روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

روابط بین الملل ــ دیپلماتیک ــ ( قادر توکلی کردلر)

مطالعه مسائل مختلف سیاست در سطوح داخلی و بین المللی و ارائه آن به علاقه مندان دانش سیاست و باز تاب آن از زوایای زیرین انسانی به دنیای واقعی نظام بین الملل که درحال تغییر و تحول است.

نگاهی به جنگهای صلیبی (3)



بررسی جنگهای صلیبی



      پیامدهای جنگ صلیبی‏ بدون تردید جنگهای صلیبی ابعاد و جنبه‏های گوناگون زندگی مسلمانان و مسیحیان اعم ازمادی و معنوی، هر دو را زیر تأثیر قرار داده و دامنهء آن تا به روزگار ما نیز - کشیده شده است.انتقال دانش و فرهنگ اسلامی و شرقی به اروپا، تجزیه دینی در درون مسیحیت و تحول‏شیوه‏های تولید و رونق تجارت مغرب زمین، نمونهء روشن این تأثیرهاست که به ویژه درنوشته‏های مورخان اروپایی باز تاب یافته است. اما پیش از نقل سخنان این مورخان لازم‏است سخن گوستا ولوبون فرانسوی را نقل کنیم که بیشتر ناظر به جنبه‏های عمومی و کلی‏جنگهای صلیبی است. او معتقد است که به دلیل بی فرهنگی و نابهره مندی صلیبیان از مظاهرتمدن، جنگهای صلیبی برای مسلمانان سرتاپا زیانبار بوده است. در حالی که بارور بودن‏درخت فرهنگ و تمدن در میان ملل اسلامی موجب گشت که اروپائیان با دستی پر از دانش وپیشرفت به خانه باز گردند. او می‏نویسد: چنان که در ضمن بیان وقایع جنگ صلیبی معلوم شد، صلیبیان یک عده وحشیانی بودند که‏دوست و دشمن، خودی و بیگانه را قتل و غارت نموده حتی ذخایر نفیسهء علمی و فنّی‏قسطنطنیه را که از یونان و روم باقی مانده بود بر باد داده به کلی نیست و نابود نمودند. اهل مشرق ازاین وحشیها انتظار فایده‏ای نداشته و واقعاً هم هیچ فایده‏ای نبردند. تنها نتیجهءغیر مفیده‏ای که عاید مشرق گردید این بود که وی از مغرب تنفر کلّی حاصل نموده حتی بعد ازسالیان دراز هنوز آثار آن باقی است. جهالت و رذالت، توحش و شقاوت کاری به طوری در اروپاشایع و جزء طبیعت شده بود که هنوز اثر آن باقی است. کشیشان عیسوی تا این حّد بهصفحۀ ۱۳۴خون‏ریزی عادت کرده بودند که در اشاعت مذهب خود و تباهی ملل غیر مسیحی همان‏قساوت و جور را بروز می‏دادند که ابتدا برای کفّار و بت پرستان مقرر شده بود. در مقابل یک‏تقصیر مختصر و کوچک شدیدترین عقوبات را روامی داشتند. فاجعهء قتل عام یهود و«آلبیجوها» و قتل عام عیسویان فرقهء مردوده و تمام خون ریزی‏وحشیانه‏ای که در این مدت طولانی جریان داشت، نتیجهء جور و تعصب شدید مذهبی بود که‏جنگ صلیبی آن را اشاعت دا[ . تمدن اسلام و عرب، ص ۴۲۱ - ۴۲۲.]. از نگاه گوستا ولوبون، جنگهای صلیبی به ناهنجاری‏های اخلاقی و دینی در جهان دامن‏زده است. او می‏نویسد: از جمله نتایج مذمومهء جنگهای صلیبی یکی این است که تا چندین قرن یک رشته بی انصافی‏و عداوت و کینهء خیلی شدید مذهبی در دنیا پدید آورد و پایهء قساوت و بی رحمی و خون‏خواری را به جایی رسانید که در غیر از مذهب یهود نظیر آن را بین اهل هیچ مذهبی نمی‏توان‏پیدا کرد. راست است که قبل از جنگ صلیبی هم بازار بی‏رحمی و بی‏انصافی مذهبی رواج‏زیادی داشت، ولی منتهی به سفاکی و خون ریزی نشده بود. لیکن در جریان جنگهای مزبورجور و اعتساف (ستم) مذهبی حقیقتاً به درجهء جنون رسیده و در طول مدت این دویست سال‏عملیات بی رحمانه و در زندگی آمیخته به جنون، خلف عهد و نقض قسم صلیبیان، مسلمانان‏را از نصارا و دیانت آنان به کلّی متنفّر ساخت. پس همین جنگها سبب گردید که بین مشرق ومغرب زمین فواصل ضخیمه‏ای ایجاد گردد که آثار آن تا کنون باقی می‏باش[ . همان، ص ۴۲۱.]. علاوه بر جنبه‏های عمومی تأثیر جنگهای صلیبی، پیامد این جنگ‏ها در ابعاد اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز از سوی مورّخان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.آلبرماله و ژول ایزاک پیامد مستقیم جنگهای صلیبی را گسترش بازرگانی مشرق و مغرب وپیامد غیر مستقیم آن را رواج تجمل پرستی و تمدّن در مغرب زمین ارزیابی کرده و نوشته‏اندکه این جنگها بر مراودهء بازرگانی میان سرزمینهای مغرب و مشرق افزود. حمل جنگجویانصفحۀ ۱۳۵صلیبی از راه دریا، دریا نوردان شهرهای مارسی، ژن و پیزو به ویژه مردم ونیز را ثروتمندگردانید. تا هنگامی که بندرهای شام در دست مسیحیان بود بازرگانان فرانسه و ایتالیا برای‏خرید کالاهای مشرق زمین پیوسته به آنجا رهسپار می‏گشتن[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۳۸.]. از دیدگاه این دو مورّخ، این جنگها پیامدهای غیر مستقیمی نیز داشت و آن بسط تجمّل وتمدن در مغرب زمین بود؛ زیرا در آن روزگار نواحی مشرق زمین - مسکن اعراب و نژادیونانی - از لحاظ پیشرفت و مدنیّت بر مغرب زمین - برتری داشت؛ به طوری که جنگجویان‏صلیبی پس از مشاهدهء آثار تجمّل شیفته گردیدند و استفاده از فرش، آینه، لوازم خانگی زیبا،سلاحهای ظریف، پارچه‏های فاخر ابریشمی، حریر، پرنیان و مخمل در میان آنها رواج‏همگانی یافت[ . همان.]. اما مهم‏ترین نتیجهء اجتماعی جنگهای صلیبی از دیدگاه این دو نویسنده کاسته شدن ازقدرت اربابان املاک و زمین داران اروپا بود. چرا که شمار زیادی از آنها در خلال جنگهای‏صلیبی مردند و کسانی هم که زنده ماندند، به دام فقر و تهیدستی در افتادند. جنگجویان‏مسیحی باید از خودشان خرج می‏کردند و برای تأمین هزینه‏های جنگ و نقدینه لازم‏چاره‏ای به جز فروش یا گرو گذاشتن املاکشان نداشتند. آنها که به امید ثروتمند شدن به‏میدانهای جنگ می‏رفتند، بادست خالی باز می‏گشتند و چاره‏ای جز فروش و رهن دوبارهءاملاک نداشتن[ . همان، ص ۲۳۹.]. به باور آن دو، جنگ صلیبی، بیش از همه موجب بسط نفوذ سیاسی و تجاری فرانسه درمشرق زمین گردید؛ با نفوذی که دامنه‏اش به روزگار ما نیز کشیده شده است، آنان در این باره‏می‏نویسند: به قدری فرانسوی به مشرق زمین آمد که هنوز هم ملل مشرق کلّیهء مردم مغرب را فرنگی‏می‏خوانند که مأخوذ از کلمهء فرانک می‏باشد. زبان فرانسه در شام، قبرس، ارمنستان و مُرّه [ ؟ ] متداول شد و حتّی امروز هم در شام، با وجود مجاهدات سایر ملل از انگلیسی، آلمانیصفحۀ ۱۳۶ایتالیایی و روسی، این زبان همیشه از سایر زبانهای فرنگی رایج‏تر و در حکم زبان ثانوی‏بومیهاست. نویسندگان فرانسوی معتقدند که اگر مردم فرانسه چند صد باب مدرسه در خاورنزدیک احداث کرده و نگاه می‏دارند برای این است که برتری خود را در آنجا حفظ کنند و این‏برتری را سنّتی می‏دانند که از زمان جنگ صلیب شروع شده و دوام آن، هم به حال رواج‏صنعت و تجارتشان مفید است و هم به حال عظمت خارجی مملکتشان[ . همان، ص ۲۳۹، با اندکی تصرف در الفاظ. لازم به یاد آوری است که فرانسویها در آغاز و تداوم جنگهای صلیبی بیش از دیگر کشورهای اروپایی نقش و سهم داشتند. چنان که پس از فتح قدس، ریاست ایالت لاتینی بیت المقدس با آنها بود و در چند نوبت نیز آهنگ تصرف مصر و شمال آفریقا را کردند. حتّی می‏توان گفت که قیمومت فرانسه بر سوریه و لبنان و نیز مداخلهء این کشور در امور کشورهای شمال آفریقا، از آثار سوء همان جنگهای صلیبی است همین طور می‏توان گفت که حملهء ناپلئون در سال ۱۷۹۸ م به مصر و نیز شرکت فرانسویها در تهاجم به این کشور در سال ۱۹۵۶ از آثار نامیمون همان جنگهای پیشین است.]. نویسندگان تاریخ عمومی تمدنها ارتقای سطح علمی و توسعهء فرهنگی اروپا را ازدستاوردهای جنگهای صلیبی می‏دانند و می‏نویسند که جنگهای صلیبی در فصول پایانی‏خود، در سایهء ایجاد روابط مستحکم با شهرهای پیشرفته فرهنگی موجب تهذیب اخلاق‏جنگجویان و انتشار فرهنگ استفاده از راهها و کالاهای بیگانه و انتقال تکنیکهای جدید وهمین طور موجب آگاهی اندیشمندان با برخی مظاهر علم، فلسفه، هنر و ادبیات در دو دنیای‏عربی و یونانی گردید؛ و این اشکال، مفاهیم، راهها و عادات که احیاناً در امیر نشینهای‏فلسطین و به ویژه در ایالتهای جنوبی یا در میدان نبرد در شبه جزیرهء ایبری به دست آمد و نیزبه وسیلهء کسانی که از زیارت باز می‏گشتند منتشر شد، موجب رشد و توسعهء فرهنگی دراروپای مسیحی گردید. همهء این موارد به وسیلهء نهضت معنوی که زمینه‏های آن در روزگارکارولنجی فراهم شد به پیش رفت و در حالی که ثروت عمومی و افزایش روابط و سرعت‏مبادلات گوناگون به آن کمک می‏کرد به آرامی و به طور نامنظم ادامه یافت[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۳۸ - ۲۳۹؛ تمدن اسلام و عرب، ص ۴۲۴ - ۲۵.]. جنگهای صلیبی با همهء زیانهایی که به بار آورد، برای مسلمانان نیز خالی از فایده نبود وبزرگ‏ترین سود آن ایجاد استحکامات دفاعی بود. آنان که در معرض حمله‏های پیاپی زمینی‏و دریایی فرنگیان قرار داشتند، برای دفاع از خود قلعه هایی مستحکم بنا کردند. این بناها همصفحۀ ۱۳۷در دوران جنگهای صلیبی آنان را محافظت می‏کرد و کار دفاع را آسان و میسر می‏گردانید وهم در دوران حملهء بنیان کن و ویرانگر مغولان مؤثر واقع شد؛ به طوری که این قوم‏شکست‏ناپذیر پس از رسیدن به سرزمین شام و مصر متوقف و متحمل شکست گردید؛ ویکی از عمده علل این توقف وجود بناها و استحکامات نظامی بوده است[ . جنگهای صلیبی، رحیم زادهء صفوی، نشر دفتر آسیای وسطی، تهران، ۱۳۳۴، ج ۳، ص ۱۹۵ - ۱۹۶.]. امّا دربارهء دوران عثمانی و مقابلهء صلیبیها با نیروهای عظیم این امپراتوری باید گفت که‏ضعف اروپائیان در برابر حمله‏های زمینی عثمانی، به ویژه بسته شدن راه تجاری قسطنطنیه‏پس از تصرف آن به وسیلهء سلطان محمّد فاتح، آنان را به اندیشهء تشکیل ناوگانهای بازرگانی ونظامی در دریاها فرو برد و همان بود که شرق و غرب عالم بر روی آنان گشوده شد وثروتهایی عظیم و بی کران به سوی کشورهای اروپایی سرازیر گردید. با توّجه به آنچه گفته شد پیامد جنگهای صلیبی را، در دوران جنگهای دویست ساله و نیزدورهء عثمانیها، به صورت زیر می‏توان فهرست کرد: ۱ - اتّحاد ملّتهای اروپایی بر ضد مسلمانان. ۲ - گشوده شدن پای اروپائیان در میان ملل اسلامی. ۳ - کشته شدن شماری بسیار از مردم مسیحی و مسلمان. ۴ - سقوط امپراتوری بیزانس. ۵ - نفوذ مسلمانان در اروپا. ۶ - تغییر نظام اقتصادی اروپا. ۷ - پیدایش تحول علمی - فرهنگی در اروپا و فراهم شدن زمینه‏های رنسانس در این قاره. ۸ - ویران شدن و از رونق افتادن بنادر سواحل شرقی مدیترانه[ . یکی از دلایل این ویرانی ترس مسلمانان از تصرف دوبارهء بنادر به دست صلیبیها و استفادهء از آنها به عنوان پایگاه نظامی بود. برای نمونه از عکا یاد می‏کنیم که «سلطان(ملک اشرف خلیل) به مجردی که همهء شهر در اختیارش آمد، به شیوهء دیرین کمر به انهدام آن بست. سلطان بر آن بود که کاری کند که این شهر از این پس نوک تجاوز مسیحیان به سرزمین شام نباشد». (تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۰۱).]. ۹ - کشف مناطق و راههای جدید در جهان به وسیلهء اروپائیان. ۱۰ - سلطهء انحصاری ملل اروپایی بر دریاها. صفحۀ   138


صلیبیها و ایران‏ ورود صلیبیها به ایران‏ فرمانروایان آسیای صغیر موسوم به «سلاجقهء روم[ . عنوان شعبه‏ای از سلاجقه که از حدود اواخر قرن پنجم تا حدود اوایل قرن هشتم هـ . ق در قسمتهایی از آسیای‏صغیر فرمانروایی داشتند. (دایرة المعارف فارسی).] - که شاخه‏ای از سلاجقهء ایران به شمارمی‏رفتند - نخستین کسانی بودند که در برابر تهاجم سنگین صلیبیها به دفاع پرداختند و آهنگ‏پیشروی آنهارا کند کردند. اما با وجود ایرانی بودن این فرمانروایان، در دوران جنگهای‏صلیبی، نه پادشاهان ایران خود را موظف به پشتیبانی از آنها می‏دانستند و نه مردم ایران خوصفحۀ ۱۴۰را در حال جنگ احساس می‏کردند؛ چرا که تهاجم صلیبیها نه تنها در ایران، بلکه در همه جای‏جهان اسلام تا اندازهء زیادی داخلی و منطقه‏ای تلقی گردید و دفاع از ساکنان سرزمینهایی که‏مورد هجوم قرار گرفت، بر عهدهء خودشان قرار داشت. ولی کار به همین جا خاتمه نیافت و در پی حوادثی که شکست مرحلهء نخست جنگهای‏صلیبی و پیشروی عثمانی در اروپا پیش آورد و نیز هدفهای توسعه‏طلبانه و برتری‏جویانه‏ای‏که اروپائیان در سر می‏پروراندند، سرانجام ایران را نیز در معرض تهاجم قرار داد و پای‏پیروان مسیح نه از راه خشکی بلکه از راه دریا - یعنی خلیج فارس و دریای عمان - به میهن مانیز کشیده شد. آمدن اروپائیان به خلیج فارس، تاریخ ایران را دستخوش تحوّلی بنیادین‏ساخت و جنبه‏های گوناگون زندگی سیاسی، فرهنگی، دینی، اقتصادی و اجتماعی مردم ما رابه شدت زیر تأثیر قرار داد. به دنبال آن سرزمین ایران به صورت کانون توجهات جهانی‏درآمد؛ و پس از گذشت پنج سده، روز به روز نیز بر اهمیت آن افزوده می‏شود. در مبحث‏حاضر به اسباب و علل این دگرگونی عظیم و نیز چگونگی آمدن اروپائیان به ایران پرداخته‏می‏شود، اما پیش از آن لازم است تا اوضاع سیاسی حاکم بر کشورمان، در آن روزگار، به طورگذرا و کوتاه مورد اشاره قرار گیرد. در دورانی که ایران مورد توجه اروپائیان قرار گرفت، زمام امور کشور به دست پادشاهان‏صفوی بود که توانسته بودند پس از قرنها پراکندگی ایران استقلال و عظمت گذشته را به آن‏بازگردانن[ . ایران در زمان صفویه، ص ۱۷.]. اما اعلام تشیّع به عنوان مذهب رسمی ایران به وسیلهء این خاندان خشم همسایهء غربی‏ایران یعنی امپراتوری عثمانی را برانگیخته بود. عثمانی‏ها بیشترین دشمنی را با دولت صفوی داشتند و وجود آنان را به عنوان پیروان ومبلغان تشیّع تحمّل نمی‏کردند. صفویان نیز از عثمانی‏های سنّی مذهب تنفّر داشتند واروپائیان مسیحی را بر آنها برتری می‏دادند. میان پادشاهان این دو خاندان بارها جنگ‏درگرفت که طی آنها عثمانیها در بیشتر موارد مهاجم و صفویها مدافع بودند؛ و تنها پس اصفحۀ ۱۴۱دست‏یابی ایرانیان به سلاح آتشین بود که حریف زورمندشان باز پس نشست و متقاعد شدکه دولت صفویه و مرزهای ایران را به رسمیت بشناس[ . ایران در زمان صفویه، ص ۹۵ - ۹۶؛ پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران، مهمید، محمد علی، نشر میترا، تهران، ۱۳۶۱، ص ۸۷.]. از این گذشته، وجود عثمانیها مانع بزرگی بر سر راه تجارت زمینی ابریشم ایران به شمارمی‏آمد و شاه عباس - که روزگار وی اوج رونق تجارت ایران بوده است - هیچ گونه تمایلی‏برای انتقال این قلم بزرگ صادراتی ایران از خاک آنان را نداشت[ . سیاست و اقتصاد در عصر صفوی، ص ۱۲۰.]علل آمدن صلیبی‏ها به ایران‏انگیزه‏های ایران برای پذیرش صلیبیها پیش از بحث دربارهء موضوع انگیزه‏های حکمرانان ایران در پذیرش صلیبیها و استقبال ازفعّالان تجاری و مذهبی آنان، لازم است یک نکته مهّم مورد اشاره قرار گیرد و آن اینکه‏دولتمردان صفوی تا پیش از شاه عباس یکم و نیز در دوره‏های پس از وی، نسبت به مخالفان‏مذهبی خویش، به جز مسیحیان، روشی سخت گیرانه داشتند. مسیحیان که در طول دورانصفحۀ ۱۴۷صفوی نسبت به دیگر اقلیتهای مذهبی از امتیازهای بیشتری برخوردار بودند، پس از آنکه‏شاه عباس باب گفت و گوی با پادشاهان اروپایی را گشود، موقعیتی بسیار ممتاز یافتند[ . ر. ک. دین و مذهب در عصر صفوی، میر احمدی، مریم، امیر کبیر، ۱۳۶۲، تهران، ص ۱۰۰ - ۱۰۳. ناگفته نماند که در سلوک پادشاهان صفوی با مسیحیان استثناهایی نیز وجود دارد. برای مثال دربارهء رفتار شاه طهماسب صفوی نسبت مسیحیان، در کتاب دکتر نوایی چنین می‏خوانیم: «آنتونی جن کین سون در روزهایی که خاطر پادشاه ایران سخت به فیصلهء کار سلطان بایزید مشغول بود، به حضور شاه طهماسب بار یافت. شرح دقیقی از این شرفیابی در سفر نامهء جن کین سون وجود دارد و از آنجا که می‏دانیم پس از آنکه سفیر نامهء الیزابت اول را تقدیم داشت و هدایا را پیشکش نمود، شاه طهماسب از وی پرسید که از کدام یک از شهرهای فرنگ هستی؟ آنتونی جواب داد که من از مردم شهر معروف لندن، از کشور آراستهء انگلستان هستم و از طرف علیا حضرت ملکهء آن کشور جهت بستن قرار دادهای دوستی و تحصیل اجازهء رفت و آمد بدون مزاحمت بازرگانان و مردم آن کشور مأموریت دارم. اما وقتی موضوع مذهب پیش آمد و جن کین سون گفت که پیرو مذهب عیسی مسیح هستم، شاه طهماسب فوراً گفت: «ما نیازی به دوستی با کافران نداریم، ای کافر» و از من خواست که از حضور وی خارج شوم. من از این خوشم آمد که با احترام تمام، در حالی که عدهء بسیاری از نجبا و سران دیگر او مرا مشایعت می‏کردند، خارج شدم. در همان حال، شخصی با سینی پر از خاک از عقب من روانه شد و در تمامی راه از داخل کاخ، از جلو شاه گرفته تا در حیاط، به هر کجا که قدم می‏گذاشتم برای تطهیر خاک می‏ریخت». (ایران و جهان، ج ۱، ص ۱۷۸ - ۱۷۹). در اینجا لازم است به این حقیقت نیز اشاره شود که اگر مسیحیان در دوران صفویه از موقعیتی ممتاز برخوردار بوده‏اند، دست کم یکی از علل آن انتساب اعضای این خاندان از سوی مادر به کیش مسیحیت است. دکتر نوایی در بارهء این انتصاب چنین نوشته است:«اوزون حسن از خاندان امپراتوران طرابوزان، که اصلاً ارمنی یونانی بودند، دختری گرفته بود به نام، کاترینا دسپینا. هم چنان که قره عثمان، جد اوزون حسن، نیز زنی از این خاندان گرفته بود. کلمهء دسپینا در یونانی به معنای دختر شاه، شاهزاده خانم و شاهدخت (پرنسس) است. کاترینا به شرط آنکه دیانت مسیحی خود را حفظ کند به خانهء اوزن حسن آمده بود. این زن که بسیار به مذهب مسیح دلبستگی داشت و هر روز مراسم عشای ربانی را به آیین کلیسای ارتدودکس یونانی، در حضور کشیشانی که به همین منظورهمراه او آمده بودند به جای می‏آورد، همچنان تا پایان عمر بر مذهب مسیح وفادار ماند و اوزن حسن با آنکه خود مسلمان بود، هرگز نخواست که وی را از مسیحیت به جانب اسلام آورد. در سالهای واپسین عمر، کاترینا از شوهر خود جدا شد و خویشتن را از حرمسرای سلطنتی و دسیسه‏ها و تحریکات زنان و خواجه سرایان رهایی بخشید و یکسره روی به خدا آورد و در شهر خرپوت که شوهرش عزلتگاه او قرار داده بود گوشهء عزلت گرفت و به پرستش پروردگار پرداخت و سر انجام نیز چون عمرش به سر آمد، در کلیسای سن جورجیو در شهر آمد(قره آمد \حمید) به خاک سپرده شد. کاترینا در خانهء اوزن حسن سه دختر آورد و یک پسر. بزرگ ترین دختران «مارتا» نام داشت و پسر «مقصود». مقصود راهمان شب فوت اوزون حسن یعنی شب عید فطر سال ۸۸۲ / ششم ژانویه ۱۴۷۸، برادران ناتنی به قتل رساندند (سفرنامهء ونیزیان، ص ۳۷۲ / ۳۷۳) و دو دختر کوچکتر، پس از شنیدن خبر قتل برادر خویش که بیش از بیست سال نداشت، بر جان خویش ترسیدند و بار سفر بستند و به حلب گریختند (ایضا ص ۲۷۳). اما دختر بزرگ‏تر که در تاریخ ایران اهمیت و شهرت فراوان دارد، همان مارتا نخستین دختر کاترینا و اوزون حسن است و آن دختر همان است که زن سلطان حیدر شده و اسماعیل، موسس سلسلهء صفویه، از بطن وی دیده به جهان گشوده است. مارتا در تواریخ صفوی به عالم شاه بیگم یا حلیمه بیگی آغا شهرت یافته و ظاهراً این زن نیز مانند مادر خویش دیانت مسیحی خود را تا پایان عمر حفظ کرده است. بنابر این شاه اسماعیل از جانب مادر خود از یک سو به امپراتوران ارمنی یونانی طرابوزان نسب می‏رساند و از سوی دیگر به ترکمانان آق قویونلو معروف به بایندریه». (ایران و جهان، ج ۱، ص ۱۴۵ - ۱۴۶).]صفحۀ ۱۴۸او که برای زیر فشار گذاشتن دشمن دیرینهء صفویان یعنی عثمانیها و نیز رونق بخشیدن به‏تجارت ایران و بیرون آوردن کشور از محدودیتهایی که عثمانیها اعمال می‏کردند، به اروپانیازمند بود، سیاست خوشرفتاری و دادن آزادی مذهبی به مسیحیان به ویژه به ارمنیان ساکن‏ایران و استقبال و پذیرش هیئتهای گوناگون مسیحی اروپایی را در پیش گرفت و از هیچ گونه‏کوششی در این راه دریغ نکرد. نشانه‏های چنین سیاستی از سوی شاه عباس در جاهای‏گوناگون و از جمله در نامه‏های رّد و بدل شدهء میان او و پادشاهان اروپایی و نیز فرامینی که درزمینهء رفتار با مسیحیان صادر کرده است به خوبی پیداست. او پس از دریافت نامهء پاپ کلمان هشتم و نیز به حضور پذیرفتن هیئت اعزامی از سوی‏وی، آنتونی شرلی[ . شرلی، سر آنتونی( ۱۵۶۸ - ۱۶۳۵ م / ۹۷۶ - ۱۰۴۴ - ۴۵ هـ) سرباز و نجیب زاده و سیاح و ماجرا جوی انگلیسی ومستشار نظامی و سفیر و فرستادهء شاه عباس یکم صفوی به دربار سلاطین اروپا... او مأموریت یافت تا به ایران آید و شاه عباس صفوی را به جنگ با دولت عثمانی و اتحاد با دول اروپا بر خلاف ترکان تشویق نماید و نیز برای تجّار انگلیسی از وی امتیازات مخصوص بگیرد. سرآنتونی به دربار شاه عباس آمد و در اصفهان فنون جنگی جدید را به سربازان ایرانی آموزش داد. سپس از سوی شاه عباس به سفارت اروپا اعزام شد که در مأموریت خود توفیقی نیافت و به ایران نیز باز نگشت... (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).] را از سوی خود به سفارت اروپا فرستاد و در اعتبار نامه‏ای که با وی همراه‏ساخت به شاهزادگان پیرو حضرت مسیح خاطر نشان کرد که شرلی عامل پیوند او با اروپائیان‏است؛ و چنین عنوان کرد که او از سالها پیش در آرزوی ایجاد ارتباط بوده است، اما اقدام‏شرلی است که زمینه این کار را فراهم آورده و موانع را از سر راه برداشته است. در پایان نامه‏نیز در ضمن برادرانه توصیف کردن رابطهء خود در بارهء وی چنین نوشته است: این مرد به رضای خودش به اینجا آمده و با صلاح دید خودش یکی از رجال درباری را به همراه‏او می‏فرستم[ . شرلی، سر آنتونی( ۱۵۶۸ - ۱۶۳۵ م / ۹۷۶ - ۱۰۴۴ - ۴۵ هـ) سرباز و نجیب زاده و سیاح و ماجرا جوی انگلیسی ومستشار نظامی و سفیر و فرستادهء شاه عباس یکم صفوی به دربار سلاطین اروپا... او مأموریت یافت تا به ایران آید و شاه عباس صفوی را به جنگ با دولت عثمانی و اتحاد با دول اروپا بر خلاف ترکان تشویق نماید و نیز برای تجّار انگلیسی از وی امتیازات مخصوص بگیرد. سرآنتونی به دربار شاه عباس آمد و در اصفهان فنون جنگی جدید را به سربازان ایرانی آموزش داد. سپس از سوی شاه عباس به سفارت اروپا اعزام شد که در مأموریت خود توفیقی نیافت و به ایران نیز باز نگشت... (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).]صفحۀ ۱۴۹رابطهء این نجیب زاده با من این است: از موقعی که در این سرزمین است، هر روز با او در یک‏ظرف غذا می‏خوریم و در یک جام مثل برادر شراب می‏نوشیم[ . ایران در زمان صفویه، تاج بخش، بی تا، بی نا، بی جا، ص ۱۰۲.]. آنگاه طی فرمانی به سراسرکشور در بارهء رفتار با مسیحیان در ایران چنین نوشت امر مطلق و اراده و میل ما است که ازامروز تمام قلمرو کشور ما بر روی تمام ملل مسیحی و تمام آنهایی که این مذهب را دارند بازباشد، به طوری که هیچ کس نتواند در هیچ حال با آنها اهانت آمیز صحبت کند و به پاس این‏دوستی که من با شاه زادگانی که پیرو مسیح هستند دارم به تمام تجار مسیحی برای تجارت وداد و ستد در تمام قلمرو کشور خودم اجازه می‏دهم بدون اینکه از طرف هیچ کس، حاکم، شاه‏زاده، خان و یا افسر و یا ازمتا بعین من هرچه باشد شغل و مقام آنها آزار ببین[ . همان، ص ۱۰۳.]. هدف شاه عباس از دادن این امتیازات در وهلهء نخست تشویق اروپائیان برای جنگ باعثمانی و در وهلهء دوم ایجاد روابط تجاری با آنان بود. اما او که از اعتراض روحانیان ایران‏نسبت به داشتن روابط دوستانه با مسیحیان بیمناک بود، در پاسخ به یکی از هیئت‏های‏اروپائی چنین گفت: من شخصا حاضرم که برای مسیحیان مقیم ایران کلیسا بسازم و خیلی خوشحالم که پیروان‏مسیح از هر دسته و طبقه به کشور من بیایند، اما رؤسای روحانی ایران مراقب من بوده و اگردست به ساختمان کلیسا بزنم ممکن است مرا از میان بردارند. ولی به عقیدهء من اگر شما جنگ‏را بر علیه ترکان عثمانی شروع کنید، می‏توانید بعداً در اصفهان [ و ] حتی در سایر شهرهای‏ایران کلیسا بسازید. روحانیان کشور من دیگر نمی‏توانند حرفی بزنند، زیرا من به آنها خواهم‏فهماند که در مقابل کمکی که بر علیه ترکها به من کرده‏اید چاره‏ای جز موافقت با شمانداشته‏ام[ . همان، ص ۱۰۹.]. اروپائیان که از ایجاد ارتباط با ایران منافع و هدفهای سیاسی، دینی و اقتصادی خودشان‏را در نظر داشتند، ضمن گسیل داشتن هیئتهای گوناگون سیاسی و مذهبی چنین وانموصفحۀ ۱۵۰می‏کردند که به سفارش ایران با عثمانیها در حال جنگ هستن[ . در نامهء فیلیپ سوم [پادشاه اسپانیا] به شاه عباس در این باره چنین می‏خوانیم: «نایب السلطنهء من از موفقیتهای‏بزرگی که شما بر علیه ترکان، دشمن مشترک خودمان، بدست آورده‏اید، شرحی به من نوشته است. من از این مسأله و همچنین از اعزام سفیری که برای حفظ دوستی و حسن رابطه‏ای که بین ما وجود دارد فرستاده شده بسیار خوشحال شدم. دوستی ای که امیدوارم سالها برقرار بماند تا اینکه این ترکها کاملاً تنبیه شوند. امیدوارم علاوه بر فتوحاتی که تا به حال نصیب اعلیحضرت شده است، این موفقیتها ادامه پیدا کند. قوای دریایی من در مدیترانه همیشه خساراتی وارد آورده و وارد خواهند آورد و من دستور می‏دهم که دایماً عملیات خود را با شدت هرچه تمام‏تر بر علیه ترکان ادامه دهند برای اینکه وعده‏ای که به اعلیحضرت داده‏ام انجام شده باشد». (ایران در زمان صفویه، ص ۱۱۵).] و حال آنکه در روابطشان‏با عثمانی تنها بر اساس تأمین هدفها و منافع خودشان رفتار می‏کردند. امّا اعمال این‏سیاست گرچه در کوتاه مدت به سود ایران بود، ولی در دراز مدت به زیان کشور ما تمام‏شد. اروپائیانی که در هر حال از ارتباط با ایران سود می‏بردند، پس از ورود به خلیج‏فارس هرگز آن را ترک نگفتند؛ تا آنکه سرانجام این منطقهء بسیار حساس سوق‏الجیشی به‏صورت جولانگاه نیروهای نظامی آنان به منظور فشار آوردن به مسلمانان و از جمله‏ایرانیان تبدیل گردد[ . با وجود این، تلاشهای شاه عباس صفوی در رونق بخشیدن به تجارت ایران؛ جلب سرمایه‏های خارجی و نیز ایجاد زیر بناهای لازم برای تسهیل امر بازرگانی داخلی و خارجی، مانند ساختن راه‏های مناسب کاروان رو، پلهای مستحکم بر روی رودخانه‏های خروشان و ساخت آب انبار در بیابانهای پهناور ایران و نیز بندر گاههای مناسب را نمی‏توان نادیده انگاشت. اگر حضور خارجیان در دوره‏های بعد به زیان ایران تمام شده است، البته گناهش به گردن شاه عباس نیست، زیرا هر حکمرانی که بخواهد به تجارت رونق بخشد باید اعتماد خارجیان را جلب و با آنان داد و ستد کند( ر. ک. سیاست و اقتصاد عصر صفوی، ص ۹۵ - ۱۱۵). ولی اقدامهای شاه عباس در گشودن پای خارجیهای مسیحی، تنها به جنبه‏های سیاسی و اقتصادی محدود نمی‏گردد و در تاریخ زندگی وی وقایعی نقل شده که نشان گر گرایش قلبی او به مسیحیت است؛ مانند حضور در کلیسا و دادن گوشت خوک و شراب به شرکت کنندگان در مراسم عید میلاد مسیح. آنتونیودوگوه‏آ، کشیش اسپانیایی و سفیر فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا در این باره می‏نویسد:«... فردای آن روز که عید نوئل بود، دو ساعت بعد از ظهر شاه با شاه زاده صفی میرزا و چند تن از درباریان و سران دولت، که منوچهر خان شاه زاده و امیر قسمتی از گرجستان و گروهی از همراهان وی از آن جمله بودند، به صومعهء ما آمدند... روز پیش هم چون یکی از کشیشان به او گفته بود که درین روز چنان که در پرتغال مرسوم است، ما خوکی می‏کشیم، دستور داد از خوکهایی که امیر گرجستانی برایش فرستاده بود و در دهکده‏ای نزدیک اصفهان نگه داشته بودند، برای ما فرستادند. این کار مایهء شکایت روحانیان و علمای اصفهان شده زیرا که شاه در ماه مقدس رمضان، بر خلاف قوانین اسلام رفتار کرده بود... سپس آنچه را که در کلیسا بود به دقت تماشا کرد و چون دید که بر پارچهء خاصی، بر بالای محراب حروف S.H.Jرا که معمولاً از آن نام عیسی اراده می‏شود، دوخته شده، پرسید که این حروف چیست و چه معنی دارد و چون توضیح داده شد، کاغذ و قلم و دوات خواست و به دست خود این حروف را نوشت و دوتا کرد و بر سینه روی قلب خود جای داد. ما امیدواریم که چون روزی هم روی قلب او صلیبی نهاده‏ایم، آن صلیب و این حروف بی اثر نباشد... پس از آن دستور داد که مقداری شراب به ما بدهند، و چون شراب آوردند به بهانهء اینکه«ببینیم شراب خوب است یا نه» تمام کسانی را که همراهش بودند، از کشوری و لشگری و مفتی و قاضی را مجبور کرد که قدری از آن بنوشند. سپس آهسته به من گفت:« وقتی به رم رفتی و به حضور پاپ رسیدی به او بگو که من چگونه روز رمضان با حضور قاضی و مفتی شراب آوردم و به همه نوشاندم. به او بگو اگر چه عیسوی نیستم لایق تقدیر و تمجیدم!». (از تاریخ بیاموزیم، محمود حکیمی، نشر خرم قم، ۱۳۷۰، ص ۱۲۸ - ۱۲۹).]صفحۀ ۱۵۱حضور و رقابت صلیبیها در خلیج فارس‏ پیش از کشف دماغهء امیدنیک و راه دریایی جدید برای رسیدن به هند و خاور دور، تجارت‏ادویه و ابریشم و ادویهء مشرق زمین از طریق خلیج فارس به دجله و سپس از بغداد و - بادیةالشام به بنادر سوریه در ساحل مدیترانه و از آنجا به اروپا حمل می‏گردید. از عوامل مهمی که‏موجب دگرگونی این وضعیت را فراهم آورد و تأثیر فراوانی در تاریخ خلیج فارس گذارد،تشکیل دولت ترکان عثمانی و استیلای آنان بر سواحل دریاهای سیاه، مرمره و مدیترانه و نیزبر مناطق شام و مصر و حجاز بود که با فتح قسطنطنیه به سال ۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م به اوج رسیدتعصب شدید ترکان نسبت به عیسویان تجارت عظیم میان شرق و غرب عالم را از رونق‏انداخت و در نتیجه کالاهای نفیس مشرق زمین در اروپا نایاب گردید. از این رو شماری ازبازرگانان اروپایی در سدد یافتن راههایی تازه برآمدند که از جمله آنها دریانوردان وبازرگانان پرتقال بودن[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژهء خلیج فارس.]. در حدود سالهای ۸۹۳ - ۴ هـ / ۱۴۸۸ - ۸۹ میلادی یکی از کارگزاران شاه پرتغال به نام‏کوویلیائو از هرمز دیدن کرد. پس از سفرهای دیاش (۸۹۱ هـ / ۱۴۸۶ م) و واسکودوگاما (۹۰۳- ۴ هـ / ۱۴۹۷ - ۹۸ م)، راه دریایی به هند گشوده ش[ . از این پس پادشاه پرتغال خود را «خداوند کشتیرانی و تجارت هندوستان، حبشه و عربستان نامید». (قائم مقامی،جهانگیر، مجموعه مقالات خلیج فارس، ج ۲، ص ۴۵۷).] و بازرگانی میان هند و اروپا از سر گرفته‏شد. به سبب نزدیکی خلیج فارس به پایگاههای پرتغالیها در هند و نیز تسلط نداشتن هیچ‏یکصفحۀ ۱۵۲از دولتهای ایران و عثمانی بر خلیج فارس پرتغالی‏ها به سرعت آن را به تصرف خوددرآوردند. آلفو نسو آلبو کرک[. ۱.AlfonsodeAlbuxurxue ] - در سال ۹۲۱ هـ / ۱۵۱۵ م هرمز را به تصرف در آورد و حاکم‏آنجا را ناگزیر به پذیرش تبعیت پرتغال کرد. از آن پس جزیرهء هرمز مدت صد سال در دست‏پرتغالیها بود و در طی این مدت امتیازهای بازرگانی و اقتصادی خلیج فارس نیز در انحصارآنان قرار داشت[ . ر. ک. تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۱۰۰ - ۱۰۲؛ رقابت قدرتها در خلیج فارس، ص ۴۱ - ۴۸.]. پس از تصرف بغداد به سال ۹۴۱ هـ / ۱۵۳۴م به دست ترکان عثمانی و نفوذ در احسا وقطیف، اینان نیز در خلیج فارس به اعمال نفوذ پرداختند، ولی در مقابل قدرت نظامی‏پرتغالی‏ها به ویژه قلعهء مستحکم آنان در هرمز ناگزیر به عقب نشینی گردیدن[ . همان.]. برای مدتی که پرتقال به تصرف اسپانیا در آمد، سیادت خلیج فارس نیز به آن دولت انتقال‏یافت و حاکم پرتغالی هرمز نیز تابع اسپانیا شد. اما پس از شکست تجهیزات اسپانیا به سال‏۱۵۸۸ م، بازرگانان هلندی و انگلیسی به آبهای هند راه یافتند و شرکتهای انگلیسی و هلندی‏هند شرقی تأسیس گردید. شرکت انگلیسی در سورات (بندری هندی) متوجه ایران شد؛ چراکه به سبب زمستانهای سرد ایران، امکان فروش پارچه‏های پشمی در آنجا بیشتر بود. علاوه‏بر آن به سبب جنگهای ایران و عثمانی راه صدور بر روی ابریشم ایران نیز بسته شده بو[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی؛ نبرد قدرتها در خلیج فارس، ص ۴۸؛ تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۱۰۵ - ۱۰۶.]. پس از پایان یافتن جنگهای هفت ساله میان انگلستان و فرانسه و چشم پوشی این‏کشورها از مستملکات خود در هند شرقی به سود انگلستان، به دلیل اهمیتی که خلیج فارس‏در ارتباط میان انگلستان و هندوستان داشت، انگلیسیها در صدد بر آمدند تا به هر شکل‏ممکن این منطقه را زیر سلطهء خود در آورند. آمدن برادران شرلی به دربار ایران، راه انگلیسهارا برای حضور در خلیج فارس هموار ساخت. آنان با یاری دادن به ایران در جنگ با عثمانی،از طریق ساختن توپخانه، اعتماد شاه را به خود جلب کردند و به دنبال آن ایران موفق شد درسالهای ۱۶۰۲ م و ۱۶۱۵ م، پرتغال را به ترتیب از بحرین و هرمز نیز بیرون براند. پس از آنصفحۀ ۱۵۳بود که نمایندگان کمپانی هند شرقی فرمان شاه عباس را برای انجام فعالیت تجاری در ایران‏دریافت داشتند. در سال ۱۶۱۹ م ایرانیها بندر رأس الخیمه را در ساحل جنوبی خلیج فارس به‏تصرف در آوردند؛ و سرانجام در عملیات مشترک ایران و انگلیس در سال ۱۶۲۲ م جزایرهرمز و قشم به تصرف کامل ایران در آمد و پرچم پرتغال پس از یک قرن به زیر کشیده شد. ازآن پس انگلیسیها مرکز تجارت و کشتیرانی خود را به بندر عباس منتقل کردن[ . نبرد قدرتها در خلیج فارس، ص ۵۰ - ۵۳؛ نیز ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژه خلیج فارس.]. دیگر قدرتی که در خلیج فارس به فعالیت پرداخت، کشور هلند بود. هلندیها که خود تاسال ۱۵۹۵ م مستعمرهء اسپانیا بودند، در اوایل قرن هفدهم به یک قدرت مهم دریایی تبدیل‏شدند؛ و در سال ۱۶۲۳ م شرکت هلندی هند شرقی توسعهء خود را در خلیج فارس آغاز کرد.آنها توانستند با کمک «ویس نیخ[. ۱.HuybertVisnich ]» و یک نقاش هلندی به نام «فان هاسلت[.۲.SanVanHasselt ]» که در دربار.شاه عباس به سر می‏برد، امتیاز فعالیت تجاری را در خلیج فارس به دست آورند. آنان پس ازدایر کردن دفاتر تجاری در بندر عباس و اصفهان، با سوء استفاده از ضعف شاه عباس دوم‏صفوی، موقعیت خود را استحکام بخشیدند و سر انجام در سال ۱۶۵۲ م به حضور انگلیسیهادر خلیج فارس و نیز فعالیت تجاریشان در بندر عباس پایان دادند. تا آنکه سرانجام در سال‏۱۷۶۵ م در برابر فشار ایرانیها ناچار خلیج فارس را ترک گفتن[ . همان، ص ۵۳ - ۵۸؛ نیز ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژهء خلیج فارس.]. پس از عقب نشینی هلندیها از خلیج فارس، بار دیگر انگلیسیها در خلیج فارس به دخالت‏پرداختند. پالمرستون، وزیر خارجهء وقت انگلستان در اوایل سال ۱۸۳۸ م دربارهء استراتژی‏این کشور در خلیج فارس چنین اعلام داشت: ما موظف هستیم خلیج فارس را تحت سلطهء نیروهای دریایی خود در آوریم. به طوری که هیچ‏قدرت دیگری قادر به رقابت با ما نباشد. ولی در عین حال عملی ساختن این منظور نباید ازلحاظ مادی برای ما گران تمام شو[ . تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۲۶۴.]. صفحۀ ۱۵۴در اجرای این سیاست در سالهای ۱۸۴۳ م و ۱۸۵۲ م میان انگلستان و کشورهای حوزهءخلیج فارس قراردادهایی به امضا رسید که تسلط کامل بریتانیا را بر این منطقهء استراتژیک‏تأمین و تضمین می‏کرد. انگلستان در طول دوران حضور خود در خلیج فارس پیوسته درامور داخلی ایران دخالت می‏کرد و چندین بار مناطق ساحلی ایران را به اشغال درآورد. درمنازعهء میان ایران و عثمانی - بر سر اروند رود - به نفع عثمانی این کشور وارد عمل گردید؛ وهیچ گاه اجازه داشتن ناوگان دریایی نیرومندی را به ایران ندا[ . همان، ص ۲۶۶ - ۳۴۱.]. برای نمونه پس از آنکه امیر کبیر تصمیم به ایجاد ناوگان دریایی کوچکی در خلیج فارس‏می‏گیرد، شیل - وزیر مختار انگلیس - در گزارشی به وزیر خارجهء انگلستان موضوع را با اودرمیان می‏گذارد؛ و در ارز یابی خودش انجام چنین کاری را به زیان انگلستان نمی‏بیند. اماپاسخی که در نهایت از وزیر خارجه - پالمرستون - دریافت می‏کند چنین است: به شما دستور می‏دهم که به اطلاع امیر نظام برسانید که دولت انگلستان نمی‏تواند با پیشنهادوی راجع به تحصیل کشتیهای منظور موافقت نمای[ . امیر کبیر و ایران، آدمیت، فریدون، انتشارات خوارزمی، چاپ پنجم، تهران، ص ۳۰۳ (به نقل از انگلیس، ۱۵۷ / ۶۰ پالمرستون به شیل، ۱۱ فوریه ۱۸۵۱).]. باری بریتانیا همچنان قدرت برتر و مسلط منطقهء خلیج فارس بود؛ تا آنکه وقوع جنگ‏جهانی دوم و نیز وقوع رویدادهایی مانند ملی شدن نفت در ایران (۱۹۵۱)، کودتای عراق‏(۱۹۵۸) و استقلال کویت (۱۹۶۱) موجب محدودیت نفوذ این کشور گردید و به دنبال آن‏پالمرستون - وزیر خارجهء وقت بریتانیا - اعلام کرد که این کشور از خلیج فارس بیرون‏خواهد رفت[ . سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۳۰، به نقل از nierof'tcudnocfoecruoseht'nannekeyroeG۱۱۰.p۱۹۴۷yluj'xxxycilop ]آمریکا در خلیج فارس‏جایگاه ایران در حوادث اخیر خلیج فارس‏ از ظاهر قضایا و حوادث حدود دو دههء اخیر منطقه چنین بر می‏آید که در جنگهای خلیج‏فارس جمهوری اسلامی ایران نه تنها زیان ندیده بلکه سود هم برده است[ . نگاه اعراب به ایران، فهمی هویدی، ترجمهء دکتر مسعودهء شریعت باقری، نشر دانژه، تهران، ۱۳۸۰، ص ۱۵.]. چنین برداشتی دصفحۀ ۱۶۲نگاه نخست درست هم به نظر می‏رسد؛ چرا که طی این جنگها بزرگ‏ترین و خطرناک‏ترین‏دشمن جمهوری اسلامی یعنی رژیم بعث عراق به ریاست صدام حسین سرنگون گردید و بااز میان رفتن این مانع بزرگ روابط ایران با همسایگانش نیز رو به بهبودی نهاده است. ولی ژرف‏نگری در حوادث اخیر ما را به سوی حقایق دیگری رهنمون می‏گردد که‏مهم‏ترینشان اینهاست: ۱. آمریکا به عنوان پرچمدار تمدن غربی در صدد است تا علاوه بر چیرگی سیاسی واقتصادی در منطقه، به فرهنگ مردم نیز چهره‏ای غربی ببخشد؛ و این با هدف جمهوری‏اسلامی که در صدد است تا مسلمانان را به سوی فرهنگ اصیل خودشان سوق دهد، درتعارض است. به همین دلیل است که از دیدگاه دولتمردان آمریکا نظام جمهوری اسلامی درایران به هر صورت ممکن باید از میان برداشته شود. چنان که وقتی هنری کسینجر ازبرناردلوئیس - از استادان و پژوهشگران اسلام و خاور میانه - سئوال کرد:«آیا ایجاد تغییرات‏در خاورمیانه مستلزم گفت و گو و تعامل میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران‏است؟[ . طرح خاورمیانهء بزرگ‏تر، حسن حسینی، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصرتهران، ۱۳۸۳، ص ۲۸ - ۳۰.]، او با صراحت پاسخ داد: «به طور یقین خیر». این ضدیت با نظام جمهوری اسلامی‏ایران به ویژه پس از حادثهء یازده سپتامبر، شدت بیشتری یافته است چنانکه الیوت کوهن -استاد و مدیر بخش مطالعات جان هاپکینز در واشنگتن - ضمن پیشنهادهای خود به دولت‏بوش می‏گوید: ایالات متحدهء آمریکا باید از حاکمیت آزاد، مدرن و متعادل در جهان اسلام حمایت به عمل‏آورد. سرنگونی و تغییر رژیم جمهوری اسلامی ایران به میزان نابودی و اضمحلال بن لادن‏اهمیت دارد، چرا که این تنها و نخستین مدل و الگوی انقلابی و اسلامی در میان دولت - ملتهابه شمار می‏آید و جایگزین نمودن آن با دولتی سکولار و متعادل بسیار مهم است[ . همان، ص ۷۶.]. ۲. آمریکا در صدد است تا قدرتهای منطقه‏ای خلیج فارس را تضعیف و به خود وابسته‏کند و تنها قدرت برتر منطقه خودش باشد، در حالی که جمهوری اسلامی معتقد است که‏صفحۀ ۱۶۳حضور بیگانگان و از جمله آمریکا در خلیج فارس موجب نا امنی است و امنیت منطقه باید به‏وسیلهء کشورهای خود منطقه تأمین گردد. ۳. آمریکا در صدد است تا مبارزهء اسلامی از هر نوعی - حتی مبارزهء فلسطینیهای‏ستمدیده در مقابل رژیم صهیونیستی - را تروریسم قلمداد کند و با این بهانه افکار جهانیان رابر ضد مسلمانان بسیج کند، در حالی که جمهوری اسلامی از مبارزه ملل اسلامی برای احقاق‏حقوق حقّه شان پشتیبانی می‏کند و میان عمل تروریستی - که در نظرش محکوم است - و دفاع‏از خود تفاوت قائل است. ۴. یکی از استراتژیهای کلی آمریکا پشتیبانی از رژیم غاصب صهیونیستی است و بر همهءاقدامهای سرکوب گرانهء صهیونیستهای جنایتکار مهر تأیید می‏زند؛ و همهء حقوق فلسطینیان‏را نادیده می‏انگارد. در حالی که جمهوری اسلامی، اسرائیل را رژیمی نامشروع، غاصب وجنایتکار می‏داند و پشتیبانی از حقوق غصب شدهء فلسطینیان را وظیفهء همهء انسانهای آزاده وبه ویژه مسلمانان می‏داند. ۵. جمهوری اسلامی ایران استفاده از انرژیهای نوین و از جمله انرژی هسته‏ای را حق‏طبیعی و قانونی خود می‏شمارد، در حالی که آمریکا دستیابی ایران به فناوری هسته‏ای را حتی‏با هدفهای صلح‏آمیز نمی‏پذیرد و با آن مخالفت می‏ورزد و در صدد است تا به هر شکل‏ممکن از دستیابی ایران به این انرژی جلوگیری کند. ۶. ایران برای خود رسالتی اسلامی - جهانی قائل است. آمریکا نیز برای خودش رسالتی‏جهانی قائل است و بر این باور است که نظام مبتنی بر لیبرال دموکراسی غربی بهترین نوع‏نظامهای سیاسی است و همهء جهانیان باید خود را با معیارهای آن تطبیق دهند. این دو رسالت‏به طور کامل در مقابل هم قرار دارند و در واقع به تعبیر هانتینگتون نظامی با خدا در مقابل‏نظامی بی‏خدا قرار گرفته است[ . برای آگاهی در بارهء چگونگی رویارویی تمدن غرب در مقابل جوامع کنفوسیوسی و اسلامی ر. ک. برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، هانتینگتون، ساموئل پی، ترجمهء محمد علی رفیع حمیدی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران ۱۳۷۸، فصل یکم «عصر جدید سیاست جهانی».]صفحۀ ۱۶۴توجه به نکات یاد شده ملهم این حقیقت است که پس از حملهء آمریکا به عراق و اشغال‏این کشور با همدستی چند کشور دیگر اروپایی و غیر اروپایی فاصلهء مکانی دو نیروی متضادیعنی ایران و آمریکا از راه زمینی بسیار کوتاه شده است؛ و در صورتی که ژرف‏اندیشی وآینده نگری بر استراتژیهای طرفین حکمفرما نباشد، نه تنها امنیت منطقه خلیج فارس بلکه‏امنیت جهانی به خطر خواهد افتاد. صفحۀ ۱۶۵۱. فتح قسطنطنیه (۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م) فتح قسطنطنیه که به دست سلطان محمد فاتح انجام گردید، هر چند کاری بزرگ به شمارمی‏آمد ولی برای دولت عثمانی از نظر نظامی و پیشروی در اروپا ارزش چندانی نداشت، چراکه آنان توانسته بودند از راه خشکی در قارهء اروپا پیشروی کنند و بخشهای گسترده‏ای را به‏تصرف در آورند. ارزش این کار از دو جنبهء دیگر بود؛ نخست آنکه پس از فتح این بندر مهم،دست اروپائیان از شرق دریای مدیترانه کوتاه شد و از آن پس ناگزیر باید در سواحل غربی آن‏از خود دفاع می‏کردند و نیز از مناسب ترین راه بازرگانی میان اروپا و سرزمینهای شرقی، «راه‏ابریشم» و «جادهء ادویه» محروم گردیدن[ . ر. ک. ایران در زمان صفویه، تاج بخش، بی جا، بی تا، بی نا، ص ۸۳؛ خلیج فارس و مسایل آن، الهی، همایون، نشر اندیشه و قومس، تهران، ۱۳۶۸، ص ۲۷.]. دوم اینکه دستگاه پاپی یک دورهء هفتاد سالهء تلاش و تبلیغ را آغاز کرد، به طوری که آزاد سازی‏قسطنطنیه برای مسیحیان همانند آزاد سازی بیت المقدس به یک آرمان مقدس تبدیل ش[. ۱.Thecrusades،p۵۳۲ ].. صفحۀ ۱۴۲سقوط قسطنطنیه پایهء تحولی بزرگ و جهانی گردید. اروپائیان که پس از بسته شدن‏مسیر قسطنطنیه و نیز نا امن بودن راه اسکندریه و دریای سرخ ناگزیر، برای اموربازرگانی، باید راه مخاطره‏آمیز دریای سیاه و روسیه را در پیش می‏گرفتند، به اندیشهءیافتن راهی تازه فرو رفتند که هم مسیر تجارتشان باز شود و هم از آن طریق مسلمانان رااز پشت دور بزنند هر چند که اندیشهء ایجاد یک ناوگان دریایی در اقیانوس هند و محاصره‏مسلمانان در درون خشکی‏ها به سالها پیش از فتح قسطنطنیه باز می‏گردد. پروفسور وات‏در این باره می‏نویسد: اروپائیان غربی پس از قرن دوازدهم میلادی آگاهی روشنی از قدرت دولتهای اسلامی به طوراعم داشتند. رهبران آنها به شرایط بسیار پیچیده و استراتژیکی فکر می‏کردند و دریافته بودندکه امکان ایجاد استحکاماتی در فلسطین و سوریه برای آنان وجود ندارد، مگر اینکه آسیای‏صغیر و یا مصر تحت سلطهء آنان قرار گیرد. شاه لویی فرانسوی با پیاده شدن در مصر در سال‏۱۲۴۹ م و نیز لشکر کشی او به تونس در سال ۱۲۷۰ م یک چنین افکاری در سر داشت درحوالی سال ۱۳۱۳ م گیوم آده، راهب مسیحی که از ایران، هند و اتیوپی دیدن کرده بود کتابی‏تحت عنوان "sidnapritxesonecarasodomeD" (ریشه کن کردن مسلمانان) نوشت ودر آن میان به چیزهای دیگر علاوه بر لزوم ایجاد ناوگان مسیحی در اقیانوس هند اشاره کرد.فکر مسائل استراتژیکی گسترده برای گرفتن بیت المقدس در میان مورخین جنگهای صلیبی‏قرن چهاردهم میلادی نظیر رومن لول (llulnamoR) ، مارینو سانودو (odunasoniraM) و فیلیپ دومزیه (sereizemedpilihP) هنوز وجود داشت. از این رو حتی در زمانی که‏قدرتمندان واقعی، فکری برای تحقّق آن در سر نداشتند مفهوم جنگ صلیبی تبلیغ‏می‏گردی[ . تأثیر اسلام در اروپا، ص ۹۹.]. گیوم آده که برای نخستین بار پیشنهاد ایجاد ناوگانی دریایی در اقیانوس هند را به‏صلیبیها داد، کشیشی بود از فرقهء دومی‏نیکن که در سال ۱۳۱۴ م ۷۱۴ / هـ به ایران آمد و دربازگشت پیشنهاد ایجاد سراسقفی در شهر سلطانیه را به پاپ داد که مورد تصویب قراصفحۀ ۱۴۳گرفت. خود او نیز در سال ۱۳۲۲ م / ۷۲۲ هـ به عنوان مطران[ . مطران: بزرگ و مهتر ترسایان...(لغتنامهء دهخدا).] سلطانیه[ . این شهر (نزدیک زنجان) در سال ۷۰۴ هـ به وسیلهء اولجایتو، هشتمین پادشاه ایلخانان - بنا گردید و از سوی وی به پایتختی برگزیده شد. اولجایتو در کودکی به میل مادرش غسل تعمید کرده و نیکلاس لقب یافته بود. در جوانی به خواست همسرش اسلام آورد؛ اما اختلاف مذاهب اسلامی وی را دچار شک و تردید کرد، تا آنکه سرانجام به تشیّع گروید، اولجایتو با خاقان مغولستان و همچنین با پاپ و سلاطین فرنگستان روابط دوستانه داشت و آنها چون از تردد خاطر وی در مذاهب اسلام اطلاع یافته بودند وی را مخالف اسلام می‏پنداشتند و به مخالفت با پیروان محمد(ص) ترغیب می‏نمودند. (دایرة المعارف فارسی) ] بر گزیده شد واقامتش در ایران تا سال ۱۳۲۴ م ادامه یافت. او دربارهء تشکیلات مسیحی و نیز نواحی‏گوناگون مشرق زمین اطلاعاتی جامع گرد آورد. بر پایهء پیشنهاد او بود که پاپ مقرّرداشت همهء اسقفهای ایران از فرقهء دومی‏نیکن و اسقفهای چین از فرقهء فرانسیسکن‏باشند. گیوم آده در مسیحیت بسیار متعصب بود. او با اسلام که مانع گسترش مسیحیت‏شده بود به شدت دشمنی می‏ورزید و به مسلمانان به چشم کینه و نفرت نگاه می‏کرد. وی‏در پایان مأموریتش در ایران در کتابی که پیشتر گفته شد دیدگاههای خود را در بارهءپادشاهان مسیحی و تصرف سرزمینهای اسلامی شرح داد. در همان دوران مسیحیانی‏بودند که با ایران دوستی و داد و ستد داشتند و به مسلمانان اسلحه می‏فروختند. آده آنان راسخت نکوهید و «پسران تبهکار کلیسا» خواند. طبق نقشه‏ای که او طراحی کرد، در گام‏نخست برای سرکوب مسلمانان باید از تجارت ژن (جنوا \بندری در ایتالیا) و مسیحیان‏اسکندریه - پسران تبهکار کلیسا - و کمک آنان به پادشاه مصر با سلاح و سرباز جلوگیری‏می‏شد. گام دوم تصرف قسطنطنیه بود، چرا که یوناییها همواره با جنگهای صلیبی‏مخالف بودند و امپراتوران بیزانس با سلاطین مصر روابط دوستانه داشتند. گام سوم این‏بود که باید جلوی تاتاران دشت قبچاق که از بیم ایلخانان مغول با ممالیک مصر طرح‏دوستی ریخته بودند گرفته می‏شد؛ و گام چهارم تمرکز ناوگانی مسیحی در اقیانوس هندیا خلیج فارس بود که از رفت و آمد کشتیهای تجاری هند به مصر جلوگیری کند. او ازاروپائیان خواست که برای صرفه جویی در کار، چند کشتی به یاری پادشاه ایرانصفحۀ ۱۴۴(اولجایتو) در قشم و هرمز اعزام کنن[ . ر. ک. ایران و جهان، ج ۲، ص ۶۱ - ۶۲. لازم به یادآوری است که فکر حمله به ممالیک مصر از راه خلیج فارس به‏وسیلهء مارینوسانودو ابراز شد و ارغون نیز در این باب در سال ۶۸۹ هـ بنابر گفتهء ابن عبری نهصد دریا نورد جنوایی را برای ساختن کشتی استخدام کرد و آنان نیز از طریق دجله به بغداد آمدند و به کار پرداختند، اما یکی از آنان به مسجدی بی‏حرمتی کرد و این امر موجب آشوب و بلوا گردید و هنگامی هم که کار ساختمان کشتیها پایان گرفت، باز بین دریانوردان جنوایی نزاع درگرفت و جمعی از آنان در این نزاع کشته شدند و طرح ارغون بی‏حاصل ماند.]۲. آغاز دوران استعمار و اهمیت ژئو پولیتیکی خلیج فارس‏ با پایان یافتن دور نخست جنگهای صلیبی و عقب نشینی اروپائیها از سرزمین فلسطین،قرون وسطی و دوران تاریک اروپا نیز پایان پذیرفت و عصر رنسانس ادبی و صنعتی آغازگردید. پس از رنسانس و در سایهء اکتشافات و اختراعات خارق العادهء علمی، اروپائیان ازچنان قدرتی برخوردار گشتند که می‏توانستند در سرزمینهای دوردست و ماورای بحار برای‏خود امپراتوریهای مستعمراتی ایجاد کنند. پرتغال، اسپانیا، انگلستان، فرانسه و هلند در شمارنخستین کشورهایی بودند که در صدد کشف و تصرف سرزمینهای ناشناخته و مناطق زرخیزجهان بر آمدند و مناطق وسیعی را در آفریقا، آسیا و شبه قارهء هند زیر یوغ استعمار خود درآوردند و بر سر منابع سرشار و منافع کلان آنها با یکدیگر به ستیز و رقابت پرداختند. از جمله‏سرزمینها و مناطق بسیار مهم و استراتژیکی مورد توجه استعمارگران قرار گرفت، کشورایران و به ویژه خلیج فارس بود که شاهراه میان اروپا و شبه قارهء هند و به‏طور کلی گذرگاه‏خاور زمین به شمار می‏رفت[ . ر. ک. نبرد قدرتها در خلیج فارس، ص ۴۱ - ۸۴.]. آلبوکرک مهاجم پرتغالی به منطقهء اقیانوس هند و خلیج فارس در سال ۸۸۶ هـ (۱۵۰۷ م)در بارهء اهمیت خلیج فارس می‏گوید: هر دولتی که بر سه تنگهء هرمز باب المندب و مالاکا تسلط داشته باشد بر جهان مسلط خواهد بو[ . خلیج فارس و مسایل آن، ص ۱۱۱.]. دیوید نیوسام، معاون سیاسی وزارت خارجه آمریکا در خصوص اهمیت خلیج فارس ازنظر اقتصادی و استراتژیکی گفته است: صفحۀ ۱۴۵اگر جهان دایره‏ای باشد که بخواهیم مرکز آن را بیابیم، به خوبی می‏توان توجیه کرد که این مرکزخلیج فارس است. برای ثبات و سلامت جهان امروز جایی به اهمیت خلیج فارس وجود ندار[ . علایق و استراتژی ابرقدرتها در خلیج فارس، ص ۱۹.]. این اهمیت استراتژیک خلیج فارس آن را به صورت میدانی برای حضور رقابت‏آمیزقدرتهای استعماری در آورد. پرتغالیها، هلندیها، فرانسویها و روسها هر یکی چیرگی بر این منطقه را برای سیاستهای‏استعماری خود در خاور زمین ضروری یافتند. با شکست فرانسویها در جنگهای ناپلئون،انگلیسیها، روسها، عثمانیها و ایرانیان، همزمان یا یکی پس از دیگری، رقبای اصلی در منطقه‏شدند. محیط سیاسی که هر یک از این قدرتها در منطقه آفریدند، به ویژه محیطی که‏انگلیسیها نزدیک یک قرن و نیم در منطقه فراهم آوردند، همراه با زندگی اقتصادی که بر گردصید و بازرگانی مروارید دور می‏زد و بعدها جای خود را به زندگی اقتصادی متّکی به تولید وبازرگانی نفت داد، همه به صورت پدیده هایی از یک محیط متمایز در آمدند و آن محیط را جدااز محیطهای اطراف، شخصیتی ویژه و متمایز از دیگران دادند. محیطی که با اطمینان‏می‏توان «منطقهء ژئوپلتیک خلیج فارس» نامش دا[ . ایده‏های ژئوپولتیک و واقعیت‏های ایرانی، مجتهد زاده، پیروز، نشر نی، تهران، ۱۳۷۹، ص ۳۳۶.]۳. اهمیت تجاری و ارزشهای اقتصادی خلیج فارس‏ خلیج فارس به عنوان شاهراه، بندر و بار انداز تجارت میان شرق و غرب دنیا از دیر باز نزداقوام عیلامی، آشوری، بابلی، کلدانی، فنیقی، ایرانی و سرانجام ملل اروپایی حایز اهمیت ویژه بوده‏است. آغاز شهرت جهانی خلیج فارس به دوران اسکندر مقدونی می‏رسد که با پیمودن آبها و نیزمناطق ساحلی این خلیج، ارزش تجاری و جایگاه نظامی آن را برای جهانیان آشکار ساخت[ . ر. ک. تاریخ ایران باستان، پیرنیا، حسن. دنیای کتاب، تهران ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۱۸۸۵ - ۱۸۸۶؛ تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص ۱، ۳؛ خلیج فارس، دلدم، ص ۱۷ - ۲۸.]صفحۀ ۱۴۶جزیرهء هرمز که در سفرنامه‏های جهانگردان از آن به عنوان «جزیرهء گنج» یاد شده به عنوان‏بندری تجاری و پایگاهی نظامی در نزد دریانوردان، بازرگانان و سیاستمداران بسیاربا اهمیت بوده است. به ویژه آنکه این جزیره مرکز تولید غلّات، نیشکر، انگور و نیل بوده واسبهای اصیل و گران قیمت پرورش یافته در آن به هندوستان صادر می‏شده است. درسفرنامه‏ها و نوشته‏های کسانی چون ابن بطوطه، - جهانگرد معروف عرب مراکشی - ،مارکوپولو - شاهزادهء ونیزی - و نیز کاموئنس - شاعر پرتغالی و میلتون - شاعر انگلیسی - ازهرمز به عنوان مرکز تجاری زیبا، پر رونق و پر کالا یاد شده است؛ و بالاتر از همه اینکه‏گفته‏اند: «اگر جهان انگشتری باشد، هرمز نگین است که بر آن می‏درخشد[ . ر. ک. خلیج فارس، دلدم، ص ۳۱ - ۳۲.]. وجود مروارید در سواحل بحرین، از دیگر عوامل رونق تجارت در خلیج فارس بوده‏است. صنعت صید مروارید تا پیش از سال ۱۳۴۸ ش که مرواریدهای ژاپنی رواج یافت یکی‏از جاذبه‏های بزرگ تجاری را تشکیل می‏داده است[ . ر. ک. دایرة المعارف مصاحب.]۱. دلایل حضور آمریکا در خلیج فارس‏۲. زمینه‏های حضور آمریکا گذشته از انگیزه‏ها و عوامل سیاسی و اقتصادی که موجب کشانده شدن پای ابرقدرتها و دررأس آنها آمریکا به خلیج فارس گردیده، «اختلافهای ارضی» به ضمیمهء جاه‏طلبی برخی‏کشورهای منطقه زمینه ساز حضور آمریکا در خلیج فارس بوده است. در حالی که برخی ازاین اختلافها حل شده‏اند، برخی دیگر به صورت فعّال و یا گهگاه فعّال امنیت منطقه را درمعرض خطر جدّی قرار داده‏اند[ . رویدادهای چند دههء اخیر گواه آن است که خطرناک‏ترین حوادث را اختلافهای ارضی عراق با همسایگانش رقم زده است. این کشور ظرف دو دهه دو کشور همسایه‏اش را به طور گسترده مورد تجاوز قرار داده است. بار نخست در سال ۱۹۸۰ م بود که ارتش عراق به قصد تصرف بخشهای وسیعی از غرب و جنوب غرب ایران به ویژه استان خوزستان به ایران حمله کرد؛ و بار دوم حملهء این کشور به کویت در سال ۱۹۹۱ م بود. این توسعه طلبیها که به بهانه‏های واهی اختلافهای ارضی صورت گرفت، چنان گسترده بود که اوّلی موجب جنگی هشت ساله و دومی عامل حضور نیروهای بین المللی به رهبری آمریکا در منطقه گردید. سرانجام نیز کشور عراق به ریاست صدام حسین به چنان موضعی در افتاد که ایالات متّحده به طور مستقیم و با بهانهء مبارزه با تروریسم آن را مورد حمله قرار داد و اشغال کرد.(برای آگاهی دربارهء میزان فعالیّت اختلافهای ارضی کشورهای منطقه ر. ک. «اختلافات ارضی عامل بی ثباتی خلیج فارس»، سید فاروق، حسنات، ترجمهء محمد باقر نصیری، مجموعهء مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس، ج ۵، ص ۸۵ نیز ر. ک. ناپایداری مرزها در خلیج فارس، همان، ص ۱۷۵).]صفحۀ ۱۵۸۳. سیاستهای آمریکا در خلیج فارس‏۱ - ۱. مقابله با نفوذ شوروی: قدرت فزایندهء آمریکا پس از جنگ دوم جهانی به این کشورامکان داد که در بیشتر نقاط دنیا حضور یابد؛ و مبارزه با کمونیسم و جلوگیری از نفوذشوروی و ایجاد موانع امنیتی بر گرد این رقیب قدرتمند اقتضا می‏کرد که ایالات متحده برحوزهء خلیج فارس پنجه افکند. ۲ - ۱. انرژی و وجود منابع بسیار بزرگ نفت در زیر بستر خلیج فارس؛ آمریکا که تا پیش ازسال ۱۹۴۸ م یکی از صادر کنندگان نفت بود، از آن پس به وارد کننده تبدیل گشت و دلیل آن‏صفحۀ ۱۵۶ارزانی نفت بود. در این میان نفت حوزهء خلیج فارس بیشترین سود را برای آمریکاییها در برداشت ولی ایالت متحده هدفهای خود را فراتر از برآوردن منافع شخصی وانمود می‏کرد و به‏گونه‏ای خود را متعهّد می‏دانست که جریان نفت را به سود کشورهای غربی و کل جهان‏صنعتی به طور مستمر حفظ کن[ . ویلیام راجرز - وزیر خارجهء اسبق آمریکا - در گزارش ۲۶ مارس ۱۹۷۱ خود در بارهء سیاست خارجی آمریکا متذکر شد:«شبه جزیرهء عربستان، عراق و ایران در حدود دو سوم ذخایر شناخته شدهء نفت جهان را دارا می‏باشند. استفاده از این نفت در شرایط مناسب سیاسی و اقتصادی برای کشورهای متحد ما در اتحادیه آتلانتیک و سایر کشورهای اروپای غربی و ژاپن واجد کمال اهمیت است.(اسدیان، امیر، علایق و استراتژی آمریکا در خلیج فارس، مجموعه مقالات سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، تهران، ۱۳۶۸، ص ۷۰).]۳ - ۱. سلطهء کامل بر منطقه؛ هر چه بر عمر حضور آمریکا در خلیج فارس می‏گذشت،انگیزه‏های حضورش نیز قوی‏تر می‏گردید و ابعاد تازه‏تری می‏یافت تا آنکه سرانجام درقالب سیاست سلطهء کامل بر منطقه نمودار گشت. ریچارد مورفی گفته است: ما در خلیج فارس تنها برای دفاع از کشورهای کوچک خلیج فارس حضور نداریم. هدف ماتضمین دسترسی اقتصادهای جهانی به نفت خلیج فارس است. ما در این مورد به صدام اعتمادنکردیم و به ایران نیز نخواهیم کرد. ما می‏خواهیم سلطهء خود را در خلیج فارس تداوم بخشیم[ . سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، امیر اسدیان، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، ۱۳۸۱، ص ۱۳۹.]۴ - ۱. بهره برداری از بازار بزرگ اقتصادی؛ کشورهای حوزهء خلیج فارس با برخورداری ازدرآمدهای سرشار نفت یکی از سود آورترین بازارهای جهانی به ویژه برای کشورهای‏غربی هستند. در حقیقت در آمد نفتی این کشورها با صاحبان تکنولوژی غرب دست به‏دست می‏شود؛ زیرا با توجه به شرایط و فضای سیاسی حاکم بر منطقه، اینان ناگزیرند آنچه راکه از راه صدور نفت کسب کرده‏اند؛ برای خریدهای تسلیحاتی شان هزینه کنند و در نتیجه‏دلارهای نفتی به جای اصلی خود یعنی کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا باز می‏گردد. یکی دیگر از علایق اقتصادی آمریکا در منطقه، سرمایه گذاری دلارهای مازاد نفتی کشورهای‏عرب منطقه در بلوک غرب به خصوص آمریکا می‏باشد. به عنوان نمونه، عربستان و کویت‏مقادیر هنگفتی از ذخایر و پس اندازهای ارزی خود را در غرب سرمایه گذاری می‏کنند و از این‏طریق کمک مؤثری به رشد اقتصادی و شکوفایی غرب و آمریکا می‏کنند[ . سیاستهای امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۳۸]صفحۀ ۱۵۷۵ - ۱. علاوه بر آنچه گفته شد هدفهای صلیبی‏گری غرب به ویژه آمریکا را نباید در این‏زمینه نادیده گرفت. حضور غرب و آمریکا در خلیج فارس سطوح گوناگونی از اهداف رادنبال می‏کند که تحقق هدفهای مربوط به آیندهء جهان یعنی بروز جنگ بزرگ و خونین آرماگدون‏(هارمجدون) و ظهور دوبارهء مسیح - با توجه به ایده‏های مطرح شده از سوی سیاستمداران وسردمداران آمریکا چون رونالد ریگان و بوش براساس اعتقادات مذهبی‏شان - نمی‏تواند ازنگاه آنان دور مانده باشد. این انگیزه‏ها و اهداف چنان قوی و با اهمیتند که سیاستهای امنیتی و استراتژیهای بلندمدت آمریکا و غرب به طور کامل با آنها گره خورده و موجب گردیده است که ایالات متحدهءآمریکا با وجود مخالفتهای گستردهء افکار عمومی داخلی و خارجی با جنگ‏طلبی‏سیاستمداران این کشور، در صدد برآید تا به هر شکل و هر قیمتی در خلیج فارس حضورداشته باشند و در امور آنجا مداخله کنند. ۱ - ۳. سیاست امنیت دوستونی: این سیاست از سوی نیکسون - رئیس جمهور وقت آمریکا - اعلام گردید و مطابق آن‏تأمین امنیت خلیج فارس بر دو ستون نیرومند یعنی ایران و عربستان سعودی مبتنی گردید.ایران به سبب داشتن ارتشی نیرومند و برخورداری از ساحلی طولانی در خلیج فارس عهده‏دار نقش نظامی گردید و عربستان سعودی با بهره‏مندی از ثروت هنگفت حاصل از درآمدهای نفتی، تأمین منابع مالی سیاست امنیتی مورد نظر آمریکا را عهده دار گشت[ . سیاست امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۳۲.]۲ - ۳. استراتژی ایجاد نیروهای واکنش سریع: با سقوط شاه و از میان رفتن یکی از قدرتمندترین هم پیمانان آمریکا در خلیج فارس، این‏کشور در صدد بر آمد تا با تشکیل نیروی موسوم به واکنش سریع، زمینهء مداخلهء مستقیم‏نیروهای نظامی در خلیج فارس، آنهم در کوتاه‏ترین زمان ممکن، فراهم سازد. تهاجم‏شوروی در سال ۱۹۷۹ م، به افغانستان - انگیزه‏های دولتمردان ایالات متّحده را برای تشکیل‏چنین نیرویی که ایدهء آن از سالها پیش (۱۹۵۸) مطرح شده بود - ، چندین برابر کر[ . برای آگاهی بیشتر ر. ک. علایق و استراتژی ابر قدرتها در خلیج فارس، میرحسن اسدی، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ۱۳۷۱، ص ۹۱ - ۱۰۷.]. هدف نیروهای واکنش سریع در وهلهء نخست محافظت از منافع حیاتی آمریکا در خلیج‏فارس و جنوب غرب آسیا و عمدتاً محافظت از نفت منطقه بود. آمریکاییها که پس ازپیروزی انقلاب اسلامی و نفوذ آن در میان ملتهای مسلمان، منافع خود در خلیج فارس را درمعرض خطر می‏دیدند، برای جلوگیری از محرومیّت کشورهای پیشرفتهء صنعتی از منابع‏انرژی خلیج و نیز جلوگیری از ورشکستگی متحدان آمریکا و اقتصاد جهانی، لازم دیدند که‏از نیروهای نظامی استفاده کنند[ . ر. ک. همان.]صفحۀ ۱۵۹اما ایجاد نیروهای واکنش سریع درحقیقت واکنش نظامی آمریکا در مقابل انقلاب‏اسلامی ایران بود. چرا که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با از هم گسیخته شدن پیمانهای‏سیتو و سنتو، در سد امنیتی آمریکا در برابر اتحاد جماهیر شوروی(سابق) رخنه افتاد ومتحدان منطقه‏ای آمریکا نیز از داخل و خارج در معرض تهدید قرار گرفتن[ . برای مثال به بروز شورش در بحرین و تصرف کویت به وسیلهء عراق اشاره کرد.]. از این رو آمریکا در سطح منطقه‏ای اقدام به تقویت نظامی شورای همکاری خلیج فارس‏و به ویژه عضو قدرتمند آن یعنی عربستان سعودی کرد و در سطح بین المللی و گسترده‏تر،پایگاههای جدیدی را در کشورهای حوزهء اقیانوس هند و نیز در خود این اقیانوس تدارک‏دید، و امکان حضور نظامی دایم و سریع خود را در منطقه فراهم آور[ . در توضیع بیشتر باید گفت: تشکیل نیروهای واکنش سریع آمریکا که بعدها زیر عنوان فرماندهی مرکزی آمریکا مناطقی از جزیرهء ماداگاسکار را تا افغانستان، آسیای میانه و قفقاز زیر پوشش عملیاتی قرار داد، واکنش به دو رویداد مهم فرهنگی و نظامی بود. اولی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و از هم پاشیدن رکن اصلی سیاست دو ستونی و پیمان سنتو و دیگری اشغال نظامی افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی(سابق) می‏باشد. برای آگاهی بیشتر ر.ک. مأخذ پیشین.]۳ - ۳. سیاست مهار دوگانه: پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی از همهء پیمانهای امنیتی منطقه‏ای خارج‏شد؛ و از همه مهم‏تر اینکه بنیاد سیاست امنیتی دو ستونی آمریکا در خلیج فارس فرو ریخت.اندکی پس از پیروزی انقلاب، ایران به طور همه جانبه به وسیلهء ارتش بعثی عراق مورد حمله‏قرار گرفت. سیاست اتخاذ شده از سوی آمریکا، با وجود رضایت از تهاجم عراق به ایران،این بود که هیچ یک از دو کشور به پیروزی کامل دست نیابد، و طرفین آن قدر با یکدیگرمبارزه کنند تا نیروی نظامی آنها به طور کامل تحلیل رود[ . ر. ک. سیاستهای امنیتی آمریکا در خلیج فارس، ص ۱۴۲ - ۱۴۸. پس از ناکار آمدی نیروی واکنش سریع در تأمین اهداف و منافع حیاتی آمریکا و عدم راهیابی مجدد جیمی کارتر به کاخ سفید، رونالد ریگان با رویکردی میلتیاریستی وارد عرصهء رهبری آمریکا شد و با پروژه جنگ ستارگان سعی در به زانو در آوردن رقیب قدرتمند نظامی خود(شوروی) بر آمد و در مورد سایر ملّت‏های متمرد که نظام کاپیتالیستی را یا بر نمی‏تافت و یا برای‏مشکل آفرینی می‏کردند، - سیاست تحمیل جنگ برای از بین بردن اصل امید - را تدارک دیدند، مانند تحمیل جنگ هشت ساله به ایران و جنگ مخالفان طرفدار غرب با ساندنیستها در نیکاراگوئه.]صفحۀ ۱۶۰۴ - ۳. سیاست برپایی جنگ صلیبی: حادثهء یازدهم سپتامبر۲۰۰۱ م حادثه‏ای بحران آفرین برای همهء جهانیان، به ویژه برای‏سیاستها و استراتژیهای ایالات متحده در سطح بین المللی بود. این حادثه، یعنی انفجار چندآسمان خراش، در هر یک از دیگر کشورهای غربی نیز می‏توانست روی دهد. اما وقوع آن درآمریکا بدون شک، از منظر بازتاب رفتار غربیان به ویژه آمریکا با مسلمانان، مفهوم و پیامهای‏ویژه‏ای دارد که به چند مورد آن در اینجا اشاره می‏گردد: الف - به فرض آنکه حادثهء یازدهم سپتامبر به وسیلهء عوامل خارجی - به ادعای آمریکاسازمان القاعده به رهبری بن لادن - آفریده شده باشد، به یقین باید آن را باز تاب سیاستهای‏سلطه‏آمیز ایالات متّحده در سطح بین المللی و به ویژه در کشورهای اسلامی و خاورمیانه‏بدانیم[ . به تعبیر دکتر ماهاتیر محمد، دفاع مسلمانان از خود در مقابل تحقیر و تحریم غربیان جای شگفتی نیست. او می‏نویسد:«امروز دیدگاه منفی نژادهای اروپایی حتی غیر مسیحیان نسبت به مسلمانان حفظ شده و متأسفانه برداشت نا صحیح آنان نسبت به مسلمانان نهادینه گردیده است؛ و به خاطر این دیدگاه بسیاری از ملّتهای مسلمان منزوی شده مورد تحریم و مجازات واقع گردیده‏اند و حتی مسلمانان با شیوه‏های مختلف در اروپا قتل‏عام شده‏اند. آیا جای تعجب دارد که مسلمانان پس از این برخورد منفی در جستجوی انتقام باشند؟ آیا عجیب است که مسلمانان برای دفاع از خود اقدامات خشن انجام دهند؟ البته تعداد معدودی از مسلمانان به این قبیل اقدامات روی آورده‏اند. اروپائیان باید این وضعیت را درک کنند. آنها باید تصورات خود را نسبت به اسلام اصلاح نمایند. اما متأسفانه هیچ تلاشی برای درک مسلمانان نمی‏شود و بالعکس تبلیغات ضد اسلامی علیه مسلمانان و همچنین توسعهء سوء تفاهم توسط اروپائیان نسبت به مذهب اسلام تداوم یافته، به وخامت رسیده است».(جهانی که ما در آن زندگی می‏کنیم، محمد، ماهاتیر، ترجمهء محسن پاک آیینی، مؤسسه اطلاعات، تهران، ۱۳۸۲، ص ۱۵۳).]. ب - به فرض اینکه حادثهء یاد شده به وسیلهء عوامل درونی و مسلط بر حاکمیت آمریکا -اسرائیل و صهیونیستها - انجام گردیده باشد، باید آن را نشان درماندگی آمریکا در پیشبردسیاستهای جهانی خود و نیز نیاز فراوان این کشور به انگیزه‏ای بسیار قوی برای جلب افکارعمومی مردم خودش برشمرد. اما دلیل حادثه هر چه و عامل آن هر که بود، بلافاصله پس از آن انگشت اتهام مقامهای‏آمریکایی به سوی مسلمانان نشانه رفت؛ و به دنبال آن دولت ایالات متحده به بهانهء نابودسازی عاملان حادثه اقدام به گرد آوری نیرو کرد .


