ایدئولوژی از نظر تا عمل
واژة
ایدئولوژی برای نخستین با در واپسین دهههای قرن هجدهم میلادی توسط تنی چند
از متفکرین فرانسوی بکار برده شد. در رأس این عده، فیلسوف فرانسوی دستوت
دوتراسی1 قرار داشت که در سال 1795 میلادی، ایدئولوژی را به معنای "علم
آراء و عقاید" یا به عبارت دیگر "تحقیق و بررسی در منشأ تحول و تکامل
اندیشهها" اعم از اندیشه های مذهبی، فلسفی، سیاسی و اجتماعی بکار برد. به
تدریج کسانی که بذنبال تحقیق، کنکاش و تعقل در منشأ و تکامل آراءو اندیشه
های مزبور بودند، "ایدئولوگ" یا عقیده شناس نامیده شدند. روشی که این عده
در تحقیق و تتبع بکار میبردند کم و بیش واجد سه خصوصیت؛ اصالت تجربه،
اصالت ادراک، و اصالت ماده بود. این محققین در تحقیقات خود کمتر به مسائل
معنوی توجه داشته و معتقد بودند که آراء و عقاید را باید در شرایط خاص
زندگی اجتماعی –اقتصادی جوامع انسانی و بدور از هرگونه جانبداری یا
پیشداوری جستجو نمود اینان معتقد بودند که اندیشه های گوناگون (اعم از
فلسفی، اجتماعی، مذهبی و سیاسی)در شرایط خاص اجتماعی-اقتصادی به وجود آمده و طی زمان دستخوش تغییرات شدهاند.
با گذشت زمان ایدئولوژی دستخوش تغییراتی از لحاظ معنی میشود و به جای اینکه معنای "علم آراء و عقاید" داشته باشد، معنای "آراء و عقاید و اندیشه هایی دربارة انسان، جامعه و جهان" را بخود میگیرد. ایدئولوژی به معنای دوم آن ( یعنی اندیشه هایی دربارة انسان، جامعه و جهان) به دو صورت بکار برده میشود: نخست به صورت یا به معنای محدود مفهوم ایدئولوژی، که فقط شامل ایدئولوژیها یا آراء و عقاید و اندیشه های افراطی راست یعنی ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم و آراء و عقاید و نظرات افراطی چپ یعنی کمونیسم میشود. دیگر، به معنای وسیع و گستردة مفهوم ایدئولوژی که شامل هر نوع نظریة جهتدار و یا هر نوع تلاش در جهت نزدیک کردن علم سیاست به سیستمی از عقاید است و یا به بیانی دیگر، هرگونه مکتب سیاسی خواه افراطی مانند کمونیسمونیسم و فاشیسم و یا میانه رو مانند لیبرالیسم و محافظه کاری و انواع گوناگون اندیشه های سوسیالیستی را دربر میگیرد.
در نیمة دوم قرن بیستم گاهی
به عبارت "پایان عصر ایدئولوژی" بر میخوردیم، که در اینجا منظور از
ایدئولوژی، ایدئولوژی به معنای محدود و افراطی آن است. جنگ دوم جهانی،
ورشکستگی ایدئولوژی افراطی راست به صورت فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم را در
پی داشت، در حال حاضر نیز اندیشه های مارکسیستی و سوسیالیستی و نیز نظام
های اقتصادی-اجتماعی ای کع میخواهند این اندیشهها را جامة عمل بپوشانند
دچار بحرانی که زمزمههای آن از اوایل دخة 1980 آغاز شد، با فروپاشی دیوار
برلین به اوج خود رسید و با از هم پاشیدگی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال
جمهوری های آن تکمیل شد و بدین جهت متعاقب ورشکستگی ایدئولوژی افراطی راست،
اکنون با مشکلات ایدئولوژی افراطی چپ مواجه هستیم. در رسالهای که بنام
"منشور کمونیستها"در سال 1848 میلادی منتشر شد، ذکر شده بود که "شبحی
اروپا را تهدید میکند"، سرمایه داری آخرین مراحل خود را میگذراند و به
بحران کاپیتالیسم نیز اشاره شده بود. ولی اکنون باید گفت که "شبحی را تهدید
میکند" و آن شبح کمونیسم عبارت است از عدم اعتماد به نفس و شک.
همچنان
که جنگ دوم جهانی و شکست اردوگاه ایدئولوژی افراطی راست (فاشیسم) متفکرین
لیبرال را سرشار از غرور نموده و ما شاهد ظهور نظریة پایان عصر ایدئولوژی
در دهة 1950 توسط "شیلز2" آمریکایی بودیم که بعدها نیز به صورت نظریهای
توسط "دانیل بل3" مطرح شد، در نیمة دوم قرن بیستم، متعاقب فروپاشی اردوگاه
ایدئولوژی افراطی چپ (یعنی کمونیسم) نظریة "پایان تاریخ" نضح گرفت که توسط
"فرانسیس فوکویاما4" مطرح میشود. فوکویاما بر این باور است که آنچه ما
امروز شاهد آن هستیم، تنها جنگ سرد یا گذشت مرحلة خاصی از تاریخ پس از جنگ
نیست، بلکه پایان خود تاریخ است: خط پایانی روند تکاملی ایدئولوژیکی بشری و
جهانی شدن و جامعیت یافتن لیبرال-دمکراسی غربی به عنوان آخرین شکل دولت
انسانی در مفهوم غربی آن. وی معتقد است آنچه که امروز از پیروزی لیبرالیسم
مشاهده میشود، از نوع هگلیسم آن است تا مارکسیسم، یعنی پیروزی جامعه و
دولت.
آنچه را فوکویاما در قالب نظریة تاریخ مطرح میسازد، باید در
قالب مسحور شدن جهان صنعتی غرب از پیروزی های بدست آمده در مقابل کمونیسم
تلقی نمو دکه متعاقب موفقیت های تکنولوژیک و اینتراکشنیسم5 (روابط انسان با
شرایط محیطی اعم از محیط ساخته و پرداخته خود و محیط طبیعی وی) و افول
اینترارگانیسم6 (روابط صرف جوامع بشری با یکدیگر) پدید آمد. اگر جنبة
انقلابات تکنولوژیک جهان صنعتی را که حالت جهان شمول داشته و ربطی به صرف
جهان صنعتی ندارد، به کناری نهیم، نمیتوان برای نظریة پایان تاریخ آتیه ای
بهتر از نظریة پایان عصر ایدئولوژی تصور نمود. مادامی که بین عقیده و عمل
اختلاف و تفاوت وجود داشته باشد، ایدئولوژیها و حرکت تاریخ از انگیزهای
شدید برخوردار خواهند بود.
یکی از عمده ترین مباحثی که در عصر حاضر
اذهان بشری را به خود معطوف نموده و بحث های جنجالیای را در سراسر جهان
برانگیخته است، مفهوم ایدئولوژی و مسائل پیرامون آن از قبیل پایان عصر
ایدئولوژی و پایان تاریخ میباشد. ارایة پاسخی درست و واکنشی صحیح و منطقی
در مقابل آن نیازمند تحقیقی جامع است. مقالة حاضر تحت عنوان "ایدئولوژی از
نظر تا عمل" تحقیق جامعی است که علاوه بر شکافتن تاروپود ساختاری مفهوم
ایدئولوژی، نحوة عمل و تجارب آن را در صحنة جهانی از آغاز تا به امروز به
همراه دستاوردهای آن با دیدی نقادانه به تصویر کشیده است.
تبیین ذهنی ایدئولوژی
بررسی مفهوم ایدئولوژی و تفاوت آن با نظریات7 ،اعتقادات8، نهضتها و نظامهای فکری9 و برنامهها
ایدئولوژی
یکی از اشکال متفاوت و متنوع باورهای جامع،مدرک و معدل تطلبانه در ارتباط
با انسان و جامعه میباشد که در جوامع انسانی رشد و توسعه یافته است10.
نظریات، اعتقادات، نهضتها و نظامهای فکری و برنامه یا روش کارها در زمرة
دیگر انواع الگوهای جامع و فراگیرندهای قرار دارند که از ایدئولوژی متمایز
هستند11.
این باورهای جامع از لحاظ درجاتشان با یکدیگر متفاوتند، این درجات عبارتند از:
1- صراحت روش قواعد و دستورات،
2- انسجام سیستماتیک پیرامون یک اعتقاد اخلاقی ویژه یا مردکه،
3- قرابت و وابستگیهای تأیید شده با دیگر الگوها –چه الگوهایی که در گذشته رایج بوده و چه الگوهای حاضر،
4- انعطاف ناپذیری در قبال اصول نوین و تغییرات دیگر،
5- الزامات رفتاری،
6- تأثیرات مشترک،
7- انتظار اجماع از جانب کسانی که آنها را قبول کردهاند،
8- دستورات آمرانه،
9- همکاری با نهادی که جهت تحقق الگوهای اعتقادی در نظر گرفته شده است12.
ایدئولوژیها
دارای دستورات صریح و موضوعات گستردهای هستند که برای پیروان خود، حکم
قواعد و دستورات آمران هرا دارند. ایدئولوژیها در مقام مقایسه با دیگر
الگوهای اعتقادی، بطور سیستماتیک، یکپارچه و منسجم پیرامون یک یا چند ارزش
والای اجتماعی چون رستگاری، مساوات یا خلوص نژادی تمرکز یافتهاند. آنها
نسبت به تفاوتهای بارز و عدم ارتباط باورهای خود با نظریات، اعتقادات و
دیگر نوآوری در عقاید خود شدیداً ایستادگی کرده و حتی وجود و اهمیت چنین
رخدادهایی را تکذیب نمودهاند. قبول و پذیرش یک ایدئولوژی نیز دارای
تأثیرات عمیقی است. مساعدتهای لازم به ایدئولوژی به وسیلة کسانی صورت
پذیرفته است که آن ایدئولوژی را قبول داشته و رفتارشان کاملاً تحت تأثیرات
دستورات آمرانة آن ایدئولوژی بوده است. تمامی پیروان ایدئولوژی خواهان
توافق و ارتباط کامل با یکدیگرند13.
نظریات، فاقد منشوری لازم
الاتباع و صریحاند. آنها از لحاظ ساختار درونی، دارای ساختاری کثرت گرا
بوده و به همین جهت فاقد انسجام سیستماتیکاند. نظریات به دلیل فقدان
منشوری لازم الاتباع، بیش از ایدئولوژیها و اعتقادات مذهبی در مظان پذیرش و
آمیزش با عناصری از نظریات دیگر و حتی اصول اعتقادی بیگانه قرار دارند.
نظریات در درون خود دارای مجموعهای از اعتقاداتاند که به دلیل تأکیدشان
بر عناصر متضاد و متفاوت در یک نظریه، از یکدیگر متمایز میشوند. بنابراین
اعتقادات در حالی که از بسیاری جهات نظریة فراگیر، غالب و مسلط در جامعة
مربوطه را قبول دارند، ولی دربارة برخی مسائل خاص در تضاد دائم با یکدیگر
به سر میرند. ابهام و عدم انسجام به همراه پراکندگی در نظریات و (تا حدی
کمتر) اعتقادات، آنها را در عمل با فشارهای نابرابر (جهت رعایت اصول
مربوطه) مواجه نموده است. از لحاظ تبیین، نظریات تقریباً غیر مؤثر هستند و
بر خلاف ایدئولوژی، طالب اجماع کمتری از سوی پیروان خود میباشند14.
ایدئولوژیها
مخصوصاً در مراحل آغازین، به وسیلة متصدیان و پیروان نظامهای ارزشی-نهادی
اساسی15 مورد حمایت قرار نمیگیرند. بر عکس، نظریات و اعتقادات فرعی این
ایدئولوژیها، الگوهای اعتقادی مشخص شده در آن بخشهایی از جامعهاند که
نظم موجود جامعه را تأیید و قبول کردهاند. حاکمان و نخبگان در ادارة
نظامهای نهادی اساسی با آنها همکاری نموده و مایلند تا ازیک نظریه و یا یک
یا چندین اعتقاد که سعی دارند قواعد و دستورات مشخص تری به عناصر معین
نظری های غالب ارایه دهند، حمایت نمایند. اعتقاداتی که از نظام نهاد اساسی
بیگانه شدهاند خواهان بدست آوردن خصوصیات رسمی ایدئولوژیها میباشند. در
حالی که نظریات (مانند بودیسم و پروتستانیسم) که متحمل رابطهای بسیار سست
با رفتار و اعتقادات (مانند کویکریسم16 و کاتولیسیزم رومی) هستند، خواهان
نفوذ و تأثیر کاملتری بر رفتار کسانی میباشند که از آنها حمایت میکنند17.
اعتقادات
اغلب بر روی ایدئولوژی سایه میافکنند، اما بدین علت که خواهان تحدید
انسجام یافته نبود و کمتر مشکل ادتدکسی دارند، نمیتوانند در حکم قدرت فکری
ایدئولوژیک باشند. لذا تعهدات واقعی نسبت به اعتقادات جزئی، ناقص و متعارض
میباشند، مگر در مواقعی که یک اعتقاد توسط یک مکتب فکری اتخاذ شود، که در
آن صورت نیز این اعتقاد نمیتواند متحمل ساختار سیستماتیک شود و اهدافش
توانایی فراگیری جهانی ندارند. بنیانگذاران یا نوابغ میباید سیستم منسجم
اخلاقی، اجتماعی و فلسفة سیاسیای را به وجود بیاورند که در فراگیری و
ساختار صراحتش این مکان به وجود آید که با هستة فکری یک ایدئولوژی برابری
نماید. هر چند اسلوب بانیان اعتقادات، نه تنها در حد یک مکتب فکری حتی در
حد یک گروه مقدم ایدئولوژیک18 نیز نمیباشد، با این وجود تأثیرشان شایان
توجه است، به گونه ای که به وسیلة جناحهای فکری مورد استفاده قرار
میگیرند. هر فردی هر آنچه را که بخواهد، میتواند ا زیک اعتقاد اتخاذ کند،
اما آن یگانگی و نیرویی را که برای تبدیل شدن به یک ایدئولوژی نیازمند
است، از دست خواهد داد. فزون بر این، هر چند اندیشمندان بزرگ نه به نحو
گستردهای از نظام های ارزشی-نهادی اساسی جامعة خود بیگانه شده و نه مصرند
که دکترینهایشان در رفتار پیروانشان هویدا گردد، با این وجود هیچ فرصتی
برای رهایی ایدئولوژی از ساختار فکریاش وجود ندارد19.
نهضتها و
نظامهای فکری، کم و بیش مشخصاند و الگوهای فکری سیستماتیک در طی
همکاریهای غیر مستقیم فکری و تقسیم کار مانند اگزیستانسیالیسم، ایدهآلیسم
هگلی و پراگماتیسم، توسعه یافتهاند. در راستای ایدئولوژیها و نظریات،
همیاری و همگرایی درونی و انسجام یافتهای نیز به چشم میخورد.
با
این وجود آنها تاکنون نتوانستهاند بر مشاهدات کلی رفتاری، توافقات کامل در
میان طرفدارانشان و پایان دیگر ساختارهای ایدئولوژیک متکی باشند. آنها
توانایی تبدیل شدن به یک ایدئولوژی را ندارند20.
اهداف عینی و معین
شدة یک برنامه مانند حقوق مدنی یا نهضتهای اصلاح انتخاباتی مشخصة آن
برنامه میباشند، بدین جهت بیانگر محدودیت شدید منافعی است که در یک نظریه
آشکار بوده و در یک اعتقاد یا نظام فکری از وضوح و صراحت بیشتری برخوردار
است. یک برنامه با توجه به الگویی که از آن نشأت گرفته است، رابطهاش با
اصول اخلاقی و ادراکی از وضوحی نسبی برخوردار است. از زمانی که خصوصیت اصلی
برنامه ترتیبات محدود عینی را به خود میگیرد، از منشأ و مقصد ایدئولوژیک
کمتری بهرهمند میشود21.
برنامهها و نظامهای فکری همانند
ایدئولوژیها، با نظریههای جدید و اعتقادات غالب و رویههایی که آنها
اساساً بدان وابستهاند مخالف میباشند. اما ایدئولوژیها به لحاظ شدت
تأثیراتی که با اختلافات عقیدتی همراه میباشند و نیز به لحاظ میزان
محدودیتهای فکری بدین خاطر که مدعی شمول تمامی اهداف و حوادث قابل دسترس
میباشند، با نظامهای فکری غیراحساسی و برنامهها فرق میکنند22.
ایدئولوژیها
و کسانی که از آنها حمایت میکنند، معتقدند که از ماهیت مافوق و
متافیزیکی (یک طبقه، یک جامعه، یک نوع یا یک ارزش ایدهآل) که گسترده تر از
ساخت یگانة کسانی است که به ایدئولوژیها معتقدند، صحبت میکنند. با این
وجود حاملان یگانة ایدئولوژیها خود را بیش از اعضای گروه ایدئولوژیک ذیحق
میدانند. از زمانی که ایدهآلها از واقعیات فاصله میگیرند، ایدئولوژی
نیز برای بدست گرفتن امور دولتی تقلا مینماید23.
ایدئولوژی و نظامهای ارزشی اساسی
ایدئولوژی
در مقایسه با نظریههای غالب و اجزای اصلی آنها و اعتقادات، با ارزش های
اخلاقی خالصتر، کاملتر و ایدهآل تر از آنچه در جامعه وجود دارند، شدیداً
مخالفت میورزد. ایدئولوژیها بر برخوردهای دائمی و واقعی با سمبلهای مقدس
و ترویج آنها در عالم وجود اصرار میورزند. در صورتی که نظریهها و
اعتقادات با تقاضای نظام نهاد اساسی، در قواعد و دستورات از قبل تعیین شده و
تغییرات مقطعی در ارتباط میباشند. ایدئولوژیها پیروان خود را وا
میدارند تا در خلال تغییرات کلی جامعه بر روی آرمان مقدس خود پافشاری
کنند. این ایدئولوژیها چه از طریق غلبه کلی و چه از طریق نادیده انگاشتن
دیگر ارزشها به دنبال تمامیتاند، به طوری که شکل خالصتر و ایدهآل ارزشی
میتواند جدای از تأثیر آلودة محیط اطراف، رشد پیدا کند. در حالی که
حاملان هر یک از چندین اعتقاد از یک نظریة غالب مقداری از معیارهای جامعه
را با دیگر اعتقادات پذیرفتهاند، نمایندگان یک ایدئولوژی که در مقابل دیگر
ایدئولوژیها و مخصوصاً در مقابل نظریات و اعتقادات گرفتهاند، تأکیدشان
بر روی تفاوتها و اختلافات بین ایدئولوژی خود و دیگر نظریات و
ایدئولوژیها در چارچوب جامعه و نفی هویتها و وابستگیها قرار دارد24.
با
این وجود هر ایدئولوژی در خلال پیشرفتی فرهنگی به وجود آمده است. به هر
حال واکنش احساسی ایدئولوژی در قبال آن فرهنگ، قابلیت تحریم و بیبهره
نمودن عناصر مهم آن فرهنگ را ندارد. ایدئولوژیها، پاسخی به نظریه های
نامناسب خاص در نظریة مسلط و تلاشهایی در جهت اعادة موقعیت عناصر فراموش
شده و وارد کردن آنها به مرحلة اجرا میباشند. بنابراین میان جهت گیریهای
اخلاقی و ادراکی هر ایدئولوژی مخصوص و نظریات و اعتقاداتی که در محیط اطراف
غلبه داشته و نظاهای ارزشی-نهادی اساسی را تأیید و قبول میکنند،
وابستگیهای واقعی و مشخصی وجود دارد25.
یک ایدئولوژی شامل دستورات و
روش و رفتاری (با تأکید ضعیفی بر دیگران برای اطاعت از دستورات) است که آن
را به یک موقعیت بالاتر از نظریات و اعتقادات سوق میدهد. بنابراین
ایدئولوژی با یک نظریة غالب و اعتقاداتش از لحاظ صراحت، همگرایی و انسجام
درونی و اسلوب، جامعیت و فراگیری، فوریت درخواستها و شدت تمرکزی که بر روی
دستورات یا تحولات معینی متمرکز شده است، دارای تفاوتهایی است26.
تمامی
ایدئولوژیها (چه سنتی و چه پیشرفته، چه محافظه کارانه و چه انقلابی)
متضمن یک نوع بیگانگی پرخاشگرایانه از جامعة خود میباشند و به عبارت دیگر،
نسبت به جامعة موجود بیگانهاند. آنها تغییر در زندگی طرفدارانشان طبق
اصولی معین را مد نظر دارند. بر ثبات و وقت درخواستهای اصولی طرفداران خود
اصرار میورزند و دستوراتی به پیروان خود میدهند تا مستقل از بافت کل
جامعه عمل کنند. هر آنقدر که پیروان یک ایدئولوژی مراکز حساس قدرت راب دست
میگیرند، نسبت به نظریات و اعتقادات جامعه بیگانهتر میشوند27.
ایدئولوژیها
با توسعة نهادهای فرهنگی نظام نهادی اساسی مخالفت میورزند. آنها مدعیاند
که این نهادها حقیقت را در مورد امور جدی و مهم تحریف کرده و سعی دارند
نظامی غیرعادلانه را در نظم دنیوی جایگزین سازند. ایدئولوژیها به درک صحیح
اصول رفتاری اصرار میورزند، که این خود یکی از زمینههایی است که براساس
آن، نظامهای ارزشی-نهادی اساسی دوگانه را به انکار مصالح و فساد قدرت متهم
میکنند. بنابراین ایدئولوژیها و طرفداران آنها، چه آنهایی که قدرت را
در دست دارند و چه آنها که از آن محرومند، به ضعف و بیثباتی رفتار در
بخشهایی از جامعه که کنترل کاملی بر روی آن ندارند (که در مراجعه به اصول
سفت و سخت حق و عدالت ارزیابی میشوند) ایراد وارد کرده و نهایتاً به تعیین
دستورات زیادی برای رفتار پیروان خود میپردازند28.
در حالی که
عناصر مختلف یک نظریه ممکن است فقط در میان کسانی که در آن سهیماند توزیع
شود، ایدئولوژی به نظرات تمام کسانی که معتقد به ایدئولوژی شدهاند اصرار
میورزد. به عبارت دیگر، عناصر اعتقادی ایدئولوژیک، نسبت به یک نظریه،
اعتقاد یا نهضت فکری، کمتر از جانب هواداران پرشور خود مورد حمایت قرار
میگیرد29.
خاستگاه و ظهور ایدئولوژیها30
ایدئولوژی محصول
نیاز انسان جهت تحمیل نظام عقلانی بر جهان است. ضرورت ایدئولوژی که نیاز
به یکن قشة اخلاقی و ادراکی از جهان را تشدید میکند (هرچند به طور نابرابر
توزیع شده باشد)، یکی از تمایلات اساسی انسانها است31.
ایدئولوژیها
در شرایط بحران و در بخشهایی از جامعه که تاکنون تسلط نظریات، پذیرش آن
را غیر قابل قبول نموده بود، ظهور یافتند. ایدئولوژی بدین علت به وجود
آمدکه نیازهای احساسی قوی که به وسیلة نظریات غالب ارضاء نشده بودند، برای
توصیف تجارب مهم، تثبیت الگوهای رفتاری و دفاعی اساسی یا مشروعیت ارزش و
شأن اشخاصی که چنین نیازهایی را احساس میکردند، وجود داشت. برای پیدای شیک
ایدئولوژی، وجود دیدگاهی به همراه آلترناتیوی مثبت در جهت الگوهای موجود
جامعه و فرهنگ آن جامعه و قابلیت عقلائی برای تفصیل آن دیدگاه، به عنوان
قسمتی از نظم جهانی ضرورت دارد. برخی از ایدئولوژیها مخلوق شخصیتهای
کاریزماتیکاند-کسانی که قدرتمند و توسعه طلب بوده، دیدگاههای سادهای از
جهان دارند و به عنوان قدرتهای بزرگ فکری و تصوری تلقی میشوند.
ایدئولوژیها به عنوان یک اعتقاد از جانب کسانی پذیرفته میشوند که آن را
به عنوان یک حقیقت و واقعیت همیشگی قبول مینمایند.
برخی از
شخصیتها اساساً ایدئولوگ میباشند. چنین افرادی دائماً برای ارایة تصویری
منظم و آشکار از جهان و مکانی واضح و مشخصاند، همانند اینکه در هر وضعیتی
چه چیز درست و چه چیز غلط میباشد. آنان باید قادر باشند تا هر آنچه را که
اتفاق میافتد با پیشنهادات صریح، آماده و قابل اجراء (که از پیش فرضی
اصولی نشأت میگیرد) توضیح دهند. اشخاص دیگر تحت شرایط بحرانهای عمومی و
خصوصی که مؤید نیاز برای جهت دادن به نظم ادراکی و اخلاقی میباشد،
ایدئولوگ گردیدهاند و زمانی که بحرانها فروکش نمایند، چنین افرادی نیز
کمتر ایدئولوگ میشوند32.
