روابط  بین الملل  ــ  دیپلماتیک  ــ ( قادر توکلی کردلر)

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.
روابط  بین الملل  ــ  دیپلماتیک  ــ ( قادر توکلی کردلر)

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

بعضی از مفاهیم در سیاست


نهادهای بزرگ ارتباطی:

یکی دیگر از پایه های بین المللی نهادهای بزرگ ارتباطی هستند این نهادها درسطح جهانی فعالیت می کنند ونقش ستون فقرات را درارتباطات ین المللی ایفا می نمایند این نهادها بسته به که شخصیت حقوقی،ملی یا فراملی داشته باشند به دو دسته تثسیم می شود.

الف:نهادهای بزرگ ارتباطی فراملی ب:نهادهای بزرگ ارتباط بین المللی

نهادهای بزرگ ارتباطی فراملی:

نهادهای ارتباطی فراملی رسما یک سازمان ونهاد بین المللی محسوب می شوند واداره آنها برپایه اساس نامه صورت می گیرد که به تصویب کشورهای عضو رسیده ومعمولا زیر نظر سازمان ملل متحد اداره میشوند مثل اوپک ویونسکو وتاسیس یونسکو 1945

نهادهای بزرگ ارتباطی بین المللی:

این نهادها اگرچه رسما یک نهاد بین المللی نیستند درعمل یک نقش فراملی وبین المللی ایفا می کندمثل خبرگزاری بی بی سی ورویترز

سیستم ارتباطات بین المللی از زیرسیستم ها واجزا ساخته شده اند که با هم متناسب،مرتبط ومتعادلند.اندامهای اصلی این سیستم عبارت است از خبرگزاری های بین المللی رسانه های ملی ومنطقه ای ومحلی

خبرگزاریهای بین المللی:

منظورازخبرگزاری بین المللی خبرگزاریهایی هستند که اخبارخام را از سراسرجهان گردآوری وپس ازپرورش آنها را مجددا درسراسر جهان منتشر می نمایند.درجهان امروز4خبرگزاری درچنین قلمروی فعالیت می کنند این 4خبرگزاری از آن 3کشورغربی انگلیس،آمریکاوفرانسه است ودوخبرگزاری از آنها متعلق به کشور آمریکا است.

رسانه های ملی ومنطقه ای ومحلی:

تاسیس خبرگزاریها:محلول نیازروزنامه ها به اخبار با بیشترین سرعت وکمترین هزینه بوده است نخستین ماشین چاپ درآلمان بود بوسیله گوتنبرگ به کارافتاد گوتنبرگ ماشین چاپ خود را از روی دستگاه چاپ دستی ساخت واین ماشین پایه گذار وسیله ارتباطی جدیدی به نام روزنامه گردید وتحولات سیاسی،اجتماعی واقتصادی فراوانی را درسراسر جهان بوجود آورد.

رسانه های ملی ومحلی:

منظور از رسانه های ملی ومحلی رسانه هایی هستند که درسطح یک کشور یا بخشی از یک کشورفعالیت می نمایند. مانند خبرگزاریها ومطبوعات وایستگاههای رادیو وتلوزیون.

رسانه های منطقه ای:

منظورازرسانه های منطقه ای رسانه هایی هستند که خواستگاه ومتعلق به یک کشورخاصی هستند ولی دارای حوزه نفوذ منطقه ای هستند.

تعریف روابط بین الملل:

روابط بین الملل دانش نوینی است که پس از جنگ جهانی دوم با عنوان یک رشته علمی ومستقل دردپارتمان های علمی پایه گذاری شده که بحث این علم(دانش)دولت ها؛سازمانها ونهادهای بین المللی است که روابط ومناسبتهای سیاسی واقتصادی وفرهنگی را مورد مطالعه قرار می دهد البته روابط متقابل اینها را مد نظرقرار دهد پس می توان گفت هم به روابط مسالمت آمیز وهم به روابط تعارض آمیزتوجه نشان می دهد قلمرو این دانش بسیارگسترده است روابط سیاسی کنسولی،دیپلماتیک؛بازرگانی،فرهنگی،نظامی وعلم را مورد مطالعه قرار می دهد مناسبتهای بین المللی دراین دانش جایگاه ویژه ای دارد.

اصول روابط بین الملل:

احترام به تساوی حقوق وخود مختاری ملل

احترام متقابل به رایت نزاکت بین الملل

احترام به استقلال سیاسی دولت ها وحاکمیت ارضی کشور

عدم دخالت دولت درامورداخلی همدیگر

توسعه همکاریهای دوستانه درعرصه های بین المللی به منظور حل مشکلات

همکاری دوستانه با سازمان ملل وسازمانهای بین المللی وابسته به آن

احترام به ادیان،مذاهب وعقاید بشر دوستانه وآزادیهای اساسی وطبیعی انسانها

سیاستهای بین المللی:

به رفتاردولت ها،عکس العمل وپاسخ های دولت های دیگراشاره می کند.

بحث سیاست خارجی:

این مفهوم درمقابل سیاست داخلی است ودربرگیرنده تصمیمات وسیاستهای یک دولت درعرصه روابط خارجی است به مفاهیمی ازقبیل تدوین واجرا ارزیابی وموضوعات برون مرزی توجه نشان می دهد.

چه انگیزه یا انگیزه های روابط بین المللی را ایجاد کرد؟

- دو قطبی شدن صحنه بین المللی ورقابت تسلیحاتی واتمی جماهیر شوروی به آمریکا

- ایدئولوژی سیاسی،مذهبی،نژادی،ناسیونالیسم ومکاتب سیاسی

- پیشرفت وتوسعه تکنولوژی

- اتکاء همبستگی ووابستگی اقتصادی؛سیاسی،نظامی وسازمانهای بین المللی با همدیگر

- پیشرفت خارق العاده علوم الکترونیک وارتباطات

- افزایش عضویت تعداد کشورهای مستقل درسازمانهای ملل وسایر سازمانهای بین المللی

- افزایش جمعیت کره زمین وعمیق ترشدن شکاف بین المللی

- توازن قوای سلاح های اتمی دربرابرقدرت وتوسعه تسلیحاتی نظامی وتقویت این سلاح

دراین کشورها وترس متقابل درجهان سوم

- ایجاد نهضت های آزادی خواهانه واستقلال طلب درجوامع تحت سلطه

- وقوع دو جنگ جهانی اول ودوم واختلافات بین المللی

نگرشها درمطالعات روابط بین الملل:

روابط بین الملل دردو حوزه موضوع یا محتوا ومتدولوژی یا روش شناسی دستخوش تغییرات شده این تغییرات باعث بوجود آمدن برخی برداشت ها ومکاتب شده است.

موضوع یا محتوا:

موضوعات مورد بحث دررابطه با موضوع درنزد پژوهشگران متفاوت ازهمدیگر. اگردردوره های اولیه اشکال سیاسی؛اجتماعی روند ساده ای را درپیش گرفت.

با پیچیدگی جوامع موضوعات نیز پیچیده ترشد.یعنی اشکال سیاسی،نظامی،اجتماعی،اقتصادی بتدریج پیچیده ترشده گسترده موضوعات نیز متنوع ترشده برای مثال درقرن 18و19مسائل بین الملل شامل خطرات سیاسی،تجارب دیپلماتها ونظریات نظامیان استراژی های خاص حقوق بین الملل را شامل می شد یعنی بیشترین موضوعات مورد بحث درمقاطع تاریخی به این مفاهیم متمرکزبود.اما دردوره های بعد موضوعات پیچیده تری مورد توجه پژوهشگران عرصه بین المللی قرارگرفت.بویژه دردوران جنگ جهانی اول که یکی ازنکات عطف مباحث بین المللی است موضوعات مورد بحث پس از وقوع جنگ جهانی اول عبارت است سازمانهای بین المللی،جامعه ملل؛خلع سلاح وقوانین مربوط به جنگ بی طرفی قراردها،کنفرانس های بین المللی وحقوق بین المللی درکناراین مفاهیم اخلاق وارزشهای بین المللی نیز مورد توجه قرارگرفت.

جنگ جهانی دوم نیز ازنکات عطف درمسائل بین المللی است طبیعیست پیچیدگی ها نیز درعرصه های مختلف سیاسی،اقتصادی واجتماعی خیلی بیشتر شدودامن زدن به تکوین گرایش روابط بین الملل شدوتحول احساس نیازشد تحقیقات تجربی وکاربردی مورد توجه قرارگرفت به موضوعات به شکل گیری روابط بین الملل کمک کرد وبعد از ساختارتکامل نظریه های بین المللی شاهد وآموزه های مختلف دراین حوزه هستیم که می توان له ایدآلیسم یا آرمان گرایی رئالیسم یا واقع گرایی اشاره کرد.

آرمان گرایی:

آرمان گرایان مروج اندیشه های ایدآلیستی بودند به موضوعات چون منافع جمعی نهادهای بین المللی دادگاه افکارعمومی حقوق بین الملل وارزشهای جهانی علاقه مند بودند.

واقع گرایان:

این گروه درمقابل ایدآلیستها بودند وبه مفاهیمی همچون حاکمیت ملی قدرت تسلحات دیپلماسی مخفی موازنه قواه ومفاهیمی ازاین قبیل بودند.

آرمان:

ارزشهای مشترکی که یک جامعه یا جوامع به دنبال تحقق آن هستند ولی دست نیافتنی

معمولا سه دیدگاه یا رهیافت دربحث روش روابط بین الملل مورد توجه است:

سنت گرایی-رفتارگرایی-فرا رفتارگرایی

دیدگاه سنت گرایی:

دراین روش اعتقاد به قوانین کلی وعام درمورد پدیده های سیاسی وبین المللی وجود نداشت تنها به جزئیات می پرداختند وبه همین منظوروجود هر نوع نظریه وتئوری را قبول نداشتند یعنی درعلم روابط بین الملل یا دیدگاه سنت گرایی پژوهشگران به نظریه وتئوری زیاد نمی پرداختند توصیف پدیده ها بیشتربا قضاوت های ذهنی وشخصی همراه بود وبشدت ازنتیجه ها پرهیز می شد.

دیدگاه رفتارگرایی:

این دیدگاه با تاسی از علوم طبیعی شکل گرفت با توجه به اینکه علوم طبیعی پیشرفت زیادی کرده بود قصد خود را مبنی بر بکارگیری شیوه های علمی بنیان نهاده بود مکتب رفتارگرایی نیز متد خاصی را با توجه به علوم طبیعی درپیش گرفت اعتقاد و رفتارگرایان که مجموعه روشهای مثل مدل سازیها شبیه بازیها همبستگی کاربرد کامپیوتروغیره. از طریق اینها می توان درحوزه بین المللی نظریه پردازی کرد وشیوه ای از تجربه یا تصمیم پذیری وقواعد کلی وعام را استخراج کرد وامکان پیش بینی رفتارواقدام دولت ها برای بررسی پدیده های سیاسی وبین المللی امکان پذیر است.

ره یافت فرا رفتارگرایی:

ازدیدگاه فرا رفتارگرایی این دیگاه تلفیقی از سنت گرایی است وبسیاری از تحلیل گرایان روابط بین الملل درصدد هستند که با این روش به مسائل نگاه کند وهمینطور تلاش می کند با تلفیق سنت و رفتارگرایی علم روابط بین الملل را به سمت علمی تربودن وکاربردی تر بودن هدایت کند وضمنا تصریح می دارد که حلال مشکلات ومسائل جهانی پرداختن به موضوعات بین المللی است چرا که امروزه جهان با مخاطرات جدیدی روبروست از قبیل جنگ اتمی آلودگی محیط زیست وفقر عمومی.

ویژگیهای نظام اقتدارگرا:

- مطبوعات باید ارزش های سیاسی حاکم را به طور کامل بپذیرند.

- قانون مطبوعات باید امکان کنترل توسط دولت را برجریان تولید پیام فراهم کند.

- مطبوعات باید درچارچوب سیاست حاکم عمل کند.

- انتصاب گردانندگان مطبوعات می توانندتوسط مدیریت سیاسی جامعه انجام پذیرد.

- ورود مطبوعات خارجی به داخل کشورباید تحت کنترل ونظارت باشد.

- دادن یارانه،گرفتن مالیات ولغو مجوز از جمله اهرم های دولت برای کنترل مطبوعات است.

- اعمال قدرت دولت برمطبوعات امری اجتناب ناپذیر است.

- مطبوعات باید از همه توان خود جهت پیشبرد برنامه وسیاست های دولت استفاده کند.

متدولوژی:

درعلوم از محوری ترین وبنیادی ترین موضوعات است علم گسترش نخواهد یافت مگربا متدولوژِی علوم ازنظرهستی شناسی با هم یکی هستند اما از نظرمتدولوژی متفاوت از هم یعنی علوم از روزنه روش با هم تفاوت هایی دارند.

موضوع روابط بین الملل بسیارگسترده است:

الف:بازیگران صحنه بین الملل(کشورها؛دولت ها؛دیپلمات ها،رهبران ومردم)

ب:هدف هایی که بازیگران بین الملل درپی کسب ان هستند(افسیت،رفاه قدرت ومنابع)

ج-محیط عمل(پایه های اساسی روابط بین الملل پس از پیدایی سیستم کشوری دراروپا وپس از قرارداد سیاسی بویژه با انقلاب فرانسه درسال 1789تکامل یافت.

دولت وروابط بین الملل:

دولت مفهومی است که از دیدگاه های مختلف مورد تبیین قرار گرفته است وتعارف متعددی از دولت وجود دارد که می توان این تعاریف را در3دسته کلی قرار دارد.

1-تعاریف حقوقی 2-تعاریف فلسفی 3-تعاریف سیاسی

تعاریف حقوقی:

تعاریف حقوقی معمولا با چهارویژگی همراه است.جمعیت-حکومت-سرزمین-انحصارقدرت

تعاریف فلسفی:

این حوزه را در3دیدگاه می توان مورد بررسی قرار داد .الف . طبیعی بودن دولت .نظریه ارسطو می باشد.ب . قراردادی بودن دولت این نظریه قرارداد اجتماعی درنظریات روسو-هابز وجان لاک مشهود است.طبقاتی بودن دولت:درنظریه مارکس وانگیز موجود است.

تعاریف سیاسی:

درتعارف سیاسی 2دیدگاه وجود دارد الف:دولت؛پدیده ای اورگانیک واندام وار است یعنی دولت همچون اورگانیسم طبیعی بدن عمل می کند.

ب:دولت پدیده ای ابزارگونه است یعنی دولت محصول اراده انسان است یعنی ابزاری است برای انعقاد قراردها ،تامین نظم وامنیت.

طبق این دیدگاه دولت برای انسان وانسان برای دولت به وجود آمده است.

امپریالیسم ناشی از ایدئولوژی:

تجربه تاریخی اروپا از پیدایش سه نظام کلیسایی،فاشیستی ومارکیستی که هرکدام به نوبه خود موسس رژیم های سیاسی توتالیتردرداخل ومجری سیاست های بین المللی درصحنه جهانی بودند زمینه ای را فراهم ساختن برای شکل گیری امپریالیسم ناشی از ایئولوژی براساس این دیدگاه (امپریالیسم ناشی ازایدئولوژی)درذات هرایدئولوژی نوعی نارضایتی موجود است وهرگاه ایدئولوژِی ها غالب شوند وپس ازانقلابات ودگرگونی ها با طرح شعارهای خاصی توده ی مردم را بسیج کنند دراین صورت اهرم تحقق بخشیدن،خواسته های خودش را با ایدئولوژی می یابند وگاهی نیز با کاربرد خشونت درنظام های ایدئولوژیک.

ویژگی های ایدئولوژی:

الف:اغلب ایدولوژی ها درشرایط بحران،پدیدارمی شوند طبقات حاکم به طورمعمول دوره های ناآرامی اقتصادی،سیاسی را با ترس نگاه می کنند یعنی برای حفظ موجود.

ب:ایدئولوژی رشد پیدا می کند اما دربرابرتغییرات مقاومت می کند.

ج-اغلب ایدئولوژی ها انحصارگر،مطلق گرا وعام گراهستند.

د:ایدئولوژی متمایل مشخص شود ومانند یک اعتقاد به یک باور مقدس مبدل گردد.

اصول جنبش عدم تعهد:

- احترام متقابل به تمامیت ارضی وحاکمیت

- عدم تجاوز

- عدم تداخل دولتها درامور داخلی یکدیگر

- مساوات درکشورها

- هم زیستی مسالمت آمیز

نظام رسانه ای را به 4گروه تقسیم می کنیم

الف-نظریه اقتدارگرا(دراین نظام حرف اول وآخر را سانسور می زند واینکه سانسور باید قبل از انتقال پیام اعمال شود)

ب-روزنامه نگار،مقهورقدرت دولت است.

ج- روزنامه نگار درسازمان خود هیچ آزادی ندارد و چنانچه ازاصولی که برایش پیش بینی کرده اند تخلص کند مجازمی شود.

د-این نظام بجای توجه به آزادی فردی یا اجتماع به مصلحت دولت توجه دارد.

 

ارتباطات سیاسی:

ارتباطات سیاسی یعنی انتقال اطلاعات از نظر سیاسی از یک بخش نظام سیاسی به بخش دیگرومیان نظام های اجتماعی وسیاسی است.

عوامل رشد ارتباطات بین المللی:

الف-اختلافات بین المللی ب-تجارت بین المللی جنگ بین کشورها د- تبلیغات جنگ ه- رشد فناوری ها خ-نیار به نشر پیام واخبار

6مورد از ویژگی های نظام توسعه را بیان کنید.

مطبوعات باید درحفظ هویت فرهنگی وزبان ملی مشارکت داشته باشد.

مدیریت سیاسی جامعه حق تعیین مدیریت مطبوعات را دارد.

اولویت های اقتصادی ونیازهای توسعه جامعه حدود آزادی مطبوعات را تعیین می کند.

داشتن پروانه انتشار برای فعالیت مطبوعاتی ضروری است.

مطبوعات باید با استعداد واستعمارخارجی درابعاد سیاسی وفرهنگی مقابله بکند.

دولت حق دارد به نحو اهداف توسعه درفعالیت مطبوعات مداخله وآن را محدود بکند.

دیپلماسی:

دیپلماسی یعنی فن هنرمذاکره بین دیپلمات دو کشور.دیپلماسی یعنی برقراری ارتباط با خارج به منظورایجاد فضا برای گفت وگوباهدف اطلاع رسانی وتاثیرگذاربر افکارعمومی درکشورهای دیگر به منظورتبیین سیاست خارجی وتقویت منابع ملی از طریق تماس اشخاص ورسانه تبادلات فرهنگی وآموزش فراهم می شود.

ویژگی های دیپلماسی عمومی:

دیپلماسی عمومی هدف یا مخاطب افکارعمومی است بویژه گروههای غیر رسمی درکشورهای دیگر است.

دیپلماسی عمومی هماهنگ سازی دیدگاه ها نسبت به اهداف وسیاست های یک کشور است.

دیپلماسی عمومی تبیین وترویج سیاستها وارزشها دربین ملتهای دیگر است.

هدف دیپلماسی تصویرسازی مثبت ومطلوب ازسیاست های یک کشور درکشورهای دیگر.

دیپلماسی فرهنگی:

دیپلماسی فرهنگی مبادله هنر ودیگرجنبه های فرهنگ درمیان مردم به منظورایجاد فهم دو جانبه است.

دیپلماسی رسانه های:

به معنای هدایت افکارعمومی ومدیریت امور بین الملل از طریق رسانه ها جهت اقناع وتشویق وترغیب وتحریک افکارعمومی از طریق جمع آوری؛تحلیل وتوزیع اخبار واطلاعات است.

تفاوت قدرت واقتدار:

اقتداریعنی قدرتی که مشروعیت آن توسط سنت یاقانون پذیرفته شده است به عنوان نمونه روابط میان افراد یا گروهها اگرنظم یافته وتابع مقررات باشد اعم ازمقررات سنتی یاقانونی این روابط روابط اقتداری است چنانچه اعمال قدرت خارج ازسنت قانون وعرف باشد قدرت محض نامیده می شود نه اقتدار.

اقتداردارای دو وجه است:

حاکمیت یا فرمان روایی اطلاعت یا فرمانبرداری

مرزهای دانش سیاسی:

دانش سیاسی که موضوع اصلی آن دولت است ومرزهای مشترکی با سایر شاخه های علوم اجتماعی دارد بعضی از این شاخه ها دانش های پشتیبانی علوم سیاسی هستند وبرخی دیگر هم مرزهستند که هرکدام ازاین شاخه ها حوزه ی بین رشته ای ایجاد می کند.برای مثال جامعه شناسی پشتیبان علوم سیاسی است که شاخه بین رشته ای به نام جامعه شناسی ایجاد می کند.

منظور جامعه شناسی سیاسی چیست؟

موضوع اصلی جامعه شناسی سیاسی،بررسی روابط متقابل میان قدرت دولتی ونیروی اجتماعی یا به عبارت بررسی روابط جامعه مدنی ودولت است جامعه مدنی به عنوان مجموعه نیروها ونهادهای اجتماعی واقتصادی مبنای اصلی جامعه سیاسی ودولت را تشکیل می دهد از منظر دیگر جامعه شناسی بیشترنگرش است از پایین به بالا.یعنی بیشتر تاثیرات جامعه برسیاسیت را بررسی می کند حال آنکه علم سیاست نگرش است بیشتراز بالا به پایین یعنی بیشتر به بررسی ساختاروقدرت فرایند سیاست وتاثیرات آن برروابط می پردازد.

برداشت های متفاوت از سیاست را نام برده وهریک از آنها را توضیح دهید(ماکیاولی)

برداشت واقع گرایانه یا سیاست قدرت محور-برداشت های فلسفی واخلاقی-برداشت های حقوقی-برداشت های مدرن.

برداشت واقع گرایانه یاسیاست قدرت محور:

دراین برداشت مهمترین مسئله درسیاست حفظ قدرت است ومصلحت دولت از هرمصلحتی بالاتر است دراین برداشت سیاست ابزرای برای حفظ نظم؛امنیت وجلوگیری از آشوب است وهرج ومرج است وریشه برداشت واقع گرایی را می توان درتاریخ اندیشه سیاسی کهن درغرب وشرق جستجو کرد.

برداشت فلسفی واخلاقی:

دراین برداشت دیدگاه سیاست وقدرت فی نفسه هدف نیست بلکه ابزار وسیله ای برای هدفی بالاترهمچون خیروسعادت وفضیلت همگانی است.افلاطون به عنوان یکی ازفلاسفه یونان باستان که نگرش فلسفی واخلاقی به سیاست داشت معتقد بود انسانها به دنبال دو دسته از خیرات هستند خیرات محدود وخیرات نامحدود.

برداشت حقوقی:

ریشه برداشت حقوقی به امپراطور روم بازمی گردد باگرایش امپراطوری روم درسال 1313به مسیحیت حکام سیاسی داعیه هدایت نهادهای مذهبی را پیدا کردند از آن مقطع کشمکش دخالت سیاست درمذهب ویا مذهب درسیاست به طور جدی مطرح شد به طوریکه درسراسر قرون وسطی بحث ازحدود اختیارات حکام سیاسی وکلیسا بود استمرار این بحث ها سبب طرح نظیه تفکیک قوا وبه نوعی جدای دین از سیاست پس از رنسانس شد.

برداشت مدرن"هدف کارهای مهم

دراین برداشت علاوه برکارویژه اولیه سیاست که تامین نظم وامنیت ودادگستری ودفاع خارجی بود وتامین حداکثری شادی برای مردم ورفاه نیز از کارهای ویژه سیاست است.

مبانی وضروت های ارتباطات بین المللی رابیان کنید.

1-رشد فن آوری (پروسه جهانی شدن)

ارتباطات بین المللی بارزترین وروشن ترین وجهه جهانی شدن یک فرایند است که مستقیما تحت تاثیر رشد وفن آوری بویژه فن اوری ارتباطات عمل می کند از زمان اختراع ماشین چاپ تا امروزه رسانه های گروهی به طورپیوسته گسترش یافتند وهمراه با گسترش دامنه وافزایش سرعت انتقال پیام جهان را عمیقا تحت تاثیر خود قرار داده است وانقلاب های بزرگ اجتماعی را پدید آورده اند بنابراین ارتباطات بین المللی بخشی ازپروسه جهانی شدن هستند که آفریده وزاییده ی پیشرفت فرن آوری است.

نظم ترین جهانی پروژه جهانی شدن:

نظم نوین جهانی به عنوان بعد سیاسی پدیده جهانی شدن است از این نظراگر نگاه کنیم جهانی شدن یک پروژه سیاسی نیز هست که بزرگترین قدرت سیاسی امروزه جهان یعنی آمریکا درصدد سازمان دهی واجرای آن می باشد از این رو تصادفی نیست که اگر می بینیم بزرگترین رسانه جهانی یعنی

cnnبه آمریکا تعلق دارد وپدیده اینترنت یک پدیده آمریکایی است که دراختیارجهانیان قرارگرفته است شوق واشتیاق ابر قدرتها به ایجاد یک نظم نوین جهانی برای سلطه جهانی به رشد وپیشرفت ارتباط بین المللی کمک می کند.

نیازملی:

باید اساس حیات ملی اولیه گوناگون درجای جای زمین وافزایش نیازهای جوامع انسانی وافزایش تولید نیازبه بازارهای بزرگ فروش ارتباطات بین المللی را به یک ضرورت جهانی مبدل ساخته است با این همه لابد پیدایش چرخه های تولید بین المللی را نیز افزود این چنین است که همه کشورهای جهان شرایط کنونی ارتباطات بین المللی یک نیازجدی برای ادامه بقای خود می داند.

پیمان ها وقراردهای بین المللی:

رشد وفن آوری نیازهای ملی دربسترقراردادها وپیمان های بین المللی فرایند ارتباطات جهانی را امکان پذیر وعملی می سازد بدون وجود این پیمان ها عملا نمی توانیم شاهد فرایند رشد یابنده ارتباطات بین المللی باشم بسته به اینکه قراردادها وپیمان ها میان دو یا تعدادی از کشور منعقد گردد.

درزمینه اقتصادی وتکنولوژی کشورها به 4دسته تقسیم می شوند.

1-مرکز 2-شبه مرکز 3-شبه حاشیه 4-حاشیه

مرکز:

این کشورقدرت تولید علم وسرمایه برای تولید قدرت را دارند.

شبه مرکز:

این کشورها وارد کننده علم،تولید کننده فن وسرمایه برای تولید قدرت هستند.

شبه حاشیه:

فاقد توان برای دریافت علم ولی دریافت کننده فن وسرمایه برای تولید قدرت هستند.

حاشیه:

فاقد توان برای دریافت علم وفن است ولی ممکن است منابع خام برای تولید سرمایه داشته باشند.


مفهوم جهانی شدن
واژه جهانی شدن در سال‌های اخیر یکی از پرکاربردترین واژه‌های عرصه سیاستگذاری اقتصادی،فرهنگی و سیاسی داخلی و بین المللی کشورها و نیز موضوع بحث‌های آکادمیک و ژورنالیستی بوده است.

برغم کاربرد گسترده ای که واژه جهانی شدن (Globalization) در بیش از یک دهه گذشته پیدا کرده ، هنوز معنا و مفهوم آن همچنان مناقشه آمیز و محل اختلاف  است و بسته به اینکه از چه زاویه و با چه نگرشی به آن نگریسته شود معنا و مفهوم متفاوت و مختلفی پیدا خواهد کرد که ظهور واژه های مختلفی همچون "جهانی شدن"،"جهانی سازی"،"جهانگرایی"،"غربی شدن" و "آمریکایی" شدن در بسیاری از جوامع از جمله ایران بیانگر این امر می باشد.

این اختلاف دیدگاهها باعث شده در سطح دنیا سه دیدگاه متفاوت کلی نسبت به آن ایجاد شده است که عبارت اند از:
1-    گروهی از جوامع و افراد با نگاه کاملا مثبت به پدیده جهانی شدن می نگرند و آن را یک فرایند می دانند که در بردارنده فرصت های زیادی برای جوامع است
2-    گروه دیگری از افراد و جوامع این پدیده را یک امر منفی تلقی می کنند و آن را پروژه ای می دانند که از سوی صاحبان قدرت در جهان در جهت منافعشان طراحی شده است که طرفداران این دیدگاه در مقابله با جهانی شدن از جنبش مخالفان جهانی شدن که طیف متنوعی از افراد و گر وهها را در خود دارد حمایت می کنند.
3- دیدگاه بینابینی که بر این باورهستند که جهانی شدن همچون هر پدید دیگری در ذات خود فرصت و چالش هایی دارد و کشورها و جوامع باید با شناخت دقیق آن از فرصت های آن به نفع خویش سود جویند و از چالش های احتمالی آن به دور مانند.

صرف نظر از این اختلاف نظرها،پدیده جهانی شدن شامل طیف گسترده ای از روندهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است که در کاربرد عمومی خود بر معانی مختلفی همچون تعقیب سیاست  های لیبرالی کلاسیک (سیاست های بازار آزاد)در عرصه اقتصاد جهان(آزادسازی اقتصادی)، سیطره روزافزون اشکال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غربی (و حتی آمریکایی) (غربی شدن یا آمریکایی شدن)، گسترش تکنولوژیهای جدید اطلاعاتی (انقلاب اینترنتی) و نیز این که بشریت در آستانه تحقق یک جامعه واحد متحد که در آن عوامل عمده منازعه اجتماعی از بین رفته اند (همبستگی جهانی) قرار گرفته، دلالت می کند.

در خصوص این که چه عاملی باعث ایجاد وضعیتی که از آن به وضعیت جهانی شدن یاد می شود شده، بین نظریه پردازان اختلاف نظر است. همچنین این اختلاف نظر در مورد زمان آغاز فرآیند جهانی شدن نیز وجود دارد.

جهانی شدن در عرصه سیاست هم تحول جدی ایجاد کرده است به طور سنتی سیاست های هر کشور در چارچوب نظام های سیاسی داخلی آن ترسیم می شده است و دولت های ملی مسئولیت نهایی برای حفظ امنیت و رفاه اقتصادی شهروندان و نیز حفظ حقوق بشر و محیط زیست در درون مرزهای خود را داشته اند. تحولات ناشی از روند جهانی شدن به نوعی تصمیم گیری های سیاسی کشورها را به کارکرد نظام بین الملل نزدیک کرده و نقش نهادها و سازمانهای بین المللی را پر رنگتر کرده و به نوعی حاکمین ملی کشورها را فرسایش داده است.

در عرصه فرهنگی و اجتماعی نیز  نیز نوآوری های تکنولوژیکی همچون اینترنت، دستگاههای فاکس، تلویزیون های ماهواره ای و کابلی، شبکه اینترنت و ظهور رسانه های جهانی موجب شده تا مرزهای فرهنگی کشورها درنوردیده شود.
گستردگی زوایای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فرآیند جهانی شدن از جهات مختلف بر زندگی اجتماعی و فردی شهروندان کشورهای مختلف تأثیر گذاشته است.
این امر طی چند سال گذشته موجب شده که برخی مؤسسات برای سنجش جایگاه کشورها در فرآیند جهانی شدن یک شاخص ترکیبی ایجاد کنند و براساس آن به ارزیابی بپردازند.

اگر چه مجموع این روندها موجب شده تا کارشناسان سیاستمداران و اندیشمندان این وضعیت را، «جهانی شدن» بنامند، اما همچنان این پرسش مرکزی مطرح است که معنی «جهانی شدن» واقعاً  چیست؟ و در مرحله بعدی اهمیت، برندگان و بازندگان جهانی شدن به عنوان یک روند واقعی چه کسانی هستند و چگونه می‌توان حرکت این روند را هدایت کرد؟

در مجموع می توان گفت :
جهانی شدن مجموعه ای از فرایند های که منجربه یکپارچگی ووابستگی متقابل اقتصادی – فرهنگی – فنی – زیست محیطی واجتماعی بین کشورهای دنیاواحتمالا کم رنگ شدن مرزهای جغرافیای می شود .




تفاوت جهانی شدن وجهانی سازی
طی چند دهه اخیر مباحثی در حول و حوش مفاهیمی چون «جهانی‌سازی» و «جهانی شدن» در بین اندیشمندان در گرفته که به تدریج گستره آن عرصه اجتماعات عمومی و افراد عادی را نیز در برگرفته و بدل به یک دغدغه همگانی شده است.

ریشه این مفاهیم به فردای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد باز می‌گردد. یعنی زمانی که نظم دو قطبی فرو پاشید و نظمی نو باید بر جهان مستولی می‌گشت.

منازعه میان این دو مفهوم دقیقاً پیرامون نحوه اداره جهان است؛ اینکه نظم جهانی توسط یک بازیگر که داعیه سیطره دارد اعمال گردد و یا در بازی برابر بین همه کشورها و بازیگران جهان تقسیم شود.

جهانی‌سازی، در واقع به صورت یک پروژه تعریف می‌شود، پروژه‌ای که نهایتاً یک کارگزار دارد.

حامیان پروژه جهانی‌سازی معتقدند که ما در عرصه جهانی با یک جهان آشوب‌زده مواجه‌ایم که تنها ایالات متحده با ایدئولوژی رسمی‌اش یعنی لیبرال دموکراسی و سیطره نظامی خود توانایی فائق آمدن بر این آشوب را دارد. حامیان این نظر، جهانی‌سازی را یک طرح جهانی می‌دانند که تنها یک دستور کار دارد و توسط یک قدرت اعمال می‌گردد. این طرحی بود که توسط محافظه‌کاران در امریکا با عنوان «نظم نوین جهانی»، طرح شد.

«جهانی شدن» برعکس مفهوم «جهانی‌سازی»، مفهومی بیطرف و خنثی است.

جهانی شدن نه یک پروژه بلکه یک فرایند است. فرایندی که همه بازیگران سیاسی و بین‌المللی درگیر آن هستند و در آن مشارکت می‌کنند. جهانی شدن فرایندی یک طرفه نیست بلکه عرصه‌ای مشارکتی و عمومی است، فرایندی گشوده است تا هر بازیگری به اندازه وسع و توان خود، هم خود را بپروراند و هم درجریان‌های کلان سیاسی و بین‌المللی مشارکت نماید.

