روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

حفاظت اطلاعات درمکتب اسلام




                       حفاظت اطلاعات در اسلام


اهمیّت حفاظت اسرار و اطلاعات

از مـهـمـتـریـن عـوامـلى کـه مـا را در نـبرد با دشمنان اسلام ، با تلفاتى اندک به پیروزى مى رسـانـد و اسـتـکـبار جهانى را در رسیدن به اهداف شومش ناکام مى گذارد، رعایت هرچه تمامتر، حفاظت اخبار و اطلاعات است .

سهل انگارى در حفظ اسرار جنگ یا افشاى اسرار، موجب شکست است و تلفات جبران ناپذیرى در پـى دارد. از ایـن رو عـقل سلیم و شرع مقدس اسلام به ماحکم مى کند که اسرار نظامى را هر چند بـه نـظـر مـا کـوچـک و بـى اهـمـیـّت و بـى ارزش بـاشد، افشا نکنیم و در اختیار افراد غیر مسؤ ول نگذاریم ، بلکه در حفظ آنها بکوشیم ، زیرا دشمن در پى کسب اطلاعات است . تا با شناخت از نقاط ضعف و قوّت ، ضربه اى اساسى بر ما وارد کند و خود را فاتح میدان نبرد سازد. پس چرا عاقل کند کارى که باز آرد پشیمانى ؟

در روایـات اسـلامـى اهمیّت فوق العاده اى به حفظ و کتمان اسرار داده شده و سفارشات مؤ کّدى در این زمینه بیان گردیده است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم :

1 ـ اسرار به مثابه خون در رگها

اسرار نظامى به منزله خون در رگهاى بدن است و جریان طبیعى آن باعث ادامه حیات و زندگى است . اگر به جاى جریان یافتن در رگها، به بیرون ریخته شود، بلافاصله منجرّ به مرگ مى شود.

امام صادق (ع )فرمود:

((سِرُّکَ مِنْ دَمِکَ فَلا یَجْرِیَنَّ مِنْ غَیْرِ اَوْداجِکَ))(1)

راز و اسرار تو به منزله خون توست ، پس سعى کن که جز در شاهرگهایت به جریان نیفتد.

2 ـ دژ نفوذ ناپذیر

حـفـاظـت اطـلاعات به دژى استوار مى ماند که اندیشه قوى و طرح پیروز را در میان خود دارد. از ایـن رو خـود اطـلاعـات بـایـستى در جاى امن و غیر قابل نفوذ قرار گیرد تا از خطر افشا مصون بماند.

امام صادق (ع )فرمود:

وَالرَّاْىُ بِتَحْصینِ الاَْسْرارِ))(2)

راءى و اندیشه درست آن است که اسرار در پوشش حفاظتى محکمى قرار گیرد.

اگر اطلاعات لو برود و یا افشا شود، پیروزى نیز از دست رفته است .

امـام صـادق (ع )یـک خـطـبه و گفتار طولانى درباره حفظ اسرار خطاب به محمدبن نعمان معروف بـه ((مـؤ مـن طـاق ))(3) دارد. ابـو جـعـفـر مـحـمـد بـن نـعـمـان احـول از بـرازنـده تـریـن اصحاب امام صادق (ع )و در شمار اصحاب سرّ آن جناب است . در این گفتار امام (ص )ضمن گله از دوستان خام و کم ظرفیت خود، اهمیّت تقیّه و حفظ اسرار و اطلاعات را بـیـان مـى کـنـد. تـقـیـّه یـا راز نـگـهـدارى ، از اصـول مـسـلم جـنـگ و از عـوامـل مهمّ پیروزى به شمار مى رود. به دلیل اهمیّت حفاظت اطلاعات و اسرار جنگ ، و وجود نکته هـاى بـسـیـار ظریف و با ارزش در این سفارش امام (ع )، سعى مى کنیم بخش اعظم آن را با تیتر بندى و توضیحى مختصر ذکر کنیم .

3 ـ نکوهش افشاگرى

خـداونـد در قـرآن کـریـم کـسـانى را که اخبار و اطلاعات را افشا مى کنند و راز دار نیستند، سخت نکوهش کرده است ابو جعفر مى گوید: امام صادق (ع )به من فرمود:

((اِنَّ اللّهَ عـزَّوجـَل عـَیَّر اَقـْوامـاً فـِى الْقُرآن بِالاِذاعَه ، فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِداکَ، اَیْنَ قالَ؟ قالَ قـَوْلُهْ: ((وَ اِذا جـاءَهـُمْ اَمـْرٌ مـِنَ الاَْمـْنِ اَوِ الْخَوْفِ اَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوه اِلَى الرَّسُولِ وَ اِلى اُولىِ الاَْمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَذّین یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ))(4)

خداوند عزوجل در قرآن گروههایى را به جرم افشاى اسرار و اطلاعات سرزنش کرده است .گفتم : قربانت ، کجا؟ فرمودند: در این آیه : و هنگامى که خبرى از پیروزى یا شکست در جنگ به آنها بـرسـد، (بـدون تحقیق ) آن را شایع و افشا مى کنند. در حالى که اگر آن (خبر) را به پیامبر (ص ) و پـیـشـوایـان (و فـرمـانـدهـان که قدرت تشخیص کافى دارند) ارجاع دهند، از ریشه هاى مسائل آگاه خواهند شد.


3

افشاگر، شمشیر بر امام کشیده است

امام صادق (ع ) فرمود:

((اَلْمُذیعُ عَلَیْنا سِرُّنا کَالشّاهِرِ بِسَیْفِهِ عَلَیْنا، رَحِمَ الّلهُ عَبْدا سَمِعَ بِمَکْنُونِ عِلْمِنا فَدَفَنَهُ تَحْتَ قَدَمَیْهِ))(5)

کـسى که اسرار ما را فاش سازد، چون کسى است که شمشیر به روى ما کشیده است . خدا بر آن بنده رحمت آرد که چون علم نهانى (و سرّى ) مارا بشنود آن را زیر قدمهاى خود دفن کند.

اشرار امّت

شـرورتـرین افراد امّت اسلامى کسانى اند که زبانشان را حفظ نمى کنند و آنچه از اسرار مى دانند براى دیگران بازگو مى کنند.

امام صادق (ع ) فرمود:

((وَ اللّه اِنـّى لَاءَعـْلَمُ بـِشـَرارِکـُمْ مـِنَ الْبَیْطارِ بِالدَّوابِ، شِرارِکُمُ الَّذینَ لایَقْرَؤُُونَ الْقُرْآنَ اِلاّ هَجْرا وَ لایَاءْتُوُن الصَّلا ه اِلّ ا دَبْرا وَ لایَحْفَظوُن اَلْسِنَتِهِمْ(6) ))

بـه خـدا سـوگـنـد، مـن بـدکـاران شـمـا را مـى شـناسم بهتر از بیطار که چهار پا را بشناسد. بدکرداران شما آنهایند که قرآن نخوانند جز نا هنجار، نماز نگزارند جز آخر وقت ، و زبان خود نگه ندارند.

4 ـ راز، سپر مؤ من

اسرار، سپر مؤ من هستند و او را از خطرات و شبیخون دشمن و غافلگیر شدن حفظ مى کند.

امام صادق (ع ) فرمود:

((یَا بْنَ النُّعْمانِ اِنّى لاَُحَدِّثُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ بِحَدیثٍ فَیَتَحَدَّثَ بِهِ عَنّى فَاُسْتُحَلَّ بِذلِکَ لَعْنَتَهُ وَ الْبَراءَه مِنْهُ فَاِنَّ اَبى کانَ یَقُولُ: وَاَىُّ شَىْءٍ اَقَرُّ لِلْعَیْنِ مِنَ التَّقِیَه . اِنَّ التَّقیَه جُنَّه الْمُؤْمِنْ وَ لَوْ لاَ التَّقیِه ما عُبِدَ اللّهُ))(7)

اى پسر نعمان ! من گاه به یکى از شما سخنى (محرمانه ) مى گویم . او افشا مى کند و مستوجب لعـنـت و بـیـزارى مـن مى شود، پدرم فرمود: چه چیز چون تقیّه (و راز نگهدارى ) مایه روشنایى چشم است ؟ تقیّه و حفظ اسرار، سپر مؤ من است ، اگر تقیّه نبود (قدرتها و دشمنان ، اساس دین را در هم ریخته بودند و) خدا پرستى از میان رفته بود.

5 ـ افشاى راز، گناهى سنگین تر از قتل

افـشـاى اسـرار، گـنـاهـى فـراتـر از کـشـتـن و قـتـل نـفـس اسـت ، زیـرا قـاتـل در نـهـایت مى تواند یک نفر از فرماندهان و یا تعدادى از افراد را بکشد. امّا چون اسرار محفوظ است ، بقیه افراد حرکت را ادامه داده و عملیات را به پایان مى برند، در حالى که اگر کسى اسرار عملیات و اطلاعات مربوط به سازمان و یا شیوه کار و طرح عملیات را افشا کند و دشـمـن از آن آگـاه گـردد، مـوجـب شـکست همه افراد مى شود و در حقیقت با همدستى دشمن دست به قـتـل و غـارت گـسـتـرده اى زده اسـت . (زیـرا اگـر اطلاعات او نبود، دشمن قدرت چنین تهاجمى را نداشت .)

امام صادق (ع ) فرمود:

((یَا بْنَ النُّعْمانِ! اِنَّ الْمُذیعَ لَیْسَ کَقاتِلِنا بِسَیْفِهِ بَلْ هُوَ اَعْظَمُ وِزْراً بَلْ هُوَ اَعْظَمُ وِزْراً، بَلْ هُوَ اَعْظَمُ وِزْراً))(8)

اى پـسـر نـعـمـان ! افـشـاگـر راز مـا هـمـچـون کـسـى نـیـسـت کـه بـا شـمـشـیـرش مـا را بـه قتل برساند، بلکه گناهش بیشتر است ، گناهش بیشتر است ، گناهش بیشتر است .

یا بْنَ النُّعْمانِ! اِنَّهُ مَنْ رَوى عَلَیْنا حَدیثاً، فَهُوَ مِمَّنْ قَتَلْنا عَمْداً وَ لَمْ یَقْتَلْنا خَطاءا))

پسر نعمان ! هر که حدیثى به زیان ما نقل کند، ما را بعمد کشته است ، نه بخطا.

6 ـ سکوت رمز بندگى

امام صادق (ع ) فرمود:

((اِنَّ مـَنْ کـانَ قـَبـْلَکـُمْ کـانـُوا یـَتعَلَّمُونَ الصَّمْتَ وَ اَنْتُم تَتَعَلَّمُونَ الْکَلامَ کانَ اَحَدُهُمْ اِذا اءَرادَ التَّعبُّدَ یَتَعلَّمُ الصَّمْتَ قَبْلَ ذلِک بِعَشْرِ سِنین فَاِنْ کانَ یُحْسِنَهُ وَ یَصْبَرَ عَلَیْهِ تَعَبَّدَ وَ اِلاّ قال : ما اءَنَا لِما اَروُم بِاَهلٍ اِنَّما یَنْجُو مَنْ اَطالَ الصَّمْتَ عَنِ الْفَحْشاءِ))(9)

پـیـشـیـنـیـان خـاموشى را فرا مى گرفتند، چنان که شما سخن را. آنگاه که کسى مى خواست به عبادت پردازد، نخست ده سال تمرین سکوت مى کرد، اگر از عهده بر مى آمد و مى توانست صبر کند، عبادت پیشه مى کرد و گرنه مى گفت : من شایسته این مقصد نیستم ، آن کس نجات یابد که مدّتها از گفتار نابجا دم فرو بندد.


4

امیر مؤ منان (ع )خطاب به امام حسن (ع )مى فرماید:

((وَ تـَلافـیـکَ مـا فـَرَطَ مـِنْ صـَمـْتـِکَ اَیـْسَرُ مِنْ اِدْراکِکَ مافاتَ مِنْ مَنْطِقِکَ وَ حِفْظِ ما فِى الْوِعاءِ بِشَدِّالْوِکاءِ ... وَالْمَرْءُ اَحْفَظُ لِسِرِّهِ وَ رُبَّ ساعٍ فی ما یَضُرُّهُ مَنْ اَکْثَرَ اَهْجَرَ))(10)

و تدارک و به دست آوردن چیزى که به واسطه سکوت و صمت از دست رفته ، آسان تر است از دریـافـتـنى که با سخن گفتن از دست رفته است . (زیرا سخن در اختیار تو است . تا زمانى که نـگـفـتـه بـاشـى ، و چـون گـفـتى تو در اختیار آنى ، پس خاموشى بهتر از پرگویى است . و نـگـاهـدارى چـیـزى کـه در ظرف است به استوارى بند آن است (اگر بند مشک سست باشد آب مى ریـزد و از بـیـن مـى رود، همچنین اگر بند زبان شخص محکم نباشد، سخن بیجا از آن بیرون مى آیـد و رازى بـر مـلا مى شود) ... و مرد راز خود را بهتر نگه مى دارد (چون کوشش براى پنهان داشـتـنـش از دیـگـرى بـیشتر است .) و بسا کوشش کننده در چیزى است که او را زیان مى رساند، پرگو هرزه گو مى شود.

7 ـ محافل دوستانه

بیشتر اوقات اخبار و اسرار در محافل دوستانه مطرح شده ولو مى رود. امام صادق (ع ) فرمود:

((وَ لا تـَطَّلِعْ صـَدیـقـَکَ مِنْ سِرِّکَ اِلاّ عَلى ما لَوِ اطَّلَعَ عَلَیْهِ عَدُوُّکَ لَمْ یَضُرُّکَ، فَاِنَّ الصّدیقَ قَدْ یَکُونُ عَدُوُّکَ یَوْماً))(11)

پـسـر نـعمان ! تنها اسرارى را با دوست خود در میان گذار که اگر دشمن هم اطلاع یابد زیانت نرساند که ممکن است دوست نیز روزى دشمن شود.

شاعر مى گوید:

زنهار مکن تکیه کلّى بر یار

راز دل خود ز دوست پنهان مى دار

روزى شود که دوست دشمن گردد

برگردد و دشمنى کند آخر کار

بطانه (محرم اسرار)

مـؤ مـن بـایـد هوشیار و زیرک باشد و هر کسى را محرم اسرار خویش نگیرد. بخصوص دشمنان اسـلام کـه کـیـنـه اى دیـریـنـه از مـسـلمانان در دل دارند. قرآن کریم مؤ منان را هشدار مى دهد مى فرماید:

((یـا اَیُّهـَا الَّذیـنَ آمـنـوا لا تـَتَّخـِذُوا بـِطانَه مِنْ دُونِکُمْ لا یَاءْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبـَغـْضـاءُ مـِنْ اَفـْواهـِهـِمْ وَ مـا تـُخـْفـى صـُدوُرهـُمْ اَکـْبـَر قـَدْبـَیـَنـّا لَکـُمُ الْآیـاتِ اِنْ کـُنـْتُمْ تَعْقِلُونَ))(12)

اى کسانى که ایمان آورده اید! محرم اسرارى از غیر خود، انتخاب نکنید! آنها از هر گونه شرّ و فـسـادى دربـاره شـما، کوتاهى نمى کنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانه هـاى ) دشـمـنـى از دهـان (و کـلام ) شـان آشکار شده ؛ و آنچه در دلهایشان پنهان مى دارند، از آن مـهـمـتـر اسـت . ما آیات (و راههاى پیشگیرى از شرّ آنها) را براى شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید!

8 ـ عذاب دنیوى و اخروى

بـرخـى افـراد سـست ایمان که به افشاى اسرار دست مى زنند، باید بدانند که عذاب الهى در دنیا و آخرت در تعقیب آنان است .

امام صادق (ع ) فرمود:

((یـَابـْنَ النُّعـمـانِ ... وَ مـَنِ اسـْتَفْتَحَ نَهارَهُ بِاِذاعَه سِرِّنا سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ حَرَّ الْحَدیدِ وَ ضیقَ (عَلَیْهِ الَْمحابِسِ).))(13)

اى فـرزنـد نـعـمـان ! کـسـى کـه روزش را بـا افشاى اسرار ما آغاز کند، خدا بر او آهن و تنگى زنـدانـهـا را مـسـلّط خـواهـد کـرد. (یـعـنـى در دنـیـا بـه جـزاى عمل ننگین خود خواهد رسید، و عذاب آخرت هم پابرجاست .)

9 ـ شکست

امام صادق (ع )به مؤ من طاق فرمود:

((فـَوَاللّهِ لَقـَدْ قـَرُبَ هـذَا الْاءَمـْرِ ثـَلاثَ مـَرّاتٍ فـَاءَذَعـْتُموُهُ، فَاَخَرَّهُ اللّهُ وَ اللّهُ مالَکُمْ سِرٌّ اِلاّ وَ عَدّوکُمْ اَعْلَمُ بِهِ مِنْکُمْ))(14)

بـه خـدا سـوگـنـد سـه بـار ایـن امـر (حـکـومت عدل ) نزدیک شده و بر اثر افشاگرى شما به تاءخیر افتاده است . به خدا شما هیچ سرّى ندارید، جز اینکه دشمنانتان از آن آگاه ترند.

کلیدهاى فاش شدن اسرار

در فـصـل اوّل از دیـدگـاه آیـات و روایـات بـه عـمق اهمیّت و ضرورت حفاظت اسرار و اطلاعات و پـیـامـدهـاى آن پـى بـردیـم و در ایـن فـصـل بـه ایـن سـؤ ال پاسخ مى دهیم که :


5

چه چیزهایى موجب فاش شدن اسرار مى شود؟

برخى سعه صدر دارند و ظرفیت وجودیشان چنان گسترده است که قابلیت نگهدارى هر رازى را در صندوقچه سینه خویش ‍ مى یابند. اینان با احساس مسؤ ولیتى که از ایمانشان سرچشمه مى گـیرد، بر زبان و گفتار خود تسلّط دارند، به وقت مناسب سخن مى گویند و به موقع سکوت مى کنند. اینان راز نگهدارند. لیکن همه که اینچنین نیستند. افراد از نظر ظرفیت ایمانى و روحیه کم گویى و پرگویى متفاوتند. علاوه هر چه سخن سرّى تر باشد قهرا حفظ و نگهدارى آن هم مـشـکـل تـر خـواهـد بود، به گوهرى مى ماند که هر چه ارزشمندتر و گرانبهاتر باشد حفظ و حراست آنهم مؤ نه بیشترى مى طلبد. از این رو شناخت و توجّه به راهها و کلیدهایى که موجب لو رفـتـن اخـبـار مـى شود، نخستین گام جهت حفظ اسرار به شمار مى رود. شناخت این کلیدها هشدارى اسـت بـخـصـوص بـراى کـسـانـى کـه نـاسـنـجـیـده سـخـن مـى گـویـنـد و در هـر مـحـفـل و مجلسى بدون در نظر گرفتن موقعیت و شرایط، سخن مى گویند و در نتیجه از لابلاى گـفتارشان اسرار لو مى رود. در این فصل به برخى از راهها و کلیدهایى که موجب فاش شدن اطلاعات و اسرار مى شود به اختصار اشاره مى کنیم :

1 ـ پرحرفى

نـخـسـتـیـن شکافى که اسرار از آن به بیرون درز مى کند، پرحرفى است ؛ زیرا پرگو، بر خـود و زبـانـش مـسـلّط نـیـسـت . پـیـوسته دوست مى دارد حرف بزند و از هر درى سخنى بگوید. شـخـصـى که به چنین عادت زشتى خو کرده ، چنانچه رازى و اطلاعاتى به او سپرده شود، زود افـشـا مـى شـود. زیرا او که به عارضه پرحرفى دچار شده ، در هر محفلى که شرکت کند، مى خواهد حرف بزند تا آنجا که خزانه حرفهاى عادى او تهى شود و چون نمى تواند سکوت کند بـه پـراکـنـدن اطـلاعـات مـحـرمـانه ، مى پردازد و اسرار از لابلاى حرفهاى او به بیرون مى ریزد.

امیر مؤ منان (ع ) فرمود:

((وَ مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ))(15)

کسى که زیاد حرف بزند، خطایش بسیار است .

از ایـن رو در روایـات اسـلامـى فـراوان به حفظ زبان و رعایت سکوت تاءکید شده است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم .

امام صادق (ع )فرمود:

((اِنَّ هـذَا اللِّسـان مـِفـْتاحُ کُلِّ خَیْرٍ وَ شَرٍّ فَیَنْبَعى لِلْمُؤْمِنِ اَنْ یَخْتِمَ عَلى لِسانِه کَما یَخْتِمُ عَلى ذَهَبِه وَ فِضَّتِهِ))(16)

هـمـانـا زبـان ، کـلیـد هـر خیر و شرّى است . پس براى مؤ من سزاوار است که بر زبان خود مهر زند، همان گونه که بر طلا و نقره خویش مهر مى زند.

امیر مؤ منان (ع )فرمود:

((لِسانُ الْعاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الاَْحْمَقِ وَراءَ لِسانِهِ))(17)

زبان انسان خردمند پشت قلبش (عقلش ) است ، اما قلب انسان احمق در پشت زبانش قرار دارد.

انسان عاقل و خردمند ابتدا فکر مى کند و زمینه را مى سنجد و سنجیده سخن مى گوید. بر خلاف آدم احمق که ناسنجیده و بدون فکر، سخن مى گوید؛ به همین خاطر، زود اسرار را لو مى دهد.

همچنین گفته شده است :

((لِسانُکَ سَنانُکَ اِن صِنْتَهُ صانَکَ))(18)

زبان تو سنان و نیزه توست ، اگر حفظش کردى ، حفظت مى کند.

دربـاره سکوت نیز امام صادق (ع )به مؤ من طاق سفارش فراوان کرد که ذکر آن گذشت ، زیرا حکمت در سکوت خوابیده است ، و به صندوقچه اسرار سربسته مى ماند.

بـنـابراین ، براى حفظ اسرار باید با دقّت و سنجیده و گزیده سخن بگوییم و از پرحرفى بپرهیزیم .

پیامبر اکرم (ص )فرمود:

((مَنْ اَراد السَّلامَه فَلْیَحْفَظُ ماجَرى بِهِ لِسانُهُ وَ لْیَغْرِسْ مَا انْطَوى عَلَیْهِ جَنَانُهُ))(19)

هـر کـس سـلامـت خـواهـد، مـراقـب گـفـتـار خـویـش بـاشـد و آنـچـه بـر دل دارد، بر زبان نیاورد.

گفتن هر سخنى در هر جا

نبود شیوه مردان خدا

هر سخن جا و مقامى دارد

مرد حق حفظ کلامى دارد

هر که ز اسرار، دلش آگاه است

دشمن اندر پى او در راه است


6

هر که از دشمن خود غافل شد

کار او بى بر و بى حاصل شد

حاصل کار دهد باد فنا

گفتن هر خبرى در هرجا

پیامبر(ص )فرمود:

((لا یَعْرِفُ الْعَبْدُ حَقیقَه الاْیمانِ حَتّى یَخْزِنَ مِنْ لِسانِهِ))(20)

بنده به حقیقت ایمان شناخت پیدا نمى کند، مگر آنکه زبان خویش را حفظ کند.

2 ـ غضب

خـشـم چـون شـراب ، عـقـل و انـدیـشـه را مـخـتـل مـى کـنـد. انـسـان خـشـمـگـیـن ،بـدون راهـنـمـایـى عقل و اندیشه عمل مى کند و زمام کارهایش را به دست احساسات و غرایز مى سپرد. در این صورت انـدیـشه و عقل ، قدرت هدایت انسان را از دست مى دهند. آنگاه این غرایز شعله ور و لجام گسیخته اسـت کـه انـسـان را بـه عـمل وا مى دارد. به همین جهت در روایات از خشم و تندى به جنون تعبیر شده است .

امیر مؤ منان (ع )مى فرماید:

((اَلْحِدَّه ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ))(21)

تندى قسمى از دیوانگى است .

همچنین فرمود:

از خشم بپرهیزید که آغازش دیوانگى و پایانش پشیمانى است .(22)

انسان غضبناک و خشمگین ، اعمال غیر طبیعى انجام مى دهد و در این میان حرفهایى را ناخواسته مى زند و اسرارى که باید محفوظ بماند، افشا مى شود.

و نیز گفته شده است :

((لِلسِّرِّ نافِذَتانِ: اَلسُّکْرُ وَ الْغَضَبُ))(23)

راز و سرّ دو دریچه براى فاش شدن دارد: یکى مستى و دیگرى خشم .

3 ـ جدل

در بحث و جدل ، طرفین مى کوشند رقیب خود را مغلوب کنند و وقتى کار دشوار مى شود، چون هیچ کـدام نـمـى خـواهـد از صـحـنـه بـا شـکست خارج شود، بناچار تظاهر مى کند که بیشتر از طرف مقابل ، معلومات و اطلاعات دارد تا بر او فخر فروشى کرده ، شوکتش را در هم شکند. از این رو بـه افـشـاى بـرخـى از اطـلاعـات و اسـرارى کـه او نـمـى دانـد، مـى پـردازد و بـا ایـن عـمـل تـصـور مـى کـنـد بـر خـصـم خـود پـیـروز گـشـتـه اسـت . رفـتـه رفـتـه بـحـث و جدل انسان را در موقعیتى قرار مى دهد که ممکن است همه اسرار خویش را فاش سازد.

امـام صادق (ع )در سفارش به محمد بن نعمان این بیمارى را یادآور شد و بشدت پیروانش را از این عمل برحذر داشت تا اسرار آل محمد(ص )فاش نشود.

((یَاابْنَ النُّعمانِ... وَ اِیّاکَ وَ الْجِدالِ فَاِنَّهُ یُوبِقُکَ))(24)

اى فرزند نعمان !... از جدال بپرهیز که تو را به هلاکت انداخته و در تنگناها قرار مى دهد.

4 ـ اطمینان به دیگران اسرار(25)

گاهى بر اثر اطمینان به دیگران ، بعضى از اطلاعات طبقه بندى لو مى رود.

امام على (ع )فرمود:

((ما کُنْتَ کاتِمَهُ عَدوُّکَ مِنْ سِرٍّ فَلا تُطْلِعَنَّ بِهِ صَدیقکَ))(26)

اسرارى که از دشمنان خود پنهان مى دارى ، از دوستان خود نیز مخفى بدار.

5 ـ طمع دیگران در دانستن

بى شک ، دشمن در پى کسب اخبار و اطلاعات است و طمع او بى جا نیست ، زیرا او دشمن ماست و ما هم دشمن او. همچنان که ما مى کوشیم اسرار او را بفهمیم ، او نیز مى کوشد اسرار ما را کشف کند.

در ایـن مـیـان عـده اى هـسـتـنـد کـه در پى کسب اخبار و اطلاعاتى هستند که به هیچ عنوان به آنان مـربـوط نـمـى شـود و تـوقـعـشـان در ایـن مـورد خـلاف انـتـظـار و خـلاف حـکـمـت و عقل است . متاءسفانه این گونه افراد حلقه واسطه اى براى دشمنى مى شوند و اصرار زیاد هم نـسـبـت بـه کـسـب اطـلاعـات و اخـبـار دارنـد تـا در مـجـالس و محافل نقل کنند و به قول خودشان محافل را با اخبار جدید گرم نمایند.

هـمـان گـونـه کـه تـوقـع آنـان براى کسب اطلاعات نظامى ، انتظارى بى جاست ، دادن اطلاعات نـظـامـى بـه آنـان نـیـز، خـلاف شـرع اسـت . بـنـابـرایـن در مـجـالس و مـحـافـل بـایـسـتـى مـواظـب ایـن گونه انسانهاى حرّاف و بى درد و بى مسؤ ولیت باشیم و به اصرار آنان ، اخبار را در اختیارشان نگذاریم .

امیر مؤ منان على (ع )فرمود:

((کُنْ بِاَسْرارِکَ بَخیلاً وَ لا تَذَعْ سِرّاً اَوْ دَعَتْهُ فَاِنَّ الْاِذاعَه خی انَه ))(27)


7

نسبت به اسرارت بخیل باش . (از اخبار و اطلاعات سرّى خویش هر کسى را آگاه نساز) و هرگز راز و سـرّى کـه پـیـش تو به امانت گذاشته اند، فاش مساز؛ زیرا فاش کردن اسرار، خیانت و گناه است .

همچنین فرمود:

((لَیْسَ کُلُّ مَکْتُومٍ یَسُوغُ اِظْهارُهُ لَکَ وَ لا کُلُّ مَعْلُومٍ یَجُوزُ اَنْ تُعَلِّمَهُ غَیْرُکَ))(28)

روا نـیـسـت هـر رازى بـراى تـو بـازگو شود، چنانچه مجاز نیستى هر رازى را که مى دانى به دیگران بگویى .

پیامبر اکرم (ص )فرمود:

((اِتَّقـُوا عـَلى دیـنـِکُم وَاحْجِبُوهُ بِالتَّقیه فَاِنَّهُ لا ایمانَ لِمَنْ لا تَقِیَّه لَهُ اِنّما اَنْتُم فىِالنّاسِ کـَالنَّحـْلِ فـِى الطَّیـْرَ وَ لَوْ اءنّ الطَّیـْرَ یـَعـْلمُ مـا فـى اجـْوافـِ النَّحـْل مـا بـَقـَى شَىْءٌ مِنْها اِلاّ اَکَلْتُه وَ لَوْ اَنَّ النّاسَ عَلِمُوا ما فى اَجْوافِکُمْ اَنَّکُمْ تُحِبُّونا اَهْلَ الْبَیْتِ لَاَکلُوکُمْ بِاَلْسِنَتِهِمْ وَ لَنَحَلوُکُمْ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِیَه ...))(29)

بـه خـاطـر حـفـظ دینتان تقیه کنید و آن را با تقیّه و رازدارى زیر پرده نگهدارید، زیرا هر کس تـقـیـّه نـدارد ایـمـان نـدارد. هـمـانـا شـمـا در مـیـان مـردم مـانـنـد زنـبـور عـسـل در مـیـان پـرنـدگـانـیـد. اگـر پـرنـدگـان بـدانـنـد کـه زنـبـوران عـسـل حـامـل چـه چـیـزى هـسـتـنـد، هـمـه آنـهـا را خـواهـنـد خـورد و اگـر مـردم بـدانـنـد آنـچـه در دل شـمـاسـت کـه مـا اهـل بـیت را دوست دارید، شما را با زبانشان خواهند خورد و در نهان و آشکار ناسزا خواهند گفت .

6 ـ موارد دیگر

کـوتـاهـى و عـدم دورانـدیـشـى ؛ گـاهـى انـسـان بـر اثـر سهل انگارى و عدم احتیاط، اسرار را لو مى دهد.

امام على (ع )فرمود:

((ثَمَرَه التَّفْریطِ النَّدامَه وَ ثَمَره الْحَزْمِ السَّلامَه ))(30)

ثمره کوتاهى در امور پشیمانى و ثمره دوراندیشى و احتیاط، سلامتى است .

گاهى میل به خودنمایى که ناشى از ضعف شخصیتى افراد است ، باعث افشاى اسرار مى شود.

همچنین ساده اندیشى و ارتباطات غلط مى توانند زمینه افشاى اسرار را فراهم سازند.

عـدم آمـوزش ؛ آشنایى با تکنیکهاى جاسوسى و شیوه هاى دشمنى به ما کمک مى کند که عملیات عـنـاصـر اطـلاعـاتـى دشمن را کشف و از دامهایى که براى ما گسترده اند، علیه خودشان استفاده کنیم . از این رو باید به آموزشها اهمیّت دهیم و در تداوم آنها بکوشیم ، زیرا اولاً آموخته ها پس از مدتى فراموش مى شود، ثانیاً دشمن در کشف اطلاعات ، پیوسته تکنیکهاى جدیدى را به کار مى گیرد که لازم است نیروهاى خودى از آنها آگاه شوند.

غفلت ؛ گاهى فرد به اهمیّت خبرى که در اختیار دارد، واقف نیست و آن را همه جا مطرح مى سازد.

بـى قـیـدى و بـى تـعـهـّدى ؛ گـاهـى افراد پایبند و متعهد به مقررات نیستند و على رغم دانستن اهمیّت خبر، به افشاى آن مى پردازند.

تسلیم جوّ شایعه شدن ؛ گاهى دشمنان براى کسب اطلاعات و خبر، مطلبى را به عنوان شایعه طـرح مـى کـنـنـد و افـراد ساده ، بجاى آنکه عدم صحت خبر را ثابت کنند، اطلاعات خود را لو مى دهند.

دسـتـیـابـى به اطلاعات بیشتر؛ ممکن است شخصى مطالب محرمانه اى را بطور حضورى یا به وسـیـله تـلفـن مـطـرح کـنـد تـا بـتـوانـد بـا ایـن عـمـل ، اطـلاعـات بـیـشـتـرى را از طـرف مـقابل به دست آورد. از این رو، باید موازین حفاظتى را در این گونه مباحثه ها و مکالمه ها رعایت کرد.

مـحـافـل دوسـتـانـه ؛ مـطـرح سـاخـتـن اطـلاعـات سـرّى در محافل دوستانه ، دهن به دهن به دست دشمن مى رسد.

دشـمنى ؛ برخى از افراد به دلیل خصومتهاى شخصى موجب افشاى اطلاعاتى مى شوند. از این رو ، مـسـائل امـنـیـتـى و حـفـاظـتـى را نـبـایـد قـربـانـى و دسـتـخـوش دشـمـنـیـهـا و مسائل شخصى کرد.

استعفا و برکنارى افراد؛ نیز نباید موجب افشاى اطلاعات و اخبار محرمانه شود.

ملاکهاى اساسى حفاظت اطلاعات

در زمینه حفظ اسرار و اطلاعات و تحکیم کتمان لازم است به ملاکها و معیارهایى اشاره کنیم که ما را در این خصوص کمک مى کند.

ملاک اول : بیش از مقدار نیاز (در عمل ) در جستجوى اطلاعات نباش

انـسـان خصلتى جستجوگر دارد، مى خواهد از همه چیز و هر چیز سر در بیاورد و پى به اسرار هـر چـیزى ببرد. این خصلت در همه جا پسندیده نیست از این جهت باید با کسى که بیش از احتیاج خـود یـا بـیـش از نـیـاز مـاءمـوریـت خـود به جمع آورى اطلاعات مى پردازد و براى بدست آوردن اسـرارى کـه مـربـوط بـه او نـمـى شـود، اصـرار مـى ورزد، مـبـارزه کرد؛ زیرا به دست آوردن اطـلاعـات و اسـرارى کـه مـربـوط بـه انـسـان نـمـى شـود، هـم بـراى خـود و هـم بـراى دیگران مشکل مى آفریند.


8

قـرآن کـریـم انسان را از جستجو و به دست آوردن اطلاعات از امورى که ارتباطى به او ندارد و اگر افشا شود به ضررش تمام مى شود، برحذر داشته است .

((یـا اَیـّهـا الّذیـن امـَنـوا لا تـَسـْاءَلُوا عَنْ اَشْیاءَ اِنْ تُبْدَلَکُمْ تَسُؤ کُمْ)) ((... قَدْ سَاَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ اَصْبَحُوا بِها کافِرینَ))(31)

اى کـسـانـى کـه ایمان آورده اید! از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما آشکار گردد، شما را نـاراحـت مـى کـنـد...جمعى از پیشینیان از آنها سؤ ال کردند و سپس به مخالفت با آن برخاستند. (ممکن است شما هم چنان سرنوشتى پیدا کنید.)

شاءن نزول

از امیر مؤ منان على (ع )چنین روایت شده است :

((روزى پـیـامـبـر(ص )خـطـبـه اى خـوانـد و دستور خدا را درباره حج بیان کرد. شخصى به نام عـکـاشـه ـ و بـه روایـتـى سـراقـه ـ گـفـت : آیـا ایـن دسـتـور بـراى هـر سـال اسـت ، و هـمـه سـال بـایـد حـج بـجـا بـیـاوریـم ؟ پـیـامـبـر(ص )بـه سـؤ ال او پـاسـخ نـگـفـت ، ولى او لجـاجـت کـرد، و دو بـار و یـا سـه بـار، سـؤ ال خـود را تـکـرار نـمـود. پـیـامـبـر(ص )فـرمـود: اگـر در جـواب تـو بگویم بلى ، حج در همه سـال بـر هـمـه شـمـا واجب مى شود و اگر در همه سال واجب باشد توانائى انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت کنید گناهکار خواهید بود، بنابراین مادامى که چیزى به شما نگفته ام روى آن اصـرار نورزید؛ زیرا (یکى از) امورى که باعث هلاکت (بعضى از) اقوام گذشته شد ایـن بـود کـه لجـاجـت و پـرحـرفـى مـى کـردنـد و از پـیـامـبـرشـان زیـاد سـؤ ال مى نمودند.(32) بنابراین هنگامى که به شما دستورى مى دهم به اندازه توانائى خود آن را انجام دهید و هنگامى که شما را از چیزى نهى مى کنم خوددارى کنید.))(33)

بـى تـردیـد سـؤ ال کـلیـد فـهـم حـقـائق اسـت و بـه هـمـیـن دلیـل کـسانى که کمتر مى پرسند، کمتر مى دانند، و در آیات و روایات نیز بر آن تاءکید شده اسـت . امـا ایـن قـانـون کـلّى اسـتـثـنـائى هـم دارد. بـایـنـکـه گـاهـى پـاره اى از مسائل و اخبار، پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تاءمین مصالح افراد بهتر است و به همین دلیـل خـداونـد حکیم از روى حکمت برخى مسائل را در جهان هستى آشکار ساخته و برخى از آنها را پـوشـیـده داشته است . چه بسا مواردى که از دید انسان مخفى مانده اگر براى وى آشکار گردد مـوجـب اخـتلال نظام و تغییر سرنوشت و حیات او شود. در این گونه موارد جستجوها و پرسشهاى پـى درپـى ، بـراى پـرده برداشتن از واقعیت ، نه تنها فضیلتى ندارد بلکه مذموم و ناپسند نـیـز مـى بـاشـد. مـثـلاً اغـلب پزشکان صلاح در این مى دانند که بیماریهاى حادّ و سخت و صعب العـلاج را از بـیـمار پنهان دارند، تنها گاهى اطرافیان را در جریان مى گذارند، با این شرط که از بیمار پنهان دارند. زیرا اگر بیمار از عمق بیمارى خود آگاه گردد، گرفتار وحشتى مى شود که ممکن است منجر به مرگ او شود.

در مـسـائل نـظـامـى کـه سـرنوشت جامعه و خود فرد مطرح است ، عمق این قضیه بیشتر روشن مى شـود. بـنـابـرایـن آیـه مـبـارکـه مـؤ مـنـان را از سـؤ الاتـى کـه آشـکـار شـدنـش بـرایـشـان مـشـکـل آفـریـن اسـت ، نـهـى کـرده اسـت . گـرچـه سـیـاق آیـه ، نـهـى از سـؤ ال از پـیـامـبـر(ص )در زمـیـنـه احـکـام الهـى اسـت . امـّا بـا القـاء خـصـوصـیـت و تـوجـه بـه عـلل و پـیـامـدهـاى مـسـاءله ، مـى تـوان آن را تـعـمـیـم داد. و شـاءن نزول فقط مصداقى را روشن ساخته نه اینکه آیه را محدود به قضیه خاصى نماید. بنابراین خـداونـد انـسـان را از سـؤ ال پـیـرامـون احـکـامـى کـه عـفـو شـده و یـا از عـلل و عـوامـلى کـه اگـر آشـکـار شـود مـوجـب هـلاکـت و یـا سـرپیچى او مى شود، نهى کرده است .(34) هـمچنانکه در جمله ((ثم اصبحوا بها کافرین )) که در مورد اقوام پیشینیان مطرح است ، این دو نکته استنباط مى شود.


9

1 ـ آنـان در اثـر سـؤ الهـاى بـیـجـا و پـى بـردن بـه بـرخـى حـقـائق ، بـه مـوقـع عمل ، کفر مى ورزیدند؛ یعنى به مخالفت و سرپیچى با پیامبران خویش برمى خاستند.

2 ـ بـه دلیـل عـدم ظـرفـیـت پـذیـرش حـقـائق ، کـلاً کـافـر مـى شـدنـد و بـه انـکـار اصـل قـضـیـه مـى پـرداخـتـنـد. چـرا انـسـان سـرى را کـه درد نـمـى کـنـد دسـتـمـال ببندد و با به دست آوردن اخبار و اطلاعات نظامى که به او مربوط نمى شود، براى خود و دیگران دردسر بیافریند. زیرا داشتن اطلاعات ، آنهم از نوع محرمانه و سرى ، على رغم ایـنـکـه شیرین است امّا گاه تلخى آن چون زهر کشنده ، آدمى را مى آزارد. چنین کسى بنابر وظیفه شـرعـى خـیلى باید مراقب صحبتها، سخنرانیها و مصاحبه هاى خود باشد که چیزى از این اسرار فـاش نـشـود و مـرتـکـب گـنـاه و معصیت نگردد. علاوه که چون او داراى گوهرى گرانبها و عسلى شـیـریـن اسـت . اگـر سارقان گوهریاب و سازمانهاى جاسوسى پى به ماهیت او ببرند، جانش بـه خـطـر خـواهـد افـتـاد. و مـهـمـتـر هـمـان نکته اى بود که در آیه شریفه مطرح شده است . به دلیـل عـدم ظـرفـیـت و عـدم تـوانـایـى تحلیل و توجیه اخبار و اطلاعات ، ممکن است به مخالفت و سـرپـیـچـى بـا فـرمـانـدهـان بـرخـیـزد و یـا کـلاً از صـراط مـسـتـقـیـم مـنـحرف شده و نسبت به اصل قضیّه و یا نظام اسلامى منکر و کافر گردد. (ثُمَّ اَصْبَحُوا بِها کافِرینَ) بلکه باید حدّ و مرز وظائف خود را بشناسد و در همان گستره حرکت کند.

امیر مؤ منان (ع )فرمود:

((اِنَّ اللّهَ افـْتـَرضَ عـَلَیـْکـُمْ فَرائِضَ فَلا تُضیعُوها وَ حَدَّ لَکُمْ حُدُودا فَلا تَعْتَدُوها وَ نَهى عَنْ اءَشـْیـاءٍ فـَلا تـَنـْتـَهـَکـُوهـا وَ سـَکـَتَ لَکـُمْ عـَنْ اءَشـْیـاءٍ وَ لَمْ یـَدْعـُهـا نـِسـْیـانـاً فـَلا تَتَکَلَّفُوها))(35)

خـداونـد واجـباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع مکنید و حدود و مرزهائى تعیین کرده از آنها تـجـاوز نـنـمائید و از امورى نهى کرده در برابر آنها پرده درى نکنید، و از امورى ساکت شده و صـلاح در کـتـمـان آن دیـده و هـیـچـگـاه این کتمان از روى نسیان نبوده ، در برابر اینگونه امور، اصرارى در افشاء آنها نداشته باشید.

نکته اى دیگر که از این روایت و شاءن نزول آیه شریفه استفاده مى شود و مخاطب آن فرماندهان و مـسـؤ ولان اسـت ، ایـن است که آنان نباید اخبار و اطلاعات را در اختیار دیگران قرار دهند. و به غـیـر اهـلش بسپارند. و بهترین راه در این موارد سکوت است . همچنانکه پیامبر اکرم (ص )پاسخ سؤ ال عکاشه را نداد. و در مقابل اصرار و لجاجت او، نصیحتش کردند و فرمودند:

((مـادام کـه چـیـزى به شما نگفته ام روى آن اصرار نورزید؛ زیرا یکى از عللى که باعث هلاکت (بعضى از) اقوام گذشته شد این بود که لجاجت و پرحرفى مى کردند.))

الگو و اسوه فرماندهان ، امیر مؤ منان على (ع )به نیروهاى نظامى نوشت :

((اَلا وَ اِنَّ لَکُمْ عِنْدى اَنْ لا اَحْتَجِرَ دُونَکُمْ سِرّاً اِلاّ فى حَرْبٍ))(36)

آگاه باشید؛ حق شما بر من این است که رازى را از شما پوشیده ندارم مگر در جنگ .

امـام صـادق (ع )بـه مـؤ مـن طـاق فـرمـود که وى نمى تواند همه اطلاعات و معلومات خویش را در اختیار او بگذارد.

((یَاءبْنَ النُّعمانِ! اِنَّ الْعالِمَ لا یَقْدِرُ اَنْ یُخْبِرُکَ بِکُلِّ ما یَعْلَم ))(37)

اى فرزند نعمان ! عالم (منظور خود حضرت است ) نمى تواند هر آنچه مى داند به تو بگوید.

امام على (ع )فرمود:

((لَیْسَ کُلُّ مَکْتُومٍ یَسُوغُ اِظْهارُهُ لَکَ))(38)

روا نیست هر رازى براى تو بازگو شود.

ملاک دوم : اسرارت را به هیچ کس نگو

انسان نباید تصور کند که وقتى حرفى را پیش دیگرى مى گوید، او به دیگرى نمى گوید و این راز همچنان در سینه اش باقى خواهد ماند.

امام باقر(ع ) فرمود:

((وَ کُلُّ حَدیثٍ جاوَزَ اِثْنَیْنِ فَشا))(39)

هر سخنى که بیش از دو نفر بر آن آگاه شوند، فاش خواهد شد.


10

امام على (ع )فرمود:

((مَنْ اَسَرَّ اِلى غَیْرِ ثِقَه ضیعَ سِرُّهُ))(40)

کسى که رازش را به فرد غیر مطمئن بسپارد، آن را ضایع ساخته و سرّش فاش خواهد شد.

این قضیه طبیعى است که وقتى شما رازت را به او گفتى ، او هم به سومى مى گوید و سوّمى هـم بـه چهارمى و ...که با روش : ((به تو مى گویم و تو به کسى نگو)) به همه گفته مى شود.

امام على (ع ) فرمود:

کُلُّما کَثُرَ خُزّانَ الاَْسْرارِ، زادَتْ ضِیاعاً))(41)

هر چه مراکز و آگاهان از اسرار افزون گردد و اطلاعات در اختیار افراد و مراکز بیشترى قرار گیرد، ضایعات آن (لو رفتن ) نیز بیشتر مى شود.

خـلاصـه ((اگـر سـیـنـه مـرد از اسرار خودش تنگ تر باشد، پس سینه کسى که اسرار به او سپرده شده ، تنگ تر است .))(42)

ملاک سوم : عواطف را در اسرار دخالت نده

اسـرار را بـه هـر کـسى نگو. نباید با خود اندیشید که این برادر من است ، آن دوست صمیمى من اسـت ، او پـسرخاله من است و بدین ترتیب ، اسرار و اطلاعات را براى آنان بازگو کرد، زیرا بـه هـمـیـن صـورت اطـلاعات فاش مى شود و ممکن است روزى همان دوست به خاطر مسائلى ، به دشمن تبدیل شود.

امام صادق (ع )به ابن نعمان فرمود:

((کُفُّوا عَنِ النّاسِ وَ لا یَقُل : اَحَدُکُمْ اخى وَ عَمّى وَ جارى ))(43)

خود را از مردم باز دارید، نگویید فلانى برادر من است و آن یکى عموى من یا همسایه من است .

ملاک چهارم : اندیشیدن به عواقب کار

کـسـى کـه مـى خـواهـد اسـرارى را فـاش کـنـد، بـایـد از خـود، ایـن سـؤ ال را بـکـنـد کـه اگـر ایـن اسـرار و اطـلاعات به دست دشمن بیفتد چه مى شود؟ اگر همان فرد مـطـمـئنـى که این اسرار را به او گفته ، فرد نابکارى از آب درآمد و نفوذى بود، چه مى شود؟ با لو رفتن اسرار چه به سر او و دوستان و همرزمانش مى آید؟ اگر دشمنى با به دست آوردن اطلاعات به قتل عام دست زد خون آنان به گردن کیست ؟ اگر دشمن پیروز شد، چه کسى آب به آسـیـاب دشـمـن ریـخته و او را در پیروزیهایش کمک کرده است ؟ بعلاوه ، در آخرت نیز مورد سؤ ال و جواب قرار مى گیرد و به خاطر افشاگرى عذاب سختى خواهد داشت .

بنابراین ، باید این سخن امیر مؤ منان را پیوسته آویزه گوش داشت که فرمود:

((سِرُّکَ اَسیرُکَ فَاِذا اَفْشَیْتَهُ صِرْتَ اَسیرَهُ))(44)

سرّ تو اسیر توست پس اگر آن را افشا کردى ، اسیر آن خواهى شد.

پیامبر(ص )فرمود:

((اَلتَّقِیَّه مِنْ اَفْضَلِ اَعْمالِ الْمُوْمِنِ یَصُونَ بِها نَفْسَهُ وَ اِخْوانَهُ عَنِ الْفاجِرینَ))(45)

تـقـیـّه و راز نـگـهـدارى از بـهـتـریـن کارهاى مؤ من است که توسط آن خود و برادرانش را از شرّ فاجرین و اشرار حفظ مى کند.

رهاورد حفاظت اسرار

رعـایـت کـامل حفاظت اسرار و اطلاعات در همه زمینه ها، جنبه حیاتى دارد و ثمره آن ، یعنى ((تداوم حـیـات و حـلاوت پـیـروزى )) هـمـیـشـه ، بخصوص در عملیاتها ـ چه آفندى و چه پدافندى ـ با درخشش خاصى جلوه گر است .

گـرچـه عـوامـل پـیـروزى مـنـحـصـر بـه یـک یـا چـنـد عـامـل نـیـسـت و بـراى پـیروزى ((یک نبرد، عـوامـل و عـلل فـراوانـى دخـالت دارد، امـا از ایـن رهـگـذر، سـهـم ((حـفـاظـت اطـلاعـات )) از هـمـه عـوامـل بـیـشـتر و چشمگیرتر است و رهاوردى شیرین تر و دلپذیرترى خواهد داشت که به چند نمونه اشاره مى کنیم :

1 ـ غافلگیرى

اصـل غـافلگیرى ، یعنى ((وارد ساختن ضربه ، به دشمن در زمان ، مکان و حالتى که آمادگى پذیرش و واکنش لازم علیه آن را نداشته باشد.))(46)

طـبـق نـظـر اکـثـر کـارشـنـاسـان نـظـامـى ، غـافـلگـیـر سـاخـتـن دشـمـن مـهـمـتـریـن اصـل جـنـگـى اسـت کـه اگـر به دست آید، مهمترین عامل پیروزى محقق شده است ، زیرا غافلگیر شـدن ، مـوجب به هم خوردن تعادل روحى و اختلالات روانى مى شود که در نتیجه سرگردانى ، بهت زدگى ، تصمیمات عجولانه و شتابزدگى را در پى دارد.


11

قـرآن کـریم حالت دوزخیان را که بطور ناگهانى و غافلگیرانه با عذاب الهى روبه رو مى شوند، چنین توصیف مى کند:

((بَلْ تَاءْتیهِمْ بَغْتَه فَتَبْهَتُهُمْ فَلا یَسْتَطیعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ))(47)

(آرى ایـن مـجـازات الهـى ) بـطـور ناگهانى به سراغشان مى آید و مبهوتشان مى کند، چنان که توانایى دفع آن را ندارند و به آنها مهلت داده نمى شوند.

ایـجـاد نـاهـمـاهـنـگـى و آشـفتگى سازمان در تشکیلات دشمنى و بازداشتن وى از واکنش مناسب ، از ثمرات دیگر غافلگیرى محسوب مى شود.

غافلگیرى با این اهمیّت ، وقتى ممکن خواهد شد که ((اسرار و اطلاعات )) خودى در دژى استوار و پوششى محکم قرار گیرد تا دشمن بطور کامل از دستیابى به آن محروم گردد و در غفلت محض به سر برد و از زمان ، مکان ، طرح و برنامه ، امکانات و ... بى خبر باشد.

نـبـرد ((بـنـى قـریـظـه )) یـک نـمـونـه غـافـلگـیـرى در زمـان اسـت کـه بـر اثـر حـفـاظـت کـامـل اسـرار و اطـلاعات به ثمر نشست . یهودیان بنى قریظه پس از خیانت در جنگ خندق (همسو شـدن بـا دشـمـن و نـقـض پیمان با رسول خدا(ص ) ) تصور نمى کردند که نیروهاى اسلام با توجه به شرایط سخت آب و هوا و فرط خستگى ، بتوانند به فاصله کمى ، پس از پایان جنگ ((احـزاب )) آنـهـا را مـورد تـهـاجـم قـرار دهـنـد.(48) از این رو در غفلت محض به سر مى بردند و براحتى به محاصره نیروهاى اسلام درآمدند.

جـنـگ ((خـیـبـر)) نـیـز از مـواردى بـود کـه رسـول خـدا(ص ) بـا حـفـاظـت کامل عملیات ، یهودیان خیبر را که هر روز به تمرین مى پرداختند تا غافلگیر نشوند، آنان را غـافـلگـیـر سـاخـت . حـضـرتـش مـوقـع حـرکـت بـه سـوى خـیـبـر بـراى آنـکـه احتمال حمله به منطقه خیبر را کاملاً از ذهن یهودیان بیرون سازد، ابتدا به سوى منطقه ((رجیع )) کـه در مـسـیر محل استقرار قبیله ((بنى غطفان )) واقع بود، حرکت کرد، و حتى دسته اى از نیروها را بـه آن مـنـطـقه اعزام کرد. اما در فرصتى مناسب ، عمده قواى خویش را بسرعت به سوى خیبر حـرکـت داد و شـبـانـه قلعه هاى آنها را به محاصره درآورد. حالت غافلگیرى آنها، روز بعد که مـثـل روزهـاى گـذشـتـه در حـالى کـه بـیـل و مـاله و تیشه همراه داشتند و به قصد انجام کارهاى روزانـه از قـلعـه هـا خـارج شـدنـد، روشن شد. آنان با دیدن لشکریان اسلام ، فریاد کشیدند: ((مـحـمـد و الخـمـیـس ))؛ (مـحـمـد و لشکریانش ). و سپس وحشت زده گریختند و وارد حصارهاى خود شدند. پیامبر(ص )تکبیر گفت و مى فرمود:

((اللّه اکبر! خُرِبَتْ خَیْبَر! اِنّا اِذا نَزَلْنا بِساحَه قَوْمٍ فَساءَ صَباحَ الْمُنْذَرین ))

خـیـبـر خـراب شـد. چـون مـا بـر سـر قـومـى فـرود آئیـم ، صـبـحـگـاه ایـشـان تیره و تار خواهد بود.(49) فتح مکه نمونه روشن دیگر حفاظت اطلاعات در غافلگیر کردن دشمن است . در سـال هـشـتـم هـجـرى ، پـیـامـبر(ص )تصمیم گرفت مکه (پایگاه توحید را که به پایگاه شرک تـبـدیل شده بود) از دست مشرکان آزاد سازد و این شهر مقدس را به آغوش اسلام برگرداند. از ایـن رو، رسـول خدا(ص ) براى غافلگیر ساختن دشمن ، بهترین شیوه هاى طرح یک نقشه جنگى مـوفـق و پـیروز را پیاده کرد و با اینکه دشمن احساس خطر کرده و هواى حمله به مسلمانان را در سر داشت ، غافلگیرانه تسلیم لشکر اسلام شد.

واقـدى مـورخ قـرن سـوم هـجـرى (مـتـوفـاى 207 هـجـرى ) کـه غـزوه هـا و سـرایـاى رسول گرامى (ص )را ثبت و ضبط کرده است ، مى نویسد:

((پـیـامـبـر(ص )به عایشه فرمود: کارها را براى حرکت روبه راه کن و این موضوع را پوشیده بدار.))

آنگاه به درگاه خداوند چنین دعا کرد:

((اللّهُمَّ خُذْ عَلى قُرَیْش اَلْاءَخْبار وَ الْعُیُونَ حَتّى نَاءْتِیَهُمْ بَغْتَه ))

پروردگارا! اخبار را بر قریش و جاسوسان ایشان پوشیده بدار تا ما ناگهانى بر آنها وارد شویم .

پـس از آن پـیـامـبـر(ص )دسـتـور داد تـا راهـهـاى مـدیـنـه بـه مـکـه را کـنـتـرل و بـازرسى نمایند و عمر را بر آن گماشت و فرمود: اگر شخص ناشناسى از این راه عبور کرد او را برگردانید، و اگر کسى آهنگ مکه یا نواحى نزدیک آن را داشت ، او را بگیرید و نگهدارید تا از او پرس و جو شود. گرچه اخبار آماده شدن سپاه اسلام به مردم رسیده بود، اما گـروهـى مـى پـنـداشـتـنـد کـه پـیـامـبـر(ص )آهـنـگ شـام دارد، بـرخـى خـیـال مى کردند به محل طائفه ثقیف مى رود، و بعضى تصوّر مى کردند به سوى هوازن خواهد رفت .


12

پـیـامبر(ص )ابو قتاده بن رِبعى را همراه هشت نفر به منطقه اءِضَمْ (نام آبى میان مکه و یمانه ) اعـزام کـرد تـا چـنـیـن تـصـوّر شود که پیامبر آهنگ آن ناحیه را دارد و خبر به این صورت منتشر شود.

حـاطب بن ابى بلتعه که احتمال حرکت به سوى قریش را مى داد، ((نامه اى به قریش نوشت و به ایشان خبر داد که پیامبر(ص )لشکر فراهم مى کند.)) او نامه را به زنى از قبیله مزینه به نـام سـاره داد و بـرایـش جایزه کلان معین کرد تا نامه را به قریش برساند. او نیز نامه را در میان گیسوان خویش پنهان کرد واز بى راهه به سوى مکه حرکت کرد.

پـیـامـبـر خدا(ص )از طریق وحى آگاه شد. از این رو حضرت على (ع )و زبیر را اعزام کرد تا آن زن را بـیـابـند و نامه را از او بگیرند. آنان در حُلیفه ، (جایى که پیامبر(ص )آدرس آن را داده بـود) زن را یـافـتـنـد. آنـهـا ابتدا بارهایش را جستجو کردند، ولى چیزى نیافتند. زبیر خواست بـرگـردد. امیر مؤ منان (ع ) فرمود: به خدا سوگند نه به پیامبر(ص ) دروغ گفته شده و نه او به ما دروغ گفته است . یا نامه را بده و یا تو را بازرسى کرده نامه را مى یابیم . همین که زن چـنـیـن تـهدید شد، گفت : کنار بروید و پشت کنید! و آن دو چنان کردند، آنگاه نامه را از میان گـیـسـوانـش درآورد و تـسـلیـم کـرد. آنـان نـیـز نـامـه را بـه حـضـور رسول خدا(ص )آوردند.

رسـول خـدا(ص )بـا ده هزار نفر آهنگ مکه کرد، در حالى که کسى از هدف آن حضرت خبر نداشت . کـعب بن مالک به مردم گفت : من به حضور رسول خدا(ص )مى روم و امیدوارم بتوانم دریابم که آهـنـگ کـجـا دارد. کعب پیش پیامبر(ص )آمد، در برابرش زانو زد و اشعارى خواند که اوس و ثقیف هـدف بـودنـد. پـیـامـبـر(ص )لبـخـنـدى زد و هـیـچ نـگـفـت . مـردم بـه کـعـب گـفـتند: به خدا قسم رسـول خـدا(ص ) چـیـزى را بـرایت روشن نکرد و ما نمى دانیم که با چه کسى جنگ را آغاز خواهد کرد: قریش یا ثقیف و یا هوازن ؟

عـلامـتـهـا و نشانه هایى که حالت نیروى جنگى را نشان مى داد، برداشته بودند. عُیَیْنَه که از سـپـاه عقب افتاده بود، خود را در منطقه عَرْج به پیامبر(ص )رساند و به آن حضرت عرض کرد: بـه مـن خـبر رسیده که شما همراه کسانى که جمع شده اند از مدینه حرکت خواهید کرد. از این رو، با سرعت آمدم و با وجود آنکه گروه زیادى در اختیار من هستند، نفهمیدم چه کار کنم . اکنون هم که حـالت جـنگى در این جمعیت نمى بینم . چون پرچمها مشاهده نمى شود. شاید قصد عمره دارید؟ اما حالت احرام هم در شما نمى بینم ؛ پس قصد کجا دارید؟ فرمود: هر کجا که خدا بخواهد.

در مـیـان راه (مـنـزل عرج ) گروهى از اسب سواران را پیشاپیش مسلمانان اعزام کرد تا به عنوان چشم و چراغ سپاه عمل کنند. آنان در ماءموریت خود به جاسوسى از قبیله هوازن برخورد کرده ، او را دسـتـگـیر ساختند و پیش رسول خدا(ص )آوردند. پیامبر(ص ) اطلاعات خوبى از وى گرفت و سپس دستور داد: تا پایان عملیات مراقب او باشند.

بدین ترتیب ، تا هنگامى که مسلمانان در ((مرّ الظّهْران ))(50) فرود آمدند، هیچ گونه اطـلاعـى از مـسـیـر رسـول خـدا(ص )بـه قـریـش نـرسـیده بود و قریش سخت غمگین بودند و مى تـرسـیـدنـد که حضرت محمد(ص )به جنگ ایشان بیاید. پیامبر(ص )شبانگاه درمرّ الظّهران به یـاران خـود دسـتـور داد کـه هـر کـس آتـشـى بـرافـروزد کـه در مـجـمـوع ده هـزار آتـش افروخته شد.))(51)

2 ـ ابتکار عمل

دسـتـیـابـى بـه پـیـروزى ، علل و عوامل (فیزیکى و غیر فیزیکى ) متعددى مى طلبد که درصد بـالایى از آن مرهون ((ابتکار عمل ))، ((نوآورى )) و ((خلاّقیّت )) است ، به این معنى که طرح یا تاکتیک یا سلاح جدیدى که مبتکرانه به کار گرفته شده و دشمن از آن بى اطلاع است و براى مقابله با آن چاره اى نیندیشیده است .


13

وقتى دشمن با طرح و تاکتیکى دور از انتظار روبه رو شود، چون همیشه با طرحها و تاکتیکهاى داراى پیشینه ، عمل مى کرده ، نمى توان با خلاّقیّت ها و ابتکار عملها مقابله کند. از سوى دیگر ابـتـکـار عـمـل وقـتـى بـراى دشـمـنـى بـکـر و غـیـر مـنـتـظـره اسـت کـه بـطـور کامل از دید و سمع دشمن مخفى مانده باشد.

رسـول خـدا(ص )در نـبـردهـایـش بـا مـشـرکـان پـیـوسـتـه ابـتـکـار عـمـل را در دسـت داشـت ، زیـرا از حـفـاظـت اطـلاعات بالایى برخوردار بود و در مواردى تا آخرین لحظه عملیات ، نقشه و طرح عملیات جنگ را حتى از اصحابش مخفى نگه مى داشت ، همچنان که در فتح مکه گذشت .

براى مثال ، ابتکار عمل حفر خندق توسط رسول خدا(ص )و عدم آگاهى دشمن از آن ، بزرگترین مانع براى پیشروى مشرکان در جنگ احزاب بود و موجب شد که سپاه ده هزار نفرى قریش در کنار خـنـدق زمـیـنـگـیـر شـود و بـدون هـیـچ گـونـه واکـنـشـى ، مـدّتـى را در پـشـت خـنـدق مـعـطـل بـمـانـد و سـرانـجـام بـا اتـمـام ذخـایـر و پـشـتـیـبـانـى و هـجـوم سـرمـا و تـوفـان ، مـستاءصل شده و بدون دستیابى به اهداف خود، به مکه باز گردد. در این باره در روایات مى خوانیم که ابتکار عمل به دست کسى است که در حفظ اسرار خود بکوشد.

امیر مؤ منان على (ع )فرمود:

((وَالرَّاءْىُ بِتَحْصینِ الاَْسْرارِ))(52)

راءى و (طرح و ابتکار عمل ) به دست کسى است که اسرار و اطلاعات را در دژى استوار قرار دهد.

امام صادق (ع )فرمود:

((مَنْ کَتَمَ سِرَّهُ کانَتِ الْخِیَرَه بِیَدِهِ))(53)

کسى که اسرار خود را محفوظ بدارد، ابتکار عمل را در دست خواهد داشت .

3 ـ بالا رفتن توان رزمى

حفاظت اطلاعات سبب مى شود که قابلیت نیروهاى دشمن در کاربرد مؤ ثر توان رزمى کاهش یابد و مـیـزان خـطـرى کـه نـیـروهـاى خـودى را تـهـدیـد مـى کـنـد، بـه حـداقـل ممکن برسد. وقتى نیروها احساس کردند که دشمن کارآیى ندارد، روحیه خود را همچنان در سـطـح بـالایى حفظ خواهند کرد و با اطمینان از عدم آگاهى دشمن از برنامه آنان ، ضربه هاى کارى را بر پیکر دشمن غفلت زده وارد مى کنند. همچنان که در فتح مکه نیروهاى صدر اسلام با توان بالایى ، مکه را فتح کردند.

4 ـ تاءمین نیروها

از دیـگـر رهـاوردهـاى حـفـاظت اطلاعات ، تاءمین نیروهاى خودى است ؛ زیرا حفاظت اطلاعات با پیش بـیـنى ها و به کارگیرى احتیاطهاى لازم ، ضمن جلوگیرى از خرابکارى و جاسوسى دشمن ، در حفظ جان نیروهاى خودى نقش مؤ ثرى ایفا مى کند.


14

شیوه هاى دشمن در جمع آورى اخبار و اطلاعات

تـشـکـیـلات اطـلاعـات نـظـامـى و رزمـى ارتـشـهـاى دنـیـا بـا در اخـتـیـار داشـتـن تـجـهـیـزات و وسـائل لازم و بـا بـهـره گـیـرى از شـیـوه هـاى جـدیـد و مـدرن و بـا کـمک دستگاههاى اطلاعاتى کـشـورهـاى هـم پـیـمـان ، درصـدد کـسـب جـزئى ترین اخبار هستند تا آخرین تغییرات در موقعیت و وضـعـیـت عـمـلیـات و شـیـوه کـمـک و پـشـتـیـبـانـى و ... نـیـروهـاى مقابل را به دست آورند.

سیستم اطلاعاتى دشمن بطور معمول با روشهاى زیر اقدام به جمع آورى اخبار مى کند.

1 ـ دیده بانى

دیـده بـانـى با کمک دوربینهاى پیشرفته ، یکى از بهترین راههاى کشف تحرکات و تغییرات و به دست آوردن قرائن و شواهد تک یا پدافند است ، بطورى که با استفاده از دوربینهاى قوى ، نقل و انتقالات و تحرکها تا عمق دهها کیلومتر قابل رؤ یت است .

ازدیـاد قـرارگـاهـهـا، مـحـلهـاى تجمع و نقاط آمادى ، تردد عناصر گشتى و تغییرات وضع زمین (خـاکـریـز، کـانـال ، فـعـالیـت هـاى مـهـنـدسـى ) تـوسـط پـایـگـاهـهـاى دیـده بـانـى دشـمـن ، قـابـل رؤ یـت و شـنـاسـایـى اسـت کـه بـا ثـبـت و تـجـزیـه و تحلیل به اقدامات احتمالى پى خواهد برد.

2 ـ شناسایى با هلیکوپتر

شـنـاسـایـى با هلیکوپتر، نوعى دیگر از دیده بانى متحرّک است . در این دیده بانى اغلب مسؤ ولیـن بـه شناسایى پرداخته و آخرین تغییرات منطقه خودى و دشمن را مورد بررسى قرار مى دهند.

3 ـ گشتى شناسایى

گشتیهاى شناسایى که عناصر اطلاعاتى دشمن به شمار مى روند، با به کار بستن تکنیکهاى اسـتـتار و اختفا و با استفاده از تاکتیکها و شیوه هاى مختلف ، به خطوط پدافندى نیروهاى خودى نزدیک شده و آخرین تغییرات در وضع زمین و نیروها را به اطلاع دشمن مى رسانند.

4 ـ عکسهاى هوایى

دشـمـن از طـریـق عـکـسـبـردارى هـوایـى بـا دوربـیـنهاى مدرن و هواپیماهاى پیشرفته و تفسیر و تـحـلیـل آن ، مـى تواند از وسایل و تجهیزات و نفرات و استحکامات و آخرین تغییرات در وضع زمـیـن و مـحـیـط، اطـلاع یـابد. اخبار و اطلاعاتى که از تغییر وضع نیروهاى خودى به دشمن مى رسید، جهت حصول اطمینان از صحت و سقم آن ، اقدام به عکسبردارى هوایى مى کند.

5 ـ رادارها

بـه مـنـظـور شـنـاسـایـى مـواضـع و تـحـرکـات نـیـروهـاى مـقـابل ، از رادار استفاده مى شود. رادارها بخصوص در زمین باز و کم عارضه ، قادرند اطلاعات جـامـعـى را بـه دسـت دهـنـد و برخى از آنها قابلیتهاى برترى دارند و مى توانند اهداف دقیق و متحرک و سریعى را بطور اتوماتیک و یا با هدایت اپراتور کشف کنند؛ با پیشرفت تکنولوژى ایـن قـابـلیـتـهـا افـزایـش یافته است . برخى دیگر از رادارها جهت ردیابى توپخانه به کار گـرفـتـه مـى شـونـد. گـرچـه مـمکن است عوارض طبیعى مانند کوهها و جنگلها، محدودیتى سر راه رادارهـا ایـجـاد کـنـنـد، امـا امـروزه بـا پـیـشـرفـت تـکـنـولوژى ایـن مـحدودیتها کمتر مى تواند از تواناییهاى رادارهاى پیشرفته بکاهد.

6 ـ ماهواره ها

امـروزه مـاهـواره یـکى از مدرنترین و دقیقترین وسایل اطلاعاتى است که مى تواند آخرین وضعیت محل استقرار نیروها و تجهیزات و نقل و انتقالات و تغییرات در زمین را به دست آورد.

7 ـ شنود و مخابرات

ارتـبـاطـات در جـنـگ مـانـنـد جریان خون در بدن است که اگر اختلالى در آن پدید آید، تاءثیر نامطلوبى روى جنگ و عملیات مى گذارد.

ارتباطات به وسیله سیستمهاى : ((بى سیم ))، ((با سیم )) و ((امر بر)) انجام مى پذیرد و هر کدام از این سه وسیله به نوبه خود معایب و محاسنى دارند.

ضریب اطمینان وسایل ارتباطى یاد شده در مقابل سیستم اطلاعاتى دشمن به این ترتیب است :

سـیـسـتـم ((بـى سیم )) کمترین ضریب اطمینان را دارد و سیستم با سیم ضریب اطمینان بیشتر و ((امـر بـر)) از ضـریـب اطـمـیـنـان بـرتـرى نـسـبـت بـه آن دو بـرخـوردار اسـت ، لیـکـن بـه دلیـل لزوم بـرقـرارى سـریـع ارتـباطات ، معمولاً ((بى سیم )) بیشترین استفاده و ((امر بر)) کمترین استفاده را در جنگها دارد.

از طریق شنود سیستمهاى الکترونیک و مخابرات مى توان به مطالب زیر پى برد:


15

الف : مـحـل اسـتقرار و استعداد گسترش تمام یگانهاى موجود در منطقه ، از طرز استفاده از شبکه هـاى مـخابراتى کشف مى شود؛ به عنوان مثال : اگر بدانیم در رده گردان یا تیپ یا لشگر، از چـه بـى سـیـمـى استفاده مى شود، با یافتن تعداد بى سیمها و کشف فرکانسها و نوع آن ، به فاصله استقرار آنها پى خواهیم برد و با تحلیل و تفسیر، تعداد یگانها و سازمان آنها را کشف خواهیم کرد.

ب : فـعـالیـت بیش از حد نیروهاى خودى روى یک شبکه ، نشانه آمادگى نیروها براى عملیات و یا تنظیم شبکه مخابراتى براى حرکت به جهت خاصى است .

8 ـ بازجویى اسراى جنگى ، پناهندگان و غیر نظامیان

یـکى از شیوه هاى کسب اطلاعات ، بازجویى اسراى جنگى و نیز اطلاعات است که پناهندگان در اختیار مى گذارند.

مـیـزان جمع آورى و ارزش اطلاعات ، بستگى به موقعیت گرفتن اسیر و رده نیروى پناهنده دارد. در صـورتـى کـه اسـیـر در مـیـدان رزم اسـیر گردد و یا پناهنده از افسران عملیاتى و عناصر اطلاعاتى باشد، در ساعات اولیه مى توانند اطلاعات ارزشمندى را در اختیار بگذارد و نیازهاى اطـلاعـاتـى یـگـان را در زمـیـنـه هـاى گـونـاگـون تـاءمـیـن کـنـنـد از قـبـیـل : سـازمـان ، تـرکـیـب و تـرتـیب نیرو، مناطق گسترش یگانها، وضعیت تجهیزات و مهمات ، مشکلات یگانها، مشکل و نوع مواضع و پناهگاهها، خطوط، حفاظت اطلاعات و وضع سیاسى یگانها.

9 ـ خرید و مبادله اطلاعات از کشورهاى هم پیمان

کـشـورهـاى هـم پـیـمـان از طـریق سفارتخانه هاى خود، اطلاعات جاسوسى را در اختیار کشورهاى دوست در حال جنگ قرار مى دهند و در عوض ، اطلاعات جمع آورى شده از کشورهاى دیگر را توسط آن کشور دوست ، دریافت مى کنند.

بـه عـنـوان مـثـال ، در زمـان جـنـگ تـحـمـیـلى ، کـشـورهـاى مـخـتـلف مـثـل : عـربـسـتـان سـعودى ، اردن ، مصر، کویت ، امارات و ... اطلاعات ارزشمندى را به عراق مى رساندند. عربستان سعودى از زمان آغاز فعالیت آواکس ها در منطقه خلیج فارس همواره اطلاعات جـمـع آورى شـده را در مـورد و ضـعـیـت نـظـامـى ایـران در جـنـگ را در اخـتـیـار عـراق قـرار مـى داد.(54)

به اعتراف سفیر عربستان در آمریکا:

((رژیـم آل سـعـود در سـالهـاى پـایـانـى جنگ عراق علیه ایران ، نقش واسطه را بین واشنگتن و بـغـداد بـازى مـى کـرد و اطـلاعـات ارزشـمـنـدى از تحرکات ایران در جبهه هاى جنگ را از منابع اطلاعاتى آمریکا به رژیم بغداد منتقل مى کرده است .))

بـه گـفـتـه ایـن مقام مسؤ ول در این زمان یعنى اواخر جنگ عراق علیه ایران ، عراقیها بیش از همه چـیـز، خـواستار کمک ارتش ‍ آمریکا به عراق در زمینه اطلاعات و طرحها و توصیه هاى نظامى در مـقـابـله بـا ایـران بـودنـد و عـربـسـتـان تمام این امکانات را حتّى بیش از خواسته هاى عراقیها، برایشان فراهم مى آورده است .(55)

10 ـ اطلاعات آشکار

دشمن بسیارى از اطلاعات و اخبار خویش را از طریق منابع آشکار به دست مى آورد.

منابع آشکار عبارتند از:

رادیـو، تـلویـزیون ، روزنامه ها، مجلاّت ، ماهنامه ها، خبرنگاران داخلى و خارجى ، منابع رسمى خـبـرى دنـیـا و سـخـنـرانیهایى که در مجامع عمومى توسط فرماندهان نظامى و مسؤ ولان نظام و شخصیّتها ایراد مى شود.

حـُسـنـى کـه ایـن مـنـابـع بـراى دشـمـن دارد، ایـن اسـت کـه بـه آسـانـى در دسـتـرس بـوده و قابل وصول است و هزینه هنگفتى هم لازم ندارد.

دشـمـن بـه وسیله زباندانان و مترجمین و نیروهاى زبردست ، اخبار را از منابع آشکار جمع آورى مـى کـنـد و با کنار هم گذاشتن گوشه هاى مختلف آن و بهره بردارى از سایر قراین و شواهد، مى تواند اخبار گرد آمده را جمع بندى کرده و به اطلاعات مورد نیاز خود دست یابد.

بررسى منابع اطلاعات آشکار

الف ـ رادیـو و تـلویـزیـون : ایـن دو رسـانـه گـروهـى پـرمـشـتـرى ، بـطـور دائم اخـبـار و گـزارشـهـایـى را از جـبـهه هاى جنگ و مسایل مربوط به جنگ تهیه کرده و به پخش آن اقدام مى کنند. مصاحبه هایى که با رزمندگان صورت مى گیرد، عکس و تصاویرى که از مواضع خودى (آفـنـدى و پدافندى ) گرفته مى شود و فیلمبرداریهایى که از تحرکها و کیفیت حمله انجام مى پـذیـرد، بـسـیـارى از تـاکـتـیکهاى نظامى و روشهاى عملیاتى مورد استفاده را در معرض چشم و گوش مردم قرار داده و مورد بهره بردارى اطلاعاتى دشمن قرار مى گیرد.


16

اخـبـار و تـصـاویـرى کـه از اعـزام نـیـروهـاى رزمـنـده بـه جـبـهـه و یـا ارسال تجهیزات و کمکها در معرض دید عموم گذاشته مى شود، براى دستگاه اطلاعاتى دشمن ، کـارسـاز اسـت کـه از ایـن طـریـق زمـان و حـدود اسـتـقـرار و حـتـى نـام لشـکـرهـاى عـمـل کننده محدوده هاى عملیات قابل پیش بینى خواهد بود همچنین سایر اخبارى که در رابطه با جـنـگ و نـیـروهـاى نـظـامـى و سـایـر مسائل آن (از جمله بحثهاى مجلس ) منتشر مى شود، به انواع گـونـاگـون ، قـابـل بـهـره بـردارى اسـت . بـه عـنـوان مـثـال : در حـمـله دشـمـن (در جـنـگ تـحمیلى ) به تاءسیسات و پالایشگاه نفت آبادان ابتدا تخریب چـشـمـگـیـرى نـداشـت و بـیـشـتر مخازن نفت مورد اصابت قرار گرفته بود. تلویزیون ایران ، تـصـاویـرى از ایـن بـمباران به نمایش گذاشت و همین موجب شد که دشمن اطلاعات ارزشمندى را بـه دسـت آورد و از ایـن طریق به بمباران ناموفق خود پى ببرد. از این رو، دوباره بازگشت و تاءسیسات پالایشگاه را با خاک یکسان کرد.

ب ـ روزنامه ها: روزنامه ها نسبت به رادیو و تلویزیون ، در سطح محدودتر و نسبت به رسانه هاى گروهى دیگر در سطح گسترده ترى ، اقدام به نشر و پخش اخبار جنگى مى کنند. بسیارى از مـقـالات و تـفـاسیرى که توسط مفسرهاى نظامى یا غیرنظامى در روزنامه ها درج مى گردد و بـسـیـارى از مـصاحبه ها و سخنرانیهاى پیاده شده ، آمار تلفات و اسرا و گاه تصاویر شهدا و مـجـالس تـرحـیـم ، هـمگى منابع اطلاعات آشکار دشمن است که از این طریق مى تواند به تعداد اسامى رده تشکیلاتى افراد مفقود، اسیر، شهید و سایر اطلاعاتى که به آن نیازمند است ، دست یـابـد؛ بخصوص روزنامه هایى که بیشتر احساس آزادى کرده و مى خواهند مشتریان بیشترى را با ارائه اخبار جدید، به خود جلب کنند، بهترین منابع اطلاعاتى دشمن محسوب مى شوند.

ج ـ مـجـلات و نـشـریـات : مـجـلاّت و نـشـریـات عـمـومـى یـا تـخـصـّصـى گـرچه از روزنامه ها مـحـدودتـرنـد، امـّا بـا درج مـقـالات و تـفـاسـیـر و آمـارى در رابـطـه بـا مسائل جبهه و جنگ ، اطلاعاتى را به صورت آشکار در اختیار دشمن قرار مى دهند.

د ـ نـشـریـات ارگـانـهـاى نـظـامـى : ایـن نـشـریـات ، کـه بـطـور مـعـمـول افراد غیر نظامى بدان دست مى یابند، اقدام به درج پاره اى از مطالب مى کنند که مى تـوانـد مـورد بـهـره بـردارى دشـمـن قـرار گـیـرد، مـثـل : شـرح و تـغـیـیـر وسـایـل ، تـجـهـیـزات مـورد اسـتـفـاده ، مـصـاحـبـه بـا فـرمـانـدهـان نـظـامـى ، تـجـزیـه و تحلیل مقاطع جنگ و اخبار نظامى سیاسى .

ه ـ سخنرانى و مصاحبه فرماندهان نظامى : این نوع سخنرانیها و مصاحبه ها بیشترین اطلاعات را در اخـتـیـار دشـمـن قـرار مـى دهـد، بـخـصـوص وقـتـى کـه بـرخـى از مـراحـل جـنـگ و یـا عملیات پایان یافته باشد، فرماندهان و مسؤ ولان جهت در صحنه نگه داشتن مـردم و ایـجـاد شـور و شـوق ، اقـدام بـه سـخـنـرانى و مصاحبه مى کنند و به چگونگى و نحوه عـملیات و پیروزى مى پردازند که از این طریق دشمن مى تواند نقاط ضعف و قوّت خود و طرف مقابل را بررسى کند.

بـسـیـارى از سـخـنـرانـیها و مصاحبه ها، اگر چه ممکن است اطلاعات فریب در خود داشته باشند، لیـکـن از تـجزیه و تحلیل دستگاه اطلاعاتى دشمن بدور نمى ماند و با سایر قراین ، که به دست آورده اند، به تحلیل و نتیجه مورد نظر خواهند رسید.

و ـ خاطرات و کتابهاى انتشار یافته در این زمینه : فرماندهان نظامى و مسؤ ولین ، پس از کناره گـیـرى از سـمت خود، به نوشتن خاطرات و وقایع اتّفاقیه دوران خدمت مى پردازند که بیشتر آنـهـا، اطـلاعـات بـا ارزشـى را بـه هـمـراه دارد و هـم اکـنون این کتابها و جزوات (که در لابلاى خـاطـرات ، مـطـالب بـا ارزشـى نهفته است )، مورد استفاده و بهره بردارى سیستمهاى اطلاعاتى دیگر کشورهاست .

ز ـ بـازدید خبرنگاران و عکاسان از جبهه ها: خبرنگارها و عکاسها بطور غالب تعمّدى در حفظ و نـگـهـدارى اسـرار نـدارنـد و نـیز برخى از آنها جاسوس هستند که بسیارى از مواضع و وضعیت گـسـتـرش نـیـروهـا را ثـبـت و بـه دشـمـن مـنـتـقـل مـى کـنـنـد. چـنـانـچـه اخـبـار ایـن خـبـرنگاران ، قبل از پیش بینى هاى حفاظتى جهت بازدید به دست آمده باشد، در نوع خود براى دشمن با ارزش و گرانقیمت است .


17

ح ـ تـرددها و تحرکهاى داخل شهر: حضور نیروهاى نظامى و تردّد آنها در شهرها (بخصوص در مـواقـع عـمـلیـات در شـهـرهـاى نـزدیـک بـه مـنـطـقـه عـمـلیـاتـى ) تـردّد و سـایـل و تـجـهـیـزات ، نـقـل و انـتـقـال سـوخـت ، تـغـیـیـرات در وضـع بـیـمـارسـتـانـهـا (از قـبـیـل آمـاده بـاش و ...) مـى تـوانند منابع خبرى کارآمدى براى دشمن به حساب آیند و دشمن مى تواند از تغییرات و تحرّکات نیروها، و دیگر نیازمندیهایش ، اطلاعات خوبى کسب کند.

ط ـ مرخصى رزمندگان : معمولاً 14 یا 13 وقت رزمندگان در مرخصى مى گذرد و طبیعى است که خـانـواده رزمـنـدگـان و آشنایان و مردم ، انتظار شنیدن اطلاعات جدیدى بخصوص در رابطه با حمله و عملیات را دارند و ممکن است اطلاعات مهمّى از این طریق افشا شود و در دسترس دشمن قرار گیرد.

بـراى پـى بـردن بـه اهـمـیـّت اطـلاعـات آشـکـار، شـاهـدى از زمـان رسول خدا(ص ) مى آوریم تا دریابیم که در مورد حفظ اسرار و اطلاعات در جلسات خصوصى و عمومى و گفتگوها چه مسؤ ولیت بزرگى داریم .

پـیش از نبرد احد، قریش به تجهیز و تدارک کاروان تجارتى به سرپرستى صفوان بن امیّه پـرداخـت و چـون راه شـام تـوسـط نیروهاى اسلام نا امن شد، کاروان از طریق راه ساحلى (عراق ) توسط راهنما، به سوى شام روانه گشت .

نـعیم بن مسعود، که آن روز مشرک بود، به مدینه آمد و به خانه کنانه رهبر بنى نضیر رفت و خبر حرکت کاروان را، بازگفت . یکى از مسلمانان به نام سلیط که در آنجا حضور داشت ، خبر را شـنـیـد و شتابان نزد رسول خدا(ص )آمد و خبر را گزارش کرد. پیامبر(ص )نیز بى درنگ زید بـن حـارثـه را بـا صـد سـواره بـه سوى کاروان قریش روانه ساخت . رزمندگان اسلام در این سـریـّه بـه کـاروان قریش دست یافتند و اموال آنان را به غنیمت گرفتند و یک یا دو تن را نیز بـه اسـارت گـرفته ، حضور رسول خدا(ص )آوردند. کاروان تجارتى قریش که به غنیمت در آمـده بـود، ارزش 15 آن بـالغ بـر دویست هزار درهم مى شد.(56) بدین ترتیب در پى افشاى یک خبر سرّى و خصوصى که در محفل دوستانه اى به صورت عادى مطرح شده بود، این پیروزى بزرگ نصیب مسلمانان شد.

هـمـچـنـان کـه مـا در پـى کـسـب اطـلاعـات هـسـتـیـم ، دشـمـن نـیـز بـه دنـبـال کـسـب خـبـر اسـت . بـنـابـرایـن ، بـایـد هـوشـیـارى خـود را در تـمـام مراحل حفظ کنیم و در مواقع لازم ، به دیگران نیز تذکر دهیم .

11 ـ جاسوسان محلّى و ستون پنجم :

عـوامـل جـاسوس در تاریخ جنگهاى دنیا، اثرات حیاتى و تعیین کننده اى در سرنوشت جنگ داشته انـد. مـهـارت بـعـضـى از آنـهـا در رسـوخ و نفوذ به صفوف دشمن شگفت انگیز بوده و اطلاعات حیاتى و پرارزشى را به دست مى آورند.

تلاش جاسوسان مزدور، دستیابى به اطلاعات تازه و جدید است . آنان یا خود بطور مستقیم به این عمل اقدام مى کنند و یا از طریق مزدوران و هواداران خود و استخدام ستون پنجم در منطقه ، به جمع آورى اخبار و اطلاعات ذى قیمت مى پردازند.

پوششهاى جاسوسى

جاسوسان دشمن به طرق زیر در منطقه حضور یافته و به جمع آورى اخبار مى پردازند:

الف ـ بـه عنوان ایلات و عشایر و چوپان در نقاط مرزى تحت عنوان چراندن احشام به تردد مى پردازند.

ب ـ افـرادى بـه عنوان انتقال مسافر و خرید و فروش و گاه قاچاق و یا به عناوین دیگر وارد منطقه مى شوند و پس از جمع آورى اطلاعات ، منطقه را ترک مى کنند.

ج ـ جـاسـوسـانـى کـه تـبـعـه کـشـورهـاى دیـگـر هستند و تحت پوشش رفت و آمدهاى تجارتى ، توریستى و ... به جمع آورى اطلاعات پرداخته و از این طریق به دشمن کمک مى کنند.

د ـ افـرادى بـه عـنـوان رانده شده ، پناهنده و مهاجر وارد کشور مى شوند و به شیوه هاى مختلف (بـا زدن دکـّه یـا فـروشـگـاه و یـا دوره گردى با گارى تحت عنوان میوه و سبزى فروش و یا ایـجـاد پـاتـوق ، خـریـد لبـاس کـهـنـه ، نـان خشک و ...) به جمع آورى اطلاعات مى پردازند و بعضى نیز در جبهه هاى جنگ به کار گرفته مى شوند.


18

ستون پنجم

عـوامـل فـوق بـا اجیر گرفتن بعضى از منابع محلّى در مکانها و محلهاى گوناگون به ضبط و ثـبـت اطـلاعـات پـرداخـتـه و آنـها را به دشمن انتقال مى دهند. این منابع در مکانهاى زیر دیده مى شوند:

فرودگاهها به عنوان مسافر، کارمند نیرو هوایى ، و ... .

در مدخل ورودى و خروجى و درون شهرها، بخصوص جاده هاى منتهى به جبهه هاى جنگ ، به عنوان مغازه دار، قهوه خانه چى ، دکه فروش سیگار و روزنامه و مجلاّت ، کفّاش ، واکس زنى و ... .

بـه عـنـوان مـسـافـرخـانـه چى ، حمام عمومى ، ساندویچى و ... به منظور جمع آورى اطلاعات از رزمندگان .

بـه عـنـوان نـیـروهـاى قـراردادى و یـا روزمـزد، جـهـت کـار در مـقـرهـاى مـهـنـدسى ، تدارکاتى و قرارگاهها.

جـاسـوسـان و سـتـون پـنـجـم ، بـا حـضـور در نـقـاط طـبـقـه بـنـدى شـده مى توانند بسیارى از نـیـازمـنـدیـهـاى اطـلاعـاتـى دشـمـن را تـهـیـه کـرده و انـتـقـال دهـنـد. ایـن اطـلاعـات مـى تـوانـد شـامـل مـوارد زیـر شـود: نـقـل و انـتـقـالات نـیـروهـا و زمـان آنـهـا، اسـتـعـداد و تـجـهـیـزات ، مـحـل اسـتـقـرار و تـجـمع نیروها، محل بنه هاى تدارکاتى مهمّات ، زمان کثرت رفت و آمد نیروها، مواقعى که فرودگاهها آماده انتقال مجروح مى گردند، زمان ترخیص نیروها و مرخصیها و ... .

12 ـ عناصر نفوذى

یـکـى از شـیـوه هـاى مـهـم کـسـب اطـلاعـات ، اسـتـفـاده از عـنـاصـر نـفـوذى اسـت . کـارآیـى عـوامل نفوذى ، به دلایلى که در پى مى آید، در مقایسه با منابع دیگر، از ضریب اطمینان بالا و بـرتـرى بـرخـوردار اسـت . دشـمـن بـا نـفـوذ دادن عـنـاصـر خـود در صـفـوف نـیـروهـاى مقابل ، به بهترین و با ارزشترین اطلاعات دست مى یابد.

قـرآن کـریـم نـسـبت به عوامل نفوذى دشمن ، به مسلمانان سخت هشدار داده و آنان را از این امر مهم آگاه ساخته است :

((وَ فیکُمْ سَمّاعُون لَهُمْ))(57)

در مـیـان شـمـا (کـسـانـى هـسـتـنـد که جاسوسى مى کنند،) حرفهاى شما را شنیده و به دشمن مى رسانند.

فخر رازى در ذیل این آیه مى نویسد:

((در بـیـن شـما ـ جاسوسان دشمن وجود دارند که حرفها و گفته هاى شما را به آنان (دشمنان ) منتقل مى کنند.))(58)

قرآن کریم در مورد یهودیانى که براى مشرکین جاسوسى مى کردند، مى فرماید:

((وَ مِنَ الَّذینَ هادُوا سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ اخَرینَ لَمْ یَاءْتُوکَ))(59)

و از آن کـسـانـى کـه بـر آیـیـن یـهودند، سخنان شما را با دقت مى شنوند تا دستاویزى براى تکذیب تو بیایند، آنان جاسوسان گروه دیگرى هستند که خودشان نزد تو نیامده اند.

فـخـر رازى در ایـن باره مى نویسد: اینها (یهودیان مدینه ) جاسوس دیگر یهودیانى هستند که نزد تو نیامده اند.(60)

تـوضـیـح مختصر در مورد دو آیه فوق اینکه : منافقان (که در مدینه تعدادشان فراوان بود) و یـهـودیـان بـنى قریظه و بنى نظیر (که در مدینه مى زیستند)، براى قریش و یهودیان خیبر، جاسوسى مى کردند و کم و بیش اخبار را به دشمن مى رساندند.

دلایـل کـارآیـى عـنـاصـر نـفـوذى : دشـمـن بـه وسـیـله افـراد نـفـوذى ، بـه دلایل زیر، مى تواند اطلاعات صحیحى را به دست آورد:

- دشـمـن در روشـهـاى پـیـشـین ، با بهره بردارى از قراینى که به دست مى آورد، مى تواند از طـریـق حساب احتمالات ، به هدفهاى ما پى ببرد، لیکن هیچگاه اطمینان صددرصد ندارد که هدف هـمان است که او یافته است ، در حالى که عناصر نفوذى چون خود یکى از عناصر آگاه از طرح عملیاتى است ، اطلاعات صحیحترى را در اختیار دشمن قرار مى دهد.

- گـاهى یک ارتش هوشیار مى تواند با انجام یک طرح فریب و با در اختیار گذاشتن اطلاعات و عـلائم فـریـب ، دشـمـن را از هـدف اصـلى مـنـحـرف سـازد. بـا ایـن حـال ، عـوامـل نـفـوذى چـون خـود در جـریان امور هستند، اطلاعات صحیح را به دست مى آورند و از فریبها آگاه مى شوند.

- با بالا بردن اقدامات حفاظتى و ایجاد اختلال در سیستم جمع آورى خبر دشمن ، مى توان او را از دسـتـیـابى به اهداف خودى دور نگهداشت ، لکن عنصر نفوذى در محدوده حفاظتى قرار گرفته و به اطلاعات مورد نظر دسترسى دارد.


19

داشـتـن عـنـصـر نـفـوذى بـراى نـیـروهـاى دشـمـن از ارزش قـابـل تـوجـهـى بـرخـوردار اسـت ، و در صـورت مـوفـقـیـّت کـار بـسـیـارى از مـنـابـع و عوامل اطلاعاتى را انجام مى دهد.

نـفـوذ دادن عـنـاصـر به صفوف نیروهاى مقابل ، هزینه سنگین و فراوانى در بر دارد چون ممکن است تعداد زیادى از عناصر نفوذى بخواهند از راههاى مختلف وارد یگان شوند، ولى تنها یک تن از آنـان مـوفـق شـود کـه در تـشـکـیـلات نـفـوذ کـنـد، بـا ایـن حال ، حضور همین یک نفر براى دشمن ارزشمند است .

شـیـوه هـاى نفوذ: عناصر نفوذى سعى مى کنند با به کار بستن کلیه شیوه هاى جلب اعتماد (که سـازمـانهاى اطلاعاتى با تجارب و تحلیلهاى خود به آنها آموزش داده اند) جاى پاى خود را در بین نیروهاى مقابل باز کنند.

هدف این عناصر در مسیر کار، دستیابى به مراکز اطلاعات طبقه بندى شده با رعایت موارد زیر است :

- در مکانى حضور یابند که اطلاعات مورد نیاز در آنجا باشد.

- طورى حضور پیدا کنند که کسى حسّاس نگردد.

- به شکلى نفوذ کنند که اعتماد افراد را نسبت به خود برانگیزند.

در این زمینه به شاهدى از تاریخ توجه کنید:

پـس از آنـکـه ابـن زیـاد در کـوفـه بـراى مـقـابـله بـا حـضـرت مـسـلم بـن عـقـیـل ماءموریت یافت ، به منظور یافتن مخفیگاه حضرت مسلم و تشکیلات و یارانش دست به دامان عـنـاصـر نـفـوذى شـد و از ایـن طـریـق تـوانـسـت بـه مـسـلم بـن عقیل و یارانش دست یابد.

ابـن زیـاد سـه هـزار درهـم بـه مـعـقـل (غـلام خـود) داد و گـفـت : ((ایـن پـول را بـگـیـر و بـه جـسـتـجـوى مـسـلم بـن عـقـیـل بـرخـیـز. هـر یـک از یـارانـش را کـه یـافتى پـول را بـه او بـپـرداز و چـنـیـن بـنـمـا کـه از یـارانـش هـسـتـى ، سـپـس بـا حصول اطمینان ، تا یافتن مسلم پیش ‍ برو.))

مـعـقـل پـول را گـرفـت و بـه مـسـجـد کـوفـه آمد. از جمعى شنید که مى گویند: آن مرد (مسلم بن عـوسجه ) براى حسین (ع ) بیعت مى گیرد. او نزد مسلم بن عوسجه رفت و صبر کرد تا نماز او پـایـان یـافـت . بـه او گـفـت : اى بـنـده خـدا! مـن اهـل شـام و از دوسـتـان اهل بیت (ع ) هستم . مى خواهم این سه هزار درهم را به آنان برسانم . لیکن دسترسى ندارم . تو ایـن پـول را بـگـیـر و مـرا بـه سـوى آنـان راهـنـمـایـى کـن و اگـر مـى خـواهـى براى اطمینان ، اول از مـن بـیـعـت بـگـیـر. مـسـلم بـن عـوسـجـه از او پـیـمـانـهـاى مـحـکـم گـرفـت و مـعـقـل نـیز هر پیمانى که مسلم خواست ، پذیرفت . سپس او را به خانه هانى که حضرت مسلم در آنـجا بود، راهنمایى کرد. معقل با حضرت مسلم بیعت کرد. از آن پس اولین نفرى که بر آن جناب وارد مـى شـد و آخرین نفرى که خارج مى گشت ، معقل بود. بدین ترتیب ، یاران حضرت مسلم بن عـقـیـل را شـنـاسـایـى و طـرح تـشـکـیـلاتـى آنـان را کـشـف کـرد و گـزارش آن را بـه ابـن زیـاد انتقال داد.))(61)

در ایـن قضیه ، علاوه بر شیوه نفوذ دادن ، شیوه نفوذ کردن و کسب اطلاعات صحیح نیز به چشم مى خورد.