اسلام و مسیحیت، دیدگاههای متقابل‏مسیحیت از دیدگاه قرآن‏ پس از بیان این مقدمهء کوتاه نخست به سراغ قرآن کریم می‏رویم و دیدگاههای این کتاب‏شریف را در بارهء اهل کتاب و از جمله مسیحیت مورد بررسی قرار می‏دهیم؛ زیرا قرآن کریم‏روشن‏ترین بیانها را در بارهء اهل کتاب در بر دارد و در مواردی فراوان آنان را مورد خطاب‏قرار داده ضمن بیان خطاها و انحرافهایشان از آنها خواسته است که به آیه‏های الهی کفرنورزند، حق و باطل را به هم در نیامیزند، مانع پیشرفت دین خدا نشوند، در دین خدا غلوّنکنند، به فرمان خدا که در تورات و انجیل آمده گردن نهند و آخرین پیامهای خداوند را باگوش جان بشنوند. صفحۀ ۱۶۶از دیدگاه قران کریم حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) دو پیامبر آسمانی هستند؛ وحضرت مسیح از مادری باکره زاده شده است[ . «و اذْکُرْ فی اْلکِتََابِ موُسََی اِنَّهُ کََانَ مُخْلَصاً وَ کََانَ رَسُولاً نَبِیّاً».(سوره:۵۱) (و در این کتاب موسی را یاد کن. او بنده‏ای‏مخلص و فرستاده‏ای پیامبر بود). «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی‏ََ ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی‏ََ مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ». (نساء:۱۷۱) (ای اهل کتاب در دین خویش غُلُوّ مکنید و در بارهء خدا جز سخن حق مگویید. هر آینه عیسی پسر مریم پیامبر خدا و کلمه و روح او بود که در مریم قرارش داد).]. تورات و انجیل کتابهایی آسمانی و موردتأیید و تصدیق پیامبر اسلام(ص) هستن[ . «وَقَفَّیْنََا عَلی ََاثََارِهِمْ بِعیسی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لمََا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْریََة و اََتَیْنََاهُ اْلِا نْجیلَ فیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لمََا بَیْنَ‏یَدَیْهِ مِنَ التَّوْریََة وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ». (مائده:۴۶) (و از پی آنها عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق کنندهء تورات پیش از آن بود به او دادیم که در آن هدایت و روشنایی بود و برای پرهیزگاران هدایت و موعظه‏ای). «وَ أنْزَلْنآ اِلَیکَ الکِتََابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّ قاً لمََا بَینَ یَدَیْهِ مِنَ الکِتََابِ». (مائده:۴۸) (و این کتاب را به راستی بر تو نازل کردیم؛ تصدیق کننده و حاکم بر کتابهایی است که پیش از آن بوده‏اند).]؛ و از نظر قرآن مسیحیان نسبت به مسلمین از یهودو مشرکان مهربان‏ترن[ . «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَاری‏ََ». (مائده: ۸۲) (دشمن‏ترین مردم نسبت به کسانی که ایمان آورده‏اند یهود و مشرکان را می‏یابی و مهربان‏ترین کسان نسبت به آنان که ایمان آورده کسانی را می‏یابی که می‏گویند: ما نصرانی هستیم).]. شیوهء اصولی دعوت اسلامی «مباحثه با نیکوترین روش» است[ . «اُدْعُ إِلَی‏ََ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَأَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ». (نحل: ۱۲۵) (مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله کن؛ زیرا پروردگار تو به کسانی که از راه او منحرف شده‏اند آگاه‏تر است و هدایت یافتگان را بهتر می‏شناسد). «ولََا تُجادِلُوآ أَهْلَ الکتابِ اِلّابِالتَّیِ هِیَ أحْسَنُ اِلَّا الَّذینَ ظَلَمُوا مِنهُمْ وَ قُولُو امَنّا بِالَّذی اُنزِلَ اِلَیْنََا وَ اُنزِلَ اِلْیکُمْ و اِلََهُنََا وَ اِلََهُکُمْ وََاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِموُنَ». (عنکبوت: ۴۶) (با اهل کتاب جز به نیکوترین شکل مجادله نکنید، مگر با آنها که ستم را پیشه خود کردند، و بگویید: به آنچه بر ما نازل شده و بر شما نازل شده است ایمان آورده‏ایم؛ و خدای ما و خدای شما یکی است و ما در برابر او گردن نهادیم).]؛ و به ویژه نسبت به اهل‏کتاب این شیوه باید مورد استفاده قرار گیرد؛ زیرا میان اهل کتاب و مسلمانان یکی ازبنیادی‏ترین اصول یعنی اعتقاد به خداوند مشترک است[ . «قُلْ یََا اَهلَ الکِتََابِ تَعََالَوْا اِلََی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنََا وَ بَیْنَکُمْ اَلََّا نَعْبُدَ اِلََّا اللََّهَ وَ لاََ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنََا بَعْضاً اَرْبََاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَاِنْ تَولّواْ فَقُولُوا اشْهَدُوا بِاَنََّامُسْلِمُونَ». (آل‏عمران:۶۴) (بگو: ای اهل کتاب بیایید از آن کلمه‏ای که پذیرفته ما و شما است پیروی کنیم: آنکه جز خدای را پرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را سوای خدا به پرستش نگیرد، اگر آنان رویگردان شدند، بگو: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم).]صفحۀ ۱۶۷در عالم واقع و مقام عمل نیز حسن سلوک مسلمانان نسبت به مسیحیان و زندگی پیروان‏مسیح(ع) در میان ملل اسلامی و ارتقای اجتماعی - سیاسی آنان تا حد وزارت و برخورداری‏از حق انجام شعایر دینی و داشتن دیر و کلیسا، گواه پذیرفته بودن مسیحیت از سوی اسلام وزندگی محترمانه عیسویان در جامعهء اسلامی است. بارزترین نمونهء حسن سلوک و رفتارمسامحه‏آمیز مسلمانان با مسیحیان را می‏توان در دورهء جنگهای صلیبی دید که طی آن مسلمانان،حساب صلیبیهای اروپایی را از مسیحیان بومی جدا کردند و هیچ گاه جنایتهای جنگجویان مهاجم‏را به پای ساکنان منطقه نگذاشتند. عیسویان بومی در نواحی مسلمان نشین از حقوق کامل‏شهروندی و مذهبی برخوردار بودند و حتّی در موارد اختلافشان با مسیحیان غیر بومی، از پشتیبانی‏مسلمانان نیز بهره‏مند می‏گشتند. این درست در هنگامی بود که مسلمانان در مناطق زیر سلطهءمهاجمان، از حقوق مدنی بی بهره بودند و حتی حق داشتن مسجد از آنها سلب گردیده بو[ . ر. ک. malsifoaideapolcycnE مقالهء sedasurc ]. حقوق اهل ذمه - غیر مسلمانان اهل کتاب و از آن جمله یهودیان و مسیحیانی که در پناه‏دولت اسلامی زندگی می‏کنند - در کتابهای فقهی اسلامی باب ویژه‏ای را به خود اختصاص‏داده و طی آن حقوق و وظایف این دسته به طور مشخص بیان گردیده است[ . برای نمونه در این باره ر. ک. مختلف الشیعه، ج ۱، علامهء حلی، الذکری، شهید اول؛ مجمع الفائده ج ۱۱ و ۱۳، محقق اردبیلی؛ مشرق الشمسین، بهائی عاملی؛ ذخیرة المعاد، ج ۲۲ محقق سبزواری؛ تحفة السُنّه(مخطوط) جزایری، سید عبدالله، لازم به یادآوری است که به رسمیت شناخته شدن حقوق اهل کتاب در اسلام موجب شده است که برخی از آنها سوء استفاده کرده با جعل پیمان نامه‏هایی از زبان پیامبر(ص)، پارا از اندازه فراتر نهاده و این حقوق را بیش از اندازه واقعی آن برشمرند. (ر. ک. الوثائق، پروفسور حمید اله، محمد، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص ۴۱۱ - ۴۱۸؛ مکاتیب الرسول. احمدی میانجی، علی، مؤسسة دارالحدیث الثقافیه، تهران ۱۴۱۹، ج ۳، ص ۷۵۳ - ۷۵۸).]از نگاه علی(ع) در قرآن کریم پیرامون آراء عقاید، تاریخ و نیز روان‏شناسی و جامعه‏شناسی پیروان ادیان‏گذشته فراوان سخن به میان آمده است؛ ولی در اینجا تنها به اندازهء بیان کلی دیدگاه اسلامصفحۀ ۱۶۸دربارهء آنان بسنده می‏گردد و یاد آوری می‏شود که رفتار مسلمانان با مسیحیان متأثر از همین‏دیدگاههای کلی و اصولی، پیوسته با تسامح و گذشت همراه بوده است. اگر در جایی کسی به‏طور خود سرانه رفتاری بیرون از چارچوبهای اسلامی داشته ارتباطی با دیدگاههای اسلامی‏ندارد و نمی‏توان آن را به پای اسلام نوشت. یکی از بهترین نمونه‏های برخورد اسلام نسبت‏به اهل کتاب در نهج البلاغه به چشم می‏خورد. آنجا که حضرت اهل ذمه را یکی از طبقه‏های‏اجتماعی به شمار آورده خطاب به مالک اشتر می‏فرماید: بدان که رعیت دسته‏هایی گوناگونند که امورشان جز به یاری یکدیگر سامان نمی‏پذیرد و هیچ‏کدامشان از دیگری بی نیاز نباشند: یک دسته سپاهیان خدایند؛ یک دسته دبیران عامه وخاصّه‏اند؛ یک دسته داوران دادگرند؛ یک دسته کارگزاران انصاف و مدارایند؛ یک دسته جزیه‏دهندگان اهل ذمّه و خراج دهندگان مسلمانانند؛ یک دسته بازرگانان و صنعتگرانند؛ یک‏دسته طبقه پایین نیازمند و تهیدستانند؛ و خداوند در کتاب خویش یا سنّت پیامبرش - صلی‏الله علیه و آله - سهم هر کدام از آنهارا یاد آور شده اندازه و مقدار واجبش را تعیین فرموده و آن‏را به صورت پیمانی به ما سپرده است[ . «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّةَ طَبَقََاتٌ لاََ یَصْلُحُ بَعْضُهََا اِلاَّ بِبَعْضٍ وَ لاََ غِنی‏ََ بِبَعضِهََا عَنْ بَعْضٍ: فَمِنْهََا جُنُودُ اللََّهِ وَ مِنْهََا کُتََّابُ الْعََامَّةِ وَ الْخََاصَّةِ، وِ مِنْهََا قُضََاة العَدْلِ وِ مِنْهََا عُمّالُ الْاِ نْصََافِ وَ الرِّفْقِ وَ مِنْهََا اَهْلُ الْجِزْیَةِ وَ الْخَراجِ مِنْ اَهْلِ الذِّمَّةِ و مُسْلِمَةِ النََّاسِ، وَ مِنْهََا التُّجََّارُ وَ أَهْلُ الصِّنََاعََاتِ وَ مِنْهََا الطَّبَقَةُ السُّفْلََی مِنْ ذَوِی الحََاجَةِ واْلمَسْکَنَةِ وِ کُلٌّ قَدْسَمّی اللََّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلََی حَدِّهِ وَ فَریضَتِةِ فِی کِتََابِهِ اَوْسُنَّةِ نَبِیّهِ - صَلیَّ اللََّهُ عَلَیهِ وَ آلِه - عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنََا مَحْفُوظاً»(نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامهء شماره ۵۳ - بخش ۲۵).]. در جای دیگر، آن حضرت عِرض و ناموس مسلمانان و اهل ذمّه را برابر دانسته واکنش‏خود را دربارهء بی حرمتی نسبت به آنان در یک ایلغار دشمن چنین ابراز داشته است: به من خبر رسیده است که مردان دشمن برزنی از مسلمانان و زنی از هم پیمانان اهل ذمّه واردشده و خلخال و گردنبند و گوشواره هایشان را کنده است و آنان جز با گریه و زاری توان دفاع ازخودشان را نداشته‏اند. انگاه دشمنان با غنایم و اموال فراوان باز گشته‏اند، بی آنکه خونی از آنان‏بریزد و یا زخمی برداشته باشند، اگر مرد مسلمانی باشنیدن این خبر از اندوه جان بسپارد،سزاوار نکوهش نباشد، بلکه در نزد من همان بهتر که بمیرد[ . «وَ لَقَدْ بَلَغَنِی اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کََانَ یَدْخُلُ عَلَی اْلمَرأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَاْلأُخْرَی الْمُعََاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجلَها وَ قُلْبَهََا وَ قَلََائِدَهََا وَ رِعََاثَهََا مََا تَمْتَنِعُ مِنهُ اِلا بالاِسْتِر جََاعِ وَالاِسْتِرحََامِ، ثُّمَ انْصَرَ فُوا وََافِرینَ مََانََالَ رَجُلاً مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لا اُریقَ لَهُمْ دَمٌ، فَلَوْ اَنَّ امْرَأً مُسْلِماًمََاتَ مِنْ بَعْدِ هََذََا اَسَفا مََا کََانَ بِهِ مَلوُماً، بَلْ کََانَ بِهِ عِنْدی جدیراً(نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۲۷).]صفحۀ ۱۶۹مباهله نخستین اقدام فرهنگی‏ اما به گواهی تاریخ مسیحیت به آن نداهای آسمانی و این پیامهای انسانی هیچ پاسخی مناسب‏نداده است. مسیحیت در داوری دربارهء اسلام، بیرون از فرمان خرد و منطق رفتار نموده وحقایق را به طور خودخواهانه تفسیر کرده است. پیروان این آیین کم‏تر دیدهء واقع‏بینی‏گشوده‏اند و در تحریف واقعیات اندک تردیدی به خود راه نداده‏اند. آنان به جای گوش فرادادن به‏ندای قرآن زبان به طعن آن گشوده انبوهی از اتهامهای بی‏پایه و اساس را متوجه قرآن کریم ساخته‏و این کتاب شریف را آموخته‏های پیامبر(ص) از یهود و نصارای عربستان و شام معرفی کرده‏اند.با دیدن آن همه گذشت و بزرگواری از اسلام و مسلمانان باز هم آن را دین شمشیر تبلیغ کرده‏اند.در حالی که مسلمانان در اوج قدرت و اقتدار از حاکم ساختن شمشیرمیان خود و مسیحیان‏خودداری ورزیده‏اند، اما داور مسیحیان در هنگام قدرت پیوسته زور و شمشیر بوده است. چنان که در آغاز یاد آور شدیم، قضاوت مسیحیان در بارهء اسلام منشأ آسمانی و مبنای‏دینی ندارد و صد البته که از سر چشمه عقلایی نیز تهی است. منشأ این برخوردها به طورعموم، تاریخی و روانی است[ . ر. ک. نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، ثواقب، جهان بخش، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۷۹ ص ۱۵۴؛نقش کلیسا در ممالک اسلامی، خالدی، مصطفی و فروخ، عمر، ترجمهء مصطفی زمانی، مؤسسهء دارالکفر، قم، ۱۳۴۷، ص ۲۲ - ۲۹.]. مسیحیت در سالیان پیش از ظهور اسلام - به سرزمین‏عربستان چشم دوخته بود؛ و بارها در صدد تصرف این سرزمین بر آمده است. آخرین باری که سپاهیان عیسوی آهنگ تصرف حجاز و انهدام کعبه را کردند، یورش‏سپاه ابرهه از سوی حبشه بود؛ که در میان مسلمانان به عام الفیل - سال پیل - مشهور است. آنهادر این آرزو بودند که شبه جزیره را به کیش خود درآورند و کلیسایشان در یمن معبد گردد،اما ظهور اسلام همهء آمال و آرزوهایشان را بر باد داد. برخی پژوهشگران را باور بر این است‏که دلیل دشمنی مسیحیان با اسلام این است که نخستین بار از طریق جهاد با آن آشنا شده و درمقابلش موضع خصمانه گرفته‏اند[ . التوحید و النبوة و القرآن فی حوار المسیحییة و الاسلام. هانس کونگ و جوزف فان اس، ترجمه عربی سید محمد الشاهد، مؤسسة الجامعیه للدرسات و التوزیع و النشر، ۱۹۹۴/۱۴۱۴، بیروت، لبنان، ص ۲۱.]صفحۀ ۱۷۰حال آنکه چنین نیست. ما در تاریخ اسلام دربارهء مسیحیان پیش از هر اقدامی گفت وگوی جعفر بن ابی‏طالب به عنوان فرستادهء پیامبر(ص) با پادشاه حبشه و نیز دعوت به مباهله‏را داریم. از آنجا که داستان مباهله در تاریخ اسلام حایز اهمیت فراوان است. خلاصه آن را به‏نقل از یک مستشرق مسیحی یعنی لویی ماسینیون می‏آوریم؛ که در این باره می‏نویسد: الف) هنگامی که قلمرو دولت اسلامی نبوی گسترش یافت و به یمن رسید، در شوال سال دهم‏هجری، جمهوری عیسوی نجران هیئت سیاسی هفتاد نفره‏ای به مدینه فرستاد. ترکیب‏هیئت عبارت بود از چهارده نفر از اشراف نجران، رؤسای سیاسی - مذهبی سه‏گانه نجران:عاقب ( \رئیس خدمات شهری) السیّد ( \مدیر کاروانهای نجران)، اسقف ( \کشیش بزرگ وبازرس مدارس و دیرهای نجران، رابط دولت مسیحی نجران با دیگر دُوَلِ مسیحی جهان). این‏هیئت برای گفت و گو با محمّد(ص) به مدینه آمد. ب) هیئت اعزامی سراپا لباس ابریشمی و حریر پوشیده بود و در میدانگاه اطراق کرده بود،پیامبر(ص) به آنان اجازه داد تا در مسجدش به قبله خویش (به سوی مشرق) نماز برند. ج) پس از آنکه پیرامون پیامبر اسلام (ص) حلقه زدند، محمد(ص) آنان را به خاطر اعتقاد به‏الوهیت مسیح سرزنش نمود و به اسلام دعوتشان کرد. کار به مجادله کشید و امر دعوت مشوب‏شد. پیامبر (ص) به آنان پیشنهاد کرد که مباهله کنند. این پیشنهاد مبتنی بر نزول فوری آیه‏۶۱ سورة آل عمران بو[ . گویا دربارهء شمارهء آیه اشتباهی صورت گرفته و به جای ۶۱، ۵۴ نوشته شده است. آیهء شریفه چنین است:«فَمَنْ‏حََاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ مََا جََاءَکَ مِنَ اْلعِلْمِ فَقُلْ تَعََالَوْا نَدْعُ اَبْنََاءَنَا وَ اَبْنََاءَکُمْ وَ نِسََاءَ نََا وَنِسََاءَ کُمْ وَ اَنْفُسَنََا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُّمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللََّهِ عَلَی اْلکََاذِبینَ»(هر کس پس از این آگاهی که بر تو رسید، در بارهء عیسی با تو مجادله کند، بگو:بیایید فرزندان و زنان خود را به مباهله بخوانیم و نفرین خدا را بر دروغگویان قرار دهیم) [ال عمران (۳):۶۱].]. قرار بر این شد که در صبح روز چهارم شوال سال دهم هجری‏(پانزدهم ژانویه سال ۶۳۱ میلادی) ملاعنه و مباهله نمایند. د) هیئت مسیحی نجران با یکدیگر شور و مشورت بسیار کردند. سپس سران مسیحی هیئت‏در صبح روز موعود در میعادگاه حاضر شدند تا انصراف خویش را از مباهله اعلام دارند و باپیامبر اسلام مصالحه کنند. هـ) شروطی را که مسیحیان در این قرارداد پذیرفتند عبارت بود از اینکه در هر شش‏ماه هزارحلّه اوقی در ماه رجب و صفر هر سال بپردازند و (قیمت هر حلّه برابر بود با یک اوقیه نقره یصفحۀ ۱۷۱چهل درهم)، و هرگاه مسلمانان به یمن تاختند سی زره و سی نیزه (در روایت صنعانی: سی‏پوستین) سی‏شتر، سی‏اسب تقدیم دارند، و هر گاه پیامبر اسلام نزد آنان فرستادگانی اعزام‏داشت، بیش از یک ماه از فرستادگان پذیرایی کنند. در مقابل زیر حمایت دولت اسلامی (به‏عنوان جَوار الله و ذمّه امر رسول) خواهند بود و دولت اسلامی نبوی افراد و اموال و عبادات آنان‏را ضمانت می‏کند و اجازه می‏دهد که مقامات مذهبی مسیحی (کشیشها، راهبها و ...) همچنان‏به کار خود ادامه دهند و مشمول هیچ‏گونه مالیات و جزیه و خراج و خدمت نظامی نباشند.البته به شرط اینکه معاملات ربوی نداشته باشند و ربا نخورن[ . مباهله در مدینه، ماسینیون، لویی، ترجمه محمود رضا افتخارزاده، انتشارات رسالت قلم، ۱۳۷۸، تهران، ص ۸۰ - ۸۲.]. آری، دعوت به مباهله از سوی رسول خدا (ص) ماهیتی آسمانی و دینی داشت که‏حقانیت آن حضرت را در دعوی پیامبری اثبات می‏کرد و روحانیت مسیحی را سخت به‏چالش می‏کشید. انصراف عیسویان از مباهله به مفهوم عقب‏نشینی از مبارزهء فرهنگی و گفت‏و گو در فضایی فکری بود. از آن پس بود که اربابان کلیسا در برابر پیشرفتهای چشمگیرمسلمانان، در زمینه‏های سیاسی شیوهء صبر و انتظار پیش گرفتند و در زمینه‏های فرهنگی به‏تخریب افکار و تشویش اذهان مسیحیان نسبت به اسلام و پیامبر خدا(ص) پرداختند وتصویری تحریف شده از اسلام در جوامع مسیحی ارائه دادند. نورمن دانیل در اثر خود اسلام‏و غرب دربارهء بینش مسحیت از اسلام می‏نویسد: مهم آن است تا به خاطر بیاوریم حتی در منصفانه‏ترین شروح قرون وسطایی از حیات‏محمد(ص) تا چه حد نکات فراوانی را مکتوم کرده‏اند. در روایات قرون وسطایی آمده است که‏حکام بت‏پرست مدینه مصرّانه گفته‏اند، هرگز قانونگذاری اجتماعی محمد(ص) را برای جامعه‏عربستان به رسمیت نمی‏شناسند. فتح بدر که محمد(ص) مخصوصاً آن را مشیّت الهی‏می‏دانست. نه تنها توسط نویسندگان قرون وسطایی مبالغه پنداشته شد، بلکه آن را ندیده هم‏گرفتند. از اعمال پیامبر(ص) که مفهوم احتجاج دینی هم نداشت، مثلاً تعیین قبله، بسیار به‏ندرت حرفی به میان آمده، اشاره‏ای به اتحاد و سایر شیوه‏های صلح‏آمیز در وحدت قبایل‏نشده، چشم‏پوشی مطالبی چون پیمان حدیبیه و فتح بدون خونریزی مکه و فتوحات نهایی بصفحۀ ۱۷۲بت‏پرسی و تأسیس حکومت اسلامی و پی‏ریزی مذهب، شرح نویسندگان قرون وسطایی ازاسلام را به نحو مضحکی ناقص کرده است[ . برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص ۱۴۶.]تصویر نادرست از اسلام‏ پروفسور وات دربارة تصویر نادرست و کینه‏آمیزی که مسیحیان به ویژه بیزانسیها از اسلام ومسلمانان ترسیم کرده بودند، عنوان می‏کند: در حالی که مسیحیان حاضر در قلمرو اسلامی‏در انتقادهایشان ناگزیر به رعایت جنبه احتیاط بودند، اتباع امپراتوری بیزانس در ارائه‏کاریکاتوری کینه‏آمیز از اسلام هیچ قید و بندی نداشتند. در نزد بیزانسیها اسلام دشمن‏بزرگی بود که بر سرزمینهایشان در مصر، سوریه و فلسطینی چیره گشته بود و در مرزهای‏جنوبی و شرقی تهدیدشان می‏کر[ . همان، ص ۱۳۹.]. آن گاه وات به بیان دیدگاههای عادل تئودور خوری، عرب مسیحی و استاد دانشگاه نسترآلمان می‏پردازد که نوشته‏های دین‏شناسان بیزانسی را در فاصله سده‏های هشتم تا سیزدهم‏میلادی یعنی مدت پانصد سال را مورد بررسی قرار داده است. مطابق این بررسی بیزانسیها«اسلام را نه تنها به عنوان یک بدعت مسیحی... به تصویر کشیده‏اند، بلکه اسلام را به شکل‏یک مذهب غیر صادق و متمایل به بت پرستی ترسیم کرده‏اند. نبوت محمد [ص‏] انکار شده واو را ضد مسیحی دانسته‏اند ...». مطابق گزارش وات، در آن نوشته‏ها سعی شده است تا برای‏پیامبر اسلام(ص) ضعف اخلاقی بتراشند و بگویند که او مطالب درستی را از عهد عتیق وجدید در قرآن گنجانده و در عین حال مواردی بدعت آمیز مانند آیین مانویت و نیز مطالبی رااز خود به آن افزوده است[ . همان، ص ۱۴۳.]. سپس پروفسور وات برداشت‏های نادرست مسیحیان از اسلام و اقدامهایی را که از سرکینه‏توزی و بی‏دانشی بر آن وارد کرده‏اند به صورت زیر فهرست کرده است: ۱. «اسلام صدق نیست و انحراف عمدی از حقیقت است.» چنین برداشتی نتیجه‏حصاری بود که متفکران مسیحی در اروپای باختری برگرد عقاید خود کشیده بودند و هصفحۀ ۱۷۳اعتقادی را جز آنچه خود داشتند دروغ می‏پنداشتند. در این میان معتقدان الهیات و فلسفه‏توماس آکویناس، در حالی که برخی از دعویهای حضرت محمد [ص‏] را درست می‏دانستند،عنوان می‏کردند که وی آنها را با تعبیرهای نادرستی از عهد جدید و قدیم در هم آمیخته است‏و برای اثبات مدعای خود معجزه‏ای نیاورده است! آنها همچنین نخستین گروندگان به اسلام‏را مردمانی بی‏فراست و بی‏ذکاوت می دانند و می‏گویند که رواج دین اسلام مرهون وعده‏های‏برخورداری از جنس مخالف در قیامت و نیز تهدید و استفاده از زور بوده است. برخی دیگراز نویسندگان مسیحی پا را از این نیز فراتر نهاده و گفته‏اند که محمد(ص) نه تنها صدق را باکذب در آمیخته، بلکه جاهایی که به بیان حقیقت پرداخته نیز مقداری از سمّ تحریف به آن‏افزوده است و می‏توان گفت که گفته‏های صادق او چونان عسل به زهر آلوده است[ . همان.]. ۲. «اسلام دینی است که با شمشیر و خشونت ترویج می‏شود». پروفسور وات در تحلیل‏چنین برداشتی از اسلام در نزد مسیحیان می‏نویسد که گویا مسیحیان اروپای غربی در سده‏دوازدهم و سیزدهم میلادی - دوران جنگهای صلیبی - درباره چگونگی رواج اسلام دردوره‏های نخستین آن مبهم‏ترین تصویر را داشته‏اند. آنان هرگز به این واقعیت توجه نداشتندکه مسیحیان در سرزمینهای تسخیر شده به دست مسلمانان، می‏توانستند به صورت اقلیت‏مذهبی و تحت حمایت دولت اسلامی زندگی کنند. به طوری که «پدرودِ آلفونسو» (متوفای‏۱۱۱۰ م) فکر می‏کرد که «تاراج و اسیر گرفتن و مقتول کردن دشمنان خدا و پیامبران او و ایذا واز بین بردن آنان به هر صورت ممکن» از احکام شرع اسلام است و به طور طبیعی چنین‏ایده‏ای را با تعالیم مسیحیت که آن را دین صلح می‏دانستند در تعارض آشکار می‏دیدن[ . همان.]. ۳. «اسلام مذهب تن‏آسایی است». به نوشته آقای وات، مسیحیان قرون وسطی از اسلام‏تلقی دینی تن‏آسا را داشتند که به پیروانش اجازه می‏دهد چهار زن و یا بیش‏تر انتخاب کنند واز دنیا هم که رفتند، در سرای جاوید با زنان دلپسند و حوریان بهشتی هم آغوشند. البته‏پروفسور وات این باور اروپائیان را مردود می‏شمارد و واقعیت زندگی مسلمانان را با چیزی‏که اروپائیان قرون وسطی فکر می‏کردند بسیار دور می‏داند[ . همان، ص ۱۴۴.]صفحۀ ۱۷۴۴. «محمد مخالف مسیح است». پروفسور وات می‏گوید که به گمان مسیحیان قرون‏وسطی، در قرآن اشتباهات فراوان وجود دارد و در نتیجه نمی‏توان رسالت آسمانی پیامبر راپذیرفت، برخی دیگر پا را فراتر از این گذاشته می‏گفتند که چون او پیامبر نیست و در عین‏حال مذهبی مخالف مذهب مسیح آورده است، پس کار او مضر و ضد دین مسیحیت است[ . همان، ص ۱۴۵.]. چنین اتهامهایی البته مصرف داخلی داشت و تنها می‏توانست نزد متدینان مسیحی مقبول‏افتد؛ اما نزد مسلمانان حقانیت اسلام، صداقت پیامبر (ص) آسمانی و سازنده بودن آیه‏های‏قرآنی، چیزی نبود که بتوان در آن تردید روا داشت. از نظر آنها مسیحیان نیز موظف هستند که‏اسلام بیاورند. به عبارت دیگر مسلمانان با وجود پراکندگی سیاسی، از نظر فرهنگی نسبت به‏اروپائیان احساس برتری می‏کردند و چنین احساسی برای آنان غرور و قدرت می‏آفرید و راه‏غربیان را برای نفوذ در میان آنها سد می‏کرد. این بود که صلیبیها راه ضد فرهنگی را که جنگ‏فراگیر و همه‏جانبه بود در پیش گرفتند و تهاجمهای صلیبی را آغاز کردند. جنگ‏هایی که نتیجه‏ای جز ناکامی و سرخوردگی برای غربیان همراه نداشت و آنان را دراندیشه یافتن راهی غیر نظامی برای مبارزه با مسلمانان فرو برد و نقشه‏های خود را بر پایه‏«نابودی اسلام از درون» پی‏ریزی کردند. یکی از مقامهای ارشد دولت استعماری انگلستان‏جزئیات این سیاست را چنین بازگو کرده است: جنگهای صلیبی فایده‏ای نداشت، همان‏گونه که قوم مغول نتوانستند اسلام را ریشه‏کن سازند.زیرا عملیات آنان دفعی و بدون برنامه و نقشه قبلی بود. آنان عملیات نظامی انجام می‏دادند که‏جنگ علنی و آشکار بود و لذا در مدتی کوتاه از بین رفتند. اما امروزه حکومت با عظمت ما درفکر این است که اسلام را از داخل با یک نقشه مطالعه شده و دقیق با بینش و به مرور زمان نابودسازد. البته این برنامه نیز در آخر کار نیازمند یک لشکرکشی و یورش هست، ولی این کارموقعی انجام می‏گیرد که بلاد اسلامی را به سقوط کشانده و از هر سو کلنگ ویرانی بر پیکراسلام وارد آورده‏ایم که دیگر قدرت جمع‏آوری قوا و مقابله در برابر جنگ ما را نداشته باشد[ . خاطرات سیاسی و تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، ترجمهء علی کاظمی، چاپ سوم، بی نا، بی تا، بی جا، ص ۱۶۰ - ۱۶۱.]صفحۀ ۱۷۵باری، اینکه اسلام را نمی‏توان با زور و جنگ از میان برد، بهترین و سودمندترین نتیجه‏ای بودکه استعمارگران در طول حضور خود در کشورهای اسلامی و نیز به وسیله جاسوسان خویش کسب‏کرده بودند و تهاجم به اسلام از درون، خطرناک ترین تصمیمی بود که علیه مسلمانان گرفته شد. بدیهی است که جنگ فرهنگی را باید کلیسا هدایت می‏کرد و کلیسا برای رسیدن به این‏هدف دو راهکار عمده در پیش گرفت. نخست تبلیغ علیه اسلام، مقدسات و مقررات‏اسلامی بود که عالمان مسیحی با نداشتن حداقل اطلاع لازم درباره اسلام به داوری پرداختندو با دروغ‏پردازی آتش کینه ونفرت مسیحیان را نسبت به مسلمانان افروخته نگاه داشتند. دوم‏آنکه با تبلیغات خود کوشیدند تا اسلام را در نظر مسلمانان مخدوش جلوه دهند و باشیوه‏های گوناگون، بی‏ایمانی، بی‏بند و باری و بی‏اعتنایی به شعایر و وظایف دینی را درجوامع اسلامی ترویج کردند. قضاوت مبشران مسیحی درباره مسلمانان این است که آنها ادیان را درک نمی‏کنند ودرباره دین آنها می‏گویند: «اسلام چیزی جز صورتهای تحریف‏شده از عقاید و افکار باطل‏نیست.» گاه می‏گویند: «مسلمانان دزد و آدم‏کش هستند»؛ و دسته‏های جدید مبشران می‏گویندکه مسلمانان وحشی هستند و باید آنها را متمدن ساخت. دسته‏ای از آنها بر این باورند که آیین‏یهود یک مذهب روحی است ولی اسلام دینی مادی است؛ و دسته‏ای دیگر می‏گویند که‏اسلام یک آیین حقوقی است و نسبت به برنامه‏های معنوی و اخلاقی توجّهی ندار[ . نقش کلیسا در سرزمینهای اسلامی، ص ۳۴ - ۳۵.]. از آنجا که مبشران مسیحی بنا را بر مخالفت با اسلام و تحریف و تخریب همه شعایر وقوانین اسلامی گذاشته‏اند، حتی به سخنان پوچ و بی‏معنا نیز متوسل شده‏اند. نمونه آن تفسیریحیی دمشقی از عبارت مبارک «الله اکبر» است. با آنکه وی در سرزمینهای اسلامی و در میان‏مسلمان به سر می‏برده است، الله اکبر را مرکب از سه واژهء «الله»، «و» «کوبر» به معنای ستاره‏زهره - می‏داند. او در توضیح «کوبر» آن را به کعبه پیوند می‏دهد؛ بدین سان که کعبه را «خَبِر»می‏خواند و آن را نه تنها نام ساختمان، که نام «حجر الاسود» نیز می‏داند؛ و حجر الاسود را سرحکاکی شدهء ستارهء زهره به شمار می‏آورد»[ . نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، ص ۱۵۸ - ۱۵۹.]صفحۀ ۱۷۶باری، مشاهده این همه قضایای ناعادلانه و برداشت نادرست از اسلام و طرح و نقشه‏برای ریشه‏کن ساختن این دین مبین ما را هر چه بیش‏تر به صداقت سخن خداوند در قرآن‏کریم رهنمون می‏گردد که درباره خواست باطنی و آرزوی قلبی یهودیان و مسیحیان‏می‏فرماید: یهودیان و ترسایان هرگز از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه از آیین‏شان پیروی کنی. بگو:هدایت هدایت الهی است و اگر از هوا و هوس آنها پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدی، دیگر ازجانب خدا، یار و یاوری نخواهی داشت[ . وَلَنْ تَرْضی‏ََ عَنْکَ اْلیَهُودُ وَ لاَ النَّصََاری‏ََ حَتََّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ اِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الهُدی‏ََ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أهْواءَ هُمْ بَعْدَالذی جََاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مََالَکَ مِنَ اللََّهِ مِنَ وَلِیِّ وَلاََ نَصیرْ(بقره(۲):۱۲۰).]. آیه شریفه حاکی از آن است که طرح و نقشه از میان برداشتن و نابودسازی اسلام ازسوی یهودیان و مسیحیان پیشینه‏ای به اندازه عمر خود اسلام دارد و به آغاز دعوت‏اسلامی باز می‏گردد و این تصمیم چیزی نبود که پس از تصرف قلمرو سیاسی وجغرافیای اهل کتاب به ویژه مسیحیان گرفته شده باشد، بلکه تاریخ پیدایی ایده مخالفت‏و ضدیت با اسلام به هر قیمت و هر صورت ممکن، به آغاز ظهور پیامبر(ص) و نزول‏قرآن کریم باز می‏گردد. یهودیان و مسیحیان در دوران حضور پیامبر (ص) در مدینه، درست همانند مشرکان درمکّه، از آن حضرت می‏خواستند که دست از اسلام بردارد و به کیش آنان درآید. آنان هیچ‏گاه‏حاضر نبودند که با پیامبر (ص) به عنوان رقیبی برابر وارد گفت و گو شوند، بلکه خود و آیین‏خود را برتر می‏دانستن[ . از جمله ادعاهای برتری جویانهء آنها اینکه می‏گفتند: کسی جز یهود و نصارا به بهشت نمی‏رود. قران کریم در این‏باره می‏فرماید:«وَ قََالُوالَنْ یَدْخُلَ اْلجَنَّةَ اِلاََّ مَنْ کََانَ هُوداً اَوْ نَصََارََی تِلکَ اَمَانِیُّهُمْ، قُلْ هَاتُوا بُرهَانَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صََادِقینَ» (آنها گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نخواهد شد مگر اینکه یهودی یا نصرانی باشد، این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می‏گویید دلیل خود را عرضه کنید) [بقره (۲):۱۱۱].] و به چیزی جز اینکه مسلمانان دست از ایمان خویش بردارندرضایت نمی‏دادند، حتی اگر به کفر باز می‏گشتند. قرآن کریم دربارهء نقشه‏هایی که اهل کتاب‏برای مسلمانان در سر می‏پروراندند می‏فرماید: صفحۀ ۱۷۷بسیاری از اهل کتاب به سبب حسادتی که در دلهایشان هست، دوست دارند شما را که ایمان‏آورده‏اید به کفر بازگردانند، با اینکه حق برایشان کاملاً روشن شده است. از آنها در گذرید وببخشیدشان تا خدا فرمان خود را نازل کند، خداوند بر همه چیز قادر است[ . وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أهْلِ اْلکِتَابِ لَوْ یَرُ دُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ اَیمََا نِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِهمْ مِنْ بَعْدِ مََا تَبَیَّنَ لَهُمُ اْلحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّی یَأتِیَ اللَّهُ بِاَمْرِهِ اِنَّ اللَّه علی‏ََ کُلِّ شَی‏ءِ قَدیرٌ. [بقره (۲): ۱۰۲]. به حق باید استفادهء قران کریم از عبارت «فَاعْفُوا وَ اصْفَحوا»(از آنان در گذرید و ببخشیدشان) را یکی از شگفتیهای این کتاب شریف از جنبه انسانی و اخلاقی دانست. قابل توجه کسانی که اسلام را زور و شمشیر معرفی می‏کنند!]تبشیر در خدمت استعمار به راستی آیا هدف مبشران مسیحی و آبای کلیسا از مبارزه با اسلام تبلیغ مسیحیت بوده و یاهدفهای دیگری داشته‏اند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: در اینکه مسیحیان دوست‏می‏دارند آیین عیسوی جهان‏گیر شود تردیدی نیست، ولی تجربه تاریخی و سابقه حضورآنان در کشورهای گوناگون نشان می دهد که مبلغان و مبشران مسیحی پیش از آنکه منادی‏دین مسیح باشند، به ویژه در دوره‏های اخیر، جاده صاف‏کن استعمار بوده‏اند و به ویژه‏پژوهشهای علمی آنان بسیار برای استعمارگران راه‏گشا بوده است: شکی نیست که علت اصلی اعزام مروّج کلیسا این است که کیشهای غیر از مسیحیت را محکوم‏و نابود سازند. تا بدان وسیله پیروان آنها را بنده و اسیر خویش سازند. زیرا مبارزه بین مبشرین‏و بین ادیان دیگر مبارزه دینی نیست، بلکه مبارزه در راه قدرت سیاسی و اقتصادی است. و ازهمین رهگذر است که برای مبشرین پروتستانی اگر مملکتی مسیحی ارتدوکسی گردند قانع‏نیست بلکه باید حتماً پروتستانی شوند. زیرا کاتولیک هواخواه فرانسه است و ارتدوکس علاقه‏به روسیه دارد، ولی هر گاه این دو فرقه پروتستانی باشند، در مرحله اول محبت آمریکا را در دل‏می‏پرورانند و در درجه دوم دوستی انگلستان را. صرف نظر از اینکه این سه فرقه با یکدیگرسازگار نیستد هر سه با اسلام مخالفن[ . نقش کلیسا در ممالک اسلامی، ص ۴۰.]. از آن سوی، استعمارگران نیز پیوسته پشتیبان مبشران بوده‏اند و در موارد نیاز به یاری آنهاشتافته‏اند. صفحۀ ۱۷۸آن‏گاه که مبشرین آمریکا در سالهای ۱۸۴۰ - ۱۸۵۰ در امپراتوری عثمانی نفوذ خود را توسعه‏دادند و برنامه‏های استعماری را اجرا می‏نمودند، ترکیه تصمیم گرفت که آنان را از امپراتوری‏خود اخراج نماید، ولی وزارت خارجه آمریکا از این عمل ممانعت کرد و ممانعت آمریکامشکلات فراوانی برای مملکت عثمانی به وجود آورد و از بیداری دربار امپراتوری جلوگیری‏شد و بدین طریق مبشرین توانستند آزادانه به امر تبشیری خود ادامه دهند. مطلب به همین‏جا خاتمه نیافت، بلکه مبشرین آمریکایی نیز، طبق قانون «امتیازات خارجی» که برای‏خارجیان مورد استفادهء ترکیه حقوق گزاف قایل بود، از همان حقوق برخوردار شدند. به دنبال‏برقراری قانون «امتیازات خارجی» (کاپیتولاسیون) مبشرین در انجام اعمال تبشیری وسیاسی آزاد شدند تا آنکه ترکیه در جنگ بین‏المللی ۱۹۱۴ توانست آن قانون را لغو کند و ازشر آنان نجات یاب[ . همان، ص ۵۶ و نیز ر. ک. ص ۱۴۲.]. نیز در مواردی پا را از این فراتر نهاده، هدفهای سیاسی و تبشیری را عین هم دانسته‏اند: در سال ۱۹۲۰ م کانون تبشیر آمریکایی که بسیار اهتمام می‏ورزد تا از مناسبات جنگی‏استفاده تبشیری نماید کتابی منتشر کرد. در مقدمه این کتاب چنین نوشته است: مهم‏ترین‏موضوعی که مربوط به دخول ایالات متحده آمریکا در جنگ جهانی اول است، این است که‏عقاید و اصولی را که هدف مبشرین بود به اختیار آمریکا در آورده و اعلام کرده که این هدف‏هابرای او جنبه اخلاقی دارد و به علت همین هدفها وارد جنگ گردیده است[ . همان، ص ۱۶۰ - ۱۶۱.]. دورانی که اروپائیان در صدد اجرای این نقشه برآمدند، از دو ویژگی عمده برخوردار بود.نخست اینکه آنان دوران قرون وسطی و جهل و تاریکی را پشت سر نهاده و به پیشرفتهای‏بزرگ و شگفت‏انگیز دانش و فناوری دست یافته بودند و به همین دلیل، نسبت به مسلمانان‏احساس برتری ذهنی نیز داشتند. در مقابل، مسلمانان در عقب‏ماندگی علمی به سر می‏بردند و نسبت به اروپائیان از نظرفرهنگی نیز در موضع ضعف قرار داشتند. دوم اینکه تبلیغات این مرحله به خلاف دوران‏پیش از جنگهای صلیبی، برای دفاع از خود و در دوران جوامع مسیحی نبود، بلکه جنبهصفحۀ ۱۷۹تهاجمی داشت و مبلغان مسیحی در درون سرزمینهای اسلامی، به ویژه نسلهای جوان را درمعرض تبلیغات خویش قرار دادند. اما گویا تجربه‏های پیشین به آنها آموخته بود که با وارد شدن از در خصومت راه به جایی‏نمی‏توان برد و از این رو، این بار جامه خیرخواهی به تن کردند و از راه ساختن مدرسه وبیمارستان به طور غیر مستقیم در کشورهای اسلامی سرگرم تبلیغ گشتند. با توجه به شرایطاقتصادی بدی که بر ممالک اسلامی حکمفرما بود، مبلغان مسیحی در پوشش پزشک و معلم‏سراغ بیماران و بیسوادان رفتند و با سوء استفاده از فقر مردم به تبلیغ دین مسیح پرداختند. گرچه این‏شیوه نسبت به روشهای خصومت‏آمیز گذشته مناسب‏تر بود، ولی همیشه نیز نتایج دلخواه مبشران‏را به بار نمی‏آورد؛ چنان‏که دیدر پولادر - وزیر مختار و نیز سفیر انگلستان در ایران - گفته است: مسلمانان می‏توانند عملیات تبشیری را در فرهنگ و بهداری تحمل کنند، ولی از شنیدن تبلیغات‏دینی ناراحتند و حاضر نیستند آن را بشنون[ . نقش کلسیا در ممالک اسلامی، ص ۵۰، برای آگاهی بیشتر در بارهء تلقی کلیسا از حرفهء پزشکی مبشران ر. ک. ص ۶۱ - ۷۰ هماه مأخذ.]. به موازات فعالیت‏های تبلیغی مبشران که آشکارا در حال انجام بود، فعالیتهای دیگری نیزهدف «تخریب اسلام از درون» را دنبال می‏کرد، تلاشهایی که به وسیله دستگاه‏های‏جاسوسی استعمارگران مسیحی در کشورهای اسلامی صورت می‏گرفت. به این ترتیب که‏سرزمینها و ملتهای اسلامی را به طور همه جانبه مورد مطالعه قرار دادند و نقاط ضعف وقدرت جوامع مسلمانان را در ابعاد گوناگون مشخص کردند و در یک جمع‏بندی کلی به این‏نتیجه رسیدند که مسلمانان باید از نظر فرهنگی و اجتماعی عقب نگه داشته شوند و از نظردینی و سیاسی دستخوش پراکندگی و تفرقه گردند. مجموعه راهکارهای که برای نیل به این هدف تدارک دیده شد، در کتابی زیر عنوان چگونه‏اسلام را نابود کنیم[ . چنانکه از نوشتهء همفر بر می‏آید در وزارت خارجهء انگلستان برای پنج تن از علمای بزرگ کشورهای اسلامی، پنج‏بدل انتخاب و آنان را مطابق اندیشه‏های آن عالمان تربیت کرده بودند. سپس سؤالهایی را از هر دو گروه اصلی و بدلی می‏پرسیدند و پاسخها را مقایسه می‏کردند. حاصل این کار در کتابی با نام یاد شده ثبت و در وزارت خارجه نگهداری می‏شد. وجود بدلها در تصمیم گیریها بسیار مؤثر بود. (ر. ک. خاطرات مستر همفر، ص ۱۱۹ - ۱۲۸).] تدوین گردید. در این کتاب نقاط ضعف و قوت مسلمانان مشخص گردید صفحۀ ۱۸۰به جاسوسان فرمان داده شد که نقاط ضعف را که بیشتر بر محور تلقیهای نادرست از اسلام وآموزشهای دینی دور می‏زد تشدید کنند و پس از شناسایی نقاط قوت، برای تبدیل آنها به نقاطضعف بکوشند. مستر همفر که خود از جاسوسان بزرگ استعمار انگلستان است فهرست‏سفارش‏های کتاب را برای از میان بردن نقاط قوت مسلمانان چنین بازگو کرده است: ۱. باید کاری کرد که در جهان اسلام نغمه ملت‏گرایی و تعصب قومی از هر سوی سازگارگردد و عرب و عجم و ترک و فارس به جان هم بیفتند. لازم است که مسلمانان به گذشته پیش‏از اسلام خویش بازگردانده شوند و به قهرمان‏پرستی روی آورن[ . پدیده‏ای که پس از تجزیه عثمانی روی داد و تا آنجا پیش رفت که امروزه مصریها آهنگ بازگشت به مصر فراعنه را کرده‏اند.]. ۲. لازم است شراب، قمار، فحشا و خوردن گوشت خوک اگر ممکن باشد آشکارا و گرنه‏مخفیانه رواج یابد و برای این کار پیروان دیگر ادیان به خدمت گرفته شوند و حتی به آنهامقرری ماهانه و جایزه داده شود؛ زیرا ارتکاب این اعمال موجب می‏شود که مسلمانان با قرآن‏مخالفت کنند و پس از مخالفت با قرآن انجام هر کار خلافی سهل خواهد بود. ۳. با وارد کردن جاسوسان در لباس اهل علم مردم نسبت به آنها بدبین شوند. مدارس‏تشکیل گردد و در آنها کودکان مخالف علمای دینی و خلیفه مسلمانان بار بیایند. ۴. درباره حکم جهاد تشکیک گردد تا مردم این حکم را ویژه صدر اسلام بدانند. ۵. کاری کنیم که شیعیان اهل کتاب را نجس ندانند. ۶. باید مسلمانان را معتقد کرد که اصل دینداری مهم است نه نوع دین. ۷. باید از حساسیت آنها نسبت به کلیساها کاسته شود؛ با این بهانه که اسلام به همه مراکزعبادت احترام می‏گذارد. ۸. احادیثی که بر بیرون راندن یهود از جزیرة العرب تأکید دارد، خدشه دار گردد. ۹. لازم است مسلمانان به انجام عبادات بی‏تفاوت گردند. ۱۰. باید کاری کنیم که مردم از پرداخت خمس خودداری ورزند. ۱۱. باید اسلام را هرج و مرج طلب جلوه دهیم. ۱۲. کودکان باید از تربیت دینی و اسلامی فاصله بگیرند. صفحۀ ۱۸۱۱۳. حجاب را باید از زنان برداشت و جوانان را از این راه به فساد کشانید. ۱۴. باید پیشنمازها را فاسق جلوه دهیم و به این ترتیب نمازهای جماعت را به تعطیلی‏بکشانیم. ۱۵. باید قبور بزرگان را که کانون توجه مسلمانان است ویران کنیم. ۱۶. باید در نسب سادات و اهل بیت پیامبر(ص) تشکیک ایجاد کنیم و عمامه‏ها را از سرمردان دین و سادات برداریم. ۱۷. حسینیه‏ها باید ویران گردد. ۱۸. مردم باید آزاد بار بیایند و امر به معروف و نهی از منکر تعطیل گردد. ۱۹. به تعدد زوجات و تعدد فرزندان پایان داده شود. ۲۰. از تبلیغات اسلامی جلوگیری شود تا مردم اسلام را مخصوص اعراب بدانند. ۲۱. امور خیریه از نهادهای مردمی گرفته و به دولت سپرده شود. ۲۲. قرآن دستکاری شود و از اعتبار بیفت[ . خاطرات مستر همفر، ص ۱۴۲ - ۱۵۸، با اختصار.]. به حق باید گفت که جهان مسیحیت در این کوشش خود بسیار کامروا بوده و موفق شده‏است که چند گانگی و پراکندگی را بر ملل اسلامی حکمفرما سازد، مردم را تا اندازه‏ای نسبت‏به مبادی و آداب دینی بی‏اعتنا گرداند و حریمها را بشکند. مسلمانان که روزگاری خود را تنهابه چند مرکز خلافتی منسوب می‏دانستند، اینک در چارچوب کشورهایی پراکنده محصورگشته‏اند و مواضع نزاع چنان در میان آنها فراوان است که امید به هر گونه اتحاد و یکپارچگی‏را از میان برده است. اما نه! رؤیای شیرین گذشته افتخارآمیز، همچنان روح انسان مسلمان رامی‏نوازد، توسن خیال برتری جهانی او را در پهنه تاریخ پر فراز و نشیبش به جولان درمی‏آورد، قلبش را در آرزوی شکفتن گل یگانگی به تپش در می‏آورد و زبان او را به سر دادن‏شعار وحدت آفرین «الله اکبر» گویا می‏سازد. عوامل و سمبلهای وحدت هنوز هم در جوامع‏اسلامی موجودند: تلاوت قرآن کریم روحیه‏ای واحد را به آنان القا می‏کند، اوقات شبانه‏روزبیش‏ترشان طبق وقت نماز تنظیم می‏گردد و شمار بسیاری از آنها همه ساله در موسم حج بصفحۀ ۱۸۲دورنمای آینده‏ بیش از هزار سال از مبارزهء مسیحیت با اسلام می‏گذرد و هنوز هم صدای ناقوس کلیسا وبانگ الله اکبر مسجد همچنان به گوش می‏رسد. معنایش این است که گرچه هر از چند گاه‏پیروزی نصیب یکی از دو رقیب دیرینه گشته؛ اما هیچ‏کدام میدان را ترک نگفته است. تاریخ‏منازعه طرفین نیز حصول نوعی توافق برای به رسمیت شناختن یکدیگر را - دست کم درجنبه‏های اعتقادی - به آنها القا کرده است. دشمنی و منازعه گرچه ممکن است خاطر مبلغان دینی به ویژه مسیحیان را از جهت انجام‏وظایف حرفه‏ای خشنود ساخته باشد؛ اما بی‏نتیجه بودن آن به طرفین فهمانده است که باید به‏جای زور، گفت و گو را نشاند و بهتر است که به جای نفی یکدیگر در صدد شناخت واقعی‏تریکدیگر برآیند. اگر طرفین می‏توانستند بدون داشتن هر گونه ارتباطی دور از یکدیگر زندگی‏کنند، شاید ضرورت چنین شناختی - که بیشتر از باب ادیان دلیلی برای آن نمی‏یابند - هیچ‏گاه‏احساس نمی‏گشت. این تجربه بلند تاریخی باید به مسیحیت فهمانده باشد که آرزوی ریشه کن سازی اسلام‏و بازگرداندن مسلمانان به دامن مسیحیت را باید از سر بیرون کنند و همانند اسلام راه گفت وگو با بهترین شیوه و نیز تسامح و مدارا را در پیش گیرند. خوشبختانه جوانه‏های ایده گفت و گو و تسامح از دل کلام مسیحیت سرزده است وشماری از اندیشمندان بزرگشان ابراز می‏دارند که رابطه اسلام و مسیحیت دوران منازعه وستیز را از سر گذرانده و اینک دوران شناخت عالمانه و منصفانه فرا رسیده است. هانس کونگ در این باره می‏نویسد: اروپائیان تا چهارصد سال پس از پیامبری‏محمد(ص) درباره او چیزی نمی‏دانستند. در سال ۱۱۴۲ م. و پس از دیدار پطرس بزرگ ازاسپانیا - که در تصرف مسلمانان بود - به اهمیت شناخت ریشه‏ای اسلام پی بردند. پس از آن‏بود که دستور ترجمه قرآن به زبان لاتینی صادر گردید و نخستین ترجمه آن در سال ۱۱۴۳ مصفحۀ ۱۸۳انجام پذیرفت. با وجود این تا پانصد سال پس از آن نیز هیچ پژوهش علمی اصیلی دربارهءاسلام صورت نگرفت تا آنکه «الکساندر راس» در سال ۱۶۵۰ م کتاب مهمی در تاریخ ادیان‏نوشت و آن را «عبادتهای گوناگون در جای جای جهان» نام نهاد. این کتاب در سال ۱۶۶۸ م به‏زبان آلمانی نیز ترجمه شد. نظریه حاکم در غرب دربارهء اسلام این بود که عقیده‏ای نادرست‏یا تحریفی عمدی از حقیقت و آمیزه‏ای از زور و شهوت است. در مقابل، از مسیحیت به‏عنوان نمونه‏ای که بر حقیقت مطلق، صلح، دوستی و پاکدامنی مبتنی هست یاد می‏شد...هدفشان از این کار این بود که برای حفظ پیروان دین خودشان، از دیگر ادیان تصویری مشوه‏و نادرست ارائه دهند. با اینکه در قرون وسطای مسیحی، اروپاییان از فرهنگ پیشرفته عربی، فلسفه، علوم‏طبیعی، پزشکی و نیز نیروی اقتصادی و نظامی اسلام در شگفت بودند - تا آنجا که ظهوردانشمندی مسیحی چون «توماس آکوینی» بدون وجود اعراب ممکن نبود - این شگفتی باآغاز دوره رنسانس پنهان گردید و هر چیز که صبغه عربی داشت مورد مخالفت قرار گرفت.این مخالفت هنگامی فزونی یافت که خطر ترکها در اروپا آشکار شد. در این هنگام بود که بی‏درنگ پس از چاپ قرآن در ونیز (بندقیه) به سال ۱۵۳۰ م فرمان‏آتش زدن آن صادر گردید. لوتر (مؤسس کلیسای پروتستانها، در گذشته به سال ۱۵۴۶ م) در صدد ترجمه قرآن‏برآمد؛ ولی تنها برای حمله به آن. اما با فرا رسیدن قرن روشنفکری (قرن هجدهم)جهت‏گیری به سوی آشتی با اسلام آغاز گردید و «لی‏سینگ» (متوفای ۱۷۸۱ م) با نوشتن‏داستان «ناتان حکیم» (نشر سال ۱۷۷۹ م) این جهت‏گیری را آشکار ساخت. او در کتابش، سه‏گوهر همانند را که تنها یکی از آنها طلا هست و برای کسی شناخته شده نیست مثال آورده وصلاح الدین ایوبی - حاکم مسلمان - را نمونه حاکمی حکیم ذکر کرده است. هانس کونگ، ازدیگر نمونه‏های آشتی با اسلام دیوان گوته، که آن را «دیوان غربی - شرقی» می‏نامد (۱۸۱۹ م) ونیز سخنرانی توماس کارلایل را زیر عنوان «محمد پیامبر راستگو» (۱۸۴۰ م) مثال می‏آورد و درادامه می‏نویسد: در قرن نوزدهم با آغاز دوران استعمار، شرق شناسی نیز دستخوش تحوّلی‏عظیم گشت و (به جای بدگوییهای متعصبانه) نقد تاریخی علوم اسلامی آغاز گردید. اینصفحۀ ۱۸۴جهت‏گیری علمی در سده‏های نوزدهم و بیستم از مخالفتهای مسیحیان علیه مسلمانان‏کاست و آنان را به سوی تلاش برای پژوهش و درک موضوع سوق داد. در این جهت‏گیری‏تحولی روشن آشکار گردید و پژوهشهای ارزشمندی نیز به انجام رسید، مانند موارد زیر: - پژوهشهای تاریخی که محمد را بزرگ می‏شمارند، مثل پژوهشهای گوستاووایل[ . .lieW.GI ]،الویس اشپرنگ[ . regnerpS.A ]، ویلیام موی[. riuM.W ]، لیونی کی‏تانی[. .inateaC.L ]، تاورآندره[. .eardnA.T ]، ریچارد بلاش[. .rehcalB.R ] ومونتگمری وات[ . .ttaW.M ]. - پژوهشهای قرآنی از نویسندگانی مثل «تئودور نولدکه» (پژوهشهای تاریخی‏درباره قرآن)، ترجمه «گوستا و فلوگل» از قرآن، و پژوهشهای ریچارد بل و رودی‏پارت. - مباحثی فراگیر دربارهء فرهنگ اسلامی، عبادات، تصوف، شریعت، اخلاق، ادبیات و هنراز کسانی چون گلدزیهر، اسنوک هورگرونیه و لویی ماسینیون. - مباحثی پیرامون تصویر مسیح در قرآن کریم از جی.اف. گروک (۱۵۰ سال قبل) وپژوهشهای فراوانی که در پی آن انجام گردید. هانس کونگ مخالفت خود را با بازگشت به جدال مسیحیت علیه اسلام از راه افترا،تحریف و تشویه اعلام می‏دارد و می‏گوید: اینک بر ما است که فهم اسلام را از درون آغازکنیم و بکوشیم تا به پرسشهایی از این قبیل پاسخ دهیم: چرا انسان مسلمان خداوند، جهان،عبادت، حقوق بشر و نیز سیاست و هنر را به گونه‏ای متفاوت از آنچه ما می‏بینیم و با قلبی‏متفاوت از قلبهای ما مسیحیان می‏بین[ . التوحید و النبوه و القرآن فی حوار المسیحیة و الاسلام، ص ۲۸ - ۲۹.]؟ صفحۀ ۱۸۵نتیجه‏گیری‏ برای مسلمانان این بهترین مژده است که آنها که در گذشته کمر به «نابودی اسلام از بیرون»بسته بودند، اینک به «فهم اسلام از درون» روی آورده‏اند. اگر مسیحیان از خط مشی «نابودی‏اسلام از بیرون» طرفی نبستند و نا امید شدند، بدون شک سیاست «فهم اسلام از درون» آنان رابه سوی حقیقت رهنمون خواهد گشت. با این همه، از یاد نباید برد که پذیرش اسلام به عنوان یک دین، محمد(ص) به عنوان‏پیامبر و قرآن به عنوان کتاب آسمانی از سوی مسیحیان هر چند واقعیتی انکارناپذیر است،ولی همه واقعیت حاکم بر مناسبات میان مسیحیان و مسلمانان نیست. اعتقاد صلیبیهای‏صهیونیست و صهیونیستهای صلیبی درباره ظهور دوم مسیح و اینکه دولت او در سرزمین‏فلسطین تشکیل خواهد گردید، ایده‏ای است که حیات دینی و فرهنگی مسلمانان را به شدت‏تهدید می‏کند. رسالتی که سران آمریکا مبنی برای ایجاد دموکراسی مورد نظرشان درخاورمیانه و عموم کشورهای اسلامی برای خود قائل هستند، نخستین چیزی را که از میان‏خواهد برد آزادی مسلمانان پای‏بند به عقاید دینی است. از این رو، باید میان قلمروهای این‏دو واقعیت تفکیک قائل شد و گفت که روابط میان مسیحیان و مسلمانان در حوزه‏های کلامی‏و اعتقادی به سوی تفاهم گرایش دارد، ولی در حوزه‏های استراتژیکی و سیاسی، تقابل،درست همانند دوره‏های کهن به جای خود باقی است و چشم‏انداز آینده آن نیز غیر قابل‏پیش‏بینی و گاه بسیار خطرناک می‏نماید. توصیه‏ها۱. یکتاپرستی: به مصداق آیه شریفه «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی‏ََ کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَنُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(آل‏عمران: ۶۴) (بگو: ای اهل کتاب به سخنی روی آورید که میان ما و شما یکسان است. این که‏جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را غیر ازخداوند یکتا به خدایی نگیرد.) ۲. عدالت: به مصداق آیه شریفه «قُلْ أَمَرَ رَبّی بالقِسْطِ ...»(اعراف:۲۹) (بگو: پروردگار من به عدالت فرمان‏داده است...) ۳. گفت و گو با نیکوترین شیوه: به مصداق آیه شریفه «ادْعُ إِلَی‏ََ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ‏هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(نحل: ۱۲۵) (با فرزانگی و اندرز نیکو به راه‏پروردگارت بخوان و با بهترین طریق با آنها مباحثه کن. پروردگار تو گمراهان وهدایت‏شدگان طریقش را بهتر می‏شناسد). صفحۀ ۱۸۸۴. دفع بدی با نیکی: به مصداق آیه شریفه «وَلاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ‏عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (فصلت: ۳۴) (خوبی و بدی برابر نیست. همواره به نیکوترین وجهی پاسخ‏ده تا کسی که میان تو و او دشمنی است همچون دوست صمیمی شود) البته توجه به جنبه‏های اخلاقی اسلام در برخورد با دشمنان هرگز به معنای نادیده گرفتن‏اصول جهاد و مبارزه نیست، بلکه تأکید بر جنبه تکمیلی آنها نسبت به یکدیگر و نیز تأکید برسیره نبوی است، که خداوند او را فرستاد تا گواه باشد، مژده برساند و هشدار دهد. یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً (احزاب: ۴۶) ای پیامبر ما تو را فرستادیم تا گواه باشی و مژده رسانی و هشدار دهی؛ و به سوی خدا دعوت‏کنی و چراغی تابان باشی.


نگاهی به جنگهای صلیبی (2)