عرصه فرهنگ به عنوان عرصه‌ای که همگان را درگیر خود می‌نماید و تأثیرات آن کل زندگی آدمیان را متأثر می‌کند، محل منازعه طرفداران این دو برداشت از نظم جهانی است.
طرفداران پروژه جهانی‌سازی با رهبری امریکا، می‌پندارند که همان طورکه عرصه‌های دیگر همچون اقتصاد و سیاست باید از غرب و خصوصاً ایالات متحده نشأت گیرد، به همین دلیل فرهنگ نیز باید عرصه تاخت و تاز فرهنگ لیبرال دموکراسی باشد همگان در تقلید از این فرهنگ باید از یکدیگر سبقت گیرند تا توسعه یافته بنمایند.

 از منظر ایشان فرهنگ عرصه سیطره است یعنی فضای باز برای بازی همه کارگران نیست بلکه اتوبانی یکطرفه است که صرفاً یک مبدأ دارد و کالاهای فرهنگی باید از آن مبدأ به مقصدهای گوناگون حمل شود.
در مقابل، از منظر جهانی شدن، فرهنگ عرصه همکاری و بده‌بستان‌های مداوم است، عرصه‌ای که در آن بازیگران فرهنگی بدون قصد تحمیل فرهنگ خود، خود را به دیگران معرفی می‌کنند و حتی گاهاً از تأثیرات مثبت آنان بهره‌مند و بر آنان نیز تأثیر متقابل می‌گذارند.

چیزی که در تحولات اخیر در اقصی نقاط جهان رخ می‌دهد نشانگر آگاهی و اعتماد به نفس همه بازیگران بین‌المللی است و همه خواهان داشتن سهمی در فرایند جهانی شدن فرهنگ هستند. از این رو، وضعیت به سمتی سوق می‌یابد که پارادایم غالب در عرصه فرهنگ، جهانی شدن و مشارکت همگانی در فرهنگ‌سازی است نه عرصه سیطره یافتن یک فرهنگ

در مجموع می توان گفت :
                         جهانی شدن یک پروسه ( فرایند)است ولی جهانی سازی یک پروژه(یک برنامه )است .




- تاریخچه چهانی شدن :

1-    دوره رنسانس
دوره رنسانس ازیک جهت جهانی شدن نقطه آغازتحول ویا خروج از سنت ورفتن به مدرنسیم ( به عبارتی تکامل انسانها ازسنت به عفلانیت ) که از سال 15 میلادی اتفاق افتاد . رنسانس یعنی تولد مجددعلم . با اختراع ماشین چاپ دراواخرقرن 15دهم میلادی جهانی شدن کلید خورد
2-    ویژ گی های انقلاب صنعتی
تغییرتولید ازشکل دستی به ماشینی – بارزترین آن اختراع ماشین بخار الف- انباشت تولید ب- نیاز به مواداولیه صادرات ج- نیاز به صادرات د- شکل گیری استعمارو- شکل گیری مستعمرات وکشورهای تک محصولی ه- کشورهای متروپل
3-عصر ارتباطات واطلاعات
ازسال 1965-1960به بعد شروع شد   -  تمدن بشیریت از نظر مک لوهان
                                  1- تمدن شفایی 2- تمدن کتبی 3- عصرارتباطات

نکته مارشال مک لوهان – وسیله همان پیام است  .مارشال مک لوهان اولین کسی است که جهانی شدن را به عنوان دهکده جهانی بیان کرده است .

 
- مفهوم جهانی شدن

جهانی شدن مجموعه ای از فرایند های که منجربه یکپارچگی ووابستگی متقابل اقتصادی – فرهنگی – فنی – زیست محیطی واجتماعی بین کشورهای دنیاواحتمالا کم رنگ شدن مرزهای جغرافیای می شود .

درهمین رابطه برخی نیز می گویند جهانی شدن فرایندی است که شیوه زندگی مردم دنیا را استاندار می کند والگوهای تولید ومصرف را یکسان می سازد .

جهانی شدن از اقتصادی عبارت است ازحرکت قیمت ها – تولیدات – دست مزدها – نرخ بهره به سمت شاخص های صنعتی ونظام سرمایه داری همچنین افزایش حجم وجریان سرمایه گذاری وانتقال آزاد سرمایه ودانش به سایرکشورها .
 





نقد های جهانی شدن :

با وجود مباحث گسترده تاکنون حکم هیچ کس حکم کلی درباره خوب یا بد بودن جهانی شدن نداده است . مخالفان جهانی شدن معتقدند که کشورهای قوی وثروتمند به دلیل دراختیار داشتن امکانات گسترده ورسانه های قوی موجب تضعیف کشورهای کوچک وفرهنگ ها کوچک می شود .

از سوی دیگر موافق جهانی سازی معتقدند این پدیده به استانداردسازی زندگی وارتقاء تفکروعلم کمک می کند به طور کلی دلایل مخالفین جهانی شدن یا مخالف با جهانی شدن عبارت اند از :

1- مخالفت یا مخالفان کشورهای صنعتی
2-طرفداران محیط زیست
3-طرفداران بخشودگی کامل بدهی های کشورهای ضعیف
4-مخالفات بانک جهانی وصندوق بین المللی پول
 5- طرفداران حفظ هویت هاوارزش های ملی .


کاربردهای جنگ روانی در روابط بین الملل
جنگ روانی با هدف تضعیف اراده یک دشمن بالفعل یا بالقوه در جنگ و تقویت عزم مردم یک کشور یا متحدان آن برای دستیابی به اهداف سیاسی صورت می‌پذیرد.
جنگ روانی اقدام سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی بوده که طی مقاطع جنگی در روابط خصومت‌گرانه کشورها با هدف تاثیرگذاری بر افکار و رفتار نیروهای سیاسی و اجتماعی انجام می‌شود.
جنگ روانی با هدف تضعیف اراده یک دشمن بالفعل یا بالقوه در جنگ و تقویت عزم مردم یک کشور یا متحدان آن برای

امروزه جنگ روانی به یک عامل مهم تاثیرگذار بر تمامی حوزه‌های سیاست خارجی و فعالیت‌های دیپلماتیک قدرت‌های بزرگ، همچون مذاکرات خلع سلاح مبدل شده اما باید گفت در جنگ نظامی زمانی که اولین تیر شلیک شود همه متوجه آن می‌شوند اما در جنگ روانی ممکن است تا آخرین تیر شلیک شود و هیچ کس متوجه آن نشود
 

نقش حیاتی ارتباطات در حل بحران های جهانی

فهرست بحران‌های منطقه‌ای و جهانی امروز – اعم از موجود یا در شُرُف بروز – طولانی است:

• بحران بدهی حکومتی اروپا ممکن است مانع از بهبود اوضاع جهانی شود، و اقدامات ریاضتی منتج از آن در یونان، پرتغال، اسپانیا، ایرلند و سایر کشورها خبر از بحران احتمالی اجتماعی می‌دهد.

• بیکاری گستردۀ جوانان موجب شورش‌هایی در جهان عرب شده، و تجدید رژیم‌های منطقه به احتمال قوی قادر به تأمین رضایت مردم برای ایجاد تغییرات نخواهد بود.

• ترس از امنیت هسته‌ای بعد از رویداد مصیبت‌بار در ژاپن ممکن است برای امر انرژی تمیزتر و پایدارتر اسفبار باشد.

• درگیری‌های فعلی در پاکستان، افغانستان، لیبی، یمن و سرزمین‌های فلسطینی (که معدودی از موارد ذکر شده در صفحات اوّل است) همچنان بغرنج مانده است.

• تهدیدات وخیم مانند تغییرات آب و هوایی و تحوّلات افریقا، اگرچه به صفحات بعدی روزنامه‌ها و وبلاگ‌ها تنزّل یافته، امّا چون رهبران کشورها درگیر سایر مسائل هستند، همچنان به وخامت خود باقی مانده است.


روابط عمومی در نظام سیاسی معاصر گذشته و حال دارای شرایط خاص بوده است.روابط عمومی در نظام سیاسی گذشته دچار آسیب های متعددی شد از جمله:
1-    بی توجهی نظام به افکار عمومی
2-    به انحصار درآوردن رسانه های گروهی و مطبوعات
3-    بی توجهی به حقوق شهروندان و پایبند نبودن  نظام سیاسی به انتظارات و نیازها و خواسته های مردم و عدم پاسخگویی نظام

4-    عدم وجود فضای باز سیاسی
5-    گریز از هرنوع انتقاد و سرکوب اندیشه های منتقدانه
6-    ترویج فرهنگ اشراف گری، تملق گویی و چاپلوسی
7-    استفاده از تبلیغ برای تحکیم نظام
تکنیک های نوین روابط عمومی برای مقابله با چالش های موجود در عرصه روابط بین الملل

روابط عمومی¬های درگیر می توانند با بهره¬گیری از چند تکنیک نوین، فعالیت¬های موثری را در جهت موفقیت سازمان¬شان برای مقابله با اثرات منفی بحران های منطقه ای و جهانی انجام دهند.

1-    آگاه کردن و اطلاع رسانی:
برای پویا نشان دادن سازمان، گزارش از فعالیت¬ها ضروری است. هدف گیری مخاطبان چه در داخل کشور و یا خارج از کشور گام اصلی این بخش است و پس از آن باید به نشر مطلب اقدام کنید.

2-    انگیزش سازمانی:
بهبود در روابط داخلی، روحیه سازی، کار گروهی، افزایش بهره وری نکاتی است که شما باید در ارتباطات درون سازمانی برایش برنامه ریزی کنید. نگذارید رخوت و سستی و یا پیام¬های منفی مشکلات را پیچیده¬تر کند.
کارکنان سازمان شما نباید تبعات منفی از تحریم را به مشتریان خود منتقل کنند.
البته قرار نیست دروغ گفته شود بلکه صحبت از رفع مشکل و یافتن راهکار برای مشتریان است.

به عنوان مثال گفتن عبارت: "کاری از ما ساخته نیست"و یا "به واسطه تحریم نمی¬توانیم این¬کار را برای شما انجام دهیم."جمله¬ای است که بیشترین شوک را به مشتری و مخاطب شما وارد می¬کند بنابراین باید از داخل سازمان، انگیزش سازمانی ایجاد شود.

3-    پیش بینی مسائل:
 یکی دیگر از وظایف روابط عمومی¬هاست که به تحقیق، آگاهی از مشکلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی بوده و سایر مشکلات احتمالی را پیش¬بینی کند.

4-    شناسایی فرصت ها:
تعامل با مخاطبان، کشف بازارها، روش¬ها، دیدگاه¬های مثبت جدید از جمله اموری است که روابط عمومی می تواند به مدیریت سازمان خود مشورت بدهد.


5-    مدیریت بحران:
پاسخ به مسائل پیچیده و حوادث و انتقاد ها و یکسان¬سازی اطلاع¬رسانی و تعیین استراتژی رسانه¬ای یکی دیگر از تکنیک-های روابط عمومی است.

6-    آماده سازی تغییرات سازمانی:
روابط عمومی باید به تناسب و نیاز سازمان، زمینه¬های لازم به منظور فرهنگ سازی برای تغییر وظایف، فعالیت ها و کاهش مقاومت ها را انجام دهد.

7-    مسئولیت اجتماعی:
جلب اعتماد مردم عادی و کم درآمد و  پاسخگویی به اجتماع از دیگر تکنیک¬های نوین روابط عمومی¬هاست.

8-    تأثیر گذاری بر سیاست های عمومی:
روابط با نهاد های مرتبط با فعالیت¬های سازمان، رایزنی، رفع موانع سیاسی موجود از اقدامات مهم دیگر روابط عمومی¬ها در مقابله با تحریم¬هاست.



مختصری در مورد لنین


لنین




والادیمیر ایلیچ اولیانوف نیکلای لنین در سیم بیرسک ( اولیانووسک‌کنونی ) بدنیا آمد. پدر لنین بازرس آموزشگاهها واجداد وی تاجرپیشه و دارای عنوان اشرافی بودند.

وضعیت اجتماعی روسیه :

روسیه سرزمینی پهناور ودارای حکومتی به شدت ستمگر و کشاورزانی بسیار تهیدست بود. عده‌ای از روشنفکران برای برانداختن بنیاد این همه ستمگری و ظلم ، به چاره‌اندیشی پرداختند.
گروهی، چاره را در برافکندن حکومت استبداد و ریشه‌کن کردن ظلم و ستم خشونت و زور می‌دانستند . این عده طرفداران حزب اراده مردم و حزب توده بودند .

از جمله این افراد مبارز ، برادر لنین بود که الکساندر نام داشت . الکساندر که جوانی روشنفکر و خواهان اصلاحات بود به جرم مقدمه چینی و اقدام به قتل تزار زندانی و بدار آویخته شد. شاید این واقعه هولناک ذهن و فکر لنین را بخود مشغول داشت و در بر افکندن بنیاد زورگوئی و ستم او را مصمم تر ساخت.


شرح حال لنین :

پس از چهارماه که از اعدام الکساندر گذشت به لنین اجازه ورود به دانشگاه غازان و تحصیل در رشته حقوق دادند، اما چون در دسامبر همان سال (1887) در اغتشاشات دانشجویان شرکت داشت ، از دانشگاه اخراج و جایی خارج از شهر یعنی املاک جد مادری اش ، تبعید شد .

لنین در این محل به مطالعه کتاب معروف مارکس یعنی سرمایه مشغول گردید.
او در سال 1891 به طور داوطلب اقدام کرد و امتحانات نهائی دانشگاه سن پطرزبورک (لنین گراد بعدی ) را با موفقیت گذرانید و دارای مدرک حقوق شد .

او در سال بعد به کار وکالت پرداخت و رساله‌ای به نام تأثیر مارکسیسم در ادبیات بورژواژوا تألیف و منتشر کرد و در اوایل سال 1895 شروع به اقدام سیاسی جدی نمود . یعنی از خارج از کشور روسیه ، مطبوعات و کتب ممنوع را به روسیه می فرستاد .

تبعید های داخلی و خارجی :

لنین در دسامبر همین سال دستگیر و محکوم به 3 سال تبعید در سیبری گشت. لنین در این ناحیه بسیار سرد و نزدیک به آب و هوای قطبی ، کتاب فلسفه و طرز عمل تردید یونیونیسم را که از آثار فابیانهای سوسیالیست انگلیس بود به زبان روسی ترجمه نمود و نام آن را به دموکراسی صنعتی تغییر داد.
او همچنین در سال 1899 کتاب " نمو کاپیتالیسم " ( یعنی چگونگی رشد و توسعه نظام سرمایه داری )را پدید آورد.

چون دوران تبعید وی از سیبری به سر رسید به مونیخ رفت و روزنامه ای انقلابی به نام حرفه را منتشر نمود . این روزنامه بع هدف توزیع میان فراریان روسی و ارسال پنهانی آن به روسیه چاپ می شد . چندی بعد به لندن رفت و سپس به شهر ژنو عزیمت نمود . در شهر مونیخ بود که تروتسکی با وی آشنا شد.

منشویک ها و بلشویک ها :

در جریان مبارزه با حکومت روسیه ، میان مبارزان اختلاف افتاد . این اختلاف که در همان شرایط تبعید یا فرار در خارج از کشور روسیه به وجود امده بود ، بر سر سرپرستی روزنامه جرقه در گرفت . این اختلاف میان مارکسیست های روسی آنها را دو قسمت نمود . اقلیت افراد مبارز را اصطلاحا مانشویک‌ها می نامیدند و اکثریت را بالشویک‌ها می گفتند .

منشویک ها ، به عمل ملایم و دوری از تندروی و حرکت های خشونت آمیز اعتقاد داشتند . خصوصا اینکه می گفتند باید جامعه را به مرور ، اصلاح کنیم و تغییر بدهیم تا تأثیراتی که مورد نظر نظام مارکسیستی است ، در آن اعمال شود .

اما در مقابل بلشویک ها ، معتقد به عملکرد تند و اصلاحات سریع و اساسی بودند و می گفتند که باید شالوده جامعه را به سرعت تغییر داد و نظام مالکیت و نحوه تولیدات را اصلاح نمود .

لنین ریاست بالشویک‌ها را عهده‌دار شد. لنین با یاری پله خانوف برنامه‌ای برای تشکیلات و عمل سوسیالیست های مارکسیست نوشت که در 1902 مورد قبول کنگره سویسالیست‌ها قرار گرفت. مدتی لنین به‌واسطه بروز اختلاف شدید میان بالشویک‌ها و منشویک ها ، راه اعتدال را در پیش گرفت و مواضع میانه روی اعلام نمود . از جمله گفت که اقدامات تند سبب قتل کارگران می‌گردد.

لنین اعتقادی به تأسیس حزب و کمیته مرکزی حزب در خود خاک اصلی روسیه نداشت و نشر روزنامه در خارج روسیه و تمرکز عملیات انقلابی در خارج روسیه را بهتر می‌پنداشت . این بدان معنا بود که بجای گسترش مبارزه میان عامه مردم در خود کشور روسیه ، گروهی افراد فعال و آگاه از دیدگاه او ، کافی بودند تا با نوشتن و آگاه سازی عامه مردم ، راه را برای وجود تغییرات اساسی در جامعه روسیه مهیا نماید . به همین جهت بجای حزبی عمومی و سراسری در کل جامعه روسیه ، یک دایرة کوچک از محرکان فعال کافی بودند .

انقلاب 1905 روسیه :

لنین جنگ را نفرت انگیز و عامل آن را امپریالیسم می‌پنداشت و از زمان شروع جنگ ژاپن و روسیه (1904-1905) لنین مردم روسیه را تشویق به انقلاب می نمود . این کار تا آغاز جنگ جهانی اول (1914) ادامه یافت . لنین در این مدت ، مشغول تبلیغات سیاسی و کارهای تشکیلاتی در راستای گسترش مبارزه با حکومت روسیه بود . او خصوصا همه سوسیالیست‌های کشورش و همه کشورهای دیگر را به قیام بر ضد دولت‌هایشان ترغیب می‌کرد.

نهضت انقلابی در روسیه در 1906 و 1907 با شکست روبرو گشت و کار لنین و یارانش بالا به نتیجه نرسید .

با شروع جنگ جهانی اول فرصتی مناسب به دست لنین افتاد و به زوریخ رفت و روزنامه سوسیال دموکرات را با همکاری زینوویف منتشر کرد.

کار مهم لنین در امر مارکسیسم، تطبیق دادن این اندیشه با اوضاع و احوال موجود روسیه بود. در 1915 کتابی بنام امپریالیسم انتشار داد.

انقلاب 1917 روسیه :

در 1917 روسیه در جنگ جهانی آسیب فراوان دید و مردم بیشتر می‌خواستند که در کشور صلح برقرار و حکومت ظالمانه تزار سرنگون شود.

لنین در آوریل 1917 محرمانه با همراهی 27 نفر با قطار از آلمان وارد روسیه شد . آنها می‌خواستند با ایجاد انقلاب حکومت تزار را سرنگون کنند. اما پیش از آنکه وی و همراهانش وارد کشور شوند ، سوسیالیست‌ها یا پوپولیست‌ها با همراهی لیبرال‌ها، مانشویک‌ها و کارگران سن پترزبورگ ، انقلاب آوریل را در روسیه شروع کردند و توانستند با پیروزی تزار را خلع کنند .

لنین در سپتامبر 1917 کتاب دولت و انقلاب خود را منتشر ساخت . لنین در این کتاب خط‌مشی سیاستش را اعلام کرد و سرانجام با آراء اکثریت کنگره کمونیست ها ، لنین رهبری آنها را در دست گرفت و چندی بعد به سمت رئیس کمیسرهای سویتیا همان شورای مردم انتخاب گشت .

او بعد از انحلال مجلس مؤسسان (7 ژانویه 1918) و تأسیس دیکتاتوری پرولتاریا به نخست وزیری تعیین گردید و یکی از اولین اقداماتش برقراری صلح با آلمان بود.

جنگ های داخلی :

دیری نگذشت که جنگهای داخلی آغاز گردید و تا سال 1921 ادامه داشت و تروتسکی که چندین سال بود با لنین همکاری نزدیک داشت ، رئیس کل لشکرهای ارتش سرخ گردید.

رفته رفته مخالفان لنین شکست خوردند . اما در أثر جنگ های طولانی و همه گیر ، نظام اقتصادی کشور از هم گسیخته و مردم دچار فقر شدیدی گشتند. علاوه بر این ، در همان سال سرما به قدری شدید شده بود که مردم مبل‌ها و اثاثیه خود را برای گرم ساختن خویش می‌سوزانیدند.

در مارس 1921 سیاست جدید اقتصادی لنین به عنوان رئیس شورای کمیسرهای مردم اعلام گشت و در 29 نوامبر 1920 همه کارخانه‌هائی که از 10 نفر (گاه 5 نفر) بیشتر کارگر داشت کمونیزه گردید .

مفهوم کمونیزه کردن

این بدان معنا بود که آنها را از مالکان خصوصی شان می گرفتند و در اختیار شورای کارگران و مهندسان و دولت قرار می دادند تا به هر نحوی که صلاح همه آنها و کل کشور است ، اداره اش کنند . این بدان جهت بود که معتقد بودند کارخانه ها ، اصلی ترین عامل کسب سود و ثروت در جامعه آن روز است و نمی توان اختیار آن را تنها در دست سرمایه داری که آن را اداره می کند ، قرار داد . بلکه این ثروت عمومی است و خصوصا کارگران هستندکه با زحمات خود ، امکان تولید این ثروت را فراهم می کنند و به همین جهت باید در اداره آن نقش داشته باشند .

اقدامات عمرانی :
زارعان و دهقانانی که روستاها را رها کرده بسوی شهرها برای کار آمده بودند؛ به مزارع باز گشتند، و لنین با اجرای طرح‌های عمرانی و ساختن سد و تولید برق و غیره پرداخت.


سیاست خارجی و برخورد با مناطق داخلی :


لنین امتیازات ظالمانه تزارهای روسیه را کشورهای دیگر نظیر ایران و ترکیه لغو کرد. و مدعی شد که این دولت جدید در پی کسب چنین قدرت طلبی هایی نیست .
اما در مقابل ، او و همراهانش ، اجازه ندادند که هیچ یک از کشورهایی که توسط حکومت های تزاری تصرف شده بودند و به روسیه ملحق شده بودند ، مستقل گردند .
به همین جهت همه جمهوری های مستقلی را که در أثر ، فروپاشی قدرت مرکزی تزارها در روسیه به وجود آمده بود ، با سرکوب بسیار سنگین نظامی ، مجبور به پذیرش حکومت جدید کمونیستی نمودند .

( در أثر انقلاب در روسیه ، تزار ها و حامیانشان ، قدرت خود را در مناطق حاشیه ای ، نظیر آسیای مرکزی و قفقاز و مناطقی نظیر آذربایجان شوروی ، از دست دادند و مدتی طول کشید تا کمونیست های همراه لنین ، بتوانند با سرکوب مقاومت های محلی ، این مناطق را مجبور به پذیرش حاکمیت جدید کنند . )

توصیف شخصی لنین :

“ وی جثه‌ای کوچک، چشمانی ریز و از نوع چشمان مغولی و ریش متمایل به رنگ سرخ و چهره‌ای گرفته و شوخ نما داشت. کارگران را دوست می‌داشت و نسبت به تزار قاتل برادرش نفرت داشت، ولی از طبقه بورژوا به مراتب بیشتر متنفر بود.

به عقیده مورخان غربی لنین از زمان مسیح و ژول سزار تا کنون متنفذترین و مؤثرترین مرد در تاریخ بشریت بوده و او را چکش انقلاب جهانی می‌خوانند . چکشی که بر زنگ انقلاب فرود آمد و این کار را “ بوسیله ایجاد جنگ بین فقیر و غنی، انجام داد و با طنین عظیم خود، انقلاب را آغاز کرده است .

مرگ لنین :

لنین به سبب کار زیاد و بر اثر زخمی که در 1918 برداشته بود، در 29 ژانویه 1924 درگذشت.
جسد لنین را پس از مرگ مومیائی کرده در زیر بقعه موسوم به قبر سرخ در خارج کاخ کرملین گذاشتند و همه روزه زیارتگاه مورد احترام هزاران نفر از معتقدان و پیروان وی می‌گشتا . نقش صورت وی به ضمیمه نقش صورت مارکس و انگلس نیز بر روی هزاران هزار پرچم (شبیه سه گانه مقدس در مسیح ) به عنوان “یک سه گانه غیر قابل اعتراض نوین رستگاری“ درآمده بود .

البته بعد از فروپاشی ، به جهت نفرتی که بسیاری از مردم نسبت به حکومت 70 ساله شوروی داشتند ، بسیاری از مجسمه و نماد های لنین ، رها شد و یا با بی حرمتی ، به دور افکنده شد .

همه چیز در مورد امام اول شیعیان


علی بن ابی‌طالب

(به عربی: علی بن أبی طالب؛ ۱۳ رجب ۳۰ عام‌الفیل ۲۱ رمضان ۴۰ هجری) امام اول تمامی شاخه‌های مذهب شیعه، خلیفهٔ چهارم از خلفای راشدین اهل سنت، و پسرعمو و داماد محمد، پیامبر اسلام، است.[۱] پدرش ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد است و او همسر فاطمهٔ زهرا و پدر حسن، حسین، و زینب است.[۲] وی از سال ۳۵ تا ۴۰ هجری کمتر از پنج سال به عنوان خلیفه بر خلافت اسلامی جز شام حکومت کرد. او در میان طیف وسیعی از مسلمانان از جایگاه برجسته‌ای برخوردار است به دلیل آنکه اهل سنت او را جزء خلفای راشدین و از صحابهٔ نزدیک پیامبر اسلام می‌دانند و تمامی شاخه‌های مذهب شیعه او را امام می‌دانند.[۳]

در کودکی به دلیل بدهکارشدن پدرش، محمد سرپرستی او را بر عهده گرفت. پس از دعوت محمد، علی در سن حدوداً ۹ تا ۱۱ سالگی از اولین ایمان‌آوردندگان به اسلام گشت؛[۴] دعوت او را در یوم الدار قبول کرد[۵][۶] و محمد او را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید.[۷] گفته می‌شود در شب لیلة المبیت به هجرت محمد کمک کرد[۸] و محمد پس از مهاجرت به مدینه و ایجاد پیمان برادری بین مسلمانان، او را به عنوان برادر خویش انتخاب کرد[۹] او در مدینه در اغلب جنگ‌ها پرچم‌دار سپاه اسلام بود و به دلاوری مشهور گشت.[۱۰]

مسئلهٔ حق وی در خلافت پس از محمد منجر به شکاف اصلی میان مسلمانان و تقسیم آنان به دو گروه شیعه و سنی شد.[۱۱] محمد در بازگشت از حجةالوداع در غدیر خم جملهٔ «هر که من ولی او هستم، این علی ولی او است» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد اختلاف شیعه و سنی قرار گرفت. شیعیان بر این اساس معتقد به نصب امامت و خلافت در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای دوستی و محبت علی تفسیر می‌کنند.[۱۲][۱۳][۱۴] پس از مرگ محمد، زمانی که علی مشغول کفن و دفن وی بود، جمعی از مسلمانان در سقیفهٔ بنی‌ساعده گرد هم آمدند و بعد از مشورت با یکدیگر دربارهٔ انتخاب جانشین او، سرانجام با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند.[۱۵][۱۶] علی بن ابی‌طالب در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد؛ ولی سرانجام پس از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد. علی در دوران خلافت سه خلیفهٔ اول در جنگ‌ها شرکت نکرد[۱۷] و جز در مورد انتخاب خلیفهٔ سوم فعالیت سیاسی نداشت. البته هر گاه خلفای سه‌گانه می‌خواستند، در امور دینی، قضایی، و سیاسی به آن‌ها مشورت می‌داد.[۱۸]

پس از کشته‌شدن عثمان، او به عنوان چهارمین خلیفهٔ مسلمانان برگزیده شد. دوران خلافت وی با جنگ‌های داخلی میان مسلمانان و شورش‌هایی نظیر شورش ایرانیان همزمان بود. علی با دو نیروی مخالف مجزا مواجه شد: گروهی به رهبری عایشه، طلحه، و زبیر در مکه که خواهان برگزاری شورا برای تعیین خلافت بودند و گروهی دیگر به رهبری معاویه در شام که انتقام خون عثمان را خواستار بودند. چهار ماه پس از خلافت، علی در جمل گروه اول را شکست داد اما سرانجام جنگ صفین با معاویه بی‌نتیجه بود و به حکمیت بر ضد علی تمام شد. سپس در سال ۳۸ هجری با خوارج که از قبول حکمیت توسط علی ناراضی بودند، در نهروان جنگید و آنان را شکست داد.[۱۹] او سرانجام در مسجد کوفه به ضرب شمشیر یکی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی کشته شد،[۲۰] در خارج شهر کوفه دفن شد، و بعدها حرم او و شهر نجف پیرامون مدفن او ساخته شدند.[۲۱]

علی‌رغم تأثیر اختلاف‌های مذهبی در تاریخ‌نگاری مسلمانان، منابع توافق دارند که علی شخصیتی عمیقاً مذهبی و سرسپرده به اسلام و حکومت عادلانه مطابق با قرآن و سنت بود. وی سخت‌گیرانه وظایف مذهبی را مراعات می‌کرد و از متاع دنیوی دوری می‌جست. برخی نویسندگان وی را فاقد مهارت و انعطاف‌پذیری سیاسی می‌دانند.[۲۲] به نوشتهٔ مادلونگ خودداری او از مشارکت در بازی جدید فریبکاری سیاسی و فرصت‌طلبی هوشمندانه که در زمان خلافت وی در دولت اسلامی ریشه دوانده بود، هرچند وی را از کامیابی در زندگی محروم ساخت، اما سبب شد در نظر ستایشگرانش به عنوان نمونه‌ای از تقوای اسلام نخستین و فاسدنشده و همچنین فتوت عربی پیش از اسلام جلوه‌گر شود.[۲۳] تعداد زیادی از سخنان کوتاه علی، تبدیل به بخش‌هایی از فرهنگ عمومی اسلامی شده‌است و نویسندگان عرب‌زبان به فصاحت بی‌نظیر خطبه‌ها و سخنان علی اشاره کرده‌اند.[۲۴] چندین کتاب به احادیث، خطبه‌ها، و دعاهای روایت‌شده از وی اختصاص یافته‌است که معروف‌ترین آن نهج البلاغه می‌باشد. همچنین اشعار و نوشته‌های متعدد به زبان‌های مختلف در مدح و بیان جایگاه علی بخشی از ادبیات و فرهنگ دینی ملل مسلمان را تشکیل می‌دهد.

دربارهٔ زندگانی علی گزارش‌های فراوانی در متون تاریخی آمده‌است؛ چنانکه مورخان اسلامی پس از محمد، بیشترین حجم مطلب را به زندگی او اختصاص داده‌اند.[۲۵] از این جهت که شخصیت علی برای مسلمانان (اعم از شیعه و سنی) دارای اهمیت مذهبی، سیاسی، فقهی و روحانی است، زندگی او به طرق مختلف تحلیل و تفسیر شده و اسناد تاریخی موجود نیز تحت تأثیر ملاحظات فرقه‌ای قرار گرفته‌است.[۲۶]

منابع تاریخی دست اول در خصوص زندگی علی قرآن، حدیث و همچنین نوشته‌های تاریخ‌نگاری اولیهٔ مسلمانان است. منابع دست دوم شامل کتاب‌های تاریخی نوشته‌شده توسط مسلمانان سنی و شیعه و نیز مسیحیان عرب و هندوهای ساکن در خاورمیانه و آسیا و شمار اندکی از تاریخ‌نگاران نوین غربی است. هرچند بسیاری از منابع اولیهٔ اسلامی تا حدی نسبت به علی رنگ تعصب در برخی موارد مثبت و در برخی موارد منفی به خود گرفته‌است[۲۷]

دانشمندان غربی پیشین، غالباً به روایات و گزارش‌های گرد آمده در دوره‌های بعد از اسلام متمایل بودند که شیعه و سنی با توجه به مواضع مذهبی‌شان بیشتر به روایت آن‌ها علاقه داشته‌اند. برخی محققان بر این باورند که این روایات ساختگی هستند. این دیدگاه سبب شده که بسیاری از روایات قطعی نیز به علت متواتر بودنشان در دوره‌های بعد از اسلام، جعلی تلقی شوند. لئون کائتانی گزارش‌های تاریخی منسوب به ابن‌عباس و عایشه را عمدتاً ساختگی می‌پندارد؛ در حالی که روایات بدون سند گزارش‌شده توسط تاریخ‌نویسان اولیه مانند ابن اسحاق را معتبر می‌داند. ویلفرد مادلونگ این دیدگاه را که تنها روایت‌شدن در «منابع اولیه» را ملاک درستی روایات بدانیم و بخش اعظمی از روایات را به بهانهٔ اینکه بعدها توسط شیعه و سنی نقل شده‌اند جعلی تلقی کنیم، رد کرده‌است. به گفتهٔ وی، این دیدگاه کائتانی بی‌اساس است. مادلونگ و برخی از مورخان، روایات نقل‌شده در دوره‌های بعد را به خودی خود رد نمی‌کنند؛ بلکه ملاک آن‌ها برای درستی این روایات، سازگار بودن آن‌ها با دیگر حوادث روایت شده‌است.[۲۸]

هنگامی که کتابت بین مسلمانان رواج یافت، جزوه و مقالات متعددی بین سال‌های ۷۵۰ و ۹۵۰ میلادی نوشته شد. به گفتهٔ رابینسون، حداقل ۲۱ گزارش مجزا دربارهٔ نبرد صفین نوشته شده‌است. ابومخنف، یکی از مورخان مشهور این دوره بود که سعی کرد تمام روایات شفاهی را جمع‌آوری کند. مورخان قرن ۹ و ۱۰ میلادی روایات در دسترس را جمع‌آوری، انتخاب و مرتب کردند. با این حال، بسیاری از این کتاب‌ها و مقالات امروز در دست نیست؛ به جز مواردی که بعداً در آثاری مانند تاریخ الرسل و الملوک محمد بن جریر طبری مورد استفاده قرار گرفته‌اند.[۲۹]

نام‌ها و عناوین

جستارهای وابسته: امیرالمؤمنین و ابوتراب

نام‌ها و عناوین مختلفی در سنت اسلامی به علی نسبت داده شده‌است که برخی از آن‌ها بیانگر ویژگی‌های شخصی او و برخی مشتق‌شده از قسمت‌های خاصی از زندگی اوست. برخی از این عناوین عبارت‌اند از: ابوالحسن، ابوتراب، مرتضی، اسدالله (شیر خدا)، حیدر (شیر) و به طور خاص در میان شیعه: امیرالمؤمنین و مولی‌المتقین. به عنوان مثال، لقب ابوتراب لحظه‌ای را به یاد می‌آورد که محمد وارد مسجدی شد و دید علی در آنجا که پر از خاک است، خوابیده‌است و محمد به وی گفت ای ابوتراب، برخیز.[۳۰] لئورا وچا ولیری در باب لقب ابوتراب بر این باور است که احتمالاً توسط دشمنان علی به وی داده شده و روایاتی ساختگی در سده‌های بعد به وجود آمده‌است که به این لقب جلوهٔ افتخارآمیز داده شود.[۳۱] شیعیان دوازده‌امامی لقب امیرالمؤمنین را منحصر به علی می‌دانند.[۳۲] و با توجه به احادیثی، این لقب را اعطاشده از طرف خداوند به علی می‌دانند که بنابر برخی گزارش‌های تاریخی شیعی توسط پیامبر اسلام به او در غدیر خم ابلاغ‌شده و از همگان خواسته‌شده تا با لقب امیرالمومنین بر او سلام گویند.[۳۳]

تولد و دودمان

بر طبق منابع تاریخی قدیمی‌تر، علی در روز سیزدهم رجب و حدود سال ۶۰۰ میلادی در مکه متولد شد. پدر وی ابوطالب، رئیس قبیله بنی هاشم،[۳۴] و مادرش فاطمه بنت اسد است. منابع زیادی خصوصاً منابع شیعه نوشته‌اند که وی تنها کسی است که در خانهٔ کعبه به دنیا آمد. علی از طرف پدر و مادر با محمد خویشاوند است. وقتی پدر محمد درگذشت، ابوطالب که عموی محمد بود، قیم وی شد. وقتی که مادر محمد درگذشت، فاطمه بنت اسد نقش مادر را برایش داشت.[۳۵] روبرت گلیو می‌نویسد مسلمان بودن یا نبودن ابوطالب مورد بحث و مناقشه است و وی نمونهٔ خوبی در بحث‌های دین‌شناسی پیرامون وضعیت افراد پرهیزگار درگذشته قبل از رسالت محمد است. فاطمه بنت اسد آشکارا اسلام آورد و مورد توجه محمد بود و گفته می‌شود اولین کسی است که ولایت علی را به رسمیت شناخت.[۳۶]

زمانی که علی ۶ ساله بود، پدرش، ابوطالب که ریاست بنی‌هاشم را بر عهده داشت، دچار مشکل مالی گردید. محمد که خود در کودکی تحت سرپرستی ابوطالب قرار گرفته بود و در این زمان سنش از ۳۰ سال گذشته بود، برای سبک‌کردن بار عائلهٔ وی به او پیشنهاد کرد که سرپرستی علی را او بر عهده بگیرد. ابوطالب پذیرفت و علی از کودکی در خانهٔ محمد، تحت نظر او قرار گرفت.[۳۷]

اسلام‌آوردن

حدیثی که پس از شجاعت و جنگ‌آوری علی در جنگ احد به محمد نسبت داده می‌شود، با این مضمون: «هیچ جوانمردی همچون علی و هیچ شمشیری همچون ذوالفقار نیست».