یک ایدئولوژی بدون وجود الگوهای عمومی
اخلاقی و داوریهای پیشین (یعنی نظریات و اعتقادات وابسته به آنها)
نمیتواند به وجود آید، و یا به عبارت دیگر، نمیتواند یک سنت فرهنگی را به
وجود آورد. یک مذهب عقلانی شده پیش شرطهای ایدهآلی را برای ظهور یک
ایدئولوژی (که نخستین پیش شرطها مربوط به تقدیس و ترویج آن میباشد) فراهم
میآورد. این واقعیت که یک ایدئولوژی وجود دارد. متضمن دو نکتة دیگر است؛
یکی سنت ایدئولوژیک را شکل میدهد و دیگری ایجاد حالت بسیطی از مشربهای
ایدئولوژیک است که بتوانند به وسیلة رقابت تسریع شوند33.
این
ایدئولوژیها و جهت گیریهای ایدیولوژیک در تمامی فرهنگهای بزرگ وجود
دارند. آنها غالباً در فرهنگ غرب وجود داشتهاند. تلاش دائمی سنت آمرانة
عیر قدیم و سنت رستگاری مذاهب و بویژه مسیحیت، یک سری مشارب فرهنگی را به
وجود آورند که در دورة مسیحیت در غرب بدان رجعت شد و دنیوی شدن عصر جدید
نیز تغییری در آن ایجاد ننمود. در حقیقت رشد سواد و طبقات تحصیلکرده و
فرهیخته و عقلائی شدن سیاست به همراه اعتقادات ایدئولوژیک گسترش یافتند.
گسترش آراء و عقاید غربی در آسیا و آفریقا (در خلال مسائل دیگر) موجب گسترش
و انتشار فرهنگ ایدئولوژیک نیز گردید34.
حاملان ایدئولوژی
تمایل
انسان به سوی ساختاری ایدئولوژیک در دورهای خاص از مراحل رشد فکری انسان،
یکی از اساسی ترین خصوصیات بشر محسوب میشود. در هر صورت،تمایل مزبور،
تمنایی نهفته است.این نمود، کاملترین تجلی خود را در شخص ایدئولوژیست
کاریزماتیک مییابد، کسی ک هبا منشأ قدرتمند فکری و اخلاقی متافیزیک در
تماس میباشد و این تماس را به میزانی وسیع و در دورههای مربوط توسعه
میدهد. ایدئولوژیست کاریزماتیک نمیتواند ایدئولوژی را جدای از جمع (از
این بابت ک هاو در مورد چه مسائلی صحبت میکند و با چه کسانی باید آن
ایدئولوژی را تقسیم کند) شکل و سازمان دهد. ایدئولوژی همانند یک ساختار
فکری که جدای از فرقهای مذهبی یا گروهی سیاسی شکل میگیرد،نمیتواند بیش
از یک سیستم مذهبی، اخلاقی، اجتماعی و اندیشة سیاسی (که براساس دستورات
اساسی در مورد جهان و تاریخ انسان قرار دارد) باشد. ایدئولوژی هنگامی
میتواند بیش از آن چیزی که هست باشد، که با جامعهای که براساس پذیرش آن
نظریه شکل یافته است، سهیم گردد35.
حاملان اولیه و ویژة یک
ایدئولوژی، در حقیقتی ک گروه مقدم ایدئولوژیک است، آنچه که «هرمن اشمانل
باخ36» آن را یک هیئت نامیده است. هیئتی که اعضای گروه مقدم ایدئولوژیک راب
ا یکدیگر پیوند داده و متحد کرده است، تعلق خاطری در بین آنها به وجود
آورده و آنان را به شکل پیروان یک نظام اعتقادی ایدئولوژیک در آورده است،
به گونهای که اعضاء با پذیرش ایدئولوژی یکدیگر را براساس نیروهای ذاتی و
درونی متافیزیک در مییابند. خصوصات و تجلیات داخلی، ابتدایی و شخصی به
دلیل «تسلط ایدئولوژیک» تقلیل یافته و یا از بین رفتهاند. یک رفیق براساس
فضیلت اعتصادیاش (که به عنوان برترین خصیصة وی میباشد)یک رفیق است. توسعه
یافتهترین گروه مقدم ایدئولوژیک براساس مرزهایی معین از جهاتی که آن گروه
در جستجوی جلب حمایت آن و یا در پی غلبه و پیروزی برآن است، قابل تشخیص
میباشد. نظم سفت و سخت در رفتار و اعتقادات و همبستگیهای قومی و
وفاداریهای پایدار، از دیگر ممیزههای گروه مقدم ایدئولوژیک است37.
در
حقیقت، خصوصیت و کیفیت ایدئولوژیک نیز هرگز به طور کامل دیگر خصائص و
کیفیات را از بین نمیبرد و توسعة کامل گروه مقدم ایدئولوژیک نیز هرگز بطور
کامل محقق نشده است. گروه مقدمایدئولوژیک در معرض فشارهای فزایندهای است
البته نه به خاطر فشارهایی که در درون ایدئولوژی به عنوان یک نظام فکری
وجود دارد و نه به خاطر دیگر خصوصیات حاصلهای (خصوصیات و کیفیاتی که به
صورت علقههای متناقض و تکمیلی شکل میگیرند) که به مقادیر مختلف برای
بسیاری از اعضای گروه پیش میآید. حتی منظمترین گروههای مقدم ایدئولوژیک
نیز تحت فشارهای اعتقادی مختلفی (همانند جهت گیری وابستگی های آن به سمت
جهان مادی) قرار دارند که در میان اعضایشان نیز وجود دارد. تمامی این
تمایلات ضد ایدئولوژیکی در گروههای مقدم ایدئولوژیک، دستاورد تشکل احزاب
بزرگ جوامع مدرن و ادارات بوردکراتیک در مقیاس بسیار وسیع میباشد. هر دوی
تمایلات ضد ایدئولوژیک بسیاری را به وجود آورده و فشارهای زیادی را بر خلوص
ایدئولوژیکی و همبستگی ذاتیاش شکل داده است38.
با این وجود تمامی
ایدئولوژیها دارای یکن یروی مولد میباشند. آنها اغلب توسط حوزههای
منسجمی مورد حمایت قرار میگیرند، بویژه زمانی که به تنهایی به درون شرایط
بحران قدم میگذارند. انعکاسات و بقایای ایدئولوژیها بعد از نابودی حاملان
اولیةشان و یا عدم موفقیت آنها ادامه مییابد، بنابراین ایدئولوژیها بعضی
اوقات به نهضتها و نظامهای فکری مبدل میشوند. با این وجود بقایای
ایدئولوژی ممکن است موجب تغییراتی در اعتقادات و نظریات گردد39.
در
مورد ریشههای اجتماعی حاملان ایدئولوژی نمیتوان سخن زیادی گفت، به طوری
که «ماکس وبر» میگوید: آنها از طبقة تجار و پیشه وران و بخشهایی از جامعه
(که ترکیب زندگیشان بهم خورده) پدید آمدهاند. در این فریضه مسائل معقول و
قابل قبولی به چشم میخورد. به هر حال آنها از درون حوزههای تحصیل کرده و
فرهیخته، اقلیتهای بیگانة نژادی (کسانی که به سبب بیگانگی قبلیشان،
عقاید ایدئولوژیک را پذیرا شدهاند) به وجود آمدهاند40.
تغییرات درونزا و برونزا
پیروان
ایدئولوژیها سرسختانه بر مقولههای اعتقادی خو پافشاری میکنند.
ایدئولوژیها در آرزوی جامعیت سیستماتیک بوده و توانایی پاسخگویی به
نیازهای جدید پیروان خود را ندارند. به هر حال، ایدئولوژیها هرگز کاملاً
استوار (یا کاملاً مناسب با واقعیاتی که مدعی بیان، توجیه و غلبه بر آنها
میباشند) نبوده،اند. حتی سیستماتیک ترین ایدئولوژیها (مانند تمام
نظامهای اعتقادی، علمی و غیر علمی) دارای یک سری ابهامات، بیثباتی ها،
شکافها و اختلافات میباشند. ایدئولوژها خواهان تجلی از درون مشاجرات
واقع در بین پیروان خود (کسانی که معتقد به وجود راههای مختلف برای پرکردن
شکافهای حاضر و روشن نمودن ابهامات موجودند) میباشند. هر کدام از آنها
مدعی آنند که طریقة پیشنهادی آنان صحیحترین راه حل غیر قابل تغییر و موجود
میباشد که از ترکیب اصول تغییر ناپذیری بنیان نهاده شده است. نااستواری،
بیثباتی و ابهامات موجود ممکن است در زمینه های خالص فکری قابل فهم و درک
باشد و تلاش های موجود برای اصلاح آنها ممکن است در ابتدا با یک هارمونی
فکری به وجود آمده باشد. چنین تلاشها و تقلاهایی ممکن است به تحریک
اختلافات از جانب پیروان ارتدکس ایدئولوژی (کسانی که به نظارت برتر قبلی
وفادارند) منجر شود. در هر صورت چه به پیروزی و غلبة نوآوران و چه به
پیروزی ارتدکسها معتقد باشیم، باید اذعان داشت که نظرات و قواعد قبلی
ایدئولوژی دستخوش تغییر شدهاند41.
به غیر از این ریشههای فکری
تغییر در ایدئولوژی، تغییرات درونزا در نتیجة برخورد میان پیروان
سیاسیتهای مختلف که به وسیلة ایدئولوژیها مورد تأیید قرار گرفتهاند، به
وجود میآیند. در نتیجة غلبة هر یک از گروههای مخاصمه گر بر دیگری،
پیشرفتهای،جدیدی در یک ایدئولوژی ایجاد میگردد. این خصایص، منشأ بیثباتی
ایدئولوژیدها بوده و البته در گروههایی که از آنها حمایت میشود، پیشرفت
و توسعه،نتیجة مواجهه و رویارویی با وضعیتهای جدید میباشد42.
ایدئولوژی
همچنین در نتیجة فشار وقایع و حوادث خارجی تغییر مییابد. جهان به آسانی
نمیتواند خود را با نیازها و احتیاجات ایدئولوژیک وفق دهد. واقعیات زندگی،
شایستة گروهبندیهای ایدئولوژیک نمیباشند، کسانی که در میان یک چنین
واقعیاتی زندگی میکنند، نمیتوانند خود را تسلیم نصایح و تهاجمات
ایدئولوژیک بنمایند. پیروان یک ایدئولوژی اغلب در تلاش برای ایجاد تغییرات
کلی باش کست مواجه میشوند. شکست یک «شوک» است، یک فشار ناگهانی برای اصلاح
ایدئولوژی به گونهای که آن را با واقعیاتی که بر آنها تحمیل شده است،
همسان نماید. علیرغم تمامی سماجتها و پافشاریهای ایدئولوژیک،
ایدئولوژیها (در ابتدا به طور صوری و بعداً عمیقتر) مورد استفاده قرار
گرفتهاند. شکافهای موجود در میان ایدئولوژیها، تلاش برای غلبه بر غیر
قابل تشخیص بودن جهان را همراهی مینمایند43.
یکی دیگر از فاکتورهای
خارجی که بر ایدئولوژی فشار وارد میسازد، تقلیل یافتن بحرانی ایت که به
خاطر آن و در نتیجة جهت گیریهای ایدئولوژیک به وجود آمده است.
ایدئولوژیها (به دلیل بحرانهایی که با آنها درگیرند) جهت ادامة حیات و
همسازی با محیط، به کناره گیری از گروه مقدم مجبور میشوند. تحت یک چنین
شرایطی است که مرزهای تعیین شدة گروه از بین میروند و اعضای گروه منحصراً
به وسیلة خصوصیتهای ایدئولوژیک از خود دفاع میکنند. تغییرات معینی،
ایدئولوژی را از نظریههای برتر دیگر جدا میسازد که در نتیجه آن عناصر
ایدئولوژیک مشخص تحت یک سری قواعد خاص از بین میروند. تحت یک چنین شرایطی،
ایدئولوژیها بعضی اوقات در درون اعتقادات، برنامهها یا نظامهای فکری حل
میشوند. خلاصه آنکه بعضی از عناصر ایدئولوژی به اشکال معین نظریات و
اعتقادات غالب که قبلاً وجود داشته،تبدیل میشوند44.
پدیدة شبه ایدئولوژیک
جهت
گیری های بالقوة ایدئولوژیک به ندرت قابل تشخیصاند. جهتگیری های
ایدئولوژیک غالباً در ایدئولوژیهای توسعه یافته یا گروههای مقدم
ایدئولوژیک به وجود نمیآیند، زیرا ایدئولوژی نیازمند کسانی است که تحت
تأثیر آن قرار گیرند. بدون یک ایدئولوگ معتقد و آگاه، تمایلات ایدئولوژیک
در مجاری نیازهای ایدئولوژیک انسان عادی، قابل اجرا نیستند45.
فزون
بر این، هنگامی که روابط موجود موجبات تضعیف موقعیت بانیان ایدئولوژی را
فراهم میآورد، ایدئولوژی بر اشکال جدیدی از رفتارها در میان اعضای جدید
گروه تأکید میورزد. بدین جهت در تلاش برای پیدا کردن پیروان جدید
میباشند، کسانی که دارای نظم یک گروه مقدم ایدئولوژیک نبوده و عناصر معینی
را برای توسعه انتخاب میکنند. چنین عناصری یک سنت ایدئولوژیک را بنیان
مینهند که برای ایدئولوژیستها و گروههای مقدم ایدئولوژیک بعدی، قابل
دسترسی باشد46.
گاه تعیین یک چنین عواملی به یک برنامکه، تقاضاهای
تجاوزگرانه و انتقاد در مقابل نظامهای ارزشی-نهادی تبدیل میشوند.
برنامهها همانند ایدئولوژیها از نظریات و اعتقادات غالب ناشی میشوند.
آنها به طور جدی شمار مشخصی از عناصر موجود در نظریات را بدست میگیرند و
سعی مینمایند تا آن را در درون نظم موجود به مرحلة اجرا درآورند. لذا یک
برنامه، حد وسط یک ایدئولوژی و یک نظریة غالب و یا یک اعتقاد است که
میتواند از هر سو در دسترس باشد47.
اشکال برنامهای جهتگیریهای
ایدئولوژیک گاه ممکن است بر اهداف قطعی و مشخصی تمرکز یابند. به عنوان
نمونه،حذف بردهداری یا ترفیع حقوق یک طبقة خاص از جمعیت مانند یک گروه
نژادی یا یک قشر اجتماعی، از همین گونه است. آنها در نقاطی نفوذ نمیکنند
که مجبور باشند تمام جامعه را با تمامی آمالی که منجر به تغییر میشوند،
پذیرا گردند. علاقة چنین برنامههایی به نظامهای ارزشی-نهادی اساسی ممکن
است چنان قوی باشد که موجب بیگانگی در رابطه با رویههای نهادی یا
اعتقادات مخصوص گردد. این خصیصة بارز نهضتهای اصلاحی است. جنبش های حذفی
در بریتانیای کبیر در اوایل قرن هجدهم و امریکا در دوره جنگهای داخلی نیز
از همین دست نهضتها میباشند. این نهضتها تمایلات و تلاشهای خود را در
نظام نهادی اساسی متمرکز ساخته و خواهان انطباق و همنوایی رفتار با اصول
اخلاقی بودند. هر چند برنامههای اینگونه نهضتها، توانایی پافشاری بر
ایجاد تغییرات کلی در کل جامعه را ندارند ولی با این وجود بر تجویز اهداف و
غایات نهایی خود اصرار میورزند. اغلب این نهضتها توسط شماری از اشخاص که
در یک گروه مقدم شبه ایدئولوژیک سازمان یافتهاند، به وجود میآیند. این
گروهها مرزهای معینی را به دور خود میکشند48.
پدیدة پرتو-ایدئولوژیک49
یکی
دیگر از پدیدههای ایدئولوژیک را میباید در تجمعاتی مانند گروههای جوان و
واحدهای نظامی و شبه نظامی جستجو کرد. این گروهها اگر چه دارای یگانگی
هستند اما از الگوها و مدلهای فکری محروماند. چنین تجمعاتی از نظریة غالب
(که با نظامهای ارزشی-نهادی اساسی تلفیق شده و مرزهای معینی را به دور
خود کشیدهاند) بیگانه شدهاند. در هر حال آنها بر تمرکز وفاداری گروهی و
نظم سفت و سخت گروه اصرار میورزند و معیارهای سادهای از دوستی و دشمنی
ارایه میدهند. آنها به دکترین فکری و اخلاقی عقیدهای ندارند. گروههای
مقدم پروتو ایدئولوژیک دارای دیدگاهی اصولی و توسعه یافته از جامعة معاصری
که آنها را احاطه کرده و تصوری از یک نظم گسترده (که دائماً در حال جایگزین
نمودن نظم جاری به جای آنچه که از آن بیگانه شدهاند) نیستند. جهان دشمنی
است که آنها در حال جنگیدن با آنند، اما نفعی از خاتمه دادن به آن نمیبرند
و خواهان تجدید این دشمنی به نام یک اصل مهم جهانی هستند. از این جنبه،
این نوع گروهها در ارتباطی نزدیک با گروه مقدم ایدئولوژیک میباشند و گروه
ایدئولوژیک به طور خصمانهای در جنگ با یک دشمن و فاقد یک دکترین فکری
است50.
شکست گروه پروتوایدئولوژیک برای ایجاد و توسعة یک
ایدئولوژی، از عدم عرضة یک خط فکری مناسب به اعضای گروه و مهمتر از همه
فقدان یک شخصیت ایدئولوژیک کاریزماتیک (یک بنیانگذار و صاحب خلاقیت و
ابتکار مناسب که توانایی ارایه یک سیستم بسیار پیچیده اقتصادی را داشته
باشد) ناشی میشود. چنین گروههایی بانظام ارزشی اساسی و نیز جهتگیریهای
ایدئولوژیک سنتی برخورد مناسبی ندارند. آنها «طغیانگران بی هدف» هستند51.
عملکردهای ایدئولوژیها
ایدئولوژیها
اغلب توسط کسانی مورد قبول واقع میگردند که فرهنگ یا وضعیت طبیعی آنها
آمادگی ایدئولوژیک را در آنها ایجاد نموده باشد. چنین اشخاصی باید به بیان
نظراتشان به صورت پرخاشگرانه متمایل بوده و نیاز شدیدی را برای تمییز میان
دوستان و دشمنان خود احساس کنند. در هر صورت اینان کسانی هستند که یک چنین
آمادگیهایی را ندارند، اما تحت تأثیر ایدئولوژی (به دلیل اوضاع و احوال
اتفاقی و شانسی یا به خاطر فشارهای حاصله از بحران) قرار میگیرند.
ایدئولوژی در یک چنین اشخاصی میتواند برای رسیدن به مقصود و در یک زمان
محدود تأثیرات شدیدی را از خود بر جای گذارد و با متقاعد کردن آنها به این
که در تماس با قدرتهای همیشگی هستی هستند، میتواند مواضع خود را تقویت و
تحکیم سازد. آنها با درک یکدیگر به عنوان قسمتی از برنامة جهانی، از
توانایی انجام کارهایی برخوردار میشوندکه پیش از این جرأت دست زدن به آنها
را نداشتند52.
ایدئولوژی خواهان درهم شکستن نظامهای ارزشی-نهادی
اساسی موجود یا تکذیب مدعاهای این نظامها و یا صرفنظر کردن از آنها است.
ایدئولوژیها پیش از این خواهان جابجاییها و تعویضاتی کلی بودند. ولی آنها
در این طریق موفق نشدند، هر چند عاملان و سردمداران آنها در به دست آوردن
قدرت جامعه موفقیتهایی را به دست آوردهاند. جایی که گروه مقدم ایدئولوژیک
بر نخبگان موجود غلبه مینماید و قدرت حاکمه را در جامعه به دست میگیرد،
دیگر آن توانایی را ندارد تا بر نظریههای نافذ قبلی فائق آید.
ایدئولوژی
در وهلة نخست مجبور است با علقههای قوی نظامهای ارزشی اساسی مسلط یا
دیدگاههایی که به طور وسیعی در میان جمعیت رسوخ کردهاند، مقابله نماید.
منابع در دسترس برای نخبگان ایدئولوژیک جهت غلبه بر این علقهها، کافی
نمیباشند، به گونهای که نخبگان با اتکاء بر آنها توانایی کنترل و نظارت
کلی را نمییابند. پس بعضی از عناصر غالب دیدگاههای قبلی، موجبات حمایت از
آنها را فراهم میآورد. این فرایند با این واقعیت که اعضای گروه مقدم
ایدئولوژیک از پیروان خود جدا شده و به نظراتی که ایدئولوژی از آنها
برخاسته، سوق پیدا کردهاند، تقویت میشود. همچنان که گروه مقدم ایدئولوژیک
در قدرت میباشد، موانعی که در درک صحیح اهدافشان وجود دارد، مسیرهای
متناوب سیاستهای چندگانهشان و دیگر شرایط و اوضاع و احوالی که در بعضی از
اعضای گروه ایجاد میشود، باعث میگردند تا پیروان به سمت عقایدی متمایل
شوندکه خارج از نظام فکریای باشدکه زمانی مورد قبول بود53.
گروههای
مقدم ایدئولوژیک (چه به قدرت برسند وچه بدان دست نیابند) در اجرای اهداف
مورد نظرشان باش کست مواجه میشوند. هر چند الگوهاو مدلهای معمولی
جهتگیریهای ارزشی (که آنها خواهان رسیدن بدان هستند) مصرانه مورد تأئید
قرار میگیرند، اما در هر صورت تغییراتی در این بین حادث میشوند که به
بهای از دست دادن پیروان این گروهها تمام میشود. جایی که «نهادینه سازی54»
اتفاق میافتد (مانند موردی که یک ایدئولوگ در قدرت میباشد) ارزش جدید
کاملاً مشابه ارزشی که قبلاً بوده است، نمیباشد55.
هنگامی که
جهتگیریهای ایدئولوژیک به نسل های جدید منتقل میگردند، با مخالفتهایی
از جانب نسل جدید روبرو میشوند که برخواسته از نیازها و احتیاجات نوین
آنان است. این مخالفتها به بروز تغییراتی در جهتگیریهای مزبور منجر
میگردد. در هر صورت جهتگیریهای ایدئولوژیک بی مورد همچنان باقی
نماندهآند. کسانی که با این جهتگیریها مخالفت میورزند، زندگی تحت لوای
سنتهای گذشته (که ایدئولوژی آن سنتها را از اعتقادات و نظریات مخالف اخذ
نموده است) را رد میکنند56.
زمانی که یک گروه مقدم ایدئولوژیک
نتواند به سلطة غالب نائل آید، تا وقتی که هنوز قدرت دارد (در یک دورة
محدود) سردمداران و حافظان نظامهای ارزشی- نهادی اساسی را مورد حمله قرار
داده، جهتگیری های قبلی نظریه مسلط را تسریع نموده و چهارچوب نظریة پیشین
را مورد حملات تازه قرار میدهد. این عمل به نوبة خود منجر به تجدید
حساسیتها و گسترش تقاضا برای جهتگیریهای اخلاقی و ادراکیای میگردد که
در قسمتی از دولت بیتأثیر بودهاند. نظم قدیمی با نظم جدید قابل مقایسه
نیست، زیرا نظم قدیم خود را با بعضی تأثیرات ایدئولوژیک وفق داده و خود را
بدین وسیله به مخاطره انداخته است57.
ایدئولوژی، یوتوپیا58 و واقعیت
سعی
و کوشش در راه دوری از کج اندیشیهای ایدئولوژیکی و یوتوپیایی، در حقیقت
تلاشی برای یافتن واقعیت میباشد. اندیشه در این میان میباید تا بدان حد
از واقعیت را دربرگیرد که در حوزة آن عمل مینماید. ایدئولوژی و یوتوپیا
این حکم را که هر تصور و اندیشهای باید ا زراه هماهنگیش با واقعیت سنجیده
گردد، در خود نهفته دارند. تمامی اقشار و گروههای مختلف جامعه در تمامی
اعمال و سکنات خود در جستجوی همین واقعیتاند و لذا تعجب آور نخواهد بود که
واقعیت برای هر کدام از آنها به گونهای متفاوت جلوه نماید59.
یک
اندیشه هنگامی یوتوپیایی است که با چگونگی واقعیتی که این حالت ذهنی و
اندیشه در آن به ظهور میرسد، ناهمساز باشد. تنها آن سری از جهتگیریهای
فکری فراتر از واقعیت را باید یوتوپیایی قلمداد کنیم که هنگامی که به عرصة
عمل میآیند، خواهان درهم شکستن نظام حاکم زمان خود میباشند. هر دوره از
تاریخ شامل عقایدی است که فراتر از نظام موجود میباشند. اما اینها نقش
عقاید یوتوپیایی را عهدهدار نبودهاند، بلکه ایدئولوژیهای مقتضی آن دوره
از هستی به شمار میرفتهاند. اگر گروههای اجتماعی معینی این تصورات و
اندیشههای آرزومندانه را در کردار خود واقعیت بیرونی نمیبخشیدند و در
تحقق آنها تلاش لازم را مبذول نمیداشتند، این ایدئولوژیها به یوتوپیا
تبدیل نمیشدند. روی هم رفته تمامی عقایدی که با نظم جاری تناسب و توافق
لازم را دارند، غیر واقعی بوده و از موقعیت محیطی خود فراتر میروند.