ماءموریت عوامل نفوذى : عناصر نفوذى براى انجام ماءموریتهاى زیر به کار گرفته مى شوند:

داشتن عاملى در جبهه جنگ

جاسوسى و اختلال در امر جنگ

خرابکارى

ترور

شایعه سازى و ایجاد بدبینى و بى انضباطى و تمرّد

ساختن پشتوانه براى خود در دراز مدت

گشودن کانال جهت نفوذ عوامل دیگر

سرقت اسناد و مدارک و اسلحه و تجهیزات جهت مقاصد جاسوسى و نظامى خود

عـوامـل نـفـوذى جـهـت نیل به مقاصد خود مى کوشند در مراکزى نفوذ کنند که تحقق اهدافشان امکان پذیر باشد.

مراکز نفوذ: مکانهایى که در نظر عناصر نفوذى در اولویّت قرار دارند، عبارتند از:

قرارگاهها؛ عنصر نفوذى گاه به قرارگاهها راه یافته و با ظاهرى مطمئن خود را مطرح مى کند و به مهمترین اطلاعات طبقه بندى شده دسترسى مى یابد.

واحـدهاى اطلاعاتى و عملیاتى ؛ بطور معمول ، بسیارى از اطلاعات و تصمیمات فرماندهان جهت شـنـاسـایـى محورهاى جدید و معابر عملیاتى در این واحدها وجود دارد. عنصر نفوذى براحتى مى تواند اطلاعات مورد نیاز دشمن را در این واحدها بیابد.


20

مـخـابـرات ؛ راهـیـابـى به بى سیم مادر، به دست آوردن کدها و فرکانسهاى ارتباطى ، شناخت نـوع بـى سیم و برد و شعاع زیر پوشش ، شیوه تماس و کد رمز آن ، تخریب دستگاههاى بى سیم ، بخصوص در زمان عملیات و جمع آورى اطلاعات از این طریق ، مورد نظر عنصر نفوذى در مخابرات است .

ستاد لشکرها و تیپها و دیگر واحدهاى مورد نظر.

13 ـ اسناد و مدارک

از شـیوه هاى دیگر جمع آورى اخبار توسط دشمن ، دستیابى به اسناد و مدارک است . چنانچه در نـگـهـدارى اسـناد و یا حمل سندها در خطوط مقدم جبهه یا نگهدارى آنها در قرارگاهها و مقرّها، دقت کـافـى بـه عـمـل نـیـایـد و دشـمـن بـه ایـن مـواضـع دسـت یـابـد و یـا بـر اثـر سـهـل انـگـارى در حـفـظ اسـناد و یا از راههاى دیگر موفّق به سرقت اسناد شود، مى تواند جهت تکمیل اطلاعات خود از آنها استفاده کند و موارد ترتیب نیرو و روشهاى عملیاتى و اطلاعات دیگر را کسب کند.

در نتیجه مجموعه اطلاعات و قرائن و شواهدى که از طرق گوناگون یاد شده به دست دشمن مى افـتـد، وى را قـادر مـى سـازد کـه بـا بـررسـى دقـیـق سـوابـق عـمـلیـاتـى ، از قـبـیـل : چـگـونـگـى آرایـشـهـاى آفـنـدى و پـدافـنـدى ، شـیـوه کـنـتـرل و هـدایـت و فـرمـانـدهـى یـگـانـهـا، روشـهاى پراکنده ساختن و فراخوانى نیروها و حتى خصوصیات روحى و روانى نیروها و فرماندهان ، تدابیر لازم را به کار گیرد.


21

تدابیر مقابله

سیستمهاى اطلاعاتى دشمن ، بطور مدام و گسترده فعالیت مى کند تا نیازمندیهاى اطلاعاتى خود را بـه دسـت آورد. دشـمـن بـا تـمـام تـوان و بـا بـه کـارگـیـرى مدرنترین سلاحها و ابزارهاى اطلاعاتى در گردآورى اطلاعات تلاش پیگیر دارد و با شیوه هاى گوناگون درصدد کشف تازه تـریـن اخـبـار سـرى و غـیـر سـرى اسـت . از ایـن رو، نـبـایـد هـیـچ گـاه از دشـمـن غـافـل شـد و یـا او را کـوچـک و نـاچـیـز شـمـرد. وظـیـفه حفاظت اطلاعات ایجاب مى کند که با به کارگیرى شیوه هاى ضداطلاعات و تدابیر معقول از لو رفتن اسرار و اطلاعات پیشگیرى کند و از اشاعه اخبار خودى بطور غیر مجاز جلوگیرى نماید.

بـدیـن خـاطـر، بـراى مـقـابـله بـا دشـمـن باید اصل : ((حفظ هوشیارى )) و ((ایجاد سیستم حفاظت اطـلاعـات قـوى )) و ((حـفـاظـت عـمـلیـات )) را در راءس بـرنـامـه هـاى خـود داشـتـه بـاشـیـم و قـبـل از هر چیز، هوشیارانه و آگاهانه به مقابله با ترفندها و حیله هاى دشمن بپردازیم ، زیرا این اعمال ، نزد خداوند محفوظ است و پاداشى نیک به همراه دارد.

پاداش خداوند

هـر اقـدامى که موجب تضعیف دشمن و عقب نشینى وى شود و او را در اهدافش ناکام بگذارد و گامى جـهـت بـرانـگـیختن خشم و به هم خوردن تعادل روحى وى باشد و در این راه صبورانه مشکلات و مصائب را پشت سرگذارد، نزد خداوند پاداشى نیک دارد. قرآن کریم در این باره مى فرماید:

((ذلِکَ بـِاَنَّهـُمْ لا یـُصـیـبـُهـُمْ ظَمَاءٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَه فى سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِاً یَغیظُ الْکـُفـّارَ وَ لا یـَنـالُونَ مـِنْ عـَدُوٍّ نـَیـْلاً اِلاّ کـُتـِبَ لَهـُمْ بـِهِ عـَمـَلٌ صـالِحٌ اِنَّ اللّهَ لا یـُضـیـعُ اَجْرَ الُْمحْسِنینَ))(62)

این به خاطر آن است که هیچ تشنگى و خستگى ، و گرسنگى در راه خدا به آنها نمى رسد و هیچ گـامى که موجب خشم کافران مى شود، بر نمى دارند و ضربه اى از دشمنى نمى خورند، مگر اینکه به خاطر آن ، عمل صالحى براى آنها نوشته مى شود، زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمى کند!

حفظ هوشیارى و غفلت نکردن از دشمن

دشمنان اسلام از خشم مقدّس انقلاب اسلامى به تنگ آمده و چون مار زخمى ، در کمین نشسته اند تا با استفاده از لحظه هاى طلایى و با شعارهاى فریبنده و ابزارهاى کشنده پا به عرصه مبارزه نهند و با بهره گیرى از غفلت ما به اهداف شوم خود برسد.

شناخت دشمن

بـى تـردیـد دشـمـن ، خـشـمـگـیـن و عـصـبـانـى اسـت و ایـن بـغـض و کـیـنـه را گـاه از دل به زبان مى آورد.

((قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ اَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفى صُدُورُهُمْ اَکْبَرُ))(63)

(نشانه هاى ) دشمنان از دهان و (کلام ) شان آشکار شده و آنچه در دلهایشان پنهان مى دارند، از آن مهمتر است .

نـاراحـتـى دشـمـنـان خـدا بـحـدى اسـت که دور از چشم شما از فرط ناراحتى انگشت به دندان مى گزند:

((وَ اِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْاَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ))(64)

و هـنـگامى که تنها مى شوند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان مى گزند! بگو: ((با همین خشمى که دارید، بمیرید!

دشمنان خدا با هدف خاموش ساختن نور الهى پا به میدان مى نهند:

((یریدون لیطفؤ ا نور اللّه ))(65)

و بردگى و ذلّت مسلمانان را خواهانند.

((و لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ))(66)

هـرگـز یـهـود و نـصـارا از تـو راضـى نـخـواهـنـد شـد، تـا (بـطـور کامل ، تسلیم خواسته هاى آنها شوى ، و) از آیین (تحریف شده ) آنان پیروى کنى .

از ایـن رو، در طـول تـاریـخ شـعـارى را که از حلقوم فرعون (67) بیرون آمد، سر مى دهند. او گفت :

((وَ قَدْ اَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى ))(68)

امروز پیروزى از آن کسى است که برترى خود را اثبات کند.

بدین ترتیب روشن است که دشمنان اسلام ، هیچ گاه دست از شیطنت بر نمى دارند و همچنان که قرآن فرموده ، آماده اند تا مسلمانان را به زیر سلطه خود بکشند:


22

((اِنْ یـَثـْقـَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ اَعْداءً وَ یَبْسُطُوا اِلَیْکُمْ اَیْدِیَهُمْ و اَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ))(69)

اگـر آنـهـا بـر شـما، مسلط شوند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدى کردن نسبت به شما مى گشایند، و دوست دارند شما به کفر بازگردید!

مـهـمـتـریـن آرزوى کـفار، غفلت و عدم هوشیارى مسلمانان است . این همان لحظه هاى طلایى است که دشمن انتظار آن را مى کشد. قرآن در این باره مى فرماید:

((وَدَّ الَّذیـنَ کـَفـَرُوا لَوْ تـَغـْفـُلوُنَ عـَنْ اَسـْلِحـَتـِکـُمْ وَ اَمـْتـِعَتِکُمْ فَیَمیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَه واحِدَه ))(70)

کـفـار دوسـت دارنـد کـه شـمـا از سـلاحـهـا و مـتـاعـهـاى خـود غافل شوید تا یکباره به شما هجوم آورند.

مـهـمـتـرین آرزوى دشمن این است که با ترفندهاى گوناگون ما را سرگرم ساخته ، غافلگیر کـنـد. امـیر مؤ منان (ع )در کلامى بلیغ ، به سپاهیانش که دچار این آفت بزرگ شده بودند، چنین هشدار مى دهد:

((لا یُنامُ عَنْکُمْ وَ اَنْتُمْ فى غَفْلَه ساهُونَ))(71)

دشمن به خواب نرفته است ، در حالى که شما را خواب غفلت ربوده ، فراموشکار هستید.

حـفـظ هـوشـیـارى هـمـه جـانـبـه و غـفـلت نـکـردن از دشـمن بیدار، بهترین راه مقابله با شیوه ها و ترفندهاى دشمن است . همچنان که امام على (ع )فرمود:

((اِنَّ اَخَا الْحَرْبِ الْاءَرِقْ، وَ مَنْ نامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ))(72)

بـرادر جنگ (جنگجو) بیدارى و هوشیارى است و هرکس (از دشمن آسوده ) بخوابد، دشمن از او به خواب نرفته است .

هـمـچـنـیـن خـطـاب بـه مـردمـانـى که در مقابل حیله ها و ترفندها و تجاوزات دشمن دست روى دست گذاشته و نظاره گر جنایات و پیشرفتهاى اویند، فرمود:

((لَبـِئسَ لَعـَمـْرُ اللّهِ سـَعـْرُ نـارِ الْحَرْبِ اَنْتُمْ تُکادُونَ وَ لا تَکیدُونَ وَ تُنْتَقَصُ اَطْرافُکُمْ فَلا تَمتَعِضُونَ))(73)

سوگند به خدا شما براى افروخته شدن آتش جنگ بد مردمى باشید (زیرا) با شما مکر و حیله مى کنند و شما حیله نمى کنید و شهرهاى شما را تصرّف مى نمایند و شما خشمگین نمى شوید (و درصدد مقابله بر نمى آیید).

ب ـ حفظ هوشیارى

قرآن کریم مى فرماید:

((یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ اَوِ انْفِروُا جَمیعاً))(74)

اى کـسـانـى کـه ایمان آورده اید، هوشیارى و آمادگى خود را (در مقابله با دشمن ) حفظ کنید و در دسـتـه هـاى مـتـعـدد یـا به صورت دسته واحد، (طبق شرایط زمان و مکان ) به سوى دشمن حرکت کنید.

مفسران در مورد معنى ((حذر)) دو احتمال داده اند:

الف ـ بر گرفتن سلاح در برابر دشمن .

ب ـ احـتـیـاط و حـفـظ هـوشیارى و بیدارى در قبال حیله ها و مکرهاى دشمن .(75) برخى از مـفـسـران احـتـمـال دوم را تـاءیـیـد کـرده انـد، چـون در آیـه دیـگـر ((حـذر)) در مقابل ((اسلحه )) ذکر شده است .

وَ لْیَاءْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ اَسْلِحَتَهُمْ))(76)

هوشیارى و سلاحهایشان را برگیرند.

در تفسیر نمونه چنین آمده است :

((بـعضى از مفسّران ((حذر)) را در آیه فوق تنها به معنى اسلحه تفسیر کرده اند، در حالى که ((حـذر)) مـعـنـى وسـیـعـى دارد و مـخـصـوص ((اسـلحـه )) نـیـسـت بـعـلاوه در آیـه 102 همین سوره دلیـل روشـنـى اسـت کـه حذر با اسلحه تفاوت دارد... . این آیه دستور جامع و همه جانبه اى به تمام مسلمانان ، در همه قرون و اعصار مى دهد که براى حفظ امنیت خود و دفاع از مرزهاى خویش ، دائمـاً مـراقـب بـاشـنـد و یـک نـوع آمـاده بـاش مـادى و مـعـنـوى بـطـور دائم بر اجتماع آنها حکومت کند.))(77)

بنابراین ، آیه مزبور به مطالب زیر اشاره دارد:

1 ـ امر به اینکه سلاحتان را برگیرید و عازم جبهه ها و مرزها شوید.

2 ـ همواره بیدار و هوشیار باشید تا غافلگیر نشوید.

3 ـ هیچ گاه احتیاط را از دست ندهید و در صلح و جنگ مراقب دشمن باشید.

در آیه دیگر مى فرماید:

((وَ اِذا کـُنْتَ فیهِمْ فَاَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلوه فَلْتَقُمْ طائِفَه مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لِیَاءْخُذُوا اءَسْلِحَتَهُمْ فَاِذا سـَجـَدُوا فـَلْیـَکـُونُو مِنْ وَرائِکُمْ وَلْتَاءْتِ طائِفَه اُخْرى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَلْیَاءخُذُوا حـِذْرَهُمْ وَ اَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ اَسْلِحَتِکُمْ وَ اَمْتِعَتِکُمْ فَیَمَیلوُنَ عَلَیْکُمْ مَیْلَه واحِدَه ))(78)


23

و هـنـگامى که در میان آنها باشى ، (و در میدان جنگ ) براى آنها نماز، به پا دارى ، باید دسته اى از آنـها با تو (به نماز) برخیزند و سلاحهایشان را با خود برگیرند و هنگامى که سجده کـردند (و نماز را به پایان رساندند)، باید به پشت سر شما (به میدان نبرد) بروند، و آن دسـتـه دیـگر که نماز نخوانده اند، (و مشغول پیکار بوده اند)، بیایند و با تو نماز بخوانند؛ آنـهـا بـایـد وسـائل دفـاعـى (هـوشـیـارى ) و سـلاحـهـایـشـان را (در حـال نـمـاز) بـا خـود حـمـل کـنـنـد؛ (زیـرا) کـافـران آرزو دارند که شما از سلاحها و متاعهاى خود غافل شوید تا یکباره به شما هجوم آورند.

این آیه شریفه دستور نماز خوف را بیان مى کند و مطالب زیر از آن استفاده مى شود:1 ـ هنگام نبرد نیز نماز جماعت نباید ترک شود.

2 ـ مـؤ مـنـان نـمازگزار دو دسته شوند: یک دسته با امام نماز بگزارند و دسته دیگر حمایت از آنان را بر عهده گرفته ، به انتظار بایستند.

3 ـ نماز گزاران در حال نماز، مسلح باشند.

4 ـ هنگامى که دسته اول نماز خود را با امام به نیمه رساندند، به صورت فرادا نماز را تمام کنند.

5 ـ دسـتـه دوم بـلافـاصـله بـه امـام اقـتـدا کـنـنـد و دسـتـه اول به جاى آنان به نگهبانى بایستند.

6 ـ هـنـگـام اداى نـماز هوشیارى و احتیاط را از دست ندهند، زره بپوشند و سلاح برگیرند، زیرا دشـمـن دوسـت مـى دارد کـه آنـهـا از هـوشـیـارى و سـلاح خـویـش غافل شوند و یکباره بر آنان هجوم برد.

قـرآن حـتـى هنگام نماز جماعت در صحنه نبرد، هوشیارى و احتیاط را لازم مى داند و طبیعى است که بـر حـفـظ احـتـیـاطـهـاى لازم و هـوشیارى براى حفاظت نیروها و طرح و عملیات ، تاءکید بیشترى داشته باشد.

شاءن نزول

در شاءن نزول آیه مزبور آمده است : هنگامى که پیامبر(ص )با عده اى از مسلمانان به عزم ((مکّه )) وارد سـرزمـیـن ((حـدیـبـیـه )) شـدنـد و جـریـان بـه گـوش قـریـش رسید، خالد بن ولید به سـرپـرسـتـى یـک گروه دویست نفرى براى جلوگیرى از پیشروى مسلمانان به سوى مکه ، در کوههاى نزدیک آن شهر مستقر شد. هنگام ظهر ((بلال )) اذان گفت و پیامبر(ص )با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا کردند. خالد از مشاهده این صحنه در فکر فرو رفت و به نفرات خود گفت : در مـوقـع نـمـاز عـصـر کـه در نـظـر آنـهـا بـسیار پرارزش است و حتى از نور چشمان خود آن را گرامیتر مى دارند، باید از فرصت استفاده کرد و با یک حمله برق آسا و غافلگیرانه کار آنها را یـکـسـره سـاخـت . در ایـن هـنـگـام آیـه مـزبـور نـازل شـد و کـیـفـیت نماز خوف را که از هر حمله غافلگیرانه اى جلوگیرى مى کند، بیان کرد... . گفته مى شود که خالد بن ولید با مشاهده این صحنه ایمان آورد و مسلمان شد.(79)

بـنـابـراین ، حفظ هوشیارى و غفلت نکردن از ترفندهاى دشمن ، نخستین گام مهم در زمینه مقابله با او محسوب مى شود. امیر مؤ منان (ع )در این زمینه فرمود:

((مَنْ نامَ عَنْ عَدُوِّهِ اِنْتَبَهَتْهُ الْمَکایِدِ))(80)

کسى که از دشمنش غفلت ورزد (و احتیاطهاى لازم را انجام ندهد)، مکر و حیله هاى دشمن بیدارش مى کند.

و نیز فرمود:

((شَرُّ الاَْعْداءِ اَبْعَدُهُمْ غَوْراً وَ اَخْفاهُمْ مَکیدَه ))(81)

بـدتـریـن و شـرورتـریـن دشـمنان ، آنانند که دوراندیش و ژرف نگرند و حیله و مکرى پنهانى دارند.

همچنین هشدار داد که :

((وَ کُنْ مَعَ عَدُوِّکَ عَلى اَشَدِّ الْحَذَرِ))(82)

از کید دشمن ، سخت بر حذر باش .

همچنین فرمود:

((لا تَسْتَصْغِرَنَّ عَدُوًّا وَ اِنْ ضَعُفَ))(83)

دشمن را خرد و حقیر مشمار، هر چند ناتوان باشد.

شاهدى در تاریخ

ابو سفیان قبل از وقوع جنگ بدر، که کاروان تجارتى قریش را رهبرى مى کرد، هنگام بازگشت بـه مـکـّه ، بـا یافتن سرگین شترهاى عناصر اطلاعاتى لشکر پیامبر(ص )در نزدیکى چاههاى بـدر، دریـافـت کـه لشـکـر رسول خدا(ص )به منطقه آمده است . از این رو، بسرعت کاروان را از مـنـطـقـه دور کـرد و از چـنـگ سـپـاه اسـلام رهـایـى یـافـت . او بـا یـافـتـن هـسـتـه هـاى خـرمـا در پـشـکـل شـتـران عـناصر اطلاعاتى سپاه اسلام ، پى برد که نوع خرما از خرماهاى یثرب است و شتران از مدینه آمده اند.(84)


24

ابو سفیان ، همه مهارت خود را در بهره بردن از کوچکترین نشانه ها و قرائن به کار گرفت و از کیفر گریخت .

بنابراین ، ناتوان شمردن دشمن ، همواره ما را در معرض آسیب قرار مى دهد، با تمام هوشمندى و محو کامل آثار مى بایست برنامه هاى خبرگیرى دشمن را نقش بر آب کرد و او را در رسیدن به اهدافش ناکام گذاشت . به قول سعدى :

دانى که چه گفت زال ، با رستم گرد

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

دیدیم بسى که آب سرچشمه خرد

چون بیشتر آمد، شتر و بار ببرد(85)

ایجاد سیستم حفاظت اطلاعات

مـقـابـله بـا تـلاشـهـاى خـبرگیرى همه جانبه دشمن و خنثى کردن آنها ما را به ایجاد یک سیستم پـدافـندى قوى (حفاظت اطلاعات ) رهنمون مى کند. این مقابله و پیشگیرى مى تواند پیرامون سه محور زیر انجام گیرد:

1 ـ شناسایى و از میان برداشتن و یا کنترل قرائن اطلاعاتى که مستعد بهره بردارى دشمن است از طریق ایجاد انضباط همه جانبه . (حفاظت اطلاعات )

2 ـ اقـدامـات اطـلاعـاتـى جـهـت کـشـف و خـنـثـى سازى عناصر و جریانهاى سیاسى ، براندازى و خرابکارى . (حفاظت پرسنلى )

3 ـ اقـدامـات فـریـب بـه مـنـظـور مـنـحـرف سـاخـتـن ذهـن دشـمـن و تحلیل وى (فریب تاکتیکى ).

الف ـ سیستم حفاظت اطلاعات پیامبر(ص )

رسـول خـدا(ص )سـیـسـتـم اطـلاعـات و حـفاظت اطلاعات نیرومندى داشت . از این رو، همیشه دشمن را غـافـلگـیـر مـى سـاخـت . آن حضرت براى تقویت سیستم پدافندى (حفاظت و اطلاعات ) شیوه هاى گـونـاگـونـى را بـه کـار مـى گـرفـت . تـقـریـبـا شـیـوه هـایـى کـه امروزه با ابزار پیچیده الکترونیکى به کار گرفته مى شود، حضرتش با همان ابزار ابتدایى از آن بهره مى گرفت ، از جـمـله : آمـوخـتـن زبـان دشـمـن ، اسـتـفـاده از کـد و رمـز، کـنـتـرل خـبـرچـیـنـهـا و عـنـاصـر و عـوامـل اطـلاعـات دشـمـن ، کـنـتـرل تـحـرکـات دشـمـن ، کـنـتـرل اخـبـار و اطـلاعـات رسـیـده ، کـنـتـرل نـیـروهـا و فـرمـانـدهـان خـودى ، کـنـتـرل تـرددهـاى مـشـکـوک ، کـنـتـرل راهـهـا، انـجـام اقـدامـات فـریـب از قبیل انحراف از مسیر اصلى به هنگام عملیات و اعزام گشتیهاى خبریاب و عوامل نفوذى و غیره .

ایـن شـیـوه هـا و مـوارد، دسـت بـه دسـت هـم داده و یـک سـیـسـتـم حـفـاظـت اطـلاعـات نـیـرومـنـد و غیر قابل نفوذى را به وجود آورده بود؛ به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم :

پیامبر(ص )در جنگ بدر به یارانش دستور داد که زنگها را از گردن شتران باز کنند تا دشمن به حرکت آنها پى نبرد.

در نـبـرد احد، پیامبر اکرم (ص )حباب بن منذر را ماءمور جمع آورى اطّلاعات از دشمن نمود. او به میان دشمن رفت و اطلاعات لازم را گرفت و بازگشت و پیامبر(ص )به او فرمود:

((هکَذا جاءَ فى خَبَرِهِمْ، لا تَذْکُرْ مِنْ شَاءْنِهِمْ حَرْفاً))

((قبلاً نیز براى من اینچنین گزارش شده بود، در مورد اخبارشان چیزى نگو.))(86)

همچنین در پایان جنگ احد، چنین روایت شده است :

((اِنَّ رَسُولَ اللّهِ(ص ) قالَ: لِعَلی (ع ) حینَ بَعَثهُ فى اِثارِ الْقَوْمِ یَوْمَ اُحُد یَسْتَطْلِعَ اَخْبارَهم ... اىّ ذلِکَ کانَ فَاءخْفِهِ حَتّى تَاءَتینى ... .))

آنـگـاه کـه رسـول خـدا(ص ) در جـنـگ احد على (ع )را در تعقیب دشمن براى کسب خبر فرستاد به ایشان سفارش کرد:... نتیجه هر چه بود، آن را پنهان دار تا به من برسانى .))(87)

نیز روایت شده که در جنگ احد، پس از یورش سپاه کفر به اردوگاه مسلمانان و احساس خطر جدى بـر جـان پـیـامـبر(ص )،کعب بن مالک زره پیامبر(ص )را پوشید و پیامبر(ص )زره او را بر تن کرد.))(88)

همچنین در فتح مکه براى حفظ اسرار عملیات ، به عایشه فرمود:

مرا تجهیز کن و هیچ کس را از این کار آگاه مگردان ،

هنگامى که یارانش را حرکت داد، شخصى درباره مقصد آن حضرت پرسید؛ در پاسخ فرمود:

آنجا که خدا بخواهد.(89)

ایـن سـیـره در مـیان مسلمانان تاءثیر خوبى گذاشته بود و مسلمانان بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص ) نیز در فتوحات اسلامى ، نسبت به حفظ اسرار نظامى اهتمام مى ورزیدند و در این راه جان مى باختند. در این زمینه به نمونه زیر توجه کنید:


25

عبدالله بن حذافه به دست رومیان اسیر شد. هنگامى که او را نزد پادشاه روم حاضر کردند، در بـرابـرش خـم نـشـد و بـه او اعتنا نکرد. پادشاه تلاش کرد که وى را از اسلام برگرداند، اما عبدالله به تمسخر او پرداخت . آنگاه پادشاه از او خواست که اسرار مسلمانان را فاش سازد تا از مرگ حتمى نجات یابد. اما عبداللّه در پاسخ گفت :

((شهادت چقدر گوارا است ، من هرگز خیانت نمى کنم ))

سـپـس پـادشـاه دسـتـور داد او را بـه جـایـگـاه کـسـانـى کـه در آسـتـانـه قـتـل بـودند، ببرند و فرمان داد که براى ترساندن و مرعوب ساختن او، تیراندازان از نزدیک وى را نـشـانـه بـگـیـرنـد. عـبـدالله در حـالى کـه خود را در آستانه شهادت مى دید، متبسّم بود. پـادشـاه بـا مـشـاهـده چـنین صحنه اى به شگفت آمد. آنگاه به احترام او دستور داد تا بندهایش را گـشـودنـدو آزادش سـاخـتـنـد. و از ایـنـجـا بـه رمـز پـیـروزیـهـاى بـى امـان مـسـلمـانـان پـى برد.(90)

آموختن زبان دشمن

از آنـجـا کـه بـایـد دشـمـن را بطور کامل زیر نظر داشت و راه نفوذ او را جهت کسب اطلاعات ، سد کـرد، رسـول خدا(ص )به زید بن ثابت دستور داد که زبان یهود را بیاموزد. زید در این باره مى گوید:

رسول خدا(ص )به من امر کرد و من زبان یهود سریانى را آموختم .

آن حضرت فرمود:

به خدا سوگند من یهود را امین نامه خویش نمى سازم ،

زید مى افزاید:

بـه خـدا سوگند! بیش از پانزده روز نگذشته بود که آن را آموختم و با آن کاملاً آشنا شدم ، و از سـوى آن حـضرت براى آنها نامه مى نوشتم و نامه هاى آنان را براى پیامبر(ص )مى خواندم .(91)

کد و رمز

به کارگیرى ((کد)) براى پوشاندن محتواى نامه ها، مکالمات و اخبار و اطلاعات در جنگ ، امرى حـیـاتى است . از این رو، هر یک از طرفین در حال جنگ کد ویژه اى انتخاب مى کنند و پیامها را با آن کـد ارسـال مـى کـنـنـد و بـراى جلوگیرى از کشف آن ، حتى در روز چند بار، کدها را عوض مى کنند. این شیوه امروز بیشتر متداول است .

رسـول خـدا(ص )بـه ایـن شـیـوه عـنـایـت خاص داشت و بدفعات از آن استفاده مى کرد. به عنوان نمونه ، آن حضرت در جنگ خندق آگاه شد که بنى قریظه پیمان میان خود و مسلمانان را شکسته اند. این واقعه پس از محاصره مدینه توسط لشکر ده هزار نفرى احزاب و قریش رخ داد. پس از پیمان شکنى بنى قریظه ، کار بر نیروى سه هزار نفرى مسلمانان بسیار سخت شده بود، چون مسلمانان از داخل و خارج مدینه در معرض تهدید قرار گرفته بودند.

رسـول گـرامـى (ص )سـعد بن معاذ و سعد بن عباده و عبدالله بن رواحه و خوّاب بن جبیر را نزد بنى قریظه فرستاد تا به حقیقت امر پى ببرد؛ سپس به آنان سفارش کرد:

((... فـَاِن کـانَ بـاطِلاً فَاَظْهِرُوا الْقَوْلَ وَ اِنْ کانَ حَقّاً فَتَکَلِّمُوا بِکَلامٍ تَلْحِنُونَ لى اَعْرِفُهُ وَ لا تَفُتّوُا اَعْضادَ الْمُسْلِمینَ))

اگـر نـقـض پـیـمان باطل بود، آشکارا خبر دهید. و اگر نقض پیمان ، حقیقت داشت بگونه اى خبر دهـیـد و بـا لحـنـى سـخـن بـگـویـیـد کـه فـقـط مـن بـفـهـمم ، و بازوان و قدرت مسلمانان را سست نکنید.(92)

کنترل ترددها و انجام اقدامات فریب

حضرت محمد(ص )در فتح مکه ، ابتدا به خانواده و اصحاب خود فرمود: خبر را کتمان کنید. آنگاه دسـتـور داد تـا راهـهـاى ورودى و خـروجـى شـهـر مـدیـنـه را کـنـتـرل و بـازرسـى بـگذارند. همچنین گروهى را به فرماندهى ابوقتاده به منطقه ((اءِضَمْ)) فرستاد تا چنین تصور شود که پیامبر(ص )آهنگ آن ناحیه را دارد و در میان راه ، گروهى از اسب سـواران را بـه عـنـوان طـلیـعـه سـپاه اعزام داشت تا راه را از جاسوسان دشمن پاک سازد. بدین طریق ، سپاه ده هزار نفرى اسلام به مرّالظّهران (دوازده کیلومترى مکه ) پشت دروازه هاى امن دشمن رسید و هیچ گونه اطلاعاتى از این لشکر کشى به قریش نرسید.(93)


26

پیامبر(ص )افرادى از نیروهاى خودى را که به آنها مظنون بود، تحت مراقبت قرار مى داد.

امام رضا(ع )در این باره فرمود:

((کـانَ رَسـُولُ اللّهِ(ص )اِذا بـَعـَثَ جـَیـْشـاً فـَاتَّهـَمَ اَمـیـراً بـَعَثَ مَعَهُ مِنْ ثِقاتِهِ مَنْ یَتَجسَّسَ لَهُ خَبَرهُ))(94)

(سـیـره رسـول خـدا(ص )چـنین بود) که هرگاه لشگرى را (به خاطر مصالحى ) به فرماندهى امـیـرى متّهم (و مظنون )، براى نبرد با دشمن اعزام مى کرد، فرد مطمئن و موثقى از افراد خود را بـه صـورت نـاشـنـاس ، هـمـراه وى مـى فـرسـتاد تا او را زیر نظر داشته باشد و اخبارش را گزارش کند.

ایـن نـمـونـه هـا بـیـانـگـر وجـود یـک سـیـسـتم اطلاعاتى و حفاظت اطلاعات نیرومند و قوى در عهد پـیـامـبـر(ص ) اسـت و شدت اهتمام آن حضرت را به این مساءله مى رساند. آن جناب با ایجاد این تشکیلات پولادین ، راههاى نفوذ و خبرگیرى دشمن را سد کرده بود.

ب ـ سیستم حفاظت اطلاعات در دوران امیرمؤ منان و ائمه اطهار علیهم السلام

بـا نـگـرشـى کـوتـاه به سیره امیر مؤ منان (ص ) و ائمه اطهار به یک سیستم اطلاعات و حفاظت اطلاعات نیرومند بر مى خوریم . آن بزرگواران با اتخاذ شیوه هایى و اعزام عناصر اطلاعاتى مورد اعتماد به داخل و خارج مرزها، نوعى کمربند امنیتى براى حفظ نیروها و شیعیان خود بوجود آورده بـودنـد و بـا نـیـرومـنـد سـاخـتـن سـیـسـتـم حـفـاظـت اطـلاعـات ، سـدّى در مـقـابل دشمن ساخته و او را از دسترسى به اطلاعات ذى قیمت ، محروم و در رسیدن به اهدافشان ناکام ساخته بودند.

نمونه هاى زیر بیانگر شدت اهتمام آن بزرگواران در این باره است :

امام على (ص )فرمود:

((مَنْ لَمْ یَتَحَرَّزْ مِنَ الْمَکائِدِ قَبْلَ وُقوعِها لَمْ یَنْفَعْهُ الْاءَسَفُ عِنْدَ هُجُومِها))(95)

آن کـس کـه توطئه ها و حوادث را پیش بینى و پیشگیرى نکند، تاءسف هنگام هجوم توطئه براى او سودى ندارد.

آن حضرت براى نظامیان چنین بخشنامه اى را صادر کرد:

((اَلا وَ اِنَّ لَکُمْ عِنْدى اَنْ لا اَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً اِلاّ فى حَرْبٍ))(96)

آگاه باشید، حق شما بر من است که رازى را از شما پوشیده ندارم مگر در جنگ .

گـاهـى امـام عـلى (ع )در جـنـگ لبـاس یـکـى از سـربـازان را مى پوشید و به میدان مى رفت تا ناشناخته بماند.))(97)

همو به سپاهیانش چنین سفارش مى کرد:

((وَاعـْلَمـُوا اَنَّ مـُقـَدِّمـَه الْقـَوْمِ عـُیـُونـُهـُمْ وَ عـُیـُونَ الْمـُقـدِّمَه طَلائِعُهُمْ ... وَاجْعَلُوا لَکُمْ رُقَباءَ فى صَیاصى الْجِبالِ وَ مَناکِبِ الْهِضابِ لِئَلاّ یَاءْتیکُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَکانِ مَخافَه اَوْ اَمْنٍ))(98)

آگـاه بـاشـیـد! مقدمه لشکر چشمهاى لشکرند و چشمهاى مقدمه طلایه ها و پیشاهنگانند مراقبان و دیـدبـانـانـى در قـله کـوهـهـا و روى تـپـه هـا و بـلنـدیـهـا قـرار دهـیـد، مـبادا دشمن از جایى که محل خطر و یا مورد اطمینان است ، ناگهان به شما حمله کند.

آن حـضـرت نـسـبـت بـه کارگزاران و فرمانداران ، حسّاسیّت خاصى نشان مى داد. از این رو، در نامه اش به مالک اشتر نوشت ؛

اعمال و رفتار کارگزاران را بررسى کن و عیون درستکار و صادق و وفادار به خود، بر مسؤ ولان و دسـت اندرکاران کشورى (و لشگرى ) بگمار، زیرا مراقبت پنهانى از آنان باعث مى شود که به امانتدارى و مداراى با مردم عمل کنند.

آنـچـه در نـامـه هـا و سـخـنـان امـیـرمـؤ مـنـان (ع )مـبـنـى بـر تـشـویق ، عتاب و نکوهش مسؤ ولان و کارگزاران حکومتى آمده ، نشان از یک شبکه گسترده و قوى اطلاعات و حفاظت اطلاعات در زمان آن حضرت دارد. به چند نمونه اشاره مى کنیم :

در نامه اى به شریح بن حارث که سمت قضاوت را به عهده داشت ، چنین آمده است :

بـه مـن گزارش داده اند که خانه اى خریده اى به هشتاد دینار، برایش سند تنظیم کرده و شاهد گـرفـتـه اى ! ... مـواظـب بـاش که آن را از غیر مال خودت نخریده باشى که در این صورت در دنیا و آخرت ضرر کرده اى .(99)

بـه حـضـرت اطـلاع رسـیـده بـود کـه اشـعـث بـن قـیـس بـراى روز مـبـادا، بـه جـابـه جـایـى اموال و امکانات پرداخته است ، از این رو، آن حضرت به وى نوشت :


27

((اِنَّ عـَمـَلَکَ لَیـْسَ لَکَ بـِطـُعـْمـَه وَ لکـِنَّهُ فـى عـُنـُقـِکَ اءمـانـَه ... وَ فـى یـَدَیـْکَ مـالٌ مـِنْ مـالِ اللّهِ))(100)

بى گمان کارى که به تو سپرده شده است ، نه لقمه اى چرب ، بلکه بار امانتى بر گردن توست ... و بخشى از مال خداى عز و جل را در اختیار دارى .

به مصقله بن بُصیره کارگزار یکى از شهرهاى پارس مى نویسد:

بـه مـن گـزارش رسـیـده کـه اگر درست باشد، تو واقعاً خدایت را خشمگین و پیشوایت را ناراحت کـرده اى ! بـر اسـاس ایـن گـزارش تو بیت المالى را که مسلمانان با شمشیر و اهداى خون به دست آورده اند، در بین خویشاوندان خود تقسیم کرده اى !(101)

و آنـگـاه کـه گـزارشـى در مـورد خـیـانـت مـالى یکى از کارگزاران دریافت مى کند، به وى مى نویسد:

به من گزارشى در مورد تو رسیده که اگر آن را انجام داده باشى ، خدایت را به خشم آورده اى و از امـام خـویـش نـافـرمـانـى کـرده اى و بـه امـانت خیانت نموده اى ... پس گزارش مالى خود را برایم ارسال کن و بدان که حسابرسى خداوند مهمتر از حسابرسى مردم است .(102)

همچنین زمانى که اطلاع یافت ، معاویه مى خواهد یکى از کارگزاران آن حضرت را بفریبد و به خود ملحق کند، نامه اى به وى نگاشت و او را از توطئه معاویه بر حذر داشت .(103)

آن حضرت به فرماندار مدینه نوشت :

شـنـیـده ام که گروهى از یارانت به معاویه مى پیوندند، نکند از گریز آنان افسوس بخورى .(104)

مـوارد مـشابه ، در نامه هاى شماره 18، 45، 61، 71 و 20 وجود دارد که مراجعه به آنها را به خوانندگان عزیز واگذار مى کنیم .

بعد از امیر مؤ منان (ع )، ائمه اطهار علیهم السلام در عین حالى که حکومت را در دست نداشتند، در مقابل حکّام ستمگر، یک شبکه اطلاعاتى و حفاظتى نیرومندى به وجود آورده بودند، تا شیعیان از ظلم و جور ستمگران در امان بمانند. به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم :

امـام حسن (ع )در مقابل معاویه ، یک شبکه اطلاعاتى نیرومند داشت که به نمونه اى از آن در بحث جاسوسى اشاره شده است .

مـردى نـصـرانـى ضـمـن مـلاقـات با امام صادق (ع )، اسلام آورد و سؤ الاتى پیرامون چگونگى بـرخورد با پدر و مادر نصرانى خود مطرح کرد، پس از اتمام برنامه ملاقات ، حضرت به او فرمود: به هیچ کس نگو که با من ملاقات داشته اى .(105)

امام رضا(ع )به احمد بن محمد دستور داد: خانه اى براى من اجاره کن که دو در داشته باشد. درى از گـذر اصـلى و درى از غـیـر آن ؛ زیـرا ایـن امـر مـوجـب پـوشـیـده مـانـدن اسـرار مـى گردد.(106)

احـمـد بـن مـحـمد از امام رضا(ع )بطور کتبى درخواست ملاقات کرد. حضرت در پاسخ او نوشت : مـلاقات با من در این شرایط دشوارى که برایم فراهم آورده اند، میسر نیست (و به مصلحت نمى باشد) ان شاءالله این کار در آینده نزدیک انجام خواهد شد.(107)

هـمـچنین امام رضا(ع )به منظور مخفى داشتن ملاقاتهاشان از دید جاسوسان حکومتى ، افراد را از درب غیر رسمى به حضور مى پذیرفتند.(108)

یـکـى از شـیـعـیـان مـوسـى بـن جـعـفـر(ع )غـلام خـود را نـزد آن حضرت در منى فرستاد تا از آن بـزرگـوار درخـواسـت مـلاقات کند و حضرت زمان مناسبى را براى تماس و تشرّف او به خدمت حضرتش تعیین کند. امام فرمود: وقتى رفت و آمدها در شب پایان یافت و مسیرها خلوت شد، نزد ما بـیا. سپس آن حضرت یکى از افرادش را ماءمور کرد در اطراف مقر امام بگردد و او را شناسایى کـرده بـه خـدمـت امـام راهـنـمـایـى کـنـد تـا بـر اثـر سـؤ ال کردن آدرس ، ملاقات وى با امام کشف نشود.(109)

محمد بن شرف مى گوید: از میان کوچه عبور مى کردم ، به امام هادى (ع )برخوردم ؛ خواستم از حـضـرتـش سـؤ ال کـنـم ؛ هـمـیـن کـه آن حـضـرت مـرا دیـد، قـبـل از ایـنـکه من سؤ الم را مطرح کنم ، پاسخ فشرده اى به من داد و فرمود: اینجا جاى مناسبى براى سؤ ال کردن نیست و زود گذشت .(110)


28

یکى از یاران امام هادى (ع )که در زندان ، آن بزرگوار را ملاقات کرده بود، مى گوید: پس از گـفتگوى کوتاهى ، آن حضرت به من توصیه کرد که هر چه زودتر محیط ملاقات را ترک کنم تا شناخته نشوم .(111)

امـام عـسـگـرى (ع )بـه پـیـکـى کـه حـامـل مـحـمـوله اطلاعاتى براى نماینده اش بود، این گونه تـوصـیـه کـرد: حـتـى اگـر در طـول مـسـیـر بـا کـسـى کـه بـه خـانـدان اهـل بـیـت (ع )نـاسـزا مـى گـوید برخورد کردى ، سخنى نگو و راه را ادامه بده و بدان که خبر نحوه انجام ماءموریت تو، به ما مى رسد.(112)

بـا تـوجـه بـه نمونه هایى که از سیره رسول خدا(ص )و ائمّه اطهار علیهم السلام بیان شد، مـهـمـتـرین اقدام در زمینه مقابله با ترفندها و تهاجم جاسوسى دشمن ، ایجاد یک سیستم نیرومند اطلاعات و حفاظت اطلاعات با شرکت نیروهاى کارآمد، مؤ من ، دلسوز و مورد اعتماد مى باشد تا با پدید آمدن یک خط دفاعى حفاظتى ، مانع نفوذ و دسترسى دشمن به اطلاعات و اخبار شود.

حفاظت اسرار عملیات

بـراى تـحکیم و گسترش دو عامل : ((غافلگیرى )) و ((توان رزمى )) که دو عنصر مهم و موفقیت آمـیـز در جنگ به شمار مى روند، باید ((حفاظت عملیات )) مورد توجه و حمایت جدى قرار گیرد و بـا بـه کـار بـسـتـن تـمامى مقرّرات و نظارت شدید بر حسن اجرا و رعایت آن در کلیه یگانهاى تـحـت امـر، تـلاش دشـمن را در جمع آورى اطلاعات و اخبار خنثى کرد. لذا براى ایجاد یک انضباط هـمـه جـانـبـه حـفـاظـتى ، بایستى اصول پذیرفته شده ((حفاظت عملیات )) جهت مقابله با سیستم اطلاعاتى دشمن بطور کامل به اجرا درآید.

شـایـد یـکـى از مـهـمـتـریـن عـلل پـیـروزى رسـول خـدا(ص )در نـبـرد، رعـایـت اصل حفظ اسرار بوده است ، زیرا حفظ اسرار جنگ و انضباط در پنهان سازى رمز و راز نبرد، در تمامى نبردهاى آن حضرت با کافران و مشرکان جزء اصلى ترین تاکتیکهاى عملیاتى آن جناب محسوب مى شد.

مورخان مى نویسند:

جز در یک مورد (غزوه تبوک )، در هیچ یک از جنگها، هیچ کس از مسلمانان و غیره ـ جز حضرت امیر(ع ) ـ از مقصد پیامبر اکرم (ص )اطلاع نیافت . فتح مکه ، با مشخصّات گستردگى خاصّ عملیاتى ، دورى مـسـافـت (450 کـیـلومـتـر) و حـضـور چـشـمـگـیـر رزمـنـدگـان اسـلام ، نـمـونـه بـارز این اصل است . در این نبرد، سپاه ده هزار نفرى اسلام ، تا حدود، مرّالظّهران (12 کیلومترى مکه ) پیش رفـت ، ولى تـا آن لحـظـه کـوچـکـتـریـن اطـلاعى از مسیر و هدف آن حضرت به قریش و مشرکان نرسید.(113)

حـتـّى فـرمـانـدهـان و رؤ سـاى یـگـانـهـا از فـتـح مـکـّه اطـلاعـى نـداشـتـنـد، زیـرا رسول خدا(ص )هنگام بسیج نیروها، تنها سران و رؤ ساى اقوام را به حضور خواسته و بطور سرّى به آنان فرموده بود:

((در فـلان روز، فـلان مـکـان با نیروهایتان به من ملحق شوید و این راز را نزد خود نگهدارید و به کسى اعلان نکنید.))(114)

لیکن از نوع و مکان عملیات چیزى به آنان نفرمود. این گونه ، حفاظت از اطلاعات ، فتحى عظیم را در پى خواهد داشت .

امیر مؤ منان (ع )نسبت به اهمیّت حفاظت اطلاعات به فرماندهان نظامى خود مى نویسد:

((اَلا وَ اَنَّ لَکُمْ عِنْدى اَنْ لا اَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً اِلاّ فى حَرْبٍ))(115)

همانا از حقوق شما فرماندهان بر من این است که هیچ سرى را از شما پوشیده ندارم ، مگر در جنگ .

از ایـن روایـت استفاده مى شود که آن حضرت اسرار جنگى را حتى از فرماندهان نیز مخفى داشته اسـت ، چـرا کـه مـمـکـن اسـت از هـمـان طـریـق ، بـسـیـارى از مسائل محرمانه به گوش دشمن برسد.

در ایـن فـصـل ، پـیـرامـون مـطـالب زیـر بـحـث مـى کـنـیـم : زمـان بـنـدى و تـقـسـیم اطلاعات جهت انـتـقـال بـه رده هـا؛ طـبـقـه بـنـدى اطـلاعـات عـمـلیـات ، هـمـاهـنـگـى اقـدامـات فـیـزیـکـى ؛ کنترل و نظارت .

الف ـ زمان بندى و تقسیم اطلاعات جهت انتقال به رده ها


29

بـراى پـیـشـگیرى از انتشار بیش از حدّ مجاز اطلاعات و اخبار و به حداقلّ ممکن رساندن نشر آن ، بـایـسـتـى در کـلیـه مـراحـل طـرح ریـزى عـمـلیـات ، بـه چـهـار سـؤ ال زیر پاسخ داد:

1 ـ به چه کسانى باید اطلاعات داد؟

2 ـ چه مقدار از اطلاعات را باید گفت ؟

3 ـ چه زمانى باید گفت ؟

3 ـ چگونه باید گفت ؟

بـه عـبـارت دیگر، باید اطلاعات قابل انتشار را تقسیم بندى نماییم ؛ افراد و رده ها را مشخص کنیم و زمان انتشار و شیوه آن را روشن سازیم .

تـوضـیـح : هـمـان طـور کـه پـیـوسـت (116) مـخـابـرات ، نحوه برقرارى ارتباط بین یـگـانـهـاى عـمـل کـنـنـده را نـشـان مـى دهـد و پیوست مهندسى ، وظایف مهندسى را معلوم مى نماید، بـایـسـتـى پـیـوست حفاظتى هر طرح نیز بطور دقیق معلوم کند که : چه مقدار از عملیات ، در چه زمانى ، به کدام یک از فرماندهان و با چه شیوه اى باید گفته شود. آنان نیز به همین ترتیب مـى تـوانـنـد فرماندهان و عناصر تحت امر خویش را در جریان بگذارند. این ضوابط باید تا پایان رده ها و دسته ها ادامه یابد.

بـدیـهـى اسـت کـه فـرمـانـده یـگـان و عـنـصر عملیاتى و پشتیبانى ، بایستى تنها آن مقدار از اطـلاعات را در اختیار داشته باشد که براى انجام ماءموریت خود به آن نیازمند است و زمانى این اطلاعات به وى منتقل گردد که جهت انجام ماءموریت محوله به آن مقدار از زمان نیازمند است . از این رو، از دادن اطـلاعـات اضـافـى یـا زودتـر از مـوعـد مـقـرر باید با وسواس و سرسختى هر چه بیشتر جلوگیرى شود. به عنوان مثال :

در عملیاتى که هدف ، تسخیر جاده و پل تدارکاتى دشمن است و نیرویى با استعداد خاصى در آن شـرکت مى کند، اکیپ شناسایى موظف به شناسایى منطقه است . مهندسى پس از تسخیر جاده ، وظـیـفـه دارد، خـاکـریـز بـزند، کانالهاى ارتباطى حفر کند، جادّه تدارکاتى ایجاد نماید و به خـنثى کردن میدان مین بپردازد، بهدارى وظیفه احداث بیمارستان صحرایى در پشت خط عملیاتى و اورژانـس در خـط را عهده دار است ، مخابرات مسؤ ولیت ایجاد ارتباط مستقیم با سیم و بى سیم را دارد و تـوپـخـانـه وظیفه پوشش آتش را و... همچنین واحدهاى دیگر مسؤ ولیت خود را به نحو احـسـن انـجـام دهند، لیکن هر یک از واحدها براى انجام وظایف محوله به داشتن اطلاعاتى در محدوده عـمـل ، و بـه زمـان لازمـى جـهـت انجام ماءموریت خویش نیازمندند، اما هیچ ضرورتى ندارد که به فـرض ، مـسـؤ ول بـهـدارى ، کـل طـرح عـمـلیـاتـى را بـدانـد یـا تـوپـخـانه از همان ابتدا به کل محورهاى عملیاتى و اهداف کلى ، آگاهى بیشتر داشته باشد؛ تنها کافى است که هر کدام از واحـدهـا فـقـط نـسـبـت بـه مـنـطـقـه و زمـان عـمـل خـود اطـلاع داشته باشد. لازم است در زمان مناسب سـراکـیـپـهـاى مـهـندسى را نسبت به محلهایى که مى بایست مین روبى گردد و جاهایى که باید خـاکـریـز زده شـود، تـوجـیـه کـرد، و یـا مـکـان اسـتـقـرار و زمـان عمل توپخانه را در زمان مورد نیاز به فرماندهى آنان اطلاع داد و همین طور تمامى واحدها را به این صورت توجیه کرد.

بـدیـهـى اسـت لزومـى نـدارد سـر اکـیـپها، افراد خود را از محوطه و محورها آگاه سازند، بلکه کافى است آنان را به موقع ، تجهیز و آماده عمل کنند.

در رابـطـه بـا تـقـسـیـم و زمـان بـنـدى اطـلاعـات جـهـت انـتـقـال ، بـه نـمـونـه اى از سـیـره رسول خدا(ص )توجه کنیم :

رسول اکرم (ص )پس از نماز عشا عبدالله بن حجش (یکى از فرماندهان برجسته ) را فرا خواند و به او فرمود:

((فردا صبح با اسلحه نزد من بیا، مى خواهم تو را به ماءموریتى بفرستم .))

پـس از نـمـاز صـبـح ، عـبـدالله بـا تـعـدادى از افـرادش نـزد رسول خدا(ص )آمدند. پیامبر(ص ) نامه اى به عبدالله داد و فرمود:

((تـو را بـه فـرمـانـدهـى گـروه بـرگـزیـدم ، حـرکت کن و بعد از دو روز راهپیمایى ، نامه را بگشاى و به آن عمل کن .))(117)


30

سـیـره فـوق ضـمـن روشـن کـردن نـحوه حفاظت اسرار، دقّت آن حضرت را در زمان بندى اطلاعات عملیات نشان مى دهد. پیامبر(ص )با این شیوه ، از لو رفتن طرح پیشگیرى کرد.

یـاآورى : بـا تـوجـه به سیره عملى فوق در انتقال اطلاعات به فرماندهان و مسؤ ولان واحدها، تـنـها توجّه به انتقال اطلاعات مورد نیاز، کافى نیست ، بلکه لازم است اطلاعات را به صورت دسـتـه بـنـدى درآورده و نـحـوه و زمـان انـتـقـال آن را بـه واحـدهـا بـه عـنـوان یـک دسـتـورالعـمـل ابـلاغ کـنـیـم و آنـان نـیـز بـایـسـتـى هـمـیـن شـیـوه انتقال اطلاعات را نسبت به فرماندهان یگانهاى تحت امر و رده هاى پایین تر، داشته باشند.

طـبـیـعـى اسـت بـا تـوجـّه بـه ابـعـاد گـسـتـرده عملیات و نکات فنّى و تخصّصى آن ، ابلاغ و انـتـقـال از حـالت تـذکـر و ارشـاد خـارج مـى گـردد و بـه صـورت یـک دسـتـور العـمـل در مـى آیـد و ایـن وظـیـفه واحد حفاظت اطلاعات است که فرمانده را در طرح ریزى و تقسیم بـنـدى آن ، پـشـتـیـبـانـى کـنـد تـا از خـسـارات احـتـمـالى نـاشـى از سـهـل انـگـاریـهـا، پـیـشـگـیـرى شـود و نـیـرو در یـک مـدار حـفـاظـتـى کـامـل بـدون دسـتـرسـى دشـمـن ، عـمـل کـنـد و بـه اهـداف از پـیـش تـعـیـیـن شـده ، نائل گردد.

براى کسب پیروزى ، همه باید دست به دست هم دهند و نباید توقع دانستن اطلاعاتى بیش از حدّ مورد نیاز ماءموریت خود داشته باشند.

ب ـ طبقه بندى اطلاعات عملیات

پس از اتمام طرح ریزى ، بایستى طرح و اجزاى آن از لحاظ دسترسى افراد طبقه بندى شود.

بـه عـنـون مـثـال : بـسـیـارى از طـرحـهـاى عـمـلیـاتـى تـا قبل از تصویب مقامات مربوط، سرّى است و فقط بعضى از عناصر اطلاعات و عملیات و فرمانده قـرارگـاه مـى تـوانند از آن اطلاع داشته باشند، ولى پس از تصویب ، بکلى سرّى مى شود و تـنـهـا فـقـط چـنـد نـفـر از بـالاتـریـن مـسـؤ ولان قـرارگـاه حـق آگـاه شـدن از کل طرح را دارند. در اینجا باید اجزاى مختلف عملیات را به تناسب آن طبقه بندى (سرّى ، خیلى محرمانه و محرمانه ) کرد و سپس در زمان لازم در اختیار افراد صلاحیتدارى که مجاز به دریافت آن هستند، گذاشت و آنان را نسبت به اطلاعات مورد نیازشان آگاه ساخت .

این طبقه بندى براى قسمتهاى مختلف طرح باید بگونه اى صورت پذیرد که وقتى ماءموریت یـگـان بـه وى ابـلاغ مـى گردد، فرمانده یگان از طبقه بندى اجزاى مختلف ، ماءموریت خود به آسانى آگاه شود و یا پس از دریافت طبقه بندى ، طرحى که در اختیار دارد خود به طبقه بندى اجزاء آن اقدام کند.

سیره پیامبر(ص )

از سـیـره عـمـلى رسـول خـدا(ص )در مـى یـابـیـم کـه حـضرتش اخبار را به : سرّى و علنى (یا محرمانه و غیر محرمانه ) طبقه بندى مى کرد و در مورد اخبارى که صلاح نمى دید دیگران از آن آگاهى یابند، به عناصر اطلاعاتى فرمان مى داد که :

((خبر را فقط به خود من بدهید و با رمز گزارش کنید که دیگران به آن پى نبرند)).

در جـنـگ احزاب ، وقتى خبر پیمان شکنى بنى قریظه به آن حضرت رسید، سعد بن معاذ و سعد بن عباده را با تنى چند ماءمور بررسى خبر کرد و به آنان فرمود:

((بـه مـن خـبـر رسـیـده اسـت ، بنى قریظه نقض عهد کرده اند، با دقت مساءله را ارزیابى کنید. اگـر خـبـر راسـت بود، با رمز گزارش دهید که فقط من بفهمم ، و بازوان مسلمانان را از انتشار علنى سست مسازید و اگر دروغ بود، گزارش علنى بدهید. (118) ))

آنـان نـیـز پـس از پـیـگـیـرى دقـیـق بـه صـحـّت خـبـر پـى بـردنـد و بـا رمـز بـه رسول خدا(ص )گزارش دادند.(119)

نـکـتـه جـالبى که در کلام پیامبر(ص )به چشم مى خورد، این است که از انتشار اخبار سرّى به ((فتّ)) و پاره و سست کردن بازوان مسلمانان تعبیر کرده است .

ج ـ هماهنگى اقدامات فیزیکى

مـمـکـن اسـت اسـرار عملیات به طریق ((زمان بندى )) و ((طبقه بندى اطلاعات )) حفظ گردد؛ لکن اقـدامـات زودرس و بـى تـدبـیـرى کـه از بـرخـى واحـدهـا (مـثـل مـهـنـدسى ، اطلاعات و عملیات ، توپخانه ، مخابرات و ...) بدون اجازه فرمانده رده بالا، صـورت مـى پـذیـرد، بـاعـث لو رفـتـن اخـبـار عـمـلیـات مـى شـود. بـه عـنـوان مثال : هنگامى که دستورات عملیاتى لازم به فرماندهان صادر شد، چنانچه آنان بدون هماهنگى ، بـى درنـگ وارد عـمـل شـونـد و اکـیـپـهـاى شـنـاسـایـى خـود را بـه مـحـوطـه مـورد نـظـر گـسـیـل دارنـد و به ایجاد بنه هاى تدارکاتى و ایستگاههاى مخابراتى اقدام کنند، این اقدامات دشـمن را به مقاصد ما آگاه مى کند، بدون آنکه به طرح عملیات دسترسى داشته باشد. بدین جهت ، باید کلیه اقدامات فیزیکى از قبل هماهنگ شده و با دستور فرماندهى رده بالا اجرا شود و دسـتـورالعـمـل لازم ، جـهـت زمـان شـروع فـعـالیـتـهـاى مـهـنـدسـى و نـقل و انتقالات و ارسال تجهیزات و ...، به عنوان بخشى از طرح ریزى حفاظت عملیات ، از پیش صـادر شـود. در ایـن رابـطـه ، بـه سـخـنان امیر مؤ منان على (ع )اشاره مى کنیم . آن بزرگوار سـربـازانـش را از نـاهـمـاهـنـگـى بـرحـذر مـى دارد و اقـدام بـه عـمـل زودرس و شـتـاب در کـار را نـکـوهش مى کند و آفت لشکر را سرپیچى از فرمانده مى داند. ایشان طى بخشنامه اى به سپاهیانش فرمود:


31

((وَ اِیـّاکـُمْ وَالتَّفـَرُّقَ، فـَاِذا نـَزَلْتـُمْ فـَانـْزِلُوا جـَمـیـعـاً وَ اِذا ارْتـَحـَلْتـُمْ فـَارْتـَحـِلُوا جَمیعاً))(120)

از پـراکـنـدگى و ناهماهنگى بپرهیزید. پس هنگامى که (در موضعى ) فرود آمدید، با هم فرود آیید و به هنگام حرکت با هم کوچ کنید.

همچنین فرمود:

((افَه الْجُنْدِ مُخالَفَه الْقادَه ))(121)

سرپیچى از دستور فرماندهى ، آفت لشگر است .

و نیز در مورد عمل شتابزده فرمود:

((مِنَ الْخُرْقِ الْعَجَله قَبْلَ الاِْمْکان وَالاِناه بَعْدَ اِصابَه الْفُرَصه ))(122)

شتاب پیش از امکان و توانایى و درنگ به هنگام فرا رسیدن فرصت ، از حماقت است .

همچنین فرمود:

((اَلْعَجَلَه نِدامَه ))(123)

عجله مایه پشیمانى است .

زیـرا ثـمـره شتاب ، لغزش است (124) و شتابکارى انسان را از درست کارى و رسیدن به هدف محروم مى سازد.(125)

د ـ کنترل و نظارت

گـاه اتـفـاق مـى افـتـد کـه یـک لشـگـر، تـیـپ مـسـتـقـل و یـا یـک واحـد سـتـادى ، بـا سـهـل انـگارى در حفظ آن دسته از اطلاعاتى که در اختیار دارد و با خطاهاى حفاظتى و یا اقدامات فـیـزیـکـى غـیـر مـجـاز، بـاعـث لو رفتن طرح شده است . از این جهت ، براى پیشگیرى از خطاهاى احـتـمـالى و اشـتـبـاهـات جـبـران نـاپـذیر، مسؤ ولان حفاظت اطلاعات در کلیه رده ها باید با نظر فـرمـانـدهـى ، نـاظـرانـى بـرگـزیـنـنـد تـا بـر حـسـن اجـراى اقـدامـات حـفـاظـتـى ، نـظـارت کـامـل داشـتـه و مـسـائل را گـزارش کـنـنـد و یـا آنـکـه خـود کـارهـا را مـراقـبـت و از نـزدیـک کنترل نمایند.

نـمـونـه تـاریـخـى : پـیـامـبـر گـرامـى اسـلام (ص )مـدتـهـا قـبـل از حـرکـت بـراى فـتـح مکه ، از خداوند خواست که اخبار فتح مکه به گوشقریش نرسد. سـپـس دسـتـورات حـفـاظـتـى را صـادر فـرمود، از جمله : دستور منع خروج افراد از شهر مدینه و کـنـتـرل تمامى راههاى خروجى مدینه را صادر کرد. شخصى از مسلمانان به نام ((حاطب بن ابى بـلتـعـه ))، کـه خـانواده اش در مکه مى زیست ، اخبار احتمالى فتح مکه را طى یادداشتى توسط زنى به نام ((ساره )) به مکه فرستاد و تاءکید کرد نامه را هر طور که مى دانى مخفى کن و از بیراهه برو، چون بر راههاى اصلى نگهبان گماشته اند.

رسـول اکـرم (ص )تـوسط جبرئیل از جریان باخبر شد. سپس حضرت امیر(ع )و زبیر را ماءمور یافتن آن زن و گرفتن نامه کرد. آنان ابتدا از نگهبانان در این باره پرسیدند، پاسخ شنیدند: کـسـى از شـهـر خـارج نـشـده اسـت . سـپـس از بـیـراهـه رفتند و زن را در آن محلى که پیامبر(ص )فـرمـوده بـود، یافتند و نامه را از او گرفتند و به حضور پیامبر آوردند(126) همان گـونـه کـه مـلاحـظـه کـردیـد، حـضـرت رسـول (ص )عـلاوه بـر صـدور دسـتـورات حـفـاظـتـى کامل ، اقدامات لازم را جهت کنترل و نظارت بر آن انجام داد، تا حفاظت کاملتر شود.

هـمـچـنـیـن امـیـر مـؤ منان (ع )براى شناسایى افراد ناشناس و احتمالاً جاسوسان معاویه دست به اقداماتى زد؛ از جمله اقدام زیر:

((آن حـضـرت دسـتـور داده بـود کـه راهـهـاى ورودى و خـروجـى کـوفـه کنترل شود و نام کسانى که به شهر وارد مى شوند، ثبت گردد.))(127)

استتار

از جـمـله تـدابـیـر مـقـابـله و شـیـوه هـاى حـفـاظـتـى کـه رعـایـت و اجـراى دقـیق آن ما را در برابر شناساییهاى دشمن مصون مى دارد، ((استتار)) است .

اسـتـتـار بـه مـعـنـى : پوشاندن ، پنهان کردن ، تغییر قیافه دادن و مخفى شدن آمده است . و در اصـطـلاح نظامى به معنى همرنگ کردن خودرو و وسائل و افراد با محیط(128) و مخفى داشتن آنها به واسطه موانع طبیعى و مصنوعى ؛ به منظور مخفى نگه داشتن نفرات ، تجهیزات ، محلهاى تجمّع و ... از دید دشمن بگونه اى که سبب جلب توجه دشمن نگردد.

یکى از راههاى جمع آورى اطلاعات دشمن ، شناساییهایى است که به دو حالت : زمینى ، هوایى ، بـا اسـتـفـاده از دیـده بـانى ، گشتى شناسایى ، دوربینهاى مادون قرمز، تصاویر هوایى و ... انـجـام مـى دهـد. هـدف او از ایـن شـنـاسـایـیـهـا، بـه دست آوردن اطلاعات کافى ، در مورد وضعیت یـگـانـهـاى رزمـى ، حرکات نظامى ، تغییرات در وضع زمین و ... مى باشد. از این رو، یگانهاى نـظـامـى بـایـد بـا حفظ هوشیارى و با به کارگیرى شیوه هاى مناسب از جمله استتار به مقابله برخیزند و تدابیر لازم را در این زمینه اتّخاذ کنند.


32

با نگرشى کوتاه به سرایا و غزوه هاى رسول گرامى (ص )از بُعد اتّخاذ شیوه استتار، به اهـمـیـّت مـسـاءله ونـکـات قـابـل تـوجـهـى واقـف مـى شـویـم کـه بـراى نـمـونـه بـه غـزوه ذات السّلاسل به فرماندهى امیر مؤ منان (ع )اشاره مى کنیم :

پـیـامـبـر اکـرم (ص )پـس از شکست سه فرمانده ، سرانجام فرماندهى لشکر را به امام على (ع )سپرد. آن حضرت که به علل شکست واقف گشته بود، نیروهاى تحت امر را على رغم حسودان ، از بیراهه و دره ها حرکت داد، شبها راه مى پیمود و روزها در شیار کوهها و دره ها و فرورفتگیها به کـمـیـن مـى نـشـسـت تـا از چـشم دیدبانان دشمن که جاده را از بالاى کوهها زیر نظر داشتند، دور بماند.

بـعـلاوه دسـتـور داد، بـر دهـان اسـبان پوزبند بزنند تا شیهه نکشند و صداى آنها به گوش دشـمـن نـرسـد. وقـتـى بـه نزدیکى دشمن رسیدند، آنگاه فرمود تا دهان اسبها را باز کردند و نـاگـهـان اسـبـهـا شـیـهـه کـشـان بـه سـوى دشـمن شتافتند و رزمندگان بر دشمن خواب آلود و غافل و وحشت زده یورش بردند و بر آنان پیروز شدند.(129)

در این شیوه عملیاتى سه مطلب مهم مشاهده مى شود:

الف ـ آن حضرت به دلیل وجود دیدبانهاى دشمن ، از بیراهه و دره ها حرکت کرد. ((اختفاء))

ب ـ با حرکت شبانه و در بین شیار کوهها، لشکر را از دید دشمن پوشاند. ((استتار))

ج ـ بـا زدن پـوزبـنـد بـر دهـان اسـبـهـا مـانع رسیدن سر و صداى حرکت نیروها به دشمن شد. (غافلگیرى )

در ایـن مـبـحـث بـه دو مـوضـوع مـى پـردازیـم : الف ـ عوامل تشخیص ب ـ شیوه ها و موارد استتار.

1 ـ عوامل تشخیص

کشف یک منطقه یا هدف استتار شده ، عبارت است از:

((کشف وسایل و لوازمى که منطقه یا هدف با آن استتار شده است )).

و این به چند طریق امکان پذیر است :

الف ـ مطالعه و تفسیر هوایى ؛ تصاویر هوایى ، از طریق هوا به وسیله ماهواره ها، هواپیماها و مـانـنـد آن گرفته مى شود که تصاویر حقیقى بخشى از سطح زمین را با مقیاس کوچکترى روى صفحه کاغذ یا فیلم ، نشان مى دهد.

عکسهاى هوایى که از ارتفاعات مختلف و به طرق گوناگون (قائم ، مورّب ) تهیه مى شود، از بـا ارزش تـرین منابع اطلاعاتى است که در جنگها 70 درصد اطلاعات در مورد وضعیت دشمن از آن بـه دسـت مـى آیـد. مـرزهـاى هـوایـى کشورها داخل و یا خارج جوّ، شب یا روز و وضعیت هوا به هرگونه که باشد، به روى ماهواره ها و وسایل تصویربردارى باز است و براحتى مى توان تـصـاویـر مـخـتـلفـى تـهـیـه کـرد و از طـریـق انـدازه نـسـبـى ، شـکـل ظـاهـرى ، سـایـه ، درجه رنگ ، عوارض جانبى و تجربیاتى که مفسران تصاویر هوایى دارنـد، اشـیـا و مـوارد مـختلف آن مشخص مى شود و رابطه هر چیز با محیط اطراف آن به دست مى آیـد. از ایـن رو، بـایـد اسـتـتـار نـیـز مـتـنـاسـب بـا ایـن وسایل و ابزارهاى پیشرفته صورت گیرد.

ب ـ رادار؛ یـکـى دیـگـر از وسـایـل مـهـم جـمـع آورى خـبـر، ((رادار)) اسـت . دقـّت عمل رادار بستگى به نوع و برد آن دارد.

رادار با توجه به میزان حسّاسیّت نوع آن ، از نقاط ضعف و کور برخوردار است . از این رو، مى تـوان اهـدافـى کـه در مـنـطـقـه وجـود دارد، اسـتـتـار کـرد و بـا اسـتـفـاده از اشـیـا و وسـایـل گـونـاگـون ، مـثـل بـرگ و شـاخـه درخـتـان بـه آنـهـا اشـکـال مـخـتـلف داد و بـا اسـتـفـاده از عـوارض طـبـیـعـى و اسـتـتـار راه را بـر عمل رادار سدّ کرد و هدف را از دید آن پوشاند.

ج ـ اشـعـه مـادون قرمز؛ به دو طریق ((دور)) و ((نزدیک )) مى توان از اشعه مادون قرمز استفاده کرد.

تـشـخـیـص هـدف از راه نـزدیک ، هدف استتار شده را نورانى کرده و به وسیله بازتاب اشعه ، شکل هدف به روى منحنى دستگاه منعکس مى شود.

هدف راه دور، با استفاده از حرارت نسبت به محیط اطراف ، هدف استتار شده را کشف مى کند.


33

یادآورى : دستگاهها و روشهاى شناسایى و تکنیکهاى پیشرفته دشمن در عکسبرداریهاى هوایى و ... به ما مى آموزد که طرحهاى استتار نیز باید دقیق و پیچیده باشد و طرحهاى فریب را نیز در این زمینه مى توان به کار گرفت .

این نکته نیز قابل ذکر است که نوع استتار بستگى به هدف استتار دارد. این اهداف عبارتند از:

1 ـ دشمن هدف استتار شده را شناسایى نکند.

2 ـ با استفاده از طرح فریب ، فکر دشمن را از هدف اصلى خود دور سازیم .

3 ـ ترکیبى از دو حالت یادشده .

2 ـ شیوه ها و موارد استتار

الف ـ نـفـرات : کـلیـه افـرادى کـه در مـنـطـقه عملیاتى حضور پیدا مى کنند، حتماً باید خود را همرنگ محیط سازند و حتى المقدور حرکات خود را شب انجام دهند.

در مورد گشتیهاى شناسایى و دیده بانها که در عملیات آفندى در منطقه عملیات حضور پیدا مى کنند، بایستى استتار نفرات حتماً انجام پذیرد.

بـارهـا اتفاق افتاده است که طرح ریزى عملیات ، مخفى مى ماند، لیکن دشمن با دیدن گشتیهاى شناسایى ، به وقوع عملیات پى برده و به اقدامات پیشگیرانه دست زده است .

ب ـ تجهیزات : منظور از تجهیزات ، کلیه وسایلى است که در منطقه عملیات وجود دارد و استتار آن بـایـد مـتـنـاسـب بـا محیط اطراف باشد. براى مثال جهت تانکها مى توان از رنگهاى موجود در مـحـیـط اطـراف و بـراى آتـشـبـارهـاى تـوپـخـانـه ، از تـورهـاى اسـتـتـار انـدازه و شکل مناسب استفاده کرد و آنها را همرنگ و هم شکل با منطقه درآورد.

ج ـ نـقل و انتقالات : کلیه ترددهایى که در منطقه عملیاتى و غیر عملیاتى صورت مى گیرد و بشکلى با عملیات ارتباط دارد، باید از پوشش و استتار مناسبى برخوردار باشد و تدابیرى اتـخـاذ شـود کـه مـورد شـنـاسـایـى قـرار نـگـیـرد، مـثـل تـدابـیـر ضـد شـنـاسـایـى شامل : استتار محموله ، داشتن پوشش ، محمل مناسب با منطقه و ... .

تـذکـر: بـحـث اسـتـتـار نـقـل و انـتـقـالات ، جـزئى از بـحـث حـفـاظـت نـقـل و انـتـقـالات اسـت کـه در آیـنـده بـه آن مـى پـردازیـم . آنـچـه در اسـتـتـار قـابـل تـذکـر اسـت ، انـتـخـاب زمـان و مـحـیـط مـنـاسـب جـهـت نـقـل و انـتـقـالات مـى بـاشـد. بـه عـنـوان مـثـال : چـنـانـچـه نـقـل و انـتـقـالات در شـب بـا نـور خـامـوش صورت پذیرد و یا از میان درختان ، حاشیه تپه ها و شیارها و... انجام گیرد، به مقدار زیادى از شناسایى دشمن مصون مى ماند.

شاهدى از تاریخ اسلام :

در نـبـرد خـیبر، رسول خدا(ص )به دنبال موضع و منطقه اى بود تا نیروهایش از دید دشمن دور بـاشـد بـه همین جهت ، به محمد بن مسلمه ماءموریت داد تا چنین موضع و منطقه اى را بیابد. محمد بـن مـسلمه نیز محل مورد نظر را به نام ((رجیع )) یافت و به آن حضرت گزارش داده ، و عرض کرد: آیا نیروها را به رجیع انتقال نمى دهید؟ ... پیامبر(ص ) فرمود:

((وقـتـى که غروب شد انشاءا... به آنجا مى رویم . سپس به هنگام غروب به سوى منطقه مورد نظر حرکت کرد و به نیروهایش دستور انتقال داد)).(130)

در ایـن سـیـره مـلاحـظـه مـى شـود کـه پـیـامـبـر(ص )بـا اسـتـفاده از غروب خورشید، به استتار نقل و انتقال نیروهایش پرداخته است .

و نـیـز در غـزوه دومـه الجـندل ، پیامبر اکرم (ص )از تاریکى و سیاهى شب استفاده کرد و شبانه نیروهایش را به سوى دشمن حرکت داد و روزها به کمین مى نشست .(131)

د ـ مقرّها و محلهاى تجمّع : محلهاى تجمّع افراد، تجهیزات وتدارکات ، که در منطقه به صورت ثـبـت شـده وجـود ندارد، باید استتار شوند، زمانى که یگانها به صورت افقى در معرض دید قرار گیرند، مى بایست با طبیعت همرنگ و استتار شوند تا در معرض دید زمینى و هوایى دشمن قرار نگیرند.

اسـتـتـار مـى تـوانـد بـه وسـیـله تـورهـاى اسـتـتـار و رنـگـهـاى طـبـیـعـى کـه بـا آنـهـا وسـایـل و تـجـهیزات همرنگ طبیعت مى شوند، انجام گیرد و یا به وسیله گیاهان ، شاخ و برگ درختان و گل اندود کردن کلیه اشیایى که نور را منعکس مى کنند، صورت پذیرد.


34

مـحـلهـاى تـجمّع و استقرار نیروها باید از محل اسکان مردم بومى دور باشد و بگونه اى استتار شود که از دید عوامل شناسایى دشمن مصون بماند و تغییراتى در وضع زمین ایجاد نشود.

هــ ـ راهـهـا و خـطـوط مـواصـلاتـى : کـلیـه خـطـوطـى کـه بـه مـحـل تـجـمـع اسـتـتار شده ختم مى شود و همچنین نقاط تازه تاءسیس ‍ مى بایستى تحت پوشش و استتار درآید.

حفاظت نقل و انتقالات

نـقـل و انـتـقـالات نیروهاى خودى ، یکى از مهمترین راههاى کسب خبر توسط دشمن است . به عنوان مـثـال : وقـتـى کـه مـیـزان تـردد خـودروهـاى نظامى در جاده (نظامى یا غیر نظامى ) ، از 10 ـ 20 خودرو در روز به 200 الى 300 خودرو برسد، دشمن متوجه مى شود که در محورهاى منتهى به ایـن جـاده هـا، عـمـلیـاتـى خـواهـد بـود و یا از تردد وسایل نقلیه مهندسى (با سر و صدا و عدم پـوشـش ...) در بـعـضـى محورها، حدس مى زند که در این محورها عملیاتى وجود دارد و یا تردد خودروها و وسایل نظامى با چراغ روشن و یا به صورت ستون یا دسته هاى فشرده در جاده هاى باز، مى تواند قرائنى بر تحولات نظامى آینده به حساب آید.

1 ـ راههاى شناسایى

دشمن از دو راه به شناسایى نقل و انتقالات و ... مى پردازد:

الف ـ شناسایى مستقیم که توسط دیده بانى ، گشتى ، رادار، عکسبردارى هوایى ، زمینى و ... .

ب ـ شـنـاسـایـى غیر مستقیم که به وسیله جمع آورى آشکار، (رسانه هاى گروهى ، سخنرانیها، مصاحبه ها ...) جاسوس و عناصر نفوذى انجام مى شود.

فـرمـانـده بـا شـنـاخـتى که از راههاى شناسایى دشمن دارد، شیوه هایى را پیش مى گیرد تا از شناسایى توسط دشمن در امان بماند، به نمونه اى از تاریخ اسلام توجّه کنید.

((امام حسین (ع ) هنگام حرکت از مکه به کوفه از اصحابش پرسید: آیا در میان شما کسى هست که مـسـیـرى غـیـر از جـاده اصـلى بـشـنـاسـد؟ طـرمـاح بـه پـاخـاسـت و گـفـت : بـلى ، اى فـرزنـد رسول خدا(ص )! من بیراهه اى مى شناسم .

امـام (ع ) فـرمـود: پـیـشـاپـیـش حـرکـت کـن . طـرمـاح از جـلو و سـیـّد الشـهـدا و اصـحـابـش بـه دنبال او حرکت کردند.(132)

با توجه به ابزارها و راههاى شناسایى آن روز، امام حسین (ع ) تغییر مسیر مى دهد تا از دید و شناسایى دشمن در امان بماند.

2 ـ اهداف دشمن

دشمن در شناسایى نقل و انتقال ، اهداف زیر را تعقیب مى کند:

به دست آوردن استعداد، گسترش و ترکیب قوا.

شناسایى تسلیحات و تجهیزات .

شناسایى مقصد انتقال ، محورهاى عملیات و زمان آن .

فـرمانده هوشیار با درک اهداف دشمن ، شیوه هایى را اتخاذ مى کند تا دشمن را در اهدافش ناکام بـگـذارد؛ از ایـن رو در هـر زمـان بـا تـوجـه به موقعیت و نوع ابزارها و شیوه هاى شناسایى ، راهـهـاى مـقـابـله را بـرمـى گـزیـنـد. بـه نـمـونـه هـایـى از سـیـره رسول خدا(ص ) توجه کنید.

رسـول خـدا(ص ) در اغـلب غزوه ها، همواره پس از پیمودن مقدارى راه ، ناگهان مسیر را تغییر مى داد یـا از هـمان ابتدا مسیرى غیر از مسیر اصلى در پیش مى گرفت ، تا دشمن از مقصد لشکریان اسلام آگاه نشود و پیامبر(ص ) آنان را غافلگیر سازد.

پیامبر اکرم (ص ) در غزوه بنى لحیان به سمت دیگرى (شام ) رفت و اصحاب گمان کردند که حـضـرت قـصـد حـمـله به شام را دارد. رسول خدا(ص ) به چنین کارى دست زد تا جلوى اطلاعات دشـمـن را سـد کند و آنان را غافلگیر سازد.(133) و نیز در جریان حدیبیه چون نیروى قـریـش در مـحـل ((ذى طـوى )) جـمـع شـده بـودنـد تا مانع از رفتن پیامبر (ص ) به مکه شوند، حضرت بى درنگ مسیر را تغییر داد و خود را به حدیبیه رساند.(134)

در اینجا مناسب است ، اشاره اى کوتاه به انواع انتقالات نیروهاى خودى داشته باشیم :

1 ـ نقل و انتقالات از لحاظ ((منطقه و محدوده )) که به دو دسته تقسیم مى شود:


35

الف ـ بیرون از منطقه عملیات (مناطق غیر نظامى و جاده هاى بین شهرى ).

ب ـ منطقه جنگى که به دو دسته تقسیم مى شود:

نقل و انتقالات صحنه و منطقه عملیات

نقل و انتقالات دیگر قسمتهاى منطقه جنگى

2 ـ نقل و انتقالات به لحاظ ((حسّاسیّت )) به سه دسته تقسیم مى گردد:

الف ـ عادى که همه روزه جهت پشتیبانى یگانهاى در خط انجام مى شود و در صورت شناسایى ، مسائل عمده اى در مورد یگانها کشف و مشخّص نخواهد شد.

ب ـ نـقـل و انـتـقـالات سـرّى کـه در صـورت لو رفتن و شناسایى ممکن است فقط وضعیت یگانها براى دشمن مشخص شود.

ج ـ نقل و انتقالات ویژه که در صورت شناسایى ، علاوه بر مشخص شدن وضعیت یگانهاى رزمى ، عملیات نیز مشخص شده و لو مى رود.

گفتنى است که ((تاءمین نقل و انتقالات )) از جهات مختلف ، از جمله تاءمین هوایى و ضد کمین ، ... مورد بررسى قرار مى گیرد، ولى در اینجا فقط آن دسته از اقدامات حفاظتى مورد نظر است که جلوى شناسایى دشمن را بگیرد.

3 ـ محدودیتها

طـرح ریـزى حفاظتى نقل و انتقالات ، باید بگونه اى باشد که مانع تحرک و انجام ماءموریتها نـشـود. در هـر اقـدام ضـد شـنـاسـایـى ضـرورت دارد به محدودیتهاى موجود نیز توجّه کنیم که قسمتى از آنها بدین قرار است :

الف ـ مـحـدودیـّت زمـانـى ؛ یـگان عمل کننده مجبور است در فاصله زمان مشخصى خود را به مقصد برساند.

ب ـ محدودیت مکانى و مسیر؛ گاهى نقل و انتقالات نظامى منحصراً باید از طریق جاده نظامى ویژه اى انجام شود. در این صورت ، وقتى قرار باشد در ظرف زمان مشخصى ، تعدادى تیپ و لشکر از تنها جاده موجود به سمت محورهاى مورد نظر حرکت کنند، طبیعى است که ترافیک به وجود مى آیـد و ایـن خـود، عـامـل اصـلى شناسایى خواهد بود. بعلاوه بسیارى از مواقع امکان وجود جاده در مسیرهاى قابل پوشش ، میسر نیست ، مثل مسیر کوهستان و خارج از دید افراد محلّى .

ج ـ محدودیت وسایل نقلیه ؛ بطور معمول وسـایـل نـقـلیـه بـه انـدازه کـافـى در اخـتـیار هر یگان نیست و این امر نیز در طرح ریزى حفاظت نقل و انتقالات باید مورد بررسى قرار گیرد.

محدودیت وسایل نقلیه (بخصوص ترابرى سنگین )، زمان حضور در منطقه عملیاتى را گاه به چندین برابر افزایش مى دهد و کندى نقل و انتقالات به ماهواره ها و هواپیماهاى عکسبردارى دشمن امـان مـى دهـد کـه اطـلاعـات لازم را از یـگانهاى خودى دریافت کنند و به محورهاى عملیاتى پى برند.

4 ـ راههاى مقابله

راهـهـاى مـقـابـله با شناساییهاى دشمن در رابطه با موارد یاد شده باید مورد توجّه فرماندهى باشد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم :

1 ـ پـوشـش ؛ انـتـخـاب مـحـل و پـوشـشـى مـتناسب با وضع و حجم خودروها و محموله ها. اقدامات مقدّماتى این کار عبارتند است از:

الف ـ علائم مشخص وسایل نقلیه برداشته شود.

ب ـ پوشش ، متناسب با وضعیت منطقه باشد.

ج ـ نـقـل و انـتـقـال خـارج از مـنـطـقـه عـمـلیـاتـى ، تـحـت پـوشـش وسایل نقلیه عمومى انجام پذیرد.

د ـ افـرادى کـه در نـقـل و انـتـقـال شـرکـت دارنـد، نـسـبـت بـه پـوشـش وسایل توجیه شوند، بخصوص در برخورد با دژبانیها، پلیس راه ، قهوه خانه هاى بین راه و ... .

هـ ـ استفاده از مارکهاى تقلّبى و پوشش متناسب محموله ها.

2 ـ انتخاب راه مناسب ؛ با توجه به محدودیّتهاى زمانى و وضعیّت جغرافیایى ، باید راههایى برگزیده شود که حتى المقدور از دید مردم عادى دور باشد.

بـا وجـود جـاده هـاى کوهستانى و خارج از شهر و یا جاده هاى جنگلى ، از جاده هاى شهرى و عمومى استفاده نشود و شبها از جاده ها عبور کنند و روزها در پناهگاههاى مناسب به استراحت پردازند.

جاده هاى ((خط الرّاءس )) مناطق کوهستانى براى حرکت نیروها مناسب نیستند.

براى کاهش ترافیک از مسیرها و جاده هاى متعدد کمک گرفته شود.


36

در کـلیـه مـحـورهـاى عملیاتى ، راههاى جدید نظامى ایجاد شود تا در موقع مناسب در محور مورد نظر به صورتهاى یاد شده تردد شود.

نقل و انتقال بین شهرى ، با استفاده از جاده هاى کمربندى صورت گیرد.

3 ـ زمان مناسب ؛ در نقل و انتقالات ، زمان مناسب باید منظور گردد.

ـ در مناطق عملیاتى که دشمن دید دارد، باید شبها با نور خاموش حرکت کند.

ـ با در نظر گرفتن مسیر و محدودیتهاى موجود، ساعت عبور از شهرها و تردد بین مناطق عملیاتى ، مى بایست تا حد امکان به هنگام شب انتخاب شود.

ـ با توجه به محدودیتهاى زمان ، کلیه یگانها در زمان واحد و از محورهاى واحد تردد نکنند.

4 ـ نـحـوه تـردد در نـقـل و انـتـقـالات ؛ بـاید حتى الامکان از انتقالات پراکنده استفاده کرد و نقاط الحـاق بـه شـکـلى بـاشـد که به ایجاد ترافیک منجر نشود. بخصوص در شهرها و مناطقى که جاسوسها حضور دارند، رعایت این شیوه ضرورى و الزامى است .

حفاظت ارتباطات و مخابرات

همان گونه که در گذشته اشاره شد، یکى از شیوه هاى جمع آورى اخبار توسط دشمن ، استفاده از شـنـود بـا سـیم و بى سیم و نیز بهره مندى از دستگاههاى مدرن کشف رمز است . این دستگاهها قـادرنـد بـیـشـتـر رمـزهـا را آشـکـار کنند و مورد بهره بردارى دشمن قرار دهند. از این رو، حفاظت ارتباطات و مخابرات از مسائل مهمّ و قابل توجّه فرماندهان نظامى است .

1 ـ شیوه بهره گیرى از ارتباطات

بـا تـوجـه بـه امکان دسترسى دشمن به متخصّصهاى کشف رمز و نیز دستگاههاى مدرن کشف رمز کـه مـوجـب افـزایـش تـوان شنود دشمن و کاهش اعتبار دستگاههاى بى سیم مى شود، بایستى به موارد زیر توجّه کامل داشته باشیم :

در ارسـال پـیـامـهاى رمزى ، تعویض رمزها با فاصله زمانى اندک صورت پذیرد و حتى هنگام عملیات ـ در صورت امکان ـ در یک روز از چند رمز استفاده شود.

از دسـتـگاههاى بى سیم ، فقط در مواقعى استفاده شود که امکان به کارگیرى سیستم ((باسیم )) و ((امر بر)) نباشد و یا ((سرعت )) بر ((حفاظت )) مقدم باشد.

چـنـانـچـه مـحـدودیتهاى زمانى و مشکلات فنى ما را ناچار به استفاده از سیستم بى سیم کند، در صورت امکان ، از مخابره پیامهاى محرمانه و فوق محرمانه ، بپرهیزیم .

2 ـ سیستم کابل روزمینى

چـون امـکـان کـابـل کشى زیر زمینى در مناطق جنگى ، بطور طبیعى محدود است و بیشتر سیستمهاى کـابـل رو زمـیـنـى مـورد اسـتـفـاده قـرار دارنـد و امـکـان بـهـره بـردارى عـوامـل جـاسوس و ستون پنجم از سیستم در بین راه وجود دارد، از این رو رعایت نکات زیر درخور اهمّیت است :

الف ـ مـکالمات با استفاده از دستگاههاى رمز کننده به صورت رمز انجام گیرد و از مکالمه باز و مکشوف خوددارى شود.

ب ـ هـمـواره مـسـیـر خـطها توسط گشتیهاى کارآزموده ، بررسى و بازرسى شده و موارد مشکوک پیگیرى شود.

ج ـ در هر صورت از مکالمات محرمانه و فوق محرمانه خوددارى شود.

د ـ از سیستم هشدار دهنده در این ارتباط استفاده گردد.

ایـن سـیـسـتمها مى توانند کلیه اخلالها و یا ورود غیرمجاز به شبکه هاى با سیم را کشف و اعلام کنند.

هـ ـ استفاده از دستگاههاى تغییر صوت نیز شاید بتواند دشمن را گمراه سازد.

3 ـ سکوت رادیویى

مـسـاءله دیـگـر در حـفـاظـت مـخـابـرات ، سـکـوت رادیـویـى اسـت ، دشـمـن بـطـور معمول از ترافیک ارسال پیامها به فعالیّت در محورهاى جدید پى خواهد برد. از این رو، باید مساءله سکوت رادیویى یا عدم ترافیک در ارسال پیامها را مدّ نظر داشت . همچنین به خاطر اینکه دشـمـن نـتـوانـد کـانـالهاى جدید را ردیابى کند، باید دستور العملهاى سکوت رادیویى براى کلیه رده هاى مخابراتى تهیه و اجرا گردد.

4 ـ جنگ ضد الکترونیک

مـى تـوان بـا اسـتـفـاده از جـنـگ ضـد الکـتـرونـیـک ، سـیـسـتـم جـمـع آورى اطـلاعـات دشـمـن را مـخـتـل سـاخـت و از قـبـل بـا ایجاد بعضى از شبکه هاى فریب و با استفاده از بى سیمهاى مختلف (گردان و لشگر)، مى توان سیستمهاى جمع آورى خبر دشمن را شلوغ کرد و او را در هدفش ناکام گذاشت !


37

جـنـگ الکـتـرونـیـک و ضـد الکـترونیک ، امروزه از مسایل بسیار پیچیده اى است که در کاربردهاى نظامى از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است و توان بالایى را مى طلبد.

حفاظت اسناد و مدارک

دشـمـن از طـریـق عـوامـل جاسوسى ، نفوذى و ستون پنجم با استفاده از خطاهاى حفاظتى و نقصان سـیـسـتـم حـفاظت اسناد، مى تواند به بسیارى از اطلاعات طبقه بندى شده دست یابد؛ از این رو، براى ناکام گذاشتن دشمن ، برما لازم است که اقدامات زیر را انجام دهیم .

دو گونه اقدام جهت حفاظت اطلاعات داریم : پیشگیرانه (تدافعى ) و تهاجمى .

در اقدامات پیشگیرانه یا حفاظت تدافعى ، موظف هستیم کلیه دستورات حفاظتى را به کار بندیم و در حـفـاظـت از اسـنـاد و اسـرار تـلاش کـنـیـم کـه حـتـى در صـورت عـدم دقت از سوى برخى از پـرسـنـل ، عـوامـل نـفـوذى و جاسوسى دشمن نتواند به اسناد طبقه بندى شده و اسرار نیروهاى اسلام دسترسى پیدا کند.

در اقـدامـات پـیشگیرانه باید به دو نکته اساسى یعنى ((حفاظت اسناد و مدارک و حفاظت گفتار)) تـوجـه کـامـل داشت . چون در بخش اول پیرامون حفاظت گفتار بحث کردیم ، در اینجا از آن صرف نظر کرده و به بحث اسناد مى پردازیم .

حفاظت اسناد

اسـنـاد و مـدارک نظامى ، داراى اخبار مستندى است که دشمن براحتى و بدون مشکلى مى تواند بر اساس آنها تصمیم گیرى کند.

سـنـد عبارت است از هر جسم ، وسیله و مدرکى که اطلاعات و مطالبى را بازگو و یا ارائه دهد؛ مانند: اقسام نوشته ها، فیلمها، نقشه ها، کروکى ها و ... .

اخـبـار و اطـلاعـات کـه بـه صورت اسناد طبقه بندى شده درآمده ، یکى از مهمترین مقاصد اصلى عـوامـل نفوذى و جاسوسى دشمن به شمار مى آید که باید جهت ناکام گذاشتن جاسوسان دشمن ، دست به اقدامات پیشگیرانه زد و اسناد را از دسترس ‍ آنان دور داشت ، یا بدرستى از آنها حفاظت کـرد و یـا آنـهـا را مـحـو و نابود ساخت ؛ همان عملى را که برخى از امامان و یاران آنها انجام مى دادند.

امـام رضـا(ع ) وقتى که از سوى برخى از شیعیانش نامه اى دریافت مى کرد، پس از مطالعه آن را پاره و محو مى نمود تا به دست ماءموران حکومت نیفتد و مى فرمود:

((اِنّى اِذا قَرَاءْتُ کُتُبَهُ اِلَىَّ خَرَّقْتُها))(135)

وقتى نامه او (یکى از شیعیان ) به من مى رسد، پس از قرائت آن را پاره مى کنم .

امـام حـسـیـن (ع ) بـه سران کوفه نامه اى نوشت و آن را به قیس به مسهّر سپرد تا به کوفه بـرسـاند. ابن زیاد، ماءموران و بازرسانى بر راههاى ورودى و خروجى کوفه گماشته بود. وقـتـى قـیـس بـه نـزدیـکـى کـوفـه رسـیـد، تـوسط ماءموران امنیتى ابن زیاد دستگیر شد. قیس لحظاتى پیش از دستگیرى ، براى حفاظت از نامه محرمانه امام ، بى درنگ آن را پاره کرد و محو نمود تا ماءموران ابن زیاد، نتوانند به محتواى آن دست یابند.

حـصـیـن بـن نـمـیر، فرمانده نیروهاى امنیتى ، قیس بن مسهّر را دستگیر و نزد ابن زیاد برد. ابن زیـاد بـا خـشم پرسید: چرا نامه را پاره کردى ؟ قیس گفت : براى اینکه به مضمون نامه آگاه نـشـوى . ابـن زیـاد بـیـشتر خشمناک شد و هرچه تلاش کرد تا از قیس ‍ اطلاعاتى در رابطه با نامه کسب کند، سودى نبخشید. سرانجام گفت : ((یا باید بر منبر روى و حسین و پدر و برادرش را نفرین کنى (و یا به مضمون نامه اقرار کنى ) و گرنه تو را قطعه قطعه خواهم کرد.)) قیس پیشنهاد نخست را پذیرفت . به مسجد کوفه آمد و بر منبر رفت . چون مردم اجتماع کردند، پس از حمد و ثناى خداوندى به ستایش خاندان رسول خدا(ص ) پرداخت و برحاکمان ستمگر و عبید الله بـن زیـاد و پـدرش و بنى امیّه لعن فرستاد. آنگاه خطاب به مردم گفت : ((من سفیر حسین بن على (ع ) هـستم و به سوى شما آمده ام او هم اکنون در فلان مکان ، اردو زده است ، براى یارى اش به پـا خـیـزیـد و بـه سـوى او بـشـتابید)) ابن زیاد که چون افعى زخم خورده به خود مى پیچید، دستور داد او ار از بالاى دار الاماره به زمین پرتاب کنند و قیس این چنین به درجه رفیع شهادت رسید.(136)


38

دو نکته اساسى در این قضیه قابل توجه است :

الف ـ محو اسناد محرمانه به هنگام خطر.

ب ـ رساندن پیام و ابلاغ ماءموریت در هر شرایطى .

(قـیـس بـن مـسـهـّر از حـمـاقـت دشمن و ذکاوت و هوشیارى خود بهره گرفت و پیام امام را به مردم رساند.)

سـند از مهمترین نوع انتقال اخبار مى باشد، بدین خاطر براى دشمن و جاسوسان و نفوذیهاى او از اهمیّت ویژه اى برخوردار است ، چون :

1 ـ قابل اعتمادتر است .

2 ـ گلچین شده اخبار است .

3 ـ امکان دارد داراى مطالبى باشد که در غیر سند نتوان آنها را یافت .

اقسام سند

سند به چهار دسته به ترتیب زیر به منظور حفظ و جلوگیرى از افشا شدن ، طبقه بندى مى شود:

1 ـ بکلى سرّى

2 ـ سرّى

3 ـ خیلى محرمانه

4 ـ محرمانه

1 ـ بـکـلى سـرّى ؛ اسـنـادى اسـت کـه افشاى غیر مجاز آن ، باعث وارد آمدن ضربه هاى سنگین و اساسى و بروز خسارات و خطرات جبران ناپذیر به منابع کشور گردد.