هنگامی که محمد اعلام دریافت وحی الهی نمود، علی که در آن زمان ۱۰ ساله بود به او ایمان آورد و مسلمان شد.[۳۸][۳۹]

به گفتهٔ مورخانی چون ابن اسحاق[۴۰] و ابن حزم[۴۱] و محققانی چون جان اسپوزیتو[۴۲] علی اولین مردی بود که اسلام آورد. دانشنامهٔ بریتانیکا[۴۳] و جان اسپوزیتو،[۴۴] علی را دومین فرد مسلمان بعد از خدیجه می‌دانند.[۴۵] طبری روایت‌های مختلفی را که هر کدام علی، ابوبکر و زید پسر حارثه را اولین فرد مذکر اسلام‌آورنده معرفی می‌کنند نقل می‌کند و تصمیم نهایی در مورد هویت اولین فرد را به خواننده وا می‌گذارد.[۴۶] طبق برخی منابع (ابن سعد، طبقات الکبری؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک) ابوبکر اولین مردی بود که مسلمان شد. این در حالی است که همین ادعا برای علی و زید بن حارثه هم وجود دارد.[۴۷]

به گفتهٔ لئورا وچا ولیری علی جزء اولین ایمان‌آورندگان بود، چه نفر دوم (پس از خدیجه) چه نفر سوم (پس از خدیجه و ابوبکر) که مورد جدال شیعه و سنی است.[۴۸]

از اسلام‌آوردن تا هجرت

دعوت محمد به اسلام در مکه ۱۳ سال به طول انجامید که از این ۱۳ سال، ۳ سال به طور مخفیانه بود. در پایان این ۳ سال و در ابتدای دعوت علنی، محمد ۴۰ تن از خویشان و بستگان خود از بنی‌هاشم را به میهمانی دعوت کرد. مطابق با روایت تاریخ طبری، ابن اثیر و ابوالفداء، محمد در این میهمانی از خویشانش پرسید چه کسی حاضر است او را در این کار یاری کند و اعلام کرد هر کس او را یاری کند، برادر، وصی و جانشین او خواهد بود. اما هیچ‌یک از بستگانش پاسخ مثبت نداد مگر علی. پیامبر در پاسخ به علی سکوت کرد و برای بار دوم و سوم این درخواست را تکرار نمود که باز تنها علی پاسخ مثبت داد. پس از بار سوم، پیامبر علی را برادر، وصی و جانشین خود خواند در حالی که در آن زمان، علی نوجوانی ۱۳ یا ۱۴ ساله بیش نبود و این کار پیامبر باعث تمسخر او در میان خویشاوندانش و طعنه به ابی‌طالب، پدر علی، شد که در آن مجلس حضور داشت.[۴۹][۵۰] بدین ترتیب، پیامبر وی را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید.[۵۱] محمدحسین طباطبایی در تفسیر المیزان در خصوص شأن نزول آیهٔ انذار (آیهٔ ۲۱۴ سورهٔ شعراء) احادیث مرتبط با این واقعه را بیان کرده‌است.[۵۲]

در این دوران (۶۱۰ تا ۶۲۲ میلادی) که محمد نخستین وحی‌های خود را دریافت می‌کرد، علی به همراه زید بن حارثه، پسرخواندهٔ محمد؛ ابوبکر، از بزرگان قبیله قریش؛ و خدیجه از یاران وفادار محمد بودند. او کمک کرد که هستهٔ اولین جامعهٔ اسلامی شکل بگیرد. در این سال‌ها، وی بیشتر وقت خود را صرف تأمین مایحتاج مؤمنان در مکه به‌خصوص فقرایشان از طریق تقسیم دارایی خود میانشان و کمک در امور روزمرهٔ آن‌ها می‌کرد.[۵۳]

مهاجرت به مدینه

منابع شیعی و سنی تصدیق می‌کنند که حوادث رخ‌داده در سال ۶۲۲ میلادی، مهمترین بخش از زندگی محمد را تشکیل می‌دهد. محمد که می‌دانست دشمنانش در حال کشیدن نقشه برای قتل وی بودند، از علی خواست که به جای وی در بسترش بخوابد.[۵۴] شبی که محمد از مکه به مدینه هجرت کرد، علی جان خود را به خطر انداخت و در بستر محمد خوابید.[۵۵]محمد به همراه ابوبکر مخفیانه مکه را ترک کرد و چندین روز بعد به یثرب، که زین پس مدینه نامیده شد، رسید و این هجرت، مبدأ تقویم هجری گردید. وقتی دشمنان با خنجرهای آخته وارد خانهٔ محمد شدند، از دیدن علی بسیار شگفت‌زده شدند و به وی آسیبی نرساندند.[۵۶] بنا بر تفسیر سید محمدحسین طباطبایی در المیزان، آیهٔ ۲۰۷ سورهٔ بقره به این امر اشاره دارد:[۵۷] «از مردم کسانی هستند که جان خود را در راه جلب رضایت خداوند تقدیم می‌دارند و خداوند به بندگان خود رئوف است». علی در انتظار فرمان جدید، چند روز دیگر در کنار خانوادهٔ محمد ماند.[۵۸] محمد از علی خواست که اموالی را که قبلاً مردم به وی به امانت داده بودند به صاحبانش باز گرداند و علی این کار را انجام داد. پس از انجام این کار، علی مکه را به مقصد مدینه ترک کرد.[۵۹] به دستور محمد، علی به قبا در حومهٔ شهر مدینه رفت. طبق برخی منابع، علی یکی از اولین کسانی از مهاجرین بود که به مدینه رفت. در این زمان وی ۲۲ یا ۲۳ سال داشت.[۶۰]

در مدینه

ازدواج با فاطمه

مدت کمی پس از رفتن علی به مدینه، محمد به علی گفت که خداوند به وی فرمان داده‌است که دخترش، فاطمهٔ زهرا، را به ازدواج وی درآورد. با اینکه چندهمسری مجاز بود، علی در زمان حیات فاطمه، با زن دیگری ازدواج نکرد.[۶۱] ازدواج علی با فاطمه، دارای اهمیت معنوی خاصی برای تمام مسلمانان است. زیرا به عنوان ازدواجی میان مهمترین شخصیت‌های مقدس از خویشان محمد تلقی می‌گردد. محمد که تقریباً هر روز به دیدار دخترش می‌رفت، با این ازدواج به علی نزدیک‌تر شد و یک بار به وی گفت که تو برادر من در این دنیا و آخرت هستی. پس از مرگ فاطمه، علی با زنان دیگری ازدواج نمود و صاحب فرزندان بسیار دیگری شد.[۶۲] خانواده‌ای که از ازدواج این دو تشکیل شد، مکرراً از سوی محمد مورد ستایش قرار می‌گرفت و محمد از آن در واقعه‌هایی مانند رویداد مباهله و حدیث آل عبا، به عنوان اهل بیت یاد کرد. در قرآن نیز در موارد متعددی مانند آیهٔ تطهیر، از اهل بیت به بزرگی یاد شده‌است.[۶۳][۶۴]

مأموریت‌های مهم

علی در این دوران از سوی محمد، چندین مأموریت مهم را عهده‌دار شد. محمد وی را به عنوان یکی از کاتبان متن قرآن منصوب کرد. نقش علی در تدوین نسخهٔ مکتوب قرآن، یکی از مهمترین مشارکت‌های وی در اسلام محسوب می‌گردد.[۶۵] پس از هجرت، محمد هنگامی که میان مهاجرین و انصار پیوند برادری می‌بست، علی را به عنوان برادر خویش برگزید. علی در سال ۹ هجری، نویسندهٔ متن صلح حدیبیه بود. در سال ۶۳۰ میلادی، سال قبل از فتح مکه، هنگامی که ابوبکر حج را رهبری می‌کرد، محمد سورهٔ «برائت از مشرکان (توبه)» را[۶۶][۶۷] توسط علی به مکیان ابلاغ کرد.[۶۸] یک سال بعد از آن محمد، علی را برای گسترش تعالیم اسلام، به یمن فرستاد.[۶۹] علی کسی بود که برای شکستن بت‌های درون کعبه و دیگر بت‌هایی که توسط قبیله‌های اوس و خزرج و طیء پرستیده می‌شد، انتخاب شد.[۷۰] همچنین علی مأموریت یافت تا کشمکش‌ها را حل و فصل و شورش‌های قبائل گوناگون را سرکوب کند.[۷۱]

در جنگ‌ها

علی به جز جنگ تبوک[۷۲] در تمام غزوه‌ها شرکت داشت. او معمولاً علم‌دار سپاه محمد بود و در دو غزوه (خیبر در سال ششم هجری[۷۳] و یمان به سال ده هجری[۷۴]) فرمانده سپاه اسلام بود.[۷۵] شجاعت علی در سفرهای نظامی به افسانه مبدل گشت. وی به همراه حمزه، ابودجانه و زبیر به خاطر حملاتش به دشمن شناخته می‌گردد. گفته می‌شود که در جنگ بدر به تنهایی بیش از یک‌سوم افراد دشمن را کشت. در سال ۵ هجری، او به دست خود، دشمنانی را که از سوی محمد به مرگ محکوم شده بودند، اعدام کرد و به همراه زبیر، بر کشتار قبیلهٔ بنی‌قریظه نظارت نمود.[۷۶] او قاطعانه در جنگ‌های احد مصادف با ۶۲۵ میلادی[۷۷] و حنین مصادف با ۶۳۰ میلادی[۷۸] از محمد محافظت کرد. پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر را به شجاعت وی نسبت می‌دهند. علی در آهنین و سنگین خیبر را به عنوان سپر خود به کار برد،[۷۹] طبق روایتی، جبرئیل به رزم علی و شمشیرش ذوالفقار که از محمد گرفته بود، اشاره کرد و به محمد گفت «جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار وجود ندارد». علی با جنگجوی بزرگ قریش، طلحه بن ابی‌طلحه جنگید. طلحه مدام رجز می‌خواند که هر مسلمانی را که به مصافش بیاید شکست می‌دهد. وقتی طلحه از علی شکست خورد، با بیان جمله «کرم الله وجهه» از وی تقاضای رحمت کرد. این دعای خیر، یکی از القاب علی گردید که بیشتر توسط اهل سنت به کار برده می‌شود. این عبارت که معمولاً با کلمات دیگری همراه می‌شود، به منظور درود فرستادن و دعای خیر کاربرد دارد.[۸۰]

فتح مکه

نوشتار اصلی: فتح مکه

در سال ۶۳۰ میلادی مردم مکه تسلیم شدند و محمد مکه را فتح کرد. وی از علی خواست تا ضمانت کند که این پیروزی بدون خون‌ریزی خواهد بود چرا که محمد مسلمانان فاتح را از انتقام‌گیری از مکیان مغلوب منع کرده بود. محمد به وی دستور داد تا کعبه را بت‌های دوران جاهلیت پاک کند.[۸۱]

غدیر خم

نوشتار اصلی: غدیر خم

عقاید

اصول

توحید • نبوت • معاد یا قیامت
عدل • امامت

فروع

نماز • روزه • خمس • زکات • حج • جهاد • امر به معروف و نهی از منکر • تولی • تبری

عقاید برجسته

مهدویت: غیبت (غیبت صغری، غیبت کبرا)، انتظار، ظهور و رجعت • بدا • شفاعت و توسل • تقیه • عصمت • مرجعیت، حوزه علمیه و تقلید • ولایت فقیه • متعه • شهادت ثالثه • جانشینی محمد • نظام حقوقی

شخصیت‌ها

چهارده معصوم

محمد • علی • فاطمه • حسن • حسین • سجاد • باقر • صادق • کاظم • رضا • جواد (تقی) • هادی (نقی) • حسن (عسکری) • مهدی

صحابه

سلمان فارسی • مقداد بن اسود • میثم تمار • ابوذر غفاری • عمار یاسر • بلال حبشی • جعفر بن ابی‌طالب • مالک اشتر • محمد بن ابوبکر • عقیل • عثمان بن حنیف • کمیل بن زیاد • اویس قرنی • ابوایوب انصاری • جابر بن عبدالله انصاری • ابن عباس • ابن مسعود • ابوطالب • حمزه • یاسر • عثمان بن مظعون • عبدالله بن جعفر • خباب بن ارت • اسامه بن زید • خزیمة بن ثابت • مصعب بن عمیر • مالک بن نویره • زید بن حارثه
زنان: فاطمه بنت اسد • حلیمه • زینب • ام کلثوم بنت علی • اسماء بنت عمیس • ام ایمن • صفیه بنت عبدالمطلب • سمیه

علما

روحانیان شیعه

مکان‌های متبرک

مکه و مسجد الحرام • مدینه، مسجد النبی و بقیع • بیت‌المقدس و مسجدالاقصی • نجف، حرم علی بن ابی‌طالب و مسجد کوفه • کربلا و حرم حسین بن علی • کاظمین و حرم کاظمین • سامرا و حرم عسکریین • مشهد و حرم علی بن موسی الرضا
دمشق و زینبیه • قم و حرم فاطمه معصومه  • شیراز و شاه چراغ • آستانه اشرفیه و سید جلال‌الدین اشرف • ری و شاه عبدالعظیم
مسجد • امامزاده • حسینیه

روزهای مقدس

عید فطر • عید قربان (عید اضحی) • عید غدیر خم • محرّم (سوگواری محرم)، تاسوعا، عاشورا و اربعین)  • عید مبعث • میلاد پیامبر • تولد ائمه  • ایام فاطمیه

رویدادها

رویداد مباهله • غدیر خم • سقیفه بنی‌ساعده • فدک • رویداد خانه فاطمه • قتل عثمان • نبرد جمل • نبرد صفین • نبرد نهروان • واقعه کربلا • مؤتمر علماء بغداد • حدیث ثقلین • اصحاب کسا • آیه تطهیر • شیعه‌کُشی

کتاب‌ها

قرآن • نهج‌البلاغه • صحیفه سجادیه
کتب اربعه: الاستبصار • اصول کافی • تهذیب الاحکام • من لایحضره الفقیه
مصحف فاطمه • مصحف علی • اسرار آل محمد
وسائل‌الشیعه • بحارالانوار • الغدیر • مفاتیح‌الجنان
تفسیر مجمع‌البیان • تفسیر المیزان • کتب شیعه

شاخه‌ها

دوازده‌امامی (اثنی‌عشری) • اسماعیلیان • زیدیه

منابع اجتهاد

کتاب (قرآن) • سنت (روایات پیامبر و ائمه) • عقل • اجماع

ن • ب • و

هنگامی که محمد از آخرین حج خود در سال ۶۳۲ میلادی باز می‌گشت، خطابه‌ای در مورد علی ایراد نمود که توسط شیعه و سنی بسیار متفاوت تفسیر شده‌است. مطابق با روایت هر دو گروه محمد گفت که علی وارثش و برادرش و کسی است که هر کس پیامبر را به عنوان مولایش (رهبر یا دوست قابل اعتماد) بپذیرد (کلمهٔ مولا مرتبط است با ولایت (به کسر واو) یا وَلایت (به فتح واو) که حکومت، شروع مبادرت، غلبهٔ معنوی و قدرت معنی می‌دهد) باید او را نیز به عنوان مولایش بپذیرد. شیعیان این بیان را به معنی تعیین علی به جانشینی پیامبر و اولین امام می‌دانند. در مقابل اهل سنت این بیان را تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی می‌دانند و نیز اظهار خواسته‌اش که علی به عنوان پسرعمو و فرزندخوانده‌اش جانشین او در مسئولیت‌های خانوادگی‌اش پس از مرگ شود.[۸۲]

به گفتهٔ دکاکه در دانشنامهٔ ایرانیکا، اولین منبع تاریخی که به غدیر خم اشاره می‌کند یعقوبی، مورخ شیعه در نیمهٔ دوم قرن سوم هجری، است و اولین آثار ادبی قابل تاریخ‌گذاری بجامانده، مجموعهٔ اشعاری از نویسندگان شیعه در قرن دوم هجری است. نکتهٔ قابل توجه این است که در میان دلایلی که علی در کتاب نهج البلاغه برای بر حق بودنش ذکر می‌کند، اشاره‌ای به غدیر خم نیست. اما چنین به نظر می‌رسد که از حدود قرن دوم هجری حدیث غدیر خم به عنوان یکی از دلایل مهم برای اثبات بر حق بودن علی بر جانشینی محمد به کار رفته‌است.[۸۳] بنا بر پژوهش دکاکه، حدیث غدیر خم در برخی از منابع شیعه و برخی از منابع سنی آمده اما نقل یا عدم نقل آن بر مبنای دسته‌بندی مذهبی نبوده‌است. طبق بررسی وی این حدیث از سدهٔ نخست در میان مسلمانان مطرح بوده اما در زمان سه خلیفهٔ نخست در اختلافات مذهبی و یا سیاسی میان هواداران و مخالفان علی به آن چندان استناد نمی‌شده‌است. در زمان جنگ‌های میان مسلمانان در دوران خلافت علی، این حدیث دارای اهمیت مذهبی به خصوص در رابطه با موضوع ولایت شد و حامیان علی در تثبیت مشروعیت وی به آن استناد کردند.[۸۴] به گفتهٔ مادلونگ در همین دوران، علی در کوفه با استناد به این واقعه بر برتری جایگاه خود بر خلفای پیشین تأکید کرد.[۸۵] این حدیث در برخی منابع تاریخی اهل سنت نظیر سیرهٔ ابن هشام، تاریخ طبری و طبقات ابن سعد نیامده، اما در انساب الاشراف بلاذری ذکر شده‌است. بیشترین نقل این روایت به مسند احمد بن حنبل مربوط می‌شود. از مورخان و محدثان متأخر اهل سنت، ابن عساکر و ابن کثیر حدیث را نقل کرده‌اند. از منابع شیعهٔ دورهٔ امویان، هاشمیات کمیت بن زید اسدی و کتاب سلیم بن قیس هلالی حدیث را آورده‌اند. حال آنکه در منابع حدیثی شیعه که از قرن سوم به بعد گردآوری شده‌اند نظیر اصول کافی چندان به آن پرداخته نشده‌است و صرفاً برای تثبیت نظریهٔ شیعی نصب امام توسط نص آن را ذکر کرده‌اند. همچنین منابع تاریخی مایل به شیعه در سده‌های نخست چندان به غدیر نپرداخته‌اند. مسعودی در مروج الذهب اصلاً آن را ذکر نکرده و یعقوبی فقط گزارش مختصری از آن آورده‌است. بنا بر تحلیل دکاکه این واقعه بیشتر در آن دسته از منابع تاریخی آمده‌است که مربوط به دورهٔ امویان می‌شود و یا بر منابع این دوره اتکا دارد و در دوره عباسیان از توجه به آن کاسته شده‌است.[۸۶]

از مرگ محمد تا خلافت

جانشینی محمد

نوشتارهای اصلی: جانشینی محمد و سقیفه

پس از مرگ محمد، در حالی که علی، عباس و دو پسرش، فضل و قثم، و دو بردهٔ آزادشدهٔ پیامبر، زید و شغران،[۸۷] به همراه طلحه و زبیر و جمعی از صحابهٔ محمد، مشغول خاکسپاری‌اش بودند،[۸۸] گروهی از صحابه در محلی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند و دربارهٔ جانشین محمد به بحث و جدل پرداختند. نتیجهٔ این بحث و جدل‌ها، انتخاب ابوبکر به عنوان جانشین محمد بود.[۸۹][۹۰] انصار در سقیفه بنی ساعده از سعد بن عباده حمایت می‌کردند، اما مهاجران این را نپذیرفته و خود را از لحاظ خویشاوندی نزدیک‌تر به محمد می‌دانستند. در میان مهاجران عده‌ای نیز به سرکردگی علی و شامل زبیر، طلحه، عباس بن عبدالمطلب، مقداد، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و عمار بن یاسر، علی را وارث مشروع محمد می‌دانستند. دانشنامهٔ ایرانیکا معتقد است تاریخ‌نگاران مسلمان اتفاق نظر دارند که بحران موجود در این برهه، توسط سه تن از مهاجران مشهور به نام‌های ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح برطرف گردید. آنان انصار را جمع کرده و به آن‌ها ابوبکر را تحمیل کردند. حسادت بین دو قبیلهٔ مهم انصار به نام اوس و خزرج و عدم فعالیت بنی‌هاشم در تبلیغ نظرشان، موفقیت این سه تن را تسهیل نمود.[۹۱]

این انتخاب باعث اختلاف بین هواداران ابوبکر و طرفداران علی شد. طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخص محمد به جانشینی انتخاب شده‌است و بنابراین مقام خلافت باید از آن وی باشد.[۹۲][۹۳] علاوه بر آن، طبری در تاریخ خود نقل کرده‌است که گروهی از مخالفان ابوبکر از جمله زبیر در خانهٔ فاطمه گرد آمدند و عمر با تهدید به آتش زدن خانه، آن‌ها را بیرون کشاند. علی بعداً مکرر می‌گفت که اگر چهل یاور داشت قیام می‌کرد.[۹۴]

هنگامی که این افراد که از اولین مخالفان ابوبکر بودند بتدریج ابوبکر را به رسمیت شناختند، علی تا شش ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زد.[۹۵] دانشنامهٔ بریتانیکا می‌نویسد علی پس از اتمام مراسم تدفین محمد، در یک عمل انجام‌شده قرار گرفت ولی اعتراضی نکرد.[۹۶] دانشنامهٔ ایرانیکا می‌نویسد که علی و بنی‌هاشم تا قبل از مرگ فاطمه (حدود شش ماه) از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. علی بر روی حقش پافشاری ننمود، چرا که تمایل نداشت امت نوپای اسلام دچار کشمکش گردد.[۹۷]

به گفتهٔ مادلونگ، علی به خاطر خویشاوندی نزدیک و ارتباط صمیمی با محمد، و نیز به خاطر دانش فراوان از اسلام از ابتدا و شایستگی در به خدمت گرفتن احکام آن، شخصاً به‌شدت معتقد بود که بهترین شخص برای جانشینی محمد است. خط مشی‌هایی که توسط ابوبکر و عمر پایه‌ریزی شده بود، از دیدگاه علی بی‌مورد تلقی می‌شد. او به ابوبکر گفته بود که علت تأخیر در بیعت وفاداریش با ابوبکر به عنوان خلیفهٔ مسلمانان، اعتقاد به ارجحیت تعلق این عنوان به خودش بوده‌است. او این عقیده را هنگامی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت می‌کرد نیز ترک نکرد. او که معتقد بود جانشین بر حق محمد است، هنگامی که مطمئن شد همه از او روی گردانده‌اند، برای حفظ وحدت اسلام با ابوبکر بیعت نمود. اگر جامعهٔ مسلمانان یا بخش کوچکی از آنان، به او اقبال پیدا می‌کردند، وی دیگر خلافت را تنها «حق» خود نمی‌دانست، بلکه آن را «وظیفهٔ» خود قلمداد می‌کرد.[۹۸] هر چند عباس، عموی محمد، و آنچنان که گفته می‌شود ابوسفیان، از علی خواستند تا جامعهٔ اسلامی را در کنترل خاندان بنی‌هاشم بگیرد، او هیچ تلاشی در این زمینه نکرد.[۹۹] اما بنا بر نقل منابع تاریخی علی بعداً در نامه به معاویه نوشت که علت رد این پیشنهاد بیم پراکندگی امت بوده‌است.[۱۰۰]

در مورد جانشینی علی، مورخان و دانشوران تاریخ اسلام عموماً یا دیدگاه اهل سنت را پذیرفته‌اند و یا اینکه حقیقت موضوع را غیر قابل کشف دانسته و از آن رد شده‌اند. یکی از مورخانی که از این سنت رایج جدا شده‌است ویلفرد مادلونگ می‌باشد.[۱۰۱] ویلفرد مادلونگ در دانشنامهٔ اسلام اصلی‌ترین ادعاهای شیعه را دیدگاه خود شخص علی می‌داند زیرا به عقیدهٔ او علی خود را شایسته‌ترین فرد برای خلافت در مقایسه با دیگر صحابه می‌دانست و کل جامعهٔ مسلمانان را به دلیل روی گرداندن از خودش ملامت می‌کرد، اما در عین حال رفتار ابوبکر و عمر در مسند خلافت را می‌ستود و تخریب شخصیت آن‌ها را نکوهش می‌کرد.[۱۰۲] مادلونگ معتقد است که از آنجایی که در رسوم عربان آن زمان، خصوصاً رسوم قریش، جانشینی موروثی معمول بوده و قرآن بر اهمیت پیوند خونی میان پیامبران و خصوصاً اهل بیت تأکید ورزیده‌است و اینکه انصار از خلیفه‌شدن علی حمایت می‌کردند، ابوبکر می‌دانست که تشکیل یک شورا برای انتخاب خلیفه به انتخاب علی می‌انجامد و به همین دلیل به شکل حساب‌شده‌ای جریان‌های سیاسی را برای خلیفه‌شدن خودش هدایت کرد.[۱۰۳] از طرف دیگر لئورا وچا ولیری در دانشنامهٔ اسلام این موضوع را که علی واقعاً امید داشت تا جانشین پیامبر شود، مورد تردید می‌داند زیرا اعراب طبق سنت، رئیس خود را از میان ریش‌سفیدان انتخاب می‌کردند و علی در آن زمان تنها کمی بیش از سی سال سن داشت و اعتبار لازم برای جانشینی محمد را طبق سنن اعراب نداشت. ولیری معتقد است که شیعیان با حدیث‌سازی یا تفسیر به مطلوب کلمات منتسب به محمد، بر این موضوع پای می‌فشارند که پیامبر قصد داشته تا علی را به عنوان جانشین خود برگزیند، حال آنکه جای هیچ شکی نیست که در هنگام واپسین بیماری، محمد سخنی در مورد جانشین خود بیان ننمود.[۱۰۴]

ویلفرد مادلونگ می‌نویسد، علی نمی‌توانسته که بر مبنای قرابت خویشاوندی با محمد، امیدوار به خلیفه‌شدن بعد از عمر بوده باشد. زیرا قریش از جمع‌شدن پیامبری و خلافت در یک قبیله حمایت نمی‌کردند. وی معتقد است که این مهم از سنخ «کودتای صورت‌گرفته توسط ابوبکر و عمر» در سقیفه بنی‌ساعده نیست، بلکه از حسادت عمیق قریش نسبت به علی نشئت می‌گیرد. بنابراین تنها شانس علی برای شرکت در امور مسلمین، مشارکت کامل وی در اهل شورا می‌توانست باشد که توسط عمر پایه‌ریزی شده بود. ابن‌عباس روایت می‌کند که در جایی عمر به وی گفته که علی در واقع شایسته‌ترین شخص برای جانشینی محمد بوده، اما ما از وی به دو دلیل ترسیدیم. وقتی ابن‌عباس مشتاقانه از عمر در مورد این دو دلیل سؤال می‌کند، عمر در پاسخ به وی می‌گوید، اولی جوان بودن و دومی علاقهٔ زیاد علی به خاندان بنی‌هاشم. بر اساس این روایت، تمامی آرزوهای علی و هوادارانش برای احراز خلافت به ناامیدی مبدل گردید. عمر در خلال این پاسخ، به سقیفه بنی‌ساعده اشاره می‌کند. در این اشاره، عمر به عقیده‌اش دربارهٔ تشکیل شورا به عنوان مبنایی برای تعیین خلیفه اشاره کرده و عملاً، از این به بعد، هر گونه تعیین خلیفه بدون مشورت را تقبیح می‌نماید. بنابراین با این کار، خلافت نمی‌توانست در انحصار قبیله‌ای خاص باشد و به تمامی قریش تعلق داشت.[۱۰۵] علی در این دوران زندگی منزویانه‌ای در پیش گرفت و عمدتاً به فعالیت‌های مذهبی مشغول بود. او خود را وقف مطالعه و آموزش قرآن کرد.[۱۰۶] اولین قرآن جمع‌آوری‌شده از لحاظ تاریخی، به وی نسبت داده می‌شود. دانش وی از قرآن و سنت به کمک خلفای پیشینش در مسائل شرعی می‌آمد.[۱۰۷] او به ابوبکر و عمر در امور مربوط به دولت نیز مشاوره می‌داد.[۱۰۸] علی در جنگ‌های رده و فتوحات مسلمانان شرکت نکرد. کارهای انجام‌شده توسط علی بعد از خلافتش، نشانگر این است که وی با سیاست‌های خلفای پیشینش موافق نبود. عدم موافقت وی با سیاست‌های خلفای پیشین را می‌توان از جوابش به عبدالرحمن بن عوف در شورای انتخاب خلیفه مبنی بر پذیرش قرآن و سنت و سیاست‌های ابوبکر و عمر حدس زد.[۱۰۹]

خلافت عمر

دانشنامهٔ بریتانیکا می‌نویسد علی خلافت عمر را پذیرفت و حتی دخترش، ام کلثوم، را به ازدواج وی درآورد.[۱۱۰]

پس از مرگ فاطمه، علی در زمان خلافت عمر نیز، میراث پدری فاطمه را مطالبه کرد؛ اما پاسخ عمر همان پاسخ ابوبکر بود. البته عمر حاضر شد برخی از املاک مدینه را که جزء ارث فاطمه محسوب می‌شد، به پسران عباس بن عبدالمطلب بازگرداند که نمایندهٔ بنی‌هاشم بودند. ولی املاک فدک و خیبر کماکان به عنوان املاک دولتی باقی ماند و به بنی‌هاشم عودت داده نشد.[۱۱۱]

به نوشتهٔ برخی مورخان مسلمان، علی از مشاوران عمر بود. مشاوره‌های علی بیشتر در مورد امور شرعی و بخاطر احاطه‌اش بر قرآن و سنت بود. هرچند جای تردید است عمر توصیه‌های سیاسی علی را پذیرفته باشد یا نه. در طول زمامداری عمر و عثمان، علی هیچ سمت رسمی اداری، نظامی، یا سیاسی را قبول نکرد، به جز سمت نیابت شهر مدینه در زمانی که عمر به سفر فلسطین و سوریه رفته بود، در دوران خلافت عمر و عثمان او در هیچ‌یک از جنگ‌های این دو خلیفه حضور نداشت.[۱۱۲]

کائتانی بر این باور است که ابولؤلؤ (قاتل عمر) تنها مجری توطئهٔ قتلی بوده‌است که از سوی اصحابی چون علی، طلحه، و زبیر طراحی شده بود و عبید الله بن عمر (که در جنگ صفین در سال ۳۷ هجری کشته شد) به این توطئه معتقد بوده اما دست به عملی دیوانه‌وار (کشتن هرمزان و دخترش) زده‌است. دانشنامهٔ اسلام معتقد است محققانی چون لاوی دلا ویدا و مادلونگ نشان داده‌اند که این دیدگاه کائتانی بی‌پایه و اساس است.[۱۱۳]

