات افزایش پیچیدگیها و هـمـبـسـتـگـیـهـا در نـظـام دولتـهـا و نـظـام بـیـن المـلل ، در مـعـرض تـحـول و تـغـیـیـر قـرار دارد. حـوزه ایـن عـلم ، هـمـانـند سایر حوزه هاى علوم انسانى ، همگام با پـیـشـرفتهاى تکنولوژیک معاصر، گسترده شده و نیاز به استفاده از شیوه ها و تکنیکهاى نوین تر براى نیل به شناخت واقعى از پدیده ها احساس مى شود.(270)
109
تئوریهاى مهم روابط بین الملل
تـئورى یـا نظریه (271)، مجموعه اى از فرضیه ها، قضایا یا گفتارهایى است که بـر مبناى قواعد منطق با یکدیگر در ارتباط بوده ، مبیّن بخشى از واقعیت است .(272) وظـیـفـه اصـلى نـظـریـه ، تـبـیـیـن واقـعـیـت اسـت و در عـلم روابـط بـیـن المـلل ، تـبـیـیـن واقـعـیـتها و پدیده هاى بین المللى ، مورد نظر مى باشد. تبیین به معناى بیان روابـط عـلّى یـا تـاءثـیـر گـذارى و تـاءثـیـرپـذیـرى بـیـن عـوامـل و پـدیـده هـاسـت . بـنـابـرایـن ، عـلم روابـط بـیـن الملل ، دانشى است در ارتباط با تبیین ، توضیح و تشریح روابط و رفتار کشورها، محیط بین المللى و حوادث مهم جهانى .
نـظـریـه پـردازى در دانـش روابـط بـیـن المـلل ، بـه رغـم گسترش و پیشرفت آن ، هنوز داراى تـنـگـناها و محدودیتهاى بسیارى است . این امر شاید بیش از همه بدان خاطر است که موضوع این علم ، وسیع و گسترده مى باشد و مجموعه عوامل تاءثیرگذار و تاءثیرپذیر را نمى توان یک جـا در نـظـریـه اى واحـد ارائه کـرد. بـعـلاوه ، اخـتـلاف نـظـر در بـرداشتها و نگرشها و همچنین روشـهـاى مـتـفـاوت مـورد اسـتـفـاده در جـمـع آورى ، طـبـقـه بـنـدى و تـحـلیـل داده هـا و اطـلاعـات ، امـکـان پـذیـرش نـظـریه واحد را امرى بعید و ناممکن ساخته است ، بگونه اى که یکى از صاحبنظران این رشته چنین اظهار نظر کرده است :
یـک تـئورى کـلى روابـط بـیـن المـللى وجـود نـدارد و نـمـى تـوانـد وجـود داشـتـه باشد.(273)
نظریه هاى روابط بین الملل را مى توان بطور کلى تحت سه مقوله دسته بندى کرد: نخست از آنـهـا کـه (نـظـریـه هـاى هـمکارى ) نام گرفته ، شامل تبیین روابط و رفتار دولتها براساس فـرضـیـه هـمـکـارى اسـت . در ایـن مـقـوله ، تـئوریـهاى همگرایى ، کارکرد گرایى ، وابستگى مـتـقـابـل ، تـحـقـیـقـات صـلح ، ارتباطات و... قرار مى گیرند. مقوله دوم با عنوان (نظریه هاى کـشـمـکـش و مـنـازعه )، در برگیرنده تئوریهاى تحلیل منازعات ، بازدارندگى ، توازن قوا و بـازیـهـاسـت . در مـقـوله سـوم زیـر نـام (نـظـریـه هـاى نـظـام بـیـن المـلل ) تـئوریـهـاى سـیـستمها و وابستگى جاى دارند. در اینجا، تنها به عمده ترین تئوریهاى روابط بین الملل که در این سه مقوله جاى دارند، اشاره خواهد شد.
1ـ تئورى همگرایى
تئورى همگرایى درصدد تبیین پدیده همگرایى (274)، بویژه همگرایى منطقه اى در اروپـاسـت . هـمـگرایى به معناى وحدت و ادغام نهادهاى ملّى در مراکز و سازمانهاى فرا ملّى ، یک پدیده رایج در قارّه اروپاى بعد از جنگ جهانى دوّم بوده است . تئورى همگرایى قصد آن داشته و دارد کـه ضـمن تجزیه و تحلیل این پدیده ، چگونگى توسعه و گسترش آن را در سطح بین المللى نشان دهد.
فـرآیـنـدى کـه طـى آن مـلّتـهـا از تـمـایـل و تـوانـایـى خـویـش نـسـبـت بـه تـدبـیـر مـسـتـقـل سـیـاسـت خـارجـى و سـیـاسـتهاى اساسى داخلى خود صرف نظر کرده ، در عوض در پى تـصـمـیـم گـیـرى مـشـتـرک و یـا تـفـویـض رونـد تـصـمـیم گیرى به سازمانهاى ناظر جدیدى هستند.(275)
بـراسـاس ایـن تـعـریـف ، رونـد جـدیـد صـرف نـظـر کـردن از حـاکـمـیـّت مـلّى و تمایل به پذیرش اقتدار فراملّى (276)، از مفروضات اصلى تئورى همگرایى است . در ایـن رونـد، مـلّتـهـا و رهـبـران سـیـاسـى در مـى یـابـنـد کـه نـیـل بـه اهـداف و مـنافع ملّى ، تنها در سایه تصمیم گیرى جمعى و مشارکت در یک نظام همگرا، بیشترین بهره دهى و مطلوبیّت را به همراه دارد. بنابراین ، دولتها و ملّتها به جاى تکیه بر نـاسـیـونـالیسم و خوداتکایى داخلى ، به آرمانها، سازمانها و تصمیمهاى مافوق ملى ، گرایش پیدا مى کنند.
حـرکـت وحـدت گـرایـى ، از حـوزه و قـلمـرو اقـتـصادى به سوى حوزه سیاسى است . بنابراین فـرض ، نـخـسـتین عرصه همگرایى در حوزه اقتصادى نمود مى یابد؛ آنگاه به حوزه سیاسى و امـنـیـّتـى سـرایـت پـیـدا مـى کـنـد. تـشـکـیـل جـامـعـه (زغـال و فـولاد اروپـا)(277) در سـال 1330 ه ـ ش / 1951، مـتـشـکـل از کـشـورهـاى آلمـان ، فـرانـسـه ، ایـتالیا، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ ، به عنوان یک نهاد اقتصادى فراملّى ، نمونه تاریخى و واقعى همگرایى و وحدت در حـوزه اقـتـصـادى اسـت .(278) گـسترش و توسعه این پدیده به قلمرو سیاسى و امـنـیـتى ، با فراز و نشیبهایش ، به آرمان وحدت اروپا منجر شد که تحقق آن ، به رغم موانع و تـنـگـنـاهـاى مـوجـود، تـجربه هاى عملى را پشت سر گذاشته است .(279) درستى یا نـادرسـتى این فرضیه موجب مجادلاتى چند براى تئورى همگرایى بود، بگونه اى که برخى از تـحـلیـلگـران بـا اسـتـنـاد بـه شـواهـد تـاریـخـى و سـایـر دلایل منطقى ، در موفقیت کامل این فرضیه تردید کردند.(280)
110
نظریه همگرایى ، انگاره اى به نام (فرهنگ سیاسى یا وجدان سیاسى ) را تصور مى کند که شکل گیرى نهادهاى فوق ملّى ، متاءثر از آن مى باشد. در واقع ، آنچه که همگرایى ، (و بطور خاص همگرایى منطقه اى ) خوانده مى شود، ناشى از ضرورتهاى سیاسى و امنیتى محض نبوده ، بلکه بروز نوعى فرهنگ سیاسى نوین ، زمینه هاى ایجاد آن را فراهم کرده است . فرهنگ نوین داراى عـنـاصـر و الزامـاتى فراتر از ملّى گرایان و ناسیونالیسم مى باشد و بر اندیشه و آرمـان فـوق مـلى گـرایـى اسـتـوار اسـت . ایـن انـگـاره نـیـز مـورد انتقاداتى چند قرار گرفت و مقبولیّت عام نیافت .(281)
نـظریه همگرایى ، علاوه بر تجزیه و تحلیل تئوریک از پدیده همگرایى ، تحقق این آرمان را در قـالب (وحـدت مـنـطـقـه اى (منطقه گرایى )، (وحدت ساختارى (فدرالیسم )، (وحدت جهانى (یـونیورسالیسم ) امکان پذیر مى داند. وحدت منطقه اى اشاره به تجانس ارزشى ، انتظارات مـشـتـرک و تـفـاهـم بر سر اهداف و منافع همگون دارد که موجب همکارى و اتحاد بین کشورهاى یک مـنـطـقـه مـى شـود. مـنـطـقـه بـه طـور عـمده در برگیرنده قلمرو جغرافیایى خاصى است که در جـغـرافـیـاى سـیـاسـى مـشـخص شده است ؛ مانند منطقه اروپایى (اروپاى غربى )، آسیاى جنوب شرقى ، آفریقا، آمریکاى لاتین و... .
فـدرالیـسـم یـا وحـدت سـاخـتـارى بـه تـجـمـع و اتـحـاد دولتـهـا تحت چتر یک قانون اساسى فـدرال اطلاق مى شود. براساس این گونه وحدت ، دولتها با صرف نظر کردن از قسمتى از حـاکـمـیت خود، یک ارگان فراملّى تاءسیس مى کنند که قسمت عمده اى از حاکمیت ملى بدان تفویض مى شود. همگرایى و وحدت در قالب فدرالیسم ، نمونه هایى مانند ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و سوئیس را شامل مى شود.
وحـدت جـهـانـى یـا یـونـیـور سـالیسم ، ایده اى خوش بینانه نسبت به توافق و تفاهم ملتها و دولتـهـا بـوده کـه ابـتـدا بـه صـورت آرمان حکومت جهانى واحد در قرن نوزدهم در اروپا مطرح گـردید و سرانجام به شکل سازمانهاى بین المللى نمود پیدا کرد. حکومت جهانى واحد، بیانگر دنـیـایـى اسـت که حاکمیت ملّى برچیده شده و همه ملّتها تحت یک اقتدار فراملّى و جهانى قرار مى گـیـرنـد، در حـالى کـه سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، بـویـژه جـامـعـه مـلل و سـازمـان مـلل مـتـحـد، در صـدد حـفـظ حـاکـمـیـت مـلّى و استقلال دولتها بوده و هستند و تنها بشارت دهنده این ارمغان هستند که روابط و مناسبات دولتها از طـریـق دیـپـلمـاسـى و راه حـلهـاى مـسـالمـت آمـیـز، بـدون تـوسـل بـه زور و جـنـگ ، امـکـان پـذیـر اسـت . بـدیـن سـان ، وحـدت و هـمـگـرایـى در شکل جهانى آن ، خواستار همبستگى و همکارى دولتها در عرصه هاى مختلف براى ایجاد جامعه بین المللى داراى صلح ، ثبات و امنیت مى باشد.(282)
ایـن نـکـتـه در پایان بحث تئورى همگرایى شایسته ذکر است که مجموعه تحولات جارى در دهه پـایـانـى قـرن بیستم ، این تئورى را فاقد اعتبار کرده است . شاید بیش از آنکه روند وحدت و هـمـبـسـتـگـى در مـیـان دولتـهـا و مـلتـهـا پـدیـدار گـردد، توسل به ملّیت ، حاکمیت ملّى و حتّى قومیّت در جامعه بین المللى عصر کنونى ما چهره نموده است . از آنـجـا کـه اعـتـبـار و ارزش هـر نـظـریـه اى به محک تجربه و آزمایش بستگى دارد، تجربه کنونى جوامع ، تا حدود زیادى بطلان همگرایى را در سطح بین المللى نشان مى دهد.
2ـ وابستگى متقابل (283)
نظریه وابستگى متقابل همانند نظریه همگرایى ، در طیف (تئوریهاى همکارى ) قرار دارد. قصد اصلى نظریه پردازان وابستگى متقابل ، از یکسو، تبیین کاهش کارآیى قدرت نظامى در روابط بین الملل و از سویى دیگر، گسترش همکارى بین دولتها براى رسیدن به دنیایى با ثبات و داراى امـنـیّت مى باشد. نظریه وابستگى متقابل بر این نکته اساسى مبتنى است که : در سیستم بـیـن المـللى مـعـاصـر، مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى ، جـایـگـزیـن مـسـایـل سـیـاسـى و امنیّتى شده و از این رو، زور و خشونت نمى تواند کارآیى مناسب در روابط اقـتـصـادى بـیـن دولتـهـا داشـتـه بـاشـد، بـلکـه بـر عـکـس ، مـذاکـره ، چـانه زنى ، ارتباطات مـتـقـابـل و هـمـکـارى مـى تـوانـد مـنـافـع اقـتـصـادى و تـکـنـولوژیـکـى طـرفـیـن را تـاءمـیـن کند.(284)
111
مـفـروضـات نـظـریـه وابـسـتـگـى مـتـقـابـل : چـنـدیـن فـرض پـایـه اى وجود دارد که وابستگى متقابل بر اساس آنها بنیاد نهاده شده است . مهمترین آنها عبارتند از:
الف ـ سـلاحـهـاى هـسـته اى و بازدارندگى : بشر در ساخت سلاحهاى تهاجمى و کاربرد ابزار خـشـونت ، عالى ترین دستاورد خود یعنى تسلیحات اتمى را ابداع کرد؛ امّا توسعه و گسترش ایـن تـسلیحات ، موجب عدم به کارگیرى و استفاده صلح آمیز آنها توسط بشر شده است ؛ زیرا اسـتـعـمـال سلاحهاى مخرّب اتمى ، انهدام کامل طرفین و نابودى حتمى دو طرف منازعه را در پى دارد. بنابراین ، از آنجا که جنگ ، وسیله دستیابى به اهداف مورد نظر است ، نه نابودى خود و حـتّى طرف مقابل ، امکان استفاده از این نوع تسلیحات ، حتّى در سطح محدود آن ، وجود ندارد. این امـر، موجب بازدارندگى شده و به نوبه خود، زمینه هاى همکارى ، گفت و شنود، بده و بستان و رسیدن به مقاصد از طریقِ مذاکره و چانه زنى را فراهم کرده است .
ب ـ اهـمـیـت مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى : سـاختار سیستم بین المللى کنونى ، بر خلاف قرون گـذشـتـه ، بـر سـیـاسـت مـبـتـنـى بـر قـدرت اسـتـوار نـبـوده ، بـلکـه وابـسـتـگـى مـتـقـابـل بـویـژه در مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى ، بـنـیـاد نـظـام بـیـن المـللى مـعـاصـر را شـکـل مـى دهـد. امـروزه ، مـسـایـل اقـتـصـادى بـیـش از آنـکـه بـه سـیـاسـت مـلت ـ کـشـور و در داخل یک دولت ارتباط داشته باشد، به مجموعه رفتارها و روابط دولتهاى دیگر وابسته است . به عبارت دیگر، اقتصاد بین المللى و جهانى ، بر نظام بین المللى سایه افکنده است و تداوم ایـن ساخت ، تنها از راه تداوم صلح ، ثبات و امنیت ممکن است . در نتیجه ، دولتها به جهت اهمیّتى کـه بـه رفـاه مـلّى خود مى دهند، ناچارند از طریق دیپلماسى و ابزارهاى مسالمت آمیز با واحدهاى سـیـاسـى دیـگـر رابـطـه داشـتـه بـاشـنـد. ایـن امـر نـیـز بـه نـوبـه خـود، یک نوع وابستگى مـتـقـابـل بین دولتها به وجود مى آورد که هر چه بیشتر در جستجوى راه حلهاى مشترک صلح آمیز به جاى تاءکید بر زور و راه حلهاى خشونت آمیز برآیند.(285)
ج ـ حـسـّاسـیـت و آسـیب پذیرى : رفتار کشورها، در سیستم بین المللى معاصر، از اهمّیت ویژه اى بـرخـوردار اسـت ، بدین معنا که رفتار هر کشور بطور مستقیم یا غیرمستقیم بر کشورهاى دیگر تـاءثـیـر مى گذارد. کشورها نسبت به رفتارهاى یکدیگر حسّاسیت خاصى دارند و همواره رفتار یـک کـشـور، بـا عـکـس العمل و واکنش کشور یا کشورهاى دیگر روبه رو است . این حساسیت اشاره ضـمـنـى بـه آسـیـب پـذیـرى نیز دارد. آسیب پذیرى یعنى صدمه دیدن و خسارت وارد شدن به طرحها، برنامه ها و سیاستهاى یک دولت .(286) با توجه به این دو مفهوم ، دولتها بـه هـنـگـام تـدویـن سـیـاسـتـهـا و خـط مشى هاى خود، باید واکنشهاى کشورهاى دیگر را در نظر گرفته و منافع ملّى خود را در چارچوب لحاظ منافع ملى دیگران ، بنگرند. وجود چنین عناصرى در روابط بین دولتها، خود باعث وابستگى متقابل در سطحى پیچیده تر مى گردد.
د ـ عـدم مـنـاسـبـت زور در روابـط اقتصادى : روابط کشورها در ابعاد مختلف اقتصادى ، سیاسى ، نـظـامـى و امـنـیتى و فرهنگى به قرارى مى باشد که از میان آنها، روابط اقتصادى در سطحى بـسـیـار وسـیـع و گـسـتـرده قـرار دارد و جـایـگـاه مـهـمـى نـیـز در روابـط مـتـقـابـل دولتها یافته است . ایجاد و استمرار این نوع روابط، تنها در گرو هماهنگى و همکارى بوده و نمى تواند بر مبناى زور تنظیم شود. چانه زنى ، مذاکره ، بده و بستان ، امتیاز دادن و امـتـیـاز گـرفـتـن ، مـنـاسـب ترین راه کارهاى مناسبات اقتصادى مى باشند و از این رو، خشونت و کاربرد زور، هیچ تناسبى در روابط تجارى و بازرگانى نداشته و برعکس مى تواند موجبات رکود اقتصادى را فراهم آورد.
112
ه ـ عـدم خـودکـفـایـى و اسـتـقـلال اقـتـصـادى : مـفـاهـیـم (خـودکـفـایـى ) و (استقلال اقتصادى )، دیگر معناى مطلق و کلاسیک خود را از دست داده اند. هیچ کشورى به تنهایى نـمـى تـوانـد نـیـازهـاى اقـتـصـادى خـود را بـرطـرف کـنـد و بـه خـودکـفـایـى کـامـل و تـمـام عیار دست یابد. کشورهاى توسعه یافته و توسعه نیافته به یکدیگر وابسته انـد، زیرا در صورت قطع مواد اولیه از سوى کشورهاى جهان سوم ، جهان صنعتى نمى تواند بـه حـیـات اقـتـصـادى خـود ادامـه دهـد و در مـقـابـل نیز، اگر کالاهاى صنعتى متوقف شوند، روند تـوسـعـه و نـوسـازى در کـشـورهـاى جهان سوم دچار اختلال مى شود. از این رو، گفته مى شود: اسـتـقـلال اقـتـصـادى چـیـزى مـربـوط بـه روزگـار پیشین است (287) و دولت ملّى در عمل به عنوان یک واحد اقتصادى مستقل وجود ندارد.(288)
و ـ تـغییر معناى قدرت : قدرت به معناى زور در سیاست علیا(289)، معنا و مفهوم پیدا مـى کـنـد. نـقـش قـدرت در سـیـاست حاد و امنیّتى ، اجبار و الزام است ، در حالى که نقش قدرت در سیاست سفلى ، پاداش و تشویق است و عوامل قدرت نیز از تجهیزات نظامى و تعدد نفرات ارتش ، به میزان توسعه ، (دانش و تکنولوژى تغییر) یافته است .(290)
تئورى وابستگى متقابل ، با تکیه بر فرضیه هاى یاد شده ، در پى ایجاد و تبیین جهانى است کـه در آن از ارزش و اهـمیّت حاکمیت ملّى کاسته شده و همگونى و تفاهم بیشترى بین دولتها به وجـود آیـد. دولتها به جاى توسل به زور در حل اختلافات ، روشهاى مسالمت آمیز را انتخاب مى کنند. بطور کلّى حل بسیارى از مشکلات به مسایل بین المللى وابسته است و در سطح ملّى ، امکان چـاره سـازى آنـهـا وجـود نـدارد. بـنـابـرایـن ، بـا تـغـیـیـر سـاخـتـار دولتـهـا و نـظـام بـیـن المـلل از نـظـامـى و امـنـیـتـى بـه اقـتـصـادى ، روابـط و راه حـلهـا نـیـز بـه نـوبـه خـود تحوّل یافته ، صلح و ثبات ، جایگزین جنگ و خشونت خواهد شد.
3ـ نظریه بازیها(291)
ایـن نـظـریـه در مـقـوله ، (نظریه هاى کشمکش و منازعه ) قرار دارد؛ یعنى بیش از آنکه بیانگر هـمـکـارى و هـمـاهنگى در رفتار سیاستمداران و دولتها باشد، نشان دهنده تعارض و کشمکش بین آنـهاست . تبیین نظریه بازیها از واقعیت بین المللى بدین نحو است که عرصه روابط دولتها هـمـانـنـد صـحـنـه شـطـرنـج اسـت . دولتـهـا و دولتـمـردان به مثابه بازیگرانى هستند که در مـقـابل یکدیگر قرار گرفته اند. بُرد و باخت در این بازى ، بستگى به مهارت ، حدس نزدیک به واقع ، بد یا خوب بازى کردن طرف مقابل ، اطلاعات و... دارد. نظریه بازیها درصدد است تـا بـا بـیـان استراتژیها و سیاستهاى مختلف در یک وضعیت و شرایط مشخص ، منطقى ترین و عقلانى ترین سنجش و انتخاب را نشان دهد. به عبارتى دیگر، آن استراتژى را انتخاب مى کند که کمترین هزینه و باخت را داشته و بیشترین سود و بُرد را به ارمغان آورد.