نمونه اى از طرحهاى بکلى سرّى :

ـ طرحهاى عملیاتى در رابطه با دشمنان (پیش از اجرا).

ـ طرحهاى ترکیب و گسترش نیروها در عملیاتهاى مهم و اساسى .

ـ طرحهاى استراتژیکى حمله و دفاع .

ـ طـرح و بـرنـامـه ریـزى حـمـله هـا و عـمـلیـاتـهـا هـمـراه بـا تـرتـیـب عمل در محورها و روش استراتژیک پیروزى بر دشمن .

2 ـ سـرّى ؛ اسـنـادى است که افشاى غیر مجاز آن ، زیان عمده اى به امنیت و سیستم دفاعى کشور مى رساند و یا پیروزى در حمله ها را به مخاطره افکند.

نمونه اى از اسناد سرّى :

ـ اطلاعاتى که میزان توان رزمى و آمادگى نیروهاى خودى را مشخص کند.

ـ اطلاعات در مورد ترتیب نیروها در رابطه با: جنگ و امنیت کشور.

ـ آمار وسایل سنگین و سبک ، توپخانه قرارگاه و آمار مهمّات آن ، میزان بهره بردارى قرارگاه از نـیـروهـاى زرهـى و کـارآیـى آنـان در عـمـلیـات و آمـار وسایل زرهى و نیروهاى آن در سطح قرارگاه .

ـ کـلیـه گـزارشـهاى مربوط به منطقه جنگ و عملیات آینده ، میزان کارآیى ، آموزش ، استعداد و شیوه کار تخریب ... .

3 ـ خـیـلى مـحـرمـانـه ؛ اسـنـادى اسـت کـه افـشـاى غـیـر مـجـاز آن ، بـه مسائل امنیتى و دفاعى خسارت وارد سازد.

نمونه اى از اسناد خیلى محرمانه

ـ آمـار وسـایـل سـنـگـیـن و سـبـک ، تـوپـخـانـه لشـکـر و تـیـپ مـسـتـقـل ، آمـار مـهـمّات لشکر و تیپ ، میزان بهره بردارى لشکر از نیروهاى زرهى و کار آنها در عملیات .

ـ آمـار وسـایـل زرهـى و نیروهاى آن در سطح لشکر و تیپ و گزارشهاى متفرقه اطلاعات عملیات لشکر.

ـ نوع و شیوه رمزها و فرکانسهاى تیپها و لشکرها.

4 ـ مـحـرمـانـه ؛ اسـنـادى اسـت کـه افـشـاى غـیـر مـجـاز آن در مـیـان مـردم آزاد نـیـسـت و فـقـط پرسنل متخصّص هر رده در رابطه با کار خود از آن آگاه مى شوند.

نمونه اى از اسناد محرمانه :

ـ آموزشهایى که برادران رزمنده در رده هاى مختلف مى بینند.

ـ روحیه رزمندگان در رده هاى پائین .

شیوه هاى حفظ اسناد

الف ـ نـگـهـدارى ؛ نگهدارى اسناد طبقه بندى شده در رده هاى مختلف جبهه با هم تفاوت دارد. در رده هـاى مـقـدم جـبـهـه ، که بطور مستقیم با دشمن درگیرند، نباید هیچ گونه سند و کالک طبقه بـنـدى شـده نـگـهـدارى شـود؛ هـمچنین در قرارگاههاى تاکتیکى ، حد اکثر، اسناد محرمانه بطور مـحـدود نـگـهـدارى مـى شـود و در مـقـرهـاى فـرمـاندهى در خطّ مقدم ، نگهدارى حداکثر، اسناد خیلى محرمانه و اسناد سرّى بطور محدود در حدّ نیاز جنگ مانعى ندارد.

تذکّر:

سـیـسـتـم نـگـهدارى اسناد بکلى سرّى و سرّى ، با اسناد خیلى محرمانه و محرمانه باید تفاوت اسـاسـى داشـتـه بـاشـد بـراى مثال ((اسناد بکلى سرّى )) و ((سرّى )) تنها نزد فرماندهى در مـحـفـظـه هـاى کـامـلاً مـطـمئن حفاظت شده مى ماند و دسترسى افراد به آن ناممکن است ، ولى اسناد ((خـیـلى مـحـرمـانـه )) و ((مـحـرمـانـه )) در بـایـگـانـى اسـنـاد، طبقه بندى شده و توسط افراد صـلاحـیـّتـدار نـگـهـدارى مـى شـود و چـاپ و تـکـثـیـر و نـسـخـه بـردارى از آنـهـا کنترل شده و با اجازه مقامات مسؤ ول صورت مى گیرد.


39

ـ اسـنـاد سـرّى و بـکـلى سـرّى ، بـه هـیـچ وجـه نـبـایـد تـایـپ و یـا در سیستم دبیرخانه ثبت و بایگانى شود، بلکه توسط خود افرادى که مجازند به این نوع اطلاعات دسترسى پیدا کنند بطور مستقیم یا توسط روش ارسال اسناد، به مقصد مى رسد.

ـ کـادر دبـیرخانه ، هر چند مورد اعتماد باشند، دسترسى آنها به اسناد، مجاز نیست و اسناد خیلى مـحـرمانه نیز در صورت لزوم ، باید توسط افرادى که صلاحیتشان از پیش تایید شده و با سـیـسـتـمـى کـنـتـرل شـده ، تـایـپ و در دفـتـرهـاى مـخـصـوص ثـبـت و منتقل مى شود.

ـ اسناد طبقه بندى شده ، به هیچ وجه نباید مخابره شود.

ـ ورود کلیه افراد غیر مجاز به اماکن و مراکز نگهدارى اسناد و مدارک طبقه بندى شده ممنوع است .

ـ جـهـت حـفـاظـت صـحـیـح از مـدارک طبقه بندى شده از به هم ریختگى آنان باید جلوگیرى شود. نگهدارى اسناد، باید فقط در محل کار باشد.

ب ـ حـفـاظـت فـیـزیـکـى اسناد؛ اسناد طبقه بندى شده بخصوص خیلى محرمانه به بالا باید در مـکـانـى نـگهدارى شود که امکان تاءمین حفاظت فیزیکى و گذاشتن نگهبان ، وجود داشته باشد و بـه هیچ عنوان ، بدون مراقب رها نشود و در هر رده ، فردى مورد اعتماد و آموزش دیده ، مسؤ ولیت حفاظت و نظارت بر نگهدارى و تکثیر و نسخه بردارى و ... اسناد را عهده دار خواهد بود.

ج ـ تـعـیـیـن طـبـقـه بـنـدى ؛ پـس از تـهـیـه هـر سـنـد، طـبـقـه بـنـدى آن الزامـى اسـت و در انـتـقـال به رده هاى پایین تر، میزان دسترسى به آن را باید تعیین کرد و افرادى که مجازند به آن دسترسى پیدا کنند، باید مشخص شوند.

الف ـ دقـت در ارسـال اسـنـاد طـبـقـه بـنـدى شـده ؛ در حـمـل یـا ارسـال اسـنـاد طـبـقـه بـنـدى شـده بـا تـوجـه بـه نـوع طـبـقـه بـنـدى نـکـات زیـر قابل توجه است :

ـ اسـنـاد در پـاکـتـهـاى لاک و مـهـر شـده قـرار داده شـود و هـمـراه فـردى صـلاحـیـتـدار و مـطـمـئن ارسال شود. البته گاه لازم است با اسکورت مسلّح انجام گیرد.

ـ ارسال مدارک مطابق آیین نامه مربوطه صورت گیرد.

ـ بـراى حـمـل اسـنـاد طـبـقـه بـنـدى شـده ، حـتـمـاً از کـیـفـهـاى سـامـسـونـت رمـزى و یـا قفل دار محکم استفاده شود و از پوشه و پاکت به تنهایى استفاده نگردد.

ـ اسـنـاد بـا درخـواسـت تـلفـنـى افـراد نـبـایـد ارسـال شـود، بـلکـه فـرسـتـنـده مـدارک ، از قبل با کسى که اسناد به دست او خواهد رسید، تماس گرفته و او را در جریان قرار خواهد داد.

ـ از حمل بى مورد اسناد و مدارک به مکانهاى عمومى پرهیز شود.

ـ در حمل اسناد با موتور، کیف حامل اسناد را در جلوى موتور در معرض دید قرار دهید.

حفاظت تبلیغات

همان گونه که درگذشته اشاره کردیم ، دشمن از راه جمع آورى آشکار اطلاعات ، مى تواند به قـرائن و عـلائم حـمـله و حـتـى بـه تـاکـتـیـکها و اصول و روشهاى جنگى پى ببرد و به مقابله برخیزد.

اطـلاعـاتـى کـه دشـمـن بـا صـِرف هـزیـنه هاى گزاف و از راههاى دشوار درصدد کسب آن است ، بـراحـتـى مـى تـواند از طریق تبلیغات دریافت شود. از این رو، ابزارهاى تبلیغاتى بایستى تحت کنترل و ضوابط خاص و قابل سانسور در آید.

صدا و سیما

صـدا و سـیـمـا نـقـش بـزرگ و ارزنـده اى در نـبـرد دارد و عـامـل مهمى براى بسیج مردمى و دلگرمى رزمندگان و پشتیبانى جنگ و تضعیف روحیه دشمن به شـمـار مـى رود، لیـکـن بـه شـرط آنـکـه بـا دقـّت و بـا احـتـیـاط کـامـل عمل کند و خداى نکرده عامل و منبع موثق اطلاعات براى دشمن نگردد، زیرا ممکن است بسیارى از تـصـاویـر و فـیـلمـهـایـى کـه تـلویـزیـون پـخـش مـى کـنـد، حـاوى اطـلاعـاتـى بـاشـد، از قـبـیل : نحوه سنگرهاى انفرادى و جمعى ، موضع توپخانه ، تاکتیکهاى استقرار و ... که براى دشمن ارزشاطلاعاتى فراوان داشته باشد. و یا آنچه از رادیو به عنوان خاطره ، داستان و ... پخش مى شود، نکات اطلاعاتى ارزنده اى در برداشته باشد. بنابراین همچنان که صدا و سیما نقش مهمّى در جنگ دارد، اگر بدون احتیاط عمل کند، مى تواند نقش تخریبى داشته باشد، نمونه آن بمباران پالایشگاه نفت آبادان بود که بدان اشاره شد.


40

مطبوعات

روزنامه ها، مجلاّت ، خبرنامه ها و ... اقدام به چاپ و نشر مطالبى در رابطه با جبهه و جنگ مى کـنـنـد. ایـن مـطـالب ـ چـه از قـبـیـل : مـقـالات و تـحـلیـلهـا و تـفـسـیـرهـا بـاشـد و چـه از قـبـیـل : خـبـر و آمـار و ارقـام ـ اگـر در درج آنـهـا دقـت نشود، به اطلاعات ارزنده اى براى دشمن تـبـدیـل مـى شود و بسیارى از آمار و ارقام که در روزنامه ها تحت عنوان شهید و مفقودالاثر و یا حتى اعلان مجلس ترحیم و ... چاپ و پخش مى شود، تلفات نیروهاى خودى را نشان مى دهد و ... .

سخرانیها و مصاحبه ها

مـسـؤ ولان و دسـت انـدرکـاران و فـرمـانـدهـان در رده هـاى مختلف گاه اقدام به مصاحبه مى کنند و مصاحبه ها که حاوى نکات ظریفى است ، از رادیو و تلویزیون و مطبوعات پخش و نشر مى شود کـه مـى تـوانـد اطـلاعـاتى را به دشمن بدهد و یا سخنرانیهایى که در مساجد و جلسات عمومى تحت عنوان بررسى علل پیروزى و ذکر عنایات الهى و امدادهاى غیبى و یا عناوین دیگر صورت مـى گـیـرد، مـى تـواند ناخواسته جزئیات عملیات و نحوه شروع و اتمام حمله را بیان کند و یا نـوع تـاکـتـیـکـهـاى مـحـرمـانـه را بـازگـو نـمـایـد. بـطـور مـعـمـول ، سـخـنـرانـان بـراى آنـکـه مـطـالب جـدیـدى ارائه دهـنـد، اقـدام بـه ذکـر بـرخـى از مسائل و اخبارى مى کنند که براى دشمن بسیار ارزنده است .

طبیعى است اگر این روشها به همین صورت ادامه یابد، در دراز مدت چیزى به نام اسرار جنگ و یـا تـجـارب مخفى که بهره بردارى جهت نیروهاى آینده باشد، نخواهیم داشت و کلیه تاکتیکها و تجاربى که به قیمت خون بهترین جوانان این مملکت به دست آورده ایم ، تقدیم دشمن مى شود. از ایـن رو، ضـرورت دارد بـا تـهـیـه و اجراى دستورالعملهاى حفاظتى ، به سانسور مطبوعات و رسـانـه هـاى گـروهـى اقـدام شـود و بـا تـوجـیه کلیه خبرنگاران و عکّاسان و دست اندکاران و مـطـبـوعـات و نیز فرماندهان و مسؤ ولان رده هاى مختلف قرارگاهها، لشگرها، تیپها و گردانها، خـطـرات ایـن مـوضـوع را بـه آنـان گوشزد کرد تا با ایجاد انضباطى مناسب جلوى افشاى این اطـلاعـات گـرفـتـه شـود؛ حـتـى در زمـان صـلح نـیـز رعـایـت خـیـلى از مسائل در خاطره ها، سخنرانیها، مصاحبه ها و پخش فیلمها لازم است .

بـنـابـراین ، اگر اصول حفاظت در تمامى جهات به کار گرفته شود، مقام لشکرى یا کشورى وقـتـى قـادر بـه مـصـاحـبـه و سـخـنـرانـى خـواهـد بـود کـه از قـبـل مـحـورهـاى مـصـاحـبـه یـا سـخـنـرانـى اش بـه تـصـویـب مـقـامـات مـسـؤ ول رسـیـده بـاشـد و هـمچنین پخش فیلم و خاطرات و مقالات از رسانه هاى خبرى . چنانچه فردى خـارج از مـقـررات تـعـیـیـن شده اقدام به افشاى اخبار جنگ کند، باید تحت پیگرد قانونى قرار گیرد.

ارجاع اخبار به مسؤ ولان

در قـرآن کـریـم به شیوه تبلیغات در جنگ اشاره شده که اگر مورد توجه همه مسؤ ولان و دست انـدرکـاران نـبـرد قـرار گـیـرد، خـداونـد پـیـروزى آنـان را تـضـمـیـن کـرده است ، چرا که تمام دستورالعملهاى حفاظتى در این آیه شریفه آمده است ...

در قرآن کریم مى خوانیم :

((وَ اِذا جـائَهـُمْ اَمـْرٌ مـِنَ الاَْمـْنِ اَوِ الْخـَوْفِ اَذاعـُوا بـِهِ وَ لَوْ رُدُّوهُ اِلَى الرَّسُولِ وَ اِلى اوُلِى الاَْمْرِ مِنْهُمْ لَعـَلِمـَهُ الَّذیـنَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ اِلاّ قَلیلاً))(137)

و هـنـگـامـى کـه خـبـرى از پـیـروزى یـا شـکـست به آنها برسد، (بدون تحقیق ) آن را شایع مى سازند، در حالى که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان (که قدرت تشخیص ‍ کافى دارند) باز گـردانـنـد، از ریـشـه هـاى مـسـائل آگـاه خـواهـنـد شـد و اگـر فـضـل و رحـمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمى ، همگى از شیطان پیروى مى کردید (و گمراه مى شدید).

از آیـه مـزبـور ایـن نـکـتـه مـهـم اسـتـفـاده مـى شـود کـه در نـقـل مـسـائل مـربـوط بـه جنگ نباید کسى از پیش خود اقدام کند. بلکه باید با مسؤ ولان و اداره کـنـندگان و فرماندهان جنگ مشورت کرد تا آنان مسائل را ریشه یابى کنند و سود و زیان آن را در نـظـر بـگـیرند، سپس به انتشار آن اخبارى که صلاح مى دانند، اقدام کنند به همین جهت ، آیه کـریـمـه مـنـافـقـان را سـرزنـش مـى کند که چرا بدون صلاحدید مسؤ ولان هر خبرى را افشا مى سازند؟


41

امام صادق (ع )در تفسیر این آیه فرمود:

((اِنَّ اللّهَ عـَیَّر اَقـْوامـاً بـِالاَْذاعـَه فـى قـَوْلهِ عـَزّوجـَل : ((وَ اِذا جـاءَهـُمْ امـرٌ ... فـَایـّاکـُمْ وَ الاِْذاعـَه ))(138)

خـداوند کسانى را که در افشاى اسرار جنگى کوشیدنددر آیه وَ اذا جاءَهم ... مذمت کرده است . پس بر شما باد به دورى از افشا کردن اسرار.

علاّمه طباطبایى در تفسیر ((ولولا فضل اللّه )) مى نویسد:

این جمله (اگر فضل الهى شامل شما نمى شد، جز عده کمى ، همگى از شیطان پیروى مى کردید.) دلالت دارد که مؤ منان از جهت فاش ساختن و انتشار اخبار و اسرار جنگ ، در خطر گمراهى و سقوط قرار گرفته بودند،(139) و فضل الهى بود که آنان را نجات داد.

بنابراین ، لازم است تبلیغات ، تحت ضابطه در آید و آنچه ستاد مشترک یا ستاد تبلیغات جنگ و سـایـر مـسـؤ ولان جـبـهـه و جـنـگ صـلاح مـى دانـنـد، گـفته شود. و نیز بهترین راه آن است که فـرمـانـدهـان نـظامى سخنان و یا رشته گفتار خود را از پیش تنظیم کرده و به رشته تحریر درآورند تا در گفتار دچار لغزش نشوند.

پیامبر اکرم (ص )فرمود:

((اَلَْمجالِسُ بِالاَْمانَه ))(140)

گفتگوهاى جلسات به صورت امانت در نزد شما قرار دارد.

از ایـن رو انـسـان هـر چـه شـنـیـد، نـبـایـد بـراى دیـگـران نقل کند.

هزار مرتبه سعدى تو را نصیحت کرد

که حرف مجلس ما را به مجلسى نبرى

گفتن هر سخنى در هر جا

نبود شیوه مردان خدا

هر سخن جا و مقامى دارد

مرد حق حفظ کلامى دارد

هر که ز اسرار دلش آگاه است

دشمن اندر پى او در راه است

هر که از دشمن خود غافل شد

کار او بى بر و بى حاصل شد

حاصل کار دهد باد فنا

گفتن هر خبرى در هر جا

امیر مؤ منان (ع )مى فرماید:

((جـُمـِعَ خـَیـْرُ الدُّنـْیـا وَالْآخـِرَه فـى کـِتْمانِ السِّرِ وَ مُصادَقَهِ الاَْخْیارِ وَ جُمِعَ الشَرُّ فِى الاِْذاعَه وَ مُواخاه الاَْشْرارِ))(141)

تمام خیر دنیا و آخرت در کتمان اسرار و همنشینى با اخیار و تمام شرّ در پخش اسرار و همنشینى با اشرار است .

گذشته از روایات ، حکم حرمت افشاى اسرار یک مساءله عقلى است و خیانت به یک ملّت محسوب مى شـود. از ایـن رو، وظـیـفـه شـرعـى هـر فردى اقتضاء مى کند، در حفظ اسرار جنگ بکوشد. در این زمینه به داستان ابو لبابه توجه کنید:

داستان ابو لبابه به ما مى آموزد که چگونه در گفت و شنودها، نشست و برخاستها و مشورتها، مراقب و مواظب گفتار و حرکات خود باشیم .

((پـس از پـیـمـان شـکـنـى بـنـى قـریـظـه در نـبـرد احـزاب ، رسـول گـرامـى (ص )دسـتـور یافت که پاسخ دندان شکنى به پیمان شکنان بدهد. از این رو، سـپـاه اسـلام بـه پـرچـمـدارى امـیـر مـؤ مـنـان (ع )مواضع بنى قریظه را به محاصره در آورد. سـرانـجـام ، آنـان پـس از بـیـسـت روز مـقـاومـت نافرجام ، تسلیم شده و خواستار مشورت با ابو لبابه شدند.

پـیـامـبـر خـدا(ص )ابـو لبـابـه را کـه بـا آنـان همپیمان بود، به سویشان فرستاد، یهودیان پـرسیدند: آیا تسلیم پیامبر شویم ؟ ابو لبابه گفت : تسلیم شوید! سپس با دست خود به حـلقـش اشـاره کـرد، یـعـنـى رسـول خـدا(ص )شـمـا را بـه قـتـل مـى رسـانـد. ابـو لبـابـه بـعـد از عـمـل خـود پـشـیـمـان گـشـت و بـا خـود گفت : به خدا و رسـول او خـیـانـت کـردم مـردم در انتظار بازگشت من هستند. ابو لبابه روى بازگشت به سوى پیامبر(ص )را نداشت . به همین خاطر بیراهه اى را از پشت دیوار دژ یهود بنى قریظه در پیش گرفت تا با مردم روبه رو نشود. به مسجد پیامبر(ص )رفت و خود را به ستون مسجد بست تا تـوبـه اش پـذیـرفـتـه شود. سه روز به ستون بسته شده بود تا سرانجام از جانب خداوند توبه اش پذیرفته شد و رسول خدا(ص )او را از ستون بازکرد.(142)

امام صادق (ع )به بعضى از اصحابش فرمود:

((کِتْمانُ سِرُّنا جِهادُ فى سَبیلِ اللّهِ))(143)

حفظ اسرار ما، جهاد در راه خداست .

امام باقر(ع )فرمود:

((یُحْشَرُ الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیامَه وَ ما نَدى دَما فَیَدْفَعُ اِلَیْهِ شِبْهَ الَْمحْجَمَه اَوْ فَوْقَ ذلِکَ فَیُقالُ لَهُ: هذا سَهْمُکَ مِنْ دَمِ فُلانٍ. فَیَقُولُ یا رَبِّ اِنَّکَ لَتَعْلَمُ اَنَّکَ قَبَضْتَنى وَ ما سَفَکَتُ دَما؟! فَیَقُولُ: بـَلى سـَمـِعـْتَ مـِنْ فـُلانٍ رِوایـَه کـَذا وَ کـَذا، فَرَوَیْتَها عَلَیْهِ فَنُقِلَتْ حَتّى صارَتْ اِلى فُلانِ الجَبّارِ فَقَتَلَهُ عَلَیْها، وَ هذا سَهْمُکَ مِنْ دَمِهِ))(144)


42

در روز قـیـامـت ، بنده اى برانگیخته مى شود و با آنکه دست به خون کسى نیالوده است ، وسیله اى مـانـنـد محجمه (ابزار حجامت و خون گیرى ) یا چیزى شبیه آن ، به او دهند و گویند: این است سهم تو از خون فلان کس .

مـى گـویـد: پروردگارا! مى دانى تا وقتى که جانم را گرفتى ، هیچ خونى بر زمین نریختم ؟!

پـاسـخ مـى شـنـود: آرى ، ولى از کـسـى سـخـنـى شـنـیـده اى و عـلیـه او گـفـتـى و آن را در مـحافل گوناگون ، اینجا و آنجا، نقل کردند تا به گوش فلان (پادشاه ) جبار ستمگر رسید. در نـتـیـجـه او را بـه قـتـل رسـانـیـد. ایـنـک ایـن سـهـم تـوسـت در ریـخـتـن خـون آن مقتول .

هـمان گونه که از متن حدیث روشن است ، این گناه در رابطه با افشاى اسرار یک فرد بود، در حالى که افشاى اسرار جنگ که با ملتى مرتبط است کیفرى سنگین تر دارد. اگر افشاى خبرى یـا طـرحـى یـا هـر چـیز سرّى ، باعث شکست عملیاتى شود، افشا کننده در خون شهدا، خسارات و ضایعات آن شریک است .

امـام صـادق (ع )در تفسیر آیه ((وَ یَقْتُلونَ النَّبیّین بِغَیْرِ الْحَقِّ))(145) (انبیا را به ناحق مى کشند) فرمود:

((بـه خـدا سـوگـنـد! انـبـیـا را بـا شـمشیر و سلاح نکشتند، لکن سخنان آنان را شنیدند و فاش سـاخـتـنـد و (سـتـمـگـران ) آنـان را دسـتـگـیـر کـردنـد و بـه قتل رساندند. پس ‍ افشاى اسرار به منزله قتل ، تجاوز و معصیت است )).(146)

سـرگـذشـت ابـو لبابه و این روایات به ما مى آموزد که : گفت و شنودها، مشورتها و نشست و بـرخـاسـتـهـا، بـایـد بـر اسـاس رعـایـت انـضـبـاط در گـفـتـار و کـردار بـاشـد تـا بـر اثـر سهل انگارى ، آسیب و خللى به جامعه اسلامى و پیروزیها وارد نیاید و با رعایت موازین حفاظتى ، همواره نزد خدا و وجدان خویش سربلند باشیم .

بـایـد تـرتـیـبـى اتـخـاذ شـود تـا در کلیه رده ها، انضباط رازدارى و حفاظت اطلاعات به عنوان دسـتـورالعـمـلى قـانـونـى و شـرعـى و لازم الاجـرا در آیـد و در مراحل قبل از عملیات و پس از آن و در هر زمان دیگر از جانب مسؤ ولان پیگیرى شود.

فـرمـانـدهـان مـوظـفـنـد کـه طـبـقـه بـنـدى اخـبـار و مـیـزان سـرّى بـودن آن را در کـلیـه مـراحل انتقال اطلاعات ، به رده هاى پایین تر مشخص ‍ سازند و حدود نگهدارى و حفظ آن را معلوم کـنـنـد. هـمـچنین پرسنل را نسبت به وظایف خود در حفظ و نگهدارى اسرار و پرهیز از افشاى آن ، تـوجـیـه کـرده و بـا نـظـارتـى فـراگـیـر و مـُجـدّانه متخلفین را شناسایى کرده و به مجازات برسانند.

امـام صـادق (ع )انـسـان مـؤ مـن را کـه داراى اسـرار آل مـحـمـد(ص ) اسـت بـه زنـبـور عـسـل تـشـبـیـه کـرده است . که حامل چه شهدى است و اگر دشمن پى به اسرار نهفته در درون او ببرد، وى را نابود مى کند.

استفاده از رمز

بهترین راه براى انتقال اطلاعات و اخبار در صورت لزوم و حفظ اسرار در گفتار، استفاده از رمز است . در اینجا به نمونه اى از سیره امام صادق (ع ) اشاره مى کنیم :

امـام صـادق (ع )کـه در شـرایط دشوارى مى زیست و اصحاب مخلص او تحت تعقیب و فشار حکومت جور بودند، با خبر شد که سه تن از یارانش تحت تعقیب دشمن هستند، از این رو خادم خود را فرا خـوانـد و بـه او سـه جلد قرآن کریم داد و روى هر کدام حرف ((ج )) را نوشت . به خادم فرمود: پـیـش ایـن سـه نـفـر بـرو و بـه هـر کـدام یـک جـلد قـرآن بـده و بـدون انـتـظـار و سـؤ ال و پـاسـخ بـرگرد. آن سه نفر قرآنها را گرفتند و هر کدام از آنها از حرف جیم دستورى را فهمیدند. یکى از حرف جیم ((جنون )) را فهمید و خود را به نقش دیوانه درآورد و مشهور شد که فـلان عالم فاضل دیوانه شده است . دومى از حرف جیم ، ((جلاء)) را فهمید، و از آن دیار هجرت کـرد و هـیـچ کـس هـم نـفـهمید که به کجا رفت . سومى هم از حرف جیم ، ((جُنّه )) و مخفى شدن را فـهـمـید و خود را مخفى کرد. بعد از مدتى حاکم دستور بازداشت دومى و سومى را صادر کرد اما ناکام ماند. و از اولى هم چشم پوشید.(147)


43

اقدامات ضد جاسوسى

یـکـى از روشـهاى مهم دشمن براى کسب اخبار و اطلاعات ، نفوذ جاسوسان او در یگانهاست . نفوذ در جبهه ها و یگانها ممکن است به دو شکل صورت گیرد:

1 ـ فـرد از پـیـش در خـدمت دشمن بوده و با بهره گیرى از کانالهاى باز در جبهه و جلب اعتماد مـسـؤ ولان ، بـه مـراکـز و اسـنـاد طـبـقـه بـنـدى شـده راه یـابـد و اسـنـاد و اطـلاعـاتـى را انتقال دهد.

2 ـ دشمن با به کارگیرى عوامل گوناگون و ترفندهاى متفاوت ، فرد را گمراه سازد و موجب مزدورى وى گردد.

اهداف دشمن

اهدافى که دشمن از نفوذ جاسوسان خود دنبال مى کند، عبارت است از:

جمع آورى اخبار و اطلاعات و آگاهى کامل از منطقه ، به منظور آفند یا پدافند.

جمع آورى اخبار اطلاعات به منظور خرابکارى .

گردآورى اخبار و اطلاعات جهت اقدامات عملیاتى .

ایـجـاد جـوّ شـایـعـه ، تـضـعـیـف ، دو دسـتـگـى و بـى نـظـمـى بـه مـنـظـور اختلال در کار یگان و تخریب .

ترفندهاى فریب

دشمن ، براى اغفال و مزدور ساختن افراد ناآگاه و ساده لوح ، به ترفندهاى زیر دست مى زند:

الف ـ بررسى و شناسایى خصوصیات و نقاط ضعف و قوت فرد.

ب ـ بـا انـتـخاب پوششهاى حساب شده و دقیق ، خود را به او نزدیک کرده و با تعریف و تمجید از او و تاءیید نظرها و دیدگاههایش ، اعتماد او را به دست مى آورد.

ج ـ برگزارى بحثهاى ایدئولوژیک به منظور تغییر تفکر و اندیشه افراد.

د ـ بـرقـرارى ارتباط و تماس براى آماده سازى فرد در زمینه همکارى با بیگانگان و ارتکاب خیانت .

هـ ـ دادن وعده هاى دروغ و تطمیع افراد.

و ـ تـاءمـیـن نـیـاز مـادى و پـولى فـرد. بـخـصـوص بـراى افـرادى که نیاز پولى دارند و یا گـرفـتـار دنـیـا طـلبـى و ثـروت انـدوزى هـسـتـنـد. بـطـور معمول جاسوسان دشمن از این نوع افرادند. و در حقیقت مزدورند.

ز ـ تـهـدیـد. اسـتـفـاده از شـیـوه تـهـدیـد بـه تـرور، اذیـت و آزار خـانـواده ، تـهدید به افشاى مـسـائل شـخـصـى و هـتـک حـیـثـیت وى و شانتاژ بازى از شیوه هاى رایج دشمن براى مهره سازى و عامل گیرى (نفوذى ) است ، بخصوص در استمرار همکارى فرد با بیگانگان بیشتر از این شیوه سود مى برد و چنین وانمود مى کنند که هیچ چاره اى جز ادامه همکارى و جاسوسى نیست .

ح ـ ضـعـف افـراد از ناحیه مسائل جنسى و فراهم کردن امکانات آن از طرف دشمن ، موجب مى گردد تا اشخاص حیوان صفت به استخدام دشمن درآیند.

ط ـ گاه اختلافات و دو دستگیهاى موجود در یگانها تواءم با شناسایى افراد کینه توز و حسود و بدخواه ، به دشمن امکان مى دهد تا با غافلگیرى افراد ناسالم ، آنان را به مزدورى بگیرد.

اقدامات حفاظتى

بـا توجه به اهداف و ترفندهاى فریب و شیوه هاى پیچیده عناصر نفوذى و جاسوس ، در نفوذ بـه صـفـوف رزمـنـدگـان ، حـفـاظـت اطـلاعات باید با به کارگیرى تجارب به دست آمده و با اسـتـفـاده از قـرائن و مـظـنـه هـاى اخـبـار و حرکات مشکوک با همکارى افراد مطمئن و موثق ، تلاش پیگیر نماید و کوشش عناصر نفوذى و جاسوس دشمن را عقیم سازد.

بـعـلاوه ، مـسـؤ ولان امـر بـا شـنـاخـت انـگـیزه ها و روشهاى انحراف افراد، مى بایست به رفع نـیـازمندیهاى معقول آنان همت گمارند و با ایجاد کنترل و آموزشهاى عقیدتى ، اخلاقى لازم ، جهت پـرهـیـز از فـسـاد و بـررسـى دائم وضـع پـرسـنـل ، اقـدامـات لازم را بـه عـمـل آورنـد و بـا زیـر نـظـر داشـتـن آنـان تـوسـط عـیـون و مـراقـبـت پـیـوسـتـه ، عـوامـل و حـرکـات مـشکوک را شناسایى کنند و دشمن را در رسیدن به اهدافش ناکام بگذارند. با تـوجـه بـه سـیـره عملى پیامبر اکرم (ص )و ائمه معصومین علیهم السلام و روایات اسلامى به تعدادى از شیوه هاى حفاظتى در جهت مقابله با افراد نفوذى اشاره مى کنیم .

1 ـ زیر نظر گرفتن افراد مشکوک : افراد مشکوک اعم از فرماندهان و مسؤ ولان و یا افراد عادى بـایـد تـحـت مـراقـبـت عـیـون قـرار گـیـرنـد و رفـتـار و کـردار و گـفـتـارشـان کنترل شود.


44

امام رضا(ع )مى فرماید:

((کـانَ رَسـُول اللّه (ص )اِذا بـَعـَثَ جـَیـْشـاً فـَاتَّهـَمَ اَمـیراً بَعَثَ مَعَهُ مِنْ ثِقاتِهِ مَنْ یَتَجَسَّسَلَهُ خَبَرَهُ))(148)

(سـیـره رسـول خـدا(ص )چـنین بود) که هر گاه لشکرى را (به خاطر مصالحى ) به فرماندهى امـیـرى متهم ، براى نبرد با دشمن اعزام مى کرد، فرد مطمئنى از افراد خود را به عنوان ((عین )) طور ناشناس ، به همراهش مى فرستاد تا او را زیر نظر داشته باشد.

2 ـ مراقبت و کنترل دائم : پیامبر اکرم (ص )در عهدنامه اش به امام على (ع )چنین دستور مى دهد:

((...ثُمَّ لاتَدَعْ مَعَ ذلِکَ اَنْ تَکُونَ عَلَیْهِمْ عُیُونٌ مِنْ اَهْلِ الاَْمانه وَالصِّدْقِ یَحْضُروُنَهُمْ عِنْدَ اللِّقاءِ وَ یَکْتُبُونَ بَلاءً کُلٍّ مِنْهُمْ حَتّى کَاَنَّکَ شَهِدْتَهُ ثُمَّ اعْرِفْ لِکُلِّ امْرِى ءٍ مِنْهُمْ ما کانَ مِنْهُ وَ لا تَجْعَلَنَّ بَلاءَ امْرِى ءٍ مِنْهُمْ لِغَیْرِهِ...))(149)

...سپس از این مگذر که بر آنان (فرماندهان ) عیونى ، امانتدار و راستگو داشته باشى که همراه آنـان بـه هـنـگـام بـرخـورد بـا دشـمنان حاضر باشند و گرفتارى هر یک از آنان را براى تو بنویسند، آن گونه که گویى تو خود شاهدى . آنگاه براى هر کدام از آنان ، آنچه از او انجام شده بشناسى ، گرفتارى فردى از آنان را به حساب دیگرى میاور... .

امیر مؤ منان (ع )به سردار رشید خود، مالک اشتر مى نویسد:

((وَابـْعـَثِ الْعـُیـُونَ مـِنْ اَهـْلِ الصِّدْقِ وَالْوَفـاءِ عَلَیْهِمْ فَاِنَّ تَعاهُدَکَ فِى السِّرِ لاُِمُورِهِمْ حَدْوَه لَهُمْ عـَلَى اسـْتـِعـْمـالِ الاَْمانَه وَالِرّفْقِ بِالرَّعیه وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْاءَعْوانِ فَاِنْ اَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یَدَهُ اِلى خِیانَه اِجْتَمَعَتْ بِها عَلَیْهِ عِنْدَکَ اَخْبارُ عُیُونِکَ، اِکْتَفَیْتَ بِذلِکَ شاهِداً...))(150)

عـیـون (و خـبـر رسـانـهاى ) درستکار و صادق و وفادار به خود، بر مسؤ ولان و دست اندرکاران کشورى (و لشگرى ) بگمار، زیرا مراقبت پنهانى آنان باعث مى شود که به امانتدارى و مداراى بـا مـردم عـمـل کـنند و از یاران و همکاران خیانتکار بپرهیز، اگر فردى دست به خیانت دراز کرد، به گواهى همان اخبارى که توسط عیون رسیده اکتفا کن .

هـمـان گـونـه کـه مـلاحـظـه شـد رسـول خـدا(ص )و ائمـه مـعـصـومـیـن عـلیـهـم السـلام در پـى کـنـتـرل پـرسـنـل نـظـامـى خـود و کـشـف تـوطـئه هـا و گـاه براندازیها و خنثى ساختن نقشه ها و شـنـاسـایـى جـاسـوسـان دشـمن ، که بطور معمول از نیروهاى منافق بودند، علاوه بر اینکه از اطـلاعـات مـردم بـراى اهـداف یـاد شـده بـهـره مـى جـسـتـنـد، عـیـونـى نـیـز داشـتـنـد کـه مـسـائل ، حـرکـات بـى جـا و افـراد مـشـکـوک را شـنـاسـایـى کـنـنـد و گـزارش دهـنـد. رسـول خـدا(ص )خـود دربـاره آنـچه که در جامعه و بین مردم مى گذشت از افراد پرس و جو مى کـرد و از ایـن طـریـق اخـبـار و اطـلاعـات لازم را در مـورد پرسنل و افراد جامعه به دست مى آورد.

((یَسْاءَلُ النّاسَ عَمّا فِى النّاسِ))(151)

از مردم مى پرسید، آنچه را در میان مردم مى گذشت .

رسـول خـدا(ص )نـه تـنـهـا در مـورد فـرماندهان مساءله دار، عیونى را اعزام مى داشت ، بلکه در برخى از سریه ها نیز فردى را مى فرستاد تا اخبار را به آن حضرت گزارش دهد.

ابن عساکر مى نویسد:

انّ النّبى بعث سریه و بعث معها رجلاً یکتب الیه بالاخبار))(152)

وقـتـى پـیـامـبـر سـریـّه اى را اعـزام مـى کرد، مردى را همراه آنان مى فرستاد تا اخبار را براى حضرتش بنویسد.

از مـجـمـوع مـطـالب چـنین استنباط مى شود که رسول خدا(ص ) و حضرت امیر(ع ) پیوسته مراقب پـرسـنـل نـظـامـى و مـسؤ ولان و دست اندرکاران مملکتى بوده اند تا آنان مسؤ ولیت خود را خوب انجام دهند.

ثمره این مراقبت دائم همان است که امیر مؤ منان (ع )به آن اشاره کرد که : اگر آنان احساس کنند عـیونى مراقب آنان است ، در انجام وظیفه و برخورد شایسته با مردم و زیردستان ، دقت بیشترى خواهند داشت .

3 ـ بـررسـى صـلاحـیـّت افـرادى کـه بـه اطـلاعات طبقه بندى شده دسترسى دارند: به علّت حـسـّاسـیّت این مراکز، به هیچ عنوان نباید به اعتمادهاى ظاهرى افراد تکیه شود، زیرا عناصر نـفـوذى بـراى جـلب تـوجـه مـسـؤ ولان و افـراد، از تـمـامـى شـیـوه ها و روشها بهره مى برند. فرماندهان باید در نقل و انتقالات افراد و انتصابات ، صلاحیت افراد را در نظر گیرند.


45

4 ـ گـزارش مـوارد مـشـکـوک : پـیـگـیـرى کـلیـه مـوارد مشکوکى که در محدوده کار و ماءموریتها و عملکردها رخ مى دهد، یکى از راههاى کشف عناصر نفوذى است . از این رو، به صرف اعتماد، نباید نـسـبت به موارد و حرکات مشکوک بى توجه بود. اطلاعات و مواضع نیروهاى خودى که بگونه اى به دست دشمن مى رسد و عملیاتها و شناساییهایى که لو مى رود، و اسنادى که ناپدید مى شـود، از مـوارد مـشـکـوک بـه حـسـاب مـى آیـنـد و احتمال مى رود عناصر نفوذى اقدام به رساندن اطـلاعـات بـه دشـمن ، کرده باشد. این موارد باید بى درنگ به حفاظت اطلاعات گزارش شود و بـا پـیـگـیـرى دقـیـق و تـجـزیـه و تحلیل حادثه علّت و ریشه آن را بیابند و در صورت وجود عناصر نفوذى و جاسوسى ، آنان را شناسایى کنند.

بـررسـى حـرکـات ، جـابه جایى ها و تغییر شکلها، میزان اطلاعاتى که در محیط کار افراد لو رفـتـه است و ... از مواردى است که مسؤ ولان باید به آن توجه داشته باشند و موارد مشکوک را به حفاظت اطلاعات گزارش دهند.

5 ـ کنترل جاسوسان محلى :

جـاسـوس دشـمـن و سـتون پنجم مى تواند اطلاعات مورد نیاز خود را با استفاده از روشهاى زیر به دست آورد و در جهت اهداف خود به کار گیرد:

الف ـ نفوذ دادن عامل خود به داخل منطقه .

ب ـ استخدام عامل مزدور (ستون پنجم )

ج ـ اطلاعات آشکار موجود در محل .

از ایـن رو، جـاسـوسـان بـایـد تـحت مراقبت کامل قرار گیرند. با تدابیر زیر مى توان آنها را کنترل کرد:

1 ـ کـنـتـرل تـردد غـیـر نـظـامـیـان در مـحـدوده هـاى نـظـامـى هـمـچـنـیـن کنترل محل گسترش عملیاتى با فعال کردن دژبانیها.

2 ـ کوچ دادن ایلات و عشایر و مردم بومى از منطقه عملیاتى .

3 ـ ایجاد گشتیهاى اطلاعاتى و دژبانى در محورهاى تردد افراد.

4 ـ کـنـتـرل مـراکـز تجمع نیروها در شهرها، (حمّامها، ساندویچ فروشیها، مهمانخانه ها و...) از طریق منابع مورد اعتماد.

5 ـ کنترل و به کارگیرى رانده شدگان و پناهندگان و برخورد دقیق اطلاعاتى با آنان ، تحت نظارت حفاظت اطلاعات .

6 ـ دستگیرى و بازجویى افراد مشکوک در اطراف تیپها و لشگرها و کسانى که بدون ضابطه به محوطه نظامى داخل شده اند.

7 ـ برچیدن دکه هاى مسیرهاى تردد و تماس رزمندگان .

8 ـ انجام طرحهاى حفاظت و فریب در نقل و انتقالات و ترددها.

9 ـ انجام طرحهاى پوشش و اختفا در انتقال تجهیزات .

شیوه برخورد معصومین علیهم السلام با جاسوس

پیامبر اکرم (ص )و ائمّه هُدى (ع ) با جاسوس بشدت برخورد مى کردند و در بسیارى از موارد، دستور قتل (153) آنان را صادر مى نمودند که به برخى از آن موارد اشاره مى کنیم .

1 ـ رسول خـدا(ص )بـه قـتـل جـاسـوس ابـوسـفـیـان فـرمـان داد. سـلمـه بـن اکـوع در ایـن بـاره نـقـل مـى کـنـد: در یـک سـفـر جـنـگـى ، جـاسـوسـى از دشـمـن نـزد رسـول خـدا(ص )آمـد. کـنـار اصـحـاب نـشـسـت و پـس از اندکى پابه فرار گذاشت . پیامبر(ص )فـرمـود: او را دسـتـگـیـر کـنـیـد و به قتل برسانید. من از اصحاب سبقت گرفتم و او را کشتم و اموالش را گرفتم . پیامبر(ص )به من بیش از سهمیه ام داد.(154)

2 ـ امـیـر مـؤ منان دست فردى را به جرم جاسوسى براى دشمن (معاویه ) قطع کرد که جاسوس در پى آن مُرد.(155)

3 ـ امـام حسن (ع )و جاسوسان معاویه : خبر شهادت امیر مؤ منان (ع )و بیعت مردم با فرزندش امام حـسـن (ع )بـه مـعـاویه رسید. مردى از قبیله حمیر را پنهانى به کوفه فرستاد و مردى از قبیله بنى القین را به بصره روانه کرد تا اخبار و اطلاعات را جمع آورى کرده و گزارش دهند و کار بر امام حسن (ع )تباه شود. امام حسن (ع )از جریان آگاهى یافت و دستور داد: مرد حمیرى را که در کوفه ، در دکان قصابى پنهان شده بود، دستگیر کنند و گردن بزنند، و به بصره هم نوشت : جـاسـوس دیـگـر را کـه از قـبـیـله ((بـنـى القـین )) بود و در قبیله بنى سلیم پنهان شده بود بیابند. پس او را گرفته و گردن زدند.(156)


46

اقدامات حفاظتى یگان

براى حفاظت یگان از تعرضات جاسوسى ، اقدامات زیر پیشنهاد مى شود:

الف ـ بـا اسـتـفـاده از واحـد اطـلاعـات مـنـطـقـه و نـیـروهـاى مـوجـود در مـنـطـقـه ، بـایـد از محل استقرار خود و دهکده ها و ترددهاى اطراف ، اطلاعات کافى به دست آورد.

ب ـ بـر اسـاس خـطـرات احـتـمـالى مـوجـود، بـا ایـجـاد دژبـانـى ، بـایـد طـرح تـردد و کنترل رفت و آمد را در مسیر منتهى به یگان و محل گسترش آن به اجرا گذاشت .

ج ـ بـا ایـجـاد گـشتى اطلاعاتى و دیده بانى (شبانه روزى ) در اطراف یگان مربوطه ، موارد مشکوک را شناسایى کرده ، جاسوسان را دستگیر و بازجویى کرد.

د ـ جهت نقل و انتقال خود، با توجه به اصول حفاظتى ، طرح لازم را تهیه و اجرا کرد.

فهرست منابع

قرآن کریم

نهج البلاغه

ـ کتابهاى تفسیرى :

تفسیر المیزان ، علاّمه طباطبایى (ره )، جامعه مدرسین .

تفسیر نمونه ، جمعى از نویسندگان ، دارالکتاب الاسلامیه .

تفسیر برهان ، علامه بحرانى ، اسماعیلیان .

تفسیر کبیر، فخر رازى ، بیروت .

تفسیر کشاف ، زمخشرى ، بیروت .

تفسیر قرطبى ، قرطبى ، بیروت .

ـ کتابهاى حدیث :

شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید، دار احیاء التراث ، بیروت .

غرر و درر، آمدى ، دانشگاه تهران .

وسائل الشیعه ، شیخ حر عاملى ، بیروت .

بحار الانوار، علامه مجلسى ، بیروت .

سفینه البحار، محدث قمى ، کتابخانه سنایى .

عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق ، انتشارات اعلمى تهران .

مسند الامام الرضا(ع )، عزیز ا... عطاردى ، انتشارات صدوق .

تحف العقول ، ابن شعبه حرانى ، ترجمه آیه ا... جنتى ، امیر کبیر.

سنن ابى داوود، سلیمان ابن اشعث سجستانى ، بیروت .

ـ کتابهاى تاریخى :

ارشاد، شیخ مفید، انتشارات بصیرتى .

تاریخ ابن خلدون ، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون ، بیروت .

سیره ابن هشام ، ابن هشام ، دار احیاء التراث ، بیروت .

سیره حلبیه ، زینى دحلان ، دار احیاء التراث ، بیروت .

مغازى ، محمد بن عمر بن واقدى ، بیروت .

تاریخ یعقوبى ، احمد بن یعقوب ، بیروت .

وقعه صفین ، نصربن مزاحم ، (مترجم کریم زمانى ) ؛ موسسه خدمات فرهنگى رسا.

طبقات ، محمد بن سعد، نشر نو.

الکامل فى التاریخ ، ابن اثیر، بیروت .

اعیان الشیعه ، سید محسن امین ، دارالتعارف ، بیروت .

کشف الغمه فى معرفه الائمه ، ابو الحسن ابن الفتح الاربلى ، اسلامیه .

فتوح ، ابن اعثم کوفى ، العلمیه ، بیروت .

دعـائم الاسـلام ، قـاضـى ابـى نـعـمـان تـمـیـمـى مـغـربـى ، آل البیت .

مناقب آل ابى طالب ، ابن شهر آشوب ، انتشارات مصطفوى .

الحیاه السیاسیه للامام الرضا(ع )،سید جعفر مرتضى عاملى ،انتشارات جامعه مدرسین حوزه .

نفس المهموم ، شیخ عباس قمى ، انتشارات اسلامیه .

مقتل الحسین علیه السلام ، عبد الرزاق الموسوى المقرم ، انتشارات علمى .

انساب الاشراف ، ابوالحسن البلاذرى ، بیروت .

الفصول المهمه ، ابن صباغ ، انتشارات اعلمى ، تهران .

مقاتل الطالبیین ، ابوالفرج اصفهانى ، انتشارات دارالکتاب .

تهذیب تاریخ دمشق ، ابن عساکر، بیروت .

ـ کتب نظامى و سیاسى :

التراتیب الاداریه ، محمد احمد قرشى

پنهان کارى در اسلام ، محمد فوزى ، ترجمه سرور دانش ، مالک اشتر، قم

حفاظت اطلاعات ، مرکز تحقیقات اسلامى ،

کتب دوره دافوس ، دانشکده فرماندهى و ستاد سپاه .

جاسوسى صنعتى ، ژاک برژیه ، ترجمه رضا فرزانه ، جاویدان .

فرهنگ واژه هاى نظامى ، سپهبد محمد کاظمى ، انتشارات ارتش .

ـ متفرقه :

روزنامه جمهورى اسلامى .

پاورقى

1 ـ بحارالانوار ، ج 75 ، ص 71 .

2 ـ همان ، ج 77 ، ص 165 .

3 ـ تحف العقول ، ترجمه احمد جنتى ، ص 356 .

4 ـ نساء (4) ، آیه 83 ؛ و تحف العقول ، ص 228 .

5 ـ تحف العقول ، ص 228.

6 ـ تحف العقول ، ص 228.

7 ـ همان .

8 ـ تحف العقول ، ص 228.

9 ـ همان .

10 ـ نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، نامه 31 ، ص 930 .


47

11 ـ تحف العقول ، ص 228 .

12 ـ آل عمران (3) ، آیه 118 .

13 ـ تحف العقول ، ص 230 ، چاپ حیدریه ، نجف .

14 ـ تحف العقول ، ص 230 ، چاپ حیدریه ، نجف .

15 ـ نهج البلاغه ، حکمت 341 .

16 ـ بحارالانوار ، ج 78 ، ص 178 .

17 ـ نهج البلاغه ، حکمت 39 .

18 ـ پنهان کارى در اسلام ، ص 54 .

19 ـ بحارالانوار ، ج 77 ، ص 180 .

20 ـ سفینه البحار ، ج 7 ، ص 589 ، انتشارات اسوه .

21 ـ نهج البلاغه ، حکمت 255 .

22 ـ غرر و درر ، ج 2 ، ص 288 ، انتشارات دانشگاه تهران .

23 ـ پنهان کارى در اسلام ، ص 56 . این کلام را به امام کاظم علیه السلام نسبت داده اند .

24 ـ تحف العقول ، ص 228 ، چاپ حیدریه ، نجف .

25 ـ شاهد زیر گرچه خیلى مناسبت با سیاق کلى کتاب ندارد اما چون مطلب جالبى است به عـنـوان یـک نـمـونـه عـیـنـى و یـک واقـعـیـت مـلمـوس کـه چـگـونـه جـدل و اطـمـیـنـان ، مـوجـب فـاش شـدن مـهـمـتـریـن اسـرار بـمـب شـیـمـیـایـى آلمـان در جـنگ جهانى اول شد، در پاورقى جهت مزید اطلاع ذکر مى کنیم :

22 آوریل سال 1915 م سلاح مخوف شیمیایى گابر آزمایش شد.

در آن زمـان یـک نـفر فرانسوى به نام شارل لوسیتو در آلمان ساکن بود و چون سالها در آنجا مـانـده بـود زبـان آلمـانـى را مـانـنـد زبـان مادرى مى دانست و به تمام ریزه کاریهاى زندگى آلمـانها آشنا شده بود به گونه اى که کمتر مورد سوء ظنّ قرار مى گرفت . از این رو، دولت فرانسه هنگام جنگ از آن شخص به عنوان ماءمور مخفى خود استفاده کرد.

جـاسـوس فـرانـسـوى چـنـیـن کارش را شروع مى کند، او قبلاً با زحمات زیاد متوجه مى شود که محل تهیه گاز شهر ((مانهیم )) است و به جاسوسى در اطراف آن شهر و کارخانجات مى پردازد تـا بـالاخـره مـوفـق بـه شـنـاسـایـى کـارخـانـه مـى شـود و بـعـد بـه دنبال قطارى که حامل محصول کارخانه بوده ، مى رود و متوجه مى شود که گاز به کارخانجات کـروپ حمل مى شود. به دنبال محموله به شهر آسن مرکز کارخانجات کروپ مى رود، ولى به عـلت وجـود مـوانـعـى کـه بـراى حـفـاظـت ایـجـاد شـده بـود، مـوفـق نـمـى شـود کـه بـه داخل کارخانه راه یابد؛ اگر او دستگیر مى شد، همانجا بدون چون و چرا اعدام مى شد.

بـا وجـود تـمـام مـشـکـلات مـاءیـوس نـمـى شـود و بـا پـشـتـکـار و عـزم راسـخ کـارش را دنـبـال مـى کـنـد. از اتفاق ، در کافه اى با یکى از نگهبانان کارخانه آشنا مى شود و با زبان چرب و نرم ، نگهبان را به نوشیدن مسکرات دعوت مى کند. موقع نوشیدن لیوان چهارمى زبان نـگـهـبـان بـاز مـى شـود و مـى گـویـد: گـازهـایـى کـه بـه کـارخـانـه حـمل مى شود، براى ساختن گلوله هاى شیمیایى سمّى است . لوسیتو با شیطنت و براى تحریک طـرف مـى گـویـد: امـّا ایـن کـار از نـظـر عـلمـى امـکـان نـدارد، چـون ایـن گـلوله هـا قـبـل از خـروج از دهـانـه تـوپ مـنـفـجـر مـى شـونـد و بـحـث و جدل بر سر این موضوع بالا مى گیرد و سرانجام ، با شرط بندى بر سر دو هزار مارک بحث خـاتـمـه مـى یـابد و قرار مى گذارند که نگهبان کارخانه که اینک دوست عزیز و صمیمى شده بـود، لوسـیـتـو را مـوقـع آزمـایـش گـلوله هـاى شـیـمـیـایـى بـه محل آزمایش ببرد.

روز آزمـایـش فـرا رسـیـد، نـگـهبان و جاسوس فرانسوى در محلى مخفى شدند، قطار اتومبیلهاى نـظـامـى بـا اسـکـورت مـسـلح وارد مـیـدان گـردیـد و امـپـراتـور ویـلهـلم دوم از اتـومـبـیـل پـیـاده شـد (اگـر آن مـوقع لوسیتو تفنگ دوربین دار داشت مى توانست مسیر تاریخ را عـوض کـنـد) ارکـسـتـر نـظـامى ، مارش راین را نواخت و بعد آزمایش گلوله ها شروع گردید. چند گـلوله از تـوپـهـاى دریـایـى بـه طـرف گـله گـوسفندان شلیک شد ابر سبز رنگى به هوا برخاست و گوسفندان بیچاره به زمین ریختند.


48

لوسـیـتـو بـا تـظـاهـر بـه خـوشحالى به رفیقش گفت : ((تو شرط را بردى من از این باخت و پـرداخـت دو هـزار مـارک خـوشـحالم ؛ چون یقین دارم که آلمان جنگ را خواهد برد.)) و بعد دست به جـیـبـش بـرد و دو هـزار مـارک به رفیقش داد، سپس گفت : ((به یاد چنین روز تاریخى و فراموش نشدنى آیا مى توانى یک قطعه کوچک از آن گلوله منفجر شده را به یادگار به من بدهى ؟))

نگهبان که از دریافت دو هزار مارک خوشحال به نظر مى رسید، گفت : مانعى ندارد، ولى بهتر اسـت مـن خود دنبال آن قطعه بروم چون اینها همه مرا مى شناسند و آنگاه قطعه را آورده به رسم یـادگـار بـه لوسـیـتـو داد. سـه روز بـعـد آن قطعه کوچک در پاریس در آزمایشگاه مشهورترین دانـشـمـنـد شـیمى یعنى پرفسور ((ادمون بل )) مورد آزمایش قرار گرفت و راز اسرار شیمیایى آلمـانـیـهـا بـه دسـت فـرانـسـویـهـا کـشـف شـد. پـروفـسـور ادمـون بـل گـاز شـیـمـیـایـى را از نـوع اتـرنـزى کـلور میتیل آسید کلور و کاربنیک تشخیص داد که ذره نـاچـیـزى از آن در تـکـه کـوچـک ارسـالى لوسـیـتـو بـاقى مانده بود. (جاسوسى صنعتى ، ژاک برژیه ، ترجمه رضا فرزانه ، ص 82 ـ 85 ، انتشارات جاویدان .)

26 ـ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى حدید ، ج 20 ، ص 260 .

27 ـ غرور و درر ، ج 4 ، ص 610 ، انتشارات دانشگاه تهران .

28 ـ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید ، ج 20 ، ص 33 .

29 ـ وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 461 ، باب امر به معروف و نهى از منکر .

30 ـ غرر و درر ، ج 3 ، ص 322 ، انتشارات دانشگاه تهران .

31 ـ مائده (5) ، آیات 101 ـ 102 .

32 ـ ((اُسـْکـُتـُوا عـَنـّى مـا سـَکَتُّ عَنْکُم فَاِنَّما هَلَکَ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ بِسُؤ الِهِمْ وَ اخْتِلافِهِمْ عَلى اَنْبیائِهِمْ))

33 ـ تـفـسیر نمونه ، ج 5 ، ص 96 ؛ المیزان ، ج 6 ، ص 154 ؛ مجمع البیان ؛ درالمنثور ؛ والمنار ، ذیل آیه .

34 ـ ر . ک . المیزان ، ج 6 ، ص 150 ـ 151 ؛ و نمونه ، ج 5 ، ص 97 .

35 ـ تـفـسـیـر نـمـونـه ، ج 5 ، ص 99 ؛ المـیـزان ، ج 6 ، ص 155 ؛ و مـجـمـع البـیـان ، ذیل آیه .

36 ـ نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، نامه 50 ، ص 982 .

37 ـ تحف العقول ، ص 228 ، چاپ حیدریه ، نجف .

38 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ، ج 20 ، ص 33 .

39 ـ بحار الانوار ، ج 75 ، ص 68 .

40 ـ غرر الحکم ، ج 5 ، ص 257، انتشارات تهران .

41 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 20، ص 342 .

42 ـ پنهان کارى در اسلام ، محمد فوزى ، ترجمه سرور دانش ، ص 61 .

43 ـ تحف العقول ، ص 229 ، چاپ حیدریه ، نجف .

44 ـ غرر و درر ، ج 4 ، ص 146 ، دانشگاه تهران .

45 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 229.

46 ـ فرهنگ واژه هاى نظامى ، محمد کاظمى ، ص 249 .

47 ـ انبیاء (21) ، آیه 40 .

48 ـ ر . ک : الرسول العربى و فنّ الحرب ، مصطفى طلاّس ، ص 344 .

49 ـ مـغـازى ، واقـدى ، ج 2 ، ص 642 ؛ مـغـازى ، مـتـرجـم ، ج 2 ، ص 489 ؛ والرسول العربى و فن الحرب ، ص 271 و 344 .

50 ـ مرّ الظّهران در دوازده کیلومترى مکه قرار دارد .

51 ـ مغازى ، واقدى ، مترجم ، ج 2 ، ص 608 ـ 622 ، تلخیص .

52 ـ غرر و درر ، ج 1 ، ص 271 .


49

53 ـ بحار الانوار ، ج 74 ، ص 186 .

54 ـ روزنامه جمهورى اسلامى ، مورخ 4 / 6 / 1369 .

55 ـ روزنامه جمهورى اسلامى ، مورخ 25 / 12 / 1369 .

56 ـ مغازى ، ج 1 ، ص 198 .

57 ـ توبه (9) ، آیه 47 .

58 ـ تفسیر کبیر ، فخر رازى ، ج 16 ، ص 82 .

59 ـ مائده (5) ، آیه 41 .

60 ـ تفسیر کبیر ، فخر رازى ، ج 11 ، ص 232 .

61 ـ ارشاد ، شیخ مفید ، ج 2 ، ص 43 .

62 ـ توبه (9) ، آیه 120 .

63 ـ آل عمران (3) ، آیات 118 ـ 119 .

64 ـ همان .

65 ـ صف (61) ، آیه 61 .

66 ـ بقره (2) آیه 120 .

67 ـ مجمع البیان ، ج 7 ـ 8 ، ص 31 . ((گفته فرعون به ساحران بود . برخى هم گفته اند : گفته ساحران بوده است )) .

68 ـ طه (20) آیه 64 .

69 ـ ممتحنه (60) ، آیه 2 .

70 ـ نساء (4) ، آیه 102 .

71 ـ نهج البلاغه ، فیض اللاسلام ، خطبه 34 ، ص 113 .

72 ـ همان ، نامه 63 ، ص 1050 .

73 ـ همان ، خطبه 34 ، ص 113 .

74 ـ نساء (4)، آیه 71.

75 ـ تفسیر قرطبى ، ج 5 ، ص 273 ، تفسیر کشاف ، ج 1 ، ص 532 ؛ و تفسیر نمونه ، ج 4 ، ص 3 .

76 ـ نساء (4) ، آیه 102 .

77 ـ تفسیر نمونه ، ج 4 ، ص 3 .

78 ـ نساء (4) ، آیه 102 .

79 ـ تفسیر نمونه ، ج 4 ، ص 99 .

80 ـ غرر الحکم ، ج 5 ، ص 344 .

81 ـ همان ، ج 4 ، ص 188 .

82 ـ همان ، ج 6 ، ص 293 .

83 ـ همان ، ص 273 .

84 ـ بحار الانوار ، ج 19 ، ص 246 ؛ تاریخ ابن خلدون ، ج 2 ، ص 20 ؛ سیره ابن هشام ، ج 2 ، ص 618 ؛ سیره حلبیه ، ج 2 ، ص 153 .

85 ـ گلستان ، باب اول .

86 ـ مغازى واقدى ، ج 1 ، ص 207 .

87 ـ تاریخ طبرى ، ج 2 ، ص 527 ؛ سیره حلبیه ، ج 2 ، ص 244 .

88 ـ التراتیب الاداریه ، ج 1 ، ص 255 .

89 ـ الجهاد و النّظم ، احمد شلبى ، ص 92 .

90 ـ همان ، ص 116 .

91 ـ سـنن ابو داوود ، ج 3 ، ص 42 ؛ تاریخ طبرى ، ج 2 ، ص 42 ؛ واسد الغابه ، ج 2 ، ص 279 .

92 ـ ر . ک . مـغـازى ، ج 2 ، ص 458 ؛ النـظـام العـسـکـرى ، مـحمود شیت خطاب ، ص 171 ، 173 .

93 ـ مغازى واقدى ، ج 2 ، ص 608 .

94 ـ وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 44 ؛ تاریخ ابن عساکر ، ج 6 ، ص 382 .

95 ـ غرر الحکم ، ج 2 ، ص 1 ، 7 .

96 ـ نهج البلاغه ؛ فیض اللاسلام ، نامه 50 ، ص 982 .

97 ـ تاریخ ابن اعثم کوفى ، ج 3 ، ص 184 .

98 ـ نهج البلاغه ، نامه 11 .

99 ـ همان ، نامه 3 .

100 ـ نهج البلاغه ، نامه 5 .

101 ـ همان ، نامه 43 .

102 ـ همان ، نامه 40 .

103 ـ همان ، نامه 44 .

104 ـ همان ، نامه 70 .

105 ـ اصول کافى ، ج 2 ، ص 160 .

106 ـ بصائر الدرجات ، ص 246 .

107 ـ عیون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص 212 .

108 ـ اصول کافى ، ج 1 ، ص 498 .

109 ـ همان ، ج 2 ، ص 92 .

110 ـ کشف الغمه ، ج 2، ص 385.

111 ـ مجله نور علم ، ج 9 ، ص 50 .

112 ـ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4 ، ص 427 .

113 ـ وَاجـتـمـع المـسـلمـون بـمـرّالظـّهـران و لم یـبـلغ قـریـشـاً حـرف واحـد مـن مـسـیـر رسول الله (ص ) الیهم . (مغازى ، واقدى ، ج 2 ، ص 796 .)

114 ـ تاریخ یعقوبى ، ج 2 ، ص 58 .

115 ـ نهج البلاغه ، نامه 50 ؛ و وقعه صفین ، ص 107 .

116 ـ بـراى رعـایت اختصار در متن اصلى نگارش ، جزئیات و مدارک مورد نیاز ، به نگارش اصلى الصاق مى شود. این مدارک را پیوست مى نامند . (فرهنگ واژه هاى نظامى ، ص ‍ 93)

117 ـ بحارالانوار ، ج 19 ، ص 140 ؛ مغازى ، واقدى ، ج 1 ، ص 13 .

118 ـ مغازى ، ج 2 ، ص 458 .

119 ـ همان .

120 ـ نهج البلاغه ، نامه 11 .

121 ـ غرر و درر ، ج 3 ، ص 103 ، دانشگاه تهران .

122 ـ همان ، ص 23 .

123 ـ همان ، ج 1 ، ص 34 .

124 ـ همان ، ج 3 ، ص 327 .

125 ـ همان ، ج 1 ، ص 188 .

126 ـ بحار الانوار، ج 21، ص 125، و مغازى ، واقدى ، ج 2، ص 798.

127 ـ مناقب ، ابن شهر آشوب ، ج 2 ، ص 271 .

128 ـ فرهنگ واژه هاى نظامى ، ص 44 .

129 ـ بحارالانوار ، ج 21 ، ص 76 ، 84 و 82 ؛ و ارشاد ، شیخ مفید ، ص 81 .

130 ـ مغازى ، واقدى ، ج 2 ، ص 644 .

131 ـ طبقات ، ج 2 ، ص 62 .

132 ـ مقتل مقرّم ، ص 221؛ و نفس المهموم ، ص 96.

133 ـ اعیان الشیعه ، ج 2، ص 151.

134 ـ کامل فى التاریخ ، ج 1، ص 200.

135 ـ الحـیـاه السـّیاسیه للامام الرّضا(ع )، ص 214؛ عیون اخبار الرّضا، ج 2، ص 221؛ مسند الامام الرضا، ج 1، ص 187؛ و کشف الغمه ، ج 3، ص 92.

136 ـ مقتل الحسین ، مقرّم ، ص 219؛ و فتوح ، ابن اعثم ، ج 5، ص 145.

137 ـ نساء (4) ، آیه 83 .

138 ـ تحف العقول ، ص 321 ؛ تفسیر برهان ، ص 396 ؛ و بحارالانوار ، ج 75 ، ص 84 .

139 ـ المیزان ، ج 5 ، ص 21 .

140 ـ بحار الانوار ، ج 75 ، ص 465 ، 467 . و ج 77 ، ص 91 .

141 ـ سَفینَه الْبِحار ، ج 2 ، ص 469 .

142 ـ مغازى ، واقدى ، ج 2 ، ص 506 .

143 ـ بـحـارالانـوار ، ج 2 ، ص 64 و 147 ؛ ج 44 ، ص 278 ؛ ج 75 ، ص 70 ؛ و سفینه البحار ، ج 7 ، ص 436 .

144 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 85 ـ 86.

145 ـ آل عمران (3) ، آیه 112 .

146 ـ بحارالانوار ، ج 75 ، ص 86 .

147 ـ پنهانکارى در اسلام ، نوشته سرور دانش ، ترجمه محمد فوزى ، ص 73 .

148 ـ وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 44 .

149 ـ دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص 359 .

150 ـ نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، نامه 53 ، ص 1011 .

151 ـ التراتیب الادارى ، ج 1 ، ص 363 .

152 ـ تاریخ ابن عساکر ، ج 6 ، ص 382 .

153 ـ البـته باید توجه داشت که موارد مذکور از دیدگاه تاریخ اسلام است جنبه فقهى و فـتـوایـى نـدارد و جـنـبـه فـقـهـى احـکـام جـاسـوسـان ، نـیـاز بـه تـحـقـیـق و بـررسـى کامل دارد .

154 ـ سنن ابى داوود ، ج 3 ، ص 48 .

155 ـ همان .

156 ـ ارشـاد ، شـیـخ مـفـیـد ، ص 188 ؛ مـقـاتـل الطـالبـیـیـن ، ص 33 ؛ و فصول المهمه ، ابن صباغ ، ص 161 ، چاپ تهران .

 

آشنایی با برخی مفاهیم اولیه سیاست برای مبتدیان

                   


            آشنایی با برخی مفاهیم اولیه علم سیاست


برای مبتدیان رشته سیاست



سیاست چیست


     سیاست از قدیمی ترین فعالیت های انسان ها است.چه کسی قدرت دارد؟چه کسی باید فرمان بدهد؟چه کسی فرمان ببرد؟از هنگامی که بشر زندگی گروهی را آغاز نموده با این مسائل تا کنون سر وکار دارد.   فرهنگِ معین: سیاست یا خط ‌مشی، عبارتست از «خط سیر و راهی که انسان پیش‌رو دارد». این کلمه ریشه‌ی عربی دارد(از ساس یسوس) و به معنی «رام کردن اسب» است  .    دانشواژه  (politics) از واژه یونانی پولیس (polis به معنی شهر) بر گرفته شده است. ارسطو گفته است : «انسان به حکم physis موجودی است که برای زندگی در polis آفریده شده است» از نظر یونانی ها سیاست دانش مربوط به امور یک شهر وشهر و دولت از هم جدائی نا پذیر بودند. یونانی ها در جاهای زندگی می کردند که ما امروز آنها را «شهر دولت» می نامیم. هر شهر دولت یک شهر حومه و اراضی اطراف آن را در بر می گرفت. افزون بر آن واژه پولیس در زبان یونانی تنها در بر گیرنده شهرنبود بلکه در معنی «دژ» «دولت» و جامعه هم به کار می رفت. حمید عنایت در پیشگفتار ترجمه سیاست ارسطو توضیح داده است که: مفهوم شهر با polis یونانی تفاوت آشکار دارد. شهر به معنای جایگاه زیست مردمان را در یونانی asty مینامیدند. polis در آغاز قلعه ای بود که در پای asty ساخته میشد اما مفهوم آن تغیر یافت و به معنی جامعه منظم سیاسی به کار رفت. برخی از محققان می گویند که واژه polis در اسناد آتن به خصوص به معنای جامعه سیاسی یک کشوردر ارتباط با کشورهای دیگر و یا به عبارت بهتر به معنای «شخصیت بین الملل» کشور آمده و در برابر آن واژه «دموس» demos ریشه دموکراسی بر مجموعه سازمان داخلی یک شهر اطلاق میشد.   سیاست را سایر فرهنگ‌ نامه‌های انگلیسی زبان در تعابیری مانند :برنامه، شیوه‌ی عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول راهنما و ... نیز بکار برده‌اند.عناصری که درتعریف سیاست نقش دارند عبارتند از:

1- شکل یا صورتبندی جامعه یا ساختار سیاسی جامعه.این که جامعه سیاسی از نظر ساختاری به چه صورتی است عملا در رهیافت سیاست نقش دارد.مثلا شهروندی که در جامعه قبیله ای زندگی می کند تا شهروندی که در دولت ملی ،دیدگاهش وتعریفش از سیاست فرق می کند.

دریک جامعه ودولت پادشاهی مهمترین عنصرجامعه شاه است ومهمترین موضوع موردمطالعه سیاست،شاه،مشروعیت وعملکرد وتاثیر شاه برزندگی سیاسی است.در حالیکه درنظام دولت ملی عناصردیگری اهمیت دارد.پس هرگونه تعریفی ازسیاست ازساختارنظام حاکم متاثراست.

2 -نخبگان وصاحبان اندیشه:عالم تفکروتعقل عالم خواص است که درنتیجه تلاش یا به دلیل رابطه با ماورای طبیعت به آن دست می یابند.اگرمخروط فرهنگی جامعه را ترسیم کنیم این ها در راس هرم اند.(ستارگان جامعه اند).سپس روشنفکران بعد مردم عامی.مثلا پیامبران که بحث مدینه فاضله ،عدالت ،جهانداری را مطرح کردند یا فلاسفه ،مدنی الطبع بودن انسان ،قرارداد اجتماعی  وضع مدنی .....این ها اسوه های سیاست اند.

 3- ا نقلاب: انقلاب های بزرگ هم در نحوه نگرش به سیاست و تعریف اجتماعی آن تاثیر داشته است.مثلا :انقلاب های ساختاری واقتصادی ،ا نقلاب های فکری و فرهنگی وانقلاب های سیاسی-اجتماعی.تعریف سیاست با توجه به انواع انقلاب متفاوت خواهد بود. 


 

تعریف سیاست


       سیاست در ادوارگوناگون زندگی بشر با برداشت های متفاوت مواجه وتعاریف مختلف از آن ارائه گردیده است.در یونان باستان سیاست یعنی رسیدن انسان به سعادت،در قرون وسطی به معنی رستگاری انسان ودر عصر جدید به مفهوم آزادی ورسیدن انسان به قدرت بکار رفته است.

       سیاست از دیدگاه دانشمندان غربی

               سقراط سیاست را رسیدن انسان به سعادت از طریق فضیلت دانسته و مجرای تحقق آن را در فرمانروائی و حکومت خوب می داند. اوحکومت را در پنچ شکل، حکومت فرمانروای عادل, حکومت سلطان مستبد، حکومت نجبا (اشراف و قشر ممتاز), حکومت اغنیاو حکومت عامه  مردم مطرح می کند. سقراط حکومت عامه را که مستلزم دخالت افراد نا صالح می باشد رد  و حکومت فرمانروای عادل با تقوی و با فرهنگ را ترجیح میدهد.به نظر او در حکومت فرمانروای عادل است که فضیلت محقق گردیده انسان به سعادت دست می یابد.

           افلاطون در کتاب جمهوریت و رساله های خود حکومت را از چند زاویه بررسی می کند .گرچه نظریات افلاطون را به جهت کثرت و تنوع آن نمی توان به یک جمع بندی مشخص رساند ولی او فصل نوی در اندیشه سیاسی در زمینه های حکومت و جامعه به و جود آورد. عده ای معتقد اند که حکومت از دید افلاطون به پنچ  نوع حکومت فلاسفه، نظامیان، اغنیا, عامه مردم و استبدادی تقسیم شده است.افلاطون ضمن ترجیح حکومت فلاسفه می گوید : زمامدار باید فیلسوف باشد و بهترین دولت ها آن است که بهترین مردم حکومت کنند و حکیم حاکم باشد و حاکم حکیم شود. افلاطون در نظریه جدید بعد از کتاب جمهوریت و وظیفه دولت و نظام سیاسی را تعلیم و تربیت مردم دانست. فرمانروایان را به شبان یا چوپان تعبیر کرد.

        ارسطو انسان را موجود اجتماعی ودر نتیجه سیاسی می داند«غایت سیاست خیری خواهد بود که اختصاص به انسان دارد .اگر چه در واقع خیر فرد وخیر مدینه یکی است ،با وجود این حفظ ورعایت خیرمدینه برخیرفرد مقدم ومقدستراست ».ارسطو از سیاست علم سیاست را مراد می کندوبه شکلی آن را مطالعه علمی دولت-شهر ویا چیزی که به هنر سیاست مربوط می شود می داند.اگر ما از طرف ارسطو سیاست را تعریف کنیم چنین خواهد بود:هر آنچیزی که در شهر میگذرد و بدنبال سعادت آدمی است ،سیاست نامیده می شود.ارسطو سیاست را مساوی با ایجاد اعتدال می داند. ارسطو مردم را به سه قسمت تقسیم کرده ( اغنیا توده مردم طبقه متوسط که معتدل ترین مردم هستند ) به عقیده ارسطو اساس دولت در طبیعت انسان است و دولت برای تا ًمین نیاز های انسان است که اولین نیاز جسمانی است که سبب پیدایش خانواده شد. ارسطو استقلال نهاد خانواده را ضروری میداند. به عقیده وی قانون و عدالت در قالب دولت، مردم را به هم پیوند میدهد. 

       سنت آگوسیتن قدیس   سیاست را راه رسیدن انسان به رستگاری تعریف می کند.او کتابی دارد بنام «شهر خدا».در این کتاب  تصویری از دو شهر زمینی وشهر خدا ارائه می دهد.شهر زمین جایگاه گنهکاران وشهر آسمان مقر بندگان صالح خداوند وآمرزیده شدگان است.سیاست یعنی تدبیری که انسان بتواند از شهر زمینی خود را به شهر آسمانی برساند.

       توماس اکویناس  پس از گذشت حدود هشت قرن بعد از ارسطو حکومت را به مثابه یک کشتی که نا خدای آن مذهب و روحانیون هستند می داند و می گوید : «حکومت کردن به معنی هدایت کشتی است و ماهیت حکومت را از همین شباهتی که میان دوکلمه هست باید فهمید......و به همین دلیل حکمرانان دنیوی، پاسدار مقاصد فرعی زندگی فردی و اجتماعی انسان اند».هدف حکومت مانند هدف کشتی رساندن بار ومحموله از بهترین راه به مقصد  است.غرض اجتماع این است که به کمک پارسائی به نعمت همجواری خدانائل گردد.پس سیاست رهنمونی بشر به سوی سعادت است.

 

      ماکیاولی از نویسندگان معاصر غرب است. اندیشه سیاسی او حذف دین و اخلاق از گردونه سیاست است. وی ضمن انکار قانون الهی کاملا" تفکر عادی سیاسی دارد و هدف زندگی را رفاه و لذایذ مادی می داند. ماکیاول اصل را درحکومت وقدرت میداند و ابزار لازم قدرت را یاد آور میشود. گرچه معتقد است که معلوم نیست انسان صاحب فضیلت از این ابزار استفاده کند وی حکومت جمهوری را بر حکومت سلطان (سلطنتی) ترجیح میدهد.

      ژان بدن نخستین کسی که تعریف علمی از حکومت ارائه می کند. او می گوید اگر در حکومت ،مردم سهیم باشند، دمکراسی، اگر عده ای حکومت کنند، اشرافی و اگر یک فرد حکومت کند سلطنتی است. ژان بدن حاکمی را که خدا ترس دور اندیش، دلسوز، عاقل و معتدل و عادل و مقتدر باشد تا وقتی که با عدالت حکومت می کند  بر حق میداند. گرچه این حاکمیت را از طریق موروثی و کودتا و یا از راه قانون بدست آورده باشد.

 

 

   تعاریف جدید سیاست


    ماکس وبر   سیاست یعنی کوشش برای شرکت در قدرت ویا کوشش برای نفوذ درتخصیص قدرت چه در میان دولت ها و چه در میان گروه در یک دولت.پس به زعم وبر آنچه سیاست ر ااز حوزه دیگر فعالیت های بشری جدا می کندقدرت است،زیرا قدرت همیشه وجود دارد.

    مورگانتا «سیاست تنها مبارزه برای قدرت است».پس علم سیاست مطالعه قدرت است.اگر سیاست تنها مبارزه قدرت باشد در جامعه جنگ همه علیه همه همواره حاکم است.اما دنیای سیاست از رقابت علیه قدرت هم خالی نیست.اگر انسان ها همه فرشته بودند،ضرورتی برای تشکیل حکومت وجود نداشت.و اگر فرشتگان بر جامعه حکومت می کردند،نه به اداره وکنترل عوامل داخلی حکومت نیاز بود ونه به تعیین حدود واختیارات.انسان هم قدرت طلب است وهم نظم خواه .هم با تدبیر اداره امور را می چرخاندوهم به رقابت می پردازد.

         موریس دورژه    سیاست در همه جا ذوجنبتین است.تصویر ژانوس خدای دو چهره مظهر حقیقی دولت است.دولت ضمن این که قدرت سازمان یافته و ابزار سلطه یک طبقه علیه طبقه دیگر است،وسیله ا ی است برای تامین نوعی نظم اجتماعی ونوعی همگونی کلیه افراد در اجتماع در جهت  مصالحه عمومی. این دو همیشه با همدیگر است هرچند سهم هر یک به حسب موقعیت ها تغییر می کند.     نقد   این تعریف رابطه دو طرف را سلطه  آمیز می داند.در حالیکه می تواند رابطه آزادانه و آگاهانه بر اساس آمریت باشد نه سلطه پذیری دیگر این که اگر سلطه پذیری باشد دیگر نظم وهمگونی جهت مصلحت عمومی چه معنی دارد.

       سیاست هنر استفاده از امکانات است( اغلب برای فعالان سیاسی ممکن نیست به همه هدف های خود برسند بنا بر این باید بلند پروازیها را با قدرت خود متناسب کنند. هیچ کس بیش از قدرت یا امکانات خود نمیتواند در سیاست اعمال نفوذ کند و تأثیر گذارد).     سیاست، حکومت کردن بر انسانها است : کایتا نوموسکا در طبقه حاکم و آستین رانی درحکومت بر انسانها در مورد رابطه کسانی که حکومت میکنند و کسانی که بر آنها حکومت میشود میان فرمان روا و فرمانبردار بحث می کنند و استدلال می نمایند که این رابطه مرکز زندگی سیاسی است.   سیاست، مبارزه برای کسب وحفظ قدرت است: مهمترین تعریف سیاست در میان متفکران سیاسی غرب این است که آن را مبارزه برای قدرت و نفوذ و اعمال آن در جامعه می دانند. سیاست یعنی دانستن اینکه : چه کسی می برد، چه می برد، چه موقع میبرد، چگونه میبرد، و چرا میبرد. این تعریف هارولد لاسکی از سیاست است.   سیاست، توزیع آمرانه ارزشهااست : که به ایستون تعلق دارد،   سیاست را هنر حکومت کردن تعریف نموده اند(فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد)  نولی: همه آن فعالیت های که مستقیم یا غیر مستقیم با کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت، و استفاده ار قدرت دولت همراه است .تعریف نولی هم تازگی ندارد و در واقع بیان دیگری است از اینکه سیاست مبارزه  برای کسب، حفظ افزایش یا نمایش قدرت است.

     اگر بخواهیم تعریفی به نسبت فراگیر از سیاست در اختیار داشته باشیم این چنین خواهد بود: سیاست رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد گروه ها و احزاب (نیروهای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولت با دولت های دیگر در عرصه جهانی است. بنابراین تعریف میتوان از سیاست یک فرد، از سیاست یک گروه، از سیاست یک حزب و از سیاست یک حکومت نام برد. و از لحاظ بین المللی هم سیاست خارجی دولت را مشخص کرد . سیاست بر گزیده  منافع هریک از نیروهای اجتماعی نامبرده است .

ابو نصر فارابی از فلاسفه مشهور اسلامی الگوی اندیشه و نظام سیاسی را مدینه فاضله بر اساس بنیاد های فلسفی و سیاست را حاصل خدمات حاکم به مردم به منظور رسیدن به سعادت می داند . فارابی از علم مدنی یاد می کند.که هدفش بحث در افعال ورفتار ....وملکات و اخلاق است و این که رواج این افعال در میان مردم  توسط حکومتی امکان پذیر است که «تنها به نیروی خدمت وفضیلت »به چنین کاری دست می زند.به نظر فارابی این خدمت عبارت است از پادشاهی وفرمانروائی وحاصل این خدمت سیاست است.غایت علم سیاست یا علم مدن بحث در سعادت عملی آدمی است یعنی برقراری ملکات و اخلاق در آدمی وخدمت دولت در پایداری از آن ها و همین خدمت سیاست است. پس سیاست تامین سعادت آدمی است.

    ابوعلی سینا فیلسوف مشهور اسلامی درکتاب السیاسه و رساله اثبات نبوت خود اندیشه دینی سیاسی خود را تبیین کرده است . در کتاب السیاسه به مباحث پیرامون سیاست مدنی و کشور داری می پردازد و در رساله اثبات نبوت فلسفه بعثت پیامبران را بیان می کند. ابن سینا هدف نهائی یک جامعه مدنی و سیاسی را رسیدن به سعادت می داند و برای وحی و نبوت بعد سیاسی قایل است... او قانون وسیاست را که دورکن اصلی یک جامعه متمدن است به انبیاً اختصاص می دهد. به عقیده وی پیامبرقانونگذار و سیاستمدار بر جسته جامعه به شمار می رود و تنها اوست که میتواند این دو مسوً لیت را به عهده داشته باشد. ابن سینا در کتاب فی اثبات النبوه می گوید : پیامبران با سیاست و فن مدیریت و مردمداری که داشته اند، امور مادی مردم را سامان دادند و به یاری مکتب فلسفی الهی زندگی معنو ی را برای مردم کمال بخشیدند.

        ابوحامد غزالی ازمتفکران معروف و بر جسته اسلامی است. غزالی در کتاب احیاً العلوم دین،دین را کاملا" سیاسی می داند.از نظر غزالی زندگی اجتماعی انسان به چهار صنعت کشاورزی، پارچه بافی بنائی و سیاست وابسته است که مهمترین این صنایع و فنون سیاست است.از دید غزالی تفکیک میان علم دین و سیاست امری نا ممکن است.

    ابن خلدون مثل ارسطو سیاست را علم مطالعه شهر و سعادت آدمی را در آن می داند.«سیاست مدنی دانش تدبیر و چاره جوئی خانه یاشهر است به مقتضای آنچه اخلاق وحکمت ایجاب می کند تا توده مردم رابه روشی که متضمن حفظ نوع وبقای او باشد وادار کند».   به نظر حمید عنایت جوهر سیاست همانا هنرزیستن و کارکردن با دیگران است.سیاست هنر حکومت کردن است.    در مجموع می توان تعریف سیاست را به سه دسته تقسیم کرد:1- دسته ای که سیاست را بر انسان وبرغایتی که سیاست در آن خصوص باید دنبال کند متمرکز می کنند.2- دسته ای دیگر نحوه بر خورد انسان با امکانات دنیائی رامد نظر دارند و سیاست را با توجه به روند وکارکرد زندگی سیاسی تعریف می کنند.3- دسته سوم غایت وروند سیاست  را موضوع سیاست نمی دانند و به آن بعد از سیاست توجه دارند که در همه جا و صرف نظر از فرهنگ و زمان ومکان در سیاست حضور دارد.       

     در تفکرات جدید تعریف سیاست مبتنی بر چگونه حکومت کردن است.چگونه خدمات وارزشها در جامعه تقسیم می شود.؟سیاست تخصیص آمرانه ارزشها در یک جامعه است.یعنی سیاست به نحوه توزیع خدمات و امکانات کشور که حکومت در جامعه انجام می دهد توجه دارد.در راه توزیع به ناچار منافع مختلف و گاه متضاد وجود دارد وهنر سیاست رسیدگی به حل و فصل این رقابت ها است.پس عنصر اساسی در تعریف سیاست :1- انسان 2- امکانات مادی که هم محدود است وهم مورد نیاز انسان.  یکی از دانشمندان تعاریف دو گروه بالا را چنین جمعبندی کرده است به نظر او سیاست شامل جنبه های زیر است.

الف- نوعی فعالیت که به کوشش افراد وگروه ها وجوامع برای منافع ،در حال رقابت هستند.توجه دارد.

ب- نوعی از فعالیت با توجه به این واقعیت که کوشش مزبور در شرایط متغیر ودر کمبود های نسبی رخ میدهد،محدود می شود.

ج- نوعی از فعالیت که در آن به دنبال منافع بودن ،پیامد های چنان بزرگی دار د که بطور بارزی بر کل اجتماع ویا برقسمت اعظم آن تاثیر می گذارد.

    چنانکه دیدیم در حالیکه دو گروه یکی بر غایت و دیگری بر روند سیاست توجه دارند، دسته سومی هم است که بر هر دو گروه معترض اند.آن ها معتقد اند که قدرت وجه بارز زندگی سیاسی است.این دید متعلق به  کسانی است که  مخالف  مدنی الطبع بودن انسان اندووضع طبیعی انسان را نا مطلوب می دانند.انسان تنها پس از ورود به وضع مدنی می تواند حیات  انسانیش را به منصه ظهور برساند.چون در وضع مدنی حیات انسان عقلانی می شودوقواعد بازی روشنتر می گردد.ماکیاولی برجسته ترین متفکر این نحله است.به نظر او بایدواقعیت سیاست را به آنچه در سیاست می گذرد دید ،نه در آرزو.او در کتاب  گفتار ها می نویسد:«امنیت انسان غیر ممکن است ،مگر اینکه با قدرت جفت شود».بعد ها هابز گفت «قدرت جز سرشت آدمی است».قدرت جز دائمی سیاست شد.«قدرت در  آدمی است وتنهابا مرگ پایان می یابد.».

   چهار مفهوم مختلف از سیاست

1-سیاست به معنی هنر حکومت وفعالیت های دولت. polisهمان فعالیت دولت است.پس اکثر نهاد های اجتماعی از این تعریف خارج می گردند.

2- سیاست فعالیت عمومی نه فعالیت مربوط به علایق خاص افراد.این فکر به ارسطو باز میگردد.تنها انسان می تواند زندگی خوبی داشته باشد.

   3-سیاست به عنوان ابزار خاص حل نزاع ها ،اختلافات که باید از طریق مذاکره حل شودونه زور.

4-سیاست به معنی تولید ،توزیع و استفاده از منابع حیات اجتماعی،یعنی  چیزی در باره قدرت.

   علم سیاست

    هرچند در گذشته بسیاری از اندیشمندان به علمی بودن سیاست تردید داشته اند:مثل اگوست کنت،جان استوارت میل و....اما تلاش های انجام شده در قرن 20 از این تردید ها کاست.در بیانیه پایانی کنفرانس فلادلفیا(1965) چنین آمده است:«هیچ جنبه ای از زندگی اجتماعی نیست که با سیاست ارتباط نداشته باشد».پس سیاست علمی است که در بسسیاری از عرصه های پژوهش اجتماعی سهیم است.عنوان های مانند سیاست،حکومت،نهاد های سیاسی،علم سیاست،حکومت مقایسه ای،نظریه سیاسی،فلسفه سیاسی سیاست ملی،سیاست عمومی،سیاست مقایسه ای وسیاست بین الملل و..

       رهیافت های علم سیاست

    تنسی در مبانی علم سیاست سه رهیافت: سنتی،علوم اجتماعی وانتقادی را مطرح نموده است.رهیافت سنتی که بیشتر در انگلستان معمول بوده مسائل سیاسی را با نگاه به کشور خاص وبا کمک ابزار ها مفاهیم فلسفی -  تاریخی بررسی می کند.بحث نهاد های سیاسی، فلاسفه بزرگ،حکومت تطبیقی و....  رهیافت علوم اجتماعی بیشتر در آمریکا رایج است.تلاش این است که نظریات عمومی یا قوانین مربوط به سرشت سیاسی را از طریق مطالعات یا رهیافت کلی و عمومی بدست آرند.پس علوم سیاسی یکی از رشته  های علوم اجتماعی است شامل جامعه شناسی واقتصاد که به تحلیل علمی داده ها می پردازد.   رهیافت انتقادی معتقد به مطالعه عمومی وکلی است.این گروه نه طرفدار یک رشته دانشگاهی بلکه طرفدار یک نظریه عمومی است.مثل مارکسیسم ،لیبرالیسم و... ، رهیافت تاریخی -   توصیفی ، قبل از سال 1900 بررسی سیاست بطور عمده  زیر سلطه فلسفه ،تاریخ وحقوق بودوتا هنوز هم این نقش باقی است.

رهیافت مرحله گذار(رفتاری)  : کتاب طبع بشر در سیاست  از گراهام والاس وکتاب روند حکومت از بنتلی که در 1908 منتشر شد،آغاز دگرگونی در مطالعات سیاسی بود. رهیافت رفتاری در آمریکا وپس از جنگ جهانی دوم رایج گردید.دیوید مارش در کتاب روش ونظریه در علوم سیاسی 6 رهیافت برای مطالعه علم سیاست مطرح کرده است: نظریه هنجاری،مطالعات نهادی،تحلیل رفتاری،نظریه انتخاب عقلانی،فمینیسم و تحلیل گفتمان نظریات سیاسی به دو دسته :کلاسیک(از سقراط تا ماکیاول) و جدید(از ماکیاول به بعد) تقسیم می گردد که هر کدام ویژگی خود را دارد.

1-محور نظریات قدیم فضیلت بود.محور نظریات جدید آزادی است.

2-در نظریات قدیم جامعه بر فرد تقدم داشت.انسان ذاتا اجتماعی است.پس ذاتا سیاسی هم است.(تفاوت در این است که جامعه چگونه اداره شود.ازقبل تعیین شده  یا انتخابی است).

3-مفهوم زمان حلقه ای ودورانی است.اما در نظریات جدید این مفهوم صعودی است(نوآوری ،تغییر ،انقلاب،تعیین سرنوشت)

4-نظم قدیم کیهانی است.سلسله مراتبی وهمه از قبل تعیین شده .اما نظم جدید طبیعی است ومبتنی بر آزادی.



قدرت



قدرت power    از لحاظ لغوی به معنی توانائی وتوانمندی است که مقداری از تاثیر بالقوه یا بالفعل یک فرد یا یک شی بر افراد یا اشیا دیگر را نشان می دهد.اگر الف دارای مقداری از تاثیر بر ب باشد ،می گوئیم الف دارای قدرت نسبت به ب است.  در فلسفه سیاسی قدرت توانائی انسان ها در تاثیر گذاری بر حیات وارده جمعی یکدیگر و در نهایت ،تعیین سمت وسوی آن است.ا ز دید برخی از اندیشمندان سیاسی قدرت جز زندگی سیاسی است وبدون درک درستی از قدرت نمی توان سیاست را فهمید. عده ای قدرت را ستوده اند (ماکیاولی ونیچه) وبرخی مانند ژان ژا ک روسو نکوهش کرده اند.لیبرال ها قدرت را برای پاسداری از اصلی ترین خواسته انسان(نظم وامنیت)ضروی میدانند وماتریالسیت ها قدرت را محصول کشاکش طبقاتی. ریمون آرون :قدرت توانمندی برای عملی ساختن یا نابود کردن است.وقتی افراد قدرت خود را در رابطه با دیگران عملی کردند ،مهوم سیاسی قدرت درک می شود.  آر.جی تونی جامعه شناس امریکائی :قدرت را می توان به عنوان ظرفیت یک فرد یا گروهی از افراد در جهت تعدیل رفتار دیگر افراد یا گروه ها در جهت هدفی که خود می خواهند دانست.در هر دو تعریف تاکید بر ظرفیت و توانمندی است.   مورگانتا به وضوح قدرت را رابطه روانی میداند که در آن افراد کنترل خود را بر ذهن وعمل دیگران بر قرار می کنند.پس قدرت سیاسی یک رابطه روانی است بین کسانی که آن را اعمال می کنند و کسانی که بر آنها قدرت اعمال می شود. می بینیم گروهی بر ابزار ولوازم مورد استفاده در رابطه قدرت تاکید دارند ،اما عده ای دیگر بر نفس رابطه.چه بسا افرادی که  ابزار مادی قدرت رادر اختیار دارند ولی توانائی تاثیر گذاری بر دیگران را ندارند..یاعکس مسئاله هم صادق است.

  قدرت در علوم اجتماعی وعلوم سیاسی کلیدی ترین مفهوم است .برترانت راسل معتقد است : قدرت را می توان به معنی پدید آوردن آثار مطلوب تعریف کرد.پس قدرت مفهومی است کمی.راسل مقوله قدرت را در علوم اجتماعی مانند انرژی در فزیک می داند.از نظر او فهم درست علوم اجتماعی در گرو تبیین وفهم صحیح قدرت است.«قوانین علم حرکات جامعه قوانینی هستند که فقط بر حسب قدرت قابل تبیین اند،نه بر حسب این یا آن شکل از قدرت.قدرت مانند انرژی باید مدام در حال تبدیل از یک صورت به صورت دیگر در نظر گرفته شودووظیفه علوم اجتماعی این است که قوانین این تبدلات را جستجو نماید  ماکس وبر :قدرت امکان تحمیل اراده خود بر رفتار دیگران است.او مقوله قدرت را از نظرجامعه شناسی مورد بررسی قرار داده است.لذا قدرت درعرصه رفتار اجتماعی انسان ها مورد نظر است یعنی قدرت سیاسی ،پس از نظر وبر قدرت مجال یک فرد یا افراد برای اعمال اراده خود حتی در برابر مقاومت عناصر دیگر که در صحنه عمل شرکت دارند است.پس قدرت بر دو رکن عمده :1- تحمیل اراده.2- مقاومت شخص دیگر استوار است. وبر قدرت را معادل سلطه می داندورابطه بین قدرت مند وقدرت پذیر را مثل رابطه فرمانبر وفرمانروا یا اطاعت وفرمان می بیند.پس از نظر وبر هر کس که در جامعه قوه واستعداد اعمال اراده خود را بر دیگران داشته باشد ،واجد قدرت است.   مارکس :قدرت «اعمال قهر سازمان یافته یک طبقه علیه طبقه دیگر است».پس ازنظر مارکس قدرت با سه خصوصیت شناخته می شود.

خاصیت طبقاتی دارد و در رابطه یک طبقه با طبقه دیگر تحقق می یابد.

قدرت هرگز نمی تواند سالم ومشروع باشد،چون منشا ستم یک طبقه علیه طبقه دیگر است.

قدرت دارای خصیصه  تحمیلی وبیانگر رابطه طبقه حاکم ومحکوم است.