یوتوپیاها تا آنجا که براساس فعالیت مخالفتآمیز در راه متحول نمودن
واقعیت تاریخی موجود به یک واقعیت دیگر هماهنگ با مفاهیم و یافتههای خود
موفق شوند، ایدئولوژی محسوب نمیگردند. امروزه روز، تلقی عموم از اصطلاح
«یوتوپیایی» غالباً اشاره به عقیدهای است که اصولاً تحقق ناپذیر باشد60.
ایدئولوژیها
دارای عقایدی فراتر از موقعیت محیطی میباشند که هرگز به صورت حقیقی در
تحقق مضامین مورد نظرشان کامیاب نمیگردند، هر چند آن عقاید غالباً به صورت
انگیزههایی برای کردار ذهنی فرد درمیآیند که هدفی نیک از آنها مد نظر
میباشد، اما وقتی جامة عمل به تن مینماید، معانیشان اکثراً تغییر شکل61
مییابند.
طرز تفکر ایدئولوژیکی انوع متعددی دارد. نخستین نوع آن
موردی است که انبوه اصول بدیهی نهفته در اندیشة ذهن اندیشنده مانعی ایجاد
میکند تا وی نتواند عقایدش را با واقعیت سازگار کند. دومین نوع طرز تفکر
ایدئولوژیکی، طرز تفکر ریاکارانه نامیده میشود. خصوصیت ویژة این نوع طرز
تفکر این است که فرد، قدرت آشکار ساختن ناسازگاری موجود بین عقاید و اعمالش
را دارد، اما این قدرت روشن بین را در برابر برخی منافع حیاتی- عاطفی
کتمان میکند. سومین و آخرین نوع روحیة ایدئولوژیکی موردی است که بر پایة
فریب آگاهانه استوار باشد. در این نوع، ایدئولوژی را باید به مثابةیک دروغ
عمدی و از روی قصد تعبیر نمود. فریب عمدی دیگران در این مورد به خاطر هدف و
نیتی ویژه انجام میگیرد62.
از آنجا که تعیین واقعی یوتوپیایی
میباشد همیشه از دورة معینی از وجود شروع میشود، این احتمال وجود داردکه
یوتوپیاهای امروز به واقعیتهای فردا مبدل شوند و به قول «لامارتین»
یوتوپیاها اغلب چیزی جز حقیقتهای زودرس نیستند. هر نظریهای که عنوان به
خود میگیرد، معمولاً مربوط به نمایندگی دورهای است که دیگر گذشته است. و
از سوی دیگر، پیدایش ایدئولوژیها اکثراً کارکسانی است که هنوز در مرحله
پیدایش و ظهورند. همیشه گروه غالب و مسلط که در ارتباط و همنوایی کامل با
نظام موجود میباشد، تعیین کنندة آن چیزی است که یوتوپیایی قلمداد میشود،
در حالیکه گروه رو به اوج که با چیزهای موجود سر ستیز دارد، گروهی ایت که
آنچه را ایدئولوژیک نامیده میشود، معین میسازد. عوامل و عناصر یوتوپیایی و
ایدئولوژیکی در پروسة تاریخ جدا از هم به وجود نمیآیند. لذا عناصر
ایدئولوژیک غالباً در یوتوپیاهای طبقات رو به اوج رخنه میکنند. به طوری
کلی، عقایدی که بعداً معلوم میشوند که چیزی جز نمودهای تحریف شدة یک نظام
اجتماعی بالقوه یا نظام اجتماعی گذشته نبودهاند، ایدئولوژیکی و عقایدی که
به نحوة گستردهای در نظام اجتماعی آینده تحقق مییابند، یوتوپیاهای نسبی
محسوب میشوند. واقعیتهای تحقق یافتة گذشته به نزاع و برخوردهای نظریات
صرف دربارة اینکه در نخستین عقاید (فراتر از موقعیت محیط) چه چیزی تقریباً
یوتوپیایی شمرده میشد که قیدهای نظام موجود را در هم میشکست، و چه چیزی
ایدئولوژیای بود که فقط به کار کتمان واقعیت میآمد، پایان بخشید63.
انواع ایدئولوژی
دایره المعارف بینالمللی علوم اجتماعی، ایدئولوژیها را به چهار نوع تقسیم نموده است64 :
1- ایدئولوژی محافظهکار
2- ایدئولوژی رفورم یا اصلاح
3- ایدئولوژی انقلابی
4- ضد ایدئولوژی
هر
چهار نوع ایدئولوژی یک برنامة مخصوص اجتماعی را جهت کسب مشروعیت ارائه
میدهند. ایدئولوژی محافظه کار را نباید به وسیلة ارزشهایی که مطالبه کرده
یا مورد حمایت قرار میدهد،مورد ارزیابی قرار داد. این نوع از ایدئولوژی
تحت تأثیر حالتی تدافعی برای حفظ وضع موجود در زمینههای مختلف قرار دارد.
ایدئولوژی اصلاح یا رفورم خواهان اصلاح و رفورم است. ایدئولوژی انقلابی
خواهان تغییر در نظام ارزشی وضع موجود میباشد. ضد ایدئولوژی، ایدئولوژیای
است که براساس تحریف65 و گزینش66، رفتارهای انحرافی ایجاد شده را توجیه
مینماید. نمونة عامیانة ضد ایدئولوژی ، توسعة رفتارهای عامیانه و رواج آن
در بین مردم میباشد. آنچه که در هر چهار نوع ایدئولوژی ذکر شده قابل توجه
به نظر میرسد این نکته است که ایدئولوژی در هر چهار نمونة فوق عنصری قابل
تغییر است67.
ایدئولوژی از نقطه نظرهای مختلف به انواع مختلفی تقسیم
شده است که تمامی آنها به بینش خاص متفکر سیاسی در تقسیمبندی مورد نظر
بستگی دارد. از دیگر تقسیمبندیهای ایدئولوژی میتوان به تقسیم
ایدئولوژیها به راست و چپ و همچنین تقسیم آنها به لیبرالیسم، سوسیالیسم،
فاشیسم، آنارشیسم.... و ناسیونالیسم و یا به انواع دیگری اشاره نمود.
اهمیت ایدئولوژی
این
واقعیت که ایدئولوژی کژدیسه،تحریف شده و گزینش شده میباشد ضرورتاً مانع
از آن نمیگردد که جنبهها و تأثیرات مثبت آن را نادیده بگیریم. ایدئولوژی
یک سیستم اجتماعی را جهت دستیابی به اتحاد و توافق بیشتر یاری میرساند.
در قالب این مفهوم، ایدئولوژی احتمالاً دارای وظیفهای اساسی میباشد. به
بیانی دیگر، ایدئولوژی تحریف نسبتاً سادهای ا زیک موقعیت و وضعیت پیچیده
میباشد اما قادر است مشکلات را برای شمار کثیری از مردم توجیه کرده و آنان
را براساس یک طرح مشترک به فعالیت وادارد. حتی امیدهای غیر عقلانی نیز
(اگر تا آن حد غیر واقعی نباشند که موجبات فشارهای بیشتر را فراهم آورند)
ممکن است که مردم را بر فائق آمدن بر مشکلات روزمرةشان کمک نمایند.
جامعهپذیری و تأثیرات آن ممکن است باعث نوعی بیطرفی بعضی از افراد گردد و
مشارکت در یک نهضت برای ایجاد تغییر در جامعه ممکن است منجر به تضعیف
وفاداریها و ایجاد شخصیتهای نوین شود. نوع معینی از تحریف در ارتباط با
طرفداری معمولاً به عنوان نمایندة روحیه خوب، شناسایی در گروه و وفاداری به
آن مورد توجه قرار میگیرد68 .
از هنگامی که ایدئولوژی به عنوان یک
نظام سمبلیک وجود داشته است، توانسته که به عنوان یک «هنر» مطرح شود و یک
تحلیل گر (مجهز به روشنبینی شایستة علمی) ممکن است که این توانایی را
داشته باشد تا در مورد جهتگیریهای کسانی که ایدئولوژی را به وجود
آوردهاند و یا کسانی که آن را قبول نمودهاند، نتایجی مطلوب اخذ نمایند
(نظیر بعضی کارهای هنری یا دیگر فرآوردههای متصور اخلاقی) یک ایدئولوژی
ممکن است برای یک تحلیلگر، جنبههای انگیزشی را که پوشیده و یا فهمشان
برای خود ایدئولوگ مبهم باشد، روشن نماید. لذا تحلیلهای تکنیکی ایدئولوژی
میتواند ابزاری برای تشخیص دادن باشند، به گونهای که بتوان به راحتی از
عملکردهای نظام اجتماعی صحبت کرد. مفهوم ایدئولوژی در تئوری جامعه شناسانه
ثبات و تغییرات اجتماعی نقش مهمی را عهدهدار است69.
تجزیه و تحلیل
ایدئولوژی ممکن است دارای ارزش عملی نیز باشد. شکی نیست که انتخاب این یا
آن قسمت از اعتقادات جهت تجزیه و تحلیل ممکن است توسط ارزشهای منحصر به فرد
دانشمندان علوم اجتماعی تعیین گردند. حتی اگر این چنین نیز باشد، باز
چندان اهمیتی ندارد، زیرا این مسئله ضرورتاً بدین معنی نیست که تجزیه و
تحلیل غیر عملی است. در روابط داخلی و بین فردی، اعمال عقلایی معیاری را
بدست میدهد که هر گروهی به دنبال فهم و درک بیغرضانة انحرافات خود و دیگر
گروهها باشد70.
کنترل ایدئولوژی
باوجود این واقعیت که
ایدئولوژی ممکن است عملکردهای مثبتی برای یک نظام اجتماعی داشته باشد اما
نادانی و اشتباه نیز نمیتواند اساس محکمی برای عملکرد یک نظام اجتماعی یا
یک شخصیت باشد. اگر ایدئولوژی مثل یک تراوش صدفوار در اطراف فشار
ایجادگردد، هر چیزی که توانایی کاستن آن فشار را داشته باشد تمایل خواهد
داشت تا از گسترش ایدئولوژی ممانعت به عمل آورد. لذا تمام مکانیسمهای
اجتماعی خواهان کاستن از میزان فشارها و ایدئولوژیها میباشند71.
پارسونز
معتقد بود که مهارتها (از زمانی که با علوم و مطالعات سیستماتیک ترکیب
یافتهاند) میتوانند در محدود کردن ایدئولوژیها مثمر ثمر واقع شوند. در
ایدئولوژی محدود، علوم اجتماعی و قانون از اهمیت شایانی برخوردارند اما از
زمانی که گزینش و تحریف جزء خصوصیات معین ایدئولوژی گردیدهاند، احتمالاً
مهارتهای ژورنالیستی همراه با تخصص، مهارت، استقلال و معیارهای بالایی از
درستی و صحت در تجزیه و تحلیل، سعی نمودهاند تا از گسترش ایدئولوژی ممانعت
به عمل آورند72.
ارزیابی مبحث تبیین ذهنی ایدئولوژی
متفکران
مشهور و سرشناس و از جمله برخی ایدئولوژیستها عادتاً بر حسب سلسله مراتب
کنترل دستوری که شامل سطوح مختلف ساختار اجتماعی میباشد، نمیاندیشند. لذا
همیشه رابطه تعریف پارسونز از ایدئولوژی در نگاه نخست چندان مشهود نیست.
بدین جهت تحلیل دقیق افکار عامیانه براساس مفاد ایدئولوژیک تصریح شده
پارسونزی به علاوه تلاش جهت توضیح تحریف و انتخاب موضوعی در شرایط
جامعهشناختی، همکاریهای ارزشمندی را هم در جامعه و هم در زندگی عملی
ایجاد نماید73.
گیرتز74 معتقد است که کاربرد ایدئولوژی به معنای
تحریف و انتخاب موضوعی عملی نیست. به هر حال این یک واقعیت است که عقاید
برگزیده و مخدوش واقعیتهای اجتماعی را تحریف کردهاند و اگر به دنبال
چرایی مسئله بگردیم، کار اشتباهی نکردهایم. اگر کسی یک چنین عقایدی را
ایدئولوژیک بنامد، تنها مبادرت به تعریف آن کرده است و در نهایت کار
عملیای انجام نداده است. گیرتز هنگامی که به ادوار شیلز حمله میکند، بیان
مینماید که در زندگی اجتماعی کجنمایی و تحریف وجود ندارد؛ رویة شیلز در
آسیبشناسی اندیشههای ایدئولوژیک (نازیسم، بلشویسم و یا هر چیز دیگر)
همانند اشکال پارادایمتیکاش که خاطرة انکیزیسیون، فساد شخصی پاپهای دوره
رنسانس،توحش جنگهای رفورماسیون یا بنیادگرایی ارتدکسی را زنده میکند،
نمونه یا طرح اولیه عقاید مذهبی و رفتاری را ارائه میدهد. در هر حال نه
پارسونز و نه شیلز نگفتهاند که دکترینها و برنامههای سیاسی کاملاً توسط
ایدئولوژی ترکیب یافتهاند یا آن ایدئولوژی قسمتی از دکترین سیاسی میباشد.
به بیان آنها، ایدئولوژی در عقاید عامه به عنوان عنصری قابل تغییر جلوهگر
میشود75.
گیرتز همچنین خصیصه استعاری، تشبیهی و سمبلیک دکترینهای
جدال برانگیز را به ما یادآوری میکند. آنها به مفهوم واقعی قابل فهم
نیستند. زبان ارزیابی و سنجش ضرورتاً شامل تحریف ادراکی نمیگردد، ولی در
هر حال جالب توجه است بدانیم که مائوسه تونگ عملاً چه اعتقادی در مورد
امریکا داشت و چرا داشت، حتی در بعضی مواقع عملاً بین او و مارشال این
پیائو گزافه گوییها و اختلافات کلامی بسیار مشهودی وجود داشت76.
تمایزی
که پارسونز بین ارزشها و مفاهیم ادراکی قائل میشود بسیار مهم میباشد.
برای مثال «وایت»77 مدافع فرهنگ عامه و شخصیتهای عامه پسند نیست، زیرا او
نشان داده است که تحریف در بعضی از تفاسیر معاصر جامعه امریکایی دیده شده
است. آنچه که وایت و پارسونز مطرح کردهاند مفهومی است که برای بسیاری از
نویسندگان مطرح بوده است که فردیت و ابتکار فرد کمتر از آنچه قبلاً در
امریکا وجود داشته، دارای اهمیت میباشد. آنها نشان دادند که در بسیاری از
نقدهای اخیر فرهنگ عامه، شخصیت جهت یافته و شکل یافته توسط دیگران، انسان
سازمان یافته، همنوایی و غیره دارای کجنمایی و تحریف ایدئولوژیک کمتری
بودهاند. به نظر آنها تنوع گستردة جامعة معاصر، فردیت بیشتری را ایجاب
نموده است. در هر صورت تنوع همراه با عناصر متغیرش مشکل همآهنگی و انسجام
سازمانی را بیشتر کرده است. لذا نیاز شدیدی برای حساسیت روانشناسانه وجود
دارد، به طوری که سفسطة بیشتری در روابط بین فردی به چشم میخورد. برای
کاستن از خطر گسترش فرهنگ عامه، پارسونز و وایت ارزش چندانی برای فیلمهای
کارتونی و تلویزیونی قائل نبودند، اما مانند دیگر دانشمندان علوم اجتماعی
خاطرنشان میسازند که در دوران گذشته قسمت زیادی از جمعی تحتی نمیتوانستند
که بخوانند، و وسایل اطلاعاتی و سرگرم کننده نیز بسیار ناچیزتر از امکانات
در دسترس امروزین بود78.
اینها حقایق امرند و تصمیم گیری در مورد
حقایق بسیار مشکل میباشد. کار پارسونز و وایت در تجزیه و تحلیل تحریفهای
ایدئولوژیک که در میان متفکران بصیر، مشترک بود، به طور قابل توجهی به
درونگرایی تئوریک دورکهایم که به فرآیندهای مسلم تنوع اجتماعی و تنوع
فرهنگی مربوط میشود، اضافه گشت79.
نویسندگان بسیاری عبارت «پایان
عصر ایدئولوژیها»80 در جوامع نسبتاً پیشرفته اشاره کردهاند، جوامعی که
نهادهای اجتماعی آنها فرآیند دائمی انتقاد از خود را اجازه میدهند، لذا از
جمله خصوصیاتی که ممکن است برای جامعة خود اصلاحگر ذکر نمود عبارتند از؛
توافق بسیار وسیع با احترام به ارزشهای اجتماعی (نخستین مرحله ساختار
اجتماعی) تمایز روشن و صریح بین ارزشها و هنجارها (به طوری که هنجارهای
سخت و مبهم ضرورتاً به معنای ارزشهای سخت و مهاجم نیستند) لذا یک سلسله
مراتب جدیدی از کنترل را ارائه میدهد. فقدان نسبی شکافهای موجود بین
بخشهایی از جمعیت که در موضوعات بسیار مهمی با هم برخورد دارند و با تأمین
منافع مشترکشان، ایجاد یک مدل و الگوی نهادی ثابت برای فرآیند قضاوت و
داوری و کانالهای سازمانی مؤثر برای رتق و فتق شکایات و برای جلوگیری از
خسارات حاصله، مانع از آن میگردد که تودهها در اثر نارضایتیهای حاصله به
هیئتها و باندهای مخصوص مبدل شوند81.
___________________دکتر توحید فام استاد دانشکده علوم سیاسی تهران مرکزی________________
1 - A.L.C.Destutt de Tracy.
2 – Edward Shils.
3 – Daniel Bell.
4 – Francis Fukuyama.
5 – Interctionism.
6 – Interorganism.
7 – Out Looks.
8 – Creeds.
9 – Systems and Movements of thought.
10- ایدئولوژی در این قالب عبارتا ز هر نوع دکترین سیاسی سیستماتیک ( و توسط همگان پذیرفته شدهای )
است
که خواهان ارایه یک نظریة کامل و جهانی قابل اجرا برای فرد و جامعه
میباشد. یک ایدئولوژی در جستجوی پذیرش هر چیزی است که مربوط به شرایط
سیاسی فرد میباشد و خواهان گسترش دکترین در هر مقطعی است که دکترین در
ایجاد و تغییر آن شرایط مؤثر باشد. در اینجا منظور از دکترین، مجموعهای از
ایدئولوژیها است که به منظور ایجاد جنبش یا حرکات سیاسی توسط افراد یا
رهبران در هر جامعه ممکن است عنوان گردد.
11 – Edward , shils. The
Concept And The Function of Ldeology. International Encyclopedia of The
Social Sciences. Ed by David L Shills, Vol vll. (New York: Macmillan
Company and The Free Press , 1972). P . 66.
12 – lbid.
13 – lbid.
14 – lbid.
15 – The Central institutional and Value Systems.
16 – Quakerism.
17 – lbid.
18 – ldeological primary Group.
19 – lbid. Pp 66-7.
20 – lbid.
21 – lbid.
22 - lbid.
23 - lbid.
24 - lbid.
25- lbid . pp .67 – 8.
26 - lbid.
27 - lbid.
28 - lbid.
29
– در دائره المعارف بینالمللی علوم اجتماعی به پنج عامل برای منشأ و
خاستگاه ایدئولوژیها اشاره شده است : 1- رفتار اجتماعی، 2- منافع وسیع و
اهداف آتی 3- تغییرات سریع اجتماعی، 4-روشن بینی محدود که مقتضی شرایط
اجتماعی است، 5- ایستادگی و مقاومت سنتهای فکری منسوخ شده.
30 – Qouted in Shils . OP . Cit . 79
31 - lbid.
32 – lbid . p , 29.
33 – lbid.
34 - lbid.
35 - lbid.
36 – Herman Schmanel bach.
37 – lbid. Pp. 69 – 70.
38 - lbid.
39 - lbid.
40 - lbid.
41 - lbid.
42 - lbid.
43 – lbid , pp. 70 – 1.
44 - lbid.
45 - lbid.
46 - lbid.
47 - lbid.
48 - lbid.
49 – Porto – Ldeological phenomena.
50 – ldid .pp , 71-2.
51 - lbid.
52 - lbid.
53 - lbid.
54 – Routinization.
55 - lbid.
56 – lbid. P . 73.
57 - lbid.
58 – یک نظام Utopia : یوتوپیا به معنی مجموعهای از افکار و اندیشهها بکار میرود که هدف آنها برقراری آرمانی در آینده میباشد.
59 –Karl Mannheim . Ldeology and Utopia . (New York : Harcour , Brace and World , Inc, 1963) pp . 68-108.
60 – lbid , pp.192-8.
61 – مانهایم (1893-1947) Karl Mannheim مراحل تغییر در شکلبندی روحیه یوتوپیاتی را در دوران جدید به چهار صورت تقسیمبندی میکند.
1- گرایش سرمستانة آناباپتیستها به سلطنت شکوهمند هزار ساله مسیح.
2- طرز فکر آزادی خواهانه انساندوستانه.
3- طرز فکر محافظهکارانه.
4- یوتوپیای سوسیالیستی – کمونیستی.
Quoted in op . cit., p . 192.
62 – lbid. pp . 194 – 5
63 – lbid . pp .203 – 4
64-50–Harry
M.johncon.ldeology and Social Systems. International Encyclopedia of
the Social Science. Ed . David L.Shills . vol . 7 . (New York : Macmilan
Company and the free press , 1972) , pp . 81.
65 – Distortion :
تحریف یاکژدیسه یا مخدوشه کردن بیشتر به معنای قلب واقعیتها میباشد که به
دو معنای کجنما شده، کجنمایی و بدعتهای دور از علم هم به کار میرود.
66-
Selection : گزینش یا گزیده یا انتخاب موضوعی عبارتا ز نادیده انگاشته شدن
بعضی از مطالب، حقیقتها و واقعیات وتأکید بیشتر بر روی برخی نکات دیگر
میباشد.
67 – lbid . p . 81.
68 - lbid.
69 - lbid.
70 - lbid.
71 - lbid.
72 - lbid.
73 - lbid.
74 – Geertz.
75 – lbid . p .84.
76 – lbid.
77 – white.
78 - lbid.
79 - lbid.
80- End of ldeology : نظریه پایان عصر ایدئولوژی در مبحث دوم مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
81 - lbid.
زمینههای ستیز رضاشاه با اسلام و روحانیت
![]() |
طرفداری رضاشاه از مذهب و تظاهر وی به سنتهای شیعی، فتنهی وهابیون در حجاز برضد ارزشها و نمادهای شیعی و فشار انگلیس و ملک فیصل به شیعیان و علمای عراق سه عامل مهم بود که عموم روحانیت، به جز عدهای مانند مدرس، ظهور رضا شاه را به فال نیک میانگاشتند. رضاخان در مراسم محرم سینهزنی میکرد، به خانهی علما میرفت و به آنها اظهار ارادت مینمود. رضاخان در مقابل جنایات وهابیون در مدینه سه روز را تعطیل عمومی اعلام کرد و مقدم مراجع تبعیدی از عتبات را گرامی داشت.
بدیهی بود که سردار سپه همهی این اعمال را به
خاطر کسب وجهه انجام میداد نه از روی اخلاص؛ چنانکه وی قبل از ماه رمضان
سیدمحمدرضا خراسانی واعظ را احضار کرد تا روی منبر به نفع او صحبت کند؛
سید قبول نکرد. روز چهارم ماه رمضان در حالی که بالای منبر مشغول وعظ بود،
نامهای از سردار سپه به او دادند که حق منبر رفتن ندارد. در حاشیهی نامه
نوشت: «اطاعت میشود» و از منبر پایین آمد. این داستان بیانگر این است که
رضاخان با نظری ابزاری به روحانیت مینگریست. رضاخان پس از سرکوب شیخ خزعل
به عتبات عالیات رفت و در حرم حضرت امیر(ع) به حضور مراجع نجف، آیتالله
سیدابوالحسن اصفهانی، آیتالله نائینی، شیخجواد جواهری و سیدمحمدعلی
طباطبایی آل بحرالعلوم و آیتالله زاده خراسانی میرزامهدی و بعضی دیگر
رسید و جلسهای تشکیل شد. چون پادشاهی رضاخان مورد نظر بود، آقایان از وی
تعهد گرفتند که به نظر علما عمل کند و پنج نفر مجتهد در مجلس شرکت کنند و
مذهب رسمی، مذهب جعفری باشد.
سیاستی را که رضاشاه از ابتدای حکومت در
پی آن بود، سیاست اصلاحگرایانه بود. این سیاست با مشاورین غربزده که از
خود هیچ گونه اندیشهی اصولی ـ بومی نداشتند قطعاً به درگیری جدی با
ارزشهای اسلامی کشیده میشد، چه اینکه رضاشاه اصولاً فردی معتقد نبود.
