بررسی جنگهای صلیبی
دو سده نبرد بی امان علل و انگیزههادیدگاه مونتگمری وات دربارهء جنگهای صلیبی دکتر مونتگمری وات، جنگهای صلیبی را به دو عامل ایده آلیسم مذهبی و گرایشها ونیروهای مذهبی نسبت میدهد. در حقیقت دیدگاه وات جمعبندی همهء عوامل پیش گفتهیعنی تاریخی، دینی، اقتصادی و استعماری است. وی در این باره چنین نوشته است: «از آنچه که قبلا در خصوص رشد عقاید صلیبی گفته شد بر میآید که در این عقاید - کهپس از سال ۱۰۹۵ م متحول شدند - رگههای مختلفی از ایدآلیسم مذهبی دیده میشدند. ازاینها گذشته، بعضی از گرایشها و نیروهای دنیوی نیز در هدف جنگهای صلیبی برای گرفتناماکن مقدسه از راه لشکرکشیهای نظامی راه یافته بود. اکثر نواحی اروپای غربی از نوعیسعادت عظیم مادی برخوردار بودند، تجارت شکوفا شده و ثروت رو به افزایش بود. یکنوع خوشدلی و اتکای به خود در میان آنها موج میزد. با وجود این زندگی برای بعضی اقشارجامعه بسیار مشکل بود. مثلاً بسیاری از فرزندان نجبا و اشراف وجود داشتند که املاکخانوادگی حالا دیگر برای اهداف زندگی آنان کافی نبود. به همین دلایل و دلایل دیگربیشترین نیروی طبقات بالای جامعه در جنگ با همدیگر صرف میشد. پاپها به دنبال تعادل [ و پایداری ] صلح و صفا در سرزمینهای کاتولیک مسیحی بودند و دریافته بودند که اینمسأله از راه لشکر کشی نظامی علیه کفار حاصل میشود. در اواخر قرن یازدهم نیز تجارتشوالیههای نورمنی در جنوب ایتالیا نشان داد که شوالیههای مسلح دارای قدرت نظامیزیادی هستند. چرا که چند شوالیه متحد توانسته بودند مناطق وسیعی را تحت سلطهء خود درآورند و در این رهگذر املاک تازهای دست و پا کنند. با وجود این، همهء این عوامل مبیّن ایننیست که چرا جنگهای صلیبی به طرف بیت المقدس و علیه مسلمانان هدایت شد و چرا مثلاصفحۀ ۶۵برای گسترش مسیحیت در طرف شمال شرقی اروپا به کار نرفت. از نقطه نظر مذهبی در اینمیان مسألهء زیارت وجود داشت و برای مسیحیان زیارت بیت المقدس یک مسألهء ایده آلبود؛ و از نقطه نظر دنیوی نیز جاه طلبیهای بازرگانی چندتا از شهرهای ایتالیا نقش زیادی دراین رابطه بازی میکر[ . برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، وات، ویلیام مونتگمری، ترجمهء محمد حسین آریا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ اول، ص ۱۳۲.]». وی در جای دیگر مینویسد: «مسیحیان مدتها به جنگهای صلیبی چون هالهای دلانگیز مینگریستند. این جنگها باشوق مذهبی سدهء یازدهم و نیز با ایده آل مسیحیت از جوانمردی شهوارانه قرین گردید. اینمطلب در بخش اول نمایشنامه هنری چهارم، آنجا که پادشاه مصمم میشود تا در جنگصلیبی شرکت جوید به خوبی توصیف شده است. به ویژه آنکه انگیزهء او از انجام این کار نهتنها پایان دادن به جنگ داخلی میان مسیحیان، بلکه ادای وظیفهء مسیحی بودن است: ... از همین رو ای دوستان به سوی مزار مسیح که ما اینک سرباز او هستیم، زیر صلیب مقدسش به خدمت خوانده شدهایم و پیمان نبرد بستهایم بی درنگ گسیل خواهیم داشت ارتشی از انگلیسیان را که بازوانشان در زهدان مادرانشان شکل گرفته تا مشرکان را از آن سرزمینهای مقدس بیرون رانند که همان پاهای متبرک بر آنها گام نهاد که هزار و چهارصد سال پیش برای نجات ما بر صلیب جانگزا میخکوب ش[ . همان مآخذ، اشعار به نقل از نمایشنامهء هنری چهارم، بخش اول پردهء اول، اشعار ۱۸ - ۲۷.]». ولی باید توجه داشت که با وجود تأثیر انکارناپذیر هر یک از عوامل یاد شده، علت اصلیجنگهای صلیبی چیزی فراتر از آنها یعنی دشمنی دیرینه و تاریخی مسیحیان نسبت به اسلامصفحۀ ۶۶نخستین جنگ و سقوط اورشلیم اول کسی که مسیحیان را به طور فراگیر برای جهادی مقدس علیه مسلمانان دعوت کرد، پاپاوربن دوم بود. اوربن اشراف زادهای تحصیل کردهء فرانسه بود و در مقام پاپ با امپراتوریبیزانس نیز رابطهء نزدیک داشت[ . sedasurc ehT، ص ۳؛ نیز ر. ک. موسوعة المورد، بعلبکی، نسیره، دارالعلم للملایین، بیروت، ج ۱۰، ص ۶۳.]. گویا کسی که ایدهء دعوت به جهاد را در وی تقویت کردکشیشی به نام «پطر زاهد» بود. بنا به نقلی، وی که در راه زیارت بیت المقدس آزار و اذیتفراوان دیده بود، کشیش آن شهر را تشویق کرد تا با نوشتن نامهای به اوربن از وی بخواهد کهبرای آزادی مزار مقدس اقدام کند. کشیش نامهای نوشت و آن را به پطر داد تا به اوربانبرساند. اوربان نیز در مقابل به وی مأموریت داد تا در سراسر اروپا برای رفتن به جهادتبلیغ کند[ . دایرة المعارف بستانی، ج ۱۱، ص ۱۴.]صفحۀ ۶۷سر انجام در سال ۱۰۹۵ م در کلرمون فرانسه کنگرهای تشکیل گردید که شمار بسیاری ازسران و بزرگان اروپا در آن شرکت داشتند. پاپ در آنجا به ایراد سخن پرداخت و از سراناروپا خواست که اختلافاتشان را کنار بگذارند و برای آزادی کلیسای مقدس عازم جنگ بامسلمانان شوند. سخنان پاپ بسیار کارگر افتاد و چنان تأثیری به جای نهاد که هنوز کنفرانستمام نشده بزرگان اروپا اختلافها را کنار گذاشته فریاد برآوردند: «این خواست خداوند است،این خواست خداوند است». پاپ از این شعار خوشنود گشت و طی سخنانی مقررات مربوطبه اعزام را تبیین کرد و گفت: «آری خداوند چنین میخواهد. چرا که اگر جز این بود، شماهمگان این شعار را بر زبان نمیآوردید. بنابراین باید شعار شما در میدان نبرد نیز، همینباشد. پس راه خویش را در پیش گیرید. نیازی به بردن پیران و افتادگان و زنان نیست، مگرآنهایی که با شوهران، برادران و خویشاوندانشان بیایند. هیچ کشیشی حق رفتن ندارد مگرآنکه از اسقف خود اجازه گرفته باشد. توانگران باید به نیازمندان کمک کنند. شما باید صلیبرا شعار خویش قرار دهید و آن را بر شانه یا سینه نصب کنید[ . همان.]. پس از اعلام آمادگی مردم، از سوی پاپ موارد زیر مورد تأکید قرار گرفت: ۱. کسانی که به جنگ میروند از پرداخت جریمهء گناهانشان معافند. ۲. کلیسا موظف است اموال و دارایی جنگجویان را نگهداری کند و پس از بازگشت بهآنها تسلیم گرداند. ۳. جنگجویان باید علامت صلیب را به شانهء خود بدوزند. ۴. هر کس صلیب را بر میگیرد باید سوگند یاد کند که تا رسیدن به اورشلیم از پا ننشیند وچنانچه از نیمه راه برگردد یا از عزیمت چشم بپوشد، از جامعهء عیسویان رانده میشود. ۵ . کشیشان و راهبان بدون اجازهء اسقف یا راهب اعظم خود حق برگرفتن صلیب ندارند. ۶ . از شرکت افراد سالمند و ناتوان باید جلوگیری شود و کسی حق ندارد که بدونصوابدید مشاور روحانی خود عزم جهاد کند[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ص ۱۴۴. نیز، ر. ک. تاریخ اورشلیم، حمیدی، سید جعفر، انتشارات امیر کبیر، تهران ۱۳۶۴، ص ۲۰۷.]صفحۀ ۶۸در این میان تبلیغات پطر زاهد بسیار کارگر افتاده بود. او مردی بود زاهد و با عزمی استوارکه مهمترین ویژگیاش عمل کردن به گفتههایش بود. رانسیمان دربارهء تأثیر سخنان پطر درمیان مردم چنین مینویسد: بسیاری از شنوندگان پطر چنین خیال میکردند که او آمده تا ایشان را از بند بدبختیها وبیچارگیهای کنونی شان رهایی بخشد و به سرزمینی هدایت کند که به گفته معروف جویبارهایشیر و عسل در خود جاری داشت. مسافرت به فلسطین دشوار و توان فرسا بود. نیروهای غیرعیسوی میان راه باید درهم شکسته شوند، اما هدف اورشلیم بود، اورشلیم طلایی[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ص ۱۵۳.]. شرایط پیش آمده اوربان را نیز بسیار شادمان ساخته بود. چرا که مردم سراسر اروپا بهندای او پاسخ مثبت داده بودند؛ و از سرزمینهای دور دست مثل اسکاتلند، دانمارک و اسپانیاگروه گروه میآمدند و صلیب میگرفتند و به سوی فلسطین روی مینهادند. اموال و داراییمردم برایشان اهمیّتی نداشت و آن را تبدیل به پول میکردند و با خود میبردند و یا آنکه یکجابه کلیسا میبخشیدن[ . همان، ص ۱۴۸.]. پطر زاهد پیشتاز شمار فراوانی از مردم بود که نه ماهیت نظامی داشتند و نه سازمانی منظمو انسجام یافته. گروههای مختلف، دسته دسته همراه زنان و فرزندان و اغنام و احشام خود بهراه افتاده بودند. شمار زیادی از افراد شرور و جنایتکار نیز در میان جمعیت حضور داشتند کهبه خود سری و گستاخی آنان دامن میزدند. پیداست که این گروه عظیم و نا به سامان، همخودشان با مشکلات پیش بینی نشده رو به رو میشدند و هم برای ساکنان مسیر راه خودایجاد مزاحمت میکردند و در مواردی فاجعه میآفریدن[ . دایرة المعارف بستانی، ص ۱۵.]. صلیبیها تا رسیدن به وعده گاهشان یعنی قسطنطنیه ویرانیهای فراوان به بار آوردند واموال بسیاری از مردم را دستخوش غارت و تاراج ساختند. امپراتور روم که چشم انتظارآمدن پطر بود با وی دیدار کرد. او که در آغاز نسبت به پطر و سپاه صلیبی احساسی احترامآمیزداشت، پس از مشاهدهء آن لشکر بی نظم و قتل و غارتی که در قلمرو او به راه انداخته بودنصفحۀ ۶۹صلاح چنان دید که هر چه زودتر از پیرامون شهر قسطنطنیه آنان را دور سازد و به دستسرنوشت رهایشان کن[ . همان، نیز، ر. ک. مکتبة الحروب الصلیب، ص ۱۲۴.]. چنان که پیشتر گفته شد محل اجتماع جنگجویان در قسطنطنیه تعیین گشته بود. امّا رفتاروحشیانهء پطر و نیروهای ایتالیایی و آلمانی زیر فرمان وی و شتاب امپراتور برای اینکه هر چهزودتر آنان را از تنگهء بسفر عبور دهد موجب شد که اینان از نیروهای اعزامی فرانسه کهبه طور منظم حرکت کرده بودند جدا بیفتند؛ و پس از ورود به قلمرو ترکان، در پی حملههایبیامانشان از بین برون[ . ر. ک. مکتبة الحروب الصلیبیه، ص ۱۲۴ - ۱۲۶.]. از سوی دیگر نیروهای فرانسوی پس از دادن تلفات بسیار در مسیر راه خود را بهقسطنطنیه رساندند. اما وجود شخصیتهای بزرگ فرانسوی در رأس سپاه صلیبی، امپراتورروم را به وحشت افکند. به طوری که گمان کرد، این لشکر عظیم نه برای رفتن به اورشلیم،بلکه برای تصرف قلمرو او آمده است. اینجا بود که نخستین اختلاف میان امپراتور و صلیبیهابرسر ممالک مفتوحه بروز کرد. امپراتور از آنان خواست تا هر چه را از قلمرو او که از ترکانباز پس گرفتند به او باز پس دهند و چنانچه خواسته باشند در آن مناطق سکونت گزینند،سیادتش را بپذیرند. در مقابل او نیز متعهّد میشود که صلیبیها را برای رسیدن به بیتالمقدسیاری ده[ . دایرة المعارف بستانی ص ۱۵.]. سپاه صلیبی پس از ورود به قلمرو ترکان سلجوقی، شهرها را یکی پس از دیگری بهتصرف در آوردند؛ هر چند که خودشان نیز در مقابل دفاع ترکان رنج فراوان بردند و مال وجان فراوانی از آنها تلف گردید. آنان در مسیر پیشروی به سوی بیت المقدس دست بهاقدامهایی بیرحمانه و هراسانگیز زدند؛ حتی از کشتار و شکنجهء همکیشان عیسوی خودفروگذار نکردند و بی رحمی را تا به ارتکاب عمل زشت سیخ زدن و بر سر آتش کباب کردنکودکانشان ادامه دادند[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۱۷۲.]صفحۀ ۷۰صلیبیها پس از تصرف شهر نیقیه[ . نیقیه: شهر قدیم آسیای صغیر ... در قرون وسطی معتبر بود. در ۱۰۷۸ به دست سلجوقیان و در ۱۰۹۷ به دستجنگجویان صلیبی افتاد. (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).] و سپردن آن به امپراتور روم سرمست از پیروزی وامیدوار به آینده در پهنهء آسیای صغیر به حرکت در آمدن[ . ر. ک. تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۱، ص ۲۳۸ - ۲۴۵.]؛ و سرانجام پس از تحمل خسارتفراوان خود را به بیت المقدس رساندند. بنابر نقلی خلیفهء فاطمی پیام داد که حاضر است باآنان بر ضد سلجوقیان هم پیمان گردد، مشروط بر اینکه حاکمیّت قدس از آن او باشد و درمقابل، زایران مسیحی نیز بدون سلاح و در گروههایی کمتر از سیصد نفر به شهر وارد شوندو مکانهای مقدسشان را زیارت کنند. اما صلیبیها به چیزی کمتر از تسلیم بیقید و شرط قدسرضایت ندادند و در هفتم ژوئن سال ۱۰۹۵ م / ۴۹۲ هـ شهر را در محاصره گرفتند. بیتالمقدس برج و بارویی استوار داشت و سربازان بسیاری زیر فرمان افتخار الدوله، حاکمفاطمی، از آن پاسداری میکردند. پایداری و سرسختی مدافعان مانع از آن شد که نیروهایخستهء صلیبی بتوانند به آسانی شهر را تسخیر کنند. حملهء مهاجمان چندین بار ناکام ماند.تدابیری که مدافعان برای در تنگنا قرار دادنشان اندیشیده بودند، کارشان را بسیار دشوارساخت؛ به طوری که برای تأمین آب آشامیدنی خویش به رنج و سختی افتادند. در اینشرایط، یک عامل بیش از هر چیز دیگری روحیهء متجاوزان را تقویت میکرد و آن همانا وعظو ورد خواندن کشیشان بو[ . ر. ک. تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۳۷۳. نیز ر. ک. تاریخ اورشلیم، ص ۲۱۰ - ۲۱۱.]. سر انجام ساخت برجهای بزرگ متحّرک، رسیدن به پای قلعه را امکانپذیر ساخت و درپی آن قدرت پایداری مدافعان در هم شکسته شد. صلیبیان به شهر در آمدند و یکی ازوحشتناکترین فجایع تاریخ را در مقدسترین مکان دینی خود آفریدند. به جز شماری ازمسلمانان زیر فرمان افتخار الدوله که در ازای پرداخت مالی هنگفت از شهر بیرون رفتند،دیگران در معرض نابودی قرار گرفتند. از بیم همکاری با مهاجمان، مسیحیان ساکن قدسپیش از محاصره به وسیلهء مدافعان از شهر بیرون رانده شده بودند و حاضران در شهر یامسلمان بودند و یا یهودی؛ که البته برای مهاجمان تفاوتی نمیکرد: همه باید از دم تیغصفحۀ ۷۱میگذشتند و نابود میشدند. صلیبیان که بعد از آن همه بدبختی و رنج، مستی این پیروزی عظیم عقلشان را زایل کردهبود، بی محابا به خیابانها و کوی و برزنها و مسجدها و خانهها ریخته، هر که را دیدند، از زن ومرد و کودک، بی دریغ به قتل رساندند. سرتاسر بعداز ظهر و شب آن روز کشتار مردم ادامهداشت. پرچم«تانْکِرد» (از فرماندهان صلیبی) مهرِ امانِ پناهندگان مسجد الاقصی نشد.بامدادان روز بعد، گروهی از سربازان به قهر به مسجد درآمده تیغ در پناهندگان نهادند. مقارننیمروز که« ریموند آو آگیلرز» به زیارت حرم شریف میرفت، ناگزیر بود گام از میان اجسادو نهر خونی که تا به زانو میرسید، برگیرد. یهودیان شهر دسته جمعی به کنیسهء جامع خود پناه بردند، ولی صلیبیان همه آنان را به گناهیاری مسلمانان، بی هیچ گونه شفقتی با بنای کنیسه یکجا آتش زدن[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱ ص ۳۷۶ - ۳۷۷. نیز در این باره ر. ک. مکتبة الحروب الصلیبیه، ج ۱، ص ۲۶۳ - ۲۶۵، تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ح ۱۹۶۷، ج ۴، ص ۲۴۷.]. آری شهری که هنگام تصرفش به دست مسلمانان شاهد آن همه رفق و مدارا بود، اینکغرق در خون گشته بود. کشتار بی رحمانهای که صلیبیها به راه انداختند نشان داد که آنان نه بهمقصود زیارت، بلکه برای غارت آمده بودند. قدس بنایی دنیوی نبود که از ویرانیاش دلبینوایان و مستمندان شاد گردد، بلکه مکانی بود مقدس و دینی که شکستن حرمتش ننگ ونفرت ابدی را نصیب مسیحیان شرکت کننده در جنگ کرد. این قتل و غارت بذر کینهای رامیان مسلمانان و مسیحیان پاشید که از آن پس برای سالیانی دراز زندگی مسالمت آمیز ازمیانشان رخت بربست. کشتار وحشتناک مردم اورشلیم بر همهء جهان اثر گذاشت. کس نمیتواند قربانیان این فاجعهءهولناک را بر شمارد، ولی مسلم است که در سرتاسر این شهر حتی یک مسلمان یا یهودی ازمهلکه نَجَست. این واقعه مایهء وحشت حتی بسیاری از عیسویان شد و مسلمانانی را هم کهتا کنون آماده بودند تا فرنگان را نیز به عنوان عاملی دیگر در سیاست پیچیده و سردرگم زمان،در میان خود جا دهند، بر آن داشت تا بی پروا به بیرون انداختن ایشان کمر بندند. این نامردمیو خونآشامی وحشیانهء مسیحیان بود که غیرت دینی مسلمانان را برانگیخت، از آن پس هرگاهصفحۀ ۷۲که لاتینهای خردمندتر در جست و جوی راهی برآمدند تا مگر عیسویان و مسلمانان را کنار همآرند، خاطرهء این کشتار فجیع همواره سد راهشان بو[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۳۷۷ - ۳۷۸.]. پاپ اوربان که بیگمان پیوسته وقایعاعزام سپاهیان صلیبی را دنبال میکرده و منتظر شنیدن اخبار سرنوشت آنان بوده است،سرانجام گزارش زیر را از سوی یکی از فرماندهان جنگ دریافت کرد: اگر میخواهید بدانید با دشمنانی که در بیت المقدس به دست ما افتادند چه معامله شد،همین قدر بدانید که کسان ما، در رواق معبد سلیمان در لجّهای از خون مسلمانان میتاختند وخون تازانوی اسب میرسید، تقریباً ده هزار نفر مسلمان در معبد قتل عام شدند و هر کس درمعبد میرفت تا بند پایش خون میگرفت. از کفار هیچ کس جان سلامت نبرد، حتی زنان واطفال را کشتیم. پس از کشتار نوبت به غارت خانهها رسید. کسان ما چون از خونریزی سیرشدند، به خانهها ریختند و هر چه به دستشان افتاد ضبط کردند. هر کس وارد خانهای میشد،آن را ملک مطلق خود میشمرد؛ و این رسم چنان جاری و ساری بود که گویی قانون بود که بایدمو به مو رعایت شو[ . تاریخ اورشلیم، ص ۲۱۱ و نیز ر.ک. تاریخ قرون وسطی، آلبرماله و ژول ایزاک، ج ۴، ص ۲۲۶.]صلیبیان و یهودیان ارتباط و برخورد صلیبیها با یهودیان در اثنای حرکتشان به سوی خاور زمین، شایان توجهفراوان است. یهودیان که در راه تجارتیِ میان باختر زمین و کشورهای عربی سکونت گزیدهبودند، در تسهیل کار بازرگانی میان شرق و غرب نقشی مؤثر ایفا میکردند. آنان که درکشورهای اروپایی زندگی آرام و بی دغدغهای را سپری میکردند، به طور گسترده به کاررباخواری اشتغال داشتند. در نتیجه مسیحیانی که ناچار بودند برای گذران زندگی دشوارخود، سودهایی کلان به آنها بپردازند، کینهء آنان را به دل گرفته در پی فرصتی بودند تا خشمخویش را بر سر آنان فرود آورند[ . ر. ک. همان، ص ۱۷۷ - ۱۸۸.]صفحۀ ۷۳با پیش آمدن قضیهء جنگهای صلیبی و حرکت مسیحیان به سوی خاور زمین، جنگجویانبرای تأمین هزینههای سفر خویش به شدّت نیازمند پول نقد بودند. هر کس که مال و منالیداشت از راه فروش آنها پول لازم را فراهم ساخت. اما افراد بیچیز ناگزیر بودند که ازیهودیان وام بستانند، آن هم با بهرهای گزاف. در این هنگام در ذهن جنگجویان این پرسشخطور کرد که چرا باید آنها برای رفتن به سوی مزار مسیح وامدار نامردمانی شوند کهخودشان عیسی مسیح را آزار داده و مصلوبش کرده بودند؟ آیا نباید انتقام حضرت مسیح ازاینان گرفته شود؟ اگر مسلمانان، دشمن پیروان مسیح بودند، یهودیان خود آن حضرت را بهدار آویخته بودن[ . همان.]! با قوّت گرفتن چنین ایدهای کشتن یهودیان آغاز شد. اینان را هر کجا مییافتند به قتلمیرساندند و چنان شرایط دشواری پیش آمد که بسیاری از آنان ناگزیر به خودکشیگردیدند. یهودیها با استفاده از نفوذ مادی خود شماری از سران نظامی و آبای کلیسا را تطمیعکردند و به آنها باجهای کلان پرداختند تا آنان را در پناه خودشان بگیرند، ولی این کار سودچندانی نبخشید! زیرا عامهء مردم از آنها ناخشنود بودند و مهار حرکت عوام کار آسانی نبود.چنانکه پیش از این گذشت، این کینهء تاریخی در حملهء به قدس نیز خود را نمایاند و یهودیانساکن بیت المقدس همه در آتش قهر صلیبیها گرفتار آمده، نابود گشتن[ . همان.]پس از سقوط اورشلیم با سقوط قدس صلیبیها به بزرگترین هدف و دیرینهترین آرزوی خویش رسیده بودند. آنهاکه روزگاری دراز، حاکمیت مسلمانان را بر اورشلیم مانع حضور آزادانهء خود در این شهرمیپنداشتند و به همین خاطر آن جنگ مهیب را به راه انداخته بودند، اینک در کمال شادمانیخویشتن را بر قبلهء آمالشان حاکم میدیدند. تجاوزگران اروپایی در این هنگام به دو دستهتقسیم شدند، گروهی به شهر و دیار خود بازگشتند و گروهی دیگر در سرزمین فلسطینماندگار شدند. آنهایی که ماندند به زودی به وطن جدید خو گرفتند، با ساکنان بومی آنجصفحۀ ۷۴درآمیختند و آداب و رسومشان را پذیرفتند؛ و حتی سرزمین جدید را به مراتب از اروپا بهتریافتند. چنان که یکی از آنها گفته بود: «ما که از مغرب بودیم به صورت مردم مشرقدرآمدهایم... وطن خود را فراموش کردهایم. بسیاری از ما مولد (زادگاه) خود را نمیدانند و ازآن یاد نمیکنند. یکی خانه و خدم دارد، چنانکه گویی آنها را به ارث دارا شده، دیگری به جایاینکه از هموطنان خود زن بخواهد یکی از اهل شام (ارمنی) یا عرب نصرانی را به زنیخواسته است... به همه زبان تکلّم میکنند و گفتهء آنها را میفهمند. اکنون که مشرق تا ایندرجه به حال ما مساعد میباشد، برگشتن به مغرب چه ضرور است[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۲۷- ۲۲۸.]؟» نخستین کاری که به وسیلهء صلیبیها انجام گردید تعیین کشیش و پادشاهی برای اورشلیمبود. این کار پس از گفت و گوهای فراوان صورت پذیرفت و شخصی به نام «گودفری» نه به عنوانپادشاه بلکه به عنوان «مدافع جانباز آرامگاه مقدس» قدرت را به دست گرفت؛ و سه کنت نشیندیگر نیز در شهرهای «اُدیسا (رها)»، «انطاکیه» و «ترابلس» به مرکزیت اورشلیم تشکیل گردی[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۲۷؛نیز ر. ک. تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۱، ص ۳۸۱-۳۹۰.]. برای تقویت و تحکیم پایه های حکومت اورشلیم و دفاع از سرزمین فلسطین در مقابلمسلمانان، سه فرقه با ماهیت راهبی - سربازی تشکیل گردید: فرقهء سن ژان بیتالمقدس یامیهمان نوازان، فرقهء پاسبانان معبد و فرقهء سواران آلمان. اعضای این فرقهها موظّف بودند تاهمانند راهبان مغرب زمین سرگرم عبادت و ریاضت و از نظر نظامی پیوسته آمادهء کارزارباشند. لباسشان نمود روشن این ماهیت دو گانه بود. آنان اسلحه سواران جنگی رابه خودمیبستند و بر روی آن لبّادهء بلند راهبی میپوشیدند[ . دربارهء پوشش فرقهء سواران آلمان در منابع چیزی نیامده است.] رنگ لبادهء میهماننوازان مشکی بود، با صلیب سفیدی بر روی سینه و لبادهء پاسبانان معبدسفید بود و صلیبی قرمز داشت[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۲۸.]. ولی با وجود تصرف بیت المقدس، همهء کار پایان نیافته بود. رفت و آمد زائران مسیحی ازصحرای خشک و سوزان فلسطین بس دشوار بود؛ و مسیحیان ناچار بودند شهرهای ساحلیصفحۀ ۷۵دریای مدیترانه را به تصرف درآورند تا هم میان متصرفات شمال و جنوب خویش پیوندبرقرار سازند و هم آمد و شد زائران را از راه دریا امکان پذیر گردانند. در مقابل وضعیت مسلمانان نیز بسیار ناگوار بود، چرا که یکی از مقدسترین مکانهایدینی خویش را از دست داده بودند. این در حالی بود که از آغاز حرکت صلیبیها تا تصرفبیت المقدس، مدت سه سال به درازا کشیده بود و چنانچه ارادهء سیاسی و همگانی بر وحدتتعلّق میگرفت، چنین زمانی برای تشکیل یک نیروی دفاعی متّحد بر ضد صلیبیها اندک نبود.ولی افسوس که عباسیان، فاطمیان و سلجوقیان همه ناتوان بودند و اختلافهای سیاسی و بهویژه مذهبی هیچ رشتهء پیوندی میان آنها باقی نگذاشته بود؛ و این بزرگ ترین سرمایه برایصلیبیها بود که در این فضای قهر و پراکندگی، مبانی قدرت خویش را در سرزمینهای اسلامیاستحکام بخشند. بزرگترین سرمایهء فرنگان، پراکندگی مسلمانان بود. به علت همچشمیهای رهبران مسلمانو خودداری ایشان از مساعدت به یکدیگر بود که نخستین جانبازان صلیب به آنچه میخواستند،رسیدند. شیعیان که خلیفهء فاطمی مصر سرآمد ایشان بود از خلیفهء بغداد و ترکان سنّی کیش،همان قدر نفرت داشتند که از عیسویان. در میان ترکان نیز اتفاقی نبود؛ میان سلجوقیان و [ خاندان ] دانشمندیان، خاندان تُتُش با خاندان اَرْتَق و حتی میان دو پسر تتش همواره رقابتحکمفرما بود. و حال آن که وجود اتابکهای تک روی مانند کربوغا، به آشفتگی میافزودند ودودمانهای دون پایهء عرب مانند بنوعمار طرابلس و منقذیان شیرز با بهرهبرداری از اینپریشانی کما بیش استقلال خود را حفظ کرده بودند. کامیابی صلیبیان اوضاع را آشفتهتر کردهدلسردی و کینهتوزیهای متقابل، همکاری امیران مسلمان را مشکلتر میکرد[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۹. تحلیل پروفسور وات از اوضاع جهان اسلام در دوران جنگهای صلیبی نیز دقیق و خواندنی است. وی در بارهء علت پیروزی صلیبیها در مراحل آغازین جنگ مینویسد: «توفیقهایی که مسیحیان به دست آوردند تنها به این دلیل میسّر گردید که در محدودهء سالهای ۱۱۰۰ میلادی مسلمانان فلسطین و سوریه رسماً از خلافت بغداد تبعیت میکردند و از چند دولت کوچک محلی تجاوز نمیکردند که مدام با هم به مناقشه میپرداختند و بعضاً مستعد آن بودند تا علیه رقبای مسلمان خود به امرای مسیحی بپیوندند. به مجرد اینکه این خرده دولتها در تحت حاکمیت یک رهبر مسلمان نیرومند در آمد، سرنوشت دولتهای مسیحی عوض شد». (برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص ۱۳۴).]صفحۀ ۷۶این وضعیت همچنان در سرزمینهای اسلامی حکمفرما بود تا آنکه عماد الدین زنگی بهقدرت رسید و دولت اتابکی زنگی در موصل تشکیل گردید. دولتی که هم خودش با صلیبیهاپیکارهای فراوان کرد و هم سرداران بزرگی چون اسدالدین شیرکوه و صلاح الدین ایوبی رادر خود پرورش دا[ . کارلایل، ادیب و مورخ انگلیسی در کتاب قهرمانان و قهرمان پرستی نوشته است:«تاریخ عمومی، یعنی آنچه انسان در این جهان انجام داده است، در اساس خود تاریخ مردان بزرگی است که در این جهان کار کردهاند». البته با تکیه بر این سخن نقش دیگر عوامل تاریخ ساز را نباید از نظر دور داشت (ر. ک. قهرمان در تاریخ، هوگ، سیدنی، ترجمهء خلیل ملکی، انتشارات رواق، پاییز ۱۳۵۷، ص ۱۴ - ۱۵).]عمادالدین زنگی و بازپسگیری رُها همهء ملل جهان و از جمله ملّت اسلامی، پیشرفتها و افتخارات سیاسی - نظامی شان را مرهونوجود قهرمانانی هستند که از دو ویژگی سلحشوری و سیاستمداری، یکجا بهرهمند بودند.مطالعهء زندگی یکایک حکمرانان اسلامی پس از رسول خدا(ص)، چه در دورهء خلفایراشدین و چه خلفای اموی، عباسی و فاطمی و همچنین امویان اندلس و امپراتوری عثمانیآشکار کننده این حقیقت است که هرگاه زمامداران اسلامی از خصلت سلحشوری و شعورسیاسی برخوردار بودهاند، اوضاع ملّت اسلام نیز به سامان بوده؛ و در مقابل به میزان نا آشناییآنان با آیین لشکرکشی و آداب سربازی، اوضاع، آشفته و پریشان بوده است؛ چنانکه دردشواریهای بزرگ و اوضاع و احوال پیچیده نیز گرههای کور همیشه با سرپنجهء تدبیرقهرمانان و مردان بزرگ گشوده شده است. در ماجرای جنگهای صلیبی نیز این حقیقت خود را به خوبی نمایاند. مسلمانان با وجودکثرت عِدّه و عُدّهء خویش از عهدهء صلیبیها بر نیامدند؛ مگر پس از آنی که قهرمانانی بزرگهمچون عماد الدین زنگی، نورالدین زنگی، اسد الدین شیر کوه و صلاح الدین ایوبی ازخاندانهای زنگی و ایوبی پا به عرصهء پیکار و جهاد گذاردند؛ و سرتاسر عمر خویش را در راهمبارزه با اروپائیان تجاوزگر سپری کردند و سرانجام به یاری خدای بزرگ در پرتو روحیهءمعنوی و حماسی خویش شرّشان را از سر مسلمانان کوتاه کردند. صفحۀ ۷۷عمادالدین زنگی از اتابکان بزرگ سلجوقی و بنیانگذار سلسلهای ترک نژاد است که ازسال ۵۲۱ - ۶۲۴ هـ / ۱۱۲۷ - ۱۲۲۷ م بر مصر، شام و جزیره[ . جزیره نامی است که جغرافیدانان عرب بر بخشهای شمال منطقهء واقع در میان رودخانههای دجله و فرات اطلاقمیکنند. (المنجد فی الاعلام، واژهء «الجزیره»).] فرمان راندند. او در دستگاهبرکیارق سلجوقی از خود کاردانی و لیاقت نشان داد و در همهء نبردهای میان سلاجقه وصلیبیها شرکت جست. عمادالدین نخست منصب شحنگی[ . شحنه: در تاریخ ایران بعد از اسلام و همچنین در قلمرو خلافت عباسی، عنوان صاحب منصبی است که ریاستمحلی بدو واگذار میشد؛ و وظیفهء او غالباً این بود که در مجالس و تشریفات و مواقع اعیاد و اوقات رسمی، به عنوان نمایندهء محل تحت ریاست خویش حاضر شود و همچنین ابلاغ اوامر و فرمانهای دولت و حکومت به رعایانیز جزو وظایف او بوده است. (دایرة المعارف فارسی، مادهء «شحنه»).] بغداد و پس از آن حکومتموصل یافت. در آنجا بود که حملههای بیامان خویش را بر ضد صلیبیان آغاز کرد و پس ازنبردهای فراوان به بزرگ ترین موفقیت خود و نخستین پیروزی بزرگ مسلمانان دستیافت. او موفق شد در سال ۵۳۹ ق / ۱۱۴۴ م شهر رُها (اورفا) یعنی بزرگترین مرکز نظامیفرنگیان را در شام و عراق تصرف کند و قلمرو مسیحیان را به کرانههای خاوری دریایمدیترانه محدود گرداند؛ و اروپاییان را به شدّت نگران ساز[ . ر. ک. دایرة المعارف بزرگ اسلامی مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ۱۳۶۸، تهران، مادهء آل زنگی؛ (دایرة المعارف فارسی، مادهء «عماد الدین زنگی».]. خبر سقوط رها در سرتاسر عالم طنین افکند. برای مسلمانان نقطهای روشن از یک امیدتازه بود. آن ایالت مسیحی که در قلب ممالک ایشان رسوخ کرده بود، اینک از پا افتاده بود وفرنگان، سوای کرانهء مدیترانه، جایی را نداشتند راه حلب به موصل از دشمن پاک شده بود واز آن دولت مسیحی که میان ترکان آناطولی با ترکان ایران شکاف انداخته بود، دیگر اثری بهجا نبود. لقب سلطان، در خور زنگی بود. سقوط رها برای فرنگان زنگ خطری بود که براینخستین بار بدین حقیقت پی بردند که اوضاع خاور بر وفق مراد مسیحیان نمیچرخ[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۲۷۴ - ۲۷۵.]جنگ دوم خبر سقوط رها اروپا را بار دیگر به جنبش آورد و پاپ و پادشاهان به گرد آوری نیرو صفحۀ ۷۸تحریک عوام الناس پرداختند. اروپاییان اینک در دو جبهه با مسلمانان میجنگیدند؛ یکیاسپانیا و دیگری فلسطین. جبههء اسپانیا با تهاجم مرابطون[ . مرابطون یا مرابطین یا ملثمین در مآخذ اروپایی الموراوید (divaromla مأخوذ از المرابط عربی)، دولتی اسلامی درمراکش، مغرب اقصی و اندلس که از ۴۴۷ یا ۴۴۸ هـ . ق تا ۵۴۱ هـ . ق حدود یک قرن دوام داشت. مراد از مرابطون طایفهء جنگجویانی است که در مرزهای اسلامی ساکن و با کفار آن سوی مرز در جنگ بودند و ملثمین یعنی نقابداران، زیرا این طایفه برای تمییز خود از دیگران، یا به عللی دیگر، همواره صورت خود را با لثام [ \ نقاب] میپوشاندند. (دایرة المعارف فارسی، مصاحب، مادهء «مرابطون»).] زیر فشار قرار داشت و اوضاعفلسطین پس از سقوط رها به شدت رو به وخامت نهاده بود. در نتیجهء تبلیغاتِ جنگ طلبان،موج دوم حرکت صلیبیها، که پادشاهان آلمان و فرانسه فرماندهی آنها را به دست داشتند، بهسوی آسیای صغیر آغاز گردی[ . ر. ک. تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۲۹۴ - ۳۰۸؛ دایرة المعارف بستانی، ج ۱۱، ص ۱۷.]. در همین دوران اوضاع سیاسی آسیای صغیر نیز بسیار آشفته گردیده بود. سقوط دولتدانشمندیه[ . سلسلهای از امرای ترکمان، که از ربع آخر قرن پنجم هـ . ق تا ۵۷۳ هـ در کاپادوکیای شمالی فرمانروایی کردند.مؤسس سلسله، امیر دانشمند، در هرج و مرجی که به دنبال مرگ سلیمان ابن قتلمش سلجوقی (۴۷۹ هـ ) در کاپادوکیه پدید آمد و چون منشأ وی معلوم نبود، سرگذشتش با افسانه آمیخته شد. وی در سال ۴۹۳ هـ . ق که ملطیه را در محاصره داشت، بوهمند اول را که برای رهایی شهر آمده بود اسیر کرد. پس از سه سال محاصره ملطیه را گرفت. در ۴۹۶ هـ . ق با بوهمند اتحادی بر ضد بیزانس و سلاجقه منعقد کرد و او را آزار نمود. اما سال بعد در گذشت و پسرش امیر غازی ابن دانشمند جانشین او شد. خلیفه مُسْترشد و سلطان سنجر او را به سبب پیروزیهایش بر مسیحیان (مخصوصاً بوهمند دوم و یوحنای دوم کومننوس) عنوان ملک دادند. ولی وقتی رسولان آنها به ملطیه رسیدند، امیر غازی در بستر مرگ بود و این عنوان در ۵۲۸ هـ . ق به پسر و جانشینش محمد دانشمند (فوت: ۵۳۶ هـ) اعطا شد. وی در قیصریهء درگذشت و پس از او در بین دانشمندیه بر سر جلب قدرت نفاق افتاد. دانشمندیه به دو شاخه که یکی در سیواس و دیگری در ملطیه حکومت داشت تقسیم شدند. سرانجام در سال ۵۷۳ هـ . ق سلجوقیان ملطیه را گرفتند و دستگاه حکومت دانشمندیه در هر دو ولایت برچیده شد. (دایرة المعارف فارسی).] موجب شده بود که دیگر حکمرانهای منطقه بر خاکشان چشم بدوزند.امپراتوری بیزانس نیز که از سوی ترکان به شدت احساس ناامنی میکرد، پیغام فرستاده ازممالک اروپایی کمک خواسته بود. این اوضاع آشفته در ممالک اسلامی، چشم انداز پیروزیرا برای صلیبیها نیک جلوه میداد؛ اما واقعیت چیزی جز این را اثبات کرد. آلمانها که پیشتراز فرانسویهابه سوی شرق در حرکت بودند در عبور از قلمرو امپراتوری بیزانس چنان رفتارناپسند و وحشیانهای از خود نشان دادند که امپراتور ناگزیر شد کسانی را با آنان همراه سازد،صفحۀ ۷۹بلکه بدون غارت و چپاول اموال مردم از خاکش عبور کنند؛ و همین امر به نوبهء خودموجب منازعهء میان نیروهای امپراتوری و نیروهای آلمانی گردید؛ نیروهایی که به مقصدنرسیده و در میان راه مستهلک شدند. اینان در یک نوبت گرفتار سیل گشتند و بیشتر اموالشانرا از دست دادند و در نوبتی دیگر مورد حملهء چابک سواران ترک قرار گرفتند به طوری که«کُنراد» - پادشاه آلمان - نه دهم سربازانش را با همهء لشکرگاه و اسباب موجود در آن رااز کف دا[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۳۱۱.]. چون سپاه کُنراد با این وضعیت به نیقیه رسیدند در آنجا با سپاهیان فرانسوی پیوستند کهآنها نیز دُچار بلا و بدبختی گشته بودند. به هر حال سپاهیان باقیمانده دو گروه حرکتشان را ازسر گرفتند تا به افسس رسیدند. در این هنگام کُنراد به قسطنطنیه بازگشت و منتظر پایان فصلزمستان ماند. سپس از راه دریا به فلسطین رفت. این در حالی بود که پادشاه فرانسه از راهخشکی به آنجا رسیده بود. آن دو و دیگر پیشوایان صلیبی در سوریه بر سر حملهء بر دمشقتوافق کردند و شهر را در محاصره گرفتند ولی زاد و توشهء آنان پایان یافت و بدون گرفتن هیچنتیجهای دست از محاصره کشیدند کُنراد راه آلمان را در پیش گرفت. لویی تا سال بعد درسوریه ماند و پس از آن به سرزمین خود بازگشت. به این ترتیب حملهء این دو پادشاه به پایانرسید و در چشم مسلمانان، که پیشتر بیمناک قدرتشان بودند، خوار و بیمقدار گشتن[ . ر. ک. همان، ص ۳۲۲ - ۳۳۰.]. به این ترتیب جنگ دوم صلیبی که به منظور باز پسگیری رُها (اورفا) برپا شد بهشکست انجامید و تلاش اروپائیان برای جلوگیری از نزدیک شدن جبههء شمال و جنوباسلامی به یکدیگر ناکام ماند. در حالی که صلیبیها به شدت میکوشیدند تا از اتحّاد میانشام، قلمرو نورالدین زنگی[ . نور الدین محمود زنگی مکنی به ابولقاسم ملقب به ملک عادل [الملک العادل نور الدین محمودبن زنگی] (۵۱۱ -۵۶۹ هـ . ق) از امرای مشهور آل زنگی و مؤسس سلسلهء اتابکان شام؛ پسر عماد الدین زنگی، از جانب برادرش سیف الدین غازی اول حکومت حلب و حمص و حماة را یافت. چندی بعد دمشق و بعلبک را گرفت. به عمارت مساجد و مدارس در موصل و حلب و بعلبک و دمشق اهتمام کرد. چند نوبت با صلیبیها جنگید. مصر را به وسیلهء اسد الدین شیر کوه بگرفت. (دایرة المعارف فارسی).]، با مصر جلوگیری کنند، در این سرزمین حوادثی روی داصفحۀ ۸۰صلاحالدین ایوبی (۵۳۲ - ۵۸۹ هـ / ۱۱۳۸ - ۱۱۹۳) صلاح الدین یوسف بن ایوب ملقب به الملک الناصر، بنیانگذار سلسلهء ایوبی و قهرمان بزرگجنگهای صلیبی است. او دوران کودکی و جوانی را همراه پدرش در خدمت نور الدین زنگیسپری کرد و در ۲۷ سالگی همراه عمویش، اسدالدین شیر کوه، به مصر عزیمت کرد. اما داستان عزیمت شیر کوه - که او را نیز باید یکی از قهرمانان جنگهای صلیبی به شمارآورد - از این قرار بود که منازعه میان دو تن از رجال سیاسی به نامهای ضرغام و شاور درمصر بر سر منصب وزارت فاطمیان، موجب گردید که ضرغام از صلیبیها و شاور از نورالدینکمک بگیرد. ضرغام جزیهای یک ساله را به صلیبیها پیشنهاد داد، در حالی که پیشنهاد شاور بهنور الدین پرداخت ۱۳ خراج مصر در مقابل این کمک بود. نور الدین از این پیشنهاد به طمع افتاد و اسدالدین شیر کوه را که در این هنگام ولایتحمص را به اقطاع[ . اقطاع یا قطیعه یا نان پاره، ملک یا زمینی را گویند که از جانب خلیفه یا سلطان به یکی از امرا به عنوان استغلال (بهرهبرداری از عواید) یا تملیک (مالکیت ارضی) واگذار شود (دایرة المعارف فارسی).] داشت به یاری او فرستاد. در این سفر شیر کوه برادر زادهء جوانش یعنیصلاح الدین ایوبی نیز وی را همراهی میکرد. سپاه نورالدین در ربیع سال ۵۵۹ هـ / ۱۱۶۴ م به بلبیس رسید و در آنجا با سپاه فاطمیان بهفرماندهی ضرغام درگیر شد. جنگ با شکست و قتل ضرغام پایان یافت و پس از آن شاوربلافاصله عهدهدار وزارت شد. اما وی از عهدی که با نورالدین کرده بود سرباز زد و از ورودشیر کوه به قاهره نیز جلوگیری کرد[ . فی التاریخ العباسی و الفاطمی، ص ۳۶۰.] پس از آن اسدالدین دو نوبت دیگر نیز به مصر لشکر کشید و در طی همین دوران زندگیرا بدورد گفت. لشکرکشیهای اسدالدین به مصر حایز اهمیت بسیار است، زیرا در نهایتموجبات اتحاد مصر و شام و در نتیجه آزادی اورشلیم را فراهم آورد. به اعتقاد رانسیمان،شیرکوه نخستین کسی در جهان اسلام بود که به فراست دریافت برای آزادی فلسطین نخستصفحۀ ۸۱باید مصر را تسخیر کرد و تا پایان عمر نیز در این راه از پای ننشست. اما شخصیت وی بیشترزیر تأثیر نورالدین و صلاح الدین قرار گرفته است. او مینویسد: شیر کوه از پی این کامیابی دیر نپایید و در بیست و سوم مارس سال ۱۱۶۹ م از پرخوریدرگذشت [ ! ] . نام این مرد در تاریخ تحت آوازهء خداوندش نور الدین و برادر زادهاش صلاح الدینقرار گرفته است؛ و حال آنکه در جمع تمام رهبران عالم اسلام فقط او بود که به فراست دریافتکه به قصد بازپس گرفتن فلسطین نخستین قدم را باید در کار تسخیر مصر برداشت که موقعنظامی کمنظیر و منابع فراوان داشت و علی رغم تردیدهای نورالدین خود هرگز از پا ننشست تابدین آرزو تحقق بخشید. ثمرهء تلاشهای پیگیر او را برادر زادهاش، صلاح الدین، چید.چهرهاش خوشایند نبود؛ قامتش کوتاه و تنومند و رخسارش سرخ فام و یکی از دیدگانش نابینابود. سیمای ناخوشایند وی معرف خوبی بود برای اصل و نسب گمنامش؛ با این همه سربازیبود نابغه و کمتر سرداری میتوان جست که از محبّت بی دریغ سربازان خویش این همهبرخوردار بوده باش[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۴۴۶ - ۴۴۷.]. در این دوران، یعنی دورهء لشکرکشیهای خاندان زنگی به مصر، یکی از رویدادهایتاریخی بسیار مهّم این سرزمین رقم خورد؛ و آن برچیده شدن خلافت فاطمیان از آن دیاربود. نور الدین زنگی - که خود طرفدار خلافت بنی عباس بود - از صلاح الدین خواست که بهخلافت فاطمیان پایان دهد. اما وی که همهء اختیاراتش را از خلیفهء فاطمی داشت زیر بار اینپیشنهاد نرفت و انجام خواستهء ولینعمت خویش را به تعویق میافکند. تا آنکه نور الدین ویرا تهدید کرد که در صورت تعلّل بیشتر، خود به مصر خواهد آمد. صلاح الدین نیز ناگزیرپذیرفت و به آن اقدام تاریخی مبادرت ورزی[ . همان.]. انجام چنین کاری چندان آسان هم نبود، زیرا فاطمیان سالیانی دراز بر مصر حکومتداشتند و مردم طرفدار و هوا خواهشان بودند و امکان بروز شورش وجود داشت. از این روصلاح الدین چارهای اندیشید و نخست در یکی از مساجد خواندن خطبه به نام خلیفهء عباسیرا آزمود و چون این کار بیسر و صدا و آرام و بدون مخالفت هیچ کسی انجام شد، فرمان داصفحۀ ۸۲تا در هفتم محرم سال ۵۶۷ هـ (۱۱۷۱ م) بر همهء منبرهای قاهره به نام خلیفهء عباسی خطبهخوانده شود. به این ترتیب دولت فاطمی در کمال آرامش ساقط ش[ . فی التاریخ العباسی و الفاطمی؛ عبادی، احمد مختار، دار النهضة العربیه، بیروت لبنان، بیتا، ص ۳۶۴، نیز ر. ک. کامل ابن اثیر ذیل حوادث سال ۵۶۷. در اینجا یاد آور میشود که بر افتادن دولت فاطمی در مصر برای شیعیان یک شکست بزرگ بود؛ و به همین دلیل کینهء صلاح الدین را به دل دارند. (ر. ک. شیعه در مصر، وردانی، صالح، ترجمهء عبدالحسین بینش). اما به دور از تعصب مذهبی به دونکته زیر باید توجه کرد: الف: خلافت فاطمی پیر و فرتوت گشته و دستگاه خلافت آنان شاهد منازعهء وزیرانی بود که با توجه به ناتوانی خلفا، همهء امور را به دست داشتند. برای خلفا از حکومت چیزی جز نام باقی نمانده بود. به طوری که میتوان گفت اگر صلاح الدین هم به مصر نیامده بود، نفوذ مسیحیان در کار وزارت و منازعهای که بر سر این منصب در گرفته بود، به یقین نابودی و انقراضشان را در پی میآورد. (ر. ک. تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج ۴، ص ۳۲۰ - ۳۲۳؛ دایرة المعارف فارسی، مادهء «فاطمیان»). ب: سقوط خلافت فاطمی و اندکی پس از آن مرگ نور الدین زنگی، از چند گانگی مراکز قدرت و تصمیمگیری در جهان اسلام کاست؛ و میدان عمل به مردی داده شد که به خوبی توانست از شرایط پیش آمده بهره گیرد و بزرگترین پیروزی را بهرهء مسلمانان گرداند.]. پس از بر افتادن فاطمیان زمام امور مصر به دست صلاح الدین افتاد و در پی آن حکومتایوبیان بنیاد نهاده شد. صلاح الدین که از نور الدین زنگی بیمناک بود سرزمین یمن را، بهعنوان گریزگاه احتمالی، به وسیلهء برادرش، توران شاه، تصرف کرد و از آن پس مبارزهاش برضد صلیبیها رو به فزونی نهاد. میان طرفین درگیریهای فراوان روی داد؛ تا آنکه سرانجامصلاحالدین موفق شد پس از تصرف «حماة[ . شهری قدیمی در سوریهء فعلی بر کنار نهر العاصی که صلاح الدین در سال ۵۷۲ هـ آن را گرفت (ر.ک. دایرةالمعارففارسی).] سرزمین شام را به تصرف خویش درآورد ودر نبرد سرنوشت ساز «حطین[ . دهکدهای در فلسطین، غرب دریاچهء طبریه، نزدیک اینجا صلاح الدین ایوبی بر صلیبیان پیروز شد و قدرت آنان رانابود کرد. (دایرة المعارف فارسی، مادهء «حطین»).] باز پسگیری بیت المقدس برای وی امکانپذیر شد. او پساز تصرف دژهای «طبریه»، «ناصره»، «سامره»، «صیدا»، «بیروت»، «بترون»، «عکا»، «رمله» و«حبره» به سوی «بیت المقدس[ . برای آشنایی با موقعیت شهرهای یاد شده، ر. ک. نقشهای ضمیمه.] تاخت و در رجب ۵۸۳ / سپتامبر ۱۱۸۷ م در غرب آن شهراردو زد. صلیبیها تا پای جان در دفاع از شهر کوشیدند، اما قدرت آتش سنگین منجنیقهایسپاهیان صلاحالدین در اواخر همان ماه آنان را وادار به تسلیم کر[ . دایرة المعارف الاسلامیه ص ۲۷۲ - ۲۷۳.]. تصمیم اوّلیه صلاحالدینصفحۀ ۸۳گرفتن انتقام بود. ولی تهدید صلیبیان شهر به ویران سازی اماکن مقدس و کشتن مسلمانان دربند، وی را از این تصمیم باز داشت و پذیرفت که مسیحیان در مقابل پرداخت سربها از شهربیرون روند. بهدنبال آن افراد دارا و توانگر سربهای خویش را پرداختند و آزاد شدند. کسانی هم کهتوان این کار را نداشتند به عنوان بنده فروخته شدند. در این هنگام شماری ازتوانگرانمسلمان و مسیحی دخالت کردند و شمار بسیاری از اسیران را خریدند و آزاد کردند. به جزشماری چند از افراد ناتوان و بیمار به کسی اجازهء اقامت در شهر داده نشد. مؤسسههای دینیمسیحیان در شهر ویران گردید. قبة الصخره و مسجدالاقصی مرمّت شد و به مناسبتبزرگداشت این واقعهء عظیم بیمارستانها و مدارس فراوانبنا گردید. حضور امیران ایوبی واقدام آنها به ساخت بناهای فراوان بر شکوه این روز افزود. همهء مسلماناندر آن روز شادمانبودند. به دنبال آن، شهرهای فلسطین که در دست مسیحیان بود یکی پس ازدیگری به تصرفصلاح الدین در آمد. تنها چیزی که در دست آنها باقی ماند انطاکیه، طرابلس و چند شهر و دژکوچک دیگر بو[ . همان؛ نیز ر.ک. تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص ۴۱۴؛ کاملابناثیر، ذیل حوادث سال ۵۸۳؛ سرگذشت فلسطین، زعتیر، اکرم، ترجمهء اکبر هاشمی رفسنجانی، بی تا، بی نا، بی جا، ص ۶۷ - ۶۸؛ تاریخ اورشلیم، ص ۲۱۸- ۲۱۹.]. بد نیست که در اینجا سخن رانسیمان را نیز دربارهء رفتار مسلمانان درهنگام فتح قدسبیاوریم، که مینویسد: «مردان پیروز افرادی شریف و با مروّت بودند. درست در همانجا کهدر ۸۸ سال پیش فرنگان از دریای خون گذشتند، حتی یک خانه به یغما نرفت و به یک جاندارآسیب نرسید. به امر صلاح الدین سربازان خیابانهاودروازهها را زیر نظر گرفتند و از هر گونهدستاندازی احتمالی به جان و مال مردم جلوگیری به عمل آورند... به زودی مردم بهصورت دو رشتهء طولانی شهر را پشت سر نهادند. یک گروه آنها که یا به دست خود یا ازبرکت تلاشهای «بالیان»، فدیهشان داده شده بود و آزاد بودند؛ و یک گروه آنها که از عهدهءپرداخت فدیه بر نیامده و به اسارت میرفتند. حال اینان چنان رقتانگیز بود که العادل بهپیشگاه برادر شتافت و درخواست تا به پاس خدمات وی هزاران تن از اسیران را بدو بخشد.صلاحالدین التماس برادر را بر آورد و او بیدرنگ آزادشان کرد. بطریق (کشیش) هراکلیوسصفحۀ ۸۴که برای تظاهر به نیکوکاری وسیلهای این همه ارزان پیدا کرده بود، در خواست که تنی چند رانیز بدو بخشند. هفتصد تن دیگر به خاطر او و پانصد تن به احترام بالیان آزاد شدند. آنگاهصلاح الدین اعلام کرد که خود کلیهء بانوان و مردان سالخورده را خواهد بخشود. بانوانی کهفدیهشان داده شده بود، با دیدگان گریان به پیشگاه شاه آمدند و گفتند که بیشوهر و برادر کجامیتوانند رفت - چون همه یا کشته و یا اسیر شده بودند - صلاحالدین قول داد همهء شوهراناسیر را آزاد گذارد و از خزانهء خاص خویش به هر زن بیوه و کودک یتیم فراخور شأنی کهداشت هدیهای عطا کرد. مهربانی و شفقت این مرد درست نقطهء مقابل - نامردمیهایی بود که ازنخستین مجاهدان فاتح صلیب سر زد[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۵۴۵.]. همو در جای دیگر دربارهء شخصیت صلاحالدین مینویسد: «چه اینکه کامیابیهای او راپاسخ اجتنابناپذیر جهان اسلام به هماوردجویی فرنگان تجاوزکار بدانیم و چه اینکه آن رازائیدهء دوراندیشی امیران بزرگی که قبل از او برخاستند و چه اینکه به حساب کشاکشها وخامکاریهای ابلهانهء فرنگان یاشخصیت بارز شخص وی بگذاریم، در این نکته جای هیچشکی نیست که او توانست روح و قدرت خاوریان را به منصّهء ظهور رساند. در شاخهایحطین و بر دروازههای اورشلیم انتقام شکست مجاهدان از نخستین جنگاوران صلیب گرفته شد.صلاحالدین نشان داده بود که یک انسان شریف، تاج پیروزی را چگونه بر سر میگذارد»[ . همان، ص ۵۵۲ - ۵۵۳. شایان ذکر است که آوازهء جوانمردی صلاح الدین ایوبی در نزد اروپائیان ازوی شخصیتی ممتاز و قهرمان ساخته بود. در این باره داستانهایی نقل شده است که به افسانه شبیهتر است و اگر حقیقت داشته باشد، به حق بی مانند است. برای نمونه، نقل شده که«در جنگ سوم صلیبی سه پادشاه اروپایی یعنی ریچارد شیردل از انگلستان، فردریک ریش قرمز از آلمان و فلیپ اگوست از فرانسه عازم جنگ با مسلمانان گشتند. اما بر سر اینکه کدامشان فرمانده باشد میانشان اختلاف افتاد. پس از گفت و گوهای بسیار به این نتیجه رسیدند که برای تعیین فرمانده کل شخص صلاح الدین را داور قرار دهند. وی نیز این پیشنهاد را با روی باز پذیرفت و همراه چند تن از خاصّانش به اردوگاه صلیبیها رفت. وی پس از شنیدن اظهارات سه پادشاه عنوان کرد که باید هر کدامشان هنر و هوش خویش را بنمایاند. به این منظور ریچارد قطعه آهنی را با یک ضربت شمشیر به دو نیم کرد. فردریک میلهء آهنی را به دور بازوی خود پیچید و فیلیپ نیزهای را تا نیمه در تیرک وسط چادر فرو کرد. صلاح الدین زور بازوی هر سه را مشابه دانست و پرسش اخلاقی مطرح کرد و پرسید که شهامت با چه چیز برازندهتر است؟ امپراتور فرانسه گفت: شهامت با شهرت برازنده است. فردریک گفت: شهامت با زور بازو برازنده است و ریچارد گفت: شهامت با جوانمردی برازنده است. پس از شنیدن سخنان سه پادشاه، صلاح الدین ریچارد را به فرماندهی کل برگزید و در حقیقت دلاوری را که برازندهء خودش بود به هماوردی انتخاب کرد. در این هنگام، گویا یکی از همراهان خود صلاح الدین خواستار هنرنمایی او شد و فرمانده کل نیروهای اسلام در برابر دیدگان اروپائیان دستمالی ابریشمین را به هوا پرتاب و آن را با شمشیر به دو نیم کرد». (ر. ک. دانشمندان و مشاهیر بزرگ جهان، صدری، مصطفی، انتشارات شقایق، چاپ دوم، ۱۳۷۲، ص ۱۱۳ - ۱۱۷؛ نقش قهرمان شرق در پیشگاه تاریخ، ایوبیان، عبید الله، کتابفروشی سعدی، تبریز، ۱۳۴۱، ص ۱۳۱ - ۱۳۸).]صفحۀ ۸۵جنگ سوم از دست رفتن بیت المقدس برای صلیبیها بسیار گران تمام شد، ولی با وجود باقی ماندنشهرهایی مانند صور، انطاکیه و طرابلس در دست آنها، روزنهء امید برای پیشرویهای آیندههمچنان به رویشان باز بود. ویلیام، اسقف اعظم صور، به اروپا رفت تا داستان از دست رفتنبیت المقدس را به اطلاع پادشاهان اروپایی رسانده از آنها تقاضای کمک کند. در پی آن،فردریک بارباروسا، امپراتور آلمان، پیش از همه عازم فلسطین گشت، اما در راه سپاهیان ویبه دست ترکان غارت شدند و خود او نیز در رودخانه غرق شد. شخصیّت دومی که عازمفلسطین گشت ریچارد اوّل مشهوربه شیردل، پادشاه انگلستان، بود؛ که در واقع همهء حوادثجنگ سوم را ماجراهای مربوط به مبارزهء او با صلاح الدین ایّوبی تشکیل میدهد. ریچارد کهبیم داشت فرانسویها در غیاب وی قلمروش را متصرف شوند، فیلیپ آگوست، پادشاهفرانسه، را نیز با خود همراه ساخت.اما پس از رسیدن به عکا وی بیمار گردید و به فرانسه بازگشت؛ و در نتیجه صلاح الدین ماند و ریچارد شیردل. سپاهیان مسیحی به فرماندهیریچارد، بندر عکا را متصرف شدند و قرارشد که ساکنان شهر با پرداخت دویست هزار سکهءطلا و ۱۶۰۰ اسیر آنجا راترک کنند. به دلیل تعلّل مسلمانان در ترک شهر، ریچارد ۲۵۰۰ تن ازاسیران را از دم تیغ گذراند؛ و در مقابل صلاح الدین نیز فرمان داد تا از آن پس همهء اسیرانمسیحی را به قتل رسانند. اما ریچارد، با مشاهدهء وخامت اوضاع و مسابقهء بیهودهء خون ریزی،به صلاح الدین پیشنهاد کرد که خواهرش را به همسری برادر صلاح الدین در آورد. به این ترتیب کهمناطق زیر سلطهء مسیحیان و نیز بخشی از بیت المقدس کابین عروس گردد و درگیریها پایان یابد.صلاح الدین نیز این پیشنهاد مثبت را پذیرفت، ولی کلیسا زیر بار نظر ریچارد نرفت[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۴۵-۹۴.]صفحۀ ۸۶از آن پس چندین نوبت دیگر سپاهیان دو طرف در مقابل یکدیگر صفآرایی کردند، اماگویا صحنهء نبرد بیش از آنکه صحنهء نمایش قدرت نظامی طرفین باشد، صحنهء مقابلهء صفاتوالای اخلاقی ریچارد و صلاحالدین گشته بود. شجاعت ریچارد او را در نظر صلاحالدینبزرگ مینمود و از آن سوی عدالت، شکیبایی و میانهروی صلاح الدین نیز ریچارد راشکست داده بود. به هر حال در سال ۱۱۹۲ م میان طرفین پیمان صلحی امضا شد و ریچارد بهانگلستان بازگشت و جنگ سوم نیز پایان یافت[ . همان.]جسارت به مکّهء مکرّمه و مدینهء منوّره صلیبیها در همان دورانی که هنوز بیت المقدس را در تصرف داشتند، با سوء استفاده ازعزیمت صلاح الدین به نواحی شمالی، اقدام به کاری بسیار جسارتآمیز کردند؛ که البتهکیفرش را نیز به زودی دیدند. آنان در حرکتی مذبوحانه به دو شهر مکّه و مدینه حمله کردندکه داستانش به قرار زیر است: رینالد شاتیونی... در پاییز سال ۱۱۸۲ م، همینکه از عزیمت صلاح الدین به شمال خبریافت، به عزم کاری برخاست که سالها بود سودای آن را به سر داشت و آن، به آب افکندنناوگانی بود بر سینهء دریای احمر به قصد تاراج کاروانهایی که از طریق این دریا قصد مکّهداشتند. رینالد حتّی بی میل نبود که بر شهر مقدس مسلمین نیز حمله کند. مقارن آخر سالرینالد به سوی ایله، واقع در رأس خلیج عقبه، راند و زورقهایی را که از چوب درختانجنگلهای مآب ساخته و بر سینهء بحر المیّت آزمایش کرده بود، با خویشتن برد و این شهر راکه از سال ۱۱۷۰ م به بعد در چنگ مسلمین بود، فرو گرفت، ولی قلعهء شهر که بر جزیرهءفرعون در آن نزدیکی واقع بود و تاریخ نگاران فرنگی از آن به نام «ایل دوگری» یاد کردهاند ازپا ننشست. رینالد خود با دو سفینه برای محاصرهء قلعه باز ماند و مابقی به ناوبانی دزداندریایی محلی بادبان برکشیدند و در حالی که بلاد ساحلی مسیر خویش را تاراج میکردند، درامتداد کرانهء افریقایی این دریا به حرکت درآمدند و چندان جلو رفتند تا به عیذاب، بندر بزرگ«نوبی» (نوبه) در مقابل مکّه رسیدند و در آنجا بر سفینههای تجاری سرشار از نعمتی که اصفحۀ ۸۷عدن و هندوستان آمده بود، دست یافتند و همه را به غنیمت گرفتند. گروهی نیز از آببرآمدند و یک کاروان عظیم بی دفاع را که از وادی نیل میآمد، غارت کردند. یغماگران ازعیذاب به ساحل عربستان رفتند و بعد از آتش افکندن در باراندازهای «الحوراء»و «ینبع»، -بنادر مدینه - تا الرابغ ، یکی از بنادر مکّه - ، نفوذ کردند و در نزدیکی آن، سفینهای حامل زوّاررا که رهسپار جدّه بود، به قعر آب فرستادند. عالم اسلام تکان خورد. حتی امیران موصل و حلب که در برابر صلاح الدین دست دردامن فرنگان زده بودند، از دوستی با قومی که چنان بی پروا به حریم مقدسات دینی ایشانتجاوز کرده بود، ننگ میداشتند. ملک العادل، برادر صلاح الدین و حکمران وقت مصر، دردم به پا خاست و حسام الدین لؤلؤ، دریاسالارمصری، را با ناوگانی مملو از دریا نوردانمغربی شمال آفریقا مأمور تعقیب و گوشمالی غارتگران کرد. لؤلؤ، بعد از نجات دادن قلعهءجزیرهء فرعون و پس گرفتن ایله که چندی بود رینالد خود از آن رفته بود، سر در پی یغماگراننهاد و در حوالی «الحوراء» ایشان را دریافت و ناوگانشان را منهدم کرد و تقریبا همه شان رادربند کشید. تنی چند را به مکّه فرستاد تا سال بعد به هنگام زیارت، طی تشریفات خاص درقربانگاه منی به کیفرشان رسانند و مابقی را به قاهره برد که در آنجا همه شان را گردن زدند.صلاح الدین رسما قسم یاد کرد که این گستاخی رینالد را هرگز نبخشای[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۵۰۹ -۵۱۱(به نقل از ابوشامه، ص ۵ -۲۳۱؛ابن اثیر، ص ۶۵۸).]جنگ چهارم این جنگ که در آغاز به هدف مصر تدارک دیده شده بود، بر اثر حوادثی پیچیده از هدفاصلی منحرف گشت. سرانجام نیروهای صلیبی با وعدههای شاهزادهای به نام آلکسی بهقسطنطنیه آمدند و او را به قدرت رساندند. اما پس از آنکه وی از انجام تعهداتش سر باز زد،قسطنطنیه عروس شهرهای آن روزگار را، دستخوش تهاجم و تاراج ساختند و غنایمبسیاری فرا چنگ آوردند. صفحۀ ۸۸آلبر ماله دربارهء رفتار صلیبیها در قسطنطنیه چنین مینویسد: در تاراج قسطنطنیه، قشونِ صلیب مانند اقوام جاهله معامله کرد، مثلاً مرمرها را خردنمود و آثار مستظرفه را شکست تا سیم و زر و احجار کریمهء آن را ببرد. مجسمههای مفرغیرا که شاهکار هنرنمایی قدیم بود ذوب کرد تا پول از آن سکّه کند. از آثار متبرکه و ظریفهایکه بعد از غارت ۱۲۰۴ م از قسطنطنیه آوردند، امروز هم درونیز و بعضی از بلاد مغرب دیدهمیشود. آنان طی این تهاجم در قسطنطنیه امپراتوریای را تشکیل دادندکه تا نیم قرن بعدادامه یافت[ . همان، ص ۲۳۶.]جنگ پنجم در سال ۱۲۱۳ م پاپ اینوکتیوس سوم مسیحیان را به جنگ پنجم صلیبی فراخواند. تبلیغاتوی عزم فرنگیان را بر جنگ برانگیخت، در مجمع عمومی چهارم که به سال ۱۲۱۶ م درلاتیران تشکیل گردید ۱۷ حزیران (ژوئیه) ۱۲۱۷ م به عنوان تاریخ آغاز حرکت تعیین گردید.پاپ با ارتشی متشکل از سربازان مجاری، ایتالیایی، آلمانی، انگلیسی و فرانسوی حرکتکرد. پادشاه مجارستان به نام اندرنوس دوم به همراه دوکهای اوستریا و باواریا خود را بهفلسطین رساندند. آنان در یک نوبت با مسلمانان جنگیدند و پیروز شدند. پس از این موفقیتپادشاه مجارستان به سرزمین خود بازگشت و دیگران آهنگ فتح سرزمین مصر کردند. آناندر سال ۱۲۱۹ م دمیاط را به تصرف درآورده شمار بسیاری از اسیران را به قتل رساندند.مسلمانان که تاب مقاومت در برابر آنان را نداشتند با آنان دربارهء صلح مکاتبه کردند؛ وپذیرفتند که قدس و دیگر جاهایی را که در جنگ اول صلیبی به دست فرنگیها افتاده بود بهآنان واگذار کنند و در مقابل، صلیبیها مصر را ترک بگویند. آنان نیز پذیرفتند ولی قاصد پاپاجازهء بستن پیمان صلح را به آنان نداد و از آنان خواست که به سوی قاهره پیشروی کنند،فرنگیان چنین کردند. اما در جنگی که میان آنان و مسلمانان روی داد به سختی شکستخوردند و بیشترشان به اسارت درآمدند. کسانی که دمیاط را در اختیار داشتند حاضر شدندکه در مقابل آزادی اسیران شهر را ترک بگویند. صفحۀ ۸۹امپراتور آلمان، فردریک دوم، از جمله کسانی بود که برای این حمله صلیب برافراشتهبود، ولی از حرکت طفره میرفت. پاپ بر رفتن وی پای فشرد و تهدید کرد که در صورتخودداری وی از حرکت او را تکفیر خواهد کرد. سرانجام فردریک در سال ۱۲۲۷ م عزمخویش را برای پیوستن به فرنگیان در فلسطین اعلام داشت. او سپاهی جرّار در اختیارداشت، اما پس از طی مقداری از راه بیماری در سپاه او پیچید. خود او نیز بیمار گشت و یاتمارض کرد و به کشورش بازگشت و سپاهش جز ۰۰۰/۴۰ نفر پراکنده شدند. این گروه کهخود را به فلسطین رسانده بودند، پس از شنیدن خبر عقب نشینی وی همه بازگشتند. یاتریک(کشیش) اورشلیم موضوع را به پاپ گزارش داد و او فردریک را به شدت تکفیر کرد. پس ازآن وی در سال ۱۲۲۸ م با سپاهی گران آهنگ فلسطین کرد، اما پاپ صلیبیها را از اطاعت ویبازداشت. فردریک که در این شرایط توان جنگیدن را در خود نمیدید با سلطان مصر، ملککامل ایوبی که در این هنگام در سوریه بود، دربارهء صلح مکاتبه کرد و با فرستادن هدایایفراوان به او وعده داد که بر ضد دشمنانش همپیمان شود. فردریک سرانجام توانست سلطانرا وادار کند قدس و مناطق همجوار آن چون بیتلحم، ناصر، و چند جای دیگر را به اوواگذار نماید، اما سلطان کامل با او شرط کرد که کلیسای ساخته شده بر جایگاه معبد سلیمان بهحال خود بماند و به عنوان مسجد جامع در دست مسلمانان قرار گیرد. مسلمانان در قدس ازخودشان قاضی داشته باشند که میان آنها داوری کند. دو پادشاه پیمان صلحی ده ساله را بهامضا رساندند. فردریک وارد قدس شد و یک روز در آنجا ماند. ا مور شهر را تا جای ممکنسر و سامان داد و کلیسای قیامت را زیارت کرد. تاجی را که در قربانگاه کلیسا بود گرفت وبرسر نهاد و به عکا و از آنجا به اروپا بازگشت. به این ترتیب جنگ صلیبی پنجم پایان یافت[ . دایرة المعارف بستانی، ص ۲۰ - ۲۱؛ نیز ر.ک. تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۱۶۰ - ۲۰۴ و الحرکة الصلیبیه، ج ۲، ص ۷۵۹ - ۷۷۷.]جنگ ششم (۶۲۶ - ۶۲۷ هـ / ۱۲۲۸ - ۱۲۲۹م) این جنگ به جای آنکه نظامی باشد بیشتر ماهیت سیاسی و دیپلماتیک داشت و البته برایصلیبیها موفقیتی زودگذر به همراه داشت[. ۱.EncyclopediaofIslam،"Crusades" ]. داستان از این قرار بود که سردار قشون صلیبیصفحۀ ۹۰امپراتور فردریک دوم[ . فردریک دوم، امپراتور مقدس روم (۱۱۹۴ - ۱۲۵۰)، امپراتوری مقدس روم (۱۲۲۰ - ۵۰)، شاه آلمان (۱۲۱۲-۲۰)،شاه سیسیل (۱۱۹۷ - ۱۲۵۰) و شاه اورشلیم (۱۲۲۹ - ۱۲۵۰). با آنکه پیش از امپراتور شدنش به پاپ هونوریوس سوم قول داده بود که در جنگ صلیبی شرکت کند، مدتها این کار را به تأخیر انداخت تا آنکه پاپ گرگوریوس نهم او را تکفیر کرد و وی عاقبت در ۱۲۲۸ م به راه افتاد ولی سفر او در واقع یک دیدار رسمی بود؛ دریافا پیمانی منعقد کرد که اورشلیم، ناصره و بیت لحم را به مسیحیان و مسجد عمر را به مسلمانان وامیگذاشت و در ۱۲۲۹ م به عنوان شاه اورشلیم تاجگذاری کرد. (دایرةالمعارف فارسی، مصاحب). در دورهء حضور وی در بیت المقدس شایع شده بود که وی برای فرود آمدن قریب الوقوع حضرت عیسی آن شهر را به تصرف در آورده است. طرفدارانش پیروزی وی را نشان تقدس و نزدیکی او به خداوند میدانستند؛ و پس از فوت او در سال ۱۲۵۰ م انتظار داشتند که او از قبر برخیزد و بار دیگر رهبری آنان را به دست گیرد (پیش گوییهای آخر زمان، اسکینر، استفن، ترجمهء دکتر علی نظری نائینی، انتشارات المعی، چاپ اول، تهران، ص ۱۳۸).]، از سوی پاپ تکفیر گردید و او نیز برای رفع این تکفیر راه شرق رادر پیش گرفت. او به جای جنگیدن با مسلمانان با آنها وارد گفت و گو شد و با مهارت خودبیت المقدس را از سلطان مصر (ملک کامل ایوبی) باز پس گرفت و با او پیمان اتحاد بست. امااین سیاست موجب اعتراضهای فراوان گردید و بار دیگر جنگ در سرزمین قدس در گرفت.بلافاصله پس از مرگ کامل نیروهای فرانسوی عازم جنگ با مسلمانان گشتند و ملک صالح- جانشین کامل - چارهای جز جنگیدن با آنها ندید. سرانجام در سال ۱۲۴۴ م بیت المقدس بهدست مسلمانان افتاد و نزدیک به هفتصد سال (تا ۱۹۱۷ م) در دست آنان باقی مان[ . ر.ک. تاریخ قرون وسطی، ج۴، ص۲۳۶؛دایرةالمعارف فارسی، مقالهء جنگهای صلیبی؛ الموسوعة العسکریه، مؤسسة العربیه للدراسات والنشر، چاپ یکم، بیروت، ج۱، ص ۸۰۲.]جنگ هفتم (۶۵۲ - ۶۴۶ هـ / ۵۴ - ۱۲۴۸ م) پس از استیلای خوارزمشاهیان[ . خوارزمشاهیان یا خوارزمشاهیه - عنوان مشهور سلسلهای از سلاطین مسلمان خوارزم که از سال ۴۷۰ هـ تا حدود۶۲۸ هـ در مملکت خوارزم یا متعلقات آن حکومت کردهاند و در بعضی مواقع بر قسمت عمدهء بلاد خراسان و بعضی بلاد عراق و حتی آذربایجان نیز استیلا داشتهاند. (دایرةالمعارف فارسی). دربارهء پیامد حمله خوارزمشاهیان به بیت المقدس، ر. ک. سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ویلتس، دوراکه، ترجمهء مسعود رجبنیا، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۵۳، ص ۷۷ - ۷۸.] بر بیت المقدس به سال ۱۲۴۴ م، بار دیگر صلیبیها بهانگیزش در آمدند و لویی نهم، پادشاه فرانسه در سال ۱۲۴۸ م آهنگ مصر کر[ . صلیبیها از زمان نور الدین زنگی و صلاح الدین ایوبی در صدد تصرف مصربر آمده بودند. زیراتصرف این دیاربهآنها امکان میداد تا در صورت حملهء آن دو فرماندهء بزرگ به بیت المقدس عقبهء نیروهایشان را مورد حمله قرار دهند. به همین منظور برای پشتیبانی از شورشهای مؤتمن الخلافه و عمارهء یمنی به مصر نیرو اعزام کردند و در سال ۵۶۵ هـ اسکندریه و در سال ۵۶۹ هـ دمیاط را مورد حمله قرار دادند؛ که در هر دو نوبت به دست صلاح الدین شکست خوردند. در سال ۶۱۵ هـ جنگ پنجم صلیبی به منظور تصرف مصر تدارک دیده شد، اما پس از سه سال جنگ صلیبیها شکست خورده و عقب نشستند و سی ماه بعد از آن لویی نهم جنگ هفتم را تدارک دید (مکتبة الحروب الصلیبیه، ج ۲، ص ۲۳ - ۲۸).]. او در وهلهصفحۀ ۹۱نخست موفق گردید دمیاط را بی هیچ مقاومتی به تصرف درآورد(۱۲۴۹ م). در این هنگامسلطان مسلمانان یعنی الملک الصالح نجم الدین ایوب بیماربود و در همان سال در المنصورهدرگذشت و لویی پس از آگاهی بر این موضوع، به قصد وارد آوردن ضربهء نهایی بر مسلمانانعازم المنصوره گردید. در اینجا بود که ممالیک بحری[ . ممالیک: نام سلسلهای از فرمانروایان مصر (۶۵۰ تا ۹۲۲ هـ . ق، مطابق ۱۲۵۲ تا ۱۵۱۷ م) بدین توضیح که ممالیکجمع مملوک به معنای غلام است... سلاطین ممالیک مصر از غلامان ترک یا چرکسی بودند که ابتدا جزو قراولان مزدور الملک الصالح قرار داشتند... اولین ایشان شجرة الدر زوجهء الملک الصالح است... ایشان دو طبقهاند ممالیک بحری و ممالیک برجی و این دو طبقه تا نیمهء اول قرن دهم هجری مصر و شام را تحت اداره و حکومت خود داشتند. افراد آن سلسلهها با وجود سلطنت کوتاه و جنگهای داخلی دائمی و کشتن یکدیگر ممالک خویش را به خوبی اداره میکردند و شهر قاهره هنوز از دورهء سلطنت ایشان آثاری دارد که نمایندهء عشق و علاقهء سلاطین مملوک به صنایع مستظرفه و بناست. ممالیک علاوه بر این مردمانی جنگاور و دلیر بودند و در مقابل صلیبیون عیسوی و نیز اردوهای تاتار مقاومتهای سخت کردند، مخصوصاً تاتارها را که در قرن هفتم هجری بر آسیا استیلا یافته و مصر را طرف تهدید قرار داده بودند چندین بار مغلوب نمودند. دورهء حکومت ممالیک بحری در سال ۷۹۲ هـ . ق به دست ممالیک برجی از میان رفت و ممالیک برجی را به سال ۹۲۲ هـ . ق سلاطین عثمانی از میان برداشتند (لغتنامهء دهخدا به نقل از طبقات سلاطین اسلام، لین پول، ترجمهء عباس اقبال، ص ۷۰ تا ۷۵).] وارد کارزاری سرنوشت ساز گشتند.آنان اجازه دادند که لویی در المنصوره پیشروی کند و سپس در یک حملهء غافلگیرانه سپاهشرا در هم شکستند و خودش را نیز به اسارت درآوردن[ . العصر الممالیکی فی مصر و الشام، عبد الفتاح عاشور، سعید، دارالنهضة العربیه، قاهره، ۱۹۷۶م، ص ۱۳-۷.]. پس از این حادثه دوران حضور مؤثّر ممالیک در صحنهء سیاست مصر آغاز گردید. آنانتورانشاه، آخرین پادشاه ایوبی، را به قتل رساندند و زمام امور را به شجر الد[ . شجر الدر (فوت: ۶۵۵ هـ )، سلطان مصر، و تنها زنی است که در دورهء اسلامی بر مصر فرمانروایی کرده است. ویهمسر الملک الصالح ایوب بود و چون ایوب در منصوره در جنگ با لویی نهم فرانسه درگذشت (۶۴۷ هـ )، این زن مرگ او را پنهان نگاه داشت تا تورانشاه، پسر ایوب، از بین النهرین به مصر آمد. تورانشاه به دست ممالیک کشته شد و شجرالدر بر سلطنت نشست. اما امرای سوریه از به رسمیت شناختن وی امتناع کردند و خلیفه مستعصم جانب آنها را گرفت و عزالدین ایبک بر سلطنت انتخاب شد و شجرالدر را به زنی گرفت. (دایرة المعارف فارسی).] همسرالملکصفحۀ ۹۲الصالح نجم الدین ایوب سپردند. شجرالدرپس از رسیدن به قدرت با صلیبیانی که دمیاط رادر تصرف داشتند وارد گفت و گو گردید و طبق توافقی که به عمل آمد، لویی و همهء کسانی کهاز دوران «العادل» ایوبی به اسارت در آمده بودند، به ازای پرداخت هشتاد هزاردینار آزادگشتند و در مقابل، فرانسویها دمیاط را تخلیه کردند. لویی تعهّد کردکه هیچ گاه به سواحلاسلامی باز نگردد و مدت صلح ده سال تعیین گردی[ . مکتبة الحروب الصلیبیه، ج ۳، ص ۱۳۴-۱۳۶.]