رابرت دال قدرت رابطه میان بازیگرانی است که در آن یک بازیگر،دیگر بازیگران را به عملی وامیدارد که در غیر این صورت آن عمل را انجام نمی دادند.

نقد دیدگاه راسل :آیا منظور راسل آثار مطلوب عملی وفعلی است یا ذهنی و آینده ؟دیگراین که تشبیه قدرت به انرژی درست نیست چون قدرت انسان بر  اساس اراده است اما انرژی فاقد اراده واختیار است.آیا قدرت سیاسی کمیتی قابل اندازه گیری است؟درعلوم طبیعی می توان از نیرو ،توان وانرژی برای اندازه گیری استفاده کرد،امادر علوم اجتماعی وسیاسی نمی توان کمیت مطلق را به افراد یا گروه ها نسبت داد .چون نمی توان دوبازیگر سیاسی را از بقیه جدا کردورابطه قدرت آن دو راسنجید.قدرت سیاسی نه به عنوان ویژگی ذاتی بازیگران،بلکه به عنوان ویژگی رابطه میان آن ها باید بررسی شود.    تحلیل وبر از قدرت کاملا انسانی واجتماعی وبه دو دلیل بهتر از تحلیل راسل است.1-  از کلی گوئی پرهیز کرده و به تحلیل قدر اجتماعی پرداخته است.2- بحث امکان تحمیل اراده توجه به ماهیت قدرت است.

نقد وبر1-آیا یک رهبر محبوب اجتماعی نظر خود را ابراز می کند یا تحمیل.2-اراده ای قدرت است که تحمیلی باشد و هر گونه مقاومت را در برابرخود بشکند.3-منابع واقعی رسیدن به قدرت بر چه بنیانی استوار است یعنی با کدام امکانات اراده تحمیل شود که قدرت محقق گردد.بصورت تصادفی باشد،نقد مارکس:قدرت همیشه مبتنی بر زور نیست.ممکن است مبتنی بر ایمان ،وفاداری و...باشد.طبقه از دید مارکس رنگ اقتصادی دارد،در حلیکه ممکن است اعتقادی،صنفی ،نژادی و...باشد.

قدرت از نظر مارکس ناسالم و نا مشروع است در حالیکه قدرت مثل شمشیر دو لبه است.می توان برای اهداف سالم و یا ناسالم بکار رود.

     هانا آرنت

   «قدرت توانائی آدمی برای عمل ،در همآنگی با گروه است».پس قدرت هرگز خاصیت فرد نیست بلکه به گروه  تعلق می گیرد.وتنها تا زمانی وجود خواهد داشت که در عمل افراد گروه با هم باشند.

آرنت بین قدرت و خشونت تمایز قایل گردیده وخشونت را مغایر با قدرت می دا ند ومعتقد است خشونت زمانی بوجود می آید که قدرت از صحنه غایب گردد.آیا با پایان گرفتن خشونت در مناسبات میان دولت ها ،قدرت هم پایان می پذیرد.؟آرنت برای اثبات ادعای خوداز دوروش استفاده می کند:1- تحلیل مفهومی 2- بررسی مصادیق واقعی.

در تحلیل مفهومی قدرت ر الازمه جمع می داند.فلان شخص قدرت دارد یعنی جمع به او این توانائی را داده است وبا از بین رفتن ملزوم(جمع)لازم(قدرت)هم از بین می رود.در حالیکه خشونت نشان دهنده جنبه ابزاری است ورابطه مستقیم با جمع ندار د.چون سرشت آن متکی به سلاح است.بررسی مصداقی آرنت در رابطه با انقلاب ها است.به نظر او تحلیل انقلاب ها دو جبهه را نشان می دهد.جبهه وسیع مردم بی سلاح -جبهه اقلیت با سلاح بسیار مخرب :جبهه اول نماد قدرت وجبهه دوم نمادخشونت است .قدرت همیشه رودروی خشونت ایستاده و نهایتا قدرت پیروزمی گردد«جائیکه از فرمان ها اطاعت نشود واطاعت مدنی از بین برود حکومت نابود وقدرت مردم  به پیروزی می رسد.نقد هانا آرنت :آیا هماهنگی گروهی قدرت تولید می کند ؟آیا هرقدر گروه بیشتر باشد همآهنگی بیشتر است؟خیر آلمان وهند

   پولانزاس:  مفهوم قدرت بستگی مستقیم به طبقات اجتماعی دارد وتجلی آن در مبارزه  طبقاتی وبین طبقات است«مفهوم قدرت به آن نوعی دقیقی از روابط اجتماعی مربوط می شود که ویژگی آن ها تعارض ومیارزه طبقاتی است.پولانزاس برای روشن شدن دیدگاهش مفاهیمی مانند طبقه اجتماعی،منافع طبقاتی و منافع خصوصی را توضیح می دهد.به نظر او در جامعه ای که مبارزه طبقاتی وجود ندارد بحث قدرت مطرح نیست ،بلکه آمریت  یا زور مطرح است.او بر اساس دید مارکسیستی طبقه را مبتنی بر پایگاه اقتصادی تعریف می کند.   فوکو: در خصوص مفهوم قدرت، درک سلسله مراتبی ساده را رد می‌کند و معتقد است قدرت یک مفهوم ساده ابلاغی از بالا به پایین و دستوری نیست، بلکه در شبکه‌ای از روابط در هم پیچیده، ساری و جاری است.همان چیزی که ساختار جامعه را تعیین و آن را مشروع می‌کند. قدرت در این مفهوم ریشه در لایه‌های مختلف تعاملات اجتماعی و زبانی (مفاهیم) دارد. . در اندیشه فوکو «مساله قدرت» در همه جا جاری است، در نسبت‌ها و اهمیت یافتن مناسبت‌ها، در روابط و تعاملات زبانی و کلامی میان افراد، طبقات و گروه‌های اجتماعی که به روش‌ها و منش‌های گوناگون ابراز می‌شود. . فوکو در«اراده به دانستن» قدرت را پیش از هر چیز به منزله کثرت مناسبات نیرو درک می‌کند. مناسباتی که ذاتی عرصه‌ای هستند که در آن اعمال می‌شوند. برای توضیح بیشتر مفهوم قدرت در تفکر فوکو، آن را از زاویه مفهوم «هژمونی» گرامشی بررسی می‌کنیم. گرامشی  در زندان مفهومی ماندگار را به یادگار گذاشت. هژمونی او صورتی کامل‌تر یا حداقل متفاوت از سلطه است که مارکسیسم مراد می‌کرد. به بیان ساده، هژمونی همان سلطه است اما در حوزه فرهنگ و رسانه. در مقابل سلطه بیشتر صبغه قهر‌آمیز و به اصطلاح سخت‌افزارانه دارد.گرامشی می‌گوید در نظام سرمایه‌داری مخالف سرکوب نمی‌شود بلکه اتفاقا پذیرفته می‌شود، اما مخالفی که همچون کبریت بی‌خطر برای نظم و نظام سرمایه‌داری تهدیدی بنیادین شمرده نمی‌شود و این به دلیل همان امری  است که او هژمونی می‌نامد.از نظر فوکو یک جزء مهم قدرت، آزادی است زیرا یک قدرت تنها در صورتی که در مقابل قدرت‌های دیگر توان مقاومت داشته باشد، می‌تواند تاثیرگذار باشد و خود  را به مثابه یک گفتمان غالب باز‌تولید کنداز طرف دیگر، قدرت صرفا مفهومی سرکوبگرانه ندارد بلکه از جهتی زاینده نیز هست، به این معنی که می‌تواند باعث شود گروه‌های اجتماعی،  فعال   و از حالت انفعالی خارج شوند.قدرت توانائی تحمیل اراده است.قدرت رابطه دارندگان اقتدار باتابعان است.قدرت مشارکت در تصمیم گیری است.  ویژگی های قدرت :قدرت مبتنی بر روابط است. قدرت نسبی ووابسته به موقعیت است.قدرت دوجنبه دارد:بالقوه وبالفعل.قدرت توانائی نفوذبر دیگران است.قدرت باید دارای ضمانت اجراباشد.قدرت هدفمند وهدفدار است. جک ناگل :حوزه قدرت ،قلمرو قدرت،مبنای قدرت،میزان وجهت قدرت،ابزار قدرت وهزینه های اعمال قدرت را جز ویژگی های قدرت بر می شمرد.

منابع قدرت :در این رابطه به دو نوع منبع اشاره شده است:منابع فردی ومنابع اجتماعی.منابع فردی :دانش:درجامعه آگاه هیچ رهبری نمی تواند به قدرت برسد مگر اینکه مجهز به دانش باشد.موقعیت ها :سر چشمه قدرت اندمثل موقیت اقتصادی،سیاسی،فرهنگی و...اقتدار: قدرت مشروع وطبق قانون است.تخصص و مهارت خود زمینه قدرت است.

ایمان: رهبران تنها با زور نمی توانند قدرت خود راحفظ کنند.به  باور عمومی نیاز دارند.

 منابع قدرت اجتماعی

 1-سازمان:سازمان در ذات خود قدرت است.احزاب،اتحادیه ها و....

2-رسانه های جمعی:منبع مهم قدرت اند.رادیو،تلویزیون،مطبوعات و...

 

منابع قدرت دولتی

به دو دسته :1- محسوس 2- نامحسوس تقسیم می گردد.

منابع محسوس :موقعیت جغرافیائی،وسعت سرزمین،منابع ملی،قدرت اقتصادی،توان نظامی،جمعیت.

منابع نا محسوس:شیوه رهبری حکومت(مستقل ،خودکامه ،فاسد).روحیه انظباط ولیاقت در ادارات دولتی ونیرو های مسلح.

اشکال قدرت :نفوذ:مانند قدرت رابطه ایست که در آن یک فرد ،دیگری را به کار دلخواه خود وامیدارد بدون این که شخص دوم احساس کندکه وادار شده است.اغلب وادار کننده از امکانات مادی و ابزار هم بر خوردار نیست.  رابطه قدرت ونفوذ-رابطه قدرت مستقیم وعلنی است،اما رابطه نفوذ غیرمستقیم وچه بسا غیر علنی باشد.

در رابطه قدرت شخص صاحب قدرت می تواند طرف مقابل را مورد بازخواست قرار دهد.اما در رابطه نفوذ چنین چیزی امکان ندارد.

در رابطه قدرت ضمانت اجرا وجود دارد،اما در نفوذ خیر.


 

مشروعیت


   مشروعیت به معنی بر حق بودن ،قانونی بودن است.مشروعیت یک نظام سیاسی به نوع نگرش مردم ومیزان رضایت شهروندان نسبت به حکومت مرتبط است.لذا با حقانیت،کارائی ومیزان حمایت مردم ارتباط مستقیم دارد.ماکس وبر مشروعیت را قابلیت نظام برای ایجاد و حفظ این اعتقاد که نهادهای سیاسی موجود مناسبترین نهاد ها برای جامعه به شمار میروند ،میداند.به نظر وبر «مشروعیت بر باور مبتنی است واز مردم اطاعت می طلبد.قدرت فقط وقتی موثر است که مشروع باشد.لیپست هم معتقد است«مشروعیت متضمن توانائی نظام به ایجاد و حفظ این باور است که نهاد های سیاسی موجود،مناسبترین نهاد برای جامعه  است.استرنبرگر«مشروعیت بنیاد قدرت حکومت است که از یکسو حق فرمانروائی را به حکومت میدهد واز سوی دیگرحکومت شوندگان را از چنین حقی آگاه می سازد.به نظر ژان بدن :مشروعیت یعنی این که مردم بطور طبیعی وبدون تردید سازمانی را که به آن تعلق دارند،می پذیرند.به باور رابرت دال«وقتی حکومت مشروعیت داردکه مردم تحت فرمان اعتقاد راستین داشته باشند بر اینکه ساختار،عملکردها،اقدامات،تصمیمات،سیاست ها ،مقامات،رهبران یا حکومت از شایستگی،درستکاری یا خیر اخلاقی ،از حق صدور قواعد الزام آوربرخوردارباشد.

مشروعیت در تلقی ادیان وایدئولوژی ها

از دید اسلام مشروعیت به اموری اطلاق می شود که شارع آن را وضع کرده باشد.پس منبع ذاتی مشروعیت ،حقانیت واعتبار خداوند متعال است.در مارکسیزم مشروعیت یک نظام تابعی از نیروها وروابط تولیدی است.ودر لیبرالیزم مشروعیت تابعی از تصورات عقلی میباشد.

منابع مشروعیت

سنتی :توجیه اقتداربرمبنای آداب وسنن گذشته مثل وراثت،سلطه پدرشاهی وپدر سالاری.

کراماتی(کاریزمائی) :توجیه اقتدار برمبنای خصوصیات استثنائی رهبر

قانونی یا عقلانی:توجیه اقتدار بر اساس مقررات دیوانسالاری وقوانین رسمی. 

رابطه قدرت،اقتدار ومشروعیت

در جریان تبدیل شدن قدرت به اقتدار است که مشروعیت مورد بحث قرار می گیرد.قدرت وقتی به اقتدار تبدیل می گردد که مشروع باشد.

مشروعیت نظام سیاسی

مشروعیت نظام سیاسی بر اساس احساس وفاداری شهروندان محاسبه می شود ورابطه ایست بین نظام سیاسی واعتماد سیاسی.اما احساس وفاداری مثبت (رضایت)ومنفی(نارضایتی)راباید تفکیک کرد.

گلدریج وفاداری را تحت عنوان سمت گیری های مشروعیت به سه دسته تقسیم می کند:1- حمایت گر2- راضی 3- مخالف.

جیمسون چهار موضوع را برای اعتماد سیاسی بر می شمرد:1- مقامات 2- نهاد های سیاسی 3- فلسفه عمومی رژیم 4- اجتماع سیاسی.به نظر جیمسون این ها را باید سلسله مراتبی در نظرگرفت.دیدگاه های مثبت درباره سیاست انسان ها را به اتباع خوب تبدیل می کند.یعنی کسانی که خواستار حمایت واطاعت هستند.

ابعاد مشروعیت

دیوید بنتهام ابعاد مشروعیت را به سه سطح تقسیم می کند:مشروعیت با قواعد مستقر سازگار ومنطبق باشد.این قواعد را بتوان از طریق ارجاع به باورهای مشترک مردم توجیه کرد.شواهد ومدارک دال بر رضایت فرمانبرداران قدرت  ازرابطه قدرت موجود باشد.پس سطح اول قوانین،دوم توجیه سازی ناشی از باورها ورسوم وسوم اقدامات مربوطه.

ابزار های مشروعیت

حکومت های مختلف در جهان از چهار ابزار برای توجیه نظام خود بهره می گیرند.

اجبار:رژیم های توتالیتربرای متقاعد کردن مردم به تهدید،ارعاب،شکنجه،زندان واعدام متوسل می شوند.

زیرکی وتدبیر:رژیم های سنتی که کمتر دستخوش تحولات شده اند،از جنبه روانی اعتقادات مردم را تحت تاثیر قرار می دهند.

دسته بندی کردن افکار وعقاید:رژیم های کمونیستی با القا مجموعه ای از آرا وعقاید خاص به مردم،انان را می فریبند.

اقناع:در کشور هائی که تفکر لیبرال حاکم است ،ابزار مشروعیت بر اساس عقل و تدبیر ،علاقه ومنفعت سنجیده می شود.

انواع مشروعیت

دیوید ایستون مشروعیت را به :ایدئولوژیک(شیوه واگذاری قدرت)،ساختاری(پذیرش ساختارهای رژیم )وشحصی(توانائی های رهبران) تقسیم می کند.

فردریک از مشروعیت دینی،فلسفی،حقوقی،سنتی،روشی وتجربی نام می برد.

میزان مشروعیت

به گفته جوئن لینز مشروعیت امر نسبی است .هیچ رژیمی برای همه مردم یک کشور صد در صد مشروع نیست.هیچگونه مشروعیتی ابدی تلقی نمی گردد.

سنجش مشروعیت

مشروعیت را می توان از طریق اندازه گیری اعتماد مردم به نهاد های موجود ،باور به رهبران ومیزان حمایت از رژیم سنجید.هر چه میزان مشروعیت کمتر باشد ،کاربرد زور بیشتر است.

بحران مشروعیت

یک رژیم در چه سطح و میزانی  درمعرض خطر از دست دادن مشروعیت قرارمیگیرد؟آیا نقطه هشدار دهنده ای است ؟

لیپست واشنایدر در اثر شان بنام (خلااعتماد1983) به این مساله توجه نموده اند.اعتماد یکی از مولفه های اصلی مشروعیت است.کارائی حکومت در دراز مدت اعتماد ساز است.

به باور اکشتاین مشروعیت ذخیره ای از حسن نیت بوجود می آورد که مقامات در زمان های سخت می توانند از آن استفاده کنند.یکی از نشانه های فقدان مشروعیت فساد است.

    منشا بحران

ا1- افول ساختاری نظام

 2- فروپاشی نهادهای سیاسی.

3-فقرایدئولوژیک

 4- از بین رفتن اقتدار.

 

      بحران

    بحران از ریشه یونانی krinon به معنی نقطه عطف،وضع اظطراری یا فوق العاده ،بروززمان خطر درمورد مسائل,سیاسی،اقتصادی,واجتماعی،پریشانی،وحشت،فاجعه،مصیبت،خشونت،درگری،فشار،تعارض،تنش،اظطراب،فاجعه و......

     تعریف بحران

هرگاه پدیده ای به طور منظم جریان نیابد ،حالتی از نابسامانی ایجاد شود یا نظمی مختل گردد ویا حالتی غیر طبیعی پیش آید،بحران بوجود می آید.

بحران به هر نوع بی ثباتی که به تغییرات اساسی(بهتر یا بدتر) منجر شود گفته می شود.

بحران بوجود آمدن شرایط غیر معمول یا غیر متعارف در جریان حرکت سیستم یانظام است.

بحران نقطه چرخش در رویدادها وکنش ها که پیامد های غیرمنتظره ای بدنبال می آورد.

بحران وجود تهدید جدی نسبت به اهداف.

خصوصیات بحران

وضعیت بحرانی کوتاه مدت است.

رفتاری نظیر بی کفایتی،یا دنبال مقصر گشتن را بوجود می آورد.

اهداف طرف های درگیر را باتهدید مواجه می کند.

امر نسبی است.

موجب تنش فزیکی و اظطراب درجامعه می گردد.

اما رابینسون معتقد است تنش از نتایج بحران است ونه از ویژگی های آن.

 

   منشا بحران


      بایندر معتقد است که بحران نتیجه بروزتناقض بین نشانگان سه گانه توسعه است:برابری فرهنگی،ظرفیت اقتصادی وانفکاک اجتماعی.

به نظرآلموند منشا بحران یا در ذات نظام سیاسی ویا در عوامل محیطی نهفته است.وقتی نظام پاسخگوی تقاضاها نباشد عدم تقارن پیش می آید ،چه در ذات نظام وچه در محیط نظام .

به باور پارسونز،بحران در زمانی که اختلال در کارکردهای چهارگانه جامعه بوجود آید،رخ می دهد:

انطباق با شرایط جدید

حل تنش های اجتماعی

نیل به اهداف

حفظ همبستگی اجتماعی

با ترکیب عوامل چارگانه (ارزشها،هنجار ها،نقش هاوتجمیع)همبستگی ایجاد ودر غیر آن بحران بوجود می آید.

کنت والتز ریشه اصلی بحران را نا امنی می داند.

انواع بحران

  هرمان سی اف بحران ها را به لحاظ سه عامل،شدت تهدید،تداوم زمانی ودرجه آگاهی به انواع زیر تقسیم نموده است.

بحران های شدید 2- بحران های نوظهور3- بحران های کند وبطی 4- بحران های موردی 5- بحران های انعکاسی 6- بحران های برنامه ای(عمدی) 6- بحران های عادی.

بحران در اشکالی چون اقتصادی،فرهنگی،نظامی،قومی،احتماعی و....بروز می کند.به نظر لوسین پای هر کشوری برای رسیدن به توسعه باید بحران های زیر را پشت سر بگذارد:

بحران هویت(تعارض میان وفاداری های قومی وتعهدات ملی که همبستگی ملی را با خطر مواجه می کند)

بحران مشروعیت(بر اثر اختلاف بر سر رهبری و اقتدار بروز می کند)

بحران مشارکت(سیاسی شدن گروه های قومی وحرکت های پوپولیستی و..)

بحران نفوذ(اگر تاثیر نفوذ دولت یابه دلیل عدم کارائی یا دخالت خارجی از بین برود).

بحران توزیع در اثر افزایش سریع تقاضای مردم از حکومت ومسولیت حکومت نسبت به سطح زندگی مردم بوجود می آِید.

کنترل،مدیریت ومهار بحران

به نظر بایندر راه حل بحران ها عمدتا در مشتقات چهار قاعده از نوسازی نهفته است:

نهاد سازی

دستکاری های مقطعی

ایمان به علم وراه حل های تحولی

انهدام خلاق

نهاد سازی مورد توجه علمای علوم سیاسی است که در سه جلوه ظاهر می گردد:

نهاد سازی که دارای کارائی چندان نیست،اما مورد توجه جوامع مختلف است.مثل :تاسیس حزب،بروکراسی،پارلمان،دست کاری قوانین انتخاباتی و...

روندی که با ایجاد هر بحران نهاد خاص بوجود می آید(تخصصی)برای حل بحران نهاد های غیر تخصصی ایجاد شود.

دستکاری های مقطعی

نحبگان کلاسیک مثل موسکا وپاره توراه حل را در تغییرات ودستکاری های مقطعی می دانند.

راه حل های تحولی وعلمی

نظریه پردازان نوگرائی خوشبین،بر تمرکز روزافزون بر عقلانیت تاکید می ورزند.

انهدام خلاق

نظریه پردازان بد بین مثل شومپیتر راه حل را در انهدام خلاق می بینند وتاکید بر سنت ها ومقابله با دید نوگرایان دارند.


دولت


مفهوم دولت (State)تا قرن 16م رواج سیاسی نداشت.برای یونانی ها polisبه معنی شهر- دولت بودکه بر بهره مندی از حقوق واجتماع تاکید می کرد،نه اطاعت.در روم قدیم هم دولت به همین معنی بود واین وضع تا اواخر سده های میانه ادامه داشت.

    اختلاف نظر در مورد تعریف دولت وجود داردکه آنهم برمی گرددبه سرشت ووظایف دولت. لذاگروهی بر جنبه ساختاری وبرخی برجنبه کارکردی آن نظر دارند.عده ای بر اساس ساختار طبقاتی،برخی نظام قدرت،گروهی نظام رفاه وعده ای آنرا نمایانگر کل جامعه میدانند.عده ای تضمین کننده زندگی جمعی وبرخی نهاد اخلاقی وعده ای هم از لحاظ حقوقی محض و..... دولت رامورد بررسی قرار داده اند. یک عده دولت را شر ضرور(اسپنسر)وعده دیگر آن را شر مطلق (انارشیست ها)پنداشته اند.به تعاریف زیر توجه فرمائید:

بورگس:دولت بخش خاصی از اجتماع بشر است که بصورت سازمان یافته دیده می شود.

بلونشلی:دولت به مردمی سازمان یافته از لحاظ سیاسی که در یک سرزمین معین قرار دارند،گفته می شود.

ویلسون:دولت به مردمی سازمان یافته طبق قانون دریک سرزمین معین گفته می شود.گارنر :دولت اجتماع انسان هائی است که سر زمینی را در تصرف دائمی دارند،از کنترل خارجی مستقل اند وحکومت سازمان یافته ای دارند که بیشتر ساکنان آن بطور عادت از آن اطاعت می کنند.رابرت دا ل:به نظام سیاسی متشکل از یک سرزمین وحکومت آن سرزمین دولت می گویند.در مجموع می توان گفت سه گونه تعریف از دولت وجود دارد،تعاریف:حقوقی ،فلسفی وسیاسی.

تعریف حقوقی

  دولت:دولت واحدی است با ویژگی های زیر:1- جمعیت 2-حکومت 3- سرزمین 4- حاکمیت(انحصارقدرت).

تعریف فلسفی

 دولت دارای یک هدف اصلی است،کمال مطلوب ویا دولت آرمانی وخوب.از لحاظ فلسفی سه مکتب فکری وجوددارد:دولت برای ایجاد هماهنگی میان اجزای گوناگون وضروری جامعه وجود دارد.افلاطون،ارسطو وآکوئیناس طرفدار این نظریه بودند.دولت نتیجه یک قراداد اجتماعی استوهابز،لاک وروسو از مدافعان این نظریه اند.دولت در نتیجه مبارزه میان طبقات متضاد اجتماعی بوجود می آید.مارکس وپیروانش حامی این نظر اند.

       

      تعریف سیاسی دولت :دراین تعریف بر واقعیت ها تکیه می شود تا بر آرمان.دولت متکی بر سلطه واطاعت است.دیدگاه ها در باره منشا دولت

درمجموع دو نظریه در باره منشا دولت وجود دارد  1- دولت پدیده اندامواره است  2- دولت پدیده ابزارگونه

در نظریه اول دولت مثل خانواده وجامعه است ورشد وتکامل آن مبتنی بر ارگانیسم طبیعی است.برای انداموارگی سه خصوصیت بر شمرده اند.ارتباط داخلی میان اجزا-توسعه ورشد درونی-درونی بودن هدف وغایت-بر اساس این نظریه می توان نتیجه گرفت :دولت وسیله ای برای تامین امنیت وآزادی انسان است.این دیدگاه ریشه در تفکرات ارسطو دارد.بعد ها هگل مدافع آن شد.

 نظریه ابزاری دولت

دولت محصول اراده انسان است.دولت ابزاری است که انسان آنرا برای هدف خاصی ساخته شد ه است.دولت نتیجه قراداد اجتماعی برای تامین نظم وامنیت است.دولت چیزی را تامین می کند که طبیعت آنرا تامین نکرده است.مثل صلح وامنیت.پس دولت برای انسان ها بوجود آمده است ،نه انسان برای دولت. هابز،لاک وروسو حامی این نظریه اند.باید متذکر شد که دیدگا ه های اندامواره گی وابزاری دولت هر کدام به شاخه های دیگ هم تقسیم می گرددمثل نظریه ابزاری مارکسیزم که دولت را ابزار می داند ،اما نه بر اساس قرارداد،بلکه دولت را سلطه یک طبقه علیه طبقه دیگر می داند.یا مکتب اصالت فایده که منشا دولت را برای ایجاد و حفظ سود و فایده ولذت می داند،هیوم،بنتهام ومیل از طرفداران این دیدگاه می باشند.در نظریه های جدید هم دیدگاه سه مکتب درباره منشا دولت مطرح است:1-اصحاب قراداد2- اصالت فایده 3- عقلگرایان(که منشا دولت را در عقل انسان می داند،حفظ امنیت وتامین رفاه،روسو،کانت وهگل).تقابل فکری اصحاب قرداد وعقلگرایان زمینه بوجودآمدن مکتب ایدالیسم ورئالیسم وپارادیم کانتی وهابزی را در روابط بین الملل بوجود آورده است.

وظایف وصلاحیت های دولت

چنانکه اشاره شد در رابطه با وظایف وصلاحیت های دولت اختلاف نظر  بین فلاسفه وجو دارد که آن هم برمیگردد بر سرشت دولت.در مجموع چهار نظریه در باره سرشت  و طبع انسان بین فلاسفه وجود دارد:

آیا انسان طبعا موجود فردگرااست یا جمع گرا؟

آیا انسان موجود سیاسی است یا غیر سیاسی    ؟

آیا انسان طبعا موجود عقلانی است یا غیر عقلانی؟

آیا انسان طبعا موجود کمال پذیر است یا غیر کمال پذیر؟

بر اساس این چهار پرسشٰ هشت برداشت از طبع بشر توسط فلاسفه سیاسی ارائه گردیده است.

انسان طبعا فردگرااست(جان لاک).پس وظیفه دولت حفظ حیات وآزادی فرد است.

انسان طبعا جمع گرا است (مارکس).بدون جمع فرد هویت ندارد.پس وظیفه دولت تعیین هویت فرد در جامعه است.

انسان طبعا سیاسی است(ارسطو).ساست غایت وهدف زندگی انسان را نشان می دهد.پس وظیفه دولت تبیین این هدف وغایت است.

انسان طبعاغیر سیاسی است(بنتهام ومیل).انسان دنبال قدرت وفایده است.پس وظیفه دولت تامین حد اکثر شادی برای افراد است.

انسان طبعا عقلانی وآزاد است(هگل).دولت عقلانی است چون مظهر تکامل روح است:فرد- خانواده-جامعه مدنی- دولت. پس وظیفه دولت تحقق عقلانیت وآزادی انسان است

انسان غیر عقلانی ومجبور است(هابز).دو مشکل زندگی:1-کینه توزی ورقابت2-غروروسرکشی این ترس دائمی را بوجود آورده است.پس وظیفه دولت برقراری امنیت است.

انسان طبعا کمال پذیر است(انارشیست هامثل ویلیام گادوین وپرودون).حکومت شری است که به مقتضای جهل انسان پدید آمده است. همه حکومت ها فاسداند.وجوددولت اصلا ضرورت ندارد.با پیشرفت آموزش وحقیقت ٰعدالت در جامعه بر قرار می گرددوتعاونی ها وظیفه دولت را انجام می دهند.

انسان طبعاکمال نا پذیراست(سنت آگوستین در کتاب شهر خدا)اونافرمانی انسان از خدارا ناشی از غرور وخودخواهی طبیعی می داند.پس از هبوط انسان شیطان شد وباغرور وشهوت آمیخته گردید.پس دولت مظهر شر وکاربر نامشروع قدرت است.


وجوه دولت


دولت چهار وجه دارد:وجه اجبار،وجه ایدئولوژیک ،وجه عمومی،وجه خصوصی.

چهره اجبار:واقعگرایان اجبار را ضرورت دولت می دانندکه بدون آن حفظ نظم ممکن نیست.هر چند اجبار شر است ولی شر لازم.ایدالیست هاوانارشیست ها دولت را طفیلی وانگل می  دانند.مارکسیست ها هم دولت را پدیده زشت معرفی می کنند.وجه اجبار دولت به سه شکل ظاهر می گردد:ابزاری،ساختاری وایدئولوژیکی.ابزاری:تحمیل اراده حکومت برمخلفین از طریق کاربرد ابزارزورمثل اردو ،پلیس،زندان وتفنگ و... ساختاری:دستکاری در قوانین مثل:ممنوعیت احزاب سیاسی وجراید،ممنوعیت اعتصابات،منوعیت آزادی بیان و....ایدئولوژیک:این نوع اجبار چون درپوشش  ایدئولوژی (عقیده)صورت می گیردوفرد متوجه نمی شود ،خطرناک است.اجبار ابزاری یک بعدی،اجبار ساختاری دوبعدی و اجبار ایدولوژی سه بعدی است.

چهره ایدئولوژیک دولت

ایدئولوژی دستگاهی است که دولت ها بوسیله آن دولت مشروعیت می یابند.همه دولت ها دارای چهره ایدئولوژیک و مشروعیت بخش اند .مشروعیت در دولت مدرن بر اساس قراداد ورضایت اجتماعی است.قانون بازتاب اراده مردم است.پس مشروعیت مدرن تنها یک شکل دارد،آنهم مشروعیت دمکراتیک :قانونیت ،اراه عمومی،حاکمیت مردم و....از نظر مارکسیسم ایدئولوژی اندیشه حاکم طبقه حاکمه در هر عصری است.ایدئولوژی نمایش واقعیت به شکل کاذب است .کارل مانهایم :وظیفه ایدئولوژی مخدوش سازی اجتناب ناپذیر اندیشه بوسیله طبقه حاکمه برای حفظ قدرت خویش است.گاهی بعضی از دولت ها مشروعیت شانرا بصورت ترکیبی بدست می آورند مثل لویه جرگه وپارلمان وسران قبائل.

چهره عمومی دولت

در بخش عمومی دولت چهار وظیفه داردایجاد وحفظ همبستگی اجتماعی وسیاسی-حل کشمکش ها ومنازعات سیاسی-کوشش برای دستیابی به اهداف کلی-کوشش در تطبیق باشرایط متحول وجدید-همبستگی جوامع نیازمند تکوین ارزشها وهنجار های مشترک وکلی است.درشرایط گذار از جامعه سنتی به مدرن  ارزشها از هم گسیخته می شود .وقتی همبستگی سنتی ضعیف شد،برای بوجودآوردن همبستگی جدید دولت مدرن می کوشد با عرضه مفاهیم انتزاعی مانند وحدت نژاد،وحدت قومی، وحدت دینی و...نوعی همبستگی ایجاد کند.حل کشمکش هاومنازعات-همبستگی با ارزشهای جامعه ارتباط دارد،اما حل منازعات با قوانین وهنجار هامربوط می شود.ارزشها نامرئی وغیر آگاهانه اند.امامقوانین آگاهانه.هنجار ها در قوانین ظاهر می شود وظمانت اجرا هم دارد.پس یکی از کار های دولت شناسئی جرم ومجازات مجرمین است.یعنی داوری میان افراد متخاصم(حکومت یعین حکمیت وداوری)

دستیابی به اهداف کلی-اهداف کلی در هر دوره ای فرق می کند.در عصر ایمان هدف کلی دستیابی به رستگاری است اما در جامعه مدرن رفاه.مهمترین هدف دولت می تواند اقتصادی باشد.-تطبیق باشرایط جدید-دولت مدرن دولت نوساز است .احساس عقب ماندگی سبب بروزمسائل ناسیونالیستی می گرددکه خود یکی از انگیزه های اصلی نوسازی است.تافلر از سه انقلاب :کشاورزی،صنعتی واطلاعاتی سخن گفته است.کشور های عقب مانده  باید خود را تطبیق دهد .وجه خصوصی دولت-  آیا دولت حافظ مصالح ومنافع عمومی است؟یا حافظ منافع یک طبقه علیه طبقه دیگر .مثال کشتیبان در اندیشه ماکیاولی همان منافع عمومی را می رساند.پس سیاست تشخیص مصلحت عمومی است.مارکسیست ها دولت را موسسه  خصوصی که موجب تحمیل اراده ومنافع بخشی از جامعه بربخش دیگر می گردد.مارکس در نقد دولت هگل بر وجه خصوصی دولت تاکید دارد(هگل دولت رامظهر عقل ومصلحت عمومی می داند).اما مارکس دولت مدرن را کمیته اجرائی طبقات حاکمه می نامد.لنین دولت را ماشین سله یک طبقه علیه طبقه دیگر وابزار استثمار نیروی کار مزد بگیر بوسیله سرمایدار توصیف می کند.به نظر مارکسیست ها اصولا دولت محصول پیدایش مالکیت خصوصی است.


حاکمیت


     حاکمیت ازعنصر تاسیسی دولت ومتمایز کننده دولت از سائر انجمن ها است.ژان بدن اولین دانشمندی است که تعریف دقیق از حاکمیت ارائه داد.به نظر بدن حاکمیت قدرت برترو بدون محدودیت قانونی دولت بر شهروندان واتباع است.ما از نظر بدن مهمترین وظیفه حاکمیت قانون سازی است،اما خود حکمران از قانونی که به این شکل وضع شده باشد آزاد است.پس به نظر بدن حکمران منشا نامحدود حقوق مدنی است.پس حاکمیت صفت شخصی شاه نیست ،صفت دولت است حاکمیت عنصر موسس دولت است.حا.بدن مفهوم حاکمیت را در شمار اجزای ذاتی جامعه سیاسی آورد وآن را عامل اصلی همبستگیی اجتماعی وسیاسی نامید که بدون آن جامعه پایدار نمی ماند.پس حاکمیت مهمترین اصلی است که فلسفه سیاسی جدید وقدیم را از هم جدا می کند.  گروسیوس :حاکمیت قدرت سیاسی برتر است ، به کسی واگذار شده که اقداماتش تابع شخص دیگر نیست وبراراده او نمی توان مسلط شد. گروسیوس بحث خارجی بودن حاکمیت را مطرح کرد یعنی همه دولت ها برابر ومستقل ودارای صلاحیت برتردر درون مرز های خود هستند واز سلطه خارجی محفوظ. دوگی:حاکمیت قدرت حکمرانی دولت است.اراده ملت که در دولت سازمان یافته است.به نظر بلاکستون حاکمیت اقتدار برتر،مقاومت ناپذیر ،مطلق ومهار نشدنی است که بیشترین اختیارات قانونی به عهده اش گذاشته شده است. یلینگ :حاکمیت ویژگی دولت است که در پرتو آن دولت نمی تواند به طور قانونی مقید شود .مگر به اراده خود،یا قدرتی غیر از خودش آن را محدود کند. بورگس:حاکمیت قدرت اصلی ,مطلق ونامحدود بر یکایک اتباع وبر همه مجتمع های اتباع است. کارده دومالبرگ حاکمیت قدرت نیست بلکه کیفیت است.حاکمیت ویژگی عالی قدرت است.عالی از این لحاظ که این قدرت ،هیچ قدرت بالاتری را نمی پذیرد وهیچ قدرت دیگری نمی تواند با آن رقابت کند.


  تاریخ حاکمیت


 هرچندحاکمیت از مفاهیم جدید است که بدن در 1576م آن را توضیح داد،اما سابقه این مفهوم به یونان باستان بر می گردد.وقتی ارسطو ازقدرت برتر دولت که بدست یک فرد یا عده ای از افرادباشد سخن می گوید در حقیقت بحث حاکمیت را مطرح می نماید.در قرون وسطی به دلیل نزاع کلیسا با دولت مفهوم حاکمیت ضعیف بود. درعصر جدید این بدن بود که حاکمیت را عنصر مردم تاسیسی دولت نامید.هابز اندیشه حاکمیت حقوقی را به کمال رساند.قرارداد اجتماعی او مبین این مساله است.لاک حاکمیت سیاسی را مطرح کردوقدرت برتر را به مردم واگزارنمود.مریام بر اساس نظر لاک سه نوع حکمران را معرفی میکند.1-شاه حکمران رسمی2- مقننه حکمران حکومتی3-مردم حکمران سیاسی انواع حاکمیت- حاکمیت اسمی: مثل شاه ویا ملکه انگلستان . حکمیت قانونی : حکمرانی که حق صدور فرمان دارد.ویژگی های حاکمیت حقوقی عبارت است :صدور فرمان به شکل قانونی،مشخص وشفاف بودن فرمان ها،ضمانت اجرائی فرامین،ناحدود بودن اقتدار حکمران حاکمیت سیاسی :مفهوم مبهم است .برخی آن را اراده مردم وبرخی افکار عمومی و....می نامند.حاکمیت عمومی: یعنی منشا حاکمیت رای مردم است.به گفته بریس حاکمیت مردم پایه ورمز دموکراسی است. حاکمیت داخلی: یعنی دولت در سراسر قلمروش حق وضع قوانین را دارد. حاکمیت خارجی:این که دولت در حل مسائل داخلی از هرگونه سلطه خارجی بی نیاز است،یعنی استقلال دارد.

   ویژگی های حاکمیت:مطلق،جامع،دائمی،تجزیه ناپذیر،انحصاری،غیر قابل تقسیم می باشد.

     ملت  Nationاز ریشه    لاتینی Nasci وnatioبه معنی زایش،زادگاه ،نسل،تولد شدن ،جدمشترک‌ وملیت آمده است.درزبان فارسی به معنی راه، روش،طریقه،شریعت،وپیروان یک دین ودر ادبیات اسلامی هم به همین معنی  راه وروش شریعت است.البته ملت به معنی جدید پدیده دوران مدرن است.  کلمه nation در ر وم قدیم مفهوم تحقیر آمیز داشت و به خارجیان اطلاق می شد.در قرون وسطی اصطلاح ملت های وحشی رایج بود.مثلا به سران قبایل ایرلند سرکرده ملت خطاب می کردند.در همین زمان در انگلیس وفرانسه به طبقه حاکم ملت می گفتند.دراوخر قرون وسطی  جمعیت صاحب عقیده ملت نامیده می شد.همچنان   به محصلینی که در محل غیر از محل سکونت خود تحصیل  می کردند ملت می گفتند. در قرون جدید مفهوم ملت به دلیل دو عامل تغییر یافت:1- ظهور طبقه جدید بورژوازی 2- شکسته شدن نظم قدیم.در دوران جدید مفهوم ملت با مفهوم قدرت وحاکمیت درآمیخت .برای آزادیخواهان قرن 18ملت به کل مردم یک کشور در برابر پادشاه اطلاق می شد.درانقلاب فرانسه ملت به مردم آزاد وخودمختاری که حق تعیین حاکمیت وسرنوشت خود رادارند.ملت یعنی مردم متمدن ومردمی که توان تشکیل دولت را دارند.پس سه پدیده مهم عصر جدید عبارت اند از:1-تشکیل دولت با مرزهای معین2- تکوین نظام سرمایه داری3- تشکیل ملت( با حق حاکمیت). تعریف ملت-فرهنگ دهخدا: ملت گروهی از افراد انسانی که بر خاک معین زندگی می کنند وتابع قدرت یک حکومت هستند. ارنست رنان :ملت  روان است،یک اصل روحانی که متشکل از دو جز است:1- میراث مشترک فرهنگی2- میل به زندگی با همدیگر(سازش واقعی).ملت واحد بزرگ انسانی است که عامل پیوند دهنده آن فرهنگ وآگاهی مشترک است.  ملیت -  به نظر زیمرن  ملیت شکلی از احساسات مشترک برآمده از شور وشوق ،صممیمت وشکوه خاص مربوط به میهن است.اما استالین ملیت را  گروه سرزمینی که دارای زبان مشترک  هستند معرفی می کند ملیت  - در مجموع به سه معنی به کار می رود:

1-موقعیت حقوقی ،تابعیت وشهروندی.مثلا گفته می شودبه کدام ملیت تعلق دارید ؟

2-در مورد گروه های ملی مربوط به کشور های چند ملیتی.مثل سویس که ملیت های آلمانی ،فرانسوی وانگلیسی در آن سکونت دارند.

3-به مردمی  که هنوز به استقلال دستوران نیافته اند.

 

ناسیونالیسم-ملت به معنی جدید پدیده دوران مدرن است وپس از انقلاب فرانسه در ادبیات سیاسی رایج گردیده است.ملت به مفهوم حدید سه صفت ذاتی را در خود دارد

1-      ملت با حاکمیت واستقلال سیاسی مشخص می گردد

2-      تحت اطاعت هیچ قدرت ماورائی وفرانسانی نیست(سکولاریسم)

3-      به خود آگاهی دست یافته وحق تعیین سرنوشت خود را دارد.

پس کانون اصلی مفهوم ملت دلبستگی به میهن است . انسان  به دستآورد های ملت خود افتخار می کند واگر لازم شد در راه اعتلای وطن جان می بازد.ناسیونالیسم به این معنی دلبستگی به خود ونفرت از بیگانه است.به نظر روسو امکان ندارد به همه دنیا عشق بورزیم پس باید احساس خود را به حوزه کوچکتر زادوبوم خود محدود کنیم.با آزادی وبرابری است که به مقصد می رسیم.باید هر لحظه وطن را پیش چشم داشت،هیچ معبدی به جز عقل،هیچ قربانگاهی به جز وطن وهیچ کشیشی به جز قانونگذار وهیچ آئینی به جز آزادی ،برادری وبرابری را نمی پذیریم.از ناسیونالیسم با تعابیر مختلف یاد کرده اند:بمب سیاسی زمان،مذهب سیاسی قرن ،برجسته ترین محرکه تاریخ در دوقرن اخیر و.....ناسیونالیسم پدیده ای است که چندین بار در قرن 19 موجب تحولات مهم در جهان گردید وحد اقل دوبار در قرن 20 نقشه سیاسی جهان را تغییر داد .جالب این است که ناسیونالیسم پدیده کاملا متضاد است .هم ستمگران وهم ستم دیدگان بخاطر آن می جنگند.زانیکی معتقد است به دلیل ابهام در مفهوم ناسیونالیسم ،بسیاری از دائره المعارف های معتبر جهان از درج آن خود داری کرده اند.  عوامل شکل گیری ناسیونالیسم- درمجموع به دودسته عوامل اشاره شده است: عواملی عینی وعوامل ذهنی- عوامل عینی مثل زبان ،نژاد ، جغرافیا،فرهنگ مشترک ،دین مشترک،سابقه مشترک و...  عوامل  ذهنی  مثل سازمان سیاسی مشترک-  نژاد - اولین بنیان گذاران این این مکتب کنت دوگوبینو وواشردولاپوژ فرانسوی بودند.با آنهم این نظریه به نظریه آلمانی شهرت یافته است چون در قرن 20 نازی ها از آن بیشترین استفاده را بردند.بر اساس نظریه نژادی,سلسله نژادبشری به شکل هرمی است که در بالای هرم نژاد آریائی خالص قرار داردونژادهای دیگر مثل سیاه وزرد ورنگین در پائین هرم.پیشرفت وانحطاط تمدن ها در طول تاریخ با توجه به همین خالص بودن یانبودن نژادها مشخص می گردد.به گفته هیتلر «تاریخ به وضوح نشاندهنده این حقیقت است که هر وقت خون آریائی با نژاد های پست آمیخته شد ،عمر  یک نژاد طرفدار تمدن وفرهنگ به پایان رسید».به نظر هیتلر همه دستاورد های تمدن بشری حاصل نژاد ریخ   Nordicاست«تاریخ جز مبارزه مرگباربین نژاد آریائی ونژاد پست(یهودی) نیست».  حزب سوسیال ناسیونالیست آلمان ،فلسفه وجودی خود را بر اساس تئوری خون(Blut und Boden قرارداردوبه همین اساس اشغال سرزمین ها مجازبود.

   نقد نظریه نژادی

     تاکنون هیچ دلیل علمی ومنطقی برای برتری یک نژاد بر نژاد دیگر ارائه نشده است.اشنایدر در کتاب«مفهوم ناسیونالیسم» می نویسد:«ملت اصطلاحی است که در علوم اجتماعی بکار می رود در حالی که نژاد در علوم طبیعی .ملت بیانگر ویژگی های تاریخی واجتماعی قابل تغییر است اما نژادبه خصایص بیولوژیکی بر می گرددوقابل تغییر نیست(بوسیله آموزش وتلقین).ما هیچگاه نژاد آلمانی یا امریکائی نداریم اما ملت امریکا داریم.نژاد آریائی نداریم اما زبامن آریائی داریم ونژاد رومی نداریم اما تمن رومی داریم.ارنست بارکر نیز گفته است«ملت یک واقعیت معنوی بر پایه فرهنگ است نه یک واقعیت فزیکی بر پایه خون.پاسکالی نوسنده ایتالیایی می نویسد«ملت برای انسان ها به دلیل انتقال تجربه برمبنی سنن وفرهنگ است اما نژاد برای حیوانات به دلیل انتقال وراثت بر مبنای ویژگی های فزیکی.  زبان آلمان ها برای اولین بار عامل زبان را به عنوان تکوین شخصیت ملی هر قوم معرفی کردند.فیخته وهردر نمایندگان مکتب ناسیونالیسم زبانی هستند.به نوشته فیخته«بدون شک حقیقی ترین مرز های همه دولت ها ،مرز های درونی آن ها است.طبیعت آن هائی را که به یک زبان سخن می گویند با هزاران رشته نادیدنی می پیوندد.آن ها به یکدیگر علاقه دارندو طبعا یککل تقسیم ناپذیر اند.  نقد- در این که زبان در همبستگی ملی و خودآگاهی ملی نقش دارد زیاد صحبت شده است.مثلا مردم همزبان بهتر می توانند همدیگر را درک کنند.فرهنگ وآداب هیچ ملتی را بدون مطالعه زبان آن ملت نمی توان شناخت.زبان زمینه مناسب  ارتباط بین جوامع است.اما آیا تنها زبان می تواند ملت بسازد؟اگر چنین است چرا انگلیس ها وامریکائی ها وکانادائی ها واسترلیائی ها یک ملت نیستند وچرا در سویس افر اد بازبان هامختلف توانسته اند ملت واحد تشکیل دهند.  جغرافیا - با توجه به مفهوم nationسرزمین همواره به عنوان معیار تشکیل ملت مورد توجه بوده است. علاقه وعشق به سرزمین در ادیان و فرهنگ وسنن جوامع مختلف هم مورد توجه بوده است.وطن دوستی می تواند جنبه مثبت ومنفی داشته باشد.اما در دوران مدرن سرزمین ووطن در حد پرستش ستایش شد .هیتلر درآلمان بر این باور بود که تنها خون خالص آریائی باید در سراسر جهان حکومت کند وزمین ازخون های ناخالص پاک گردد. تاریخ،فرهنگ وتمدن -ملت محصول تاریخ ،فرهنگ راه ورسم مشترک ومعنویات یکسان یک مردم است. عامل ذهنی(سیاسی)این دیدگا ه انقلابیون فرانسه بود که عامل تشکیل دهنده ملت نه نژاد ،نه زبان ،نه تاریخ ،مه فرهنگ و..بلکه وحدت در سازمان سیاسی است.یعنی همزیستی مسالمت آمیز درسایه یک دولت متحد.  تیلی در سال 1993 تعریف زیر را از ناسیونالیسم ارائه نموده است«اعتقاد گروه بزرگی از مردم به این که یک جامعه سیاسی ویک ملت اند وشایستگی تشکیل دولت مستقل را دارندو مایلند وفاداری به جامعه را در اولویت قرار داده وبر سر این وفاداری  تا آخر بایستند»اانواع ناسیونالیسم- حد اقل می توان دو نوع ناسیونالیسم را از هم تفکیک کرد-  ناسیونالیسم قومی ودیگر ناسیونالیسم ملی-ناسیونالیسم قومی - این نوع ناسیونالیسم به دوره های گذشته بر می گرددومبتنی بر زادگاه مشترک ،زبان،نژاد،فرهنگ ودین مشترک است.یک نوع تمایل دوگانه مرکب از احساس یگانگی(خودی)وبیگانگی (غیر خودی)مبتنی بر نژاد،زبان و....در آن وجود دارد.وهمین احساس خودی وبیگانه آن ها را از همسایگان و غیر خودی جدا وبه رقابت ودشمنی دامن می زند.این نوع ناسیونالیسم چهار وصف اصلی دارد:احساسی،علی،واقعی ومردمی. ناسیونالیسم ملی-  در تقابل با ناسیونالیسم قومی قرار دارد و دارای اوصاف عقلی،غائی،اعتباری و حکومتی است.عقلی یعنی با برنامه وطرح همراه است.که نخبگان آن را برای حل مشکل دشمنی های قومی طراحی کرده اند.غائی یعنی هدفی را دنبال می کندکه عبارت از توسعه برای ایجاد مساوات است.اعتباری یعنی قراردادی ومبتنی بر رضایت است وحکومتی یعنی از با است.در بسیاری از موارد ناسیونالیسم قومی با ناسیونالیسم ملی تعارض پیدامی کند که ناشی از پارادوکس ملت-دولت است.مثلا یک شیعه عرب ویک سنی کرد در عراق اگر بنا بر ناسیونالیسم قومی بگذارند،دشمن همدیگر هستند.اما بر اساس ناسیونالیسم ملی دوست هم.یا این که معمولا دولت ها تلاش می کنند تنوع فرهنگی را از بین ببرند وبرای بوجود آوردن ملت واحد به یکسان سازی فرهنگی روی آورند،اما در مقابل اقوام برای حفظ هویت فرهنگی خود تلاش می کنند ودولت را غاصب می دانند.لذا ناسیونالیسم دولتی در برابر ناسیونالیسم قومی قرار می گیرد.به نظر هانتیگتن«از جمله عواملی که ساخت ملت دولت را به معارضه می طلبد این است که در دولت های چند قومی معمولا یک قوم تحت عنوان ناسیونالیسم در پی سلطه خود است.ملی گرائی در بسیاری از این کشور ها به معنی احساسی است که گروه مسلط قومی در خصوص قلمرو ملی ابراز می دارد.مثلا در مالیزیا مالائی ها،در انونیزیا جاوه ای ها ،در سیرلانکا سینهائی ها ،در پاکستان پنجابی ها ودر افغانستان پشتون ها».وبه نوشته والکر کانر«کشور های چند قومیتی دچار فرایند ملت زدائی هستند».


دموکراسی


Demos    واژه یونانی به معنی مردم وkratiaبه معنی قدرت است.در یونان به واحد های روستائی دموس می گفتند.در قرن 5ق.م.  مفهوم دموکراسی متحول شد به اجتماع همه مردم آتن اطلاق گردید.در  509 اداره جامعه آتن در اثر اصلاحات کلیستن حوقوقدان برجسته یونانی به دست روستائیان افتاد و از آن پس حکومت آتن را دموکراسیا نامیدند. یعنی حکومت روستائیان.امروز به حکومتی که قدرت در دست مردم باشد دموکراسی می گویند.  تاریخچه پیدایش دموکراسی-دموکراسی در مخالفت با حکومت استبدادی وخودکامه پیدا شد.امادر رابطه با هدف دموکراسی اختلاف وجود داشت.برخی آ زادی را هدف عمده دموکراسی وعده ای برابری را هدف اصلی دموکراسی قلمداد کردند.کسانی که آزادی را هدف دموکراسی می دانند معتقد اند ،دموکراسی یعنی حکومت از راه گفتگو یعنی ترغیب حکومت شوندگان وتسلیم تدریجی گروه های حاکم. به نوشته فاینر تا پایان قرن 18 دموکراسی مفهوم اعتراضی ،انقلابی ونفی کننده داشت. تعریف دموکراسی-  ابراهام لینکن گفته است دمکراسی عبارت است از حکومت مردم ، توسط مردم وبرای مردم.به نظر بریس دموکراسی شکلی از حکومت است که قدرت فرمانروائی بطور قانونی به همه اعضای جامعه بطور کلی واگذار گردد.اما مک آیور معتقد است دموکراسی تعیین حکومت اکثریت یا غیرآن نیست .بلکه در اصل این است که چه کسی باید حکومت کند وبا چه هدفی.لنین دموکراسی را شکلی از سازمان سیاسی جامعه می داند که در خدمت تولید بوده وروابط تولیدی جامعه آن را معین کند.  مبانی فکری دموکراسی- دموکراسی از لحاظ فکری ریشه در اندیشه وایدئولوِی لیبرال دارد.  اصل برابری انسان ها ،اصالت فرد،اصالت قانون،حاکمیت مردم ،تاکید بر خقوق طبیعی،تاکید بر جامعه مدنی وسیاسی.


  اصول اساسی دموکراسی


1-      حق شهروندی: انسان ها چون از عقل سلیم برخوردارند ،شهروند محسوب می گردند.

2-      مسولیت پذیری انسان: انسان ها چون فطرت پاک ودرستکار دارند مسئولیت پذیر اند.

3-      حس همبستگی : به دلیل مافع مشترک انسان ها احساس همبستگی عمیق دارند.

4-      اراده عمومی مشترک:در میان مردم اراده عمومی مشترک هم وجود ارد.

   لیبرالیسم از اصول اساسی دموکراسی است.لیبرالیسم ایدئولوژی است وعناصر مهم آن عبارت است از:تفکیک قوا،جامعه مدنی،نظارت مردم،اولویت آزادی فردی بر عدالت اجتماعی،تما یز حوزه عمومی وخصوصی،تساهل ومدارا،مقاومت در برابر قدرت وحق مالکیت خصوصی. پراگماتیسم مبنای فلسفی دموکراسی است در حالیکه لیبرالیسم فلسفه سیاسی دموکراسی است.پراگماتیسم معتقد است :معنی وحقیقت امور واندیشه ها را درفواید ونتایج آن ها باید یافت.پس نباید دنبال حقیقت غائی گشت.فائیده عملی ملاک حقیقت است.  نسبی گرائی به این معنی که ارزشها نسبی وذهنی اند مثل اصالت زضایت وقبول عامه ،اصالت قرارداد،اصالت برابری مدنی ،خودمختاری فرد،قانونگرائی و... نظریه ها در باره دموکراسی-دودسته نظریه را می توان تفکیک کرد:از لحاظ فلسفه سیاسی واز لحاظ فلسفه اجتماعی.از لحاظ فلسفه سیاسی به دونوع حکومت دموکراسی توجه شده است:آرمانگرایانه وواقعگرایانه که در سه شکل دموکراسی ژاکوبینی یا حد اکثری، دموکراسی قانونی ودموکراسی گروه های بر گزیده تقسیم می گردد.

1-   دموکراسی حد اکثری یا ژاکوبینی مبتنی بر نظریه ژان ژاک روسو است.به نظر روسو دمکراسی مظهراراده اکثریت مردم است.اکثریت هیچگاه اشتباه نمی کند .صدای مردم صدای خداوند است.می توان به عقل وفضیلت مردم همیشه اعتماد کرد.پس همه منصب در حکومت باید انتخابی باشد آن هم بر اساس رفراندم.

2-  دموکراسی به معنی حکومت قانون ،طرفداران این نظریه جوهر دموکراسی راحاکمیت قانون می دانند.استبداد اکثریت واقلیت را می توان با قانون مهار کرد.این دیدگاه واقع گرایان است که از حکومت خود کامه به نام اراده عمومی واز گرایش سیاست به افراط در اثر مشارکت بالای مردم  نگران بودند وبر نقش دانش وآگاهی ،حقوق فردی وآزادی منفی(رهائی از اراده خودسرانه اکثریت) تاکید می کردند.از دید واقعگرایان قدرت به هر حال خطرناک است وباید به شیوه قانونی محدود وکنترل شود.

3-  به نظر این گروه جوهر دموکراسی رقابت میان گروه های متمایل به قدرت است.واحد دموکراسی گروه است ،نه فرد .پس دموکراسی را نه در اکثریت، بلکه در رقابت گروه های برگزیده باید دید.این ها ایجاد اکثریت موثر را به جای اکثریت عددی لازم دانسته آموزش مردم رانیاز مبرم جامعه می خوانند.همچنان مشورت مردم را مهم دانسته وبرای داوری تربیت کارشناسان را ضروری می دانند.این دید واقعگرایانه است.از لحاظ فلسفه اجتماعی دموکراسی  سه  جنبه دارد: اجتماعی ،اقتصادی وسیاسی.از لحاظ اجتماعی همه مردم برابراند. از لحاظ اقتصادی توزیع ثروت در جامعه باید بر اساس عدالت صورت گیرد.واز لحاظ سیاسی  مردم حق تعیین سرنوشت خود را دارند.

معرفی منابع:

بنیاد های علم سیاست،عبدالرحمن عالم ،نشر نی ،1378 چاپ هفتم.

آموزش دانش سیاسی، حسین بشیریه،نشر نگاه معاصر،1380

اصول علم سیاست ،احمد بخشایشی اردستانی،آوای نور 1376

اصول علم سیاست ، موریس دوورژه ،امیر کبیر،1369

مبانی علم ساست ،عبدالحمیدابوالحمد، انتشارات توس،1376 چاپ هفتم

مبانی علم سیاست،استفان .دی تنسی،ترجمه یحیی ملک محمدی ،نشر دادگستر ،1379

مقدمات سیاست ،استیون تانسی،ترجمه هرمز همایون پور،نشر نی1381

Politics the Basics,Stephen D. Tansey،نشر دادگستر{بی تا}

آشنائی با علم سیاست،کلایمر رودی،جمیز آدرسن،ترجمه بهرام ملکوتی ،امیرکبیر،1351 (در این کتاب سیاست به معنی علم دولت معرفی گردیده)

سیاست به مثابه علم،ولفرید روریش،ترجمه ملک یحیی  صلاحی،سمت،1372(مطالعه بین رشته ای .سیاست و حقوق ،اقتصاد

سیاست چیست، ژولیان فروند،ترجمه احمدی،نشر آگه،1384

نگرش جدید به علم سیاست،مونتی پالمر،چارلز گایل ،ترجمه منچهر شجاعی،دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی،1371

اسطوره سیاسی ،هنری تودر،ترجمه سید محمد دامادی،امیر

کبیر1383

سیاست وحکومت جدید ،آلن ر.بال ،ب. گای پیترز ،ترجمه عبدالرحمن عالم ،نشر قومس ،138a4

تجزیه وتحلیل جدید سیاست ،رابرت دال،ترجمه حسین ظفریان،نشر مترجم ،1364

مقدمه ای بر سیاست ،هارودلاسکی،ترجمه صفا

جامعه وحکومت ،مک آیور ،ترجمه کنی

روش ونظریه در علوم سیاسی،دیوید مارش وجری استوکر،ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی ،پژوهشکده مطالعات راهبردی،1378

ساختارهای قدرت(درآمدی برعلم سیاست)،شوارتس منتل،ترجمه مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق،1378

مقدمه ای بر علم سیاست،سی ا. لیدز،تهرن ،انتشارات عطا،1377

مبانی علم سیاست،عقیدتی سیاسی ونمایندگی ولی فقیه در سپاه،1378

سیاست وسرنوشت،آندرو کمپل،ترجمه خشایار دیهمی،طرح نو 1381

گزیده مقالات سیاسی اجتماعی،تهران ،انتشارات بینش،1375



-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

عبد الرحمان عالم(استاد برجسته علوم سیاسی و روابط بین الملل)



           علم سیاست به تحلیل و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی نظر دارد. « تحلیل سیاسی به انسان کمک می کند تا جهانی را که در آن زندگی می کند بهتر بشناسد و از میان شقوق گوناگون پیش روی خویش بهترین را انتخاب کند و بالاخره موفق شود به تغییرات کوچک و بزرگ که هر کدام یکی از جنبه های لا ینفک زندگی می باشند تأثیر بیشتر ببخشد.» علم سیاست چیست؟ عرصه ها و تقسیمان آن -علم سیاست به تحلیل و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی نظر دارد. « تحلیل سیاسی به انسان کمک می کند تا جهانی را که در آن زندگی می کند بهتر بشناسد و از میان شقوق گوناگون پیش روی خویش بهترین را انتخاب کند و بالاخره موفق شود به تغییرات کوچک و بزرگ که هر کدام یکی از جنبه های لا ینفک زندگی می باشند تأثیر بیشتر ببخشد.» مر کز ثقل تحلیل و بررسی علم سیاست دولت است.نظر عدۀ دیگر آن است که علم سیاست با حکومت سرو کار دارد . اگر گروه سوم تلفیقی از این دو نظریه را می پذیرند، مانند پل ژانت، متفکر و محقق فرانسوی، که می گوید علم سیاست آن بخشی از علوم اجتماعی است که دربارۀ بنیادهای دولت و اصول حکومت بحث و بررسی می کند.در نظر سنّتی ، اغلب گفته شده که بررسی دولت در بر گیرندۀ حکومت هم هست، زیرا دولت بنا به مقاصد عملی از راه ارگان های حکومت عمل می کند. هارولد لاسکی گفته است؛ «...بنا به مقاصد ادارۀ عملی کارها ، دولت همان حکومت است.» اما از برخی جهات، واژه ی حکومت فراگیر تر است. «حکومت» اگر در معنی وسیع به کار رود، به اندیشه ی بنیادی کنترل و اطاعت متکی است ، پدیده ای است که با جامعه ی انسانی توسعه یافته است. به عقیده ی سجویک، علم سیاست « جامعه های دارای حکومت را بررسی می کند، یعنی جامعه های را که اعضای آن ، دست کم در مسائل معینی ، به اطاعت از دستورات برخی از افراد یا مجموعه ای از افراد که بخشی از جامعه اند، خو گرفته باشند .» این تعریف عرصه ی علم سیاست را گسترده می کند و آن را از دولت هم فراتر می برد.مفهوم سنّتی علم سیاست ، به عنوان علم بررسی دولت یا حکومت دیگر مناسب دانسته نمی شود. این مفهوم بر شکل تأکید می کند و به قانون گرایی یا دقت ظاهری بیش از حد در اجرای قوانین می انجامد. هم چنین روند پویا و نتایج را نادیده می گیرد. اینک به طور کلی پذیرفته شده است که علم سیاست باید در برگیرندۀ سازمان غیر رسمی و رفتار سیاسی در جامعه باشد که ساختار رسمی حکومت و نیز نیروهای سیاسی تأثیر گذار بر آن را نیز در بر می گیرد.یکسان شمردن علم سیاست با مطالعه و بررسی دولت نو هم مورد اعتراض قرار گرفته است. واژه ی «دولت»تا بیش از سدۀ پانزدهم کاربرد سیاسی نداشت، و وقتی چنین کاربردی یافت به صفت « نو» موصوف شد. تعریف علم سیاست با نظر خاص به دولت ، به گمان معترضان، این نتیجه را به بار می آورد که دولت نو شکل نهایی (و نه انتقالی ) سازمان سیاسی است که علم سیاست با آن سرو کار دارد و یگانه واحد سیاسی است که رفاه بشر را تأمین می کند.بنابر این، عرصۀ دانشی که علم سیاست اینک می کوشد آن را در بر گیرد. از دولت فراتر می رود. کاتلین معتقد است که «سیاست» بررسی جامعۀ سازمان یافتۀ انسانی است و پیش از هر چیز جنبه های سیاسی زندگی جامعه را مطالعه می کند. بنابر این نظر بر ترن دو ژوونال،« سیاست» روابط سیاسی را که همزمان با گردهمایی انسانها به وجود آمده است، بررسی می کند این گونه نظر ها عرصۀ مطالعات علم سیاست را تا بدان حد گسترده می کنند که در بر گیرندۀ همۀ چیزهایی می باشد که به جنبۀ سیاسی زندگی اجتماعی مربوط است یا روابط سیاسی انسانها با یکدیگر را بررسی می کند . اما ضمن در نظر داشتن فراگیری علم سیاست و توانایییهای نو یافته ی آن، باید در برابر این وسوسه مقاومت کرد و هر چیزی را که به زندگی انسان در جامعۀ سازمان یافته مربوط است در آن جا نداد.محققان و متفکرانی مانند هارولد لاسول، چارلز مریام، ماکس وبر، برتراند راسل، واتکینس و هانس مور گنتا، ب سرنوشت پویای سیاست تأکید کرده اند، معتقدند که قدرت، مفهوم اساسی سیاست است و همه شاخه های علم سیاست را به هم می پیوندد. برای مثال، لا سول در تعریف علم سیاست گفته است:«علم سیاست به صورت یک نظام تجربی عبارت از مطالعۀ چگونگی شکل گرفتن قدرت و سهیم شدن در آن است.» و « عمل سیاسی، عملی است که بر اساس قدرت انجام می گیرد.» سیاست و علم سیاست با قدرت موجود در جامعه از لحاظ ماهیت، پایه، عرصه و نتایج سرو کار دارند. « کانون توجه» دانشمند علم سیاست روشن و آشکار و عبارت است از شناخت مبارزه ای که در راه کسب یا حفظ قدرت، اعمال قدرت یا نفوذ بر دیگران، یا جلوگیری از اعمال آن وجود دارد. هم چنین گفته شده است که:« سیاست {مقوله ای}دربارۀ قدرت است، یعنی مربوط به توانایی کارگزاران، کارگزاری ها و نهادهای اجتماعی برای حفظ یا تغییر محیط اجتماعی یا مادی خودشان. مقوله ای است دربارۀ منابعی که شالودۀ این توانایی را تشکیل می دهند و نیروهایی که آن را اعمال می کنند و بر آن تأثیر می گذارند.»توجه و تأکید بر قدرت، شکل گرایی نظر سنّتی را از بین برده و به تحلیل واقع گرایانۀ روند سیاسی انجامیده است. تعریف معطوف به قدرت از علم سیاست هم چنین توجه به این واقعیت را خواستار است که نیروهای کنترل کنندۀ شکل و رفتار دولت همانند نیروهایی هستند که در دیگر گروههای سازمان یافته مانند خانواده، اتحادیۀ کارگری و تعاونی ها ( که فعالیت اغلب آن ها غیر سیاسی است)عمل می کنند.با این حال، نظریه های مربوط به تعریف سیاست با مقوله قدرت از برخی جهات رضایت بخش نیست. اول این که، این نظریه ها میان حوزه های اجتماعی و سیاسی قدرت تفاوت نمی گذارند. روابط قدرت و نفوذ زمانی« سیاسی»است که تا حدی سازمان یافته باشد و در جایی «سیاسی» است که اقدامات سازمان ها، دارای نوعی مشروعیت، مدعی اطاعت و احترام مردم، دانسته شود. دوم، سیاست مبارزه در راه قدرت به دور از انگیزه های هدفدار نیست. اما تأکید بر قدرت هدف هایی را که بر حسب آنها قدرت به کار می رفته است و تضاد هدف ها را که قدرت از آن پدیدار می شود، دستخوش ابهام می کند. در واقع ، پایان سیاست، رسیدن به یک خط مشی است _ سازش میان متضاد بر حسب منافع و ارزش های معینی که مشترک هستند. دیوید ایستون هم معتقد است که سیاست به «توزیع آمرانه ی ارزشها برای جامعه »مربوط است. با این همه، مهم ترین عنصر تعیین و اجرای سیاسی قدرت است و شناخت آن وظیفۀ اصلی و اولیۀ علم سیاست است. قدرت هسته و مرکز ثقل سیاست را به وجود می آورد و همۀ کشاکشها در زندگی سیاسی به قدرت مربوط است.نولی، تعریف هایی چند از علم سیاست را بدین شرح آورده است:

1 ) سیاست « هنر استفاده از امکانات است» اغلب برای فعالان سیاسی ممکن نیست به همۀ هدف های خود برسند، بنابر این باید بلند پروازیها را با قدرت خود متناسب کنند.هیچ کس بیش از قدرت یا امکانات خود ممی تواند در سیاست اعمال نفوذ کند و تأثیر گذارد.2 ) سیاست « حکومت کردن بر انسانها»کایتانو موسکا در طبقۀ حاکم و آستین رانی در حکومت بر انسانها، درمورد رابطۀ کسانی که حکومت می کنند و کسانی که بر آن ها حکومت می شود، میان فرمانروا و فرمان بردار، بحث می کنند و استدلال می نمایند که این رابطه مرکز زندگی سیاسی است.3 ) سیاست « مبارزه برای قدرت است» مهم ترین تعریف سیاست در میان متفکران سیاسی غرب این است که آن را مبارزه برای قدرت و نفوذ و اعمال آن در جامعه می دانند.4 ) سیاست یعنی دانستن این که :« چه کسی می برد، چه می برد، چه موقع می برد، چگونه می برد؟ و چرا میرد؟» این تعریف هارولد لاسکی از سیاست که جنبۀ شعاری دارد و به راحتی می توان آن را به یاد سپرد. اما باید دانست که این تعریف، تعریف « علم سیاست» است و نه خود سیاست، زیرا از دانستن و از علم و آگاهی سخن می راند.5 ) سیاست « توزیع آمرانۀ ارزش هاست» که به ایستون تعلق دارد و انتزاعی ترین مفهوم سیاست است.وسر انجام، نوعی نولی خود تعریفی از سیاست ارائه می کند:« همۀ آن فعالیتهایی که مستقیم یا غیر مستقیم با کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت، و استفاده از قدرت دولت همراه است.»تعریف نولی هم تازگی ندارد و در واقع بیان دیگری است از این که سیاست مبارزه ای برای کسب، حفظ، افزایش یا نمایش قدرت است.اگر بخواهیم تعریفی به نسبت فراگیر از سیاست در اختیار داشته باشیم، می توانیم آن را چنین تعریف کنیم : سیاست رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد، گروهها و احزاب ( نیروهای اجتماعی)و کارهای حکومتی در داخل یک کشور، و روابط میان دولت با دولت های دیگر در عرصۀ جهانی است. بنابر این تعریف می توان از سیاست یک فرد، از سیاست یک گروه، از سیاست یک حزب و از سیاست یک حکومت نام برد. و از لحاظ بین المللی هم سیاست خارجی دولت را مشخص کرد. سیاست در بر گیرندۀ منافع هر یک از نیروهای اجتماعی نام برده است. در  صورت اختلاف میان آن نیروها، این منافع با یکدیگر برخورد پیدا می کند، در صورت اتحاد و همکاری میان آنها هماهنگ می شود. به دیگر سخن، نیروهای اجتماعی، در صورت برخورد منافع یا تضاد منافع، با یکدیگر به کشمکش می پردازند، و در صورت هماهنگی و اشتراک منافع با یکدیگر متحد می شوند. چگونگی رهبری و هدایت این هماهنگی ها یا برخوردها، سیاست را پدید می آورد. سیاست عرصۀ برخوردها و هماهنگی های منافع و روابط نیروهای اجتماعی است.در این تعریف، به مسئله کاربرد قدرت نیز توجه شده است. سیاست برخاسته از تضاد باشد یا از هماهنگی، در هر حال، برآمده از قدرت است، با این تفاوت که در تضاد ، قدرت به صورت غیر صلح آمیز، از راه زور، اجبار یا خشونت، و در هماهنگی به صورت صلح آمیز، از راه ترغیب، پاداش یا نظیر این ها به کار برده می شود.به برنامه ها و روش های افراد، گروه هاو احزاب، حکومت ها و دولت ها برای رسیدن به هدف ها نیز سیاست می گویند. این معنی سیاست، با برنامه ریزی و پی گیری آن ارتباط دارد و البته همیشه با معنی نخست آن همراه است. سیاست حساسترین حوزۀ فعالیت انسان در جامعه است و سخت تحت تأثیر فرهنگ، اندیشۀ مردم، منافع و نظریات گروهی و شخصی، و عوامل اقتصادی هر جامعه قرار دارد و خود نیز بر آن تأثیر می گذارد.در پرتو این تعریف از سیاست می توان « علم سیاست» را نیز چنین تعریف کرد: علم سیاست، رشته ای از آگاهی اجتماعی است که وظیفۀ آن شناخت منظم اصول و قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی در داخل یک کشور، و روابط میان دولتها در عرصۀ بین المللی است.این رشته از آگاهی و دانش اجتماعی، کارکرد اصول و قواعد حاکم بر روابط میان نیروهای اجتماعی را کشف می کند و چگونگی کارکرد آ؛ن ها را نیز آموزش می دهد. علم سیاست برای کشف این اصول و قواعد، به طور کلی سازمان و عملکرد حکومتها، احزاب سیاسی و گروههای ذی نفوذ، نهاد های اجتماعی و اندیشه های سیاسی را بررسی می کند. از لحاظ روابط بین الملل نیز به مطالعۀ مؤسسات و سازمانهای بین المللی، سیاست و حکومت در کشورهای گوناگون، دیپلماسی عمومی، روابط بین الملل، حقوق بین الملل، و سیاست خارجی کشورها می پردازد تا به شناخت و آگاهی لازم دربارۀ بنیادهای روابط میان آنها دست یابد.

عرصۀ علم سیاست

پس از تعریف علم سیاست، اینک باید عرصۀ آن را معین کرد. فرهنگستان علوم سیاسی و اجتماعی آمریکا، در 28 و 29 دسامبر 1965، برای بحث دربارۀ عرصۀ، هدفها وروش های علم سیاست کنفراسی در فلادلفیا برگزار گردید. آلفرد دوگرازیا، دیوید ایستون، هری ایکشتن، هانس مور گنتا، نورمن پالمر و دانشمندان یگری برای شرکت در بحث ها به این کنفرانس دعوت شده بودند.در این کنفرانس گفته شد که مرزهای دقیق و مشخص علم سیاست را نمی توان به آسانی معین کرد. هیچ جنبه ای از زندگی اجتماعی نیست که با سیاست ارتباط نداشته باشد، و بنابر این ، در قلمرو و بررسی علم سیاست قرار نگیرد. علم سیاست در بسیاری از عرصه های پژوهش اجتماعی سهیم است و با رشته های علمی مانند تاریخ، اقتصاد ، جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی، اخلاق، حقوق، آمار، جغرافی، و رشته هایی دیگر پیوند دارد. اما همان طو که خواهیم دید، علم سیاست ، یک، « کانون توجه » دارد که مطالعات خود را بر آن قرار می دهد. هم چنین مواد و داده های خاص خود دارد.علم سیاست، پویا است : علم سیاست سرشت، پایه ها، روند ها، عرصه و نتایج اقتدار و قدرت در جامعه را بررسی می کند. « قدرت» را در این معنی نباید نیروی اجبار گر تلقی کرد.پایۀ اخلاقی قدرت و نفوذ اندیشه ها بر انسان به طو ر عمده در فلسفه و روان شناسی سیاست نمودار می شود. بحث دربارۀ خاستگاه ها و هدف های قدرت به اندازۀ مطالعۀ اعمال آن اهمیت دارد. افزون بر آن، بررسی قدرت، سیاست شناس را از ارگانهای حکومت به سنجش دیگر نهادها، مانند اتحادیه های کارگری، نهادهای دینی، شرکت های بازرگانی و مانند آنها می کشاند. در واقع، مطالعۀ هر نوع از مجتمع ها و گردهمایی ها جویای قدرت و نفوذ ، به علم سیاست مربوط است. بدین قرار ، موضوع علم سیاست در بر گیرندۀ همۀ اندیشه ها و نهادهایی است که با قدرت و اقتدار، و نفوذ در جامعه سرو کار دارند. این علم هم چنین رفتار سیاسی (یعنی قدرت جویی )گروه ها، سازمان ها و نهاد های کم و بیش جدا از دولت را که می کوشند بر سیاست عمومی و راستای دگرگونی اجتماعی تأثیر گذارند، بررسی می کند، این بررسی به هیچ دورۀ ویژۀ تاریخی و نیز به هیچ حوزۀ معین جامعۀ بشری محدود نیست، مگر از لحاظ تسهیل بررسی ها، از بررسی تاریخ و نیز از راه تحقیق در جریان های موجود در جامعه می توان داده های تجربی مورد نیاز علم سیاست را به دست آورد.علم سیاست، توضیح حال: بررسی تجربی پدیده های و روندهای سیاسی موجود بخش مهمی از وظیفه ی علم سیاست است. این بررسی به مفاهیم سیاسی رایج و نیز به گروه ها و سازمان های جویای قدرت و نفوذ در جامعه توجه دارد . علم سیاست ، به ویژه مفهوم دولت ، ریشه ها، و ویژگی ها، شکل هل و ساختار آن ، روند و کار کرد آن ، هدف ها و کار ویژه های آن، روابط آن با اتباع و شهر وندان و گروه های گوناگون، و نیز روابط آن با دیگر دولت ها و سازمان های بین المللی را مطالعه می کند. در واقع، رشد حقوق بین الملل و سازمان های بین المللی ، بُعد تازه ای به بررسی های علم سیاست افزوده است و در یک معنی، آن را علم الاجتماع ساسی جهانی کرده است.بررسی های رفتار سیاسی، به ویژه دادن رأی ، در حال حاضر، پر ابهام است. اما سنجش افکار و آمار های انتخاباتی داده های لازم برای این گونه بررسی ها را فراهم می کند و این بررسی ها اطلاعات زیادی دربارۀ انگیزۀ رأی دهندگان به دست می دهد.علم سیاست، فهم گذشته: بررسی قدرت و اقتدار، و نفوذ در گذشته به فهم و شناخت نهادها، اندیشه ها و روند های امروز ین بسیار کمک می کند. این جنبه از مطالعه، کوشش هایی را در بر می گیرد که از زمان های باستان به عمل آمده است تا در بارۀ دولت، حکومت، حقوق، و فتار سیاسی استنباط هایی به دست آورد و به نتایج قابل آزمایشی برسد. هم چنین در بر گیرندۀ بررسی مراحل آغازین سیاسی سازمان یافته، تکامل شکل های سیاسی از ساده به پیچیده و نیز بررسی تاریخ تدوین قوانین اساسی است. علم سیاست متضمن بررسی جریان های گوناگون اندیشۀ سیاسی و نیز فهم و شناخت نقش گروه ها و سازمان های جویای قدرت و نفوذ در جامعه است.علم سیاست، پیشنهاد کنندۀ سیاست: هدف نهایی همۀ بررسی های علم سیاست این است که پدیده های سیاسی را با این نظر بشناسد که به تصمیمات عملی دربارۀ سیاستی که باید اتخاذ شود، بی انجامد. در این مورد ، سیاست شناس روش های تجربی ، تاریخی و قیاسی را تر کیب می کند، گرایش کلی این روش ترکیبی آن است که راستای احتمالی جریان تحول را کشف کند و روند های موجود سیاسی از لحاظ هدف هایی که می خواهند به آن ها دست یابند، بررسی شوند. پیش نهاد ها و طرح ها برای اصلاح ساختار و روند های سیاسی موجود، بخش پذیرفته شدۀ علم سیاست است.علم سیاست، در مرحلۀ جنینی: با وجود این واقعیت که تفکر سیاسی بیش از 2500 سال قدمت دارد، علم سیاست هنوز در دوران کودکی است. ارنست بارکر، نخستین استاد علم سیاست در کمبر یج ،در سخنرانی افتتاحی خود راجع به علم سیاست گفت : که عده ای آن را « نامفهوم، شاید مشکوک و احتمالاً جدل آمیز » می دانند.علم سیاست ، در مقایسه با تاریخ پیچیدۀ و غیر قابل قیاس ، در مقایسه با حقوق یا اقتصاد فاقد روش اختصاصی تفکر و واژگانی فنی پذیرفته شده، و در مقایسه با علوم طبیعی و زیستی، فاقد دقت و موضوع مشخص است. اما اگر علم سیاست با جامعه شناسی مقایسه شود، ساده، منسجم و متراکم به نظر می رسد. علم سیاست، اگر چه طی سدۀ حاضر بسیار پیش رفته است، اما هنوز در حالت تغییرات پی در پی و رشد است.

تقسیمات علم سیاست

کمیته ای که یونسکو در 1948 بر پا داشت تا اساسنامۀ انجمن بین المللی علم سیاست را آماده کند، موضوع های مورد مطالعۀ علم سیاست را بدین شرح بر شمرد:1 )نظریۀ سیاسی-الف. نظریۀ سیاسی ب.تاریخ اندیشه های سیاسی2 ) حکومت الف.قانون اساسی ب.حکومت ملی پ.حکومت منطقه ای و محلی (ایالتی و لایتی) ت. ادارۀ امور عمومی ث. وظایف اقتصادی و اجتماعی حکومت   ج. نهاد های سیاسی تطبیقی 3 ) احزاب ، گروه ها و افکار عمومی الف. احزاب سیاسی ب. گروه ها و گرد همایی ها پ. مشارکت شهروندان در حکومت و ادارۀ امور عمومی ت. افکار عمومی4 )روابط بین الملل الف. سیاست بین الملل  ب.سازمان های بین المللی پ.حقوق بین الملل دانشگاه های کشورمان گوناگون، بسته به نیازها، در این تغییراتی در این تقسیم بندی هستند.

--------------------------------------------------------------

منبع: بنیادهای علم سیاست/مؤلف:عبدالرحمان عالم / انتشارات: نی /چاپ:یازدهم 1383



 

تاریخ و اصول روابط بین الملل (9)



تاریخ روابط بین الملل

قسمت نهم


143

استراتژى عدم تعهد412

عدم تعهد عبارت ا ست از روشى در سیاست خارجى که هوادار عدم تعهد نسبت به بلوکهاى قدرت مـى بـاشـد و در روابـط خـارجـى بـر اسـتـقـلال و آزادى ، انـتـخـاب و عـمـل ، تـاءکـیـد مـى ورزد. ایـن سـیـاسـت یـعـنـى نـپـیـوسـتـن بـه بـلوکـهـا و در عـیـن حـال ، بـرقـرارى روابـط دوسـتـانـه با تمام کشورها به نحوى که بتوان تعدیلى در صحنه روابط بین المللى ایجاد کرد.(413)

اسـتـراتـژى عدم تعهد، سیاست خارجى دولتهاى عضو جنبش غیر متعهدها را به گونه اى جهت مى دهد که : الف ـ همکارى و دوستى میان کشورهاى جهان سوم هر چه بیشتر افزایش یابد. ب ـ تنش و تـخـاصـم در روابـط بـیـن قـدرتهاى عمده کاهش یافته و محیط بین المللى مساعدى براى حفظ صـلح و امـنـیـت جـهـانـى فـراهـم گـردد. ج ـ بـا عدم وابستگى به بلوکهاى قدرت ، سیاست بى طـرفـى مـثـبـت اخـتـیـار کـرده تـا از ایـن طـریـق هـم زمـیـنـه هـاى حـفـظ استقلال و آزادى کشورهاى جهان سوم مهیا گردد و هم در موازنه قدرت بین المللى ، نقشى معادله دهنده براى این دولتها ایجاد شود.

زمینه هاى تاریخى ظهور استراتژى عدم تعهد

شـکـل گـیـرى جـنـبـش غـیر متعهدها به سالهاى بعد از جنگ جهانى دوم باز مى گردد؛ دورانى که مـلل تـحـت اسـتـعـمـار بـه تـازگـى از بـنـد اسـتـعـمـارگـران رهـیـده و بـه دنـبـال حـفـظ و تـثـبـیـت اسـتـقـلال و آزادى خـود بـودنـد. رهـبـرانـى چـون جـواهـر لعـل نـهرو، نخست وزیر هندوستان ، جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر، احمد سوکارنو، رئیس جـمـهـور انـدونـزى و مارشال تیتو، رئیس جمهور یوگسلاوى (سابق )، با احساسات شدید ضد اسـتـعـمـارى ، بـنـیـاد حـرکتى را گذاشتند که بعدها (جنبش غیر متعهدها) نام گرفت . کنفرانسهاى مـلل آفـریـقـایـى ـ آسـیـایـى ، در نـهـایـت ، به کنفرانس (باندونگ ) ـ از شهرهاى اندونزى ـ در سـال 1334 ه‍ ـ ش / 1955 مـنـجـر گـردیـد کـه در آن 29 کـشـور شرکت داشتند. نطفه جنبش غیر مـتـعـهدها و اصول استراتژى عدم تعهد در این کنفرانس منعقد شد. در این کنفرانس ، براى نخستین بـار، کـشـورهاى تازه استقلال یافته ، خود را به عنوان یک واحد داراى آرمانهاى مشترک در کنار یـکـدیـگـر یـافـتـنـد و اصـول پـنـجـگـانـه مـعـروف بـه (پـانـچ شـیـل )(414) را در اعـلامـیـه مـربـوط بـه صـلح و هـمکارى جهانى گنجاندند. نخستین کـنـفـرانـس رسـمـى جـنـبـش عـدم تعهد در سال 1340 ه‍ ـ ش / 1961 در بلگراد گشایش یافت و اصول عدم تعهد به تدریج تبیین گردید.(415)

زمـیـنـه هـایـى کـه بـسـتـر شـکـل گـیـرى ایـن نـهـضـت را فـراهـم کـرد، عـبـارت بـود از: شـکـل گـیـرى نـظـام دو قـطبى ، برقرارى سیستم موازنه جدید قدرت ، اوج گیرى جنگ سرد در سـیـاسـت بـیـن المللى و تاءسیس کشورهاى نو استقلال و تازه از یوغ استعمار رها شده . در این شـرایـط کـه دولتـهـاى جـهـان نـاچـار بـودنـد بـه یـکـى از دو بلوک غرب یا شرق بپیوندند، کـشـورهاى آفریقایى ـ آسیایى با تشکیل جنبش غیر متعهدها، سیاست و الگوى نوینى را در پیش گرفتند.

اصـول حـاکـم بـر عـدم تـعـهـد: اسـتـراتـژى عـدم تـعـهـد، بـیـش از هـمـه ، مـتـاءثـر از اصـول مـوسـوم بـه (پـانـچ شـیـل ) اسـت ؛ ابتدا در موافقتنامه چین و هند بر سر مساءله تبت (در سال 1954/ 1333 ه‍ ـ ش ) این اصول به شرح زیر مورد توافق قرار گرفته بود.

1 ـ احترام متقابل به تمامیت ارضى و حاکمیت کشورها

2 ـ عدم دخالت دولتها در امور داخلى یکدیگر

3 ـ همزیستى مسالمت آمیز

4 ـ عدم تجاوز به یکدیگر

5 ـ برابرى و منافع متقابل (مساوات کشورها)(416)

اصـولى کـه ، طـى کـنـفرانسهاى متعدد این جنبش به عنوان استراتژى عدم تعهد معروف شده چنین است :

1 ـ احترام به حاکمیت و تمامیت ارضى کشورها.

2 ـ کـاهـش تشنجات و تضادهاى موجود در روابط بین المللى ناشى از تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب

3 ـ مـخـالفـت بـا شـرکـت در اتحادیه هاى نظامى و خوددارى از واگذارى پایگاههاى نظامى به بلوکها

4 ـ پـشـتـیـبـانـى از مـنـشـور مـلل مـتـحـد و نـیـز اصـول مـسـلم حـقـوق بـیـن الملل


144

5 ـ استقلال تمامى ملل جهان و آزادى تمامى سرزمینهاى تحت استعمار

6 ـ همکارى مثبت بین المللى

7 ـ مـبـارزه بـا نـژاد پـرسـتـى ، اسـتـعـمـار و سـرمـایـه دارى در تـمـامـى اشکال آن

8 ـ حـل مـسـالمـت آمـیـز اخـتـلافـهـا از طـریـق روشـهـاى سـیـاسـى دوسـتـانـه و عـدم توسل به زور.

9 ـ لزوم خـلع سـلاح از طـریـق نـظـارتـهـاى بـیـن المـللى و امـضـاى قرارداد خلع سلاح توسط دولتهاى بزرگ .

10 ـ عدم مداخله در امور داخلى سایر کشورها

11 ـ مبارزه با توسعه نیافتگى اعم از اقتصادى و سیاسى (417)

استراتژى انزوا طلبى (418)

نشانه ها و شاخصهاى سیاست انزوا عبارت است از: سطح کم درگیرى در موضوعات مربوط به سـیـسـتـم ، تـعـداد کـم مـراودات دیـپـلمـاتـیـک و بـازرگـانـى و عـدم تمایل به متعهد نمودن نیروهاى نظامى به خارجیها.(419)

استراتژى انزواطلبى دربرگیرنده سیاست و جهت گیرى ویژه اى در روابط با سایر واحدهاى سـیـاسـى اسـت کـه بـر مـبـنـاى آن ، سـطـح روابـط بـا کـشـورهـاى دیـگـر بـه حدّاقل ممکن تنزّل مى یابد. حوزه اطلاق منافع دولت دارنده این استراتژى ، بسیار محدود بوده و تـنـهـا در قـلمـرو مـرزهـاى آن کشور معنا پیدا مى کند. بر طبق استراتژى انزواگرایى ، سیاست خـارجـى کـشـور بـه سـوى عـدم مـداخـله در امور بین المللى سوق داده شده و حفظ وضع موجود را پایه اقدامات خود قرار مى دهد.

ایـن اسـتـراتـژى در گـذشـتـه ، بـیـش از زمـان حاضر، مورد استفاده قرار مى گرفت ، زیرا تا قـبـل از قـرن بـیـسـتم ، به سبب محدود بودن روابط بین المللى ، خود بسندگى نسبى دولتها، مـوقـعـیـت خـاص ژئوپـولتـیـک ، مـیـزان انـدک وابـسـتـگـیـهـا و هـمـبـسـتـگـیـهـاى مـتـقـابـل مـیـان واحـدهـاى سـیـاسـى و سـیـستمهاى ارتباطى نسبتاً محدود، امکان در پیش گرفتن این اسـتـراتـژى وجـود داشـت . امـّا امـروزه کـه اقتصاد صنعتى و سرمایه دارى ، میزان وابستگى بین دولتـهـا را بـه مـراتب افزایش داده ، به طور طبیعى ، انتخاب این جهت گیرى در سیاست خارجى چندان آسان نخواهد بود.(420)

بـررسـى تـاریـخـى دولتـهـا، بـیـانـگـر آن اسـت کـه کشورهاى آمریکا، ژاپن ، چین ، آلبانى ، نـپـال و... در برخى از دوره ها داراى این استراتژى بوده اند.علت انتخاب این استراتژى براى هـر کـشـور، مـتـفـاوت بـوده اسـت . دلایـل سـیـاست انزواگرایى دولت آمریکا در قرن نوزدهم به مـسـائلى چـون خـود بـسندگى اقتصادى ، تاءمین امنیت توسط انگلستان ، جدایى ایدئولوژیک از اروپـاى مـسـلط بـر جـهان و دورى جغرافیایى مربوط مى شود. دولتهاى ژاپن و چین براى حفظ سنتهاى فرهنگى و ملى و پرهیز از سلطه بیگانگان از این استراتژى پیروى مى کردند. کشور آلبانى بعد از سلطه کمونیستها بر این سرزمین ـ بعد از جنگ جهانى دوم ـ به استراتژى انزوا طلبى روى آورد. علت اصلى این امر از اختلافات ایدئولوژیک رهبران آلبانى با رهبران سایر کـشـورهـاى سـوسـیـالیـسـتـى نـشـاءت مـى گـرفـت . دولت نـپـال نـیـز بـه دلایـل جـغـرافـیـایـى یـعـنـى مـحـصـور بـودن در مـیـان کـوهـهـا، تمایل به این استراتژى در سیاست خارجى خود داشته است .(421)

استراتژى اتحاد و ائتلاف (422)

اسـتـراتـژى اتـحـاد و ائتـلاف به معناى پذیرش اصل تعهد نسبت به سایر کشورها در سیاست خارجى یک کشور است . این تعهد مى تواند داراى ابعاد نظامى و امنیتى ، اقتصادى ، سیاسى و یا فـرهـنـگـى بـاشـد. بـراسـاس ایـن اسـتـراتـژى ، تحقق اهداف و منافع ملى کشور در گرو ادغام تـوانـایـیـهـاى کـشـور بـا تـوانـایـیـهـاى بـرخـى از کـشـورهـاسـت و در ایـن صـورت ، سـیاست تـشـکـیل اتحادیه یا بلوک ، مى تواند ضامن و پشتوانه اجرایى مناسبى براى پیشبرد برنامه هاى سیاست خارجى دولت باشد.

هدفها و منافع مشترک یا تهدید و خطر مشترک ، زمینه ساز عمده اتخاذ این استراتژى مى باشد. بازار مشترک اروپا، نمونه اى از این دست ، است . قاره اروپا، بویژه اروپاى باخترى ، در پى افـزایـش رونـد تـوسـعـه و هـمکارى قاره اى و کسب مجدد اعتبار بین المللى ، به ایجاد اتحادیه اقتصادى دست زد، در حالى که پیمان آتلانتیک شمالى (ناتو)، به جهت تهدید مشترک دولتهاى غربى از جانب دولت کمونیستى اتحاد شوروى (سابق )، بنیاد گذارده شد.


145

ایـن نـوع جـهـت گـیـرى در سـیـاسـت خـارجـى جـایـگـاه ویـژه اى در دنـیـاى امـروز دارد، مـجـمـوعـه عـوامـل نـیـازهـاى داخلى ، میزان برخوردارى از قدرت ، شرایط جغرافیایى و ژئوپلتیک ، میزان تـهـدیـدات و فـشارهاى بین المللى و همچنین ساختار و نظام بین المللى ، دولتها را به انتخاب ایـن سـیـاسـت سوق مى دهد. وابستگى متقابل که فرآیند رو به رشد دنیاى معاصر در همه ابعاد اسـت ، دولتـهـا را وادار مـى کند تا با اتحاد و ائتلاف با سایر دولتها به مقاصد خویش جامه عمل بپوشانند.

صلح و جنگ در روابط بین الملل

جنگ به عنوان یک واقعیت اجتماعى همیشه در زندگى انسان وجود داشته است . تداوم و استمرار جنگ در روابـط بـیـن جـوامـع ، مـوجب تفسیرهاى متفاوت و متعارض گردیده ، بگونه اى که عدّه اى این پـدیـده اجـتـمـاعـى را ناشى از جهالت و ضلالت آدمیان دانسته اند؛ در حالى که برخى آن را از نـتـایـج عـالیـتـریـن مرحله عقل و خرد اعلام کرده اند. از نظر بعضى دیگر، جنگ باید از عرصه حـیـات اجتماعى رخت بربندد؛ امّا عدّه اى اعتقادشان بر آن است که این پدیده براى جامعه انسانى ضرورت داشته ، مرحله اى از کمال و پیشرفت تمدن محسوب مى گردد. چنین تضادى در اندیشه ها و افکار در باب جنگ و به دنبال آن در مورد صلح ، ما را بر آن مى دارد که برخى از وجوه این پـدیـده را بـا تـعـمـّق و ژرف نـگـرى بـیـشـتـرى مـورد تـجـزیـه و تحلیل قرار دهیم .


146

مفهوم جنگ

بـه رغـم اهـمـیـّت مـوضـوع و تـحـقـیـقـات گـسـتـرده و پـردامـنـه در مـورد جـنـگ ، تـعـریف واحد و قابل قبول دانشمندان علوم اجتماعى ، درباره آن ارائه نشده است . هر یک از محققان ، با تکیه بر جـنـبـه خـاصـى از پـدیـده جـنـگ ، تـعریفى از آن ارائه مى دهند؛ تنها یک اجماع نظر را مى توان مـلاحظه کرد و آن اینکه جنگ در زمره (منازعه خشونت آمیز جمعى ) است . از این رو، تعریف منازعه ، مقدم بر ارائه تعریف جنگ مى باشد.

واژه منازعه (423) معمولاً به وضعیتى اشاره دارد که در آن گروه انسانى معینى (خواه قـبـیـله اى ، قومى ، زبانى ، فرهنگى ، مذهبى ، اقتصادى ـ اجتماعى ، سیاسى ، و یا غیر آن ) با گـروهـهـاى انـسـانى معین دیگرى به دلیل ناسازگارى واقعى یا ظاهرى اهدافشان ، تعارضى آگاهانه داشته باشند.(424)

منازعه خشونت آمیز دسته جمعى ، دربرگیرنده وضعیتى است که براى حلّ تعارض موجود بین دو گـروه انـسـانـى ، از شـیـوه تـوسـل بـه زور و خـشونت استفاده مى شود. جنگ ، زیر مجموعه چنین وضـعـیـتـى اسـت کـه در طـول تـاریخ ، به دفعات در روابط بین سرزمینها و اجتماعات انسانى مـشـاهـده شـده اسـت . بـا شـناخت اجمالى منازعه ، مى توان به تعریفهاى مختلف دانشمندان از جنگ پرداخت .