بررسی جنگهای صلیبی



       دو سده نبرد بی‏ امانعلل و انگیزه‏هادیدگاه مونتگمری وات دربارهء جنگهای صلیبی‏ دکتر مونتگمری وات، جنگهای صلیبی را به دو عامل ایده آلیسم مذهبی و گرایشها ونیروهای مذهبی نسبت می‏دهد. در حقیقت دیدگاه وات جمع‏بندی همهء عوامل پیش گفته‏یعنی تاریخی، دینی، اقتصادی و استعماری است. وی در این باره چنین نوشته است: «از آنچه که قبلا در خصوص رشد عقاید صلیبی گفته شد بر می‏آید که در این عقاید - که‏پس از سال ۱۰۹۵ م متحول شدند - رگه‏های مختلفی از ایدآلیسم مذهبی دیده می‏شدند. ازاینها گذشته، بعضی از گرایشها و نیروهای دنیوی نیز در هدف جنگهای صلیبی برای گرفتن‏اماکن مقدسه از راه لشکرکشیهای نظامی راه یافته بود. اکثر نواحی اروپای غربی از نوعی‏سعادت عظیم مادی برخوردار بودند، تجارت شکوفا شده و ثروت رو به افزایش بود. یک‏نوع خوشدلی و اتکای به خود در میان آنها موج می‏زد. با وجود این زندگی برای بعضی اقشارجامعه بسیار مشکل بود. مثلاً بسیاری از فرزندان نجبا و اشراف وجود داشتند که املاک‏خانوادگی حالا دیگر برای اهداف زندگی آنان کافی نبود. به همین دلایل و دلایل دیگربیشترین نیروی طبقات بالای جامعه در جنگ با همدیگر صرف می‏شد. پاپها به دنبال تعادل‏ [ و پایداری‏ ] صلح و صفا در سرزمینهای کاتولیک مسیحی بودند و دریافته بودند که این‏مسأله از راه لشکر کشی نظامی علیه کفار حاصل می‏شود. در اواخر قرن یازدهم نیز تجارت‏شوالیه‏های نورمنی در جنوب ایتالیا نشان داد که شوالیه‏های مسلح دارای قدرت نظامی‏زیادی هستند. چرا که چند شوالیه متحد توانسته بودند مناطق وسیعی را تحت سلطهء خود درآورند و در این رهگذر املاک تازه‏ای دست و پا کنند. با وجود این، همهء این عوامل مبیّن این‏نیست که چرا جنگهای صلیبی به طرف بیت المقدس و علیه مسلمانان هدایت شد و چرا مثلاصفحۀ ۶۵برای گسترش مسیحیت در طرف شمال شرقی اروپا به کار نرفت. از نقطه نظر مذهبی در این‏میان مسألهء زیارت وجود داشت و برای مسیحیان زیارت بیت المقدس یک مسألهء ایده آل‏بود؛ و از نقطه نظر دنیوی نیز جاه طلبیهای بازرگانی چندتا از شهرهای ایتالیا نقش زیادی دراین رابطه بازی می‏کر[ . برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، وات، ویلیام مونتگمری، ترجمهء محمد حسین آریا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ اول، ص ۱۳۲.]». وی در جای دیگر می‏نویسد: «مسیحیان مدتها به جنگهای صلیبی چون هاله‏ای دل‏انگیز می‏نگریستند. این جنگها باشوق مذهبی سدهء یازدهم و نیز با ایده آل مسیحیت از جوانمردی شهوارانه قرین گردید. این‏مطلب در بخش اول نمایشنامه هنری چهارم، آنجا که پادشاه مصمم می‏شود تا در جنگ‏صلیبی شرکت جوید به خوبی توصیف شده است. به ویژه آنکه انگیزهء او از انجام این کار نه‏تنها پایان دادن به جنگ داخلی میان مسیحیان، بلکه ادای وظیفهء مسیحی بودن است: ... از همین رو ای دوستان‏ به سوی مزار مسیح‏ که ما اینک سرباز او هستیم، زیر صلیب مقدسش به خدمت خوانده شده‏ایم و پیمان نبرد بسته‏ایم‏ بی درنگ گسیل خواهیم داشت ارتشی از انگلیسیان را که بازوانشان در زهدان مادرانشان شکل گرفته‏ تا مشرکان را از آن سرزمینهای مقدس بیرون رانند که همان پاهای متبرک بر آنها گام نهاد که هزار و چهارصد سال پیش‏ برای نجات ما بر صلیب جانگزا میخکوب ش[ . همان مآخذ، اشعار به نقل از نمایشنامهء هنری چهارم، بخش اول پردهء اول، اشعار ۱۸ - ۲۷.]». ولی باید توجه داشت که با وجود تأثیر انکارناپذیر هر یک از عوامل یاد شده، علت اصلی‏جنگهای صلیبی چیزی فراتر از آنها یعنی دشمنی دیرینه و تاریخی مسیحیان نسبت به اسلامصفحۀ ۶۶نخستین جنگ و سقوط اورشلیم‏ اول کسی که مسیحیان را به طور فراگیر برای جهادی مقدس علیه مسلمانان دعوت کرد، پاپ‏اوربن دوم بود. اوربن اشراف زاده‏ای تحصیل کردهء فرانسه بود و در مقام پاپ با امپراتوری‏بیزانس نیز رابطهء نزدیک داشت[ . sedasurc ehT، ص ۳؛ نیز ر. ک. موسوعة المورد، بعلبکی، نسیره، دارالعلم للملایین، بیروت، ج ۱۰، ص ۶۳.]. گویا کسی که ایدهء دعوت به جهاد را در وی تقویت کردکشیشی به نام «پطر زاهد» بود. بنا به نقلی، وی که در راه زیارت بیت المقدس آزار و اذیت‏فراوان دیده بود، کشیش آن شهر را تشویق کرد تا با نوشتن نامه‏ای به اوربن از وی بخواهد که‏برای آزادی مزار مقدس اقدام کند. کشیش نامه‏ای نوشت و آن را به پطر داد تا به اوربان‏برساند. اوربان نیز در مقابل به وی مأموریت داد تا در سراسر اروپا برای رفتن به جهادتبلیغ کند[ . دایرة المعارف بستانی، ج ۱۱، ص ۱۴.]صفحۀ ۶۷سر انجام در سال ۱۰۹۵ م در کلرمون فرانسه کنگره‏ای تشکیل گردید که شمار بسیاری ازسران و بزرگان اروپا در آن شرکت داشتند. پاپ در آنجا به ایراد سخن پرداخت و از سران‏اروپا خواست که اختلافاتشان را کنار بگذارند و برای آزادی کلیسای مقدس عازم جنگ بامسلمانان شوند. سخنان پاپ بسیار کارگر افتاد و چنان تأثیری به جای نهاد که هنوز کنفرانس‏تمام نشده بزرگان اروپا اختلافها را کنار گذاشته فریاد برآوردند: «این خواست خداوند است،این خواست خداوند است». پاپ از این شعار خوشنود گشت و طی سخنانی مقررات مربوطبه اعزام را تبیین کرد و گفت: «آری خداوند چنین می‏خواهد. چرا که اگر جز این بود، شماهمگان این شعار را بر زبان نمی‏آوردید. بنابراین باید شعار شما در میدان نبرد نیز، همین‏باشد. پس راه خویش را در پیش گیرید. نیازی به بردن پیران و افتادگان و زنان نیست، مگرآنهایی که با شوهران، برادران و خویشاوندانشان بیایند. هیچ کشیشی حق رفتن ندارد مگرآنکه از اسقف خود اجازه گرفته باشد. توانگران باید به نیازمندان کمک کنند. شما باید صلیب‏را شعار خویش قرار دهید و آن را بر شانه یا سینه نصب کنید[ . همان.]. پس از اعلام آمادگی مردم، از سوی پاپ موارد زیر مورد تأکید قرار گرفت: ۱. کسانی که به جنگ می‏روند از پرداخت جریمهء گناهانشان معافند. ۲. کلیسا موظف است اموال و دارایی جنگجویان را نگهداری کند و پس از بازگشت به‏آنها تسلیم گرداند. ۳. جنگجویان باید علامت صلیب را به شانهء خود بدوزند. ۴. هر کس صلیب را بر می‏گیرد باید سوگند یاد کند که تا رسیدن به اورشلیم از پا ننشیند وچنانچه از نیمه راه برگردد یا از عزیمت چشم بپوشد، از جامعهء عیسویان رانده می‏شود. ۵ . کشیشان و راهبان بدون اجازهء اسقف یا راهب اعظم خود حق برگرفتن صلیب ندارند. ۶ . از شرکت افراد سالمند و ناتوان باید جلوگیری شود و کسی حق ندارد که بدون‏صوابدید مشاور روحانی خود عزم جهاد کند[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ص ۱۴۴. نیز، ر. ک. تاریخ اورشلیم، حمیدی، سید جعفر، انتشارات امیر کبیر، تهران ۱۳۶۴، ص ۲۰۷.]صفحۀ ۶۸در این میان تبلیغات پطر زاهد بسیار کارگر افتاده بود. او مردی بود زاهد و با عزمی استوارکه مهم‏ترین ویژگی‏اش عمل کردن به گفته‏هایش بود. رانسیمان دربارهء تأثیر سخنان پطر درمیان مردم چنین می‏نویسد: بسیاری از شنوندگان پطر چنین خیال می‏کردند که او آمده تا ایشان را از بند بدبختیها وبیچارگیهای کنونی شان رهایی بخشد و به سرزمینی هدایت کند که به گفته معروف جویبارهای‏شیر و عسل در خود جاری داشت. مسافرت به فلسطین دشوار و توان فرسا بود. نیروهای غیرعیسوی میان راه باید درهم شکسته شوند، اما هدف اورشلیم بود، اورشلیم طلایی[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ص ۱۵۳.]. شرایط پیش آمده اوربان را نیز بسیار شادمان ساخته بود. چرا که مردم سراسر اروپا به‏ندای او پاسخ مثبت داده بودند؛ و از سرزمینهای دور دست مثل اسکاتلند، دانمارک و اسپانیاگروه گروه می‏آمدند و صلیب می‏گرفتند و به سوی فلسطین روی می‏نهادند. اموال و دارایی‏مردم برایشان اهمیّتی نداشت و آن را تبدیل به پول می‏کردند و با خود می‏بردند و یا آنکه یکجابه کلیسا می‏بخشیدن[ . همان، ص ۱۴۸.]. پطر زاهد پیشتاز شمار فراوانی از مردم بود که نه ماهیت نظامی داشتند و نه سازمانی منظم‏و انسجام یافته. گروههای مختلف، دسته دسته همراه زنان و فرزندان و اغنام و احشام خود به‏راه افتاده بودند. شمار زیادی از افراد شرور و جنایتکار نیز در میان جمعیت حضور داشتند که‏به خود سری و گستاخی آنان دامن می‏زدند. پیداست که این گروه عظیم و نا به سامان، هم‏خودشان با مشکلات پیش بینی نشده رو به رو می‏شدند و هم برای ساکنان مسیر راه خودایجاد مزاحمت می‏کردند و در مواردی فاجعه می‏آفریدن[ . دایرة المعارف بستانی، ص ۱۵.]. صلیبیها تا رسیدن به وعده گاهشان یعنی قسطنطنیه ویرانیهای فراوان به بار آوردند واموال بسیاری از مردم را دستخوش غارت و تاراج ساختند. امپراتور روم که چشم انتظارآمدن پطر بود با وی دیدار کرد. او که در آغاز نسبت به پطر و سپاه صلیبی احساسی احترام‏آمیزداشت، پس از مشاهدهء آن لشکر بی نظم و قتل و غارتی که در قلمرو او به راه انداخته بودنصفحۀ ۶۹صلاح چنان دید که هر چه زودتر از پیرامون شهر قسطنطنیه آنان را دور سازد و به دست‏سرنوشت رهایشان کن[ . همان، نیز، ر. ک. مکتبة الحروب الصلیب، ص ۱۲۴.]. چنان که پیشتر گفته شد محل اجتماع جنگجویان در قسطنطنیه تعیین گشته بود. امّا رفتاروحشیانهء پطر و نیروهای ایتالیایی و آلمانی زیر فرمان وی و شتاب امپراتور برای اینکه هر چه‏زودتر آنان را از تنگهء بسفر عبور دهد موجب شد که اینان از نیروهای اعزامی فرانسه که‏به طور منظم حرکت کرده بودند جدا بیفتند؛ و پس از ورود به قلمرو ترکان، در پی حمله‏های‏بی‏امانشان از بین برون[ . ر. ک. مکتبة الحروب الصلیبیه، ص ۱۲۴ - ۱۲۶.]. از سوی دیگر نیروهای فرانسوی پس از دادن تلفات بسیار در مسیر راه خود را به‏قسطنطنیه رساندند. اما وجود شخصیتهای بزرگ فرانسوی در رأس سپاه صلیبی، امپراتورروم را به وحشت افکند. به طوری که گمان کرد، این لشکر عظیم نه برای رفتن به اورشلیم،بلکه برای تصرف قلمرو او آمده است. اینجا بود که نخستین اختلاف میان امپراتور و صلیبیهابرسر ممالک مفتوحه بروز کرد. امپراتور از آنان خواست تا هر چه را از قلمرو او که از ترکان‏باز پس گرفتند به او باز پس دهند و چنانچه خواسته باشند در آن مناطق سکونت گزینند،سیادتش را بپذیرند. در مقابل او نیز متعهّد می‏شود که صلیبیها را برای رسیدن به بیت‏المقدس‏یاری ده[ . دایرة المعارف بستانی ص ۱۵.]. سپاه صلیبی پس از ورود به قلمرو ترکان سلجوقی، شهرها را یکی پس از دیگری به‏تصرف در آوردند؛ هر چند که خودشان نیز در مقابل دفاع ترکان رنج فراوان بردند و مال وجان فراوانی از آنها تلف گردید. آنان در مسیر پیشروی به سوی بیت المقدس دست به‏اقدامهایی بیرحمانه و هراس‏انگیز زدند؛ حتی از کشتار و شکنجهء همکیشان عیسوی خودفروگذار نکردند و بی رحمی را تا به ارتکاب عمل زشت سیخ زدن و بر سر آتش کباب کردن‏کودکانشان ادامه دادند[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۱۷۲.]صفحۀ ۷۰صلیبیها پس از تصرف شهر نیقیه[ . نیقیه: شهر قدیم آسیای صغیر ... در قرون وسطی معتبر بود. در ۱۰۷۸ به دست سلجوقیان و در ۱۰۹۷ به دست‏جنگجویان صلیبی افتاد. (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).] و سپردن آن به امپراتور روم سرمست از پیروزی وامیدوار به آینده در پهنهء آسیای صغیر به حرکت در آمدن[ . ر. ک. تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۱، ص ۲۳۸ - ۲۴۵.]؛ و سرانجام پس از تحمل خسارت‏فراوان خود را به بیت المقدس رساندند. بنابر نقلی خلیفهء فاطمی پیام داد که حاضر است باآنان بر ضد سلجوقیان هم پیمان گردد، مشروط بر اینکه حاکمیّت قدس از آن او باشد و درمقابل، زایران مسیحی نیز بدون سلاح و در گروههایی کم‏تر از سیصد نفر به شهر وارد شوندو مکانهای مقدسشان را زیارت کنند. اما صلیبیها به چیزی کم‏تر از تسلیم بی‏قید و شرط قدس‏رضایت ندادند و در هفتم ژوئن سال ۱۰۹۵ م / ۴۹۲ هـ شهر را در محاصره گرفتند. بیت‏المقدس برج و بارویی استوار داشت و سربازان بسیاری زیر فرمان افتخار الدوله، حاکم‏فاطمی، از آن پاسداری می‏کردند. پایداری و سرسختی مدافعان مانع از آن شد که نیروهای‏خستهء صلیبی بتوانند به آسانی شهر را تسخیر کنند. حملهء مهاجمان چندین بار ناکام ماند.تدابیری که مدافعان برای در تنگنا قرار دادنشان اندیشیده بودند، کارشان را بسیار دشوارساخت؛ به طوری که برای تأمین آب آشامیدنی خویش به رنج و سختی افتادند. در این‏شرایط، یک عامل بیش از هر چیز دیگری روحیهء متجاوزان را تقویت می‏کرد و آن همانا وعظو ورد خواندن کشیشان بو[ . ر. ک. تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۳۷۳. نیز ر. ک. تاریخ اورشلیم، ص ۲۱۰ - ۲۱۱.]. سر انجام ساخت برجهای بزرگ متحّرک، رسیدن به پای قلعه را امکان‏پذیر ساخت و درپی آن قدرت پایداری مدافعان در هم شکسته شد. صلیبیان به شهر در آمدند و یکی ازوحشتناک‏ترین فجایع تاریخ را در مقدس‏ترین مکان دینی خود آفریدند. به جز شماری ازمسلمانان زیر فرمان افتخار الدوله که در ازای پرداخت مالی هنگفت از شهر بیرون رفتند،دیگران در معرض نابودی قرار گرفتند. از بیم همکاری با مهاجمان، مسیحیان ساکن قدس‏پیش از محاصره به وسیلهء مدافعان از شهر بیرون رانده شده بودند و حاضران در شهر یامسلمان بودند و یا یهودی؛ که البته برای مهاجمان تفاوتی نمی‏کرد: همه باید از دم تیغصفحۀ ۷۱می‏گذشتند و نابود می‏شدند. صلیبیان که بعد از آن همه بدبختی و رنج، مستی این پیروزی عظیم عقلشان را زایل کرده‏بود، بی محابا به خیابانها و کوی و برزنها و مسجدها و خانه‏ها ریخته، هر که را دیدند، از زن ومرد و کودک، بی دریغ به قتل رساندند. سرتاسر بعداز ظهر و شب آن روز کشتار مردم ادامه‏داشت. پرچم«تانْکِرد» (از فرماندهان صلیبی) مهرِ امانِ پناهندگان مسجد الاقصی نشد.بامدادان روز بعد، گروهی از سربازان به قهر به مسجد درآمده تیغ در پناهندگان نهادند. مقارن‏نیمروز که« ریموند آو آگیلرز» به زیارت حرم شریف می‏رفت، ناگزیر بود گام از میان اجسادو نهر خونی که تا به زانو می‏رسید، برگیرد. یهودیان شهر دسته جمعی به کنیسهء جامع خود پناه بردند، ولی صلیبیان همه آنان را به گناه‏یاری مسلمانان، بی هیچ گونه شفقتی با بنای کنیسه یکجا آتش زدن[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱ ص ۳۷۶ - ۳۷۷. نیز در این باره ر. ک. مکتبة الحروب الصلیبیه، ج ۱، ص ۲۶۳ - ۲۶۵، تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ح ۱۹۶۷، ج ۴، ص ۲۴۷.]. آری شهری که هنگام تصرفش به دست مسلمانان شاهد آن همه رفق و مدارا بود، اینک‏غرق در خون گشته بود. کشتار بی رحمانه‏ای که صلیبیها به راه انداختند نشان داد که آنان نه به‏مقصود زیارت، بلکه برای غارت آمده بودند. قدس بنایی دنیوی نبود که از ویرانی‏اش دل‏بینوایان و مستمندان شاد گردد، بلکه مکانی بود مقدس و دینی که شکستن حرمتش ننگ ونفرت ابدی را نصیب مسیحیان شرکت کننده در جنگ کرد. این قتل و غارت بذر کینه‏ای رامیان مسلمانان و مسیحیان پاشید که از آن پس برای سالیانی دراز زندگی مسالمت آمیز ازمیانشان رخت بربست. کشتار وحشتناک مردم اورشلیم بر همهء جهان اثر گذاشت. کس نمی‏تواند قربانیان این فاجعهءهولناک را بر شمارد، ولی مسلم است که در سرتاسر این شهر حتی یک مسلمان یا یهودی ازمهلکه نَجَست. این واقعه مایهء وحشت حتی بسیاری از عیسویان شد و مسلمانانی را هم که‏تا کنون آماده بودند تا فرنگان را نیز به عنوان عاملی دیگر در سیاست پیچیده و سردرگم زمان،در میان خود جا دهند، بر آن داشت تا بی پروا به بیرون انداختن ایشان کمر بندند. این نامردمی‏و خون‏آشامی وحشیانهء مسیحیان بود که غیرت دینی مسلمانان را برانگیخت، از آن پس هرگاه‏صفحۀ ۷۲که لاتینهای خردمندتر در جست و جوی راهی برآمدند تا مگر عیسویان و مسلمانان را کنار هم‏آرند، خاطرهء این کشتار فجیع همواره سد راهشان بو[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۳۷۷ - ۳۷۸.]. پاپ اوربان که بی‏گمان پیوسته وقایع‏اعزام سپاهیان صلیبی را دنبال می‏کرده و منتظر شنیدن اخبار سرنوشت آنان بوده است،سرانجام گزارش زیر را از سوی یکی از فرماندهان جنگ دریافت کرد: اگر می‏خواهید بدانید با دشمنانی که در بیت المقدس به دست ما افتادند چه معامله شد،همین قدر بدانید که کسان ما، در رواق معبد سلیمان در لجّه‏ای از خون مسلمانان می‏تاختند وخون تازانوی اسب می‏رسید، تقریباً ده هزار نفر مسلمان در معبد قتل عام شدند و هر کس درمعبد می‏رفت تا بند پایش خون می‏گرفت. از کفار هیچ کس جان سلامت نبرد، حتی زنان واطفال را کشتیم. پس از کشتار نوبت به غارت خانه‏ها رسید. کسان ما چون از خونریزی سیرشدند، به خانه‏ها ریختند و هر چه به دستشان افتاد ضبط کردند. هر کس وارد خانه‏ای می‏شد،آن را ملک مطلق خود می‏شمرد؛ و این رسم چنان جاری و ساری بود که گویی قانون بود که بایدمو به مو رعایت شو[ . تاریخ اورشلیم، ص ۲۱۱ و نیز ر.ک. تاریخ قرون وسطی، آلبرماله و ژول ایزاک، ج ۴، ص ۲۲۶.]صلیبیان و یهودیان‏ ارتباط و برخورد صلیبیها با یهودیان در اثنای حرکتشان به سوی خاور زمین، شایان توجه‏فراوان است. یهودیان که در راه تجارتیِ میان باختر زمین و کشورهای عربی سکونت گزیده‏بودند، در تسهیل کار بازرگانی میان شرق و غرب نقشی مؤثر ایفا می‏کردند. آنان که درکشورهای اروپایی زندگی آرام و بی دغدغه‏ای را سپری می‏کردند، به طور گسترده به کاررباخواری اشتغال داشتند. در نتیجه مسیحیانی که ناچار بودند برای گذران زندگی دشوارخود، سودهایی کلان به آنها بپردازند، کینهء آنان را به دل گرفته در پی فرصتی بودند تا خشم‏خویش را بر سر آنان فرود آورند[ . ر. ک. همان، ص ۱۷۷ - ۱۸۸.]صفحۀ ۷۳با پیش آمدن قضیهء جنگهای صلیبی و حرکت مسیحیان به سوی خاور زمین، جنگجویان‏برای تأمین هزینه‏های سفر خویش به شدّت نیازمند پول نقد بودند. هر کس که مال و منالی‏داشت از راه فروش آنها پول لازم را فراهم ساخت. اما افراد بی‏چیز ناگزیر بودند که ازیهودیان وام بستانند، آن هم با بهره‏ای گزاف. در این هنگام در ذهن جنگجویان این پرسش‏خطور کرد که چرا باید آنها برای رفتن به سوی مزار مسیح وامدار نامردمانی شوند که‏خودشان عیسی مسیح را آزار داده و مصلوبش کرده بودند؟ آیا نباید انتقام حضرت مسیح ازاینان گرفته شود؟ اگر مسلمانان، دشمن پیروان مسیح بودند، یهودیان خود آن حضرت را به‏دار آویخته بودن[ . همان.]! با قوّت گرفتن چنین ایده‏ای کشتن یهودیان آغاز شد. اینان را هر کجا می‏یافتند به قتل‏می‏رساندند و چنان شرایط دشواری پیش آمد که بسیاری از آنان ناگزیر به خودکشی‏گردیدند. یهودیها با استفاده از نفوذ مادی خود شماری از سران نظامی و آبای کلیسا را تطمیع‏کردند و به آنها باجهای کلان پرداختند تا آنان را در پناه خودشان بگیرند، ولی این کار سودچندانی نبخشید! زیرا عامهء مردم از آنها ناخشنود بودند و مهار حرکت عوام کار آسانی نبود.چنانکه پیش از این گذشت، این کینهء تاریخی در حملهء به قدس نیز خود را نمایاند و یهودیان‏ساکن بیت المقدس همه در آتش قهر صلیبیها گرفتار آمده، نابود گشتن[ . همان.]پس از سقوط اورشلیم‏ با سقوط قدس صلیبیها به بزرگ‏ترین هدف و دیرینه‏ترین آرزوی خویش رسیده بودند. آنهاکه روزگاری دراز، حاکمیت مسلمانان را بر اورشلیم مانع حضور آزادانهء خود در این شهرمی‏پنداشتند و به همین خاطر آن جنگ مهیب را به راه انداخته بودند، اینک در کمال شادمانی‏خویشتن را بر قبلهء آمالشان حاکم می‏دیدند. تجاوزگران اروپایی در این هنگام به دو دسته‏تقسیم شدند، گروهی به شهر و دیار خود بازگشتند و گروهی دیگر در سرزمین فلسطین‏ماندگار شدند. آنهایی که ماندند به زودی به وطن جدید خو گرفتند، با ساکنان بومی آنجصفحۀ ۷۴درآمیختند و آداب و رسومشان را پذیرفتند؛ و حتی سرزمین جدید را به مراتب از اروپا بهتریافتند. چنان که یکی از آنها گفته بود: «ما که از مغرب بودیم به صورت مردم مشرق‏درآمده‏ایم... وطن خود را فراموش کرده‏ایم. بسیاری از ما مولد (زادگاه) خود را نمی‏دانند و ازآن یاد نمی‏کنند. یکی خانه و خدم دارد، چنانکه گویی آنها را به ارث دارا شده، دیگری به جای‏اینکه از هموطنان خود زن بخواهد یکی از اهل شام (ارمنی) یا عرب نصرانی را به زنی‏خواسته است... به همه زبان تکلّم می‏کنند و گفتهء آنها را می‏فهمند. اکنون که مشرق تا این‏درجه به حال ما مساعد می‏باشد، برگشتن به مغرب چه ضرور است[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۲۷- ۲۲۸.]؟» نخستین کاری که به وسیلهء صلیبیها انجام گردید تعیین کشیش و پادشاهی برای اورشلیم‏بود. این کار پس از گفت و گوهای فراوان صورت پذیرفت و شخصی به نام «گودفری» نه به عنوان‏پادشاه بلکه به عنوان «مدافع جانباز آرامگاه مقدس» قدرت را به دست گرفت؛ و سه کنت نشین‏دیگر نیز در شهرهای «اُدیسا (رها)»، «انطاکیه» و «ترابلس» به مرکزیت اورشلیم تشکیل گردی[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۲۷؛نیز ر. ک. تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۱، ص ۳۸۱-۳۹۰.]. برای تقویت و تحکیم پایه های حکومت اورشلیم و دفاع از سرزمین فلسطین در مقابل‏مسلمانان، سه فرقه با ماهیت راهبی - سربازی تشکیل گردید: فرقهء سن ژان بیت‏المقدس یامیهمان نوازان، فرقهء پاسبانان معبد و فرقهء سواران آلمان. اعضای این فرقه‏ها موظّف بودند تاهمانند راهبان مغرب زمین سرگرم عبادت و ریاضت و از نظر نظامی پیوسته آمادهء کارزارباشند. لباسشان نمود روشن این ماهیت دو گانه بود. آنان اسلحه سواران جنگی رابه خودمی‏بستند و بر روی آن لبّادهء بلند راهبی می‏پوشیدند[ . دربارهء پوشش فرقهء سواران آلمان در منابع چیزی نیامده است.] رنگ لبادهء میهمان‏نوازان مشکی بود، با صلیب سفیدی بر روی سینه و لبادهء پاسبانان معبدسفید بود و صلیبی قرمز داشت[ . تاریخ قرون وسطی، ج ۴، ص ۲۲۸.]. ولی با وجود تصرف بیت المقدس، همهء کار پایان نیافته بود. رفت و آمد زائران مسیحی ازصحرای خشک و سوزان فلسطین بس دشوار بود؛ و مسیحیان ناچار بودند شهرهای ساحلیصفحۀ ۷۵دریای مدیترانه را به تصرف درآورند تا هم میان متصرفات شمال و جنوب خویش پیوندبرقرار سازند و هم آمد و شد زائران را از راه دریا امکان پذیر گردانند. در مقابل وضعیت مسلمانان نیز بسیار ناگوار بود، چرا که یکی از مقدس‏ترین مکانهای‏دینی خویش را از دست داده بودند. این در حالی بود که از آغاز حرکت صلیبیها تا تصرف‏بیت المقدس، مدت سه سال به درازا کشیده بود و چنانچه ارادهء سیاسی و همگانی بر وحدت‏تعلّق می‏گرفت، چنین زمانی برای تشکیل یک نیروی دفاعی متّحد بر ضد صلیبیها اندک نبود.ولی افسوس که عباسیان، فاطمیان و سلجوقیان همه ناتوان بودند و اختلافهای سیاسی و به‏ویژه مذهبی هیچ رشتهء پیوندی میان آنها باقی نگذاشته بود؛ و این بزرگ ترین سرمایه برای‏صلیبیها بود که در این فضای قهر و پراکندگی، مبانی قدرت خویش را در سرزمینهای اسلامی‏استحکام بخشند. بزرگ‏ترین سرمایهء فرنگان، پراکندگی مسلمانان بود. به علت هم‏چشمی‏های رهبران مسلمان‏و خودداری ایشان از مساعدت به یکدیگر بود که نخستین جانبازان صلیب به آنچه می‏خواستند،رسیدند. شیعیان که خلیفهء فاطمی مصر سرآمد ایشان بود از خلیفهء بغداد و ترکان سنّی کیش،همان قدر نفرت داشتند که از عیسویان. در میان ترکان نیز اتفاقی نبود؛ میان سلجوقیان و [ خاندان‏ ] دانشمندیان، خاندان تُتُش با خاندان اَرْتَق و حتی میان دو پسر تتش همواره رقابت‏حکمفرما بود. و حال آن که وجود اتابکهای تک روی مانند کربوغا، به آشفتگی می‏افزودند ودودمانهای دون پایهء عرب مانند بنوعمار طرابلس و منقذیان شیرز با بهره‏برداری از این‏پریشانی کما بیش استقلال خود را حفظ کرده بودند. کامیابی صلیبیان اوضاع را آشفته‏تر کرده‏دلسردی و کینه‏توزیهای متقابل، همکاری امیران مسلمان را مشکل‏تر می‏کرد[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۹. تحلیل پروفسور وات از اوضاع جهان اسلام در دوران جنگهای صلیبی نیز دقیق و خواندنی است. وی در بارهء علت پیروزی صلیبیها در مراحل آغازین جنگ می‏نویسد: «توفیقهایی که مسیحیان به دست آوردند تنها به این دلیل میسّر گردید که در محدودهء سالهای ۱۱۰۰ میلادی مسلمانان فلسطین و سوریه رسماً از خلافت بغداد تبعیت می‏کردند و از چند دولت کوچک محلی تجاوز نمی‏کردند که مدام با هم به مناقشه می‏پرداختند و بعضاً مستعد آن بودند تا علیه رقبای مسلمان خود به امرای مسیحی بپیوندند. به مجرد اینکه این خرده دولتها در تحت حاکمیت یک رهبر مسلمان نیرومند در آمد، سرنوشت دولتهای مسیحی عوض شد». (برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص ۱۳۴).]صفحۀ ۷۶این وضعیت همچنان در سرزمینهای اسلامی حکمفرما بود تا آنکه عماد الدین زنگی به‏قدرت رسید و دولت اتابکی زنگی در موصل تشکیل گردید. دولتی که هم خودش با صلیبیهاپیکارهای فراوان کرد و هم سرداران بزرگی چون اسدالدین شیرکوه و صلاح الدین ایوبی رادر خود پرورش دا[ . کارلایل، ادیب و مورخ انگلیسی در کتاب قهرمانان و قهرمان پرستی نوشته است:«تاریخ عمومی، یعنی آنچه انسان در این جهان انجام داده است، در اساس خود تاریخ مردان بزرگی است که در این جهان کار کرده‏اند». البته با تکیه بر این سخن نقش دیگر عوامل تاریخ ساز را نباید از نظر دور داشت (ر. ک. قهرمان در تاریخ، هوگ، سیدنی، ترجمهء خلیل ملکی، انتشارات رواق، پاییز ۱۳۵۷، ص ۱۴ - ۱۵).]عمادالدین زنگی و بازپس‏گیری رُها همهء ملل جهان و از جمله ملّت اسلامی، پیشرفتها و افتخارات سیاسی - نظامی شان را مرهون‏وجود قهرمانانی هستند که از دو ویژگی سلحشوری و سیاستمداری، یکجا بهره‏مند بودند.مطالعهء زندگی یکایک حکمرانان اسلامی پس از رسول خدا(ص)، چه در دورهء خلفای‏راشدین و چه خلفای اموی، عباسی و فاطمی و همچنین امویان اندلس و امپراتوری عثمانی‏آشکار کننده این حقیقت است که هرگاه زمامداران اسلامی از خصلت سلحشوری و شعورسیاسی برخوردار بوده‏اند، اوضاع ملّت اسلام نیز به سامان بوده؛ و در مقابل به میزان نا آشنایی‏آنان با آیین لشکرکشی و آداب سربازی، اوضاع، آشفته و پریشان بوده است؛ چنان‏که دردشواری‏های بزرگ و اوضاع و احوال پیچیده نیز گره‏های کور همیشه با سرپنجهء تدبیرقهرمانان و مردان بزرگ گشوده شده است. در ماجرای جنگهای صلیبی نیز این حقیقت خود را به خوبی نمایاند. مسلمانان با وجودکثرت عِدّه و عُدّهء خویش از عهدهء صلیبیها بر نیامدند؛ مگر پس از آنی که قهرمانانی بزرگ‏همچون عماد الدین زنگی، نورالدین زنگی، اسد الدین شیر کوه و صلاح الدین ایوبی ازخاندانهای زنگی و ایوبی پا به عرصهء پیکار و جهاد گذاردند؛ و سرتاسر عمر خویش را در راه‏مبارزه با اروپائیان تجاوزگر سپری کردند و سرانجام به یاری خدای بزرگ در پرتو روحیهءمعنوی و حماسی خویش شرّشان را از سر مسلمانان کوتاه کردند. صفحۀ ۷۷عمادالدین زنگی از اتابکان بزرگ سلجوقی و بنیانگذار سلسله‏ای ترک نژاد است که ازسال ۵۲۱ - ۶۲۴ هـ / ۱۱۲۷ - ۱۲۲۷ م بر مصر، شام و جزیره[ . جزیره نامی است که جغرافی‏دانان عرب بر بخشهای شمال منطقهء واقع در میان رودخانه‏های دجله و فرات اطلاق‏می‏کنند. (المنجد فی الاعلام، واژهء «الجزیره»).] فرمان راندند. او در دستگاه‏برکیارق سلجوقی از خود کاردانی و لیاقت نشان داد و در همهء نبردهای میان سلاجقه وصلیبیها شرکت جست. عمادالدین نخست منصب شحنگی[ . شحنه: در تاریخ ایران بعد از اسلام و همچنین در قلمرو خلافت عباسی، عنوان صاحب منصبی است که ریاست‏محلی بدو واگذار می‏شد؛ و وظیفهء او غالباً این بود که در مجالس و تشریفات و مواقع اعیاد و اوقات رسمی، به عنوان نمایندهء محل تحت ریاست خویش حاضر شود و همچنین ابلاغ اوامر و فرمانهای دولت و حکومت به رعایانیز جزو وظایف او بوده است. (دایرة المعارف فارسی، مادهء «شحنه»).] بغداد و پس از آن حکومت‏موصل یافت. در آنجا بود که حمله‏های بی‏امان خویش را بر ضد صلیبیان آغاز کرد و پس ازنبردهای فراوان به بزرگ ترین موفقیت خود و نخستین پیروزی بزرگ مسلمانان دست‏یافت. او موفق شد در سال ۵۳۹ ق / ۱۱۴۴ م شهر رُها (اورفا) یعنی بزرگ‏ترین مرکز نظامی‏فرنگیان را در شام و عراق تصرف کند و قلمرو مسیحیان را به کرانه‏های خاوری دریای‏مدیترانه محدود گرداند؛ و اروپاییان را به شدّت نگران ساز[ . ر. ک. دایرة المعارف بزرگ اسلامی مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ۱۳۶۸، تهران، مادهء آل زنگی؛ (دایرة المعارف فارسی، مادهء «عماد الدین زنگی».]. خبر سقوط رها در سرتاسر عالم طنین افکند. برای مسلمانان نقطه‏ای روشن از یک امیدتازه بود. آن ایالت مسیحی که در قلب ممالک ایشان رسوخ کرده بود، اینک از پا افتاده بود وفرنگان، سوای کرانهء مدیترانه، جایی را نداشتند راه حلب به موصل از دشمن پاک شده بود واز آن دولت مسیحی که میان ترکان آناطولی با ترکان ایران شکاف انداخته بود، دیگر اثری به‏جا نبود. لقب سلطان، در خور زنگی بود. سقوط رها برای فرنگان زنگ خطری بود که برای‏نخستین بار بدین حقیقت پی بردند که اوضاع خاور بر وفق مراد مسیحیان نمی‏چرخ[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۲۷۴ - ۲۷۵.]جنگ دوم‏ خبر سقوط رها اروپا را بار دیگر به جنبش آورد و پاپ و پادشاهان به گرد آوری نیرو صفحۀ ۷۸تحریک عوام الناس پرداختند. اروپاییان اینک در دو جبهه با مسلمانان می‏جنگیدند؛ یکی‏اسپانیا و دیگری فلسطین. جبههء اسپانیا با تهاجم مرابطون[ . مرابطون یا مرابطین یا ملثمین در مآخذ اروپایی الموراوید (divaromla مأخوذ از المرابط عربی)، دولتی اسلامی درمراکش، مغرب اقصی و اندلس که از ۴۴۷ یا ۴۴۸ هـ . ق تا ۵۴۱ هـ . ق حدود یک قرن دوام داشت. مراد از مرابطون طایفهء جنگجویانی است که در مرزهای اسلامی ساکن و با کفار آن سوی مرز در جنگ بودند و ملثمین یعنی نقابداران، زیرا این طایفه برای تمییز خود از دیگران، یا به عللی دیگر، همواره صورت خود را با لثام [ \ نقاب‏] می‏پوشاندند. (دایرة المعارف فارسی، مصاحب، مادهء «مرابطون»).] زیر فشار قرار داشت و اوضاع‏فلسطین پس از سقوط رها به شدت رو به وخامت نهاده بود. در نتیجهء تبلیغاتِ جنگ طلبان،موج دوم حرکت صلیبیها، که پادشاهان آلمان و فرانسه فرماندهی آنها را به دست داشتند، به‏سوی آسیای صغیر آغاز گردی[ . ر. ک. تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۲۹۴ - ۳۰۸؛ دایرة المعارف بستانی، ج ۱۱، ص ۱۷.]. در همین دوران اوضاع سیاسی آسیای صغیر نیز بسیار آشفته گردیده بود. سقوط دولت‏دانشمندیه[ . سلسله‏ای از امرای ترکمان، که از ربع آخر قرن پنجم هـ . ق تا ۵۷۳ هـ در کاپادوکیای شمالی فرمانروایی کردند.مؤسس سلسله، امیر دانشمند، در هرج و مرجی که به دنبال مرگ سلیمان ابن قتلمش سلجوقی (۴۷۹ هـ ) در کاپادوکیه پدید آمد و چون منشأ وی معلوم نبود، سرگذشتش با افسانه آمیخته شد. وی در سال ۴۹۳ هـ . ق که ملطیه را در محاصره داشت، بوهمند اول را که برای رهایی شهر آمده بود اسیر کرد. پس از سه سال محاصره ملطیه را گرفت. در ۴۹۶ هـ . ق با بوهمند اتحادی بر ضد بیزانس و سلاجقه منعقد کرد و او را آزار نمود. اما سال بعد در گذشت و پسرش امیر غازی ابن دانشمند جانشین او شد. خلیفه مُسْترشد و سلطان سنجر او را به سبب پیروزیهایش بر مسیحیان (مخصوصاً بوهمند دوم و یوحنای دوم کومننوس) عنوان ملک دادند. ولی وقتی رسولان آنها به ملطیه رسیدند، امیر غازی در بستر مرگ بود و این عنوان در ۵۲۸ هـ . ق به پسر و جانشینش محمد دانشمند (فوت: ۵۳۶ هـ) اعطا شد. وی در قیصریهء درگذشت و پس از او در بین دانشمندیه بر سر جلب قدرت نفاق افتاد. دانشمندیه به دو شاخه که یکی در سیواس و دیگری در ملطیه حکومت داشت تقسیم شدند. سرانجام در سال ۵۷۳ هـ . ق سلجوقیان ملطیه را گرفتند و دستگاه حکومت دانشمندیه در هر دو ولایت برچیده شد. (دایرة المعارف فارسی).] موجب شده بود که دیگر حکمرانهای منطقه بر خاکشان چشم بدوزند.امپراتوری بیزانس نیز که از سوی ترکان به شدت احساس ناامنی می‏کرد، پیغام فرستاده ازممالک اروپایی کمک خواسته بود. این اوضاع آشفته در ممالک اسلامی، چشم انداز پیروزی‏را برای صلیبیها نیک جلوه می‏داد؛ اما واقعیت چیزی جز این را اثبات کرد. آلمانها که پیش‏تراز فرانسویهابه سوی شرق در حرکت بودند در عبور از قلمرو امپراتوری بیزانس چنان رفتارناپسند و وحشیانه‏ای از خود نشان دادند که امپراتور ناگزیر شد کسانی را با آنان همراه سازد،صفحۀ ۷۹بلکه بدون غارت و چپاول اموال مردم از خاکش عبور کنند؛ و همین امر به نوبهء خودموجب منازعهء میان نیروهای امپراتوری و نیروهای آلمانی گردید؛ نیروهایی که به مقصدنرسیده و در میان راه مستهلک شدند. اینان در یک نوبت گرفتار سیل گشتند و بیشتر اموالشان‏را از دست دادند و در نوبتی دیگر مورد حملهء چابک سواران ترک قرار گرفتند به طوری که‏«کُنراد» - پادشاه آلمان - نه دهم سربازانش را با همهء لشکرگاه و اسباب موجود در آن رااز کف دا[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۳۱۱.]. چون سپاه کُنراد با این وضعیت به نیقیه رسیدند در آنجا با سپاهیان فرانسوی پیوستند که‏آنها نیز دُچار بلا و بدبختی گشته بودند. به هر حال سپاهیان باقیمانده دو گروه حرکتشان را ازسر گرفتند تا به افسس رسیدند. در این هنگام کُنراد به قسطنطنیه بازگشت و منتظر پایان فصل‏زمستان ماند. سپس از راه دریا به فلسطین رفت. این در حالی بود که پادشاه فرانسه از راه‏خشکی به آنجا رسیده بود. آن دو و دیگر پیشوایان صلیبی در سوریه بر سر حملهء بر دمشق‏توافق کردند و شهر را در محاصره گرفتند ولی زاد و توشهء آنان پایان یافت و بدون گرفتن هیچ‏نتیجه‏ای دست از محاصره کشیدند کُنراد راه آلمان را در پیش گرفت. لویی تا سال بعد درسوریه ماند و پس از آن به سرزمین خود بازگشت. به این ترتیب حملهء این دو پادشاه به پایان‏رسید و در چشم مسلمانان، که پیشتر بیمناک قدرتشان بودند، خوار و بی‏مقدار گشتن[ . ر. ک. همان، ص ۳۲۲ - ۳۳۰.]. به این ترتیب جنگ دوم صلیبی که به منظور باز پس‏گیری رُها (اورفا) برپا شد به‏شکست انجامید و تلاش اروپائیان برای جلوگیری از نزدیک شدن جبههء شمال و جنوب‏اسلامی به یکدیگر ناکام ماند. در حالی که صلیبیها به شدت می‏کوشیدند تا از اتحّاد میان‏شام، قلمرو نورالدین زنگی[ . نور الدین محمود زنگی مکنی به ابولقاسم ملقب به ملک عادل [الملک العادل نور الدین محمودبن زنگی‏] (۵۱۱ -۵۶۹ هـ . ق) از امرای مشهور آل زنگی و مؤسس سلسلهء اتابکان شام؛ پسر عماد الدین زنگی، از جانب برادرش سیف الدین غازی اول حکومت حلب و حمص و حماة را یافت. چندی بعد دمشق و بعلبک را گرفت. به عمارت مساجد و مدارس در موصل و حلب و بعلبک و دمشق اهتمام کرد. چند نوبت با صلیبیها جنگید. مصر را به وسیلهء اسد الدین شیر کوه بگرفت. (دایرة المعارف فارسی).]، با مصر جلوگیری کنند، در این سرزمین حوادثی روی داصفحۀ ۸۰صلاح‏الدین ایوبی (۵۳۲ - ۵۸۹ هـ / ۱۱۳۸ - ۱۱۹۳) صلاح الدین یوسف بن ایوب ملقب به الملک الناصر، بنیانگذار سلسلهء ایوبی و قهرمان بزرگ‏جنگهای صلیبی است. او دوران کودکی و جوانی را همراه پدرش در خدمت نور الدین زنگی‏سپری کرد و در ۲۷ سالگی همراه عمویش، اسدالدین شیر کوه، به مصر عزیمت کرد. اما داستان عزیمت شیر کوه - که او را نیز باید یکی از قهرمانان جنگهای صلیبی به شمارآورد - از این قرار بود که منازعه میان دو تن از رجال سیاسی به نامهای ضرغام و شاور درمصر بر سر منصب وزارت فاطمیان، موجب گردید که ضرغام از صلیبیها و شاور از نورالدین‏کمک بگیرد. ضرغام جزیه‏ای یک ساله را به صلیبیها پیشنهاد داد، در حالی که پیشنهاد شاور به‏نور الدین پرداخت ۱۳ خراج مصر در مقابل این کمک بود. نور الدین از این پیشنهاد به طمع افتاد و اسدالدین شیر کوه را که در این هنگام ولایت‏حمص را به اقطاع[ . اقطاع یا قطیعه یا نان پاره، ملک یا زمینی را گویند که از جانب خلیفه یا سلطان به یکی از امرا به عنوان استغلال (بهره‏برداری از عواید) یا تملیک (مالکیت ارضی) واگذار شود (دایرة المعارف فارسی).] داشت به یاری او فرستاد. در این سفر شیر کوه برادر زادهء جوانش یعنی‏صلاح الدین ایوبی نیز وی را همراهی می‏کرد. سپاه نورالدین در ربیع سال ۵۵۹ هـ / ۱۱۶۴ م به بلبیس رسید و در آنجا با سپاه فاطمیان به‏فرماندهی ضرغام درگیر شد. جنگ با شکست و قتل ضرغام پایان یافت و پس از آن شاوربلافاصله عهده‏دار وزارت شد. اما وی از عهدی که با نورالدین کرده بود سرباز زد و از ورودشیر کوه به قاهره نیز جلوگیری کرد[ . فی التاریخ العباسی و الفاطمی، ص ۳۶۰.] پس از آن اسدالدین دو نوبت دیگر نیز به مصر لشکر کشید و در طی همین دوران زندگی‏را بدورد گفت. لشکرکشیهای اسدالدین به مصر حایز اهمیت بسیار است، زیرا در نهایت‏موجبات اتحاد مصر و شام و در نتیجه آزادی اورشلیم را فراهم آورد. به اعتقاد رانسیمان،شیرکوه نخستین کسی در جهان اسلام بود که به فراست دریافت برای آزادی فلسطین نخستصفحۀ ۸۱باید مصر را تسخیر کرد و تا پایان عمر نیز در این راه از پای ننشست. اما شخصیت وی بیشترزیر تأثیر نورالدین و صلاح الدین قرار گرفته است. او می‏نویسد: شیر کوه از پی این کامیابی دیر نپایید و در بیست و سوم مارس سال ۱۱۶۹ م از پرخوری‏درگذشت [ ! ] . نام این مرد در تاریخ تحت آوازهء خداوندش نور الدین و برادر زاده‏اش صلاح الدین‏قرار گرفته است؛ و حال آنکه در جمع تمام رهبران عالم اسلام فقط او بود که به فراست دریافت‏که به قصد بازپس گرفتن فلسطین نخستین قدم را باید در کار تسخیر مصر برداشت که موقع‏نظامی کم‏نظیر و منابع فراوان داشت و علی رغم تردیدهای نورالدین خود هرگز از پا ننشست تابدین آرزو تحقق بخشید. ثمرهء تلاشهای پی‏گیر او را برادر زاده‏اش، صلاح الدین، چید.چهره‏اش خوشایند نبود؛ قامتش کوتاه و تنومند و رخسارش سرخ فام و یکی از دیدگانش نابینابود. سیمای ناخوشایند وی معرف خوبی بود برای اصل و نسب گمنامش؛ با این همه سربازی‏بود نابغه و کمتر سرداری می‏توان جست که از محبّت بی دریغ سربازان خویش این همه‏برخوردار بوده باش[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۴۴۶ - ۴۴۷.]. در این دوران، یعنی دورهء لشکرکشیهای خاندان زنگی به مصر، یکی از رویدادهای‏تاریخی بسیار مهّم این سرزمین رقم خورد؛ و آن برچیده شدن خلافت فاطمیان از آن دیاربود. نور الدین زنگی - که خود طرفدار خلافت بنی عباس بود - از صلاح الدین خواست که به‏خلافت فاطمیان پایان دهد. اما وی که همهء اختیاراتش را از خلیفهء فاطمی داشت زیر بار این‏پیشنهاد نرفت و انجام خواستهء ولینعمت خویش را به تعویق می‏افکند. تا آنکه نور الدین وی‏را تهدید کرد که در صورت تعلّل بیشتر، خود به مصر خواهد آمد. صلاح الدین نیز ناگزیرپذیرفت و به آن اقدام تاریخی مبادرت ورزی[ . همان.]. انجام چنین کاری چندان آسان هم نبود، زیرا فاطمیان سالیانی دراز بر مصر حکومت‏داشتند و مردم طرفدار و هوا خواهشان بودند و امکان بروز شورش وجود داشت. از این روصلاح الدین چاره‏ای اندیشید و نخست در یکی از مساجد خواندن خطبه به نام خلیفهء عباسی‏را آزمود و چون این کار بی‏سر و صدا و آرام و بدون مخالفت هیچ کسی انجام شد، فرمان داصفحۀ ۸۲تا در هفتم محرم سال ۵۶۷ هـ (۱۱۷۱ م) بر همهء منبرهای قاهره به نام خلیفهء عباسی خطبه‏خوانده شود. به این ترتیب دولت فاطمی در کمال آرامش ساقط ش[ . فی التاریخ العباسی و الفاطمی؛ عبادی، احمد مختار، دار النهضة العربیه، بیروت لبنان، بی‏تا، ص ۳۶۴، نیز ر. ک. کامل ابن اثیر ذیل حوادث سال ۵۶۷. در اینجا یاد آور می‏شود که بر افتادن دولت فاطمی در مصر برای شیعیان یک شکست بزرگ بود؛ و به همین دلیل کینهء صلاح الدین را به دل دارند. (ر. ک. شیعه در مصر، وردانی، صالح، ترجمهء عبدالحسین بینش). اما به دور از تعصب مذهبی به دونکته زیر باید توجه کرد: الف: خلافت فاطمی پیر و فرتوت گشته و دستگاه خلافت آنان شاهد منازعهء وزیرانی بود که با توجه به ناتوانی خلفا، همهء امور را به دست داشتند. برای خلفا از حکومت چیزی جز نام باقی نمانده بود. به طوری که می‏توان گفت اگر صلاح الدین هم به مصر نیامده بود، نفوذ مسیحیان در کار وزارت و منازعه‏ای که بر سر این منصب در گرفته بود، به یقین نابودی و انقراضشان را در پی می‏آورد. (ر. ک. تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج ۴، ص ۳۲۰ - ۳۲۳؛ دایرة المعارف فارسی، مادهء «فاطمیان»). ب: سقوط خلافت فاطمی و اندکی پس از آن مرگ نور الدین زنگی، از چند گانگی مراکز قدرت و تصمیم‏گیری در جهان اسلام کاست؛ و میدان عمل به مردی داده شد که به خوبی توانست از شرایط پیش آمده بهره گیرد و بزرگ‏ترین پیروزی را بهرهء مسلمانان گرداند.]. پس از بر افتادن فاطمیان زمام امور مصر به دست صلاح الدین افتاد و در پی آن حکومت‏ایوبیان بنیاد نهاده شد. صلاح الدین که از نور الدین زنگی بیمناک بود سرزمین یمن را، به‏عنوان گریزگاه احتمالی، به وسیلهء برادرش، توران شاه، تصرف کرد و از آن پس مبارزه‏اش برضد صلیبیها رو به فزونی نهاد. میان طرفین درگیریهای فراوان روی داد؛ تا آنکه سرانجام‏صلاح‏الدین موفق شد پس از تصرف «حماة[ . شهری قدیمی در سوریهء فعلی بر کنار نهر العاصی که صلاح الدین در سال ۵۷۲ هـ آن را گرفت (ر.ک. دایرةالمعارف‏فارسی).] سرزمین شام را به تصرف خویش درآورد ودر نبرد سرنوشت ساز «حطین[ . دهکده‏ای در فلسطین، غرب دریاچهء طبریه، نزدیک اینجا صلاح الدین ایوبی بر صلیبیان پیروز شد و قدرت آنان رانابود کرد. (دایرة المعارف فارسی، مادهء «حطین»).] باز پس‏گیری بیت المقدس برای وی امکان‏پذیر شد. او پس‏از تصرف دژهای «طبریه»، «ناصره»، «سامره»، «صیدا»، «بیروت»، «بترون»، «عکا»، «رمله» و«حبره» به سوی «بیت المقدس[ . برای آشنایی با موقعیت شهرهای یاد شده، ر. ک. نقشه‏ای ضمیمه.] تاخت و در رجب ۵۸۳ / سپتامبر ۱۱۸۷ م در غرب آن شهراردو زد. صلیبیها تا پای جان در دفاع از شهر کوشیدند، اما قدرت آتش سنگین منجنیق‏های‏سپاهیان صلاح‏الدین در اواخر همان ماه آنان را وادار به تسلیم کر[ . دایرة المعارف الاسلامیه ص ۲۷۲ - ۲۷۳.]. تصمیم اوّلیه صلاح‏الدینصفحۀ ۸۳گرفتن انتقام بود. ولی تهدید صلیبیان شهر به ویران سازی اماکن مقدس و کشتن مسلمانان دربند، وی را از این تصمیم باز داشت و پذیرفت که مسیحیان در مقابل پرداخت سربها از شهربیرون روند. به‏دنبال آن افراد دارا و توانگر سربهای خویش را پرداختند و آزاد شدند. کسانی هم که‏توان این کار را نداشتند به عنوان بنده فروخته شدند. در این هنگام شماری ازتوانگران‏مسلمان و مسیحی دخالت کردند و شمار بسیاری از اسیران را خریدند و آزاد کردند. به جزشماری چند از افراد ناتوان و بیمار به کسی اجازهء اقامت در شهر داده نشد. مؤسسه‏های دینی‏مسیحیان در شهر ویران گردید. قبة الصخره و مسجدالاقصی مرمّت شد و به مناسبت‏بزرگداشت این واقعهء عظیم بیمارستانها و مدارس فراوان‏بنا گردید. حضور امیران ایوبی واقدام آنها به ساخت بناهای فراوان بر شکوه این روز افزود. همهء مسلمانان‏در آن روز شادمان‏بودند. به دنبال آن، شهرهای فلسطین که در دست مسیحیان بود یکی پس ازدیگری به تصرف‏صلاح الدین در آمد. تنها چیزی که در دست آنها باقی ماند انطاکیه، طرابلس و چند شهر و دژکوچک دیگر بو[ . همان؛ نیز ر.ک. تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص ۴۱۴؛ کامل‏ابن‏اثیر، ذیل حوادث سال ۵۸۳؛ سرگذشت فلسطین، زعتیر، اکرم، ترجمهء اکبر هاشمی رفسنجانی، بی تا، بی نا، بی جا، ص ۶۷ - ۶۸؛ تاریخ اورشلیم، ص ۲۱۸- ۲۱۹.]. بد نیست که در اینجا سخن رانسیمان را نیز دربارهء رفتار مسلمانان درهنگام فتح قدس‏بیاوریم، که می‏نویسد: «مردان پیروز افرادی شریف و با مروّت بودند. درست در همانجا که‏در ۸۸ سال پیش فرنگان از دریای خون گذشتند، حتی یک خانه به یغما نرفت و به یک جاندارآسیب نرسید. به امر صلاح الدین سربازان خیابانهاودروازه‏ها را زیر نظر گرفتند و از هر گونه‏دست‏اندازی احتمالی به جان و مال مردم جلوگیری به عمل آورند... به زودی مردم به‏صورت دو رشتهء طولانی شهر را پشت سر نهادند. یک گروه آنها که یا به دست خود یا ازبرکت تلاشهای «بالیان»، فدیه‏شان داده شده بود و آزاد بودند؛ و یک گروه آنها که از عهدهءپرداخت فدیه بر نیامده و به اسارت می‏رفتند. حال اینان چنان رقت‏انگیز بود که العادل به‏پیشگاه برادر شتافت و درخواست تا به پاس خدمات وی هزاران تن از اسیران را بدو بخشد.صلاح‏الدین التماس برادر را بر آورد و او بی‏درنگ آزادشان کرد. بطریق (کشیش) هراکلیوسصفحۀ ۸۴که برای تظاهر به نیکوکاری وسیله‏ای این همه ارزان پیدا کرده بود، در خواست که تنی چند رانیز بدو بخشند. هفتصد تن دیگر به خاطر او و پانصد تن به احترام بالیان آزاد شدند. آنگاه‏صلاح الدین اعلام کرد که خود کلیهء بانوان و مردان سالخورده را خواهد بخشود. بانوانی که‏فدیه‏شان داده شده بود، با دیدگان گریان به پیشگاه شاه آمدند و گفتند که بی‏شوهر و برادر کجامی‏توانند رفت - چون همه یا کشته و یا اسیر شده بودند - صلاح‏الدین قول داد همهء شوهران‏اسیر را آزاد گذارد و از خزانهء خاص خویش به هر زن بیوه و کودک یتیم فراخور شأنی که‏داشت هدیه‏ای عطا کرد. مهربانی و شفقت این مرد درست نقطهء مقابل - نامردمیهایی بود که ازنخستین مجاهدان فاتح صلیب سر زد[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۵۴۵.]. همو در جای دیگر دربارهء شخصیت صلاح‏الدین می‏نویسد: «چه اینکه کامیابیهای او راپاسخ اجتناب‏ناپذیر جهان اسلام به هماوردجویی فرنگان تجاوزکار بدانیم و چه اینکه آن رازائیدهء دوراندیشی امیران بزرگی که قبل از او برخاستند و چه اینکه به حساب کشاکشها وخامکاریهای ابلهانهء فرنگان یاشخصیت بارز شخص وی بگذاریم، در این نکته جای هیچ‏شکی نیست که او توانست روح و قدرت خاوریان را به منصّهء ظهور رساند. در شاخهای‏حطین و بر دروازه‏های اورشلیم انتقام شکست مجاهدان از نخستین جنگاوران صلیب گرفته شد.صلاح‏الدین نشان داده بود که یک انسان شریف، تاج پیروزی را چگونه بر سر می‏گذارد»[ . همان، ص ۵۵۲ - ۵۵۳. شایان ذکر است که آوازهء جوانمردی صلاح الدین ایوبی در نزد اروپائیان ازوی شخصیتی ممتاز و قهرمان ساخته بود. در این باره داستانهایی نقل شده است که به افسانه شبیه‏تر است و اگر حقیقت داشته باشد، به حق بی مانند است. برای نمونه، نقل شده که«در جنگ سوم صلیبی سه پادشاه اروپایی یعنی ریچارد شیردل از انگلستان، فردریک ریش قرمز از آلمان و فلیپ اگوست از فرانسه عازم جنگ با مسلمانان گشتند. اما بر سر اینکه کدامشان فرمانده باشد میانشان اختلاف افتاد. پس از گفت و گوهای بسیار به این نتیجه رسیدند که برای تعیین فرمانده کل شخص صلاح الدین را داور قرار دهند. وی نیز این پیشنهاد را با روی باز پذیرفت و همراه چند تن از خاصّانش به اردوگاه صلیبیها رفت. وی پس از شنیدن اظهارات سه پادشاه عنوان کرد که باید هر کدامشان هنر و هوش خویش را بنمایاند. به این منظور ریچارد قطعه آهنی را با یک ضربت شمشیر به دو نیم کرد. فردریک میلهء آهنی را به دور بازوی خود پیچید و فیلیپ نیزه‏ای را تا نیمه در تیرک وسط چادر فرو کرد. صلاح الدین زور بازوی هر سه را مشابه دانست و پرسش اخلاقی مطرح کرد و پرسید که شهامت با چه چیز برازنده‏تر است؟ امپراتور فرانسه گفت: شهامت با شهرت برازنده است. فردریک گفت: شهامت با زور بازو برازنده است و ریچارد گفت: شهامت با جوانمردی برازنده است. پس از شنیدن سخنان سه پادشاه، صلاح الدین ریچارد را به فرماندهی کل برگزید و در حقیقت دلاوری را که برازندهء خودش بود به هماوردی انتخاب کرد. در این هنگام، گویا یکی از همراهان خود صلاح الدین خواستار هنرنمایی او شد و فرمانده کل نیروهای اسلام در برابر دیدگان اروپائیان دستمالی ابریشمین را به هوا پرتاب و آن را با شمشیر به دو نیم کرد». (ر. ک. دانشمندان و مشاهیر بزرگ جهان، صدری، مصطفی، انتشارات شقایق، چاپ دوم، ۱۳۷۲، ص ۱۱۳ - ۱۱۷؛ نقش قهرمان شرق در پیشگاه تاریخ، ایوبیان، عبید الله، کتابفروشی سعدی، تبریز، ۱۳۴۱، ص ۱۳۱ - ۱۳۸).]صفحۀ ۸۵جنگ سوم‏ از دست رفتن بیت المقدس برای صلیبیها بسیار گران تمام شد، ولی با وجود باقی ماندن‏شهرهایی مانند صور، انطاکیه و طرابلس در دست آنها، روزنهء امید برای پیشرویهای آینده‏همچنان به رویشان باز بود. ویلیام، اسقف اعظم صور، به اروپا رفت تا داستان از دست رفتن‏بیت المقدس را به اطلاع پادشاهان اروپایی رسانده از آنها تقاضای کمک کند. در پی آن،فردریک بارباروسا، امپراتور آلمان، پیش از همه عازم فلسطین گشت، اما در راه سپاهیان وی‏به دست ترکان غارت شدند و خود او نیز در رودخانه غرق شد. شخصیّت دومی که عازم‏فلسطین گشت ریچارد اوّل مشهوربه شیردل، پادشاه انگلستان، بود؛ که در واقع همهء حوادث‏جنگ سوم را ماجراهای مربوط به مبارزهء او با صلاح الدین ایّوبی تشکیل می‏دهد. ریچارد که‏بیم داشت فرانسویها در غیاب وی قلمروش را متصرف شوند، فیلیپ آگوست، پادشاه‏فرانسه، را نیز با خود همراه ساخت.اما پس از رسیدن به عکا وی بیمار گردید و به فرانسه بازگشت؛ و در نتیجه صلاح الدین ماند و ریچارد شیردل. سپاهیان مسیحی به فرماندهی‏ریچارد، بندر عکا را متصرف شدند و قرارشد که ساکنان شهر با پرداخت دویست هزار سکهءطلا و ۱۶۰۰ اسیر آنجا راترک کنند. به دلیل تعلّل مسلمانان در ترک شهر، ریچارد ۲۵۰۰ تن ازاسیران را از دم تیغ گذراند؛ و در مقابل صلاح الدین نیز فرمان داد تا از آن پس همهء اسیران‏مسیحی را به قتل رسانند. اما ریچارد، با مشاهدهء وخامت اوضاع و مسابقهء بیهودهء خون ریزی،به صلاح الدین پیشنهاد کرد که خواهرش را به همسری برادر صلاح الدین در آورد. به این ترتیب که‏مناطق زیر سلطهء مسیحیان و نیز بخشی از بیت المقدس کابین عروس گردد و درگیریها پایان یابد.صلاح الدین نیز این پیشنهاد مثبت را پذیرفت، ولی کلیسا زیر بار نظر ریچارد نرفت[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۴۵-۹۴.]صفحۀ ۸۶از آن پس چندین نوبت دیگر سپاهیان دو طرف در مقابل یکدیگر صف‏آرایی کردند، اماگویا صحنهء نبرد بیش از آنکه صحنهء نمایش قدرت نظامی طرفین باشد، صحنهء مقابلهء صفات‏والای اخلاقی ریچارد و صلاح‏الدین گشته بود. شجاعت ریچارد او را در نظر صلاح‏الدین‏بزرگ می‏نمود و از آن سوی عدالت، شکیبایی و میانه‏روی صلاح الدین نیز ریچارد راشکست داده بود. به هر حال در سال ۱۱۹۲ م میان طرفین پیمان صلحی امضا شد و ریچارد به‏انگلستان بازگشت و جنگ سوم نیز پایان یافت[ . همان.]جسارت به مکّهء مکرّمه و مدینهء منوّره‏ صلیبیها در همان دورانی که هنوز بیت المقدس را در تصرف داشتند، با سوء استفاده ازعزیمت صلاح الدین به نواحی شمالی، اقدام به کاری بسیار جسارت‏آمیز کردند؛ که البته‏کیفرش را نیز به زودی دیدند. آنان در حرکتی مذبوحانه به دو شهر مکّه و مدینه حمله کردندکه داستانش به قرار زیر است: رینالد شاتیونی... در پاییز سال ۱۱۸۲ م، همینکه از عزیمت صلاح الدین به شمال خبریافت، به عزم کاری برخاست که سالها بود سودای آن را به سر داشت و آن، به آب افکندن‏ناوگانی بود بر سینهء دریای احمر به قصد تاراج کاروانهایی که از طریق این دریا قصد مکّه‏داشتند. رینالد حتّی بی میل نبود که بر شهر مقدس مسلمین نیز حمله کند. مقارن آخر سال‏رینالد به سوی ایله، واقع در رأس خلیج عقبه، راند و زورقهایی را که از چوب درختان‏جنگلهای مآب ساخته و بر سینهء بحر المیّت آزمایش کرده بود، با خویشتن برد و این شهر راکه از سال ۱۱۷۰ م به بعد در چنگ مسلمین بود، فرو گرفت، ولی قلعهء شهر که بر جزیرهءفرعون در آن نزدیکی واقع بود و تاریخ نگاران فرنگی از آن به نام «ایل دوگری» یاد کرده‏اند ازپا ننشست. رینالد خود با دو سفینه برای محاصرهء قلعه باز ماند و مابقی به ناوبانی دزدان‏دریایی محلی بادبان برکشیدند و در حالی که بلاد ساحلی مسیر خویش را تاراج می‏کردند، درامتداد کرانهء افریقایی این دریا به حرکت درآمدند و چندان جلو رفتند تا به عیذاب، بندر بزرگ‏«نوبی» (نوبه) در مقابل مکّه رسیدند و در آنجا بر سفینه‏های تجاری سرشار از نعمتی که اصفحۀ ۸۷عدن و هندوستان آمده بود، دست یافتند و همه را به غنیمت گرفتند. گروهی نیز از آب‏برآمدند و یک کاروان عظیم بی دفاع را که از وادی نیل می‏آمد، غارت کردند. یغماگران ازعیذاب به ساحل عربستان رفتند و بعد از آتش افکندن در باراندازهای «الحوراء»و «ینبع»، -بنادر مدینه - تا الرابغ ، یکی از بنادر مکّه - ، نفوذ کردند و در نزدیکی آن، سفینه‏ای حامل زوّاررا که رهسپار جدّه بود، به قعر آب فرستادند. عالم اسلام تکان خورد. حتی امیران موصل و حلب که در برابر صلاح الدین دست دردامن فرنگان زده بودند، از دوستی با قومی که چنان بی پروا به حریم مقدسات دینی ایشان‏تجاوز کرده بود، ننگ می‏داشتند. ملک العادل، برادر صلاح الدین و حکمران وقت مصر، دردم به پا خاست و حسام الدین لؤلؤ، دریاسالارمصری، را با ناوگانی مملو از دریا نوردان‏مغربی شمال آفریقا مأمور تعقیب و گوشمالی غارتگران کرد. لؤلؤ، بعد از نجات دادن قلعهءجزیرهء فرعون و پس گرفتن ایله که چندی بود رینالد خود از آن رفته بود، سر در پی یغماگران‏نهاد و در حوالی «الحوراء» ایشان را دریافت و ناوگانشان را منهدم کرد و تقریبا همه شان رادربند کشید. تنی چند را به مکّه فرستاد تا سال بعد به هنگام زیارت، طی تشریفات خاص درقربانگاه منی به کیفرشان رسانند و مابقی را به قاهره برد که در آنجا همه شان را گردن زدند.صلاح الدین رسما قسم یاد کرد که این گستاخی رینالد را هرگز نبخشای[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۲، ص ۵۰۹ -۵۱۱(به نقل از ابوشامه، ص ۵ -۲۳۱؛ابن اثیر، ص ۶۵۸).]جنگ چهارم‏ این جنگ که در آغاز به هدف مصر تدارک دیده شده بود، بر اثر حوادثی پیچیده از هدف‏اصلی منحرف گشت. سرانجام نیروهای صلیبی با وعده‏های شاهزاده‏ای به نام آلکسی به‏قسطنطنیه آمدند و او را به قدرت رساندند. اما پس از آنکه وی از انجام تعهداتش سر باز زد،قسطنطنیه عروس شهرهای آن روزگار را، دستخوش تهاجم و تاراج ساختند و غنایم‏بسیاری فرا چنگ آوردند. صفحۀ ۸۸آلبر ماله دربارهء رفتار صلیبیها در قسطنطنیه چنین می‏نویسد: در تاراج قسطنطنیه، قشونِ صلیب مانند اقوام جاهله معامله کرد، مثلاً مرمرها را خردنمود و آثار مستظرفه را شکست تا سیم و زر و احجار کریمهء آن را ببرد. مجسمه‏های مفرغی‏را که شاهکار هنرنمایی قدیم بود ذوب کرد تا پول از آن سکّه کند. از آثار متبرکه و ظریفه‏ای‏که بعد از غارت ۱۲۰۴ م از قسطنطنیه آوردند، امروز هم درونیز و بعضی از بلاد مغرب دیده‏می‏شود. آنان طی این تهاجم در قسطنطنیه امپراتوری‏ای را تشکیل دادندکه تا نیم قرن بعدادامه یافت[ . همان، ص ۲۳۶.]جنگ پنجم‏ در سال ۱۲۱۳ م پاپ اینوکتیوس سوم مسیحیان را به جنگ پنجم صلیبی فراخواند. تبلیغات‏وی عزم فرنگیان را بر جنگ برانگیخت، در مجمع عمومی چهارم که به سال ۱۲۱۶ م درلاتیران تشکیل گردید ۱۷ حزیران (ژوئیه) ۱۲۱۷ م به عنوان تاریخ آغاز حرکت تعیین گردید.پاپ با ارتشی متشکل از سربازان مجاری، ایتالیایی، آلمانی، انگلیسی و فرانسوی حرکت‏کرد. پادشاه مجارستان به نام اندرنوس دوم به همراه دوکهای اوستریا و باواریا خود را به‏فلسطین رساندند. آنان در یک نوبت با مسلمانان جنگیدند و پیروز شدند. پس از این موفقیت‏پادشاه مجارستان به سرزمین خود بازگشت و دیگران آهنگ فتح سرزمین مصر کردند. آنان‏در سال ۱۲۱۹ م دمیاط را به تصرف درآورده شمار بسیاری از اسیران را به قتل رساندند.مسلمانان که تاب مقاومت در برابر آنان را نداشتند با آنان دربارهء صلح مکاتبه کردند؛ وپذیرفتند که قدس و دیگر جاهایی را که در جنگ اول صلیبی به دست فرنگیها افتاده بود به‏آنان واگذار کنند و در مقابل، صلیبیها مصر را ترک بگویند. آنان نیز پذیرفتند ولی قاصد پاپ‏اجازهء بستن پیمان صلح را به آنان نداد و از آنان خواست که به سوی قاهره پیشروی کنند،فرنگیان چنین کردند. اما در جنگی که میان آنان و مسلمانان روی داد به سختی شکست‏خوردند و بیشترشان به اسارت درآمدند. کسانی که دمیاط را در اختیار داشتند حاضر شدندکه در مقابل آزادی اسیران شهر را ترک بگویند. صفحۀ ۸۹امپراتور آلمان، فردریک دوم، از جمله کسانی بود که برای این حمله صلیب برافراشته‏بود، ولی از حرکت طفره می‏رفت. پاپ بر رفتن وی پای فشرد و تهدید کرد که در صورت‏خودداری وی از حرکت او را تکفیر خواهد کرد. سرانجام فردریک در سال ۱۲۲۷ م عزم‏خویش را برای پیوستن به فرنگیان در فلسطین اعلام داشت. او سپاهی جرّار در اختیارداشت، اما پس از طی مقداری از راه بیماری در سپاه او پیچید. خود او نیز بیمار گشت و یاتمارض کرد و به کشورش بازگشت و سپاهش جز ۰۰۰/۴۰ نفر پراکنده شدند. این گروه که‏خود را به فلسطین رسانده بودند، پس از شنیدن خبر عقب نشینی وی همه بازگشتند. یاتریک‏(کشیش) اورشلیم موضوع را به پاپ گزارش داد و او فردریک را به شدت تکفیر کرد. پس ازآن وی در سال ۱۲۲۸ م با سپاهی گران آهنگ فلسطین کرد، اما پاپ صلیبیها را از اطاعت وی‏بازداشت. فردریک که در این شرایط توان جنگیدن را در خود نمی‏دید با سلطان مصر، ملک‏کامل ایوبی که در این هنگام در سوریه بود، دربارهء صلح مکاتبه کرد و با فرستادن هدایای‏فراوان به او وعده داد که بر ضد دشمنانش همپیمان شود. فردریک سرانجام توانست سلطان‏را وادار کند قدس و مناطق همجوار آن چون بیت‏لحم، ناصر، و چند جای دیگر را به اوواگذار نماید، اما سلطان کامل با او شرط کرد که کلیسای ساخته شده بر جایگاه معبد سلیمان به‏حال خود بماند و به عنوان مسجد جامع در دست مسلمانان قرار گیرد. مسلمانان در قدس ازخودشان قاضی داشته باشند که میان آنها داوری کند. دو پادشاه پیمان صلحی ده ساله را به‏امضا رساندند. فردریک وارد قدس شد و یک روز در آنجا ماند. ا مور شهر را تا جای ممکن‏سر و سامان داد و کلیسای قیامت را زیارت کرد. تاجی را که در قربانگاه کلیسا بود گرفت وبرسر نهاد و به عکا و از آنجا به اروپا بازگشت. به این ترتیب جنگ صلیبی پنجم پایان یافت[ . دایرة المعارف بستانی، ص ۲۰ - ۲۱؛ نیز ر.ک. تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۱۶۰ - ۲۰۴ و الحرکة الصلیبیه، ج ۲، ص ۷۵۹ - ۷۷۷.]جنگ ششم (۶۲۶ - ۶۲۷ هـ / ۱۲۲۸ - ۱۲۲۹م) این جنگ به جای آنکه نظامی باشد بیشتر ماهیت سیاسی و دیپلماتیک داشت و البته برای‏صلیبیها موفقیتی زودگذر به همراه داشت[. ۱.EncyclopediaofIslam،"Crusades" ]. داستان از این قرار بود که سردار قشون صلیبیصفحۀ ۹۰امپراتور فردریک دوم[ . فردریک دوم، امپراتور مقدس روم (۱۱۹۴ - ۱۲۵۰)، امپراتوری مقدس روم (۱۲۲۰ - ۵۰)، شاه آلمان (۱۲۱۲-۲۰)،شاه سیسیل (۱۱۹۷ - ۱۲۵۰) و شاه اورشلیم (۱۲۲۹ - ۱۲۵۰). با آنکه پیش از امپراتور شدنش به پاپ هونوریوس سوم قول داده بود که در جنگ صلیبی شرکت کند، مدتها این کار را به تأخیر انداخت تا آنکه پاپ گرگوریوس نهم او را تکفیر کرد و وی عاقبت در ۱۲۲۸ م به راه افتاد ولی سفر او در واقع یک دیدار رسمی بود؛ دریافا پیمانی منعقد کرد که اورشلیم، ناصره و بیت لحم را به مسیحیان و مسجد عمر را به مسلمانان وامی‏گذاشت و در ۱۲۲۹ م به عنوان شاه اورشلیم تاجگذاری کرد. (دایرةالمعارف فارسی، مصاحب). در دورهء حضور وی در بیت المقدس شایع شده بود که وی برای فرود آمدن قریب الوقوع حضرت عیسی آن شهر را به تصرف در آورده است. طرفدارانش پیروزی وی را نشان تقدس و نزدیکی او به خداوند می‏دانستند؛ و پس از فوت او در سال ۱۲۵۰ م انتظار داشتند که او از قبر برخیزد و بار دیگر رهبری آنان را به دست گیرد (پیش گویی‏های آخر زمان، اسکینر، استفن، ترجمهء دکتر علی نظری نائینی، انتشارات المعی، چاپ اول، تهران، ص ۱۳۸).]، از سوی پاپ تکفیر گردید و او نیز برای رفع این تکفیر راه شرق رادر پیش گرفت. او به جای جنگیدن با مسلمانان با آنها وارد گفت و گو شد و با مهارت خودبیت المقدس را از سلطان مصر (ملک کامل ایوبی) باز پس گرفت و با او پیمان اتحاد بست. امااین سیاست موجب اعتراضهای فراوان گردید و بار دیگر جنگ در سرزمین قدس در گرفت.بلافاصله پس از مرگ کامل نیروهای فرانسوی عازم جنگ با مسلمانان گشتند و ملک صالح‏- جانشین کامل - چاره‏ای جز جنگیدن با آنها ندید. سرانجام در سال ۱۲۴۴ م بیت المقدس به‏دست مسلمانان افتاد و نزدیک به هفتصد سال (تا ۱۹۱۷ م) در دست آنان باقی مان[ . ر.ک. تاریخ قرون وسطی، ج‏۴، ص‏۲۳۶؛دایرةالمعارف فارسی، مقالهء جنگهای صلیبی؛ الموسوعة العسکریه، مؤسسة العربیه للدراسات والنشر، چاپ یکم، بیروت، ج‏۱، ص ۸۰۲.]جنگ هفتم (۶۵۲ - ۶۴۶ هـ / ۵۴ - ۱۲۴۸ م) پس از استیلای خوارزمشاهیان[ . خوارزمشاهیان یا خوارزمشاهیه - عنوان مشهور سلسله‏ای از سلاطین مسلمان خوارزم که از سال ۴۷۰ هـ تا حدود۶۲۸ هـ در مملکت خوارزم یا متعلقات آن حکومت کرده‏اند و در بعضی مواقع بر قسمت عمدهء بلاد خراسان و بعضی بلاد عراق و حتی آذربایجان نیز استیلا داشته‏اند. (دایرةالمعارف فارسی). دربارهء پیامد حمله خوارزمشاهیان به بیت المقدس، ر. ک. سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ویلتس، دوراکه، ترجمهء مسعود رجب‏نیا، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۵۳، ص ۷۷ - ۷۸.] بر بیت المقدس به سال ۱۲۴۴ م، بار دیگر صلیبیها به‏انگیزش در آمدند و لویی نهم، پادشاه فرانسه در سال ۱۲۴۸ م آهنگ مصر کر[ . صلیبیها از زمان نور الدین زنگی و صلاح الدین ایوبی در صدد تصرف مصربر آمده بودند. زیراتصرف این دیاربه‏آنها امکان می‏داد تا در صورت حملهء آن دو فرماندهء بزرگ به بیت المقدس عقبهء نیروهایشان را مورد حمله قرار دهند. به همین منظور برای پشتیبانی از شورشهای مؤتمن الخلافه و عمارهء یمنی به مصر نیرو اعزام کردند و در سال ۵۶۵ هـ اسکندریه و در سال ۵۶۹ هـ دمیاط را مورد حمله قرار دادند؛ که در هر دو نوبت به دست صلاح الدین شکست خوردند. در سال ۶۱۵ هـ جنگ پنجم صلیبی به منظور تصرف مصر تدارک دیده شد، اما پس از سه سال جنگ صلیبیها شکست خورده و عقب نشستند و سی ماه بعد از آن لویی نهم جنگ هفتم را تدارک دید (مکتبة الحروب الصلیبیه، ج ۲، ص ۲۳ - ۲۸).]. او در وهلهصفحۀ ۹۱نخست موفق گردید دمیاط را بی هیچ مقاومتی به تصرف درآورد(۱۲۴۹ م). در این هنگام‏سلطان مسلمانان یعنی الملک الصالح نجم الدین ایوب بیماربود و در همان سال در المنصوره‏درگذشت و لویی پس از آگاهی بر این موضوع، به قصد وارد آوردن ضربهء نهایی بر مسلمانان‏عازم المنصوره گردید. در اینجا بود که ممالیک بحری[ . ممالیک: نام سلسله‏ای از فرمانروایان مصر (۶۵۰ تا ۹۲۲ هـ . ق، مطابق ۱۲۵۲ تا ۱۵۱۷ م) بدین توضیح که ممالیک‏جمع مملوک به معنای غلام است... سلاطین ممالیک مصر از غلامان ترک یا چرکسی بودند که ابتدا جزو قراولان مزدور الملک الصالح قرار داشتند... اولین ایشان شجرة الدر زوجهء الملک الصالح است... ایشان دو طبقه‏اند ممالیک بحری و ممالیک برجی و این دو طبقه تا نیمهء اول قرن دهم هجری مصر و شام را تحت اداره و حکومت خود داشتند. افراد آن سلسله‏ها با وجود سلطنت کوتاه و جنگهای داخلی دائمی و کشتن یکدیگر ممالک خویش را به خوبی اداره می‏کردند و شهر قاهره هنوز از دورهء سلطنت ایشان آثاری دارد که نمایندهء عشق و علاقهء سلاطین مملوک به صنایع مستظرفه و بناست. ممالیک علاوه بر این مردمانی جنگاور و دلیر بودند و در مقابل صلیبیون عیسوی و نیز اردوهای تاتار مقاومتهای سخت کردند، مخصوصاً تاتارها را که در قرن هفتم هجری بر آسیا استیلا یافته و مصر را طرف تهدید قرار داده بودند چندین بار مغلوب نمودند. دورهء حکومت ممالیک بحری در سال ۷۹۲ هـ . ق به دست ممالیک برجی از میان رفت و ممالیک برجی را به سال ۹۲۲ هـ . ق سلاطین عثمانی از میان برداشتند (لغتنامهء دهخدا به نقل از طبقات سلاطین اسلام، لین پول، ترجمهء عباس اقبال، ص ۷۰ تا ۷۵).] وارد کارزاری سرنوشت ساز گشتند.آنان اجازه دادند که لویی در المنصوره پیشروی کند و سپس در یک حملهء غافلگیرانه سپاهش‏را در هم شکستند و خودش را نیز به اسارت درآوردن[ . العصر الممالیکی فی مصر و الشام، عبد الفتاح عاشور، سعید، دارالنهضة العربیه، قاهره، ۱۹۷۶م، ص ۱۳-۷.]. پس از این حادثه دوران حضور مؤثّر ممالیک در صحنهء سیاست مصر آغاز گردید. آنان‏تورانشاه، آخرین پادشاه ایوبی، را به قتل رساندند و زمام امور را به شجر الد[ . شجر الدر (فوت: ۶۵۵ هـ )، سلطان مصر، و تنها زنی است که در دورهء اسلامی بر مصر فرمانروایی کرده است. وی‏همسر الملک الصالح ایوب بود و چون ایوب در منصوره در جنگ با لویی نهم فرانسه درگذشت (۶۴۷ هـ )، این زن مرگ او را پنهان نگاه داشت تا تورانشاه، پسر ایوب، از بین النهرین به مصر آمد. تورانشاه به دست ممالیک کشته شد و شجرالدر بر سلطنت نشست. اما امرای سوریه از به رسمیت شناختن وی امتناع کردند و خلیفه مستعصم جانب آنها را گرفت و عزالدین ایبک بر سلطنت انتخاب شد و شجرالدر را به زنی گرفت. (دایرة المعارف فارسی).] همسرالملکصفحۀ ۹۲الصالح نجم الدین ایوب سپردند. شجرالدرپس از رسیدن به قدرت با صلیبیانی که دمیاط رادر تصرف داشتند وارد گفت و گو گردید و طبق توافقی که به عمل آمد، لویی و همهء کسانی که‏از دوران «العادل» ایوبی به اسارت در آمده بودند، به ازای پرداخت هشتاد هزاردینار آزادگشتند و در مقابل، فرانسویها دمیاط را تخلیه کردند. لویی تعهّد کردکه هیچ گاه به سواحل‏اسلامی باز نگردد و مدت صلح ده سال تعیین گردی[ . مکتبة الحروب الصلیبیه، ج ۳، ص ۱۳۴-۱۳۶.]صلیبیها، مغولان و مسلمانان‏۱. دلایل تاریخی‏ آغاز جنگهای صلیبی در اصل به تلاش اروپائیها و ملتهای مسیحی به ویژه اسپانیائیها برای‏بازپس‏گیری سرزمینهای از دست رفته شان به دست اعراب در جنگهای موسوم به استراد stseuqnoceR باز می‏گردد. پس از تهی شدن سرزمین اندلس از دولتهای اسلامی قدرتمند وافتادن زمام امور آن سرزمین به دست ملوک الطوایف، روزگار نکبت مسلمانان فرا رسید ومسیحیان شمال اسپانیا که از دیر باز با مسلمانان در حال زد و خورد بوده و انتظار فرا رسیدن‏چنین روزی را می‏کشیدند، آغاز به پیشروی در قلمرو آنان کرده و شهرهای جنوبی را، که دردست حکمرانان پراکنده و ناتوان مسلمان بود، یکی پس از دیگری به تصرف در آوردند. در بحبوحهء همین جنگها، امپراتور روم شرقی، الکسیس کومنیستی، پیکی نزد پاپ اوربن‏دوم فرستاد و در مقابل تهاجم مرزی ترکان سلجوقی - موسوم به سلاجقهء روم - در خواست‏کمک کرد. در پی آن پاپ در سال ۱۰۹۵ م در اجتماعی مذهبی در کلرمون فرانسه، از ملل‏مسیحی خواست تا با تشکیل سپاهی گران از سراسر اروپا، سرزمینهای از دست رفته درشرق را بازپس بستانند، ترکان را از آسیای صغیر باز پس بنشانند و راه زیارت به اماکن مقدس‏را بگشایند و آنها را از چنگ مسلمانان آزاد گردانند؛ و به این ترتیب جنگ اول صلیبی آغازگردید. ۲. دینی‏ می‏دانیم که با لشکر کشی مسلمانان به قلمرو امپراتوری روم در روزگار خلیفهء دوم (سال ۱۷ هـ )سرزمینهای سوریه و فلسطین و از جمله بیت المقدس به دست مسلمانان افتاد. زیر تأثیرروحیه و رویه تساهل و تسامح اسلامی نسبت به اهل کتاب، خلفا و کارگزاران مسلمان‏همواره نسبت به زایران مسیحی که از سراسر اروپا عازم بیت المقدس می‏گشتند خوشرفتاصفحۀ ۶۱بودند. مسیحیان به ویژه در دوران خلفای بنی عباس در کمال آزادی و امنیت به سرزمین‏قدس آمد و شد می‏کردند و از کوثر معنویت مکانهای مقدس خود سیراب می‏گشتند. هارون‏الرشید که با شارلمانی، پادشاه فرانسه، روابط دوستانه داشت، برای اطمینان بخشیدن به‏زایران مسیحی، کلیدهای بیت المقدس را برای وی ارسال داشت؛ و زایران مسیحی تنها به‏ازای پرداخت مبلغی ناچیز، بدون هیچ مزاحمتی، به سرزمین قدس سفر می‏کردند. این‏وضعیت در دوران فاطمیها - که قدس را از بنی عباس گرفته بودند - نیز ادامه داشت، تنها درزمان خلیفه الحاکم فاطمی نسبت به زایران سخت‏گیری می‏شد؛ که آن نیز در دوران جانشینان‏وی بر طرف گردید و اوضاع بار دیگر رو به آرامش نها[ . ر. ک. تاریخ قرون وسطی، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمهء میرزاعبدالحسین هژیر، دنیای کتاب، بی تا، ج ۴، ص ۲۱۸؛ دایرة المعارف بستانی، پطرس بستانی، دارالمعرفه، بیروت، ص ۱۳: یک گزارش تاریخی حاکی است که شمار یکی از کاروانهای زیارتی به دوازده هزار تن می‏رسید(ر. ک. بیت المقدس، ص. ۴).]. پس از دستیابی ترکان سلجوقی بر آسیای صغیر و تصرف سرزمین فلسطین به وسیلهء آنان‏اوضاع دیگرگون شد. ترکها هم به قلمرو امپراتوری بیزانس دست اندازی می‏کردند و هم‏زایرانی را که از اروپا عازم بیت المقدس بودند مورد آزار و اذیت قرار می‏دادند. در دوران‏حاکمیت آنان مسیر کاروانهای زیارتی نا امن گردید و دسته‏های زایر پیوسته در طول مسیرغارت می‏شدند. درآناتولی عبور کاروانهای زیارتی تنها با همراه داشتن نیروی مسلح‏امکان‏پذیر بود وراهزنان پیوسته در راه زایران کمین و آنان را غارت می‏کردند. کسانی هم که‏از موانع طول مسیر جان سالم به در می‏بردند، به وسیلهء حکمرانان محلی اموالشان گرفته می‏شد وبا دست تهی به اروپا باز می‏گشتند. ناگفته نماند که مسلمانانی هم که از سرزمینهای اسلامی به‏زیارت قدس می‏آمدند از این قاعده مستثنی نبودند و اغلب به همین سرنوشت دچار می‏گشتن[ . ر.ک. دایرة المعارف بستانی، ص ۱۴؛تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، استیون، ترجمهء منوچهر کاشف، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۱، ج‏۱، ص‏۱۰۰- ۱۰۶.]. دشواری کار زیارت به جایی رسیده بود که رفتن به بیت المقدس از سوی اربابان کلیسا به‏عنوان کفارهء گناه گناهکاران تلقی می‏گردید؛ و چون در آن روزگار از این قبیل افراد در اروپابسیار بودند، شور و شوق به زیارت در میان عامهء مردم رو به فزونی نهاد. چنان که گوستاو -لوبون در این باره می‏نویسد: صفحۀ ۶۲زیارت بیت المقدس تا این درجه سخت و خطرناک شده بود که کشیشان آن را کفارهءگناهان گناهکاران مسیحی قرار داده بودند. واقعا در آن زمان اشخاص گناهکاری که‏مرتکب معاصی کبیره شده باشند زیاد یافت می‏شد. این بود که به واسطهء خوف و شدت‏هراسی که از عذاب جهنم و محشور شدن با شیاطین داشتند، بر عدهء زائرین بسیار افزوده‏شده بود. به استثنای چند نفر اشخاص راسخ العقیده، اکثر زائران بیت المقدس از جملهءمردم شریر و فاسدی بودند که فطرتاًاز هیچ گونه شرارت و جنایتی روی گردان نبودند ومحض خوف و وحشت از سوختن در آتش جهنم این مسافت دور و دراز را طی‏می‏کردن[ . تمدن اسلام و عرب، ص‏۴۰۲- ۴۰۳.]۳. اقتصادی‏ در آستانهء جنگهای صلیبی، نظام اجتماعی حاکم بر کشورهای اروپایی ارباب و رعیتی‏بود.رفتار ستمگرانهء اربابان نسبت به رعایا و تضییع حقوقشان به هر صورت ممکن، رعیت‏فلاکت زده را که اخبار مربوط به رفاه و رونق اقتصادی سرزمینهای اسلامی و شرقی را اززبان زائران بیت المقدس شنیده بودند، به انگیزش در آورد تا در جست و جوی زندگانی بهتردر زمرهء سپاه صلیب در آیند، باشد که به نوایی برسند و زندگانی شان رونقی بگیرد. آلبرماله‏در این باره می‏نویسد: «بسیاری به ارض قدس نرفتند جز به همان نظر که امروز مهاجرین آلمان، ایتالیا وانگلیس به اتازونی، برزیل و آرژانتین می‏روند تا ملکی به دست آورند و به راحت گذران‏کنند. این وضع در دورهء جنگهای صلیب پیش آمده بود. چنان که سرکردگان راه می‏افتادند تصفحۀ ۶۳امارتی تسخیر کنند و رعایا به این امید می‏رفتند تا قطعه خاکی تحصیل کرده به آزادی روزگاربگذرانند.[ . تاریخ قرون وسطی، ج‏۴، ص ۲۱۹ - ۲۲۰.] رانسیمان عشق به ماجراجویی را نیز در این حرکت دخیل می‏داند و می‏نویسد: «عشق عمیقی به ماجراجویی وجود داشت. این گونه وظیفهء دینی که با نوید تحصیل آب وخاکی در مناطق جنوب همراه بود، فرصتی بسیار مناسب و مغتنم می‏نمود. کلیسا حق داشت‏از گسترش این جنبش خوشنود باشد، مگر نمی‏شد آن را در مرزهای خاوری عیسویان نیز به‏کار انداخت.[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۲۲.]۴. استعماری‏ از دیگرانگیزه‏هایی که مورخان به ویژه با توجه به پیامدهای این جنگها در سرزمینهای‏اسلامی، بر شمرده‏اند، انگیزه‏های استعماری است؛ به این معنا که جنگهای صلیبی گرچه‏ظاهری دینی داشتند، اما در حقیقت دنیوی بودند و در صدد بودند تا قلمرو امپراتوری روم‏شرقی و نیز سرزمینهای اسلامی را به مستعمره هایی اروپایی تبدیل کنند. دکتر نسیم یوسف‏در این باره چنین نوشته است: «اگر بگوییم که جنگهای صلیبی زیر پوشش و نام دین، برای تحقق هدفهای توسعه طلبانهءدراز مدت چه در جهان عرب و چه در امپراتوری وقت روم شرقی برپا شد، سخنی دور ازواقعیت نگفته‏ایم. در حقیقت عامل دین این حرکت را تغذیه می‏نمود و سوخت لازم را برای‏پیشبرد آن فراهم می‏کرد . یکی از هدفهای این جنگها دست یازیدن به قلمرو گستردهء امپراتوری روم بود که ترکان‏سلجوقی و دیگر همسایگان بر بخشهای آن یکی پس از دیگری استیلا می‏یافتند. هیچ بعیدنیست که قصد پاپها و غرب کاتولیک، هنگام دعوت به حمل صلیب این بوده باشد که باضمیمه ساختن قلمرو امپراتوری روم و دستیابی به پایتخت آن یعنی قسطنطنیه و دادن رنگ‏لاتینی به آن و تحمیل مذهب کاتولیک یعنی مذهب روم غربی به آن، اندیشهء احیای دوبارهءامپراتوری مقدس را در سر می‏پروراندند - چنان که رویدادهای سالهای بعد آن را تأیید می‏کند. صفحۀ ۶۴لیکن هدف اصلی این جنگها رسیدن به هدفهای استعماری در جهان عربی [ اسلامی‏ ] بودکه می‏خواستند وحدتش را از میان ببرند و قدرتش را در هم بشکنند؛ و با این روش نفوذ وبقای استعمار را در منطقه تضمین کنند.[ . مکتبة الحروب الصلیبیه، نسیم یوسف، جوزف، دارالنهضة العربیه، بیروت، ۱۹۸۱، ج ۱، ص‏۱۰۲-۱۰۳.]۱. پس از مرگ هولاکو هولاکو خان مغول در سال ۱۲۶۵م در گذشت، ولی نا آرامی میان مغولان و ممالیک همچنان‏ادامه یافت. زیرا «اباقا» پسر هولاکو - که مسیحی نسطوری بود - با دختر امپراتور بیزانس،«ابالیولوجس»، ازدواج کرد و در صدد بر آمد تا روابطش را با نیروهای مسیحی در شرق و غرب‏مستحکم سازد و انتقام عین جالوت را در مصر و شام از مسلمانان بگیرد. اما اوضاع داخلی ایران‏اجازهء چنین کاری را به وی نمی‏داد و او ناگزیر در سال ۱۲۶۵ م با فرستادن هدایایی نزد بیبرس‏خواستار مصالحه با او گردید، ولی بیبرس نپذیرفت. بار دیگر اباقا در سال ۱۲۶۸ م با فرستادن‏پیکی، ضمن تهدید بیبرس خواهان صلح با وی گردید، ولی او تهدیدها را به هیچ گرفت وگفت که او را تا باز پس گرفتن همهء سرزمینهای متعلق به خلیفهء عباسی، دنبال خواهد کر[ همان ص ۴۴ ]. در سال ۱۲۶۹م بار دیگر مغولان آهنگ سرزمین شام کردند. آنان برای حمله‏ای مشترک برضد مسلمانان با صلیبیها همدست شدند. این بار نیز بیبرس به مقابله با آنان شتافت و مغولان‏را ناگزیر به عقب نشینی کرد. اباقا دست از تهاجم بر نداشت و در سال ۱۲۷۱م به شام حمله‏کرد که شکست خورد و بازگشت. در این نوبت صلیبیها به نفع هم‏پیمانهای معنوی خویش‏وارد میدان شدند، ولی مسلمانان آنان را باز پس نشاندند. اباقا که از شکست بیبرس نومیدگردیده بود، با فرستادن پیکی خواستار دوستی وی گردید و همزمان در سال ۱۲۷۲ م در حدودشام دست به اقدامهای نظامی زد. این بود که بیبرس پیشنهاد او را نپذیرفت. به ویژه آنکه اباقااز وی خواسته بود که خود یا یکی از برادرانش نزد او برود. در پی آن مغولان بار دیگر به‏قلمرو بیبرس حمله کردند، ولی پس از دادن تلفات بسیار سنگین راه گریز در پیش گرفتن[ همان ص ۴۵ ]۲. تداوم ناکامیها پس از در گذشت بیبرس به سال ۱۲۷۷ م مغولان بار دیگر سرزمین شام را مورد حمله قرار دادند.اما جانشین بیبرس یعنی «محمد بن قلاوون» نشان داد که در پایمردی از بیبرس چیزی کم ندارد. اوموفق گردید در سال ۱۲۸۱م سپاه اباقا را در هم بشکند و به دنبال آن اباقا در سال ۱۲۸۲ م مر[ همان ص ۵۱ ]. صفحۀ ۹۷با مرگ اباقا روابط میان مغولان و ممالیک دستخوش دگرگونی شد. چرا که جانشین «اباقا»یعنی «احمد تکودار» پیش از رسیدن به قدرت، مسلمان شده بود. او طی نامه‏ای به قلاوون‏تمایل خود را برای صلح و ایجاد وحدت کلمه میان مسلمانان ابراز داشت و خواستار اتّحادمغولان و ممالیک گردید؛ که از سوی اینان نیز مورد پذیرش قرار گرفت. اما تکودار پس از آن‏زمان درازی نپایید و اسلام وی موجب خشم مغولان و در نهایت قتل وی گردی[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۴۷۴.]. پس از او برادرش «ارغون» در سال ۱۲۸۴ م روی کارآمد و بار دیگر سیاست دشمنی بامسلمانان از سر گرفته شد. پس از ارغون حکومت به فرزندش «غازان» رسید که با وجود گرویدن‏به اسلام و مخالفت با مسیحیان و بودائیان، با ممالیک سر ستیز گذاشت و در سال ۱۲۹۹ م سرزمین‏شام را مورد تهاجم قرار داد. در این حمله سپاهیان قلاوون شکست خوردند و نیروهای غازان‏خود را به بیت المقدس رساندند. اما پذیرش چنین وضعیتی برای قلاوون و ممالیک آسان نبود و درتدارک ضد حمله بر آمدند. آنان در سال ۱۳۰۲ م سپاه غازان را مورد حمله قرار داده در «مرج الصفر»به سختی شکست دادند. این شکست چنان تلخ و ناگوار بود که غازان از شدت اندوه مر[ . العصر الممالیکی فی المصر و الشام ص ۵۱. آری شکست فرجام همهء تجاوزهاست. حرکتهای تجاوزگرانه دایمی نیستند و سرانجام روزی متوقف می‏گردند. چنین بود تهاجم مغولان که پس از در نوردیدن سرزمینهای پهناور در آسیا و اروپا، سرانجام به دست مملوکان مصر متوقف شدند و چنین خواهد بود سرنوشت اروپائیانی که امروزه از آن سوی دنیا آمده و سرزمینهای اسلامی را مورد تهاجم قرار داده‏اند.]۳. واپسین تلاشها پس از سقوط بندر - شهر عک[. این شهر و دریابندر در سال ۴۹۷ هـ / ۱۱۰۴ م به تصرف بالدوین یکم - از پادشاهان صلیبی - درآمد و نقطهء مرکزی‏متصرفات مسیحیان در فلسطین گردید. در ۵۸۳ هـ (۱۱۸۷ م) شهر تسلیم صلاح الدین ایوبی گردید، ولی چون عکا برای مسیحیان اهمیت حیاتی داشت، آن را محاصره کردند. پس از دو سال محاصره، سرانجام در سال ۱۱۹۱ م با آمدن فیلیپ دوم از فرانسه و ریچارد شیردل، به تصرف مسیحیان درآمد از ۶۲۶ هـ (۱۲۲۹ م) به بعد عکا مرکز اصلی قدرت مسیحیان در فلسطین بود و پس از آنکه شهسواران مهمان نواز کلیسایی در آنجا بنا کردند، به نام سن ژان - د / آکر موسوم شد. در سال ۶۹۰ هـ / ۱۲۹۱ م سلطان ملک اشرف - از پادشاهان ممالیک - آن را فتح کرد و بر استیلای مسیحیان بر فلسطین پایان داد. (دایرة المعارف فارسی).] در سال ۶۹۰ هـ / ۱۲۹۱ م دولت صلیبی در سرزمین شام‏فروپاشید و این امر به مفهوم برباد رفتن زحمات و تحمل سختیهای دویست سالهء ملتها [. این شهر و دریابندر در سال ۴۹۷ هـ / ۱۱۰۴ م به تصرف بالدوین یکم - از پادشاهان صلیبی - درآمد و نقطهء مرکزی‏متصرفات مسیحیان در فلسطین گردید. در ۵۸۳ هـ (۱۱۸۷ م) شهر تسلیم صلاح الدین ایوبی گردید، ولی چون عکا برای مسیحیان اهمیت حیاتی داشت، آن را محاصره کردند. پس از دو سال محاصره، سرانجام در سال ۱۱۹۱ م با آمدن فیلیپ دوم از فرانسه و ریچارد شیردل، به تصرف مسیحیان درآمد از ۶۲۶ هـ (۱۲۲۹ م) به بعد عکا مرکز اصلی قدرت مسیحیان در فلسطین بود و پس از آنکه شهسواران مهمان نواز کلیسایی در آنجا بنا کردند، به نام سن ژان - د / آکر موسوم شد. در سال ۶۹۰ هـ / ۱۲۹۱ م سلطان ملک اشرف - از پادشاهان ممالیک - آن را فتح کرد و بر استیلای مسیحیان بر فلسطین پایان داد. (دایرة المعارف فارسی).]صفحۀ ۹۸دولتهای اروپایی و ناکامی مسیحیان برای تصرف اورشلیم بود. این فرجام ناخوشایند به دلیل‏رفتارهای ناپسند مهاجمان اروپایی گریزناپذیر بود؛ و البته که آب رفته را دیگر نمی‏شد به‏جوی باز گردانید.هیچ گونه اقدامی بنیادین در این زمینه صورت نگرفت و چند مورد تلاشی‏که انجام شد در پایان به شکست و نومیدی انجامید. به گفتهء رانسیمان «مرگ دولت صلیبی‏خبری بود غم‏انگیز، اما واکنشی را که باید برنینگیخت[ . جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۰۸.]. دربارهء اینکه چرا آن شور و شوق التهاب دویست ساله فروکش کرد، به طور عمده مواردزیر را می‏توان مورد اشاره قرار داد: ۱. پادشاهان اروپایی، با وجود علاقه‏مندی به مسألهء اورشلیم، درگیر مسائل و مشکلات‏داخلی کشورهای خود گشته بودند. ۲. فرقه‏های نظامی صلیبی وظیفهء مقدس جانبازی در راه ارض قدس را از یاد برده و به‏زمینداری و سیاست بازی روی آورده بودند. ۳. قدرت معنوی پاپ رو به کاستی نهاده بود و امیدی به موفقیت جهاد در سرزمینهای‏شرقی نمی‏رفت. ۴. روابط دوستانهء مغولان و صلیبیها رو به سردی گراییده بود. ۵. سوداگران اروپایی منافع تجاری خویش را بر مصالح دینی ترجیح می‏دادند و بیشتر ازطرحهای صلح طرفداری می‏کردن[ . همان، ص ۵۱۱ - ۵۱۲.]. با وجود این کسانی در میان قشر تحصیل کرده و سرد و گرم دنیا چشیدهء مسیحیت دیده‏می‏شدند که همچنان سودای باز گرداندن سرزمین قدس را در سر می‏پروراندند و در راستای‏آن تلاش می‏کردند و نقشه می‏کشیدند.این دسته از افراد بر این باور بودند که شکست‏نیروهای صلیبی نه به خاطر فقدان نیروی مادی و انگیزه‏های معنوی، بلکه به دلیل کاستیهای‏طرحهای جنگی و نیز فراهم نبودن زمینه‏های لازم برای انجام عملیات نظامی بوده است. به‏تعبیری دیگر پادشاهان اروپایی استراتژی ویژه‏ای نداشتند. این بود که به طرز اعلام شده صفحۀ ۹۹اعلام نشده فعالیتهای گذشته مورد نقد قرار گرفت و پیشنهادهای گوناگونی برای ادامهء مبارزه‏با مردمان باختر زمین ارائه گردید که فهرست و خلاصهء آنهابه قرار ذیل است: ۱. در سال ۱۲۹۱ م کشیشی از فرقهء فرانسیسکن به نام «فیدنزیوی پادوائی» کتابی نوشت باعنوان «کتابی در باز پس گرفتن ارض قدس»؛ و ضمن ارائهء تاریخی محققانه از ارض قدس،نوع لشکری را که می‏باید برای باز پس گرفتن آن قیام کند توصیف کرد و مسیرهایی را که این‏لشکر باید می‏پیمود شرح داد. ۲. در سال ۱۲۹۲م مردی به نام «تادیوس» در کتابی شرح سقوط عکا را منتشر کرد. قصدوی بیشتر این بود که مردم مغرب زمین را برای باز پس‏گیری سرزمین قدس بر سر غیرت آورد. ۳. شخصی به نام «ریموند لیل» که در سرزمینهای اسلامی بسیار گشته بود و زبان عربی راخوب می‏دانست به سال ۱۳۰۵ م در کتابی زیر عنوان « پایان نامه»ضمن توضیح عقاید خودش‏برنامه‏ای انجام‏پذیر پیشنهاد کرد، مشتمل بر موارد ذیل: الف. خطیبان دانا، عیسویان بدعت گذار و مسلمانان را به مسیحیت جذب کنند. ب. در رأس سپاه شاهی جنگجو قرار گیرد و فرقه‏های نظامی زیر فرمان او در آیند. ج. در گام نخست باید مسیحیان مسلمانان را از اسپانیا برانند و از آنجا پا به آفریقا گذاشته‏وارد مصر گردند. د. دو جزیرهء مالت و رودس به منظور ایجاد پایگاه برای لشکرکشیهای دریایی به تصرف درآید. هـ . قسطنطنیه به وسیلهء اروپائیان تصرف گردد. ۴. یک حقوقدان انگلیسی به نام «پطر دوبوا»، از پادشاهان اروپا خواسته بود که زیر فرمان‏فیلیپ، پادشاه فرانسه، درآیند و ضمن نشان دادن مسیری ویژه برای حرکت لشکر، راههای‏تأمین هزینه‏های آن را نشان داده بود. ۵. هتوم یا هتون کونکوسی، شاهزادهء ارمنی در کتاب خویش زیر عنوان «گلچینی ازتواریخ مشرق» در سال ۱۳۰۷م، ضمن شرحی مختصر از تاریخ مدیترانهء شرقی و بحثی دقیق‏از احوال امپراتوری هتوم (حاتم)، از لشکرکشی دریایی دو جانبه طرفداری کرد. وی‏می‏گفت که باید در قبرس و ارمنستان پایگاه ساخت و همکاری ارامنه و یاری صمیمانهءمغولان را جلب کرد. صفحۀ ۱۰۰۶. مرد سیاسی درگاه پاپ دهم، یعنی « ویلیام آدم»، که در مشرق زمین سفرها کرده و تاهندوستان رفته بود، پیشنهاد داد که مسیحیان باید ناوگانی در اقیانوس هند نگاه دارند وتجارت دریایی مصر را قطع کنند؛ و بار دیگر قسطنطنیه را نیز به تصرف در آورند. ۷. « ویلیام دوران»، اسقف «ماند»، در سال ۱۳۱۲م با نوشتن رساله‏ای برای پاپ،لشکرکشی را توصیه کرد. ۸. پیشوایان دو فرقهء میهمان نوازان و سواران معبد نیز پیشنهاد دادند که باید پهنهء مدیترانه‏از وجود مسلمانان پاک گرد[ . جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۰۷ - ۵۱۷.]. با توجه به شرایط حاکم بر آن دوره عملی شدن پیشنهادهای یاد شده چندان آسان نبود. امابرخی از این پیشنهادها به عنوان حاصل تجربهء گذشتگان، نزد آیندگان به یادگار ماند و دربرخورد با مسلمانان و مسألهء شرق مورد استفاده قرار گرفت. باری چند حمله نیز صورت گرفت که یکی از آنهابه فرماندهی پطر یکم، پادشاه قبرس، به‏اسکندریه بود. از آنجا که حاکم اسکندریه به سفر حج رفته بود و نیروهای حاضر در شهر نیزتکافوی مقابله با انبوه نیروهای صلیبی را نمی‏داد، شهر سقوط کرد و خاطرهء غمناک سقوطاورشلیم بار دیگر تکرار گردید. رانسیمان رفتار صلیبیها را در این حمله چنین ارزیابی کرده است: این پیروزی با یک وحشی‏گری بی‏نظیر جشن گرفته شد. دو قرن و نیم جهاد، صلیبیان رانکته‏ای از مردمی نیاموخته بود. کشتار اهالی اسکندریه را فقط با کشتار اورشلیم در سال‏۱۰۹۹ م و قتل عام قسطنطنیه در سال ۱۲۰۴ م می‏توان برابر شمرد. در انطاکیه و عکا، هرگز ازمسلمین این همه خون آشامی سر نزد. اسکندریه ثروتی بیکران داشت و مشاهدهء آن همه‏غنیمت بی حساب عقل از کلهء مهاجمان ربود. هیچ کس به جان امان نیافت و عیسویان بومی ویهودیان، پا به پای مسلمین در غلتیدند. حتی بازرگانان اروپایی مقیم شهر کارخانه‏ها وانبارهای خویش را طعمهء تاراج بی دریغ دیدند. از مقابر و مساجد همه هتک احترام شد وزیور آلات آنها به یغما رفت یا آنکه نابود گشت. کلیساها نیز از تعرض مصون نماند؛ اگر چه‏یکی از بانوان بیباک ولی مفلوج قبطی، با فداکردن سرمایه شخصی توانست بخشی اصفحۀ ۱۰۱گنجینه‏های فرقهء خویش را نجات دهد، خانه‏ها همه تاراج شد و هر خانه خدائی که اموال‏خویش را بی درنگ و به طور یکجا تسلیم نکرد، به اتفاق همهء کسان خویش در دم به قتل‏رسید. در حدود پنج هزار تن زندانی مسلمانان و یهود و عیسوی را بردند تا به غلامی‏بفروشند. رشته‏ای دراز از اسب و الاغ و اشتر اموال غارت شده را به کشتیها می‏برد، و چون‏حمل آنهاپایان یافت، چهار پایان نیز، چون صاحبان خود، به خون کشیده شدند. فساد اجسادحیوان و انسان سرتاسر شهر را از بوی گند آکنده بو[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۲۹.]. چیرگی صلیبها بر اسکندریه و قتل وغارت در این شهر به ظاهر یک پیروزی نظامی به شمار می‏آمد و به دلایل گوناگون از جمله‏دلایل تجاری شور و شوقی را برای ادامهء جنگ بر نینگیخت. بسته شدن اسکندریه، به مثابهءیک بندر مهم تجاری، موجب نگرانی و نارضای بازرگانان غربی شد و بهای ادویه و ابریشم‏شرقی که غربیان با آن خو گرفته بودند فزونی یافت. غارت اسکندریه کینه‏ای که مدت نیم‏قرن میان مسیحیان و مسلمانان فرو خفته بود بیدار کرد. مسیحیان در قلمرو مصر مورد آزار واذیت قرار گرفتند و مدت سه سال درهای آرامگاه قدس برویشان بسته ش[ . تاریخ جنگهای صلیبی، ج ۳، ص ۵۳۲.]. پس از آن به جز چند موفقیت زود گذر و چند حملهء بی‏حاصل که به وسیلهء اروپائیان انجام‏شد، اقدام جدی و چشمگیر دیگری صورت نگرفت، و قدرت یافتن ترکان عثمانی درآناطولی، استراتژی نظامی اروپائیان را به طور کامل تغییر داد. آنان از این پس ناگزیر بودند که‏برای رسیدن به قدس از سد نیرومند ترکان متعصب و پیکار جو عبور کنند. ترکانی که بالکان‏را در نوردیدند و قسطنطنیه را در معرض خطر قرار داده بودند[ . ر. ک. همان.]۱۰2صفحۀ



جنگهای صلیبی در دوران عثمانی‏ پیشروی در بالکان و عکس‏العمل صلیبیهانبرد نیکوپولیس‏ پیروزی عثمانیها در قلمرو امپراتوری بیزانس و اروپای جنوب شرقی، مسیحیان ساکن‏اروپای غربی را به خشم آورد؛ و پاپ بونیفا سوس نهم برای برپایی جنگ جدید صلیبی، دصفحۀ ۱۰۵فرانسه و سرزمینهای دامنهء آلپ و جنوب آلمان به تبلیغات پرداخت. در بهار سال ۱۳۹۶ م‏پادشاه مجارستان سپاهی نیرومند از مسیحیان اروپای غربی گرد آورد و برای جنگ باعثمانیها آماده شد. اما به دلیل نداشتن انگیزهء قوی دینی این سپاه از هم پاشید و«بایزید»،سلطان عثمانی، موفق شد آنان را در «نیکوپولیس» به سختی شکست دهد. آنگاه بایزیدحاکمان شبه جزیرهء لاتینی «موره» را که با صلیبیها هم پیمان شده بودند به سختی گوشمال دادو سرزمینهایشان را ویران ساخت[ . تاریخ الشعوب الاسلامیه، بروکلمان، کارل، تعریب، نبیه امین فارس و منیر البعلبکی، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ یازدهم، ۱۹۸۸، ص ۴۱۹ - ۴۲۰. نیز ر. ک. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیهء جدید، شاد، استانفوردجی، ترجمهء محمود رمضان زاده، آستان قدس، ۱۳۷۰، ج ۱، ص ۷۱ - ۷۹.]جنگ صلیبی وارنا پس از آنکه مراد عثمانی در صدد بسط قدرت خویش در شمال «بالکان» برآمد، نیروهای‏مجارستانی به مقابلهء وی برخاستند. در این وهله ترکهای عثمانی به سختی شکست خوردندو بار دیگر آتش جنگهای صلیبی بر افروخته شد. بر اثر تبلیغات پاپ اوژن چهارم، مسیحیان‏در مجارستان، لهستان، آلمان و فرانسه با شور و اشتیاق فراوان از این جنگ حمایت کردند.در تموز - مرداد - سال ۱۴۴۳ م سپاه صلیبی شهر «بوده» را به عزم جنگ با عثمانیها ترک گفتندکه به پیروزی آنها و بسته شدن پیمان صلح منتهی گردید. اما این پیمان به وسیلهء مجارهاشکسته شد و جنگ بار دیگر در گرفت که به پیروزی ترکان عثمانی انجامی[ . تاریخ الشعوب السلامیه، ص ۴۲۸ - ۴۲۹؛ نیز ر. ک. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ص ۱۰۱.]. جزئیات بیشتر این واقعه در کتاب تاریخ ترکیه چنین آمده است: «در نتیجهء انجمن مذهبی‏فلورانس در ۱۴۳۹ م (۸۴۳ هـ ) که مردم را به اتحاد کلیسای شرق و غرب امیدوار کرده بود،پاپ اوژن چهارم اندیشهء جنگ صلیبی تازه‏ای کرده بود که می‏بایست ترکان را به آسیا باز پس‏نشاند، یا لااقل قسطنطنیه را که بیش از پیش در تهدید بود از خطر برهاند.» «سپاه فراوانی مرکب از مجارها و لهستانیها و آلمانها و والاکها به وسیلهء ولادیسلاو،پادشاه مجارستان و لهستان، گرد آمده بود. ژرژ برانکویچ امیر صربها و جانشین استفان‏لازارویچ که گاهی دست نشاندهء ترکان و گاه دست نشاندهء مجارها بود به سپاه نصارا ملحق‏شده بود. این سپاه نزدیک بلغراد (بلگراد) از رود دانوب گذشت.» صفحۀ ۱۰۶«نخستین جنگ مهم نزدیک نیش (شهری در صربستان) در ماه نوامبر ۱۴۴۳ م (رجب‏۸۴۷ هـ ) رخ داد و نصارا فاتح شدند و تا صوفیه پیش رفتند و آنجا را گرفتند. جنگ دیگری درمیان صوفیه و زلاتیتسا در گرفت ولی عبور از بالکان در آخرماه دسامبر چنان دشوار بود که‏سپاه نصارا صرف نظر کرد... . «مراد می‏بایست در همان موقع در آسیا با امیر قره مان ایلی که بر مستملکات او حمله برده‏و چندین شهر آن را نهب و غارت کرده بود جنگ بکند. سلطان از عهدهء او بر آمد ولی تصمیم‏گرفت در اروپا صلح کند، حتی اگر مجبور باشد امتیازات مهم بدهد. عهدنامه‏ای که ده سال‏متارکه را پیش بینی می‏کرد به امضای مراد و ولادیسلاو رسید و دو پادشاه یکی به قرآن ودیگری به انجیل سوگند یاد کرد. سلطان مراد برای اثبات صلح‏طلبی خود از سیاست کناره گرفت و پسرش را جانشین‏خود گردانید. اما کاردینالی که فرماندهی لشکر کشی پیشین صلیبیها را بر عهده داشت و نیزشماری از سران اروپا در صدد برآمدند تا صلح با ترکان را نقض کنند. «انگلستان و فرانسه ودوک دوبورگونی و دولت «میلان» و «منورانس» و نیز «ژن» و «جنوا[ . میلان، منورانس، ونیز و ژن از شهرها و بنادر ایتالیا می‏باشند.] دربار پاپ وعدهءمساعدت کرده بودند. کشتیهای این سه دولت اخیر می‏بایست بروند و بوغازها (تنگه‏ها) رامتصرف شوند و سپاه ترک را مانع شوند که وارد اروپا شود... . «سپاهی که به فرماندهی پادشاه ولادیسلاو بود در اورسووه در ۲۰ سپتامبر ۱۴۴۴(۶ جمادی الآخرة ۸۴۸ هـ) از دانوب گذشت. فی الحقیقة عدهء آن بسیار کم‏تر از آنچه امیدواربودند بود. بیشتر مرکب از مجارها و ترانسیلوانیائیها به فرماندهی ژان دو هونیاد و استفان‏باتوری و از لهستانیان و صلیبیون ممالک مختلف به فرماندهی کاردینال سزارینی و ازمزدوران بوسنوی و آلبانی و بلغار بود... رویهمرفته سپاه نصارا بیش از بیست هزار نبود...[ . تاریخ ترکیه، سرهنگ لاموش، ترجمهء سعید نفیسی، کمیسیون معارف، تهران، ۱۳۱۶، ص ۴۴ - ۴۵.]کسانی در صدد منصرف ساختن این عده بر آمدند که سودی نبخشید. از آن سو مراد هم بااصرار وزیران خویش ناگزیر شد در این موقعیت خطرناک اختیارات را به دست گیرد. درنتیجه سپاه او و ولادیسلاو در یک روز به وارنه (وارنا) رسیدند. صفحۀ ۱۰۷«فردای آن روز دهم نوامبر (۲۸ رجب) از بامداد جنگ شروع شد. با وجود افزونی بسیارشمارهء سپاه ترکان که لااقل ۴۰۰۰۰ مرد بودند (بعضی از مورخین حتی می‏گویند بیش از۱۰۰۰۰۰ تن) نخست نصارا فتح کاملی کردند. به فشار سوارانی که به فرماندهی ژان دوهونیادبود، قوای ترک تسلیم شده و شروع کرده بودند پراکنده شوند. سلطان خود که عدهء قلیلی‏پاسبانان برای او مانده بود در خطر گرفتار شدن بود.» «بی باکی ولادیسلاو، که می‏گویند می‏ترسید تمام افتخار فتح نصیب پهلوان مجار شود،نتایجی را که پیش از آن به دست آمده بود از میان برد. پادشاه لهستان به سوی خطوط دشمن‏پیش رفت و در صدد بود که خود را به سلطان برساند. همراهان او صفوف یکی چریان‏(ینی چریان[ . ینی چری؛ در ترکی به معنای قشون جدید، در ارتش قدیم عثمانی به سربازانی گفته می‏شد که از فرزندان مسیحیان‏ممالک مفتوحه تشکیل می‏گردید و تحت تعلیمات سخت قرار داده می‏شدند. ینی چریها بعدها قدرت فراوان پیدا کردند و در عزل و نصب سلاطین مؤثر شدند. در قرن ۱۷ م بیشتر عضویت این قشون ارثی بود و مسیحی‏زاده بودن ضرورتی نداشت. سلطان محمود دوم با یک قتل عام اینان را از میان برد. (دایرة المعارف فارسی).] را در هم شکستند ولی ایشان دوباره نظام گرفتند و دوتن از ایشان به اسب شاه‏رسیدند. چون با یک ضربه تبر پای اسب را بریدند به زمین افتاد و سوار را با خود می‏کشید ووی بدین طریق به دست یکی چریان افتاد. سر شاه را بریدند و بر نیزه‏ای کردند. متن عهدنامهءصلحی را که او امضا کرده و به انجیل سوگند خورده بود بر سر نیزه دیگر کرده بودند. ترکان‏این خلف سوگند را نه فراموش کرده و نه عفو کرده بودند.» به این ترتیب تلاش صلیبها برای رهانیدن قسطنطنیه از خطر سقوط ناکام ماند. سرانجام باتصرف قسطنطنیه[ . پایتخت سابق امپراتوری بیزانس پس از آن امپراتوری عثمانی که از سال ۱۹۳۰ م رسماً استانبول خوانده می‏شود.(دایرة المعارف فارسی).]پس از فتح قسطنطنیه‏ قسطنطنیه - استانبول کنونی - پایتخت روم شرقی بود. امپراتوری روم در سال ۳۹۵ م به دوبخش شرقی و غربی تقسیم گردید؛ که شبه جزیرهء بالکان و آسیای صغیر بخشهای عمدهصفحۀ ۱۰۸شرق آن را تشکیل می‏داد. در نخستین تهاجم مسلمانان در سالهای اوّل پس از هجرت،فلسطین، مصر، آفریقا و سیسیل به تصرف مسلمانان درآمد و آلب ارسلان سلجوقی توانست‏در سال ۴۶۳ هـ / ۱۰۷۱ م طی نبرد ملازگرد قدرت نظامی روم شرقی را در هم بشکند و شخص‏امپراتور روم را به اسارت در آور[ . ر. ک. تا دایرة المعارف فارسی واژه بیزانس؛ الایام الحاسمه فی الحروب الصلیبیه، عسلی، بسام، دارالنفاس، بیروت، چاپ دوم، ص ۱۹ - ۳۴.]. در دوران جنگهای صلیبی اروپائیان کوشیدند تا بخشهای از دست رفتهء امپراتوری روم‏شرقی را بازپس گیرند، اما پس از ناکام ماندن در رسیدن به این هدف، قسطنطنیه را موردتهاجم قرار داده در آنجا ایالتی لاتینی تشکیل دادند. در سال ۱۲۶۱ م میخائیل هشتم،قسطنطنیه را به تصرف در آورد و از آن پس برای مدّت دو قرن این شهر در برابر تهاجم ترکان‏عثمانی مقاومت کرد. تا آنکه سر انجام سلطان محمد دوم، مشهور به فاتح آن را گشود(سال‏۱۴۵۳ م) و امپراتوری روم شرقی را منقرض ساخت[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی، واژه بیزانس.]. فتح قسطنطنیه بیش از آنکه برای عثمانیها سودمند باشد، برای اروپاییها زیانبار بود.«جی‏شاو» در این باره می‏نویسد: فتح قسطنطنیه برای محمّد اهمیّت استراتژیک مهّمی در بر نداشت؛ چون عثمانیها پیش ازآن توانسته بودند بی آنکه از قسطنطنیه بگذرند، به داخل اروپا راه یابند. اما تسخیرقسطنطنیه اروپا را از پایگاهی محروم کرد که اگر در اختیار یک نیروی نظامی کار آمد قرارمی‏گرفت، احتمالاً می‏توانست نظام دفاعی عثمانی را در هم شکند. در اختیار داشتن یک مرکزبزرگ تجاری، اداری و نظامی، روند یک سان سازی فتوحات سلطان را در امپراتوری عثمانی ونظارت بر آنها و دفاع از آنها را تسهیل می‏کرد؛ در عین حال نظارت بر آبراههای بین دریای سیاه‏و مدیترانه بدین معنی بود که گلوگاه تجارت اروپا با سرزمینهای شمال و شرق در اختیارعثمانی قرار می‏گرفت و از این راه درآمد سرشاری کسب می‏کرد. فتح قسطنطنیه عثمانیها را در مقام وارثان سنن امپراتوری قرار داد، زیرا این شهر بار دیگر به‏صورت مرکز یک امپراتوری وسیع در آمد[ . تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیهء جدید، ج ۱، ص ۱۱۱.]صفحۀ ۱۰۹همین اهمیت، قسطنطنیه را به صورت یک ایده آل دوم پس از اورشلیم، در آورد وصلیبیها همان طور که در آرزوی آزادی قدس بودند، برای آزادی آن شهر نیز می‏کوشیدند.شمار زیادی از پاپها و کاردینالها کوشیدند تا مردم را به صحنهء جنگ بکشانند و خود نیز ازاین راه افتخاری کسب کنند. از آن جمله پیوس دوم بود که با شور و حرارت فراوان مردم را به‏جنگ دعوت می‏کرد، ولی تلاشهای وی سودی نبخشید و او خود نومید و سرخورده شد. اودر مارس ۱۴۶۲ م یعنی نه سال پس از فتح قسطنطنیه از بی اعتبار شدن دستگاه روحانیت‏مسیحی خبر داد و چنین اظهار داشت: اگر بخواهیم در بارهء تشکیل یک شورا بیندیشیم، [ کنگرهء ] منتوآ (autnem) به ما می‏آموزد که‏چنین ایده‏ای بیهوده است. اگر برای درخواست کمک نزد پادشاهان نماینده بفرستیم، به آنان‏می‏خندند. اگر از روحانیون عشریه طلب می‏کنیم، آن را به شورای آینده موکول می‏کنند. اگراظهار خوشنودی می‏کنیم و اعانهء پولی را با هدایای معنوی تشویق می‏کنیم، متّهم به آزمندی‏می‏گردیم. مردم فکر می‏کنند که مقصود اصلی ما کنز کردن طلا است، هیچ کس حرف ما را باورندارد. ما همانند بازرگانان ورشکسته بی‏اعتبار شده‏ایم[.۱.Thecrusades،p۶۳۲)زا ل‏قنـ ه‏بـ piusII،commentariesinmemoirsofrenaissancepope.- . trf.a.gargg)abridgedend۰۶۹۱(،p.۷۳۲( ].. البتّه درست است که مقامهای کلیسا و بزرگان روحانی مسیحی پس از فتح قسطنطنیه به‏وسیلهء عثمانی خود را شکست خورده و بی‏اعتبار یافتند، ولی این فتح بزرگ چنان تأثیری درتمدّن و فرهنگ جهان گذاشت که به نوشتهء دکتر نوایی «مورخین اروپایی آن را یکی از سرفصلهای تاریخ بشر یعنی پایان دوران قرون وسطی و آغاز تمدن جدید شمرده‏اند»[ . ایران و جهان ج ۱، ص ۱۰۷. آقای دکتر نوایی در ادامهء مطلب در بارهء تأثیر فتح قسطنطنیه بر تاریخ جهان و اروپا و چنین می‏نویسد: «مجملاً اینکه از لحاظ بازرگانی، ترکان سدّی در برابر تجارت اروپا و مشرق زمین شدند و با تصرف پایگاههای تجارتی دولت «ونیز»، عرصه را بر این ملت کوچک ولی پر تلاش و سود جوی مغرب زمین تنگ کردند. به نحوی که آنان و همکیشانشان در جست و جوی راههای دیگری برای تجارت با مشرق بر آمدند و این کوشش از طرفی منجر به کشف آمریکا شد (۱۴۹۲ م) و از طرف دیگر به کشف راه دریایی هند از راه «دماغهء امید نیک» و وصول به اقیانوس هند به وسیلهء «واسکو دوگاما» انجامید. این پیشامدها که بسیاری از نظریات قدما را در بارهء جهان باطل کرد و همچنین آشنایی فراوان و نزدیک اروپائیان با تمدن و فرهنگ ملل مشرق زمین، از طریق جنگ یا صلح با مسلمانان، اعتقاد کورکورانه آنان را نسبت به عقاید ارسطو که بیش از هزار سال حکومت بلا منازع بر مغزهای مردم جهان خاصّه اروپائیان داشت متزلزل کرد و اندیشه‏های نو در اروپا به وجود آمد و همین بارقه‏های ذهنی در اروپای غربی موجب رواج بازار دانش و هنر و مایه انتشار علوم جدید گردید و این همان نهضتی است که در اروپا به رنسانس شهرت یافته است. (ایران و جهان، ج ۱، ص ۱۰۷). * در مبحث «علل آمدن صلیبیها به ایران» در این باره با تفصیل بیشتری سخن خواهیم گفت.]صفحۀ ۱۱۰نبرد در دریا یکی از مهم‏ترین و سرنوشت سازترین صحنه‏های نبرد میان صلیبیان و مسلمانان در روزگارعثمانی منطقه دریای مدیترانه و سرزمینهای ساحلی آن بوده است. تا سدهء دهم هجری /شانزدهم میلادی، مسلمانان با برخورداری از مزیّت حضور در اسپانیا برترین قدرت دریایی‏مدیترانه بودند. اما پس از عقب نشینی از آن سرزمین و در سده‏های نخستین ظهور عثمانی،این اقتدار از کفشان رفت و کشورهای اروپایی، به ویژه اسپانیا، با ایجاد پایگاههای مستحکم‏دریایی در سواحل مراکش و الجزایر، کنترل مدیترانه را به دست گرفتن[. ۱.Thecrusads،p.۳۴۲-۶۴۲ ].. ولی دریانوردان فعّال در مدیترانهء مرکزی و شرقی در مقابل فعالیّت موفق دریایی‏اروپائیان از پای ننشستند و با کوشش فراوان خود نفوذ امپراتوری عثمانی را در مدیترانه‏گسترش دادند. دو تن از مشهورترین دریا نوردان که عرصهء دریا را به شدّت بر اروپائیان تنگ‏کردند دو برادر ترک به نامهای «عروج رئیس» و «خضر رئیس» بودند. این دو موفق گشتند درسال ۹۰۸ هـ ۱۵۰۳ م در یکی از بنادر تونس به نام«گولتا»، امپراتوری دریایی نیرومندی را پدیدآورند. پس از در گذشت عروج رئیس، برادرش خضر جای وی را گرفت و به یک قهرمان‏دریایی بزرگ تبدیل گردید. او در نزد مسلمانان به خیر الدین و در نزد اروپائیان، که بسیار ازوی ترسناک بودند، به«بارباروسا» - ریش قرمز - شهرت داشت[ . تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج ۱، ص ۱۷۶.]. خیر الدین توانست که قلعهء اسپانیائیها را در الجزیره در سال ۱۵۲۹ م به تصرف در آورد وآن را به پایگاه خویش تبدیل کند. او خود را به عنوان یک دریا نورد بزرگ در مدیترانه مطرح‏ساخت که ناوگانهای او تا ایتالیا را تهدید می‏کردند. او چنان تهدیدی به شمار می‏رفت که‏وقتی نمایندگان پادشاهی فرانسه در سال ۱۵۳۳ م برای مبادلهء مجارستانِ کُرونی - که در سالصفحۀ ۱۱۱۱۵۳۲ م به وسیلهء مسیحیان باز پس گرفته شده بود - با ترکها وارد گفت و گو شدند، از آنهاخواستند تا تسلیم الجزیره به اسپانیا را نیز در مفاد عهدنامه بگنجانن[. ۱.Thecrusads،p.۴۴۲ ].. تصرف تونس در سال ۱۵۳۴ م به دست خیر الدین، مسیحیان را سخت به وحشت افکند.چرا که وی از آنجا با ایتالیا فاصلهء اندکی داشت. در پی آن«کارل پنجم» - امپراتور امپراتوری‏مقدس روم و شاه اسپانیا (۱۵۱۶ - ۵۶) - دنیای مسیحیت را به یک جنگ صلیبی فرا خواند و به‏مردم وعده داده شد که به ازای شرکت در جنگ، گناهانشان بخشیده می‏شود. نیروی دریایی‏مهمّی بسیج گردید. پاپ پل سوم، شهسواران میهمان نواز و پرتغالیها پول و کشتی جنگی‏فراوان گسیل داشتند و موفق شدند خیر الدین را شکست دهند. پیروزی بر پایگاه دریایی‏تونس چنان شور و هیجانی در میان مسیحیان پدید آورد که قفلها و چفتهای درهایش را به رُم‏بردند و در جشن با شکوهی که ترتیب داده بودند به نمایش گذاردن[. ۲.Thecrusads،p.۷۴۲ ].. در سال ۱۵۵۰ م ناوگانی برای محاصرهء مهدیه، که در اختیار جانشین خیر الدین بود، اعزام‏گردید؛ که وی به سرعت از میدان به در رفت. در سال ۱۵۵۱ م جنگی صلیبی دریایی عظیم‏دیگری تدارک دیده شد، اما این جنگ به پیروزی ترکان عثمانی انجامید و شمار زیادی ازجنگجویان صلیبی به اسارت در آمدند و به قسطنطنیه انتقال یافتن[ . همان.]. در سال ۱۵۷۲ م اتحاد مقدّس تشکیل گردید، و پاپ پیوس پنجم (۱۵۶۶ - ۷۲)، صلیبیان رابا همان عبارات پاپ «انیوسنت سوم»، در حدود چهار سده پیش از آن مورد خطاب قرار داد وبرای تشویق آنها در جنگ چنین گفت: نصیحت و پند و تقاضای ما از اشخاص این است که با مرد و مال به این جنگ بسیار مقدس‏بپیوندند... به همهء کسانی که خود در جنگ شرکت نمی‏کنند ولی متناسب با امکانات وموقعیّتشان در زندگی، عهده دار هزینهء مرد دیگری می‏شوند... و به کسانی همانند آنها که‏شخصاً ولی با هزینهء دیگران شرکت می‏کنند و پذیرای مخاطره‏های جنگ می‏شوند... ما آنان رابه طور کامل مورد عفو قرار می‏دهیم و همهء گناهانشان را که به طور شفاهی و با قلبی پشیمانصفحۀ ۱۱۲به آنها اعتراف کرده‏اند، به طور کامل مورد عفو قرار می‏دهیم؛ درست همانند نیاکانمان، یعنی‏کشیشان بزرگ رُم، که به طور معمول گناه کسانی را که به جنگهای مقدس اعزام می‏شدند،مورد گذشت قرار می‏دادن[. ۱.Thecrusads،p.۲.۹۴.cزا ل‏قنـ ه‏بPiusV،citedbyK.M.setton،thepapacyandtheLevant،vol.۴ )۴۸۹۱(،p.۶۷۰۱،note۶۲۱( ].. اما با وجود اعزام سربازان و ناوگانهای فراوان جنگی و نیز نیروهایی که از اطریش به‏کمک آمد، جنگجویان صلیبی شکست خوردند و با وجود تلاش بسیار پاپ، [ گریگوری‏سیزدهم (دورهء پاپی: ۱۵۷۲ - ۸۵) ] ، اتحاد مقدّس در سال ۱۵۷۳ م از هم پاشیده شد. نیروهای‏اسپانیایی به شمال آفریقا باز گشتند و تلاشهای پاپ که باقیماندهء عمرش را برای ایجاداتّحادی مجدّد سپری کرد؛ نافرجام مان[ . همان، ص ۲۴۹.]. اسپانیاییها و پرتغالیها، بیش از دیگر کشورهای اروپایی در شمال آفریقا فعّالیت داشتند وشهرهای واقع در حاشیهء جنوبی مدیترانه پیوسته میان آنها و عثمانیها دست‏به‏دست‏می‏گردید. نبردهای چندی میان طرفین روی داد. در سال ۱۵۷۴ م در حالی که اسپانیا مایل به‏صلح با عثمانیها بود، پرتغالیها به یک لشکرکشی بزرگ اقدام کردند؛ که در نهایت به شکست‏خودشان انجامید و هشت هزار تن از آنان کشته شدند و پانزده هزار تن نیز به اسارت درآمدن[. ۲.Thecrusads،p.۷۲۲ ]. گرچه جنگ دریاها شکست پیاپی مسیحیان را به همراه داشت، اما برای مسلمانان نیزپیامدهای ناگواری به بار آورد؛ چرا که صلیبیها به فکر دور زدن مسلمانان از راه دریاهاافتادند؛ و پس از کشف «دماغهء امید نیک[ . دماغه‏ای بر ساحل جنوب غربی ایالت کاپ، جنوب آفریقای جنوبی. «دیاش» در سال ۱۴۸۸ م آن را دور زد و نام‏کابوتور منتوز و [ \دماغهء طوفانها] بر آن نهاد. واسکو دوگاما در مسافرت به هند از آن گذشت (۱۴۹۷). (دایرة المعارف فارسی).] به وسیلهء پرتغالیها، ایدهء محاصرهء مسلمانان ازپشت، صورت حقیقت به خود گرفت. دریانوردان پرتغالی از آن طریق خود را به هندوستان‏رساندند و بابستن راههای دریایی خلیج فارس و دریای سرخ، دریانوردان را زیر فشار قراردادند تا از مسیر زیر نفوذ آنان استفاده کنند؛ و این موضوع بیش از هر جای دیگری مصر وسوریه را در تنگنای اقتصادی قرار داد. صفحۀ ۱۱۳هر چند تهدید پرتغال بیشتر جنبهء اقتصادی داشت، [ولی‏] هدف مذهبی مشخصی را نیزدنبال می‏کرد. پاپ این رسالت را به آنان واگذار کرده بود که جهان اسلام را از پشت محاصره‏کنند و مسیحیت را به خاور میانه باز گردانند. در عین حال اسپانیا نیز در دنیای نو (آمریکا)همین مقصود را دنبال می‏کر[ . تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج ۱، ص ۱۸۲.]. عثمانیها نیز در مقابل تلاش پرتغالیها دست به کار شدند و پس از پیروزی بر ممالیک درمصر، ناوگان نظامی آن کشور را باز سازی کردند. در همین روزگار یعنی حدود سال ۹۳۷هـ /۱۵۳۰ م، فرمانروای گجرات هند که مورد تهاجم پرتغالیها قرار گرفته بود، از سلطان‏عثمانی تقاضای کمک کرد. به دنبال آن در سیزدهم ژوئن ۱۵۳۸ م / ۹۴۵ هـ ناوگانی به‏فرماندهی خادم سلیمان پاشا، حکمران مصر، گسیل ش[ . همان.]. وی در هنگام عبور از عدن و یمن، با استفاده از اختلافات حکومتهای محلی، نواحی ساحلی راتصرف کرد و به پایگاههای پیشرفته مهم و جدیدی دست یافت که امپراتوری می‏توانست بااستفاده از آنها منطقهء دریای سرخ را از تهاجمات آیندهء مسیحیت حفظ کند. این در واقع‏موفقیت‏آمیزترین دستاورد این لشکر کشی بود. زمانی که ناوگان خادم سلیمان به گجرات‏رسید، به جای فرمانروایی که از سلطان در خواست کمک کرده بود، یکی از پسرانش حکومت‏می‏کرد و او منکر چنین تقاضایی شد و در واقع شهر را به صورت اردوگاه نظامی سربازان‏پرتغالی در آورد تا از ورود عثمانیها به شهر جلوگیری کنند. کمبودهایی که برای نیروهای‏عثمانی ایجاد شده بود و بیم از اینکه ناوگان پرتغالیها راه عقب نشینی را بر آنان سد کند،سرانجام عثمانیها را واداشت که به مصر باز گردن[ . همان، ص ۱۸۲ - ۱۸۳.]. گرچه نبردهای دریایی عثمانیها برای دوره‏ای کوتاه صلیبیها را در تنگنا قرار داد و امنیت‏کشورهای اروپایی را در معرض تهدید قرار داد، ولی انگیزه‏های بسیار نیرومند اروپائیان‏برای کسب سودهای گزاف و کشف سرزمینهای جدید و به طور خلاصه استعمار ملتهای‏غیر اروپایی موجب گردید که ناوگانهای بازرگانی و نظامی نیرومندی ایجاد کنند و تجارت صفحۀ ۱۱۴منازعه بر سر اماکن مقدسه و جنگ کریمه‏ [ . شبه جزیره جنوب شوروی سوسیالیستی سابق اوکرائین، بر ساحل شمالی دریای سیاه( دایرة المعارف فارسی).] وجود پیروان کلیساهای ارتدوکس و پروتستان در فلسطین - که در قلمرو امپراتوری عثمانی‏قرار داشت - بهانه‏ای بود تا کشورهای فرانسه و انگلستان از یک سو و کشور روسیهء تزاری ازسوی دیگر، در امور آن سرزمین دخالت کنند؛ موضوعی که به نوبهء خود زمینهء بروز جنگ‏کریمه را فراهم آورد. هر یک از فرقه‏های گوناگون مسیحی حاضر در فلسطین در صدد بودند تا ادارهء یکی ازمکانهای مقدس را به دست گیرند و در آنجا مراسمی ویژه برپا کنند؛ و همین امر موجب بروزمنازعه در میان آنها می‏گشت. سلاطین عثمانی نیز می‏کوشیدند تا اربابان کلیساهای طرفین رامتقاعد سازند که دامنهء اختلافاتشان به خود منطقه محدود بماند و از گشوده شدن پای‏نیروهای بیگانه جلوگیری شود. اما در سال ۱۸۲۹ م / ۱۲۴۵ هـ با پشتیبانی روسیه از کشیشان‏ارتدوکس تعادل ایجاد شده میان گروههای گوناگون مذهبی به هم خورد. تزارنیکلا، دو صومعهء مسیحیان ارتدوکس را به منظور استفادهء آنان بازسازی کرد(۱۸۴۱ م / ۱۲۵۷ هـ . ق) و به دنبال آن زایران روسی به سوی اورشلیم سرازیر شدند. درواکنش به این اقدام، حکومت فرانسه به پشتیبانی از کشیشان لاتین برخاست و برای آنهاامتیازهای تازه‏ای تقاضا کرد. در این میان سلطان عثمانی می‏کوشید تا از دخالت در امورمذهبی مسیحیان خودداری ورزد، اما غافل از اینکه در پس این دعاوی مذهبی انگیزه‏های‏سیاسی نهفته است[ . ر. ک. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیهء جدید، ج ۲، ص ۲۳۶ - ۲۴۶؛ دایرةالمعارف فارسی، مصاحب.]. روسیه در مقابل امتیازات اعطا شده به لاتینها خواستار امتیازاتی برای ارتدوکسها گردیدو پس از مواجه شدن با مخالفت سلطان عبدالمجید اوّل عثمانی - که زیر تأثیر دسیسه‏هایصفحۀ ۱۱۵بریتانیا انجام شد - ایالتهای دست نشاندهء عثمانی را در «مولداوی[ . موالداوی یا مولداو یا، ترکی بغدان (nadqob، به نام مؤسس آن بغدان یکم)، ناحیه‏ای تاریخی در شمال رومانی،میان کوههای کارپات (غرب) و رود پروت (شمال)؛ مرکز شش یاسی. (دایرة المعارف فارسی).] و «والاکیا[ . والاکیا یا والاکی، به ترکی عثمانی افلاق، ناحیه‏ای تاریخی در جنوب رومانی آلپهای ترانسیلوانی آن را در شمال غربی از ترانسیلوانی و بانات جدا می‏کند، دانوب آن را در غرب از یوگوسلاوی، در جنوب از بلغارستان و در شمال از دو بروجا جدا می‏کند؛ و در شمال شرقی به مولداوی متصل است، شهر عمدهء آن بخارست، پایتخت رومانی است. (دایرة المعارف فارسی) ] به تصرف‏درآورد (ژوئیه ۱۸۵۳ م)، در مقابل ترکها نیز به روسها اعلان جنگ دادند و چندی بعد فرانسه‏و انگلستان هم وارد جنگ با روسیه شدند. سرانجام نیروهای طرفین در کریمه با یکدیگر به‏نبرد پرداختند که در پایان به شکست نیروهای روس انجامید و در پی آن معاهدهء پاریس میان‏طرفهای درگیر بسته ش[ . تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج ۲، ص ۲۴۶.]فروپاشی عثمانی‏ امپراتوری عثمانی در اوج قدرت خود گسترهء وسیعی از اروپای جنوب شرقی، خاور نزدیک‏و خاور میانه را در تصرف داشت. به طور طبیعی حفظ ملیتهای گوناگون و پیروان دو دین‏رقیب یعنی مسلمانان و مسیحیان در زیر یک پرچم کاری بس دشوار بود. به ویژه آنکه‏دولتهای بزرگ مسیحی همچون فرانسه، انگلستان و روسیه در عثمانی داعیه‏دار و ذی‏نفع‏بودند، و به انحای گوناگون به دخالت و تهدید در آن دولت می‏پرداختند. به هر حال مجموعهءعوامل داخلی و خارجی دست به دست هم داد و این نیروی برتر اسلامی را گرفتار تجزیه‏کرد. متصرفات دولت عثمانی یکی پس از دیگری از آن جدا گشتند. پیش از همه، متصرفات‏اروپایی و ممالک مسیحی نشین کسب استقلال کردند و پس از آن نوبت یکی از مناطق بسیارمهم یعنی مصر رسید که تصرف آن به وسیلهء فرانسه زمینه روی کار آمدن خاندان محمد علی‏پاشا را فراهم ساخت. وی سلسلهء مستقلی را با ریاست اسمی سلاطین عثمانی تشکیل داد و به‏صورت قدرتی رقیب برای آن دولت در آمد. صفحۀ ۱۱۶پس از آن دیگر مناطق مسلمان نشین و عربی اعلام استقلال کردند و بخشهایی ازامپراتوری به وسیلهء کریم خان زند تصرف گردید. سر انجام در جنگ یکم جهانی دولتهای‏انگلیس و فرانسه هر کدام بخشهایی از امپراتوری را در سوریه، فلسطین و بین النهرین به‏تصرف خود در آوردند. قسطنطنیه به تصرف قوای متفقین درآمد و از حکومت آن جز اینکه‏شاهد اشغال سرزمینهای خود باشد کاری ساخته نبود. آری آن سد آهنین اسلام در مقابل مسیحیت در هم شکست و آن دولت مهم پاره پاره‏گشت. مسیحیان که در دوران اقتدار عثمانی در جنگ اروپا و سواحل ایتالیا و اسپانیا از خوددفاع می‏کردند، اینک بر پاره‏های امپراتوری چنگ انداخته بودند و به صلاحدید خودشان هرطور می‏خواستند رفتار می‏کردند. یکی از بدترین و ناگوارترین پیامدهای فروپاشی عثمانی‏گشوده شدن پای یهودیان آوارهء دنیا به سرزمین فلسطین و در نهایت تشکیل دولت غاصب‏صهیونیستی (در سال ۱۹۴۸ م) بود. دولتی که به عنوان عامل و دست نشاندهء قدرتهای بزرگ‏استعماری پیوسته کشورهای اسلامی را در معرض تهدید و بحران قرار می‏دهد[ . برای آگاهی بیشتر ر. ک. دایرة المعارف مصاحب، مقالهء «عثمانی، امپراتوری».]صفحۀ ۱۳۳