صلیبیها، مغولان و مسلمانان۱. دلایل تاریخی آغاز جنگهای صلیبی در اصل به تلاش اروپائیها و ملتهای مسیحی به ویژه اسپانیائیها برایبازپسگیری سرزمینهای از دست رفته شان به دست اعراب در جنگهای موسوم به استراد stseuqnoceR باز میگردد. پس از تهی شدن سرزمین اندلس از دولتهای اسلامی قدرتمند وافتادن زمام امور آن سرزمین به دست ملوک الطوایف، روزگار نکبت مسلمانان فرا رسید ومسیحیان شمال اسپانیا که از دیر باز با مسلمانان در حال زد و خورد بوده و انتظار فرا رسیدنچنین روزی را میکشیدند، آغاز به پیشروی در قلمرو آنان کرده و شهرهای جنوبی را، که دردست حکمرانان پراکنده و ناتوان مسلمان بود، یکی پس از دیگری به تصرف در آوردند. در بحبوحهء همین جنگها، امپراتور روم شرقی، الکسیس کومنیستی، پیکی نزد پاپ اوربندوم فرستاد و در مقابل تهاجم مرزی ترکان سلجوقی - موسوم به سلاجقهء روم - در خواستکمک کرد. در پی آن پاپ در سال ۱۰۹۵ م در اجتماعی مذهبی در کلرمون فرانسه، از مللمسیحی خواست تا با تشکیل سپاهی گران از سراسر اروپا، سرزمینهای از دست رفته درشرق را بازپس بستانند، ترکان را از آسیای صغیر باز پس بنشانند و راه زیارت به اماکن مقدسرا بگشایند و آنها را از چنگ مسلمانان آزاد گردانند؛ و به این ترتیب جنگ اول صلیبی آغازگردید. ۲. دینی میدانیم که با لشکر کشی مسلمانان به قلمرو امپراتوری روم در روزگار خلیفهء دوم (سال ۱۷ هـ )سرزمینهای سوریه و فلسطین و از جمله بیت المقدس به دست مسلمانان افتاد. زیر تأثیرروحیه و رویه تساهل و تسامح اسلامی نسبت به اهل کتاب، خلفا و کارگزاران مسلمانهمواره نسبت به زایران مسیحی که از سراسر اروپا عازم بیت المقدس میگشتند خوشرفتاصفحۀ ۶۱بودند. مسیحیان به ویژه در دوران خلفای بنی عباس در کمال آزادی و امنیت به سرزمینقدس آمد و شد میکردند و از کوثر معنویت مکانهای مقدس خود سیراب میگشتند. هارونالرشید که با شارلمانی، پادشاه فرانسه، روابط دوستانه داشت، برای اطمینان بخشیدن بهزایران مسیحی، کلیدهای بیت المقدس را برای وی ارسال داشت؛ و زایران مسیحی تنها بهازای پرداخت مبلغی ناچیز، بدون هیچ مزاحمتی، به سرزمین قدس سفر میکردند. اینوضعیت در دوران فاطمیها - که قدس را از بنی عباس گرفته بودند - نیز ادامه داشت، تنها درزمان خلیفه الحاکم فاطمی نسبت به زایران سختگیری میشد؛ که آن نیز در دوران جانشینانوی بر طرف گردید و اوضاع بار دیگر رو به آرامش نها[ . ر. ک. تاریخ قرون وسطی، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمهء میرزاعبدالحسین هژیر، دنیای کتاب، بی تا، ج ۴، ص ۲۱۸؛ دایرة المعارف بستانی، پطرس بستانی، دارالمعرفه، بیروت، ص ۱۳: یک گزارش تاریخی حاکی است که شمار یکی از کاروانهای زیارتی به دوازده هزار تن میرسید(ر. ک. بیت المقدس، ص. ۴).]. پس از دستیابی ترکان سلجوقی بر آسیای صغیر و تصرف سرزمین فلسطین به وسیلهء آناناوضاع دیگرگون شد. ترکها هم به قلمرو امپراتوری بیزانس دست اندازی میکردند و همزایرانی را که از اروپا عازم بیت المقدس بودند مورد آزار و اذیت قرار میدادند. در دورانحاکمیت آنان مسیر کاروانهای زیارتی نا امن گردید و دستههای زایر پیوسته در طول مسیرغارت میشدند. درآناتولی عبور کاروانهای زیارتی تنها با همراه داشتن نیروی مسلحامکانپذیر بود وراهزنان پیوسته در راه زایران کمین و آنان را غارت میکردند. کسانی هم کهاز موانع طول مسیر جان سالم به در میبردند، به وسیلهء حکمرانان محلی اموالشان گرفته میشد وبا دست تهی به اروپا باز میگشتند. ناگفته نماند که مسلمانانی هم که از سرزمینهای اسلامی بهزیارت قدس میآمدند از این قاعده مستثنی نبودند و اغلب به همین سرنوشت دچار میگشتن[ . ر.ک. دایرة المعارف بستانی، ص ۱۴؛تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، استیون، ترجمهء منوچهر کاشف، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۱، ج۱، ص۱۰۰- ۱۰۶.]. دشواری کار زیارت به جایی رسیده بود که رفتن به بیت المقدس از سوی اربابان کلیسا بهعنوان کفارهء گناه گناهکاران تلقی میگردید؛ و چون در آن روزگار از این قبیل افراد در اروپابسیار بودند، شور و شوق به زیارت در میان عامهء مردم رو به فزونی نهاد. چنان که گوستاو -لوبون در این باره مینویسد: صفحۀ ۶۲زیارت بیت المقدس تا این درجه سخت و خطرناک شده بود که کشیشان آن را کفارهءگناهان گناهکاران مسیحی قرار داده بودند. واقعا در آن زمان اشخاص گناهکاری کهمرتکب معاصی کبیره شده باشند زیاد یافت میشد. این بود که به واسطهء خوف و شدتهراسی که از عذاب جهنم و محشور شدن با شیاطین داشتند، بر عدهء زائرین بسیار افزودهشده بود. به استثنای چند نفر اشخاص راسخ العقیده، اکثر زائران بیت المقدس از جملهءمردم شریر و فاسدی بودند که فطرتاًاز هیچ گونه شرارت و جنایتی روی گردان نبودند ومحض خوف و وحشت از سوختن در آتش جهنم این مسافت دور و دراز را طیمیکردن[ . تمدن اسلام و عرب، ص۴۰۲- ۴۰۳.]۳. اقتصادی در آستانهء جنگهای صلیبی، نظام اجتماعی حاکم بر کشورهای اروپایی ارباب و رعیتیبود.رفتار ستمگرانهء اربابان نسبت به رعایا و تضییع حقوقشان به هر صورت ممکن، رعیتفلاکت زده را که اخبار مربوط به رفاه و رونق اقتصادی سرزمینهای اسلامی و شرقی را اززبان زائران بیت المقدس شنیده بودند، به انگیزش در آورد تا در جست و جوی زندگانی بهتردر زمرهء سپاه صلیب در آیند، باشد که به نوایی برسند و زندگانی شان رونقی بگیرد. آلبرمالهدر این باره مینویسد: «بسیاری به ارض قدس نرفتند جز به همان نظر که امروز مهاجرین آلمان، ایتالیا وانگلیس به اتازونی، برزیل و آرژانتین میروند تا ملکی به دست آورند و به راحت گذرانکنند. این وضع در دورهء جنگهای صلیب پیش آمده بود. چنان که سرکردگان راه میافتادند تصفحۀ ۶۳امارتی تسخیر کنند و رعایا به این امید میرفتند تا قطعه خاکی تحصیل کرده به آزادی روزگاربگذرانند.[ . تاریخ قرون وسطی، ج۴، ص ۲۱۹ - ۲۲۰.] رانسیمان عشق به ماجراجویی را نیز در این حرکت دخیل میداند و مینویسد: «عشق عمیقی به ماجراجویی وجود داشت. این گونه وظیفهء دینی که با نوید تحصیل آب وخاکی در مناطق جنوب همراه بود، فرصتی بسیار مناسب و مغتنم مینمود. کلیسا حق داشتاز گسترش این جنبش خوشنود باشد، مگر نمیشد آن را در مرزهای خاوری عیسویان نیز بهکار انداخت.[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۲۲.]۴. استعماری از دیگرانگیزههایی که مورخان به ویژه با توجه به پیامدهای این جنگها در سرزمینهایاسلامی، بر شمردهاند، انگیزههای استعماری است؛ به این معنا که جنگهای صلیبی گرچهظاهری دینی داشتند، اما در حقیقت دنیوی بودند و در صدد بودند تا قلمرو امپراتوری رومشرقی و نیز سرزمینهای اسلامی را به مستعمره هایی اروپایی تبدیل کنند. دکتر نسیم یوسفدر این باره چنین نوشته است: «اگر بگوییم که جنگهای صلیبی زیر پوشش و نام دین، برای تحقق هدفهای توسعه طلبانهءدراز مدت چه در جهان عرب و چه در امپراتوری وقت روم شرقی برپا شد، سخنی دور ازواقعیت نگفتهایم. در حقیقت عامل دین این حرکت را تغذیه مینمود و سوخت لازم را برایپیشبرد آن فراهم میکرد . یکی از هدفهای این جنگها دست یازیدن به قلمرو گستردهء امپراتوری روم بود که ترکانسلجوقی و دیگر همسایگان بر بخشهای آن یکی پس از دیگری استیلا مییافتند. هیچ بعیدنیست که قصد پاپها و غرب کاتولیک، هنگام دعوت به حمل صلیب این بوده باشد که باضمیمه ساختن قلمرو امپراتوری روم و دستیابی به پایتخت آن یعنی قسطنطنیه و دادن رنگلاتینی به آن و تحمیل مذهب کاتولیک یعنی مذهب روم غربی به آن، اندیشهء احیای دوبارهءامپراتوری مقدس را در سر میپروراندند - چنان که رویدادهای سالهای بعد آن را تأیید میکند. صفحۀ ۶۴لیکن هدف اصلی این جنگها رسیدن به هدفهای استعماری در جهان عربی [ اسلامی ] بودکه میخواستند وحدتش را از میان ببرند و قدرتش را در هم بشکنند؛ و با این روش نفوذ وبقای استعمار را در منطقه تضمین کنند.[ . مکتبة الحروب الصلیبیه، نسیم یوسف، جوزف، دارالنهضة العربیه، بیروت، ۱۹۸۱، ج ۱، ص۱۰۲-۱۰۳.]۱. پس از مرگ هولاکو هولاکو خان مغول در سال ۱۲۶۵م در گذشت، ولی نا آرامی میان مغولان و ممالیک همچنانادامه یافت. زیرا «اباقا» پسر هولاکو - که مسیحی نسطوری بود - با دختر امپراتور بیزانس،«ابالیولوجس»، ازدواج کرد و در صدد بر آمد تا روابطش را با نیروهای مسیحی در شرق و غربمستحکم سازد و انتقام عین جالوت را در مصر و شام از مسلمانان بگیرد. اما اوضاع داخلی ایراناجازهء چنین کاری را به وی نمیداد و او ناگزیر در سال ۱۲۶۵ م با فرستادن هدایایی نزد بیبرسخواستار مصالحه با او گردید، ولی بیبرس نپذیرفت. بار دیگر اباقا در سال ۱۲۶۸ م با فرستادنپیکی، ضمن تهدید بیبرس خواهان صلح با وی گردید، ولی او تهدیدها را به هیچ گرفت وگفت که او را تا باز پس گرفتن همهء سرزمینهای متعلق به خلیفهء عباسی، دنبال خواهد کر[ همان ص ۴۴ ]. در سال ۱۲۶۹م بار دیگر مغولان آهنگ سرزمین شام کردند. آنان برای حملهای مشترک برضد مسلمانان با صلیبیها همدست شدند. این بار نیز بیبرس به مقابله با آنان شتافت و مغولانرا ناگزیر به عقب نشینی کرد. اباقا دست از تهاجم بر نداشت و در سال ۱۲۷۱م به شام حملهکرد که شکست خورد و بازگشت. در این نوبت صلیبیها به نفع همپیمانهای معنوی خویشوارد میدان شدند، ولی مسلمانان آنان را باز پس نشاندند. اباقا که از شکست بیبرس نومیدگردیده بود، با فرستادن پیکی خواستار دوستی وی گردید و همزمان در سال ۱۲۷۲ م در حدودشام دست به اقدامهای نظامی زد. این بود که بیبرس پیشنهاد او را نپذیرفت. به ویژه آنکه اباقااز وی خواسته بود که خود یا یکی از برادرانش نزد او برود. در پی آن مغولان بار دیگر بهقلمرو بیبرس حمله کردند، ولی پس از دادن تلفات بسیار سنگین راه گریز در پیش گرفتن[ همان ص ۴۵ ]۲. تداوم ناکامیها پس از در گذشت بیبرس به سال ۱۲۷۷ م مغولان بار دیگر سرزمین شام را مورد حمله قرار دادند.اما جانشین بیبرس یعنی «محمد بن قلاوون» نشان داد که در پایمردی از بیبرس چیزی کم ندارد. اوموفق گردید در سال ۱۲۸۱م سپاه اباقا را در هم بشکند و به دنبال آن اباقا در سال ۱۲۸۲ م مر[ همان ص ۵۱ ]. صفحۀ ۹۷با مرگ اباقا روابط میان مغولان و ممالیک دستخوش دگرگونی شد. چرا که جانشین «اباقا»یعنی «احمد تکودار» پیش از رسیدن به قدرت، مسلمان شده بود. او طی نامهای به قلاوونتمایل خود را برای صلح و ایجاد وحدت کلمه میان مسلمانان ابراز داشت و خواستار اتّحادمغولان و ممالیک گردید؛ که از سوی اینان نیز مورد پذیرش قرار گرفت. اما تکودار پس از آنزمان درازی نپایید و اسلام وی موجب خشم مغولان و در نهایت قتل وی گردی[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۴۷۴.]. پس از او برادرش «ارغون» در سال ۱۲۸۴ م روی کارآمد و بار دیگر سیاست دشمنی بامسلمانان از سر گرفته شد. پس از ارغون حکومت به فرزندش «غازان» رسید که با وجود گرویدنبه اسلام و مخالفت با مسیحیان و بودائیان، با ممالیک سر ستیز گذاشت و در سال ۱۲۹۹ م سرزمینشام را مورد تهاجم قرار داد. در این حمله سپاهیان قلاوون شکست خوردند و نیروهای غازانخود را به بیت المقدس رساندند. اما پذیرش چنین وضعیتی برای قلاوون و ممالیک آسان نبود و درتدارک ضد حمله بر آمدند. آنان در سال ۱۳۰۲ م سپاه غازان را مورد حمله قرار داده در «مرج الصفر»به سختی شکست دادند. این شکست چنان تلخ و ناگوار بود که غازان از شدت اندوه مر[ . العصر الممالیکی فی المصر و الشام ص ۵۱. آری شکست فرجام همهء تجاوزهاست. حرکتهای تجاوزگرانه دایمی نیستند و سرانجام روزی متوقف میگردند. چنین بود تهاجم مغولان که پس از در نوردیدن سرزمینهای پهناور در آسیا و اروپا، سرانجام به دست مملوکان مصر متوقف شدند و چنین خواهد بود سرنوشت اروپائیانی که امروزه از آن سوی دنیا آمده و سرزمینهای اسلامی را مورد تهاجم قرار دادهاند.]۳. واپسین تلاشها پس از سقوط بندر - شهر عک[. این شهر و دریابندر در سال ۴۹۷ هـ / ۱۱۰۴ م به تصرف بالدوین یکم - از پادشاهان صلیبی - درآمد و نقطهء مرکزیمتصرفات مسیحیان در فلسطین گردید. در ۵۸۳ هـ (۱۱۸۷ م) شهر تسلیم صلاح الدین ایوبی گردید، ولی چون عکا برای مسیحیان اهمیت حیاتی داشت، آن را محاصره کردند. پس از دو سال محاصره، سرانجام در سال ۱۱۹۱ م با آمدن فیلیپ دوم از فرانسه و ریچارد شیردل، به تصرف مسیحیان درآمد از ۶۲۶ هـ (۱۲۲۹ م) به بعد عکا مرکز اصلی قدرت مسیحیان در فلسطین بود و پس از آنکه شهسواران مهمان نواز کلیسایی در آنجا بنا کردند، به نام سن ژان - د / آکر موسوم شد. در سال ۶۹۰ هـ / ۱۲۹۱ م سلطان ملک اشرف - از پادشاهان ممالیک - آن را فتح کرد و بر استیلای مسیحیان بر فلسطین پایان داد. (دایرة المعارف فارسی).] در سال ۶۹۰ هـ / ۱۲۹۱ م دولت صلیبی در سرزمین شامفروپاشید و این امر به مفهوم برباد رفتن زحمات و تحمل سختیهای دویست سالهء ملتها [. این شهر و دریابندر در سال ۴۹۷ هـ / ۱۱۰۴ م به تصرف بالدوین یکم - از پادشاهان صلیبی - درآمد و نقطهء مرکزیمتصرفات مسیحیان در فلسطین گردید. در ۵۸۳ هـ (۱۱۸۷ م) شهر تسلیم صلاح الدین ایوبی گردید، ولی چون عکا برای مسیحیان اهمیت حیاتی داشت، آن را محاصره کردند. پس از دو سال محاصره، سرانجام در سال ۱۱۹۱ م با آمدن فیلیپ دوم از فرانسه و ریچارد شیردل، به تصرف مسیحیان درآمد از ۶۲۶ هـ (۱۲۲۹ م) به بعد عکا مرکز اصلی قدرت مسیحیان در فلسطین بود و پس از آنکه شهسواران مهمان نواز کلیسایی در آنجا بنا کردند، به نام سن ژان - د / آکر موسوم شد. در سال ۶۹۰ هـ / ۱۲۹۱ م سلطان ملک اشرف - از پادشاهان ممالیک - آن را فتح کرد و بر استیلای مسیحیان بر فلسطین پایان داد. (دایرة المعارف فارسی).]صفحۀ ۹۸دولتهای اروپایی و ناکامی مسیحیان برای تصرف اورشلیم بود. این فرجام ناخوشایند به دلیلرفتارهای ناپسند مهاجمان اروپایی گریزناپذیر بود؛ و البته که آب رفته را دیگر نمیشد بهجوی باز گردانید.هیچ گونه اقدامی بنیادین در این زمینه صورت نگرفت و چند مورد تلاشیکه انجام شد در پایان به شکست و نومیدی انجامید. به گفتهء رانسیمان «مرگ دولت صلیبیخبری بود غمانگیز، اما واکنشی را که باید برنینگیخت[ . جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۰۸.]. دربارهء اینکه چرا آن شور و شوق التهاب دویست ساله فروکش کرد، به طور عمده مواردزیر را میتوان مورد اشاره قرار داد: ۱. پادشاهان اروپایی، با وجود علاقهمندی به مسألهء اورشلیم، درگیر مسائل و مشکلاتداخلی کشورهای خود گشته بودند. ۲. فرقههای نظامی صلیبی وظیفهء مقدس جانبازی در راه ارض قدس را از یاد برده و بهزمینداری و سیاست بازی روی آورده بودند. ۳. قدرت معنوی پاپ رو به کاستی نهاده بود و امیدی به موفقیت جهاد در سرزمینهایشرقی نمیرفت. ۴. روابط دوستانهء مغولان و صلیبیها رو به سردی گراییده بود. ۵. سوداگران اروپایی منافع تجاری خویش را بر مصالح دینی ترجیح میدادند و بیشتر ازطرحهای صلح طرفداری میکردن[ . همان، ص ۵۱۱ - ۵۱۲.]. با وجود این کسانی در میان قشر تحصیل کرده و سرد و گرم دنیا چشیدهء مسیحیت دیدهمیشدند که همچنان سودای باز گرداندن سرزمین قدس را در سر میپروراندند و در راستایآن تلاش میکردند و نقشه میکشیدند.این دسته از افراد بر این باور بودند که شکستنیروهای صلیبی نه به خاطر فقدان نیروی مادی و انگیزههای معنوی، بلکه به دلیل کاستیهایطرحهای جنگی و نیز فراهم نبودن زمینههای لازم برای انجام عملیات نظامی بوده است. بهتعبیری دیگر پادشاهان اروپایی استراتژی ویژهای نداشتند. این بود که به طرز اعلام شده صفحۀ ۹۹اعلام نشده فعالیتهای گذشته مورد نقد قرار گرفت و پیشنهادهای گوناگونی برای ادامهء مبارزهبا مردمان باختر زمین ارائه گردید که فهرست و خلاصهء آنهابه قرار ذیل است: ۱. در سال ۱۲۹۱ م کشیشی از فرقهء فرانسیسکن به نام «فیدنزیوی پادوائی» کتابی نوشت باعنوان «کتابی در باز پس گرفتن ارض قدس»؛ و ضمن ارائهء تاریخی محققانه از ارض قدس،نوع لشکری را که میباید برای باز پس گرفتن آن قیام کند توصیف کرد و مسیرهایی را که اینلشکر باید میپیمود شرح داد. ۲. در سال ۱۲۹۲م مردی به نام «تادیوس» در کتابی شرح سقوط عکا را منتشر کرد. قصدوی بیشتر این بود که مردم مغرب زمین را برای باز پسگیری سرزمین قدس بر سر غیرت آورد. ۳. شخصی به نام «ریموند لیل» که در سرزمینهای اسلامی بسیار گشته بود و زبان عربی راخوب میدانست به سال ۱۳۰۵ م در کتابی زیر عنوان « پایان نامه»ضمن توضیح عقاید خودشبرنامهای انجامپذیر پیشنهاد کرد، مشتمل بر موارد ذیل: الف. خطیبان دانا، عیسویان بدعت گذار و مسلمانان را به مسیحیت جذب کنند. ب. در رأس سپاه شاهی جنگجو قرار گیرد و فرقههای نظامی زیر فرمان او در آیند. ج. در گام نخست باید مسیحیان مسلمانان را از اسپانیا برانند و از آنجا پا به آفریقا گذاشتهوارد مصر گردند. د. دو جزیرهء مالت و رودس به منظور ایجاد پایگاه برای لشکرکشیهای دریایی به تصرف درآید. هـ . قسطنطنیه به وسیلهء اروپائیان تصرف گردد. ۴. یک حقوقدان انگلیسی به نام «پطر دوبوا»، از پادشاهان اروپا خواسته بود که زیر فرمانفیلیپ، پادشاه فرانسه، درآیند و ضمن نشان دادن مسیری ویژه برای حرکت لشکر، راههایتأمین هزینههای آن را نشان داده بود. ۵. هتوم یا هتون کونکوسی، شاهزادهء ارمنی در کتاب خویش زیر عنوان «گلچینی ازتواریخ مشرق» در سال ۱۳۰۷م، ضمن شرحی مختصر از تاریخ مدیترانهء شرقی و بحثی دقیقاز احوال امپراتوری هتوم (حاتم)، از لشکرکشی دریایی دو جانبه طرفداری کرد. ویمیگفت که باید در قبرس و ارمنستان پایگاه ساخت و همکاری ارامنه و یاری صمیمانهءمغولان را جلب کرد. صفحۀ ۱۰۰۶. مرد سیاسی درگاه پاپ دهم، یعنی « ویلیام آدم»، که در مشرق زمین سفرها کرده و تاهندوستان رفته بود، پیشنهاد داد که مسیحیان باید ناوگانی در اقیانوس هند نگاه دارند وتجارت دریایی مصر را قطع کنند؛ و بار دیگر قسطنطنیه را نیز به تصرف در آورند. ۷. « ویلیام دوران»، اسقف «ماند»، در سال ۱۳۱۲م با نوشتن رسالهای برای پاپ،لشکرکشی را توصیه کرد. ۸. پیشوایان دو فرقهء میهمان نوازان و سواران معبد نیز پیشنهاد دادند که باید پهنهء مدیترانهاز وجود مسلمانان پاک گرد[ . جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۰۷ - ۵۱۷.]. با توجه به شرایط حاکم بر آن دوره عملی شدن پیشنهادهای یاد شده چندان آسان نبود. امابرخی از این پیشنهادها به عنوان حاصل تجربهء گذشتگان، نزد آیندگان به یادگار ماند و دربرخورد با مسلمانان و مسألهء شرق مورد استفاده قرار گرفت. باری چند حمله نیز صورت گرفت که یکی از آنهابه فرماندهی پطر یکم، پادشاه قبرس، بهاسکندریه بود. از آنجا که حاکم اسکندریه به سفر حج رفته بود و نیروهای حاضر در شهر نیزتکافوی مقابله با انبوه نیروهای صلیبی را نمیداد، شهر سقوط کرد و خاطرهء غمناک سقوطاورشلیم بار دیگر تکرار گردید. رانسیمان رفتار صلیبیها را در این حمله چنین ارزیابی کرده است: این پیروزی با یک وحشیگری بینظیر جشن گرفته شد. دو قرن و نیم جهاد، صلیبیان رانکتهای از مردمی نیاموخته بود. کشتار اهالی اسکندریه را فقط با کشتار اورشلیم در سال۱۰۹۹ م و قتل عام قسطنطنیه در سال ۱۲۰۴ م میتوان برابر شمرد. در انطاکیه و عکا، هرگز ازمسلمین این همه خون آشامی سر نزد. اسکندریه ثروتی بیکران داشت و مشاهدهء آن همهغنیمت بی حساب عقل از کلهء مهاجمان ربود. هیچ کس به جان امان نیافت و عیسویان بومی ویهودیان، پا به پای مسلمین در غلتیدند. حتی بازرگانان اروپایی مقیم شهر کارخانهها وانبارهای خویش را طعمهء تاراج بی دریغ دیدند. از مقابر و مساجد همه هتک احترام شد وزیور آلات آنها به یغما رفت یا آنکه نابود گشت. کلیساها نیز از تعرض مصون نماند؛ اگر چهیکی از بانوان بیباک ولی مفلوج قبطی، با فداکردن سرمایه شخصی توانست بخشی اصفحۀ ۱۰۱گنجینههای فرقهء خویش را نجات دهد، خانهها همه تاراج شد و هر خانه خدائی که اموالخویش را بی درنگ و به طور یکجا تسلیم نکرد، به اتفاق همهء کسان خویش در دم به قتلرسید. در حدود پنج هزار تن زندانی مسلمانان و یهود و عیسوی را بردند تا به غلامیبفروشند. رشتهای دراز از اسب و الاغ و اشتر اموال غارت شده را به کشتیها میبرد، و چونحمل آنهاپایان یافت، چهار پایان نیز، چون صاحبان خود، به خون کشیده شدند. فساد اجسادحیوان و انسان سرتاسر شهر را از بوی گند آکنده بو[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۲۹.]. چیرگی صلیبها بر اسکندریه و قتل وغارت در این شهر به ظاهر یک پیروزی نظامی به شمار میآمد و به دلایل گوناگون از جملهدلایل تجاری شور و شوقی را برای ادامهء جنگ بر نینگیخت. بسته شدن اسکندریه، به مثابهءیک بندر مهم تجاری، موجب نگرانی و نارضای بازرگانان غربی شد و بهای ادویه و ابریشمشرقی که غربیان با آن خو گرفته بودند فزونی یافت. غارت اسکندریه کینهای که مدت نیمقرن میان مسیحیان و مسلمانان فرو خفته بود بیدار کرد. مسیحیان در قلمرو مصر مورد آزار واذیت قرار گرفتند و مدت سه سال درهای آرامگاه قدس برویشان بسته ش[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۳۲.]. پس از آن به جز چند موفقیت زود گذر و چند حملهء بیحاصل که به وسیلهء اروپائیان انجامشد، اقدام جدی و چشمگیر دیگری صورت نگرفت، و قدرت یافتن ترکان عثمانی درآناطولی، استراتژی نظامی اروپائیان را به طور کامل تغییر داد. آنان از این پس ناگزیر بودند کهبرای رسیدن به قدس از سد نیرومند ترکان متعصب و پیکار جو عبور کنند. ترکانی که بالکانرا در نوردیدند و قسطنطنیه را در معرض خطر قرار داده بودند[ . ر. ک. همان.]۱۰2صفحۀ
جنگهای صلیبی در دوران عثمانی پیشروی در بالکان و عکسالعمل صلیبیهانبرد نیکوپولیس پیروزی عثمانیها در قلمرو امپراتوری بیزانس و اروپای جنوب شرقی، مسیحیان ساکناروپای غربی را به خشم آورد؛ و پاپ بونیفا سوس نهم برای برپایی جنگ جدید صلیبی، دصفحۀ ۱۰۵فرانسه و سرزمینهای دامنهء آلپ و جنوب آلمان به تبلیغات پرداخت. در بهار سال ۱۳۹۶ مپادشاه مجارستان سپاهی نیرومند از مسیحیان اروپای غربی گرد آورد و برای جنگ باعثمانیها آماده شد. اما به دلیل نداشتن انگیزهء قوی دینی این سپاه از هم پاشید و«بایزید»،سلطان عثمانی، موفق شد آنان را در «نیکوپولیس» به سختی شکست دهد. آنگاه بایزیدحاکمان شبه جزیرهء لاتینی «موره» را که با صلیبیها هم پیمان شده بودند به سختی گوشمال دادو سرزمینهایشان را ویران ساخت[ . تاریخ الشعوب الاسلامیه، بروکلمان، کارل، تعریب، نبیه امین فارس و منیر البعلبکی، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ یازدهم، ۱۹۸۸، ص ۴۱۹ - ۴۲۰. نیز ر. ک. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیهء جدید، شاد، استانفوردجی، ترجمهء محمود رمضان زاده، آستان قدس، ۱۳۷۰، ج ۱، ص ۷۱ - ۷۹.]جنگ صلیبی وارنا پس از آنکه مراد عثمانی در صدد بسط قدرت خویش در شمال «بالکان» برآمد، نیروهایمجارستانی به مقابلهء وی برخاستند. در این وهله ترکهای عثمانی به سختی شکست خوردندو بار دیگر آتش جنگهای صلیبی بر افروخته شد. بر اثر تبلیغات پاپ اوژن چهارم، مسیحیاندر مجارستان، لهستان، آلمان و فرانسه با شور و اشتیاق فراوان از این جنگ حمایت کردند.در تموز - مرداد - سال ۱۴۴۳ م سپاه صلیبی شهر «بوده» را به عزم جنگ با عثمانیها ترک گفتندکه به پیروزی آنها و بسته شدن پیمان صلح منتهی گردید. اما این پیمان به وسیلهء مجارهاشکسته شد و جنگ بار دیگر در گرفت که به پیروزی ترکان عثمانی انجامی[ . تاریخ الشعوب السلامیه، ص ۴۲۸ - ۴۲۹؛ نیز ر. ک. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ص ۱۰۱.]. جزئیات بیشتر این واقعه در کتاب تاریخ ترکیه چنین آمده است: «در نتیجهء انجمن مذهبیفلورانس در ۱۴۳۹ م (۸۴۳ هـ ) که مردم را به اتحاد کلیسای شرق و غرب امیدوار کرده بود،پاپ اوژن چهارم اندیشهء جنگ صلیبی تازهای کرده بود که میبایست ترکان را به آسیا باز پسنشاند، یا لااقل قسطنطنیه را که بیش از پیش در تهدید بود از خطر برهاند.» «سپاه فراوانی مرکب از مجارها و لهستانیها و آلمانها و والاکها به وسیلهء ولادیسلاو،پادشاه مجارستان و لهستان، گرد آمده بود. ژرژ برانکویچ امیر صربها و جانشین استفانلازارویچ که گاهی دست نشاندهء ترکان و گاه دست نشاندهء مجارها بود به سپاه نصارا ملحقشده بود. این سپاه نزدیک بلغراد (بلگراد) از رود دانوب گذشت.» صفحۀ ۱۰۶«نخستین جنگ مهم نزدیک نیش (شهری در صربستان) در ماه نوامبر ۱۴۴۳ م (رجب۸۴۷ هـ ) رخ داد و نصارا فاتح شدند و تا صوفیه پیش رفتند و آنجا را گرفتند. جنگ دیگری درمیان صوفیه و زلاتیتسا در گرفت ولی عبور از بالکان در آخرماه دسامبر چنان دشوار بود کهسپاه نصارا صرف نظر کرد... . «مراد میبایست در همان موقع در آسیا با امیر قره مان ایلی که بر مستملکات او حمله بردهو چندین شهر آن را نهب و غارت کرده بود جنگ بکند. سلطان از عهدهء او بر آمد ولی تصمیمگرفت در اروپا صلح کند، حتی اگر مجبور باشد امتیازات مهم بدهد. عهدنامهای که ده سالمتارکه را پیش بینی میکرد به امضای مراد و ولادیسلاو رسید و دو پادشاه یکی به قرآن ودیگری به انجیل سوگند یاد کرد. سلطان مراد برای اثبات صلحطلبی خود از سیاست کناره گرفت و پسرش را جانشینخود گردانید. اما کاردینالی که فرماندهی لشکر کشی پیشین صلیبیها را بر عهده داشت و نیزشماری از سران اروپا در صدد برآمدند تا صلح با ترکان را نقض کنند. «انگلستان و فرانسه ودوک دوبورگونی و دولت «میلان» و «منورانس» و نیز «ژن» و «جنوا[ . میلان، منورانس، ونیز و ژن از شهرها و بنادر ایتالیا میباشند.] دربار پاپ وعدهءمساعدت کرده بودند. کشتیهای این سه دولت اخیر میبایست بروند و بوغازها (تنگهها) رامتصرف شوند و سپاه ترک را مانع شوند که وارد اروپا شود... . «سپاهی که به فرماندهی پادشاه ولادیسلاو بود در اورسووه در ۲۰ سپتامبر ۱۴۴۴(۶ جمادی الآخرة ۸۴۸ هـ) از دانوب گذشت. فی الحقیقة عدهء آن بسیار کمتر از آنچه امیدواربودند بود. بیشتر مرکب از مجارها و ترانسیلوانیائیها به فرماندهی ژان دو هونیاد و استفانباتوری و از لهستانیان و صلیبیون ممالک مختلف به فرماندهی کاردینال سزارینی و ازمزدوران بوسنوی و آلبانی و بلغار بود... رویهمرفته سپاه نصارا بیش از بیست هزار نبود...[ . تاریخ ترکیه، سرهنگ لاموش، ترجمهء سعید نفیسی، کمیسیون معارف، تهران، ۱۳۱۶، ص ۴۴ - ۴۵.]کسانی در صدد منصرف ساختن این عده بر آمدند که سودی نبخشید. از آن سو مراد هم بااصرار وزیران خویش ناگزیر شد در این موقعیت خطرناک اختیارات را به دست گیرد. درنتیجه سپاه او و ولادیسلاو در یک روز به وارنه (وارنا) رسیدند. صفحۀ ۱۰۷«فردای آن روز دهم نوامبر (۲۸ رجب) از بامداد جنگ شروع شد. با وجود افزونی بسیارشمارهء سپاه ترکان که لااقل ۴۰۰۰۰ مرد بودند (بعضی از مورخین حتی میگویند بیش از۱۰۰۰۰۰ تن) نخست نصارا فتح کاملی کردند. به فشار سوارانی که به فرماندهی ژان دوهونیادبود، قوای ترک تسلیم شده و شروع کرده بودند پراکنده شوند. سلطان خود که عدهء قلیلیپاسبانان برای او مانده بود در خطر گرفتار شدن بود.» «بی باکی ولادیسلاو، که میگویند میترسید تمام افتخار فتح نصیب پهلوان مجار شود،نتایجی را که پیش از آن به دست آمده بود از میان برد. پادشاه لهستان به سوی خطوط دشمنپیش رفت و در صدد بود که خود را به سلطان برساند. همراهان او صفوف یکی چریان(ینی چریان[ . ینی چری؛ در ترکی به معنای قشون جدید، در ارتش قدیم عثمانی به سربازانی گفته میشد که از فرزندان مسیحیانممالک مفتوحه تشکیل میگردید و تحت تعلیمات سخت قرار داده میشدند. ینی چریها بعدها قدرت فراوان پیدا کردند و در عزل و نصب سلاطین مؤثر شدند. در قرن ۱۷ م بیشتر عضویت این قشون ارثی بود و مسیحیزاده بودن ضرورتی نداشت. سلطان محمود دوم با یک قتل عام اینان را از میان برد. (دایرة المعارف فارسی).] را در هم شکستند ولی ایشان دوباره نظام گرفتند و دوتن از ایشان به اسب شاهرسیدند. چون با یک ضربه تبر پای اسب را بریدند به زمین افتاد و سوار را با خود میکشید ووی بدین طریق به دست یکی چریان افتاد. سر شاه را بریدند و بر نیزهای کردند. متن عهدنامهءصلحی را که او امضا کرده و به انجیل سوگند خورده بود بر سر نیزه دیگر کرده بودند. ترکاناین خلف سوگند را نه فراموش کرده و نه عفو کرده بودند.» به این ترتیب تلاش صلیبها برای رهانیدن قسطنطنیه از خطر سقوط ناکام ماند. سرانجام باتصرف قسطنطنیه[ . پایتخت سابق امپراتوری بیزانس پس از آن امپراتوری عثمانی که از سال ۱۹۳۰ م رسماً استانبول خوانده میشود.(دایرة المعارف فارسی).]پس از فتح قسطنطنیه قسطنطنیه - استانبول کنونی - پایتخت روم شرقی بود. امپراتوری روم در سال ۳۹۵ م به دوبخش شرقی و غربی تقسیم گردید؛ که شبه جزیرهء بالکان و آسیای صغیر بخشهای عمدهصفحۀ ۱۰۸شرق آن را تشکیل میداد. در نخستین تهاجم مسلمانان در سالهای اوّل پس از هجرت،فلسطین، مصر، آفریقا و سیسیل به تصرف مسلمانان درآمد و آلب ارسلان سلجوقی توانستدر سال ۴۶۳ هـ / ۱۰۷۱ م طی نبرد ملازگرد قدرت نظامی روم شرقی را در هم بشکند و شخصامپراتور روم را به اسارت در آور[ . ر. ک. تا دایرة المعارف فارسی واژه بیزانس؛ الایام الحاسمه فی الحروب الصلیبیه، عسلی، بسام، دارالنفاس، بیروت، چاپ دوم، ص ۱۹ - ۳۴.]. در دوران جنگهای صلیبی اروپائیان کوشیدند تا بخشهای از دست رفتهء امپراتوری رومشرقی را بازپس گیرند، اما پس از ناکام ماندن در رسیدن به این هدف، قسطنطنیه را موردتهاجم قرار داده در آنجا ایالتی لاتینی تشکیل دادند. در سال ۱۲۶۱ م میخائیل هشتم،قسطنطنیه را به تصرف در آورد و از آن پس برای مدّت دو قرن این شهر در برابر تهاجم ترکانعثمانی مقاومت کرد. تا آنکه سر انجام سلطان محمد دوم، مشهور به فاتح آن را گشود(سال۱۴۵۳ م) و امپراتوری روم شرقی را منقرض ساخت[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژه بیزانس.]. فتح قسطنطنیه بیش از آنکه برای عثمانیها سودمند باشد، برای اروپاییها زیانبار بود.«جیشاو» در این باره مینویسد: فتح قسطنطنیه برای محمّد اهمیّت استراتژیک مهّمی در بر نداشت؛ چون عثمانیها پیش ازآن توانسته بودند بی آنکه از قسطنطنیه بگذرند، به داخل اروپا راه یابند. اما تسخیرقسطنطنیه اروپا را از پایگاهی محروم کرد که اگر در اختیار یک نیروی نظامی کار آمد قرارمیگرفت، احتمالاً میتوانست نظام دفاعی عثمانی را در هم شکند. در اختیار داشتن یک مرکزبزرگ تجاری، اداری و نظامی، روند یک سان سازی فتوحات سلطان را در امپراتوری عثمانی ونظارت بر آنها و دفاع از آنها را تسهیل میکرد؛ در عین حال نظارت بر آبراههای بین دریای سیاهو مدیترانه بدین معنی بود که گلوگاه تجارت اروپا با سرزمینهای شمال و شرق در اختیارعثمانی قرار میگرفت و از این راه درآمد سرشاری کسب میکرد. فتح قسطنطنیه عثمانیها را در مقام وارثان سنن امپراتوری قرار داد، زیرا این شهر بار دیگر بهصورت مرکز یک امپراتوری وسیع در آمد[ . تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیهء جدید، ج ۱، ص ۱۱۱.]صفحۀ ۱۰۹همین اهمیت، قسطنطنیه را به صورت یک ایده آل دوم پس از اورشلیم، در آورد وصلیبیها همان طور که در آرزوی آزادی قدس بودند، برای آزادی آن شهر نیز میکوشیدند.شمار زیادی از پاپها و کاردینالها کوشیدند تا مردم را به صحنهء جنگ بکشانند و خود نیز ازاین راه افتخاری کسب کنند. از آن جمله پیوس دوم بود که با شور و حرارت فراوان مردم را بهجنگ دعوت میکرد، ولی تلاشهای وی سودی نبخشید و او خود نومید و سرخورده شد. اودر مارس ۱۴۶۲ م یعنی نه سال پس از فتح قسطنطنیه از بی اعتبار شدن دستگاه روحانیتمسیحی خبر داد و چنین اظهار داشت: اگر بخواهیم در بارهء تشکیل یک شورا بیندیشیم، [ کنگرهء ] منتوآ (autnem) به ما میآموزد کهچنین ایدهای بیهوده است. اگر برای درخواست کمک نزد پادشاهان نماینده بفرستیم، به آنانمیخندند. اگر از روحانیون عشریه طلب میکنیم، آن را به شورای آینده موکول میکنند. اگراظهار خوشنودی میکنیم و اعانهء پولی را با هدایای معنوی تشویق میکنیم، متّهم به آزمندیمیگردیم. مردم فکر میکنند که مقصود اصلی ما کنز کردن طلا است، هیچ کس حرف ما را باورندارد. ما همانند بازرگانان ورشکسته بیاعتبار شدهایم[.۱.Thecrusades،p۶۳۲)زا لقنـ هبـ piusII،commentariesinmemoirsofrenaissancepope.- . trf.a.gargg)abridgedend۰۶۹۱(،p.۷۳۲( ].. البتّه درست است که مقامهای کلیسا و بزرگان روحانی مسیحی پس از فتح قسطنطنیه بهوسیلهء عثمانی خود را شکست خورده و بیاعتبار یافتند، ولی این فتح بزرگ چنان تأثیری درتمدّن و فرهنگ جهان گذاشت که به نوشتهء دکتر نوایی «مورخین اروپایی آن را یکی از سرفصلهای تاریخ بشر یعنی پایان دوران قرون وسطی و آغاز تمدن جدید شمردهاند»[ . ایران و جهان ج ۱، ص ۱۰۷. آقای دکتر نوایی در ادامهء مطلب در بارهء تأثیر فتح قسطنطنیه بر تاریخ جهان و اروپا و چنین مینویسد: «مجملاً اینکه از لحاظ بازرگانی، ترکان سدّی در برابر تجارت اروپا و مشرق زمین شدند و با تصرف پایگاههای تجارتی دولت «ونیز»، عرصه را بر این ملت کوچک ولی پر تلاش و سود جوی مغرب زمین تنگ کردند. به نحوی که آنان و همکیشانشان در جست و جوی راههای دیگری برای تجارت با مشرق بر آمدند و این کوشش از طرفی منجر به کشف آمریکا شد (۱۴۹۲ م) و از طرف دیگر به کشف راه دریایی هند از راه «دماغهء امید نیک» و وصول به اقیانوس هند به وسیلهء «واسکو دوگاما» انجامید. این پیشامدها که بسیاری از نظریات قدما را در بارهء جهان باطل کرد و همچنین آشنایی فراوان و نزدیک اروپائیان با تمدن و فرهنگ ملل مشرق زمین، از طریق جنگ یا صلح با مسلمانان، اعتقاد کورکورانه آنان را نسبت به عقاید ارسطو که بیش از هزار سال حکومت بلا منازع بر مغزهای مردم جهان خاصّه اروپائیان داشت متزلزل کرد و اندیشههای نو در اروپا به وجود آمد و همین بارقههای ذهنی در اروپای غربی موجب رواج بازار دانش و هنر و مایه انتشار علوم جدید گردید و این همان نهضتی است که در اروپا به رنسانس شهرت یافته است. (ایران و جهان، ج ۱، ص ۱۰۷). * در مبحث «علل آمدن صلیبیها به ایران» در این باره با تفصیل بیشتری سخن خواهیم گفت.]صفحۀ ۱۱۰نبرد در دریا یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین صحنههای نبرد میان صلیبیان و مسلمانان در روزگارعثمانی منطقه دریای مدیترانه و سرزمینهای ساحلی آن بوده است. تا سدهء دهم هجری /شانزدهم میلادی، مسلمانان با برخورداری از مزیّت حضور در اسپانیا برترین قدرت دریاییمدیترانه بودند. اما پس از عقب نشینی از آن سرزمین و در سدههای نخستین ظهور عثمانی،این اقتدار از کفشان رفت و کشورهای اروپایی، به ویژه اسپانیا، با ایجاد پایگاههای مستحکمدریایی در سواحل مراکش و الجزایر، کنترل مدیترانه را به دست گرفتن[. ۱.Thecrusads،p.۳۴۲-۶۴۲ ].. ولی دریانوردان فعّال در مدیترانهء مرکزی و شرقی در مقابل فعالیّت موفق دریاییاروپائیان از پای ننشستند و با کوشش فراوان خود نفوذ امپراتوری عثمانی را در مدیترانهگسترش دادند. دو تن از مشهورترین دریا نوردان که عرصهء دریا را به شدّت بر اروپائیان تنگکردند دو برادر ترک به نامهای «عروج رئیس» و «خضر رئیس» بودند. این دو موفق گشتند درسال ۹۰۸ هـ ۱۵۰۳ م در یکی از بنادر تونس به نام«گولتا»، امپراتوری دریایی نیرومندی را پدیدآورند. پس از در گذشت عروج رئیس، برادرش خضر جای وی را گرفت و به یک قهرماندریایی بزرگ تبدیل گردید. او در نزد مسلمانان به خیر الدین و در نزد اروپائیان، که بسیار ازوی ترسناک بودند، به«بارباروسا» - ریش قرمز - شهرت داشت[ . تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج ۱، ص ۱۷۶.]. خیر الدین توانست که قلعهء اسپانیائیها را در الجزیره در سال ۱۵۲۹ م به تصرف در آورد وآن را به پایگاه خویش تبدیل کند. او خود را به عنوان یک دریا نورد بزرگ در مدیترانه مطرحساخت که ناوگانهای او تا ایتالیا را تهدید میکردند. او چنان تهدیدی به شمار میرفت کهوقتی نمایندگان پادشاهی فرانسه در سال ۱۵۳۳ م برای مبادلهء مجارستانِ کُرونی - که در سالصفحۀ ۱۱۱۱۵۳۲ م به وسیلهء مسیحیان باز پس گرفته شده بود - با ترکها وارد گفت و گو شدند، از آنهاخواستند تا تسلیم الجزیره به اسپانیا را نیز در مفاد عهدنامه بگنجانن[. ۱.Thecrusads،p.۴۴۲ ].. تصرف تونس در سال ۱۵۳۴ م به دست خیر الدین، مسیحیان را سخت به وحشت افکند.چرا که وی از آنجا با ایتالیا فاصلهء اندکی داشت. در پی آن«کارل پنجم» - امپراتور امپراتوریمقدس روم و شاه اسپانیا (۱۵۱۶ - ۵۶) - دنیای مسیحیت را به یک جنگ صلیبی فرا خواند و بهمردم وعده داده شد که به ازای شرکت در جنگ، گناهانشان بخشیده میشود. نیروی دریاییمهمّی بسیج گردید. پاپ پل سوم، شهسواران میهمان نواز و پرتغالیها پول و کشتی جنگیفراوان گسیل داشتند و موفق شدند خیر الدین را شکست دهند. پیروزی بر پایگاه دریاییتونس چنان شور و هیجانی در میان مسیحیان پدید آورد که قفلها و چفتهای درهایش را به رُمبردند و در جشن با شکوهی که ترتیب داده بودند به نمایش گذاردن[. ۲.Thecrusads،p.۷۴۲ ].. در سال ۱۵۵۰ م ناوگانی برای محاصرهء مهدیه، که در اختیار جانشین خیر الدین بود، اعزامگردید؛ که وی به سرعت از میدان به در رفت. در سال ۱۵۵۱ م جنگی صلیبی دریایی عظیمدیگری تدارک دیده شد، اما این جنگ به پیروزی ترکان عثمانی انجامید و شمار زیادی ازجنگجویان صلیبی به اسارت در آمدند و به قسطنطنیه انتقال یافتن[ . همان.]. در سال ۱۵۷۲ م اتحاد مقدّس تشکیل گردید، و پاپ پیوس پنجم (۱۵۶۶ - ۷۲)، صلیبیان رابا همان عبارات پاپ «انیوسنت سوم»، در حدود چهار سده پیش از آن مورد خطاب قرار داد وبرای تشویق آنها در جنگ چنین گفت: نصیحت و پند و تقاضای ما از اشخاص این است که با مرد و مال به این جنگ بسیار مقدسبپیوندند... به همهء کسانی که خود در جنگ شرکت نمیکنند ولی متناسب با امکانات وموقعیّتشان در زندگی، عهده دار هزینهء مرد دیگری میشوند... و به کسانی همانند آنها کهشخصاً ولی با هزینهء دیگران شرکت میکنند و پذیرای مخاطرههای جنگ میشوند... ما آنان رابه طور کامل مورد عفو قرار میدهیم و همهء گناهانشان را که به طور شفاهی و با قلبی پشیمانصفحۀ ۱۱۲به آنها اعتراف کردهاند، به طور کامل مورد عفو قرار میدهیم؛ درست همانند نیاکانمان، یعنیکشیشان بزرگ رُم، که به طور معمول گناه کسانی را که به جنگهای مقدس اعزام میشدند،مورد گذشت قرار میدادن[. ۱.Thecrusads،p.۲.۹۴.cزا لقنـ هبPiusV،citedbyK.M.setton،thepapacyandtheLevant،vol.۴ )۴۸۹۱(،p.۶۷۰۱،note۶۲۱( ].. اما با وجود اعزام سربازان و ناوگانهای فراوان جنگی و نیز نیروهایی که از اطریش بهکمک آمد، جنگجویان صلیبی شکست خوردند و با وجود تلاش بسیار پاپ، [ گریگوریسیزدهم (دورهء پاپی: ۱۵۷۲ - ۸۵) ] ، اتحاد مقدّس در سال ۱۵۷۳ م از هم پاشیده شد. نیروهایاسپانیایی به شمال آفریقا باز گشتند و تلاشهای پاپ که باقیماندهء عمرش را برای ایجاداتّحادی مجدّد سپری کرد؛ نافرجام مان[ . همان، ص ۲۴۹.]. اسپانیاییها و پرتغالیها، بیش از دیگر کشورهای اروپایی در شمال آفریقا فعّالیت داشتند وشهرهای واقع در حاشیهء جنوبی مدیترانه پیوسته میان آنها و عثمانیها دستبهدستمیگردید. نبردهای چندی میان طرفین روی داد. در سال ۱۵۷۴ م در حالی که اسپانیا مایل بهصلح با عثمانیها بود، پرتغالیها به یک لشکرکشی بزرگ اقدام کردند؛ که در نهایت به شکستخودشان انجامید و هشت هزار تن از آنان کشته شدند و پانزده هزار تن نیز به اسارت درآمدن[. ۲.Thecrusads،p.۷۲۲ ]. گرچه جنگ دریاها شکست پیاپی مسیحیان را به همراه داشت، اما برای مسلمانان نیزپیامدهای ناگواری به بار آورد؛ چرا که صلیبیها به فکر دور زدن مسلمانان از راه دریاهاافتادند؛ و پس از کشف «دماغهء امید نیک[ . دماغهای بر ساحل جنوب غربی ایالت کاپ، جنوب آفریقای جنوبی. «دیاش» در سال ۱۴۸۸ م آن را دور زد و نامکابوتور منتوز و [ \دماغهء طوفانها] بر آن نهاد. واسکو دوگاما در مسافرت به هند از آن گذشت (۱۴۹۷). (دایرة المعارف فارسی).] به وسیلهء پرتغالیها، ایدهء محاصرهء مسلمانان ازپشت، صورت حقیقت به خود گرفت. دریانوردان پرتغالی از آن طریق خود را به هندوستانرساندند و بابستن راههای دریایی خلیج فارس و دریای سرخ، دریانوردان را زیر فشار قراردادند تا از مسیر زیر نفوذ آنان استفاده کنند؛ و این موضوع بیش از هر جای دیگری مصر وسوریه را در تنگنای اقتصادی قرار داد. صفحۀ ۱۱۳هر چند تهدید پرتغال بیشتر جنبهء اقتصادی داشت، [ولی] هدف مذهبی مشخصی را نیزدنبال میکرد. پاپ این رسالت را به آنان واگذار کرده بود که جهان اسلام را از پشت محاصرهکنند و مسیحیت را به خاور میانه باز گردانند. در عین حال اسپانیا نیز در دنیای نو (آمریکا)همین مقصود را دنبال میکر[ . تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج ۱، ص ۱۸۲.]. عثمانیها نیز در مقابل تلاش پرتغالیها دست به کار شدند و پس از پیروزی بر ممالیک درمصر، ناوگان نظامی آن کشور را باز سازی کردند. در همین روزگار یعنی حدود سال ۹۳۷هـ /۱۵۳۰ م، فرمانروای گجرات هند که مورد تهاجم پرتغالیها قرار گرفته بود، از سلطانعثمانی تقاضای کمک کرد. به دنبال آن در سیزدهم ژوئن ۱۵۳۸ م / ۹۴۵ هـ ناوگانی بهفرماندهی خادم سلیمان پاشا، حکمران مصر، گسیل ش[ . همان.]. وی در هنگام عبور از عدن و یمن، با استفاده از اختلافات حکومتهای محلی، نواحی ساحلی راتصرف کرد و به پایگاههای پیشرفته مهم و جدیدی دست یافت که امپراتوری میتوانست بااستفاده از آنها منطقهء دریای سرخ را از تهاجمات آیندهء مسیحیت حفظ کند. این در واقعموفقیتآمیزترین دستاورد این لشکر کشی بود. زمانی که ناوگان خادم سلیمان به گجراترسید، به جای فرمانروایی که از سلطان در خواست کمک کرده بود، یکی از پسرانش حکومتمیکرد و او منکر چنین تقاضایی شد و در واقع شهر را به صورت اردوگاه نظامی سربازانپرتغالی در آورد تا از ورود عثمانیها به شهر جلوگیری کنند. کمبودهایی که برای نیروهایعثمانی ایجاد شده بود و بیم از اینکه ناوگان پرتغالیها راه عقب نشینی را بر آنان سد کند،سرانجام عثمانیها را واداشت که به مصر باز گردن[ . همان، ص ۱۸۲ - ۱۸۳.]. گرچه نبردهای دریایی عثمانیها برای دورهای کوتاه صلیبیها را در تنگنا قرار داد و امنیتکشورهای اروپایی را در معرض تهدید قرار داد، ولی انگیزههای بسیار نیرومند اروپائیانبرای کسب سودهای گزاف و کشف سرزمینهای جدید و به طور خلاصه استعمار ملتهایغیر اروپایی موجب گردید که ناوگانهای بازرگانی و نظامی نیرومندی ایجاد کنند و تجارت صفحۀ ۱۱۴منازعه بر سر اماکن مقدسه و جنگ کریمه [ . شبه جزیره جنوب شوروی سوسیالیستی سابق اوکرائین، بر ساحل شمالی دریای سیاه( دایرة المعارف فارسی).] وجود پیروان کلیساهای ارتدوکس و پروتستان در فلسطین - که در قلمرو امپراتوری عثمانیقرار داشت - بهانهای بود تا کشورهای فرانسه و انگلستان از یک سو و کشور روسیهء تزاری ازسوی دیگر، در امور آن سرزمین دخالت کنند؛ موضوعی که به نوبهء خود زمینهء بروز جنگکریمه را فراهم آورد. هر یک از فرقههای گوناگون مسیحی حاضر در فلسطین در صدد بودند تا ادارهء یکی ازمکانهای مقدس را به دست گیرند و در آنجا مراسمی ویژه برپا کنند؛ و همین امر موجب بروزمنازعه در میان آنها میگشت. سلاطین عثمانی نیز میکوشیدند تا اربابان کلیساهای طرفین رامتقاعد سازند که دامنهء اختلافاتشان به خود منطقه محدود بماند و از گشوده شدن پاینیروهای بیگانه جلوگیری شود. اما در سال ۱۸۲۹ م / ۱۲۴۵ هـ با پشتیبانی روسیه از کشیشانارتدوکس تعادل ایجاد شده میان گروههای گوناگون مذهبی به هم خورد. تزارنیکلا، دو صومعهء مسیحیان ارتدوکس را به منظور استفادهء آنان بازسازی کرد(۱۸۴۱ م / ۱۲۵۷ هـ . ق) و به دنبال آن زایران روسی به سوی اورشلیم سرازیر شدند. درواکنش به این اقدام، حکومت فرانسه به پشتیبانی از کشیشان لاتین برخاست و برای آنهاامتیازهای تازهای تقاضا کرد. در این میان سلطان عثمانی میکوشید تا از دخالت در امورمذهبی مسیحیان خودداری ورزد، اما غافل از اینکه در پس این دعاوی مذهبی انگیزههایسیاسی نهفته است[ . ر. ک. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیهء جدید، ج ۲، ص ۲۳۶ - ۲۴۶؛ دایرةالمعارف فارسی، مصاحب.]. روسیه در مقابل امتیازات اعطا شده به لاتینها خواستار امتیازاتی برای ارتدوکسها گردیدو پس از مواجه شدن با مخالفت سلطان عبدالمجید اوّل عثمانی - که زیر تأثیر دسیسههایصفحۀ ۱۱۵بریتانیا انجام شد - ایالتهای دست نشاندهء عثمانی را در «مولداوی[ . موالداوی یا مولداو یا، ترکی بغدان (nadqob، به نام مؤسس آن بغدان یکم)، ناحیهای تاریخی در شمال رومانی،میان کوههای کارپات (غرب) و رود پروت (شمال)؛ مرکز شش یاسی. (دایرة المعارف فارسی).] و «والاکیا[ . والاکیا یا والاکی، به ترکی عثمانی افلاق، ناحیهای تاریخی در جنوب رومانی آلپهای ترانسیلوانی آن را در شمال غربی از ترانسیلوانی و بانات جدا میکند، دانوب آن را در غرب از یوگوسلاوی، در جنوب از بلغارستان و در شمال از دو بروجا جدا میکند؛ و در شمال شرقی به مولداوی متصل است، شهر عمدهء آن بخارست، پایتخت رومانی است. (دایرة المعارف فارسی) ] به تصرفدرآورد (ژوئیه ۱۸۵۳ م)، در مقابل ترکها نیز به روسها اعلان جنگ دادند و چندی بعد فرانسهو انگلستان هم وارد جنگ با روسیه شدند. سرانجام نیروهای طرفین در کریمه با یکدیگر بهنبرد پرداختند که در پایان به شکست نیروهای روس انجامید و در پی آن معاهدهء پاریس میانطرفهای درگیر بسته ش[ . تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج ۲، ص ۲۴۶.]فروپاشی عثمانی امپراتوری عثمانی در اوج قدرت خود گسترهء وسیعی از اروپای جنوب شرقی، خاور نزدیکو خاور میانه را در تصرف داشت. به طور طبیعی حفظ ملیتهای گوناگون و پیروان دو دینرقیب یعنی مسلمانان و مسیحیان در زیر یک پرچم کاری بس دشوار بود. به ویژه آنکهدولتهای بزرگ مسیحی همچون فرانسه، انگلستان و روسیه در عثمانی داعیهدار و ذینفعبودند، و به انحای گوناگون به دخالت و تهدید در آن دولت میپرداختند. به هر حال مجموعهءعوامل داخلی و خارجی دست به دست هم داد و این نیروی برتر اسلامی را گرفتار تجزیهکرد. متصرفات دولت عثمانی یکی پس از دیگری از آن جدا گشتند. پیش از همه، متصرفاتاروپایی و ممالک مسیحی نشین کسب استقلال کردند و پس از آن نوبت یکی از مناطق بسیارمهم یعنی مصر رسید که تصرف آن به وسیلهء فرانسه زمینه روی کار آمدن خاندان محمد علیپاشا را فراهم ساخت. وی سلسلهء مستقلی را با ریاست اسمی سلاطین عثمانی تشکیل داد و بهصورت قدرتی رقیب برای آن دولت در آمد. صفحۀ ۱۱۶پس از آن دیگر مناطق مسلمان نشین و عربی اعلام استقلال کردند و بخشهایی ازامپراتوری به وسیلهء کریم خان زند تصرف گردید. سر انجام در جنگ یکم جهانی دولتهایانگلیس و فرانسه هر کدام بخشهایی از امپراتوری را در سوریه، فلسطین و بین النهرین بهتصرف خود در آوردند. قسطنطنیه به تصرف قوای متفقین درآمد و از حکومت آن جز اینکهشاهد اشغال سرزمینهای خود باشد کاری ساخته نبود. آری آن سد آهنین اسلام در مقابل مسیحیت در هم شکست و آن دولت مهم پاره پارهگشت. مسیحیان که در دوران اقتدار عثمانی در جنگ اروپا و سواحل ایتالیا و اسپانیا از خوددفاع میکردند، اینک بر پارههای امپراتوری چنگ انداخته بودند و به صلاحدید خودشان هرطور میخواستند رفتار میکردند. یکی از بدترین و ناگوارترین پیامدهای فروپاشی عثمانیگشوده شدن پای یهودیان آوارهء دنیا به سرزمین فلسطین و در نهایت تشکیل دولت غاصبصهیونیستی (در سال ۱۹۴۸ م) بود. دولتی که به عنوان عامل و دست نشاندهء قدرتهای بزرگاستعماری پیوسته کشورهای اسلامی را در معرض تهدید و بحران قرار میدهد[ . برای آگاهی بیشتر ر. ک. دایرة المعارف مصاحب، مقالهء «عثمانی، امپراتوری».]صفحۀ ۱۳۳
۱۰۳
بررسی جنگهای صلیبی
مفهوم شناسی جنگهای صلیبی به طور خاصّ، به سلسله درگیریهایی گفته میشود که در سال ۴۸۹ هـ / ۱۰۹۵ مبه وسیلهء مسیحیان اروپایی و با هدف آزادسازی بیتالمقدس[ . بیت المقدس یا قدس، شهری است در وسط فلسطین اشغالی، ارتفاع آن از سطح دریا به ۲۴۴۰ یا (حدود ۷۳۵ متر)میرسد. تاریخ این شهر به هزاره سوم پیش از میلاد میرسد و در نزد همهء مسلمانان، مسیحیان و یهودیان مقدس میباشد. مهمترین بناهای تاریخی آن قبة الصخره و کلیسای قیامت است. (موسوعة المورد، منیرالبعلبکی، بینا، بیروت لبنان، ج ۶، ص ۱۲).] بر ضد مسلمانان آغاز گردیدو تا سال ۶۹۰ هـ / ۱۲۹۱ م، یعنی مدت دویست سال استمرار یافت. این جنگها را از آن رو صلیبیخواندهاند که جنگجویان مسیحی، هنگام عزیمت بهسرزمینهای اسلامی، به فرمان «پاپاوربان دوم[ . اوربانوس دوم( ۱۰۳۵ - ۱۰۹۹)؛ پاپ رم (۱۰۸۸ - ۱۰۹۹). در مباحث آینده کتاب با وی بیشتر آشنا خواهیم شد. (ر.ک. موسوعة المورد).]، صلیب را نشان خویش قرار داده و آن را بر سینه و سلاحشان نقش میکردند[ . العدوان الصلیبی علی مصر، نسیم یوسف، جوزف، دار النهضة العربیه، ۱۹۸۱، بیروت، لبنان، ج ۲، مقدمه چاپ یکم ] جنگهای صلیبی به مفهوم خاصّ خود، چنان که گفته شد، به همان مقطع زمانی محدود بود، امّااین جنگها به معنای عام و فراگیر آن که همانا ایدهء صلیبی گری و تداوم مبارزه مسیحیت بااسلام باشد، همچنان تا به امروز برپا بوده و در جریان است. این ایده ریشه در روحیهء سلطه وانحصارطلبی، خود بزرگ بینی، زیاده خواهی، استعمارگری و تجاوز کاری اروپائیان دارد وچونان آتشی در زیر خاکستر هر از چند گاهی در گوشه و کنار جهان اسلام شعله ور میگردد. به ویژه پس از حصول برتری تکنولوژیک غربیان که به سبب آن مسلمانان در جایگاهضعف قرار گرفتند، این تقابل به شکل برخوردی یک سویه در آمده است. طی جنگهای اوّلصفحۀ ۱۴و دوم جهانی، امپراتوری عثمانی فرو پاشید و سرزمینهای اسلامی عرصهء تاخت و تازاستعمارگران قرار گرفت، بی آنکه هیچ صدمهای جدّی به غارتگران وارد آی[ . این برتری غرب نه تنها نسبت به اسلام، بلکه نسبت به دیگر تمدنها نیز حاصل گردیده بود و رابطهء با آنها نیز شکلی یک سویه یافت؛ چنانکه هانتینگتون مینویسد« برخوردهای چند سویهء تمدنها که محدود و مقطّع بود، جای خود را به نفوذ پایدار، سلطه جویانه و یکسویهء غرب بر همهء تمدنهای دیگر داد. پایان سدهء پانزدهم میلادی شاهد بازپسگیری شبه جزیرهء ایبری - اسپانیا و پرتغال - از مورها( نژادی حاصل از اختلاط اعراب و بربرها که اینک در شمال غربی آفریقا ساکن هستند و اسپانیا را از قرن هشتم میلادی تا سال ۱۴۲۹ در اشغال داشتند) آغاز نفوذ پرتقال در آسیا و راهیابی اسپانیا به قارهء آمریکا بود. در یک فاصلهء زمانی دویست و پنجاه ساله تمامی نیم کرهء غربی و بخش بزرگی از آسیا زیر نفوذ اروپا قرار گرفت. در پایان سدهء هجدهم سلطهء مستقیم اروپاییها با مقاومتهایی روبه رو شد. ابتدا ایالات متحده، سپس هائیتی و سرانجام بخشهای آمریکای لاتین در برابر سلطهء اروپاییان طغیان کرده استقلال خود را به دست آوردند. اما در نیمهء دوم قرن نوزدهم امپریالیزم تازه نفس غرب، سلطهء خود را تقریباً بر تمامی قارهء آفریقا، شبه قاره و آسیا گسترش داد و در اوایل قرن بیستم تقریباً تمام خاور میانه را زیر کنترل مستقیم و یا غیر مستقیم خود در آورد...»(برخورد تمدنها و باز سازی نظم جهانی، هانتینگتون، ساموئلپی، ترجمهء محمد علی حمید رفیعی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، ۱۳۷۸، ص ۷۵).]. در دوران آن دو جنگ بزرگ یهودیان نیز به بهانهء بازگشت به«سرزمین موعود» شان در صددغصب فلسطین برآمدند؛ و به دنبال آن یهودیان و مسیحیان که در گذشته پیوسته با یکدیگردشمنی میورزیدند، بر ضد مسلمانان دست دوستی دادن[ . عمده علل این دوستی را میتوان به شرح زیر فهرست کرد: الف - اشاعهء ایدههای سرمایه داری غرب و سنخیت آن با روحیهء زر اندوزی، زیاده خواهی و نژاد پرستی یهود. ب - سرکوبی نئونازیها به بهانهء نسل کشی یهود و یهود ستیزی. ج - ایجاد غدهء سرطانی دائمی در قلب سرزمینهای اسلامی برای اعمال نفوذ در منطقهء حساس خاور میانه. سخن هرتزل طرح تشکیل دولت اسرائیل در این زمینه بسیار صریح است. او در کتاب خود زیر عنوان دولت یهود مینویسد:« ما در آنجا به سان سنگری برای اروپا، در برابر آسیا خواهیم بود. ما پیش قراول تمدن غرب در برابر وحشیگری شرق خواهیم بود».(ر. ک. محاکمهء صهیونیسم اسرائیل، روژه گارودی، ترجمهء جعفر یاره، احمد نخستین، مجید خلیل زاده، سازمان انتشارات کیهان، تهران، چاپ اوّل، ص ۱۴۴)]؛ و پس از پاره پاره کردن سرزمینهایاسلامی، با ایجاد رژیم نامشروع اسرائیل، سرنوشتی اندوهبار را برای مسلمانان رقم زدند. اما در شرایط کنونی، مسلمانان باید بسیار هوشیار باشند، صفوفشان را هر چه فشردهتر و عزمخویش را هرچه راسختر گردانند؛ چرا که اگر در جنگهای صلیبی هدف مسیحیان به بیتالمقدسمحدود میگردید، اینک یهودیان، خواهان سراسر فلسطین، اردن هاشمی، سوریه، لبنان، بیشتصفحۀ ۱۵خاک عراق، منطقهء گستردهای از خاک مصر، شامل شبه جزیرهء سینا و دلتای نیل میباشند؛ و ازهمه مهمتر اینکه به زمینهای جنوبی عقبه که مدینهء منوّره در آن قرار داردچشم طمع دوختهاند.این آرمان یهود است که برای دست یابی به آن از هیچ کوششی دریغ نمیکنند. بنگوریون،نخست وزیر وقت اسرائیل در نطقی که به مناسبت جشن فارغ التحصیلی دانشجویان دانشکدهافسری یهودی در مارس ۱۹۴۹ م ایراد کرد گفت: «ما هنوز هدف نهایی خود را به دست نیاوردهایمو فقط گوشهای از مملکت ایدهآلمان را به دست آوردهایم و بقیهء آن باید به دست نیروهایفداکارمان فتح شود. در آینده جنگ را حرفهء مردم اسرائیل مینماییم تا بر تمام نقاط مورد نظرماندست یابیم. ما آرام نمینشینیم و با هرچه که به چشم ما، مانع رسیدن به هدف باشد، میجنگیم.آری به همین زودی به خواب شیرین پیامبران بنی اسرائیل تعبیر میبخشیم و تمامی ملتیهود را در خاک ابا و اجداد، که مرز غرب و شرق آن دو رود نیل و فرات است جمع میکنیم[ . سرگذشت فلسطینی، اکرم زعتیر، ترجمهء اکبر هاشمی رفسنجانی، ص ۴۲۴.]. ولی گویا که ایدهء تسلط صهیونیستها بر سرزمینهای نیل و فرات به این آسانی همتحققپذیر نیست و موکول به وقوع جنگی به نام هارمجدون (آرماگدون) است. و آن ایناست که به باور یهود و مسیحیت، مسیح بار دیگر در سرزمین فلسطین ظهور خواهد کرد ومقدمهء ظهور وی وقوع نبردی است که در آن دویست میلیون از ابنای بشر و از جمله ۲۳یهودیان دنیا کشته میشوند. طبق این اعتقاد جایی به نام مَجِدّو واقع بر سر راه قدیم مصر ودمشق در فلسطین، در طول تاریخ بیش از هر جای جهان صحنهء جنگ بوده است. به باورفاتحان کهن هر فرماندهی که مجدّو را داشته باشد در برابر همهء مهاجمان پایداری میکند. درنبردهای مجدون همهء ملتها درگیر میشوند. «این آخرین نبرد میان نیروهای نیکی و نیکوکاری به رهبری مسیح و نیروهای شیطانی به رهبری دجّال خواهد بود»، « یک ارتش ۲۰۰میلیونی شرقی طی یک سال به سمت غرب به حرکت در میآید و در تغییر مکان خودپرجمعیتترین ناحیههای جهان را پیش از رسیدن به رودخانهء فرات ویران خواهد ساخت».در آن جنگ شمار زیادی از یهودیان -حتی بیش از آنچه توسط نازیها کشته شدند - به قتلمیرسند و به این ترتیب یهودیان تصفیه میشوند و میتوانند مسیح را به عنوان نجات دهندهءخود بشناسند. پس از آن خداوند سرزمین اسرائیل را نجات خواهد بخشید. صفحۀ ۱۶برای تحقق این ایده باید پیوسته بر طبل جنگ کوبید و در راه ویران سازی جهان کوشید.به نظر مسیحیان صاحب این ایده «نیازی نیست که انسان برای از میان بردن آلودگی محیطزیست شهرهای خودمان و یا قحطی و گرسنگی همه گیر در هندوستان و آفریقا کاری بکند.ما نباید نگران گسترش یافتن سلاحهای اتمی در دنیا باشیم. نیازی نیست که سعی کنیم ازجنگ میان عربها و اسرائیل جلوگیری کنیم، بلکه به جای همهء اینها باید دعا کنیم که این جنگدر بگیرد و همهء دنیا را در کام خود بکشد. زیرا که این بخشی از طرحهای آسمانی است[ . ر. ک. تدارک جنگ بزرگ، هال سل، گریس، ترجمهء خسرو اسدی، مؤسسهء خدمات فرهنگی رسا، چاپ یکم، ۱۳۷۷، تهران، ص ۵۰ - ۹۰.]. وجود چنین باورهایی است که تجاوزگری را برای غربیان توجیه میکند؛ و به همین دلیلاست که میبینیم با وجود اظهار تنفر بیشتر مورخان اروپایی نسبت به جنگهای صلیبی، درعصر حاضر رئیس جمهور امریکا - بوش - تهاجم این کشور را به افغانستان از نوع صلیبیمیخواند. هر چند که او بیمناک از خشم مسلمانان از گفتهاش پشیمان میگردد، اما تجاوزبیدلیل آمریکا به عراق و تهدید کشورهای ایران و سوریه و حزب الله لبنان به خوبی نشانمیدهد که بوش از ایدهء صلیبی - صهیونیستی پیروی میکند. نوشتهء حاضر بر آن است تا پروندهء جنگهای صلیبی را باز خوانی کند و نشان دهد کهمنادیان جنگهای صلیبی در تصوّری واهی به سر میبرند، چرا که آن جنگها با همهء زیانهاییکه بر قلمرو اسلامی وارد کرد، در پایان به پیروزی مسلمانان و شکست مسیحیان انجامید.حکومت پادشاهان اروپایی در اورشلیم هفتاد سال بیش نپایید و به دست صلاح الدین ایوبیسقوط کرد. تصور نشود که در روزگار ما کشورهای اسلامی گرفتار پراکندگی و ضعفند ومقابله با تهاجم مسیحیان در توان آنها نیست. خیر، در دوران جنگهای صلیبی نیز دنیایاسلامی دستخوش تفرقه بود و در حالی که مسیحیان از سراسر اروپا پیوسته نیرو اعزاممیکردند، شمار مجاهدان اسلامی تنها به نیروهای مصر و شام محدود بود؛ ولی روزگار ما باگذشته یک تفاوت عمده دارد و آن این است که هرچند هدف اصلی برپاکنندگان جنگهایصلیبی مادی و استعماری بود، اما به ظاهر آن را دینی قلمداد کردند و جهاد در راه خدا خواندند؛ واین توجیه تأثیر بسیار فراوانی در تهییج اروپائیان و جانفشانی شان در راه این جنگها مینهادصفحۀ ۱۷اما در روزگار کنونی آنان هیچ انگیزهای دینی ندارند و برای دستیابی به پاداش اخروی مبارزهنمیکنند؛ و هنگامی که مسلمانان مبارزه برای آزادی فلسطین را، همانند دوران جنگهایصلیبی جهاد تلقی میکنند و کشتگان خود را شهید میخوانند، خشم آنان برانگیخته میشود. امروزه بر مسلمانان است که پروندهء دفاع تاریخی خود در جنگهای صلیبی را باز نگهدارند ودر بارهاش هر چه بیشتر بنویسند و بخوانند و درسهای آن را سرلوحهء رفتار خویش قرار دهند.همان کاری که دشمنان ما میکنند و ضمن بازگویی و باز نویسی مکرّر تاریخ آن جنگها، از تجربهءنیاکان خود در برخورد با ما سود میجویند. چنان که استاد بسام العسلی - از نویسندگان تاریخ نظامیجنگهای صلیبی - یاد آور میشود؛ امروزه، ساکنان مغرب زمین بخش عمدهای از تلاشهایپژوهشی خود را به تجربهء جنگهای صلیبی اختصاص دادهاند و در طول نیم سدهء گذشته - و بهطورمشخص پس از تشکیل رژیم صهیونیستی - انبوهی از آثار پژوهشی را در این زمینه پدید آوردهان[ . فن الحرب الاسلامی، دارالفکر، بیروت، لبنان، چاپ یکم، ج ۴، ص ۹ - ۱۱ .]شمار جنگهای صلیبی در بارهء شمار جنگهای صلیبی باید گفت که تداوم تهاجم صلیبیها بر ضد مسلمانان موجبافزایش آنها در طول تاریخ گردیده است. در حالی که برخی از منابع شمار جنگهای صلیبی را نُهجنگ نوشتهان[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی، مقالهء«جنگهای صلیبی».]. مورخّانی چون استاد بسام العسلی شمار آنها را بالغ به سیزده جنگ دانستهان[ . وی پس از ارائهء فهرست جنگهای صلیبی مینویسد:«باری حملههای صلیبی نه با فتح قسطنطنیه در سال ۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م به وسیلهء ترکان عثمانی پایان یافت و نه با استیلای فرنگان صلیبی بر غرناطه در سال ۸۹۷ هـ / ۱۴۹۱ م. بلکه پس از آن نیز در چارچوب حملههای منظم بر ضد سرزمینهای مغرب اسلامی (مغرب، الجزایر، تونس و برقه) به فرماندهی اسپانیائیها و پرتغالها استمرار یافت. تنها با این تفاوت که این حملهها در چارچوب جنگهای صلیبی قرار نداشت. قضیه در بارهء حملههای صلیبی که زیر پرچم استعمارگران غربی به سراسر جهان اسلام بویژه بر ضد کشورهای عربی - اسلامی انجام پذیرفته نیز به همین منوال است؛ و این موضوع مورخان را بر آن داشته است تا از آنها به عنوان حملهء دوازدهم و از حملههای اسرائیل به فلسطین و دیگر سرزمینهای اسلامی به عنوان حمله سیزدهم یاد کنند. این در حالی است که شماری دیگر از حملهء صهیونیستها به عنوان حملهء دهم یاد میکنند، چرا که با حملههای صلیبیان به سرزمین شام ارتباط مستقیم دارد». (فن الحرب الاسلامی، ج ۴، ص ۱۰ - ۱۱) ].در مجموع فهرست زیر از سوی پژوهشگرانی که به دسته بندی این جنگها پرداختهاند ارائهگردیده است[ . وی پس از ارائهء فهرست جنگهای صلیبی مینویسد:«باری حملههای صلیبی نه با فتح قسطنطنیه در سال ۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م به وسیلهء ترکان عثمانی پایان یافت و نه با استیلای فرنگان صلیبی بر غرناطه در سال ۸۹۷ هـ / ۱۴۹۱ م. بلکه پس از آن نیز در چارچوب حملههای منظم بر ضد سرزمینهای مغرب اسلامی (مغرب، الجزایر، تونس و برقه) به فرماندهی اسپانیائیها و پرتغالها استمرار یافت. تنها با این تفاوت که این حملهها در چارچوب جنگهای صلیبی قرار نداشت. قضیه در بارهء حملههای صلیبی که زیر پرچم استعمارگران غربی به سراسر جهان اسلام بویژه بر ضد کشورهای عربی - اسلامی انجام پذیرفته نیز به همین منوال است؛ و این موضوع مورخان را بر آن داشته است تا از آنها به عنوان حملهء دوازدهم و از حملههای اسرائیل به فلسطین و دیگر سرزمینهای اسلامی به عنوان حمله سیزدهم یاد کنند. این در حالی است که شماری دیگر از حملهء صهیونیستها به عنوان حملهء دهم یاد میکنند، چرا که با حملههای صلیبیان به سرزمین شام ارتباط مستقیم دارد». (فن الحرب الاسلامی، ج ۴، ص ۱۰ - ۱۱) ]صفحۀ ۱۸- حملهء صلیبی یکم: به سال ۴۹۳ هـ ۱۰۹۹ م آغاز شد و با اشغال انطاکیه، قدس و شهرهایساحلی سرزمین شام پایان یافت. - حملهء صلیبی دوم: این حمله بین سالهای ۵۴۲ تا ۵۴۴ هـ / ۱۱۴۷ تا ۱۱۴۹ میلادی - پس ازباز پسگیری «رها[ . رها. یا اوسا شهری قدیمی در محل شهر کنونی اورفه، در جنوب ترکیهء آسیایی، از مراکز قدیمی نقل تمدن شرق وغرب و از مراکز قدیم مسیحیت. (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).] و بیرون رانده شدن فرنگان به وسیلهء خاندان زنگی از آنجا - آغاز شد وصلیبیها کوشیدند تا بر دمشق استیلا یابند. - جنگ صلیبی سوم: ۵۸۵ - ۵۸۸ هـ / ۱۱۸۹ - ۱۱۹۲ م؛ این جنگ پس از پیروزی مسلماناندر حطین و فتح قدس انجام گردید و دستاورد مهمی برای صلیبیها در بر نداشت. - جنگ چهارم: ۵۹۹ - ۶۰۱ هـ / ۱۲۰۲ - ۱۲۰۴ م؛ هدف این حمله صلیبی شهر قسطنطنیهبود؛ که با موفقیت همراه گردید. - جنگ پنجم: ۶۱۶ - ۶۱۸ هـ / ۱۲۱۹ - ۱۲۲۱؛ این حمله با هدف چیره شدن بر مصر و جداساختن آن از دیگر سرزمینهای اسلامی انجام گردید که به شکست صلیبیها منتهی شد. - جنگ ششم: ۶۲۶ - ۶۲۷ هـ / ۱۲۲۸ - ۱۲۲۹؛ طی این حمله حاکمیت قدس و باریکهای کهآن را به امارتهای ساحلی فرنگان متصل میکرد به صلیبیها بازگشت. - جنگ هفتم: ۶۴۶ - ۶۵۲ هـ / ۱۲۴۸ - ۱۲۵۴ م؛ این حمله نیز برای چیره شدن صلیبیها برمصر انجام گردید که با شکست آنها در المنصوره پایان یافت. - حملهء صلیبی هشتم: ۶۶۹ هـ / ۱۲۷۰ م؛ این حمله با شکست در مقابل تونس پایان یافت. - حملهء صلیبی نهم: ۷۶۷ هـ / ۱۳۶۵ م؛ مهاجمان صلیبی طی این جنگ اسکندریه را موردحمله قرار دادند و پس از غارت و نابودی آن به قبرس بازگشتند. - حملهء دهم: ۷۹۸ هـ / ۱۳۹۵ م؛ این حمله به وسیلهء ترکان عثمانی در نیکو پولس در همشکسته شد. - حملهء یازدهم: ۸۴۸ هـ / ۱۴۴۴ م؛ این حمله نیز به وسیلهء ترکان عثمانی در فارنا شکستداده شد. صفحۀ ۱۹قلمرو جنگهای صلیبی آناطولی، شام، فلسطین، مصر، مدیترانه و به ویژه سواحل شرقی آن و نیز منطقهء بالکان ازجمله مناطقی بودند که در جنگهای صلیبی تا دورهء عثمانی صحنهء پیکار بودند[ . برای آگاهی بیشتر ر.ک. اطلس تاریخ اسلام، مونس، حسین، ترجمهء آذرتاش آذرنوش، انتشارات سازمانجغرافیایی نیروهای مسلح، چاپ دوم، تهران، ص ۳۲۹ - ۳۴۱.] در دورهءجدید و به ویژه پس از تشکیل رژیم غاصب اسرائیل، قلمرو جنگهای صلیبی بیشتر در قالبتشکیل دولت از نیل تا فرات یهود و نیز خاورمیانهء بزرگ تعریف میشود. در واقع غربیهامیخواهند با گره زدن سرنوشت کشورهای گوناگون اسلامی به یکدیگر، هدفهایصهیونیستهای مسیحی و صلیبیهای یهودی یکجا بر آورده سازند. نخستین بار در دههء ۹۰اصطلاح خاورمیانهء بزرگ از سوی شیمون پرز، نخست وزیر وقت اسرائیل مطرح گردید.وی به همراه آرلی نور کتابی را به همین نام به چاپ رساند. ایدههای این کتاب یکی از منابعراهبرد ایالات متحدهء آمریکا را در خاور میانه تشکیل میداد و بر پایهء آن حیات اسرائیل درشکل فعلی ادامه مییافت و نظامهای منطقه به تدریج دگرگون میشد. صفحۀ ۲۰اما چندی بعد «خاورمیانهء بزرگتر» جایگزین خاورمیانهء جدید شیمون پرز شد وباردیگر الزامات راهبردی - امنیتی در قالب جغرافیای راهبردی (ژئو پلیتیک، جغرافیایسیاسی و ژئو اکونومیک و جغرافیای اقتصادی وانرژی) به شکل عریان و برهنه مورد تاییدقرار گرفت. از سالهای ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ موضوع «خاورمیانهء بزرگتر» و جایگاه آن و راهبردامنیت ملی ایالات متحده درقرن بیست ویکم به طور جدی مطرح شد. در این رویکرد در«ارزیابی راهبردی ۱۹۹۸» منافع ایالات متحدهء آمریکا در منطقهء خاورمیانهء بزرگتر که شمالآفریقا، ترکیه، اسرائیل و افغانستان را نیز شامل میشد؛ به ترتیب: تأمین نیازهای انرژی؛مقابله با ایران و عراق؛ صلح اعراب و اسرائیل؛ و ممانعت از فروپاشی نظامهای درهمگسیخته و در آستانهء اضمحلال معرفی شد[ . طرح خاور میانهء بزرگتر، حسینی، حسن، انتشارات مؤسسهء فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران، ۱۳۸۳، ص ۳۱ - ۳۲.]. «آدام گار فنیکل» از «انستیتو تحقیقات سیاست خارجی» طی یک سخنرانی، خاورمیانهءبزرگتر را شامل جهان اعراب، اسرائیل، ترکیه، ایران، آسیای میانه و قفقاز مطرح نمود. اما«لسر»، «ناردولی» و «ارغوان» در کتاب «ریشههای بحران در خاورمیانهء بزرگتر» این منطقهرا شامل شمال آفریقا، ترکیه، فلسطین، خلیج فارس و حاشیههای این مناطق؛ یعنی آسیایمیانه و قفقاز، مطرح میکنند و منافع آمریکا را در این منطقه تا سال ۲۰۲۵ در شش محورچنین مطرح مینمایند: ۱. ادامهء حیات اسرائیل و فرایند صلح خاورمیانه؛ ۲. دسترسی به نفت؛ ۳. ممانعت از به قدرت رسیدن هژمون منطقهای چالشگر؛ ۴. ممانعت از گسترش سلاح کشتار جمعی؛ ۵. اصلاح اقتصادی وسیاسی وثبات کشورها؛ ۶. کنترل تروریسم[ . همان مأخذ، ص ۳۲-۳۳.]