(فـون بـوگـوسـلافـسـکـى ) در تـعـریـف جـنـگ مـى گـوید: (منازعه گروه مشخصى از انسانها، قبایل ، ملتها، مردم یا دولتها علیه یک گروه مشابه یا متجانس دیگر). (لاگورژت ) این تعریف را ارائه مـى دهـد: (جـنـگ ، مـبـارزه خـشنى است که بین دو یا چند گروه همنوع در اثر تمایلات یا خـواسـتـه هـایى که دارند، صورت مى گیرد). به اعتقاد (کونیسى رایت )، محقق برجسته روابط بـیـن المـلل ، تـعـریـف جنگ چنین است : (جنگ مى تواند نزاع همزمان میان نیروهاى مسلح ، احساسات مردمى ، تعصبات حقوقى و فرهنگهاى ملى تلقى شود).(425)

شـایـد تـعـریـف (گـاسـتـون بوتول ) جامعه شناس مشهور جنگ و صلح ، داراى جامعیّت بیشترى باشد.

جنگ ، مبارزه مسلحانه و خونین بین گروههاى سازمان یافته است .(426)

در این تعریف ، عناصرى چند نهفته است . نخست آنکه جنگ ، نوعى از منازعه خشونت آمیز و مسلحانه اسـت ؛ آن هـم خـشـونـتـى کـه خـونـین است و قتل و کشتار انسانها را در پى دارد. دوم آنکه ، نظم و سـازمـان یـافـتـگى گروههاى درگیر، از خصلتهاى اساسى جنگ است . جنگ همواره داراى (غایت و هدف ، (طرح و برنامه ) و (سازمان و نظم خاص ) مى باشد.


147

علل عمده جنگ

یـکـى از مـحـورهـاى اسـاسـى مـورد بـحـث نـظـریـه پـردازان جـنـگ ، عـوامـل و ریـشـه هـاى ایـجـادى تـعـارض و خشونت در جامعه انسانى است . تئورى سازى در باب عـلل و عـوامـل جـنـگ ، در رشـتـه هـاى علمى روان شناسى ، جامعه شناسى ، انسان شناسى ، زیست شـنـاسـى ، عـلم سـیـاسـت و روابـط بـیـن المـلل ، رواج داشـتـه و دارد. تـحـلیل این جنبه جنگ ـ ریشه ها و علل ـ از گستردگى ویژه اى برخوردار است که در اینجا، به اخـتـصـار، بـه مـهـمـتـریـن آنـهـا اشـاره مـى شـود. هـمـچـنـیـن ، ذکر این نکته بجاست که بررسى عـلل جـنـگ در ایـن مـقـال ، مـنـحـصـر بـه جـنـگ در روابـط بـیـن جـوامـع و دولتـهـاسـت و عـوامـل جنگ داخلى هر چند ممکن است وجوه اشتراکى با جنگ میان دولتها داشته باشد، خود تحقیقات دیگرى را مى طلبد.

1ـ غریزه پرخاشگرى (427)

تـحـلیـل روانـشـنـاسـان ، بـه طـور عـمـده ، بـه نـقـش و تـاءثـیـر مـسـائل روانـى افـراد بـر رفـتـار فـردى و گـروهـى تـاءکـیـد دارد. شـنـاخـت و تـجـزیـه و تحلیل ساخت روانى افراد، مى تواند ریشه رفتار و روابط آدمى را در جامعه انسانى بخوبى بـنـمـایـانـد. از ایـن رو، مـطالعه و بررسى در سطح (خُرد)(428) یعنى فرد و طبیعت انسان ، راهگشاى مطمئنى براى تبیین مسائل انسانى از جمله منازعه و جنگ است .(429)

بـر طـبـق ایـده نـظـریه پردازان غریزه پرخاشگرى ، ریشه تنازع ، اختلاف ، کشمکش و جنگ را بـایـد در نهاد و طبیعت انسان جستجو کرد. ذات آدمى ، قدرت طلب ، ستیزه جو، خودخواه و جاه طلب بـوده و چـنـیـن سرشت و خمیر مایه درونى ، براى وجود و بروز منازعه و جنگ کفایت مى کند. به اعـتـقـاد رئالیـسـتـهـا(430)، کـه بـا دیـد بـدبینانه نسبت به نهاد انسان ، مکتب (واقع گـرایـى ) را در روابـط بـیـن المـلل بـنیاد نهاده اند، ستیزه جویى ذاتى انسان ، نه تنها منشاء رفـتـار خـشـونـت آمیز فردى است ، بلکه عامل جنگ در روابط بین جوامع و دولتها نیز مى باشد. حـکـومـتـهـا، هـمـانـنـد انـسـان ، قـدرت طـلب ، سـتـیـزه جـو و در پـى مـنـافـع مـلى هـسـتـنـد و ایـن اصـل کـه : (سـیـاسـت ، تلاشى است براى به دست آوردن قدرت )(431). بر عرصه روابـط بـیـن المـللى حـاکـم اسـت . حـفـظ، افـزایـش و نـمـایـش قـدرت ، جـزو جـوهره سیاست بین المـلل اسـت و ایـن ویـژگـیـهـا بـراى وقـوع جـنـگ ، خـود کـافـى و مـسـاعـد اسـت . مـورگـانتا(432)، مؤ سس مکتب سیاست قدرت که نظام فکرى او هنوز کماکان بر اذهان انـدیـشـمـنـدان روابـط بـیـن المـللى سـلطـه دارد، ریـشـه هـاى جـنـگ را در تحلیل فوق مى داند.(433)

تـبـیـیـن زیست شناسان ، مردم شناسان و روان شناسان از ریشه جنگ ، چنین است : در ساخت غرائز انـسـان ، تـمـایـل بـه نـابـود کـردن خـود، خـود کـشـى و مـرگ (طـبـق نـظـریـات فـرویـد) یـا تـمـایـل بـه کـسـب قـدرت نـهـفـتـه اسـت . در واقـع ، غـریـزه پـرخـاشـگـرى ، بـخـشـى از تـکـامـل و تـکـویـن طـبیعى است که در نهاد بشر به امانت نهاده شده است . غریزه پرخاشگرى و تـهـاجـم طـلبـى ، هـرگـاه زمـیـنـه مـسـاعـد و مـطـلوبـى پـیـدا کـنـد، فـعـّال گـردیـده و انـگـیـزه رفتار خشونت آمیز را در انسان به وجود مى آورد. در نظریات جدید عـنـوان شـده در ایـن رشـتـه ، تـوان و نـیـروى تـهـاجـمـى مـرمـوزى کـه تـوسـط فـعـل و انـفـعـالات درونى یا برونى مى تواند فعال شود، پذیرفته شده است . نهایت اینکه ، انسان در نظام رقابت بر سر مواد طبیعت یا مصنوعات بشرى ، همواره ناچار است به کمک مکانیسم درونى پرخاشگرى ، در یک رابطه پیچیده اجتماعى به مبارزه برخیزد که بخشى از این مبارزه را (منازعه و جنگ ) تشکیل مى دهد.(434)

2ـ ناسیونالیسم (435) (ملى گرایى )

نـاسـیـونالیسم به عنوان یک پدیده سیاسى و اجتماعى ، جایگاهى ویژه در جریانات تاریخى دوران معاصر داشته و دارد، بگونه اى که به آن لقب (بمب سیاسى ) داده اند(436) و حـوادث مـتـعـارضـى را نـاشـى از آن دانـسـتـه انـد. قبل از آنکه علت جنگ را با نگرش به پدیده نـاسـیونالیسم توضیح دهیم ، ارائه تعریفى از آن ، خالى از فایده نیست . از آنجا که تعریف واحـد و جـامـع در عـلوم اجـتماعى بسیار دشوار است ، انتخاب مناسب ترین تعریفها، کمک شایانى به درک آسانتر موضوع خواهد کرد.


148

نـاسـیـونـالیسم ، که نتیجه عوامل سیاسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى است ، عبارت است از کـیـفـیـت تـفکر و احساس یک دسته مردمى که در محیط محدود جغرافیایى زندگى مى کنند و با یک زبـان مـشـترک سخن مى گویند و داراى ادبیاتى هستند که از آرزوهاى ملى ایشان حکایت مى کند و رسـوم و عـادات مشترکى آنان را به هم پیوسته است و به قهرمانان خویش احترام مى گذارند و احیاناً پیرو یک دین مى باشند.(437)

نـاسـیـونـالیـسـم ، اثـر احـسـاسـى دوگـانـه بـر گـروهـى از مـردم دارد. اول آن کـه ، تـعـلّق خـاطـر، وحـدت و هـمـبستگى بین افراد یک جامعه را به خاطر داشتن ارزشهاى مـشـتـرک (تـاریـخ ، زبـان ، نـژاد، دشمن مشترک و فرهنگ عمومى ) به اوج مى رساند. دوم آن که احساس ‍ اختلاف و تفاوت اساسى افراد جامعه را نسبت به افراد و گروههاى دیگر جوامع برمى انـگـیـزد.(438) ایـن تـاءثـیـرات دو جـانـبـه ، به خودى خود، محرکهایى از احساسات تهاجم و تخاصم را ایجاد مى کند.

روح نـاسـیـونالیسم ، تمایل شدید به وحدت و استقلال سیاسى است که در قالب ملّت ـ کشور تـجـلى و نـمـود پـیـدا مى کند. ویژگیهایى چون : خود را تافته جدا بافته از دیگران دانستن ، دیـگـران را بـیـگـانـه تـلقى کردن ، اعتقاد به برترى و رجحان فرهنگ و تمدن خویش ، تعقیب منافع ملى و خواستن همه چیز براى رفاه ملّى خود و... زمینه هاى مساعدى را براى سیاستهاى جنگ طـلبـانـه فـراهـم مـى سـازد. در واقـع ، ایـن جـنـبه هاى ناسیونالیسم ، آن را به عنوان یکى از عـوامـل مـوجـده جـنگ قرار داده است . یکى از ریشه هاى جنگهاى اروپایى در قرن نوزدهم و جنگهاى جـهـانى اوّل و دوّم را پدیده ناسیونالیسم دانسته اند. ایالتهاى ( آلزاس ‍ و لُرن )، (ایالتهاى آزاد نـشـده ایـتـالیـایـى )، (مـلیـتـهاى تحت اداره اطریش ـ هنگرى ) و (مردم سرزمینهاى بالکان )، مـوجـبـات بـرافـروخـتـن شعله هاى جنگ جهانى اوّل بوده اند که وجه مشترک همه آنها، روح ستیزه جویى ناسیونالیسم و رسیدن به یک ملّت واحد بود.(439)

گـسـتـرش ملّى گرایى در قاره هاى آسیا و آفریقا که تحت استعمار اروپاییان قرار داشتند، از عـلل مهم جنگهاى ضد استعمارى و مبارزات نهضتهاى آزادى بخش محسوب مى شود. احساس و تفکر تشکیل ملّت مستقل و مبارزه مسلحانه علیه سلطه گران استعمارگر، سرآغاز و منشاء جنگهاى متعددى بـعـد از جـنـگ جـهـانـى دوم بـوده کـه جـنگ آزادى بخش الجزایر علیه استعمار فرانسه ، یکى از نمونه هاى آن است .(440)

3ـ تنازع بقا و فضاى حیاتى (441)

تـئوریـسـین هاى معتقد به (داروینیسم اجتماعى )(442)، ریشه جنگ را در تنازع بقا مى دانـنـد. (دارویـن )، زیـسـت شناس ‍ مشهور اروپایى ، نظریه (انتخاب اصلح ) را در میان جانوران ارائه داد. زندگى جانوران در طبیعت بر این اصل استوار است : مبارزه براى زیستن و زنده ماندن . در این مبارزه ، اصلحِ موجودات یعنى قوى ترین آنها زنده خواهند ماند و به طور طبیعى ، طبقه ضـعیف و ناتوان از ادامه حیات باز مى ماند. بدین سان ، تنازع و جنگ به عنوان یک امر طبیعى ، پذیرفته شده و حکم به حقّانیت آن داده شد.(443)

دارویـنـیـستهاى اجتماعى ، احکام و قضایاى فوق را به جامعه انسانى سرایت دادند. منازعه و جنگ بـیـن جـوامـع و مـلتـهـا، ریـشه در مبارزه اى دائمى براى انتخاب اصلح دارد. انگیزه آدمیان براى جـنـگـیـدن ، انـگـیزه آنها براى زنده ماندن است . پیشرفت تمدن و بشریت ، بستگى تام به این مـبـارزه دارد. مـلتهایى که در مبارزه و جنگ ، سرافرازانه زنده بمانند، سردمدار تمدن و ترقى خـواهند بود. پس ، نقش جنگ به عنوان پیش برنده تاریخ و حیات جامعه انسانى و تعالى تمدن مـى بـاشـد و بـراى آن ، هـیـچ انـگـیـزه اى جـز انگیزه طبیعى زنده ماندن و ترقى ، متصور نیست .(444)

اسـتـدلال طرفداران (فضاى حیاتى )، تقریباً شبیه پیروان نظریه (تنازع بقا) است و انگاره هـاى آن را در خـود نـهفته دارد. جامعه ، همانند موجود بیولوژیک ، داراى حیات و ممات است و براى حـیـات خود، نیازمند به فضاى حیاتى مناسب است ؛ بدین معنا که ، جامعه انسانى مانند هر موجود زنـده ، تـولد، رشـد و بـالنـدگـى و مـرگ را در سـیـر مـراحل تاریخى خود طى مى کند. به طور مثال ، میزان تغذیه و فضاى لازم براى رشد فرزند آدمى در مرحله نوزادى ، بسیار اندک است ، امّا چون به مرحله جوانى و بلوغ رسید، غذا و فضاى بـیـشـتـرى را مـى طـلبـد تـا حـیـات وى تـضـمـیـن شـود. جـامـعـه نـیـز ایـن مـراحـل را طـى مـى کـنـد. از این رو، جنگ براى استمرار پویایى جوامع ضرورت دارد و اگر این رونـد مـختل شود، دوران فترت و فرسودگى و در نهایت مرگ جامعه فرا مى رسد. بدین روى ، علت اساسى جنگ را نباید در میان بسترهاى سیاسى ، اجتماعى و فرهنگى جستجو کرد، بلکه این پـدیـده تـنـهـا در بـسـتـر حـیـات طـبـیـعـى جـامـعـه انـسـانـى رو بـه پـیـشـرفـت و تـمـدن ، قابل تحلیل است .(445)


149

غـالب نـظـریـه پـردازان جـنـگ طـلب بـه سـیـاق فـوق ، تـجـزیـه و تـحـلیـل کـرده انـد؛ بـویـژه فـیـلسـوفـان قـرن نـوزدهـم آلمـان ـ هـگـل ، نـیـچـه ، تـرایـچـکه و برنهاردى ـ جنگ را یک ضرورت اجتناب ناپذیر براى حفظ سلامت اخـلاقـى جـوامـع و تـعـیـیـن مـلل پرچمدار تمدن و ترقى تلقى مى کردند. صلح ، یک ناکامى و عـامـل بازدارنده رشد (انسان برتر) است ؛ در حالى که جنگ ، احیاگر تمدن و جوامع اصلح است .(446)

4ـ عامل اقتصادى (447)

ایـن اعـتـقـاد که جنگ ، ریشه در مسائل اقتصادى دارد، هم در میان لیبرالها و هم در نزد مارکسیستها، جـایـگاهى ویژه دارد. (هابسون ) و (جریم نیتام ) از لیبرالها و (مارکس )، (روزا لوکزامبورگ ) و (لنـیـن ) از مـارکـسـیـسـتـهـا، تـوجـیـه و تـحـلیـل خـود را از جـنـگ در مـیـان جـوامـع بـشـرى ، بـر عـامل اقتصاد بنا نهاده اند. توجّه به این نکته ضرورى است که اصولاً تبیین جنگ با نگرش به عـامـل اقـتـصـادى ، بـه دوران اسـتـعـمـار و امـپـریـالیـسـم مربوط مى شود و جنگهاى استعمارى و امپریالیستى ، بستر چنین تحلیلى را فراهم کردند.

(هابسون ) معتقد بود که مازاد سرمایه در جامعه سرمایه دارى و لزوم سرمایه گذارى در خارج از ایـن جـامـعـه ، عـامـل اصـلى امـپـریـالیـسـم و جـنـگ اسـت . تـحـلیـل هـابـسـون بـا مـشـاهـده جـنـگ بـوئرهـا(448) شـکـل گـرفـت و تـاحـدودى خـشـونـت نـیـروهـاى انـگـلیسى در این نبرد را بررسى و تبیین کرده بود.(449) (جرمى بنتام ) نیز مى گفت : دولتهاى اروپایى عصر استعمار، مستعمرات را بـه مـنـزله بـازارهـاى مـصرف صنایع و بازرگانى خود تلقى مى کنند. جستجوى مستعمرات جـدیـد، علت تجاوز کارى انگلیسهاست . (بنتام ) رهایى مستعمرات را تنها راه توقف جنگ اعلام مى کرد.(450)

مـارکـسـیـسـتـهـا، خـصـلت سـودگـرایـانـه نـظـام سـرمـایـه دارى را عامل اصلى جنگهاى امپریالیستى بر مى شمرند. در تئورى مارکسیسم ، نیروهاى اقتصادى ارجحیت داشـتـه و نقش تعیین کننده اى در تحولات و حرکت تاریخ دارند. در واقع ، تبیین تمامى تحولات درون جـوامـع و بـیـن جـوامـع مـى بـایـسـت منحصراً با نقش تعیین کننده نیروهاى تولید و روابط اقـتـصـادى انـجـام پـذیـرد. بـنـابـر تـحـلیـل مـارکـس ، وجـود ارزش اضـافـى کـار و تـبـدیل آن به سرمایه ، موجب تکاثر ثروت مى گردد. امّا تضادها و بحرانهاى جامعه سرمایه دارى ، کـاهـش نـرخ سـود را باعث شده و در نتیجه ، تنها خشونت و نبرد مى تواند کمک کننده چنین بـحـرانـى در جـامـعـه سـرمـایـه دارى بـاشـد. مـبـانـى ایـن تـئورى ، بـعدها توسط مارکسیستها تکامل یافت و علت اساسى جنگ بین جوامع را ترسیم کرد.(451)

(روزا لوکـزامـبـورگ )، از نـظـریـه پـردازان مـارکـسـیـسـتـى ، حـل تـضـادهـاى جـامـعـه سـرمایه دارى را در گسترش برون مرزى آن جستجو مى کرد. پدیده هاى وابـسـته به امپریالیسم یعنى کارتلها، سازمانهاى انحصارى ، سرمایه گذارى سنگین خارجى در جـهان غیر سرمایه دارى و جنگ بین کشورهاى رقیب سرمایه دارى ، از جمله بنیادهاى نظریه او مـى باشند. نظام سرمایه دارى براى حل تعارضات درونى خود، دست به گسترش فعالیتهاى بـرون مـرزى مـى زنـد، امّا از آنجا که سرزمینهاى مستعمراتى ، محدود هستند، به ناچار، جنگ بین امـپـریـالیـسـتـهـا بـه وقـوع مى پیوندد. پس ریشه جنگ را باید در ویژگى سودجویانه نظام سرمایه دارى جستجو کرد.(452)

لنـیـن در کـتـاب (امـپـریـالیـسـم ، مـرحـله نـهـایى سرمایه دارى )، تقریباً تحلیلى مشابه روزا لوکـزامـبـورگ ارائه مـى دهـد. نـظـام نوین سرمایه دارى که مهمترین وجوه آن (انحصارگرى ) و (سرمایه مالى ) است ، براى حل تعارض بین رقباى انحصارگر، چاره اى جز توسعه طلبى و جنگ ندارد.

مـساءله این است که نظام سرمایه دارى از یک سو براى رفع نابرابرى بین پیدایش نیروهاى تـولیـد و سـرمایه اندوزى ، و از سوى دیگر تقسیم مستعمرات و مناطق نفوذ به وسیله سرمایه مالى ، راهى جز جنگ وجود ندارد.(453)

بـدین ترتیب ، سرمایه ، سرمایه گذارى ، سودجویى و انحصارگرایى ، انگیزه هاى بنیادى وجـود جـنـگ در جـوامـع بـشـرى هـسـتـنـد. اتـفـاقـاً، جـنـگ یـک ضـرورت اجـتـنـاب نـاپـذیـر بـراى حـل تـعـارضـات موجود در نظام سرمایه دارى است و فرسایش و فروپاشى این نظام ، تنها از طریق انقلاب و جنگ تحقق مى یابد.


150

5ـ حل و فصل اختلافات با زور(454)

نـظـام دولتـهاى مستقل و ملى ایجاب مى کند که هر دولتى در پى منافع ملى خود باشد و ستاره راهـنـمـاى سـیـاسـت خارجى دولت نیز، همین مفهوم و واقعیت (منافع ملى ) مى باشد. منافع ملى ، در درجه اوّل ، شامل یک سرى ارزشهاى حیاتى شامل اسـتـقـلال ، تـمامیت ارضى ، حفظ جان و مال مردم و حفظ نظام سیاسى و اقتصادى کشور است . این ارزشهاى حیاتى ، غیر قابل مصالحه هستند و یک ملّت حاضر است به بهاى گزاف جنگ ، آنها را تـضـمـیـن کـنـد. در ایـن راسـتـا، آنـگـاه کـه مـنـافع ملى در مخاطره افتد و نگرش دولتمردان به حل و فصل مسالمت آمیز موضوع نباشد، جنگ یک وسیله قهرى و اجتناب ناپذیر خواهد بود.

در واقع ، جنگ براى حل مساءله پیچیده امنیت ، ضرورت مى یابد؛ بدین معنا که دولتها هماره با مـعـضـل چـگـونـگـى تـاءمین امنیت ملّى مواجه بوده اند. آنها براى حفظ سرزمین و ملت خود، ناچارند نـیـروى نـظـامـى تـدارک دیده و هزینه هاى بالایى را جهت آمادگى این نیرو صرف کنند. هرگاه حـیاتى ترین مسائل یک دولت ، با منافع دیگران تعارض پیدا مى کند و مصالحه بر سر آنها نـیـز مـمـکـن نـبـاشـد، دولت تصمیم به جنگ مى گیرد. این نوع آغاز نبرد معمولاً با شعار (جنگ و دفـاع مـشـروع و عـادلانـه ) هـمـراه اسـت تـا بـدیـن وسـیـله ، اصـل عـمـومـى پـرهـیـز از تـوسـل بـه زور در روابـط دولتـهـا تـحـت الشـعـاع قـرار گیرد.(455)

بـرخـى از صـاحـب نـظـران عـقـیـده دارنـد کـه کـاربـرد زور بـراى حـل و فصل اختلافات ، بیش از همه ، به منظور انحراف افکار عمومى از مشکلات داخلى و برخى اوقـات ، بـراى هـمـبـسـتـگـى و وحـدت مـلى است . این زمینه ها، موجب مى شود تا رهبران و نخبگان سـیـاسـى بـه جـاى انـدیـشـیـدن بـه راه حـلهـاى سـیـاسـى و دیـپـلمـاتـیـک ، تـنـهـا شـیـوه حـل مـشـکـل بـا تـکیه بر قوه قهریه و کاربرد زور را مورد توجه قرار دهند. از این رو، یکى از عـوامـل ایـجـاد کـنـنـده جـنـگ مـیـان مـلتـهـا و دولتـهـا، ذهـنـیـت حـاکـمـان و نـخـبـگـان مـبـتـنـى بـر حل اختلافات با تکیه بر زور مى باشد.


151

صلح و روابط بین الملل (456)

صلح ، مفهومى بسیار خوشایند نزد عامه مردم و هواداران صلح دارد؛ هر چند تاریخ بشریت خیلى انـدک ؛ بـا آن قرین بوده است . به تحقیق ، بیشتر تاریخ انسان و جامعه بشرى با جنگ سپرى شـده تـا صـلح ؛ هـمـچـنـین جنگ و صلح ، داراى تناوب و توالى بوده اند. همواره در پس جنگهاى کـوتـاه یـا طولانى ، صلح به ارمغان مى آمد، امّا گذشت ایّامى چند، جنگ جدیدى را پدید مى آورد چـنـیـن تـنـاوب و تـوالى صـلح و جنگ ، تحقیق و پژوهش این دو را به هم گره زده است . نظریه پـردازان صـلح ، ابـتـدا جـنـگ را تجزیه و تحلیل مى کنند و آنگاه مکانیسمهاى صلح و حفظ آن را مطرح مى نمایند.

روابط بین الملل ، هم اکنون بیش از هر دورانى ، نیازمند صلح و آرامش است ، زیرا صلح و ثبات نـاشـى از آن ، مـوجـب پـیـشرفت تمدن مى شود و بعلاوه ، مخاطره روابط بین المللى در یک جنگ فـراگیر و همگانى ، شاید مستلزم کاربرد سلاحهاى هسته اى باشد که بدون تردید نتیجه اى جز پایان نسل بشر و نابودى حیات انسانى در کره زمین نخواهد داشت .

تعریف صلح

صـلح هـمـانـنـد جـنـگ ، یـک پـدیـده اجـتـمـاعـى اسـت کـه حـاصـل روابـط متقابل مبتنى بر همکارى اعضاى جامعه بین المللى مى باشد. به همان میزان که صلح ، احساسات ما را تهییج مى کند و ما در دوره آرامش ، آن را همانند دوره سلامتى خودمان ، چندان لمس ‍ نمى کنیم ، تـعـریـف صـلح دشوار مى گردد. گاهى تعریف یک مفهوم به لحاظ بداهت و ساده بودن ، بسیار مشکل مى نمایاند.

عـده اى بـا وارونـه کـردن تـعـریـف جـنگ ، در صدد تعریف صلح برآمدند. (حالت صلح ، حالت مـلتـى اسـت کـه در جنگ نیست ). (سن آگوستین )، از فلاسفه سیاسى اوان قرون وسطى ، براى صـلح چـنـیـن تـعـریـفى ارائه داد: (صلح یعنى نظم در آرامش ). این تعریف ، زیربناى توضیح نظریه پردازان بعدى در مورد این پدیده قرار گرفت .(457)

گـاسـتـون بـوتـول ، از جـامـعـه شـنـاسـان مـعـاصـر، شـایـد تـعـریـف قابل قبول ترى از جنگ و صلح ارائه مى دهد که داراى عینیت بیشترى بوده و جنبه اجتماعى بودن آن را نیز در بر داشته باشد.

صـلح حـالت یـک گـروه انـسـانـى حـاکـم بـر سـرنـوشت خویش (و یا به عبارت دیگر از لحاظ سـیـاسـى ، مستقل ) است که مرگ و میر گروهى اش ، آدمکشى جمعى هدایت شده و سازمان یافته را شامل نمى شود.(458)

نظریه هاى صلح

طرحها و نقشه هایى که براى ایجاد صلح پایدار در نظام بین المللى پیشنهاد گردیده ، بطور شـکـلى و مـاهـوى بـا هـم مـتـفـاوتـنـد؛ شـایـد عـلت عـمـده ایـن امـر را بـتـوان نـاشـى از تـحـلیـل مـتفاوت آنها از جنگ عنوان کرد. اگر ریشه جنگ را در نهاد انسان قدرت طلب و ستیزه جو بـدانـیـم ، بـراى صلح ، طرحى خاص ارائه مى دهیم ؛ امّا اگر شرایط و سیستم حاکم را در آغاز جنگ ، مؤ ثر بدانیم ، نقشه متفاوتى براى تاءمین صلح ارائه خواهیم داد. در اینجا، به اختصار، نقشه ها و نظریه هاى صلح را مرور مى کنیم .

1ـ سازمان بین المللى و امنیت دسته جمعى (459)

یـکـى از نظریه هاى صلح که امکان تحقق و فعلیّت آن هم فراهم شد، نظریه امنیت دسته جمعى در قـالب یـک سـازمـان جـهـانـى اسـت . انـتر ناسیونالیستها که هواداران اصلى این نقشه هستند، اسـتـدلال مـى کـنـنـد که : دولتهاى مستقل و داراى حاکمیت در جهان معاصر، هر چند داراى منافع ملى خـاص خـود مـى بـاشـنـد، امـّا مـنـافـع مـشـتـرک و عامى وجود دارد که تعهّد و مسؤ ولیت دولتها در قـبـال آنـهـا روشن است . از جمله موضوعات مشترک ، مساءله تجاوز و جنگ مى باشد. تجاوز امرى قـبـیـح و زشت در نزد همه ملّتها و دولتهاست ، تجاوز به یک دولت ، در واقع ، تجاوز به همه دولتـهـاست ؛ زیرا مشروعیت تجاوز، امکان وقوع تجاوز را براى هر دولتى فراهم مى سازد. از ایـن رو، مـنافع مشترک همه دولتها در دفع تجاوز و مقابله دسته جمعى با آن است . سازمان بین المـللى ، مـرکـز تـبـادل نـظـر و مـشـاوره جـهـت سـامان دادن صحیح فعالیتهاى علیه تجاوز است .(460) سـازمـان بـیـن المـللى بـا تـکـیـه بـر اصل (امنیت دسته جمعى )، صلح و امنیت را براى همه دولتها تضمین کرده و جلوى تجاوز و جنگ را مى گیرد.


152

اصـل امـنـیت دسته جمعى که مکانیسم صلح پایدار را در نظر دارد، بر فرضیه هاى زیر استوار است .(461)

الف ـ تـوافـق دربـاره تشخیص متجاوز: در هر زد و خورد مسلحانه اى ، همه دولتها باید توافق داشـتـه بـاشـنـد کـه کـدام یـک از مـتـخـاصـمـیـن ، مـتـجـاوز اسـت و ایـن تـوافـق بـایـد به سرعت حـاصـل شـود تا اقدام متحد و سریع آنها، متجاوز را پیش از آنکه خسارت زیادى وارد آورد. متوقف سازد.

ب ـ مـنـافع مشترک دولتها در متوقف ساختن تجاوز: تمامى دولتها در متوقف ساختن تجاوز، از هر نـاحـیـه اى کـه بـاشـد، منفعت و علاقه واحدى دارند و جلوگیرى از تجاوز، چنان ارزشى دارد که سایر روابط بین المللى ـ دوستى یا مزایاى اقتصادى ـ را تحت الشعاع قرار مى دهد.

ج ـ قـدرت جـهـانـى بـراى مـقـابـله بـا تـجـاوز: هـمـه دولتـهـا بـه یـک انـدازه از آزادى عمل و توانایى اقدام در برابر متجاوز برخوردار هستند.

د ـ تـفـوّق قـدرت نیروى متحده امنیت : نیروى متحده امنیت دسته جمعى یعنى تمامى دولتهاى جهان ، به استثناى دولت متجاوز، به اندازه اى خواهد بود که مى تواند متجاوز را بکوبد.

ه‍ ـ صـلح بـر قدرت فائقه اى استوار است : دولت متجاوز در برابر قدرت برتر مدافع ، عقب نشینى کرده و از این رو، صلح و ثبات تاءمین مى گردد.

ایـن طـرح صـلح ، در عـمـل ، بـه تـاءسـیـس (جـامـعـه مـلل ) و (سـازمـان مـلل مـتـحـد)، بـه عـنـوان سـازمـانـهـاى بـیـن المللى حافظ صلح و امنیت بین المللى منجر شد که نـاتـوانـى آنـهـا در ایـجـاد یـک صـلح پـایـدار را تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل بـه ثـبـت رسـانـده اسـت . اشـکـالات وارد بـر ایـن نـظـریـه ، شـامـل نـقـد تـئوریـک و انـتـقـادهـاى عـیـنى مى باشد. از یک سو، فرضیه هاى امنیت دسته جمعى ، قـابـل تـاءیـیـد و تـصـدیـق نـیـسـت ؛ بـدیـن مـعـنـا کـه بـه طـور مثال ، همه دولتها در دفع تجاوز، منافع مشترک ندارند و برعکس شاید دولتى ، نفعش در وقوع تـجـاوز بـیـن دولتـهـاى دیـگـر بـاشـد. از سـوى دیـگـر، تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل هـم نـشـان داده اسـت کـه قـدرتـهـاى بـزرگ تـضمین کننده این سیستم ، هرگاه با یکدیگر ناسازگار باشند، این نظریه در عمل ، هیچ نقشى نمى تواند ایفا کند.(462)

2ـ دولت واحد جهانى :(463)

بـرخـى از نـظـریـه پـردازان ، صـلح را در گـرو حـذف مـرزهـاى مـلّى دانـسـتـه و تـشکیل حکومت واحد جهانى را تنها راه مطمئن صلح پایدار اعلام کرده اند. طرفداران حکومت جهانى ، ریـشـه جنگ و ناامنى در عرصه روابط بین المللى را ناسیونالیسم ، حس ‍ وطن خواهى ، تعلق به خاک و سرزمین خاص و مرزهاى موجود تشخیص داده و وجوه خشونت آفرینى و ستیزگى آنها را یـادآور مى شوند. احساسات ناسیونالیستى که ویژگى آن ، بیگانه ستیزى و تفاوت خود با دیـگـر مـلتـهـاسـت ، ریـشـه بـنـیـادیـن تـنـازع در جـامـعـه بـشـرى اسـت . دولتـهـاى مستقل و ملى و مرزهاى آن که حافظ حاکمیت و منافع ملى هستند، زمینه ساز اصلى جنگ مى باشند. از ایـن رو، تـنـهـا راه چـاره ، حـذف نـظـام دولتـهـاى مـسـتـقـل بـا حـاکـمـیـت مـلى ، و در مقابل ایجاد حکومت جهانى است .(464)

مـکـانـیـسـم حـفـظ صـلح بـه وسـیـله حـکـومـت جهانى چنین است : همان طور که یک دولت در عرصه سـیـاسـتـگـذارى داخـلى ، نـظم و امنیت را حفظ مى کند و اطاعت مردم ، موجب ثبات سیاسى و مشروعیت دولتـمـردان مـى گـردد و در نـتـیـجه ، همگان در رفاه و آرامش به سر مى برند؛ یک دولت واحد جـهـانـى نـیز، با وضع مقررات و قوانین الزام آور براى همه ملتها و سرزمینها و اطاعت همه مردم جـهان از آن ، صلح ، ثبات و امنیت را به ارمغان مى آورد. دیگر منافع ملى خاص ، تشدید کشمکش هـاى مـلل را بـه هـمـراه نـدارد بـلکـه بـرعکس ، منافع عام و همگانى در نزد دولت جهانى ، موجب تـقـسـیـم عـادلانـه رفـاه و امـنـیـت براى تمامى جهانیان گشته و از این رهگذر، زمینه ها و محملهاى مخاصمات از بین مى رود.


153

بـر نـظـریـه حـکـومت جهانى ، انتقاداتى چند وارد شده است ؛ از جمله اینکه تحقق حکومت جهانى در آیـنـده بـسـیـار نـزدیک ، غیر ممکن است ، در حالى که جهان نیازمند طرح عینى و واقعى براى حفظ صـلح پـایـدار اسـت . بـعـلاوه ، تـوسـعـه و رشد روز افزون ناسیونالیزم ، با حکومت جهانى نـاسـازگـار اسـت . امـروزه ، جـهان با یک روند ملى گرایى و حتّى قومیّت گرایى شدید مواجه اسـت و طـى سـالهاى اخیر بر تعداد کشورهاى مستقل افزوده شده است ، در حالى که حکومت جهانى درصـدد حـذف ایـن شـرایـط اسـت . شـایـد مـهـمـتـریـن ایـراد بـر ایـن نـظـریـه ، تحلیل زیر باشد:

در حـکـومـت جهانى ، موضوع رضایت مردم و مسائل حقوقى آن است . توضیح اینکه قوانین و حقوق معمولا عکس العمل و زاییده تغییراتى است که در نورمهاى اجتماعى ، سیاسى و اقتصادى مردم روى مـى دهـد و تـا در رفـتـار و بـرداشـت مـردم و مـسـائل سـیـاسـى ، اقـتصادى و اجتماعى آنها در جهت قبول حکومت جهانى تغییرى حاصل نشده ، چطور ممکن است حکومت و قوانینى را از خارج (بالا) به آنها تحمیل کرد. اول باید در مردم احساس تعلق و یکپارچگى به همه جهان و وفادارى به دولت جـهـانـى ایـجـاد شـود و آنـگـاه قـوانـیـن عمومى ، جهانى و سیستم سیاسى و احدى به وجود آورد؛ وگرنه نتیجه اش جز اغتشاش و ستیز چیز دیگرى نخواهدبود(465)

3ـ خلع سلاح (466):

اسـتدلال ساده و روشن نظریه پردازان خلع سلاح این است که : چون انسان با اسلحه مى جنگد، پـس بـراى از بین بردن جنگ ـ و در نهایت استقرار صلح ـ انهدام تسلیحات کفایت مى کند. فقدان وسـائل و لوازم مـورد نـیـاز جـنـگ ، خود به خود زمینه هاى صلح بادوام را موجب مى شود. چنانچه تاریخ هم نشان مى دهد، پیشرفت روند مذاکرات خلع سلاح ، حاکى از بهبود روابط بین دولتها و ملتها و افزایش امید به برقرارى صلح مى باشد.(467)

وسـعـت و گـسـتـره خـلع سـلاح ، خـود بـاعـث شکاف میان طرفداران این نظریه گردید. گروهى خـواهان خلع سلاح کامل و عمومى هستند: به نظر آنها، وجود هر نوع سلاحى ، به طور طبیعى مى تـوانـد شرایط آغاز جنگ را فراهم نماید. تمامى تسلیحات اعم از سلاحهاى معمولى ، هسته اى ، مـیـکروبى و شیمیایى باید از عرصه حیات اجتماعى انسان حذف شوند. برخى دیگر نظرشان بـر آن اسـت کـه بـراى کـاربـرد زور مـشـروع ، نیاز به سلاحهاى معمولى براى جامعه بشرى هـمـواره وجـود دارد. دفـاع مـشـروع از سرزمین ، تعقیب مجرمان و اجراى احکام قضایى ، مستلزم چنین ابـزارهـایـى اسـت . بـنـابـرایـن ، خـلع سـلاح ، بـه تـسـلیـحـات کشتار جمعى مربوط مى شود. ابزارهاى پیشرفته اتمى ، شیمیایى و میکروبى باید نابود شوند. عده اى نیز خواستار کاهش تعداد نظامیان و یا به طور کلى انحلال ارتشهاى ملى هستند. جایگزین ارتشهاى ملى ، یک ارتش واحد بین المللى خواهد شد که نظم جهانى را حفظ مى کند.(468)

ارزیـابـى نـظرى و مصداقى این نظریه ، حاوى نکاتى چند است که به اختصار بیان مى شود. نـخـسـت آنـکه ، هیچ تضمینى براى رعایت خلع سلاح توسط همگان وجود ندارد. اگر دولتهایى پـنهانى به ساخت و تولید تسلیحات ادامه دهند، لیکن دولتهاى دیگر صادقانه خلع سلاح را رعـایـت کنند، چه عواقب وخیم و خطرناکى براى امنیت دولتها و صلح بین المللى به وجود خواهد آمـد؟ عـلاوه بـر آن ، وجـود سـلاح بـه عـنـوان ابـزار اجـبـار و نگهدارنده براى حفظ امنیت داخلى ، ضـرورى و لازم است . هر دولتى براى حفظ نظام سیاسى ، اجتماعى ، فرهنگى و اقتصادى خود بـه دو عـنـصـر (ایـمـان ) و (اجـبـار) وابـسته است . ابزار ایجاد ایمان سیاسى ، تبلیغات است و ابزار اجبار، تسلیحات . چنین ضرورتى ، ضعف بنیادین نظریه خلع سلاح را آشکار مى سازد. از نـظـر تـاریـخـى ، رونـد مـذاکـرات خـلع سـلاح ، بـسـیـار کـنـد بـوده و نـتـایـج قابل ملاحظه و کارگشایى در پى نداشته است . همواره استدلالهاى موافقان و مخالفان در میزان و روش خـلع سـلاح ، دسـتـیـابـى بـه نـتـایـج سـودمـنـد را مـخـتـل کـرده اسـت . بـا ایـن وجـود، یـکـى از نـظـریـه هـایـى کـه در عـمـل ، اگـر چـه بـه صـورت صـورى و ظـاهـرى ، صـورت تـحـقق یافت ، خلع سلاح بوده است .(469)


154

4ـ موازنه قوا:(470)

نـظـریـه مـوازنه قوا، بخلاف سه نظریه قبلى یعنى سازمان بین المللى و امنیت دسته جمعى ، حـکـومـت واحـد جـهـانـى و خـلع سـلاح کـه از جـانـب ایـده آلیـسـتـهـا در روابـط بـیـن الملل مطرح گردیده اند، کوششى از جانب واقع گرایان و رئالیستهاست . نویسندگان معاصر، مـوازنـه قـدرت را (پـایـه اسـاسـى روابط میان ملل )، (نمایش قاعده عمومى اجتماعى ) و تقریباً (نـوعـى قانون اساسى سیاسى که مى توان آن را از گردش سیاستهاى جهانى استخراج کرد) خـوانـده انـد(471) سـه نـظـریـه پـیـشـیـن بـر اصول اخلاقى ، حقوق بین الملل ، تعهدات و مسؤ ولیتهاى مشترک انسانى و راه حلهاى مسالمت آمیز تـکـیـه و تـاءکـیـد دارنـد، در حـالى کـه نـظـریـه مـوازنـه قـوا بـر اصل (قدرت ) استوار است .

تـئوریـسینهاى توازن قوا (یا موازنه قدرت ) در مورد چگونگى حفظ صلح از طریق موازنه قوا چـنـیـن اسـتـدلال مـى کـنـنـد: روابـط مـیان دولتها براساس قدرت و منافع ملى استوار است و همه دولتـهـا در تـلاشند تا حداکثر قدرت را به دست آورند و منافع ملى خویش را تحقق بخشند. در ایـن راستا، بطور طبیعى ، دولتها و کشورها در یک روند رویارویى و مبارزه قرار دارند. هر یک بـراى بـقـا و نـیـرومـنـد شـدن یـا قدرتمند ماندن ، تلاش بى وقفه اى را به صورت اتحاد و ائتـلاف بـا بـرخـى دولتـهـا انـجـام مـى دهد. بنابراین ، نتیجه چنین اتحاد و ائتلافى ، موازنه قدرتى است که جلوى تجاوز را گرفته و صلح و ثبات را موجب مى شود.(472)

در واقـع ، بـنـیـان تـحـلیـل نـظـریـه مـوازنـه قـوا بـر ایـن اصـل مـبـتـنـى اسـت کـه قـدرت تـنـهـا بـه وسـیـله قـدرت ، قـابـل مـقـابـله ، کـنـتـرل و مـحـدود شـدن اسـت . تـوازن قـوا، مـوجـب تعادل و ثباتى مى گردد که ضامن صلح و امنیت بین المللى است ؛ زیرا براساس توازن قوا، وضـع مـوجود با قدرت مقابله کننده در برابر متجاوز ـ که بر هم زننده وضع موجود است ـ حفظ مى شود و از وقوع جنگ و دگرگونى در موازنه ، جلوگیرى مى شود.

مـوازنـه قـوا، بـه عـنـوان یـک نـظـام بـیـن المـللى و حـافـظ صـلح جـهـانـى ، از سـال 1648 ـ (قـرارداد صـلح وسـتـفـالیـا) تـا 1789 و از سال 1815 ـ کنگره وین ـ تا سال 1914 به تاریخ سایه افکنده بود. به عقیده مورگانتا (از طـرفـداران ایـن نـظـریـه ) ثـبـات نسبى این دوران ، مرهون مکانیسم موازنه قوا بوده است . حفظ وضـع مـوجـود بـا بهره گیرى از تفوق دریایى انگلستان و نقش تضمین کننده آن براى موازنه قوا، موجب پایدارى صلح و عدم وقوع جنگ نابود کننده گردید.(473)

در ارزیـابـى ایـن نـظـریـه مـى توان چنین تحلیل کرد. نخست آن که در قرن هیجدهم یعنى آخرین قـرنى که آن را عصر طلایى موازنه قدرت مى نامند، جنگهاى مستمرى وجود داشته است . دوّم این کـه ، رابـطـه مـیـان صـلح و مـوازنـه قدرت ، درست در جهت مخالفى است که طرفداران نظریه مـوازنـه ادعـا مـى کنند، زیرا دوره هاى موازنه حقیقى یا فرضى قدرت ، همان دوره هاى جنگ بوده اسـت در حـالى کـه دوره هـایـى کـه تـفوق قدرت در جهان وجود داشته ، از ادوار صلح به شمار رفـته است . سوم آن که : این ادعا که موازنه قدرت ، راهنماى جهان به سوى صلح است ، صحت نـدارد. ادعاى فوق بر این دلیل استوار است که دولتها دست به جنگ نمى زنند، مگر هنگامى که مـعـتقد شوند پیروزى با آنان خواهد بود. ولى فقط هنگامى که هر دو طرف واقعاً همزور باشند یـا حـداقـل بـه ایـن مـرحـله مـعـتقد باشند، پیروزى خود را پیش بینى مى کنند. بنابراین موازنه قدرت ، یکى از زمینه هاى تولید جنگ خواهد بود. آخرین نکته این که ، بر طبق نظریه موازنه ، خـطـر تـجـاوز از دولت قـویـتـر انـتـظار مى رود. در این صورت نیز حقایق و واقعیات ، نظریه موازنه را تاءیید نمى کند. دولتهاى بزرگ ، جنگ بزرگى را آغاز نخواهند کرد، بلکه اغلب و بـدون اسـتـثـنـا، طـرف ضـعـیـفـتـر دسـت به جنگ مى زند. این نظریه نمى تواند جنگهاى جهانى اول و دوم را از طرف آلمان تبیین کند.(474)


155

نظریه اسلام پیرامون جنگ و صلح

اسلام ، به عنوان یک دین کامل و جامع الهى ، با پدیده جنگ و صلح به نحوى برخورد کرده است کـه ارجـحـیـّت نـظـریـات و دیـدگـاهـهـاى وى بـر دیـگـران ، مـسـجـّل و آشکار است . سخن حق در این باب از آنِ اسلام است و ما پیروان این دین آسمانى ، باید بـا شـنـاخـت صـحـیـح احـکام اسلامى در مورد جنگ و صلح ، برنامه هاى جامعه اسلامى را تنظیم و هدایت کنیم .

الف ـ جنگ

از آیه هاى قرآنى چنین استفاده مى شود که پیامبران و ارباب ادیان آسمانى براى حفظ موجودیت خـود، نـاگـزیـر بـه جـنـگ مـتوسل شده اند؛ چرا که آنها به مبارزه با ستمکارى ، شرک و دیگر انـحـرافهاى اعتقادى و اجتماعى قیام کردند و بدون تردید، ستم پیشه گان ، چشم دیدن آنان را نـداشـتـنـد. پـیـامـبـران نـاچار بودند براى حفظ درخت توحید و عدالتى که غرس مى کردند، با علفهاى هرزه ، مبارزه کنند و گرنه نهضت آنان در نطفه خفه مى شد.

قرآن کریم درباره فلسفه جنگ میان انسانها مى فرماید:

﴿وَ لَوْلا دَفـعُ اللّهِ النـّاسَ بـَعـْضـَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ اِنَّ اللّهَ لَقَوِىُّ عَزیزٌ(475)

و اگـر خـداونـد بـعـضـى از آنها را بوسیله بعضى دیگر دفع نکند دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصارا و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى شود ویران مى گردد و خداوند کسانى که او را یارى کنند (و از آئینش دفاع نمایند) یارى مى کند خداوند قوى و شکست ناپذیر است .

آرى ، همچنان که جنگ براى زندگى مادى بشر یک ضرورت است ، براى ادامه زندگى معنوى او نـیـز ضـرورى و لازم است . البته این سخن نه به این معناست که پیامبران ، معنویت را در جامعه بـا جـنـگ رواج مـى دهـنـد؛ بلکه مراد آن است که برخوردهاى خشونت آمیز مخالفان ، جنگ را اجتناب ناپذیر مى سازد.

هـمـچـنین ، از آیه هاى قرآن استفاده مى شود که جنگهاى پیامبر بزرگوار اسلام ـ و به تبع جنگ در اسلام ـ به سه منظور انجام شد: دفاع ، رفع ستم و برانداختن فتنه . اولین انگیزه جنگهاى اسـلام عـلیـه کـفـر، دفـاع از حـقوق مسلمانان و کیان جامعه اسلامى بود. قرآن کریم در این باره فرموده است :

﴿اءُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِاءَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ، اَلَّذینَ اءُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ اِلاّ اَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ(476)

بـه کـسانى که جنگ بر آنان تحمیل گردیده ، اجازه جهاد داده شده است ؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته اند؛ و خدا بر یارى آنها تواناست .

قرآن کریم در مورد رفع ستم ، چنین بیان مى دارد:

﴿وَ مـا لَکـُمْ لا تُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَالْوِلْدانِ الّذَینَ یـَقـُولُونَ رَبَّنـا اَخـْرِجـْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اءَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً(477)

و شـمـا را چـه شـده اسـت کـه در راه خـدا و مـردان و زنـان و فـرزندان مستضعف نمى جنگید که مى گـویـنـد: پـروردگـارا مـا را از ایـن مـنـطقه اى که مردمش ستمکارند به در آور و از سوى خویش براى ما رهبرى (ولیّى ) پدید آور و از سوى خویش براى ما یاورى قرار ده .

دفـع فـتـنـه ، یـکـى دیـگـر از انـگـیـزه هاى جنگ در اسلام مى باشد. آنهایى که سد راه تعالى انـسـانـیـت بـوده ، دیـن خـدا را از گـسـتـرش ‍ بـازداشـتـه و از بـرافراشته شدن پرچم اسلام ، ناراضى مى باشند، قرآن کریم در این باره مى فرماید:

﴿وَ قـاتـِلُوهـُمْ حـَتـّى لا تـَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَاءِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ اِلاّ عَلَى الظّالِمینَ(478)

و بـا آنـهـا پـیـکـار کـنـیـد تـا فـتـنـه (و بـت پرستى و سلب آزادى از مردم ) باقى نماند و دین مـخـصـوص خـدا گـردد پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشته (مزاحم آنها نشوید زیرا) تعدى جز بر ستمکاران روا نیست .


156

مفهوم جنگ در اسلام ، همواره با مفهوم (جهاد) قرین است در اسلام جنگى ، مشروعیت دارد که منطبق با مـفـهـوم جـهـاد بـاشـد. جهاد یا جنگ مقدس ، جنگ به خاطر دین و در راه حق و دفاع از آزادیهاى والاى اسـلامـى است که به جهاد ابتدایى و تدافعى تقسیم مى شود.(479) در هر صورت ، (هـدف حـقـیـقى و علت غایى جهاد، صلح است ؛ یعنى صلح قطعى بشریت که تحت تبعیت و سلطه قواعد آیین یکتاپرستى قرار گیرد.)(480)

اسلام ، ریشه جنگ و منازعه در جامعه بشرى را ناشى از فزون طلبى ، استکبار، تجاوز و تعدى انـسـانها به حقوق یکدیگر مى داند. افراد، دولتها و کشورهایى که از حق خود فراتر رفته و مى خواهند حقوق دیگران را از آنِ خود کنند، زمینه هاى نزاع و جنگ را فراهم مى کنند.

ب ـ صلـح

اسـلام ، پـایـه و اسـاس روابـط اجـتـمـاعـى را بـر صـلح نـهـاده اسـت ، کـشـتـار بـدون دلیل را ممنوع کرده ، کشتن یک تن را بدون دلیل ، برابر کشتن همه مردم دانسته است :

﴿مـِنْ اءَجـْلِ ذلِکَ کـَتـَبـْنـا عـَلى بـَنى إِسْرائیلَ اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِى الاَْرْضِ فَکَاءَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً، وَ مَنْ اءَحْیاها فَکَاءَنَّما اَحْیَا النّاسَ جَمیعاً...(481)

بـدیـن سـبـب بـر بنى اسرائیل چنین حکم کردیم که هر کس نفسى را جز براى نفسى یا فساد در زمـیـن بـکـشـد، گـویـى همه مردم را کشته است و کسى که نفسى را زنده کند، گویى همه مردم را زنده کرده است .

اسلام ـ با توجه به احترام به انسانیت ـ روابط مسلمانان با دیگران را براساس صلح و صفا پـى ریـخـتـه اسـت . اسـلام بـه آنـان اجـازه نـمـى دهـد کـه تـنـهـا بـه دلیـل اخـتـلاف اعـتـقـادى ، کـسـى را بـه قـتـل رسـانـند. جامعه اسلامى باید روابطش با دیگران بـراسـاس عـدالت و احـتـرام متقابل باشد؛ عدالت حتّى درباره دشمنان و مخالفان حکومت اسلامى نیز باید اجرا شود. قرآن کریم در این باره مى فرماید:

﴿لا یـَنـْهـیـکـُمُ اللّهُ عـَنِ الَّذیـنَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِى الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ، اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ(482)

خـداونـد شـمـا را از دوسـتـى آنـان کـه بـا شـمـا در دیـن قـتـال و دشـمـنى نکرده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند نهى نمى کند از این که به آنان نیکى کنید و با آنان به عدالت رفتار کنید؛ که خداوند مردم عدالت پیشه را دوست دارد.

اسـلام ، نـهـایـتِ تـاءکـید را دارد تا مردم در آرامش به سر برند. وحدت و یکپارچگى ، یکدلى و یـکـرنـگـى بـر جـامـعـه حـکـمـفـرمـا بـاشـد، و راه آشـوب ، تـفـرقـه و دودلى را راه شـیـطان مى داند،(483) باب صلح و آرامش را گشوده است و ترک ستیز و خصومت را در هر فرصت مـمـکـن تـوصـیـه مـى کـنـد. بـراى مثال ، ممکن است دشمن مسلمانان در جنگ ، احساس ناتوانى کند و پیشنهاد صلح دهد، در چنین صورتى ، اسلام توصیه مى کند مسلمانان نیز صلح را بپذیرند.

﴿وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسِّلْمِ فَاجْنَحْ لَها(484)

و اگر به صلح گراییدند تو نیز به آن بگرا.

شعار اجتماعى اسلام ، صلح است که در (اسلام ) مسلمانان تجلى دارد. این از وظایف دینى مسلمانان اسـت کـه در سلام کردن بر یکدیگر پیشى گیرند و پاسخ آن را به وجهى نیکوتر بدهند که خـود مـقـدمـه اى اسـت بـراى بـرقرارى صلح و آرامش . پیامبر اسلام (ص )، در این راستا، پیامبر رحمت بود؛ مهربانى و نرمخویى آن حضرت ، از دیگر نشانه هاى صلح جویى اسلام است .

نظریه اسلام در مورد مکانیسم تاءمین صلح پایدار، بر یک طرح سه مرحله اى استوار است :

1 ـ طرح نخستین ، همان ارتباطات بین المللى و بهره گیرى از قواعد حقوقى عادلانه در روابط مـلتـهـاسـت . اسـلام در ایـن مرحله که معمولاً با شرایط استقرار ملتها و دولتها همراه مى باشد، پیروى از نظام حقوقى بین الملل مبتنى بر عرف و قراردادهاى بین المللى را لازم مى شمارد و از مـشـارکـت فـعـال مـلتـهـا در سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى بـراسـاس اصـل بـرابـرى ، حـق و عـدالت و احـتـرام مـتـقـابـل ، اسـتـقـبـال مـى کـنـد. در ایـن مـرحـله ، اصـول (تـفـاهـم بـیـن المـللى بـه مـعـنـاى تـکـیـه بـر قـدر مـشـتـرکـهـا و اصول موضوعه ، مشارکت و تعاون در مسائل بین المللى ، برابرى دولتها در استیفاى حق آزادى ، اسـتـقلال و حاکمیت ، عدم توسل به زور و نفى تجاوز، حمایت از مبارزات حق طلبانه و جنبشهاى رهـایـى بـخـش ، عـدم مـداخـله در امـورى کـه در صـلاحـیـت اراده مـلتـهـاسـت ، مـقـابـله بـه مـثـل ، لزوم قـراردادهـاى بین المللى ، حکمیت و حل مسالمت آمیز اختلافات بین المللى (مبناى روابط صلح آمیز دولتها و ملتهاست .(485)


157

2 ـ اسلام با بهره گیرى از دو استراتژى (دعوت ) و (جهاد) براى آگاه سازى و رهایى بخشى مـلتـهـا و از مـیـان بـردن اسـتـکـبـار و آثـار آن ، در مـرحـله دوم از تـز تـشـکـیـل حـکـومـت جـهـانـى واحـد، و تـاءسـیـس یـک نـهـاد حـقـوقـى و حـقـوق اسـاسـى بـیـن الملل دفاع مى نماید.

3 ـ در مـرحـله سـوم ، در رونـد حـرکـت بـه سـوى هـمـگـونـى در فـکـر، عـقـیـده و آرمـان ، با ادامه اسـتـراتـژى دعـوت و جـهـاد، در نـهـایـت ، زمـیـنـه بـراى اجـراى طـرح جـامـعـه واحـد جـهـانـى و تـشـکـیـل امـت هـمـگـون و امـامت شایسته فراهم مى شود. این طرح آرمانى اسلام ، در دراز مدت جامه عمل به خود مى پوشد.(486)

1 ـ ابتکار دفاع استراتژیک آمریکا، ناصر ثقفى عامرى ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى وزارت خارجه ، 1365.

2 ـ اتـحـاد شـوروى از تکوین تا فروپاشى ، الهه کولایى ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه ، تهران ، 1372.

3 ـ اثرات وحدت دو آلمان در جامعه اروپایى ، سعید خالوزاده ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه ، تهران ، 1372.

4 ـ اراده خـداونـد؛ یـهـودیـان ، مـسـیـحـیـان و مـسـلمـانـان در راه تـسـخـیـر دوبـاره جـهـان ، ژیل کپل ،ترجمه عباس آگاهى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، تهران ، 1370.

5 ـ اسـرار جـنـگ خـلیـج فـارس ، رولان ژاکار، ترجمه عباس آگاهى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ،تهران ، 1370.

6 ـ اسـلام و حقوق بین الملل عمومى ، احمد رشید، ترجمه حسین سیدى ، مرکز مطالعات عالى بین المللى دانشگاه تهران ،1353.

7 ـ اسـلام و حـقـوق بـیـن المـلل ، مـحـمـدرضـا ضـیـایى بیگدلى ، شرکت سهامى انتشار، تهران ،1366.

8 - اسـنـاد کـنفرانسهاى تهران ، یالتاوپتسدام ، ترجمه : حسن مفیدى ، انتشارات پارت ،تهران ،1360.

9 - آشـنـایـى بـا عـلم سـیـاسـت ، کـارلتـون کـلایـمـررودى ، تـوتـون جـیـمـزآنـدرسـن و کارل کویمبى کرسیتول ،ترجمه : بهرام ملکوتى ، نشر امیرکبیر، تهران ،1351.

10 - اصـول روابـط بـیـن المـلل و سـیـاست خارجى ، حمید بهزادى (مددى )، نشر دهخدا، تهران ، 1368.

11 - اصول روابط بین الملل ، هوشنگ عامرى ، انتشارات آگاه ، تهران ،1370.

12 - اصول سیاست خارجى وسیاست بین الملل ، عبدالعلى قوام ، نشر سمت ، تهران ،1370.

13 - اصـول و مـبـانـى جـغـرافـیـاى سـیـاسى ، دره میرحیدر(مهاجرانى )، نشر کتابهاى سیمرغ ، تهران ،1357.

14 - بازار مشترک اسلامى ، غلامحسین خورشیدى ، انتشارات امیرکبیر، تهران ،1367.

15 - بازى قدرت ، جنگ نفت در خاورمیانه ، محمود طلوعى ، نشر علم ، تهران ، 1371.

16 - بـحـثـى در بـاب خـلع سـلاح ، جـان رابـیـنـسـون ودیـگـران ، ترجمه : هرمز همایون پور، انتشارات آگاه ،تهران ، 1368.

17 - بـحـران خـلیـج فـارس (جـنـگ نـفـت )، کـار مـشـتـرک دفـتـر سـیـاسـى و مـعـاونت تبلیغات و روابطعمومى سازمان عقیدتى سیاسى ارتش ،1370.

18 - بـحـرانـهاى قرن بیستم ، تاپى یررونوون ، ترجمه : احمد میرفندرسکى ، نشر دانشگاه ملى ایران ، تهران ،1357.

19 - بـرداشـتهاى مختلف در مطالعه سیاست بین المللى ، کلوى .جى .هالستى ، ترجمه : بهرام مـسـتـقـیـمـى مـسـعـود طـارم سـرى ، مـجـله سـیـاسـت خـارجـى ، سال اول ، شماره 2، فروردین ، خرداد، 1366.

20 - بـیـسـت کـشور آمریکاى لاتین ، مارسل یندرگانگ ، ترجمه : محمد قاضى ، نشر خوارزمى ، تهران ،1358.

21 - پـرسـتـرویکا و نتایج آن ، گردآورى و ترجمه مصطفى رحیمى ، انتشارات مترجم ، تهران ،1370.

22 - تاریخ اسپانیا، کالمت ، ترجمه : امیر معزى (حسام الدوله )، بى م ،1368.

23 - تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد، هـنـرى و. لیتل فیلد، ترجمه : فریده قره چه داغى (صحیحى )، نشر علمى و فرهنگى ، تهران ،1373.

24 - تـاریـخ آلمـان ، روبـرت ـ هـرمـان شـبـروک ، تـرجـمه : محمد ظروفى ، انتشارات دانشگاه تهران ،1358.

25 ـ تـاریـخ جامعه ملل ، اف . پى . والتوز، ترجمه : فریدون زند فرد،: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى ، تهران ، 1372.


158

26 ـ تاریخ جهانى ، ش . دولاندلن ، مترجم احمد بهمنش ،: انتشارات دانشگاه تهران ، 1368.

27 ـ تـاریـخ جـهـان نـو، رابـرت روزول پـالم ، تـرجمه : ابوالقاسم طاهرى ، نشر امیرکبیر، تهران 1357.

28 ـ تـاریـخ جـنـگ سـرد، آندره فونتن ، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوى ،: نشر نو، تهران ، 1364.

29 ـ تـاریـخ چین ، زیر نظر ژان شنو، ترجمه : شهرنوش پارسى پور،: نشر علم ، تهران ، 1374.

30 ـ تاریخ دول معظم ، ماکسیم مورن ، ترجمه : على اصغر شهمیر، تهران : شرکت سهامى چاپ وانتشارات کتب ایران ، 1338.

31 ـ تـاریـخ دیـپـلمـاسـى اروپـا، رضـا عـلوى ، انـتـشـارات اقبال ، تهران 1349.

32 ـ تاریخ دیپلماسى ، لویى دوللو، ترجمه : رضا وثوقى و اردشیر نیک پور، تهران : مؤ سسه مطبوعاتى علمى ، بى تا.

33 ـ تـاریـخ روابـط بـین المللى در قرن نوزدهم ، پى یرونووى ، ترجمه : قاسم صنعوى ، معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى ، مشهد، 1370.

34 ـ تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل در قـرون وسـطـى ، فـرانـسـوا ـ ل . گانسهوف ، ترجمه : قاسم صنعوى ، ـانتشارات آستان قدس رضوى ، مشهد، 1372.

35 ـ تـاریـخ رهـایـى فـرانـسـه (ژوئن 1944 ـ مـه 1945)، روبـر آرول ، ترجمه قاسم صنعوى ، دفترنشر فرهنگ اسلامى ، تهران ، 1371.

36 ـ تـاریخ سیاسى اسلام ، حسن ابراهیم حسن ، مترجم : ابوالقاسم پاینده : سازمان انتشارات جاویدان ، تهران ، 1366.

37 ـ تـاریـخ سـیـاسـى ،(1940 ـ 1789)، داوُد اصـفـهـانـیـان ، انـتـشـارات مشعل ، اصفهان ، 1351.

38 ـ تاریخ فلسفه سیاسى ، بهاءالدین پازارگاد: کتابفروشى زوار، تهران ، بى تا.

39 ـ تـاریـخ قرن بیستم ، سرژ برشتین و دیگران ، ترجمه : امان اللّه ترجمان ، آستان قدس رضوى ،مشهد، 1370.

40 ـ تـاریـخ قـرن نـوزدهم ، آلبرماله ، مترجم : میرزا حسین خان فرهودى ،: دنیاى کتاب و علمى ،تهران ، 1363.

41 ـ تـاریـخ مـخـتـصـر قـرن بـیـستم ،ریچاردگاف و دیگران ، ترجمه : خسرو قدیرى ،: نشر زلال ، تهران ،1372.

42 ـ تاریخ معاصر اروپا،هیوز، مترجم على اکبر بامداد، انتشارات امیر کبیر، تهران ، 1361.

43 ـ تـاریـخ ملل شرق و یونان ، آلبرماله و ژول ایزاک ، ترجمه میرزا عبدالحسین هژیر: نشر دنیاى کتاب و علمى ، تهران ، 1362.

44 ـ تـاریـخ نـیـمـه نـخـسـت قرن بیستم ، سى . آ. لیدز، همایون حنیفه وند مقدم ، تهران : نشر سرنا،1363.

45 ـ تـاریـخ و فـرهـنـگ ژاپـن ، اسـکـات مـرتون ، ترجمه مسعود رجب نیا،: انتشارات امیر کبیر، تهران ،1364.

46 ـ تـجـزیـه و تـحـلیـل جدید سیاست ، رابرت دال ، ترجمه حسین ظفریان ، بى م : انتشارات مترجم ،1364.

47 ـ تـحـولات روابـط بـیـن المـلل از کنگره وین تا امروز، احمد نقیب زاده ،: نشر قومس ، تهران ،1369.

48 ـ تـحـولات سـیـاسى در اتحاد شوروى (از برژنف تا گورباچف )، یان دربیشایو، ترجمه هرمزهمایون پور، سازمان انتشارات و آموزش ‍ انقلاب اسلامى ، تهران ، 1367.

49 ـ تشکیل و فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى ، حسین رحمت الهى ، انتشارات اطلاعات ، تهران ، 1371.

50 ـ تشنجات سیاسى بعد از جنگ دوّم جهانى ، مسعود انصارى ، نشر اشراقى ، تهران ، 1353.

51 ـ تـفـکـر نـویـن سـیـاسـى در سـیـاسـت خارجى شوروى ، کورش احمدى ، نشر قومس ، تهران ،1370.

52 ـ تـئوریـهـاى امـپـریالیسم ، ولفگانگ . ج ـ مومسن ، ترجمه ، کورش زعیم ، نشر امیر کبیر، تهران ،1363.

53 ـ جابه جایى در قدرت ، الوین تافلر ترجمه : شهیندخت خوارزمى ، بى جا، 1372.

54 ـ جـامـعـه شـنـاسـى جـنگ ، گاستون بوتول ، ترجمه هوشنگ فرخجسته ، سازمان انتشارات وآموزش انقلاب اسلامى ، تهران ، 1368.

55 ـ جـامـعه شناسى جنگ و ارتش ، پیتر مى یر، ترجمه : علیرضا ازغندى و محمد صادق مهدوى ،نشر قومس ، تهران ، 1368.

56 ـ جامعه شناسى ، ساموئل کینگ ، ترجمه : مشفق همدانى ، انتشارات امیر کبیر، تهران ، 1355 .


159

57 ـ جـامـعـه شـنـاسـى صـلح ، گاستون بوتول ، ترجمه : هوشنگ فرخجسته ،: نشر شیفته ، تهران ،1371.

58 ـ جـامـعـه و حـکـومـت ، ر.م . مـک آیور، ترجمه ابراهیم على کنى ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران 1354.

59 ـ جـهـان در قـرن بـیستم ، لویى ل . استایدر، ترجمه : محمد ابراهیم آیتى ، فجر، تهران ، 1342.

60 ـ جـهـان در مـیـان دو جـنـگ ، ژاک بـنـوامـشـن ، آلان بـالوک و آدولف هـیـتـلر، تـرجـمـه : مـهـدى سمسار،سازمان انتشارات اشرفى ، تهران ، 1363.

61 ـ جـریـانـهـاى بـزرگ تـاریخ معاصر، ژاک پیرن ، ترجمه : رضا مشایخى : انتشارات امیر کبیر، 1357.

62 ـ جـنـایـتـکـاران جـنـگ ویـتـنـام ، هـیـلدرى دو به ریدر، ترجمه : عنایت الله شکیباپور موسسه مطبوعاتى فرخى ، تهران ، بى تا.

63 ـ جـنبش عدم تعهد از آغاز تا سال 1985، على اکبر عبدالرشیدى ، انتشارات سروش ، تهران ،1365.

64 ـ جـنـگ جهانى اول ، پى یر رئوون ، ترجمه عباس آگاهى ، انتشارات آستان قدس رضوى ، 1369.

65 ـ جنگ خلیج فارس در اسناد محرمانه ، پیرى لینجر واریک لوران ، ترجمه : هوشنگ لاهوتى ، انتشارات پاژنگ ، تهران ، 1370.

66 ـ جنگ خلیج فارس و آینده خاورمیانه ، محمود طلوعى ، انتشارات تهران ، 1370.

67 ـ جـنـگ طولانى اعراب و اسرائیل ، ج . بایربل ، ترجمه : ابوطالب صارمى ،انتشارات امیر کبیر،تهران 1349.

68 ـ جنگ ویتنام ، برتراندراسل ، ترجمه : صمد خیرخواه ، نشر خوارزمى ، تهران 1359.

69 ـ جنگ داخلى اسپانیا، هیوتامس ، ترجمه : مهدى سمسار، نشر خوارزمى ، تهران 1353.

70 ـ چـرا شـوروى مـتـلاشـى شـد، گردآورى و ترجمه مصطفى رحیمى ، نشر خوارزمى ، تهران 1353.

71 ـ حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى ، ابوالفضل قاضى ، دانشگاه تهران ، 1368.

72 ـ حقوق بین الملل عمومى ، محمد رضا ضیایى بیگدلى ، نشر مؤ لف ، تهران 1363.

73 ـ خـاطـرات جـنـگ جـهـانـى دوم ، ویـنـسـتـون چـرچـیـل ، تـرجـمـه : تـورج فـرازمـنـد، نـشـر نیل ، تهران

1361.

74 ـ خداوندان اندیشه سیاسى ، و. ت جونز، ترجمه : على رامین ، امیر کبیر، تهران 1362.

75 ـ در آمـدى بر روابط بین الملل ، ژاک هونشرینگر، ترجمه : عباس آگاهى ، معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى ، 1368.

76 ـ دگـرگـونـى نـظـام بـیـن المـللى ؛ تـسـلط جـهـانى اروپا و ارزشهاى اروپایى (1914 ـ 1815)،ترجمه : بهرام مستقیمى ، انتشارات وزارت امور خارجه ، تهران 1373.

77 ـ دومین انقلاب روسیه (پروستریکا) میخائیل گورباچف ، ترجمه : عبدالرحمن صدریه ، نشر

آبى ، تهران ، 1368.

78 ـ دهـه جـنـگ سـرد (رونـد جـنـگ سـرد در دهـه 1980)، نـوامـبـر چـامـسـکـى ، جـونـاتـان استیل ، جان

گیتینگر، ترجمه : شاهرخ وزیرى ، نشر سلسله ، تهران 1364.

79 ـ دیـپـلمـاسـى نـویـن در عصر دگرگونى در روابط بین المللى ، سید على اصغر کاظمى ، دفتر نشر

فرهنگ اسلامى ، تهران 1368.

80 ـ دیوارها فرو مى ریزد، سید محمد کاظم نعیمى ، نشر البرز، تهران 1370.

81 ـ راهـنـمـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد، اداره اطـلاعـات سـازمـان ملل متحد، ترجمه : منصور فراسیون ،

وزارت فرهنگ و آموزش عالى 1354.

82 ـ رژیـمـهـاى سـیـاسـى ، مـوریـس دو ورژه ، نـاصـر صدر الحفاظى سازمان کتابهاى حبیبى ، تهران ،1358.

83 ـ رنـج دیـکتاتورى نیکاراگوئه ، الگ ایگنایتوو جزیخ بروویک ، ترجمه : سید احمد سید طاهرى ،نشر مؤ لف ، تهران 1366.

84 ـ روابـط بـیـن المـلل ، رامـامـلکـوتـه و ناراسیمها رائو، على صلح جو، تهران : چاپ و نشر بنیاد، 1368.

85 ـ روابط بین الملل در جهان متغیر، جوزف فرانکل ، ترجمه : عبدالرحمن عالم ، تهران : دفتر

مطالعات سیاسى و بین المللى ، 1369.

86 ـ روابط بین المللى در تئورى و عمل ، على اصغر کاظمى ، تهران : نشر قومس ، 1372.

87 ـ رونـد سلطه گرى (تاریخ سیاست خارجى آمریکا 1938 ـ 1983)، استفن آمبروز،ترجمه : احمد تابنده ، تهران : نشر چاپخش ، 1363.


160

88 ـ رویـارویـى بـزرگ ، نـبـرد اقـتـصـادى آینده ژاپن ، اروپا و آمریکا، استرتارو، ترجمه : عزیز

کیاوند، تهران : چاپ مؤ سسه عالى پژوهشى در برنامه ریزى و توسعه ، 1372.

89 ـ ریـشـه هـاى جـنـگ جـهانى دوم ، ا. جى . پى . تیلر، ترجمه : محمد على طالقانى ، تهران : مرکزانتشارات علمى و فرهنگى ، 1362.

90 ـ زایش و خیزش ملّت ، داور شیخاوندى ، تهران ، انتشارات ققنوس ، 1369.

91 ـ ژرف نـگـرى در انـقـلاب اروپـا، رالف دارنـدروف ، تـرجـمـه ، هـوشنگ لاهوتى ، تهران ، نشراطلاعات 1370.

92 ـ ژئوپولینک ، عزّت اللّه عزّتى ، تهران : نشر سمت ، 1371.

93 ـ سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، ابـوالقـاسـم مـنـصفى ، تهران : نشر دانشکده علوم ارتباطات اجتماعى ،1358.

94 ـ سـازمـان مـلل مـتـحد، مسئولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ناصر ثقفى عامرى ، تهران : نشردفتر مطالعات سیاسى و بین المللى ، تهران ، 1370.

95 ـ سـقـوط بـزرگ ، جـان کنت گالبرایت ، ترجمه : شهریار خواجیان ، نشر بوعلى ، تهران 1371.

96 ـ سـیـاسـت نـظـر افـلاطون ، الکساندر کویر، ترجمه : امیر حسین جهانبگلو، نشر خوارزمى ، تهران 1360.

97 ـ سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، هوشنگ مقتدر، مؤ سسه خدماتى

انتشاراتى مفهرس ، تهران ، 1370.

98 ـ سـیـاسـت جهان ، اى . اف . ک . ارگاتسکى ،ترجمه : حسین فرهودى ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ،تهران 2535.

99 ـ سـیـاسـتـهاى جهانى ، بروس روست و هارى استا، ترجمه : سید امیر ایافت ، تهران : نشر سیماى جوان ، 1371.

100 ـ سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ ، پیتر کالواکورسى ، ترجمه ، هاشم رجب زاده ، تهران :نشر توس ، 1359.

101 ـ سیاست و سازمانهاى بین الملل ، حسین ناظم ، تهران : شرکت ایران چاپ ، 2536.

102 ـ سـیـر روش و پـژوهـش در رشـتـه روابـط بـیـن الملل ، محمود سریع القلم ، تهران : انتشارات دانشگاه شهید بهشتى ، 1371.

103 ـ شـنـاسـنـامـه سـازمـانـهـاى بـیـن المـلل ، سـازمـان مـلل مـتـحـد، وزارت امـور خـارجـه جـمـهـورى اسلامى ایران ، تهران : واحد انتشارات دفتر روابط عمومى ، 1362.

104 ـ صـاعـقـه در صـحرا، جیمز بلک ول ، ترجمه : حمید فرهادى نیا و هوشمند نامور تهرانى ،تهران : انتشارات اطلاعات ، 1372.

105 ـ ظـهـور و سقوط رایش سوم ، ویلیام شایرر، ترجمه کاوه دهقان ، تهران : نشر پیک دانش ،1363.

106 ـ عـمـلیات حفظ صلح سازمان ملل متحد، فریده شایگان ، تهران ، مؤ سسه چاپ وانتشارات وزارت امور خارجه ، 1372.

107 ـ فرصت را از دست ندهید، ریچارد نیکسون ، محمود حدّادى ، تهران : نشر اطلاعات ، 1371.

108 ـ فرهنگ جامع سیاسى ، محمود طلوعى ، تهران : نشر علم و انتشارات سخن ، 1372.

109 ـ فرهنگ علوم سیاسى ، داریوش آشورى ، تهران : انتشارات مروارید، 1358.

110 ـ فرهنگ علوم سیاسى ، غلامرضا على بابایت ، تهران : نشر ویس ، 1368.

111 ـ فـقـه سـیاسى ، حقوق بین الملل اسلام ، عباسعلى عمید زنجانى ، تهران ، انتشارات امیر کبیر1367.

112 ـ قدرت ، برتراندراسل ، ترجمه : نجف دریابندرى ، تهران : نشر خوارزمى ، 1371.

113 ـ قـدرتـهـاى جـهـانـى در قـرن بـیـسـتـم ، هـاریـت وارد، جلال رضایى راد، تهران ، بنگاه ترجمه ونشر کتاب ، 1360.

114 ـ قدرت : فرّ انسانى یا شرّ شیطانى ، ویراستر اسیتون لوکس ، ترجمه : فرهنگ رجایى ، مؤ سسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى ، تهران ، 1370.

115 ـ قـواعـد بـازى در سـیـاسـت بـیـن المـلل ، دیـموند کوهن ، ترجمه : مصطفى شیشه چى زاده ،تهران : نشر سفیر، 1370.

116 ـ گـاه شـمـار اروپاى شرقى ، قاسم صنعوى ، تهران : مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه ، 1371.

117 ـ گسترش جنگ به اروپا، میروس لاونینسیک ، قاسم کبیرى ، تهران : نشر سفیر، 1368.

118 ـ کـالبد شکافى قدرت ، جان کنت گالبرایت ، ترجمه : احمد شها، تهران ، نشر مترجم ، 1366.


161

119 ـ کلیات و مبانى جنگ و استراتژى ، على باقرى کبورق ، تهران : مرکز نشر بین المللى ، بى تا.

120 ـ کندو کاوها و پنداشته ها، فرامرز رفیع پور، تهران : شرکت سهامى انتشار، 1368.

121 ـ کنفرانس سران بزرگ ، تهران 1943، والنتین برژکف ، ترجمه : ویدا ایزدى ، تهران : نشرتوکا، 1357.

122 ـ ماهیت سازمان ملل متحد، شمس الدین رحمانى ، تهران : انتشارات محراب قلم ، 1364.

123 ـ ماهیت سیاستگذارى خارجى ، جیمز باربو مایکل اسمیت ، ترجمه : سید حسین سیف زاده :نشر قومس ، تهران ، 1373.

124 ـ مبانى جغرافیاى سیاسى ، درّه میر حیدر (مهاجرانى )، تهران : نشر سمت ، 1371.

125 ـ مـبـانـى دیـپـلمـاسـى ؛ چـگـونـگـى مـطـالعـه روابـط مـیـان دول ، جان ویک لین ، ترجمه عبدالعلى قوام ،نشر قومس ، تهران 1369.

126 ـ مبانى علم سیاست ، حشمت الله عاملى ، تهران : نشر کتابخانه ابن سینا، 1346.

127 ـ مجموعه مقالات اولین سمینار بررسى تحول مفاهیم ، به اهتمام سید على قادرى ،تهران : دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى ، 1370.

128 ـ مـدیـریـت بـحـرانـهـاى بـیـن المـللى ، سـید على اصغر کاظمى ، تهران : دفتر مطالعات سیاسى وبین المللى ، 1368.

129 ـ مـراحل اساسى اندیشه در جامعه شناسى ، ایمون آروى ، ترجمه : باقر پرهام ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى ، تهران ، 1363.

130 ـ مـفـاهـیـم اسـاسـى جـامـعـه شـناسى ، ماکس وبر، ترجمه : احمد صدراتى ، تهران : نشر مرکز،1371.

131 ـ مـقـولاتـى در استراتژى ملى ، محمد جواد لاریجانى ، تهران : مرکز ترجمه و نشر کتاب ،1369.

132 ـ مـکـاتـب سـیـاسى معاصر، ویلیام ابنشتاین ـ ادوین فالگمان ، ترجمه : حسینعلى نوذرى ،تهران : نشر گسترده ، 1369.

133 ـ ملیتهاى آسیاى میانه : حبیب الله ابوالحسن شیرازى ، تهران دفتر مطالعات سیاسى وبین المللى ، 1370.

134 ـ موازنه قوا در روابط بین الملل ، مجتبى على بابایى ، تهران : نشر همراه ، 1370.

135 ـ موسولینى ، دنیس مک اسمیت ، ترجمه : محمود ریاضى ، تهران نشر تیراژه ، 1363.

136 ـ ناسیونالیسم ، حمید بهزادى (مددى )، تهران : مؤ سسه حساب ، 1354.

137 ـ نظام بین الملل : بازدارنگى و همپایگى استراتژى ، تهران : نشر قومس ، 1370.

138 ـ نـظـریـه مـعـاصـر روابـط بـیـن المـلل ، جـوزف فرانکل ، ترجمه : وحید بزرگى ، تهران : نشراطلاعاتى ، 1371.

139 ـ نظریه هاى دولت ، اندرو وینسنت ، ترجمه : حسین بشیریه ، تهران : نشر نى ، 1371.

140 ـ نـظـریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، جمیز دوئرتى و فالتز گراف ، ترجمه : علیرضاطیّب و وحید بزرگى ، تهران : قومس ، 1372.

141 ـ نـظـریـه هـاى مـخـتـلف در روابـط بـیـن الملل ، سید حسین سیف زاده ، تهران : نشر سفیر، 1368.

142 ـ نـظـریـه هـمـگـرایى در روابط بین الملل ، سید على اصغر کاظمى ، تهران : نشر قومس ،1370.

143 ـ نـقـد و ارزیـابـى نـظـریـه هـاى روابـط بـیـن المـلل ، عـلى غـازان چگل و دیگران ، تهران : انتشارات مرکزمطالعات عالى بین المللى .

144 ـ نـقـش قـدرت در جـامـعـه و روابـط بـیـن المـلل ، عـلى اصـغر کاظمى ، تهران : نشر قومس ،1369.

145 ـ نـگـاهى به تاریخ جهان ، جواهر لعل نهرو، ترجمه : محمود تفضلى ، تهران : نشر امیر کبیر،1367.

146 ـ نگاهى به تاریخ معاصر جهان یا بحرانهاى عصر ما، محمود حکیمى ، تهران . انتشارات امیر کبیر، 1367.

147 ـ نـگـرشـى جـدیـد بـه عـلم سـیـاسـت ، مـونـتـى پـالم ، لارى اشـتـرن و چـارلز گالیل ، ترجمه : منوچهرشجاعى ، تهران : دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى ، 1367.

148 ـ نگرش سیستمى ، مهدى فرشاد، تهران : انتشارات امیر کبیر، 1362.

149 ـ وجـوه امـپـریـالیـسـم ، چـارلز ریـنـولدز، تـرجـمه : سید حسین سیف زاده ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه ، 1371.


162

150 ـ وحـدت اروپـا در تـئورى و عـمـل ، افـشـیـن عـزیـزیان ، تهران : شرکت انتشارات چاپخش ،1372.

151 ـ هـمـنـوازى تـازه اروپـا، ژاک دولور، تـرجـمـه : عـبـاس آگـاهى ، تهران : مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه ، 1371.

152 ـ یـالیـا یـا تـقسیم جهان ، آرتور کینت ، ترجمه : محمود طلوعى ، تهران : انتشارات هفته ، 1365.

153 ـ یـک بـسـتـر و دو رؤ یـا، آندره فونتن ، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، تهران : نشر نو، بى تا.

154 ـ یـکـى بـدون دیـگـرى ، نـظـم نـوین جهانى ؟، آندره فونتن ، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوى ،نشر فاخته ، تهران ، 1371.


163

پاورقى

1-روابـط بـیـن المللى ، راما ملکوته و ناراسیمها رائو ، ترجمه على صلح جو ، ص 21 ، چاپ و نشر بنیاد .

2-تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم ، پى یر رونوون ، ترجمه قاسم صنعوى ، ج 2 ، ص 364 ، معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى .

3-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، هـنـرى و . لیـتـل فـیـلد ، تـرجـمـه فـریـده قـره جه داغى (صحیحى ) ، ص 195 ، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى .

4-امپراتورى اتریش ـ مجارستان به عنوان کشور واحد در آن مقطع تاریخى مطرح بود .

5-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، احمد نقیب زاده ، ص 57 ، نشر قومس .

6-تـاریـخ دیپلماسى ، لویى دوللو ، ترجمه رضا وثوقى و اردشیر نیکپور ، ص 125 ـ 129 ، مؤ سسه مطبوعاتى علمى .

7-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 115 ـ 117 .

8-همان ، ص 128 ـ 129 .

9-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، لیتل فیلد ، ص 190 .

10-دگـرگـونـى نـظـام بـیـن المللى ؛ تسلّط جهانى اروپا و ارزشهاى اروپایى (1914 ـ 1815) ، بهرام مستقیمى ، ص 181 ـ 189 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .

11-تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم ، رونوون ، ج 2 ، ص 119 ـ 123 .

12-تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم ، رونوون ، ج 2 ، ص 123 ـ 124 .

13-جهان در قرن بیستم ، لویس ل . اسنایدر ، ترجمه محمدابراهیم آیتى ، ص 30 ـ 32 .

14-تاریخ جهان نو ، رابرت روزول پالمر ، ترجمه ابوالقاسم طاهرى ، ج 2 ، ص 263 ـ 322 ، انتشارات امیر کبیر .

15-روابط بین المللى ، راما ملکوته و ناراسیمها رائو ، ص 23 .

16-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، لیتل فیلد ، ص 191 .

17-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 100 ـ 101 .

18-تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم ، رونوون ، ج 2 ، ص 390 ـ 397 .

19-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچاد گاف و دیگران ، ترجمه خسرو قدیرى ، ج 1 ، ص 171 ، نشر زلال .

20-تـاریـخ معاصر اروپا ، استوارت هیوز ، ترجمه على اکبر بامداد ، ج 1 و 2 ، ص 38 ـ 40 ، انتشارات امیر کبیر .

21-جـنـگ جـهانى اوّل ، پى یر رونوون ، ترجمه عباس آگاهى ، ص 30 ـ 37 ، آستان قدس رضوى .

22-جنگ جهانى اوّل ، پى یر رونوون ، ترجمه عباس آگاهى ، ص 37 ـ 38 .

23-بحرانهاى قرن بیستم ، پى یر رونوون ، ترجمه احمد میر فندرسکى ، ج 1 ، ص 54 ـ 56 ، انتشارات دانشگاه ملى ایران .

24-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچارد گاف و... ، ج 1 ، ص 188 ـ 190 .

25-جنگ جهانى اوّل ، رونوون ، ص 59 ـ 72 .

26-تاریخ قرن نوزدهم ، آلبرماله ، ترجمه میرزا حسین خان فرهودى ، ج 7 ، ص 1178 ـ 1180 ، دنیاى کتاب و علمى .

27-همان ، ص 1180 ـ 1182 .

28-بحرانهاى قرن بیستم ، رونوون ، ج 1 ، ص 125 ـ 179 .

29-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچادگاف و دیگران ، ص 195 ـ 196 .

30-تـاریـخ نـیمه نخست قرن بیستم ، سى . آ . لیدز ، ترجمه همایون حنیفه وند مقدم ، ص 63 ـ 65 ، نشر سرنا .

31-ایـن بـخـش ، عـیـنـاً از کـتـاب (تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد) هـنـرى لیـتـل فـیـلد ، از ص 223 ـ 226 نقل شده است .

32-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 135 .

33-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچاد گاف و دیگران ، ج 2 ، ص 30 ـ 33 .


164

34-تـاریـخ جـهـانـى ، ش . دولانـدلن ، تـرجـمـه احـمـد بـهـمـنش ، ج 2 ، ص 400 ـ 404 ، انتشارات دانشگاه تهران .

35-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، لیتل فیلد ، ص 216 ـ 221 .

36-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 137 ـ 138 .

37-همان ، ص 138 ـ 139 .

38-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 140 .

39-بـحـرانـهـاى قـرن بـیـستم ، پى یر رونوون ، ترجمه احمد میر فندرسکى ، ج 1 ، ص 191 .

40-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، ژاک پیرن ، ترجمه رضا مشایخى ، ج 1 ، ص 112 و 129 ، انتشارات امیرکبیر .

41-تـاریـخ جـامـعه ملل ، اف . پى . والترز ، ترجمه فریدون زند فرد ، ص 28 ـ 47 ، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى .

42-همان ، ص 547 .

43-سیاست جهان ، ارگانسکى ، ص 481 ـ 496 .

44-تـاریـخ دیـپـلمـاسـى اروپـا ، رضـا عـلوى ، ص 156 ـ 159 ، انـتـشـارات اقبال .

45-معاهدات لوکارنو شامل مجموعه اى از قراردادهاى دو جانبه و سه جانبه که بین کشورهاى غـالب و مـغـلوب بـسـتـه شـده اسـت مـى بـاشـد نتیجه مهم این قراردادها نزدیکى جبهه فاتحین و مـغـلوبـیـن بـود بـطـورى کـه آلمـان پـس از ایـن مـعـاهـده تـوانـسـت بـه جـامـعـه ملل راه یابد .

46-بریان وزیر خارجه فرانسه در نامه اى به کلوک وزیر خارجه امریکا به مناسبت دهمین سـالگـرد (ادامـه در صـفـحـه بـعـد): (ادامـه از صـفـحـه قـبـل ): ورود امـریـکـا بـه جـنـگ جـهـانـى اول پـیـشـنـهـاد مـى کـنـد کـه مـعـاهده اى منعقد گردد که تـوسـل بـه جـنـگ بـراى نـیـل بـه مـقـاصـد سـیـاسـى مـمـنـوع بـاشـد ایـن پـیـمـان در سـال 1928 بـا حـضـور پـانزده قدرت جهان به امضا رسید و بعدها شصت کشور این پیمان را امضا کردند .

47-ر . ک . تاریخ جامعه ملل ، اف . پى . والترز ، ترجمه فریدون زند فرد .

48-تـاریـخ دول مـعظم ، ماکسیم مورن ، ترجمه على اصغر شمیم ، ج 2 ، ص 175 ـ 185 ، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران .

49-تاریخ دول معظم ، ماکسیم مورن ، ترجمه على اصغر شمیم ، ج 2 ، ص 175 ـ 185 .

50-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 144 ـ 147 .

51-تـاریـخ نـیمه نخست قرن بیستم ، سى . آ . لیدز ، ترجمه همایون حنیفه وند مقدم ، ص 261 .

52-روابط بین المللى ، ملکوته و رائو ، ص 69 ـ 73 .

53-همان .

54-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 149 ـ 150 .

55-همان ، ص 150 ـ 153 .

56-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، پیرن ، ج 1 ، ص 215 ـ 219 .

57-تاریخ معاصر اروپا ، هیوز ، ص 134 .

58-همان .

59-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، پیرن ، ج 2 ، ص 303 ـ 306 .

60-fair lazis

61-نگاهى به تاریخ جهان ، جواهر لعل نهرو ، ترجمه محمود تفضّلى ، ج 3 ، ص 1680 ـ 1691 .

62-سـقـوط بـزرگ ، جـان کـنـت گـالبـرایـت ، تـرجـمـه شهریار خواجیان ، ص 37 ـ 67 ، انتشارات بوعلى .

63-روابط بین المللى ، ملکوته و رائو ، ص 75 ـ 77 .

64- (برنامه جدید)Deal New

65-کـیـنـز ، از اقـتـصـاد دانـان بزرگ ، اعتقاد داشت که براى حفظ نظام سرمایه دارى ، مى بـایـسـت دولت در امـور اقـتـصـادى مـداخـله کـنـد و بـراسـاس اصـل قـدیـمـى (اقـتصاد در دست بخش ‍ خصوصى ) نمى توان جامعه سرمایه دارى مدرن را اداره کرد . دولت آمریکا نیز با استفاده از این آموزه ، به مداخله در امور اقتصادى و مالى پرداخت .

66-قـدرتـهـاى جـهـانـى در قـرن بـیـسـتـم ، هـاریـت وارد ، تـرجـمـه جلال رضایى راد ، ص 52 ـ 59 ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب .

67-بحرانهاى قرن بیستم ، پى یر رونوون ، ج 2 ، ص 3 ـ 18 .


165

68-ر . ک : تاریخ دول معظم ، ماکسیم مورن ، ترجمه شمیم ، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران .

69-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 166 ـ 167 .

70-قـدرتـهـاى جـهـانـى در قـرن بـیـسـتـم ، هـاریـت وارد ، تـرجـمـه جلال رضایى راد ، ص 201 ـ 202 .

71-تاریخ چین ، زیر نظر ژان شسنو ، ترجمه شهر نوش پارسى پور ، ج 3 ، ص 47 ـ 239 .

72-تـاریـخ و فـرهـنـگ ژاپـن ، اسـکات مرتون ، ترجمه مسعود رجب نیا ، ص 218 ـ 230 ، انتشارات امیرکبیر .

73-همان .

74-مـبـاحـث این قسمت از کتاب (بحران هاى قرن بیستم ) ، پى یر رونوون ، ج 2 ، ص 56 ـ 66 نقل شده است .

75-پـیـمـان ضـد کـمـینترن (Comintern)، یک پیمان ضد کمونیستى بود . بر اساس آن ، دولتهاى عضو پیمان متعهد مى شدند تا در راستاى مقابله با خرابکاریهاى احزاب کمونیستى ، با یکدیگر تبادل اطلاعاتى و هماهنگى داشته باشند .

76-مـبـاحـث این قسمت از کتاب (بحرانهاى قرن بیستم ) ، پى یر رونون ، ج 2 ، ص 144 ـ 154 ، نقل شده است .

77-موسولینى ، دنیس مک اسمیت ، ترجمه محمود ریاضى ، ص 320 ـ 331 ، تیراژه .

78-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 169 ـ 171 .

79-بحرانهاى قرن بیستم ، رونوون ، ج 2 ، ص 96 ـ 105 .

80-همان .

81-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 172 .

82-موسولینى ، مک اسمیت ، ترجمه محمود ریاضى ، ص 333 ـ 334 .

83-موسولینى ، مک اسمیت ، ترجمه محمود ریاضى ، ص 337 ـ 342 .

84-همان ، ص 173 ـ 174 .

85-تاریخ اسپانیا ، کالمت ، ترجمه امیر معزى (حسام الدوله ) ، ص 411 ـ 418 .

86-تاریخ اسپانیا ، کالمت ، ص 421 ـ 429 .

87-بحرانهاى قرن بیستم ، رونوون ، ج 2 ، ص 130 ـ 144 .

88-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 176 ـ 178 .

89-نگاهى به تاریخ معاصر جهان یا بحرانهاى عصر ما ، محمود حکیمى ، ص 276 ـ 293 ، انتشارات امیر کبیر .

90-ر . ک : جنگ داخلى اسپانیا ، هیو تامس ، ترجمه مهدى سمسار ، ج 2 ، خوارزمى .

91-تـاریـخ آلمـان ، روبـرت ـ هـرمـان تنبروک ، ترجمه محمد ظروفى ، ص 233 ـ 246 ، انتشارات دانشگاه تهران .

92-ر . ک ، جـهـان در مـیـان دو جنگ ، ژاک بنوامشن ، آلان بالوک و آدولف هیتلر ، ترجمه مهدى سمسار ، ج 2 ، ص 11 ـ 120 ، سازمان انتشارات اشرفى .

93-تاریخ معاصر اروپا ، هیوز ، ص 17 ـ 21 .

94-روابط بین المللى ، ملکوته و رائو ، ص 101 ـ 102 .

95-همان ، ص 103 ـ 104 .

96-تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچاد گاف و دیگران ، ج 2 ، ص 201 ـ 202 .

97-موسولینى در سال 1934 و در پى قتل (لفوس )، صدر اعظم پیشین اتریش ، توسط طـرفـداران هـیـتـلر، بـا اعزام قوایى به مرز ایتالیا و اتریش ، از آرزوى هیتلر مبنى بر الحاق اتریش به آلمان جلوگیرى کرد .

98-ظـهـور و سـقـوط رایـش سـوم ، ویلیام شایرر ، ترجمه ابوطالب صارمى ، ص 355 ـ 393 .

99-ظهور و سقوط رایش سوم ، ویلیام شایرر ، ترجمه کاوه دهقان ، ج 2 ، ص 559 ـ 661 ، پیک دانش .

100-ظهور و سقوط رایش سوم ، شایرر ، ج 2 ، ص 667 ـ 706 .

101-بحرانها قرن بیستم ، رونوون ، ج 2 ، ص 166 .

102-روابط بین المللى ، ملکوته و رائو ، ص 105 .

103-تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل در قـرون وسـطـى ، فـرانـسـوا ـ ل ـ گانسهوف ، ترجمه قاسم صنعوى ، ص 13 ـ 29 .


166

104-paranoiaque مـربـوط بـه paranoia اختلال در عقل .

105-تاریخ قرن بیستم ، سرژبر شتین و دیگران ، ترجمه امان الله ترجمان ، ج 1 ، ص 24 ـ 25 ، آستان قدس رضوى .

106-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 143 .