انتخاب خلیفهٔ سوم

در هنگام مرگ عمر، شورایی برای انتخاب خلیفهٔ بعدی تشکیل شد. اعضای این شورا شامل علی، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص بودند. از آنجایی که طلحه دقیقاً بعد از انتخاب عثمان به مدینه بازگشت، سعد بن ابی وقاص به عنوان نمایندهٔ رسمی وی در شورای انتخاب خلیفه حضور داشت. علی و عثمان دو نامزد نهایی بودند، ولی در نهایت، رأی به نفع عثمان اعلام گشت. عثمان برادرزن عبدالرحمن بن عوف بود. علاوه بر این، عمر به عبدالرحمن بن عوف در انتخاب خلیفهٔ بعدی، اختیارات بیشتری داده بود و در هنگام خلافتش نیز به رأی او تکیه داشت. علی به اتکای قرابت خویشاوندی‌اش با محمد، ادعای خود برای خلافت را قاطعانه مطرح کرد. در حالی که عثمان، نامزدی خود را منفعلانه پیش می‌برد. عبدالرحمن بن عوف، علاوه بر صحبت جداگانه با دو نامزد، شبانه با سران قریش مشورت کرد و از حمایت قاطع آنان از عثمان مطلع شد. قبیلهٔ بنی‌امیه با وجود عثمان به عنوان نامزد خویشاوند، دیگر لزومی به حمایت از علی ندیدند که نسبت خویشاوندی دورتری به آن‌ها داشت. قبیلهٔ بنی‌مخزوم نیز علیه علی، از عثمان حمایت کردند. عبدالله بن ابی ربیعه، رهبر بنی‌مخزوم و فرمانروای الجند، به عبدالرحمن بن عوف هشدار داد که اگر با علی بیعت کند با نافرمانی قبیله‌اش و اگر با عثمان بیعت کند با اطاعت قبیله‌اش مواجه خواهد شد. در واقع علی در شورای انتخاب خلیفه، حامی نداشت. علی و عثمان هر دو در صورت عدم موفقیت در انتخاب، به انتخاب دیگری راضی بودند. بر حسب بعضی روایات، علی موفق شد که عبدالرحمن بن عوف را متقاعد کند که به جای حمایت از عثمان، از وی حمایت کند. گرچه این مهم را می‌توان در خوشبینانه‌ترین حالت، حمایتی ضعیف به حساب آورد. علاوه بر این، زبیر که بعد از مرگ محمد از حامیان علی بود، در اینجا از عثمان حمایت می‌کرد. بنابراین عبدالرحمن بن عوف، دلیلی قاطع برای صدور رأی به نفع عثمان داشت. او رأی خود را در مسجد و در ملأ عام و با حضور هر دو نامزد اعلام کرد. بنابراین فشار زیادی بر روی علی وجود داشت که همان جا بیعت خود با عثمان را اعلام کند و او با اکراه موافقت کرد.[۱۱۴]

ویلفرد مادلونگ می‌نویسد، گرچه ممکن بود عمر نگران احتمال انتخاب علی به عنوان خلیفه باشد، اما مدرکی وجود ندارد که وی مستقیماً خواسته باشد تا بر شورا علیه علی تأثیر بگذارد. او چند وقت قبل در حضور عبدالرحمن بن عوف به او در مورد آرزوی قبیلهٔ بنی‌هاشم در مورد «حق خلافت انحصاری» این قبیله و «حق پای‌مال‌شده» علی، هشدار داده بود. چنین فکری بدون شک در اذهان عمومی نیز وجود داشته‌است. علاوه بر این، قتل عمر در مدتی اندک پس از آن، هر گونه مصالحه بین حامیان خلافت قریش و علی را منتفی می‌نماید. عبدالرحمن بن عوف به طور کامل بر احساسات عمر آگاه بود. او ممکن است نام خود را از میان نامزدهای خلافت بیرون کشیده باشد تا بتواند رأیی قاطع جمع‌آوری کرده و از آن علیه علی استفاده کند. اما به نظر می‌رسد که این عمل ابتکار خودش باشد، نه یک عمل تمرین‌شدهٔ پیشنهادی از سوی عمر.[۱۱۵]

عبدالرحمن بن عوف سه شرط عمل به قرآن، سنت محمد، و روش خلفای پیشین را به علی عرضه کرد که علی تنها دو شرط اول را پذیرفت؛ در حالی که عثمان هر سه شرط را پذیرفت. بنا بر روایت شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، علی در این هنگام به برتری خود در امر خلافت تأکید کرد؛ اما چون اقبال عمومی به عثمان بود، ناچار شد که با وی بیعت کند.[۱۱۶][۱۱۷][۱۱۸]

خلافت عثمان

عثمان به بنی‌امیه که قوم و خویشش بودند بیش از حد امتیاز می‌داد، به طوری که نفوذ آنان روی وی سبب شد که با صحابهٔ محمد مانند ابوذر غفاری، عبدالله بن مسعود، و عمار بن یاسر بدرفتاری کند. این موضوع و مسائل دیگر خشم مردم در مناطق مختلف حکومت اسلامی را در سال‌های ۶۵۰ و ۶۵۱ میلادی برانگیخت.[۱۱۹] بعد از اینکه مروان بن حکم عموزادهٔ عثمان به عنوان مشاور وی انتخاب شد، تسلط مروان بر وی باعث اعتراض بسیاری از صحابهٔ محمد به‌خصوص اعضای شورای انتخاب عثمان گردید. بسیاری از آنان به عثمان اعتراض نموده و حمایت خود را از وی قطع کردند.[۱۲۰]

بنا بر نظر سید حسین نصر در دانشنامهٔ بریتانیکا، بر طبق منابع شیعی، علی عثمان را به عنوان خلیفه به رسمیت می‌شناخت. اما موضع بی‌طرفی را بین هواداران و مخالفان وی اتخاذ کرده بود.[۱۲۱] بنا بر نظر رابرت گلیو در دانشنامهٔ اسلام، علی حداقل به لحاظ معنوی سردستهٔ مخالفان عثمان بود. در دوران خلافت عثمان، علی به همراه صحابهٔ دیگری از محمد از جمله طلحه و زبیر از منتقدان عثمان بود. او عنوان می‌داشت که عثمان از سنت پیامبر دچار انحراف شده‌است. مهمترین موارد اختلاف با عثمان بر سر اجرای حدود اسلامی بود. علی اصرار داشت که «حدود الهی» باید اجرا شود. از جمله در قضیهٔ شرب‌نوشی ولید، حاکم کوفه، گفته می‌شود حد به دست خود علی اجرا شد. در قضیهٔ تبعید ابوذر، با وجود ممنوعیت تعیین‌شده توسط عثمان، علی با فرزندانش ابوذر را بدرقه کرد.[۱۲۲] همچنین به نوشتهٔ پوناوالا در دانشنامهٔ ایرانیکا، به روایت ابن اعثم علی می‌دانست که عثمان جرئت نداشت که بر ضد وی عمل کند. در چند موقعیت، علی با عثمان بر سر اجرای حدود اسلامی اختلاف نظر داشت. علی علناً نسبت به ابوذر غفاری اظهار همدردی کرده و قاطعانه در دفاع از عمار بن یاسر سخن رانده بود.[۱۲۳]

مردم در برخی از شهرها و مناطق علیه عثمان شورش کردند و به سوی مدینه رو آوردند. عثمان در ابتدا حکم مجازات شورشیان را صادر کرد اما وقتی توسط پیک سریعی که عبدالله بن سعد فرستاده بود، از قصد شورشیان آگاه شد، چون نمی‌خواست که راه برای خشونت دیگر قشرها باز شود، تمایلی به پذیرش شورشیان نشان نداد. پس به دیدار علی رفت و از او خواست که با شورشیان دیدار کرده و آن‌ها را به بازگشت به شهر و دیارشان وادارد. عثمان ضمن اینکه خود را از این پس ملزم به پیروی از توصیه‌های علی می‌کرد، به وی اختیار تام داد تا هر گونه که می‌خواهد با شورشیان مذاکره کند. علی به وی یادآوری کرد که قبلاً هم با وی در این باره صحبت کرده بود، ولی عثمان ترجیح داده که از مروان بن حکم و بنی‌امیه حرف‌شنوی کند. عثمان قول داد که از این پس، از آنان روی گردانده و از علی حرف‌شنوی کرده و دستور داد که دیگر انصار و مهاجران به علی بپیوندند. او همچنین از عمار خواست که به این گروه بپیوندد ولی وی این پیشنهاد را رد کرد.[۱۲۴]

علی در این زمان بدون آنکه مستقیماً با عثمان مخالفت کند، تأثیری بازدارنده بر وی داشت. او انتقادات دیگر صحابه را به گوش عثمان می‌رساند و از جانب عثمان با مخالفانی که از دیگر استان‌ها به مدینه آمده بودند، مذاکره کرد که به نظر می‌رسد این امر سبب بروز بدگمانی بین علی و اقوام عثمان گشت. بعداً که شورشیان منزل عثمان را محاصره کردند، علی با اصرار بر اینکه عثمان نباید از آب منع شود، تلاش کرد تا از شدت حصر بکاهد.[۱۲۵] وقتی عثمان در معرض خطر حمله قرار گرفت، علی پسرانش را به منظور محافظت از خانهٔ وی روانه کرد. وقتی عثمان را شورشیان کشتند، علی پسرانش را به دلیل محافظت نامناسب از خانهٔ عثمان مؤاخذه کرد.[۱۲۶]

خلافت

نوشتار اصلی: دوران خلافت علی ابن ابی‌طالب

از مذاهب اسلام
اهل سنت

مذاهب فقهی


حنفی · مالکی · شافعی · حنبلی


مذاهب کلامی


ماتریدی · اشعری · اثری · معتزلی


جنبش‌های فکری اهل سنت


دیوبندی · بریلوی · سلفی


ارکان دین اسلام


نماز · روزه · شهادت · زکات · حج


خلفای راشدین


ابوبکر · عمر · عثمان · علی


صحابه


سعید بن زید · زبیر · طلحه
سعد بن ابی‌وقاص · عبدالرحمن بن عوف
ابوعبیده جراح


مبانی فقه


قرآن · سنت · اجماع · قیاس · اجتهاد


کتب حدیث


صحیح بخاری · صحیح مسلم · سنن نسائی
سنن ابوداوود · سنن ترمذی· سنن ابن ماجه
الموطأ


مکان‌های مقدس


مکه · مدینه
بیت‌المقدس

این جعبه: نمایش • بحث • ویرایش


برگزیدگی به خلافت

پس از کشته‌شدن عثمان به دست شورشیانی از مصر و کوفه و بصره، نظرها بر علی و طلحه بود. در میان اهالی مصر، حامیانی برای طلحه که به عنوان مشاورشان فعالیت می‌کرد و کلیدهای خزانه را در اختیار داشت، وجود داشت. در حالی که بصریان و کوفیان که به مخالفت‌های علی با ظلم و بیداد توجه داشتند و اکثر انصار، آشکارا تمایل بر خلافت علی داشتند و بالاخره حرف آنان به کرسی نشست. در این میان مالک اشتر که رهبر کوفیان بود، به نظر می‌رسد که نقش اصلی را در تأمین امنیت برای خلیفه‌شدن علی داشته‌است.[۱۲۷]

علی و پسرش، محمد حنفیه، در مسجد بودند که خبر کشته‌شدن عثمان به گوششان رسید. آن‌ها سریعاً مسجد را به قصد خانه ترک کردند. بر طبق روایت محمد حنفیه، اصحاب بسیاری با علی ملاقات کرده و خواستند با وی بیعت کنند. در ابتدا علی مخالفت کرد، ولی بعداً گفت که هر گونه بیعت باید در ملأ عام و در مسجد باشد. صبح روز بعد، شنبه، علی به مسجد رفت. وی با هوادارانش به سمت بازار رفت و آن‌ها به وی اصرار کردند که خلافت را بپذیرد. علی وقتی به کنار خانهٔ عمر بن محصن انصاری رسید، اولین بیعت‌ها را دریافت کرد. روایات کوفی حاکی از این است که مالک اشتر اولین کسی بود که با وی بیعت نمود.[۱۲۸]

به نظر می‌رسد که علی شخصاً از اعمال فشار بر روی دیگران برای بیعت با خودش، خودداری می‌کرد. وقتی سعد بن ابی‌وقاص برای بیعت با علی آورده شد، گفت تا پیش از اینکه مردم با علی بیعت کنند، با وی بیعت نخواهد کرد. اما به علی اطمینان داد که دلیلی برای ترسیدن از وی وجود ندارد. علی دستور داد تا بگذارند که سعد برود. سپس عبدالله بن عمر آورده شد. وی نیز گفت که قبل از اجماع مردم بر علی، با وی بیعت نمی‌کند. علی از وی ضامنی خواست تا عبدالله پس از بیعت مردم، فرار نکند و عبدالله درخواست علی را رد کرد. مالک اشتر به علی گفت که عبدالله از شلاق و شمشیر تو در امان است؛ او را به من واگذار. علی به مالک گفت که رهایش کن که من ضامن او هستم. علی گفت که همیشه عبدالله را چه در بچگی و چه در بزرگسالی، فردی ستیزه‌جو دیده‌است. مخالفت عبدالله بن عمر، بر خلاف مخالفت سعد بن ابی‌وقاص و بر ضد علی بود. پس از برگزیدگی علی، عبدالله پیش وی آمد و گفت که ای علی از خدا بترس و بدون مشورت، زمام امور مسلمین را بر عهده مگیر. سپس عبدالله، به مکه رفته و به مخالفان علی پیوست.[۱۲۹]

انتخاب علی به عنوان خلیفهٔ جدید، در جوی انجام گرفت که پر از التهاب و ترس و وحشت بود. کائتانی معتقد است، این انتخاب بدون موافقت قبلی صحابیون نامدار محمد که قطعاً وقایع قتل عثمان را پیش‌بینی می‌کردند، صورت گرفت. دانشنامهٔ اسلام معتقد است که انتخاب علی به عنوان خلیفه، به این دلیل نبود که وی و خانواده‌اش جایگاهی بالا داشتند یا به این دلیل که وی وفادار به محمد بوده‌است، بلکه بیشتر به این خاطر بوده که انصار که نفوذ دوبارهٔ خود در شهرشان، مدینه، را بازیافته بودند، وی را حمایت کردند و از طرف دیگر بنی‌امیه نیز دچار پریشانی و اغتشاش شده بودند. اما دولت نوپای علی از همان بدو تأسیس مورد حملهٔ صحابیونی قرار گرفت که به آرزوهایشان نرسیده بودند و نیز مورد حملهٔ معاویه که تنها والی از بنی‌امیه بود که توانسته بود کنترل مقر امارتش، شام، را حفظ کند.[۱۳۰]

آغاز خلافت


http://bits.wikimedia.org/static-1.24wmf13/skins/common/images/magnify-clip-rtl.png

گسترهٔ قلمرو خلافت علی. بخش‌های سبز کمرنگ نشان‌دهندهٔ مناطق تحت کنترل معاویه و عمروعاص هستند.

علی پس از برگزیده‌شدن به خلافت از قاتلان عثمان و همچنین از فرقه‌ای که برای او جایگاه فوق بشری قائل بودند دوری جست.[۱۳۱]

هنگامی که علی به خلافت رسید، مرزهای اسلامی از غرب تا مصر و از شرق تا ارتفاعات شرقی ایران پیش رفته بود. اما اوضاع حجاز در این ایام، ناآرام بود. از اقدامات مهم علی پس از رسیدن به خلافت، عزل والیانی بود که قبلاً عثمان آن‌ها را منصوب کرده بود. او کسانی را که از نظرش قابل اعتماد بودند، به جای برکنارشدگان گماشت. در هنگام عزل و نصب والیان، ابن‌عباس و مغیرة بن شعبه وی را به احتیاط و عملکرد مصلحت‌آمیز دعوت کردند. اما علی به حرف این دو عمل نکرد. ویلفرد مادلونگ معتقد است که علی عمیقاً از وظیفهٔ اسلامی خود آگاه بود و در راه حفظ شریعت اسلام، حاضر نبود که مصلحتی را بر حقی مقدم بشمارد؛ به طوری که حتی حاضر بود در این راه با مخالفانش پیکار کند.[۱۳۲]

علی پس از رسیدن به خلافت تمامی اموال و زمین‌ها و بخشش‌هایی را که عثمان و خلفای ماقبل در زمان خلافتشان به بعضی از اشراف داده بودند، پس گرفت. وی مخالف تمرکز کنترل خلیفه بر روی درآمدهای استانی بود. او غنائم و بیت‌المال را از انحصار اشراف درآورد و به طور مساوی بین تمامی مسلمانان تقسیم کرد. او همچنین در توزیع بیت‌المال از تعصبات قومی و قبیله‌ای خودداری می‌کرد؛ به طوری که حاضر نشد به برادرش، عقیل بن ابی‌طالب، بیشتر از سهمش از بیت‌المال بدهد. در حکومت وی، تمامی مسلمانان، چه آن‌هایی که سابقه‌ای طولانی در اسلام داشتند و چه آن‌هایی که به‌تازگی مسلمان شده بودند از دیدگاه توزیع بیت‌المال، یکسان نگریسته می‌شدند.[۱۳۳] ایرا لاپیدوس معتقد است علی که بر مبنای از خودگذشتی‌اش در خدمت به محمد و اسلام ادعای خلافت کرده بود، حال به خاطر اینکه قاتلان عثمان وی را در رسیدن به مسند خلافت حمایت کرده بودند، خود را به خطر انداخته بود.[۱۳۴] همچنین علی بر خلاف عمر، پیشنهاد داد که تمام درآمدهای دیوانی توزیع گردد و چیزی از آن اندوخته نشود.[۱۳۵]

پس از خلافت، بسیاری از قبیلهٔ قریش از او روی گرداندند، چون او از حقوق عشیرهٔ بنی‌هاشم که عشیرهٔ پیامبر بود دفاع می‌نمود. همچنین او به این متهم شد که از مجازات قاتلان عثمان خودداری و سمت‌های اداری را از طرفداران عثمان پاک‌سازی کرده‌است. یکی از مهمترین مخالفان علی، معاویه بود. معاویه فرماندار شام و از خویشان عثمان بود که بدین سبب خونخواهی قاتلان عثمان را حق خود می‌دانست.[۱۳۶]

جنگ جمل

نوشتار اصلی: جنگ جمل

 

عایشه که از مخالفان عثمان حمایت می‌کرد پس از طواف خانهٔ کعبه در راه بازگشت به مدینه، خبر قتل عثمان و به خلافت رسیدن علی را شنید. پس به مکه بازگشت و فعالانه دست به عملیاتی علیه علی زد و چهار ماه بعد[۱۳۷] به طلحه و زبیر پیوست. علاوه بر عایشه، افرادی از بنی‌امیه که از مدینه فرار کرده بودند و طبق نظر روبرت گلیو خلافت را در انحصار بنی‌امیه می‌دیدند[۱۳۸] و اهدافشان با طلحه و زبیر متفاوت بود، در مکه گرد آمدند. طلحه و زبیر که پیشتر از نیل به آرزوهای سیاسی خود ناامید شده بودند، با مخالفت علی در حفظ حکومت بصره و کوفه برای این دو، ناامیدیشان افزون‌تر گردید. این دو وقتی شنیدند که هوادارانشان در مکه جمع شده‌اند، به بهانهٔ به جا آوردن عمره، از علی اذن خواستند که مدینه را ترک گویند. پس از آن، این دو بیعت خود با علی را شکسته و مسئولیت قتل عثمان را به گردن وی انداخته و از وی خواستند که قاتلان را محاکمه کند.[۱۳۹]

دانشنامهٔ اسلام می‌نویسد طلحه و زبیر و عایشه اذعان داشتند که حدود باید برای همه به طور مساوی بر پا داشته شود و یک سری اصلاحات باید انجام گیرد. از آنجایی که این سه تن در سرنوشت عثمان به نوبهٔ خود مسئول بودند، علت شورششان در راستای درخواست برای خونخواهی از عثمان و مقصودی که از اصلاحات مد نظر داشتند، مبهم به نظر می‌رسد.[۱۴۰] مادلونگ بر این باور است که این چند تن کشته‌شدن عثمان را بهانه‌ای برای مخالفت با علی و جاه‌طلبی خود قرار دادند زیرا آن‌ها خلافت علی را با منافع خود سازگار نمی‌دیدند. از سوی دیگر، شورشیان مدعی بودند که خون عثمان نیازی به قصاص ندارد زیرا وی به خاطر عمل‌نکردن به قرآن و سنت محمد کشته شده‌است.[۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳] لئورا وچا ولیری معتقد است علت واقعی این شورش‌ها، رویکرد بخشایشگر علی نسبت به مقصران قتل عثمان (به گونه‌ای که این طور می‌نمود که مسببان امر مجازات نخواهند شد)، عدم برخورد قاطع علی با معاندانی که تکبر و خطرآفرینی‌شان بسیاری را فراری داده بود، و سیاست عوام‌گرای علی ضد اشرافی‌گری قریش بوده‌است.[۱۴۴]

پس از آنکه طلحه و زبیر در جمع‌آوری حامیان در حجاز ناکام ماندند، به امید پیداکردن نیرو و منابع لازم برای بسیج‌کردن حامیان عراقی، با چند صد سرباز[۱۴۵] عزم بصره کردند.[۱۴۶] ویلفرد مادلونگ تخمین می‌زند که این سه تن، تقریباً چهار ماه پس از خلافت علی در ربیع‌الثانی ۳۶ هجری به همراه حامیانشان، مکه را به سمت عراق ترک کردند.[۱۴۷] وقتی علی از این موضوع مطلع شد، در معیت سپاهی، رد پایشان را گرفت[۱۴۸] و تعقیبشان کرد اما به آن‌ها نرسید.[۱۴۹] علی چاره‌ای نداشت جز آنکه از تصرف عراق به دست این گروه ممانعت کند، چرا که شام فقط از معاویه اطاعت می‌کرد. در مصر نیز هرج و مرج حکمفرما بود. بنابراین با از کف رفتن عراق، عملاً استان‌های شرقی وابسته به آن، شامل ایران، نیز از دست می‌رفت.[۱۵۰]

شورشیان بصره را تصرف کرده[۱۵۱] و بسیاری از مردم را کشتند. علی از کوفیان درخواست یاری کرد و به خیانت‌هایی در عراق پی برد.[۱۵۲] در بصره سپاه عایشه به بیت‌المال حمله برده، محافظانش را کشتند و نیز عثمان بن حنیف، والی منصوب علی، را مجبور کردند که قصر حکومتی را ترک کند و موی سر و ریشش را کندند.[۱۵۳] علی ترجیح داد به جای اینکه به بصره لشکر کشد، حمایت کوفه را جلب کند.[۱۵۴] ابوموسی اشعری، والی کوفه، پیش از جنگ جمل با علی بیعت نمود. اما وقتی که جنگ بین طلحه و زبیر و عایشه با علی بالا گرفت، ابوموسی موضعی بی‌طرف اتخاذ کرد و با وجود تحت فشار گذاشتنش، از تصمیمش منصرف نشد.[۱۵۵] وی مردم کوفه را به بی‌طرفی در جنگ داخلی بین مسلمانان فرا خواند.[۱۵۶] سرانجام حامیان علی وی را از کوفه بیرون راندند و علی نامه‌ای شدیدالحن به او نوشت و عزلش کرد.[۱۵۷] نمایندگان علی (مالک اشتر، ابن‌عباس، فرزندش حسن، و عمار بن یاسر) تلاش بسیاری برای جلب حامی برای سپاه علی کردند تا بالاخره ۶ یا ۷ یا ۱۲ هزار نفر را به سپاه علی ملحق کردند.[۱۵۸] مادلونگ می‌نویسد حسن توانست لشکر شش یا هفت هزار نفره فراهم آورد و آنان را به ذی قار آورد و به علی ملحق شد.[۱۵۹]

علی به بصره نزدیک شد و باب مذاکرات با طلحه و زبیر و عایشه را باز کرد. همه در آن زمان فکر می‌کردند توافق بین طرفین حاصل شده‌است، اما جنگ بین دو سپاه ناگهان آغاز شد. در منابع دربارهٔ آغازگر جنگ روایات گوناگونی آمده‌است . طبق برخی روایات، علی به لشکریانش دستور داد که جنگی را آغاز نکنند، اما پس از آنکه برخی از حامیان علی کشته شدند، وی خود را مستحق دانست که جنگ را علیه برخی مخالفانش از اهل قبله آغاز کند. آنچه از این روایات بر می‌آید این است که بنا به سنت عرب، جنگ بیشتر شامل نبردهای دو نفره و دوئل‌وار بوده و درگیری گروهی و گسترده در آن به چشم نمی‌خورد. مهمترین بخش جنگ، حول هودج عایشه و شترش در جریان بود.[۱۶۰] وجه تسمیهٔ این جنگ این است که عایشه در مرکز میدان جنگ و بر روی شتری سوار بود.[۱۶۱] در اثر جنگیدن محافظان عایشه، شتر او به خون آن‌ها آغشته شده بود.[۱۶۲] عایشه در این جنگ آسیبی ندید اما جنگ حول شترش بسیار شدید بود. سپاه علی پیروز شد و یاران علی زانوی شتر را قطع کردند و شتر به همراه عایشه به زمین نشست. اما عملاً پیش از این هم جنگ به پایان رسیده بود، چرا که طلحه توسط تیری که بسیاری از منابع آن را کار مروان بن حکم می‌دانند، زخمی شده و پس از آنکه او را به خانه‌ای بردند، درگذشت.[۱۶۳] روبرت گلیو می‌نویسد انگیزهٔ مروان از این عمل، این بود که وی هیچگاه طلحه را در قتل عثمان بی‌تقصیر نمی‌دانست.[۱۶۴] زبیر نیز پس از اینکه با علی دیدار کرد و علی وی را به یاد سخنی از محمد در مورد خودش انداخت، در مشروعیت جنبشی که به راه انداخته بود، دچار تردید شد و میدان جنگ را ترک کرد. کسانی از قبیله بنی‌تمیم او را تعقیب کردند و در جای خلوتی به نام وادی السباع به طرز توطئه‌آمیزی کشتندش. احنف بن قیس را از محرکان قتل زبیر دانسته‌اند.[۱۶۵] روبرت گلیو معتقد است که گرچه در مورد فرار و خیانت و حقارت در این جنگ در منابع اغراق شده، اما این دلایل به خوبی نشان‌دهندهٔ بی‌ثباتی مخالفان علی و حاکی از علت پیروزی آسان علی در این جنگ است.[۱۶۶] محاسبهٔ آمار دقیق رزمندگان در این جنگ و کشته‌شدگان غیر ممکن است. چرا که منابع در مورد تلفات جنگ، اعدادی بین ۶٬۰۰۰ تا ۳۰٬۰۰۰ تن گزارش می‌دهند. ولیری می‌نویسد عدد ۳۰٬۰۰۰ اغراق است، زیرا شمار افرادی که از مدینه به همراه علی آمدند و افرادی که بعداً به وی پیوستند سر جمع به‌سختی به ۱۵٬۰۰۰ تن می‌رسد.[۱۶۷]

عایشه بازداشت شد اما با احترام با وی رفتار شد و علی وی را تحت مراقبت[۱۶۸] به مدینه فرستاد و در این تصمیم سرسخت بود. او به سپاه عایشه امان داد و با برخی از افراد مخالف همچون مروان بن حکم صلح نمود و وی به معاویه در شام پیوست. این عمل علی، باعث بروز ناآرامی‌هایی در سپاهش گردید. مطلبی مهم‌تر که باعث شد تندروان سپاه علی، وی را به خروج از دین متهم کنند، این بود که علی مانع از به کنیزی‌گرفتن زنان و فرزندان و گرفتن اموال کشته‌شدگان جنگ در سپاه عایشه شد و تنها اموالی را که در میدان جنگ به دست می‌آمد، مجاز به گرفتن دانست. آنان از علی پرسیدند که چطور ریختن خون این افراد حلال بوده اما اموالشان حرام است و بعداً خوارج این مسئله را یکی از اتهامات وارده بر علی مبنی بر خروج از دین به حساب می‌آوردند.[۱۶۹]

از جنگ جمل تا جنگ صفین

علی وارد بصره شد و پول‌هایی را که در بیت‌المال یافت، به طور مساوی میان حامیانش تقسیم کرد. این امر احتمالاً نشانهٔ این است که وی به کهنه‌مسلمانانی که از روزهای اول به اسلام خدمت کرده بودند و تازه‌مسلمانانی که در فتوحات نقش داشتند، یکسان مواجب می‌داد و سپس برای جلب حمایت کوفیان علیه معاویه، به آن شهر رفت.[۱۷۰] مردم بصره با علی بیعت کردند. علی، ابن‌عباس را والی بصره نمود و زیاد بن ابیه را به دستیاری ابن‌عباس گماشت. به نوشتهٔ ولیری، مالک اشتر به خاطر این موضوع خشمگین شد چرا که پسران عباس، یکی والی بصره، یکی والی مکه، و دیگری والی یمن شده بودند.[۱۷۱] علی موفق به تشکیل ائتلافی گسترده شد که دو گروه جدید را به حامیانش افزود. اولی قاریان که آخرین امیدشان در بازیابی نفوذ خود را در علی می‌دیدند و دومی رهبران قبائل سنتی که مجذوب مساوات وی در تقسیم غنائم شده بودند. شکل‌گیری موفقیت‌آمیز این ائتلاف را که افراد گوناگونی چون عمار بن یاسر (مهاجر)، قیس بن سعد عباده (انصار)، مالک اشتر (قاریان)، و اشعث بن قیس (رهبر سابق جنگ‌های رده و از رؤسای قبائل کوفی) را در بر می‌گرفت، می‌توان به پای شخصیت فرهمند علی گذاشت.[۱۷۲]

پس از نبرد جمل، چون علی همچنان به سیاست برابری و عدالت در توزیع مالیات و غنائم پایبند بود، توانست حمایت اصحاب محمد به‌خصوص انصار، رهبران قبائل، و قاریان قرآن را که خواهان داشتن رهبری پیرو احکام اسلام بودند، از آن خود کند.[۱۷۳][۱۷۴]

از جمله تغییراتی که علی در زمان خلافتش انجام داد این بود که جنگجویان مسلمان را از غارت و اخذ غنیمت و تقسیم آن میان خود پس از فتوحات منع کرد. بجای آن مالیات اخذشده از شهرها را به عنوان حقوق و نه غنیمت جنگی و به میزان ثابتی میان جنگجویان توزیع می‌کرد. گزارش شده‌است که این اولین مورد اختلافی بود که میان علی و گروهی که بعداً خوارج را تشکیل دادند، پیش آمد.[۱۷۵]

جنگ صفین

نوشتار اصلی: جنگ صفین

 

علی بی‌درنگ پس از کامیابی در ساکت‌کردن شورش طلحه و زبیر، به شام در شمال سرزمین‌های اسلامی روی آورد. معاویه حاکم سرزمین شام بود. او در زمان عمر به فرمانداری این منطقه گماشته و در زمان عثمان در آنجا تثبیت شده بود. میان شورش‌های طلحه و زبیر با شورش معاویه یک تفاوت اصلی بود که در مورد نخست، طلحه و زبیر به دنبال شورا و برگزیدن یک خلیفهٔ دیگر بودند ولی معاویه ادعا می‌کرد که به خونخواهی عثمان برخاسته‌است و درخواست مجازات قاتلان وی را دارد.[۱۷۶] دانشنامهٔ ایرانیکا می‌نویسد علی معتقد بود که عثمان به این دلیل کشته شد که مردم به خاطر اعمال مستبدانهٔ وی تحت ظلم بودند. بنابراین آن‌ها مشمول مجازات نمی‌شوند.[۱۷۷] علی نامه‌ای برای معاویه نوشت و آن را به دست جریر بن عبدالله بجلّی، فرماندار پیشین همدان که از سوی عثمان برگزیده شده بود، داد تا به دست معاویه برساند و از او بیعت بگیرد ولی معاویه به بهانه‌های گوناگون جریر را در آن سرزمین نگه داشت و در این مدت دمشق را آمادهٔ نبرد با علی کرد.[۱۷۸] علی در این نامه اشاره می‌کند که:

مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدان سان بیعت مرا پذیرفتند، پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آنکه غایب است نتواند کردهٔ دیگران را نپذیرد . . .