جغرافیای فلسطین و قدس سرزمین فلسطین از سوی غرب به دریای مدیترانه، از شمال به جمهوری لبنان، از شرق بهرود اردن و جمهوری سوریه و از جنوب به شبه جزیرهء سینا - ی مصر - محدود میباشد. ازفلسطین گاه با عنوان سوریهء جنوبی یاد میشود، زیرا که از لحاظ جغرافیایی بخشی از جنوبسوریه را تشکیل میدهد. این سرزمین از نظر جغرافیایی برای کشورهای عربی حائز اهمیتبسیار است، زیرا در قلب این کشورها قرار دارد و در حقیقت به مثابهء پلی است که ممالکعربی آسیا را به سرزمینهای عربی آفریقا متصل میکند و راه ارتباط و اتصال جزیرة العرب بهدریای مدیترانه به شمار میآی[ . سرگذشت فلسطین یا کارنامهء سیاه استعمار، زعیتر، اکرم، ترجمهءاکبرهاشمی رفسنجانی، بینا، بیتا، بیجا، ص۲۱.]. فلسطین ۲۷۰۲۴ کیلومتر مربع وسعت دارد. از این مقدار دو دریاچهء طبریه وحولهونصف دریای مرده (بحرالمیت) - که متعلق به فلسطین است - ۷۰۴ کیلومتر مربع را به خوداختصاص دادهاند و - ۲۶۳۲۰ کیلومتر مربع باقیمانده خشکی است[ . همان.]. سرزمین فلسطین شهرها، بنادر، وآبادیهای فراوان دارد؛ که جغرافی دانان و جهانگردانمسلمان به شرح و توصیف آنها همت گماردهاند. یاقوت حموی، جغرافیدان شهیر اسلامیدربارهء فلسطین مینویسد: «فلسطین آخرین ناحیهء شام از سوی مصر و مرکز آن بیت المقدساست. از مشهورترین شهرهای آن عسقلان، رمله، غزه، ارسوف، قیساریه، نابلس، اریحا،عمان، یافا و بیت جبرون میباشد». در تعیین حدودش گفتهاند: فلسطین نخستین اجناد (مفرصفحۀ ۲۲آن جند \لشکرگاه) شام از ناحیهء غرب است. طول آن برای سواره مدت سه روز است. آغازآن از رفح از سوی مصر و پایان آن الّلجون از سوی غور است. عرض آن نیز از یافا تا اریحاحدود سه روز است، بیشتر آن کوهستانی و دشت در آن کم است[ . معجم البلدان، حموی، یاقوت، دارصادر، بیروت، ۱۳۹۹ هـ (۱۹۷۹ م) واژهء فلسطین.]. مهمترین شهر فلسطین بیت المقدس است. مسلمانان برای این شهر فضایل بسیاریقائلاند؛ و قداست مسجدش را همسنگ قداست مسجدالحرام و مسجدالنبی میدانن[ . در اهمیت این مسجد همین بس که پیش از تعیین کعبه به عنوان قبله، مسلمانان به سوی آن نماز میگزاردند.دربارهءفضایل شهر بیت المقدس پس از فتح آن به وسیلهء صلاح الدین ایوبی کتابهای بسیاری نوشته شد، تا بدین وسیله توّجه مسلمانان به آن جلب گردد ودر مقابل صلیبیها از آن دفاع کنند (ر.ک .فضائل بیت المقدس، ضیاءالدین محمدبن عبدالواحد بن احمدمقدس حنبلی، دارالفکر، دمشق، سوریه، ۱۴۰۵ هـ ، ص ۲۶-۲۷)]. درزبان فارسی زیباترین توصیف را از - بیت المقدس ناصر خسرو قبادیانی -شاعر و نویسندهءسدههای چهارم وپنجم هجری - دارد که مینویسد: «سواد و رستاق بیت المقدس همه کوهستان است، همه کشاورزی و درخت زیتون وانجیر و غیره تمامت بی آب [ دیم ] است و نعمتها فراوان و ارزان باشد. و کدخدایان باشند کههر یک پنجاه هزار من روغن زیتون در چاهها و حوضها پر کنند و از آنجا به اطراف عالم برند.و گویند به سرزمین شام قحط نبوده است و از ثقات شنیدم که: پیغمبر، علیه السلام و الصلوة،را به خواب دید یکی از بزرگان که گفتی: یا پیغمبر خدا! ما را در معیشت یاری کن». پیغمبر،علیه السلام، در جواب گفتی:« نان و زیت شام بر من». اکنون صفت شهر بیت المقدس کنم:شهری است بر کوهی نهاده و آب نیست مگر از باران، و به رستاقها چشمههای آب است، امابه شهر نیست. و شهری بزرگ است که آن وقت که دیدیم بیست هزار مرد در وی بودند وبازارهای نیکو و بناهای عالی، و همهء زمین شهر به تخته سنگها فرش انداخته و هرکجا کوهبوده است و بلندی، بریدهاند و هموار کرده، چنان که چون باران بارد همهء زمین پاکیزه شستهشود. و در آن شهر صنّاع بسیارند و هر گروه را رستهای جدا باشد. و جامع آن مشرقی است وبا روی مشرقی شهر با روی جامع است»[ . سفرنامهء حکیم ناصر خسرو قبادیانی، به کوشش محمد دبیر سیاتی، کتاب فروشی زوّار، تهران، ۱۳۵۶، ص ۳۵ - ۳۶.]صفحۀ ۲۳یادآور میشود که پس از اشغال سرزمین فلسطین به وسیلهء صهیونیستها و تشکیل دولتغاصب اسرائیل در این منطقه، جغرافیای سیاسی فلسطین پیوسته دستخوش تغییر بوده استو منازعهء تاریخی تقسیم آن میان اعراب و یهود ادامه دارد. آخرین اقدام ارضی، احداث دیوارحایل به وسیلهء اسرائیل است، که قصد دارد به این وسیله فلسطینیان را در مناطقی محدودمحصور گرداند. این موضوع نخست در شورای امنیت سازمان ملل متحد مطرح گردید، ولیشورا پرونده را به دیوان بین المللی لاهه ارجاع داد. داوران این دیوان نیز، به استثنای نمایندهءآمریکا، همگی به نفع فلسطینیان رأی داده خواستار تخریب دیوار و پرداخت غرامت بهفلسطینیان گردیدهاند[ . روزنامهء جمهوری اسلامی، شماره مورخ بیستم تیرماه ۱۳۸۳.]صفحۀ ۲۴
اهمیّت بیت المقدس در نزد یهودیان، مسیحیان و مسلمانانالف. آثار بازمانده از عهد ایوبی (۵۶۴ - ۶۵۰ هـ / ۱۱۶۹ - ۱۲۵۲ م) ۱. زاویهء خثینه - صلاح الدین ایوبی. ۲. ماء العروب - ملک العادل. ۳. جامع عمری - ملک الافضل نور الدین، ابوالحسن علی بن صلاح الدین. صفحۀ ۲۸ب. آثار بازمانده از ایام دولت ممالیک [ . ممالیک: عنوان دو سلسلهء متوالی از اسرای مسلمان که جمعاً از حدود ۶۴۸ هـ . ق تا ۹۲۲ هـ . ق در مصر و شام فرمانروایی کردهاند. از این سلسله، یک سلسله به نام ممالیک بحری یا ممالیک بحریه از ۶۴۸ تا ۷۸۴ هـ . ق حکمرانی داشتهاند و سلسلهء دیگر که از ۷۸۴ تا ۹۲۲ هـ . ق فرمانروا بودهاند ممالیک برجی یا برجیه خوانده میشدند. حکومت ممالیک با استیلای عثمانی بر مصر خاتمه یافت. (فرهنگ فارسی، مصاحب، مادهء ممالیک).] بحریه (۶۵۰ - ۷۸۴ هـ / ۱۲۵۳ - ۱۳۸۳ م). ۱. رباط علاءالدین بصیر - امیر علاءالدین ایدغدی بن عبداللََّه الصالحی النجمی. ۲. دار الحدیث - امیر شرف الدین عیسی بن بدر الدین ابی القاسم الهکاری. ۳. رباط منصوری - سلطان الملک المنصور قلاوون الصالحی. ۴. زاویة کبکیه - امیر علاء الدین ایدغدی بن عبداللََّه کبکی. ۵ . رباط کرد - مقر السیفی کُرد. ۶ . مدرسهء دواداریه - امیر علم الدین ابو موسی سنجر عبداللََّه الدوادار الصالحی النجمی. ۷. مدرسهء اوحدیه - الملک الاوحد نجم الدین یوسف بن الملک الناصر صلاح الدین داود بنالملک المعظم عیسی. ۸ . مدرسهء اسلامیه - خواجه مجدالدین ابوالفدا اسماعیل اسلامی. ۹. زوایا المغاربه - شیخ عمربن عبداللََّه بن عبدالنبی المغربی المصمودی المجرد. صفحۀ ۲۹۱۰. تربت جالقیه(معروف به دارالخالد) - رکن الدین بیبرس بن عبداللََّه الصالحی النجمی. ۱۱. جامع قلعة القدس - یا مسجد جامع قلعهء بیت المقدس - الملک الناصر محمدبن قلاوون. ۱۲. رواقهای مسجد الاقصی - الملک الناصر محمدبن قلاوون. ۱۳. تربت سعدیه - امیر سعدالدین مسعود بن بدر سنقر عبداللََّه الرومی. ۱۴. مدرسهء کریمیه - کریم الدین عبدالکریم بن المعلم هبةاللََّه بن مکانس. ۱۵. مدرسهء جاولیه - امیر علم الدین سنجر الجاولی. ۱۶. مدرسهء تنکزیه - امیر تنکز الناصری. ۱۷. مدرسهء امینیه - الصاحب امین الدین عبداللََّه. ۱۸. خانقاه فخریه - قاضی فخرالدین ابو عبداللََّه محمدبن فضل الله. ۱۹. مدرسة ملکیه - حاج آل ملک الجو کندار. ۲۰. زاویهء مهمازیه - شیخ کمال الدین المهمازی. ۲۱. تربت ترکان خاتون - ترکان خاتون بنت طقطبای بن سلجوقطای ازبکی. ۲۲. تربت کیلانیه - حاج جمال الدین بهلوی ابن الامیر شمس الدین محمد الکیلانی. ۲۳. مدرسة فارسیه - امیر فارس الدین البکی بن الامیرقطلو ملک بن عبداللََّه. ۲۴. مدرسه و تربت ارغونیه - امیر ارغون الکاملی. ۲۵. زاویهء محمدیه - محمدبک زکریا الناصری. ۲۶. زاویهء طواشیه - شیخ شمس الدین محمدبن جلال الدین عرب فخرالدین احمد. ۲۷. مدرسهء طشتمریه - امیر طشتمر از امیران قلاوون. ۲۸. مدرسهء منجکیه - امیر منجک، از امیران قلاوون. ۲۹. مدرسة طازیه - امیر سیف الدین طازبن قطفاج. ۳۰. مدرسهء شیخونیه - امیر سیف الدین قطبشان. ۳۱. دارالقرآن اسلامیه - سراج الدین عمر بن ابی بکر القاسم السلامی. ۳۲. مدرسهء محدثیه - عز الدین ابو محمد عبدالعزیزالعجمی الاردبیلی. ۳۳. رباط ماردینی - دوزن از ممالیک آزاد شدهء الملک الصالح. ۳۴. مدرسهء سعردیه - مجدالدین عبدالغنی بن سیف الدین ابی بکر یوسف الاسعردی. صفحۀ ۳۰ج. آثار بازمانده از ایام دولت ممالیک برجیه (۷۸۴ - ۹۲۲ هـ / ۱۳۸۲ - ۱۵۱۶ م). ۱. خان سلطان (الوکاله): الملک الظاهر ابوسعید برقوق. ۲. زاویهء قرمیه: شمس الدین ابوعبداللََّه محمدبن احمد القرمی. ۳. منبر برهان الدین: برهان الدین بن جماعه. ۴. تربت السّت طنسق مظفریه (امروزه به دار الایتام الاسلامیه معروف است):السّت طنسقبنت عبداللََّه المظفریه. ۵. زاویة وفائیه. ۶. زاویهء شیخ یعقوب العجمی. ۷. مدرسهء صبیبیه: امیر علاءالدین علی بن ناصر الدین محمد. ۸. مدرسهء کاملیه: حاج کامل، از اهالی طرابلس. ۹. مدرسهء باسطیه: قاضی زین الدین عبدالباسط بن خلیل الدمشقی. ۱۰. مدرسهء طولونیه: شهاب الدین احمد ابن الناصر محمد طولونی الظاهری. ۱۱. مدرسهء غادریه: زوجهء امیر ناصر الدین محمد بن الغادر. صفحۀ ۳۱د. آثار باقیمانده از عهد عثمانی (۹۲۳ - ۱۳۳۶ هـ / ۱۵۱۷ - ۱۹۱۷ م). ۱. مسجد قیمری: از بناهای قرن دهم. ۲. قبهء رواح:از بناهای قرن دهم. ۳. قبهء مضر: از بناهای قرن دهم. ۴. حمام سلطان: از بناهای قرن دهم. ۵. قبر نبی داود: از بناهای سال ۹۳۰ هـ . ۶. مأذنهء قلعه: از بناهای سال ۹۳۸ هـ . ۷. محراب قبة النبی: محمد بک، از والیان شهر بیت المقدس. ۸. رباط بیرم: بیرم شاویش بن مصطفی. ۹. مدرسهء رصاحیه: بیرم شاویش بن مصطفی. ۱۰. تکیهء خاصگی سلطان: خاصگی سلطان، زوجهء سلطان سلیمان عثمانی. ۱۱. حجرهء محمد آغا: آن رامحمد آغا به سال ۹۹۶ هـ ساخت. ۱۲. جامع مولویه: از بناهای سال ۹۹۵ هـ . ۱۳. زاویة افغانیه (النقشبندیه). ۱۴. محراب علی پاشا. ۱۵. قبهء یوسف. ۱۶. قبهء یوسف آقا[ . بیت المقدس، اسعدی، مرتضی، بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، تهران ۱۳۶۷، ص ۱۵۳ - ۱۸۷.]صفحۀ ۳۲با وجود این آثار و بناهای کهن تاریخی، امروزه هر بینندهای در بیت المقدس در خواهدیافت که این شهر به مسلمانان فرهنگ دوستی تعلق دارد که دوران حضور و استقرارشان بهصدها سال پیش از صهیونیستها باز میگردد. تاریخ کهن این بناها بیریشگی صهیونیستها راتأیید میکند و خود آنها نیز با دیدن این معماریهای کهن و پر رمز و راز احساس حقارت وزبونی میکنند. شاید هم به همین دلیل در خلال جنگهای گوناگون اقدام به ویران سازیبرخی از آن بناها کردهاند. از جمله در سال ۱۳۴۸ هـ / ۱۹۶۹ م مسجد الاقصی را به آتشکشیدند وبسیاری از آثار با ارزش آن مثل منبر صلاح الدین رانابود ساختند. نکتهء دیگر اینکه به پیشنهاد هرتزل، کشور اسرائیل باید «در یک فضای خالی باشد». بهراستی آیا وجود این همه آثار و ابنیه باستانی نشان چیست؟ در کدامیک از شهرهای دنیا که بهاندازهء بیت المقدس وسعت و قدمت دارند، آثار و ابنیه بیشتری وجود دارد که این منطقه راخالی از سکنه معرفی کنیم؟ آیا این همه اثر و بنا نشان عمران و آبادی مناطق پیرامونبیتالمقدس نیست؟ چه کسی باید قضاوت کند؟ تاریخ یا صهیونیستها؟ روشن است که درقضاوت صهیونیستی، ساکنان بومی و خاندان پر سابقه و ریشه دار ساکن بیت المقدس انسانبه حساب نمیآیند! یکی از زیباترین تعبیرها و رساترین تحلیلها را دربارهء منزلت بیت المقدس در نزدمسیحیان، یهودیان و مسلمانان، پروفسور روژه گارودی دارد که مینویسد: والاترینلحظات سه مذهب بزرگ آسمانی در اورشلیم به یکدیگر میپیوندد: لحظهء فداکاری ابراهیم،که مظهر پایه گذاری ایمان است، از عقل واخلاق فراتر میرود وبه آنها نسبیت میبخشد ومیان یهودیت، مسیحیت و اسلام مشترک است. لحظهء مرگ و بازگشت مسیح به زندگی ولحظهء معراج حضرت محمد(ص) از همان نقطه که قرآن کریم همانند تورات، آن را محلفداکاری ابراهیم میشناسد وبه طور مساوی مورد احترام یهودیان و مسیحیان است.مسلمانان پیش از آنکه به سوی مکّه - که خود نیز به سنت ابراهیم مربوط است - نماز گزارند،به طرف بیت المقدس نماز میخواندند. بدین قرار بیت المقدس برای یهودیان همچون مسیحیان و مسلمانان در حکم یک «مکانمقدس» مذهبی بوده که نماز و عبادت همه به سوی آن انجام میشده است. برای سه مذهبصفحۀ ۳۳آسمانی، بیت المقدس مظهر اجتماع تمام بشریت، گرداگرد یک ایمان مشترک است کهفداکاری ابراهیم، اقدام بنیادین آن را تشکیل میدهد. بدین جهت است که در مدت یازده قرناست که مسلمانان نگهبان و امانتدار آن بودهاند، مکانهای مقدس را محترم شمردهاند و بهتمام زایران مذاهب دیگر، اجازهء ورود به آنجا را دادند. آنگاه که صلاح الدین ایّوبی،بیت المقدس را آزاد نمود، اوّلین دستوری که صادر کرد، بازگشایی آن به روی یهودیان وتمام مسیحیان بود؛ در حالی که صلیبیان، یهودیان و مسیحیان معتقد و مسلمانان را یا قتل عامکرده و یا از آنجا رانده بودند. جنگهای صلیبی در حکم یک «صهیونیسم مسیحی» بود، بههمانگونه که صهیونیسم سیاسی کنونی یک «جنگ صلیبی یهودی» میباشد، و در هر دوصورت، نوعی فساد معنویت و ایمان است»[ . ماجرای اسرائیل صهیونیسم سیاسی، گارودی، روژه، ترجمهء منوچهر بیات مختاری، مؤسسهء چاپ وانتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۶۴، ص ۱۳۳.]
اوضاع سیاسی جهان اسلام در آستانهء جنگهای صلیبی عباسیان خلافت عباسی که روزگاری اعظم ممالک اسلامی را در پنجهء قدرت خویش داشت، دردوران ضعف وناتوانی به سر میبرد. قدرت خلافت که پیش از آن به وسیلهء خاندان شیعی آلبویه رو به تضعیف نهاده بود، در این دوره تحت تأثیر سلاطین سلجوقی قرار داشت. هر چندکه سلاجقه مذهب تسنن داشتند وبه خلفای بنی عباس به دیدهء احترام مینگریستند، اما اینکار پیش از آنکه به خاطر مقام خلافت باشد، برای حفظ موقعیت و توجیه حکومت خودشانبود. خلفا نیز تنها به این دل خوش بودند که سلاطین به نام آنها سکّه میزنند خطبه میخوانندو تأیید سلطنت خویش را از آنان میگیرند، ولی این چیزی نبود که گرهی را از کار مسلمانانمورد حملهء صلیبیها بگشاید. در هنگام حملهء صلیبیها خلیفهء عباسی، مستظهر بالله بود. به روزگار وی صلح و آرامش ازقلمرو خلافت عباسی رخت بر بسته و سراسر آن راجنگ وآشوب فرا گرفته بود. در روزگاصفحۀ ۵۴این خلیفه که مدت ۲۵ سال به درازا کشید، حوادث بسیاری روی داد که مهمترین آنها رابه طور فهرستوار مورد اشاره قرار میدهیم: اولین حادثهء مهم، ورود صلیبیها به قلمرواسلامی و تصرف نیقیه بود و چندی پس از آن بیت المقدس به تصرف درآمد. دعوتباطنیها در اصفهان گسترش یافت. محمد بن ملکشاه بر برادرش سلطان برکیاروقشورید و براو پیروز گشت. کار باطنیها در عراق بالا گرفت به طوری که همهء مردم به ویژهامیران وبزرگان به وحشت افتادند ودر زیر لباس خود زرهمیپوشیدند. در بغداد بیماریحصبه شیوع پیدا کرد و شمار بسیاری از کودکان را به هلاکت رساند وبه دنبال آن وباپیچید. در نهاوند شخصی ادعای پیغمبری کرد و شمار بسیاری بر او گرد آمدند ولیسرانجام به قتل رسید. علاوه بر اینها حوادث و بلایای طبیعی نیز خسارتهای فراوانی بهمردم وارد ساخت، به طوری که زندگی عادی آنان دچار اختلال شد؛ واین افزون بررویدادها و آشوبهای سیاسی بود که هر از چند گاه یک بار، اوضاع را دستخوش آشفتگیو تحول میکر[ . برای آگاهی بیشتر ر. ک. تاریخ الخلفا، سیوطی، جلال الدین ابوبکر، تحقیق عبد الحمید، مطبعة المدنی، قاهره، چاپ دوم، ص ۴۲۶ - ۲۹.]فاطمیان خاندان فاطمی که روزگاری قدرتش با قدرت خلافت عباسی برابری میکرد و حتی در یکنوبت یکی از امیران و داعیان این خاندان به نام ارسلان بساسیری خلیفهء عباسی را از بغدادبیرون راند و به زندان افکند و به نام مستنصر فاطمی خطبه خوان[ . تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، داراحیاء الترات العربی، بیروت، چاپ یکم، ص ۱۱ - ۱۲.]. اما در این روزگار اینسلسله نیز روزگار ضعف و ناتوانی را سپری میکرد و وضعیتی نیکوتر از بنی عباس نداشت.قلمرو آنان در شام به تصرف سلاجقهء روم درآمده بود و در درون خود نیز گرفتار اختلافسیاسی و پراکندگی مذهبی بودند. خلفا از خود هیچ نیرو و ارادهای نداشتند و زمام امور بهدست وزیرانی بود که حتی به خودشان لقب «الملک» میدادن[ . ر. ک. العرب و الروم و اللاتین، ج ۱، ص ۱۴۵.]. دو فرقهء بزرگ و عمدهصفحۀ ۵۵فاطمیان یعنی نزاریه و مستعلویه[ . نزاریه فرقهای از مذهب اسماعیلیه است که پس از مستنصر، هشتمین خلیفه فاطمی مصر، امامت و خلافت را حقپسر بزرگترش، نزار، میشمارند؛ و در مقابل مستعلویه، پس از مستنصر، پسرش مستعلی را امام میخوانند. (دایرةالمعارف فارسی).] در همین دوران پدید آمده و جامعه از نظر مذهبی دچارشکاف و اختلافی عظیم گردیده بو[ . تاریخ سیاسی اسلام، ج ۴، ص ۲۶۸ - ۲۷۹.]سلجوقیان نزدیک به سی سال پیش از آغاز جنگهای صلیبی آلب ارسلان - سلجوقی (۴۵۵ - ۴۶۵) سپاهامپراتوری روم را در نبرد مشهور ملاذگرد شکست داده و خود او را به اسارت در آورده بود.این پیروزی از سویی موجب به لرزه در آمدن پایههای امپراتوری بیزانس گردید و از سویدیگر فاطمیان حاکم بر مصر را در موضع ضعف قرار داد. به اعتقاد برخی از مورخان یکی ازعلل آغاز جنگهای صلیبی نیز همین - شکست رومیان در مقابل آلب ارسلان بوده است[ . تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۴؛ الایام الحاسمه فی الحروب الصلیبیه، ص ۱۹ - ۳۴؛ نیز ر. ک. ما چگونه ما شدیم، زیبا کلام، صادق، انتشارات روزنه، تهران، ۱۳۷۵، ص ۳۰۱ - ۳۰۳.]. اما جنگهای صلیبی در دورانی روی داد که عصر سلاجقهء بزرگ پایان یافته و خاندانسلجوقی گرفتار نزاعها و کشمکشهای داخلی گشته بودند؛ و این امر برای مسیحیان فرصتیطلایی برای حمله پدید آورده بود. امیر علی هندی در این باره مینویسد: حقیقتاً دنیای مسیحیت برای حمله به آسیا موقعی بهتر از این نمیتوانست به دست بیاورد وانتخاب موقع یا تعیین وقت معلوم نیست که پیش بینی شده بود و یا بر سبیل تصادف و اتفاقبوده است. ملوک الطوایفی اساس امپراتوری سلجوق را بر انداخته عیناً همان طوری کهکارولنژیه[ . کارولنژیها سلسلهای از فرمانروایان فرانکی که در قرن هفتم میلادی به وسیلهء بین دولاند، که به عنوان کاخبان ازجانب داگوبر یکم در اوستراسیا فرمانروایی داشت تأسیس شد.(دایرة المعارف فارسی؛ موسوعة المورد، ج ۲، ص ۱۷۷).] (snaigniloraC) را از بین برد. ارسلان آسیای صغیر را به عَمّش سلیمان بخشیدو همین طور ملکشاه سوریه را به برادرش تتوش و گذار نمود و این دو تن شاهزاده تفوق وسیادت سلطان را اعتراف داشته از وی اطاعت مینمودند. علاوه بر این دو کشور بین النهرین،صفحۀ ۵۶سوریه و فلسطین، در میان یک عده افسران تقسیم شده بودند که از وظایف حتمی آنها نسبتبه سلطان این بود که در هنگام ضرورت وی را به دادن سپاه کمک کنند. تا زمانی که کشور بهدست نظام الملک، یک مرد فوق العاده و شخصیت مهّم ملکشاه، اداره میشده است، تمام امراو شاه زادگان یا فرمانفرمایان نواحی و اطراف سر تسلیم فرود آورده مطیع و فرمانبردار بودند.ولی وقتی که آنها از بین رفتند نزاع و جنگ از هر طرف برخاسته اغتشاش و نا امنی به جایامنیت و آرامش قرار گرفت[ . تاریخ عرب و اسلام، امیر علی، ترجمهء فخر داعی گیلانی، انتشارات گنجینه، ۱۴۰۱، ص ۳۳۱ - ۳۳۲.]. بنابر این حمله به زائران مسیحی بیت المقدس - که دستاویز آغاز جنگهای صلیبی قرارگرفت - نیز با همین آشوب و نا امنی حاکم بر قلمرو سلاجقه قابل تفسیر است؛ وگرنهدولتهای مقتدر و با ثبات ایرانی و اسلامی پیوسته حق زیارت اماکن مقدسه برای مسیحیان رابه رسمیت شناخته و در تسهیل آن میکوشیدند. به هر حال ضعف نهاد خلافت و ناکار آمدیدولتهای پراکندهء اسلامی موجب تشجیع صلیبیها گردید و انگیزهء حملهء آنان را به بیتالمقدس قوت بخشید. لازم به یادآوری است، در همان دورانی که در غرب جهان اسلام جنگهای صلیبی درجریان بود، نواحی شرقی اسلامی زیر فرمان دولتهای مستقل تابع خلافت عباسی به سرمیبرد؛ که سرگرم کشورگشایی در هندوستان بودند. خاندانهای غزنوی و غوری، دولتهایقدرتمندی بودند که قلمرو اسلامی را در سوی شرقی گسترش دادند و البته بر نواحی زیرتصرف یکدیگر نیز چنگ میانداختند. از کسانی که باید به طور ویژه از او یاد گردد سلطانمحمود غزنوی (۳۸۹ - ۴۲۱) است که در بارهاش گفتهاند: «مساحت سرزمینهایی که او گشودهبا مساحت سرزمینهای گشوده شده به دست عمر بن خطاب برابری میکرده است.» محمودبه شمال هند حمله برد و سرزمینهای پنجاب را به تصرف خویش درآورد. سرزمین غور- قسمتهای جنوبی افغانستان کنونی - به تصرف وی در آمد و حوزهء ماوراءالنهر به دست ویگشوده شد. این خود نشانگر این حقیقت است که اگر در مواردی در سوی غرب از قلمرو اسلامکاسته میشد و مسلمانان عقب مینشستند، در سوی شرق، دامنهء نفوذشان گسترش مییافت[ . ر. ک. اطلس تاریخ اسلام، حسین مونس، ترجمهء آذرتاش آذرنوش، انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، چاپ دوم، ص ۲۸۲ - ۲۸۳.]صفحۀ ۵۷اوضاع اروپا در آستانهء جنگهای صلیبی۱. شکوفایی تمدن مسیحیت غربی در حالی که تمدن مسیحیت غربی پیش از جنگهای صلیبی حالت تدافعی داشت و پیوستهمورد تهاجم قرار میگرفت، اینک که ورق به زیان امپراتوری روم شرقی برگشته بود،وضعیت آن رو به قوت نهاده و حالت تهاجمی به خود گرفته بود. انجام اصلاحات مذهبی درمسیحیت غربی نیز بر جذّابیت آن افزوده و نیروی حیاتی آن را جانی تازه بخشیده و موجبشده بود که بسیاری از اقوام به این مذهب بپیوندند و موجب افزایش نیروی آن گردند.لهستان در سال ۹۶۶ م یعنی یازده سال بعد از پیروزی قطعی اِتوی اول، امپراتوری ساکسونیبر مجارها، به مسیحیت غربی گرایید. مجارها بین سالهای ۹۷۰ و ۱۰۰۰ م به مسیحیت غربیتغییر مذهب دادند. دانمارک در۹۷۴ م و سایر کشورهای غربی در اواخر سدههای دهمویازدهم به مسیحیت غربی گراییدند. در بعضی از این کشورها مثل نروژ، سوئد و هنگری، این گرایش با مقاومت همراه بود.ولی این مقاومت فایدهای نداشت. چون در این زمان اعتبار مسیحیت غربی در میانهمسایگان مشرک آن بسیار بالا و انکارناپذیر بو[ . تاریخ تمدن، توین بی، آرنولد، ترجمهء یعقوب آژند، انتشارات مولی، تهران، ۱۳۶۲، ص ۵۳۰.]۲. پیدایش ایدهء «جهاد مقدس» در حالی که تا حدود اوایل سدهء یازدهم مسیحیان از سوی مسلمانان در اسپانیا احساس خطرمیکردند، اینک با در گذشت محمد بن ابی عامر ملقب به المنصور - آخرین فرمانده قدرتمنداسلامی - و تضعیف دولت اسلامی در اندلس، این خطر دفع گشته بود و مسیحیان توانستندسلسله جنگهایی را بر ضد مسلمانان آغاز کنند وآنها را به سوی جنوب اسپانیا باز پسبنشانند. در جریان این نبردها پاپها نیز وارد گشته و رهبری جنگجویان را به عهده میگرفتندصفحۀ ۵۸و به این ترتیب قدرت و نفوذشان رو به فزونی مینهاد. چنان که پس از کشته شدن رامیروییکم، پادشاه آراگون[ . ناحیه و مملکت قدیم شمال شرق اسپانیا. از شمال به کوههای پیرنه، از شرق به کاتالونیا، از جنوب شرق به والانس،از جنوب غرب به کاستیل جدید از غرب به کاستیل کهن و از شمال غرب به ناوار محدود است و مرکب از ایالات کنونی اوئسکا، ساراگوسا و تروئل میباشد، (دایرة المعارف فارسی).] در جنگ با مسلمانان، اروپا به هیجان در آمد و پاپ الکساندر دومبیدرنگ فتوا داد گناهان کسانی که در اسپانیا در راه صلیب میجنگند مورد بخشایش قرارخواهد گرفت؛ وخود او برای ادامهء کار رامیرو به گردآوری سرباز پرداخت. به این ترتیبلشکرکشیهای مکرر مسیحیان اروپای غربی به اندلس به تدریج ایدهء «جهاد مقدس» را درمیان ملل عیسوی تقویت کرد. و اولیای کلیسا نیز با مشاهدهء زمینههای لازم برای حرکتشاهزادگان اروپایی برای شرکت در جنگ، زیر تأثیر انگیزههای مذهبی و دنیوی، فرصت رامغتنم شمرده وپس از تضعیف مسلمانان در اسپانیا نیروی مسیحیان را به سوی مرزهایجهان عیسوی بسیج کر[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۱۲۲.]۳. بشارت ظهور مجدد مسیح اربابان کلیسا علاوه بر نفوذی که در عرصهء سیاسی اروپا پیدا کرده بودند، در میان عامهء مردمنیز از تأثیر سخن فراوانی برخوردار بودند . آنان با استفاده از عقیدهء وهمی فرا رسیدن زمانظهور دوبارهء مسیح، مردم را به پاک شدن از گناه و آزاد ساختن سرزمین قدس از دستمسلمانان تشویق میکردند. زیر تأثیر این تبلیغات، عیسویان قرون وسطا معتقد بودند زمان ظهور دوبارهء حضرتعیسی فرا رسیده و بر خود فرض میدانستند که تا فرصت باقی است استغفار نموده و به انجامکارهای نیک کمر بندد. کلیسا، زیارت را کفارهء گناهان میشمرد و پیشگوییهای مکرر میگفت کهبایستی پیش از بازگشت حضرت عیسی(ع) ارض قدس را از چنگ بیدینان به در آورد. صفحۀ ۵۹
آشنایی با انقلابهای بزرگ جهان
معرفی انقلابهای بزرگ دنیا ۱ - انقلاب ۱۷۸۹ م فرانسه در طول قرن هفده و هجده میلادی پادشاهان فرانسه با حکومت سلطنتی استبدادیبر این کشور حکمرانی میکردند. اراده ملت درآن کشور جایگاهی نداشت. حرفپادشاه قانون بود و همه باید از آن اطاعت میکردند. صفحۀ ۱۲۸در طول دوران پادشاهی لوئی چهاردهم و پانزدهم و حتی قبل از آنها به علتولخرجیها و عیاشیهای دربار و جنگهای پی در پی با کشورهای خارجی، اوضاع اقتصادیهر روز نسبت به روز قبل وخیم تر میشد. اخذ مالیات ازمردم بیشتر شده و آنها تحتشرایط سخت و طاقتفرسای اجتماعی و اقتصادی قرار داشتند. تمام این فشارهایاقتصادی و اجتماعی بر دوش طبقه سوم[ - در این زمان مردم فرانسه به سه طبقه نجبا، روحانیون و طبقه سوم تشکیل شده بود که مجموع دو طبقه اوّل را طبقهممتازه نیز میگفتند ] جامعه فرانسه بود که نسبت به طبقات دیگراز سطح زندگی بسیار پایینی برخوردار بودند. در چنین اوضاع و احوال وخیم اقتصادی واجتماعی، لوئی پانزدهم در ۱۷۷۴ م به پادشاهی رسید. وی فردی جوان و فاقد تجربهلازم برای برنامهریزی و حکومت در یک کشور با اوضاع نابسامان بود. به همین دلیلزمینههای لازم جهت یک انقلاب در این کشور فراهم شد[ - انقلاب فرانسه، ریچارد تیمز، ترجمه عسگری پاشایی، ص ۳ - ۵، مروارید ] در ۱۷۸۶ م، هنگامی که حکومت فرانسه نتوانست حقوق کارمندان و نظامیان راپرداخت کند وزیر مالیه آن کشور پیشنهاد کرد که مجمعی از نجبای فرانسه تشکیل شود تاراه حلی برای اوضاع وخیم اقتصادی پیدا کند. پس از تشکیل مجمع نجبا، آنها نیزپیشنهاد کردند که یک مجمع قانونگذاری با شرکت همه گروههای مردم به نام «مجمعطبقات عامه» تشکیل شود. با تشکیل این مجمع برای نخستین بار طبقه سوم که اکثریتمطلق مردم را تشکیل میداد، توانست صدای خود را به وسیله نمایندگانش به گوشمقامهای فرانسوی برساند. این نمایندگان وقتی که با مشکلاتی از سوی دربار و نمایندگاندو طبقه اشراف و روحانیون روبهرو شدند، طی اجلاسیهای جداگانه نام مجمع را به «مجلسمؤسسان ملی» تغییر داده، سوگند یاد کردند که تا تدوین یک قانون اساسی در فرانسه به کارخود ادامه دهند. این اولین گام مبارزه در راه تحقق انقلاب کبیر فرانسه بود[ - انقلاب فرانسه، مصطفی ملکوتیان، ص ۱ - ۱۷، مرکز آموزش عالی تربیت مربی سپاه ] در ۱۷۸۹ م، فشارهای شدید اقتصادی از یک سو و زمستان سخت و طاقت فرسا ازسوی دیگر، باعث شد که مردم فرانسه در مضیقه کامل قرار گرفته حتی نتوانند لقمه نانیصفحۀ ۱۲۹برای خود تهیه کنند. این موضوع در شهر پاریس به مراتب بدتر از جاهای دیگر بود و بههمین دلیل مردم پایتخت به خیابانها ریخته، دست به شورش و انقلاب زدند و با تهیهتعدادی سلاح گرم، کنترل پاریس را در اختیار گرفتند. سپس به سوی زندان «باستیل» کهمظهر حکومت استبدادی و محل حبس عده زیادی از مردم بود، حملهور شده، آنجا رادر تاریخ چهارده ژوئیه ۱۷۸۹ م برابر با سال ۱۱۶۸ هـ . ش به تصرف خود درآوردند.پادشاه فرانسه (لوئی چهاردهم) تسلیم گردید و حکومت مطلقه استبداد تبدیل بهمشروطه سلطنتی شد. هرچند تاریخ پیروزی انقلاب فرانسه را فتح زندان مخوف باستیلمیدانند، اما وقایع و تحولات انقلابی بسیاری در طی چهار سال بعد رخ داد که سرانجاممنجر به سقوط سلطنت و اعلام جمهوری و اعدام لوئی شانزدهم گردید که آنها را ازپیامدهای انقلاب به شمار میآورند[ - انقلاب فرانسه، ملکوتیان، ص ۱۸ - ۲۰ ]۲ - انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م روسیه از ۱۶۱۳ م تا ۱۹۱۷ م، خاندان «رومانف» در روسیه با لقب «تزار» حکومتمیکردند. درزمان سلطه رومانفها در روسیه، مردم این کشور از هر نوع آزادیاجتماعی و سیاسی محروم بودند. دهقانان که حدود ۸۵ درصد از جمعیت آن کشور راتشکیل میدادند در بدترین موقعیت اقتصادی و اجتماعی قرار داشتند. سیستم«سرواژ[ - سرواژ به معنای قدرت نامحدود یک طبقه کوچک اشراف مالک زمین بر تودهء عظیم دهقانان برده بود ] که به معنای بردگی کامل دهقانان به وسیله مالکین زمین و فئودالها بود در اینکشور پهناور رواج داشت. طبق این سیستم، مالکان حتی حق خرید و فروش دهقانان راداشتند و در هنگام خرید و فروش زمین، دهقانان (سِرفها) به مالک جدید منتقلمیشدند[ - مجله عروة الوثقی، سال اول، شماره ۱۳، ص ۱۸ - ۲۰، نشر حزب جمهوری اسلامی ] در سال ۱۸۶۱ م، اگر چه سیستم سرواژ توسط تزار «الکساندر دوم» لغوشد. اما هنوز هم دهقانان از مالکیت زمین بیبهره بودند. علاوه بر این، دهقانان هنوزصاحب اختیار کامل خود نبودند، زیرا اگرچه از قید مالک زمین آزاد شده بودند اما بهصفحۀ ۱۳۰«کمون روستایی» که مالکیت دسته جمعی دهقانان بر زمین بود، تعلق داشتند[ - تاریخ انقلاب روسیه، جوئل کارمایکل، ترجمه هوشنگ امیر مکری، ص ۴ - ۷، رازی ] استبداد تزار و نارضایتی دهقانان از یکسو و رشد سریع طبقه کارگر، شکستهایروسیه در جنگ ۱۹۰۵ م با ژاپن و جنگ اول جهانی از آلمان و رشد اندیشه روشنفکریبویژه رشد افکار مارکسیستی از سوی دیگر، همه دست به دست هم داده، زمینههایلازم را برای انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م فراهم کردند[ - همان، ص ۸ - ۳۰ ] در سال ۱۹۰۵ به دنبال شورش کارگران پتروگراد (پایتخت آن زمان روسیه) و کشتارچند نفر از آنها، این شورش به سراسر روسیه گسترش پیدا کرد ولی با پذیرش بعضی ازخواستههای کارگران از جمله تشکیل مجلس دوما (دوما به معنای محل تفکر است) ازسوی نیکلای دوم و شکاف بین مبارزین و جنگ روسیه با ژاپن در همین سال بهانه بهدست تزار داده، وی توانست شورش را سرکوب کند. از این تاریخ تا ۱۹۱۷، نیکلای دومدوباره قدرت را به طور کامل در دست گرفت و به وعدههای قبلی خود پشت پا زده تا این کهدر ۲۳ فوریه همان سال که مصادف با روز بین المللی زنان بود، تظاهرات آرامی با دعوتزنان صورت گرفت و چند روز ادامه پیدا کرد. در روز ۲۵ همین ماه بلشویکها که گروه اکثریتمارکسیستها را تشکیل میدادند و خود را از قافله عقب میدیدند، اعلام راهپیمایی کردند کهسرانجام منجر به کشته و زندانی شدن چند نفر و استعفای تزار و تشکیل دولت موقت وایجاد شورای کارگران پتروگراد گردید. این اولین گام در پیروزی انقلاب روسیه بود[ - انقلاب روسیه، فرانسوا گزاویه کوکن، ترجمه عباس آگاهی، ص ۳۹ - ۵۴، آستان قدس ] دولت موقت که از اشراف و بورژواها تشکیل شده بود، انقلاب را به ثمر رسیده تلقیمیکرد. این دولت نتوانست خواستههای شورای کارگران و طبقات محروم را برآوردهکند. به همین دلیل یک دولت ائتلافی دیگر با شرکت شش تن از سوسیالیستها تشکیلشد و آن هم به علت عدم کارآیی جایش رابه یک دولت جدیدی به ریاست «کرنسکی»داد. بلشویکها به ریاست «لنین» که در این زمان خواستار به دست گرفتن قدرت توسصفحۀ ۱۳۱شورای کارگران، پایان جنگ جهانی اول که روسیه هم درگیر آن بود، تقسیم زمین بینروستایان و اداره کارخانهها توسط کارگران بودند، مورد توجه مردم قرار گرفتند. بادعوت بلشویکها، دهقانان، باقی مانده مالکان را از روستاها بیرون کرده، زمینها را بینخود تقسیم نمودند. همچنین کارگران کارخانهها را تصرف کرده، نقاط حساس شهر بهدست بلشویکها افتاد و دولت سقوط کرده، انقلاب ۱۹۱۷ م با چند کشته به پیروزیرسید. از این تاریخ، قدرت سیاسی به دست بلشویکها افتاد و اتحاد جماهیر شورویسوسیالیستی تشکیل شد[ - انقلاب روسیه، فرانسوا گزاویه کوکن، ترجمه عباس آگاهی، ص ۷۷ - ۱۰۷ و انقلاب اکتبر روسیه، ملکوتیان، ص ۸ - ۱۱ ]۳ - انقلاب ۱۹۴۹ م چین کشور پهناور و پر جمعیت چین دارای سابقه تاریخی و فرهنگی طولانی است. ازخصوصیات و ویژگیهای فرهنگی مردم چین از قدیم الایام، استقلال و عدم وابستگی بهبیگانگان و تکیه آنها بر کالاها و منابع داخلی خود بوده است. قدرتهای بزرگ و غارتگرانغربی که به این خصوصیات فرهنگی چین پی برده بودند، به فکر نفوذ و دستیابی به آنکشور برآمدند. تریاک و تجارت پر منفعت آن وسیلهای برای نفوذ در آن کشور شد کهسرانجام منجر به جنگی به نام «جنگ تریاک» بین انگلستان و چین در ۱۸۳۹ م شد. اینجنگ به مدت چهار سال طول کشید که با شکست کامل چین از انگلستان و تحمیلقراردادهای آن کشور بر چین به پایان رسید. در اثر این شکست چندین بندر آن کشور درا ختیار کشور استعمارگر انگلستان قرار گرفت. شکست درجنگ تریاک سرآغاز نفوذکشورهای دیگر نیز بر چین شد. به طوری که تا ۱۸۸۹ م، تمام سواحل و بندرهای چینطبق قرار دادهایی به مدت ۲۵ تا ۹۹ ساله در اختیار استعمارگران قرار گرفت[ - انقلاب چین، بهزاد شاهنده، ص ۵ - ۸، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی؛ جنگ تریاک، بی. م، ترجمه ج نوایی،ص ۲۵ - ۴۸، انتشارات شبگیر ] که ازجمله آنها هنگ کنگ بود که چندی قبل تحویل چین شد. صفحۀ ۱۳۲نفوذ بیگانگان در چین و توسعه و رواج تجارت تریاک در آن کشور، عواقب شدیدسیاسی و اجتماعی برای مردم آن کشور به ارمغان آورد که از جمله آنها، نابودی سیستماقتصاد کشاورزی سنتی خودکفا، توسعه شهری و تغییر بافت سیاسی - اجتماعی سنتیآن کشور، وجود ده میلیون معتاد، فروپاشی جوامع روستایی، سرازیری کالاهای خارجیبه چین و نابودی صنایع و محصولات داخلی، نقض حاکمیت آن کشور و ضعفامپراتوری آن را میتوان نام برد. عوامل مذکور از یک سو و فساد دربار خاندان منچو[ - منچویامانچو سلسله امپراتوری بود که از سال ۱۶۴۴ تا ۱۹۱۱ م به مدت حدود ۵/۲ قرن در چین حکومت میکرد ] شکست در جنگ با ژاپن درسالهای ۵ - ۱۸۹۴، استقلال شبه جزیره کره و تصرف چندین جزیره چین به وسیله ژاپنازسوی دیگر، باعث جنبشها و شورشهایی در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم در اینکشور شد که سرانجام در ۱۹۱۱ م، خاندان منچو و امپراتوری پنج هزار ساله چین بهوسیله یک انقلاب بورژوایی ملی به رهبری «سون یات سِن» سرنگون و رژیم جمهوریدر آن کشور تشکیل گردید[ - قدرتهای جهانی در قرن بیستم، هاریت وارد، ترجمه جلال رضایی راد، ص ۲۰۲ - ۲۰۷، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۶۰ ] بعد از پیروزی انقلاب ۱۹۱۱ م، «سون یات سن» حزب ملی خود به نام «کومین دانگ»(کومین تانگ) را تشکیل داد. اما حکومت ملی او نتوانست مشکلات اقتصادی، بی نظمیسیاسی را سر و سامان داده، کشور را از اشغال بیگانگان خارج سازد، به همین دلیلزمینههای لازم برای فعالیت سیاسی گروههای کمونیست فراهم آمد و متعاقب آن، حزبکمونیست چین در ۱۹۲۱ م در شانگهای با الهام از پیروزی انقلاب کمونیستی روسیهتشکیل شد که از جمله بنیانگذاران آن «مائو تسه تانگ» (تونگ) بود. حزب کمونیستچین بر طبق نظر کمونیزم بین الملل (کمینترن) که توسط دولت شوروی تشکیل شده بود،با حزب ملّی «کومین دانگ» متحد شده، طی دوران همکاری با حزب «سون یات سِن»،چندین اعتصاب کارگری علیه شورشیان و بیگانگان به راه انداخت. بعد از فوت«سون یات سن» در ۱۹۲۵ م، «چیان کای چک» (کیان کای شک) جانشین او شد. وی د[ - منچویامانچو سلسله امپراتوری بود که از سال ۱۶۴۴ تا ۱۹۱۱ م به مدت حدود ۵/۲ قرن در چین حکومت میکرد ]صفحۀ ۱۳۳زمان حکومت خود دوبار دست به کودتا، قتل عام و برکناری کمونیستها از حزب ملّی زداما کمونیستها همچنان به دستور رهبران شوروی ناچار بودند با ملی گرایان همراه بوده ودر سرکوب نظامیان که در این زمان هرکدام قسمتهایی از شمال چین را به اشغال خوددرآورده بودند، همکاری کنند[ - قدرتهای جهانی در قرن بیستم، هاریت وارد، ترجمه جلال رضایی راد، ص ۲۰۲ - ۲۰۷ ] ولی در نهایت کمونیستها از حزب ملی اخراج شدند. پس از اخراج کمونیستها از حزب ملّی کومین تانگ، آنها به مناطق روستایی چینرانده شده و به رهبری مائو ارتش سرخ(پارتیزانها) را تشکیل دادند. آنها برخلافکمونیستهای روسیه که متکی بر کارگران بودند، شیوهء جنگ انقلابی با تکیه بر دهقانان رادر پیش گرفتند. در ۱۹۳۴ م، حزب کمونیست چین تصمیم گرفت برای دفاع از خود درمقابل ملی گرایان و تبلیغ و تشریح دیدگاههای انقلابی خود دست به یک راهپیماییطولانی بزند. در حین این راهپیمایی تاریخی، مائو به طور رسمی به رهبری حزبکمونیست برگزیده شد. در ۱۹۳۷ م، حزب کمونیست و ملی گرایان چین برای مقابله باتجاوز ژاپن به آن کشور یک بار دیگر دست به اتحاد موقت زدند. رشادتها و دلاوریهاینظامیان کمونیست در زمان اشغال قسمتهایی از آن کشور توسط ژاپن در طی جنگ دومجهانی باعث شده بود که آنها محبوبیت قابل توجهی را در میان مردم چین به دستآورند. پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، قسمتهای زیادی از مناطق اشغالی ژاپن به تصرفاین نظامیان درآمد. در ۱۹۴۶ م، جنگ داخلی چین یک بار دیگر بین کمونیستها و ملیگرایان به رهبری «مائو» و «چیان کای چک» آغاز شد که سرانجام آن پیروزی انقلابیونآزادیبخش چین به رهبری مائو بود. این نیروها، شهرهای پکن و نانکن را به تصرف خوددرآورده، جمهوری خلق چین توسط مائو در اوّل اکتبر ۱۹۴۹ م، تشکیل شد[ - چین، ۱۹۷۱ - ۱۹۲۱، ژاک کیورمانر، ترجمه جمشید نبوی، ص ۲۱ - ۳۲ ]۴ - انقلاب ۱۹۶۲ م الجزایر الجزایر کشور بزرگ و مسلمانی است که در شمال آفریقا در همسایگی کشورهایتونس، لیبی، مالی، موریتانی، نیجر و مراکش واقع شده است. مساحت آن کشوصفحۀ ۱۳۴۷۴۱،۳۸۱،۲ کیلومتر مربع و جمعیت آن طبق آمار ۱۹۹۰ م ۰۰۰،۳۶۰،۲۵ نفر است.الجزایر از نظر وسعت دهمین و از نظر جمعیت سی و ششمین کشور جهان است[ - مغرب بزرگ، از استقلال تا سال ۲۰۰۰، پل بالتا، ترجمه عباس آگاهی، ص ۸۳ ] این کشور از نظر سیاسی کشوری با سابقهء کهن و طولانی است. این سرزمین از ۱۶۴قبل از میلاد تحت سلطه امپراتوری روم قرار گرفت و در پی رسمیت یافتن آیین مسیحیتدر روم، این آیین در الجزایر نیز پا گرفت[ - الجزایر، غلامحسین میرزا صالح، ص ۴ ] هنگامی که اسلام در شمال آفریقا توسعهیافت، الجزایر نیز با آغوش باز و گشاده آن را پذیرفت. در سال ۲۸۸ هجری در نواحیمرکزی «منطقه المغرب» که الجزایر امروزی بخشی از آن است، خلافت فاطمی توسطشیعیان اسماعیلی تأسیس گردید. از این زمان به بعد، قدرت سیاسی به وسیله خاندانهایمختلف دست به دست شد. با تجزیه سیاسی مغرب بزرگ در ۱۵۴۱ م، استیلای ترکانعثمانی بر الجزایر به عنوان جزئی از منطقه المغرب آغاز و به مدت سه قرن ادامه پیداکرد و در طی این مدت به وسیله نظام «بیگلر بیگی» که به طور مستقیم در برابر سلطانعثمانی مسؤول بود، اداره گردید. سپس سلسلهای از پاشاها که هرکدام برای مدت سهسال منصوب میشدند، بر الجزایر حکومت کردند[ - روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۳۶۶، (۲۶ دی ۱۳۷۰) ص ۱۰ ] یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ الجزایر، اشغال آن در چهاردهم تیر ۱۲۰۹ هـ . شبرابر با پنجم ژوئیه ۱۸۳۰ توسط ارتش ۰۰۰/۳۷ نفری فرانسه میباشد. این اشغال تا۱۹۶۲ م یعنی به مدت ۱۳۲ سال به طول انجامید و در طی این دوران این کشور یکی ازمستعمرات فرانسه بود. از آغاز اشغال الجزایر، مبارزه خونین ملت مسلمان آن علیهسلطه و غارت فرانسویان از این کشور به طور جدی و پیوسته ادامه یافت و در این فرایند،ملت الجزایر بیش از یک میلیون نفر از بهترین فرزندان خود را در مصاف با غارتگرانمتجاوز تقدیم آزادی و استقلال کشورشان کرد. به همین دلیل نام دیگر این سرزمین را«بلد الملیون شهید»، یعنی کشور یک میلیون شهید، نهادهاند[ - همان ]صفحۀ ۱۳۵به هر حال الجزایر پس از یک دوره طولانی مبارزات خونین، سرانجام در ۱۳۴۱هـ . ش / اول ژوئیه ۱۹۶۲ م استقلال و آزادی خود را مجدداً به دست آورد[ - الجزایر، میرزا صالح، ص ۱۳ ] به دنبالاخراج اشغالگران فرانسوی از الجزایر «فَرهَت عباس» یکی از انقلابیون الجزایری بهعنوان رئیس جمهور برگزیده شد و «احمد بن بلا» به عنوان نخست وزیر، اعضای کابینهخود را معرفی نمود. در نوزدهم ژوئن ۱۳۴۴ هـ . ش / ۱۹۶۵ م، سرهنگ «حواریبومدین» که سمت وزیر دفاع الجزایر را بر عهده داشت حکومت بن بلا را با یک کودتاینظامی سرنگون و خود زمام قدرت را به دست گرفت. با مرگ بومدین در ۱۹۷۸ م،سرهنگ شاذلی بن جدید قدرت را به دست گرفت. انقلاب الجزایر یکی از مهمترین انقلابهای قرن اخیر است که با بیشترین تلفاتانسانی توانست استعمارگران فرانسوی رااز یک کشور مسلمان اخراج کرده، باعث شورو هیجان بیشتر مسلمانان جهان و بویژه کشورهای مسلمان شمال آفریقا علیه سایرقدرتهای بیگانه و استعمارگر شود.