۱۰۳

نگاهی به جنگهای صلیبی (1)



بررسی جنگهای صلیبی



     مفهوم شناسی‏ جنگهای صلیبی به طور خاصّ، به سلسله درگیریهایی گفته می‏شود که در سال ۴۸۹ هـ / ۱۰۹۵ م‏به وسیلهء مسیحیان اروپایی و با هدف آزادسازی بیت‏المقدس[ . بیت المقدس یا قدس، شهری است در وسط فلسطین اشغالی، ارتفاع آن از سطح دریا به ۲۴۴۰ یا (حدود ۷۳۵ متر)می‏رسد. تاریخ این شهر به هزاره سوم پیش از میلاد می‏رسد و در نزد همهء مسلمانان، مسیحیان و یهودیان مقدس می‏باشد. مهمترین بناهای تاریخی آن قبة الصخره و کلیسای قیامت است. (موسوعة المورد، منیرالبعلبکی، بی‏نا، بیروت لبنان، ج ۶، ص ۱۲).] بر ضد مسلمانان آغاز گردیدو تا سال ۶۹۰ هـ / ۱۲۹۱ م، یعنی مدت دویست سال استمرار یافت. این جنگها را از آن رو صلیبی‏خوانده‏اند که جنگجویان مسیحی، هنگام عزیمت به‏سرزمینهای اسلامی، به فرمان «پاپ‏اوربان دوم[ . اوربانوس دوم( ۱۰۳۵ - ۱۰۹۹)؛ پاپ رم (۱۰۸۸ - ۱۰۹۹). در مباحث آینده کتاب با وی بیشتر آشنا خواهیم شد. (ر.ک. موسوعة المورد).]، صلیب را نشان خویش قرار داده و آن را بر سینه و سلاحشان نقش می‏کردند[ . العدوان الصلیبی علی مصر، نسیم یوسف، جوزف، دار النهضة العربیه، ۱۹۸۱، بیروت، لبنان، ج ۲، مقدمه چاپ یکم ] جنگهای صلیبی به مفهوم خاصّ خود، چنان که گفته شد، به همان مقطع زمانی محدود بود، امّااین جنگها به معنای عام و فراگیر آن که همانا ایدهء صلیبی گری و تداوم مبارزه مسیحیت بااسلام باشد، همچنان تا به امروز برپا بوده و در جریان است. این ایده ریشه در روحیهء سلطه وانحصارطلبی، خود بزرگ بینی، زیاده خواهی، استعمارگری و تجاوز کاری اروپائیان دارد وچونان آتشی در زیر خاکستر هر از چند گاهی در گوشه و کنار جهان اسلام شعله ور می‏گردد. به ویژه پس از حصول برتری تکنولوژیک غربیان که به سبب آن مسلمانان در جایگاه‏ضعف قرار گرفتند، این تقابل به شکل برخوردی یک سویه در آمده است. طی جنگهای اوّلصفحۀ ۱۴و دوم جهانی، امپراتوری عثمانی فرو پاشید و سرزمینهای اسلامی عرصهء تاخت و تازاستعمارگران قرار گرفت، بی آنکه هیچ صدمه‏ای جدّی به غارتگران وارد آی[ . این برتری غرب نه تنها نسبت به اسلام، بلکه نسبت به دیگر تمدنها نیز حاصل گردیده بود و رابطهء با آنها نیز شکلی یک سویه یافت؛ چنانکه هانتینگتون می‏نویسد« برخوردهای چند سویهء تمدنها که محدود و مقطّع بود، جای خود را به نفوذ پایدار، سلطه جویانه و یکسویهء غرب بر همهء تمدنهای دیگر داد. پایان سدهء پانزدهم میلادی شاهد بازپس‏گیری شبه جزیرهء ایبری - اسپانیا و پرتغال - از مورها( نژادی حاصل از اختلاط اعراب و بربرها که اینک در شمال غربی آفریقا ساکن هستند و اسپانیا را از قرن هشتم میلادی تا سال ۱۴۲۹ در اشغال داشتند) آغاز نفوذ پرتقال در آسیا و راهیابی اسپانیا به قارهء آمریکا بود. در یک فاصلهء زمانی دویست و پنجاه ساله تمامی نیم کرهء غربی و بخش بزرگی از آسیا زیر نفوذ اروپا قرار گرفت. در پایان سدهء هجدهم سلطهء مستقیم اروپاییها با مقاومتهایی روبه رو شد. ابتدا ایالات متحده، سپس هائیتی و سرانجام بخش‏های آمریکای لاتین در برابر سلطهء اروپاییان طغیان کرده استقلال خود را به دست آوردند. اما در نیمهء دوم قرن نوزدهم امپریالیزم تازه نفس غرب، سلطهء خود را تقریباً بر تمامی قارهء آفریقا، شبه قاره و آسیا گسترش داد و در اوایل قرن بیستم تقریباً تمام خاور میانه را زیر کنترل مستقیم و یا غیر مستقیم خود در آورد...»(برخورد تمدنها و باز سازی نظم جهانی، هانتینگتون، ساموئل‏پی، ترجمهء محمد علی حمید رفیعی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، ۱۳۷۸، ص ۷۵).]. در دوران آن دو جنگ بزرگ یهودیان نیز به بهانهء بازگشت به«سرزمین موعود» شان در صددغصب فلسطین برآمدند؛ و به دنبال آن یهودیان و مسیحیان که در گذشته پیوسته با یکدیگردشمنی می‏ورزیدند، بر ضد مسلمانان دست دوستی دادن[ . عمده علل این دوستی را می‏توان به شرح زیر فهرست کرد: الف - اشاعهء ایده‏های سرمایه داری غرب و سنخیت آن با روحیهء زر اندوزی، زیاده خواهی و نژاد پرستی یهود. ب - سرکوبی نئونازیها به بهانهء نسل کشی یهود و یهود ستیزی. ج - ایجاد غدهء سرطانی دائمی در قلب سرزمینهای اسلامی برای اعمال نفوذ در منطقهء حساس خاور میانه. سخن هرتزل طرح تشکیل دولت اسرائیل در این زمینه بسیار صریح است. او در کتاب خود زیر عنوان دولت یهود می‏نویسد:« ما در آنجا به سان سنگری برای اروپا، در برابر آسیا خواهیم بود. ما پیش قراول تمدن غرب در برابر وحشیگری شرق خواهیم بود».(ر. ک. محاکمهء صهیونیسم اسرائیل، روژه گارودی، ترجمهء جعفر یاره، احمد نخستین، مجید خلیل زاده، سازمان انتشارات کیهان، تهران، چاپ اوّل، ص ۱۴۴)]؛ و پس از پاره پاره کردن سرزمینهای‏اسلامی، با ایجاد رژیم نامشروع اسرائیل، سرنوشتی اندوهبار را برای مسلمانان رقم زدند. اما در شرایط کنونی، مسلمانان باید بسیار هوشیار باشند، صفوفشان را هر چه فشرده‏تر و عزم‏خویش را هرچه راسخ‏تر گردانند؛ چرا که اگر در جنگهای صلیبی هدف مسیحیان به بیت‏المقدس‏محدود می‏گردید، اینک یهودیان، خواهان سراسر فلسطین، اردن هاشمی، سوریه، لبنان، بیشتصفحۀ ۱۵خاک عراق، منطقهء گسترده‏ای از خاک مصر، شامل شبه جزیرهء سینا و دلتای نیل می‏باشند؛ و ازهمه مهمتر اینکه به زمینهای جنوبی عقبه که مدینهء منوّره در آن قرار داردچشم طمع دوخته‏اند.این آرمان یهود است که برای دست یابی به آن از هیچ کوششی دریغ نمی‏کنند. بن‏گوریون،نخست وزیر وقت اسرائیل در نطقی که به مناسبت جشن فارغ التحصیلی دانشجویان دانشکده‏افسری یهودی در مارس ۱۹۴۹ م ایراد کرد گفت: «ما هنوز هدف نهایی خود را به دست نیاورده‏ایم‏و فقط گوشه‏ای از مملکت ایده‏آل‏مان را به دست آورده‏ایم و بقیهء آن باید به دست نیروهای‏فداکارمان فتح شود. در آینده جنگ را حرفهء مردم اسرائیل می‏نماییم تا بر تمام نقاط مورد نظرمان‏دست یابیم. ما آرام نمی‏نشینیم و با هرچه که به چشم ما، مانع رسیدن به هدف باشد، می‏جنگیم.آری به همین زودی به خواب شیرین پیامبران بنی اسرائیل تعبیر می‏بخشیم و تمامی ملت‏یهود را در خاک ابا و اجداد، که مرز غرب و شرق آن دو رود نیل و فرات است جمع می‏کنیم[ . سرگذشت فلسطینی، اکرم زعتیر، ترجمهء اکبر هاشمی رفسنجانی، ص ۴۲۴.]. ولی گویا که ایدهء تسلط صهیونیستها بر سرزمینهای نیل و فرات به این آسانی هم‏تحقق‏پذیر نیست و موکول به وقوع جنگی به نام هارمجدون (آرماگدون) است. و آن این‏است که به باور یهود و مسیحیت، مسیح بار دیگر در سرزمین فلسطین ظهور خواهد کرد ومقدمهء ظهور وی وقوع نبردی است که در آن دویست میلیون از ابنای بشر و از جمله ۲۳یهودیان دنیا کشته می‏شوند. طبق این اعتقاد جایی به نام مَجِدّو واقع بر سر راه قدیم مصر ودمشق در فلسطین، در طول تاریخ بیش از هر جای جهان صحنهء جنگ بوده است. به باورفاتحان کهن هر فرماندهی که مجدّو را داشته باشد در برابر همهء مهاجمان پایداری می‏کند. درنبردهای مجدون همهء ملتها درگیر می‏شوند. «این آخرین نبرد میان نیروهای نیکی و نیکوکاری به رهبری مسیح و نیروهای شیطانی به رهبری دجّال خواهد بود»، « یک ارتش ۲۰۰میلیونی شرقی طی یک سال به سمت غرب به حرکت در می‏آید و در تغییر مکان خودپرجمعیت‏ترین ناحیه‏های جهان را پیش از رسیدن به رودخانهء فرات ویران خواهد ساخت».در آن جنگ شمار زیادی از یهودیان -حتی بیش از آنچه توسط نازی‏ها کشته شدند - به قتل‏می‏رسند و به این ترتیب یهودیان تصفیه می‏شوند و می‏توانند مسیح را به عنوان نجات دهندهءخود بشناسند. پس از آن خداوند سرزمین اسرائیل را نجات خواهد بخشید. صفحۀ ۱۶برای تحقق این ایده باید پیوسته بر طبل جنگ کوبید و در راه ویران سازی جهان کوشید.به نظر مسیحیان صاحب این ایده «نیازی نیست که انسان برای از میان بردن آلودگی محیطزیست شهرهای خودمان و یا قحطی و گرسنگی همه گیر در هندوستان و آفریقا کاری بکند.ما نباید نگران گسترش یافتن سلاحهای اتمی در دنیا باشیم. نیازی نیست که سعی کنیم ازجنگ میان عربها و اسرائیل جلوگیری کنیم، بلکه به جای همهء اینها باید دعا کنیم که این جنگ‏در بگیرد و همهء دنیا را در کام خود بکشد. زیرا که این بخشی از طرحهای آسمانی است[ . ر. ک. تدارک جنگ بزرگ، هال سل، گریس، ترجمهء خسرو اسدی، مؤسسهء خدمات فرهنگی رسا، چاپ یکم، ۱۳۷۷، تهران، ص ۵۰ - ۹۰.]. وجود چنین باورهایی است که تجاوزگری را برای غربیان توجیه می‏کند؛ و به همین دلیل‏است که می‏بینیم با وجود اظهار تنفر بیشتر مورخان اروپایی نسبت به جنگ‏های صلیبی، درعصر حاضر رئیس جمهور امریکا - بوش - تهاجم این کشور را به افغانستان از نوع صلیبی‏می‏خواند. هر چند که او بیمناک از خشم مسلمانان از گفته‏اش پشیمان می‏گردد، اما تجاوزبی‏دلیل آمریکا به عراق و تهدید کشورهای ایران و سوریه و حزب الله لبنان به خوبی نشان‏می‏دهد که بوش از ایدهء صلیبی - صهیونیستی پیروی می‏کند. نوشتهء حاضر بر آن است تا پروندهء جنگهای صلیبی را باز خوانی کند و نشان دهد که‏منادیان جنگهای صلیبی در تصوّری واهی به سر می‏برند، چرا که آن جنگها با همهء زیانهایی‏که بر قلمرو اسلامی وارد کرد، در پایان به پیروزی مسلمانان و شکست مسیحیان انجامید.حکومت پادشاهان اروپایی در اورشلیم هفتاد سال بیش نپایید و به دست صلاح الدین ایوبی‏سقوط کرد. تصور نشود که در روزگار ما کشورهای اسلامی گرفتار پراکندگی و ضعفند ومقابله با تهاجم مسیحیان در توان آنها نیست. خیر، در دوران جنگهای صلیبی نیز دنیای‏اسلامی دستخوش تفرقه بود و در حالی که مسیحیان از سراسر اروپا پیوسته نیرو اعزام‏می‏کردند، شمار مجاهدان اسلامی تنها به نیروهای مصر و شام محدود بود؛ ولی روزگار ما باگذشته یک تفاوت عمده دارد و آن این است که هرچند هدف اصلی برپاکنندگان جنگهای‏صلیبی مادی و استعماری بود، اما به ظاهر آن را دینی قلمداد کردند و جهاد در راه خدا خواندند؛ واین توجیه تأثیر بسیار فراوانی در تهییج اروپائیان و جانفشانی شان در راه این جنگها می‏نهادصفحۀ ۱۷اما در روزگار کنونی آنان هیچ انگیزه‏ای دینی ندارند و برای دستیابی به پاداش اخروی مبارزه‏نمی‏کنند؛ و هنگامی که مسلمانان مبارزه برای آزادی فلسطین را، همانند دوران جنگهای‏صلیبی جهاد تلقی می‏کنند و کشتگان خود را شهید می‏خوانند، خشم آنان برانگیخته می‏شود. امروزه بر مسلمانان است که پروندهء دفاع تاریخی خود در جنگهای صلیبی را باز نگهدارند ودر باره‏اش هر چه بیشتر بنویسند و بخوانند و درسهای آن را سرلوحهء رفتار خویش قرار دهند.همان کاری که دشمنان ما می‏کنند و ضمن بازگویی و باز نویسی مکرّر تاریخ آن جنگها، از تجربهءنیاکان خود در برخورد با ما سود می‏جویند. چنان که استاد بسام العسلی - از نویسندگان تاریخ نظامی‏جنگهای صلیبی - یاد آور می‏شود؛ امروزه، ساکنان مغرب زمین بخش عمده‏ای از تلاشهای‏پژوهشی خود را به تجربهء جنگهای صلیبی اختصاص داده‏اند و در طول نیم سدهء گذشته - و به‏طورمشخص پس از تشکیل رژیم صهیونیستی - انبوهی از آثار پژوهشی را در این زمینه پدید آورده‏ان[ . فن الحرب الاسلامی، دارالفکر، بیروت، لبنان، چاپ یکم، ج ۴، ص ۹ - ۱۱ .]شمار جنگهای صلیبی‏ در بارهء شمار جنگهای صلیبی باید گفت که تداوم تهاجم صلیبیها بر ضد مسلمانان موجب‏افزایش آنها در طول تاریخ گردیده است. در حالی که برخی از منابع شمار جنگهای صلیبی را نُه‏جنگ نوشته‏ان[ . ر. ک. دایرة المعارف فارسی، مقالهء«جنگهای صلیبی».]. مورخّانی چون استاد بسام العسلی شمار آنها را بالغ به سیزده جنگ دانسته‏ان[ . وی پس از ارائهء فهرست جنگهای صلیبی می‏نویسد:«باری حمله‏های صلیبی نه با فتح قسطنطنیه در سال ۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م به وسیلهء ترکان عثمانی پایان یافت و نه با استیلای فرنگان صلیبی بر غرناطه در سال ۸۹۷ هـ / ۱۴۹۱ م. بلکه پس از آن نیز در چارچوب حمله‏های منظم بر ضد سرزمینهای مغرب اسلامی (مغرب، الجزایر، تونس و برقه) به فرماندهی اسپانیائیها و پرتغالها استمرار یافت. تنها با این تفاوت که این حمله‏ها در چارچوب جنگهای صلیبی قرار نداشت. قضیه در بارهء حمله‏های صلیبی که زیر پرچم استعمارگران غربی به سراسر جهان اسلام بویژه بر ضد کشورهای عربی - اسلامی انجام پذیرفته نیز به همین منوال است؛ و این موضوع مورخان را بر آن داشته است تا از آنها به عنوان حملهء دوازدهم و از حمله‏های اسرائیل به فلسطین و دیگر سرزمینهای اسلامی به عنوان حمله سیزدهم یاد کنند. این در حالی است که شماری دیگر از حملهء صهیونیستها به عنوان حملهء دهم یاد می‏کنند، چرا که با حمله‏های صلیبیان به سرزمین شام ارتباط مستقیم دارد». (فن الحرب الاسلامی، ج ۴، ص ۱۰ - ۱۱) ].در مجموع فهرست زیر از سوی پژوهشگرانی که به دسته بندی این جنگها پرداخته‏اند ارائه‏گردیده است[ . وی پس از ارائهء فهرست جنگهای صلیبی می‏نویسد:«باری حمله‏های صلیبی نه با فتح قسطنطنیه در سال ۸۵۷ هـ / ۱۴۵۳ م به وسیلهء ترکان عثمانی پایان یافت و نه با استیلای فرنگان صلیبی بر غرناطه در سال ۸۹۷ هـ / ۱۴۹۱ م. بلکه پس از آن نیز در چارچوب حمله‏های منظم بر ضد سرزمینهای مغرب اسلامی (مغرب، الجزایر، تونس و برقه) به فرماندهی اسپانیائیها و پرتغالها استمرار یافت. تنها با این تفاوت که این حمله‏ها در چارچوب جنگهای صلیبی قرار نداشت. قضیه در بارهء حمله‏های صلیبی که زیر پرچم استعمارگران غربی به سراسر جهان اسلام بویژه بر ضد کشورهای عربی - اسلامی انجام پذیرفته نیز به همین منوال است؛ و این موضوع مورخان را بر آن داشته است تا از آنها به عنوان حملهء دوازدهم و از حمله‏های اسرائیل به فلسطین و دیگر سرزمینهای اسلامی به عنوان حمله سیزدهم یاد کنند. این در حالی است که شماری دیگر از حملهء صهیونیستها به عنوان حملهء دهم یاد می‏کنند، چرا که با حمله‏های صلیبیان به سرزمین شام ارتباط مستقیم دارد». (فن الحرب الاسلامی، ج ۴، ص ۱۰ - ۱۱) ]صفحۀ ۱۸- حملهء صلیبی یکم: به سال ۴۹۳ هـ ۱۰۹۹ م آغاز شد و با اشغال انطاکیه، قدس و شهرهای‏ساحلی سرزمین شام پایان یافت. - حملهء صلیبی دوم: این حمله بین سالهای ۵۴۲ تا ۵۴۴ هـ / ۱۱۴۷ تا ۱۱۴۹ میلادی - پس ازباز پس‏گیری «رها[ . رها. یا اوسا شهری قدیمی در محل شهر کنونی اورفه، در جنوب ترکیهء آسیایی، از مراکز قدیمی نقل تمدن شرق وغرب و از مراکز قدیم مسیحیت. (ر. ک. دایرة المعارف فارسی).] و بیرون رانده شدن فرنگان به وسیلهء خاندان زنگی از آنجا - آغاز شد وصلیبیها کوشیدند تا بر دمشق استیلا یابند. - جنگ صلیبی سوم: ۵۸۵ - ۵۸۸ هـ / ۱۱۸۹ - ۱۱۹۲ م؛ این جنگ پس از پیروزی مسلمانان‏در حطین و فتح قدس انجام گردید و دستاورد مهمی برای صلیبیها در بر نداشت. - جنگ چهارم: ۵۹۹ - ۶۰۱ هـ / ۱۲۰۲ - ۱۲۰۴ م؛ هدف این حمله صلیبی شهر قسطنطنیه‏بود؛ که با موفقیت همراه گردید. - جنگ پنجم: ۶۱۶ - ۶۱۸ هـ / ۱۲۱۹ - ۱۲۲۱؛ این حمله با هدف چیره شدن بر مصر و جداساختن آن از دیگر سرزمینهای اسلامی انجام گردید که به شکست صلیبیها منتهی شد. - جنگ ششم: ۶۲۶ - ۶۲۷ هـ / ۱۲۲۸ - ۱۲۲۹؛ طی این حمله حاکمیت قدس و باریکه‏ای که‏آن را به امارتهای ساحلی فرنگان متصل می‏کرد به صلیبیها بازگشت. - جنگ هفتم: ۶۴۶ - ۶۵۲ هـ / ۱۲۴۸ - ۱۲۵۴ م؛ این حمله نیز برای چیره شدن صلیبیها برمصر انجام گردید که با شکست آنها در المنصوره پایان یافت. - حملهء صلیبی هشتم: ۶۶۹ هـ / ۱۲۷۰ م؛ این حمله با شکست در مقابل تونس پایان یافت. - حملهء صلیبی نهم: ۷۶۷ هـ / ۱۳۶۵ م؛ مهاجمان صلیبی طی این جنگ اسکندریه را موردحمله قرار دادند و پس از غارت و نابودی آن به قبرس بازگشتند. - حملهء دهم: ۷۹۸ هـ / ۱۳۹۵ م؛ این حمله به وسیلهء ترکان عثمانی در نیکو پولس در هم‏شکسته شد. - حملهء یازدهم: ۸۴۸ هـ / ۱۴۴۴ م؛ این حمله نیز به وسیلهء ترکان عثمانی در فارنا شکست‏داده شد. صفحۀ ۱۹قلمرو جنگهای صلیبی‏ آناطولی، شام، فلسطین، مصر، مدیترانه و به ویژه سواحل شرقی آن و نیز منطقهء بالکان ازجمله مناطقی بودند که در جنگهای صلیبی تا دورهء عثمانی صحنهء پیکار بودند[ . برای آگاهی بیشتر ر.ک. اطلس تاریخ اسلام، مونس، حسین، ترجمهء آذرتاش آذرنوش، انتشارات سازمان‏جغرافیایی نیروهای مسلح، چاپ دوم، تهران، ص ۳۲۹ - ۳۴۱.] در دورهءجدید و به ویژه پس از تشکیل رژیم غاصب اسرائیل، قلمرو جنگهای صلیبی بیشتر در قالب‏تشکیل دولت از نیل تا فرات یهود و نیز خاورمیانهء بزرگ تعریف می‏شود. در واقع غربیهامی‏خواهند با گره زدن سرنوشت کشورهای گوناگون اسلامی به یکدیگر، هدفهای‏صهیونیستهای مسیحی و صلیبیهای یهودی یکجا بر آورده سازند. نخستین بار در دههء ۹۰اصطلاح خاورمیانهء بزرگ از سوی شیمون پرز، نخست وزیر وقت اسرائیل مطرح گردید.وی به همراه آرلی نور کتابی را به همین نام به چاپ رساند. ایده‏های این کتاب یکی از منابع‏راهبرد ایالات متحدهء آمریکا را در خاور میانه تشکیل می‏داد و بر پایهء آن حیات اسرائیل درشکل فعلی ادامه می‏یافت و نظامهای منطقه به تدریج دگرگون می‏شد. صفحۀ ۲۰اما چندی بعد «خاورمیانهء بزرگ‏تر» جایگزین خاورمیانهء جدید شیمون پرز شد وباردیگر الزامات راهبردی - امنیتی در قالب جغرافیای راهبردی (ژئو پلیتیک، جغرافیای‏سیاسی و ژئو اکونومیک و جغرافیای اقتصادی وانرژی) به شکل عریان و برهنه مورد تاییدقرار گرفت. از سالهای ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ موضوع «خاورمیانهء بزرگ‏تر» و جایگاه آن و راهبردامنیت ملی ایالات متحده درقرن بیست ویکم به طور جدی مطرح شد. در این رویکرد در«ارزیابی راهبردی ۱۹۹۸» منافع ایالات متحدهء آمریکا در منطقهء خاورمیانهء بزرگتر که شمال‏آفریقا، ترکیه، اسرائیل و افغانستان را نیز شامل می‏شد؛ به ترتیب: تأمین نیازهای انرژی؛مقابله با ایران و عراق؛ صلح اعراب و اسرائیل؛ و ممانعت از فروپاشی نظامهای درهم‏گسیخته و در آستانهء اضمحلال معرفی شد[ . طرح خاور میانهء بزرگ‏تر، حسینی، حسن، انتشارات مؤسسهء فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران، ۱۳۸۳، ص ۳۱ - ۳۲.]. «آدام گار فنیکل» از «انستیتو تحقیقات سیاست خارجی» طی یک سخنرانی، خاورمیانهءبزرگ‏تر را شامل جهان اعراب، اسرائیل، ترکیه، ایران، آسیای میانه و قفقاز مطرح نمود. اما«لسر»، «ناردولی» و «ارغوان» در کتاب «ریشه‏های بحران در خاورمیانهء بزرگ‏تر» این منطقه‏را شامل شمال آفریقا، ترکیه، فلسطین، خلیج فارس و حاشیه‏های این مناطق؛ یعنی آسیای‏میانه و قفقاز، مطرح می‏کنند و منافع آمریکا را در این منطقه تا سال ۲۰۲۵ در شش محورچنین مطرح می‏نمایند: ۱. ادامهء حیات اسرائیل و فرایند صلح خاورمیانه؛ ۲. دسترسی به نفت؛ ۳. ممانعت از به قدرت رسیدن هژمون منطقه‏ای چالشگر؛ ۴. ممانعت از گسترش سلاح کشتار جمعی؛ ۵. اصلاح اقتصادی وسیاسی وثبات کشورها؛ ۶. کنترل تروریسم[ . همان مأخذ، ص ۳۲-۳۳.]


جغرافیای فلسطین و قدس‏ سرزمین فلسطین از سوی غرب به دریای مدیترانه، از شمال به جمهوری لبنان، از شرق به‏رود اردن و جمهوری سوریه و از جنوب به شبه جزیرهء سینا - ی مصر - محدود می‏باشد. ازفلسطین گاه با عنوان سوریهء جنوبی یاد می‏شود، زیرا که از لحاظ جغرافیایی بخشی از جنوب‏سوریه را تشکیل می‏دهد. این سرزمین از نظر جغرافیایی برای کشورهای عربی حائز اهمیت‏بسیار است، زیرا در قلب این کشورها قرار دارد و در حقیقت به مثابهء پلی است که ممالک‏عربی آسیا را به سرزمینهای عربی آفریقا متصل می‏کند و راه ارتباط و اتصال جزیرة العرب به‏دریای مدیترانه به شمار می‏آی[ . سرگذشت فلسطین یا کارنامهء سیاه استعمار، زعیتر، اکرم، ترجمهءاکبرهاشمی رفسنجانی، بی‏نا، بی‏تا، بی‏جا، ص‏۲۱.]. فلسطین ۲۷۰۲۴ کیلومتر مربع وسعت دارد. از این مقدار دو دریاچهء طبریه وحوله‏ونصف دریای مرده (بحرالمیت) - که متعلق به فلسطین است - ۷۰۴ کیلومتر مربع را به خوداختصاص داده‏اند و - ۲۶۳۲۰ کیلومتر مربع باقیمانده خشکی است[ . همان.]. سرزمین فلسطین شهرها، بنادر، وآبادیهای فراوان دارد؛ که جغرافی دانان و جهانگردان‏مسلمان به شرح و توصیف آنها همت گمارده‏اند. یاقوت حموی، جغرافی‏دان شهیر اسلامی‏دربارهء فلسطین می‏نویسد: «فلسطین آخرین ناحیهء شام از سوی مصر و مرکز آن بیت المقدس‏است. از مشهورترین شهرهای آن عسقلان، رمله، غزه، ارسوف، قیساریه، نابلس، اریحا،عمان، یافا و بیت جبرون می‏باشد». در تعیین حدودش گفته‏اند: فلسطین نخستین اجناد (مفرصفحۀ ۲۲آن جند \لشکرگاه) شام از ناحیهء غرب است. طول آن برای سواره مدت سه روز است. آغازآن از رفح از سوی مصر و پایان آن الّلجون از سوی غور است. عرض آن نیز از یافا تا اریحاحدود سه روز است، بیشتر آن کوهستانی و دشت در آن کم است[ . معجم البلدان، حموی، یاقوت، دارصادر، بیروت، ۱۳۹۹ هـ (۱۹۷۹ م) واژهء فلسطین.]. مهم‏ترین شهر فلسطین بیت المقدس است. مسلمانان برای این شهر فضایل بسیاری‏قائل‏اند؛ و قداست مسجدش را همسنگ قداست مسجدالحرام و مسجدالنبی می‏دانن[ . در اهمیت این مسجد همین بس که پیش از تعیین کعبه به عنوان قبله، مسلمانان به سوی آن نماز می‏گزاردند.دربارهءفضایل شهر بیت المقدس پس از فتح آن به وسیلهء صلاح الدین ایوبی کتابهای بسیاری نوشته شد، تا بدین وسیله توّجه مسلمانان به آن جلب گردد ودر مقابل صلیبیها از آن دفاع کنند (ر.ک .فضائل بیت المقدس، ضیاءالدین محمدبن عبدالواحد بن احمدمقدس حنبلی، دارالفکر، دمشق، سوریه، ۱۴۰۵ هـ ، ص ۲۶-۲۷)]. درزبان فارسی زیباترین توصیف را از - بیت المقدس ناصر خسرو قبادیانی -شاعر و نویسندهءسده‏های چهارم وپنجم هجری - دارد که می‏نویسد: «سواد و رستاق بیت المقدس همه کوهستان است، همه کشاورزی و درخت زیتون وانجیر و غیره تمامت بی آب [ دیم‏ ] است و نعمتها فراوان و ارزان باشد. و کدخدایان باشند که‏هر یک پنجاه هزار من روغن زیتون در چاهها و حوضها پر کنند و از آنجا به اطراف عالم برند.و گویند به سرزمین شام قحط نبوده است و از ثقات شنیدم که: پیغمبر، علیه السلام و الصلوة،را به خواب دید یکی از بزرگان که گفتی: یا پیغمبر خدا! ما را در معیشت یاری کن». پیغمبر،علیه السلام، در جواب گفتی:« نان و زیت شام بر من». اکنون صفت شهر بیت المقدس کنم:شهری است بر کوهی نهاده و آب نیست مگر از باران، و به رستاقها چشمه‏های آب است، امابه شهر نیست. و شهری بزرگ است که آن وقت که دیدیم بیست هزار مرد در وی بودند وبازارهای نیکو و بناهای عالی، و همهء زمین شهر به تخته سنگها فرش انداخته و هرکجا کوه‏بوده است و بلندی، بریده‏اند و هموار کرده، چنان که چون باران بارد همهء زمین پاکیزه شسته‏شود. و در آن شهر صنّاع بسیارند و هر گروه را رسته‏ای جدا باشد. و جامع آن مشرقی است وبا روی مشرقی شهر با روی جامع است»[ . سفرنامهء حکیم ناصر خسرو قبادیانی، به کوشش محمد دبیر سیاتی، کتاب فروشی زوّار، تهران، ۱۳۵۶، ص ۳۵ - ۳۶.]صفحۀ ۲۳یادآور می‏شود که پس از اشغال سرزمین فلسطین به وسیلهء صهیونیستها و تشکیل دولت‏غاصب اسرائیل در این منطقه، جغرافیای سیاسی فلسطین پیوسته دستخوش تغییر بوده است‏و منازعهء تاریخی تقسیم آن میان اعراب و یهود ادامه دارد. آخرین اقدام ارضی، احداث دیوارحایل به وسیلهء اسرائیل است، که قصد دارد به این وسیله فلسطینیان را در مناطقی محدودمحصور گرداند. این موضوع نخست در شورای امنیت سازمان ملل متحد مطرح گردید، ولی‏شورا پرونده را به دیوان بین المللی لاهه ارجاع داد. داوران این دیوان نیز، به استثنای نمایندهءآمریکا، همگی به نفع فلسطینیان رأی داده خواستار تخریب دیوار و پرداخت غرامت به‏فلسطینیان گردیده‏اند[ . روزنامهء جمهوری اسلامی، شماره مورخ بیستم تیرماه ۱۳۸۳.]صفحۀ ۲۴




اهمیّت بیت‏ المقدس در نزد یهودیان، مسیحیان و مسلمانان‏الف. آثار بازمانده از عهد ایوبی (۵۶۴ - ۶۵۰ هـ / ۱۱۶۹ - ۱۲۵۲ م) ۱. زاویهء خثینه - صلاح الدین ایوبی. ۲. ماء العروب - ملک العادل. ۳. جامع عمری - ملک الافضل نور الدین، ابوالحسن علی بن صلاح الدین. صفحۀ ۲۸ب. آثار بازمانده از ایام دولت ممالیک‏ [ . ممالیک: عنوان دو سلسلهء متوالی از اسرای مسلمان که جمعاً از حدود ۶۴۸ هـ . ق تا ۹۲۲ هـ . ق در مصر و شام فرمانروایی کرده‏اند. از این سلسله، یک سلسله به نام ممالیک بحری یا ممالیک بحریه از ۶۴۸ تا ۷۸۴ هـ . ق حکمرانی داشته‏اند و سلسلهء دیگر که از ۷۸۴ تا ۹۲۲ هـ . ق فرمانروا بوده‏اند ممالیک برجی یا برجیه خوانده می‏شدند. حکومت ممالیک با استیلای عثمانی بر مصر خاتمه یافت. (فرهنگ فارسی، مصاحب، مادهء ممالیک).] بحریه (۶۵۰ - ۷۸۴ هـ / ۱۲۵۳ - ۱۳۸۳ م). ۱. رباط علاءالدین بصیر - امیر علاءالدین ایدغدی بن عبداللََّه الصالحی النجمی. ۲. دار الحدیث - امیر شرف الدین عیسی بن بدر الدین ابی القاسم الهکاری. ۳. رباط منصوری - سلطان الملک المنصور قلاوون الصالحی. ۴. زاویة کبکیه - امیر علاء الدین ایدغدی بن عبداللََّه کبکی. ۵ . رباط کرد - مقر السیفی کُرد. ۶ . مدرسهء دواداریه - امیر علم الدین ابو موسی سنجر عبداللََّه الدوادار الصالحی النجمی. ۷. مدرسهء اوحدیه - الملک الاوحد نجم الدین یوسف بن الملک الناصر صلاح الدین داود بن‏الملک المعظم عیسی. ۸ . مدرسهء اسلامیه - خواجه مجدالدین ابوالفدا اسماعیل اسلامی. ۹. زوایا المغاربه - شیخ عمربن عبداللََّه بن عبدالنبی المغربی المصمودی المجرد. صفحۀ ۲۹۱۰. تربت جالقیه(معروف به دارالخالد) - رکن الدین بیبرس بن عبداللََّه الصالحی النجمی. ۱۱. جامع قلعة القدس - یا مسجد جامع قلعهء بیت المقدس - الملک الناصر محمدبن قلاوون. ۱۲. رواقهای مسجد الاقصی - الملک الناصر محمدبن قلاوون. ۱۳. تربت سعدیه - امیر سعدالدین مسعود بن بدر سنقر عبداللََّه الرومی. ۱۴. مدرسهء کریمیه - کریم الدین عبدالکریم بن المعلم هبةاللََّه بن مکانس. ۱۵. مدرسهء جاولیه - امیر علم الدین سنجر الجاولی. ۱۶. مدرسهء تنکزیه - امیر تنکز الناصری. ۱۷. مدرسهء امینیه - الصاحب امین الدین عبداللََّه. ۱۸. خانقاه فخریه - قاضی فخرالدین ابو عبداللََّه محمدبن فضل الله. ۱۹. مدرسة ملکیه - حاج آل ملک الجو کندار. ۲۰. زاویهء مهمازیه - شیخ کمال الدین المهمازی. ۲۱. تربت ترکان خاتون - ترکان خاتون بنت طقطبای بن سلجوقطای ازبکی. ۲۲. تربت کیلانیه - حاج جمال الدین بهلوی ابن الامیر شمس الدین محمد الکیلانی. ۲۳. مدرسة فارسیه - امیر فارس الدین البکی بن الامیرقطلو ملک بن عبداللََّه. ۲۴. مدرسه و تربت ارغونیه - امیر ارغون الکاملی. ۲۵. زاویهء محمدیه - محمدبک زکریا الناصری. ۲۶. زاویهء طواشیه - شیخ شمس الدین محمدبن جلال الدین عرب فخرالدین احمد. ۲۷. مدرسهء طشتمریه - امیر طشتمر از امیران قلاوون. ۲۸. مدرسهء منجکیه - امیر منجک، از امیران قلاوون. ۲۹. مدرسة طازیه - امیر سیف الدین طازبن قطفاج. ۳۰. مدرسهء شیخونیه - امیر سیف الدین قطبشان. ۳۱. دارالقرآن اسلامیه - سراج الدین عمر بن ابی بکر القاسم السلامی. ۳۲. مدرسهء محدثیه - عز الدین ابو محمد عبدالعزیزالعجمی الاردبیلی. ۳۳. رباط ماردینی - دوزن از ممالیک آزاد شدهء الملک الصالح. ۳۴. مدرسهء سعردیه - مجدالدین عبدالغنی بن سیف الدین ابی بکر یوسف الاسعردی. صفحۀ ۳۰ج. آثار بازمانده از ایام دولت ممالیک برجیه (۷۸۴ - ۹۲۲ هـ / ۱۳۸۲ - ۱۵۱۶ م). ۱. خان سلطان (الوکاله): الملک الظاهر ابوسعید برقوق. ۲. زاویهء قرمیه: شمس الدین ابوعبداللََّه محمدبن احمد القرمی. ۳. منبر برهان الدین: برهان الدین بن جماعه. ۴. تربت السّت طنسق مظفریه (امروزه به دار الایتام الاسلامیه معروف است):السّت طنسق‏بنت عبداللََّه المظفریه. ۵. زاویة وفائیه. ۶. زاویهء شیخ یعقوب العجمی. ۷. مدرسهء صبیبیه: امیر علاءالدین علی بن ناصر الدین محمد. ۸. مدرسهء کاملیه: حاج کامل، از اهالی طرابلس. ۹. مدرسهء باسطیه: قاضی زین الدین عبدالباسط بن خلیل الدمشقی. ۱۰. مدرسهء طولونیه: شهاب الدین احمد ابن الناصر محمد طولونی الظاهری. ۱۱. مدرسهء غادریه: زوجهء امیر ناصر الدین محمد بن الغادر. صفحۀ ۳۱د. آثار باقیمانده از عهد عثمانی (۹۲۳ - ۱۳۳۶ هـ / ۱۵۱۷ - ۱۹۱۷ م). ۱. مسجد قیمری: از بناهای قرن دهم. ۲. قبهء رواح:از بناهای قرن دهم. ۳. قبهء مضر: از بناهای قرن دهم. ۴. حمام سلطان: از بناهای قرن دهم. ۵. قبر نبی داود: از بناهای سال ۹۳۰ هـ . ۶. مأذنهء قلعه: از بناهای سال ۹۳۸ هـ . ۷. محراب قبة النبی: محمد بک، از والیان شهر بیت المقدس. ۸. رباط بیرم: بیرم شاویش بن مصطفی. ۹. مدرسهء رصاحیه: بیرم شاویش بن مصطفی. ۱۰. تکیهء خاصگی سلطان: خاصگی سلطان، زوجهء سلطان سلیمان عثمانی. ۱۱. حجرهء محمد آغا: آن رامحمد آغا به سال ۹۹۶ هـ ساخت. ۱۲. جامع مولویه: از بناهای سال ۹۹۵ هـ . ۱۳. زاویة افغانیه (النقشبندیه). ۱۴. محراب علی پاشا. ۱۵. قبهء یوسف. ۱۶. قبهء یوسف آقا[ . بیت المقدس، اسعدی، مرتضی، بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، تهران ۱۳۶۷، ص ۱۵۳ - ۱۸۷.]صفحۀ ۳۲با وجود این آثار و بناهای کهن تاریخی، امروزه هر بیننده‏ای در بیت المقدس در خواهدیافت که این شهر به مسلمانان فرهنگ دوستی تعلق دارد که دوران حضور و استقرارشان به‏صدها سال پیش از صهیونیستها باز می‏گردد. تاریخ کهن این بناها بی‏ریشگی صهیونیستها راتأیید می‏کند و خود آنها نیز با دیدن این معماریهای کهن و پر رمز و راز احساس حقارت وزبونی می‏کنند. شاید هم به همین دلیل در خلال جنگهای گوناگون اقدام به ویران سازی‏برخی از آن بناها کرده‏اند. از جمله در سال ۱۳۴۸ هـ / ۱۹۶۹ م مسجد الاقصی را به آتش‏کشیدند وبسیاری از آثار با ارزش آن مثل منبر صلاح الدین رانابود ساختند. نکتهء دیگر اینکه به پیشنهاد هرتزل، کشور اسرائیل باید «در یک فضای خالی باشد». به‏راستی آیا وجود این همه آثار و ابنیه باستانی نشان چیست؟ در کدامیک از شهرهای دنیا که به‏اندازهء بیت المقدس وسعت و قدمت دارند، آثار و ابنیه بیشتری وجود دارد که این منطقه راخالی از سکنه معرفی کنیم؟ آیا این همه اثر و بنا نشان عمران و آبادی مناطق پیرامون‏بیت‏المقدس نیست؟ چه کسی باید قضاوت کند؟ تاریخ یا صهیونیستها؟ روشن است که درقضاوت صهیونیستی، ساکنان بومی و خاندان پر سابقه و ریشه دار ساکن بیت المقدس انسان‏به حساب نمی‏آیند! یکی از زیباترین تعبیرها و رساترین تحلیلها را دربارهء منزلت بیت المقدس در نزدمسیحیان، یهودیان و مسلمانان، پروفسور روژه گارودی دارد که می‏نویسد: والاترین‏لحظات سه مذهب بزرگ آسمانی در اورشلیم به یکدیگر می‏پیوندد: لحظهء فداکاری ابراهیم،که مظهر پایه گذاری ایمان است، از عقل واخلاق فراتر می‏رود وبه آنها نسبیت می‏بخشد ومیان یهودیت، مسیحیت و اسلام مشترک است. لحظهء مرگ و بازگشت مسیح به زندگی ولحظهء معراج حضرت محمد(ص) از همان نقطه که قرآن کریم همانند تورات، آن را محل‏فداکاری ابراهیم می‏شناسد وبه طور مساوی مورد احترام یهودیان و مسیحیان است.مسلمانان پیش از آنکه به سوی مکّه - که خود نیز به سنت ابراهیم مربوط است - نماز گزارند،به طرف بیت المقدس نماز می‏خواندند. بدین قرار بیت المقدس برای یهودیان همچون مسیحیان و مسلمانان در حکم یک «مکان‏مقدس» مذهبی بوده که نماز و عبادت همه به سوی آن انجام می‏شده است. برای سه مذهبصفحۀ ۳۳آسمانی، بیت المقدس مظهر اجتماع تمام بشریت، گرداگرد یک ایمان مشترک است که‏فداکاری ابراهیم، اقدام بنیادین آن را تشکیل می‏دهد. بدین جهت است که در مدت یازده قرن‏است که مسلمانان نگهبان و امانت‏دار آن بوده‏اند، مکانهای مقدس را محترم شمرده‏اند و به‏تمام زایران مذاهب دیگر، اجازهء ورود به آنجا را دادند. آنگاه که صلاح الدین ایّوبی،بیت المقدس را آزاد نمود، اوّلین دستوری که صادر کرد، بازگشایی آن به روی یهودیان وتمام مسیحیان بود؛ در حالی که صلیبیان، یهودیان و مسیحیان معتقد و مسلمانان را یا قتل عام‏کرده و یا از آنجا رانده بودند. جنگهای صلیبی در حکم یک «صهیونیسم مسیحی» بود، به‏همان‏گونه که صهیونیسم سیاسی کنونی یک «جنگ صلیبی یهودی» می‏باشد، و در هر دوصورت، نوعی فساد معنویت و ایمان است»[ . ماجرای اسرائیل صهیونیسم سیاسی، گارودی، روژه، ترجمهء منوچهر بیات مختاری، مؤسسهء چاپ وانتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۶۴، ص ۱۳۳.]








اوضاع سیاسی جهان اسلام در آستانهء جنگهای صلیبی عباسیان‏ خلافت عباسی که روزگاری اعظم ممالک اسلامی را در پنجهء قدرت خویش داشت، دردوران ضعف وناتوانی به سر می‏برد. قدرت خلافت که پیش از آن به وسیلهء خاندان شیعی آل‏بویه رو به تضعیف نهاده بود، در این دوره تحت تأثیر سلاطین سلجوقی قرار داشت. هر چندکه سلاجقه مذهب تسنن داشتند وبه خلفای بنی عباس به دیدهء احترام می‏نگریستند، اما این‏کار پیش از آنکه به خاطر مقام خلافت باشد، برای حفظ موقعیت و توجیه حکومت خودشان‏بود. خلفا نیز تنها به این دل خوش بودند که سلاطین به نام آنها سکّه می‏زنند خطبه می‏خوانندو تأیید سلطنت خویش را از آنان می‏گیرند، ولی این چیزی نبود که گرهی را از کار مسلمانان‏مورد حملهء صلیبیها بگشاید. در هنگام حملهء صلیبیها خلیفهء عباسی، مستظهر بالله بود. به روزگار وی صلح و آرامش ازقلمرو خلافت عباسی رخت بر بسته و سراسر آن راجنگ وآشوب فرا گرفته بود. در روزگاصفحۀ ۵۴این خلیفه که مدت ۲۵ سال به درازا کشید، حوادث بسیاری روی داد که مهمترین آنها رابه طور فهرستوار مورد اشاره قرار می‏دهیم: اولین حادثهء مهم، ورود صلیبیها به قلمرواسلامی و تصرف نیقیه بود و چندی پس از آن بیت المقدس به تصرف درآمد. دعوت‏باطنیها در اصفهان گسترش یافت. محمد بن ملکشاه بر برادرش سلطان برکیاروق‏شورید و براو پیروز گشت. کار باطنیها در عراق بالا گرفت به طوری که همهء مردم به ویژه‏امیران وبزرگان به وحشت افتادند ودر زیر لباس خود زره‏می‏پوشیدند. در بغداد بیماری‏حصبه شیوع پیدا کرد و شمار بسیاری از کودکان را به هلاکت رساند وبه دنبال آن وباپیچید. در نهاوند شخصی ادعای پیغمبری کرد و شمار بسیاری بر او گرد آمدند ولی‏سرانجام به قتل رسید. علاوه بر اینها حوادث و بلایای طبیعی نیز خسارتهای فراوانی به‏مردم وارد ساخت، به طوری که زندگی عادی آنان دچار اختلال شد؛ واین افزون بررویدادها و آشوبهای سیاسی بود که هر از چند گاه یک بار، اوضاع را دستخوش آشفتگی‏و تحول می‏کر[ . برای آگاهی بیشتر ر. ک. تاریخ الخلفا، سیوطی، جلال الدین ابوبکر، تحقیق عبد الحمید، مطبعة المدنی، قاهره، چاپ دوم، ص ۴۲۶ - ۲۹.]فاطمیان‏ خاندان فاطمی که روزگاری قدرتش با قدرت خلافت عباسی برابری می‏کرد و حتی در یک‏نوبت یکی از امیران و داعیان این خاندان به نام ارسلان بساسیری خلیفهء عباسی را از بغدادبیرون راند و به زندان افکند و به نام مستنصر فاطمی خطبه خوان[ . تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، داراحیاء الترات العربی، بیروت، چاپ یکم، ص ۱۱ - ۱۲.]. اما در این روزگار این‏سلسله نیز روزگار ضعف و ناتوانی را سپری می‏کرد و وضعیتی نیکوتر از بنی عباس نداشت.قلمرو آنان در شام به تصرف سلاجقهء روم درآمده بود و در درون خود نیز گرفتار اختلاف‏سیاسی و پراکندگی مذهبی بودند. خلفا از خود هیچ نیرو و اراده‏ای نداشتند و زمام امور به‏دست وزیرانی بود که حتی به خودشان لقب «الملک» می‏دادن[ . ر. ک. العرب و الروم و اللاتین، ج ۱، ص ۱۴۵.]. دو فرقهء بزرگ و عمدهصفحۀ ۵۵فاطمیان یعنی نزاریه و مستعلویه[ . نزاریه فرقه‏ای از مذهب اسماعیلیه است که پس از مستنصر، هشتمین خلیفه فاطمی مصر، امامت و خلافت را حق‏پسر بزرگ‏ترش، نزار، می‏شمارند؛ و در مقابل مستعلویه، پس از مستنصر، پسرش مستعلی را امام می‏خوانند. (دایرةالمعارف فارسی).] در همین دوران پدید آمده و جامعه از نظر مذهبی دچارشکاف و اختلافی عظیم گردیده بو[ . تاریخ سیاسی اسلام، ج ۴، ص ۲۶۸ - ۲۷۹.]سلجوقیان‏ نزدیک به سی سال پیش از آغاز جنگهای صلیبی آلب ارسلان - سلجوقی (۴۵۵ - ۴۶۵) سپاه‏امپراتوری روم را در نبرد مشهور ملاذگرد شکست داده و خود او را به اسارت در آورده بود.این پیروزی از سویی موجب به لرزه در آمدن پایه‏های امپراتوری بیزانس گردید و از سوی‏دیگر فاطمیان حاکم بر مصر را در موضع ضعف قرار داد. به اعتقاد برخی از مورخان یکی ازعلل آغاز جنگهای صلیبی نیز همین - شکست رومیان در مقابل آلب ارسلان بوده است[ . تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۴؛ الایام الحاسمه فی الحروب الصلیبیه، ص ۱۹ - ۳۴؛ نیز ر. ک. ما چگونه ما شدیم، زیبا کلام، صادق، انتشارات روزنه، تهران، ۱۳۷۵، ص ۳۰۱ - ۳۰۳.]. اما جنگهای صلیبی در دورانی روی داد که عصر سلاجقهء بزرگ پایان یافته و خاندان‏سلجوقی گرفتار نزاعها و کشمکشهای داخلی گشته بودند؛ و این امر برای مسیحیان فرصتی‏طلایی برای حمله پدید آورده بود. امیر علی هندی در این باره می‏نویسد: حقیقتاً دنیای مسیحیت برای حمله به آسیا موقعی بهتر از این نمی‏توانست به دست بیاورد وانتخاب موقع یا تعیین وقت معلوم نیست که پیش بینی شده بود و یا بر سبیل تصادف و اتفاق‏بوده است. ملوک الطوایفی اساس امپراتوری سلجوق را بر انداخته عیناً همان طوری که‏کارولنژیه[ . کارولنژیها سلسله‏ای از فرمانروایان فرانکی که در قرن هفتم میلادی به وسیلهء بین دولاند، که به عنوان کاخبان ازجانب داگوبر یکم در اوستراسیا فرمانروایی داشت تأسیس شد.(دایرة المعارف فارسی؛ موسوعة المورد، ج ۲، ص ۱۷۷).] (snaigniloraC) را از بین برد. ارسلان آسیای صغیر را به عَمّش سلیمان بخشیدو همین طور ملکشاه سوریه را به برادرش تتوش و گذار نمود و این دو تن شاهزاده تفوق وسیادت سلطان را اعتراف داشته از وی اطاعت می‏نمودند. علاوه بر این دو کشور بین النهرین،صفحۀ ۵۶سوریه و فلسطین، در میان یک عده افسران تقسیم شده بودند که از وظایف حتمی آنها نسبت‏به سلطان این بود که در هنگام ضرورت وی را به دادن سپاه کمک کنند. تا زمانی که کشور به‏دست نظام الملک، یک مرد فوق العاده و شخصیت مهّم ملکشاه، اداره می‏شده است، تمام امراو شاه زادگان یا فرمانفرمایان نواحی و اطراف سر تسلیم فرود آورده مطیع و فرمانبردار بودند.ولی وقتی که آنها از بین رفتند نزاع و جنگ از هر طرف برخاسته اغتشاش و نا امنی به جای‏امنیت و آرامش قرار گرفت[ . تاریخ عرب و اسلام، امیر علی، ترجمهء فخر داعی گیلانی، انتشارات گنجینه، ۱۴۰۱، ص ۳۳۱ - ۳۳۲.]. بنابر این حمله به زائران مسیحی بیت المقدس - که دستاویز آغاز جنگهای صلیبی قرارگرفت - نیز با همین آشوب و نا امنی حاکم بر قلمرو سلاجقه قابل تفسیر است؛ وگرنه‏دولتهای مقتدر و با ثبات ایرانی و اسلامی پیوسته حق زیارت اماکن مقدسه برای مسیحیان رابه رسمیت شناخته و در تسهیل آن می‏کوشیدند. به هر حال ضعف نهاد خلافت و ناکار آمدی‏دولتهای پراکندهء اسلامی موجب تشجیع صلیبیها گردید و انگیزهء حملهء آنان را به بیت‏المقدس قوت بخشید. لازم به یادآوری است، در همان دورانی که در غرب جهان اسلام جنگهای صلیبی درجریان بود، نواحی شرقی اسلامی زیر فرمان دولتهای مستقل تابع خلافت عباسی به سرمی‏برد؛ که سرگرم کشورگشایی در هندوستان بودند. خاندانهای غزنوی و غوری، دولتهای‏قدرتمندی بودند که قلمرو اسلامی را در سوی شرقی گسترش دادند و البته بر نواحی زیرتصرف یکدیگر نیز چنگ می‏انداختند. از کسانی که باید به طور ویژه از او یاد گردد سلطان‏محمود غزنوی (۳۸۹ - ۴۲۱) است که در باره‏اش گفته‏اند: «مساحت سرزمینهایی که او گشوده‏با مساحت سرزمینهای گشوده شده به دست عمر بن خطاب برابری می‏کرده است.» محمودبه شمال هند حمله برد و سرزمینهای پنجاب را به تصرف خویش درآورد. سرزمین غور- قسمتهای جنوبی افغانستان کنونی - به تصرف وی در آمد و حوزهء ماوراءالنهر به دست وی‏گشوده شد. این خود نشانگر این حقیقت است که اگر در مواردی در سوی غرب از قلمرو اسلام‏کاسته می‏شد و مسلمانان عقب می‏نشستند، در سوی شرق، دامنهء نفوذشان گسترش می‏یافت[ . ر. ک. اطلس تاریخ اسلام، حسین مونس، ترجمهء آذرتاش آذرنوش، انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، چاپ دوم، ص ۲۸۲ - ۲۸۳.]صفحۀ ۵۷اوضاع اروپا در آستانهء جنگهای صلیبی‏۱. شکوفایی تمدن مسیحیت غربی‏ در حالی که تمدن مسیحیت غربی پیش از جنگهای صلیبی حالت تدافعی داشت و پیوسته‏مورد تهاجم قرار می‏گرفت، اینک که ورق به زیان امپراتوری روم شرقی برگشته بود،وضعیت آن رو به قوت نهاده و حالت تهاجمی به خود گرفته بود. انجام اصلاحات مذهبی درمسیحیت غربی نیز بر جذّابیت آن افزوده و نیروی حیاتی آن را جانی تازه بخشیده و موجب‏شده بود که بسیاری از اقوام به این مذهب بپیوندند و موجب افزایش نیروی آن گردند.لهستان در سال ۹۶۶ م یعنی یازده سال بعد از پیروزی قطعی اِتوی اول، امپراتوری ساکسونی‏بر مجارها، به مسیحیت غربی گرایید. مجارها بین سالهای ۹۷۰ و ۱۰۰۰ م به مسیحیت غربی‏تغییر مذهب دادند. دانمارک در۹۷۴ م و سایر کشورهای غربی در اواخر سده‏های دهم‏ویازدهم به مسیحیت غربی گراییدند. در بعضی از این کشورها مثل نروژ، سوئد و هنگری، این گرایش با مقاومت همراه بود.ولی این مقاومت فایده‏ای نداشت. چون در این زمان اعتبار مسیحیت غربی در میان‏همسایگان مشرک آن بسیار بالا و انکارناپذیر بو[ . تاریخ تمدن، توین بی، آرنولد، ترجمهء یعقوب آژند، انتشارات مولی، تهران، ۱۳۶۲، ص ۵۳۰.]۲. پیدایش ایدهء «جهاد مقدس» در حالی که تا حدود اوایل سدهء یازدهم مسیحیان از سوی مسلمانان در اسپانیا احساس خطرمی‏کردند، اینک با در گذشت محمد بن ابی عامر ملقب به المنصور - آخرین فرمانده قدرتمنداسلامی - و تضعیف دولت اسلامی در اندلس، این خطر دفع گشته بود و مسیحیان توانستندسلسله جنگهایی را بر ضد مسلمانان آغاز کنند وآنها را به سوی جنوب اسپانیا باز پس‏بنشانند. در جریان این نبردها پاپها نیز وارد گشته و رهبری جنگجویان را به عهده می‏گرفتندصفحۀ ۵۸و به این ترتیب قدرت و نفوذشان رو به فزونی می‏نهاد. چنان که پس از کشته شدن رامیروی‏یکم، پادشاه آراگون[ . ناحیه و مملکت قدیم شمال شرق اسپانیا. از شمال به کوههای پیرنه، از شرق به کاتالونیا، از جنوب شرق به والانس،از جنوب غرب به کاستیل جدید از غرب به کاستیل کهن و از شمال غرب به ناوار محدود است و مرکب از ایالات کنونی اوئسکا، ساراگوسا و تروئل می‏باشد، (دایرة المعارف فارسی).] در جنگ با مسلمانان، اروپا به هیجان در آمد و پاپ الکساندر دوم‏بی‏درنگ فتوا داد گناهان کسانی که در اسپانیا در راه صلیب می‏جنگند مورد بخشایش قرارخواهد گرفت؛ وخود او برای ادامهء کار رامیرو به گردآوری سرباز پرداخت. به این ترتیب‏لشکرکشیهای مکرر مسیحیان اروپای غربی به اندلس به تدریج ایدهء «جهاد مقدس» را درمیان ملل عیسوی تقویت کرد. و اولیای کلیسا نیز با مشاهدهء زمینه‏های لازم برای حرکت‏شاهزادگان اروپایی برای شرکت در جنگ، زیر تأثیر انگیزه‏های مذهبی و دنیوی، فرصت رامغتنم شمرده وپس از تضعیف مسلمانان در اسپانیا نیروی مسیحیان را به سوی مرزهای‏جهان عیسوی بسیج کر[ . تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج ۱، ص ۱۲۲.]۳. بشارت ظهور مجدد مسیح‏ اربابان کلیسا علاوه بر نفوذی که در عرصهء سیاسی اروپا پیدا کرده بودند، در میان عامهء مردم‏نیز از تأثیر سخن فراوانی برخوردار بودند . آنان با استفاده از عقیدهء وهمی فرا رسیدن زمان‏ظهور دوبارهء مسیح، مردم را به پاک شدن از گناه و آزاد ساختن سرزمین قدس از دست‏مسلمانان تشویق می‏کردند. زیر تأثیر این تبلیغات، عیسویان قرون وسطا معتقد بودند زمان ظهور دوبارهء حضرت‏عیسی فرا رسیده و بر خود فرض می‏دانستند که تا فرصت باقی است استغفار نموده و به انجام‏کارهای نیک کمر بندد. کلیسا، زیارت را کفارهء گناهان می‏شمرد و پیشگوییهای مکرر می‏گفت که‏بایستی پیش از بازگشت حضرت عیسی(ع) ارض قدس را از چنگ بی‏دینان به در آورد. صفحۀ ۵۹






آشنایی با انقلابهای بزرگ جهان (علل و عوامل)



آشنایی با انقلابهای بزرگ جهان




          معرفی انقلابهای بزرگ دنیا ۱ - انقلاب ۱۷۸۹ م فرانسه در طول قرن هفده و هجده میلادی پادشاهان فرانسه با حکومت سلطنتی استبدادی‏بر این کشور حکمرانی می‏کردند. اراده ملت درآن کشور جایگاهی نداشت. حرف‏پادشاه قانون بود و همه باید از آن اطاعت می‏کردند. صفحۀ ۱۲۸در طول دوران پادشاهی لوئی چهاردهم و پانزدهم و حتی قبل از آنها به علت‏ولخرجیها و عیاشیهای دربار و جنگهای پی در پی با کشورهای خارجی، اوضاع اقتصادی‏هر روز نسبت به روز قبل وخیم تر می‏شد. اخذ مالیات ازمردم بیشتر شده و آنها تحت‏شرایط سخت و طاقت‏فرسای اجتماعی و اقتصادی قرار داشتند. تمام این فشارهای‏اقتصادی و اجتماعی بر دوش طبقه سوم[ - در این زمان مردم فرانسه به سه طبقه نجبا، روحانیون و طبقه سوم تشکیل شده بود که مجموع دو طبقه اوّل را طبقه‏ممتازه نیز می‏گفتند ] جامعه فرانسه بود که نسبت به طبقات دیگراز سطح زندگی بسیار پایینی برخوردار بودند. در چنین اوضاع و احوال وخیم اقتصادی واجتماعی، لوئی پانزدهم در ۱۷۷۴ م به پادشاهی رسید. وی فردی جوان و فاقد تجربه‏لازم برای برنامه‏ریزی و حکومت در یک کشور با اوضاع نابسامان بود. به همین دلیل‏زمینه‏های لازم جهت یک انقلاب در این کشور فراهم شد[ - انقلاب فرانسه، ریچارد تیمز، ترجمه عسگری پاشایی، ص ۳ - ۵، مروارید ] در ۱۷۸۶ م، هنگامی که حکومت فرانسه نتوانست حقوق کارمندان و نظامیان راپرداخت کند وزیر مالیه آن کشور پیشنهاد کرد که مجمعی از نجبای فرانسه تشکیل شود تاراه حلی برای اوضاع وخیم اقتصادی پیدا کند. پس از تشکیل مجمع نجبا، آنها نیزپیشنهاد کردند که یک مجمع قانونگذاری با شرکت همه گروههای مردم به نام «مجمع‏طبقات عامه» تشکیل شود. با تشکیل این مجمع برای نخستین بار طبقه سوم که اکثریت‏مطلق مردم را تشکیل می‏داد، توانست صدای خود را به وسیله نمایندگانش به گوش‏مقامهای فرانسوی برساند. این نمایندگان وقتی که با مشکلاتی از سوی دربار و نمایندگان‏دو طبقه اشراف و روحانیون روبه‏رو شدند، طی اجلاسیه‏ای جداگانه نام مجمع را به «مجلس‏مؤسسان ملی» تغییر داده، سوگند یاد کردند که تا تدوین یک قانون اساسی در فرانسه به کارخود ادامه دهند. این اولین گام مبارزه در راه تحقق انقلاب کبیر فرانسه بود[ - انقلاب فرانسه، مصطفی ملکوتیان، ص ۱ - ۱۷، مرکز آموزش عالی تربیت مربی سپاه ] در ۱۷۸۹ م، فشارهای شدید اقتصادی از یک سو و زمستان سخت و طاقت فرسا ازسوی دیگر، باعث شد که مردم فرانسه در مضیقه کامل قرار گرفته حتی نتوانند لقمه نانیصفحۀ ۱۲۹برای خود تهیه کنند. این موضوع در شهر پاریس به مراتب بدتر از جاهای دیگر بود و به‏همین دلیل مردم پایتخت به خیابانها ریخته، دست به شورش و انقلاب زدند و با تهیه‏تعدادی سلاح گرم، کنترل پاریس را در اختیار گرفتند. سپس به سوی زندان «باستیل» که‏مظهر حکومت استبدادی و محل حبس عده زیادی از مردم بود، حمله‏ور شده، آنجا رادر تاریخ چهارده ژوئیه ۱۷۸۹ م برابر با سال ۱۱۶۸ هـ . ش به تصرف خود درآوردند.پادشاه فرانسه (لوئی چهاردهم) تسلیم گردید و حکومت مطلقه استبداد تبدیل به‏مشروطه سلطنتی شد. هرچند تاریخ پیروزی انقلاب فرانسه را فتح زندان مخوف باستیل‏می‏دانند، اما وقایع و تحولات انقلابی بسیاری در طی چهار سال بعد رخ داد که سرانجام‏منجر به سقوط سلطنت و اعلام جمهوری و اعدام لوئی شانزدهم گردید که آنها را ازپیامدهای انقلاب به شمار می‏آورند[ - انقلاب فرانسه، ملکوتیان، ص ۱۸ - ۲۰ ]۲ - انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م روسیه از ۱۶۱۳ م تا ۱۹۱۷ م، خاندان «رومانف» در روسیه با لقب «تزار» حکومت‏می‏کردند. درزمان سلطه رومانف‏ها در روسیه، مردم این کشور از هر نوع آزادی‏اجتماعی و سیاسی محروم بودند. دهقانان که حدود ۸۵ درصد از جمعیت آن کشور راتشکیل می‏دادند در بدترین موقعیت اقتصادی و اجتماعی قرار داشتند. سیستم‏«سرواژ[ - سرواژ به معنای قدرت نامحدود یک طبقه کوچک اشراف مالک زمین بر تودهء عظیم دهقانان برده بود ] که به معنای بردگی کامل دهقانان به وسیله مالکین زمین و فئودالها بود در این‏کشور پهناور رواج داشت. طبق این سیستم، مالکان حتی حق خرید و فروش دهقانان راداشتند و در هنگام خرید و فروش زمین، دهقانان (سِرفها) به مالک جدید منتقل‏می‏شدند[ - مجله عروة الوثقی، سال اول، شماره ۱۳، ص ۱۸ - ۲۰، نشر حزب جمهوری اسلامی ] در سال ۱۸۶۱ م، اگر چه سیستم سرواژ توسط تزار «الکساندر دوم» لغوشد. اما هنوز هم دهقانان از مالکیت زمین بی‏بهره بودند. علاوه بر این، دهقانان هنوزصاحب اختیار کامل خود نبودند، زیرا اگرچه از قید مالک زمین آزاد شده بودند اما بهصفحۀ ۱۳۰«کمون روستایی» که مالکیت دسته جمعی دهقانان بر زمین بود، تعلق داشتند[ - تاریخ انقلاب روسیه، جوئل کارمایکل، ترجمه هوشنگ امیر مکری، ص ۴ - ۷، رازی ] استبداد تزار و نارضایتی دهقانان از یکسو و رشد سریع طبقه کارگر، شکستهای‏روسیه در جنگ ۱۹۰۵ م با ژاپن و جنگ اول جهانی از آلمان و رشد اندیشه روشنفکری‏بویژه رشد افکار مارکسیستی از سوی دیگر، همه دست به دست هم داده، زمینه‏های‏لازم را برای انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م فراهم کردند[ - همان، ص ۸ - ۳۰ ] در سال ۱۹۰۵ به دنبال شورش کارگران پتروگراد (پایتخت آن زمان روسیه) و کشتارچند نفر از آنها، این شورش به سراسر روسیه گسترش پیدا کرد ولی با پذیرش بعضی ازخواسته‏های کارگران از جمله تشکیل مجلس دوما (دوما به معنای محل تفکر است) ازسوی نیکلای دوم و شکاف بین مبارزین و جنگ روسیه با ژاپن در همین سال بهانه به‏دست تزار داده، وی توانست شورش را سرکوب کند. از این تاریخ تا ۱۹۱۷، نیکلای دوم‏دوباره قدرت را به طور کامل در دست گرفت و به وعده‏های قبلی خود پشت پا زده تا این که‏در ۲۳ فوریه همان سال که مصادف با روز بین المللی زنان بود، تظاهرات آرامی با دعوت‏زنان صورت گرفت و چند روز ادامه پیدا کرد. در روز ۲۵ همین ماه بلشویکها که گروه اکثریت‏مارکسیستها را تشکیل می‏دادند و خود را از قافله عقب می‏دیدند، اعلام راهپیمایی کردند که‏سرانجام منجر به کشته و زندانی شدن چند نفر و استعفای تزار و تشکیل دولت موقت وایجاد شورای کارگران پتروگراد گردید. این اولین گام در پیروزی انقلاب روسیه بود[ - انقلاب روسیه، فرانسوا گزاویه کوکن، ترجمه عباس آگاهی، ص ۳۹ - ۵۴، آستان قدس ] دولت موقت که از اشراف و بورژواها تشکیل شده بود، انقلاب را به ثمر رسیده تلقی‏می‏کرد. این دولت نتوانست خواسته‏های شورای کارگران و طبقات محروم را برآورده‏کند. به همین دلیل یک دولت ائتلافی دیگر با شرکت شش تن از سوسیالیستها تشکیل‏شد و آن هم به علت عدم کارآیی جایش رابه یک دولت جدیدی به ریاست «کرنسکی»داد. بلشویکها به ریاست «لنین» که در این زمان خواستار به دست گرفتن قدرت توسصفحۀ ۱۳۱شورای کارگران، پایان جنگ جهانی اول که روسیه هم درگیر آن بود، تقسیم زمین بین‏روستایان و اداره کارخانه‏ها توسط کارگران بودند، مورد توجه مردم قرار گرفتند. بادعوت بلشویکها، دهقانان، باقی مانده مالکان را از روستاها بیرون کرده، زمینها را بین‏خود تقسیم نمودند. همچنین کارگران کارخانه‏ها را تصرف کرده، نقاط حساس شهر به‏دست بلشویکها افتاد و دولت سقوط کرده، انقلاب ۱۹۱۷ م با چند کشته به پیروزی‏رسید. از این تاریخ، قدرت سیاسی به دست بلشویکها افتاد و اتحاد جماهیر شوروی‏سوسیالیستی تشکیل شد[ - انقلاب روسیه، فرانسوا گزاویه کوکن، ترجمه عباس آگاهی، ص ۷۷ - ۱۰۷ و انقلاب اکتبر روسیه، ملکوتیان، ص ۸ - ۱۱ ]۳ - انقلاب ۱۹۴۹ م چین کشور پهناور و پر جمعیت چین دارای سابقه تاریخی و فرهنگی طولانی است. ازخصوصیات و ویژگیهای فرهنگی مردم چین از قدیم الایام، استقلال و عدم وابستگی به‏بیگانگان و تکیه آنها بر کالاها و منابع داخلی خود بوده است. قدرتهای بزرگ و غارتگران‏غربی که به این خصوصیات فرهنگی چین پی برده بودند، به فکر نفوذ و دستیابی به آن‏کشور برآمدند. تریاک و تجارت پر منفعت آن وسیله‏ای برای نفوذ در آن کشور شد که‏سرانجام منجر به جنگی به نام «جنگ تریاک» بین انگلستان و چین در ۱۸۳۹ م شد. این‏جنگ به مدت چهار سال طول کشید که با شکست کامل چین از انگلستان و تحمیل‏قراردادهای آن کشور بر چین به پایان رسید. در اثر این شکست چندین بندر آن کشور درا ختیار کشور استعمارگر انگلستان قرار گرفت. شکست درجنگ تریاک سرآغاز نفوذکشورهای دیگر نیز بر چین شد. به طوری که تا ۱۸۸۹ م، تمام سواحل و بندرهای چین‏طبق قرار دادهایی به مدت ۲۵ تا ۹۹ ساله در اختیار استعمارگران قرار گرفت[ - انقلاب چین، بهزاد شاهنده، ص ۵ - ۸، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی؛ جنگ تریاک، بی. م، ترجمه ج نوایی،ص ۲۵ - ۴۸، انتشارات شبگیر ] که ازجمله آنها هنگ کنگ بود که چندی قبل تحویل چین شد. صفحۀ ۱۳۲نفوذ بیگانگان در چین و توسعه و رواج تجارت تریاک در آن کشور، عواقب شدیدسیاسی و اجتماعی برای مردم آن کشور به ارمغان آورد که از جمله آنها، نابودی سیستم‏اقتصاد کشاورزی سنتی خودکفا، توسعه شهری و تغییر بافت سیاسی - اجتماعی سنتی‏آن کشور، وجود ده میلیون معتاد، فروپاشی جوامع روستایی، سرازیری کالاهای خارجی‏به چین و نابودی صنایع و محصولات داخلی، نقض حاکمیت آن کشور و ضعف‏امپراتوری آن را می‏توان نام برد. عوامل مذکور از یک سو و فساد دربار خاندان منچو[ - منچویامانچو سلسله امپراتوری بود که از سال ۱۶۴۴ تا ۱۹۱۱ م به مدت حدود ۵/۲ قرن در چین حکومت می‏کرد ] شکست در جنگ با ژاپن درسالهای ۵ - ۱۸۹۴، استقلال شبه جزیره کره و تصرف چندین جزیره چین به وسیله ژاپن‏ازسوی دیگر، باعث جنبشها و شورشهایی در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم در این‏کشور شد که سرانجام در ۱۹۱۱ م، خاندان منچو و امپراتوری پنج هزار ساله چین به‏وسیله یک انقلاب بورژوایی ملی به رهبری «سون یات سِن» سرنگون و رژیم جمهوری‏در آن کشور تشکیل گردید[ - قدرتهای جهانی در قرن بیستم، هاریت وارد، ترجمه جلال رضایی راد، ص ۲۰۲ - ۲۰۷، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۶۰ ] بعد از پیروزی انقلاب ۱۹۱۱ م، «سون یات سن» حزب ملی خود به نام «کومین دانگ»(کومین تانگ) را تشکیل داد. اما حکومت ملی او نتوانست مشکلات اقتصادی، بی نظمی‏سیاسی را سر و سامان داده، کشور را از اشغال بیگانگان خارج سازد، به همین دلیل‏زمینه‏های لازم برای فعالیت سیاسی گروههای کمونیست فراهم آمد و متعاقب آن، حزب‏کمونیست چین در ۱۹۲۱ م در شانگهای با الهام از پیروزی انقلاب کمونیستی روسیه‏تشکیل شد که از جمله بنیانگذاران آن «مائو تسه تانگ» (تونگ) بود. حزب کمونیست‏چین بر طبق نظر کمونیزم بین الملل (کمینترن) که توسط دولت شوروی تشکیل شده بود،با حزب ملّی «کومین دانگ» متحد شده، طی دوران همکاری با حزب «سون یات سِن»،چندین اعتصاب کارگری علیه شورشیان و بیگانگان به راه انداخت. بعد از فوت‏«سون یات سن» در ۱۹۲۵ م، «چیان کای چک» (کیان کای شک) جانشین او شد. وی د[ - منچویامانچو سلسله امپراتوری بود که از سال ۱۶۴۴ تا ۱۹۱۱ م به مدت حدود ۵/۲ قرن در چین حکومت می‏کرد ]صفحۀ ۱۳۳زمان حکومت خود دوبار دست به کودتا، قتل عام و برکناری کمونیستها از حزب ملّی زداما کمونیستها همچنان به دستور رهبران شوروی ناچار بودند با ملی گرایان همراه بوده ودر سرکوب نظامیان که در این زمان هرکدام قسمتهایی از شمال چین را به اشغال خوددرآورده بودند، همکاری کنند[ - قدرتهای جهانی در قرن بیستم، هاریت وارد، ترجمه جلال رضایی راد، ص ۲۰۲ - ۲۰۷ ] ولی در نهایت کمونیستها از حزب ملی اخراج شدند. پس از اخراج کمونیستها از حزب ملّی کومین تانگ، آنها به مناطق روستایی چین‏رانده شده و به رهبری مائو ارتش سرخ(پارتیزانها) را تشکیل دادند. آنها برخلاف‏کمونیستهای روسیه که متکی بر کارگران بودند، شیوهء جنگ انقلابی با تکیه بر دهقانان رادر پیش گرفتند. در ۱۹۳۴ م، حزب کمونیست چین تصمیم گرفت برای دفاع از خود درمقابل ملی گرایان و تبلیغ و تشریح دیدگاههای انقلابی خود دست به یک راهپیمایی‏طولانی بزند. در حین این راهپیمایی تاریخی، مائو به طور رسمی به رهبری حزب‏کمونیست برگزیده شد. در ۱۹۳۷ م، حزب کمونیست و ملی گرایان چین برای مقابله باتجاوز ژاپن به آن کشور یک بار دیگر دست به اتحاد موقت زدند. رشادتها و دلاوریهای‏نظامیان کمونیست در زمان اشغال قسمتهایی از آن کشور توسط ژاپن در طی جنگ دوم‏جهانی باعث شده بود که آنها محبوبیت قابل توجهی را در میان مردم چین به دست‏آورند. پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، قسمتهای زیادی از مناطق اشغالی ژاپن به تصرف‏این نظامیان درآمد. در ۱۹۴۶ م، جنگ داخلی چین یک بار دیگر بین کمونیستها و ملی‏گرایان به رهبری «مائو» و «چیان کای چک» آغاز شد که سرانجام آن پیروزی انقلابیون‏آزادیبخش چین به رهبری مائو بود. این نیروها، شهرهای پکن و نانکن را به تصرف خوددرآورده، جمهوری خلق چین توسط مائو در اوّل اکتبر ۱۹۴۹ م، تشکیل شد[ - چین، ۱۹۷۱ - ۱۹۲۱، ژاک کیورمانر، ترجمه جمشید نبوی، ص ۲۱ - ۳۲ ]۴ - انقلاب ۱۹۶۲ م الجزایر الجزایر کشور بزرگ و مسلمانی است که در شمال آفریقا در همسایگی کشورهای‏تونس، لیبی، مالی، موریتانی، نیجر و مراکش واقع شده است. مساحت آن کشوصفحۀ ۱۳۴۷۴۱،۳۸۱،۲ کیلومتر مربع و جمعیت آن طبق آمار ۱۹۹۰ م ۰۰۰،۳۶۰،۲۵ نفر است.الجزایر از نظر وسعت دهمین و از نظر جمعیت سی و ششمین کشور جهان است[ - مغرب بزرگ، از استقلال تا سال ۲۰۰۰، پل بالتا، ترجمه عباس آگاهی، ص ۸۳ ] این کشور از نظر سیاسی کشوری با سابقهء کهن و طولانی است. این سرزمین از ۱۶۴قبل از میلاد تحت سلطه امپراتوری روم قرار گرفت و در پی رسمیت یافتن آیین مسیحیت‏در روم، این آیین در الجزایر نیز پا گرفت[ - الجزایر، غلامحسین میرزا صالح، ص ۴ ] هنگامی که اسلام در شمال آفریقا توسعه‏یافت، الجزایر نیز با آغوش باز و گشاده آن را پذیرفت. در سال ۲۸۸ هجری در نواحی‏مرکزی «منطقه المغرب» که الجزایر امروزی بخشی از آن است، خلافت فاطمی توسطشیعیان اسماعیلی تأسیس گردید. از این زمان به بعد، قدرت سیاسی به وسیله خاندانهای‏مختلف دست به دست شد. با تجزیه سیاسی مغرب بزرگ در ۱۵۴۱ م، استیلای ترکان‏عثمانی بر الجزایر به عنوان جزئی از منطقه المغرب آغاز و به مدت سه قرن ادامه پیداکرد و در طی این مدت به وسیله نظام «بیگلر بیگی» که به طور مستقیم در برابر سلطان‏عثمانی مسؤول بود، اداره گردید. سپس سلسله‏ای از پاشاها که هرکدام برای مدت سه‏سال منصوب می‏شدند، بر الجزایر حکومت کردند[ - روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۳۶۶، (۲۶ دی ۱۳۷۰) ص ۱۰ ] یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ الجزایر، اشغال آن در چهاردهم تیر ۱۲۰۹ هـ . ش‏برابر با پنجم ژوئیه ۱۸۳۰ توسط ارتش ۰۰۰/۳۷ نفری فرانسه می‏باشد. این اشغال تا۱۹۶۲ م یعنی به مدت ۱۳۲ سال به طول انجامید و در طی این دوران این کشور یکی ازمستعمرات فرانسه بود. از آغاز اشغال الجزایر، مبارزه خونین ملت مسلمان آن علیه‏سلطه و غارت فرانسویان از این کشور به طور جدی و پیوسته ادامه یافت و در این فرایند،ملت الجزایر بیش از یک میلیون نفر از بهترین فرزندان خود را در مصاف با غارتگران‏متجاوز تقدیم آزادی و استقلال کشورشان کرد. به همین دلیل نام دیگر این سرزمین را«بلد الملیون شهید»، یعنی کشور یک میلیون شهید، نهاده‏اند[ - همان ]صفحۀ ۱۳۵به هر حال الجزایر پس از یک دوره طولانی مبارزات خونین، سرانجام در ۱۳۴۱هـ . ش / اول ژوئیه ۱۹۶۲ م استقلال و آزادی خود را مجدداً به دست آورد[ - الجزایر، میرزا صالح، ص ۱۳ ] به دنبال‏اخراج اشغالگران فرانسوی از الجزایر «فَرهَت عباس» یکی از انقلابیون الجزایری به‏عنوان رئیس جمهور برگزیده شد و «احمد بن بلا» به عنوان نخست وزیر، اعضای کابینه‏خود را معرفی نمود. در نوزدهم ژوئن ۱۳۴۴ هـ . ش / ۱۹۶۵ م، سرهنگ «حواری‏بومدین» که سمت وزیر دفاع الجزایر را بر عهده داشت حکومت بن بلا را با یک کودتای‏نظامی سرنگون و خود زمام قدرت را به دست گرفت. با مرگ بومدین در ۱۹۷۸ م،سرهنگ شاذلی بن جدید قدرت را به دست گرفت. انقلاب الجزایر یکی از مهمترین انقلابهای قرن اخیر است که با بیشترین تلفات‏انسانی توانست استعمارگران فرانسوی رااز یک کشور مسلمان اخراج کرده، باعث شورو هیجان بیشتر مسلمانان جهان و بویژه کشورهای مسلمان شمال آفریقا علیه سایرقدرتهای بیگانه و استعمارگر شود.