اصلاحات
رضاشاهی بر سه پایهی ناسیونالیسم، تجدد و تمرکز قدرت شکل یافته بود و
نتیجهی قطعی آن اسلامزدایی و درگیری با روحانیت بود.
رویارویی رضاشاه با روحانیت و اسلام
اجتماع سه عنصر
ناسیونالیسم افراطی، مدرنیسم و قدرتگرایی استبدادی در رضاشاه به رویارویی
او با ارزشهای مذهبی و روحانیت منجر شد. این رویارویی بسیار حساب شده و با
آزمون و خطا پیش میرفت تا سرانجام به انزوای کامل، خلع لباس، محدودیت
شکنندهی روحانیت و مخالفت صریح و عملی با ارزشها و فرهنگ اسلامی ختم شد.
روند رویارویی طی مراحل ذیل انجام شد:
1ـ ترور، دستگیری و تبعید مدرس:
رضاشاه چون قدرت و شجاعت مدرس را میشناخت در اولین برخوردش با روحانیت
نقشهی ترور مدرس را کشید و چون موفق نشد وی را منزوی و پس از دستگیری و
تبعید به شهادت رساند.
2ـ قانون تغییر لباس: رضاشاه با تفکر غربزدگی
بسیار سطحی میخواست ایران را به کشوری مدرن تبدیل کند، اما مغز یک
دیکتاتور بیسواد خیلی کوچکتر از آن بود که بتواند علت رشد غرب را درک
کند. او صورتی بسیار بسیار نازل از فرهنگ غرب را به ایران تحمیل کرد،
بیآنکه به فکر او خطور کرده باشد که لایههای زیرین تمدن غرب قابل مطالعه
میباشد. او تمدن را در لباس و برهنگی و ظواهر شهرسازی میدید. رضاشاه
کوتاه فکر، لایحهای را به مجلس داد و مجلس به تصویب رساند که به قانون
تغییر لباس شهرت یافت. در این قانون که در تاریخ 10 دیماه 1307 ش با 4
ماده به تصویب رسید، همهی مردم موظف به پوشیدن لباس متحدالشکل شدند.
مجازات متخلفین به جزای نقدی و حبس مشخص شد و 1 فروردین 1308 ش، وقت اجرای
آن اعلام شد. در مادهی 2 این قانون طبقات هشتگانهی ذیل از پوشیدن این
لباس استثنا شدند:
1ـ مراجع تقلید؛
2ـ مراجع امور شرعی دهات در صورت موفق شدن در امتحان؛
3ـ فقیهان اهل سنت؛
4ـ امامان جماعت دارای محراب؛
5ـ محدثین که از طرف دو نفر مجتهد اجازهی روایت داشته باشند؛
6ـ طلاب شاغل به تحصیل که از عهدهی امتحان برآیند؛
7ـ مدرسین فقه و اصول و حکمت الهی؛
8ـ روحانیان ایرانی غیرمسلمان.
پس
از تصویب این قانون علمای تبریز در مقابل این قانون قیام کردند؛ اما دو
مرجع تقلید آذربایجان، آیتالله ابوالحسن انگجی و آیتالله آقا میرزا صادق
آقا تبریزی که اعتراض را رهبری میکردند، دستگیر و بلافاصله تبعید شدند.
مردم بیچاره و مستضعف مجبور شدند لباس خود را عوض کنند و لباسهای بلند و
کلاههای ایرانی را کنار بگذارند و کت و شلوار و کلاه پهلوی (کلاه سربازی)
به سر بگذارند، اما در این بین روحانیون بیش از هر کس دیگر صدمه خوردند. به
بهانهی قانون، سختگیری بر روحانیون شروع شد. از آنجا که نظر حاکمیت،
سختگیری بر روحانیون بود حتی کسانی که مدارک و اسناد لازم را به نظمیه
ارائه میدادند، سختگیری میشد و بیدلیل اسناد را توقیف و اجازات را ضبط
میکردند. اگر همزمانی تغییر لباس در ایران و تغییر کلاه در ترکیه و
افغانستان را مورد مطالعه قرار دهیم به این نتیجه میرسیم که تغییر لباس
برنامهای حساب شده بود که بر کشورهای اسلامی تحمیل شد. نمیتوان باور
کرد تغییر لباس در سه کشور اسلامی، ایران، ترکیه و افغانستان، سه کار
نابخردانه، تصادفی و همزمان صورت گرفته است. چه سران هر سه کشور تلاش
میکردند که مردم خود را به سوی غربی شدن هدایت کنند و «لباس» یکی از
مظاهر فرهنگ هر ملتی است و تغییر آن موجب پذیرش سایر عناصر فرهنگی تمدن
غالب خواهد شد.
با قانون تغییر لباس، روحانیت به شدت محدود شد تا جایی
که فشار دستگاه پلیسی و تبلیغات تحقیرکنندهی شاه موجب شد تا عدهی زیادی
از روحانیون لباس خود را عوض کنند و همرنگ جماعت شوند. حوزهها چنان ضعیف
شد که بسیاری از آنها مخروبه یا تبدیل به مسافرخانه شد. مدرسهی مروی
تهران به دبیرستان دخترانه تبدیل شد و مساجدی هم به خاطر نداشتن روحانی
تخریب شدند. رضاشاه نه تنها با سختگیری عملی و با شعار قانون، موجب انزوای
روحانیت و تضعیف آن شد، بلکه دستگاه تبلیغاتی وی روحانیت را به شدت از چشم
مردم انداخت و به آرمان خویش که همان اسلامزدایی بود، نزدیکتر شد.
3ـ
کشف حجاب ـ موضوع حجاب و مقابله رضاخان با پوشش اسلامی زنان، از دیگر
مراحل روند اسلام ستیزی وی به شمار میرود. این موضوع به دلیل اهمیت آن در
گزینه جداگانهای تحت نام «کشف حجاب» در همین پایگاه الکترونیکی مورد بحث و
بررسی قرار گرفته است.
4ـ ممنوعیت سنتهای شیعی: مراسم شیعی از قبیل
جشن در اعیاد غدیر و موالید امامان یا عزاداری در محرم و صفر و وفیات جزو
فرهنگ سیاسی شیعه است. عزاداری از زمان ائمهی معصومین مرسوم و در اعصار
بعدی به اوج خود رسید. رضاشاه برای نابودی تشیع و مراسم و مناسکاش و
نابودی هرگونه نهاد اجتماعی و محو همبستگی عمومی مستقل از دولت، برگزاری
مراسم عزاداری را در ماه محرم غیرقانونی اعلام کرد. سختگیری در این امر
چنان شدت داشت که اگر در ماه محرم آخوندی در خیابان دیده میشد دستگیر
میشد؛ زیرا میتوانست در حال رفتن به مجلس روضهخوانی باشد. گاه مأموران
دولتی، مراسم سوگواری عادی مردم را با روضهخوانی اشتباه گرفته به آنها
حملهور میشدند. در محرم هر سال، بسیاری از مردم به اتهام برگزاری عزاداری
دستگیر میشدند. در سال 1318 ش شاه به فکر انتشار تقویم شمسی افتاد تا
مردم از تاریخ عزاداریها و جشنهای مذهبی غافل بمانند.
5ـ تصرف اوقاف:
یکی از منابع درآمد حوزههای علمیه در طول تاریخ شیعه موقوفاتی بوده است
که درآمد آن به مصرف ساخت و نگهداری مدارس علمیه و تعلیم و تربیت طلاب
میرسیده است. وقف در همهی زمانها توسط حکومتها مورد احترام بود. حتی
هلاکوخان مغول پس از تسلط بر قسمت اعظم کشورهای اسلامی، خواجه نصیرالدین
طوسی، عالم شیعی را منصوب کرد تا موقوفات را به مصرف صحیح خود برساند. اما
در دو دوره از تاریخ ایران این احترام به دلایل سیاسی شکسته شد: برای اولین
بار نادرشاه افشار به دلیل گرایشهای ضدصفوی، تصمیم گرفت پشتوانهی
مشروعیت صفویان، یعنی روحانیت را تضعیف کند. از این رو موقوفات را به نفع
دولت مصادره کرد. دومین بار مصادرهی اوقاف توسط رضاشاه صورت گرفت. به
دستور رضاشاه در 3 دی 1313 ش لایحهای 10 مادهای از تصویب مجلس گذشت. در
این قانون ادارهی موقوفاتی که فاقد متولی بودند یا متولی آن ناشناخته
بودند، به وزارت معارف واگذار شد و موقوفاتی که متولی داشتند، نظارت آن بر
عهدهی وزارت مزبور قرار گرفت. طبق این قانون وزارت معارف مسئول مصرف درآمد
حاصله از حقالنظاره شد. با این قانون اوقاف کاملاً به تصرف دولت درآمد و
دولت نیز به دلخواه خود، درآمد آن را در مصارف غیر وقف به کار میبرد. بعد
از این قانون نیز، رضاشاه در صدد فروش املاک موقوفه برآمد. سرانجام، قانون
فروش موقوفات در اردیبهشت 1320 ش به تصویب مجلس رسید. در این قانون، به
وزارت دارایی اجازه داده شد تا قنوات موقوفه را بفروشد و به مصرف تأسیسات
خیریه مانند بیمارستان و آموزشگاه برساند. وقتی این لایحه را به مجلس
آوردند، اکثریت نمایندگان از تصویب آن وحشت داشتند. محتشمالسلطنه، رئیس
مجلس چند بار با رئیس دادگستری صحبت کرد و مدعی بود که این کار برای سلطنت و
مملکت میمنت ندارد. چند روز بعد رضا شخصاً به رئیس مجلس گفت: این قانون
باید تصویب شود و شد. به این تصویب رضاشاه آخرین پشتوانهی مالی مدارس
علمیه را طی یک دوره به تصرف درآورد.
منبع: درآمدی بر انقلاب اسلامی ایران، روحالله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 113 ت
دکتر غلامعلی رجائی
![]() |
دین ستیزی عامل سقوط
درباره اینکه رژیم شاهنشاهی با برخورداری از پشتیبانی گسترده منطقه ای و بین المللی وتکیه بر ابر قدرتهای بزرگ چرا سقوط کرد و با قیام ومخالفت مردم فرو پاشید می توان به علل وعوامل مهم و متعدد داخلی وخارجی وطبیعی وغیرطبیعی اشاره کرد که هر کدام از آنها جدا ازسهمی که در کنارسایرعلل وعوامل برعهده دارند به تنهایی نقش مهمی در فروپاشی و اضمحلال رژیم سلطنتی پهلوی دوم ایفا کرده اند.
صرفنظرازاهمیت همه علل وعوامل دخیل دراین فروپاشی، موضوع
دین ستیزی خاندان پهلوی وچالش ومخالفت آنها بامقوله دین اسلام و احکام آن
که به موجب قانون اساسی شاه سوگند خورده بود از آن پاسداری نماید نقش
بسیارتعیین کننده وتسریع کننده ای در زوال سلطنت پهلوی داشته است. تا جایی
که شاید بتوان با توجه به مولفه هایی مانند گرایش و اعتقاد اکثریت ملت
ایران به اسلام و رهبری بلا منازع دینی امام خمینی که از پایگاه و جایگاه
مرجعیت دینی به مبارزه با شاه برخاست و رژیم سلطنتی را بر انداخت آن را
مهمترین عامل سقوط سلطنت پهلویها دانست. این موضوع آنقدر اهمیت دارد که با
استناد به فرمایشات امام می توان چنین ادعا کرد که اگر پهلوی اول که
آغازگرسیاست ستیزبا دین بود و اوج آن را می توان در اجرای قانون ننگین کشف
حجاب دید و پس از او پهلوی دوم که سیاست پدر را دراین جهت ادامه داد دراین
جهت حرکت نمی کردند وبه نصایح ونگرانیهای علما ومراجع دینی دررعایت حریم
دین ومتدینین توجه می کردند آنگونه که امام خمینی بعدها گفت شاید این
انقلاب اتفاق نمی افتاد: "آن وقتی که قبل از 15 خرداد که خوب یک اجتماع
کوچکی برای مخالفت با آن چیزهایی که آن وقت واقع شده بود تشکیل شد آن وقت
چنانچه شاه مخلوع به ما یک روی خوشی نشان می داد، این انقلاب حاصل نمی شد
اگر قبول می کرد ما مسائل خیلی بزرگی آن وقت نداشتیم.(صحیفه نور /ج15/ص
197) اشاره امام به ماجرای مدرسه فیضیه وحوادث بعد ازآن است که ریشه در
حوادث چند ماه قبل و رویارویی ایشان با دولت و شاه درنیمه دوم سال 1341
دارد.
در16مهرماه این سا ل، دولت علم لایحه انجمنهای ایالتی وولایتی را
درهیئت دولت تصویب ودرصدد اجرای آن بود. به موجب این لایحه واژه اسلام از
شرایط رای دهندگان وانتخاب شوندگان حذف وانتخاب شوندگان نیزدرمراسم تحلیف
به جای سوگند به قرآن می توانستند به کتاب آسمانی سوگند بخورند . وقتی
اسدالله علم به اخطار امام وسایرمراجع وعلمای سرتاسر کشورکه به دعوت امام
به قم آمده و دراین باره نگرانی خود را اعلام ولغو فوری آن راخواسته بودند
توجهی نکرد امام دامنه اعتراض خود رامتوجه شاه نمود و از او خواست به نخست
وزیر دستور دهد این مصوبه را لغو نماید: "مستدعی است امرفرمایید مطالبی را
که مخالف دیانت مقدسه ومذهب رسمی مملکت است از برنامه های دولتی حذف
نمایند." حرکتهایی نظیر تجمع علمای شهرستانها برای مشورت در این باره و
اتحاد آنها دراعتراض به دولت که در تلگرافهای مکرر خود رانشان داد و صدور
بیانیه در جهت آگاه سازی مردم – که پیشنهاد امام بود- ازعمق این توطئه و
ارسال تگراف همه مراجع قم به دولت واظهار نگرانی مراجع نجف دراین زمینه که
تا آن زمان از سوی علمای دین سابقه نداشت کافی بود شاه رامتوجه اهمیت موضوع
کند اما وی این مطلب را مهم ندانست و درتلگرافی که شش روز بعد به امام وسه
تن از مراجع قم مخابره کرد این تغییرات راغیرمهم وازمقتضیات زمانه دانست و
تصمیم درباره آن را به دولت محول نمود. بی اعتنایی علم به نامه بعدی امام
وعلما موجب شد امام در تلگرافی که لحن آن تندتراز قبل بود به شاه بنویسد:
"آقای علم گمان کرده باتبدیل کردن قسم به قرآن مجید به کتاب آسمانی ممکن
است قرآن کریم را از رسمیت انداخت...انتظارملت مسلمان آن است که با امر
اکید آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام وقانون اساسی تبعیت کند واز
جسارتی که به ساحت قرآن کریم نموده استغفار نماید."
با بی اعتنایی علم
به این هشدار واخطار، امام در تلگراف تندتری ازعلم خواست به اطاعت خداوند
متعال وقانون اساسی گردن نهد و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن وعلمای ملت
وزعما ی مسلمین وتخلف از قانون بترسد و بدون دلیل کشور به خطر نیندازد :" و
الا علمای اعلام از ابراز عقیده درباره شما خودداری نخواهند کرد". درنهایت
این اخطارموثرافتاد ودراثر فشار امام وعلما،اسدالله علم ناچار شد هماگونه
که امام خواسته بود ابتدا این مصوبه را درهیئت وزیران لغو وسپس در
10/9/1341 درگفتگو با رسانه ها کان لم یکن بودن آن را رسما اعلام نماید. پس
از این پیروزی امام دو حرکت عمده انجام داد: 1-در بیانیه ای که خطاب به
مردم صادر کرد این پیروزی را نتیجه قیام آنان دانست: قیام عمومی دینی شما
موجب عبرت برای اجانب گردید.لیکن لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیش از
پیش هوشیار وبیدار بوده مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود
را فشرده ترکنندکه اگر خدای نخواسته دستهای ناپاکی به سوی مقدسات آنهادراز
شود قطع کنند.( بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی / ج1 - ص50) 2-با اعلام
پایان یافتن مسئله به روحانیون توصیه کردند که به درس وبحثشان بپردازند: از
این به بعد مشغول تحصیل باشیم که از همه عبادات بزرگتر است ..باز اگر
دیدیم شیطانی از خارج – به تعبیر امام دقت کنید - متوجه مملکت ما شد ما
همین هستیم ودولت همان وملت همان(پیشین /صص44 و49)
شاه به جای عبرت از
این قیام محدود علمای دین ، واعتنا به هشدارهای آنها درعمل به قانون اساسی
که به آن سوگند خورده بود خود به میدان آمد ودراندیشه جبران آبروی از دست
رفته خود با به رفراندم گذاشتن اصول شش گانه ای که بعدها به آن انقلاب شاه و
ملت نام نهاد برآمد غافل از اینکه این موضوع ، وضعیت را بدتر از قبل خواهد
کرد و آرامشی را که پس از لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در کشور
پدید آمده بود ازبین خواهدبرد. از این ببعد شاه که درک درستی از قدرت و
ظرفیت نهاد دین نداشت وبه حمایت امریکا دل خوش کرده بود به جای اینکه از
ماجرای لغو تصویبنامه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی عبرت بگیرد با اصول
شش گانه ای که بعدها آن را انقلاب سفید شاه و ملت نامید به میدان آمد واین
اصول را در رفراندم 6بهمن به نظر خواهی ملت گذاشت و بر اشتباهات خود در
مقابله با مذهب و مذهبیون افزود. امام دراعلامیه ای که چهار روز قبل از
رفراندم اجباری شاه صادر کرد آن را در مقابل حکم اسلام و قانون اساسی بی
ارزش دانست. اشتباه بزرگ شاه پس از آن صورت گرفت که در صدد توجیه علما
ومراجع قم واز جمله امام نسبت به اصولی که خود - در دیدار با مرحوم آیت
الله کمالوند خرم آبادی که از سوی امام وعلما ومراجع برای شنیدن توضیحات
شاه دراین باره با اوملاقات وپس از این دیدار نتیجه گزارش دیدار خود رابه
علما ارائه نمود- گفته بود به دستور امریکا مجبور است آنها رابه هر قیمت
ممکن اجراکند در 4 بهمن ماه 41 به قم سفرکرد.امام بی درنگ با صدور اعلامیه
ای خروج مردم را ازخانه هایشان تحریم نمود. شاه که پس از ورودبه قم گویی به
شهری تقریبا خالی از سکنه قدم گذاشته است از این عکس العمل مردم به حدی
ناراحت و خشمگین شد که درسخنرانی کوتاهی که دربین تعدادی از مردم که به زور
فرمانداری وشهربانی به پای سخنرانی او حاضر شده بودند روحانیت را ارتجاع
سیاه وبدتر از ارتجاع سرخ – مارکسیستها – وصد برابرخائن تر ازحزب توده
ومخالف اصلاحات نامید. بابکارگیری این تعابیر تند از سوی شاه مملکت تکلیف
برامام وسایرعلما در مقابله باسیاستهای ضد دینی وی روشنتر از قبل شد. دو
روز بعداز رفراندمی که با تحریم کامل علما و مردم در سرتاسر کشور روبرو شد
امام رژیم با آماری دروغین اعلام کرد این اصول باپنج میلیون وششصدهزاررای
دربرابر چهارهزار وصدوپنجاه رای مخالف به تصویب مردم رسید.
ماه مبارک
رمضان فرارسید. امام به علمای سرتاسر کشور پیشنهاد نمود دراعتراض به این
سیاست ضد دینی شاه نماز جماعت مساجد وسخنرانی علما وروحانیون دراین ماه
مبارک که مساجد واماکن مذهبی کشور مملو از جمعیت می شد تعطیل اعلام شود تا
مردم با این نشانه نسبت به خطری که با اقدامات شاه متوجه دین ودیانت بود
آگاه گردند. شاه که در حادثه قم بسیار تحقیر شده بود و در خود احساس شکست
می کرد در 23 اسفند ماه در بازدیدی که در پایگاه هوایی وحدتی دزفول طی
سخنانی مجددا باعباراتی بسیار زشت و توهین آمیز در مورد علمایی که به تحریم
رفراندم او رای داده بودند یاد کرد و از سرکوب شدید شان درآینده ای نزدیک
خبر داد: "این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی خوشان اگر از خواب غفلت
بیدار نشوندچنان مثل صاعقه مشت عدالت در هر لباسی که باشند برسرآنها کوفته
خواهدشد که شاید به زندگی ننگین وکثافتشان خاتمه داده شود."(سخنان شاهنشاه
/ص 28) امام در مقابله با این سخنان تند هتاکانه وبی ادبانه شاه نسبت به
ساحت علمای دین در جهت مقابله باشاه برآمد و برای اینکه مردم را از عمق
دشمنی شاه با دین و علما اگاه کند در اقدام بی سابقه ای با صدور اعلامیه ای
عید نوروز را درسرتاسر کشورعزای عمومی اعلام نمود.(صحیفه نور /ج1 /ص 61)
این عبارات تند و بی سابقه که تا آن زمان کسی جرئت آن را نیافته بود تا
درباره روحانیت بکاربرد باز قلب مجروح شاه احساس شکست کرده وسیلی خورده
ازعلما راتسلا نداد و به همین دلیل عمال اجیر شده ای که با اتوبوس از تهران
به قم اعزام شده بودند قصد داشتند در مجلس روضه و عزایی که همه ساله در
منزل امام برپا می شد شرکت و آن رابرهم بزنند و ایجاد اغتشاش کنند. امام
وقتی رفتار آنهارا شاهد شدند توسط مرحوم شیخ صادق خلخالی رحمت الله علیه به
اغتشاشگران اخطار دادند که در صورت برهم زدن روضه به حرم خواهند رفت و با
مردم سخن خواهند گفت و با این ترفند آنان از تصمیم خود منصرف شدند و چون در
هر صورت ماموریت داشتند در قم کاری بکنند و زهر چشمی از روحانیت بگیرند به
مجلس روضه ای که همه ساله درمدرسه فیضیه برگزارمی شد حمله نمودند .
امام
در یک سخنرانی افشاگرانه که در همان روز فاجعه حمله به فیضیه وضرب و شتم
طلاب و مردم عزادار و تیر اندازی به کسانی که در صدد مقابله با چماقداران
رزیم بودند صورت گرفت و یک طلبه هم به شهادت رسید با طرح سوالاتی پرده از
چهره ضد دینی شاه برداشتند: "دستگاه شهربانی می گوید که سازمان امنیت،
سازمان امنیت می گوید شهربانی، دوتایشان می گویند امر اعلیحضرت .راست می
گویند که امراعلیحضرت است ؟اعلیحضرت با دیانت اسلام مخالف است؟!..اگر مخالف
است آن همه کسب وکرامت کجاست؟اگر مخالف نیستند چرا جلوگیری نمی کنند از
این وحشیگریها؟( صحیفه نور /ج1/ص65 به بعد) عکس العمل شاه در برابر این
سخنرانی و ادامه انتقامجوییها و دین ستیزیها این بود که دستور داد طلاب
علوم دینی را که تا آن زمان به دلیل اشتغال شبانه روزی و مداوم شان به
تحصیل علوم دینی از خدمت سربازی معاف بودند به سربازی ببرند.کاری که برای
طلاب بسیار سخت بود چون آنهابیشتر از مردم عادی به فساد رژیم آگاهی داشتند.
امام به طلابی که به اجبار به سربازی برده شدند که آیت الله هاشمی
رفسنجانی هم یکی از آنان بود پیام داد که : نه تنها نباید تزلزل بخود راه
دهند بلکه برعکس باید ازاین فرصت طلایی در جهت روشنگری افسران و درجه داران
ارتش نسبت به ماهیت ضد دینی رژیم استفاده کنند و تعلیمات نظامی رابا جدیت
فرابگیرند. آیت الله هاشمی رفسنجانی دراین باره گفته است: سرباز گیری از قم
به مفهوم عدم رسمیت حوزه قم از طرف حکومت بود.بیست روز بعداز حادثه فیضیه
روز 21 فروردین ما با این وضعیت روبه رو شدیم .گویا اولین فردی که به این
منظوربازداشت شد خود من بودم.(دوران مبارزه /ج1/صص145 و146)
در این ایام
امام که با هوشیاری و تیزبینی خاصی تحولات ضد دینی رژیم را رصد می کرد
تسهیلاتی را که رژم برای مسافرت دوهزار نفر از فرقه ضاله واستعمارساخته
بهاییت به لندن ایجاد کرده و درهمان ایام تضییقاتی را درمورد سفر حجاج خانه
خدا بوجود آورده بود بهانه ساخت و با صدوراعلامیه ای از سیاست نزدیکی رژیم
به اسراییل که آن را دشمن اسلام وغاصب سررمینهای مسلمانان می دانست شدیدا
انتقاد نمود. پس از سخنرانی افشاگرانه امام درساعت 30/8 صبح روز 4 آبان سال
43 درباره تصویب قانون کاپیتولاسیون در دو مجلس سنا وشورا که رای به آن را
توسط دولت ومجلسین رایی ننگین ومخالف اسلام وقرآن دانستند رژیم در حرکتی
شتاب زده که ارتشبد حسین فردوست که پس از علم نزدیکترین افراد به شاه بود
آن را دستورمستقیم امریکا می داند(خاطرات فردوست /ج1/ص516) امام را در13
آبان ماه به ترکیه تبعید نمود .با تبعید امام به خارج کشورسیاست دین ستیزی
شاه ادامه یافت.