مقایسهء شرایط اقتصادی ۱ - شرایط اقتصادی الف - فرانسه از اوایل قرن هجدهم و قبل از انقلاب کبیر فرانسه، نشانههای زیادی مبنی بر وخامتاوضاع اقتصادی در فرانسه به چشم میخورد. این کشور از پنجاه سال قبل از انقلابدچار مشکلات و بحرانهای مالی و اقتصادی فراوانی بود که روز به روز بر دامنهء آنافزوده میشد. کسر بودجه دولت هر سال نسبت به سال پیش افزایش یافته، قرضهایداخلی و خارجی آن کشور سیر صعودی داشت. افزایش مالیاتها، استبداد و خودکامگیپادشاه، ولخرجیها، عیاشیها و جنگهای پی در پی با کشورهای دیگر، همه دست به دستهم داده بودند تا کشور فرانسه دچار یک رکود اقتصادی شدید شود[ - جزوه درسی انقلاب فرانسه ، قاسم افتخاری ، ص ۱ - ۸ ، دانشگاه امام صادق علیه السلام ] جامعه فرانسه در طول قرن هجده و همزمان با انقلاب به طور کلی از سه طبقهصفحۀ ۱۳۸روحانیون، نجبا و طبقه سوم تشکیل شده بود. دو گروه روحانیون و نجبا طبقات ممتازجامعه را تشکیل میدادند و دارای امتیازهای زیادی بودند. از جمله قدرت سیاسی،قضایی، قانونگذاری و تأمین امنیت اجتماعی در دست آنها بود؛ از پرداخت هرگونهمالیات و عوارض دولتی معاف بوده و در اجرای قوانین به طبقه سوم ظلم و ستممیکردند[ - تاریخ قرن هجدهم ، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون ، آلبر ماله ، ترجمه رشید یاسمی ، ص ۳۲۰ - ۳۶۸ ] طبقهء سوم خود از چند گروه و صنف تشکیل شده بود و عدّهای از آنها باتولیدات صنعتی و خدمات اداری در دستگاه دولتی از نظر پولی و مالی رشد کردهبودند، ولی به رغم رشد اقتصادی، از قدرت سیاسی محروم بودند. گروه دیگر یعنیکارمندان، کارگران و کشاورزان و فروشندگان جزء و... که اکثریت طبقه سوم را تشکیلمیدادند، در محرومیت مطلق به سر میبردند. علاوه بر این، تمام فشارها و هزینههایکلان مالیاتی که دولتمردان فرانسه برای بهبود اقتصادی پیشنهاد میکردند، بر دوشهمین طبقه بویژه کشاورزان بود. چنین شرایط وخیم اقتصادی و طبقاتی از یک سو وزمستان سخت سال ۱۷۸۹ م، به همراه عبور از مرحلهء فئودالیته به سرمایهداری از سویدیگر، باعث شده بودند که زمینههای لازم برای یک انقلاب مردمی در فرانسه آماده شود[ - همان ]ب - روسیه از آغاز قرن بیستم، روسیه در وضعیت نامطلوبی از نظر اقتصادی بسر میبرد. جنگ۱۹۰۵ م. با ژاپن، رکود اقتصادی، بیکاری کارگران، گرسنگی و نداشتن زمین کشاورزی ونیز درآمد پایین، قحطی و خشکسالی باعث شده بود که عدّهء زیادی از دهقانان کارشان راترک کرده، رهسپار شهرهای روسیه و دیگر کشورها شوند. همچنین رشد صنعتی روسیهکه در این زمان آغاز شده بود موجب تسریع در روند مهاجرت روستاییان به شهرها شد.اما به علت وابستگی سرمایهگذاریها به منابع مالی بیگانه و استقراض خارجی، درآمدملّی پایین آمده، آن کشور در بحران اقتصادی به سر میبرد[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، منوچهر محمدی ، ص ۵۵ - ۵۷ ، نویسنده ] با آغاز جنگ جهانی اوّل، همهء منابع کشور از جمله نیروی انسانی، تولیدات صنعتی،منابع مالی، سوخت و منابع غذایی در اختیار جنگ قرار گرفت. در نتیجه تولیدات کشاورزیصفحۀ ۱۳۹و صنعتی به شدت کاهش پیدا کرد و مواد غذایی در شهرها جیرهبندی شد. علاوه بر اینها،مشکلات حمل و نقل، سوء مدیریت سیاسی، نابسامانی در تهیّه و توزیع کالاها، بحران نان وسوخت، افزایش شدید تورم، کاهش درآمدها، افزایش مالیاتهای جنگی، همه دست بهدست داد و زمینههای لازم برای اعتصاب و شورش کارگران و دهقانان و حتّی شورشنظامیان و در نتیجه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م، و سقوط حکومت تزارها را فراهم کرد[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، منوچهر محمدی ، ص ۵۸ - ۶۱ . و تاریخ انقلاب روسیه ، لئون تروتسکی ، ترجمه سعید باستانی ، ۳ جلد ، ج ۱ ، ص ۲۷ - ۴۲ ]ج - چین اقتصاد چین از زمانهای گذشته وابسته به کشاورزی سنتی آن کشور بود؛ به طوری کهدر قرن نوزده، ۳۴ مردم چین در روستاها زندگی میکردند و ۴۵ درآمد ملّی کشور از طریقکشاورزی به دست میآمد.بعداز جنگ تریاک و آغاز هجوم سیلآسای بیگانگان به آن کشور،سیستم اقتصاد سنتی آن کشور فرو پاشید ولی سیستم صنعتی جدیدی هم جایگزین آن نشد.با ورود تُجار خارجی و سرازیر شدن کالاهای بیگانگان به آن کشور، نه تنها صنایع داخلی وکشاورزی چین با ورشکستگی و رکود روبهرو شد بلکه نبض اقتصاد و تجارت کشور بهدست بیگانگان افتاد و عدهء زیادی از کشاورزان و تجار و کسبه آن کشور بیکار شدند[ - انقلاب چین ، شاهنده ، ص ۸ - ۱۲ ] شکست چین از ژاپن در ۱۸۹۵ م. واگذاری چند بندر مهمّ اقتصادی و تجاری آنکشور به ژاپن و پرداخت غرامت و دادن امتیازهای دیگر به سایر کشورهای اروپایی[ - همان ، ص ۱۶ - ۱۸ ]پیروزی ناسیونالیستهای چین در ۱۹۱۱ به رهبری «سون یات سِن» و آغاز درگیری وجنگهای داخلی ملّیگرایان با کمونیستها از یک سو و اشغال قسمتهای زیادی از شمالاین کشور به وسیله نظامیان شورشی از سوی دیگر، باعث فقر و بیچارگی مردم چینشده بود. علاوه بر موارد فوق، جنبشها و اعتصابهای کارگری و دهقانی و بالاتر از همه،آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال بخش مهمی از کشور چین توسط ژاپن، همه دست بهدست هم داده بودند تا اقتصاد پرجمعیتترین کشور جهان قبل از انقلاب کمونیستی۱۹۴۹ م. به رکود کامل و نابودی گراید. طبیعی است که در چنین مواقعی زمینههای لازمصفحۀ ۱۴۰برای تغییر و تحولات مهم فراهم خواهد شد[ - قدرتهای جهان در قرن بیستم ، وارد ، ص ۲۱۶ - ۲۲۷ ]د - الجزایر در بررسی شرایط اقتصادی الجزایر در دوران قبل از انقلاب به نشانههای روشنی ازوخامت وضع اقتصادی برمیخوریم. این اوضاع نابسامان از ۱۸۳۰ م. تا اواسط قرنبیستم با نوساناتی تداوم پیدا کرد. به طور کلی دو عامل استعمار و جنگهای پی در پیآزادیبخش داخلی ضربههای هولناکی بر اقتصاد الجزایر وارد کرد. در بین سالهای۱۸۳۰م. تا ۱۸۸۰ م. که فرانسه سرگرم تثبیت کنترل نظامی خود بر الجزایر بود، اراضیمرغوب کشاورزی این کشور توسط فرانسویان تصاحب گردید و بخش زیادی از آن برایتأمین شراب مصرفی فرانسه زیر کشت انگور قرار گرفت[ - سرمایهداری دولتی در الجزایر ، بررسی تحولات اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی الجزایر قبل و بعد از استقلال ، کارثفارسون و دیگران ، ترجمه پیروز الف ، ص ۱۲ ] مهاجرین اروپایی که مدتیکوتاه پس از تثبیت سلطهء استعماری فرانسه بر الجزایر به آن کشور سرازیر شدند، معادلیک میلیون نفر بودند و ۴۷ درصد از مجموع درآمد ملّی الجزایر را تصاحب میکردند. از ۱۸۵۱ م. تا ۱۹۲۰ م. جامعهء الجزایر به طور متناوب بر اثر یک سلسله خشکسالیها،حمله ملخها به مزارع، مرگ و میر دامها، شیوع بیماریها و امراض واگیر نظیر وبا وتیفوس، تلفات اقتصادی و انسانی بسیاری را تحمل کرد. در این سالها بویژه تا سال۱۸۶۸ م، حدود ۰۰۰،۳۰۰ نفر از مردم الجزایر بر اثر قحطی، گرسنگی و بیماری از پایدرآمدند. از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ م. دو میلیون نفر از مردم آن کشور که به طور طبیعیصفحۀ ۱۴۱نیروی مولد این کشور محسوب میگردیدند، مجبور به مهاجرت به فرانسه شدند. درطول سالهای استعمار فرانسه بر الجزایر، تفاوت بین فقر و رفاه در میان بومیان وفرانسویها چشمگیر بود؛ چرا که فرانسویان در ناز و نعمت به سر میبردند اما بومیانالجزایر در کشور خود در فقر و بیچارگی فلاکتبار زندگی میکردند[ - تاریخ معاصر الجزایر ، روبر آژرون ، ترجمهء منوچهر بیات مختاری ، ص ۴۲ - ۱۰۹ ] وقوع دو جنگ فاجعهآمیز جهانی و شرکت مستقیم فرانسه در آنها موجب افولقدرت اقتصادی این کشور گردید و ضربههای مؤثری بر پیکر اقتصاد آن وارد ساخت[ - تحولات روابط بینالملل از کنگرهء وین تا امروز ، احمد نقیبزاده ، ص ۱۳۵ ]از سال ۱۹۲۹ م. بحران بزرگ اقتصادی دامنگیر اروپا شد و اقتصاد فرانسه از اثراتمُخرّب آن در امان نماند. از سال ۱۹۳۳ م. به بعد اقتصاد فرانسه با روندی ثابت وهراسآور رو به افول نهاد و با سقوط ارزش فرانک، تجارت خارجی فرانسه هم سقوطکرد. در سال ۱۹۳۵ م. شکست سنگینی بر پیکر صنایع فرانسه وارد شد[ - ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ ، پال کندی ، ترجمهء محمد قائد مشرقی و دیگران ، ص ۲۹۲ ]و - ایران امّا شرایط و اوضاع اقتصادی در ایران هنگام وقوع انقلاب اسلامی چنین وضعیتینداشت. همان طوری که گذشت کشورهای فرانسه، روسیه، چین و الجزایر هر کدام بنا بهصفحۀ ۱۴۲دلایل خارجی و داخلی، در هنگام انقلاب از وضعیت مطلوب اقتصادی برخوردار نبودند.بحران اقتصادی در هر چهار کشور در سالهای انقلاب و حتی سالهای قبل از آن به وجودآمده و زمینه تحولات سیاسی و اجتماعی فراهم شده بود و فقط نیاز به جرقهای داشت. در ایران قبل از انقلاب برخلاف کشورهای فوق نهتنها از نظر اقتصادی بحران و وخامتِجدی اقتصادی که غیر قابل کنترل رژیم حاکم باشد وجود نداشت بلکه در طول دورهء چندسالهء قبل از انقلاب به علت افزایش ناگهانی و سریع قیمت نفت، تواناییها و قدرت اقتصادیرژیم شاه به سرعت افزایش پیدا کرده بود. همه شاخصههای اقتصادی در ایران در هنگاموقوع مرحله جدید انقلاب مانند درآمد سالیانه دولت، رشد اقتصادی، تولید ناخالص ملی ودرآمد سرانه افزایش یافته و به چند برابر رسیده بودند. از این رو، خیال رژیم شاه از اینجهت راحت بود و کارشناسان اقتصادی و سیاسی هیچ گونه حادثه غیر مترقبهای را پیشبینی نکرده بودند. و حتی کارتر در سفر خود به ایران آن را جزیره ثبات منطقه خوانده بود[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۶۱ - ۶۳ ] محمد رضا پهلوی در طی این سالها با تکیه بر افزایش قیمت نفت و افزایش میزانتولید آن، نه تنها مقدار مالیاتها را افزایش نداده بود، بلکه مقدار زیادی از مالیاتهایصنایع و حقوق کارمندان دولت را کاهش داده و بر حقوق کارگران و کارمندان افزوده بود.حتی مالیاتهای حقوق نظامیان به طور کلی بخشوده شده بود. در راستای این سیاست، رژیموابسته پهلوی برای تداوم و بقای خود، کالاهای مصرفی و لوکس خارجی را با پرداختیارانه فراوان در اختیار مردم قرار میداد. این سیاستها هر چند در دراز مدت آثار سوئیداشته و باعث ایجاد وابستگی به بیگانگان میشد، اما درآن زمان مردم فکر میکردند که دررفاه به سر میبرند[ - همان، ص ۶۴ - ۶۶ ] چنین وضعی میتوانست مانع تحولات اجتماعی و سیاسی شود. نتیجه این که رژیم پهلوی قبل از انقلاب بر خلاف کشورهای فرانسه و روسیه و چینو الجزایر نه تنها در شرایط بحران اقتصادی به سر نمیبرد، بلکه در مقایسه با آنها ازشرایط اقتصادی مطلوبی برخوردار بود و حتی خود تبدیل به یک کشور وام دهنده بهکشورهای غربی مانند فرانسه و انگلستان درآمده بود. بنابر این شرایط اقتصادی ایران درقبل از انقلاب، زمینهساز حرکتهای انقلابی نبود.
شرایط نظامی و حمایت بین المللی ۱ - فرانسه ۲ - روسیه ۳ - چین ۴ - الجزایر ۵ - ایران الف - شرایط نظامی: نیروهای نظامی فرانسه قبل از انقلاب و در زمانی که لوئی شانزدهم نیاز به سرکوبصفحۀ ۱۴۶مردم انقلابی فرانسه داشت، فاقد ابزارهای لازم برای اعمال فشار بر مردم و حمایت ازشاه بودند. ارتش فرانسه در طول پنجاه سال متوالی در چندین جنگ خارجی شرکتکرده و در اکثر آنها دچار شکستهای سختی شده بود. این نیروها که در زمان صلح حدود۱۸۰ هزار نفر بودند، پس از شکستهای پی در پی، پراکنده و متلاشی شده بودند. علاوهبر شکستها، فرماندهان نالایق و سرکش هم باعث شده بودند که ارتش فرانسه از پادشاهآن کشور حمایت نکند؛ در نتیجه لوئی شانزدهم نتوانست با اتکا به این نیروها، مردمانقلابی وناراضی آن کشور را سرکوب کند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی؛ تاریخ قرن هجدهم، ماله، ص ۱۷۷ - ۱۹۵ ]ب - حمایت بین المللی: در قرن هجدهم، فرانسه، انگلیس، اتریش، روسیه و پروس از قدرتهای بزرگ اروپا بودندو از نظر نظامی با هم برابری میکردند. در واقع نوعی «موازنه قوا» بر آن قاره حاکم بود. امادر عین حال، هر یک از آن کشورها در داخل و خارج از اروپا به فکر پیشبرد هدفها و مقاصدخود بودند و سعی میکردند که دیگری را ضعیف کرده، از صحنه سیاسی اروپاو مستعمراتاروپایی حذف کنند. به همیندلیل کشورهایاروپایی نه تنهابه فرانسه جهت سرکوب نیروهایانقلابی کمک نمیکردند بلکه از درگیریهای داخلی آن کشور و تضعیف قدرت سیاسی آنخوشحال بوده، حتی بعضی از کشورها مثل انگلستان از انقلابیون فرانسه حمایت میکرد[ - تاریخ قرن هجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون، ماله، ص ۴۷۳ - ۴۷۶ ] همچنین کشورهای بزرگ اروپایی در این زمان به دلیل درگیریهایی که در داخل اروپا وخارج از آن قاره بر سر مستعمرات با یکدیگر داشتند، آمادگی لازم را هم برای کمک بهپادشاه فرانسه نداشتند. هنگامی که لوئی شانزدهم از پادشاه اتریش (یعنی برادر ملکهفرانسه) تقاضای کمک کرد، از مساعدت و یاری وی برخوردار نشد. از این رو نظامسیاسی فرانسه در زمان وقوع انقلاب و در مصاف با بحرانهای انقلابی از نظر حمایت بینالمللی در بدترین موقعیت قرار داشت و هیچ اتحاد و پیمان نظامی با کشورهای دیگرنداشت تا در موقع بحران از آن کشور حمایت کنند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۸۲ - ۸۴ ]صفحۀ ۱۴۷الف - شرایط نظامی: نیروهای نظامی روسیه قبل از انقلاب و در زمانی که رژیم تزاری آن کشور نیاز بهسرکوب کارگران و دهقانان شورشی داشت نه تنها فاقد روحیه و ابزارهای لازم برایسرکوب مردم بودند، بلکه خود باعث تسریع در روند انقلاب شدند. شکست درجنگهای ۵ - ۱۸۵۴ در جزیره کریمه و در مقابل نیروهای عثمانی، فرانسوی وانگلیسی[ - تاریخ روسیه از مبادی تا ۱۹۱۷ م، پیر پاسکال، ترجمه گودرز، ص ۱۰۲ ] شکست در مقابل ژاپن در سالهای ۵ - ۱۹۰۴ و واگذاری قسمتهای جنوبیجزایر ساخارین به آن کشور و دست کشیدن از هرگونه ادعایی بر منچوری و شبه جزیرهکره[ - همان، ص ۱۲۴ - ۱۲۷ ] و مهمتر از همه، شکست در جنگ جهانی اول و عقب نشینی از لهستان از یک سوافزایش بیش از حد نیروهای نظامی درجنگ اول و عدم تجهیز و پشتیبانی کافی و ازسوی دیگر، باعث شده بود که نیروهای نظامی از رژیم تزاری حمایت نکنند و در نتیجهتزار نتوانست به کمک آنها شورشها و تظاهرات انقلابی را سرکوب کند[ - انقلاب روسیه، کوکن، ص ۲۳ - ۲۵ ]ب - حمایت بین المللی:صفحۀ ۱۴۸انقلاب اکتبر روسیه در زمانی شکل گرفت که آتش جنگ بین الملل اول دنیا را در کامخود فرو برده بود. این جنگ که در سال ۱۲۹۳ هـ . ش/ ۱۹۱۴ م، به بهانه کشته شدنولیعهد اتریش و در حقیقت به دلیل جاه طلبیهای آلمان آغاز شده بود، در اروپا نسبت بهبقیه جهان از شدت بیشتری برخوردار بود. کشورهای اروپایی دراین جنگ در دو گروه بهنام «متحدین» و «متفقین» در مقابل هم صف آرایی کرده بودند. متفقین که شامل روسیه،فرانسه و انگلستان بودند، به وسیله پیمانها و قراردادهای نظامی و سیاسی متعهد شدهبودند که از یکدیگر پشتیبانی کنند. از این رو، روسیه از حمایت بین المللی کاملهم پیمانان خود برخوردار بود. از این جهت، روسیه در هنگام حوادث انقلاب که جنگجهانی به آن دامن زده و شتاب بیشتری داده بود به ظاهر در دایرهای از اتحادها وپیمانهای سیاسی و نظامی بین المللی و منطقهای قرار داشت و کشورهای بزرگی مانندانگلستان و فرانسه و بعدها آمریکا ازآن در صحنه جهانی حمایت میکردند[ - تحولات روابط بین الملل از کنگره وین تا امروز، نقیب زاده، ص ۱۲۵ - ۱۴۰ ] اما آغاز ناگهانی جنگ جهانی اول و پیروزی برق آسای نیروهای آلمانی بر روسیه ودر نتیجه شکست و عقب نشینی آن کشور از لهستان از یک سو و مسافت زیاد بین روسیهو هم پیمانان او از سوی دیگر، باعث شد که آنها نتوانند در سرکوب نیروهای انقلابی بهآن کشور کمک کنند. از این رو، هنگامی که بحران داخلی آن کشور را فراگرفته بود،روسیه تنها و بیحامی باقی مانده بود. به این ترتیب، مشاهده میشود که دولت روسیه بهرغم این که در یک اتحاد نظامی جهانی قرار گرفته بود، در زمان انقلاب نتوانست ازپشتیبانی دوستان و متحدان خود دست کم در داخل برخوردار شود. این در حالی بود کهنیروهای انقلابی، و رهبران مارکسیست آنها مورد حمایت متحدین بخصوص آلمان قرارداشتند و این حمایت در پیروزی آنان نقش بسیار مؤثری داشت[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۸۴ - ۸۵ ]الف - شرایط نظامی: بررسی وضعیت نیروهای مسلح چین در زمان پیش از پیروزی انقلاب کمونیستی آنصفحۀ ۱۴۹کشور نشان میدهد که قدرت نظامی بنا به دلایل گوناگون تجزیه شده و قسمتی از آن درمقابل قدرت حاکم قرار گرفته بود. شکستهای پی در پی در جنگهای تریاک، جنگ۱۸۹۵م و جنگهای بعد، از یکسو و وفاداری بعضی از ژنرالهای ارتش به امپراتوری«منچو» از سوی دیگر، باعث شده بود که آنها پس از به قدرت رسیدن ملی گرایان در آنکشور، هرکدام قسمتهایی از نقاط شمالی کشور را در دست گرفته، با نیروهای ملی وکمونیست به جنگ بپردازند[ - انقلاب چین، شاهنده، ص ۶ - ۳۰ ] آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال چین توسط ژاپن به جنگداخلی و پراکندگی نیروهای نظامی آن کشور دامن زده و پس از پایان جنگ، نیروینظامی آن کشور به سه گروه تقسیم شدند: یک گروه طرفدار رژیم حاکم باقی ماندند وگروه دیگر طرفدار نیروهای انقلابی کمونیست شدند و گروه سوم از نیروهای نظامیشورشی سابق طرفداری کردند[ - انقلاب چین، پایگاه انقلابی منچوری و اتحاد شوروی، او. بوریسوف، ترجمه رضا رضایی ساروی، ص ۱۱۵ - ۱۳۰ ]ب - حمایت بین المللی: در سال ۱۹۳۷ م، ژاپن دست به یک حمله گسترده علیه چین زد و در مدت کوتاهیتوانست قسمتهای زیادی از شرق، شمال و مرکز آن را به تصرف خود درآورد. شورویکه در این زمان دارای منافع زیادی در چین بویژه در ایالت منچوری بود، ضمن کمک بهنیروهای ملی و کمونیستی، از آنها خواست که یک جبهه متحد علیه ژاپن تشکیل دهندصفحۀ ۱۵۰پس از آغاز جنگ جهانی دوم، ژاپن در حالی که قسمتهای زیادی از خاک کشور چین رادر اختیار داشت به امریکا حمله کرد. در این زمان چین برای بیرون راندن ژاپنیها ازکشورش به متحدین؛ یعنی آلمان و ژاپن اعلام جنگ داد و در کنار متفقین قرار گرفت بههمین دلیل امریکا و شوروی کمکهایی در اختیار حکومت ملی چین قرار دادند[ - قدرتهای جهانی در قرن بیستم، وارد، ص ۲۲۳ ] پس از خاتمه جنگ جهانی دوم و شکست متحدین و در نتیجه خروج ژاپن از خاکچین، شوروی و امریکا کمک خود به دولت چین را ادامه دادند. اما پس از اختلاف بیننیروهای ملی «چیان کای چک» و کمونیستها به رهبری «مائو» و آغاز مجدد جنگ داخلیکه بین سالهای ۱۹۴۶ م تا ۱۹۴۹ م یعنی زمان اوج حرکتهای انقلابی، شوروی از نیروهایکمونیست حمایت کرد و امریکا هم به علت فساد حزب ملی «کومین تانگ» از کمک بهآنها خودداری نمود. از این رو، نظام حاکم در چین از کمکهای بین المللی محروم وحمایت متحدین خود را از دست داد[ - همان، ص ۲۲۴ - ۲۲۷؛ انقلاب چین پایگاه انقلابی منچوری و اتحاد شوروی، بوریسوف، ص ۹۶ - ۱۱۴ ]الف - شرایط نظامی: کشور فرانسه پس از پایان جنگ جهانی دوم از نظر نظامی آئینه تمام نمای یکصفحۀ ۱۵۱امپراتوری درحال فروپاشی بود[ - تاریخ استعمارگری فرانسه، یاکونو، ص ۱۵۱ ] با در نظر گرفتن حوادث و رویدادهای زیر طی جنگجهانی دوم و پس از آن به وضوح میتوان به این نکته پی برد که ارتش استعمارگر فرانسهکه به عنوان بازوی مسلح و مهم استعمار در حفظ و کنترل سرزمینهای مستعمره نقشتعیین کنندهای ایفا میکرد، پس از جنگ به سختی آسیب دیده و در حال فروپاشی بود.این فرایند در پیروزی انقلاب خونین الجزایر و از پای درآوردن استعمار فرانسه نقشمؤثری ایفا نمود. حوادثی که موجب ضعف ارتش فرانسه شدند عبارت بودند از: ۱ - شکست فرانسه از ایتالیا در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۰ م و سقوط پاریس واشغال شمال وجنوب آن کشور توسط آلمان و ایتالیا. پس از این شکست، مقرّ حکومت فرانسه بهالجزایر منتقل شد و این مسأله به سختی در روحیه نظامیان فرانسه اثر گذاشت. علاوه براینها، فرانسه در جنگ با متحدین در آفریقا ۲۴۰۰۰ نفر از سربازان خود را از دست داد واین امر نیز خود مزید بر علت شد تانظامیان آن کشور در الجزایر ضربه پذیر شوند.مجموع تلفات فرانسه در جنگ جهانی دوم شامل ۲۰۰۰۰۰ نظامی و ۴۵۰۰۰۰ غیرنظامی بود[ - تاریخ معاصر آفریقا از جنگ دوم جهانی تا امروز، ماریان کورنون، ترجمه ابراهیم صدقیانی ] این تعداد تلفات، از نظر روحی و فیزیکی جبران ناپذیر و شکننده است.این امر به طور مسلم از دید انقلابیون مسلمان الجزایر پنهان نبود. ۲ - در نهم مارس ۱۹۴۵ م، فرانسه در هندوچین شکست خورد[ - همان، ص ۱۰۷؛ تاریخ قرن بیستم، سرژ برشتین و دیگران، ترجمه امان الله ترجمان، ص ۱۹۵ ] همچنین، سربازانفرانسوی در خاک تونس در همسایگی الجزایر شکست خوردند و هیبت وابهّت آنان دراذهان مردم الجزایر در هم شکست[ - تاریخ معاصر آفریقا از جنگ دوم جهانی تا امروز، کورنون، ص ۱۰۷ ] ۳ - قیام مستعمرات فرانسه مانند تونس، مراکش و ماداگاسکار، به طور همزمان، بصفحۀ ۱۵۲تلاقی برای نیروهای نظامی فرانسه به وجود آورد. ۴ - رژیم فرانسه از ۱۹۵۸ م تا ۱۹۶۱ م به طور پیوسته با شورشهای نظامیان خود درالجزایر مواجه بود و شورش ژنرالهای مقیم الجزایر علیه حکومت فرانسه، این رژیم راتهدید میکرد[ - تاریخ قرن بیستم، برشتین و دیگران، ص ۱۹۷ ]ب - حمایت بین المللی: قیام الجزایر در شرایطی آغاز گردید که رژیم فرانسه از نظر موقعیت بین المللی دروضع دشواری قرار داشت. زیرا از یک طرف، آلمان و ایتالیا(متحدین) پس از تسخیرفرانسه به سوی مستعمرات آفریقایی این کشور در حال پیشروی بودند و الجزایر راتهدید میکردند و از طرف دیگر، پایان جنگ جهانی دوم نیز سرآغاز موج بیداری مللمستعمره و اوج گیری احساسات ضد استعماری بود. به طوریکه تایک سال قبل ازاستقلال الجزایر، حدود پنجاه کشور، بندهای استعمار را گسسته و آزاد شده بودند. دردههء ۱۹۵۰ م، دو حرکت ضد استعماری در منطقه خاورمیانه و آفریقا باعث تشدید روندحرکت انقلابی مردم الجزایر شد: اول، نهضت ملی شدن نفت در ایران و دوم رویکارآمدن «جمال عبدالناصر» در مصر و ملی کردن کانال سوئز. در صحنه روابط بین المللهم تحولات به نفع مبارزات ضد استعماری الجزایر بود؛ چرا که نظام دو قطبی پس ازجنگ و آغاز دوران جنگ سرد بین آمریکا و شوروی باعث شده بود که هر دو کشور درتدارک جبهه گیری جدید در تمام مناطق دنیا باشند. از جمله، آمریکا قصد داشت که تماممستعمرات انگلیس و فرانسه را در تسلط خود درآورد. که یکی از این کشورها الجزایربود. به همین دلیل آمریکا ملی گرایان الجزایر را علیه فرانسه مسلح میکرد تا پس ازصفحۀ ۱۵۳استقلال آن کشور از فرانسه، امتیازهایی به نفع خود کسب کند[ - بن بلا، روبر مرل، ترجمه خلیل کوشا، ص ۹۶ ] شوروی سابق هم برخلاف روسیه زمان جنگ اول جهانی، ژست طرفداری از جهانسوم به خودگرفته، تبلیغات تحریک آمیزی در این گونه کشورها علیه استعمارگران غربیآغاز کرده بود. به همین دلیل از انقلابیون الجزایر در مقابل رژیم وابسته آن کشور حمایتمیکرد. از نظر منطقهای هم در این زمان کشورهای شمال آفریقا مأمن مناسبی برایانقلابیون الجزایر بودند. علاوه بر اینها، موضع گیری کشورهای عضو اتحادیه عرب در ۱۹۴۵ م علیهاستعمارگران که خواستار رهایی و آزادی کشورهای شمال آفریقا بویژه الجزایر از یوغاستعمار بودند و نیز شکل گیری «کنفرانس باندونگ» اندونزی در سال ۱۹۵۵ م وموضعگیری آنها به نفع استعمار زدایی، از دیگر حمایتهای بین المللی ازانقلاب رهاییبخش مردم الجزایر بود[ - تاریخ استعمارگری فرانسه، یاکونو، ص ۱۳۸ - ۱۳۹ ] همچنین، سازمان ملل متحد نیز در این سالها تبدیل به یکی ازمراکز جهانی علیه استعمارگران شده بود. مجمع عمومی این سازمان در سال ۱۹۶۰ م،اعلامیهء استقلال ملتهای مستعمره را صادر کرد. این مسأله هم خود باعث شتاب در روندنهضت ضد استعماری مردم الجزایر و در نتیجه پیروزی انقلاب الجزایر شد. نتیجه این که همزمان با اوج گیری مبارزات انقلابی مردم الجزایر علیه استعمارگرانفرانسوی، تمام شرایط منطقهای و بین المللی به نحوی جریان داشت یا سپری شده بودکه از هر جهت در راستای منافع نهضت رهایی بخش الجزایر بود. حتی کشورهای مهمیچون آمریکا و شوروی که در این زمان در رأس دو بلوک سرمایه داری و سوسیالیستیقرار داشتند به طور مستقیم به انقلابیون الجزایر کمک و در صحنه بین المللی نیز از آنهاحمایت میکردند. به همین دلیل، رژیم وابسته به فرانسه در الجزایر در اوج شکل گیریانقلاب الجزایر نه تنها از هرگونه کمک بین المللی و منطقهای جهت سرکوب مردممسلمان آن کشور محروم بود بلکه دولت فرانسه هم در موقعیتی قرار نداشت که بهوابستگان خود در الجزایر کمک کند. صفحۀ ۱۵۴الف - شرایط نظامی: ارتش ایران برخلاف چهار کشور فوق سالهای مدیدی بود که در هیچ جنگخارجی[ - لازم به ذکر است که ارتش ایران برای کمک به سرکوبی جنبش ظفار در عمان به صورت محدود به آنجا نیرو اعزام کرد.ولی آن را نمیتوان یک جنگ کلاسیک حساب کرد تابه وسیله آن ارتش شاه را محک زد ] شرکت نکرده بود. همچنین نه تنها هیچ عامل روحی و فیزیکی داخلی همباعث تضعیف و تزلزل آن نشده بود، بلکه نیروهای نظامی ایران در زمان پهلویها بویژهمحمد رضا پهلوی از هر جهت تقویت شده بودند. شاه ایران بیش از هر نظامی به ارتشتوجه داشت. او به عنوان فرمانده کل نیروهای مسلح، بودجههای زیادی برای خریدتجهیزات نظامی و بهتر شدن وضع زندگی روزمره نظامیان اختصاص داده بود. تا از اینطریق بتواند بر میزان کارآیی آنها افزوده، اعتماد آنها را به خود جلب کند. شاه سعیمیکرد یک ارتش قوی، نیرومند، منسجم، آموزش دیده و وفادار به خود داشته باشد تاهرچه بیشتر از طریق آنها حاکمیت مستبدانه خود را بر مردم ایران تحمیل کند. چنیننیروی منظم، مطیع و دارای سلسله مراتب فرماندهی که به خود شخص شاه ختممیشد، میتوانست به راحتی استمرار حکومت شاه و خانواده او را در دراز مدتتضمین کرده، هرگونه بحران سیاسی و تظاهرات مردمی را که پایههای اقتدار او را بهمخاطره میانداخت، سرکوب کند[ - رویارویی انقلاب اسلامی و آمریکا، کدیور، ص ۴۵ - ۵۲ ] علاوه بر ارتش و نیروهای انتظامی، رژیم شاه از حمایت یک سازمان مخفی پلیسی بهنام «ساواک» نیز برخوردار بود. این سازمان با توصیه آمریکا و با همکاری سازمانهایاطلاعاتی آن کشور، انگلیس و اسرائیل تشکیل شده و به صورت یک شبکه گستردهمخوف، تمام گروههای مخالف نظام شاهنشاهی را زیر نظر داشت. و با اعمالبیرحمانهترین شکنجههای روحی و جسمی، ضامن تداوم سیاسی رژیم محمد رضاپهلوی بود. پس قدرت نظامی، انتظامی و پلیسی نظام حاکم قبل از انقلاب در ایرانصفحۀ ۱۵۵برخلاف کشورهای چهارگانه فوق در بهترین موقعیت از نظر روحی و روانی، تجهیزاتی،سازماندهی و وفاداری به شاه قرار داشت و بدون چون و چرا از او حمایت کرده، هرگونهتحرک و جنبش را به راحتی میتوانست سرکوب کند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۷۶ - ۸۰ ]ب - حمایت بین المللی: از نظر حمایت بین المللی هم، حکومت مطلقه محمد رضا پهلوی، در زمان وقوعانقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷ هـ . ش. نسبت به کشورهای فرانسه، روسیه، چینو الجزایر در زمان بحران در موقعیت بهتری قرار داشت. پس از جنگ جهانی دوم وکودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هـ . ش آمریکا به طور کامل بر صحنه سیاسی ایران حاکم شد.همچنین، پایان جنگ جهانی دوم که دنیا را به دو بلوک شرق و غرب به رهبری آمریکا وشوروی تقسیم کرده بود، بر اهمیت موقعیت استراتژیکی ایران افزود، زیرا ایران بهتنهایی در شمال خلیج فارس و تنگه هرمز قرار داشت که مقدار زیادی از نفت کشورهایغربی را تأمین میکرد. به این جهت، آمریکا برای حفظ منافع خود و هم پیمانان غربیاشو برای جلوگیری از نفوذ کمونیزم در سال ۱۳۳۸ هـ . ش. با ایران یک پیمان دفاعی امضاکرده، رژیم شاه را تحت حمایت خود قرار داد[ - جنگ قدرتها در ایران، باری روبین، ترجمه محمود مشرقی، ص ۹۱، چاپ آشتیانی، تهران، ۱۳۶۳ ] ایران با خروج انگلستان از شرق کانال سوئز، در سیاست دو ستونی آمریکا هم بهعنوان ستون اصلی و امنیتی در منطقه، شناخته شد و به همین علت، حمایت آمریکا وکشورهای غربی ازایران بیشتر شده، روند فروش تجهیزات نظامی و صنعتی به ایران روز بهروز گسترش یافت[ - همان، ص ۱۰۳ ] همچنین ایران در پیمانهای نظامی و غیر نظامی منطقهای و جهانیآمریکا از جایگاه ویژهای برخوردار بود. بخصوص با عضویت در «سنتو»، زنجیره «ناتو» را به«سیتو» وصل کرده بود. از این رو نه تنها از سوی آمریکا حمایت میشد، بلکه از سویکشورهای متحد آن کشور نیز مانند انگلستان، فرانسه، آلمان، ژاپن و ایتالیا چه از لحاظ نظامیو چه از نظر سیاسی و اقتصادی به شدت در منطقه و جهان مورد پشتیبانی قرار میگرفت. صفحۀ ۱۵۶حمایت بین المللی و منطقهای از شاه تنهامنحصر به کشورهای بلوک غرب در آغازبحران نبود، بلکه کشورهای بلوک شرق و بویژه اتحاد جماهیر شوروی سابق هم با انعقادقراردادهای تجاری، اقتصادی و صنعتی به طور غیر مستقیم از نظام سیاسی حاکم درایران حمایت میکرد. از این رو، ایران در زمان بحران دچار هیچ گونه مشکل سیاسی ازنظر منطقهای و بین المللی نبود و تمام کشورهای دنیا چه از نوع سرمایهداری وسوسیالیستی تا پیروزی انقلاب اسلامی به طور کامل و با تمام قدرت از رژیم شاه وجنایاتش در مقابل مردم حمایت میکردند. با این حال، انقلاب شکوهمند اسلامی امتمسلمان ایران به رهبری خردمندانه پیشوای بزرگ خود، نه تنها نظام فاسد و پوسیدهپهلوی را سرنگون کرد، بلکه پوزه حامیان قدرتمند منطقهای و بین المللی آن را نیز بهخاک مالید و دست همه آنها را از خاک کشور اسلامی ما کوتاه و ثابت کرد که هرگونهقدرتی اعم از داخلی و خارجی در مقابل اراده مصمم مردم یک کشور تاب و توان مقابلهرا نخواهد داشت.
شرایط سیاسی الف - فرانسه نوع حکومت سیاسی فرانسه در قرن هجده و در آغاز بحرانهای سیاسی و حرکتهایمردمی، پادشاهی مطلقه بود. در این نوع حکومت، شاه صاحب تخت و تاج بود و بهمردم چنین القا شده بود که سلطنت موهبتی الهی در دست شاه است. بنابر این، هیچمخلوق زمینی حق مقاومت و اعتراض در برابر او را ندارد. در حکومت آن کشوصفحۀ ۱۶۰هیچگونه مرجع قانونگذاری و نظارت بر اجرای قوانین وجود نداشت. اراده شاه حکمقانون را داشت و همانند قانون زنده محسوب میشد. حتی سلاطین فرانسه به این هماکتفا نکرده، مدعی بودند که بر عقاید مردم نیز حاکمیت دارند[ - تاریخ قرن هجدهم، انقلاب کبیر فرانسه، ماله، ص ۳۴۲ - ۳۴۳ ] بعد از شاه بالاترین قدرت سیاسی، یعنی برنامههای مالی، اداری و سیاسی، دردست عدهای از درباریان اشراف زاده و مرفه بود. این اشراف زادگان که ازنظر تعداد،درصد اندکی از جمعیت کشور را تشکیل داده بودند، با تشکیل یک نوع دیوانسالاریموروثی تمام مقامهاو مسؤولیتهای مهم و حساس کشور را در دست داشتند. این مقامهابعد از مرگ آنها به طور موروثی به فرزندان آنها تعلق میگرفت و افراد دیگر حق اشغالچنین پستهایی را نداشتند. نتیجه چنین سیستمی این بود که افراد طبقه سوم که اکثریتقریب به اتفاق جمعیت کشور را تشکیل میدادند، هیچ گونه جایگاهی در نظام مدیریتاداری، مالی و سیاسی نداشتند[ - کالبد شکافی چهار انقلاب، کرین برینتون، ترجمه محسن ثلاثی، ص ۷۴ ] همچنین در تصاحب پستها در چنین نظامی، به طورمسلم دیگر شایستگی، لیاقت و صلاحیت مطرح نبود و مقام و جایگاه شغلی هرکس ازقبل و به طور موروثی مشخص و معین میگردید. از نظر فساد و سوء مدیریت، نظام سیاسی فرانسه در این دوره بویژه در زمان قبل ازانقلاب در بدترین وضعیت قرار داشت. لوئی پانزدهم و شانزدهم از فاسدترین ونالایقترین پادشاهان آن کشور در طول تاریخ بودند. فساد مالی، فساد اخلاقی، اختلاس،دزدی و عیش و عشرت در زمان آنها به اوج خود رسیده بود. درباریان و اشراف زادگانهم که بعد از پادشاه، مقامهای کشور را در بین خود تقسیم کرده بودند، وضعیتی بهتر ازپادشاه نداشتند. اگر شخصی هم به طور غیر منتظره از میان آنها درصدد سر و ساماندادن به چنین اوضاع نابسامان اقتصادی و مالی بر میآمد با مخالفت درباریان و اشرافزادگان روبه رو و طرد میشد. مأموران مالیاتی (مستوفیان) هم که از طرف دربار وظیفهجمع آوری مالیاتها را به عهده داشتند، با غارت و چپاول اموال مردم، آنها را تحت فشاصفحۀ ۱۶۱شدید اقتصادی قرار میدادند[ - انقلاب اسلامی ایران در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۹۵ - ۹۶ ]ب - روسیه با بررسی نظام سیاسی و اجتماعی روسیه در اوایل قرن بیستم و درهنگام انقلاب۱۹۱۷ م به این نتیجه میرسیم که مدیریت سیاسی در آن کشور هم فاقد صلاحیت لازمبوده و در بحران مشروعیت مردمی بسر میبرد. مردم روسیه به دلیل سوء مدیریت وعدم دخالت خود در ساختار سیاسی و تصمیمگیری آن کشور با شورشهایی که در سال۱۹۰۵ م انجام داده بودند، موفق به کسب پارهای از آزادیهای اجتماعی از جمله تشکیل«مجلس دوما» آزادی اجتماعات، مطبوعات و اعتصاب شده و در ظاهر حکومت مطلقهتزاری را تبدیل به مشروطه کرده بودند. اما تزار «نیکلای دوم» در طی سالهای ۱۹۰۵ م تا۱۹۱۵م دوباره با از بین بردن این دست آوردهای جزئی مردم تبدیل به حاکم مستبد ومطلق شد و باهرگونه تقسیم قدرت و مشارکت مردم در سرنوشت خود مخالفت کرد[ - انقلاب روسیه، گزاویه کن، ص ۲۰ - ۲۱ ] بعد از تزار و دربار او، یک دسته از اشراف ممتاز بر مقامهای حساس و مهم نظاماجتماعی آن کشور تکیه زدند و از به قدرت رسیدن افراد طبقه پایین هرچند با استعداد ولیاقت جلوگیری کردند. بسیاری از این اشراف زادگان، افرادی خودبین، راحت طلب،فاسد و تهی مغز بوده، مردم طبقات پایین با بدبینی به آنها نگاه میکردند[ - کالبد شکافی چهار انقلاب، برینتن، ص ۷۵ ] همچنین درکنار «تزار» و همسرش «تزارینا» درباریان و اشراف زادگان فاسد، شخص حیلهگر دیگریبا کسوت روحانی به نام «گریگوری راسپوتین» قرار گرفته بود که نفوذ و تأثیر فوقالعادهای در تزار و همسرش، دربار و اداره سیاسی کشور داشت وی شخص فاسدصفحۀ ۱۶۲رشوه خوار، عیاش بود و از دربار تزار حقوق کلانی هم به جیب میزد[ - انقلاب روسیه، گزاویه کن، ص ۲۲ ] پس حاکمیتمستبدانه و خودکامهء تزار، بیکفایتی و ضعف مدیریتی او، تسلط عدهای از اشرافزادگانو درباریان فاسد و راحت طلب بر مصدر قدرت سیاسی حاکم و جلوگیری از ورود افرادطبقه پایین به مقامهای بالا، نفوذ زیاد همسر تزار و راسپوتین در دربار و ادارهء امور سیاسیکشور، عدم مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خود و ... همه دست به دست هم دادهبودند تا مدیریت سیاسی آن کشور فاقد صلاحیت و مشروعیت لازم باشد[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۱۰۲ ]ج - چین کشور بزرگ چین به مدت ۲۵۰ سال تحت سلطهء خاندان منچو بود که به صورتملوک الطوایفی آن را اداره میکردند. فساد، تباهی، کشمکشهای درونی و سوء مدیریتاین خاندان باعث شده بود که مردم چین به دو جهت ناراضی باشند: اوّل به دلیل عدممشارکت خود در مدیریت سیاسی کشور و دوم نفوذ و تسلط بیش از حد بیگانگان بر اینکشور قدیمی و باستانی. نارضایتی مردم این کشور از یک سو و شکست روسیه از یککشور کوچک آسیایی به نام ژاپن در سال ۱۹۰۵ م از سوی دیگر، باعث شد که چینیها بهخود بیایند و باور کنند که با اتکا به قدرت خود میتوان هم با استبداد داخلی وهم بااستعمار خارجی مبارزه کرد. برای این کار ابتدا لازم بود که استبداد داخلی نابود شود؛چراکه به علت سوء مدیریت و فسادهایی که گریبانگیر آن رژیم شده بود، نه تنها توانلازم برای جلوگیری نفوذ بیگانگان را نداشت، بلکه خود زمینهساز حضور آنها در کشورچین شده بود. از این رو مردم چین در سال ۱۹۱۱ م به رهبری ملی گرایان، خاندانصفحۀ ۱۶۳سلطنتی منچو را از قدرت به زیر کشیده، رژیم جمهوری در آن کشور برقرار نمودند[ - افسانه و حقیقت درباره مائو، بامداد، ص ۱۳ - ۲۰ ] پس از استقرار نظام جمهوری در آن کشور که حمایت و مشروعیت مردمی را نیز بههمراه داشت، مردم چین انتظار بهبود اوضاع کشور از جمله بهبود مدیریت سیاسیکشورشان را داشتند. اما با تحولاتی که در ادارهء امور کشور پس از «سون یاتسن» پیش آمدو منجر به روی کار آمدن شخص دیگری به نام «چیان کای چک» شد؛ وی نهتنهانتوانست انتظارات مردم را برآورده کند، بلکه درزمان او کشور دچار مشکلاتزیادی از جمله سوء مدیریت و بحران مشروعیت مردمی شد. جنبشها و اعتصابهایکارگری و دهقانی به رهبری کمونیستها، شکست در جنگ با ژاپن، اشغال کشور درجنگجهانی دوم و دخالت بیگانگان و جنگهای داخلی و ... همه دست به دست هم داده تاحکومت ملی گرایان در چین از نظر حمایت مردم دچار مشکل شود؛ زیرا فساد مقامهایدولتی دوباره رونق گرفته، مالیاتها افزایش یافته، باج گیری و چپاول مردم، غارت، دزدیو ارتشاء به دلیل نابسامانی اوضاع سیاسی و ا جتماعی بار دیگر سایه خود را بر سرمردمچین افکنده بود. از طرف دیگر، رکود اقتصاد و کشاورزی داخلی، اخراج کارگران، تورمبیسابقه، کاهش حقوق کارمندان و کارگران و ... سبب شد که نظام سیاسی «چیان کایچک» همانند خاندان منچو مقبولیت خود را نزد مردم چین از دست بدهد و حمایت آنهااز دولت هرچه بیشتر کاهش یابد[ - انقلاب چین، شاهنده، ص ۴۵ - ۵۳ ]د - الجزایر با بررسی وضعیت اجتماعی فرانسه در اواسط قرن بیستم ملاحظه میکنیم که جامعهآن کشور از لحاظ مدیریت سیاسی دچار مشکل بوده است. روشن است که ضعفمدیریتی و سیاسی در آن کشور به مستعمرات آن هم سرایت کرده، آنها را دچار مشکلصفحۀ ۱۶۴میکرد. نهضتهای آزادیخواهی، استقلال طلبی و گریز از مرکز در آفریقای شمالی وبویژه الجزایر از این شرایط استفاده کرده، علیه استعمار فرانسه حرکت جدیدی را آغازکردند. زیرا جامعه الجزایر در اثر حضور و تسلط فرانسویان، اجتماعی دوگانه و متضادبود[ - تاریخ قرن بیستم، سر ژبرستین، ص ۱۶۱ - ۲۰۰ ] از یک سو اقلیت فرانسوی پستهای حساس و کلیدی الجزایر را در دست خودداشتند و خط و مشیهایی را در آنجا به اجرا میگذاشتند که حافظ منافع خودشان بود واز سوی دیگر، اکثریت مسلمان مردم الجزایر نه تنها نقشی در اداره سیاسی نداشتند،بلکه در شرایط ناگوار و فاجعه آمیزی در فقر و اختناق سیاسی به سر میبردند[ - تاریخ آفریقا، دخانیاتی، ص ۳۶۰ - ۳۹۱ ]هـ - ایران مدیریت سیاسی ایران نیز قبل از انقلاب، چه از نظر مشارکت مردمی و چه از نظصفحۀ ۱۶۵فساد مالی، اقتصادی و اداری همانند کشورهای فوق بود. نوع حکومت ایران از زمانهایگذشته و بویژه در دوران قاجاریه پادشاهی مطلقه بود. و مردم هیچ گونه مشارکتی درامور سیاسی و اجتماعی کشور نداشتند. هرچند نظام سیاسی ایران با نهضت مشروطیتدر سال ۱۲۸۵ هـ . ش. تبدیل به حکومت مشروطه شد، اما با به قدرت رسیدن رضاخاندر ایران و از طریق تغییر قانون اساسی مشروطه، پادشاه دوباره صاحب قدرت مطلقهشد. پس از رضاخان، پسرش محمد رضا به پادشاهی رسید. وی در نخستین دههءحکومت خود دچار مشکلاتی بود، ولی کم کم با کمک کشورهای بیگانه بویژه آمریکاوانگلیس و با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هـ . ش. یگانه قدرت و تصمیم گیرنده کشورگردید. وی نیز با تغییراتی در قانون اساسی حکومت را تبدیل به پادشاهی مطلقه کرد. وبا حمایت دو کشور فوق تمام اهرمهای قدرت سیاسی و نظامی کشور را در دست گرفته،روز به روز پایههای اقتدارش را مستحکمتر کرد. در زمان او تمام مراکز قدرت سیاسی ونظامی کشور یا به طور مستقیم در دست خودش و یا عدهء معدودی از خانواده پهلوی،فرماسونها و بهائیان قرار داشت[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی، منوچهر محمدی، ص ۵۹ - ۷۱ ] از نظر فساد مالی اقتصادی و اداری در حالی که اکثریت مردم ایران در فقر و فلاکت بهسر میبردند، شاه و درباریان و خانوادهء هزار فامیل او با حیف و میل و چپاول بیت المالمشغول فساد، دزدی، رشوه خواری، اختلاس وخوش گذرانی در نقاط خوش آب وهوای ایران و کشورهای دیگر بودند. این گروه اندک پولهای کلان نفت را که با چند برابرشدن قیمت آن به دست آمده بود و متعلق به آحاد ملت مسلمان ایران بود، همانند مالشخصی خود در اختیار گرفته، خرج عیاشیهاو خوشگذرانیهای خود میکردند[ - همان، ص ۷۱ - ۷۴ ] در مجموع، مدیریت سیاسی ایران قبل از انقلاب همانند چهار کشور فوق چه از نظرعدم مشارکت مردمی و تمرکز قدرت سیاسی در دست شاه و درباریان و گروه اندکاطرافیان او و چه از نظر فساد مالی واداری در شرایط خوبی از نظر مشروعیت و مقبولیتمردمی قرار نداشت. به همین دلیل قدرت سیاسی در ایران فاقد لیاقت، شایستگی صفحۀ ۱۶۶صلاحیت لازم برای اداره کشور بود. از این رو از نظر مردم لازم بود که برای ادارهء صحیحجامعه و برقراری عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه در آمدها، برقراری آزادیهایسیاسی و اجتماعی، قدرت حاکم سرنگون گردد و گروه دیگری که دارای صلاحیت لازمباشد به قدرت برسد به همین دلیل انقلاب اسلامی ایران با پشتیبانی قاطع مردم ایران بهپیروزی رسید.
ارکان سه گانه قدرت اجتماعی در انقلاب اسلامی و انقلابهای دیگر(۱)مشارکت مردمی الف - فرانسه کشور فرانسه در دوران انقلاب در حدود ۲۵ میلیون نفر جمعیت داشت که اکثریتقریب به اتفاق آنها در روستاها زندگی میکردند. از نظر جامعه شناختی، مردم فرانسه بهطور کلی به سه طبقه روحانیون، نجبا و طبقه سوم تقسیم شده بودند. تعداد افراد دو طبقهممتاز جامعه(روحانیون و نجبا) که صاحبان اصلی امتیازها و قدرت سیاسی در جامعهصفحۀ ۱۷۰بودند، بسیار ناچیز بود درحالی که طبقه سوم که حدود ۹۸ درصد جمعیت آن کشور راتشکیل میداد، فاقد هرگونه امتیاز سیاسی بود. این طبقه در حقیقت تودهء مردم فرانسه راتشکیل میداد و شامل بورژواها (توانگران)، صنعتگران، کارگران و کشاورزان میشد.صنف بورژوا شامل معلمان، پزشکان، وکلای دادگستری، تجار بزرگ، بازرگانان،صاحبان صنایع کوچک و کارگاهها و عمال دولتی بودند. این صنف که حدود سیصد هزار نفربودند، در طول قرن هجده به ثروت زیادی دست پیدا کرده بودند. بورژواها به علت دارابودن سواد و معلومات کافی، کتابهای سیاسی و اقتصادی زمان خود را که توسط افرادیچون «ولتر» ، «منتسکیو» و «روسو» نوشته شده بود، مطالعه کرده، خواستار انقلاب سیاسی- اجتماعی در آن کشور بودند. بورژواها تلاش میکردند که با دگرگونی اجتماعی در آنکشور، همانند دو طبقه دیگر در مشارکت و مدیریت سیاسی جامعه سهمی داشته باشند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۱۱۱ - ۱۱۴ ] بدین ترتیب صنف بورژوا که شامل تعداد معدودی از طبقه سوم جامعه آن زمانفرانسه بود، هستهء اصلی و اولیه انقلاب کبیر فرانسه را تشکیل داده، مبارزه علیه رژیمحاکم که در دست دو طبقه دیگر بود، آغاز کرد. البته در این راه عدهای از طبقات ممتازنیز با آنها همراه شدند. با توجه به این توضیح، مشخص میشود که اکثریت مردم آنکشور که همان طبقه سوم منهای بورژواها بودند، نقش قابل توجهی در حرکت سال۱۷۸۹ م؛ یعنی تصرف پاریس و سقوط زندان «باستیل» و تشکیل حکومت مشروطهنداشتند. در واقع، فساد مالی و اقتصادی و درماندگی نظام حاکم در اداره امور کشورباعث شد که رژیم متوسل به دو طبقه ممتاز شود. چون آنها به درخواست نظام حاکمجواب منفی دادند، به ناچار لوئی شانزدهم دستور تشکیل مجلس طبقات را صادر کرد.همچنین نکتهء دیگری که در طول انقلاب فرانسه قابل تأمل است، این است که انقلاببیشتر در شهر پاریس (پایتخت) تجلی یافت و مردم سایر نقاط کشور چندان مشارکتی درحرکتهای اولیه انقلاب نداشتند. به عبارت دیگر، خاستگاه انقلاب، شهر پاریس بود ومردم سایر شهرهای آن کشور و روستاها بعد از پیروزی انقلاب به صحنه آمده، تحولاتصفحۀ ۱۷۱مهم بعد از آن را شکل دادند[ - انقلاب فرانسه، قاسم افتخاری، ص ۳۹ - ۴۳، دانشگاه امام صادق، تهران، ۶۹ - ۱۳۶۸ ]ب - روسیه جامعه روسیه در طول دوران تزاری به عنوان یک کشور کشاورزی و فئودالی شناختهشده بود که اکثریت مردم آن در روستاهای دور و پراکنده کشور وسیعشان تحت سلطهفئودالها مشغول کار کشاورزی بودند و تنها عدهء معدودی در شهرها زندگی میکردند. امااز اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، این کشور تحت تأثیر پیشرفتهای صنعتی سریعاروپا قرار گرفته، کم کم با استفاده از سرمایههای خارجی رشد صنعتی آن آغاز شد. باآغاز کار صنایع مختلف در شهرهای روسیه، عدهای از دهقانان، روستاها را ترک کرده،در کارخانجات صنعتی مشغول کار شدند. تجمع کشاورزان ناراضی از سیستم فئودالیکشور در کارخانهها و تشکیل یک طبقه جدید به نام کارگران صنعتی (پرولتر)، زمینه لازمرا برای مبارزه علیه رژیم تزاریسم در آن کشور فراهم کرد که از جمله آنها، شورشکارگران در سال ۱۹۰۵ م بود که منجر به تسلیم رژیم تزار در مقابل بعضی ازدرخواستهای آنها بود[ - انقلاب روسیه، گزاویه کوکن، ص ۱۱ - ۱۷ ] در سالهای قبل از انقلاب بر تعداد کارگران روسیه افزوده شده بود و به حدود سهمیلیون نفر رسیده بود. اما این تعداد نسبت به جمعیت ۱۲۲ میلیون نفری آن روز روسیه،هنوز ناچیز بود. شروع انقلاب در سال ۱۹۱۷ م با اعتصابها و راهپیماییهای کارگران شهر«سن پترزبورگ» آغاز شد و با پیوستن عدهء کمی از گروههای دیگر به پیروزی رسید. یعنیدرصد کمی از کارگران در انقلاب شرکت کردند نه همه آنان. سایر شهرها و گروههای دیگرنقش چندانی در آن نداشتند. پس با توجه به چگونگی شکل گیری و پیروزی، انقلاب روسیهصفحۀ ۱۷۲را هم نمیتوان به عنوان یک انقلاب سراسری مردمی و همگانی محسوب کرد. چرا که فقطبا شرکت تعداد معینی از کارگران پایتخت که حدود دو درصد جمعیت آن کشور را تشکیلمیدادند، شکل گرفته، به ثمر رسید. علاوه بر این، در این کشور وسیع و پرجمعیت، گروههاو اقلیتهای مذهبی زیادی نیز ساکن بودند که نقشی در انقلاب نداشته، بعدها بدانپیوستند[ - انقلاب اکتبر روسیه، مصطفی ملکوتیان، چاپ دانشکده عقیدتی - سیاسی، قم، ۱۳۷۰؛ انقلاب اسلامی در مقایسه باانقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی ]ج - چین با بررسی روند پیروزی انقلاب چین، این نتیجه حاصل میشود که به طور کلی دوگروه در بر پایی و پیروزی انقلاب در آن کشور نقش مؤثر و تعیین کنندهای داشتند کهعبارتند از: کارگران و دهقانان. نهضت کارگری چین که پس از جنگ جهانی اول و نابودیکارخانجات و در نتیجه بیکاری کارگران آغاز شده بود تا سال ۱۹۴۹ م یعنی هنگامپیروزی کمونیستها کم و بیش در آن کشور وجود داشت. اما نقش اصلی در پیروزیانقلاب آن کشور به عهدهء حزب کمونیست بود که متشکل از دهقانان و روستاییان بود[ - انقلاب چین، شاهنده، ص ۲۲ - ۵۲ ] پس از آن که حزب کمونیست بر اساس ایدئولوژی مارکسیسم در آن کشور تشکیلشد، مبارزهء خود علیه حکومت ملی گرایان را آغاز کرد. ازنظر ایدئولوژی مارکسیسم،اساس انقلاب بر دوش کارگران صنعتی بود و با همین تفکر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م روسیه بهپیروزی رسیده بود. اما حزب کمونیست چین به رهبری «مائو» درآن کشور به این نتیجه رسیدکه با توجه به این که اکثریت مردم این کشور از دهقانان تشکیل شده است لذا اساس کارخود را دهقانان و روستا قرار داد. مائو با آگاه کردن دهقانان، زمینههای انقلاب را از آنجاشروع کرد و سرانجام هم موفق شد با تکیه بر آنها به پیروزی نایل آید[ - همان، ص ۵۳ ] نتیجه این که هرچند که کارگران هم در شروع و هم در تداوم انقلاب نقش داشتند اماصفحۀ ۱۷۳اساس کار حزب کمونیست چین برخلاف انقلاب روسیه با تکیه بر روستاییان و دهقانانبود. این دهقانان بودند که نقش تعیین کنندهای در پیروزی نهایی انقلاب چین در سال۱۹۴۹ م داشتند و با توجه به این که دهقانان در آن زمان بیشتر از ۲۳ جمعیت کشور راتشکیل میدادند[ - انقلاب چین، شاهنده، ص ۵۴ ]د - الجزایر از ژوئن ۱۸۳۰ م که نیروهای فرانسوی در خاک الجزایر مستقر شدند، نخستینهستههای مبارزه با استعمارگران هم شکل گرفت. اولین قیام به رهبری «شیخ عبدالقادر»در الجزایر رخ داد. این جنبش استقلال طلبانه که از سال ۱۸۳۰ م تا ۱۸۴۷ به پیکار باارتش متجاوز فرانسه پرداخت از اتحاد و همبستگی همه مردم قبایل الجزایر غربی و مرکزیتشکیل شده بود و در این زمان مبارزات ضد استعماری را در شمال آفریقا رقم زد[ - نبرد اسلام در آفریقا، سید هادی خسروشاهی، ۲ جلد، ج ۲، ص ۱۱ ] مردم قبیلههای عرب در سرزمین الجزایر به هیچ مقولهای همچون «استقلال» اهمیتنمیدادند. آنان به استقلال کشور خود و زندگی با عزت همانند گنجی ارزشمند قدرمینهادند و از هیچ چیز مانند سلطه بیگانگان بر زندگی و مقدرات خویش تنفرنداشتند[ - تاریخ آفریقا، دخانیاتی، ص ۱۷۴ ] این طرز تفکر و روحیات مردم آن کشور موجبات شکل گیری قیامهایاستقلال طلبانه متعددی را میان قبیلهها و بالتّبع مشکلاتی جدی را در روند استعمار درالجزایر به وجود آورد. پس از قیام «شیخ عبدالقادر»، دست کم نُه جنبش ضد استعماریظهور یافت. اما عدم دسترسی مردم به سلاح و تجهیزات لازم درجنگ علیه ارتشفرانسه، عدم رهبری واحد و قدرتمند، همچنین فقدان یک ایدئولوژی منسجم سببگردید تا این قیامها از نیروهای سرکوبگر فرانسوی شکست بخورند. قیام «اوراس» درسال ۱۹۱۶ م آخرین حلقه از این دست مبارزات بود که شکست خورد[ - همان، ص ۱۰۰ ]صفحۀ ۱۷۴از شکست قیام منطقه «اوراس» تا آغاز مرحله جدید و نهایی پیکار مردم مسلمانالجزایر علیه استعمارگران در سال ۱۹۴۵ م، فعالیتهای مخفی و زیرزمینی، رشته مبارزهعلیه استعمار را به دست گرفتند[ - نبرد اسلام در آفریقا، خسروشاهی، ص ۱۱ ] با مطالعه و بررسی رویدادهای ۵/۱ قرن مبارزات ضداستعماری الجزایر به اینحقیقت مسلّم پی میبریم که خاستگاه اصلی انقلاب خونین آن کشور همچون فرانسه،روسیه و چین یک طبقه یا گروه خاص نبود. به عبارت دیگر، فقط بورژواها، کارگران و یادهقانان نبودند که تنور مبارزه علیه سلطهگران فرانسه را گرم نگه دارند. بلکه اقشاردیگری نیز در جریان مبارزهء استقلالطلبانه آن کشور سهیم بودند. با این که انقلابالجزایر همانند انقلاب فرانسه متّکی به مردم شهرها و یا همانند انقلابهای روسیه و چینمتکی به کارگران صنعتی و دهقانان نبود بلکه تا سال ۱۹۴۵ م هر کدام از قیامها متکی بهیک گروه بود و در نتیجه بیشتر مردم در آن شرکت داشتند. مثلاً قیام «سَتیف» در سال۱۹۴۵ م یک حرکت خرده بورژوازی شهری، قیام اُورس و کاهیلیا که از مناطق کوهستانیآغاز شد و از حمایت دهقانان برخوردار بود و یک حرکت روستایی بود. فرانسویان با این استدلال که الجزایر را فتح کردهاند، آن را متعلق به خود میدانستندو برای زدودن هویت ملی و مذهبی مردم الجزایر دست به اقدامهای متعددی زدند که ازمیان آنها میتوان به مصادرهء اموال بویژه زمینهای کشاورزان، بر هم زدن ترکیب جمعیتاز طریق اسکان مهاجرین فرانسوی در الجزایر، ممنوع کردن زبان عربی و اجباری کردنزبان فرانسوی در مدارس و... را میتوان نام برد. این اقدامات سبب گردید تا بخش اعظممردم، حس هویت بومی و ملّی خود را از دست بدهند. امّا با گذشت زمان و به کوششعلما و روشنفکران وطن دوست الجزایر، ملت برای کسب استقلال بسیج شد. مصادره اراضی دهقانان توسط فرانسویان سبب فقر آنان گردید. پیشهوران وبازرگانان کوچک در اثر رقابت کالاهای فرانسوی ورشکسته شدند و به ارتش بیکارانپیوستند. روشنفکران و دانشگاهیان نیز شاهد نابودی ساختار سنتی و بومی فرهنگصفحۀ ۱۷۵کشورشان بودند. این عوامل سبب شد تا دهقانان، بورژواها، روشنفکران و علمای دینی،کسبه و اصناف و نیز قبایل صحرانشین با اتحاد و همبستگی به طور یکپارچه برای آزادیسرزمینشان قیام کنند[ - تاریخ آفریقا ، دخانیاتی ، ص ۳۵۱ ] جبههء آزادیبخش ملی الجزایر از سال ۱۹۵۶ م، قشرهای وسیعی متشکل از علما،رهبران سندیکاها، دانشجویان، دانشآموزان و... را زیر چتر خود داشت و حتی سربازانارتش که از دست نیروهای فرانسوی فرار میکردند، به جبهه آزادیبخش میپیوستند.بنابراین، نهضت آزادیبخش الجزایر برخلاف سه کشور فرانسه، روسیه و چین، یکانقلاب و حرکت به معنای واقعی مردمی و سراسری بود[ - تاریخ معاصر آفریقا ، ماریان کورنون ، ترجمهء ابراهیم صدقیانی ، ص ۲۵۴ ]هـ - ایران وضعیت مشارکت مردمی در انقلاب ایران با انقلابهای فرانسه، روسیه و چین بهطور کلی فرق داشت. یکی از ویژگیها و وجه تمایز انقلاب اسلامی ایران با سایرانقلابهای دنیا، حضور گسترده و یکپارچه مردم در آن است. برخلاف کشورهای فرانسهروسیه و چین و همانند الجزایر، انقلاب اسلامی ایران به یک شهر و یا یک طبقه وابستهنبود، بلکه همهء اقشار مردم اعم از شهری، روستایی، کشاورزان، کارگران، کارمندان،بازاریان، روشنفکران، دانشگاهیان، روحانیون، مردان و زنان به طور گسترده و یکپارچهاز همه شهرها و روستاها، همگام و همزمان علیه رژیم پهلوی دست به قیام زده، با دادنهزاران شهید و جانباز به پیروزی رسیدند[ - رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا ، کدیور ، ص ۶۳ - ۶۷ ] عاملی که باعث چنین حضور گستردهء مردم ایران در صحنهء مبارزه شد، دین اسلامبود. دینی که از همان چهارده قرن پیش وقتی به مردم ایران معرفی شد، با جان و دل و باآغوش باز آن را پذیرفتند و وارد زندگی فردی و اجتماعی خود نمودند. در طول ۱۴۰۰سال، تاریخ، فرهنگ، ادبیات، هنر و تمدن مردم ایران با اسلام عجین شد، ارزشها وایدهآلهای آنها را تشکیل داد و عامل مهم وحدت اقشار مردم ایران گردید. زمانی که مردمصفحۀ ۱۷۶مسلمان ایران، ارزشها و اعتقادات حاکم بر حکومت محمدرضا پهلوی را برخلافارزشها و اصول اعتقادی خود احساس کردند، به صورت گسترده و با رهبری امامخمینی(ره) از پانزده خرداد ۱۳۴۲ هـ . ش دست به قیام و انقلاب زدند. انقلاب اسلامیمردم ایران که غالب افراد کشور در آن شرکت داشتند و دین اسلام بخصوص مذهبشیعه عامل حرکت آنان بود، سرانجام پس از سالها مبارزه در بهمن ۱۳۵۷ هـ . ش بهپیروزی رسید و حکومت پهلوی را به همراه نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی سرنگونکرد[ - اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ، منوچهر محمدی ، ص ۲۰ و مقدمهای بر انقلاب اسلامی ، صادق زیبا کلام ، ص ۶۲ - ۷۱ ، روزبه ، تهران ، ۱۳۷۲ ]
ارکان سهگانه قدرت اجتماعی در انقلاب اسلامی و انقلابهای دیگر (۲)رهبری - ایدئولوژی رکن اولِ قدرت اجتماعی، «مشارکت مردمی» است که در درس قبل دربارهء آنصحبت شد. دو رکن دیگر قدرت اجتماعی رهبری و ایدئولوژی هستند. رهبری برایهرکاری و از جمله انقلاب که خواستار تغییر بنیادین و همهجانبه در تمام زمینههایسیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی است، لازم و ضروری است. بدونحضور رهبر، حرکتها و تلاشها برای تغییر نظام، نظم و انسجام لازم را پیدا نخواهد کرد ودر نتیجه انقلاب تبدیل به شورش یا رفرم خواهد شد. به طور کلی رهبری در حرکتهای اجتماعی و سیاسی نقش مهمی را بر عهده دارد.وجود یک رهبر در هر سه مرحله از انقلاب برای هدایت مردم ضروری است. رهبری بهدو صورت فردی و جمعی در انقلابهای مختلف از جمله انقلابهای ایران و فرانسه نمودپیدا کرده است که نوع فردی آن موفقتر و مؤثرتر بوده است. در صورتی که جامعه باشرایط انقلابی رو به رو شود و شکاف بین قدرت سیاسیِ حاکم و قدرت اجتماعی بیشترشود، نقش رهبر در شکلگیری انقلاب بسیار تعیینکننده و سرنوشتساز میشود.رهبر دارای سه نقش متفاوت است که هر کدام در یک مرحله از انقلاب مشخصمیشوند: اوّل رهبری به عنوان ایدئولوگ یا بنیانگذار فکریِ انقلاب، دوم رهبر یا فرماندهکل عملیات انقلاب (در زمان پیروزی)، سوم به عنوان معمار و سازندهء جامعه بعد اصفحۀ ۱۸۰انقلاب. اگر هر سه مورد در یک فرد جمع باشند، آن شخص، رهبرِ منحصر به فردانقلاب بوده، دارای مقبولیت و مشروعیت ویژهای در بین مردم است[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۴۴ - ۴۷ ] ایدئولوژی نیز برای شکلگیری حرکتهای انقلابی لازم است. زیرا ایدئولوژیتنظیمکننده و ترسیمکنندهء ارزشها، ایدهآلها و اعتقادهای حاکم بر جامعه است. بدونوجود ایدئولوژی، یک جامعه انسجام لازم را برای حرکت گروهی و سرنگونی ارزشهایحاکم و جایگزینی ارزشهای جدید ندارد. در واقع ایدئولوژی همانند ملات، افراد وگروههای مختلف جامعه را به هم پیوند داده و حفظ میکند. در این درس به طور اجمالانقلابهای فوق با توجه به این دو رکن مورد مقایسه قرار میگیرند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۱۰۹ - ۱۱۰ ]انقلاب فرانسه الف - رهبری: با مطالعه انقلاب فرانسه به راحتی میتوان به این نتیجه رسید که در آنانقلاب، چهرهء شاخصی که بتواند دارای همهء ویژگیهای مربوط به رهبر باشد و در تماممراحل، انقلاب را رهبری کرده و مورد قبول همه و دارای مشروعیت لازم باشد، وجودندارد. افرادی مانند «روبسپیر»، «میرابو»، «دانتون»، «لافایت»، «مارا»، «سنژوست»،«بابوف» و...، هر کدام به علت روحیات و توانایی خود در زمان معین و محدودی رهبریمردم را پس از پیروزی به دست داشتند. و قبل از پیروزی و حتّی در زمان درگیری، مردمانقلابی فاقد یک رهبری فردی و یا حتی جمعی بودهاند[ - انقلاب فرانسه ، ملکوتیان ، ص ۵۱ - ۵۳ ] همچنین، رهبران انقلابفرانسه بیشتر، از یک طبقه (طبقه بورژوا) بودند. آنها بیشتر از آن که مردم را به حرکتدرآورند، خود سوار بر موج انقلاب میشدند، به همین علت فاقد پایگاه مردمی بودند.این یکی از دلایلی بود که آنها نمیتوانستند مدت زیادی بر مسند قدرت باشند. علاوه براین، آنها پس از پیروزی انقلاب و در زمانی که رهبری مردم را به عهده داشتند با یکدیگربر سر قدرت به مبارزه برخاسته، همدیگر را به قتل میرساندند و این خود عاملی مهمصفحۀ ۱۸۱در سرخوردگی مردم از آنها میشد[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۱۵۳ - ۱۵۵ ] ب - ایدئولوژی: حاکمیت مطلق در ایدئولوژی سیاسی قبل از انقلاب فرانسه، از آنِخدا بود که به وسیلهء پاپها به پادشاهان واگذار میشد. در واقع پادشاهان، مشروعیتسلطنت خود را از کلیسا دریافت میکردند و به همین دلیل حکومت خود را ودیعهایالهی دانسته تا کسی نتواند به مقابله با قدرت آنها برخیزد. بدین ترتیب، حکومتاستبدادی با مشروعیت دینی بر مردم سلطه داشت[ - همان، ص ۱۷۰ - ۱۷۶ ] عدهای از نویسندگان و روشنفکران فرانسه از سالها قبل از انقلاب با این نوعحکومت به مقابله پرداخته، انتقادهای زیادی از اوضاع اجتماعی و سیاسی آن کشورمیکردند که از جمله آنها «مونتسکیو»، «وُلتر» و «ژان ژاک روسو» بودند. بویژه روسو رابنیانگذار فکری انقلاب فرانسه میدانند. این متفکران و سایر روشنفکرانِ دیگر قرنهجده فرانسه از حکومت مشروطه انگلستان تمجید کرده، افکار آزادیخواهی ولیبرالیستی خود را تبلیغ میکردند. انقلابیون فرانسه بخصوص نمایندگان اوّلین مجلسآن کشور، بعد از انقلاب از افکار و عقاید این متفکران استفاده کرده، ایدئولوژیلیبرالیسم و حکومت دمکراسی را بنا نهادند. از خصوصیات و ویژگیهای این ایدئولوژی،انتقال حاکمیت از خدا به مردم، اصالت فرد و فردگرایی، آزادیهای فردی حمایت ازبخش خصوصی و جدایی دین از سیاست است[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۱۰۸ - ۱۱۷ ]انقلاب روسیه انقلاب چین انقلاب الجزایر انقلاب ایران الف - رهبری: تاریخ انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م روسیه نشان دهندهء این است که اینانقلاب فاقد یک رهبری واحد بوده است. حرکتهای انقلابی که ماه فوریه سال ۱۹۱۷ مدر روز بینالمللی زنان و با شرکت کارگران زن و سایر کارگران آغاز شد، بدون رهبری ودخالت هیچ یک از رهبران مارکسیستی و غیر مارکسیستی بود. در این روز، گروههایصفحۀ ۱۸۲مختلف کارگران به صورت خودجوش به خیابانها ریخته، نارضایتی خود را از اوضاعوخیم اقتصادی اعلام کردند. این تظاهرات چند روز به صورت خودجوش و بدونبرنامهریزی و سازماندهی هیچ گروهی در شهر «سنپترزبورگ» ادامه داشت که سرانجاممنجر به درگیری و دخالت مأموران پلیس و کشته شدن عدهای و در نتیجه سرگونی رژیمتزاری در روسیه شد[ - تاریخ انقلاب روسیه ، کارمایکل ، ص ۴۶ - ۷۰ . و تاریخ انقلاب روسیه ، تروتسکی ، ج ۱ ، ص ۱۴۱ ] در این مرحله از انقلاب، یعنی سقوط رومانوفها هیچ یک از رهبران بعدی، نقشینداشتند و همه از شهر سنپترزبورگ دور بودند. افرادی مانند لنین و تروتسکی در خارجاز کشور، استالین و کامنف و... در تبعید یا زندان به سر میبردن[ - همان ، ص ۴۴ ] که پس از سقوطرومانوفها و تشکیل دولت موقت، کم کم از تبعید و زندان رها شده، رهبری حرکتهایانقلابی کارگران و دهقانان را به عهده گرفتند. در نتیجه پس از عدم موفقیت دولتهایجدید، سرانجام در اکتبر ۱۹۱۷ م، بلشویکها به رهبری لنین که شامل گروه اکثریت حزبسوسیال دمکرات بودند، قدرت را در کشور روسیه به دست گرفتند[ - انقلاب روسیه ، ملکوتیان ، ص ۸ - ۱۱ ]ب - ایدئولوژی: از اواسط قرن نوزدهم گروهها و سازمانهای زیادی در روسیهفعالیت میکردند که از جمله آنها پوپولیستها، سوسیالیستها، لیبرالیستها، مارکسیستها وسوسیال دمکراتها بودند. هرکدام از این گروهها دارای ایدئولوژی خاص خود بودند. ازمیان همهء این گروهها، سازمان مارکسیستی که به وسیلهء پلخانف (پدر مارکسیسم روسیه)بنیانگذاری شد مشهورتر بود. این گروه بعدها به نام سوسیال دمکرات شناخته شد. دراثر انشعابی که در آن رخ داد این گروه، به دو گروهِ بلشویک (اکثریت) به رهبری لنین ومنشویک (اقلیت) به رهبری پلخانف تقسیم شد. این دو گروه از قبل در روسیه فعّالیتمیکردند و در انقلاب بویژه از مرحله دوم نقش مؤثری داشتند ولی سرانجام بلشویکهاصفحۀ ۱۸۳قدرت را بعد از پیروزی به دست گرفتند. ایدئولوژی هر دو گروه مارکسیسم بود. ازخصوصیات و ویژگیهای این ایدئولوژی اعتقاد به اصالت ماده و اصالت جمع،دیکتاتوری طبقهء کارگر، تمرکز انحصارات و ابزار تولید در دست دولت و ضدّیت با دینبود. البته مارکسیسم یک ایدئولوژی وارداتی برای کشور روسیه بود و پدران فکری آنمانند مارکس و انگلس افراد غیرروسی بودند. به همین دلیل در آن کشور دارای سابقهطولانی، نفوذ عمیق و ریشهای نبود[ - مقایسه انقلاب اسلامی با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۱۷۸ - ۱۸۴ ]الف - رهبری: حزب کمونیست چین به رهبری «مائو تسه تانگ» که انقلاب کمونیستی۱۹۴۹ م را رهبری کرد به همراه یازده نفر دیگر در سال ۱۹۲۱ م تشکیل شد. مائو ازجوانترین و فعالترین افراد تشکیل دهندهء حزب بود. این افراد که از جمله انقلابیون چینبودند، پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م روسیه به طرف مارکسیسم گرایش پیداکرده، بر اساس آن مبارزات خود را سازماندهی نمودند. حزب کمونیست چین از ابتدافاقد یک رهبری واحد بود امّا در میان اعضای مؤسس آن «مائو» به علت فعالیتهای زیاد ونیروی جوانی، کمکم شاخصتر شد. وی که از سال ۱۹۱۹ م از طریق رهبری یک جنبشدانشجویی در پکن به شهرت و اعتباری دست یافته بود، پلههای ترقّی را در حزبکمونیست چین یکی پس از دیگری طی کرد و رهبری غیر رسمی آن را با فعّالیت در میاندهقانان به دست گرفت. سرانجام مائو در سال ۱۹۳۴ م طی یک راهپیمایی دوازده هزارکیلومتری تاریخی، از سوی «لیو شائو چی» و «چوئن لای» به ریاست کمیته مرکزیحزب کمونیست چین برگزیده شد و از این تاریخ تا پیروزی انقلاب به عنوان رهبربلامنازع انقلاب چین انجام وظیفه کرد. همچنین وی چند سال پس از پیروزی انقلاب همتحوّلات و نوسازی جامعه چین را رهبری کرد[ - غولهای قرن ، طلوعی ، ص ۶۲۵ - ۶۸۶ ؛ افسانه و حقیقت دربارهء مائو ، محمد بامداد ] پس مائو به مدت پانزده سال به عنوانایدئولوگ، فرمانده کل عملیات و هم بعد از انقلاب به عنوان معمار و سازندهء انقلابصفحۀ ۱۸۴ب - ایدئولوژی: بار اصلی و اساسی پیروزی انقلاب چین بر دوش حزب کمونیستآن کشور به رهبری «مائو» بود. ایدئولوژی و جهانبینی حاکم بر این حزب و در نتیجهانقلاب چین، مارکسیسم - لنینیسم بود. پس از تشکیل حزب کمونیست چین و آغازحرکتهای انقلابی به وسیلهء بنیانگذاران آن، اعضای آن بویژه مائو در رأس حزب، سعیمیکردند که تمام حرکتهای انقلابی خود را با این ایدئولوژی تطبیق و براساس آنسازماندهی کنند[ - چین ، بررسی کشورها ، شمارهء ۱۰ ، مؤسسهء مطالعات و پژوهشهای بازرگانی ، ص ۸۰ ، وزارت بازرگانی ، تهران ، ۱۳۶۸ ] این ایدئولوژی از انقلاب روسیه به عاریت گرفته شده بود. از دیدگاه لنین نیرویمحرکه انقلاب،کارگران صنعتی بودند. اما مائو نظریهء مارکسیسم را تغییر داد و انقلاب آنکشور را با تکیه بر دهقانان از روستا آغاز کرد و کارگران را هم با خود همراه ساخت. پس،انقلاب چین با نوع اصلاح شدهء مارکسیسم - لنینیسم به پیروزی رسید. اما سایر ویژگیهایآن را که شامل اصالت ماده و اصالت جمع، تمرکز انحصارات و ابزار تولید در دستدولت و ضدیت با دین را حفظ کرد[ - همان، ص ۸۱ - ۸۳ ]الف - رهبری: در فرایند نهضت آزادیبخش الجزایر رهبران متعددی ظاهر شدند کهاز نظر فکری و ایدئولوژیکی از طیف وسیعی برخوردار بوده، برای رسیدن به خواستمشترکشان میکوشیدند. «شیخعبدالقادر الجزایری» نمونهای از رهبران مسلمان بود که باتکیه بر مبانی اسلامی در راه آزادی الجزایر از سیطرهء استعمار به پیکار برخاست.«عبدالحمید بن بادیس» نمونهای دیگر از رهبران اسلامی بود که از افکار «شیخ محمصفحۀ ۱۸۵عبده»، متفکر بزرگ جهان اسلام الهام گرفته بود. «الشیخ العقبیََ» و «الشیخ الابراهیمی»دو تن دیگر از رهبران مسلمان انقلاب الجزایر بودند. اما رهبران دیگری نیز در هدایتجنبش الجزایر ظاهر شدند که «مسالی حاج» و «فرحت عباس» به عنوان رهبران میانهروو ناسیونالیسم شناخته شدهاند. مسالی حاج به علت وفاداریش به ناسیونالیسم به عنوانپدر ناسیونالیسم الجزایر شهرت یافت[ - بن بلا ، مرل ، ص ۴۰۴ - ۴۰۵ ]ب - ایدئولوژی: حرکت انقلابی الجزایر زاییدهء یک اندیشه و ایدئولوژی واحد ومنسجم نبود. زیرا در این سرزمین طیف وسیعی از ایدئولوژیهای رنگارنگ و گوناگونوجود داشتند که مدعی هدایت و رهبری مردم بودند که از جملهء آنها اسلام،ناسیونالیسم، سوسیالیسم و... بودند. در نخستین مرحلهء انقلاب ضد استعماری، «عبدالقادر الجزایری» به عنوان چهرهایمسلمان، با انعقاد قرارداد «وسمشیل» در سال ۱۸۳۴ م در الجزایر غربی و مرکزی نوعیصفحۀ ۱۸۶حکومت اسلامی ایجاد کرد و حتّی خود را امیر مؤمنان نامید. اما این تشکیلات دوام چندانینیاورد و به وسیلهء فرانسویها برچیده شد[ - الجزایر ، میرزا صالح ، ص ۱۰ ] مقارن سالهای ۱۹۳۷ م، ایدئولوژی ناسیونالیسمصحنه گردان مبارزات الجزایریان بود که به وسیلهء «مسالی حاج» تبلیغ میشد[ - جنبشهای آزادیبخش ، نشریهء شمارهء ۳۳ ، حزب جمهوری اسلامی ، حسین هدی و علیرضا بهشتی ، ص ۱۷۶ ، تهران ، ۱۳۶۱ ] اما هنگامی که جبهه آزادیبخش ملّی در تابستان ۱۹۶۲ م بار سنگین جامعهءاستقلالیافتهء الجزایر را بر دوش خود حس کرد، هیچگونه طرح و برنامهای برای ساختنجامعهء جدید در دست نداشت[ - اسطورههای انقلابی در جهان سوم ، شالیان ، ص ۱۰۲ ] بحرانی که پس از حصول استقلال در آن کشوردامنگیر جامعهء الجزایر شد، بیش از هر چیزی از فقدان ایدئولوژی انقلابی و خلأ فکرینهضت الجزایر حکایت میکرد. تنها عنصری که نقش ملات و به هم پیوستن رهبراننهضت را بازی میکرد و آنان را گرد هم آورد، اندیشهء ضد استعماری بود که در واقع تنهاعامل همبستگی مردم آن کشور هم محسوب میگردید. خلأ ایدئولوژیک بویژه عدمتوجّه رهبران و ملت مسلمان کشور الجزایر به اسلام اصیل، موجب دیرپا شدن سیطرهءاستعمار و بحران بیهویتی برای مدت طولانی در آن کشور شد[ - همان ، ص ۹۹ ]الف - رهبری: رهبری در انقلاب اسلامی برخلاف فرانسه، روسیه و الجزایر واحد ومنحصر به فرد بود و هر سه نقش را در انقلاب ایفا نمود. امام خمینی(ره) از سالصفحۀ ۱۸۷۱۳۴۲ هـ . ش و حتّی قبل از آن به عنوان ایدئولوگ و بنیانگذار فکری انقلاب، قیام خود راعلیه رژیم پهلوی آغاز کرد. معظمله قبل از این که قیام را آغاز کند به عنوان مرجع تقلید،رابطه معنوی خوبی با مردم برقرار کرده و در بین اقشار مختلف مردم دارای محبوبیتبود. به واسطهء همین نفوذ معنوی، مدّتی هم که در عراق به حال تبعید به سر میبردند،ارتباط او با پیروانش قطع نگردید. مشروعیت شرعی و مردمی و مقبولیت عامه امامخمینی(ره) باعث شد که او کشتی انقلاب را به خوبی هدایت کرده، به پیروزی رساند.جاذبهها، مقبولیت، درایت، آیندهنگری، مرجعیت و سایر ویژگیهای او سبب شد کههمواره در قلوب میلیونها مسلمان ایران و جهان جا داشته و همه بدون چون و چرا از اواطاعت کرده و انقلاب اسلامی را حمایت و پشتیبانی کنند. پس از پیروزی نیز با توجه بهپشتیبانی قاطع، همهجانبه و فراگیر مسلمانان از آن پیر فرزانه، انقلاب اسلامی به رغمحوادث و دشواریهای داخلی و خارجی در جهت اهداف و اصول اولیهء خود که همانبرپایی حکومت اسلامی براساس اسلام ناب محمدی بود به پیش رود. امام خمینی(ره)برخلاف رهبران انقلابهای فرانسه و روسیه هر سه مرحله از انقلاب را هدایت کرد و تاهنگام وفاتش رهبر بیچون و چرا و منحصر به فرد بو[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۹۵ - ۱۰۷ ؛ رویارویی انقلاب اسلامی و آمریکا ، کدیور ، ص ۵۷ - ۶۳ ]ب - ایدئولوژی: بعد از پیروزی نهضت مشروطیت، پادشاهان ایران بویژه رضا خان وپسرش محمدرضا پهلوی سعی کرده بودند که با الهام از لیبرالیسم غرب، جدایی دین ازسیاست را در ایران تبلیغ کنند. آنها همچنین با توجه به تاریخ قبل از اسلام، افکارناسیونالیستی و ملّیگرایی ایران را جهت توجیه سلطنت خود ترویج میکردند. امّا بصفحۀ ۱۸۸توجه به این که اکثریت قریب به اتّفاق مردم ایران حدود ۱۴۰۰ سال دین اسلام را قبولکرده و اصول و ارزشهای دینی در همهء ابعاد زندگی آنها گسترش پیدا کرده بود، پهلویهاچندان در کار خود موفق نبودند. رهبر کبیر انقلاب اسلامی با توجّه و آگاهی به نفوذعمیق اسلام و فقه شیعه در میان مردم مسلمان ایران تز جدایی دین از سیاست را موردحمله قرار داده، اسلام را به عنوان بهترین ایدئولوژی انقلابی و ظلم ستیز مطرح کردند.امام خمینی(ره) با ارائه اصل «ولایت فقیه» و با استناد به آیات قرآن کریم و احادیثمنقول از ائمه معصومین علیهم السلام ثابت کردند که احکام خدا هیچگاه تعطیلبردار نبوده و درزمان غیبت امامان معصوم علیهم السلام حکومت متعلق به فقهاست و به همین دلیل حکومتاسلامی را در ایران بر پا نمودند[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۱۹۹ ] ویژگی حکومت اسلامی براساس مکتب تشیع که بر اصل ولایت فقیه استوار است،حاکمیت مطلق الهی بر همهء شؤونات زندگی است. حکومت بر انسانها به پیامبر بزرگاسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و پس از او به ائمه معصومین علیهم السلام واگذار شده و در زمانغیبت متعلق به فقیه عادل و جامعالشرایط است که قدرت او از طریق آراء مردم به عینیتمیرسد. همچنین برخلاف انقلابهای فرانسه، روسیه، چین و الجزایر که ارزشها وایدئولوژیهای حاکم بر آنها مادی و دنیایی بود، ارزشها و ایدئولوژی انقلاب اسلامیایران، الهی و معنوی و از تقدس ویژهای در نزد مسلمانان برخوردار بود و توانست نقشاساسی و مهمی در حرکت مردم ایفا نماید.