مقایسهء شرایط اقتصادی ۱ - شرایط اقتصادی الف - فرانسه از اوایل قرن هجدهم و قبل از انقلاب کبیر فرانسه، نشانه‏های زیادی مبنی بر وخامت‏اوضاع اقتصادی در فرانسه به چشم می‏خورد. این کشور از پنجاه سال قبل از انقلاب‏دچار مشکلات و بحرانهای مالی و اقتصادی فراوانی بود که روز به روز بر دامنهء آن‏افزوده می‏شد. کسر بودجه دولت هر سال نسبت به سال پیش افزایش یافته، قرضهای‏داخلی و خارجی آن کشور سیر صعودی داشت. افزایش مالیاتها، استبداد و خودکامگی‏پادشاه، ولخرجیها، عیاشیها و جنگهای پی در پی با کشورهای دیگر، همه دست به دست‏هم داده بودند تا کشور فرانسه دچار یک رکود اقتصادی شدید شود[ - جزوه درسی انقلاب فرانسه ، قاسم افتخاری ، ص ۱ - ۸ ، دانشگاه امام صادق علیه السلام ] جامعه فرانسه در طول قرن هجده و همزمان با انقلاب به طور کلی از سه طبقهصفحۀ ۱۳۸روحانیون، نجبا و طبقه سوم تشکیل شده بود. دو گروه روحانیون و نجبا طبقات ممتازجامعه را تشکیل می‏دادند و دارای امتیازهای زیادی بودند. از جمله قدرت سیاسی،قضایی، قانونگذاری و تأمین امنیت اجتماعی در دست آنها بود؛ از پرداخت هرگونه‏مالیات و عوارض دولتی معاف بوده و در اجرای قوانین به طبقه سوم ظلم و ستم‏می‏کردند[ - تاریخ قرن هجدهم ، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون ، آلبر ماله ، ترجمه رشید یاسمی ، ص ۳۲۰ - ۳۶۸ ] طبقهء سوم خود از چند گروه و صنف تشکیل شده بود و عدّه‏ای از آنها باتولیدات صنعتی و خدمات اداری در دستگاه دولتی از نظر پولی و مالی رشد کرده‏بودند، ولی به رغم رشد اقتصادی، از قدرت سیاسی محروم بودند. گروه دیگر یعنی‏کارمندان، کارگران و کشاورزان و فروشندگان جزء و... که اکثریت طبقه سوم را تشکیل‏می‏دادند، در محرومیت مطلق به سر می‏بردند. علاوه بر این، تمام فشارها و هزینه‏های‏کلان مالیاتی که دولتمردان فرانسه برای بهبود اقتصادی پیشنهاد می‏کردند، بر دوش‏همین طبقه بویژه کشاورزان بود. چنین شرایط وخیم اقتصادی و طبقاتی از یک سو وزمستان سخت سال ۱۷۸۹ م، به همراه عبور از مرحلهء فئودالیته به سرمایه‏داری از سوی‏دیگر، باعث شده بودند که زمینه‏های لازم برای یک انقلاب مردمی در فرانسه آماده شود[ - همان ]ب - روسیه از آغاز قرن بیستم، روسیه در وضعیت نامطلوبی از نظر اقتصادی بسر می‏برد. جنگ‏۱۹۰۵ م. با ژاپن، رکود اقتصادی، بیکاری کارگران، گرسنگی و نداشتن زمین کشاورزی ونیز درآمد پایین، قحطی و خشکسالی باعث شده بود که عدّهء زیادی از دهقانان کارشان راترک کرده، رهسپار شهرهای روسیه و دیگر کشورها شوند. همچنین رشد صنعتی روسیه‏که در این زمان آغاز شده بود موجب تسریع در روند مهاجرت روستاییان به شهرها شد.اما به علت وابستگی سرمایه‏گذاریها به منابع مالی بیگانه و استقراض خارجی، درآمدملّی پایین آمده، آن کشور در بحران اقتصادی به سر می‏برد[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، منوچهر محمدی ، ص ۵۵ - ۵۷ ، نویسنده ] با آغاز جنگ جهانی اوّل، همهء منابع کشور از جمله نیروی انسانی، تولیدات صنعتی،منابع مالی، سوخت و منابع غذایی در اختیار جنگ قرار گرفت. در نتیجه تولیدات کشاورزیصفحۀ ۱۳۹و صنعتی به شدت کاهش پیدا کرد و مواد غذایی در شهرها جیره‏بندی شد. علاوه بر اینها،مشکلات حمل و نقل، سوء مدیریت سیاسی، نابسامانی در تهیّه و توزیع کالاها، بحران نان وسوخت، افزایش شدید تورم، کاهش درآمدها، افزایش مالیاتهای جنگی، همه دست به‏دست داد و زمینه‏های لازم برای اعتصاب و شورش کارگران و دهقانان و حتّی شورش‏نظامیان و در نتیجه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م، و سقوط حکومت تزارها را فراهم کرد[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، منوچهر محمدی ، ص ۵۸ - ۶۱ . و تاریخ انقلاب روسیه ، لئون تروتسکی ، ترجمه سعید باستانی ، ۳ جلد ، ج ۱ ، ص ۲۷ - ۴۲ ]ج - چین اقتصاد چین از زمانهای گذشته وابسته به کشاورزی سنتی آن کشور بود؛ به طوری که‏در قرن نوزده، ۳۴ مردم چین در روستاها زندگی می‏کردند و ۴۵ درآمد ملّی کشور از طریق‏کشاورزی به دست می‏آمد.بعداز جنگ تریاک و آغاز هجوم سیل‏آسای بیگانگان به آن کشور،سیستم اقتصاد سنتی آن کشور فرو پاشید ولی سیستم صنعتی جدیدی هم جایگزین آن نشد.با ورود تُجار خارجی و سرازیر شدن کالاهای بیگانگان به آن کشور، نه تنها صنایع داخلی وکشاورزی چین با ورشکستگی و رکود روبه‏رو شد بلکه نبض اقتصاد و تجارت کشور به‏دست بیگانگان افتاد و عدهء زیادی از کشاورزان و تجار و کسبه آن کشور بیکار شدند[ - انقلاب چین ، شاهنده ، ص ۸ - ۱۲ ] شکست چین از ژاپن در ۱۸۹۵ م. واگذاری چند بندر مهمّ اقتصادی و تجاری آن‏کشور به ژاپن و پرداخت غرامت و دادن امتیازهای دیگر به سایر کشورهای اروپایی[ - همان ، ص ۱۶ - ۱۸ ]پیروزی ناسیونالیستهای چین در ۱۹۱۱ به رهبری «سون یات سِن» و آغاز درگیری وجنگهای داخلی ملّی‏گرایان با کمونیستها از یک سو و اشغال قسمتهای زیادی از شمال‏این کشور به وسیله نظامیان شورشی از سوی دیگر، باعث فقر و بیچارگی مردم چین‏شده بود. علاوه بر موارد فوق، جنبشها و اعتصابهای کارگری و دهقانی و بالاتر از همه،آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال بخش مهمی از کشور چین توسط ژاپن، همه دست به‏دست هم داده بودند تا اقتصاد پرجمعیت‏ترین کشور جهان قبل از انقلاب کمونیستی‏۱۹۴۹ م. به رکود کامل و نابودی گراید. طبیعی است که در چنین مواقعی زمینه‏های لازمصفحۀ ۱۴۰برای تغییر و تحولات مهم فراهم خواهد شد[ - قدرتهای جهان در قرن بیستم ، وارد ، ص ۲۱۶ - ۲۲۷ ]د - الجزایر در بررسی شرایط اقتصادی الجزایر در دوران قبل از انقلاب به نشانه‏های روشنی ازوخامت وضع اقتصادی برمی‏خوریم. این اوضاع نابسامان از ۱۸۳۰ م. تا اواسط قرن‏بیستم با نوساناتی تداوم پیدا کرد. به طور کلی دو عامل استعمار و جنگهای پی در پی‏آزادیبخش داخلی ضربه‏های هولناکی بر اقتصاد الجزایر وارد کرد. در بین سالهای‏۱۸۳۰م. تا ۱۸۸۰ م. که فرانسه سرگرم تثبیت کنترل نظامی خود بر الجزایر بود، اراضی‏مرغوب کشاورزی این کشور توسط فرانسویان تصاحب گردید و بخش زیادی از آن برای‏تأمین شراب مصرفی فرانسه زیر کشت انگور قرار گرفت[ - سرمایه‏داری دولتی در الجزایر ، بررسی تحولات اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی الجزایر قبل و بعد از استقلال ، کارث‏فارسون و دیگران ، ترجمه پیروز الف ، ص ۱۲ ] مهاجرین اروپایی که مدتی‏کوتاه پس از تثبیت سلطهء استعماری فرانسه بر الجزایر به آن کشور سرازیر شدند، معادل‏یک میلیون نفر بودند و ۴۷ درصد از مجموع درآمد ملّی الجزایر را تصاحب می‏کردند. از ۱۸۵۱ م. تا ۱۹۲۰ م. جامعهء الجزایر به طور متناوب بر اثر یک سلسله خشکسالیها،حمله ملخها به مزارع، مرگ و میر دامها، شیوع بیماریها و امراض واگیر نظیر وبا وتیفوس، تلفات اقتصادی و انسانی بسیاری را تحمل کرد. در این سالها بویژه تا سال‏۱۸۶۸ م، حدود ۰۰۰،۳۰۰ نفر از مردم الجزایر بر اثر قحطی، گرسنگی و بیماری از پای‏درآمدند. از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ م. دو میلیون نفر از مردم آن کشور که به طور طبیعیصفحۀ ۱۴۱نیروی مولد این کشور محسوب می‏گردیدند، مجبور به مهاجرت به فرانسه شدند. درطول سالهای استعمار فرانسه بر الجزایر، تفاوت بین فقر و رفاه در میان بومیان وفرانسویها چشمگیر بود؛ چرا که فرانسویان در ناز و نعمت به سر می‏بردند اما بومیان‏الجزایر در کشور خود در فقر و بیچارگی فلاکت‏بار زندگی می‏کردند[ - تاریخ معاصر الجزایر ، روبر آژرون ، ترجمهء منوچهر بیات مختاری ، ص ۴۲ - ۱۰۹ ] وقوع دو جنگ فاجعه‏آمیز جهانی و شرکت مستقیم فرانسه در آنها موجب افول‏قدرت اقتصادی این کشور گردید و ضربه‏های مؤثری بر پیکر اقتصاد آن وارد ساخت[ - تحولات روابط بین‏الملل از کنگرهء وین تا امروز ، احمد نقیب‏زاده ، ص ۱۳۵ ]از سال ۱۹۲۹ م. بحران بزرگ اقتصادی دامنگیر اروپا شد و اقتصاد فرانسه از اثرات‏مُخرّب آن در امان نماند. از سال ۱۹۳۳ م. به بعد اقتصاد فرانسه با روندی ثابت وهراس‏آور رو به افول نهاد و با سقوط ارزش فرانک، تجارت خارجی فرانسه هم سقوطکرد. در سال ۱۹۳۵ م. شکست سنگینی بر پیکر صنایع فرانسه وارد شد[ - ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ ، پال کندی ، ترجمهء محمد قائد مشرقی و دیگران ، ص ۲۹۲ ]و - ایران امّا شرایط و اوضاع اقتصادی در ایران هنگام وقوع انقلاب اسلامی چنین وضعیتی‏نداشت. همان طوری که گذشت کشورهای فرانسه، روسیه، چین و الجزایر هر کدام بنا بهصفحۀ ۱۴۲دلایل خارجی و داخلی، در هنگام انقلاب از وضعیت مطلوب اقتصادی برخوردار نبودند.بحران اقتصادی در هر چهار کشور در سالهای انقلاب و حتی سالهای قبل از آن به وجودآمده و زمینه تحولات سیاسی و اجتماعی فراهم شده بود و فقط نیاز به جرقه‏ای داشت. در ایران قبل از انقلاب برخلاف کشورهای فوق نه‏تنها از نظر اقتصادی بحران و وخامتِ‏جدی اقتصادی که غیر قابل کنترل رژیم حاکم باشد وجود نداشت بلکه در طول دورهء چندسالهء قبل از انقلاب به علت افزایش ناگهانی و سریع قیمت نفت، تواناییها و قدرت اقتصادی‏رژیم شاه به سرعت افزایش پیدا کرده بود. همه شاخصه‏های اقتصادی در ایران در هنگام‏وقوع مرحله جدید انقلاب مانند درآمد سالیانه دولت، رشد اقتصادی، تولید ناخالص ملی ودرآمد سرانه افزایش یافته و به چند برابر رسیده بودند. از این رو، خیال رژیم شاه از این‏جهت راحت بود و کارشناسان اقتصادی و سیاسی هیچ گونه حادثه غیر مترقبه‏ای را پیش‏بینی نکرده بودند. و حتی کارتر در سفر خود به ایران آن را جزیره ثبات منطقه خوانده بود[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۶۱ - ۶۳ ] محمد رضا پهلوی در طی این سالها با تکیه بر افزایش قیمت نفت و افزایش میزان‏تولید آن، نه تنها مقدار مالیاتها را افزایش نداده بود، بلکه مقدار زیادی از مالیاتهای‏صنایع و حقوق کارمندان دولت را کاهش داده و بر حقوق کارگران و کارمندان افزوده بود.حتی مالیاتهای حقوق نظامیان به طور کلی بخشوده شده بود. در راستای این سیاست، رژیم‏وابسته پهلوی برای تداوم و بقای خود، کالاهای مصرفی و لوکس خارجی را با پرداخت‏یارانه فراوان در اختیار مردم قرار می‏داد. این سیاستها هر چند در دراز مدت آثار سوئی‏داشته و باعث ایجاد وابستگی به بیگانگان می‏شد، اما درآن زمان مردم فکر می‏کردند که دررفاه به سر می‏برند[ - همان، ص ۶۴ - ۶۶ ] چنین وضعی می‏توانست مانع تحولات اجتماعی و سیاسی شود. نتیجه این که رژیم پهلوی قبل از انقلاب بر خلاف کشورهای فرانسه و روسیه و چین‏و الجزایر نه تنها در شرایط بحران اقتصادی به سر نمی‏برد، بلکه در مقایسه با آنها ازشرایط اقتصادی مطلوبی برخوردار بود و حتی خود تبدیل به یک کشور وام دهنده به‏کشورهای غربی مانند فرانسه و انگلستان درآمده بود. بنابر این شرایط اقتصادی ایران درقبل از انقلاب، زمینه‏ساز حرکتهای انقلابی نبود.


شرایط نظامی و حمایت بین المللی ۱ - فرانسه ۲ - روسیه ۳ - چین ۴ - الجزایر ۵ - ایران الف - شرایط نظامی: نیروهای نظامی فرانسه قبل از انقلاب و در زمانی که لوئی شانزدهم نیاز به سرکوبصفحۀ ۱۴۶مردم انقلابی فرانسه داشت، فاقد ابزارهای لازم برای اعمال فشار بر مردم و حمایت ازشاه بودند. ارتش فرانسه در طول پنجاه سال متوالی در چندین جنگ خارجی شرکت‏کرده و در اکثر آنها دچار شکستهای سختی شده بود. این نیروها که در زمان صلح حدود۱۸۰ هزار نفر بودند، پس از شکستهای پی در پی، پراکنده و متلاشی شده بودند. علاوه‏بر شکستها، فرماندهان نالایق و سرکش هم باعث شده بودند که ارتش فرانسه از پادشاه‏آن کشور حمایت نکند؛ در نتیجه لوئی شانزدهم نتوانست با اتکا به این نیروها، مردم‏انقلابی وناراضی آن کشور را سرکوب کند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی؛ تاریخ قرن هجدهم، ماله، ص ۱۷۷ - ۱۹۵ ]ب - حمایت بین المللی: در قرن هجدهم، فرانسه، انگلیس، اتریش، روسیه و پروس از قدرتهای بزرگ اروپا بودندو از نظر نظامی با هم برابری می‏کردند. در واقع نوعی «موازنه قوا» بر آن قاره حاکم بود. امادر عین حال، هر یک از آن کشورها در داخل و خارج از اروپا به فکر پیشبرد هدفها و مقاصدخود بودند و سعی می‏کردند که دیگری را ضعیف کرده، از صحنه سیاسی اروپاو مستعمرات‏اروپایی حذف کنند. به همین‏دلیل کشورهای‏اروپایی نه تنهابه فرانسه جهت سرکوب نیروهای‏انقلابی کمک نمی‏کردند بلکه از درگیریهای داخلی آن کشور و تضعیف قدرت سیاسی آن‏خوشحال بوده، حتی بعضی از کشورها مثل انگلستان از انقلابیون فرانسه حمایت می‏کرد[ - تاریخ قرن هجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون، ماله، ص ۴۷۳ - ۴۷۶ ] همچنین کشورهای بزرگ اروپایی در این زمان به دلیل درگیریهایی که در داخل اروپا وخارج از آن قاره بر سر مستعمرات با یکدیگر داشتند، آمادگی لازم را هم برای کمک به‏پادشاه فرانسه نداشتند. هنگامی که لوئی شانزدهم از پادشاه اتریش (یعنی برادر ملکه‏فرانسه) تقاضای کمک کرد، از مساعدت و یاری وی برخوردار نشد. از این رو نظام‏سیاسی فرانسه در زمان وقوع انقلاب و در مصاف با بحرانهای انقلابی از نظر حمایت بین‏المللی در بدترین موقعیت قرار داشت و هیچ اتحاد و پیمان نظامی با کشورهای دیگرنداشت تا در موقع بحران از آن کشور حمایت کنند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۸۲ - ۸۴ ]صفحۀ ۱۴۷الف - شرایط نظامی: نیروهای نظامی روسیه قبل از انقلاب و در زمانی که رژیم تزاری آن کشور نیاز به‏سرکوب کارگران و دهقانان شورشی داشت نه تنها فاقد روحیه و ابزارهای لازم برای‏سرکوب مردم بودند، بلکه خود باعث تسریع در روند انقلاب شدند. شکست درجنگهای ۵ - ۱۸۵۴ در جزیره کریمه و در مقابل نیروهای عثمانی، فرانسوی وانگلیسی[ - تاریخ روسیه از مبادی تا ۱۹۱۷ م، پیر پاسکال، ترجمه گودرز، ص ۱۰۲ ] شکست در مقابل ژاپن در سالهای ۵ - ۱۹۰۴ و واگذاری قسمتهای جنوبی‏جزایر ساخارین به آن کشور و دست کشیدن از هرگونه ادعایی بر منچوری و شبه جزیره‏کره[ - همان، ص ۱۲۴ - ۱۲۷ ] و مهمتر از همه، شکست در جنگ جهانی اول و عقب نشینی از لهستان از یک سوافزایش بیش از حد نیروهای نظامی درجنگ اول و عدم تجهیز و پشتیبانی کافی و ازسوی دیگر، باعث شده بود که نیروهای نظامی از رژیم تزاری حمایت نکنند و در نتیجه‏تزار نتوانست به کمک آنها شورشها و تظاهرات انقلابی را سرکوب کند[ - انقلاب روسیه، کوکن، ص ۲۳ - ۲۵ ]ب - حمایت بین المللی:صفحۀ ۱۴۸انقلاب اکتبر روسیه در زمانی شکل گرفت که آتش جنگ بین الملل اول دنیا را در کام‏خود فرو برده بود. این جنگ که در سال ۱۲۹۳ هـ . ش/ ۱۹۱۴ م، به بهانه کشته شدن‏ولیعهد اتریش و در حقیقت به دلیل جاه طلبیهای آلمان آغاز شده بود، در اروپا نسبت به‏بقیه جهان از شدت بیشتری برخوردار بود. کشورهای اروپایی دراین جنگ در دو گروه به‏نام «متحدین» و «متفقین» در مقابل هم صف آرایی کرده بودند. متفقین که شامل روسیه،فرانسه و انگلستان بودند، به وسیله پیمانها و قراردادهای نظامی و سیاسی متعهد شده‏بودند که از یکدیگر پشتیبانی کنند. از این رو، روسیه از حمایت بین المللی کامل‏هم پیمانان خود برخوردار بود. از این جهت، روسیه در هنگام حوادث انقلاب که جنگ‏جهانی به آن دامن زده و شتاب بیشتری داده بود به ظاهر در دایره‏ای از اتحادها وپیمانهای سیاسی و نظامی بین المللی و منطقه‏ای قرار داشت و کشورهای بزرگی مانندانگلستان و فرانسه و بعدها آمریکا ازآن در صحنه جهانی حمایت می‏کردند[ - تحولات روابط بین الملل از کنگره وین تا امروز، نقیب زاده، ص ۱۲۵ - ۱۴۰ ] اما آغاز ناگهانی جنگ جهانی اول و پیروزی برق آسای نیروهای آلمانی بر روسیه ودر نتیجه شکست و عقب نشینی آن کشور از لهستان از یک سو و مسافت زیاد بین روسیه‏و هم پیمانان او از سوی دیگر، باعث شد که آنها نتوانند در سرکوب نیروهای انقلابی به‏آن کشور کمک کنند. از این رو، هنگامی که بحران داخلی آن کشور را فراگرفته بود،روسیه تنها و بی‏حامی باقی مانده بود. به این ترتیب، مشاهده می‏شود که دولت روسیه به‏رغم این که در یک اتحاد نظامی جهانی قرار گرفته بود، در زمان انقلاب نتوانست ازپشتیبانی دوستان و متحدان خود دست کم در داخل برخوردار شود. این در حالی بود که‏نیروهای انقلابی، و رهبران مارکسیست آنها مورد حمایت متحدین بخصوص آلمان قرارداشتند و این حمایت در پیروزی آنان نقش بسیار مؤثری داشت[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۸۴ - ۸۵ ]الف - شرایط نظامی: بررسی وضعیت نیروهای مسلح چین در زمان پیش از پیروزی انقلاب کمونیستی آنصفحۀ ۱۴۹کشور نشان می‏دهد که قدرت نظامی بنا به دلایل گوناگون تجزیه شده و قسمتی از آن درمقابل قدرت حاکم قرار گرفته بود. شکستهای پی در پی در جنگهای تریاک، جنگ‏۱۸۹۵م و جنگهای بعد، از یکسو و وفاداری بعضی از ژنرالهای ارتش به امپراتوری‏«منچو» از سوی دیگر، باعث شده بود که آنها پس از به قدرت رسیدن ملی گرایان در آن‏کشور، هرکدام قسمتهایی از نقاط شمالی کشور را در دست گرفته، با نیروهای ملی وکمونیست به جنگ بپردازند[ - انقلاب چین، شاهنده، ص ۶ - ۳۰ ] آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال چین توسط ژاپن به جنگ‏داخلی و پراکندگی نیروهای نظامی آن کشور دامن زده و پس از پایان جنگ، نیروی‏نظامی آن کشور به سه گروه تقسیم شدند: یک گروه طرفدار رژیم حاکم باقی ماندند وگروه دیگر طرفدار نیروهای انقلابی کمونیست شدند و گروه سوم از نیروهای نظامی‏شورشی سابق طرفداری کردند[ - انقلاب چین، پایگاه انقلابی منچوری و اتحاد شوروی، او. بوریسوف، ترجمه رضا رضایی ساروی، ص ۱۱۵ - ۱۳۰ ]ب - حمایت بین المللی: در سال ۱۹۳۷ م، ژاپن دست به یک حمله گسترده علیه چین زد و در مدت کوتاهی‏توانست قسمتهای زیادی از شرق، شمال و مرکز آن را به تصرف خود درآورد. شوروی‏که در این زمان دارای منافع زیادی در چین بویژه در ایالت منچوری بود، ضمن کمک به‏نیروهای ملی و کمونیستی، از آنها خواست که یک جبهه متحد علیه ژاپن تشکیل دهندصفحۀ ۱۵۰پس از آغاز جنگ جهانی دوم، ژاپن در حالی که قسمتهای زیادی از خاک کشور چین رادر اختیار داشت به امریکا حمله کرد. در این زمان چین برای بیرون راندن ژاپنیها ازکشورش به متحدین؛ یعنی آلمان و ژاپن اعلام جنگ داد و در کنار متفقین قرار گرفت به‏همین دلیل امریکا و شوروی کمکهایی در اختیار حکومت ملی چین قرار دادند[ - قدرتهای جهانی در قرن بیستم، وارد، ص ۲۲۳ ] پس از خاتمه جنگ جهانی دوم و شکست متحدین و در نتیجه خروج ژاپن از خاک‏چین، شوروی و امریکا کمک خود به دولت چین را ادامه دادند. اما پس از اختلاف بین‏نیروهای ملی «چیان کای چک» و کمونیستها به رهبری «مائو» و آغاز مجدد جنگ داخلی‏که بین سالهای ۱۹۴۶ م تا ۱۹۴۹ م یعنی زمان اوج حرکتهای انقلابی، شوروی از نیروهای‏کمونیست حمایت کرد و امریکا هم به علت فساد حزب ملی «کومین تانگ» از کمک به‏آنها خودداری نمود. از این رو، نظام حاکم در چین از کمکهای بین المللی محروم وحمایت متحدین خود را از دست داد[ - همان، ص ۲۲۴ - ۲۲۷؛ انقلاب چین پایگاه انقلابی منچوری و اتحاد شوروی، بوریسوف، ص ۹۶ - ۱۱۴ ]الف - شرایط نظامی: کشور فرانسه پس از پایان جنگ جهانی دوم از نظر نظامی آئینه تمام نمای یکصفحۀ ۱۵۱امپراتوری درحال فروپاشی بود[ - تاریخ استعمارگری فرانسه، یاکونو، ص ۱۵۱ ] با در نظر گرفتن حوادث و رویدادهای زیر طی جنگ‏جهانی دوم و پس از آن به وضوح می‏توان به این نکته پی برد که ارتش استعمارگر فرانسه‏که به عنوان بازوی مسلح و مهم استعمار در حفظ و کنترل سرزمینهای مستعمره نقش‏تعیین کننده‏ای ایفا می‏کرد، پس از جنگ به سختی آسیب دیده و در حال فروپاشی بود.این فرایند در پیروزی انقلاب خونین الجزایر و از پای درآوردن استعمار فرانسه نقش‏مؤثری ایفا نمود. حوادثی که موجب ضعف ارتش فرانسه شدند عبارت بودند از: ۱ - شکست فرانسه از ایتالیا در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۰ م و سقوط پاریس واشغال شمال وجنوب آن کشور توسط آلمان و ایتالیا. پس از این شکست، مقرّ حکومت فرانسه به‏الجزایر منتقل شد و این مسأله به سختی در روحیه نظامیان فرانسه اثر گذاشت. علاوه براینها، فرانسه در جنگ با متحدین در آفریقا ۲۴۰۰۰ نفر از سربازان خود را از دست داد واین امر نیز خود مزید بر علت شد تانظامیان آن کشور در الجزایر ضربه پذیر شوند.مجموع تلفات فرانسه در جنگ جهانی دوم شامل ۲۰۰۰۰۰ نظامی و ۴۵۰۰۰۰ غیرنظامی بود[ - تاریخ معاصر آفریقا از جنگ دوم جهانی تا امروز، ماریان کورنون، ترجمه ابراهیم صدقیانی ] این تعداد تلفات، از نظر روحی و فیزیکی جبران ناپذیر و شکننده است.این امر به طور مسلم از دید انقلابیون مسلمان الجزایر پنهان نبود. ۲ - در نهم مارس ۱۹۴۵ م، فرانسه در هندوچین شکست خورد[ - همان، ص ۱۰۷؛ تاریخ قرن بیستم، سرژ برشتین و دیگران، ترجمه امان الله ترجمان، ص ۱۹۵ ] همچنین، سربازان‏فرانسوی در خاک تونس در همسایگی الجزایر شکست خوردند و هیبت وابهّت آنان دراذهان مردم الجزایر در هم شکست[ - تاریخ معاصر آفریقا از جنگ دوم جهانی تا امروز، کورنون، ص ۱۰۷ ] ۳ - قیام مستعمرات فرانسه مانند تونس، مراکش و ماداگاسکار، به طور همزمان، بصفحۀ ۱۵۲تلاقی برای نیروهای نظامی فرانسه به وجود آورد. ۴ - رژیم فرانسه از ۱۹۵۸ م تا ۱۹۶۱ م به طور پیوسته با شورشهای نظامیان خود درالجزایر مواجه بود و شورش ژنرالهای مقیم الجزایر علیه حکومت فرانسه، این رژیم راتهدید می‏کرد[ - تاریخ قرن بیستم، برشتین و دیگران، ص ۱۹۷ ]ب - حمایت بین المللی: قیام الجزایر در شرایطی آغاز گردید که رژیم فرانسه از نظر موقعیت بین المللی دروضع دشواری قرار داشت. زیرا از یک طرف، آلمان و ایتالیا(متحدین) پس از تسخیرفرانسه به سوی مستعمرات آفریقایی این کشور در حال پیشروی بودند و الجزایر راتهدید می‏کردند و از طرف دیگر، پایان جنگ جهانی دوم نیز سرآغاز موج بیداری ملل‏مستعمره و اوج گیری احساسات ضد استعماری بود. به طوریکه تایک سال قبل ازاستقلال الجزایر، حدود پنجاه کشور، بندهای استعمار را گسسته و آزاد شده بودند. دردههء ۱۹۵۰ م، دو حرکت ضد استعماری در منطقه خاورمیانه و آفریقا باعث تشدید روندحرکت انقلابی مردم الجزایر شد: اول، نهضت ملی شدن نفت در ایران و دوم روی‏کارآمدن «جمال عبدالناصر» در مصر و ملی کردن کانال سوئز. در صحنه روابط بین الملل‏هم تحولات به نفع مبارزات ضد استعماری الجزایر بود؛ چرا که نظام دو قطبی پس ازجنگ و آغاز دوران جنگ سرد بین آمریکا و شوروی باعث شده بود که هر دو کشور درتدارک جبهه گیری جدید در تمام مناطق دنیا باشند. از جمله، آمریکا قصد داشت که تمام‏مستعمرات انگلیس و فرانسه را در تسلط خود درآورد. که یکی از این کشورها الجزایربود. به همین دلیل آمریکا ملی گرایان الجزایر را علیه فرانسه مسلح می‏کرد تا پس ازصفحۀ ۱۵۳استقلال آن کشور از فرانسه، امتیازهایی به نفع خود کسب کند[ - بن بلا، روبر مرل، ترجمه خلیل کوشا، ص ۹۶ ] شوروی سابق هم برخلاف روسیه زمان جنگ اول جهانی، ژست طرفداری از جهان‏سوم به خودگرفته، تبلیغات تحریک آمیزی در این گونه کشورها علیه استعمارگران غربی‏آغاز کرده بود. به همین دلیل از انقلابیون الجزایر در مقابل رژیم وابسته آن کشور حمایت‏می‏کرد. از نظر منطقه‏ای هم در این زمان کشورهای شمال آفریقا مأمن مناسبی برای‏انقلابیون الجزایر بودند. علاوه بر اینها، موضع گیری کشورهای عضو اتحادیه عرب در ۱۹۴۵ م علیه‏استعمارگران که خواستار رهایی و آزادی کشورهای شمال آفریقا بویژه الجزایر از یوغ‏استعمار بودند و نیز شکل گیری «کنفرانس باندونگ» اندونزی در سال ۱۹۵۵ م وموضع‏گیری آنها به نفع استعمار زدایی، از دیگر حمایتهای بین المللی ازانقلاب رهایی‏بخش مردم الجزایر بود[ - تاریخ استعمارگری فرانسه، یاکونو، ص ۱۳۸ - ۱۳۹ ] همچنین، سازمان ملل متحد نیز در این سالها تبدیل به یکی ازمراکز جهانی علیه استعمارگران شده بود. مجمع عمومی این سازمان در سال ۱۹۶۰ م،اعلامیهء استقلال ملتهای مستعمره را صادر کرد. این مسأله هم خود باعث شتاب در روندنهضت ضد استعماری مردم الجزایر و در نتیجه پیروزی انقلاب الجزایر شد. نتیجه این که همزمان با اوج گیری مبارزات انقلابی مردم الجزایر علیه استعمارگران‏فرانسوی، تمام شرایط منطقه‏ای و بین المللی به نحوی جریان داشت یا سپری شده بودکه از هر جهت در راستای منافع نهضت رهایی بخش الجزایر بود. حتی کشورهای مهمی‏چون آمریکا و شوروی که در این زمان در رأس دو بلوک سرمایه داری و سوسیالیستی‏قرار داشتند به طور مستقیم به انقلابیون الجزایر کمک و در صحنه بین المللی نیز از آنهاحمایت می‏کردند. به همین دلیل، رژیم وابسته به فرانسه در الجزایر در اوج شکل گیری‏انقلاب الجزایر نه تنها از هرگونه کمک بین المللی و منطقه‏ای جهت سرکوب مردم‏مسلمان آن کشور محروم بود بلکه دولت فرانسه هم در موقعیتی قرار نداشت که به‏وابستگان خود در الجزایر کمک کند. صفحۀ ۱۵۴الف - شرایط نظامی: ارتش ایران برخلاف چهار کشور فوق سالهای مدیدی بود که در هیچ جنگ‏خارجی[ - لازم به ذکر است که ارتش ایران برای کمک به سرکوبی جنبش ظفار در عمان به صورت محدود به آنجا نیرو اعزام کرد.ولی آن را نمی‏توان یک جنگ کلاسیک حساب کرد تابه وسیله آن ارتش شاه را محک زد ] شرکت نکرده بود. همچنین نه تنها هیچ عامل روحی و فیزیکی داخلی هم‏باعث تضعیف و تزلزل آن نشده بود، بلکه نیروهای نظامی ایران در زمان پهلویها بویژه‏محمد رضا پهلوی از هر جهت تقویت شده بودند. شاه ایران بیش از هر نظامی به ارتش‏توجه داشت. او به عنوان فرمانده کل نیروهای مسلح، بودجه‏های زیادی برای خریدتجهیزات نظامی و بهتر شدن وضع زندگی روزمره نظامیان اختصاص داده بود. تا از این‏طریق بتواند بر میزان کارآیی آنها افزوده، اعتماد آنها را به خود جلب کند. شاه سعی‏می‏کرد یک ارتش قوی، نیرومند، منسجم، آموزش دیده و وفادار به خود داشته باشد تاهرچه بیشتر از طریق آنها حاکمیت مستبدانه خود را بر مردم ایران تحمیل کند. چنین‏نیروی منظم، مطیع و دارای سلسله مراتب فرماندهی که به خود شخص شاه ختم‏می‏شد، می‏توانست به راحتی استمرار حکومت شاه و خانواده او را در دراز مدت‏تضمین کرده، هرگونه بحران سیاسی و تظاهرات مردمی را که پایه‏های اقتدار او را به‏مخاطره می‏انداخت، سرکوب کند[ - رویارویی انقلاب اسلامی و آمریکا، کدیور، ص ۴۵ - ۵۲ ] علاوه بر ارتش و نیروهای انتظامی، رژیم شاه از حمایت یک سازمان مخفی پلیسی به‏نام «ساواک» نیز برخوردار بود. این سازمان با توصیه آمریکا و با همکاری سازمانهای‏اطلاعاتی آن کشور، انگلیس و اسرائیل تشکیل شده و به صورت یک شبکه گسترده‏مخوف، تمام گروههای مخالف نظام شاهنشاهی را زیر نظر داشت. و با اعمال‏بی‏رحمانه‏ترین شکنجه‏های روحی و جسمی، ضامن تداوم سیاسی رژیم محمد رضاپهلوی بود. پس قدرت نظامی، انتظامی و پلیسی نظام حاکم قبل از انقلاب در ایرانصفحۀ ۱۵۵برخلاف کشورهای چهارگانه فوق در بهترین موقعیت از نظر روحی و روانی، تجهیزاتی،سازماندهی و وفاداری به شاه قرار داشت و بدون چون و چرا از او حمایت کرده، هرگونه‏تحرک و جنبش را به راحتی می‏توانست سرکوب کند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۷۶ - ۸۰ ]ب - حمایت بین المللی: از نظر حمایت بین المللی هم، حکومت مطلقه محمد رضا پهلوی، در زمان وقوع‏انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷ هـ . ش. نسبت به کشورهای فرانسه، روسیه، چین‏و الجزایر در زمان بحران در موقعیت بهتری قرار داشت. پس از جنگ جهانی دوم وکودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هـ . ش آمریکا به طور کامل بر صحنه سیاسی ایران حاکم شد.همچنین، پایان جنگ جهانی دوم که دنیا را به دو بلوک شرق و غرب به رهبری آمریکا وشوروی تقسیم کرده بود، بر اهمیت موقعیت استراتژیکی ایران افزود، زیرا ایران به‏تنهایی در شمال خلیج فارس و تنگه هرمز قرار داشت که مقدار زیادی از نفت کشورهای‏غربی را تأمین می‏کرد. به این جهت، آمریکا برای حفظ منافع خود و هم پیمانان غربی‏اش‏و برای جلوگیری از نفوذ کمونیزم در سال ۱۳۳۸ هـ . ش. با ایران یک پیمان دفاعی امضاکرده، رژیم شاه را تحت حمایت خود قرار داد[ - جنگ قدرتها در ایران، باری روبین، ترجمه محمود مشرقی، ص ۹۱، چاپ آشتیانی، تهران، ۱۳۶۳ ] ایران با خروج انگلستان از شرق کانال سوئز، در سیاست دو ستونی آمریکا هم به‏عنوان ستون اصلی و امنیتی در منطقه، شناخته شد و به همین علت، حمایت آمریکا وکشورهای غربی ازایران بیشتر شده، روند فروش تجهیزات نظامی و صنعتی به ایران روز به‏روز گسترش یافت[ - همان، ص ۱۰۳ ] همچنین ایران در پیمانهای نظامی و غیر نظامی منطقه‏ای و جهانی‏آمریکا از جایگاه ویژه‏ای برخوردار بود. بخصوص با عضویت در «سنتو»، زنجیره «ناتو» را به‏«سیتو» وصل کرده بود. از این رو نه تنها از سوی آمریکا حمایت می‏شد، بلکه از سوی‏کشورهای متحد آن کشور نیز مانند انگلستان، فرانسه، آلمان، ژاپن و ایتالیا چه از لحاظ نظامی‏و چه از نظر سیاسی و اقتصادی به شدت در منطقه و جهان مورد پشتیبانی قرار می‏گرفت. صفحۀ ۱۵۶حمایت بین المللی و منطقه‏ای از شاه تنهامنحصر به کشورهای بلوک غرب در آغازبحران نبود، بلکه کشورهای بلوک شرق و بویژه اتحاد جماهیر شوروی سابق هم با انعقادقراردادهای تجاری، اقتصادی و صنعتی به طور غیر مستقیم از نظام سیاسی حاکم درایران حمایت می‏کرد. از این رو، ایران در زمان بحران دچار هیچ گونه مشکل سیاسی ازنظر منطقه‏ای و بین المللی نبود و تمام کشورهای دنیا چه از نوع سرمایه‏داری وسوسیالیستی تا پیروزی انقلاب اسلامی به طور کامل و با تمام قدرت از رژیم شاه وجنایاتش در مقابل مردم حمایت می‏کردند. با این حال، انقلاب شکوهمند اسلامی امت‏مسلمان ایران به رهبری خردمندانه پیشوای بزرگ خود، نه تنها نظام فاسد و پوسیده‏پهلوی را سرنگون کرد، بلکه پوزه حامیان قدرتمند منطقه‏ای و بین المللی آن را نیز به‏خاک مالید و دست همه آنها را از خاک کشور اسلامی ما کوتاه و ثابت کرد که هرگونه‏قدرتی اعم از داخلی و خارجی در مقابل اراده مصمم مردم یک کشور تاب و توان مقابله‏را نخواهد داشت.


شرایط سیاسی الف - فرانسه نوع حکومت سیاسی فرانسه در قرن هجده و در آغاز بحرانهای سیاسی و حرکتهای‏مردمی، پادشاهی مطلقه بود. در این نوع حکومت، شاه صاحب تخت و تاج بود و به‏مردم چنین القا شده بود که سلطنت موهبتی الهی در دست شاه است. بنابر این، هیچ‏مخلوق زمینی حق مقاومت و اعتراض در برابر او را ندارد. در حکومت آن کشوصفحۀ ۱۶۰هیچ‏گونه مرجع قانونگذاری و نظارت بر اجرای قوانین وجود نداشت. اراده شاه حکم‏قانون را داشت و همانند قانون زنده محسوب می‏شد. حتی سلاطین فرانسه به این هم‏اکتفا نکرده، مدعی بودند که بر عقاید مردم نیز حاکمیت دارند[ - تاریخ قرن هجدهم، انقلاب کبیر فرانسه، ماله، ص ۳۴۲ - ۳۴۳ ] بعد از شاه بالاترین قدرت سیاسی، یعنی برنامه‏های مالی، اداری و سیاسی، دردست عده‏ای از درباریان اشراف زاده و مرفه بود. این اشراف زادگان که ازنظر تعداد،درصد اندکی از جمعیت کشور را تشکیل داده بودند، با تشکیل یک نوع دیوانسالاری‏موروثی تمام مقامهاو مسؤولیتهای مهم و حساس کشور را در دست داشتند. این مقامهابعد از مرگ آنها به طور موروثی به فرزندان آنها تعلق می‏گرفت و افراد دیگر حق اشغال‏چنین پستهایی را نداشتند. نتیجه چنین سیستمی این بود که افراد طبقه سوم که اکثریت‏قریب به اتفاق جمعیت کشور را تشکیل می‏دادند، هیچ گونه جایگاهی در نظام مدیریت‏اداری، مالی و سیاسی نداشتند[ - کالبد شکافی چهار انقلاب، کرین برینتون، ترجمه محسن ثلاثی، ص ۷۴ ] همچنین در تصاحب پستها در چنین نظامی، به طورمسلم دیگر شایستگی، لیاقت و صلاحیت مطرح نبود و مقام و جایگاه شغلی هرکس ازقبل و به طور موروثی مشخص و معین می‏گردید. از نظر فساد و سوء مدیریت، نظام سیاسی فرانسه در این دوره بویژه در زمان قبل ازانقلاب در بدترین وضعیت قرار داشت. لوئی پانزدهم و شانزدهم از فاسدترین ونالایق‏ترین پادشاهان آن کشور در طول تاریخ بودند. فساد مالی، فساد اخلاقی، اختلاس،دزدی و عیش و عشرت در زمان آنها به اوج خود رسیده بود. درباریان و اشراف زادگان‏هم که بعد از پادشاه، مقامهای کشور را در بین خود تقسیم کرده بودند، وضعیتی بهتر ازپادشاه نداشتند. اگر شخصی هم به طور غیر منتظره از میان آنها درصدد سر و سامان‏دادن به چنین اوضاع نابسامان اقتصادی و مالی بر می‏آمد با مخالفت درباریان و اشراف‏زادگان روبه رو و طرد می‏شد. مأموران مالیاتی (مستوفیان) هم که از طرف دربار وظیفه‏جمع آوری مالیاتها را به عهده داشتند، با غارت و چپاول اموال مردم، آنها را تحت فشاصفحۀ ۱۶۱شدید اقتصادی قرار می‏دادند[ - انقلاب اسلامی ایران در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۹۵ - ۹۶ ]ب - روسیه با بررسی نظام سیاسی و اجتماعی روسیه در اوایل قرن بیستم و درهنگام انقلاب‏۱۹۱۷ م به این نتیجه می‏رسیم که مدیریت سیاسی در آن کشور هم فاقد صلاحیت لازم‏بوده و در بحران مشروعیت مردمی بسر می‏برد. مردم روسیه به دلیل سوء مدیریت وعدم دخالت خود در ساختار سیاسی و تصمیم‏گیری آن کشور با شورشهایی که در سال‏۱۹۰۵ م انجام داده بودند، موفق به کسب پاره‏ای از آزادیهای اجتماعی از جمله تشکیل‏«مجلس دوما» آزادی اجتماعات، مطبوعات و اعتصاب شده و در ظاهر حکومت مطلقه‏تزاری را تبدیل به مشروطه کرده بودند. اما تزار «نیکلای دوم» در طی سالهای ۱۹۰۵ م تا۱۹۱۵م دوباره با از بین بردن این دست آوردهای جزئی مردم تبدیل به حاکم مستبد ومطلق شد و باهرگونه تقسیم قدرت و مشارکت مردم در سرنوشت خود مخالفت کرد[ - انقلاب روسیه، گزاویه کن، ص ۲۰ - ۲۱ ] بعد از تزار و دربار او، یک دسته از اشراف ممتاز بر مقامهای حساس و مهم نظام‏اجتماعی آن کشور تکیه زدند و از به قدرت رسیدن افراد طبقه پایین هرچند با استعداد ولیاقت جلوگیری کردند. بسیاری از این اشراف زادگان، افرادی خودبین، راحت طلب،فاسد و تهی مغز بوده، مردم طبقات پایین با بدبینی به آنها نگاه می‏کردند[ - کالبد شکافی چهار انقلاب، برینتن، ص ۷۵ ] همچنین درکنار «تزار» و همسرش «تزارینا» درباریان و اشراف زادگان فاسد، شخص حیله‏گر دیگری‏با کسوت روحانی به نام «گریگوری راسپوتین» قرار گرفته بود که نفوذ و تأثیر فوق‏العاده‏ای در تزار و همسرش، دربار و اداره سیاسی کشور داشت وی شخص فاسدصفحۀ ۱۶۲رشوه خوار، عیاش بود و از دربار تزار حقوق کلانی هم به جیب می‏زد[ - انقلاب روسیه، گزاویه کن، ص ۲۲ ] پس حاکمیت‏مستبدانه و خودکامهء تزار، بی‏کفایتی و ضعف مدیریتی او، تسلط عده‏ای از اشراف‏زادگان‏و درباریان فاسد و راحت طلب بر مصدر قدرت سیاسی حاکم و جلوگیری از ورود افرادطبقه پایین به مقامهای بالا، نفوذ زیاد همسر تزار و راسپوتین در دربار و ادارهء امور سیاسی‏کشور، عدم مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خود و ... همه دست به دست هم داده‏بودند تا مدیریت سیاسی آن کشور فاقد صلاحیت و مشروعیت لازم باشد[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۱۰۲ ]ج - چین کشور بزرگ چین به مدت ۲۵۰ سال تحت سلطهء خاندان منچو بود که به صورت‏ملوک الطوایفی آن را اداره می‏کردند. فساد، تباهی، کشمکشهای درونی و سوء مدیریت‏این خاندان باعث شده بود که مردم چین به دو جهت ناراضی باشند: اوّل به دلیل عدم‏مشارکت خود در مدیریت سیاسی کشور و دوم نفوذ و تسلط بیش از حد بیگانگان بر این‏کشور قدیمی و باستانی. نارضایتی مردم این کشور از یک سو و شکست روسیه از یک‏کشور کوچک آسیایی به نام ژاپن در سال ۱۹۰۵ م از سوی دیگر، باعث شد که چینیها به‏خود بیایند و باور کنند که با اتکا به قدرت خود می‏توان هم با استبداد داخلی وهم بااستعمار خارجی مبارزه کرد. برای این کار ابتدا لازم بود که استبداد داخلی نابود شود؛چراکه به علت سوء مدیریت و فسادهایی که گریبانگیر آن رژیم شده بود، نه تنها توان‏لازم برای جلوگیری نفوذ بیگانگان را نداشت، بلکه خود زمینه‏ساز حضور آنها در کشورچین شده بود. از این رو مردم چین در سال ۱۹۱۱ م به رهبری ملی گرایان، خاندان‏صفحۀ ۱۶۳سلطنتی منچو را از قدرت به زیر کشیده، رژیم جمهوری در آن کشور برقرار نمودند[ - افسانه و حقیقت درباره مائو، بامداد، ص ۱۳ - ۲۰ ] پس از استقرار نظام جمهوری در آن کشور که حمایت و مشروعیت مردمی را نیز به‏همراه داشت، مردم چین انتظار بهبود اوضاع کشور از جمله بهبود مدیریت سیاسی‏کشورشان را داشتند. اما با تحولاتی که در ادارهء امور کشور پس از «سون یاتسن» پیش آمدو منجر به روی کار آمدن شخص دیگری به نام «چیان کای چک» شد؛ وی نه‏تنهانتوانست انتظارات مردم را برآورده کند، بلکه درزمان او کشور دچار مشکلات‏زیادی از جمله سوء مدیریت و بحران مشروعیت مردمی شد. جنبشها و اعتصابهای‏کارگری و دهقانی به رهبری کمونیستها، شکست در جنگ با ژاپن، اشغال کشور درجنگ‏جهانی دوم و دخالت بیگانگان و جنگهای داخلی و ... همه دست به دست هم داده تاحکومت ملی گرایان در چین از نظر حمایت مردم دچار مشکل شود؛ زیرا فساد مقامهای‏دولتی دوباره رونق گرفته، مالیاتها افزایش یافته، باج گیری و چپاول مردم، غارت، دزدی‏و ارتشاء به دلیل نابسامانی اوضاع سیاسی و ا جتماعی بار دیگر سایه خود را بر سرمردم‏چین افکنده بود. از طرف دیگر، رکود اقتصاد و کشاورزی داخلی، اخراج کارگران، تورم‏بی‏سابقه، کاهش حقوق کارمندان و کارگران و ... سبب شد که نظام سیاسی «چیان کای‏چک» همانند خاندان منچو مقبولیت خود را نزد مردم چین از دست بدهد و حمایت آنهااز دولت هرچه بیشتر کاهش یابد[ - انقلاب چین، شاهنده، ص ۴۵ - ۵۳ ]د - الجزایر با بررسی وضعیت اجتماعی فرانسه در اواسط قرن بیستم ملاحظه می‏کنیم که جامعه‏آن کشور از لحاظ مدیریت سیاسی دچار مشکل بوده است. روشن است که ضعف‏مدیریتی و سیاسی در آن کشور به مستعمرات آن هم سرایت کرده، آنها را دچار مشکلصفحۀ ۱۶۴می‏کرد. نهضتهای آزادیخواهی، استقلال طلبی و گریز از مرکز در آفریقای شمالی وبویژه الجزایر از این شرایط استفاده کرده، علیه استعمار فرانسه حرکت جدیدی را آغازکردند. زیرا جامعه الجزایر در اثر حضور و تسلط فرانسویان، اجتماعی دوگانه و متضادبود[ - تاریخ قرن بیستم، سر ژبرستین، ص ۱۶۱ - ۲۰۰ ] از یک سو اقلیت فرانسوی پستهای حساس و کلیدی الجزایر را در دست خودداشتند و خط و مشی‏هایی را در آنجا به اجرا می‏گذاشتند که حافظ منافع خودشان بود واز سوی دیگر، اکثریت مسلمان مردم الجزایر نه تنها نقشی در اداره سیاسی نداشتند،بلکه در شرایط ناگوار و فاجعه آمیزی در فقر و اختناق سیاسی به سر می‏بردند[ - تاریخ آفریقا، دخانیاتی، ص ۳۶۰ - ۳۹۱ ]هـ - ایران مدیریت سیاسی ایران نیز قبل از انقلاب، چه از نظر مشارکت مردمی و چه از نظصفحۀ ۱۶۵فساد مالی، اقتصادی و اداری همانند کشورهای فوق بود. نوع حکومت ایران از زمانهای‏گذشته و بویژه در دوران قاجاریه پادشاهی مطلقه بود. و مردم هیچ گونه مشارکتی درامور سیاسی و اجتماعی کشور نداشتند. هرچند نظام سیاسی ایران با نهضت مشروطیت‏در سال ۱۲۸۵ هـ . ش. تبدیل به حکومت مشروطه شد، اما با به قدرت رسیدن رضاخان‏در ایران و از طریق تغییر قانون اساسی مشروطه، پادشاه دوباره صاحب قدرت مطلقه‏شد. پس از رضاخان، پسرش محمد رضا به پادشاهی رسید. وی در نخستین دههءحکومت خود دچار مشکلاتی بود، ولی کم کم با کمک کشورهای بیگانه بویژه آمریکاوانگلیس و با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هـ . ش. یگانه قدرت و تصمیم گیرنده کشورگردید. وی نیز با تغییراتی در قانون اساسی حکومت را تبدیل به پادشاهی مطلقه کرد. وبا حمایت دو کشور فوق تمام اهرمهای قدرت سیاسی و نظامی کشور را در دست گرفته،روز به روز پایه‏های اقتدارش را مستحکم‏تر کرد. در زمان او تمام مراکز قدرت سیاسی ونظامی کشور یا به طور مستقیم در دست خودش و یا عدهء معدودی از خانواده پهلوی،فرماسونها و بهائیان قرار داشت[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی، منوچهر محمدی، ص ۵۹ - ۷۱ ] از نظر فساد مالی اقتصادی و اداری در حالی که اکثریت مردم ایران در فقر و فلاکت به‏سر می‏بردند، شاه و درباریان و خانوادهء هزار فامیل او با حیف و میل و چپاول بیت المال‏مشغول فساد، دزدی، رشوه خواری، اختلاس وخوش گذرانی در نقاط خوش آب وهوای ایران و کشورهای دیگر بودند. این گروه اندک پولهای کلان نفت را که با چند برابرشدن قیمت آن به دست آمده بود و متعلق به آحاد ملت مسلمان ایران بود، همانند مال‏شخصی خود در اختیار گرفته، خرج عیاشیهاو خوشگذرانیهای خود می‏کردند[ - همان، ص ۷۱ - ۷۴ ] در مجموع، مدیریت سیاسی ایران قبل از انقلاب همانند چهار کشور فوق چه از نظرعدم مشارکت مردمی و تمرکز قدرت سیاسی در دست شاه و درباریان و گروه اندک‏اطرافیان او و چه از نظر فساد مالی واداری در شرایط خوبی از نظر مشروعیت و مقبولیت‏مردمی قرار نداشت. به همین دلیل قدرت سیاسی در ایران فاقد لیاقت، شایستگی صفحۀ ۱۶۶صلاحیت لازم برای اداره کشور بود. از این رو از نظر مردم لازم بود که برای ادارهء صحیح‏جامعه و برقراری عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه در آمدها، برقراری آزادیهای‏سیاسی و اجتماعی، قدرت حاکم سرنگون گردد و گروه دیگری که دارای صلاحیت لازم‏باشد به قدرت برسد به همین دلیل انقلاب اسلامی ایران با پشتیبانی قاطع مردم ایران به‏پیروزی رسید.


ارکان سه گانه قدرت اجتماعی در انقلاب اسلامی و انقلابهای دیگر(۱)مشارکت مردمی الف - فرانسه کشور فرانسه در دوران انقلاب در حدود ۲۵ میلیون نفر جمعیت داشت که اکثریت‏قریب به اتفاق آنها در روستاها زندگی می‏کردند. از نظر جامعه شناختی، مردم فرانسه به‏طور کلی به سه طبقه روحانیون، نجبا و طبقه سوم تقسیم شده بودند. تعداد افراد دو طبقه‏ممتاز جامعه(روحانیون و نجبا) که صاحبان اصلی امتیازها و قدرت سیاسی در جامعهصفحۀ ۱۷۰بودند، بسیار ناچیز بود درحالی که طبقه سوم که حدود ۹۸ درصد جمعیت آن کشور راتشکیل می‏داد، فاقد هرگونه امتیاز سیاسی بود. این طبقه در حقیقت تودهء مردم فرانسه راتشکیل می‏داد و شامل بورژواها (توانگران)، صنعتگران، کارگران و کشاورزان می‏شد.صنف بورژوا شامل معلمان، پزشکان، وکلای دادگستری، تجار بزرگ، بازرگانان،صاحبان صنایع کوچک و کارگاهها و عمال دولتی بودند. این صنف که حدود سیصد هزار نفربودند، در طول قرن هجده به ثروت زیادی دست پیدا کرده بودند. بورژواها به علت دارابودن سواد و معلومات کافی، کتابهای سیاسی و اقتصادی زمان خود را که توسط افرادی‏چون «ولتر» ، «منتسکیو» و «روسو» نوشته شده بود، مطالعه کرده، خواستار انقلاب سیاسی‏- اجتماعی در آن کشور بودند. بورژواها تلاش می‏کردند که با دگرگونی اجتماعی در آن‏کشور، همانند دو طبقه دیگر در مشارکت و مدیریت سیاسی جامعه سهمی داشته باشند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی، ص ۱۱۱ - ۱۱۴ ] بدین ترتیب صنف بورژوا که شامل تعداد معدودی از طبقه سوم جامعه آن زمان‏فرانسه بود، هستهء اصلی و اولیه انقلاب کبیر فرانسه را تشکیل داده، مبارزه علیه رژیم‏حاکم که در دست دو طبقه دیگر بود، آغاز کرد. البته در این راه عده‏ای از طبقات ممتازنیز با آنها همراه شدند. با توجه به این توضیح، مشخص می‏شود که اکثریت مردم آن‏کشور که همان طبقه سوم منهای بورژواها بودند، نقش قابل توجهی در حرکت سال‏۱۷۸۹ م؛ یعنی تصرف پاریس و سقوط زندان «باستیل» و تشکیل حکومت مشروطه‏نداشتند. در واقع، فساد مالی و اقتصادی و درماندگی نظام حاکم در اداره امور کشورباعث شد که رژیم متوسل به دو طبقه ممتاز شود. چون آنها به درخواست نظام حاکم‏جواب منفی دادند، به ناچار لوئی شانزدهم دستور تشکیل مجلس طبقات را صادر کرد.همچنین نکتهء دیگری که در طول انقلاب فرانسه قابل تأمل است، این است که انقلاب‏بیشتر در شهر پاریس (پایتخت) تجلی یافت و مردم سایر نقاط کشور چندان مشارکتی درحرکتهای اولیه انقلاب نداشتند. به عبارت دیگر، خاستگاه انقلاب، شهر پاریس بود ومردم سایر شهرهای آن کشور و روستاها بعد از پیروزی انقلاب به صحنه آمده، تحولاتصفحۀ ۱۷۱مهم بعد از آن را شکل دادند[ - انقلاب فرانسه، قاسم افتخاری، ص ۳۹ - ۴۳، دانشگاه امام صادق، تهران، ۶۹ - ۱۳۶۸ ]ب - روسیه جامعه روسیه در طول دوران تزاری به عنوان یک کشور کشاورزی و فئودالی شناخته‏شده بود که اکثریت مردم آن در روستاهای دور و پراکنده کشور وسیعشان تحت سلطه‏فئودالها مشغول کار کشاورزی بودند و تنها عدهء معدودی در شهرها زندگی می‏کردند. امااز اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، این کشور تحت تأثیر پیشرفتهای صنعتی سریع‏اروپا قرار گرفته، کم کم با استفاده از سرمایه‏های خارجی رشد صنعتی آن آغاز شد. باآغاز کار صنایع مختلف در شهرهای روسیه، عده‏ای از دهقانان، روستاها را ترک کرده،در کارخانجات صنعتی مشغول کار شدند. تجمع کشاورزان ناراضی از سیستم فئودالی‏کشور در کارخانه‏ها و تشکیل یک طبقه جدید به نام کارگران صنعتی (پرولتر)، زمینه لازم‏را برای مبارزه علیه رژیم تزاریسم در آن کشور فراهم کرد که از جمله آنها، شورش‏کارگران در سال ۱۹۰۵ م بود که منجر به تسلیم رژیم تزار در مقابل بعضی ازدرخواستهای آنها بود[ - انقلاب روسیه، گزاویه کوکن، ص ۱۱ - ۱۷ ] در سالهای قبل از انقلاب بر تعداد کارگران روسیه افزوده شده بود و به حدود سه‏میلیون نفر رسیده بود. اما این تعداد نسبت به جمعیت ۱۲۲ میلیون نفری آن روز روسیه،هنوز ناچیز بود. شروع انقلاب در سال ۱۹۱۷ م با اعتصابها و راهپیمایی‏های کارگران شهر«سن پترزبورگ» آغاز شد و با پیوستن عدهء کمی از گروههای دیگر به پیروزی رسید. یعنی‏درصد کمی از کارگران در انقلاب شرکت کردند نه همه آنان. سایر شهرها و گروههای دیگرنقش چندانی در آن نداشتند. پس با توجه به چگونگی شکل گیری و پیروزی، انقلاب روسیهصفحۀ ۱۷۲را هم نمی‏توان به عنوان یک انقلاب سراسری مردمی و همگانی محسوب کرد. چرا که فقطبا شرکت تعداد معینی از کارگران پایتخت که حدود دو درصد جمعیت آن کشور را تشکیل‏می‏دادند، شکل گرفته، به ثمر رسید. علاوه بر این، در این کشور وسیع و پرجمعیت، گروههاو اقلیتهای مذهبی زیادی نیز ساکن بودند که نقشی در انقلاب نداشته، بعدها بدان‏پیوستند[ - انقلاب اکتبر روسیه، مصطفی ملکوتیان، چاپ دانشکده عقیدتی - سیاسی، قم، ۱۳۷۰؛ انقلاب اسلامی در مقایسه باانقلابهای فرانسه و روسیه، محمدی ]ج - چین با بررسی روند پیروزی انقلاب چین، این نتیجه حاصل می‏شود که به طور کلی دوگروه در بر پایی و پیروزی انقلاب در آن کشور نقش مؤثر و تعیین کننده‏ای داشتند که‏عبارتند از: کارگران و دهقانان. نهضت کارگری چین که پس از جنگ جهانی اول و نابودی‏کارخانجات و در نتیجه بیکاری کارگران آغاز شده بود تا سال ۱۹۴۹ م یعنی هنگام‏پیروزی کمونیستها کم و بیش در آن کشور وجود داشت. اما نقش اصلی در پیروزی‏انقلاب آن کشور به عهدهء حزب کمونیست بود که متشکل از دهقانان و روستاییان بود[ - انقلاب چین، شاهنده، ص ۲۲ - ۵۲ ] پس از آن که حزب کمونیست بر اساس ایدئولوژی مارکسیسم در آن کشور تشکیل‏شد، مبارزهء خود علیه حکومت ملی گرایان را آغاز کرد. ازنظر ایدئولوژی مارکسیسم،اساس انقلاب بر دوش کارگران صنعتی بود و با همین تفکر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م روسیه به‏پیروزی رسیده بود. اما حزب کمونیست چین به رهبری «مائو» درآن کشور به این نتیجه رسیدکه با توجه به این که اکثریت مردم این کشور از دهقانان تشکیل شده است لذا اساس کارخود را دهقانان و روستا قرار داد. مائو با آگاه کردن دهقانان، زمینه‏های انقلاب را از آنجاشروع کرد و سرانجام هم موفق شد با تکیه بر آنها به پیروزی نایل آید[ - همان، ص ۵۳ ] نتیجه این که هرچند که کارگران هم در شروع و هم در تداوم انقلاب نقش داشتند اماصفحۀ ۱۷۳اساس کار حزب کمونیست چین برخلاف انقلاب روسیه با تکیه بر روستاییان و دهقانان‏بود. این دهقانان بودند که نقش تعیین کننده‏ای در پیروزی نهایی انقلاب چین در سال‏۱۹۴۹ م داشتند و با توجه به این که دهقانان در آن زمان بیشتر از ۲۳ جمعیت کشور راتشکیل می‏دادند[ - انقلاب چین، شاهنده، ص ۵۴ ]د - الجزایر از ژوئن ۱۸۳۰ م که نیروهای فرانسوی در خاک الجزایر مستقر شدند، نخستین‏هسته‏های مبارزه با استعمارگران هم شکل گرفت. اولین قیام به رهبری «شیخ عبدالقادر»در الجزایر رخ داد. این جنبش استقلال طلبانه که از سال ۱۸۳۰ م تا ۱۸۴۷ به پیکار باارتش متجاوز فرانسه پرداخت از اتحاد و همبستگی همه مردم قبایل الجزایر غربی و مرکزی‏تشکیل شده بود و در این زمان مبارزات ضد استعماری را در شمال آفریقا رقم زد[ - نبرد اسلام در آفریقا، سید هادی خسروشاهی، ۲ جلد، ج ۲، ص ۱۱ ] مردم قبیله‏های عرب در سرزمین الجزایر به هیچ مقوله‏ای همچون «استقلال» اهمیت‏نمی‏دادند. آنان به استقلال کشور خود و زندگی با عزت همانند گنجی ارزشمند قدرمی‏نهادند و از هیچ چیز مانند سلطه بیگانگان بر زندگی و مقدرات خویش تنفرنداشتند[ - تاریخ آفریقا، دخانیاتی، ص ۱۷۴ ] این طرز تفکر و روحیات مردم آن کشور موجبات شکل گیری قیامهای‏استقلال طلبانه متعددی را میان قبیله‏ها و بالتّبع مشکلاتی جدی را در روند استعمار درالجزایر به وجود آورد. پس از قیام «شیخ عبدالقادر»، دست کم نُه جنبش ضد استعماری‏ظهور یافت. اما عدم دسترسی مردم به سلاح و تجهیزات لازم درجنگ علیه ارتش‏فرانسه، عدم رهبری واحد و قدرتمند، همچنین فقدان یک ایدئولوژی منسجم سبب‏گردید تا این قیامها از نیروهای سرکوبگر فرانسوی شکست بخورند. قیام «اوراس» درسال ۱۹۱۶ م آخرین حلقه از این دست مبارزات بود که شکست خورد[ - همان، ص ۱۰۰ ]صفحۀ ۱۷۴از شکست قیام منطقه «اوراس» تا آغاز مرحله جدید و نهایی پیکار مردم مسلمان‏الجزایر علیه استعمارگران در سال ۱۹۴۵ م، فعالیتهای مخفی و زیرزمینی، رشته مبارزه‏علیه استعمار را به دست گرفتند[ - نبرد اسلام در آفریقا، خسروشاهی، ص ۱۱ ] با مطالعه و بررسی رویدادهای ۵/۱ قرن مبارزات ضداستعماری الجزایر به این‏حقیقت مسلّم پی می‏بریم که خاستگاه اصلی انقلاب خونین آن کشور همچون فرانسه،روسیه و چین یک طبقه یا گروه خاص نبود. به عبارت دیگر، فقط بورژواها، کارگران و یادهقانان نبودند که تنور مبارزه علیه سلطه‏گران فرانسه را گرم نگه دارند. بلکه اقشاردیگری نیز در جریان مبارزهء استقلال‏طلبانه آن کشور سهیم بودند. با این که انقلاب‏الجزایر همانند انقلاب فرانسه متّکی به مردم شهرها و یا همانند انقلابهای روسیه و چین‏متکی به کارگران صنعتی و دهقانان نبود بلکه تا سال ۱۹۴۵ م هر کدام از قیامها متکی به‏یک گروه بود و در نتیجه بیشتر مردم در آن شرکت داشتند. مثلاً قیام «سَتیف» در سال‏۱۹۴۵ م یک حرکت خرده بورژوازی شهری، قیام اُورس و کاهیلیا که از مناطق کوهستانی‏آغاز شد و از حمایت دهقانان برخوردار بود و یک حرکت روستایی بود. فرانسویان با این استدلال که الجزایر را فتح کرده‏اند، آن را متعلق به خود می‏دانستندو برای زدودن هویت ملی و مذهبی مردم الجزایر دست به اقدامهای متعددی زدند که ازمیان آنها می‏توان به مصادرهء اموال بویژه زمینهای کشاورزان، بر هم زدن ترکیب جمعیت‏از طریق اسکان مهاجرین فرانسوی در الجزایر، ممنوع کردن زبان عربی و اجباری کردن‏زبان فرانسوی در مدارس و... را می‏توان نام برد. این اقدامات سبب گردید تا بخش اعظم‏مردم، حس هویت بومی و ملّی خود را از دست بدهند. امّا با گذشت زمان و به کوشش‏علما و روشنفکران وطن دوست الجزایر، ملت برای کسب استقلال بسیج شد. مصادره اراضی دهقانان توسط فرانسویان سبب فقر آنان گردید. پیشه‏وران وبازرگانان کوچک در اثر رقابت کالاهای فرانسوی ورشکسته شدند و به ارتش بیکاران‏پیوستند. روشنفکران و دانشگاهیان نیز شاهد نابودی ساختار سنتی و بومی فرهنگصفحۀ ۱۷۵کشورشان بودند. این عوامل سبب شد تا دهقانان، بورژواها، روشنفکران و علمای دینی،کسبه و اصناف و نیز قبایل صحرانشین با اتحاد و همبستگی به طور یکپارچه برای آزادی‏سرزمینشان قیام کنند[ - تاریخ آفریقا ، دخانیاتی ، ص ۳۵۱ ] جبههء آزادیبخش ملی الجزایر از سال ۱۹۵۶ م، قشرهای وسیعی متشکل از علما،رهبران سندیکاها، دانشجویان، دانش‏آموزان و... را زیر چتر خود داشت و حتی سربازان‏ارتش که از دست نیروهای فرانسوی فرار می‏کردند، به جبهه آزادیبخش می‏پیوستند.بنابراین، نهضت آزادیبخش الجزایر برخلاف سه کشور فرانسه، روسیه و چین، یک‏انقلاب و حرکت به معنای واقعی مردمی و سراسری بود[ - تاریخ معاصر آفریقا ، ماریان کورنون ، ترجمهء ابراهیم صدقیانی ، ص ۲۵۴ ]هـ - ایران وضعیت مشارکت مردمی در انقلاب ایران با انقلابهای فرانسه، روسیه و چین به‏طور کلی فرق داشت. یکی از ویژگیها و وجه تمایز انقلاب اسلامی ایران با سایرانقلابهای دنیا، حضور گسترده و یکپارچه مردم در آن است. برخلاف کشورهای فرانسه‏روسیه و چین و همانند الجزایر، انقلاب اسلامی ایران به یک شهر و یا یک طبقه وابسته‏نبود، بلکه همهء اقشار مردم اعم از شهری، روستایی، کشاورزان، کارگران، کارمندان،بازاریان، روشنفکران، دانشگاهیان، روحانیون، مردان و زنان به طور گسترده و یکپارچه‏از همه شهرها و روستاها، همگام و همزمان علیه رژیم پهلوی دست به قیام زده، با دادن‏هزاران شهید و جانباز به پیروزی رسیدند[ - رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا ، کدیور ، ص ۶۳ - ۶۷ ] عاملی که باعث چنین حضور گستردهء مردم ایران در صحنهء مبارزه شد، دین اسلام‏بود. دینی که از همان چهارده قرن پیش وقتی به مردم ایران معرفی شد، با جان و دل و باآغوش باز آن را پذیرفتند و وارد زندگی فردی و اجتماعی خود نمودند. در طول ۱۴۰۰سال، تاریخ، فرهنگ، ادبیات، هنر و تمدن مردم ایران با اسلام عجین شد، ارزشها وایده‏آلهای آنها را تشکیل داد و عامل مهم وحدت اقشار مردم ایران گردید. زمانی که مردمصفحۀ ۱۷۶مسلمان ایران، ارزشها و اعتقادات حاکم بر حکومت محمدرضا پهلوی را برخلاف‏ارزشها و اصول اعتقادی خود احساس کردند، به صورت گسترده و با رهبری امام‏خمینی(ره) از پانزده خرداد ۱۳۴۲ هـ . ش دست به قیام و انقلاب زدند. انقلاب اسلامی‏مردم ایران که غالب افراد کشور در آن شرکت داشتند و دین اسلام بخصوص مذهب‏شیعه عامل حرکت آنان بود، سرانجام پس از سالها مبارزه در بهمن ۱۳۵۷ هـ . ش به‏پیروزی رسید و حکومت پهلوی را به همراه نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی سرنگون‏کرد[ - اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ، منوچهر محمدی ، ص ۲۰ و مقدمه‏ای بر انقلاب اسلامی ، صادق زیبا کلام ، ص ۶۲ - ۷۱ ، روزبه ، تهران ، ۱۳۷۲ ]


ارکان سه‏گانه قدرت اجتماعی‏ در انقلاب اسلامی و انقلابهای دیگر (۲)رهبری - ایدئولوژی رکن اولِ قدرت اجتماعی، «مشارکت مردمی» است که در درس قبل دربارهء آن‏صحبت شد. دو رکن دیگر قدرت اجتماعی رهبری و ایدئولوژی هستند. رهبری برای‏هرکاری و از جمله انقلاب که خواستار تغییر بنیادین و همه‏جانبه در تمام زمینه‏های‏سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی است، لازم و ضروری است. بدون‏حضور رهبر، حرکتها و تلاشها برای تغییر نظام، نظم و انسجام لازم را پیدا نخواهد کرد ودر نتیجه انقلاب تبدیل به شورش یا رفرم خواهد شد. به طور کلی رهبری در حرکتهای اجتماعی و سیاسی نقش مهمی را بر عهده دارد.وجود یک رهبر در هر سه مرحله از انقلاب برای هدایت مردم ضروری است. رهبری به‏دو صورت فردی و جمعی در انقلابهای مختلف از جمله انقلابهای ایران و فرانسه نمودپیدا کرده است که نوع فردی آن موفق‏تر و مؤثرتر بوده است. در صورتی که جامعه باشرایط انقلابی رو به رو شود و شکاف بین قدرت سیاسیِ حاکم و قدرت اجتماعی بیشترشود، نقش رهبر در شکل‏گیری انقلاب بسیار تعیین‏کننده و سرنوشت‏ساز می‏شود.رهبر دارای سه نقش متفاوت است که هر کدام در یک مرحله از انقلاب مشخص‏می‏شوند: اوّل رهبری به عنوان ایدئولوگ یا بنیانگذار فکریِ انقلاب، دوم رهبر یا فرمانده‏کل عملیات انقلاب (در زمان پیروزی)، سوم به عنوان معمار و سازندهء جامعه بعد اصفحۀ ۱۸۰انقلاب. اگر هر سه مورد در یک فرد جمع باشند، آن شخص، رهبرِ منحصر به فردانقلاب بوده، دارای مقبولیت و مشروعیت ویژه‏ای در بین مردم است[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۴۴ - ۴۷ ] ایدئولوژی نیز برای شکل‏گیری حرکتهای انقلابی لازم است. زیرا ایدئولوژی‏تنظیم‏کننده و ترسیم‏کنندهء ارزشها، ایده‏آلها و اعتقادهای حاکم بر جامعه است. بدون‏وجود ایدئولوژی، یک جامعه انسجام لازم را برای حرکت گروهی و سرنگونی ارزشهای‏حاکم و جایگزینی ارزشهای جدید ندارد. در واقع ایدئولوژی همانند ملات، افراد وگروههای مختلف جامعه را به هم پیوند داده و حفظ می‏کند. در این درس به طور اجمال‏انقلابهای فوق با توجه به این دو رکن مورد مقایسه قرار می‏گیرند[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۱۰۹ - ۱۱۰ ]انقلاب فرانسه الف - رهبری: با مطالعه انقلاب فرانسه به راحتی می‏توان به این نتیجه رسید که در آن‏انقلاب، چهرهء شاخصی که بتواند دارای همهء ویژگی‏های مربوط به رهبر باشد و در تمام‏مراحل، انقلاب را رهبری کرده و مورد قبول همه و دارای مشروعیت لازم باشد، وجودندارد. افرادی مانند «روبسپیر»، «میرابو»، «دانتون»، «لافایت»، «مارا»، «سن‏ژوست»،«بابوف» و...، هر کدام به علت روحیات و توانایی خود در زمان معین و محدودی رهبری‏مردم را پس از پیروزی به دست داشتند. و قبل از پیروزی و حتّی در زمان درگیری، مردم‏انقلابی فاقد یک رهبری فردی و یا حتی جمعی بوده‏اند[ - انقلاب فرانسه ، ملکوتیان ، ص ۵۱ - ۵۳ ] همچنین، رهبران انقلاب‏فرانسه بیشتر، از یک طبقه (طبقه بورژوا) بودند. آنها بیشتر از آن که مردم را به حرکت‏درآورند، خود سوار بر موج انقلاب می‏شدند، به همین علت فاقد پایگاه مردمی بودند.این یکی از دلایلی بود که آنها نمی‏توانستند مدت زیادی بر مسند قدرت باشند. علاوه براین، آنها پس از پیروزی انقلاب و در زمانی که رهبری مردم را به عهده داشتند با یکدیگربر سر قدرت به مبارزه برخاسته، همدیگر را به قتل می‏رساندند و این خود عاملی مهمصفحۀ ۱۸۱در سرخوردگی مردم از آنها می‏شد[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۱۵۳ - ۱۵۵ ] ب - ایدئولوژی: حاکمیت مطلق در ایدئولوژی سیاسی قبل از انقلاب فرانسه، از آنِ‏خدا بود که به وسیلهء پاپها به پادشاهان واگذار می‏شد. در واقع پادشاهان، مشروعیت‏سلطنت خود را از کلیسا دریافت می‏کردند و به همین دلیل حکومت خود را ودیعه‏ای‏الهی دانسته تا کسی نتواند به مقابله با قدرت آنها برخیزد. بدین ترتیب، حکومت‏استبدادی با مشروعیت دینی بر مردم سلطه داشت[ - همان، ص ۱۷۰ - ۱۷۶ ] عده‏ای از نویسندگان و روشنفکران فرانسه از سالها قبل از انقلاب با این نوع‏حکومت به مقابله پرداخته، انتقادهای زیادی از اوضاع اجتماعی و سیاسی آن کشورمی‏کردند که از جمله آنها «مونتسکیو»، «وُلتر» و «ژان ژاک روسو» بودند. بویژه روسو رابنیانگذار فکری انقلاب فرانسه می‏دانند. این متفکران و سایر روشنفکرانِ دیگر قرن‏هجده فرانسه از حکومت مشروطه انگلستان تمجید کرده، افکار آزادیخواهی ولیبرالیستی خود را تبلیغ می‏کردند. انقلابیون فرانسه بخصوص نمایندگان اوّلین مجلس‏آن کشور، بعد از انقلاب از افکار و عقاید این متفکران استفاده کرده، ایدئولوژی‏لیبرالیسم و حکومت دمکراسی را بنا نهادند. از خصوصیات و ویژگیهای این ایدئولوژی،انتقال حاکمیت از خدا به مردم، اصالت فرد و فردگرایی، آزادیهای فردی حمایت ازبخش خصوصی و جدایی دین از سیاست است[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۱۰۸ - ۱۱۷ ]انقلاب روسیه انقلاب چین انقلاب الجزایر انقلاب ایران الف - رهبری: تاریخ انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م روسیه نشان دهندهء این است که این‏انقلاب فاقد یک رهبری واحد بوده است. حرکتهای انقلابی که ماه فوریه سال ۱۹۱۷ م‏در روز بین‏المللی زنان و با شرکت کارگران زن و سایر کارگران آغاز شد، بدون رهبری ودخالت هیچ یک از رهبران مارکسیستی و غیر مارکسیستی بود. در این روز، گروههایصفحۀ ۱۸۲مختلف کارگران به صورت خودجوش به خیابانها ریخته، نارضایتی خود را از اوضاع‏وخیم اقتصادی اعلام کردند. این تظاهرات چند روز به صورت خودجوش و بدون‏برنامه‏ریزی و سازماندهی هیچ گروهی در شهر «سن‏پترزبورگ» ادامه داشت که سرانجام‏منجر به درگیری و دخالت مأموران پلیس و کشته شدن عده‏ای و در نتیجه سرگونی رژیم‏تزاری در روسیه شد[ - تاریخ انقلاب روسیه ، کارمایکل ، ص ۴۶ - ۷۰ . و تاریخ انقلاب روسیه ، تروتسکی ، ج ۱ ، ص ۱۴۱ ] در این مرحله از انقلاب، یعنی سقوط رومانوفها هیچ یک از رهبران بعدی، نقشی‏نداشتند و همه از شهر سن‏پترزبورگ دور بودند. افرادی مانند لنین و تروتسکی در خارج‏از کشور، استالین و کامنف و... در تبعید یا زندان به سر می‏بردن[ - همان ، ص ۴۴ ] که پس از سقوطرومانوفها و تشکیل دولت موقت، کم کم از تبعید و زندان رها شده، رهبری حرکتهای‏انقلابی کارگران و دهقانان را به عهده گرفتند. در نتیجه پس از عدم موفقیت دولتهای‏جدید، سرانجام در اکتبر ۱۹۱۷ م، بلشویکها به رهبری لنین که شامل گروه اکثریت حزب‏سوسیال دمکرات بودند، قدرت را در کشور روسیه به دست گرفتند[ - انقلاب روسیه ، ملکوتیان ، ص ۸ - ۱۱ ]ب - ایدئولوژی: از اواسط قرن نوزدهم گروهها و سازمانهای زیادی در روسیه‏فعالیت می‏کردند که از جمله آنها پوپولیستها، سوسیالیستها، لیبرالیستها، مارکسیستها وسوسیال دمکراتها بودند. هرکدام از این گروهها دارای ایدئولوژی خاص خود بودند. ازمیان همهء این گروهها، سازمان مارکسیستی که به وسیلهء پلخانف (پدر مارکسیسم روسیه)بنیانگذاری شد مشهورتر بود. این گروه بعدها به نام سوسیال دمکرات شناخته شد. دراثر انشعابی که در آن رخ داد این گروه، به دو گروهِ بلشویک (اکثریت) به رهبری لنین ومنشویک (اقلیت) به رهبری پلخانف تقسیم شد. این دو گروه از قبل در روسیه فعّالیت‏می‏کردند و در انقلاب بویژه از مرحله دوم نقش مؤثری داشتند ولی سرانجام بلشویکهاصفحۀ ۱۸۳قدرت را بعد از پیروزی به دست گرفتند. ایدئولوژی هر دو گروه مارکسیسم بود. ازخصوصیات و ویژگیهای این ایدئولوژی اعتقاد به اصالت ماده و اصالت جمع،دیکتاتوری طبقهء کارگر، تمرکز انحصارات و ابزار تولید در دست دولت و ضدّیت با دین‏بود. البته مارکسیسم یک ایدئولوژی وارداتی برای کشور روسیه بود و پدران فکری آن‏مانند مارکس و انگلس افراد غیرروسی بودند. به همین دلیل در آن کشور دارای سابقه‏طولانی، نفوذ عمیق و ریشه‏ای نبود[ - مقایسه انقلاب اسلامی با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۱۷۸ - ۱۸۴ ]الف - رهبری: حزب کمونیست چین به رهبری «مائو تسه تانگ» که انقلاب کمونیستی‏۱۹۴۹ م را رهبری کرد به همراه یازده نفر دیگر در سال ۱۹۲۱ م تشکیل شد. مائو ازجوان‏ترین و فعالترین افراد تشکیل دهندهء حزب بود. این افراد که از جمله انقلابیون چین‏بودند، پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م روسیه به طرف مارکسیسم گرایش پیداکرده، بر اساس آن مبارزات خود را سازماندهی نمودند. حزب کمونیست چین از ابتدافاقد یک رهبری واحد بود امّا در میان اعضای مؤسس آن «مائو» به علت فعالیتهای زیاد ونیروی جوانی، کم‏کم شاخص‏تر شد. وی که از سال ۱۹۱۹ م از طریق رهبری یک جنبش‏دانشجویی در پکن به شهرت و اعتباری دست یافته بود، پله‏های ترقّی را در حزب‏کمونیست چین یکی پس از دیگری طی کرد و رهبری غیر رسمی آن را با فعّالیت در میان‏دهقانان به دست گرفت. سرانجام مائو در سال ۱۹۳۴ م طی یک راهپیمایی دوازده هزارکیلومتری تاریخی، از سوی «لیو شائو چی» و «چوئن لای» به ریاست کمیته مرکزی‏حزب کمونیست چین برگزیده شد و از این تاریخ تا پیروزی انقلاب به عنوان رهبربلامنازع انقلاب چین انجام وظیفه کرد. همچنین وی چند سال پس از پیروزی انقلاب هم‏تحوّلات و نوسازی جامعه چین را رهبری کرد[ - غولهای قرن ، طلوعی ، ص ۶۲۵ - ۶۸۶ ؛ افسانه و حقیقت دربارهء مائو ، محمد بامداد ] پس مائو به مدت پانزده سال به عنوان‏ایدئولوگ، فرمانده کل عملیات و هم بعد از انقلاب به عنوان معمار و سازندهء انقلابصفحۀ ۱۸۴ب - ایدئولوژی: بار اصلی و اساسی پیروزی انقلاب چین بر دوش حزب کمونیست‏آن کشور به رهبری «مائو» بود. ایدئولوژی و جهان‏بینی حاکم بر این حزب و در نتیجه‏انقلاب چین، مارکسیسم - لنینیسم بود. پس از تشکیل حزب کمونیست چین و آغازحرکتهای انقلابی به وسیلهء بنیانگذاران آن، اعضای آن بویژه مائو در رأس حزب، سعی‏می‏کردند که تمام حرکتهای انقلابی خود را با این ایدئولوژی تطبیق و براساس آن‏سازماندهی کنند[ - چین ، بررسی کشورها ، شمارهء ۱۰ ، مؤسسهء مطالعات و پژوهشهای بازرگانی ، ص ۸۰ ، وزارت بازرگانی ، تهران ، ۱۳۶۸ ] این ایدئولوژی از انقلاب روسیه به عاریت گرفته شده بود. از دیدگاه لنین نیروی‏محرکه انقلاب،کارگران صنعتی بودند. اما مائو نظریهء مارکسیسم را تغییر داد و انقلاب آن‏کشور را با تکیه بر دهقانان از روستا آغاز کرد و کارگران را هم با خود همراه ساخت. پس،انقلاب چین با نوع اصلاح شدهء مارکسیسم - لنینیسم به پیروزی رسید. اما سایر ویژگیهای‏آن را که شامل اصالت ماده و اصالت جمع، تمرکز انحصارات و ابزار تولید در دست‏دولت و ضدیت با دین را حفظ کرد[ - همان، ص ۸۱ - ۸۳ ]الف - رهبری: در فرایند نهضت آزادیبخش الجزایر رهبران متعددی ظاهر شدند که‏از نظر فکری و ایدئولوژیکی از طیف وسیعی برخوردار بوده، برای رسیدن به خواست‏مشترکشان می‏کوشیدند. «شیخ‏عبدالقادر الجزایری» نمونه‏ای از رهبران مسلمان بود که باتکیه بر مبانی اسلامی در راه آزادی الجزایر از سیطرهء استعمار به پیکار برخاست.«عبدالحمید بن بادیس» نمونه‏ای دیگر از رهبران اسلامی بود که از افکار «شیخ محمصفحۀ ۱۸۵عبده»، متفکر بزرگ جهان اسلام الهام گرفته بود. «الشیخ العقبی‏ََ» و «الشیخ الابراهیمی»دو تن دیگر از رهبران مسلمان انقلاب الجزایر بودند. اما رهبران دیگری نیز در هدایت‏جنبش الجزایر ظاهر شدند که «مسالی حاج» و «فرحت عباس» به عنوان رهبران میانه‏روو ناسیونالیسم شناخته شده‏اند. مسالی حاج به علت وفاداریش به ناسیونالیسم به عنوان‏پدر ناسیونالیسم الجزایر شهرت یافت[ - بن بلا ، مرل ، ص ۴۰۴ - ۴۰۵ ]ب - ایدئولوژی: حرکت انقلابی الجزایر زاییدهء یک اندیشه و ایدئولوژی واحد ومنسجم نبود. زیرا در این سرزمین طیف وسیعی از ایدئولوژیهای رنگارنگ و گوناگون‏وجود داشتند که مدعی هدایت و رهبری مردم بودند که از جملهء آنها اسلام،ناسیونالیسم، سوسیالیسم و... بودند. در نخستین مرحلهء انقلاب ضد استعماری، «عبدالقادر الجزایری» به عنوان چهره‏ای‏مسلمان، با انعقاد قرارداد «وسمشیل» در سال ۱۸۳۴ م در الجزایر غربی و مرکزی نوعیصفحۀ ۱۸۶حکومت اسلامی ایجاد کرد و حتّی خود را امیر مؤمنان نامید. اما این تشکیلات دوام چندانی‏نیاورد و به وسیلهء فرانسویها برچیده شد[ - الجزایر ، میرزا صالح ، ص ۱۰ ] مقارن سالهای ۱۹۳۷ م، ایدئولوژی ناسیونالیسم‏صحنه گردان مبارزات الجزایریان بود که به وسیلهء «مسالی حاج» تبلیغ می‏شد[ - جنبشهای آزادیبخش ، نشریهء شمارهء ۳۳ ، حزب جمهوری اسلامی ، حسین هدی و علیرضا بهشتی ، ص ۱۷۶ ، تهران ، ۱۳۶۱ ] اما هنگامی که جبهه آزادیبخش ملّی در تابستان ۱۹۶۲ م بار سنگین جامعهءاستقلال‏یافتهء الجزایر را بر دوش خود حس کرد، هیچ‏گونه طرح و برنامه‏ای برای ساختن‏جامعهء جدید در دست نداشت[ - اسطوره‏های انقلابی در جهان سوم ، شالیان ، ص ۱۰۲ ] بحرانی که پس از حصول استقلال در آن کشوردامنگیر جامعهء الجزایر شد، بیش از هر چیزی از فقدان ایدئولوژی انقلابی و خلأ فکری‏نهضت الجزایر حکایت می‏کرد. تنها عنصری که نقش ملات و به هم پیوستن رهبران‏نهضت را بازی می‏کرد و آنان را گرد هم آورد، اندیشهء ضد استعماری بود که در واقع تنهاعامل همبستگی مردم آن کشور هم محسوب می‏گردید. خلأ ایدئولوژیک بویژه عدم‏توجّه رهبران و ملت مسلمان کشور الجزایر به اسلام اصیل، موجب دیرپا شدن سیطرهءاستعمار و بحران بی‏هویتی برای مدت طولانی در آن کشور شد[ - همان ، ص ۹۹ ]الف - رهبری: رهبری در انقلاب اسلامی برخلاف فرانسه، روسیه و الجزایر واحد ومنحصر به فرد بود و هر سه نقش را در انقلاب ایفا نمود. امام خمینی(ره) از سالصفحۀ ۱۸۷۱۳۴۲ هـ . ش و حتّی قبل از آن به عنوان ایدئولوگ و بنیانگذار فکری انقلاب، قیام خود راعلیه رژیم پهلوی آغاز کرد. معظم‏له قبل از این که قیام را آغاز کند به عنوان مرجع تقلید،رابطه معنوی خوبی با مردم برقرار کرده و در بین اقشار مختلف مردم دارای محبوبیت‏بود. به واسطهء همین نفوذ معنوی، مدّتی هم که در عراق به حال تبعید به سر می‏بردند،ارتباط او با پیروانش قطع نگردید. مشروعیت شرعی و مردمی و مقبولیت عامه امام‏خمینی(ره) باعث شد که او کشتی انقلاب را به خوبی هدایت کرده، به پیروزی رساند.جاذبه‏ها، مقبولیت، درایت، آینده‏نگری، مرجعیت و سایر ویژگیهای او سبب شد که‏همواره در قلوب میلیونها مسلمان ایران و جهان جا داشته و همه بدون چون و چرا از اواطاعت کرده و انقلاب اسلامی را حمایت و پشتیبانی کنند. پس از پیروزی نیز با توجه به‏پشتیبانی قاطع، همه‏جانبه و فراگیر مسلمانان از آن پیر فرزانه، انقلاب اسلامی به رغم‏حوادث و دشواریهای داخلی و خارجی در جهت اهداف و اصول اولیهء خود که همان‏برپایی حکومت اسلامی براساس اسلام ناب محمدی بود به پیش رود. امام خمینی(ره)برخلاف رهبران انقلابهای فرانسه و روسیه هر سه مرحله از انقلاب را هدایت کرد و تاهنگام وفاتش رهبر بی‏چون و چرا و منحصر به فرد بو[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۹۵ - ۱۰۷ ؛ رویارویی انقلاب اسلامی و آمریکا ، کدیور ، ص ۵۷ - ۶۳ ]ب - ایدئولوژی: بعد از پیروزی نهضت مشروطیت، پادشاهان ایران بویژه رضا خان وپسرش محمدرضا پهلوی سعی کرده بودند که با الهام از لیبرالیسم غرب، جدایی دین ازسیاست را در ایران تبلیغ کنند. آنها همچنین با توجه به تاریخ قبل از اسلام، افکارناسیونالیستی و ملّی‏گرایی ایران را جهت توجیه سلطنت خود ترویج می‏کردند. امّا بصفحۀ ۱۸۸توجه به این که اکثریت قریب به اتّفاق مردم ایران حدود ۱۴۰۰ سال دین اسلام را قبول‏کرده و اصول و ارزشهای دینی در همهء ابعاد زندگی آنها گسترش پیدا کرده بود، پهلویهاچندان در کار خود موفق نبودند. رهبر کبیر انقلاب اسلامی با توجّه و آگاهی به نفوذعمیق اسلام و فقه شیعه در میان مردم مسلمان ایران تز جدایی دین از سیاست را موردحمله قرار داده، اسلام را به عنوان بهترین ایدئولوژی انقلابی و ظلم ستیز مطرح کردند.امام خمینی(ره) با ارائه اصل «ولایت فقیه» و با استناد به آیات قرآن کریم و احادیث‏منقول از ائمه معصومین علیهم السلام ثابت کردند که احکام خدا هیچ‏گاه تعطیل‏بردار نبوده و درزمان غیبت امامان معصوم علیهم السلام حکومت متعلق به فقهاست و به همین دلیل حکومت‏اسلامی را در ایران بر پا نمودند[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۱۹۹ ] ویژگی حکومت اسلامی براساس مکتب تشیع که بر اصل ولایت فقیه استوار است،حاکمیت مطلق الهی بر همهء شؤونات زندگی است. حکومت بر انسانها به پیامبر بزرگ‏اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و پس از او به ائمه معصومین علیهم السلام واگذار شده و در زمان‏غیبت متعلق به فقیه عادل و جامع‏الشرایط است که قدرت او از طریق آراء مردم به عینیت‏می‏رسد. همچنین برخلاف انقلابهای فرانسه، روسیه، چین و الجزایر که ارزشها وایدئولوژیهای حاکم بر آنها مادی و دنیایی بود، ارزشها و ایدئولوژی انقلاب اسلامی‏ایران، الهی و معنوی و از تقدس ویژه‏ای در نزد مسلمانان برخوردار بود و توانست نقش‏اساسی و مهمی در حرکت مردم ایفا نماید.