107-جهان در میان دو جنگ ، ژاک بنو امشن و... ، ج 2 ، ص 127 ـ 149 .

108-ریـشـه هـاى جـنـگ جـهـانى دوم ، ا . جى . پى . تیلر ، ترجمه محمدعلى طالقانى ، ص 161 ـ 165 ، تـهـران ، مـرکـز انـتـشـارات عـلمى و فرهنگى ، 1362 ؛ بحرانهاى قرن بیستم ، رونوون ، ج 2 ، ص 258 ـ 261 .

109-وجوه امپریالیسم ، رینولدز ، ترجمه سیف زاده ، ص 157 ـ 209 .

110-مـطـالب ایـن قـسمت تا (ترازنامه جنگ جهانى دوم ) از کتابهاى زیر اقتباس شده است : بـحـرانـهـاى قـرن بـیـسـتـم ، پـى یر رونوون ، ج 2 ، ص 267 ـ 510 ؛ تاریخ قرن بیستم ، سرژبر مشتین و پى یر میلزا ، ج 1 ، ص 31 ـ 138 ؛ تاریخ مختصر قرن بیستم ، ریچاد گاف و دیـگـران ، ج 2 ، ص 215 ـ 241 ؛ جـریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، ژاک پیرن ، ج 3، ص 657 ـ 853 ؛ تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد، هـنـرى لیـتـل فیلد ، ص 292 ـ 328 ؛ روابط بین المللى ، راما ملکوته و ناراسیمها رائو ، ص 153 ـ 181 .

111- بـلیـتـس کـریـگـه یا حمله برق آساى آلمان بدین صورت انجام شد : صدها بمب افکن بر طبق برنامه دقیقى در بالاى نواحى اى که باید تسخیر شود ، به پرواز در مـى آمـدنـد و بـمـبـهـاى بـسـیـارى مـى ریختند . گاهى در ارتفاعات کمى پرواز مى کردند تا سـربـازان را بـه مـسـلسـل بـبندند و یا راههاى ارتباطى و تهیه تدارکات را قطع کنند . سپس ‍ لشکریان زرهى پهلوى هم حرکت کرده و با پراندن شعله و به کار بردن مسلسلهاى خود کار و تـوپـهـاى کـالیـبـر کـوچک هر چه در جلوى خود مى دیدند ، نابود مى کردند . یکبار که تانکها خطوط دشمن را مى شکافتند دور مى زدند و از جناح یا از عقب مواضع آنها را در هم مى کوبیدند . بـعـد نوبت پیاده نظام سبک مجهز به ارابه هاى زرهى مى رسید که به شکافهایى که تانکها بـه وجـود آورده انـد بـریـزنـد و کـار دشـمـن را یـکـسـره کـنـنـد ؛ وظـیـفـه ایـن گـروه اشـغـال مـحـلهـاى بـه دست آمده و مستحکم کردن آنها بود . اغلب ، صدها چتر باز به منظور قطع رابطه و حفظ نقاط سوق الجیشى از هواپیماها در پشت خطوط فرود مى آمدند . برترى در هوا در ایـن گـونـه جـنـگ ، اسـاسـى و مـهـم تـلقـى مـى شـد . سـرانجام ، افراد ستون پنجم به منظور تـحـصـیل اطلاعات سودمند و کمک به پیروزى واقعى ، وارد معرکه مى شدند عملیات برق آسا ، بـیش از همه بر سرعت ، غافلگیرى و دور زدن خطوط دفاعى دشمن تکیه مى کرد و تا آنجا که تاکتیکهاى جنگى اجازه مى داد ، پیشروى ادامه مى یافت .

112-ر . ک : خـاطـره هـاى جـنـگ جـهـانـى دوم ، شـارل دوگل ، ترجمه کریم کشاورز .

113-BarBaroso

114-ر . ک . خـاطـرات جـنـگ جـهـانـى دوم ، ویـنـسـتـون چرچیل ، ترجمه تورج فرازمند ، انتشارات نیل .

115-ر . ک . تـاریـخ رهـایـى فـرانـسـه (ژوئن 1944 ـ مـه 1945) ، روبـر آرول ، ترجمه قاسم صنعوى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .

116-یـکـى از جـزیـره هـاى مـجـمـع الجـزایـر سـیـلمـان اسـت کـه در شمال شرق استرالیا واقع شده است .

117-neuve Terre ، پـایـگـاه دریـایـى انـگـلسـتـان در جـزایـر آنـتـیـل ، واقـع در اقیانوس اطلس ، در سال 1940 به آمریکا اجاره داده شد تا این کشور بتواند دفاع از خود را تضمین کند .


167

118-ر . ک . کنفرانس سران بزرگ ، تهران 1943 ، والنتین برژکف ، ترجمه ویدا ایزدى ، انتشارات توکا .

119-یالتا یا تقسیم جهان ، آرتور کنت ، ص 320 ـ 321 ، انتشارات هفته .

120-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 191 .

121-potsdam ؛ شـهـرى در آلمـان شـرقـى ، بـر رود هافل ، نزدیک برلن .

122-ر . ک . اسـنـاد کـنـفـرانسهاى تهران ، یالتا و پتسدام ، ترجمه حسن مفیدى ، انتشارات پارت .

123-Dresde

124-تاریخ قرن بیستم ، سرژبر شتین و پى یر میلزا ، ترجمه امان الله ترجمان ، ج 1 ، ص 139 ـ 142 ، آستان قدس رضوى .

125-همان ، ص 251 ـ 253 .

126-در هـیـروشـیـمـا شـصـت هـزار نـفـر و در نـاکـازاکـى چهل هزار نفر بر اثر بمب اتمى نابود شدند .

127-تاریخ قرن بیستم ، ژبر شتین ، میلزا ، ج 1 ، ص 157 .

128-ر . ک . گـاه شـمـار اروپـاى شـرقـى ، قـاسـم صـنـعـوى ، ج اول ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه ، 1371 .

129-رونـد سـلطـه گـرى (تـاریخ سیاست خارجى آمریکا 1938 ـ 1983) ، استفن آمبروز ، ترجمه احمد تابنده ، ص 127 ـ 152 .

130-روند سلطه گرى ، آمبروز ، طى 127 ـ 152 .

131-تـاریخ جنگ سرد ، آندره فونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ج 1 ، ص 424 ـ 434 ، نشر نو .

132-تـاریـخ جـنـگ سـرد ، آنـدره فـونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ج 1 ، 424 ـ 434 .

133-"Containment" یـا سـیاست سدسازى به مجموعه تدابیر غرب براى محدود کردن گـسـتـرش کـمـونیسم در سطح جهان اطلاق مى شود که عمده ترین آنها عبارتند از ناتو، سیتو، سنتو و آنزوس .

134-یـونـان و تـرکـیـه در سـال 1952 و آلمـان غـربـى در سال 1955 به سازمان پیمان آتلانتیک شمالى (ناتو) پیوستند .

135-تاریخ جنگ سرد ، فونتن ، ج 1 ، ص 456 ـ 460 .

136-فرهنگ علوم سیاسى ، غلامرضا على بابایى ، ج 5 و 6 ، ص 90 ـ 92 .

137-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، پیرن ، ج 4 ، ص 1146 ـ 1175 .

138-قـطـعـنـامـه اتـحـاد بـراى صـلح "Resoiution peace for uniting" بـه دنـبـال بـن بست شوراى امنیت مطرح شد . آمریکا پیشنها کرد که در صورت بن بست شوراى امنیت در مـسـاءله اى کـه صـلح و امـنـیـت بـین المللى را در معرض خطر قرار دهد ، مجمع عمومى سازمان مـلل مـتـحـد ، نـقـش شـورا را ایـفـا کند . این طرح در مجمع عمومى به تصویب رسید و از آن پس ، نـیـروهـاى درگـیـر در کـره ، تـحـت نـظـارت مـجـمـع عـمـومـى عمل مى کردند .

139-تـشـنـجـات سـیـاسـى بـعـد از جـنـگ دوم جـهـانـى ، مسعود انصارى ، ص 157 و 197 ، انتشارات اشراقى .

140- . (seato) organization treaty Asia East - South

141-سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، ابـوالقاسم منصفى ، ص 324 ، دانشکده علوم ارتباطات اجتماعى .

142- (cento) organization treaty Central

143-فرهنگ علوم سیاسى ، داریوش آشورى ، ص 46 ، انتشارات مروارید .

144- . (paet warsaw) Treaty Assistance Mutual European Eastern- 144

145-جریانهاى بزرگ تاریخ معاصر ، پیرن ، ج 4 ، ص 911 ـ 972 .

146-بـیـسـت کـشـور آمـریـکاى لاتین ، مارسل نیدر گانگ ، ترجمه محمد قاضى ، ج 3 ، ص 847 ، 894 ، خوارزمى .

147-تـاریخ جنگ سرد ، آندره فونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ج 2 ، ص 531 ـ 559 ، نشر نو .

148-مـدیـریت بحرانهاى بین المللى ، سید على اصغر کاظمى ، ص 114 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .

149-تشنجات سیاسى پس از جنگ دوم جهانى ، مسعود انصارى ، ص 343 .

150-تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، نقیب زاده ، ص 214 .

151-سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ ، پیتر کالواکورسى ، ترجمه هاشم رجب زاده ، 276 ـ 288 .


168

152-سـیـاسـت جهان بعد از جنگ بزرگ ، پیتر کالواکورسى ، ترجمه هاشم رجب زاده ، ص 288 ـ 292 .

153-Theory Domino ؛ بـر اسـاس ایـن تـئورى ، سـقوط یک کشور به دامان کمونیسم ، سـقوط همسایگانش را نیز به دنبال خواهد داشت . بنابراین اگر ویتنام جنوبى سقوط مى کرد ، لائوس ، کـامـبـوج ، تـایـلنـد ، بـرمه و... نیز یکى پس از دیگرى ساقط مى شدند . بنابراین ضرورى بود که نخستین دومینو را حفظ کنیم تا از سقوط دیگران جلوگیرى شود .

154-ر . ک . جنگ ویتنام ، برتر اندراسل ، ترجمه صمد خیرخواه ، خوارزمى .

155-ر . ک . جنایتکاران جنگ ویتنام ، هیلدرى دو به ریه ر ، ترجمه عنایت الله شکیبا پور ، مؤ سسه مطبوعاتى فرخى .

156-تشنجات سیاسى پس از جنگ جهانى ، انصارى ، ص 445 ـ 446 .

157-ر . ک . جنبش عدم تعهد از آغاز تا سال 1985 ، على اکبر عبدالرشیدى ، سروش .

158-منظور طرفداران ژنرال دوگل است .

159-سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ ، کالوا کورسى ، ص 93 ـ 112 .

160-تاریخ قرن بیستم ، برشتین و میلزا، ج 2، ص 354 ـ 372.

161-ر . ک . جـنـگ طـولانـى اعـراب و اسـرایـیـل ، ج . بایربل ، ترجمه ابو طالب صارمى ، انتشارات امیر کبیر .

162-یـک بـسـتـر و دو رؤ یـا ، آنـدره فونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ص 119 ـ 144 ، نشر نو .

163-یک بستر و دو رؤ یا ، فونتن ، ص 502 ـ 507 .

164-دهـه جـنـگ سـرد (رونـد جـنـگ سـرد در دهـه 1980) ، نـوام چـامـسـکـى ، جـونـاتـان استیل ، جان گیتینگز ، ترجمه شاهرخ وزیرى ، ص 101 ـ 147 ، نشر سلسله .

165-همان .

166-انـقـلاب گـل مـیخک در پرتغال در سال 1974 موجب آزادى مستعمرات این کشور در قاره آفـریـقا گردید . این سرزمینها شامل (آنگولا ، موزامبیک ، گینه بیسائو ، سائوتام و کیپ ورده ) بودند که تمایلات انقلابى در آنها در غلیان بود .

167-ر . ک . رنـج دیـکـتـاتـورى نیکاراگوئه ، الگ ایگناتیو و جنریج بروویک ، ترجمه سید احمد سید طاهرى .

168- .(mirv)_Vihueke_entry_Re Targetable_Indenpently Multiple

169-ر . ک . گسترش جنگ به اروپا ، میروس لاونینسیک ، ترجمه قاسم کبیرى ، نشر سفیر .

170- . war star (SDI) Initiataive Defence Strategic

171-ابتکار دفاع استراتژیک امریکا ، ناصر ثقفى عامرى ، ص 25 ـ 45 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .

172-ر . ک . تـحـولات سـیـاسـى در اتـحـاد شـوروى (از بـرژنـف تا گورباچف ) ، یان در بیشایر ، ترجمه هرمز همایون پور ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى .

173-ر . ک . دومـیـن انـقـلاب روسـیـه (پـروسـتـرویـکـا) ، میخائیل گورباچف ، ترجمه عبدالرحمن صدریه ، نشر آبى .

174-ر . ک . پروسترویکا و نتایج آن ، گردآورى و ترجمه مصطفى رحیمى .

175-ر . ک . تفکر نوین سیاسى در سیاست خارجى شوروى ، کوروش احمدى ، قومس .

176-ر . ک . چرا شوروى متلاشى شد ، گردآورى و ترجمه مصطفى رحیمى ، نشر البرز .

177-اتـحاد شوروى از تکوین تا فروپاشى ، الهه کولائى ، ص 277 ـ 284 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .

178-همان .

179-تـشـکـیـل و فـروپـاشـى اتـحاد جماهیر شوروى ، حسین رحمت الهى ، ص 209 ـ 223 ، انتشارات اطلاعات .

180-اتحاد شوروى از تکوین تا فروپاشى ، کولایى ، ص 278 ـ 282 .

181-همان ، ص 282 ـ 283 .

182-اتحاد شوروى از تکوین تا فروپاشى ، کولایى ، ص 282 ـ 283 .

183-ر . ک . ژرف نـگـرى در انـقـلاب اروپـا ، رالف دارندروف ، ترجمه هوشنگ لاهوتى ، انتشارات اطلاعات .

184-وحـدت دو آلمـان ، عـلى رحـمـانـى و افـسـانـه نـظـر ، ص 95 ـ 102 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .

185-همان ، ص 97 .

186-دیوارها فرو مى ریزد ، سید محمد کاظم نعیمى ، ص 47 ـ 54 ، نشر البرز .


169

187-دیوارها فرو مى ریزد ، نعیمى ، ص 102 .

188-همان ، ص 141 .

189-گـاه شـمـار اروپـاى شـرقـى ، قـاسـم صـنـعـوى ، ص 345 ـ 384 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .

190-گـاه شـمـار اروپـاى شـرقـى ، قـاسـم صـنـعـوى ، ص 345 ـ 384 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .

191-اثـرات وحـدت دو آلمان در جامعه اروپایى ، سعید خالو زاده ، ص 47 ـ 57 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .

192-همان ، ص 111 ـ 157 .

193-وحدت اروپا در تئورى و عمل ، افشین عزیزیان ، ص 59 ـ 62 .

194-فرهنگ علوم سیاسى ، بهمن آقایى و غلامرضا على بابایى ، ج 5 و 6 ، ص 29 ـ 30 ، شرکت نشر ویس .

195-وحدت اروپا در تئورى و عمل ، عزیزیان ، ص 91 ـ 142 .

196-ر . ک . هـمـنـوازى تـازه اروپـا ، ژاک دولور ، تـرجـمـه عباس آگاهى ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .

197-فرهنگ جامع سیاسى ، محمود طلوعى ، ص 137 ، نشر علم و انتشارات سخن .

198-(EFTA) Association Trade free European ، در سال 1960 متشکل از کشورهاى انگلستان ، سوئد ، نروژ ، فنلاند ، دانمارک ، ایرلند ، اتریش ، ایـسلند و سوئیس ، در مقابل جامعه اقتصادى اروپا ، به وجود آمد . با خروج انگلستان ، دانمارک و ایـرلنـد اعـضـاى آن کـاهـش یـافـت . ایـن اتـحـادیـه در سال 1992 یک قرارداد همکارى با جامعه اقتصادى اروپا امضا کرد .

199-فـرصـت را از دسـت نـدهـیـد ، ریـچـارد نـیـکـسـون ، تـرجـمه محمود حدّادى ، ص 120 ، انتشارات اطلاعات .

200-رویـارویـى بـزرگ ، نـبـرد اقـتـصـادى آیـنـده ژاپـن ، اروپا و آمریکا ، لستر تارو ، ترجمه عزیز کیاوند ، ص 86 ، مؤ سسه عالى پژوهش در برنامه ریزى و توسعه .

201-اثرات وحدت دو آلمان در جامعه اروپایى ، خالو زاده ، ص 47 .

202-جـنـگ خـلیـج فارس در اسناد محرمانه ، پیر سالینجر و اریک لوران ، ترجمه هوشنگ لاهوتى ، ص 89 ، 94 ، پاژنگ .

203-صاعقه در صحرا ، جمیز بلک ول ، ترجمه حمید فرهادى نیا و هوشمند نامور تهرانى ، ص 85 ـ 146 ، انتشارات اطلاعات .

204-ر . ک . اسـرار جـنـگ خـلیـج فـارس ، رولان ژاکـار ، ترجمه عباس آگاهى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .

205-ر . ک . بحران خلیج فارس (جنگ نفت ) ، سازمان عقیدتى سیاسى ارتش ، 1370 .

206-راهـنـمـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد ، اداره اطـلاعـات سـازمـان ملل متحد ، ترجمه منصور فراسیون ، ص 3 ، انتشارات وزارت علوم و آموزشى عالى .

207-همان .

208-ماهیت سازمان ملل متحد ، شمس الدین رحمانى ، ص 17 ، انتشارات محراب قلم .

209-راهنماى سازمان ملل متحد ، ترجمه فرایسون ، ص 6 .

210-راهنماى سازمان ملل متحد ، ص 6 .

211-همان .

212-شـنـاسـنـامـه سـازمـانـهـاى بـیـن المـلى ، سـازمـان ملل متحد، وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ایران ، ص 15 ـ 16، انتشارات وزارت خارجه .

213-منشور ملل متّحد.

214-همان .

215-حقوق بین المللى عمومى ، محمدرضا ضیایى بیگدلى 155.

216-شـنـاسـنـامـه سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، سـازمـان ملل متحد، وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ایران ، ص 27 ـ 28.

217-حقوق بین الملل عمومى ، ضیایى بیگدلى ، ص 160 .

218- .security Collective

219- .keeping - Peace

220-مـجـمـوعـه مـقـالات اولیـن سـمـیـنـار بـررسـى تحول مفاهیم ، مقاله تحول در مفهوم حفظ صلح ، نسرین مصفا ، ص 499 ـ 500 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .

221-سـازمـان ملل متحد ؛ مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ناصر ثقفى عامرى ، ص 42 ـ 43 ؛ دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .

222-مـجـمـوعـه مـقـالات اولیـن سـمـیـنـار بـررسـى تحول مفاهیم ، مقاله تحول در مفهوم حفظ صلح ، نسرین مصفا ، ص 517 .

223-همان ، ص 517 ـ 518 .

224-سازمان ملل متحد ، مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ثقفى عامرى ، ص 43 .


170

225-مطالب این قسمت از کتاب (سازمان ملل متحد ، مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ) ناصر ثقفى عامرى ، ص 42 ـ 48 برگرفته شده است .

226-عـمـلیـات حـفـظ صـلح سازمان ملل متحد ، فریده شایگان ، ص 205 ـ 223 ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .

227-ر . ک . موازنه قوا در روابط بین الملل ، مجتبى على بابایى ، انتشارات همراه .

228-پـیـمـان آنـزوس پـیـمـان سـه جـانـبـه امـنـیـت اسـترالیا ، زلاندنو و آمریکا است که در سـال 1951 در سـانفرانسیسکو منعقد گردید طبق این پیمان هر گونه حمله مسلحانه اى به یکى از طرفین در حوزه اقیانوس آرام با واکنش مشترک این سه کشور روبرو مى گردد .

229-نـظـام بـیـن المـلل : بازدارندگى و همپایگى استراتژیک ، علیرضا ازغندى ، ص 1 ـ 14 ، قومس .

230-اطلاعات ، 5 اردیبهشت 1370 .

231-یـکـى بـدون دیـگـرى ، نـظـم نوین جهانى ؟ آندره فونتن ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى ، ص 246 و 248 ، نشر فاخته .

232-روزنامه کیهان ، 10 آذر 1369 ، 24 اردیبهشت 1370 .

233-اراده خـداونـد ؛ یـهـودیـان ، مـسـیـحـیـان و مـسـلمـانـان در راه تـسـخـیـر دوبـاره جـهـان ، ژیل کپل ، ترجمه عباس آگاهى ،ص 30 ـ 71 ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .

234-یکى بدون دیگرى ، نظم نوین جهانى ؟ فونتن ، ص 251 .

235-مـجـله ماهنامه (جامعه سالم ) ، سال دوم ، شماره ششم ، ص 34 ـ 44 ، (مقاله تدبیر یا تقدیر ما) داوود باوند .

236-روزنامه کیهان ، 30 اردیبهشت 1370 .

237-سـازمـان ملل متحد ؛ مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ثقفى عامرى ، ص 106 ـ 133 .

238-روزنامه کیهان ، 30 اردیبهشت 1370 .

239-ر . ک . بازار مشترک اسلامى ، غلامحسین خورشیدى ، امیرکبیر .

240-مقولاتى در استراتژى ملّى ، محمدجواد لاریجانى ، ص 45 ـ 59 ، مرکز ترجمه و نشر کتاب .

241-ر . ک . ملّیتهاى آسیاى میانه ، حبیب الله ابوالحسن شیرازى ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .

242-مـجـله سـیـاسـت خـارجـى ، مـقـاله دیـدگـاهـى پـیـرامـون شـنـاخـت مـاهـیـت نـظـام بـیـن الملل ، محمود سریع القلم ، سال چهارم ، زمستان 1369 ، شماره چهارم ، ص 481 ـ 490 .

243-فقه سیاسى ، عباسعلى عمید زنجانى ، ج 3 ، ص 58 ـ 59 ، امیر کبیر .

244-نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، خطبه سوم ، ص 46 .

245-نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، خطبه دوم ، ص 45 .

246-بقره (2) ، آیه 213 .

247-نور (24) ، آیه 55 .

248-توبه (9) ، آیه 33 .

249-تفسیر نورالثقلین ، الشیخ الحویزى ، ج 3 ، ص 507 .

250-قصص (28) ، آیه 5 .

251-اعـلام الورى ، بـاعـلام الهـدى ، امـیـن الاسـلام ابـن عـلى الفضل بن حسن طبرسى ، چاپ سوم ، ص 399 ، دارالکتب الاسلامیه .

252-منتخب الاثر ، ص 308 ، لطف ا... صافى ، چاپ سوم ، ص 308 ، مکتب الصدر .

253-نور (54) ، آیه 55 .

254-بحارالانوار ، ج 52 ، ص 336 .

255-بحارالانوار ، ج 52 ، ص 328 .

256-همان ، چاپ دوم ، ص 191 .

257- .Discipline

258- .theory range middle

259-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، عبدالعلى قوام ، ص 12 ، انتشارات سمت .

260-مـجـمـوعـه مـقـالات اولیـن سـمـیـنـار بـررسـى تحوّل مفاهیم ، به اهتمام سید على قادرى ، ص 57 ـ 73 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .

261-روابـط بـیـن المـلل در تئورى و عمل ، على اصغر کاظمى ، ص 41 ـ 42 ، نشر قومس .

262-اصـول روابـط بـیـن المـلل و سـیـاسـت خـارجـى ، حـمـیـد بـهـزادى (مـددى ) ، ص 20 ، کتابفروشى دهخدا .

263-همان .

264-اصول روابط بین الملل ، هوشنگ عامرى ، ص 30 .

265-Politics Power

266-سیاستهاى جهانى ، بروس روست و هاروى استار ، ترجمه سید امیر ایافت ، ص 41 ـ 47 ، سیماى جوان .

267-نـظـریـه هـاى مـخـتلف در روابط بین الملل ، سید حسین سیف زاده ، ص 23 ـ 25 ، نشر سفیر .


171

268-همان .

269-سـیـر روش و پـژوهـش در رشـتـه روابـط بـیـن الملل ، محمود سریع القلم ، ص 81 ، انتشارات دانشگاه شهید بهشتى .

270-مـجـله سـیـاسـت خـارجـى ، سـال اول ، شماره 2 ، فروردین ـ خرداد 1366 ، ص 287 ـ 309 ، مقاله برداشتهاى مختلف در مطالعه سیاست بین الملل .

271- .Theory

272-کند و کاوها و پنداشته ها ، فرامرز رفیع پور ، ص 95 ، شرکت سهامى انتشار .

273-درآمـدى بـر روابـط بـیـن الملل ، ژاک هونتزینگر ، ترجمه عباس آگاهى ، ص 110 ، آستان قدس رضوى .

274- .Integration

275-نـظـریـه مـعـاصـر روابـط بـیـن المـلل ، جـوزف فرانکل ، ترجمه وحید بزرگى ، ص 83 ـ 84 ، انتشارات اطلاعات .

276- .nationality super

277- .(ECSC) community steel and coal European

278- ر . ک . سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، ابـوالقـاسـم مـُنـصـفى ، انتشارات دانشکده علوم ارتباطات اجتماعى .

279-ر . ک . وحدت اروپا در تئورى و عمل ، افشین عزیزیان .

280-نظریه معاصر روابط بین الملل ، فرانکل ، ص 84 ـ 86 .

281-نظریه هاى مختلف در روابط بین المللى ، سیف زاده ، ص 203 ـ 204 .

282-نـظـریـه هـمـگـرایى در روابط بین الملل ، سید على اصغر کاظمى ، ص 81 ـ 113 ، نشر قومس .

283- .Interdependence

284-نـقـد و ارزیـابـى نـظـریـه هـاى روابـط بـیـن الملل ، على غازان چگل و دیگران ، ص 67 ـ 90 ، انتشارات مرکز مطالعات عالى بین المللى .

285-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، سیف زاده ، ص 221 .

286-نظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، جیمز دوئرتى و رابرت فالتز گراف ، ترجمه علیرضا طیّب و وحید بزرگى ، ج 1 ، ص 225 ـ 226 ، قومس .

287-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، ص 218 .

288-درآمدى بر روابط بین الملل ، ص 197 .

289-سـیـاسـت عـلیـا (Politics High)، سـیـاسـتـى اسـت کـه مـبـنـاى آن را (مـسـایـل حـاد سیاسى و امنیتى ) تشکیل مى دهد و مکتب سیاست قدرت (Politics power) نیز بدان سـخـت پـایـبـنـد است . در مقابل ، سیاست سفلى (Politics low)، سیاستى است که در ارتباط با مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى اسـت و اصـولاً بـه ایـن طـیـف از مسایل اهمیت بیشتر مى دهند تا مسائل نظامى و امنیتى .

290-ر . ک . جابجایى در قدرت ، الوین تافلر ، ترجمه شهیندخت خوارزمى .

291- .theory Games

292- .(best the of worst the) min Max (worst the of best The) max Mini

293-ر . ک . قـواعد بازى در سیاست بین الملل ، ریموند کوهن ، ترجمه مصطفى شیشه چى زاده ، نشر سفیر .

293- .Game sum - zero

294- .Game sum - zero - Non

295- .Game sum - Variable

296- .dilemma sسPrisoner

297- .chicken

299-نظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، ج 2 ، ص 780 .

300- .Power of Balance

301-نظریه متعارض در روابط بین الملل ، ج 1، ص 67.

302-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 56 ـ 57 و 252 ـ 264.

303- .Balancer

304-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 61.

305-نظریه متعارض در روابط بین الملل ، ج 1، ص 68.

306-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، ص 52 ـ 54.

307- . Theory Systems -

308-نگرش سیستمى ، مهدى فرشاد، ص 43، امیر کبیر.

309-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 34.

310- . put In

311- . put out

312- . back feed

313- . Environment external and Environment Internal

314-نـگـرشـى جـدیـد بـه عـلم سـیـاسـت ، مـونـتـى پـالمـر، لارى اشـتـرن و چـارلز گالیل ، ترجمه منوچهر شجاعى ص 23 ـ 30، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .

315-نظریه معاصر روابط بین الملل ، ص 66.

316-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، ص 73.

317-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، ص 73.

318-همان .

319-حـقـوق اسـاسـى و نـهـادهاى سیاسى ، ابوالفضل قاضى ، ج 1، ص 124، انتشارات دانشگاه تهران .

320-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، قوام ، ص 16 .


172

321- . state - nation / state

322- . Government

323- . country

324-جامعه شناسى ساموئل کینگ ، ترجمه مشفق همدانى ، ص 30 ، امیر کبیر .

325- ر . ک . نظریه هاى دولت ، اندرو وینسنت ، ترجمه حسین بشیریه ، نشر نى .

326-مبانى جغرافیاى سیاسى ، دُرّه میر حیدر (مهاجرانى ) ، ص 38 ـ 67 ، سمت .

327-روابـط بـیـن المـلل در جـهـان مـتـغـیـّر ، جـوزف فرانکل ، ترجمه عبدالرحمن عالم ، ص 22 ـ 23 ، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى .

328-درآمدى بر روابط بین الملل ، هونتزینگر ، ص 121 .

329- . state - city

330-ر . ک . تـاریـخ مـلل شـرق و یـونـان ، آلبـرمـاله و ژول ایزاک ، ترجمه عبدالحسین هژیر ، دنیاى کتاب و علمى .

331-ر . ک . تـاریـخ سـیـاسـى اسـلام ، حـسـن ابـراهیم حسن ، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، سازمان انتشارات جاویدان .

332-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 58 .

333- . population

334-ر . ک . زایش و خیزش ملّت ، داور شیخاوندى .

335-مبانى جغرافیایى سیاسى ، ص 106 ـ 110 .

336-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 71 ـ 76 .

337- . territory

338-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 26 ـ 27 .

339-مـاهـیـت سـیـاسـتـگـذارى خـارجـى ، جـمـیـز بـاربـر و مایکل اسمیت ، ترجمه سید حسین سیف زاده ، ص 238 ، قومس .

340-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 29 .

341- . Geography political

342-مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 3 ـ 4 .

343-ر . ک . بازى قدرت ؛ جنگ نفت در خاور میانه ، محمود طلوعى ، نشر علم .

344-ر . ک . تـاریـخ سـیـاسـى (1940 ـ 1789) ، داود اصـفـهـانـیـان ، انـتـشـارات مشعل .

345-ر . ک . تـاریـخ جـهان نو ، رابرت روزول پالمر ، ترجمه ابوالقاسم طاهرى ، امیر کبیر .

346-مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 74 ـ 77 .

347-مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 84 ـ 91 .

348-ژئو پولتیک ، عزّت الله عزّتى ، ص 1 ، سمت .

349-اصـول و مـبـانـى جـغـرافـیـاى سـیـاسـى ، درّه مـیـر حیدر (مهاجرانى ) ، ص 13 ـ 15 ، کتابهاى سیمرغ .

350- . Heartland

351- . Island World

352-ژئو پولتیک ، ص 10 .

353-همان ، ص 12 ـ 13 .

354-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 208 .

355-ژئوپولتیک ، ص 51 ـ 55 .

356- . Decision of Area

357-اصول و مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 41 ـ 43 .

358- . Government

359-حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى ، ج 1 ، ص 315 .

360-ر . ک . سـیـاسـت از نـظـر افـلاطـون ، الکساندر کویره ، ترجمه امیر حسین جهانبگلو ، خـوارزمـى ؛ جـامـعـه و حـکومت ، ر . م . مک آیور ، ترجمه ابراهیم على کنى ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب .

361-ر . ک . رژیمهاى سیاسى ، موریس دو ورژه ، ترجمه ناصر صدر الحفاظى .

362-ر . ک . تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) ، احمد نقیب زاده ، قومس .

363-ر . ک . نظام بین الملل : باز دارندگى و همپایگى استراتژى ، قومس .

364- . Sovereignty

365-ر . ک . خـداونـدان انـدیـشـه سیاسى ، و . ت . جونز ، ترجمه على رامین ، ج 2 ، قسمت اول ، تهران ، امیر کبیر ، 1362 .

366-مبانى علم سیاست ، حشمت اللّه آملى ، کتابخانه ابن سینا .

367-مبانى علم سیاست ، حشمت اللّه آملى ، کتابخانه ابن سینا ، ص 279 ـ 281 .

368-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، ص 52 ـ 55 .

369-مبانى و کلیات علوم سیاسى ، ج 1 ، ص 394 ـ 397 .

370-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 30 ـ 34 .

371- . power

372-قدرت ، برتراندراسل ، ترجمه نجف دریابندرى ، ص 55 ، خوارزمى .

373-مراحل اساسى اندیشه در جامعه شناسى ، ریمون آرون ، ترجمه باقر پرهام ، ج 2 ، ص 270 ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى .


173

374-قـدرت ؛ فـرّ انـسـانـى یـا شـرّ شـیطانى ، ویراسته استیون لوکس ، ترجمه فرهنگ رجایى ، ص 53 ، مؤ سسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى .

375-همان ، ص 47 .

376-ر . ک . مفاهیم اساسى جامعه شناسى ، ماکس وبر ، ترجمه احمد صدراتى ، نشر مرکز .

377-کالبد شکافى قدرت ، جان کنت گالبرایت ، ترجمه احمد شهسا ، ص 256 .

378-ر . ک . تـجـزیـه و تـحـلیـل جـدیـد سـیـاسـت ، رابـرت دال ، ترجمه حسین ظفریان .

379-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 197 .

380-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 193 ـ 195 .

381-روابط بین الملل در تئورى و عمل ، کاظمى ، ص 175 ـ 177 .

382-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 80 .

383-مبانى جغرافیاى سیاسى ، ص 85 .

384-مـبـانـى دیـپـلمـاسـى ؛ چـگـونـگـى مـطـالعـه روابـط مـیـان دول ، جان ویک لین ، ترجمه عبدالعلى قوام ، ص 30 ـ 34 .

385-سـیـاسـت بـیـن الملل و سیاست خارجى ، هوشنگ مقتدر ، ص 72 ـ 76 ، مؤ سسه خدماتى انتشاراتى مفهرس .

386-نقش قدرت در جامعه و روابط بین الملل ، على اصغر کاظمى ، ص 149 ـ 156 ، قومس .

387-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 84 .

388-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 191 ـ 200 .

389-ر . ک . کـلیـات و مـبانى جنگ و استراتژى ، على باقرى کبورق ، تهران ، مرکز نشر بین الملل .

390-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، ص 93 .

391-ر . ک . فـقـه سـیـاسـى ؛ حقوق بین الملل اسلام ، عباسعلى عمید زنجانى ، ج 3 ، امیر کبیر .

392-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 231 .

393-همان ، ص 232 ـ 233 .

394-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 235 .

395-روابط بین الملل در تئورى و در عمل ، ص 42 .

396-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، هوشنگ مقتدر ، ص 103 ـ 104 .

397-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، مقتدر ، ص 135 ـ 140 .

398-روابط بین الملل در جهان متغیّر ، ص 105 .

399-سیاست و سازمانهاى بین المللى ، حسین ناظم ، ص 232 ـ 246 ، شرکت ایران چاپ .

400-روابط بین الملل در جهان متغیر ، 107 ـ 109 .

401-دیـپـلمـاسـى نـویـن در عـصـر دگـرگـونـى در روابـط بـیـن الملل ، سید على اصغر کاظمى ، ص 61 ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .

402-دیپلماسى نوین در عصر دگرگونى در روابط بین المللى ، ص 69 ـ 70 .

403-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 188 .

404-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، 194 ـ 196 .

405-روابط بین الملل در جهان متغیر ، ص 180 ـ 184 .

406-ر . ک . جـامـعـه شـنـاسى جنگ و ارتش ، پیتر مى یر ، ترجمه علیرضا ازغندى و محمد صادق مهدوى ، قومس .

407- . neutrality

408-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 133 ـ 134 .

409-ماده 43 ، منشور ملل متحد .

410-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 141 ـ 144 .

411-همان ، ص 144 ـ 146 .

412- . Alignment - Non

413-روابط بین المللى ، راما ملکوته و ناراسیمها رائو، ترجمه على صلح جو ، ص 316 ، چاپ و نشر بنیاد .

414- . Punchsheel

415-ر . ک . جنبش عدم تعهّد از آغاز تا سال 1985 ، على اکبر عبدالرشیدى ، سروش .

416-همان ، ص 16 .

417-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 149 ـ 150 .

418- . Isolationism

419-سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، ص 146 .

420-اصول سیاست خارجى و سیاست بین الملل ، ص 163 .

421-همان .

422- . Alliances and Coalition

423- . conflict

424-نـظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، جیمز دوئرتى ، رابرت فالتزگراف ، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگى ، ج 1 ، ص 296 ، نشر قومس .


174

425-جامعه شناسى جنگ ، گاستون بوتول ، ترجمه هوشنگ فرخجسته ، ص 33 ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى .

426-همان .

427- . (aggression Instintuad) instinet aggression

428- . Micro

429-نظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، دوئرتى و گراف ، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگى ، ج 1 ، ص 298 ـ 301 .

430- . Realtists

431-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 151 .

432- . Morgenthau

433-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 183 ـ 185 .

434-جـامـعـه شناسى و جنگ و ارتش ، پیتر مى یر ، ترجمه علیرضا ازغندى و محمد صادق مهدوى ، ص 12 ـ 26 ، تهران ، نشر قومس .

435- . Nationalism

436-ناسیونالیسم ، حمید بهزادى (مددى ) ، ص 55 ، (تهران ) مؤ سسه حساب .

437-همان ، ص 58 .

438-همان ، ص 58 ـ 60 .

439-تـاریـخ اروپـا از سـال 1815 بـه بـعـد ، هـنـرى و . لیتل فیلد ، ترجمه فریده قره جه داغى ، ص 194 ـ 196 ، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى .

440-ر . ک . سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ ، پیتر کالواکورسى ، ترجمه هاشم رجب زاده ، توس .

441- . fittest the of survival and space Living

442- . Darwinism Social

443- .p [1991 Publishers collins Harper :york New] Jones .walters Relations International of logic The - 443 . 88

444- . 390 - 389 .P.P Ibid br 445-وجـوه امـپـریالیسم ، چارلز رینولدز ، ترجمه سید حسین سیف زاده ، ص 157 ـ 209 ، تهران ، مؤ سسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه .

446-نظریه هاى متعارض در روابط بین الملل ، ج 1 ، ص 314 ـ 320 .

447- . factor Economic

448-جـنـگـى کـه از سـال 1898 ـ 1902 بـیـن انـگـلیس و بوئرها (هلندى الاصلهاى ساکن قـسـمـتـى از سـرزمـیـن آفـریـقـاى جـنـوبـى ) جـریـان داشـت و عـلى رغـم مقاومت بوئرها طى چهار سال ، به شکست آنها منجر گردید .

449-تئوریهاى امپریالیسم ، ولفگانگ ج ، مومسن ، ترجمه کوروش زعیم ، ص 29 ـ 38 ، مؤ سسه انتشارات امیر کبیر .

450-جامعه شناسى جنگ ، ص 96 ـ 100 .

451-ر . ک . مـکـاتـب سـیاسى معاصر (نقد و بررسى کمونیسم ، فاشیسم ، کاپیتالیسم و سوسیالیسم ) ، ویلیام ابنشتاین ـ ادوین فاگهان ، ترجمه حسینعلى نوذرى ، نشر گسترده .

452-ر . ک . تاریخ فلسفه سیاسى ، بهاءالدین پازارگاد ، ج 3 ، زوار .

453-وجوه امپریالیسم ، رینولدز ، ص 98 .

454- . force by Resolution conflict

455- publisher Collins Harper 412 - 411 P Jones . s walter Relations international of logic The - 455 . 1991 Edition eventh

456- .Relations International and Peace

457-جامعه شناسى صلح ، گاستون بوتول ، ترجمه هوشنگ فرخجسته ، ص 31 ـ 37 ، تهران ، نشر شیفته ، 1371 .

458-همان ، ص 38 ـ 39 .

459- . security colleetive and organization International

460- سـیـاست جهان ، اى . اف . ک . ارگانسکى ، ترجمه حسین فرهودى ، ص 481 ـ 496 ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب .

461-همان .

462-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 176 ـ 182 .

463- . state ad univers

464-جامعه شناسى جنگ ، ص 102 ـ 103 .

465-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، بهزادى (مددى )، ص 173.

466- . (Disarmament) ament Disarm -

467-اصول روابط بین الملل و سیاست خارجى ، ص 171.

468-سـازمـان مـلل متحد، مسؤ ولیت حفظ صلح و امنیت بین المللى ، ناصر ثقفى عامرى ، ص 49 ـ 72، دفـتـر مـطـالعـات سـیـاسـى و بـیـن المـللى ، جـامـعـه شـنـاسـى جـنـگ ، بوتول ، ص 121 ـ 123.

469-ر. ک . بـحـثـى در بـاب خـلع سـلاح ، جان رابینسون و دیگران ، ترجمه هرمز همایون پور.

470- . power of Balance

471-سیاست جهان ، ارگانسکى ، ص 348 .

472-ر . ک . موازنه قوا در روابط بین الملل ، مجتبى على بابائى ، تهران ، نشر همراه .


175

473-نظریه هاى مختلف در روابط بین الملل ، سیف زاده ، ص 55 .

474-سیاست جهان ، ارگانسکى ، ص 376 ـ 377 .

475-حج (22) ، آیه 40 .

476-همان ، آیه 39 .

477-نساء (4) ، آیه 75 .

478-بقره (2) ، آیه 193 .

479-اسـلام و حـقـوق بـیـن المـلل ، مـحـمـدرضا ضیایى بیگدلى ، ص 131 ـ 133 ، شرکت سهامى انتشار .

480-اسـلام و حـقـوق بین الملل عمومى ، احمد رشید ، ترجمه حسین سیدى ، ص 126 ، مرکز مطالعات عالى بین المللى دانشگاه تهران ، 1353 .

481-مائده (5) ، آیه 32 .

482-ممتحنه (60) ، آیه 8 .

483-بقره (2) ، آیه 208 .

484-انفال (8) ، آیه 61 .

485-فـقـه سـیـاسـى ؛ حـقـوق بین الملل اسلام ، عباسعلى عمید زنجانى ، ج 3 ، ص 426 ـ 508 ، امیر کبیر .

486-همان ، ص 58 ـ 59 .

فهرست آیات

وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ... وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً....

104

وَ لَوْلا دَفـعُ اللّهِ النـّاسَ بـَعـْضـَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ اِنَّ اللّهَ لَقَوِىُّ عَزیزٌ

155

اءُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِاءَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ، اَلَّذینَ اءُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ اِلاّ اَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ

155

وَ مـا لَکـُمْ لا تُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَالْوِلْدانِ الّذَینَ یـَقـُولُونَ رَبَّنـا اَخـْرِجـْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اءَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً

155

وَ قـاتـِلُوهـُمْ حـَتـّى لا تـَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَاءِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ اِلاّ عَلَى الظّالِمینَ

155

مـِنْ اءَجـْلِ ذلِکَ کـَتـَبـْنـا عـَلى بـَنى إِسْرائیلَ اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِى الاَْرْضِ فَکَاءَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً، وَ مَنْ اءَحْیاها فَکَاءَنَّما اَحْیَا النّاسَ جَمیعاً...

156

لا یـَنـْهـیـکـُمُ اللّهُ عـَنِ الَّذیـنَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِى الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ، اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ

156

وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسِّلْمِ فَاجْنَحْ لَها

156



فهرست روایات

اَلْعـِلْمُ سـَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمیعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفانِ، فَلَمْ یَعْرِفِ النّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ، فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرینَ حَرْفاً؛ فَبَثَّها فِى النّاسِ وَ ضَمَّ اِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتّى یَبُثَّها سَبْعَةُ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً

104

اِذا قـامَ قـائِمـُنـا وَضـَعَ یـَدَهُ عـَلى رُؤُسِ الْعـِبـادِ فـَجـُمـِعَ بـِهـا عـُقـُولُهـُمْ وَ کـَمـُلَتْ بـِهـا اَخْلاقُهُمْ

104

اِنَّهُ یـَبـْلُغُ سـُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوزُ وَ لا یَبْقى فِى الاَْرْضِ خَرابٌ اِلاّ یَعْمُرُهُ

105



تاریخ و اصول روابط بین الملل (8)

تاریخ روابط بین الملل

قسمت هشتم


118

از یـک سـو، دولت ، واحـد اصـلى نـظـام بـیـن المـللى اسـت . سـازنـدگـان نـظـام بـیـن الملل عبارتند از (دولتها)، (سازمانهاى بین المللى )، (نهادها، سازمانها و مؤ سسات غیر دولتى ). از مـیـان ایـن عـنـاصـر، دولت به عنوان واحد سیاسى رسمى اصلى محسوب مى شود. از سوى دیـگـر، دولت ، واحـد مـنـحـصـر بـه فـرد تـجـزیـه و تـحـلیـل سـیـاسـت بـیـن المـلل اسـت . اگـر سـیـاسـت بـیـن المـلل را تحلیل رفتار دولتها بدانیم ، روشن است که تنها پدیده اى که موضوعیت طرح در این حوزه را دارد، دولت خواهد بود.

اهـمـیـت نـقـش دولت در جـهـان مـعـاصـر بـه مـسـؤ ول بـودن دولت در قـبـال سـیـاسـت خارجى نیز برمى گردد. سیاست خارجى به طور انحصارى در دست دولت قرار دارد و دولت در ایـن خـصـوص ، مـسـؤ ولیـت بـیـن المـللى دارد، بدین معنا که هر گونه تغییر و تـحـوّل در حـکـومت و به دنبال آن ضرر و زیان احتمالى به دولتها یا شرکتهاى خارجى ، موجب مـسـؤ ولیـت مـسـتـقـیـم دولت در جـبـران ایـن امـور مـى شود. مجموعه ادله اقامه شده ، تحلیلگران مسایل بین المللى را بر آن مى دارد که دولت را مهمترین رکن روابط بین المللى بدانند.


119

تعریف دولت

دولت در زبان عامّه مردم به معناى (هیاءت دولت )، (کابینه ) یا (تشکیلات و اداره هاى دولتى ) مـى بـاشـد. هـنـگـامـى کـه گفته مى شود: (دولت در برابر مجلس ، مسؤ ولیت سیاسى دارد) یا (دولت خدمتگزار ملّت است ) و یا (دستگاههاى دولتى نیازمند اصلاح ساختارى هستند)، در همه این موارد، مراد از واژه دولت ، همان معناى عام و رایج در میان مردم مى باشد.(319)

مـفـهـوم دولت در عـلم سـیـاست و روابط بین الملل ، داراى معنایى فراتر از آنچه که گذشت مى باشد. دولت ، بزرگترین سازمان بندى گروه انسانى است ؛ قدرت سیاسى در آن به جریان مـى افـتـد و عـالیـتـریـن تـجـلى قـدرت نـیـز نام گرفته است . این اصطلاح در نزد علماى علوم سیاسى و علم روابط بین المللى ، چنین معنایى را مى رساند:

دولت عـبـارت اسـت از عـده اى از مـردم کـه در سـرزمـیـن مـشـخص بطور دائم اسکان دارند و داراى حـکـومـتـى هـسـتـنـد که به وضع و اجراى قانون اقدام مى کند و از حاکمیتى برخوردارند که به صـورت روح حـاکـم و قـدرت عـالى آنـهـا را از تـعـرضـات داخـلى و خـارجـى مـصـون مـى دارد.(320)

ایـن تـعـریـف ، مـتـضـمـن چـهـار رکـن (مـردم )، (سـرزمـیـن )، (حـکـومـت ) و (حـاکـمـیـت ) اسـت کـه از عـوامـل مـتـشـکـلّه دولت مـحـسوب مى شوند. مفاهیم متداول و رایج در متون سیاسى و بین المللى که اشاره به همین معنا داشته و با دولت مترادف مى باشد، عبارتند از: (دولت ـ کشور)، (دولت ملى )، (دولت ـ ملت )، (سیستم کشورى ملى ) و (نظام دولت ).

در ایـنـجـا ذکـر ایـن نکته مفید است که به رغم تشابه بین مفهوم دولت (321) و مفاهیم حـکـومـت (322) و کـشـور(323)، بـایـد مـیـان آنـان تفاوت گذاشت . دولت ، چـنـانـچـه گـذشـت ، به کلّیتى شامل چهار عنصر مردم ، سرزمین ، حکومت و حاکمیت گفته مى شود. حـکـومـت ، بـه عـنـوان بـخـشى از دولت ، به نحوه توزیع قدرت و چگونگى روابط میان قواى عـمـومـى اطـلاق مـى شـود. بـطـور مـعـمـول ، مـعـطـوف بـه مسائل جغرافیایى است ؛ هر چند بعضى اوقات به جاى مفهوم دولت ـ کشور نیز به کار مى رود.

شـکـل گیرى دولت ـ کشور

دولت به عنوان سازمان اجتماعى صاحب قدرت ، از دیرباز در جامعه انسانى نمود یافت . دولت هـمـزاد جـامـعـه اسـت ، بـدیـن مـعـنـا کـه هـمـزمـان بـا تـاءسـیـس جـامـعـه ـ گـروهـى مـتـشـکّل ، منظم و داراى روابط عمیق و مستمرّ ـ(324)، ضرورت ایجاد دولت نیز احساس شـد. بـسـیارى از نیازهاى اجتماعى مى بایست از طریق اراده عمومى و همگانى برآورده شود و این امـر، بـستر پیدایش ‍ دولت را فراهم کرد. نظریه پردازان دولت ، زمینه ها و بسترهاى دیگرى را نیز طرح کرده اند.(325)

بـا آنـکـه دولت یـک پـدیـده تـاریـخـى اسـت و قـدمـت آن بـه دوران مـاقـبـل تـاریـخ (تـاریـخ غـیـر مـُدوّن و ثـبـت نـشده ) مى رسد، (دولت ـ کشور) پدیده اى نوین و اروپایى است .(326) نظام دولت نوین که مهمترین مشخّصه آن ، (حاکمیت ) است براى نـخـسـتـیـن بـار در اروپـاى بـاخـتـرى ظهور کرد و سپس در قاره هاى دیگر رواج یافت . جهت درک آسـانـتـر مـفـهـوم دولت ـ کـشـور، مـنـاسـب اسـت بـه اخـتـصـار تحول سیستم دولت را بیان کنیم .

نـخـسـتـیـن سازمانهاى سیاسىِ مقیاس بزرگ ، یعنى دولتها، و نظامهاى دولتى که سوابقى از آنـهـا در اخـتـیـارمـان اسـت ، حـدود پـنـج هـزار سـال پـیـش از مـیـلاد در دره هـاى دجـله و فـرات و نیل ، و اندکى بعد در دره هاى رود بزرگ چین پدیدار شدند.(327)

ایـن نـظـام دولت ، شـامـل سـه عـنـصـر مـردم ، سـرزمـیـن و حـکـومـت بـود، امـّا در واقـع شـکـل جـا نـیـفـتاده دولت بود.(328) هنوز حدود قلمرو دولتها بدقت تعیین نشده بود و مـلّتهاى مختلف ، تحت پوشش حکومت واحد قرار گرفته و مردم به علت پراکندگى جغرافیایى ، تـمایل آشکارى از وفادارى به دولت و کشور را احساس نمى کردند. این نظام دولت ، اساساً شـکـل (امـپـراتـورى ) داشـتـه و قـدرت مـرکـزى بـر سـراسـر قـلمـرو، قابل اعمال نبود.


120

دولت در یونان باستان به شکل (دولت ـ شهر)(329) نمود پیدا کرد. شهرهاى آتن ، اسـپـارت و غـیـره ، هـر یـک بـه مـثـابـه دولتـى بـودنـد کـه قـانـون اسـاسـى ، شـکـل حـکـومـت ، انـتـخـابـات و دولتمردان مخصوص به خود داشتند و روابط خارجى نیز بطور جداگانه از طریق هر یک از دولت ـ شهرها برقرار مى گردید.(330)

دوران قرون وسطى براى اروپاییان ، از نظر سیستم دولت ، دوران حاکمیتِ قطعه قطعه شده و حـکـومـت مـلوک الطـوایـفـى اسـت . نـظـام فـئودالیته حاکم بر آن دیار، موجب تقسیم یک کشور به قلمروهاى تحت حکومت نجبا و اشراف مى گردید که اطاعت آنها از حکومت مرکزى (پادشاه )، بسیار مـحـدود و جـزیـى بـود. در هـمـیـن دوران ، جهان شاهد شکل گیرى دولت اسلامى بود؛ دولتى که بـنـیـانـش تـوسـط رسـول گـرامـى اسلام ، حضرت محمد(ص )، در مدینه نهاده شد و امپراتورى اسلامى را در بخش بزرگى از جهان ایجاد کرد.(331)

تـحـول نـظـام دولت ، در مـرحله بعد، به شکل گیرى دولت سلطنتى در اروپا مربوط مى شود. پـیـامد رنسانس مذهبى و پیشرفتهاى علمى و صنعتى ، دگرگونى در سیستم سیاسى را هم طلب مـى کـرد. نـظام فئودالیته و حکومت ملوک الطوایفى با تغییرات اجتماعى رو به گسترش ـ نظام سـرمـایـه دارى ـ هـمـخـوانـى و سازگارى نداشت . اقشار شهرنشین ، گرد پادشاه جمع شدند و نـظام سلطنتى مطلقه ایجاد شد. اساس سیاست داخلى و خارجى در چنین حکومتى ، منافع ، خواسته ها و دیدگاههاى سلاطین بود. چنانچه (لویى پانزدهم )، پادشاه مقتدر و مطلق العنان فرانسه ، گفت :

حـاکـمـیـت در انـحـصـار شخص من است . قوه قانونگذارى بدون شریک و فقط متعلق به من است و منشاء نظم عمومى من هستم .(332)

بـا انـقـلاب کـبـیـر فـرانـسـه (1789 م ) نـظـام دولت مـلّى بـه مـرحـله کمال خود رسید، در حالى که حاکمیت قبل از انقلاب ، تنها در شخصپادشاه خلاصه مى شد و او مـظهر حاکمیت کشور به شمار مى رفت ؛ بعد از انقلاب فرانسه ، آرمان (حاکمیت ملّى ) در عرصه سـیـاسـت و حـکـومـت ، جـولان یـافـت . بـطـور خـلاصـه ، نـظـام (دولت ـ کـشـور) کـنـونـى ، واجـد ویژگیهایى است که نظام دولتهاى برشمرده پیشین فاقد آنها بوده اند. این ویژگیها عبارتند از:

1 ـ تـثـبـیت مرزها: قلمرو جغرافیایى یک دولت بدقت مشخص شده و حفظ تمامیت ارضى ، از اهداف حیاتى و اولیه هر کشور قلمداد مى شود.

2 ـ کـانـون وفـادارى : کـانـون وفـادارى از قـبـیـله ، شـهـر و اسـتـان بـه جـامـعـه کل منتقل شد و جامعه سیاسى مستقل ، مرکز وفادارى قرار گرفت .

3 ـ حـاکـمـیـت مـلّى : اراده مردم ، ایجاد کننده حاکمیت گردید و از این رو، صاحبان اقتدار مى بایست بنا به اراده و خواست ملّت تعیین شوند.

4 ـ اسـتـقـلال : تصمیم گیرى در سطح سیاست داخلى و خارجى ، بدون نفوذ و اراده مستقیم دیگر کشورها، در دست دولتمردان منتخب ملت مى باشد.

5 ـ رفـاه و مـنـافـع مـلّى : مـشـروعـیـت نـظـام دولت ـ کـشـور بـه تـطـابـق داده هاى آن با نهاده ها (درخواستها و حمایتها) مى باشد. راهنماى سیاست داخلى براى سیاستگذاران ، رفاه ملّى و براى سیاست خارجى نیز، منافع ملى مى باشد.


121

عناصر متشکّله دولت

1 ـ مـردم (جـمـعـیـت ):(333) نـخـسـتـیـن شـرط پـیـدایـش و تـاءسـیـس دولت ، تـجـمـّع و تـشـکـّل عـده اى از انـسـانـهـاسـت . دولت ، بـزرگـتـریـن سـازمـان اجـتـمـاعـى در طـول تـاریـخ مـى بـاشـد کـه لزومـاً اجـتـمـاعـى از مـردم ، آن را شـکـل مـى دهـد. مـیـزان جمعیت در تشکیل دولت ، ملاک و معیار خاصى ندارد. دولتهایى مانند چین با بـیـش از یـک مـیـلیـارد نـفـر و بـرونـئى بـا جمعیتى بالغ بر 000 218 نفر، هر دو جزو دولت محسوب مى شوند، هر چند از نظر قدرت با هم برابر نیستند.

اسـکـان دائم مـردم در یـک مـحـدوده جـغـرافـیـایـى از لوازم جـدایـى نـاپـذیر مردم به عنوان جزء تـشـکـیـل دهـنـده دولت بـه شمار مى آید. اقوام مهاجر و کوچ نشین تاکنون نتوانسته اند، دولتى تـشـکـیـل دهـنـد. بـعـلاوه ، مـردمى که به صورت دایم در محلى سکونت مى کنند، داراى پیوندهاى مـشـتـرک مـى بـاشـنـد. ایـن عـلایـق و رشـتـه هـاى پـیـونـد، زمـیـنـه سـاز پـیـدایـش (مـلّت ) مـى شود.(334)

مـلّت بـه گـروهـى از مـردم گـفـتـه مى شود که به دلایلى روشن ، خود را متعلّق به یکدیگر و وابـسـتـه بـه هـم مـى دانند. این عدّه افراد، خود را متعلق به کلیّتى متمایز از دیگران دانسته و درصـدد تـحقق آمالها و آرمانهاى مشترک خویش هستند. مجموعه پیوندهایى که آنان را به صورت یک واحد تاریخى ـ سیاسى در مى آورد عبارت است از:(335)

1 . فرهنگ و زبان

2 . مذهب

3 . آداب و رسوم اجتماعى

4 . سرزمین

5 . تاریخ مشترک

6 . نژاد مشترک

7 . تصور آینده مشترک

در بـررسـى جمعیت یک دولت باید علاوه بر تعداد جمعیت ، به کیفیّت آن نیز توجّه داشت ؛ زیرا میزان مهارت و تواناییها، سطح سواد، رفاه ، آرمانهاى ایدئولوژیک و انسجام و یکپارچگى جمعیت در قدرت ملّى هر کشورى مؤ ثّر است . جمعیتى هر چند زیاد امّا فاقد ویژگیهاى فوق ، موجب ضعف دولت مـى شـود، در مـقـابـل ، جـمـعـیـتـى اندک امّا واجد کیفیّات مذکور، دولت را صاحب تواناییهاى بسیار عالى مى گرداند.(336) مقایسه میزان و کیفیت جمعیت کشورهاى توسعه یافته و توسعه نیافته ، بخوبى نشانگر واقعیت بیان شده است .

2 ـ سـرزمـیـن (قـلمـرو)(337) قـلمـرو جـغـرافـیـایـى دولت ، بـراى شـکـل گـیـرى آن از اهـمـیـت بـرخـوردار اسـت ، تـا آنـجـا که عدّه اى نظام دولت نوین را با عنوان (دولتـهـاى سـرزمـیـنـى داراى حـاکـمـیـت ) یـا (دولتـهـاى داراى حـاکـمـیـت سـرزمـیـنـى ) یـاد کرده انـد.(338) بعلاوه ، این مهم تا بدانجاست که حفظ تمامیت ارضى ، جزو اهداف حیاتى و منافع ملى به شمار مى آید.(339) با چنین وصفى ، مى توان اذعان کرد که سرزمین نیز همانند جمعیت ، از اجزاى غیر قابل تفکیک دولت است .

سـرزمـیـن ، بـخـش مـشـخـصـى از کـره خـاکـى اسـت کـه حـوزه صـلاحـیـت اِعمال قدرت دولت محسوب مى شود؛ بدین معنا که سیاستهاى داخلى هر دولت ، تنها در چارچوب مـرزهـاى آن دولت مى تواند به اجرا درآید. این جنبه از سرزمین به منزله میدان صلاحیت حقوقى دولت اسـت کـه حـاکـمـیـت در درون آن بـه جـریـان مـى افـتد. جنبه سیاسى قلمرو دولت به حفظ اسـتـقـلال و تمامیت ارضى آن مربوط مى شود و دولتها حسّاسیت فوق العاده اى در مورد آن نشان مـى دهـنـد. هـمـچـنین ، سرزمین مى تواند عامل قدرت ملى واقع شود و یک موقعیت استراتژیک براى صـاحـب خـود پـدیـد آورد.(340) این وجوه سرزمین ، موجب مى گردد که مباحث متعدد زیر مورد بررسى قرار گیرد.

ابعاد جغرافیایى و سیاست : تجزیه و تحلیل مـسـائل جغرافیایى و سیاستگذارى یک دولت در (جغرافیاى سیاسى )(341) انجام مى پـذیـرد. تـعـریـف جـغـرافـیـاى سـیـاسـى بـه صـورت بـررسـى کـنـش متقابل منطقه جغرافیایى و فرآیند سیاسى تحلیل فضایى پدیده هاى سیاسى و یا شناسایى تـظـاهرات فضایى فرآیند سیاسى (342) تا حدودى خود بیانگر این ارتباط است . روابـط متقابل انسان و محیط و بالمآل سیاست و جغرافیا در این رشته علمى مورد بررسى قرار مـى گـیـرد. مـهـمـتـریـن جنبه هاى جغرافیایى دولت که در جغرافیاى سیاسى بررسى مى شود شامل وسعت ، موقعیت و شکل کشور است .


122

وسعت سرزمینى یک دولت ، امکانات بالقوه اى را مى تواند فراهم کند که دولتمردان با تکیه بر آنها سیاستهاى اقتصادى ، دفاعى و سیاسى خود را به نحو مطلوبترى تدوین و اجرا کنند. اگـر سرزمین وسیع داراى اقلیم مناسب و منابع غنى باشد، بهترین بستر براى رشد اقتصادى واقـع مـى شـود. از نـظـر دفاعى نیز امکان مقاومت و دفاع در یک سرزمین وسیع ، بیشتر از قلمرو مـحدود است ؛ چنانچه کشور کویت به علت همین محدودیت سرزمینى ، به آسانى و طى چند ساعت ، بـه اشـغـال نـیـروهـاى عـراق در سـال 1991 م / 1369 ش درآمـد؛(343) در مـقـابـل ، دولت روسـیـه در مـقـابـل تـهـاجـم نـاپـلئون بـنـاپـارت در سال 1812(344) و اتحاد

شوروى در مقابل یورش سربازان هیتلر در سال 1943 توانست ایستادگى کند.(345) بـه لحـاظ سـیـاسـى ، سـرزمـیـن هموار، ارتباط مرکز حکومت را با سراسر قلمرو تحت پوشش ، آسان کرده و در زمینه همگرایى و وحدت بخشى نیز نقش مثبت ایفا مى کند.

تـوسـعـه ارضـى از طـریـق (اشغال )، (مرور زمان )، (کشور گشایى )، (واگذارى ) و (توسعه طـبـیـعـى ) انـجـام مـى گـیـرد. دولتـهـاى اسـتـعـمـارگـر اروپـایـى ، بـا اشـغـال سـرزمینهاى آمریکاى لاتین ، آسیا و آفریقا، آنها را جزو قلمرو امپراتورى خود قلمداد مى کـردنـد. مـرور زمـان بـه ایـن قاعده اشاره دارد که اگر قلمرو مورد ادعاى یک دولت ، براى مدت طـولانـى در اشـغـال دولت دیـگـر بـاشـد، بـدون ایـنـکـه بـا مـخـالفـت جـدى دولت اول رو بـه رو شـود، حاکمیت آن به کشور اشغالگر داده خواهد شد. روش کشور گشایى ، یکى از مـتـداولتـرین راههاى توسعه سرزمین در ادوار تاریخ بوده است ، هر چند امروزه دیگر منسوخ شـده اسـت . واگـذارى هـم بـه خـریـد و هم به معامله و بده و بستان سرزمینهاى مرزى یا جزایر دلالت دارد. توسعه طبیعى نیز دستیابى به سرزمینهاى جدید از راه فرایندهاى طبیعى است که بـطـور اخـص در اثـر تـغـیـیـر تـدریـجـى مـسـیـر رودخـانـه هـاى بـیـن المـللى ، صـورت مـى گیرد.(346)

مـوقـعـیـت در جـغـرافـیـاى سـیـاسـى بـه مـعـنـاى مـکـان قـرار گـرفـتـن کـشور در چه نقطه اى از طـول و عـرض جـغرافیایى ، خط استوا و همچنین دورى و نزدیکى به دریا و دسترسى به نقاط استراتژیک مى باشد. هر یک از این عوامل جغرافیایى در قوّت و ضعف یک دولت تاءثیر دارند. کـشـورهـاى مـحـصـور در خـشـکـى از مـنـاسـب تـریـن طـریـق حـمـل و نـقـل یعنى دریا بى بهره اند و یا براى استفاده از آن ناچار به پرداخت حقوق و عوارض سنگین ترانزیت هستند.

واقع شدن در کنار تنگه هاى بین المللى ، به عنوان یک اهمیت استراتژیک مطرح است . دولتهاى ایـران و تـرکـیـه بـا مـالکـیـت تـنـگـه هـاى هـرمـز، بـُسـفـر و داردانـل از مـوقـعـیـت استراتژیک برخوردارند. قرار گرفتن در همسایگى یک قدرت بزرگ نیز هـمواره با مخاطراتى همراه است ؛ زیرا دولت ضعیف باید از سیاستهاى هماهنگ با سیاست قدرت بزرگ همسایه پیروى کند. نمونه آن روابط بین مکزیک و ایالات متحده آمریکاست .

شـکـل کـشور، از جهات دفاعى ، ارتباطات و اداره سرزمین ، به عنوان یک موضوع با اهمیت براى دولت مـطـرح اسـت . شـکل کشورها ممکن است به صورت (جمع و جور (فشرده ) یعنى نزدیک به دایـره یـا مـسـتـطـیـل ، (طـویـل )، (دنـبـاله دار)، (پاره پاره ) و (محیطى ) باشد.(347) کـشـورهـاى بـلژیـک ، فـرانـسـه ، لهـسـتـان و کـامـبـوج بـه شـکـل فـشـرده ، کـشـورهـاى شـیـلى ، ایـتـالیـا و پـانـامـا بـه صـورت طـویـل ، کـشـورهـاى زئیـر، نـامـیـبـیـا، افـغـانـسـتـان ، بـرمـه و تـایـلنـد بـه شـکـل دنـبـاله دار، انـدونـزى ، فـیـلیـپـیـن و ژاپـن جـــزو کـشـورهـــاى بـــه شـکـل پـاره پـاره و دولـتهـاى سن مارینو و لسوتو به صورت کشورهاى محیطى هستند.

نظریه هاى ژئوپولتیک : در تعریف ژئوپولتیک چنین آمده است :

سیاستهاى جغرافیایى یا ژئوپولتیک ، در حقیقت نتایج جغرافیایى یک سیاست است ؛ به عبارت دیـگـر، در ژئو پـولتـیـک ـ کـه مـعـنـاى لغـوى آن سـیـاسـت زمـیـن اسـت ؛ نـقـش عوامل محیط جغرافیایى در سیاست ملل بررسى مى شود.(348)


123

یـکـى از مـحـورهـاى دیـگـرى کـه در بـحـث از سـرزمـیـن بـه عـنـوان عـامـل مـتـشـکـّله دولت ، مـورد توجّه قرار مى گیرد، موضوع مهم نظریه هاى ژئوپولیتینهاست . نظریه پردازان مشهورى چون (فردریک راتزل )، (سرهالفورد مکیندر)، (آلفرد تایر ماهان )، (نـیـکـولاس اسـپـایکمن ) و (الکساندر دو سورسکى )، در این زمینه ، طرحها و تحلیلهاى مبسوطى ارائه داده اند که در اینجا به اختصار به نظریات برخى از آنها اشاره مى شود.

(فـردریـک راتـزل ) آلمـانـى ، بـا کـتـاب جـغـرافـیـاى سـیـاسـى خـویـش کـه در سـال 1897 بـه چـاپ رسـیـد، فـصـل نـویـنـى در نـظـریات ژئوپولتیک گشود. بنابر نظر راتزل ، محیط و شرایط طبیعى ، نقش بسیار مهمى در رفتار و قدرت دولتها دارند. انسان براى نـیـل بـه مـوفقیت باید خود را با محیط هماهنگ کند. کشورها، همانند موجودات زنده ، یک ارگانیسم هـسـتـنـد کـه بـراى رشـد خـود، نـیـاز بـه مـکـان و فـضـاى بـیـشـتـرى دارنـد. بـراى یـک نـهـال ، خـاک و فـضـاى انـدکى ، کافى است ؛ امّا براى یک درخت تنومند، نیاز به خاک و فضاى بـیـشترى است . دولتها و کشورها نیز همین حکم را دارند. اگر دولتى ، خواهان قدرت بیشتر در نـظـام بـیـن المـلل اسـت ، به ناچار، باید داراى وسعت ارضى بیشترى نیز باشد. هر چه وسعت کـشـورى بـیـشـتـر بـاشـد، قـدرت سـیـاسـى و تـمـدن آن کـشـور تـوسـعـه بـیـشـتـرى مـى یـابـد.(349) بـدیـن تـرتـیـب ، تـفـکّر (فضاى حیاتى ) بنیان گذاشته شد که بر اسـاس آن ، ارتـبـاط بـیـن فـضـا و مـحـیـط (قـلمـرو) و قـدرت و تـمـدن یـک کـشـور، یـک ارتـبـاط بلافصل و تنگاتنگى بوده و توسعه ارضى ، از ضروریات افزایش ‍ قدرت یک دولت است .

(سـرهـالفـورد مـکـیـنـدر)، متفکر ژئوپولتیک انگلستان ، با نظریه (هارتلند)(350) (قلب زمین )، تاءثیر مهمى در سیاست جغرافیایى به جاى گذاشت . کتابهاى (محور جغرافیایى تـاریـخ ) 1904 و (حـقـیـقـت و آرمـانـهـاى دمکراتیک ) 1914، حاوى نظریات (مکیندر) در خصوص اسـتـراتـژى جـهـانى است . او قاره هاى اروپا، آسیا و آفریقا را به عنوان بزرگترین (جزیره جهانى (351)) مى دانست . از دیدگاه مکیندر، جزیره جهانى 23 کره خاکى و 78 جمعیت جهان را در بردارد. کلید جزیره جهانى ، ناحیه محور یا هارتلند است .(352)

هـارتـلنـد از غـرب بـه رودخـانـه ولگـا، از شـرق بـه سـیـبـرى غـربـى ، از شـمـال بـه اقـیـانـوس مـنـجمد شمالى و از جنوب به ارتفاعات هیمالایا محدود مى شد. این منطقه شامل ارتفاعات جنوب غربى ایران و ارتفاعات جنوب شرقى مغولستان نیز مى گردید. البته در تـحـقـیـقـات بـعـدى مـکـیـنـدر، جـهـت (هـارتـلنـد) بـه سـمـت غـرب متمایل شد و تمام اتحاد شوروى (سابق ) را در بر گرفت . بررسیها و آثار منتشره (مکیندر) در سـال 1943، تـغـیـیـراتـى را در نـظـریـه (هارتلند) وى نشان مى دهد.(353) به هر حـال ، ایـن نـظـریـه کـه مـنـطـقـه (اروآسـیـا)، کـلیـد فـتـح جـهـان اسـت ، از بـنـیـادى تـریـن اصول ژئوپولتیک مکیندر به حساب مى آید. وى در این رابطه مى نویسد:

هـر کـس بـر اروپـاى شرقى حکومت کند، فرمانرواى اروپا و آسیاست . هر کس بر اروپا و آسیا حـکـم بـراند، فرمانرواى جزیره جهانى است . هر کس بر جزیره جهانى حکومت کند، فرمانرواى کل عالم است .(354)

(آلفرد تایر ماهان ) که از دریا سالاران آمریکایى بود، با سه کتاب (تاءثیر قدرت دریایى بـر تـاریخ )، (تاءثیر قدرت دریایى بر انقلاب و امپراتورى فرانسه ) و (زندگى نلسون )، اسـتـراتـژى نـیـروى دریـایـى را در قـلمـرو ژئوپـولتـیـک بـه کـمـال رسـانـد. از دیـدگـاه (مـاهـان )، شـرط اصـلى بـراى ایـجـاد یـک قـدرت جـهـانـى ، کنترل بر دریاهاست . آن دولتى در جنگهاى بین المللى ، برگ برنده را در دست دارد که صاحب بزرگترین ناوگان دریایى باشد. دولت انگلستان ، با توجه به ویژگى (جزیره اى بودن ) و در دسـت داشـتـن نـقـاط اسـتـراتـژیـک دریـایـى (تـنـگـه جـبـل الطـارق ، کـانـال سـوئز، دمـاغه هورن ، هنگ کنگ ، سنگاپور و تنگه ماژلان ) و صاحب عظیم تـریـن قـدرت دریایى ، توانست در عصر استعمار، بزرگترین امپراتورى جهانى (بریتانیاى کـبـیـر) را ایـجـاد کـنـد. ایـن نـمونه اى بود که ماهان بر آن تاءکید زیادى داشت و سیاستمداران آمـریـکـایـى را بـه پـیـروى از چـنـیـن الگـویـى ، تـشـویـق و تـرغـیـب مـى کـرد. عـوامـل مـؤ ثـر بـر قـدرت دریـایـى از دیـدگـاه مـاهـان عـبـارت بـودنـد از: موقعیت جغرافیایى ، ویژگیهاى طبیعى ، طول ساحل و وسعت قلمرو، جمعیت ، خصوصیات ملّى ، خط مشى حکومت و رهبران سیاسى .(355)


124

(الکـسـاندر دوسورسکى )، ژنرال نیروى هوایى شوروى سابق با کتابهاى (پیروزى از طریق نـیـروى هـوایـى ) و (قـدرت هـوا، کـلیـد بقا)، دیدگاه ژئوپولتیکى مبتنى بر قدرت هوایى را ارائه کـرد. او از یـک (مـنـطـقـه تـصـمـیـم )(356) کـه در قـطـب شـمـال قـرار داد، سـخـن گـفـت کـه صـحنه اصلى نبرد هوایى بین قدرتهاى عمده براى کسب مقام بـرتـر جـهـانـى خـواهد بود. در این راستا، دارندگان مدرنترین تسلیحات و تجهیزات هوایى ، قدرت بلامنازع جهانى مى شوند.(357)

3 ـ حـکومت (358): یکى از ارکان مهم دولت ، عنصر حکومت است ، زیرا هیچ ملّتى بدون تـاءسـیـس حـکـومـت نـمـى تـوانـد بـه آمـال و آرزوهـاى خـویـش جـامـه عمل بپوشاند. حکومت در سایه تدبیر و سیاستهاى متخذه ، چگونگى اجراى اهداف ملّى را معیّن مى کند و پشتوانه محکمى براى تعقیب و پیگیرى آن اهداف فراهم مى کند. از این رو، برخى اوقات ، واژه حکومت مترادف و همسنگ با واژه دولت لحاظ مى شود.

حکومت به معانى زیر آمده است :

1 ـ عـمل حکومت و رهبرى 2 ـ رژیم سیاسى 3 ـ ارگانهایى که عملاً حکومت را در یک دولت ـ کشور بـر عـهـده دارنـد؛ بـویـژه ارگـانـهـایـى کـه قـوّه اجـرایـى را اعمال مى کنند (مانند شوراى وزیران ).(359)

مقصود از حکومت ، در اینجا، گروه فرمانروایان در قالب نهادهاى حاکم است ، بدین معنا که نوع حـکـومـت از چـه طیفى است ؟ زمامداران جامعه چگونه به قدرت مى رسند؟ میزان صلاحیتها و اقتدار نـهـادهـاى سـیـاسـى و روابط آنها با یکدیگر به چه صورت مى باشد و سرانجام آیا حکومت و حکومت کنندگان در نزد فرمانبرداران یعنى مردم ، مشروعیت دارند یا خیر؟

دولتـهـا از لحـاظ سـیـاسـى و ادارى بـه اَشـکـال و صـورتـهـاى مـخـتـلف در طول تاریخ زندگى اجتماعى بشر ظهور کرده اند. فلاسفه و دانشمندان سیاسى با توجه به حـکـومـتهاى موجود و آرمانى ، طبقه بندیهاى مختلفى از حکومت ارائه کردند. تقسیم بندى سنّتى (360) و نـویـن (361) از حـکـومـتـهـا، از یـکسو، اشاره به سازمان سیاسى موجود در جامعه داشته و از سویى دیگر، بیانگر ایده آلهاى فلاسفه و دانشمندان مى باشد. در هـر صـورت ، شـکـل و سـاخـتـار حـکـومـت در نـحـوه تـصـمـیـم گـیـرى ، مـشـارکـت مـردمـى و سرعت عـمـل تـصـمـیـم گـیـرنـدگان ، نقش اساسى دارد. چنانچه ، نظامهاى متمرکز به آسانى در موارد بـحـران ، تصمیم گیرى مى کنند، در حالى که نظامهاى دمکراتیک با توجه به تعارض منافع سازمانها و نهادهاى مختلف ، به مدت طولانى ترى براى اخذ تصمیم نیاز دارند.

قواى عمومى حکومت ، شامل سه قوه مجریه ، مقننه و قضائیه است . میزان صلاحیتها و اختیارات این قـوا و روابـط آنـهـا با یکدیگر، بیانگر تفکیک یا اختلاط قواست ؛ همان طور که بیانگر تفکیک مـطـلق یـا مـعـتـدل نـیز مى باشد. هر یک از جنبه ها، در چگونگى اقدام و یا انعقاد قراردادهاى بین المللى مؤ ثر است . بطور مثال نقش قوه مقننه در تصویب قراردادها مى تواند قدرت قوه مجریه را مـهـار و تـعـدیـل کـنـد. در ایـن رابـطـه ، سـنـاى آمـریـکـا بـا عـدم تـصـویـب قـرارداد (ورساى )(362) و قـرارداد (سـالت دو)(363)، مـهـمـتـریـن نـقـش را در سـیاستگذارى خارجى ایفا کرد.

مـشـروعـیـت حـکـومـت و نـظـام سـیـاسـى بـر نـقـش مـهـم هـمـاهـنـگـى بـیـن ارزشـهـاى مـورد قـبول مردم و ساختار حکومت دلالت مى کند. آنگاه که بین ایدئولوژى سیاسى و اعتقادى یک ملت و نـظـام سـیـاسـى و اجـتـمـاعـى آن ، هـمسویى و هماهنگى باشد، حکومت از مشروعیت برخوردار است . مشروعیت حکومت ، در تبعیت و اطاعت پذیرى مردم از تصمیم گیرندگان ، نقش اساسى دارد. در این راسـتـا، دولتـهـا درصـددنـد تـا بـا تـبلیغات ، حمایت مردم را به دست آورند که خود پشتوانه معتبرى براى اجراى اهداف ملّى مى باشد.

4 ـ حـاکـمـیت (364): شاید مهمترین وجه تمایز دولت از سایر نهادهاى سیاسى ، رکن حـاکـمـیـت بـه عـنوان یکى از اجزاى متشکّله دولت باشد. مفهوم حاکمیت ، نخستین بار توسط (ژان بُدَن ) فرانسوى در ادبیات سیاسى طرح شد؛(365) هر چند معنایى که (بُدَن ) براى حـاکـمیت ارائه داد، در دنیاى معاصر مصداق ندارد، امّا مى توان با جرح و تعدیلهایى ، حاکمیت را متناسب با شرایط عینى معاصر تعریف کرد.


125

(ژان بـُدَن ) در اثـر مـشـهـور خـود بـه نـام (جـمـهـور) کـه در سال 1575 م منتشر شد، تعریف زیر را از حاکمیت ارائه داد:

حـاکمیت عبارت است از قدرت فرمانروایى و اجبار اتباع به اطاعت از دولت ، بدون آنکه خود، از هیچ شخصى در روى زمین فرمان ببرد و یا تحت اجبار او قرار گیرد. این حاکمیت یا قدرت حاکمه ، بـه مـنـزله سیمانى است که عناصر دولت را به هم ملصق مى سازد و آن است که تمام اعضا و اجـزاى دولت و تـمـام خـانواده ها و اصناف و دستجات را به یکدیگر مربوط و متحد ساخته و از آنها، جسم واحدى (به نام دولت ) تشکیل مى دهد.(366)

(بـُدَن ) بـراى حـاکـمـیـت ، بـه ویـژگـیـهـاى (دائمـى بـودن )، (مـطـلق بـودن ) و (غـیـر قـابـل تـقـسـیم و تجزیه بودن ) اعتقاد داشت . بدین معنا که به رغم تحولات در هیاءت دولت ، حـاکـمیت همواره استمرار دارد، حاکمیت دولت بدون هیچ قید و شرطى است و بطور مطلق ، وضع و اجـراى قـانـون بـه دست اوست و در نهایت اینکه ، حاکمیت تنها در اختیار فرمانروا است و هیچ کس نمى تواند در این امر سهیم او باشد.(367)

بـدیـهـى اسـت کـه ایـن تـعـریـف و مـختصات به دوران و عصر (ژان بُدَن ) بر مى گردد و تنها مـصـداق عـیـنـى آن ، حـکـومـت سـلطـنـتـى اسـت . امـروزه ، دو صـفـت (مـطـلقـه بـودن ) و (غـیـر قـابـل تـقـسـیـم و تـجـزیـه بـودن )، در مـورد دولتـهـاى مـعـاصـر صدق نمى کند. در رژیمهاى دمـوکـراتـیک ، مشارکت سیاسى مردم و نهادهاى سیاسى مانند احزاب ، قدرت دولت را مهار کرده و در جـهـت مـصـالح عـمـومـى و هـمـگـانـى هـدایت مى کنند. بعلاوه ، با افزایش اقتدار قواى عمومى ـ شـامـل قـوه مـجـریه ، مقننه و قضائیه ـ و تحقق تفکیک قوا و همچنین تاءسیس دولتهاى فدرالى ، دیگر غیر قابل تجزیه بودن حاکمیت معنایى ندارد.(368)

حـاکمیت به مفهوم نوین و امروزین آن به معناى (اقتدار عالى دولت جهت حفظ نظم و امنیت داخلى ) و (اسـتـقـلال ) مـى بـاشـد. بـه عـبـارت دیـگـر، حـاکـمـیـت دو جـلوه اسـاسـى دارد: اول حـاکـمـیـت داخـلى ، دوم حاکمیت خارجى . حاکمیت داخلى به معناى قدرت دولت در سراسر کشور جـهـت اجـراى قوانین و مجازات متخلفین مى باشد. این جنبه به دولت ، امکان مى دهد که برتر از نـهـادهـا یـا گـروهـهـاى سیاسى قرار گرفته و به نام (منافع عمومى ) به اجراى قوانین دست زنـد. حـاکـمـیـت خـارجى ، به استقلال و آزاد بودن دولت از سلطه مستقیم سایر واحدهاى سیاسى ارتباط پیدا مى کند.(369)

حـاکـمـیـت مـلى یـک کشور در جامعه بین المللى ، در تضاد با همکارى و همگرایى قرار مى گیرد. اگر هر دولتى در پى تحقق حاکمیت ملى خود برآید و منافع ملى خود را راهنماى سیاستگذارى و اجـراى آن قـرار دهـد، ایـن امـر بـا حـاکـمـیت سایر کشورها در تعارض قرار گرفته و زمینه هاى هـمـکـارى از دسـت مـى رود. هـمچنین ، حاکمیت ملّى ، با عضویت دولتها در سازمانهاى بین المللى و اعـطـاى بـخـشـى از اقتدار عالیه به این سازمانها، در تضاد و تعارض قرار مى گیرد؛ بطور مـثـال ، هـنـگـامـى کـه شـوراى امـنـیـت از جـانـب اعـضـاى سـازمـان مـلل مـتـحـد، بـا حق مداخله و حل و فصل مخاصمات بطور مستقیم و یکجانبه ـ به بهانه در مخاطره قـرار گـرفـتـن صلح و امنیت بین المللى ـ دست به اقدام علیه حاکمیت ملى یک کشور مى زند. این مـشـکـل ، بـا تـعـدیـل مـفـهـوم حـاکـمـیـت حـل شـده اسـت . حـاکـمـیـت بـه مـعـنـاى اقـتـدار عـالى غـیـر قابل کنترل و خدشه نیست ؛ بلکه در عرصه داخلى به معناى صلاحیت دولت در تحقق نظم داخلى اسـت و در گـسـتـره خارجى نیز حفظ استقلال و حق تعیین سرنوشت به دست دولتمردان یک کشور مى باشد.(370)

قـدرت (371)

قـدرت از مـبـاحـث مـحـورى عـلم سـیـاسـت و روابـط بـیـن المـلل مـى بـاشـد. انـدیـشـه و تـاءمـّل دربـاره قـدرت ، در بـیـشتر متون و آثار سیاسى یافت مى شود و علت اساسى این امر، اهمیت عینى و خارجى قدرت است . قدرت ، در عرصه سیاست داخلى ، پشتوانه اجراى خط مشى ها و بـرنـامه هاى دولت قرار مى گیرد و در عرصه سیاست خارجى ، زمینه تحقق اهداف و منافع ملّى را فـراهم مى کند. این نقش با اهمّیّت قدرت ، موجب شده تا اندیشمندان علم سیاست و روابط بین الملل در مورد آن به تجزیه و تحلیل بپردازند.


126

قـدرت در سـیـاسـت بین الملل ، تعیین کننده گستره منافع ملّى است ؛ یعنى ، حوزه و قلمرو منافع مـلى یـک دولت بـا مـیزان قدرت او ارتباط مستقیم دارد: دولتهاى قدرتمند داراى پهنه منافع ملى گـسـترده و وسیع هستند، تا آنجا که ممکن است در سراسر جهان ، منافع آنها وجود داشته باشد، در حـالى کـه حـوزه مـنـافـع کـشـورهـاى ضـعـیـف ، از سـرزمـیـنـهاى همجوارشان تجاوز نمى کند. ابرقدرتها با تکیه بر عوامل قدرت آفرین خود، در دورترین نقاط جهان ، داراى منافع بوده و مناطق نفوذ نیز حاصل همین امر است .


127

تعریف قدرت

بـه رغـم اسـتـعـمـال وسـیـع مـفـهـوم قـدرت تـوسـط عـالمـان عـلوم سـیـاسـى و روابـط بـیـن المـلل ، تـعـریف واحدى از آن به دست داده نشده است . هر یک از متفکران این دو رشته ، با تاءکید بر جنبه خاصى از قدرت ، تعریفهاى متفاوتى از آن ارائه کرده اند.

قـدرت در نـزد عـده اى بـه معناى (پدید آوردن آثار مطلوب )(372) تعریف شده است . ایـجـاد آثـار مـطـلوب بـه ایـن بستگى دارد که ما چه چیزى را (آثار مطلوب ) بدانیم و در نیت ما، کدامین رفتارها یا پدیده ها، جزو (مطلوب ) بشمار مى آید؟

(مـاکـس وبـر) جـامعه شناس سیاسى مشهور آلمانى ، به گونه اى دیگر قدرت را تعریف کرده است . مفهوم (سلطه )، یک مفهوم کلیدى براى فهم اندیشه وبر در مورد قدرت است . سیاست ، از دیـدگـاه وبـر، عـبـارت اسـت از: مـجـمـوعـه رفـتـارهـاى بـشـرى کـه شـامل اعمال سلطه انسان بر انسان است .(373) سلطه مى تواند شکلهاى متنوعى پیدا کـنـد؛ امـّا در مجموعه اصطلاحات ماکس وبر، سلطه با (قدرت آمرانه فرماندهى ) یکسان فرض شده است . به این مفهوم ، سلطه :

بـه مـعـنـى مـوقـعـیـتـى است که در آن اراده متجلى (فرمان ) فرمانروا یا فرمانروایان ، نفوذ در رفـتـار شـخـص یـا اشخاص دیگر (فرمانبرداران ) دارد و در واقع ، چنان نفوذ مؤ ثرى است که رفـتـار آنـان تـا درجـه اى کـه از لحـاظ اجتماعى مناسب باشد، به وجهى رخ مى دهد که گویى فـرمـانـبـرداران ، مـحـتـواى فـرمـان را قـاعـده کـلى رفـتـار خـود بـه خـاطـر نـفـس آن قـرار داده اند.(374)

بـطـور خـلاصـه ، در حـالى کـه قـدرت در مـفـهـوم کـلى بـه مـعـنـاى (امـکـان تـحمیل اراده خود بر رفتار افراد دیگر)(375) است ، سلطه ـ به معناى قدرت آمرانه فـرمـانـدهـى ـ اشـاره بـه نـفـوذى دارد کـه صـاحـب قـدرت ، خود را محقِّ فرمان دادن مى داند و در مقابل ، فرمانبرداران نیز، اطاعت را از سر تسلیم و رضا مى پذیرند.(376)

تعریفى که (جان کنت گالبرایت ) در (کالبد شکافى قدرت ) از این مفهوم ارائه مى دهد، داراى وضـوح بـیشترى است . قدرت یعنى توانایى فرد یا گروه در کسب تسلیم و اطاعت دیگران در راه مقاصد و خواستهاى خویش .(377)

تـحـلیـلى کـه (رابـرت دال ) از مـفـهـوم قـدرت طـرح نـمـوده ، تـاءکـیـد بـر (کنترل رفتار دیگران ) دارد. به طور مثال ، اگر رابطه (الف )، به عنوان یک فرد یا کشور، بـا (ب )، بـه عـنـوان فـرد یـا کـشـورى دیـگـر، بـه گونه اى باشد که رفتارهاى (ب ) تحت کنترل (الف ) قرار گرفته و بنا به خواسته هاى (الف ) تغییر کند، در این صورت ، (الف ) بر (ب ) قدرت دارد.(378)

بـا تـوجّه به تعاریف یاد شده ، براى تحقق و فعلیّت قدرت ، حداقلّ سه چیز لازم است . نخست آنـکـه دسـت کم دو طرف باید وجود داشته باشند. دوم آنکه ، باید رابطه اى بین آنان برقرار بـاشـد. سـوم آنـکـه ، ایـن رابـطـه بـه صـورت یـک طـرف (تـاءثـیـر گـذار) و طـرف دیـگـر (تاءثیرپذیر) باشد.

در پـایـان تـعـریـف قـدرت ، ذکـر ایـن نـکـتـه ضـرورى اسـت کـه در روابـط بـیـن المـلل ، مـحور اساسى ، (قدرت ملّى ) است نه قدرت به مفهوم عام و کلى آن . قدرت در سطح یک دولت یـا کـشـور در (عـلم ) روابـط بـیـن المـلل مـورد تـجـزیـه و تـحـلیـل قـرار مـى گـیرد. قدرت ملّى به معناى مجموعه تواناییهاى یک دولت جهت تحقق اهداف و مـنـافـع مـلى خـویـش اسـت . ایـن تـوانـایـیـهـا نـاشـى از عـوامـلى اسـت کـه در بـخـش (عوامل متشکّله قدرت ملّى ) به آن خواهیم پرداخت .


128

ویژگیهاى عمومى قدرت

1 ـ نسبى بودن : در دستگاه آفرینش ، تنها قدرت خداوند تبارک و تعالى (مطلق ) است . سنجش و ارزیابى سایر صاحبان قدرت به نسبت موضوع قدرت (یعنى اقتصادى ، نظامى یا سیاسى ) طـرف مـقـابـل (یـعنى فرد یا کشورى که با ملاحظه او، قدرتمندى یک طرف مطرح مى شود) و زمان ، انجام مى گیرد. توضیح اینکه : ممکن است یک واحد سیاسى از نظر اقتصادى از یک دولت دیـگـر قـدرتـمندتر باشد؛ امّا همین دولت ممکن است از نظر نظامى ، ضعیفتر از آن دولت باشد. (مقایسه دولت ژاپن و انگلستان ) بعلاوه ، توانایى یک دولت نسبت به یک دولت مشخص دیگر، امـکـان دارد بـیـشـتـر بـاشـد، امـّا احـتمال دارد قدرت این دولت در مقایسه با دولتى دیگر، کمتر بـاشـد. (مـقایسه دولت ژاپن با ویتنام و ژاپن با آمریکا). همچنین ، یک واحد سیاسى در یک مقطع زمـانـى قـدرتـمـنـد است ؛ ولى تحولات داخلى و خارجى ، آن کشور را در برهه زمانى دیگر به قدرت درجه پایین تنزّل مى دهد. (امپراتوریهاى بزرگ انگلستان و اتریش ـ مجارستان ) از این رو، یکى از خصوصیات بارز و عمومى پدیده قدرت ، نسبى بودن آن است .

2 ـ غـیـر قـابـل انـدازه گـیـرى بـودن : عـوامـل مـتـشـکـّله قـدرت ، شـامـل عـنـاصـر مـادى و مـعـنـوى اسـت . هـر چـنـد عـنـاصـر مـادى از قـبـیـل مـنـابـع زیـر زمـیـنـى ، مـیـزان جـمـعـیـت ، تـعـداد نـفـرات ارتـش و وسـعـت یـک کـشـور قـابـل انـدازه گـیـرى اسـت ؛ امـّا عـوامـل کـیـفـى و معنوى شامل ایدئولوژى ، رهبرى ، روحیه ملى و مـشـروعـیـت سیاسى قابل اندازه گیرى نیست ؛ بر این اساس ، نمى توان به طور قطع و یقین ، اظهار نظر کرد که میزان قدرت کدام یک از دو کشور فرضىِ مورد مقایسه ، بیشتر است .

3 ـ دو قـطـبـى بودن : مقصود، دو قطب مثبت و منفى مى باشد، قدرت از لحاظ آنکه بازدارنده است قـدرت مـنـفـى نـام گـرفته و از آن روى که عمل کننده است ، قدرت مثبت نامیده مى شود. توانایى دولتها در جلوگیرى از رفتارهاى نامطلوب از جانب سایر دولتها، نشان دهنده قدرت منفى است .

توانایى دولت در تنظیم روابط و تدوین و اجراى قوانین ، جزو قدرت مثبت دولت به شمار مى آیـد. از این جهت ، قدرت ، اغلب در روابط خارجى جنبه منفى و در امور داخلى جنبه مثبت به خود مى گیرد.(379)

4 ـ روانـى و ذهـنـى بـودن : تـحـقق قدرت ، چنانچه گذشت ، به وجود رابطه تاءثیرگذارى و تاءثیرپذیرى حداقل دو طرف بستگى دارد. یکى از مواردى که در بررسى این پدیده با اهمیت تـلقـى شـده ایـن اسـت کـه تـصـورات و ذهـنیات در تحقق قدرت ، نقش ‍ مهمى دارد. اگر دولت یا فـردى در تـصـور و ذهـن دیـگران قدرتمند جلوه کند، براحتى تحت تاءثیر آن قرار گرفته و تـسـلیـم خـواسـتـه هـایـش مـى شـونـد. در واقـع ، نـفـوذ بـر اذهـان ، مـقـدّم بـر نـفـوذ بـه وسیله عوامل مادى است .(380)

5 ـ جـهـانـى بـودن : در نـزد پـیـروان مـکـتـب سـیاست قدرت ، قدرت یک پدیده جهانى ، عمومى و همگانى است ؛ بدین معنا که جهان ، آکنده از روابط بین اشیا، افراد، دولتها و سازمانهاست . در هـر رابـطه اى هم جلوه اى از قدرت وجود دارد، یعنى ، یک طرف خواهان برترى بر طرف دیگر جـهـت نیل به آرمانها و تقاضاهایش مى باشد. این جمله معروف که (همه در پى کسب قدرت هستند) یا (سیاست تلاشى است براى کسب قدرت )، در واقع ، نشان دهنده واقعیت فوق است .


129

عوامل متشکله قدرت ملّى

قـدرت مـلّى ، مـجـمـوعـه تـوانـایـیـهـاى یـک دولت در راسـتاى تحقق اهداف و منافع ملّى است . این تـوانـایـیـهـا از عـنـاصـر و عـوامـل مـتـعـددى نـشـاءت مـى گـیـرد. بـرخـوردارى یـک کـشور از این عـوامـل بـه هـر مـیـزان ، نـشـان دهنده میزان قدرت آن کشور مى باشد. آنچه که در زیر به عنوان عوامل متشکّله قدرت ملّى مى آید، و به صورت منفک و جداى از یکدیگر بحث شده ، هرگز بیانگر آن نـیـسـت کـه در واقـعـیت و دنیاى خارج نیز این امور از یکدیگر جدا هستند، بلکه مقوله بندى این بـحـث ، تنها به منظور درک آسانتر و فهم بهتر موضوع انجام گرفته است و در دنیاى واقع ، عـوامـل تـشـکـیـل دهـنـده قـدرت مـلّى ، کـامـلاً بـه هـم پـیـوسـتـه انـد و بـه صـورت متداخل و ممزوج یافت مى شوند.