اینک به اهم محورهای سیاست دین ستیزی شاه اشاره کوتاهی می شود.
1-تاسیس مشروب فروشی وعشرتکده در قم:
پس
از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی در دهم فروردین سال 1340 که سد محکمی بود
که با تمام توان دربرابر سیاستهای دین ستیزی شاه ایستادگی و او را وادار به
عقب نشینی می کرد، در قم شایع شد که رژیم قصد دارد از فرصت به دست آمده از
فقدان وی استفاده کند و در قم که بزرگترین پایگاه قدرتمند تشیع درجهان
اسلام بود مشروب فروشی وعشرتکده وسینما دایر نماید. با انتشار این خبربعضی
از طلاب با تهیه طوماری که آن را به خدمت امام فرستادند نسبت به این کار
شدیدا هشدار دادند.امام با دریافت طومار طلاب، فورا رییس شهربانی قم را
احضار و ضمن نشان دادن طومار به او، در مورد این کار شدیدا اخطار نمود.
2--تحقیر روحانیون
اگرچه
محمدرضا سیاست پدر را درباره خلع لباس روحانیون دنبال نکرد اما درمواقعی
به تحقیر آنان می پرداخت. گاه آنان را مخالف تمدن می نامید و می گفت با
پیشرفتهای بشری مخالفند ومعتقد به مسافرت با الاغ هستند! امام در یک
سخنرانی در پاسخ او اعلام کرد : یکی ازتبلیغاتی که بعد از زمان همین
محمدرضا از آن اوایل که وقتی دید در قم یک شورشی شد یک جنبشی شد این در
صحبتهایش کرد که این آخوندها با همه مظاهرتمدن بدند.اینها می گویند ما الاغ
سواری می خواهیم .دریکی از نطقهایش بود که من در دنبال او این صحبت را
کردم که تو این حرف را که می زنی همین وقتی است که بعضی مراجع ما با طیاره
رفتند به مشهد چطور تو می گویی ما الاغ سواری می خواهیم؟ (صحیفه نور/ج9/صص
158 و159)
شاه دریک سخنرانی در کرمان در نهایت هتاکی با کنایه به
روحانیون گفت:بعضی ها کرمهای نجسی هستند که باید از آنها دوری کرد.امام در
یک سخنرانی در پاسخ شاه گفتند: خداکند منظورت از کسانی که بعنوان حیوان نجس
از آنها یاد کردی روحانیون نباشد اگر مقصدت ما باشیم تکلیف ما دربرابرتو
سخت ترمی شود.
3-علاوه بر شاه مردان دربار او هم با تاسی به وی شدیدا با
حضور روحانیون درعرصه های اجتماعی مخالفت می کردند . -اردشیر زاهدی درکتاب
خاطرات خود به نام بیست وپنج سال درکنار پادشاه (ص302) دراین باره گفته
است: یادم است در اوائل حکومت آموزگار،داریوش همایون - وزیراطلاعات- اعلام
خطرکرد وگفت چه خبر است که این همه مسجد درایران ساخته می شود و این همه
مسجد مثل قارچ از زمین سبز می شود؟او همچنین اعلام خطر کرد که دانشجویان
دختر با چادر و حجاب اسلامی در دانشگاهها حاضر می شوند و نیروهای مذهبی
دارند قدرت می گیرند. - طوفانیان از ژنرالهای شاه نیز ضمن اعتراض به اینکه
شاه برای بستن دهان آیت الله شریعتمداری دستورداده بود 65 میلیون تومان به
او بدهند.می گوید:به اعلیحضرت گفتم من رفتم پاکستان ..من باضیاءالحق دوست
بودم ضیاءالحق را من دیدم خیلی اسلام زده شده ...نمی توانستم به خودشاه
بگویم برای این مثل می زدم به ضیا ءالحق گفتم ضیاء ،یک دانه آخوند برای یک
مملکت زیاداست.اعلیحضرت به این آخوندها اعتمادنکنید.خوب کرد دیگر!!(خاطرات
طوفانیان/صص85 و86) -
دیگرازمردان دربار شاه تیمورتاش بود که می گفت :من
به هفتاد دلیل ثابت می کنم که خدایی نیست و قیامت دروغ است.روزی تیمورتاش
وارد منزل خود شد و دید زنش قرآن می خواند با کمال غضب به اوگفت :توهنوز
این کتاب کهنه را می خوانی و به آن عقیده داری؟ بعدبلافاصله شیشه الکل
راروی قرآن ریخت و آتش زد.موقع دیگر یکی از هموطنان او به منزلش آمد و از
اوخواهش کرد که گذر نامه کربلا برایش بدهد .با کمال غضب به اوگفت: احمق خر
گذرنامه می خواهی که بروی سنگ و نقره وگل ببوسی ؟من هرگزاینکار را نمی کنم.
گذرنامه برای لندن و پاریس و برلن و امریکا بخواه تا بدهم.او می گفت من به
گور پدر خودم ..یدم که مرا عبدالحسین نام کرده است حسین کیست که من غلام و
عبد اوباشم؟ (خاطرات بهلول صص 10 و11) - علم وزیر دربار در خاطرات
خود(ص306) روز شنبه9/9/1348 می نویسد:اردشیر زاهدی وزیر خارجه برای فردا شب
دعوتی به شام از شاهنشاه وپادشاه سابق آلبانی کرده بود.عرض کردم مصادف با
شب وفات!حضرت علی است شگون ندارد با این همه سرباز و درجه دارمتعصب نادان
کار خطرناکی است فرمودند درست می گویی بگو شب را تغییر دهد به اردشیر گفتم
ناراحت شد. - همین علم درخاطرات روز شنبه 20 /10/1348 ( ص 353) خود می
نویسد: سر شام بودم علیاحضرت ملکه پهلوی پیشنهاد کردند چون نوروز مصادف با
چهارده محرم (به قول عوام چهارم امام) است خوب است سلام عید نباشد.بحث
مضحکی بود ولی داشت جدی می شد وسر می گرفت .من که اغلب کمتر حرف می زنم با
لحن خیلی جدی عرض کردم این فرمایشات چیست؟ اگر نوروز مصادف با عاشورا هم
باشد باید سلام منعقد می شد این سنت ملی را که با مسائل مذهبی نمی شود
پوشاند.شاهنشاه از عرض من خوششان آمد ومطلب تمام شد. - سرتیپ خسروداد
فرمانده تییپ هوابرد شیراز نیز ازدیگر مردان دین ستیز شاه است . سرهنگ محمد
مهدی کتیبه در کتاب خاطرات خود(ص69) درباره او می نویسد: در محرم سال
1349همه افسران تیپ را درآمفی تئاترجمع وسخنرانی کرد.
ایشان می گفت:این
حرکاتی که درجامعه انجام می دهند و برای امام حسین روضه خوانی و گریه می
کنند اینها خرافی و برای افراد بی سواد است.اگر هم دولت .شاهنشاه آریامهر
یا مسولین مملکتی جلوی این کار رانمی گیرند برای حفظ ظاهر است چون مردم
احمق و بی شعور و متعصب ومذهبی اند به اینها اجازه انجام این مراسم را
درجامعه می دهند ولی شما که تحصیلکرده و درس خوانده ودانشگاه دیده اید
حرکا ت املی عقب افتاده وارتجاعی را انجام می دهید؟امام حسین 1400 سال پیش
مرده و رفته است حالا دیگر چه دلیلی دارد که هر سال شماسینه زنی می کنید؟
سرهنگ کتیبه درادامه (ص 43) با اشاره به سختگیریهای فرماندهان بردانشجویان
دانشکده افسری ارتش می گوید این فشارها باعث شد از دانشجویان روزه دار سال
اول که برای سحری بیدار می شدند حدود60 درصد روزه گرفتند که در سال دوم این
تعداد به 40 درصد و در سال سوم به 20 درصد رسید. هر از چند گاهی رادیو
تلویزیون ملی ایران ، با پخش کاریکاتورهایی مضحک، شان ومنزلت روحانیون را
به سخره می گرفت و یا نمایشنامه هایی درجهت ضدیت بامذهب ومذهبیون پخش می
کرد.
4-شاه اگرچه باسالوسی تمام خودرا تنها شاه شیعه می نامید به سفر حج
می رفت وقرآن چاپ می کرد ولی اساسا اعتقادی به دین ومذهب نداشت.مادر فرح
آخرین همسر شاه در کتاب دخترم فرح از ماجرای شگفتی که خود شاهد آن بوده
چنین یاد می کند: روزعاشورایی بود و محمدرضا از مراسم عزاداری که درمسجدشاه
برگزار می شد به کاخ برگشت.شاه درحالی که بسیارخسته وعصبانی به نظرمی رسید
پس از آنکه دستورداد برای او شراب بیاورند گفت :هزار و چندسال قبل دو عرب
باهم اختلاف داشته اند و یکی از آنها دیگری را کشته است آن وقت من بعنوان
شاه این مملکت باید دو ساعت بروم و دو زانو در مجلس روضه او بنشینم.
مادرفرح در ادامه می گوید محمد رضا دراین اواخر، دیگر کارش به اینجا رسیده
بود که چنین حرفهایی می زد وهیچ چیزرا قبول نداشت.
5-برگزاری جشنهای دوهزار وپانصدساله
از
اقدامات ننگین شاه درادامه سیاست دین ستیزی او برگزاری جشنهای
دوهزاروپانصدساله درسال 1350 درشیراز بود.به دستور او برای مهمانها شراب
مخصوص از فرانسه آوردند و بزم شراب برپا کردند. دریکی از برنامه های شرم
آوری که دراین ایام در شیراز برگزارشد در روز روشن درجلوی چشم صدها رهگذر
در یکی از خیابانهای شهر دارالمومنین شیراز، تئاتری خیابانی برگزارشد که در
یکی از صحنه های آن بازیگرمرد در حالی که برهنه می شد زن بازیگر را برهنه
نمود و در جلوی دیدگان متعجب مردم به او تجاوز نمود. سرآنتونی پارسونز سفیر
انگلیس درایران در کتاب خود خاطرات دوسفیر (غرور وسقوط صص 337 و338) دراین
باره می نویسد:جشن هنر شیراز در سال 1977 میلادی از نظر کثرت صحنه های
اهانت آمیز به ارزشهای اخلاقی ایرانیان از جشنهای پیشین فراتر رفته بود .به
طور مثال یک شاهدعینی صحنه هایی از نمایشی را که موضوع آن آثارشوم اشغال
بیگانه بود برای من تعریف کرد .گروه تئاتری که این نمایش را ترتیب داده
بودند یک باب مغازه را در یکی از خیابانهای پر رفت وآمد شیراز اجاره کرده و
ظاهرا می خواستند برنامه خودرا بطور کاملا طبیعی در کنارخیابان اجرا
کنند.صحنه نمایش نیمی درداخل مغازه ونیمی درپیاده رو مقابل بود.یکی از صحنه
ها که در پیاده رو اجرا می شد تجاوز به عنف بود که بطور کامل (نه بطور
نمایشی ووا نمودسازی) به وسیله یک مرد کاملا عریان - یا بدون شلواردرست
بخاطرندارم –با یک زن که پیراهنش به وسیله مرد متجاوز چاک داده می شد در
مقابل چشم همه صورت می گرفت...واکنش مردم شیراز که ضمن گردش در خیابان یا
خرید از مغازه ها باچنین صحنه مسخره وتنفرانگیزی روبرومی شدند معلوم است
ولی موضوع به شیراز محدود نشد و در توفان اعتراضی که علیه این نمایش برخاست
به مطبوعات وتلوبزبون هم رسید. من بخاطردارم که این موضوع را با شاه
درمیان گذاشتم وبه اوگفتم اگر چنین نمایشی بطور مثال در شهر
وینچسترانگلستان اجرامی شد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمی
بردند.شاه مدتی خندید وچیزی نگفت.
6-تغییر مبدا تاریخ ایران از هجرت پیامبر اکرم(ص) به تاریخ باستان
اقدام
دیگر دین ستیزانه پهلوی دوم است که خشم امام ومتدینین رابرانگیخت .
تغییرمبدا تاریخ ایران وتقویم در24 اسفندماه 1354 که در اجلاس مشترک سنا
ومجلس شورای ملی به تصویب رسید اعتراض بسیاری از علما درایران ازجمله مرحوم
آیت الله گلپایگانی رابرانگیخت. امام در پیامی به مناسبت عید فطر به
مخالفت جدی با آین مصوبه پرداختند: "کارشناسانی که می خواهند مخازن مارا به
غارت ببرند برای تضعیف اسلام و محو اسم آن نغمه شوم تغییر مبدا تاریخ را
ساز کردند. ...بر عموم ملت است که با استعمال این تاریخ جنایتکار مخالفت
کنند وچون این تغییرهتک اسلام و مقدمه ی محو اسم آن است خدای
نخواسته.استعمال آن بر عموم مردم حرام وپشتیبانی از ستمکار و ظالم ومخالفت
با اسلام عدالتخواه است".( صحیفه نور/ج1/ص272)
7-مجتهد تراشی
محمدعلی
وحیدی معروف به علامه وحیدی روحانی نمایی بود که سپهبدخون ریز رضاشاه به
نام امیر احمدی اورا مجتهد نامید و بر همین اساس تولیت مدرسه سپهسالار به
او سپرده شد. وحیدی در جوانی جزو منشیان آیت الله شهرستانی بود. جعل نامه
ای توسط او با مهر آیت الله در حمایت از شخص بدکاره ای موجب شد آیت الله
شهرستانی علاوه براینکه مهر خود رابشکند او را هم از خود براند.وحیدی با
کنار گذاشتن لباس روحانیت د ر دوره بیستم مجلس شورای ملی به مجلس راه یافت
ودریکی از نطقهایش درمجلس گفت :به نام خدا و به نام شاهنشاه .هنگامی که او
درنطق خود گفت شاه سایه خدا درزمین است سردار فاخر حکمت خطاب به اوگفت:
اینجا خانه ملت است و کسی حق نداردسخنان کفرآمیزی برزبان آورد و او را
وادار به ترک تریبون کرد.(ساواک وروحانیت ص44)
8- تعطیلی بعضی از حوزه های دینی
مدرسه
علمیه مروی را درتهران که ازآن هزاران عالم روحانی بیرون آمده بود جایگاه
تعدادی از ارامنه کردند. مدرسه سپهسالاررا هم به تعدادی جوان ..واگذار
کردند.. در قم در مدرسه دارالشفا به جای تدریس گداها سکونت داشتند ومدرسه
به قهوه خانه ای تبدیل شد که متکدیان درآن حمع می شدند وچای می
نوشیدند.(خاطرات حجت الاسلام والمسلمین پورهادی/ص166)
9-تقویت ادیان منسوخ وفرقه های استعمارساخته
از
دیگربرنامه های شاه درجهت دین ستیزی او بود. ویلیام سولیوان - سفیر امریکا
دردربارشاه - در کتاب خاطرات خود گفته است:ایران یک کشور اسلامی بود ..با
وجود این چون نزدیک به هشتاد هزاریهودی درایران زندگی می کردند و جامعه
یهودیان ایران در کلیه رشته های تجارت و اقتصاد ایران رسوخ کرده بودند.. هم
در این راستا بود که شاه به شهبانو اجازه داد کنگره پیروان زردشت رادر
تهران برگزارکند و با شراب شامپانی از مهمانان خود درماه رمضان در کاخ
سلطنتی پذیرایی کند. سر آنتونی پارسونر سفیردولت انگلیس در ایران می گوید
همکاران دیپلمات عرب من شرکت در پذیرایی پایانی کنگره زردشتیان راتحریم
کردند.شاید به نظرشاه وشهبانو اینگونه اقدامات به عنوان روشهای سریع درمانی
برای جداکردن مردم ایران از روشهای اسلامی بود.( فخر روحانی ،اهرمها ،
سقوط وپیروزی انقلاب اسلامی/ج1/ص108)
10- تاسیس دانشگاه اسلامی
شاه
با هدف تحت کنترل در آوردن مدارس علمیه سراسر کشور می خواست به تاسیس
دانشگاه دولتی اسلامی بپردازد . تاسیس این دانشگاه به رژیم فرصت می داد
تربیت طلاب و فعالیت ها و تبلیغ دینی را تحت مراقبت و سیطره خود قرار دهد .
فارغ التحصیلان این دانشگاه نیز طبق نظر دولت به جاهای مختلف اعزام می
شدند . شاه قصد داشت به تدریج این دانشگاه را جایگزین مدارس علوم دینی
سراسر کشور کند. لیکن رژیم در اجرای این سیاست با ناکامی مواجه گردید و این
برنامه در نطفه خفه شد. چرا که امام خمینی در واکنش به این سیاست مکررا به
صحبت پرداخت و اعلامیه ای هم صادرکرد .امام تهدید کرده بود اگرشاه به
تاسیس این دانشگاه بپردازد و به تربیت افرادی در آن جا اقدام نماید، به
تفسیق آن خواهد پرداخت و مردم را از مراجعه به این افراد نهی خواهد کرد و
آخوندهای درباری جایگاهی در بین مردم نخواهند داشت . در پی این واکنش بود
که رژیم از اجرای این سیاست منصرف شد و تاسیس دانشگاه اسلامی صرفا در مرحله
ی حرف باقی ماند .
11-درج مقالات ضد دینی در نشریات
آقای عزت مطهری
(شاهی) درکتاب خاطرات خود (417) می گوید :مجله جوانان حزب رستاخیز را در
بند –زندان - توزیع کرده بودند درمقاله ای به قلم یک استاد دانشگاه باعنوان
تمدن پویا وتمدن ایستا ضمن رد وجود خدا نوشته بود: اینها زاییده ذهن بشر
است وبهشت و جهنمی وجود ندارد و بشر برای فرار از ترس مرگ بهشت و جهنم را
برای خود ساخته است.
12- توقیف روزنامه مذهبی دنیای اسلام
در یکی از
گزارشهای محرمانه شهربانی در سال1327 آمده است عده ای ازعلمای مخالف دولت
در بازار مشغول فعالیت شده و راجع به توقیف روزنامه دنیای اسلام قطعنامه ای
صادر می نمایند مبنی براینکه چون روزنامه دنیای اسلام تبلیغ امور دین
ومذهب می نماید بنابراین دولت بنابه اصل مخالفت با مذهب به این عمل مبادرت
ورزیده است.این عمل تولید نگرانی فوق العاده در بازار و طرفداران مذهب
نموده است.(گزارشهای محرمانه شهربانی 1327-1328/مجید تفرشی /ج2/ص319
13-اجرای نمایشنامه های ضد دینی
اسدالله
علم در خاطرات خود ( ص 161) در تاریخ 7/1/1348 از اعتراض مرحوم آقای فلسفی
نسبت به نمایشنامه شهر قصه چنین می گوید: دیشب فلسفی به نمایشنامه شهر قصه
که در آن به آخوندها حمله منطقی فراوان شده و بسیار عالی است و در
تلویریون نمایش داده شده حمله کرد وخیلی مهمل گفت و سفسطه کرد.
ساواک
نیز درگزارشی از سخنان سید عبدالرضا حجازی –روحانی درباری - در مجلس ترحیم
کاظم جفرودی سناتورسابق که در خانقاه صفی علیشاه با حضور عده ای از وزرا و
روسای مجلسین و حدود 400 نفر از طبقات مختلف تتاریخ 19/9/1351تشکیل گردیده
بود ضمن وعظ اظهارداشته در تالار 25 شهریور نمایشنامه ای تحت عنوان محراب
به نمایش گذاشته شده و در نمایشنامه مزبور بنا کنندگان مساجد وتکایا را
قماربازان معرفی نموده اند در حالی که مساجد ایران بوسیله پادشاهان ساخته
شده است چرا وزارت فرهنگ با صرف مبالغ منگفتی اجازه میدهد این قبیل
نمایشنامه هابه روی صحنه بیاید تا بین روحانیون و دولت شکاف ایجادگردد
(ساواک و روحانیت/صص67 و68)
14- مخالفت شاه با تعطیل روز تولد رسول اکرم
اسدالله
علم دربیان خاطرات روزشنبه 6/2/1351 (صص240 و241) خود می نویسد:صبح شرفیاب
شدم. شاهنشاه سر حال نبودند. تقریباهرچه راعرض کردم رد کردند.یکی این بود
که آیت الله خوانساری تقاضا دارد مولود حضرت رسول تعطیل شود .رد کردند. علم
درادامه می نویسد: جای تعجب شد!
15-تلاش برای تصویب قانون زنا درمجلس
مرحوم
آقای فلسفی در کتاب خاطرات خود(ص405) دراین باره می نویسد :به یاد دارم در
مجلیس سنا در صدد بر آمدند طرحی به تصویب برسانند که گفتند عبارت ولد
الزنا را برداریم و بگوییم فرزندان مردم دو قسم هستند یک قسم فرزند قانونی
ویک قسم فرزند طبیعی ..از این هم فراتر رفتند و در کنار ا ین طرح موضوع
دیگری را هم افزودند که آن اجازه زنا به زن توسط شوهر بود.این کار را هم
اعیان قوم در مجلس سنا کردند.این طور مطرح کردند که وقتی زن شوهر می کند
مرد مکلف است به زن منزل مسکونی بدهد و بعد گفتند زن شوهردار حق دارد با
مال خود یک خانه ملکی مستقل در جای دیگرخریداری کند و آن خانه را خالی
نگهدارد و کلیدش دراختیار خود آن زن باشد که هر وقت خواست به آنجا
برود.معنی آن مصوبه آن بود که هر وقت زن شوهردار اراده زنا کرد آزادباشد.
16- قانونی کردن سقط جنین
اشرف
خواهر فاسد شاه در کتاب خاطرات خود (ص206) گفته است: تا زمان انقلاب حداقل
از دیدگاه قانون ما تقریبا به برابری کامل بین مرد وزن رسیده بودیم.ما حتی
موفق شده بودیم سقط جنین را البته به گونه ای غیر مستقیم امکان پذیر کنیم
زیرا مذهب اسلام راه دیگری دربرابر ما باز نگذاشته بود.
مواردی که ذکر
شد شاید یک ازهزار هم نباشد اما پاسخ این سیاست دین ستیزی از سوی مردم چه
بود؟ آنان برخاستند وبه ندای امام لبیکی سرخ گفتند و با ایمان به خدا و
وحدت کلمه ،تحت رهبری پیامبر گونه امام خمینی قیام کردند .مردم خمینی خواه،
امام تبعید شده خود را با عزت به کشورباز گرداندند و رژیم ضد دینی پهلوی
را که از پشتیبانی همه ابرقدرتها برخورداربود با دستهای خالی و با نثار خون
عزیزان خود به زباله دانی تاریخ فرستادند و با پدید آوردن انقلاب اسلامی
فصلی نو به نام دین درتاریخ جهان معاصر رقم زدند.
سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی دوم ( 1332- 1342 )
در سال های پس ازجنگ جهانی دوّم که اروپا در نهایت ضعف به سر می برد،ایالات متحده آمریکا به عنوان تنها برنده ی واقعی جنگ و بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی وارد عرصه ی بینالمللی شد و نقش رهبری و محافظت از نظام سرمایه داری رابر عهده گرفت. شوروی (سابق) نیز به مثابه طلایه دار نظام سوسیالیستی ، بر سر تقسیم مناطق نفوذ با امریکا و اروپای غربی وارد رقابت شد. آمریکا ضمن تلاش برای حفظ و نگهداری اروپای غربی در بلوک غرب،میکوشید از طریق اعطای کمک های مالی و نظامی و ایجاد حکومت های دست نشانده و کشانیدن آن ها به پیمانها و اتّحادیههای نظامی و اقتصادی،موجودیت خود را به عنوان ابرقدرت جهانی حفظ کند. در پی تحوّلات بین المللی،سیاست خارجی ایران نیز از سال 1332 هـ .ش پس از سرنگونی حکومت ملّی دکتر محمد مصدق در کودتای مشترک آمریکا و انگلیس ،دستخوش چرخش 180 درجه ای شد. از مشخصات بارز سیاست خارجی ایران در این دوره،تغییر محوریت نفذ خارجی ، از بریتانیا به آمریکاست. جهت گیری سیاست خارجی و دیپلماسی ایران از سیاست «موازنه ی منفی» فاصله گرفته و در راستای علایق و منافع آمریکا ،وارد اتّحادیهها و سازمان های فراملّی گردید و این فرایند تا پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ادامه یافت. حوادث و پدیده های برجسته ی دهه ی 1332 تا 1342 هـ .ش که در این درس مورد بررسی و مطالعه قرار میگیرد شامل: انعقاد قرارداد با کنسرسیوم بین المللی نفت،تجدید رابطه با انگلستان ، عضویت ایران در پیمان بغداد،بحرانی شدن روابط با عراق،برقراری رابطه ی علنی با رژیم اشغالگر قدس و روابط دیپلماتیک با امریکا و شوروی (سابق ) می باشد. مسایل اساسی سیاست خارجی ایران پس از کودتای 28 مرداد پس از پیروزی کودتای 28 مرداد 1332 هـ .ش ،حکومتی دست نشانده وتحت سلطه ی غرب، در ایران استقرار پیدا کرده،و هدایت سیاست خارجی کشور در دست شخص شاه قرار گرفت. در این دوره،نخستین نشانههای چرخش بزرگ در جهت گیری سیاست خارجی ایران ظهور کردکه عبارت بود از: تلاش های دولت زاهدی برای حلّ مسأله ی نفت و عقد قرارداد با کارتل های نفتی غرب؛ هم چنین فراهم کردن زمینههای برقراری روابط مجدّد با بریتانیا،که این دو از اولویت های سیاست خارجی رژیم دست نشانده پس از پیروزی کودتا در ایران بودند. تجدید رابطه با انگلستان خروج ایران از وضعیت دشوار ناشی از اقتصاد بدون نفت و تجدید رابطه با بریتانیا دو مقوله ی مرتبط به هم بودند. اما ایران ترجیح می داد ابتدا تکلیف نفت مشخص شود و آن گاه مسأله ی تجدید رابطه با انگلستان؛ زیرا به لحاظ انفجارآمیز بودن شرایط داخلی و حکم فرمایی احساسات ضد انگلیسی بر افکار عمومی ،لازم بود با گامهای آهسته و به طور پنهانی و با گذشت زمان موضوع ایجاد رابطه ی مجدّد مطرح گردد. امّا همان گونه که پیشتر اشاره شد در این دوران اولویت ها و جهتگیری های سیاست خارجی کشور بیشتر تحت تأثیر عوامل خارجی رقم میخورد تا عوامل داخلی. دولت بریتانیا که تجدید رابطه با ایران را در اولویت برنامههای سیاست خارجی خود نسبت به ایران قرار داده بود،با تحت فشار قرار دادن تهران به خواسته ی خود نایل آمد. ایران نیز تجدید رابطه به دولت انگلستان را قبل از حلّ قضیه ی نفت پذیرفت و سرانجام در 14 آذر 1332 مشترکی بین ایران و انگلستان منتشر شد که در طیّ آن تصمیم دو دولت مبنی بر «مبادله ی بدون تأخیر سفیر» اعلام گردید. انعقاد قرارداد با کنسرسیوم بین المللی نفت دولت کودتا پس از تجدید رابطه با بریتانیا،حلّ مسأله ی نفت را دستور کار سیاست خارجی خود قرار داد . در این مورد هم ابتکار عمل و سررشته ی امور تصمیمگیری در دست دیپلمات های کارکُشته بریتانیا و آمریکا بود. آن چه که برای دولت دست نشانده ی زاهدی اهمیّت فوری داشت سرازیر شدن نفت ایران به هر قیمت ممکن به بازارهای جهانی بود. چگونگی تقسیم منافع نفت ایران « در کنفرانس برمودا» یکی از موضوعات مورد مذاکره دولت -های آمریکا و بریتانیا بود. در این مذاکرات صاحب اصلی ثروت مورد مذاکره ایران حضور نداشت ! توافق دولت های مزبور بر سر غارت نفت ایران،یا به اصطلاح «تقسیم عادلانه ی شکار»، یک سال به طول انجامید.4 بریتانیا و آمریکا تصمیم گرفته بودند قراردادی بین ایران و کنسرسیوم بین المللی نفت به امضا برسد. متن این قرارداد به گونهای تنظیم شد که حکومت ایران چند روزی را برای ترجمه ی آن وقت صرف کرد تا از محتوای آن مطلّع شود و به هنگام تصویب آن در مجلس،نمایندگان از متن آن سر درنمیآوردند5چند ماه پس از آغاز مذاکرات در مورد نفت ایران ،علی امینی،وزیر دارایی وقت اظهار داشته بود: « ما که هنوز قرارداد را ندیدهایم!» صورت اعضای کنسرسیوم و درصد سهم 6هر یک از آن ها چند ماه پس از تصمیمگیری بریتانیا و آمریکا،توسط سفارت بریتانیا در تهران،به وزارت خارجه ی ایران ارسال شد!7 قرارداد فروش نفت و گاز ایران) سرانجام در 28 شهریور 1333 هـ.ش بین ایران و کنسرسیوم بینالمللی نفت در تهران امضا شد. این نخستین غارت بزرگ پس از کودتای 28 مرداد 1332 هـ.ش بود.8 سیاست خارجی منطقهای ایران در دهه ی 1332-1342 سمت گیری سیاست منطقهای ایران در سال های پس از کودتا ،بیش از هر عاملی،از منافع غرب تأثیر میپذیرفت؛زیرا رژیم پهلوی هدف های توسعه ی ملّی و محتوای سیاست خارجی خود را در پیوند تنگاتنگ با منافع غرب قرار داده بود که مبتنی بر رابطه ی وابستگی همه جانبه به آمریکا بود. رژیم شاه در روابط منطقهای خود ایفاگر نقش متّحدی وابسته بود که مهّیای تمکین در مقابل فرامین زمامداران آمریکا بود.9 پیوستن ایران به پیمان منطقهای بغداد که در راستای تأمین جهان غرب صورت میپذیرفت یک نمونه ی عینی از پیروی ایران از سیاست اتّحاد و تعهّد در راستای منافع غرب بود. ایران با وجود امضای پیمان منطقهای بغداد و قرار گرفتن در کنار برخی از کشورهای منطقه نظیر عراق،ترکیه و پاکستان به دلیل اتّخاذ سیاست وابستگی به بلوک غرب، برقراری رابطه با اسراییل غاصب،قطع رابطه با مصر سال 1339 هـ.ش داشتن روابطی در سطح بسیار پایین با عربستان ،سوریه و افغانستان ،در نوعی انزوای منطقهای به سر می برد.10 پیمان منطقهای بغداد11 (24 فوریه ی 1955) دوران پس از جنگ جهانی دوّم ،عصر دیگری از خیزش های ملّی گرایانه و بیداری ملّت های تحت استعمار آسیا و آفریقا بود.12 نهضت ملّی شدن نفت در ایران، جنبش ملّی جمال عبدالناصر در مصر و ملّی شدن کانال سوئز به وسیله ی او بخش مهّمی از این خیزش ها بود که ناقوس خطر را برای کشورهای اروپایی و آمریکا به صدا درآورد. توسعه ی کمونیزم هم خطری بود که در کمین کشورهای جهان سوّم نشسته بود و آمریکا و انگلیس را به وحشت انداخته بود. شکل گیری پیمان بغدادتمهیدی بود که آمریکا و انگلیس برای مهار گسترش کمونیزم اندیشیدند. این پیمان با شرکت ترکیه،پاکستان و عراق زیر نظر و هدایت انگلستان و آمریکا در تعقیب چنین هدفی تکوین یافت.13 دولت کودتا در ایران نیز پس از فراغت از تجدید رابطه با بریتانیا و عقد قرارداد با کنسرسیوم نفتی،در تبعیّت از سیاست جنگ سرد دولت آمریکا ،برای تکمیل خط جبهه ی ضد شوروی در خاورمیانه،در سال 1334 هـ.ش به پیمان منطقهای بغداد پیوست. 14 کشورهای عربی به جزعراق از هنگام تشکیل این پیمان واکنش های مخالفتآمیزی در برابر آن نشان دادند . پیوستن ایران به پیمان بغداد یک نمود عینی از دگرگونی سیاست خارجی ایران و فاصله گرفتن آن از سیاست عدم تعهّد بود و شکاف موجود بین ایران و کشورهای تندروی عرب را عمیقتر کرد. امضا کنندگان پیمان بغداد به زودی دریافتند که این پیمان نه تنها به قصد کمک به اعضای منطقهای آن و حلّ و فصل مناقشات کشورهای منطقه نیست،بلکه فقط و فقط به منظور تأمین منافع کشورهای غربی طراحی شده است. 15 بحران در روابط ایران و عراق اختلاف ایران و عراق بر سر اروندرود از دوران حاکمیت عثمانی بر این سرزمین یکی از مقولات مؤثر بر روابط دو کشور بوده است. این مسأله ، منشأ کشمکش های دیرینه میان ایران و عراق بوده و هر از چندگاهی با امضای موافقت نامهها و پروتکل های متعدّدی به طور موقّت حل و فصل گردیده بود؛ امّا در بستر زمان به صورت بحران خفته با دست به دست شدن قدرت در عراق و روی کارآمدن حکومت های متعّدد با ایدئولوژیهای گوناگون،فعّال شده و دو کشور را تا مرز جنگ نظامی نیز پیش برده بود. وقوع کودتای عبدالکریم قاسم در 23 تیر 1337 ../../../default.htm 14 ژوئیه 1958 در بغداد،سبب روی کار آمدن دولت متمایل به شوروی در عراق گردید. دولت عبدالکریم قاسم ضمن خروج از پیمان بغداد،به ناوگان های شوروی اجازه ی تردّد در اروندرود را داد. رژیم ایران که در این دوره ازسیاست ضد کمونیستی پیروی میکرد این مسأله را به عنوان خطری جدّی تلّقی کرد و یادداشت های شدیداللحنی بین ایران و عراق مبادله شد. بروز جنگ سرد در روابط ایران و عراق سبب تیره شدن مناسبات دو کشور شد وبه زودی دوکشور را در مرز جنگ نظامی قرار داد. امّا در تیر ماه 1339 بحران در روابط دو کشور فروکش کرد و ضمن تبادل سفیر بین تهران و بغداد،روابط به حالت عادی بازگشت امّا کشور عراق در طول حکومت عبدالکریم قاسم به صورت پایگاهی برای فعالیت های سران حزب توده ی ایران علیه رژیم پهلوی درآمد. 16 تجدید رابطه با رژیم اسراییل غاصب سابقه شناسایی رژیم اسراییل غاصب و برقراری روابط دیپلماتیک با آن،به سال 1328 شمسی بر میگردد. در این تاریخ،دولت «ساعد مراغهای» با دریافت رشوه ی قابل توجهی از صهیونیست ها از دوران فترت مجلس شورای ملّی استفاده کرده،رژیم غاصب صهیونیستی را به صورت «دوفاکتو»17 (موقّت) به رسمیت شناخت،18و درصدد ایجاد رابطه با آن برآمد. این روابط با فعّالشدن روحانیت در صحنه ی سیاسی ایران به رهبری آیت الله کاشانی و شهید نواب صفوی قطع شد. از جمله اقداماتی که رژیم پهلوی پس از کودتای 28 مرداد در حوزه ی سیاست خارجی صورت داد، تجدید رابطه با رژیم صیونیستی بود. این روابط با پیشنهاد رژیم شاه برای فروش نفت به اسراییل از سر گرفته شد و به شناسایی مجدّد دو فاکتوی رژیم اسراییل غاصب در سال 1339 هـ.ش منجر شد. 19این بار دامنه ی روابط رژیم پهلوی بارژیم صهیونیستی به سرعت گسترش پیدا کرد و نمایندگی اتاق بازرگانی اسراییل و دفتر نمایندگی آژانس یهود در تهران آغاز به کار کرد.20 روابط ایران و رژیم صهیونیستی تا آخرین روزهای رژیم شاه ، همواره محدود به شاه و دار و دستهاش میشد و خارج از این محدوده کسی راغب به برقراری چنین رابطهای نبود. سیاست خارجی فرامنطقهای ایران در دهه ی 1332-1342 به دنبال کودتای 28 مرداد ،قدرت تصمیمگیری در عرصه ی سیاست داخلی و خارجی،در دست شخص شاه قبضه شد. رژیم شاه به دلیل ماهیت دست نشاندگی غرب و اعمال سیاست های ضد مردمیاش با بحران مشروعیّت مواجه بود و در عرصه ی منطقه نیز خصومت کشورهای همسایه از جمله دولت های تندرو غرب را در پیش رو داشت . ورود شاه به اتّحادیههای نظامی و امنیتی بلوک غرب و امضای پیمان های مشترک دوجانبه با آمریکا،وی را رو در روی اتّحاد شوروی (سابق) قرار داد بود. رکود اقتصادی و ضعف شدید نظامی و امنیتی به همراه عوامل عمدهای که در بالا بدان ها اشاره شد، موجبات وابستگی شدید رژیم شاه به آمریکا را فراهم کرد.21 در این سالها که ابرقدرت ها درگیر جنگ سرد بودند،ایران برای حکومت آیزنهاور و زمامداران بعد از او جذّابیت فوقالعادهای داشت. به عنوان مثال ،در دوران جنگ سرد ، کشورِ ما به عنوان پایگاه مقدّم در برابر تهاجم احتمالی نیروهای شوروی(سابق) ارزش حیاتی داشت. به علاوه،مجاورت ایران با شوروی از موقعّیت بسیار خوبی برای جمع آوری اطلاعات،استراق سمع و مراقبت های الکترونیکی از تجهیزات و آزمایش های موشک های شوروی سابق در آسیای میانه برخوردار بود.22 آمریکا برای بهرهبرداری از این مزایا،به سرعت طرح وابستگی بلند مدت ایران،تقویت همگرایی این رژیم با غرب و تعمیق نفوذ در حیات اقتصادی و نظامی این کشور را به مرحله ی اجرا گذاشت. تقویت نیروهای مسلّح و تعلیم نیروهای امنیتی به عنوان پایههای اصلی رژیم پهلوی و سرازیر کردن دلارهای آمریکا بخشی از این طرح بود. در فاصله ی کوتاهی پس از کودتای 28 مرداد، رژیم پهلوی ،سیزدهمین دولتی بود که پس از جنگ جهانی دوم 23مرداد 1334 با امضای عهدنامه ی مودّت،روابط کنسولی و اقتصادی با آمریکا برقرار کرد.23 از سال 1332 شمسی به بعد سیاست خارجی ایران در ارتباط با آمریکا در وضعیت کاملاً انفعالی قرار گرفت؛به طوری که با دست به دست شدن قدرت در میان زمامداران دموکرات و جمهوریخواه ،اوضاع داخلی و سیاست خارجی ایران دگرگون میشد. چنین بود که دراواخر سال 1339 با روی کار آمدن «کندی» در آمریکا و آغاز اصلاحات مورد نظر آمریکا در ایران، مسایل تازهای در سیاست خارجی پهلوی مطرح شد. روابط ایران و شوروی در بین سال های 1332 تا 1334 دچار نوسان بود. دولت شوروی که از پرداخت یازده تن طلای ایران،به حکومت دکتر مصدق امتناع ورزیده بود،در سال 1334 محموله ی مذکور را به دولت زاهدی تحویل داد. 24 عضویت ایران در پیمانی که علیه شوروی طراحی شده بود ( پیمان بغداد) سبب تیرگی روابط دو کشور شد و شوروی در واکنش به این مسأله،سه یادداشت اعتراضآمیز 19 مهر 1334 (هـ.ش) به ایران تسلیم کرد. ایران نیز به پشت گرمی آمریکا ضمن ارسال پاسخ های دندانشکن به شوروی،فعالیت خود را در پیمان بغداد ادامه داد.25 در سال 1335 شمسی خروشچف در چارچوب سیاست «همزیستی مسالمت آمیز» در عادیسازی روابط شوروی با ایران پیش قدم شد. سفر محمّدرضا پهلوی در پی دعوت هیأت رییسه ی شوروی به مسکو،سرآغاز هم کاری های اقتصادی دو کشور در سال 1335 شمسی بود؛26و در پی آن پروتکل اسناد مرزی در سال 1336 شمسی بین دو کشور به امضا رسید و روابط بازرگانی ایران و شوروی رونق پیدا کرد.27 در پی بحران ناشی از ملّی شدن کانال سوئز 4 مرداد 1335 آمریکا با استفاده از انزوای شوروی،یکسری موافقت نامههای نظامی دوجانبه با ایران و برخی دیگر از همسایگان شوروی امضا کرد که منجر به اعتراض دولت شوروی در آبان 1337 به ایران شد و روابط دو کشور به سردی گرایید؛ این مسأله تا سال 1341 شمسی ادامه یافت. 28
-------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1 . مجلة سیاست خارجی، سال دوم، شماره 1، مقالة نظام بین المللی و سیر تکوینی آن : از جنگ جهانی دوم به بعد، علیرضا ازغندی، ص 71-57. 2 . تحولات روابط بین الملل: از کنگرة وین تا امروز، احمد نقیب زاده، ص 194. 3 . سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، هوشنگ مهدوی، ص225. 4 . گذشته چراغ راه آینده است ، پژوهش گروهی : جامی ، ص 699. 5 . سیاست خارجی ایرا در وران پهلوی، مهدوی ، ص 232-226. 6 . سهم هریک از شرکتهای عضو کنسرسیوم عبارت بود از : 1- کمپانی نفتی برستیش پترولیوم (انگلیسی) چهل درصد. 2- پنج کمپانی نفتی آمریکایی در مجموعچهل درصد. 3- کمپانی انگلیسی د- هلندی رویال داچ شل چهارده درص. 4- کمپانی فرانسوی فرانس دوپترول شش درصد. 7 . از سیّد ضیا تا بختیار، مسعود بهنود، ص 401. 8 . جنگ قدرتها در ایران، باری روبی، ص 89 ، ترجمة محمود مشرقی. 9 . سلسلة پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، امین سایکل و دیگران. 10 . سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، مهدوی، ص 257. 11 . مقر پیمان بغداد پس از وقوع کودتای 14 ژوئیه 1958 میلادی در عراق، به آنکارا انتقال یافت و به پیمان مرکزی «سنتو» مشهور گردید. فرهنگ اصطلاحات روابط بین الملل، غلامرضا بابائی ، ص 71. 12 . سیاست بین الملل و سیاست خارجی ، هوشنگ مقتدر ، ص 65. 13 . از سیّد ضیا تا بازرگان، ناصر نجمی، ص 1507. 14 . گذشته، چراغ راه آینده است، جامی ، ص 711. 15 . سلسلة پهوی و نیروهای مذهبی ب روایت تاریخ کمبریج، سایکل و دیگران، ص 194. 16 . سیاست خارجی ایران دردوران پهلوی ، مهدوی ، ص 259. 17 . شناسایی «دوفاکتو» یعنی شناسایی موقّت و محدود کشور یا حکومت جدیدالتأسیس ؛ این نوع شناسایی ، موقّت و محدود بوده و امکان دارد پس از چندی از درجة اعتبار ساقط گردد. در مقابل، شناسایی «دوژور» نوعی شناسایی کامل و قطعی است که معمولاً به دنبال شناسایی دوفاکتو صورت میگیرد . (حقوق بین الملل عمومی، محمدرضا ضیائی بیگدلی ، ص 146). .
18سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، مهدوی، ص 154. . 19 . زندگینامة امام خمینی(ره) ، محمدحسن رجبی، ص 245. 20 . سیاست خارجی آمریکا و شاه، مارک ج . گازیوروسکی، ترجمة فریدون جهانشاهی ، ص 203. 21 . سلسلة پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، سایکل و دیگران، ص 190. 22 . سیاست خارجی آمریکا و شاه، گازیوروسکی ، ص 165. 23 . سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ، مهدوی ، ص 262. 24 . سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ، مهدوی، ص 242. 25 . همان، ص 239. 26 . از سیّد ضیا تا بختیار، مسعود بهنود ، ص 415. 27 . سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، ص 242. 28 . همان، ص 274.