انقلابها، پس از پیروزی انقلاب فرانسه انقلاب روسیه انقلاب چین انقلاب الجزایر انقلاب ایران الف - حاکمیت لیبرالها بعد از پیروزی انقلاب فرانسه، میانه‏روها (لیبرالها) که شامل بورژواها وسلطنت‏طلبان بودند، قدرت را در دست گرفتند. تودهء مردم که از وضع موجود در فرانسه‏ناراضی بودند، نقش مؤثری در پیروزی انقلاب نداشتند. به همین دلیل نتوانستند قدرت‏سیاسی را بعد از انقلاب به دست گیرند. بورژواها خواستار تغییرات اساسی و بنیادی درفرانسه نبودند. از همین رو با تغییر حکومت پادشاهی مطلقه به مشروطه، لوئی شانزدهم‏را در سلطنت ابقا کرده، گارد ملّی فرانسه را با عضویت افراد بورژوا به فرماندهی یکی ازصفحۀ ۱۹۲ژنرالهای ارتش سابق به نام «لافایت» برای دفاع از انقلاب تشکیل دادند. در مجلس‏مؤسسان فرانسه هم که بعد از انقلاب تشکیل شده بود، زمام امور در دست بورژواها واشراف لیبرال بود. لیبرالها تا سال ۱۷۹۳ میلادی؛ یعنی چهار سال بعد از انقلاب بر مسندقدرت باقی ماندند[ - فرانسه در عصر انقلابها ، و . دالین و دیگران ، ترجمهء فریدون شایان ، ۲ جلد ، ج ۱ ، ص ۱۵ - ۳۲ ]ب - به قدرت رسیدن رادیکالها لیبرالها در دوران حاکمیت خود در فرانسه موفق به بعضی از اصلاحات سطحی مانندلغو تقسیم‏بندی طبقاتی شدند امّا این کارها چندان مؤثر نبود و نمی‏توانست مردم فرانسه‏را راضی کند. گروههای روستایی و کارگران که بعد از سقوط زندان باستیل کم کم واردصحنه انقلاب شده بودند از محافظه‏کاری مجلس و خیانت لوئی شانزدهم به انقلاب به‏خشم آمده بودند. لوئی شانزدهم تصمیم گرفته بود که به خارج از کشور فرار کند و از آنهابرای حمله به انقلابیون و نابودی انقلاب کمک بگیرد. این گروهها مصمم بودند تاسلطنت را سرنگون کرده و حکومت جمهوری بر پا کنند[ - همان ، ص ۱۴۰ - ۱۵۰ ] این افراد که در واقع‏انقلابیون واقعی (رادیکالها) بعد از انقلاب محسوب می‏شدند، به رهبری افرادی مانندروبسپیر تصمیم گرفتند که ابتدا ضد انقلاب داخلی را سرکوب کرده، سپس به جنگ باکشورهای دیگر و متجاوز به فرانسه (پروس و اتریش) که به تحریک سلطنت طلبان قبلی‏به فرانسه حمله کرده بودند، بپردازند. شور و هیجان انقلابی که در مردم فرانسه ایجادشده بود، سرانجام باعث یورش آنها به پاریس (۱۷۹۲ م) شد. آنها با حمله به کاخ‏سلطنتی، لوئی شانزدهم را از سلطنت خلع کرده، سپس اعدام نمودند و آنگاه اعلام‏جمهوری کردند. بدین ترتیب هدایت مردم به دست انقلابیون رادیکال افتاد[ - انقلاب فرانسه ، افتخاری ، ص ۵۱ - ۶۴ ]ج - سرانجام انقلاب انقلاب فرانسه که پس از پیروزی فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته بودصفحۀ ۱۹۳سرانجام در سال ۱۷۹۳ م با اعدام لوئی شانزدهم منجر به حکومت جمهوری در آن‏کشور شد. بعد از تشکیل جمهوری هم، کشور آرامش پیدا نکرد و رهبران انقلاب‏هر کدام زمانی چند قدرت را در دست داشتند و اقدام به اعدام و نابودی همکاران خودنمودند. به طوری که یک دهه پس از انقلاب، بیشتر رهبران انقلاب به وسیلهء «گیوتین» یاسایر وسایل نابود شدند. طی این سالها، هرج و مرج شدیدی در فرانسه حاکم بود تا این‏که سرانجام در سال ۱۷۹۹ م «ناپلئون بناپارت» به قدرت رسید و دیکتاتوری فزاینده‏ای‏را در آن کشور حاکم کرده، باعث جنگها و خونریزیهای زیادی در اروپا شد[ - انقلاب فرانسه ، افتخاری ، ص ۵۹ - ۷۹ ]الف - حاکمیت لیبرالها همان‏طوری که گذشت، انقلاب روسیه در دو مرحله صورت گرفت. بعد از پیروزی‏در مرحلهء اوّل و برچیده شدن بساط استبداد تزارها، چون گروههای مارکسیستی چندان‏نقشی در آن نداشتند، لیبرالها (و به قول مارکسیستها، بورژواها) با کمک مجلس «دوما»به ریاست یک شاهزاده به نام «لووف» به قدرت رسیدند. وی نیز از میان منشویکها که درآن زمان نسبت به بلشویکها میانه‏روتر بودند، شخصی به نام «کُرنسکی» را به‏نخست‏وزیری انتخاب نمود[ - تاریخ انقلاب روسیه ، تروتسکی ، ج ۱ ، ص ۱۳۸ - ۲۰۰ و انقلاب ناتمام ، ایزاک دویچر ، ترجمهء خلیل ملکی ، ص ۴۳ - ۷۵ ، جاویدان ، تهران ، ۱۳۵۸ ] اگر چه میانه‏روها و لیبرالها طی چند ماه حاکمیت خود در روسیه دست به یک سری‏اقدامهایی از جمله عفو مجرمین سیاسی و مذهبی، آزادی گفتار، مطبوعات و اجتماع،شناسایی حق اعتصاب و عضویت در سندیکاها و... زدند[ - تاریخ انقلاب روسیه ، کارمایکل ، ص ۸۴ - ۸۵ ] و این مسأله زمینه را برای به‏قدرت رسیدن رادیکالها (بلشویکها) فراهم کرد اما آنها در فکر یک تحوّل بنیادین،ریشه‏ای و همه‏جانبه در نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... روسیه نبودند و فقصفحۀ ۱۹۴خواستار یک نظام پارلمانی به شیوهء کشورهای غربی بودند[ - انقلاب روسیه ، فِرّو ، ص ۲۵ ]ب - به قدرت رسیدن رادیکالها بعد از برکناری نیکلای دوم و به قدرت رسیدن لیبرالها، مردم فکر می‏کردند که‏انقلاب به پیروزی کامل رسیده است. ولی پس از مدتی چون وضعیت اقتصادی وسیاسی روسیه بهبود پیدا نکرد، بلشویکها به رهبری «لنین» خواستار برکناری دولت‏موقت «کُرنسکی» و به دست گرفتن قدرت توسط کارگران و کشاورزان شدند. لنین که دراین زمان شعارهای تندی را به نفع کارگران و دهقانان می‏داد، به عنوان یک رهبر رادیکالِ‏انقلابی شناخته شده بود. وی سرانجام توانست در هفده اکتبر ۱۹۱۷ م لیبرالها را کنارزده و از طریق بلشویکها قدرت را به طور کامل به دست گیرد[ - همان ، ص ۵۷ - ۷۰ ؛ تاریخ انقلاب روسیه ، کارمایکل ، ص ۳۰۹ - ۳۶۰ ] در این مدت حوادث و اتّفاقهای زیادی در شوروی به وقوع پیوست و لنین را مجبور کردتا از بعضی از شعارهای تند عدول کرده، سیاستهای معتدلتری اتخاذ نماید. اشغال بخشهایی‏از خاک روسیه توسط متحدین و فشار آلمان مبنی بر صلح با شوروی از یکسو و درگیریهای‏داخلی و وخامت اوضاع اقتصادی کشور از سوی دیگر، باعث شدند که لنین قرارداد صلح‏«برست لیتوفسک» را با آلمان امضا کرده، سیاست جدید اقتصادی به نام «نِپ[. - Newpolicy)دیدجـ ت‏سایسـ(] را درپیش گیرد. این دوره سرانجام با مرگ لنین در سال ۱۹۲۴ میلادی به پایان رسید[ - مقایسه انقلاب اسلامی با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۲۷۵ - ۲۸۵ ]ج - سرانجام انقلاب اختلاف بین رهبران کشور اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی که از هنگام حیات‏لنین آغاز شده بود با مرگ او تشدید شد. پس از مرگ لنین سه نفر از رهبران بلشویکها ازبقیه مشهورتر بودند. این سه نفر در این زمان که حزب کمونیست تشکیل شده بود به نام‏رهبران حزب معروف بودند و شامل «زینوویف»، «کامنوف» و «استالین» می‏شدند. درکنار اینها، تروتسکی هم دارای نفوذی در حزب بود. ابتدا این سه نفر با همکاریصفحۀ ۱۹۵یکدیگر «تروتسکی» را کنار زده پس از آن شروع به رقابت با هم و حذف یکدیگر کردند.از میان این سه نفر، استالین از بقیه خشن‏تر و جاه‏طلب‏تر بود و به دلیل همین خصوصیات‏سرانجام موفق شد همهء رهبران حزب را که احساس می‏کرد سد راهش هستند، کنار بزندو در سال ۱۹۲۷ م قدرت را به طور کامل به دست گیرد. انقلاب روسیه از این تاریخ به‏مدت ۲۵ سال تحت حکومت دیکتاتوری خشن استالین بود. او در این مدت مرتکب‏جنایتها و قتل‏عامهای فجیعی ش[ - انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه ، محمدی ، ص ۲۸۶ - ۲۹۴ ]الف - حاکمیت گروههای انقلابی در چین برخلاف کشورهای فرانسه و روسیه پس از پیروزی انقلاب، انقلابیون واقعی‏یا رادیکالها که همان کمونیستها به رهبری مائو بودند قدرت را به دست گرفتند. علت این‏که لیبرالها در این کشور نتوانستند قدرت را به دست گیرند این بود که انقلاب علیه خودآنها و حکومتشان بود. ملّی‏گرایان چین به رهبری «سون یات سن» و «چیان کای چک» که‏گرایشهای لیبرالی داشتند پس از انقلاب ۱۹۱۱ میلادی قدرت را به دست گرفتند. آنهاهر چند توانستند اصلاحات محدودی از قبیل صنعتی کردن کشور، حمل و نقل،ارتباطات، آموزش و رفاه عمومی انجام دهند، ولی همین اصلاحات جزئی و اندک هم‏بیشتر در شهرها صورت گرفت که فقط اندکی از جمعیّت چین در آنها زندگی می‏کرد و نهصفحۀ ۱۹۶تنها هیچ‏گونه پیشرفتی در وضع دهقانان که بیشترین مقدار جمعیّت چین را تشکیل‏می‏دادند، صورت نگرفت بلکه وضع آنها روز به روز بدتر می‏شد. به همین جهت، حزب‏کمونیست با تکیه بر آنها حکومت ملی‏گرایان لیبرال را سرنگون کرده و خودش قدرت رابه دست گرفت[ - قدرتهای جهانی در قرن بیستم و چین ، ص ۲۵۸ - ۲۵۹ ؛ و کیورماز ، ترجمهء جمشید نبوی ، ص ۲۱ - ۳۲ ]ب - تحولات مهم بعد از انقلاب و سرانجام آن در روز اوّل اکتبر ۱۹۴۹ م هنگامی که مائو در میدان «تیان آن مِن» (دروازه صلح آسمانی)پکن در مقابل جمعیّت انبوه تشکیل جمهوری خلق چین را اعلام کرد[ - افسانه و حقیقت دربارهء مائو ، بامداد ، ص ۱۱۶ ] او و همکارانش‏با مشکلات زیادی رو به رو بودند. مقامهای انقلابی به رهبری مائو برای فایق آمدن برانبوه مشکلاتِ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از یک سو و بهبود وضعیت کشاورزان آن‏کشور که در طی دوران مبارزه با رژیم گذشته و در جنگهای طولانی علیه مالکین بزرگ به‏آنها قول مساعد داده بودند از سوی دیگر، نیاز به تحولات مهمّ در جامعه داشتند. به‏همین دلیل آنها پس از پیروزی، تشکیل جلسه داده، ضمن بررسی کلی اوضاع کشور،محورهای اصلی سیاستهای داخلی و خارجی خود را مشخص کردند. از جمله اقدامهای‏مهمّ اولیه آنها، اصلاحات ارضی و تقسیم زمین بین روستاییان، ایجاد تعاونیهای‏روستایی، تشکیل کمونهای روستایی، در اختیار گرفتن صنایع و بازرگانی کشور، مبارزه‏علیه حیف و میل، فساد و بوروکراسی (بلایای سه‏گانه) و بلایای پنج‏گانه[ - این بلایا شامل رشوه ، فرار از مالیات ، دزدی اموال دولتی ، تقلب در قراردادهای دولتی و سرقت اطلاعات اقتصادی بودند ] بود. همچنین‏برنامه‏ریزی برای انقلاب صنعتی در طی برنامهء پنج سالهء اوّل[ - انقلاب چین ، شاهنده ، ص ۵۷ - ۶۸ ]، برنامهء جهش بزرگ به‏پیش، تشکیل کمونهای خلق[ - همان ، ص ۸۵ - ۹۵ ] (زندگی و اقتصاد اشتراکی برای مردم) و سرانجام مهمتراز همه، بسیج بزرگ توده‏ای که در سال ۱۹۶۲ میلادی آغاز شد و سپس تبدیل آن بهصفحۀ ۱۹۷انقلاب بزرگ فرهنگی در سال ۱۹۶۵ م از مهمترین تحولات و حوادث زمان مائو بود که‏منجر به تغییر ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آن کشور گردید[ - انقلاب فرهنگی چین ، سیدعلی محمودی ، ۲۱ - ۱۰۰ ، (اقتباس) ]الف - حاکمیت گروههای انقلابی پس از خروج فرانسه از الجزایر و دستیابی به استقلال، کسانی که در رأس نهضت‏استقلال‏طلبانه قرار داشتند به قدرت رسیدند. ابتدا «فرحت عباس» به عنوان‏رئیس‏جمهور برگزیده شد و احمد «بن بلاّ» هم پست نخست‏وزیری را اشغال نمود. وی‏اعضای کابینهء خود را از میان افسران سابق نهضت مقاومت برگزید. پس از اندکی «بن بلاََّ»به مقام ریاست جمهوری رسید. اینان درصدد بودند تا جامعهء نوین الجزایر را براساس‏اصول و مبانی سوسیالیسم بنا کنند. بن بلا از سوسیالیسم مارکسیستی طرفداری می‏کرد.امّا جامعه آرمانی سرهنگ هواری بومدین که در این زمان نخست‏وزیر بود، براساس‏برداشتی دوگانه از سوسیالیسم و اسلام بود. این اختلاف عقیده باعث شد که بومدین درسال ۱۹۶۵ م با یک کودتای ناگهانی بن بلاََّ را از قدرت برکنار و خود در مسند قدرت قرارگیرد. بومدین تا زمانی که بر سر کار بود. با قدرت و اقتدار کامل، یکه‏تاز میدان سیاست وحاکمیّت آن کشور بود[ - اوضاع معاصر کشورهای اسلامی ، جاسم مرغی ، ص ۴۳ - ۴۴ ]ب - تحولات بعدی انقلاب و سرانجام آن جامعهء الجزایر پس از کسب استقلال، بیشتر شبیه به یک سرزمین غارت شده بود تصفحۀ ۱۹۸الف - حکومت لیبرالها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم ابتدا لیبرالها قدرت را به دست گرفتند. از این‏جهت انقلاب اسلامی ایران با انقلابهای فرانسه و روسیه دارای وجه مشترک می‏باشد. بااین تفاوت که انقلاب ایران یک انقلاب مردمی و سراسری با یک رهبر واحد بود که تمام‏شرایط رهبری از نظر مشروعیت و مقبولیت لازم را داشت. امام امت(ره) ضمن آگاهی اصفحۀ ۱۹۹ماهیت واقعی لیبرالها و با توجه به مصالح جامعه و عدم تجربه کار اجرایی رهبران‏روحانی انقلاب، حکم موقت نخست‏وزیری مهدی بازرگان را که دارای وظایف مشخص‏و محدود بود، صادر کرد. بازرگان به علت همان افکار لیبرالیستی و سازشکارانه خود،همه افراد کابینه را از میان همفکران خود انتخاب کرد و سیاست گام به گام را در پیش‏گرفت. وی و همکاران او در دولت موقت چون فاقد روحیه و افکار انقلابی برای‏مدیریت سیاسی یک جامعه متحول شده بودند پس از مدت کوتاهی به علت تضادهای‏اساسی با مردم و رهبری انقلاب مجبور به استعفا شدند[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، محمدی ، ص ۱۴۰ - ۱۵۰ ]ب - به قدرت رسیدن انقلابیون پس از استعفای مهندس بازرگان، حاکمیت نسبی لیبرالها از صحنهء مدیریت سیاسی‏به پایان رسید امّا آنها به طور کامل کنار نرفتند. آنها در بعضی از وزارتخانه‏ها، شورای‏انقلاب و بعدها در مجلس خبرگان منتخب جهت تصویب قانون اساسی و در اولین‏مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری بنی‏صدر و بعضی از پستهای مهمّ کشورحضور داشتند. از این رو تا مدت زیادی مدیریت سیاسی و اجرایی کشور به طورمشترک بین لیبرالها و انقلابیون واقعی و اصیل اداره می‏شد. اما پس از عزل بنی‏صدر ازفرماندهی کل قوا از سوی امام خمینی(ره) و رأی عدم کفایت سیاسی او از طرف مجلس‏شورای اسلامی و تأیید امام بزرگوار، حاکمیت لیبرالها به طور کلی خاتمه یافت و رهبری‏سیاسی و اجرایی کشور به دست وارثان واقعی آن یعنی حزب‏اللََّه افتا[ - همان ، ص ۱۵۱ - ۱۶۷ ] و از این تاریخ‏بود که دسیسه‏های داخلی و خارجی که از قبل علیه انقلاب آغاز شده بود شدت گرفت.از جملهء این توطئه‏ها جنگ تحمیلی هشت ساله، فعالیت گروههای مزدور بیگانه، تروررهبران و دولتمردان انقلاب، کودتاها و درگیریهای گروهها در گنبد، کردستان،بلوچستان، فشارهای اقتصادی و تبلیغاتی آمریکا، تحریم اقتصادی و سیاسی و... رامی‏توان نام برد. امّا به یاری خداوند متعال و با رهبری الهی و پیامبرگونهء حضرت امام(ره)صفحۀ ۲۰۰و فداکاریها و ایثار امت مسلمان ایران همهء این توطئه‏ها یکی پس از دیگری خنثی‏ََ شد وانقلاب اسلامی راه خود را به سوی هدفها و ارزشهای الهی ادامه داد. پس از پایان جنگ‏تحمیلی و رحلت جانگداز بنیانگذار فقید انقلاب اسلامی، حضرت آیت‏اللََّه العظمی‏خامنه‏ای رهبری انقلاب را در دوران حساس سازندگی به دست گرفته و آن را همانندمقتدایش با پیروزی و موفّقیّت کامل به پیش می‏برند.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع و ماخذ اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، منوچهر محمدی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۶. افسانه و حقیقت دربارهء مائو، ترجمه و نگارش محمد بامداد، انتشارات هفته، ۱۳۶۳. الجزایر، غلامحسین میرزا صالح، سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار، ۱۳۶۰. انقلاب، پیتر کارل ورت، ترجمهء ابوالفضل صادقپور، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۸. انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، منوچهر محمدی، ناشر نویسنده. انقلاب اسلامی و ریشه‏های آن، علی‏اصغر باغانی، مؤلف، تهران. انقلاب چین، بهزاد شاهنده، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی وزارت خارجه، تهران، ۱۳۶۵. انقلاب چین، پایگاه انقلابی منچوری و اتحاد شوروی، او . بوریسوف، ترجمهء رضا رضائی ساروی، آذرنوش، تهران، ۱۳۶۰. انقلاب روسیه، فرانسوا گزاویه کوکن، ترجمهء عباس آگاهی، آستان قدس، مشهد، ۱۳۶۹. انقلاب روسیه، مارک فرّو، ترجمهء جمشید نبوی، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۵۷. انقلاب فرانسه، ریچارد تیمز، ترجمهء عسگری پاشایی، مروارید، تهران، ۱۳۵۸. انقلاب فرهنگی چین، سید علی محمودی، دفتر مطالعات، تهران، ۱۳۶۴. صفحۀ ۲۰۶انقلاب ناتمام، ایزاک دویچر، ترجمهء خلیل ملکی، جاویدان، تهران، ۱۳۵۸. انقلاب و بسیج سیاسی، حسین بشیریه، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۶۹. انقلاب و ریشه‏ها، حبیب‏الله طاهری، سازمان تبلیغات اسلامی، بی‏جا، ۱۳۶۹. اوضاع معاصر کشورهای اسلامی، جاسم مرغی، نمایشگاه دائمی کتاب، ۱۳۶۳. ایران و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات زرین، تهران، ۱۳۶۴. بررسی و تحلیلی بر نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی (زیارتی) انتشارات راه امام، تهران، ۱۳۶۰. بلاغ، سخنان موضوعی امام، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۳۶۶. بن‏بلا، روبر مرن، ترجمهء خلیل کوشا، شرکت سهامی انتشار، تهران. تاریخ استعمار فرانسه، گزاویه یاکونو، ترجمه دکتر عباس آگاهی، آستان قدس، مشهد، ۱۳۶۹. تاریخ انقلاب روسیه، جوئل کارمایکل، ترجمهء هوشنگ امیر مکری، رازی، تهران، ۱۳۶۳. تاریخ انقلاب روسیه، لئون تروتسکی، ترجمهء سعید باستانی، ۳ جلد، ج اوّل، نشر فانوسا، تهران، ۱۳۶۰. تاریخ روسیه از مبادی تا ۱۹۱۷، پیر پاسکال، ترجمهء گودرز، مؤسّسهء عطایی، تهران، بی‏تا. تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلال‏الدین مدنی، ۲ جلد، ج اول و دوم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۷۳. تاریخ قرن بیستم، سرژبرشتین و دیگران، ترجمه امان اللََّه ترجمان، آستان قدس، مشهد، ۱۳۷۱. تاریخ قرن هجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون، آلبرماله، ۷ جلد، ج ۵، ترجمهء رشید یاسمی، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۶۳. تاریخ معاصر آفریقا از جنگ دوم جهانی تا امروز، ماریان کورنون، ترجمهء ابراهیم صدقیانی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۵. تاریخ معاصر الجزایر، روبر آژرون، ترجمه منوچهر بیات مختاری، دانشگاه فردوسی مشهد، بی‏تا. تئوریهای انقلاب، آلوین استانفورد کوهن، ترجمه علیرضا طیب، قومس، تهران، ۱۳۷۲. تحولات روابط بین‏الملل از کنگره وین تا امروز، احمد نقیب زاده، قومس، تهران، ۱۳۶۹. جامعه و تاریخ، مرتضی مطهری، صدرا، تهران. صفحۀ ۲۰۷جنگ تریاک، نویسنده ندارد، ترجمه ج. نوایی، انتشارات شبگیر، تهران، ۱۳۵۸. جنگ قدرتها در ایران، باری روبین، ترجمه محمود مشرقی، چاپ آشتیان، تهران، ۱۳۶۳. چین، کیورماز، ترجمه جمشید نبوی، دانشگاه تهران، ۱۳۵۳ . چین، بررسی کشورها، شماره ۱۰، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، وزارت بازرگانی، تهران ۱۳۶۸. حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، محمد هاشمی، دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۲. حکومت اسلامی و ولایت فقیه، ادارهء کل آموزش و پرورش، ۱۳۵۹. رویارویی انقلاب اسلامی و امریکا، جمیله کدیور، مؤسسه اطلاعات، تهران، ۱۳۷۲. زندگی سیاسی امام خمینی (ره) از آغاز تا هجرت به پاریس، محمد حسین رجبی، وزارت ارشاد، ۱۳۶۹. سرمایه‏داری دولتی در الجزایر، بررسی تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی الجزایر قبل ازانقلاب و بعد از استقلال، کارل فارسون و دیگران، ترجمه پیروز الف، بی‏نا، بی‏جا، ۱۳۵۸. سنت و سیاست در اسلام، همایون همتی، نوای نور، تهران، ۱۳۷۳. سیری در نظریه‏های انقلاب، مصطفی ملکوتیان، قومس، تهران، ۱۳۷۲. سیری در نهج‏البلاغه، مرتضی مطهری، مرکز مطبوعاتی قم، ۱۳۵۴. شناخت انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری، عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی، تهران، ۱۳۶۴. شناخت انقلاب اسلامی و ریشه‏های آن، اسدالله بادامچیان، دانشگاه آزاد، تهران، بی‏تا. صحیفهء نور، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۶۹، (چاپ اول) ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ، پال کندی، ترجمهء محمود مشرقی و دیگران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۱. غولهای قرن، محمود طلوعی، نشر علم، تهران، ۱۳۷۰. فرانسه در عصر انقلابها، و . دالین و دیگران، ترجمهء فریدون شایان، ۲ جلد، ج اوّل، بی‏جا، ۱۳۵۸. فرهنگ دهخدا، علی‏اکبر دهخدا، زیر نظر محمد معین و سید جعفر شهیدی، ۵۰ جلد، جلد ۸، چاپ سیروس، تهران، ۱۳۳۴.



آشنایی با احزاب در ایران



آشنایی با احزاب در ایران




          بررسی مبانی احزاب و تشکیلات سیاسی‏ تعریف حزب یک تعریف از حزب این است که: حزب به گروهی از مردم گفته می‏شود که دارای‏منافع مشترکی به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی هستند، گاهی در چارچوب قوانین‏کشور و گاهی از راههای غیر قانونی، با برخورداری از یک سازمان و برنامه منسجم برای‏رسیدن به قدرت تلاش می‏کنند[ - احزاب سیاسی ، ولی ا... یوسفیه ، ص ۹ ، انتشارات عطایی ، تهران ، چاپ سوّم ، ۱۳۵۱ ، (همراه با قدری تغییر و اضافه )] علاوه بر احزاب سیاسی، گروهها و انجمنهای سیاسی متعددی در جامعه فعالیت می‏کنندکه در این دوره آموزشی نام «تشکیلات سیاسی» به آنها داده شده است. این مفهوم به معنای هرتشکّل سیاسی (و احیاناً غیر سیاسی) است که به طور آشکار یا مخفی، از راه قانونی یا غیر قانونی‏فعالیت کرده و بعضاً در صدد کسب قدرت هم نبوده‏اند[ - از قبیل اتحادیه ، مجمع ، جمعیّت ، کانون ، باشگاه و ... ]صفحۀ ۱۶علل پیدایش احزاب ۱ - مبارزات انتخاباتی: نمایندگان مجلس سعی می‏کردند تا با نمایندگانی که به لحاظفکری نزدیک به هم هستند، همکاریهای بیشتری بنمایند. گاهی، دامنه این همکاریها به‏نزدیک شدن کمیته‏های انتخاباتی آنان به یکدیگر منجر می‏شد و در نتیجه حزب پیدامی‏شد[ - جامعه شناسی سیاسی ، موریس دوورژه ، ترجمهء ابوالفضل قاضی ، ص ۴۲۷ ، انشارات دانشگاه تهران ، چاپ دوّم ] این مطلب بیشتر در کشورهای غربی مصداق داشت. ۲ - دخالت ابرقدرتها: یکی از علل اصلی پیدایش بسیاری از احزاب در کشورهای‏محروم جهان، دخالت ابرقدرتها بوده است. قدرتهای بزرگ برای آنکه افراد وابسته به خودرا متشکّل نموده و در قدرت سیاسی تأثیر بگذارند، احزاب مختلفی را در این کشورها به‏وجود می‏آورند. احزابی که اینگونه به وجود می‏آیند، ممکن است در ظاهر، خود را مخالف‏قدرتهای خارجی نشان دهند تا در میان مردم بی‏آبرو نشوند. ۳ - صفات ناپسند انسان: برخی از صفات ناپسند انسان مثل ریاست طلبی، شهرت‏طلبی، ثروت طلبی و ... ممکن است سبب تشکیل حزب شود. ۴ - اختلاف مکاتب: وجود مکاتبی چون اسلام، زرتشتی، مسیحیت، یهودیت،مارکسیسم، لنینیسم، مائوئیسم، و ... که هر کدام دارای شاخه‏های فرعی متعدّدی می‏باشند، ازجمله عواملی است که منجر به دسته‏بندی صفوف مردم و تشکیل حزب می‏گردید. ۵ - اختلاف منافع: هر سیاستی که در کشور اجرا گردد، به عدّه‏ای زیان می‏رساند و به‏عده‏ای دیگر سود می‏بخشد. طبیعی است افرادی که دارای منافع مشابهی هستند، تشکیلاتی‏سیاسی ایجاد کنند تا سیاست‏های کشور را در جهت منافع خود سوق دهند و یا دست کم باموضعگیریهای سیاسی، از ضررهای احتمالی بکاهند. ۶ - انگیزه‏های دفاعی: گاهی دفاع از خاک وطن در برابر اشغال آشکار یا مخفی بیگانگان،یا دفاع از دین و آرمان در برابر هجوم فرهنگی، تبلیغاتی، و ... دشمن، سبب تشکیل حزب‏می‏گردد. صفحۀ ۱۷اهداف حزب ۱ - دستیابی به قدرت: هر حزب یا تشکیلات سیاسی، سعی می‏کند از راه شرکت درانتخابات ریاست جمهوری و مجلس یا از راههای غیر قانونی[ - مثل ایجاد آشوب و ناامنی در کشور ، انجام کودتا از طریق نظامیان وابسته به حزب و ... ] خود را به قدرت برساند. ۲ - حفظ قدرت: برخی از حکومتها، بخصوص پس از پیروزی انقلابها، برای تربیت‏کادر سیاسی کشور و نیز تشکّل بخشیدن به هواداران خود، احزابی را تشکیل می‏دهند که‏هدف عمدهء آنها حفظ قدرت موجود است[ - جامعه شناسی سیاسی ، تام با تامور ، ترجمه منوچهر صبوری کاشانی ، ص ۶۳ ، کیهان ، چاپ اوّل ] احزاب معمولی نیز اگر به قدرت برسند، هدف‏آنها از «دستیابی به قدرت» به «حفظ قدرت» تغییر می‏یابد. ۳ - کنترل قدرت: برخی از احزاب یا تشکیلات سیاسی به قدری کوچک هستند که توان‏دستیابی به حکومت را در خود نمی‏یابند. احزاب معمولی نیز اگر به قدرت نرسند، درراستای فشار بر قدرت و کنترل آن، عمل خواهند کرد. هدف از کنترل قدرت این است که‏حکومت در مسیر اهداف حزب گام بردارد. این کنترل، از راه فرستادن هیأتهایی برای گفتگوبا نمایندگان، ارسال نامه‏های تهدید آمیز به نمایندگان، دعوت نمایندگان به مجالس‏خصوصی و ... ، دادن اطلاعات صحیح ولی جهت دار، تبلیغات در سطح جامعه، برپایی‏اعتصابات عمومی، سدّ کردن جاده‏ها، دخالت در فعالیّتهای خشونت آمیز مثل انقلاب یاکودتا، پرداخت رشوه و ... صورت می‏پذیرد[ - جامعه شناسی سیاسی ، دو ورژه ، ص ۵۵۱ - ۵۵۶ ]انواع حزب ۱ - از نظر شیوهء عضوگیری: الف - احزاب عمومی (عوام): این احزاب مدعی هستند که بودجه خود را از طریق‏حق عضویتی که از اعضای خود دریافت می‏دارند، تأمین می‏کنند. احزاب عوام در مرحله اول‏سعی می‏کنند افراد ثابت و فعال و مومن به اهداف حزب را گزینش کنند؛ در مرحلهء بعد بهصفحۀ ۱۸جلب نظر مردم بپردازند. اینگونه احزاب به سازماندهی و تشکیلات اهمیت فراوانی‏می‏دهند و برای جلب توجه عمومی، سنگ منافع عموم را به سینه می‏زنند. نامزدهای‏انتخاباتی این احزاب بیشتر توسط سران حزب مشخص می‏شود. ب - احزاب خواص: اینگونه احزاب ویژهء بخش خاصی از افراد سرشناس، ثروتمند و یاتحصیل کرده است. ادّعا می‏شود که بودجهء حزب را سران آن می‏پردازند. احزاب خواص‏کمتر به سازماندهی و تشکیلات اهمیت می‏دهند و به طور عمده منافع خواص مربوطه رابیشتر از منافع عمومی مورد توجه قرار می‏دهند. نامزدهای انتخاباتی این احزاب لازم است از وجههء مردمی بالایی برخوردار باشند، تافقدان موقعیّت عمومی را جبران کنند[ - حقوق اساسی و نهادهای سیاسی ، ابوالفضل قاضی ، ج ۱ ، ص ۷۲۳ - ۷۲۵ ، انتشارات دانشگاه تهران ، (برداشت) ] ۲ - از نظر رأی نمایندگان در مجلس: الف - احزاب انعطاف پذیر: نمایندگان احزاب در مجلس، بنابر تشخیص مصلحت‏خود رأی می‏دهند؛ خواه با نظر حزب آنها یکسان باشد، خواه نباشد. معمولاًاحزاب خواص‏از این نوع هستند. ب - احزاب انعطاف ناپذیر: نمایندگان حزب در مجلس، بنابر تشخیص مصلحت‏حزب، رأی می‏دهند. معمولاً احزاب عوام از این نوع می‏باشند[ - جامعه شناسی سیاسی، دو ورژه ، ص ۴۳۱ ] ۳ - از نظر نوع مرام: الف - احزاب کمونیست: تحت تأثیر حزب کمونیست شوروی، بسیار تشکیلاتی عمل‏می‏کردند و راز دوامشان نیز در همین امر نهفته بود و واحدهای پایه در این احزاب راسلّولهای کمونیستی تشکیل می‏داد. هر سلّول از چند ده نفر عضو تشکیل شده و دارای یک‏«دبیر» بود. به محض افزایش تعداد اعضای هر سلّول و وجود فردی مناسب برای دبیری،سلّول را به دو قسمت تقسیم می‏کردند. طبیعی بود که در این حالت هماهنگی زیادتر بشودصفحۀ ۱۹زیرا ایجاد هماهنگی در سلّولهای کوچک بهتر صورت می‏پذیرد[ - جامعه شناسی سیاسی ، دو ورژه ، ص ۴۳۴ - ۴۴۱ . ( با تغییر جزئی )] ب - احزاب فاشیست: از فنون نظامی در تشکیلات اینگونه احزاب استفاده می‏شود؛تمرکز بسیار شدید تصمیم گیری و رعایت دقیق سلسله مراتب، برخورداری از تقسیمات‏جوخه، گروهان، دسته، هنگ، تیپ و لشگر از ویژگیهای احزاب فاشیست است. اعضای‏حزب برای جنگ خیابانی، خرابکاری و ضدّ خرابکاری و ... آموزش و تمرین می‏بینند. ازخشونت به عنوان ابزار اصلی رسیدن به هدف استفاده می‏شود و در عین حال از انتخابات ومجلس نیز نهایت بهره‏برداری به عمل می‏آید. احزاب فاشیست بر روی ملیّت و نژاد تأکیدفراوانی می‏نمایند و به طور معمول در زمانهایی به وجود می‏آیند که اقلیتی از شورش اکثریت‏جامعه می‏ترسد، از این رو با تشکیل اینگونه احزاب که بیشتر به یک ارتش خصوصی شبیه‏هستند، در صدد پاسخگویی بر می‏آیند[ - همان ، ص ۴۳۴ ] ج -احزاب لیبرال: به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارند. طرفدار اقتصاد آزاد هستند وبه دولت توصیه می‏کنند تا اقتصاد کشور را بر اساس نیروهای بازار اداره کند. ادّعا می‏کنند که‏خواست اکثریت مردم را دنبال می‏کنند، هر چند که این خواسته با قوانین دینی عموم سازگارنباشد. اعضای اینگونه احزاب، در زندگی شخصی خود ممکن است مذهبی، غیر مذهبی و یاحتی ضدّ مذهب باشند. این امر، در برخورد حزب با آنان تفاوتی را ایجاب نمی‏کند. اعضای‏احزاب لیبرال معمولاً از اقشار تحصیل کرده شهری و از طبقهء مرفّه جامعه می‏باشند. فرهنگ‏آنان غربی است و به اومانیسم (انسان محوری در برابر خدا محوری) معتقدند. د - احزاب اسلامی: احزاب اسلامی خود به چند دسته تقسیم می‏شوند. برخی از احزاب‏اسلامی، اصول گرا هستند، یعنی معتقدند که باید به اسلام اصیل عمل کرد. بعضی دیگراسلامی نما هستند، زیرا کمونیسم یا لیبرالیسم را با پوشش مردم فریبی از اسلام به جامعه‏عرضه می‏دارند. به لحاظ عملکرد نیز برخی از احزاب اسلامی، معتقد به فعّالیتهای سیاسی آرام‏هستند و برخی دیگر، فعالیتهای توأم با خشونت را ترجیح می‏دهند. ۴ - ازنظر اصلاح گرایی: صفحۀ ۲۰الف - احزاب اصول گرا (انقلابی): به اصلاحات اساسی، بنیادی و ریشه‏ای معتقدند.برخی از احزاب اصول گرا، معتقد به زیر و رو کردن وضع موجود از طریق حرکتهای انقلابی‏و مسلّحانه هستند. ب - احزاب میانه رو: طرفدار اصلاحات تدریجی، قانونی و گام به گام هستند. ج - احزاب محافظه کار: از وضع موجود راضی و با هر گونه اصلاح، بخصوص‏اصلاحات اساسی مخالف می‏باشند. ۵ - از نظر شیوهء فعالیت: الف - احزاب مخفی: برخی از احزاب به دلیل مخالفت با حکومت یا وابستگی به‏بیگانگان یا نداشتن مجوز فعالیت علنی و ... به طور مخفی فعالیت می‏کنند. تعداد این گونه‏احزاب در دوران انقلاب و جنگ، بویژه هنگام اشغال یک کشور از جانب قوای بیگانه، یازمانی که ابر قدرتها در صدد دخالت در امور یک کشور باشند، افزایش می‏یابد. ب - احزاب نیمه مخفی: به احزابی اطلاق می‏گردد که هر چند آشکار و رسمی هستند،امّا بخش قابل توجّهی از فعالیتهای مهم و اساسی خود را دور از چشم مردم و به طور محرمانه‏انجام می‏دهند. کلیّهء احزاب آشکار هم، در حقیقت از این دسته هستند. ج - احزاب آشکار: این گونه احزاب معمولاً رسمی و قانونی هستند و یا حدّاقل منع‏قانونی در برابر خود نمی‏بینند. احزاب آشکار به طور عمده میانه رو و مردم گرا می‏باشند تاموجب برانگیخته شدن خشم مردم نشوند و نیز در صحنهء سیاست کشور به موفقیتهای‏بیشتری دست یابند. ۶ - از نظر تأمین بودجه: الف - وابسته به بیگانگان: اکثر احزاب سیاسی در جهان سوّم وابسته به قدرتهای‏خارجی‏هستند.این گونه احزاب در برابر پولهای دریافتی، مقداری از اطلاعات سرّی کشور خود را به‏طور معمول در اختیار بیگانگان قرار می‏دهند و یا کارهای مورد نظر آنها را انجام می‏دهند. ب - وابسته به ثروتمندان: اکثر احزاب سیاسی در کشورهای قدرتمند و یا ابر قدرتصفحۀ ۲۱خطرات تعدّد احزاب در جهان سوّم ۱ - گسترش سیاست‏بازی: سران احزاب به طور معمول برای آنکه وجههء خود را دربین هواداران حزب حفظ نموده، یا افزایش دهند، در بسیاری از مواقع سخنان خود را چنان باآرامش و اطمینان بیان می‏کنند که انسان فکر می‏کند حق همین است که آنها می‏گویند، لیکن‏اگر می‏شد به اعماق ضمیر آنها پی ببریم، در می‏یافتیم که حتی خودشان نیز به صحت‏سخنانشان یقین ندارند. از سوی دیگر، سران احزاب تحت تأثیر احساسات حزبی قرار دارندکه از دریافت صحیح واقعیتهای خارجی ممانعت می‏کند؛ از این رو، بازی احزاب با سیاست،یا سرنوشت کشوری که در دست آنان است، خطرات قابل توجّهی برای جامعه در پی دارد. ۲ - تهدید وحدت عمومی: کشورهای جهان سوّم همواره در خطر تهاجم مستقیم یا غیرمستقیم قدرتهای تحریک شده منطقه‏ای یا ابر قدرتهای خارجی هستند و تنها در صورتیصفحۀ ۲۲راه حل با توجه به این که سیستم تک حزبی هم معمولاً ملازم با دیکتاتوری حزبی و استبداصفحۀ ۲۳جمعی است، تنها راه باقیمانده وحدت عقیدتی جامعه است. در این راستا، یک ملت بزرگ درعین آزادی کامل سیاسی می‏تواند انسجام داخلی خود را هم حفظ کند و از نفوذ عوامل‏خارجی - که می‏کوشند سر رشتهء تشکلهای سیاسی را در دستهای مخفی خود نگهداشته و آن‏را به میل خود بچرخانند - محفوظ بماند. ملت مسلمان ایران با اعتقادات عمیق اسلامی و بدون حضور احزاب خود محور سیاسی‏توانست هشت سال جنگ تحمیلی را با انسجام کامل و آزادی سیاسی شایسته همراه با غرورو پایمردی پشت سر بگذارد.


زمینه‏های فکری پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران راویان افکار بیگانه در ایران ۱ - تحصیل کردگان غرب: تعداد قابل ملاحظه‏ای از جوانان ایران، طی صد سال‏گذشته، جهت فراگیری علوم و فنون روز به غرب رفتند. گروهی از آنان، تحت تأثیر ترقّیات‏صنعتی غرب، دچار از خود بیگانگی شده، تمامیّت فرهنگ غرب را با جان و دل پذیرا شدندو به عقائد انسان ساز خود نیز پشت پا زدند. زمانی که اینان به ایران برگشتند، در قالبصفحۀ ۲۶روشهای انتقال افکار بیگانگان به ایران ۱ - الگو نشان دادن غرب: الگو نشان دادن غرب برای افکار عمومی و کوشش درتعریف و توصیفهای نابجا از زندگی مردم در غرب و کتمان عیبها و نقصهای آنها و یا توجیهصفحۀ ۲۷آنها برای جذب و استهلاک سرمایه‏های اصلی جامعه - جوانان - از مهمترین زمینه‏سازیهابرای انتقال افکار بیگانگان بوده است. کسانی که تنها راه نجات ما را در این می‏دیدند که «ازفرق سر تا نوک پا فرنگی شویم» پیشقراولان این هجوم ویرانگرند. ۲ - تغییر اصطلاحات: تغییر اصطلاحات و واژه‏های محلّی و طبیعی مردم به لغات واصطلاحات بیگانه و کوشش در ترویج آنها، به طور طبیعی زمینهء روحی لازم را برای پذیرش‏مفاهیم غربی آماده می‏کرد. کوشش رژیم گذشته در نابود کردن اصطلاحات عربی و اسلامی‏رائج در جامعه و استفاده از واژه‏های خارجی در سطح رسانه‏های عمومی در همین رابطه‏باید مورد تأمّل واقع شود. ۳ - تحریف مذهب: برخی از راویان افکار بیگانه سعی می‏کردند تا با استفاده از پوشش‏مذهبی به مبارزه علیه مذهب بپردازند. آنان این توصیهء مارکس را اجرا می‏کردند که گفته بود:«باید دانست چگونه با دین مبارزه کرد و برای این کار باید منابع ایمان و دین توده‏ها را بامفاهیم مادّی‏گرا توضیح داد»[ - علل گرایش به مادیگری ، مرتضی مطهری ، ص ۳۵ ، نشر صدرا ] بر این اساس، افرادی که هیچ اعتقادی به دین نداشتند، به‏تفسیر و تحلیل مبانی اسلامی و تطبیق آن با اندیشه‏های مورد نظر خود می‏پرداختند. تفاسیرملّی‏گرایان از آیات قرآنی و نیز تفسیرهای گروههای مارکسیستی و التقاطی از برخی آیات وروایات، نمونه‏های گویائی از این نوع تحریف مذهبی است. ۴ - تحریف شخصیّتها: سعی می‏شد از طریق تحریف شخصیّتهایی که در قلب مردم‏جایگاه معنوی بزرگی داشتند، آنها را از حالت «الگو» و «اسوه» بودن خارج کنند و بجای آنهاالگوهای غربی را جایگزین کنند.مذمّت از دانشمندان داخلی و توصیف بیشتر از حدّ ازدانشمندان خارجی در این راستا قرار داشت. نسبت به شخصیّتهای تاریخی نیز گاهی کوشش‏می‏کردند آنان را افرادی مادّی مسلک و در واقع پیرو فرهنگ غربیها یا شرقیها وانمود کنند.مثلاً چهرهء «حافظ» را به عنوان یک شاعر عارف و با معنویت و حافظ کل قرآن کریم، حافظی‏ترسیم می‏کردند که «وعدهء رستاخیز را انکار می‏کند ... »[ - همان ، ص ۱۵ ] ۵ - تحریف تاریخ: برخی از نویسندگان، در تحلیل پدیده‏های تاریخی و حتی بیان وقایعصفحۀ ۲۸تاریخی به منظور مستند نمودن اعتقادات نشأت گرفته از بیگانگان، دست به تحریفاتی‏می‏زدند و از این راه، افکار بیگانه را ترویج می‏کردند[ - برای مطالعه برخی نمونه‏ها مراجعه کنید به : خدمات متقابل اسلام و ایران ، مرتضی مطهری ، نشر صدرا ، قم ، ۱۳۶۲ ]انواع افکار وارداتی غربی ۱ - ناسیونالیسم: ناسیونالیسم یا ملّی گرایی، مکتبی است که پس از انقلاب فرانسه،رواج پیدا کرد. در ناسیونالیسم، همه ارزشها، حتی دین، تحت الشعاع علاقه به خاک و آب‏وطن قرار می‏گیرند و در نهایت به نوعی تفاخر ملّی و استکبار جغرافیایی منجر می‏شود که به‏این لحاظ با عقل طبیعی و شرع مقدّس مغایرت دارد. ملّی گرایان ایرانی به سلطنت علاقه داشتند؛ زیرا به اعتقاد آنان، ایران در روزگار باستان،تمدّنی درخشان داشته است که این تمدّن در سایهء حکومت شاهان قدرتمند به وجود آمده‏بود. ملّی گرایان با اسلام مخالفت می‏کردند زیرا اسلام از عربستان به ایران آمده است! از جمله‏راههای مبارزه ملّی گرایان با اسلام، تلاش در تغییر خط و تاریخ عربی و نیز حذف افراطی‏واژه‏های عربی از زبان فارسی بود. آنان گاه در کتابهای خود که مثلاً به زبان پارسی سلیس‏نوشته بودند، مجبور به استفاده از لغت نامه خاص می‏شدند تا لغات فارسی قدیم را که دصفحۀ ۲۹کتاب خود بکار برده‏اند معنی کنند[ - به عنوان مثال رجوع کنید به : تاریخ مشروطه ایران ، احمد کسروی ، ابتدای جلد اوّل ، امیر کبیر ، ۱۳۵۷ . برخی از کلمات تازه این گونه هستند : آگ (عیب) ، آخشیج (ضدّ) ، باینده (وظیفه) ، دستینه (امضا) ، کاچال (اثاث خانه) ، هنایش (تأثیر) ] ۲ - لیبرالیسم: لیبرالیسم از نظر لغوی به معنی آزادیخواهی است و از نظر اصطلاحی به‏طرز تفکّری اطلاق می‏شود که بر مبانی ذیل تکیه دارد: الف - فرد گرایی: فرد در برابر جامعه اصالت دارد و منافع فرد باید در حدّ امکان حفظشود. ب - انسان محوری: همه چیز باید بر محور منافع انسان ارزیابی شود و خدا محوری یامذهب، باید از صحنه زندگی اجتماعی خارج شود. «دین از سیاست جداست». انسان‏محوری در برابر خدا محوری مطرح می‏شود و در واقع باید گفت: «انسان پرستی». ج - اقتصاد بازار: دولت جز در موارد بسیار ضروری نباید در اقتصاد دخالت کند. هرکس‏به هر مقدار که بتواند، از هر راه که بتواند و با هر روش که بتواند، مادامی که به آزادی دیگران‏لطمه وارد نکند، می‏تواند ثروت جمع کند و ... . د - اعتقاد آزاد: هر انسانی، هر اعتقادی داشته باشد، محترم است و لازم است دیگران به‏عقاید او احترام بگذارند. به عبارت دیگر، «اصالت عقیده» نسبی است و هیچ عقیده و آئینی برهیچ عقیده و آئین دیگر برتری و ترجیح ندارد. هـ - دمکراسی: مشروعیت حکومت و قانون هر دو از رأی اکثریت مردم به دست می‏آید. و - آزادی احزاب: هر کس با هر عقیده و طرز تفکّری آزاد است تا گروهی را بر گِرد خودجمع کند و حزبی درست کند و دست به تبلیغات حزبی بزند و از طریق شرکت در انتخابات،به کرسیهای مجلس و یا مقام ریاست جمهوری دست یابد[ - نگاه کنید به : فرهنگ سیاسی ، داریوش آشوری ، ص ۱۴۹ - ۱۴۸ ، مروارید ، تهران ، چاپ چهاردهم ، ۱۳۶۸ ] ممکن است در نگاه اولیه و سطحی، لیبرالیسم منطق جذّابی داشته باشد! چه کسی ازآزادی بدش می‏آید؟! امّا در واقع چنین نیست، زیرا بر اساس دیدگاه لیبرالیستی، اگر اکثریت‏مردم به آزادی عمل ناپسند همجنس بازی یا سقط جنین رأی دادند، باید عمل شود، مطلبی کهصفحۀ ۳۰افکار وارداتی بیگانگان شرقی ۱ - مارکسیسم - لنینیسم: مارکس معتقد بود سرمایه داران و کارگران به طور دائم درمنازعه با یکدیگر بسر می‏برند. با گسترش کارخانجات بزرگ، مجامع بزرگ کارگری ایجادمی‏شود. سرمایه داران روز به روز بر دزدی خود از حقوق کارگران می‏افزایند و کارگران نیزروز به روز بیشتر متحد می‏شوند. سرانجام، روزی کارگران بر سرمایه داران پیروز می‏شوند.از نظر مارکس، وقوع چنین انقلابی بیشتر در آلمان، انگلیس و سایر کشورهای صنعتی آن‏روز قابل پیش بینی بود[ - گفته می‏شود مارکس از وضع مالی بسیار بدی برخوردار بود و در همان حال برای بهبود اقتصاد جهان طرح می‏داد ! زنش به او می‏گفت : « تو اگر فکر خوبی داری ، اوّل به زندگی خودت سر و سامان بده ! »] ولی بر خلاف پیش بینی مارکس، اولین انقلاب کمونیستی جهان به رهبری «لنین» درروسیه کشاورزی به وقوع پیوست. تعداد کارگران در جامعه دوران انقلاب روسیه بسیار کم‏بود و در آن کشور چند ده میلیونی، از سه هزار نفر تجاوز نمی‏کرد. لنین با سازماندهی تعدادکمی از کارگران و با حمایت آلمان که در آن زمان (۱۹۱۷ م / ۱۲۹۶ ش ) در حال جنگ با روسیه‏بود و با سوار شدن بر امواج شعارهای صلح طلبانه که به دلیل خستگی مردم از سه سال جنگ باآلمان، فرصت مناسبی را ایجاد کرده بود، حکومت شوروی را قبضه کرد. لنین بر سازماندهی انقلابیهای حرفه‏ای تأکید فراوان داشت و در عین حال معتقد بود که‏باید احزاب کمونیست با ایجاد سازمانهای وابسته، تمام اقشار جامعه را تحت پوشش قراردهند. او در توجیه عدم صحت پیش بینی مارکس مبنی بر انقلاب کمونیستی در انگلستان،آلمان و فرانسه، می‏گفت: علّت عدم انقلاب کارگران مزبور این است که کارفرمایان با اعطایصفحۀ ۳۱خانه سازمانی، نهار رایگان، سرویس رفت و آمد و ... نوعی رشوه به کارگران داده‏اند و آنان رافاسد ساخته‏اند و کارفرمایان با چپاول کشورهای ضعیف جهان توانسته‏اند چنین امکاناتی رابرای کارگران خود فراهم کنند. بنابر این راه طبیعی مبارزه این است که با دامن زدن به آشوب‏در کشورهای محروم جهان، سرمایه داران کشورهای صنعتی را از این منبع درآمد محروم‏سازیم. در چنین زمانی، کارگران کشورهای صنعتی نیز قیام خواهند کرد و جهان تحت سلطهءکمونیسم در خواهد آمد! لنین در کشورهای جهان سوّم با دو مشکل مواجه بود: اوّل این که مارکس انقلاب را ازدرون مجامع بزرگ کارگری پیش بینی کرده بود، در حالی که چنین مجامعی در کشورهای‏جهان سوّم وجود خارجی نداشت. برای حلّ مشکل، لنین گفت در این کشورها ممکن است‏جهش تاریخی انجام شود و جوامع جهان سوّم بدون طیّ یک دورهء ضروری تاریخی از دیدمارکس (دوران سرمایه‏داری صنعتی) یکباره به جامعه سوسیالیستی برسند. دیگر آن که کارگران در جهان سوّم علاقهء فراوانی به مذهب داشتند و به حرف کمونیستهاتوجّهی نمی‏کردند. او برای برخورد با این مشکل، دو راه حلّ ارائه کرد: نخست؛ تظاهراحزاب کمونیست به مذهب، برای جذب آنان به سوی کمونیسم. دوّم؛ تشویق گروهی ازکارگران فریب‏خورده به عنوان پیشتاز به شورش. کارگران مزبور می‏توانند از طریق آفریدن‏مشکلات و اعتصابات یا دامن زدن به مشکلات موجود، سبب تسریع در سقوط هیأت‏حاکمه شوند. با این استدلال، مارکسیستها بجای مبارزه با امپریالیستهای غربی، مهمترین عامل فساد واغتشاش در جهان سوّم شدند که در نهایت بسود غربیها تمام شد. در هر صورت، همین افکارکمونیستی در حدود نیم قرن، اکثریت روشنفکران معترض را در جهان سوّم و ایران تحت‏تأثیر جدّی قرار داده بود. ۲ - مائوئیسم: مائو رهبر انقلاب چین، اشکال دیگری را در نظریه مارکس دیده بود. به‏نظر او تأکید بر کارگران صنعتی(پرولتاریا) در کشوری مثل چین کاملاً خطاست، زیرا چین‏یک کشور کشاورزی است نه صنعتی. بنابراین او با شورانیدن دهقانان چینی علیه حکومت‏ملّی گرای «چیان کای چک» انقلاب چین را رهبری کرد و در سال (۱۹۴۹م - ۱۳۳۹ ش) موفّقصفحۀ ۳۲شد در رأس دهقانانی که از روستاهای مختلف چین گرد آورده بود، حکومت وقت را به جزیرهءفرمز (تایوان فعلی) فراری دهد و خود حکومت را به دست گیرد. مائو مدتی پس از پیروزی انقلابش، به روسیه پیشنهاد داد که چین و شوروی یکی شوند!در ظاهر پیشنهاد خوبی بود و خیلی‏ها را در هیأت حاکمه شوروی به سوی خود جذب کرد.امّا استالین، رهبر وقت شوروی، پیشنهاد چینی‏ها را رد کرد! استدلال استالین این بود که اگر با چین متحد شویم، ناچار باید به آراء اکثریت تن دهیم ودر این صورت، با توجه به اینکه جمعیت چین چند برابر جمعیت شوروی است، آنان بدون‏اینکه جنگی کرده باشند، بر ما حاکم می‏شوند. بدین ترتیب، مارکسیسم که مدّعی‏انترناسیونالیسم پرولتری بود، خود تحت تأثیر ناسیونالیسم عمل کرد. مائو که از ردّ پیشنهادش توسط استالین دلگیر شده بود، پیشنهاد کرد که حداقل بخشهایی‏از خاک چین که در اشغال روسهاست، به چین بازگردانده شود. استالین، این بار هم، مخالفت‏کرد. مائو از این مسأله خیلی ناراحت شد و به شوروی لقب «سوسیال امپریالیست» داد؛ یعنی‏شوروی با ظاهر جامعه‏گرایی، سیاستهای سلطه‏طلبانه را دنبال می‏کند. این امر، اختلافات‏چین و شوروی را تشدید کرد و سبب شد که چین با تأکید بر نظریه انقلاب دهقانی وروستایی خود، هوادارانی در میان اقلیتی از روشنفکران معترض جهان سوّم واز جمله ایران‏کسب کند و احزابی وابسته به خویش را تشکیل دهد[ - برای مطالعه بیشتر پیرامون افکار مزبور ، رجوع کنید به : کژ راهه ، ایدئولوژی سیاسی عصر ما ، فرهنگ علوم سیاسی و ... . ]


زمینه‏های اجتماعی پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران‏ نفوذ گستردهء بیگانگان در صد سال گذشته، بیگانگان نفوذ گسترده‏ای در جامعه ایران کسب کرده بودند.بیگانگان به دلایل مختلف، سعی در ترویج تحزّب در جامعه ایران داشتند. بخشی از این‏دلایل عبارت است از: ۱ - شکل سازمانی احزاب: احزاب به طور معمول، حالت سلسله مراتبی و زنجیره‏ای‏دارند. این امر دو خاصیّت عمده را پدید می‏آورد که هر دو مورد توجه بیگانگان بود. نخست‏این که اگر بیگانگان رئیس یا رؤسای یک حزب را می‏خریدند، از طریق آنان، به راحتی کل‏حزب را در خدمت خود در می‏آوردند. در این میان، چه بسیار افراد ساده لوحی که تحت‏تأثیر شعارهای فریبندهء رؤسای احزاب، صادقانه اطلاعات مورد نیاز بیگانگان را برای حزب‏و در واقع برای دشمنان تهیه می‏کردند. دوّمین خاصیت سازمانی بودن شکل حزب در این امر خلاصه می‏شود که حزب در مقابل‏بحرانهای سیاسی، دیر فرو می‏پاشد. حزب از طریق زندگی مخفی، فعالیت در خارج از کشورو غیره، بدنه و یا دست کم هسته‏های اصلی خود را در دوران بحران سیاسی که در کشورهای‏جهان سوّم کم اتفاق نمی‏افتد حفظ می‏کند. با توجّه به وقوع بحرانهای متعدّد در صحنه‏سیاست کشورهای جهان سوّم، تکیهء صرف بیگانگان بر وابسته‏سازی عمال حکومت، درراستای منافع بیگانگان، کاری عاقلانه نیست؛ چرا که حکومتهای جهان سوّم هر آن ممکن‏است از طریق تجاوز خارجی، کودتای نظامی، انقلاب مردمی و ... سرنگون شوند و افرادی‏بر سر کار آیند که مخالف سلطه بیگانگان باشند. این است که بیگانگان سعی می‏کنند از طریق‏خرید سران احزاب داخلی، آیندهء سلطهء غارتگرانه خود را تأمین کنند. به عنوان نمونه می‏توان از افرادی چون «بنی صدر» - از سران جبهه ملّی - «رجوی» -رئیس سازمان منافقین - «قاسملو» - رئیس کشته شدهء حزب دمکرات کردستان یاد کرد. تمامی‏این افراد در سالهای اولیه انقلاب، داعیهء انقلابی بودن داشتند و بعد در صحنهء عمل نشان دادندوظیفه‏ای جز مزدوری برای بیگانگانی که آنها را برای چنین روزهایی استخدام کرده بودند،ندارند. صفحۀ ۳۷۲ - ظاهر فریبنده: احزاب سیاسی از ظاهر فریبنده‏ای برخوردار بودند و این ظاهرفریبنده از دو جهت به بیگانگان کمک می‏کرد. این دو جهت عبارت بودند از: «تازگی احزاب»و «لازمهء دمکراسی بودن احزاب.» الف - تازگی احزاب: تاریخچهء پیدایش احزاب در ایران، خیلی پر سابقه نیست. به سخن‏دیگر، بحث احزاب برای بسیاری از ایرانیان - مثل خیلی از کشورهای دیگر در حال توسعه -حالت تازگی داشته است و از آنجا که در هر امر تازه‏ای، لذّتی نهفته است، بسیاری هوس‏می‏کردند فعالیت حزبی را تجربه کنند. بدیهی است که با توجه به خائن بودن سران بسیاری ازاحزاب ایرانی، این «تجربه‏ها» سبب ارائه خدمات ارزنده‏ای به بیگانگان می‏شد. ب - لازمهء دمکراسی بودن احزاب: دخالت آشکار در امور داخلی یک کشور مستقل‏همواره مذموم بوده و هست. جمع آوری اطلاعات محرمانه یک کشور مستقل، جاسوسی‏تلقّی شده و می‏شود. چنین مشکلاتی سبب می‏شد و می‏شود که بیگانگان به دنبال یافتن‏راههای آبرومندانه و راحتتر نیل به مقاصد پلید خود باشند. غربیها مدام در بوقهای تبلیغاتی خود، وجود احزاب و گسترش تعداد و آزادی عمل آنهارا از لوازم دمکراسی قلمداد می‏کنند. آنها با این کار خود، افکار عمومی جهان را در معرض‏اغفال قرار می‏دهند. چرا که غربیها در سایه این تبلیغات پر حجم، عوامل جاسوسی و تفرقه‏افکن خود را در جهان سوّم گسترش می‏دهند. ۳ - فلج سیاسی کشور: اگر تعداد دو یا سه حزب برای کشور قابل تحمّل باشد، وجوددهها یا صدها حزب، برای هیچ کشوری قابل تحمّل نیست و به فلج سیاسی کشور می‏انجامد.بیگانگان با آگاهی بر این امر، سعی کرده‏اند در کشورهای خود سیستمی ایجاد کنند که به طورطبیعی، بیش از یک، دو یا حدّاکثر سه حزب عمده ایجاد نشود و بقیه احزاب کوچک، همانندماهیهای کوچک توسط ماهیان (احزاب) بزرگ بلعیده شوند. امّا در کشورهای جهان سوّم،قضیه بر عکس است. در این کشورها، بویژه زمانی که حکومت آن کشور نوکر بیگانگان‏نباشد، سعی می‏کنند تامی‏شود تعداد احزاب را گسترش دهند و به این ترتیب، سیستم سیاسی‏کشور را فلج کنند. ۴ - رقابت ابر قدرتها: رقابت دو ابر قدرت شرق و غرب (انگلستان و روسیه و بعدهصفحۀ ۳۸نظام ستمشاهی یکی از زمینه‏هایی که شرایط مناسب برای نشو و نمای احزاب سیاسی در ایران راایجاد کرده بود، وجود نظام ستمشاهی بود. با کمال تأسف، شاهان ایران در سدهء گذشته، ازسفارتخانه‏های کشورهای بزرگ در تهران حساب می‏بردند و حرف آنها را پذیرا می‏شدند.این امر، یک فرصت استثنایی برای این سفارتخانه‏ها ایجاد کرده بود. این سفارتخانه‏ها بامداخله در امور قضایی کشور، سبب نجات عدّه‏ای از شخصیّتهای مملکتی از مجازاتهای‏حکومتی شدند. این مجازاتها، گاه شامل اعدام افراد نیز می‏شد. بدیهی است که وقتی عدّه‏ای از شخصیّتهای کشور، نجات جان خود را از اعدام، مدیون‏سفارتخانه‏های بیگانه می‏دانستند، با چه شور و شوقی به منافع بیگانگان خدمت می‏کردند.بسیاری از این گونه افراد، فرهنگ ایرانی را تحقیر می‏کردند و فرهنگ غربی یا شرقی را برترجلوه می‏دادند.اینان، هر چه را که در غرب یا شرق وجود داشت مفید جلوه می‏دادند و هر چه‏را که در کشورمان بود، پست می‏دانستند. این افراد با توجه به نفوذی که در میان مردم داشتند،سعی می‏کردند افکار پست خود را در جامعه تبلیغ کنند و متأسّفانه ضعف سواد سیاسی مردم‏نیز سبب موفقیّت این گونه تبلیغات می‏شد. چنین بود که اجتماعات کوچکی از غربزدگان یاشرقزدگان تشکیل می‏شد و به تدریج - بسته به کمکهای بیگانگان و نوع شعارها - تبدیل به‏حزب می‏گشت. ستم شاهان به عنوان یکی از علل زمینه‏ساز پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی به دلایل‏زیر صورت می‏پذیرفت: صفحۀ ۳۹۱ - ماهیّت سلطنت: در رژیمهای سلطنتی به علّت آنکه علم و دانش و تقوا و فضیلتهامعیار انتخاب شخص اوّل مملکت نیست و فقط انتساب نژادی به شاه قبلی، یا استفاده از زورو قلدری در مورد شاه اوّل هر سلسله، ملاک سلطنت است، طبیعی است افرادی که در رأس‏حکومت قرار می‏گیرند، از حکومت و سیاست، چیزی جز زور و قلدری ندانند. ۲ - سر سپردگی به بیگانگان: متأسفانه بسیاری از پادشاهان ایران در صد سال گذشته، به‏روسیه یا انگلستان و در این اواخر به آمریکا وابسته بوده‏اند. این امر سبب شده بود تا ازمحبوبیّتی در بین مردم و علمای اسلام برخودار نباشند. سر سپردگی به خارجیها و عدم‏محبوبیّت ناشی از آن، عقدهء حقارتی را در پادشاهان اخیر ایران به وجود آورده بود که برای‏جبران آن، به قتل و غارت و ظلم بی‏حساب نسبت به مردم دست می‏زدند. ۳ - تجمّلات فراوان: شاهان به دلیل زندگی تجمّلاتی و تشریقاتی خود، سفرهای متعدّد وپرخرج به کشورهای خارجی، برگزاری جشنهای فوق العاده پرخرج، علاقه به جمع‏آوری مال وثروت شخصی و ... مخارج فراوانی داشتند. آنها برای تأمین این مخارج، بر مردم مالیاتهای‏سنگینی می‏بستند و در راه اخذ این مالیاتها، ستمهای فراوانی را مرتکب می‏شدند. ۴ - ضعف امر به معروف و نهی از منکر: عنصر حسّاس، واجب و پر اهمیّت «امر به‏معروف و نهی از منکر» جایگاه شایسته خود را در جامعهء معاصر ایران از دست داده بود.تفکّرهای انحرافی «عیسی به دین خود، موسی به دین خود» و امثال آن، مردم را از امر به‏معروف و نهی از منکر باز می‏داشت. در موارد اندکی هم که امر به معروف و نهی از منکرصورت می‏گرفت، چه بسا شرایط اجرای این فریضهء بزرگ، رعایت نمی‏شد و در نتیجه به‏جای تأثیر مثبت، تأثیر منفی می‏گذاشت. مسأله فوق، سبب شده بود تا ترک معروف (مثل نماز، روزه و ...) و انجام منکرات (مثل‏شرابخواری، فساد اخلاقی و ...) در جامعه شیوع قابل توجهی پیدا کند، سنگر مساجد خلوت‏شود، محافل وابسته به دشمنان خدا و دین، به تدریج تقویت گردد، معاملات به حرام آغشته‏شود، و ... حکومت نیز به فساد خاص خود که ظلم و ستم است آلوده شده و به تعبیر بهتر،استوارتر از قبل، گردد. ۵ - بی سوادی مردم: بی سوادی اکثریت قابل توجّه مردم جامعه صد سال گذشته ایران صفحۀ ۴۰ضعف سواد سیاسی ضعف سواد سیاسی یکی از مهمترین مشکلاتی بوده است که در سدهء اخیر دامنگیرکشورما بوده است. آثار این ضعف را نه تنها در مردم بی سواد که حتی در اقشار تحصیلکردهءکشورمان می‏شد دید. وضعیّت طوری بود که حتّی بسیاری از اعضای احزاب سیاسی،نمی‏دانستند حزب چیست، چه فایده‏ای دارد، چه ضرری دارد و ... فقط به دلیل جاذبهء نام حزب یاامید برای رسیدن به یک پست و مقام، عضویّت حزب را پذیرفته بودند[ - احزاب سیاسی ، ص ۹ - ۷ ] شاید سؤال شود که ضعف سواد سیاسی و حتی ستم شاهان مسأله‏ای نیست که در صدسال گذشته وجود داشته باشد تا این دو را از عوامل زمینه‏ساز پیدایش احزاب سیاسی در ایران‏بدانیم. صدها سال بود که شاهان به مردم ستم می‏کردند و جامعهء ایران از ضعف سواد سیاسی رنج‏می‏برد، پس چرا سیصد سال پیش، احزاب سیاسی پیدا نشدند[ - سیصد سال ، فقط به عنوان مثال ذکر شده است . می‏توان پرسید چهار صد سال و ... ] جواب این سؤال، بسیار ساده است. «ضعف سواد سیاسی» و «ستم شاهان» هر دو بخشی‏از علل پیدایش احزاب سیاسی هستند و تا زمانی که تمامی علل لازم برای پیدایش یک پدیده‏سیاسی واقع نشود، آن پدیدهء سیاسی - حزب یا غیر حزب - ایجاد نخواهد شد. سیصد سال‏پیش، نفوذ بیگانگان به اندازهء نفوذ آنان در صد سال پیش نبود. همچنین افکار وارداتی ازغرب و شرق به اندازهء صد سال پیش در جامعه ایران رسوخ نکرده بود. بدیهی است که اگرهمهء این عوامل که در این درس و درس قبل مورد بحث واقع شدند، در سیصد سال قبل جمع‏می‏شدند، احزاب سیاسی نیز نشو و نما می‏یافتند. برای توضیح بیشتر مسأله فوق، مثالی ذکر می‏شود: اگر شما بخواهید با مسلسل خود قلب‏دشمنان دین را نشانه بگیرید و آنها را به قتل برسانید، باید به چند نکته توجه کنید. نخست اینصفحۀ ۴۱که باید به تعداد کافی گلوله سالم داشته باشید. دوّم این که مسلسل شما باید سالم باشد. سوّم‏این که مسلسل، به طرف قلب دشمنان دین نشانه رود. چهارم این که ضامن مسلسل آزادباشد. پنجم این که انگشت شما ماشه را بفشارد. حال هر یک از این پنج علّت مورد بی‏توجّهی‏قرار گیرند، طبیعی است که به هدف خود نرسیم. مثال بالا نشان می‏دهد که برای تحقق یک پدیده، فراهم شدن همه شرایط لازم است.ضعف سواد سیاسی مردم به عنوان یکی از زمینه‏های جنبی پیدایش احزاب در ایران، تنهایکی از شرایط تحقّق پدیدهء حزب را تشکیل می‏دهد. ضعف سواد سیاسی از راههای مختلفی به پیدایش احزاب سیاسی در جامعه ایران کمک‏می‏کرد که برخی از این راهها عبارتند از: ۱ - تشنگی سیاسی: ضعف سواد سیاسی در جامعه ایران، نوعی تشنگی سیاسی در مردم‏ایجاد کرده بود. مردم می‏خواستند بدانند سیاست چیست و چگونه اجرا می‏شود. آنهامی‏خواستند بدانند که در دنیای اطرافشان چه می‏گذرد. این تشنگی سیاسی فرصت نابی رابرای افراد فرصت طلب ایجاد کرده بود که با سوء استفاده از این مسأله، احزاب سیاسی راتأسیس کنند و تبلیغ کنند که می‏توانند تشنگی سیاسی مردم را رفع نمایند. ۲ - امکان عوامفریبی: ضعف سواد سیاسی مردم سبب می‏شد هر کس که توانسته بودچند نفری را به دور خود جمع کند، از طریق انجام سخنرانیهای عوامفریبانه و طرح‏شعارهای زیبا، دلفریب ولی تو خالی، جمع اطراف خود را گسترش دهد و به تدریج، اساس‏حزبی را بنیان نهد. این امر مجال گسترده‏ای را برای قدرتهای بیگانه نیز فراهم می‏آورد. قدرتهای بیگانه نیزبا طرح شعارهای تو خالی حمایت از کارگران، حمایت از حقوق بشر و آزادی انسانها،حمایت از مردم ایران و ... عدّه‏ای را فریب می‏دادند و آنها را جذب سیاستهای خود می‏کردند.مدّتی که می‏گذشت این فریب خوردگان، به کمک همان قدرت بیگانه، همدیگر را می‏یافتندو به تدریج، حزبی را بنیان می‏نهادند. حزبی که چه بسا در ظاهر شعارهای زیبایی را مطرح‏می‏کرد ولی در واقع، نوکر و جاسوس قدرت خارجی بود و به تحقّق اهداف پلید آن قدرت‏خارجی در ایران کمک می‏کرد.



نقش احزاب و تشکیلات سیاسی در وقایع مهم تاریخ ایران‏ نقش احزاب درنهضت مشروطه احزاب و تشکیلات سیاسی تا پیش از نهضت مشروطیت وجود خارجی نداشتند.افرادی که این احزاب و تشکیلات سیاسی را پس از پیروزی نهضت مشروطیت ایجاد کردند،در دوران نهضت با مردم و روحانیت همکاری می‏کردند. اینان پس از پیروزی نهضت‏مشروطیت، شروع به اختلاف اندازی در میان مردم کردند. در این رابطه از احزابی مثل حزب‏دمکرات و جناح غیر مذهبی حزب اعتدالیون می‏توان نام برد. در نتیجه این اختلافات بود که روحانی برجسته‏ای مثل «شیخ فضل الله نوری» به بالای‏چوبه دار رفت و «عین الدوله» نخست وزیر دوران استبداد، در عهد مشروطیت دوباره به‏نخست وزیری رسید و هنوز چند سالی از آغاز نهضت نگذشته بود که کمال‏الملک نخست‏وزیر عهد مشروطه، بزرگترین دستاورد نهضت مشروطه، یعنی مجلس را، تنها به این جرم‏که چرا التیماتوم روسیه را در مورد اخراج یک مستشار خارجی مخالف روسیه، نپذیرفته‏است، منحل و تعطیل کرد. احزاب سیاسی در مورد نهضتهای پس از مشروطیت، مثل نهضت جنگل، نیز نقش‏اختلاف انداز خود را بخوبی ایفا کردند. قیام میرزا کوچک خان جنگلی، روحانی مبارزی که‏در جنگلهای شمال علیه سلطهء بیگانگان در منطقه جنگید، به دلیل کودتای کمونیستی حزب‏عدالت (بامرام کمونیستی)، دچار شکست شد[- تاریخ معاصر ایران ، سال سوم دبیرستان ، ص ۷۰ - ۱۳۸ ]صفحۀ ۴۵نقش احزاب در نهضت ملّی شدن صنعت نفت نهضت ملّی شدن نفت که توسط آیة الله کاشانی آغاز شد با همکاری احزاب‏مختلف به ثمر رسید، لکن پس از کسب پیروزی نسبی، اختلاف اندازی احزاب شروع شد.بخشی از اختلافات به درون خود احزاب مربوط می‏شد، حزب پان ایرانیست که یکی ازاحزاب عضو جبهه ملّی بود، خود به دو گروه طرفدار شاه و طرفدار مصدق تقسیم شده بود.حزب زحمتکشان که همانند حزب پان ایرانیست یکی دیگر از احزاب تشکیل دهندهء جبهه‏ملّی بود، به رهبری مظفر بقائی با مصدق مخالفت کرد و همین امر سبب شد تا خلیل ملکی وهوادارانش که قبلاً از حزب توده انشعاب پیدا کرده و به این حزب پیوسته بودند، بار دیگرانشعاب پیدا کنند و سازمانی را به نام «نیروی سوم» ایجاد کنند که هوا خواه مصدق بود[- کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، مارک ، ج ، گازیوروسکی ، ترجمهء غلامرضا نجاتی ، ص ۲۸ ، چاپ اوّل ، شرکت سهامی انتشار ، تهران ] بخش دیگری از اختلاف اندازی احزاب به تلاش برخی از ملّی‏گرایان برای دور نمودن‏مذهبی‏ها از صحنه سیاست برمی‏گشت. اهمیت این امر تا اندازه‏ای بود که یکی از عوامل مهمّ‏شکست نهضت ملّی شدن صنعت نفت دانسته شده است. افرادی مثل شاهپور بختیار که ازرهبران جبههء ملّی محسوب می‏شدند، به همراه دیگر دست پروردگان مکاتب غربی و شرقی،مسابقه‏ای دهشتناک را در جهت اهانت، افترا و آزار و اذیّت جامعه روحانیت، به خصوص‏روحانی مبارز مرحوم آیة ... کاشانی از راههای مختلف؛ رادیو، مطبوعات، حملهء مستقیم و ...برگزار کرده بودند[- روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، به کوشش گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران و اروپا ، ص ۳۱ - ۳۲ ، نشر دارالفکر ، قم ، ۱۳۶۲ ] جاسوسان انگلیس که در جبههء متحدی از احزاب دست نشانده یا غربزده متشکّل شده‏بودند، به شایعه پراکنی علیه رهبر مبارز مذهبی‏ها، آیت اللّه کاشانی اقدام کردند و این مبارز بزرگ‏را جاسوس انگلیس !، نامسلمان! و ... نامیدند. خانه ایشان را سنگباران کردند، یکی از یاران وفادارو مبارز او را به شهادت رسانده و تعدادی دیگر را زندانی ساختند. این شایعات که توسط مطبوعات هوا خواه جبهه ملّی تأئید شده و دامن زده می‏شد، اندک‏اندک‏تأثیرخود را در میان‏مردم ساده دلِ خوش باور و ناآگاه گذاشت و از حیثیّت آیت ... کاشانی در نزصفحۀ ۴۶آنان کاست. در نهایت آیةالله کاشانی کنار زده شد و «مأموریت تمام شد»[- روحانیت و اسرار فاش نشده ؛ ص ۳۲ - ۳۴ . متأسفانه مشابه قضیه مذکور در مورد شهید شیخ فضل اله نوری در جریان نهضت مشروطه انجام شده بود و بعدها در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ، در مورد شهید مظلوم آیت ... بهشتی تکرار شد ] حزب توده نیز با استفاده از فرصت به دست آمده به انتشار ننگین نامه‏های مختلف‏می‏پرداخت و در شرایط بحرانی اقتصاد کشور، کارخانجات معدود ایران را به اعتصاب‏می‏کشاند. با براه انداختن راهپیمائیهای به ظاهر مسالمت آمیز، شهرهای کشور را به آشوب ونا امنی می‏انداخت و با سرعت و جدیّت تمام، سعی می‏کرد در نیروهای نظامی کشور نفوذکند. این نفوذ که صدها تن از نظامیان ساده دل و خوش باور را جذب حزب توده کرده بود، درنهایت پس از انجام کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با اعدام و دستگیری تعدادی از آنها که با انتشارتنفرنامه‏های متعدّد در مطبوعات همراه بود، تا حدّی خاتمه یافت[ - نگرشی کوتاه برنهضت ملّی‏ایران ، سازمان مجاهدین انقلاب‏اسلامی، بیانیه شمارهء ۲۳، بی تاریخ ، ص ۴۹ . (به همراه برخی اضافات .)]نقش احزاب در جریان قیام پانزده خرداد قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ در اعتراض به دستگیری امام خمینی از سوی رژیم انجام‏شد. امام خمینی در سخنرانی تاریخی خود در سیزده خرداد همان سال - مصادف با روزعاشورا - به شدّت به رژیم مزدور شاه و رژیم اشغالگر قدس حمله نموده بودند. همان شب،حضرت امام از سوی مزدوران شاه دستگیر و به تهران انتقال داده شدند. اعتراض مردم قم به‏این عمل ننگین رژیم، از همان شب شروع شد و در فردای آن روز - چهارده خرداد - اوج پیداکرد. انتشار خبر دستگیری امام در تهران، این شهر را نیز به حرکت در آورد. تعدادی ازدانشجویان، با تعطیل کلاسها، اعتراض خود را اعلام کردند و با فشردن دست روحانیت‏متعهد در کنار سایر اقشار مردم در نهضت شرکت کردند. بازار و مغازه‏ها در روز پانزده‏خرداد تعطیل شد و سیل خروشان جمعیت در خیابانها به راه افتاد. مردم علیه رژیم جنایتکار شاه شعار داده حمایت خود را از اسلام اعلام می‏کردند وخواستار آزادی امام بودند. این تظاهرات که به کشته شدن و مجروح گشتن هزاران نفر ودستگیری تعداد زیادی از مردم توسط مزدوران شاه انجامید، در روزهای شانزده و هفده‏خرداد نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از آن نیز، بسان آتش زیر خاکستر، جرقه‏های انقلابصفحۀ ۴۷اسلامی را در سال‏های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ باعث شد. دامنهء قیام پانزده خرداد به شهرهای مختلف‏ایران؛ ورامین، مشهد، قم، ری، شیراز و ... نیز کشیده شد. در میان امواج دهها هزار نفری مردم تظاهر کننده[ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۲۲۰ - ۲۲۹ ] چند نفر از اعضای جبهه ملّی نیز دیده‏می‏شدند. آنها بر خلاف تمایل رهبرانشان و به خاطر علائق مذهبی خود در این قیام شرکت‏کرده‏بودند[ - احزاب سیاسی در ایران ، مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، دفتر اوّل ، ص ۳۶۲ ] تعدادی ازاعضای نهضت‏آزادی به‏همراه رهبرانشان درتظاهرات شرکت کرده بودند،در روزهای بعد نیز نهضت آزادی چند اطلاعیه در تجلیل از قیام پانزده خرداد منتشر کرد. این‏اقدامات را در واقع باید مدیون تلاش آیة اللّه طالقانی در کادر رهبری نهضت آزادی‏دانست.سایراحزاب مطرح‏نیز - جز هیأتهای‏مؤتلفه - فعالیت چشمگیری نداشتند[- قیام خونین ۱۵ خرداد ۴۲ به روایت اسناد ، دهنوی ، نشر رسا ، تهران ، ۱۳۶۰ ، صفحات مختلف . (با مقداری اضافه )]نقش احزاب در جریان انقلاب اسلامی ایران در پی قیام مردم و روحانیت حوزه علمیّه قم در نوزده دی ۱۳۵۶ و گسترش آن به‏دیگر شهرها و حتی روستاهای ایران اسلامی، فصل نوینی از مبارزات مردم مسلمان ما آغازشد و سرانجام در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت. درجریان این قیام و تظاهراتی که در مدت بیش از یک سال ادامه داشت، گروههای مختلف‏چاره‏ای جز همراهی مردم نداشتند، لیکن در همان حال، احزاب سیاسی نقشهای مختلفی راایفا می‏کردند. بعضی از آنان به طور کلی از انقلاب دوری می‏جستند. انجمن حجتیه در نیمه شعبان‏۱۳۵۷ به رغم دستور امام خمینی مبنی بر اینکه «ملت ایران عزادار است و این عید را جشن‏نمی‏گیرد.» و در حالی که رژیم شاه با شدّت تمام سعی در هر چه باشکوهتر برگزار کردن‏جشنهای نیمه شعبان داشت، همگام با رژیم جنایتکار شاه، سخت در مقابل دستور امام‏خمینی ایستاد و در تهران و شهرستانها جشن دلخواه خود را برگزار کرد[- برداشت از : پاسدار اسلام ، شمارهء ۸۸ ، فروردین ۱۳۶۸ ، ص ۱۱ ] حزب توده نیز با تغییر شعارهای مردم از «استقلال، آزادی ، جمهوری اسلامی» بهصفحۀ ۴۸«استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» در واقع به نفی جمهوری اسلامی می‏پرداخت، آنان‏همچنین سعی می‏کردند تا از راههای مختلف، شعار «نه شرقی» را از شعار معروف «نه‏شرقی، به غربی» مردم ایران بزدایند. به طور کلی حزب توده سعی در گسترش دیدگاههای‏کمونیستی خود درمیان مردم ایران داشت ولی تعداد کم اعضای آن در ایران، چنان در انبوه‏هواداران انقلاب اسلامی گم می‏شد که اصلاً به حساب نمی‏آمد. این حزب پس از پیروزی‏انقلاب اسلامی، سعی کرد تا به فریب مردم مسلمان بپردازد که در این امر موفق نشد و سران‏آن به همراه تعداد زیادی از اعضای نفوذی حزب در ارتش و سایر ارگانها و ادارات دستگیرشدند[- جنگ تحمیلی درتحلیل گروهکها ، ص ۱۵۰ - ۱۵۲ ، وزارت ارشاد اسلامی ، چاپ اول ، ۱۳۵۲ ] سچفخا(سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) هیچ نقشی در جریان پیروزی انقلاب‏اسلامی ایفا نکرد. علت این امر را باید در عدم تجانس اعتقادی و اخلاقی و به اصطلاح تضادّایدئولوژیکی و عدم اعتقاد آنها به قدرت اسلام و مردم و نیز در وابستگی مستقیم یا غیرمستقیم آنها به قدرتهای خارجی جستجو کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با شرکت دردرگیری‏های مختلف گنبد، کردستان و ... به جنگ با انقلاب اسلامی پرداخت و سرانجام در سال‏۱۳۶۲ با دستگیری بیشتر اعضای آن، به حیات ننگینش خاتمه داده شد. جبهه ملّی از راه تکیه بر قانون اساسی مشروطیت و تأکید بر این که شاه باید سلطنت کند نه‏حکومت، نشان داد که به موفقیت انقلاب اسلامی ایمان ندارد. این بود که بگونه‏ای افراطی،سعی در جلب نظر قدرتمندان خارجی و تهیّه مقدمات حاکمیّت خود نمود. نهضت آزادی‏نیز کم و بیش همانند جبههء ملّی عمل کرد. با اوجگیری مبارزات مردم مسلمان ایران، اعضای اندک جبهه ملّی و نهضت آزادی درامواج خروشان مردم مضمحل شدند. پیش از پیروزی کامل انقلاب اسلامی، رهبر نهضت‏آزادی، مهدی بازرگان، به عنوان نخست وزیر موقت معرفی شد. علّت این معرّفی، حسن ظن‏بعضی از مسؤولین انقلاب نسبت به شخص بازرگان و معدودی از اطرافیان او بود. نهضت‏آزادی تا آن زمان هر چند ضعفها و انحرافاتی از خود نشان داده بود، لیکن بعضی از مسؤولان‏نظام امید هدایت و اصلاح آنان را داشتند، امّا در عمل مشخص گردید که این حسن ظنّ، بهصفحۀ ۴۹مورد نیست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان تصویب لایحه قصاص در مجلس شورای‏اسلامی، جبهه ملّی علیه این لایحه موضعگیری کرد و از مردم خواست علیه آن راهپیمایی‏کنند. این امر با مخالفت شدید حضرت امام رو به رو شد و ایشان با اعلام ارتداد بانیان‏راهپیمایی مزبور در صورت عدم پشیمانی از عملکرد خویش، به زندگی سیاسی جبهه ملّی‏در داخل کشور پایان دادند. سازمان منافقین که برای جلوگیری از تحقّق نهایی انقلاب پانزده خرداد به وجود آمده‏بود، تا نزدیکترین روزهای ممکن به پیروزی انقلاب با آن مخالفت کرد و وقتی که پیروزی راقطعی دید به روشهای منافقانه رو آورد. از این رو، سازمان منافقین هیچ نقش قابل ذکر یا غیرقابل ذکری در پیروزی انقلاب اسلامی نداشت، جز این که تضاد آن با نظام اسلامی، از تمام‏احزاب و گروههای سیاسی بیشتر بود. منافقین در اغفال برخی از جوانان ساده دل کشورمان، متأسفانه موفقیّت قابل توجهی به دست‏آوردند و چندین هزار نفر را در راستای اهداف شیطانی خود سازماندهی کردند. آنان همچنین درفریب دادن بنی صدر به هنگام ریاست جمهوری وی موفق بودند. این موفقیّت تا حدّ قابل‏توجّهی مدیون سوابق مشکوک و مبهم بنی صدر و وابستگی وی به آمریکا بود. امام خمینی با شناخت دقیقی که از ماهیت منافقین داشتند، دست آنان را برای تودهء مردم‏رو کردند. بر اثر این افشاگریها، منافقین چهرهء پلید خود را به نمایش گذاشتند و از طریق‏ترور، انفجار، جاسوسی، اعلام جنگ مسلحانه و صدها جنایت دیگر سرسپردگی خود را به‏آمریکا به اثبات رساندند. هیأتهای مؤتلفه اسلامی که از ابتدای تشکیل، تحت نظر مستقیم حضرت امام خمینی‏قرار داشت، با سازماندهی مردم و هیأتهای مذهبی جهت شرکت در راهپیمائیها و اعتصابات‏دوران انقلاب اسلامی، نقش بزرگی را در به پیروزی رساندن انقلاب اسلامی ایفا کرد.