مبانى نظرى تئورى بازیها بدین شرح است :
الف ـ آگـاهـى از قـواعـد بـازى : بـازیگران از قواعد بازى مطّلع هستند و مى دانند که چگونه امـتـیـاز از دسـت مـى دهـنـد و چـگـونـه بـه دسـت مـى آورنـد. آنـهـا هـمـچـنـیـن از عـوامـل نـیـرومـنـدى و قـدرت در بـازى آگـاه هـسـتـنـد. بـه طـور مـثـال مـى دانـنـد کـه داشـتـن سـلاحهاى استراتژیک ، میزان تولید ناخالص ملى در سطح بالا و انسجام و اتحاد درونى از عوامل نیرومندى محسوب مى شود.
ب ـ تـعـداد و تـنوّع بازیگران : به هر میزان که تعداد بازیگران افزایش مى یابد، به همان نسبت ، بازى از پیچیدگى بیشترى برخوردار مى شود.
ج ـ بـُرد و بـاخـت ، بـسـتـگـى بـه نـوع بـازى دارد: اگـر بـازى از نـوع (حـاصـل جـمـع صـفـر) بـاشـد، بـُرد یـکـى بـه مـعـنـاى بـاخـت دیگرى است . اگر بازى از نوع (حاصل جمع غیر صفر) باشد، آن دو در بُرد و باخت شریک هستند.
113
د ـ بـلوف : در یـک بـازى ، طـرفین تلاش مى کنند میزان تواناییهاى خود را بیش از واقع ، جلوه دهـنـد. بـلوف بـه مـعـناى واقعى نشان دادن یک امر غیرواقعى است . بازیگران سیاسى همواره در پى بزرگ نمایى امکانات و ابزارهاى خویش هستند.
ه ـ قـاعـده بـیـشـترین کمینه یا کمترین بیشینه (292): بازیگران ، بویژه در صحنه سـیـاسـت ، هـمـواره نـمـى تـوانـنـد در انـتظار بهترین انتخاب باشند. آنان ناچارند از میان بد و بدتر، بد را انتخاب و از میان بدتر و بدترین ، بدتر را برگزینند. این انتخابها، معروف بـه (بـیـشـتـریـن کـمـیـنـه یـا بـهـتـریـن کـهـیـنـه ) و (کـمـتـرین بیشینه یا بدترین بهینه ) مى بـاشـد.(293) البـتـه ، ایـن اصـل در قـاعده فقهى اسلام نیز وجود دارد و عنوان (دفع افسد به فاسد) به خود گرفته است .
در اینجا به طور اختصار به انواع بازیها اشاره مى کنیم :
1 ـ بـازى بـا حـاصـل جـمـع صـفـر:(294) در ایـن نـوع بـازى ، هر بازیکن به میزان امـتـیـازى کـه بـه دسـت مـى آورد، طـرف مـقـابل او به همان میزان امتیاز از دست مى دهد. جمع جبرى امـتـیـازات ، مساوى با صفر است . بطور مثال ، اگر بازیگرى ده امتیاز کسب کند، بازیگر حریف او، ده امـتـیـاز (بـه هـمـان انـدازه ) از دسـت مـى دهـد. در بـازى بـا حـاصـل جـمـع صـفـر، رقـابـت کـامـل وجـود دارد و هـیـچ نـقـطـه تعادل و مشترکى ، براى طرفین جهت تفاهم و وحدت وجود ندارد.
2 ـ بـازى با حاصل جمع غیر صفر:(295) همکارى دو بازیگر، اساس این نوع بازى را تشکیل مى دهد. آنها در سود و زیان شریک هستند و اگر یکى به میزان ده امتیاز به دست آورد، طرف مقابل او نیز به میزانى کمتر یا بیشتر امتیاز به دست مى آورد. جمع جبرى بُردها و باختها صـفـر نـبـوده و بـازیـگران در چند مرحله بازى ، بده و بستانهایى با یکدیگر دارند. این نوع بـازى را (بـازى بـا حـاصـل جمع متغیّر)(296) نیز مى گویند. بر خلاف بازى نوع اوّل ، تـنـهـا رقـابـت محض نمى تواند سود طرفین را تاءمین کند و نیاز به همکارى در عین وجود رقابت ، احساس مى شود.
نمونه هاى بازى : نظریه پردازان بازى از مثالهاى مشهورى براى ارائه تئورى خود بهره مى جـویـنـد؛ از آن جـمـله : (مـعـمـّاى زنـدانـى )(297) و (بـازى بـُزدل ) اسـت .(298) در بـازى (مـعـمـّاى زنـدانـى ) فـرض مـى شود، دو نفر متهم به قـتـل تـوسـط پـلیـس دسـتـگـیـر مى شوند. آنان در اتاقهاى جداگانه بازجویى شده و در ازاى اعـتـراف یـا سـکـوت ، پـاداش گـرفـتـه یـا مـجـازات مـى شـونـد. پـیـشـنـهـادهـاى زیـر در مقابل آنها وجود داشته و از میان آنها مى توانند یکى را برگزینند.
الف ـ یک سال زندان ؛ در مقابل سکوت هر دو زندانى .
ب ـ بیست سال زندان ؛ در مقابل اعتراف هر دو زندانى در یک روز.
ج ـ زنـدانـى مـادام العـمـر؛ در مـقـابـل پـیـمـان شـکـنـى طـرف مقابل .
ایـنـکـه هـر کـدام چـه راه حـلى را انـتـخـاب کـرده و نـتـیـجـه چـه خـواهـد شـد، در جدول به شکل زیر نمایش داده مى شود:
(الف ) و (ب ) بازیگران (دو زندانى )
(ه ) و (ص ) همکارى و صدمه
حاصل هر حالت براى (الف ) در گوشه بالاى سمت راست و براى (ب ) در گوشه پایین سمت چپ در هر مربع نشان داده شده است .
(ص ) 2 ـ ب (ه) 1 ـ ب 1 ـ الف (ه ) 2 ـ الف (ص )
اگـر هـر دو زنـدانـى (الف و ب ) سـکـوت کـنـنـد، تـنـهـا یـک سال زندانى مى شوند. پس با اتخاذ این نوع استراتژى ، هر دو سود مى برند. اگر زندانى (الف ) بـا مـسـؤ ولان زنـدان همکارى کند، آزاد گشته و زندانى (ب ) مادام العمر در زندان باقى خـواهـد مـانـد. اگـر زنـدانـى (ب ) با مسؤ لان زندان همکارى کند، آزاد مى شود و زندانى (الف ) بـراى هـمـیشه در زندان باقى مى ماند. اگر هر دو پیمان شکنى کنند و در یک روز اعتراف کنند، هر دو به بیست سال زندان محکوم مى شوند یعنى با اتخاذ این استراتژى هر دو ضرر مى کنند.
114
در بـازى (بُزدل ) فرض مى شود دو راننده با اتومبیلى با سرعت هشتاد کیلومتر روى خط وسط خـیـابـان بـه سـمـت یـکـدیـگـر رانـنـدگـى مـى کـنـنـد. اگـر هـیـچ یـک از دو رانـنـده ، فـرمـان اتـومـبـیـل را به سمت راست نچرخاند، هر دو در جریان یک تصادف شدید کشته خواهند شد. اگر یـکـى از دو رانـنـده بـه مـسـیـر خود ادامه دهد و دیگرى جا خالى کند، اوّلى با کسب اعتبار در چشم تـمـاشـاگـران ، امـتـیـاز بـه دسـت مـى آورد و دیـگـرى بـه عـنـوان بُزدل و ترسو، با از دست دادن حیثیت و احترام خود در نزد ناظران ، امتیاز منفى مى گیرد. چنانچه هر دو در آنِ واحد، تصمیم بگیرند که با انحراف از خط وسط، خود را از خطر نجات دهند، هرچند ترسو معرفى مى شوند، امّا با سرشکن کردن این بُزدلى بین آن دو، میزان امتیاز از دست رفته بـراى هـر دو کـاهـش مـى یـابـد. جـدول زیـر، ایـن نـحـوه رفـتـار در بـازى را نـشـان مـى دهد.(299)
اسـتـراتـژیـهـاى بـازیـکـن دوم الف اسـتـراتـژیـهـاى بـازیـکـن اول ب
ب الف
نتیجه تئورى بازى : اوّل آن که ، رفتار سیاسى ، یک رفتار عقلانى و منطقى است و بازیگران صـحنه سیاست و روابط بین الملل ، با محاسبه و سنجش راه حلها، دست به بهترین انتخاب ممکن مـى زنـنـد. دوم آن کـه اطـلاعات براى بازیکنان ، نقش بسیار زیادى دارد؛ با افزایش اطلاعات ، امکان دستیابى به انتخاب بهتر نیز افزایش مى یابد. سوّم آنکه ، حدس و احتمالات ، یک عنصر مـهـم در بازى است . اگر بتوان حدس نزدیک به واقع زد، میزان موفقیت بسیار بالا خواهد بود. بـراى نـیـل بـه ایـن مـقصود، آشنایى با اهداف بازیگران ، منافع آنها و راههاى اقناع آنها اهمیت دارد. در واقـع ، یـک بازیگر به رابطه بین میزان (پرداختها) و میزان (امتیازات ) نگاه مى کند و راه حل مناسب را با حدس قوى گزینش مى کند.
4ـ توازن قوا(300) (موازنه قدرت )
تـئورى تـوازن قـوا کـه جـزو تئوریهاى کشمکش و منازعه است ، هم براى تبیین دوران تاریخى مـبـتـنـى بر توازن قوا طرح و ارائه شده است و هم براى توصیه به سیاستمداران ؛ توصیه براى سیاستى که اساس آن را موازنه قدرت شکل دهد.
تـوازن قـوا داراى مـعانى مختلفى است و تحلیلگران این تئورى نتوانسته اند بر معناى واحدى اتـفـاق کنند. برخى آن را وضعیت یا شرایطى دانسته اند که رضایت خاطر نسبتا گسترده اى از توزیع قدرت وجود دارد. به عبارت دیگر، قدرتهاى مهم و عمده از نحوه توزیع قدرت راضى هستند.
عـده اى اعـتـقـادشـان بـر آن اسـت کـه تـوازن قـوا به نظام و سیستمى اشاره دارد که بازیگران اصـلى ، هـویـت ، تمامیت و استقلال خود را از طریق فرآیند ایجاد توازن ، تاءمین و حفظ مى کنند. بنابر تعریف بعضى از محققان دیگر، موازنه قدرت ، قانون رفتار دولتهاست ، بدین معنا که آنـان در صـورت رویـارویـى بـا قـدرتـى مـتـجـاوز و بـرهـم زنـنـده تـعـادل ، بـه تاءسیس یک ائتلاف متوازن کننده مبادرت ورزیده واز ظهور قدرتى مسلط و برتر جلوگیرى مى کنند.(301)
مکانیسم موازنه قوا، از لحاظ تاریخى ، از سالهاى 1648 ـ 1789 و 1815 ـ 1914 بر اروپا حـاکـم بـود. انـعـقاد قرار داد صلح وستفالى (1648) سرآغاز موازنه قوا در اروپا دانسته شده اسـت ؛ قـرار دادى کـه اثـرات آن شامل (استقلال و تساوى کشورها) ، (عدم مداخله پاپ و کلیسا در امـور خـارجـى دولتـهـاى اروپـایـى )، (تـکـویـن حـقـوق بـیـن المـلل و رعـایـت آن ) و (مـوازنـه قـدرت ) بـوده اسـت .(302) راه حـل موازنه قدرت ، از بروز جنگهاى وسیع و ظهور یک قدرت برتر تا 1789 جلوگیرى کرد. پـیـامد انقلاب فرانسه در این سال ، توسعه طلبى ناپلئون بناپارت بود که آرمان اروپاى تحت سلطه فرانسه او موجب برهم خوردن موازنه گردید.
بـا شـکـسـت نـاپـلئون در (واتـرلو) و تـشـکـیـل (کـنـگـره ویـن ) در سـال 1815، دوبـاره مـوازنـه بـرقـرار گـردیـد کـه تـا جـنـگ جـهـانـى اول یعنى سال 1914 ادامه داشت .
115
پـیـش نـیـازهـاى عـمـده مـوازنـه قوا: شرایطى چند براى تحقق موازنه قدرت ، ضرورى است که مهمترین آنها عبارتند از:
1 ـ بـازیـگران متعدد سیاسى : حداقل سه و حداکثر پنج قدرت مهم باید وجود داشته باشند تا یـک نظام موازنه با ثبات ایجاد شود. از آنجا که وجود کشور (موازنه دهنده )(303)از اهمیت برخوردار است ، چنین اظهار مى شود که تعداد بازیگران بهتر است ، فرد باشد.
2 ـ فقدان یک قدرت مرکزى و مشروع : هیچ قدرت برتر و واحدى که دیگران را تحت سلطه خود قرار دهد، نباید وجود داشته باشد.
3 ـ تـوزیـع نـابـرابـر قـدرت : مـیـان بـازیـگـران صـحـنـه سـیـاسـت بـیـن الملل نباید برابرى قدرت وجود داشته باشد. این تفاوت موجب دسته بندى دولتها به بزرگ ، متوسط و کوچک مى شود که از نخستین شرایط موازنه قوا محسوب مى شود.
4 ـ رقـابـت مـسـتـمـر امـا کـنترل شده مناقشات میان بازیگران سیاسى حاکم براى کسب ارزشها و منابع کمیاب جهان .
5 ـ تـفـاهـم مـیان رهبران قدرتهاى بزرگ درباره نفع مشترک ناشى از استمرار مکانیسم توزیع قدرت که شامل حفظ ثبات و تاءمین امنیت و تداوم صلح مى باشد.(304)
اهداف و کارکردهاى موازنه قوا: هدف حیاتى و اولیه موازنه قوا، حفظ صلح و امنیت با تکیه بر قدرت مى باشد. با این وجود، مى توان چندین هدف اصلى و فرعى را براى آن فرض کرد.
1 ـ جلوگیرى از بروز و استقرار یک قدرت برتر و مسلط.
2 ـ حفظ موجودیت عناصر تشکیل دهنده موازنه (دولتهاى عضو) و خود نظام موازنه .
3 ـ تاءمین ثبات و امنیت ملى و بین المللى .
4 ـ تقویت و تداوم صلح که ناشى از عدم وقوع جنگ است .
شـیـوه هـاى تـاءمـیـن و حفظ موازنه قوا: نظریه پردازان این تئورى با بررسى روشهاى مورد اسـتـفـاده کـشـورهـاى عـضـو مـوازنـه قـوا طـى قرنهاى هفدهم تا نوزدهم ، موارد زیر را استخراج کردند:(305)
1 ـ سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن .
2 ـ بازگرداندن اراضى اشغال شده توسط دولت تجاوزگر.
3 ـ ایجاد دولتهاى حایل .
4 ـ تشکیل اتحادیه ها.
5 ـ ایجاد حوزه هاى نفوذ.
6 ـ مداخله .
7 ـ چانه زنى دیپلماتیک .
8 ـ رقابت یا مسابقه تسلیحاتى .
9 ـ جنگ (به عنوان آخرین حربه و راه حل ).
اصـول حـاکـم بـر نـظـام مـوازنـه قـدرت : مـــورتـــون کـــاپـلان ، یـکـى از بـرجـستـه تـریـن تئوریسینهاى روابط بین الملل ، شش قاعده جوهرى حاکم بر این نظام را به شرح زیر ارائه نموده است :(306)
1 ـ افـزایـش تـوان جـنـگـى کـشـور بـه مـنظور مذاکره نه جنگ : پشتوانه معتبر دیپلماسى براى نـیـل بـه مـنافع ملى ، توان و قدرت نظامى مى باشد. افزایش میزان تواناییهاى نظامى براى بـالا بـردن اعـتـبـار تـهـدیـدات و واقـعـى جـلوه دادن امـکـان تـوسـل به زور است . در این صورت ، تلاش مى شود با دیپلماسى و مذاکره مبتنى بر قدرت ، به اهداف ترسیم شده در سیاست خارجى نایل آمد.
2 ـ بـهـره گیرى از جنگ در مواقع ضرورى : جنگ همانند سایر ابزارهاى اجراى سیاست خارجى ، وسیله اى است که در سلسله مراتب ابزار، در آخرین مرحله قرار دارد؛ لیکن باید کشور هماره آماده جـنـگ بـاشـد و در صورت لزوم ، بدان مبادرت ورزد. این قاعده حاکم بر موازنه قوا، اتفاقا، از بروز جنگ جلوگیرى مى کند.
3 ـ ادامـه جـنـگ تـا تـسـلیـم دشـمـن و نـه نـابـودى آن : اصل در موازنه قوا، وجود چندین بازیگر است . بنابر این ، در صورت وقوع تجاوز، فقط تا سرحد عقب نشینى و تسلیم به خواسته هاى نظام موازنه ، با او برخورد خواهد شد.
4 ـ مـخـالفـت جـدى بـا بـرتـرى هـر یـک از اعـضـا: یـکـى از بـنـیـادى تـریـن اصول حاکم بر توازن قدرت ، اصل جلوگیرى از سلطه یک قدرت برتر مى باشد؛ زیرا این امر را عامل اساسى بى ثباتى و جنگ تلقى مى کنند.
5 ـ مـخـالفـت بـا عـضـویـت اعـضـا در سـازمـانـهاى مافوق ملى : حاکمیت ملى و منافع ملى ، دو رکن بـازیـگـران مـستقل در نظام موازنه مى باشد. از آنجا که پیوستن به سازمانهاى بین المللى از ارزش و اهمیت این دو مى کاهد، با آن مخالفت مى شود.
116
6 ـ هـمـکـارى بـا عـضـو شـکـست خورده : اقتضاى تداوم عملکرد نظام موازنه این است که بازیگر شکست خورده و عقب نشسته از تجاوز خود، دوباره به صحنه بازى وارد شود.
5ـ نظریه سیستمها (تحلیل نظامها)(307)
نظریه سیستمها، نظریه اى جامع و کل نگر است . از ویژگیهاى برجسته این نظریه ، تطبیق و سـازوارى آن بـا نـظام بین المللى ، منطقه اى و ملى (داخلى ) است ؛ یعنى مى توان دنیا یا منطقه اى از آن و یا یک کشور را به صورت (نظام یا سیستم ) تصور کرد.
مـفهوم نظریه سیستم ، ابتدا در زیست شناسى ، آنگاه در علوم رفتارى و در نهایت در علم سیاست و روابـط بین الملل مطرح گردید. دانشمندان بیولوژى ، چرخه هاى حیات در میان موجودات زنده را به (سیستم ) تشبیه کردند.
عـالمـان عـلوم اجـتـمـاعـى بـا اسـتـفـاده از این مفهوم ، انسان و جامعه را به صورت یک سیستم به تصویر کشیدند و نظریه پردازان بین المللى نیز مجموعه دولتها و سایر بازیگران را به مثابه سیستم در نظر مى گیرند.
در تـعـریـف عـمـومى از سیستم مى توان به این جمله اکتفا کرد: از نظر برتالنفى ـ مؤ سس این تـئورى ـ سـیـستم عبارت است از تعدادى عنصر که با یکدیگر ارتباطهایى دارند. با تکیه بر ایـن تـعـریـف ، سـیـسـتـم ، مـوجـودیـتـى اسـت مـتـشـکـّل از عـنـاصـرى مـرتـبـط و متعامل که این ارتباط و تعامل ، نوعى کلیّت و تمامیّت به آن مى بخشد.(308) هنگامى که این مفهوم را در روابط بین الملل به کار مى بریم ، از آن چنین قصد مى کنیم :
نـظـام بـیـن المـللى از مـجـمـوعـه اى از واحـدهـاى سـیـاسـى مـسـتـقـل (دولتـهـا) تـشـکـیـل شـده اسـت کـه هـمـواره در تـعـامـل بـا یـکـدیـگـر بـه سـر مـى برند.(309)
عناصر و اجزاى تشکیل دهنده سیستم : هر سیستم یا نظام را داراى چهار عنصر اساسى مى دانند که تجزیه و تحلیل سیستمیک در مورد آنها صورت مى گیرد. این اجزا عبارتند از:
1 ـ نـهاده (درون داد)(310): عوامل و متغیرهایى که به سیستم وارد مى شوند، نهاده نام دارنـد. در یـک نـظـام سـیـاسـى ، مـجـموعه درخواستها (تقاضاها) و حمایتها در این حوزه قرار مى گیرد.نهاده در نظام بین المللى ،عبارت ازاقدامات ، رفتارهاو سیاستهاى خارجى دولتهاست .
2 ـ داده (311): بـرون داده یـا ستاده به خروجى سیستم مربوط مى شود. تصمیمات و خـط مـشیهاى یک نظام داخلى در قبال تقاضاها و حمایتها، جزو داده ها محسوب مى شود. در یک نظام بین المللى ، رفتار سایر بازیگران در مقابل سیاست خارجى یک دولت ، داده نظام مى باشد.
3 ـ بازخور:(312) ارزیابى هماهنگى یا ناهماهنگى بین نهاده ها و ستاده ها در فرآیند بازخور مورد بررسى قرار مى گیرد. چنانچه تصمیمات سیاستگذاران (ستاده ها)، هماهنگ با در خـواسـتـهـاى مـردم (نهاده ها) باشد، نتیجه بازخور مثبت مى باشد. اما اگر سیستم اطلاعاتى به تصمیم گیرندگان منعکس کند که مردم ناراضى هستند، بازخور منفى است .
4 ـ مـحـیـط داخـلى و خـارجـى :(313) محیط به مقتضیات و شرایطى اطلاق مى شود که سـایـر عـنـاصـر مـتـشـکـّله در آن عـمـل مـى کـنـنـد. بـه طـور مـثـال ، مـحیط ارزشى و فرهنگى که سیاستمداران در آن به تصمیم گیرى مى پردازند، از این نمونه مى باشد.