سیاست خارجی کشور از سیاست عمومی آن جدا نبود و طبق معمول جلوهای بارز از سیاست عمومی کشور محسوب میشد. زمامداران ایران در دوره مورد بحث به سیاست خارجی ایران نام«سیاست مستقل ملی»(1) داده بودند اما واقعاً نه مستقل بود و نه ملی، اساساً سلب اختیار و حاکمیت از ملت شده بود استبداد حاکم اجازه نمیداد صاحبان اصلی حق اعمال نظر نمایند کسانی خود را مسلط بر سرنوشت ملت ساخته بودند که صلاحیت اتخاذ تصمیم به نام مردم را نداشتند. نتیجه این عدم اتکا به ملت تسلیم آنها در مقابل قدرتهای خارج بود و طبعاً سیاست اتخاذی غیر ملی و غیر مستقل بود. همیشه و همه جا پشتوانه عمومی مردم سیاست مستقل را باعث میگردد و قدرت میبخشد و وقتی این پشتوانه نبود نیاز به حمایت خارجی پیدا میشود و هرچه بیشتر این نیاز احساس گردد استقلال هم بیشتر متزلزل است. رژیم سلطنت برای بقای خویش به دنبال نقطه اتکاء بود و وقتی این نقطه اتکا را پیدا میکرد به آن تسلیم میشد تا حفاظت و حمایت شود اما برای این که اعتراض قدرتهای دیگر رقیب پیش نیاید و قربانی تصمیمات مشترک ابرقدرتها نگردد مجبور بود به آنها هم امتیازاتی بدهد، تعهداتی را بپذیرد تا هدف اصلی که بقای رژیم با وضع استبدادی است حفظ شود. رژیم به این سیاست آرام سازی و سلطه پذیری نام استقلال داده بود و با هزینه بسیار در رسانههای گروهی جهان آن را عنوان میساخت و تبلیغ مینمود و در نطقهای تشریفاتی مربوط به ضیافت میهمانان خارجی تکرار و مبادله می شد و یا در مجامع بینالمللی در عبارات بیاعتباری بازگو میگردید.ایران با قرارداد کنسرسیوم نفت سال 33 و تعهدات متعاقب آن عملاً تحت سلطه امریکا قرار گرفت و با ورود به پیمان بغداد سال 34 متحد نظامی غرب شد و با قرارداد دو جانبه سال 38 از امریکا تضمین کمک نظامی گرفت طبعاً چنین سیاستی با منافع ایران تطبیق نداشت برقراری روابط سیاسی و همکاری فنی با اتحاد شوروی و دیگر کشورهای بلوک شرق هم راضی ساختن قطبی دیگر از ستمگران بود. رژیم سلطنت در سالهای آخر عمر با تحصیل درآمد عظیمی از نفت یعنی ثروت واقعی ملت ایران به حاتم بخشی و جلب نظر دول متجاوز جهان پرداخت در اواخر سال 1353 (ژانویه 1975) شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه«السیاسیه» کویت ضمن اشاره به این مطلب که ایران به صندوق بینالمللی پول، بانک بینالمللی، انگلستان و دیگر کشورهای سرمایهداری رشد یافته، پس از افزایش درآمد نفت، وام و اعتبار داده است و مبالغ کلانی در این کشورها سرمایهگذاری نموده، با صراحت اظهار داشت که ایران به جهان غرب تعلق دارد(2). در همین زمان هویدا نخست وزیر اظهار داشت مبلغ کلی که در سال 1974 ایران بعنوان کمک و وام به کشورهای خارجی داده 9 میلیارد دلار است بدین ترتیب همان طور که قبلاً توضیح داده شد ایران از درآمد نفت برای تقویت و کمک به دول استعماری و انحصارگر که در نتیجه بحران اقتصادی به وضع دشواری دچار بودند استفاده کرد و هم چنین به خرید اسلحه برای دایر داشتن کارخانجات اسلحهسازی و رفع بیکاری آن دولتها اقدام نمود. تنها در سالهای 74-72 مبلغ 8/6 میلیارد دلار انواع اسلحه از امریکا خرید و سپس بسوی انگلیس و آلمان غربی برای خرید اسلحه روی آورد و بخش عظیمی از درآمد نفت را به این شکل بازگرداند(3). دولت ایران دلخوش بود که امنیت خلیج فارس یعنی راه منافع غرب را عهدهدار است. 2- ایران در خلیج فارس: خلیج فارس تنها راه دریایی ایران با جهان خارج است(صرف نظر از دریای خزر) مهمترین ذخایر نفتی دنیا را در بر دارد و صدور نفت ایران از همین منطقه صورت میگیرد. دولت ایران بحرین را بخشی از سرزمین خود میدانست که بطور غیرقانونی از جانب انگلستان اشغال شده و در سال 1306 شمسی(1927) هم موضوع را در جامعه ملل مطرح کرد و در تقسیمبندی سال 36 آن را استان 14 نامید کشورهای عربی تحت تأثیر سیاست استعماری انگلیس و به این دلیل که اکثریت اهالی این جزایر عرب هستند با حق حاکمیت ایران بر این سرزمین موافق نبودند سرانجام به شرحی که توضیح داده شد با توافق رژیم شاه و دولت انگلیس و از طریق نماینده دبی کل سازمان ملل و با قطعنامه شورای امنیت و به ادعای نظر اکثریت مردم بحرین، این جزیره را مستقل اعلام داشتند و دولت غیرقانونی ایران آن را به رسمیت شناخت و روابط دیپلماتیک برقرار ساخت پس از تخلیه پایگاه انگلستان از بحرین، پایگاه نظامی هوایی امریکا در این منطقه استقرار یافت. فدراسیون امارات خلیج فارس با شرکت ابوظبی، شارجه، فجیره، رأسالخیمه با خروج واحدهای نظامی انگلیس تشکیل شد ولی ایران شناسایی آن را به تصرف سه جزیره کوچک خودش در دهانه تنگه هرمز(ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک) که انگلیس تا آن زمان برخلاف حقوق بینالمللی اجازه نمیداد موکول ساخت، با مذاکرات ایران و انگلستان و باتوجه به وظیفهای که ایران در حفظ امنیت خلیج فارس و تنگه هرمز داشت در سال 1350 حاکمیت خود را به این سه جزیره استقرار داد و فدراسیون را هم به رسمیت شناخت (4) دولت عراق به نشانه اعتراض به قطع روابط سیاسی با ایران پرداخت عنوان ژاندارم بعد از خروج قوای انگلیس از منطقه به ایران داده شد حضور واحدهای ارتش ایران در ظفار در اجرای همین وظیفه بود. ایران رسماً از اعلام منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس به منطقه صلح و امنیت حمایت میکرد و ظاهراً با مداخله دول خارجی در امور این منطقه مخالفت داشت اما عملاً پایگاههای نظامی امریکا در خلیج فارس وسعت پیدا میکرد و به استقرار نظامی امریکا در دیاگوگارسیا و جزیره مصیره مجاور سواحل عمان اعتراض نمیکرد در سال 53 مانور بزرگی به وسیله نیروی دریایی و هوایی ایران و پیمان سنتو در قسمت شمالی اقیانوس هند انجام گرفت. ایران به اتفاق ترکیه و پاکستان پیمان همکاری و عمران منطقهای درجوار سنتو داشتند که از سال 45(1966) برای اشتراک مساعی در زمینه حمل و نقل، ارتباط، بازرگانی، کشتیرانی و جهانگردی و برنامهریزی تأسیس شده بود و کمیتههایی به نام صنعت، نفت، بازرگانی حمل و نقل و مسایل اجتماعی داشت برای پیوند راهآهن سه کشور شبکه راه ایران و ترکیه از طریق قطور به هم متصل شد و میبایست به پاکستان هم از طریق کرمان وصل گردند. ایران هم چنین عضو اوپک بود و در سال 73 با افزایش قیمت نفت به درآمد هنگفتی دست یافت و آن را بیخردانه به مصرف رساند. دولت حاکم ایران نفت را فقط بعنوان یک مسأله اقتصادی میدانست و به هنگام تحریم صدور نفت از جانب اعراب به کشورهای غربی شرکت نداشت و در مسألهای تجاوز اسراییل و اشغال فلسطین ظاهراً از قطعنامه 22 نوامبر 67 شورای امنیت حمایت میکرد و خواهان رفع تجاوز بود در روابط ایران با اردن و مراکش و مصر(دوره سادات) (5) به لحاظ دوستی خاص شاه با سران این کشورها و جنبه ارتجاعی آنان و قرار داشتن زیر سلطه غرب مشکلی وجود نداشت آمد و رفت خانوادگی عملاً آنها را مشاور هم قرار داده بود(6) روابط با ترکیه و پاکستان با همکاری وسیعی که در پیمان سنتو داشتند و حضور در جبهه واحد از نظر سه حکومت خیلی خوب بود. با سازمان آزادیبخش فلسطین هم، شاه میخواست نوعی رابطه برقرار سازد که بر اعتبار او بین اعراب و مسلمانان بیفزاید و در عین حال لطمه به روابط با اسراییل نزند(7) شاه علاقه داشت در همه کشورها سفارت داشته باشد وزیر خارجه رژیم شاه گفت« ... با کشورهای جهان سوم، روابط در سالهای اخیر، خیلی توسعه یافت که شاهد آن افتتاح در حدود 14 سفارتخانه در کشورهای آفریقایی و امریکای لاتین است و کمکهای مالی و وامها که به آن کشورها داده شده است وزیر امور اقتصادی و دارایی به دستور مستقیم شاه این امور را انجام میداد و بعداً به اطلاع وزارت امور خارجه میرساند»! به عبارت آخر، وزیر خارجه رژیم شاه میاندیشید همین وضع برای معرفی وزارت خارجه و روابط خارجی و تأثیر این سازمان کافی است. در مورد روابط با کشورهای بلوک غرب یعنی اروپای غربی و استرالیا و ژاپن میگوید« در همه زمینهها وسیع و دوستانه بود در سالهای اخیر باز هم توسعه یافت ولی جنبه تازهای که پیدا نمود جنبه مالی و سرمایهگذاری بود که ایران با امکاناتی که در اثر بالا رفتن قیمت نفت بدست آورده بود و با وضع رکود اقتصادی در کشورهای صنعتی پیشرفته پیدا شده بود این اقدامات مالی و سرمایهگذاریها نیز بدستور مستقیم شاه از طرف وزیر دارایی و امور اقتصادی انجام میگرفت » وی می افزاید« این رقابتهای سیاسی در واقع برای بدست آوردن بازار ایران و سود اقتصادی بود که میتوانست رکود اقتصادی و بیکاری را در آن کشورها از بحرانی که میگذرانند، برای آینده شاید نجات دهد. گردانندگان این سیاست و رقابتها تنها سفارتخانه و نمایندگان رسمی دولتها نبودند بلکه اغلب شرکتهای بزرگ و مؤسسات تجارتی و بانکی و مقاطعه کاری خارجی و حتی سازمانهای فرهنگی خارجی در ایران دست اندرکار بودند و سعی داشتند با کمک ایرانیان خود را به مراکز قدرت نزدیک نموده و به مقصود برسند مرکز اصلی قدرت دربار بود و درباریان و اطرافیان مستقیم شاه (8) چه نظامی و یا غیرنظامی و کسانی که بدون درباری بودن از نزدیکان شخصی شاه بودند و در این اواخر نامشان در دهانها افتاده بود بدیهی است آنان نیز به نوبه خود ایادی داشتند و دار و دستههایی که برایشان کار میکردند تا خود شناخته نشوند ولی نتیجهای نداد و رسوا گردیدند». 3- روابط با اسراییل: رژیم حاکم عملاً و در معنی، اسراییل را حمایت میکرد، روابط وسیع اقتصادی داشت، نفت مورد نیاز را تحویل میداد کالای اسراییل بسوی ایران سرازیر بود و تبادل اطلاعات انجام میگرفت ساواک و موساد همکاری گستردهای را داشتند. روابط ایران با اسراییل روابط سیاسی رسمی(دوژوره) نبود بلکه روابط به اصطلاح (دوفاکتو) برقرار نمود بدین ترتیب بدون داشتن روابط سیاسی رسمی، دو دولت عملاً روابط دارند، ولی نه از طریق سفیر، دولت ایران موافقت کرده بود که آژانس یهود که یک سازمان یهودی جهانی است و فعالیت عمدهاش مهاجرت دادن یهودیان محل به اسراییل میباشد در تهران دفتر نمایندگی باز کند (9) و دولت اسراییل پذیرفت که دولت سوییس حافظ منافع ایران در اسراییل باشد و در سفارت سوییس درآنجا دفتری به نام دفتر حفاظت منافع ایران تأسیس شود. آن دفتر که در شروع کار در رأس آن یک کارمند سوییسی سفارت قرار داشت چون به تدریج کارش زیاد شد و یا تعداد یهودیان ایرانی که به اسراییل مهاجرت نموده بودند مراجعات زیادی مینمودند و هم چنین با توسعهای که روابط دستگاههای مختلف ایرانی با اسراییل یافته بود و مخصوصاً توسعه بازرگانی و این که کارها به زبان فارسی باید انجام گیرد دولت سوییس تقاضا نمود یک مأمور ایرانی در آن«دفتر حفاظت» گذارده شود که سفارت سوییس او را بعنوان یک دیپلمات سوییسی به وزارت خارجه اسراییل معرفی نماید این کار انجام شد ولی توسعه روابط آن دفتر را بصورت یک نمایندگی کوچک درآورد که در رأس آن مأموری با مقام رایزن تعیین میگردد نام آن نمایندگی در وزارت امور خارجه«برن2» میباشد(به مناسبت نام پایتخت سوییس و این که برن سفارت ایران در سوییس میباشد). در وزارت امور خارجه کارهای مربوط به روابط با اسراییل در اداره هشتم سیاسی انجام میشود(میشد) و مدیر کل سیاسیآسیا و افریقا نظارت بر آن را دارد این کارها تنها مربوط به مسایل و مشکلات یهودیان ایرانی مهاجر و روابط آنها با خانوادهشان که در ایران ماندهاند نمی باشد بلکه جنبههای بازرگانی و فرهنگی و پزشکی و همکاریها در بعضی کارهای امنیتی و نظامی نیز دارد ولی این همکاریها در وزارت امور خارجه منعکس نمیشود اصولاً آن چه از روابط ایران و اسراییل در وزارت خارجه دیده میشد سهم بسیار کوچکی از روابط موجود بود زیرا نمی بایستی از روابط«دوفاکتو» تجاوز نماید و موجب ایراد و گله و رنجش کشورهای دوست که با اسراییل در حالت جنگ بودند گردد. «ملاقاتهایی که در سالهای گذشته سه بار دست داد ولی در این دو سال اخیر تجدید نگردید بدین ترتیب بود که وزارت خارجه اسراییل هیأتی را که هر دوبار که به ایران آمدند به ریاست معاون خارجه بود برای مذاکرات کلی(یا به اصطلاح دیدی از افقTour on horison) به تهران میفرستاد و در دو سه جلسه با هیأتی از وزارت امور خارجه به مذاکره و تبادل نظر می پرداختند از طرف ایران هم ریاست هیأت بعهده معاون سیاسی وزارت امور خارجه بود. یکبار هم دو هیأت از طرف ما به اسراییل اعزام گردید ریاست آن را نصیر عصار معاون سیاسی داشت این رفت و آمدها که با اجازه قبلی شاه انجام میگرفت از نظر سری ماندن توسط ساواک ترتیب داده میشد تا نه در فرودگاه و نه در هتل محل سکونت کسی به آن پی نبرد مذاکرات گرچه عمومی و کلی بود(و منظور از اصرار اسراییلیها برای تشکیل این جلسات بطور مرتب و سالانه شاید آن بوده که نوعی رابطه منظم سیاسی برقرار نمایند) هیأت اسراییلی سعی داشت اطلاعاتی درباره موضوعهایی که میدانستند ایران نسبت به آن توجه دارد بدهند» و این وضع هم چنان تا پایان عمر رژیم ادامه یافت. 4- روابط با عراق: ایران و عراق با رژیم سلطنتی هر دو عضو پیمان بغداد و در اختیار غرب بودند و با وجود اختلاف دیرین مرزی برخوردی نداشتند (10) باکودتای 1958 قاسم درعراق به رژیم سلطنتی پایان بخشیدوروابط آرام سابق رابهم زدوموجب بروزبرخوردهای مرزی گردید (11) عبدالرحمن عارف به آن بهبود نسبی داد اما با روی کار آمدن حزب بعث از ژوییه 1968 (1347- هجری شمسی) تشنج زیادتر گردید (12) و اختلاف بین دولت ایران و عراق درواقع جبههگیری دو ابرقدرت امریکا و شوروی در مقابل هم بود وابستگی شدید دو کشور به دو جناح با افزایش قیمت نفت و خریدهای عظیم تسلیحاتی دو طرف زیادتر شد. ایران قرارداد 1937 را لغو کرد و در این کار به امریکا اتکاء داشت و مدعی بود با تغییر شرایط و اوضاع و احوال بینالمللی و این که عراق به تعهدات خود عمل نکرده و این که در تمام رودخانههای مرزی خط مرزی در مسیر عمیقترین قسمت رودخانه است بنابراین حق دارد یک جانبه قرارداد را فسخ نماید و عراق استدلال میکرد احترام به قراردادها بر نظریه تغییر اوضاع و احوال و قاعده انصاف مقدم است اختلاف شدت زیاد داشت و هریک مسؤولیت وخامت وضع را به عهده دیگری میگذاشت. اختلاف دیگری هم در مورد مرز خشکی وجود داشت که به سوابق تاریخی برمیگشت سرزمین مورد اختلاف ارزش مخصوص در این قسمت نداشت نه حوزه نفتی بود و نه لوله نفتی از آن عبور میکرد دارای جمعیتی هم نبود با اختلاف در شطالعرب هم بستگی نداشت ولی با وجود این سالهای 1972 و 1973 برخوردهای خشونت باری همراه داشت و در پایان سال 1352(10 فوریه 1974) بر سر تصرف تپه 343 جنگ درگرفت و تلفاتی هم به طرفین وارد شد و عراق دو روز بعد درخواست تشکیل شورای امنیت را کرد و این شورا از دبیرکل خواست تا نماینده ویژهای برای رسیدگی به مرز دو کشور اعزام دارد تا ظرف 3 ماه نتیجه را گزارش نماید مأموریت نماینده دبیرکل منجر به آتشبس 7 مارس 1974 شد و نتیجه تحقیقات نماینده سازمان ملل این بود که اولاً طرفین(ایران و عراق) نقشههایی با خطوط مرزی متفاوت را مورد استفاده قرار میدهند همین مسأله موجب درگیری و بروز اختلاف است. ثانیاً طرفین نیروی بیش از حد در مرز متوقف کردهاند که موجب تحریک در مرز میباشد و بالاخره این نماینده طرفین را وادار ساخت که کمیسیون جدیدی برای رفع اختلاف تشکیل دهند اما بحران عراق در نتیجه اقدامات کردها باعث شد که عراق با سرعت به سمت توافق رو آورد و قراردادهای الجزایر منعقد شد. در قرارداد الجزایر که بومدین وساطت شاه و صدام را داشت موجب آن شد اعلامیهای در 4 ماده تنظیم گردد. 1- طرفین مرزهای زمینی خود را براساس پروتکل قسطنطنیه مورخ 1913 و صورت جلسات تحدید مرز مورخ 1914 تعیین کنند. 2- مرزهای آبی خود را براساس خط تالوگ تعیین نمایند. 3- با این کار دو کشور امنیت و اعتماد متقابل را در امتداد مرزهای مشترک خویش برقرار خواهند ساخت طرفین بدینسان متعهد میشوند که در مرزهای خود یک کنترل دقیق و مؤثر به منظور قطع هرگونه رخنه و نفوذ که جنبه خرابکاری از هر سو داشته باشد اعمال کنند. 4-دو طرف توافق کردهاند که مقررات فوق عواملی تجزیهناپذیر جهت یک راهحل کلی بوده و نتیجتاً بدیهی است که نقض هریک از مفاد فوق مغایر روحیه توافق الجزایر میباشد. مواد 4 گانه فوق بخوبی دلایل و جهات توافق را در شرایط سال 1975 میلادی نشان میدهد. عراق علاقمند به حل بحران کردها بود و قطع کمک شاه به کردها اهمیت داشت و میتوانست نبرد آنها را پایان بخشد و هم چنین به عراق فرصت میداد که به اختلاف با سوریه برسد و زمینه را برای رهبری جهان عرب بدست آورد. ایرا با علاقه به سمت این توافق رفت شخص شاه در این کار پیشقدم شد تبلیغات وسیعی علیه شاه و دربارش جریان یافته بود بیم آن میرفت کمک عراق به مبارزین دولت را بستوه آورد ثانیاً شاه متمایل به جنگ و نبردی که احتمالاً به او صدمه وارد آورد نبود خاصه این که مردم هم از او حمایت نمیکردند. شاه خود ژاندارم منطقه بود و باید طبق نظر نیروی مسلط آمریکا امنیت را حفظ کند چطور میتوانست خود طرف درگیر باشد که تزلزل و بیثباتی به همراه آورد. شوروی نیز در زمان مورد بحث روابط حسنهای را با ایران و با عراق نزدیکی بسیار داشت و روابط گستردهای را که در زمینه اقتصادی و امور نظامی ترتیب داده بود نفعی در برخورد دو کشور نداشت خاصه این که الجزایر وساطت را عهدهدار بود. آمریکا مثل دیگران اشتیاق به پایان اختلاف داشت زیرا مشغول حل بحران ناشی از جنگ اسراییل و اعراب بود از اسراییل حمایت کرده بود اکنون میبایست به جلب اعراب کوشش نماید و بحران ایران و عراق مانع کار میشد. مسأله نفت هم برای اروپا و آمریکا اهمیت درجه اول داشت که دو کشور صادر کننده با یک برخورد ممکن بود به قطع صدور نفت برسند. با این ترتیب توافق 1975 ایران و عراق بدست آمد و روابط عراق با رژیم شاه دوستانه گردید. 5- روابط ایران و افغانستان: افغانستان در دوران سلطنت جزو کشورهای غیر متعهد بود و روابط نزدیکی با شوروی داشت و یا بعبارت دیگر در تقسیمبندی جهانی در حوزه ابرقدرت شرق بود بنابراین روابط دولت ایران و افغانستان حتی در دوران سلطنت با وجود مسأله رود هیرمند روشن و بدون اختلاف نبود و همین تقسیم آب سدی در حسن روابط شناخته میشد دولت ایران طبق معمول سعی داشت با ملایمت مناسبت دو کشور جریان داشته باشد و بعد از کودتای داودخان و اخراج محمد ظاهر شاه با این که شاه روابط نزدیکی با خاندان سلطنت افغانستان داشت دولت ایران یکی از اولین کشورهایی بود که رژیم داودخان را برسمیت شناخت داودخان نیز برای نشان دادن دوستی خود ولی در حقیقت برای اطمینان از ادامه کمکهای اقتصادی و مالی ایران سفر رسمی به تهران نمود به او وعده داه شد که کمکها ادامه خواهد داشت زیرا ایران علاقه به دوستی ملت افغانستان دارد و صرف نظر از رژیم داخلی آن خواهان ترقی و رفاه ملت افغانستان میباشد و برای مبارزه با فقر در کشور همسایه آمادگی برای کمکهای اقتصادی و مالی وسیعی دارد و این کمکها در زمان داودخان شروع شد. حتی سرمایهگذاریهایی آغاز گردید ولی افغانستان هم چنان در مسأله هیرمند به ایران بیاعتنا بود و رفتارشان سختتر شد. بعد از کودتای ترکی علیه داودخان باز دولت ایران پس از مذاکره با اعضای سنتو حکومت جدید را به رسمیت شناخت (13) اما سوءظن افغانها نسبت به ایران شدت یافت (14) معالوصف رژیم شاه سعی داشت وانمود نماید آماده برای ادامه روابط دوستانه است و از طرف شاه مستقیماً به سفیر جدید افغانستان این مطلب اظهار شد (15) در عمل هم کمکهای نفتی ایران به افغانستان ادامه یافت و نیز یکبار که افغانها کمک مالی ایران را برای کارخانه بافندگی قندهار آن طور که درگذشته موافقت شده بود خواستند شاه به وزیر امور اقتصادی دستور داد آن چه تعهد گردیده بپردازند (16). 6- روابط با اروپای شرقی: با این که رژیم گذشته ایران نظام اجتماعی متفاوتی با کشورهای اروپای شرقی داشت و اساساً در بلوک غرب قرارگرفته بود معذلک در ده سال آخر به نوعی به گسترش روابط با این کشورها پرداخت، رومانی، چکسلواکی، بلغارستان، لهستان، یوگسلاوی از این دسته هستند که مکرر شاه به این کشورها و رؤسای آنها به ایران مسافرت داشتند و قراردادهای متعددی منعقد ساختند بین سالهای 45 تا 52 موافقت نامههای همکاری اقتصادی و فنی با یوگسلاوی انعقاد یافت در مورد صدور تراکتور از رومانی ایجاد کارخانه مونتاژ تراکتور تبریز و چند مورد مشابه توافق شد مقادیر زیادی نفت به رومانی صادر میگردید. با چکسلواکی هم دولت ایران موافقت نامههای اقتصادی داشت و از جمله ماشینسازی تبریز مورد بهرهبرداری قرارگرفت. این روابط دوستانه با اقمار شوروی تا پایان رژیم شاه ادامه داشت در همان سال 57 و اوج مبارزاتی انقلابیون بود که شاه از مسافرت به این کشورها از قبل برنامه آن تنظیم شده بود انصراف حاصل نمود. 7- روابط با انگلیس: روابط با انگلیس در این دوره در همه زمینهها وسیع بود وگرچه قرارداد جدیدی حاکم بر این روابط امضای نشد ولی پیوسته گسترش داشت روابط نظامی باتوجه به عضویت در سنتو خریدهای بزرگی مخصوصاً در بخش تسلیحاتی نیروی دریایی و تانک و دستگاههای سیستم هوایی از انگلستان نمود و افسران و واحدهای ایرانی در این قسمتها در انگلیس تعلیم میدیدند . در روابط بازرگانی انگلیس در درجه سوم بعد از آلمان فدرال و آمریکا قرارداشت ولی بانکها و شرکتهای بیمه انگلیسی از دیگران فعالتر بودند روابط فرهنگی بسیار وسیع بود بعد از آمریکا تعداد دانشجویان و دانشآموزان ایرانی در انگلستان از همه کشورها بیشتر بود هم چنین مؤسسات فرهنگی و آموزشی انگلیسی در ایران خیلی فعال بودند تعداد ایرانیان مقیم انگلیس هم زیاد بودند- البته سیاست انگلیس و آمریکا در کلیات در یک جهت بودند اما رقابت انگلستان نمیتوانست با آمریکا نباشد معروف است که یک سیاستمدار انگلیسی گفته«انگلستان دوست و دشمن ندارد، انگلستان منافع دارد» این گفته هم در مورد انگلیس در ایران در مقابل آمریکا صدق میکرد. انگلیس از این که آمریکای تازه وارد نفوذ و منافع بیشتری در ایران پیدا کرده بود دلخوش نبود (17) گرفتاریهای انگلستان از نظر اقتصادی و اجتماعی در دهه 60 و لزوم اتخاذ یک سیاست صرفهجویی آن کشور را برآن داشت که در سالهای 1970- 1971 سیاست باصطلاح شرق سویز را اتخاذ نماید و به حضور نظامی خود از آبراه سویز به شرق پایان دهد این سیاست در منطقه وسیعی و بخصوص منطقه خلیج فارس با تمام اهمیتی که از نظر ذخایر نفتی دارد خلأی تولید مینمود که برای کشورهای غربی وارد کننده و محتاج نفت تولید خطر میکرد و میبایستی این خلأ طوری پر شود که موجب عکسالعملهایی نگردد ایران در این منطقه تنها کشوری بود و خود انگلستان قبول داشت که بدون تولید عکسالعمل شدید و بدون خرج برای کشورهای غربی ذیعلاقه میتوانست این نقش را به عهده بگیرد گذشته از این ایران میتوانست با داشتن نیروی دریایی و نیروی هوایی قوی راههای دریایی را تا خود اقیانوس هند زیر نظر داشته و امنیت آن را تأمین نماید و از این نظر هم وظیفه نیروهای دریایی کشورهای غربی(امریکا و انگلیس و فرانسه) را در اقیانوس هند سبک کند و مخصوصاً مخارج این کشورها را از این حیث کم نماید. 