تـحـلیلگران سیاست بین الملل آنگاه که از عوامل قدرت ملّى سخن گفته اند، هر یک ، تعدادى از ایـن عـوامـل را شـنـاسـایـى و مـورد تـجـزیـه و تـحـلیـل قـرار داده انـد. نـوع طبقه بندى و تعداد عـوامـل تـحـت هـر عنوان نیز متفاوت مى باشد؛ به طور خلاصه : وحدت نظرى در این مورد مشاهده نـمـى شـود.(381) در ایـنـجـا سـعـى مـى شـود تـا ضـمـن طـرح کامل این عوامل ، تحلیلى نسبتاً جامع از آنها ارائه شود


130

عوامل محسوس یا مادى

1 ـ وضـعـیـت جـغـرافـیـایـى : عـوامـلى از قـبـیـل (وسـعـت ، شـکل ، وضع طبیعى ، مرزها، آب و هوا و موقعیت سرزمینى ) در ارزیابى قدرت یک کشور از نظر عـوامـل جغرافیایى باید مورد نظر قرار گیرد. وسعت خاک کشور از جهات مختلف مى تواند مایه قـدرت دولت واقـع گـردد. از یـک سـو، سـرزمـیـن وسـیـع ، امـکـان اسـکـان و تـغـذیـه جـمـعـیـت قـابـل ملاحظه اى را فراهم مى کند. از سوى دیگر، به هنگام حمله بیگانگان ، دفاع از کشور از طـریـق عقب نشینى در یک سرزمین پهناور انجام مى گیرد تا در نهایت ، با استفاده از فرصت به دسـت آمـده ، بـر مـهـاجـم غـلبـه پـیـدا کـنـد، چـنـانـکـه سـرزمین پهناور روسیه این امکان را براى دولتـمـردان آن کـشـور بـه وجـود آورد تـا در مـقـابـل تـهـاجـم نـاپـلئون بـنـاپـارت در سـال 1812 ایـسـتـادگـى کـنـنـد؛ هـمـانـطـور کـه تـهـاجـم هـیـتـلر در سال 1941 به اتحاد شوروى با توجه به همین ویژگى شکست خورد.(382)

شـکـل هـنـدسى منظم یک کشور، در انتخاب پایتخت که در مرکز کشور واقع است ، مفید خواهد بود. بـه طـور مـثـال مـادرید و پاریس براى کشورهاى اسپانیا و فرانسه ، چنین حکمى دارند. این امر، سـهـولت ارتـبـاط مـرکـز بـا سـراسـر قـلمـرو تـحـت پـوشـش را بـه دنـبـال دارد. در مـقـابـل اگـر شـکـل کـشـور بـه صـورت طـویل یا دنباله دار باشد، هزینه هاى حفاظت از مرزها و دفاع از آنها بسیار بالا خواهد بود. به عنوان نمونه ، کشورهاى شیلى ، نروژ و ایتالیا از این دست هستند.(383)

وضـع طـبـیعى ، سهولت یا دشوارى ارتباطات را باعث مى شود. کوهستانى بودن ، هم از لحاظ دفاعى و هم از لحاظ ارتباطى ، در سیاستگذارى دولت ، مهم است . قدرت ملى که بخشى از آن ، نـتـیجه وضع طبیعى است ، براى مردمان سوئیس ، یوگسلاوى (سابق ) و لهستان ، به صورت متفاوت ظاهر گردید. کشورهاى سوئیس و یوگسلاوى با توجه به فراز و نشیبهاى سرزمینى و احاطه سلسله جبال آلپ ، توانستند در مقابل حمله هاى آلمان و تسلط آنها مقاومت کنند، در حالى که لهستان ، على رغم مقاومت شجاعانه ، به اشغال دشمن درآمد.(384)

مرزها و آب و هوا، هر یک ، به سهم خود در قدرت ملّى مؤ ثرند. مرزهاى دریایى و رودخانه اى از جـنـبـه مـناسبات با کشورهاى همجوار و حمل و نقل از طریق راههاى آبى ، موجب بهره ورى بهتر از روابـط تـجـارى و بازرگانى مى گردد. بعلاوه ، این گونه مرزها از لحاظ دفاعى نیز مناسب تـرنـد، زیـرا تـاکـنون کمتر تهاجم و اشغالى از طریق مرزهاى آبى صورت گرفته و بیشتر حـمـلات از راه مـرزهـاى زمـیـنـى انـجـام گـرفته است . آب و هوا، از آن جهت که در میزان محصولات کـشـاورزى تـعـیـیـن کـنـنـده اسـت ، مـایـه هـاى قـدرت مـلّى را شکل مى دهد.(385)

مـوقعیت سرزمینى ، از یک سو، اشاره به همسایگان یک کشور دارد. اگر همسایگان یا همسایه اى جـزو دولتـهـاى قـدرتـمـنـد بـاشـد، بـه طـور طـبـیـعـى ، مـى تواند سلطه خود را بر آن کشور اعمال کند. از سوى دیگر، این موقعیت ، دلالت بر استراتژیک بودن آن سرزمین دارد به گونه اى که به طور مثال ایران ، در سراسر تاریخ گذشته خود، مورد تهاجم بیگانگان بوده است .

2 ـ جـمـعـیـت : دولت ، از یـک جـنـبـه ، یـک پـدیـده انـسـانـى اسـت ؛ یـعـنـى ، مـتـشـکـل از آحـاد افـراد انـسـان مـى بـاشـد. بـا ایـن نـگـرش ، مـردمـِ تشکیل دهنده دولت ، نقش مستقیم و بلافصلى در قدرت ملّى دارند. این نقش به مسایلى چون میزان جـمـعیت ، سطح سواد، مهارتهاى شغلى و فنى ، آگاهى ، رفاه ، نسبت سن و جنس و تعهّد اجتماعى وابسته است .

مـیـزان جـمعیت ، به تنهایى ، نمى تواند ملاک قدرتمندى یا ضعف قرار گیرد. چه بسا، جمعیتى بـسـیـار امـّا فـاقـد ویـژگـیـهـاى بـرشـمـرده فـوق ، مـوجـبـات ضـعف دولت را فراهم آورد و در مـقـابـل ، جمعیتى اندک با مهارتهاى علمى و فنى ، زمینه هاى تقویت قدرت دولت را باعث گردد؛ البـتـه بـراى نـیـرومـنـدى و تـوانـایـى یـک کـشـور، حـداقـل ، جـمـعـیـت قابل ملاحظه و متناسبى ، لازم است . تاکنون کشورى که جمعیت بسیار کم داشته باشد، نتوانسته به جرگه دولتهاى قوى وارد شود.


131

انـسـجـام و یـکپارچگى اجتماعى نیز زمینه ساز قدرت ملّى مى گردد. وحدت ملّى ناشى از اتحاد و انسجام اجتماعى به دولت اجازه مى دهد تا برنامه ها و سیاستهاى خود را به آسانى اجرا کند و نـیـروى زیـادى در سـطـح جـامعه داخلى براى اجراى سیاستها صرف نکند. این اتحاد و انسجام ، پـشتوانه معتبرى براى تعقیب و اجراى سیاستهاى خارجى نیز مى باشد؛ زیرا به هنگام مشکلات و دشـواریـهـا، مـلّت بـه حـمـایـت دولت پـرداخته و از هرگونه تلاش و ایستادگى براى تحقق آمال و اهداف دولت دریغ نمى ورزد.

3 ـ عـوامل اقتصادى و تکنولوژیک : کارآیى سیستم اقتصادى ، میزان تولید ناخالص ملى ، درآمد سـرانـه ، مـنـابـع زیـرزمـیـنـى و کـارخـانـجـات ، هـر یـک بـه سـهـم خـود، جـزو عـوامـل قدرت آفرین یک کشور محسوب مى شوند. انعطاف پذیرى سیستم اقتصادى ، بگونه اى کـه بـتـواند در شرایط مختلف بویژه موقعیتهاى بحرانى ، دچار رکود و فروپاشى نشود، مى تواند عامل بالقوه قدرت ملّى کشور به حساب آید. در این رابطه ، اقتصاد ملّى با ید توانایى مقاومت و انعطاف در شرایط جنگى را داشته باشد تا دولت در تعقیب سیاست خارجى عاجز نماند.

ظـرفـیـت تولید، چه از نظر مواد صنعتى و چه از لحاظ مواد خام ، این امکان را فراهم مى کند که میزان تولید ناخالص ملّى در سطح بالایى قرار گرفته و از این طریق ، درآمد سرانه و رفاه مـلّى افـزایـش یـابـد. ایـن امـور، در دنیاى معاصر، به عنوان شاخصهاى مهمّ موفقیت دولت و به دنبال آن جزو عوامل قدرتمندى قلمداد مى شود.

تـوسـعـه و رشـد اقـتـصـادى ، مـعـیـار تـوانـمـنـدى دولت اسـت . ایـن امـر، خـود، مـرهـون عـوامـل مختلفى است که یکى از آنها (تکنولوژى ) و (تحقیقات علمى و فنى ) است . تکنولوژى ، بهره ورى در سطح مطلوب از منابع را هموار ساخته و دستیابى به اهداف و مقاصد را آسان مى کـنـد. نـقش تکنولوژى ، در زمان صلح و جنگ ، بر کسى پوشیده نیست و کافى است در این مورد، به تاریخ جهان در قرن بیستم نظرى افکنده شود تا پیروزى صاحبان تکنولوژى در شرایط صلح و جنگ را مشاهده کنیم .(386)

4 ـ توان نظامى : در اغلب موارد، واژه قدرت یا قدرت ملّى ، با قدرت نظامى مترادف فرض مى شـود و بـه هـنگام طرح قدرت ملّى ، کیفیت قدرت نظامى یک کشور نیز به ذهن متبادر مى شود، در حـالى کـه قـدرت نـظـامـى تـنـهـا یکى از عوامل و پایه هاى قدرت ملّى محسوب مى گردد. براى تجزیه و تحلیل توان نظامى یک دولت باید به مواردى چون (سلاحها و تجهیزات جنگى ، کم و کـیـف افـراد نـظـامـى ، فرماندهى ، بودجه نظامى ، پایگاهها، فنون نظامى ، تحرک نیروها و امکانات تدارکاتى و لجستیکى )(387) توجه داشت .

از نـظـر تـسـلیـحـات و تـجـهـیـزات نـظـامـى ، سلاحهاى کلاسیک و استراتژیک از اهمیت ویژه اى برخوردار است . بیشتر کشورهاى جهان ، تنها صاحب سلاحهاى کلاسیک ـ غیراتمى ـ هستند و حتّى آنهایى که داراى تسلیحات استراتژیک هستند، به ناچار، از سلاحهاى کلاسیک استفاده مى کنند، گـرچـه صـاحـبـان تـجـهـیزات استراتژیک ، پشتوانه معتبرى براى دفاع از منافع و ارزشهاى حـیـاتـى خـود دارنـد. عـلت اسـاسـى عـدم کاربرد سلاحهاى اتمى ، این است که بروز جنگ اتمى فاجعه انهدام کامل طرفین را در بردارد. اگر هدف از جنگ ، دستیابى به اهداف خاصى است ؛ جنگ اتمى ، هیچ نتیجه اى جز نابودى تمام عیار ندارد. تکنولوژى پیشرفته تسلیحات نوین ، باعث شده تا ابعاد تخریب در سطح بسیار بالایى افزایش یابد و این امر، خود مفهوم بازدارندگى را پـدیـد آورده اسـت کـه بـه طـور سـاده بـه مـعـنـاى عـدم اسـتـفـاده سـلاحـهـاى اتـمـى مـى باشد.(388)

تـعـداد نـفـرات ارتـش و بودجه دفاعى و فرماندهى نظامى ، عناصر به هم پیوسته ارزیابى قدرت نظامى یک کشور هستند. افراد نظامى آموزش دیده و مجرّب مى توانند تحت رهبرى کار آمد، سـرزمـیـن یـک دولت را بـه دژى مـبدّل سازند که بیگانگان حتّى تصور تهاجم و حمله را در سر نـداشـتـه بـاشـنـد. لازمـه تـحـقـق چـنـیـن مـقـصـودى ، تـخـصـیـص بـودجـه دفـاعـى مـنـاسـب و قابل ملاحظه است تا ارتش هم از تکنولوژى و هم از لحاظ آموزش و تجربه ، بیشترین آمادگى را داشته باشد.


132

اسـتـراتـژى نـظـامـى یـعـنـى تـعـیـیـن سـیـاسـتـهـاى کـلان کـاربـرد نـیروى نظامى ، مى تواند عـامل بالقوه اى در تقویت ارتش باشد، بدین معنا که : توان نظامى کشور در هر گونه حوادث و اتـفـاقـات آیـنـده چگونه مورد بهره بردارى قرار خواهد گرفت . با لحاظ این مساله ، نیروى نـظـامـى بلاتکلیف نبوده و در نخستین ساعات وقوع پدیده اى غیر عادى ، وظیفه خود را بخوبى دانسته و بدان عمل مى کند.(389)

بـخـش لجـسـتـیـک و پـشـتـیـبـانـى نـیـروى مـسلح نیز، بویژه در جهان مدرن معاصر، از اهمیت ویژه بـرخـوردار اسـت . هـرگـاه کـلیـه امـکانات موجود یا مورد نیاز ارتش در اسرع وقت ممکن در اختیار نـیـروهـاى درگیر قرار گیرد، امکان پیروزى و دستیابى به اهداف از پیش تعیین شده به همان میزان افزایش مى یابد.


133

عوامل نامحسوس یا معنوى

1ـ ایدئولوژى :

مـفهوم ایدئولوژى ، با کاربرد وسیع و رایج آن ، به تعبیرهاى متفاوتى آمده است . از آن میان ، مى توان تعریف زیر را مناسبتر دانست :

یـک ایـدئولوژى عـبارت است از مجموعه اى از اندیشه ها درباره زندگى ، جامعه یا حکومت که از شعارهاى اجتماعى ، سیاسى یا مذهبى که نسبت به آن ، اعتقادى تعصّب آمیز موجود است ، مایه مى گـیـرد و با استفاده مستمر و موعظه دائمى ، به تدریج ، به صورت اعتقاد مسلّم و مُنجّز و وجه مشخّصه گروه یا حزب یا ملّتى در مى آید.(390)

ایـدئولوژى از جـنـبـه هـاى مـختلفى مى تواند عنصر مولّد قدرت ملّى به حساب آید. از یک سو، ایـدئولوژى مـوجـب اتحاد، انسجام و یکپارچگى مردمى مى گردد که بدان معتقدند. اعتبار و اقتدار یک ایدئولوژى ، به میزان اعتقاد و تعصّب و پایبندى طرفدارانش بستگى دارد. البته ، این امر بـه نـظـم درونـى نـظام ایدئولوژیک مربوط است ؛ آشفتگى و عدم ارتباط منطقى بین پایه هاى اسـاسـى ایـدئولوژى ، مـوجـب سـسـت اعـتـقـادى حـامـیـان آن مـى گـردد. اتـحـاد و انسجام ناشى از ایـدئولوژى ، در بـرهـه هـایـى از تـاریـخ ، نـقـش سازنده اى ایفا کرده است . در کشور ایران ، ایـدئولوژى اسـلامـى ، مـوجـب سرنگونى نظام 2500 ساله شاهنشاهى گردید و پس از انقلاب اسـلامـى نـیـز، طـى هـشـت سال دفاع مقدس ، این ایدئولوژى ، باعث مقاومت و ایستادگى و ایثار و فداکارى ملت مسلمان ایران بوده است .

از سـویـى دیـگـر، ایـدئولوژى ، یک معیار و ملاکى در دست سیاستگذاران است تا با توجه به اصـول و رهـنـمودهاى آن ، جهت گیرى سیاست خارجى را مشخص سازند. به عبارت دیگر، یکى از عوامل مؤ ثر در تعیین و تنظیم سیاست خارجى ، عامل ایدئولوژیک است . چنانچه ، طبق مفاد صریح اسـلامـى و مـتـن قـانـون اسـاسـى ، تـقـسیم بندى کشورهاى جهان به (دارالاسلام ) و (دارالکفر)، نـاشـى از هـمـیـن عـامل است . بر این اساس ، نظام جمهورى اسلامى ایران در روابط خارجى خود، مـناسبات با جهان اسلام را ترجیح مى دهد. از این رو، گفته مى شود ایدئولوژى ، ملاکى را به دولتمردان مى دهد تا سمت گیرى سیاست بین المللى خود را تعیین کنند.(391)

بـعـلاوه ، ایـدئولوژى ، خـود مـعـیـارى اسـت کـه مـردم مـى تـوانـنـد بـا تـطـبـیـق اصـول آن با اصول و اهداف سیاست خارجى دولت ، درستى یا نادرستى تصمیمات دولتمردان را تـشـخـیـص دهـند. در این راستا، هماهنگى بین مفاد ایدئولوژى و خط مشى هاى اتخاذ شده ، موجب مـشـروعـیـت و اقـتـدار دولت مـى گـردد، هـمـان طـور کـه در مقابل ، عدم تطابق بین این دو امر، عدم حمایت مردم از سیاست خارجى دولت را در پى دارد.

2ـ رهبرى :

نقش رهبرى در میزان و کیفیّت قدرت ملّى ، حائز اهمیت فراوان است . رهبر با درک و شناخت صحیح از شـرایـط و مقتضیات بین المللى ، اجراى سیاست خارجى را هدایت مى کند تا حداکثر منافع ملّى حـاصـل گـردد. او بـا تـرکـیـب مـناسب عوامل مؤ ثر در قدرت ملّى ، میزان به کارگیرى هر یک را مـشـخـص مى کند تا بدین ترتیب ، از هرز رفتن عوامل قدرت آفرین جلوگیرى شود. این امر به مـدیـریـت رهـبـر، بـسـتـگـى تـام دارد؛ یـعـنـى در تـجـهـیـز مـنـابـع و عوامل ، سهم هر یک را به چه میزانى تعیین کند تا بیشترین بهره ورى را داشته باشند.

رهبران بزرگ در طول تاریخ ، بر روحیه مردم ، تاءثیر بسیارى داشتند؛ آنان حتّى در برخى مـوارد، تـنـهـا عـامـل ایـجاد کننده روحیه مردمى بوده اند. بویژه در جنگها و بحرانها، نقش رهبرى بـیـشـتـر آشکار مى شود. رهبرى رسول گرامى اسلام ، حضرت محمّد(ص )، در روابط با سایر سـرزمـیـنـهـا و حـکـومـتـهـا، مـى تـوانـد الگـوى کاملى باشد. رویارویى با قدرتهاى بزرگ و ارسـال پـیام براى آنان ، تنها در سایه درایت رسول الله (ص ) انجام گرفته و سخن آن پیام آور بـزرگ در تـقـویـت روحیه مسلمانان ، چه در جنگهاى زمان آن حضرت و چه در جنگهاى بعد از رحلت پیامبر(ص )، نقش بسزایى داشته است .


134

تـصـمـیـمات استراتژیک و خط مشى هاى کلان به تدبیر رهبر باز مى گردد. در این صورت ، رهـبـرى صـلح جـو مـى تـوانـد زمـیـنـه سـاز امـنـیـت داخـلى و بـیـن المـللى گـشـتـه و در مـقـابل ، رهبرى تشنج آفرین ، کشور خویش ، منطقه و حتى تمام دنیا را به سوى جنگ خطرناک و تمام عیارى سوق مى دهد. نمونه هاى بارز مورد اخیر را مى توان هیتلر و صدام حسین ذکر کرد.

3ـ روحیه و خصایص ملى :

نمونه هاى طرز تفکّر، احساس و عمل یک ملّت را خصایص ملى آن ملّت نامیده اند. اغلب ادعا شده است کـه ایـن گـونـه صـفات و خصیصه هاى ملى ، یکى از عناصر به وجود آورنده قدرت کشور است .(392)

صـفات و خصوصیات برخى از ملّتها از سایر ملل متمایز است ؛ بگونه اى که با آن ویژگیها شناخته و معرفى مى شوند. به طور مثال ، آلمانیها، مردمانى میلیتاریست ، خشن ، پُرکار، منظم و بـا دیـسـیـپـلیـن مـعـرفـى مـى شـوند. مردم آمریکا را ملتى متکى به نفس ، مخترع ، ساده ، دست و دل بـاز و مـادى مـى شـنـاسـنـد. فـرانـسـویـهـا، باهوش ، منطقى ، بدگمان و دمدمى مزاج هستند و انگلیسها را مردمى خالى از احساسات ، اهل عمل و ریاکار معرفى کرده اند. صفات ویژه روسها را میهن پرست ، ثابت قدم ، مطیع دولت ، ترسو از بیگانه برشمرده اند.(393)

ایـن ویـژگـیـهـا و صـفـات مـوجـب مـى شـود تـا نـوع سـازمـان سـیـاسـى و نـظـامـى ، مـقـاومـت در مقابل هجوم بیگانگان تلاش براى جبران شکستها و کسب موقعیت برتر در روابط بین المللى در مـیـان ملتها متفاوت باشد. انگلیسها با تکیه بر صفات مختص به خود توانستند چند قرنى به عـنـوان قدرت عمده جهانى ظاهر شوند. آلمانیها على رغم شکست در دو جنگ جهانى ، با اتحاد مجدد دو آلمـان (آلمـان شـرقـى دمـکـراتـیـک و آلمـان غـربـى فـدرال )، بـه عـنـوان یک قدرت عمده بین المللى مطرح شده اند. فرانسویها نیز با توجه به صـفـات خـاص خـودشـان ، در جـنگ جهانى دوّم عقب نشستند و حکومت دست نشانده را پذیرفتند. ملت روسـیـه بـا ویـژگـیـهـاى بـرشـمـرده شـده اش ، حـکـومـت تـوتـالیـتـر اسـتـالیـنـى را تحمل کرد و تاوان صنعتى شدن را با بهاى بسیار بالاى تلفات انسانى پذیرا شد.

روحیه ملّى ، یکى دیگر از عوامل قدرت آفرین ملتهاست . شاید، تعریف زیر بتواند این مفهوم را تا حدودى تبیین کند.

روحـیـه مـلى یـکـى از مـبـانـى پـیـچـیـده ، نـاپـایـدار و در عـیـن حـال بـسـیـار مـهم قدرت مى باشد. به نظر مورگنتا، روحیه ملى (درجه اى از تصمیم افراد یک جـامـعـه اسـت کـه از طـریـق آن ، سـیاست خارجى دولت خود را در زمان صلح یا جنگ پشتیبانى مى کند.)(394)

روحـیـه مـلى ، بـیـشـتـر بـه هنگام جنگها و بحرانها ظاهر مى شود. در واقع ، این مفهوم به میزان فداکارى و گذشت یک ملت جهت تحقق اهداف دولت خود اشاره دارد. به هر میزان که ترجیح منافع عـمـومـى و هـمـگانى بر منافع شخصى و فردى در ملتى بیشتر باشد، به همان میزان ، روحیه مـلّى در سـطـح بـالایـى بـراى آن مـلّت قـلمـداد مـى شـود. بـه طـور مثال ، روحیه بسیار بالاى رزمندگان مسلمان ایرانى در دفاع هشت ساله (جنگ عراق علیه جمهورى اسلامى ایران ) موجب شد تا دشمن نتواند به هیچ یک از اهداف خود دست یابد. البتّه ، روحیه ملّى ، خود از عواملى چون هماهنگى منافع دولت با ملت ، اعتماد مردم به رهبران سیاسى و همبستگى و یکپارچگى اجتماعى نشاءت مى گیرد.

4ـ عوامل سیاسى :

قـدرت مـلى بـه مـیـزان زیـادى بـه عوامل سیاسى از جمله (ثبات سیاسى ، نوع رژیم سیاسى ، اعتبار ملى و رهبرى ) مرتبط است . این مجموعه عوامل ، قدرت یک ملت و دولت را در تصور و اذهان دیـگـر دولتـها به گونه اى وصف ناپذیر افزایش مى دهد و زمینه نفوذ و اجراى سیاستهاى آن دولت را فراهم مى کند.


135

ثبات سیاسى ، بیانگر میزان پایدارى و عدم تغییرات عمده در نخبگان سیاسى یا خط مشى هاى دولتى مى باشد. اگر سیاستها و برنامه هاى میان مدت و دراز مدت به گونه اى طرّاحى شده بـاشـنـد که در فراگرد زمانى ، دستخوش تحولات عمده اى نگردند، نشان دهنده ثبات سیاسى است . بعلاوه ، عدم تغییر رهبران ، کابینه و مجریان سیاست خارجى نیز ثبات سیاسى در کشور را نـمـایـان مـى سـازد. چـنین حکومتى در نیل به اهداف و مقاصد تعیین شده با موفقیت بیشترى مى تواند عمل کند.

رژیـم سـیـاسـى بـه مـعـنـاى نـوع حکومت ، از جنبه هاى مختلفى چون روابط قواى عمومى ، نحوه انتخاب زمامداران ، میزان قدرت رهبران و میزان مشارکت مردمى و حقوق آنها مورد بررسى قرار مى گـیـرد. رژیـم سیاسى که نحوه تصمیم گیرى در کشور را نیز در بر مى گیرد، مى تواند در قـدرت مـلّى تـاءثـیـر بـسـزایـى داشـتـه بـاشـد. بـه طـور مثال ، نظامهاى دمکراتیک با حمایت افکار عمومى مى توانند پشتوانه معتبرى براى اجراى سیاست خـارجـى خـود در نـظـر داشته باشند؛ در حالى که نظامهاى توتالیتر یا تمرکز گرا، هرگز بـه دنـبـال جـلب افـکـار عـمـومـى نـبـوده و سـعـى دارنـد بـا تـکـیـه بـر عـنـصـر خـشـونـت ، نـیل به اهداف را ممکن سازند. ساختار تصمیم گیرى به صورت متمرکز، هر چند سرعت تصمیم گیرى و عمل را در پى دارد، امّا تا کنون تجربه موفقى در میراث بشرى محسوب نشده است .

اعـتـبار ملى به موقعیت دولت و ملت در اذهان و افکار دیگران برمى گردد. موفقیتهاى اقتصادى ، نظامى و فرهنگى در یک کشور، باعث مى شود تا دیگر ملتها و دولتها، به دیده تحسین به آن دولت و مـلت بـنگرند. از همین رو، به آسانى به خواسته هاى آن تن در مى دهند و تحقق سیاست خـارجـى آن دولت را آسان مى کنند. نمونه بارز این مورد، دولت ژاپن و آلمان است . این دولتها بر اثر پیشرفتهاى علمى ، اقتصادى و فنى توانسته اند اعتبار زیادى در نزد ملتها و دولتها پـیـدا کـنـنـد و بـه دنـبـال آن ، سـیـاسـت خـارجـى آنـهـا بـه آسـانـى اعمال مى شود.

سیاست خارجـى

تـجـزیـه و تـحـلیـل سـیـاسـت خـارجـى از اهـمـیـت بـسـزایـى در روابـط بـیـن المـلل بـرخـوردار اسـت ، زیـرا بـخـش عـمـده روابـط بـیـن المـلل را (سـیـاسـت بـیـن المـلل ) تـشـکـیـل مـى دهـد کـه از تعامل سیاست خارجى دولتها نشاءت مى گیرد. دولتها، به طور انحصارى ، مسؤ ولیت تدوین و اجراى سیاست خارجى را بر عهده دارند و بررسى رفتار دولتها در این حوزه ، از وظایف مهم علم روابـط بـیـن المـلل مـى بـاشـد. سـیـاسـتـگـزارى خـارجـى ، هـم اکـنـون ، بـخـش قـابـل مـلاحـظـه اى از تـحـقـیـقـات و نـظـریـات رشـتـه روابـط بـیـن المـلل را بـه خـود اخـتـصـاص داده اسـت . در ایـن فـصـل ، برخى از نکات مهم و برجسته آن مورد بررسى قرار مى گیرد.


136

مفهوم سیاست خارجى

مـفـهـوم (سـیـاسـت خـارجـى ) در یـک کشور مربوط مى شود به تدوین ، اجرا و ارزیابى تصمیم گیریهایى که از دیدگاه همان کشور جنبه برون مرزى دارد.(395)

دولتـها به وسیله سیاست خارجى با دنیاى خارج ارتباط برقرار مى کنند. مجموعه خط مشى ها، سـیـاسـتـهـا و تـصـمـیـم گـیـریـهـایـى کـه تـوسـط دولتـمـردان اعـمـال مـى شـود و عرصه تحقق آنها در ماوراى مرزهاى ملى است ، جزو سیاست خارجى محسوب مى شود. این مفهوم ، از میان روابط بسیار گوناگونى که یک کشور ممکن است با جهان خارج داشته بـاشـد، تـنـهـا در بـر گـیرنده آن دسته از روابطى است که دولتها، کارگزار آن مى باشند. بـدیـن سـان ، روابـط افـراد، گـروهها، سازمانها و شرکتها با سایر ملتها و دولتها در حوزه تجزیه و تحلیل سیاست خارجى قرار نمى گیرد.(396)

سـیـاسـت خـارجـى ، چـنـانـکـه بـصـراحـت در تـعـریـف آن آمـده اسـت ، شامل سه مرحله (تدوین )، (اجرا) و (ارزیابى ) است . در مرحله تدوین ، سیاستمداران با ملاحظه اطـلاعـات دیـپـلمـاتـها و دستگاه سیاست خارجى و همچنین با در نظر گرفتن منافع و اهداف ملى ، سـیـاست خارجى را تنظیم مى کنند؛ یعنى چه نوع روابط یا موضعگیرى و با کدام کشور. مرحله اجـرا بـه رونـد تـحـقـق اهـداف سـیـاسـت خـارجـى ارتـبـاط دارد کـه شـامـل (روشـهـا و ابـزارهـا و تـکـنـیکهاى ) اجراى سیاست خارجى است ، بدین معنا که آیا از روش مـذاکـره یـا تـهـدیـد اسـتـفـاده شـود، بـعـلاوه ، کـدامـیـک از عـوامـل سـیـاسـى ، اقـتـصـادى ، نـظـامى و فرهنگى در اجراى تصمیمات مورد نظر باید به کار گـرفـته شود. ارزیابى سیاست خارجى به میزان موفقیتها و شکستها در فرآیند اجراى سیاست خـارجـى مـربـوط مـى شـود. ایـن امـر، مـوجـب تـصـحـیـح و تعدیل سیاستگذارى خارجى ، مى شود.


137

تفاوت سیاست داخلى و خارجى

در تـجـزیـه و تـحـلیـل سـیـاست خارجى باید به تفاوت آن با سیاست داخلى اشاره کرد؛ زیرا تـفـاوتهاى اصولى و زیربنایى در این دو حوزه ، در شناخت ما از مطبوعات و پدیده هاى خارجى مـؤ ثـر اسـت . ایـن تـفـاوتـهـا در چـهار زمینه (عرصه و قلمرو)، (حاکمیت )، (ابزارها و روشها) و (اهداف ) قابل تبیین است .

عـرصـه سـیـاسـت داخـلى در قـلمـرو مـرزهـاى کـشـور اسـت ، حـال آنـکـه مـیـدان اجـراى سیاست خارجى در وراى مرزهاى کشور قرار دارد. تصمیم گیرندگان ، هـنـگـام تـدویـن و تـصـویـب قـوانـیـن در مـورد امور داخلى ، به این نکته توجه دارند که محیط و شـرایـط داخـلى تـا چـه انـدازه اى پـذیـراى آنـهـاسـت . در مـقـابـل ، سـیـاسـتـگـذاران خارجى به محیط بین المللى و شرایط سایر کشورها توجه مى کنند. هرگاه این زمینه ها، بسترى مناسب براى تحقق آرمانها و اهداف دولت باشد، در آن موارد، تصمیم مناسب را مى گیرند.

حـاکـمـیـت در داخـل ، تـام اسـت ولى در خـارج ، نـاقـص ؛ بـدیـن مـعـنـا کـه دولت در اِعـمـال قـدرت بـر مـحـدوده سـرزمـیـن تـحـت حـاکـمـیـت خـود، اقـتـدار کـامـل دارد. هـمـه گـروهـها، افراد و سازمانها ناچارند از دستورات و فرامین حکومتى اطاعت کنند و هـرگـونـه سـرپـیـچـى مـى تـوانـد بـا تـوسـل بـه قـوه قـهـریـه ، جـلوگـیـرى و کنترل شود. امّا همین دولت در خارج از مرزهاى خود چنین اقتدارى را ندارد. حاکمیت در بُعد خارجى ، تـنـهـا بـه اسـتـقـلال یـک کشور اشاره دارد و دولت از این نظر، فاقد قدرت ما فوق بر سایر واحدهاى سیاسى است .

ابـزارها و روشهاى اجراى سیاست خارجى نیز با سیاست داخلى متفاوت است . در سیاست داخلى از (قـانـون )، (پـاداش و مـجازات ) و (اقناع و استدلال ) براى اجراى برنامه هاى دولت استفاده مى شـود. در سـیـاسـت خـارجى ، قانون هیچ اعتبارى ندارد، زیرا قانون تنها در چارچوب مرزهاى یک کـشور معتبر است . برنامه هاى خارجى دولت را مى توان با سیاست (تشویق و تنبیه ) و مذاکره و چـانـه زنـى ـ بـده و بـسـتـان سـیـاسـى و اقـتـصـادى ـ مـحـقـق کـرد. تـوسـل بـه زور کـه مـى تـوانـد پـشـتـوانـه مـحـکـمـى در سیاست داخلى باشد، اثرات و نتایج زیانبارى در جامعه بین المللى به جا مى گذارد.(397)

اهـداف دولت در بـرنـامـه ریـزى سـیـاسـتـهـاى حـکـومـتـى بـطـور عـمـده شـامـل رفـاه مـادى و معنوى ملت است . هدف عمده سیاست خارجى ، پیگیرى منافع ملى و کسب قدرت اعلام شده است .

نهادها و سازمانهاى تصمیم گیرنده در سیاست خارجى

دستگاه تنظیم کننده سیاست خارجى (شامل ساختار رسمى ) و (ساختار غیر رسمى ) است . ساختار رسـمـى در بـرگـیـرنـده نـهـادهـایـى است که براساس قانون اساسى یا عادى ، وظیفه تدوین سـیـاسـت خـارجـى را بـر عـهـده دارنـد. عـلاوه بـر سـازمـانـهـاى مشخص شده در قانون اساسى ، عـوامـل دیگرى نیز به حسب عمل سیاسى یا شرایط و مقتضیات جامعه سیاسى امروزین ، در تعیین سـیـاسـت خارجى نقش دارند. در اینجا بر مبناى اولویت و اهمیت این نهادها و سازمانها، از آنها سخن به میان مى آید.

ساختار رسمى

1 ـ قـوه مـجـریـه : ایـن قوه ، مسؤ ولیت مستقیم طرح و اجراى سیاست خارجى را به عهده دارد. این امـر، شـایـد تـا حـدود زیـادى ، بـه سـوابـق تـاریخى این نهاد به عنوان تنها مرکز هدایت امور خـارجـى بـاز گـردد. در گذشته ، سلاطین و پادشاهان به طور انحصارى روابط خارجى را در دست داشتند. در دنیاى معاصر، على رغم ظهور تفکیک قوا و محدودیت اختیارات قوه مجریه ، هنوز هم در مـسـائل سـیـاست خارجى ، قوه مجریه ، ابتکار عمل را در دست دارد؛ زیرا هم استفاده از زور به طـور انحصارى در اختیار اوست و هم اینکه منابع و اطلاعات ارزشمند براى طرح و اجراى سیاست خارجى در دست او قرار دارد.(398)

قـوه مـجـریـه تـوسـط پـادشاه ، رئیس جمهور یا نخست وزیر، هیاءت وزیران بویژه وزیر امور خـارجـه ، دسـتـگـاه بـوروکـراسـى (بـویـژه دسـتـگـاهـهـاى درگـیـر بـا مسائل خارجى )، ارتش و سازمانهاى اطلاعاتى و جاسوسى ، هدایت و تنظیم سیاست خارجى را به عـهـده دارنـد. رئیـس حـکـومـت مـى تـوانـد از طـریـق تـعـیـیـن سـفـرا و وزیر امور خارجه ، پذیرش اسـتـوارنـامه هاى سفراى کشورهاى دیگر و ملاقات سران ، نقش بسزایى در سیاست خارجى ایفا کند.(399) هیاءت وزیران به عنوان مرکز تصمیم گیریهاى داخلى و خارجى ، بویژه از طـریـق وزیـر امـور خـارجـه ، رونـد سـیـاسـتـگـذارى خـارجـى را از نـظـر اجـرا و عمل تعیین مى کند.


138

مـجـمـوعـه تـشـکـیـلات و ادارات درگـیـر بـا مـسـائل خـارجـى ، از قـبـیـل وزارت اقـتـصـاد، آمـوزش عـالى ، صنایع و...، امروزه به نحو مؤ ثرى ، انحصار سیاست خـارجـى تـوسـط وزارت امـور خـارجه را شکسته اند. فرآیند طرح ، اجرا و ارزیابى سیاستهاى مـربـوط، مـوجـب مـى گـردد که نظام ادارى این وزارتخانه ها در تصمیم گیرى سیاست خارجى ، دخـالت داده شـونـد. بـا ایـن حـال هـنـوز وزارت خـارجـه و سـازمـانـهـاى وابـسـتـه بـه آن ، کنترل و نظارت برتر خود را بر روابط خارجى حفظ کرده است .

ارتـش و سـازمـانـهـاى اطـلاعـاتـى و جاسوسى نیز هر یک در تدوین سیاستگذارى خارجى سهیم هـسـتـنـد. ارتـش بـویـژه به هنگام بحران یا جنگ مى تواند با ارائه برنامه هاى تخصصى در خـصـوص بـه کـارگـیـرى زور در حـل بـحـران و ادامه یا توقف جنگ ، سیاست خارجى را جهت دهد. کـانـالهـاى اطـلاعـات و اخـبـار سـازمـانـهـاى جاسوسى ـ که منابع انحصارى اخبار و گزارشات مـحـرمـانـه هـسـتند ـ با بزرگ یا کوچک کردن اخبار و یا تفسیر خاص خودشان از اطلاعات ، جزو عوامل درگیر در مسائل خارجى محسوب مى شوند.

2 ـ قـوه مـقـنـنـه : نـقـش این قوه در تدوین سیاست خارجى ، داراى اهمیت است ، قوه مقننه از اهرمهاى ویـژه اى بـراى اعـمـال نفوذ در حوزه سیاست خارجى بهره مى گیرد که عمده ترین آنها عبارتند از:

1 ـ تصویب قراردادهاى بین المللى .

2 ـ تصویب بودجه دفاعى

3 ـ تصویب کمکهاى خارجى و استقراض از دولتهاى دیگر

4 ـ کمیسیونهاى تحقیق و بازرسى

5 ـ انعکاس افکار عمومى (400)

ساختار غیر رسمى

1 ـ افـکـار عمومى : افکار عمومى به عنوان نیروى مؤ ثر در سیاست خارجى ، پدیده اى نوین و مـربـوط بـه ظهور حکومتهاى دمکراتیک است ؛ زیرا تا گذشته هاى نه چندان دور که استبداد بر اغلب جوامع حاکم بود، مردم هیچ نقشى در سیاست داخلى نداشتند تا چه رسد به سیاست خارجى . عـرصـه فـعـالیـتـهـاى انـتـخـابـاتـى و گـزیـنـش دولتـمـردان تـوسـط مـردم ، تشکیل احزاب سیاسى و تشکل اجتماعى مردم ، پیدایش دولت رفاهى و ایده حاکمیت ملى ، به مداخله مردم در مسائل سیاست خارجى منجر گردید. افکار عمومى که به معناى گرایش عقیده ملّت در مورد یک پدیده خاصى است ، دولتها را ناچار مى کند که با در نظر گرفتن آن ، سیاست خارجى خود را شکل و جهت دهند. نمونه هاى مؤ ثر و تعیین کننده این نیرو در حوزه سیاست خارجى را مى توان در مـخـالفـت مردم آمریکا با ادامه جنگ در ویتنام و حمایت همه جانبه ملت مسلمان ایران در دفاع هشت ساله علیه عراق متذکر شد.

2 ـ دانشمندان و متخصصان : در میان متخصصان ، اقتصاددانان و فیزیکدانان ، مى توانند بیش از همه بر سیاست خارجى تاءثیر گذارند. هرگونه اعطاى وام ، استقراض ، صادرات و واردات ، کـمـکـهـاى خارجى و برنامه هاى توسعه به دیدگاههاى کارشناسى اقتصادى پیوند مى خورد. آنـان از طـریـق ارائه طـرحـهـاى کـارشـناسى مى توانند برنامه هاى اقتصادى مرتبط با دنیاى خـارج را جهت دهند. فیزیکدانان که در امور تسلیحات اتمى و استراتژیک ، صاحبنظر هستند، مى تـوانـنـد در تعیین استراتژى سیاست خارجى در مورد قراردادهاى موازنه تسلیحات اتمى ـ مانند سالت 1 و2 ـ ، به کارگیرى سلاحهاى اتمى و... تاءثیر گذارند.


139

ابزارها و تکنیکهاى اجراى سیاست خارجى

دولتـهـا بـراى تـاءمـیـن مـنـافـع مـلى خود و تحقق اهداف سیاست خارجى ، از تکنیکها و ابزارهاى متفاوتى بهره مى گیرند. در اینجا مهمترین این امور را حسب اولویت و اهمیت به تصویر مى کشیم .

1ـ دیپلماسى

دیـپـلمـاسـى عبارت است از مدیریت روابط بین دول ، با به کارگیرى روشهاى مذاکره و معامله ، جهت ایجاد تفاهم و دوستى ، براى پیشبرد مقاصد و منافع ملى یک کشور.(401)

دیپلماسى ، در واقع ، اداره سیاست خارجى و امور بین المللى از طریق راه حلهاى مسالمت آمیز است . هـر چـند برخى اعتقادشان این است که پایان دیپلماسى و سیاست ، جنگ است ، امّا باید افزود که در حـیـن جـنـگ نـیـز دیـپـلمـاسـى بـه کـار مـى آیـد. وظـیـفـه اصـلى دیـپـلمـاسـى در طـول جـنـگ ، کـسـب حـمـایـت و مـشـروعـیـت بـیـن المـللى مـى بـاشـد. بـنـابـرایـن ، اصـل (جـنـگ مـولود شـکـسـت سـیـاسـت و دیـپـلمـاسـى اسـت )، نـمـى تـوانـد مـبـنـاى مـنـطـقـى داشته باشد.(402)

دیپلماسى متداولترین شیوه برقرارى و تداوم روابط دولتها با یکدیگر مى باشد. ویژگى بـارز دیـپـلمـاسـى در قـرون گـذشـته ، مخفى و پنهان بودن آن بود؛ بدین معنا که دولتها با مـذاکـرات مـخـفـى ، ایـجـاد اتـحادها و ائتلافها و تصویب قراردادها و پیمانهاى محرمانه ، منافع دولتـهـاى دیـگـر، حـتـى دولتـهـاى دوسـت خـود را نادیده مى گرفتند. امروزه ، به سبب بسط و گـسـتـرش روابـط بـیـن المـللى ، تـحـولات تـکـنـولوژیـک ، هـمـبـسـتـگـى و وابـسـتـگـى مـتـقـابـل واحـدهـاى سـیـاسـى بـه یـکـدیـگـر، تـعـارضـات ایـدئولوژیـکـى ، تـوسـعـه وسـائل ارتـبـاط جـمـعـى ، اهـمـیـت یـافـتـن افـکـار عـمـومـى ، افـول دیـکـتـاتـوریـهـاى کـلاسـیـک و ظهور دموکراسیهاى نوین (403)، دیپلماسى به صـورت بـاز و آشـکـار درآمـده اسـت . دولتها ناچارند براى جلب حمایت افکار عمومى ، مذاکرات مربوط به روابط خارجى را، هر چند به اختصار، در اختیار عامه قرار دهند. بعلاوه ، با دخالت نـیروها و عوامل متعدد در روند سیاستگذارى خارجى ، بستر مناسب براى پنهانکارى از میان رفته اسـت . در نـهـایـت ، بـه دلیـل گـسـتـرش روابـط بـیـن المـللى و ارتـباط بسیارى از پدیده ها و مسائل با یکدیگر، نمى توان همانند گذشته به مذاکرات و پیمانهاى محرمانه روى آورد.

کـشـورهـا بـراى اسـتـمـرار روابـط مـتـقـابـل بـراساس همزیستى مسالمت آمیز، از انواع شیوه هاى دیـپلماسى (مذاکره ، چانه زنى ، بده و بستان ، وعده و وعید، ترغیب ، پاداش و تشویق ، ملاقات سـران ، تـهـدید، کسب اطلاعات و...) استفاده مى کنند. یک دیپلمات موفق و مجرب سعى مى کند با درک صـحـیـح مـوقـعیت ، ارزیابى درست از منافع ملى و امکانات دولت خود و پیش بینى احتمالى رفـتـار سـایـر کـشـورهـا، شـیـوه هـاى مـناسبى را جهت تحقق اهداف سیاست خارجى در پیش گیرد. تـوفـیـق دیـپـلمـاسـى یـک کـشـور در عـرصـه روابـط بـیـن المـللى بـه عـوامـل و مـتـغـیـرهـاى مـخـتـلفـى وابـسـتـه اسـت کـه تـفـصـیـل آن در ایـن مقال نمى گنجد.

2ـ عوامل اقتصادى :

گـرایـش سـاخـتـار جـهـانـى بـه سـوى بـسـط نـیـروهـا و عـوامـل اقـتـصـادى بـا ظـهـور دولت رفـاه یـا دولت پـر مـسـئولیـت بـه کـمـال خـود رسـیـد. از آن پـس ، مـلاک مـوفـقـیـت و تـوسـعـه یـک کشور، تا حدود زیادى به رشد شاخصهاى اقتصادى و توزیع ثمرات توسعه در بین اکثریت مردم ، منوط شد. در این راستا، به کـارگـیـرى ابـزارهـاى مـالى ، اقـتـصادى ، تجارى ، تکنولوژیک و بازرگانى در روابط بین دولتـهـا از اهـمـیـت بـسیار زیادى برخوردار گردید. مطالعه روابط بین المللى در پى انقلاب صنعتى و ظهور سیستم سرمایه دارى ، بیانگر این جنبه مى باشد.

اسـتـفاده از این ابزار به شکلهاى مختلفى ممکن است در روابط بین دولتها تجلى یابد که عمده تـریـن آنـهـا عـبارتند از: اعطا یا عدم اعطاى وام ، صدور تکنولوژى یا خوددارى از آن ، تحریم تجارى و بازرگانى ، محاصره اقتصادى ، مسدود کردن دارائیها، افزایش یا کاهش تعرفه هاى گـمـرکـى ، مـشـارکـت یـا عـدم مـشـارکـت در سـرمـایـه گـذارى خـارجـى ، توازن تراز پرداختها، اصـل کـامـلة الوداد و... . نـاگفته نماند که برخوردارى از قدرت اقتصادى ، شرط نخستین بهره گـیـرى از ایـن ابـزارهـاسـت . بـررسـى اجـمـالى سـیـاسـت بـیـن الملل نشان مى دهد که ابزارهاى اقتصادى ، اغلب توسط کشورهاى صنعتى و پیشرفته به کار گرفته مى شود.


140

ظـهـور اتـحـادیـه هـاى اقـتـصـادى و هـمـگرایى منطقه اى بر پایه ارتباطات نزدیک ساختارها و سـیـاسـتـهـاى اقـتـصـادى ـ مـانـنـد اتـحـادیـه اروپـا ـ اهـمـیـت ایـن عـامل را دو چندان نموده است ، بگونه اى که آمریکا، کانادا و مکزیک در یک اتحادیه اقتصادى به نـام (نـفـتـا) سـعـى دارنـد بـلوک هـمـوزنـى بـا (اتـحـادیـه اروپـا) بـه وجـود آورنـد. بـه هـمـین مـنـوال ، در آسـیـاى جـنـوب شـرقـى ، کـشـورهـاى تـازه صـنـعـتـى شـده ، مـراحـل آغـازیـن هـمـگـرایـى اقـتصادى را تجربه مى کنند. روابط این دولتها، بطور عمده ، بر تبادلات اقتصادى ، تکنولوژیک و مالى استوار است .

3ـ ابزار فرهنگى ـ تبلیغاتى :

پـیـشـرفت تکنولوژى ارتباطات ، این امکان را براى دولتها فراهم ساخت که با تبلیغات خود، بـر افکار، اندیشه ها و رفتار ملتهاى دیگر تاءثیر گذاشته و فرهنگ ملّى خود را در سراسر دنـیـا رواج دهـنـد. نـکـتـه بـسـیـار مـهـم در تـجـزیـه و تـحـلیـل ایـن عـامـل ، آن اسـت کـه مـخـاطـب سـایـر ابـزارهـا و عـوامـل ، (دولت ) اسـت ، امـّا مـخـاطـب ایـن عـامـل (یعنى فرهنگى ـ تبلیغاتى ) مردم و ملتها هستند. دولتها در پى آنند تا با تغییر افکار، آرا و رفتار ملتها، دولتهایشان را مجبور سازند براى حفظ حمایت مردمى ، تغییر رفتار و رویه دهـنـد. بـدیـن تـرتـیـب ، حـربـه تـبـلیـغاتى به تدریج بر رفتار ملتها تاءثیر مى گذارد. دگـرگـونـى در عـقـایـد و رفـتار عمومى مردم ، نخبگان سیاسى را وادار مى کند تا اصلاحات و دگـرگـونیهایى در ساختارهاى سیاسى ، اقتصادى و اجتماعى به وجود آورند. این پدیده ، خود یک فرآیند پیچیده و مستمر است و آثار آن در بلند مدت به صورت داده ها و جهت گیریهاى جدید سیاست خارجى نمایان مى شود.(404)

استفاده از رادیو، تلویزیون ، ماهواره ، فیلم ، مجلات و روزنامه ها، خبرگزاریها و هزاران وسیله دیـگـر، مـى تـوانـد بر احساسات ، اذهان و اقدامات یک ملّت تاءثیر گذاشته و نتیجه مطلوب را براى کشورى که از این ابزارها استفاده مى کند به بار آورد،(405) چنانکه ، یکى از عـوامـل مـؤ ثـر در تـحـول جـوامـع کـمـونیستى اروپاى شرقى را تبلیغات بسیار گسترده جوامع غربى ، پس از جنگ جهانى دوّم تا فروپاشى شوروى دانسته اند.

4ـ ابزار نظامى :

در سـلسـله مـراتـب ابـزارهـاى اجـراى سـیـاسـت خـارجـى ، بـه کـارگـیـرى زور و تـوسـل بـه قـوه قـهـریـه در آخـریـن مـرتـبـه قـرار مـى گـیـرد؛ زیـرا از یـکـسـو، اصـل بـر حـل و فـصـل اخـتـلافات بر مبناى اصول همزیستى مسالمت آمیز است و جنگ و تجاوز به عـنـوان یک پدیده نامشروع بین المللى شناخته شده است . از سویى دیگر، هزینه بسیار بالاى جنگ در دنیاى مدرن معاصر، دوراندیشى بیشترى را براى استفاده از این ابزار طلب مى کند. اگر هـدف سـیـاسـت خـارجـى ، تـاءمـیـن مـنـافـع مـلى اسـت و بـراى حـصـول آن بـایـد حـداقـل هـزینه را مصرف کرد و بیشترین سود را برد، پس ، استفاده مستقیم از ارتـش و آغـاز جنگ ، راه حل منطقى و مطلوب نمى باشد. از این رو، دولتها اهتمام والایى دارند که با استفاده از سایر عوامل و ابزارها، اهداف مندرج در برنامه هاى خود با کشورهاى دیگر را متحقق سازند.

تـاءسـیـس نیروى نظامى و پیدایش تسلیحات به صورت ساده آن ، به تاءسیس حیات و جامعه انـسـانـى بـاز مـى گردد.(406) دفاع از سرزمین و مقابله با تهاجم بیگانگان ، جزو اولیـن وظـایـف ارتـش محسوب مى شود. اصل دفاع و حفاظت از مصالح جامعه ، به تدریج ، روند انـحـرافـى بـه خـود گـرفـت و ارتـش در عـمـلیـات تـهـاجـمـى و اشـغـال سـرزمـیـنـهـاى دیـگـر به استخدام درآمد. به هر صورت ، استفاده از زور در روابط بین دولتـهـا، در دورانـهـاى گـذشـتـه ، بـه عـنـوان یـک اقـدام رایـج و مـتـداول درآمـده بـود. جـنـگهاى دولتهاى اروپایى با یکدیگر و عملیات نظامى آنان جهت تسخیر مـسـتـعمرات ، نمونه بارز این الگو مى باشد. به تدریج که هزینه هاى جنگ افزایش یافت و مـیـزان تـخـریـب و تلفات تسلیحات افزوده شد، تنفّر و انزجار عمومى از جنگ در افکار عمومى پـدیـد آمد. به دنبال این امر، ممنوعیت استفاده از زور و ابزار نظامى در روابط بین دولتها، به صـورت قـراردادهـا ظـهـور کـرد و سـرانـجـام ، در مـنـشـور ملل متحد تجلى یافت . با این وجود، هرگز جنگ از عرصه حیات آدمى محو نشد.


141

استفاده از عوامل نظامى جهت تعقیب اهداف خارجى دولت ، مستلزم ارزیابى موارد زیر است . نخست آن کـه ، چـه تـوجـیـهى براى این اقدام وجود دارد؟ چگونه مى توان مشروعیت کاربرد زور را براى حـل و فـصـل اختلافات ، براى جامعه بین المللى اثبات کرد؟ در این راستا، دیپلماسى به عنوان حامى جنگ در عرصه سیاسى روابط دولتها، وظیفه دارد استدلالهاى قانع کننده اى براى سایر دولتـهـا جـهـت تـوجـیه اقدام به جنگ ارائه دهد. دستگاه دیپلماتیک موفق ، به هنگام صلح و جنگ ، تـوجـیـه گـر اعـمـال و رفتارهاى دولت خویش در صحنه بین المللى است . دوم آنکه ، ارزیابى دولت آغـازگـر جـنـگ از مـیـزان دسـتـیـابـى بـه اهـداف و نیل به موفقیت چگونه مى باشد؟ آیا امکانات و ابزارهاى موجود و در دسترس ، مى تواند ضامن پـیـروزى بـاشـد؟ سـوم آن کـه استفاده از تسلیحات متعارف یا استراتژیک چگونه خواهد بود؟ مـحـدودیـتـهـاى ناشى از سلاحهاى هسته اى و بازدارندگى آن ، این تسلیحات را به عنوان اهرم فـشـار و تـهـدیـد درآورده اسـت و جز استفاده از آن در پایان جنگ جهانى دوّم ، از آنها، حتى در یک سـطـح مـحـدود، اسـتـفـاده نـشده است . از این رو، ضرورت ارزیابى از سلاحهاى متعارف را باید یادآور شد.


142

استراتژیهاى سیاست خارجى

دولتـهـا، نـگـرشـهـاى مـتـفـاوتى نسبت به جامعه بین المللى و رفتار واحدهاى سیاسى و سایر بـازیگران دارند. این نگرشها و جهت گیریها، به طور کلى ، در سیاست خارجى دولتها، تعیین کـنـنـده اسـت . انـتـخـاب هـر یـک از جهت گیریها و استراتژیها، تحت تاءثیر نیازهاى اقتصادى و اجـتـمـاعـى داخـلى ، مـوقـعـیـت جـغرافیایى و ژئوپولتیک ، ساختار نظام بین المللى و تصورات تـصـمـیـم گـیـرنـدگـان قـرار دارد. در کـل ، چـهـار نـوع اسـتـراتـژى سـیـاسـت خـارجـى قابل تمایز است :

استراتژى بى طرفى (407)

بـراسـاس یـک تـعـریـف سـنـّتـى ، دولت بـى طـرف ، دولتـى اسـت کـه استقلال سیاسى و تمامیت ارضى آن براساس یک توافق دسته جمعى توسط قدرتهاى بزرگ تضمین شده باشد؛ مشروط بر اینکه دولتِ مزبور، از نیروى نظامى مگر در شرایطى که جنبه تدافعى داشته باشد علیه دیگران استفاده نکند.(408)

گـزیـنـش ایـن نـوع جـهـت گـیـرى در سـیـاسـت خـارجـى ، بـه دلایل مختلف صورت مى گیرد؛ از آن جمله مى توان به موارد زیر اشاره کرد:

اول آن کـه در شـرایـط هـرج و مرج و فقدان حاکمیت فائقه بین المللى ، دولت داراى استراتژى بـى طـرفـى مـى تـوانـد ثـبـات و آرامـش ‍ خـود را حـفظ کند. این دولت با عدم مداخله در امور بین المـللى ، سـعـى مـى کـند از موقعیتها و امکانات داخلى و خارجى جهت تاءمین ثبات و توسعه خود، بـیـشـتـریـن بهره را بگیرد. دوم آنکه ، چنین دولتهایى فکر مى کنند با استفاده از امنیت نظامى ـ مـورد حـمـایـت دولتـهـاى بزرگ ـ و اصول بى طرفى ، به نحو شایسته مى توانند از تمامیت ارضـى و سیاسى خود دفاع کنند. سوم آن که ، در منطقه اى که سطح رقابتها بسیار بالاست ، بـى طـرفـى ، مـکـانیسمى براى جلوگیرى از درگیریها و جنگهاى منطقه اى است . بعلاوه ، این دولتـهـا و هـمـچـنـیـن قـدرتـهـاى عـمـده ضـمـانـت کـنـنـده بـى طـرفـى ، استدلال مى کنند که بى طرفى ، حافظ موازنه قدرت در سطح بین المللى است .

اسـتـراتـژى بـى طـرفـى داراى الزامـات چـنـدى اسـت کـه شامل وارد نشدن به اتحادیه هاى نظامى ، عدم واگذارى پایگاههاى نظامى به دولتهاى دیگر، مـمـنـوعـیـت تـوسـل به اقدامات نظامى علیه واحدهاى سیاسى دیگر مگر به هنگام دفاع مشروع ، اجـازه نـدادن به نیروهاى نظامى درگیر در یک جنگ جهت عبور از خاک آن کشور و... مى باشد. این وجـوه بـى طـرفـى مـوجـب گـردیـد کـه در مـورد عضویت دولتهاى بى طرف در سازمانهاى بین المـللى بـویـژه سـازمان ملل متحد، این سؤ ال مطرح گردد که آیا در چارچوب سیستم امنیت دسته جـمـعـى مـنشور سازمان ملل متحد، بخصوص موردى که بنا به درخواست شوراى امنیت ، دولتهاى عـضـو بـایـد تسهیلات لازم را براى سرکوب نیروى متجاوز فراهم کنند،(409) امکان عـضـویـت دولتـهـاى بـى طـرف در سـازمـانـهـاى بـیـن المللى وجود دارد؟ در پاسخ به این سؤ ال ، بـه اخـتـصـار مـى تـوان بـیـان کـرد کـه سـازمـان ملل متحد نسبت به عضویت سوییس در آن سازمان بعد از جنگ جهانى دوم ، درخواست سوییس را جهت عضویت ویژه (بدون تعهدات و مسؤ ولیتهاى حفظ صلح به هنگام وقوع تجاوز و جنگ در عرصه بـیـن المـللى ) نـپـذیـرفـت و در نـتـیـجـه ، ایـن کـشـور نـتـوانـسـت به جرگه اعضاى آن سازمان بپیوندد.(410)

در پایان ، مناسب است به تفاوت مفاهیم (منطقه بى طرف )، (بى طرفى موقت ) با بى طرفى (پـایـدار) اشـاره کـرد. مـنـطـقـه بـى طـرف شـامل قسمتى از سرزمین مرزى بین دو کشور است که بـراسـاس قـرارداد دو جـانـبـه ، بـى طـرف اعـلام گـردیـده و اسـتفاده از آن و حاکمیت بر آن به صورت مشترک خواهد بود، مانند منطقه بى طرف بین مرز عربستان و کویت . بى طرفى موقت ، بـه اعـلام بـى طـرفى از سوى یک کشور در یک جنگ بین المللى یا منطقه اى دلالت دارد. دولت بـى طـرف تـلاش مـى کـنـد خـود را از صـحـنـه جـنـگ دور نـگـه دارد و ایـن حـق در حـقـوق بـیـن المـلل بـه (حـقِّ خـود بـى طرف سازى ) مشهور است ؛ یعنى هر دولتى حق دارد خود را به دور از مـنـاقـشـات و درگـیـریـهـا نگه دارد؛ به شرطى که تعهدات مربوطه را انجام دهد. بى طرفى پـایدار و دایمى که تعریف آن در ابتداى بحث آمد، یک نوع نگرش خاص حاکم بر سیاستگذارى خـارجـى اسـت و بـا الزامـات خـاص خـود، بـنـابـر تـوافـق و ضمانت قدرتهاى بزرگ تحقق مى یابد.411

تاریخ و اصول روابط بین الملل (7)

تاریخ روابط بین الملل

قسمت هفتم


89

بـا شـروع عـقـب نـشـیـنـى نـیروهاى عراقى ، در هفدهم اوت 1990، تحقق یکى از ماءموریتهاى مهم یـونـیماگ یعنى تاءیید، تحکیم و نظارت بر آتش بس و عقب نشینى نیروها به مرزهاى شناخته شده بین المللى ، امکان پذیر شد.

یـونـیـمـاگ عـقـب نـشـیـنـى کامل نیروهاى دو طرف به مرزهاى شناخته شده بین المللى را بر طبق قـرارداد 1975 در مـورد مـرز و حـسن همجوارى و پروتکلهاى ضمیمه آن ، تاءیید کرد. علاوه بر وظـایـف فـوق ، طـبـق دسـتـور العـمـل مـنـدرج در گـزارش هـفـتـم اوت دبـیـر کـل ، یـونـیـمـاگ مـاءمـوریـت داشـت تـا مـوافـقـت طـرفـیـن را نـسـبت به سایر ترتیباتى که تا نـیـل بـه راه حـل جامع از طریق مذاکره ، مى تواند به کاهش تنش و ایجاد اعتماد میان آنها، مساعدت کـنـد، کـسـب نـمـایـد؛ اقـدامـاتـى مـانـنـد: ایـجـاد مـنـاطـق جـداسـازى نـیـروهـا (ایـجـاد مـنـاطـق حـایـل ) در دو سـوى مـرزهـاى بـیـن المـللى ، مـحدود ساختن تعداد و بُرد سلاحهاى موجود در مناطق نـزدیـک مـرزهـاى بـیـن المـللى و گـشـت زنـى تـوسـط افـراد نـیـروى دریـایـى سـازمـان ملل متحد در برخى از مناطق حساس در اروند رود یا حوالى آن . طى دوره 26 فوریه تا 28 مارس 1991، مـقـامـات عـراقـى بـه اطـلاع یـونـیـمـاگ رسـانـدنـد کـه مـنـطـقـه حـایل (پیش بینى شده در توافق ششم ژوئیه در جلسه فنى کارشناسان نظامى در تهران ) در سمت مرزهاى عراق ایجاد گردیده است ؛ امّا به دلیل تعلیق موقت عملیات یونیماگ در عراق ، به عـلت آغـاز جـنـگ دوم خـلیـج فـارس ، یـونـیـمـاگ قـادر بـه تاءیید نبود. مقامات ایرانى نیز به یـونیماگ اطلاع دادند که ایجاد ناحیه حایل در سمت مرزهاى خود را آغاز کرده اند. در این خصوص نـیـز بـه دلیـل تضییقاتى که براى آزادى حرکت گشتهاى یونیماگ بر اثر تغییر و تحولات نـاشـى از اشـغـال کـویـت تـوسـط عـراق در مـنطقه به وجود آمد، یونیماگ نتوانست پیشرفتهاى حـاصـل شـده در سـمـت ایـران را تـاءیـیـد کند. با آغاز عملیات نیروهاى چند ملیتى علیه عراق در پـانـزدهـم ژانـویـه 1991، عـنـاصـر بـاقـیـمـانـده یـونـیـمـاگ بـه ایـران انـتـقـال یـافـتند و پس از مدت کوتاهى در فوریه 1991، عملیات یونیماگ پایان یافت و این نیروها منطقه را ترک کردند.(225)

گـروه کمک سازمان ملل متحد در دوره انتقالى به نامیبیا (یونتاگ ـ UNTAG):

دو عملیات سـازمـان مـلل بـا نـام هیاءت تحقیق سازمان ملل متحد در آنگولا ـ معروف به یوناوم UNAVEM ـ صـورت گـرفـته است که نخستین آن در سوم ژانویه 1989 و مورد دوم در سى ام ماه مه 1991 آغـاز گـردیـد. عـملیات تحقیق به عنوان گامى در جهت اجراى قطعنامه 435 شوراى امنیت در مورد اسـتـقلال نامیبیا صورت پذیرفت . مداخله هاى نظامى دولت آفریقاى جنوبى و کوبا در جریان جـنـگ داخـلى آنـگـولا و ادامـه سـلطـه همه جانبه دولت آفریقاى جنوبى بر نامیبیا، موجبات مداخله سـازمـان مـلل مـتـحـد در دوره هـمـگـرایى و تنش زدایى جدید را فراهم آورد. هیاءت ناظران نظامى سازمان ملل متحد بر عقب نشینى نیروهاى کوبایى نظارت داشته و در این راستا، نیروى (یوناوم ـ یـک ) بـه محل اعزام شد. در مرحله بعد، مذاکره میان حکومت قانونى جمهورى خلق آنگولا و گروه شـورشـى اتـحاد ملى براى استقلال کامل آنگولا (یونیتا)، زمینه امضاى (توافقهاى صلح براى آنـگـولا) را در اول مـه 1991 فـراهـم سـاخـت . بـه دنـبـال آن ، حـکـومـت آنـگـولا از سـازمـان مـلل مـتـحـد درخـواست کرد که براى اجراى توافقهاى صلح مشارکت جوید. براى تحقق این ایده ، (یوناوم ـ 2) تشکیل گردید تا بر آتش بس میان حکومت آنگولا و یونیتا نظارت کند. اعضاى این نـیـرو کـه تـا انـجـام انـتـخـابـات آزاد و سـراسـرى بـه وظـایـف خـود عمل مى کردند، متشکل از 350 ناظر نظامى ، 90 پلیس ناظر، 14 عضو واحد پزشکى و حدود 80 کارمند عادى از دبیرخانه سازمان ملل بود.

پـس از خـروج نـیـروهـاى کـوبایى از آنگولا ـ که دولت آفریقاى جنوبى به بهانه آن از به رسـمـیـت شناختن طرح استقلال نامیبیا امتناع مى ورزید ـ زمینه تحقق مصوبات شوراى امنیت و مجمع عـمـومـى بـراى اسـتـقـلال نـامـیـبـیـا فـراهـم شـد. طـرح اسـتـقـلال نـامـیـبـیـا در سـال 1978 طـى قـطـعـنـامـه 435 بـه تـصـویـب سـازمـان مـلل رسـیـد، امـّا اجـراى آن بـا تـاءخـیـرى یـازده سـاله ، در سـال 1989 امـکـان پـذیـر شـد. شـوراى امـنـیـت در شـانزدهم ژانویه 1989 طى قطعنامه 629، تـاریـخ پـیـشـنـهـادى بـراى اجـراى قـطـعـنـامـه شـمـاره 435، یـعـنـى اوّل آوریـل 1989 را تـصـویـب کـرد و از دبـیـر کـل خـواسـتار تعیین تاریخ برقرارى آتش بس رسـمـى مـیان (سواپو) (سازمان مردم آفریقاى جنوب غربى (نامیبیا)، به رهبرى سام نجوما که مـجمع عمومى در 1976 آن را تنها نماینده معتبر مردم نامیبیا به رسمیت شناخته بود) و آفریقاى جـنـوبـى گـردیـد. بـعـلاوه ، ایـن شـورا از آفریقاى جنوبى خواست که هر چه سریعتر نیروى پـلیـس مـوجـود در نـامـیـبیا را به منظور نیل به یک توازن منطقى میان این نیرو و گروه سازمان کـاهـش دهـد. همچنین از دبیر کل خواسته شد تا ترتیبات لازم را براى ماءموریت (یونتاگ ) یعنى تـضـمـیـن اسـتـقـلال نـامـیـبـیـا از طریق برگزارى انتخابات آزاد و عادلانه تحت نظارت سازمان ملل متحد انجام دهد.


90

نیروهاى یونتاگ در اواسط ماه مه سال 1989 با تجهیزات لازم در سراسر سرزمین نامیبیا مستقر شدند وظیفه اساسى این نیرو، ایجاد شرایط لازم براى برگزارى انتخابات آزاد و عادلانه در سـرزمـین استعمارزده اى بود که هیچ گونه تجربه قبلى در مورد انتخابات نداشت . انتخابات از هـفتم تا یازدهم نوامبر 1989 براى تعیین سرنوشت مردم نامیبیا برگزار شد که سام نجوما و حـزب او، بـرنـده انـتـخـابـات بـودنـد. بـدیـن تـرتـیـب ، بـا فـعـالیـت نـیـروى یـونـتـاگ ، استقلال نامیبیا محقق شد.(226)

انقلاب اسلامى و نظم نوین جهانى

دهـه هـشـتـاد مـیـلادى ، دهـه اى سـرنـوشـت سـاز در عـرصه روابط بین المللى بوده است . شتاب تحولات ، هم سیاستمداران و هم تحلیلگران را در بهت و حیرت فرو برد، بگونه اى که کمتر کسى پیش بینى چنین تغییرات شگرفى را کرده بود. گویى جهت تاریخ تغییر کرده و همه چیز رو بـه مـتلاشى شدن مى رفت . شوروى ، ابرقدرت شرق ، فروپاشید و کشورهاى کمونیستى تـحـت عـنـوان بـلوک شـرق ، یـکى پس از دیگرى ، به تغییرات زیرساختى در نظام سیاسى و اقـتـصـادى خـود دسـت زدنـد. اتـحادیه هاى نظامى و اقتصادى دگرگون شد و صورت بندیهاى جدیدى پیدا کردند. روند مداخله سازمان ملل متحد و قدرتهاى بزرگ در مناقشات محلى و منطقه اى ، شـتـاب بـى سـابقه اى یافت . انقلاب اسلامى ایران که از نخستین زنجیره این تحولات بود، به یقین ، مى بایست موضع خود را در برابر واقعیتهاى کنونى و دورنماى آینده مشخص کند.

انـقـلاب اسلامى ایران که نظام جمهورى اسلامى ایران را به ارمغان آورد، از آرمانى فراگیر و جهان شمول برخوردار است . این انقلاب و آرمانش ، حد و مرزى نمى شناسد و در پى قطع سلطه و نـفـوذ قـدرتـهـاى بـزرگ در تعیین سرنوشت ملتها و دولتهاست . رستگارى ، آزادى و سعادت انسانها، در دورترین نقاط عالم ، را هدف غایى خود مى داند و به نظم خاصى در دولتمدارى و جهاندارى معتقد است . سیاست داخلى را بر مبناى نظام ولایت به پیش مى برد و در سیاست خارجى ، حکومت واحد جهانى ، به رهبرى امام زمان حضرت حجة بن الحسن العسگرى (عج )، را نظام مطلوب آیـنـده خـود مى داند. از این رو، نظم نوین جهانى ، که پس از جنگ ائتلاف بین المللى علیه عراق در جریان اشغال کویت و فروپاشى اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى اعلام شد، در ارتباط بـا انـقـلاب اسـلامـى ، بـایـد مـورد ارزیـابـى قـرار گـیـرد. بـدیـن مـنـظـور، ضـمـن بـیـان مـراحـل پـیـشـین نظام جهانى ، نظم نوین جهانى را بررسى کرده و موضعگیرى جمهورى اسلامى ایران را در مورد آن ، تجزیه و تحلیل خواهیم کرد.


91

نظام دو قطبى و مراحل آن

نـظـام بین المللى ، به طور کلى ، بر روابط پیچیده واحدهاى سیاسى به صورت یک مجموعه یـکـپـارچـه و داراى تـعامل ، دلالت دارد. واحدهاى سیاسى که به منزله اجزا و عناصر این سیستم است ، در روابط متقابل خود، رعایت قواعد و اصول حاکم بر سیستم را کرده و رفتار هر یک ، بر دیـگرى تاءثیر مى گذارد. این نوع نگرش به یمن انقلاب صنعتى و انقلابهاى تکنولوژیک و ارتـبـاطـات بـه وجـود آمـد. بـا پـیـدایـش ایـن متغیّرها در عرصه روابط دولتها، قواعد رفتارى مـنظمترى بر عملکرد دولتها حاکم شد. کم کم ، بر میزان و تنوع روابط دولتها افزوده شد و روابـط مـتـقـابـل آنـهـا به صورت مجموعه اى درآمد و نظام بین المللى صورتهاى خاص خود را یـافـت . مـهـمـتـریـن نـقـطـه عـطـف و شاید سرآغاز این گونه روابط را مى توان در معاهده صلح وسـتـفـالى (1648) مـشـاهـده کـرد.(227) نـظـام موازنه قوا از این تاریخ بر روابط متقابل قدرتهاى بزرگ حاکم شد.

نـظـام مـوازنه قوا: جوهره این نظام بر روابط مبتنى بر قدرت نظامى دولتهاى بزرگ استوار اسـت . از قـرن هـفـدهـم ، قـدرتهاى بزرگ اروپایى آن دوران به مدت سه قرن ، این نظم را در روابط متقابل خود اعمال کردند. نظام موازنه قوا، با همه کاستیها و فراز و نشیبهایش ، طى سه قرن متوالى توانست صلح و همکارى نسبى بین المللى را ایجاد و حفظ کند. اتحادها و ائتلافهاى انـعـطـاف پـذیـر این نظام ، یک دوره صلح و ثبات نسبى را براى جامعه بین المللى به ارمغان آورد. بـا ایـن وجـود، شـکـنـنـدگـى مـوجـود در مـاهـیـت مـوازنـه قـوا، سـرانـجـام ، زوال آن را در پـى داشـت . جـنـگ جـهانى اول در سال 1914، در واقع ، پایان این نوع نظام بین المللى مى باشد؛ زیرا روح آن که جلوگیرى از جنگ بین قدرتهاى عمده بود، با آغاز و طولانى شـدن جـنگ جهانى اول (1914 ـ 1918)، از کالبد خارج شد و عمرش به سر آمد. تاسیس جامعه ملل و میثاق آن ، آغاز (سیستم امنیت دسته جمعى ) بود.

سـیـسـتـم امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى : قـدرتـهـاى فـاتـح جـنـگ جـهـانـى اول ، بـا یـک نـگـرش ایـده آلیـسـتـى ، اقـدام بـه تـاءسـیـس جـامـعـه مـلل ، بـه عنوان یک سازمان بین المللى حافظ صلح و گسترش همکارى در جامعه جهانى کردند. امـنـیـت ، در سـیـسـتـم امـنـیت دسته جمعى ، یک پدیده عمومى و همگانى بود؛ پدیده اى که تنها با تـاءمـیـن آن بـراى هـمـه دولتـهـا و مـلتـهـا، پـرهـیـز از تـوسـل بـه زور و در پـیـش گـرفـتـن راه حـل مـسـالمـت آمـیـز بـراى حـل و فـصـل اختلافات را مى توانستند به عنوان قاعده عمومى در رفتار دولتها حاکم گردانند. هـر چـند، در سالهاى نخستین پس از جنگ ، کار آمدى امنیت دسته جمعى با شک و تردید تلقى شد، امـّا بـیـن سالهاى 1925 تا 1929، تقریباً همه قدرتهاى بزرگ ، امنیت دسته جمعى را پایه و اسـاس روابـط و رفـتـار خـود قـرار دادنـد. دهـه 1930، دهـه آزمـون جـامـعـه مـلل و امنیت دسته جمعى بود. تجاوزات واقع شده در این دهه و آغاز جنگ جهانى دوم ، نشان داد که ایـن نـظـام نـمـى تـوانـد صـلح و امـنیت بین المللى را به طور پایدار تاءمین و حفظ کند. پس از پـایـان جنگ جهانى دوم (1945) و ظهور دو قدرت برتر و فاتح (آمریکا و شوروى ) نظام بین الملل به صورت دو قطبى درآمد.

در نظام دو قطبى ، روابط دو ابرقدرت ، در ابعاد (ایدئولوژیک ، سیاسى ، اقتصادى و نظامى )، تـواءم بـا رقـابـت و خـصـومـت بود. جنگ سرد سالهاى 1945 تا 1962، بیانگر این روابط تـخـاصـم آمـیـز اسـت . جـنـگ کـره ، جـنـگ ویـتـنـام ، بـحـران کـانـال سـوئز، دیـوار بـرلیـن ، بـحـران مـوشـکـى کـوبـا و دهها مورد از این نمونه ، همگى از نـمـودهـاى بارز این نوع روابط و نظام مى باشد. آمریکا و شوروى ، زیر چتر نظام دو قطبى ، دنـیـا را بـه مـنـاطـق نـفـوذ خـود تـقـسـیـم کـردنـد، اتـحـادیـه هـاى نـظـامـى و اقـتـصـادى در مـقـابـل یکدیگر ایجاد کرده و هر یک در بالاى هرم سلسله مراتب اقتدار، به سردمدارى بلوکهاى شرق و غرب ، پرداختند. آنها همچنین ، رقابت تسلیحاتى استراتژیک و نیروهاى هسته اى را به نـقـطـه اوج خـود رسـانـدنـد. نـظـام دو قـطـبـى حـدود 45 سال حاکمیت بر جهان ، مراحل زیر را سپرى کرد:


92

الف ـ نظام دوقطبى سازش ناپذیر (غیر منعطف ):

ایـن مـرحله از سال 1945 شروع و تا سال 1962 ادامه داشت . ابر قدرتها در این دوران ، سخت تـریـن مـراحـل جـنـگ سـرد را پـشـت سـر گـذاشتند. تاءسیس اتحادیه هاى نظامى همچون (ناتو، ورشـو، سـنـتـو، آنـزوس (228) و سـیـتـو) و اتـحـادیـه هـاى اقـتـصـادى مـانـنـد (طـرح مارشال ، همکارى اقتصادى اروپا و کمکون ) در این مرحله انجام پذیرفت . رقابتهاى تسلیحاتى اتـمـى در سـطـح گـسـتـرده با استراتژى تلافى بزرگ ، نشان دهنده میزان رقابت و خصمانه بـودن روابـط در ایـن دوره اسـت . ایـن مرحله با بحران موشکى کوبا به پایان رسید. بحران مـوشـکـى کـوبـا بـه ابـرقـدرتـهـا ثـابـت کرد که اگر تعادلى در رقابت بین خود، به وجود نیاورند، امکان تقابل و برخورد هسته اى که به نابودى و انهدام طرفین مى انجامد، وجود خواهد داشت .

ب ـ نظام دو قطبى سازش پذیر (منعطف ):

دوران تـنـش زدایـى ، پـس از بـحـران مـوشـکـى کـوبا، بر روابط ابرقدرتها حاکم شد. وحشت نـاشـى از تـخریب وسیع و عظیم سلاحهاى هسته اى و مشکلات اقتصادى ناشى از هزینه سرسام آور سـلاحـهـاى اسـتـراتـژیک ، ابرقدرتها را به سوى (همزیستى مسالمت آمیز) سوق داد. در این مـرحـله ، تـفـاهـم و سـازش حـاصل شده از مذاکراتِ محدود کردن سلاحهاى استراتژیک ، باعث شد پـیـمـان (سـالت یک ) امضا شود، امّا هر یک از ابرقدرتها، در جهان سوم که حوزه نفوذ و رقابت آنـهـا بـوده و هـسـت ، بـه فـعـالیـت بـیـشـتـرى پـرداخـتـه تـا مـتـحـدیـن زیـادتـرى بـه دسـت آورند.(229)

ج ـ مرحله همکارى کامل و تمام عیار:

جهان پس از یک دوره کوتاه جنگ سرد نوین (1979 ـ 1985) به سمت همکارى و تفاهم بیشتر قدم نـهـاد. مـیـخـائیـل گـوربـاچـف ، صـدر هـیـاءت رئیـسـه اتـحـاد شـوروى ، هـنـگـامـى کـه در سـال 1985 بـه قـدرت رسـیـد، فـصـل نـویـنـى را در روابـط ابـرقـدرتها گشود. سیاستهاى آزادسـازى اقـتـصـادى و سیاسى (پروسترویکا و گلاس نوست )، از تضاد ایدئولوژیکى نظام سرمایه دارى و کمونیسم بشدّت کاست و مجموعه سیاستهاى خارجى وى که دنیاى خلع سلاح شده را نـویـد مـى داد، مـوجـب هـمـکـارى و تـفـاهـم بـى سـابقه در صحنه روابط بین المللى گردید. بـسـیـارى از مـنـاقـشـات مـنـطـقـه اى ، در این رهگذر، که جنبه بین المللى نیز پیدا کرده بودند، حـل و فصل شده و سازمان ملل متحد، در این راستا، از اعتبار و اهمیت بیشترى برخوردار شد، زیرا زمـیـنـه هـاى تـحـقـق سیستم امنیت دسته جمعى و تصمیم گیرى در شوراى امنیّت که فقط از طریق هـمـکـارى و تـفـاهـم حـاصـل مـى شـود، فراهم گشت . کشورهاى اقمارى و متحد نزدیک شوروى (در اروپـاى شـرقـى ) از اسـتـقـلال و قـدرت عـمـل بـیـشـتـرى بـهـره مـنـد شـده و امـکـان استقلال آنها از مسکو فراهم گشت . در سایه چنین تحولات و تغییراتى ، صورت بندى نظام دو قطبى دگرگون شد و بستر مساعد براى شکل گیرى نظم نوین بین المللى مهیا گشت .


93

فروپاشى شوروى ، سرآغاز نظم نوین جهانى

سـرانـجـام ، امـپـراتـورى مـلیـّتـهـا بـه همراه ایدئولوژى کمونیسم ، نظام تک حزبى و سیستم اقـتـصـادى سـوسـیـالیـسـم در سـال 1991 فـروپـاشـیـد و بـه اسـتـقـلال خـواهـى جـمـهـوریـهـاى شـوروى ، جـامـه عـمـل پـوشـانـد و پـانـزده کـشـور مـستقل در صحنه بین المللى ظهور کردند؛ هر چند، تعدادى از این جمهوریها در یک اتحاد نیم بند (جـامـعه مشترک المنافع ) به حیات خود ادامه مى دهند. در واقع ، ظهور قدرت سیاسى گورباچف در سـال 1985، خـود بـه مـنزله دوره اى بود که دنیا به سوى نظم دیگرى سوق داده مى شد؛ زیرا در این مرحله ، کشورهاى اروپاى شرقى از سلطه کمونیسم و مسکو رهایى بسته و اتحاد دو آلمـان نـیـز حاصل شد. در هر صورت ، با متلاشى شدن ابر قدرت شرق ، نظام دو قطبى ، یک پـایه اصلى خود را از دست داد و به طور حتم ، این سیستم نیز به همراه فروپاشى شوروى ، متلاشى گردید. امّا اینکه چه نظام بین المللى ، بر عرصه روابط و رفتار دولتها حاکم شده اسـت ، هـنـوز صـورت بـنـدى آن ، بـخـوبـى مشخص و متعیّن نشده است ؛ از این رو، در اینجا، به اَشکال و صورتهاى محتمل نظم نوین جهانى در آینده اشاره مى کنیم .

1ـ نظام تک قطبى سلسله مراتبى

یکى از صورتهاى احتمالى نظام آینده جهانى ، که آمریکا در پى تحقق آن مى باشد، نظام (تک قـطـبـى ) سـلسله مراتبى است . آمریکا، در این نظام ، رهبرى سیاسى ـ اقتصادى جهان را در دست داشـتـه و سـایـر قدرتها، در رده هاى پایین ترى فعالیت مى کنند. در این راستا، آمریکا خواهان سـلطه کامل بر تمام جهان در ابعاد دموکراسى ، نظام اقتصاد آزاد، تصمیم گیرى بین المللى ، تـجـارت و بـازرگانى آزاد و تسلیحات است . جورج بوش ، رئیس جمهور سابق آمریکا، براى نـخـسـتـیـن بـار سخن از (نظم نوین جهانى ) راند و چندین بار در سخنرانیهاى خود به آن اشاره کـرد.(230) آنـچـه را کـه ایالات متحده آمریکا براى عملى شدن آن تلاش مى کند، به یـقـیـن ، هـمـسـو و هـمـاهـنگ با منافع حیاتى آمریکا مى باشد که جز سلطه و نفوذ همه جانبه بر کل جهان چیز دیگر نیست . به هر حال ، موانعى که آمریکا براى تحقق برنامه سلطه جهانى خود با آن رو به روست ، عبارتند از:

الف ـ مشکلات اقتصادى ـ اجتماعى داخلى آمریکا: این کشور با ششصد میلیارد دلار بدهى خارجى ، از مـقروض ترین دولتهاى جهان است . کسرى بودجه ، عدم موازنه پرداختهاى تجارى خارجى و اغـتـشـاشـات داخـلى ، از سـایـر مـوانـع عـمـده ایـن کـشـور بـراى نیل به این مقصود محسوب مى شود.(231)

ب ـ قطبهاى اقتصادى جهان : ژاپن و اروپاى متحد از قطبهاى عمده اقتصادى جهان هستند. آمریکا که در پـى سـلطـه اقـتـصادى بر جهان است ، به طور طبیعى ، با قدرتمندترین قطبهاى اقتصادى دنـیـا تضاد پیدا خواهد کرد. محدودیتهاى تجارى از جمله موانع بزرگى است که این دولتها مى تـوانـنـد عـلیه آمریکا به کار برند. به تدریج ، ستیز و واگرایى این قدرتهاى اقتصادى ، سد قابل ملاحظه اى براى ناکامى نظم نوین آمریکاییها خواهد بود.(232)

ج ـ نـیـروى احـیا شده مذهبى : جهان از دهه هفتاد به این طرف ، شاهد ظهور نیروى مذهبى احیا شده اى اسـت کـه بـا قدرتهاى جهانى به مبارزه برخاسته و از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است . ایـن نـیـروى مـذهـبـى کـه در کـشـورهـاى اسـلامـى ریـشـه دارد، شـکـل دهـنـده جنبشهاى رهایى بخش است و انقلاب اسلامى ایران از نمودهاى بارز آن است که الهام بـخـش سایر حرکتهاى اسلامى در دورترین نقاط جهان نیز مى باشد.(233) برترى طلبى آمریکا به طور مستقیم با مخالفت این آرمانگرایان اسلامى رو به رو خواهد شد.

د ـ جـهـان سـوم و عـقـب مـانـدگـى فـزایـنـده : یـکـى دیـگـر از عـوامـل بازدارنده سلطه آمریکا بر جهان ، شکاف بین کشورهاى توسعه یافته و عقب مانده است . آگـاهى ملتها در آینده ، مانع جدّى در برابر اراده آمریکا خواهد بود. کشورهاى جهان سوم که در نـظـام دو قـطـبـى بـه سـوى تـشـکیل (جنبش عدم تعهد) روى آوردند، در نظام تک قطبى با سلطه آمریکا، تمهیدات و شیوه هاى دیگر مبارزه را تجربه خواهند کرد.


94

بـه طـور خـلاصـه ، تـمـایل هیاءت حاکمه آمریکا به ایجاد نظم نوین جهانى ، با واقعیات بین المـللى هـمـسـویـى نـدارد. بـلکـه بـر عـکـس ، دورنماى آینده ، تصویرى مبهم و تیره و تار در قـبـال حـاکـمـیـت جـهـانـى آمـریـکـا را نـشـان مـى دهـد. سـخـن (آنـدره فـونـتـن )، تـحـلیـلگـر مسائل بین المللى ، شاید روشن ترین کلام در ترسیم واقعیت مزبور باشد.

با این حال تا کنون هیچ ملتى این چنین نزدیک به سیادت بر جهان نبوده است و ایالات متحده مى تـوانـد مـبـاهـات کـنـد کـه بـا تـرویـج الگـو و نمایش قدرت خود، توانسته است به این مرحله برسد.

حـال بـایـد دیـد آیـا اوّلاً امکان دارد و درثانى مطلوب است که ملتى ، هر قدر بزرگ باشد، به تنهایى مسؤ ولیت صلح جهانى را بر عهده بگیرد؟

هرگونه انحصارى ، نارضایتى به وجود مى آورد، هر قدرتى وقتى زیاد گسترده شد، ضعیف مى شود و گرایش به شاخه شاخه شدن پیدا مى کند.

هـیـچ مـلتـى قـادر نـیـسـت بـه تـنـهـایـى رهـبرى کره زمین را براى مدتى طولانى در دست داشته باشد.(234)

2ـ نظام چند قطبى

یـکـى از مـحـتـمل ترین صورتهاى نظام بین الملل آینده ، نظام چند قطبى است . قطبهاى احتمالى آینده عبارتند از: امریکا، اروپاى متحد و ژاپن .

از آنجا که محور اصلى قدرت در نظام آینده ، (اقتصاد) مى باشد. قطبهاى اقتصادى عمده جهان ، شـکـل دهنده سیستم چند قطبى مى باشند. آمریکا در همین رابطه ، اقدام به ایجاد اتحادیه (نفتا)، مـتـشـکـل از آمـریـکا، کانادا و مکزیک ، کرد که از لحاظ ثروت و مبادلات اقتصادى ، مى تواند به بـزرگـترین قطب اقتصادى دنیا تبدیل گردد. اروپا در یک روند اتحاد و ادغام به اروپاى متحد بـه فـعـالیـت اقـتـصـادى ، مـالى و پـولى هـماهنگ دست زده است . ژاپن به همراه کشورهاى تازه صنعتى شده منطقه پاسیفیک (اقیانوس آرام )، قطب دیگر اقتصادى جهان است .(235)

تـصـویر احتمالى دیگر از نظام چند قطبى در ابعاد اقتصادى ، سیاسى ، نظامى و فرهنگى مى تواند به صورت زیر باشد:

الف ـ قطبهاى اقتصادى : آمریکا، اروپا و ژاپن .

ب ـ قطبهاى نظامى : روسیه و آمریکا (صاحبان اصلى سلاحهاى هسته اى استراتژیک ).

ج ـ قـطـب سـیـاسـى : آمـریـکـا (تـحـت عـنـوان دیـپـلمـاسـى سـازمـان ملل متحد).

د ـ قطبهاى فرهنگى : فرهنگ مذهبى احیا شده و فرهنگ دموکراسى .

3ـ نظام حکومت جهانى واحد

بـعـضـى از تـحـلیـلگـران روابـط بـیـن المـلل کـه بـه نـقـش مـحـورى دیـپـلمـاسـى سـازمـان مـلل مـتـحـد در سـالهاى اخیر با دید خوش بینانه اى مى نگرند، عقیده دارند که نظام آینده (نظام حکومت جهانى ) تحت چتر سازمان ملل متحد خواهد بود. سیستم امنیت دسته جمعى در سالهاى پایانى دهـه 1990، بـارقه اى را در دل آرمانگرایان ایده آلیست در عرصه روابط دولتها و ملتها به وجـود آورد؛ آنـهـا اعتقاد دارند حقوق و اخلاق بین المللى ، راه حلهاى مسالمت آمیز و همکارى دولتها، چاره ساز معضلات کنونى جامعه جهانى است .(236)

تـحـقـق دولت جـهـانـى تـحـت نـظـر سـازمـان مـلل مـتـحـد بـه دو شکل امکان پذیر است :

الف ـ حـفـظ سـاخـتـار کـنـونـى سـازمـان مـلل مـتـحـد: در ایـن صـورت ، اسـتـقـلال و حـاکـمـیـت کـشـورهـا مـحـفـوظ مـى مـانـد و سـازمـان مـلل مـتحد به عنوان یک سازمان بین المللى مقتدر که بیشتر دولتها، منشور آن را امضا کرده اند، عمل خواهد نمود. در این راستا، سازمان ملل با توجه بیشترى به (امنیت )، (صلح )، (حقوق بشر)، (آزادیـهـاى اسـاسـى ) و (تـوسعه ) سعى مى کند نقش مهمترى در صحنه جهانى ایفا کند. سیستم امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى بـا قـبـول هـمـکـارى بـیـشـتـر اعـضـا، کـار آمـد شـده و بـه هـمـیـن دلیـل ، ایـن سـازمان ، در مناطق بحرانى ، قبل از ایجاد کشمکش و جنگ ، اقدام به تصمیم گیرى و عمل مى کند.(237)

ب ـ اصـلاح سـاخـتـار سـازمان ملل متحد: ویلى برانت ، صدر اعظم پیشین آلمان ، از جمله افرادى است که خواهان اصلاح ساختار سازمان ملل متحد است . او طرحى را به نام (ابتکار استکهلم ) به (خـاویـر پـرز دکـوئیـار)، دبـیـر کـل سـابـق سـازمـان مـلل ، ارائه داد و در آن خـواسـتـار تـشـکـیـل یـک دولت جـهـانـى زیـر نـظـر سـازمـان مـلل ـ کـه طـى سـالهـاى دهـه 1920 از سـوى (برتراندراسل )، فیلسوف انگلیسى ، پیشنهاد شده بود ـ گردید.(238)


95

در اینجا، پس از بررسى نظامهاى پیشین ، نظام دو قطبى و احتمالات نظم نوین جهانى ، مواضع جمهورى اسلامى ایران در قبال پدیده اخیر را بیان مى کنیم . انقلاب اسلامى که تجلى و تبلور آن حکومت جمهورى اسلامى ایران است ، در دو استراتژى ، یکى کوتاه مدت و دیگرى بلند مدت ، برنامه ریزى خواهد داشت .


96

انقلاب اسلامى و نظم نوین جهانى

جـمـهـورى اسـلامـى ایـران ، در اسـتـراتـژى خود که با واقعیت کنونى بین المللى نیز همسو مى بـاشـد، بـا تـکـیـه بـر قـانون اساسى ، قرآن و رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ، سیاست حمایت از حـکومت جهانى را در پیش مى گیرد و با نظم نوین آمریکایى به مقابله برمى خیزد. البته ، در اسـتـراتـژى بـلند مدت ، نظام مطلوب تحت رهبرى حضرت ولى عصر(عج ) را بلنداى همت خویش قرار خواهد داد.


97

ردّ نظم نوین جهانى با حاکمیت آمریکا

نـظـام بـیـن الملل تک قطبى تحت سیادت آمریکا و نیز نظام جهانى که یکى از قطبهاى عمده و مؤ ثـّر آن آمـریـکـا باشد، نمى تواند مورد حمایت جمهورى اسلامى ایران قرار گیرد. آمریکا، حدود بـیـش از 45 سال حاکمیت در نظام دو قطبى ، پس از جنگ جهانى دوم ، کارنامه سیاه و تاریکى از عـدالت ، آزادى و اسـتـقـلال را به یادگار گذاشته است . آمریکا در راستاى بلوک بندى جهان ، به ایجاد پیمانها و سازمانهاى نظامى و اقتصادى دست زد تا بر مبناى آنها، اقتدار و سلطه خود را حـفـظ کـنـد، از اسرائیل غاصب در خاورمیانه حمایت کرده و با این کشور که از رعایت هرگونه قوانین بین المللى ابا دارد، پیمان دفاعى و استراتژیکى منعقد کرده است .

آمـریکا در رابطه با کشورهاى جنوب ـ جهان سوم ـ همواره با ابزارهاى (وام و اعتبارات ) و (دانش فـنـى )، آنـهـا را بـه خود وابسته کرده و بحران بدهى را به وجود آورده است . در مناطقى مانند (هـنـدوچـیـن )، جـهـت تـثـبـیـت اقـتـدار خـود، به کشتار وسیع و همه جانبه ویتنامیها دست زد که موجب سـرافـکـنـدگـى بـشـریـت قـرن بـیـسـتـم مـى بـاشـد. ایـن دولت اسـتـکـبـارى ، در قـبـال پـیروزى انقلاب اسلامى و فروپاشى نظام استبدادى شاه در ایران ، ـ که ژاندارم منافع غـرب در خـلیـج فـارس بـود ـ دهـهـا تـوطئه و حتّى براندازى جمهورى اسلامى ایران را تهیه و تـدارک دیـد. در جنگ تحمیلى عراق علیه ایران نیز با حضور گسترده ناوگانهاى آمریکایى در مـنـطـقـه و حـمـایت همه جانبه از عراق ، مشکلات زیادى در راه تحقق آرمانهاى انقلاب اسلامى ایجاد کـرد. بـنـابـرایـن ، ملت مسلمان و انقلابى ایران به همراه رهبر و دولت ، هرگز سر تسلیم در قبال سلطه جویى آمریکا فرود نخواهد آورد و با تمام توان با آن مقابله خواهد کرد.


98

نقش جمهورى اسلامى ایران در نظم نوین جهانى

مـوقـعـیـت اسـتـراتـژیـک ، مـرکـزیـت انـقـلاب اسـلامـى و تـوانـایـیـهـاى بـالقـوه و بـالفـعـل اقـتـصـادى و نـظـامـى جـمـهـورى اسـلامـى ایـران ، نـقـش ‍ قـابـل مـلاحـظـه اى را بـراى کـشورمان در نظم نوین بین المللى فراهم مى کند. ایران در منطقه خـاورمـیـانـه و خـلیـج فـارس از اهـمـیـت ژئوپـولتـیـک بـرخـوردار اسـت . آسیاى میانه به همراه اسـتقلال جمهوریهاى شوروى سابق که مشترکات فرهنگى و دینى عمیق با ایران دارند، به این اهـمـیـّت افـزوده اسـت . مـجـمـوعـه ذخایر زیرزمینى ، نیروى انسانى و تجارب نظامى ایران طى سـالهـاى دفـاع مـقـدس ، کشورمان را به طور بالقوه ، آماده ایفاى نقش محورى در نظم نوین مى کـنـد. ایـنـک ، مـحـورهـایـى که امکان مانور در سطح منطقه و جهان را براى ایران فراهم مى کند، بررسى مى کنیم :

الف ـ جـهـان اسلام : مهمترین محورى که جمهورى اسلامى مى تواند در سطح جهانى بر مبناى آن فـعـالیـت کـند (جهان اسلام ) است . مجموعه اى از کشورهاى اسلامى در سه قاره (آسیا، آفریقا و اروپا)، نیروى بالقوه عظیمى است که با رهبرى واحد و خط مشى هماهنگ مى تواند در سیستم بین المـللى ، یک عامل موثر و فعّال باشد. زمینه هاى وحدت و همگرایى در این کشورها در ابعاد زیر وجود دارد:

1 ـ وحدت مذهبى و دینى .