انقلابها، پس از پیروزی انقلاب فرانسه انقلاب روسیه انقلاب چین انقلاب الجزایر انقلاب ایران الف - حاکمیت لیبرالها بعد از پیروزی انقلاب فرانسه، میانهروها (لیبرالها) که شامل بورژواها وسلطنتطلبان بودند، قدرت را در دست گرفتند. تودهء مردم که از وضع موجود در فرانسهناراضی بودند، نقش مؤثری در پیروزی انقلاب نداشتند. به همین دلیل نتوانستند قدرتسیاسی را بعد از انقلاب به دست گیرند. بورژواها خواستار تغییرات اساسی و بنیادی درفرانسه نبودند. از همین رو با تغییر حکومت پادشاهی مطلقه به مشروطه، لوئی شانزدهمرا در سلطنت ابقا کرده، گارد ملّی فرانسه را با عضویت افراد بورژوا به فرماندهی یکی ازصفحۀ ۱۹۲ژنرالهای ارتش سابق به نام «لافایت» برای دفاع از انقلاب تشکیل دادند. در مجلسمؤسسان فرانسه هم که بعد از انقلاب تشکیل شده بود، زمام امور در دست بورژواها واشراف لیبرال بود. لیبرالها تا سال ۱۷۹۳ میلادی؛ یعنی چهار سال بعد از انقلاب بر مسندقدرت باقی ماندند[ - فرانسه در عصر انقلابها ، و . دالین و دیگران ، ترجمهء فریدون شایان ، ۲ جلد ، ج ۱ ، ص ۱۵ - ۳۲ ]ب - به قدرت رسیدن رادیکالها لیبرالها در دوران حاکمیت خود در فرانسه موفق به بعضی از اصلاحات سطحی مانندلغو تقسیمبندی طبقاتی شدند امّا این کارها چندان مؤثر نبود و نمیتوانست مردم فرانسهرا راضی کند. گروههای روستایی و کارگران که بعد از سقوط زندان باستیل کم کم واردصحنه انقلاب شده بودند از محافظهکاری مجلس و خیانت لوئی شانزدهم به انقلاب بهخشم آمده بودند. لوئی شانزدهم تصمیم گرفته بود که به خارج از کشور فرار کند و از آنهابرای حمله به انقلابیون و نابودی انقلاب کمک بگیرد. این گروهها مصمم بودند تاسلطنت را سرنگون کرده و حکومت جمهوری بر پا کنند[ - همان ، ص ۱۴۰ - ۱۵۰ ] این افراد که در واقعانقلابیون واقعی (رادیکالها) بعد از انقلاب محسوب میشدند، به رهبری افرادی مانندروبسپیر تصمیم گرفتند که ابتدا ضد انقلاب داخلی را سرکوب کرده، سپس به جنگ باکشورهای دیگر و متجاوز به فرانسه (پروس و اتریش) که به تحریک سلطنت طلبان قبلیبه فرانسه حمله کرده بودند، بپردازند. شور و هیجان انقلابی که در مردم فرانسه ایجادشده بود، سرانجام باعث یورش آنها به پاریس (۱۷۹۲ م) شد. آنها با حمله به کاخسلطنتی، لوئی شانزدهم را از سلطنت خلع کرده، سپس اعدام نمودند و آنگاه اعلامجمهوری کردند. بدین ترتیب هدایت مردم به دست انقلابیون رادیکال افتاد[ - انقلاب فرانسه ، افتخاری ، ص ۵۱ - ۶۴ ]ج - سرانجام انقلاب انقلاب فرانسه که پس از پیروزی فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته بودصفحۀ ۱۹۳سرانجام در سال ۱۷۹۳ م با اعدام لوئی شانزدهم منجر به حکومت جمهوری در آنکشور شد. بعد از تشکیل جمهوری هم، کشور آرامش پیدا نکرد و رهبران انقلابهر کدام زمانی چند قدرت را در دست داشتند و اقدام به اعدام و نابودی همکاران خودنمودند. به طوری که یک دهه پس از انقلاب، بیشتر رهبران انقلاب به وسیلهء «گیوتین» یاسایر وسایل نابود شدند. طی این سالها، هرج و مرج شدیدی در فرانسه حاکم بود تا اینکه سرانجام در سال ۱۷۹۹ م «ناپلئون بناپارت» به قدرت رسید و دیکتاتوری فزایندهایرا در آن کشور حاکم کرده، باعث جنگها و خونریزیهای زیادی در اروپا شد[ - انقلاب فرانسه ، افتخاری ، ص ۵۹ - ۷۹ ]الف - حاکمیت لیبرالها همانطوری که گذشت، انقلاب روسیه در دو مرحله صورت گرفت. بعد از پیروزیدر مرحلهء اوّل و برچیده شدن بساط استبداد تزارها، چون گروههای مارکسیستی چنداننقشی در آن نداشتند، لیبرالها (و به قول مارکسیستها، بورژواها) با کمک مجلس «دوما»به ریاست یک شاهزاده به نام «لووف» به قدرت رسیدند. وی نیز از میان منشویکها که درآن زمان نسبت به بلشویکها میانهروتر بودند، شخصی به نام «کُرنسکی» را بهنخستوزیری انتخاب نمود[ - تاریخ انقلاب روسیه ، تروتسکی ، ج ۱ ، ص ۱۳۸ - ۲۰۰ و انقلاب ناتمام ، ایزاک دویچر ، ترجمهء خلیل ملکی ، ص ۴۳ - ۷۵ ، جاویدان ، تهران ، ۱۳۵۸ ] اگر چه میانهروها و لیبرالها طی چند ماه حاکمیت خود در روسیه دست به یک سریاقدامهایی از جمله عفو مجرمین سیاسی و مذهبی، آزادی گفتار، مطبوعات و اجتماع،شناسایی حق اعتصاب و عضویت در سندیکاها و... زدند[ - تاریخ انقلاب روسیه ، کارمایکل ، ص ۸۴ - ۸۵ ] و این مسأله زمینه را برای بهقدرت رسیدن رادیکالها (بلشویکها) فراهم کرد اما آنها در فکر یک تحوّل بنیادین،ریشهای و همهجانبه در نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... روسیه نبودند و فقصفحۀ ۱۹۴خواستار یک نظام پارلمانی به شیوهء کشورهای غربی بودند[ - انقلاب روسیه ، فِرّو ، ص ۲۵ ]ب - به قدرت رسیدن رادیکالها بعد از برکناری نیکلای دوم و به قدرت رسیدن لیبرالها، مردم فکر میکردند کهانقلاب به پیروزی کامل رسیده است. ولی پس از مدتی چون وضعیت اقتصادی وسیاسی روسیه بهبود پیدا نکرد، بلشویکها به رهبری «لنین» خواستار برکناری دولتموقت «کُرنسکی» و به دست گرفتن قدرت توسط کارگران و کشاورزان شدند. لنین که دراین زمان شعارهای تندی را به نفع کارگران و دهقانان میداد، به عنوان یک رهبر رادیکالِانقلابی شناخته شده بود. وی سرانجام توانست در هفده اکتبر ۱۹۱۷ م لیبرالها را کنارزده و از طریق بلشویکها قدرت را به طور کامل به دست گیرد[ - همان ، ص ۵۷ - ۷۰ ؛ تاریخ انقلاب روسیه ، کارمایکل ، ص ۳۰۹ - ۳۶۰ ] در این مدت حوادث و اتّفاقهای زیادی در شوروی به وقوع پیوست و لنین را مجبور کردتا از بعضی از شعارهای تند عدول کرده، سیاستهای معتدلتری اتخاذ نماید. اشغال بخشهاییاز خاک روسیه توسط متحدین و فشار آلمان مبنی بر صلح با شوروی از یکسو و درگیریهایداخلی و وخامت اوضاع اقتصادی کشور از سوی دیگر، باعث شدند که لنین قرارداد صلح«برست لیتوفسک» را با آلمان امضا کرده، سیاست جدید اقتصادی به نام «نِپ[. - Newpolicy)دیدجـ تسایسـ(] را درپیش گیرد. این دوره سرانجام با مرگ لنین در سال ۱۹۲۴ میلادی به پایان رسید[ - مقایسه انقلاب اسلامی با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۲۷۵ - ۲۸۵ ]ج - سرانجام انقلاب اختلاف بین رهبران کشور اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی که از هنگام حیاتلنین آغاز شده بود با مرگ او تشدید شد. پس از مرگ لنین سه نفر از رهبران بلشویکها ازبقیه مشهورتر بودند. این سه نفر در این زمان که حزب کمونیست تشکیل شده بود به نامرهبران حزب معروف بودند و شامل «زینوویف»، «کامنوف» و «استالین» میشدند. درکنار اینها، تروتسکی هم دارای نفوذی در حزب بود. ابتدا این سه نفر با همکاریصفحۀ ۱۹۵یکدیگر «تروتسکی» را کنار زده پس از آن شروع به رقابت با هم و حذف یکدیگر کردند.از میان این سه نفر، استالین از بقیه خشنتر و جاهطلبتر بود و به دلیل همین خصوصیاتسرانجام موفق شد همهء رهبران حزب را که احساس میکرد سد راهش هستند، کنار بزندو در سال ۱۹۲۷ م قدرت را به طور کامل به دست گیرد. انقلاب روسیه از این تاریخ بهمدت ۲۵ سال تحت حکومت دیکتاتوری خشن استالین بود. او در این مدت مرتکبجنایتها و قتلعامهای فجیعی ش[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۲۸۶ - ۲۹۴ ]الف - حاکمیت گروههای انقلابی در چین برخلاف کشورهای فرانسه و روسیه پس از پیروزی انقلاب، انقلابیون واقعییا رادیکالها که همان کمونیستها به رهبری مائو بودند قدرت را به دست گرفتند. علت اینکه لیبرالها در این کشور نتوانستند قدرت را به دست گیرند این بود که انقلاب علیه خودآنها و حکومتشان بود. ملّیگرایان چین به رهبری «سون یات سن» و «چیان کای چک» کهگرایشهای لیبرالی داشتند پس از انقلاب ۱۹۱۱ میلادی قدرت را به دست گرفتند. آنهاهر چند توانستند اصلاحات محدودی از قبیل صنعتی کردن کشور، حمل و نقل،ارتباطات، آموزش و رفاه عمومی انجام دهند، ولی همین اصلاحات جزئی و اندک همبیشتر در شهرها صورت گرفت که فقط اندکی از جمعیّت چین در آنها زندگی میکرد و نهصفحۀ ۱۹۶تنها هیچگونه پیشرفتی در وضع دهقانان که بیشترین مقدار جمعیّت چین را تشکیلمیدادند، صورت نگرفت بلکه وضع آنها روز به روز بدتر میشد. به همین جهت، حزبکمونیست با تکیه بر آنها حکومت ملیگرایان لیبرال را سرنگون کرده و خودش قدرت رابه دست گرفت[ - قدرتهای جهانی در قرن بیستم و چین ، ص ۲۵۸ - ۲۵۹ ؛ و کیورماز ، ترجمهء جمشید نبوی ، ص ۲۱ - ۳۲ ]ب - تحولات مهم بعد از انقلاب و سرانجام آن در روز اوّل اکتبر ۱۹۴۹ م هنگامی که مائو در میدان «تیان آن مِن» (دروازه صلح آسمانی)پکن در مقابل جمعیّت انبوه تشکیل جمهوری خلق چین را اعلام کرد[ - افسانه و حقیقت دربارهء مائو ، بامداد ، ص ۱۱۶ ] او و همکارانشبا مشکلات زیادی رو به رو بودند. مقامهای انقلابی به رهبری مائو برای فایق آمدن برانبوه مشکلاتِ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از یک سو و بهبود وضعیت کشاورزان آنکشور که در طی دوران مبارزه با رژیم گذشته و در جنگهای طولانی علیه مالکین بزرگ بهآنها قول مساعد داده بودند از سوی دیگر، نیاز به تحولات مهمّ در جامعه داشتند. بههمین دلیل آنها پس از پیروزی، تشکیل جلسه داده، ضمن بررسی کلی اوضاع کشور،محورهای اصلی سیاستهای داخلی و خارجی خود را مشخص کردند. از جمله اقدامهایمهمّ اولیه آنها، اصلاحات ارضی و تقسیم زمین بین روستاییان، ایجاد تعاونیهایروستایی، تشکیل کمونهای روستایی، در اختیار گرفتن صنایع و بازرگانی کشور، مبارزهعلیه حیف و میل، فساد و بوروکراسی (بلایای سهگانه) و بلایای پنجگانه[ - این بلایا شامل رشوه ، فرار از مالیات ، دزدی اموال دولتی ، تقلب در قراردادهای دولتی و سرقت اطلاعات اقتصادی بودند ] بود. همچنینبرنامهریزی برای انقلاب صنعتی در طی برنامهء پنج سالهء اوّل[ - انقلاب چین ، شاهنده ، ص ۵۷ - ۶۸ ]، برنامهء جهش بزرگ بهپیش، تشکیل کمونهای خلق[ - همان ، ص ۸۵ - ۹۵ ] (زندگی و اقتصاد اشتراکی برای مردم) و سرانجام مهمتراز همه، بسیج بزرگ تودهای که در سال ۱۹۶۲ میلادی آغاز شد و سپس تبدیل آن بهصفحۀ ۱۹۷انقلاب بزرگ فرهنگی در سال ۱۹۶۵ م از مهمترین تحولات و حوادث زمان مائو بود کهمنجر به تغییر ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آن کشور گردید[ - انقلاب فرهنگی چین ، سیدعلی محمودی ، ۲۱ - ۱۰۰ ، (اقتباس) ]الف - حاکمیت گروههای انقلابی پس از خروج فرانسه از الجزایر و دستیابی به استقلال، کسانی که در رأس نهضتاستقلالطلبانه قرار داشتند به قدرت رسیدند. ابتدا «فرحت عباس» به عنوانرئیسجمهور برگزیده شد و احمد «بن بلاّ» هم پست نخستوزیری را اشغال نمود. ویاعضای کابینهء خود را از میان افسران سابق نهضت مقاومت برگزید. پس از اندکی «بن بلاََّ»به مقام ریاست جمهوری رسید. اینان درصدد بودند تا جامعهء نوین الجزایر را براساساصول و مبانی سوسیالیسم بنا کنند. بن بلا از سوسیالیسم مارکسیستی طرفداری میکرد.امّا جامعه آرمانی سرهنگ هواری بومدین که در این زمان نخستوزیر بود، براساسبرداشتی دوگانه از سوسیالیسم و اسلام بود. این اختلاف عقیده باعث شد که بومدین درسال ۱۹۶۵ م با یک کودتای ناگهانی بن بلاََّ را از قدرت برکنار و خود در مسند قدرت قرارگیرد. بومدین تا زمانی که بر سر کار بود. با قدرت و اقتدار کامل، یکهتاز میدان سیاست وحاکمیّت آن کشور بود[ - اوضاع معاصر کشورهای اسلامی ، جاسم مرغی ، ص ۴۳ - ۴۴ ]ب - تحولات بعدی انقلاب و سرانجام آن جامعهء الجزایر پس از کسب استقلال، بیشتر شبیه به یک سرزمین غارت شده بود تصفحۀ ۱۹۸الف - حکومت لیبرالها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم ابتدا لیبرالها قدرت را به دست گرفتند. از اینجهت انقلاب اسلامی ایران با انقلابهای فرانسه و روسیه دارای وجه مشترک میباشد. بااین تفاوت که انقلاب ایران یک انقلاب مردمی و سراسری با یک رهبر واحد بود که تمامشرایط رهبری از نظر مشروعیت و مقبولیت لازم را داشت. امام امت(ره) ضمن آگاهی اصفحۀ ۱۹۹ماهیت واقعی لیبرالها و با توجه به مصالح جامعه و عدم تجربه کار اجرایی رهبرانروحانی انقلاب، حکم موقت نخستوزیری مهدی بازرگان را که دارای وظایف مشخصو محدود بود، صادر کرد. بازرگان به علت همان افکار لیبرالیستی و سازشکارانه خود،همه افراد کابینه را از میان همفکران خود انتخاب کرد و سیاست گام به گام را در پیشگرفت. وی و همکاران او در دولت موقت چون فاقد روحیه و افکار انقلابی برایمدیریت سیاسی یک جامعه متحول شده بودند پس از مدت کوتاهی به علت تضادهایاساسی با مردم و رهبری انقلاب مجبور به استعفا شدند[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۱۴۰ - ۱۵۰ ]ب - به قدرت رسیدن انقلابیون پس از استعفای مهندس بازرگان، حاکمیت نسبی لیبرالها از صحنهء مدیریت سیاسیبه پایان رسید امّا آنها به طور کامل کنار نرفتند. آنها در بعضی از وزارتخانهها، شورایانقلاب و بعدها در مجلس خبرگان منتخب جهت تصویب قانون اساسی و در اولینمجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری بنیصدر و بعضی از پستهای مهمّ کشورحضور داشتند. از این رو تا مدت زیادی مدیریت سیاسی و اجرایی کشور به طورمشترک بین لیبرالها و انقلابیون واقعی و اصیل اداره میشد. اما پس از عزل بنیصدر ازفرماندهی کل قوا از سوی امام خمینی(ره) و رأی عدم کفایت سیاسی او از طرف مجلسشورای اسلامی و تأیید امام بزرگوار، حاکمیت لیبرالها به طور کلی خاتمه یافت و رهبریسیاسی و اجرایی کشور به دست وارثان واقعی آن یعنی حزباللََّه افتا[ - همان ، ص ۱۵۱ - ۱۶۷ ] و از این تاریخبود که دسیسههای داخلی و خارجی که از قبل علیه انقلاب آغاز شده بود شدت گرفت.از جملهء این توطئهها جنگ تحمیلی هشت ساله، فعالیت گروههای مزدور بیگانه، تروررهبران و دولتمردان انقلاب، کودتاها و درگیریهای گروهها در گنبد، کردستان،بلوچستان، فشارهای اقتصادی و تبلیغاتی آمریکا، تحریم اقتصادی و سیاسی و... رامیتوان نام برد. امّا به یاری خداوند متعال و با رهبری الهی و پیامبرگونهء حضرت امام(ره)صفحۀ ۲۰۰و فداکاریها و ایثار امت مسلمان ایران همهء این توطئهها یکی پس از دیگری خنثیََ شد وانقلاب اسلامی راه خود را به سوی هدفها و ارزشهای الهی ادامه داد. پس از پایان جنگتحمیلی و رحلت جانگداز بنیانگذار فقید انقلاب اسلامی، حضرت آیتاللََّه العظمیخامنهای رهبری انقلاب را در دوران حساس سازندگی به دست گرفته و آن را همانندمقتدایش با پیروزی و موفّقیّت کامل به پیش میبرند.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع و ماخذ اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، منوچهر محمدی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۶. افسانه و حقیقت دربارهء مائو، ترجمه و نگارش محمد بامداد، انتشارات هفته، ۱۳۶۳. الجزایر، غلامحسین میرزا صالح، سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار، ۱۳۶۰. انقلاب، پیتر کارل ورت، ترجمهء ابوالفضل صادقپور، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۸. انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، منوچهر محمدی، ناشر نویسنده. انقلاب اسلامی و ریشههای آن، علیاصغر باغانی، مؤلف، تهران. انقلاب چین، بهزاد شاهنده، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت خارجه، تهران، ۱۳۶۵. انقلاب چین، پایگاه انقلابی منچوری و اتحاد شوروی، او . بوریسوف، ترجمهء رضا رضائی ساروی، آذرنوش، تهران، ۱۳۶۰. انقلاب روسیه، فرانسوا گزاویه کوکن، ترجمهء عباس آگاهی، آستان قدس، مشهد، ۱۳۶۹. انقلاب روسیه، مارک فرّو، ترجمهء جمشید نبوی، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۵۷. انقلاب فرانسه، ریچارد تیمز، ترجمهء عسگری پاشایی، مروارید، تهران، ۱۳۵۸. انقلاب فرهنگی چین، سید علی محمودی، دفتر مطالعات، تهران، ۱۳۶۴. صفحۀ ۲۰۶انقلاب ناتمام، ایزاک دویچر، ترجمهء خلیل ملکی، جاویدان، تهران، ۱۳۵۸. انقلاب و بسیج سیاسی، حسین بشیریه، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۶۹. انقلاب و ریشهها، حبیبالله طاهری، سازمان تبلیغات اسلامی، بیجا، ۱۳۶۹. اوضاع معاصر کشورهای اسلامی، جاسم مرغی، نمایشگاه دائمی کتاب، ۱۳۶۳. ایران و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات زرین، تهران، ۱۳۶۴. بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی (زیارتی) انتشارات راه امام، تهران، ۱۳۶۰. بلاغ، سخنان موضوعی امام، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۳۶۶. بنبلا، روبر مرن، ترجمهء خلیل کوشا، شرکت سهامی انتشار، تهران. تاریخ استعمار فرانسه، گزاویه یاکونو، ترجمه دکتر عباس آگاهی، آستان قدس، مشهد، ۱۳۶۹. تاریخ انقلاب روسیه، جوئل کارمایکل، ترجمهء هوشنگ امیر مکری، رازی، تهران، ۱۳۶۳. تاریخ انقلاب روسیه، لئون تروتسکی، ترجمهء سعید باستانی، ۳ جلد، ج اوّل، نشر فانوسا، تهران، ۱۳۶۰. تاریخ روسیه از مبادی تا ۱۹۱۷، پیر پاسکال، ترجمهء گودرز، مؤسّسهء عطایی، تهران، بیتا. تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلالالدین مدنی، ۲ جلد، ج اول و دوم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۷۳. تاریخ قرن بیستم، سرژبرشتین و دیگران، ترجمه امان اللََّه ترجمان، آستان قدس، مشهد، ۱۳۷۱. تاریخ قرن هجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون، آلبرماله، ۷ جلد، ج ۵، ترجمهء رشید یاسمی، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۶۳. تاریخ معاصر آفریقا از جنگ دوم جهانی تا امروز، ماریان کورنون، ترجمهء ابراهیم صدقیانی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۵. تاریخ معاصر الجزایر، روبر آژرون، ترجمه منوچهر بیات مختاری، دانشگاه فردوسی مشهد، بیتا. تئوریهای انقلاب، آلوین استانفورد کوهن، ترجمه علیرضا طیب، قومس، تهران، ۱۳۷۲. تحولات روابط بینالملل از کنگره وین تا امروز، احمد نقیب زاده، قومس، تهران، ۱۳۶۹. جامعه و تاریخ، مرتضی مطهری، صدرا، تهران. صفحۀ ۲۰۷جنگ تریاک، نویسنده ندارد، ترجمه ج. نوایی، انتشارات شبگیر، تهران، ۱۳۵۸. جنگ قدرتها در ایران، باری روبین، ترجمه محمود مشرقی، چاپ آشتیان، تهران، ۱۳۶۳. چین، کیورماز، ترجمه جمشید نبوی، دانشگاه تهران، ۱۳۵۳ . چین، بررسی کشورها، شماره ۱۰، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، وزارت بازرگانی، تهران ۱۳۶۸. حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، محمد هاشمی، دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۲. حکومت اسلامی و ولایت فقیه، ادارهء کل آموزش و پرورش، ۱۳۵۹. رویارویی انقلاب اسلامی و امریکا، جمیله کدیور، مؤسسه اطلاعات، تهران، ۱۳۷۲. زندگی سیاسی امام خمینی (ره) از آغاز تا هجرت به پاریس، محمد حسین رجبی، وزارت ارشاد، ۱۳۶۹. سرمایهداری دولتی در الجزایر، بررسی تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی الجزایر قبل ازانقلاب و بعد از استقلال، کارل فارسون و دیگران، ترجمه پیروز الف، بینا، بیجا، ۱۳۵۸. سنت و سیاست در اسلام، همایون همتی، نوای نور، تهران، ۱۳۷۳. سیری در نظریههای انقلاب، مصطفی ملکوتیان، قومس، تهران، ۱۳۷۲. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، مرکز مطبوعاتی قم، ۱۳۵۴. شناخت انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری، عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی، تهران، ۱۳۶۴. شناخت انقلاب اسلامی و ریشههای آن، اسدالله بادامچیان، دانشگاه آزاد، تهران، بیتا. صحیفهء نور، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۶۹، (چاپ اول) ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ، پال کندی، ترجمهء محمود مشرقی و دیگران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۱. غولهای قرن، محمود طلوعی، نشر علم، تهران، ۱۳۷۰. فرانسه در عصر انقلابها، و . دالین و دیگران، ترجمهء فریدون شایان، ۲ جلد، ج اوّل، بیجا، ۱۳۵۸. فرهنگ دهخدا، علیاکبر دهخدا، زیر نظر محمد معین و سید جعفر شهیدی، ۵۰ جلد، جلد ۸، چاپ سیروس، تهران، ۱۳۳۴.
آشنایی با احزاب در ایران
بررسی مبانی احزاب و تشکیلات سیاسی تعریف حزب یک تعریف از حزب این است که: حزب به گروهی از مردم گفته میشود که دارایمنافع مشترکی به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی هستند، گاهی در چارچوب قوانینکشور و گاهی از راههای غیر قانونی، با برخورداری از یک سازمان و برنامه منسجم برایرسیدن به قدرت تلاش میکنند[ - احزاب سیاسی ، ولی ا... یوسفیه ، ص ۹ ، انتشارات عطایی ، تهران ، چاپ سوّم ، ۱۳۵۱ ، (همراه با قدری تغییر و اضافه )] علاوه بر احزاب سیاسی، گروهها و انجمنهای سیاسی متعددی در جامعه فعالیت میکنندکه در این دوره آموزشی نام «تشکیلات سیاسی» به آنها داده شده است. این مفهوم به معنای هرتشکّل سیاسی (و احیاناً غیر سیاسی) است که به طور آشکار یا مخفی، از راه قانونی یا غیر قانونیفعالیت کرده و بعضاً در صدد کسب قدرت هم نبودهاند[ - از قبیل اتحادیه ، مجمع ، جمعیّت ، کانون ، باشگاه و ... ]صفحۀ ۱۶علل پیدایش احزاب ۱ - مبارزات انتخاباتی: نمایندگان مجلس سعی میکردند تا با نمایندگانی که به لحاظفکری نزدیک به هم هستند، همکاریهای بیشتری بنمایند. گاهی، دامنه این همکاریها بهنزدیک شدن کمیتههای انتخاباتی آنان به یکدیگر منجر میشد و در نتیجه حزب پیدامیشد[ - جامعه شناسی سیاسی ، موریس دوورژه ، ترجمهء ابوالفضل قاضی ، ص ۴۲۷ ، انشارات دانشگاه تهران ، چاپ دوّم ] این مطلب بیشتر در کشورهای غربی مصداق داشت. ۲ - دخالت ابرقدرتها: یکی از علل اصلی پیدایش بسیاری از احزاب در کشورهایمحروم جهان، دخالت ابرقدرتها بوده است. قدرتهای بزرگ برای آنکه افراد وابسته به خودرا متشکّل نموده و در قدرت سیاسی تأثیر بگذارند، احزاب مختلفی را در این کشورها بهوجود میآورند. احزابی که اینگونه به وجود میآیند، ممکن است در ظاهر، خود را مخالفقدرتهای خارجی نشان دهند تا در میان مردم بیآبرو نشوند. ۳ - صفات ناپسند انسان: برخی از صفات ناپسند انسان مثل ریاست طلبی، شهرتطلبی، ثروت طلبی و ... ممکن است سبب تشکیل حزب شود. ۴ - اختلاف مکاتب: وجود مکاتبی چون اسلام، زرتشتی، مسیحیت، یهودیت،مارکسیسم، لنینیسم، مائوئیسم، و ... که هر کدام دارای شاخههای فرعی متعدّدی میباشند، ازجمله عواملی است که منجر به دستهبندی صفوف مردم و تشکیل حزب میگردید. ۵ - اختلاف منافع: هر سیاستی که در کشور اجرا گردد، به عدّهای زیان میرساند و بهعدهای دیگر سود میبخشد. طبیعی است افرادی که دارای منافع مشابهی هستند، تشکیلاتیسیاسی ایجاد کنند تا سیاستهای کشور را در جهت منافع خود سوق دهند و یا دست کم باموضعگیریهای سیاسی، از ضررهای احتمالی بکاهند. ۶ - انگیزههای دفاعی: گاهی دفاع از خاک وطن در برابر اشغال آشکار یا مخفی بیگانگان،یا دفاع از دین و آرمان در برابر هجوم فرهنگی، تبلیغاتی، و ... دشمن، سبب تشکیل حزبمیگردد. صفحۀ ۱۷اهداف حزب ۱ - دستیابی به قدرت: هر حزب یا تشکیلات سیاسی، سعی میکند از راه شرکت درانتخابات ریاست جمهوری و مجلس یا از راههای غیر قانونی[ - مثل ایجاد آشوب و ناامنی در کشور ، انجام کودتا از طریق نظامیان وابسته به حزب و ... ] خود را به قدرت برساند. ۲ - حفظ قدرت: برخی از حکومتها، بخصوص پس از پیروزی انقلابها، برای تربیتکادر سیاسی کشور و نیز تشکّل بخشیدن به هواداران خود، احزابی را تشکیل میدهند کههدف عمدهء آنها حفظ قدرت موجود است[ - جامعه شناسی سیاسی ، تام با تامور ، ترجمه منوچهر صبوری کاشانی ، ص ۶۳ ، کیهان ، چاپ اوّل ] احزاب معمولی نیز اگر به قدرت برسند، هدفآنها از «دستیابی به قدرت» به «حفظ قدرت» تغییر مییابد. ۳ - کنترل قدرت: برخی از احزاب یا تشکیلات سیاسی به قدری کوچک هستند که تواندستیابی به حکومت را در خود نمییابند. احزاب معمولی نیز اگر به قدرت نرسند، درراستای فشار بر قدرت و کنترل آن، عمل خواهند کرد. هدف از کنترل قدرت این است کهحکومت در مسیر اهداف حزب گام بردارد. این کنترل، از راه فرستادن هیأتهایی برای گفتگوبا نمایندگان، ارسال نامههای تهدید آمیز به نمایندگان، دعوت نمایندگان به مجالسخصوصی و ... ، دادن اطلاعات صحیح ولی جهت دار، تبلیغات در سطح جامعه، برپاییاعتصابات عمومی، سدّ کردن جادهها، دخالت در فعالیّتهای خشونت آمیز مثل انقلاب یاکودتا، پرداخت رشوه و ... صورت میپذیرد[ - جامعه شناسی سیاسی ، دو ورژه ، ص ۵۵۱ - ۵۵۶ ]انواع حزب ۱ - از نظر شیوهء عضوگیری: الف - احزاب عمومی (عوام): این احزاب مدعی هستند که بودجه خود را از طریقحق عضویتی که از اعضای خود دریافت میدارند، تأمین میکنند. احزاب عوام در مرحله اولسعی میکنند افراد ثابت و فعال و مومن به اهداف حزب را گزینش کنند؛ در مرحلهء بعد بهصفحۀ ۱۸جلب نظر مردم بپردازند. اینگونه احزاب به سازماندهی و تشکیلات اهمیت فراوانیمیدهند و برای جلب توجه عمومی، سنگ منافع عموم را به سینه میزنند. نامزدهایانتخاباتی این احزاب بیشتر توسط سران حزب مشخص میشود. ب - احزاب خواص: اینگونه احزاب ویژهء بخش خاصی از افراد سرشناس، ثروتمند و یاتحصیل کرده است. ادّعا میشود که بودجهء حزب را سران آن میپردازند. احزاب خواصکمتر به سازماندهی و تشکیلات اهمیت میدهند و به طور عمده منافع خواص مربوطه رابیشتر از منافع عمومی مورد توجه قرار میدهند. نامزدهای انتخاباتی این احزاب لازم است از وجههء مردمی بالایی برخوردار باشند، تافقدان موقعیّت عمومی را جبران کنند[ - حقوق اساسی و نهادهای سیاسی ، ابوالفضل قاضی ، ج ۱ ، ص ۷۲۳ - ۷۲۵ ، انتشارات دانشگاه تهران ، (برداشت) ] ۲ - از نظر رأی نمایندگان در مجلس: الف - احزاب انعطاف پذیر: نمایندگان احزاب در مجلس، بنابر تشخیص مصلحتخود رأی میدهند؛ خواه با نظر حزب آنها یکسان باشد، خواه نباشد. معمولاًاحزاب خواصاز این نوع هستند. ب - احزاب انعطاف ناپذیر: نمایندگان حزب در مجلس، بنابر تشخیص مصلحتحزب، رأی میدهند. معمولاً احزاب عوام از این نوع میباشند[ - جامعه شناسی سیاسی، دو ورژه ، ص ۴۳۱ ] ۳ - از نظر نوع مرام: الف - احزاب کمونیست: تحت تأثیر حزب کمونیست شوروی، بسیار تشکیلاتی عملمیکردند و راز دوامشان نیز در همین امر نهفته بود و واحدهای پایه در این احزاب راسلّولهای کمونیستی تشکیل میداد. هر سلّول از چند ده نفر عضو تشکیل شده و دارای یک«دبیر» بود. به محض افزایش تعداد اعضای هر سلّول و وجود فردی مناسب برای دبیری،سلّول را به دو قسمت تقسیم میکردند. طبیعی بود که در این حالت هماهنگی زیادتر بشودصفحۀ ۱۹زیرا ایجاد هماهنگی در سلّولهای کوچک بهتر صورت میپذیرد[ - جامعه شناسی سیاسی ، دو ورژه ، ص ۴۳۴ - ۴۴۱ . ( با تغییر جزئی )] ب - احزاب فاشیست: از فنون نظامی در تشکیلات اینگونه احزاب استفاده میشود؛تمرکز بسیار شدید تصمیم گیری و رعایت دقیق سلسله مراتب، برخورداری از تقسیماتجوخه، گروهان، دسته، هنگ، تیپ و لشگر از ویژگیهای احزاب فاشیست است. اعضایحزب برای جنگ خیابانی، خرابکاری و ضدّ خرابکاری و ... آموزش و تمرین میبینند. ازخشونت به عنوان ابزار اصلی رسیدن به هدف استفاده میشود و در عین حال از انتخابات ومجلس نیز نهایت بهرهبرداری به عمل میآید. احزاب فاشیست بر روی ملیّت و نژاد تأکیدفراوانی مینمایند و به طور معمول در زمانهایی به وجود میآیند که اقلیتی از شورش اکثریتجامعه میترسد، از این رو با تشکیل اینگونه احزاب که بیشتر به یک ارتش خصوصی شبیههستند، در صدد پاسخگویی بر میآیند[ - همان ، ص ۴۳۴ ] ج -احزاب لیبرال: به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارند. طرفدار اقتصاد آزاد هستند وبه دولت توصیه میکنند تا اقتصاد کشور را بر اساس نیروهای بازار اداره کند. ادّعا میکنند کهخواست اکثریت مردم را دنبال میکنند، هر چند که این خواسته با قوانین دینی عموم سازگارنباشد. اعضای اینگونه احزاب، در زندگی شخصی خود ممکن است مذهبی، غیر مذهبی و یاحتی ضدّ مذهب باشند. این امر، در برخورد حزب با آنان تفاوتی را ایجاب نمیکند. اعضایاحزاب لیبرال معمولاً از اقشار تحصیل کرده شهری و از طبقهء مرفّه جامعه میباشند. فرهنگآنان غربی است و به اومانیسم (انسان محوری در برابر خدا محوری) معتقدند. د - احزاب اسلامی: احزاب اسلامی خود به چند دسته تقسیم میشوند. برخی از احزاباسلامی، اصول گرا هستند، یعنی معتقدند که باید به اسلام اصیل عمل کرد. بعضی دیگراسلامی نما هستند، زیرا کمونیسم یا لیبرالیسم را با پوشش مردم فریبی از اسلام به جامعهعرضه میدارند. به لحاظ عملکرد نیز برخی از احزاب اسلامی، معتقد به فعّالیتهای سیاسی آرامهستند و برخی دیگر، فعالیتهای توأم با خشونت را ترجیح میدهند. ۴ - ازنظر اصلاح گرایی: صفحۀ ۲۰الف - احزاب اصول گرا (انقلابی): به اصلاحات اساسی، بنیادی و ریشهای معتقدند.برخی از احزاب اصول گرا، معتقد به زیر و رو کردن وضع موجود از طریق حرکتهای انقلابیو مسلّحانه هستند. ب - احزاب میانه رو: طرفدار اصلاحات تدریجی، قانونی و گام به گام هستند. ج - احزاب محافظه کار: از وضع موجود راضی و با هر گونه اصلاح، بخصوصاصلاحات اساسی مخالف میباشند. ۵ - از نظر شیوهء فعالیت: الف - احزاب مخفی: برخی از احزاب به دلیل مخالفت با حکومت یا وابستگی بهبیگانگان یا نداشتن مجوز فعالیت علنی و ... به طور مخفی فعالیت میکنند. تعداد این گونهاحزاب در دوران انقلاب و جنگ، بویژه هنگام اشغال یک کشور از جانب قوای بیگانه، یازمانی که ابر قدرتها در صدد دخالت در امور یک کشور باشند، افزایش مییابد. ب - احزاب نیمه مخفی: به احزابی اطلاق میگردد که هر چند آشکار و رسمی هستند،امّا بخش قابل توجّهی از فعالیتهای مهم و اساسی خود را دور از چشم مردم و به طور محرمانهانجام میدهند. کلیّهء احزاب آشکار هم، در حقیقت از این دسته هستند. ج - احزاب آشکار: این گونه احزاب معمولاً رسمی و قانونی هستند و یا حدّاقل منعقانونی در برابر خود نمیبینند. احزاب آشکار به طور عمده میانه رو و مردم گرا میباشند تاموجب برانگیخته شدن خشم مردم نشوند و نیز در صحنهء سیاست کشور به موفقیتهایبیشتری دست یابند. ۶ - از نظر تأمین بودجه: الف - وابسته به بیگانگان: اکثر احزاب سیاسی در جهان سوّم وابسته به قدرتهایخارجیهستند.این گونه احزاب در برابر پولهای دریافتی، مقداری از اطلاعات سرّی کشور خود را بهطور معمول در اختیار بیگانگان قرار میدهند و یا کارهای مورد نظر آنها را انجام میدهند. ب - وابسته به ثروتمندان: اکثر احزاب سیاسی در کشورهای قدرتمند و یا ابر قدرتصفحۀ ۲۱خطرات تعدّد احزاب در جهان سوّم ۱ - گسترش سیاستبازی: سران احزاب به طور معمول برای آنکه وجههء خود را دربین هواداران حزب حفظ نموده، یا افزایش دهند، در بسیاری از مواقع سخنان خود را چنان باآرامش و اطمینان بیان میکنند که انسان فکر میکند حق همین است که آنها میگویند، لیکناگر میشد به اعماق ضمیر آنها پی ببریم، در مییافتیم که حتی خودشان نیز به صحتسخنانشان یقین ندارند. از سوی دیگر، سران احزاب تحت تأثیر احساسات حزبی قرار دارندکه از دریافت صحیح واقعیتهای خارجی ممانعت میکند؛ از این رو، بازی احزاب با سیاست،یا سرنوشت کشوری که در دست آنان است، خطرات قابل توجّهی برای جامعه در پی دارد. ۲ - تهدید وحدت عمومی: کشورهای جهان سوّم همواره در خطر تهاجم مستقیم یا غیرمستقیم قدرتهای تحریک شده منطقهای یا ابر قدرتهای خارجی هستند و تنها در صورتیصفحۀ ۲۲راه حل با توجه به این که سیستم تک حزبی هم معمولاً ملازم با دیکتاتوری حزبی و استبداصفحۀ ۲۳جمعی است، تنها راه باقیمانده وحدت عقیدتی جامعه است. در این راستا، یک ملت بزرگ درعین آزادی کامل سیاسی میتواند انسجام داخلی خود را هم حفظ کند و از نفوذ عواملخارجی - که میکوشند سر رشتهء تشکلهای سیاسی را در دستهای مخفی خود نگهداشته و آنرا به میل خود بچرخانند - محفوظ بماند. ملت مسلمان ایران با اعتقادات عمیق اسلامی و بدون حضور احزاب خود محور سیاسیتوانست هشت سال جنگ تحمیلی را با انسجام کامل و آزادی سیاسی شایسته همراه با غرورو پایمردی پشت سر بگذارد.
زمینههای فکری پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران راویان افکار بیگانه در ایران ۱ - تحصیل کردگان غرب: تعداد قابل ملاحظهای از جوانان ایران، طی صد سالگذشته، جهت فراگیری علوم و فنون روز به غرب رفتند. گروهی از آنان، تحت تأثیر ترقّیاتصنعتی غرب، دچار از خود بیگانگی شده، تمامیّت فرهنگ غرب را با جان و دل پذیرا شدندو به عقائد انسان ساز خود نیز پشت پا زدند. زمانی که اینان به ایران برگشتند، در قالبصفحۀ ۲۶روشهای انتقال افکار بیگانگان به ایران ۱ - الگو نشان دادن غرب: الگو نشان دادن غرب برای افکار عمومی و کوشش درتعریف و توصیفهای نابجا از زندگی مردم در غرب و کتمان عیبها و نقصهای آنها و یا توجیهصفحۀ ۲۷آنها برای جذب و استهلاک سرمایههای اصلی جامعه - جوانان - از مهمترین زمینهسازیهابرای انتقال افکار بیگانگان بوده است. کسانی که تنها راه نجات ما را در این میدیدند که «ازفرق سر تا نوک پا فرنگی شویم» پیشقراولان این هجوم ویرانگرند. ۲ - تغییر اصطلاحات: تغییر اصطلاحات و واژههای محلّی و طبیعی مردم به لغات واصطلاحات بیگانه و کوشش در ترویج آنها، به طور طبیعی زمینهء روحی لازم را برای پذیرشمفاهیم غربی آماده میکرد. کوشش رژیم گذشته در نابود کردن اصطلاحات عربی و اسلامیرائج در جامعه و استفاده از واژههای خارجی در سطح رسانههای عمومی در همین رابطهباید مورد تأمّل واقع شود. ۳ - تحریف مذهب: برخی از راویان افکار بیگانه سعی میکردند تا با استفاده از پوششمذهبی به مبارزه علیه مذهب بپردازند. آنان این توصیهء مارکس را اجرا میکردند که گفته بود:«باید دانست چگونه با دین مبارزه کرد و برای این کار باید منابع ایمان و دین تودهها را بامفاهیم مادّیگرا توضیح داد»[ - علل گرایش به مادیگری ، مرتضی مطهری ، ص ۳۵ ، نشر صدرا ] بر این اساس، افرادی که هیچ اعتقادی به دین نداشتند، بهتفسیر و تحلیل مبانی اسلامی و تطبیق آن با اندیشههای مورد نظر خود میپرداختند. تفاسیرملّیگرایان از آیات قرآنی و نیز تفسیرهای گروههای مارکسیستی و التقاطی از برخی آیات وروایات، نمونههای گویائی از این نوع تحریف مذهبی است. ۴ - تحریف شخصیّتها: سعی میشد از طریق تحریف شخصیّتهایی که در قلب مردمجایگاه معنوی بزرگی داشتند، آنها را از حالت «الگو» و «اسوه» بودن خارج کنند و بجای آنهاالگوهای غربی را جایگزین کنند.مذمّت از دانشمندان داخلی و توصیف بیشتر از حدّ ازدانشمندان خارجی در این راستا قرار داشت. نسبت به شخصیّتهای تاریخی نیز گاهی کوششمیکردند آنان را افرادی مادّی مسلک و در واقع پیرو فرهنگ غربیها یا شرقیها وانمود کنند.مثلاً چهرهء «حافظ» را به عنوان یک شاعر عارف و با معنویت و حافظ کل قرآن کریم، حافظیترسیم میکردند که «وعدهء رستاخیز را انکار میکند ... »[ - همان ، ص ۱۵ ] ۵ - تحریف تاریخ: برخی از نویسندگان، در تحلیل پدیدههای تاریخی و حتی بیان وقایعصفحۀ ۲۸تاریخی به منظور مستند نمودن اعتقادات نشأت گرفته از بیگانگان، دست به تحریفاتیمیزدند و از این راه، افکار بیگانه را ترویج میکردند[ - برای مطالعه برخی نمونهها مراجعه کنید به : خدمات متقابل اسلام و ایران ، مرتضی مطهری ، نشر صدرا ، قم ، ۱۳۶۲ ]انواع افکار وارداتی غربی ۱ - ناسیونالیسم: ناسیونالیسم یا ملّی گرایی، مکتبی است که پس از انقلاب فرانسه،رواج پیدا کرد. در ناسیونالیسم، همه ارزشها، حتی دین، تحت الشعاع علاقه به خاک و آبوطن قرار میگیرند و در نهایت به نوعی تفاخر ملّی و استکبار جغرافیایی منجر میشود که بهاین لحاظ با عقل طبیعی و شرع مقدّس مغایرت دارد. ملّی گرایان ایرانی به سلطنت علاقه داشتند؛ زیرا به اعتقاد آنان، ایران در روزگار باستان،تمدّنی درخشان داشته است که این تمدّن در سایهء حکومت شاهان قدرتمند به وجود آمدهبود. ملّی گرایان با اسلام مخالفت میکردند زیرا اسلام از عربستان به ایران آمده است! از جملهراههای مبارزه ملّی گرایان با اسلام، تلاش در تغییر خط و تاریخ عربی و نیز حذف افراطیواژههای عربی از زبان فارسی بود. آنان گاه در کتابهای خود که مثلاً به زبان پارسی سلیسنوشته بودند، مجبور به استفاده از لغت نامه خاص میشدند تا لغات فارسی قدیم را که دصفحۀ ۲۹کتاب خود بکار بردهاند معنی کنند[ - به عنوان مثال رجوع کنید به : تاریخ مشروطه ایران ، احمد کسروی ، ابتدای جلد اوّل ، امیر کبیر ، ۱۳۵۷ . برخی از کلمات تازه این گونه هستند : آگ (عیب) ، آخشیج (ضدّ) ، باینده (وظیفه) ، دستینه (امضا) ، کاچال (اثاث خانه) ، هنایش (تأثیر) ] ۲ - لیبرالیسم: لیبرالیسم از نظر لغوی به معنی آزادیخواهی است و از نظر اصطلاحی بهطرز تفکّری اطلاق میشود که بر مبانی ذیل تکیه دارد: الف - فرد گرایی: فرد در برابر جامعه اصالت دارد و منافع فرد باید در حدّ امکان حفظشود. ب - انسان محوری: همه چیز باید بر محور منافع انسان ارزیابی شود و خدا محوری یامذهب، باید از صحنه زندگی اجتماعی خارج شود. «دین از سیاست جداست». انسانمحوری در برابر خدا محوری مطرح میشود و در واقع باید گفت: «انسان پرستی». ج - اقتصاد بازار: دولت جز در موارد بسیار ضروری نباید در اقتصاد دخالت کند. هرکسبه هر مقدار که بتواند، از هر راه که بتواند و با هر روش که بتواند، مادامی که به آزادی دیگرانلطمه وارد نکند، میتواند ثروت جمع کند و ... . د - اعتقاد آزاد: هر انسانی، هر اعتقادی داشته باشد، محترم است و لازم است دیگران بهعقاید او احترام بگذارند. به عبارت دیگر، «اصالت عقیده» نسبی است و هیچ عقیده و آئینی برهیچ عقیده و آئین دیگر برتری و ترجیح ندارد. هـ - دمکراسی: مشروعیت حکومت و قانون هر دو از رأی اکثریت مردم به دست میآید. و - آزادی احزاب: هر کس با هر عقیده و طرز تفکّری آزاد است تا گروهی را بر گِرد خودجمع کند و حزبی درست کند و دست به تبلیغات حزبی بزند و از طریق شرکت در انتخابات،به کرسیهای مجلس و یا مقام ریاست جمهوری دست یابد[ - نگاه کنید به : فرهنگ سیاسی ، داریوش آشوری ، ص ۱۴۹ - ۱۴۸ ، مروارید ، تهران ، چاپ چهاردهم ، ۱۳۶۸ ] ممکن است در نگاه اولیه و سطحی، لیبرالیسم منطق جذّابی داشته باشد! چه کسی ازآزادی بدش میآید؟! امّا در واقع چنین نیست، زیرا بر اساس دیدگاه لیبرالیستی، اگر اکثریتمردم به آزادی عمل ناپسند همجنس بازی یا سقط جنین رأی دادند، باید عمل شود، مطلبی کهصفحۀ ۳۰افکار وارداتی بیگانگان شرقی ۱ - مارکسیسم - لنینیسم: مارکس معتقد بود سرمایه داران و کارگران به طور دائم درمنازعه با یکدیگر بسر میبرند. با گسترش کارخانجات بزرگ، مجامع بزرگ کارگری ایجادمیشود. سرمایه داران روز به روز بر دزدی خود از حقوق کارگران میافزایند و کارگران نیزروز به روز بیشتر متحد میشوند. سرانجام، روزی کارگران بر سرمایه داران پیروز میشوند.از نظر مارکس، وقوع چنین انقلابی بیشتر در آلمان، انگلیس و سایر کشورهای صنعتی آنروز قابل پیش بینی بود[ - گفته میشود مارکس از وضع مالی بسیار بدی برخوردار بود و در همان حال برای بهبود اقتصاد جهان طرح میداد ! زنش به او میگفت : « تو اگر فکر خوبی داری ، اوّل به زندگی خودت سر و سامان بده ! »] ولی بر خلاف پیش بینی مارکس، اولین انقلاب کمونیستی جهان به رهبری «لنین» درروسیه کشاورزی به وقوع پیوست. تعداد کارگران در جامعه دوران انقلاب روسیه بسیار کمبود و در آن کشور چند ده میلیونی، از سه هزار نفر تجاوز نمیکرد. لنین با سازماندهی تعدادکمی از کارگران و با حمایت آلمان که در آن زمان (۱۹۱۷ م / ۱۲۹۶ ش ) در حال جنگ با روسیهبود و با سوار شدن بر امواج شعارهای صلح طلبانه که به دلیل خستگی مردم از سه سال جنگ باآلمان، فرصت مناسبی را ایجاد کرده بود، حکومت شوروی را قبضه کرد. لنین بر سازماندهی انقلابیهای حرفهای تأکید فراوان داشت و در عین حال معتقد بود کهباید احزاب کمونیست با ایجاد سازمانهای وابسته، تمام اقشار جامعه را تحت پوشش قراردهند. او در توجیه عدم صحت پیش بینی مارکس مبنی بر انقلاب کمونیستی در انگلستان،آلمان و فرانسه، میگفت: علّت عدم انقلاب کارگران مزبور این است که کارفرمایان با اعطایصفحۀ ۳۱خانه سازمانی، نهار رایگان، سرویس رفت و آمد و ... نوعی رشوه به کارگران دادهاند و آنان رافاسد ساختهاند و کارفرمایان با چپاول کشورهای ضعیف جهان توانستهاند چنین امکاناتی رابرای کارگران خود فراهم کنند. بنابر این راه طبیعی مبارزه این است که با دامن زدن به آشوبدر کشورهای محروم جهان، سرمایه داران کشورهای صنعتی را از این منبع درآمد محرومسازیم. در چنین زمانی، کارگران کشورهای صنعتی نیز قیام خواهند کرد و جهان تحت سلطهءکمونیسم در خواهد آمد! لنین در کشورهای جهان سوّم با دو مشکل مواجه بود: اوّل این که مارکس انقلاب را ازدرون مجامع بزرگ کارگری پیش بینی کرده بود، در حالی که چنین مجامعی در کشورهایجهان سوّم وجود خارجی نداشت. برای حلّ مشکل، لنین گفت در این کشورها ممکن استجهش تاریخی انجام شود و جوامع جهان سوّم بدون طیّ یک دورهء ضروری تاریخی از دیدمارکس (دوران سرمایهداری صنعتی) یکباره به جامعه سوسیالیستی برسند. دیگر آن که کارگران در جهان سوّم علاقهء فراوانی به مذهب داشتند و به حرف کمونیستهاتوجّهی نمیکردند. او برای برخورد با این مشکل، دو راه حلّ ارائه کرد: نخست؛ تظاهراحزاب کمونیست به مذهب، برای جذب آنان به سوی کمونیسم. دوّم؛ تشویق گروهی ازکارگران فریبخورده به عنوان پیشتاز به شورش. کارگران مزبور میتوانند از طریق آفریدنمشکلات و اعتصابات یا دامن زدن به مشکلات موجود، سبب تسریع در سقوط هیأتحاکمه شوند. با این استدلال، مارکسیستها بجای مبارزه با امپریالیستهای غربی، مهمترین عامل فساد واغتشاش در جهان سوّم شدند که در نهایت بسود غربیها تمام شد. در هر صورت، همین افکارکمونیستی در حدود نیم قرن، اکثریت روشنفکران معترض را در جهان سوّم و ایران تحتتأثیر جدّی قرار داده بود. ۲ - مائوئیسم: مائو رهبر انقلاب چین، اشکال دیگری را در نظریه مارکس دیده بود. بهنظر او تأکید بر کارگران صنعتی(پرولتاریا) در کشوری مثل چین کاملاً خطاست، زیرا چینیک کشور کشاورزی است نه صنعتی. بنابراین او با شورانیدن دهقانان چینی علیه حکومتملّی گرای «چیان کای چک» انقلاب چین را رهبری کرد و در سال (۱۹۴۹م - ۱۳۳۹ ش) موفّقصفحۀ ۳۲شد در رأس دهقانانی که از روستاهای مختلف چین گرد آورده بود، حکومت وقت را به جزیرهءفرمز (تایوان فعلی) فراری دهد و خود حکومت را به دست گیرد. مائو مدتی پس از پیروزی انقلابش، به روسیه پیشنهاد داد که چین و شوروی یکی شوند!در ظاهر پیشنهاد خوبی بود و خیلیها را در هیأت حاکمه شوروی به سوی خود جذب کرد.امّا استالین، رهبر وقت شوروی، پیشنهاد چینیها را رد کرد! استدلال استالین این بود که اگر با چین متحد شویم، ناچار باید به آراء اکثریت تن دهیم ودر این صورت، با توجه به اینکه جمعیت چین چند برابر جمعیت شوروی است، آنان بدوناینکه جنگی کرده باشند، بر ما حاکم میشوند. بدین ترتیب، مارکسیسم که مدّعیانترناسیونالیسم پرولتری بود، خود تحت تأثیر ناسیونالیسم عمل کرد. مائو که از ردّ پیشنهادش توسط استالین دلگیر شده بود، پیشنهاد کرد که حداقل بخشهاییاز خاک چین که در اشغال روسهاست، به چین بازگردانده شود. استالین، این بار هم، مخالفتکرد. مائو از این مسأله خیلی ناراحت شد و به شوروی لقب «سوسیال امپریالیست» داد؛ یعنیشوروی با ظاهر جامعهگرایی، سیاستهای سلطهطلبانه را دنبال میکند. این امر، اختلافاتچین و شوروی را تشدید کرد و سبب شد که چین با تأکید بر نظریه انقلاب دهقانی وروستایی خود، هوادارانی در میان اقلیتی از روشنفکران معترض جهان سوّم واز جمله ایرانکسب کند و احزابی وابسته به خویش را تشکیل دهد[ - برای مطالعه بیشتر پیرامون افکار مزبور ، رجوع کنید به : کژ راهه ، ایدئولوژی سیاسی عصر ما ، فرهنگ علوم سیاسی و ... . ]
زمینههای اجتماعی پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران نفوذ گستردهء بیگانگان در صد سال گذشته، بیگانگان نفوذ گستردهای در جامعه ایران کسب کرده بودند.بیگانگان به دلایل مختلف، سعی در ترویج تحزّب در جامعه ایران داشتند. بخشی از ایندلایل عبارت است از: ۱ - شکل سازمانی احزاب: احزاب به طور معمول، حالت سلسله مراتبی و زنجیرهایدارند. این امر دو خاصیّت عمده را پدید میآورد که هر دو مورد توجه بیگانگان بود. نخستاین که اگر بیگانگان رئیس یا رؤسای یک حزب را میخریدند، از طریق آنان، به راحتی کلحزب را در خدمت خود در میآوردند. در این میان، چه بسیار افراد ساده لوحی که تحتتأثیر شعارهای فریبندهء رؤسای احزاب، صادقانه اطلاعات مورد نیاز بیگانگان را برای حزبو در واقع برای دشمنان تهیه میکردند. دوّمین خاصیت سازمانی بودن شکل حزب در این امر خلاصه میشود که حزب در مقابلبحرانهای سیاسی، دیر فرو میپاشد. حزب از طریق زندگی مخفی، فعالیت در خارج از کشورو غیره، بدنه و یا دست کم هستههای اصلی خود را در دوران بحران سیاسی که در کشورهایجهان سوّم کم اتفاق نمیافتد حفظ میکند. با توجّه به وقوع بحرانهای متعدّد در صحنهسیاست کشورهای جهان سوّم، تکیهء صرف بیگانگان بر وابستهسازی عمال حکومت، درراستای منافع بیگانگان، کاری عاقلانه نیست؛ چرا که حکومتهای جهان سوّم هر آن ممکناست از طریق تجاوز خارجی، کودتای نظامی، انقلاب مردمی و ... سرنگون شوند و افرادیبر سر کار آیند که مخالف سلطه بیگانگان باشند. این است که بیگانگان سعی میکنند از طریقخرید سران احزاب داخلی، آیندهء سلطهء غارتگرانه خود را تأمین کنند. به عنوان نمونه میتوان از افرادی چون «بنی صدر» - از سران جبهه ملّی - «رجوی» -رئیس سازمان منافقین - «قاسملو» - رئیس کشته شدهء حزب دمکرات کردستان یاد کرد. تمامیاین افراد در سالهای اولیه انقلاب، داعیهء انقلابی بودن داشتند و بعد در صحنهء عمل نشان دادندوظیفهای جز مزدوری برای بیگانگانی که آنها را برای چنین روزهایی استخدام کرده بودند،ندارند. صفحۀ ۳۷۲ - ظاهر فریبنده: احزاب سیاسی از ظاهر فریبندهای برخوردار بودند و این ظاهرفریبنده از دو جهت به بیگانگان کمک میکرد. این دو جهت عبارت بودند از: «تازگی احزاب»و «لازمهء دمکراسی بودن احزاب.» الف - تازگی احزاب: تاریخچهء پیدایش احزاب در ایران، خیلی پر سابقه نیست. به سخندیگر، بحث احزاب برای بسیاری از ایرانیان - مثل خیلی از کشورهای دیگر در حال توسعه -حالت تازگی داشته است و از آنجا که در هر امر تازهای، لذّتی نهفته است، بسیاری هوسمیکردند فعالیت حزبی را تجربه کنند. بدیهی است که با توجه به خائن بودن سران بسیاری ازاحزاب ایرانی، این «تجربهها» سبب ارائه خدمات ارزندهای به بیگانگان میشد. ب - لازمهء دمکراسی بودن احزاب: دخالت آشکار در امور داخلی یک کشور مستقلهمواره مذموم بوده و هست. جمع آوری اطلاعات محرمانه یک کشور مستقل، جاسوسیتلقّی شده و میشود. چنین مشکلاتی سبب میشد و میشود که بیگانگان به دنبال یافتنراههای آبرومندانه و راحتتر نیل به مقاصد پلید خود باشند. غربیها مدام در بوقهای تبلیغاتی خود، وجود احزاب و گسترش تعداد و آزادی عمل آنهارا از لوازم دمکراسی قلمداد میکنند. آنها با این کار خود، افکار عمومی جهان را در معرضاغفال قرار میدهند. چرا که غربیها در سایه این تبلیغات پر حجم، عوامل جاسوسی و تفرقهافکن خود را در جهان سوّم گسترش میدهند. ۳ - فلج سیاسی کشور: اگر تعداد دو یا سه حزب برای کشور قابل تحمّل باشد، وجوددهها یا صدها حزب، برای هیچ کشوری قابل تحمّل نیست و به فلج سیاسی کشور میانجامد.بیگانگان با آگاهی بر این امر، سعی کردهاند در کشورهای خود سیستمی ایجاد کنند که به طورطبیعی، بیش از یک، دو یا حدّاکثر سه حزب عمده ایجاد نشود و بقیه احزاب کوچک، همانندماهیهای کوچک توسط ماهیان (احزاب) بزرگ بلعیده شوند. امّا در کشورهای جهان سوّم،قضیه بر عکس است. در این کشورها، بویژه زمانی که حکومت آن کشور نوکر بیگانگاننباشد، سعی میکنند تامیشود تعداد احزاب را گسترش دهند و به این ترتیب، سیستم سیاسیکشور را فلج کنند. ۴ - رقابت ابر قدرتها: رقابت دو ابر قدرت شرق و غرب (انگلستان و روسیه و بعدهصفحۀ ۳۸نظام ستمشاهی یکی از زمینههایی که شرایط مناسب برای نشو و نمای احزاب سیاسی در ایران راایجاد کرده بود، وجود نظام ستمشاهی بود. با کمال تأسف، شاهان ایران در سدهء گذشته، ازسفارتخانههای کشورهای بزرگ در تهران حساب میبردند و حرف آنها را پذیرا میشدند.این امر، یک فرصت استثنایی برای این سفارتخانهها ایجاد کرده بود. این سفارتخانهها بامداخله در امور قضایی کشور، سبب نجات عدّهای از شخصیّتهای مملکتی از مجازاتهایحکومتی شدند. این مجازاتها، گاه شامل اعدام افراد نیز میشد. بدیهی است که وقتی عدّهای از شخصیّتهای کشور، نجات جان خود را از اعدام، مدیونسفارتخانههای بیگانه میدانستند، با چه شور و شوقی به منافع بیگانگان خدمت میکردند.بسیاری از این گونه افراد، فرهنگ ایرانی را تحقیر میکردند و فرهنگ غربی یا شرقی را برترجلوه میدادند.اینان، هر چه را که در غرب یا شرق وجود داشت مفید جلوه میدادند و هر چهرا که در کشورمان بود، پست میدانستند. این افراد با توجه به نفوذی که در میان مردم داشتند،سعی میکردند افکار پست خود را در جامعه تبلیغ کنند و متأسّفانه ضعف سواد سیاسی مردمنیز سبب موفقیّت این گونه تبلیغات میشد. چنین بود که اجتماعات کوچکی از غربزدگان یاشرقزدگان تشکیل میشد و به تدریج - بسته به کمکهای بیگانگان و نوع شعارها - تبدیل بهحزب میگشت. ستم شاهان به عنوان یکی از علل زمینهساز پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی به دلایلزیر صورت میپذیرفت: صفحۀ ۳۹۱ - ماهیّت سلطنت: در رژیمهای سلطنتی به علّت آنکه علم و دانش و تقوا و فضیلتهامعیار انتخاب شخص اوّل مملکت نیست و فقط انتساب نژادی به شاه قبلی، یا استفاده از زورو قلدری در مورد شاه اوّل هر سلسله، ملاک سلطنت است، طبیعی است افرادی که در رأسحکومت قرار میگیرند، از حکومت و سیاست، چیزی جز زور و قلدری ندانند. ۲ - سر سپردگی به بیگانگان: متأسفانه بسیاری از پادشاهان ایران در صد سال گذشته، بهروسیه یا انگلستان و در این اواخر به آمریکا وابسته بودهاند. این امر سبب شده بود تا ازمحبوبیّتی در بین مردم و علمای اسلام برخودار نباشند. سر سپردگی به خارجیها و عدممحبوبیّت ناشی از آن، عقدهء حقارتی را در پادشاهان اخیر ایران به وجود آورده بود که برایجبران آن، به قتل و غارت و ظلم بیحساب نسبت به مردم دست میزدند. ۳ - تجمّلات فراوان: شاهان به دلیل زندگی تجمّلاتی و تشریقاتی خود، سفرهای متعدّد وپرخرج به کشورهای خارجی، برگزاری جشنهای فوق العاده پرخرج، علاقه به جمعآوری مال وثروت شخصی و ... مخارج فراوانی داشتند. آنها برای تأمین این مخارج، بر مردم مالیاتهایسنگینی میبستند و در راه اخذ این مالیاتها، ستمهای فراوانی را مرتکب میشدند. ۴ - ضعف امر به معروف و نهی از منکر: عنصر حسّاس، واجب و پر اهمیّت «امر بهمعروف و نهی از منکر» جایگاه شایسته خود را در جامعهء معاصر ایران از دست داده بود.تفکّرهای انحرافی «عیسی به دین خود، موسی به دین خود» و امثال آن، مردم را از امر بهمعروف و نهی از منکر باز میداشت. در موارد اندکی هم که امر به معروف و نهی از منکرصورت میگرفت، چه بسا شرایط اجرای این فریضهء بزرگ، رعایت نمیشد و در نتیجه بهجای تأثیر مثبت، تأثیر منفی میگذاشت. مسأله فوق، سبب شده بود تا ترک معروف (مثل نماز، روزه و ...) و انجام منکرات (مثلشرابخواری، فساد اخلاقی و ...) در جامعه شیوع قابل توجهی پیدا کند، سنگر مساجد خلوتشود، محافل وابسته به دشمنان خدا و دین، به تدریج تقویت گردد، معاملات به حرام آغشتهشود، و ... حکومت نیز به فساد خاص خود که ظلم و ستم است آلوده شده و به تعبیر بهتر،استوارتر از قبل، گردد. ۵ - بی سوادی مردم: بی سوادی اکثریت قابل توجّه مردم جامعه صد سال گذشته ایران صفحۀ ۴۰ضعف سواد سیاسی ضعف سواد سیاسی یکی از مهمترین مشکلاتی بوده است که در سدهء اخیر دامنگیرکشورما بوده است. آثار این ضعف را نه تنها در مردم بی سواد که حتی در اقشار تحصیلکردهءکشورمان میشد دید. وضعیّت طوری بود که حتّی بسیاری از اعضای احزاب سیاسی،نمیدانستند حزب چیست، چه فایدهای دارد، چه ضرری دارد و ... فقط به دلیل جاذبهء نام حزب یاامید برای رسیدن به یک پست و مقام، عضویّت حزب را پذیرفته بودند[ - احزاب سیاسی ، ص ۹ - ۷ ] شاید سؤال شود که ضعف سواد سیاسی و حتی ستم شاهان مسألهای نیست که در صدسال گذشته وجود داشته باشد تا این دو را از عوامل زمینهساز پیدایش احزاب سیاسی در ایرانبدانیم. صدها سال بود که شاهان به مردم ستم میکردند و جامعهء ایران از ضعف سواد سیاسی رنجمیبرد، پس چرا سیصد سال پیش، احزاب سیاسی پیدا نشدند[ - سیصد سال ، فقط به عنوان مثال ذکر شده است . میتوان پرسید چهار صد سال و ... ] جواب این سؤال، بسیار ساده است. «ضعف سواد سیاسی» و «ستم شاهان» هر دو بخشیاز علل پیدایش احزاب سیاسی هستند و تا زمانی که تمامی علل لازم برای پیدایش یک پدیدهسیاسی واقع نشود، آن پدیدهء سیاسی - حزب یا غیر حزب - ایجاد نخواهد شد. سیصد سالپیش، نفوذ بیگانگان به اندازهء نفوذ آنان در صد سال پیش نبود. همچنین افکار وارداتی ازغرب و شرق به اندازهء صد سال پیش در جامعه ایران رسوخ نکرده بود. بدیهی است که اگرهمهء این عوامل که در این درس و درس قبل مورد بحث واقع شدند، در سیصد سال قبل جمعمیشدند، احزاب سیاسی نیز نشو و نما مییافتند. برای توضیح بیشتر مسأله فوق، مثالی ذکر میشود: اگر شما بخواهید با مسلسل خود قلبدشمنان دین را نشانه بگیرید و آنها را به قتل برسانید، باید به چند نکته توجه کنید. نخست اینصفحۀ ۴۱که باید به تعداد کافی گلوله سالم داشته باشید. دوّم این که مسلسل شما باید سالم باشد. سوّماین که مسلسل، به طرف قلب دشمنان دین نشانه رود. چهارم این که ضامن مسلسل آزادباشد. پنجم این که انگشت شما ماشه را بفشارد. حال هر یک از این پنج علّت مورد بیتوجّهیقرار گیرند، طبیعی است که به هدف خود نرسیم. مثال بالا نشان میدهد که برای تحقق یک پدیده، فراهم شدن همه شرایط لازم است.ضعف سواد سیاسی مردم به عنوان یکی از زمینههای جنبی پیدایش احزاب در ایران، تنهایکی از شرایط تحقّق پدیدهء حزب را تشکیل میدهد. ضعف سواد سیاسی از راههای مختلفی به پیدایش احزاب سیاسی در جامعه ایران کمکمیکرد که برخی از این راهها عبارتند از: ۱ - تشنگی سیاسی: ضعف سواد سیاسی در جامعه ایران، نوعی تشنگی سیاسی در مردمایجاد کرده بود. مردم میخواستند بدانند سیاست چیست و چگونه اجرا میشود. آنهامیخواستند بدانند که در دنیای اطرافشان چه میگذرد. این تشنگی سیاسی فرصت نابی رابرای افراد فرصت طلب ایجاد کرده بود که با سوء استفاده از این مسأله، احزاب سیاسی راتأسیس کنند و تبلیغ کنند که میتوانند تشنگی سیاسی مردم را رفع نمایند. ۲ - امکان عوامفریبی: ضعف سواد سیاسی مردم سبب میشد هر کس که توانسته بودچند نفری را به دور خود جمع کند، از طریق انجام سخنرانیهای عوامفریبانه و طرحشعارهای زیبا، دلفریب ولی تو خالی، جمع اطراف خود را گسترش دهد و به تدریج، اساسحزبی را بنیان نهد. این امر مجال گستردهای را برای قدرتهای بیگانه نیز فراهم میآورد. قدرتهای بیگانه نیزبا طرح شعارهای تو خالی حمایت از کارگران، حمایت از حقوق بشر و آزادی انسانها،حمایت از مردم ایران و ... عدّهای را فریب میدادند و آنها را جذب سیاستهای خود میکردند.مدّتی که میگذشت این فریب خوردگان، به کمک همان قدرت بیگانه، همدیگر را مییافتندو به تدریج، حزبی را بنیان مینهادند. حزبی که چه بسا در ظاهر شعارهای زیبایی را مطرحمیکرد ولی در واقع، نوکر و جاسوس قدرت خارجی بود و به تحقّق اهداف پلید آن قدرتخارجی در ایران کمک میکرد.