8- روابط با شوروی: دولت شوروی که بعد از سال 32 و شکست حزب توده از فعالیت آشکار یک حزب در ایران که مجری سیاست شوروی باشد مأیوس شده بود کمکم کوشش کرد تا روابط خودش را با رژیم شاه بهبود بخشد و لذا در جهت حل اختلافات مرزی و بازپرداخت مطالبات ایران قدم برداشت و با این که ایران به پیمان بغداد پیوست و روابط رو به سردی گذاشت و مخالفت و اعتراض خود را نشان داد معذلک واکنش شدید و سریع مسکو را به همراه نداشت و روابط بازرگانی خود را با ایران افزایش داد اما دیری نپایید که هجوم سرمایهگذاری امریکا تبلیغات شوروی علیه ایران را ایجاد نمود و این تبلیغات که از سال 35 شروع شده بود در سالهای 38 تا 40 به اوج خود رسیده بود در نیمه دوم سال 41 مذاکرات ایران و شوروی پایان گرفت یعنی درست در همان زمانی که نیروهای داخلی علیه رژیم به مبارزه برخاسته بودند اختلافات رژیم حاکم ایران با شوروی به سازش پایان گرفت در واقع دولت شوروی به خواست خود در گسترش روابط بازرگانی با ایران موفق گردید (18) بدون این که حزبی در داخل کشور ما پایگاهی برای او تشکیل دهد. سفیر شوروی چند روز پس از تشکیل کابینه علم با او ملاقات داشت و در شهریور 41 دولت ایران یادداشتی به شوروی تسلیم کرد و در آن تأکید نمود که دولت ایران پایگاه موشکی به هیچ کشوری نخواهد داد (19) بدنبال این یادداشت و مذاکراتی که پس از آن انجام شد روزنامه ایزوستیا اعلام کرد که اختلاف ایران و شوروی پایان یافته است این توافق در واقع توافق امریکا و شوروی در سطح ابرقدرتها بود پس از رفراندم 6 بهمن همان طور که دیدهایم مسکو از اصلاحات شاه حمایت کرد و مخالفین را مرتجع نامید معالوصف وزیر خارجه رژیم شاه معتقد بود«ترس از کمونیسم و امکان اشاعه افکار کمونیستی در ایران چیزی بود که همیشه فکر و عکسالعملهای شاه را هدایت میکرد و در مذاکرات همیشه به میان میآورد و روی آن سیاست خود را توجیه مینمود » وی در جای دیگر در مورد ترس شاه از تجاوز شوروی مینویسد«در این خصوص بدستور شاه در حدود ده سال پیش به سفیران ایران در کشورهای غربی بخشنامه شد که نامهای بعنوان سفیر امریکا تهیه نمایند و در صندوق آهنی کارهای سری نگاهدارند تا اگر روزی از طرف شوروی به ایران تجاوز شد و تهران نتوانست اقدامی کند سفیران ایران آن نامه به سفیر امریکا را(در واشنگتن به وزیر خارجه امریکا) تاریخ گذارده و امضای کرده و به مقصد بفرستند این بخش نامه بار دیگر به دستور شاه سه سال پیش باز صادر گردید» (20) 9- روابط با امریکا: نقش امریکا را قبلاً در مسایل مربوط به اشغال ایران و سپس تخلیه از قوای بیگانه و هم در مسأله نفت و سایر بحثها با تفصیل دیدهایم با امضای قرارداد کنسرسیوم رسماً وارد سیاست نفتی ایران شد و پایگاه اقتصادی سیاسی بدست آورد بعد از تأسیس پیمانهای ناتو و ورشو در مقابل هم امریکا و متفقین غربی بفکر تشکیل کمربند اطمینان افتادند و با ایجاد پیمان سنتو در خاور دور(با شرکت پاکستان، فرانسه و کشورهای منطقه خاور دور و جنوب شرقی اقیانوس آرام) و پیمان سنتو(با شرکت ایران و ترکیه و پاکستان و امریکا و انگلیس به عنوان متفقین غربی) نوعی محاصره شوروی را ترتیب دادند. تعهد متفقین غربی در پیمان سنتو(انگلستان و امریکا) برای همکاری نظامی با سه کشور منطقه(ایران و پاکستان و ترکیه) سست بود بعبارت دیگر هرچه سیاست انگلیس و امریکا اقتضا میکرد این کشورها میبایست انجام دهند ولی هرگاه فقط این کشورها مورد تجاوز شوروی قرار گیرند متفقین جلسهای تشکیل داده و برای اقدام مشترک مشورت نمایند. دولتهای ایران و پاکستان که از نظر داخلی وضع متزلزلی داشتند به این حد حمایت راضی نبودند و چون انگلیس از تعهد بیشتر خودداری داشت دولت امریکا قبول کرد یک قرارداد دفاعی دو جانبه بطور سری با ایران منعقد نماید که رژیم ایران اطمینان کافی از نظر کمک نظامی امریکا به ایران در صورت وقوع تجاوز بدهد دولت امریکا این تعهد را با قید این که با قانون اساسی آن کشور تطبیق داشته باشد نمود، و این قرارداد 1959 تسلط امریکا را بر ایران افزایش داد در این زمینه افزایش بیسابقه تعداد کارمندان سفارت امریکا در تهران بود اتباع امریکایی بصورت نمایندگان بازرگانی، کارخانجات و مؤسسات صنعتی و فنی و بانکی به ایران آمدند در زمینه نظامی با تجهیز ارتش به سلاحهای امریکایی و تعلیمات نظامی به سبک امریکایی و خرید کارخانههای اسلحه و مهمات سازی و دیگر کارخانههای مخصوص ارتش(مانند هلیکوپترسازی) تعداد کارشناسان و افسران و درجهداران امریکایی به تعداد فوقالعاده به ایران آمدند و افسران و درجهداران ایرانی نیز برای دیدن دورههای مختلف به امریکا اعزام میگردیدند. در زمینه بازرگانی امریکا اگر مقام اول را نداشت قطعاً بعد از آلمان فدرال بود البته بدون توجه به خریدهای نظامی. در زمینه فرهنگی تعداد دانشجویان ایران در امریکا بیش از هر کشور دیگر است تعداد کرسیهایی که عنوان ایران شناس دارد زیاد است مسأله مهاجرت ایرانیها به امریکا بصورت پدیده جدیدی درآمد دو طبقه از مردم دست به مهاجرت میزدند دستهای که بیشتر مالکین و افسران بازنشسته و خانواده آنها بودند که درآمد ثابتی را بدون زحمت در اختیار داشتند و دسته دوم«فرار مغزها» یعنی تحصیل کردگان در امریکا بودند که در پایان تحصیلات همانجا میماندند و یا چون در ایران کار مناسبی پیدا نمیکردند یا به علت داشتن همسر امریکایی به امریکا برمیگشتند ایران برای امریکا از جهت جغرافیایی و سوقالجیشی(همسایه شوروی و همسایه ترکیه عضو پیمان ناتو) و نفتی اهمیت داشته و دارد (21)برای تأمین نظرات خود امریکا از دو طریق اقدام میکرد: یکی از طریق سفارت ایران و بطورکلی وزارت خارجه و نوع دوم کوشش از راههای غیررسمی و غیرقانونی و با توسل به عملیات جاسوسی و نظایر آن که در این قسمت کارگزاران بانکی آمریکا- مؤسسات تجارتی این کشور سازمانهای فرهنگی مثل مدارس امریکایی و بالاخره شرکتهای بزرگ معروف به چند ملیتی زمینههای غیرقانونی را برآن کشور فراهم میساختند از همه بالاتر با داشتن شخصی مثل هلمز بعنوان سفیر و رابطه بین سیا و ساواک از همه چیز ایران با خبر بودند یعنی امریکاییها از جهت کسب خبر و اقدامهای غیر رسمی در جهت حفظ منافع شان با مشکلی مواجه نبودند (22). 10- ایران و کنفرانس اسلامی: مسأله آتشسوزی مسجدالاقصی در 1969 طوفانی از هیجان در کشورهای اسلامی پیش آورد عامل اسراییل بود و باید ملل اسلامی در مقابل آن بایستند بهمین جهت رؤسای کشورهای اسلامی که غالباً در خط امریکا بودند بر این امر پیش قدم شدند تا خود هم موضوع را بزرگ کنند و هم خود دور هم جمع شوند و از اسلام دفاع نمایند شاه ایران یکی از سلاطینی بود که سعی داشت مردم را بفریبد و خود را از این طریق موجه نشان دهد اولین کنفرانس در رباط تشکیل شد در حدود 40 پادشاه و رییسجمهور و رییس دولت اسلامی شرکت داشتند و طبق معمول قطعنامه صادر کردند در این کنفرانس دو نظر وجود داشت یکی این که اجلاس فقط به مسایل مسجدالاقصی و فلسطین بپردازد و نظر دوم که نهایتاً حاکم شد این بود که نهادهایی برای همکاری کشورهای اسلامی ایجاد گردد در سال 1972 کنفرانس وزرای خارجه در جده منشور سازمان کنفرانس اسلامی را که با عنوان دبیران اسلامی نیز شناخته میشدند برگزید این کنفرانس نیز بجای تمرکز بحث روی منافع حیاتی امت مسلمان و از جمله پس گرفتن فلسطین به همبستگی میان اعضای تغییر جهت داد. دومین کنفرانس اسلامی در لاهور پاکستان بدنبال جدایی بنگلادش از پاکستان تشکیل شد و بوتو رییس کشور پاکستان میخواست با عنوان ریاست کنفرانس روحیه مردم پاکستان را تقویت کند شاه معدوم و ملک فیصل در این راه به او کمک کردند سومین کنفرانس میبایست پایان قرن 14 هجری در 1975 تشکیل گردد ولی در 1981 بجای جده در طایف بوجود آمد اما در ایران دیگر سلطنتی وجود نداشت تا شاهی برای شرکت برود. کشورهای اسلامی باید متحد باشند و بهم نزدیک شوند اما نه در شکل همکاری که اکنون دارند. متفکرین اسلامی ایران درگذشته نیز بارها برای تجهیز قوای ملل اسلامی و ایجاد وحدت تلاش کردهاند متأسفانه حضور دولتهایی که مجری سیاست قدرتهای بزرگ بودهاند مانع اساسی بوده است اکنون سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برطبق قانون اساسی باید مرکزی برای همان وحدت واقعی باشد. پی نوشت ها: 1. در بسیاری از موارد سیاست خارجی از توضیحات وزیر خارجه رژیم شاه در دولت هویدا، عباس علی خلعتبری، در دادگاه، استفاده شده، مطالب وی در بعضی قسمتها جالب و آگاهی دهنده است، معرف وضع گذشته و نمایانگر طرق و وسایل تسلط و نفوذ بیگانه میباشد، ممکن است در پارهای موارد تمام واقعیت را بیان نکرده باشد معالوصف جملات او بهتر از هر تفسیر گویا است. 2. تاریخ نوین ایران، نوشته ایوانف صفحه 263. 3. ایوانف مورخ روسی در تاریخ نوین ایران صفحه 263 مینویسد در سالهای 74- 72 میزان خرید اسلحه ایران معادل 8 میلیارد دلار بود در حالی که برابر آمار سازمان ملل متحد فروش اسلحه در سراسر جهان در سال 20 میلیارد دلار میرسید بدین ترتیب سهم سرانه هزینه نظامی اهالی ایران(که سطح زندگی آنها چندبار پایینتر از سطح زندگی اهالی کشورهای اروپای باختری است) چندین برابر بیشتر از کشورهای عضو پیمان ناتو است. 4. خلعتبری گفت« ... موضوع شناسایی امارات متحده عربی نیز با امضای چند نامه سری با شیخ شارجه و با وزیر خارجه انگلیس درباره جزایر تمب و ابوموسی حل گردید.(از پرونده محاکماتی خلعتبری). 5. در زمان ریاست جمهوری جمال عبدالناصر پس از مصاحبهای که شاه طی آن شناسایی اسراییل را اعلام کرد ناصر با ایراد سخنرانی شدیدی علیه شاه روابط با ایران را قطع کرد ولی پس از درگذشت ناصر و بقدرت رسیدن سادات و نزدیکی با آمریکا روابط ایران و مصر بهبود یافت و پس از مسافرت سادات به ایران و بازدید شاه و تکرار این مسافرتها و کمکهای مالی ایران به مصر توسعه بیسابقهای پیدا کرد. دوستی با شاه و سادات به آنجا رسید که با سقوط رژیم، شاه در پناه سادات قرار گرفت. 6. کمکهای مالی مکرر باردن، همدردی و هم مسلکی محمدرضا شاه و ملکحسین روابط را نزدیک ساخته بود- ملکحسن شاه مراکش هم اگر قوای نظامیاش سلاح خاصی را میخواست از ایران قرض میگرفت. 7. در این مورد خلعتبری چنین نوشت« با سازمان آزادی بخش فلسطین روابط رسمی وجود نداشت ولیکن بدستور شاه خود من در کنفرانس اسلامی لاهور با یاسرعرفات ملاقات و مذاکره نمودم و علاقه دولت ایران را برای داشتن روابط با آن سازمان بیان نمودم ولی تاریخی برای ایجاد روابط معین نگردید بعدها مرتباً چه هنگام مجمع عمومی ملل متحد و چه کنفرانسهای اسلامی با نمایندگان فلسطین تماس دوستانه میگرفتم. در کنفرانس اسلامی استانبول بعد از این که دولت ترکیه اجازه گشایش دفتر اطلاعات در ترکیه به سازمان آزادی بخش فلسطین داد به تهران گزارش دادم که اگر دولت ایران هم چنین اقدامی بنماید( که مورد خواهش خود فلسطینیها هم بود) تأثیر خوب و مثبت خواهد داشت پاسخی که از تهران رسید مثبت بود و موجب خرسندی نمایندگان سازمان آزادی بخش فلسطین گردید ولی قدر سفیر ایران در بیروت وضع را برگرداند...(صورت مجلس محاکمات خلعتبری). 8. خلعتبری در حاشیه چند نفر را بعنوان درباریان با اسم معرفی میکند« اسدالله علم وزیر دربار، سپهبد ایادی پزشک مخصوص، امیر هوشنگ دولو، برادران بوشهری، پروفسور عدل، اطرافیان همسر شاه.» 9. نمایندگان آژانس یهود در تهران الف- پروفسور دوریل که از یهودیان اروپایی بود ب- میرنحوری که اصلاً یهودی اصفهانی بوده و زبان فارسی زبان مادریش بود و آشنایان زیادی داشت در اسراییل نماینده کنس(مجلس ملی) و شاه او را میپذیرفت ج- لوپرانی که تا تابستان 57 در تهران بوده تخصص در امور آفریقا داشت ولی در ایران نیز به اوضاع آشنا بود و فعال بود. (از عباسعلی خلعتبری در دادسرای انقلاب مورخ 16/1/ 58) 10. اختلاف مرزی دو کشور به زمان امپراطوری عثمانی میرسد که عراق جزیی از آن بود قرارداد 1639 میلادی مرز مبهمی را معین کرده بود و قرار دادهای اول و دوم و ارض روم سالهای 1823 و 1847 که با وساطت انگلیس بین ایران و عثمانی برقرار گردید کمیسیونی برای تعیین خطوط مرزی در نظر گرفت که نتیجه قطعی نداشت و پروتکل 1911 تهران و 1913 قسطنطنیه که کمیسیونی از نمایندگان ایران و عثمانی و روسیه و انگلستان را پیشبینی کرده بود صورت مجلس تحدید مرزها را عهدهدار گردید که عراق پس از استقلال مدعی بود حاکمیت عثمانی بر شطالعرب تثبیت شده ولی ایران مدعی بود که توافق مشترک که شرط وجود قرارداد در حقوق بینالمللی است تحقق پیدا نکرده و عراق به جامعه ملل شکایت برد اما به موجب قرارداد 1937 شکایاتش را مسترد داشت و ابهام هم چنان باقی ماند و در دهه 50 میرفت که به اختلافات پایان دهند مخصوصاً با عضویت در پیمان بغداد و مذاکراتی هم بین نخستوزیران دو کشور در مورد اداره شطالعرب بعمل آمد که ناگاه رژیم عراق تغییر یافت. 11. عراق در تردد کشتیهای ایرانی و کشتیهای آمریکایی اخلال کرد یادداشتهای شدیداللحنی بین طرفین رد و بدل شد و بالاخره عبدالکریم قاسم قرارداد 1937 را ملغی و حاکمیت عراق را بر تمامی شطالعرب اعلام نمود در آن تاریخ قاسم خود را دولت انقلابی میدانست و رژیم ایران بعلت عدم حمایت مردم پایگاه محکمی نداشت و از عهده یک اقدام حاد متناسب برنیامد اما پاسگاههای مرزی را تقویت کرد و تدابیر امنیتی برای پالایشگاه آبادان بوجود آورد با این که مذاکراتی هم بین طرفین صورت گرفت نتیجهای حاصل نشد. 12. بحران شطالعرب بالا گرفت دولت ایران خط تالوک را(خط منصف یا خط القعر) قبول داشت ولی عراق مدعی مرز در ساحل ایرانی رودخانه بود و بر مواضع خود اصرار داشت تا این که عراق در 15 آوریل 69 اعلام کرد کشتیهای با پرچم ایرانی را اجازه حرکت نمیدهد و ایران قرارداد 1937 را ملغی اعلام کرد و نیروهای دو طرف در مقابل هم قرارگرفتند ولی از برخورد مسلحانه اجتناب نمودند. 13. وزیر خارجه ی رژیم سابق میگوید « روز پنجشنبهای بود که با پاکستانیها و ترکها قرار گذاشتیم که سفیران سه کشور در کابل صبح شنبه با وزیر خارجه ی افغانستان ملاقات و شناسایی سه دولت را اعلام دارند و دستور تلگرافی به سفیر داده شد ولی پاسخ رسید که سفیران ترکیه و پاکستان منتظر شنبه نشدهاند و همان روز پنجشنبه شناسایی را اعلام داشتهاند بنابراین هنگامی که سفیر ایران به وزارت خارجه افغانستان مراجعه نمود وزیر خارجه آن کشور گله کرده که انتظار داشته ایران پیش از دیگران دست دوستی دراز کند( نقل از پرونده محاکماتی خلعتبری) 14. وزیر خارجه رژیم شاه در مورد دخالت ادعایی دولت افغانستان و سوءظن آنان میگوید « افغانها با همان سوءظن چیزهایی را «دخالت» تعبیر میکنند که در رابطه با سایر کشورها چنین معنی را ندارد و همان کمکهای مالی و اقتصادی را که خودشان خواستار آن هستند سعی دارند وسیله دخالت نشود فرستادن روزنامه و مجلات ایرانی به افغانستان تحت شرایط سخت سانسور صورت میگرفت و حتی اسکناس ایران در بازارهای افغانستان که گویا برای خرید گوسفند فرستاده شده بود نوعی وسیله دخالت دیده شده بود کمکهای مالی ایران به افراد خانواده سلطنتی پیشین افغانستان و بخصوص کمک به سردار عبدالولی خان و داماد محمد ظاهر شاه موجب سوءظن افغانها است بخصوص با بودن چندین هزار افغانی در ایران. اعزام چند نفر مبلغ مذهبی شیعه نیز در سالهای گذشته حساسیت افغانها را برانگیخته بود و آنها نوعی وسیله نفوذ در شیعیان افغانستان و دخالت تلقی کرده بودند تماسهایی نیز مخصوصاً که مقامات اطلاعاتی و امنیتی ایرانی با سران ایل مرزی و شیعه ی هزاره داشتند گرچه کوشش فراوان میشد که کاملاً سری بماند از افغانها مخفی نمانده بود و اشارههای گلهآمیز گاهی مینمودند( نقل از توضیحات خلعتبری در 17/1/ 58 دادگاه انقلاب) ایران ژاندارم منطقه بود و سخت تحت نفوذ و سلطه ی یک ابرقدرت و افغانستان در نفوذ ابرقدرت دیگری قرار داشت و طبیعی بود که مأمورین شاه میبایست از وضع افغانستان و در ارتباط با شوروی اطلاعاتی بدست آورند و احتمالاً به نوعی دخالت نمایند عکسالعمل این جریان در رفتار طرفین مشاهده میگردد. 15. از نوشته ی خلعتبری در تحقیقات دادگاه انقلاب 16. نقل از توضیحات خلعتبری در 17/1/ 58 در دادگاه انقلاب 17. عباس علی خلعتبری وزیر امور خارجه رژیم سابق در مورد رقابت انگلیس و امریکا در ایران گفت « ... رقابت شدیدی بین آن دو وجود داشت اصولاً انگلیسیها با تجربه بیشتر و آشنایی بیشتری که با مشرق زمین دارند و با نفوذ تبلیغات زیرکانه در این کشورها و منجمله در ایران موفق شدهاند که با وجود نداشتن امکانات پیشین راه خود را در همه ی زمینهها باز نگاهدارند اکنون بار دیگر مسأله نفت ایران مطرح است با تمام اهمیت اقتصادی جهانی که دارد رقابت انگلیس با آمریکا در ایران در این زمینه جریان دارد که هنوز انتهای آن دیده نمیشود ولی این بار به نظر میرسد که انگلستان با در دست داشتن منابع نفتی دریای شمال که ممکن است بتواند احتیاجات داخلی خود انگلیس و مقداری از احتیاجات کشورهای اروپای غربی را جوابگو باشد ورق مؤثری در گفتگوهای جهانی نفتی در دست داشته باشد». نظر خلعتبری مربوط بوضع قبل از انقلاب است امروز با تشکیل جمهوری اسلامی باید به هیچ کشوری مجال استفاده از منابع ایران داده نشود و از شیوههای دول استعماری به زیان ملتهای مستضعف درس گرفته شود. باید با تلاش همه جانبه به غارتگریهای استعمارگران و جهانخواران پایان بخشید، این آگاهی را از طریق نهادهای فرهنگی به همه مستضعفان رساند، مسؤولین امر موظفند این خواست عمومی را با کمال قدرت بمورد اجرا گذارند و عمل خلاف آن با هیچ استدلالی توجیه نمیگردد. 18. مهمترین آنها تأسیس کارخانه ذوب آهن و یک کارخانه ماشینسلزی در برابر تحویل گاز طبیعی ایران بوده است که از سرچشمه منابع ایران تا اتحاد شوروی لولهگذاری شده است( به کتاب تحلیل تاریخی سیاست خارجی ایران از آغاز تا امروز نوشته حافظ فرمانفرماییان صفحه 60 مراجعه شود). 19. خلعتبری وزیر امور خارجه در این مورد گفت در سال 1962 در نتیجه مبادله پیام سری بین شاه و خروشچف و تعهد از طرف دولت ایران که به هیچ کشوری(منظور آمریکاست) اجازه تأسیس پایگاه نظامی در خاک ایران نخواهد داد روابط بتدریج رو به بهبود گذاشت از آن زمان سنتو به صورت باشگاه درآمد (صورت مجلس مدافعات خلعتبری در دادگاه انقلاب اسلامی). 20. پرونده ی محاکماتی عباس علی خلعتبری وزیر خارجه رژیم سابق در دادگاه انقلاب. 21. عباس علی خلعتبری وزیر امور خارجه رژیم شاه در مورد منافع کشورهای بزرگ در ایران مینویسد « منافع کشورهای بزرگ و پیشرفته در ایران تنها سیاسی و سوقالجیشی نیست. درباره ی رقابتهای اقتصادی خارجی در ایران و مبارزه آنان چنین بنظر میرسد که سیاست آمریکا و انگلیس با یکدیگر درگیر میباشند انگلستان که سابقاً در ایران نفوذ و منافع اقتصادی بیشتر داشته از سهمی که آمریکا بدست آورده ناراضی است بازار ایران که با درآمد نفت برای کشورهای پیشرفته صنعتی که دچار رکود اقتصادی میباشند اهمیت زیادی دارد بیشتر به کالای آمریکایی متمایل است و خرید اسلحه و سفارشات ارتش بسوی آمریکا میرفت و بنظر میرسد که آمریکا سهم بیشتری از نفت ایران را خواستار است در این میان بنظر می رسد که شاه شاید بعلت احتیاجات ارتش به سلاحها و قطعات یدکی و مهمات نظامی بیشتر بجانب آمریکا متمایل بوده در حالی که کوشش مینمود انگلستان را نیز بخصوص با سفارشهای مهم نظامی مانند تانکهای چیفتن و ناوها و هوور کرافتها و سیستمهای دفاعی ضد هوایی راضی نمایدکشورهای صنعتی پیشرفته دیگر اروپایی هم مثل آلمان و ایتالیا و سویس بیکار ننشسته و هرکدام در زمینهای فعالیت و کوشش به بدست آوردن بازار ایران را برای کالاهایی « راکتورهای اتمی پروژههای صنعتی و غیره» مینمودند اتحاد جماهیر شوروی نیز فعالیت زیاد داشته و در رشتههای فنی و صنعتی و معدنی گاز « لولهکشی و خرید گاز» قراردادهایی منعقد نمود و مشغول انجام پروژهها بود» (صورت مجلس محاکمات خلعتبری) 22. خلعتبری وزیر خارجه در مورد سیاست خارجی ایران مینویسد « سیاست ایران روی همکاری با کشورهای غربی استقرار یافته بود و با آمریکا روابط نزدیک و خاص داشت شخص شاه با رؤسای جمهوری آمریکا رابطه شخصی برقرار مینمود و مرتباً از هر رییس جمهور که تازه انتخاب میشد با مسافرت به واشنگتن دیدن مینمود حتی گفته میشود که برای انتخاب مجدد نیکسون مبالغی به کمیته تبلیغات انتخاباتی حزب داده بود، با آنها مکاتبه و حتی مکالمه تلفنی مستقیم داشت و از طریق دفتر مخصوص مستقیماً و بدون اطلاع وزارت امور خارجه به سفیر ایران در واشنگتن دستورهایی میداد و مأموریتهایی محول مینمود در بیش از پنج سال اخیر که اردشیر زاهدی در آن کشور سفیر بود او کارها را مستقیماً توسط دفتر مخصوص به شاه گزارش میداد و همان طور دستور میگرفت و گزارش های او جز در کارهای صرفاً اداری به وزارت خارجه نمیرسید « از پرونده محاکماتی خلعتبری در دادگاه انقلاب». منبع: تاریخ سیاسی معاصر ایران؛ دکتر سید جلال الدین مدنی، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، جلد دوم،صص164 تا 178 |