2 ـ وحـدت فرهنگى منطقه اى (اعراب در خلیج فارس ، سیاهان در آفریقا و فارسى زبانان در آسیاى میانه و...).

3 ـ وضعیت مشابه اقتصادى و سیاسى (جهان سومى بودن ).

4 ـ مـشـابـهـت تـاریـخ اسـتـعـمـارى در ایـن کـشـورهـا و مـبـارزات استقلال طلبانه .(239)

جـمـهـورى اسـلامـى مـى تـوانـد بـا بـهـره گـیـرى از این زمینه هاى همگرایى و وحدت ، یک قطب ایـدئولوژیـک در جـهـان ایـجـاد کند که در مقابل سلطه قدرتمندان ، قادر به مقاومت و رویارویى باشد. اگر این تعداد از کشورها در فعالیتهاى اقتصادى به وحدت برسند، مى توانند یک قطب اقـتـصـادى عمده محسوب شوند که آثار سیاسى آن در یکسان بودن سیاستها، اقدامات و تصمیم گیریها در سازمانهاى منطقه اى و بین المللى آشکار مى شود.(240)

ب ـ جـهـان سـوم و جـنبش غیر متعهدها: جنبش غیر متعهدها، مرکز وحدت کشورهاى توسعه نیافته مى بـاشـد کـه تـاکـنـون بـیش از یکصد کشور عضو آن هستند. کشورهاى عضو این جنبش ـ که از یوغ اسـتعمارگران اروپایى رها گشته در چنگال سلطه جوییهاى آمریکا گرفتار شده اند ـ آمادگى زیـادى بـراى پـذیـرش طـرحـهـا و برنامه هاى جمهورى اسلامى دارند و کشورمان با تکیه بر نفرت عمیق ملتها و غارت منافعشان توسط استعمارگران نو، مى تواند این مجموعه عظیم را به سدّى در مقابل و سلطه جویى و سلطه پذیرى تبدیل کند.

ج ـ آسـیـاى مـیـانـه (مـرکزى ): کشورهاى تازه استقلال یافته و رهیده از بند کمونیسم در آسیاى میانه ، امید روشنى را براى مسلمانان در حفظ دین ، فرهنگ و تمدن خود به وجود آورده ، ایران از جـهـت اقـتـصـادى ، فـرهـنـگـى ، ایدئولوژیک و سیاسى مى تواند در مرکزیّت این کشورها قرار گیرد. زمینه هاى مشترک ، (دینى ، فرهنگى و اقتصادى ) مى تواند به روابط عمیق و گسترده اى تـبـدیـل شـود کـه ایـران اسـلامى ، تاءمین کننده بسیارى از نیازهایشان باشد. ایجاد و توسعه سـازمـانهاى منطقه اى ، همچون سازمان کشورهاى همجوار دریاى خزر و اکو، امید روشنى در تحقق ایـن آرمـان اسـت . این منطقه استراتژیک با نیروى انسانى بسیار، منابع زیرزمینى بى شمار و خـلاّقـیـتـهـاى وافـر مـى تـوانـد تـحـت رهبرى دینى و سیاسى جمهورى اسلامى ایران به قطبى تبدیل گردد که در نظم نوین جهانى ، نیروى قابل ملاحظه بشمار آید.(241)

سـازمـان مـلل مـتـحـد: سـازمـان مـلل مـتـحـد، در نـظـم نـویـن جـهـانـى بـا هـر شـکـل و صـورتـى ، داراى اهـمـیـت و نقش بارزى است . این سازمان بین المللى هر چند با مکانیسم شـوراى امـنـیـت ، تـحـت تـاءثـیـر زیـاد قـدرتهاى بزرگ دنیاست ، امّا جمهورى اسلامى ایران در صورت کسب موفقیت در هر یک از قطبهاى یاد شده ، مى تواند به عنوان نیروى بزرگ و عمده در دنیا و سازمان ملل متحد تلقى گردیده و از محرومان و مستضعفان جهان دفاع کند. از این رو، محور سازمان ملل ، محورى مناسب براى ایفاى نقش جهانى جمهورى اسلامى ایران است .


99

ه‍ ـ خـاورمـیانه : خاورمیانه از مناطق مهم و حساس دنیاست ؛ هم در نظام جهانى گذشته و هم در نظم نـویـن آیـنده ، اهمیت اقتصادى آن از لحاظ منابع زیرزمینى بویژه (نفت ) براى کشورهاى صنعتى غیر قابل انکار است . کانال سوئز، به عنوان نزدیک ترین راه دریایى مدیترانه به اقیانوس هـنـد، از اهـمـیـت اسـتراتژیک در این منطقه برخوردار است . فزونى جمعیت مسلمانان در این منطقه ، نـهـضـتـهـا و جنبشها، احزاب اسلامى و انقلابى در میان ملتها، از نظر سیاسى ، حساسیت ویژه اى به منطقه بخشیده است . تواناییهاى بالقوه کشورهایى مانند جمهورى اسلامى ایران ، ترکیه ، پـاکـسـتـان ، مـصـر و عـربستان مى تواند به عنوان مانعى بر سر راه تحقق نظم نوین ادعایى آمـریـکـا بـاشـد. جـمـهـورى اسـلامـى ایران با تکیه بر زمینه هاى مشترک مذهبى ، جغرافیایى و تـاریـخـى مـى تـوانـد ایـن مـنـطـقـه را بـه قـطـبـى اقـتـصـادى و سـیـاسـى تـبـدیـل نـمـایـد. کـنـفـرانـس اسـلامـى مـى تـواند در این زمینه به عنوان ابزار مناسبى در تحقق همگرایى مورد استفاده قرار گیرد.(242)

در ایـنـجـا، پـس از بـررسـى اسـتـراتـژى کـوتـاه مـدت جـمـهـورى اسـلامـى ایـران در قـبـال نـظم نوین جهانى ، استراتژى بلند مدت کشورمان را تحت عنوان ، (نظام جهانى مطلوب ) مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم .


100

دورنماى نظام جهانى مطلوب

نـظـام جهانى مطلوب از دیدگاه اسلام ، نظامى عادلانه است که بر پایه هاى (رهبرى ، قانون ، حـاکـمـیـت و امت واحده ) استوار مى باشد و پس از ظهور امام زمان (عج ) در جهان تحقق مى یابد. ما مـسـلمـانـان وظـیـفـه داریـم کـه در بـرپـایـى آن نـظـام بـر حـق ، تـلاش و کـوشـش وافـى بـه عمل آوریم .

گذر از نظام کنونى و رسیدن به نظام مطلوب ، سه مرحله را ممکن است در برداشته باشد. به عـبـارت دیـگـر، نـظـام مـقـدس ‍ جـمـهـورى اسـلامـى ایـران و مـسـلمـانـان جـهـان تـا نیل به نظام مطلوب ، در برابر نظام کنونى و نظم نوین جهانى ، نگرش زیر را خواهند داشت :

نـظـام بـیـن المـللى کـنـونـى : در ایـن نظام که پایه و اساس آن (دولت ـ کشور) است ، ملّتها از یـکـدیـگـر جـدا زنـدگـى مـى کنند و مرزهاى جغرافیایى موجب مرزبندیهاى واقعى بین انسانها و ملّتها گردیده است . جمهورى اسلامى ایران در ارتباط با این نظام بین المللى ، بر مبناى حقوق و قـراردادهاى بین المللى رفتار مى کند. مشارکت فعّال در سازمانهاى بین المللى بر این اساس قـرار دارد کـه در حـد امـکـان روابط ملتها و دولتها را بر مبناى (برابرى )، (حق )، (عدالت ) و (احترام متقابل ) استوار سازد.

حـکـومـت واحـد جـهـانـى : در این فرض که یکى از صورتهاى احتمالى نظام بین المللى آینده مى بـاشـد، مـمـکـن اسـت حـکـومـت جـهـانـى واحـد بـر مـبـنـاى حـاکـمـیـت سـازمـان مـلل مـتـحـد ایـجـاد شـود. در آن نظام ، البتّه ، وظیفه ما بر مبناى استراتژى (دعوت ) براى آگاه سازى ملّتها قرار دارد. جمهورى اسلامى ایران با تکیه بر نیروى ملتها و افکار عمومى جهانى و قـطـبـهـاى قـدرتـمـنـد جـهـان اسـلام ، جـهـان سـوم و آسـیـاى مـیـانـه ، سـعـى در تحقق آرمانهاى عدالتخواهانه در نظام بین المللى دارد.

نـظـام بین المللى امّت واحده (امامت و امت ): نهایى ترین مرحله نظام مطلوب اسلام ، نظام امامت و امت اسـت . امـام بـه عـنـوان مـرکز و قطب آرمانى و فکرى بشریت ، جهت اصلاح جامعه جهانى ، حاکمیت الهـى را در نـظـام بـیـن المـللى به مورد اجرا مى گذارد. تمام ملتها و سرزمینها تحت عنوان (امت واحده ) به سوى کمال و تعالى سوق داده مى شوند.(243)

سـاختار نظام جهانى مطلوب که سعادت و آسایش همه انسانها را در سطح جهانى تاءمین مى کند، بـر سـه مـحـور (تـشکیل حکومت واحد جهانى (بر چیدن مرزها)، قانون واحد (قانون الهى ) و حاکم واحد (اللّه ) استوار است . تشکیل حکومت جهانى واحد، این امکان را براى بشریّت فراهم مى سازد که همه انسانها بدون احساسات و تعلّقات ملّى و ناسیونالیستى در کنار هم با صلح و صمیمیت زنـدگـى کـنـنـد. شـایـد مـهـمـتـریـن عـلت اختلافها، جنگها و نزاعهاى میان آدمیان ، وجود احساسات نـاسـیـونـالیـسـتى باشد. بعلاوه ، تجربه تاریخ انسانى بیانگر آن است که قوانین تدوین شـده انـسـانـى هـرگـز نتوانسته حق و عدالت را به بار آورد. حاکمیت قانون الهى در جامعه بین المـللى مـوجب برخوردارى انسانها از عدالت واقعى گردیده و ریشه بسیارى از منازعات از بین مى رود. حاکمیت الهى در جهان ، زمینه رشد و تعالى بشریت را در تمام ابعاد فراهم کرده ، مایه وحدت در هدف و عمل مى شود و از این طریق به همبستگى نوع انسان منجر مى گردد.

ارکان ساختار نظام مطلوب جهانى

عـنـاصر چهارگانه (رهبرى )، (امت واحده )،( قانون ) و (حاکمیت )، زیر بناى نظم مطلوب اسلامى را تشکیل مى دهد که به بررسى مختصرى از هر یک اکتفا مى شود.

رهبـرى

امـامـت و رهـبرى در نظام جهانى آرمانى اسلام ، مرکز وحدت و یکپارچگى جامعه بشرى است . امام ، زعـامـت مـعـنـوى و سـیـاسـى را بـه عـهـده گرفته ، احکام و فرامین الهى را با تکیه بر ایمان و آگـاهـى مـردم عـمـلى مـى سـازد. امـام در ایـن مـقـام ، داراى چـهـار ویـژگـى ذیل است که به ایشان و مردم جهان ، امکان مى دهد تا حکومت واحد جهانى را بنیاد نهد.


101

الف ـ مـرکـزیـت و قطب ایدئولوژیک (عقیدتى ): بر پا کننده حکومت جهانى اسلام ، امام دوازدهم ، حضرت مهدى (عج )، زمامدار بر حق جهان و هدایت کننده مردم به سوى حق تعالى است . امام از آنجا که واسطه فیض الهى است ، باید محور حرکت و فعالیت بشریت قرار گیرد. کُلِّ جامعه و امت در گـرداگـرد امـام به گردش در آمده و امام هسته مرکزى و نگهدارنده و نظم دهنده جامعه مى باشد. حـضـرت عـلى (ع ) در خـطـبه شقشقیه ، امام را به (قطب الرّحا) یعنى محورى که سنگ آسیاب به دور آن مى چرخد، تشبیه کرده است .

(وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحا)(244)

در حالى که او (خلیفه ) نیک مى دانست که موقعیت و نقش من چون قطب در سنگ آسیاب است .

جـامعه جهانى در عصر ظهور با پیوند خوردن با عنصر امامت به حرکت تکاملى خود ادامه مى دهد. اسـتـعـدادهـاى مـردم در گـرو پـیـروى از او، شـکـوفـایـى نـهـایـى را حـاصـل مـى کـنـنـد. امـام ، راهـبـر ایـمـان و عقیده مردم در تحقق احکام و فرامین الهى است . آرى ، این گـونـه است که امام ، محور و مرکز نظام جهانى قرار گرفته و اداره و هدایت جامعه به دست با کـفـایـت او بـه مـطـلوب نـهـایـى نـائل مـى گـردد. و هـدف آفـریـنـش یـعـنـى کمال انسان به واقعیت مى پیوندد.

ب ـ بـرگـزیـده الهـى : امـام و هـادى بـشـریـت ، مـنـتـخـب خـداسـت ؛ زیـرا تـنـهـا راه وحـى ، راه کـامـل هـدایت است . پروردگار متعال بر انسان و انسانیّت منّت نهاده ، فردى از همه نظر ممتاز را انـتـخـاب و بـه فـرمانروایى جهان گمارده است . این خصیصه در کلام مولى الموحدین على (ع ) چنین بیان شده است :

(وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَ فیهِمُ الْوَصَیَّةُ وَالْوارِثَةُ)(245)

و خـصـائص امـامـت (عـلوم و مـعـارف حـقـه و آیـات و معجزات ) در آنان جمع و حق ایشان است وبس و دربـاره آنـان وصـیـت (رسـول اکرم (ص ) و ارث بردن از (آن وجود محترم ) ثابت است (و ایشان بـه آن حـضـرت از هـر جـهـت نـزدیـکـتـر و سـزاوارتـرند و لیکن بعضى از این امت به وصیت آن بزرگوار عمل نکرده ارث او را پایمال نموده و تخم فساد را در روى زمین پاشیدند.

ج ـ پـذیـرش و بیعت مردم : تحقق امامت در زمینه حکومت به پذیرش مردم وابسته است . به عبارت دیـگـر، هـنگامى امام حاکمیت الهى را محقق مى سازد که مردم با آگاهى به او ایمان آورده ، از سر اخلاص ، تابع وى گردند. بشریت آگاه با قبول حکومت مشروع امام به سوى مصلحت حقیقى خود یعنى هدایت و کمال گام برداشته ، نظام امامت و امت رابنیان مى نهند.

د ـ اسـوه بـودن بـراى امـّت : امـامـت مـسؤ ولیتى بزرگ جهت هدایت مردم است . امام از همه جهات یک انـسـان کـامـل است . بندگان خدا با اعتقاد به رهبرى که تمامى استعدادها و ارزشهاى الهى در او بـه فـعلیّت رسیده مى توانند سیر حقیقى الى اللّه را بپیمایند. از این رو، یک جنبه این نظام ، اطاعت و پیروى از تمامى رفتارها، اخلاقیات ، ایده آلها و دستورات امام مى باشد.

امّت واحـده

یکى دیگر از ارکان نظام جهانى مطلوب ، (امت واحده ) است .

بـدیـن مـعـنـا کـه انـسـانـهـا در آن دوران بـلوغ و شـکـوفـایـى بـه مرحله والاى تعالى رسیده و بالفعل داراى ارزشهاى واقعى انسانى مى گردند؛ برخلاف دوران معاصر که آدمیان به بلاى وحشتناک جهل ، فقر، گمراهى دچار هستند. سیر تکاملى جوامع ، فطرت خدا خواهى و صلح جویى و مـجـمـوعـه الزامـات اجـتـمـاعـى ، جـامـعـه بـشـرى را بـه سـوى تـرقـى و تـکـامـل سـوق داده و بـا هـدایـت امـام بـه وحـدت و یـکـانـگـى کـامـل ، نـایـل مـى آیـد. جوامع بشرى ، از دیدگاه قرآن داراى فطرت یکسان بوده و وحدت امت در نخستین مراحل اجتماعى انسان حاصل بوده است :


102

(کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً)(246)

مردم یک امت بودند.

جـامـعـه جـهـانـى کـه اسـلام نـویـد دهـنـده آن اسـت ، جـامـعـه اى هـمـگـون و متکامل است که استعدادها و ارزشهاى انسانى در آن شکوفا مى گردد و نیازهاى بنیادین فطرت و روح انسانى برآورده مى گردد. قرآن کریم ، چنین نظامى را این گونه بشارت مى دهد:

وَعـَدَ اللّهُ الَّذیـنَ امـَنـُوا مـِنـْکـُمْ وَ عـَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذیـنَ مـِنْ قـَبـْلِهـِمْ وَ لَُیـمـَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً یَعْبُدُونَنى لا یُشْرِکُونَ بى شَیْئاً(247)

خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده اند، وعده داده است که آنان را خلیفه خود در زمین خواهد گرداند؛ آنگونه که پیشینیان را خلیفه گردانیده است . و تحقیقاً دینى را کـه بـراى آنـهـا بـرگـزیـده اسـت مـستقر خواهد ساخت . و مسلّماً به آنها پس از یک دوره بیم و ناامنى ، امنیت خواهد بخشید که دیگرى تنها خداى یگانه را پرستش کنند و دیگرى را شریک خدا قرار ندهند.

قانـون

(قـانـون واحـد) کـه از مـکـتـب انـسان ساز اسلام سرچشمه مى گیرد، از عناصر وحدت بخش نظام مـطـلوب جـهـانـى است . قانون در جامعه بشرى از اهمیت بسزایى برخوردار است ، زیرا قانون ، روابط متقابل انسانها را در جامعه جهانى مشخص مى سازد. جامعه بشرى همواره از نقصان قانون رنـج بـرده و مـى بـرد. عـقـل کـه قـادر بـه تـرسـیـم حـدود و تـعـیـیـن هـمـه جـانـبـه مـسـائل نـبـوده ، هـرگـز یـک سـیـسـتـم حـقـوقـى و قـانـونـى کـامـل ارائه نـداده اسـت . قـانـون شـرع کـه از جـانـب آفـریـدگـار جـهـان بـه وسـیـله وحـى نازل شده ، ویژگى کامل و همه جانبه بودن را داراست و بافطرت انسانها نیز سازگار است . از ایـن رو، در دوران تـحـقـق نـظـام امـامـت و امـت ، قـانـون کـامل و تمام یعنى سیستم حقوقىِ به اجرا درآمده که همه در برابر آن ، یکسان بوده و براى هر شخصى و مقامى نیز به میزان ظرفیت و توانایى اش ، حقوق و وظایفى تعیین گردیده است .

حاکمیت

حاکمیت بالاصالة تنها از آن خداست . اراده جامعه بشرى نیز از آنِ اوست ، چرا که جهان ، مجموعه بـه هـم پـیوسته اى است که تمامى عناصر و ارکانش در ید قدرت الهى است . اراده الهى تعلّق گـرفـتـه که حاکمیت خویش را در باب تدبیر و اداره جامعه (سیاسى ) به انسانهایى تفویض کـنـد کـه تـجـلى اراده اویـنـد ـ هـر چـند این تفویض از قدرت و حاکمیت او چیزى نمى کاهد ـ و آنها (پیامبران و امامان ) مى باشند.

حـاکـمـیـت در نـظـام جـهـانـى مـطـلوب بـه دسـت رهـبـرِ بـرگـزیـده الهـى اسـت کـه از جـانـب او اِعـمـال حاکمیت مى کند. حاکمیت امام به معناى حاکمیت قانون ، عدالت ، حق و معنویت است . جهان تحت حـاکـمـیـت الهـى امـام ، بـه جـهـانـى تـبـدیـل مـى گـردد کـه هـمـگـان در جـهـت تکامل و تعالى ، فعالیت مى کنند.


103

ویژگیهاى نظام برتر مطلوب

بـررسـى بـرخـى از خـصـوصـیات و ویژگیهاى نظام جهانى مطلوب ، آگاهى ما را نسبت به آن افـزایـش داده با این آرمانى ترین ایده اسلامى آشناتر خواهد ساخت . این شناخت ، درخواست ما را از خداى بزرگ جهت تحقّق هر چه زودتر آن بیشتر خواهد کرد. ویژگیهاى عمده این نظام برتر و مطلوب را در اینجا با تکیه بر متون اسلامى بر مى شماریم .

1ـ جهانى بودن :

وحـدت جـامـعـه بـشـرى در زمـیـنـه قـانون ، رهبرى و حاکمیت ، در این نظام مطلوب متحقق شده جهان یکپارچه تحت زعامت امام بر حق قرار مى گیرد. در آن نظام ، تمامى سرزمینها، کلیه ادیان و مذاهب و جمیع ملتها در یک سیستم واحد اداره شده ، تحت تدبیر و هدایت قرار مى گیرند و جهان وطنى ، یکى از آرزوهاى دیرین بشرى ، به وقوع مى پیوندد.

امام صادق (ع ) در تفسیر آیه شریفه زیر:

(هـُوَ الَّذى اَرْسـَلَ رَسـُولَهُ بـِالْهـُدى وَ دیـنِ الْحـَقِّ لِیـُظـْهـِرَهُ عـَلَى الدّیـنِ کـُلِّهِ وِ لَوْکـَرِهـَ الْمُشْرِکُونَ)(248)

اوسـت خدایى که رسول خود را به هدایت (خلق ) و آیین حق فرستاد تا بر تمامى ادیان تسلط و برترى دهد؛ هر چند کافران ناخشنود باشند.

مى فرماید:

(سوگند به خدا هنوز تفسیر این آیه تحقق نیافته است ).

و در پاسخ راوى که پرسید: فدایت شوم ، پس چه زمانى تحقق مى یابد؟ فرمود:

وقتى با اراده خدا، قائم قیام کند.(249)

بـدیـن تـرتـیـب ، حـکـومـت واحد جهانى با الهام از امداد و به کارگیرى تکنیکها و فنون نوین و پیشرفته قابل انجام خواهد بود. تداوم و استمرار آن نیز با تدبیر، دانش و بینش امام و آگاهى امـت مـیـسـّر مـى باشد. بشارتها و وعده هاى قرآن کریم از حکومت جهانى ، ریشه محکم اعتقادى این ایده اسلامى قرار گرفته و اراده الهى ، تحقق آن را تضمین نموده است . چنانچه قرآن شریف مى فرماید:

(وَ نـُریـدُ اَنْ نـَمـُنَّ عـَلَى الَّذیـنَ اسـْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلُهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ)(250)

اراده ما بر این قرار گرفته است که بر مستضعفین منّت نهاده و آنها را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم و در زمین مکنتشان دهیم .

2ـ عدالت :

از ویـژگـیـهاى بارز نظام جهانى مطلوب ، عدالت فراگیر آن است . تاریخ جهان بیانگرظلم و جـورهاى بى شمار بر محرومان و مستضعفان بوده و در آینده بشریت نیز ظلم ، تبعیض ، استثمار و اسـتـعـمـار در هـمـه ابـعـاد تـوسـعـه و گـسـتـرش یـافـتـه و نسل انسان را تهدید به نابودى مى کند. در روایات زیادى چنین آمده است .

(یَمْلاَُ اللّهُ بِهِ الاَْرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جُوْراً)(251)

خـداونـد بـه وسـیـله او (حـضـرت مـهـدى (ع ) زمـیـن را پـر از عدل و داد مى کند، پس از آنکه از جور وستم پر شده باشد.

نـظـام اجـتـمـاعـى عـادلانه اى در پى ظهور حضرت مهدى (عج ) برقرار مى شود که در پرتوآن تـمـامـى ستمها، جورها و تبعیضها از جامعه بشرى ریشه کن شده و عدالت جایگزین آن مى شود. عـدالت در زمینه اقتصادى به گونه اى فراگیر خواهد شد که حتى یک نفر نیازمند به صدقه و کـمـک مـالى پـیـدا نـمـى شـود. عـلى بـن عـقـبـه از پـدرش چـنـیـن نقل مى کند:

(اِذا قامَ الْقائِمُ، حَکَمَ بِالْعَدْلِ، وَارْتَفَعَ الْجَوْرُ فى اَیّامِهِ، وَ اَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ، وَ اَخْرَجَتِ الاَْرْضُ بـَرَکـاتـِهـا، وَ رُدَّ کـُلُّ حَقٍّ اِلى اَهْلِهِ... وَ لا یَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ وَ لا لِبِرِّهِ لِشُمُولِ الْغِنى جَمیعَ الْمُؤْمِنینَ)(252)

هـنـگـامـى کـه قائم قیام کند؛ بر اساس عدالت حکم مى کند، و ظلم و جور در دوران او برچیده مى شود، و راهها در پرتو وجودش امن و امان مى گردد، و زمین برکاتش را خارج مى سازد و هر حقّى بـه صـاحـبـش مى رسد... و کسى ، موردى را براى انفاق و صدقه و کمک مالى نمى یابد، زیرا همه مؤ منان بى نیاز و غنى خواهند شد... .


104

3ـ امنیت :

امـنـیـت از ضـرورى ترین مسائل حفظ و تداوم جامعه انسانى است . این مساءله از آرزوهاى طالبان صـلح و آرامش بوده و هست . تاریخ روابط بین الملل ، آن گونه که در بحثهاى پیشین گذشت ، شـاهـدِ ارائه راه حـلهـایـى بـراى حفظ امنیت و صلح بوده که از میان آنها مى توان به سیستمهاى (مـوازنـه قوا)، (امنیت دسته جمعى ) و (حکومت جهانى ) اشاره کرد؛ امّا هیچ یک از راه حلهاى یاد شده تـا کـنـون نتوانسته امنیت واقعى را براى جامعه بشرى به ارمغان آورد، بلکه بر عکس ، به هر مـیـزان تـکـنـولوژى و تـسـلیـحات پیشرفته تر گردید، امکان تهدید به امنیت و حتّى نابودى نسل بشر توسط سلاحهاى هسته اى افزایش یافت .

امـنـیت در نظام جهانى مورد نظر اسلام به نحو مطلوب تاءمین خواهد شد. قرآن کریم این بشارت را بـه مـؤ مـنـان مـى دهـد کـه در نـظـام خـلافـتِ مـؤ مـنـان بـر زمـیـن ، امـنـیـت کامل برقرار خواهد شد:

﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ... وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً.... (253)

خـداونـد بـه مـؤ مـنان و شایسته کاران وعده داده است که آنان را جانشینان زمین قرار دهد... و دوران خوف آنان را به دوران امنیت تبدیل نماید... .

در نـظـام مطلوب که بارزترین ویژگیهایش (عدالت )، رشد معنویت و اخلاق ، و وجود رهبرى با خصیصه انسان کامل است ، به یقین ، امنیت کامل برقرار مى شود؛ چرا که تمامى ریشه هاى ناامنى از بین مى رود.

4ـ رشد:

(رشد) و (تعالى ) انسان و جامعه بشرى از خصوصیات برجسته نظام آرمانى عصر ظهور است . مهمترین زمینه ها و ابعاد این رشد عبارتند از:

الف ـ پـیـشـرفـت سـریـع عـلوم : عـلم و دانـش بـشـرى در آن دوران بـه مـنـتـهـى درجـه تـکـامـل خـود مـى رسـد، چـه آن عـلومـى کـه بـراى آبـادى و عـمـران و سهولت در امور است (علوم تـجـربـى ) و چـه علوم مربوط به اصول زندگى صحیح انسانى (علوم انسانى ). نوسازى و پـیـشـرفـت جـامـعـه انـسـانـى ، تـنـهـا بـا ابـزار علم امکان پذیر است که در آن عصر به نهایت شکوفایى خود مى رسد. امام صادق (ع ) مى فرماید:

اَلْعـِلْمُ سـَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمیعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفانِ، فَلَمْ یَعْرِفِ النّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ، فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرینَ حَرْفاً؛ فَبَثَّها فِى النّاسِ وَ ضَمَّ اِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتّى یَبُثَّها سَبْعَةُ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً(254)

عـلم و دانـش بیست و هفت حرف (بیست و هفت شعبه و شاخه ) است ، تمام آنچه پیامبران الهى براى مـردم آورده انـد دو حـرف بـیش نبود و مردم تا کنون جز آن دو حرف را نشناخته اند، اما هنگامى که قائم ما قیام کند. بیست و پنج حرف (شعبه و شاخه علم ) دیگر را آشکار مى سازد و در میان مردم مـنـتـشـر مـى کـنـد، دو حـرف دیـگـر را بـه آن ضـمـیـمـه مـى کـنـد تـا بـیـسـت و هـفـت حـرف کامل و منتشر گردد.

انـدیـشـه و عـقـل آدمـى نـیـز تـحـت هـدایـت و ارشـاد آن انـسـان کـامـل ، حـضـرت مـهـدى (عـج )، شکوفا شده بینش وسیع و والا پیدا مى کند. امام باقر(ع ) در این مورد فرمود:

اِذا قـامَ قـائِمـُنـا وَضـَعَ یـَدَهُ عـَلى رُؤُسِ الْعـِبـادِ فـَجـُمـِعَ بـِهـا عـُقـُولُهـُمْ وَ کـَمـُلَتْ بـِهـا اَخْلاقُهُمْ(255)

هـنـگـامـى کـه قـائم مـا قـیـام کـنـد، دسـتـش را بـر سـر بـنـدگـان گـذارد پـس عقل و اخلاقشان کامل گردد.

ارتـبـاط امـام بـا سـایرین و نیز انسانها با یکدیگر در سراسر جهان در پرتو رشد علم ، به آسانى انجام گرفته ، اداره حکومت واحد جهانى نیز عملى گردد.

ب ـ پـیـشـرفـت اقـتـصـادى : عصر ظهور را عصر توسعه اقتصادى و اجتماعى همه جانبه نیز مى تـوانـیـم بـنـامـیـم . در سـیـستم اقتصادى حاکم بر نظام مطلوب اوّلاً، تمامى علوم و دانش به کار گرفته مى شوند، ثانیاً، سازماندهى صحیح تولید موجب حداکثر بازدهى مى گردد و ثالثاً، زمـین کلیه منابع و استعداد خود را در اختیار انسان قرار مى دهد تا بهره بردارى از آن به تمام و کمال انجام پذیرد.


105

اِنَّهُ یـَبـْلُغُ سـُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوزُ وَ لا یَبْقى فِى الاَْرْضِ خَرابٌ اِلاّ یَعْمُرُهُ(256)

حـکـومـت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنجینه هاى زمین براى او ظاهر مى گردد و در سراسر جهان جاى ویرانى باقى نخواهد ماند، مگر آن که آن را آباد خواهد ساخت .

از ایـن رو، در نـظـام مـطـلوب اوّلاً شکاف بزرگ بین ملتهاى فقیر و غنى که امروزه بحران عظیم فـقـر و گـرسـنـگـى را بـراى کـشـورهـاى توسعه یافته در بردارد، از بین مى رود، تعاون و همکارى همگانى جهت ایجاد زندگى بهتر و ایده آل براى نوع بشر آغاز مى گردد، تمامى ملتها از ثمرات توسعه اقتصادى ، اجتماعى ، سیاسى و فرهنگى بهره مند مى شوند. ثانیاً، تحت یک سـیـسـتـم واحـد بـیـن المـللى ، امـکـان بـهـره ورى هـمـگان از منابع طبیعى فراهم مى شود، منابع زیـرزمـیـنـى ، دانـش و تـکـنولوژى تنها مختص به کشورهایى که در آن منطقه جغرافیایى قرار دارنـد نـیـسـت ؛ بـلکـه تـمامى ابزارهاى ترقى و پیشرفت به صورت عادلانه در اختیار همگان قرار مى گیرد.

ج ـ تـعـالى و تـکـامـل اخـلاق و مـعنویت : بشر در عصر حاضر نتوانسته به موازات رشد علمى و صـنـعـتـى خـود بـه رشـد مـعـنـوى و اخـلاقـى دسـت یابد. خلا معنوى و اخلاقى بشریّت در عصر شکوفایى صنعت در جوامع پیشرفته ، موجب نگرانیهاى عمده دانشمندان ، مصلحان اجتماعى و حتّى سیاستمداران شده است .

تـکـامـل فـرهـنـگـى و اخـلاقـى انـسـانـهـا از ویـژگـیـهـاى آشـکـار دوران ظـهـور و شـکـل گـیـرى نـظـام مـطـلوب است . ایمان بشر تحت تعلیمات صحیح و رهبرى امام ، بگونه اى پرورش مى یابد که به خودى خود، حلاّل بسیارى از مشکلات کنونى است .

اصـولاً رفتار و کردار آدمى از انگیزه ها و خصوصیات درونى او ناشى مى شود. نفوس انسانى هنگامى که تحت سیستم تعلیم و تربیت صحیح ، تزکیه شود، به طور حتم و یقین ، رفتارهایش تـصـحـیـح مـى گـردد. در عـصـر ظـهـور، بـه مـدد عـنـصـر مـحـورى (امـامـت ) تـهـذیب نفوس آدمیان حاصل مى گردد و جامعه انسانى به خلوص و صمیمیت خواهد رسید.

بخش دوّم

( اصول روابط بین الملل )

روابط بین الملل ، نگرشها و تئوریها

دانـش روابـط بـیـن المـلل ، دانشى جدید است که پس از جنگ جهانى دوم به عنوان یک رشته مستقلِ عـلمـى (257) در عـلوم آکـادمیک پایه گذارى شد. نگرشها و تئوریهاى این علم ، هنوز به مرحله عام و مورد پذیرش همه نظریه پردازان این رشته ، نرسیده و تنها در سطح (تئورى مـیـان بـرد)(258)، اتـفـاق نـظـرهـایـى وجـود دارد. ایـن فصل در برگیرنده تعریف روابط بین الملل ، دیدگاهها و تئوریهاى مهم این نظم است .


106

تعریف روابط بین الملل

دولتـهـا، سـازمـانـهـا و نـهـادهایى که جامعه بین المللى را مى سازند، داراى روابط و مناسبات سـیـاسـى ، اقـتـصـادى و فـرهـنـگـى هـسـتـنـد کـه بـیـانـگـر روابـط متقابل آنهاست ؛ آن گونه که این روابط مى تواند به صورتهاى روابط دوستانه (همکارى )، رقـابـت و تـعـارض ‍ آمـیـز (سـتـیـز یـا مـنـاقـشـه ) بـاشـد. اصـطـلاح روابـط بـیـن الملل به :

(مـجـمـوعه اقدامات و کنشهاى متقابل واحدهاى حکومتى و نیز نهادهاى غیر دولتى و همچنین روندهاى سیاسى میان ملتها اطلاق مى شود.)(259)

قـلمـرو دانـش روابـط بـین المللى بسیار گسترده و وسیع است . همان طورى که از تعریف فوق پـیـداست ، تمامى داد و ستدها و تعامل بین واحدهاى سیاسى (دولتها) و سازمانهاى بین المللى و مـؤ سسات غیر دولتى ، در حوزه بررسى و مطالعات این علم قرار مى گیرد(260)از این رو، روابط سیاسى ، کنسولى ، اقتصادى ، بازرگانى ، فرهنگى ، نظامى ، استراتژیک ، دوسـتـى و هـمـجـوارى ، اطـلاعـاتى و خبرى و روابط با سازمانهاى بین المللى ، موضوعات مهم روابـط بـیـن المـلل مـى بـاشـنـد. بـعـلاوه ، رونـدها و نظامهاى حاکم بر جامعه بین المللى مانند موازنه قوا و نظام دو قطبى ، نیز در این رشته مورد بررسى قرار مى گیرد.

روابـط بـیـن الملل ، سیاست بین الملل و سیاست خارجى ، مفاهیمى نزدیک به هم هستند که آگاهى از تـفـاوتـهـایـشـان در درس ‍ اصـول روابـط بـیـن المـلل ضـرورى اسـت . روابـط بـیـن المـلل ، چـنانچه گذشت ، مجموعه اقدامات حکومتها در برقرارى روابط دیپلماتیک ، قطع روابط سیاسى ، انعقاد قراردادها و عضویت در سازمانهاى بین المللى و همچنین فعالیتهاى شرکتها و مؤ سـسـات غـیـر دولتـى اسـت . سـیـاسـت بـیـن المـلل ، بـه رفـتـار دولتـهـا و عـکـس العـمـل یا پاسخ دولتهاى دیگر اشاره دارد. در این صورت ، این مفهوم تنها به عملکرد دولتها مـحـدود مـى شود. واژه سیاست خارجى که در مقابل سیاست داخلى است ، در برگیرنده تصمیمها و سـیـاسـتـهـاى یـک دولت در عـرصه روابط خارجى است . این مفهوم به تدوین ، اجرا و ارزیابى تـصـمـیـم گـیـریـهـایـى کـه از دیـدگـاه خـاص یـک کـشـور، جنبه برون مرزى دارد، مربوط مى شود.(261)

مـحور و موضوعاتى که تحت عنوان روابط بین الملل مطالعه مى شود، امروزه ، خود در نظامهاى عـلمـى مـخـتـلفـى ، تـجـزیـه و تـحـلیـل مـى شـود. مـسـایـل تـاریـخـى در (تـاریـخ روابـط بین المـلل )، قـراردادهـا و مـعـاهـدات در (حـقـوق بـیـن المـلل ) رونـد و اصـول کـلى حـاکـم بـر جـامـعـه بـیـن المـللى در (اصـول روابـط بـیـن المـلل ) و... بـررسـى مـى شـود. در ایـن دوره آمـوزشـى ، هـفـت فـصـل اول بـه تـاریـخ روابـط بـیـن المـلل و پـنـج فـصـل پـایـانـى بـه اصول روابط بین الملل اختصاص یافته است .


107

نگرشها در مطالعات روابط بین الملل

روابـط بین المللى ، از نظر موضوعات و محتوا و نیز روش شناختى ، دستخوش تحولاتى عمیق شـده اسـت . ایـن امـر، مـوجـب شـکل گیرى نگرشها، برداشتها و مکتبهاى متفاوت در علم روابط بین الملل گردیده که همچنان ادامه دارد. در این قسمت به دو نظر یاد شده اشاره مى شود.

الف ـ محتوا و موضوعات

مـوضـوعـات مـورد مـطـالعـه مـحـقـقـان و پـژوهـشـگران بین المللى ، در قرون مختلف ، بسته به چگونگى روابط، تعداد دولتها و نهادهاى بین المللى ، متفاوت بود. افزایش دولتها در عرصه بـیـن المـلل و پیچیده تر شدن روابط در ابعاد اقتصادى ، سیاسى ، نظامى و فرهنگى و همچنین ظهور سازمانهاى بین المللى ، موجب طرح موضوعاتى نوین در گستره این علم گردید.

در قـرن هـجـدهـم و نـوزدهـم ، مـسـایل مهم بین المللى شامل خطرات سیاسى ، تجارب دیپلماتها و نـظـریـات نـظـامـیـان ، بـویـژه در نـظـریـه هـاى اسـتـراتـژى و هـمـچـنـیـن حـقـوق بـیـن المـلل ، بـیـشـتـریـن مـحـتـواى مـتـون روابـط بـیـن المـللى را تشکیل مى داد.(262)

مـوضـوعـات عـمـده مـورد تـوجـه مـتـفـکـران جـامـعـه بـیـن المـللى ، در اوایل قرن بیستم و پس از وقوع جنگ جهانى اوّل ، عبارت بود از: سازمانهاى بین المللى ، جامعه مـلل ، خـلع سـلاح ، قـوانـیـن جـنـگ و بـى طـرفـى ، قـراردادهـا، حـقـوق بـیـن الملل ، کنفرانسهاى بین المللى و اخلاق و ارزشهاى بین المللى .(263)

جنگ جهانى دوّم ، نقطه عطفى در روابط بین الملل بود؛ از یکسو، مکانیسمهاى حفظ صلح در سطح جـهـانى ، بویژه از طریق جامعه ملل ، نتوانست آرمان بزرگ بشریت (حفظ صلح و امنیت ) را تحقق بخشد. از سویى دیگر، پدیده هاى نوینى مانند رقابت بلوکهاى سرمایه دارى و کمونیست ، جنگ سـرد، سـلاحهاى اتمى و کشورهاى نو استقلال و جدید، موجب پیچیدگى روابط بین المللى شد، بـگـونـه اى کـه نـیـاز بـه مـطـالعه علمى و منظم در سطح تئورى و کاربردى ، بشدّت احساس گردید. از این زمان به بعد، علم روابط بین الملل پایه گذارى شد.(264)

مـبـاحـث و مـطـالعـات عـلمـى مـعـاصـر در ایـن رشـتـه ، بـیـشـتـر شکل نظرى و تئوریک به خود گرفته و تمامى تلاشها، بر آن است که از واقعیات و حوادث ، قـواعـد و قـوانـیـنى استخراج شود که امکان تعمیم آنها وجود داشته باشد. نظریه هاى سیستم ، بـازدارنـدگـى ، امـنـیـت دسـتـه جـمـعـى ، مـوازنـه قـوا، امـپـریـالیـسـم و وابـسـتـگـى متقابل از جمله آنهاست .

ایـن مـجـادلات در مـحـتـوا و موضوعات روابط بین الملل ، موجب پیدایش دو مکتب (آرمان گرایى ) و (واقـع گـرایـى ) شـد. آرمـان گـرایـان کـه مـروّج انـدیـشـه هـاى ایـده آلیـسـتى در روابط بین المـلل بـودنـد، بـه مـوضوعاتى چون منافع جمعى ، نهادهاى بین المللى ، دادگاه افکار عمومى جـهـانـى ، حـقـوق بـیـن المـلل و ارزشـهـاى اخـلاقـى در سـطـح جـامـعـه بـیـن الملل ، علاقمند بوده ، ترتیبات امنیت دسته جمعى را تنها راه حلّ حفظ صلح بین المللى مى دانند. در مـقـابـل ، واقـعـگـرایـان بـه عـنـوان وفـاداران بـه سـنـّت رئالیـسـتـى و سـیـاسـت قـدرت (265)، مـحـورهایى مانند حاکمیّت ملّى ، قدرت نظامى و تسلیحات ، دیپلماسى مخفى و مـوازنـه قـوا را مـهـمترین مباحث علم روابط بین المللى تلقى مى کنند. این اسلوب فکرى بیش از آنـکـه مـکـانـیـسـم حفظ صلح را در خلع سلاح عمومى و اشتراک منافع عمومى جستجو کند، افزایش قـدرت نـظـامـى بـراى حـفـظ امنیت ملّى را توصیه مى کند که در نهایت به حفظ صلح و امنیت بین المللى از طریق سیستم موازنه قوا منجر خواهد شد.(266)

ب ـ روش

تـحـقـیـق و پـژوهـش در جـمـع آورى اطـلاعـات ، طـبـقـه بـنـدى و تـجـزیـه و تـحـلیـل آنـهـا، سـه رهـیـافـت را در عـلم روابط بین الملل بنیان نهاد. این سه برداشت ، برحسب ترتیب تاریخى ، عبارتند از: سنّت گرایى ، رفتار گرایى و فرا رفتار گرایى .

در شـیـوه سـنـّت گـرایـى ، مـوضـوعـات خـاص در روابـط بـیـن المـلل ، گـزیـنـش شـده و اطـلاعات در مورد آنها بطور مشروح و تفصیلى جمع آورى مى گردید. آنـگـاه تجزیه و تحلیل منطقى براى پدیده ها از جهت علّتها و نتایج و پیامدها ارائه مى شد. در ایـن روش ، اعـتـقـاد بـه قـواعـد عام و قوانین کلى در مورد پدیده هاى سیاسى و بین المللى وجود نداشت و در نتیجه ، تنها جزئیات هر پدیده اى بدون ارتباط با موارد مشابه آن ، مورد بررسى و تحلیل قرار مى گرفت . بر همین اساس ، وجود هرگونه تئورى و نظریه در علم روابط بین الملل ، مورد انکار پژوهشگران سنّت گرا بود. توصیف پدیده ها، اغلب تحت تاءثیر نظریات و قـضـاوتـهـاى ذهـنـى و شـخـصـى قـرار گـرفـتـه ، بـشـدّت از اسـتـنـتـاجـات قابل تعلیم پرهیز مى شد.(267)


108

رفـتـار گـرایـان ، خـود تـحـت تـاءثـیـر روش رفـتار گرایى و (علوم دقیقه ) که موفّقیّتهاى شـایـان تـوجه به دست آورده بود، قرار گرفتند و قصد خود را مبنى بر به کارگیرى شیوه هـاى عـلمـى در مـورد پـدیده هاى بین المللى اعلام داشتند. اعتقاد محققان رفتارگرا آن بود که با اسـتفاده از مجموعه اى از روشهاى مختلف مانند (بررسى مدلهاى بازى و شبیه سازى ، همبستگى آمـارى ، مـدل سـازى و کـاربـرد تـحـلیـلهـاى آمـارى هـمـراه بـا کامپیوتر)، مى توان به نظریه پردازى در این علم دست زد. شیوه رفتارى از طریق تجرید، انتزاع و تعمیم ، قواعد کلى و عام را استخراج کرده ، بگونه اى که قابل تعمیم به موارد مشابه بوده و امکان پیش بینى رفتارها و اقدامات دولتها و سایر عوامل مؤ ثر در عرصه جهانى را امکان پذیر سازد.(268)

فـرا رفـتـارگـرایـى ، بـه عـنـوان رهیافت سوم ، تلفیقى از روشهاى سنّتى و رفتارى است . دانـشـمـنـدان و تحلیلگران روابط بین المللى که طرفدار این برداشت هستند، درصددند تا با بـهـره گـیـرى از جـنـبـه هـاى مـثبت دو برداشت سنّت گرایى و رفتار گرایى ، علم روابط بین المـلل را هـر چـه بـیـشـتـر کـاربـردى کـرده و بـه صـورت حـلاّل مـشـکـلات جـامـعـه جـهـانى امروزى درآورند. آنان به طور جدّى ، نگران عمده ترین مشکلات کـنونى جامعه بشرى مانند خطر جنگ اتمى ، آلودگى محیط زیست و فقر عمومى بوده ، تحقیقات خود را در این راستا قرار داده اند. این تحقیقات داراى ویژگیهاى زیر مى باشد:

مـا در مـتون دهه 1970 به بعد، هم دقّت علمى مى بینیم و هم توصیف و قضاوت ، هم طبقه بندى موضوعى مى بینیم و هم تقسیم بندى مفهومى ، هم نظریه پردازى مى بینیم و هم مباحث کاربردى ، هـم تـوجـّه به گذشته و تاریخ مى بینیم و هم تعلّق به وضعیت موجود و تهدیدات آینده ، هم اشراق و بصیرت مى بینیم و هم حسّاسیّت به سندیت و مدرک .(269)

روشـهـاى مـطـالعه ، شناخت و تحلیل پدیده هاى بین المللى ، به موازات افزایش پیچیدگیها و هـمـبـسـتـگـیـهـا در نـظـام دولتـهـا و نـظـام بـیـن المـلل ، در مـعـرض تـحـول و تـغـیـیـر قـرار دارد. حـوزه ایـن عـلم ، هـمـانـند سایر حوزه هاى علوم انسانى ، همگام با پـیـشـرفتهاى تکنولوژیک معاصر، گسترده شده و نیاز به استفاده از شیوه ها و تکنیکهاى نوین تر براى نیل به شناخت واقعى از پدیده ها احساس مى شود.(270)


109

تئوریهاى مهم روابط بین الملل

تـئورى یـا نظریه (271)، مجموعه اى از فرضیه ها، قضایا یا گفتارهایى است که بـر مبناى قواعد منطق با یکدیگر در ارتباط بوده ، مبیّن بخشى از واقعیت است .(272) وظـیـفـه اصـلى نـظـریـه ، تـبـیـیـن واقـعـیـت اسـت و در عـلم روابـط بـیـن المـلل ، تـبـیـیـن واقـعـیـتها و پدیده هاى بین المللى ، مورد نظر مى باشد. تبیین به معناى بیان روابـط عـلّى یـا تـاءثـیـر گـذارى و تـاءثـیـرپـذیـرى بـیـن عـوامـل و پـدیـده هـاسـت . بـنـابـرایـن ، عـلم روابـط بـیـن الملل ، دانشى است در ارتباط با تبیین ، توضیح و تشریح روابط و رفتار کشورها، محیط بین المللى و حوادث مهم جهانى .

نـظـریـه پـردازى در دانـش روابـط بـیـن المـلل ، بـه رغـم گسترش و پیشرفت آن ، هنوز داراى تـنـگـناها و محدودیتهاى بسیارى است . این امر شاید بیش از همه بدان خاطر است که موضوع این علم ، وسیع و گسترده مى باشد و مجموعه عوامل تاءثیرگذار و تاءثیرپذیر را نمى توان یک جـا در نـظـریـه اى واحـد ارائه کـرد. بـعـلاوه ، اخـتـلاف نـظـر در بـرداشتها و نگرشها و همچنین روشـهـاى مـتـفـاوت مـورد اسـتـفـاده در جـمـع آورى ، طـبـقـه بـنـدى و تـحـلیـل داده هـا و اطـلاعـات ، امـکـان پـذیـرش نـظـریه واحد را امرى بعید و ناممکن ساخته است ، بگونه اى که یکى از صاحبنظران این رشته چنین اظهار نظر کرده است :

یـک تـئورى کـلى روابـط بـیـن المـللى وجـود نـدارد و نـمـى تـوانـد وجـود داشـتـه باشد.(273)

نظریه هاى روابط بین الملل را مى توان بطور کلى تحت سه مقوله دسته بندى کرد: نخست از آنـهـا کـه (نـظـریـه هـاى هـمکارى ) نام گرفته ، شامل تبیین روابط و رفتار دولتها براساس فـرضـیـه هـمـکـارى اسـت . در ایـن مـقـوله ، تـئوریـهاى همگرایى ، کارکرد گرایى ، وابستگى مـتـقـابـل ، تـحـقـیـقـات صـلح ، ارتباطات و... قرار مى گیرند. مقوله دوم با عنوان (نظریه هاى کـشـمـکـش و مـنـازعه )، در برگیرنده تئوریهاى تحلیل منازعات ، بازدارندگى ، توازن قوا و بـازیـهـاسـت . در مـقـوله سـوم زیـر نـام (نـظـریـه هـاى نـظـام بـیـن المـلل ) تـئوریـهـاى سـیـستمها و وابستگى جاى دارند. در اینجا، تنها به عمده ترین تئوریهاى روابط بین الملل که در این سه مقوله جاى دارند، اشاره خواهد شد.

1ـ تئورى همگرایى

تئورى همگرایى درصدد تبیین پدیده همگرایى (274)، بویژه همگرایى منطقه اى در اروپـاسـت . هـمـگرایى به معناى وحدت و ادغام نهادهاى ملّى در مراکز و سازمانهاى فرا ملّى ، یک پدیده رایج در قارّه اروپاى بعد از جنگ جهانى دوّم بوده است . تئورى همگرایى قصد آن داشته و دارد کـه ضـمن تجزیه و تحلیل این پدیده ، چگونگى توسعه و گسترش آن را در سطح بین المللى نشان دهد.

فـرآیـنـدى کـه طـى آن مـلّتـهـا از تـمـایـل و تـوانـایـى خـویـش نـسـبـت بـه تـدبـیـر مـسـتـقـل سـیـاسـت خـارجـى و سـیـاسـتهاى اساسى داخلى خود صرف نظر کرده ، در عوض در پى تـصـمـیـم گـیـرى مـشـتـرک و یـا تـفـویـض رونـد تـصـمـیم گیرى به سازمانهاى ناظر جدیدى هستند.(275)

بـراسـاس ایـن تـعـریـف ، رونـد جـدیـد صـرف نـظـر کـردن از حـاکـمـیـّت مـلّى و تمایل به پذیرش اقتدار فراملّى (276)، از مفروضات اصلى تئورى همگرایى است . در ایـن رونـد، مـلّتـهـا و رهـبـران سـیـاسـى در مـى یـابـنـد کـه نـیـل بـه اهـداف و مـنافع ملّى ، تنها در سایه تصمیم گیرى جمعى و مشارکت در یک نظام همگرا، بیشترین بهره دهى و مطلوبیّت را به همراه دارد. بنابراین ، دولتها و ملّتها به جاى تکیه بر نـاسـیـونـالیسم و خوداتکایى داخلى ، به آرمانها، سازمانها و تصمیمهاى مافوق ملى ، گرایش پیدا مى کنند.

حـرکـت وحـدت گـرایـى ، از حـوزه و قـلمـرو اقـتـصادى به سوى حوزه سیاسى است . بنابراین فـرض ، نـخـسـتین عرصه همگرایى در حوزه اقتصادى نمود مى یابد؛ آنگاه به حوزه سیاسى و امـنـیـّتـى سـرایـت پـیـدا مـى کـنـد. تـشـکـیـل جـامـعـه (زغـال و فـولاد اروپـا)(277) در سـال 1330 ه‍ ـ ش / 1951، مـتـشـکـل از کـشـورهـاى آلمـان ، فـرانـسـه ، ایـتالیا، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ ، به عنوان یک نهاد اقتصادى فراملّى ، نمونه تاریخى و واقعى همگرایى و وحدت در حـوزه اقـتـصـادى اسـت .(278) گـسترش و توسعه این پدیده به قلمرو سیاسى و امـنـیـتى ، با فراز و نشیبهایش ، به آرمان وحدت اروپا منجر شد که تحقق آن ، به رغم موانع و تـنـگـنـاهـاى مـوجـود، تـجربه هاى عملى را پشت سر گذاشته است .(279) درستى یا نـادرسـتى این فرضیه موجب مجادلاتى چند براى تئورى همگرایى بود، بگونه اى که برخى از تـحـلیـلگـران بـا اسـتـنـاد بـه شـواهـد تـاریـخـى و سـایـر دلایل منطقى ، در موفقیت کامل این فرضیه تردید کردند.(280)


110

نظریه همگرایى ، انگاره اى به نام (فرهنگ سیاسى یا وجدان سیاسى ) را تصور مى کند که شکل گیرى نهادهاى فوق ملّى ، متاءثر از آن مى باشد. در واقع ، آنچه که همگرایى ، (و بطور خاص همگرایى منطقه اى ) خوانده مى شود، ناشى از ضرورتهاى سیاسى و امنیتى محض نبوده ، بلکه بروز نوعى فرهنگ سیاسى نوین ، زمینه هاى ایجاد آن را فراهم کرده است . فرهنگ نوین داراى عـنـاصـر و الزامـاتى فراتر از ملّى گرایان و ناسیونالیسم مى باشد و بر اندیشه و آرمـان فـوق مـلى گـرایـى اسـتـوار اسـت . ایـن انـگـاره نـیـز مـورد انتقاداتى چند قرار گرفت و مقبولیّت عام نیافت .(281)

نـظریه همگرایى ، علاوه بر تجزیه و تحلیل تئوریک از پدیده همگرایى ، تحقق این آرمان را در قـالب (وحـدت مـنـطـقـه اى (منطقه گرایى )، (وحدت ساختارى (فدرالیسم )، (وحدت جهانى (یـونیورسالیسم ) امکان پذیر مى داند. وحدت منطقه اى اشاره به تجانس ارزشى ، انتظارات مـشـتـرک و تـفـاهـم بر سر اهداف و منافع همگون دارد که موجب همکارى و اتحاد بین کشورهاى یک مـنـطـقـه مـى شـود. مـنـطـقـه بـه طـور عـمده در برگیرنده قلمرو جغرافیایى خاصى است که در جـغـرافـیـاى سـیـاسـى مـشـخص شده است ؛ مانند منطقه اروپایى (اروپاى غربى )، آسیاى جنوب شرقى ، آفریقا، آمریکاى لاتین و... .

فـدرالیـسـم یـا وحـدت سـاخـتـارى بـه تـجـمـع و اتـحـاد دولتـهـا تحت چتر یک قانون اساسى فـدرال اطلاق مى شود. براساس این گونه وحدت ، دولتها با صرف نظر کردن از قسمتى از حـاکـمـیت خود، یک ارگان فراملّى تاءسیس مى کنند که قسمت عمده اى از حاکمیت ملى بدان تفویض مى شود. همگرایى و وحدت در قالب فدرالیسم ، نمونه هایى مانند ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و سوئیس را شامل مى شود.

وحـدت جـهـانـى یـا یـونـیـور سـالیسم ، ایده اى خوش بینانه نسبت به توافق و تفاهم ملتها و دولتـهـا بـوده کـه ابـتـدا بـه صـورت آرمان حکومت جهانى واحد در قرن نوزدهم در اروپا مطرح گـردید و سرانجام به شکل سازمانهاى بین المللى نمود پیدا کرد. حکومت جهانى واحد، بیانگر دنـیـایـى اسـت که حاکمیت ملّى برچیده شده و همه ملّتها تحت یک اقتدار فراملّى و جهانى قرار مى گـیـرنـد، در حـالى کـه سـازمـانـهـاى بـیـن المـللى ، بـویـژه جـامـعـه مـلل و سـازمـان مـلل مـتـحـد، در صـدد حـفـظ حـاکـمـیـت مـلّى و استقلال دولتها بوده و هستند و تنها بشارت دهنده این ارمغان هستند که روابط و مناسبات دولتها از طـریـق دیـپـلمـاسـى و راه حـلهـاى مـسـالمـت آمـیـز، بـدون تـوسـل بـه زور و جـنـگ ، امـکـان پـذیـر اسـت . بـدیـن سـان ، وحـدت و هـمـگـرایـى در شکل جهانى آن ، خواستار همبستگى و همکارى دولتها در عرصه هاى مختلف براى ایجاد جامعه بین المللى داراى صلح ، ثبات و امنیت مى باشد.(282)

ایـن نـکـتـه در پایان بحث تئورى همگرایى شایسته ذکر است که مجموعه تحولات جارى در دهه پـایـانـى قـرن بیستم ، این تئورى را فاقد اعتبار کرده است . شاید بیش از آنکه روند وحدت و هـمـبـسـتـگـى در مـیـان دولتـهـا و مـلتـهـا پـدیـدار گـردد، توسل به ملّیت ، حاکمیت ملّى و حتّى قومیّت در جامعه بین المللى عصر کنونى ما چهره نموده است . از آنـجـا کـه اعـتـبـار و ارزش هـر نـظـریـه اى به محک تجربه و آزمایش بستگى دارد، تجربه کنونى جوامع ، تا حدود زیادى بطلان همگرایى را در سطح بین المللى نشان مى دهد.

2ـ وابستگى متقابل (283)

نظریه وابستگى متقابل همانند نظریه همگرایى ، در طیف (تئوریهاى همکارى ) قرار دارد. قصد اصلى نظریه پردازان وابستگى متقابل ، از یکسو، تبیین کاهش کارآیى قدرت نظامى در روابط بین الملل و از سویى دیگر، گسترش همکارى بین دولتها براى رسیدن به دنیایى با ثبات و داراى امـنـیّت مى باشد. نظریه وابستگى متقابل بر این نکته اساسى مبتنى است که : در سیستم بـیـن المـللى مـعـاصـر، مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى ، جـایـگـزیـن مـسـایـل سـیـاسـى و امنیّتى شده و از این رو، زور و خشونت نمى تواند کارآیى مناسب در روابط اقـتـصـادى بـیـن دولتـهـا داشـتـه بـاشـد، بـلکـه بـر عـکـس ، مـذاکـره ، چـانه زنى ، ارتباطات مـتـقـابـل و هـمـکـارى مـى تـوانـد مـنـافـع اقـتـصـادى و تـکـنـولوژیـکـى طـرفـیـن را تـاءمـیـن کند.(284)


111

مـفـروضـات نـظـریـه وابـسـتـگـى مـتـقـابـل : چـنـدیـن فـرض پـایـه اى وجود دارد که وابستگى متقابل بر اساس آنها بنیاد نهاده شده است . مهمترین آنها عبارتند از:

الف ـ سـلاحـهـاى هـسـته اى و بازدارندگى : بشر در ساخت سلاحهاى تهاجمى و کاربرد ابزار خـشـونت ، عالى ترین دستاورد خود یعنى تسلیحات اتمى را ابداع کرد؛ امّا توسعه و گسترش ایـن تـسلیحات ، موجب عدم به کارگیرى و استفاده صلح آمیز آنها توسط بشر شده است ؛ زیرا اسـتـعـمـال سلاحهاى مخرّب اتمى ، انهدام کامل طرفین و نابودى حتمى دو طرف منازعه را در پى دارد. بنابراین ، از آنجا که جنگ ، وسیله دستیابى به اهداف مورد نظر است ، نه نابودى خود و حـتّى طرف مقابل ، امکان استفاده از این نوع تسلیحات ، حتّى در سطح محدود آن ، وجود ندارد. این امـر، موجب بازدارندگى شده و به نوبه خود، زمینه هاى همکارى ، گفت و شنود، بده و بستان و رسیدن به مقاصد از طریقِ مذاکره و چانه زنى را فراهم کرده است .

ب ـ اهـمـیـت مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى : سـاختار سیستم بین المللى کنونى ، بر خلاف قرون گـذشـتـه ، بـر سـیـاسـت مـبـتـنـى بـر قـدرت اسـتـوار نـبـوده ، بـلکـه وابـسـتـگـى مـتـقـابـل بـویـژه در مـسـایـل اقـتـصـادى و رفـاهـى ، بـنـیـاد نـظـام بـیـن المـللى مـعـاصـر را شـکـل مـى دهـد. امـروزه ، مـسـایـل اقـتـصـادى بـیـش از آنـکـه بـه سـیـاسـت مـلت ـ کـشـور و در داخل یک دولت ارتباط داشته باشد، به مجموعه رفتارها و روابط دولتهاى دیگر وابسته است . به عبارت دیگر، اقتصاد بین المللى و جهانى ، بر نظام بین المللى سایه افکنده است و تداوم ایـن ساخت ، تنها از راه تداوم صلح ، ثبات و امنیت ممکن است . در نتیجه ، دولتها به جهت اهمیّتى کـه بـه رفـاه مـلّى خود مى دهند، ناچارند از طریق دیپلماسى و ابزارهاى مسالمت آمیز با واحدهاى سـیـاسـى دیـگـر رابـطـه داشـتـه بـاشـنـد. ایـن امـر نـیـز بـه نـوبـه خـود، یک نوع وابستگى مـتـقـابـل بین دولتها به وجود مى آورد که هر چه بیشتر در جستجوى راه حلهاى مشترک صلح آمیز به جاى تاءکید بر زور و راه حلهاى خشونت آمیز برآیند.(285)

ج ـ حـسـّاسـیـت و آسـیب پذیرى : رفتار کشورها، در سیستم بین المللى معاصر، از اهمّیت ویژه اى بـرخـوردار اسـت ، بدین معنا که رفتار هر کشور بطور مستقیم یا غیرمستقیم بر کشورهاى دیگر تـاءثـیـر مى گذارد. کشورها نسبت به رفتارهاى یکدیگر حسّاسیت خاصى دارند و همواره رفتار یـک کـشـور، بـا عـکـس العمل و واکنش کشور یا کشورهاى دیگر روبه رو است . این حساسیت اشاره ضـمـنـى بـه آسـیـب پـذیـرى نیز دارد. آسیب پذیرى یعنى صدمه دیدن و خسارت وارد شدن به طرحها، برنامه ها و سیاستهاى یک دولت .(286) با توجه به این دو مفهوم ، دولتها بـه هـنـگـام تـدویـن سـیـاسـتـهـا و خـط مشى هاى خود، باید واکنشهاى کشورهاى دیگر را در نظر گرفته و منافع ملّى خود را در چارچوب لحاظ منافع ملى دیگران ، بنگرند. وجود چنین عناصرى در روابط بین دولتها، خود باعث وابستگى متقابل در سطحى پیچیده تر مى گردد.

د ـ عـدم مـنـاسـبـت زور در روابـط اقتصادى : روابط کشورها در ابعاد مختلف اقتصادى ، سیاسى ، نـظـامـى و امـنـیتى و فرهنگى به قرارى مى باشد که از میان آنها، روابط اقتصادى در سطحى بـسـیـار وسـیـع و گـسـتـرده قـرار دارد و جـایـگـاه مـهـمـى نـیـز در روابـط مـتـقـابـل دولتها یافته است . ایجاد و استمرار این نوع روابط، تنها در گرو هماهنگى و همکارى بوده و نمى تواند بر مبناى زور تنظیم شود. چانه زنى ، مذاکره ، بده و بستان ، امتیاز دادن و امـتـیـاز گـرفـتـن ، مـنـاسـب ترین راه کارهاى مناسبات اقتصادى مى باشند و از این رو، خشونت و کاربرد زور، هیچ تناسبى در روابط تجارى و بازرگانى نداشته و برعکس مى تواند موجبات رکود اقتصادى را فراهم آورد.


112

ه‍ ـ عـدم خـودکـفـایـى و اسـتـقـلال اقـتـصـادى : مـفـاهـیـم (خـودکـفـایـى ) و (استقلال اقتصادى )، دیگر معناى مطلق و کلاسیک خود را از دست داده اند. هیچ کشورى به تنهایى نـمـى تـوانـد نـیـازهـاى اقـتـصـادى خـود را بـرطـرف کـنـد و بـه خـودکـفـایـى کـامـل و تـمـام عیار دست یابد. کشورهاى توسعه یافته و توسعه نیافته به یکدیگر وابسته انـد، زیرا در صورت قطع مواد اولیه از سوى کشورهاى جهان سوم ، جهان صنعتى نمى تواند بـه حـیـات اقـتـصـادى خـود ادامـه دهـد و در مـقـابـل نیز، اگر کالاهاى صنعتى متوقف شوند، روند تـوسـعـه و نـوسـازى در کـشـورهـاى جهان سوم دچار اختلال مى شود. از این رو، گفته مى شود: اسـتـقـلال اقـتـصـادى چـیـزى مـربـوط بـه روزگـار پیشین است (287) و دولت ملّى در عمل به عنوان یک واحد اقتصادى مستقل وجود ندارد.(288)

و ـ تـغییر معناى قدرت : قدرت به معناى زور در سیاست علیا(289)، معنا و مفهوم پیدا مـى کـنـد. نـقـش قـدرت در سـیـاست حاد و امنیّتى ، اجبار و الزام است ، در حالى که نقش قدرت در سیاست سفلى ، پاداش و تشویق است و عوامل قدرت نیز از تجهیزات نظامى و تعدد نفرات ارتش ، به میزان توسعه ، (دانش و تکنولوژى تغییر) یافته است .(290)

تئورى وابستگى متقابل ، با تکیه بر فرضیه هاى یاد شده ، در پى ایجاد و تبیین جهانى است کـه در آن از ارزش و اهـمیّت حاکمیت ملّى کاسته شده و همگونى و تفاهم بیشترى بین دولتها به وجـود آیـد. دولتها به جاى توسل به زور در حل اختلافات ، روشهاى مسالمت آمیز را انتخاب مى کنند. بطور کلّى حل بسیارى از مشکلات به مسایل بین المللى وابسته است و در سطح ملّى ، امکان چـاره سـازى آنـهـا وجـود نـدارد. بـنـابـرایـن ، بـا تـغـیـیـر سـاخـتـار دولتـهـا و نـظـام بـیـن المـلل از نـظـامـى و امـنـیـتـى بـه اقـتـصـادى ، روابـط و راه حـلهـا نـیـز بـه نـوبـه خـود تحوّل یافته ، صلح و ثبات ، جایگزین جنگ و خشونت خواهد شد.

3ـ نظریه بازیها(291)

ایـن نـظـریـه در مـقـوله ، (نظریه هاى کشمکش و منازعه ) قرار دارد؛ یعنى بیش از آنکه بیانگر هـمـکـارى و هـمـاهنگى در رفتار سیاستمداران و دولتها باشد، نشان دهنده تعارض و کشمکش بین آنـهاست . تبیین نظریه بازیها از واقعیت بین المللى بدین نحو است که عرصه روابط دولتها هـمـانـنـد صـحـنـه شـطـرنـج اسـت . دولتـهـا و دولتـمـردان به مثابه بازیگرانى هستند که در مـقـابل یکدیگر قرار گرفته اند. بُرد و باخت در این بازى ، بستگى به مهارت ، حدس نزدیک به واقع ، بد یا خوب بازى کردن طرف مقابل ، اطلاعات و... دارد. نظریه بازیها درصدد است تـا بـا بـیـان استراتژیها و سیاستهاى مختلف در یک وضعیت و شرایط مشخص ، منطقى ترین و عقلانى ترین سنجش و انتخاب را نشان دهد. به عبارتى دیگر، آن استراتژى را انتخاب مى کند که کمترین هزینه و باخت را داشته و بیشترین سود و بُرد را به ارمغان آورد.

مبانى نظرى تئورى بازیها بدین شرح است :

الف ـ آگـاهـى از قـواعـد بـازى : بـازیگران از قواعد بازى مطّلع هستند و مى دانند که چگونه امـتـیـاز از دسـت مـى دهـنـد و چـگـونـه بـه دسـت مـى آورنـد. آنـهـا هـمـچـنـیـن از عـوامـل نـیـرومـنـدى و قـدرت در بـازى آگـاه هـسـتـنـد. بـه طـور مـثـال مـى دانـنـد کـه داشـتـن سـلاحهاى استراتژیک ، میزان تولید ناخالص ملى در سطح بالا و انسجام و اتحاد درونى از عوامل نیرومندى محسوب مى شود.

ب ـ تـعـداد و تـنوّع بازیگران : به هر میزان که تعداد بازیگران افزایش مى یابد، به همان نسبت ، بازى از پیچیدگى بیشترى برخوردار مى شود.

ج ـ بـُرد و بـاخـت ، بـسـتـگـى بـه نـوع بـازى دارد: اگـر بـازى از نـوع (حـاصـل جـمـع صـفـر) بـاشـد، بـُرد یـکـى بـه مـعـنـاى بـاخـت دیگرى است . اگر بازى از نوع (حاصل جمع غیر صفر) باشد، آن دو در بُرد و باخت شریک هستند.


113

د ـ بـلوف : در یـک بـازى ، طـرفین تلاش مى کنند میزان تواناییهاى خود را بیش از واقع ، جلوه دهـنـد. بـلوف بـه مـعـناى واقعى نشان دادن یک امر غیرواقعى است . بازیگران سیاسى همواره در پى بزرگ نمایى امکانات و ابزارهاى خویش هستند.

ه‍ ـ قـاعـده بـیـشـترین کمینه یا کمترین بیشینه (292): بازیگران ، بویژه در صحنه سـیـاسـت ، هـمـواره نـمـى تـوانـنـد در انـتظار بهترین انتخاب باشند. آنان ناچارند از میان بد و بدتر، بد را انتخاب و از میان بدتر و بدترین ، بدتر را برگزینند. این انتخابها، معروف بـه (بـیـشـتـریـن کـمـیـنـه یـا بـهـتـریـن کـهـیـنـه ) و (کـمـتـرین بیشینه یا بدترین بهینه ) مى بـاشـد.(293) البـتـه ، ایـن اصـل در قـاعده فقهى اسلام نیز وجود دارد و عنوان (دفع افسد به فاسد) به خود گرفته است .

در اینجا به طور اختصار به انواع بازیها اشاره مى کنیم :

1 ـ بـازى بـا حـاصـل جـمـع صـفـر:(294) در ایـن نـوع بـازى ، هر بازیکن به میزان امـتـیـازى کـه بـه دسـت مـى آورد، طـرف مـقـابل او به همان میزان امتیاز از دست مى دهد. جمع جبرى امـتـیـازات ، مساوى با صفر است . بطور مثال ، اگر بازیگرى ده امتیاز کسب کند، بازیگر حریف او، ده امـتـیـاز (بـه هـمـان انـدازه ) از دسـت مـى دهـد. در بـازى بـا حـاصـل جـمـع صـفـر، رقـابـت کـامـل وجـود دارد و هـیـچ نـقـطـه تعادل و مشترکى ، براى طرفین جهت تفاهم و وحدت وجود ندارد.

2 ـ بـازى با حاصل جمع غیر صفر:(295) همکارى دو بازیگر، اساس این نوع بازى را تشکیل مى دهد. آنها در سود و زیان شریک هستند و اگر یکى به میزان ده امتیاز به دست آورد، طرف مقابل او نیز به میزانى کمتر یا بیشتر امتیاز به دست مى آورد. جمع جبرى بُردها و باختها صـفـر نـبـوده و بـازیـگران در چند مرحله بازى ، بده و بستانهایى با یکدیگر دارند. این نوع بـازى را (بـازى بـا حـاصـل جمع متغیّر)(296) نیز مى گویند. بر خلاف بازى نوع اوّل ، تـنـهـا رقـابـت محض نمى تواند سود طرفین را تاءمین کند و نیاز به همکارى در عین وجود رقابت ، احساس مى شود.

نمونه هاى بازى : نظریه پردازان بازى از مثالهاى مشهورى براى ارائه تئورى خود بهره مى جـویـنـد؛ از آن جـمـله : (مـعـمـّاى زنـدانـى )(297) و (بـازى بـُزدل ) اسـت .(298) در بـازى (مـعـمـّاى زنـدانـى ) فـرض مـى شود، دو نفر متهم به قـتـل تـوسـط پـلیـس دسـتـگـیـر مى شوند. آنان در اتاقهاى جداگانه بازجویى شده و در ازاى اعـتـراف یـا سـکـوت ، پـاداش گـرفـتـه یـا مـجـازات مـى شـونـد. پـیـشـنـهـادهـاى زیـر در مقابل آنها وجود داشته و از میان آنها مى توانند یکى را برگزینند.

الف ـ یک سال زندان ؛ در مقابل سکوت هر دو زندانى .

ب ـ بیست سال زندان ؛ در مقابل اعتراف هر دو زندانى در یک روز.

ج ـ زنـدانـى مـادام العـمـر؛ در مـقـابـل پـیـمـان شـکـنـى طـرف مقابل .

ایـنـکـه هـر کـدام چـه راه حـلى را انـتـخـاب کـرده و نـتـیـجـه چـه خـواهـد شـد، در جدول به شکل زیر نمایش داده مى شود:

(الف ) و (ب ) بازیگران (دو زندانى )

(ه‍ ) و (ص ) همکارى و صدمه

حاصل هر حالت براى (الف ) در گوشه بالاى سمت راست و براى (ب ) در گوشه پایین سمت چپ در هر مربع نشان داده شده است .

(ص ) 2 ـ ب (ه‍) 1 ـ ب 1 ـ الف (ه‍ ) 2 ـ الف (ص )

اگـر هـر دو زنـدانـى (الف و ب ) سـکـوت کـنـنـد، تـنـهـا یـک سال زندانى مى شوند. پس با اتخاذ این نوع استراتژى ، هر دو سود مى برند. اگر زندانى (الف ) بـا مـسـؤ ولان زنـدان همکارى کند، آزاد گشته و زندانى (ب ) مادام العمر در زندان باقى خـواهـد مـانـد. اگـر زنـدانـى (ب ) با مسؤ لان زندان همکارى کند، آزاد مى شود و زندانى (الف ) بـراى هـمـیشه در زندان باقى مى ماند. اگر هر دو پیمان شکنى کنند و در یک روز اعتراف کنند، هر دو به بیست سال زندان محکوم مى شوند یعنى با اتخاذ این استراتژى هر دو ضرر مى کنند.


114

در بـازى (بُزدل ) فرض مى شود دو راننده با اتومبیلى با سرعت هشتاد کیلومتر روى خط وسط خـیـابـان بـه سـمـت یـکـدیـگـر رانـنـدگـى مـى کـنـنـد. اگـر هـیـچ یـک از دو رانـنـده ، فـرمـان اتـومـبـیـل را به سمت راست نچرخاند، هر دو در جریان یک تصادف شدید کشته خواهند شد. اگر یـکـى از دو رانـنـده بـه مـسـیـر خود ادامه دهد و دیگرى جا خالى کند، اوّلى با کسب اعتبار در چشم تـمـاشـاگـران ، امـتـیـاز بـه دسـت مـى آورد و دیـگـرى بـه عـنـوان بُزدل و ترسو، با از دست دادن حیثیت و احترام خود در نزد ناظران ، امتیاز منفى مى گیرد. چنانچه هر دو در آنِ واحد، تصمیم بگیرند که با انحراف از خط وسط، خود را از خطر نجات دهند، هرچند ترسو معرفى مى شوند، امّا با سرشکن کردن این بُزدلى بین آن دو، میزان امتیاز از دست رفته بـراى هـر دو کـاهـش ‍ مـى یـابـد. جـدول زیـر، ایـن نـحـوه رفـتـار در بـازى را نـشـان مـى دهد.(299)

اسـتـراتـژیـهـاى بـازیـکـن دوم الف اسـتـراتـژیـهـاى بـازیـکـن اول ب

ب الف

نتیجه تئورى بازى : اوّل آن که ، رفتار سیاسى ، یک رفتار عقلانى و منطقى است و بازیگران صـحنه سیاست و روابط بین الملل ، با محاسبه و سنجش راه حلها، دست به بهترین انتخاب ممکن مـى زنـنـد. دوم آن کـه اطـلاعات براى بازیکنان ، نقش بسیار زیادى دارد؛ با افزایش اطلاعات ، امکان دستیابى به انتخاب بهتر نیز افزایش مى یابد. سوّم آنکه ، حدس و احتمالات ، یک عنصر مـهـم در بازى است . اگر بتوان حدس نزدیک به واقع زد، میزان موفقیت بسیار بالا خواهد بود. بـراى نـیـل بـه ایـن مـقصود، آشنایى با اهداف بازیگران ، منافع آنها و راههاى اقناع آنها اهمیت دارد. در واقـع ، یـک بازیگر به رابطه بین میزان (پرداختها) و میزان (امتیازات ) نگاه مى کند و راه حل مناسب را با حدس قوى گزینش مى کند.

4ـ توازن قوا(300) (موازنه قدرت )

تـئورى تـوازن قـوا کـه جـزو تئوریهاى کشمکش و منازعه است ، هم براى تبیین دوران تاریخى مـبـتـنـى بر توازن قوا طرح و ارائه شده است و هم براى توصیه به سیاستمداران ؛ توصیه براى سیاستى که اساس آن را موازنه قدرت شکل دهد.

تـوازن قـوا داراى مـعانى مختلفى است و تحلیلگران این تئورى نتوانسته اند بر معناى واحدى اتـفـاق کنند. برخى آن را وضعیت یا شرایطى دانسته اند که رضایت خاطر نسبتا گسترده اى از توزیع قدرت وجود دارد. به عبارت دیگر، قدرتهاى مهم و عمده از نحوه توزیع قدرت راضى هستند.

عـده اى اعـتـقـادشـان بـر آن اسـت کـه تـوازن قـوا به نظام و سیستمى اشاره دارد که بازیگران اصـلى ، هـویـت ، تمامیت و استقلال خود را از طریق فرآیند ایجاد توازن ، تاءمین و حفظ مى کنند. بنابر تعریف بعضى از محققان دیگر، موازنه قدرت ، قانون رفتار دولتهاست ، بدین معنا که آنـان در صـورت رویـارویـى بـا قـدرتـى مـتـجـاوز و بـرهـم زنـنـده تـعـادل ، بـه تاءسیس یک ائتلاف متوازن کننده مبادرت ورزیده واز ظهور قدرتى مسلط و برتر جلوگیرى مى کنند.(301)

مکانیسم موازنه قوا، از لحاظ تاریخى ، از سالهاى 1648 ـ 1789 و 1815 ـ 1914 بر اروپا حـاکـم بـود. انـعـقاد قرار داد صلح وستفالى (1648) سرآغاز موازنه قوا در اروپا دانسته شده اسـت ؛ قـرار دادى کـه اثـرات آن شامل (استقلال و تساوى کشورها) ، (عدم مداخله پاپ و کلیسا در امـور خـارجـى دولتـهـاى اروپـایـى )، (تـکـویـن حـقـوق بـیـن المـلل و رعـایـت آن ) و (مـوازنـه قـدرت ) بـوده اسـت .(302) راه حـل موازنه قدرت ، از بروز جنگهاى وسیع و ظهور یک قدرت برتر تا 1789 جلوگیرى کرد. پـیـامد انقلاب فرانسه در این سال ، توسعه طلبى ناپلئون بناپارت بود که آرمان اروپاى تحت سلطه فرانسه او موجب برهم خوردن موازنه گردید.

بـا شـکـسـت نـاپـلئون در (واتـرلو) و تـشـکـیـل (کـنـگـره ویـن ) در سـال 1815، دوبـاره مـوازنـه بـرقـرار گـردیـد کـه تـا جـنـگ جـهـانـى اول یعنى سال 1914 ادامه داشت .


115

پـیـش نـیـازهـاى عـمـده مـوازنـه قوا: شرایطى چند براى تحقق موازنه قدرت ، ضرورى است که مهمترین آنها عبارتند از:

1 ـ بـازیـگران متعدد سیاسى : حداقل سه و حداکثر پنج قدرت مهم باید وجود داشته باشند تا یـک نظام موازنه با ثبات ایجاد شود. از آنجا که وجود کشور (موازنه دهنده )(303)از اهمیت برخوردار است ، چنین اظهار مى شود که تعداد بازیگران بهتر است ، فرد باشد.

2 ـ فقدان یک قدرت مرکزى و مشروع : هیچ قدرت برتر و واحدى که دیگران را تحت سلطه خود قرار دهد، نباید وجود داشته باشد.

3 ـ تـوزیـع نـابـرابـر قـدرت : مـیـان بـازیـگـران صـحـنـه سـیـاسـت بـیـن الملل نباید برابرى قدرت وجود داشته باشد. این تفاوت موجب دسته بندى دولتها به بزرگ ، متوسط و کوچک مى شود که از نخستین شرایط موازنه قوا محسوب مى شود.

4 ـ رقـابـت مـسـتـمـر امـا کـنترل شده مناقشات میان بازیگران سیاسى حاکم براى کسب ارزشها و منابع کمیاب جهان .

5 ـ تـفـاهـم مـیان رهبران قدرتهاى بزرگ درباره نفع مشترک ناشى از استمرار مکانیسم توزیع قدرت که شامل حفظ ثبات و تاءمین امنیت و تداوم صلح مى باشد.(304)

اهداف و کارکردهاى موازنه قوا: هدف حیاتى و اولیه موازنه قوا، حفظ صلح و امنیت با تکیه بر قدرت مى باشد. با این وجود، مى توان چندین هدف اصلى و فرعى را براى آن فرض کرد.

1 ـ جلوگیرى از بروز و استقرار یک قدرت برتر و مسلط.

2 ـ حفظ موجودیت عناصر تشکیل دهنده موازنه (دولتهاى عضو) و خود نظام موازنه .

3 ـ تاءمین ثبات و امنیت ملى و بین المللى .

4 ـ تقویت و تداوم صلح که ناشى از عدم وقوع جنگ است .

شـیـوه هـاى تـاءمـیـن و حفظ موازنه قوا: نظریه پردازان این تئورى با بررسى روشهاى مورد اسـتـفـاده کـشـورهـاى عـضـو مـوازنـه قـوا طـى قرنهاى هفدهم تا نوزدهم ، موارد زیر را استخراج کردند:(305)

1 ـ سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن .

2 ـ بازگرداندن اراضى اشغال شده توسط دولت تجاوزگر.

3 ـ ایجاد دولتهاى حایل .

4 ـ تشکیل اتحادیه ها.

5 ـ ایجاد حوزه هاى نفوذ.

6 ـ مداخله .

7 ـ چانه زنى دیپلماتیک .

8 ـ رقابت یا مسابقه تسلیحاتى .

9 ـ جنگ (به عنوان آخرین حربه و راه حل ).

اصـول حـاکـم بـر نـظـام مـوازنـه قـدرت : مـــورتـــون کـــاپـلان ، یـکـى از بـرجـستـه تـریـن تئوریسینهاى روابط بین الملل ، شش ‍ قاعده جوهرى حاکم بر این نظام را به شرح زیر ارائه نموده است :(306)

1 ـ افـزایـش تـوان جـنـگـى کـشـور بـه مـنظور مذاکره نه جنگ : پشتوانه معتبر دیپلماسى براى نـیـل بـه مـنافع ملى ، توان و قدرت نظامى مى باشد. افزایش میزان تواناییهاى نظامى براى بـالا بـردن اعـتـبـار تـهـدیـدات و واقـعـى جـلوه دادن امـکـان تـوسـل به زور است . در این صورت ، تلاش مى شود با دیپلماسى و مذاکره مبتنى بر قدرت ، به اهداف ترسیم شده در سیاست خارجى نایل آمد.

2 ـ بـهـره گیرى از جنگ در مواقع ضرورى : جنگ همانند سایر ابزارهاى اجراى سیاست خارجى ، وسیله اى است که در سلسله مراتب ابزار، در آخرین مرحله قرار دارد؛ لیکن باید کشور هماره آماده جـنـگ بـاشـد و در صورت لزوم ، بدان مبادرت ورزد. این قاعده حاکم بر موازنه قوا، اتفاقا، از بروز جنگ جلوگیرى مى کند.

3 ـ ادامـه جـنـگ تـا تـسـلیـم دشـمـن و نـه نـابـودى آن : اصل در موازنه قوا، وجود چندین بازیگر است . بنابر این ، در صورت وقوع تجاوز، فقط تا سرحد عقب نشینى و تسلیم به خواسته هاى نظام موازنه ، با او برخورد خواهد شد.

4 ـ مـخـالفـت جـدى بـا بـرتـرى هـر یـک از اعـضـا: یـکـى از بـنـیـادى تـریـن اصول حاکم بر توازن قدرت ، اصل جلوگیرى از سلطه یک قدرت برتر مى باشد؛ زیرا این امر را عامل اساسى بى ثباتى و جنگ تلقى مى کنند.

5 ـ مـخـالفـت بـا عـضـویـت اعـضـا در سـازمـانـهاى مافوق ملى : حاکمیت ملى و منافع ملى ، دو رکن بـازیـگـران مـستقل در نظام موازنه مى باشد. از آنجا که پیوستن به سازمانهاى بین المللى از ارزش و اهمیت این دو مى کاهد، با آن مخالفت مى شود.


116

6 ـ هـمـکـارى بـا عـضـو شـکـست خورده : اقتضاى تداوم عملکرد نظام موازنه این است که بازیگر شکست خورده و عقب نشسته از تجاوز خود، دوباره به صحنه بازى وارد شود.

5ـ نظریه سیستمها (تحلیل نظامها)(307)

نظریه سیستمها، نظریه اى جامع و کل نگر است . از ویژگیهاى برجسته این نظریه ، تطبیق و سـازوارى آن بـا نـظام بین المللى ، منطقه اى و ملى (داخلى ) است ؛ یعنى مى توان دنیا یا منطقه اى از آن و یا یک کشور را به صورت (نظام یا سیستم ) تصور کرد.

مـفهوم نظریه سیستم ، ابتدا در زیست شناسى ، آنگاه در علوم رفتارى و در نهایت در علم سیاست و روابـط بین الملل مطرح گردید. دانشمندان بیولوژى ، چرخه هاى حیات در میان موجودات زنده را به (سیستم ) تشبیه کردند.

عـالمـان عـلوم اجـتـمـاعـى بـا اسـتـفـاده از این مفهوم ، انسان و جامعه را به صورت یک سیستم به تصویر کشیدند و نظریه پردازان بین المللى نیز مجموعه دولتها و سایر بازیگران را به مثابه سیستم در نظر مى گیرند.

در تـعـریـف عـمـومى از سیستم مى توان به این جمله اکتفا کرد: از نظر برتالنفى ـ مؤ سس این تـئورى ـ سـیـستم عبارت است از تعدادى عنصر که با یکدیگر ارتباطهایى دارند. با تکیه بر ایـن تـعـریـف ، سـیـسـتـم ، مـوجـودیـتـى اسـت مـتـشـکـّل از عـنـاصـرى مـرتـبـط و متعامل که این ارتباط و تعامل ، نوعى کلیّت و تمامیّت به آن مى بخشد.(308) هنگامى که این مفهوم را در روابط بین الملل به کار مى بریم ، از آن چنین قصد مى کنیم :

نـظـام بـیـن المـللى از مـجـمـوعـه اى از واحـدهـاى سـیـاسـى مـسـتـقـل (دولتـهـا) تـشـکـیـل شـده اسـت کـه هـمـواره در تـعـامـل بـا یـکـدیـگـر بـه سـر مـى برند.(309)

عناصر و اجزاى تشکیل دهنده سیستم : هر سیستم یا نظام را داراى چهار عنصر اساسى مى دانند که تجزیه و تحلیل سیستمیک در مورد آنها صورت مى گیرد. این اجزا عبارتند از:

1 ـ نـهاده (درون داد)(310): عوامل و متغیرهایى که به سیستم وارد مى شوند، نهاده نام دارنـد. در یـک نـظـام سـیـاسـى ، مـجـموعه درخواستها (تقاضاها) و حمایتها در این حوزه قرار مى گیرد.نهاده در نظام بین المللى ،عبارت ازاقدامات ، رفتارهاو سیاستهاى خارجى دولتهاست .

2 ـ داده (311): بـرون داده یـا ستاده به خروجى سیستم مربوط مى شود. تصمیمات و خـط مـشیهاى یک نظام داخلى در قبال تقاضاها و حمایتها، جزو داده ها محسوب مى شود. در یک نظام بین المللى ، رفتار سایر بازیگران در مقابل سیاست خارجى یک دولت ، داده نظام مى باشد.

3 ـ بازخور:(312) ارزیابى هماهنگى یا ناهماهنگى بین نهاده ها و ستاده ها در فرآیند بازخور مورد بررسى قرار مى گیرد. چنانچه تصمیمات سیاستگذاران (ستاده ها)، هماهنگ با در خـواسـتـهـاى مـردم (نهاده ها) باشد، نتیجه بازخور مثبت مى باشد. اما اگر سیستم اطلاعاتى به تصمیم گیرندگان منعکس کند که مردم ناراضى هستند، بازخور منفى است .

4 ـ مـحـیـط داخـلى و خـارجـى :(313) محیط به مقتضیات و شرایطى اطلاق مى شود که سـایـر عـنـاصـر مـتـشـکـّله در آن عـمـل مـى کـنـنـد. بـه طـور مـثـال ، مـحیط ارزشى و فرهنگى که سیاستمداران در آن به تصمیم گیرى مى پردازند، از این نمونه مى باشد.

این اجزاى متشکّله سیستم در نمودار زیر نشان داده شده است .(314)

Put Outمحیط PutEnvironment Inتقاضاها

تصمیمات ،ستاده نهادهDemands

خط مشى ها و سیاستگذاریها (داده )حمایتها

Supports

محیط Environment

بازخور Back Feed

مـسـائل مـفـهـومـى تـئورى تـحـلیـل نـظـامـهـا: بـرخـى از مـفـاهـیـم و واژه هـاى کـلیـدى بـراى تـحـلیل تئورى نظامها از اهمیّت بیشترى برخوردارند که فراگیرى آنها ضرورى است . باید تـوجـه داشـت کـه چـگـونـگـى ارتـبـاط بـیـن ایـن مـفـاهـیـم ، بـنـیـانـهـاى تـجـزیـه و تحلیل نظریه سیستمى را شکل مى بخشد. این مفاهیم عبارتند از:

1 ـ ثبات و تعادل : هر چند این دو مفهوم ، مترادف و به یک معنا نیستند؛ امّا در یک رابطه نزدیک و تـنـگـاتـنـگ بـا یـکدیگر قرار دارند. ثبات به معناى پایدارى و استمرار روابط میان متغیرهاى سـیـسـتـم مـى بـاشـد کـه در مـقـابـل آن ، مـفـهـوم بـى ثـبـاتـى قـرار مـى گـیـرد. تـعـادل بـه کـارکـرد مـنـظـم سـیـسـتـم مـرتـبـط مـى شـود کـه در مـقـابـل آن ، حـالت عـدم تـعـادل مـى بـاشـد. یـک نـظـام بـى ثـبـات ، بـه آسـانـى تـعـادل خـود را از دسـت مـى دهـد و نـامـتـعـادل مـى شود، در حالى که نظامهاى باثبات ، یا داراى تعادل هستند و یا براى کسب یک سطح تعادل بالاتر تلاش مى کنند. یکى از ویژگیهاى سیستم ، تلاش جهت حفظ تعادل یا دستیابى به سطح تعادل نوین مى باشد.


117

2 ـ کـنـش متقابل : تعامل یا کنش و واکنش ، همواره در میان عناصر سیستم جارى و سارى مى باشد. کـارکـرد هـر سـیـسـتـم بـه کـنـشمـتـقـابـل اعـضـاى آن بـسـتـگـى دارد. بـه هـر مـیـزان کـنـش مـتـقـابـل بـیـشـتـر شـود، سـیـسـتـم پـیـچـیـده تـر مـى گـردد. بـا تـشـخـیـص روابـط مـتـقـابـل و چـگـونـگـى آن در مـیـان عـنـاصـر مـتـشـکـله نـظـام ، مـى تـوان وضـعـیـت نـظـام را تحلیل کرد.

3 ـ همبستگى : میان عناصر هر نظام ، وابستگى متقابلى وجود دارد که نشان دهنده تاءثیرپذیرى آنـهـا از یـکدیگر است . این ارتباط سازمان یافته و پیوسته موجب مى شود که واحدهاى سازنده نظام از درجه اى از حساسیّت و آسیب پذیرى نسبت به هم ، برخوردار شوند. از این رو، رفتار و کـنـش هـر واحـدى بـایـد بـر مـبـنـاى نـقـش و وظـیـفه اى باشد که بدان واگذار شده ، چه در غیر اینصورت ، باعث صدمه به عناصر دیگر مى شود.

4 ـ سـازوارى و انـطـبـاق : هـر سـیـستمى داراى ظرفیت معینى است که قابلیت میزان پذیرش بار وارده بـه سـیـستم را نشان مى دهد. ظرفیت و قابلیت ، روى دیگر سکّه سازوارى و انطباق هستند، بـدیـن مـعنا که هر چه ظرفیت و قابلیت سیستم بیشتر باشد، مى توان انطباق پذیرى بیشترى را از آن انتظار داشت . بر عکس ، سیستمهاى داراى قابلیت و ظرفیت کم ، با ورود بار اضافى ، نـمـى تـوانـنـد خـود را بـا شـرایـط جـدیـد تـطـبـیـق دهـنـد، در نـتـیـجـه تعادل خود را از دست مى دهند.

5 ـ تـحـوّل و دگـرگـونـى : از ویـژگـیـهـاى مـهـم جـامـعـه انـسـانـى و نـظـام بـیـن المـللى ، دگـرگـونـیـهایى است که هر روز حادث مى شود. از آنجا که سیستم موجودات زنده ، پویاست و قـابـلیـت پـذیـرش دگـرگـونـى و هـضـم آنـهـا را دارد، تـا حـدودى از اسـتـحـاله و تـغـیـیـر شـکـل نـظـام جـلوگـیـرى مـى شـود. امـّا اگـر مـیـزان تـحـوّل ، بـسـیار زیاد و شدید باشد باعث فـروپـاشى سیستم مى شود. این نوع دگرگونى را مى توان از تغییر نظام چند قطبى به دو قطبى یا دوقطبى به تک قطبى مشاهده کرد.(315)

یـک نـمـونـه از تـئورى نـظـام بـیـن المـلل : تـعـدادى از نـظـریـه پـردازان روابـط بـیـن المـلل بـا تـجـزیـه و تـحـلیـل چـنـدى بـا اسـتـنـاد بـه تـئورى تـحـلیـل نـظـامـها، به بررسى و تحقیق درباره مسایل بین المللى پرداختند. مورتون کاپلان ، ریـچـارد روزکـرانـس ، دیـویـد اسـتـیـون و چـارلز مک کلند، از مشهورترین این نظریه پردازان بشمار مى آیند. در اینجا به تئورى نظام بین المللى کاپلان مى پردازیم .

نظام از دیدگاه کاپلان ، که به تعبیر او (نظام فعالیتى ) است ، چنین تعریفى دارد:

(مـجـمـوعـه اى از متغیرها که این متغیرها آن چنان به هم پیوسته اند و آن چنان متمایز از محیط خود مـى بـاشـنـد کـه از آنـهـا قـواعـد مـنظم رفتارى قابل توصیفى ناشى مى شود. این قواعد منظم رفـتـارى ، روابـط داخـلى آحـاد مـتـغـیـرهـا را نـسـبـت بـه مـجـمـوعـه مـتـغیرهاى خارجى توصیف مى کند.(316)

کاپلان با توجه به تعریف فوق از نظام و متغیرهاى پنجگانه (قواعد جوهرى ، قواعد تغییر و تـحـول ، طـبـقـه بـنـدى بـازیـگـران ، قـواعـد مـربـوط بـه تـجـزیـه و تـحـلیـل تـوانـایـى بازیگران و اطلاعات )، شش نظام بین المللى را به تصویر مى کشد. این نظامها عبارتند از:

1 ـ نظام موازنه قوا

2 ـ نظام دو قطبى منعطف

3 ـ نظام دو قطبى غیر منعطف

4 ـ نظام عالمگیر

5 ـ نظام سلسله مراتبى

6 ـ نظام با حق وتو(317)

از میان این شش نظام فرضى ، دو مورد نخست یعنى (نظام موازنه قوا) و (نظام دو قطبى منعطف ) داراى مـعـادل تـاریـخـى هـسـتـنـد و چـهـار مـورد دیـگـر، تـنـهـا جـنـبـه آمـوزشى و تحلیلى دارند. مـعـادل تـاریـخـى مـوازنـه قوا، نظام بین المللى حاکم بر اروپا در قرون هجده و نوزده بوده و نظام دوقطبى انعطاف پذیر نیز پس از جنگ جهانى دوم بر روابط قدرتهاى عمده جهانى سایه گسترانده بود.(318)

دولت ، مهمترین رکن روابط بین الملل

دولت ، بـه عنوان مهمترین بازیگر عرصه روابط بین المللى مطرح است . در میان کارگزاران روابـط بـیـن المـللى ، نقش دولت از همه آنها اساسى تر و بیشتر مى باشد. این اهمیت ، دلایلى چند دارد که به اختصار بدانها اشاره مى شود..