این اجزاى متشکّله سیستم در نمودار زیر نشان داده شده است .(314)
Put Outمحیط PutEnvironment Inتقاضاها
تصمیمات ،ستاده نهادهDemands
خط مشى ها و سیاستگذاریها (داده )حمایتها
Supports
محیط Environment
بازخور Back Feed
مـسـائل مـفـهـومـى تـئورى تـحـلیـل نـظـامـهـا: بـرخـى از مـفـاهـیـم و واژه هـاى کـلیـدى بـراى تـحـلیل تئورى نظامها از اهمیّت بیشترى برخوردارند که فراگیرى آنها ضرورى است . باید تـوجـه داشـت کـه چـگـونـگـى ارتـبـاط بـیـن ایـن مـفـاهـیـم ، بـنـیـانـهـاى تـجـزیـه و تحلیل نظریه سیستمى را شکل مى بخشد. این مفاهیم عبارتند از:
1 ـ ثبات و تعادل : هر چند این دو مفهوم ، مترادف و به یک معنا نیستند؛ امّا در یک رابطه نزدیک و تـنـگـاتـنـگ بـا یـکدیگر قرار دارند. ثبات به معناى پایدارى و استمرار روابط میان متغیرهاى سـیـسـتـم مـى بـاشـد کـه در مـقـابـل آن ، مـفـهـوم بـى ثـبـاتـى قـرار مـى گـیـرد. تـعـادل بـه کـارکـرد مـنـظـم سـیـسـتـم مـرتـبـط مـى شـود کـه در مـقـابـل آن ، حـالت عـدم تـعـادل مـى بـاشـد. یـک نـظـام بـى ثـبـات ، بـه آسـانـى تـعـادل خـود را از دسـت مـى دهـد و نـامـتـعـادل مـى شود، در حالى که نظامهاى باثبات ، یا داراى تعادل هستند و یا براى کسب یک سطح تعادل بالاتر تلاش مى کنند. یکى از ویژگیهاى سیستم ، تلاش جهت حفظ تعادل یا دستیابى به سطح تعادل نوین مى باشد.
117
2 ـ کـنـش متقابل : تعامل یا کنش و واکنش ، همواره در میان عناصر سیستم جارى و سارى مى باشد. کـارکـرد هـر سـیـسـتـم بـه کـنـش مـتـقـابـل اعـضـاى آن بـسـتـگـى دارد. بـه هـر مـیـزان کـنـش مـتـقـابـل بـیـشـتـر شـود، سـیـسـتـم پـیـچـیـده تـر مـى گـردد. بـا تـشـخـیـص روابـط مـتـقـابـل و چـگـونـگـى آن در مـیـان عـنـاصـر مـتـشـکـله نـظـام ، مـى تـوان وضـعـیـت نـظـام را تحلیل کرد.
3 ـ همبستگى : میان عناصر هر نظام ، وابستگى متقابلى وجود دارد که نشان دهنده تاءثیرپذیرى آنـهـا از یـکدیگر است . این ارتباط سازمان یافته و پیوسته موجب مى شود که واحدهاى سازنده نظام از درجه اى از حساسیّت و آسیب پذیرى نسبت به هم ، برخوردار شوند. از این رو، رفتار و کـنـش هـر واحـدى بـایـد بـر مـبـنـاى نـقـش و وظـیـفه اى باشد که بدان واگذار شده ، چه در غیر اینصورت ، باعث صدمه به عناصر دیگر مى شود.
4 ـ سـازوارى و انـطـبـاق : هـر سـیـستمى داراى ظرفیت معینى است که قابلیت میزان پذیرش بار وارده بـه سـیـستم را نشان مى دهد. ظرفیت و قابلیت ، روى دیگر سکّه سازوارى و انطباق هستند، بـدیـن مـعنا که هر چه ظرفیت و قابلیت سیستم بیشتر باشد، مى توان انطباق پذیرى بیشترى را از آن انتظار داشت . بر عکس ، سیستمهاى داراى قابلیت و ظرفیت کم ، با ورود بار اضافى ، نـمـى تـوانـنـد خـود را بـا شـرایـط جـدیـد تـطـبـیـق دهـنـد، در نـتـیـجـه تعادل خود را از دست مى دهند.
5 ـ تـحـوّل و دگـرگـونـى : از ویـژگـیـهـاى مـهـم جـامـعـه انـسـانـى و نـظـام بـیـن المـللى ، دگـرگـونـیـهایى است که هر روز حادث مى شود. از آنجا که سیستم موجودات زنده ، پویاست و قـابـلیـت پـذیـرش دگـرگـونـى و هـضـم آنـهـا را دارد، تـا حـدودى از اسـتـحـاله و تـغـیـیـر شـکـل نـظـام جـلوگـیـرى مـى شـود. امـّا اگـر مـیـزان تـحـوّل ، بـسـیار زیاد و شدید باشد باعث فـروپـاشى سیستم مى شود. این نوع دگرگونى را مى توان از تغییر نظام چند قطبى به دو قطبى یا دوقطبى به تک قطبى مشاهده کرد.(315)
یـک نـمـونـه از تـئورى نـظـام بـیـن المـلل : تـعـدادى از نـظـریـه پـردازان روابـط بـیـن المـلل بـا تـجـزیـه و تـحـلیـل چـنـدى بـا اسـتـنـاد بـه تـئورى تـحـلیـل نـظـامـها، به بررسى و تحقیق درباره مسایل بین المللى پرداختند. مورتون کاپلان ، ریـچـارد روزکـرانـس ، دیـویـد اسـتـیـون و چـارلز مک کلند، از مشهورترین این نظریه پردازان بشمار مى آیند. در اینجا به تئورى نظام بین المللى کاپلان مى پردازیم .
نظام از دیدگاه کاپلان ، که به تعبیر او (نظام فعالیتى ) است ، چنین تعریفى دارد:
(مـجـمـوعـه اى از متغیرها که این متغیرها آن چنان به هم پیوسته اند و آن چنان متمایز از محیط خود مـى بـاشـنـد کـه از آنـهـا قـواعـد مـنظم رفتارى قابل توصیفى ناشى مى شود. این قواعد منظم رفـتـارى ، روابـط داخـلى آحـاد مـتـغـیـرهـا را نـسـبـت بـه مـجـمـوعـه مـتـغیرهاى خارجى توصیف مى کند.(316)
کاپلان با توجه به تعریف فوق از نظام و متغیرهاى پنجگانه (قواعد جوهرى ، قواعد تغییر و تـحـول ، طـبـقـه بـنـدى بـازیـگـران ، قـواعـد مـربـوط بـه تـجـزیـه و تـحـلیـل تـوانـایـى بازیگران و اطلاعات )، شش نظام بین المللى را به تصویر مى کشد. این نظامها عبارتند از:
1 ـ نظام موازنه قوا
2 ـ نظام دو قطبى منعطف
3 ـ نظام دو قطبى غیر منعطف
4 ـ نظام عالمگیر
5 ـ نظام سلسله مراتبى
6 ـ نظام با حق وتو(317)
از میان این شش نظام فرضى ، دو مورد نخست یعنى (نظام موازنه قوا) و (نظام دو قطبى منعطف ) داراى مـعـادل تـاریـخـى هـسـتـنـد و چـهـار مـورد دیـگـر، تـنـهـا جـنـبـه آمـوزشى و تحلیلى دارند. مـعـادل تـاریـخـى مـوازنـه قوا، نظام بین المللى حاکم بر اروپا در قرون هجده و نوزده بوده و نظام دوقطبى انعطاف پذیر نیز پس از جنگ جهانى دوم بر روابط قدرتهاى عمده جهانى سایه گسترانده بود.(318)
دولت ، مهمترین رکن روابط بین الملل
دولت ، بـه عنوان مهمترین بازیگر عرصه روابط بین المللى مطرح است . در میان کارگزاران روابـط بـیـن المـللى ، نقش دولت از همه آنها اساسى تر و بیشتر مى باشد. این اهمیت ، دلایلى چند دارد که به اختصار بدانها اشاره مى شود..
تاریخ روابط بین الملل
قسمت ششم
66
فروپاشى اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى
اتـحـاد جـمـاهیر سوسیالیستى شوروى در پى انقلاب اکتبر 1917 م تاءسیس و اعلام شد. نظام سـیـاسـى ، اقـتـصـادى و فـرهـنـگـى ایـن کـشـور دویـسـت مـیـلیـون نـفـرى ، تـبـدیـل بـه یـک رژیـم مـتـمـرکـز بـا اقـتـصـاد دولتـى و ایـدئولوژى کـمـونـیـسـتـى شـد و در مـقـابـل نـظـام سـرمـایـه دارى و دمـوکراسى ، سیستم سوسیالیستى و توتالیتر را به نمایش گـذاشـت . رهبران شوروى براى حفظ قدرت سیاسى خود، سیاستهاى متفاوت و حتى متناقضى در پـیـش گـرفـتـنـد. از اسـتالین تا خروشچف و از برژنف تا گورباچف مى توان به برنامه ها، مـوضـع گـیـریـهـا، رویه ها و خط مشى هایى برخورد کرد که تعارض روشن و آشکار آنها بر کـسـى پـوشـیـده نـیـسـت . سـرانجام ، آنچه که سقوط امپراتورى شوراها را فراهم آورد، سیاست اصـلاحـات گـوربـاچـف تـحـت عـنوان (پرستوریکا) و (گلاس نوست ) بود. این اصلاحات که از سـال 1985 م ، هـنـگـام بـه قـدرت رسـیـدن گـوربـاچـف ، اعـلام و اعـمـال شـد، سـرانـجـام ، فـروپـاشـى شـوروى را در سال 1991 به دنبال داشت .
دکترین گورباچف
اصلاحات مورد نظر میخائیل گورباچف در سطح جامعه داخلى ، در رابطه با بازسازى اقتصادى ، عـنـوان (پـروسـتوریکا) و در رابطه با نوسازى سیاسى ، (گلاس نوست ) به خود گرفت . هـمـچـنـیـن در سـطـح جـامعه بین المللى ، جهتگیرى سیاست خارجى شوروى ، در راستاى همزیستى مسالمت آمیز، کاهش رقابت و تسریع روند همگرایى و صلح قرار گرفت .
پـرسـتـرویـکـا: بـازسـازى اقـتصادى یا پرسترویکا، برنامه اى جامع و منظم براى مقابله با رکـود و بـحـران اقـتصادى و اجتماعى در شوروى بود. اقتصاد بیمار این کشور از دهه 1960م ، نـمـودار آمـارى تـواءم بـا کـاهش را در شاخصهاى مختلف نشان مى داد. شکست سیاستهاى اقتصادى حـزب کـمـونـیـسـت در تـاءمـیـن مـایـحـتـاج مـردم ، نـاکـامـى در رفع نارساییهاى مدیریتى و نیاز روزافـزون حـکومت به تحصیل ارز خارجى براى تاءمین سرمایه هاى لازم جهت طرحهاى صنعتى ، نشان از بحران اقتصادى در کشور ابر قدرت شرق داشت . صنعت عقب مانده ، تکنولوژى قدیمى ، کشاورزى ضعیف ، درآمد سرانه پایین ، کاهش تولید ناخالص ملى و... ضرورت پرسترویکا را بر رهبران نسل جدید شوروى آشکار ساخت .(172)
تـغـیـیـر سـاخـتـار و نـهـادهـاى اقـتـصـادى در طـرح پـرسـتـرویـکـاى گـوربـاچـف ، در واقـع ، شامل تقلیل کنترل و دخالت دولت در امور اقتصادى و ایجاد روند خصوصى سازى در کشاورزى و صنعت بود. در کشاورزى ، تلفیق سیاست (نظام مسؤ ولیت ) (دنگ شیائوپینگ ) در چین و سیاست اقـتصادى نوین (نپ ) لنین مد نظر قرار گرفت . هدف آن بوده که خودمختارى مزارع اشتراکى و دولتـى را در امـور تـولیـدى و سـرمـایـه گـذارى افـزایـش دهـد. ایـن مـزارع ، از آن پـس ، مـى تـوانـستند مازاد تولید خود را به دولت ، تعاونیها، کارخانه ها یا مردم عادى بفروشند و درآمد حاصل را یا به کارگران خود بپردازند یا صرف سرمایه گذارى کنند. تشویق دولت از کشت و کـار در قطعات کوچک اراضى خصوصى نیز کشاورزان را برمى انگیخت تا اوقات فراغت خود را هر چه بیشتر در زمینهاى خود صرف کنند.
در مورد صنعت ، اصلاحات در سه محور اساسى تدوین و تنظیم گشت .
اول : نـوسـازى تـکـنـولوژیـکـى ؛ افـزایـش سـرمـایـه گـذارى صـنـعـتـى ، نـوسازى و تجهیز تـاءسیسات ، ماشینى و کامپیوتریزه کردن صنعت ، تشویق به نوآورى و تغییر خطوط تولید صنایع نظامى به غیر نظامى در این جهت به مرحله اجرا درآمد.
دوم : تـاءکـید بر نظم و انضباط؛ مدیریت صحیح و با صلاحیت ، مبارزه با فساد و سودجویى ، تاءکید بر کارآیى و نظم ، تصفیه مدیران فاسد و نالایق ، تشویق کارگران به مبارزه علیه الکلیسم و افزایش مجازاتها در قبال جرایم و تخلفات از جمله راه حلهاى این محور بود.
سـوم : اصـلاحـات نـهادى ؛ جالبترین ساخت برنامه اقتصادى گورباچف در تغییرات بنیادى او جـلوه گـر شـد. الگـوى (سـوسـیـالیـسـم مـنـطـبـق بـا بازار) وى ، یادآور غیر متمرکزسازى در مـجـارسـتان و چین بود؛ هر چند هرگز برخوردهاى رادیکالى آنها را با خود همراه نداشت . در این زمـیـنـه ، واگذارى خود مختارى به کارخانه هاى محلى و افزایش انگیزه هاى کارگران و مدیران در صـدر بـرنـامـه هـا قـرار گـرفـت . تـجـدید سازمان اقتصادى شوروى ، در حقیقت ، امرى بس دشـوار و سـخـت مـى نـمـود و هـمین واقعیت ، شکست اصلاحات زیربنایى را به ارمغان مى آورد. در بـخـش خـدمـات نـیـز رهـاورد غـرب مـبـنـى بـر سـاخـتـار عـرضـه و تـقـاضـا بـه خـدمـت گرفته شد.(173)
67
گـلاس نـوست : اصلاحات سیاسى در جامعه بسته شوروى که بر اساس نظام تک حزبى اداره مـى شـد، بـمـراتـب ، دشـوارتـر از اصـلاحات اقتصادى بود. تغییر شیوه فرمانروایى ، ایجاد فـضـاى بـاز سـیـاسـى ، حـرکـت بـه سـوى دمـوکـراتـیـزه کـردن کـشـور، تـحـول در تـشـکـیـلات ادارى و حـزبـى ، تـغـییر مبانى ایدئولوژیک و فرهنگ و اعطاى آزادیهاى اساسى به مردم در زمره طرح گلاس نوست پى ریزى شد. تمام این اقدامات براى جلب حمایت مـردمـى و تـاءمـیـن مـشـروعـیـت بـراى نـظام سیاسى ـ اقتصادى شوروى مورد بهره بردارى قرار گـرفـت . شعار گورباچف در این باره ، (به سوى دموکراسى واقعى سوسیالیستى ) بود. او قـصـد داشـت نـظـام حـزب و دولت را بـه یـک دسـتـگـاه کـارآمـدى تبدیل کند که به جاى تمرکز و مسکو محورى ، بر تمرکز زدایى و مشارکت پذیرى شهروندان و اتـبـاع شـوروى اسـتـوار گـردد. بـى احـتـیـاطـى و تـسـریـع در بـرخـى از مـراحـل نـوسـازى و دگـرگـونـى سـیـاسـى ، هـر لحظه ، مى توانست مخاطرات جدى براى رهبر نوگراى شوروى به وجود آورد؛ چنانچه آینده آبستن چنین حوادثى نیز بود.(174)
سـیاست خارجى ، در گردونه دگرگونى : مهمترین هدفهاى اتحاد شوروى در دوران گورباچف در سـیـاسـت خـارجـى عـبـارت بود از: بهبود تثبیت رابطه با ایالات متحده آمریکا، مذاکره درباره رشـتـه تـازه اى از مـوافـقـت نـامـه هـاى کـنـتـرل تسلیحاتى و دسترسى شوروى به بازارهاى اقتصادى و تکنولوژى پیشرفته غرب . گورباچف براى مقابله با طرح جنگ ستارگان ریگان ، بـرنـامـه مـحـو سـلاحهاى هسته اى از روى زمین را ارائه کرد. به نظر وى ، جنگ هسته اى ، طرف پـیـروز و فـاتح ندارد؛ بنابراین ، ابرقدرتها باید از توهمات هسته اى دست بردارند و به دنـیـایـى فـارغ از سـلاحـهـاى هـسـتـه اى پـا بگذارند. طرح خانه مشترک اروپایى گورباچف ، بـراسـتـى ، حـکـایـت از تـغییرات بنیادى در اهداف و استراتژى شوروى داشت . برداشت رهبران شوروى در این مرحله تاریخى ، به شدت ، تحت تاءثیر اوضاع وخیم اقتصادى قرار داشت و از این رو، مقتضیات محیطى بر ملاحظات ایدئولوژیک تقدم پیدا کرده بود. سیاست همزیستى مسالمت آمـیـز، حـرکـت به سوى تنش زدایى کامل و همه جانبه و ایجاد صلح پایدار، از محورهاى اساسى سیاست خارجى شوروى بود.(175)
اضمحلال امپراتورى شوراها
اتـحـاد جـمـاهـیـر سـوسـیـالیـسـتـى شـوروى ، بـه عـنـوان مـظـهـر کـمـونـیـسم ، پس از حدود 75 سـال (1917 ـ 1991) مـتـلاشـى شـد. علل و عوامل فروپاشى شوروى دربرگیرنده همه ابعاد اجـتـمـاعى ، سیاسى و ایدئولوژیکى مى باشد. بحران اقتصادى ، تمرکز روز افزون قدرت ، دیـوانـسـالارى حـزبـى ، ادارى و نـظامى ، عدم مشارکت سیاسى مردم ، نارضایتى ملیتهاى مختلف امـپـراتـورى ، گـسـتـرش تـضادهاى اجتماعى ، تفاوت و تبعیض فاحش بین مناطق مختلف ، روسى کـردن قـدرت و مـلت و... هـمـه و هـمـه مـى تـوانـد در ایـن راسـتـا طـرح و تـحـلیـل شـونـد.(176) بـه هـر حـال ، فـروپـاشـى شـوروى بـه مـنـزله شـکـست یک ایـدئولوژى و یـک نـظـام سـیـاسـى و اقـتصادى براى اداره و پیشرفت جامعه تلقى مى شود. در واقع ، متلاشى شدن شوروى ، پایان کمونیسم و ختام اسطوره و افسانه ضدیت با دین و آزادى بود. بررسى تاریخى روند اضمحلال شوروى هدف این بخش مى باشد.
اصلاحات سیاسى و اقتصادى گورباچف ، زمینه فروپاشى اتحاد شوروى را فراهم ساخت ؛ هر چـنـد این اصلاحات ، خود براى نجات شوروى تنظیم شده بود. همزمان که ساختار اقتصادى با تـغـیـیراتى رو به رو گردید، فضاى باز سیاسى به روى شهروندان گشوده شد و روابط جـمهوریهاى شوروى با مرکز مورد تجدید نظر قرار گرفت ، زمزمه هاى مخالفت و اعتراض در جـمـهـوریـهـاى بـالتـیـک ، آسـیـاى مـیـانـه و قـفـقـاز بـه گـوش مـى رسـیـد. اسـتـقـلال طـلبـى جـمـهـوریـهـاى سه گانه بالتیک (لیتوانى ، لتونى و استونى )، شورش آلمـاآتـا (پـایـتـخـت قـزاقـسـتـان )، تـظـاهـرات تـفـلیـس ، جدال قدرت بین یلتسین با گورباچف ، مخالفت مردمى باکو و... همه حکایت از آتش زیر خاکستر داشـت ؛ امـّانـقـطـه عـطـف تـحـولات کـه مـنـجـر بـه تـجـزیـه کامل اتحاد شوروى گردید، کودتاى نوزدهم اوت 1991 بود.