نقش احزاب و تشکیلات سیاسی در وقایع مهم تاریخ ایران نقش احزاب درنهضت مشروطه احزاب و تشکیلات سیاسی تا پیش از نهضت مشروطیت وجود خارجی نداشتند.افرادی که این احزاب و تشکیلات سیاسی را پس از پیروزی نهضت مشروطیت ایجاد کردند،در دوران نهضت با مردم و روحانیت همکاری میکردند. اینان پس از پیروزی نهضتمشروطیت، شروع به اختلاف اندازی در میان مردم کردند. در این رابطه از احزابی مثل حزبدمکرات و جناح غیر مذهبی حزب اعتدالیون میتوان نام برد. در نتیجه این اختلافات بود که روحانی برجستهای مثل «شیخ فضل الله نوری» به بالایچوبه دار رفت و «عین الدوله» نخست وزیر دوران استبداد، در عهد مشروطیت دوباره بهنخست وزیری رسید و هنوز چند سالی از آغاز نهضت نگذشته بود که کمالالملک نخستوزیر عهد مشروطه، بزرگترین دستاورد نهضت مشروطه، یعنی مجلس را، تنها به این جرمکه چرا التیماتوم روسیه را در مورد اخراج یک مستشار خارجی مخالف روسیه، نپذیرفتهاست، منحل و تعطیل کرد. احزاب سیاسی در مورد نهضتهای پس از مشروطیت، مثل نهضت جنگل، نیز نقشاختلاف انداز خود را بخوبی ایفا کردند. قیام میرزا کوچک خان جنگلی، روحانی مبارزی کهدر جنگلهای شمال علیه سلطهء بیگانگان در منطقه جنگید، به دلیل کودتای کمونیستی حزبعدالت (بامرام کمونیستی)، دچار شکست شد[- تاریخ معاصر ایران ، سال سوم دبیرستان ، ص ۷۰ - ۱۳۸ ]صفحۀ ۴۵نقش احزاب در نهضت ملّی شدن صنعت نفت نهضت ملّی شدن نفت که توسط آیة الله کاشانی آغاز شد با همکاری احزابمختلف به ثمر رسید، لکن پس از کسب پیروزی نسبی، اختلاف اندازی احزاب شروع شد.بخشی از اختلافات به درون خود احزاب مربوط میشد، حزب پان ایرانیست که یکی ازاحزاب عضو جبهه ملّی بود، خود به دو گروه طرفدار شاه و طرفدار مصدق تقسیم شده بود.حزب زحمتکشان که همانند حزب پان ایرانیست یکی دیگر از احزاب تشکیل دهندهء جبههملّی بود، به رهبری مظفر بقائی با مصدق مخالفت کرد و همین امر سبب شد تا خلیل ملکی وهوادارانش که قبلاً از حزب توده انشعاب پیدا کرده و به این حزب پیوسته بودند، بار دیگرانشعاب پیدا کنند و سازمانی را به نام «نیروی سوم» ایجاد کنند که هوا خواه مصدق بود[- کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، مارک ، ج ، گازیوروسکی ، ترجمهء غلامرضا نجاتی ، ص ۲۸ ، چاپ اوّل ، شرکت سهامی انتشار ، تهران ] بخش دیگری از اختلاف اندازی احزاب به تلاش برخی از ملّیگرایان برای دور نمودنمذهبیها از صحنه سیاست برمیگشت. اهمیت این امر تا اندازهای بود که یکی از عوامل مهمّشکست نهضت ملّی شدن صنعت نفت دانسته شده است. افرادی مثل شاهپور بختیار که ازرهبران جبههء ملّی محسوب میشدند، به همراه دیگر دست پروردگان مکاتب غربی و شرقی،مسابقهای دهشتناک را در جهت اهانت، افترا و آزار و اذیّت جامعه روحانیت، به خصوصروحانی مبارز مرحوم آیة ... کاشانی از راههای مختلف؛ رادیو، مطبوعات، حملهء مستقیم و ...برگزار کرده بودند[- روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، به کوشش گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران و اروپا ، ص ۳۱ - ۳۲ ، نشر دارالفکر ، قم ، ۱۳۶۲ ] جاسوسان انگلیس که در جبههء متحدی از احزاب دست نشانده یا غربزده متشکّل شدهبودند، به شایعه پراکنی علیه رهبر مبارز مذهبیها، آیت اللّه کاشانی اقدام کردند و این مبارز بزرگرا جاسوس انگلیس !، نامسلمان! و ... نامیدند. خانه ایشان را سنگباران کردند، یکی از یاران وفادارو مبارز او را به شهادت رسانده و تعدادی دیگر را زندانی ساختند. این شایعات که توسط مطبوعات هوا خواه جبهه ملّی تأئید شده و دامن زده میشد، اندکاندکتأثیرخود را در میانمردم ساده دلِ خوش باور و ناآگاه گذاشت و از حیثیّت آیت ... کاشانی در نزصفحۀ ۴۶آنان کاست. در نهایت آیةالله کاشانی کنار زده شد و «مأموریت تمام شد»[- روحانیت و اسرار فاش نشده ؛ ص ۳۲ - ۳۴ . متأسفانه مشابه قضیه مذکور در مورد شهید شیخ فضل اله نوری در جریان نهضت مشروطه انجام شده بود و بعدها در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ، در مورد شهید مظلوم آیت ... بهشتی تکرار شد ] حزب توده نیز با استفاده از فرصت به دست آمده به انتشار ننگین نامههای مختلفمیپرداخت و در شرایط بحرانی اقتصاد کشور، کارخانجات معدود ایران را به اعتصابمیکشاند. با براه انداختن راهپیمائیهای به ظاهر مسالمت آمیز، شهرهای کشور را به آشوب ونا امنی میانداخت و با سرعت و جدیّت تمام، سعی میکرد در نیروهای نظامی کشور نفوذکند. این نفوذ که صدها تن از نظامیان ساده دل و خوش باور را جذب حزب توده کرده بود، درنهایت پس از انجام کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با اعدام و دستگیری تعدادی از آنها که با انتشارتنفرنامههای متعدّد در مطبوعات همراه بود، تا حدّی خاتمه یافت[ - نگرشی کوتاه برنهضت ملّیایران ، سازمان مجاهدین انقلاباسلامی، بیانیه شمارهء ۲۳، بی تاریخ ، ص ۴۹ . (به همراه برخی اضافات .)]نقش احزاب در جریان قیام پانزده خرداد قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ در اعتراض به دستگیری امام خمینی از سوی رژیم انجامشد. امام خمینی در سخنرانی تاریخی خود در سیزده خرداد همان سال - مصادف با روزعاشورا - به شدّت به رژیم مزدور شاه و رژیم اشغالگر قدس حمله نموده بودند. همان شب،حضرت امام از سوی مزدوران شاه دستگیر و به تهران انتقال داده شدند. اعتراض مردم قم بهاین عمل ننگین رژیم، از همان شب شروع شد و در فردای آن روز - چهارده خرداد - اوج پیداکرد. انتشار خبر دستگیری امام در تهران، این شهر را نیز به حرکت در آورد. تعدادی ازدانشجویان، با تعطیل کلاسها، اعتراض خود را اعلام کردند و با فشردن دست روحانیتمتعهد در کنار سایر اقشار مردم در نهضت شرکت کردند. بازار و مغازهها در روز پانزدهخرداد تعطیل شد و سیل خروشان جمعیت در خیابانها به راه افتاد. مردم علیه رژیم جنایتکار شاه شعار داده حمایت خود را از اسلام اعلام میکردند وخواستار آزادی امام بودند. این تظاهرات که به کشته شدن و مجروح گشتن هزاران نفر ودستگیری تعداد زیادی از مردم توسط مزدوران شاه انجامید، در روزهای شانزده و هفدهخرداد نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از آن نیز، بسان آتش زیر خاکستر، جرقههای انقلابصفحۀ ۴۷اسلامی را در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ باعث شد. دامنهء قیام پانزده خرداد به شهرهای مختلفایران؛ ورامین، مشهد، قم، ری، شیراز و ... نیز کشیده شد. در میان امواج دهها هزار نفری مردم تظاهر کننده[ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۲۲۰ - ۲۲۹ ] چند نفر از اعضای جبهه ملّی نیز دیدهمیشدند. آنها بر خلاف تمایل رهبرانشان و به خاطر علائق مذهبی خود در این قیام شرکتکردهبودند[ - احزاب سیاسی در ایران ، مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، دفتر اوّل ، ص ۳۶۲ ] تعدادی ازاعضای نهضتآزادی بههمراه رهبرانشان درتظاهرات شرکت کرده بودند،در روزهای بعد نیز نهضت آزادی چند اطلاعیه در تجلیل از قیام پانزده خرداد منتشر کرد. ایناقدامات را در واقع باید مدیون تلاش آیة اللّه طالقانی در کادر رهبری نهضت آزادیدانست.سایراحزاب مطرحنیز - جز هیأتهایمؤتلفه - فعالیت چشمگیری نداشتند[- قیام خونین ۱۵ خرداد ۴۲ به روایت اسناد ، دهنوی ، نشر رسا ، تهران ، ۱۳۶۰ ، صفحات مختلف . (با مقداری اضافه )]نقش احزاب در جریان انقلاب اسلامی ایران در پی قیام مردم و روحانیت حوزه علمیّه قم در نوزده دی ۱۳۵۶ و گسترش آن بهدیگر شهرها و حتی روستاهای ایران اسلامی، فصل نوینی از مبارزات مردم مسلمان ما آغازشد و سرانجام در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت. درجریان این قیام و تظاهراتی که در مدت بیش از یک سال ادامه داشت، گروههای مختلفچارهای جز همراهی مردم نداشتند، لیکن در همان حال، احزاب سیاسی نقشهای مختلفی راایفا میکردند. بعضی از آنان به طور کلی از انقلاب دوری میجستند. انجمن حجتیه در نیمه شعبان۱۳۵۷ به رغم دستور امام خمینی مبنی بر اینکه «ملت ایران عزادار است و این عید را جشننمیگیرد.» و در حالی که رژیم شاه با شدّت تمام سعی در هر چه باشکوهتر برگزار کردنجشنهای نیمه شعبان داشت، همگام با رژیم جنایتکار شاه، سخت در مقابل دستور امامخمینی ایستاد و در تهران و شهرستانها جشن دلخواه خود را برگزار کرد[- برداشت از : پاسدار اسلام ، شمارهء ۸۸ ، فروردین ۱۳۶۸ ، ص ۱۱ ] حزب توده نیز با تغییر شعارهای مردم از «استقلال، آزادی ، جمهوری اسلامی» بهصفحۀ ۴۸«استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» در واقع به نفی جمهوری اسلامی میپرداخت، آنانهمچنین سعی میکردند تا از راههای مختلف، شعار «نه شرقی» را از شعار معروف «نهشرقی، به غربی» مردم ایران بزدایند. به طور کلی حزب توده سعی در گسترش دیدگاههایکمونیستی خود درمیان مردم ایران داشت ولی تعداد کم اعضای آن در ایران، چنان در انبوههواداران انقلاب اسلامی گم میشد که اصلاً به حساب نمیآمد. این حزب پس از پیروزیانقلاب اسلامی، سعی کرد تا به فریب مردم مسلمان بپردازد که در این امر موفق نشد و سرانآن به همراه تعداد زیادی از اعضای نفوذی حزب در ارتش و سایر ارگانها و ادارات دستگیرشدند[- جنگ تحمیلی درتحلیل گروهکها ، ص ۱۵۰ - ۱۵۲ ، وزارت ارشاد اسلامی ، چاپ اول ، ۱۳۵۲ ] سچفخا(سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) هیچ نقشی در جریان پیروزی انقلاباسلامی ایفا نکرد. علت این امر را باید در عدم تجانس اعتقادی و اخلاقی و به اصطلاح تضادّایدئولوژیکی و عدم اعتقاد آنها به قدرت اسلام و مردم و نیز در وابستگی مستقیم یا غیرمستقیم آنها به قدرتهای خارجی جستجو کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با شرکت دردرگیریهای مختلف گنبد، کردستان و ... به جنگ با انقلاب اسلامی پرداخت و سرانجام در سال۱۳۶۲ با دستگیری بیشتر اعضای آن، به حیات ننگینش خاتمه داده شد. جبهه ملّی از راه تکیه بر قانون اساسی مشروطیت و تأکید بر این که شاه باید سلطنت کند نهحکومت، نشان داد که به موفقیت انقلاب اسلامی ایمان ندارد. این بود که بگونهای افراطی،سعی در جلب نظر قدرتمندان خارجی و تهیّه مقدمات حاکمیّت خود نمود. نهضت آزادینیز کم و بیش همانند جبههء ملّی عمل کرد. با اوجگیری مبارزات مردم مسلمان ایران، اعضای اندک جبهه ملّی و نهضت آزادی درامواج خروشان مردم مضمحل شدند. پیش از پیروزی کامل انقلاب اسلامی، رهبر نهضتآزادی، مهدی بازرگان، به عنوان نخست وزیر موقت معرفی شد. علّت این معرّفی، حسن ظنبعضی از مسؤولین انقلاب نسبت به شخص بازرگان و معدودی از اطرافیان او بود. نهضتآزادی تا آن زمان هر چند ضعفها و انحرافاتی از خود نشان داده بود، لیکن بعضی از مسؤولاننظام امید هدایت و اصلاح آنان را داشتند، امّا در عمل مشخص گردید که این حسن ظنّ، بهصفحۀ ۴۹مورد نیست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان تصویب لایحه قصاص در مجلس شورایاسلامی، جبهه ملّی علیه این لایحه موضعگیری کرد و از مردم خواست علیه آن راهپیماییکنند. این امر با مخالفت شدید حضرت امام رو به رو شد و ایشان با اعلام ارتداد بانیانراهپیمایی مزبور در صورت عدم پشیمانی از عملکرد خویش، به زندگی سیاسی جبهه ملّیدر داخل کشور پایان دادند. سازمان منافقین که برای جلوگیری از تحقّق نهایی انقلاب پانزده خرداد به وجود آمدهبود، تا نزدیکترین روزهای ممکن به پیروزی انقلاب با آن مخالفت کرد و وقتی که پیروزی راقطعی دید به روشهای منافقانه رو آورد. از این رو، سازمان منافقین هیچ نقش قابل ذکر یا غیرقابل ذکری در پیروزی انقلاب اسلامی نداشت، جز این که تضاد آن با نظام اسلامی، از تماماحزاب و گروههای سیاسی بیشتر بود. منافقین در اغفال برخی از جوانان ساده دل کشورمان، متأسفانه موفقیّت قابل توجهی به دستآوردند و چندین هزار نفر را در راستای اهداف شیطانی خود سازماندهی کردند. آنان همچنین درفریب دادن بنی صدر به هنگام ریاست جمهوری وی موفق بودند. این موفقیّت تا حدّ قابلتوجّهی مدیون سوابق مشکوک و مبهم بنی صدر و وابستگی وی به آمریکا بود. امام خمینی با شناخت دقیقی که از ماهیت منافقین داشتند، دست آنان را برای تودهء مردمرو کردند. بر اثر این افشاگریها، منافقین چهرهء پلید خود را به نمایش گذاشتند و از طریقترور، انفجار، جاسوسی، اعلام جنگ مسلحانه و صدها جنایت دیگر سرسپردگی خود را بهآمریکا به اثبات رساندند. هیأتهای مؤتلفه اسلامی که از ابتدای تشکیل، تحت نظر مستقیم حضرت امام خمینیقرار داشت، با سازماندهی مردم و هیأتهای مذهبی جهت شرکت در راهپیمائیها و اعتصاباتدوران انقلاب اسلامی، نقش بزرگی را در به پیروزی رساندن انقلاب اسلامی ایفا کرد.
جناحهای سیاسی و نهضت مشروطیت مذهبیها و نهضت مشروطه گفتیم منشاء پیدایش نهضت، بیشتر مسائل مذهبی و دینی بود. از این رو، رهبرینهضت در اوایل کار به طور کامل توسط روحانیت انجام میشد. سه روحانی بزرگ: آیة اللّهشیخ فضل اللّه نوری، آیة اللّه بهبهانی و آیة اللّه طباطبائی به همراه تعدادی دیگر از علما ووعّاظ مردم را بگونه مؤثری هدایت میکردند. آنها این هدایت را تا زمان پیروزی مشروطهءاوّل ادامه دادند[ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۷۰ - ۷۹ و ص ۹۵ ]صفحۀ ۵۳پس از پیروزی مشروطهء اوّل، تلاش فراوانی از سوی غربزدهها صورت گرفت که قوانینکشور اسلامی ایران، همانند کشورهای غربی نوشته شود. این تلاشها، علیرغم مخالفتعلمای آگاهی نظیر شهید شیخ فضل الله نوری، منجر به تدوین برخی از قوانین غیر اسلامیدر مجلس شد. شهید نوری نمیتوانست ساکت بنشیند و نظارهگر انحراف باشد. این بود کهبه حرم حضرت عبدالعظیم(ع) در شهر ری رفت. متحصّن شد و با نوشتن اعلامیههای متعدّدسعی کرد مردم را هوشیار سازد. او تلاش فراوانی انجام داد تا قوانین غیر اسلامی را اسلامینماید و مشروطه را مشروعه [مطابق شریعت] سازد[ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۹۵ - ۹۸ ] محمد علی شاه، چندی پس از پیروزی مشروطه اوّل، مجلس را به توپ بست. استبدادصغیر آغاز شد. بسیاری از مشروطه خواهان دستگیر شدند و به مجازاتهای مختلفی محکومگردیدند. در این دورهء زمانی، بجز شهید شیخ فضل ا... نوری که دست از همکاری با مشروطهخواهان کشیده بود، بسیاری از علمای تهران و نجف با مشروطه خواهان همکاری کردند. درسایه این همکاریها بود که نهضت مشروطیت توانست بار دیگر به پیروزی رسد و مشروطهءدوّم آغاز گردد[ - برای مطالعه بیشتر ر ک : تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق ، عبدالهادی حائری ، ص ۱۰۷ - ۱۳۶ ، امیر کبیر ، ۱۳۶۴ ] غربزدهها، باز هم مطابق معمول، نمکها را خوردند و نمکدان را شکستند. از نفوذ علمایدینی در بین مردم برای پیروز ساختن نهضت بهره بردند ولی در مرحله ثمر دهی، سعیکردند اندیشههای انحرافی خود را بر جریان نهضت حاکم سازند. حقّانیّت دیدگاههای شهیدنوری پیرامون مشروطیت روز به روز آشکارتر میشد. غربزدهها، با ترویج انواع شایعات دربین مردم، به ترور شخصیّت شهید نوری اقدامکردند و چون نتوانستند او را از مخالفت با خود منصرف سازند، محاکمهاش کردند و چوندر صحنهء محاکمه نیز دست از دفاع دین بر نداشت، به چوبهء دارش سپردند. قبل از اعدام به اوپیشنهاد شد که پرچم روسیه را بر بالای خانهء خود بزند تا مشروطه خواهان از ترس دولتروسیه، که در آن روزگار نفوذ فراوانی در ایران داشت، نتوانند او را دستگیر واعدام کنندصفحۀ ۵۴شهید شیخ فضل اللّه نوری پاسخ داد: «رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برایاسلام سفید کردهام، حال بیایم و بروم زیر بیرق کفر؟![ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۹۸ ] اینگونه اعمال مشروطه خواهان سبب تجدید نظر مراجع نجف در سیاستهای خودنسبت به نهضت مشروطیت شد. بزرگترین مرجع وقت، آیة ... العظمی سید کاظم یزدی بهمخالفت با مشروطه برخاست[ - تشیع و مشروطیت در ایران ، ص ۱۶۷ ] آیة اللّه العظمی نائینی که کتابی تحت عنوان تنبیه الامة درتأئید مشروطیت نوشته بود، از برادر زن خود «میرزا محمود یزدی» خواست نسخههای آن راجمع آوری کرده، به رود «دجله» بیاندازد[ - همان ، ص ۱۶۷ ] آیة اللّه العظمی شریعت اصفهانی که بعدها به مرجعیت عامه رسید، در یک اعلامیهمفصّل، پس از شرح جنایات استعمارگران در کشورهای اسلامی مینویسد: «بیائید دربارهءمشروطه و استبداد (اشتراط و استبداد) سخن نگوییم؛ بیائید دشمنیهای داخلی را کنارگذاریم؛ آیا این شرم آور نیست که ما زیر سلطهء حکومت روسها که به وحشیگری نامورشدهاند، قرار گیریم؟[ - همان ، ص ۱۶۶ ]جناح غیر مذهبی نهضت مشروطه جناح غیر مذهبی نهضت مشروطه از چند گرایش ترکیب یافته بود که عبارت بودند از: ۱ - بابیها: سید علی محمد شیرازی که زمانی خود را باب امام زمان (عج) و زمانی خودامام زمان معرفی کرد، توانست عدّهای از مردم ناآگاه را به دور خود جمع کند. پیدایش اینفرقه در زمانی بود که پیر کفتار استعمار (انگلیس) بر اساس سیاست «تفرقه انداز و حکومتصفحۀ ۵۵کن» به ترویج مذاهب جعلی وهابیت در عربستان، قادیانیگری در هندوستان و ...میپرداخت. علمای دین، پس از آگاهی نسبت به عقاید بابیها، آنها را کافر شمردند. امیر کبیر، نخستوزیر مقتدر ناصر الدین شاه، سید علی محمد شیرازی را اعدام کرد. مدّتی پس از مرگ وی،بابیها به دو گروه تقسیم شدند. یک گروه پیرو میرزا یحیی گشتند که در قبرس، مستعمرهءانگلیس، اقامت داشت و گروه دیگر از شخصی با لقب «بهاء اللّه» پیروی کردند که به همیندلیل با نام بهائی مشهور شدند[ - بابیها معتقد به مبارزه با حکومت بودند ولی بهائیها ، مبارزه را بیفایده دانسته و سازش را توصیه میکردند . ( مقدمه فکری نهضت مشروطیت ، ص ۱۵۷ - ۱۶۶ )] بابیها به دلیل اعدام رهبرشان از سوی حکومت قاجار و در به در شدن خودشان، با اینحکومت کینه شدیدی پیدا کردند. آنها، به دلیل جوّ نامساعد اجتماعی، به زندگی مخفی روآوردند و در انتظار فرصت مناسبی بودند تا کینه خود را نسبت به حکومت قاجار از یکسو وعلمای دین از سوی دیگر بروز دهند. نهضت مشروطیت این فرصت مناسب را برای آنها فراهم ساخت. بابیها سعی کردندهدایت نهضت را از دست علمای دین بگیرند. مناسبترین راه، ترویج شایعات بیاساستشخیص داده شد. شهید شیخ فضل اللّه نوری و برخی دیگر از علمای مدافع دین، آماجتهمتهای ناجوانمردانه بابیها قرار گرفتند. این تهمتها، به دست دشمنان دانا و دوستان ناداندر سطح جامعه منتشر شد و سرانجام به شهادت مظلومانه مجتهد بزرگ شهید شیخ فضل اللّهنوری انجامید. عوامل نفوذی بابیها در نهضت مشروطیت به طور دقیق شناخته شده نیستند. این امر بهدلیل زندگی فکری مخفیانه آنها در اجتماع بوده است. در عین حال، نفوذ به قدری قوی بودهکه برخی از مردم و علما به مشروطهگران با چشم «بابیها» مینگریستند؛ گر چه همهء عواملمشروطه را نمیتوان بابی دانست[ - با استفاده از: تاریخ مشروطه ایران ، ص ۲۸۹ - ۲۹۱ . تشیع و مشروطیت در ایران ، ص ۸۹ - ۹۰ . از صبا تا نیما ، ج ۱ ، ص ۱۳۰ - ۱۳۳ ؛ معصوم چهاردهم ، جواد فاضل ، صفحات مختلف ، مقدمه فکری نهضت مشروطیت ، ص ۱۵۷ - ۱۶۶ ]صفحۀ ۵۶۲ - ملّی گراها: ملّی گرایی و وطن پرستی، پوشش مناسبی برای مخفی نگهداشتن چهرهءواقعی عوامل نفوذی بابیه و دیگر جاسوسان انگلیس در کشورمان بوده است. یکی از رهبرانبزرگ فکری آنها، آقاخان کرمانی نام داشت که به اتهام بابیگری از ایران تبعید شد و در قبرسبا دختر میرزا یحیی، رهبر بابیها، ازدواج کرد. آقاخان که مقداری از زبان فارسی قدیم وبرخی از کتب زرتشتیان را آموخته بود، به ایران باستان، بویژه به سلسله هخامنشیان عشقفراوانی ابراز میکرد. او نگران از بین رفتن آیین زردشتی در ایران بود. به خط عربی و الفبای عربی و هر آنچه کهرنگ عربی داشت میتاخت. با حجاب زنان مخالفت میکرد[ - مقدمه فکری نهضت مشروطیت ، ص ۱۶۴ - ۱۶۵ ] آقاخان کرمانی خود زمانمشروطیت راندید ویکسال پس ازترورناصرالدینشاه، توسط محمدعلیمیرزا، ولیعهدوقت، پوست از سرش کنده شد[ - از صبا تا نیما ، ص ۳۹۱ ] افکار او بعدها توسط اشخاصی چون احمد کسروی بهشدّت پیگیری شد و در دوران حکومت پهلوی به عنوان ایدئولوژی رسمی حکومت مطرحگشت. ۳ - غربزدهها: در جریان نهضت مشروطیت و طی سالهای نزدیک به نهضت، عدّهای کهخود کشورهای غربی را دیده بودند و یا وصف آن را شنیده یا خوانده بودند، چنان مجذوبغرب شدند که یکسره فرهنگ خودی را تحقیر کردند. افرادی مانند «سید حسن تقی زاده[ - نمایندهء تندروی تبریز در اولین مجلس شورا و از فعّالان نهضت مشروطه ]که خود را از رهبران نهضت مشروطه مینامیدند، معتقد شدند که باید از فرق سر تا نوک پا فرنگیشد و در این کار چنان افراط کردند که حتی اعتراض «ادوارد براون» (ایران شناس انگلیسی) رابرانگیختند که چرا این مقدار از فرهنگ خود دوری میکنید! تقیزاده در جریان به توپ بسته شدن اولین مجلس ایران توسط سربازان محمد علی شاه،از ترس به سفارت انگلستان پناهنده شد و از طریق سفارت برای مدّتی به انگلستان رفت. تازمانی که آبها از آسیاب افتاد، جهت ادامه مأموریت به ایران باز گردد. دو سال بعد، زمانی کهتهران توسط مشروطه خواهان گیلانی و بختیاری فتح شد و مجلس مجدّداً افتتاح گردید، اصفحۀ ۵۷به ایران برگشت و با کمک «حیدر خان عمو اوغلو[ - عمو اوغلو اهل سلماس بود ولی در قفقاز بزرگ شده بود . تحصیلات او در زمینه برق بود . او بعدها به شوروی رفت و لقب « دستراست لنین » را گرفت ] نخستین حزب آشکار ایران را تأسیسکرد[ - قبل از حزب دمکرات ، چند حزب مخفی مثل فراماسونری و مجمع آدمیت وجود داشت که تحت نظر انگلیس اداره میشد ] این حزب «دمکرات» نامیده شد و در مجلس دوّم (پس از فتح تهران) ۲۸ نمایندههوادار حزب داشت. حزب دمکرات با انگلیسیها روابط صمیمانهای داشت، دین را از سیاست جدا میدانست،اعضای حزب رقیب خود را مستبد یا مرتجع مینامید و معتقد بود که باید مستبدان ومرتجعان را از میان برد. ترور آیت اللّه بهبهانی از رهبران اصلی مشروطیت، در منزلش و برسر سجّادهء نماز، به تقی زاده نسبت داده شد. گفته شد تقی زاده از حیدر خان عمو اوغلوخواست که آیة اللّه بهبهانی را به شهادت برساند. مسمومیت آخوند خراسانی از مراجع تقلیدوقت نیز به عمو اوغلو نسبت داده شده است[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۱۸ ] حزب دمکرات اعضای خود را افراد فعّال، صاحب عقیده، با ایمان، حرف زن، چیزنویس، منتقد، تند زبان و هوادار فقرا و رنجبران معرفی میکرد ولی حزب رقیب (اجتماعیون \ سوسیالیستها) آنها را تندرو و گاهی بیایمان و کافر مینامید. به طور کلی حزب دمکراتمورد هجوم علما و گروه انبوهی از مردم قرار داشت. برخی از رهبران این گروه، بعدها حزبکمونیست ایران و حزب توده ایران را تشکیل دادند[ - تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ملک الشعراء بهار ، کتابهای جیبی و امیر کبیر ، تهران ، چاپ سوّم ، ۱۳۵۷ ، ج ۱ ، ص ۱۲ - ۸ ] رقیب حزب دمکرات، حزب اجتماعیون بود. سید عبداللّه بهبهانی، سید محمد طباطبائی(دو رهبر بزرگ روحانی نهضت مشروطه) علی اکبر دهخدا، ناصر الملک (نایب السلطنه)،ستارخان و باقرخان از رهبران مشروطیت در تبریز و بسیاری از سران کشور در این حزبعضو بودند. این حزب به روش ملایم و تدریجی معتقد بود و در مجلس دوّم ۳۶ نمایندهداشت. در میان اعضای این حزب، مذهبی، غیر مذهبی، ملّی گرا و غربزده و...به چشممیخوردند[ - همان ، ص ۱۹ و تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ج ۱ ، ص ۸ - ۱۲ ]
حزب توده ایران
در زمانی تأسیس شد که کمونیستهای ایران چند تجربهناموفقدر تشکیل حزب کمونیست را پشت سر گذاشته بودند. اولین حزب کمونیست ایران دراواخر جنگ جهانی اوّل در باکو تشکیل شده بود. این حزب که خود را با اسم «عدالت» معرفیمیکرد، قبل از انجام هر کاری، به علت ترور رئیسش شکست خورد. دومین حزب کمونیست ایران، در تابستان ۱۲۹۹ در بندر انزلی تشکیل شد. این حزب باخیانت به میرزا کوچک، سبب شکست نهضت جنگل در برابر رضا خان شد. در پی تصویب قانون منع فعالیتهای کمونیستی در سال ۱۳۱۰، حزب کمونیست ایران بهفعالیت مخفی پرداخت. ولی در سال ۱۳۱۶ لو رفت و ۵۳ نفر از اعضای فعّال آندستگیر شدند. صفحۀ ۶۰چند روز پس از اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ توسط شوروی و انگلیس و تبعید رضا خان بهآفریقای جنوبی، حزب توده ایران به طور رسمی در تاریخ ۷/۷/۱۳۲۰ به دستور روسهاتشکیل شد[ - برداشت به همراه برخی اضافات از: کژ راهه : خاطراتی ازتاریخ حزب توده، احسان طبری ، ص ۱۳ - ۴۵ ، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۶ ] ۲ - رشد: زمان حضور نظامی شوروی در ایران، عید حزب توده بود. در این مدت حزبتوده گسترش فروانی یافت. لیکن پس از خروج شوروی از ایران در سال ۱۳۲۴ و شکست کمونیستهای جدایی طلب آذربایجان از قوای دولتمرکزی در همان سال، ازاهمیت حزبتوده کاسته شد و با ترور ناموفق شاه معدوم در ۱۵/۱۱/۱۳۲۷ که به حزب توده نسبت دادهشد، رشد حزب متوقف گردید و سران حزب، یا فرار کردند، یا دستگیر شدند. حزب توده در دوران اقتدار دکتر مصدق، (سالهای ۳۲ - ۱۳۳۰) دوباره فعال شد. مصدّقاز گسترش فعالیت حزب توده ابراز خرسندی کرد، زیرا به عقیدهء او، چنین کاری میتوانستسبب شود تا آمریکا و انگلیس در جریان مذاکرات نفت، به خاطر ترس از گسترش کمونیسمامتیازات بیشتری به او بدهند. آمریکائیها و انگلیسیها، عدّهای از اوباش تهران را اجیر کردند تا به هواداری از حزب تودهشعار دهند. هدف از این کار، ترساندن مردم مسلمان ایران از گسترش کمونیسم بود. وقتیمردم از گسترش کمونیسم ترسیدند، پشتوانه مردمی حکومت مصدق از بین میرود و بهراحتی با یک کودتا میشود او را از قدرت به زیر آورد[ - کژ راهه ، ص ۲۵ - ۴۱ ] حکومت مصدق، در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با کودتایی تنظیم شده از سوی «سیا» سرنگون شد.حزب توده سعی کرد در ارتش نفوذ بیشتری پیدا کند. این تلاشها، چند ماه بعد، به لو رفتن شبکه نفوذی حزب توده در ارتش منجر شد و صدها تن از نفوذیهای حزب بازداشتشدند. تعدادی از آنان اعدام شدند و تعدادی دیگر پس از ابراز تنفّر از حزب توده درروزنامههای رسمی مورد عفو قرار گرفتند. پس از این جریان رشد حزب متوقف شده و تازمان پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت چشمگیری نداشت. حزب توده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تظاهر به پیروی از خط امام از آزادیصفحۀ ۶۱فعالیت برخوردار شد و رشد قابل توجّهی پیدا کرد[ - کژ راهه ، ص ۲۵ - ۴۱ ] ۳ - مرگ: به دنبال کشف فعّالیّتهای جاسوسی حزب توده برای شوروی و به تبع آن برایعراق، در زمان جنگ عراق با ایران، اقدام به دستگیری رهبران و اعضای حزب شد. بدینترتیب مرگ حزب توده فرا رسید[ - همان ، ص ۳۹ - ۴۱ ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: اسامی آنان که توسط «رضا روستا» گردهم آمدند، عبارت است از:سلیمان محسن اسکندری (شاهزادهء قاجار و به ظاهر غیر کمونیست)، محمد بهرامی، جعفرپیشه وری[ - از هشت سالگی به روسیه رفتهبود. اسماصلی او سیدجعفرجوادزاده بود. او چند سال بعد در رأس غائله تجزیه آذربایجان قرار گرفت ]، مرتضی یزدی، حسین مهانی، محمود بقراطی، محمد علی شریفی، احمداسپهانی، میر قاسم چشم آذر، رسول پیر مرادی، منصور رکنی، بزرگ علوی، عبدالحسیننوشین ، ابوالفضل فرهی، فرخی دهقانی، احسان طبری، و عده دیگری که چند ماه بعد ملحقشدند و عبارت بودند از: نورالدین الموتی، ضیاءالدین الموتی، عبدالصمد کامبخش، اردشیرآوانسیان و ... . بیشتر بنیانگذاران حزب از زمینداران و مالکان بزرگ بودند. برخی از آنها قبلاً در سازمانفراماسونری (حزب جاسوسان انگلیس) و حزب دمکرات (حزب تند رو و تروریست صدرمشروطیت) تجربهء کار حزبی داشتند[ - جنگ تحمیلی در تحلیل گروهکها ، ص ۱۰۸ ، ۱۰۹ . (با مقداری اضافه)] ۲ - رهبران: در معرفی مختصری از رهبران و افراد کاملاً صاحب نفوذ در حزب میتوانگفت: الف - سلیمان محسن اسکندری: از شاهزادگان قاجار بود. سابقه کار حزبی در تشکیلاتصفحۀ ۶۲فراماسونری و حزب دمکرات داشت. در سال ۱۳۰۲ وزیر معارف رضا خان شد. مدتینمایندهء مجلس بود و در جریان تغییر سلطنت، رأی مثبت به رضا خان داد. خود را یک ملّیگراو مسلمان معتقد معرفی میکرد. او تا زمان مرگش، مانع از شرکت زنان در حزب توده شد[ - کژ راهه ، ص ۱۷ و ۴۵ . با مقداری اضافه ] ب - رضا رادمنش: دکترای فیزیک داشت و از سال ۱۳۲۷ به مدّت بیست سال در خارج،حزب را رهبری میکرد. از دوستان صدام حسین بود و به کمک او زندگی راحتی را در بغدادمیگذرانید. زیاد لاف میزد و هوش و تدبیر خود را بسیار عالی میدانست. با اعضای حزب،همانند یک خان برخورد میکرد. (پدر بزرگ مادری او از خانهای معروف لاهیجان بود.) درمقابل قدرت، تسلیم و خوار بود. به رضا شاه و محمد رضا علاقه داشت. بسیار عیاش بود وهمسرش بارها میگفت: «من و شوهرم یکدیگر را کاملاً آزاد کردیم![ - همان ، ص ۲۶۸ - ۲۷۲ ] ج - ایرج اسکندری: از شاهزادگان قاجار و فردی معاشرتی، طنز گو، قمارباز وخوشگذران بود. در شانزده سالگی به فرانسه رفت و تحصیلاتی در زمینه حقوق کسب کرد.در زمان رضا شاه قاضی بود. در زمان محمد رضا نیز چند ماهی در کابینه قوام وزیر بودوهمیشه در زندگی خود به این وزارت ۴ - ۳ ماهه افتخار میکرد. او به شاه و سیاستسرمایهداری وی، هویدا، شریف امامی و سنجابی علاقه داشت. دوران رهبری او از ۱۳۴۷ تا۱۳۵۷ به طول انجامید[ - همان ، ص ۲۷۲ - ۲۷۶ ] د - نورالدین کیانوری: همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حزب توده رسید. اونوهء ناخلف شهید شیخ فضل ... نوری بود. بر خلاف رادمنش و اسکندری، علاقهای بهمشروب نداشت. چهل سال برای ک . گ . ب (سازمان امنیت شوروی) جاسوسی کرد. او بهماکیاول[ - ماکیاول نویسندهای بود که سیاستمداران را به ریا ، دروغ ، فریب و بیرحمی سفارش میکرد ]، قدرت، ثروت، جمعآوری و گزارش ریزترین اطلاعات، بهرهبرداری از زنان بهمنظور جاسوسی و هوسرانی، باند بازی، پنهانکاری و ... علاقه داشت. رفتار او کاملاًبیرحمانه، رنجاننده و هراس آفرین بود. تحصیلات او در زمینه معماری بود و در جعلصفحۀ ۶۳اسناد، بخصوص گذرنامه، تخصّص داشت. وی سرانجام در سال ۱۳۶۱ دستگیر شد[ - کژ راهه ، ص ۲۷۶ - ۲۸۰ و ۲۸۵ . (با مقداری اضافی)] هـ - عبدالصمد کامبخش: از افراد با نفوذ و جزو هیأت دبیران حزب توده بود. تحصیلات عادی فیزیک و دورهء خلبانی را در روسیه دیده بود و در همانجا به استخدام سازمان امنیت شوروی در آمده بود. وی به دلیل جاسوسی از نیروی هوایی رضا خان اخراج شد و به همراهگروه «۵۳ نفره» به زندان افتاد. او در زندان اعترافات مفصّلی کرد و بسیاری از دوستانش را لوداد. در جریان اشغال ایران توسط شوروی، به سال ۱۳۲۰ از زندان آزاد شد. او رئیس سازماننظامی حزب بود که وظیفه عمدهاش جمعآوری اطلاعات و ارسال آنها توسط کیانوری،برادر زنش، یا به طور مستقیم - به خارج بود. مدت زیادی از اواخر عمرش را همانند اوایل عمرش، در شوروی سپری کرد و از آنجا به هدایت، سازماندهی و دریافت اطلاعات ازافسران ایرانی میپرداخت[ - همان ، ص ۲۸۰ - ۲۸۵ ] و - رضا روستا: از ابتدای جوانی با حزب کمونیست ایران همکاری داشت. او از طرفحزب مزبور برای تحصیلات خاص به مدت دو سال به شوروی فرستاده شد. در بازگشت بهاتهام جاسوسی بازداشت شد و به پنج سال حبس محکوم گردید. پس از پایان بازداشت، بهساوه تبعید شد. در زمان اشغال ایران توسط شوروی، به تهران آمد و بنا بر دستور صادره ازسوی ارباب شرق، به گرد آوری و تشکّل حزب جاسوسان یا توده همّت گماشت. پس ازشکست کمونیستهای آذربایجان از قوای دولت مرکزی (۱۳۲۴) به شوروی گریخت. درشوروی پس از دو سال عیّاشی، بنا بر توصیه حزب کمونیست شوروی، با یک زن روسیازدواج کرد. وی چند سال بعد به برلین رفت و در همانجا، به سن ۶۸ سالگی در گذشت[ - همان ، ص ۲۸۵ - ۲۸۹ ] ز - غلام یحیی دانشیان: در اصل اهل سراب بود ولی در باکو بزرگ شده بود. وی در غائلهآذربایجان، فرماندهی گروه ضربت کمونیستها را بر عهده داشت. پس از شکست غائله، بهآذربایجان شوروی و پس از چندی جهت فراگیری آموزشهای حزبی به مسکو رفت. سپسبه رهبری فرقه دمکرات - غائله گران آذربایجان - گمارده و موظف شد تا با حزب توده ایرانصفحۀ ۶۴وحدت حاصل کند. او در عین حال سازمانش را در باکو حفظ کرد. این سازمان هنوز درکشور آذربایجان فعّال است و هدف آن ایجاد اتحاد بین دو آذربایجان و جدایی از ایراناست[ - کژ راهه ، ص ۲۸۹ - ۲۹۴ ] ۳ - اعضا: حزب توده تقریباً در میان همهء اقشار جامعه، بجز روحانیت، هوادارانی داشت.طرفداران حزب توده، بیشتر در مجامع دانشگاهی، فرهنگی و نظامی حضور داشتند تا درمجامع کارگری و کشاورزی؛ و این بر خلاف شعارهایی بود که آنان در دفاع از حقوق کارگران و کشاورزان سرمیدادند. اعضای حزب، افرادی منظم، و در انجام وظایفی مثلجاسوسی، گمراه سازی مردم و ... جدّی بودند. ۴ - انشعابات: در تاریخ تقریباً چهل سالهء حزب توده چند انشعاب مهم صورت پذیرفتکه مهمترین آنها انشعاب «خلیل ملکی» میباشد. او پس از شکست غائله آذربایجان، به انتقاداز رهبری حزب توده پرداخت. انتقاد اساسی او این بود که حزب توده باید سیاست مستقلی را دربرابر شوروی، در پیش بگیرد و در این راه از رهبری روشنفکران و دانشمندان استفاده کند. خلیلملکی به همراه جمعی از طرفداران خود از حزب خارج شد و جریان «نیروی سوّم» را تشکیل داد.وی پس از چندی به جبهه ملی پیوست[ - همان ، ص ۷۸ - ۸۳ ]چگونه؟ منظور، چگونگی عملکرد است . (در این درس و درسهای بعدی سازماندهی: حزب توده در راه رسیدن به هدف، از نهایت قدرت سازماندهیبهرهبرداری میکرد. در این راه سعی میشد ضمن رعایت شدید سلسله مراتب، از طریقایجاد سازمانهای متعدّد علنی وابسته به حزب، بیشتر اقشار جامعه را تحت پوشش قرار دهد؛مانند اتحادیههای کارگری، سازمان جوانان دمکرات، تشکیلات دمکراتیک زنان، سازمانهایدهقانی، سازمان دفاعاز کودک، جمعیت مبارزهبااستعمار و... [ - کژ راهه ، ص ۳۳ ]صفحۀ ۶۵۲ - دو رویی: حزب توده از آغاز فعالیت خود، حتی در انتخاب اسم خود نیز یک حزبدو رو بوده است. یکی از دلایل انتخاب اسم «توده» به جای «کمونیست»، فریب مردم ناآگاه بهمنظور همکاری با حزب بوده است. همچنین حزب توده در موارد دیگری نیز دو رویی بهخرج داده که مهمترین آنها عبارتند از: الف - مرام: رهبران حزب توده تا سال ۱۳۲۸ هـ . ش مدعی بودند که مرام حزب، کمونیستینبوده بلکه طرفدار مشروطهء سلطنتی و در خط سرمایهداری میباشد. روزنامهء «رهبر» ارگانآن زمان حزب در شمارهء ۳۰۶، مورخ ۱۶/۳/۱۳۲۳ مینویسد: « ... نسبت کمونیستی به حزب توده ایران، نسبتی که دستهء سید ضیا میکوشند به ماوارد سازند و بدان وسیله سعی دارند سرمایهداران و تجار ایران را از ما بترسانند،نسبتی است غلط و دور از حقیقت. حزب توده ایران، حزبی است مشروطه خواه وطرفدار قانون اساسی.[ - به نقل از : جنگ تحمیلی در تحلیل گروهکها ، ص ۱۱۰ ] چندی بعد (۱۳۳۱) حزب توده با سیاسی کاری تمام میگوید: «حزب توده حزب طبقهءکارگر و دارای جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی است.[ - برنامه حزب توده ایران برای مرحله کنونی از تکامل اجتماعی کشور ما ، حزب توده ایران ، ۱۳۳۱ . به نقل از جنگ تحمیلی در تحلیلگروهکها ، ص ۱۱۱ ] بعدها نیز خود را چنین معرفیمیکرد: « ... برای دوست و دشمن هرگز تردیدی وجود نداشت که همهء کمونیستهایصدیق ایران در این حزب جمع اند و راه حزب نیز همان شاهراه کمونیستی است.[ - نشریه « به سوی حزب » شمارهء ۱۰ ، ص ۲۹ . به نقل از همان ، ص ۱۱۲ ] ب - انقلاب اسلامی: حزب توده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سعی کرد تا خود رامدافع انقلاب، اسلام و خط امام نشان دهد. آنها در این راه حتی اصطلاحات خاص اسلامی رانیز به کار گرفتند. مثلاً به جای سوسیالیسم از «بینش توحیدی» و به جای پرولتاریا از«مستضعفین» استفاده میکردند[ - نشریه « مردم » ( ۱۲ خرداد ۱۳۵۸ ) ، به نقل از : نبرد طبقاتی و کارنامه حزب توده ، سازمان اتحاد چپ ، ص ۸۱ ] خوشبختانه، چه در قبل از انقلاب اسلامی و چه پس از آن،اغلب مردم مسلمان، نیرنگ حزب توده را بسیار زود تشخیص دادند و فریب دوروییهایصفحۀ ۶۶آنان را نخوردند. ۳ - نفوذ: حزب توده پیش از انقلاب، در میان برخی اقشار جامعه، بویژه نیروهای مسلّحنفوذ داشت؛ حتی از یک سر لشکر به نام «مقرّبی» برای جاسوسی استفاده میکرد[ - مطالعات سیاسی ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ( پائیز ۱۳۷۰ ) ، کتاب اوّل ، ص ۳۰۹ ] پس ازانقلاب نیز این نفوذ ادامه داشت، بگونهای که ناخدا افضلی، فرماندهء نیروی دریایی جمهوریاسلامی ایران، متأسفانه تودهای از آب در آمد[ - کژ راهه ، ص ۴۰ ] ۴ - ترور: حزب توده به منظور حفظ منافع روسیه و رهایی از رسوایی و افشاگریاحتمالی از سوی اعضا، دست به ترور آنان، حتی کادرهای اصلی حزب مانند لنکرانی (درسال ۱۳۳۱) زد. همچنین نفوذیهای حزب در ارتش، پس از آنکه اطلاعات کافی ارائه دادند،مثل پرویز نوائی، داریوش غفاری، آقا برار خاطری و محسن صالحی (همگی نفوذیهایحزب در رکن دو ارتش بودند.) و نیز مدیران جراید مخالف مثل محمد مسعود، مدیرروزنامه «مرد امروز» (در سال ۱۳۲۶)، ترور شدند[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهکها ، محمد رضا اخگری ، ص ۳۲ و ۳۳ ]چرا؟- چرا چنین عمل کردند ؟ درس و درسهای بعد ساده نگری: متأسفانه گروهی از جوانان ساده نگر کشور ما در سالهای گذشتهفریب شعارهای به ظاهر زیبای شوروی سابق را خوردند و در حالی که فکر میکردند بهمردم کشورشان خدمت میکنند، بدترین خیانتها را مرتکب شدند. احسان طبری که خود زمانی از سران متفکر حزب توده شمرده میشد، در شرح روزهاینخست پیوستن خود به حزب توده میگوید: «در این ایام در اثر جوانی و سادگی وخوشباوری عمق مطالبی را که در برابرم میگذشت نمیفهمیدم.[ - کژ راهه ، ص ۴۲ - ۴۳ ] ۲ - وابستگی مالی: حزب توده از لحاظ در آمد و تغذیه تدارکاتی به شوروی وابسته بودصفحۀ ۶۷«کوزیچکین» یک جاسوس به ظاهر دیپلمات شوروی که مدتی در تهران جاسوسی میکرد وسپس در سال ۱۳۶۱ به غرب پناهنده شد، در خاطرات خود مینویسد: «این یک حقیقت بودکه حزب توده کاملاً توسط اتحاد شوروی، و دقیقتر بگویم توسط شعبه بین المللی حفظمیشد. تمامی اعضای کمیته مرکزی حزب توده حقوق بگیر مسکو بودند. تمامی نیازهایمالی برای فعالیتهای حزب توده نیز توسط مسکو تأمین میشد.[ - به نقل از : مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۳۳۱ ] شیوهء تأمین مالی حزب نیز آن را مجبور میکرد تا عملاً در راستای خواستهها و سیاستهایشوروی حرکت کند، موضعگیری کند، جاسوسی کند و ... . ۶۱ ۶۱
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
چه زمانی؟ ۱ - تولّد: در حدود سالهای ۴۲ - ۱۳۳۹ تحوّلات جدیدی در جهان روی داد.«خروشچف» رهبر وقت شوروی به گمان اینکه میتواند از جوانی و خامی «کندی»رئیسجمهور وقت آمریکا بهره ببرد، سعی کرد به آمریکا نزدیک شود. چین از این مطلب برای شعلهورتر ساختن آتش اختلافات مرزی و مرامی خود باشوروی بهره گرفت و سعی کرد در جهان سومّ (کشورهای مستضعف و غیر کمونیستجهان) برای خود نفوذی کسب کند[ - تحولات روابط بین الملل : از کنگرهء وین تا امروز ، احمد نقیب زاده ، ص ۷۴ - ۷۸ ، نشر قومس ، تهران ، ۱۳۶۹ . ( برداشت )] نخستین افرادی که جذب این سیاست چین شدند، جوانانی از سازمان جوانان حزب تودهو جبهه ملّی دوّم بودند. آنها ابتدا دو گروه کوچک را در سالهای ۱۳۴۲ و ۱۳۴۶ به وجودآوردند که با اتحاد این دو گروه در فروردین ۱۳۵۰ سچفخا به وجود آمد[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۳۹ - ۴۰ ] ۲ - رشد: این گروه نه پیش از انقلاب و نه پس از انقلاب اسلامی، رشد قابل توجّهی پیدانکرد. در اوایل سال ۱۳۵۹ یک انشعاب موقت در سچفخا ایجاد شد که بر آن اساس چریکهایفدایی به دو گروه اکثریت و اقلیّت تقسیم شدند. اکثریت با تظاهر به پذیرش جمهوری اسلامی قدم در راه حزب توده نهاد و بابرخورداری از آزادی، تعدادی از جوانان ساده لوح و ماجراجو را که دوست داشتند عنوان«چریک» بر خود داشته باشند، جذب کرد. سپس، آنها را در اوایل سال ۱۳۶۲، در اتّحاد مجدّدبا اقلیّت، به مبارزه با جمهوری اسلامی کشاند[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ : ظهور و سقوط ضدّ انقلاب ، دادگستری جمهوری اسلامی ایران ، ص ۷۴ - ۷۸ ، تهران ۱۳۶۴ . ( برداشت )] ۳ - مرگ: پس از آنکه اکثریت، در اوایل سال ۱۳۶۲، پیوند خود را با اقلیت اعلام کرد، و بهصورت آشکار، نبرد مسلّحانه خود را با نظام جمهوری اسلامی آغاز کرد، در واقع به تسهیلکار سربازان گمنام امام زمان (عج) کمک کرد. بیشتر اعضای سازمان در همان ماههای نخست آشکار سازی توطئه، دستگیر شدند صفحۀ ۷۱چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: «بیژن جزنی» که از رهبران اولیه و از بنیانگذاران سازمان به حسابمیآید در سال ۱۳۱۶ در تهران متولد شد. در ده سالگی به سازمان جوانان حزب توده پیوست.از سال ۱۳۳۲ به بعد بارها به زندان افتاد، لیکن هر بار با رازداری و برخورد خوب با مسؤولانزندان[ - شاید دستهای پشت پردهای نیز از سوی چین و ... در کار بود ] موجبات آزادی خود را فراهم میکرد. از سال ۱۳۴۲ تصمیم به مبارزه مسلّحانه گرفت. در سال ۱۳۴۶ در صدد تهیه اسلحه برآمد. در سال ۱۳۵۰ سچفخا را بنیان نهاد و در فروردین ۱۳۵۴ اعدام شد. او دانشجوی ادبیاتو یک نقاش ماهر بود. از نظر مرامی طرفدار مارکسیسم - لنینیسم بود و در این رابطه چندجزوه نوشت[ - تاریخچه سازمانهای چریکی در ایران ، دانشجویان کمونیست ، ص ۱۲۴ - ۱۲۸ ] «حمید اشرف» که او نیز از رهبران اولیه و از بنیانگذاران سازمان محسوب میشود، درسال ۱۳۲۵ متولد شد. در دورهء دبیرستان، مرتدّ و کمونیست شد. در سال ۱۳۴۹ تحصیلاتخود را در رشته مکانیک دانشگاه تهران نا تمام گذاشت و در چند مبارزهء مسلّحانه شرکتکرد[ - همان ، ص ۱۲۹ ] او نسبت به انتقاد حساسیّت داشت و با دست خود چند نفر از اعضای سازمانش را بهدلیل انتقاد کشت[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچهء گروهکها ، ص ۴۰ ] حمید اشرف در تیر ۱۳۵۵ در جریان درگیری مسلّحانه با پلیس، به همراهچند تن از دوستانش، به هلاکت رسید[ - تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۱۳۰ ] «مسعود احمد زاده هروی» یکی دیگر از رهبران اولیه و بنیانگذاران سازمان بود. او دصفحۀ ۷۲سال ۱۳۴۴ از مشهد برای ادامه تحصیلات به تهران آمد و در رشته ریاضی دانشگاه تهرانمشغول تحصیل شد. در سال ۱۳۴۶ مرتدّ و کمونیست شد و در اواخر همان سال، به همراهامیر پرویز پویان، عباس مفتاحی و چند تن دیگر یک گروه مخفی به وجود آورد و در سال۱۳۵۰ با کمک جزنی و دوستانش، سچفخا را بنیان گذاشتند. او در همان سال دستگیر و تیرباران شد[ - تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۱۱۳ - ۱۱۷ ] ۲ - رهبران: رهبران اصلی سازمان در واقع همان بنیانگذاران سازمان بودند. این سازمانپس از مرگ بنیانگذاران به دست افرادی چون مصطفی مدنی، انو شیروان لطفی، فرخنگهدار، رقیه دانشگری، علی محمد فرخنده، اصغر یزدی، اشرف دهقان، حماد شیبانی،کشتگر و ... اداره میشد. کشتگر هم اکنون نیز در خارج از کشور گاه و بیگاه به فعالیتهایتبلیغی اشتغال دارد[ - با استفاده از منابع مختلف همین درس ] ۳ - اعضا: در یکی از اسناد درون گروهی سچفخا، به نظرات مردم پیرامون اعضایسازمان اینگونه اشاره شده است: « فدائیها فردگرا هستند مغرورند و از خود راضی. انتقاد پذیر نیستند و احترامی برایسخنان دیگران قائل نیستند و اصولاً اخلاق انقلابی [ندارند] و با توده نیستند کتابیهستند به مسئله ملی بها نمیدهند اعلامیه گروههای دیگر را پاره میکنند (شواهدعینی) نداشتن نظم انقلابی در میتینگها و راهپیماییها، ... خلاصه این نمونهای ازقضاوت مردم است. اما برداشت ما: عدهای غیر مسؤول هوادار، همیشه خود را یکوجب و نیم بالاتر از مردم میدانند و در واقع برای آن فعالیت میکنند که مردمبگویند چریک هستند و خود را قهرمان میدانند و حتی همان انحصار طلبی رانسبت به دیگر هواداران دارند. چه رسد به خلق. اگر مردمی نیستند علت نداشتنانضباط حزبی [است] »[- کردستان، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۷۱ - ۷۲ ، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ] ۴ - انشعابها: سازمان در طول مدت کوتاه زندگی خود، انشعابهای متعدّدی را تحمّل کردهصفحۀ ۷۳است. مهمترین این انشعابها در سال ۱۳۵۵، به رهبری «تورج حیدری بیگوند» صورتپذیرفت. اعتراض آنها به مشی مسلّحانه سازمان و حاکمیّت مائوئیسم[ - کمونیسم از نوع چینی آن که به جای کارگران ، مدعی است به دهقانان احترام میگذارد و در استراتژی انقلاب ، به مبارزه از روستاهای مختلف ، به شیوهء چریکی اعتقاد دارد ] بر آن بود. انشعابیها که در ابتدا خود را «گروه منشعب از سازمان چریکهای فدایی خلق» و سپس«گروه منشعب وابسته به حزب توده» مینامیدند، بعد از انقلاب، در خرداد ۱۳۵۹، تحتعنوان اکثریت به طور رسمی از سازمان جدا شدند[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۴۱ ] آنها خود را به سیاستهای حزب تودهنزدیک کردند و برای ظاهر سازی، بخشی از سلاحهای خود را تحویل ارگانهای انتظامیدادند و در حالی که تشکیلات مخفی و نیز بخش دیگری از سلاحهای خود را حفظ کردهبودند، مدعی پیروی از خط امام و شرکت در جنگ علیه صدام شدند. این انشعاب در اوایلسال ۱۳۶۲ با اصل خود پیوند خورد و بار دیگر سچفخا اتحاد خود را باز یافت[ - دو مقاله ، انو شیروان لطفی و سعید شاهسوندی ، ص ۳۱ - ۳۶ - انتشارات اطلاعات ، تهران ، ۱۳۶۷ ] گفتهمیشود سناریوی انشعاب مزبور توسط اربابان روسی سچفخا نوشته شده بود[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۶ و مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۳۰۴ ] گروهک «راه کارگر» از دیگر انشعابهای سچفخا میباشد. این انشعاب به رهبری«مرتضی یزدی» در آبان ۱۳۵۸ صورت گرفت. علت انشعاب انتقاد به مشی چریکی و نحوهءحاکمیت سازمان بود[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۴۱ ] گروهک «اشرف دهقان» نیز توسط زنی به نام «اشرف دهقانی تبریزی» بر اثر انشعاب ازسچفخا به وجود آمد. این انشعاب در اردیبهشت ۱۳۵۸ صورت پذیرفت. انتقاد آنها بهسچفخا این بود که در مبارزهء مسلّحانه با نظام جمهوری اسلامی، جدیّت کافی ندارد. فعالیتعمده این گروهک در کردستان صورت پذیرفت. کار عمدهء آنان در داخل و خارج ازکردستان، سرقت بانکها و ادارات و ترور افراد و شخصیتهای اسلامی و پاسداران بوده استو در بیشتر شهرهای کردستان، دفتر و مقر مستقل داشته و در تشنّج آفرینیها و کشتارهایبیرحمانه چون مثلهکردن و کندن پوست سر و صورت پاسداران، نقش عمدهای داشته استصفحۀ ۷۴که بعد از پاکسازی شهرها از لوث وجود گروهکها، این گروه نیز به کوهها و روستاهای آزادنشده پناه بردند، بویژه در منطقه آلان و سردشت که در آنجا مقر جداگانه داشتند و در عملیاتمشترک نظامی با حزب دمکرات شرکت میکردند. از این گروه نیز، گروهی به نام گروه«حرمتی پور» انشعاب یافتند که سران این گروه و خود حرمتی پور در جنگلهای شمال توسطبرادران بسیج و سپاه به درک واصل شدند. این گروه هم اکنون در عراق بسر میبرند ووضعیّت فلاکت باری دارند، گاه گاهی نیز برای ضربه زدن، در راه رزمندگان اسلام دست بهکمین میزنند[ - کردستان ، ( دانشکده عقیدتی سیاسی ) ، جزوهء درسی ، ص ۹۴ ]چگونه؟دففـ ۱ - مخفی کاری: سچفخا در طول عمر خود، همیشه سعی کرده که مخفی ۰ندگی کند.آنها حتّی در روزهای نخستپیروزی انقلاب اسلامی که همه گروهها به فعالیت آشکارپرداخته بودند، با استفاده از چفیه، صورت خود را میپوشانیدند، عینک آفتابی میز*ند و درموقع تجمّع از نام مستعار استفاده میکردند و حتی در پاسخ تعدادی از جاسوسان روسی کهدر همان روزها برای برقراری ارتباط بیشتر به نزدشان رفته بودند، خواستار دریافت فوریاسلحه برای دستیابی به قدرت شدند و نیز دربارهء برقراری رابطه، مقرر داشتند ادامهارتباطات در اروپا انجام شود، تا مقامات جمهوری اسلامی آنها را به عنوان «دست سرخمسکو» معرفی نکنند[ - مطالعات سیاسی ، کتاب اول ، ص ۳۰۴ - ۳۰۵ ] ۲ - سرقت: سچفخا با توجیه «مصادرهء انقلابی» به سرقت از بانکها اقدام میکرد و برهمین اساس، سبب دستگیری و هلاکت برخی از اعضایش شد. البته گاهی اوقات نیز موفقمیشد مقداری پول سرقت کند[ - کردستان ، جزوهء آموزش ، ص ۹۳ ] ۳ - تبلیغات: سچفخا اطلاعیهها، اعلامیهها و نشریات بسیاری را منتشر ساخت. وجوهصفحۀ ۷۵مشترک این تبلیغات عبارت بود از برخورد شعاری - احساساتی، تعریف فراوان از سچفخا واعضای آن، دعوت کارگران به اعتصاب، تشویق اقلیتهای نژادی به شورش و ... . در یکی از نوشتههای به دست آمده از آنان آمده است که در اوایل سال ۱۳۵۹، فقط درسنندج، روزانه ده هزار ریال صرف تکثیر اعلامیههای خود میکردهاند[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۶۹ ] این مبلغ در آنزمان و در آن شهر، قابل توجه است. ۴ - نفوذ: اعضای سچفخا در صدا و سیما، مخابرات، ارتش و ... نفوذ کرده بودند. وظیفهاعضای نفوذی دو چیز بود؛ نخست جمعآوری اطلاعات مورد نیاز سازمان، دیگر، تأثیرگذاشتن بر حرکت مراکز کاری خود در راستای اهداف سچفخا[ - دو مقاله ، ص ۳۱ - ۳۶ ] ۵ - آشوب مسلّحانه: فدائیها از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، شورش در گنبد راسازماندهی کردند، بر شورش «خلق عرب» در خوزستان دامن زدند، شورش «قشقائیها» رادر فارس تشویق کردند، در بسیاری از شهرهای شمالی کشور فتنهگری کردند. در کردستاننیزبا همکاریاحزاب ضدّانقلاب به جنگ باپاسداران انقلاباسلامی برخاستند[ - همان ] سچفخا در تاریخ ۱۵/۱/۱۳۵۹ طی نامهای که به «هیأت مؤسس [ضد انقلابی] شورایمحلات سنندج» نوشته، شکایت میکند که چرا به فدائیها کمتر از کومله پول دادهاند و دلایلیرا که ممکن است موجب این امر شده باشد، یکایک بر شمرده و ردمیکند: « شایع میکنند که فدائیها اصلاً در جنگ شرکت نمیکنند و فقط کتاب میخوانند!؟شایع کردند که فدائیها با شلوار لی ! به جنگ آمدهاند ! ؟ ! (فکر میکنند از لوله شلوارشلیک میشود ! فکر میکنند اگر شلوار کردی در پای پیشمرگ نباشد، گلوله تفنگشصدا ندارد و کسی را نمیکشد !) ... دوستان شما قرار بود فشنگ تقسیم کنید، نوک حمله بیشتر فشنگ مصرفمیکند یا پیشمرگهایی که دهها کیلومتر [دورتر،] در قهوهخانهها و دهات وولمیخورد؟ صفحۀ ۷۶... فکر میکنند ... چون فدائی شلوار لی میپوشد، اصلاً فشنگ نمیخواهد و ... درمجموع عملیات نظامی، کومله بیشتر عمل کرد یا فدائی [؟] ... . [ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۶۰ - ۷۱ ] ۶ - اعمال غیر قانونی: اعضای سچفخا به توصیه سازمان، به شکل غیر قانونی از مرزهاعبور میکردند و به اروپا میرفتند. گاهی اوقات نیز برای طیّ برخی دورههای آموزشی بهشوروی میرفتند. جعل شناسنامه، گواهینامه، اوراق دولتی و سوء استفاده از آنها، یک کارعادی بود[ - دو مقاله ، ص ۳۱ - ۳۶ ] ۷ - انفجار: حمله به مراکز مختلف حکومتی و ایجاد انفجار در آنها از دیگر عملکردهایسچفخا بوده است. به عنوان مثال، آنها با استفاده از نارنجک، در ساعت ۴۵/۱۳ روز ۳۰/۴/۱۳۶۰ انفجاری رادر دادگاه مبارزه با منکرات تهران به وجود آوردند[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۷ ]چرا؟ ۱ - ساده نگری: اعضای سچفخا به طور عموم جوانان احساساتی و کم اطّلاعیبودند که تحت تأثیر قیام «کاسترو» در «کوبا» و «ارنستو چه گوارا[ - پزشک جوانی که عمر خود را وقف کمونیست کردن مردم آمریکای مرکزی و جنوبی کرد ] قرار گرفته بودند. آنانحوصلهء بازیهای سیاسی جبهه ملّی یا حزب توده را نداشتند و فکر میکردند اولین و آخرینراه پیروزی، استفاده از اسلحه است. اعضای سچفخا نه تنها از شناخت درست اسلام محروم بودند، بلکه مرام مارکسیسم -لنینیسم خود را نیز درست نمیشناختند. مارکس و لنین هر دو توصیه میکردند در جوامعکاملاً مذهبی، باید با تظاهر به مذهب - کاری که منافقین میکردند - و با رعایت اصل تدریج -کاری که حزب توده میکرد - به مبارزه با مذهب پرداخت، نه اینکه از ابتدا خود را یککمونیست معرفی کرد، آنهم در جامعهای که قتل مرتدّ را واجب میدانند. صفحۀ ۷۷مقایسه کتابهای سچفخا با کتب حزب توده و یا حتی سازمان منافقین، نشان از ضعففراوان در آگاهیهای سیاسی رهبران سچفخا دارد. به طور کلی، کتابهای سچفخا، بیشتر ازکتاب، به انشای دورهء دبیرستان شباهت دارند[ - نگاه کنید به کتابهای مختلف سچفخا و نیز به مصاحبه انوشیروان لطفی در « دو مقاله » ] ۲ - خود بزرگ بینی: سچفخا با همه سادهنگری و ضعف آگاهیهای سیاسی، بسیار متکبّرو خود بزرگ بین بود[ - نگاه کنید به همین درس ، معرفی اعضای سچفخا در قسمت « چه کسانی » ] ۳ - نفوذ جاسوسان بیگانه: با آنکه سچفخا بسیار وا نمود میکرد که از خارج کمکنمیگیرد و برای تأمین مخارج خود متوسّل به دزدی از بانکها میشود، دلایلی وجود دارد کهجاسوسان روسی و آمریکایی سعی میکردهاند سچفخا را به سمت اهداف خود سوق دهند،آنها در این امر توفیق قابل توجّهی نیز پیدا کردند[ - مطالعه سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۳۰۴ و غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۶ و دو مقاله ، صفحات مختلف ]
جبههء ملّی ایران چه زمانی ۱ - تولد: فرقه دمکرات در توطئه جدا سازی آذربایجان ناکام مانده بود. قدرتشوروی در ایران رو به کاهش میرفت. چهرهء پلید آمریکا هنوز برای بسیاری از مردم کشورما روشن نبود. آمریکا برای حفظ منابع خود و ایجاد زمینه برای غارت بیشتر ایران، وانمودکرده بود که مانع از جدایی آذربایجان توسط روسها شده است. این امر، چهرهء شیطانی آمریکارا در نزد بسیاری از ملّی گرایان دوست داشتنی ساخته بود. انگلیس از اینکه یک بار نوکر سر سپردهاش رضاخان نافرمانی کرده و رو به سوی آلمانآورده بود، سخت ناراحت بود. اکنون با جدیّت بیشتری بر اوضاع نظارت میکرد تا محمّدرضا نیز از وظیفه نوکری، سر پیچی نکند. براین اساس در انتخابات مجلس دخالت میکرد،در عزل و نصب نخست وزیر و وزرا اعمال نظر میکرد و در کنار اینها به غارت سهمگینمنابع نفت ایران ادامه میداد. در چنین شرایطی بود که تعدادی از ملی گرایان ایرانی با هدف خارج کردن ایران از دامنانگلیس و انداختن آن در میان دستان اهریمن فرشته نمای آمریکا، آبان ۱۳۲۸، در منزلمصدق، جبهه ملّی را که در واقع ائتلافی از چند حزب بود، تأسیس کردند[ - برداشت تاریخ و محل تأسیس از : ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ص ۶۲ ] ۲ - رشد: جبهه ملی از زمان تأسیس شروع به رشد کرد. هدف اعلام شدهء آن که مخالفت بانفوذ انگلیس در ایران و ملّی کردن صنایع نفت کشور بود، سبب همکاری مذهبیها بهرهبری آیت اللّه کاشانی با آنها شد. هنوز چند ماهی تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ باقی بود کهمذهبیها حمایت خود را از مصدّق و جبهه ملی قطع کردند. دلیل این امر، اهانت برخی ازملی گرایان به مقدّسات اسلامی و میدان دادن به حزب توده درحکومت مصدّق بود. با جداییمذهبیها، رشد جبهه ملّی کم شد. فعالیتهای جبهه ملّی با اعلام فضای باز سیاسی در سال ۱۳۳۹ رشد پیدا کرد و از درون آنچند گروه جدید مثل نهضت آزادی زاده شدند. این رشد پس از دو یا سه سال، به دلیل پایانفضای باز سیاسی کاهش پیدا کرد. صفحۀ ۸۱بار دیگر در سال ۱۳۵۶ به دنبال اعلام فضای باز سیاسی از جانب حکومت شاه که درارتباط با سیاست حقوق بشر کارتر انجام پذیرفته بود، جبهه ملّی به فعالیت پرداخت[ - مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۲۲۰ ( برداشت )] لیکنمثل سابق رشد نکرد. دلیل این امر در رهبری پر جاذبهء امام خمینی بود که امکان جذبعلاقهمندان فعالیتهای سیاسی را از آنها سلب کرده بود. ۳ - مرگ: پس از آنکه یکی از رهبران جبهه ملی یعنی شاهپور بختیار، با قبول پستنخست وزیری رژیم سلطنتی در لحظات احتضار حکومت شاه، آبروی خود و حزبش را بهباد داد، در واقع جبهه ملّی نیز مرد. تکمیل این مرگ با افشای اسناد جاسوسی و وابستگیبسیاری از رهبران جبهه ملّی در جریان اشغال لانه جاسوسی آمریکا صورت پذیرفت وسبب فرار بسیاری از آنها به غرب شد[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۸۱ ] دعوت جبهه ملّی از مردم به راهپیمایی علیه لایحه قصاص و افشاگری صریح امام خمینی- ره - نیز مزید بر علت گردید[ - خط سازش : بررسی و تحلیل تحقیقی و مستندی پیرامون تاریخچه ، مواضع و عملکرد نهضت آزادی ایران، مجتبی سلطانی ،سازمان تبلیغات اسلامی ، تهران ، ۱۳۶۷ ، ج ۱ ، ص ۵۳ - ۵۶ ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: مصدّق السلطنه به اتفاق هیجده نفر؛ شمس الدین امیر علائی،یوسف مشار، هروی، شایگان، محمود نریمان، کریم سنجابی، کاویانی، مظفر بقائی، حسینمکی، عبدالقدیر آزاد، عباس خلیلی، حائری زاده، عمیدی نوری، حسین فاطمی، محمد رضاجلالی نائینی، احمد ملکی، ارسلان خلعتبری، و زیرک زاده، بنیانگذاران جبهه ملّی محسوبمیشوند[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۶۰ - ۶۲ ]صفحۀ ۸۲۲ - رهبران: دکتر محمد مصدق رهبر و پیشوای جبهه ملّی از یک خاندان اشرافیبرخاسته بود. محمد علی شاه، پادشاه مشهور و مستبدّ دوران مشروطه، پسر خاله او بود. پدرمصدق، وزیر دفتر مالیه ناصرالدین شاه و از افراد با نفوذ آشتیان بود. مصدق دکترای حقوق راقبل از جنگ جهانی اوّل (۱۲۹۲) در سوئیس گرفت. او از دولت سوئیس درخواستپناهندگی و ترک تابعیت ایران را کرد ولی دولت سوئیس نپذیرفت و مجبور به بازگشت شد.در مجلس پنجم و ششم نماینده بود و به نفع سلطنت رضا خان رای داد. مصدق در ۱۲/۲/۱۳۳۰ به نخست وزیری رسید. وی علاوه بر پست نخست وزیری،پست وزارت جنگ را نیز خواستار بود، ولی شاه نمیپذیرفت. وی پس از استعفایش در۲۴/۴/۱۳۳۱، بر اثر اقدامات آیة اللّه کاشانی و تظاهرات خونین سیام تیر ۱۳۳۱، دوباره بهنخست وزیری رسید. او با قدر ناشناسی از زحمات آیة الله کاشانی و انجام برخی توهینهانسبت به ایشان، سبب از دست دادن پشتوانه مذهبی حکومتش شد و در نتیجه با کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ سرنگون گشت. مصدق، بر اثر عفو شاه، به سه سال زندان محترمانه و فرمایشی محکوم شد. (در زندان نیزآشپز مخصوص برایش غذا میپخت!) او پس از آزادی به روستای احمد آباد که مقداری از املاکپدری وی در آنجا واقع بود رفت و تا پایان عمرش، ۱۳۴۵، در آنجا زندگی کرد. مصدق به طور کلی فردی شهرت طلب، قدرت طلب، سلطنت طلب، فراماسونر، غیر مذهبیو بسیار فریبکار بود؛ به گونهای که شهید مدرس او را نابغه عوامفریبی میدانست[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۵۵ - ۵۷ ، ۶۵ - ۷۴ . ( با مقداری اضافه . )] شهید نواب صفوی در مرداد ۱۳۳۰ نوشت: «تو ای مصدق کاذب بیش از پیش چهرهء کریهباطن خود را به دنیا و مسلمانان نشان دادی ... تمام دعاوی خود را مبنی برآزادیخواهیتکذیب کرده و کریه ترین چهرههای ظلم و جنایت را نشان دادی.[ - خط سازش ، ص ۴۱ ] سرانجام امام خمینی،مصدق را چنین معرفی فرمود: «مصدّق به ما سیلی زد و میخواست به اسلام سیلی بزند.[ - همان ، ص ۴۴ ] کریم سنجابی از دیگر رهبران جبهه ملّی در سال ۱۲۸۳ در منطقه ایل سنجابی در کرمانشاهصفحۀ ۸۳متولد شد. در سال ۱۳۱۴ با درجه دکترای حقوق از فرانسه، در دانشگاه تهران استخدام شد.در کابینهء مصدّق، وزیر آموزش و پرورش بود. از جناح چپ جبهه ملّی محسوب میشد.خوش صحبت بود[ - مجموعهء اسناد لانهء جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ج ۲ ، ص ۱۸۶ - ۱۹۸ ، دانشجویان پیرو خط امام ، آبان۶۶ ] پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدّتی را در سمت وزارت خارجهدولت موقّت بازرگان مسؤولیّت داشت. پسر وی نیز مدّتی مشاور سیاسی بنی صدر بو[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۱۳۶ . ] وخودش از جمله حامیان بنی صدر به شمار می رفت[ - همان ، ص ۵۹۸ ] شاهپور بختیار، یکی دیگر از رهبران جبهه ملّی بود. او در سال ۱۲۹۳ متولّد شد. ادّعامیکرد که پدرش، یکی از خوانین بختیاری، در سال ۱۳۱۳ توسط رضا شاه اعدام شدهاست[ - شاهپور بختیار ، یکرنگی . ترجمهء مهشید امیر شاهی ، کتاب اول ، ص ۱۴۱ - ۱۴۶ ] تحصیلات ابتدایی را در شهر کرد به پایان رسانید. در سال ۱۳۰۵ به اصفهان رفت. دراصفهان با محافل فراماسونری همنشین شد. در این زمان او در سنین نوجوانی به سر میبرد. در سال ۱۳۰۹ به بیروت رفت و در مدرسه فرانسویها دیپلم ریاضی گرفت و در سال ۱۳۱۳به ایران بازگشت ولی پس از سه سال جهت ادامه تحصیل به فرانسه رفت. در سال ۱۳۱۸ با یکدختر فرانسوی ازدواج کرد. با شروع جنگ جهانی دوّم، خدمت زیر پرچم خود را در ارتشفرانسه انجام داد! پس از دریافت دکترا در رشته حقوق به سال ۱۳۲۴ به ایران برگشت. چهار سالبعد مدیر کل ادارهء کار خوزستان شد. در سال ۱۳۲۹ به عضویت کمیته فدائیان شاه در آمد. دردوران حکومت مصدق و پس از آن به شدّت از مصدق هواداری کرد. از سال ۱۳۲۹ وارد حزب ایران یکی از احزاب زیر مجموعهء جبهه ملّی شد و به عنوانیکی از اعضای اصلی آن مطرح شد و به تدریج در ردیف رهبران جبهه ملّی در آمد. او در عینحال که به جاسوسی ساواک شهرت داشت، جاسوس انگلیس و فرانسه نیز معرفی شده و درهمان حال با سفارت آمریکا نیز ارتباطات بسیار دوستانه برقرار ساخته بود. بسیار جاهطلببود و یک آرزوی بزرگ داشت؛ نخست وزیر شدن! او در آخرین روزهای حکومت شاه، از شاه درخواست کرد نخست وزیر شود تا بتوانصفحۀ ۸۴حکومت شاه را از خطر سقوط نجات دهد. او نخست وزیر شد ولی باهوشیاری امام خمینیو مردم مسلمان ایران، توطئههایش بیثمر ماند و پس از ۳۷ روز مجبور به فرار از ایران شد.بختیار به فرانسه رفت و در آنجا به مدّت سیزده سال، ضمن دریافت کمک کشورهای غربی وعربی، بخصوص عراق، به مبارزه علیه انقلاب اسلامی پرداخت. سرانجام در ۱۵/۵/۱۳۷۰ درویلای مسکونی خود، در حومهء پاریس، به قتل رسید[ - برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به : مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۱۴۱ - ۲۵۳ . - مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۸۵ - ۱۶۲ . - فرازهائی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا ، روابط عمومی وزارت اطلاعات ، چاپ اوّل ، صفحات مختلف ] ۳ - اعضا: جبهه ملّی بیشتر در میان مردم شهرنشین و مرفه یا نیمه مرفه نفوذ داشت.اعضای آن به طور معمول یا تحصیلات دانشگاهی داشتند و یا در دانشگاهها درسمیخواندند. گرایشهای فکری اعضا گوناگون بود؛ اقلیّتی مذهبی و اکثریّتی غیر مذهبی،بعضی هم ضدّ مذهب بودند. به لحاظ وابستگیهای اعضا از همه طیف آدم میشد در آن دید.جاسوسان ساواک یا کشورهای مختلف غربی و افرادی که در حال خیانت فکر میکردنددارند به وطن خود خدمت میکنند در میان اعضای جبهه ملّی مشاهده میشدند. ۴ - انشعابها: جبهه ملّی انشعابهای متعدّدی را به خود دیده است. از مهمترین آنها میتواناز خروج مظفر بقائی در رأس حزب زحمتکشان از جبهه ملّی به سال ۱۳۳۱، در مخالفتشدید با مصدق نام برد[ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۲۲ ] انشعاب مهمتر دیگر که صورت پذیرفت، خروج اعضای مذهبیترجبهه ملّی در سال ۱۳۴۰ و تشکیل نهضت آزادی ایران بود[ - خط سازش ، ص ۲۳ ]چگونه؟ ۱ - توسل به قدرتهای بیگانه به خصوص آمریکا: جبههء ملّی در جهت رسیدن بهخواستههای خود و یا آگاهی از خواستههای ارباب، به طور مداوم با سفارتخانههای بیگانه بهخصوص سفارت آمریکا در تماس بود. بخشی از اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ایراننشانگر این امر است. به سخنان برخی از رهبران جبهه ملّی در این رابطه توجه کنید: صفحۀ ۸۵« آمریکا باید ایران را راهنمایی کرده و کمک کند که به طرف دمکراسی غربی برودتامردم بتوانند آزاد باشند. » (کشاورز صدر) « ما در مورد جبهه ملی احساس میکنیم که در چنین زمانی مهم است به ایالاتمتحده نشان دهیم که اشخاص معتدلی هستیم و ضد بیگانگان بیبند و بار نیستیمو رادیکالهای کله شق نمیباشیم. » (داریوش فروهر) « از سوی دیگر ایران به تنهایی نمیتواند در مقابل شوروی کاری از پیش برد، تنهااز طریق حفظ روابط حسنه و شایسته با غرب و تنها با کمک و تفاهم غرب مامیتوانیم روابط حسنه و مطمئن با آنها داشته باشیم. » (کریم سنجابی[ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۵ ] ۲ - مبارزه در چهار چوب قانون: جبهه ملّی در طول حیات خویش، سعی کردهاست تا در چهار چوب قوانین موجود کشور به مبارزه مسالمت آمیز علیه حکومت بپردازد.این مبارزه در زمان شاه علیه شخص شاه یا نظام شاهنشاهی نبود، زیرا قانون اساسی آن زمانحکومت شاه را تأئید کرده بود، بلکه در جهت ظاهری دریافت آزادیهای سیاسی و درحقیقت وصول به قدرت سیاسی بود. ۳ - ائتلاف: جبهه ملّی سعی میکرد احزاب مختلف را تحت پوشش خود قرار دهد. دراین راستا دگرگونیهای متعدّدی را به خود پذیرفت. احزابی که از اعضای اصلی جبهه ملیبشمار میرفتند، عبارت بودند از: الف - حزب ایران: سازمان یافتهترین گروه موجود در جبهه ملّی بود و معتقد بودکه اصولسوسیالیسم را باید به تدریج وارد ایران ساخت. اعضای آن را معمولاً کارمندان تحصیل کردهءدولت تشکیل میدادند و همین مسأله، قدرت قابل توجّهی را برای حزب فراهم کرده بود.رهبر آن در زمان سقوط مصدق، اللّهیار صالح نام داشت. اوبه خاطر روابط دوستانهاش با«پیشه وری» که میخواست در آذربایجان حکومت مستقل کمونیستی بر پا کند، موردانتقادات متعدّدی قرار گرفت. صفحۀ ۸۶ب - نیروی سوّم: نیروی سوّم در ابتدای امر، بخشی از حزب زحمتکشان مظفر بقایی بود،که بدنبال خروج بقایی از جبهه ملّی در اواخر سال ۱۳۳۱ و خصومت شدید وی با مصدق، ازآن جدا شد. نیروی سوّم بیشتر در دانشگاهها نفوذ داشت و رهبری آن بر عهدهء خلیل ملکیبود. خلیل ملکی از مرتدین حزب توده ایران محسوب میشد. ج - حزب پان ایران: سومین حزب نیرومند در جبهه ملّی بود. دارای ایدئولوژی فاشیستیبود. تمایلات شدید ضدّ کمونیستی و ضدّ یهودی داشت؛ تمایلات ضدّ اسلامی نیز از خودنشان میداد و از کاربرد کلمات عربی در زبان فارسی بشدّت انتقاد میکرد. داریوش فروهررئیس هیتلر گونه این حزب بود. این حزب بسیار سر سخت بود و در نشریات خود نقشهء «ایران بزرگ» ی را چاپ میکردکه حاوی بخشهای عظیمی از شوروی، تقریباً تمام قسمتهای افغانستان و عراق، بخشهایی ازپاکستان، ترکیه و تمام خلیج فارس بود. پیروان آن بسیار جوان و تقریباً بچه سال بودند. اما درمیان آنها افراد ورزیدهء بسیاری وجود داشت که مؤثرترین و منظمترین هسته گروههایمبارزهگر خیابانی جبهه ملّی را تشکیل میدادند. د - حزب مردم ایران: ضعیفترین حزب مرتبط با جبهه ملّی بود. رهبر آن «محمدنخشب» نام داشت. اعضای آن جوانتر و به لحاظ اقتصادی و اجتماعی پائینتر از اعضایحزب ایران - حزبی که حزب مردم ایران از آن متولد شده بود - بودند. علت جدایی این حزباز حزب مردم ایران، همکاری حزب مردم ایران با حزب توده بوده است[ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۲۱ - ۲۳ ]چرا ؟ ۱ - تحقیر مردم: جبهه ملّی اعتقاد داشت ملّت ایران در شرایط فعلی جهان نمیتواندروی پای خودش بایستد. در یکی از اسناد لانه جاسوسی آمریکا از قول اللهیار صالح (ازرهبران جبهه ملی) آمده است: « وی معتقد است که وقتی با تأسف و بناچار باید به یکی از سه قدرت جهان رویصفحۀ ۸۷آورد و همسایگان شوروی هم نمیتوانند تنها روی پای خود بایستند، پس جلبحمایت آمریکا ضروری است. [ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۵ ] ۲ - بی ایمانی به مذهب: جبهه ملّی به دین اسلام نیز معتقد نبود و با آن مخالفتمیورزید. امام خمینی در این رابطه جبهه ملّی را چنین معرفی میفرماید: « یک گروهی است که از اوّلش باطل بوده یک گروهی است که با اسلام و روحانیتاسلام سرسخت مخالف بودند. [ - خط سازش ، ص ۴۹ ] ۳ - ضعف آشنایی با مذهب: رهبران جبهه ملّی بیشتر از افرادی بودند که در سالهایاولیه زندگی خود، بدون اینکه شناخت صحیحی از دین اسلام داشته باشند، جهتتحصیلات به خارج رفته بودند و ذهنیات خود را در خارج مستحکم کردند. طبیعی است کهچنین افکاری، چنان عملکردی را به دنبال داشته باشد.