جناحهای سیاسی و نهضت مشروطیت‏ مذهبیها و نهضت مشروطه گفتیم منشاء پیدایش نهضت، بیشتر مسائل مذهبی و دینی بود. از این رو، رهبری‏نهضت در اوایل کار به طور کامل توسط روحانیت انجام می‏شد. سه روحانی بزرگ: آیة اللّه‏شیخ فضل اللّه نوری، آیة اللّه بهبهانی و آیة اللّه طباطبائی به همراه تعدادی دیگر از علما ووعّاظ مردم را بگونه مؤثری هدایت می‏کردند. آنها این هدایت را تا زمان پیروزی مشروطهءاوّل ادامه دادند[ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۷۰ - ۷۹ و ص ۹۵ ]صفحۀ ۵۳پس از پیروزی مشروطهء اوّل، تلاش فراوانی از سوی غربزده‏ها صورت گرفت که قوانین‏کشور اسلامی ایران، همانند کشورهای غربی نوشته شود. این تلاشها، علیرغم مخالفت‏علمای آگاهی نظیر شهید شیخ فضل الله نوری، منجر به تدوین برخی از قوانین غیر اسلامی‏در مجلس شد. شهید نوری نمی‏توانست ساکت بنشیند و نظاره‏گر انحراف باشد. این بود که‏به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) در شهر ری رفت. متحصّن شد و با نوشتن اعلامیه‏های متعدّدسعی کرد مردم را هوشیار سازد. او تلاش فراوانی انجام داد تا قوانین غیر اسلامی را اسلامی‏نماید و مشروطه را مشروعه [مطابق شریعت‏] سازد[ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۹۵ - ۹۸ ] محمد علی شاه، چندی پس از پیروزی مشروطه اوّل، مجلس را به توپ بست. استبدادصغیر آغاز شد. بسیاری از مشروطه خواهان دستگیر شدند و به مجازاتهای مختلفی محکوم‏گردیدند. در این دورهء زمانی، بجز شهید شیخ فضل ا... نوری که دست از همکاری با مشروطه‏خواهان کشیده بود، بسیاری از علمای تهران و نجف با مشروطه خواهان همکاری کردند. درسایه این همکاریها بود که نهضت مشروطیت توانست بار دیگر به پیروزی رسد و مشروطهءدوّم آغاز گردد[ - برای مطالعه بیشتر ر ک : تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق ، عبدالهادی حائری ، ص ۱۰۷ - ۱۳۶ ، امیر کبیر ، ۱۳۶۴ ] غربزده‏ها، باز هم مطابق معمول، نمکها را خوردند و نمکدان را شکستند. از نفوذ علمای‏دینی در بین مردم برای پیروز ساختن نهضت بهره بردند ولی در مرحله ثمر دهی، سعی‏کردند اندیشه‏های انحرافی خود را بر جریان نهضت حاکم سازند. حقّانیّت دیدگاههای شهیدنوری پیرامون مشروطیت روز به روز آشکارتر می‏شد. غربزده‏ها، با ترویج انواع شایعات دربین مردم، به ترور شخصیّت شهید نوری اقدام‏کردند و چون نتوانستند او را از مخالفت با خود منصرف سازند، محاکمه‏اش کردند و چون‏در صحنهء محاکمه نیز دست از دفاع دین بر نداشت، به چوبهء دارش سپردند. قبل از اعدام به اوپیشنهاد شد که پرچم روسیه را بر بالای خانهء خود بزند تا مشروطه خواهان از ترس دولت‏روسیه، که در آن روزگار نفوذ فراوانی در ایران داشت، نتوانند او را دستگیر واعدام کنندصفحۀ ۵۴شهید شیخ فضل اللّه نوری پاسخ داد: «رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای‏اسلام سفید کرده‏ام، حال بیایم و بروم زیر بیرق کفر؟![ - تاریخ معاصر ایران ، سال سوّم دبیرستان ، ص ۹۸ ] اینگونه اعمال مشروطه خواهان سبب تجدید نظر مراجع نجف در سیاستهای خودنسبت به نهضت مشروطیت شد. بزرگترین مرجع وقت، آیة ... العظمی سید کاظم یزدی به‏مخالفت با مشروطه برخاست[ - تشیع و مشروطیت در ایران ، ص ۱۶۷ ] آیة اللّه العظمی نائینی که کتابی تحت عنوان تنبیه الامة درتأئید مشروطیت نوشته بود، از برادر زن خود «میرزا محمود یزدی» خواست نسخه‏های آن راجمع آوری کرده، به رود «دجله» بیاندازد[ - همان ، ص ۱۶۷ ] آیة اللّه العظمی شریعت اصفهانی که بعدها به مرجعیت عامه رسید، در یک اعلامیه‏مفصّل، پس از شرح جنایات استعمارگران در کشورهای اسلامی می‏نویسد: «بیائید دربارهءمشروطه و استبداد (اشتراط و استبداد) سخن نگوییم؛ بیائید دشمنیهای داخلی را کنارگذاریم؛ آیا این شرم آور نیست که ما زیر سلطهء حکومت روسها که به وحشیگری نامورشده‏اند، قرار گیریم؟[ - همان ، ص ۱۶۶ ]جناح غیر مذهبی نهضت مشروطه جناح غیر مذهبی نهضت مشروطه از چند گرایش ترکیب یافته بود که عبارت بودند از: ۱ - بابی‏ها: سید علی محمد شیرازی که زمانی خود را باب امام زمان (عج) و زمانی خودامام زمان معرفی کرد، توانست عدّه‏ای از مردم ناآگاه را به دور خود جمع کند. پیدایش این‏فرقه در زمانی بود که پیر کفتار استعمار (انگلیس) بر اساس سیاست «تفرقه انداز و حکومتصفحۀ ۵۵کن» به ترویج مذاهب جعلی وهابیت در عربستان، قادیانیگری در هندوستان و ...می‏پرداخت. علمای دین، پس از آگاهی نسبت به عقاید بابی‏ها، آنها را کافر شمردند. امیر کبیر، نخست‏وزیر مقتدر ناصر الدین شاه، سید علی محمد شیرازی را اعدام کرد. مدّتی پس از مرگ وی،بابی‏ها به دو گروه تقسیم شدند. یک گروه پیرو میرزا یحیی گشتند که در قبرس، مستعمرهءانگلیس، اقامت داشت و گروه دیگر از شخصی با لقب «بهاء اللّه» پیروی کردند که به همین‏دلیل با نام بهائی مشهور شدند[ - بابی‏ها معتقد به مبارزه با حکومت بودند ولی بهائی‏ها ، مبارزه را بی‏فایده دانسته و سازش را توصیه می‏کردند . ( مقدمه فکری نهضت مشروطیت ، ص ۱۵۷ - ۱۶۶ )] بابی‏ها به دلیل اعدام رهبرشان از سوی حکومت قاجار و در به در شدن خودشان، با این‏حکومت کینه شدیدی پیدا کردند. آنها، به دلیل جوّ نامساعد اجتماعی، به زندگی مخفی روآوردند و در انتظار فرصت مناسبی بودند تا کینه خود را نسبت به حکومت قاجار از یکسو وعلمای دین از سوی دیگر بروز دهند. نهضت مشروطیت این فرصت مناسب را برای آنها فراهم ساخت. بابی‏ها سعی کردندهدایت نهضت را از دست علمای دین بگیرند. مناسب‏ترین راه، ترویج شایعات بی‏اساس‏تشخیص داده شد. شهید شیخ فضل اللّه نوری و برخی دیگر از علمای مدافع دین، آماج‏تهمتهای ناجوانمردانه بابی‏ها قرار گرفتند. این تهمتها، به دست دشمنان دانا و دوستان نادان‏در سطح جامعه منتشر شد و سرانجام به شهادت مظلومانه مجتهد بزرگ شهید شیخ فضل اللّه‏نوری انجامید. عوامل نفوذی بابی‏ها در نهضت مشروطیت به طور دقیق شناخته شده نیستند. این امر به‏دلیل زندگی فکری مخفیانه آنها در اجتماع بوده است. در عین حال، نفوذ به قدری قوی بوده‏که برخی از مردم و علما به مشروطه‏گران با چشم «بابی‏ها» می‏نگریستند؛ گر چه همهء عوامل‏مشروطه را نمی‏توان بابی دانست[ - با استفاده از: تاریخ مشروطه ایران ، ص ۲۸۹ - ۲۹۱ . تشیع و مشروطیت در ایران ، ص ۸۹ - ۹۰ . از صبا تا نیما ، ج ۱ ، ص ۱۳۰ - ۱۳۳ ؛ معصوم چهاردهم ، جواد فاضل ، صفحات مختلف ، مقدمه فکری نهضت مشروطیت ، ص ۱۵۷ - ۱۶۶ ]صفحۀ ۵۶۲ - ملّی گراها: ملّی گرایی و وطن پرستی، پوشش مناسبی برای مخفی نگهداشتن چهرهءواقعی عوامل نفوذی بابیه و دیگر جاسوسان انگلیس در کشورمان بوده است. یکی از رهبران‏بزرگ فکری آنها، آقاخان کرمانی نام داشت که به اتهام بابیگری از ایران تبعید شد و در قبرس‏با دختر میرزا یحیی، رهبر بابی‏ها، ازدواج کرد. آقاخان که مقداری از زبان فارسی قدیم وبرخی از کتب زرتشتیان را آموخته بود، به ایران باستان، بویژه به سلسله هخامنشیان عشق‏فراوانی ابراز می‏کرد. او نگران از بین رفتن آیین زردشتی در ایران بود. به خط عربی و الفبای عربی و هر آنچه که‏رنگ عربی داشت می‏تاخت. با حجاب زنان مخالفت می‏کرد[ - مقدمه فکری نهضت مشروطیت ، ص ۱۶۴ - ۱۶۵ ] آقاخان کرمانی خود زمان‏مشروطیت راندید ویکسال پس ازترورناصرالدین‏شاه، توسط محمدعلی‏میرزا، ولیعهدوقت، پوست از سرش کنده شد[ - از صبا تا نیما ، ص ۳۹۱ ] افکار او بعدها توسط اشخاصی چون احمد کسروی به‏شدّت پیگیری شد و در دوران حکومت پهلوی به عنوان ایدئولوژی رسمی حکومت مطرح‏گشت. ۳ - غربزده‏ها: در جریان نهضت مشروطیت و طی سالهای نزدیک به نهضت، عدّه‏ای که‏خود کشورهای غربی را دیده بودند و یا وصف آن را شنیده یا خوانده بودند، چنان مجذوب‏غرب شدند که یکسره فرهنگ خودی را تحقیر کردند. افرادی مانند «سید حسن تقی زاده[ - نمایندهء تندروی تبریز در اولین مجلس شورا و از فعّالان نهضت مشروطه ]که خود را از رهبران نهضت مشروطه می‏نامیدند، معتقد شدند که باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی‏شد و در این کار چنان افراط کردند که حتی اعتراض «ادوارد براون» (ایران شناس انگلیسی) رابرانگیختند که چرا این مقدار از فرهنگ خود دوری می‏کنید! تقی‏زاده در جریان به توپ بسته شدن اولین مجلس ایران توسط سربازان محمد علی شاه،از ترس به سفارت انگلستان پناهنده شد و از طریق سفارت برای مدّتی به انگلستان رفت. تازمانی که آبها از آسیاب افتاد، جهت ادامه مأموریت به ایران باز گردد. دو سال بعد، زمانی که‏تهران توسط مشروطه خواهان گیلانی و بختیاری فتح شد و مجلس مجدّداً افتتاح گردید، اصفحۀ ۵۷به ایران برگشت و با کمک «حیدر خان عمو اوغلو[ - عمو اوغلو اهل سلماس بود ولی در قفقاز بزرگ شده بود . تحصیلات او در زمینه برق بود . او بعدها به شوروی رفت و لقب « دست‏راست لنین » را گرفت ] نخستین حزب آشکار ایران را تأسیس‏کرد[ - قبل از حزب دمکرات ، چند حزب مخفی مثل فراماسونری و مجمع آدمیت وجود داشت که تحت نظر انگلیس اداره می‏شد ] این حزب «دمکرات» نامیده شد و در مجلس دوّم (پس از فتح تهران) ۲۸ نماینده‏هوادار حزب داشت. حزب دمکرات با انگلیسیها روابط صمیمانه‏ای داشت، دین را از سیاست جدا می‏دانست،اعضای حزب رقیب خود را مستبد یا مرتجع می‏نامید و معتقد بود که باید مستبدان ومرتجعان را از میان برد. ترور آیت اللّه بهبهانی از رهبران اصلی مشروطیت، در منزلش و برسر سجّادهء نماز، به تقی زاده نسبت داده شد. گفته شد تقی زاده از حیدر خان عمو اوغلوخواست که آیة اللّه بهبهانی را به شهادت برساند. مسمومیت آخوند خراسانی از مراجع تقلیدوقت نیز به عمو اوغلو نسبت داده شده است[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۱۸ ] حزب دمکرات اعضای خود را افراد فعّال، صاحب عقیده، با ایمان، حرف زن، چیزنویس، منتقد، تند زبان و هوادار فقرا و رنجبران معرفی می‏کرد ولی حزب رقیب (اجتماعیون‏ \ سوسیالیستها) آنها را تندرو و گاهی بی‏ایمان و کافر می‏نامید. به طور کلی حزب دمکرات‏مورد هجوم علما و گروه انبوهی از مردم قرار داشت. برخی از رهبران این گروه، بعدها حزب‏کمونیست ایران و حزب توده ایران را تشکیل دادند[ - تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ملک الشعراء بهار ، کتابهای جیبی و امیر کبیر ، تهران ، چاپ سوّم ، ۱۳۵۷ ، ج ۱ ، ص ۱۲ - ۸ ] رقیب حزب دمکرات، حزب اجتماعیون بود. سید عبداللّه بهبهانی، سید محمد طباطبائی‏(دو رهبر بزرگ روحانی نهضت مشروطه) علی اکبر دهخدا، ناصر الملک (نایب السلطنه)،ستارخان و باقرخان از رهبران مشروطیت در تبریز و بسیاری از سران کشور در این حزب‏عضو بودند. این حزب به روش ملایم و تدریجی معتقد بود و در مجلس دوّم ۳۶ نماینده‏داشت. در میان اعضای این حزب، مذهبی، غیر مذهبی، ملّی گرا و غربزده و...به چشم‏می‏خوردند[ - همان ، ص ۱۹ و تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ج ۱ ، ص ۸ - ۱۲ ]



 حزب توده ایران

در زمانی تأسیس شد که کمونیست‏های ایران چند تجربه‏ناموفق‏در تشکیل حزب کمونیست را پشت سر گذاشته بودند. اولین حزب کمونیست ایران دراواخر جنگ جهانی اوّل در باکو تشکیل شده بود. این حزب که خود را با اسم «عدالت» معرفی‏می‏کرد، قبل از انجام هر کاری، به علت ترور رئیسش شکست خورد. دومین حزب کمونیست ایران، در تابستان ۱۲۹۹ در بندر انزلی تشکیل شد. این حزب باخیانت به میرزا کوچک، سبب شکست نهضت جنگل در برابر رضا خان شد. در پی تصویب قانون منع فعالیتهای کمونیستی در سال ۱۳۱۰، حزب کمونیست ایران به‏فعالیت مخفی پرداخت. ولی در سال ۱۳۱۶ لو رفت و ۵۳ نفر از اعضای فعّال آن‏دستگیر شدند. صفحۀ ۶۰چند روز پس از اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ توسط شوروی و انگلیس و تبعید رضا خان به‏آفریقای جنوبی، حزب توده ایران به طور رسمی در تاریخ ۷/۷/۱۳۲۰ به دستور روسهاتشکیل شد[ - برداشت به همراه برخی اضافات از: کژ راهه : خاطراتی ازتاریخ حزب توده، احسان طبری ، ص ۱۳ - ۴۵ ، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۶ ] ۲ - رشد: زمان حضور نظامی شوروی در ایران، عید حزب توده بود. در این مدت حزب‏توده گسترش فروانی یافت. لیکن پس از خروج شوروی از ایران در سال ۱۳۲۴ و شکست‏ کمونیست‏های جدایی‏ طلب آذربایجان از قوای دولت‏مرکزی در همان سال، ازاهمیت حزب‏توده کاسته شد و با ترور ناموفق شاه معدوم در ۱۵/۱۱/۱۳۲۷ که به حزب توده نسبت داده‏شد، رشد حزب متوقف گردید و سران حزب، یا فرار کردند، یا دستگیر شدند. حزب توده در دوران اقتدار دکتر مصدق، (سالهای ۳۲ - ۱۳۳۰) دوباره فعال شد. مصدّق‏از گسترش فعالیت حزب توده ابراز خرسندی کرد، زیرا به عقیدهء او، چنین کاری می‏توانست‏سبب شود تا آمریکا و انگلیس در جریان مذاکرات نفت، به خاطر ترس از گسترش کمونیسم‏امتیازات بیشتری به او بدهند. آمریکائیها و انگلیسیها، عدّه‏ای از اوباش تهران را اجیر کردند تا به هواداری از حزب توده‏شعار دهند. هدف از این کار، ترساندن مردم مسلمان ایران از گسترش کمونیسم بود. وقتی‏مردم از گسترش کمونیسم ترسیدند، پشتوانه مردمی حکومت مصدق از بین می‏رود و به‏راحتی با یک کودتا می‏شود او را از قدرت به زیر آورد[ - کژ راهه ، ص ۲۵ - ۴۱ ] حکومت مصدق، در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با کودتایی تنظیم شده از سوی «سیا» سرنگون شد.حزب توده سعی کرد در ارتش نفوذ بیشتری پیدا کند. این تلاشها، چند ماه بعد، به لو رفتن‏ شبکه نفوذی حزب توده در ارتش منجر شد و صدها تن از نفوذی‏های حزب بازداشت‏شدند. تعدادی از آنان اعدام شدند و تعدادی دیگر پس از ابراز تنفّر از حزب توده درروزنامه‏های رسمی مورد عفو قرار گرفتند. پس از این جریان رشد حزب متوقف شده و تازمان پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت چشمگیری نداشت. حزب توده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تظاهر به پیروی از خط امام از آزادیصفحۀ ۶۱فعالیت برخوردار شد و رشد قابل توجّهی پیدا کرد[ - کژ راهه ، ص ۲۵ - ۴۱ ] ۳ - مرگ: به دنبال کشف فعّالیّتهای جاسوسی حزب توده برای شوروی و به تبع آن برای‏عراق، در زمان جنگ عراق با ایران، اقدام به دستگیری رهبران و اعضای حزب شد. بدین‏ترتیب مرگ حزب توده فرا رسید[ - همان ، ص ۳۹ - ۴۱ ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: اسامی آنان که توسط «رضا روستا» گردهم آمدند، عبارت است از:سلیمان محسن اسکندری (شاهزادهء قاجار و به ظاهر غیر کمونیست)، محمد بهرامی، جعفرپیشه وری[ - از هشت سالگی به روسیه رفته‏بود. اسم‏اصلی او سیدجعفرجوادزاده بود. او چند سال بعد در رأس غائله تجزیه آذربایجان قرار گرفت ]، مرتضی یزدی، حسین مهانی، محمود بقراطی، محمد علی شریفی، احمداسپهانی، میر قاسم چشم آذر، رسول پیر مرادی، منصور رکنی، بزرگ علوی، عبدالحسین‏نوشین ، ابوالفضل فرهی، فرخی دهقانی، احسان طبری، و عده دیگری که چند ماه بعد ملحق‏شدند و عبارت بودند از: نورالدین الموتی، ضیاءالدین الموتی، عبدالصمد کامبخش، اردشیرآوانسیان و ... . بیشتر بنیانگذاران حزب از زمینداران و مالکان بزرگ بودند. برخی از آنها قبلاً در سازمان‏فراماسونری (حزب جاسوسان انگلیس) و حزب دمکرات (حزب تند رو و تروریست صدرمشروطیت) تجربهء کار حزبی داشتند[ - جنگ تحمیلی در تحلیل گروهک‏ها ، ص ۱۰۸ ، ۱۰۹ . (با مقداری اضافه)] ۲ - رهبران: در معرفی مختصری از رهبران و افراد کاملاً صاحب نفوذ در حزب می‏توان‏گفت: الف - سلیمان محسن اسکندری: از شاهزادگان قاجار بود. سابقه کار حزبی در تشکیلاتصفحۀ ۶۲فراماسونری و حزب دمکرات داشت. در سال ۱۳۰۲ وزیر معارف رضا خان شد. مدتی‏نمایندهء مجلس بود و در جریان تغییر سلطنت، رأی مثبت به رضا خان داد. خود را یک ملّی‏گراو مسلمان معتقد معرفی می‏کرد. او تا زمان مرگش، مانع از شرکت زنان در حزب توده شد[ - کژ راهه ، ص ۱۷ و ۴۵ . با مقداری اضافه ] ب - رضا رادمنش: دکترای فیزیک داشت و از سال ۱۳۲۷ به مدّت بیست سال در خارج،حزب را رهبری می‏کرد. از دوستان صدام حسین بود و به کمک او زندگی راحتی را در بغدادمی‏گذرانید. زیاد لاف می‏زد و هوش و تدبیر خود را بسیار عالی می‏دانست. با اعضای حزب،همانند یک خان برخورد می‏کرد. (پدر بزرگ مادری او از خانهای معروف لاهیجان بود.) درمقابل قدرت، تسلیم و خوار بود. به رضا شاه و محمد رضا علاقه داشت. بسیار عیاش بود وهمسرش بارها می‏گفت: «من و شوهرم یکدیگر را کاملاً آزاد کردیم![ - همان ، ص ۲۶۸ - ۲۷۲ ] ج - ایرج اسکندری: از شاهزادگان قاجار و فردی معاشرتی، طنز گو، قمارباز وخوشگذران بود. در شانزده سالگی به فرانسه رفت و تحصیلاتی در زمینه حقوق کسب کرد.در زمان رضا شاه قاضی بود. در زمان محمد رضا نیز چند ماهی در کابینه قوام وزیر بودوهمیشه در زندگی خود به این وزارت ۴ - ۳ ماهه افتخار می‏کرد. او به شاه و سیاست‏سرمایه‏داری وی، هویدا، شریف امامی و سنجابی علاقه داشت. دوران رهبری او از ۱۳۴۷ تا۱۳۵۷ به طول انجامید[ - همان ، ص ۲۷۲ - ۲۷۶ ] د - نورالدین کیانوری: همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حزب توده رسید. اونوهء ناخلف شهید شیخ فضل ... نوری بود. بر خلاف رادمنش و اسکندری، علاقه‏ای به‏مشروب نداشت. چهل سال برای ک . گ . ب (سازمان امنیت شوروی) جاسوسی کرد. او به‏ماکیاول[ - ماکیاول نویسنده‏ای بود که سیاستمداران را به ریا ، دروغ ، فریب و بی‏رحمی سفارش می‏کرد ]، قدرت، ثروت، جمع‏آوری و گزارش ریزترین اطلاعات، بهره‏برداری از زنان به‏منظور جاسوسی و هوسرانی، باند بازی، پنهانکاری و ... علاقه داشت. رفتار او کاملاًبی‏رحمانه، رنجاننده و هراس آفرین بود. تحصیلات او در زمینه معماری بود و در جعلصفحۀ ۶۳اسناد، بخصوص گذرنامه، تخصّص داشت. وی سرانجام در سال ۱۳۶۱ دستگیر شد[ - کژ راهه ، ص ۲۷۶ - ۲۸۰ و ۲۸۵ . (با مقداری اضافی)] هـ - عبدالصمد کامبخش: از افراد با نفوذ و جزو هیأت دبیران حزب توده بود. تحصیلات‏ عادی فیزیک و دورهء خلبانی را در روسیه دیده بود و در همانجا به استخدام سازمان امنیت‏ شوروی در آمده بود. وی به دلیل جاسوسی از نیروی هوایی رضا خان اخراج شد و به همراه‏گروه «۵۳ نفره» به زندان افتاد. او در زندان اعترافات مفصّلی کرد و بسیاری از دوستانش را لوداد. در جریان اشغال ایران توسط شوروی، به سال ۱۳۲۰ از زندان آزاد شد. او رئیس سازمان‏نظامی حزب بود که وظیفه عمده‏اش جمع‏آوری اطلاعات و ارسال آنها توسط کیانوری،برادر زنش، یا به طور مستقیم - به خارج بود. مدت زیادی از اواخر عمرش را همانند اوایل‏ عمرش، در شوروی سپری کرد و از آنجا به هدایت، سازماندهی و دریافت اطلاعات ازافسران ایرانی می‏پرداخت[ - همان ، ص ۲۸۰ - ۲۸۵ ] و - رضا روستا: از ابتدای جوانی با حزب کمونیست ایران همکاری داشت. او از طرف‏حزب مزبور برای تحصیلات خاص به مدت دو سال به شوروی فرستاده شد. در بازگشت به‏اتهام جاسوسی بازداشت شد و به پنج سال حبس محکوم گردید. پس از پایان بازداشت، به‏ساوه تبعید شد. در زمان اشغال ایران توسط شوروی، به تهران آمد و بنا بر دستور صادره ازسوی ارباب شرق، به گرد آوری و تشکّل حزب جاسوسان یا توده همّت گماشت. پس ازشکست کمونیستهای آذربایجان از قوای دولت مرکزی (۱۳۲۴) به شوروی گریخت. درشوروی پس از دو سال عیّاشی، بنا بر توصیه حزب کمونیست شوروی، با یک زن روسی‏ازدواج کرد. وی چند سال بعد به برلین رفت و در همانجا، به سن ۶۸ سالگی در گذشت[ - همان ، ص ۲۸۵ - ۲۸۹ ] ز - غلام یحیی دانشیان: در اصل اهل سراب بود ولی در باکو بزرگ شده بود. وی در غائله‏آذربایجان، فرماندهی گروه ضربت کمونیست‏ها را بر عهده داشت. پس از شکست غائله، به‏آذربایجان شوروی و پس از چندی جهت فراگیری آموزشهای حزبی به مسکو رفت. سپس‏به رهبری فرقه دمکرات - غائله گران آذربایجان - گمارده و موظف شد تا با حزب توده ایرانصفحۀ ۶۴وحدت حاصل کند. او در عین حال سازمانش را در باکو حفظ کرد. این سازمان هنوز درکشور آذربایجان فعّال است و هدف آن ایجاد اتحاد بین دو آذربایجان و جدایی از ایران‏است[ - کژ راهه ، ص ۲۸۹ - ۲۹۴ ] ۳ - اعضا: حزب توده تقریباً در میان همهء اقشار جامعه، بجز روحانیت، هوادارانی داشت.طرفداران حزب توده، بیشتر در مجامع دانشگاهی، فرهنگی و نظامی حضور داشتند تا درمجامع کارگری و کشاورزی؛ و این بر خلاف شعارهایی بود که آنان در دفاع از حقوق‏ کارگران و کشاورزان سرمی‏دادند. اعضای حزب، افرادی منظم، و در انجام وظایفی مثل‏جاسوسی، گمراه سازی مردم و ... جدّی بودند. ۴ - انشعابات: در تاریخ تقریباً چهل سالهء حزب توده چند انشعاب مهم صورت پذیرفت‏که مهمترین آنها انشعاب «خلیل ملکی» می‏باشد. او پس از شکست غائله آذربایجان، به انتقاداز رهبری حزب توده پرداخت. انتقاد اساسی او این بود که حزب توده باید سیاست مستقلی را دربرابر شوروی، در پیش بگیرد و در این راه از رهبری روشنفکران و دانشمندان استفاده کند. خلیل‏ملکی به همراه جمعی از طرفداران خود از حزب خارج شد و جریان «نیروی سوّم» را تشکیل داد.وی پس از چندی به جبهه ملی پیوست[ - همان ، ص ۷۸ - ۸۳ ]چگونه؟  منظور، چگونگی عملکرد است . (در این درس و درسهای بعدی  سازماندهی: حزب توده در راه رسیدن به هدف، از نهایت قدرت سازماندهی‏بهره‏برداری می‏کرد. در این راه سعی می‏شد ضمن رعایت شدید سلسله مراتب، از طریق‏ایجاد سازمانهای متعدّد علنی وابسته به حزب، بیشتر اقشار جامعه را تحت پوشش قرار دهد؛مانند اتحادیه‏های کارگری، سازمان جوانان دمکرات، تشکیلات دمکراتیک زنان، سازمانهای‏دهقانی، سازمان دفاع‏از کودک، جمعیت مبارزه‏بااستعمار و... [ - کژ راهه ، ص ۳۳ ]صفحۀ ۶۵۲ - دو رویی: حزب توده از آغاز فعالیت خود، حتی در انتخاب اسم خود نیز یک حزب‏دو رو بوده است. یکی از دلایل انتخاب اسم «توده» به جای «کمونیست»، فریب مردم ناآگاه به‏منظور همکاری با حزب بوده است. همچنین حزب توده در موارد دیگری نیز دو رویی به‏خرج داده که مهمترین آنها عبارتند از: الف - مرام: رهبران حزب توده تا سال ۱۳۲۸ هـ . ش مدعی بودند که مرام حزب، کمونیستی‏نبوده بلکه طرفدار مشروطهء سلطنتی و در خط سرمایه‏داری می‏باشد. روزنامهء «رهبر» ارگان‏آن زمان حزب در شمارهء ۳۰۶، مورخ ۱۶/۳/۱۳۲۳ می‏نویسد: « ... نسبت کمونیستی به حزب توده ایران، نسبتی که دستهء سید ضیا می‏کوشند به ماوارد سازند و بدان وسیله سعی دارند سرمایه‏داران و تجار ایران را از ما بترسانند،نسبتی است غلط و دور از حقیقت. حزب توده ایران، حزبی است مشروطه خواه وطرفدار قانون اساسی.[ - به نقل از : جنگ تحمیلی در تحلیل گروهکها ، ص ۱۱۰ ] چندی بعد (۱۳۳۱) حزب توده با سیاسی کاری تمام می‏گوید: «حزب توده حزب طبقهءکارگر و دارای جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی است.[ - برنامه حزب توده ایران برای مرحله کنونی از تکامل اجتماعی کشور ما ، حزب توده ایران ، ۱۳۳۱ . به نقل از جنگ تحمیلی در تحلیل‏گروهکها ، ص ۱۱۱ ] بعدها نیز خود را چنین معرفی‏می‏کرد: « ... برای دوست و دشمن هرگز تردیدی وجود نداشت که همهء کمونیست‏های‏صدیق ایران در این حزب جمع اند و راه حزب نیز همان شاهراه کمونیستی است.[ - نشریه « به سوی حزب » شمارهء ۱۰ ، ص ۲۹ . به نقل از همان ، ص ۱۱۲ ] ب - انقلاب اسلامی: حزب توده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سعی کرد تا خود رامدافع انقلاب، اسلام و خط امام نشان دهد. آنها در این راه حتی اصطلاحات خاص اسلامی رانیز به کار گرفتند. مثلاً به جای سوسیالیسم از «بینش توحیدی» و به جای پرولتاریا از«مستضعفین» استفاده می‏کردند[ - نشریه « مردم » ( ۱۲ خرداد ۱۳۵۸ ) ، به نقل از : نبرد طبقاتی و کارنامه حزب توده ، سازمان اتحاد چپ ، ص ۸۱ ] خوشبختانه، چه در قبل از انقلاب اسلامی و چه پس از آن،اغلب مردم مسلمان، نیرنگ حزب توده را بسیار زود تشخیص دادند و فریب دورویی‏هایصفحۀ ۶۶آنان را نخوردند. ۳ - نفوذ: حزب توده پیش از انقلاب، در میان برخی اقشار جامعه، بویژه نیروهای مسلّح‏نفوذ داشت؛ حتی از یک سر لشکر به نام «مقرّبی» برای جاسوسی استفاده می‏کرد[ - مطالعات سیاسی ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ( پائیز ۱۳۷۰ ) ، کتاب اوّل ، ص ۳۰۹ ] پس ازانقلاب نیز این نفوذ ادامه داشت، بگونه‏ای که ناخدا افضلی، فرماندهء نیروی دریایی جمهوری‏اسلامی ایران، متأسفانه توده‏ای از آب در آمد[ - کژ راهه ، ص ۴۰ ] ۴ - ترور: حزب توده به منظور حفظ منافع روسیه و رهایی از رسوایی و افشاگری‏احتمالی از سوی اعضا، دست به ترور آنان، حتی کادرهای اصلی حزب مانند لنکرانی (درسال ۱۳۳۱) زد. همچنین نفوذی‏های حزب در ارتش، پس از آنکه اطلاعات کافی ارائه دادند،مثل پرویز نوائی، داریوش غفاری، آقا برار خاطری و محسن صالحی (همگی نفوذی‏های‏حزب در رکن دو ارتش بودند.) و نیز مدیران جراید مخالف مثل محمد مسعود، مدیرروزنامه «مرد امروز» (در سال ۱۳۲۶)، ترور شدند[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهکها ، محمد رضا اخگری ، ص ۳۲ و ۳۳ ]چرا؟- چرا چنین عمل کردند ؟ درس و درسهای بعد ساده نگری: متأسفانه گروهی از جوانان ساده نگر کشور ما در سالهای گذشته‏فریب شعارهای به ظاهر زیبای شوروی سابق را خوردند و در حالی که فکر می‏کردند به‏مردم کشورشان خدمت می‏کنند، بدترین خیانتها را مرتکب شدند. احسان طبری که خود زمانی از سران متفکر حزب توده شمرده می‏شد، در شرح روزهای‏نخست پیوستن خود به حزب توده می‏گوید: «در این ایام در اثر جوانی و سادگی وخوشباوری عمق مطالبی را که در برابرم می‏گذشت نمی‏فهمیدم.[ - کژ راهه ، ص ۴۲ - ۴۳ ] ۲ - وابستگی مالی: حزب توده از لحاظ در آمد و تغذیه تدارکاتی به شوروی وابسته بودصفحۀ ۶۷«کوزیچکین» یک جاسوس به ظاهر دیپلمات شوروی که مدتی در تهران جاسوسی می‏کرد وسپس در سال ۱۳۶۱ به غرب پناهنده شد، در خاطرات خود می‏نویسد: «این یک حقیقت بودکه حزب توده کاملاً توسط اتحاد شوروی، و دقیقتر بگویم توسط شعبه بین المللی حفظمی‏شد. تمامی اعضای کمیته مرکزی حزب توده حقوق بگیر مسکو بودند. تمامی نیازهای‏مالی برای فعالیتهای حزب توده نیز توسط مسکو تأمین می‏شد.[ - به نقل از : مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۳۳۱ ] شیوهء تأمین مالی حزب نیز آن را مجبور می‏کرد تا عملاً در راستای خواسته‏ها و سیاستهای‏شوروی حرکت کند، موضع‏گیری کند، جاسوسی کند و ... . ۶۱ ۶۱



سازمان چریکهای فدایی خلق ایران


چه زمانی؟ ۱ - تولّد: در حدود سالهای ۴۲ - ۱۳۳۹ تحوّلات جدیدی در جهان روی داد.«خروشچف» رهبر وقت شوروی به گمان اینکه می‏تواند از جوانی و خامی «کندی»رئیس‏جمهور وقت آمریکا بهره ببرد، سعی کرد به آمریکا نزدیک شود. چین از این مطلب برای شعله‏ورتر ساختن آتش اختلافات مرزی و مرامی خود باشوروی بهره گرفت و سعی کرد در جهان سومّ (کشورهای مستضعف و غیر کمونیست‏جهان) برای خود نفوذی کسب کند[ - تحولات روابط بین الملل : از کنگرهء وین تا امروز ، احمد نقیب زاده ، ص ۷۴ - ۷۸ ، نشر قومس ، تهران ، ۱۳۶۹ . ( برداشت )] نخستین افرادی که جذب این سیاست چین شدند، جوانانی از سازمان جوانان حزب توده‏و جبهه ملّی دوّم بودند. آنها ابتدا دو گروه کوچک را در سالهای ۱۳۴۲ و ۱۳۴۶ به وجودآوردند که با اتحاد این دو گروه در فروردین ۱۳۵۰ سچفخا به وجود آمد[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۳۹ - ۴۰ ] ۲ - رشد: این گروه نه پیش از انقلاب و نه پس از انقلاب اسلامی، رشد قابل توجّهی پیدانکرد. در اوایل سال ۱۳۵۹ یک انشعاب موقت در سچفخا ایجاد شد که بر آن اساس چریکهای‏فدایی به دو گروه اکثریت و اقلیّت تقسیم شدند. اکثریت با تظاهر به پذیرش جمهوری اسلامی قدم در راه حزب توده نهاد و بابرخورداری از آزادی، تعدادی از جوانان ساده لوح و ماجراجو را که دوست داشتند عنوان‏«چریک» بر خود داشته باشند، جذب کرد. سپس، آنها را در اوایل سال ۱۳۶۲، در اتّحاد مجدّدبا اقلیّت، به مبارزه با جمهوری اسلامی کشاند[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ : ظهور و سقوط ضدّ انقلاب ، دادگستری جمهوری اسلامی ایران ، ص ۷۴ - ۷۸ ، تهران ۱۳۶۴ . ( برداشت )] ۳ - مرگ: پس از آنکه اکثریت، در اوایل سال ۱۳۶۲، پیوند خود را با اقلیت اعلام کرد، و به‏صورت آشکار، نبرد مسلّحانه خود را با نظام جمهوری اسلامی آغاز کرد، در واقع به تسهیل‏کار سربازان گمنام امام زمان (عج) کمک کرد. بیشتر اعضای سازمان در همان ماههای نخست آشکار سازی توطئه، دستگیر شدند صفحۀ ۷۱چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: «بیژن جزنی» که از رهبران اولیه و از بنیانگذاران سازمان به حساب‏می‏آید در سال ۱۳۱۶ در تهران متولد شد. در ده سالگی به سازمان جوانان حزب توده پیوست.از سال ۱۳۳۲ به بعد بارها به زندان افتاد، لیکن هر بار با رازداری و برخورد خوب با مسؤولان‏زندان[ - شاید دستهای پشت پرده‏ای نیز از سوی چین و ... در کار بود ] موجبات آزادی خود را فراهم می‏کرد. از سال ۱۳۴۲ تصمیم به مبارزه مسلّحانه گرفت. در سال ۱۳۴۶ در صدد تهیه اسلحه برآمد. در سال ۱۳۵۰ سچفخا را بنیان نهاد و در فروردین ۱۳۵۴ اعدام شد. او دانشجوی ادبیات‏و یک نقاش ماهر بود. از نظر مرامی طرفدار مارکسیسم - لنینیسم بود و در این رابطه چندجزوه نوشت[ - تاریخچه سازمانهای چریکی در ایران ، دانشجویان کمونیست ، ص ۱۲۴ - ۱۲۸ ] «حمید اشرف» که او نیز از رهبران اولیه و از بنیانگذاران سازمان محسوب می‏شود، درسال ۱۳۲۵ متولد شد. در دورهء دبیرستان، مرتدّ و کمونیست شد. در سال ۱۳۴۹ تحصیلات‏خود را در رشته مکانیک دانشگاه تهران نا تمام گذاشت و در چند مبارزهء مسلّحانه شرکت‏کرد[ - همان ، ص ۱۲۹ ] او نسبت به انتقاد حساسیّت داشت و با دست خود چند نفر از اعضای سازمانش را به‏دلیل انتقاد کشت[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچهء گروهکها ، ص ۴۰ ] حمید اشرف در تیر ۱۳۵۵ در جریان درگیری مسلّحانه با پلیس، به همراه‏چند تن از دوستانش، به هلاکت رسید[ - تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۱۳۰ ] «مسعود احمد زاده هروی» یکی دیگر از رهبران اولیه و بنیانگذاران سازمان بود. او دصفحۀ ۷۲سال ۱۳۴۴ از مشهد برای ادامه تحصیلات به تهران آمد و در رشته ریاضی دانشگاه تهران‏مشغول تحصیل شد. در سال ۱۳۴۶ مرتدّ و کمونیست شد و در اواخر همان سال، به همراه‏امیر پرویز پویان، عباس مفتاحی و چند تن دیگر یک گروه مخفی به وجود آورد و در سال‏۱۳۵۰ با کمک جزنی و دوستانش، سچفخا را بنیان گذاشتند. او در همان سال دستگیر و تیرباران شد[ - تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۱۱۳ - ۱۱۷ ] ۲ - رهبران: رهبران اصلی سازمان در واقع همان بنیانگذاران سازمان بودند. این سازمان‏پس از مرگ بنیانگذاران به دست افرادی چون مصطفی مدنی، انو شیروان لطفی، فرخ‏نگهدار، رقیه دانشگری، علی محمد فرخنده، اصغر یزدی، اشرف دهقان، حماد شیبانی،کشتگر و ... اداره می‏شد. کشتگر هم اکنون نیز در خارج از کشور گاه و بیگاه به فعالیتهای‏تبلیغی اشتغال دارد[ - با استفاده از منابع مختلف همین درس ] ۳ - اعضا: در یکی از اسناد درون گروهی سچفخا، به نظرات مردم پیرامون اعضای‏سازمان اینگونه اشاره شده است: « فدائیها فردگرا هستند مغرورند و از خود راضی. انتقاد پذیر نیستند و احترامی برای‏سخنان دیگران قائل نیستند و اصولاً اخلاق انقلابی [ندارند] و با توده نیستند کتابی‏هستند به مسئله ملی بها نمی‏دهند اعلامیه گروههای دیگر را پاره می‏کنند (شواهدعینی) نداشتن نظم انقلابی در میتینگ‏ها و راهپیمایی‏ها، ... خلاصه این نمونه‏ای ازقضاوت مردم است. اما برداشت ما: عده‏ای غیر مسؤول هوادار، همیشه خود را یک‏وجب و نیم بالاتر از مردم می‏دانند و در واقع برای آن فعالیت می‏کنند که مردم‏بگویند چریک هستند و خود را قهرمان می‏دانند و حتی همان انحصار طلبی رانسبت به دیگر هواداران دارند. چه رسد به خلق. اگر مردمی نیستند علت نداشتن‏انضباط حزبی [است‏] »[- کردستان، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۷۱ - ۷۲ ، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ] ۴ - انشعابها: سازمان در طول مدت کوتاه زندگی خود، انشعابهای متعدّدی را تحمّل کردهصفحۀ ۷۳است. مهمترین این انشعابها در سال ۱۳۵۵، به رهبری «تورج حیدری بیگ‏وند» صورت‏پذیرفت. اعتراض آنها به مشی مسلّحانه سازمان و حاکمیّت مائوئیسم[ - کمونیسم از نوع چینی آن که به جای کارگران ، مدعی است به دهقانان احترام می‏گذارد و در استراتژی انقلاب ، به مبارزه از روستاهای مختلف ، به شیوهء چریکی اعتقاد دارد ] بر آن بود. انشعابی‏ها که در ابتدا خود را «گروه منشعب از سازمان چریکهای فدایی خلق» و سپس‏«گروه منشعب وابسته به حزب توده» می‏نامیدند، بعد از انقلاب، در خرداد ۱۳۵۹، تحت‏عنوان اکثریت به طور رسمی از سازمان جدا شدند[ - ریشه‏یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۴۱ ] آنها خود را به سیاستهای حزب توده‏نزدیک کردند و برای ظاهر سازی، بخشی از سلاحهای خود را تحویل ارگانهای انتظامی‏دادند و در حالی که تشکیلات مخفی و نیز بخش دیگری از سلاحهای خود را حفظ کرده‏بودند، مدعی پیروی از خط امام و شرکت در جنگ علیه صدام شدند. این انشعاب در اوایل‏سال ۱۳۶۲ با اصل خود پیوند خورد و بار دیگر سچفخا اتحاد خود را باز یافت[ - دو مقاله ، انو شیروان لطفی و سعید شاهسوندی ، ص ۳۱ - ۳۶ - انتشارات اطلاعات ، تهران ، ۱۳۶۷ ] گفته‏می‏شود سناریوی انشعاب مزبور توسط اربابان روسی سچفخا نوشته شده بود[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۶ و مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۳۰۴ ] گروهک «راه کارگر» از دیگر انشعابهای سچفخا می‏باشد. این انشعاب به رهبری‏«مرتضی یزدی» در آبان ۱۳۵۸ صورت گرفت. علت انشعاب انتقاد به مشی چریکی و نحوهءحاکمیت سازمان بود[ - ریشه‏یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۴۱ ] گروهک «اشرف دهقان» نیز توسط زنی به نام «اشرف دهقانی تبریزی» بر اثر انشعاب ازسچفخا به وجود آمد. این انشعاب در اردیبهشت ۱۳۵۸ صورت پذیرفت. انتقاد آنها به‏سچفخا این بود که در مبارزهء مسلّحانه با نظام جمهوری اسلامی، جدیّت کافی ندارد. فعالیت‏عمده این گروهک در کردستان صورت پذیرفت. کار عمدهء آنان در داخل و خارج ازکردستان، سرقت بانکها و ادارات و ترور افراد و شخصیتهای اسلامی و پاسداران بوده است‏و در بیشتر شهرهای کردستان، دفتر و مقر مستقل داشته و در تشنّج آفرینیها و کشتارهای‏بی‏رحمانه چون مثله‏کردن و کندن پوست سر و صورت پاسداران، نقش عمده‏ای داشته استصفحۀ ۷۴که بعد از پاکسازی شهرها از لوث وجود گروهکها، این گروه نیز به کوهها و روستاهای آزادنشده پناه بردند، بویژه در منطقه آلان و سردشت که در آنجا مقر جداگانه داشتند و در عملیات‏مشترک نظامی با حزب دمکرات شرکت می‏کردند. از این گروه نیز، گروهی به نام گروه‏«حرمتی پور» انشعاب یافتند که سران این گروه و خود حرمتی پور در جنگلهای شمال توسطبرادران بسیج و سپاه به درک واصل شدند. این گروه هم اکنون در عراق بسر می‏برند ووضعیّت فلاکت باری دارند، گاه گاهی نیز برای ضربه زدن، در راه رزمندگان اسلام دست به‏کمین می‏زنند[ - کردستان ، ( دانشکده عقیدتی سیاسی ) ، جزوهء درسی ، ص ۹۴ ]چگونه؟دففـ ۱ - مخف‏ی کاری: سچفخا در طول عمر خود، همیشه سعی کرده که مخفی ۰ندگی کند.آنها حتّی در روزهای نخست‏پیروزی انقلاب اسلامی که همه گروهها به فعالیت آشکارپرداخته بودند، با استفاده از چفیه، صورت خود را می‏پوشانیدند، عینک آفتابی می‏ز*ند و درموقع تجمّع از نام مستعار استفاده می‏کردند و حتی در پاسخ تعدادی از جاسوسان روسی که‏در همان روزها برای برقراری ارتباط بیشتر به نزدشان رفته بودند، خواستار دریافت فوری‏اسلحه برای دستیابی به قدرت شدند و نیز دربارهء برقراری رابطه، مقرر داشتند ادامه‏ارتباطات در اروپا انجام شود، تا مقامات جمهوری اسلامی آنها را به عنوان «دست سرخ‏مسکو» معرفی نکنند[ - مطالعات سیاسی ، کتاب اول ، ص ۳۰۴ - ۳۰۵ ] ۲ - سرقت: سچفخا با توجیه «مصادرهء انقلابی» به سرقت از بانکها اقدام می‏کرد و برهمین اساس، سبب دستگیری و هلاکت برخی از اعضایش شد. البته گاهی اوقات نیز موفق‏می‏شد مقداری پول سرقت کند[ - کردستان ، جزوهء آموزش ، ص ۹۳ ] ۳ - تبلیغات: سچفخا اطلاعیه‏ها، اعلامیه‏ها و نشریات بسیاری را منتشر ساخت. وجوهصفحۀ ۷۵مشترک این تبلیغات عبارت بود از برخورد شعاری - احساساتی، تعریف فراوان از سچفخا واعضای آن، دعوت کارگران به اعتصاب، تشویق اقلیت‏های نژادی به شورش و ... . در یکی از نوشته‏های به دست آمده از آنان آمده است که در اوایل سال ۱۳۵۹، فقط درسنندج، روزانه ده هزار ریال صرف تکثیر اعلامیه‏های خود می‏کرده‏اند[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۶۹ ] این مبلغ در آن‏زمان و در آن شهر، قابل توجه است. ۴ - نفوذ: اعضای سچفخا در صدا و سیما، مخابرات، ارتش و ... نفوذ کرده بودند. وظیفه‏اعضای نفوذی دو چیز بود؛ نخست جمع‏آوری اطلاعات مورد نیاز سازمان، دیگر، تأثیرگذاشتن بر حرکت مراکز کاری خود در راستای اهداف سچفخا[ - دو مقاله ، ص ۳۱ - ۳۶ ] ۵ - آشوب مسلّحانه: فدائی‏ها از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، شورش در گنبد راسازماندهی کردند، بر شورش «خلق عرب» در خوزستان دامن زدند، شورش «قشقائیها» رادر فارس تشویق کردند، در بسیاری از شهرهای شمالی کشور فتنه‏گری کردند. در کردستان‏نیزبا همکاری‏احزاب ضدّانقلاب به جنگ باپاسداران انقلاب‏اسلامی برخاستند[ - همان ] سچفخا در تاریخ ۱۵/۱/۱۳۵۹ طی نامه‏ای که به «هیأت مؤسس [ضد انقلابی‏] شورای‏محلات سنندج» نوشته، شکایت می‏کند که چرا به فدائی‏ها کمتر از کومله پول داده‏اند و دلایلی‏را که ممکن است موجب این امر شده باشد، یکایک بر شمرده و ردمی‏کند: « شایع می‏کنند که فدائی‏ها اصلاً در جنگ شرکت نمی‏کنند و فقط کتاب می‏خوانند!؟شایع کردند که فدائی‏ها با شلوار لی ! به جنگ آمده‏اند ! ؟ ! (فکر می‏کنند از لوله شلوارشلیک می‏شود ! فکر می‏کنند اگر شلوار کردی در پای پیشمرگ نباشد، گلوله تفنگش‏صدا ندارد و کسی را نمی‏کشد !) ... دوستان شما قرار بود فشنگ تقسیم کنید، نوک حمله بیشتر فشنگ مصرف‏می‏کند یا پیشمرگهایی که دهها کیلومتر [دورتر،] در قهوه‏خانه‏ها و دهات وول‏می‏خورد؟ صفحۀ ۷۶... فکر می‏کنند ... چون فدائی شلوار لی می‏پوشد، اصلاً فشنگ نمی‏خواهد و ... درمجموع عملیات نظامی، کومله بیشتر عمل کرد یا فدائی [؟] ... . [ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۶۰ - ۷۱ ] ۶ - اعمال غیر قانونی: اعضای سچفخا به توصیه سازمان، به شکل غیر قانونی از مرزهاعبور می‏کردند و به اروپا می‏رفتند. گاهی اوقات نیز برای طیّ برخی دوره‏های آموزشی به‏شوروی می‏رفتند. جعل شناسنامه، گواهینامه، اوراق دولتی و سوء استفاده از آنها، یک کارعادی بود[ - دو مقاله ، ص ۳۱ - ۳۶ ] ۷ - انفجار: حمله به مراکز مختلف حکومتی و ایجاد انفجار در آنها از دیگر عملکردهای‏سچفخا بوده است. به عنوان مثال، آنها با استفاده از نارنجک، در ساعت ۴۵/۱۳ روز ۳۰/۴/۱۳۶۰ انفجاری رادر دادگاه مبارزه با منکرات تهران به وجود آوردند[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۷ ]چرا؟ ۱ - ساده نگری: اعضای سچفخا به طور عموم جوانان احساساتی و کم اطّلاعی‏بودند که تحت تأثیر قیام «کاسترو» در «کوبا» و «ارنستو چه گوارا[ - پزشک جوانی که عمر خود را وقف کمونیست کردن مردم آمریکای مرکزی و جنوبی کرد ] قرار گرفته بودند. آنان‏حوصلهء بازیهای سیاسی جبهه ملّی یا حزب توده را نداشتند و فکر می‏کردند اولین و آخرین‏راه پیروزی، استفاده از اسلحه است. اعضای سچفخا نه تنها از شناخت درست اسلام محروم بودند، بلکه مرام مارکسیسم -لنینیسم خود را نیز درست نمی‏شناختند. مارکس و لنین هر دو توصیه می‏کردند در جوامع‏کاملاً مذهبی، باید با تظاهر به مذهب - کاری که منافقین می‏کردند - و با رعایت اصل تدریج -کاری که حزب توده می‏کرد - به مبارزه با مذهب پرداخت، نه اینکه از ابتدا خود را یک‏کمونیست معرفی کرد، آنهم در جامعه‏ای که قتل مرتدّ را واجب می‏دانند. صفحۀ ۷۷مقایسه کتابهای سچفخا با کتب حزب توده و یا حتی سازمان منافقین، نشان از ضعف‏فراوان در آگاهیهای سیاسی رهبران سچفخا دارد. به طور کلی، کتابهای سچفخا، بیشتر ازکتاب، به انشای دورهء دبیرستان شباهت دارند[ - نگاه کنید به کتابهای مختلف سچفخا و نیز به مصاحبه انوشیروان لطفی در « دو مقاله » ] ۲ - خود بزرگ بینی: سچفخا با همه ساده‏نگری و ضعف آگاهیهای سیاسی، بسیار متکبّرو خود بزرگ بین بود[ - نگاه کنید به همین درس ، معرفی اعضای سچفخا در قسمت « چه کسانی » ] ۳ - نفوذ جاسوسان بیگانه: با آنکه سچفخا بسیار وا نمود می‏کرد که از خارج کمک‏نمی‏گیرد و برای تأمین مخارج خود متوسّل به دزدی از بانکها می‏شود، دلایلی وجود دارد که‏جاسوسان روسی و آمریکایی سعی می‏کرده‏اند سچفخا را به سمت اهداف خود سوق دهند،آنها در این امر توفیق قابل توجّهی نیز پیدا کردند[ - مطالعه سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۳۰۴ و غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۶ و دو مقاله ، صفحات مختلف ]



جبههء ملّی ایران‏ چه زمانی ۱ - تولد: فرقه دمکرات در توطئه جدا سازی آذربایجان ناکام مانده بود. قدرت‏شوروی در ایران رو به کاهش می‏رفت. چهرهء پلید آمریکا هنوز برای بسیاری از مردم کشورما روشن نبود. آمریکا برای حفظ منابع خود و ایجاد زمینه برای غارت بیشتر ایران، وانمودکرده بود که مانع از جدایی آذربایجان توسط روسها شده است. این امر، چهرهء شیطانی آمریکارا در نزد بسیاری از ملّی گرایان دوست داشتنی ساخته بود. انگلیس از اینکه یک بار نوکر سر سپرده‏اش رضاخان نافرمانی کرده و رو به سوی آلمان‏آورده بود، سخت ناراحت بود. اکنون با جدیّت بیشتری بر اوضاع نظارت می‏کرد تا محمّدرضا نیز از وظیفه نوکری، سر پیچی نکند. براین اساس در انتخابات مجلس دخالت می‏کرد،در عزل و نصب نخست وزیر و وزرا اعمال نظر می‏کرد و در کنار اینها به غارت سهمگین‏منابع نفت ایران ادامه می‏داد. در چنین شرایطی بود که تعدادی از ملی گرایان ایرانی با هدف خارج کردن ایران از دامن‏انگلیس و انداختن آن در میان دستان اهریمن فرشته نمای آمریکا، آبان ۱۳۲۸، در منزل‏مصدق، جبهه ملّی را که در واقع ائتلافی از چند حزب بود، تأسیس کردند[ - برداشت تاریخ و محل تأسیس از : ریشه‏یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ص ۶۲ ] ۲ - رشد: جبهه ملی از زمان تأسیس شروع به رشد کرد. هدف اعلام شدهء آن که مخالفت بانفوذ انگلیس در ایران و ملّی کردن صنایع نفت کشور بود، سبب همکاری مذهبی‏ها به‏رهبری آیت اللّه کاشانی با آنها شد. هنوز چند ماهی تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ باقی بود که‏مذهبی‏ها حمایت خود را از مصدّق و جبهه ملی قطع کردند. دلیل این امر، اهانت برخی ازملی گرایان به مقدّسات اسلامی و میدان دادن به حزب توده درحکومت مصدّق بود. با جدایی‏مذهبی‏ها، رشد جبهه ملّی کم شد. فعالیتهای جبهه ملّی با اعلام فضای باز سیاسی در سال ۱۳۳۹ رشد پیدا کرد و از درون آن‏چند گروه جدید مثل نهضت آزادی زاده شدند. این رشد پس از دو یا سه سال، به دلیل پایان‏فضای باز سیاسی کاهش پیدا کرد. صفحۀ ۸۱بار دیگر در سال ۱۳۵۶ به دنبال اعلام فضای باز سیاسی از جانب حکومت شاه که درارتباط با سیاست حقوق بشر کارتر انجام پذیرفته بود، جبهه ملّی به فعالیت پرداخت[ - مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۲۲۰ ( برداشت )] لیکن‏مثل سابق رشد نکرد. دلیل این امر در رهبری پر جاذبهء امام خمینی بود که امکان جذب‏علاقه‏مندان فعالیتهای سیاسی را از آنها سلب کرده بود. ۳ - مرگ: پس از آنکه یکی از رهبران جبهه ملی یعنی شاهپور بختیار، با قبول پست‏نخست وزیری رژیم سلطنتی در لحظات احتضار حکومت شاه، آبروی خود و حزبش را به‏باد داد، در واقع جبهه ملّی نیز مرد. تکمیل این مرگ با افشای اسناد جاسوسی و وابستگی‏بسیاری از رهبران جبهه ملّی در جریان اشغال لانه جاسوسی آمریکا صورت پذیرفت وسبب فرار بسیاری از آنها به غرب شد[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۸۱ ] دعوت جبهه ملّی از مردم به راهپیمایی علیه لایحه قصاص و افشاگری صریح امام خمینی‏- ره - نیز مزید بر علت گردید[ - خط سازش : بررسی و تحلیل تحقیقی و مستندی پیرامون تاریخچه ، مواضع و عملکرد نهضت آزادی ایران، مجتبی سلطانی ،سازمان تبلیغات اسلامی ، تهران ، ۱۳۶۷ ، ج ۱ ، ص ۵۳ - ۵۶ ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: مصدّق السلطنه به اتفاق هیجده نفر؛ شمس الدین امیر علائی،یوسف مشار، هروی، شایگان، محمود نریمان، کریم سنجابی، کاویانی، مظفر بقائی، حسین‏مکی، عبدالقدیر آزاد، عباس خلیلی، حائری زاده، عمیدی نوری، حسین فاطمی، محمد رضاجلالی نائینی، احمد ملکی، ارسلان خلعتبری، و زیرک زاده، بنیانگذاران جبهه ملّی محسوب‏می‏شوند[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۶۰ - ۶۲ ]صفحۀ ۸۲۲ - رهبران: دکتر محمد مصدق رهبر و پیشوای جبهه ملّی از یک خاندان اشرافی‏برخاسته بود. محمد علی شاه، پادشاه مشهور و مستبدّ دوران مشروطه، پسر خاله او بود. پدرمصدق، وزیر دفتر مالیه ناصرالدین شاه و از افراد با نفوذ آشتیان بود. مصدق دکترای حقوق راقبل از جنگ جهانی اوّل (۱۲۹۲) در سوئیس گرفت. او از دولت سوئیس درخواست‏پناهندگی و ترک تابعیت ایران را کرد ولی دولت سوئیس نپذیرفت و مجبور به بازگشت شد.در مجلس پنجم و ششم نماینده بود و به نفع سلطنت رضا خان رای داد. مصدق در ۱۲/۲/۱۳۳۰ به نخست وزیری رسید. وی علاوه بر پست نخست وزیری،پست وزارت جنگ را نیز خواستار بود، ولی شاه نمی‏پذیرفت. وی پس از استعفایش در۲۴/۴/۱۳۳۱، بر اثر اقدامات آیة اللّه کاشانی و تظاهرات خونین سی‏ام تیر ۱۳۳۱، دوباره به‏نخست وزیری رسید. او با قدر ناشناسی از زحمات آیة الله کاشانی و انجام برخی توهین‏هانسبت به ایشان، سبب از دست دادن پشتوانه مذهبی حکومتش شد و در نتیجه با کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ سرنگون گشت. مصدق، بر اثر عفو شاه، به سه سال زندان محترمانه و فرمایشی محکوم شد. (در زندان نیزآشپز مخصوص برایش غذا می‏پخت!) او پس از آزادی به روستای احمد آباد که مقداری از املاک‏پدری وی در آنجا واقع بود رفت و تا پایان عمرش، ۱۳۴۵، در آنجا زندگی کرد. مصدق به طور کلی فردی شهرت طلب، قدرت طلب، سلطنت طلب، فراماسونر، غیر مذهبی‏و بسیار فریبکار بود؛ به گونه‏ای که شهید مدرس او را نابغه عوامفریبی می‏دانست[ - ریشه یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۵۵ - ۵۷ ، ۶۵ - ۷۴ . ( با مقداری اضافه . )] شهید نواب صفوی در مرداد ۱۳۳۰ نوشت: «تو ای مصدق کاذب بیش از پیش چهرهء کریه‏باطن خود را به دنیا و مسلمانان نشان دادی ... تمام دعاوی خود را مبنی برآزادیخواهی‏تکذیب کرده و کریه ترین چهره‏های ظلم و جنایت را نشان دادی.[ - خط سازش ، ص ۴۱ ] سرانجام امام خمینی،مصدق را چنین معرفی فرمود: «مصدّق به ما سیلی زد و می‏خواست به اسلام سیلی بزند.[ - همان ، ص ۴۴ ] کریم سنجابی از دیگر رهبران جبهه ملّی در سال ۱۲۸۳ در منطقه ایل سنجابی در کرمانشاهصفحۀ ۸۳متولد شد. در سال ۱۳۱۴ با درجه دکترای حقوق از فرانسه، در دانشگاه تهران استخدام شد.در کابینهء مصدّق، وزیر آموزش و پرورش بود. از جناح چپ جبهه ملّی محسوب می‏شد.خوش صحبت بود[ - مجموعهء اسناد لانهء جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ج ۲ ، ص ۱۸۶ - ۱۹۸ ، دانشجویان پیرو خط امام ، آبان‏۶۶ ] پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدّتی را در سمت وزارت خارجه‏دولت موقّت بازرگان مسؤولیّت داشت. پسر وی نیز مدّتی مشاور سیاسی بنی صدر بو[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۱۳۶ . ] وخودش از جمله حامیان بنی صدر به شمار می رفت[ - همان ، ص ۵۹۸ ] شاهپور بختیار، یکی دیگر از رهبران جبهه ملّی بود. او در سال ۱۲۹۳ متولّد شد. ادّعامی‏کرد که پدرش، یکی از خوانین بختیاری، در سال ۱۳۱۳ توسط رضا شاه اعدام شده‏است[ - شاهپور بختیار ، یکرنگی . ترجمهء مهشید امیر شاهی ، کتاب اول ، ص ۱۴۱ - ۱۴۶ ] تحصیلات ابتدایی را در شهر کرد به پایان رسانید. در سال ۱۳۰۵ به اصفهان رفت. دراصفهان با محافل فراماسونری همنشین شد. در این زمان او در سنین نوجوانی به سر می‏برد. در سال ۱۳۰۹ به بیروت رفت و در مدرسه فرانسوی‏ها دیپلم ریاضی گرفت و در سال ۱۳۱۳به ایران بازگشت ولی پس از سه سال جهت ادامه تحصیل به فرانسه رفت. در سال ۱۳۱۸ با یک‏دختر فرانسوی ازدواج کرد. با شروع جنگ جهانی دوّم، خدمت زیر پرچم خود را در ارتش‏فرانسه انجام داد! پس از دریافت دکترا در رشته حقوق به سال ۱۳۲۴ به ایران برگشت. چهار سال‏بعد مدیر کل ادارهء کار خوزستان شد. در سال ۱۳۲۹ به عضویت کمیته فدائیان شاه در آمد. دردوران حکومت مصدق و پس از آن به شدّت از مصدق هواداری کرد. از سال ۱۳۲۹ وارد حزب ایران یکی از احزاب زیر مجموعهء جبهه ملّی شد و به عنوان‏یکی از اعضای اصلی آن مطرح شد و به تدریج در ردیف رهبران جبهه ملّی در آمد. او در عین‏حال که به جاسوسی ساواک شهرت داشت، جاسوس انگلیس و فرانسه نیز معرفی شده و درهمان حال با سفارت آمریکا نیز ارتباطات بسیار دوستانه برقرار ساخته بود. بسیار جاه‏طلب‏بود و یک آرزوی بزرگ داشت؛ نخست وزیر شدن! او در آخرین روزهای حکومت شاه، از شاه درخواست کرد نخست وزیر شود تا بتوانصفحۀ ۸۴حکومت شاه را از خطر سقوط نجات دهد. او نخست وزیر شد ولی باهوشیاری امام خمینی‏و مردم مسلمان ایران، توطئه‏هایش بی‏ثمر ماند و پس از ۳۷ روز مجبور به فرار از ایران شد.بختیار به فرانسه رفت و در آنجا به مدّت سیزده سال، ضمن دریافت کمک کشورهای غربی وعربی، بخصوص عراق، به مبارزه علیه انقلاب اسلامی پرداخت. سرانجام در ۱۵/۵/۱۳۷۰ درویلای مسکونی خود، در حومهء پاریس، به قتل رسید[ - برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به : مطالعات سیاسی ، کتاب اوّل ، ص ۱۴۱ - ۲۵۳ . - مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۸۵ - ۱۶۲ . - فرازهائی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا ، روابط عمومی وزارت اطلاعات ، چاپ اوّل ، صفحات مختلف ] ۳ - اعضا: جبهه ملّی بیشتر در میان مردم شهرنشین و مرفه یا نیمه مرفه نفوذ داشت.اعضای آن به طور معمول یا تحصیلات دانشگاهی داشتند و یا در دانشگاهها درس‏می‏خواندند. گرایشهای فکری اعضا گوناگون بود؛ اقلیّتی مذهبی و اکثریّتی غیر مذهبی،بعضی هم ضدّ مذهب بودند. به لحاظ وابستگی‏های اعضا از همه طیف آدم می‏شد در آن دید.جاسوسان ساواک یا کشورهای مختلف غربی و افرادی که در حال خیانت فکر می‏کردنددارند به وطن خود خدمت می‏کنند در میان اعضای جبهه ملّی مشاهده می‏شدند. ۴ - انشعابها: جبهه ملّی انشعابهای متعدّدی را به خود دیده است. از مهمترین آنها می‏توان‏از خروج مظفر بقائی در رأس حزب زحمتکشان از جبهه ملّی به سال ۱۳۳۱، در مخالفت‏شدید با مصدق نام برد[ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۲۲ ] انشعاب مهمتر دیگر که صورت پذیرفت، خروج اعضای مذهبی‏ترجبهه ملّی در سال ۱۳۴۰ و تشکیل نهضت آزادی ایران بود[ - خط سازش ، ص ۲۳ ]چگونه؟ ۱ - توسل به قدرتهای بیگانه به خصوص آمریکا: جبههء ملّی در جهت رسیدن به‏خواسته‏های خود و یا آگاهی از خواسته‏های ارباب، به طور مداوم با سفارتخانه‏های بیگانه به‏خصوص سفارت آمریکا در تماس بود. بخشی از اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ایران‏نشانگر این امر است. به سخنان برخی از رهبران جبهه ملّی در این رابطه توجه کنید: صفحۀ ۸۵« آمریکا باید ایران را راهنمایی کرده و کمک کند که به طرف دمکراسی غربی برودتامردم بتوانند آزاد باشند. » (کشاورز صدر) « ما در مورد جبهه ملی احساس می‏کنیم که در چنین زمانی مهم است به ایالات‏متحده نشان دهیم که اشخاص معتدلی هستیم و ضد بیگانگان بی‏بند و بار نیستیم‏و رادیکالهای کله شق نمی‏باشیم. » (داریوش فروهر) « از سوی دیگر ایران به تنهایی نمی‏تواند در مقابل شوروی کاری از پیش برد، تنهااز طریق حفظ روابط حسنه و شایسته با غرب و تنها با کمک و تفاهم غرب مامی‏توانیم روابط حسنه و مطمئن با آنها داشته باشیم. » (کریم سنجابی[ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۵ ] ۲ - مبارزه در چهار چوب قانون: جبهه ملّی در طول حیات خویش، سعی کرده‏است تا در چهار چوب قوانین موجود کشور به مبارزه مسالمت آمیز علیه حکومت بپردازد.این مبارزه در زمان شاه علیه شخص شاه یا نظام شاهنشاهی نبود، زیرا قانون اساسی آن زمان‏حکومت شاه را تأئید کرده بود، بلکه در جهت ظاهری دریافت آزادی‏های سیاسی و درحقیقت وصول به قدرت سیاسی بود. ۳ - ائتلاف: جبهه ملّی سعی می‏کرد احزاب مختلف را تحت پوشش خود قرار دهد. دراین راستا دگرگونیهای متعدّدی را به خود پذیرفت. احزابی که از اعضای اصلی جبهه ملی‏بشمار می‏رفتند، عبارت بودند از: الف - حزب ایران: سازمان یافته‏ترین گروه موجود در جبهه ملّی بود و معتقد بودکه اصول‏سوسیالیسم را باید به تدریج وارد ایران ساخت. اعضای آن را معمولاً کارمندان تحصیل کردهءدولت تشکیل می‏دادند و همین مسأله، قدرت قابل توجّهی را برای حزب فراهم کرده بود.رهبر آن در زمان سقوط مصدق، اللّهیار صالح نام داشت. اوبه خاطر روابط دوستانه‏اش با«پیشه وری» که می‏خواست در آذربایجان حکومت مستقل کمونیستی بر پا کند، موردانتقادات متعدّدی قرار گرفت. صفحۀ ۸۶ب - نیروی سوّم: نیروی سوّم در ابتدای امر، بخشی از حزب زحمتکشان مظفر بقایی بود،که بدنبال خروج بقایی از جبهه ملّی در اواخر سال ۱۳۳۱ و خصومت شدید وی با مصدق، ازآن جدا شد. نیروی سوّم بیشتر در دانشگاهها نفوذ داشت و رهبری آن بر عهدهء خلیل ملکی‏بود. خلیل ملکی از مرتدین حزب توده ایران محسوب می‏شد. ج - حزب پان ایران: سومین حزب نیرومند در جبهه ملّی بود. دارای ایدئولوژی فاشیستی‏بود. تمایلات شدید ضدّ کمونیستی و ضدّ یهودی داشت؛ تمایلات ضدّ اسلامی نیز از خودنشان می‏داد و از کاربرد کلمات عربی در زبان فارسی بشدّت انتقاد می‏کرد. داریوش فروهررئیس هیتلر گونه این حزب بود. این حزب بسیار سر سخت بود و در نشریات خود نقشهء «ایران بزرگ» ی را چاپ می‏کردکه حاوی بخشهای عظیمی از شوروی، تقریباً تمام قسمتهای افغانستان و عراق، بخشهایی ازپاکستان، ترکیه و تمام خلیج فارس بود. پیروان آن بسیار جوان و تقریباً بچه سال بودند. اما درمیان آنها افراد ورزیدهء بسیاری وجود داشت که مؤثرترین و منظم‏ترین هسته گروههای‏مبارزه‏گر خیابانی جبهه ملّی را تشکیل می‏دادند. د - حزب مردم ایران: ضعیف‏ترین حزب مرتبط با جبهه ملّی بود. رهبر آن «محمدنخشب» نام داشت. اعضای آن جوانتر و به لحاظ اقتصادی و اجتماعی پائین‏تر از اعضای‏حزب ایران - حزبی که حزب مردم ایران از آن متولد شده بود - بودند. علت جدایی این حزب‏از حزب مردم ایران، همکاری حزب مردم ایران با حزب توده بوده است[ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۲۱ - ۲۳ ]چرا ؟ ۱ - تحقیر مردم: جبهه ملّی اعتقاد داشت ملّت ایران در شرایط فعلی جهان نمی‏تواندروی پای خودش بایستد. در یکی از اسناد لانه جاسوسی آمریکا از قول اللهیار صالح (ازرهبران جبهه ملی) آمده است: « وی معتقد است که وقتی با تأسف و بناچار باید به یکی از سه قدرت جهان رویصفحۀ ۸۷آورد و همسایگان شوروی هم نمی‏توانند تنها روی پای خود بایستند، پس جلب‏حمایت آمریکا ضروری است. [ - مجموعهء اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، احزاب سیاسی در ایران ، بخش اوّل ، ص ۵ ] ۲ - بی ایمانی به مذهب: جبهه ملّی به دین اسلام نیز معتقد نبود و با آن مخالفت‏می‏ورزید. امام خمینی در این رابطه جبهه ملّی را چنین معرفی می‏فرماید: « یک گروهی است که از اوّلش باطل بوده یک گروهی است که با اسلام و روحانیت‏اسلام سرسخت مخالف بودند. [ - خط سازش ، ص ۴۹ ] ۳ - ضعف آشنایی با مذهب: رهبران جبهه ملّی بیشتر از افرادی بودند که در سالهای‏اولیه زندگی خود، بدون اینکه شناخت صحیحی از دین اسلام داشته باشند، جهت‏تحصیلات به خارج رفته بودند و ذهنیات خود را در خارج مستحکم کردند. طبیعی است که‏چنین افکاری، چنان عملکردی را به دنبال داشته باشد.



نهضت آزادی ایران چه زمانی؟ ۱ - تولّد: نهضت آزادی در سال ۱۳۴۰ و در شرایطی متولد شد که کندی بتازگی به‏ریاست جمهوری آمریکا رسیده بود. وی برای آنکه در مقابل تبلیغات کمونیستها مبنی بردفاع از حقوق کارگران، دستاویزی داشته باشد، به تبلیغ آزادی و حقوق بشر پرداخت. شاه‏ایران به عنوان یک نوکر آمریکا، مجبور به تبعیت از سیاست وی شد و مقداری آزادی سیاسی‏ظاهری به عوامل کنترل شده خویش و یا عواملی که می‏تواند آنها را تحت کنترل داشته باشد،اعطا کرد. از سوی دیگر، برگزاری با شکوه مراسم ختم آیة اللّه العظمی بروجردی و آیة اللّه‏کاشانی در سال ۱۳۴۰، اوجگیری تبلیغات اتحاد اسلام به خاطر مبارزه در برابر دشمن‏مشترک (کمونیستها که به شدّت در حال رشد بودند.) و تلاشهای برخی علمای دین،گرایشهای دینی را در جامعه تقویت می‏کرد. ۲ - رشد: نهضت آزادی در یکی دو سال اوّل رشد کمی داشت. با شروع مجدّد فضای‏اختناق شاهی، از این رشد کم هم کاسته شد و برخی از اعضا، خود به تشکیل سازمانهای‏دیگری مثل سازمان منافقین مبادرت کردند. در سال ۱۳۵۶ با روی کار آمدن کارتر در آمریکا،باز هم شاه مجبور شد مقداری آزادی سیاسی بدهد. نهضت آزادی با استفاده از فرصت،مقداری رشد کرد. در آخرین روزهای باقی مانده از رژیم پهلوی به دلیل انتصاب رهبرنهضت آزادی، در سمت دولت موقت از سوی امام خمینی، نهضت آزادی گسترش بیشتری‏یافت. این رشد با سقوط بنی‏صدر کاهش یافت و به تدریج نهضت آزادی رو به سوی مرگ‏حرکت کرد. ۳ - مرگ: به دنبال ملاقات خود سرانه بازرگان (رهبر نهضت آزادی و نخست وزیر دولتصفحۀ ۹۱چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: اعضای هیأت مؤسس در حدود ۴۲ نفر بودند که مهمترین آنان‏عبارت بودند از مرحوم حاج سید محمود طالقانی، حاج سید ابوالفضل زنجانی، مهندس‏مهدی بازرگان، دکتر ید... سحابی، منصور عطایی، حسن نزیه و رحیم عطایی[ - خط سازش ، ج ۱ ، ص ۲۳ . نام حجج اسلام حاج سید محمود طالقانی و حاج سید ابوالفضل زنجانی در میان مؤسسین نهضت آزادی به چشم می‏خورد که در این رابطه به توضیح نیاز دارد . مرحوم طالقانی در سال ۱۳۴۰ روحانی نسبتاً جوانی بود که هنوز از نظر علمی به آن حدّی که عنوان آیة اللّهی اقتضا می‏کند نرسیده بود . دوستی و معاشرت فراوان او با بعضی از سران نهضت آزادی ، پای ایشان را به داخل آن مجموعه باز کرد . حضور ایشان به عنوان سر پلی بین نهضت آزادی و جامعه روحانیت ، بیشتر از خصوصیات شخصی ایشان برای نهضت آزادی مفید بود و همین مصلحت اندیشی هم به استمرار معاشرت با ایشان و جذب و انجذاب طرفین کمک کرد . با مرور زمان و در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی و در شرائطی که مرحوم طالقانی به همراه عدّه‏ای دیگر از علمای اسلام در زندان ستمشاهی بسر می‏بردند نام ایشان و آقای منتظری با عناوین « آیة الله طالقانی » و آیة الله منتظری » در اعلامیه‏ها و سخنرانیها درج شد . صفای باطن و حسن اخلاق و پاکی طینت و خلوص مرحوم طالقانی هم برای ایشان محبوبیتی خاص به وجود آورد و بر شهرت ایشان افزود ؛ هر چند گروههای سیاسی نظیر نهضت آزادی و منافقین می‏کوشیدند با ترویج و تثبیت موقعیّت اجتماعی ایشان به بهره‏برداریهای سیاسی و گروهی خود بپردازند ] ۲ - رهبران: رهبران عمده نهضت آزادی عبارتند از: مهدی بازرگان، ید... سبحانی وابراهیم یزدی. صفحۀ ۹۲۳ - اعضا: اعضای نهضت آزادی به طور عمده از میان اقشار مرفه یا نیمه مرفه شهری‏برخاسته‏اند و بیشتر آنها دارای تحصیلات دانشگاهی و یا دانشجوی دانشگاه هستند. اعضای‏نهضت، چه از سوی مردم و چه از سوی رسانه‏های غربی به عنوان لیبرال شناخته شده‏اند. این‏لیبرالها که گرایشهای کم رنگی از مذهب در سخنان آنها به چشم می‏خورد دارای ویژگیهای‏زیر هستند: الف - غربزدگی: مهندس بازرگان در این رابطه می‏گوید: «زندگی که ما امروز داریم‏همه‏اش فرنگی است. طرز فکر ما، درس خواندن ما، مبارزه ما، انقلاب، ضدیت ما با استعمارو استثمار، تمام ارمغان غرب است.[ - مواضع نهضت آزادی در برابر انقلاب اسلامی ، ص ۲۴ ] ب - علم گرایی: به پیشرفتهای علم با دیدهء تحسین می‏نگرند و می‏کوشند که بسیاری ازپدیده‏های اجتماعی - مذهبی را از جمله شناخت مبدأ و معاد را از راه علوم روز به اثبات برسانند.کتب مذهبی بازرگان نشانگر اصالت دادن بیش از حد به پیشرفتهای علمی است. ج - فرد گرایی: به اصالت فرد و آزادیهای فردی در حد عدم تزاحم یکدیگر عقیده دارند. د - ملّی گرایی: اسلام را از زاویهء ایرانی بودن نگاه می‏کنند. به قول خودشان سعی می‏کننداز طریق اسلام به ایران خدمت کنند؛ یعنی اوّل ایران سپس اسلام[ - انقلاب در دو حرکت ، مهندس بازرگان ، ص ۱۱۱ ] هـ. - جدایی دین از سیاست: دین را امری شخصی می‏دانند و معتقد به اجرای همه احکام‏آن در زمینه‏های سیاسی و اجتماعی نیستند. و - مبارزهء مسالمت آمیز: اعتقاد دارند که باید مبارزه و مخالفت خود را از راههای‏مسالمت آمیز و در چهار چوب قوانین کشور انجام دهند[ - به همین دلیل هنوز آزادانه فعالیت دارند ] ز - فقدان پایگاه مردمی: اعضای نهضت به دلیل آنکه از نظر طبقاتی و فرهنگی با توده‏مردم فاصله دارند، قادر به برقراری تماس با آنان نیستند. در عین حال، انتظار آنها از مردم این‏است که با انجام تظاهرات و فداکاری آنها را به حکومت برسانند و سپس خود کنار بروند. ح - مخالفت با ولایت فقیه: اعضای نهضت با توجه به اصل جدایی دین از سیاست، اصلصفحۀ ۹۳ولایت فقیه را نیز قبول ندارند و فکر می‏کنند که به دیکتاتوری مذهبی منجر می‏شود[ - معهذا همواره مدعی هستند که زیر چتر « قانون اساسی » حرکت می‏کنند ! واقعاً جای تعجّب است که این آقایان نسبت به قانون اساسی رژیم شاهنشاهی که نظام شاهنشاهی را تثبیت می‏کرد معتقد و مدافع و وفادار بودند و تا آخرین حد ممکن پافشاری می‏کردند که شاه باشد ولی فقط سلطنت کند نه حکومت ! اما نسبت به قانون اساسی کنونی که حکومت اسلامی و « ولایت فقیه » را تثبیت نموده از عمق جان مخالفند و هرگز نتوانسته‏اند خود را به قبول صمیمی آن وادار کنند . این مسأله نشان می‏دهد وفاداری آنها به قانون اساسی گذشته نیز به خاطر غربی بودن آن بوده است ] ط - مصدّقی - ملّی: پیشوای خود را مصدّق می‏دانند. ی - انحصارگری: در عین آنکه مخالفان خود را به انحصارگری متهم می‏کنند، خود درگزینش همکارانشان بیش از حد انحصارگری می‏کنند. به عنوان مثال تمام اعضاء کابینه دولت‏موقت از ملی‏گرایان طرفدار مصدّق تشکیل شده بود. یا - بدبینی به نهادهای انقلابی: آنها به نظام اداری باقی مانده از رژیم قبل احترام گذاشته واز دخالت نهادهای انقلابی در امور مختلف رنج می‏بردند[ - تحلیلی بر انقلاب اسلامی ، جزوه آموزشی ، منوچهر محمّدی ، دانشگاه تهران ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی ، ص ۱۱۴ - ۱۱۶ . ( کل قسمت ۳ خلاصه شده از جزوهء مذکور است . )]چگونه؟ ۱ - تبلیغات: نهضت آزادی در هر مناسبت و رویداد سیاسی، به طور معمول به‏انتشار اعلامیه و گاهی جزوه اقدام می‏کند. کلاسهای مختلف عقیدتی سیاسی برقرار می‏کند.خصوصیت‏های عمومی تبلیغات نهضت آزادی در موارد ذیل نهفته است: الف - انتقاد: انتقادهای نهضت آزادی فقط متوجّه علمای دین و حکومت جمهوریصفحۀ ۹۴اسلامی ایران است. اگر حزبی که دوست آنهاست، بر خلاف نصّ صریح قرآن هم فتوا بدهدو مردم را به راهپیمایی دعوت کند، از او انتقاد نمی‏کنند. همچنین اگر آمریکا هر جنایتی بکند،نهضت آزادی انتقاد نمی‏کند، زیرا معتقد است که باید با آمریکا دوست باشیم. ولی اگرکوچکترین نقطه ضعفی در عملکرد یکی از مسؤولان مشاهده کند آن را «بزرگ» و بزرگترمی‏کند و به توسط آن کل نظام را زیر سؤال می‏کشاند. ب - مظلوم نمایی: نهضت آزادی در تبلیغات خود چنین وانمود می‏کند که تحت خفقان‏شدیدی قرار دارد و انواع ظلمها و ستمها را تحمّل می‏کند و بدین وسیله نظام اسلامی را متّهم‏به استبداد می‏نماید. ج - گستردگی: نهضت آزادی اعلامیه‏های خود را تنها در میان مردم توزیع نمی‏کند، بلکه‏گاهی قبل از انتشار آنها در داخل کشور نسخه‏هایی از آنها را به رادیوهای مختلف بیگانه،بویژه رادیو آمریکا و رادیو انگلیس، می‏سپارد تا آنها در برنامه‏های فارسی خود به پخش این‏نظرات بپردازند. د - سوء استفاده: نهضت آزادی در اطلاعیه‏های مختلف خود به طور معمول از نام برخی‏اعضای خود که محبوب امت اسلامی هستند، مثل شهید دکتر مصطفی چمران[ - شهید چمران در دوران اوج فعالیتهای نهضت آزادی ( در دروان خود و برای تربیت اعضا ) در لبنان بسر می‏برد و به تربیت مردم آن‏دیار و نبرد مسلحانه با اسرائیل همت گماشته بود . شهید چمران خوبی خود را به دوستان همرزم خود همچون امام موسی صدر ، سید احمد خمینی و نیز قلب خداپرست خود مدیون است نه امثال مهدی بازرگان ] بهره‏برداری‏می‏کند و وانمود می‏کند که گوئی همه اعضای نهضت آزادی در حال حاضر نیز همچون‏ایشان هستند. ۲ - سازشکاری: نهضت آزادی به همه خوشبین است. (به جز علمای دین) به طور مثال‏بازرگان طی مصاحبه‏ای در سوّم بهمن ۱۳۵۷ در مورد بختیار اظهار نظر کرد که «او مردی‏وطن پرست، بسیار منطقی و دارای تشخیص درست است.» و این در حالی بود که مردم او رانوکر بی‏اختیار می‏خواندند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در دوران نخست وزیری‏خود از خائن شمردن بختیار خودداری کرد ولی امام، بختیار را «ته مانده استعمار»، «خائن»،«ذخیرهء استعمار و نوکر و مأمور و آدمکش»، «به تباهی کشانندهء مملکت» و «جانی که اگر او راپیدا کردند بگیرند و به ما تحویل بدهند» معرفی می‏کرد[ - خط سازش ، ج ۱ ، ص ۵۲ ]صفحۀ ۹۵چرا؟ ۱ - علم زدگی: در این که علم [تجربی‏] می‏تواند بسیاری از پدیده‏های دینی را تبیین وتأیید کند شکی وجود ندارد، لکن باید به محدودیت‏های آن توجه کرد. معلومات امروز بشرنسبت به آنچه می‏تواند باشد قطره در برابر دریاست. بسیاری از نظرات علمی به طور مرتّب‏دگرگون می‏شوند و نظریاتی جدیدتر جای آنها را می‏گیرند. بهره‏گیری انحصاری از چنین‏علوم اندک و در حال تغییر برای تبیین معارف دینی می‏تواند علت بسیاری از اشتباهات‏نهضت باشد. ۲ - وابستگی به استکبار جهانی: اگر به نهضت آزادی خیلی خوشبینانه نگاه کنیم و اسنادجاسوسی برخی از سران نهضت نظیر امیر انتظام، میناچی و ... را که در جریان اشغال لانه‏جاسوسی‏آمریکابه دست امت‏اسلامی ایران افتاد، و ... نادیده بگیریم، همصدایی عملی آنها بارادیوهای بیگانه، به ویژه رادیوی استعماری انگلیس (بی . بی . سی) و وابستگی فکری آنها به‏غرب، بخصوص آمریکا، قابل انکار نیست. این وابستگی سبب بسیاری از اشتباهات نهضت دربرخورد با خواسته‏های مردم و فرامین ولایت فقیه گردیده است. ۳ - فقدان شمّ سیاسی: امام خمینی در این ارتباط، خطاب به نهضت آزادی فرمودند: «...من به شما عرض کردم که یک مطلبی که بر خلاف ضرورت اسلام است و بر خلاف نصّ‏قرآن است و از یک گروهی [جبهه ملی‏] صادر شده است با اسم و رسم، من دعوت کردم ازاینها حسابتان را جدا کنید، چرا شما نکردید؟ ... من باید بگویم که شماها با اینکه در سیاست‏بزرگ شدید شمّ سیاسی ندارید، چنانچه آقای بنی‏صدر نداشت.» [ - خط سازش ، ج ۱ ، ص ۵۸ . [ به نقل از روزنامه اطلاعات (۲/۴/۱۳۶۰) ]]



حزب دمکرات کردستان ایران چه زمانی؟ ۱ - تولّد: اواخر جنگ جهانی دوّم که ایران در اشغال قوای خارجی قرار داشت،روسها حکومتی دست نشانده در آذربایجان ایران به ریاست پیشه‏وری تشکیل دادند. آنهاقصد داشتند خود را به آبهای گرم خلیج فارس برسانند. بهترین راه موجود، عبور ازآذربایجان، سپس مناطق کردنشین و آنگاه عبور از منطقه نفت خیز خوزستان و اتصال به[ - روزنامهء جمهوری اسلامی ( ۳۰/۳/۶۰ ) ]صفحۀ ۹۸اروند رود و در نهایت به خلیج فارس بود. شوروی تصور می‏کرد آذربایجان ایران برای همیشه در تصرّف او باقی خواهد ماند، ازاین رو، می‏اندیشید که چرا از مناطق کردنشین ایران صرف نظر کند؟ در چنین جوّی حزب‏دمکرات کردستان ایران در سال ۱۳۲۲ در منطقه مهاباد تأسیس شد. ۲ - رشد: حزب دمکرات از بدو تولد تا دو سال رشد کرد و مهاباد را پایتخت حکومت‏خود قرار داد. با خروج سربازان شوروی از ایران و با شکست غائله آذربایجان، سران حزب‏دمکرات کردستان نیز دستگیر شده حدود پنجاه نفر از آنان اعدام شدند. بار دیگر در دوران حکومت مصدق، حزب دمکرات بر اثر تلاشهای حزب توده، احیاگشت. ولی با شکست حکومت مصدق متوقف شد و تا دوران پیروزی انقلاب اسلامی دچاررکود گشت. حزب دمکرات، چند ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی بار دیگر فعّال شد. پس ازانقلاب اسلامی با استفاده از ضعف عمومی دولت موقّت بازرگان به سرعت رشد کرد و برمنطقه کردستان تسلّط قابل توجّهی پیدا کرد. این بار حزب دمکرات از پشتیبانی قدرتهای‏غرب و شرق، عراق و برخی از حکومتهای دیگر منطقه برخوردار گشت. مشکل مالی،تجهیزاتی و مخابراتی نداشت[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۲۴ - ۵۲ ، دفتر سیاسی پاسداران انقلاب اسلامی ] حتی از نظر تاکتیک‏های جنگی نیز افسران فراری شاه مثل‏پالیزبان و اویسی به یاری‏اش شتافتند. لیکن به لطف الهی، این بار نیز حرکت حزب دمکرات‏دچار توقّف شد و از حدود سال ۱۳۶۵ با جانفشانی و دلاور مردیهای سپاه اسلام به سوی‏مرگ پیش رفت. ۳ - مرگ: با سرکوب بخش عظیمی از نیروهای حزب در منطقه کردستان و با کشته‏شدن‏رهبر حزب دمکرات در وین (قاسملو) و رهبر بعدی آن (شه فکندی) که چند ماه بعدصورت پذیرفت، می‏توان سال ۱۳۷۰ را سال مرگ حزب دمکرات دانست، گر چه تعداد کمی‏از اعضای ساده لوح آن هنوز به فعالیت مشغول هستند و هر از چندی مزاحمتهایی را برای‏مردم و یا نیروهای دولتی فراهم می‏کنند. صفحۀ ۹۹چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: بنیانگذار حزب شخصی به نام «قاضی محمد» بوده که به اتفاق اقوام‏نزدیک خود و تعدادی از خوانین منطقه[ - مثل عمر آغای شکاک ، قاسم آغا ، میرزا بایر آغا ( کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۷۴ . )] به این کار نحس اقدام کرد. ۲ - رهبران: علاوه بر قاضی محمد که از تجار چپ گرای منطقه بود و در اوایل سال ۱۳۲۶اعدام شد، باید از سیف قاضی، مازوحی، فاطمی، نقده‏ای، علی بیک و بیک‏شو نیز که در همان‏سال اعدام شدند به عنوان دیگر رهبران حزب نام برد. از رهبران جدید سازمان می‏توان‏عبدالرحمن قاسملو، غنی بلوریان و سمکو علیار را نام برد. دکتر عبدالرحمن قاسملو، جاسوس شوروی، نوکر آمریکا و مزدور عراق، فرزند یکی ازخوانین کردستان است. او از سال ۱۳۳۸ تا زمان مرگش در اوایل ۱۳۶۸ - بجز سالهای‏معدودی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی - در خارج از کشور - بیشتر در اروپا - زندگی کرده‏است. کشورهای مورد اقامت او عبارت بود از عراق (با یک زندگی کاملاً رفاهی) فرانسه،چکسلواکی، شوروی و چند کشور دیگر از بلوک شرق. او مدتی در رادیو مسکو کار می‏کردو زمانی نیز در مدرسه زبانهای شرقی فرانسه به تدریس اشتغال[ - کردستان ، امپریالزم و گروههای وابسته ، ص ۳۷ . ( با مقداری تغییر )]داشت. وی در رأس جناح‏مارکسیستی حزب دمکرات قرار داشت و در دوران پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری‏حزب رسید و با تأکید بر نبرد مسلّحانه، به جنگ با حکومت اسلامی ایران اقدام کرد. غنی بلوریان از شخصیتهای بنام کمیته مرکزی حزب دمکرات و در رأس جناح سیاسی‏آن بود. او جناح وابسته به حزب توده را نیز در داخل حزب دمکرات رهبری می‏کرد. او را پدرجنبش خود مختاری کردستان می نامند. غنی بلوریان در سال ۱۳۳۴ سفری به شوروی‏داشت. بر این اساس می‏توان او را از عناصر سابقه‏دار حزب دمکرات دانست. وی در تاریخ‏۱۷/۲/۱۳۵۹ به دلیل مخالفت با قاسملو از حزب جدا شد[ - کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۷۹ - ۸۱ ] «سمکو علیار» از افسران فراری ارتش و از یاران نزدیک قاسملو بود. او فرماندهیصفحۀ ۱۰۰پیشمرگان دمکرات را در جنگ اول کردستان به عهده داشت. در طول جنگ عراق با ایران،چند بار به عراق سفر کرد و با مقادیر زیادی اسلحه به ایران باز گشت. علیار مدتی درشهرهای اشنویه و پیرانشهر فرماندهی پیشمرگان را به عهده داشته است. او در توطئه پادگان‏پیرانشهر از مهره‏های رابط با حزب دمکرات بود[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۳۸ . [ که خود از نامهء مردم (۲۳/۴/۱۳۵۹ ) نقل نموده است . ]] ۳ - اعضا: حزب دمکرات به طور کلی در میان همه اقشار جامعه کردستان از فئودال و خان‏گرفته تا کشاورز و دامدار ساده و بی سواد به عضویت پذیرفته بود. شرط عضویت فقطداشتن نژاد کردی و یا پوشیدن لباس کردی بود. در میان اعضای حزب دمکرات برخی ازاعضای فراری ساواک و یا ارتش رژیم شاه به چشم می‏خوردند. جو کلّی حزب، جوّبی‏سوادی بود. ۴ - انشعابها: مهمترین انشعاب در حزب توسط غنی بلوریان (نفر دوّم حزب) صورت‏پذیرفت. این انشعاب که در ۱۷/۲/۱۳۵۹ به وقوع پیوست، از گروه هفت نفره زیر که همگی‏عضو کمیتهء مرکزی بودند، تشکیل می‏شد: الف - غنی بلوریان « عضو کمیته مرکزی حزب دمکرات و دفتر سیاسی » ب - احمد عزیزی « عضو کمیته مرکزی و مسؤول تشکیلات سنندج » ج - فاروق کیخسروی « عضو کمیته مرکزی و مسؤول تشکیلات سقز » د - فوزیه قاضی « عضو کمیته مرکزی و مسؤول سازمان زنان حزب » هـ - دکتر رحیم سیف قاضی « عضو کمیته مرکزی » و - نوید معین « عضو کمیته مرکزی » ز - هیمن (معروف به شاعر ملی کرد) « عضو افتخاری کمیته مرکزی » آنها نخستین انشعاب را در حزب دمکرات ایجاد کردند. اینان گر چه نسبت به انقلاب‏اسلامی نظر مثبتی نداشتند، دلایل انشعاب خود را این گونه بیان کردند: « شکی نیست که وجود جنگ در کردستان بهترین زمینه را برای نفوذ حزب بعث درایران و ایجاد دستجات مزدور مسلح در کردستان فراهم می‏آورد. اکنون بیم آن[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۳۸ . [ که خود از نامهء مردم (۲۳/۴/۱۳۵۹ ) نقل نموده است . ]]صفحۀ ۱۰۱می‏رود که کردستان ایران به طور کامل به پایگاه عوامل بعث عراق و امپریالیسم‏آمریکا تبدیل و توطئه‏های گسترده‏تری تدارک دیده شود. از طرفی افسران تعلیم یافته در آمریکا و کشورهای اروپای غربی، وابسته به شاه وبختیار در خاک عراق و نزدیک مرزهای ایران متمرکز شده واز طرفی دیگر عده‏ای‏مزدور مانند سردار جاف و شیخ محمد کربچند، حامد بیک و غیره که به اسلحه بعث‏عراق مجهزند مشغول عملیات مسلحانه هستند و افسران ارتش به اصطلاح آزادایران وابسته به شاه و بختیار به کردستان سرازیر شده، جای خود را در میان‏پیشمرگان حزب دمکرات کردستان ایران باز کرده مورد استقبال قرار می‏گیرند...مسبّب اصلی این انحرافات دبیر کل عبدالرحمن قاسملو و چند نفر از همفکران وی‏در کادر رهبری حزب می‏باشند. [ - کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۷۹ - ۸۰ ]چگونه؟ ۱ - بد رفتاری: حزب در راه رسیدن به اهداف خود به بدرفتاری با مردم منطقه وزندانیان خود می‏پرداخت که به شرح نمونه‏هایی از آن می‏پردازیم: الف - در خاطرات به دست آمده از یک دمکرات نوشته شده بود: « نزدیکی ظهر بود که به بزوش [حوالی کامیاران‏] رسیدیم ... در این روستا هرپیشمرگی یا کسی که وارد مقر حزب شود او را به خانه یکی از اهالی می‏برند و به‏نوبت هر چند روز یک یا چند نفر به خانه اهل روستا می‏روند برای خورد و خوراک.یکی از مسؤولان مقر به پیشمرگی که لباس خودش را شسته بود تذکر داد که چرالباسهایت را نیاورده‏ای تا من به یکی از اهالی بدهم برایت بشویند مگر نه این است که‏ما برای اینها زحمت می‏کشیم... وقتی شخصی از ده دیگری می‏آمد بعد از دست بوسی‏معاون مسئول مقر اظهار می‏داشت که ما شرمنده‏ایم که چیزی به خدمت نیاورده‏ایم. ... مقر بزوش قالی فرش بود و قالیها را هم مردم روستا نوبتی می‏آوردند هر پانزدهصفحۀ ۱۰۲روز ۷ تخته قالی می‏آوردند. ... حزب گفته بود که یک نفر را برای ما بگیرید که جلو دست ما کار کند و تمامی‏کارهای مقر را انجام دهد و در ضمن حقوق آن یک نفر را مردم روستا بایدمی‏دادند... بعضی از پیشمرگهای مقر برخوردهای ناآگاهانه مردم عادی را با تندی‏جواب داده و آنها را جاش می‏نامند. »[- کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۴۳ ، ۴۴ ] ب - بد رفتاری با زندانیان: یکی از زندانیان حزب دمکرات به نام «سید محمود امامیان» ازدرون زندانهای حزب اینگونه گزارش می‏دهد: « در تاریخ ۱/۶/۵۸ در سقز بوسیله افراد ضد انقلاب دستگیر شدم و به اصطلاح‏دادگاه برایم تشکیل دادند؛ دادگاهی که فقط یک نفر نشسته بود و حکم صادرمی‏کرد و از ما نه سؤالی می‏شد و نه فرصت حرف زدن داشتیم. ... به حزب دمکرات تحویل داده شدم... اصلاً نام زندان صحیح نیست بلکه بایدگفت طویله زیرا ما را در طویله‏ها نگهداری می‏کردند در جاهایی که بیش از ۱۵۰سانتیمتر ارتفاع نداشت و ما نمی‏توانستیم در آن بایستیم. هوای طویله بشدت ناجوربود و هر وقت باران یا برف می‏بارید تا مدتی سقف آن چکه می‏کرد. از نظر غذایی هیچ بما توجه نمی‏شد، گاه در ۲۴ ساعت یک وعده غذا داشتیم که آن‏هم یک مشت گندم بود با نخود و برنج خشک. برای طبخ غذا باید در پیت‏های‏حلبی غذا درست می‏کردیم و نان خود را نیز در زیر همان سقفی که زندگی می‏کردیم‏می‏پختیم. بعضی اوقات مجبور بودیم که برای آنها نیز نان درست کنیم و پختن نان‏در محل کوچک مسکونی ما که حدود صد نفر در آن بودیم عوارض بیماری فراوانی‏برای ما ببار آورده بطوری که هنوز بعد از چند ماه آزادی از دهان من خلط سیاه بیرون‏می‏آید. ... شکنجه آنان از این قرار بود که گاهی یک نفر را برای مدت زیادی به درخت‏می‏بستند گاه سر پایی آویزان می‏کردند و گاه در زمستان در رودخانه انداخته و زندانیصفحۀ ۱۰۳را تا گلو زیر آب به مقدار زیاد نگاه می‏داشتند و سپس بیرون آورده با چوب و کابل‏می‏زدند و یک روز همین کار را با من کردند. ... یکی از زندانبانان ... اسلحه می‏کشید و به طرف ما تیراندازی می‏کرد تا ایجادوحشت کند. یکی دیگر از آنها فردی بود به نام سیخو که به دو تن از گروگانها به زورو ناجوانمردی تجاوز کرده بود... برای یک وضو باید قنداق تفنگ و چند ضربه‏شلاق می‏خوردیم آنها می‏گفتند که مسلمانی شما را قبول نداریم در صورتی که‏خودشان بطور علنی مشروب می‏خوردند... حتی قاسملوی خبیث که برای صحبت باگروگانها به زندان آمده بود همان روز نیز مشروباتش را آورده بود... .[ - کردستان ، امپریالیزم و گروههای وابسته ، ص ۴۹ - ۵۱ ] ۲ - هتک نوامیس مردم: به طور معمول وقتی پیشمرگی وارد خانه‏ای می‏شود،صاحبخانه موظف است از مهمان یا مهمانان ناخوانده خود بانهایت سخاوت پذیرایی کند ودر این راه از ناموس خود نیز باید بگذرد تا توسط مهمانان به همکاری با جمهوری اسلامی‏متهم نشود[ - گفتگوی مستقیم با تعدادی از مردم منطقه ] ۳ - جنایت: حزب دمکرات جنایات زیادی را مرتکب شده است. یکی از این جنایات‏بمباران وحشیانه زندان دولتوی سردشت که در آن اسرای اسلام اسیر بودند، توسطهواپیماهای عراقی و به درخواست حزب دمکرات بود. بنابه گفته یکی از آزاد شدگان، تعدادمحافظین زندان در روز بمباران فقط دوازده نفر بود، در حالی که در روزهای عادی بیش از۱۵۰ محافظ داشت. ضمناً آنها هفت تن از مجروحین بمباران را به عراق بردند[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۶۸ ]چرا؟ ۱ - ساده‏نگری: بسیاری از اعضای حزب دمکرات فکر می‏کردند برای کسب خودمختاری در حال مبارزه‏اند. آنها نمی‏دانستند با چه کسانی مبارزه می‏کنند و از سوی چه کسانی‏رهبری می‏شوند. بسیاری از آنها خبرنداشتند که قاسملویک کمونیست دوآتشه است. صفحۀ ۱۰۴به گفتهء برخی از اهالی منطقه، یکی از علل درگیری‏های حزب دمکرات با کومله[ - حزب مائوئیست و نیمه روشنفکر چین‏گرا ] این‏بوده که یک عضو کومله قرآنی را به زمین انداخته، به آن اهانت می‏کند. یکی از اعضای حزب‏دمکرات که حاضر بوده، ناراحت شده و او را می‏کشد و به این ترتیب درگیریها آغاز می‏شود.این داستان، که احتمالاً ساختگی باشد، میزان فریبکاری رهبران بی‏دین حزب دمکرات را درتحمیق مردم بی‏سواد یا کم‏سواد منطقه نشان می‏دهد. ۲ - وابستگی سران: سران حزب دمکرات از ابتدای تأسیس به شرق (شوروی سابق)وابسته بودند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نوکری و مزدوری غرب را نیز پذیرفتند.وابستگی به عراق هم که جای خود دارد. ۳ - جدایی طلبی: حزب دمکرات، گر چه ادعای مبارزه برای کسب «خود مختاری»می‏کرد، لیکن در واقع جدایی از ایران را می‏طلبید. برنامه حزب دمکرات که به تصویب کنگره‏چهارم حزب در سال ۱۳۵۸ رسید خواهان این است که سرزمین خود مختار کردستان به‏لحاظ قانونگذاری، مجریه و مسائل انتظامی خود مختار عمل کند. این امر در واقع به معنی‏استقلال است[ - کردستان ، جزوهء آموزشی ، ص ۶۸ - ۶۹ ]