همچنین او در این نامه به معاویه هشدار داد که در صورت زیر پا گذاشتن خواستهٔ عموم مردم و بدعت گذاشتن، با او پیکار خواهد کرد.[۱۷۹] معاویه به خودمختار بودن شام به رهبری خودش اصرار می‌ورزید ولی علی مدعی بود که تمامی استان‌های حکومت اسلامی، باید به طور مساوی با مشکلات جامعهٔ مسلمانان روبرو شوند. معاویه به بهانهٔ مشارکت نداشتن در انتخاب علی، حامیان شامی خود را بسیج کرده و از بیعت با علی سرباز زد.[۱۸۰] میان علی و معاویه چندین بار نامه‌نگاری شد و علی از حق قانونی‌اش به عنوان حاکم دفاع کرد. معاویه نامهٔ علی را با دیرکرد پاسخ داد و در این میان خود را آمادهٔ نبرد با او کرد. سپس نامه‌ای به علی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که حکومتش را به شرطی می‌پذیرد که در جایگاه خود باقی بماند و فرمانداری مصر را هم در دست بگیرد. چون علی این درخواست را نپذیرفت، معاویه نامهٔ اعلام جنگ و درخواست قصاص قاتلان عثمان را به جریر داد تا به دست علی رساند.[۱۸۱]

علی با وجود سختی‌های بسیار که در داخل برایش پیش آمده بود توانست در ذیحجهٔ ۳۶ هجری سپاهی در عراق فراهم آورد و آن را روانهٔ صفین کند. چند زد و خورد میان دو سپاه صورت گرفت تا آغاز ماه محرم که جنگ متوقف شد. یک ماه میان دو سپاه گفتگو صورت گرفت ولی هنگامی که کاملاً روشن شد که گفتگو بی‌نتیجه است، در صفر ۶۵۷ میلادی، جنگ دوباره از سر گرفته شد. در مجموع این جنگ سه ماه طول کشید که بیشتر آن به گفتگو میان دو سپاه سپری می‌شد. جنگ برای هر دو گروه بسیار آسیب داشت و نتیجهٔ آن نامشخص بود تا آنجا که پس از یک هفته کارزار سخت، هنگامی که به نظر می‌رسید سحرگاه فردا علی پیروز خواهد شد در شب آخر به نام لیله الهریر (شب ناله)، عمرو عاص به معاویه پیشنهاد کرد که تا سربازانش قرآن‌ها را بر سر نیزه بلند کنند تا در سپاه علی اختلاف و چنددستگی افتد. معاویه که از اختلاف نظرها در سپاه علی آگاه بود از این وضعیت بهره برد و این پیشنهاد را پذیرفت.[۱۸۲] سپاهیان او قرآن به سرنیزه‌ها آویختند و درخواست کردند تا جنگ ادامه پیدا نکند و در مقابل کار به داوری بر اساس قرآن گذاشته شود. بیشتر سپاهیان علی با دیدن قرآن‌های آویخته شده، دست از جنگ کشیدند. علی به علت اصرار سربازانش، به‌ناچار به حکمیت تن داد.[۱۸۳]

خاتمهٔ جنگ و حکمیت

نوشتار اصلی: حکمیت

دانشنامهٔ ایرانیکا در این باره می‌نویسد، کاملاً روشن بود که درخواست صلح، نه برای علی که برای اهل عراق بود که بیشتر سپاه علی را تشکیل می‌دادند تا از این رهگذر، با دستاویز قرار دادن تعصب مردم در اعتقادات مذهبی، علی را از هوادارانش جدا کند. فریب جنگی این کار برای علی روشن بود اما شمار اندکی از سربازان او می‌خواستند جنگ را ادامه دهند. اشعث بن قیس که قدرتمندترین رهبر قبیله‌ای کوفه بود، به قبول دعوت معاویه اصرار داشت. بر پایهٔ روایت‌ها، وی به علی گفت که «اگر پیشنهاد صلح را نپذیری، یک نفر هم از قبیلهٔ من برای تو نخواهد جنگید». سرباز زدن تودهٔ سپاه علی از ادامه جنگ، عامل تعیین‌کننده‌ای در پذیرش حکمیت از سوی او بود. بیشتر قاریان هم می‌خواستند صلح کنند. علی جنگ را متوقف کرد و اشعث را فرستاد تا از هدف معاویه آگاه شود. معاویه پیشنهاد کرد که هر دو طرف، داوری را برگزینند تا با هم به تصمیمی بر پایهٔ قرآن برسند و این تصمیم برای هر دو بی‌درنگ اجرا شود.[۱۸۴]

در حالی که در میان سربازان علی بسیاری پذیرفتند که نتیجهٔ جنگ به حکمیت کشیده شود، برخی به این موضوع اعتراض کردند. این گروه بر این باور پابرجا بودند که علی با پذیرش داوری انسان‌ها در میان خودشان، در حالی که داوری از آن خداست، حق خود در فرمانروایی را از دست داده‌است. مادلونگ چنین می‌اندیشند که معاویه با این کار برای خود زمان خرید.[۱۸۵] در نتیجهٔ این حرکت معاویه، سربازان علی در برابر او برخاستند و علی مجبور شد تا با سربازان خودش هم پیکار کند. او ناچار بود هنگامی که در برابر بزرگترین تهدید حکومت قرار داشت، با رفتارهای دیوانه‌کنندهٔ سربازان خودش ستیز کند. علاوه بر همهٔ این‌ها، آن نشست حکمیت که قرار بود میان دو سپاه صورت گیرد از آغاز به نظر نمی‌رسید که به سود علی تمام شود چرا که به اصرار مردم کوفه، ابوموسی اشعری از سوی سپاه علی به عنوان نماینده برگزیده شده بود، کسی که خود در گذشته با علی مخالفت کرده بود و از سوی دیگر معاویه، عمرو عاص را برگزیده بود.[۱۸۶] برخی معتقدند که این، ترفندی حساب‌شده از سوی معاویه بود.[۱۸۷][۱۸۸][۱۸۹][۱۹۰][۱۹۱]

دانشنامهٔ ایرانیکا معتقد است که به نظر می‌رسد در این زمان، معاویه هیچ‌گونه توجهی به مسائلی که قبلاً بر روی آن‌ها پافشاری می‌کرد، نشان نمی‌داد؛ مسائلی از قبیل خونخواهی از عثمان یا بازگشت به شورا. اکثر سربازان علی به حکمیت راضی شده بودند و به دنبال حَکَمی بودند که باید با عمرو عاص نمایندهٔ شامیان روبرو می‌شد. این مهم که حکم، نمایندهٔ علی باشد یا نماینده عراقی‌ها که عمدتاً کوفی بودند، شکاف بیشتری در سپاه علی به وجود آورد. اشعث بن قیس و قاریان، ابن‌عباس و مالک اشتر را که انتخاب علی بودند، رد کرده و بر ابوموسی اشعری اصرار داشتند که پیشتر مردم کوفه را از یاری علی باز داشته بود. ترجیح قاریان بر ابوموسی بود چرا که وی حامی خودمختاری استان‌ها بود؛ حال آنکه اشعث بن قیس امید داشت که بتواند بلاتکلیفی بین علی و معاویه را طولانی‌تر کند تا از قدرت‌گرفتن علی جلوگیری کرده و نفوذ گذشتهٔ خویش را باز یابد. علی سرانجام به انتخاب ابوموسی رضایت داد.[۱۹۲]

تهیهٔ پیش‌نویس توافق تنها زمانی میسر شد که علی پذیرفت از او با عنوان «امیرالمؤمنین» در متن قرارداد یاد نشود. معاویه به این معترض بود که اگر علی به‌واقع خلیفه بود، معاویه هرگز به جنگش نمی‌رفت. بندهای اصلی توافق‌نامه به شرح زیر بودند:

  1. قرآن بین طرفین تصمیم خواهد گرفت.
  2. وظیفهٔ داوران است که به یک توافق لازم‌الاجرا برسند.
  3. داوران باید از قرآن راهنمایی بگیرند و اگر ممکن نبود باید به السنة العادلة الجامعه غیر المفرقه متوسل شوند.[۱۹۳]

پیدایش گروه خوارج و نبرد نهروان

نوشتارهای اصلی: خوارج و نبرد نهروان

با شکل‌گیری پیش‌نویس موافقت‌نامه، ائتلاف علی شروع به از هم پاشیدن کرد. به نظر می‌رسد مسئلهٔ توسل به سنت، اصلی‌ترین دلیل واکنش قاریان بوده باشد. آن‌ها با حکمیت مواقفت کردند چرا که آن را دعوت به صلح و بکارگیری قرآن یافته بودند. در آن زمان بندهای توافق‌نامه هنوز تعیین نشده بود و از امیرالمؤمنین نخواندن علی خبری نبود. از آن مهم‌تر، گسترش اختیارات داوران از قرآن به سنت مبهم، به اعتبار قرآن خدشه وارد می‌ساخت و به نحوی معادل تحکیم الرجال فی الدین به حساب می‌آمد. از این رو، بانگ لا حکم الا الله سر دادند. در این زمان، شامیان ادعا کردند که این توافق‌نامه، تأییدی است بر اینکه قرآن در مورد عادلانه بودن یا نبودن کشته‌شدن عثمان، حکم کند؛ ولی قاریان شکی نداشتند که او عادلانه کشته شده‌است. دانشنامهٔ ایرانیکا بر این باور است که پیش‌کشیدن مسئله قتل عثمان توسط معاویه در این مقطع حساس را باید با طفره‌رفتن قبلی وی از این موضوع قیاس کرد. به نظر می‌رسد کل ماجرا یک تلاش سازمان‌یافته برای تخریب ائتلاف علی بوده باشد. قاریان به علی گفتند که اگر همانند آنان به خاطر پذیرش حکمیت توبه نکند، از وی اعلان برائت خواهند کرد. در هنگام بازگشت لشکر علی به کوفه، بعضی از قاریان در حرورا توقف نمودند.[۱۹۴]

علی که گرفتار نافرمانی جمعی از سپاهش شده بود که بعداً خوارج نامیده شدند، ابتدا پسرعمویش، عبدالله بن عباس، را به عنوان نماینده خود برای مذاکره به حرورا فرستاد و سپس خود شخصاً برای بحث به آنجا رفت. علی توانست آنان را قانع کند که از نافرمانی دست بردارند که چگونگی این امر چندان روشن نیست. پس از اینکه علی به کوفه بازگشت به‌صراحت اعلام کرد که به شرایط منعقدشده در عهدنامهٔ صفین وفادار خواهد ماند. حروریان که همراه علی به کوفه بازگشته بودند، با شنیدن این سخن خشمگین شدند. در نتیجهٔ این سخن علی، خوارج با یکدیگر پنهانی ملاقات کرده و از خود پرسیدند که آیا ماندن در سرزمینی که بی‌عدالتی بر آن حکمفرماست، با تکالیفی که بر ذمهٔ بندگان خداست، سازگار می‌باشد. کسانی که ترک آن سرزمین را بایسته دانستند، پنهانی گریختند و از هم‌فکران خود در بصره خواستند که آنان نیز چنین کنند و در نهروان گرد هم آمدند.[۱۹۵] به باور فرد دونر ممکن است علت مخالفت برخی از خوارج ترس از آن بوده باشد که علی با معاویه سازش کرده و در پی آن، آنان برای حساب پس دادن در مورد شورش خود علیه عثمان فرا خوانده شوند.[۱۹۶]

حکمیت اول

به نظر می‌رسد اولین دیدار داوران در رمضان ۳۷ هجری در دومةالجندل برگزار شد. نتیجه این شد که اعمالی که عثمان به آن‌ها متهم شده بود، خودسرانه نبوده‌است. و این بر ناعادلانه کشته‌شدن عثمان و حق معاویه برای خون‌خواهی از وی دلالت داشت. هنوز حکم را به عموم اعلام نکرده بودند، اما طرفین از آن بو برده بودند. علی به مخالفت برخاست و آن را خلاف قرآن و سنت دانست و لازم‌الاجرا ندانست. سپس سعی کرد سپاه تازه‌ای را سامان دهد اما فقط انصار، باقی‌ماندگان قاریان به رهبری مالک اشتر، و تعداد کمی از مردان قبائلشان، به علی وفادار ماندند. علی در معیت سپاهش کوفه را به قصد برانداختن معاویه ترک کرد اما در ابتدا به نهروان رفت تا به موضوع خوارج رسیدگی کند. در ابتدا سعی کرد با علنی‌کردن قصدش مبنی بر جنگ علیه معاویه حمایتشان را جلب کند. اما آنان پافشاری کردند که علی نخست باید به گناهش در پذیرش حکمیت اقرار کند. علی عهد کرد که آنانی را که به سپاه او بپیوند و علیه معاویه بجنگند، امان خواهد داد و سپس به سایرین حمله کرد. کشتار منتجه از سوی بسیاری از افراد تقبیح شد و فرار کردن سربازان از سپاه علی، وی را مجبور کرد تا به کوفه باز گردد و نتواند به سمت معاویه لشکر بکشد.[۱۹۷]

حکمیت دوم

به گفتهٔ پوناوالا، در این شرایط نه علی دیگر خلیفه بود و نه معاویه حاکمی شورشی، بلکه هر دو رقبایی برای رسیدن به خلافت در نظر گرفته می‌شدند. به نظر می‌رسد که داوران و دیگر افراد نامدار، به استثنای نمایندگان علی، شعبان ۳۸ هجری در اذروح با یکدیگر ملاقات کردند تا دربارهٔ انتخاب خلیفهٔ جدید به بحث بنشینند. عمرو عاص از معاویه حمایت کرد، حال آنکه ابوموسی اشعری دامادش، عبدالله بن عمر، را ترجیح می‌داد. اما عبدالله به خاطر فقدان اجماع بر روی خلیفه‌شدنش، این پیشنهاد را رد کرد. سپس ابوموسی اشعری پیشنهاد کرد که علی و معاویه هر دو از خلافت عزل شده و کار تعیین خلیفه به شورا محول شود که عمرو عاص پیشنهادش را پذیرفت. ابوموسی در ملأ عام توافقش با عمرو عاص را علنی کرد اما عمرو عاص بیان داشت که علی را عزل کرده و معاویه را به خلافت رسانده‌اند.[۱۹۸]

شورش‌ها

نوشتار اصلی: شورش‌ها در زمان خلافت علی

در دوران خلافت علی جنگ‌های داخلی بین مسلمانان و شورش ایرانیان به راه افتاد. شورش ایرانیان در آخرین سال خلافت علی اتفاق افتاد که توسط سپاهیان ارسالی خلیفه سرکوب شد.[۱۹۹] مثلاً شورشیان در شرق ایران، مالیات خود را به قبائل کوفی و بصری پرداخت نکردند.[۲۰۰]

در حالی که در سال‌های ۴۱۳۵ هجری، مسلمانان مشغول جنگ‌های داخلی بودند، اکثر مناطق ایران از کنترل خلافت اسلامی خارج شد. حتی بازماندگان سلسلهٔ ساسانی به تلاش‌هایی برای بازیابی حکومتشان در شهرهای طخارستان و نیشابور دست زدند. مسلمانان با تکیه بر خراج و مالیات موفق شدند دوباره کنترل مناطق آشوب‌زده را در دست گرفته و شورش‌ها علیه والیان و افراد تحت حمایتشان را بخوابانند. هپتالیان شهرهای بادغیس، هرات، و فوشنج همانند اهالی نیشابور از دادن مالیات به حاکمان عرب سر باز زدند. مردم شهر زرنگ هم مقر حکومتی حاکم خود را سرنگون کردند. از طرفی دیگر بدویان عرب نیز به شهرهای سیستان حمله برده، آنجا را تصرف کردند. در سال ۳۶ هجری، فرمان‌های علی به اشخاص برجستهٔ محلی مبنی بر دادن خراج به ماهویه، مرزبان مرو، باعث بروز شورش‌هایی در شرق خراسان علیه حکومت علی گردید که تا مرگ علی ادامه داشت.[۲۰۱]

بعد از جنگ صفین، هنگامی که علی مشغول سرکوب شورش‌های خوارج در عراق و فارس بود، مردمان مناطق جبال، فارس، و کرمان در سال ۳۹ هجری از دادن مالیات سر باز زده و شروع به شورش کردند که روز به روز شدت می‌یافت و مردم این مناطق مأمورین جمع‌آوری مالیات را از شهرهای خود بیرون راندند.[۲۰۲]

سال آخر خلافت

پس از قضیهٔ حکمیت، هر چند علی حکم برکناری را نپذیرفت و خود را کماکان خلیفهٔ مسلمانان می‌نامید اما هر روز از وفاداران به او کاسته می‌شد. وقتی علی مشغول رفع شورش خوارج بود، معاویه کنترل مصر را در دست گرفت.[۲۰۳] دانشنامهٔ ایرانیکا می‌نویسد وی در اواخر سال ۳۹ هجری، سپاهیان علی را در مصر شکست داد و عمرو عاص را حاکم آنجا نمود. در همین زمان، علی کنترل حجاز را نیز از دست داد.[۲۰۴] در سال ۴۰ هجری علی حتی کنترلی بر شهرهای مکه و مدینه نیز نداشت. علی عملاً به شهر کوفه محدود شده بود و در موضعی تدافعی قرار داشت تا آنجایی که اقدامی در برابر لشکرکشی‌های معاویه به قلب عراق، یمن و عربستان نکرد.[۲۰۵] افکار عمومی عرب به جانشینی معاویه تمایل داشت، چرا که وی توسط نیروهای منظمی پشتیبانی می‌شد و می‌توانست قدرت را در میان نخبگان عرب حفظ و خلافت اسلامی را کنترل کند.[۲۰۶]

در سال آخر خلافت علی، مردم کوفه و بصره پس از حملات لشکریان معاویه به شهرهای عراق، ماهیت واقعی معاویه را شناختند و دوباره با علی بر ضد معاویه متحد شدند. با این حال نگرش مردم نسبت به علی در این مقطع زمانی، به شدت متفاوت بود. فقط اقلیت کوچکی از آن‌ها معتقد بودند که علی بهترین شخص پس از محمد برای خلافت است؛ در حالی که اکثریت مردم او را به علت دشمنی با معاویه مورد حمایت قرار دادند.[۲۰۷]

تیره‌شدن روابط با ابن عباس

روابط بین ابن عباس و علی ناگهان رو به تیرگی نهاد. ابن عباس بصره را ترک گفته، به مکه رفت و امارت آنجا را پس داد. سال وقوع این واقعه در منابع به سال‌های ۳۸، ۳۹، یا ۴۰ هجری گزارش شده‌است. دانشنامهٔ اسلام سال ۳۸ هجری را به عنوان سال وقوع این حادثه پذیرفته‌است، چرا که ابن عباس را از آن هنگام فاقد فعالیت سیاسی مهمی می‌داند. این دانشنامه روایاتی را که در آن‌ها ابن‌عباس تا زمان کشته‌شدن علی به حکومتش وفادار مانده‌است، رد می‌کند. برخی منابع علت تیرگی رابطهٔ علی با ابن عباس را چنین گزارش کرده‌اند که علی، ابن عباس را به اتهام اختلاس مالیات بصره مؤاخذه کرد؛ ابن عباس رنجید، اتهام اختلاس را رد کرد و بیان داشت که تنها وظیفهٔ دولتی‌اش را انجام داده‌است.[۲۰۸]

دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که ترک منصب از سوی ابن عباس همزمان با روی گرداندن بسیاری از طرفداران علی از وی بود و باید دلیل‌های موجه‌تری داشته باشد؛ دلایلی چون کشتار خوارج در نهروان که بر طبق روایات معتبر، ابن عباس این کار را نادرست شمرده بود، یا اعتقاد وی مبنی بر «موضع‌گیری‌های نادرست علی» و اصرارش بر ماندن بر مسند خلافت، با اینکه در ماجرای حکمیت رأی بر عزل علی بود.[۲۰۹]

به گفتهٔ دانشنامهٔ اسلام، پس از این دوران عملی از سوی ابن عباس روایت شده که ممکن است قضاوت بسیار بدی از وی به دست دهد. جزئیات این واقعه هنوز معلوم نیست. او مدتی پس از رفتن به مکه دوباره به بصره بازگشت و اموال مالیاتی بصره را با خود برد. غصب اموال از سوی او جای بحث و بررسی دارد. دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که می‌توان برای این عمل، توجیهی منطقی آورد و دیدگاه کسانی را که این عمل را دون شأن ابن عباس در بین امت نمی‌بینند، منطقی می‌داند.[۲۱۰]

کشته‌شدن

تعدادی از خوارج تصمیم به قتل علی، معاویه، و عمرو عاص به صورت همزمان گرفتند تا به عقیدهٔ خود اسلام را از دست این سه تن که مسئول جنگ‌های داخلی بودند، خلاص کنند[۲۱۱] که تنها موفق به کشتن علی شدند و معاویه و عمرو عاص جان سالم به در بردند.[۲۱۲]

در منابع روز ضربت خوردن علی ۱۷، ۱۹، و ۲۱ رمضان گزارش شده‌است. اما شیخ مفید روز ۱۹ را صحیح‌تر می‌داند و ابن ابی الحدید نیز می‌نویسد چون این سه تن کارشان را عبادت می‌دانستند بنابراین آن را در شب قدر ۱۹ رمضان قرار دادند تا ثواب بیشتری برده باشند. روز مرگ علی هم در منابع از ۱۱ تا ۲۱ رمضان گزارش شده‌است و مدت تحمل ضربت را دو یا سه روز دانسته‌اند.[۲۱۳]

علی هنگامی که مشغول خواندن نماز صبح در مسجد کوفه بود و به روایتی دیگر در کنار در مسجد[۲۱۴] توسط عبدالرحمن بن ملجم و با یک شمشیر مسموم از ناحیهٔ سر[۲۱۵] ضربت خورد. عبدالرحمن این عمل را به قصد انتقام‌گیری از وی در قبال کشتار نهروان انجام داد. دو روز بعد در ۱۹ یا ۲۱ رمضان ۴۰ هجری، علی در سن ۶۲ یا ۶۳ سالگی[۲۱۶] درگذشت.[۲۱۷]

علی از مدت‌ها قبل می‌دانست که کشته می‌شود، حال یا محمد به وی گفته بود یا خودش این مطلب را حس کرده بود. روایات زیادی وجود دارد که در آن محمد یا علی خبر می‌دهند که ریش علی از خون فرق سرش رنگین می‌شود. عمدتاً در منابع شیعی بر روی این مطلب تأکید شده‌است که علی با وجود آگاه‌بودن از سرنوشتش، کس دیگری را به جای خود به امامت نماز جماعت نگذاشت و با وجود اینکه دیگران به وی در مورد احتمال کشته‌شدنش هشدار داده بودند، با خواندن ابیاتی هراس از مرگ را نفی کرده بود. علی حتی پیش‌بینی کرده بود که ابن ملجم قاتلش خواهد بود. رابطهٔ بین علی و ابن ملجم تنش‌برانگیز بود. با این همه، علی در مقام خلیفه هیچ اقدامی علیه ابن ملجم انجام نداد. به روایت ابن سعد، علی گفته بود «چگونه کسی را بکشم که هنوز مرا نکشته‌است»؟ حتی وقتی کسی از قبیلهٔ مراد یا کسی که از زبان خود ابن ملجم نقشهٔ قتل را شنیده بود، در این باره به علی هشدار داد، علی پاسخ داد که هر انسانی را دو فرشته که بر روی شانه‌هایش قرار دارند، تا لحظهٔ مرگ حافظ‌اند و آن لحظه را تقدیر معین می‌کند.[۲۱۸]

شب قبل از واقعه، ابن ملجم به همراه وَردان و شَبیب بن بَجَره شمشیرهایشان را به زهر آغشتند و کنار در مسجد منتظر ماندند تا علی به منظور اقامهٔ نماز صبح به مسجد وارد شود. به محض ظاهرشدن علی، شبیب به وی حمله برد اما شمشیرش به لغاز در اصابت کرد و خطا رفت. شبیب فرار کرد و در میان جمعیت گم شد. وردان نیز بی‌سروصدا گریخت، به خانه رفت و حریر از سینه باز کرد. چون پسرعمویش او را در این حالت دید، مشکوک شد و وی را کشت. تنها ابن ملجم باقی مانده بود. او در حالی که فریاد می‌کشید «ای علی، حکمیت خاص خداست، نه تو و یارانت» ضربتی به فرق سر علی وارد آورد و خواست بگریزد که ابو اَدماء همدانی وی را به زمین افکند. علی به خانه‌اش بازگشت و ابن ملجم را پیش وی آوردند. ابن مجلم به علی گفت که ۴۰ روز شمشیرش را تیز می‌کرده و از خدا خواسته‌است که با آن شرورترین مردان را بکشد. علی در پاسخ گفت خود ابن ملجم با همین شمشیر کشته خواهد شد و وی را شرورترین مردان نامید.[۲۱۹]

علی همیشه در اجرای شرع اسلامی دقیق و سختگیر بود. در مورد مجازات قاتلش نیز منابع تقریباً متفق‌القول‌اند که حکم قصاص داد گرچه برخی منابع بر بخشایش او تأکید کرده‌اند. دانشنامهٔ اسلام چهار روایت گوناگون از درخواست علی دربارهٔ چگونگی رفتار با ابن ملجم ذکر کرده‌است. پس از مرگ علی، دو روایت مختلف از مرگ ابن ملجم آمده‌است: اول آنکه ابن ملجم از حسن خواست تا او را رها کند تا به شام رود و معاویه را بکشد و سپس خود را به حسن تحویل دهد اما حسن نپذیرفت، او را کشت و جسدش را سوزاند؛ دوم آنکه حسین، ابن حنفیه، و عبدالله بن جعفر از حسن فرصت خواستند تا از ابن ملجم انتقام بگیرند و چون حسن رخصت داد، عبدالله بن جعفر شروع به مثله و شکنجه‌کردن ابن ملجم کرد. ابن ملجم سختی‌ها را با شجاعت مثال‌زدنی طاقت آورد و تنها زمانی دم برآورد که خواستند زبانش را ببرند چرا که بیچاره از گفتن ذکر خدا عاجز می‌گشت.[۲۲۰]

آرامگاه

نوشتار اصلی:حرم علی بن ابوطالب

بدن بی‌جان علی را پسرانش غسل دادند و در نزدیکی کوفه دفن کردند اما مزارش از ترس نبش قبر و بی‌حرمتی به آن پنهان نگه داشته شد.[۲۲۱] تا آنکه در زمان هارون‌الرشید، خلیفهٔ عباسی، در سال ۷۹۱ میلادی در فاصلهٔ چند کیلومتری از کوفه محل مزارش مشخص و آرامگاهی در آنجا ساخته شد. پس از آن این منطقه تبدیل به شهر نجف شد.[۲۲۲][۲۲۳]

همسران و فرزندان

نوشتار اصلی: فرزندان علی

نوشتار(های) وابسته: علویان و خاندان علی

 

نوادگان علی

علی ۹ زن و چندین کنیز داشت و دارای ۱۴ پسر و ۱۹ دختر بود که از میان آنان حسن، حسین، و محمد حنفیه مشهورترند.[۲۲۴] طبق منابع شیعی تعداد کل فرزندان علی ۲۷ یا ۲۸ بود. مادر محمد حنفیه، کنیزی آزادشده به نام خوله دختر جعفر حنفیه بود.[۲۲۵] از میان فرزندان علی، ۵ نفر صاحب نسل شدند.[۲۲۶]

فاطمهٔ زهرا، دختر محمد و خدیجه، همسر علی بن ابی‌طالب، مادر حسن و حسین، و یکی از پنج عضو آل عباست.[۲۲۷] نسل علی از فاطمهٔ زهرا به عنوان شریف یا سید شناخته می‌شوند. آن‌ها به عنوان تنها نسل بازمانده از محمد، مورد احترام شیعه و سنی‌اند.[۲۲۸]

حسن بزرگترین پسر علی و فاطمهٔ زهرا و دومین امام شیعه است که طبق روایات در ۶۲۵ میلادی در مدینه به دنیا آمد. بعد از درگذشت علی، برای مدت کوتاهی در کوفه بر بخشی از سرزمین‌های مسلمانان خلافت کرد و سپس طبق عهدنامهٔ صلح با معاویه از قدرت کناره گرفت. او در ۶۷۰ میلادی در مدینه مسموم شد و درگذشت.[۲۲۹] حسین دومین پسر علی و فاطمه زهرا و سومین امام شیعه است که طبق بیشتر روایات در ۶۲۶ میلادی در مدینه به دنیا آمد. وی در سال ۶۸۰ میلادی علیه یزید قیام کرد و در نبرد کربلا به همراه یارانش کشته شد. در این نبرد علاوه بر حسین، شش تن دیگر از فرزندان علی نیز کشته شدند که چهار نفر آن‌ها پسران فاطمهٔ کلابیه معروف به ام‌البنین بودند. همچنین سه پسر حسن و دو فرزند حسین در نبرد کشته شدند.[۲۳۰]

خاندان علی رهبری مسلمانان را منحصر به اهل البیت می‌دانستند و در دوران‌های مختلف قیام‌های متعددی بر ضد حاکمان وقت انجام دادند. از مهم‌ترین این قیام‌ها می‌توان نبرد کربلا، قیام مختار ثقفی از طرف محمد حنفیه، قیام زید بن علی و قیام یحیی بن زید بر ضد امویان را نام برد. بعدها خاندان علی بر ضد عباسیان نیز قیام کردند که از مهم‌ترین آنان می‌توان به قیام صاحب فخ و قیام محمد ابن عبدالله نفس زکیه اشاره کرد. در حالی که هیچ‌یک از این قیام‌ها موفق نبود، سرانجام ادریسیان، فاطمیان، و علویان طبرستان توانستند اولین حکومت‌ها از خاندان علی را تشکیل دهند.[۲۳۱]

جایگاه در تفکر اسلامی

تمام مسلمانان شیعه و سنی برای علی جایگاه سیاسی، فقهی، و معنوی والایی قائل هستند. تنها در دوره‌ای پس از جنگ صفین، خوارج برای او احترام کمتری قائل بودند.[۲۳۲] شیعیان افرادی را که با علی یا دیگر اهل البیت آشکارا دشمنی می‌کنند ناصبی می‌نامند.[۲۳۳]

اهل سنت

از آنجایی که علی یکی از خلفای راشدین و از صحابهٔ نزدیک محمد بود، جایگاه بلندی در اندیشهٔ اهل سنت دارد. هرچند این جایگاه از ابتدا به این صورت نبود و عنوان خلیفهٔ راشد برای علی تنها پس از آنکه احمد بن حنبل، علی را در زمرهٔ خلفای راشدین آورد، از جانب اهل سنت مشروع تلقی شد. بعدها مؤلفان سنی به‌وفور نظرات فقهی، قضایی، و تاریخی علی را گزارش کردند و برخی تلاش کردند از سخنان علی علیه تشیع استفاده کرده و دکترین اهل سنت را پشتیبانی کنند. در میان اهل سنت، علی جایگاهی همانند سه خلیفهٔ دیگر دارد و بر مبنای نظریهٔ سابقون، در جایگاهی پایین‌تر از آنان است. بزرگ‌ترین مشکل اهل سنت، ترفیع مقام علی توسط محمد در احادیثی مانند «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» است که برای حل این مشکل به تفسیر این حدیث پرداخته‌اند. همچنین، اکثر نویسندگان سنی به برتری دانش علی در شریعت و روایت حدیث از پیامبر اذعان دارند ولی این موارد را دلیلی بر تعیین جایگاه سیاسی او توسط محمد نمی‌دانند.[۲۳۴]

شیعیان

در اعتقادات شیعه، علی جایگاه والایی دارد و اعتقاد به حقانیت او در رهبری مسلمانان، باور تعیین‌کنندهٔ شیعیان است. سخنان او مرجعی برای فقه شیعیان است و از همه مهم‌تر، شیعیان باور دارند که علی بر بقیهٔ صحابه برتری داشته و توسط محمد به جانشینی‌اش منصوب شده بود. تقوا و اخلاق علی آغازگر نوعی عرفان در میان شیعیان بوده که آنان را به صوفیان سنی مذهب نزدیک می‌کند. در میان شیعیان دوازده‌امامی، باور به امامت علی از اصول دین است. عبارت «علی ولی الله» در اذان شیعیان گنجانده شده‌است. مستعلیه مقام علی را برتر از امام می‌دانند. هر دوی این مذاهب به عصمت، علم غیب، و شفاعت علی اعتقاد دارند.[۲۳۶] حجم گسترده‌ای از ادبیات مذهبی شیعه به زبان‌های مختلف نظیر عربی، فارسی، اردو و ترکی به علی اختصاص یافته‌است.[۲۳۷]

غالیان، شیعیان تندرو، اعتقاد داشتند که علی دسترسی به ارادهٔ خدا داشته‌است. مثلاً نصیریه اعتقاد داشتند که خداوند در علی حلول کرده‌است یا خطابیه مقام علی را بالاتر از محمد می‌دانستند. در زمان فعلی، شیعیان و سنیان به علویان و بکتاشیه با دید شک‌آلود به قائل‌شدن الوهیت برای علی نگاه می‌کنند. کردهای اهل حق نیز اعتقادات مشابهی آمیخته با تناسخ در مورد علی دارند.[۲۳۸]

صوفیان

علی دارای جایگاهی محوری در میان اسطوره‌های طریقت‌های مختلف گشت و تقریباً همه طریقت‌های تصوف، سلسلهٔ معنوی خود را از طریق علی به محمد می‌رسانند. یکی از باورهای اصلی صوفیه این است که مقام معنوی ولایت، که از محمد به علی به ارث رسیده‌است، فرد صوفی را قادر به پیمودن راه به سوی خدا می‌کند. جایگاه علی به عنوان راوی برجستهٔ سخنان محمد، او را رهبر معنوی بسیاری از حرکت‌های تصوف در قرن‌های بعدی کرد. تصور علی به عنوان پیرو زاهد محمد، در میان صوفیان همانند سنیان و شیعیان وجود دارد. صوفیان معتقدند محمد علوم خفیه شامل جفر را به علی آموخت.[۲۳۹][۲۴۰]

فلسفه و عرفان اسلامی

به نوشتهٔ دانشنامه بریتانیکا در فلسفهٔ اسلامی متأخر به‌خصوص آموزه‌های ملاصدرا، موسوم به حکمت متعالیه، خطبه‌ها و احادیث علی به عنوان مرجع اصلی دانش فلسفی یا حکمت الهی تلقی می‌شود و وی را نخستین فردی می‌دانند که از اصطلاحات عربی برای بیان آرای فلسفی بهره جسته‌است. همچنین گفتهٔ وی «به آنچه گفته شده‌است بنگر؛ نه آنکه آن را گفته» ویژگی اصلی اندیشهٔ اسلامی را بیان می‌کند که طبق آن مکتب‌ها بر اشخاص ارجح‌اند و افکار بر مبنای ارزش درونمایهٔ آن داوری می‌شود؛ نه بر مبنای مراجع تاریخی آن‌ها.[۲۴۱]

آثار

تعداد زیادی از سخنان کوتاه علی، تبدیل به بخش‌هایی از فرهنگ عمومی اسلامی شده‌است و به عنوان ضرب‌المثل و کلمات قصار در زندگی روزمره نقل می‌شوند. همچنین، این سخنان اساس آثار ادبی گردیده و به صورت اشعار در زبان‌های گوناگون وارد شده‌اند. در قرن ۸ میلادی، نویسندگان ادبی همچون عبدالحمید یحیی امیری، به فصاحت بی‌نظیر خطبه‌ها و سخنان علی اشاره کرده‌اند. جاحظ، ادیب عرب در قرن سوم هجری، نیز بر همین عقیده‌است.[۲۴۲]

نهج‌البلاغه

نوشتار اصلی: نهج‌البلاغه


http://bits.wikimedia.org/static-1.24wmf13/skins/common/images/magnify-clip-rtl.png

صفحه‌ای قدیمی از نهج‌البلاغه

در قرن ۱۰ میلادی، یکی از محققان برجستهٔ شیعی به نام سید شریف رضی تعداد زیادی از خطبه‌ها، نامه‌ها، و سخنان کوتاه علی با موضوعات گوناگون را در کتابی به نام نهج‌البلاغه جمع‌آوری کرد که به یکی از پرطرفدارترین و تأثیرگذارترین کتب جهان اسلام مبدل گشت. با این حال، این کتاب تقریباً به طور کامل تا قرن ۲۰ میلادی در تحقیقات غربی نادیده گرفته شد. با وجود اینکه برخی محققین غربی در صحت آن تردید دارند، اما صحتش هیچ‌گاه نزد اکثر مسلمانان جای سؤال نداشته‌است. نهج‌البلاغه کماکان به عنوان منبعی مذهبی و مرجعی الهام‌بخش و ادبی در میان شیعه و سنی مطرح است.[۲۴۳] در میان گفته‌های منسوب به علی، نامهٔ او به مالک اشتر دربارهٔ حکومت صالحانه مورد توجه زیادی قرار گرفته‌است.[۲۴۴] سید حسین مدرسی طباطبایی به کتاب مدارک نهج‌البلاغه، اثر رضا استادی، اشاره می‌کند که در آن اسنادی ارائه شده‌است که سخنان موجود در نهج‌البلاغه را به علی می‌رساند.[۲۴۵]

غرر الحکم و درر الکلم

نوشتار اصلی: غرر الحکم و درر الکلم

غرر الحکم و درر الکلم مجموعه‌ای از کلمات قصار علی بن ابی‌طالب است که توسط ابوالفتح عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد تمیمی آمدی، از علمای امامی قرن پنجم هجری، گردآوری شده‌است.[۲۴۶]

مصحف علی


http://bits.wikimedia.org/static-1.24wmf13/skins/common/images/magnify-clip-rtl.png

دست‌نوشتهٔ قرآن منسوب به علی بن ابی‌طالب که در کتابخانهٔ حرم امام علی نگهداری می‌شود. این صفحه به سوره البروج آیات ۳۱ مربوط است.