نهضت آزادی ایران چه زمانی؟ ۱ - تولّد: نهضت آزادی در سال ۱۳۴۰ و در شرایطی متولد شد که کندی بتازگی بهریاست جمهوری آمریکا رسیده بود. وی برای آنکه در مقابل تبلیغات کمونیستها مبنی بردفاع از حقوق کارگران، دستاویزی داشته باشد، به تبلیغ آزادی و حقوق بشر پرداخت. شاهایران به عنوان یک نوکر آمریکا، مجبور به تبعیت از سیاست وی شد و مقداری آزادی سیاسیظاهری به عوامل کنترل شده خویش و یا عواملی که میتواند آنها را تحت کنترل داشته باشد،اعطا کرد. از سوی دیگر، برگزاری با شکوه مراسم ختم آیة اللّه العظمی بروجردی و آیة اللّهکاشانی در سال ۱۳۴۰، اوجگیری تبلیغات اتحاد اسلام به خاطر مبارزه در برابر دشمنمشترک (کمونیستها که به شدّت در حال رشد بودند.) و تلاشهای برخی علمای دین،گرایشهای دینی را در جامعه تقویت میکرد. ۲ - رشد: نهضت آزادی در یکی دو سال اوّل رشد کمی داشت. با شروع مجدّد فضایاختناق شاهی، از این رشد کم هم کاسته شد و برخی از اعضا، خود به تشکیل سازمانهایدیگری مثل سازمان منافقین مبادرت کردند. در سال ۱۳۵۶ با روی کار آمدن کارتر در آمریکا،باز هم شاه مجبور شد مقداری آزادی سیاسی بدهد. نهضت آزادی با استفاده از فرصت،مقداری رشد کرد. در آخرین روزهای باقی مانده از رژیم پهلوی به دلیل انتصاب رهبرنهضت آزادی، در سمت دولت موقت از سوی امام خمینی، نهضت آزادی گسترش بیشترییافت. این رشد با سقوط بنیصدر کاهش یافت و به تدریج نهضت آزادی رو به سوی مرگحرکت کرد. ۳ - مرگ: به دنبال ملاقات خود سرانه بازرگان (رهبر نهضت آزادی و نخست وزیر دولتصفحۀ ۹۱چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: اعضای هیأت مؤسس در حدود ۴۲ نفر بودند که مهمترین آنانعبارت بودند از مرحوم حاج سید محمود طالقانی، حاج سید ابوالفضل زنجانی، مهندسمهدی بازرگان، دکتر ید... سحابی، منصور عطایی، حسن نزیه و رحیم عطایی[ - خط سازش ، ج ۱ ، ص ۲۳ . نام حجج اسلام حاج سید محمود طالقانی و حاج سید ابوالفضل زنجانی در میان مؤسسین نهضت آزادی به چشم میخورد که در این رابطه به توضیح نیاز دارد . مرحوم طالقانی در سال ۱۳۴۰ روحانی نسبتاً جوانی بود که هنوز از نظر علمی به آن حدّی که عنوان آیة اللّهی اقتضا میکند نرسیده بود . دوستی و معاشرت فراوان او با بعضی از سران نهضت آزادی ، پای ایشان را به داخل آن مجموعه باز کرد . حضور ایشان به عنوان سر پلی بین نهضت آزادی و جامعه روحانیت ، بیشتر از خصوصیات شخصی ایشان برای نهضت آزادی مفید بود و همین مصلحت اندیشی هم به استمرار معاشرت با ایشان و جذب و انجذاب طرفین کمک کرد . با مرور زمان و در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی و در شرائطی که مرحوم طالقانی به همراه عدّهای دیگر از علمای اسلام در زندان ستمشاهی بسر میبردند نام ایشان و آقای منتظری با عناوین « آیة الله طالقانی » و آیة الله منتظری » در اعلامیهها و سخنرانیها درج شد . صفای باطن و حسن اخلاق و پاکی طینت و خلوص مرحوم طالقانی هم برای ایشان محبوبیتی خاص به وجود آورد و بر شهرت ایشان افزود ؛ هر چند گروههای سیاسی نظیر نهضت آزادی و منافقین میکوشیدند با ترویج و تثبیت موقعیّت اجتماعی ایشان به بهرهبرداریهای سیاسی و گروهی خود بپردازند ] ۲ - رهبران: رهبران عمده نهضت آزادی عبارتند از: مهدی بازرگان، ید... سبحانی وابراهیم یزدی. صفحۀ ۹۲۳ - اعضا: اعضای نهضت آزادی به طور عمده از میان اقشار مرفه یا نیمه مرفه شهریبرخاستهاند و بیشتر آنها دارای تحصیلات دانشگاهی و یا دانشجوی دانشگاه هستند. اعضاینهضت، چه از سوی مردم و چه از سوی رسانههای غربی به عنوان لیبرال شناخته شدهاند. اینلیبرالها که گرایشهای کم رنگی از مذهب در سخنان آنها به چشم میخورد دارای ویژگیهایزیر هستند: الف - غربزدگی: مهندس بازرگان در این رابطه میگوید: «زندگی که ما امروز داریمهمهاش فرنگی است. طرز فکر ما، درس خواندن ما، مبارزه ما، انقلاب، ضدیت ما با استعمارو استثمار، تمام ارمغان غرب است.[ - مواضع نهضت آزادی در برابر انقلاب اسلامی ، ص ۲۴ ] ب - علم گرایی: به پیشرفتهای علم با دیدهء تحسین مینگرند و میکوشند که بسیاری ازپدیدههای اجتماعی - مذهبی را از جمله شناخت مبدأ و معاد را از راه علوم روز به اثبات برسانند.کتب مذهبی بازرگان نشانگر اصالت دادن بیش از حد به پیشرفتهای علمی است. ج - فرد گرایی: به اصالت فرد و آزادیهای فردی در حد عدم تزاحم یکدیگر عقیده دارند. د - ملّی گرایی: اسلام را از زاویهء ایرانی بودن نگاه میکنند. به قول خودشان سعی میکننداز طریق اسلام به ایران خدمت کنند؛ یعنی اوّل ایران سپس اسلام[ - انقلاب در دو حرکت ، مهندس بازرگان ، ص ۱۱۱ ] هـ. - جدایی دین از سیاست: دین را امری شخصی میدانند و معتقد به اجرای همه احکامآن در زمینههای سیاسی و اجتماعی نیستند. و - مبارزهء مسالمت آمیز: اعتقاد دارند که باید مبارزه و مخالفت خود را از راههایمسالمت آمیز و در چهار چوب قوانین کشور انجام دهند[ - به همین دلیل هنوز آزادانه فعالیت دارند ] ز - فقدان پایگاه مردمی: اعضای نهضت به دلیل آنکه از نظر طبقاتی و فرهنگی با تودهمردم فاصله دارند، قادر به برقراری تماس با آنان نیستند. در عین حال، انتظار آنها از مردم ایناست که با انجام تظاهرات و فداکاری آنها را به حکومت برسانند و سپس خود کنار بروند. ح - مخالفت با ولایت فقیه: اعضای نهضت با توجه به اصل جدایی دین از سیاست، اصلصفحۀ ۹۳ولایت فقیه را نیز قبول ندارند و فکر میکنند که به دیکتاتوری مذهبی منجر میشود[ - معهذا همواره مدعی هستند که زیر چتر « قانون اساسی » حرکت میکنند ! واقعاً جای تعجّب است که این آقایان نسبت به قانون اساسی رژیم شاهنشاهی که نظام شاهنشاهی را تثبیت میکرد معتقد و مدافع و وفادار بودند و تا آخرین حد ممکن پافشاری میکردند که شاه باشد ولی فقط سلطنت کند نه حکومت ! اما نسبت به قانون اساسی کنونی که حکومت اسلامی و « ولایت فقیه » را تثبیت نموده از عمق جان مخالفند و هرگز نتوانستهاند خود را به قبول صمیمی آن وادار کنند . این مسأله نشان میدهد وفاداری آنها به قانون اساسی گذشته نیز به خاطر غربی بودن آن بوده است ] ط - مصدّقی - ملّی: پیشوای خود را مصدّق میدانند. ی - انحصارگری: در عین آنکه مخالفان خود را به انحصارگری متهم میکنند، خود درگزینش همکارانشان بیش از حد انحصارگری میکنند. به عنوان مثال تمام اعضاء کابینه دولتموقت از ملیگرایان طرفدار مصدّق تشکیل شده بود. یا - بدبینی به نهادهای انقلابی: آنها به نظام اداری باقی مانده از رژیم قبل احترام گذاشته واز دخالت نهادهای انقلابی در امور مختلف رنج میبردند[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، جزوه آموزشی ، منوچهر محمّدی ، دانشگاه تهران ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی ، ص ۱۱۴ - ۱۱۶ . ( کل قسمت ۳ خلاصه شده از جزوهء مذکور است . )]چگونه؟ ۱ - تبلیغات: نهضت آزادی در هر مناسبت و رویداد سیاسی، به طور معمول بهانتشار اعلامیه و گاهی جزوه اقدام میکند. کلاسهای مختلف عقیدتی سیاسی برقرار میکند.خصوصیتهای عمومی تبلیغات نهضت آزادی در موارد ذیل نهفته است: الف - انتقاد: انتقادهای نهضت آزادی فقط متوجّه علمای دین و حکومت جمهوریصفحۀ ۹۴اسلامی ایران است. اگر حزبی که دوست آنهاست، بر خلاف نصّ صریح قرآن هم فتوا بدهدو مردم را به راهپیمایی دعوت کند، از او انتقاد نمیکنند. همچنین اگر آمریکا هر جنایتی بکند،نهضت آزادی انتقاد نمیکند، زیرا معتقد است که باید با آمریکا دوست باشیم. ولی اگرکوچکترین نقطه ضعفی در عملکرد یکی از مسؤولان مشاهده کند آن را «بزرگ» و بزرگترمیکند و به توسط آن کل نظام را زیر سؤال میکشاند. ب - مظلوم نمایی: نهضت آزادی در تبلیغات خود چنین وانمود میکند که تحت خفقانشدیدی قرار دارد و انواع ظلمها و ستمها را تحمّل میکند و بدین وسیله نظام اسلامی را متّهمبه استبداد مینماید. ج - گستردگی: نهضت آزادی اعلامیههای خود را تنها در میان مردم توزیع نمیکند، بلکهگاهی قبل از انتشار آنها در داخل کشور نسخههایی از آنها را به رادیوهای مختلف بیگانه،بویژه رادیو آمریکا و رادیو انگلیس، میسپارد تا آنها در برنامههای فارسی خود به پخش ایننظرات بپردازند. د - سوء استفاده: نهضت آزادی در اطلاعیههای مختلف خود به طور معمول از نام برخیاعضای خود که محبوب امت اسلامی هستند، مثل شهید دکتر مصطفی چمران[ - شهید چمران در دوران اوج فعالیتهای نهضت آزادی ( در دروان خود و برای تربیت اعضا ) در لبنان بسر میبرد و به تربیت مردم آندیار و نبرد مسلحانه با اسرائیل همت گماشته بود . شهید چمران خوبی خود را به دوستان همرزم خود همچون امام موسی صدر ، سید احمد خمینی و نیز قلب خداپرست خود مدیون است نه امثال مهدی بازرگان ] بهرهبرداریمیکند و وانمود میکند که گوئی همه اعضای نهضت آزادی در حال حاضر نیز همچونایشان هستند. ۲ - سازشکاری: نهضت آزادی به همه خوشبین است. (به جز علمای دین) به طور مثالبازرگان طی مصاحبهای در سوّم بهمن ۱۳۵۷ در مورد بختیار اظهار نظر کرد که «او مردیوطن پرست، بسیار منطقی و دارای تشخیص درست است.» و این در حالی بود که مردم او رانوکر بیاختیار میخواندند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در دوران نخست وزیریخود از خائن شمردن بختیار خودداری کرد ولی امام، بختیار را «ته مانده استعمار»، «خائن»،«ذخیرهء استعمار و نوکر و مأمور و آدمکش»، «به تباهی کشانندهء مملکت» و «جانی که اگر او راپیدا کردند بگیرند و به ما تحویل بدهند» معرفی میکرد[ - خط سازش ، ج ۱ ، ص ۵۲ ]صفحۀ ۹۵چرا؟ ۱ - علم زدگی: در این که علم [تجربی] میتواند بسیاری از پدیدههای دینی را تبیین وتأیید کند شکی وجود ندارد، لکن باید به محدودیتهای آن توجه کرد. معلومات امروز بشرنسبت به آنچه میتواند باشد قطره در برابر دریاست. بسیاری از نظرات علمی به طور مرتّبدگرگون میشوند و نظریاتی جدیدتر جای آنها را میگیرند. بهرهگیری انحصاری از چنینعلوم اندک و در حال تغییر برای تبیین معارف دینی میتواند علت بسیاری از اشتباهاتنهضت باشد. ۲ - وابستگی به استکبار جهانی: اگر به نهضت آزادی خیلی خوشبینانه نگاه کنیم و اسنادجاسوسی برخی از سران نهضت نظیر امیر انتظام، میناچی و ... را که در جریان اشغال لانهجاسوسیآمریکابه دست امتاسلامی ایران افتاد، و ... نادیده بگیریم، همصدایی عملی آنها بارادیوهای بیگانه، به ویژه رادیوی استعماری انگلیس (بی . بی . سی) و وابستگی فکری آنها بهغرب، بخصوص آمریکا، قابل انکار نیست. این وابستگی سبب بسیاری از اشتباهات نهضت دربرخورد با خواستههای مردم و فرامین ولایت فقیه گردیده است. ۳ - فقدان شمّ سیاسی: امام خمینی در این ارتباط، خطاب به نهضت آزادی فرمودند: «...من به شما عرض کردم که یک مطلبی که بر خلاف ضرورت اسلام است و بر خلاف نصّقرآن است و از یک گروهی [جبهه ملی] صادر شده است با اسم و رسم، من دعوت کردم ازاینها حسابتان را جدا کنید، چرا شما نکردید؟ ... من باید بگویم که شماها با اینکه در سیاستبزرگ شدید شمّ سیاسی ندارید، چنانچه آقای بنیصدر نداشت.» [ - خط سازش ، ج ۱ ، ص ۵۸ . [ به نقل از روزنامه اطلاعات (۲/۴/۱۳۶۰) ]]
حزب دمکرات کردستان ایران چه زمانی؟ ۱ - تولّد: اواخر جنگ جهانی دوّم که ایران در اشغال قوای خارجی قرار داشت،روسها حکومتی دست نشانده در آذربایجان ایران به ریاست پیشهوری تشکیل دادند. آنهاقصد داشتند خود را به آبهای گرم خلیج فارس برسانند. بهترین راه موجود، عبور ازآذربایجان، سپس مناطق کردنشین و آنگاه عبور از منطقه نفت خیز خوزستان و اتصال به[ - روزنامهء جمهوری اسلامی ( ۳۰/۳/۶۰ ) ]صفحۀ ۹۸اروند رود و در نهایت به خلیج فارس بود. شوروی تصور میکرد آذربایجان ایران برای همیشه در تصرّف او باقی خواهد ماند، ازاین رو، میاندیشید که چرا از مناطق کردنشین ایران صرف نظر کند؟ در چنین جوّی حزبدمکرات کردستان ایران در سال ۱۳۲۲ در منطقه مهاباد تأسیس شد. ۲ - رشد: حزب دمکرات از بدو تولد تا دو سال رشد کرد و مهاباد را پایتخت حکومتخود قرار داد. با خروج سربازان شوروی از ایران و با شکست غائله آذربایجان، سران حزبدمکرات کردستان نیز دستگیر شده حدود پنجاه نفر از آنان اعدام شدند. بار دیگر در دوران حکومت مصدق، حزب دمکرات بر اثر تلاشهای حزب توده، احیاگشت. ولی با شکست حکومت مصدق متوقف شد و تا دوران پیروزی انقلاب اسلامی دچاررکود گشت. حزب دمکرات، چند ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی بار دیگر فعّال شد. پس ازانقلاب اسلامی با استفاده از ضعف عمومی دولت موقّت بازرگان به سرعت رشد کرد و برمنطقه کردستان تسلّط قابل توجّهی پیدا کرد. این بار حزب دمکرات از پشتیبانی قدرتهایغرب و شرق، عراق و برخی از حکومتهای دیگر منطقه برخوردار گشت. مشکل مالی،تجهیزاتی و مخابراتی نداشت[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۲۴ - ۵۲ ، دفتر سیاسی پاسداران انقلاب اسلامی ] حتی از نظر تاکتیکهای جنگی نیز افسران فراری شاه مثلپالیزبان و اویسی به یاریاش شتافتند. لیکن به لطف الهی، این بار نیز حرکت حزب دمکراتدچار توقّف شد و از حدود سال ۱۳۶۵ با جانفشانی و دلاور مردیهای سپاه اسلام به سویمرگ پیش رفت. ۳ - مرگ: با سرکوب بخش عظیمی از نیروهای حزب در منطقه کردستان و با کشتهشدنرهبر حزب دمکرات در وین (قاسملو) و رهبر بعدی آن (شه فکندی) که چند ماه بعدصورت پذیرفت، میتوان سال ۱۳۷۰ را سال مرگ حزب دمکرات دانست، گر چه تعداد کمیاز اعضای ساده لوح آن هنوز به فعالیت مشغول هستند و هر از چندی مزاحمتهایی را برایمردم و یا نیروهای دولتی فراهم میکنند. صفحۀ ۹۹چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: بنیانگذار حزب شخصی به نام «قاضی محمد» بوده که به اتفاق اقوامنزدیک خود و تعدادی از خوانین منطقه[ - مثل عمر آغای شکاک ، قاسم آغا ، میرزا بایر آغا ( کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۷۴ . )] به این کار نحس اقدام کرد. ۲ - رهبران: علاوه بر قاضی محمد که از تجار چپ گرای منطقه بود و در اوایل سال ۱۳۲۶اعدام شد، باید از سیف قاضی، مازوحی، فاطمی، نقدهای، علی بیک و بیکشو نیز که در همانسال اعدام شدند به عنوان دیگر رهبران حزب نام برد. از رهبران جدید سازمان میتوانعبدالرحمن قاسملو، غنی بلوریان و سمکو علیار را نام برد. دکتر عبدالرحمن قاسملو، جاسوس شوروی، نوکر آمریکا و مزدور عراق، فرزند یکی ازخوانین کردستان است. او از سال ۱۳۳۸ تا زمان مرگش در اوایل ۱۳۶۸ - بجز سالهایمعدودی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی - در خارج از کشور - بیشتر در اروپا - زندگی کردهاست. کشورهای مورد اقامت او عبارت بود از عراق (با یک زندگی کاملاً رفاهی) فرانسه،چکسلواکی، شوروی و چند کشور دیگر از بلوک شرق. او مدتی در رادیو مسکو کار میکردو زمانی نیز در مدرسه زبانهای شرقی فرانسه به تدریس اشتغال[ - کردستان ، امپریالزم و گروههای وابسته ، ص ۳۷ . ( با مقداری تغییر )]داشت. وی در رأس جناحمارکسیستی حزب دمکرات قرار داشت و در دوران پیروزی انقلاب اسلامی به رهبریحزب رسید و با تأکید بر نبرد مسلّحانه، به جنگ با حکومت اسلامی ایران اقدام کرد. غنی بلوریان از شخصیتهای بنام کمیته مرکزی حزب دمکرات و در رأس جناح سیاسیآن بود. او جناح وابسته به حزب توده را نیز در داخل حزب دمکرات رهبری میکرد. او را پدرجنبش خود مختاری کردستان می نامند. غنی بلوریان در سال ۱۳۳۴ سفری به شورویداشت. بر این اساس میتوان او را از عناصر سابقهدار حزب دمکرات دانست. وی در تاریخ۱۷/۲/۱۳۵۹ به دلیل مخالفت با قاسملو از حزب جدا شد[ - کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۷۹ - ۸۱ ] «سمکو علیار» از افسران فراری ارتش و از یاران نزدیک قاسملو بود. او فرماندهیصفحۀ ۱۰۰پیشمرگان دمکرات را در جنگ اول کردستان به عهده داشت. در طول جنگ عراق با ایران،چند بار به عراق سفر کرد و با مقادیر زیادی اسلحه به ایران باز گشت. علیار مدتی درشهرهای اشنویه و پیرانشهر فرماندهی پیشمرگان را به عهده داشته است. او در توطئه پادگانپیرانشهر از مهرههای رابط با حزب دمکرات بود[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۳۸ . [ که خود از نامهء مردم (۲۳/۴/۱۳۵۹ ) نقل نموده است . ]] ۳ - اعضا: حزب دمکرات به طور کلی در میان همه اقشار جامعه کردستان از فئودال و خانگرفته تا کشاورز و دامدار ساده و بی سواد به عضویت پذیرفته بود. شرط عضویت فقطداشتن نژاد کردی و یا پوشیدن لباس کردی بود. در میان اعضای حزب دمکرات برخی ازاعضای فراری ساواک و یا ارتش رژیم شاه به چشم میخوردند. جو کلّی حزب، جوّبیسوادی بود. ۴ - انشعابها: مهمترین انشعاب در حزب توسط غنی بلوریان (نفر دوّم حزب) صورتپذیرفت. این انشعاب که در ۱۷/۲/۱۳۵۹ به وقوع پیوست، از گروه هفت نفره زیر که همگیعضو کمیتهء مرکزی بودند، تشکیل میشد: الف - غنی بلوریان « عضو کمیته مرکزی حزب دمکرات و دفتر سیاسی » ب - احمد عزیزی « عضو کمیته مرکزی و مسؤول تشکیلات سنندج » ج - فاروق کیخسروی « عضو کمیته مرکزی و مسؤول تشکیلات سقز » د - فوزیه قاضی « عضو کمیته مرکزی و مسؤول سازمان زنان حزب » هـ - دکتر رحیم سیف قاضی « عضو کمیته مرکزی » و - نوید معین « عضو کمیته مرکزی » ز - هیمن (معروف به شاعر ملی کرد) « عضو افتخاری کمیته مرکزی » آنها نخستین انشعاب را در حزب دمکرات ایجاد کردند. اینان گر چه نسبت به انقلاباسلامی نظر مثبتی نداشتند، دلایل انشعاب خود را این گونه بیان کردند: « شکی نیست که وجود جنگ در کردستان بهترین زمینه را برای نفوذ حزب بعث درایران و ایجاد دستجات مزدور مسلح در کردستان فراهم میآورد. اکنون بیم آن[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۳۸ . [ که خود از نامهء مردم (۲۳/۴/۱۳۵۹ ) نقل نموده است . ]]صفحۀ ۱۰۱میرود که کردستان ایران به طور کامل به پایگاه عوامل بعث عراق و امپریالیسمآمریکا تبدیل و توطئههای گستردهتری تدارک دیده شود. از طرفی افسران تعلیم یافته در آمریکا و کشورهای اروپای غربی، وابسته به شاه وبختیار در خاک عراق و نزدیک مرزهای ایران متمرکز شده واز طرفی دیگر عدهایمزدور مانند سردار جاف و شیخ محمد کربچند، حامد بیک و غیره که به اسلحه بعثعراق مجهزند مشغول عملیات مسلحانه هستند و افسران ارتش به اصطلاح آزادایران وابسته به شاه و بختیار به کردستان سرازیر شده، جای خود را در میانپیشمرگان حزب دمکرات کردستان ایران باز کرده مورد استقبال قرار میگیرند...مسبّب اصلی این انحرافات دبیر کل عبدالرحمن قاسملو و چند نفر از همفکران ویدر کادر رهبری حزب میباشند. [ - کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۷۹ - ۸۰ ]چگونه؟ ۱ - بد رفتاری: حزب در راه رسیدن به اهداف خود به بدرفتاری با مردم منطقه وزندانیان خود میپرداخت که به شرح نمونههایی از آن میپردازیم: الف - در خاطرات به دست آمده از یک دمکرات نوشته شده بود: « نزدیکی ظهر بود که به بزوش [حوالی کامیاران] رسیدیم ... در این روستا هرپیشمرگی یا کسی که وارد مقر حزب شود او را به خانه یکی از اهالی میبرند و بهنوبت هر چند روز یک یا چند نفر به خانه اهل روستا میروند برای خورد و خوراک.یکی از مسؤولان مقر به پیشمرگی که لباس خودش را شسته بود تذکر داد که چرالباسهایت را نیاوردهای تا من به یکی از اهالی بدهم برایت بشویند مگر نه این است کهما برای اینها زحمت میکشیم... وقتی شخصی از ده دیگری میآمد بعد از دست بوسیمعاون مسئول مقر اظهار میداشت که ما شرمندهایم که چیزی به خدمت نیاوردهایم. ... مقر بزوش قالی فرش بود و قالیها را هم مردم روستا نوبتی میآوردند هر پانزدهصفحۀ ۱۰۲روز ۷ تخته قالی میآوردند. ... حزب گفته بود که یک نفر را برای ما بگیرید که جلو دست ما کار کند و تمامیکارهای مقر را انجام دهد و در ضمن حقوق آن یک نفر را مردم روستا بایدمیدادند... بعضی از پیشمرگهای مقر برخوردهای ناآگاهانه مردم عادی را با تندیجواب داده و آنها را جاش مینامند. »[- کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۴۳ ، ۴۴ ] ب - بد رفتاری با زندانیان: یکی از زندانیان حزب دمکرات به نام «سید محمود امامیان» ازدرون زندانهای حزب اینگونه گزارش میدهد: « در تاریخ ۱/۶/۵۸ در سقز بوسیله افراد ضد انقلاب دستگیر شدم و به اصطلاحدادگاه برایم تشکیل دادند؛ دادگاهی که فقط یک نفر نشسته بود و حکم صادرمیکرد و از ما نه سؤالی میشد و نه فرصت حرف زدن داشتیم. ... به حزب دمکرات تحویل داده شدم... اصلاً نام زندان صحیح نیست بلکه بایدگفت طویله زیرا ما را در طویلهها نگهداری میکردند در جاهایی که بیش از ۱۵۰سانتیمتر ارتفاع نداشت و ما نمیتوانستیم در آن بایستیم. هوای طویله بشدت ناجوربود و هر وقت باران یا برف میبارید تا مدتی سقف آن چکه میکرد. از نظر غذایی هیچ بما توجه نمیشد، گاه در ۲۴ ساعت یک وعده غذا داشتیم که آنهم یک مشت گندم بود با نخود و برنج خشک. برای طبخ غذا باید در پیتهایحلبی غذا درست میکردیم و نان خود را نیز در زیر همان سقفی که زندگی میکردیممیپختیم. بعضی اوقات مجبور بودیم که برای آنها نیز نان درست کنیم و پختن ناندر محل کوچک مسکونی ما که حدود صد نفر در آن بودیم عوارض بیماری فراوانیبرای ما ببار آورده بطوری که هنوز بعد از چند ماه آزادی از دهان من خلط سیاه بیرونمیآید. ... شکنجه آنان از این قرار بود که گاهی یک نفر را برای مدت زیادی به درختمیبستند گاه سر پایی آویزان میکردند و گاه در زمستان در رودخانه انداخته و زندانیصفحۀ ۱۰۳را تا گلو زیر آب به مقدار زیاد نگاه میداشتند و سپس بیرون آورده با چوب و کابلمیزدند و یک روز همین کار را با من کردند. ... یکی از زندانبانان ... اسلحه میکشید و به طرف ما تیراندازی میکرد تا ایجادوحشت کند. یکی دیگر از آنها فردی بود به نام سیخو که به دو تن از گروگانها به زورو ناجوانمردی تجاوز کرده بود... برای یک وضو باید قنداق تفنگ و چند ضربهشلاق میخوردیم آنها میگفتند که مسلمانی شما را قبول نداریم در صورتی کهخودشان بطور علنی مشروب میخوردند... حتی قاسملوی خبیث که برای صحبت باگروگانها به زندان آمده بود همان روز نیز مشروباتش را آورده بود... .[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۴۹ - ۵۱ ] ۲ - هتک نوامیس مردم: به طور معمول وقتی پیشمرگی وارد خانهای میشود،صاحبخانه موظف است از مهمان یا مهمانان ناخوانده خود بانهایت سخاوت پذیرایی کند ودر این راه از ناموس خود نیز باید بگذرد تا توسط مهمانان به همکاری با جمهوری اسلامیمتهم نشود[ - گفتگوی مستقیم با تعدادی از مردم منطقه ] ۳ - جنایت: حزب دمکرات جنایات زیادی را مرتکب شده است. یکی از این جنایاتبمباران وحشیانه زندان دولتوی سردشت که در آن اسرای اسلام اسیر بودند، توسطهواپیماهای عراقی و به درخواست حزب دمکرات بود. بنابه گفته یکی از آزاد شدگان، تعدادمحافظین زندان در روز بمباران فقط دوازده نفر بود، در حالی که در روزهای عادی بیش از۱۵۰ محافظ داشت. ضمناً آنها هفت تن از مجروحین بمباران را به عراق بردند[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۶۸ ]چرا؟ ۱ - سادهنگری: بسیاری از اعضای حزب دمکرات فکر میکردند برای کسب خودمختاری در حال مبارزهاند. آنها نمیدانستند با چه کسانی مبارزه میکنند و از سوی چه کسانیرهبری میشوند. بسیاری از آنها خبرنداشتند که قاسملویک کمونیست دوآتشه است. صفحۀ ۱۰۴به گفتهء برخی از اهالی منطقه، یکی از علل درگیریهای حزب دمکرات با کومله[ - حزب مائوئیست و نیمه روشنفکر چینگرا ] اینبوده که یک عضو کومله قرآنی را به زمین انداخته، به آن اهانت میکند. یکی از اعضای حزبدمکرات که حاضر بوده، ناراحت شده و او را میکشد و به این ترتیب درگیریها آغاز میشود.این داستان، که احتمالاً ساختگی باشد، میزان فریبکاری رهبران بیدین حزب دمکرات را درتحمیق مردم بیسواد یا کمسواد منطقه نشان میدهد. ۲ - وابستگی سران: سران حزب دمکرات از ابتدای تأسیس به شرق (شوروی سابق)وابسته بودند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نوکری و مزدوری غرب را نیز پذیرفتند.وابستگی به عراق هم که جای خود دارد. ۳ - جدایی طلبی: حزب دمکرات، گر چه ادعای مبارزه برای کسب «خود مختاری»میکرد، لیکن در واقع جدایی از ایران را میطلبید. برنامه حزب دمکرات که به تصویب کنگرهچهارم حزب در سال ۱۳۵۸ رسید خواهان این است که سرزمین خود مختار کردستان بهلحاظ قانونگذاری، مجریه و مسائل انتظامی خود مختار عمل کند. این امر در واقع به معنیاستقلال است[ - کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۶۸ - ۶۹ ]
سازمان منافقین چه زمانی؟ ۱ - تولّد: قیام پانزده خرداد با اهدای هزاران شهید به درگاه خدای بزرگ انجام شده صفحۀ ۱۰۸شاه مغرور از پیروزی ظاهری و موقّت خود بر سختگیری و تشدید جو اختناق افزوده بود.امام خمینی نیز ابتدا به ترکیه سپس به نجف تبعید شده بودند. گروهی از جوانان که از نظر سیاسی در جبهه ملی و از نظر دینی در محضر مهدی بازرگان[رهبر نهضت آزادی] تربیت شده بودند، با احساس ناامیدی از فعّالیتهای جبهه ملّی و نهضتآزادی که به شکل مسالمتآمیز انجام میشد، تصمیم گرفتند تا با بررسی ضعفهای گذشته،راه [به اصطلاح] علمیتر مبارزه را پیدا کنند. آنها برای یافتن چنین راهی، بدون آنکهاطلاعات و شناخت صحیحی از اسلام پیدا کرده باشند به سراغ کتابهای مارکسیستی رفتند.نخستین جلسهها که به شکل نامنظم انجام میپذیرفت از شهریور ۱۳۴۴ شروع شد و دو سالبعد اندکی نظم تشکیلاتی به خود گرفت[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۸ ؛ ریشهیابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۹۰ ] آنچه خواندید ادّعای رسمی و مورد قبول منافقین نیز هست، ولی ارتباط بنیانگذاران اینسازمان قبل از تأسیس آن با «دلفانی» که یکی از افسران وابسته به حزب توده بود، احتمالدخالت آن حزب را در تأسیس اولیّه این سازمان نفاق به طور جدّی مطرح میکند و به طورقطع در این زمینه اسرار پنهانی فراوان است. ۲ - رشد: آهنگ رشد سازمان منافقین بسیار کند و آهسته بوده است. علّت این امر بیشتربه ماهیّت منافقانه سازمان و شیوهء مبارزهء آن که مسلّحانه بود برمیگردد. مبانی مارکسیستیایدئولوژی سمخا(سازمان منافقین خلق ایران) در سالهای اولیّه تأسیس برای بسیاری ازمردم مذهبی و حتی برخی از علمای دینی - جز امام خمینی (ره) که از همان ابتدا ماهیتمنافقین را شناخته بودند - روشن نبود و آنها با حسن ظنّ افراطی به این تشکیلاتمینگریستند. این حسن ظنّ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی و نشر آثار عقیدتی و عملکردسیاسی سمخا برقرار بود و کمکم سیر معکوسی پیدا کرد. سمخا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با اغتنام فرصت از آزادیهای به دست آمده، بهعوامفریبی گستردهای دست زد و متأسفانه جوانان بسیاری اعم از دختر و پسر را جذبسازمان خود نمود. امّا با افشای تدریجی ماهیت، عقاید و عملکرد آنها، رشد آن کاهش یافتصفحۀ ۱۰۹و از تابستان ۱۳۶۰ که به جنگ مسلّحانه علیه حکومت اسلامی اقدام کرد و بدینوسیلهواقعیّت منفور خود را نشان داد، نه تنها رشد نداشت که بعضی از اعضا و غالب هواداران خودرا به دلایل گوناگون از دست داد. ۳ - مرگ: سمخا پس از آنکه در ۳۱/۳/۱۳۶۰ جنگ مسلّحانه خود را با نظام اسلامی ومردمی جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد، در واقع به سوی مرگ پیش رفت. تعداد قابلتوجّهی از اعضای سازمان دستگیر و تعداد قابل توجه دیگری نیز دست از همکاری کشیدهتوبه کردند. اعضای باقی مانده از ایران فرار کرده به کشورهای غربی و برخی از کشورهایمنطقه پناهنده شدند. سمخا پس از مدّتی تصمیم گرفت تا همکاری نهائی خود با آمریکا وصدام را علنی کرده، با استفاده از امکانات عراق به جنگ با سربازان ایران اسلامی بپردازد و درکنار دشمن بعثی برای از بین بردن تمامیّت ارضی، نوامیس و ملیّت کشور خود وارد جنگشود. این کار در حقیقت ضربه مهلکی بود که منافقین بر پیکرهء خود وارد کردند. منافقین دلیل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران را فقدان پشتوانهء مردمی نظام جمهوریاسلامی میدانستند. از این رو، تا آنجا که میتوانستند اعضای خود را از کشورهای مختلفجهان جمعآوری کردند و با یک آموزش نظامی فشرده، آنان را با سلاحهای اهدایی صدامحسین، کسی که به قصد تصرف آب و خاک ایران، حملهء گستردهء خود را به این مرز و بوم آغازکرد، مجهّز کردند. آنها پس از انجام محاسبات دقیقی [از نظر خودشان] که قبلاً در دوران فراگیری علممبارزه آموخته بودند، نیروهای خود را از جادّهء آسفالته حرکت داده و پیشبینی میکردند کهبه زودی تهران را فتح خواهند کرد! امّا به یاری خداوند متعال، نیروهای مسلّح جمهوریاسلامی ایران در کنار مردم منطقه، طی عملیات «مرصاد» چنان دماری از روزگار این نوکراناحمق امپریالیسم درآوردند که داغ آن را تا سالها فراموش نخواهند کرد. با این ضربه مهلک،سازمان به مرگ بسیار نزدیک شد ولی با تنفّس مصنوعی کشورهای غربی بویژه آمریکا و نیز بامساعدتهای صدام حسین، بار دیگر شروع به نفس کشیدن کرد. چند سال بعد، بار دیگر اعضای سازمان از کشورهای مختلف گرد هم جمع شدند تاتجربهء مرصاد را تکرار کنند؛ زیرا مساعدتهای مالی کشورهای غربی و نیز عراق، منوط بهصفحۀ ۱۱۰چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: محمد حنیفنژاد، علی اصغر بدیعزادگان و سعید محسن که هر سهاز دانشجویان عضو نهضت آزادی بودند، این سازمان را بنیان نهادند[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۹۰ ] ۲ - رهبران: از میان رهبران و اعضای اصلی سازمان میتوان اسامی زیر را یاد نمود:موسی خیابانی، معاون رجوی که در درگیری با پاسداران انقلاب اسلامی در ۱۹/۱۱/۱۳۶۰کشته شد. احمد رضایی که در درگیری با پلیس در ۱۱/۱۱/۱۳۵۰ کشته شد. بهمن بازرگان کهاز سال ۱۳۴۸ کمونیست بوده، به دستور رجوی نماز تاکتیکی میخوانده و امام جماعتمنافقین در زندان بوده است. علی میهندوست و عسگریزاده که هر دو قبل از اعدام - پیش ازانقلاب اسلامی - مارکسیست بودن خود را افشا کردند. تقی شهرام از عوامل اصلیمارکسیست شدن سازمان در سال ۱۳۵۲ که پس از انقلاب اسلامی دستگیر و اعدام شد.حسین روحانی مفسّر منافق قرآن در سمخا، از عوامل اصلی تشکیل دهندهء سازمان پیکار وگردانندهء اصلی آن که پس از انقلاب دستگیر شد[ - برداشت از : ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۹۰ - ۱۱۳ ؛ تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۵۸ - ۸۲ ] اولین رهبر سمخا را میتوان علی اصغر بدیعزادگان دانست. «مسعود رجوی» زمانی کهصفحۀ ۱۱۱در سال ۱۳۵۰ بازداشت شد، او را به ساواک چنین معرفی کرد (لو داد): « اصغر را هم در کوه شناختم. فردی بود در سطح بالا، بعداً در اثر اشتباهی کهخودش کرد فهمیدم که هم مهندس است و هم استادیار دانشکده فنی و نامواقعیاش بدیعی یا ودیعی است. [اعضای سازمان به دلایل امنیتی، اسم واقعی خودرا از یکدیگر مخفی نگه میداشتند.] او بتازگی از خارج به ایران بازگشت. مدتزیادی هم در اروپا بود و مکاتبات مابا خارج از طریق او بود. اصولاً اطلاع اصلی را ازمسائل خارج او داشت. در منزل ما زندگی نمیکرد و در تهران خانواده و منزلشخصی داشت. حدس میزنم که اصلیت او باید اصفهانی باشد. بعد از بازگشت ... بهایران مسائل مربوط به خارج با او بود. [او زمانی که از خارج - بیروت - به ایران آمد، با خود] مقداری مهمات و اسلحه آوردکه من نه آن را دیدم و نه مطلعم فقط میدانم که در ته یک ساک جاسازی شده بود.... قد کوتاه سیه چرده یا سبزه - مو فلفل نمکی - چشم مشکی - ما فقط یک نوعجوهر نامرئی داشتیم - و آن را اصغر به من داد . [ - اسناد و مدارک سخن میگویند ، انتشارات گروه توحیدی شریف ، تبریز ، اسفند ۱۳۵۸ ، صفحات مختلف ] به این ترتیب، ساواک، علی اصغر بدیعزادگان را به کمک رجوی شناسایی، دستگیر و پساز یکماه شکنجه اعدام کرد[ - تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۶۲ ، ۶۳ ] رجوی به معرفی شخص فوق بسنده نکرد و تا آنجا کهمیدانست، با ساواک همکاری کرد و افراد زیادی را لو داد که بیشتر آنها دستگیر واعدامشدند. رجوی به عضویّت ساواک در آمد و ساواک نیز در پاداش این خوش خدمتیها باارسال چند نامه به دادستانی ارتش - که بیشتر آنها به امضای شخص نصیری رئیس ساواک بود- رجوی را به عنوان همکار خود معرفی و وی را از مجازات مرگ نجات داد[ - گذری از ماهیت تا عملکرد ، منافقین ، قسمت دوّم ؛ مسعود رجوی ، صفحات مختلف ] رجوی، رهبر فعلی سمخا، از دانشجویان رشته فنی در یکی از دانشگاههای تهران بود. اودر ابتدای همکاری خود با سازمان در جهت تدوین جزوات ایدئولوژیک با حنیفنژادهمکاری میکرد و ضمن فعالیت در گروه سیاسی، مسؤولیت بخش تبلیغات را نیز بر عهدهصفحۀ ۱۱۲داشت. رجوی پس از پیروزی انقلاب مدعی شد که شکنجهها دیده و از میان دود و آتش و خون،سالم بیرون آمده و به قدری مقاومت کرده که بازجوها از شنیدن نامش به خود میلرزیدهاند.این ادعاها برای کسانی که سالها او را در زندان دیده و از امتیازات ویژهء پلیس مخفی شاه برایاو مطّلع بودند خندهآور بود. رجوی در پی آن بود که در انتخابات ریاست جمهوری ایرانشرکت نماید، لکن به دلیل آنکه به قانون اساسی[ - سازمان منافقین انتخابات قانون اساسی را تحریم کرده بود ] رأی نداده بود، در توطئه خود موفق نشد. رجوی ناامید نشد و خود را به بنیصدر نزدیک کرد و با غرور احمقانهء خود در تظاهر بهدفاع از بنیصدر، به نظام جمهوری اسلامی اعلام جنگ مسلحانه داد و پس از ارتکابجنایات فراوان، همراه بنیصدر که با لباس زنانه استتار شده بود، توسط معزّی خلبان شاهمعدوم از ایران فرار کرده، به فرانسه رفت. رجوی در فرانسه به طور مرتب به خبرنگاران قول میداد که رژیم ایران ظرف دو یا سهماه آینده سرنگون خواهد شد. ولی در فرانسه، اختلافاتش با بنیصدر بالا گرفت و جنگلفظی شدیدی را علیه هم در نشریات وابسته به خود راه انداختند؛ روز به روز فاصله سیاسیآنها بیشتر شد و بنابراین دلیلی برای ادامه ازدواج سیاسی هم باقی نماند و رجوی دختربنیصدر را طلاق داد. منافقین در نهایت به این نتیجه رسیدند که برای ایجاد فشار مضاعف بر انقلاب اسلامی وسقوط آن راهی جز همکاری علنی و رسمی آنها با صدام نیست. بر این اساس، رجوی بهعراق رفت. تلویزیون عراق، تصویر رو بوسی وی با صدام را پخش کرد. اعضای منافقین همبه تدریج در عراق مستقر شدند و رجوی سعی کرد با استفاده از نیروهای سازمان برایرسیدن به اهداف پلید خود ارتش تشکیل دهد. پس از مدّتی، انقلابی ایدئولوژیک (به تعبیر خودش) به راه انداخت و آن، این بود که ازمهدی ابریشمچی (از اعضای مرکزیت منافقین) خواست زنش را طلاق دهد تا او بتواند بافاصله یک روز با او ازدواج کند! رجوی میگفت زن ابریشمچی چون مسؤول بخش زنانصفحۀ ۱۱۳سازمان شده است، بنابراین باید بدون این که ایّام عدّه مطلّقه را سپری کند زن من شود و ناماین زنا را که موجب حرمت همیشگی میشود انقلاب ایدئولوژیک گذاشت و بر خلافدستور صریح قرآن که میفرماید: « وَالْمُطَلَّقََاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ ثَلََثَةَ قُرُوءٍ ... [ - بقره ، آیهء ۲۲۸ ] « و زنان طلاق داده شده به اندازهء سه پاکی انتظار میبرند ... » روز بعد از طلاق با زن ابریشمچی ازدواج کرد و چون قبلاً نیز چند بار ازدواج کرده بودیکی از مطبوعات خارجی او را «رهبر همیشه در حجله» نامید. رجوی به دلیل در پیش گرفتن روشهای ماکیاولی و نیز زن بازی، جاسوسی، بیرحمی و ...با کیانوری رهبر حزب توده قابل مقایسه است. ۳ - اعضا: اعضای منافقین افرادی کلیشهای و چشم و گوش بسته هستند که سالها درمحاصرهء تبلیغاتی و آموزشی سازمان کانالیزه شده و به موجوداتی قالبی، خشک، خشن، ضدّاسلام و ضدّ روحانی تبدیل شدهاند. تحصیلات آنها بایکدیگر تفاوت قابل توجّهی دارد.بیشتر از اقشار شهری و دانشآموز میباشند. از نظر سیاسی ضعیف و دچار وابستگیمضاعف تشکیلاتی و سیاسیند. ۴ - انشعابات: تا کنون چندین انشعاب در سمخا صورت پذیرفته است که مهمترین آنهاعبارت است از: الف - انشعاب میثمی: این انشعاب توسط لطفالله میثمی در سال ۱۳۵۶، در درون زندانصورت گرفت. رجوی بعدها گفت که او را به دلیل گرایشهای راستگرایانه اخراج کرده است.میثمیها «نهضت منافقین» را به وجود آوردند. اعضای اصلی این نهضت را سیدمهدی غنی،مسعود حقگو، محمد توکل و پرویز یعقوبی تشکیل میدادند. آنها دلیل انشعاب را انحرافسمخا از اهداف اولیه خود عنوان کردند. نهضت منافقین در دوران قائم مقامی آقای منتظریبسیار سعی کرد از طریق سیدمهدی هاشمی به ایشان نزدیک شود و در این راه موفقیتهایی نیزکسب کرد که خوشبختانه با روشن بینی امام خمینی (ره) و عزل به موقع آقای منتظری ازصفحۀ ۱۱۴بسیاری توطئهها جلوگیری شد. نهضت منافقین با ولایت فقیه مخالف است و چند بار سعی کرده است تا نظم مجامعمختلف بویژه کارخانجات را بر هم بزند و مردم را نسبت به آیندهء نظام جمهوری اسلامیبدبین کند[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۱۱۴ - ۱۱۵ . ( با مقداری اضافه )] ب - انشعاب پیکار: از آنجا که سازمان منافقین قصد داشت در جریان انقلاب اسلامیمجدّداً خود را مسلمان نشان دهد و این امر مطلوب برخی اعضا نبود، آنها از سمخا جدا شدندو در پاییز ۱۳۵۷ سازمان «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را تأسیس کردند. رهبر آن حسینروحانی بود و اعضای اصلی آن را تقی شهرام، بهرام آرام، مصطفی شعاعیان، ترابحقشناس، آلادپوش، علیرضا زمردیان، زینالعابدین حقانی، علیمحمد تشید و علیرضاتشید تشکیل میدادند[ - همان ، ص ۱۱۲ - ۱۱۳ ]چگونه؟ سمخا از کثیفترین و رسواترین شیوه برای رسیدن به اهداف خود استفاده کرد؛ ازروابط نامشروع و فحشاء مفرط درون سازمان تا انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک و از قتل وغارت و کشتار مردم بیگناه و معمولی تا ترور مسؤولین مملکتی (۷۲ تن شهیدان حزبجمهوری اسلامی و شهیدان رجایی و باهنر) و حتی ترور اعضای ناراضی خودش؛ ازجاسوسی برای صدام تا همکاری رسمی و علنی با امپریالیسم جهانی. این سازمان با استفاده از شلوغیهای روزهای نخستین پیروزی انقلاب، عناصر نفوذیقابل توجّهی در سطح بالایی از مسؤولیتها جای داد که شهادت ۷۲ تن توسط یکی از آنها وشهادت رئیس جمهور و نخستوزیر توسط یکی دیگر انجام گرفت[ - انفجار اخیر توسط کشمیری ، مشاور امنیتی آقای رجایی صورت گرفت . او بعدها در رادیوی انگلیس گفت که من میخواستم امام را ترور کنم ، اینکه مهم نبود ! لکن به هنگام دیدار آقای رجایی با امام که من هم همراه آقای رجایی رفتم و در آخرین پست بازرسی ، به دلیل سماجت پاسدار محافظ در بازرسی کیف ، من برگشتم ]صفحۀ ۱۱۵چرا؟ ۱ - دوری از روحانیت: هستههای اولیه منافقین، به این دلیل به نفاق کشیده شدند کهبا وجود اینکه شناخت صحیحی از اسلام نداشتند و از نظرات روحانیت متعهد هم استفادهنمیکردند، خود را تحت تأثیر بنیانگذاران التقاطی اولیه سازمان قرار دادند و در نهایت بهآنجا رسیدند که تنها تفاوت آنها با گروههای کمونیستی، داشتن یک روکش اسلامی وعوامفریبانه بود. ۲ - خوشبینی به کفار: مطالعات اولیه منافقین از کتب مارکسیستی بر مبنای انتقادی انجامنشد. آنها تحت القاءات رهبری سازمان فکر میکردند که علم مبارزه در مارکسیسم نهفتهاست و با خوشبینی خواستند راه مبارزه را از مارکس و پیروان او یاد بگیرند و در همان حالدین خود را نیز حفظ کنند. ۳ - عدم شناخت صحیح از رهبری سازمان: اگر کادرهای اصلی سازمان از مبانیالتقاطی و روابط مشکوک بنیانگذاران سازمان مطلع بودند و اعضای بعدی سازمان رجوی رادرست میشناختند، به احتمال قوی از او پیروی نمیکردند و دنیا و آخرت خود را به رسوایینمیکشاندند.
گروهک فرقان چه زمانی؟ ۱ - تولّد: در حدود سال ۱۳۵۵ که مبارزهء رژیم شاه با گروههای چریکی بسیار سختشد، مارکسیستها، از دوسو ضربه خوردند؛ هم از جانب رژیم و هم از جانب مردم. این بودکه گرایش ظاهری مارکسیستها به اسلام افزایش یافت. آنها با استفاده از برخی متشابهاتمتون اسلامی که قابلیّت برداشتهای مختلف را داشت، سعی میکردند اسلام را به صورت یکدین مارکسیستی! تفسیر کنند، به طوری که در نهایت با مسخ هویت واقعی مکتب اسلام، بجزپوسته ظاهری و یا حتی یک اسم تنها، از اسلام چیزی باقی نماند. برخی از خودباختگانفرهنگ و تمدّن غربی نیز همین کار را دانسته یا نادانسته انجام میدادند. این کار مشترک -مسخ واقعیت اسلام - هر دو گروه غربزده و شرقزده را به یک دیگر نزدیک کرد. در خفقان نظام شاهنشاهی، امکان عملی نزدیک شدن به گروههای التقاطی موجود وجودنداشت، از این رو تشکیل یک حزب جدید لازم مینمود. هستههای اولیه گروه جدید تحتعنوان جلسات تفسیر قرآن، درس نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه در منطقه خانیآباد و میدانشوش تهران به آهستگی پا گرفت. این درسها در سال بعد (۱۳۵۶) به مسجد اعظم قلهکمنتقل شد. در آنجا افراد بیشتری بودند که آمادگی پذیرش عقاید سخیف التقاطی را داشتند[ - ریشهیابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۱۲۰ . (برداشت)] با آغاز انقلاب اسلامی و آزادی فعالیّتهای سیاسی، گردانندگان جلسات مزبور که باسازمان منافقین اعتقادات یکسانی داشتند، جهت تشکّل بیشتر به منافقین رجوع کردند.منافقین به بررسی عقاید آنها پرداختند و چون آنها را تندروتر [و احمقتر] از خود یافتند، بهفکر بهرهکشی از آنان افتادند. منافقین میدانستند که امام خمینی (ره) و بسیاری از یاران نزدیک او پی به چهرهء زشت وکفرآمیز آنها بردهاند و مطمئن بودند با حضور این افراد در سازمان نمیتوانند به مقاصد پلیدخود برسند، از این رو، از هستههای اولیه گروه فرقان خواستند با نام جداگانهای فعالیت کردهصفحۀ ۱۱۹و منتظر دستورات بعدی باشند. به این ترتیب در سال ۱۳۵۷ گروه فرقان فعالیت نحس خودرا آغاز کرد. ۲ - رشد: گروه فرقان همچنان به جلسات خود ادامه داد و سعی کرد با جذّابتر نمودنسخنان خود و جوانپسند نمودن آنها، تعداد بیشتری از جوانان ساده لوح را فریب دهد ولیتوفیق زیادی به دست نیاورد. پیروان تفکر التقاطی، بیشتر سازمان منافقین را که پرآوازه ومشهور بود، ترجیح میدادند. بیچاره سران فرقان! که نمیتوانستند راز خود را در یکی بودنبا منافقین، بنابه دستور سازمان افشا کنند. در روزهای نخست سال ۱۳۵۸ دستورات مرکزیت منافقین به فرقان رسید: لیستی شاملنام ۲۲ نفر روحانی و پانزده نفر غیر روحانی که مانع از به قدرت رسیدن منافقین بودند.روحانیون عبارت بودند از آیة اللّه مطهری، حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی، حجة الاسلامربانی شیرازی و ... غیر روحانیون، آقایان مهدی عراقی، اسداللّه لاجوردی، محمد کچوئی و... [ - خبر فوق سه هفته قبل از اجرا به مسؤولین امر اطلاع داده شد . خبر به شهید مطهری نیز رسید ، لیکن به دلیل ضعف برنامههای حفاظتی ، برخی توطئههای فرقان به ثمر رسید. نگاه کنید به : غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۸۵ ، ۸۶ ]چه کسانی: ۱ - بنیانگذاران: اکبر گودرزی و علی حاتمی. ۲ - رهبران: به دلیل کوتاهی عمر سازمان فرقان، همان بنیانگذاران، رهبران فرقان نیزبودند. علی حاتمی معلّم در مدرسه جهانآرا و گرداننده مسجد خمسه در تهران بود. اکبصفحۀ ۱۲۰گودرزی خط عقیدتی گروه را ترسیم میکرد. او قرآن را تفسیر میکرد و نهجالبلاغه وصحیفه سجادیه را درس میداد. به دلیل اهمیت نقش گودرزی در فرقان، بیشتر به معرفی اومیپردازیم؛ نکاتی از چگونگی تفسیر گفتن وی را بیان میکنیم تا او و در حقیقت گروهش رابهتر بشناسیم و تفکّر التقاطی را سریعتر تشخیص دهیم. فرقانیها در زمینهء تفسیر قرآن، علم زیاد را برای مفسّر مضرّ میدانستند! رجوع به احادیثاهل بیت (ع) برای فهم معانی قرآن را قبول نداشتند! رجوع به تاریخ صدر اسلام و شأن نزولآیات را نیز لازم نمیشمردند! به مفسّران بزرگ قرآن توهین میکردند! آنها بشدّت تحتتأثیر ابداعات فکری دکتر شریعتی قرار داشتند و قرآن را بر اساس جبر تاریخی (فلسفهمارکس) تحلیل میکردند و «معاد» و آخرت را به «نظام عادلانه سوسیالیستی» تفسیرمیکردندکه در همین دنیا برقرارمیشود و به تعبیر استاد شهید مطهری: « ... در این تفسیر همهء نامها مذهبی است و ابتدا جلب توجه میکند. از قبیل الله،توحید، نبوّت، وحی، ملک، آخرت، بهشت، دوزخ، روح، نعیم، عذاب، توکل، صبر،تکامل، انقلاب ... اما همین که به عمق و ژرفای برداشتها وارد میشویم همه از نظرناپدید میشوند و به جای اینها معانی و مفاهیم دیگری جایگزین میگردند و جزلفظ، چیزی باقی نمیماند. عجیب این است که ادعا میشود ما میخواهیم فرهنگ اسلامی را فرهنگی انقلابیکنیم. شگفتا! آیا انقلابی بودن و یا به نظر شما انقلابی شدن فرهنگ اسلامی درگرو این است که محتوای معنوی آن را از آن بگیریم و محتوای مادی جایگزین آنهاسازیم؟! آیا انقلاب منحصر به انقلاب شکم و انقلاب ناشی از محرومیت و موضعطبقاتی است؟ آیا پیغمبر اسلام انقلاب سر و انقلاب روح و قلب بر پا نکرد؟ [ - علل گرایش به مادیگری ، ص ۵۲ ] ۳ - اعضا: اعضای فرقان را جوانان ساده لوح و کج فهم تشکیل میدادند که بعضی از آنهابا شعار خدمت به قرآن، بزرگترین پاسداران قرآن را شهید کردند. خاستگاه اجتماعی بیشترآنها از اقشار نیمه مرفّه جامعه بود و به لحاظ علمی، تحصیلات قابل توجهی نداشتند. صفحۀ ۱۲۱چگونه؟ ۱ - ترور سرلشکر قرنی: در سوّم اردیبهشت ۱۳۵۸ به جرم اقدام برای سرکوبیگروهکهای ضدّ انقلاب در کردستان در دوران ریاستش بر ستاد مشترک ارتش جمهوریاسلامی ایران. ۲ - ترور آیة الله شهید مطهری: فرقان که از نقد علمی تفسیرش درمقدمه کتاب «عللگرایش به مادیگری» استاد، سخت خشمگین شده بود و جوابی منطقی برای کتاب استادنداشت، در شب یازدهم اردیبهشت ۵۸، با شلیک سه گلوله در مغز شهید مطهری، منطقزشت خود را آشکار کرد و فیلسوف بزرگ اسلامی و اولین رئیس شورای انقلاب را بهشهادت رسانید. ۳ - ترور ناموفق حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی: به گزارش این حادثه در اسناد لانهجاسوسی آمریکا توجه کنید: « (خیلی محرمانه - غیر قابل رؤیت برای بیگانگان) در چهارم خرداد ۱۳۵۸، فرقانکوشش کرد که حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی، یک رهبر مذهبی سر سخت ضدکمونیست را به قتل برساند. او بطور جدّی در نزاعی با دو مرد مسلح که به داخلخانه وی در تهران، هنگامی که وی مشغول نماز بود، یورش بردند، مجروح گردید.رفسنجانی یار نزدیک (امام) خمینی است و گزارش شده که عضو شورای انقلاباست. ... (امام) خمینی گفت که «آمریکا و سایر ابر قدرتها باید بدانند که با چنینکوششهای احمقانه نمیتوانند انقلاب ما را از بین ببرند» در پیامی به ملت در هفتمخرداد ۱۳۵۸، دادگاه انقلاب اسلامی تهران گفت که فرقان توسط رئیس پیشین سیا،ریچارد هلمز که بعداً به عنوان سفیر در ایران خدمت کرد، تشکیل شده است. در هشتم خرداد ۱۳۵۸ فرقان نیّت خود را برای کوشش دیگری در بقتل رساندنصفحۀ ۱۲۲رفسنجانی اطلاع داد. بطوری که گزارش شده (امام) خمینی و سایر رهبران مذهبیکه در لیست مرگ فرقان هستند، امنیّت خودشان را قویتر کردهاند. ... [ - احزاب سیاسی در ایران ، مجموعه اسناد لانه جاسوسی ، ج ۳ ، ص ۳۳۶ - ۳۳۷ ] ۴ - ترور ناموفق آیة اللّه موسوی اردبیلی: این ترور با بمب کنترل از راه دور انجام شد.اتومبیل ایشان در دو سه متری بمب توقف کرد، راننده میخواست از خلوت بودن خیابانسمت راست آگاه شود. تروریستها در این هنگام بمب را منفجر کردند که فقط به جلویاتومبیل ایشان کمی آسیب رسید[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۵ - ترور تقی حاجی طرخانی: او که از مبارزان سرسخت علیه رژیم پهلوی و بنیانگذارمسجد قبابود، در هفدهم تیر ۱۳۵۸ ترور و شهید شد[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۶ - ترور ناموفق حجة الاسلام سید رضی شیرازی: ایشان که رئیس کمیته منطقه سهتهران و امام جماعت مسجد شفا بودند در ۲۵/۴/۱۳۵۸ پس از نماز ظهر و عصر، به هنگامبازگشت به منزل، ترور و مجروح شدند[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۷ - ترور بهبهانی واعظ معروف: در ۳۰/۴/۱۳۵۸ در جلوی درب منزلشان به شهادترسیدند[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۸ - ترور شهید عراقی و پسر شهیدش حسام: حاج مهدی عراقی رئیس مالی مؤسسهکیهان و یکی از یاران قدیمی امام خمینی در چهارم شهریور ۱۳۵۸ به همراه پسرش ترور شدو به شهادت رسید[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۹ - ترور آیة اللّه قاضی طباطبائی: از یاران قدیمی امام در خطهء آذربایجان، به هنگامی کهرهسپار مسجد بودند، در ۱۲/۸/۱۳۵۸ ترور و شهید شدند[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۱۰ - ترور حجة الاسلام دکتر مفتح: دکتر مفتح رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامیبود که در ۲۷/۹/۱۳۵۸ در محل دانشکده به همراه دو پاسدار محافظش ترور شد و به شهادترسید[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۱۱ - ترور ناموفق آیة اللّه خامنهای: آیة اللّه خامنهای که در آن زمان امام جمعه تهران ونمایندهء امام در شورای عالی دفاع بودند، در تاریخ ۶/۴/۱۳۶۰ بر اثر انفجار بمبی که داخلصفحۀ ۱۲۳ضبط صوت قرار داده شده بود مجروح شدند. بر قسمتی از بدنهء ضبط صوت منفجر شده باماژیک نوشته شده بود: «هدیه گروه فرقان[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۱۰۰ ]چرا؟ ۱ - دوری از روحانیّت: فرقانیها تحت تأثیر القاءات دکتر شریعتی و منافقین با امامامّت رضوان الله تعالی علیه و روحانیت اسلام دشمن شدند. در نتیجه از فهم واقعی اسلامدور گشتند و به انحراف کشیده شدند. از نظر سیاسی دقیقاً همان طور عمل کردند که خواستابر قدرت بیرحم غرب و شیطان بزرگ بود و از نظر فکری درست به همان صورت به تحلیلحوادث پرداختند که مطلوب ابر قدرت تجاوزگر شرق بود و البته بهرهگیری از نظریههاییک ملحد یهودی تبار (مارکس) برای تفسیر قرآن و متون اسلامی که تحت تأثیر منافقینانجام میگرفت، نتیجهای بهتر از این نمیداد. ۲ - فریب خوردن از چرب زبانیها:اعضای فرقان گول چرب زبانیهای رئیس خود راخوردند که با به هم بافتن آسمان و ریسمان و دهها مطلب دروغ و خلاف واقعیت، خود رایکفرد معصوم، کاشف شیوهء نوین تفسیر قرآن و ... معرفی میکرد. اگر آنان مقداری تعقّلمیکردند، چنین نمیشدند.