68
اختلافات عمیق در میان حامیان سیاستهاى اصلاحى گورباچف و آنان که از روند سریع تحولات ، سـخـت بـه هـراس افتاده بودند، کودتاى اوت سال 1991 را تجسم بخشید. (گنادى یانایف ) کـه هـشت ماه پیش به عنوان معاون گورباچف انتخاب شده بود، در پى پیروزى کودتا زمام امور را در دسـت گـرفـت . کـودتـاگـران اعـلام کـرده بـودنـد، گـوربـاچـف بـه دلیـل نـاتوانى جسمانى قادر به انجام وظایف نیست ؛ این در حالى بود که وى براى استراحت و تـفـریـح در کـریـمـه در کـنـاره دریـاى سـیـاه بـه سـر مـى بـرد. محافل سیاسى غرب ، پس از برکنارى گورباچف ، همگى از پذیرش و شناسایى رژیم کودتا خوددارى کردند. بوریس یلتسین ، رقیب دیرین گورباچف ، ضمن اعلام غیر قانونى بودن رژیم کـودتـا، از مـردم خـواسـت تا در برابر آن تسلیم نشوند. کودتا پس از سه روز شکست خورد و یـلتـسـیـن بـا مـقـاومـت خـود و تبلیغات پر سر و صداى غرب از او، به عنوان فرد قدرتمند در عـرصـه سـیـاسـت و حـکـومـت شـوروى سر برآورد. گورباچف از آن پس هرگز نتوانست اقتدار و حـاکـمـیـت بـر اتـحـاد شـوروى را بـه دسـت آورد و ایـن سـرآغـاز راهـى بـود کـه چـنـدى بعد به فروپاشى شوروى انجامید.(177)
بحران اقتصادى از مدتى قبل چهره نموده بود و اثرات خود را در قالب درخواست کمک اقتصادى از غرب به جاى گذاشت . بحران سیاسى نیز بر وخامت اوضاع افزود. اینک بحران ملیتها سر بـرآورده و خـانـه عـنکبوتى شوروى که تنها با زور سرنیزه ، وحدت آن حفظ مى شد، از هم مى گـسـسـت . گـورباچف قبلاً طرح جدید (اتحاد جمهوریهاى شوروى ) را تهیه کرده بود تا از این طـریـق ، بـا اعـطـاى خـود مـخـتـارى بـیـشـتـر بـه مـلیـتـهـا، از تـشـدیـد بـحـران اسـتـقـلال خـواهـى جـمـهـوریـهـا جـلوگـیـرى کـنـد؛ امـّا تـب و تـاب اسـتـقـلال خـواهـى کـه بـا سـیـاسـتـهـاى اصـلاحـى گـوربـاچـف مـجال ظهور یافته بود، هرگز دیگر خاموش نشد. لتونى ، استونى و لیتوانى با حمایت همه جـانـبـه غـرب ، اسـتـقـلال خـود را اعـلام کـردنـد. رفـرانـدوم بـراى استقلال در گرجستان برگزار شد. گورباچف همچنان براى انعقاد پیمان اتحاد جدید تلاش مى کرد و خطر تجزیه و فروپاشى کامل شوروى را هشدار مى داد.(178)
جـمـهـوریـهاى روسیه ، قزاقستان ، اوکراین ، روسیه سفید، آذربایجان ، ارمنستان ، تاجیکستان ، ازبـکـسـتـان ، قـرقـیـزسـتـان و تـرکـمـنـسـتـان در سـپـتـامـبـر سـال 1991، بـیانیه مشترکى در ارتباط با ساختار جدید اتحادیه در شوروى امضا کردند که بـر اسـاس آن پیمان جدید اتحاد، موافقت نامه اقتصادى میان جمهوریها و راههاى پیوند سیاسى مـیـان آنها مشخص شده بود. اداره اتحاد شوروى ، بر اساس این طرح ، به عهده گورباچف و رؤ ساى جمهوریهاى ده گانه فوق بطور مشترک بود و مى بایست با این ترتیبات توسط کنگره نمایندگان خلق به تصویب برسد. بنا به پیشنهاد گورباچف ، به جمهوریهایى که به این پـیـمـان نـپـیـوسـتـنـد (جـمـهـوریـهـاى بـالتـیـک ، مـولداوى و گـرجـسـتـان ) اسـتـقـلال داده خواهد شد. شوراى دولتى اتحاد شوروى ، از این تاریخ به بعد، براى نخستین بـار اسـتقلال جمهوریهاى بالتیک را به رسمیت شناخت و با این اقدام ، روند فروپاشى اتحاد شوروى تسریع گردید.(179)
پـس از اسـتـقـلال جـمـهـوریـهـاى بـالتـیـک ، جـمـهـوریـهـاى قـزاقستان ، ازبکستان و آذربایجان اسـتـقـلال خـود را در 30 و 31 اوت سـال 1991 اعلام کردند. پارلمان تاجیکستان نیز راءى به اسـتـقـلال ایـن جـمـهـورى داد و در 23 سـپـتـامـبـر ارمـنـسـتـان بـر جـرگـه اسـتقلال طلبان پیوست . تلاشهاى گورباچف براى حفظ جمهوریها در ساختار جدید، تا حدودى بـه بن بست رسیده بود؛ در عین حال ، قرارداد همکاریهاى اقتصادى میان هفت جمهورى در مسکو به امـضـا رسـیـد کـه بـر طـبـق آن ، جـمـهـوریـهاى روسیه ، روسیه سفید، قزاقستان ، ترکمنستان ، قـرقـیـزسـتـان ، تـاجیکستان و ارمنستان در مورد مالکیت خصوصى ، تجارت ، رقابت آزاد، تقسیم امـوال اتـحـاد شـوروى ، تـعـرفـه گـمـرکـى مـشـتـرک ، حـفـظ روبـل بـه عنوان پول مشترک ، نحوه تقسیم و پرداخت بدهى هاى خارجى و دریافت وام به وحدت نـظـر دسـت یـافـتـند. جمهوریهاى مولداوى ، گرجستان و اوکراین که این پیمان را تحریم کرده بودند، پس از رفع موارد اختلاف ، به آن پیوستند.(180)
69
اقـدامات یلتسین ، که با راءى مردم روسیه به ریاست جمهورى رسیده بود، به طور قطع ، در تـجـزیـه کـامـل شـوروى نـقـش اساسى ایفا کرد. وى با صدور حکمى ، تمامى سازمانهاى حزب کـمـونـیـسـت شـوروى را کـه در سـراسر کشور فعالیت آن پس از کودتا به تعلیق درآمده بود، مـنـحـل ساخت و مقامهاى دولتى ، دفاتر آن را در سراسر روسیه در اختیار خود گرفتند. عضویت حـزب کـمـونـیـسـت در ارتـش و سـازمـانـهـاى دولتـى مـمـنـوع گـردیـد وتـقـریـبـاً هـمـه نـهادهاى فـدرال ـ کـه اتـحـاد شـوروى از طـریـقِ آنـهـا اعـمـال قـدرت مـى کـرد ـ بـه حـالت تـعـطـیـل درآمـدنـد. در ایـن مـیـان ، ضـربـه نـهـایـى از جـانـب اوکـرایـن بـر پـیـکـر رو بـه زوال شوروى فرود آمد.(181)
اوکـرایـن ، به عنوان دومین جمهورى بزرگ شوروى که بیش از پنجاه میلیون نفر جمعیت و ذخایر عـظـیم معدنى داشت ، در 24 اوت استقلال خود را اعلام کرد و (لئونید کراوچوک )، نظریه پرداز سـابـق حـزب کـمـونـیـسـت ، بـه ریـاست جمهورى آن رسید. پارلمان روسیه سفید نیز روز بعد، اسـتـقـلال و جـدایـى ایـن جـمـهـورى را از اتحاد شوروى به تصویب رساند. مخالفتهاى بیهوده یـلتـسـیـن بـا اوکـرایـن به جایى نرسید و سرانجام ، این سه جمهورى بزرگ و مهم (روسیه ، اوکـرایـن و روسـیـه سـفـیـد) در هـشـتـم دسـامـبـر سـال 1991، انحلال اتحاد جماهیر سوسیالیستى را اعلام کردند، با این شرط که روند تاءسیس جامعه مشترک المنافع پیگیرى و تعقیب شود.(182)
نـظـام بـیـن المـلل ، پـس از فـروپـاشـى اتـحـاد شـوروى ، دچـار تـحـول عـمـیـق و بـنـیـادى گـردیـد. نـظـام دو قطبى با فرو ریختن یک پایه اساسى آن (اتحاد شـوروى و رهـبـر بـلوک شـرق ) دیـگـر مـعـنا و مفهومى نداشت . ایالات متحده آمریکا که خود را در مـبـارزه عـلیـه رقـیـب ، پـیـروز و فـاتـح جـلوه مـى داد، درصـدد بـهـره بـردارى کـامـل از اوضـاع و شـرایـط مـوجود برآمد. اروپاى شرقى که یوغ بندگى مسکو را حدود پنجاه سـال بـه گردن داشت ، طعم شیرین آزادى و استقلال را چشید. ایدئولوژى مارکسیسم و کمونیسم کـه بـه بـن بـسـت رسـیـده بـود، بـه گورستان تاریخ سپرده شد. نظم حاکم بر آینده که در حـال تـکـویـن بود، با هیاهوى آمریکا مبنى بر (نظم نوین جهانى )، تیره و تار گردید و اینها همه از پیامدهاى اضمحلال امپراتورى شوراها بود.
آزادى و رهایى اروپاى شرقى
اروپـاى شـرقـى در سالهاى پایانى جنگ جهانى دوم ، به هنگام پیشروى ارتش شوروى براى شـکـسـت آلمـان هـیـتلرى ، تحت سلطه و سیطره ارتش سرخ درآمد. استالین که در پى تاءمین امنیت مـرزهـاى شـرقـى اتـحـاد شوروى بود و بعلاوه ، دعوى گسترش کمونیسم و سوسیالیسم بر سـراسـر جـهـان را داشـت ، اقـدام بـه روى کـار آوردن حـکومتهاى کمونیستى طرفدار مسکو در این کـشـورهـا (رومـانـى ، بـلغارستان ، بخش شرقى آلمان ، چکسلواکى ، مجارستان و لهستان ) کرد. بـدیـن تـرتیب ، بلوک شرق شامل کشورهاى اقمارى اروپاى شرقى به رهبرى شوروى پا به عـرصه وجود گذاشت . شوروى براى حفظ نفوذ و سلطه خود بر این کشورها و براى مقابله با اقـدامـات دولتـهـاى غربى ، ساختار نظامى (ورشو) و اقتصادى (کمکون ) را در این منطقه پایه گـذارى کـرد. انـقـیـاد و اطـاعـت پـذیرى حکومتهاى اروپاى شرقى از رهبران کرملین ، جزو مبانى پـایـه اى و بـنـیادین این روابط تلقى مى شد. سیاست و حکومت در اروپاى شرقى به صورت سـیـسـتـم بـسـته ، دیکتاتورى ، دولتمدارى و تک حزبى بود. این نظام سیاسى ـ اقتصادى به مدت تقریبى 45 سال بر این کشورها سایه افکنده بود.
سـرپـیچى و برتافتن از دستورات مسکو و کرملین ، طى همین دوران سلطه مطلقه ، وجود داشته اسـت ؛ عـصـیـانـى که هم از جانب مردم و هم از جانب دولتمردان ، گهگاه ، سربرمى آورد. ادعاهاى سـرسـخـتـانـه یـوگـسـلاوى بـه رهـبـرى مـارشـال تـیـتـو جـهـت تـعـیـیـن سـیـاسـت مـسـتـقـل ، شـورش سـال 1952 بـرلیـن ، تـکـرویـهـاى رومـانـى ، شـورش سـال 1956 مـجارستان و بحران بهار سال 1968 پراگ (چکسلواکى )، تلاشهاى ملّى و مردمى بـراى گـسـسـتـن از بـلوک شـرق و جـدایـى از راه سـرخ شـوروى قـلمـداد مـى شـود. بـه هـر حـال ، رهـایـى اروپـاى شـرقـى از سـلطـه شوروى ، پس از آغاز اصلاحات سیاسى و اقتصادى گورباچف ، به انجام و اتمام رسید.
70
لهـسـتـان از نـخـسـتـیـن کـشـورهاى اروپاى شرقى بود که یک نظام دموکراتیک را جایگزین نظام کـمـونـیـسـتى سابق خود کرده است . روحیه عمیق مذهبى ملت لهستان ـ که حدود 95 درصد آن پیرو مـذهـب کـاتـولیـک هـسـتـنـد ـ ، سـابـقه روابط تلخِ گذشته روس و لهستان و شرایط اقتصادى و صـنـعـتـى نـویـن ایـن کـشـور، زمـزمـه هـاى مـخـالفـت را در اوائل دهـه 1980 بـرانـگـیـخـت . (لخ والسـا) بـه عـنـوان یـک کـارگـر سـاده لهـسـتـانـى ، در سـال 1980، اتـحـادیـه مـستقل کارگرى (همبستگى ) را تاءسیس کرد. پیوستن میلیونها کارگر لهـسـتـانـى بـه ایـن اتـحـادیـه ، کـه بـه مـعـنـاى روگـردانـى آنها از کمونیسم و اتحادیه هاى کـمـونـیـسـتـى بـود، زنـگ خـطر را در کرملین به صدا درآورد. (لخ والسا) بازداشت و اتحادیه هـمـبـسـتـگـى مـنـحـل گـردیـد. صـداى اعـتـراض که هرگز در لهستان خاموش نشده بود با شروع سـیـاسـتـهـاى آزاد سـازى سـیـاسـى و اقـتـصـادى گـوربـاچـف ، بـه فـریـاد تبدیل شد. دولت لهستان که قدم به قدم در مقابل فعالیت مخالفان ، بویژه اتحادیه همبستگى به رهبرى (والسا)، عقب مى نشست ، در سال 1989، فعالیت اتحادیه همبستگى را در لهستان آزاد اعـلام کـرد. انـتـخـابات آزاد در همین سال ، موجب پیروزى قطعى اتحادیه همبستگى گشت و اولین دولت غـیـر کـمـونـیـسـت در اروپـاى شـرقـى را بـه مـسند قدرت رساند. (لخ والسا) در نخستین انـتـخـابـات آزاد ریـاسـت جـمهورى در دسامبر سال 1990، با اکثریت قاطع به ریاست جمهورى لهـسـتـان بـرگزیده شد. این روند، آغازى بود که پایانش ، پایان سلطه شوروى بر تمامى اروپاى شرقى بود و در سالهاى 1989 و 1990 نیز ادامه داشت .(183)
دولت مـجـارسـتـان ، خیلى پیشتر، با اصلاحات اقتصادى و بعدها آزادیهاى سیاسى ، قدم در این راه بـى بـازگـشـت جـدایـى از مـسـکـو نـهـاد. بـه طـور مثال ، روند اشتراکى کردن کشاورزى در مـجـارسـتـان مـتـوقـف شـد و کـارگـران در اداره امـور کـارخـانـه هـا و سـود حاصل از فروش محصولات سهیم شدند. سیاست عدم تمرکز و جهتگیرى اقتصاد بر مبناى بازار، اصـطـلاح مـعـروف (سـوسـیـالیـسـم بر مبناى بازار) را در مجارستان بر جاى گذاشت . رهبران کمونیست مجارستان در دهه 1980، بویژه از سال 1986 که برنامه هاى پرسترویکا و گلاس نـوسـت در شـوروى بـه مـرحـله اجـرا درآمـد، مجموعه اى از تحولات مثبت را در ساختار اقتصادى و سـیـاسـى مـجـارسـتـان ایجاد کردند. فعالیت آزاد احزاب سیاسى ، بازگشایى مرز مجارستان و اتـریـش ، کـنـاره گـیـرى رهـبـران قـدیـمـى ، راءى بـه انـحلال حزب کمونیست از طرف کنگره حزب و استقلال مجارستان از بلوک شرق با تغییر نام از جـمهورى دموکراتیک خلق مجارستان به جمهورى مجارستان ، همه حکایت از عصر نوین براى ملت مجار داشت . انتخابات آزاد سال 1990 که با فعالیت چندین حزب همراه بود، موجب کنار گذاردن حـزب سـوسـیـالیست ـ که از حزب کمونیسم تغییر نام یافته بود ـ شد. بدین سان ، راه براى آزادى و رهایى کامل ، هموار گردید.
سـایـر کـشـورهـا و دولتـهـاى اروپـاى شـرقى ، از جمله رومانى ، بلغارستان ، آلمان شرقى و چـکـسـلواکـى ، نیز بتدریج از حوزه نفوذ و سلطه شوروى بیرون رفتند، بویژه هنگامى که با فـروپـاشى اتحاد شوروى در سال 1991، دیگر بافت و ساخت پیشین ، معنى و مفهوم خود را از دست داد.
71
وحدت آلمـان
شـاید یکى از غیر مترقبه ترین حوادث روزگار ما، اتحاد مجدد دو آلمان باشد. این سرزمین پس از جـنـگ جـهـانـى دوم دو قـسـمـت شـد و جـمـهـوریـهـاى دمـوکـراتـیـک آلمـان (شـرقـى ) و فدرال آلمان (غربى ) از آن متولد شدند. تاریخ 45 ساله (1945 ـ 1990) جدایى ، تاریخى بـس پـرفراز و نشیب و عبرت آموز است ، رهبران کمونیست آلمان شرقى که تحت تاءثیر شدید شـوروى بـودنـد بـراى جـلوگـیـرى از یـکـپـارچـگى مجدد دو آلمان و همچنین فرار مردم از برلن شرقى به غربى دیوار برلین را ساختند.
روند تحولاتى که به وحدت آلمان منجر شد، بطور قطع ، با سیاستهاى اصلاحى گورباچف در اتـحـاد شـوروى پـیـونـد مـى خـورد. با این وجود، هرگز نمى توان از تمهیدات دولت آلمان غـربـى بـراى تـحـقـق ایـن آرمـان چـشـم پـوشـیـد. بـطـور مـثـال ، سـیـاسـت گـرایـش بـه سـوى شـرق (ویـلى بـرانـت ) صـدر اعـظـم آلمـان فـدرال ، در دهـه 1970 و تـداوم آن در دهـه 1980، زمـیـنـه مـسـاعـدى بـراى نـتـایـج مـطـلوب سال 1990 فراهم آورد.
اتـحـاد آلمـان ، بـدرسـتـى ، حـکـایـت از قـطـب بـنـدى نـویـن روابـط بـیـن المـلل دارد. اروپـاى مـتـحـد از قـدرت و قـوام بـیشترى برخوردار مى گردد، جنگ سرد قدرتهاى بـزرگ ، دیـگـر مـعـنـا و مـفهوم خود را از دست مى دهد، تعارض بین بلوک غرب ، بویژه آلمان و آمـریـکـا، مـى تـوانـد چـالشهاى جدیدى را نمودار سازد و مرکز مبادلات تجارى و بازرگانى و ثـقـل تـعـیـیـن کـنـنده مالى دنیا در آینده را باید در خاور دور یا اروپا جستجو کرد. در اینجا، به اختصار، مهمترین وقایع ، در راستاى وحدت آلمان بیان مى گردد.
انقلاب مسالمت آمیز، امّا اجتناب ناپذیر
اسـتـالیـن ، در پـى اقـدام مـتـفـقـیـن غـربـى مـبـنـى بـر تـاءسـیـس جـمـهـورى فـدرال آلمـان در سـرزمـیـن تـحـت اشـغـال خـود، تـصـمـیـم بـه تـشـکـیـل جـمـهـورى دمـوکـراتـیـک آلمـان در بـخـش شـرقـى ایـن سـرزمـیـن کـه تـحـت اشغال ارتش سرخ بود، گرفت . رهبران آلمان شرقى ، همواره مطیع و فرمانبردار مسکو بوده ، سـنـّت دیـکـتـاتـورى پـرولتـاریـایـى را بـر جـامـعـه خـویـش اعـمـال مـى کـردنـد. رهـبـران کـرمـلیـن نـسـبـت بـه احـسـاسـات مـلى گـرایـانـه و اسـتـقـلال خـواهـى مـردم آلمـان شـرقى ، حساسیت خاص داشته و بدون هیچ اغماضى ، شورشها و نـاآرامـیـهـا را سـرکـوب مـى کـردنـد. (اریـش هـونـکـر) کـه قـریـب بـیـسـت سـال (1971 ـ 1989) بـر آلمـان شـرقـى حـکم مى راند، از لحاظ شیوه فرمانروایى ، تقریباً سـنّت استالینى داشت و از اعطاى هرگونه آزادى سیاسى و اجتماعى به ملت دریغ مى کرد. این مـلت ، عـلاوه بـر آنـکـه رژیـم اسـتـبـداد و تـوتـالیـتـر را تـحـمـل مـى کـرد، از مـسـافرت به آلمان غربى محروم بود. سطح رفاه اقتصادى مردم نسبت به آلمـان فـدرال ، بـسـیـار پـایـیـن بـود. اقتصاد آلمان شرقى نیز توانایى و شکوفایى لازم را نـداشـت . حاکمیت حزب کمونیست و ارتبادط تنگاتنگ حزب و دولت ، امکان فعالیت سیاسى افراد غیر حزبى را از بین مى برد. مجموعه عوامل اجتماعى ، سیاسى ، اقتصادى مزبور، با یک سیاست ویژه هونکر تواءم شد تا بستر انقلاب اجتماعى آرام را به وجود آورد.(184)
اریش هونکر بعد از آغاز اصلاحات سیاسى ـ اقتصادى گورباچف در شوروى و بروز تحولاتى شـگـرف در لهـسـتـان و مـجـارسـتـان (هـمـسـایـه شـرقـى آلمان شرقى )، بطور قاطع ، از انجام اصـلاحـات پـرهـیـز و جـلوگـیـرى کرد. او حتى از ورود مجله هاى روسى (از جمله اسپوتینک ) به کـشـورش جـلوگـیـرى بـه عـمـل آورد. هـونـکـر در مـراسـم جـشـنـهـاى چـهـلمـیـن سـال تاءسیس جمهورى دموکراتیک آلمان با صراحت و قاطعیت تمام ، انجام هرگونه اصلاحاتى را غـیـر ضـرورى دانـسـتـه و بـشـدت بـا آن مـخـالفت کرد. وى در سخنرانى خود در نشست کمیته مرکزى حزب در دسامبر سال 1988 اظهار داشت :
هرگونه تردیدى در مورد امکان تغییر سیاست اقتصادى آلمان شرقى کاملاً مردود است و اقتصاد برنامه ریزى شده متمرکز به عنوان ستون فقرات سیستم باقى خواهد ماند.(185)
مسافرت گورباچف به آلمان شرقى و انعطاف ناپذیرى هونکر، سقوط وى را مهیا ساخت . به دنـبـال بـرکـنـارى هونکر از قدرت و اعلام سیاستهاى اصلاحى در آلمان شرقى از سوى رهبران تـازه بـه قـدرت رسـیـده ، مـوجـى از اعـتراضها، تظاهرات ، شورشها، اعتصابها و درگیریها، شـهـرهـاى ایـن کـشـور را فـرا گـرفـت . سـرانـجـام ، مـوج مـهـاجرت و فرار به آلمان غربى ، نـارضـایـتـى مـردم را از نظام سیاسى و اجتماعى آلمان شرقى آشکار ساخت . فرو ریختن دیوار بـرلیـن ـ کـه از سـال 1961 در اوج جـنـگ سرد ساخته شده بود ـ نقطه عطفى در پیروزى مردم بود. برکنارى سیاستمداران قدیمى از مقامات حزبى و دولتى ، تاءسیس احزاب جدید سیاسى ، سـلب قـدرت از دسـتـگـاه کـمـونـیـسـتـى حـاکـم ، حـذف پلیس امنیتى و مخفى ، انجام انتخابات ، اصـلاحـات اقـتـصـادى ، تـداوم مـهـاجـرت و اسـتـمـرار تـظـاهـرات ، دیـپـلمـاسـى فعال آلمان فدرال در متقاعد ساختن گورباچف به اتحاد و... روند وحدت دو آلمان را امکان پذیر ساخت .(186)
72
طرح ده ماده اى و قرارداد وحدت اقتصادى و پولى
هـلمـوت کهل ، صدر اعظم آلمان فدرال ، سیاست پیگیر اتحاد آلمان را در صدر برنامه خود، چه در سـطـح داخـل و چـه در سـطـح جـامـعـه بـیـن المـللى ، قـرار داد. مـسـافـرتـهـاى کـهـل و گـوربـاچـف به مسکو و بن ، در سال 1988 و 1989، راه را براى تحقق این آرمان هموار کـرد. در ایـن راسـتـا، کـهـل ، ضـمـن اعـلام طـرح ده مـاده اى خـود، آن را در 28 نـوامـبـر سـال 1989 بـه تـصـویـب (بوندستاگ ) (مجلس نمایندگان ) رساند. لزوم ارائه این طرح را بـایـد در بـازگـشـایـى مـرز مجارستان و اتریش و مرزهاى چکسلواکى و در نهایت ، فرو ریختن دیـوار بـرلین جستجو کرد که آلمان فدرال را با موج آوارگان و پناهندگان رو به رو ساخت . مـواد پـیـشنهادى کُهل ، شامل کمک اقتصادى ، سیاسى و علمى دو آلمان به یکدیگر، اقدامات مشترک نـظـیر ایجاد یک فدراسیون متشکل از دو آلمان ، گسترش روابط در چارچوب اتحاد اروپا و خانه مشترک اروپایى ، برگزارى انتخابات آزاد و... براى سهولت رفت و آمد در نظر گرفته شده بـود، امـّا مـهـمـتـریـن بـنـد آن یـعـنـى مـاده دهـم ، بـه قـرار زیـر، جنجال عظیمى در سراسر جهان برانگیخت :
مـا بـراى کـسـب آزادى در اروپـا تلاش مى کنیم تا مردم آلمان بدین وسیله از طریق تعیین آزادانه سـرنـوشـت خـود بـتـوانـنـد وحدت خود را بازیابند. اتحاد مجدد دو آلمان یعنى بازیافتن وحدت کـشـورِ آلمـان ، [جـزو] اهـداف سـیـاسـى دولت آلمـان فـدرال هـمـچـنـان پـا بـر جـا بـاقـى خواهد ماند.(187)
هـلمـوت کـهـل در هـشـتـم فـوریـه سـال 1990، پـیشنهاد وحدت پولى را ارائه کرد. دولت آلمان شـرقـى کـه پـس از اصلاحات سیاسى در انتظار دریافت وامها و کمکهاى غرب بود، با آغوشى بـاز از ایـن طـرح اسـتـقـبـال کـرد. مـوضـوع وحـدت پـولى ، در واقع ، پیشنهادى از جانب دولت فـدرال بـه جـمـهـورى دمـوکـراتـیـک آلمـان بـراى ایـجـاد پـول و اقـتـصـاد مشترک در حیطه سرزمین واحد آلمان بود. طى این برنامه ، مارک آلمان غربى و شـرقـى واحـد شـده ، و در واقـع ، مـارک آلمـان غربى ، جایگزین مارک آلمان شرقى در سراسر آلمان مى گشت . براى اجراى این وحدت ، دو مرحله زیر در نظر گرفته شد:
مـرحـله نـخـسـت کـه شـامل پیش شرطهایى است از جمله : تجارت آزاد، رقابت آزاد، آزادى مالکیت در صـنـایـع ، عـدم مـحـدودیـت سـرمـایـه گـذارى خـارجـى ، اصـلاح نـظـام مـالیـاتـى ، بـرداشـتـن کنترل قیمتها، تجارت خارجى و ایجاد یک سیستم بانکدارى به سبک آلمان غربى .