سازمان منافقین چه زمانی؟ ۱ - تولّد: قیام پانزده خرداد با اهدای هزاران شهید به درگاه خدای بزرگ انجام شده صفحۀ ۱۰۸شاه مغرور از پیروزی ظاهری و موقّت خود بر سختگیری و تشدید جو اختناق افزوده بود.امام خمینی نیز ابتدا به ترکیه سپس به نجف تبعید شده بودند. گروهی از جوانان که از نظر سیاسی در جبهه ملی و از نظر دینی در محضر مهدی بازرگان‏[رهبر نهضت آزادی‏] تربیت شده بودند، با احساس ناامیدی از فعّالیتهای جبهه ملّی و نهضت‏آزادی که به شکل مسالمت‏آمیز انجام می‏شد، تصمیم گرفتند تا با بررسی ضعفهای گذشته،راه [به اصطلاح‏] علمی‏تر مبارزه را پیدا کنند. آنها برای یافتن چنین راهی، بدون آنکه‏اطلاعات و شناخت صحیحی از اسلام پیدا کرده باشند به سراغ کتابهای مارکسیستی رفتند.نخستین جلسه‏ها که به شکل نامنظم انجام می‏پذیرفت از شهریور ۱۳۴۴ شروع شد و دو سال‏بعد اندکی نظم تشکیلاتی به خود گرفت[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۷۸ ؛ ریشه‏یابی مختصری از تاریخچه گروهها ، ص ۹۰ ] آنچه خواندید ادّعای رسمی و مورد قبول منافقین نیز هست، ولی ارتباط بنیان‏گذاران این‏سازمان قبل از تأسیس آن با «دلفانی» که یکی از افسران وابسته به حزب توده بود، احتمال‏دخالت آن حزب را در تأسیس اولیّه این سازمان نفاق به طور جدّی مطرح می‏کند و به طورقطع در این زمینه اسرار پنهانی فراوان است. ۲ - رشد: آهنگ رشد سازمان منافقین بسیار کند و آهسته بوده است. علّت این امر بیشتربه ماهیّت منافقانه سازمان و شیوهء مبارزهء آن که مسلّحانه بود برمی‏گردد. مبانی مارکسیستی‏ایدئولوژی سمخا(سازمان منافقین خلق ایران) در سالهای اولیّه تأسیس برای بسیاری ازمردم مذهبی و حتی برخی از علمای دینی - جز امام خمینی (ره) که از همان ابتدا ماهیت‏منافقین را شناخته بودند - روشن نبود و آنها با حسن ظنّ افراطی به این تشکیلات‏می‏نگریستند. این حسن ظنّ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی و نشر آثار عقیدتی و عملکردسیاسی سمخا برقرار بود و کم‏کم سیر معکوسی پیدا کرد. سمخا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با اغتنام فرصت از آزادیهای به دست آمده، به‏عوام‏فریبی گسترده‏ای دست زد و متأسفانه جوانان بسیاری اعم از دختر و پسر را جذب‏سازمان خود نمود. امّا با افشای تدریجی ماهیت، عقاید و عملکرد آنها، رشد آن کاهش یافتصفحۀ ۱۰۹و از تابستان ۱۳۶۰ که به جنگ مسلّحانه علیه حکومت اسلامی اقدام کرد و بدینوسیله‏واقعیّت منفور خود را نشان داد، نه تنها رشد نداشت که بعضی از اعضا و غالب هواداران خودرا به دلایل گوناگون از دست داد. ۳ - مرگ: سمخا پس از آنکه در ۳۱/۳/۱۳۶۰ جنگ مسلّحانه خود را با نظام اسلامی ومردمی جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد، در واقع به سوی مرگ پیش رفت. تعداد قابل‏توجّهی از اعضای سازمان دستگیر و تعداد قابل توجه دیگری نیز دست از همکاری کشیده‏توبه کردند. اعضای باقی مانده از ایران فرار کرده به کشورهای غربی و برخی از کشورهای‏منطقه پناهنده شدند. سمخا پس از مدّتی تصمیم گرفت تا همکاری نهائی خود با آمریکا وصدام را علنی کرده، با استفاده از امکانات عراق به جنگ با سربازان ایران اسلامی بپردازد و درکنار دشمن بعثی برای از بین بردن تمامیّت ارضی، نوامیس و ملیّت کشور خود وارد جنگ‏شود. این کار در حقیقت ضربه مهلکی بود که منافقین بر پیکرهء خود وارد کردند. منافقین دلیل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران را فقدان پشتوانهء مردمی نظام جمهوری‏اسلامی می‏دانستند. از این رو، تا آنجا که می‏توانستند اعضای خود را از کشورهای مختلف‏جهان جمع‏آوری کردند و با یک آموزش نظامی فشرده، آنان را با سلاحهای اهدایی صدام‏حسین، کسی که به قصد تصرف آب و خاک ایران، حملهء گستردهء خود را به این مرز و بوم آغازکرد، مجهّز کردند. آنها پس از انجام محاسبات دقیقی [از نظر خودشان‏] که قبلاً در دوران فراگیری علم‏مبارزه آموخته بودند، نیروهای خود را از جادّهء آسفالته حرکت داده و پیش‏بینی می‏کردند که‏به زودی تهران را فتح خواهند کرد! امّا به یاری خداوند متعال، نیروهای مسلّح جمهوری‏اسلامی ایران در کنار مردم منطقه، طی عملیات «مرصاد» چنان دماری از روزگار این نوکران‏احمق امپریالیسم درآوردند که داغ آن را تا سالها فراموش نخواهند کرد. با این ضربه مهلک،سازمان به مرگ بسیار نزدیک شد ولی با تنفّس مصنوعی کشورهای غربی بویژه آمریکا و نیز بامساعدتهای صدام حسین، بار دیگر شروع به نفس کشیدن کرد. چند سال بعد، بار دیگر اعضای سازمان از کشورهای مختلف گرد هم جمع شدند تاتجربهء مرصاد را تکرار کنند؛ زیرا مساعدتهای مالی کشورهای غربی و نیز عراق، منوط بهصفحۀ ۱۱۰چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: محمد حنیف‏نژاد، علی اصغر بدیع‏زادگان و سعید محسن که هر سه‏از دانشجویان عضو نهضت آزادی بودند، این سازمان را بنیان نهادند[ - ریشه‏یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۹۰ ] ۲ - رهبران: از میان رهبران و اعضای اصلی سازمان می‏توان اسامی زیر را یاد نمود:موسی خیابانی، معاون رجوی که در درگیری با پاسداران انقلاب اسلامی در ۱۹/۱۱/۱۳۶۰کشته شد. احمد رضایی که در درگیری با پلیس در ۱۱/۱۱/۱۳۵۰ کشته شد. بهمن بازرگان که‏از سال ۱۳۴۸ کمونیست بوده، به دستور رجوی نماز تاکتیکی می‏خوانده و امام جماعت‏منافقین در زندان بوده است. علی میهن‏دوست و عسگری‏زاده که هر دو قبل از اعدام - پیش ازانقلاب اسلامی - مارکسیست بودن خود را افشا کردند. تقی شهرام از عوامل اصلی‏مارکسیست شدن سازمان در سال ۱۳۵۲ که پس از انقلاب اسلامی دستگیر و اعدام شد.حسین روحانی مفسّر منافق قرآن در سمخا، از عوامل اصلی تشکیل دهندهء سازمان پیکار وگردانندهء اصلی آن که پس از انقلاب دستگیر شد[ - برداشت از : ریشه‏یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۹۰ - ۱۱۳ ؛ تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۵۸ - ۸۲ ] اولین رهبر سمخا را می‏توان علی اصغر بدیع‏زادگان دانست. «مسعود رجوی» زمانی کهصفحۀ ۱۱۱در سال ۱۳۵۰ بازداشت شد، او را به ساواک چنین معرفی کرد (لو داد): « اصغر را هم در کوه شناختم. فردی بود در سطح بالا، بعداً در اثر اشتباهی که‏خودش کرد فهمیدم که هم مهندس است و هم استادیار دانشکده فنی و نام‏واقعی‏اش بدیعی یا ودیعی است. [اعضای سازمان به دلایل امنیتی، اسم واقعی خودرا از یکدیگر مخفی نگه می‏داشتند.] او بتازگی از خارج به ایران بازگشت. مدت‏زیادی هم در اروپا بود و مکاتبات مابا خارج از طریق او بود. اصولاً اطلاع اصلی را ازمسائل خارج او داشت. در منزل ما زندگی نمی‏کرد و در تهران خانواده و منزل‏شخصی داشت. حدس می‏زنم که اصلیت او باید اصفهانی باشد. بعد از بازگشت ... به‏ایران مسائل مربوط به خارج با او بود. [او زمانی که از خارج - بیروت - به ایران آمد، با خود] مقداری مهمات و اسلحه آوردکه من نه آن را دیدم و نه مطلعم فقط می‏دانم که در ته یک ساک جاسازی شده بود.... قد کوتاه سیه چرده یا سبزه - مو فلفل نمکی - چشم مشکی - ما فقط یک نوع‏جوهر نامرئی داشتیم - و آن را اصغر به من داد . [ - اسناد و مدارک سخن می‏گویند ، انتشارات گروه توحیدی شریف ، تبریز ، اسفند ۱۳۵۸ ، صفحات مختلف ] به این ترتیب، ساواک، علی اصغر بدیع‏زادگان را به کمک رجوی شناسایی، دستگیر و پس‏از یکماه شکنجه اعدام کرد[ - تاریخچهء سازمانهای چریکی در ایران ، ص ۶۲ ، ۶۳ ] رجوی به معرفی شخص فوق بسنده نکرد و تا آنجا که‏می‏دانست، با ساواک همکاری کرد و افراد زیادی را لو داد که بیشتر آنها دستگیر واعدام‏شدند. رجوی به عضویّت ساواک در آمد و ساواک نیز در پاداش این خوش خدمتی‏ها باارسال چند نامه به دادستانی ارتش - که بیشتر آنها به امضای شخص نصیری رئیس ساواک بود- رجوی را به عنوان همکار خود معرفی و وی را از مجازات مرگ نجات داد[ - گذری از ماهیت تا عملکرد ، منافقین ، قسمت دوّم ؛ مسعود رجوی ، صفحات مختلف ] رجوی، رهبر فعلی سمخا، از دانشجویان رشته فنی در یکی از دانشگاههای تهران بود. اودر ابتدای همکاری خود با سازمان در جهت تدوین جزوات ایدئولوژیک با حنیف‏نژادهمکاری می‏کرد و ضمن فعالیت در گروه سیاسی، مسؤولیت بخش تبلیغات را نیز بر عهدهصفحۀ ۱۱۲داشت. رجوی پس از پیروزی انقلاب مدعی شد که شکنجه‏ها دیده و از میان دود و آتش و خون،سالم بیرون آمده و به قدری مقاومت کرده که بازجوها از شنیدن نامش به خود می‏لرزیده‏اند.این ادعاها برای کسانی که سالها او را در زندان دیده و از امتیازات ویژهء پلیس مخفی شاه برای‏او مطّلع بودند خنده‏آور بود. رجوی در پی آن بود که در انتخابات ریاست جمهوری ایران‏شرکت نماید، لکن به دلیل آنکه به قانون اساسی[ - سازمان منافقین انتخابات قانون اساسی را تحریم کرده بود ] رأی نداده بود، در توطئه خود موفق نشد. رجوی ناامید نشد و خود را به بنی‏صدر نزدیک کرد و با غرور احمقانهء خود در تظاهر به‏دفاع از بنی‏صدر، به نظام جمهوری اسلامی اعلام جنگ مسلحانه داد و پس از ارتکاب‏جنایات فراوان، همراه بنی‏صدر که با لباس زنانه استتار شده بود، توسط معزّی خلبان شاه‏معدوم از ایران فرار کرده، به فرانسه رفت. رجوی در فرانسه به طور مرتب به خبرنگاران قول می‏داد که رژیم ایران ظرف دو یا سه‏ماه آینده سرنگون خواهد شد. ولی در فرانسه، اختلافاتش با بنی‏صدر بالا گرفت و جنگ‏لفظی شدیدی را علیه هم در نشریات وابسته به خود راه انداختند؛ روز به روز فاصله سیاسی‏آنها بیشتر شد و بنابراین دلیلی برای ادامه ازدواج سیاسی هم باقی نماند و رجوی دختربنی‏صدر را طلاق داد. منافقین در نهایت به این نتیجه رسیدند که برای ایجاد فشار مضاعف بر انقلاب اسلامی وسقوط آن راهی جز همکاری علنی و رسمی آنها با صدام نیست. بر این اساس، رجوی به‏عراق رفت. تلویزیون عراق، تصویر رو بوسی وی با صدام را پخش کرد. اعضای منافقین هم‏به تدریج در عراق مستقر شدند و رجوی سعی کرد با استفاده از نیروهای سازمان برای‏رسیدن به اهداف پلید خود ارتش تشکیل دهد. پس از مدّتی، انقلابی ایدئولوژیک (به تعبیر خودش) به راه انداخت و آن، این بود که ازمهدی ابریشم‏چی (از اعضای مرکزیت منافقین) خواست زنش را طلاق دهد تا او بتواند بافاصله یک روز با او ازدواج کند! رجوی می‏گفت زن ابریشم‏چی چون مسؤول بخش زنانصفحۀ ۱۱۳سازمان شده است، بنابراین باید بدون این که ایّام عدّه مطلّقه را سپری کند زن من شود و نام‏این زنا را که موجب حرمت همیشگی می‏شود انقلاب ایدئولوژیک گذاشت و بر خلاف‏دستور صریح قرآن که می‏فرماید: « وَالْمُطَلَّقََاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ ثَلََثَةَ قُرُوءٍ ... [ - بقره ، آیهء ۲۲۸ ] « و زنان طلاق داده شده به اندازهء سه پاکی انتظار می‏برند ... » روز بعد از طلاق با زن ابریشم‏چی ازدواج کرد و چون قبلاً نیز چند بار ازدواج کرده بودیکی از مطبوعات خارجی او را «رهبر همیشه در حجله» نامید. رجوی به دلیل در پیش گرفتن روشهای ماکیاولی و نیز زن بازی، جاسوسی، بیرحمی و ...با کیانوری رهبر حزب توده قابل مقایسه است. ۳ - اعضا: اعضای منافقین افرادی کلیشه‏ای و چشم و گوش بسته هستند که سالها درمحاصرهء تبلیغاتی و آموزشی سازمان کانالیزه شده و به موجوداتی قالبی، خشک، خشن، ضدّاسلام و ضدّ روحانی تبدیل شده‏اند. تحصیلات آنها بایکدیگر تفاوت قابل توجّهی دارد.بیشتر از اقشار شهری و دانش‏آموز می‏باشند. از نظر سیاسی ضعیف و دچار وابستگی‏مضاعف تشکیلاتی و سیاسیند. ۴ - انشعابات: تا کنون چندین انشعاب در سمخا صورت پذیرفته است که مهمترین آنهاعبارت است از: الف - انشعاب میثمی: این انشعاب توسط لطف‏الله میثمی در سال ۱۳۵۶، در درون زندان‏صورت گرفت. رجوی بعدها گفت که او را به دلیل گرایشهای راستگرایانه اخراج کرده است.میثمی‏ها «نهضت منافقین» را به وجود آوردند. اعضای اصلی این نهضت را سیدمهدی غنی،مسعود حقگو، محمد توکل و پرویز یعقوبی تشکیل می‏دادند. آنها دلیل انشعاب را انحراف‏سمخا از اهداف اولیه خود عنوان کردند. نهضت منافقین در دوران قائم مقامی آقای منتظری‏بسیار سعی کرد از طریق سیدمهدی هاشمی به ایشان نزدیک شود و در این راه موفقیتهایی نیزکسب کرد که خوشبختانه با روشن بینی امام خمینی (ره) و عزل به موقع آقای منتظری ازصفحۀ ۱۱۴بسیاری توطئه‏ها جلوگیری شد. نهضت منافقین با ولایت فقیه مخالف است و چند بار سعی کرده است تا نظم مجامع‏مختلف بویژه کارخانجات را بر هم بزند و مردم را نسبت به آیندهء نظام جمهوری اسلامی‏بدبین کند[ - ریشه‏یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۱۱۴ - ۱۱۵ . ( با مقداری اضافه )] ب - انشعاب پیکار: از آنجا که سازمان منافقین قصد داشت در جریان انقلاب اسلامی‏مجدّداً خود را مسلمان نشان دهد و این امر مطلوب برخی اعضا نبود، آنها از سمخا جدا شدندو در پاییز ۱۳۵۷ سازمان «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را تأسیس کردند. رهبر آن حسین‏روحانی بود و اعضای اصلی آن را تقی شهرام، بهرام آرام، مصطفی شعاعیان، تراب‏حق‏شناس، آلادپوش، علیرضا زمردیان، زین‏العابدین حقانی، علی‏محمد تشید و علیرضاتشید تشکیل می‏دادند[ - همان ، ص ۱۱۲ - ۱۱۳ ]چگونه؟ سمخا از کثیف‏ترین و رسواترین شیوه برای رسیدن به اهداف خود استفاده کرد؛ ازروابط نامشروع و فحشاء مفرط درون سازمان تا انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک و از قتل وغارت و کشتار مردم بی‏گناه و معمولی تا ترور مسؤولین مملکتی (۷۲ تن شهیدان حزب‏جمهوری اسلامی و شهیدان رجایی و باهنر) و حتی ترور اعضای ناراضی خودش؛ ازجاسوسی برای صدام تا همکاری رسمی و علنی با امپریالیسم جهانی. این سازمان با استفاده از شلوغیهای روزهای نخستین پیروزی انقلاب، عناصر نفوذی‏قابل توجّهی در سطح بالایی از مسؤولیتها جای داد که شهادت ۷۲ تن توسط یکی از آنها وشهادت رئیس جمهور و نخست‏وزیر توسط یکی دیگر انجام گرفت[ - انفجار اخیر توسط کشمیری ، مشاور امنیتی آقای رجایی صورت گرفت . او بعدها در رادیوی انگلیس گفت که من می‏خواستم امام را ترور کنم ، اینکه مهم نبود ! لکن به هنگام دیدار آقای رجایی با امام که من هم همراه آقای رجایی رفتم و در آخرین پست بازرسی ، به دلیل سماجت پاسدار محافظ در بازرسی کیف ، من برگشتم ]صفحۀ ۱۱۵چرا؟ ۱ - دوری از روحانیت: هسته‏های اولیه منافقین، به این دلیل به نفاق کشیده شدند که‏با وجود اینکه شناخت صحیحی از اسلام نداشتند و از نظرات روحانیت متعهد هم استفاده‏نمی‏کردند، خود را تحت تأثیر بنیان‏گذاران التقاطی اولیه سازمان قرار دادند و در نهایت به‏آنجا رسیدند که تنها تفاوت آنها با گروههای کمونیستی، داشتن یک روکش اسلامی وعوامفریبانه بود. ۲ - خوشبینی به کفار: مطالعات اولیه منافقین از کتب مارکسیستی بر مبنای انتقادی انجام‏نشد. آنها تحت القاءات رهبری سازمان فکر می‏کردند که علم مبارزه در مارکسیسم نهفته‏است و با خوشبینی خواستند راه مبارزه را از مارکس و پیروان او یاد بگیرند و در همان حال‏دین خود را نیز حفظ کنند. ۳ - عدم شناخت صحیح از رهبری سازمان: اگر کادرهای اصلی سازمان از مبانی‏التقاطی و روابط مشکوک بنیانگذاران سازمان مطلع بودند و اعضای بعدی سازمان رجوی رادرست می‏شناختند، به احتمال قوی از او پیروی نمی‏کردند و دنیا و آخرت خود را به رسوایی‏نمی‏کشاندند.



گروهک فرقان‏ چه زمانی؟ ۱ - تولّد: در حدود سال ۱۳۵۵ که مبارزهء رژیم شاه با گروههای چریکی بسیار سخت‏شد، مارکسیست‏ها، از دوسو ضربه خوردند؛ هم از جانب رژیم و هم از جانب مردم. این بودکه گرایش ظاهری مارکسیست‏ها به اسلام افزایش یافت. آنها با استفاده از برخی متشابهات‏متون اسلامی که قابلیّت برداشتهای مختلف را داشت، سعی می‏کردند اسلام را به صورت یک‏دین مارکسیستی! تفسیر کنند، به طوری که در نهایت با مسخ هویت واقعی مکتب اسلام، بجزپوسته ظاهری و یا حتی یک اسم تنها، از اسلام چیزی باقی نماند. برخی از خودباختگان‏فرهنگ و تمدّن غربی نیز همین کار را دانسته یا نادانسته انجام می‏دادند. این کار مشترک -مسخ واقعیت اسلام - هر دو گروه غربزده و شرقزده را به یک دیگر نزدیک کرد. در خفقان نظام شاهنشاهی، امکان عملی نزدیک شدن به گروههای التقاطی موجود وجودنداشت، از این رو تشکیل یک حزب جدید لازم می‏نمود. هسته‏های اولیه گروه جدید تحت‏عنوان جلسات تفسیر قرآن، درس نهج‏البلاغه و صحیفه سجادیه در منطقه خانی‏آباد و میدان‏شوش تهران به آهستگی پا گرفت. این درسها در سال بعد (۱۳۵۶) به مسجد اعظم قلهک‏منتقل شد. در آنجا افراد بیشتری بودند که آمادگی پذیرش عقاید سخیف التقاطی را داشتند[ - ریشه‏یابی مختصری از تاریخچهء گروهها ، ص ۱۲۰ . (برداشت)] با آغاز انقلاب اسلامی و آزادی فعالیّتهای سیاسی، گردانندگان جلسات مزبور که باسازمان منافقین اعتقادات یکسانی داشتند، جهت تشکّل بیشتر به منافقین رجوع کردند.منافقین به بررسی عقاید آنها پرداختند و چون آنها را تندروتر [و احمق‏تر] از خود یافتند، به‏فکر بهره‏کشی از آنان افتادند. منافقین می‏دانستند که امام خمینی (ره) و بسیاری از یاران نزدیک او پی به چهرهء زشت وکفرآمیز آنها برده‏اند و مطمئن بودند با حضور این افراد در سازمان نمی‏توانند به مقاصد پلیدخود برسند، از این رو، از هسته‏های اولیه گروه فرقان خواستند با نام جداگانه‏ای فعالیت کردهصفحۀ ۱۱۹و منتظر دستورات بعدی باشند. به این ترتیب در سال ۱۳۵۷ گروه فرقان فعالیت نحس خودرا آغاز کرد. ۲ - رشد: گروه فرقان همچنان به جلسات خود ادامه داد و سعی کرد با جذّابتر نمودن‏سخنان خود و جوان‏پسند نمودن آنها، تعداد بیشتری از جوانان ساده لوح را فریب دهد ولی‏توفیق زیادی به دست نیاورد. پیروان تفکر التقاطی، بیشتر سازمان منافقین را که پرآوازه ومشهور بود، ترجیح می‏دادند. بیچاره سران فرقان! که نمی‏توانستند راز خود را در یکی بودن‏با منافقین، بنابه دستور سازمان افشا کنند. در روزهای نخست سال ۱۳۵۸ دستورات مرکزیت منافقین به فرقان رسید: لیستی شامل‏نام ۲۲ نفر روحانی و پانزده نفر غیر روحانی که مانع از به قدرت رسیدن منافقین بودند.روحانیون عبارت بودند از آیة اللّه مطهری، حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی، حجة الاسلام‏ربانی شیرازی و ... غیر روحانیون، آقایان مهدی عراقی، اسداللّه لاجوردی، محمد کچوئی و... [ - خبر فوق سه هفته قبل از اجرا به مسؤولین امر اطلاع داده شد . خبر به شهید مطهری نیز رسید ، لیکن به دلیل ضعف برنامه‏های حفاظتی ، برخی توطئه‏های فرقان به ثمر رسید. نگاه کنید به : غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۸۵ ، ۸۶ ]چه کسانی: ۱ - بنیانگذاران: اکبر گودرزی و علی حاتمی. ۲ - رهبران: به دلیل کوتاهی عمر سازمان فرقان، همان بنیانگذاران، رهبران فرقان نیزبودند. علی حاتمی معلّم در مدرسه جهان‏آرا و گرداننده مسجد خمسه در تهران بود. اکبصفحۀ ۱۲۰گودرزی خط عقیدتی گروه را ترسیم می‏کرد. او قرآن را تفسیر می‏کرد و نهج‏البلاغه وصحیفه سجادیه را درس می‏داد. به دلیل اهمیت نقش گودرزی در فرقان، بیشتر به معرفی اومی‏پردازیم؛ نکاتی از چگونگی تفسیر گفتن وی را بیان می‏کنیم تا او و در حقیقت گروهش رابهتر بشناسیم و تفکّر التقاطی را سریعتر تشخیص دهیم. فرقانیها در زمینهء تفسیر قرآن، علم زیاد را برای مفسّر مضرّ می‏دانستند! رجوع به احادیث‏اهل بیت (ع) برای فهم معانی قرآن را قبول نداشتند! رجوع به تاریخ صدر اسلام و شأن نزول‏آیات را نیز لازم نمی‏شمردند! به مفسّران بزرگ قرآن توهین می‏کردند! آنها بشدّت تحت‏تأثیر ابداعات فکری دکتر شریعتی قرار داشتند و قرآن را بر اساس جبر تاریخی (فلسفه‏مارکس) تحلیل می‏کردند و «معاد» و آخرت را به «نظام عادلانه سوسیالیستی» تفسیرمی‏کردندکه در همین دنیا برقرارمی‏شود و به تعبیر استاد شهید مطهری: « ... در این تفسیر همهء نامها مذهبی است و ابتدا جلب توجه می‏کند. از قبیل الله،توحید، نبوّت، وحی، ملک، آخرت، بهشت، دوزخ، روح، نعیم، عذاب، توکل، صبر،تکامل، انقلاب ... اما همین که به عمق و ژرفای برداشتها وارد می‏شویم همه از نظرناپدید می‏شوند و به جای اینها معانی و مفاهیم دیگری جایگزین می‏گردند و جزلفظ، چیزی باقی نمی‏ماند. عجیب این است که ادعا می‏شود ما می‏خواهیم فرهنگ اسلامی را فرهنگی انقلابی‏کنیم. شگفتا! آیا انقلابی بودن و یا به نظر شما انقلابی شدن فرهنگ اسلامی درگرو این است که محتوای معنوی آن را از آن بگیریم و محتوای مادی جایگزین آنهاسازیم؟! آیا انقلاب منحصر به انقلاب شکم و انقلاب ناشی از محرومیت و موضع‏طبقاتی است؟ آیا پیغمبر اسلام انقلاب سر و انقلاب روح و قلب بر پا نکرد؟ [ - علل گرایش به مادیگری ، ص ۵۲ ] ۳ - اعضا: اعضای فرقان را جوانان ساده لوح و کج فهم تشکیل می‏دادند که بعضی از آنهابا شعار خدمت به قرآن، بزرگترین پاسداران قرآن را شهید کردند. خاستگاه اجتماعی بیشترآنها از اقشار نیمه مرفّه جامعه بود و به لحاظ علمی، تحصیلات قابل توجهی نداشتند. صفحۀ ۱۲۱چگونه؟ ۱ - ترور سرلشکر قرنی: در سوّم اردیبهشت ۱۳۵۸ به جرم اقدام برای سرکوبی‏گروهکهای ضدّ انقلاب در کردستان در دوران ریاستش بر ستاد مشترک ارتش جمهوری‏اسلامی ایران. ۲ - ترور آیة الله شهید مطهری: فرقان که از نقد علمی تفسیرش درمقدمه کتاب «علل‏گرایش به مادیگری» استاد، سخت خشمگین شده بود و جوابی منطقی برای کتاب استادنداشت، در شب یازدهم اردیبهشت ۵۸، با شلیک سه گلوله در مغز شهید مطهری، منطق‏زشت خود را آشکار کرد و فیلسوف بزرگ اسلامی و اولین رئیس شورای انقلاب را به‏شهادت رسانید. ۳ - ترور ناموفق حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی: به گزارش این حادثه در اسناد لانه‏جاسوسی آمریکا توجه کنید: « (خیلی محرمانه - غیر قابل رؤیت برای بیگانگان) در چهارم خرداد ۱۳۵۸، فرقان‏کوشش کرد که حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی، یک رهبر مذهبی سر سخت ضدکمونیست را به قتل برساند. او بطور جدّی در نزاعی با دو مرد مسلح که به داخل‏خانه وی در تهران، هنگامی که وی مشغول نماز بود، یورش بردند، مجروح گردید.رفسنجانی یار نزدیک (امام) خمینی است و گزارش شده که عضو شورای انقلاب‏است. ... (امام) خمینی گفت که «آمریکا و سایر ابر قدرتها باید بدانند که با چنین‏کوششهای احمقانه نمی‏توانند انقلاب ما را از بین ببرند» در پیامی به ملت در هفتم‏خرداد ۱۳۵۸، دادگاه انقلاب اسلامی تهران گفت که فرقان توسط رئیس پیشین سیا،ریچارد هلمز که بعداً به عنوان سفیر در ایران خدمت کرد، تشکیل شده است. در هشتم خرداد ۱۳۵۸ فرقان نیّت خود را برای کوشش دیگری در بقتل رساندنصفحۀ ۱۲۲رفسنجانی اطلاع داد. بطوری که گزارش شده (امام) خمینی و سایر رهبران مذهبی‏که در لیست مرگ فرقان هستند، امنیّت خودشان را قوی‏تر کرده‏اند. ... [ - احزاب سیاسی در ایران ، مجموعه اسناد لانه جاسوسی ، ج ۳ ، ص ۳۳۶ - ۳۳۷ ] ۴ - ترور ناموفق آیة اللّه موسوی اردبیلی: این ترور با بمب کنترل از راه دور انجام شد.اتومبیل ایشان در دو سه متری بمب توقف کرد، راننده می‏خواست از خلوت بودن خیابان‏سمت راست آگاه شود. تروریست‏ها در این هنگام بمب را منفجر کردند که فقط به جلوی‏اتومبیل ایشان کمی آسیب رسید[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۵ - ترور تقی حاجی طرخانی: او که از مبارزان سرسخت علیه رژیم پهلوی و بنیانگذارمسجد قبابود، در هفدهم تیر ۱۳۵۸ ترور و شهید شد[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۶ - ترور ناموفق حجة الاسلام سید رضی شیرازی: ایشان که رئیس کمیته منطقه سه‏تهران و امام جماعت مسجد شفا بودند در ۲۵/۴/۱۳۵۸ پس از نماز ظهر و عصر، به هنگام‏بازگشت به منزل، ترور و مجروح شدند[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۷ - ترور بهبهانی واعظ معروف: در ۳۰/۴/۱۳۵۸ در جلوی درب منزلشان به شهادت‏رسیدند[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۸ - ترور شهید عراقی و پسر شهیدش حسام: حاج مهدی عراقی رئیس مالی مؤسسه‏کیهان و یکی از یاران قدیمی امام خمینی در چهارم شهریور ۱۳۵۸ به همراه پسرش ترور شدو به شهادت رسید[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۹ - ترور آیة اللّه قاضی طباطبائی: از یاران قدیمی امام در خطهء آذربایجان، به هنگامی که‏رهسپار مسجد بودند، در ۱۲/۸/۱۳۵۸ ترور و شهید شدند[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۱۰ - ترور حجة الاسلام دکتر مفتح: دکتر مفتح رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی‏بود که در ۲۷/۹/۱۳۵۸ در محل دانشکده به همراه دو پاسدار محافظش ترور شد و به شهادت‏رسید[غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۹۷ - ۱۰۰ ] ۱۱ - ترور ناموفق آیة اللّه خامنه‏ای: آیة اللّه خامنه‏ای که در آن زمان امام جمعه تهران ونمایندهء امام در شورای عالی دفاع بودند، در تاریخ ۶/۴/۱۳۶۰ بر اثر انفجار بمبی که داخل‏صفحۀ ۱۲۳ضبط صوت قرار داده شده بود مجروح شدند. بر قسمتی از بدنهء ضبط صوت منفجر شده باماژیک نوشته شده بود: «هدیه گروه فرقان[ - غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ ، ص ۱۰۰ ]چرا؟ ۱ - دوری از روحانیّت: فرقانی‏ها تحت تأثیر القاءات دکتر شریعتی و منافقین با امام‏امّت رضوان الله تعالی علیه و روحانیت اسلام دشمن شدند. در نتیجه از فهم واقعی اسلام‏دور گشتند و به انحراف کشیده شدند. از نظر سیاسی دقیقاً همان طور عمل کردند که خواست‏ابر قدرت بیرحم غرب و شیطان بزرگ بود و از نظر فکری درست به همان صورت به تحلیل‏حوادث پرداختند که مطلوب ابر قدرت تجاوزگر شرق بود و البته بهره‏گیری از نظریه‏های‏یک ملحد یهودی تبار (مارکس) برای تفسیر قرآن و متون اسلامی که تحت تأثیر منافقین‏انجام می‏گرفت، نتیجه‏ای بهتر از این نمی‏داد. ۲ - فریب خوردن از چرب زبانی‏ها:اعضای فرقان گول چرب زبانیهای رئیس خود راخوردند که با به هم بافتن آسمان و ریسمان و دهها مطلب دروغ و خلاف واقعیت، خود رایک‏فرد معصوم، کاشف شیوهء نوین تفسیر قرآن و ... معرفی می‏کرد. اگر آنان مقداری تعقّل‏می‏کردند، چنین نمی‏شدند.



انجمن حجتیه‏ چه زمانی؟ ۱ - تولّد: در دوران نخست وزیری مصدق، بویژه در اواخر سال ۱۳۳۱ و اوایل سال‏۱۳۳۲ که ملّی‏گرایان و مذهبی‏ها با یکدیگر اختلاف پیدا کرده بودند، یک فرقه که در زمان‏قاجاریه دست ساخته استعمار بود، خود را با نام شوم بهائیت معرفی می‏کرد، فرصت عرض‏اندام پیدا کرد و تبلیغات گسترده‏ای را آغاز نموده و در این راه موفقیّتهایی به دست آورد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نوعی سرخوردگی از مبارزات سیاسی در میان نیروهای‏اسلامی پدیدار شد. آنان با زحمت فراوان توانسته بودند مصدّق را به نخست وزیری‏برسانند. هنوز مدّت زیادی نگذشته بود که مصدّق به روحانیت پشت کرد و با نیروهای‏اسلامی در افتاد، طبعاً مردم او را رها کردند و بازوان حمایتهای مردمی دست از یاری مصدّق‏برداشتند. کودتا انجام شد. مصدّق رفت و شاه برگشت. بازگشت شاه به معنی ضرر مضاعف‏برای نیروهای مذهبی بود که به اعتزال و کناره‏گیری سیاسی برخی از آنها انجامید. سرخوردگی مزبور در کنار ظاهر مشروع مبارزه با بهائیت، زمینه‏های مناسب جهت‏تشکیل انجمن حجتیه را ایجاد کرد و این انجمن در سال ۱۳۳۵ تأسیس شد. اسم کامل آن‏«انجمن خیریّه حجتیه مهدویه» بود که در این درس به اختصار، انجمن یا انجمن حجتیه‏نامیده می‏شود. ۲ - رشد: انجمن حجتیّه به این دلیل که حریم حکومت شاه را رعایت می‏کرد و الزاماً درمبارزه با بهائیت، بهائی‏های دربار شاه را استثنا کرده بود، خطری برای رژیم سلطنتی نداشت.بلکه چون نیروهای جوان و مبارز احتمالی را هم به مبارزه با یکی از شاخ و برگهای درخت‏تنومند استعمار مشغول می‏کرد و از پرداختن به اصل درخت و ریشه‏های آن بازمی‏داشت،مورد تأیید حکومت شاه نیز بود. بخصوص که خسارتهای وارده به همان شاخه هم به توسطبهائیهای قدرتمند دربار جبران می‏شد. از این رو، هیچ مانعی در راه رشد انجمن حجتیه به‏چشم نمی‏خورد. انجمن حجتیه برای جذب جوانان مذهبی و تأمین هزینه‏های جاری به تأیید رسمی وکتبی علما و مراجع نیاز داشت. از این رو، کارگزاران انجمن سازمان خود را به گونه‏ای زیبا دصفحۀ ۱۲۷سؤالات کتبی خود مطرح می‏ساختند و بعد خواهان تأیید معنوی و مالی انجمن می‏شدند ومعمولاً به خواسته خود می‏رسیدند. انجمن حجتیه بر اساس ماهیت خاصّ، زمان تشکّل و اهداف آن دارای نیروهای متفاوتی‏بود. از مذهبی‏های متدیّن تا معدودی از رجال نظامی و سیاسی رژیم شاه! از جوانان سطحی وسریع التأثیر جامعه تا پخته‏مردان سیاسی کاری که با چشم‏های تیزبین خود هم موشکافی‏می‏کردند و هم حکم صادر می‏کردند و هم اجرا می‏نمودند! از معتقدین واقعی به حضرت‏ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تا کسانی که وقتی کار به جاهای باریک می‏کشیدپشت‏پا زدن به همهء اصول برایشان راحت‏تر از تحمّل سختیها بود! و هرگز بوی «تقوا» از آنهابه مشام نمی‏رسید. رهبری این انجمن پس از انقلاب بسختی کوشید تا آن را با عموم ملّت هماهنگ بنمایاندولی فشار نیروهای مستقل و خودخواهی که در زوایای انجمن رخنه کرده بودند آرام آرام‏چنان اوج گرفت که حتی همان رهبری را هم به موضعگیری تند و پرخاشگریهای غیرمسؤولانه در برابر انقلاب کشانید. این پرخاشگریها که از چشمان تیزبین و ژرف‏نگر امام راحل (ره) مخفی نبود، کم‏کم آنچه‏را که لااقل از نظر تئوری می‏توانست به بازوی توانمندی در جهت انقلاب تبدیل شود، ازنظر واقعی به عضو بیماری تبدیل کرد که چاره‏ای جز جرّاحی آن نبود و این جرّاحی را همان‏طبیب مهربان انجام داد که همواره انقلاب را در حسّاسترین مراحل آن نجات بخشیده بود. امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین بار تذکراتی را به صورت‏محرمانه و یا با کنایه به انجمن دادند، لیکن مشکل حل نشد و سرانجام در پیام ۳/۱۲/۱۳۶۷خود به جامعهء روحانیّت به طور مفصّل از وجود جمودگرایی در میان برخی از روحانیون‏ناآگاه و یا آگاه و وابسته گلایه فرموده، با نام بردن از انجمن حجتیه به عنوان یکی از مظاهر این‏جریان، به طور صریح آن را و خط عمومی آن را که خطّ تحجّر باشد محکوم نموده، چگونگی‏عمل آنان را ریختن آبروی اسلام و مسلمین و شکستن پشت پیامبر(ص) و اهل بیت عصمتصفحۀ ۱۲۸و طهارت معرفی کردند[ - نگاه کنید به پاسدار اسلام ، ص ۴ - ۱۲ ، شمارهء ۸۸ ، ( فروردین ۱۳۶۸ )] ۳ - مرگ: انجمن حجتیه با حکم امام خمینی (ره) که دستور فرمودند مردم به عنوان‏اعتراض به سفاکیهای رژیم شاه از چراغانی نیمه شعبان سال ۱۳۵۷ خودداری کنند مخالفت‏کرد و بدین وسیله سیر نزولی خود را شروع کرد. امام خمینی (ره) دستور مزبور را به خاطرعزای مردم در سوگ شهیدانی که شاه آنها را به شهادت رسانده بود، صادر فرموده بود.حکومت شاه که از بازتابهای دینی این اعتصاب می‏ترسید سعی کرد به هر ترتیب که شده‏اعتصاب مزبور را نقض کند. انجمن حجتیه عملاً یار حکومت شاه شد و چراغانی مفصلّی‏برقرار کرد و به این ترتیب آبروی خود را در نزد مردم مسلمان ایران از دست داد[ - نگاه کنید به سخنان امام خمینی (ره) در ابتدای همین درس ] از سوی دیگر، در پی سخنان امام خمینی (ره) در ۲۱/۴/۱۳۶۲ که در آن آمده بود: « یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تاحضرت صاحب بیاید، حضرت صاحب مگر برای چی می‏آید؟ حضرت صاحب می‏آیدمعصیت را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات [کج رویها] را برداریداین دسته‏بندی‏ها را برای خاطر خدا، اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان، اگر ملّی‏هستید، این دسته‏بندی‏ها را بردارید و در این موجی که الان این ملت را به پیش‏دارد می‏برد، در این موج خودتان را وارد کنید و بر خلاف این موج حرکت نکنید که‏دست و پایتان خواهد شکست. [ - صحیفهء نور ، ج ۱۸ ، ص ۳۶ و ۳۷ ] انجمن حجّتیه چون فکر کرد این سخنان با آنها مرتبط است، در ۱/۵/۱۳۶۲ با صدوراطلاعیه‏ای اعلام کرد که کلیه جلساتش تعطیل شده است. به نوشته یکی از مسؤولان دفتر امام‏خمینی، اطلاعیه را به امام نشان دادیم و گفتیم انجمن اعلام انحلال کرده است. به هنگام‏قرائت متن اعلامیه، وقتی به کلمه تعطیل برخورد شد، با تبسّم فرمودند: « تعطیل غیر از انحلال است. اینکه فایده ندارد. ... این کار اثری ندارد. آنها که فاسصفحۀ ۱۲۹هستند، کار خودشان را می‏کنند. ... [ - در سایه آفتاب : یادها و یادداشتهائی از زندگی امام خمینی قدس سره ، محمد حسن رحیمیان ، ص ۲۲۹ ، مؤسسه پاسدار اسلام ، قم ، چاپ سوّم ، ۱۳۷۱ ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: بنیانگذار اصلی انجمن حجتیه، شیخ محمود حلبی بود[ - رویدادها و تحلیل ، ش ۵۷ ، ص ۳۷ ] ۲ - رهبران: در تمام مدّت زندگی انجمن حجتیه، رهبری آن با شیخ محمود حلبی بود. دراین اواخر، به دلیل سنّ زیاد وی، کارهای اجرایی انجمن توسط شخصی به نام سید حسن‏افتخارزاده صورت می‏گرفت. سید حسن افتخارزاده از اعضای انجمن شاهنشاهی فلسفه‏بود. انجمن مزبور، زیر نظر فرح پهلوی کار می‏کرد. افتخارزاده در سال ۱۳۶۷ به دلیل اهانت‏به شهدا و برخی از مقدّسات دینی دستگیر شد[ - همان ، ص ۳۸ و ۳۷ ] ۳ - اعضا: انجمن حجتیه در میان اقشار مختلف جامعه، افرادی را جذب کرده بود. سطح‏سواد، درآمد و مسؤولیتهای سیاسی آنها با یکدیگر، تفاوتهای زیادی داشت. از سرهنگ ومهندس گرفته تا محصّل معمولی در انجمن حجّتیه عضویت داشتند. ۴ - انشعابها: انجمن حجتیه تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد انشعاب قابل توجّهی‏نبود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در نیمهء شعبان ۱۳۵۹، آقای طیّب، که مسؤول‏کنفرانسهای انجمن حجتیه بود، انشعاب کرد و همراه دوستانش، گروهی با نام «عباد صالحصفحۀ ۱۳۰تشکیل داد. این گروه، شش ماه پس از تشکیل، با انتشار یک بیانیه خود را منحل نمود. در بیانیهءانحلال گروه عباد صالح آمده بود: « ما قصد داریم در جمهوری اسلامی خدمت کنیم و در این راه احتیاج به وجود گروه‏ودستهء خاص نمی‏باشد. [ - رویدادها و تحلیل ، ش ۵۷ ، ص ۴۰ و ۴۴ ]چگونه؟ ۱ - توجه به مسائل فرعی: انجمن حجتیه با اعضای سطح پایین فرقهء بهائیت بحث‏می‏کرد و طبعاً از برخورد با سران آنان که در دربار شاه و کابینهء هویدا و ... صاحب موقعیّت‏بالایی بودند، اجتناب می‏نمود. ولی پرداختن به مسألهء بهائیت، به عنوان یک فرقهء استعمارساخته، در شرائطی که سراسر کشور در کار مبارزه‏ای خونین و فراگیر با ریشه‏های استعمارشده بود، معنایی جز تقدیم مسائل فرعی بر اصلی نداشت. ۲ - مخالفت با مبارزه علیه طاغوت: انجمن حجتیه برای اینکه در شرائط ستمشاهی‏بتواند دوام بیاورد خودش را از شرکت در فعالیتهای مبارزاتی علیه رژیم شاه بازمی‏داشت‏ولی این شیوه کم‏کم در آن انجمن به اصلی بنیادین تبدیل شد و اساسیترین علت انحراف رانیز باید از همین جا جستجو کرد. اعضای انجمن (درست مثل یهودیانی که خود را همواره بندگان برگزیده خداونددانسته‏اند) خود را همیشه از اصحاب خاص امام زمان (عج) و دوستداران حقیقی آن‏حضرت تلقی نموده و دیگران را در این زمینه بیگانه یا بی‏تفاوت می‏شمردند و کم‏کم ازجامعه انقلابی جدا شدند و گاهی به حرکتهای انقلابی هم اعتراض می‏کردند و بر اساس‏محکهای انجمنی خود آنها را به «خوب و بد» یا «درست و نادرست» تقسیم می‏کردند و گاهی‏هم رسماً بباد انتقاد می‏گرفتند و در حقیقت به مبازره علیه مبارزه می‏پرداختند. شاید امام‏خمینی (ره) در این رابطه‏هاست که می‏فرمایند: صفحۀ ۱۳۱« ... ترویج تفکّر « شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمی‏توان در مقابل‏توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلّف به جهاد و مبارزه نیستیم، و یا جواب خون‏مقتولین را چه کسی می‏دهد؟ ... و هزاران « اِنْ قُلْت » [اشکال‏] دیگر، مشکلات‏بزرگ و جان فرسایی بودند که نمی‏شد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی‏آنها را گرفت. ... در پانزده خرداد ۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بودمقابله را آسان می‏نمود بلکه علاوه بر آن از داخل جبههء خودی گلوله حیله ومقدس‏مآبی و تحجّر بود، گلولهء زخم‏زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر ازباروت و سرب، جگر و جان را می‏سوخت و می‏درید. ...[ - پاسدار اسلام ، ش ۸۸ ، فروردین ۱۳۶۸ ، ص ۱۲ ]چرا؟ ۱ - غرور تشکیلاتی: وجود تشکیلات تقریباً منسجم که با جدیدترین شیوه‏های رایج‏در جهان، سازماندهی شده بود، غرور خاصی برای برخی از مسؤولان انجمن به وجود آورده‏بود که بر آن اساس، بسیاری از انتقادات وارده را نمی‏پذیرفت. ۲ - جدا دانستن دین از سیاست: ترویج اندیشه جدایی دین از سیاست، یکی ازحرکتهای استعمار در جوامع اسلامی بوده است. این حرکت که یکی از اصول مقدّس بهائیّت‏بود متأسفانه برای انجمن هم به عنوان یک اصل استراتژیک تجلّی کرده بود و در حقیقت‏انجمن حجتیه در یکی از اصول مسائل سیاسی با بهائیت همگام شده بود و متأسفانه این تفکّرشوم کم‏کم بوسیله آنها در میان برخی از اقشار مذهبی نیز جای خود را باز کرد. ۳ - رفاه‏طلبی: رفاه‏طلبی سبب می‏شد تا برخی از مقدس‏مآبان، از جمله انجمن حجتیه، به‏برخی از روایات ضعیف از نظر سند یا متن یا دلالت، استناد کنند و آیات و روایات بسیاردیگری را نادیده بگیرند و شانه از زیر بار مبارزه خالی کنند.



هیأتهای مؤتلفه اسلامی‏ چه زمانی؟ ۱ - تولّد: آمریکا در سال ۱۳۴۰ بر شاه فشار می‏آورد تا برخی ا ز سیاستهای مطلوب‏غرب را در جامعهء ایران اجرا کند. علاوه بر این، آمریکا از شاه می‏خواست که جبهه ملّی راآزاد بگذارد و حتی دولت خود را از این حزب برگزیند. در سطح جامعه نیز مفاسد اخلاقی گسترش فراوان یافته بود. برخی از مجلّات، با اشاعه‏تصاویر، داستانها، طنزها و کاریکاتورهای مبتذل بر این فساد دامن می‏زدند و مردم متدیّن ازاین وضعیّت رنج فراوان می‏بردند. صفحۀ ۱۳۴امام خمینی نیز از وضعیّت موجود رنج می‏برد. اولین گام برای مبارزه، ایجاد وحدت درمیان مردم مذهبی بود. مردم مذهبی در قالب هیأتهای مختلف عزاداری امام حسین(ع) و نیزتعدادی از جمعیّت‏های اسلامی که مخفیانه فعالیت می‏کردند تقسیم شده بودند. نخستین گام‏برای اتحاد مردم ایجاد وحدت در میان هیأتها و جمعیّتهای مزبور بود. با تلاش تعدادی ازمبارزان، هیأتهای مؤتلفه در اواخر سال ۱۳۴۱ بنابر راهنمائی و ارشاد امام خمینی به وجودآمد[ - تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ، ۵۷ - ۱۳۲۰ ، گردآوری علیرضا ازغندی ، جزوهء درسی ، مرکز آموزش عالی تربیت مربی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ص ۱۶۰ ، خرداد ۱۳۶۸ ، ( برداشت با مقداری اضافه )] ۲ - رشد: هیأتهای مؤتلفه، از آنجا که زیر نظر مرجع بزرگ تشیّع حضرت امام‏خمینی به‏وجود آمده و اداره می‏شد، مورد اعتماد مردم قرار گرفت و به سرعت در سطح جامعه ایران،بویژه شهرهای بزرگ، گسترش یافت. هیأتهای مؤتلفه در جریان قیام پانزده خرداد، به دلیل نقش بسیار فعّال خود درسازماندهی مردم برای راهپیمایی، مورد اذیّت و آزار حکومت شاه واقع شد. این آزارها درعزم آنان برای مبارزه، خللی وارد نساخت. آنها پس از تبعید امام خمینی در سیزده آبان ۱۳۴۳،یک شاخهء نظامی در تشکیلات خود ایجاد کردند. شاخهء نظامی با توجه به سخنان امام در ۴/۸/۱۳۴۳ که در اعتراض به قانون «کاپیتولاسیون»ایراد شد و طی آن مجلس و دولت، خائن به کشور معرفی شده بود، تصمیم به مجازات خائنین‏گرفت. با توجه به اهمیت آن سخنان تاریخی و نقشی که آن سخنرانی در تبعید امام و حوادث‏بعدی در هیأتهای مؤتلفه ایفا کرد، به ذکر قسمتهایی از آن می‏پردازیم: « ... من با تأثرات قلبی روز شماری می‏کنم، چه وقت مرگ پیش بیاید (گریه شدیدحضار)، ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردند، ... استقلال ما را فروختند، بازهم چراغانی کردند، پایکوبی کردند ... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین‏رفت (گریه حضار) عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی به مجلس بردند که ... اگر یک خادم آمریکائی، یا یک آشپز آمریکائی مرجع‏تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پای خود منکوب کند، پلیس ایران حق ندارصفحۀ ۱۳۵جلو او را بگیرد! دادگاههای ایران حق محاکمه ندارد! باید پرونده به آمریکا برود و درآنجا اربابها تکلیف را معین کنند! ... ملت ایران را از سگهای آمریکائی پست‏تر کردند! ... اگر شاه ایران یک سگ‏آمریکائی را زیر [اتومبیل‏] بگیرد مورد بازخواست قرار می‏گیرد، ولی چنانچه یک‏آشپز آمریکائی شاه ایران را ... بزرگترین مقام را زیر بگیرد، کسی حق تعرض ندارد .... ملت مسلم ایران را در دنیا از وحشیها عقب مانده‏تر معرفی نمود! ... آنها بخوبی دریافتند که: اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏گذارد این ملت یک روز اسیرانگلیس و روز دیگر اسیر آمریکا باشد... اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه کند... اینهاخودسرانه چنین قرضه‏ی سنگین را بر ملت ایران تحمیل کنند... در بیت‏المال چنین‏هرج و مرجی واقع شود... مجلس به این صورت مبتذل در آید، با سر نیزه درست‏شود، تا چنین فضاحتی ببار آورد. ... دختر و پسر در آغوش هم کشتی بگیرند...دختران عفیف مردم در مدارس زیر دست جوانها باشند و زنها را به مدرسهء پسرانه ومردها را به مدرسهء دخترانه بفرستند و فساد راه بیاندازند... . نفوذ روحانی مضر به‏حال شما خائنهاست نه مضر به حال ملت ... . ... در مجلس گفتند نگذارید پرده‏ها بالا برود. معلوم می‏شود برای ما خوابهائی‏دیده‏اند از این بدتر چه خواهند کرد؟ از اسارت بدتر چیست؟ اینها چه خیالی دارند. ...اگر مملکت ما اشغال آمریکاست اعلام‏کنید پس ما را از این مملکت بیرون بریزید... . ... ما این قانون را که به اصطلاح خودشان گذرانیده‏اند قانون نمی‏دانیم؛ ما این‏مجلس را مجلس نمی‏دانیم؛ ما این دولت را دولت نمی‏دانیم؛ اینها خائنند، خائن به‏کشورند. ... خداوندا افرادی را که به این آب و خاک خیانت می‏کنند، به اسلام خیانت‏می‏کنند، به قرآن خیانت می‏کنند نابود کن... .[ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، سید جلال الدین مدنی ، ج ۲ ، ص ۸۵ - ۹۰ ] هیأتهای مؤتلفه با سرعت هر چه تمام سخنان مزبور را در سطح کشور منتشر کرد که‏موجب رسوایی فراوانی برای رژیم شد. رژیم امام را به ترکیه تبعید کرد. هیأتهای مؤتلفه درنخستین قدم به اعدام انقلابی «حسنعلی منصور» نخست وزیر وقت که بانی کاپیتولاسیون‏شده بود، همّت گماشت. صفحۀ ۱۳۶در پی کشته شدن منصور که در اوّل بهمن ۱۳۴۳ صورت پذیرفت، بیش از صد نفر ازاعضای هیأتهای مؤتلفه بازداشت شدند که چهارده نفر از آنها را در بیدادگاههای دربسته‏ای‏که حتی خانوادهء متهمین نیز حق شرکت نداشتند، محاکمه کردند. نخست شش نفر به اعدام و بقیه به حبس ابد محکوم شدند. امّا، به دلیل اعتراض علمای‏دینی، رژیم یک قدم عقب‏نشینی کرد و حکم اعدام را در مورد دو نفر اجرا نکرد. صادق امانی‏همدانی، محمد بخارائی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیک‏نژاد با روی باز شهادت را استقبال‏کردند. هاشم امانی همدانی، مهدی عراقی، حبیب الله عسگراولادی، عباس مدرسی‏فر و حیدری‏به حبس ابد محکوم شدند. آیة اللّه محی‏الدین انواری، شاه بداغلو و شهاب به پانزده سال زندان وعدّه‏ای دیگر به حبسهای دراز مدّت محکوم شدند[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ، جاما ، ص ۴ - ۵ ، حزب ملل اسلامی ، انتشارات ۲۹ بهمن ، ۱۳۵۳ ] هیأتهای مؤتلفه، در طول سالهای ۱۳۴۴ - ۵۷ به تکثیر اعلامیه‏های امام و توزیع آنها درسراسر کشور می‏پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی این تشکیلات اسلامی، شهدای‏فراوانی را در راه پاسداری از انقلاب اسلامی تقدیم کرد و بسیاری از آنان ضمن ادامه حرکت‏در مسیر گذشته، جذب حزب جمهوری اسلامی گردیدند[ - نگاه کنید به : راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، شهید دکتر باهنر: الگوی هنر مقاومت ، انتشارات واحد فرهنگی بنیاد شهید اسفند ۱۳۶۱ صفحات مختلف ]چه کسانی؟ ۱ - بنیانگذاران: نقش امام خمینی (ره) در پیدایش هیأتهای مؤتلفه به قدری مهم‏است که می‏توان ایشان را بنیانگذار اصلی این جمعیّت دانست؛ البته این جمعیّت از آغازتشکّل خود همواره کوشیده است پاس حرمت سایر مراجع معظّم تقلید رانیز نگهدارد وروابط حسنه‏ای با اساتید حوزه و علمای مهم برقرار کند[ - تحولات سیاسی و اجتماعی ایران : ۵۷ - ۱۳۲۰ ، ص ۱۶۰ . ( برداشت )] ۲ - رهبران: تصمیمات سیاسی هیأتهای مؤتلفه بخصوص در آنچه که نیاز به اجازهء ولی‏امر داشت توسط شورای روحانیت منتخب امام تأیید می‏شد. اعضای این شورا عبارت بودنداز شهید مطهری، شهید بهشتی، حجج اسلام انواری و مولائی و غفوری و البته پس از مدّتیصفحۀ ۱۳۷شهید باهنر و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی هم مرتبط شدند[ - تحولات سیاسی و اجتماعی ایران : ۵۷ - ۱۳۲۰ ، ص ۱۶۰ . ( برداشت )] ۳ - اعضا: بیشتر اعضای آن را دانشجویان، دانش‏آموزان، بازاریان، کارگران، طلاب وکارمندان جزء تشکیل می‏دادند. برخی از آنها سابقه کار تشکیلاتی در «مکتب توحید» ،«جبهه مسلمانان آزاده» ، «بازاریان مسلمان» ، «فدائیان اسلام» و ... داشتند[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ، ص ۵ و همان . ( برداشت )]چگونه؟ ۱ - سازماندهی: هیأتهای مؤتلفه از سازماندهی کار آمدی برخوردار بود. ارکان آن دردو بخش تنظیم شده بود: الف - کمیته مرکزی: از دوازده نفر انسان فعال و مسلمان ترکیب شده بود. بعضی از آنها ازاعضای با سابقه فدائیان اسلام بودند و همهء آنها در راه حفظ مکتب و آرمان، جان برکف آماده‏فداکاری و ایثار بودند. شهید حاج مهدی عراقی، شهید صادق امانی، شهید محمد صادق‏اسلامی و آقایان حبیب الله عسگراولادی و حاج مهدی شفیق و سید اسدالله لاجوردی شش‏نفر از اعضای کمیته مرکزی بودند. در میان اعضای غیر اصلی مؤتلفه نیز چهرهء کسانی نظیرشهید صفار هرندی و شهید محمد بخارائی و شهید مرتضی نیک‏نژاد و آقایان هاشم امانی و... می‏درخشد. ب - شورای روحانیت: از تعدادی روحانی آگاه به انتخاب امام (ره) تشکیل شده بود. آنهابا توجه به گزارشهایی که از کمیته مرکزی در ارتباط با مسائل مختلف دریافت کرده بودند،وظیفه سیاستگذاری را بر عهده داشتند. شورای روحانیت در برخی موارد، از امام خمینی (ره) وپس از ایشان، از آیة الله میلانی برای حل نهایی مشکلات نظر می‏خواست. از وظایف دیگرشورای روحانیت، تهیه مواد تعلیماتی و آموزشی به صورت جزوه بود. تعلیمات لازم در قالب‏حوزه‏های پنج نفره و یا جلسات ده نفره به اعضا داده می‏شد[ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج ۲ ، ص ۱۰۱ ، ۱۰۲ . ( و سایر منابع همین درس )] مباحث عقیدتی، تفسیر سیاسی‏نسبت به امور داخلی و مسائل بین‏المللی، مطالعه جنبشهای آزادیبخش و ... از مباحثی بود که دصفحۀ ۱۳۸اینگونه جلسات مورد تدریس قرار می‏گرفت[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ... ، ص ۵ ] ۲ - رساندن سریع پیامهای امام: این امر از وظایف عمده هیأتها محسوب می‏شد. آقای‏عسگراولادی از اعضای کمیته مرکزی می‏گوید: « پس از سخنرانی چهارم آبان ۴۳ علیه کاپیتولاسیون، نظر امام این بود که رژیم،یورشی در قم خواهد داشت و برای اینکه این یورش اثر منفی در حرکت اسلامی‏نداشته باشد باید مردم آگاه شوند و هیأتهای مؤتلفه متعهد شدند در یک فرصت ۴۸ساعته اعلامیه امام را که خلاصه‏ای از همان سخنرانی بود در تهران و همه‏شهرهای ایران پخش نمایند و چون تأکید امام تأکیدی بود که همه نیروهای‏اسلامی آن روز در خط امام را وادار می‏ساخت که با دقیقترین ابتکارات، اعلامیه راپخش کنند به طور بی‏سابقه‏ای انجام گرفت و با وجود کوشش رژیم، سخنان امام‏سراسر کشور را فرا گرفت و ملت می‏رفت برای یک بسیج عمومی و یک‏عکس‏العمل جدی در مقابل نفوذ آمریکا مهیا شود که سازمان امنیت با تمام توان‏بکار خود سرعت داد و با تدارک وسیعی تبعید امام را انجام داد. [ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج ۲ ، ص ۱۰۲ و ۱۰۴ ] ۳ - اعدام انقلابی: هیأتهای مؤتلفه، برای انتقاد از عملکرد خائنانه رژیم در جهت‏تصویب لایحه کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی، تصمیم به ترور شاه، منصور (نخست‏وزیر)، نصیری، ایادی (پزشک بهایی شاه)، اقبال و پانزده نفر دیگر از عوامل خائن حکومت‏جلّاد پهلوی گرفت. لیکن تنها موفّق به اعدام انقلابی منصور شدند[ - همان ] شهید محمد بخارایی در دادگاه نظامی در پاسخ به سؤال رئیس [بیدادگاه‏] که پرسید: «چرابر خلاف قرارتان که باید تیر اوّل را به شکم و تیر دوّم را به مغزش بزنید به حنجره‏اش زدید؟»گفت: « من تیر اوّل را به شکم او زدم در مغزم خطور کرد که حنجره‏ای که به آیة الله‏العظمی خمینی توهین کرده باید دریده شود. این بود که [تیر دوم را به حنجره و] تیرسوّم را به مغزش زدم. [ - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج ۲ ، ص ۱۰۲ و ۱۰۴ ]صفحۀ ۱۳۹۴ - سایر فعالیتهای مهم «مؤتلفه» قبل و بعد از ترور منصور: الف - بهمن ۱۳۴۱: تدارک و شرکت در رهبری اعتصابات علیه «رفراندم» شاهانه در ششم‏بهمن ۱۳۴۱. ب - خرداد ۱۳۴۲: تلاش در سازمان بخشیدن به تظاهرات و راهپیمایی‏های این ماه. ج - فروردین ۱۳۴۳: برگزاری مجالس جشن به دلیل آزادی امام خمینی از زندانهای رژیم‏در تهران و قم که تبدیل به مجالس افشاگری جنایات رژیم گردید. د - فروردین ۱۳۴۳: برگزاری مجلس ختم برای شهدای مدرسه فیضیه در مسجد جامع‏تهران. هـ - ۱۳۴۳: رهبری اعتصابات تاکسیرانان تهران به مناسبت گران‏شدن بنزین. و - آبان ۱۳۴۳: تدارک‏اعتصاب دربازار ومحلات جنوبی تهران به مناسبت تبعید امام خمینی. ز - ۲۱ آذر ۱۳۴۳: برگزاری اجتماعی در مسجد حاج سید عزیزالله تهران، در اعتراض به‏فجایع رژیم ونیز تبعید امام خمینی[ - اسنادی از جمعیتهای مؤتلفه اسلامی ... ، ص ۳ - ۷ ]چرا ؟ ۱ - غیرت اسلامی: اعضای هیأتهای مؤتلفه از فعّالیتهای سیاسی خود جز دفاع از حریم‏اسلام وقرآن وشناساندن فرهنگ ناب‏اسلامی به جوانان هدف‏دیگری را جستجونمی‏کردند. نیّت‏پاک در کنار شجاعت و ایثارگری سبب شد تا این تشکیلات سیاسی بر خلاف بیشتر تشکّلهای‏سیاسی دیگر به دام بیگانگان نیفتد و از خط اسلام راستین منحرف نشود. ۲ - امر رهبری: هیأتهای مؤتلفه از ابتدا به امر یک مرجع و عالم بزرگ، با تقوا و خودساخته دینی تأسیس شد و تا پایان نیز به دستورات آن امام بزرگ وفادار ماند. ۳ - پیوند دین و سیاست: از دیگر علل موفقیت هیأتهای مؤتلفه نگرش صحیح به رابطه‏دین با سیاست بود. پیوند دین صحیح و قویم اسلام با سیاست سالم امری است که سبب‏استقامت بیشترمبارزان راه ایجاد حکومت‏اسلامی در مسیر تحقّق اهداف خود می‏شد.



انقلاب اسلامی و احزاب‏ برخورد غیر خصمانه انقلاب اسلامی با احزاب ۱ - چه زمانی؟ بر اثر مشارکت وسیع اقشار مردم و رهبری خردمندانه و مکتبی امام‏خمینی، خیلی زودتر از آنچه تصوّر می‏شد، انقلاب اسلامی پیروز گردید. هنوز توطئه‏هاآشکار نشده و توطئه‏گران شناخته‏نشده بودند. دولت جمهوری اسلامی ایران در دست‏تعدادی تحصیلکردهء به ظاهر مذهبی با گرایشهای غربی اداره می‏شد. آنها مناسبترین افرادی‏بودند که در آن روزها، جهت ادارهء حکومت، شناخته شده بودند. انحرافات آنها هر چند که ازدید مسؤولان بلند پایه نظام مخفی نبود، ولی امید هدایت آنها می‏رفت. این دوره از آغازپیروزی انقلاب اسلامی شروع و تا عزل بنی‏صدر در سال ۱۳۶۰ ادامه یافت. چه کسانی؟ در این دوره با بیشتر احزاب مدارا می‏شد، از احزاب کمونیست گرفته تااحزاب آمریکایی و از احزاب التقاطی تا احزاب انحرافی. تنها با گروههایی بدرفتاری می‏شدکه با انقلاب اسلامی مستقیماً در جنگ بودند مثل گروهک فرقان، حزب دمکرات و کومله وچریکهای فدائی خلق شاخهء اقلیت. ۳ - چگونه؟ احزاب آزادی فعالیت داشتند، می‏توانستند تبلیغ کنند، عضوگیری کنند،نظرات خود را در سطح جامعه منتشر سازند، هر انتقادی را بنویسند، برای مجلس خبرگان ومجلس شورای اسلامی، کاندید شوند، هنگام انتخابات ریاست جمهوری یا نامزد معرفی‏کنند یا از نامزد دیگران حمایت کنند، در جلسات مناظرهء صدا و سیما شرکت کنند و ... . ۴ - چرا؟ هنوز خباثت بسیاری از گروهها برای افکار عمومی روشن نبود و اگر هم‏کسانی می‏دانستند، معمولاً امید هدایت آنها را در اثر انوار معنوی انقلاب اسلامی داشتند. ازسوی دیگر، کادر دولت را عناصر لیبرالی تشکیل می‏داد که نه توان قاطعیّت در برابر ضدصفحۀ ۱۴۳برخورد شدید انقلاب اسلامی با احزاب ۱ - چه زمانی؟ صدام با هماهنگی کامل عوامل آمریکا در منطقه به جمهوری‏اسلامی‏ایران حمله کرده بود. صدام را بیشتر کشورهای بزرگ و متوسط و حتی برخی کشورهای‏کوچک جهان کمک می‏کردند، و این در حالی بود که ایران از سوی همان کشورها، به‏شکلهای مختلف، تضعیف می‏شد. از سوی دیگر، ستون پنجم دشمن که حتی در مقر ریاست‏جمهوری نیز نفوذ کرده بود، سبب تضعیف بیشتر قوای مدافع میهن اسلامی می‏گردید.پیشرفت امور جنگ بسیار کند بود و باید به آن شتاب داده می‏شد. بخشی از خاک ایران‏اسلامی در دست دشمن بعثی افتاده بود و بسیج همه نیروها و امکانات برای آزادی میهن‏اسلامی ضروری بود. در این شرایط زمانی، هر گونه مخالفت بانظم و امنیّت کشورمی‏توانست ضربه‏ای باشد به جبهه دفاع از عزّت و شرف ملّت اسلامی. این دورهء زمانی ازتیر۱۳۶۰ همزمان با عزل بنی‏صدر و اعلام‏جنگ مسلّحانه منافقین‏آغاز و تا تیر۱۳۶۷ که ایران قطعنامه‏۵۹۸ سازمان ملل متحد مبنی بر برقراری آتش بس را پذیرفت، ادامه یافت. ۲ - چه کسانی؟ گروههایی که به تضعیف روحیه عمومی یا خرابکاری یا جاسوسی و یاجنگ مسلّحانه علیه جمهوری اسلامی دست زده بودند مثل انجمن حجتیه، جبهه ملّی،نهضت آزادی، حزب توده، چریکهای فدایی خلق، منافقین و ... مورد تنفر مردم و مسؤولان‏نظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند و قدری از عدالت اسلامی در مورد برخی از آنها اجراشد. ۳ - چگونه؟ روشهایی که برای برخورد با احزاب به اصطلاح سیاسی در این دورهء زمانی‏به کار گرفته شد، عبارت بودند از: الف - منع فعالیّت: فعالیت احزابی که رسماً به خدمت دشمن در آمده و به جاسوسی یامبارزه مسلحانه با نظام اسلامی برخاسته بودند به لحاظ قانونی منع شد. صفحۀ ۱۴۴ب - افشاگری: با استفاده از اسناد لانه جاسوسی آمریکا و اعضای اخراجی یا توبه‏کاراحزاب، سعی می‏شد حقایق پشت‏پرده احزاب وابسته برای مردم بیان شود. ج - دستگیری: اعضای گروههایی که امنیت جامعه را از طریق بمب‏گذاری، ترور،جاسوسی برای بیگانگان و ... به خطر می‏انداختند، دستگیر و محاکمه شدند. زندانیان درزندانها با حقیقت احزاب خود آشنا شده و به انحرافات موجود در تشکیلات خود پی بردند وبا تأیید حقانیت نظام جمهوری اسلامی، از اعمال گذشتهء خود توبه کردند و در برخی مواردنیز در دستگیری یاران سابق خود، به همکاری پرداختند. ۴ - چرا؟ توطئه‏علیه نظم وامنیّت کشور، جاسوسی‏برای بیگانگان، ترور و انفجار و مبارزه‏مسلحانه با نظام اسلامی ... از جمله عللی بوده‏اند که سبب برخورد شدید انقلاب اسلامی باگروههای وابسته گردید. در این رابطه به چند نمونه در رابطه با منافقین اشاره می‏کنیم: الف - انفجار هفتم تیر ۱۳۶۰: سازمان منافقین به بهانه دفاع از بنی‏صدر که توسط مجلس‏شورای اسلامی به دلیل عدم کفایت سیاسی معزول شده بود، تصمیم قبلی خود را مبنی برنبرد مسلحانه با حکومت جمهوری اسلامی علنی کرد و در نخستین عمل خیانتکارانهء خود،۷۲ تن از مسؤولان نظام جمهوری اسلامی را که شهید بهشتی، شهید محمد منتظری، تعدادی‏از وزرای کابینه شهید رجایی، تعدادی از نمایندگان حزب اللّهی مجلس و ... در میان آنهابودند، با انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی در «سرچشمه» تهران به شهادت رساندند. ب - انفجار هشتم شهریور ۱۳۶۰: این انفجار نیز به دست منافقین انجام شد. محمدعلی‏رجایی رئیس جمهور مکتبی و حجة الاسلام دکتر محمد جواد باهنر نخست‏وزیر در این‏انفجار به شهادت رسیدند. ج - ترور سایر مسؤولان نظام: آیة اللّه قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی، دکتر حسن‏آیت مسؤول سیاسی حزب جمهوری اسلامی، حجت الاسلام عبدالکریم هاشمی‏نژاد،نویسنده و روحانی مبارز مشهد، انصاری استاندار گیلان، استکی فرماندار شهرکرد، شهدای‏محراب و ... به دست منافقان شهید شدند[ - کودتای نوژه ، موسسه مطالعات و پژوهش‏های سیاسی ، ص ۵۰ - ۵۱ ، چاپ دوّم ، ۱۳۶۸ ]صفحۀ ۱۴۵د - ترور پاسداران انقلاب اسلامی: تعداد زیادی از پاسداران انقلاب اسلامی در خیابانها،مراکز کار و حتی در خانه‏های خود مورد هدف تروریسم کل منافقان و اذناب آنها قرارگرفتند. سر کردهء منافقین در این رابطه می‏گوید: « در مرحلهء اوّل، نوبت سران سیاسی بود. در مرحلهء دوّم دست و پای اجرایی رژیم‏اهمیت درجه اوّل دارد... باید نرخ رشد کار عملیات به جائی برسد که دیگر پاسداری‏کار ساده‏ای نباشد و به بهای ارزانی میسر نشود و بعینه ببینند که بهایش گران است.آن وقت دیگر کسی جرأت پاسداری به سرش نخواهد زد و خلاصه کنیم، اینها رانباید آرام گذاشت. [ - جمع بندی یکساله ، رجوی ، ۳۰ خرداد ۱۳۶۱ . به نقل از همان ، ص ۵۱ ] نه تنها پاسداران، بلکه هر کس که ریش (ظاهر حزب اللّهی) داشت و یا شلوار سبزپوشیده بود، مورد هدف ترور کور آنان قرار می‏گرفت. هـ - ترور مردم عادی: مردم عادی نیز به جرم داشتن قیافهء اسلامی یا نصب عکس امام‏خمینی در محل کار خود یا همکاری نکردن با منافقینی که از آنها موتور، ماشین یا پول و ...می‏خواستند توسط عناصر منافق ترور می‏شدند. به برخی از نمونه‏های آن توجه کنید: « ۱۳ مرداد ۱۳۶۱: ترور یک پلاستیک فروش (حاج احمدی). ۶ شهریور ۱۳۶۱: به رگبار بستن یک لبنیاتی، خیابان کارون تهران. ۶ شهریور ۱۳۶۱: انفجار یک نمایشگاه اتومبیل، که منجر به شهادت هفت نفر شد،خیابان آذربایجان تهران. ۸ شهریور۱۳۶۱: ترور یک خواربار فروش و یک‏تعمیرکار موتورسیکلت، دولت‏آباد تهران. ۱۳ شهریور ۱۳۶۱: ترور یک مغازه‏دار، خیابان اندیشه تهران. ۱۵ شهریور ۱۳۶۱: ترور یک گرمابه‏دار (ابوالقاسم جابرزاده)، خیابان سعدی تهران. ۱۶ شهریور ۱۳۶۱: ترور یک پارچه فروش، آریا شهر، فلکه اوّل گلنار تهران. [ - کودتای نوژه ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص ۵۲ ] در همین رابطه به چند نمونه از سایر گروههای انحرافی اشاره می‏کنیم: صفحۀ ۱۴۶الف - توطئه جنبشی‏ها[ - جنبش مسلمانان مبارز از گروهکهای التقاطی نزدیک به منافقین بود ] در اواسط تیرماه ۱۳۶۰ یک مرکز توطئه جنبشی‏ها در سمنگان‏تهران کشف شد که در آنجا نقشه تخریب پل جوادیه که اطراف آن مراکز راه آهن است کشف‏شد. همچنین آنها اعتراف کردند که قصد داشته‏اند مجلس شورای اسلامی را تخریب کنند[ - راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، شهید دکتر باهنر ، الگوی هنر مقاومت ، دفتر دوّم ، ص ۳۸۵ ] ب - توطئه باند سیّد مهدی هاشمی: او که در دفتر آقای منتظری مسؤولیتی داشت، بااستفاده از موقعیت خود، باندی ایجاد کرده بود که ترور، جعل اسناد، نگهداری غیرمجازاسلحه و مهمات، جاسوسی برای بیگانگان، شایعه پراکنی علیه مسؤولان نظام و ... از جمله‏اقدامات آنها بود[ - نگاه کنید به : خاطرات سیاسی ، ۶۶ - ۱۳۶۵ ، محمدی ری شهری ، مؤسسهء اطلاعات و پژوهشهای سیاسی ، چاپ اوّل ، خرداد ۱۳۶۹ ، صفحات مختلف ] ج - آتش زدن خرمنها: این مسأله را از زبان امام خمینی بخوانید: « الان وقت خرمن است، وقت برداشت محصول خلق مستمند است و همینها که‏ادعای این را دارند که ما برای مستمندان خدمت می‏کنیم مشغول آتش‏زدن خرمنهاشده‏اند و در یک روزنامه‏ای خواندم که صد خرمن در یک ناحیه‏ای آتش زده‏اند. اینها اگر چنانچه قدرت پیدا کنند همه چیز را آتش می‏زنند. مقصد آنها و اساس تفکرآنها تفکری است که با تفکر اسلامی نمی‏سازد و چون می‏بینند که اسلام داردشکوفا می‏شود و احکام اسلام دارد در ایران و ان شاء الله سایر مناطق پیاده می‏شوداینها به دست و پا افتاده‏اند. در بین مردم تفرقه می‏کنند، زراعتهای مردم رامی‏سوزانند، کارخانه‏ها را نمی‏گذارند که به کار خود مشغول باشند. [ - در جستجوی راه امام از کلام امام ، دفتر سیزدهم ، ص ۹۷ ، ۹۸ ]برخورد محتاطانه انقلاب اسلامی با احزاب ۱ - چه زمانی؟ پس از اجرای آتش‏بس در جنگ ایران و عراق و بخصوص پس ازآنکه‏صدام حسین شرایط ایران را برای صلح پذیرفت، ثبات سیاسی ایران و کاهش قدرت رزمیصفحۀ ۱۴۷عراق در جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۶۹ و فروپاشی تدریجی شوروی سبب شد که از سال‏۱۳۶۸ به بعد، گروههای سیاسی در چهارچوب قانون اساسی اجازه بیشتری برای فعالیت‏بیابند. این حرکت تا کنون ادامه دارد ولی تجربه دردناک جمهوری اسلامی از فعالیت‏گروههای سیاسی وابسته سبب شده است که مردم به گروههای سیاسی خوشبین نباشند و لذاگروههای مزبور نیز خود در شرایط کنونی میدان عمل مناسبی برای خود نمی‏بینند که به آن‏دست یازند. ۲ - چه کسانی؟ تا کنون گروههای مختلفی اجازه فعالیت دریافت داشته‏اند. مهمترین‏آنها «مجمع روحانیون مبارز» است. نهصت آزادی نیز گرچه تا کنون پروانه فعالیت دریافت نداشته است ولی به طور عملی،به فعالیتهایش ادامه داده است. ۳ - چگونه؟ احزابی که پروانهء فعالیت دارند، می‏توانند نشریه داشته باشند، برای مجلس وریاست جمهوری کاندید معرفی کنند، سخنرانی داشته باشند، از سیاستهای دولت انتقاد کنندو ... . ۴ - چرا؟ مهمترین دلیل این اقدام دولت جمهوری اسلامی ایران رعایت اصل بیست وششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که دربارهء احزاب سیاسی می‏گوید: « احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای‏دینی شناخته شده آزادند، مشروط به اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملّی،موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند، هیچکس را نمی‏توان ...به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت. »



علل عدم موفقیّت احزاب در ایران‏ فقدان درک صحیح احزاب از اوضاع سیاسی احزاب سیاسی به دلیل آنکه همواره اوضاع سیاسی کشور و جهان را از زیر عینک‏حزبی خود می‏دیده‏اند، از درک واقعیّات محروم بوده، به نتایج گاه خنده‏آوری می‏رسیده‏اند. به‏طور نمونه می‏توان از اهداف و عملکرد منافقین در جریان عملیات مرصاد یاد کرد. آنها که‏صفحۀ ۱۵۰خود را پیشرو گروههای سیاسی قبل و بعد ازانقلاب می‏دانند می‏خواستند از جادهء آسفالته‏استفاده نموده فاصله بین مقرهای خود در عراق تا فتح تهران را ظرف یک یا دو روز بپیمایند!آنها فکر می‏کردند مردم ایران در طول مسیر به استقبال آنها آمده و یا حداقل با آنها مخالفت‏نخواهند کرد! به چند اعتراف از منافقان دستگیر شده توجه کنید: « در آخرین نشست عمومی، رجوی اعلام کرد این عملیات نهائی و آخرین گامی‏است که برمی‏داریم. روز سرنوشت فرا رسیده است. خانمی به عنوان اعتراض گفت‏که من چهار ماه پیش ایران بودم و آنچه شما در مورد مردم می‏گویید صحیح نیست‏و مردم به استقبال ما نخواهند آمد. رجوی در جواب وی گفت: اگر مردم با ما نباشندعلیه ما نیستند. مردم تابع قدرتند و وقتی ما رفتیم داخل و طلسم اختناق راشکستیم مردم به ما ملحق خواهند شد[ - کیهان هوایی ، اعتراف مرضیهء زرگر ، خدمه « خمپاره انداز» منافقین ( به نقل از کودتای نوژه ، ص ۵۵ )] « به ما گفته شده بود که در سر راهتان هیچ نیروئی مانع از حرکت نخواهد بود. شمابه راحتی می‏توانید شهرها را یکی پس از دیگری فتح کنید ... حکومت ایران هم که‏مقبولیت مردمی‏اش را از دست داده و در حال سقوط است و توانایی بسیج نیرو راندارد. بنابراین به راحتی وارد کشور می‏شوید. [ - کیهان هوایی ، ۱۳/۷/۱۳۶۷ ، اعترافات شهرام سیفی ( به نقل از کودتای نوژه ، ص ۵۵ )] این سخنان نشانگر چندین برداشت غلط از اوضاع سیاسی ایران بود: اوّل اینکه فکرمی‏کردند مردم با آنها موافقند و یا حدّاقل مخالف نیستند که واقعیت نشان داد چنین تحلیلی‏غلط بوده است. دوم آنکه فکر می‏کردند مردم تابع قدرتند و هر کس که به هر نحو بر آنهاسلطه خود را تحمیل کند، آنان تبعیّت خواهند کرد، در صورتی که اگر چنین بود، رژیم شاه‏قدرت و پشتوانهء بیشتری را نسبت به این گروهک مزدور داشت. سوّم اینکه فکر می‏کردندرژیم جمهوری اسلامی مقبولیّت مردمی خود را از دست داده و دیگر توانایی بسیج نیروها راندارد که در عمل، پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، خیل عظیم علاقه‏مندان انقلاب اسلامی برای‏دفاع در برابر آخرین یورشهای عراق و منافقین، سرازیر جبهه‏ها شدند[ - کیهان هوایی ، ۱۳/۷/۱۳۶۷ ، اعترافات شهرام سیفی ( به نقل از کودتای نوژه ، ص ۵۵ )]صفحۀ ۱۵۱سوء استفادهء سران احزاب از موقعیّت خود بسیاری از مردم ایران مشاهده کرده‏اند که چگونه بسیاری از سران احزاب سیاسی ازموقعیّت خود برای تحمیق دیگران و بهره‏برداریهای مالی، شهوانی و هوسرانیهای خود سوءاستفاده کرده‏اند. بارزترین نمونه این امر را سران سازمان منافقین تشکیل می‏دهند. آنها در حالی که برای‏خود انواع وسایل عیش و نوش و هوسرانی را فراهم ساخته‏اند، به اعضای بیچارهء خوددستور می‏دهند که در برابر رژیم جمهوری اسلامی ایران، سخت‏ترین مقاومتها را تحمّل‏کنند و حتی در موقع دستگیری با خوردن سیانور خودکشی کنند تا مبادا به اعتراف وافشاگری کشیده شوند. سوء استفاده‏هایی که امروزه توسط سران نفاق از موقعیّت خود به عمل می‏آید، بر کسی‏پوشیده نیست. آنچه کمتر بحث شده است، ریشه‏های این گونه سوء استفاده‏هاست که به‏دوران پیش از پیروزی انقلاب و سالهای اولیّه تاسیس سازمان دورویان ایران برمی‏گردد.شاید بسیاری از افراد چنین بیندیشند که سازمان منافقین در ابتدا خوب بوده ولی بعدها دچارانحراف شد. ولی واقعیت چیز دیگری را نشان می‏دهد. اسنادی که در مراکز ساواک کشف‏شده است و نیز اعترافات افراد قدیمی منافقین در دوران پس از انقلاب، نشان می‏دهد که:سنگ اوّل چون نهد معمار کج#تا ثریّا می‏رود دیوار کج تنها اگر بخواهیم فهرست بسیار مختصری از سوء استفاده‏های سران نفاق را نقل کنیم،می‏توانیم به موارد زیر که به طور کامل مربوط به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است، اشاره‏داشته باشیم: ۱ - دزدی: سرقت اموال واسناد اقوام، ادارات، مغازه‏های مردم و کیف خانمها ازمواردیست که بارها قبل و حتی بعد از انقلاب اسلامی، توسط اعضا و به سفارش سران نفاقصفحۀ ۱۵۲انجام شده است[ - نهضت امام خمینی (ره) ، ج ۳ ، ص ۳۶۶ - ۳۷۰ ، البته باید توجه داشت که دزدی و سایر فسادهای اخلاقی در قبل از انقلاب ، همه سازمان را به طور صد در صد فرا نگرفته بود و افراد خوبی نظیر شهید صمدیه لبّاف وجود داشتند که با ایمان بودند و به همین دلیل توسط سازمان به شهادت رسیدند و یا اخراج شدند و ... ] ۲ - فحشا: سران نفاق، علاوه بر این که رفتن به مراکز فساد را به اعضای خود توصیه‏می‏کردند، از اعضای مؤنّث سازمان بهره‏برداریهای پست شهوانی داشتند. آنان برای انجام‏چنین اعمال پستی، توسّط پادوهای خود، دختران جوان مردم را فریب می‏دادند و آنها را به‏بهانهء آموزش قرآن و تفسیر قرآن، به درون خانه‏های تیمی خود جلب می‏کردند و سپس ...طوری می‏شد که آن دختران دیگر روی بازگشت به خانه را نداشتند. در این مسیر، حتی به‏زنان شوهردار هم رحم نمی‏کردند و از راه تفرقه انداختن میان زن و شوهر، اسباب جدایی آنهارا فراهم می‏ساختند و پس از آن، با جذب زنان مزبور به سازمان، به ارضای مطامع پست و پلیدنفسانی خود می‏پرداختند. حال اگر دختر یا زنی تسلیم مطامع پست آنها نمی‏شد، به شیوه‏های‏مختلف مورد آزار و اذیت قرار می‏گرفت؛ ارتقاء رتبه نمی‏یافت؛ از خانه تیمی اخراج می‏شد؛موجبات لو رفتن او فراهم می‏گشت و ... [ - همان، ج ۳ ، ص ۳۹۰ - ۳۶۹ . در این صفحات ، شرح مفصّل و هشدار دهنده‏ای از فسادهای درون سازمانی منافقین در پیش از انقلاب اسلامی مطرح شده است که در این درس ، با توجه به محدودیت جا ، فقط در حدّ اشاره مطرح شد ] ۳ - دستور به کفر: همان طور که می‏دانید سازمان منافقین، یک بار در سال ۱۳۵۴ تصمیم‏گرفت نقاب از چهره کنار زند و واقعیّت خویش را بروز دهد. این بود که به طور رسمی،«تغییر ایدئولوژی» خود را از اسلام به مارکسیسم اعلام کرد و آیهء بالای آرم خود را حذف‏کرد و به جای آن یک ستاره گذاشت. سازمان منافقین، در این رهگذر به کسانی که هنوز اندک‏ایمانی در وجودشان باقی بود، دستور داد که مارکسیسم را بپذیرند و نماز را کنار گذارند. یکی‏از اعضای قدیمی منافقین، در اعترافاتی که پس از پیروزی انقلاب نوشته و آن را منتشرساخته است، بیان می‏کند که وی را به خاطر خواندن نماز تهدید به مرگ کرده بودند. آنها به‏صراحت از وی خواسته بودند دست از اسلام بردارد و به مکتب پوشالی مارکسیسم که در آن‏روزها آب و رنگی داشت، بپیوندد[ - قدرت و دیگر هیچ (بیست سال با سازمان مجاهدین خلق ) ، طاهره باقرزاده ، ص ۳۸ - ۴۹ ، چاپ اوّل ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، ۱۳۷۲ ]صفحۀ ۱۵۳کشف وابستگیهای احزاب سیاسی به قدرتهای خارجی جاسوسی برای بیگانگان از پست‏ترین و رذیلانه‏ترین اعمالی است که یک حزب‏می‏تواند مرتکب شود. ادارهء یک حزب، محتاج بودجه است. یک حزب دارای ساختمان‏است. باید اجاره دهد. پول آب، برق، گاز و تلفن پرداخت کند. هزینهء رفت و آمدهای سران واعضای مهم خود را تأمین کند. هزینهء تبلیغات کاندیداهای خود برای مجلس یا ریاست‏جمهوری را تأمین کند. این از یک سو، از سوی دیگر، طمع انسان در جمع‏آوری مال وثروت، سبب وابستگی بسیاری از احزاب کشورمان به قدرتهای بیگانه گردید. بیگانگان،مخارج احزاب وابسته به خود را تأمین می‏کردند و در مقابل اطلاعات مورد نیاز خود رادریافت می‏کردند. مواردی از این دست، به شدت بغض و تنفّر مردم ایران را علیه احزاب سیاسی تحریک‏می‏کرد. مردم حق داشتند. آنها ضربات بسیاری را از ناحیهء این گونه جاسوسیها خورده بودند.آنها به درستی یقین داشتند که بیگانگان اطلاعات محرمانه کشور ما را برای کمک به این‏جامعه نیاز ندارند. آنها از راه دریافت این اطلاعات، می‏خواهند کشور را در مسیر اهداف ومنافع خودشان سوق دهند. بیگانگان پول خرج نمی‏کردند تا رضای خدا را جلب کنند! هیچ‏گربه‏ای برای رضای خدا موش نمی‏گیرد! واقعیّت این است که اگر خیانت عدّه‏ای جاسوس‏بیگانه در کشور ما نمی‏بود، وضعیّت کشور ما در حال حاضر به مراتب بهتر از این چیزی‏می‏شد که اکنون هست. مردم می‏دانستند و می‏دیدند که سهم احزاب در این خیانتها کم نیست.این بود که به سختی از احزاب سیاسی، بویژه در سبک غربی آن، متنفّر شدند و معلوم است که‏اگر مردم یک جامعه از احزاب سیاسی بیزار شوند، شکست احزاب قطعی است. حزب توده از جمله احزاب سیاسی وابسته ایران بود. حزب توده توانسته بود از طریق‏فعالیت چندین دهساله خود، شبکه‏ای از عوامل نفوذی در ارتش ایجاد کند. گروهی را بفریبدو از آنها اطلاعات و نقشه‏های محرمانهء نظامی را کسب کند و سپس اطلاعات یاد شده رابهصفحۀ ۱۵۴مأموران «ک . گ . ب .» (سازمان امنیت شوروی سابق) بفروشد[ - کژ راهه ، ص ۳۰۸ - ۳۱۰ و صفحات دیگر ] سازمان منافقین نیز از جمله تشکّلهای سیاسی وابسته ایران بود. این سازمان که در ابتدابرای شوروی سابق و پس از آن برای غربیها جاسوسی می‏کرد، کارش به جایی رسید که‏اطلاعات محرمانه کشورش را نه تنها به سرویسهای امنیتی کشورهای بزرگ که حتی به‏سرویسهای امنیتی کشورهای کوچکی نظیر عراق می‏فروخت و بی هیچ شرمی، اعضای‏احمق خود را با نان جاسوسی و خیانت تغذیه می‏کرد. عمق رذالت این گروهک در دوران‏دفاع مقدس به حدّی رسید که وقتی موشکهای صدام به اطراف دزفول می‏خوردند، از طریق‏اندازه‏گری فاصله انحراف موشک توسط کیلومتر شمار موتور سیکلت و گزارش آن به عراق،سعی کرد مسیر این موشکها را برای انهدام منازل مردم تصحیح کند! عمق وابستگی احزاب سیاسی را نمی‏توان با یکی دو نکته‏ای که بیان شد، درک کرد آنچه‏که گفته شد تنها قطره‏ای از دریای شور و ظلمانی انحراف و وابستگی احزاب سبک غربی‏کشورمان بود. بدیهیست در شرایطی که مردم حامی نظام مقدّس جمهوری اسلامی هستند واین را چه از طریق شرکت در دفاع مقدس و چه از طریق شرکت در سایر صحنه‏های دفاع ازانقلاب اسلامی اثبات کرده‏اند، اگر مردم ببینند که حزبی از نظر عقیدتی «ضدّ اسلام» و ازنظرسیاسی «عامل بیگانگان» است، از آن استقبال نخواهند کرد[ - شایان ذکر است تعداد بسیار کمی از احزاب و تشکلهای سیاسی خوب هم در کشور ما وجود داشته‏اند که نکوهشهای این درس و دروس قبلی ، شامل حال آنان نمی‏شود . البته تعداد آنها به قدری کم بود که در میان تعداد زیادی از احزاب و تشکلهای وابسته ، استثنا به شمار می‏رفتند . در ضمن ، وظیفهء نیروهای مسلّح در برابر این گونه تشکّلهای سیاسی در حسن ختام همین درس از زبان امام (ره) بیان شده است ]حسن ختام در پایان این سلسله درسها، با پیامی از امام خمینی (ره) که شرکت نیروهای مسلّح دصفحۀ ۱۵۵احزاب سیاسی را منع می‏فرماید، سعی داریم تا حسن ختامی داشته باشیم: « قوای مسلّح مطلقاً، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ‏حزب‏و گروهی وارد نشده و خود را از بازیهای سیاسی دور نگهدارند. [ - کلمات قصار : پندها و حکمتها ، امام خمینی (س) ، ص ۱۶۵ ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، تهران ، چاپ اوّل ، ۱۳۷۲ ]