انجمن حجتیه چه زمانی؟ ۱ - تولّد: در دوران نخست وزیری مصدق، بویژه در اواخر سال ۱۳۳۱ و اوایل سال۱۳۳۲ که ملّیگرایان و مذهبیها با یکدیگر اختلاف پیدا کرده بودند، یک فرقه که در زمانقاجاریه دست ساخته استعمار بود، خود را با نام شوم بهائیت معرفی میکرد، فرصت عرضاندام پیدا کرد و تبلیغات گستردهای را آغاز نموده و در این راه موفقیّتهایی به دست آورد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نوعی سرخوردگی از مبارزات سیاسی در میان نیروهایاسلامی پدیدار شد. آنان با زحمت فراوان توانسته بودند مصدّق را به نخست وزیریبرسانند. هنوز مدّت زیادی نگذشته بود که مصدّق به روحانیت پشت کرد و با نیروهایاسلامی در افتاد، طبعاً مردم او را رها کردند و بازوان حمایتهای مردمی دست از یاری مصدّقبرداشتند. کودتا انجام شد. مصدّق رفت و شاه برگشت. بازگشت شاه به معنی ضرر مضاعفبرای نیروهای مذهبی بود که به اعتزال و کنارهگیری سیاسی برخی از آنها انجامید. سرخوردگی مزبور در کنار ظاهر مشروع مبارزه با بهائیت، زمینههای مناسب جهتتشکیل انجمن حجتیه را ایجاد کرد و این انجمن در سال ۱۳۳۵ تأسیس شد. اسم کامل آن«انجمن خیریّه حجتیه مهدویه» بود که در این درس به اختصار، انجمن یا انجمن حجتیهنامیده میشود. ۲ - رشد: انجمن حجتیّه به این دلیل که حریم حکومت شاه را رعایت میکرد و الزاماً درمبارزه با بهائیت، بهائیهای دربار شاه را استثنا کرده بود، خطری برای رژیم سلطنتی نداشت.بلکه چون نیروهای جوان و مبارز احتمالی را هم به مبارزه با یکی از شاخ و برگهای درختتنومند استعمار مشغول میکرد و از پرداختن به اصل درخت و ریشههای آن بازمیداشت،مورد تأیید حکومت شاه نیز بود. بخصوص که خسارتهای وارده به همان شاخه هم به توسطبهائیهای قدرتمند دربار جبران میشد. از این رو، هیچ مانعی در راه رشد انجمن حجتیه بهچشم نمیخورد. انجمن حجتیه برای جذب جوانان مذهبی و تأمین هزینههای جاری به تأیید رسمی وکتبی علما و مراجع نیاز داشت. از این رو، کارگزاران انجمن سازمان خود را به گونهای زیبا دصفحۀ ۱۲۷سؤالات کتبی خود مطرح میساختند و بعد خواهان تأیید معنوی و مالی انجمن میشدند ومعمولاً به خواسته خود میرسیدند. انجمن حجتیه بر اساس ماهیت خاصّ، زمان تشکّل و اهداف آن دارای نیروهای متفاوتیبود. از مذهبیهای متدیّن تا معدودی از رجال نظامی و سیاسی رژیم شاه! از جوانان سطحی وسریع التأثیر جامعه تا پختهمردان سیاسی کاری که با چشمهای تیزبین خود هم موشکافیمیکردند و هم حکم صادر میکردند و هم اجرا مینمودند! از معتقدین واقعی به حضرتولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تا کسانی که وقتی کار به جاهای باریک میکشیدپشتپا زدن به همهء اصول برایشان راحتتر از تحمّل سختیها بود! و هرگز بوی «تقوا» از آنهابه مشام نمیرسید. رهبری این انجمن پس از انقلاب بسختی کوشید تا آن را با عموم ملّت هماهنگ بنمایاندولی فشار نیروهای مستقل و خودخواهی که در زوایای انجمن رخنه کرده بودند آرام آرامچنان اوج گرفت که حتی همان رهبری را هم به موضعگیری تند و پرخاشگریهای غیرمسؤولانه در برابر انقلاب کشانید. این پرخاشگریها که از چشمان تیزبین و ژرفنگر امام راحل (ره) مخفی نبود، کمکم آنچهرا که لااقل از نظر تئوری میتوانست به بازوی توانمندی در جهت انقلاب تبدیل شود، ازنظر واقعی به عضو بیماری تبدیل کرد که چارهای جز جرّاحی آن نبود و این جرّاحی را همانطبیب مهربان انجام داد که همواره انقلاب را در حسّاسترین مراحل آن نجات بخشیده بود. امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین بار تذکراتی را به صورتمحرمانه و یا با کنایه به انجمن دادند، لیکن مشکل حل نشد و سرانجام در پیام ۳/۱۲/۱۳۶۷خود به جامعهء روحانیّت به طور مفصّل از وجود جمودگرایی در میان برخی از روحانیونناآگاه و یا آگاه و وابسته گلایه فرموده، با نام بردن از انجمن حجتیه به عنوان یکی از مظاهر اینجریان، به طور صریح آن را و خط عمومی آن را که خطّ تحجّر باشد محکوم نموده، چگونگیعمل آنان را ریختن آبروی اسلام و مسلمین و شکستن پشت پیامبر(ص) و اهل بیت عصمتصفحۀ ۱۲۸و طهارت معرفی کردند[ - نگاه کنید به پاسدار اسلام ، ص ۴ - ۱۲ ، شمارهء ۸۸ ، ( فروردین ۱۳۶۸ )] ۳ - مرگ: انجمن حجتیه با حکم امام خمینی (ره) که دستور فرمودند مردم به عنواناعتراض به سفاکیهای رژیم شاه از چراغانی نیمه شعبان سال ۱۳۵۷ خودداری کنند مخالفتکرد و بدین وسیله سیر نزولی خود را شروع کرد. امام خمینی (ره) دستور مزبور را به خاطرعزای مردم در سوگ شهیدانی که شاه آنها را به شهادت رسانده بود، صادر فرموده بود.حکومت شاه که از بازتابهای دینی این اعتصاب میترسید سعی کرد به هر ترتیب که شدهاعتصاب مزبور را نقض کند. انجمن حجتیه عملاً یار حکومت شاه شد و چراغانی مفصلّیبرقرار کرد و به این ترتیب آبروی خود را در نزد مردم مسلمان ایران از دست داد[ - نگاه کنید به سخنان امام خمینی (ره) در ابتدای همین درس ] از سوی دیگر، در پی سخنان امام خمینی (ره) در ۲۱/۴/۱۳۶۲ که در آن آمده بود: « یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تاحضرت صاحب بیاید، حضرت صاحب مگر برای چی میآید؟ حضرت صاحب میآیدمعصیت را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات [کج رویها] را برداریداین دستهبندیها را برای خاطر خدا، اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان، اگر ملّیهستید، این دستهبندیها را بردارید و در این موجی که الان این ملت را به پیشدارد میبرد، در این موج خودتان را وارد کنید و بر خلاف این موج حرکت نکنید کهدست و پایتان خواهد شکست. [ - صحیفهء نور ، ج ۱۸ ، ص ۳۶ و ۳۷ ] انجمن حجّتیه چون فکر کرد این سخنان با آنها مرتبط است، در ۱/۵/۱۳۶۲ با صدوراطلاعیهای اعلام کرد که کلیه جلساتش تعطیل شده است. به نوشته یکی از مسؤولان دفتر امامخمینی، اطلاعیه را به امام نشان دادیم و گفتیم انجمن اعلام انحلال کرده است. به هنگامقرائت متن اعلامیه، وقتی به کلمه تعطیل برخورد شد، با تبسّم فرمودند: « تعطیل غیر از انحلال است. اینکه فایده ندارد. ... این کار اثری ندارد. آنها که فاسصفحۀ ۱۲۹هستند، کار خودشان را میکنند. ... [ - در سایه آفتاب : یادها و یادداشتهائی از زندگی امام خمینی قدس سره ، محمد حسن رحیمیان ، ص ۲۲۹ ، مؤسسه پاسدار اسلام ، قم ، چاپ سوّم ، ۱۳۷۱ ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: بنیانگذار اصلی انجمن حجتیه، شیخ محمود حلبی بود[ - رویدادها و تحلیل ، ش ۵۷ ، ص ۳۷ ] ۲ - رهبران: در تمام مدّت زندگی انجمن حجتیه، رهبری آن با شیخ محمود حلبی بود. دراین اواخر، به دلیل سنّ زیاد وی، کارهای اجرایی انجمن توسط شخصی به نام سید حسنافتخارزاده صورت میگرفت. سید حسن افتخارزاده از اعضای انجمن شاهنشاهی فلسفهبود. انجمن مزبور، زیر نظر فرح پهلوی کار میکرد. افتخارزاده در سال ۱۳۶۷ به دلیل اهانتبه شهدا و برخی از مقدّسات دینی دستگیر شد[ - همان ، ص ۳۸ و ۳۷ ] ۳ - اعضا: انجمن حجتیه در میان اقشار مختلف جامعه، افرادی را جذب کرده بود. سطحسواد، درآمد و مسؤولیتهای سیاسی آنها با یکدیگر، تفاوتهای زیادی داشت. از سرهنگ ومهندس گرفته تا محصّل معمولی در انجمن حجّتیه عضویت داشتند. ۴ - انشعابها: انجمن حجتیه تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد انشعاب قابل توجّهینبود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در نیمهء شعبان ۱۳۵۹، آقای طیّب، که مسؤولکنفرانسهای انجمن حجتیه بود، انشعاب کرد و همراه دوستانش، گروهی با نام «عباد صالحصفحۀ ۱۳۰تشکیل داد. این گروه، شش ماه پس از تشکیل، با انتشار یک بیانیه خود را منحل نمود. در بیانیهءانحلال گروه عباد صالح آمده بود: « ما قصد داریم در جمهوری اسلامی خدمت کنیم و در این راه احتیاج به وجود گروهودستهء خاص نمیباشد. [ - رویدادها و تحلیل ، ش ۵۷ ، ص ۴۰ و ۴۴ ]چگونه؟ ۱ - توجه به مسائل فرعی: انجمن حجتیه با اعضای سطح پایین فرقهء بهائیت بحثمیکرد و طبعاً از برخورد با سران آنان که در دربار شاه و کابینهء هویدا و ... صاحب موقعیّتبالایی بودند، اجتناب مینمود. ولی پرداختن به مسألهء بهائیت، به عنوان یک فرقهء استعمارساخته، در شرائطی که سراسر کشور در کار مبارزهای خونین و فراگیر با ریشههای استعمارشده بود، معنایی جز تقدیم مسائل فرعی بر اصلی نداشت. ۲ - مخالفت با مبارزه علیه طاغوت: انجمن حجتیه برای اینکه در شرائط ستمشاهیبتواند دوام بیاورد خودش را از شرکت در فعالیتهای مبارزاتی علیه رژیم شاه بازمیداشتولی این شیوه کمکم در آن انجمن به اصلی بنیادین تبدیل شد و اساسیترین علت انحراف رانیز باید از همین جا جستجو کرد. اعضای انجمن (درست مثل یهودیانی که خود را همواره بندگان برگزیده خداونددانستهاند) خود را همیشه از اصحاب خاص امام زمان (عج) و دوستداران حقیقی آنحضرت تلقی نموده و دیگران را در این زمینه بیگانه یا بیتفاوت میشمردند و کمکم ازجامعه انقلابی جدا شدند و گاهی به حرکتهای انقلابی هم اعتراض میکردند و بر اساسمحکهای انجمنی خود آنها را به «خوب و بد» یا «درست و نادرست» تقسیم میکردند و گاهیهم رسماً بباد انتقاد میگرفتند و در حقیقت به مبازره علیه مبارزه میپرداختند. شاید امامخمینی (ره) در این رابطههاست که میفرمایند: صفحۀ ۱۳۱« ... ترویج تفکّر « شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابلتوپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلّف به جهاد و مبارزه نیستیم، و یا جواب خونمقتولین را چه کسی میدهد؟ ... و هزاران « اِنْ قُلْت » [اشکال] دیگر، مشکلاتبزرگ و جان فرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلویآنها را گرفت. ... در پانزده خرداد ۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بودمقابله را آسان مینمود بلکه علاوه بر آن از داخل جبههء خودی گلوله حیله ومقدسمآبی و تحجّر بود، گلولهء زخمزبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر ازباروت و سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید. ...[ - پاسدار اسلام ، ش ۸۸ ، فروردین ۱۳۶۸ ، ص ۱۲ ]چرا؟ ۱ - غرور تشکیلاتی: وجود تشکیلات تقریباً منسجم که با جدیدترین شیوههای رایجدر جهان، سازماندهی شده بود، غرور خاصی برای برخی از مسؤولان انجمن به وجود آوردهبود که بر آن اساس، بسیاری از انتقادات وارده را نمیپذیرفت. ۲ - جدا دانستن دین از سیاست: ترویج اندیشه جدایی دین از سیاست، یکی ازحرکتهای استعمار در جوامع اسلامی بوده است. این حرکت که یکی از اصول مقدّس بهائیّتبود متأسفانه برای انجمن هم به عنوان یک اصل استراتژیک تجلّی کرده بود و در حقیقتانجمن حجتیه در یکی از اصول مسائل سیاسی با بهائیت همگام شده بود و متأسفانه این تفکّرشوم کمکم بوسیله آنها در میان برخی از اقشار مذهبی نیز جای خود را باز کرد. ۳ - رفاهطلبی: رفاهطلبی سبب میشد تا برخی از مقدسمآبان، از جمله انجمن حجتیه، بهبرخی از روایات ضعیف از نظر سند یا متن یا دلالت، استناد کنند و آیات و روایات بسیاردیگری را نادیده بگیرند و شانه از زیر بار مبارزه خالی کنند.
هیأتهای مؤتلفه اسلامی چه زمانی؟ ۱ - تولّد: آمریکا در سال ۱۳۴۰ بر شاه فشار میآورد تا برخی ا ز سیاستهای مطلوبغرب را در جامعهء ایران اجرا کند. علاوه بر این، آمریکا از شاه میخواست که جبهه ملّی راآزاد بگذارد و حتی دولت خود را از این حزب برگزیند. در سطح جامعه نیز مفاسد اخلاقی گسترش فراوان یافته بود. برخی از مجلّات، با اشاعهتصاویر، داستانها، طنزها و کاریکاتورهای مبتذل بر این فساد دامن میزدند و مردم متدیّن ازاین وضعیّت رنج فراوان میبردند. صفحۀ ۱۳۴امام خمینی نیز از وضعیّت موجود رنج میبرد. اولین گام برای مبارزه، ایجاد وحدت درمیان مردم مذهبی بود. مردم مذهبی در قالب هیأتهای مختلف عزاداری امام حسین(ع) و نیزتعدادی از جمعیّتهای اسلامی که مخفیانه فعالیت میکردند تقسیم شده بودند. نخستین گامبرای اتحاد مردم ایجاد وحدت در میان هیأتها و جمعیّتهای مزبور بود. با تلاش تعدادی ازمبارزان، هیأتهای مؤتلفه در اواخر سال ۱۳۴۱ بنابر راهنمائی و ارشاد امام خمینی به وجودآمد[ - تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ، ۵۷ - ۱۳۲۰ ، گردآوری علیرضا ازغندی ، جزوهء درسی ، مرکز آموزش عالی تربیت مربی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ص ۱۶۰ ، خرداد ۱۳۶۸ ، ( برداشت با مقداری اضافه )] ۲ - رشد: هیأتهای مؤتلفه، از آنجا که زیر نظر مرجع بزرگ تشیّع حضرت امامخمینی بهوجود آمده و اداره میشد، مورد اعتماد مردم قرار گرفت و به سرعت در سطح جامعه ایران،بویژه شهرهای بزرگ، گسترش یافت. هیأتهای مؤتلفه در جریان قیام پانزده خرداد، به دلیل نقش بسیار فعّال خود درسازماندهی مردم برای راهپیمایی، مورد اذیّت و آزار حکومت شاه واقع شد. این آزارها درعزم آنان برای مبارزه، خللی وارد نساخت. آنها پس از تبعید امام خمینی در سیزده آبان ۱۳۴۳،یک شاخهء نظامی در تشکیلات خود ایجاد کردند. شاخهء نظامی با توجه به سخنان امام در ۴/۸/۱۳۴۳ که در اعتراض به قانون «کاپیتولاسیون»ایراد شد و طی آن مجلس و دولت، خائن به کشور معرفی شده بود، تصمیم به مجازات خائنینگرفت. با توجه به اهمیت آن سخنان تاریخی و نقشی که آن سخنرانی در تبعید امام و حوادثبعدی در هیأتهای مؤتلفه ایفا کرد، به ذکر قسمتهایی از آن میپردازیم: « ... من با تأثرات قلبی روز شماری میکنم، چه وقت مرگ پیش بیاید (گریه شدیدحضار)، ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردند، ... استقلال ما را فروختند، بازهم چراغانی کردند، پایکوبی کردند ... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بینرفت (گریه حضار) عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی به مجلس بردند که ... اگر یک خادم آمریکائی، یا یک آشپز آمریکائی مرجعتقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پای خود منکوب کند، پلیس ایران حق ندارصفحۀ ۱۳۵جلو او را بگیرد! دادگاههای ایران حق محاکمه ندارد! باید پرونده به آمریکا برود و درآنجا اربابها تکلیف را معین کنند! ... ملت ایران را از سگهای آمریکائی پستتر کردند! ... اگر شاه ایران یک سگآمریکائی را زیر [اتومبیل] بگیرد مورد بازخواست قرار میگیرد، ولی چنانچه یکآشپز آمریکائی شاه ایران را ... بزرگترین مقام را زیر بگیرد، کسی حق تعرض ندارد .... ملت مسلم ایران را در دنیا از وحشیها عقب ماندهتر معرفی نمود! ... آنها بخوبی دریافتند که: اگر نفوذ روحانیون باشد نمیگذارد این ملت یک روز اسیرانگلیس و روز دیگر اسیر آمریکا باشد... اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه کند... اینهاخودسرانه چنین قرضهی سنگین را بر ملت ایران تحمیل کنند... در بیتالمال چنینهرج و مرجی واقع شود... مجلس به این صورت مبتذل در آید، با سر نیزه درستشود، تا چنین فضاحتی ببار آورد. ... دختر و پسر در آغوش هم کشتی بگیرند...دختران عفیف مردم در مدارس زیر دست جوانها باشند و زنها را به مدرسهء پسرانه ومردها را به مدرسهء دخترانه بفرستند و فساد راه بیاندازند... . نفوذ روحانی مضر بهحال شما خائنهاست نه مضر به حال ملت ... . ... در مجلس گفتند نگذارید پردهها بالا برود. معلوم میشود برای ما خوابهائیدیدهاند از این بدتر چه خواهند کرد؟ از اسارت بدتر چیست؟ اینها چه خیالی دارند. ...اگر مملکت ما اشغال آمریکاست اعلامکنید پس ما را از این مملکت بیرون بریزید... . ... ما این قانون را که به اصطلاح خودشان گذرانیدهاند قانون نمیدانیم؛ ما اینمجلس را مجلس نمیدانیم؛ ما این دولت را دولت نمیدانیم؛ اینها خائنند، خائن بهکشورند. ... خداوندا افرادی را که به این آب و خاک خیانت میکنند، به اسلام خیانتمیکنند، به قرآن خیانت میکنند نابود کن... .[ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، سید جلال الدین مدنی ، ج ۲ ، ص ۸۵ - ۹۰ ] هیأتهای مؤتلفه با سرعت هر چه تمام سخنان مزبور را در سطح کشور منتشر کرد کهموجب رسوایی فراوانی برای رژیم شد. رژیم امام را به ترکیه تبعید کرد. هیأتهای مؤتلفه درنخستین قدم به اعدام انقلابی «حسنعلی منصور» نخست وزیر وقت که بانی کاپیتولاسیونشده بود، همّت گماشت. صفحۀ ۱۳۶در پی کشته شدن منصور که در اوّل بهمن ۱۳۴۳ صورت پذیرفت، بیش از صد نفر ازاعضای هیأتهای مؤتلفه بازداشت شدند که چهارده نفر از آنها را در بیدادگاههای دربستهایکه حتی خانوادهء متهمین نیز حق شرکت نداشتند، محاکمه کردند. نخست شش نفر به اعدام و بقیه به حبس ابد محکوم شدند. امّا، به دلیل اعتراض علمایدینی، رژیم یک قدم عقبنشینی کرد و حکم اعدام را در مورد دو نفر اجرا نکرد. صادق امانیهمدانی، محمد بخارائی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیکنژاد با روی باز شهادت را استقبالکردند. هاشم امانی همدانی، مهدی عراقی، حبیب الله عسگراولادی، عباس مدرسیفر و حیدریبه حبس ابد محکوم شدند. آیة اللّه محیالدین انواری، شاه بداغلو و شهاب به پانزده سال زندان وعدّهای دیگر به حبسهای دراز مدّت محکوم شدند[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ، جاما ، ص ۴ - ۵ ، حزب ملل اسلامی ، انتشارات ۲۹ بهمن ، ۱۳۵۳ ] هیأتهای مؤتلفه، در طول سالهای ۱۳۴۴ - ۵۷ به تکثیر اعلامیههای امام و توزیع آنها درسراسر کشور میپرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی این تشکیلات اسلامی، شهدایفراوانی را در راه پاسداری از انقلاب اسلامی تقدیم کرد و بسیاری از آنان ضمن ادامه حرکتدر مسیر گذشته، جذب حزب جمهوری اسلامی گردیدند[ - نگاه کنید به : راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، شهید دکتر باهنر: الگوی هنر مقاومت ، انتشارات واحد فرهنگی بنیاد شهید اسفند ۱۳۶۱ صفحات مختلف ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: نقش امام خمینی (ره) در پیدایش هیأتهای مؤتلفه به قدری مهماست که میتوان ایشان را بنیانگذار اصلی این جمعیّت دانست؛ البته این جمعیّت از آغازتشکّل خود همواره کوشیده است پاس حرمت سایر مراجع معظّم تقلید رانیز نگهدارد وروابط حسنهای با اساتید حوزه و علمای مهم برقرار کند[ - تحولات سیاسی و اجتماعی ایران : ۵۷ - ۱۳۲۰ ، ص ۱۶۰ . ( برداشت )] ۲ - رهبران: تصمیمات سیاسی هیأتهای مؤتلفه بخصوص در آنچه که نیاز به اجازهء ولیامر داشت توسط شورای روحانیت منتخب امام تأیید میشد. اعضای این شورا عبارت بودنداز شهید مطهری، شهید بهشتی، حجج اسلام انواری و مولائی و غفوری و البته پس از مدّتیصفحۀ ۱۳۷شهید باهنر و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی هم مرتبط شدند[ - تحولات سیاسی و اجتماعی ایران : ۵۷ - ۱۳۲۰ ، ص ۱۶۰ . ( برداشت )] ۳ - اعضا: بیشتر اعضای آن را دانشجویان، دانشآموزان، بازاریان، کارگران، طلاب وکارمندان جزء تشکیل میدادند. برخی از آنها سابقه کار تشکیلاتی در «مکتب توحید» ،«جبهه مسلمانان آزاده» ، «بازاریان مسلمان» ، «فدائیان اسلام» و ... داشتند[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ، ص ۵ و همان . ( برداشت )]چگونه؟ ۱ - سازماندهی: هیأتهای مؤتلفه از سازماندهی کار آمدی برخوردار بود. ارکان آن دردو بخش تنظیم شده بود: الف - کمیته مرکزی: از دوازده نفر انسان فعال و مسلمان ترکیب شده بود. بعضی از آنها ازاعضای با سابقه فدائیان اسلام بودند و همهء آنها در راه حفظ مکتب و آرمان، جان برکف آمادهفداکاری و ایثار بودند. شهید حاج مهدی عراقی، شهید صادق امانی، شهید محمد صادقاسلامی و آقایان حبیب الله عسگراولادی و حاج مهدی شفیق و سید اسدالله لاجوردی ششنفر از اعضای کمیته مرکزی بودند. در میان اعضای غیر اصلی مؤتلفه نیز چهرهء کسانی نظیرشهید صفار هرندی و شهید محمد بخارائی و شهید مرتضی نیکنژاد و آقایان هاشم امانی و... میدرخشد. ب - شورای روحانیت: از تعدادی روحانی آگاه به انتخاب امام (ره) تشکیل شده بود. آنهابا توجه به گزارشهایی که از کمیته مرکزی در ارتباط با مسائل مختلف دریافت کرده بودند،وظیفه سیاستگذاری را بر عهده داشتند. شورای روحانیت در برخی موارد، از امام خمینی (ره) وپس از ایشان، از آیة الله میلانی برای حل نهایی مشکلات نظر میخواست. از وظایف دیگرشورای روحانیت، تهیه مواد تعلیماتی و آموزشی به صورت جزوه بود. تعلیمات لازم در قالبحوزههای پنج نفره و یا جلسات ده نفره به اعضا داده میشد[ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج ۲ ، ص ۱۰۱ ، ۱۰۲ . ( و سایر منابع همین درس )] مباحث عقیدتی، تفسیر سیاسینسبت به امور داخلی و مسائل بینالمللی، مطالعه جنبشهای آزادیبخش و ... از مباحثی بود که دصفحۀ ۱۳۸اینگونه جلسات مورد تدریس قرار میگرفت[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ... ، ص ۵ ] ۲ - رساندن سریع پیامهای امام: این امر از وظایف عمده هیأتها محسوب میشد. آقایعسگراولادی از اعضای کمیته مرکزی میگوید: « پس از سخنرانی چهارم آبان ۴۳ علیه کاپیتولاسیون، نظر امام این بود که رژیم،یورشی در قم خواهد داشت و برای اینکه این یورش اثر منفی در حرکت اسلامینداشته باشد باید مردم آگاه شوند و هیأتهای مؤتلفه متعهد شدند در یک فرصت ۴۸ساعته اعلامیه امام را که خلاصهای از همان سخنرانی بود در تهران و همهشهرهای ایران پخش نمایند و چون تأکید امام تأکیدی بود که همه نیروهایاسلامی آن روز در خط امام را وادار میساخت که با دقیقترین ابتکارات، اعلامیه راپخش کنند به طور بیسابقهای انجام گرفت و با وجود کوشش رژیم، سخنان امامسراسر کشور را فرا گرفت و ملت میرفت برای یک بسیج عمومی و یکعکسالعمل جدی در مقابل نفوذ آمریکا مهیا شود که سازمان امنیت با تمام توانبکار خود سرعت داد و با تدارک وسیعی تبعید امام را انجام داد. [ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج ۲ ، ص ۱۰۲ و ۱۰۴ ] ۳ - اعدام انقلابی: هیأتهای مؤتلفه، برای انتقاد از عملکرد خائنانه رژیم در جهتتصویب لایحه کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی، تصمیم به ترور شاه، منصور (نخستوزیر)، نصیری، ایادی (پزشک بهایی شاه)، اقبال و پانزده نفر دیگر از عوامل خائن حکومتجلّاد پهلوی گرفت. لیکن تنها موفّق به اعدام انقلابی منصور شدند[ - همان ] شهید محمد بخارایی در دادگاه نظامی در پاسخ به سؤال رئیس [بیدادگاه] که پرسید: «چرابر خلاف قرارتان که باید تیر اوّل را به شکم و تیر دوّم را به مغزش بزنید به حنجرهاش زدید؟»گفت: « من تیر اوّل را به شکم او زدم در مغزم خطور کرد که حنجرهای که به آیة اللهالعظمی خمینی توهین کرده باید دریده شود. این بود که [تیر دوم را به حنجره و] تیرسوّم را به مغزش زدم. [ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج ۲ ، ص ۱۰۲ و ۱۰۴ ]صفحۀ ۱۳۹۴ - سایر فعالیتهای مهم «مؤتلفه» قبل و بعد از ترور منصور: الف - بهمن ۱۳۴۱: تدارک و شرکت در رهبری اعتصابات علیه «رفراندم» شاهانه در ششمبهمن ۱۳۴۱. ب - خرداد ۱۳۴۲: تلاش در سازمان بخشیدن به تظاهرات و راهپیماییهای این ماه. ج - فروردین ۱۳۴۳: برگزاری مجالس جشن به دلیل آزادی امام خمینی از زندانهای رژیمدر تهران و قم که تبدیل به مجالس افشاگری جنایات رژیم گردید. د - فروردین ۱۳۴۳: برگزاری مجلس ختم برای شهدای مدرسه فیضیه در مسجد جامعتهران. هـ - ۱۳۴۳: رهبری اعتصابات تاکسیرانان تهران به مناسبت گرانشدن بنزین. و - آبان ۱۳۴۳: تدارکاعتصاب دربازار ومحلات جنوبی تهران به مناسبت تبعید امام خمینی. ز - ۲۱ آذر ۱۳۴۳: برگزاری اجتماعی در مسجد حاج سید عزیزالله تهران، در اعتراض بهفجایع رژیم ونیز تبعید امام خمینی[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ... ، ص ۳ - ۷ ]چرا ؟ ۱ - غیرت اسلامی: اعضای هیأتهای مؤتلفه از فعّالیتهای سیاسی خود جز دفاع از حریماسلام وقرآن وشناساندن فرهنگ ناباسلامی به جوانان هدفدیگری را جستجونمیکردند. نیّتپاک در کنار شجاعت و ایثارگری سبب شد تا این تشکیلات سیاسی بر خلاف بیشتر تشکّلهایسیاسی دیگر به دام بیگانگان نیفتد و از خط اسلام راستین منحرف نشود. ۲ - امر رهبری: هیأتهای مؤتلفه از ابتدا به امر یک مرجع و عالم بزرگ، با تقوا و خودساخته دینی تأسیس شد و تا پایان نیز به دستورات آن امام بزرگ وفادار ماند. ۳ - پیوند دین و سیاست: از دیگر علل موفقیت هیأتهای مؤتلفه نگرش صحیح به رابطهدین با سیاست بود. پیوند دین صحیح و قویم اسلام با سیاست سالم امری است که سبباستقامت بیشترمبارزان راه ایجاد حکومتاسلامی در مسیر تحقّق اهداف خود میشد.
انقلاب اسلامی و احزاب برخورد غیر خصمانه انقلاب اسلامی با احزاب ۱ - چه زمانی؟ بر اثر مشارکت وسیع اقشار مردم و رهبری خردمندانه و مکتبی امامخمینی، خیلی زودتر از آنچه تصوّر میشد، انقلاب اسلامی پیروز گردید. هنوز توطئههاآشکار نشده و توطئهگران شناختهنشده بودند. دولت جمهوری اسلامی ایران در دستتعدادی تحصیلکردهء به ظاهر مذهبی با گرایشهای غربی اداره میشد. آنها مناسبترین افرادیبودند که در آن روزها، جهت ادارهء حکومت، شناخته شده بودند. انحرافات آنها هر چند که ازدید مسؤولان بلند پایه نظام مخفی نبود، ولی امید هدایت آنها میرفت. این دوره از آغازپیروزی انقلاب اسلامی شروع و تا عزل بنیصدر در سال ۱۳۶۰ ادامه یافت. چه کسانی؟ در این دوره با بیشتر احزاب مدارا میشد، از احزاب کمونیست گرفته تااحزاب آمریکایی و از احزاب التقاطی تا احزاب انحرافی. تنها با گروههایی بدرفتاری میشدکه با انقلاب اسلامی مستقیماً در جنگ بودند مثل گروهک فرقان، حزب دمکرات و کومله وچریکهای فدائی خلق شاخهء اقلیت. ۳ - چگونه؟ احزاب آزادی فعالیت داشتند، میتوانستند تبلیغ کنند، عضوگیری کنند،نظرات خود را در سطح جامعه منتشر سازند، هر انتقادی را بنویسند، برای مجلس خبرگان ومجلس شورای اسلامی، کاندید شوند، هنگام انتخابات ریاست جمهوری یا نامزد معرفیکنند یا از نامزد دیگران حمایت کنند، در جلسات مناظرهء صدا و سیما شرکت کنند و ... . ۴ - چرا؟ هنوز خباثت بسیاری از گروهها برای افکار عمومی روشن نبود و اگر همکسانی میدانستند، معمولاً امید هدایت آنها را در اثر انوار معنوی انقلاب اسلامی داشتند. ازسوی دیگر، کادر دولت را عناصر لیبرالی تشکیل میداد که نه توان قاطعیّت در برابر ضدصفحۀ ۱۴۳برخورد شدید انقلاب اسلامی با احزاب ۱ - چه زمانی؟ صدام با هماهنگی کامل عوامل آمریکا در منطقه به جمهوریاسلامیایران حمله کرده بود. صدام را بیشتر کشورهای بزرگ و متوسط و حتی برخی کشورهایکوچک جهان کمک میکردند، و این در حالی بود که ایران از سوی همان کشورها، بهشکلهای مختلف، تضعیف میشد. از سوی دیگر، ستون پنجم دشمن که حتی در مقر ریاستجمهوری نیز نفوذ کرده بود، سبب تضعیف بیشتر قوای مدافع میهن اسلامی میگردید.پیشرفت امور جنگ بسیار کند بود و باید به آن شتاب داده میشد. بخشی از خاک ایراناسلامی در دست دشمن بعثی افتاده بود و بسیج همه نیروها و امکانات برای آزادی میهناسلامی ضروری بود. در این شرایط زمانی، هر گونه مخالفت بانظم و امنیّت کشورمیتوانست ضربهای باشد به جبهه دفاع از عزّت و شرف ملّت اسلامی. این دورهء زمانی ازتیر۱۳۶۰ همزمان با عزل بنیصدر و اعلامجنگ مسلّحانه منافقینآغاز و تا تیر۱۳۶۷ که ایران قطعنامه۵۹۸ سازمان ملل متحد مبنی بر برقراری آتش بس را پذیرفت، ادامه یافت. ۲ - چه کسانی؟ گروههایی که به تضعیف روحیه عمومی یا خرابکاری یا جاسوسی و یاجنگ مسلّحانه علیه جمهوری اسلامی دست زده بودند مثل انجمن حجتیه، جبهه ملّی،نهضت آزادی، حزب توده، چریکهای فدایی خلق، منافقین و ... مورد تنفر مردم و مسؤولاننظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند و قدری از عدالت اسلامی در مورد برخی از آنها اجراشد. ۳ - چگونه؟ روشهایی که برای برخورد با احزاب به اصطلاح سیاسی در این دورهء زمانیبه کار گرفته شد، عبارت بودند از: الف - منع فعالیّت: فعالیت احزابی که رسماً به خدمت دشمن در آمده و به جاسوسی یامبارزه مسلحانه با نظام اسلامی برخاسته بودند به لحاظ قانونی منع شد. صفحۀ ۱۴۴ب - افشاگری: با استفاده از اسناد لانه جاسوسی آمریکا و اعضای اخراجی یا توبهکاراحزاب، سعی میشد حقایق پشتپرده احزاب وابسته برای مردم بیان شود. ج - دستگیری: اعضای گروههایی که امنیت جامعه را از طریق بمبگذاری، ترور،جاسوسی برای بیگانگان و ... به خطر میانداختند، دستگیر و محاکمه شدند. زندانیان درزندانها با حقیقت احزاب خود آشنا شده و به انحرافات موجود در تشکیلات خود پی بردند وبا تأیید حقانیت نظام جمهوری اسلامی، از اعمال گذشتهء خود توبه کردند و در برخی مواردنیز در دستگیری یاران سابق خود، به همکاری پرداختند. ۴ - چرا؟ توطئهعلیه نظم وامنیّت کشور، جاسوسیبرای بیگانگان، ترور و انفجار و مبارزهمسلحانه با نظام اسلامی ... از جمله عللی بودهاند که سبب برخورد شدید انقلاب اسلامی باگروههای وابسته گردید. در این رابطه به چند نمونه در رابطه با منافقین اشاره میکنیم: الف - انفجار هفتم تیر ۱۳۶۰: سازمان منافقین به بهانه دفاع از بنیصدر که توسط مجلسشورای اسلامی به دلیل عدم کفایت سیاسی معزول شده بود، تصمیم قبلی خود را مبنی برنبرد مسلحانه با حکومت جمهوری اسلامی علنی کرد و در نخستین عمل خیانتکارانهء خود،۷۲ تن از مسؤولان نظام جمهوری اسلامی را که شهید بهشتی، شهید محمد منتظری، تعدادیاز وزرای کابینه شهید رجایی، تعدادی از نمایندگان حزب اللّهی مجلس و ... در میان آنهابودند، با انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی در «سرچشمه» تهران به شهادت رساندند. ب - انفجار هشتم شهریور ۱۳۶۰: این انفجار نیز به دست منافقین انجام شد. محمدعلیرجایی رئیس جمهور مکتبی و حجة الاسلام دکتر محمد جواد باهنر نخستوزیر در اینانفجار به شهادت رسیدند. ج - ترور سایر مسؤولان نظام: آیة اللّه قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی، دکتر حسنآیت مسؤول سیاسی حزب جمهوری اسلامی، حجت الاسلام عبدالکریم هاشمینژاد،نویسنده و روحانی مبارز مشهد، انصاری استاندار گیلان، استکی فرماندار شهرکرد، شهدایمحراب و ... به دست منافقان شهید شدند[ - کودتای نوژه ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص ۵۰ - ۵۱ ، چاپ دوّم ، ۱۳۶۸ ]صفحۀ ۱۴۵د - ترور پاسداران انقلاب اسلامی: تعداد زیادی از پاسداران انقلاب اسلامی در خیابانها،مراکز کار و حتی در خانههای خود مورد هدف تروریسم کل منافقان و اذناب آنها قرارگرفتند. سر کردهء منافقین در این رابطه میگوید: « در مرحلهء اوّل، نوبت سران سیاسی بود. در مرحلهء دوّم دست و پای اجرایی رژیماهمیت درجه اوّل دارد... باید نرخ رشد کار عملیات به جائی برسد که دیگر پاسداریکار سادهای نباشد و به بهای ارزانی میسر نشود و بعینه ببینند که بهایش گران است.آن وقت دیگر کسی جرأت پاسداری به سرش نخواهد زد و خلاصه کنیم، اینها رانباید آرام گذاشت. [ - جمع بندی یکساله ، رجوی ، ۳۰ خرداد ۱۳۶۱ . به نقل از همان ، ص ۵۱ ] نه تنها پاسداران، بلکه هر کس که ریش (ظاهر حزب اللّهی) داشت و یا شلوار سبزپوشیده بود، مورد هدف ترور کور آنان قرار میگرفت. هـ - ترور مردم عادی: مردم عادی نیز به جرم داشتن قیافهء اسلامی یا نصب عکس امامخمینی در محل کار خود یا همکاری نکردن با منافقینی که از آنها موتور، ماشین یا پول و ...میخواستند توسط عناصر منافق ترور میشدند. به برخی از نمونههای آن توجه کنید: « ۱۳ مرداد ۱۳۶۱: ترور یک پلاستیک فروش (حاج احمدی). ۶ شهریور ۱۳۶۱: به رگبار بستن یک لبنیاتی، خیابان کارون تهران. ۶ شهریور ۱۳۶۱: انفجار یک نمایشگاه اتومبیل، که منجر به شهادت هفت نفر شد،خیابان آذربایجان تهران. ۸ شهریور۱۳۶۱: ترور یک خواربار فروش و یکتعمیرکار موتورسیکلت، دولتآباد تهران. ۱۳ شهریور ۱۳۶۱: ترور یک مغازهدار، خیابان اندیشه تهران. ۱۵ شهریور ۱۳۶۱: ترور یک گرمابهدار (ابوالقاسم جابرزاده)، خیابان سعدی تهران. ۱۶ شهریور ۱۳۶۱: ترور یک پارچه فروش، آریا شهر، فلکه اوّل گلنار تهران. [ - کودتای نوژه ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص ۵۲ ] در همین رابطه به چند نمونه از سایر گروههای انحرافی اشاره میکنیم: صفحۀ ۱۴۶الف - توطئه جنبشیها[ - جنبش مسلمانان مبارز از گروهکهای التقاطی نزدیک به منافقین بود ] در اواسط تیرماه ۱۳۶۰ یک مرکز توطئه جنبشیها در سمنگانتهران کشف شد که در آنجا نقشه تخریب پل جوادیه که اطراف آن مراکز راه آهن است کشفشد. همچنین آنها اعتراف کردند که قصد داشتهاند مجلس شورای اسلامی را تخریب کنند[ - راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، شهید دکتر باهنر ، الگوی هنر مقاومت ، دفتر دوّم ، ص ۳۸۵ ] ب - توطئه باند سیّد مهدی هاشمی: او که در دفتر آقای منتظری مسؤولیتی داشت، بااستفاده از موقعیت خود، باندی ایجاد کرده بود که ترور، جعل اسناد، نگهداری غیرمجازاسلحه و مهمات، جاسوسی برای بیگانگان، شایعه پراکنی علیه مسؤولان نظام و ... از جملهاقدامات آنها بود[ - نگاه کنید به : خاطرات سیاسی ، ۶۶ - ۱۳۶۵ ، محمدی ری شهری ، مؤسسهء اطلاعات و پژوهشهای سیاسی ، چاپ اوّل ، خرداد ۱۳۶۹ ، صفحات مختلف ] ج - آتش زدن خرمنها: این مسأله را از زبان امام خمینی بخوانید: « الان وقت خرمن است، وقت برداشت محصول خلق مستمند است و همینها کهادعای این را دارند که ما برای مستمندان خدمت میکنیم مشغول آتشزدن خرمنهاشدهاند و در یک روزنامهای خواندم که صد خرمن در یک ناحیهای آتش زدهاند. اینها اگر چنانچه قدرت پیدا کنند همه چیز را آتش میزنند. مقصد آنها و اساس تفکرآنها تفکری است که با تفکر اسلامی نمیسازد و چون میبینند که اسلام داردشکوفا میشود و احکام اسلام دارد در ایران و ان شاء الله سایر مناطق پیاده میشوداینها به دست و پا افتادهاند. در بین مردم تفرقه میکنند، زراعتهای مردم رامیسوزانند، کارخانهها را نمیگذارند که به کار خود مشغول باشند. [ - در جستجوی راه امام از کلام امام ، دفتر سیزدهم ، ص ۹۷ ، ۹۸ ]برخورد محتاطانه انقلاب اسلامی با احزاب ۱ - چه زمانی؟ پس از اجرای آتشبس در جنگ ایران و عراق و بخصوص پس ازآنکهصدام حسین شرایط ایران را برای صلح پذیرفت، ثبات سیاسی ایران و کاهش قدرت رزمیصفحۀ ۱۴۷عراق در جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۶۹ و فروپاشی تدریجی شوروی سبب شد که از سال۱۳۶۸ به بعد، گروههای سیاسی در چهارچوب قانون اساسی اجازه بیشتری برای فعالیتبیابند. این حرکت تا کنون ادامه دارد ولی تجربه دردناک جمهوری اسلامی از فعالیتگروههای سیاسی وابسته سبب شده است که مردم به گروههای سیاسی خوشبین نباشند و لذاگروههای مزبور نیز خود در شرایط کنونی میدان عمل مناسبی برای خود نمیبینند که به آندست یازند. ۲ - چه کسانی؟ تا کنون گروههای مختلفی اجازه فعالیت دریافت داشتهاند. مهمترینآنها «مجمع روحانیون مبارز» است. نهصت آزادی نیز گرچه تا کنون پروانه فعالیت دریافت نداشته است ولی به طور عملی،به فعالیتهایش ادامه داده است. ۳ - چگونه؟ احزابی که پروانهء فعالیت دارند، میتوانند نشریه داشته باشند، برای مجلس وریاست جمهوری کاندید معرفی کنند، سخنرانی داشته باشند، از سیاستهای دولت انتقاد کنندو ... . ۴ - چرا؟ مهمترین دلیل این اقدام دولت جمهوری اسلامی ایران رعایت اصل بیست وششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که دربارهء احزاب سیاسی میگوید: « احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهایدینی شناخته شده آزادند، مشروط به اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملّی،موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند، هیچکس را نمیتوان ...به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت. »
علل عدم موفقیّت احزاب در ایران فقدان درک صحیح احزاب از اوضاع سیاسی احزاب سیاسی به دلیل آنکه همواره اوضاع سیاسی کشور و جهان را از زیر عینکحزبی خود میدیدهاند، از درک واقعیّات محروم بوده، به نتایج گاه خندهآوری میرسیدهاند. بهطور نمونه میتوان از اهداف و عملکرد منافقین در جریان عملیات مرصاد یاد کرد. آنها کهصفحۀ ۱۵۰خود را پیشرو گروههای سیاسی قبل و بعد ازانقلاب میدانند میخواستند از جادهء آسفالتهاستفاده نموده فاصله بین مقرهای خود در عراق تا فتح تهران را ظرف یک یا دو روز بپیمایند!آنها فکر میکردند مردم ایران در طول مسیر به استقبال آنها آمده و یا حداقل با آنها مخالفتنخواهند کرد! به چند اعتراف از منافقان دستگیر شده توجه کنید: « در آخرین نشست عمومی، رجوی اعلام کرد این عملیات نهائی و آخرین گامیاست که برمیداریم. روز سرنوشت فرا رسیده است. خانمی به عنوان اعتراض گفتکه من چهار ماه پیش ایران بودم و آنچه شما در مورد مردم میگویید صحیح نیستو مردم به استقبال ما نخواهند آمد. رجوی در جواب وی گفت: اگر مردم با ما نباشندعلیه ما نیستند. مردم تابع قدرتند و وقتی ما رفتیم داخل و طلسم اختناق راشکستیم مردم به ما ملحق خواهند شد[ - کیهان هوایی ، اعتراف مرضیهء زرگر ، خدمه « خمپاره انداز» منافقین ( به نقل از کودتای نوژه ، ص ۵۵ )] « به ما گفته شده بود که در سر راهتان هیچ نیروئی مانع از حرکت نخواهد بود. شمابه راحتی میتوانید شهرها را یکی پس از دیگری فتح کنید ... حکومت ایران هم کهمقبولیت مردمیاش را از دست داده و در حال سقوط است و توانایی بسیج نیرو راندارد. بنابراین به راحتی وارد کشور میشوید. [ - کیهان هوایی ، ۱۳/۷/۱۳۶۷ ، اعترافات شهرام سیفی ( به نقل از کودتای نوژه ، ص ۵۵ )] این سخنان نشانگر چندین برداشت غلط از اوضاع سیاسی ایران بود: اوّل اینکه فکرمیکردند مردم با آنها موافقند و یا حدّاقل مخالف نیستند که واقعیت نشان داد چنین تحلیلیغلط بوده است. دوم آنکه فکر میکردند مردم تابع قدرتند و هر کس که به هر نحو بر آنهاسلطه خود را تحمیل کند، آنان تبعیّت خواهند کرد، در صورتی که اگر چنین بود، رژیم شاهقدرت و پشتوانهء بیشتری را نسبت به این گروهک مزدور داشت. سوّم اینکه فکر میکردندرژیم جمهوری اسلامی مقبولیّت مردمی خود را از دست داده و دیگر توانایی بسیج نیروها راندارد که در عمل، پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، خیل عظیم علاقهمندان انقلاب اسلامی برایدفاع در برابر آخرین یورشهای عراق و منافقین، سرازیر جبههها شدند[ - کیهان هوایی ، ۱۳/۷/۱۳۶۷ ، اعترافات شهرام سیفی ( به نقل از کودتای نوژه ، ص ۵۵ )]صفحۀ ۱۵۱سوء استفادهء سران احزاب از موقعیّت خود بسیاری از مردم ایران مشاهده کردهاند که چگونه بسیاری از سران احزاب سیاسی ازموقعیّت خود برای تحمیق دیگران و بهرهبرداریهای مالی، شهوانی و هوسرانیهای خود سوءاستفاده کردهاند. بارزترین نمونه این امر را سران سازمان منافقین تشکیل میدهند. آنها در حالی که برایخود انواع وسایل عیش و نوش و هوسرانی را فراهم ساختهاند، به اعضای بیچارهء خوددستور میدهند که در برابر رژیم جمهوری اسلامی ایران، سختترین مقاومتها را تحمّلکنند و حتی در موقع دستگیری با خوردن سیانور خودکشی کنند تا مبادا به اعتراف وافشاگری کشیده شوند. سوء استفادههایی که امروزه توسط سران نفاق از موقعیّت خود به عمل میآید، بر کسیپوشیده نیست. آنچه کمتر بحث شده است، ریشههای این گونه سوء استفادههاست که بهدوران پیش از پیروزی انقلاب و سالهای اولیّه تاسیس سازمان دورویان ایران برمیگردد.شاید بسیاری از افراد چنین بیندیشند که سازمان منافقین در ابتدا خوب بوده ولی بعدها دچارانحراف شد. ولی واقعیت چیز دیگری را نشان میدهد. اسنادی که در مراکز ساواک کشفشده است و نیز اعترافات افراد قدیمی منافقین در دوران پس از انقلاب، نشان میدهد که:سنگ اوّل چون نهد معمار کج#تا ثریّا میرود دیوار کج تنها اگر بخواهیم فهرست بسیار مختصری از سوء استفادههای سران نفاق را نقل کنیم،میتوانیم به موارد زیر که به طور کامل مربوط به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است، اشارهداشته باشیم: ۱ - دزدی: سرقت اموال واسناد اقوام، ادارات، مغازههای مردم و کیف خانمها ازمواردیست که بارها قبل و حتی بعد از انقلاب اسلامی، توسط اعضا و به سفارش سران نفاقصفحۀ ۱۵۲انجام شده است[ - نهضت امام خمینی (ره) ، ج ۳ ، ص ۳۶۶ - ۳۷۰ ، البته باید توجه داشت که دزدی و سایر فسادهای اخلاقی در قبل از انقلاب ، همه سازمان را به طور صد در صد فرا نگرفته بود و افراد خوبی نظیر شهید صمدیه لبّاف وجود داشتند که با ایمان بودند و به همین دلیل توسط سازمان به شهادت رسیدند و یا اخراج شدند و ... ] ۲ - فحشا: سران نفاق، علاوه بر این که رفتن به مراکز فساد را به اعضای خود توصیهمیکردند، از اعضای مؤنّث سازمان بهرهبرداریهای پست شهوانی داشتند. آنان برای انجامچنین اعمال پستی، توسّط پادوهای خود، دختران جوان مردم را فریب میدادند و آنها را بهبهانهء آموزش قرآن و تفسیر قرآن، به درون خانههای تیمی خود جلب میکردند و سپس ...طوری میشد که آن دختران دیگر روی بازگشت به خانه را نداشتند. در این مسیر، حتی بهزنان شوهردار هم رحم نمیکردند و از راه تفرقه انداختن میان زن و شوهر، اسباب جدایی آنهارا فراهم میساختند و پس از آن، با جذب زنان مزبور به سازمان، به ارضای مطامع پست و پلیدنفسانی خود میپرداختند. حال اگر دختر یا زنی تسلیم مطامع پست آنها نمیشد، به شیوههایمختلف مورد آزار و اذیت قرار میگرفت؛ ارتقاء رتبه نمییافت؛ از خانه تیمی اخراج میشد؛موجبات لو رفتن او فراهم میگشت و ... [ - همان، ج ۳ ، ص ۳۹۰ - ۳۶۹ . در این صفحات ، شرح مفصّل و هشدار دهندهای از فسادهای درون سازمانی منافقین در پیش از انقلاب اسلامی مطرح شده است که در این درس ، با توجه به محدودیت جا ، فقط در حدّ اشاره مطرح شد ] ۳ - دستور به کفر: همان طور که میدانید سازمان منافقین، یک بار در سال ۱۳۵۴ تصمیمگرفت نقاب از چهره کنار زند و واقعیّت خویش را بروز دهد. این بود که به طور رسمی،«تغییر ایدئولوژی» خود را از اسلام به مارکسیسم اعلام کرد و آیهء بالای آرم خود را حذفکرد و به جای آن یک ستاره گذاشت. سازمان منافقین، در این رهگذر به کسانی که هنوز اندکایمانی در وجودشان باقی بود، دستور داد که مارکسیسم را بپذیرند و نماز را کنار گذارند. یکیاز اعضای قدیمی منافقین، در اعترافاتی که پس از پیروزی انقلاب نوشته و آن را منتشرساخته است، بیان میکند که وی را به خاطر خواندن نماز تهدید به مرگ کرده بودند. آنها بهصراحت از وی خواسته بودند دست از اسلام بردارد و به مکتب پوشالی مارکسیسم که در آنروزها آب و رنگی داشت، بپیوندد[ - قدرت و دیگر هیچ (بیست سال با سازمان مجاهدین خلق ) ، طاهره باقرزاده ، ص ۳۸ - ۴۹ ، چاپ اوّل ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، ۱۳۷۲ ]صفحۀ ۱۵۳کشف وابستگیهای احزاب سیاسی به قدرتهای خارجی جاسوسی برای بیگانگان از پستترین و رذیلانهترین اعمالی است که یک حزبمیتواند مرتکب شود. ادارهء یک حزب، محتاج بودجه است. یک حزب دارای ساختماناست. باید اجاره دهد. پول آب، برق، گاز و تلفن پرداخت کند. هزینهء رفت و آمدهای سران واعضای مهم خود را تأمین کند. هزینهء تبلیغات کاندیداهای خود برای مجلس یا ریاستجمهوری را تأمین کند. این از یک سو، از سوی دیگر، طمع انسان در جمعآوری مال وثروت، سبب وابستگی بسیاری از احزاب کشورمان به قدرتهای بیگانه گردید. بیگانگان،مخارج احزاب وابسته به خود را تأمین میکردند و در مقابل اطلاعات مورد نیاز خود رادریافت میکردند. مواردی از این دست، به شدت بغض و تنفّر مردم ایران را علیه احزاب سیاسی تحریکمیکرد. مردم حق داشتند. آنها ضربات بسیاری را از ناحیهء این گونه جاسوسیها خورده بودند.آنها به درستی یقین داشتند که بیگانگان اطلاعات محرمانه کشور ما را برای کمک به اینجامعه نیاز ندارند. آنها از راه دریافت این اطلاعات، میخواهند کشور را در مسیر اهداف ومنافع خودشان سوق دهند. بیگانگان پول خرج نمیکردند تا رضای خدا را جلب کنند! هیچگربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد! واقعیّت این است که اگر خیانت عدّهای جاسوسبیگانه در کشور ما نمیبود، وضعیّت کشور ما در حال حاضر به مراتب بهتر از این چیزیمیشد که اکنون هست. مردم میدانستند و میدیدند که سهم احزاب در این خیانتها کم نیست.این بود که به سختی از احزاب سیاسی، بویژه در سبک غربی آن، متنفّر شدند و معلوم است کهاگر مردم یک جامعه از احزاب سیاسی بیزار شوند، شکست احزاب قطعی است. حزب توده از جمله احزاب سیاسی وابسته ایران بود. حزب توده توانسته بود از طریقفعالیت چندین دهساله خود، شبکهای از عوامل نفوذی در ارتش ایجاد کند. گروهی را بفریبدو از آنها اطلاعات و نقشههای محرمانهء نظامی را کسب کند و سپس اطلاعات یاد شده رابهصفحۀ ۱۵۴مأموران «ک . گ . ب .» (سازمان امنیت شوروی سابق) بفروشد[ - کژ راهه ، ص ۳۰۸ - ۳۱۰ و صفحات دیگر ] سازمان منافقین نیز از جمله تشکّلهای سیاسی وابسته ایران بود. این سازمان که در ابتدابرای شوروی سابق و پس از آن برای غربیها جاسوسی میکرد، کارش به جایی رسید کهاطلاعات محرمانه کشورش را نه تنها به سرویسهای امنیتی کشورهای بزرگ که حتی بهسرویسهای امنیتی کشورهای کوچکی نظیر عراق میفروخت و بی هیچ شرمی، اعضایاحمق خود را با نان جاسوسی و خیانت تغذیه میکرد. عمق رذالت این گروهک در دوراندفاع مقدس به حدّی رسید که وقتی موشکهای صدام به اطراف دزفول میخوردند، از طریقاندازهگری فاصله انحراف موشک توسط کیلومتر شمار موتور سیکلت و گزارش آن به عراق،سعی کرد مسیر این موشکها را برای انهدام منازل مردم تصحیح کند! عمق وابستگی احزاب سیاسی را نمیتوان با یکی دو نکتهای که بیان شد، درک کرد آنچهکه گفته شد تنها قطرهای از دریای شور و ظلمانی انحراف و وابستگی احزاب سبک غربیکشورمان بود. بدیهیست در شرایطی که مردم حامی نظام مقدّس جمهوری اسلامی هستند واین را چه از طریق شرکت در دفاع مقدس و چه از طریق شرکت در سایر صحنههای دفاع ازانقلاب اسلامی اثبات کردهاند، اگر مردم ببینند که حزبی از نظر عقیدتی «ضدّ اسلام» و ازنظرسیاسی «عامل بیگانگان» است، از آن استقبال نخواهند کرد[ - شایان ذکر است تعداد بسیار کمی از احزاب و تشکلهای سیاسی خوب هم در کشور ما وجود داشتهاند که نکوهشهای این درس و دروس قبلی ، شامل حال آنان نمیشود . البته تعداد آنها به قدری کم بود که در میان تعداد زیادی از احزاب و تشکلهای وابسته ، استثنا به شمار میرفتند . در ضمن ، وظیفهء نیروهای مسلّح در برابر این گونه تشکّلهای سیاسی در حسن ختام همین درس از زبان امام (ره) بیان شده است ]حسن ختام در پایان این سلسله درسها، با پیامی از امام خمینی (ره) که شرکت نیروهای مسلّح دصفحۀ ۱۵۵احزاب سیاسی را منع میفرماید، سعی داریم تا حسن ختامی داشته باشیم: « قوای مسلّح مطلقاً، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچحزبو گروهی وارد نشده و خود را از بازیهای سیاسی دور نگهدارند. [ - کلمات قصار : پندها و حکمتها ، امام خمینی (س) ، ص ۱۶۵ ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، تهران ، چاپ اوّل ، ۱۳۷۲ ]
خطوط کلّی حاکم بر سیاست خارجی ایران در دورهء قاجاریه
سیاست خارجی ایران در عصر قاجار بحرانیترین مراحل تاریخی خود را تجربه کرد.پیچیدگی نظام بینالملل، انحصار در تقسیم قدرت و رقابت بین دو بازیگر نیرومند وکهنهکاری نظیر روسیه و بریتانیا در شمال و جنوب ایران، شرایط بغرنج و دشواری را برایدیپلماسی ایران فراهم کرده بود. وضع سیاست خارجی ایران در این دوره شباهت بیشتریبه فندق در دهانهء گازانبر را داشت که پیوسته از دو جناح متضاد و مخالف تحت فشار بود. با وجود این که سیاست خارجی ایران به جز دورهء کوتاه صدارت امیرکبیر در عصرقاجار استحکام چندانی نداشت و بر اصول ثابت و از پیش تعیین شدهای استوار نبود، امّادقّت در رخدادها و توجه در جهتگیریهای دیپلماسی ایران، این نتیجه را به دستمیدهد که ایران در فرایند جهتگیریهای تضاد و تفاهم دو دولت نیرومند همچون روسیهو انگلیس و نیز تحت تأثیر شرایط و مقتضیات بینالمللی و اوضاع داخلی، از یک سریخطوط کلی در سیاست خارجی خود پیروی میکرد که در عمل به منزلهء خط مشیسیاست خارجی ایران در قرن نوزدهم میلادی محسوب میشد. گرچه برخی از اینخطوط در دوران زمامداری بعضی از شاهان یا صدر اعظمهای قاجار کمرنگ میشد امّادر نظر عدهای از مورخین تاریخ دیپلماسی ایران، به عنوان اصول سیاست خارجی ایراندر دورهء قاجار شناخته شدهاند[ - در میان تعدادی از نویسندگان تاریخ دیپلماسی ایران ، میتوان به حافظ فرمانفرمائیان اشاره کرد که در سیاست خارجی قاجار به اصول سه گانه مذکور در بالا معتقد میباشد ] این خطوط عبارتند از: ۱ - متعادل ساختن رقابت بریتانیا و روسیه در ایران؛ ۲ - تعقیب سیاست اتّحاد و پیوستگی با دول نیرومند اروپایی؛ ۳ - اتّخاذ سیاست «قدرت سوّم». دربارهء اصل نخست (تعادل) باید گفت که در ایران این اصل میان دو قطب امپریالیستیروس و انگلیس، در سر تا سر قرن نوزدهم میلادی اعمال میشد. هنگامی که حکومتتحت فشار امتیازی را به یکی از دو رقیب نیرومند میداد، برای برقراری توازن مجبور بوصفحۀ ۴۷امتیاز مشابهی نیز به قدرت دیگر بدهد. بنابراین سیاست تعادل در عمل جنبهء منفی به خودگرفت و به ضرر منافع و مصالح کشور و تنها به نفع نخبگان حاکم تمام میشد[ - روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه، جلیل نائبیان، ص ۲۹۳ - ۲۹۲ ] سیاست اتّحاد نیز در شرایطی اتّخاذ شد که ایران نزدیک به سی سال با دشمننیرومندی چون روسیه تزاری درگیر کشمکش و جنگ بود. حاکمیت نظام استبدادی،فقدان مشروعیت، عدم محبوبیت و پایگاه مردمی زمامداران، عامل عمدهای بود کهموجب شد در شرایط بحرانی پناهگاه خود را در نزد بیگانگان جستجو کنند و برایحفظ تاج و تخت، چنین سیاستی را در پیش گیرند. سیاست «قدرت سوم» از سال ۱۲۲۹ ش / ۱۸۵۰ م به عنوان خط مشی جدیدی درایران اتّخاذ شد. ایران به این امید شروع به جستجوی یک هم پیمان نیرومند در میان دولغیر همجوار کرد که در نتیجهء ورود قدرت سومی به عرصهء رقابتِ روس و انگلیس درایران، از میزان فشارهای این کشورها کاسته شود[ - همان ، ص ۲۹۷ ] این سیاست با موفقیت همراه نبود،زیرا هیچ قدرتی مایل به ورود به مسابقهء خطرناک و پیچیدهء انگلیس و روسیه در ایراننبود[ - تحلیل تاریخی سیاست خارجی ایران از آغاز تا امروز ، فرمانفرمائیان ، ص ۳۸ ] با وجود این، ایران سرسختانه از ایدهء توسّل به قدرت سوّم جانبداری میکرد. بهعنوان نمونه، میتوان به مکاتبات ناصرالدین شاه قاجار (۱۲۶۸ ش / ۱۸۸۹ م) بارئیسجمهور وقت آمریکا - «کلیولند» - اشاره کرد. همچنین مکاتبات وی با «بیسمارک»صدراعظم آلمان، دعوت از اتریش جهت اتّحاد سیاسی با ایران، استخدام مستشارانبلژیکی و افسران سوئدی، دعوت از شرکتهای آلمانی و هلندی برای احداث راهآهن درراستای این سیاست صورت گرفت[ - همان ، ص ۴۳ و ۴۲ ] انعقاد عهدنامه وین ۱۲۳۰ ش / ۱۸۵۱ م در زمانصدارت امیرکبیر نیز در چارچوب این اصل صورت پذیرفت. صفحۀ ۴۸خلاصه تاریخ دیپلماسی ایران به مفهوم واقعی آن از دورهء قاجار آغاز میشود زیرا عوامل متعدد داخلی وبینالمللی سبب گردید تا ایران بطور جدّی وارد عرصهء سیاست بینالمللی گردد. با ظهور زمامداران نالایق قاجار در عرصهء سیاست خارجی ایران، معاهدات زیانباری بر کشورایران تحمیل شد و امتیازات متعددی از کشور ما گرفته شد از آن جمله، میتوان به تجزیهء بخشهایمهمّی از سرزمینهای شمالی، شرقی و جنوبی ایران اشاره کرد که در جریان سیاستهای استعماریروس و انگلیس صورت گرفت. رقابتهای دول اروپایی نظیر روسیه، فرانسه و انگلیس بر سر هندوستان و اهمیت استراتژیکیایران به عنوان گذرگاه دستیابی به هند، این سرزمین (ایران) را به محل تلاقی و برخورد رقابتهایاستعمارگران تبدیل کرده بود. دیپلماسی ایران در رابطه با سیاستهای استعماری بازیگران اروپایی بسیار سطحینگرانه و فاقداستحکام لازم بود. لذا، بارها وجهالمصالحهء دولتهای اروپایی قرار گرفت. در کشاکش رقابت روس وانگلیس، زمامداران قاجار میکوشیدند تا ضمن پرهیز از سیاست از اصول ایجاد تعادل میان دولرقیب و سیاست «اتّحاد و تعهّد»، از سیاست قدرت سوّم تبعیت کنند. پرسش ۱ - بازیگران عمده سیاست بینالملل در زمان قاجاریه را نام ببرید. ۲ - سیاست خارجی روسیه تزاری، فرانسه و انگلستان را نسبت به ایرانِ دورهء قاجار، به طور مختصر توضیح دهید. ۳ - اصول سیاست خارجی ایران در دورهء قاجار را نام ببرید. ۴ - سیاست قدرت سوّم را توضیح دهید. صفحۀ ۴۹انگلستان اقتدار جهانی انگلستان از دیرباز مدیون سرزمینهای مستعمره از جمله هندوستان بودکه به منزلهء شاهرگ حیاتی این کشور محسوب میشد؛ بطوری که از دست رفتن آن بهمعنی سقوط اقتدار جهانی و از پا درآمدن این کشور در جریان رقابتهای استعماری بود.بنابراین دست کم از سال ۱۱۷۶ ش / و ۱۷۹۷ م محور اصلی فعالیتهای دیپلماتیکانگلستان در منطقهء آسیا حفاظت از مرزهای هندوستان از چنگاندازیهای رقباینیرومندی نظیر فرانسه و روسیهء تزاری بود. همانگونه که پیشتر اشاره شد، مجاورتایران با هندوستان سبب قرار گرفتن این کشور در مدار دیپلماسی پیچیدهء دولتهاینیرنگباز و استعمارگری چون انگلستان بود[ - پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران ، محمدعلی مهمید ، ص ۱۲۶ ] تجاوزهای پی در پی روسها در شمال ایران - برای رسیدن به آبهای گرم - حکم اهرمفشاری را داشت که زمامداران قاجار را به جستجوی یک دولت نیرومند وادار میکرد تاآنان را در مقابل دشمن دیرینه مورد حمایت قرار دهد. همانگونه که دولتهای انگلیس وفرانسه در راستای منافع خود در صدد جلب اتّحاد و دوستی ایران بودند، تجاوز روسهانیز موجب میشد تا ایران در سیاست خارجی خود تن به چنین استراتژی غلط صفحۀ ۴۲بدفرجامی بدهد. با این ملاحظات، از سال ۱۱۷۶ ش / ۱۷۹۷ م استراتژی اتّحاد و تعهّدبا دولتهای نیرومند بخصوص انگلستان در دستور کار سیاست خارجی ایران قرار گرفت[ - پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران، محمدعلی مهمید، ص ۱۲۶ ] ایران در نگاه بریتانیا به منزلهء اولین خط دفاعی و سرزمین حایل میان هندوستان ودولتهای رقیب بود[ - همان ، ص ۱۲۸ ] بنابراین، بریتانیا با به کارگیری دیپلماتهای حرفهای و با استفاده ازابزارهای تطمیع و تهدید ایران را به دام کشیده و معاهداتی را منعقد کرد که در آنها فقطمنافع انگلستان لحاظ شده بود[ - روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه ، نائبیان ، ص ۱۱۶ ] دربار قاجار در روابط خود با بریتانیا و اتّخاذ سیاستاتّحاد و تعهّد نه تنها کوچکترین امتیازی به دست نیاورد، بلکه نزدیک به یک قرن و نیم،در بحرانیترین شرایط در مقابل ضربات ارتش مدرن روسیه تنها ماند و در زد و بندهایسیاسی میان انگلیسیها و رقبای اروپایی آن در آسیا، بارها وجهالمصالحه قرار گرفت.همچنین در نتیجهء دسیسههای پنهانی انگلیسیها، زیانبارترین معاهدات، نظیر گلستان(۱۱۹۲ ش / ۱۸۱۳ م)، ترکمانچای (۱۲۰۷ ش/ ۱۸۲۸ م) و غیره به ایران تحمیل شد وعلاوه بر آن، بریتانیا در تجزیه و جدایی بخشهای مهمّی نظیر هرات در سال ۱۲۳۶ ش/۱۸۵۷ م، ایالت بلوچستان در سال ۱۲۵۰ ش / ۱۸۷۱ م، بحرین در سال ۱۳۴۹ هـ . ش ونیز جدایی سرزمینهای ماورای ارس از پیکرهء ایران نقش فعّالی داشت[ - همان ، ص ۱۶۹ ] پس از شکست نهایی ناپلئون و رفع خطر از مرزهای هندوستان و برقراری اتّحاد میانانگلیس و روسیه، ایران از کانون توجّهات دیپلماتهای بریتانیا حذف گردید[ - پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران ، مهمید ، ص ۱۶۳ ] با آغاززمامداری ناصرالدین شاه (سال ۱۲۲۶ شمسی) دستگاه دیپلماسی انگلستان گذشته ازکوششهایی که برای اعمال سلطهء سیاسی، نظامی و قضایی بر ایران و اخلال و اعمالنفوذ در تعیین خطوط سیاست خارجی ایران به عمل میآورد، در پی تحصیل یک سریاهداف اقتصادی، نظیر فراهمآوردن تسهیلات لازم برای فعالیت بازرگانان انگلیسی ورهایی از سیاستهای محدود کنندهء گمرکی و کسب امتیازات اقتصادی از دیگر محورهایصفحۀ ۴۳تکاپوی سیاست خا رجی بریتانیا در ایران بود. در مجامع بینالمللی نیز مواضع انگلستاندر قبال ایران خصمانه بود. به عنوان مثال، مخالفت این کشور با حضور وزیر خارجه وهیأت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح پاریس - پس از پایان جنگ جهانی اوّل - مانع ازمطرح شدن دعاوی ایران نظیر استرداد اراضی از دست رفته و جبران خسارت ناشی ازنقض بیطرفی ایران در جریان جنگ اوّل شد[ - روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه ، نائبیان ، ص ۲۷۲ ]فرانسه تصرف مستعمرات انگلستان از جمله هندوستان در زمان ناپلئون بناپارت ازاولویتهای اهداف سیاست خارجی فرانسه در منطقهء آسیا بود. اتّخاذ چنین سیاستیموجب گردید تا فرانسویان جهتگیری اتّحاد و نزدیکی به ایران را به عنوان یکی ازراههای دستیابی به هندوستان در صدر برنامههای دیپلماتیک خود قرار دهند و اینکشور را به یک جبههء سوقالجیشی برای تعرّض به هندوستان تبدیل کنند[ - پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران ، مهمید ، ص ۱۲۸ ] برقراریاتّحاد سهجانبه میان ایران، فرانسه و عثمانی علیه روسیه به منظور جلوگیری از دسترسیروسها به هندوستان بُعد دیگری از دیپلماسی فرانسویان در منطقهء آسیا بود. فرانسویان در روابط خود با ایران وانمود میکردند که درصدد حمایت از ایران درمقابل تهاجم ارتش روس هستند به همین جهت ژنرال گاردان به همراه هیأتی وارد ایرانشد تا در راستای تعهّدات فرانسه مبنی بر تأمین سلاحهای جدید و بهبودی در سازمانارتش اقداماتی را به عمل آورد. ایران نیز به سبب فشارهای نظامی روسیه تزاری، ازانعقاد عهدنامهء «فین کن اشتاین[.۱-Finkenstein.)یسمشـ ۵۸۱۱ / م ۷۰۸۱(] به عنوان جایگزین اتّحاد با انگلستان استقبال کرد.انعقاد عهدنامه «تیلسیت[.۲-Tilsit.)یسمشـ / م ۷۰۸۱(] میان فرانسه و روسیه به خوبی ثابت کرد که علیرغم تظاهرناپلئون به حمایت از ایران، جهتگیری این کشور نسبت به ایران تنها در پی تحصیل منافعاستعماری خود است و در شرایط بحرانی متّحد خود را وجهالمصالحه با روسها قرا[.۱-Finkenstein.)یسمشـ ۵۸۱۱ / م ۷۰۸۱(][.۲-Tilsit.)یسمشـ / م ۷۰۸۱(]صفحۀ ۴۴میدهد[ - پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران ، ص ۱۳۲ ] روابط ایران با فرانسه پس از انعقاد عهدنامهء تیلسیت و خروج هیأت نمایندگیژنرال گاردان از ایران (۱۱۸۸ ش / ۱۸۰۹ م) به سردی گرایید[ - تاریخ روابط خارجی ایران ، مهدوی ، ص ۲۱۶ ]روسیه تزاری سابقهء روابط خارجی ایران و روسیه تزاری از اواخر سلطنت نادرشاه تا وقوع انقلاببلشویکی ۱۲۹۶ ش / ۱۹۱۷ م از چشمانداز مطلوبی برخوردار نیست[ - سیاست اروپا در ایران ، محمود افشار یزدی ، ص ۴۴ ] جهتگیریسیاست خارجی ایران در طول حاکمیت قاجار بیش از هر عاملی از سیاست خصمانه وتوسعه طلبیهای روسها نسبت به ایران تأثیر پذیرفته بود. این مسأله در سمتگیری سیاستخارجی ایران نسبت به بریتانیا و فرانسه - سیاست اتحاد و تعهّد - نمود عینی یافت. شالودهء سیاست خارجی روسیه نسبت به ایران در دورهء زمامداری پتر کبیر ریخته شدکه بر اساس آن به زمامداران بعدی توصیه شده بود با جنگهای پی در پی، ایران را بهضعف و نابودی کشانده و با عبور از خاک ایران، خود را به خلیج فارس و در نهایت بههندوستان برسانند[ - تاریخ معاصر ایران ، آوری ، ج ۱ ، ص ۵۸ ] بنابراین، شدیدترین و زیانبارترین جنگهای روسیهء تزاری در پیتعقیب سیاست الحاق شمال ایران به روسیه، به عنوان بخشی از سیاست توسعهطلبانهءارضی روسها در آسیا، در نیمهء اوّل قرن نوزده میلادی به ایران تحمیل شد. این جنگها کهدر دو مرحله اتّفاق افتاد و نزدیک به سی سال طول کشید، نشان داد که روسها درسیاست خارجی خودشان بیش از هر ابزاری متکی به جنگ و اقدامات نظامی هستند. انعقاد معاهدهء ترکمانچای برگی از تاریخ دیپلماسی ایران است که نمیتوان آثار آن رابر سیاست خارجی ایران در تاریخ معاصر نادیده گرفت. زیرا به دنبال آن، روند تازهای درمداخلات بازیگران استعمارگراروپایی در امور ایران شروع شد و نیز سرآغاز یک دورهءطولانی تزلزل استقلال سیاسی، اقتصادی و قضایی در ایران بود[ - تاریخ کامل ایران ، رازی ، ص ۴۹۶ ] این عهدنامه انحطاصفحۀ ۴۵سیاسی ایران را به ارمغان آورد و نزدیک به یک قرن بر دیپلماسی ایران سایه افکند[ - سیاست اروپا در ایران ، محمود افشار یزدی ، ص ۷۰ ] ایران پس از تحمّل شکستهای پی در پی و ضربات سنگین در عرصهء جنگ با روسهاو عدم موفّقیت در جهتگیری اتّحاد با دولتهای فرانسه و انگلیس، رویّههای مبتنی بردیپلماسی جنگ و گریز را - که از ابتدای قرن نوزدهم در پیش گرفته بود - رها کرد و قرارداد گلستان نقطهء پایانی به استراتژی اتّحاد و پیوستگی ایران با دولتهای نیرومند اروپایینظیر فرانسه و انگلیس و نقطهء آغاز سیاست جدیدی موسوم به سیاست «قدرت ثالث»بود[ - تحلیل تاریخی سیاست خارجی ایران از آغاز تا امروز ، حافظ فرمانفرمائیان ، ترجمهء اسماعیل شاکری ، ص ۳۴ ، ۱۳۵۲ ] این سیاست که متضمن ورود قدرت سوّمی در کشاکش رقابتهای استعماری روسو انگلیس در ایران بود، بیشتر به خاطر حفظ تاج و تخت و بقای زمامداران قاجار اتّخاذشد تا حفظ مصالح و منافع عالی کشور[ - روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه ، نائبیان ، ص ۲۹۳ ] شکست روسیه از ژاپن در ۱۲۸۴ ش / ۱۹۰۵ م، جنگ جهانی اوّل و انقلاب اکتبر۱۹۱۷ بلشویکی سبب از کار افتادن ماشین جنگی روسیه و فرصت تنفسی برای ایرانشد[ - همان ، ص ۲۶۳ ] رژیم جدید شوروی (سابق) در سال ۱۲۹۷ ش / چهاردهم ژانویه ۱۹۱۸ مبخشی از قراردادهای ظالمانهای را که بر ایران تحمیل شده بود، بطور یکجانبه ملغیاعلام کر[ - روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه ، نائبیان ، ص ۲۶۴ ] و انعقاد قرارداد ۱۳۰۰ شمسی / ۱۹۲۱ م میان ایران و شوروی سابق دورهءتازهای را در تاریخ روابط دو کشور گشود[ - به موجب قرارداد ۱۹۲۱ دولت شوروی سابق از کلیهء حقوق و امتیازاتی که در دوران تزارها به زور از ایران گرفته شده بود صرفنظر کرد و متعهد شد به سیاست تجاوزکارانه و ظالمانه خاتمه دهد تا ایران بتواند به سرنوشت خود مسلّط گردد. همچنین، شوروی سابق کلیه قروض ایران (یازده میلیون لیرهء انگلیسی) را بخشید، امتیاز خطوط آهن و راههای شوسه و تأسیسات بندری و گمرکهای شمال را به ایران واگذار و از حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) صرفنظر کرد. بانک استقراضی و خطوط تلگرافی و جزیرهء آشوراده و سایر جزیرههای مجاور استرآباد به ایران مسترد شد و ایران در دریای خزر حق بحر پیمایی آزاد پیدا کرد. در مقابل ایران نیز تعهداتی را در مقابل رژیم جدیدالتأسیس شوروی بر عهده گرفت ؛ ر . ک همان ، ص ۲۹۰ و «سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی» (۱۳۵۷ - ۱۳۰۰) عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، ص ۱۰ ، تهران ، نشر البرز ، چاپ اول ، ۱۳۷۳ ]