مـرحـله دوم شـامـل پـیشرفت بیشتر در جهت تجارت و رقابت آزاد در آلمان شرقى ، از جمله پیوند دادن دو مارک آلمان غربى و شرقى مى باشد.(188)
پـذیـرش طـرح از جـانـب آلمان شرقى و امضاى قرارداد وحدت پولى و اقتصادى توسط وزراى اقـتـصـاد دو کـشـور در هـیـجـدهـم مـاه مـه 1990، نـشـان از تمایل ملّت و رهبران دو کشور براى اتحاد داشت .
کنفرانس معروف به فرمول (4 + 2) و انتخابات سراسرى در آلمان
اتـحـاد آلمـان ، مـسـاءله اى نـبود که تنها به اراده ملت آلمان وابسته باشد. شرایط وزمینه هاى تـحـقـق ایـن آرمـان دیـریـن ، بـدرسـتـى ، در هـر دو کـشـور آلمـان فـدرال و دمـوکـراتـیـک فراهم شده بود. هم مردم و هم رهبران و دولتمردان با تمهیدات حقوقى ، سـیاسى و نهادى ، قدم در راه بى بازگشت وحدت مى نهادند. با این همه ، تنها توافق و حمایت قـدرتـهـاى بـزرگ بین الملل مى توانست ، حرف آخر را در این مورد بزند، بویژه ایالات متحده آمـریـکـا و اتـحـاد شـوروى مـى بـایـسـت نظر مثبت خود را اعلام مى کردند. اگر چه نمى توان از نـگـرانـیـهـاى فـرانـسـه و انـگـلیـس نـسـبـت بـه ظـهـور آلمـان مـتـحـد در قـاره اروپـا غـافل بود. سرانجام ، حرکت به سوى وحدت بگونه اى جریان یافت که هیچ دولتى را یاراى شنا بر خلاف این رود توفنده و خروشان نبود.
73
کـنـفرانس دولتهاى اصلى فاتح در جنگ جهانى دوم به همراه دولتهاى آلمان شرقى و غربى ، ابـتـدا در بـن و آنـگاه در مسکو برگزار گردید. نمایندگان کشورهاى آمریکا، اتحاد شوروى ، انـگـلسـتـان و فـرانـسـه بـه هـمـراه نـمـایـنـدگـان جـمـهـورى دمـوکـراتـیـک آلمـان و جـمـهـورى فـدرال آلمـان (2 + 4)، بـه تـبـادل نـظـر در مـورد چـگـونـگـى حـصـول تـوافـق براى روند وحدت و پیامدهاى آن دست زدند. سرانجام ، تحقق وحدت دو آلمان در سـوم اکـتـبـر سـال 1990 بـه مـوجـب قـرارداد نـهـایـى کـنـفـرانـس مـعـروف بـه فرمول (2 + 4) عملى گردید؛ کنفرانسى که در دوازدهم سپتامبر 1990 با شرکت وزراى خارجه کشورهاى یاد شده ، در مسکو ترتیب یافت تا معاهده اتحاد دوباره آلمان را به امضاى چهار کشور فـاتـح جـنـگ جـهانى دوم یعنى متفقین برساند. طبق این توافق ، آلمان شرقى بر اساس ماده 23 قـانـون اسـاسـى آلمـان غـربـى و مـطـابـق بـا تصمیمِ گرفته شده از سوى پارلمان جمهورى دمـوکـراتـیـک آلمـان ، در روز سـوم اکـتـبـر بـطـور رسمى ، الحاق خود را به آلمان غربى اعلام کرد.(189)
انـجـام انـتـخـابـات ، مـرحـله بـعـدى حـرکـت بـه سـوى وحـدت بـود. انـتخابات در چهاردهم اکتبر سـال 1990 بـه صـورت انـتـخـابـات پـارلمـانـهـاى مـنطقه اى پنج ایالت فدراتیو موجود در سـرزمـیـن آلمـان شـرقـى بـرگـزار شـد و سـرانـجـام در دوم دسـامـبـر هـمـیـن سال ، نخستین انتخابات عمومى و آزاد در سراسر خاک آلمان متحد انجام گردید. در این انتخابات ، شصت میلیون آلمانى براى گزینش 662 نماینده از شانزده ایالت آلمان به پاى صندوقهاى راءى رفـتـنـد. پـیـروزى بـزرگ و قـابـل پـیـش بـیـنـى براى احزاب راست ، دموکرات مسیحى و ائتلافش ، موجب اختصاص 55 از آرا بـه احـزاب حـاکـم آلمـان فـدرال گـردیـد و هـلمـوت کهل به عنوان صدر اعظم آلمانِ واحد، انتخاب گشت .(190) بدین ترتیب ، دنیا که در سـال 1990 شـامـل عـمـیـقـتـریـن تـحـولات در صـحـنـه روابـط بـیـن الملل بود، اینک ، نظاره گر یک تحول پردامنه در قاره اروپا شد.
پیامدهاى وحدت دو آلمان
وحـدت دو آلمـان ، بـدون تـردیـد، اثـرات سـیـاسـى ، اقـتـصـادى ، پـولى و اجـتـمـاعـى قابل ملاحظه اى بر آلمان متحد، کشورهاى همسایه ، متحدان آلمان در جامعه اقتصادى اروپا، شرق اروپا، قاره اروپا و نظام بین المللى بر جاى خواهد گذاشت . آلمان واحد با جمعیتى نزدیک به هـشـتـاد مـیـلیـون نـفـر و تـولیـد نـاخـالص مـلّى بـرابـر 1740 مـیـلیـارد دلار در سـال 1990 بـه عـنـوان سـومـیـن قـدرت اقـتـصـادى جـهان محسوب مى شود. آلمان غربى در همین سـال بـا صـدور 345 مـیـلیارد دلار کالا در ردیف دومین کشور صادر کننده کالا، پس از آمریکا با 365 مـیـلیارد دلار و بالاتر از ژاپن با 277 میلیارد دلار قرار گرفت . ذخایر ارزى این کشور در سـال 1987 بـا رقـمـى معادل 6/56 میلیارد دلار، بعد از ژاپن با رقم 4/62 میلیارد دلار، در مـقـام دوم جـهـانـى قـرار داشـت . مـازاد تـجـارى آلمـان در سـال 1990 بـر اسـاس گـزارش مـرکـز آمار آلمان ، بیش از 134 میلیارد دلار بوده که عمده آن متوجه صادرات انبوه به کشورهاى غربى ، از جمله 55 به کشورهاى عضو جامعه اقتصادى اروپا و 16 بـه کـشورهاى عضو اتحادیه تجارت آزاد است . آلمان از لحاظ رشد اقتصادى سالانه ، تولید نـاخـالص مـلى ، مقام صادر کننده جهانى ، درآمد سرانه و مازاد تجارى در ردیف نخستین کشورهاى جهان قرار دارد. طرح اروپاى بدون مرز و موضوع رفع موانع گمرکى و برقرارى یک سیستم بـاز و آزاد تـجارى در اروپاى واحد، بیش از همه ، پدید آورنده بازار صادراتى بسیار زیادى بـراى آلمـانیها خواهد بود. این شاخصها، همگى بیانگر نفوذ اقتصادى و پولى آلمان بر جامعه اقتصادى اروپاست ؛ چنانچه در سطح کل قاره اروپا و نظام جهانى نیز این وزنه تا حدودى حفظ مى شود.(191)
تـاءثـیـر وحـدت آلمـان از جـنـبـه سـیـاسـى و امـنیتى ، چشم اندازهاى نوینى را در افق اروپا مى گشاید. آلمان متحد در رقابت با فرانسه ، در پى کسب رهبرى در جامعه اروپایى برخواهد آمد؛ زیرا آلمان به خاطر موقعیت ژئوپولتیکى و ظرفیت بالاى تکنولوژیک و نیز به خاطر آنکه ، مـوجـودیـت واحـد خـود را با رفع سلطه مستقیم قدرتهاى فاتح جنگ جهانى دوم به دست آورد، در بـیـن کـشـورهـا از اعـتـبار خاصى برخوردار است . این کشور مى تواند در دوره زودگذر نظام دو قـطـبـى بـه نـظـم نوین جهانى ، جایگاهى ویژه در تحولات جهانى ، چه در سطح قارّه و چه در سـطـح مـنـاسـبـات بـین المللى ، کسب نماید، تا جایى که سخن از عضویت آلمان به عنوان عضو دائمـى شـوراى امـنـیـت بـه مـیـان آمـده اسـت . شـایـد پـیـامـدهاى امنیتى وحدت آلمان ، بیش از همه ، نـگـرانـیـهایى را به وجود آورده باشد. در این راستا، استراتژى اتحاد و ائتلاف ، شیوه مناسب بـراى مـهـار قـدرت آلمـان مـى باشد. عضویت در اتحادیه نظامى ناتو، سازمان کنفرانس امنیت و هـمـکـارى اروپـا، اتحادیه اروپاى غربى و جامعه اقتصادى اروپا (بازار مشترک )؛ براى تحقق این سیاستها در نظر گرفته شده است .(192)
74
اروپاى متحد در قطب بندى جدید جهان
تحقق اروپاى واحد، بدون شک ، از مهمترین رخدادهاى عصر جدید به شمار مى رود که رهاوردهاى سیاسى ، اجتماعى و اقتصادى فراوان به دنبال خواهد داشت . ایجاد بازار واحد اروپایى ، حرکت آزاد سـرمـایـه ، نـیـروى انـسـانـى ، کـالا و خـدمـات را در داخل این قطب اقتصادى ، سهل و آسان خواهد نمود. از دیدگاه سیاستمداران و اقتصاد دانها، وحدت و یکپارچگى منطقه اى اروپا، عصر جدیدى از فرصتهاى اقتصادى و سیاسى را به همراه آورده ، در داخـل جـامعه اروپا، ثروت و اشتغال را در سطحى وسیع به ارمغان مى آورد. این جریان باعث رقابت فشرده اى در محیط تجارى خواهد شد و به نوبه خود، به کاهش قیمتها، افزایش تقاضا و کـاهـش تـورم مـى انـجامد و سرانجام ، بازارى پدید خواهد آمد که بزرگترین بلوک اقتصادى بـالقـوه دنـیـا خـواهـد گـردید. اثرات ناشى از دستاوردهاى اقتصادى ، هرگز در درون مرزهاى جامعه اروپا، محصور نخواهد ماند و در سطح بین المللى ، در برابر قدرتهاى اقتصادى همانند آمـریـکـا، ژاپـن و غـولهاى تازه صنعتى شده آسیایى ، به رقابت و چالش خواهد پرداخت . علاوه بـر مـسـائل اقتصادى ، اروپاى واحد، مترصد بازیگرى در عرصه هاى دفاعى ، امنیتى ، علمى و تـکـنـولوژیـک دیـپلماسى جهانى مى باشد. از این رو، وحدت اروپا از تحولات عمده روابط بین المـللى اخـیر محسوب شده است . در اینجا، برخى از ابعاد و جنبه هاى آن مورد بررسى قرار مى گیرد.
مراحل وحدت اروپا
آرمـان اتـحـاد اروپـا، بـه روایـت تاریخ اروپاییان ، ریشه در افکار و اندیشه هاى متفکران این قـاره در طـول تـاریـخ دارد. بـا این وجود، آنچه این آرمان را به واقعیت پیوند داد، ضرورتهاى عـیـنـى بـعـد از جـنـگ جـهـانـى دوم بـود. جـنـگ جـهـانـى دوم و هـمـکـاریـهـاى نـظامى و اقتصادى در طـول جـنـگ ، احـسـاس خـطـر مـشـترک در محیط بین المللى جنگ سرد، سیاستمداران و رهبران خواهانِ وحـدت و نـهـضتهاى وحدت طلبانه مردمى ، از عوامل مهم روند همگرایى و اتحاد در اروپا محسوب مـى شـود. از نـظـرگـاه تـاریـخـى ایـجـاد سـازمـانـهـا و نـهـادهـاى اروپـایـى ، طـرح مـارشـال و سـازمان همکارى اقتصادى اروپا، کنگره لاهه و شوراى اروپا، طرح شومن و اتحادیه اروپـایـى ذغـال و فـولاد و عـهـدنامه رُم و جامعه اقتصادى اروپا در این مسیر قرار دارند. پس از تـشـکـیـل جـامـعـه ذغـال و فولاد، کوششهایى براى وحدت دفاعى و سیاسى اروپا انجام شد که چندان نتایج مثبتى به همراه نداشت . جامعه اقتصادى اروپا (بازار مشترک )، به موجب عهدنامه رُم در سـال 1957 کـه شـش کشور آلمان ، فرانسه ، ایتالیا، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ آن را در پایتخت ایتالیا امضا کردند، ایجاد شد.(193)
اهداف و مقاصد جامعه اقتصادى اروپا، بگونه اى بود که شاید بطور ضرورى اروپاى متحد را در پى داشت . این اهداف شامل : ایجاد بازار مشترک براى مجموع محصولات ، لغو حقوق گمرکى و حـذف سـهـمیه در روابط متقابل اعضاى سازمان ، برقرارى تعرفه مشترک گمرکى ، در پیش گـرفـتن سیاست مشترک اقتصادى ، لغو تشریفات مربوط به ورود و خروج تبعه هاى هر یک از کـشـورهـا در سـرزمین یکدیگر، تسهیل سرمایه گذارى و مبادله خدمات و در پیش گرفتن سیاست مشترک در زمینه کشاورزى و حمل و نقل مى باشد. سیر تحولات و ایجاد نهادها و سازمانهاى مشترک و مـورد نـیـاز بـراى تـحـقـق ایـن اهـداف ، اروپـاى مـتـحـد و یـکـپـارچـه را بـه ارمـغـان مـى آورد.(194)
اروپاى متّحد
هـمـگـرایـى مـنـطـقـه اى اروپـا در دهـه 1960 بـا سـیـاسـتـهـاى ژنـرال دوگـل در فـرانـسـه در هاله اى از رکود و بحران فرو رفت ؛ هر چند تلاش براى ایجاد نـهـادهـا و سـاخـتـارهـاى اروپایى همچنان ادامه داشت . دهه 1970، دهه اى پرفراز و نشیب براى وحـدت گـرایـان اروپـا بـود. از یـک سـو، نـظـر خـواهـى عـمـومـى از مـردم بـراى تـشـکیل (کشورهاى متحده اروپا) با استقبال رو به رو گردید. (در مجموع 65 درصد نظر موافق دادنـد)، ولى از سوى دیگر، بحرانهاى این دهه ، بویژه بحران نفتى 1973 و 1979، مشکلات جـدى بـراى سیاستهاى مشترک و خط مشى هاى واحد به وجود آورد. با این وجود، اولین انتخابات مـسـتـقـیـم پـارلمـانـى اروپـا در اواخر سال 1979 برگزار گردید که 110 میلیون اروپایى براى انتخاب نمایندگان (پارلمان اروپا) به پاى صندوقهاى راءى رفتند.(195)
75
دهـه 1980، دهـه اى بـس نـوید بخش براى تحقق آرمان اروپاى واحد بود. در سالهاى 1981 و 1984 بـا ورود یـونـان ، اسپانیا و پرتغال به بازار مشترک ، اعضاى این جامعه اقتصادى به دوازده کـشـور رسـیـد. تـهـیـه (کـتـاب سـفـیـد) اروپـا در سال 1985 و انتشار آن در سال بعد که با تصویب سران شوراى اروپایى صورت گرفت ، بـارقـه امـیدى در قلب وحدت طلبان بود. ادغام و یکپارچگى اقتصادى ، پولى و مالى کشورهاى عضو بازار مشترک ، رهاورد بلوک اقتصادى اروپا را در پى دارد. بعلاوه ، امکان وحدت سیاسى ، دفـاعـى و امـنـیـتـى نـیـز بـیـش از پـیـش فـراهـم گـشـت . ایـن بـرنـامه که ابتدا قرار بود تا سـال 1992 بـه مـرحـله اجـرا درآیـد، بـه دلیـل مـشـکـلات فـنـى و سـیـاسى ، به سالهاى بعد موکول شد. به موجب این حرکت رو به رشد، تمامى موانع فیزیکى ، گمرکى ، فنى و مالى که بـه عـنـوان مـوانع بازار مشترک واقعى اند، از میان برداشته خواهد شد. ابعاد و جنبه هاى اتحاد اروپـا بـه صـورت (وحدت اقتصادى ) (پولى ، مالى ، تجارى ، صنعتى و سرمایه گذارى )، (وحـدت سـیاسى ) (جغرافیایى ، مرزى ، پارلمانى و قانونگذارى ) و (وحدت دفاعى و امنیتى ) مى باشد. در اروپاى واحد، حرکت کالاها، سرمایه ها، انسانها و خدمات در تمامى کشورهاى عضو، آزاد است .(196)
ایـجـاد اروپـاى واحـد کـه فـراتـر از اتـحاد یکپارچگى اقتصادى است ، در دهه 1990 به مرحله قـطـعـى رسـیـده اسـت . رهـبـران دوازده کـشـور عـضـو جـامـعـه اروپا در روزهاى نهم و دهم دسامبر سـال 1991 در شـهـر (مـاسـتـریـخـت ) هـلنـد گـرد هـم آمـدنـد و دربـاره مـراحـل مـختلف وحدت اروپا که تا سال 1991 پایان خواهد یافت ، به توافق رسیدند. از جمله ایـن توافقها: افزایش اختیارات پارلمان فعلى اروپا از نمایندگان کشورهاى عضو است که در حـال حـاضـر بـیـشـتـر نـقـش مـشـورتـى دارد. وحـدت پـولى اروپـا، یـعـنـى انـتـشـار یـک پـول واحـد از طـرف کـشـورهـاى عـضـو جـامـعـه اروپـا نـیـز کـه از سـال 1996 بـه تـدریـج ارزهـاى مـخـتـلف فـعـلى در کـشـورهـاى عضو جامعه خواهد شد، از جمله تـوافـقهاى مهم کنفرانس ماستریخت بود. پیمان ماستریخت در کشورهاى عضو بازار مشترک ، به رفراندوم عمومى گذاشته شد که مورد قبول اکثریت مردم اروپا واقع شد.(197)
اروپا، قطب عظیم اقتصادى
رویارویى در قرن بیست و یکم ، به اعتقاد بیشتر کارشناسان و تحلیلگران روابط و سیاست بـیـن المـلل ، یـک نـبـرد اقـتـصـادى مـیـان بـلوکـهـاى اقـتـصـادى قـدرتـمـنـد شـامل آمریکا (که با کانادا و مکزیک ، اتحادیه (نفتا) را ایجاد کرد)، اروپاى متحد (که با وحدت آلمـان و بـازشـدن بـازارهـاى اروپـاى شـرقـى بـه یـک بـازار قـاره بـزرگ تبدیل خواهد شد) و ژاپن (که غولهاى اقتصادى رو به رشد آسیاى جنوب شرقى را در کنار خود دارد) خـواهد بود. شاخص هاى اقتصادى ، جمعیتى ، علمى و تکنولوژیک این قطبهاى اقتصادى ، تا حدودى غبار از چهره تیره و تار قرن آینده خواهد شست .