نوشتار اصلی: مصحف علی

مُصحَف علی به نسخه‌ای از قرآن گفته می‌شود که توسط علی بن ابی‌طالب گردآوری شده‌است. علی یکی از اولین گردآورندگان قرآن بود و سوره‌های قرآن را به ترتیب تاریخ نزول چیده بود. همچنین روایت شده‌است که این مصحف شامل مطالب تفسیری مانند نسخ آیات نیز بود. منابع شیعی می‌نویسند که پس از درگذشت محمد، علی مصحفش را به گروه حکومتی جمع‌آوری قرآن عرضه کرد ولی با مخالفت صحابه روبرو و مجبور شد قرآن را به خانه‌اش برگرداند.[۲۴۷] گرچه وجود تاریخی مصحف علی مسلم است، اما به مانند دیگر مصحف صحابه چیزی به عنوان واقعیت خارجی در دسترس نیست.[۲۴۸] گروه‌هایی از شیعیان در طول تاریخ به تفاوت‌های عمدهٔ این مصحف با قرآن فعلی اعتقاد داشتند ولی با مخالفت جمع کثیری از روحانیون و قرآن‌پژوهان شیعه مواجه شده‌اند.[۲۴۹][۲۵۰] علی از قاریان اصلی قرآن هم بود و قرائتی از او بر جای مانده که، به گفتهٔ برخی نویسندگان کتاب‌های قرائات قرآن، با قرائت حفص از عاصم یکی است.[۲۵۱]

کتاب علی

نوشتار اصلی: کتاب علی

بر اساس روایات فراوانی از قرن دوم هجری، کتاب علی مجموعه‌ای از سخنان محمد است که علی گردآوری کرده‌است. در نقل است که علی در پیشگاه محمد مطالبی را بر روی ورقی از پوست می‌نوشت که از او می‌شنید. روایتی دیگر می‌گوید که فقیه مکه در اوایل قرن دوم از این کتاب آگاه بود و مطمئن بود که نوشتهٔ علی است. در مورد محتوای کتاب گفته شده‌است که کتاب شامل همهٔ چیزهایی که مردم به آن نیاز دارند بود؛ مانند مواردی در احکام حلال و حرام و حتی دیهٔ خراش‌ها. وجود مطالبی در مورد جفر نیز روایت شده‌است.[۲۵۲]

آثار دیگر

آثار دیگری نیز به علی نسبت داده شده‌است. از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: دعای کمیل که علی آن را به شاگردش کمیل بن زیاد آموخت و در حقیقت دعایی طولانی است که هنوز هم توسط شیعیان خوانده می‌شود.[۲۵۳] کتاب الدیات که دستورالعملی در مورد نحوهٔ محاسبهٔ دیه‌هاست و در کتاب‌هایی مانند من لایحضره الفقیه به صورت کامل آمده‌است. مسند علی به مجموعه احادیثی از پیامبر اسلام گفته می‌شود که راوی اول آن‌ها علی است و در مسندهای روایی اهل سنت مانند مسند احمد حنبل آمده‌اند. بعدها افرادی احادیث علی را گردآوری کرده و آن را یک‌جا مسند علی نامیدند. در منابع قدیمی، گزارش‌های مختلفی دربارهٔ اینکه آیا علی شعر می‌سروده‌است یا نه وجود دارد. مؤلفان متعددی دیوان اشعاری را به علی نسبت داده‌اند ولی بسیاری از این اشعار سرودهٔ دیگران است. روش قضاوت علی نیز مورد توجه اصحابش بوده و توسط آنان گردآوری شده‌است.[۲۵۴]

ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی

علی مردی با سر طاس و بدنی چاق و تنومند بود و پاهای کوتاه و کتفی فراخ داشت. چشم‌هایش دچار التهاب و بیماری بود. بدنی پر موی و ریشی بلند و سفید داشت که تا نزدیک سینه‌اش می‌رسید. لئورا وچا ولیری در دانشنامهٔ اسلام می‌نویسد که علی خشن و گوشه‌گیر بود. علی به خاطر دانش عمیقش از قرآن مشهور بود و بهترین قاریان قرآن به حساب می‌آمد.[۲۵۵] در مقابل گفته شده‌است که علی تنها در جنگ خیبر دچار چشم درد شد و بر طبق روایتی توسط محمد شفا یافت. همچنین گزارهٔ دانشنامهٔ اسلام در مورد خشن و گوشه‌گیر بودن علی مورد انتقاد قرار گرفته‌است.[۲۵۶]

دیدگاه‌ها در مورد علی

در احادیث

نبیل حسین می‌نویسد سنی‌های حامی علی بر این باورند که نوعی علی‌ستیزی را می‌توان در روایات تاریخی و احادیث اسلام مشاهده کرد و همسوبودن سنی‌ها با سلسلهٔ بنی‌امیه باعث شده‌است که محدثان اولیه با گرایش شیعی، فاقد اعتبار و از سوی دیگر، راویان حدیث با گرایش ضد علی معتبر دانسته شوند.[۲۵۷]

ایگناز گلدزیهر ضمن مقایسهٔ دو نسخه از سخنان محمد دربارهٔ علی که در جنگ خیبر پس از دادن پرچم به او بر زبان آورده‌است، اذعان می‌دارد که در روایات، اضافاتی به نفع علی وجود دارد. اما از طرف دیگر برای اثبات دیدگاه خود دربارهٔ وجود علی‌ستیزی در روایات، دو نسخهٔ متفاوت از حدیث «مؤمن در حالی که نور ایمان در قلبش است، زنا نمی‌کند و مؤمن در حالی که نور ایمان در قلبش است، دزدی نمی‌کند» را بررسی کرده، نتیجه می‌گیرد که در برخی کتب، به حدیث مزبور جملهٔ «مؤمن غلو نمی‌کند» اضافه شده‌است تا شیعیان «کافر» قلمداد شوند و این جملات اضافی در لوای حدیث موجه و معتبر اصلی، به مرور زمان در اذهان مسلمانان جای بگیرد.[۲۵۸]

مایکل کوپرسن در کتاب تاریخ‌نگاری سنتی عربی می‌نویسد عباسیان پس از آنکه پایه‌های قدرت خود را مستحکم کردند، به ساخت احادیث جعلی برای بنی‌امیه و نیز علویان مبادرت ورزیدند. آنان در روایات خود خلافت بنی‌امیه را خلافت فرزندان دشمنان محمد دانستند و دربارهٔ خلافت فرزندان علی نیز سعی داشتند تأکید کنند که خلافت بیشتر از آنکه به فرزندان دختر محمد تعلق داشته باشد، به فرزندان عموی محمد تعلق داشته‌است و مدعی بودند که فرزندان علی خلافت را از شجرهٔ خود به شجرهٔ عباس انتقال داده‌اند.[۲۵۹]

پل کوب می‌نویسد در شام، احادیث راجع به تقوای علی تا زمان اسماعیل بن عیاش حمصی (درگذشته به سال ۱۸۱ یا ۱۸۲ هجری) ناشناخته بودند و حتی تا قرن سوم هجری هر کسی در مسجد امویان، مخفیانه در بحث‌های مربوط به «فضائل علی» شرکت می‌جست، به احتمال زیاد مورد هجمه قرار می‌گرفت.[۲۶۰]

جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر


جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر – قسمت اول



 جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر – قسمت اول
 
جابجایی در قدرت، از دو بخش  تشکیل شده است. جابجایی در قدرت کسب و کار، و جابجایی در قدرت سیاسی. با توجه به اساسی بودن این دو بخش، تحولات این دو در حوزه های زندگی انسان، اثرگذار است. تافلر در سراسر کتاب خود در پی تبیین اهمیت محوری قدرت است و می خواهد نشان دهد عناصر سه گانه قدرت یعنی زور، پول و دانایی در زندگی اقتصادی و سیاسی انسان نقش به سزایی دارد و با توجه به دگرگونی جامعه، اهمیت و نفوذ آن ها در طول تاریخ به تحلیل نرفته است. تافلر بین دو مفهوم «جابجایی قدرت powershift))»و«جابجایی در قدرت power shift))» تمایز قائل است.او جابجایی از جایی به جای دیگر (مثل جابجایی قدرت از شخص به شخص دیگر) را جابجایی قدرت می نامد ولی جابجایی در مفهوم قدرت و تغییر اهمیت عناصر سه گانه در بازی های قدرت را جابجایی در قدرت می داند.او معتقد است در عصرهای گذشته، به ترتیب زور و پول ابزار اصلی دسترسی به قدرت بوده ولی در حال حاضر دانایی برترین و مهمترین ابزار قدرت می باشد و همین مفهوم جابجایی است که تحولات جهان معاصر را در بر می گیرد.او با آوردن شواهد و عوارض آن در پی تبیین همین مطلب است. مقاله حاضر با شرح و تبیین نظریه جابجایی در قدرت ، نظریات الوین تافلر را در زمینه قدرت بیان می کند.شایان ذکر است تافلر با بررسی تاریخی، تحولات و تغییر در قدرت کشور خود را بررسی کرده است و این تلاشی است ارزشمند ولی چون جامعه متشکل از فرهنگ ، آداب ، رسوم و دین و مذهب افراد آن است و رفتار انسان تحت تأثیر این عوامل است و با توجه به فرهنگ غنی اسلامی کشور ما و دیگر کشورهای اسلامی، رفتار فردی و اجتماعی ما تحت تأثیر این فرهنگ غنی و دین مبین اسلام است. تافلر در جامعه و مکتب لیبرالی که در پی حداکثر کردن مطلوبیت و سود می باشند به مطالعه می پردازد ولی شخص مسلمان در پی کسب رضایت خداوند است لذا با تأکید بر اهمیت دانایی در روابط اقتصادی و سیاسی در حال حاضر معتقدیم که استفاده از اطلاعات و دانایی در دو فرهنگ و جامعه غرب و اسلام، متفاوت است. پس با استفاده از داده های او در پی استفاده از دانایی برای ائتلای پرچم اسلام در جهان هستیم. واژگان کلیدی:جابجایی قدرت، جابجایی در قدرت، قدرت کسب و کار، قدرت سیاسی ، زور، پول و دانایی.مقدمهجابجایی در قدرت اوج تلاش بیست و پنج ساله ای است که برای معنا بخشیدن به تغییرات گیج کننده ای که ما را به سوی قرن بیست و یکم سوق می دهد. کتاب جاجبایی در قدرت 1 سومین و آخرین کتاب از مجموعه سه جلدی است که با شوک آینده آغاز و با موج سوم ادامه یافت.هر کدام از این کتاب ها را می توان به صورت یک کار مستقل مطالعه کرد. اما هر سه به اتفاق مجموعۀ روشن فکری هماهنگی را تشکیل می دهند.موضوع اصلی آن ها تغییر است.جابجایی در قدرت تحلیل قبلی را دنبال کرده و کانون تمرکزش پدیدار شدن نظام تازه قدرت است که جایگزین نظام قدرت گذشتۀ صنعتی می شود.سه کتاب پیش گفته با این پیش فرض شروع شده که تغییرات شتابان کنونی به رغم آن که ما باورمان شده که بی نظم یا تصادفی اند، چنین نیستند و مدعی است در پس عناوین رویدادها نه تنها الگوهایی مشخص ، بلکه نیروهایی قابل شناسایی و به طور اتفاقی ، و به صورت یک مجموعه ،نه بر مبنای مورد به مورد ، یا آن ها رویارو شویم. به هر حال، برای معنا بخشیدن به تغییرات عظیم کنونی، اگر بخواهیم به شیوه ای راهبردی درباره آن ها بیندیشیم، به چیزی بیش از داده های جزئی ، نشانه ها و فهرست ها نیاز داریم.ما باید بتوانیم ببینیم چگونه تغییرات گوناگون با یکدیگر ارتباط پیدا می کنند از این رو کتاب جابجایی در قدرت ترکیب روشن و جامعی را ارائه می دهد، تصویری فراگیر از تمدن نوینی که تاکنون دیده ایم، فقط اولین طلیعه های منازعات بازرگانی به مراتب عظیم تر و به طور کامل تازه ای است که در پیش داریم.از آن مهم تر عقیده دارد که انقلاب ها و تحولاتی که به تازگی در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی روی داده در مقایسه با منازعات جهانی قدرت بسیار جزئی است.جابجایی در قدرت درباره منازعات اوج گیرندۀ قدرت است.به میزانی که تمدن صنعتی سلطه جهانی خود را از دست می دهد و نیروهای جدید در جهان وارد عرصه می شوند و به اوج خود می رسند، ما هنوز با این منازعات روبرو هستیم. تافلر در مورد کتاب خود چنین می گوید: برای من ، جابجایی در قدرت قلۀ بلندی است که پس از یک سفر اعجاب انگیز به آن دست یافتیم ( پیش گفتار کتاب جابجایی در قدرت:ص5 ).نگاهی به موج سوم تافلرالوین تافلر در کتاب موج سوم خود نوشته است: مردم کره زمین تا امروز سه موج اساسی (انقلاب کشاورزی، انقلاب صنعتی و انقلاب انفورماتیک) تحول را پشت سرگذاشته اند. برای تبیین نظر تافلر این سه موج را به صورت اختصار توضیح می دهیم. موج اول، موج انقلاب کشاورزی است که زمان شروع آن بر کسی مشخص نیست، موج دوم انقلاب صنعتی است که به دنبال اختراع ماشین بخار در سال 1764 میلادی شروع شده است و سرانجام موج سوم یا انقلاب انفورماتیک است که از سال 1946 که بشر به ساخت رایانه نائل آمده شروع شد. هر یک از این امواج تحول، باعث به وجود آمدن تحولات فکری و فرهنگی خاص خودش شدند که لازم است به طرح آن ها بپردازیم. موج اول همان طور که گفته شد از زمانی شروع شد که انسان فهمید اگر دانه ای را در زمین بکارد می تواند از محصول آن استفاده مجدد کند، مشروط بر آن که به اتفاق خانواده اش در محلی ساکن شود.تا آن زمان انسان تمایلی به تشکیل خانواده نداشته و اغلب به صورت انفرادی و سرانجام دسته های کوچک و به شکل مهاجر زندگی می کرد، اما فصل های سه گانه کاشت، داشت و برداشت او را مجبور به ساکن شدن در یک جا کرد و آرام آرام خانواده کوچک و هسته ای، جای خود را به خانواده بزرگ و گسترده داد.در آن زمان تفاوتی بین شهرو روستا وجود نداشت، زیرا اصلاً تعریف مشخصی برای زندگی شهری و روستایی نشده بود.تفکر حاکم در قالب تعاریف امروزی، تفکر روستایی بود که بر مبنای آن تفکر، کشاورز با صدای خروس از خواب بیدار شده و زندگی روزمره را آغاز می کند و زمانی هم که آفتاب به نیمه می رسد می فهمد که زمان ناهار و استراحت نیم روزی است و زمانی هم که خورشید غروب می کند، می فهمد که باید کار را تعطیل کند. برای این روستایی مفروض، تابستان فصل کاشت ، پاییز زمان برداشت و زمستان هم زمان استراحت و دید و بازدید است. در چنین فضایی ، چند همسری و تعدد فرزندان ذکور ، یک نیاز اساسی است، چرا که این فرزندان پسر هستند که می توانند کارهای سخت و طاقت فرسا انجام دهند و دختران فقط می توانند به امور خانه داری بپردازند.اما زمانی که آرام آرام امواج تحول ناشی از انقلاب بخار سراسر جهان را فرا گرفت، کم کم کارخانجات متولد شدند. تراکتور جای گاوآهن را می گیرد، آرام آرام پتک ( سمبل موج دوم) ، جای بیل ( سمبل موج اول) را گرفت و کشاورز مفروض دیگر نیازی نمی دید از تمامی فرزندانش در روستا استفاده کند، زیرا حالا یک تراکتور می تواند جای 10 فرزند او را بگیرد، لذا ما بقی فرزندان را راهی شهر می کند تا اولین طبقات بورژوای شهری را تشکیل دهند. این جمعیت جدید شهری شده دیگر نیازی به صدای خرو س نداشتند ، چرا که با صدای زنگ ساعت ، روز کاری را آغاز کرده و با صدای بوق کارخانه هم ، کار را تعطیل می کردند.کم کم به واسطه گسترده شدنفضای شهرها، نیازهای جدید به وجود آمد ، کودکستان برای تربیت کودکان، آسایش گاه سالمندان برای نگه داری افراد مسن و رستوران برای آن هایی که فرصت طبخ غذا را در منزل نداشتند.خلاصه نیازهای نو، راه حل های تازه را خلق کردند و آن هانیز خود احتیاجات جدید را آفریدند و این روند همیشگی با ورود کامپیوتر به عرصه تحولات وارد فصل جدیدی شد.همان طوری که پتک جای بیل را گرفت، نرم افزار( یکی از سمبل های موج سوم ) هم متقابلاً جای پتک را گرفت، اگر در موج دوم ، حضور فیزیکی کارمندان در زمان معین، معیار دریافت دستمزد بود، در موج سوم راندمان کاری است که میزان حق السهم هر عضو یک مجموعه خدماتی یا تولیدی را مشخص می کند. اگر در موج دوم، سخت افزارها به کمک انسان می آمدند، در موج سوم این نرم افزارها هستند که به خدمت بشر می شتابند.تصورات و تفکرات آدمی به شکل کدهای صفر و یک و با کمک امواج ماهواره ای مبادله می شود.در موج سوم انسان هر روز که بیشتر یاد می گیرد، بیشتر می فهمد که با حقیقت فاصله زیادی دارد. موج سوم را موج خردورزی هم لقب داده اند و این بدان دلیل است که در این عرصه انسان ها دیگر فرصت ندارند زیاد با هم صحبت کنند.همه چیز تعریف شده و برای هر تعریف یک کد در نظر گرفته شده است حتی نام افراد هم که زمانی تحت تأثیر موج اول و دوم با اسامی چون برنج کار، پیله ور صنعتی، کارخانه ای و موارد مشابه مورد خطاب قرار می گرفتند ، در موج سوم تمام هویتشان در یک مجموعه اعداد خلاصه می شود.به عبارت دیگر، افراد دیگر به واسطه نام اجدادشان شناخته نمی شوند، بلکه هر فرد دارای هویتی مستقل است که این هویت در قالب ارقام خلاصه می شود.در موج سوم انتصاب به افراد خاص ، نژاد و ملیت معیاری برای برتری و شناخت نیست، بلکه این کامپیوتر ها هستند که افراد را بر مبنای شماره طبقه بندی و تقسیم می کنند.شهر الکترونیکی که یکی از دستاوردهای موج سوم است، از این قاعده مستثنی نمی باشد.در این شهر عقلانیت محض جای احساس را می گیرد و در دفاع از این دگردیسی اخلاقی ، دولت الکترونیکی آرام آرام جایگزین مقررات مکتوب می شود. خیلی سریع اتوماسیون اداری ، بایگانی های سنتی را بایگانی کرده و به دست تاریخ می سپارد.در شهر الکترونیک ، تماس مستقیم بین ارباب رجوع و کارمندان یک سازمان به پایین ترین میزان خودش می رسد.چرا که وظیفه اصلی هر دو، فقط وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر است، با این تفاوت که ارباب رجوع جهت طرح مشکلات ، این اطلاعات را وارد می کند و کارمندان برای پاسخگویی در اداره و خلاصه در شهر الکترونیکی ، واژگان جدید و اصطلاحات کامپیوتری جایگزین گویش های محلی می شود. سنت و مدرنیسم همچنان و البته در حوزه های بسیار وسیع تر، به نزاع تاریخی خود ادامه می دهند و ما که در بنیان شهر الکترونیک ،مبالغ هنگفتی سرمایه گذاری کرده ایم ،چاره ای به جز انتخاب یکی از دو گزینه را نداریم.مهم ترین چالش اساسی در این ارتباط آن است که پذیرفتن سنت،به معنای پذیرش شهر الکترونیکی نیم بند است و استقبال از مدرنیسم که محور توسعه پایدار در شهر الکترونیک است، به معنای پشت کردن به سنت می باشد.از دیدگاه تافلر ، در موج سوم، با افزایش نقش ارتباطات و اطلاعات، ماهیت قدرت از ثروت به دانایی تغییر خواهد یافت.

--------------------------------------------------------


جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر - قسمت دوم


 جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر - قسمت دوم
|جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر - قسمت دوم نویسنده:یاسر رضاپور نظریه های قدرت از نگاه تاریخیدر زمینه قدرت نظریه های گوناگونی وجود دارد.با دسته بندی که می توان انجام داد این نظریه ها به سه گروه ذیل تقسیم می شوند.1. نظریه پردازان کلاسیک که از نظر تاریخی از اندیشه های یونانی باستان، مثل سقراط و افلاطون ، شروع می شود و تا شروع رنسانس ادامه می یابد. وجهه مشخصه این نظریه ها دیدگاه متافیزیکی آن ها درباره پدیده قدرت است. این گروه از نظریه پردازان نیز در رابطه با نگاه بدبینانه یا آرمانی که نسبت به پدیده قدرت دارند، خود به دو گروه آرمان گرا و واقع گرا تقسیم می شوند.2. نظریه پردازان مدرن: وجه تمایز این دیدگاه از دیدگاه کلاسیک، نگرش مادی آن ها درباره پدیده قدرت است. این دیدگاه به دو بخش تبدیل می شود، دیدگاه فلسفی و دیدگاه و دیدگاه علمی. در گروه اول، ماکیاولی ، بدن و هابز قرار دارند که جزو واقع گرایان شمرده می شوند و در همین گروه عده ای چون سوسو، کانت و هگل با دید آرمانگرایانه به پدیده قدرت می نگرند.دردیدگاه علمی که به صورت تجربی به بررسی مسأله قدرت می پردازد نیز با دو گروه اندیشه وران مواجه هستیم.واقع گرایان عبارتند از مارکس وبر، مورگنتا، رابرت دال ، سی رایت میلز و آرمان گرایان که شامل نظریه پردازانی چون هاناآرنت و یورگن هابرمارس می شوند.نظریه پردازان مدرن بر این باورند که ماهیت قدرت، سلطه است.آنچه در دوران مدرن بر تفکر سیاسی حاکم است توجیه اقتدار سیاسی است. این گروه از اندیشه وران برخلاف اندیشه وران کلاسیک قدرت را نه به عنوان یک پدیده متافیزیکی ، بلکه به عنوان پدیده ای مادی می انگارند به فضائل و الهه های قدرت توجه می کند و آن را در خدمت منافع عمومی تفسیر می کنند.3. نظریه پردازان پست مدرن: نقد قدرت از مباحث پست مدرن می باشد.اگر در نظریه های کلاسیک و مدرن، قدرت خصلتی سیاسی دارد و دارای مرکزی به نام حاکمیت است.در نظریه های پست مدرن قدرت پراکنده است و دارای مرکزیتی نیست. در این گروه صاحب نظرانی چون نیچه، هایدگر،میشل فوکو وژان فرانسوالیوتار وجود دارند.در واقع می توان می گفت بحث تافلر دربارۀ تحول ماهیت قدرت در جامعه فراصنعتی تا حدودی به بحث های این گروه نزدیک می شود.تعریف قدرت برای قدرت تعاریف زیادی نقل شده که می توان آن ها را به صورت مبسوط مورد نقد قرار داد ولی در مقاله مجال این کار نیست لذا فقط چند تعریف از قدرت نقل می شود.یکی از مشهورترین تعاریف قدرت، متعلق به برتراند راسل است که می گوید: «قدرت را می توان ایجاد تأثیر مورد نظر تعریف کرد».وال در مقاله خود تحت عنوان «مفهوم قدرت» این گونه قدرت را توصیف می کند:« الف تا آن جا بر ب قدرت دارد که بتواند ب را وادار به کاری کند که در غیر این صورت انجام نمی داد». تالکوت پارسونز قدرت را چنین تعریف می کند: « قدرت، ظرفیت تعمیم یافته برای تضمین اجرای تعهدات الزام آور واحدهای گوناگون یک نظام با سازمان جمعی است در زمانی که تعهدات به دلیل تأثیرشان بر اهداف جمعی، مشروعیت یافته است؛ یعنی جایی که در صورت تمرد ، فرض اجرای تعهدات از طریق ضمانت های اجرایی منفی مربوط به موقعیت، وجود داشته باشد ، قطع نظر از این که بازیگر بالفعل این اجرا چه کسی باشد». به نظر تافلر قدرت به « تولید تأثیری مطلوب با حداقل عوارض جانبی (قابل شناسایی) » تعریف می شود و در عریان ترین شکل خود، قدرت عبارت است از استفاده از خشونت، ثروت و دانایی (در معنای وسیع آن) برای واداشتن مردم به انجام کاری خاص.معنای جدید قدرتقدرت به خودی خود نه خوب است و نه بد. قدرت وجه اجتناب پذیر هر رابطه انسانی است و بر هر چیزی اثر می گذارد. بیش از آنچه اغلب تصور می کنند، ما محصول قدرت هستیم.قدرت به خصوص برای نسل ما اهمیت زیادی دارد.ما در عصری زندگی می کنیم که کل ساختار قدرتی که جهان را یکپارچه نگاه می داشت، اکنون در حال فروپاشی است. ساختاری از بنیان متفاوت در حال شکل گیری است.و این در هر سطحی از جامعه بشری دارد اتفاق می افتد.این فروپاشی شیوۀ قدیمی اقتدار و قدرت در کسب و کار و زندگی روزمره، درست در لحظه ای دارد شتاب می گیرد که ساختارهای قدرت جهانی نیز در حال فروپاشی است.«جابجایی قدرت» صرفاً قدرت را انتقال نمی دهد.بلکه شکل آن را دگرگون می سازد.امروز دیگر در علوم به روی مردم بسته نیست و آن ها به راحتی از طریق رسانه ها و اینترنت به اطلاعات تخصصی دسترسی دارند.دیگر پزشک به صورت خدای سفیدپوش چون قبل اعتباری ندارد و مردم کم و بیش دارای اطلاعاتی در این زمینه اند و نگران نحوه درمان و عوارض جانبی داروها هستند.پزشک تاج از کف داده فقط نمونه کوچکی است از فرایندی عمومی تر که کل رابطۀ دانایی را با قدرت در کشورهای دارای تکنولوژی پیشرفته تغییر می دهد. در بسیاری زمینه های دیگر نیز دانشی که به شدت تحت انحصار متخصّصان قرار داشت، رفته رفته از کنترل آن ها خارج می شود و به شهروندان معمولی می رسد.به طور مشابه، درداخل شرکت های عمده ، کارکنان به اطلاعاتی دسترسی می یابند که روزگاری در انحصار مدیریت بود. به محض آن که دانایی از نو توزیع شد ، قدرت مبتنی بر آن نیز پخش می شود. به هر حال معنای به مراتب وسیع تری وجود دارد که در آن تغییرات در دانایی باعث جابجایی گسترده قدرت می شود یا به آن کمک می کند.مهم ترین پیشرفت اقتصادی طول زندگی ما، ظهور نظام نوین تولید ثروت بوده که بنیان آن دیگر عضله نیست بلکه مغز است .مارک پوستر مورخ دانشگاه کالیفرنیا می نویسد: « در اقتصاد پیشرفته دیگر نیروی کار با اشیاء کار نمی کند بلکه از مردان و زنانی ترکیب یافته که با مردان و زنان دیگر سرو کار دارند یا... سرو کار کارکنان با اطلاعات است و سرو کار اطلاعات با مردم». زمانی وینستون چرچیل در گفتاری که به او الهام شده بود چنین گفت: « امپراتوری های آینده ، امپراتورهای مغز خواهند بود».امروزه این گفتار واقعیت یافته است.آنچه هنوز درک نشده میزان قدرت خام و بسیطی است که در دهه های آینده در اثر نقش تازۀ «مغز» هم در سطح زندگی خصوصی و هم در سطح امپراتوری دگرگون می شود.اهمیت قدرتقدرت در تمام عرصه های زندگی فردی و جهانی اهمیت به سزایی دارد.شخصی که در زندگی شخص خود قدرت نداشته باشد در اداره آن به مشکل خواهد رسید و نظام خانواده متزلزل و از هم خواهد پاشید.در عرصه جهانی نیز با در دست داشتن قدرت می توان در زمینه های سیاسی و اقتصادی پیش رو بود که این خود باعث رشد فزاینده ، توسعه یافتگی ، رفاه و آسایش ، نفوذ کلام و امنیت می شود و با داشتن قدرت، جامعه از تجاوزات سیاسی ، اقتصادی، نظامی و فرهنگی در امان خواهد بود و امکان نشر و تحمیل فرهنگی خودی است. به طور کلی دستیابی به قدرت بزرگترین آرزوی بشر در تمام ادوار بوده است.ابزار های رسیدن به قدرتبه عقیده تافلر قدرت از طریق سه ابزار عضله، پول و مغز قابل دسترسی است. هر کدام از این مفاهیم در بازی قدرت اشکال گوناگونی به خود می گیرند.برای مثال، خشونت لازم نیست واقعی باشد، اغلب تهدید به استفاده از آن برای جلب موافقت طرف و در هم شکستن مقاومت او کافی است.تهدید خشونت در پشت قانون نیز مخفی شده است.درواقع، اسطوره های قدیمی نیز طرفدار این نظرند که خشونت، و ثروت و دانایی منابع غایی قدرت اجتماعی می باشند. افسانه ژاپنی دربارۀ سانشونو جینگی در این مورد بسیار گویا است. سانشونو جینگی سه چیز مقدسی است که به الهۀ بزرگ آفتاب آماتراسو- دامی- کامی تقدیم شد و هنوز تا به امروز نماد قدرت امپراتوری به شمار می آیند.این سه چیز شمشیر ، جواهر و آینه است.در شرایطی هر کدام از این سه ابزار می تواند به دیگری تبدیل شود.تفنگ می تواند پول به دست آورد یا به زور از دهان قربانی خود اطلاعات سری را بیرون بکشد. با پول می توان اطلاعات یا تفنگ خرید.از اطلاعات می توانیم برای افزایش پولی که داریم استفاده کنیم یا با آن می توانیم نیرویی را که تحت فرمان داریم، چند برابر کنیم. مهم تر این که ، از هر سه در سطحی از زندگی اجتماعی ، از روابط نزدیک زندگی خانوادگی تا عرصه سیاسی می توان بهره گرفت در حوزه زندگی خصوصی ، پدر می تواند فرزندش را کتک بزند (استفاده از زور)، پول تو جیبی او را قطع کند یا مقداری پول به او بدهد(استفاده از پول یا معادل آن) یا از همه مؤثرتر ، آن چنان ارزش های کودک را شکل دهد که کودک خودش بخواهد از او اطاعت کند.در عرصه سیاست ، دولت می تواند ، ناراضی سیاسی را به زندان بیندازد یا شکنجه کند ، با قطع پول ،مخالفین خود را تنبیه کند و به حامیان خود پول بدهد و البته می تواند برای ایجاد رضایت ها و واقعیت ها را تحریف کند.البته همه جابجایی های قدرت نتیجه استفاده از این ابزار نیست عواملی چون رخدادهای طبیعی ، شانس و تصادف در تغییر قدرت مؤثرند.تمرکز بر روی این مثلث و تعریف قدرت در این قالب ، امکان می دهد تا قدرت را به شیوه ای به طور کامل تازه تحلیل کنیم و شاید روشن تر از گذشته نشان دهیم که چگونه قدرت برای کنترل رفتارهای ما از گهواره تا گور به کار می رود. تا این مطلب درک نشود، نخواهیم توانست ساختارهای منسوخ قدرتی که آیندۀ ما را تهدید می کنند، شناسایی و دگرگون سازیم.برتری دانایی بر دیگر ابزارهااستفاده از زور و خشونت عوارض وحشتناکی را به دنبال دارد و به طور کلی خشونت نارسایی های مهمّی را به دنبال دارد و ما را مجبور می سازد جهت استفاده از آن ابزار زور را به همراه داشته باشیم و این کار باعث ایجاد نارضایتی و مقاومت در طرف مقابل می شود و بازماندگان در پی فرصتی برای انتقام هستند. بهترین نوع قدرت، از کاربرد دانایی حاصل می شود و به سادگی از بین نمی رود. با این قدرت نه تنها می توان راه خود را در پیش گرفت، بلکه می توان دیگران را واداشت آنچه را می خواهیم انجام دهند هر چند هم که باب میلشان نباشد.کیفیت بالای قدرت ،معانی به مراتب بیشتری در بردارد. به معنای کارآیی است یعنی بهره گیری از کم ترین منابع قدرت برای دستیابی به هدف؛ اغلب می توان دانایی و اطلاعات را طوری به کار گرفت که طرف مقابل از برنامۀ کار ما برای اجرای نقشه رضایت داشته باشد.حتی می توان به وی القاء کرد که در اصل این فکر از خود او بوده است نه از ما.ویژگی های داناییدانایی دارای سه ویژگی است که آن را از دیگر ابزارهای قدرت متمایز می سازد و همین ویژگی ها است که دانایی را در این قرن به صورت بهترین و کاراترین ابزار قدرت درآورده است.انعطاف پذیریاز میان سه ابزار قدرت ، دانایی بیشترین انعطاف پذیری را دارد.از دانایی می توان برای تنبیه ، پاداش و ترغیب و حتی دگرگون سازی استفاده، و دشمن را به دوست تبدیل کرد. بهتر از همه با دانایی درست، فرد می تواند در موقعیت های نامناسب پیش دستی کرده و وضعیت را تحت کنترل خود درآورد و از هدر رفتن نیرو و پول جلوگیری کند. هم چنین دانایی ثروت و زور را چند برابر می کند.می توان از آن برای افزایش زور یا ثروت موجود استفاده کرد یا به عنوان راهی دیگر، میزان زور و پول مورد نیاز برای دستیابی به هر مقصودی را، کاهش داد.درهر مورد، دانایی کارایی را افزایش می بخشد و به فرد اجازه می دهد تا در هر زورآزمایی قدرت کمتری مصرف کند. ضعف اساسی زور بی رحمانه و خشونت، انعطاف ناپذیری محض آن است. به سخن کوتاه ، خشونت بدترین نوع قدرت است. به عکس، ثروت به مراتب ابزاری بهتری برای قدرت است.پول انعطاف بیشتری دارد. به جای تهدید حرف یا تنبیه ، با پول می توان پاداش هایی داد که با ظرافت تعیین شده است، اعم از پرداخت های جنسی یا نقدی. از ثروت می توان به شیوه ای مثبت یا منفی استفاده کرد بنابراین از زور قبلی انعطاف پذیرتر است.ثروت قدرتی از نوع متوسط است. اعمال هر یک از خشونت و ثروت در جامعه عوارضی گاهاً خطرناکی را به دنبال دارند و استفاده از آن باعث هزینه های زیادی است و انعطاف کمتری دارند ولی دانایی انعطاف بسیار بالایی داشته و در جنگ و صلح، تنبیه و پاداش و بایکوت و فعالیت سیاسی و در دیگر موارد کاربرد دارد و نقش خود را انجام می دهد.پایداری داناییپایداری ویژگی خاص دانایی است. زور، به خاطر همۀ نگرانی ها عملی ، فناپذیر و محدود است. میزان زوری که می توانیم پیش از ویران کردن آن چه می خواهیم به چنگ بیاوریم یا از آن دفاع کنیم ، به کار ببریم بسیار محدود است.ثروت نیز چنین است.هر چیزی را نمی توان با پول خرید و حتی پرترین کیف ها نیز سرانجام خالی می شوند.به عکس دانایی چنین نیست. ما همیشه می توانیم دانایی بیشتری تولید کنیم.مردمی بودن دانایی دانایی مردمی ترین منبع قدرت است.خشونت و ثروت در مالکیت افراد قوی و دارا است ولی دانایی در دسترس افراد ضعیف و نادان نیز وجود دارد. استفاده از یک سلاح برای اعمال زور در زمان واحد برای دو یا چند نفر امکان پذیر نیست و یا خرج کردن یک اسکناس از طرف چند نفر در یک زمان امکان ندارد.برعکس، چند نفر می توانند از همان دانش یا اطلاعات خواه به سود یا به زیان دیگری استفاده کنند و در همین فرایند دانایی بیشتری تولید می شود.برخلاف گلوله ها یا بودجه ها، دانایی خودش تمام نمی شود.
------------------------------------------------------

جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر - قسمت سوم


جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر - قسمت سوم

جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر - قسمت سوم نویسنده:یاسر رضاپور جابجایی در قدرت کسب و کارکسب و کار در گذشته به صورت رو در رو و حضوری بود و هر شخصی کالای خود را در معرض فروش می گذاشت و تبلیغ و پژوهش در مورد کالا صورت نمی گرفت لذا در سطح کشوری و جهانی کسب و کار برای خود ستارگانی داشت ، اما امروزه زمینۀ ستاره شدن خود تغییر کرده است.فریبندگی پر رزق و برق تازه ای که کسب و کار به دست آورده ، رونمای اقتصاد جدیدی است که در آن اصطلاحات ( هر چیزی ، از پژوهش علمی تا تخدیر تبلیغات) نقش رو به رشدی ایفا می کند.آنچه در شرف وقوع است، پیدایش نظام به طور کامل تازه « تولید ثروت» است که در توزیع قدرت تغییرات غم انگیزی به همراه خواهد آورد.این نظام تازه، به طور کامل به ارتباطات و پخش آنی داده ها ، ایده ها، نمادها و نمادگرایی وابسته است.همان گونه که خواهیم دید، این نظام به معنای دقیق کلمه، اقتصاد فوق (super –symbolic)است.پیدایی این نظام دگرگون ساز است.عده ای هنوز هم اصرار دارند که این تحول نشانه ای از « صنعت زدایی»(de-industrialization) یا پوچی یا « زوال اقتصادی» است.اینان از قافله عقب مانده اند، و باید گفت که برعکس، این تحول جهشی است به سوی نظام انقلابی جدید تولید.این نظام جدید ما را گامی بزرگ به فراسوی تولید انبوه و به سوی مشتری سالاری روزافزون، به فراسوی بازاریابی و توزیع انبوه و به سوی بازار یابی فرد و بازارهای اختصاصی، به فراسوی شرکت یک دست و یک پارچه و به سوی شکل های تازۀ سازمانی، به فراسوی دولت ملی و به سوی عملیاتی که هم محلی و هم جهانی است، و سرانجام به فراسوی طبقۀ کارگرِ یَدی( proletariat) و به سوی طبقۀ جدید «کارگر فکری» ( cognitariat) خواهد برد. برخورد میان نیروهای طرفدار نظام تازۀ ایجاد ثروت و مدافعان نظام دودکشی قدیم، تعارض اقتصادی مسلط زمان ما را تشکیل می دهدو اهمیت تاریخی آن به مراتب بیشتر از تعارض میان سرمایه داری و کمونیسم یا میان ایالات متحده و اروپا و ژاپن است.حرکت از اقتصاد مبتنی بر دودکش به اقتصاد مبتنی بر کامپیوتر ، به انتقال انبوهی قدرت نیاز دارد و به میزان زیاد تبیین کنندۀ موج بازسازی مالی و صنعتی است که سراسر دنیای شرکتی را فراگرفته و به رغم تلاش مذبوحانۀ شرکت ها برای سازگاری با الزامات تازه، رهبران تازه ای را وارد صحنه می نماید. به چنگ آوردن شرکت ها (take over)، حمله های ناگهانی، تصاحب ها ، خرید سهامی که تحت تأثیر سهام ممتاز ارزان شده، بیع متقابل شرکتی ( corporate buy – back) ؛ همه این ها در سراسر دهۀ 1980 عناوین نشریه های مالی را تشکیل می داد و نه تنها شرکت های ایالات متحده بلکه واحدهای بسیاری از کشورهای خارجی را در بر می گرفت، آن هم به رغم منع قانونی و محدودیت های دیگری در کشورهایی چون آلمان غربی و ایتالیا یا هلند، به چنگ آوردن های «غیر دوستانه» را محدود می کند. در عصر دودکش ها ، صدر هر فهرستی از ثروتمندترین افراد جهان را سازندگان خودرو، اربابان فولاد، سلاطین راه آهن ، غول های نفتی و تأمین کنندگان مالی سرمایه گذاری ها (financiers) تشکیل می دادند که ثروتشان در نهایت از سازماندهی نیروی کار و مواد خام ارزان و ساخت سخت افزار به دست می آمد.به عکس ، درآخرین فهرست پول دارترین ده میلیارد در امریکا، ثروت هفت نفر از خدماتی در حوزه رسانه ها و ارتباطات یا کامپیوترها به دست آمده است یعنی نرم افزار و خدمات، نه سخت افزار و تولید کارخانه ای.اینان نمایانگر پدیده ای هستند که ژاپنی ها آن را «اقتصاد نرم افزاری» ( softnomics)نوین می نامند. امروزه توانایی انجام معامله اغلب بیش از پولی است که در معامله به کار می رود، به دانایی بستگی دارد.در سطحی خاص ، به دست آوردن پول به مراتب آسان تر از کسب دانایی و فوت و فن مربوطه است.دانش هرم اصلی قدرت است.اقتصاد دانان رادیکال دربارۀ چیزهایی چون قدرت زیاد کسب و کار در شکل دادن به خواسته های معرف کننده یا درباره قدرت شرکت های انحصاری تولید و فروش در تثبیت قیمت ها قلم فرسایی کرده اند. اینان فعالیت های تبلیغاتی و روابط عمومی شرکت ها را برای تأثیرگذاری بر تصمیم گیران، یا کمک های آنان را به مبارزات انتخاباتی و روش های کمتر پسندیده شان را که گاهی برای مخالفت با نظارت بر بهداشت، ایمنی کارگران، مسائل محیط زیست ، مالیات بندی تصاعدی و امثال آن به کار می رود، به باد انتقادمی گیرند.اما در سطحی عمیق تر ، حتی آنان که فعالیت سیاسی دارند دچار این وسواس شده اند که قدرت جهانی کسب و کار (انحصار جهانی) در حال محدود شدن است و دربارۀ نقش قدرت، از جمله نقش مثبت و سازندۀ آن دچار اشتباه شده اند و ظاهراً نمی دانند که خود قدرت به طرز حیرت آوری در حال تغییر شکل است.زور: عامل یاکوزایی 2 به ندرت زور به عنوان یک عامل در کسب و کار به حساب می آید.از میان تریلیون ها معامله ای که هر روزه در جهان کسب و کار انجام می شود، بیشتر آن ها در ظاهر و در سطح به قدری خالی از هر نوع خشونت و آن قدر صلح آمیز به نظر می رسند که کمتر به فکر برداشتن درپوش می افتیم تا شاید غلیان ها و جوشش های زیرین دیده شود. با این همه همان سرمنبع قدرت که در زندگی خانوادگی یا حکومت یا هر نهاد اجتماعی دیگری یافت می شوند، در کسب و کار نیز عمل می کنند هر چند ترجیح می دهیم چنین نباشد ولی خشونت همیشه بخشی از اقتصاد بوده است. از همان روزی که در عصر پارینه سنگی، نخستین جنگجو با سنگ حیوان کوچکی را شکار می کند، قدرت برای پدیدآوردن ثروت به کار رفته است.انقلاب کشاورزی که ده هزار سال پیش آغاز شد، جابجایی مهمی را در کسب ثروت ( از طریق ماهی گیری ، علوفه چینی و یا شکار) با استفاده از زور نشان می دهد.اما حتی کشاورزی هم در خشونت غوطه می خورد.شلاق و چاقو، یا چماق و تازیانه نیز همانند تبر، داس یا بیل بخشی از اقتصاد کشاورزی را تشکیل می دادند. در انقلاب اقتصادی و در کارخانه ها و کارگاه ها با بستن دست و پای کودکان به ماشین ها و کتک زدن آن ها ، با رفتارهای وحشیانه نسبت به زنان معدنچی و تجاوز به آن ها ، و با جلای وطن اجباری مردان ، به زور چماق ، خشونت همچنان به ایفای نقش خود در تولید ثروت ادامه داد و استفاده از زور برای کسب ثروت در عصر موتور بخار پایان نیافت.در قرن بیستم از خشونت واقعاً در مقیاسی عظیم استفاده شد مثل اردوگاه های رسوای اتحاد جماهیر شوروی چون ورکوتا کارخانه های هیتلر در اثنای جنگ جهانی دوم و رفتار وحشیانۀ افریقای جنوبی با اقلیت سیاهپوست.(vorkuta)،در ایالات متحده امریکا ، تا اواخر دهه 1930 میلادی، کمپانی ها برای درهم شکستن اعتصاب ها یا ارعاب سازمان دهندگان اتحادیه ها و پیروان شان ، مردانی قلدر و قوی هیکل استخدام می کردند.اثر دانایی بر کسب و کاربسیاری از تغییرات نظام دانایی به طورمستقیم در عملیات کسب و کار بازتاب می یابد.این نظام دانایی حتی بیش از نظام بانکی، نظام سیاسی و نظام انرژی ،بخش فراگیری از محیط هر بنگاهی را تشکیل می دهد.گذشته از این واقعیت که اگر زبان و فرهنگ و داده و اطلاعات و دانایی وجود نمی داشت هیچ کسب و کار نمی توانست به حیات خود ادامه دهد.واقعیت عمیق تری نیز وجود دارد و آن این است که از میان همۀ منابعی که برای تولید ثروت لازم است، هیچ کدام روان تر و انعطاف پذیرتر از دانایی نیست.در واقع از دانایی که گاهی فقط شامل اطلاعات و داده هاست می توان به صورت جانشینی برای منابع دیگر استفاده کرد.دانایی که در اصل پایان ناپذیر است جانشین غایی است.بنابراین آنچه دیدیم این است که در هر اقتصادی ، تولید و سود ناگزیر به سه منبع اصلی قدرت ( ثروت، خشونت و دانایی) وابسته اند. خشونت به طور پیش رونده ای به قانون تبدیل شده است. سرمایه و پول نیز به نوبه خود اکنون به دانایی تغییر شکل می دهند. به موازات آن، تغییرات کار بیش از پیش به دستکاری در نمادها وابسته می شود.با حرکت سرمایه و پول و کار در جهت مشابه، کل بنیان اقتصاد دچار انقلاب شده و به اقتصاد فوق نمادینی تبدیل می شود که طبق قوانینی عمل می کند از ریشه با قوانینی که در عصر دودکش ها حاکم بود متفاوت است.جنگ های اطلاعاتی در زمان های قدیم در اقتصاد خرد و فروشگاه های بزرگ و کوچک هزینه ای برای افزایش دانایی صورت نمی گرفت و فقط به کسب و کار اقتصاد دودکشی بسنده می شد ولی از زمانی که هوش های اقتصادی شرکت ها و سوپرمارکت های درجه چندم و ضعیف را خریداری می کردند و در قسمت افزایش دانایی و تبلیغات سرمایه گذاری کردند و هزینه های هنگفتی را متحمل شدند، مورد تمسخر قرار گرفتند ولی در سایه تبلیغات و افزایش دانایی مصرف کننده رفته رفته به غول های اقتصادی تبدیل شدند و بعد از معلوم شدن ارزش این کار به این سو هجوم آورده شد و رویارویی جدیدی پدید آمد که در آن سلاح اصلی دانش و دانایی بود.در این جنگ که به جنگ اطلاعاتی تعبیر می شود جنگ بر سر به دست آوردن منابع اطلاعاتی در گرفت و وقتی رفته رفته دانایی در تولید ثروت نقشی محوری پیدا کرد شرکت های اقتصادی در پی ارتقاء و دانایی برآمدند و در پی آن جاسوسی صنعتی به وقوع پیوست لذا با داغ شدن جنگ های کنترل اطلاعات ، بسیاری از کمپانی ها به این نتیجه رسیده اند که به اطلاعات بیشتری دربارۀ برنامه ها و محصولات و سودحریفانشان نیاز دارند. از این رو، چیزی به نام«جاسوسی رقابت جویانه» (competitive intelligence) به طور بارزی پدید آمد.جابجایی در قدرت سیاسی درباره دولت نظریه های متعددی ارائه شده است . نظریه روستو (اقتصاددان آلمانی) معتقد است دولت از درون «فرهنگ های شکارچی تری که دارای رئیس قبیله و سردسته بوده و سازماندهی محکم و سختگیرانه ای برای تعقیب و جنگ داشتند، برخاسته است».نظریه های دیگری در این زمینه مثل ویتفوگل و انگلس و دیگران وجود دارد که مجال نقل آن ها نیست. در هر نظامی ، خواه دموکراتیک یا غیرآن ، باید شیوۀ تولید ثروت و شیوۀ حکومت نوعی تجانس وجود داشته باشد.اگر تفاوت نظام های سیاسی و اقتصادی زیاد باشد، یکی از آن ها به تدریج دیگری را از بین خواهد برد.پیش از این در طول تاریخ ما انسان ها، فقط دو بار شیوۀ به طور کامل تازه ای از تولید ثروت اختراع کرده و هر بار نیز شکل های تازه ای برای حکومت خلق کردیم که با آن همخوانی داشته باشد. گسترش کشاورزی ، گروه بندی های قبیله ای و دسته های شکار و دیگر ترتیبات اجتماعی و سیاسی ماقبل خود را از بین برد و کشور شهرها (city – states)، دودمان های پادشاهی و امپراتوری های فئودالی را جایگزین ساخت.انقلاب صنعتی به نوبۀ خود بسیاری از این ها را از میان برداشت.همراه با تولید انبوه، مصرف انبوه ورسانه های انبوه در بسیاری از کشورها نظام همتای این ها یعنی «دموکراسی انبوه» پدیدار شد. شکل جدید جابجایی در قدرت سیاسی لوازم، مقتضیات و شرایط خاص خود را دارد این جابجایی نیز همچون قدرت اقتصادی تحت تأثیر شدید دانایی قرار دارد و میزان دانایی در جابجایی در قدرت سیاسی دولت نقش به سزایی دارد. در زمان های گذشته زور و ثروت نقش زیادی در تغییر قدرت داشت ولی با ظهور دانایی در عرصه زندگی جابجایی در قدرت سیاسی نیز دچار دگرگونی شد. حکومت ها را در زمان کنونی دانایی تهدید می کند برای همین نخبگان سیاسی در فکر تغییر دادن مسیر دانایی در جهت منافع شخصی هستند.تبلیغات نقش مهمی را در تغییر قدرت دارد.برای پیروز شدن در جنگ های اطلاعاتی ،نقش جاسوسان سیاسی دارای اهمیت است.تغییر و اداره حکومت از اتاقک ها به وسایل اطلاعاتی منتقل شده است.در چنین وضعیتی کسب اطلاعات حیاتی است.نقد کلی دیدگاه تافلرنقد جزئی دیدگاه تافلر در خصوص جابجایی در قدرت نیاز به چندین پایان نامه دکترا و کارشناسی ارشد دارد به ویژه از دید اسلامی و جامعه شناسی اسلامی که متأسفانه محققی در این زمینه نیست. در کل باید گفت نظریه های جامعه شناسی متأثر از فرهنگ، سنن و ایدئولوژی آن جامعه است لذا جامعه به غیر از اصول کلی که در تمام جوامع مشترک است متأثر از اصول فرعی است. دیدگاه اسلام در مورد قدرت و نگاه آن به این مقوله متفاوت است.قدرت سیاسی در اسلام تفویظی است و قدرت اقتصادی نیز از اصول اقتصادی خاص و اصول اخلاقی تبعیت می کند که با اصول غرب سازگار نیست و در خصوص روابط اقتصادی و سیاسی با جوامع دیگر نظریات خاصی را ارائه می کند که رعایت آن اصول که در مورد مسلمانان و غیر مسلمانان متفاوت است.در کل اصول تفکر سیاسی و اقتصادی اسلام چالش های موجود را ندارد.دیدگاه تافلر در مورد تعریف قدرت ، عامل یاکوزایی ، روش های کسب دانایی و جابجایی در قدرت سیاسی قابل نقد است.کسب قدرت اقتصادی و سیاسی در دیدگاه او از اصل افزایش سود فردی و حداکثر کردن مطلوبیت پیروی می کند که از دید اسلام جای بحث و نقد دارد.

---------------------------------------------------------------

منابع و مآخذ

========

1. تافلر،الوین، جابجایی در قدرت،شهین دخت خوارزمی ،تهران، چاپخانه رخ،پنجم،1374 ش.

2. موج سوم ، شهین دخت خوارزمی ،تهران،سیمرغ ،1375ش

.3. گرامیان، سعیده السادات،تحول ماهیت قدرت در اندیشه الوین تافلر ، تهران، دانشگاه تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، 1377 ش

4. لوکس، استیون، قدرت نگرشی رادیکال، عماد افروغ ، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، اّول، 1375 ش

5. افروغ ، عماد، نگرشی دینی و انتقادی به مفاهیم عمده سیاسی ، تهران، مؤسسه فرهنگ و دانش، اوّل ، 1379 ش.

6. اسمل سر ، جامعه شناسی اقتصادی ، محسن کلاهچی ، تهران، انتشارات کویر ، اوّل ، 1376 ش

7. ریترز، جورج، نظریۀ جامعه شناسی در دوران معاصر ، محسن ثلاثی ، تهران، انتشارات علمی ، ششم ، 1381 ش

8. وبر، ماکس ، اقتصاد و جامعه ، عباس منوچهری ، تهران ، انتشارات مولی ، اوّل ، 1374 ش.Websites :

1.www.IRITN.com.2.www.ayandenegar.org.3.www.irandoc.ac.ir.


پاورقی :1.این کتاب به وسیله الوین تافلر نویسنده پرآوازه آمریکایی در سال 1990 به رشته تحریر در آمده است.2.Yakuza:گروه مافیایی در ژاپن.


موج سوم الوین تافلر


ه ای



متن زیر خلاصه ای از کتاب موج سوم است.

نویسنده: الوین تافلر.

تهیه کننده متن: Eracommerce Administartor

موج سوم چیزی بیش از اشراق نسبت به آینده است تجزیه و تحلیلی است بسیار درخشان از نیروهایی که تمدن ما را تشکیل داده اند. سنتزی است از ایده های نو که خواننده را در گستره ای وسیع از اطلاعات و مسائل تازه قرار می دهد و راهگشایی است برای پژوهش و تعمق در باب مسائل مهمی چون توسعه و تکنو لوژی.

موج اول تحول که دها هزار سال قبل بوسیله اختراع کشاورزی برخاست.

موج دوم - تحول تکان دهنده ای که حاصل انقلاب صنعتی بود. بشریت با جهشی کوانتومی و با عمیق ترین خیزش اجتماعی و خلاقانه ترین نوسازی که جامعه تا کنون به خود دیده است مواجه است. ما طرح تمدنی شگفت انگیز و نوین را می افکنیم که از آن شناخت  روشنی نداریم. این معنای موج سوم است.

موج سوم با از هم گسستن خانواده هایمان متزلزل ساختن اقتصادمان فلج کردن سیستمهای سیاسی مان و بر هم شکستن ارزشهایمان بر همهء ما اثر خواهد گذاشت. این موج همهء روابط کهنهء قدرت مزایا و حقوق ویژهء نخبگان در خطر گرقتار آمدهء امروز را مورد سوال قرار می دهد. و در عین حال زمینه هایی را برای جنگ قدرت فردا فراهم می آورد.

این تمدن در عین حال که به مقدار زیاد فنی است ضد صنعت نیز هست. موج سوم با خود شیوهء نوینی از زندگی می آورد که بر منابع انرژی متنوع و احیاء پذیر، بر روشهای تولیدی که تولید انبوه کارخانجات را منسوخ می سازد ، بر خانواده های جدید غیر هسته ای ، بر نهادی نوین که ممکن است آن را ((کلبهء الکترونیک)) نامید و بر مدارس و شرکتهای تجارتی از بنیاد تحول یافتهء آینده بنا شده است تمدن در حال ظهور قواعدی جدید برای رفتار ما وضع می کند و ما را به حوزه ای فراتر از همسان سازی، همزمان سازی، تمرکز و تراکم انرژی و پول و قدرت می کشاند.

این تمدن نوین همانطور که نظام کهنه را به مبارزه می خواند نظام اداری را هم واژگون می سازد قدرت دولت ملی را به تحلیل می برد و باعث بوجود آمدن اقتصادهای نیمه خود مختار در جهان فرا امپریالیست می گردد. این تمدن به حکومتهایی ساده تر کاراتر و دموکراتیکتر از آنچه ما امروز      می شناسیم نیاز دارد. تمدنی است با جهان بینی خاص و برخورد ویژه ای با زمان ، فضا، منطق و علیت.

تمدن موج سوم شکاف تاریخی بین تولید کننده و مصرف کننده را پر می کند و نظام اقتصادی تولید برای مصرف شخصی فردا را بوجود می آورد به این علت با قدری هوشمندی می تواند به اولین تمدن واقعا انسانی در تاریخ بشر تبدیل گردد.

بسیاری از مردم تا آن اندازه که به خود زحمت فکر کردن به آینده را می دهند تصور می کنند دنیایی که می شناسند تا ابدیت دوام خواهد داشت. برای آنان مشکل است که شیوهء واقعا متفاوتی برای زندگی خود یا تمدنی کاملا نوین را تصور کنند البته آنها به خوبی می دانند که اشیاء و امور در تغییرند. اما خیال می کنند که تغییر و تحولات کنونی از کنار آنها به آرامی خواهد گذشت و هیچ چیز قادر نخواهد بود چهار چوب اقتصادی و ساخت سیاسی جامعه را مورد تهدید قرار دهد بطور قطع انتظار دارند که آینده تداوم حال باشد. (حارمجدون: صحنه ای است از نبرد نهایی بین نیروهای شر و خیر که در انجیل آمده است).

فرض انقلابی موج سوم شعور و ارادهء ما را آزاد می سازد. پیدایش کشاورزی اولین نقطهء عطف در توسعهء اجتماعی انسان و انقلاب صنعتی دومین پیشرفت بزرگ بوده است.

امروزه ازهم پاشیدگی زندگی سیاسی خود را در چند پارگی شخصیت انسان نیز منعکس کرده است. هر یک از ما هر قدر هم ظاهرا بی اهمیت باشیم جزء زنده ای از تاریخ را تشکیل می دهیم.

تعارض بین گروههای حافظ منافع موج دوم و سوم در واقع اساسی ترین تنش سیاسی است که سراسر جامعه امروز را در بر گرفته.

فوری ترین مسائل جهان از قبیل غذا ، انرژی ، کنترل تسلیحات ، ازدیاد جمعیت ، نفت ، منابع طبیعی ، محیط زیست ، آلودگی هوا ، مسائل سال خوردگان، تزلزل جامعهء شهری ، نیاز به کار مولد و سودمند را نمی توان در چهارچوب نظام صنعتی حل کرد. (این تعارض منازعهء بزرگ فرداست).

برخوردهای اقتصادی و اجتماعی بین نیروهای موج اول و دوم تا سال 1861 به اوج خود رسید و در این سال به خشونت مسلحانه تبدیل شد. لازمهء بقای هر تمدنی چه کهن چه نوین انرژی است. جوامع موج اول انرژی شان را از باطری های حیات یعنی نیروی عضلانی حیوان و انسان یا از خورشید و باد و آب می گرفتند. درختان جنگلها را برای طبخ غذا و ایجاد گرما قطع می کردند. تخمین زده شده است که اروپا تا زمان انقلاب فرانسه انرژی مورد نیازش را از حدود 14 میلیون راس اسب و 24 میلیون راس گاو تامین می کرد بنابراین همهء جوامع موج اول از منابع انرژی که احیاء شدنی بود بهره برداری می کردند.

بالعکس همهء جوامع موج دوم انرژی مورد نیاز خود را از زغال و گاز و نفت یعنی سوختهای فسیلی که جبران ناپذیرند تامین می کردند.(سوختهای فسیلی بنیان انرژی جوامع موج دوم را تشکیل می داد).

جوامع موج اول متکی بر چیزی بودند که ویتروویوس در 2 هزار سال قبل آن را اختراعات ضروری نامید.

تمدن صنعتی به تکنولوژی اعضای حسی اعطاء کرد ماشینهایی خلق کرد که قادر به شنیدن و دیدن و لمس کردن آنهم با دقت و صحتی بیش از انسان بودند.

اگر به همهء تحولات یک جا بنگریم آنچه می بینیم دگردیسی چیزی است که می توان سپهر فنی نامید.

درس نهایی و اساسی که در اغلب کشورهای صنعتی معمول است مشتمل بر سه درس است: درس وقت شناسی ، درس اطاعت و درس کار تکراری طوطی وار.

مفهوم شرکت با مسئولیت محدود: اگر شرکتی ورشکست شود سرمایه گذار فقط مبلغی را که سرمایه گذاری کرده از دست می دهد نه بیش از آن.این اختراع راههای تازه ای بسوی سرمایه گذاری گشود. از این گذشته دادگاهها با شرکت سهامی بمنزله موجودی فناناپذیر رفتار می کردند.

                                                                                               

یعنی می توانست از موسسین خود بیشتر عمر کند در نتیجه امکان می داد که برنامه ریزیهای دراز مدت انجام دهد و طرحهای بمراتب بزرگتری در مقایسه با گذشته اجرا کند.

تعداد مراسلات پستی شاخص خوب و فوری است برای سنجش میزان صنعتی شدن سنتی در یک کشور. در جوامع موج دوم در سال 1960 میزان متوسط حجم پست 141 بسته برای هر نفر بود. بالعکس در جوامع موج اول این میزان به سختی به یک دهم آن می رسید- یعنی 12 بسته برای هر نفر در یک سال در مالایا یاغنا و در کلمبیا 4 بسته در سال.

در کشورهای صنعتی سپهر فنی تولید وتوزیع ثروت را بر عهده داشت. سپهر اجتماعی با هزاران  سازمان و تشکیلات به هم پیوسته اش برای افراد نقشهایی تعیین می کرد و سپهر اطلاعاتی اطلاعات لازم برای فعالیت کل نظام را توزیع می کرد. آنها با هم معماری اساسی جامعه را شکل می دادند.

موج دوم با خود گستره ای شگفت انگیز از امید بشری بهمراه آورد. برای اولین بار مردان و زنان به خود جرات دادند تا باور کنند که می شود فقر و گرسنگی ، بیماری واستبداد را از بین برد.

موج دوم نظیر بعضی واکنشهای زنجیره ای هسته ای دو جنبهء زندگیمان را که تا آن زمان پیوسته یکی بود با خشونت از یکدیگر جدا ساخت با این عمل شکافی نامرئی و عظیم در درون اقتصاد- روان وحتی هویتهای جنسیمان ایجاد کرد. دو نیمهء زندگی بشری که موج دوم آنها را از یکذیگر جدا ساخته است تولید و مصرف است.

تا قبل از انقلاب صنعتی بخش عمدهء همهء مواد غذایی و کالاها و خدمات که بوسیلهء انسان تولید می شد به مصرف خود تولید کنندگان یا خانواده هایشان می رسید.

داشتن یک مغازهء فلفل فروشی کسب خوبی است اما مستلزم ذوق و پشتکار است.اگر اقتصاد موج اول را قبل از انقلاب صنعتی شامل دو بخش تصور کنیم ما را در فهم موج سوم کمک خواهد کرد در بخش الف مردم برای استفادهء شخصی شان تولید می کردند و در بخش ب به منظور تجارت یا معامله به تولید اشتغال داشتند. بخش الف بخشی عظیم و بخش ب بخش کوچکی بشمار می رفت. بنابراین برای اغلب مردم تولید و مصرف در یک کارکرد حیات بخش واحد ادغام شده بود.                                         

معاملات پولی در عصر اقتصاد طبیعی (موج اول) بسیار محدود بود. صنعتی شدن وحدت تولید از مصرف را در هم شکست و تولید کننده را از مصرف کننده جدا ساخت اقتصاد آمیختهء موج اول را به اقتصاد دو پارهء موج دوم تغییر داد.

هر کجا تولید کننده و مصرف کننده از یکدیگر تفکیک شدند مکانیزمی لازم آمد که بین آن دو رابطه برقرار نماید. این مکانیزم به هر شکل که باشد من (الوین تافلر) آن را بازار می نامم.

حرص به پول- کالاو اشیاء بازتاب سرمایه داری یا سوسیالیسم نیست بلکه بازتاب نظام صنعتی است. این امر بازتاب نقش مرکزی بازار در تمامی جوامعی است که ذر آنها تولید از مصرف جدا شده و هر فردی به جای اتکاء به مهارتهای تولیدی خود در رفع حوائج زندگی به بازار وابسته گردیده است.

رشوه در ذات تفکیک تولید از مصرف نهفته است. صرفا ضرورت وجود یک بازار یا صفحهء تقسیم جهت برقراری رابطه بین تولید کننده و مصرف کننده وانتقال کالا از تولید کننده به مصرف کننده است که افرادی را که کنترل بازار را در دست دارند در موقعیت خاص قدرت قرار می دهد قدرتی که هر کس سعی می کند با شعار به نوعی آن را توجیه کند.

شکاف بین دو نقش تولید کننده و مصرف کننده در عین حال یک شخصیت دو گانه خلق کرده است. یک شخص در آن واحد (به عنوان یک تولید کننده) از خانواده ، مدرسه و رئیس خود آموخته است که از خوشی و لذت چشم بپوشد. منضبط و منظم و مقید و مطیع و دارای روح همکاری باشد و در همان حال (به عنوان مصرف کننده) یاد گرفته است که باید به دنبال خوشی های آنی باشد. بجای حسابگر بودن لذت را بپرستد و نظم و انضباط را رها کند و به دنبال لذات شخصی برود و بطور خلاصه انسانی کاملا متفاوت باشد.

یکی از باورهای قالبی مرسوم جامعهء صنعتی این است که مردان را در سوی گیری خود نسبت به مسائل عینی و زنان را ذهنی تعریف می کند. در جوامع موج اول زندگی شغلی و زندگی خانوادگی در یکدیگر آمیخته و ادغام شده بود. در عصر صنعت (موج دوم) همچون همیشه رن خانه دار به انجام یک رشته فعالیتهای مهم اقتصادی ادامه می داد. او به کار تولید اشتغال داشت اما برای بخش الف یعنی استفادهء شخصی خانواده اش نه برای عرضه به بازار. شوهران کم و بیش خانه را به قصد انجام کار مستقیم سیاسی ترک کردند و زنان به طور عموم در خانه ماندند تا کارغیر مستقیم اقتصادی را انجام دهند. مرد مسئولیت انجام کار پیشرفته را به عهده گرفت و زن عقب ماند تا نوع قدیمی تر و عقب افتاده تر کار را انجام دهد. مرد از آنجا که بود بسوی آینده حرکت کرد و زن در گذشته باقی ماند.

مردان که از کودکی برای نقش خود در بیرون خانه ، جایی که در آن به دنیایی از وابستگیهای متقابل راه می یافتند ، آماده می شدند از همان آغاز بنحوی تربیت می شدند که عینیت گرا و واقع بین باشند.