اروپا با یکپارچگى خود به صورت بزرگترین بازار اقتصادى جهان از آغاز تاریخ تا کنون در مـى آیـد. اکـنـون کـه جـمـعـیـت کـشـورهـاى عـضـو اتـحـادیـّه تـجـارت آزاد اروپـایـى (افتا)(198) به 227 میلیون جمعیت جامعه اروپا افزوده شده است ، جمعیت آن به 380 مـیـلیـون مى رسد. آمریکا و ژاپن نگرانند که ادغام اقتصادى اروپا، فروش محصولات آنها را در ایـن قـاره دشـوارتـر خـواهـد کـرد؛ حـتـى اگـر اروپـا بـه قـطـب اقـتـصـادى تـبدیل نشود، نفوذ در بازارهاى آن دشوارتر خواهد بود. یک اروپاى متحد، با تولید ناخالص مـلى بیشتر از آمریکا، تبدیل به یک (دژ اروپا) مى گردد که امتیازات آن ، بمراتب ، بالاتر از کارکرد جداگانه فعلى کشورهاى اروپایى است .(199)
نـگـاهـى بـه آمـار زیـر، اهـمـیـت ایـن غـول عـظـیـم اقـتـصادى را بیشتر نمایان مى سازد. به موجب گـزارشـى کـه در سـالنـامه سال 1992 مجله معتبر اکونومیست لندن چاپ شده ، سهم کشورهاى مـخـتـلف جـهـان از سـه تـریـلیـون و پـانـصـد مـیـلیـارد دلار (000
76
000 000 500 3) کل صادرات سال 1990 جهان به شرح زیر بوده است :
جامعه اروپا (بازار مشترک )39
آمریکا و کانادا15
ژاپن 8
اتحادیه تجارت آزاد اروپا6
کشورهاى کمونیست سابق 6
بقیه کشورهاى جهان 26
تشکیل ساختار اقتصادى ، اجتماعى ، امنیتى و سیاست خارجى واحد براى اروپا، لازم و قطعى است ، زیـرا الف ـ فـرصتها و امکانات براى ایجاد یک خانه اروپاى یکپارچه به خوبى فراهم آمده اسـت . ب ـ نـیـاز بـه رقابت با آمریکا و ژاپن در اقتصاد جهانى حکم مى کند که خانه اروپا بنا گـردد؛ اگـر چـنین نشود، کشورهاى منفرد اروپا بین دو اقتصاد بزرگتر و مهاجم تر خُرد خواهند شد. ج ـ تا کنون امر یکپارچگى تا جایى پیش رفته که عقب نشینى براى همه دشوار شده است . بـنـابـرایـن ، پـویایى و نیروى محرکه درونى اى که ایجاد شده ، شرکت کنندگان را وادار مى کند که گامهاى بعدى را استوارتر بردارند.(200)
وحـدت آلمـان ، پـشـتـوانـه مـعـتـبـرى بـراى اتحاد اروپا ایجاد کرده ؛ هر چند ممکن است در آینده ، دشـواریـهـایـى را نـیـز بـیـافـریـنـد. مـازاد تـجـارى ایـن کـشور، بر اساس مرکز آمار آلمان در سال 1990، بیش از 134 میلیارد بوده که 55 آن از صادرات به کشورهاى عضو جامعه اقتصادى اروپا و 16 آن نـیـز از صـادرات بـه کـشـورهـاى عـضـو اتـحـادیـه تـجـارت آزاد اروپـا حـاصـل شـده اسـت . تـولیـد نـاخـالص مـلى جـامـعـه اقـتـصـادى اروپـا در سـال 1978 حـدود 8/4690 میلیارد دلار برآورد شده است که تولید ناخالص ملى آلمان 13 آن مـى بـاشد.(201) مجموعه تحولات و شاخصهاى اقتصادى ، دفاعى (در قالب سازمان نـاتـو)، سـیـاست خارجى مشترک و قانونگذارى ، نشانگر حیات دوباره اروپا به عنوان یکى از محورهاى تعیین کننده روابط بین المللى مى باشد.
77
جنگ نفت ، جنگ دوم خلیج فارس
شـایـد جـنـگ ائتـلاف بـیـن المـللى بـه رهـبـرى ایـالات مـتـحـده آمـریـکـا عـلیـه عـراق در جـریـان اشـغـال کـویـت ، یـکـى از تـعیین کننده ترین وقایع قرن بیستم قلمداد شود؛ واقعه اى که همسنگ فروپاشى شوروى ، در نظام بین الملل تاءثیر گذاشت . پیامدهاى منطقه اى و جهانى این جنگ ، بمراتب از سایر تحولات این منطقه در دهه هاى اخیر بیشتر بوده است . آمریکا، پس از پیروزى در جـنـگ ائتلاف بین المللى علیه عراق ، سخن از نظم نوین جهانى به میان آورد؛ همچنین ، تار و پود پیوندهاى نفوذ و سلطه این کشور بر متحدان عرب حوزه خلیج فارس ، بیش از پیش ، تنیده شـد. در ایـن بـخـش ، ضـمـن بـررسـى تـجـاوز عـراق و اقـدامـات شـوراى امـنـیـت سـازمـان ملل متحد، به برخى از عمده ترین پیامدهاى جنگ نفت نیز خواهیم پرداخت .
اشغال نظامى کویت توسط عراق
دولت مـتـجـاوز عـراق ، پـس از حـمله به جمهورى اسلامى ایران در 31 شهریور ماه 1359، بار دیـگـر دسـت بـه تـجـاوزى آشـکـار عـلیـه کـشـورى مـسـتـقـل و عـضـو سـازمـان مـلل متحد یعنى کویت زد. وقوع این تجاوز، همانند تجاوز به جمهورى اسلامى ایران ، ناشى از بـهـانـه هاى واهى تاریخى یعنى ادعاى تعلق کویت به عراق در گذشته تاریخ بود؛ ادعایى که چندین مرتبه ، دو کشور را رو در روى یکدیگر قرار داده بود.(202)
نـیـروهـاى عـراقى در سحرگاه پنج شنبه دوم اوت 1990 / یازدهم مرداد 1369 با حمایت صدها تانک و توپخانه سنگین از مرز کویت گذشتند و پس از در هم کوبیدن پاسگاههاى مرزى کویت به طرف پایتخت این کشور به حرکت درآمدند. ارتش عراق که در جنگ تحمیلى عراق علیه ایران با تکنولوژى و تجهیزات غربى تا بن دندان مسلح شده بود، پایتخت کویت را ساعت هشت بامداد به وقت محلى به تصرف کامل درآورد و در پى آن ، چند ستون از لشکر عراق به طرف مرزهاى کـویـت و عـربـسـتـان بـه حـرکـت درآمـدنـد. خـانـدان سـلطـنـتـى آل صـبـاح ، یک ساعت پس از آغاز عملیات تهاجمى عراق در مرزهاى کویت با این کشور، از کویت خارج شدند و مردم را در برابر اشغالگران تنها گذاشتند.(203)
دولت عـراق ، هـمانند هیتلر و برژنف که تصرف اتریش و افغانستان را به درخواست دولتهاى این کشورها اعلام کرده بودند، تصرف کویت را به درخواست دولت انقلابى کویت اعلام کرد که پـس از سـرنـگـونى دولت آل صباح ، از دولت عراق تقاضاى کمک کرده بود! سناریوى دولت مـتـجـاوز عـراق ، هر چند با زیرکى و مهارت خاص طرّاحى شده بود، امّا از بخت بدِ صدام حسین ، این بار با کشورى رو به رو گردید که به خاطر داشتن نفت فراوان حمایت بین المللى را پشت سر خود داشت ؛ حمایت بین المللى اى که شعارهاى پر طمطراق (حفظ صلح و امنیت بین المللى )، (دفـع تـجـاوز)، (اعـاده حـاکـمـیـت یـک کـشـور مـسـتـقـل ) و (تـحـقـق حـقـوق بـیـن الملل ) را یدک مى کشیدند.
اقدامات شوراى امنیت سازمان ملل متحد
آمـریـکـا، در نـخـسـتین روز اشغال کویت ، خواستار تشکیل فورى و اضطرارى شوراى امنیت براى رسیدگى به تجاوز عراق شد. شوراى امنیت ، ساعت دو بامداد به وقت نیویورک ، یعنى هنگامى کـه نـیـروهـاى عـراقى ، کویت را اشغال کرده و به سوى مرزهاى عربستان به پیش مى رفتند، تـشـکـیل جلسه داد. نخستین قطعنامه شوراى امنیت ، به شماره 660، در مورد محکومیت تجاوز عراق به کویت صادر شد و در این قطعنامه از عراق خواسته شد، بى درنگ و بدون قید و شرط، تمام نـیـروهـاى خـود را از کـویـت خـارج سـاخـتـه ، بـه مـواضـع روز اوّل اوت 1990 / دهـم مـرداد 1369 بـازگـردانـد. شـرایط بین المللى نوین ـ که از ضعف مفرط شـوروى نـاشـى مـى شـد ـ تـجـاوز آشـکـار و از بـیـن بـردن حـاکـمـیـت کـامـل یـک دولت مـسـتقل ، منافع حیاتى غرب در خاور میانه و خلیج فارس و اراده آمریکا مبنى بر اعـمـال اقـتـدار خـود جـهـت سـلطـه بر نظام بین الملل آینده ، بطور مجموع ، از عواملى محسوب مى شـونـد کـه وحـدت نـظـر و یـکـپـارچـگـى شـوراى امـنـیـت در قبال تجاوز عراق را به وجود آورد.
78
آمریکا، اروپا و ژاپن در اقدام بعدى ، کلیه اعتبارات و داراییهاى عراق و کویت را در خارج از این دو کـشور مسدود اعلام کردند. این عمل ، صدام حسین را از دستیابى به منابع عظیم مالى کویت در بـانـکـهـاى کـشورهاى خارج محروم ساخت . اقدامات بعدى از جمله بیانیه مشترک آمریکا و شوروى مـبـنى بر خروج بى قید و شرط عراق از کویت ، درخواست کمک و اعزام نیرو از آمریکا به منطقه خـلیـج فـارس تـوسـط عـربـستان سعودى و موافقت آمریکاییها با این تقاضا، همراه با اصرار صـدام بـر الحـاق کویت به عراق ، منطقه را به سوى یک جنگ تمام عیار سوق داد. جالب توجه اینکه ، اتحاد شوروى ، على رغم اینکه عراق از متحدان آن کشور در منطقه خلیج فارس به شمار مـى رفـت هـمـگـام و هـمـراءى بـا آمـریـکـا بود. این امر، بیش از همه ، از اوضاع نامساعد اقتصادى شـوروى سـرچشمه مى گرفت که در این هنگام براى دریافت کمکهاى مالى ، اقتصادى و صنعتى از غرب ، نیاز به همگامى با آنها داشت .
صـدام حـسـیـن ، دیـکتاتور نظامى عراق ، در مانورهاى سیاسى بعدى ، کویت را به عنوان استان نـوزدهـم ، بـه عـراق ضـمـیـمـه کـرد. کـلیـه سـفـارتـخـانـه هـاى خـارجـى را در کـویـت تـعـطـیـل نـمود، اتباع خارجى را به گروگان گرفت ، مساءله کویت را به موضوع حلّ بحران فـلسـطـیـن ارتـبـاط داد و بـا ایران در مورد اروند رود (قرارداد 1975) و اسراى جنگى دست به مصالحه زد. او که فکر مى کرد در شرایط انتقالى و گذر نظام بین المللى مى تواند از قدرت مانور بیشترى براى کسب امتیازات بهره گیرد، در دام سختى گرفتار شد.
شـایـد، ایـن سـرنـوشـت تـمـام رهـبـران نـظـامـى بـاشـد کـه خـواهـان حـل اخـتـلافـات بـا زور، بویژه در مسائل سیاسى باشند. در حالى که تاریخ ، گواه صادقى بر شکست ناپلئون بناپارت و آدلف هیتلر در این مورد است .
تـمـامى اقدامات میانجیگرانه و راه حلهاى مسالمت آمیز در برابر بحران خلیج فارس بى نتیجه مـانـد. تـلاشهاى دیپلماتیک ، تحریم اقتصادى و محاصره دریایى براى وادار کردن صدام حسین بـه عـقـب نـشـیـنـى اثـر نـبـخـشـید. شوراى امنیت در قطعنامه 665 خود، که در روز 25 اوت (سوم شـهـریـور 1369) صـادر شـد، اعـمـال قـوه قـهـریـه و کـاربرد زور براى آزاد سازى کویت را تـجـویـز کـرد. ایـن مـصـوبـه ، دسـت آمریکا و متحدانش را براى برافروختن شعله جنگ در خلیج فـارس بـاز کـرد. بـه دنـبال قطعنامه شوراى امنیت ، آمریکا و سایر کشورهاى غربى به همراه تـعـدادى از دولتـهاى عربى ، به اعزام نیرو به منطقه مبادرت کردند. شوراى امنیت در یک اقدام قـاطع دیگر، قطعنامه ه 678 را در 29 نوامبر 1990 / هشتم آذر 1369 به تصویب رساند. این قطعنامه ، ضمن درخواست از عراق جهت تخلیه بدون قید و شرط کویت ، عملیات نظامى علیه آن کـشـور را بر اساس ضرب الاجلى تعیین کرد. دولت عراق تا پانزدهم ژانویه 1991 / 25 دى مـاه 1369، مـهـلت داشـت کـه بـه مـفـاد قـطـعـنـامـه هـاى شـوراى امـنـیـت عـمـل کـنـد؛ در غـیـر ایـن صـورت ، اتـحـاد بـیـن المـللى بـه رهـبـرى آمـریـکـا، تحت چتر سازمان مـلل مـتـحـد، بـا تـوسـل بـه زور، بـه ایـن خـواسـتـه جـامـه عـمـل مـى پـوشـانـد. دولت آمـریـکـا کـه از روزهـاى نـخـسـت ، تمایل وافر داشت تا ماشین جنگى عراق را منهدم سازد، به مناسب ترین موقعیت براى عملى کردن ایـن هـدف دسـت یـافـت . دیـگـر رویـارویـى و مـصـاف نـظـامـى در خـلیـج فـارس ، هـیـچ بدیل و راه حل دیگرى را بر نمى تابید.(204)
آمـریـکـا بـه هـمـراه 27 کـشـور از جـمـله دوازده کـشـور عـربـى ، 24 سـاعـت پـس از ضـرب الاجـل شـوراى امـنـیت ، یعنى ساعت دو و نیم بامداد هفدهم ژانویه / 27 دى ماه ، جنگ عظیمى را علیه عـراق آغـاز کـرد. این جنگ به مدت چهل روز ادامه یافت و آمریکا از هوا، زمین و دریا، سرزمین عراق را بـه پـاره اى از آتش و دود مبدل ساخت . پیشرفته ترین هواپیماهاى جنگى ، از جمله هواپیماى بمب افکن ب ـ 52، در این عملیات به کار گرفته شد. ناوگان آمریکا مستقر در خلیج فارس ، با دقت و شدت هر چه تمامتر، مواضع نیروهاى نظامى عراق را زیر آتش گرفت . شهرها، مجتمع هـاى صنعتى و نظامى ، پلها و راهها و تمامى تمهیدات دولت عراق براى مقاومت در برابر جنگ ، یـکـى بـعـد از دیـگـرى ، مـورد هـجوم و حمله قرار گرفت و آسیبهاى جدّى دید. عملیات نظامى در جـنـوب عـراق ، استیصال صدام حسین و ارتش عراق را بروشنى نمایان ساخت . سرانجام ، دولت بعثى عراق در تاریخ 27 فوریه 1991 با قبول تمام شرایط شوراى امنیت ، بازى قدرت را در جـنـگ خـلیـج فـارس بـاخـت و از کـویـت خـارج شد. عملیات نظامى برضد عراق ، آخرین اقدام شوراى امنیت در مورد این کشور نبود، بلکه قطعنامه هاى بعدى شورا نیز، یک سلسله مجازات هاى سـخت علیه عراق را تصویب کرد و به مرحله اجرا گذاشت که موجب ذلت و خوارى صدام حسین در برابر ملت خود، جهان اسلام و افکار عمومى جهان شد.(205)
79
پیامدهاى جنگ خلیج فارس
نـتـایـج و آثـار جـنـگ خلیج فارس ، داراى ابعاد محلى ، منطقه اى و بین المللى است . از دیدگاه مـسـائل مـحـلى ، عـربـسـتـان سـعـودى ، کـویـت و عـراق ، در پـى ایـن جـنـگ ، بـا تحمل خسارتها و پرداخت هزینه ها در شرایط بسیار نامساعد اقتصادى و اجتماعى قرار گرفتند. دولت عـربـسـتـان کـه از جمله دولتهاى پردرآمد منطقه به شمار مى رفت و اقتصادش تا حدودى بـاثـبـات بـود بـه یـک کـشـور بـدهـکـار و داراى اقـتـصـاد متزلزل و بى ثبات تبدیل شد. بحران اقتصادى عربستان بگونه اى حاد شد که براى نخستین بـار، شـهروندان این کشور ناچار شدند با پرداخت مالیات ، دولت را در حلّ بحران یارى دهند. کـویـت پـس از جـنـگ ، از نظر سیاسى ، اجتماعى و اقتصادى ، با مشکلات زیادى رو به رو شد و ایـنـک بـا حـمـایـت دولتـهـاى غـربـى ، در صـدد چـاره جـویـى بـراى حـل بـحـرانـهـاسـت . کـشـور عـراق ، حتى امید به حیات و زندگى را تا حدودى از دست داده است . تـحـریـمـهـاى تـجـارى ، اقـتـصـادى ، مـالى و بـازرگـانـى و کـنـتـرل سـخـت بر اجراى آنها، این دولت و ملت را به خاک سیاه نشانده است . این نتایج ، بدون تردید، بر مسائل منطقه اى تاءثیر بسزایى خواهند داشت .
پـیـامـدهـاى مـنـطـقـه اى این جنگ ، بس گرانتر و عمیقتر بوده است . حضور ناوگان آمریکا بطور گـسـتـرده در خـلیـج فـارس ، زمـینه مداخله و حضور دایمى آن دولت را فراهم مى سازد. افزایش پـایـگاههاى نظامى در کویت و عربستان ، به سیاستمداران و نظامیان آمریکایى این امکان را مى دهـد کـه در آیـنـده بـه شـکـل مـؤ ثـرتـرى بـر مـسـائل ایـن مـنـطـقـه نـظـارت و کـنـتـرل داشـتـه بـاشـنـد. انـعـقـاد پـیـمـانـهـاى نـظـامـى ، بـرگـزارى مـانـورهـاى مـشـتـرک ، سـیـل فـروش تـسـلیحات و تجهیزات به دولتهایى که تهدید را به طور محسوس لمس کرده بـودنـد، هـمـگـى بـیـانـگـر آن اسـت کـه تـعـادل و تـوازن مـنـطـقـه اى در حال به هم خوردن است . اثرات بلا فصل منطقه اى در سطح وسیعتر، به صورت روند صلح و سازش اعراب و اسرائیل نمایانگر شد. دولتهاى عربى با پایان جنگ خلیج فارس و پیروزى بـزرگ آمـریـکـا، دیگر چاره اى جز اطاعت ، تمکین ، تسلیم و سازش ندارند؛ زیرا دولت آمریکا، تـمـام فـشـارهـاى دیپلماتیک ، سیاسى ، اقتصادى و تبلیغاتى را در این راستا به کار گرفته است .
پـیـامـد بـیـن المللى این بحران ، با طرح نظم نوین جهانى از سوى دولتمردان آمریکا ارتباط دارد؛ ایـن مـوضـوع در فـصـل هـفـتـم بـه تـفـصـیـل ، مـورد تـجـزیـه و تحلیل قرار خواهد گرفت .
سازمان ملل متحد و عملکرد و تحولات آن
قـرن بـیـستم را قرن سازمانهاى بین المللى و عصرى که نهضت سازمان سازى در آن به عنوان یـک عـرف و رویـه درآمـده اسـت ، نـامـیـده انـد. جـامـعـه مـلل در پـسِ جـنـگ جـهـانـى اوّل و سـازمـان مـلل مـتـحـد بعد از جنگ جهانى دوم ، که جنگهاى عمده قرن بیستم هستند، در عرصه روابـط بـیـن المـللى ظاهر شدند. نقش و اهمیت این سازمانها بر کسى پوشیده نیست ، بگونه اى کـه بـرخـى حیات کشورها و ملتها را در گرو فعالیت و تداوم سازمانهاى بین المللى مى دانند. هـمـکـارى و هماهنگى دولتها در سطح سازمان ملل متحد مى تواند از بسیارى بحرانها جلوگیرى کند، راه حلهاى مسالمت آمیز براى تعدادى از اختلافات پیدا کند، جلوى تجاوزات را گرفته و یا در صـورت وقـوع ، در مـقابل آن بایستد و راه توسعه و پیشرفت اقتصادى و اجتماعى برخى از ملتها را هموار نماید، لیکن اینها فقط، یک روى سکه است .
سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى بـشـدّت بـا مـنـافـع قـدرتـهـاى بـزرگ پـیـونـد خـورده انـد. تـشـکـیـل ، تـداوم و حـیـات ایـن سـازمـانـهـا بـه دسـت قـدرتـهـاى فـاتـح در جـنـگـهـاى جـهـانـى اول و دوم آغـاز و انجام یافته است . میزان موفقیت و پیشبرد سازمانهاى بین المللى ، بیش از همه سـازمـان مـلل مـتـحـد، بـه هماهنگى منافع و نظرات قدرتهاى بزرگ بستگى دارد. تاکنون ، این قدرتهاى عمده جهانى بوده اند که از این سازمانهاى بین المللى ، بهره زیاد برده اند. از آنجا کـه قـدرت مـانـور یـک دولت در سـیـاسـت بین الملل ، تا حدودى ، به میزان فعالیت او در سطح سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ارتـباط دارد، ناچاریم که در پى شناخت از تاریخ ، کارکرد، قواعد عمل و روندهاى حاکم بر آنها برآییم .
80
سـازمـان مـلل متحد، در طول عمر پنجاه و دو ساله خود (1945 ـ 1997)، فراز و نشیبهاى زیادى داشـته است . در این فصل ، ابتدا نحوه شکل گیرى و قواعد حاکم بر آن مورد بررسى قرار مى گیرد و آنگاه عملکرد سازمان را در دوره هاى جنگ سرد و تنش زدایى مرور خواهیم کرد و در پایان نیز تحولات اخیر این سازمان ، مورد تجزیه و تحلیل قرار مى گیرد.
81
شکل گیرى سازمان ملل متحد
تـاءسـیـس سـازمان ملل متحد، به عنوان سازمانى که توسط قدرتهاى فاتح جنگ جهانى دوم در حین جنگ بنیان گذاشته شد، از نظر مراحل تاریخى به شرح زیر است :
1 ـ اعـلامـیـه بـیـن المـتـحـدیـن : نـخـسـتـیـن گـام در زمـیـنـه تـاءسـیـس سـازمـان مـلل ، صـدور اعـلامـیـه بـیـن المـتـحـدیـن بـود. ایـن اعـلامـیـه در دوازدهـم ژوئن سـال 1941 در کـاخ (سـنـت جـمیز) در لندن ، توسط نمایندگان استرالیا، اتحادیه آفریقاى جـنـوبـى ، بـریـتـانـیـا، زلانـد نـو، کـانـادا و دولتهاى در تبعید بلژیک ، چکسلواکى ، لهستان ، لوکـزامـبـورگ ، نـروژ، هـلنـد، یـوگـسـلاوى ، یـونـان و ژنـرال دوگـل (از فرانسه ) امضا شد. امضا کنندگان با تاءکید بر این مطلب که اساس واقعى صلح پایدار در پرتو همکارى همه جانبه ملل آزاد، در جهانى آسوده از خطر تجاوز و برخوردار از امنیت اقتصادى و اجتماعى امکان پذیر است ، قصد خود را دایر بر همکارى با یکدیگر و نیز با سایر ملل آزاد، در صلح و جنگ ، براى نیل به این هدف اعلام داشتند.(206)
2 ـ مـنـشـور آتـلانـتـیک : در مرحله بعد، آمریکا و انگلیس ، اعلامیه اى را که به (منشور آتلانتیک ) مـعـروف اسـت ، امـضـا کـردنـد. (مـنـشـور آتـلانـتـیـک ) بـیـانـگر سیاست ملى دو کشور یاد شده در مقابل دولتهاى محور بود و بر ضرورت تاءمین امنیت و آسایش همگانى و عمومى براى انسانها در دنیاى بدون تسلیحات و جنگ ، تاءکید داشت .(207)
3 ـ اعـلامـیـه مـلل مـتـحـد: نـمـایـنـدگـان 26 کـشـور درگـیـر در جـنـگ بـا دولتـهـاى مـحـور در سـال 1942 در واشـنـگـتـن بـا صـدور اعـلامـیـه اى ، ضـمـن قـبـول اصـول (مـنـشـور آتـلانـتـیـک )، هـمـکـارى هـمـه جـانـبـه دولتـهـاى درگـیـر را تـا شـکـسـت کـامـل دولتـهـاى مـحـور خـواسـتار شدند. اعلامیه یاد شده ، با پیشنهاد (روزولت )، رئیس جمهور آمریکا، (اعلامیه ملل متحد) نام گرفت .
4 ـ کـنـفـرانـسـهـاى مسکو و تهران : نمایندگان چهار کشور آمریکا، شوروى ، بریتانیا و چین در سى ام اکتبر 1943 در مسکو اجتماع کرده و اعلامیه زیر را صادر کردند:
لزوم تـاءسـیـس یـک سـازمـان بـیـن المـللى کـلّى را در اسـرع وقـت مـمـکـن ، بـر اسـاس اصـل بـرابرى ، حاکمیت کلّیه کشورهاى صلح دوست و آماده براى عضویت کلیه کشورهاى صلح دوسـت ، خـُرد و بـزرگ ، بـه مـنـظـور حـفـظ صـلح و امـنـیـت بـیـن المـللى تـشـخـیـص مـى دهند.(208)
روزولت ، رئیـس جـمـهـور آمـریـکـا، اسـتـالیـن ، رهـبـر شـوروى و چرچیل ، نخست وزیر انگلستان ، یک ماه بعد از کنفرانس مسکو، طى نشستى در تهران اعلام کردند: مـا کـامـلاً بـر مـسـؤ ولیـت خـطـیـرى کـه بـر دوش مـا و کـلیـه مـلل مـتـحد، براى به وجود آوردن صلحى که بر حُسن نیّت توده هاى عظیم ملتهاى جهان استوار باشد و بدون وحشت جنگ را براى چندین نسل برطرف سازد، واقف هستیم .(209)
5 ـ کـنـفـرانـس دومـبـارتـن اوکـس : گـام مـهـم بـعـدى در ایـن رابـطـه در اواخـر تـابـسـتـان سـال 1944، در ویـلایـى در شـهـر واشـنـگـتن به نام (دومبارتن اوکس ) برداشته شد. در مرحله نـخـسـت کـنـفـرانـس ، مـذاکرات بین نمایندگان شوروى ، بریتانیا و آمریکا صورت گرفت . در مـرحـله دوم ، نـمـایـنـدگـان آمـریـکـا، بـریـتـانـیـا و چـیـن بـا هـم بـه گـفـتـگـو پـرداخـتـنـد. حـاصـل تـوافق آنان ، راه حلهاى عملى تر براى مدیریت دنیاى پس از جنگ با عنوان سازمان بین المـللى عـمـومـى بـود. در ایـن کـنـفـرانـس ، دربـاره مـقـاصـد و اصـول سـازمـان بـیـن المللى مورد نظر، عضویت و ارکان اصلى آن و پیش بینى هاى لازم براى حـفظ صلح و امنیت بین المللى و براى همکارى اقتصادى و اجتماعى بین المللى ، توافقهایى به عـمـل آمـد. بـه مـوجـب ایـن کـنـفـرانس ، رکن مهم سازمان بین المللى ، که عهده دار حفظ صلح و امنیت جـهانى بود، (شوراى امنیت ) است که تمامى پنج قدرت بزرگ یعنى چین ، فرانسه ، شوروى ، انـگـلیـس و آمـریـکـا مى بایستى در آن داراى نمایندگى دائم باشند؛ هر چند در مورد نحوه راءى گیرى در شوراى امنیت توافق حاصل نشد.(210)
82
6 ـ کـنـفـرانـس یـالتـا: ایـن کـنفرانس با شرکت سران سه کشور آمریکا، شوروى و انگلیس ، در یـازدهـم فـوریـه سـال 1945، جـهـت تـصـمـیـم گـیـرى نـهـایـى دربـاره مـسـائل مـورد اخـتـلاف تـشـکـیـل شد. در کنفرانس یالتا، قدرتهاى بزرگ که پیروزى را بسیار نـزدیـک مـى دیـدنـد، ضـمـن حـل اخـتـلافـهـاى خـود، تـوافـقـهـاى کـنـفـرانـس (دومـبارتن اوکس ) را تـکـمیل کرده و به شوراى امنیت در سازمان بین المللى عمومى ، حق (وتو) واگذار کردند و بدین ترتیب سرنوشت جهان را به منافع خود پیوند زدند. در اعلامیه کنفرانس یالتا چنین آمده است :
مـا مـوافـقـت کـرده ایـم کـه بـایـد کـنـفـرانـسـى بـا شـرکـت مـلل مـتـحـد در تـاریـخ پـنـجـم آوریـل 1945 در (سـانـفـرانـسـیـسـکـو) تـشـکـیـل شود تا منشور این سازمان را طبق روشهایى که در گفتگوهاى دوستانه ما در (دومبارتن اوکس ) پیشنهاد شده ، تهیّه کند.(211)
7 ـ کـنـفـرانـس سانفرانسیسکو: این کنفرانس ، در پى دعوت نامه هایى که براى ملتهاى درگیر جـنـگ با دولتهاى محور ارسال شد، در شهر (سانفرانسیسکو)، واقع در آمریکا، با حضور پنجاه کـشـور مـتـحـد، تشکیل شد. موضوعات مورد بحث ، با توجه به توافقهاى قبلى دولتهاى متحد، بـویـژه قـدرتـهـاى بـزرگ ، در چهار محور تقسیم بندى شد و هر یک مورد مطالعه یک کمیسیون جداگانه قرار گرفت .
کـمـیـسـیون اول ، به مقاصد عمومى سازمان ، اصول و عضویت آن ، دبیرخانه و اصلاحات منشور پرداخت . کمیسیون دوم ، ماءمور مطالعه اختیارات و مسؤ ولیتهاى مجمع عمومى شد. کمیسیون سوم ، شور درباره شوراى امنیت را به عهده گرفت و کمسیون چهارم ، به مطالعه اساسنامه دیوان بین المـللى دادگـسـتـرى پـرداخت . سرانجام ، نمایندگان پنجاه دولت شرکت کننده در کنفرانس ، در تاریخ 25 ژوئن 1945، به اتفاق آرا، منشور ملل متحد را امضا کردند.(212)
83
ارکان سازمان ملل متحد
ارکان اصلى سازمان ملل متحد، مطابق فصل سوم ماده هفت منشور، عبارتند از:
مـجـمـع عـمـومـى ، شـوراى امـنـیت ، شوراى اقتصادى و اجتماعى ، شوراى قیمومت ،دیوان بین الملى دادگسترى و دبیرخانه (213)
مجمع عمومى
مـجـمع عمومى یکى از ارکان اصلى این سازمان بین المللى است ؛ زیرا همه کشورهاى عضو در آن شـرکـت دارنـد و هـر یـک از اعـضا داراى یک حق راءى بوده و مى تواند حداکثر تا پنج نماینده در مـجـمـع عمومى داشته باشد. مجمع عمومى یک دوره اجلاسیه منظم سالانه دارد. در موارد استثنایى اجـلاسـیـه هـاى فوق العاده نیز خواهد داشت . اجلاسیه هاى فوق العاده بنا به درخواست شوراى امـنـیـت یـا درخـواسـت اکـثـریـت اعـضـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد تشکیل مى شود.
الف ـ وظایف و اختیارات :
مـجـمـع عمومى مى تواند هر مساءله یا امرى را که در حدود این منشور و یا مربوط به اختیارات و وظـایـف هـر یـک از ارکان مقرر در این منشور باشد مورد بحث قرار دهد و جز در مورد مذکور در ماده دوازده ، ممکن است به اعضاى سازمان ملل متحد یا به شوراى امنیت و یا به هر دو درباره هر یک از این مسائل و امور توصیه هایى بنماید.(214)
بـراسـاس مـاده دوازده مـنـشـور تـا زمـانـى کـه شـوراى امـنـیـت در مورد هر اختلاف یا وضعیتى در حال انجام وظیفه است ، مجمع عمومى ـ مگر به تقاضاى شورا ـ در مورد آن اختلاف یا وضعیت هیچ گـونـه تـوصـیه اى نخواهد کرد. بنابر قطعنامه اتحاد براى صلح ،چنانچه شوراى امنیت به علت وتوى یکى از اعضاى دایمى خود، نتواند در مورد خطرى که صلح جهانى را تهدید مى کند، تـصـمـیـم بـگـیـرد، مجمع عمومى مى تواند فورى به آن موضوع رسیدگى کرده ، به جاى آن تصمیم گیرد.
سـایر وظایف و اختیارات مجمع عمومى عبارتنداز: تصویب بودجه سالانه سازمان و تعیین سهمیّه هـر یـک از اعـضـا بـه خاطر تاءمین هزینه هاى سازمان ، انتخاب اعضاى غیر دایمى شوراى امنیت و شـوراى قـیـمـومت ، انتخاب کلیه اعضاى شوراى اقتصادى و اجتماعى و قضات دیوان بین المللى دادگـسـترى ، انتخاب دبیر کل طبق توصیه شوراى امنیت ، انتخاب اعضا و ماءموران بعضى از مؤ سسات و سازمانهاى وابسته به سازمان ملل متحد، تغییر و تجدید نظر در منشور با نظر موافق شـوراى امـنـیـت و تـاءسـیـس مـؤ سـسـاتـى کـه بـراى پیشرفت وظایف سازمان لازم است . در مورد مـسـائل مـهـم مـانند توصیه درباره صلح و امنیت ، انتخاب اعضاى غیر دایم شوراى امنیت ، شوراى اقـتـصـادى و اجـتـمـاعـى و شـوراى قـیـمـومـت ، پـذیـرش ، تـعـلیـق و اخـراج اعـضـا، مـسـائل مربوط به قیمومت و امور مالى با اکثریت 23 آراى اعضاى حاضر و راءى دهنده ، تصمیم گیرى مى شود. براى سایر موارد، اکثریت ساده کافى است .(215)
ب ـ تشکیلات :
مـجـمـع عـمـومى ، رئیس و نوّاب رئیس را در اجلاسیه خود انتخاب و آیین کار خود را نیز تعیین مى کند. مجمع در هر اجلاس ، اغلب موضوعات دستور کار خود را میان هفت کمیته اصلى تقسیم مى کند. هـر کـشـور عـضو مى تواند در هر یک از کمیته هاى اصلى نماینده داشته باشد. این کمیته ها که تـوصـیـه هایى را براى تصویب در جلسه هاى عمومى مجمع تنظیم مى کنند، عبارتند از: کمیته اول ، ویـژه سـیـاسـى (بـراى بـرخـى از مـسـائل سـیـاسـى )، کـمـیـتـه دوم (مـسـائل سـیـاسـى و امـنـیـتـى از جـمـله تـعـدیـل تـسـلیـحـات )، کـمـیـتـه سـوم بـه (مـسائل اقتصادى و مالى )، کمیته چهارم (موضوعات اجتماعى ، انسانى و فرهنگى )، کمیته پنجم (مـوضـوعـات مـربـوط بـه قـیـمـومـت )، کمیته ششم (امور ادارى و بودجه اى ) و کمیته هفتم (امور حـقـوقـى ). مـجـمـع عمومى داراى دو کمیته ثابت نیز مى باشد. یکى از آنها کمیته مشورتى امور ادارى و بـودجـه اى و دیـگـرى کـمـیـته سهمیه هاست که درباره میزان سهمیه پرداختى کشورهاى عضو سازمان ملل متحد به مجمع عمومى تصمیم گیرى مى کند.(216)
84
شوراى امنیت
شـوراى امـنـیـت از پـانـزده عـضـو سـازمـان تـشـکـیل شده که پنج عضو معیّن آن ، چین ، فرانسه ، انـگـلسـتـان ، شوروى و آمریکا اعضاى دایمى و ده عضو دیگر غیر دایمى هستند که براى مدت دو سـال از طـرف مـجـمـع عمومى انتخاب مـى شـونـد. انـتـخاب اعضـاى غیر دایم با در نظر گرفتن هـمـکارى و مشارکت آنها در پشتیبانى از صلح و امنیت بین المللى و هدفهاى دیگر سازمان و همچنین تقسیم عادلانه جغرافیایى صورت مى گیرد.
الف ـ وظایف و اختیارات :
اعـضـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد ـ به موجب منشور ـ وظیفه اصلى حفظ صلح و امنیت بین المللى را طبق اصـول و مـقـاصـد سـازمـان مـلل مـتحد، به عهده شوراى امنیت گذاشته اند. بنابراین ، مسؤ ولیت اولیـه شـورا، حـفـظ صـلح و امـنـیـت بـیـن المـللى اسـت کـه از راهـهـاى تـوصـیـه حـل مـسـالمـت آمـیـز اخـتـلافـهـا یـا تـوسـل بـه زور بـراى اعـاده صـلح در صـورت لزوم اِعمال مى شود.
شـوراى امـنـیـت و مـجـمـع عـمـومى ، وظایف و اختیارات مشترکى دارند که عبارتنداز: پذیرش عضو جـدیـد، اخـراج و تـعـلیـق اعـضـاى مـتـخـلّف ، تـعـیـیـن دبیرکل ، انتخاب قضات دیوان بین المللى دادگـسترى ، تجدیدنظر در منشور، اختیار تشکیل مؤ سسات فرعى و اداره مناطق سوق الجیشى در سرزمینهاى تحت قیمومت ملل متحد.
ب ـ حق و تو:
تصمیمها در شوراى امنیت با دو شیوه راءى گیرى اتخاذ مى شود:
1. راءى گـیـرى در مـوارد دعـوت شـورا، دسـتـور جـلسـه ، مـعـرفى کشورهاى عضو به شورا و انـتـخـاب قـضـات دیـوان بـیـن المـللى دادگـسـتـرى بـا اکـثـریـت نـُه راءى در مقابل پانزده راءى صورت مى گیرد.
2. در سـایر موارد، شوراى امنیت با اکثریت نه راءى نسبت به پانزده راءى ، تصمیم مى گیرد، مـشـروط به اینکه پنج راءى اعضاى دایمى شورا در موقع تصمیم مثبت باشد. بنابراین ، اگر یـک عـضـو دایـم ، راءى مـنفى دهد، تصمیم گیرى نسبت به آن موضوع (وتو) شده است . پس (حق وتـو) عـبـارت اسـت از استفاده از راءى منفى براى عدم تصویب موضوعى به وسیله اعضاى دایم شوراى امنیت .
شوراى اقتصادى ـ اجتماعى
شـوراى اقـتـصـادى ـ اجـتـمـاعـى از 27 عـضـو سـازمـان مـلل تـرکـیـب یـافـته که براى مدت سه سال توسط مجمع عمومى ، براساس تقسیم عادلانه جغرافیایى ، انتخاب مى شوند. این شورا حـداقـل دو اجـلاسـیـه در سـال دارد و مـى تـوانـد بـه طـور فـوق العـاده تشکیل جلسه دهد. عمده ترین وظایف شورا عبارتند از:
1 ـ انـجـام مـطـالعـات و گـزارشـهـا و تـوصـیـه هـایى در مورد همکاریهاى اقتصادى ، اجتماعى ، فرهنگى ، آموزشى و بهداشتى بین المللى .
2 ـ انـجـام مطالعات و توصیه هایى به منظور تشویق احترام واقعى به حقوق بشر و آزادیهاى اساسى براى همه .
3 ـ ارتـبـاط و هـمـاهـنـگ کـردن مـؤ سـسـات تـخـصـصـى وابـسـتـه بـه سـازمـان ملل متحد.
شوراى قیمومت
شوراى قیمومت ، در جهت پیشرفت و آزادى و استقلال مردمى که هنوز به مرحله رشد کافى براى تـشـکـیـل حـکـومـت مـسـتـقـل نـرسـیـده انـد و در سـرزمـیـنـهـاى تـحـت نـظـام قـیـمـومـت مـلل مـتـحـد زندگى مى کنند، تلاش مى کنند.اداره چنین سرزمینهایى به عهده یک کشور پیشرفته مـى بـاشـد، تـا بـا در نـظـر گرفتن منافع ساکنان آن ، در پیشبرد هدفهاى مادى و معنوى آنان کـوشـا بـوده ، آنـهـا را براى استقلال و خودمختارى آماده سازد. شوراى قیمومت ، تحت نظر مجمع عـمومى ، وظیفه نظارت بر اداره سرزمینهاى تحت قیمومت را بر عهده دارد. اعضاى شوراى قیمومت سـه دسـتـه هـسـتـنـد: اعـضاى دایمى شوراى امنیت ، کشورهاى اداره کننده سرزمینهاى تحت قیمومت و اعـضـایـى کـه تـوسـط مـجـمـع عـمـومـى بـراى مـدت سـه سال انتخاب مى شوند.
در سالهاى اول تشکیل سازمان ملل متحد، یازده سرزمین تحت قیمومت بین المللى قرار داشت . اکنون تـنها دو سرزمین (گینه نو) تحت اداره استرالیا و جزایر پاسفیک (واقع در اقیانوس آرام ) تحت اداره آمریکا قرار دارند و بقیه به استقلال رسیده اند.
دیوان بین المللى دادگسترى
دیـوان بـیـن المـللى دادگـسـتـرى ، رکـن قـضـایـى اصـلى سـازمـان ملل متحد است که طبق اساسنامه منشور متحد عمل مى کند. کشورهاى عضو ـ و نیز کشورهاى غیر عضو بـا کـسـب حـق رجـوع بـه دیـوان از مـجـمـع عـمـومـى و بـه تـوصیه شوراى امنیت ـ مى توانند در حل اختلافها به دیوان مراجعه کنند.