زنان که از بدو تولد برای تولید مثل وپرورش اطفال و کارهای شاق خانه داری که بمیزان قابل توجهی در انزوای اجتماعی انجام می گرفت آموختند که ذهنیت گرا باشند و غالبا تصور می شد که برای کارهای منطقی و تفکر تحلیلی که ظاهرا با واقع بینی مرتبط بود آمادگی ندارند.اقتصاد تفکیک شده شکاف بین دو جنس را نیز شدید تر کرده است. تا زمانی که تولید به قصد معامله و نه استفادهء شخصی انجام گیرد و تا زمانی که از طریق صفحه کلید تقسیم اقتصادی یا بازار محصولات جریان یابد اصول معینی از موج دوم باید مراعات شود.

شش اصل که مردمان موج دوم آنها را بطور غریزی به کار می بندند و از آنها دفاع می کنند و مردمان موج سوم با آنها به مبارزه بر خاسته اند:

1- استاندارد کردن (همسان سازی).

2-تخصصی کردن.

3- همزمان سازی.

4- تراکم.

5- بیشینه سازی.

6- تمرکز.

جوامع صنعتی میلیونها محصولات مشابه به بازار عرضه داشتند و یک اصل واحد در بسیاری امور بکار رفت. برای موفقیت در فضای موج دوم نرم افزار ، یعنی رفتار و عادات روزمرهء اجرائی و اداری هم باید همگام با سخت افزار استاندارد کرد. رسانه های همگانی ، سرکوبی زبانهای اقلیت بوسیلهء دولتهای مرکزی ، پول استاندارد همگی مثالهای مشخصی از همسان سازی می باشند. با استاندارد شدن قیمتها یکی از موانع مهمی که بر سر راه گسترش توزیع انبوه وجود داشت از میان برداشته شد.

منظور از سخت افزار نظام متحد الشکل اداری است.مانند شرکت تلفن و تلگراف آمریکا (ای تی و تی).

دومین اصل مهمی که بر جوامع موج دوم حکمفرما گردید تخصصی ، کردن بود زیرا که هر قدر موج دوم تفاوتهای زبان ، اوقات فراغت و شیوهء زندگی را بیشتر از بین می برد به تنوع بیشتری در حوزهء کار نیاز داشت با تسریع جریان تقسیم کار، موج دوم متخصص و کارگر تنگ نظر و پولکی را که فقط در یک کار مهارت داشت و دائما همان را تکرار می کرد جایگزین روستایی همه فن حریفی ساخت که بطور نامستمر کار می کرد.  از طریق تخصصی کردن می توان کارها را با اتلاف وقت و نیروی کمتری به انجام رساند.

انتقادهایی که از صنعت می شد بر این نکته اشاره داشت که کار تکراری خیلی تخصصی بیش از پیش کارگر را از خصایص انسانی تهی می کند. تخصصی کردن افراطی کار که در همهء جوامع موج دوم معمول بود ریشه هایی در جدایی تولید و مصرف داشت.

در جوامع موج دوم حتی آشوبگری سیاسی خود حرفه ای بشمار می رفت. زیرا استدلال لنین همیشه این بود که توده ها بدون کمک انقلابی انقلابی حرفه ای قادر نخواهند بود انقلابی بر پا کنند. او تاکید می کند که آنچه که برای انقلاب مورد نیاز است سازمان انقلابیون (حزب) است که عضویت در آن تنها برای افرادی مجاز باشد که حرفه شان انقلاب است.

همزمان سازی: در نظام وابسته به بازار اعم از این که بازار آزاد باشد یا برنامه ریزی شده زمان مساوی است با پول.

گسترش تولید کارخانه ای قیمت گزاف و وابستگی متقابل کار ضرورت همزمان سازی دقیق تری را مطرح ساخت. بنابراین وقت شناسی که در جوامع کشاورزی از چندان اهمیتی برخوردار نبود به صورت یک ضرورت اجتماعی درآمد. بر تعداد ساعت های دیواری و مچی روز به روز افزوده گردید.

چند مثال برای همزمان سازی: کودکان سال تحصیلی را بطور همزمان آغاز می کردند و به پایان می رساندند. بیمارستانها بیماران خود را همزمان برای صبحانه بیدار می کردند. پخش برنامه های کانالهای رادیو و تلویزیون در ساعات خاص.

تراکم: پدیدار شدن بازار اصل دیگری از تمدن موج دوم یعنی اصل تراکم را بوجود آورد . جوامع موج دوم تقریبا بطور کامل به ذخایر سوخت فسیلی (نفت و گاز و غیره) وابسته شدند. موج دوم علاوه بر انرژی جمعیت را نیز متراکم ساخت. افراد را از روستا ها جمع آوری کرد و آنها را در شهرک های بزرگ سکنی داد. در جوامع موج دوم کار غالبا در کارخانه ها یعنی جایی که هزاران کارگر را با هم در زیر یک سقف جمع کرده بود انجام   می گرفت. تراکم شرط لازم افزایش تولید است.

چند مثال برای تراکم: اوائل قرن نوزدهم در واقع دوران زندان های بزرگ نامیده شده است زیرا تبهکاران از اطراف جمع آوری و در زندان ها متمرکز شدند بیماران روانی را هم از اطراف جمع آوری کردند و در دیوانه خانه ها محبوس ساختند و کودکان را هم از اطراف جمع آوردند و در مدارس متراکم کردند.

بیشینه سازی (وسواس بزرگی طلبی): بزرگ کردن مقیاسها از نظر اقتصادی بیشتر مقرون به صرفه خواهد بود.

سوسیالیست آمریکایی دانیل دولئون چنین استدلال می کند نردبانی که بشریت از آن بسوی تمدن بالا رفته است همانا پیشرفت روشهای تولید و قدرت رو به رشد ابزار تولید است.

تولید ناخالص ملی: بزرگی مقیاس یک اقتصاد را با مجموع ارزش کالاها و خدمات تولید شده در آن می سنجند.

نقاط ضعف تولید ناخالص ملی: در رابطه با تولید ناخالص ملی مهم نیست که بازده به شکل مواد غذائی- آموزش و پرورش و خدمات بهداشتی باشد یا مهارت جنگی. استخدام تعدادی افراد برای ساختن یک خانه یا خراب کردن یک خانه هر دو به تولید ناخالص ملی می افزاید.

تولید ناخالص ملی همچنین به این علت که فقط فعالیت بازار یا معاملات را مورد سنجش قرار می دهد. بخش زنده ای از اقتصاد را که مبتنی بر تولید بدون دستمزد است نظیر پرورش اطفال و کار در خانه به حساب نمی آورد.

در ارتباط با تولید ناخالص ملی یک فانتزی سرگرم کننده پیشنهاد می کند که زنان هر یک کارهای خانهء دیگری را انجام دهند و به خاطر آن از یک دیگر دستمزد بگیرند اگر هر خانمی به خانم دیگر در مقابل انجام همهء امور خانه و نگهداری بچه ها هفته ای یکصد دلار پرداخت نماید و در مقابل به همان میزان برای انجام همان امور در خانهء دیگر دستمزد دریافت دارد  تاثیر آن بر تولید ناخالص ملی حیرت انگیز خواهد بود اگر پنجاه میلیون زن خانه دار آمریکایی در این داد و ستد بظاهر بی اهمیت شرکت جویند یک شبه ده درصد به ارقام تولید ناخالص ملی آمریکا افزوده خواهد شد.

تمرکز: تمرکز تدریجی اقتصاد نامتمرکز بشتر به کمک اختراعی مهم که نام آن بتنهایی گویای اهدافش می باشد یعنی بانک مرکزی صورت گرفت.

برای فهم اینکه چه کسی با تسلط موج سوم ادارهء امور فردا را بر عهده خواهد داشت ابتدا باید بدرستی بدانیم چه کسی ادارهء امور امروز را در دست دارد.

هر کجا که موج دوم جریان یافت قدرتمندان مشهور شناخته شده جای خود را به انسجام دهندگان دادند. کار انسجام دهندگان این بود که نقشها را تعریف کنند و هر کسی را به شغلی بگمارند و مشخص سازند که چه کسی چه نوع پاداشی باید بگیرد.آنان بزنامه ریختندضوابط را معین کردند و به تنبیه و تشویق پرداختند. تولید ، توزیع ، حمل و نقل و ارتباطات را به یکدیگر ربط دادند. از اینها گذشته قوانینی برای ارتباط متقابل بین سازمانها وضع کردند. بطور خلاصه این اشخاص قطعات جامعه را روی هم سوار کردند. بدون وجود آنان نظام موج دوم هرگز نمی توانست دوام یابد.

این مالکیت ابزار تولید نبود که منشا قدرت بود بلکه نظارت بر ابزار انسجام دهی بود که به فرد قدرت می داد. در اقتصاد ، انسجام دهندگان اولیه ، صاحبان کارخانه های کوچک ، مالک اصلی و چند دستیار معمولا قادر بودند کار عدهء زیادی کارگر غیر حرفه ای را هماهنگ کنند و کارخانهء خود را به نظام وسیعتر اقتصادی پیوند دهند. در این کارها مالک و انسجام دهنده یک نفر است یعنی صاحب قدرت یک نفر است.

با پیچیده تر شدن تولید و تخصصی شدن تقسیم کار ، نظام اقتصادی شاهد افزایش باور نکردنی عدهء مدیران اجرایی و کارشناسانی شد که بین کار فرما و کارگرانش حائل شدند. کاغذ بازی مثل قارچ از زمین رویید. بزودی در واحد های صنعتی بزرگ تر هیچ فردی حتی مالک یا سهامدار اصلی قادر به درک همهء عملیات نبود. تصمیمات مالک بوسیلهء متخصصینی که برای هماهنگ کردن نظام استخدام شده بودند شکل می گرفت و حتی در نهایت کنترل می شد. بدین ترتیب بود که گروه سرآمدان اجرائی جدید پدیدار شدند که دیگر قدرتشان نه از مالکیت بلکه از فراگرد انسجام دهی سرچشمه می گرفت. آنچه اهمیت دارد مالکیت نیست بلکه کنترل است.

مائو رهبر بزرگترین کشور موج اول جهان (چین) بود. نامزدهای ریاست جمهوری در آمریکا تا به حال بارها و بارها ادعا کرده اند که دستگاه دولت باید کوچکتر شود اما همانها وقتی انتخاب شدند به جای محدود کردن تشکیلات دولت آن را گسترش دادند. این تناقض بین وعده و وعیدهای تبلیغاتی و زندگی واقعی موقعی فابل فهم است که بدانیم هدف غائی همهء دولتهای موج دوم ساختن تمدن صنعتی و حفظ آن است.

قدرت در تمدن موج دوم در اختیار دها و صدها و حتی هزاران نخبهء متخصص قرار گرفت. این سرآمدان متخصص به نوبهء خود بوسیلهء نخبگان جامع نگر که از افرادی با تخصصهای گوناگون تشکیل یافته بود انسجام یافتند.

امروزه با آغاز یورش ویرانگر تحول موج سوم به دژ مستحکم قدرت اجرائی نخبگان اولین شکافها در نظام قدرت پدیدار شده است. مثال (درخواست برای مشارکت در مدیریت).

آنجا که مسئله سیاست مطرح می شود حتی دو کشور صنعتی مشابه یکدیگر نخواهند بود. نظامهای سیاسی همه کشورهای موج دوم در واقع بر مبنای یک طرح عملیاتی نهانی مشابه ساخته شدهاند.

بعد از تمدن کشاورزی هزاران ساله برای بنیاد گذاران نظامهای سیاسی موج دوم مشکل بود که اقتصادی نه مبتنی بر زمین بلکه مبتنی بر کار ، سرمایه ، انرژی و مواد خام در تصور آورند. انقلابیون موج دوم بنائی بر پا ساختند که بازتاب آخرین نظریات تکنولوژیک زمانشان بود. آدام اسمیت در قرن 17 چنین استدلال کرد که افتصاد یک نظام است و نظامها از بسیاری جهات به ماشین شباهت دارند. از آن زمان تا کنون سیاستمداران آمریکایی مهندسی انتخابات را طراحی کردند.

توصیف لنین از دولت چنین است: چیزی نه بیش از یک ماشین که سرمایه داران از آن برای پایمال کردن حقوق کارگران استفاده می کنند.

ساختارهایی که کشورهای موج دوم با میخ وپیچ و مهره روی هم سوار کردند همگی بر یک مفهوم بنیادی استوار بود: مفهوم نمایندگی. البته هر کشوری از قطعات استاندارد معینی استفاده کرد. این قطعات همگی از بسته ای بیرون آمده بود. قطعات داخل بسته بشرح زیر بود:

1- افراد واجد شرایط برای شرکت در انتخابات.

2- احزاب برای جمع آوری آراء.

3- نامزدهایی که با بدست آوردن اکثزیت آراء بلافاصله به نمایندگان رای دهندگان تبدیل می شدند.

4- مجالس قانونگزاری ( پارلمانها ، دیتها ، کنگره ها ، بوندستاگها و مجالس نمایندگان ) که در آن نمایندگان از طریق رای دادن قانون وضع   می کردند.

5- مجریان (روسای جمهور ، نخست وزیران ، دبیران کل احزاب ) که مواد اولیه را به صورت راه بردها به خورد ماشین قانونگزاری می دادند و بعد قوانین حاصله را بمورد اجرا می گذاشتند.

(دیت: مجالس قانونگزاری کشورهائی چون سوئد ، دانمارک ، ژاپن ، لهستان و آلمان ).

سرد بیر پراودا آفاناسیف در کتابش بنام ( مدیریت علمی جامعه ) تمرکزگرایی دموکراتیکرا متشکل از قدرت حاکمیت کارگران ، انتخاب هیئت حاکمه و رهبران و جوابگویی آنان در مقابل ملت تعریف می کند .

در کشورهای موج دوم ارادهء مردم سوخت اصلی ماشین دولت را تشکیل می داد. حکومت منتخب هم به مظهر ترقی در هر کشور پیشرفته ای تبدیل شد.

مهندسین صنعتی معمولا بین دو نوع ماشین فرق اساسی قائل می شوند: ماشینهایی که بتناوب کار می کنند که به عبارتی دیگر ماشینهای تک مرحله ای یا جریان منقطع نامیده می شوند و آنهایی که بطور مستمر کار می کنند که ماشینهای با جریان مداوم خوانده می شوند.

بطور خلاصه حکومت منتخب یعنی آنچه که آموخته ایم دموکراسی بنامیم چیزی جز نماینده کاذب ملت نبود.

موج دوم تمدنی است که بمقدار زیاد به سوختهای فسیلی ، تولید کارخانه ای ، خانواده هسته ای ، شرکتهای سهامی ، آموزش همگانی و رسانه های همگانی متکی است که همه اینها بر پایه گسترش شکاف بین تولید و مصرف بنا شده اند و همگی بوسیله گروهی نخبه که وظیفه شان انسجام بخشیدن به کل نظام است اداره می شوند.

مفهوم انجمن صنفی ملتها سازمان ملل متحد است. با حملهء ویرانگر موج سوم به بنیادهای تمدن موج دوم یکی از بنیادهایی که مورد هجوم واقع شد دولت ملی است. در دوران قبل از تمدن موج دوم در اروپا انسجام دهی اقتصادی بدون انسجام دهی سیاسی غیر ممکن بود.

برای همگامی با رشد واحدهای اقتصادی موج دوم یک واحد سیاسی نیز مورد نیاز بود. موج دوم به سرعت تعداد افراد علاقمند به جهان بزرگتر را چندین برابر کرد با تکنولوژیهایی مبتنی بر بخار و زغال سنگ و بعدها با اختراع الکتریسیته ، تولید لباس در فرانکفورت ، ساعت در ژنو و پارچه در منچستر به میزانی که در بازارهای محلی قابل جذب نبود امکان پذیر شد.

مفهوم دولت ملی نیاز جامعه صنعتی به انسجام دهی است و ملت جدید از ترکیب نظام سیاسی منسجم و اقتصاد منسجم بوجود آمده است. دولت ملی یکی از ساختارهای مهم تمدن موج دوم است.

هیچ تمدنی بدون کشمکش گسترش نمی یابد. امپریالیسم موج اول در واقع امپریالیسم خرد بود زیرا با نظام اقتصادی یکپارچه نشده بود. موج دوم امپریالیسم خرد را به امپریالیسم کلان مبدل ساخت.

مع هذا امپریالیسم کلان تنها از نیازهای اقتصادی منشا نمی گرفت. ملاحظات استراتژیک و هیجانات مذهبی و ایدئالیسم و ماجراجویی هم در آن نقشی داشتند.

تقسیم کار در هر اقتصادی نیاز شدیدی به انسجام دهی ایجاد می کند که آن هم به نوبهء خود منجر به پدیدار شدن نخبگان انسجام دهنده می شود.

میزان موفقیت انگیزه ایجاد یک بازار جهانی واحد و یکپارچه را می توان بوسیله رشد شگفت انگیز تجارت جهانی بعد از عبور موج دوم از اروپا سنجید چنین تخمین زده اند که بین سالهای 1750 و 1914 ارزش پولی تجارت جهانی پنجاه برابر شده یعنی از هفتصد میلیون دلار به تقریبا چهل میلیارد دلار افزایش یافته است.

هم سطح بودن طرفین معامله مفهوم معاملات آزاد در تمدن موج دوم است. رویای نخبگان انسجام دهنده موج دوم را یک پول واحد که همچون تاری در تمام اطراف و اکناف جهان تنیده شده باشد را تشکیل می داد.

فرهنگهایی که برای هزاران سال در حالت خود کفائی مانده بودند و مواد غذائی مورد نیاز خود را تولید می کردند خواه نا خواه جذب نظام تجارت جهانی شدند وباجبار – یا به داد و ستد با این نظام تن دادند یا بکلی محو و نابود شدند. در سال 1955 نظیر خود جامعه موج دوم – جهان به انسجام دهندگان و انسجام گیرندگان تقسیم شده بود.

در پایان جنگ جهانی دوم از قدرتهای صنعتی اصلی فقط ایالات متحده آمریکا بود که از نظر اقتصادی خسارت ندیده بود.

بعد از جنگ جهانی دوم مسئولیت تجدید سازمان و انسجام مجدد نظام موج دوم را دو کشور بر عهده گرفتند: ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.

در کنفرانس برتون وودز در سال 1944 که تحت رهبری ایالات متحده برگزار می شد 44 کشور در زمینه ایجاد دو ساختار انسجام دهی یعنی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی به توافق رسیدند.

بانک جهانی به این منظور تاسیس شده بود که برای بازسازی مناطق جنگی پول در اختیار کشورهای اروپایی قرار دهد.

موافقت نامه عمومی تعرفه گمرکی و بازرگانی که به اختصار GATT نامیده شد و هدف آن تعمیم تجارت آزاد بود و این امر باعث شد تا کشورهای فقیرتر که از نظر تکنولوژی عقب مانده تر بودند در حفظ صنایع کوچک و نوپایشان با مشکل مواجه شوند.

کتاب لنین به نام امپریالیسم در زمره پرفروش ترین کتابهای قرن 20 بشمار آمده است که در این کتاب امپریالیسم را بشدت مورد حمله قرار داده است. لنین مقاصد سوسیالیسم را چنین بیان می داشت: سوسیالیسم نه تنها کشودها را بهم نزدیکتر می سازد بلکه آنان را تحت یک نظام واحد در می آورد.

رادیکال به افرادی گفته می شود که طرفدار خود کفائی و توسعه داخلی هستند.

در مقابله با آمریکاییها شورویها برای تحقق رویای لنین یعنی پی ریزی یک نظام سازمان یافته اقتصاد جهانی به ایجاد شورای همکاریهای دو جانبه اقتصادی اقدام کردند و کشورهای اروپای شرقی را مجبور کردند تا به عضویت آن  در آیند.امپریالیسم به همان اندازه که ستمگری و قساوت داشت دست آوردهای مثبت هم داشت.

تمدن موج دوم شیوه جدیدی از تفکر درباره واقعیت بوجود آورد. جهان بینی جامعه صنعتی را می توان واقعیت صنعتی نامید. واقعیت صنعتی به فرزندان جهان صنعتی می آموخت تا دنیای اطرافشان را درک کنند. سه باوری که همه کشورهای موج دوم را به یکدیگر مرتبط ساخته است:

1- اولین باور در ارتباط با طبیعت بود با اینکه سوسیالیستها و طرفداران سرمایه داری ممکن است درباره چگونگی توزیع دست آوردهای طبیعت با یکدیگر شدیدا اختلاف داشته باشند اما هر دو به یک شیوه به طبیعت می نگرند. برای هردو طبیعت شیئی است که درانتظاراستثمارآنهاست.

اساس تفکر تمدن موج دوم این است که طبیعت برای استثمار در اختیار آنان است اما سرمایه داری در این غارت تنها نبود ماکسیستهای مشرق صنعت علی رغم اعتقادشان که سود ریشه تمامی شرارتهاست. کشمکش با طبیعت را دقبقا در بطن کتابهای مقدس شان جای دادند.

با پدیدار شدن جامعه طبقاتی به اعتقاد مارکسیستها جنگ انسان با طبیعت متاسفانه به جنگ انسان با انسان تغییر شکل داد. حصول یک جامعه بی طبقه کمونیستی به انسان امکان می دهد که مجددا به کار اولش یعنی به جنگ انسان با طبیعت بازگردد.

2- باور دوم که به باور نخست مربوط می شد این بحث را گامی به جلو برد. افراد بشر تنها سرپرست و صاحب طبیعت نبودند بلکه در عین حال اوج فراگرد طولانی تکامل هم بودند.

انتخاب طبیعی یعنی فرایندی اجتناب ناپذیر که بطور بیرحمانه اشکال ضعیف و بی کفایت زندگی را محو و نابود می کرد. تنها موجوداتی زنده  می ماندند که با تعریف داروین سازگارترین و مناسب ترین بودند.

داروینیزم اجتماعی چنین استدلال می کند که اصل انتخاب طبیعی در جامعه نیز بخوبی صادق است و بر این اساس ثروتمند ترین و قدرتمندترین افراد شایسته ترین ولایق ترین افرادند.این فقط اشاره کوتاهی بود بر این فکر که همه جوامع طبق قوانین انتخاب طبیعی تکامل می یابند.

داروین چنین پیشگویی کرد که در دوره ای از آینده نژادهای متمدن انسان بطور قطع نسل نژادهای وحشی را از روی زمین برمی دارند و خود جایگزین آنها می شوند.

مارکس اعتقاد داشت که نظام صنعتی پیشرفته ترین شکل جامعه است و دیگر جوامع نیز به نوبه خود بطور اجتناب ناپذیری بسوی آن خواهند شتافت.

3- سومین باور اساسی واقعیت صنعتی که طبیعت و تکامل را بهم پیوند   می داد اصل پیشرفت بود: اعتقاد به این که تاریخ بطور برگشت ناپذیری به سوی زندگی بهتر برای بشریت جریان دارد. هر تمدنی باید به فرزندان خود چگونگی مواجهه با زمان و فضا را بیاموزد.

گسترش نظام صنعتی به همزمانی رفتار بشر با آهنگ ماشین بستگی داشت.

زولو یعنی زمان میانگین گرینویچ. جوزف تیدهام در کتابش به نام زمان و انسان شرقی به ما می گوید که: برای هندوان و یونانیان زمان دایره ای و ازلی است.

با قدرت گرفتن موج دوم زمان خطی بر زمان دایره ای پیروز شد. زمان خطی شرط لازم برخورد واقعیت صنعتی با تکامل و پیشرفت را تشکیل  می داد.

مدتها قبل از پدیدار شدن تمدن موج اول بیشتر اجداد دور ما اولین متحرکین بزرگ بودند. این افراد از نوعی زندگی برخوردار بودند که جغرافی دانان امروز آن را زندگی در فضای گسترده نام نهاده اند.

در دوره قبل از تمدن صنعتی مورخ هیل می نویسد احتمالا زیاد خطا نکرده ایم  اگر بگوییم که متوسط طول مسافتی که اغلب مردم در آن زمان در طول زندگی خود پیموده بودند پانزده مایل بیشتر نبود کشاورزی یک تمدن فضای محدود بوجود آورد طوفان صنعتی که اروپا را در قرن هیجده در بر گرفت مجددا یک فرهنگ فضای گسترده خلق کرد.

هماهنگی شگفت انگیز فضاهای تخصصی که برای رساندن افراد معین به جاهای معین در وقت معین ضروری بود – با همزمان سازی قابل قیاس بود. این در واقع همان همزمان سازی فضائی بود. زیرا به منظور اینکه چرخهای جوامع صنعتی دائما در چرخش باشند باید زمان و مکان هر دو بدقت ساخته و پرداخته می شد.

در تمام جوامع صنعتی اعم از سوسیالیست و سرمایه دار ، شرق یا غرب ، تخصصی کردن فضاهای معماری ، استفاده از نقشه تفصیلی ، واحدهای یکسان و دقیق اندازه گیری و بالاتر از همه استفاده از خط یک عنصر ثابت فرهنگی گردید که اساس واقعیت صنعتی جدید را تشکیل می داد.

حدود دو هزار سال قبل از پدیدار شدن نظام صنعتی دموکریتوس اندیشه ای شگفت آور ارائه داد که جهان از ذراتی مجرد ، فنا ناپذیر ، تجزیه ناپذیر ، نامرئی و تفکیک ناپذیر تشکیل شده است. وی این ذرات را اتموس یا اتم نامید.

تعریف نقطه: وقتی خطی را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنیم تا حدی که دیگر قابل تقسیم نباشد نقطه بدست می آید.

هر تمدن جدیدی گلچینی از افکار گذشته فراهم می آورد و آنها را بشیوه ای که به درک خود در رابطه با جهان یاری دهد از نو با هم ترکیب می کند. واقعیت صنعتی مفهومی از فرد ارائه داد که به میزان زیاد نظیر اتم بود یعنی تجزیه ناپذیر ، فناناپذیر و ذره بنیادی جامعه.

مفهوم اتم در سیاست آنجا که رای ذره نهایی محسوب می شود.مفهوم اتم در امور بین الملل: واحدهای مستقل و نفوذناپذیری بنام ملتها تشکیل شده است. در قانون عمومی جاذبه برای نیوتون علل عبارت بودند از نیروهای وارده بر اجسام برای ایجاد حرکت.

کیهان واقعیت مرکبی است که از تکه های مجزا که در یک مجموعه بر روی هم سوار شده اند تشکیل یافته است.

بزرگترین متفکران موج دوم دقیقا همان کسانی بودند که به منطقی ترین و محکم ترین وجه درباره قانونمندی جهان استدلال کرده اند.

ما قادر به هر کاری خواهیم بود اگر صرفا بتوانیم توپ بیلیارد مناسب را پیدا کنیم و از زوایای مناسب آن را بزنیم.

واقعیت صنعتی زندانهای جدید خود را نیز خلق کرد. ذهنیت صنعتی بوجود آورد که هر آنچه را که نمی توانست به کمیت در آورد باطل اعلام می کرد و یا از آن چشم می پوشید. کرارا سختگیری و دقت را مورد تحسین قرار می داد و تخیل را مجازات و محکوم می کرد. انسانها را تا حد واحدهای پروتوپلاستیک ساده کرد و تقلیل داد و بالاخره ذهنیتی آفرید که برای هر مسئله ای راه حل مهندسی جستجو می کرد.

ما در آخرین بحرانهای برگشت ناپذیر نطام صنعتی زندگی می کنیم. جستجو برای یافتن علت خاص انقلاب صنعتی تلاشی است بیهوده زیرا هرگز یک علت واحد یا یک علت مسلط وجود نداشته است.نه تکنولوژی – نه اندیشه ها و ارزشها و نه منازعه طبقاتی هیچکدام به تنهایی کاری از پیش نمی برند. شبکه مبادله که ما اکنون آن را بازار می نامیم بر واقعیت اجتماعی مسلط گردیده است.

تمدن موج دوم تنها تکنولوژی – طبیعت و فرهنگ را دگرگون نساخت. این تمدن شخصیت را دگرگون ساخت و یک منش اجتماعی جدید ایجاد کرد. از آنجا که مردان بطور نزدیکتری به ماتریس بازار و شیوه های جدید کار کشانده شدند بیش از زنان خلق و خوی خاص صنعتی را به خود گرفتند.   در دوران موج اول امید به زندگی کوتاه بود یعنی در حدود چهل سال در قرن شانزدهم ، در قرن هفدهم که قرن بیماریهای مسری لقب گرفته است امید به زندگی به حدود سی تا سی و پنج سال تقلیل یافت و در قرن هجدهم مجددا تا حدود چهل سالگی بالا رفت.

تمدن موج دوم بمقدار زیاد شرایط زندگی پدران ومادران ما را بهبود بخشید اما در مقابل عوارض جانبی پیشبینی نشده ای نیز به بار آورد که از میان آنها می توان خسارات فراوان و جبران ناپذیری که بر سپهر زیستی شکننده زمین وارد ساخت نام برد. تمدن موج دوم نژاد پرستی را رواج داد و اقتصادهای خودکفا و کوچک را بزور در نظام داد و ستد جهانی چپاند.

با بازگشت به گذشته ای ذلت بارتر از حال هرگز راهی به آینده نخواهیم گشود. همانطور که یک علت واحد تمدن موج دوم را بوجود نیاورده است یک ارزشیابی واحد نیز امکان پذیر نیست.

اگر به نظر می رسد که من ( الوین تافلر ) از یک طرف ان ( تمدن موج دوم ) را محکوم و از طرف دیگر تایید کرده ام به این علت است که داوریهای ساده و یک جانبه گمراه کننده است.

وجود دو جریان تحول به تنهایی تداوم طبیعی تمدن صنعتی را بعد از این غیر ممکن می سازد: اول اینکه ما در جنگ علیه طبیعت به نقطه عطف رسیده ایم. سپهر زیستی دیگر تاب تجاوزات نظام صنعتی را ندارد. دوم اینکه ما دیگر قادر نخواهیم بود بطور نامحدود به انرژی فسیلی جبران ناپذیر که تا کنون اساسی ترین پشتوانه توسعه صنعتی بوده است متکی باشیم

همه پیشرفت تکنولوژی در آینده بر مبنای توجه به محدودیت محیط زیست شکل خواهد گرفت.اضمحلال تمدن موج دوم یک اپیدمی بحران شخصیت ایجاد کرده است.

مفهوم شخصیت: اساسی ترین و ظریف ترین و شکننده ترین ساختار یعنی شخصیت.

آینده سیال است نه منجمد آینده با تغییر و دگرگونی تصمیمات روزمرمان ساخته می شود.مردمان تمدن موج دوم از نظر فرهنگی بیشتر به عنوان تحلیل گر مهارت دارند تا ترکیب گر.

برخورد ما با مسائلی که در پیش داریم این خواهد بود که به جریاناتی از تحول بپرداریم که زندگی ما را بیشتر دگرگون می کنند.

جویبارهای تحول با هم تلاقی می کنند و رودخانه های وسیع تر ، عمیق تر و خروشان تر تحول را تشکیل می دهند که آنها هم به نوبه خود به هم می پیوندند و موج سوم را بوجود می آورند.

اکنون مهم ترین جستجوی زندگیمان جستجویمان برای یافتن آینده می باشد. بنیاد انرژی موج دوم بر فرض جبران ناپذیری انرژی استوار بوده است: بر استخراج از ذخایر بسیار متراکم و پایان پذیر ، بر تکنولوژی گران بها و بسیار متمرکز و بر منابع غیر متنوع و روشهای معدود. اینها ویژگیهای اصلی بنیاد انرژی در همه کشورهای موج دوم در طول عصر صنعتی بوده اند. در نیم قرن گذشته بطور کامل دو سوم تمام انرژی مورد نیاز جهان از نفت و گاز تامین شده است.

به پایان رسیدن منابع انرژی از جهت فیزیکی یک مسئله فرعی است. زیرا در جهان امروز این قیمت است که اثرات فوری و اساسی بر جای می گذارد نه عرضه کالا.

عصر نفتی با صدای گوشخراشی در حال ترمز کردن است. در ضمن زغال سنگ که یک سوم باقیمانده کل انرژی جهان را تامین می کرد به مقدار فراوان عرضه می شود هر چند که آن نیز خود در نهایت به اتمام خواهد رسید. زغال سنگ در نهایت تا بدان حد گران و فاقد کارایی کافی از کار در خواهد آمد که تنها می توان آن را یک راه حل پر خرج و فرعی و بسیار موقتی تلقی کرد. رئاکتورهای معمولی هنوز به اورانیوم متکی هستند که خود یک سوخت تمام شدنی است.

نظام تولید جدیدی که اکنون در حال پیدایش است به یک تجدید سازمان بنیادی تمامی تولید و توزیع انرژی احتیاج دارد.

واقعیت عظیمی که نادیده گرفته شده این است که مشکل انرژی تنها کمیت آن نیست بلکه ساختار آن را نیز در بر می گیرد. ما نه تنها به مقدار معینی انرژی نیاز داریم بلکه احتیاج داریم که انرژی به اشکال متنوع تر در مکانهای گوناگون و متغیر و در اوقات مختلف شب ، روز و سال و برای مقاصدی که حتی به خواب هم نیامده ارائه شود. انتقال از یک بنیاد انرژی به بنیادی دیگر بدون شک با بهم ریختگی اقتصادی و انواع دیگر مشکلات مواجه می شود.

پیشرفتهای غیر منتظره عظیم غالبا از یک تکنولوژی واحد منتج نشده اند بلکه با بهم آمیختن ابتکار آمیز چند تکنولوژی بوجود آمده اند. بنیاد انرژی موج سوم بدون مبارزه ای تلخ ایجاد نخواهد شد.

انرژی موج دوم طرفدار منابع انرژی و تکنولوژیهای مرسوم یعنی زغال سنگ ، نفت ، گاز ، انرژی هسته ای و استحاله های گوناگون هستند.

افراد طرفدار پیشرفت بسوی بنیاد انرژی موج سوم شامل مصرف کنندگان – طرفداران حفاظت محیط زیست – دانشمندان و کار آفرینان پیشگام است که همراه با متحدین گوناگونشان پراکنده و کم پول اند و غالبا در عرصه سیاست بی عرضه به نظر می رسند.