85
تـرکـیـب دیـوان : دیـوان بـیـن المـللى دادگـسترى ، هیاءتى مرکب از پانزده قاضى یا حقوقدان مستقل است که نباید داراى تابعیت مشابهى باشند. این اعضا از میان اشخاصى انتخاب مى شوند کـه در کـشـور خـود از اعـتـبـار مـعـنـوى قـابـل مـلاحـظـه اى بـرخـوردار بـاشـنـد و داراى مـشـاغـل مـهـم قـضـایـى و یـا از حـقـوقـدانـان و مـتـخـصـصـان حـقـوق بـیـن المـلل بـاشـنـد. قضات دیوان براى مدت نُه سال انتخاب مى شوند و پس از سپرى شدن دوره ، دوبـاره قـابـل انـتـخـاب مـى بـاشـنـد. از آنـجـا کـه تـغـیـیـر قـضـات دیـوان بـطـور کـامـل در پـایـان هـر نـه سـال امـکان دارد، به دوام و استمرار آن لطمه بزند، از این رو، هر سه سال یک بار، به قید قرعه ، 13 قضات طبق ماده سیزده اساسنامه دیوان تغییر مى کنند.
صلاحیت دیوان : صلاحیت دیوان شامل رسیدگى به کلیه دعواهایى است که طرفین واجد شرایط بـه آن رجـوع مـى کـنـنـد. کـشـورهـا، افـراد و سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى مـى تـوانـنـد بـراى حـل اخـتـلاف بـه دیـوان مـراجـعـه کنند. منشور ملل متحد تصریح کرده است که اعضاى سازمان مى تـوانـنـد به دیوان مراجعه کنند ولى الزامى نیست ؛ امّا در صورت مراجعه ، باید حکم صادره را بپذیرند.
دبیرخانه
دبـیـرخـانـه ، رکـن ادارى و فـنـى سـازمـان مـلل مـتـحـد مـى بـاشـد کـه در راءس آن دبـیـر کـل قـرار دارد. دبـیـر کل از طرف مجمع عمومى ، بنا به توصیه شوراى امنیت ، براى مدّت پنج سال انتخاب مى شود. وظایف عمده دبیر کل عبارت است از:
1 ـ وظـایـف و اخـتـیـارات ادارى : انـجـام وظـیـفـه بـه عـنـوان عـالیـتـریـن مـقـام ادارى سـازمـان ملل و بالاترین مقام مسؤ ول در سلسله مراتب ادارى دبیرخانه .
2 ـ وظایف و اختیارات سیاسى : متوجه ساختن شوراى امنیت و مجمع عمومى در مواقعى که به عقیده وى ، صـلح و امـنـیـت بـیـن المـللى در خـطـر اسـت ، دعـوت بـه تـشـکـیـل شـوراى امـنـیـت در مـواقـع لزوم ، حـق حـضـور در جـلسـه هـاى ارکـان سـازمـان ملل و دادن اعلامیه هاى شفاهى و کتبى به آنها.
3 ـ وظایف اطلاعاتى : ثبت و انتشار قراردادهاى بین المللى ، تسلیم گزارش سالانه از اقدامها و فعالیتهاى سازمان به مجمع عمومى عادى .(217)
86
عملکرد سازمان ملل متحد
اقـدامـات سـازمـان مـلل مـتـحـد بـراى حـفـظ صلح و امنیت بین المللى ، در چارچوب دو نوع عملیات قـابـل تـقسیم است : یکى ، عملیات در راستاى تحقق امنیت دسته جمعى (218) و دیگرى تـکـنـیـکـهـاى حـفـظ صـلح .(219) نـظـام حـاکـم بـر سـازمـان مـلل مـتـحـد و روح مـنشور ملل متحد، سیستم امنیت دسته جمعى مى باشد که با صورتبندى شوراى امـنـیـت و حـق وتـو، مـکـانـیـزم اجـرایـى ویـژه اى بـه خـود گـرفـتـه اسـت . سـازمـان مـلل از زمـان تاءسیس تا کنون در دو مرحله به اقدام جمعى براى تاءمین امنیت و دفع تجاوز دست زده اسـت . نـخـسـتـیـن مـورد آن ، جـنـگ کـره در سـال 1950 بـوده کـه بـه مـدت سـه سـال (1953) ایـن عـمـلیـات طـول کـشـیـد. مـورد دوم ، جـنـگ ائتـلاف بـیـن المـلل عـلیـه عـراق در اشغال کویت بود که بسرعت پایان یافت ؛ هر چند اقدامات بعدى شوراى امـنـیـت مـبـنـى بـر حـفـظ تـحـریـمـهـاى اقـتـصـادى و تـجـارى عـلیـه عـراق در هـمـیـن راسـتـا قـابـل تـوجـیـه اسـت . مـجـمـوعـه شـرایـط و تـحـولات بـیـن المـللى ، سـازمـان ملل متحد را، بیش از همه ، به سوى عملیات از نوع دوم سوق داد.
(حـفـظ صـلح ) در حـقـیـقـت نـوعـى عـمـل اجـرایـى اسـت و زایـیـده نـیـاز سـازمـان مـلل مـتـحـد بـه یـک ابـزار مـنـاسـب و قـابـل قـبـول جـامـعـه بـیـن المـلل ، بـراى کـنـتـرل مـنـازعـات بین المللى است . (حفظ صلح ) هرگز بطور رسمى در منشور ملل متحد مطرح نشد، و آنچه درباره مبنا و پایگاه اصولى و حقوقى آن بیان مى شود، مبتنى بر تـعـابـیـرى اسـت کـه از اصـول مـنـشـور مـلل مـتـحـد بـراى حل و فصل اختلافات بین المللى مستفاد مى گردد.
(حـفـظ صـلح )، از نـظـر پـیـدایـش ، مـوجـودیـت خـود را از سـال 1946 در قـضـایـاى بـالکـان و انـدونـزى بـه عـنـوان یـک پـدیـده سـاده کـنـتـرل و نـظـارت بـر مـنـازعـات آغـاز کـرد و در سـال 1956 بـا تـشـکـیل نیروهاى اضطرارى سازمان ملل ، مفهوم آن وارد عملکرد سازمان شد.(220) تا کـنـون مـوارد مـتـعـدد و بـسـیـارى ـ بـویـژه در اواخـر دهـه 1980 و اوایـل دهـه 1990 ـ تـحـت پـوشـش کـلى عـمـلیـات حـفـظ صـلح از جـانـب سـازمـان ملل انجام گرفته است .
عـمـلیـاتـى کـه بـراى سـیـسـتـم امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى انـجـام گـرفـت و شـامـل (جـنـگ کـره ) و (جـنـگ ائتـلاف بـیـن المـلل عـلیـه عـراق ) بـود، در فـصـل چـهـارم ، تـحـت عـنـوان (دورانـهـاى جـنـگ سـرد و تـنـش زدایـى در روابـط بـیـن المـلل ) و فـصـل پـنـجـم ، تـحـت عـنـوان (تـحـولات اخـیـر در روابـط بـیـن المـلل ) مـورد بـررسـى تـفـصـیـلى قـرار گـرفـت . در ایـنـجـا تـنـهـا بـه عـمـلکـرد سـازمـان ملل متحد تحت پوشش عملیات حفظ صلح اکتفا مى کنیم . نیروهایى که در این گونه عملیات به کار گرفته مى شوند، به (نیروهاى پاسدار صلح ) معروف هستند.
ماءموریت نیروهاى حافظ صلح
1 ـ حقیقت یابى و تدوین گزارش
2 ـ نظارت بر آتش بس
3 ـ مباشرت و سرپرستى در امور مربوط به صلح
4 ـ جداسازى نیروها
5 ـ کمک در حفظ نظم و قانون
عملکرد نیروهاى حافظ صلح از بدو تشکیل تا به حال
اولیـن نـیـروى اضـطـرارى سـازمـان مـلل مـتـحـد (یـونـیـف ـ 1 ـ I UNEF): ایـن نـیـرو از نـوامـبر سـال 1956 تـا ژوئن سـال 1967 در مـرز مـصـر و فـلسـطـیـن اشـغـالى (اسـرائیـل ) مـستقر شد. مجمع عمومى سازمان ملل ، با استفاده از قطعنامه اتحاد براى صلح ، در جـنـگ سـال 1956 کـانـال سوئز، دست به این ابتکار زد. مجمع به موجب این قطعنامه ، در پنجم نـوامـبـر سـال 1956، اجـازه داد تـا اولیـن نـیـروى حـافـظ صـلح در تـاریخ این سازمان براى پـاسـدارى از صـلح ، بین مصر و اسرائیل تشکیل شود؛ البته صدور قطعنامه مجمع عمومى ، در پـى وتـوى قـطـعـنامه شوراى امنیت توسط انگلستان و فرانسه ، انجام گرفت . در جریان ملى کـردن کـانـال سـوئز از جـانـب مـصـر، نـیـروهـاى مـشـتـرک فـرانـسـه ، انـگـلسـتـان و اسـرائیـل بـه مـصـر یـورش بـردنـد در ایـن مـاجـرا، دو دولت صاحب حق وتو، شوراى امنیت را از کـارایـى انـداختند. در این هنگام ، مجمع عمومى ، طى یک اجلاسیه ویژه اضطرارى ، به ابتکار و هـدایـت داگ هـامـر شـولد، دبـیـر کـل وقـت سـازمـان مـلل ، مـبـادرت بـه تـشـکـیـل نـخـسـتـیـن نـیـروى حـافـظ صـلح مـلل مـتـحـد یـعـنـى نـیـروى اضـطـرارى ملل متحد (یونیف ـ 1) کرد.(221)
87
عـمـلیـات سـازمـان مـلل مـتـحـد در کـنـگـو (یـونـوک ـ UNOC): ایـن نـیـرو از ژوئیـه سـال 1960 تـا ژوئن سـال 1964 در زئیـر فـعـلى مـسـتـقـر شـد. اسـتـقـلال کـنـگـوى بـلژیـک در سـال 1960 اعـلام گـردیـد و بـه دنبال آن ، اغتشاشاتى این کشور تازه استقلال یافته را در برگرفت ؛ زیرا دولت بلژیک به بـهـانـه حـمـایـت از اتـبـاع خـود، نـیـروهـاى نـظـامـى بـه ایـن سـرزمـیـن گـسـیـل داشـتـه بـود. دولت کـنـگـو بـراى بـیـرون رانـدن بـلژیـکـیـهـا از دبـیـر کـل سـازمـان مـلل مـتـحـد درخـواسـت کـمـک نـظـامـى کـرد. شـوراى امـنـیـت کـه در هـفـتـم ژوئیـه سـال 1960 ورود و عـضویت کنگو را در سازمان ملل اعلام کرده بود، در سیزدهم ژوئیه قطعنامه اى بـه تـصـویـب رسـانـد و از بـلژیـک خـواسـت تـا نـظـامـیـان خـود را از کنگو فراخواند و به دبیرکل اجازه داد به دولت کنگو (به رهبرى پاتریس لومومبا) تا آنجا که نیاز دارد کمک نظامى کـنـد. عـمـلیـات کـنـگـو، مـوضـوع بـحـث انـگـیـزى در سـازمـان مـلل گـردیـد و دبـیـر کـل وقـت (داگ هـامـو شـولد) در این جریان در سقوط هواپیما کشته شد. هم شـوراى امـنیت و هم مجمع عمومى در این بحران مداخله کردند. سرانجام ، قطعنامه هاى شوراى امنیت که به طور کلى وظایف زیر را براى این نیروها برشمرد، به قضیه کنگو خاتمه داد.
1 ـ کمک به حکومت مرکزى در حفظ نظم و قانون
2 ـ جلوگیرى از تعارضات فرقه اى و جنگ داخلى
3 ـ حفظ تمامیت ارضى کنگو
4 ـ جلوگیرى از مداخله خارجى
5 ـ حفظ حقوق فردى .(222)
دومـیـن نـیـروى اضـطرارى سازمان ملل متحد (یونیف 2 ـ ف UNEF): این نیرو در اکتبر 1973 تا ژوئیـه 1979 در شـبـه جـزیـره سـیـنـا مـسـتـقـر بـود. در ایـن جـنـگ کـه جـنـگ چـهـارم اعـراب و اسـرائیـل یـا جـنـگ رمـضـان بـود، پـس از شـکـسـت مـصـر و قـبـول مـصـالحـه تـوسـط انـور سـادات ، نـیـروى سـازمـان مـلل مـتـحـد، بـا تـصـویـب شـوراى امـنـیـت ، بـراى نـظـارت بـر آتـش بـس ، تـشـکـیـل شـد و بـه مـرزهـاى مـصـر و فـلسـطـیـن اشـغـالى (اسـرائیـل ) در شـبـه جـزیـره سینا اعزام شدند. پس از قرارداد (کمپ دیوید)، ضرورت وجود این نیرو از بین رفت و ماءموریت آن پایان یافت .(223)
گـروه نـاظـر سـازمـان مـلل مـتـحـد در لبـنـان (یـونـوگـیـل UNOGIL): در سـال 1958، هـیـاءت نـظـارت سـازمان ملل متحد در یمن (یونیومUNYOM ) در سالهاى 1963 ـ 1964، و مـاءمـوریـت هـیـاءت نظارت سازمان ملل متحد در هند ـ پاکستان (یونیپوم UNIPOM) در سـالهـاى 1965 ـ 1966، از جـمـله نـیـروهـاى پـاسـدار صـلحى بودند که تحت نظارت سازمان ملل ، به وظیفه تحقیق ، نظارت بر آتش بس و... پرداختند.(224)
سـازمـان نـاظـر بـر تـرک مـخاصمه سازمان ملل متحد (یونتسو UNTSO): هدف از تاءسیس این سـازمـان در سـال 1948، نـظـارت بـر تـرک مـخـاصـمـه در اولیـن جـنـگ اعـراب و اسـرائیل بود. (یونتسو) نقش اصلى را به عنوان بخشى از نیروهاى حافظ صلح در خاور میانه بـه عـهـده دارد و از اعـضـاى آن در زمان کوتاهى به عنوان هسته مرکزى ، در سایر عملیات حفظ صـلح اسـتـفاده شده است . در سال 1960 ناظران نظامى (یونتسو) هنگام شروع عملیات سازمان مـلل مـتـحـد در کـنـگـو بـه (لئو پـولدویـل ) (کـیـنـشـازا) اعـزام شـدنـد. در حال حاضر، (یونتسو) به (یوندوف ) و (یونیفیل ) کمکهاى لازم را مى رساند.
گـروه نـاظـر نـظـامـى سـازمـان مـلل مـتـحـد در هند و پاکستان (یونمو جیپ جیپ UNMOGIP):طبق قطعنامه سال 1948 شوراى امنیت و در پى اقدام شوراى امنیت در جامو و کشمیر که حاکمیت آن مورد اخـتـلاف هـنـد و پـاکـسـتـان اسـت ، (یـونـمـو جـیـپ ) تـشـکـیـل شـد و در ژانـویـه سـال 1949 پـس از بـرقـرارى آتـش بـس مـیان هند و پاکستان براى انجام نظارت در این منطقه مـسـتقر گردید. در قراردادى که در ژوئیه 1949 میان هند و پاکستان در کراچى به امضا رسید، بـر ایـن وظـیـفـه گـروه مـزبـور تـاءکـیـد شـد. در حـال حـاضـر، (یونمو جیپ ) در دو سوى (خط کـنـتـرل ) کـه هـنـد و پـاکـستان در ژوئیه 1972 در (سیملا) در مورد آن توافق کردند، مستقر مى بـاشـد. ایـن نـیـرو شـامـل 38 ناظر نظامى بوده و مقر آن هر شش ماه به ترتیب در راولپندى و سرى نگر است .
88
نیروى حافظ صلح سازمان ملل متحد در قبرس (یونفیسیپ ـ UNFICYP):
شـوراى امـنـیـت در مـاه مـارس سال 1964، پس از خشونتهاى گسترده اى که میان دو جامعه ترک و یـونانى ساکن قبرس درگرفت ، (یونیفیسیپ ) را تاءسیس کرد. در پى مداخله نطامى ترکیه در سـال 1974، تـوافـق در مـورد آتـش بـس ، مـیـان گـارد مـلى قـبـرس و نـیـروهـاى تـرکـیـه حـاصـل شـد. از آن زمـان تـا کـنـون ، (یـونـیـفـیـسـیـپ ) مـنـطـقـه حـائلى را بـه طـول 180 کـیـلومـتـر در حـد فـاصـل خـطـوط آتـش بـس کـنـتـرل مـى کـنـد و امـنـیـت غـیـر نـظـامـیـانـى را کـه در حـد فـاصـل خـطـوط آتـش بـس بـه سـر مـى بـرنـد، تـاءمـیـن مـى کـنـد. ایـن نـیـرو، شامل 2150 نظامى و 34 غیر نظامى است و مقر آن (نیکوزیا) مى باشد.
نـیـروى سـازمـان مـلل مـتـحـد نـاظـر بـر جـدا سـازى (یـونـدوف ـ UNDOF): هـدف از تـشـکـیـل (یـونـدوف ) جـداسـازى نـیـروهـاى سـوریـه و اسـرائیـل در پـى جـنـگ اعـراب و اسـرائیـل در سـال 1973 بـود. بـنـابـر مـوافـقـت سـوریـه و اسـرائیـل در مـورد جـداسـازى نـیـروها، در ماه مه سال 1974، یک (منطقه جداسازى ) در ارتفاعات جـولان بـه وجـود آمـد. طـرفـیـن هـمچنین توافق کردند که نیروها و تسلیحات خود را در دو ناحیه مـجـاور مـنـطقه جداسازى ، به نام (منطقه محدود سازى )، به طور یکسان محدود سازند. نیروهاى ایـرانـى ، قـبـل از انـقـلاب اسـلامـى ، در نـیـروى نـاظـر بـر جـداسـازى سـازمـان ملل در مرز سوریه و اسرائیل ، مشارکت داشتند.
نـیـروى حـایـل سـازمـان مـلل مـتـحـد در لبـنـان (یـونـیـفـیـل ـ UNIFIL): شـوراى امـنـیـت سـازمـان مـلل مـتـحـد در پـانـزدهـم مـارس 1978، در پـى تـجـاوز اسـرائیـل بـه جـنـوب لبـنـان ، خـواسـتـار پـایـان دادن بـه عـمـلیـات نـظـامـى اسـرائیـل در لبـنـان شـد و بـه مـنـظـور آنـکـه از خـروج نـیـروهـاى اسـرائیل اطمینان یابد و در ضمن به دولت لبنان نیز در به دست گرفتن اختیارات حکومتى در مـنـطـقـه کـمـک کـنـد، در نـوزدهـم مـارس هـمـان سـال (یـونـیـفـیـل ) را تـشـکـیـل داد. پـس از تـجـاوز اسـرائیـل بـه لبـنـان در سـال 1982، (یـونـیـفـیـل ) در مـاءمـوریـت قـبـلى خـود ابـقـا شـد، زیـرا اسـرائیـل از خـروج کـامـل سـربـازان خـود از لبنان خوددارى کرد و براى خود در جنوب لبنان ، مـنـطـقـه امـنیتى تشکیل داد. این اقدام موجب شد که (یونیفیل ) نتواند وظایف خود را اجرا کند. نیروى حایل سازمان ملل متحد در لبنان شامل 5800 نظامى مى باشد و مقر آن در ناقوره لبنان است .
گروه نظامى ناظر سازمان ملل مـتـحـد در ایـران و عـراق (یـونیماگ ـ UNIIMOG): گروه (یونیماگ ) بر اساس قطعنامه 619 (اوت 1988) شـوراى امـنـیـت تـشـکیل شد. در ابتدا مدت شش ماه (یعنى از هشتم اوت 1988 / هفدهم شـهـریـور 1367) بـه ایـن گـروه مـاءمـوریت داده شد تا بر آتش بس در مرزهاى ایران و عراق نظارت کنند. گروه (یونیماگ ) متشکل از 1315 نفر مى باشند که از سوى کشورهاى زیر اعزام شده اند:
آرژانـتـیـن ، اسـتـرالیـا، اتـریـش ، بنگلادش ، کانادا، دانمارک ، فنلاند، گانا، مجارستان ، هند، انـدونـزى ، ایـرلنـد، ایـتـالیـا، کـنـیـا، مـالزى ، زلانـد نـو، نـیـجـریـه ، نـروژ، لهـسـتـان ، سنگال ، سوئد، ترکیه ، یوگسلاوى (سابق ) و زامبیا.
(یـونـیـماگ ) شامل 350 نفر ناظر نظامى و 615 نفر نظامى مى باشند که از این عده هشتاد نفر پـلیـس نـظامى ، 375 نفر ماءمور مخابرات ، 130 نفر خدمه هلیکوپتر و سى نفر دریانورد مى بـاشـنـد. هـمـچـنـیـن 350 نـفـر غـیـر نـظـامـى نـیـز بـه انـجـام امـور ادارى در گـروه اشتغال دارند. ستاد مرکزى آن در تهران و بغداد استقرار یافته است .
نـخستین عناصر یونیماگ طبق گزارش دبیر کل در دهم اوت 1988 وارد ایران و عراق شدند. این گـروهـهـا، در روزهـاى قـبـل از بـرقـرارى آتـش بـس بـا مـقامات دولتهاى ایران و عراق ارتباط بـرقـرار نـموده و از مواضع مقدم که اعضاى یونیماگ مى باید در آن مستقر شوند، بازدید به عـمـل آوردنـد. بـا بـرقـرارى آتـش بس در بیستم اوت ، 307 ناظر نظامى و عناصر اصلى واحد مـخـابـرات بـه مـنـطـقـه اعـزام شـدنـد. فـرمـانـدهـى عـملیات با سرلشکر (اسلاوکویویچ ) از یوگسلاوى (سابق ) بود. پس از ایجاد خطوط آتش بس ، وظیفه یونیماگ ، نظارت بر آتش بس تـوسـط طـرفـیـن بـود؛ ایـن امـر، از طـریق بازدید منظم از مواضع دفاعى مقدم و رسیدگى به شکایات دریافتى از طرف دیگر، صورت مى گرفت. .